جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


شرط لاریجانی برای رای اعتماد به کابینه٬ وزارت کشور را به رحمانی فضلی بسپار

Posted: 31 Jul 2013 09:16 AM PDT

پشت پرده برای رای اعتماد به کابینه روحانی
علی لاریجانی تلویحا به اطرافیان روحانی گفته است که رای اعتماد مجلس به کل کابینه منوط به سپردن مسئولیت وزارت کشور به رحمانی فضلی است.

 

 

به گزارش  منابع جرس این درحالی است که گزینه های حسن روحانی برای وزارت کشور به ترتیب آقایان علی یونسی، مجید انصاری و محمد شریعتمدار هستند و برخلاف خبرهایی که در مورد مخالفت آیت الله خامنه ای با وزارت علی یونسی منتشر شده است، ایشان در مورد مسئولیت وزارت کشور توسط آقای یونسی مخالفتی نکرده است. سپردن مسئولیت وزارت کشور به یونسی یا هر کدام از گزینه های دیگر شامل مجید انصاری و محمد شریعتمدار مورد موافقت آقایان هاشمی و خاتمی هم قرار دارد.

 

علی لاریجانی با تاکید بر نقش خود در فراکسیون "رهروان ولایت" که متشکل از 200 نفر از حامیان وی است قصد دارد رای اعتماد به وزرای پیشنهادی حسن روحانی را منوط به موافقت وی با پذیرفتن سمت وزارت کشور توسط رحمانی فضلی نماید و از این طریق مهمترین وزارتخانه سیاسی کابینه را که در انتخابات مجلس آینده نقش مهمی ایفا می کند در اختیار بگیرد.

 

به همین دلیل هم هست که سایت های جناح راست طی چند روز گذشته بارها بر این نکته که رئیس جمهور منتخب از رحمانی فضلی برای وزارت کشور برنامه خواسته است تاکید کرده اند. آقای روحانی برای هر وزارت خانه از گزینه های مختلفی نظر و برنامه خواسته، اما این بدان معنی نیست که هرکسی به رئیس جمهور منتخب برنامه بدهد، در نهایت وزیر خواهد شد.

 

رحمانی فضلی از نزدیک ترین افراد به علی لاریجانی است که معاونت او را در شورای عالی امنیت ملی و صدا و سیما برعهده داشت. رحمانی فضلی توسط آقای لاریجانی به عنوان رئیس دیوان محاسبات کشور پیشنهاد و پس از رای مجلس به این عنوان منصوب شد. اکثر پست های رحمانی فضلی در جمهوری اسلامی در همراهی با علی لاریجانی بوده است و اگر وزارت کشور به رحمانی فضلی سپرده شود، او به جای اینکه وزیر حسن روحانی باشد وزیر علی لاریجانی خواهد بود؛ امری که مسبوق به سابقه هم هست.

 

رحمانی فضلی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84، ریاست ستاد انتخابات صدا و سیما را برعهده داشت و به دلیل ارائه اخباری که شائبه سوگیری به نفع علی لاریجانی و در مخالفت با هاشمی و معین را ایجاد می کرد بارها مورد انتقاد قرار گرفت. از جمله این موارد می توان به پخش مستقیم سفر لاریجانی به استان آذربایجان شرقی اشاره کرد، درحالی که در آن زمان آقای لاریجانی تنها به عنوان یک عضو شورای عالی امنیت ملی مسئولیت مهم دولتی نداشت و با پایان دوره ریاستش بر صدا و سیما، برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری 84 آماده می شد. گفتنی است که در همان زمان اخبار کمپین انتخاباتی آقای لاریجانی با شماره سازمان صدا و سیما برای رسانه ها فکس می گردید.

 

با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 84 و تنها یک هفته قبل از انتخابات، رحمانی فضلی با ضرغامی در مورد حمایت از لاریجانی یا قالیباف به اختلاف نظر رسید و از مسئولیت خود استعفا نمود. در سازمان گفته می شد که دلیل استعفای رحمانی فضلی، حمایت ضرغامی از قالیباف بوده است.

 

سخنی با آقای توکلی در نقد آقای مطهری

Posted: 31 Jul 2013 08:12 AM PDT

جلال الدین قیاسی
حصر خانگی به شکل فعلی آن  یک بدعت قانونی است و شورای عالی امنیت ملی یک مقام قضائی نیست که بدان حکم کند .


این شبها شب قدر است . هر چند معمولا در چنین شبهای معنوی از خواندن و نوشتن مطالب سیاسی ابا دارم و میکوشم به دامان امام بزرگ انسانیت و عدالت پناه ببرم تا شاید مرهمی باشد بر زخمهای عمیق روحم اما خواندن فرازی از آخرین وصایای این بزرگترین پاسدار عدالت در تاریخ بشری به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) مرا از نوشتن این کلمات ناگزیر ساخت.

این روزها سخنان نماینده محترم تهران آقای علی مطهری در خصوص حق دفاع آقایان موسوی و کروبی موجب نقد وی توسط گروهی از سیاستمداران منجمله آقای دکتر توکلی شد. سخن من با آقای دکتر توکلی و کسانی است که در زمره همفکران ایشان هستند و در طول این سالها از کنار نقض یکی از روشنترین حقوق و بدیهی‌ترین احکام براحتی گذشتند و فقط به یک سوی قضیه نگاه کردند.

حق دادخواهی در مقام شاکی ، و حق دفاع متهم در مقام اتهام از بدیهی‌ترین حقوق شناخته شده بشر در عصر حاضر است . من قصد شرح کردن اصولی از قانون اساسی مانند اصول زیر را برای شما ندارم که مقرر میدارد:


اصل‏ سي و دوم:
هيچكس‏ را نمي‏ توان‏ دستگير كرد مگر به‏ حكم‏ و ترتيبي‏ كه‏ قانون‏ معين‏ مي‏ كند. در صورت‏ بازداشت‏، موضوع‏ اتهام‏ بايد با ذكر دلايل‏ بلافاصله‏ كتبآ به‏ متهم‏ ابلاغ‏ و تفهيم‏ شود و حداكثر ظرف‏ مدت‏ بيست‏ و چهار ساعت‏ پرونده‏ مقدماتي‏ به‏ مراجع صالحه‏ قضايي‏ ارسال‏ و مقدمات‏ محاكمه‏، در اسرع‏ وقت‏ فراهم‏ گردد. متخلف‏ از اين‏ اصل‏ طبق‏ قانون‏ مجازات‏ مي‏ شود.
اصل‏ سي و چهارم:
دادخواهي‏ حق‏ مسلم‏ هر فرد است‏ و هر كس‏ مي‏ تواند به‏ منظور دادخواهي‏ به‏ دادگاه‏ هاي‏ صالح‏ رجوع‏ نمايد. همه‏ افراد ملت‏ حق‏ دارند اين‏ گونه‏ دادگاه‏‌ها را در دسترس‏ داشته‏ باشند و هيچكس‏ را نمي‏ توان از دادگاهي‏ كه‏ به‏ موجب‏ قانون‏ حق‏ مراجعه‏ به‏ آن‏ را دارد منع كرد.
اصل‏ سي و ششم:
حكم‏ به‏ مجازات‏ و اجرا آن‏ بايد تنها از طريق‏ دادگاه‏ صالح‏ و به‏ موجب‏ قانون‏ باشد.
اصل‏ سي و هفتم:
اصل‏، برائت‏ است‏ و هيچكس‏ از نظر قانون‏ مجرم‏ شناخته‏ نمي‏ شود، مگر اين‏ كه‏ جرم‏ او در دادگاه‏ صالح‏ ثابت‏ گردد.
اصل‏ يكصد و شصت و ششم:
احكام‏ دادگاه‏‌ها بايد مستدل‏ و مستند به‏ مواد قانون‏ و اصولي‏ باشد كه‏ بر اساس‏ آن‏ حكم‏ صادر شده‏ است‏.


یا قوانین داخلی مانند قانون احترام به آزاديهاي مشروع و حفظ حقوق شهروندي :
۱ - كشف و تعقيب جرايم و اجراي تحقيقات و صدور قرارهاي تامين و بازداشت موقت مي بايد مبتني بر رعايت قوانين و با حكم و دستور قضايي مشخص و شفاف صورت گيرد و از اعمال هرگونه سلايق شخصي و سوء استفاده از قدرت و يا اعمال هرگونه خشونت و يا بازداشت هاي اضافي و بدون ضرورت اجتناب شود.


همچنانکه قصد ندارم به میثاقهای بین المللی فراوان مانند ميثاق‌ بين‌المللي‌ حقوق‌ مدني‌ و سياسي ۱۹۶۶ (۱۳۴۵) که ایران نیز بدان پیوسته و مفاد آن مانند قوانین داخلی لازم الاجرا است بپردازم که در بندهای ۳ و ۴ ماده ۹ مقرر میدارد:

۳. هر كس‌ به‌ اتهام‌ جرمي‌ دستگير يا بازداشت‌ (زنداني‌) مي‌شود بايد او را در اسرع‌ وقت‌ در محضر دادرس‌ يا هر مقام‌ ديگري‌ كه‌ به‌ موجب‌ قانون‌ مجاز به‌ اعمال‌ اختيارات‌ قضايي‌ باشد حاضر نمود و بايد در مدت‌ معقولي‌ دادرسي‌ يا آزاد شود. بازداشت‌ (زنداني‌ نمودن‌) اشخاصي‌ كه‌ در انتظار دادرسي‌ هستند نبايد قانوني‌ كلي‌ باشد ليكن‌ آزادي‌ موقت‌ ممكن‌ است‌ موكول‌ باخذ تضمينهايي‌ بشود كه‌ حضور متهم‌ را در جلسه‌ دادرسي‌ و ساير مراحل‌ رسيدگي‌ قضايي‌ و حسب‌ مورد براي‌ اجراي‌ حكم‌ تأمين‌ نمايد.

۴. هر كس‌ كه‌ بر اثر دستگير يا بازداشت‌ (زنداني‌) شدن‌ از آزادي‌ محروم‌ مي‌شود حق‌ دارد كه‌ به‌ دادگاه‌ تظلم‌ نمايد به‌ اين‌ منظور كه‌ دادگاه‌ بدون‌ تأخير راجع‌ به‌ قانوني‌ بودن‌ بازداشت‌ اظهار رأي‌ بكند و در صورت‌ غيرقانوني‌ بودن‌ بازداشت‌ حكم‌ آزادي‌ او را صادر كند.


ماده‌ ۱۴

۱. همه‌ در مقابل‌ دادگاهها و ديوانهاي‌ دادگستري‌ متساوي‌ هستند. هر كس‌ حق‌ دارد به‌ اين‌ كه‌ به‌ دادخواهي‌ او منصفانه‌ و علني‌ در يك‌ دادگاه‌ صالح‌ مستقل‌ و بيطرف‌ تشكيل‌ شده‌ طبق‌ قانون‌ رسيدگي‌ بشود و آن‌ دادگاه‌ درباره‌ حقانيت‌ اتهامات‌ جزائي‌ عليه‌ او يا اختلافات‌ راجع‌ به‌ حقوق‌ و الزمات‌ او در مورد مدني‌ اتخاذ تصميم‌ بنمايد.

۲. هر كس‌ به‌ ارتكاب‌ جرمي‌ متهم‌ شده‌ باشد حق‌ دارد بي‌گناه‌ فرض‌ شود تا اين‌ كه‌ مقصر بودن‌ او بر طبق‌ قانون‌ محرز بشود.

۳. هر كس‌ متهم‌ به‌ ارتكاب‌ جرمي‌ بشود با تساوي‌ كامل‌ لااقل‌ حق‌ تضمينهاي‌ ذيل‌ را خواهد داشت‌:

الف‌ ـ در اسرع‌ وقت‌ و به‌ تفصيل‌ به‌ زباني‌ كه‌ او بفهمد از نوع‌ و علل‌ اتهامي‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌ مي‌شود مطلع‌ شود.

ب‌ ـ وقت‌ و تسهيلات‌ كافي‌ براي‌ تهيه‌ دفاع‌ خود و ارتباط‌ با وكيل‌ منتخب‌ خود داشته‌ باشد.

ج‌ ـ بدون‌ تأخير غيرموجه‌ درباره‌ او قضاوت‌ بشود.

دـ در محاكمه‌ حاضر بشود و شخصاً يا به‌ وسيله‌ وكيل‌ منتخب‌ خود از خود دفاع‌ كند و در صورتي‌ كه‌ وكيل‌ نداشته‌ باشد حق‌ داشتن‌ وكيل‌ به‌ او اطلاع‌ داده‌ شود و در مواردي‌ كه‌ مصالح‌ دادگستري‌ اقتضاء نمايد از طرف‌ دادگاه‌ رأساً براي‌ او وكيلي‌ تعيين‌ بشود كه‌ در صورت‌ عجز او از پرداخت‌ حق‌الوكاله‌ هزينه‌اي‌ نخواهد داشت‌.


و اگر بخواهم از این دست قوانین برای شما بنویسم مثنوی هفتاد من خواهد شد. اما میخواهم نکته‌ای قرآنی را به شما متذکر شوم همان قرآنی که این شبها آنرا روی سر میگذاریم و گوئی فقط برای همین کارها مانند خواندن و قسم خوردن و قسم دادن و روی سر گذاشتن و اجابت دعا آنرا میخواهیم.


به عنوان مقدمه عرض میکنم شیعه را به عنوان عدلیه میشناسند ، شیعه قائل به حسن و قبح عقلی است یعنی عقل به عنوان یکی از دو حجت خدا بر بشر ، و فطرت بشر آنچنان سرشته شده که با صرف نظر از فرمان خدا یا تاثر از فرهنگ ، تاریخ ، تعلیم و تربیت ، ملیت و قومیت و هر عامل دیگری زشتی و زیبائی یک سری رفتارها را مییابد . همچنانکه زبان او شیرینی را حس میکند و آنرا لذیذ مییابد ، روح انسان نیز عدالت را زیبا میابد و ظلم را زشت . هر انسانی خیانت در امانت را ناپسند و تشکر در ازای نیکی را لازم میداند. قواعد و احکام این چنینی را جزو بدیهیات عقل عملی میدانند . این قواعد اگر چه اندکند اما پایه‌های استوار اخلاق و حقوق در طول تاریخ بشر و زبان مشترک همه فرهنگها و ادیان بوده اند. به عنوان مثال یکی از این قواعد که جمع کثیری از فقهاء و اصولییون شیعه و سنی بدان اشاره کرده اند قاعده قبح عقاب بلا بیان است ( زشتی مجازات بدون بیان کردن جرم) که از مسلمات حقوق جزای کنونی در تمام کشورهای دنیا منجمله ایران است. قاعده جهانی دیگر که به قاعده طلائی اخلاق معروف است همان است که ائمه در فرمایشات خود مکرر بدان سفارش کرده اند امیر المؤمنین (ع) فرموده اند: اجعل نفسک میزانا فیما بینک و بین غیرک فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها [۱]( رفتار با خودت را معیار و ترازوئی میان خود و دیگران قرار بده هر چه را برای خود میپسندی برای دیگران بپسند و هر چه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نپسند) . هم ایشان در نامه معروف خود به مالک اشتر مینویسند: مردم لغزشهائی دارند خواه عمد یا خطا از لغزشهای آنان همانگونه چشم بپوش و آنان را عفو کن که دوست داری خداوند از لغزشهای تو بگذرد و گناهان ترا عفو کند.


آری در جار و جنجالهای سیاسی و گرد و غبار برخاسته از سخنان ضد و نقیض طرفین و ابرهای تیره و مسموم تبلیغاتی که انسان توانائی تشخیص صحت و سقم آنرا ندارد چنین قواعدی راهنمای راستین انسان و حجت خدا بر او هستند . اگر در روایات گفته شده که عقل حجت درونی خداست قدر متیقن آن ، همین احکام بدیهی عقل عملی است که گریبان هر انسانی را در دنیا و آخرت با آن میتوان گرفت و او راه فراری جز اقرار بدانها ندارد . اینها حجت بالغه خدا هستند که در دادگاه عدل الهی نه کسی توان انکار آنها را دارد ونه پاسخی در عمل نکردن بدانها. حق دفاع یکی از همین قواعد بدیهی و قطعی است.


آقای توکلی اینک بیائیم با این ترازوی راستین الهی به قضایای جامعه خود ، موضع گیریهای دیگران و موضع گیریهای خود نگاه کنیم . روزی در گفتگو با کسی که لجاج میورزید و با مغالطه میخواست از زیر بار قبول حقیقت فرار کند با همین زبان سخن گفتم و او ساکت و مبهوت شد. به او گفتم از بحثهای سیاسی بگذریم بیا در گرفتاری بزرگی که برایم پیش آمده مرا یاری کن. پرسید چه گرفتاری؟ گفتم کسی از من شکایت کرده و مرابه انواع اتهامات مانند دزدی و کلاهبرداری و کارهای خلاف اخلاق متهم کرده ، امروز که به دادگاه رفتم قاضی بی‌آنکه کلامی از من سؤال کند حکم به محکومیت من داد . با تعجب پرسید این قاضی یا دیوانه است یا پول گرفته گفتم اتفاقا تو این قاضی رشوه خوار را خوب میشناسی ، با تعجب بیشتر پرسید من او را میشناسم ؟ گفتم بله . گفت نامش ؟ گفتم خودت!! به او گفتم هیچ تفاوتی میان حکم آن قاضی فرضی و سخن تو که در یک بحث سیاسی کسی را بدون آنکه کلمه‌ای از کلام او را شنیده باشی یا فرصتی برای دفاع به داده باشی نیست. بر طبق همان قاعده طلائی اخلاق آیا دوست دارید با خود شما چنین رفتاری صورت بگیرد؟ آیا دوست دارید به امری متهم شوید و هزاران ساعت علیه شما سخنرانی شود اما حتی فرصت یک دقیقه دفاع از خود را نداشته باشید؟ بزرگواران فرهنگ زنده باد و مرده باد سالهاست در کشور ما ترویج میشود و مردم را چنین تربیت کرده ایم که به صرف اعتماد به ما گروهی را محکوم میکنند .


اینجانب در حوادث پس از انتخابات ۸۸ به دلایل مختلف موافق روند اعتراضات خیابانی نبودم ، از آینده آن بیمناک و نتایج آنرا خطرناک میدانستم و معتقد به طی روال قانونی کار و در نهایت ، کاری همانند آنکه آقای هاشمی رفسنجانی در انتخابات ۸۴ انجام داد بودم . اما در اینجا سخن تنها بر سر عمل نامزدهای انتخاباتی نیست سخن بر سر عکس العمل ما نیز هست. امروزه درحقوق عرفی خروارها سند و قانون و مقاله و رساله و کتاب در مورد حقوق متهم و مظنون و مجرم وجود دارد .در اسلام نیز متهم و حتی مجرم برای خود حقوقی دارد. در حدیث مشهوری که از پیامبر اکرم نقل شده است آمده است : خداوند برای هر چیز حدی قرار داده است و برای کسی که از این حد تجاوز کند نیز حدی قرار داده است.( حر عاملی ، وسایل الشیعه ، ج ۱۸ ، ابواب مقدمات حدود باب ۲ ح ۱ تا ۵).


حصر خانگی به شکل فعلی آن در زمره مجازاتهای قانونی شمرده نمیشود و یک بدعت قانونی است . شورای عالی امنیت ملی نیز یک مقام قضائی نیست که بدان حکم کند .طبق اصل سی وششم قانون اساسی :«حكم‏ به‏ مجازات‏ و اجرا آن‏ بايد تنها از طريق‏ دادگاه‏ صالح‏ و به‏ موجب‏ قانون‏ باشد» ممکن است اهل مغالطه بگویند این حبس نیست ! اما حتی اقدامات تامینی و تربیتی که جنبه بازپروری و درمانی دارد نیز باید طبق قانون اعمال شود تا چه رسد به حصر طولانی مدت خانگی .


علاوه بر آنکه تکرار این سنت سیئه مبارزه با یک پدیده اجتماعی از کانالهای غیر قانونی در طول سالهای پس از انقلاب ، جامعه و انقلاب ما را به پرداخت تاوان سنگینی وادار کرده . این شتری است که روزی در خانه هر کسی خواهد خوابید نمونه آن ، حمله به سخنرانی‌ها و منازل مراجع وخوابگاه دانشجویان است که ساقی ایام ساغر آخر را به کام جناب آقای علی لاریجانی ریخت . از یاد نبریم ایشان همان کسی است که در تائید حمله به سفارت انگلیس (که مقام رهبری آنرا بعدا محکوم کردند) به عنوان رئیس مجلس در مجلس خطاب به دولت انگلیس گفتند این تازه اول کار است!! غافل از آنکه دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش!


حملات تبلیغاتی گسترده علیه اشخاص بدون آنکه حتی قدرت ابراز یک کلمه دفاع از همان تریبونها خصوصا صدا و سیما را داشته باشند امری خلاف قانون ، خلاف شرع ، خلاف اخلاق و مروت و انسانیت است.

یکی از نکات قرآنی که کمتر بدان توجه شده و مرا سخت مجذوب خود کرده است و آنرا از حکمتهای بی‌پایان قرآن میدانم تصویری است که از دادگاه عدل الهی در قیامت ارائه میکند. در این تصویر حق دفاع به مثابه یکی از همان بدیهیات عقل عملی تلقی شده. یکی از ویژگیهای همان قواعد بدیهی آن است که دنیا و آخرت یا خدا و انسان نمیشناسد. اذن در چیزی اذن در لوازم آن است چه توسط خدا یا بنده خدا . عقاب بلا بیان قبیح است چه در دنیا و چه در آخرت ، چه توسط خدا چه توسط انسان. بر اساس اعتقادات شیعه و بر خلاف تفکر اشعری در چنین احکامی همان قدر که ما موظف به رعایت آن هستیم خداوند نیز خود را (با تسامح در تعبیر) موظف به رعایت آن میداند. به این آیه شگفت قرآن توجه کنید «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً;[۲] (ما وحى كرديم); به سوى رسولانى كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند تا پس از ارسال آنان مردم حجتى در مقابل پروردگار خود نداشته باشند و خداوند پيروز حكيم است». خداوند از حجت مردم بر خدا سخن میگوید و آنرا به رسمیت میشناسد یعنی اگر پیامبران نبودند مردم حق احتجاج با خدا را داشتند و خداوند میفرماید برای پیشگیری از آنکه چنین نگویند پیامبران را فرستادیم.


حق محاکمه شدن و دفاع ، در تصویر قرآن از قیامت نیز چنین جایگاهی دارد. حتی خداوند عظیم و علیم در قیامت به مجرمین حق سخن گفتن میدهد با آنکه اگر حضرت حق هر کس رابی سؤال و پاسخ به جهنم ببرد ظلمی واقع نشده چه آنکه در آنجا ذره‌ای خطا در اثبات گناه وجود ندارد و کسی را زهره اعتراضی نیست اما خداوند نیز با همه استغناء وکبریائی خود محکمه عدلی تشکیل میدهد :


وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ زمین به نور پروردگارش روشن میشود و نامه اعمال مردم گسترده میشود و انبیاء و شاهدان حق آورده شده و میان آنان به حق داوری میشود وبر کسی ظلمی نمیرود. (۶۹زمر)


وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً ‏‏ و ترازوهای عدل را در قیامت برپا میکنیم و بر هیچ کس ظلمی نمیرود (۴۷ انبياء)

در آن روز مواقفی وجود دارد که مردم از اعمالشان سؤال میشوند وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ آنان را نگه دارید که مورد بازخواست قرار گیرند (۲۴ صافات)


و کسی با دهان بسته به جهنم نمیرود سؤال و جوابی در کار است :

وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ در روز رستاخیز از آنان در مورد تهمت هائی که زده اند سؤال میشود(۱۳عنکبوت)

پرونده هر کس به دستش داده داده میشود : و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیامه کتابا یلقاه منشورا اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً ( ۱۴ اسراء)

خداوند بی‌مدرک کسی را محکوم نمیکند و اصنافی از شهود مانند اعضاء و جوارح و ملائکه و زمین را فراهم آورده وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ شاهدان خواهند گفت ایناند کسانی که بر پروردگار خود دروع بستند که دوری از رحمت خدا بر ظالمان باد (۱۸هود)

حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُون‏ هنگامی که به محشر درآیند گوش و چشم و پوستشان بر اعمال آنان شهادت خواهند داد (۲۰ فصلت)

به آنان فرصت پاسخ میدهند و شگفت آنکه در این دادگاه الهی دروغ هم گفته و حتی به خدا نیز سوگند میخورند! ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ عذر (یا کذب ) مشرکان جز این نیست که بگویند به خدا سوگند که ما مشرک نبودیم بنگر که چگونه دروغ میگویند و هر آنچه را که به دروغ نسبت میدادند گم و نابود شد (۲۳و ۲۴انعام)


تمامی این صحرای محشر حکایت از همان دارد که خدا نیز خود را ( با تسامح در تعبیر ) موظف به رعایت عدل میداند . و تمامی این پرسش و پاسخ و شاهد و مدارک و میزان و حساب و کتاب دلالت بر آن دارد که حق دفاع چنان که گفته شد از بدیهیات عقل عملی یعنی از مصادیق قطعی عدل و خلاف آن از مصادیق قطعی ظلم است . آیا ما خود را از خدا بالاتر و برحق تر میدانیم؟



منابع:

--------------------------

[۱] - نهج البلاغه صبحی صالح ص ۳۹۷ نامه ۳۱

[۲]. نساء، ۱۶۵. 

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  

 

وزیر علومی انتخاب کنید که آزادی بیان را پاس بدارد

Posted: 31 Jul 2013 05:32 AM PDT

مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان خطاب به روحانی
جرس: مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان، طی نامه ای سرگشاده به حسن روحانی یادآور شد: "مهمترین خواسته‌ي ما به عنوان یک تشکل دانشجویی از جنابعالی این است که در انتخاب وزیر علوم کابینه‌ي خود با شنیدن نظرات مشورتی شخصیت‌هاي برجسته دانشگاهی که با مشکلات این سال ها دست و پنجه نرم کردند و در دلسوزی و آگاهی شان تردیدی نیست، دست به انتخاب فرد شایسته و با تدبیری بزنید که امید را در دل دانشگاه و دانشگاهیان زنده کند، آزادی بیان را به عنوان شاه کلید پویایی اندیشه در دانشگاه پاس بدارد و مدیریت محیط دانشگاه را به دانشگاهیان بازگرداند تا بساط افراط و تفریط و برخوردهای سلیقه ای و فراقانونی برچیده شود."

به گزارش جرس، متن این نامه سرگشاده به شرح زیر است:

به نام نامی دوست....
باز خرداد پر حادثه رخ نمود. صاعقه ای در آسمان نومیدی وطن نور امید نمایاند و باران ملایمی بر خاک تشنه باریدن گرفت که امید به دوباره سبز شدن را دل باغ‌هاي خزان زده ای که اسیر تیغ تیز تبر شده بودند، زنده کرد. بسیاری از دانشجویانی که در هشت ساله‌ي اخیر علی رغم محدودیت‌هاي فراقانونی دل در گرو آرمان‌هاي بلند جنبش دانشجویی داشتند، با آگاهی به همه‌ي مصائب و مشکلات در انتخابات ۲۴ خرداد امسال از نامزدی حمایت کردند که از صیانت از حقوق شهروندی،از پایان دادن به فضای امنیتی، از آزادی بیان، از قانون مداری و از فضای آزاد دانشگاه و برگرداندن مدیریت محیط دانشگاه به خود دانشگاهیان سخن مي‌گفت.

بی گمان در این انتخاب شایسته و امید بخش، درایت شخصیت‌هاي ارزشمندی چون حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی، آیت الله هاشمی رفسنجانی و جناب دکتر محمدرضا عارف و بسیاری دیگر از نیروهای برجسته‌ي تحول خواه و منتقد وضع موجود نقش بسزایی را ایفا کرد. مجمع اسلامی دانشجویان دانشگاه سمنان به عنوان تشکلی که همواره به رسالت خویش در راستای تحقق آرمان‌هاي والای جنبش دانشجویی دانشجویی واقف بوده و در این راه هم متحمل هزینه‌هاي بسیار شده است، ضمن تبریک این انتخاب به دکتر حسن روحانی، بر آن است تا به عنوان عضوی کوچک از جنبش بزرگ دانشجویی با رییس جمهور منتخب اندکی سخن ساز کند.

آقای دکتر روحانی آنگاه که سخن از اعتدال گفتید، سخن از داغ دل ما گفتید. افسوس و صد افسوس آن اعتدالی که از آن سخن مي‌گویید، در هشت ساله گذشته از دانشگاه ها رخت بربست و جای خود را به افراط و تفریط داد. چنانکه مي‌رفت تا دانشگاه را از ماهیت اصلی خود تهی کند. مدیران آگاه، کاردان و مستقل به گوشه‌ي انزوا رانده شدند و به جای ایشان مدیرانی بر مسند قدرت نشستند که نه تنها درک درستی از جایگاه والای دانشگاه و دانشگاهیان و ضرورت استقلال این نهاد را نداشتند، بلکه بازوی اجرایی نهادهای بیرون از دانشگاه شده بودند.

در این میان کانون فعالیت‌هاي سیاسی فرهنگی و اجتماعی دانشجویان یعنی تشکل‌هاي منتقد نیز از آسیب‌هاي تمامیت خواهان بی نصیب نماندند. متاسفانه کسانی که باید با درک درست از جایگاه و رسالت تشکل‌هاي دانشجویی به رشد آن ها کمک مي‌کردند، به دنبال این بودند که تشکل‌هاي متکی به اندیشه و اراده‌ي دانشجویان، ثناگوی سیاست‌هاي دولت باشند و جای پای سیاستمداران حاکم را محکم کنند. آرزوی خامی که هیچگاه برایشان محقق نشد. کوتاه سخن آنکه دانشگاهی که قرار بود مبدا همه‌ي تحولات باشد، دستخوش همه‌ي تحولات شده بود. طرفه آنکه در این سالها به خاطر آنچه بر ما گذشت، درد در رگانمان، حسرت در استخوانمان و چیزی نظیر آتش در جانمان پیچید، اما یک دم دست از آرمان هایمان برنداشیم و ذره ای از هویت انتقادی معطوف به حقیقت خود، تهی نشدیم.

رییس جمهور منتخب، قطعا ما به موانع پیش روی شما و دشواری‌هاي این راهی که در آن قدم نهاده اید، آگاهیم. نیک مي‌دانیم که باید انتظارات خود را در سطحی اعتدالی و معقول نگاه داریم، اما نگاه‌هاي هوشیار ما مانع از آن مي‌شود که تاکید بیش از اندازه بر اعتدال، ما را به نوعی محافظه کاری مبتلا کند. از دید ما اعتدال تحقق همان شعارها و سخنانی است، که خود حضرتعالی در جریان تبلیغات انتخاباتی که منجر به پیروزی تان در انتخابات شد، مطرح کردید.

و اما در شرایط کنونی که در آستانه‌ي تعیین اعضای کابینه و شروع به کار دولت یازدهم هستیم، مهمترین خواسته‌ي ما به عنوان یک تشکل دانشجویی از جنابعالی این است که در انتخاب وزیر علوم کابینه‌ي خود با شنیدن نظرات مشورتی شخصیت‌هاي برجسته دانشگاهی که با مشکلات این سال ها دست و پنجه نرم کردند و در دلسوزی و آگاهی شان تردیدی نیست، دست به انتخاب فرد شایسته و با تدبیری بزنید که امید را در دل دانشگاه و دانشگاهیان زنده کند، آزادی بیان را به عنوان شاه کلید پویایی اندیشه در دانشگاه پاس بدارد و مدیریت محیط دانشگاه را به دانشگاهیان بازگرداند تا بساط افراط و تفریط و برخوردهای سلیقه ای و فراقانونی برچیده شود. گو اینکه التیام زخم هایی که برپیکره‌ي دانشگاه نشسته است، نیازمند توجه خود شما و سایر اعضای کابینه نیز هست.

امید که تدبیر دولت شما با اخذ تصمیمات بجا و بهنگام، روشنایی امید را در دل‌هاي دانشگاهیان هرچه فروزانتر سازد تا ایران عزیزمان دوباره بسوی جامعه ای مدنی و توسعه یافته رهسپار گردد.
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند/ چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

۵ نکته درباره تشکیک سروش درباره قرآن

Posted: 31 Jul 2013 05:12 AM PDT

جعفر نکونام
نقدی بر اظهارات اخیر عبدالکریم سروش مبنی بر «رؤیاهای رسولانه بودن آیات قرآن»  

 

۱. مقدمه

آنچه اینک می‌آید، نقد نظریه «رؤیاهای رسولانه بودن آیات قرآن» است که از سوی نظریه پرداز محترم آقای دکتر سروش مطرح شده است. حاصل سخن وی این است که آیات قرآن از قبیل صور رؤیایی رمزی پیامبر اسلام(ص) است؛ لذا نیازمند تعبیر است.

پاره‌ای از سخنان نویسنده نشان می‌دهد که دغدغه او از اظهار نظریه رؤیاهای رسولانه حل پریشانی ساختار قرآن و وجود تناقض‌ نمایی‌هایی بوده است که میان آیات قرآن و یا آیات قرآن و تاریخ و یا علم به چشم می‌خورد؛ اما باید پرسید، چرا باید برای حل این مشکلات دست به دامان چنین نظریه‌ای بشویم که نه برای پیامبر(ص) ارزش و اعتباری می‌گذارد و نه برای قرآن.

 

برای پیامبر(ص) اعتباری نمی‌گذارد؛‌ به این جهت که در این نظریه گفته می‌شود، قرآن سخن خود پیامبر(ص) است و این که در قرآن تصریح شده، قرآن سخن خدا یا جبرئیل است، خلاف واقع است.

جالب این که پیامبر(ص) هم هیچگاه به این خلاف واقع بودن تصریح نکرده و نفرموده است که این قرآن سخن من است و اگر به خدا یا جبرئیل نسبت داده می‌شود، به این جهت است که اینها صور رویایی من است.

برای قرآن هم اعتباری نمی‌گذارد؛‌ زیرا در این نظریه ادعا می‌شود، زبان قرآن از قبیل صور رؤیایی رمزی است و نیاز به تعبیر دارد. به موجب این نظریه، در قرآن هیچ لفظ و تعبیری بر همان معانی عرفی معهود عرب دلالت ندارد. این در حالی است که نتیجه این سخن جز اباحه گری و رها کردن واجبات و منهیات نخواهد بود.

 

خلاصه نظریه عبدالکریم سروش

به هر حال، نظریه نویسنده در دو گزاره خلاصه می‌شود: یکی این که قائل قرآن خود پیامبر اسلام(ص) است و دیگری این که قرآن صور رؤیایی رمزی اوست.

بر این اساس، نقد این نوشتار، نخست ناظر به گزاره نخست است و سپس ناظر به گزاره دوم.

نظر به این که عمده شواهد نویسنده در زمینه مغیبات قرآن است و تفسیر مغیبات قرآن با آیاتی که در زمینه امور عادی بشر است، قدری تفاوت دارد، این دو دسته از آیات در این نوشتار جداگانه بررسی شده است. البته قبل از همه، شواهد کلی نویسنده نقد شده است.

 

۲. نقد شواهد کلی نویسنده

ادله و شواهد کلی که نویسنده برای تأیید نظریه خودش می‌آورد، به شرحی است که در پی می‌آید.

حالت پیامبر به هنگام دریافت وحی

یکی از دلایل کلی نویسنده این است که او می‌گوید، چون پیامبر به هنگام وحی حالتی شبیه شخص خواب به خود می‌گرفت، پس آنچه در حال وحی برای او حاصل می‌شود، عبارت از صور رؤیایی است؛ حال آن که شباهت حالت خواب و وحی هرگز دلیل بر این نمی‌شود که پیامبر(ص) در حالت وحی صور رؤیایی - آن هم رؤیایی رمزی - مشاهده می‌کند.

این تشابه بیش از این را ثابت نمی‌کند که میان حالت وحی و مکاشفه و رؤیا سنخیت هست؛ اما هرگز ثابت نمی‌کند که آیات قرآن عبارت از صور رؤیایی است که خود پیامبر(ص) مشاهده کرده است.

 

پراکندگی سوره‌ها

دلیل کلی دیگری که نویسنده بر رؤیایی بودن آیات قرآن یاد می‌کند، پراکنده بودن موضوعات سوره‌های قرآن است.

او می‌گوید، طبیعت خواب باعث این پراکندگی است؛ اما این سخن تمام نیست؛ زیرا:

اولاً، چرا گفته نشود، سبب نظارت آیات سوره‌ها به موضوعات مختلف این است که هر سوره به مثابه خطابه خطیبی است که ناظر به مقتضیات متنوع و متکثر مخاطبانش در زمان و مکان ایراد خطابه ایراد شده و چون در در آن زمان و مکان، تعدد حوادث و سئوالات و مقتضیات بوده، در سوره‌ای که نازل شده، این تعدد و تکثر بروز یافته است؟

 

بر این اساس، باید گفت:‌ متن سوره‌های قرآن گفتاری و خطابه‌ای است و به همین جهت است که مطالب هر سوره به لحاظ سیاقی از هم گسیخته است.

البته مطالب هر سوره از لحاظ موقعیتی به هم پیوسته است و سبب از هم گسیخته دیدن مطالب هر سوره از سوی ما به این جهت است که آیات آن سوره را در فضا و بستر نزولش مطالعه نمی‌کنیم.

پراکنده دیدن مطالب هر سوره ناشی از پیش فرض ناصحیح ماست که سبک قرآن را نوشتاری و کتابی می‌دانیم و توقع داریم، مطالب آن مبوب و منظم باشد و هر مطلبی در فصل و سوره جداگانه‌ای آمده باشد. به این ترتیب باید گفت، از هم گسیخته یافتن مطالب سوره‌ها لزوماً مؤید نظریه رؤیاهای رسولانه بودن قرآن نیست.

ثانیاً، حتی به اقتضای نظر خود نویسنده نیز از هم گسیخته بودن قرآن با رؤیایی بودن قرآن ملازمه ندارد. چنان که خود او قرآن را به شعر تشبیه کرده که در آن هم از هم گسیختگی وجود دارد؛ علیرغم آن که آن در عالم بیداری و نه در عالم خواب انشاد می‌شود.

 

به نظر می‌رسد،‌ اگر در بیانات شفاهی اعم از نثر و نظم سبک پاشانی دیده می‌شود، به جهت خاصیت ذهن آدمی است که هر آن به سوی توجه پیدا می‌کند. به این ترتیب، باید سبک پاشانی قرآن را ناشی از شفاهی بودن قرآن دانست؛‌ نه رؤیایی بودن آن.

حتی اگر سبک پاشانی بودن سوره‌های قرآن را متکی بر ذهن بودن قرآن بدانیم، چرا گفته نشود، جبرئیل متناسب به توجهات پیامبر(ص) به موضوعات مختلف، پیام‌های الهی را به او القاء می‌کرده است.

جبرئیل چارچوب نیازها و مقتضیات ذهن پیامبر را در نظر گرفته و قرآن در قالب آن ریخته است. ذهن پیامبر هم متأثر از شرایط خارج از ذهنش یعنی شرایط قومی و محیطی‌اش بوده است و لذا ایات قرآن به تناسب نیازها و سئوالات و حوادث محیط پیامبر بر او القاء شده است.

 

همه آیات سوره مائده که به سبک پاشانی آن استشهاد شده است، وقتی در بستر تاریخی نزولش نهاده و مطالعه شود، به روشنی دانسته می‌شود که سبب تنوع و تکثر موضوعی آن این بوده که در زمان نزولش همه این موضوعات مطرح بوده است.

بنابراین این تکثر و تنوع و تفرقه موضوعات و مقتضیات بیرونی بوده که موجب شده است در سوره مائده و دیگر سوره‌های قرآن این چنین از هم گسیختگی لفظی و سیاقی مشاهده شود.

آیات سوره مائده به لحاظ لفظی و سیاقی از هم گسیخته‌اند؛ اما به لحاظ حالی و موقعیتی کاملاً به هم مرتبط و پیوسته‌اند؛ چرا که همه آن موقعیت‌ها و مقتیضات در زمان و مکان نزول سوره مائده موجود بوده است.

اگر ما در حال حاضر میان آیات سوره ها گسیختگی مشاهده می‌کنیم، به جهت آن است که از زمان و مکان نزول قرآن فاصله گرفته‌ایم و سوره‌های قرآن را در همان فضا و بستر نزولش مطالعه نمی‌کنیم.

سبک پاشانی سوره‌های قرآن از آن جهت است که هر سوره قرآن به مثابه خطابه‌ای است که در شرایط و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی خاصی ایراد شده که آن شرایط و مقتضیات دارای تکثر و تنوع بوده است.

 

به همین ترتیب، علت این که در هر جای، پاره‌ای از یک قصه آمده و نیز گاهی یک پاره قصه در چند سوره تکرار شده، همگی نه به این جهت است که قرآن ساختار رؤیایی دارد؛ بلکه از این جهت است که قرآن یک کتاب قصه نیست؛ بلکه یک کتاب وعظ و خطابه است. خطابه و وعظ اقتضا می‌کند که بسا یک قسمت یک قصه بارها تکرار شود و هر قسمتی از قصه که می‌آید، متناسب با شرایط مخاطبان باشد.

نظر به این که ذکر قصه در قرآن به تناسب شرایط و مقتضیات مخاطبان و نوع حوادث و سئوالاتی که در میان مخاطبان مطرح بوده، ذکر شده، ایجاب کرده است که تمام یک قصه در یک جا ذکر نشود و هر پاره‌ای از آن به تناسب شرایط و مقتضیات ذکر گردد و بسا یک قسمت چندبار تکرار شود.

می‌توان فرض کرد، یک سخنران در فواصل زمانی مختلف از یک قصه استفاده می‌کند و این تکرار به جهت این است که سخنرانی‌های او در زمان‌های مختلف است.

بلی اگر قرآن را به مثابه یک کتابی در نظر بگیریم که در یک زمانی و بدون نظارت به مخاطبان نوشته شده است، وجهی ندارد،‌ چنین تکرارهایی صورت بگیرد.

 

رؤیای رمزی بودن زبان قرآن

نویسنده درباره زبان قرآن چنین نوشته است:‌

«متن مقدّس قرآن را از دو سر می‌‌توان خواند: یکی از سرِ غیب و دیگری از سر شهادت. وقتی سخن از نادیده‌‌هاست (فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)، بیان قرآن چنان تصویری و هنری می‌‌شود که رؤیایی ندانستنش، دشوار است و وقتی سخن از دیدنی‌‌ها و امر و نهی‌‌هاست، بیانش چنان با عالم بیداری پهلو می‌‌زند که خواب را از چشم می‌‌رباید و بیداری را به جای خواب می‌‌نشاند. قاطبه مفسرّان، خواندن قرآن را از سر شهادت آغاز کردند و چنان مفتون «قُل‌‌ها» و خطابات و فرمان‌‌های قرآنی شدند که بر غیب هم، رنگ شهادت زدند و زبان تصویر را به زبان تشریع فروختند و بر همه حکم واحد راندند. اینجا هم فقه راهزنی کرد و سلطه گفتمانش، قرآن را در کام کشید. شک نیست که همه قرآن زبان واحد دارد: یا زبان بیداری است یا زبان خواب؛ نه غیر این دو است و نه آمیزه‌‌ای از این دو. اما به حکم آن که فضای وحی، فضایی رؤیایی است، تردید نباید کرد که زبان قرآن هم یکسره زبان رؤیا است. و علاوه بر سرچشمه خیالین این زبان (که خود دلیل اصلی و استوار این مدّعاست)، چندان نشانه روشن در ساختار روایی قرآن هست که گمان‌‌های دیگر را از ذهن می‌‌زداید و رؤیایی بودن زبان آن را بر کرسی قبول می‌‌نشاند».

 

او در جای دیگر می‌نویسد:‌

« در زبان رؤیا، مَجاز و کنایه راه ندارد، یعنی الفاظ بر غیر معانی حقیقی‌‌شان حمل نمی‌‌شوند گرچه برای فهمیدنشان، به کتاب لغت مراجعه نمی‌‌توان کرد، بلکه باید از شیوه خوابگزاری بهره جست. آن‌‌که خورشید و ستاره یا گاوان لاغر و فربه را در خواب می‌‌بیند، واقعاً ماه و خورشید را در خواب می‌‌بیند نه چیز دیگر را. و وقتی خواب را روایت می‌‌کند، حقیقتاً از ماه و خورشید سخن می‌‌گوید، نه چون شاعران که ماه و خورشید می‌‌گویند و مرادشان معشوق و محبوب است! و البته، فقط پس از خوابگزاری است که معنای خواب روشن می‌‌شود».

 

در نقد این نظر باید گفت:

اولاً، چرا اگر بناست، بیانات قرآن را رؤیا بدانیم،‌ از قبیل رؤیای صادقه یا مطابقی ندانیم که شفاف و گویاست و نیازی به تعبیر و تفسیر ندارند؛ زیرا همان طور که دیده می‌شود،‌ اتفاق می‌افتد؛ چنان که پیامبر(ص) در خواب دید که بدون جنگ به مسجدالحرام داخل می‌شود و همین هم واقع شد و در سال هفتم هجرت بدون جنگ وارد مکه گردید؛ چنان که در آیه ذیل آمده است:

«لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَریباً» (فتح، ۲۷)

درست است که امام علی (ع) فرمود، ‌«رؤیای انبیاء وحی است»؛ اما حتی اگر آیات قرآن را از قبیل صور رؤیایی بدانیم، دلیل بر این نیست که آنها را رموزی بشماریم که نیازمند تعبیرند. می‌توان آنها را از قبیل صور رؤیای صادقه به حساب آورد که شفاف و گویا و بی نیاز از تعبیر است.

 

ثانیاً، در قرآن هیچ قرینه‌ای نیست که دلالت داشته باشد، آیات قرآن عبارت از رؤیاهای خود پیامبر(ص) است؛ بلکه تصریح شده است که خود پیامبر(ص) هیچ دخالتی در قرآن ندارد و سوره‌های قرآن، پیام‌های الهی است که جبرئیل به پیامبر(ص) القاء می‌کند.

 

۳. نقد شواهد در زمینه قائل قرآن

نویسنده محترم،‌ از رهگذر نظریه خود، قرآن را به خود پیامبر منتسب می‌سازد. او می‌گوید، قرآن صور رؤیایی شخص پیامبر(ص) است و اگر آن را به خدا یا جبرئیل نسبت می‌دهد، به جهت طبیعت رؤیایی بودن قرآن است.

او در این زمینه بخش‌هایی از آیات قرآن را شاهد می‌آورد که صحنه‌هایی از مشاهد اخروی گزارش شده است؛ بدون این که کلیت سوره مورد توجه قرار گیرد؛ حال آن که این شیوه استشهاد به آیات صحیح به نظر نمی‌رسد؛ زیرا برای شناخت قائل باید به همه قرائن متن توجه کرد؛ نه پاره‌ای از متن را برگرفت و بقیه را وانهاد و از این رهگذر مقول را گرفت و قائل را فروگذاشت.

 

برای شناخت این که قائل قرآن کیست، دو دسته از شواهد هست:

الف. شواهدی که به صراحت می‌گوید، قرآن قول یا تعلیم یا تنزیل جبرئیل است و البته او پیام الهی را با امانت کامل می‌گیرد و به پیامبر(ص) القاء می‌کند.

در فرایند وحی قرآن، پیامبر مخاطب و جبرئیل متکلم است و او پیام الهی را به پیامبر با امانت کامل ابلاغ می‌کند: «إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَریم‏؛ به راستی قرآن سخن فرستاده‌ای گرامی یعنی جبرئیل است» (حاقه، ۴۰؛ تکویر، ۱۹)

ب. سبک قرآن به وضوح نشان می‌دهد که سبک سه گانه «او، من، تویی» (خدا، جبرئیل، پیامبری) است.

آن که با پیامبر(ص) سخن می‌گوید، جبرئیل است. منتها جبرئیل گاهی پیام الهی را با سبک نقل قول مستقیم می‌آورد و گاهی با نقل قول غیر مستقیم.

 

ملاحظه ساختار سوره‌ها به روشنی این واقعیت را آشکار می‌سازد؛ چنان که در آیاتی از سور زمر که در ادامه می‌آید، این ساختار به چشم می‌خورد.

نقد شاهد آیات سوره زمر

همان سوره زمر که نویسنده بخشی از آن آورده است،‌ اگر چند آیه قبلش ملاحظه شود، به وضوح آشکار می‌شود که پیامبر مخاطب است و این جبرئیل است که پیام‌های الهی را به او القاء می‌کند:

«قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ * وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ * بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرینَ» (زمر، ۶۴-۶۶)

این آیات به آیات استشهادی نویسنده اتصال لفظی دارد. ملاحظه این آیات نشان می‌دهد که این جبرئیل است که خطاب به پیامبر سخن می‌گوید و این پیامبر نیست که مشاهدات خودش را بازگو می‌کند.

نقد شاهد آیات سوره مائده

بخشی از سوره مائده که راجع به حضرت عیسی است و نویسنده آن را مؤید نظر خود تلقی کرده است، نیز مقول قول جبرئیل است. آیه‌ای قبل از آن چنین است:

«قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی اْلأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده، ۱۰۰)

گوینده این «قل» جبرئیل است و مخاطب قول نیز پیامبر(ص)؛ بنابراین نمی‌توان گفت، پیامبر مشاهدات خودش را در حال بازگو کردن است.

اولاً، به فرض این که آیات قرآن سخن خود پیامبر باشد و اگر آن در آیات قرآن به خدا یا جبرئیل نسبت می‌دهد که او به وی القاء می‌کند، نباید آن را بر زبان عرفی حمل کرد و در واقع آنها را سخنان خود پیامبر شمرد که بر دهان خدا یا جبرئیل نهاده شده است.

 

اما چرا حتی در یک مورد،‌ از پیامبر(ص) به اصطلاح در تعبیر آیات قرآن گفته نشده است که اینها به واقع سخنان من است که بر دهان خدا و جبرئیل نهاده شده و این به جهت رؤیاگون بودن قرآن و از طریق رؤیا دریافت کردن آن است؟

ثانیاً، به فرض این که آیات قرآن از قبیل صور رؤیایی دانسته می‌شود، رؤیاهای صادقه به شمار نرود که هیچ راز و رمزی در آنها نیست و هیچ نسبت وارونه‌ای در آنها به چشم نمی‌خورد؟

 

نقد شاهد آیات سوره واقعه

از دیگر آیاتی که نویسنده مؤید نظر خود دانسته،‌ آیاتی از سوره واقعه است که طی آن مشاهدی از قیامت توصیف شده است. منتها این آیات هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که پیامبر در حال بازگو کردن مشهودات خود است؛ به علاوه در سیاق خود آیات قرائنی هست که نشان می‌دهد، این جبرئیل است که این مشاهد را برای پیامبر حکایت می‌کند؛ چنان که در ادامه آمده است:

«قُلْ إِنَّ اْلأَوَّلینَ وَ الْآخِرینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلى میقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ * ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ * فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ * فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمیمِ * فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهیمِ * هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ» (واقعه، ۴۹-۵۶)

لفظ «قل» در آیه ۴۹ سوره واقعه خطاب به پیامبر(ص) است و بنابراین پیامبر مخاطب این آیات است؛ نه این که خو د متکلم باشد.

 

نقد شواهد در زمینه آیات اخروی و غیبی

نویسنده محترم مشاهد غیبی مذکور در قرآن را از قبیل صور رؤیایی رمزی که نیازمند تعبیر است، بر می‌شمارد. بر این سخن او دو اشکال وارد است:

یکی این که آیات غیبی را از قبیل صور رؤیایی رمزی دانسته است که نیازمند تعبیر است. دوم این که آنها را صور رؤیایی شخص پیامبر(ص) به شمار آورده است؛‌ حال آن که این دو هم با ظاهر آیات قرآن ناسازگار است و هم لوازم باطلی دارد که در ادامه بیان می‌شود.

 

صدای خدا

از شواهدی که نویسنده در تأیید نظر خود آورده، آیاتی است که حاکی از شنیدن صدای خدا از سوی موسی(ع) در ورای درخت است؛ اما این استشهاد اشکالاتی دارد:

اولاً، بیان درک مثالی پدیده‌های غیبی مثل صدای خدا دلیل بر این نیست که همه بیانات قرآن‌ از همین قبیل است؛ زیرا در قرآن فقط از پدیده‌های غیبی سخن گفته نشده است.

بسیاری از آیات قرآن مربوط به همین دنیای مادی است که خود آنها قابل مشاهده و درک مستقیم بشر است و مانند حقایق اخروی نیست که درک آنها نیازمند تمثیل به صور قابل فهم بشر باشد. صورت‌های خود آنها بدون هیچ تغییری قابل درک است.

ثانیاً، در این آیات هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که آنها در مقام توصیف رؤیاهای پیامبر(ص) اند.

 

عرش خدا

از شواهد دیگری که نویسنده در تأیید رؤیایی بودن آیات قرآن یاد کرده، تعابیری مثل نشستن خدا بر تخت و بودن تخت خدا بر آب و یا حمل تخت خدا به توسط هشت فرشته است؛ اما به نظر می‌رسد، اینها تعابیری مجازی‌اند که در میان عرب عصر پیامبر استعمال داشته و از معنای روشنی هم برخوردار بوده است.

تعبیر جلوس بر عرش برای به حکومت و سلطنت رسیدن پادشان به کار می‌رفته و مراد از آن این بوده است که او به سلطنت رسید؛ چنان که در زبان فارسی هم همین عبارت «شاه به تخت نشست» به کار می‌رود و مراد از آن به سلطنت رسیدن شاه است؛‌ نه این که لزوماً شاه تختی دارد و بر روی آن نشسته است؛

 

بنابراین واضح بوده است که در آن هرگز معنای حقیقی اراده نشده؛ بلکه معنای مجازی اراده شده است. با همین سابقه بوده است که در قرآن چنین تعبیری درباره خداوند به کار رفته است.

در قرآن آمده است که خدا بعد از آن که جهان را خلق کرد، بر تخت نشست؛‌ یعنی جهان را به زیر فرمان خود درآورد؛ لذا این نوع از آیات را نباید بر صور رؤیایی حمل کرد؛ بلکه باید بر مجاز حمل نمود.

تخت بر آب بودن نیز از دیگر تعابیر مجازی عرفی عرب بوده و هرگز از آن معنای حقیقی آنها مراد نبوده است و این هم نیاز به تعبیر و تفسیر ندارد.

در عرب تعبیر بر آب بودن عرش برای پادشاهی به کار می‌رفته است که ملک و مملکتی نداشته است.

 

بر این اساس، کاربرد این تعبیر درباره خدا در قرآن به این معناست که خدا هنوز جهان را خلق نکرده بود. در قرآن آمده است که تخت خدا قبل از خلق جهان بر آب بوده است؛ یعنی این که جهان به عنوان ملک و مملکت خدا خلق نشده بوده است که خدا بر آن فرمان براند.

پنهان نماند که این بیان متناسب با سطح فهم عرب عصر پیامبر(ص) در قرآن آمده و لذا آن با بیان فلسفی فیاض مطلق بودن خدا و قدیم بودن جهان منافاتی ندارد. زبان قرآن زبان عرفی است و البته اگر این بیان بخواهد به زبان فلسفی بازتولید شود، همان بیان فلسفی خواهد بود.

حمل عرش الهی به توسط هشت فرشته نیز همین گونه است. با این تفاوت که دو مورد قبل درباره دنیا بود؛‌ اما این مورد درباره آخرت است. مع الوصف این مورد نیز نوعی مجاز است؛‌ یعنی حقیقی آن اراده نشده است. به عبارت دقیق‌تر تمثیل است؛ یعنی ظهور خدا در قیامت بسان پادشاهی دانسته شده است که به جهت عظمت او، به وقت ظاهر شدن در برابر مردم، تختش را هشت نفر بر دوش می‌کشند.

حتی اگر فرض بر این نهاده شود که خداوند و فرشتگان در قیامت، تمثل پیدا می‌کنند و به همین صورتی که در آیه قرآن توصیف شده، ممثل می‌گردند، باز بیان قرآن حاکی از ظهور عظمت خدا در قیامت است.

 

جبرئیل

از شواهد دیگری که نویسنده در تأیید نظر خود آورده، آیاتی است که حاکی از رؤیت چهره جبرئیل از سوی پیامبر اسلام و سایر انبیاء و غیر انبیاء مثل حضرت مریم(ع) هستند؛ اما این استشهاد اشکالاتی دارد:

اولاً، درک مثالی پدیده‌های غیبی مثل چهره جبرئیل دلیل بر این نیست که هر چه در قرآن آمده،‌ از همین قبیل است؛ زیرا در قرآن فقط از پدیده‌های غیبی سخن گفته نشده است.

بسیاری از آیات قرآن مربوط به همین دنیای مادی است که خود آنها قابل مشاهده و درک بشر است و درک آنها نیازمند تمثل به صور دیگری نیست. صورت‌های خود آنها بدون هیچ تغییری قابل درک است.

ثانیاً، در این آیات هیچ قرینه‌ای وجود ندارد که آنها در مقام توصیف رؤیاهای پیامبر(ص) اند.

 

فرشتگان و ابلیس

نویسنده آیات مربوط به ارتباط آدم با فرشتگان و ابلیس را از قبیل صور رؤیایی رمزی دانسته است. در نقد این مطلب باید گفت:‌ هر آیه‌ای که در آن از وجود یک عنصر غیبی مثل فرشته و ابلیس سخن رفته باشد، بی اشکال است که بر معنای تمثیلی و غیر حقیقی حمل شود. منتها بیانات تمثیلی برای تقریب به ذهن و بلاغت بیش تر سخن است؛‌ لذا نمی‌توان چنین آیاتی را رازآلود و نیازمند تعبیر خواند.

به طور کلی، درباره آیاتی که ناظر به پدیده‌های غیبی نظیر شیطان و فرشته و خدا و قیامت است، دو احتمال هست:

یکی این که از قبیل مجاز و تمثیل باشند و بر یک معانی عقلی دلالت داشته باشند؛ نظیر این که مراد از آمدن خدا و فرشتگان ظهور عظمت الهی برای ارواح باشد.

دیگر این که از قبیل تمثل به صور مثالی باشند؛ یعنی به همین صورتی که در آیات توصیف شده، برای ارواح ممثل و مجسم شوند؛ بدون این که جسم مادی و دنیوی داشته باشند؛ نظیر صور رؤیایی صادقه.

در هر دو صورت نیازمند تعبیر و تفسیر نیست و عرب حجاز عصر پیامبر به مفاد آیات پی می‌برده است.

 

معنای مجازها را با کمک قرائن صارفه در می‌یافته و صور ممثل را بر همان معنای حقیقی حمل می‌کرده است؛ با این تفاوت که اجمالاً می‌دانسته، حقایق اخروی با حقایق دنیوی مشابهش تفاوت دارد؛ چنان که در خود آیات قرآن قرائنی است که حاکی از این تفاوت است.

البته نویسنده هیچ یک از این دو احتمال را نمی‌پذیرد و چنین آیاتی را نه از قبیل مجاز می‌داند و نه از قبیل تمثل؛ بلکه از قبیل صور رؤیایی رمزی که نیازمند تعبیر است، محسوب می‌کند و در تعبیر آن، تصریح می‌کند که نه شیطانی وجود دارد و نه فرشته‌ای، و همه آنچه به شیطان یا فرشته نسبت داده می‌شود، حدیث نفس است.

البته اگر خالق صور رؤیایی را نفس بدانیم، نتیجه همین می‌شود. در این صورت، خدا هم چیزی جز حدیث نفس نخواهد بود؛ چون اگر بناست که صور رؤیایی عبارت از همان نفس و تمنیات و احادیث آن باشد، فرقی میان خدا و فرشته و شیطان از نظر غیر واقعی بودن آنها نیست؛ چرا که هیچ یک از آنها خارج از ذهن و نفس آدمی واقعیتی ندارند.

 

ارواح طیبه هم همین‌گونه خواهد بود. بر این اساس اگر ملاحظه می شود که ارواح طیبه شفای بیماری می‌دهند یا درمانده‌ای را مدد می‌رسانند، همه عبارت از توانایی‌های خود نفس آدمی باید باشد و آنچه که مشاهده می‌شود،‌ این خود نفس است که در قالب دیگران دیده می‌شود.

یا اگر در رؤیا حضرت ابراهیم و عیسی و موسی و مانند آنها دیده می‌شوند که ماجراهایی دارند، این ماجراها چیزی جز بازتاب‌های نفس خود پیامبر(ص) در صورت‌های دیگران نیست. اگر شیطان سجده نمی‌کند، این حالت نفس است و اگر آدم توبه می‌کند،‌ این حالت دیگر نفس است.

 

این حالت در زمانی که ما به عالم خیال خود فرو می‌رویم نیز مشاهده می‌شود.

ما تمنیات خود را گاهی در صورت یک کس دیگری می‌بینیم و تصویر می‌کنیم و برای او حوادث و ماجراهایی تخیل می‌نماییم؛ بدون این که صاحب آن صورت، از چنان ماجراهایی خبر داشته باشد. این صورت سازی‌ها بستگی به حالت خود ما دارد. ما متناسب با حالتی که داریم، خود را در قالب صورت یک کسی در می‌آوریم و برای او ماجراهایی متناسب با حالت خود تصویر می‌کنیم.

اما آیا می‌توانیم بگوییم، قرآن حکایت حالات مختلف پیامبر است و پیامبر(ص) هر آنچه را که خود تمنا می‌کرده، در صورت دیگران تمنا کرده است؟ واقعیت این است که چنین نظری با ظاهر آیات قرآن سازگاری ندارد؛ زیرا:

اولاً، در بسیاری از موارد در آیات قرآن با تمنیات پیامبر(ص) مخالفت شده و پیامبر(ص) مورد توبیخ قرار گرفته است.

برای مثال، وقتی مشرکان مکه راجع به اصحاب کهف و ذوالقرنین، و موسی و خضر می‌پرسند، تمایل پیامبر(ص) این بود که فردا به او وحی شود و پاسخ آنان را بدهد؛ اما چنین نشد و چهل روز وقفه افتاد (نک:‌ کهف، ۲۳).

یا پیامبر(ص) به منافقانی که از او تقاضا کردند، در جنگ تبوک شرکت نکنند، طی آیات قرآن مورد سرزنش قرار گرفت که چرا به آنان چنین اجازه‌ای دادی (نک: توبه،‌ ۴۳).

ثانیاً، در مواردی هم که آیات قرآن مثل آیات مربوط به تغییر قبله با تمنیات پیامبر(ص) موافق آمده (نک: بقره، ۱۴۴)، به لحاظ مصالح و مقتضیات قومی و محیطی پیامبر(ص) بوده است؛ نه نفس تمنیات و خواهش‌های نفسانی پیامبر(ص)

 

طرد شیاطین با شهاب‌ها

نویسنده طرد شیاطین با شهاب‌ها را از قبیل صور رؤیایی رمزی و نیازمند تعبیر برشمرده است؛ اما نظر نویسنده نظیر موارد قبل از جهت اشکال دارد:

اولاً، هرگز نمی‌توان گفت که آنها صور رؤیایی شخص پیامبر(ص) است؛‌ زیرا هیچ قرینه‌ای که این معنا را تأیید کند، نه در سیاق آیات مربوط و نه در جای دیگر وجود ندارد.

ثانیاً، چنان نیست که این آیات رمزی و نیازمند تعبیر باشند و عرب حجاز عصر پیامبر(ص) مراد این آیات را درنیافته باشند.

اساساً این آیات در پاسخ اتهام مشرکان مکه مبنی بر این که قرآن را جنیان به پیامبر(ص) القاء می‌کند و نه فرشتگان، نازل شده است و در مقام بیان این است که هرگز جنیان به وحی و اخبار آسمان دسترسی ندارند. چگونه ممکن است، پاسخ اتهام مشرکان به گونه‌ای باشد که آنان مراد آیات را درنیافته باشند؟

به هر حال، نظر به این که موضوع طرد جنیان با شهاب‌ها مربوط به مغیبات است، باید آنها را نظیر آیات قیامت بر تمثیل حمل کرد؛ یعنی گویا که چنین است.

 

در این آیات فرشتگان به منزله ساکنان آسمان و جنیان به مثابه مهاجمین به آنها و شهاب‌ها از قبیل تیرهایی برای راندان آنها دانسته شده است.

البته می‌توان آنچه را که در قرآن در این زمینه آمده، صور برزخی دانست که برای پیامبر ممثل شده است؛ اما نظر به این که قرآن برای شخص پیامبر نازل نشده و لذا باید به زبانی نازل شود که قومش مراد آیات را بفهمند، نمی‌توان آنها را از قبیل صور رؤیایی رمزی و نیازمند تعبیر دانست؛ چرا این آیات در پاسخ اتهام آنان نازل شده بود و باید به روشنی از رهگذر این آیات رفع اتهام شود.

بر این اساس باید گفت:‌ مخاطبان قرآن که قوم آن حضرت بودند، به روشنی در می‌یافتند که مراد این آیات این است که شیاطین امکان دسترسی به وحی و اخبار آسمانی را ندارند و لذا این فرشتگان‌اند که وحی و اخبار آسمانی را در قالب آیات قرآن برای پیامبر می‌آوردند.

 

تسبیح موجودات

نویسنده به شواهدی از آیات قرآن استشهاد کرده است که در آنها سخن از تسبیح رعد و دیگر پدیده‌های طبیعی است.

در نقد آن باید گفت: متثمل شدن حقایق غیبی برای پیامبر از قبیل تسبیح موجودات، بی اشکال است. اشکال در این است که:

اولاً، همه بیانات قرآن را از این قبیل حساب آوریم. تسبیح موجودات طبیعی برای مردم عادی قابل درک نیست؛ اما در معظم قرآن سخن از چیزهایی است که برای مردم عادی هم قابل درک است.

 

البته نمی‌توان گفت که آیات مربوط برای عرب عصر پیامبر(ص) قابل درک نبوده است؛‌ زیرا تسبیح موجودات برای آن مردم از فرض بیرون نیست:

یک فرض این است که خود آن مردم هم به آن باور داشتند و در فرهنگ آنان این باور وجود داشته است که موجودات طبیعی هم خدا را تسبیح می‌کنند ولو آن که آنان قادر به درک تسبیح آنها نباشند؛ بنابراین حتی برای مردم عادی هم درک چنین آیاتی راز و رمز و مبهم نبوده است. اگر ابهام و راز و رمزی هم بوده است، درک تسبیح موجودات بوده است؛ نه درک آیات قرآن که از آن خبر می‌دهد.

فرض دوم این است که مردم تسبیح موجودات را درک نمی‌کردند و تنها معنایی که از تسبیح می‌فهمیدند، همان تسبیح آدمیان است که خود به چشم دیده بودند یا حتی خود انجام می‌دادند، در این صورت، استعمال تسبیح در آیات قرآن برای موجودات طبیعی، مجاز به شمار می‌آید؛ یعنی مردم آن را بر معنای غیر حقیقی‌اش حمل می‌کردند و از آن تسلیم و مطیع و تحت فرمان بودن موجودات طبیعی را درک می‌کردند. بنابراین با این فرض نیز، نمی‌توان چنین آیاتی را راز و رمز و غیر قابل فهم و نیازمند تعبیر تلقی کرد.

ثانیاً، ذکر تسبیح موجودات در آیات قرآن هرگز دلیل بر این نیست که طی آیات قرآن مشاهدات رؤیایی پیامبر(ص) حکایت شده است؛ زیرا در هیچ جایی از قرآن نیامده است که آنها حکایت رؤیاهای پیامبر(ص) است. ادعای بدون دلیل و شاهد هم هیچ اعتبار علمی ندارد.

البته بی اشکال است که آنچه را درباره تسبیح موجودات در قرآن بیان شده، خود پیامبر هم آنها را درک کرده باشد؛ اما هرگز نمی‌توان آیات قرآن را حکایت شخص پیامبر(ص) از آن درک محسوب کرد؛ چرا که هیچ شاهدی بر این معنا وجود ندارد.

 

معراج پیامبر

نویسنده بر این نظر است که چون عالم معراج روحی بوده و پیامبر در آن صور فرشتگان و ارواح و حتی خدا را مشاهده کرده، از قبیل صور رؤیایی هست.

این نظر در این حدش چندان مشکلی پدید نمی‌آورد؛ چنان که برخی از دانشمندان اسلامی هم به روحانی بودن معراج قائل‌اند؛ اما این سخن که آن صور رمزی و نیاز تعبیرند، اشکال دارد؛ زیرا:

اولاً، اگر فرض بر این باشد که آنچه را پیامبر(ص) در معراج مشاهده کرد، مثالی بوده است، وجهی ندارد که آن مشاهدات رمزی باشد و تعبیری غیر از آنچه مشاهده کرده، بپذیرد.

ثانیاً،‌ در روایات معراج تصریح شده است که مشاهد معراجی را خود پیامبر مشاهده کرده است؛ حال آن که در قرآن تصریح شده است که مشاهد غیبی مذکور در آن، به توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) گزارش شده است؛ لذا قیاس مشاهد غیبی قرآن به مشاهد غیبی معراج پیامبر(ص) نمی‌تواند درست باشد.

 

زمان وقوع قیامت

نویسنده یکی از شواهدی که بر تأیید نظر خود آورده، این است که در آیات قیامت، تحقق قیامت به نحو ماضی آمده و این از خصلت رؤیاست که آنچه را هنوز تحقق نیافته، تحقق یافته نشان می‌دهد؛‌ اما این استشهاد اشکالاتی دارد:

اولاً، اگر چنین بود که تمام آیات مربوط به قیامت به نحو ماضی بیان شده بود، شاید بیان نویسنده یا کسانی که قائل به وجود بهشت و جهنم در حال حاضر هستند، صحیح بود؛ اما در بسیاری از آیات سخن از این است که هنوز قیامت برپا نشده و بنابراین بهشت و جهنمی در حال حاضر در کار نیست.

 

آیات ذیل از آن جمله است:

الف. إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفیها لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى * فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى (طه، ۱۵-۱۶)

ب. یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها *‌ فیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها * إِلى‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها *‌ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها * کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (نازعات، ۴۲-۴۶)

ج. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً * فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً * لا تَرى‏ فیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً * یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لا عِوَجَ لَهُ وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْساً (طه، ۱۰۵-۱۰۸)

د. یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (اعراف، ۱۸۷)

ثانیاً، اگر در آیاتی هم به نحو ماضی آمده، قرائنی وجود دارد که دلالت بر داشتن معنای مضارع است؛ نظیر آیاتی که در پی می‌آید:

‏الف. اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (قمر، ۱-۲)

مضارع بودن افعال مذکور نشان می‌دهد که هنوز ساعت یا همان قیامت واقع نشده است.

البته این منافاتی ندارد با این که صور برزخی قیامت را پیامبر یا دیگران قبل از وقوع آن در عالم رؤیا یا خلسه مشاهده کرده باشند و یا حتی این منافاتی ندارد که بر حسب واقع قیامت در حال حاضر وجود داشته باشد؛ چرا که قیامت جز مواجهه با نتایج اعمال و ملکات نیست و اینها هم انسان‌ها را از همین دنیا تا ابد همراهی می‌کنند؛‌ اما به هر حال، ظاهر آیات قرآن که نویسنده به آنها استناد می‌کند، خبر از وقوع قیامت در آینده می‌دهد.

 

‏ب. آیات سوره واقعه در آن مشاهد اخروی گزارش شده و نویسنده به آن استشهاد کرده، با لفظ «اذا» شروع شده است که بر وقوع در آینده دلالت دارد؛ چنان که آمده است:

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ * لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَةٌ * خافِضَةٌ رافِعَةٌ * إِذا رُجَّتِ اْلأَرْضُ رَجّاً * وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسّاً * فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثّاً (واقعه، ۱-۶)

بنابراین مشاهدی که بعد از این آیات راجع به بهشت و جهنم آمده، مربوط به آینده است. البته این منافاتی ندارد با این که پیامبر این مشاهد را در عالمی مثل رؤیا و مکاشفه و مانند آن مشاهده کرده باشد؛ اما بی تردید، ظاهر آیات سوره واقعه هرگز بر وجود این مشاهد در حال حاضر دلالت ندارد.

 

حقایق اخروی

نویسنده از دیگر شواهدی که برای تأیید نظرش آورده، آیاتی است که ماجراهای اخروی را گزارش می‌کنند. او این آیات را نیز از قبیل صور رؤیایی رمزی و نیازمند تعبیر شمرده است.

حال آن که به نظر می‌رسد، چه آنچه اشراط الساعه خوانده می‌شود و مربوط به قبل از وقوع قیامت است و چه جریانات بعد از آن که عبارت از قیامت و حیات مجدد است، معقول‌اند که مثالی یا صوری رؤیایی باشند؛ اما این که این صور رمزی باشد، مسلّم نیست.

در زمینه آیات مربوط به آخرت دو احتمال مطرح است:

یک احتمال این است که حقایق اخروی از قبیل رؤیایی مطابقی باشند؛ یعنی آن حقایق، همان طور که در آیات قرآن توصیف شده‌اند، واقع شوند؛ اما در عالمی مثل عالم رؤیا؛ نه این عالم مادی و دنیوی.

در این صورت، رمزی و نیازمند تأویل نخواهد بود. تنها می‌توان گفت که ما در این دنیا نمی‌توانیم حقیقت آنها را درک کنیم؛ چنان که در قرآن به همین معنا تصریح شده،‌ آنجا که آمده است: « وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّه‏» (آل عمران، ۷). حقیقت آنها را در این دنیا جز خدا نمی‌تواند درک کند.

 

بنابراین صحیح است که ما نسبت به حقایق اخروی آگاهی نداریم و می‌توان گفت که ما در دنیا به مانند شخص خوابیم؛ اما وقتی بمیریم، به مانند شخص بیداریم؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا.

بر این اساس،‌ اگر گفته شود، آیات قیامت در توصیف قیامت از قبیل صور رؤیایی است و حقایق قیامت را جز بعد از مرگ درک نخواهیم کرد، سخن درستی است؛ چنان که در قرآن آمده است:

الف. هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ تَأْویلَهُ یَوْمَ یَأْتی‏ تَأْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (اعراف،‌۵۳)

ب. بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (یونس،‌۳۹)

در این آیه تصریح شده است که حقیقت آیات قیامت را پس از مرگ در می‌یابیم.

 

احتمال دوم این است که گفته شود، زبان آیات مغیبات از جمله آیات قیامت، تمثیلی و تشبیهی است. این احتمال هم، بی اشکال است؛ منتها رمزی و نیازمند تعبیر نیستند؛ چون تمثیل و تشبیه به تصریح علمای بلاغت ابلغ از حقیقت است و برای تقریب به ذهن مخاطب به کار می‌رود تا از رهگذر آن بتوانند به مقاصد پی ببرند؛ زیرا:

اولاً، زبان در وقتی که به نحو مجاز و تشبیه و تمثیل به کار می‌رود، همراه قرائنی است که مشخص می‌کند، چنین است. برای مثال،‌ موضوع آیات قیامت غیبی است و این، خود قرینه‌ای است که بر این که نمی‌تواند الفاظ و عبارت آیات آن به نحو حقیقی و مادی و دنیوی به کار رفته باشد.

به علاوه در بسیاری از آیات قرائنی ذکر شده است که نشان می‌دهد، حقایق اخروی غیر از حقایق دنیوی است. برای مثال آنگاه که از شراب اخروی سخن می‌رود، تصریح می‌شود که آن نه عقل را زایل می‌کند و نه سردرد می‌آورد: « لا فیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ» (صافات،‌ ۴۷).

 

ثانیاً، زبان تمثیلی و تشبیهی هرگز رازآلود و سخت فهم نیست و اساساً علمای بلاغت گفته‌اند: مجاز و تشبیه و تمثیل و کنایه و استعاره ابلغ از حقیقت‌اند؛ یعنی بلاغت آنها از حقیقت افزون‌تر است و آنها را زمانی به کار می‌برند که می‌خواهند یک معنای پنهانی را آشکار کنند و تقریب به ذهن نمایند؛ چنان که اگر به کسی گفته شود، فلانی شجاع است، به رسایی این نیست که گفته شود، او شیر است؛‌ زیرا با تعبیر اخیر، شنونده، شجاعت را در چهره شیر به صورت مجسم و ممثل می‌بیند و لذا آشکارتر درک می‌کند.

ثالثاً، در بسیاری از آیات قرآن تصریح شده است که زبان قرآن عربی روشن و ساده و قابل فهم است و هیچ گنگی و ابهامی در آن نیست.

رابعاً، قرآن خود را موعظه و هدایت و تذکر معرفی کرده است. چگونه قرآنی که رازآلود و از قبیل صور رؤیایی و نیازمند معبّر باشد، می‌تواند وسیله موعظه و هدایت و تذکر برای انسان‌ها باشد؟

 

۴. نقد شواهد در زمینه آیات دنیوی

برخی از شواهدی که نویسنده محترم در تأیید صور رؤیایی بودن آیات قرآن یاد کرده، مربوط همین دنیاست که درک مستقیم آنها از سوی بشر میسور است و هیچ نیازی نیست، درک آنها از طریق مشاهده صور مثالی و برزخی آنها باشد و بنابراین هرگز رمزآلود به شمار نمی‌آید که اینک بررسی می‌شود.

فرو شدن خورشید در چشمه گل آلود

یکی از شواهدی که نویسنده در تأیید نظر خود آورده، تعبیر فرو شدن خورشید در چشمه گل آلود است (نک: کهف، ۸۶).

این در حالی است که این تعبیر عبارت از همان مشاهده ظاهری خورشید در مغرب است که با نگاه ظاهری این گونه به نظر می‌رسد. برخی این منظره‌ای را که در آیه مذکور توصیف شده، مربوط به غروب خورشید در دریای سیاه دانسته‌اند که از دور بسان چشمه‌ای گل آلود می‌نماید.

به هر حال، این منظره برای هر کسی قابل مشاهده است و نیازی به حالت خواب و مکاشفه ندارد. بنابراین چنین موردی را نمی‌توان از قبیل صور رؤیایی دانست.

 

حرکت شبانه پیامبر از مکه به قدس

نویسنده، اسراء (نک: اسراء، ۱) را نیز از مؤیدات نظر خود برشمرده است؛ حال آن که اسراء با جسم پیامبر بوده و مربوط به عالم مادی و دنیوی است و لذا از قبیل صور رؤیایی دانستن آن بی وجه است.

 

ماجرای حواریون عیسی

نویسنده ماجرای حواریون عیسی را که در قرآن گزارش شده (مائده، ۱۱۲-۱۲۰)، از مؤیدات نظر خود برشمرده و آن را از رؤیاهای پیامبر به حساب آورده است؛ اما این سخن نقدپذیر است؛‌ زیرا:

اولاً،‌ برخی از ماجراها از جمله ماجرای مذکور در آیات قرآن با «اذ» شروع شده است. درباره این که آیا اینها مربوط به مشاهدات مستقیم خود پیامبر(ص) است یا نه، دو فرض وجود دارد:

یک فرض این است که آن که مربوط به مشاهده مستقیم پیامبر(ص) باشد؛ به این دلیل که آنها در زمان خود پیامبر(ص) اتفاق نیافتاده، لاجرم باید آنها بر مشاهده در عالم خلسه و رؤیا حمل کرد.

در این صورت می‌توان گفت، پیامبر(ص) آن را در حالتی مثل رؤیا مشاهده کرده است؛ منتها هرگز نمی‌توان، آیات قرآن را حکایت رؤیایی دانست که پیامبر(ص) دیده است؛‌ چون هیچ قرینه‌ای بر تأیید این معنا در سیاق آیات قرآن به چشم نمی‌خورد.

 

فرض دیگر آن است که آنها را مربوط به منقولات و قصص رایج و معهود زمان و مردم عصر پیامبر(ص) باشد؛‌ در این صورت، نمی‌توان آنها را بر رؤیا حمل کرد.

حتی اگر بر رؤیا هم حمل شود، نمی‌توان از قبیل صور رؤیایی رمزی دانست که نیازمند تعبیر باشد؛ مگر مواردی که مربوط به مغیبات است؛ مثل سخن گفتن خدا با حضرت عیسی که باید اینها را از قبیل ایجاد صوت دانست و در هر حال، نیازمند تعبیر نیست. چون از قبیل مجاز است؛‌ نه رمز.

رمز نیازمند تعبیر است؛ نه مجاز که در زمان عرفی هست. اگر هم صور رؤیایی به شمار آید، صور رؤیایی مطابقی است؛‌ نه صور رؤیایی رمزی.

 

قصص قرآن

نویسنده، قصص قرآن را نیز از رؤیاهای پیامبر(ص) بر می‌شمارد.

او در این زمینه می‌نویسد:‌ «این همه رؤیاهایی هستند که محمّد(ص) روایتگر آن‌‌هاست و چه باک اگر نشانی از آن‌‌ها در تاریخ نیست! مگر خوک و بوزینه‌‌ای که در خواب می‌‌بیند، همانست که در بیداری است؟ مگر دوباره زنده‌‌شدن عزیر و بازگشتش را به جهان نباید تفسیر خوابگزارانه کرد؟ آیا شکافتن دریا و دیدن اژدها در خواب همان دیدن اژدها و شکافتن دریا در بیداری است؟ این‌‌ها همه محتاج تعبیرند تا معنای مستقیمی بیابند وگرنه، در چاه ویل تکلّفاتی خواهیم افتاد که پیامشان را مخدوش می‌‌کند».

 

اما این سخنان نویسنده نقدپذیر است؛‌ زیرا:

اولاً، بعید است که حتی خود نویسنده تمام قصص قرآن را صور رؤیایی بداند که به نحو مطابقی بر هیچ رخداد تاریخی دلالت نداشته باشد؛ چرا که حال اگر به فرض، قصص قرآن را صور رؤیایی رمزی بدانیم، گزارش‌های همین قصص قرآنی را که در کتب تاریخی آمده است، نمی‌توان از قبیل صور رؤیایی رمزی برشمرد.

ثانیاً، همه قصص قرآن با تاریخ در تناقض نیست تا لازم باشد، برای رفع تناقض به این نظریه پناه ببریم که آنها صور رؤیایی‌اند و حکایت واقع نمی‌کنند.

ثالثاً،‌ به چه دلیل باید به صحت آنچه که در تاریخ یا عهدین در زمینه قصص قرآنی آمده است، باور داشته باشیم تا ناگزیر شویم، برای حل تعارض به صور رؤیایی رمزی بودن قصص قرآن روی بیاوریم؟

چرا نگوییم، آنچه که در تاریخ یا عهدین در مناقضت با قصص قرآن آمده، محرف است؟ آیا مسلّم شده است که آنچه در کتب تاریخی یا عهدین آمده، حکایت واقع است؟

 

عهدین به منزله همان سیره نویسی‌هایی است که در میان مسلمانان وجود داشته است. به چه دلیل نویسندگان عهدین در تمام موارد حکایت واقع کرده‌اند؟ به علاوه،‌ عهدین در آغاز فقط در محافل خاص روحانیان اهل کتاب خوانده می‌شد و در میان عموم مردم رواج نداشت. به چه دلیل آنها پاره‌ای از متون عهدین را تحریف نکرده باشند؟

رابعاً، چرا نباید موارد اختلاف میان عهدین و قرآن را حمل بر مماشات با اطلاعات رایج و معهود میان مردمان جزیرة العرب نکنیم و به این وسیله در صدد حل تعارض بر نیاییم و نگوییم،‌ اگر در قرآن مطلبی خلاف عهدین است، به جهت این است که معهودات عرب حجاز خلاف عهدین بوده است؟

شاید بتوان گفت: قرآن، کتاب موعظه و تذکر است و نه کتاب تاریخ،‌ و لذا از معهودات تاریخی عرب برای هدایت و موعظه بهره برده است و بر این اساس،‌ اگر نقص و خلاف واقعی هم هست، به معهودات عرب حجاز آن زمان برگشت پیدا می‌کند.

 

نویسنده، تناقض نمایی‌های قرآن را در زمینه قصص و تاریخ ناشی از ساختار رؤیا دانسته و در این زمینه اندک دیده شدن لشگریان بسیار قریش در جنگ بدر در رؤیای پیامبر(ص) و فرزند دیده شدن گوسفند در رؤیای حضرت ابراهیم(ع) را شاهد آورده است؛ اما چرا گفته شود، پیامبر اشتباه کرد و تصور نمود، مشرکان اندک‌اند؟

چرا گفته نشود، به پیامبر از طریق خواب، بشارت پیروزی بر مشرکان مکه داده نشده و به او گفته نشده است که آنان علیرغم ظاهر بسیارشان، قدرتشان اندک است؟

نیز چرا گفته شود، ابراهیم اشتباه کرد و از فرزند، گوسفند نفهمید؛ بلکه گفت: او درست فهمید و خواب او صادقانه بوده و این جز برای آزمایش او نبوده است؟

 

البته ظاهراً نویسنده برای این جهت به این نظر روی آورده است که غیر انسانی بودن قربانی فرزند را حل کند؛‌ اما اگر قصد همین نبود، چرا در رؤیا ندید که گوسفندی را قربانی می کند که به خطاء نرود و یا چرا اگر مراد گوسفند بود، مانند حضرت یعقوب یا حضرت یوسف به علم تعبیر رؤیا آشنا نشد که آن را بر معنای صحیح حمل کند؟

نتیجه این که نمی‌توان گفت که حضرت ابراهیم (ع) در درک رؤیای خود اشتباه کرده؛ بلکه باید گفت: مراد همان بوده که او درک کرده است.

کشتن نفس زکیه در عالم تشریع است که گناه و غیر انسانی است؛ اما در عالم تکوین که حضرت ابراهیم جز ابزای برای فعل الهی نبوده، داستان فرق می‌کند؛ چنان که قتل آن پسر نوجوان از سوی خضر چنین است. (نک: کهف، ۷۴).

 

مناسک حج

نویسنده مناسک حج را نمادین می‌شمارد و برای مثال،‌ به نقل از ناصر خسرو قربانی کردن را نماد مبارزه با نفس لئیم شمرده است؛ حال آن که:

اولاً، اگر گفته شود، روح و باطن مناسک حج عبارت از یک معانی روحانی و معنوی است، بی اشکال است؛ اما هرگز نمی‌توان خود مناسک را عبارت از همان معانی بدانیم؛ چرا که لازمه آن اباحه گری و ترک مناسک حج است.

آنگاه بسان آن صوفی خواهیم گفت: طواف دور خانه خدا را واگذار و دور من طواف کن یا مانند غالیان خواهیم گفت ولایت ائمه داشتن، ما را از انجام تکالیف بی نیاز می‌سازد.

ثانیاً، اگر آنچه در قرآن در زمینه مناسک حج آمده، از قبیل صور رؤیایی است و دلالت بر همان مناسک معهود و شناخته شده میان عرب حجاز ندارد، چرا خود پیامبر(ص) بر طبق ظاهر همین آیات عمل می‌کرد و خود مناسک حج را برگزار می‌نمود؛‌ بدون این که آنها را به اصطلاح تعبیر کند و به معانی رمزی تأویل نماید؟

 

۵. حاصل نقد

این نظریه که آیات قرآن عبارت از صور رؤیایی رمزی پیامبر اسلام(ص) است، مشکلاتی به قرار ذیل دارد:

اولاً، باید بگوییم، پیامبر بلانسبت دچار یک توهم قوی شده بود؛‌ طوری که خودش سخن می‌گفت، اما توهم کرده بود که کسی با او سخن می‌گوید.

یا باید بگوییم، پیامبر(ص) بلانسبت دروغگو بود و سخن خود را به دیگری نسبت می‌داد.

 

ثانیاً، بیش‌تر شواهدی که نویسنده در تأیید نظرش آورده، عبارت از آیات قیامت است و شاید اشکالی نباشد که آنها را بر صور رؤیایی تأویل پذیر حمل کنیم؛ چنان که برخی از علمای اسلامی به روحانی بودن معاد باور داشتند و لذا ناگزیر بودند، آیات قیامت را به حالات روحانی تأویل ببرند؛‌ اما راجع به آیاتی که مربوط به همین دنیاست، به خصوص آیات عقاید و احکام و اخلاق و رخدادها و گفتگوهای زمان خود پیامبر(ص) که در قرآن آمده،‌ چه می‌توان گفت؟ آیا اینها نیز از قبیل صور رؤیایی تأویل پذیر است؟ در این صورت تأویل این آیات چیست؟ آیا نتیجه این نظریه ترویج اباحه گری و ترک واجبات و محرمات مذکور در قرآن نیست؟ آیا باید بسان غالیان آیات احکام را بر ولایت ائمه حمل کنیم یا مانند برخی متصوفه بر حالات نفس حمل نماییم و در پی آن، واجبات و محرمات را رها کنیم؟

تلقی من این است که ما نباید نظریاتمان به گونه‌ای باشد که کارکردهای دین را که عبارت از تخلق به ملکات اخلاقی و برخورداری از زندگانی سعادتمند است، از میان ببرد.

 

نویسنده محترم باید حداقل در بیان نظریه خود به این سئوالات جدی و بنیان‌برانداز پاسخ قانع کننده بدهد.

ثالثاً، البته اشکالی ندارد که پیامبر صور برزخی موجودات را مشاهده کرده باشد؛ اما بیانات قرآن را هرگز نمی‌توان حکایت مشاهدات خود پیامبر(ص) تلقی کرد؛ چرا که آنها خطاب به پیامبر(ص) بیان شده است.

منکر این نتوان بود که پیامبر دارای حس و درک صور برزخی نظیر ناله دیوار و ذکر ریگ‌ها بوده است و حتی صور برزخی و مثالی موجودات را چه موجودات دنیوی و چه موجودات اخروی مشاهده می‌کرده است؛ اما هرگز نمی‌توان بیانات قرآن را عبارت از حکایت مشاهدات آن صور از سوی پیامبر(ص) برشمرد؛ چرا که آنها خطاب به آن حضرت بیان شده است و جنبه بیرونی و خارجی آن به وضوح آشکار است.

 

رابعاً، باید پرسید، چرا اگر هم بیانات قرآنی را در زمینه مغیبات از قبیل صور رؤیایی بر می‌شماریم، مربوط به رؤیاهای پیامبر بدانیم؟ چرا نگوییم، خدا یا جبرئیل برای تقریب به ذهن آن حقایق غییبی، آنها را در قالب تمثیل و تشبیه در آورده است؟

صرف این که بیانات قرآن بر زبان پیامبر قرائت شده و در قالب زبان عربی و معهودات و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی او بیان گردیده، دلیل بر این نیست که سازنده آن بیانات هم خود پیامبر(ص)‌ است.

می‌توان گفت: خدا یا جبرئیل، قرآن را متناسب با معهودات و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی پیامبر و قومش، شکل دهی و قالب ریزی کرده است.

 

اگر بخواهیم این بیان را در قالب مثال بیان کنیم، می‌گوییم، قرآن بسان دری است که نجار آن را متناسب با چارچوب معهودات و مقتضیات تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی پیامبر و قومش ساخته است. در این صورت، این پیامبر(ص) نیست که به وحی شکل می‌دهد، بلکه خداست که وحی در حد فهم و نیاز قوم پیامبر اسلام(ص) شکل دهی و قالب ریزی می‌نماید.

البته این بدان معنا نیست که هدایت قرآن به تاریخ و جغرافیا و قوم پیامبر اسلام(ص) اختصاص دارد. قرآن در هر عصر و مصر و قومی که مورد مراجعه و مطالعه قرار بگیرد، مایه هدایت و رستگاری است.

به این ترتیب، حتی رؤیایی بودن بیانات قرآنی نه مستلزم این است که اگر در آن خدا یا جبرئیل خطاب به پیامبر سخن گفته است، به واقع سخن خدا یا جبرئیل نباشد؛ بلکه سخن خود پیامبر باشد و نه مستلزم این است که آنها رمزی و نیازمند تعبیر باشد.

 

خامساً، این که گفته شده است، خدا یا جبرئیل سخن نمی‌گویند؛ پس نباید قرآن به خدا یا جبرئیل تعلق داشته باشد، سخن ناصوابی است؛ زیرا مگر چه اشکالی دارد، جبرئیل برای القای پیام الهی به ایجاد اصوات و الفاظ عربی بپردازد.

درست است که جبرئیل عرب نیست؛ اما عرب بودن پیامبر اسلام اقتضاء کرده، پیامی را که جبرئیل به او القاء می‌کند، به منظور قابل فهم شدن آن برای قومش در قالب زبان عربی بریزد و القاء کند.

بنابراین،‌ قرآن پیام الهی است و اگر در مواردی به جبرئیل نسبت داده می‌شود، به جهت این است که او واسطه ابلاغ پیام است و اگر گاهی جمع بسته می‌شود، به این جهت است که جبرئیل را دیگر فرشتگان که تحت فرمان اویند، مشایعت می‌کنند.

سادساً، درست است که وجود پیامبر الهی است و هرچه از صادر شود، از خداست و حتی می‌توان گفت که سخن او سخن خداست؛ اما هرگز نمی‌توان گفت که قرآن بیانات خود پیامبر است؛ چون این خلاف ظاهر آیات قرآن است.

به پیامبر(ص) علاوه بر قرآن، وحی‌های دیگری هم می‌شد؛ اما هرگز چنین نبود که هر چه او می‌گفت، وحی و سخن خدا بوده باشد؛ زیرا در بسیاری از موارد پیش می‌آمد که صحابه با پیامبر درباره امری اختلاف نظر پیدا می‌کردند و از او می‌پرسیدند، آیا این وحی است یا نظر خودتان؟

 

اگر پیامبر می‌فرمود، وحی است، صحابه تسلیم می‌شدند؛ اما هرگاه می‌فرمود: نظر خودم است، به صحابه مجال اظهار نظر و حتی تغییر نظر خودش را می‌داد.

سابعاً، این که پیامبر(ص) در عالمی مثل خلسه یا رؤیا شاهد مناظر اخروی و غیبی باشد و در عین حال، این مناظر از طریق فرشته وحی به او القاء شده باشد، بی اشکال است؛ اما این که بیان قرآن بی واسطه از سوی خود پیامبر باشد، با ظاهر آیات قرآن سازگار نیست. 

 

منبع: مشرق به نقل از فارس

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  

ملاقات مولوی نقشبندی با خانواده‌ی خود پس از ۴۸۰ روز

Posted: 31 Jul 2013 03:25 AM PDT

جرس: خانواده و تعدادی از آشنایان مولوی نقشبندی، زندانی عقیدتی محبوس در اداره‌ی اطلاعات زاهدان، پس از ۴۸۰ روز موفق به ملاقات حضوری با وی شدند.


به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ملاقات مولوی نقشبندی با خانواده‌اش، در ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه ۷ مرداد ماه در محل بازداشتگاه اداره‌ی اطلاعات زاهدان در فضای امنیتی صورت گرفت و ماموران حاضر در این جلسه، اجازه‌ی هیچ گونه صحبت در مورد روند پرونده را، به آن‌ها ندادند.


این زندانی عقیدتی، از بیماری پروستات رنج می‌برد و با کاهش وزن شدیدی مواجه شده و با گذشت ۴۸۰ روز همچنان در بازداشت موقت بسر می‌برد، پرونده وی اخیرا از دادستانی به دادگاه تحویل شده است.


این در حالیست که وکیل پرونده، با گذشت بیش از یکسال از بازداشت وی، کماکان از دسترسی به جزئیات پرونده‌ی موکلش محروم مانده است.


نیروهای امنیتی مولوی نقشبندی را به "همکاری با دولت قطر و اسرائیل" جهت برنامه ریزی برای ترور مصطفی جنگی زهی، روحانی وابسته به دولت که فرماندهی بسیج منطقه را به دست داشت، متهم کرده اند.


 

نامه‌ ابوالفضل عابدینی به دادستان تهران و اعلام اعتصاب غذا

Posted: 31 Jul 2013 03:04 AM PDT

جرس: ابوالفضل عابدینی نصر، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر، در پی انتقال به زندان کارون اهواز در نامه ای به دادستان تهران اعلام اعتصاب غذا نمود.


به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، در بخشی از نامه‌ی این زندانی آمده است: "هرگونه عواقب سوء ناشی از اعتصاب غذا و به طور کلی مسئولیت سرنوشت اینجانب بر عهده‌ی مقامات قضایی صادر کننده‌ی این دستور غیر قانونی خواهد بود."

 

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

 

با سلام

اینجانب ابوالفضل عابدینی نصر فرزند سهراب بدینوسیله اعلام می نمایم دستور و حکم انتقال اینجانب از زندان اوین به اهواز که در مورخه ۹۲/۵/۶، در بند ۳۵۰ از آن مطلع شده ام بر خلاف خواست و رضایتم بوده و آن را غیرقانونی می‌دانم.

هم چنین به اطلاع می رساند این دستور را ابزاری غیرقانونی و غیر اخلاقی برای اعمال فشار ظالمانه به خود و خانواده ام می دانم و آن را نوعی شکنجه مستمر که برای مدت باقیمانده از حکم اینجانب در نظر گرفته شده ، تلقی می کنم. لذا در اعتراض به این اقدام غیرقانونی و ظالمانه، از این تاریخ و به محض خروج از زندان اوین ، اعتصاب غذای اعتراضی و نامحدود خود خواهم کرد . بدیهی است هرگونه عواقب سوء ناشی از اعتصاب غذا و به طور کلی مسئولیت سرنوشت اینجانب بر عهده ی مقامات قضایی صادر کننده این دستور غیر قانونی خواهد بود.

چین بازار صنایع دستی ایران را هم تصاحب کرد

Posted: 31 Jul 2013 03:04 AM PDT

جرس: حضور كمرنگ هنرهای سنتی و صنایع دستی در نمایشگاه‌های بین‌المللی، نبود بسته‌بندی مناسب، حضور روزافزون محصولات تقلبی، بی‌كیفیت و ارزان چینی و تصاحب بازار محصولات داخلی توسط آنان، گرانی مواد اولیه تولید صنایع دستی و عوامل و شرایطی مانند آن به مرور زمان باعث شده است كه تولید صنایع دستی در ایران دیگر مقرون به صرفه نباشد و هنرهای اصیل ایرانی در مهد آفرینش خود منسوخ شوند.

 

به گزارش مهر، ازجمله محصولات چینی به ظاهر مشابه صنایع دستی ایران می‌توان به کفش‌های روکش گلیمی، چاپ سنتی پارچه، رودوزی، شیشه‌گری، قلم‌زنی، طلاکوبی و خاتم‌کاری اشاره کرد که کیفیت مواد به کار رفته در آن‌ها پایین و قیمت‌شان یک‌سوم محصولات ایرانی است و حضور شان در بازار به تعطیلی بسیاری از کارگاه‌های صنایع دستی کشور انجامیده است.


وجود ۲۵۰ رشته صنایع دستی در ایران
هنرهای سنتی و صنایع دستی ارزآور و اشتغال‌زا هستند و می‌توانند مشكلات اقتصادی زیادی را حل كنند و این امر لزوم حفظ و احیای آن‌ها را به عنوان یك عزم ملی دوچندان می‌كند. وجود ۲۵۰ رشته هنرهای سنتی و صنایع دستی در ایران، خود نشان می‌دهد که رسیدگی به تمام مشكلات این هنرها نیازمند وقت و زمانی زیاد و اعتبارات كافی است. درعین‌حال در داخل مجموعه هنرهای سنتی و صنایع دستی نیز موفقیت هر بخشی نیاز به همكاری سایر بخش‌ها دارد. مثلا برای حفظ و احیا نیاز به آموزش، ترویج و حمایت‌های بازرگانی است.

ضرورت تعریف كاربری‌های جدید برای صنایع دستی
در سال‌های گذشته برخی از هنرهای سنتی و صنایع دستی ایران را كه منسوخ شده‌اند و یا در آستانه منسوخ شدن هستند، برای كاربری‌های جدید مورد بررسی قرار گرفته‌اند تا دوباره به چرخه تولید بیایند؛ مثل انواع پوشاكی كه با نمد تهیه می‌شده‌اند و دیگر كاربردی ندارند با این تفاوت كه از همان نمد كالاهای دیگری تهیه می‌شود، همان‌گونه كه در ایتالیا از نمد استفاده‌های مختلفی می‌كنند و بسیار هم مورد اقبال عمومی قرار گرفته است.

لزوم جمع‌آوری مستندات هنرهای سنتی
احیای هنری كه سالیان سال در یك كشور یا منطقه‌ای رواج داشته و فراموش شده است، به‌ویژه اگر اطلاعات درستی در دست نباشد، بسیار مشكل است و متأسفانه در این مورد با مشکل نبود مستندات كافی برای اغلب هنرهای منسوخ شده مواجهیم. جمع‌آوری مستندات برای هنرهای سنتی بسیار دقیق و حساس است و در این زمینه منابع اطلاعات كمی در دسترس است، چراكه افراد معدودی از سازندگان این هنرها باقی مانده‌اند. از این رو یکی از مهم‌ترین كارها در فرایند احیای این هنرها، تهیه اطلاعاتی از مواد اولیه، مراحل تولید، فرم و روش ساخت آن‌ها است.

بهینه‌سازی تولید با ارتقای شرایط کارگاه‌ها
حفظ و احیای هنرهای سنتی و صنایع دستی بدون توجه به شرایط هنرمند، كارگاه و مواد اولیه او مؤثر نیست. از سوی دیگر در صورتی می‌توانیم ادعا كنیم هنری احیا شده است كه بازار داشته باشد. هنری كه تولید شود بدون این‌كه مصرف‌كننده و بازار داشته باشد، باز هم محكوم به نابودی می‌شود. از این رو موجب امیدواری است که در كنار بحث‌های آموزشی كه حجم قابل توجهی از كار حفظ و احیا را به خود اختصاص داده، وظیفه جدیدی به استان‌ها سپرده شده كه بهینه‌سازی در تولید و استانداردسازی صنایع دستی است.

نبود بازاریابی و تبلیغات مؤثر
اصالت هنرهای سنتی امری اجتناب‌ناپذیر است چراكه در غیر این صورت طی سال‌های متمادی یك هنر ماندگار نخواهد بود، اما در هر زمان با توجه به نیاز روز باید هنر را وارد زندگی مردم کرد؛ در دكوراسیون منزل، در اتومبیل، در لباس و پوشاك و در برنامه‌های تبلیغاتی تلویزیونی به‌عنوان هدیه. ایرانیان در طول سال به مناسبتهای مختلف به هم هدیه می‌دهند و در دنیا به هدیه دادن معروف هستند، اما متاسفانه صنایع دستی سهم ناچیزی در این گردش مالی دارند.

اگر ما در بازار داخلی موفق شویم، بی شک بازارهای خارجی را هم می‌توانیم در دست بگیریم؛ كاری كه كشور تایلند انجام داده و در حل حاضر در تمام كشورها صنایع دستی این كشور فروشگاه‌های اختصاصی دارند. حفظ و احیای هنرهای سنتی و صنایع دستی نیازمند فرهنگسازی در رسانه‌های جمعی به خصوص رسانه ملی است. اگرچه برای  هنرهای سنتی و صنایع دستی، یک بازار بکر ‪۷5میلیونی داریم اما تا زمانی كه صنایع دستی در سبد خانوار قرار نگیرد، این بازار دست نخورده می‌ماند.

 

یادگاری برای دولت جدید: سازمان های ورشکسته و بدهی های فراوان

Posted: 31 Jul 2013 02:24 AM PDT

جرس: علی ربیعی در خصوص وضعیت اقتصادی کشور درآستانه تحویل به حسن روحانی نوشته است: دکتر روحانی یک «دولت مدیون» را تحویل می‌گیرد؛ دولتی که بر اثر رفتارهای شعاری هشت سال اخیر تعهدات بسیاری در افکار عمومی جامعه ایجاد کرده است. تعهداتی که بازپرداخت آن در شرایط عادی نیز دشوار و بلکه غیرممکن است چه رسد به وضعیت کنونی اقتصادی و با روند فعلی تحریم‌ها. در بودجه سال ۹۲کشور، مجموع سرفصل‌های بودجه‌ای مربوط به وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی بیش از ۸۰درصد و اعتبارات مربوط به رفاه بازنشستگان بیش از ۵۰درصد کاهش یافته است و از میزان باقیمانده نیز در حالی که باید یک‌سوم آن تا ماه جاری مصرف می‌شد، میزان مصرف اعتبار بیش از نیم بوده است.


وی در این یادداشت که در شرق منتشر شد، آورده است: در چنین شرایطی چگونه می‌توانیم وعده خدمات رفاهی به بازنشستگان بدهیم؟ در بخش‌های مبارزه با آسیب‌های اجتماعی نیز از نظر عددی بین ۳۰-۲۰درصد و از نظر ارزش برابری، حدود صددرصد برای سال آینده بودجه کاهش یافته است. به‌عنوان مثال، بودجه همکاری‌های بین‌المللی و فرابخشی از بخش مبارزه با موادمخدر از نظر ریالی حدود ۳۵درصد کاهش یافته اما اگر همین رقم را به دلیل ماهیت ارزی این ردیف بودجه براساس دلار حساب کنیم، نسبت به بودجه سال ۹۱ حدود ۳۰۰درصد کاهش یافته است.
 

وی می افزاید: این درحالی است که دولت مدعی است بدهی‌های خود به سازمان‌های تامین‌اجتماعی و بازنشستگی را پرداخته است. باید پرسید اولا اینکه چه چیزی را به جای بدهی دولت به سازمان‌های بیمه‌گر حمایتی داده‌اند؟ یک شرکت هواپیمایی را که خود پنج‌هزار نفر پرسنل مازاد دارد و حجم عظیمی از تعهدات و بدهی‌ها؟ یا فلان شرکت کشتی‌سازی را که در ۲۰سال گذشته سوددهی نداشته است؟ دولت هر شرکتی را که ضررده است به تامین‌اجتماعی و بازنشستگی کشوری واگذار کرده است. آن هم با نرخی که خود تعیین کرده و نه به نرخ رقابتی. این شرکت‌ها را به مزایده می‌گذاشتند و به دیگران می‌فروختند و ما‌به‌ازای دریافتی را به حساب تامین اجتماعی و بازنشستگی کشوری واریز می‌کردند. دوم اینکه سازمان‌های بیمه‌گر و صندوق‌های بازنشستگی ماهیت بین‌النسلی و همواره در معرض این چالش بزرگ قرار دارند که منافع نسل آینده را فدای بهبود وضعیت نسل فعلی کنند. اما دولت فعلی در راستای همان اقدامات پوپولیستی رایجش چنان تعهدات و دیونی برای صندوق‌های بازنشستگی پدید آورده که عملا ورشکسته‌اند. این صندوق‌ها، نظیر صندوق بازنشستگی کشوری حداکثر نیمی از سال توان پرداخت تعهدات خود از محل منابع خود را دارند و نیم دیگر سال تعهدات خود را به دولت منتقل می‌کنند، دولت هم از مابه‌ازای فروش نفت و دلار حقوق امروز بازنشستگان و مستمری‌بگیران را پرداخت می‌کند و دیون آن را برای دولت بعدی به یادگار می‌گذارد.

 

ربیعی بر این باور است: البته این سازمان‌ها و شرکت‌هایشان آنقدر بزرگ هستند که دولت سال‌هاست حاضر نیست مدیریت آن را به قانون بسپارد و برخلاف نص صریح قوانین، مدیرعامل شرکت‌ها را وزیر انتخاب می‌کند. یکی از مهم‌ترین مسوولیت‌های وزیر آینده تعاون، کار و رفاه اجتماعی این است که حداقل با بازسازی هیات‌مدیره سازمان‌های تابعه، آنها را از حالت فرمایشی فعلی بیرون آورد. نگاهی به جمعیت تحت پوشش بیمه در کشور و اطلاعات سازمان‌های بیمه‌گر، نشان می‌دهد که بیش از ۱۵۰درصد جمعیت کشور تحت پوشش بیمه قرار دارند! می‌توانید سالنامه‌های آماری کشور را مطالعه کنید. دو بیمه‌گر اصلی هر کدام مدعی‌اند بیش از نیمی از هموطنان را تحت پوشش قرار داده‌اند و بیمه روستاییان و بیمه‌های نهادهای خاص مانند نیروهای مسلح و شهرداری‌ها و صداوسیما و… که خود حدود ۲۰ صندوق و بیمه مختلف را در بر می‌گیرند نیز هر کدام ادعایی دارند. جالب اینجاست که همگی هم برنامه توسعه‌ای دارند که احتمالا کشورهای همسایه را هم تحت پوشش قرار دهند. در حالی که نهادهای مستقل کارگری هم معتقدند ۷۰‌درصد کارگران کارگاه‌های کوچک تاکنون تحت پوشش بیمه قرار نگرفته‌اند.

 

من معتقد نیستم تمام این آمارها غیرواقعی است بلکه، متاسفانه به دلیل بی‌نظمی و گسترش بی‌رویه و بی‌برنامه، نهادهای متولی امر حمایت‌های تامینی، بازنشستگی و درمانی همپوشانی و دوباره‌کاری‌های فراوانی دارند. به عنوان مثال، اختصاص شماره ملی کـد تامین‌اجتمـاعی (Social security code) برای تمامی شهروندان و یکپارچه‌سازی صندوق‌های بازنشستگی و بیمه‌ای جزو مسایلی است که از هدررفت منابع و همپوشانی آنها جلوگیری می‌کند. لایه «حمایت‌های اجتماعی» از لایه «بیمه‌های پایه» و لایه «بیمه‌های تکمیلی» باید به‌طور شفاف تفکیک شود. امروز برخی از سازمان‌های بیمه‌گر دولتی با صرف هزینه‌های بالا بیمه تکمیلی را نیز به اعضای خود به رایگان ارایه می‌دهند، در حالی که بخش عمده‌ای از کارمندان دولت باید برای استفاده از این خدمات هزینه پرداخت کنند. در برخی از ادارات دولتی برخلاف قانون، سالانه چهارمیلیون ریال برای بیمه تکمیلی پرسنل هزینه می‌شود. به نظر می‌رسد به همین دلیل نیز حاضر به ادغام و همسان‌سازی با بیمه خدمات درمانی و تامین اجتماعی نیستند. درحالی‌که با تفکیک بیمه پایه از بیمه تکمیلی می‌توان این بیمه و هزینه‌های آن را به اختیار بیمه‌شده گذارد و دولت را از بار هزینه‌های سرسام‌آور آن آزاد کرد.

 

برخی از اولین‌ها که احمدی نژاد نگفت

Posted: 31 Jul 2013 02:24 AM PDT

جرس: محمود احمدی‌نژاد اوایل هفته جاری در برنامه زنده تلویزیونی به بیان اقدامات و برنامه‌هایی پرداخت که نام”برای اولین بار”بر روی آنها گذاشت؛ اما او هیچگاه در این برنامه به سمت گرانی‌های فزاینده، وقوع بزرگترین فساد اقتصادی تاریخ، کاهش ارزش پول ملی به یک سوم، منفی شدن رشد اقتصادی و… نرفت و مجری سرشناس سیما نیز پرسش‌هایی در این باره مطرح نکرد.

  
به گزارش الف، این موارد به شرح زیر است:
 

* برای اولین بار ارزش پول ملی کشور ظرف مدت یکسال به یک سوم کاهش یافت و دلاری که احمدی‌نژاد در دوران ریاست جمهوری‌اش می‌گفت ۳۰۰ – ۴۰۰ تومان هم ارزش ندارد، از مرز ۳ هزار تومان گذشت.

 

* برای اولین بار حجم نقدینگی کشور که در زمان روی کار آمدن احمدی‌نژاد زیر ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بود، با رشد غیرطبیعی به فراتر از ۴۵۰ هزار میلیارد تومان رسید.

 

* برای اولین بار گرانی کالاهای اساسی ظرف مدت یکسال چندین برابر شد که صدای مقامات ارشد اجرایی کشور چون معاون اول رئیس جمهور و وزیر صنعت، معدن و تجارت هم بلند شد.

 

* برای اولین بار درآمد نفتی ایران در دوران احمدی نژاد به حدود ۷۰۰ میلیارد دلار رسید.

 

* برای اولین بار در تاریخ اقتصاد ایران، رئیس جمهور برای مدتی سرپرست وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران شد.

 

* برای اولین بار دولت احمدی‌نژاد در روزهای پایانی فعالیتش به یادش افتاد که باید ۷۴ هزار میلیارد تومانی بدهی‌هایش به بانک مرکزی را تسویه کند.

 

* شورای پول و اعتبار برای اولین بار در دولت احمدی‌نژاد منحل شد ولی به دلیل مخالفت شدید کارشناسان و نمایندگان مجلس، این شورا دوباره احیا شد.

 

* برای اولین بار، رشد اقتصادی ایران پس از سالها منفی شد.

 

* برای اولین بار در تاریخ اقتصاد ایران، شورای اقتصاد در دولت احمدی‌نژاد منحل شد.

 

* برای اولین بار در تاریخ اقتصاد ایران، دولت از حساب بانکها بنا به دلایل خودساخته که مرجع قانونی نداشت، مستقیما بیش از ۳ هزار میلیارد تومان پول برداشت.

 

* برای اولین بار و به شکل غیرطبیعی قیمت سکه تمام بهار آزادی، ظرف مدت کوتاهی، چندین برابر شد و نرخ یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان را تجربه کرد، این در حالی است که دوران روی کار آمدن احمدی‌نژاد نرخ سکه حدود ۱۲۰ هزار تومان بود.

 

* برای اولین بار، با بازی خودرویی دولتمردان، قیمت خودرو ظرف مدت شش ماه – نیمه دوم سال ۹۱- حدود ۳ برابر شد.

انتقاد یک فعال اصلاح طلب از عدم حضور زنان در کابینه پیشنهادی

Posted: 31 Jul 2013 02:09 AM PDT

جرس: یک فعال اصلاح طلب گفت: متاسفانه گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که زنان با عنوان وزیر در کابینه دولت یازدهم حضور ندارند. این وضعیت برای جامعه زنان نگران‌کننده است و به عنوان نیمی از کسانی که به دولت تدبیر و امید رأی داده‌ایم، از رییس‌جمهور منتخب خواستار حضور زنان در کابینه دولت یازدهم هستیم.


فاطمه راکعی نماینده مجلس ششم در گفت‌وگو با ایسنا افزود: از رییس‌جمهور منتخب انتظار استفاده از ظرفیت‌های زنان به عنوان وزیر را داریم و به روش‌های مختلف مانند حضور در کارگروه زنان تعیین کابینه یازدهم به ایشان اعلام شده است که خواسته ما حضور پنج زن به عنوان وزیر در کابینه یازدهم است.

 

وی تاکید کرد: حداقل خواسته ما، حضور سه زن در کابینه است که بدین منظور معصومه ابتکار، زهرا شجاعی، مرضیه وحید دستجردی پیشنهاد شده‌است. آنان زنان توانمندی هستند که در دولت‌های مختلف در کابینه حضور داشته و توانایی خود را اثبات کرده‌اند.

 

راکعی با بیان اینکه تابوی حضور زنان به عنوان وزیر در کشور شکسته شده است، اظهار کرد: تابوی حضور زنان به عنوان وزیر در دولت اصلاحات وجود داشت، اما در حال حاضر این تابو شکسته شده و کسی نمی‌تواند ادعا کند که علما مخالف حضور زنان به عنوان وزیر در کابینه هستند. فقط باید دید که چرا در گمانه‌زنی‌های انتخاب وزرا حرفی از حضور زنان در میان نیست؟


دبیرکل جمعیت زنان مسلمان نواندیش در پاسخ به این پرسش که زنان را برای تصدی چه وزارتخانه‌ای پیشنهاد کرده‌اید، اظهار کرد: زنان توانایی اداره وزارتخانه‌های زیادی را دارند و ما آنان را برای وزارتخانه‌های تعاون، کار و رفاه اجتماعی، آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامی، ورزش و جوانان و اقتصاد پیشنهاد داده‌ایم علاوه بر آن زنان می‌توانند در معاونت‌های مختلف ریاست جمهوری از معاونت پارلمانی گرفته تا علوم و فناوری نقش مهمی را ایفا کنند.


رییس فراکسیون زنان و کمیته زنان و جوانان مجلس ششم درباره دلایل ضرورت ارتقاء جایگاه مدیریتی زنان، اظهار کرد: ارتقای جایگاه مدیریتی زنان حق آنان است، چرا که زنان از نظر توانمندی نه تنها از مردان کمتر نیستند؛ بلکه در برخی حوزه‌ها قوی‌تر هم هستند؛ به گونه‌ای که توانایی مدیریتی و قدرت اجرایی برخی از آنان هم از نظر سوابق کاری و هم از نظر تخصص بهتر از بعضی مردان است.

 

راکعی تاکید کرد: زنان در سطوح مدیریتی با دغدغه‌های زنانه و مادرانه قوی برای بهبود اوضاع کشور تلاش می‌کنند و به گونه‌ ریشه‌ای برای بهبود اوضاع وارد عمل می‌شوند علاوه بر آن از انگیزه قوی برای خدمت‌رسانی به مردم بهره‌مند هستند، بنابراین امیدواریم که تنها به خاطر جنسیت از دور مدیریت کلان کشوری کنار گذاشته نشوند.

 

وی با بیان اینکه زنان نیمی از نیروی انسانی کشور را تشکیل می‌دهند، اظهارکرد: زنان ایرانی در لوای نظام جمهوری اسلامی ایران زندگی می‌کنند و امام همواره تاکید داشتند که آنان باید در حوزه‌های مختلف فعال باشند و در مقدرات مملکت دخالت کنند. در حال حاضر نیز بیش از 60 درصد از آمار راه یافتگان به دانشگاه‌ها را دختران تشکیل می‌دهند و در حوزه‌های مختلف از تخصص برخوردار هستند و هر وقت فرصتی برای بروز توانایی‌های خود پیدا کرده‌اند، به نحو احسن عمل کرده‌اند، بنابراین زنان اندیشمند و فرهیخته می‌توانند به حل مسائل کشور کمک کنند.


دبیر کل جمعیت زنان مسلمان نواندیش با تأکید بر اینکه همه تلاش خود را برای حضور زنان به عنوان وزیر در کابینه دولت یازدهم خواهیم کرد، گفت: هم در دولت اصلاحات و هم در دولت‌های بعدی شاهد خدمات ارزشمند زنان در دولت بوده‌ایم، بنابراین چرا باید این فرصت را از کشور دریغ کنیم، بنابراین تمام تلاش خود را به کار می‌بندیم تا زنان حضور پررنگی در دولت تدبیر و امید داشته باشند و از توانایی و تخصص آنها بهره برده شود.


راکعی در پایان در پاسخ به این پرسش که آیا برای بیان مطالبات خود جلسه‌ای با رییس‌جمهور منتخب داشته‌اید؟ اظهار کرد: متاسفانه امکان ملاقات با دکتر روحانی فراهم نشده‌ است، اما خواسته‌های خود را از کانال‌های مختلف به اطلاع او رسانده‌ایم.