جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


به بهانه فرا رسیدن روز جهانی صلح: کاروان سایه و اشباح

Posted: 21 Sep 2012 09:58 AM PDT

مینو مرتاضی لنگرودی
 یکی از اعضای مادران صلح، از دل این «خودنگاری روزمره»، تکه هایی از زندگی امروز مردم را به نمایش می گذارد:  



 سازمان ملل متحد روز ۲۱ سپتامبر مصادف با ۳۰ شهریور را روز جهانی صلح اعلام کرده ‌است. «مادران صلح» نیز روز گذشته به همین مناسبت در پارک پردیسان مراسم کوچکی برگزار کردند. مینو مرتاضی یکی از اعضای مادران صلح نیز به این بهانه، مطلبی را به نگارش درآورده که از دل این «خودنگاری روزمره»، تکه هایی از زندگی امروز مردم را به نمایش می گذارد:

-------

دقیقا یادم نیست چه موقع و از کی اشباح از زیرزمین ها و سردابه های خوفناک ذهن مان فرار کردند و به زندگی روزمره ما وارد شدند. همینقدر می فهمم که آنها چون عنکبوت چنان به آرامی و به تدریج و در سکوت تارهایشان را در گوشه و کنار ذهن روشن مان تنیدند که تا به خود آمدیم دیدیم امروز و فردایمان را به تصرف خود درآورده اند. راستش را بخواهید بعضی از دوستان و احتمالا «نادوستان» اصرار دارند که بگویند ما همیشه در تسخیر و بنده اشباح بوده ایم. حتی آن موقع که فکر می کردیم آنها را در سردابه های تاریک ذهنمان حبس کرده ایم.


بازهم یادم نمی آید دقیقا از کی احساس کردم اندک اشباح جسوری که گهگاه از سردابه های ذهنمان بیرون می خزیدند و هراسیده از دیده شدن چون سایه ای نامحسوس به آرامی پشت سرمان حرکت میکردند؛ جرات کردند از ما جلو بزنند و حالا طوری مغرورانه جلوتر از ما حرکت می کنند و زودتر از ما سراغ چیزهایی می روند که روزگاری فکر می کردیم به ما تعلق دارند و یا خود را متعلق به آنها می دانستیم، حالا انگار ما شبح آنها هستیم؟ مدتهاست هر جا قدم می گذاریم می بینیم که آنها زودتر از ما آنجا بوده اند و تا ما برسیم سهم مان را به نام ما و حق مان را به کام خودشان گرفته اند. این روزها از بس اشباح در همه حوزه های زندگی خانوادگی و اجتماعی مردم نفوذ کرده اند و مردم را می چزانند و مردم دلشان می خواهد هر جا که چاره ای جز جمع شدن ندارند مثل صف اتوبوس و تاکسی و توی اتوبوس و تاکسی به خصوص وقتی که ترافیک گره می خورد با خیال راحت و بدون بیم از این که به خاطر جمع شدن گرفتار شوند می نشینند و یا می ایستند و با همدیگر درباره اشباح صحبت کنند. مردم در صف خرید نان و شیر نایلونی و سایر کالاهای این چنینی و توی مترو هم که دور هم جمع شوند باز هم دوست دارند درباره اشباح حرف بزنند. مثل این که سعی دارند با حرف زدن درباره اشباح آنها را رویت پذیر کنند. خیلی ها را هم می بینیم همین طور که در خیابان راه می روند دارند با خودشان درباره اشباح حرف می زنند. اما فکر می کنم شاید این ها دارند به اشباحی که جلوتر از آنها می دوند التماس می کنند که کمی آهسته تر بدوند، بلکه بتوانند هم پای آنها شوند، بلکه به موقع بتوانند بخشی از حقوق شان را از دسترس آنها دور و پنهان سازند. برای همین اگر روزی روزگاری سراغ شهر ما آمدید و زنان و مردان تنهایی را مشاهده کردید که با خود حرف می زنند، به آنها هم به اندازه دیگرانی که با هم جمع میشوند و درباره اشباح صحبت می کنند احترام بگذارید و با عینکی که نگاهتان را مثل نگاه عاقلان اندر سفیه می کند به آنان ننگرید. بالاخره حرف زدن آدم ها با خودشان هم جزو حقوق مسلم آنهاست. به خصوص این روزها که بسیاری از اشباح قدیمی هم برگشته اند، مثل شبح نفرت انگیز جنگ که انگار با شبح تحریم، عروسی کرده است. همه جا در کنار هم مردمی که در صف مرغ یا تخم مرغ و شیر و دارو و نان و انگور و لیمو ترش ایستاده اند را آزار می دهند و تحقیر می کنند.


مثلا همین چند روز پیش وقتی توی صف خرید انگور عسگری جلوی یکی از غرفه های فروش میوه در بازار میوه و تره بار شهرداری ایستاده بودم و مثل همه آنهایی که تو صف بودند چشم ام به دستهای کارگری بود که انگورها رو با دقت و وسواس از توی کارتن در می آورد و می ریخت توی پاکت پلاستیکی که قبلا دست مشتری داده بود و از او می خواست که در پاکت نایلونی را به قاعد باز نگاه دارد. توی پاکت هر کس با وسواس عدالتخواهانه ای انگور خوشه و حبه شده را درهم می ریخت. هرکس پاکت اش پر می شد به صف صندوق می رفت تا پولش را پرداخت کند و اهالی صف، نفسی می کشیدند و یک قدم جلو می آمدند. و گهگاه زیر لب اظهار نظری می کردند که این یکی شانس اش خوب بود و خوب انگوری گیرش اومد. یا بیچاره نفهمید هرچی حبه لهیده ته کارتن بود رو بهش قالب کرد... در این حال و هوا تو صف ایستاده بودیم که جوان تنومندی سر رسید و پاکت نایلونی برداشت و بی توجه به اهالی صف یکراست رفت سراغ کارگری که انگورها را تقسیم می کرد و گفت داداش دوکیلو انگور به ما بده... کارگر مقّسم بی اعتنا به درخواست جوان به کارش ادامه داد. جوان دوباره تکرار کرد آقا دو کیلو انگور خواستم... همهمه توی صف افتاد: نمی بینی صفه؟؟ آقا بیا آخر صف... و بعضی ها هم دیدند حالا که خواهی نخواهی باید توی صف بمانند از فرصت استفاده کردند و در حالیکه سعی می کردند چشم شان به چشم جوان که قوی هیکل و پر زور بود نیفتد شروع کردند درباره اشباح صحبت کردن... و جوری که انگار با خودشان حرف می زنند، گفتند: یعنی تو این سی و چند سال هنوز نفهمیدی حتی تو بهشت زهرا هم باید تو صف بمونی تا بشورن و خاک ات کنند؟؟... نگاه تندی به پیرمردی که این حرف را زده بود انداختم و غر زدم: خدا نکنه، مگه نمی بینی چقدر جوونه؟... جوانک نگاهی از سر بیزاری به صف و پیرمرد و انگورها انداخت و با دستش علامت زشتی به اهالی صف نشان داد و رفت... بعد از رفتن جوانک همه با هم شروع کردیم درباره اشباح صحبت کردن... شبح گرانی را نفرین کردیم که ما را وادار کرده این همه تحقیر را تحمل کنیم. آخه انگور هم چیزیه که براش تو صف وایستیم؟ ولی ایستادیم.


انگورم را می گیرم و توی سبدم می گذارم و به سمت نانوایی می روم و توی صف نان می ایستم. مردی از داروخانه بغل نانوایی بیرون می آید و کیسه نایلونی کوچکی پر از دارو را در جیب اش می گذارد و می پرسد نفر آخر تو صف کیه؟ و پشت او می ایستد. بی مقدمه شروع می کند از مافیای دارو و اشباحی که دست اندر کار قاچاق دارو هستند گلایه کردن. آنجا هم صحبت درباره اشباح گل می کند و پای شبح دلار و اشباحی که به گفته خودشان طی یک هفته 11 هزار میلیارد تومان از خرید و فروش دلار سود برده بودند به میان می آید. اهالی صف نان هم به نوبه خود به اشباح مربوط به مافیای دارو و اشباحی که نان را گران و سودش را در کار خرید و فروش دلار سرمایه گذاری کرده بودند لعن و نفرین فرستادند. نان مصرفی یک هفته ام را گرفتم تا هر روز برای دو تا نان در صف نمانم.


به سمت خانه راه افتادم. دستم خیلی سنگین شده بود. برای رسیدن به خانه باید نیم ساعتی پیاده می رفتم. دیدم نمی توانم با این بار سنگین پیاده تا خانه بروم. آمدم ایستگاه تاکسی و منتظر ماندم. هر ده ثانیه یک تاکسی از وسط خیابان رد می شد و من از حاشیه خیابان فریاد زدم تقاطع ظفر مدرس... رانندگان تاکسی از دور با فریاد می پرسیدند دربست می خواهی؟ و من با فریاد می گفتم: نه. و آنها هم راهشان را می گرفتند و می رفتند. بالاخره یک ماشین شخصی رسید و سوارم کرد. راننده پیرمرد تمیز و مرتبی بود. کش شلوار پهن ابریشمی روی پیراهن اش خودنمایی می کرد. ظاهرا قبل از این که مرا سوار کند با دو مسافر دیگری که داشت حرف می زد. حدس زدم دارد درباره اشباح می گوید. حدس ام درست بود. صحبت از شبح خیالی بهشت گمشده و شبح رهبران عادل و دست و دلبازی بود که اگر خودشان می دزدیدند و می خوردند اقلا آبی از دستشان می چکید که مردم از آن طوری که آقای ارتشی راننده می گفت به اندازه خودشان بنوشند. از پشت عینک دودی ام دیدم که از آینه اش مرا می پاید... لابد به نظرش بی آزار آمدم که صحبت هایش را ادامه داد و شنیدم که می گفت: دوره اون خدا بیامرز دلار 7 تومن بود و من افسر ارتش بودم حالاکه دلار شده 2600 تومن من مسافرکش شده ام و باید روزگارم رو با هزار بدبختی بگذرونم، یادش بخیر اون موقع فقط با 4500 تومن خودم و زن و دوتا بچه ام یکماه تمام با تور رفتیم اروپا رو گشتیم و برگشتیم... نمیدونین چه احترامی به ما میذاشتن... همه جا می گفتن ایرانی خوب... ایرانی پولدار... آریامهر جنتلمن... شهبانو خوشگل... آقا ما کلی به خودمون مغرور میشدیم... گاهی اوقات هم می رفتیم تایلند... مثل حالا نبود که هیچ جا نتونیم بریم... تازه نمی رفتیم هم اینجا پر بود از کلفت های فیلیپینی. بعد که نگاهش به تارهای سفید موهایم که از زیر روسری سفیدم زده بود بیرون افتاد، از من تائید خواست و گفت اینا که ندیدن ولی شما حتما یادتونه، مگه نه حاج خانوم؟ سرم را طوری جنباندم که نتواند بفهمد تائیدش کرده ام یا تکذیب! اما او ادامه داد و از شبح ارتش قدرتمند و منظم ایران در گذشته و ارتشیان غیور و باوفا و پاکدامن «اون خدا بیامرز» قدردانی کرد و گفت: خانوم حتی آمریکایی ها جرات نداشتند نگاه چپ به خاک ایران و ارتش ایران کنند، هیچکس جرات دله دزدی نداشت، لازم هم نبود کسی دزدی کنه... انگار خل شدیم و خوشی زد زیر دلمون، مگه نه حاج خانوم؟ فرصت تائید و تکذیب دست نداد به مقصد رسیده بودم گفتم: لطفا نگه دارید و اسکناسی 500 تومانی که در دستم داشتم را بطرف اش گرفتم و قصد پیاده شدن داشتم که در را قفل کرد و گفت 1000 تومن میشه حاج خانوم... گفتم: ولی این راه خانه ام را من تقریبا هر روز میایم و 500 تومان کرایه می دهم... گفت: نه حاج خانوم اشتباه می کنین... و بعد از دو مسافر دیگر برای حرفش تائید خواست. این بار آنها سرشان را طوری تکان دادند که نمی شد فهمید برای پانصدی تکان داده اند یا هزاری؟ با خشم هزار تومانی را از کیفم در آوردم و به راننده دادم و گفتم: بفرمائید تیمسار بگیرید ولی مواظب باشید شبح افسر درستکار ارتش قدیم را تبدیل به راننده دغلکار مسافرکش نکنید... نگاهی به من کرد و با خوشحالی هزاری را گرفت و سرش را جوری تکان داد که نفهمیدم سر راننده بود یا سر افسر ارتش شاهی؟ اما معنای نگاهش را فهمیدم که انگار می گفت: برو بابا دلت خوشه!!


بار سنگین ام را به دوش گرفتم و عرض خیابان را رد کردم و به محض اینکه وارد پیاده رو شدم و ایستادم تا نفسی تازه کنم دیدم زن میانسالی که مثل من قصد رد شدن از عرض خیابان را داشت با ماشین تصادف کرد و افتاد روی کاپوت ماشین و بعد غلطید و افتاد کف خیابان و کفش هایش پرت شدند توی پیاده رو و کیفش هم چند متر بالاتر افتاد. کفش ها و کیف را برداشتم و سراسیمه به طرف زن که به نظر می رسید بیهوش شده دویدم. از بطری پلاستیکی که نمیدانم چه کسی بطرفم دراز کرده بود کمی آب به حلق زن ریختم. چشمانش را باز کرد... راننده ای که با او تصادف کرده بود هی محکم به با دست به سرش می کوبید و به زن التماس می کرد: خانم جان، مادر، تو رو خدا چشماتو باز کن... خدایا چه خاکی بسرم بریزم. به من التماس می کرد خانوم تورو خدا نمیره؟ گفتم آقا جان، پسرم کمی صبوری کن و به اورژانس زنگ بزن... نترس طوریش نمیشه انشاالله... زن چشم هایش را بازتر کرد، کیفش را نشان اش دادم و گفتم: می توانی کیفت را بگیری؟ سرش را به علامت تائید تکان داد. برای این که خاطر جمع بشم که مغزش آسیب ندیده با انگشتان دستم اعداد سه و پنج و ده را نشانش دادم و او آنها را به درستی جواب داد. نام و آدرس اش را پرسیدم، گفت و اشاره به کیفش کرد... گفتم خیالت راحت باشه اینجاست پیش خودت. در همین موقع صدای آژیر آمبولانس از ته خیابان به گوش رسید. خوشحال شدم و به راننده گفتم: خیالت راحت باشه، حالش خوبه. دیدم زن بلند شد. گفتم حرکت نکن. گفت خوبم کیفم رو می خوام. همین موقع دیدم جوانی از همین جوانهایی که مواد بازیافتی را از سطل های زباله شهرداری جمع می کنند با دست و رویی نه چندان تمیز آمد کنارم و با حجب و حیا و به آرامی گفت خانوم این پشت چرخ ماشین افتاده بود فکر کنم مال این خانم که تصادف کرده باشه... و دستش را بطرفم دراز کرد یک دسته اسکناس ده هزارتومانی بود که دورش را با کش بسته بودند... دستان به ظاهر نه چندان تمیزش را در دستانم گرفتم و بی اختیار بر آنها بوسه زدم... با خجالت دستهایش را پس کشید و خداحافظی کرد و کوله بار سنگین بازیافتی هایش را به دوش کشید و خمیده به کوچه بغل پیچید. آمبولانس رسید و من بسته اسکناس را به زن دادم و او درون کیف اش انداخت و همراه راننده ای که به او زده بود سوار آمبولانس شد و به بیمارستان رفت.


من با اشباحی که در صف نان هایی که برای یک هفته خریده بودم و اشباحی که در صف انگور عسگری که برایش به صورت حقارت آمیزی در صف ایستاده بودم و شبح راننده دغلکاری که ادعا می کرد روزی افسر شریفی بوده حرف می زدم... به آنها می گفتم هیچکس پول زن را که زیر تایر ماشین افتاده بود ندید و این جوان شریف آن را دید و ندیده گرفت... برای لحظاتی احساس کردم اشباح سعی دارند چون گذشته خودشان را پنهان کنند. در خیالم با جوانک حرف می زنم. به او می گویم: عزیز نازنین ام خدا را شکر که تو شبح نیستی! انگار داشتم با خودم بلند بلند حرف می زدم، چون ناگهان صدای یکی از همسایگانم را شنیدم که می گفت مینو جون حالت خوبه؟... چرا همین جوری تو پیاده رو ایستادی و داری با خودت حرف میزنی؟... بیا کمک ات کنم بریم خونه.
 


منبع :مدرسه فمینیستی 


  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

 

سیما و شخصیت محمد (ص) (۲)

Posted: 21 Sep 2012 09:28 AM PDT

حسن یوسفی اشکوری
خنده­رو، خوش خلق و ملایم بود و نه ترشرو و سخت گیر، هیچ گاه فریاد نمی زد و دشنام نمی داد، عیب کسی را آشکار نمی کرد  

 

 


سیما و شخصیت محمد (ص) -  قسمت دوم

 

۴-رفتار پیامبر با مردم

نبی اسلام در طول دوران زندگی اش، همواره با مردم و بندگان خدا حسن معاشرت داشت و به ویژه پس از بعثت و به طور خاص پس از رسیدن به امارت و قدرت با مردمان به نیکویی و عدالت و مساوات رفتار می کرد. او تا آخرین لحظة عمر یک پیامبر باقی ماند و، به رغم ده سال فرمانروایی بلامنازع، هرگز حال و هوا و رفتار «سلطان» را، با شکل و شمایل و آداب و خلق و خویی که در تاریخ از شاهان می شناسیم، پیدا نکرد.[۱]در منابع تاریخی و سیره، مطالبی آمده است که به شکل معناداری تفاوت «پیامبری» و «سلطنت» را آشکار می کند. از ابن عباس– و دیگران نیز– روایت شده است که محمد مخیرّ گردید میان آن که پادشاه و پیغمبر باشد یا بندة عادی و پیغمبر، او با جبرئیل مشورت کرد و جبرئیل اشاره به تواضع و فروتنی نمود و پیامبر استدعا نمود بنده و پیامبر باشد. یک بار پیامبر در منطقة بالای شهر مکه در حالی که تکیه داده بود و غذا می خورد، جیرئیل گفت‌ای محمد چون پادشاهان غذا می خوری، پیامبر نشست، و پس از آن هرگز غذایی را در حال تکیه دادن نخورد.[۲]از این رو وی تلاش می کرد در گفتار و رفتار خود اخلاق مردمی و مساوات طلبانه را جانشین اخلاق اشرافی و طبقاتی و فخر فروشانه رایج در آن روزگار جامعه عربی حجاز کند. مثلا (احتمالا) برای شکستن تابوهای جامعه طبقاتی و تبیعض گرایانه رایج اعراب، سوار خر بدون پالان می شد و گاه کسی را هم پشت سرش سوار می کرد. از این رو از تفاخر و به ویژه شخصیت پرستی و از جمله تجلیل و احترام بیش از حد از اجداد و در واقع مرده پرستی پرهیز داشت و در آخرین روزهای زندگی‌اش به مؤمنان سفارش اکید داشت که به پیروی از یهود و نصارا قبور پیامبرشان را زیارتگاه و عبادتگاه نکنند.[۳]جامة پشمین می پوشید و گوسفند می دوشید. هرچند پیامبر، به دلایل اجتماعی و ضرورت‌های گریز ناپذیر، برده داری را یک باره لغو نکرد، اما با گفتار و کردار خود و تدابیری قانونی و فرهنگی روشن، راه الغای نهایی برداری را هموار کرد (هرچند به هر دلیل پس از پیامبر چنین روندی طی نشد). اولا خود بردگان متعددی خرید و آزاد کرد (یکی از آنان– زیدبن حارثه – که فرزند خوانده محمد شد). ثانیا با بردگان رفتاری مساوت طلبانه داشت، دعوت آنان را می پذیرفت، به آنان احترام می گذاشت، به طور خاص تلاش وافر داشت نیازها و خواسته‌هایشان را برآورد. در احادیث نبوی سفارش‌های مکرر پیامبر در مورد بردگان آمده است.


اصولا پیامبر نسبت به مردمان و به ویژه تهیدستان و بردگان و به طور کلی افراد فرودست جامعه، محبت و توجه خاص داشت و به آنان احترام می گذاشت. همراه بندگان و بیوه زنان به راه می افتاد تا نیازهایشان را برآورده کند. اشراف قریش، که از این رفتار محمد خرسند نبودند، پیامبر را از این کار برحذر می داشتند و همواره به او توصیه می کردند افراد فرودست و محروم (به اصطلاح رایج: بی‌اصل و نسب) را از پیرامون خود براند. گفته شده است که آیة ۲ سورة کهف در این ارتباط نازل شده است. البته در این میان اهل فضل و تقوا را گرامی تر می داشت و مرتبة آنان را در دین و دانش درنظر می گرفت.[۴]


به کودکان سلام می کرد و با آنان بازی می کرد. در مجالس جایگاه معینی نداشت و از این کار منع می کرد، چون به گروهی می رسید همان جا ایستاده بود می نشست و دیگران را هم به این کار توصیه می کرد. در مجالس رعایت حال همه را می کرد و حق همگان را ملحوظ می داشت، هرگز طوری رفتار نمی کرد که کسی او را بر دیگران مقدم است. هرگز دیده نشد پیامبر با کسی که نشسته است، زانوی او جلوتر از زانوی همنشین باشد. وی بارها می فرمود برای من بر نخیزید. در برخورد با دیگران، به علامت یگانگی و صمیمیت یا با تمام بدن روبرو می شد و یا با تمام بدن پشت می کرد. او را دربانی نبود که درها را ببندد و پرده داری نداشت که مانع ورود افراد شود. برای او دیگ و دیگدانی زده نمی شد، نه در شام و نه در چاشت، بر زمین می نشست و غذا می خورد و لباس خشن می پوشید. از این رو هرکس مساوات و برابری را بیشتر رعایت می کرد، پیش او گرامی تر بود. اخلاق و گشاده رویی او چندان بود که همة اصحاب و یاران، او را پدر خویش می دانستند. همة اصحاب در برابر حق از نظر رسول یکسان بودند. هرکس برای بیان حاجتی پیش او می آمد، تا هنگامی که نمی رفت، حوصله و شکیبایی می فرمود. تلاش می کرد حوائج و خواسته‌های مشروع را برآورد و اگر نمی توانست، با گفتاری کوتاه و پسندیده پوزش می خواست. هرگز از کسی ستایش نمی خواست. می کوشید کار نیک را کار نیک جبران کند. چون با مردی دیدار می کرد با او دست می داد و مصافحه می کرد و تا زمانی که ان دستش را بیرون نمی کشید او نیز دستش را نگه می داشت، تا زمانی که طرف صورتش را بر نمی گردانید او نیز صدرتش را بر نمی گردانید. افراد غریب و بیگانه را به خوبی تحمل می کرد و سخن ایشان را می شنید و به خواسته‌های آنان گوش فرا می داد. گاهی اصحاب آن اشخاص را متوجه طول گفتارشان می کردند. پیامبر به اصحاب می فرمود هرگاه نیازمندی را می بینید نیاز او را برآورید. مکرر می فرمود نیازهای افرادی که نمی توانند به من بگویند، شما بگویید، همانا هرکس حاجت حاجتمندی را به صاحب قدرتی بیان کند و در ابلاغ آن بکوشد خداوند روز قیامت او را پایدار و ثابت قدم می نماید. مسایل و گرفتاریهای مردم از مردم می پرسید. از عایشه روایت شده است که گفت پیامبر هرگاه مطلب ناپسندی از کسی می شنید نمی گفت او چرا چنین می گوید بلکه می گفت مردم را چه می شود چرا چنین می کنند. رسول خدا از همة مردم نیک خلق تر بود، نه دشنام می داد و نه یاوه­گو بود و نه در کوچه و بازار اهل هیاهو. بدی را با بدی پاداش نمی داد و در کارهای مربوط به خود انتقام جویی نمی کرد. هرگز دشنام نمی داد، ناسزا نمی گفت و لعن و نفرین نمی کرد، به هنگام بازخواست حداکثر به شوخی می گفت فلانی را چه می شود چرا کوتاهی می کند. از ثابت بن انس روایت است که گفت ده سال افتخار خدمتگزاری رسول خدا را داشتم، هرگر اف نگفت و هیچ بازخواست نکرد که چرا چنین و یا چنان کردی. از حسن بن علی روایت است که رسول خدا معمولا بزرگ قوم را گرامی می داشت و در حد امکان خود او را بر آن قوم رئیس قرار می داد. در آخرین وصایایش نیز، در کنار توجه به حرمت نهادن نماز، عفو و گذشت و نیکی با زیردستان و رسیدگی به امور معیشتی کنیزکان و نرمخویی با آنان را سفارش کرد.


اخلاق و رفتار دیگر او را چنین توصیف کرده اند: همواره احترام مهمان را رعایت می کرد. به شهادت امام علی، محمد شجاع‌ترین کس بود. سحرگاه پس از آن که نماز صبح را می خواند از روی جانماز، تا طلوع آفتاب بر نمی خاست. بسیار سکوت می کرد و کمتر می خندید. در کوچه و بازار بلند صحبت نمی کرد. حسن بن علی از پدرش علی بن ابی طالب نقل می کند که پیامبر همیشه خنده­رو، خوش خلق و ملایم بود و نه ترشرو و سخت گیر، هیچ گاه فریاد نمی زد و دشنام نمی داد، عیب کسی را آشکار نمی کرد و بیهوده از کسی ستایش نمی کرد. از آنچه که میل نداشت یاد نمی کرد. هرگز تأسف و اندوهی برای امور عادی اظهار نمی کرد. از سه چیز پرهیز می کرد: کبر، پرحرفی و کارهای بی‌معنی و عبث. به طور کلی در کارها میانه رو بود. طنزگو و شوخ طبع بود. از طریق حسن بن علی از پدرش روایت شده است که رسول خدا پیوسته اندوهگین بود، و همواره در اندیشه، راحتی نداشت. سخن به وقت گفتی. سکوتش دراز بودی. سخن چنان گفتی که جامع بودی. خوش خوی بودی و جفا کننده نبودی. نعمت بزرگ دانستی. اگرچه اندک بودی و دنیا او را در خشم نیاوردی، چون حق با کسی بودی داد او بستدی، اما برای حق خود خشم نگرفتی و داد نستدی. چون خشم گرفتی روی برگرداندی. و چون شاد شدی چشم برهم نهادی. خندة او تبسم بودی. امام حسین نیز اوصاف نبی اکرم را چنین برشمرده شده است: دو چیز را رها کرده بود: ستیزه گری، پرگویی، و سخن گفتن در کارهایی که به او مربوط نبود. هیچ گاه کسی را سرزنش و ملامت نمی کرد. هرگز پی کشف معایب دیگران نبود و فقط در مواردی که امید ثوابی بود تذکر می داد. هدیه را می پذیرفت ولی صدقه را قبول نمی کرد. آرام، شمرده و با فاصله سخن می گفت و دلنشین حرف می زد و خوش صدا بود.[۵]

۵-رفتار پیامبر در فرمانروایی و تدبیر امور جامعه

نخست باید به یاد داشت که در مقطع تاریخی سدة هفتم میلادی در عربستان هنوز «حکومت» و « دولت» به معنای کم و بیش کنونی آن یعنی نهاد دولت با نهادهای سیاسی و مدنی و تقسیم وظایف به گونه‌ای که در مثلا در ایران و روم آن روزگار وجود وجود نداشت چرا که در شبه جزیره هنوز «ملت» و حتی قوم واحد ایجاد نشده بود و قبایل پراکنده در نواحی مختلف زندگی می کردند و هرکدام تقریبا راه و رسم ویژه خود را در تمام امور داشت. جز در جنوب عربستان (یمن)، فقط در حجاز تا حدودی فرمانروایی نسبتا متمرکز ایجاد شده بود که البته در تمام امور قبایل قریش زماندار امور را در اختیار داشت. محمد نیز در مدینه کم و بیش همان سنت را ادامه داد. در واقع او نیز یک «فرمانروا» (=حاکم) بود اما با اختیارات و مقبولیت و مشروعیت سیاسی بیشتر و در آن زمان نیز هنوز دولت پدید نیامده بود. از این رو سیاست و چگونگی فرمانرایی محمد را باید در چهارچوب همان زمان و همان شرایط و مقتضیات در نظر گرفت و مورد تحقیق و تحلیل و احتمالا داوری قرار داد.با توجه به این نکات تعبیر «حکومت پیامبر» از باب تسامح است نه بیان دقیق واقعیت. در آن زمان هنوز ملوکیت (=سلطنت) در حجاز و حتی نواحی پیشرفته تر (مانند حیره) وجود نداشت و اصولا اعراب هنوز سلطنت به معنای رایج در ایران را نمی شناخت، اصطلاح رایج «امارت» بود و به فرمانروا «امیر» می گفتند. این که در سقیفه انصار برای تقسیم قدرت سیاسی می گویند «امیری از شما و امیری از ما» نشان می دهد که در آن هنوز اصطلاح ملک و مانند آن رایج نشده بود.[۶]


شیوة ملکداری پیامبر، از مجموعة رفتارهای سیاسی و اجتماعی و و اجرایی وی در طول ده سال فرمانروایی وی در مدینه به دست می آید. از مهم‌ترین امور این است که، به رغم استبدادی و فردی بودن فرمانروایی قبیله‌ای آن روزگار اعراب (و حتی در امپراتوریهای ایران و بیزانس)، پیامبر عمدتا با سفارش‌های مکرر خداوند، که او را از هر نوع استبداد و خودکامگی و حتی از هر نوع خشونت بر حذر می داشت و در مقابل سفارش به مشورت و همدلی و همراهی با مردم می کرد (از جمله آیات ۱۵۹ آل عمران و ۳۸ شوری)، در حد امکان امور مردم را با همراهی و غالبا با مشورت و رایزنی انجام می داد. می توان گفت او پایه‌های حاکمیت یا حکومت خود را بر آزادی و شوری نهاده بود و، جز در مواردی که مستقیما به امور شرعی و وحیانی ارتباط پیدا می کرد، غالبا با مردم شور و مشورت می نشست و تلاش می کرد در حد امکان و با توجه به فرهنگ مردم و مقتضیات گریز ناپذیر جامعه قبایلی عربی آن روزگار، مردمان را در مور مربوط به تدبیر امور مدنی خودشان دخالت دهد. موارد شور فراوان است و در قرآن، کتب تاریخ و سیره‌ها از آنها یاد شده است (گرچه طبق تحقیق مشورت با اصحاب عمدتا در امور جنگ و غزوات بوده است نه در تمام امور). البته باید توجه داشت که مسأله شورا در عربستان بی‌سابقه نبوده، از سدة پنجم میلادی به وسیلة قصی بن کلاب (نیای قریش) محلی به نام «دارالندوه» (مجلس شورا) در مکه تأسیس شده بود و سران قبایل قریش در آن گرد می آمدند و رئیس خود را انتخاب می کردند و رئیس قریش نیز در مدت زعامت خود با مشورت اعضای دارالندوه (اعضای برگزیده قبایل قریش) امور جاری را سامان می داد. چنان که در شرح زندگی محمد در مکه به مناسبت از این نوع تصمیمات و رفتارهای سران قریش و نقش دارالندوه (از جمله در موضع تبعید در شعب ابی طالب و نیز چگونگی برخورد با هجرت محمد و یارانش به یثرب) یاد کردیم. می توان گفت که پیامبر نیز در سطح متفاوتی البته با صبغه کاملا دینی و الهی سنت دارالندوه را ادامه داد و به رسمیت شناخت و بدان مشروعیت اسلامی بخشید.


آخرین وصایای پیامبر، که به نوعی در حوزه سنت سیاسی و اجتماعی وی قابل طرح است، نهی مسلمانان از قرار دادن گور وی به عنوان مسجد و عبادتگاه بوده است و او فرمود مسلمانان حق ندارند قبور پیامبران و صالحان را به مسجد قرار دهند. در واقع پیامبر، در طول دوران نبوت و زعامت سیاسی خود، بارها مردم را از خرافه گرایی و بت­پرستی و انتساب امور طبیعی به غیب و آسمان و به طور کلی شخص پرستی و پیغمبر پرستی برحذر داشته و شدیدا بازداشته بود. یک نمونه مشهور آن رخداد آفتاب گرفتگی به هنگام مرگ ابراهیم، فرزند خردسال محمد، بود که مردم آن را با مرگ ابراهیم و غمناکی پدرش مرتبط دانستند و پیامبر بی‌درنگ، آن فکر و پندار شرک آلود را غلط و مردود اعلام کرد.[۷]


با توجه به مجموعة اخلاق و کردار فردی، اخلاقی، انسانی، اجتماعی و رفتار سیاسی، این سخن رسول که «بُعِثتُ لِاُتممَّ مکارمَ الاخلاق»[۸]، معنای روشنی می یابد.


سیما و شخصیت محمد (ص) - قسمت نخست

 

------------------------------------------------------

[۱] . قابل ذکر است که اصولا اعراب نظام سلطانی و پادشاهی (آن گونه که در ایران بود) را نمی شناختند. شاید شبه سلطنتی در جنوب عربستان یعنی نواحی یمن وجود داشت. در جای خود به این موضوع اشارت خواهد رفت.

[۲] . گفتنی است که در استناد به این گونه روایات، منظور اعتبار تاریخی و عینی گزارش‌ها نیست، بلکه معناداری و جهت گریهای محتوایی و حقایق مضمونی آنها مورد توجه است. روشن است که از منظر کاملا تاریخی و از نگاه یک مورخ، چنین روایاتی (ولو از نگاه مؤمنانه صادق و معتبر) مورد اعتنا و استناد نیست.

[۳] . «لعنه الله علی الیهود و النصاری اتخذوا قبور انبیائهم مساجد یحذرّهم مثل ما صنعوا». «انّ من کان قبلکم کانوا یتخذون قبور انبیائهم و صالحیهم مساجد فلا تتخذوا القبور مساجد فانّی انهاکم عن ذالک» ابن سعد، جلد ۲، قسمت دوم، ص ۳۴-۳۶

[۴] . در قرآن نیز هر نوع تفاخر به اصل و نسب و مال و دارایی و این گونه امور مذموم و مغایر ایمان و اخلاص دینی دانسته شده و امتیاز مؤمنان و جامعه ایمانی را برآمده از سه چیز معرفی شده است: تقوا و پارسایی (حجرات/۱۳)، علم و آگاهی (زمر/۹) و جهاد در راه خدا در قیاس با عافیت طلبان (نساء/۹). در عین حال این بدان معنا نیست که در عمل و در عینیت جامعه نخستین اسلامی در تمام امور (از جمله در مقایسه حقوق زنان و مردان) برابری کامل بین تمام افراد و یا گروههای دینی و اجتماعی برقرار بوده است، اما باید توجه داشت که این تفاوتها در عرصه حقوق و منزلت‌های اجتماعی است و برآمده از ضرورت‌های اجتماعی و تاریخی در آن مقطع تاریخی نظام قبایلی اعراب حجاز نه امور ذاتی و انسانی و لذا نمی توان از آنها احکام جزمی جاودانه نتیجه گرفت. در جای خود بدان با تفصیل بیشتر پرداخته خواهد شد.

[۵] . ابن سعد، طبقات، جلد ۲ (۱)، ص ۹۰، ۹۱، ۹۷ و ۱۹۵ ؛ جلد ۲ (۲)، ۴۴، ۹۹، ۱۰۱

نیز: بیهقی، دلائل النبوه، جلد ۱، ۱۴۶ و پس از آن،۱۴۸، ۱۵۵، ۱۵۸، ۱۶۰

نیز: شرف النبی، ص ۵۸ – ۵۹، ۱۰۰ و ۲۰۶

 

[۶] . جوادعلی، جلد ۵، ص ۱۹۹

[۷] . ابن سعد، طبقات، جلد ۲ (۲)، ص ۳۴ – ۳۶

نیز: حرعاملی، وسائل الشیعه،بیروت، جلد ۵، ص ۱۶۱

قابل ذکر است که در قرآن آیات زیادی هست که از سیاست محمد به عنوان یک فرمانروا و چونگی مواجهه و رفتار او با مخالفان و تعامل با مردم و اصحاب (نخبگان) پرده می دارد. به استناد همان آیات و گزارش ها، می توان یقین کرد که برخی رفتارهای منتسب به محمد در مورد مخالفان و یا دگراندیشان (مانند بنی قریظه یا ترورها) نمی تواند درست باشد.

[۸] . ابن سعد، طبقات، جلد ۱ (۱)، ص ۱۲۸  

  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

در ستایش اکسیر مادران سبز

Posted: 21 Sep 2012 09:28 AM PDT

مهدی صباغ پور
در برابر مأموران بازداشت، تنها مايه و معناي زيستنش را در گرو استقامت فرزند بحل كرد: "شيرم را حرامت ميكنم اگر حرف داخل زندان و بيرونت يكي نباشد!"  


او نيز مادري است. باليده در دشتهاي وسيع سبز رنگ، با وسعتي به عمق امنيت همين رنگ. پرورده در مجاور چشمه هايي به پاكي رؤياهاي كودكي، كه از خنكاي دست نوازشان گرماي دلچسب حيات، و از سرماي استخوان سوز زمستاني شان، بهاي زيستن تراوش ميشود. براي او مرزها را پرچين ها و جوي ها عيان ميساخته اند و نمايندة بيگانگي و خوديت، تنها بلنداي سرسبز درختان بودها ند.

براي اين مادر هنوز هم سخاوت زمين و بركت نسلها، الهام بخشي است كه «هر» خيال و گمان ديگر، از آن سرچشمه مي گيرد. او پاسباني و تيمارداري آنچه به بار و كار آيد را، در مزرعه و در مرور فصل فصلِ رويش آموخته و از اين جا، هرس و چيدن حاصل را با دستي چابك و پايي به قوت، و چشم و گوشي تيز و حسي به غايت، به تردستي و ظرافت رسانده. او از بي مهري هر بادي، يا سرزدگي هر بهاري، يا دل سياهي هر ابري از آن رو دلنگران است كه بارها ديده و شنيده كه چگونه بركت مزرعه و زندگي به راه بي فرجامي و نامرادي رفته. هم از اين روست كه با تشويش پاسباني مأنوس است؛ و بر اميدهاي خود، بس پافشارتر.

او مادري را به جايي آموخته كه مادرانش مادر تمام دختران و پسران، و فرزندانش، فرزند تمام مادران محل بوده اند. به همين سبب است كه وي با سخاوت بي استثناي خورشيد شباهتي يافته است. به جز اين، او اكنون به معناي رايج، مادری است، به اقتضاي كسوت مادرانه. او را فرزنداني است كه در مزرعة خانه اش باليده اند و او هر آنچه از حياتِ زميني و سخاوت آسماني آموخته، و هر چه در تجربة پاسداري مزرعه و زندگي از آفات چشيده ـ با اميدي استوار و دور از حوادث روزگار ـ به ايشان ارزاني داشته است. فرزندان او سالهاست كه از زخم دستِ تب و لرزِ شبهاي نوزادي و اُفت وخيز روزهاي نوپايي به درآمده اند و اكنون، مدتهاست كه از شيطنت هاي نوجواني و داغيِ سرگرميهاي جواني تنها خاطرهاي دارند. آنها اكنون ميانسال اند، گر چه به سالها، پيشتر از همگنان خود به بر نشسته اند و در مشي و منش خود، ريشة درختان سالخورد را يافته اند. همگنان اين مادر اكنون سالهاست كه در حضور فرزندانشان جلا و آرامش را مي يابند و در غيابشان اميد و آرزو را. مادران اين فرزندان در گوشه گوشة خانه و خاطرة خود، خاطراتي از آنها مي يابند كه اگر حتي تلخ، جوهر مادرانه به خرمي شان سامان ميدهد. اين مادران راه تكاپو را چنان به فرزندان آموخته اند كه هر يك (فرزندان)، اكنون در عداد هم نسلهاي خود به «شماره» ميآيند. به رسم سنت يا به حكم ترسيم نمادين، بر راه ايشان آفات نه پرشمارند و نه مهيب.

دستهاي ايشان (فرزندان) ـ كه يكي در كار تجميع و حفظ آبروست و ديگري در دخلِ كاسبي يا خرج نان ـ هر دو در امن است و امان. از پدر «بزرگ» هم، كه ظاهري بزرگتر و گويا منشي بس بزرگوارتر از پدر دارد، اكنون سالهاست كه قيّمي به زانوان دارند. براي هم نسلان اين فرزندان، ساية راحت و نان خوشگوار فراهم، و خنكاي آب گوارا مهياست. خاطر مجموع و خانة مطبوع ايشان هم سالهاست كه جايگاه شادي و دلمشغولي مادران آنهاست. ولی حكايت اين مادر از گونه اي ديگر است. كنج خانة اين مادر آفات مزرعه را از توفانها و رگبارها تا خشكسالي و دستبردها را نه فقط تداعي ميكند، كه بارها و بارها به چشم سر معاينه ميدارد. خواب اين مادر اكنون سالهاست كه پريشان است، نه به سبب خيالات آزارندة خسبيدن، كه از كابوس ابرهاي سياهي كه بيداري اش را نيز بيرحمانه باراني ميكند.

او دشمني و خصومت- واژهاي كه سالها برايش ناشناس بوده را- در جواني فرزندانش و در تماميت عرصة موجوديت خود ـ در خانه و در برابر چشمان خويش ـ قاطعتر از وجود هر دليلي شناخته است. مانند ديگر مادران، ذهن اين مادر در غياب فرزندان خود، آرزوها و اميدها را مرور نكرده و تنها به بي فرجامي و نامرادي راه برده؛ و البته در حضورشان نيز جز تشويش و پاسباني را واژه نكرده. همين فرزند تسلاي خاطر مادر را در صرف حضور فيزيكي و بي تحركي خود، فارغ از سلامتي و بيماري و شايد تنها در وضعيت خواب، توصيف ميكرد، حال آنكه مادري از سنخ اين مادران، زنگ در مأموران زباله را در حضور فرزندش مايه اي براي وحشت دوباره مي انگاشت:" وقتي زنگ در به صدا درميآيد نميداني براي بردن زباله است يا بردن فرزندت! " آري اين مادر با اين قرينه سازي مي نماياند كه فرزندش به حساب نمي آيد، بلكه عنوان رسمي او ـ آني كه در زندان به او داده اند ـ هماني است كه به منظور حذف مكرر و سهلتر او سازمان يافته. چرا كه فرزند او در عداد سياسيونِ منتقد است، همان ها كه براي حاكميت قطعاً نبودشان بهتر از بودن است. پس حاكميت براي شان زيستني را مقدر ميدارد كه مقدمه اش حذف و ادامه اش انكار است؛ حذف نام و هويت، و انكار حقوق و سرگذشت. در اين وضعيت حاكميت "نه / بودن" او را همتراز "نبودن" او مي انگارد و در اين مسير نيز بي پرده پوشي و به صراحت به پيش ميراند.

در اين موقعيت، اين روستازاده، با سخاوت آفتابگونه اش، و با مزرعه و سرمايه اي آماج چنين آفات، حتي با اميدي استوار و دستهايي چابك هيچ ميتواند؟! آيا اكسير مادرانه خاطرات ناخوش را هميشه ميتواند به يادماني خوش برنماياند؟ دستكم دربارة اين زن نه! مزرعة اين مادر كنام شيران و عقابانی است، و با امتدادي منطقي مقصود نااهلان بسيار است. گويا اين بيشة تشويش با نبود فرزند آرامتر است. ولي اين مادر بايستي اكنون اين بيشة آرام شده در نبود فرزند را، به اميد ديدار او در مكان يا محلي چه ميدانم، در ناكجاآبادي شايد به نام زندان ترك گويد. زندان؟! اگر زنداني باشد. كدام زندان؟ كدام زمان؟ كدام زمانِ كدام بندِ كدام زندانِ كدام بازداشتگاهِ كدام سازمانِ كدام بازجوي كدام شهرِ كدام قاضيِ كدام… كدام… كدام…؟!!

چنين است كه كولة تشويشت را از خانه برميگيري و به ديدار فرزندي ميروي كه نه در كار كاسبي و نه در شمار نهادهاي رسمي و نه در چارچوب فرهنگ عرفي، كه در انكارها و حذفها بايد ردش را بيابي. باز اين چيزي نيست كه او در كودكي آموخته باشد؛ فرزندان و مادراني كه همه آشنا و مادر و فرزند بودند و دانشي كه از سالها پيش بي كم وكاست به ارث رسيده و كارآمد بوده، اكنون همگي در نقطه اي ناشناس از اين شهر، در سرزمين نميدانم ها و خصومت ها وامانده اند. سرزمين حيرت و سرگرداني و دشمني: زندان. آن سرزمينهايي كه مرزشان به پرچينها نمايان ميشدند و به سلام و عليكي مختصر اعلان وجود و حضور ميكردند، چه قدر دورند از اين ديوارهايي كه به بلنداي انكارند و با خشونتي صريح و دريده تو را فرو ميبلعند!! نه فقط نقاط ناشناس اين شهر، كه جاي جاي ديگر آن نيز يادآور غصه هايي براي اين مادرند! در اين پارك خبر آزادي فرزندش را شنيده و باز دلهرة فريب آن وعده را قلبش به طپش به گوش فرو خوانده. در آن بازار از حملة گروه فشار خبر يافته و در آن يكي…

در اين اداره به ياد مردي موقر مي افتد كه شرمندة ناتواني اش در تمهيد ملاقاتي دوباره بوده و در آن يكي، اصرارش بر بيگناهي فرزند و پافشارياش بر تنها دستاويز ناكارآمدش- مادربودنش- را به ياد ميآورد، در برابر متكبري روانپريش كه از قضا و تنها از گردش لنگان روزگار به صدر نشسته بوده است.  نوروزها هم خيالات ديگري در سر دارند اما…

اما زندان و ملاقاتها كه موجوديت آدمي را در هم ميپيچد از بغض؛ وجودي فروكوفته از بغض. هستي هاي خفقان زده در پيچاپيچ بغض هاي انبوه، بغض هاي جهنده، بغض هاي گريزان، بغض هاي گوشه گير، بغض هاي معطل ميان رفتن و ماندن، بغض هاي بهانه جو، بغض هاي پركشمكش، بغض هايي به سنگيني كوه، حتي دماوند. بغض هايي فروخورده در ديوارها و بغض هايي جوانه زده در نگاههاي آخر، و سرآخر، بغض هايي مثل كبوترهاي جَلدشده. در اين ميان، خيابان هم براي اين مادر و فرزندانش يادآور بغض آنهايند وقتي كه مادر دستور بازداشت سه دلبندش را در يك روز شنيد، و به ياد بهاي زيستن، سرمايي استخوان سوز را با دستاني پذيرا و چهرهاي گشوده بسود و فرسود، همان گاهي بود كه در برابر مأموران بازداشت، تنها مايه و معناي زيستنش را در گرو استقامت فرزند بحل كرد: "شيرم را حرامت ميكنم اگر حرف داخل زندان و بيرونت يكي نباشد!" كسي چه ميداند شايد هم در آن هنگام، چشمه هاي پاك حيات و خنكاي دستنوازشان، لحظاتِ ناب بودن را دلچسب اين زن كرده است.  
 

  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

ایران راه های فرار از تحریم های نفتی را پیدا می کند

Posted: 21 Sep 2012 09:02 AM PDT

شاشنک بنگالی
ایده این است، اگر بتوانند انجامش دهند: واردکردن ارزهای خارجی یا انجام معامله در حاشیه سیستم های مالی جهانی.



۹ سپتامبر ۲۰۱۲

ایران برای ادامه فروش نفت خام به هند ما به ازای مبلغ فروش، برنج، دارو، لوازم مهندسی و فولاد دریافت می کند. برای فروش به چین مشتری اولش، ایران نفت را بوسیله تانکرهای خودش و با ارائه بیمه دولتی عرضه می کند، نه همانند گذشته با استفاده از تانکرهای تجاری.

ژاپن چنان علاقمند به خرید از ایران است که دولت توکیو بیمه چند بیلیون دلاری دریایی که کشتی هایش برای حمل نفت خام ایران بدان نیازدارند را خود تأمین می کند.

علیرغم آن چیزی که دولت اوباما اعمال شدید ترین تحریم های اقتصادی تا کنون می نامد، تهران در حال یافتن راه های قانونی برای فروش و معامله تهاتری با مهمترین بازارهای خود در آسیا است. اینها شامل تحریم نفتی اتحادیه اروپا و ممنوعیت آمریکا علیه نهادهای مالی که با بانک مرکزی ایران معامله می کنند، می باشد.

معاملات جدید گرانقیمت، زمان بر و پرمخاطره هستند. ولی کارشناسان می گویند این راه ها بعضی از فشارها بر روی اقتصاد ضربه خورده ایران را کاهش داده و برای رهبران ایران زمان می خرد، در حالیکه واشنگتن و متحدینش برای محدود کردن برنامه هسته ای آن کشور در جنب وجوش هستند.

متخصصین می گویند راه فرارهای قانونی در سیستم تحریم ها، بعلاوه یکصد میلیارد دلارذخیره نقدی که ایران در اختیار دارد می تواند به ایران چندین ماه، یا شاید طولانی تر، اجازه دهد قبل از اینکه اقتصادش علائم آسیب ها را نشان داده ویا در معرض سقوط قرار گیرد، گذران امور کند.

رهبران ایران تلاش هایشان برای دور زدن تحریم ها را مخفی نگه نداشته اند.

رئیس جمهور احمدی نژاد هفته پیش در تلویزیون دولتی گفت که ایران دائماٌ در پی راه هایی برای "دورزدن" محدودیت هاست.

بنا بر گزارش های خبری وی گفت "ما نفت داریم و دنیا به آن نیاز دارد."

مقامات آمریکا می گویند آنها قصد ندارند تجارت نفت ایران را کاملاٌ قطع کنند، حداقل نه تا این لحظه. در تلاشی برای حفظ روابط استراتژیک دوجانبه و حداقل کردن اختلال در بازارهای جهانی انرژی و اقتصاد جهانی، دولت اوباما معافیت های ویژه ای ازتحریم ها را در مورد چین، هند، ژاپن، کره جنوبی و شانزده کشور دیگر صادر کرده است.

معافیت شش ماهه به بیست کشور اجازه می دهد به خرید نفت ازایران ضمن تحمل محدودیت هایی و در حجم کمتری ادامه داده، بدون آنکه تحریم های آمریکا را شکسته باشند. در نتیجه ایران در ماه ژوئیه فقط دو پله (از دوم به چهارم) در رده بندی کشورهای تولید کننده نفت خام اپک سقوط کرد.

حلقه تشدید شده تحریم ها به منظور متقاعد کردن حاکمین ایران در تسلیم برنامه هسته ای است که غرب می ترسد روزی ایران را در ساختن یک بمب هسته ای توانمند سازد. تا امروز تأثیر آن عمدتاٌ برروی اقتصاد ایران بوده است.

تحریم نفت خام ایران توسط اتحادیه اروپا که در ماه ژوئیه آغاز شد و محدود یت های اعمال شده به رهبری آمریکا در سیستم بانکی، صادرات نفت ایران را تا حدود یک میلیون بشکه در روز یعنی نصف سال گذشته کاهش داده است. این به معنای از دست دادن تقریباٌ یکصد میلیون دلار درآمد روزانه است. در فقدان دلار و یورو برای تقویت ارزش پولش، ایران شاهد از دست دادن نیمی از ارزش پولش در سال گذشته بوده است.

معاملات جدید می تواند به آهسته شدن سقوط اقتصادی ایران کمک کند.

جواد صالحی اصفهانی اقتصاددان و متخصص ایران می گوید "ایده این است، اگر بتوانند انجامش دهند: واردکردن ارزهای خارجی به اندازه کافی یا انجام معامله در حاشیه سیستم های مالی جهانی. من نمی دانم تا چه اندازه خوب کار می کند، ولی این جهتی است که به آن سوی حرکت می کنند."

با توجه به اینکه شرکت های اروپایی فروشنده بیمه های دریایی به بیشتر نففتکش های جهان از بیمه کردن هر محموله متعلق به ایران منع شده اند، دولت های آسیایی و ایران پیشقدم شده تا بیمه لازم برای عرضه نفت را فراهم کنند.

ماه گذشته اولین تانکر بیمه شده بوسیله دولت هند نود و چهار هزار تن نفت خام ایران را به هند منتقل کرد، یعنی حدود نیمی از صادرات متوسط روزانه کنونی ایران.

هندوستان همچنین به تعداد کمی از نهادهای مالی ایران مجوز باز کردن حساب به روپیه در این کشور آسیای جنوبی اعطا کرد تا محدودیت های بانکی آمریکا را دور بزنند. تحت یک مکانیسم تجاری هماهنگ شده با تهران در بهار جاری، هند می تواند تا چهل و پنج درصد خرید نفت خود را از حساب های متعلق به ایران در بانک دولتی یو-سی- او با روپیه پرداخت کند.

هند همچنین کالاهای اساسی به ایران می فروشد که می تواند با اثر تحریم ها مقابله کند.

نیگل کوشنر وکیل بریتانیایی متخصص تحریم ها اشاره می کند که تجار هندی می گویند آنها در حال افزایش صادرات برنج، کالاهای دارویی، وسایل پزشکی، روغن خوراکی، کالاهای مهندسی و فولاد هستند. ایران همه آنها را با روپیه پرداخت می کند.

کارشناسان آشنا به مسائل تجاری می گویند حساب ها غالباٌ یوسیله درآمد نفت های فروخته شده به هند باز می شوند و کالاهای خریداری شده توسط ایران از موجودی آنها برداشت می شود.

کوشنر مدیر اجرایی شرکت حقوقی وِین راک در لندن می گوید "ایران آن چیزی را که می خواهد بدست می آورد. کمی بیشتر زمان و هزینه می برد، ولی در کل چیزی را که نیاز دارند، پیدا می کنند."

بنا بر نظر کارشناسان هیچکدام از این مکانیسم ها تحریم های آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل را نقض نمی کند. در بعضی موارد خریداران از شکنندگی ایران استفاده کرده تا معاملات مطلوب تری را انجام دهند.

کارشناسان مستقل می گویند چین برای گرفتن نرخ های تخفیفی با ایران مذاکره کرده است، اگر چه ایران کاستن قیمت ها را انکار می کند. آن چه واضح است هر چه ایران بیشتر با ارزهای محلی و شیوه تهاتری معامله کند به ارزهای خارجی برای توسعه برنامه هسته ای اش و دیگر پروژه های ملی کمتر دسترسی خواهد داشت.

یک دیپلمات غربی که در مورد ایران کار می کند و مجاز به افشای نامش نبود گفت "اگر در مجموع تأثیراینها در جهت کاهش دریافت ها از محل نفت باشد، هدف میان مدت ما حاصل شده است. نهایتاٌ از لحاظ ما این دور زدنهای جزئی مهم نیستند."

چندین مورد اخیر گویای تلاش های ایران برای دور زدن تحریم ها از شیوه های غیر قانونی است.

به عنوان مثال در ماه گذشته چهار مرد در آلمان به اتهام استفاده از شرکت های پوششی در آذربایجان و ترکیه برای تأمین واشرهای مورد نیاز در ساخت راکتور آب سنگین ایران دستگیر شدند.

همچنین شرکت ملی تانکرهای ایران در ماه گذشته قبل از آغاز تحریم های اتحادیه اروپا در ماه ژوئیه نام ها و پرچم های بسیاری از تانکرهایش را تغییر داد. تغییر پرچم ممکن است ایران را قادر سازد بیمه و فاینانس برای محموله ها پیدا کند، و همچنین بتواند بدون جلب توجه خریدار پیدا کنند.

مسئولین آمریکایی می گویند حدود بیست و دو تانکر متعلق به شرکت ملی تانکرهای ایران در کشور کوچک توالو در جنوب اقیانوس آرام ثبت شدند، و دیگر تانکرهای ایران در کشورشرق افریقای تانزانیا ثبت شدند. تحت فشار آمریکا تانزانیا و توالو ماه گذشته موافقت کردند ثبت کشتی های ایران را لغو کنند.

به هر حال از آنجایی که ایران در پی دور زدن تحریم هاست مخاطراتی هم وجود دارد.

تانکر هندی که ماه گذشته ترمینال نفتی جزیره خارک را به مقصد مانگالور جدید در ساحل غربی هند ترک کرد، در مقایسه با پوشش های بیمه ای چندین میلیارد دلاری که بیمه کنندگان اروپایی برای تصادفات و نشت نفت عرضه می کنند، فقط دارای پنجاه میلیون دلار پوشش بیمه ای بود.

بیشتر نفت صادراتی به چین و هند بوسیله تانکرهای بیمه شده توسط دولت تهران حمل می شوند. اگر نفتی نشت کند و یا فاجعه دیگری اتفاق افتد روشن نیست که ایران بتواند به خاطر محدودیت ها علیه بانک هایش خسارات را پرداخت کند.

اندرو باردوت رئیس گروه بین المللی کلوپ های پی.اند.ای، چتر سازمانی برای بیمه کنندگان دریایی، گفت "این باعث مشکلات عملی بسیاری می شود، اگر اتفاقات وحشتناکی بیفتند." سازمان فوق در اروپا برای تعدیل برنامه بیمه ها لابی کرده است.

کارشناسان صنعت نفت می گویند واردات ژاپن از ایران در ماه ژوئیه شدیداٌ کاهش یافت، ولی ماه گذشته پس از آنکه دولت ژاپن یک بیمه ۶/۷ میلیارد دلاری برای تانکرها تأمین کرد، مجدداٌ افزایش نشان می دهد.

معافیت ژاپن از تحریم ها در این ماه بایستی تمدید شود و مقامات آمریکا می گویند ژاپن باید نشان دهد که وارداتش را از ایران نسبت به ماه مارس بیشتر کاسته تا معافیت شش ماهه دیگری را کسب کند. کارشناسان می گویند تجارت نفت ایران با ژاپن و دیگر مشتری ها ممکن است به زودی آغاز به توقف کند.

بوشان بحری یک کارشناس ارشد از گروه محققین انرژی ای.اچ.اس کمبریج مستقر در واشنگتن می گوید "اگر آمریکا با کشورهای دیگر برای کاهش بیشتر [واردات نفت از ایران] به توافق برسد، سیستم به بسته تر شدن ادامه خواهد داد. در طرف ایران سؤال این نیست که آیا آنها می توانند با تحریم های موجود مقابله کنند. تحریم ها بطور فزاینده ای شدید تر خواهند شد."

منبع: لوس آنجلس تایمز
 

  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

«پاک‌ترین دولت تاریخ کشور» در پناه حکم حکومتی

Posted: 21 Sep 2012 08:37 AM PDT

م.عسگری
به گوینده‌اش فکر نکن. به محتوا بیندیش، فارغ از رنگ و بوی سیاست؛ یک ادعا با قید سوگند جلاله  

 

بنام خداوند داد ودهش

"به خدا این دولت پاک‌ترین دولت تاریخ کشوراست، پاک‌ترین است".

به گوینده‌اش فکر نکن. به محتوا بیندیش، فارغ از رنگ و بوی سیاست. یک ادعا با قید سوگند جلاله که خود بار مسوولیتی گران را به همراه دارد.آیا این سوگند واین ادعای بزرگ می تواند درست باشد؟

بنا برنص صریح قرآن كريم، رد امانت، به طورمطلق، واجب است. و حكم به عدل هم به طورمطلق واجب است:اِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَإِذاحَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيراً (النساء : ۵۸ ) خداوند به شما امر مى‏فرمايد كه امانات مردم را به صاحبان آنها برگردانيد و بين مردم براساس عدالت داورى كنيد، خداوند چه پندهاى گرانبهايى به شما مى‏دهد! و خداوند آن شنونده‏ى بيناست.[به قدرت علم واسعه صداها رامى‏شنود واموررامى‏بيند].*

بدون تردید بزرگترین امانت جامعه، امرحکومت است، که به حاکمان می سپارند، تاباهمه توش وتوان و صداقت خود، نه تنها ازداشته‌های ایشان مراقبت ومحفاظت نمایند، که برابعاد مادی ومعنویش بیفزایند. ودرمسیرتحقق این تعهدِ دوطرفه درزمره:أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَهُمْ لَهاسابِقُونَ(المؤمنون: ۶۱)، اهل سبقت در فعل خیرباشند.وخیریعنی :عمل صالحى كه از اعتقاد حق منشا گرفته باشد.

دراینکه "عالـَم "محضرخداست،وهرکسی آن درود عاقبت کارکه کشت،تردیدی ندارم.درعین حال امروز، "عالم" رسانه ونظارت دقیق وتیزبینانه "جامعه آگاه ومسوول انسانی"نیزهست.ازاین منظر،ادعای یاد شده راکه ادعایی تکراری ازطرف آقای احمدی نژاد است،دربوته نقد وارزیابی قرارمیدهیم.دراین ارزیابی هم وجه حقوقی وقانونی موضوع بیشترمدنظراست،تاوجوه مدیریتی و....

برای پرهیزازطول و تفصیل مطلب، فقط به یک مورد از موارد نقض این ادعای بزرگ، وآنهم مستندترین ومحکمه پسند‌ترین مورد، که ادعا  ومستنداتش ازخودِ جمع   ویاران شخصِ ایشان است، پرداخته خواهد شد.  یعنی اتهام مالی مصطفی پورمحمدی علیه رحیمی ، و بالعکس: من ادعای مشارالیه را ازجهان نیوز، باکد مطلب : ۲۴۲۹۶۰ و تاریخ انتشار در چهارشنبه ۱۵شهريور۱۳۹۱ساعت ۰۵:۴۵نقل می کنم:
 

"به گزارش جهان،محمود احمدی نژاد دیشب درگفتگوی تلویزیونی با مردم که ازشبکه اول سیما پخش می شد، درپاسخ به این درخواست مجری شبکه یک سیما که ازوی خواست تا یکی از حرفهای دوره سکوت را بگوید تاکید کرد: "به خدا این دولت پاک‌ترین دولت تاریخ کشوراست. پاک‌ترین است".
 

۱- غلط بودن این ادعا با صفت افضل تفضیل(پاک ترین) نیازبه اثبات ندارد. چون اطمینان دارم که ایشان نه تمامی دولتهای تاریخ کشور ایران را مطالعه کرده است، ونه اعضای دولت ها رامی شناسد، ونه تحقیقی علمی وهمه جانبه درابعاد پاکی و ناپاکی دولتها وجود دارد. ونه ارزیابی تطبیقی سلامت این دولت باهمه آنها، امکان پذیراست. مخصوصا اگردولت را محدود به رییس دولت واعضای کابینه کنیم، چنانکه ظاهراً منظور همین بوده است. حتی اگر مرحوم کردان جاعل مدرک دکتری نبود و با استفاده از سند مجعول، جعل عنوان نکرده و برای ارتقاء موقعیت آموزشی و شغلی درتدریس و پذیرش نظارت و راهنمایی پایان نامه‌ها و درآمد حاصل ازآن و افزایش حقوق، بهره‌ای نبرده بود و یا معاون اولش رحیمی، به گزارش رسمی سازمان بازرسی متهم نبود و نیز خود پورمحمدی وزیر کشورش، متهم به تصرف غیرقانونی دراموال دولتی نبود  و شخص ایشان بنا بر گزارشهای متعدد دیوان محاسبات، که ذیصلاح‌ترین مرجع نظارتی برعملکرد بودجه‌ای است،مرتکب تخلفات دهها میلیارد دلاری نبود، باز هم ادعای ایشان نه تنها ثابت نیست، بلکه مصداق  بارز کلام  امیرمومنان علی علیه السلام است: “کفی بالمرء جهلاً اَنْ یَرضی عن نَفْسِه”  همین که انسان از خود راضی شد، جاهل بودنش راکفایت میکند. وکفی بالمرء جهلا الا یَعرفَ قدره (خطبه ۱۶ نهج البلاغه ). و چه دلیلی برای جهالت انسان بالاتر ازاینکه حد واندازه خود را نشناسد؟!

تو که سود و زیان خود ندانی به یاران کی رسی هیهات! هیهات!
 

۲ – این چه دولت پاکی است؟! (پاکترین که چه عرض کنم؟!) که بالاترین واصلی‌ترین مقام قانونی نظارتی– قضایی کشوربر قوه مجریه (منظورموقعیت شغلی است)، یعنی رییس سازمان بازرسی، در مجامع عمومی و رسانه‌ها فریاد می زند: معاون اول آقای احمدی نژاد،مستند به مدارک پرونده‌ای که به قوه قضاییه ارجاع شده است، متهم است. این مدعی که از رقبای سیاسی و جناح اصلاح طلب و یا رقیب در انتخابات کذایی نبوده و نیست. بلکه به اصطلاح اصول گراست. روحانی است. سیداست. حدود۱۲پست و عنوان شغلی را در پرونده استخدامی دارد. و هم پیمان و همراه سیاسی،همکار و عضو گروه خود ایشان در پروژه  سیاسی- امنیتی- انتخاباتی و نیز وزیر منتخب  وی  برای مهمترین و اثرگذارترین  وزارتخانه  در روند سیاسی– اجتماعی کشوربوده، و اکنون نیز مهمترین پستهای کلیدی و حساسترین ماموریتهای نظام رادرگلو گاه‌های حیاتی کشور بر عهده دارد. این چنین فردی که دهها سال تیغ بر گلوی عدوی آقای احمدی نژاد و هم مسلکان وهم مشربان او،به عنوان قاضی کشیده است، در ورود اتهام  و قابلیت اثبات آن تردیدندارد و نه تنها علیه رحیمی که علیه مصلحت اندیشانی که اجازه رسیدگی قضایی به پرونده را نداه اند نیز افشاگری می کند .
 

با این شرح وبیان:

"...یک موردازگزارشات من خلاف واقع نیست...پرونده ايشان(رحیمی) بدون هيچ کم وکاست در سازمان بازرسي موردبررسي قرارگرفته وبه قوه قضائيه ارسال شده است. درمرحله بازپرسي هم تحقيق شده،مراحل بازرسي نهايي‌اش هم که در اختيار بنده وشعبه هم نيست، متوقف و به زمان ديگري موکول شده است، براي رعايت مصالحي که بنده هم قبول دارم،با حکم حکومتي جلوي محکمه رفتن ده پرونده سنگين دولتي‌ها گرفته شد... وی با بیان اینکه متاسفانه عده‌ای هستند که در دولت فساد می کنند، گفت: این موضوع دغدغه و درد ما نیز هست اما قرارمان این نیست که به کلنجار بیانجامد. وجود یک حاکم ظالم و بی‌رحم بهتر از فتنه‌ای است که ادامه پیدامی کند،چراکه بعضی وقت‌ها جدال‌ها به فتنه کشیده می شود."(خبرگزاري مهر تاريخ انتشار، تهران: ۱۴:۰۷, ۱۳۹۱/۰۶/۱۳)

دلیل اینکه معتقدم پورمحمدی با رندی تمام علیه همین مصلحت سنجی نیز افشاگری کرده است ،حداقل این سه مورد است:
 

۱ – پرونده‌ای که حاکی ازیک اختلاس بزرگ ازبیمه بود، و مشهورشد به  بانداختلاس خانه فاطمی  و در افواه عمومی افتاد که هزینه‌های تقلب درانتخابات ریاست جمهوری احمدی نژاد، ازهمین محل تامین شده است، باتعدادی دیگرکه موصوف شده به :"ده پرونده سنگین دولتی"، طی یک مصلحت سنجی و به قول خود آقای پورمحمدی: با حکم حکومتی فعلا مسکوت مانده است  و از رسیدگی قضایی به آنها جلوگیری شده است. این اقدام از انظار عمومی مخفی مانده بود واحتمالا فقط خواص از آن اطلاع داشته اند. پس وقتی پور محمدی آن را افشا می کند یعنی افشاگری علیه رهبری هم هست والا خود رهبری حکمش را علنی می کرد.  شائبه این نوع افشاگری (قطع نظر از اهداف پشت پرده) هم زمانی قویتر می شود که بدانیم هم مسلک آقای پورمحمدی، یعنی :سيد عباس نبوي عضو هئيت علمي‌موسسه امام خميني(مجموع مصباح یزدی) نيزهمان زمان، دربيست وسومين نشست سراسري جنبش عدالتخواه دانشجويي که درمشهد بر گزار شده است گفته: دولت حدود ده پرونده قضائي سنگين دارد، اگر توجه و حکم حکومتي رهبري و احمدي نژاد نبود،  بخش‌هايي از دولت بايد به محکمه مي‌رفتند، البته به اين معني نيست که رهبري جلوي محاکمه را گرفته‌اند. (مردم سالاری نسخه شماره ۳۰۰۳- ۱۳۹۱/۰۶/۱۴)
 

۲- پورمحمدی و شاید بسیاری ازهمگنان سیاسی وی، آنقدراز فساد دولتی و نقض قوانین و...و در نتیجه  برباد رفتن آرزوهای رویایی آینده شان، به ستوه آمده اند که گویا تنها راه دامن شستن ازهمه سیاه کاریها ودر نتیجه فراربه جلو و مفت دررفتن ازگرداب اعتراضات مردم و قهر وغضب سیاسی نسبت به بقایای ایل و تبارمحفلی را، تنها و تنها در گرو همین افشاگریهامی بینند. به همین جهت این دسته "اخیرا ذوب شده در ولایت" نیز دیگر تاب  تحّمل مصلحت اندیشی ها و سرپوش گذاشتن براین همه فجایع  ویران کننده را ندارد. ناچار رندی دیگری را بخرج میدهد و در فراز دیگری ازگفتار خود مدعی می شود:

" هنوز جایگاه من درک نشده است.من باید بلندگوی قاطع جامعه و مشکلات کشور برای مردم باشم؛ چراکه رهبری فرموده اند مصلحت حق است وحق مصلحت."
 

یعنی درعین حالیکه می گوید من در راستای فرمان رهبری دولت را افشا می کنم، می خواهد تناقض حرف وعمل رهبری را هم نشان دهد. زیرا بدیهی است که با این نقل قول شنونده بلافاصله از خود می پرسد آیا بین این نظر رهبری:" مصلحت حق است و حق مصلحت" و آن "عمل کرد"در خصوص جلوگیری ازرسیدگی قضایی فوری و شفاف به فسادمالی بزرگ، آنهم نه دریک پرونده، بلکه در"ده پرونده سنگین"،آنهم نه با هدایت اخلاقی و مدیریتی، بلکه با مایه گذاشتن از دین و با صدورحکم حکومتی (مصلحت رحیمی ومشایی واحمدی نژاد را برابر مصلحت نظام تلقی کردن)، تناقض وجود ندارد؟!
 

۳- این آخرین حرف وی نبود. پورمحمدی چشمه دیگری از تردستی را هم نشان داده است.ملاحظه کنید:
 

"درسال ۸۵ ونزديک به ۱۰ماه زمزمه‌هاي عزل من دردولت شنيده مي‌شد. وسپس رئيس جمهور به من گفت بايد استعفا بدهي.ومن نيزگفتم:هرچي آقا بگويد،من تسليم فرمايشات ايشان خواهم شد.چراکه کارهاي زيادي شروع کرده بودم واميد‌هاي زيادي ايجاد شده بود وآقا نيزبا اين امرمخالفت کردند و درآخردريک دستي که دولت زد آقا را در عمل انجام شده قرار دادند و آن اتفاق افتاد."

به عبارت دیگر،پورمحمدی که گفته شده است دارای پیشینه‌ای به این شرح:
 

۱.دادستان انقلاب اسلامی خوزستان،بندرعباس،کرمانشاه ومشهدازسال ۱۳۵۸ (۲۰ سالگی؟!)تا ۱۳۶۵

۲.دادستان انقلاب ونظامی درمناطق غرب کشوردرسال ۱۳۶۵

۳.رئیس اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۸

۴.مشاور ریاست دفترومدیرگروه «سیاسی – اجتماعی» دفتررهبری ازسال۱۳۸۱تا کنون

۵.معاون و جانشین وزیراطلاعات ازسال۱۳۶۶تا۱۳۷۸

۶.عضو هیأت مدیره جامعه الزهرا قم ازسال ۱۳۶۶ تا کنون

۷.عضو و رئیس هیأت امناء مرکز اسناد انقلاب اسلامی از سال ۱۳۷۵ تا کنون

۸.عضو هیأت مؤسس حوزه علمیه مسجد سلیمان

۹.استاد دانشگاه امام صادق از سال ۱۳۷۹ تاکنون

۱۰.وزیر کشور احمدی نژاد(پس ازدو سال ونیم کنارگذاشته شد)

۱۱.ریاست سازمان باززسی کل کشور به حکم شاهرودی رییس قوه قضائیه

۱۲.رئیس هیئت موسس مؤسسه آموزش عالی طلوع مهر قم از سال ۱۳۹۰ تا کنون


و رئیس فعلی سازمان بازرسی کل کشور است، دریک مجمع عمومی شخص رییس جمهور را فردی فاقد صداقت معرفی می کند که نه تنها با وزیرش رو راست نیست، بلکه حتی به رهبرش هم یک دستی میزند و در عین حال به طورغیر مستقیم، رهبرش را هم  پای بند به اوامر خود ندانسته و به  بی‌وفایی متهم می کند. چون او بوده که پذیرش مسوولیت را به وی امر کرده، وحالا تنهایش گذاشته است. ونیز به  بی‌کفایتی متهم می کند. چون کسی که باید طبق قانون اساسی، از جمله ویژگیهایش، مدیریت ومدبریت باشد، ازاحمدی نژاد یک دستی و فریب خورده است. یا علیرغم مخالف بودن با استعفا، در برابراعمال فشار احمدی نژاد و باند انحرافی، کوتاه آمده است. به بیان دیگر، علاوه  براینکه در مقام اثبات آلوده بودن دولت به فساد مالی  و اخلاق سیاسی است، عوامل نگهدارنده  آن را هم افشا می کند.  مضافا اینکه من نفهمیدم منظورش از این عبارت چیست؟: " وجود یک حاکم ظالم و بی‌رحم بهتر از فتنه‌ای است که ادامه پیدامی کند"



  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

کم حقوقی و بی حقوقی تحمل ناپذیر آموزگاران

Posted: 21 Sep 2012 07:01 AM PDT

فرخ نگهدار
حکومت حق ندارد و نباید بهای سیاست های نادرست خود را بر دوش طبقات زحمتکش انتقال دهد


امروز اول مهرماه است. بیش از ۱۳ میلیون دانش آموز و حدود یک میلیون آموزگار روز شنبه راهی مدارس هستند که سال تحصیلی تازه ای را آغاز کنند.

بنا به دعوت خانم شیرین عبادی و با حمایت و همکاری گروه هایی از مدافعان حقوق بشر و بسیاری از فعالان مدنی از اول مهرماه، روز گشایش مدارس، تا روز ۱۴ مهرماه (۵ اکتبر) که روز جهانی معلم است کمپین «حمایت از معلمین دربند» جریان خواهد داشت. پیوستن به این ابتکار اقدام شایسته ایست که صدای گروه های اجتماعی با دسترسی کمتر به رسانه ها را بهتر بازتاب می دهد و کمک می کند که مسایل و مشکلات گسترده ترین و خدمت گزارترین گروه شغلی در کشور ما بهتر دیده و شنیده شود. اقدام خانم عبادی و گروه های مدافع حقوق شهروندان شایسته تقدیر همگانی است.

علیرغم این که آموزگاران بزرگترین گروه صنفی جامعه ما هستند، علیرغم این که آموزگاران از کم درآمدترین و خدمت گزارترین گروه های شغلی جامعه اند، نه صدای آنان و نه مطالبات و مشکلات آنان آنچنان که باید رسا نیست.

گزارش ضمیمه، که در روزهای اخیر پیرامون وضعیت معلمان در بند انتشار یافته، حقایق تلخی را بازگو می کند که تا کنون کمتر مورد توجه مدافعان حقوق بشر و فعالان مدنی بوده است. گزارش به حدود ۴۰ مورد بازداشت و زندان معلمان اشاره می کند. اما همین ۴۰ مورد هم حقایق تکان دهنده ای از آنچه که در دل جامعه می گذرد را در معرض توجه قرار می دهد. عمده ترین این نکات را در موارد می توان برجسته دید.

● دستگاه های حاکمه جمهوری اسلامی ایران در موارد متعدد عنایتی به قوانین مصوب و اساسی ندارند و خودسرانه عمل می کنند. از جمله تعداد قابل ملاحظه ای از معلمان زندانی به «جرم» تلاش برای پایه گذاری «تشکل صنفی» مورد بازداشت قرار گرفته و حتی محکوم شده اند. نمونه بازداشت معلمین در یزد ثابت می کند که عوامل حکومت حقوق مسلم همگان، از جمله معلمین، برای برخورداری از حمایت قانون اساسی (اصل ۲۶) را آشکارا نادیده گرفته و گروه بزرگی از معلمین را به خاطر تلاش برای کانون صنفی معلمان مورد سرکوب قرار داده اند.

● فشار بر معلمین در مناطقی که زبان محاوره مردم فارسی نیست به مراتب بیش از مناطق دیگر است. حتی در سال های قبل از انقلاب نیز وضع همین بود. معلمان بسیاری مورد پیگرد دستگاه های امنیتی قرار گرفتند. امروز نیز وجدان های بیدار یقین دارند که هرگاه فرزاد کمانگر فارس بود این چنین سنگدلانه اعدام نمی شد. سهمی که شمار معلمان آذری، عرب، کرد و بلوچ در میان معلمان بازداشت شده یا بازخواست شده ی ایران در سه ساله اخیر داشته اند به مراتب بیش از شمار آنان در میان کل معلمان ایران است. شایسته است در دوره های آتی فشار بر حکومت برای توقف این نوع ستم گری مورد توجه بیشتر فعالان مدنی قرار گیرد.

● گزارش نشان می دهد که معلمان بازداشتی عموما مرد هستند و جز موارد معدود معلمان زن مورد تعرض نبوده اند. احتمالا این تصویر با واقعیت زاویه دارد. احتمالا فاکت های بدست آمده متوازن نبوده اند. در سال های گذشته گزارش های متعدد تعرض به آموزگاران زن به خاطر حجاب، به خاطر عدم مراعات تذکرهای غیرقانونی و خودسرانه مسوولین و به خاطر ترویج حقوق زنان در میان دختران وجود داشته است. در اوایل انقلاب هزاران معلم زن به همین بهانه ها از کار اخراج و پاکسازی شدند. برای دوره های آتی ایکاش فعالین حقوق بشر، به خصوص فعالین حقوق زنان، این گونه خودسری ها علیه معلمین زن را مورد توجه بیشتر قرار دهند.

● سالی که پیش روست از سخت ترین سال ها پس از پایان جنگ است. تورم بیسابقه و افت قدرت خرید شهروندان به حدی است که حتی طبقات با در‍ آمد متوسط را هم بشدت زیر فشار قرار داده است. در این میان آموزگاران قشری هستند که همچون کارگران در موسسات تولیدی، بیشترین صدمه را می بینند. سخت شدن گذران زندگی برای معلمان طبیعتا اعتراض های بیشتری را محتمل خواهد کرد. این تورم اساسا ریشه سیاسی دارد و از تقابل ناضرور با جامعه جهانی و تحمیل سنگین ترین تحریم ها تاثیر پذیرفته است. حکومت حق ندارد و نباید بهای سیاست های نادرست خود را بر دوش طبقات زحمتکش انتقال دهد. مقاومت در برابر تحمیل هزینه سیاست های نادرست بر دوش زحمتکشان مقاومتی برحق است. همبستگی اقشار اجتماعی آسیب پذیر، نه تنها مانع انتقال هزینه ها بر دوش زحمتکشان است، بلکه حکومت را نیز به تجدید نظر در سیاست های نادرست فرا می خواند.

فرخ نگهدار
اول مهرماه ۱۳۹۱ - لندن


***

هم زمان با آغاز سال تحصیلی و از ۸ تا ۱۴ مهر ۱۳۹۱
صدای رنج‌های معلمان ایرانی به ویژه معلمان دربند باشیم


اگر چه ابعاد نقض حقوق بشر در ایران روز به روز در حال گسترش و فهرست انواع آن طولانی است اما نقض حقوق معلمان به دلیل نقشی که در ساختن آینده جامعه ایفا می کنند، خطرات بیشتری را متوجه ایران می کند. افزایش شدت و گستره برخورد با معلمان از سوی نهادهای امنیتی و قضایی، سرپوش گذاشتن به مشکلات صنفی و معیشتی معلمان و امنیتی نشان دادن فعالیت‌های صنفی، برخوردهای غیر قانونی با تشکل‌های صنفی معلمان و افزایش فشارهای امنیتی و قضایی بر فعالان مدنی معلمان، وضعیت نگران کننده‌ای را رقم زده است که نیازمند توجه جدی نهادهای آموزشی و حقوق بشری است.
از همین رو آغاز سال تحصیلی جدید در مهرماه و قرار گرفتن در آستانه روز جهانی معلم - ۵ اکتبر- بهانه‌ای است تا بصورت مستقل به نقض حقوق معلمان و به ویژه نقض آشکار حقوق بشر در برخورد با فعالان مدنی و صنفی معلمان پرداخته شود. بر این اساس برای نشان دادن اهمیت موضوع با گرامیداشت یاد و نام فرزاد کمانگر، معلمی که در سال ۱۳۸۵ دستگیر و در سال ۱۳۸۹ اعدام شد، فقط به بازداشت‌های معلمان از خرداد ماه ۱۳۸۸ تاکنون اشاره می شود. در کنار این بازداشت‌ها می توان به صدور صدها حکم انفصال از خدمت، اخراج، تبعید و محرومیت‌های اداری پس از تجمعات صنفی سال ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ از سوی هیات تخلفات اداری آموزش و پرورش استان‌های مختلف اشاره کرد که تا امروز نیز ادامه دارد. این در حالی است که بر خلاف قانون از فعالیت کانون‌های صنفی معلمان در سراسر کشور ممانعت به عمل می آید.
از سوی دیگر مشکلات معیشتی و صنفی معلمان افزایش یافته است، به گونه‌ای که در سال جدید نه تنها افزایش حقوق پیش بینی شده برای معلمان در قانون اعمال نشده است بلکه با اعمال بخشنامه‌های جدید بسیاری از معلمان شهرستانی با کاهش حقوق نیز مواجه شده اند.
این در حالی است که فشارهای ناشی از صدور احکام اخراج، حبس و حتی اعدام برای معلمان در شرایطی اعمال می شود که اصول ۲۶ و۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران عضویت درانجمن‌های دینی، صنفی وسیاسی را یکی از حقوق اساسی آحاد ملت ایران شناخته و کنوانسیون‌های بین المللی حقوق بشر نیز که دولت ایران به آنها پیوسته و متعهد اجرای‌شان شده است، بر این اصول پای می فشارد.
اما مقام‌های مسئول در جمهوری اسلامی ایران عملا نشان داده اند که هیچگونه پایبندی به تعهدات بین المللی و قوانین داخلی ایران ندارند؛ چرا که مطالبه حقوق صنفی و حتی درخواست ملاقات با نمایندگان مجلس از سوی معلمان، برخوردهای خشونت آمیز نهادهای امنیتی و قوه قضائیه را برای آنان به همراه داشته است. به گونه‌ای که مقام‌های امنیتی و قضایی، مطالبات صنفی معلمان را امنیتی جلوه داده و برای آنان در دادگاه‌های انقلاب پرونده تشکیل داده اند.
بنابراین هم زمان با آغاز سال تحصیلی جدید با تأکید بر ضرورت اجرای تعهدات داخلی و بین المللی توسط مقام‌های مسئول جمهوری اسلامی در خصوص خواسته‌های معلمان، از تمامی کوشندگان مدنی دعوت می شود تا از تاریخ ۸ تا ۱۴ مهر ماه ۱۳۹۱ برابر با ۲۹ سپتامبر تا ۵ اکتبر ۲۰۱۲ در سراسر جهان، صدای رسای رنج‌های معلمان ایرانی به ویژه "معلمان در بند" باشند و برای نشان دادن حقوق تضییع شده معلمان به هر شیوه‌ای که امکان پذیر است، تلاش کنند.
الف- بازداشت معلمان
● فهرستی که در زیر مشاهده می کنید کامل نیست، زیرا افرادی به دلیل مشکلاتی که حکومت برای آنها فراهم می کند، حاضر به ارائه اطلاعات لازم نیستند.
وضعیت کنونی حکم صادره مدت بازداشت زمان و
محل بازداشت نام و نام خانوادگی ردیف
در زندان و منتظر اجرای حکم است و اخیرا توسط هیات تخلفات اداری آموزش و پرورش، اخراج قطعی شد اعدام ۱۴/۱۰/۱۳۸۸ عبد الرضا قنبری ۱
در زندان و در انتظار فرجام خواهی اعدام ۲۷/۱۱/۱۳۸۹
اهواز هاشم شعبانی نژاد ۲
در زندان و در انتظار فرجام خواهی اعدام ۸/۱۲/۱۳۸۹
اهواز هادی راشدی ۳
در حال گذراندن دوران محکومیت خود است ۵ سال حبس تعزیری و ۵ میلیون تومان جریمه بدل از حبس بابت تجمعات سال ۸۵ ۱۷/۶/۱۳۸۸ محمد داوری ۴
در حال گذراندن دوران محکومیت خود است ۶ سال حبس و ۵ سال محرومیت از فعالیت اجتماعی
و همچنین طی حکم هیات تخلفات اداری از آموزش و پرورش اخراج قطعی شده است ۱۰/۶/۱۳۸۸ رسول بداغی ۵
در حال گذراندن دوران محکومیت خود است ۴ سال و ۱۱ ماه حبس ۳۱/۳/۱۳۸۸ عبدالله مومنی ۶
در حال گذراندن دوران محکومیت خود است و در عید فطر ۵ سال از حبسش موردعفو قرار گرفت ۹ سال و نیم حبس تعزیری حدود یک ماه ۸/۴/۱۳۸۹ محمود باقری ۷
در حال گذراندن محکومیت خود است ۱۰سال حبس همراه با تبعید به زاهدان محمد علی آگوشی
معلم بازنشسته ۸
دارای پرونده مفتوح کمتر از یک هفته ۲۴/۳/۱۳۹۱
مهاباد شاهو حسینی ۹
دارای پرونده مفتوح بازداشت در حین تدریس ۱۷/۱/۱۳۹۱
اشنویه عبدالواحد معروف زاده ۱۰
دارای پرونده مفتوح ۱۰/۲/۱۳۹۱
بوکان مولود خوانچه زرد ۱۱
دارای پرونده مفتوح کمتر از یک هفته ۱۲/۴/۱۳۹۱
سراب علی بشارتی ۱۲
دارای پرونده مفتوح بهمن ۱۳۹۰
مریوان مظفر شریفی ۱۳
دارای پرونده مفتوح بهمن ۱۳۹۰
مریوان رزگار شریفی ۱۴
دارای پرونده مفتوح ۶۳ روز ۸/۲/۱۳۸۹ علی اکبر باغانی ۱۵
دارای پرونده مفتوح حدود یک ماه ۸/۲/۱۳۸۹ محمود بهشتی لنگرودی ۱۶
پس از ۶ ماه، مشمول آزادی مشروط شد/ ۵ سال تبعید به لرستان یک سال حبس نبی الله باستان ۱۷
دارای پرونده مفتوح ۷/۴/۱۳۸۹ مختار اسدی ۱۸
با اتمام مدت مجازات آزاد شد ولی هم اکنون با اتهام و پرونده دیگری مواجه است ۲سال حبس ۲۵/۳/۱۳۸۸ هاشم خواستار ۱۹
دارای پرونده مفتوح
۱/۱۲/۱۳۹۰
شهریار امیر یقین لو ۲۰
دارای پرونده مفتوح حدود ۲ ماه اسفند ۱۳۸۹
سقز محمد جمال هیکی ۲۱
دارای پرونده مفتوح ۱۰ سال حبس تعلیقی در دادگاه بدوی ۴۴ روز ۸/۲/۱۳۸۹ اسماعیل عبدی ۲۲
دارای پرونده مفتوح ۱۵/۲/۱۳۹۰ علیرضا هاشمی ۲۳
دوران حبس در ۳ خرداد ۹۱ به پایان رسید یک سال حبس تعزیری ۱۱/۳/۱۳۹۰ علی پور سلیمان ۲۴
دارای پرونده مفتوح ۱۲ روز ۲۵/۴/۱۳۸۸
زنجان احمد مدادی ۲۵
دارای پرونده مفتوح حدود ۲۰ روز خرداد ۱۳۸۸ باقر فتحعلی بیگی ۲۶
دارای پرونده مفتوح آذر ماه ۱۳۸۹ زهرا حاتمی ۲۷
دارای پرونده مفتوح ۶ ماه حبس تعلیقی اردیبهشت ۱۳۸۹ علی نجفی ۲۸
دارای پرونده مفتوح ۶ ماه حبس تعلیقی کمتر از یک هفته اردیبهشت ۱۳۸۹ اصغر محمد خانی ۲۹
دارای پرونده مفتوح یک سال حبس تعلیقی کمتر از یک هفته اردیبهشت ۱۳۸۹ سعید جهان آرا ۳۰
دارای پرونده مفتوح بیش از ۸۰ روز ۲۴/۱۱/۱۳۸۹ الیاس طالبی ۳۱
دارای پرونده مفتوح ۶ سال حبس و ۵ سال تبعید در طبس اول بهمن ۱۳۸۸ محسن جلدیانی ۳۲
دارای پرونده مفتوح ۶ ماه حبس تعزیری حدود ۶ ماه ۲۰/۳/۱۳۸۸ جعفر ابراهیمی ازندریانی ۳۳
دارای پرونده مفتوح ۲ سال حبس تعلیقی و ۹۱ روز حبس تعزیری ۹/۲/۱۳۸۹ توفیق مرتضی پور ۳۴
دارای پرونده مفتوح اردیبهشت ۱۳۸۹ محمد فرجیان ۳۵
دارای پرونده مفتوح کمتر از یک هفته ۲/۳/۱۳۸۹ محمد علی شیرازی ۳۶
دارای پرونده مفتوح کمتر از یک هفته ۱۴/۴/۹۰ معصومه دهقان
معلم بازنشسته ۳۷
دارای پرونده مفتوح ماه حبس تعزیری ۱۸ حسین طرقی جعفری ۳۸
دارای پرونده مفتوح ۳ هفته ۱۴/۷/۱۳۸۸ محمدرضا رضایی گرگانی ۳۹

ب- احضار معلمان به نهاد‌های امنیتی، انتظامی و قضایی
در کنار بازداشت‌های صورت گرفته از سال ۱۳۸۸ تا کنون، جمع زیادی از معلمان سراسر کشور نیز به طرق گوناگون به نهاد‌های امنیتی، انتظامی و قضایی احضار شده و مورد بازجویی یا تهدید قرار گرفته و یا با احکام قضایی مواجه شده اند که برای نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. سیاوش اسلامی، عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان ساری مرداد ماه ۱۳۹۰ به اتهام اخلال در امنیت کشور به دلیل شرکت در حوادث بعد از انتخابات به یک سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۳۷ ضربه شلاق تنزل یافت . این حکم در سی امین روز ماه شعبان توسط دایره اجرای احکام ساری اجرا شد.
۲. محمد علی حسن شیرازی، منصور میرزایی، محمد جواد حسامی، احمد چنگیزی، محمد علی شاهدی، رمضان علی نجاتی، محمد مهدی صدیقی، محمد حسین دهقانپور و علی قوچانی، اعضای کانون فرهنگیان یزد به اتهام‌های تبلیغ علیه نظام، فعالیت غیرقانونی از طریق سخنرانی و تشکیل جلسه، تجمع و صدور بیانیه و تحریک معلمان به اعتصاب غذا و تعطیلی کلاس از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب یزد به زندان محکوم شدند که حکم زندان آنها به مدت ۵ سال تعلیق شده است.
۳. بهاء الدین ملکی، رامین زند نیا، علی قریشی، مختار اسدی، پیمان نودینیان، حیدر زمان، رضا حاتمی، کمال فکوریان، مصطفی سربازان، محمد صدیق صادقی، هیوا احمدی و عزت الله نصرتی و پرویز ناصحی در تاریخ ۱۲/۲/۹۰ از سوی اداره اطلاعات کردستان احضار، بازجوئی و تهدید شدند. همچنین این افراد در تاریخ ۲۲/۳/۱۳۹۱ به شعبه ۵ بازپرسی برای اخذ آخرین دفاع احضار شدند.
۴. محمد مهدی صدیقی از اعضای کانون صنفی فرهنگیان یزد در ۲/۳/۸۹ به اداره اطلاعات و امنیت سپاه احضار و تا ساعت ۲۳ همان روز مورد بازجوئی قرار گرفت.
۵. محمد توکلی، عضو کانون صنفی معلملن کرمانشاه ۲۱ مرداد ماه ۱۳۹۱ به نهاد امنیتی احضار و تهدید به بازداشت شد.
۶. پیمان نودینیان٬ بهاالدین ملکی و رامین زندنیا، سه عضو انجمن صنفی معلمان کردستان شهریور ماه ۱۳۹۱ به شعبه پنجم بازپرسی دادسرای عموعی و انقلاب شهرستان سنندج احضار شدند.
۷. عباس نظری، دبیر مدارس اهر ۲۴ خرداد ماه ۱۳۹۱ به شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز احضار شد.
کمپین حمایت از معلمان دربند
شهریور ماه ۱۳۹۱


  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

نرخ تورم و نرخ سود بانکی

Posted: 21 Sep 2012 06:13 AM PDT

علی مزروعی
 مشکل امروز ایران درهمه وجوه، به ویژه درعرصه سیاست و اقتصاد، مسئله " حکمرانی خوب " است


در اقتصاد کلان کشور نرخ های" تورم "، " سود بانکی " و " بیکاری " ارتباطی وثیق و مبادله‌ای دارند. " نرخ سود بانکی " نقشی تعیین کننده در بازارپول و سرمایه دارد . از یکسو به مصرف کنندگان و دارندگان منابع مالی برای پس انداز و سرمایه گذاری علامت می دهد، و از سوی دیگر واسطه گران پولی (بانکها ، بازار بورس و...) و وام گیرندگان و فعالان اقتصادی را برای استفاده از منابع جهت می دهد. " نرخ تورم " نیز نقشی مشابه دارد با این تفاوت که با تحلیل روند حرکت دراز مدت آن می توان چشم انداز آتی اقتصاد و تصمیم گیری برای فعالیت اقتصادی در حال وآینده را برآورد و پیش بینی کرد. " نرخ بیکاری " هم در تقاطع عملکرد این دونرخ شکل می گیرد، و به ویژه بین دو نرخ " تورم " و " بیکاری " نوعی تبادل وجود دارد، و بستگی به نوع سیاستگذاری اقتصادی کنترل و کاهش یکی از ایندو می تواند به قیمت افزایش دیگری پیگیری شود. البته در شرایطی که اقتصاد یک کشور در " تله نقدینگی " و " بیماری هلندی " گرفتار شود رابطه تبادلی بین ایندو نرخ برهم خورده و شرایط " رکود تورمی " براقتصاد حاکم می شود، شرایطی که اقتصاد ایران درچند سال اخیر گرفتار آن شده است.


در دولت خاتمی تلاش شد با بهبود وضعیت اقتصاد کلان کشور و کاهش " نرخ تورم " زمینه کاهش " نرخ سود بانکی " با پیروی از قواعد بازار و نه بصورت دستوری فراهم شود که این امر در دوسال آخر دولت اصلاحات تحقق یافت و روند کاهش همزمان « نرخ تورم و نرخ سود بانکی » افق تازه‌ای را بروی بهبود اقتصاد کشور و بازار سرمایه گشود و انتظار می رفت با اجرای قانون برنامه چهارم توسعه و تحقق پیش بینی‌های کمی آن در مورد نرخ رشد اقتصادی متوسط سالانه ۸ درصد و " نرخ تورم " متوسط سالانه ۹.۹درصد ، " نرخ سود بانکی " نیزسالانه کاهش یابد . برپایه قانون برنامه چهارم توسعه قراربود در سال پایان برنامه (۱۳۸۸) نرخ تورم به ۸.۸ درصد کاهش یابد که در صورت تحقق ، نرخ سود بانکی هم می توانست یک رقمی شدن را تجربه کند اما درعمل با روند افزایشی " نرخ تورم " از سال ۸۴ به اینسو، که هم اکنون به ۲۳.۵ درصد رسیده است، عملن و به رغم خواست و دستور دولت احمدی نژاد برای کاهش " نرخ سود بانکی "، بانکها ناچار از افزایش این نرخ به ۲۱ درصد و بالاتر شده اند هرچند با احتساب هزینه‌های متعلقه وام دهی بانکی نرخ واقعی از ۳۰ درصد هم بیشتر می شود.


در اینجا باید به این موضوع اشاره شود که بحث پر مناقشه " نرخ سود بانکی " قدمتی به عمر جمهوری اسلامی دارد و بر سر " ربا " بودن یا نبودن سود بانکی به رغم تصویب و اجرای قانون عملیات بانکی بدون ربا در سال ۶۲ بازهم اختلاف نظر در این باره ادامه داشته است و برخی از فقها تعیین هرگونه " نرخ سود بانکی " را " ربا " می دانند . در دوره دولت اصلاحات نیز یکی از محورهای تبلیغی علیه دولت خاتمی همین " نرخ سود بانکی " بود که آیت الله مصباح یزدی در سخنرانی‌های خودش در نماز جمعه روی آن متمرکز شده بود و اعلام می کرد که نظام بانکی کشور بر پایه " ربا " عمل می کند و بدینگونه‌ای مدیریت اقتصادی دولت و بانکها را مورد حمله قرار می داد، و البته شاگرد و مرید ایشان هم در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری نهم به همین حربه متوسل شد و شعار داد اگر سرکار بیاید به این وضعیت ربوی بانکها پایان خواهد داد و " نرخ سود بانکی " را حذف خواهد کرد. احمدی نژاد پس از بدست گیری سکان قوه مجریه در اولین سخنرانی‌اش برای اعضای خبرگان رهبری هم روی این موضوع مانور بسیار داد و از عزم جزم خود برای حذف " ربا " از نظام بانکی خبر داد اما اکنون با گذشت هفت سال از زمامداری ایشان وضعیت بانکها و" نرخ سود بانکی " آنگونه شده که پیشتر به آن اشاره شد؟


در این مقال بدنبال ارزیابی عملکرد نظام بانکی از سال۸۴ به اینطرف، که بدلیل کاهش دستوری " نرخ سود بانکی " بدون توجه به " نرخ تورم " منجر به فساد گسترده در نظام بانکی و افزایش طلب معوقه بانکها از ۵۰۰۰ میلیارد تومان به ۶۰۰۰۰ میلیارد تومان شده و موجبات افزایش نقدینگی و " تورم " را فراهم آورده است، نیستم اما سخنی را که می توان گفت اینکه فقها و روحانیانی همچون آیت الله مصباح یزدی و شاگردان و مریدانش که درگذشته اینهمه به " نرخ سود بانکی " گیر داده و حساسیت داشتند و در خطبه‌های نمازجمعه و هرامکانی که بدست می آوردند دولت خاتمی را بدین دلیل مورد حمله و هجوم قرار می دادند، اگراین موضعشان نه از روی خصومت سیاسی بلکه برپایه نظری شرعی و وظیفه الهی استوار بوده است حالا چرا سکوت کرده اند؟ آیا حضرت آیت الله نمی دانند که افزایش " نرخ سود بانکی " با موافقت و دستور رهبری بوده است؟ و آیا " نرخ سود بانکی " در دولت خاتمی حرام بوده اما هم اکنون حلال شده است؟


برای من به عنوان یک دانشجوی اقتصاد عجیب است که علمای دینی و فقها و مراجع بزرگوار ما که اینهمه نسبت به " ربا " و به تبع آن " نرخ سود بانکی " حساسیت دارند، چرا همین حساسیت را نسبت به " نرخ تورم "، که پیامدهای زیانبارش دامن همه شهروندان را می گیرد و مستقیما ناشی از نوع سیاستها و عملکرد حاکمیت است، ندارند؟ قطعا اگر " نرخ تورم " در کشوری اندک باشد ( مثل ژاپن و...) به تبع آن " نرخ سود بانکی " هم اندک و صفر خواهد بود و دیگر زمینه و بستری حتی در بازار غیررسمی و بین مردم برای نزول خواری و " ربا " باقی نمی ماند، و این همان عمل به قرآن است توسط کسانی که مسلمان نیستند!


تبعات زیانبار " تورم " در کاهش ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم و دامن زدن به شکاف طبقاتی درجامعه ( فقیرتر کردن فقرا و ثروتمند تر کردن ثروتمندان ) هرگز با تبعات زیانبار " ربا " قابل مقایسه نیست، و‌ای کاش عالمان و فقهای دینی ما کمی از حساسیت هایی را که نسبت به " ربا " یا پوشش و...داشته و دارند، متوجه این مسئله می کردند و با پشتیبانی‌های خود از حاکمیت اجازه نمی دادند حاکمیت به این راحتی بتواند با اجرای سیاست‌های پرخطا و غیرکارشناسی و بی‌برنامه، آنهم در سالهایی که کشور بیشترین درآمد ارزی را داشته است، مسیری را طی کند که " نرخ تورم " روند افزایشی بخود گرفته و اکنون به ۲۳.۵ درصد برسد، و این توجیه گر افزایش " نرخ سود بانکی " به ۲۱ درصد و بالاتر شود.


در اقتصاد امروز کشورها « نرخ تورم و نرخ سودبانکی » پیوندی وثیق و درهم تنیده دارند، و درهرگونه سیاستگذاری اقتصادی توجه به " نرخ تورم " و هدفگذاری در این باره تعیین کننده است. اگر حاکمیت جمهوری اسلامی برپایه آموزه‌های دینی " ربا " را حرام و هرگونه " نرخ سود بانکی " را شبهه " ربا " بودن می داند باید در اداره کشور راهی را طی کند که از اقتصاد ایران " تورم " زدایی شود، و البته این نیاز به اصلاحاتی بنیادین در شیوه حکمرانی دارد. همانگونه که بارها یادآور شده‌ام مشکل امروز ایران درهمه وجوه، به ویژه درعرصه سیاست و اقتصاد، مسئله " حکمرانی خوب " است، و تا این مشکل حل نشود انتظار بهبود اوضاع داشتن سرابی بیش نیست. جنبش سبز هم هدفی جز این ندارد و باید امیدوار بود که این خواسته بصورت مطالبه‌ای ملی درآید و راه تحقق خود را با کم‌ترین هزینه بپیماید.

 

  نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

حسین زمان در گفتگو با جرس: هیچ کس را یارای مقابله با موسیقی نیست

Posted: 21 Sep 2012 06:01 AM PDT

فیروزه رمضان زاده
 جرس: سردرگمی دو دولت نهم و دهم در زمینه برخورد با موسیقی هر‌ از گاهی به شکل‌های مختلف خود را نشان داده است. 

 

 در دو سال گذشته کنسرت‌های خوانندگان و نوازندگانی چون همايون شجريان و حسام‌الدين سراج خوانندگان موسيقی اصيل ايرانی، ريچارد کلايدرمن، پيانيست فرانسوی، نادر عباسی، موسيقيدان مصری‌تبار و سيروان خسروی، خواننده جوان پاپ ايرانی، در تهران و برخی از شهرهای ايران لغو شده است. از سوی دیگر استاد محمدرضاشجریان، هنرمند شناخته شده موسیقی سنتی ایران پس از فشارهای وارد شده ازسوی رسانه‌های دولتی و حذف نام وی در رسانه‌ها این روزها تن به غربت ناخواسته داده است. باتوجه به سخت گیری‌ها و اعمال محدودیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این حوزه با حسین زمان، خواننده و فعال حامی جنبش سبز و عضو هیئت علمی پردیس بین الملل دانشگاه صنعتی شریف به گفتوگو نشستیم. این هنرمند پس از سال‌ها تحمل ممیزی و فشارهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صداوسیما مدتهاست ممنوع الکار شده است.

 

آقای زمان، در طول سال‌های فعالیت دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دو دولت نهم و دهم به ویژه در دو سال اخیر و دوران فعالیت محمد حسینی، بسیاری از آهنگسازان و خوانندگان برای دریافت مجوز نشر آلبومهای موسیقی خود با مشکلات زیادی روبرو شدند. برای نمونه میتوان به آلبوم جدیدی از قطعات منتشر نشده زنده‌ یاد ناصر عبداللهی اشاره کرد که هنوز پس از گذشت چند سال از زمان درگذشت این هنرمند موفق به دریافت مجوز انتشار نشده است. علت این سیاستهای دوگانه در چیست؟
من بارها به این مسئله اشاره کردهام که نظام جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته تکلیف خود را با موسیقی روشن کند. هنر موسیقی در جمهوری اسلامی جایگاهی ندارد و اگر هم کاملا طرد نشده به دلیل علاقهمندی شدید اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران به این هنر است . مسئولان نظام همواره سعی کردهاند از این اقبال عمومی در راستای منافع سیاسی خود بهره ببرند و به همین دلیل است که وقتی نزدیک انتخابات و یا مناسبت هایی از این قبیل میشویم به تعبیر خودشان فتیله موسیقی را بالا میکشند و وقتی بهرهبرداریها صورت گرفت آن را پایین میکشند . موسیقی یک وسیله ابزاری شده در دست مسئولان نظام تا از آن در جهت منافع خود استفاده کنند . در دوران اصلاحات تا حدودی با همت و تلاش عدهای از مسئولان به ویژه در وزارت ارشاد هنرمندان موسیقی توانستند نفسی بکشند اگر چه نه چندان راحت ولی در طول نزدیک به هشت سال اخیر فشارها بیشتر شده و تنگ نظریها خود را بیشتر نشان میدهند البته استثناء هم وجود داشته که آن هم برمیگردد به همان شگردهای سیاسی که گفتم .


در طول دوسال اخیر شاهد بودیم که تعدادی از کنسرت‌های خوانندگان و آهنگسازان سنتی و پاپ ايرانی یکی پس از دیگری در تهران و به ویژه شهرستان‌ها لغو شده‌اند و یا اصلا مجوز نمی‌گیرند و وزارت ارشاد هم کمترین برخوردی نمی‌کند. از جمله میتوان به لغو اخیر کنسرت محمدرضا لطفی در شهر بابلسر به خاطر نگرفتن مجوز اشاره کرد. در این میان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان متولی این حوزه برخورد قاطعی با این برخوردها نداشته است. قصد و هدف وزارت ارشاد از این گونه اقدامات چیست و اساساً موسیقی پاپ و سنتی ایران با ادامه این روند به چه سمت و سویی خواهد رفت؟
مقوله کنسرت‌ها کمی با تولید آلبومهای موسیقی متفاوت است در این مورد علاوه بر تنگنظریهایی که در اداره ارشاد وجود دارد، نهادهای دیگر نیز در گیرند. برای برگزاری یک کنسرت عواملی از قبیل شورای تامین محل برگزاری، اداره اماکن نیروی انتظامی، نهادها و ارگانهای نظامی و اطلاعاتی و ائمه جمعه و جماعات همه نظر می‌دهند و همه قدرت این را دارند تا مانع از برگزاری کنسرت شوند. در دوران اصلاحات دریافت مجوز اولیه از وزارت ارشاد بسیار ساده‌تربود و بیشترین مشکل را ما با بقیه عوامل داشتیم که قدرتی مستقل از دولت داشتند . "

شما هم احتمالا در دوران فعالیت هنری خود با این گونه برخوردها روبرو بودهاید؟

بله، یادم می‌آید یک بار برای جلوگیری از کنسرت من در شهر اراک یک گروه سی تا چهل نفره مقابل درب سالن اجرا نشستند و زیارت عاشورا خواندند تا به این ترتیب از برگزاری کنسرت جلوگیری کنند و البته نیروی انتظامی تنها نظاره گر بود و هیچکس نتوانست مانع این افراد بشود یا در اصفهان روحانی به نام کاوه مقابل سینما قدس اصفهان که محل اجرا بود به همراه تعدادی تحت عنوان بسیجی نشستند و تهدید کردند که اگر من به محل سالن نزدیک شوم ، من و سینما را به آتش می‌کشند و باز هم نیروی انتظامی به جای اینکه از اجرای ما حمایت کند از من خواست محل اقامتم در هتل را ترک نکنم و البته من در فرصتی مناسب هتل را ترک کردم و به محل اجرا رفتم و نهایتا در سایه تهدید و ارعاب برنامه خود را اجرا کردم.

در ماههای گذشته دایره بازداشت شدگان ازسوی گشت ارشاد گسترش یافته و نیروهای انتظامی حتی با ورود به اماکن و شرکتهای خصوصی، کنسرت‌ها ، مجامع فرهنگی و هنری، با برخی چهرهها به شدت برخورد کردند. نتیجهٔ این برخورد‌ها چیست؟

این برخوردهای خودسرانه با اجراهای زنده همواره وجود داشته ولی طی سالهای اخیر خودسریها ها کم کم به شکل قانونی درآمده و طبیعتاً وزارت ارشاد که خود اعتقادی به موسیقی ندارد برای برخورد با این بی نظمیها نیز حرکتی از خود نشان نمی‌دهد. با این اقدامات کار برای هنرمندان موسیقی سخت می‌شود ولی هنر موسیقی آنقدر جذاب و تاثیرگذار و با قوام است که هیچ کس را یارای مقابله با آن نیست و امروز می‌بینیم سی و سه سال بی مهری و محدودیت در حق موسیقی نتوانسته است موسیقی را از زندگی مردم ایران دور کند و هیچ روز ما بدون موسیقی شب نمی‌شود.


معاون هنری وزیر ارشاد یک بار در سخنانی گفته بود:" اگرقرار باشد موسیقی پاپ در کشور ما همپای موسیقی اصیل حضور داشته باشد، باید به شکل کنترل شده، فیلتر شده و ایرانی شده باشد" جالب اینجاست که مسئولان ارشاد در بیشتر سخنان شان موسیقی پاپ را از دایره حمایتی خود خارج کرده و همچنان بر موسیقی اصیل تاکید کرده‌اند .دلیل این رویکرد مسئولان وزارت ارشاد چیست؟

من بعید می‌دانم این افراد اصولاً به موسیقی سنتی نیز اعتقادی داشته باشند که اگر داشتند با اسطوره موسیقی اصیل و سنتی ایرانی استاد محمدرضا شجریان این گونه رفتار نمی‌کردند. شجریان گوهری است در عرصه موسیقی ایران که خود به تنهایی اعتباری است برای فرهنگ و هنر ایرانی . بنابراین این حرف‌ها تنها ژستهای خاصی برای توجیه عملکرد نادرست و غلط است. بسیاری از مسئولان نظام با موسیقی از هر نوعی مشکل دارند و اصولا آن را مجاز نمی‌دانند و عدهای که کمی به قول خودشان معتدل ترند موسیقی سنتی و اصیل را نه حلال بلکه کمتر حرام می‌دانند و به همین دلیل با موسیقی سنتی بیشتر مدارا می‌کنند. این افراد موسیقی پاپ را مصداق غنا و حرام می‌دانند و خوب به این ترتیب با آن مخالفت دارند ولی همانطور که گفتم اقبال مردم در این میان نقش مهمی دارد. آنها تاکنون این جرأت را نکردهاند که موسیقی پاپ را به طور کامل حذف کنند و تنها به اعمال پارهای محدودیت‌ها برای آن اکتفا کردهاند که بسته به طرز تفکر مسئولان مربوطه این کنترل‌ها شدت و ضعف داشته است. شما دقت کنید مثلا نزدیک انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری راحت تر مجوز می‌دهند و محدودیت‌ها کمتر می‌شود والبته از صداوسیما موسیقی پاپ بیشتر پخش می‌شود. من فکر می‌کنم مردم دیگر این سیاستهای چندگانه را خوب می‌فهمند. نکته دیگر این که موسیقی پاپ به لحاظ مخاطب فراگیرتر است و متقاضی بیشتری نیز برای برگزاری کنسرت دارد. به همین خاطر آنها نگرانی بیشتری دارند. البته ناگفته نماند در طول سالهای اخیر حساسیت نسبت به تجمعات از هر نوع بسیار فزونی یافته و این خود در محدودیت اعطای مجوزها مؤثر بوده است.


مقامات وزارت ارشاد بارها در سخنان خود گروه‏های موسیقی زیرزمینی از ژانرهای مختلف موسیقی را خطری برای موسیقی ایران دانستهاند. چندی پیش نیز مسئولان نيروی انتظامی نیز از "برخورد قاطع" با برگزارکنندگان کنسرت‌های زيرزمينی خبر دادهاند. به چه دلیل گروه‏های موسیقی زیرزمینی در ایران با سانسور و عدم حمایت‌های دولتی روبروشده‌اند؟

در مورد موسیقی زیرزمینی باید بگویم بی دلیل و بی منطق جلوی هر کاری را بگیریم به خفا و زیرزمین خواهد رفت. اگر اجازه دهیم جوانان علاقمند ما در آرامش و بدون فشار استعدادهای خود را محک بزنند مجبور نمی‌شوند به زیرزمین پناه ببرند. هنرمندان عرصه موسیقی در قالب‌های مختلف اگر آزادی عمل داشته باشند مجبور نمی‌شوند مخفیانه عمل کنند. بسیاری از کارهای زیرزمینی که می‌شنویم کارهای ارزشمند و هنرمندانه ای هستند که در حق هنرمندانشان جفا شده است .

هفت پرده: از شجریان در تورنتو تا کیارستمی در لوور

Posted: 21 Sep 2012 05:45 AM PDT

سعید زندگانی
   جرس – پرده اول، گزارشی است از کنسرت شجریان پدر در خارج و شجریان پسر که در داخل کشور می کوشد جای خالی پدر را پرکند؛ پرده دوم ماجرای خانه سینماست که با وجود نظر موافق احمدی نژاد، وزارت ارشاد همچنان می خواهد در آن را برای همیشه تخته کند؛ درپرده سوم به شیراز می رویم که در آنجا با دروغ نگذاشتند نمایش «خشکسالی و دروغ» به روی صحنه برود؛ پرده چهارم نامه مجید مجیدی است به «ارباب حلقه ها» و در اعتراض به نمایش فیلمی که مسلمانان را خشمگین کرده است؛ پرده پنجم گزارشی است از اعتراض عبدالرضا کاهانی فیلمسازی که نمی خواهد فیلمش  اکران شود؛ در پرده ششم شب شعر سیمین بهبهانی و دوستانش را در«کافه کتاب لاله زار» برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان پی می گیریم؛ و درپرده آخر به موزه «لوور» پاریس سرمی زنیم که میزبان سه هنرمند بزرگ جهان اسلام است و یکی از آن میان عباس کیارستمی است!

 

 

 

شجریان دراینجا و آنجا

 


در حالی که «خسرو آواز ایران» استاد محمدرضا شجریان خود را آماده می کند تا در اولین کنسرت خود در غربت با برادران پورناظری، ماه دسامبر آینده در تورنتو کانادا روی صحنه برود، پسرش همایون می کوشد در ایران جای خالی او را پرکند. حالا که پدر درآنجا و در غربتی اجباری دستش از مخاطبان خود دروطن کوتاه است، پسر در اینجا با گروهی که نام هنری پدر «سیاوش» را یدک می کشد و آهنگسازش هم یکی از پورناظریها خواهد بود، سه روز ششم تا هشتم مهرماه و هرروز در دو نوبت در سالن برج میلاد تهران برای دوستداران خود و پدرش، آواز خواهد خواند؛ در کنسرتی که قرار بود دوروزه باشد ولی چون در فاصله کوتاهی پس از انتشار خبر آن بلیتها به فروش رفت و تمام شد، یک روز دیگر نیز بدان افزودند.
همايون شجريان در نشست رسانه ای این کنسرت، با یاد آوری این موضوع که نام گروه را از آن جهت «سیاوش» انتخاب کرده است که پدرش در آغاز فعالیت خود با این نام (سیاوش بیدگانی) در رادیو آواز می خواند، در مورد همکاری با برادران پورناظری (پسران استاد کیخسرو پورناظری) گفت: "سهراب و كيخسرو كه اولين اجراي مشتركم با آنها را تجربه مي‌كنم، كارهاي زيبايي را ارائه مي‌دهند كه خصوصيات خاص خودش را دارد و براي من قابل توجه است. پيش از اين سهراب در «همنوازان حصار» با من همكاري داشته اما اينگونه نبود كه بخواهد براي گروه آهنگسازي كند و كارهاي كيخسرو پورناظري نيز اجرا شود. من هميشه دوست داشتم گروهي مثل گروه «آوا» كه پدرم آن را تاسيس كرده بودند، پي‌ريزي كنم و اين گروه جايي باشد تا آثار هر آهنگسازي در آن اجرا شده و نوازندگان مختلف در آن هنرنمايي كنند. من هم نام اين گروه را «سياوش» گذاشتم و فعاليتم را با اين گروه آغاز مي‌كنم. همچنين، در هنگام تنظيم قطعات با سهراب تصميم گرفتيم چند كار از استاد كيخسرو پورناظري را نيز درآن بگنجانيم."
همایون درباره كلام به كار رفته در اجراي گروه گفت: "آواز طبق روال هميشه بر عهده خواننده است و خيام ،‌حافظ و مولوي شاعراني هستند كه از كلام آن‌ها در اين كنسرت بهره برده‌ايم. تصانيفها را هومن ذكايي و مهسا زمانيان ساخته اند. چند آواز بر اساس رديف كلاسيك خواهد بود و به جاي شعر نو بيشتر از غزل استفاده كرديم. فضاي استفاده شده در موسيقي بر اساس آوازهاي سنتي است و تنوع زيادي خواهيم داشت. سعي مي‌كنيم با گنجاندن قطعات متفاوت سليقه‌هاي جامع‌تري را پوشش دهيم. كار صحنه‌اي بايد با آنچه در آلبوم ارائه مي‌شود، متفاوت باشد. چرا كه مخاطب 90 دقيقه در يك كنسرت حضور دارد و بايد با عوض كردن «مد» و دستگاه براي مخاطب تنوع ايجاد كند، همين طور كشش و جذابيت با ايجاد تعادل در موسيقي براي مخاطب ايجاد شده است."
در بخش ديگري از اين نشست، سهراب پورناظري آهنگساز گروه «سياوش» توضیح داد: "بهترين عنواني كه مي‌توانم براي بخش اول انتخاب كنم، اين است كه بگويم اين موسيقي ، موسيقي نسل من است كه براساس دنياي پيرامون و تصوير زندگي روزمره خودم آن را انعكاس داده‌ام. موسيقي بخش اول دور از هيجان و پخته‌تر است و همچنين سازهاي كوبه‌اي در اين اجرا نقش زيادي دارند. رپرتوار قسمت اول شامل قطعاتي است كه با آن‌ها زندگي كرده‌ام و شامل فضاهاي شهودي بر اساس حس لحظه من بوده است. فضاي كار در بخش دوم از قالب سنتي شروع شده و به آهنگسازي امروز نزديك مي‌شود و از نظر فرم به موسيقي ايراني نزديك است. همچنين در چيدمان از قطعات مختلفي استفاده كرده‌ايم."
پورناظري در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه چرا علي قمصري در تركيب نوازنده‌ها حضور ندارد؟ گفت: "قالب اين گروه متفاوت است. من و همايون نيز حدود 15 سال است كه با هم همكاري مي‌كنيم، طبيعتا قمصري و همايون همكاري‌هاي خاص خود را دارند و اميدوارم در اين موضوع سوء تفاهم نشده باشد." همايون شجريان نيز در همين خصوص افزود:‌"اين موضوع به هيچ وجه حاشيه‌اي نيست. «حصار» هميشه باقي مي‌ماند. من و علي قمصري كارهاي مشترك زيادي با هم داشتيم. اما در اين كارترجيح دادم كه تركيب نوازنده‌ها، اين گونه باشد و تشكيل گروه «سياوش» مدت‌ها در ذهنم بود. پس براي جان دادن به افكارم، اين تركيب و با استفاده از قطعات پورناظري بهترين فرصت بود."

خانه سینما، احمدی نژاد و وزیر ارشاد؟
ماجرای برخورد وزارت ارشاد با «خانه سینما» نه تنها تعجب آور، بلکه خنده دار هم شده است. همان روزی که که معلوم شد در روز ملی سینما (بیست و یکم شهریور) اعضای هیئت مدیره خانه سینما با احمدی نژاد دیدار کرده اند و او نظر مساعد خود را در مورد آغاز دوباره فعالیتهای این نهاد اعلام کرده است، از سوی محمد حسینی وزیر ارشاد رأی هیأت رسیدگی به امور مراكز فرهنگی وهنری درخصوص تعطیلی دائمی خانه سینما ابلاغ شد و این یعنی اینکه وزیر برای قرار و مدارهای رئیس خودش هم تره خرد نمی کند که در پاسخ به گزارش مورخ 21 مرداد 91 دبیر هیأت رسیدگی به امور مراكز فرهنگی و هنری پیرامون تصمیم ورأی نهایی آن هیأت دربارة تعطیلی دائم خانه سینما ضمن تأیید و ابراز مراتب، تصریح می کند که با جمیع بررسی های به عمل آمده، دلیل موجهی كه موجب نقض رأی آن هیأت شود، مشاهد نشده است. پیش از این، خانه سینما طی مكاتبه ای خواستار نقض نظریه هیأت رسیدگی به امور مراكز فرهنگی و هنری از وزیر ارشاد شده بود.
در همین حال، فرهاد توحیدی رئیس هیات مدیره خانه سینما معتقد است كه با اجرای تفاهمات صورت گرفته با رئیس جمهور، مشكلات خانه سینما حل می شود. او در نشست خبری كه سه شنبه با حضور تعداد زیادی از خبرنگاران رسانه ها برگزار شد، با اعلام این مطلب افزود: "به نظر می‌رسد کسانی که نامه وزیر ارشاد پیرامون تعطیلی خانه سینما را ابلاغ کرده‌اند، از مفاد جزئیات جلسه ما با رئیس جمهور اطلاع نداشته‌اند!" وی با اشاره به انتظار این نامه و با ارائه تصویری از آن گفت: "این نامه با مهر محرمانه اول شهریور به دست ما رسید و تاریخ صدور آن ۲۴ مرداد بوده است و من تعجب می‌کنم که چگونه نامه‌ای که مهر محرمانه دارد منتشر شده است زیرا ما مجاز به افشای محتویات نامه‌های محرمانه نیستیم. سوال دیگر این است که چرا این نامه یک ماه بعد اعلام می‌شود و به نظر می‌رسد ابلاغ کننده از تفاهمات ما با رئیس جمهور اطلاع نداشته است"!
توحیدی تاکید کرد: "این نامه پاسخی دارد که به صورت قانونی و اداره‌ای از طریق مراجع حقوقی اقدام می‌شود همانگونه که درباره نامه اول اقدام شد و نامه دوم نیز همین گونه اقدام شده است و نتیجه آن این شد که حکم تعطیلی صادر شده است و حکم تعطیلی با حکم انحلال تفاوت دارد." وی بدون اشاره به جزئیات دیدار اعضای خانه سینما با محمود احمدی‌نژاد اعلام کرد که اگر لازم باشد، در آینده جزئیات منتشر خواهد شد. به گفته توحیدی، درخواست این دیدار از طرف دفتر رئیس جمهور بوده و بعد از این اظهار تمایل، اعضای هیئت مدیره خانه سینما به دیدار احمدی نژاد رفته اند.

جلوگیری از «خشکسالی و دروغ» در شیراز!


عوامل نمایشنامه «خشکسالی و دروغ» که فرمانداری شیراز ازاجرای آن در این شهر جلوگیری کرد، با گرفتن یک عکس یادگاری در مقابل محل نمایش که اعلام کرده به علت نیامدن گروه اجرای آن لغو شده، نشان دادند که این ادعا دروغ بوده، همانگونه که حرفهای جواد زرین کلاه فرماندار شیراز که گفته است: "اداره کل ارشاد شیراز از وزارت ارشاد استعلام کرده و اعلام شده که از سوی مرکز هنرهای نمایشی هیچ مجوز اجرایی برای «خشکسالی و دروغ» صادر نشده است. نمی‌دانم چرا اداره کل ارشاد استان فارس مجوز اجرای این نمایش در شیراز را حدود 50 روز پیش صادر کرده است؟ در جریان اینکه این موضوع ابتدا بررسی شده است یا خیر نیستم، اما چیزی که مشخص است این است که اجرای این نمایش منتفی است"!
دروغ فرماندار شیراز این است که نمی خواهد بگوید با وجود اینکه پنجاه روز پیش از این اداره کل ارشاد استان فارس مجوز اجرای این نمایش را صادر کرده، به علت پرونده سازی سازندگان «قلادهای طلا» برای باران کوثری – که گزارش آنرا در «هفت پرده» هفته پیش خواندید- اجرای «خشکسالی و دروغ» با بازی او لغو شده است. این در حالی است که کوثری خود می گوید: "ماه گذشته فیلم «آزمایشگاه» با بازی من به نمایش در آمد، در حال حاضر فیلم «بغض» را آماده اکران دارم، در دو نمایش تمرین می‌کنم که به زودی روی صحنه می‌آیند و تازگی یک قرارداد سینمایی دیگر هم بسته‌ام. با این همه مشغله هنری، مشخص است هیچ مانعی برای کار کردن من وجود ندارد و این حرف بی‌اساس است. با این وجود برای آن که بهانه‌ای به دست کسی ندهیم، خانم نیلوفر وهاب‌زادگان به عنوان بازیگر جانشین من به شیراز آمده بود تا در صورت لزوم روی صحنه برود و نقش مرا بازی کند که این هم نتوانست رای مسئولان ارشاد فارس را تغییر دهد و در عوض آن‌ها بهانه دیگری را تراشیدند و مانع اجرای کار شدند."
«خشكسالي و دروغ» نوشته محمد یعقوبی، به کارگردانی خود او وبا بازي علي سرابي، آيدا كيخايي، باران كوثري و پيمان معادي قرار بود از ۲۳ تا ۲۸ شهريورماه در تالار حافظ شيراز به صحنه برود؛ اما وقتی هنرمندان به شیراز رفتند با صحنه ای که در عکس می بینید مواجه شدند. محمد يعقوبي در این مورد به «ایسنا» گفت: "در حالي كه سه هزار بليت براي نمايش «خشكسالي و دروغ» در شيراز فروخته شده است، اين نمايش از اجرا باز ماند. يك تهيه‌كننده خصوصي در شيراز فيلم نمايش ما را كه در خانه هنرمندان ايران فروخته مي‌شد، به مسوولان ارشاد شيراز ارائه كرده و نمايش ما ۷ مرداد‌ماه مجوز گرفت، اما روز بيست‌ويكم شهريورماه به ما گفتند اجرا نرويد، اما ما فكر كرديم بايد رفتار حرفه‌اي داشته باشيم. با تهيه‌كننده قرار‌داد داشتيم و با اصرار او بود كه به شيراز رفتيم."
او كه براي اجراي نمايشش با معاون استاندار و فرماندار شيراز گفت‌وگو كرده است، ادامه داد: "متاسفانه اداره ارشاد استان به مجوزي كه داده بودند پايبند نبود. روز پنج‌شنبه جلسه مشتركي با حضور مسوولان ارشاد برگزار كرديم و آنها گفتند ما مشكلي نداريم بلكه تهران مجوز اجرا نمي‌دهد. بعد از بيان اين مطالب با تهران تماس گرفتيم، اما ارشاد تهران گفت اين موضوع به ما مربوط نمي‌شود و استان‌ها استقلال دارند." يعقوبي با اشاره به استقبال مردم شيراز از پيش‌فروش بليت‌هاي نمايش «خشكسالي و دروغ» به ايسنا گفت: "در پيش‌فروشي كه انجام شده بود بليت پنج روز تمام شد و نزديك به سه هزار بليت فروخته شده بود. اين درحالي بود كه قيمت بليت نمايش ۱۸ هزار تومان بود كه رقم بالايي است، اما از ديروز سامانه‌ي فروش اينترنتي را بستند. ما از مسوولان شيراز خواستيم اجرا بدهند و ايجاد التهاب نكنند. در شيراز روند خوبي پيگيري مي‌شد و خيلي از نمايش‌ها از تهران براي اجرا در شيراز دعوت شده بودند، اما در حال حاضر حدود دو ـ سه هفته است رييس اداره كل شيراز عوض شده است و با اتفاقي كه براي اجراي نمايش ما پيش آمد ممكن است روند خوبي كه در شيراز پيگيري مي‌شد، دچار مشكل شود."

نامه مجید مجیدی به ارباب حلقه ها


انتشار فیلمی توهین آمیز در مورد پیامبر اسلام در«یوتیوب» واکنشهای بسیاری را در پی داشت؛ به تخریب بسیاری منجر شد و جان چند نفر را گرفت که مشهورترینشان سفیر ایالات متحده آمریکا در لیبی بود. فیلمی به غایت سطحی، بی محتوی، زشت و عاری از ساختار هنری و دراماتیکی که از نظر بسیاری از اهل نظر، شایسته اینهمه پاسخ و سروصدا نبود. به قول یکی از کاربران «فیس بوک» سازندگان این فیلم کوشیده بودند که نشان دهند مسلمانان خشونت طلب هستند و بوئی از منطق نبرده اند و در پاسخ، مسلمانان در کشورهای دنیا اینهمه خرابی به بار آوردند تا بگویند ما وحشی نیستیم! اما واکنش هنرمندان به این فیلم به گونه ای دیگر بود. در ایران سینماگران جملگی فیلم را محکوم کرده و به غرض ورزی آشکار سازندگان آن تاکید داشتند. یکی از این هنرمندان مجید مجیدی فیلمساز صاحب نام کشورمان بود که این روزها خود مشغول ساختن فیلمی در مورد پیامبر اسلام است که از تولد تا 12 سالگی آن حضرت را در بر می گیرد.
مجیدی درنامه ای با عنوان «خطاب به ارباب حلقه ها» نوشته است: "حالا همه فهمیده‌اند که شما در هراس افتاده‌اید که پیام مهر مکتب رسول مهربانی، می‌خواهد شرق و غرب را بگیرد. پس گاه به قاعده طالبانی می‌خواهید چهره خشن و خونریزی از مکتبش به چشم جهانیان درآورید و گاه به دستاویز هنرپیشگی می‌خواهید دروغ و دغل را جانشین حقیقت و راستی کنید. اگر آن روز که آیه‌های شیطانی از دلی کینه‌توز بر صفحه کتاب جاری شد و قلم‌هایی که تاب زیبایی چهره نگار را نداشتند کاریکاتوری کردند، با ذره‌ای غیرت و حمیت قدرتمدارانی که اینک یکی پس از دیگری از تخت فرو می‌افتند رو به رو می‌شدیم، امروز شما جسارت و جراتی این‌چنین نمی‌‌یافتید. چشم به راه باشید به‌زودی از پس همه این لجن‌پراکنی‌ها، چهره زیبای خورشیدی او رخ خواهد نمود و روسیاهی به شما سیاه‌دلان خواهد ماند"!

فیلمسازی معترضی که نمی خواهد فیلمش اکران شود


عبدالرضا كاهاني از اكران جدید ترین ساخته سینمائی خود «بي‌خود و بي‌جهت» منصرف شد. اين فیلمساز در نامه ای که در اختیار رسانه ها قرار داده، به بی عدالتی در اکران فیلمهای مختلف از سوی نهادهای مربوطه از جمله حوزه هنری و ووزارت ارشاد اعتراض کرده و نوشته است: "حوزه هنری ملک شخصی عده‌ای سیاستمدار شده که سینماهایش را با نگرش افراطی به فیلم «بی‌خود و بی‌جهت» و آثار مشابه نمی‌دهد و از آن جا که وزارت ارشاد هم پروانه نمایش را – علی رغم انجام اصلاحات در بهار نود و یک – پس از چند ماه با وقفه‌ای معنادار صادر کرده، شرایطی نابرابر به وجود آمده که امکان دستیابی به یک اکران متوسط هم فراهم نیست. پس به نشانه اعتراض و به اندازه حقی که در فیلم دارم از اکران احتمالی آن انصراف می‌دهم و اعلام می‌کنم علاقه‌ای به حضور در این نوع از سینما ندارم. سینمای وابسته، سیاسی و سرشار از سانسور، مجالی به سرمایه و ایده‌های مستقل و خصوصی نمی‌دهد. در این سینما یا باید متعلق به حوزه هنری باشی یا وزارت ارشاد یا یک جای دیگر! مهم نیست کجا! اصلا هم مهم نیست فیلمت چه کیفیتی داشته باشد! با هر کیفیتی بهترین‌ها نصیبت خواهد شد! سینمای حاضر متعلق به کسانی است که آن را دست در دست هم با تلاشی خستگی‌ناپذیر تا آستانه نابودی پیش برده‌اند و شگفت آن که میان آن‌ها نام‌های به ظاهر خوش‌نام هم یافت می‌شود"!
«بی خود و بی جهت» ششمین فیلم سینمائی عبدالرضا کاهانی است که از زمان اولین نمایش خود در سی امین دوره جشنواره سینمائی فجر با مشکل مواجه بود و بالاخره در بخش جنبی جشنواره به روی پرده رفت و با استقبال منتقدان و اهالی سینما روبروشد. این فیلم برای دریافت مجوز نمایش با اصلاحیه هائی مواجه گشت و حتی شایع شد که یکی از شخصیت های اصلی آن (نقش مادر) باید حذف شود. حتی شبکه «خبر» نوشت که که عبدالرضا کاهانی با حذف شخصیت مادر از فیلمش موافقت کرده و منتظر دستور جواد شمقدری است. کاهانی در واکنش به این خبر اعلام کرد که میزان ممیزی و اصلاحات به پايان فیلم مربوط است و قطعاً حذف كامل یکی از شخصیت‌های «بی خود و بی جهت» صحت ندارد. جواد شمقدری رئیس سازمان سینمائی نیز اعلام کرد كه «بی خود و بی جهت» دارای اصلاحیه‌هایی است که اگر کاهانی آن‌ها را انجام دهد، فیلم مشکلی برای اکران نخواهد داشت. وی در ادامه به این نکته اشاره کرده بود که «گویا ایشان چندی پیش این اصلاحیه‌ها را انجام داده است». به این ترتیب، بالاخره پروانه نمایش فیلم صادر شد اما حالا این خود فیلمساز است که در شرایط موجود دوست ندارد فیلمش اکران شود.

سیمین بهبهانی و شعری برای زلزله زدگان


سیمین بهبهانی در شب شعری که برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان برپا شده بود شرکت کرد و شعر «دوباره می سازمت وطن» را خواند که پس از آن دست نوشته او از این شعر در اینترنت به حراج گذاشته شد که یک ایرانی مقیم کانادا آنرا 500 دلار خرید که این مبلغ برای کمک به آسیب دیدگان زلزله خرج خواهد شد. در مقابل، سیدعلی صالحی که نامش به عنوان یکی از حاضران در پوستر تبلیغاتی این نشست مطرح شده بود، در این جلسه حضور نداشت و پس از آن ضمن ابراز ناخرسندی از رویه‌ای که برخی از افراد در دعوت از وی در پی می‌گیرند گفت: "اساسآ قبل از برگزاری این نشست‏، هیچ تماسی از سوی برگزار کنندگان آن با من گرفته نشد و نام من بدون هماهنگی و اجازه در پوستر این نشست منتشر شد"!
در اين مراسم كه عصر جمعه 24 شهريورماه در «کافه کتاب لاله زار» برگزار شد، هوشنگ چالنگی، سیمین بهبهانی، هرمز علیپور، حافظ موسوی، رسول یونان، علیشاه مولوی و چند تن دیگر شعر خواندند. در طول اين جلسه كه با استقبال زیادی همراه بود و بسیاری از حضار ناچار شدند روی زمین بنشینند، گزارشی از فعالیت‌های افراد حاضر در مناطق آسیب‌دیده ارائه شد. اين شب شعر با عنوان «فروريخت» برگزار شد و کمک‌های شرکت‌کنندگان به دو شکل جمع‌آوري شد: كمک نقدی و خرید کتاب امضاشده توسط شاعران حاضر در جلسه، که قسمتی از قیمت کتاب به زلزله‌زدگان تعلق می‌گرفت. جمعیت حمایت از زلزله‌زدگان آذربایجان شرقي همچنين اعلام کرد برنامه‌های دیگری را به زودی براي جمع‌آوری کمک برگزار خواهد کرد.

کیارستمی به «لوور» رفت


موزه معروف «لوور» در پاریس از سه هنرمند بزرگ جهان اسلام دعوت کرده است که آثار خود را به مدت سه ماه در این موزه به نمایش بگذارند که یکی از این هنرمندان عباس کیارستمی فیلمساز سرشناس کشورمان است که آثار خود را در کنار هنرمندان نامداری از ترکیه و لبنان به نمایش می گذارد. موزه «لوور» در این برنامه‌ سه ماهه که از همین جمعه آغاز می شود، از سه هنرمند شاخص از كشورهاي اسلامي دعوت كرده است تا آثارشان را در بخش سينما، ادبيات و هنرهاي معاصر به نمايش بگذارند. عباس كيارستمي ـ هنرمند ايراني در بخش سينما و تاريخ هنر، اورهان پاموك نويسنده ترك و برنده نوبل ادبيات در بخش ادبيات و وليد راد هنرمند لبناني مقيم نيويورك در بخش هنرهاي تجسمي به عنوان سه هنرمند شاخص به موزه لوور پاريس دعوت شده‌اند. اين برنامه كه ازجمعه 21 سپتامبر ـ 31شهريور ماه ـ آغاز می شود، تا 18 ژوئن ـ 7 دي ماه ـ برپاست، در اين مدت علاوه بر نمايش فيلم‌ بلند «شيرين» ساخته کیارستمی و «راه‌های کیارستمی» در باره او، كتاب شعر هايكوهاي اين هنرمند و عكس‌هايش نیز در موزه لوور پاريس به نمايش درمی آیند.
عباس كيارستمي متولد ‌١٣١٩ تهران است وبا ساخت فيلم‌هاي كوتاه و بلند به‌عنوان شاخص‌ترين فيلم‌ساز ايراني در عرصه‌ي بين‌المللي مطرح شده است. او در كارنامه‌ي فيلم‌سازي‌اش ساخت فيلم‌هاي كوتاه «نان و كوچه»، «زنگ تفريح»، «تجربه»، «دو راه حل براي يك مساله» و فيلم‌هاي بلند «گزارش» ‌١٣٥٦، «اولي‌ها» ‌١٣٦٢، «خانه‌ي دوست كجاست؟» ‌١٣٦٥، «مشق شب» ‌١٣٦٦، «كلوز‌آپ، نماي نزديك» ‌١٣٦٨، «زندگي و ديگر هيچ» ‌١٣٧٠، «زير درختان زيتون» ‌١٣٧٣، «طعم گيلاس» ‌١٣٧٦، «باد ما را خواهد برد» ‌١٣٧٧، «ABCآفريقا» ‌١٣٧٩ را دارد و در سال‌هاي اخير هم «كپي برابر اصل» و «مثل یک عاشق» را در خارج از ایران ساخته که آخرین فیلمش که در ژاپن ساخته شده، در جشنواره سینمائی «کان» در فرانسه حاضر بود و اکتبر امسال در پنجاه و ششمین جشنواره فیلم لندن نیز روی پرده خواهد رفت.

نامه امیرخسرو دلیرثانی از زندان به فرزندش؛ پیامی برای آغاز سال تحصیلی دانش‌آموزان

Posted: 21 Sep 2012 05:42 AM PDT

جـــرس: امیرخسرو دلیرثانی، فعال سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، در نامه ای به کودک خردسال خود در آغاز سال تحصیلی، نوشته است: امروز بعد از گذشت ۴ سال از زندگی ام، پشت میله های زندان بی صبرانه ورودت را به سرزمین آرزوهایم انظار می کشم و چشم انتظارم تا تو بتوانی بنویسی و با خواندن نوشته هایم به دنیای آرزوها و آرمانهایم وارد شوی و پاسخ بسیاری از پرسش هایت را دریابی، و بفهمی که چرا روزی را که باید پدرت با حضور در کنارت، تو را در ورود به دنیای زندگی اجتماعی همراهی می کرد، قدری دورتر از تو بهترین سال های عمرش و عمرت را در زندان سپری کرد و حاضر نشد آرزوها و آرمان ها و غرورش را زیر پا بگذارد، تا از نزدیک امنیت، محبت و نیازهای دیگر تو را تامین کند، و چرا مقاومت برای آینده بهتر برای تو و کودکان دیگر این سرزمین را از حضور در کنار تو مهم تر دانست.


به گزارش کلمه، این زندانی سیاسی در نامه ی خود به فرزندش عرفان که روز گذشته برای اولین بار وارد مدرسه شد، آورده است: دوست داشتم همچون پدران دیگر و به رسم پدران خوب و با وفا، دستان کوچکت را بفشارم و تو را تا دروازه سرزمین دانایی همراهی کنم، دستانت را به دست آموزگارانت بسپارم و در شادی تولد دوباره ات از نزدیک سهیم باشم، آما آنانی که می خواهند و مدعی اند که «داد» مردم را بستانند، آنقدر در تجاوز و بیدادگری پیش رفته اند که حتی از در آغوش گرفتن یک کودک ۶ ساله توسط پدرش هم واهمه دارند و گمان می کنند که با اعمال اینگونه محرومیت ها برای مخالفینشان، پایه های لرزان استبداد را از تهدیداتی که هرگز به درستی نشناخته اند که واقعا چیست و از کجاست، مصون خواهند داشت.


امیر خسرو دلیر ثانی، از فعالان ملی-مذهبی و عضو جنبش مسلمانان مبارز، دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام "اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور" به ۴ سال حبس تعزیری محکوم شد.


دلیرثانی در بهمن ماه ۱۳۸۹ به دلایل نامعلوم به بند ۲۰۹ منتقل شد و مدتی را در این بند گذراند.


گفته می شود دلیل اصلی انتقال وی به بند ۲۰۹ و بازجویی های دوباره، به خاطر امضای بیانیه های مختلف از جمله بیانیه معروف به ۱۴ نفر بود.


نام امیر خسرو دلیرثانی در کنار نام شهید هدی صابر به عنوان اولین معترضین به شهادت هاله سحابی ثبت شده است.


سی و یک خرداد ۹۰ امیرخسرو دلیرثانی با صدور نامه ای به شرح جزییات اعتصاب غذا و جان باختن هدی صابر پرداخت. او که به همراه هدی صابر در اعتراض به شهادت هاله سحابی اعتصاب غذا کرده بود با انتشار این نامه به جزییات تصمیم مشترکش با هدی صابر برای شروع اعتصاب غذا و اتفاقات رخ داده در طول مدت اعتصاب که در نهایت به جان باختن صابر منجر شد پرداخته است.


شیوا فلاح، همسر امیرخسرو دلیرثانی پیش از این با بیان اینکه این فعال ملی مذهبی در شرایط روحی و جسمی مساعدی است گفته بود: تنها مشکلی که وجود دارد این است که ما تقریبا دو سال و نیم است از مرخصی و بیش از یک سال است که از حق ملاقات حضوری محروم هستیم. ما چیزی فراتر از حقوقمان نمی خواهیم ولی متاسفانه از همین حق ساده و طبیعی خود نیز محرومیم.


متن کامل نامه این زندانی سیاسی به پسرش به شرح زیر است:


"و او کسی است که با قلم ندانسته ها را به انسان آموخت"


فرزند عزیزم عرفان
امروز که با رفتن به کلاس اول، راه آموختن را آغاز می کنی، روزی بزرگ در زندگی تو و تولدی دیگر برای تو و همکلاسی هایت است و چه زیباست که این روز، درست روز بعد از تاریخ تولدت است که تو بعد از شش سال برای تولدی دیگر آماده می شود و دنیای جدیدی پا می گذاری که آغازش ورود به مدرسه است.


دوست داشتم همچون پدران دیگر و به رسم پدران خوب و با وفا، دستان کوچکت را بفشارم و تو را تا دروازه سرزمین دانایی همراهی کنم، دستانت را به دست آموزگارانت بسپارم و در شادی تولد دوباره ات از نزدیک سهیم باشم، آما آنانی که می خواهند و مدعی اند که «داد» مردم را بستانند، آنقدر در تجاوز و بیدادگری پیش رفته اند که حتی از در آغوش گرفتن یک کودک ۶ ساله توسط پدرش هم واهمه دارند و گمان می کنند که با اعمال اینگونه محرومیت ها برای مخالفینشان، پایه های لرزان استبداد را از تهدیداتی که هرگز به درستی نشناخته اند که واقعا چیست و از کجاست، مصون خواهند داشت.


پسر عزیزم، امروز بعد از گذشت ۴ سال از زندگی ام، پشت میله های زندان بی صبرانه ورودت را به سرزمین آرزوهایم انتظار می کشم و چشم انتظارم تا تو بتوانی بنویسی و با خواندن نوشته هایم به دنیای آرزوها و آرمانهایم وارد شوی و پاسخ بسیاری از پرسش هایت را دریابی، و بفهمی که چرا روزی را که باید پدرت با حضور در کنارت، تو را در ورود به دنیای زندگی اجتماعی همراهی می کرد، قدری دورتر از تو بهترین سال های عمرش و عمرت را در زندان سپری کرد و حاضر نشد آرزوها و آرمان ها و غرورش را زیر پا بگذارد، تا از نزدیک امنیت، محبت و نیازهای دیگر تو را تامین کند، و چرا مقاومت برای آینده بهتر برای تو و کودکان دیگر این سرزمین را از حضور در کنار تو مهم تر دانست.


گرچه به ظاهر از تو دورم، اما دلم برای تو و همکلاسی هایت می تپد، و از معلم هستی می خواهم که شما را در آموختن بهترین ها یاری دهد و عشق، محبت، نوع دوستی و از خودگذشتگی را به همه شما بیاموزد و درس هایی را که پدرانتان آموختند ولی نگذاشتند یا نخواستند که به اجرا درآورند، شما بتوانید با دوستی و همدلی در کنار یکدیگر به واقعیت نزدیک کنید و آینده ای همراه با ارزش های انسانی را برای خود و سرزمینمان بسازید.


فرزندم، اگر توانستی به یاری خداوند مسیر پر فراز و نشیب آموختن را با موفقیت بپیمایی، به یاد داشته باش که در همان زمان که پشت میز مدرسه به آموختن می پرداختی، هزاران کودک هم سن و سال تو در همین شهر و در جای جای دیگر این سرزمین، به دلیل بی عدالتی ها و خیانت های حاکمان مستبد و خودخواه، از نعمت تحصیل محروم ماندند و در سر چهارراه ها و گوشه خیابان ها، در زیر آفتاب سوزان تابستان یا در سرمای سخت زمستان، دستان کوچکشان به امید یافتن لقمه ای نان و فرونشاندن آتش حسرت نداشتن ها ، به سوی هرکس و ناکسی دراز شد و یا در کنج کارگاه ها با رنج کار و مشقت آشنا گردید، و لحظات گرانبهای عمرشان که باید به تحصیل می گذشت در چنبره بی رحم بی عدالتی و فقر، زیر پای بیدادگران زمانه، له شد و به هدر رفت و آینده بسیاری از آنها در تند باد حوادث زمانه و در گردباد فساد و تباهی محو شد و زندگیشان بدور از شان و جایگاهی که شایسته یک انسان است ، در گمنامی به فیض ابدیت پیوست.


کودکانی چون تو که فرصت درس خواندن ورسیدن به مدارج علمی داشتید ، همواره باید به یاد داشته باشید که سهمی ازکار و تلاشتان باید در راه از میان برداشتن بی عدالتی ها مصرف گردد وقلمتان رادر راه خدمت به مردم وبه تصویر کشاندن دردها ورنج های آنها وآگاهی بخشی وفرونشاندن آتش جهل وشکستن بت ها وتابوهای ذهنی که زمینه را برای پذیرش استبداد فراهم ساخته اند بکار برید و قدر و قیمت قلم و قدرت و صلابت آن را به خوبی بشناسید و هرگز آن را در خدمت خودکامگان و استثمارگران و فرصت طلبان قرار ندهید، و تا آنجا که در توان دارید تصویر زیبای آزادی و آزادگی را بر برگهای سپید وجدانتان ترسیم کنید که سخن از آزادی از عسل شیرین تر است.


فرزندم، من به آینده شما فرزندان ایران ایمان دارم و می دانم که روزی رنج ها و سختی هایی که پدرانتان و پدرانمان در راه آزادی تحمل کرده اند به ثمر خواهد نشست، بدان که آن روز نزدیک است و زمانی فرا می رسد که دانش آموختگان دردها و رنج های واقعی مردم جامعه را بشناسند و اندیشه و قلمشان را برای رهایی و اعتلای مردم به کار برند.


بدان که اگر فقط به خود بیندیشیم و هدفی جز خوشبختی خود نداشته باشیم و منظورمان از درس خواندن، کسب مدرک و یافتن راهی برای بهتر زندگی کردن باشد، به زودی در کوچه باغ های فریبنده ابتذال و از خود بیگانگی گم خواهیم شد و نخواهیم فهمید که در اطرافمان چه می گذرد و جامعه به کدام سو می رود و دردهای جامعه چیست و مردم چه می خواهند و از چه رنج می برند، و این ندانستن ها و بی تفاوتی ها جامعه را به تدریج به آستانه سقوط و فروپاشی خواهد رسانید.


درس خواندن راهی برای دانستن است، و سواد چراغی برای یافتن راه، اما دانستن حقایق نیاز به ابزارهای دیگری هم دارد که از جمله آنها زیستن با مردم و خوب دیدن و اندیشیدن و همراه بودن با آنها در صحنه های زندگی و مشکلات است.


چند روز قبل از آنکه تو به مدرسه بروی، زلزله بخش هایی از سرزمینمان را در ناحیه آذربایجان ویران ساخت و عده زیادی آسیب دیدند و بسیاری بی خانمان شدند، درست در زمانیکه آسیب دیدگان لحظات سخت انتظار را می گذرانیدند و در اثر بی کفایتی مسئولین امکان امداد رسانی کافی برای آنها نشد، بسیاری از مردم در حرکتی خودجوش از نقاط مختلف کشور به یاری هموطنانشان شتافتند و در کنار آسیب دیدگان و همراه با آنها رنج و سختی آسیب های وارد آمده را احساس کردند، و این مسئله برای خودکامگان آنقدر گران آمد که به کمپ های کمک رسانی مردمی هجوم آوردند و عده زیادی از امدادگران مردمی را ضرب و شتم و دستگیر کردند و امروز ما تعدادی از دستگیرشدگان را در زندان در کنار خود می بینیم!


این مسئله علاوه بر ابعاد دردناک و شرم آورش، بیش از هرچیز نوید بخش این موضوع است که بی تفاوتی به رنج مردم از میان روشنفکران رخت بربسته و گام های موثری برای از میان برداشتن فاصله میان مردم و روشنفکران برداشته شده و این مسئله بر استبداد، گران آمده است.


پسرم، خاطره تلخ زلزله سال ۹۱ آذربایجان را که با رفتن تو به مدرسه مقارن شد به خاطر بسپار، یاد و خاطره کودکانی که دیوارهای گلی خانه فقیرانه شان بر سرشان فرود آمد و جان آنها یا پدر و مادرانشان را گرفت و مدارس فرسوده شان به کلی ویران شد، و خاطره امیدبخش مردان و زنانی که مهربانانه به سوی آنها بال گشودند و دستان گرم محبتشان را به سوی آسیب دیدگان دراز کردند و در این راه متحمل ضرب و شتم شده و راهی زندان شدند. به یاد داشتن این خاطره ها تفاوت میان دانش و دانستن را برای همیشه برای تو یادآور خواهد بود.


امروز که به مدرسه پا می گذاری، جمعی از مردان و زنان این سرزمین به امید دستیابی به آزادی و عدالت و تقویت جنبش سبز ضد استبدای و آزادی خواهی مردم ایران در پشت میله های زندان اسیرند و در میان آنها معلملن آزاده ای نیز هستند که حضورشان در زندان درس دائمی آزادی برای دانش آموزان این سرزمین خواهد بود.


امیدوارم آموختن دانش راهی برای دانستن حقایق به سوی شما بگشاید. آرزومندانه به دستان کوچک همه کلاس اولی های سرزمینمان و معلمان صبور و آزاده بوسه میزنم، و همه شما را به معلم هستی می سپارم.


با آرزوی آینده ای بهتر، پدرت ، امیرخسرو دلیرثانی ، ۱۷/۰۶/ ۱۳۹۱ – بند ۳۵۰ زندان اوین