جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


منطق راهبردی برنامه هسته ای ترکیه

Posted: 30 Sep 2014 01:21 PM PDT

مسعود رضائی
ترک ها به تقویت نظامی خود فکر می کنند    


 ظرف هفته‌های گذشته مباحث زیادی در خصوص اهداف و انگیزه­های ترکیه در تعقیب برنامه هسته‌ای غیر شفاف آن در رسانه‌های خارجی مطرح شده و احتمال انحراف این کشور به سمت برنامه نظامی را مورد ارزیابی قرار داده­اند. در این راستا بررسی و بازبینی اجمالیِ آن خالی از لطف نخواهد بود.
سابقۀ استفاده از انرژی هسته‌ای در ترکیه به طور جدی به سال ۱۹۶۲ برمی­گردد. زمانی که در منطقه «کوچک چکمجه» استانبول یک راکتور آزمایشی با قدرت یک مگاوات به نام رتر-۱ راه­اندازی شد. از آن زمان حداقل هفت بار این کشور طی سال­های مختلف تلاش کرده است تا به ساخت نیروگاه هسته‌ای مبادرت ورزد که به دلایل متعددی میسر نشده است. اما طی چهار سال گذشته و از جنبه اِعلانی این برنامه، ترکیه مصمم است برای تامین امنیت انرژی، تامین تقاضای داخلی برق، کاهش وابستگی به منابع خارجی و کاهش کسری در تراز پرداخت­های ترکیه ناشی از هزینه سنگین واردات انرژی، ضمن افزایش بهره­وری در انرژی و حداکثر سازی استفاده از انرژی­های تجدیدپذیر، به تولید انرژی هسته‌ای نیز اولویت دهد.

در حال حاضر ساخت مراحل پایانیِ اولین نیروگاه هسته‌ای ترکیه در منطقه «آک کویو» واقع در بندر مرسین که در ۱۲ مه ۲۰۱۰ با شرکت روس اتم منعقد شده بود در حال انجام است و دومین نیروگاه نیز با ارزش ۲۲ میلیارد دلار توسط کنسرسیومی متشکل از شرکت «میتسوبیشی» ژاپن و شرکت­های فرانسوی «جی.دی.اف» و «آروا» در دست اقدام است. این نیروگاه هسته‌ای نیز قرار است در استان سینوپ در کنار دریای سیاه احداث شود. ترکیه دارای دخایر قابل توجه اورانیوم (حدود ۱۰ هزار تن) و ۳۸۰ هزارتن ذخیره توریم است. متخصصان در ترکیه انتظار دارند با فعالیت­های کشف و حفر، این رقم حتی به دو برابر نیز افزایش یابد. به نظر می­رسد تأمین نیازمندیِ انرژی­ پاک و غیرفسیلی برای ترکیه امری بدیهی و جزء لایه­های آشکار سیاست هسته‌ای این کشور است. اما این موضوع می­تواند ابعاد دیگری هم داشته باشد. یعنی احداث نیروگاه‌های هسته ای، تکنولوژی ناشناخته‌ای را به ترکیه معرفی کرده است که حتی ممکن است انگیزه­های جدید و پنهانی را نیز به همراه داشته باشد.

ترکیه در این خصوص دلایل و منطق خاص خود را دارد. یعنی وقتی کشورها قصد دفاع از امنیت خود را داشته باشند، و یا به واسطۀ وجود معمای امنیت در جهان، تفسیری موسع از منافع و امنیت خود ارائه دهند و یا اینکه بخواهند به جانبداری از جبهه‌ای خاص بپردازند، حتی لحظه‌ای در مورد شرایط فعلی فکر نخواهند کرد. آنها همزمان به روند موجود و آتی تحولات و اینکه کدام کشور می تواند در سال‌های بعدی پشت آنها را خالی کند و یا چگونه می­توانند نقش تعیین کننده­ای را به لحاظ منطقه­ای و جهانی ایفا کنند نگاه خواهند کرد. شرایط نابسامان و متغیر خاورمیانه و همچنین نظام آنارشیک بین­المللی، ترکیه را به این باور رسانده است که حتی هم­پیمانی با ایالات متحده و عضویت در ناتو نیز ممکن است نتواند پاسخگوی نیازهای امنیتی و یا تأمین کننده اهداف بلند مدت این کشور باشد، و لذا زمان آن رسیده که آنکارا نیز چتر امنیتی خود را برپا کنند. به نظر می­رسد ترکیه بر مبنای سیاست خارجی خود یعنی رئالیسم تهاجمی که ظرف سالهای گذشته در پیش گرفته، ممکن است در مسیر تولید سلاح هسته‌ای و یا کسب تکنولوژی آن گام بردارد.

از زمانی که در ترکیه حزب عدالت و توسعه بر سر زبانها افتاده، سرشت امور در خاورمیانه نیز پیچیده­تر شده است. این کشور طی یک دهه اخیر تاکنون در ادوار مختلف سیاست­های متفاوتی را در راستای اهداف هژمونیک منطقه­ای خود به نمایش گذاشته است و از زمان روی کار آمدن داوود اغلو به عنوان وزیر خارجه، این دیدگاه در ترکیه قوت گرفته است که این هدف به سرانجام نخواهد رسید مگر اینکه آنکارا روز به روز وابستگی خود را به غرب کاهش دهد و استقلال عمل بیشتری را در سیاست­های خود پیشه کند.

برای مدتی به نظر می رسید که تلاش ترکیه برای کسب نفوذ، و موفقیت­‌های ظاهری آن به عنوان یک کشور مرفه با اکثریت مسلمان، تأثیر مطلوب مورد نظر آنکارا را داشته است. تغییر جهتی که در سال ۲۰۰۲ توسط حزب عدالت و توسعه آغاز شد، مستلزم آن بود که رویکرد متفاوتی هم در قبال خاورمیانه و همسایگان و هم در برابر ایالات متحده اتخاذ شود. حسی که در آن زمان در میان سران ترک وجود داشت این بود که آنکارا مدت زیادی است که برای واشنگتن یک نقش فرعی و حاشیه­ای را در منطقه ایفا کرده و اعتبار ترکیه کاهش یافته است. بر همین اساس، مقاومت ترکیه در برابر برنامه ­های ایالات متحده پس از جنگ ۲۰۰۳ عراق و سپس مواضع تند علیه اسرائیل در چشمان مردم منطقه به حکومت جدید آنکارا مشروعیت بخشید. از آن پس توجه به کشورهای خاورمیانه و نقش آفرینی در این قلمرو در راستای تعادل بخشی به سیاست خارجی و افزایش چانه زنی با غرب در موضوعات مختلف در دستور کار آنکارا قرار گرفت.

در ماه می ۲۰۱۰، در حالیکه ایالات متحده و قدرت­های غربی در شورای امنیت در حال تهیه پیش نویس قطعنامه تحریمی دیگری برای اعمال فشار بیشتر علیه ایران بودند؛ ترکیه و برزیل به­عنوان اعضای غیردائم شورای امنیت بر اساس بیانیۀ تهران با طرح خروج ۱۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۵/۳ درصد به ترکیه و تضمین دریافت اورانیوم ۲۰ درصد از غرب برای تهیه ایزوتوپ­های پزشکی راکتور تحقیقاتی تهران موافقت کردند. اما با مخالفت آمریکا در این موضوع و عقیم ماندن توافق، ترکیه به­همراه برزیل به قطعنامه شورای امنیت رأی منفی دادند. این موضوع در بردارنده پیام مهمی برای ترکیه بود: اینکه ایران به آمریکائی­ها بی‌اعتماد است تنها رویکردی ایدئولوژیک نیست و بر مفروضه­هایی اساسی استوار است. ترکیه که یک سرمایه دیپلماتیک ارزشمند را به واسطه عهدشکنی واشنگتن بر سر ایران از دست داده بود، دریافت که واشنگتن پاسخگوی همکاری­ها و فعالیت­های نزدیک آنکارا نیست.

در اواخر سال ۲۰۱۱، ترکیه که امیدوار بود بتواند به سرنگونی حکومت «اسد» کمک کند، شروع به مسلح ساختن مخالفان سوری کرد و بر این باور بود که آمریکا در وارد آوردن ضربه نهایی به سوریه در کنار ترکیه خواهد ایستاد. اما چنین نشد. بر همین اساس، ترکیه به جای سرنگونی سریع حکومت در سوریه، با چشم انداز یک کشور ضعیف و چند دسته در همسایگی خود روبرو شد. بنابراین آنکارا در مواجهه با پیچیده‌ترین چالش امنیتی خود بعد از جنگ سرد، معتقد است که در نظام آنارشیک بین­المللی، «خودیاری» باید مبنای اقدام و در جهت نیل به اهداف منطقه­ای ترکیه مورد نظر قرار گیرد. از همین رو ترکیه بر این باور است که در کنار دوستی و نزدیکی و هم­پیمانی با ایالات متحده و عضویت در ناتو، ضروری است در محافظت از خود در برابر بی‌ثباتی‌ها و تهدیدهای بالقوه در کشورها و مناطق پیرامونیِ خود، برای مقابله با برهم خوردن موازنه قوا توسط کشورهای منطقه دست به کار شود. به لطف رشد اقتصادی خیره کننده در طول دهه گذشته، هدف حزب عدالت و توسعه در استفاده از قدرت نرم در سراسر خاورمیانه، تا اندازه­ای محقق شده است؛ اما برنامه این کشور برای تبدیل شدن به یک قدرت مستقل در منطقه فاصله زیادی تا تحقق در پیش دارد. لذا ترکیه به این امر آگاه است که قدرت نرمش به راحتی قابلیت تبدیل شدن به قدرت سخت را ندارد، و این آگاهی باعث شده سیاست خارجی آنکارا در طول چهار سال گذشته تغییر کند.

بر همین اساس، از سال ۲۰۱۰ ترکیه دریافته است که تنها تکیه صرف به آمریکا و چتر ناتو، به پیشبرد اهداف این کشور کمکی نمی­کند. ظاهراً جنگ سوریه و رقابت با ایران و همچنین نزدیکی جغرافیایی به روسیه و اسرائیل، اهمیتِ داشتن یک برنامه ویژه قدرتمند برای اهداف دفاعی را به یادِ ترکیه آورده است. ترکیه در این خصوص به ژاپن شباهت دارد؛ هر دو کشور اقتصادهای عظیمی دارند و قدرت نرم را اعمال می کنند، اما نمی توانند بدون یک چارچوب امنیت خارجیِ قدرتمند به کار خود ادامه دهند. ترکیه بین ۶۰ تا ۷۰ بمب­ هسته‌ای گرانشی هوا به زمین ب۶۱ را در خاک خود انبار کرده است. این بمب­ها­ در پایگاه «اینجرلیک» در نزدیکی شهر «آدانا»، در مالکیت دولت آمریکا قرار دارند. بمب­های B۶۱از جمله اجزای مهم سپر هسته‌ای است که ایالات متحده در دوران جنگ سرد برای متحدان عضو ناتو ایجاد کرده است و ترکیه قادر نیست از آنها استفاده کند. حتی گفته می­شود جنگنده­های ترکیه نیز قادر به حمل آنها نیستند. نظر به این واقعیت، برخی در ترکیه معتقدند این کشور برای دفاع از منافع ملی خود باید وارد باشگاه قدرت‌های هسته‌ای شود. این مهم نشان می دهد که چرا ترکیه نمی تواند خیلی ساده روابط خود با آمریکا را قطع کند. به همین دلیل است که گفته می­شود ترکیه در سال­های گذشته در مسیر توسعه موشک­هایی با برد ۲۵۰۰ کیلومتر و غنی سازی اورانیوم گام برداشته است.
در این خصوص به تازگی روزنامه آلمانی دیه ولت در گزارشی اطلاعاتی را منتشر کرده است که مدعی است ترکیه از سال ۲۰۱۰ و با دستور مستقیم رئیس جمهور کنونی این کشور رجب طیب اردوغان برنامه ساخت بمب پلوتونیومی را دنبال می­کند. اگرچه این موضوع سریعاً توسط «تانژو بیلگیچ» - سخنگوی وزارت امورخارجه ترکیه – تکذیب شد، اما باعث نشد تا تحلیلگران مسائل هسته‌ای به ابعاد آن نپردازند. بر همین اساس گفته می­شود که ترکیه برای این منظور اطلاعات مربوط به ساخت سلاح هسته‌ای را از منابع پاکستانی دریافت کرده است. بدین مفهوم که یکی از دلایل شنودهای سازمان اطلاعات آلمان از ترکیه که اخیرا توسط روزنامه اشپیگل آلمان افشا شد، همین برنامه مخفی دولت اردوغان برای دستیابی به تکنولوژی ساخت سلاح هسته‌ای بوده است. جالب است بدانیم ترکیه در ساخت سلاح­های هسته‌ای پاکستان نقش مهمی ایفا کرده و اورانیوم و قطعات فنی لازم که پاکستان قادر به تهیه آن نبود را در اختیار این کشور قرار داده است و به جای آن تعداد زیادی از دانشمندان ترکیه در نیروگاه­های هسته‌ای پاکستان آموزش دیده­اند. گمانه زنی­ها در غرب از این قرار است که مدل ترکیه برای دستیابی به تکنولوژی ساخت سلاح هسته‌ای ایران است و توجیه ترکیه برای کسب تکنولوژی هسته ای، از یک سو رقابت با ایران و اسرائیل است و از دیگر سو مصارف رو به تزاید انرژی این کشور است که همزمان با رشد اقتصادی، نیاز آن به انرژی بیشتر می­شود.

یکی از دلایلی که تردیدها نسبت به برنامه هسته‌ای ترکیه را افزایش داده، این است که موافقت­نامه­های امضا شده توسط دولت ترکیه در هر دو نیروگاه هسته‌ای مذکور، شرایط معمول برای برنامه­های صلح آمیز هسته‌ای را شامل نمی­شود؛ یعنی شفافیتی در مورد زباله­های هسته‌ای باقیمانده از این نیروگاه­ها وجود ندارد و ممکن است برای غنی سازی توسط ترکیه مورد بهره برداری قرار گیرد. هرچند تنها روسیه در جهان این تکنولوژی را در اختیار دارد، اما این موضوع مطرح است که احتمالاً ترکیه از این مسیر و به منظور تولید یک بمب پلوتونیومی و شاید از سوخت مصرف شده در نیروگاه­ها برنامه­هایی دارد.
در مجموع چند احتمال و فرضیه در مورد فعالیت­های هسته‌ای ترکیه مطرح است. تردید ترکیه در برخورداری از تضمین امنیت هسته‌ای توسط ناتو و بی‌اعتمادی ترکیه نسبت به آمریکا به علت عملکرد آن در عراق و سوریه، و همچنین واقع شدن در میان چند کشور هسته ای، این کشور را بیش از پیش به سوی هسته‌ای شدن سوق داده است. از یکسو ترکیه به دلایل مختلف، دستیابی به دانش هسته‌ای را با اهداف نظامی– راهبردی پیگیری می­کند و در پی تولید سلاح هسته‌ای است. از طرفی نیز ممکن است علاوه بر کسب دانش و تکنولوژی هسته‌ای و همچنین تولید انرژی غیر فسیلی، به دنبال تبدیل شدن به مرکز تولید و نظارت بر سوخت هسته‌ای در منطقه باشد. هدف نهایی در این فرضیه، رسیدن به آستانه هسته‌ای شدن خواهد بود. اما با نگاهی به سیاست خارجی ترکیه و اهداف ژئوپولتیک آن در منطقه، می­توان مرز تعیین کنندۀ استقلال عمل و رویکرد هسته‌ای این کشور در آینده را در قالب اهداف راهبردیِ آن پیش بینی نمود. امری که مکمل اجتناب ناپذیر سیاست خارجی این کشور است.

*دکتری روابط بین الملل و پژوهشگر مهمان مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه

منبع: دیپلماسی ایرانی 
 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

 

غمی غمناک

Posted: 30 Sep 2014 12:30 PM PDT

سروش ﺩباغ
ستاندنِ جان کسی به سبب ارتکاب عمل سبّ و اهانت با شهودهای اخلاقیِ عرفی، منافات دارد و امری غیر اخلاقی و فرونهادنی است


« خنده‌ای کو به دل انگیزم؟/ قطره‌ای کو که به دریا ریزم؟/ صخره‌ای کو که بدان آویزم؟/ مثل این است که شب نمناک است/ دیگران را هم غم هست به دل/ غم من، لیک، غمی غمناک است».[۱]

 


خبر اعدام محسن اميراصلانی، روانشناس و مفسر قرآن در در زندان رجایی شهر کرج بسیار تکان دهنده بود و غم انگیز. وی که سال ۱۳۸۵ به اتهام ترویج افکار انحرافی و تفسیر به ‌رأی قرآن بازداشت شده و حکم اعدامش دو بار توسط دیوان عالی کشور نقض گشته بود، به دستور صادق لاریجانی، رئیس قوۀ قضائیه، با اتهامات پیشینِ "فساد فی الارض"، "بدعت در دین" ، "توهین به پیامبران" و جرم جدید " تجاوز به عنف " مجددا به اعدام محکوم گشت و پس از اجرای حکم، چند روز پیش جنازه اش به خانوادۀ رنجور و مغمومش تحویل داده شد.


حقیقتا اصرار و الحاح بر گرفتنِ جان یک انسان توسط دستگاه قضایی شگفت انگیز است. به گفته خانوادۀ مرحوم امیر اصلانی، " بدعت در دین" و " توهین به پیامبران" اتهامات اصلی و اولیۀ او بوده و آن زمان از " تجاوز به عنف" ذکری در میان نبوده؛ در ادامه، پس از بازجویی‌های مکرر، این اتهام نیز به فهرست اتهامات اضافه گشته است. به رغم اینکه، دو نفر از قضات دیوانِ عالی کشور، پس از مطالعۀ کل پرونده حکم به برائت داده بودند، متاسفانه، نهایتا حکم اعدام ابرام و اجرا گردید.


دربارۀ دو اتهام " بدعت در دین" و " توهین به پیامبران" که در کیفرخواست مرحوم امیر اصلانی آمده، چه می توان گفت؟ گفته شده که ایشان در مباحث تفسیر قرآن خویش، به حضرت یونس توهین کرده بود. متن مکتوب سخنان امیر اصلانی در این باب را نیافته و نخوانده ام. در عین حال، مطابق با آنچه نقل شده، فرض کنیم که سخنان وی متضمن اهانت به حضرت یونس بوده است. اهانت کردنِ به شخصیتی که برای کثیری از متدینان و مؤمنان، مقدس و محترم است؛ البته ناروا و غیر اخلاقی است. در عین حال، برای ارزیابی آنچه رخ داده ، باید دو نکته مطمح نظر قرار گیرد. اولا، سیاق و زمینه‌ای است که در آن سخنان امیر اصلانی القاء شده؛ ثانیا، به فرض که اهانتی صورت گرفته ، آیا تناسب میانِ جرم (در اینجا اهانت به حضرت یونس) و مجازات رعایت شده؛ چرا که عدم تناسبِ میان جرم و مجازات، خود امری غیر اخلاقی و فرونهادنی است.

 


نواندیشان دینی در سالیان اخیر در نقد و ناعادلانه بودنِ مجازات‌های سنگین و ناروای برخی از احکام فقهی نظیر «ارتداد»، «سبّ نبی»، «سنگسار».... به تفصیل سخن گفته اند. چنانکه در جای دیگری آورده ام، مهدورالدم انگاشتن کسی که دین خود را فرو می نهد و دینی دیگر را اختیار می کند، امری غیر اخلاقی است.[۲] می توان با تفکیک «خطای معرفتی» از « خطای اخلاقی» و همچنین پیش چشم قرار دادنِ ناروا بودن عدم تناسبِ میان جرم و مجازات، بر نارواییِ ستاندنِ جان کسی به سببِ مرتد شدن و خروج از دین استدلال کرد. فرض کنیم کسی که از دینی ( اسلام، مسیحیت، یهودیت...) خارج گشته، دچار خطای اخلاقی شده باشد ( امری که نگارنده بدان باور ندارد؛ چرا که حداکثر سخنی که دربارۀ چنین کسی از منظر گروندگانِ بدان دین می توان گفت، این است که او دچار خطای معرفتی شده است)؛ در عین حال، عدم تناسبِ میان خطا (جرم) و مجازات، خود امری غیر اخلاقی است. نمی توان کسی را که پیراهنی از مغازه‌ای دزدیده، به صرف مجرم بودن به حبس ابد محکوم کرد؛ شهودهای اخلاقی عموم انسانها، بر ناروا و غیر منصفانه بودنِ این مجازات فتوا می دهد. بر همین سیاق است ستاندن جان کسی به جرم « ارتداد» و «بدعت در دین» در روزگار کنونی، روزگاری که پاسداشت حقوق بنیادینِ انسانها، فارغ از جنسیت، نژاد، دین و رنگ پوست ایشان ، در زمرۀ باورهای موجه کثیری از ساکنان کرۀ خاکی در آمده است . اگر ارائۀ هر تفسیر نوینی از متن مقدس، مصداق « بدعت در دین» و یا «ارتداد» قلمداد گردد و فرد خاطی به اشدّ مجازات محکوم شود، افزون بر ناروایی اخلاقی و غیرعادلانه بودنِ این مجازات، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و پژوهشگران و محققانِ بسیاری، دم فرو می بندند و یافته‌های خویش را بر آفتاب نمی افکنند و جریده می روند، که «گذرگاه عافیت تنگ است».


ستاندنِ جان کسی به سبب «اهانت به پیامبران» نیز در زمرۀ مصادیقِ عدم تناسب میان جرم و مجازات است. هر چند « اهانت به پیامبران»، بر خلاف « ارتداد»، مصداق کنشِ غیر اخلاقی است، اما ستاندنِ جان کسی به سبب ارتکاب عمل سبّ و اهانت با شهودهای اخلاقیِ عرفی[۳]، منافات دارد و امری غیر اخلاقی و فرونهادنی است ؛ بگذریم از اینکه مطابق با تتبعات و تحقیقات محسن کدیور، در نظر گرفتن مجازات اعدام برای کسی که مرتکبِ سبّ النبی شده، بالمرّه فاقد مستنداتِ قرآنی و فقهیِ متقن و موجه است.[۴]


افزون بر قصۀ پر غصۀ اعدامِ غیر عادلانۀ محسن امیر اصلانی ، خبر زندانی شدن سید علی اصغر غروی ، به سبب انتشار رای مختار خود دربارۀ مفهوم « امامت» ، تاسف برانگیز است. وی که از اصناف بیماری‌ها رنج می برد، تنها به سبب ابراز عقیده و مکتوب کردن آراء الاهیاتیِ نامتعارف و غیر ارتدوکس خویش، با تنی رنجور به کنجی خزیده و در حال سپری کردن دورۀ زندانی خویش است. بارها در خلوت، جسارت وحریت و شجاعت و مناعت طبعِ غروی را ستوده و به سبب جفایی که بر او می رود، اندوه بسیار خورده ام.

 


علاوه بر دو حادثۀ تلخ و ناگوار فوق، بی‌توجهیِ مسئولان قوه قضائیه نسبت به اعتصاب قضای نه درویشِ فرقۀ گنابادی که اکنون وارد چهارمین هفته شده است، انصافا غم انگیز است. پس از ضرب و شتم دراویش و خانواده هایشان، مسئولان وعده کرده بودند به خواسته‌های این جماعت شریفِ متساهل که صلح کل اند و جز از درمرافقت و دوستی و آشتی با خلق خدا در نمی آیند، رسیدگی کنند؛ اما متاسفانه، هیچ تغییری در وضعیت صوفیان محبوسِ مظلوم پدید نیامده، به خانواده‌های دراویشی که در اعتصاب غدا به سر می برند، اجازه ملاقات داده نشده، به خواسته‌های ایشان رسیدگی نشده است.


روزگار غریبی است نازنین! در شرایط نامساعدی به سر می بریم؛ با مرور روزهای سرد و زمستانی‌ای که ما را در چنبرۀ خویش احاطه کرده، دچار غمی غمناک شده ام. بوی بهبود ز اوضاع شنیده نمی شود و آنچه در این فضای سرب آلود به جایی نمی رسد، البته فریاد و نالۀ مظلومان و آسیب دیدگان است.


این غم هنگامی دو چندان می شود که رئیس دولت «تدبیر و امید» در مصاحبۀ اخیر خود می گوید در ایران کسی به سبب کار روزنامه نگاری به زندان نمی افتد؛ تو گویی بهمن احمدی امویی، مسعود باستانی، مرضیه رسولی، ساجدۀ عرب سرخی، سراج الدین میردامادی.... بابت کاری غیر از روزنامه نگاری و ابراز نظرات خویش به زندان افکنده شده اند.


حسن روحانی، در کارزار انتخاباتیِ سال گذشته، وعده کرده بود از حقوق شهروندی و کرامت انسانیِ شهروندان دفاع کند. هر چند موانع عدیده بر سر راه دولت ایشان قرار دارد و بادهای ناموافقِ بسیار می وزد، هر چند احضار و دستگیریِ روزنامه نگاران در حوزۀ اختیارات دولت یازدهم نیست؛ اما انتظار شنیدنِ سخن خلافِ واقع از ایشان نداشتم. کاش رئیس جمهور انجام این امر را به رئیس دولت پیشین بسپارد؛ همو که هولوکاست را انکار می کرد و در خلافِ واقع گویی ید طولایی داشت.

 

 

 

 
----------------------------

[1] سهراب سپهری، هشت کتاب، دفتر « مرگ رنگ»، شعر" غمی غمناک"،

[2] نگاه کنید به مقاله « ارتداد در ترازوی اخلاق» در لینک زیر:

http://www.begin.soroushdabagh.com/pdf/237.pdf

[3] common-sensical moral intuitions

[4] نگاه کنید به : محسن کدیور ، « رسالۀ نقد مجازات مرتدّ و سابّ النبی» در لینک زیر:

http://kadivar.com/?p=9058

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

از آب تا سراب حقیقت!

Posted: 30 Sep 2014 12:24 PM PDT

مهران محمدی
رهبران جمهوری اسلامی با این مردم کاری کردند که حق را در گرفتن یارانه نقدی و سبد کالای گوشت و مرغ و تخم مرغ می بینند و بدنبال قیمت ارزانتر پیاز و سیب زمینی هستند! 


برای نوشتن این یادداشت کمی تردید داشتم اما هر طوری بود به این باور رسیدم که حقیقت را باید فریاد زد امری انکار نا پذیر و تمام ناشدنی تا جایی که بزرگان دینی و روشنفکران آزادیخواه مسلمان بخاطراین کلمه جانشان را ایثار نمودند تا بتوانند غبار جهالت و نادانی را از افکار عمومی زدوده و نسیم فرح بخش حقیقت یابی را در دلهای انسانها به وزش درآورند و این امر ممکن نیست مگر اینکه همه ما گامی صحیح در نقد آراء و اندیشه‌های ناسالم برداشته و ملت سر در گم را از گمراهی نجات داده و به سر منزل مقصود نزدیک نماییم در همین میان کسانی هستند که به هر قیمت حاضرند تا برای رسیدن به منافع خود از دین ، و معنویت ! مایه بگذارند تا با توجیهات ناصحیح و عوام پسندانه جایگاهی در میان ملتهابرای خود دست و پا کنند و متملقین و واعظان جیره خوار نیز بر این طبل تو خالی کوبیده تا شاید گمراهان بیشتری را با خود همراه سازند به همین جهت انسانها برای رسیدن به قله حق طلبی نیاز دارند تا خود را به کلام وحی و یا سخنان مفسرین وحی نزدیک نموده و سره را از ناسره و حق را از ناحق تشخیص دهند و غیر از این راه هر چه باشد دوری از حق و تاریکی مطلق است و بس!


امیرمؤمنان علی علیه السلام برای شناخت حقیقت و در بحبوحه جنگ صفین و زمانی که خال المومنین و امیرالمومنین در برابر هم صف آرایی کرده بودند و یا در جنگ جمل آن جایی که همسر پیامبر‌ام المومنین با امیر المومنین رودر روی یکدیگر واقع شده بودند در پاسخ به سوال شخصی که گفت : یا علی تو امام مسلمینی و معاویه صحابی رسول الله و تو داماد پیامبری و عایشه‌ام المومنین همسر پیامبر در میان برای شناخت حقیقت چه باید کرد ؟ آیا می توان دعوای شما دو گروه را وانهاد و به کنار رفت؟ و یا باید خود را در برابر یکی و به طرفداری از دیگری قرار دهم و تشخیص این امر برایم مشکل است ! علی (ع )فرمود: اعرف الحق تعرف اهله و اعرف الباطل تعرف اهله یعنی به جای اینکه (اشخاص) علی و معاویه ملاک عمل تو باشند و یا علی و عایشه مورد قضاوت تو قرار گیرند اول حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل باطل را شناخته باشی در غیر اینصورت به اشتباه خواهید افتاد ! و در اینجا ما نیز از همان روش امام المتقین امیرالمومنین بهره می جوییم و خوانندگان عزیز را به تفکر و قضاوت می خوانیم و تا ضمن ارزیابی عملکرد حاکمان بدون در نظر داشتن القاب و عناوین دوری یا نزدیکی اینان را باحق و حقیقت دینی مورد ارزیابی قرار دهند تا که سیه روی شود هر که در او غش باشد این گوی و این میدان ! اسلام دینی نبوده و نیست که خود را با پلشتیها و نا خالصی‌ها آلوده نماید اسلام دینی است فطری که بخاطر یکرنگی آن حتی دشمنانش را با خود همراه ساخته و اگر نسیم حقیقت همانطور که هست به مشام مشتاقان آن برسد بی‌درنگ به قول قرآن یدخلون فی دین الله افواجا یعنی مردم دسته دسته بر این دین وارد می شوند این شفافیت دین اسلام و صفا و خلوص مردان دین باعث رونق اسلامگرایی در زمان پیامبر و اهل بیتش شد زیرا اسلام دین اخلاق و پایداری بر اصول اخلاقی است و آنچه امروز در جهان پر از ظلم و جنایت دیده می شود حاصل بی‌اخلاقی‌های موجود در جامعه و در راسشان حاکمان آنان است اسلام دین سادگی ، صداقت ، دین همیاری و تعاون و دین احیای ارزشهای اخلاقی است و با آنچه که امروز به نام سیاست مصطلح در جهان از آن نام برده می شود فاصله داشته و از آن بیزار است لذاست که در زمان مرگ خلیفه دوم ، علی که تا یک قدمی خلافت فاصله داشت با شرط خلیفه مخالفت کرد و از خلافت خود را دور ساخت وچه بسا اگر آن شرط را می پذیرفت و اجابت می نمود مسیر تاریخ اسلام عوض شده بود و یا اگر مسلم بن عقیل (ع) در خانه هانی بن عروه دشمنش را که به حق باید کشته می شد را می کشت تاریخ عاشورا رخ نمی داد و اگر انبیاء و ائمه ما جور دیگری و به قول امروزیها با سیاست علمی تر و دقیقتری رفتار می نمودند!! امروز خیلی از حوادث و وقایع تاریخ اسلام اینگونه رقم نخورده بود و این نکته درست همان تفسیری است که شخصی به علی بن ابطالب عرض کرد یا علی معاویه از شما سیاستمدارتر است و شما از یک سادگی خاصی بر خوردارید و حکومت داری روش مخصوص به خودش را دارد و گویی می خواست به علی بگوید تو هم کمی از سیاستهای معاویه پند بگیر و مولا خطاب به این شخص ظاهر بین فرمود : والله ما معاویه بادهی منی و لکنه یغدر و یفجر ولولا کراهیه الغدر.... سوگند بخدا معاویه از من سیاستمدار تر نیست ! اما معاویه حیله گر و جنایتکار است اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم ولی هر نیرنگی گناه و هر گناهی نوعی کفر است ... .

 


با این مقدمه معلوم می شود که برای شناسایی حق و باطل باید مرز شخصیتهای انسانی را در نوردیم و ملاک عمل خود را حق یا باطل بودن قرار دهیم ؛ پس این سوال مطرح میشود که حق و باطل را از کجا بشناسیم؟ و اصلاٌ حق و باطل چیست؟ تا بشود اعمال و رفتارمان را با آنها بسنجیم . برای جواب این سوال ازکلام معصومین (ع) که خود عین حقند بهره می جوییم پیامبر اکرم (ص) یکی از روشهای شناختی حق را وجود مبارک امیر المومنین قرار داده و می فر ماید : علی مع الحق و الحق مع علی و خود مولا علی شناخت حق را اینگونه تعریف می کند : ... جعل حقه علی العباد ان یطیعوه... خداوند حق خود را بر بندگان ، اطاعت خویش قرارداده است! و این اطاعت یعنی پیروی از دستورات الهی و باز داشتن خود از نواهی الهی! و بعبارتی بدنبال حلال و حرام رفتن و از مسیر احکام الهی به سعادت رسیدن !

 


حال باید گفت اگر ملاک عمل ما مسلمانان و بالخصوص شیعیان اوامر و نواهی خداوند و میزان و شاخصش در رفتار ائمه هدی به عینیت رسیده و الگوی عملی حکومت اسلامی حکومت پنج ساله مولا علی است که در خطبه‌ها و نامه‌ها و حکمتهای او در کتاب شریف نهج البلاغه آمده پس با این میزان عملکرد حاکمان جمهوری اسلامی در کدام کفه ترازوی حق یا باطل جای دارد؟ آیا اگر صورتی از ظواهر دین و دینداری ملاک قضاوت باشد به تنهایی کفایت می کند و حال که چنین است اکثر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از ما به این حق نزدیکترنیستند؟ و شیوخ عرب منطقه بیش از ما داد آداب اسلامی را نمی زنند ؟ حرف گروهکهایی مانند طالبان و القاعده و داعش هم همین است که ما داریم به شیوه و سنت نبوی عمل می کنیم وحقیقت پیش ماست ! و اگر ملاک نظم در امورست و پایبندی مسئولان به آن در این مورد هم غربیها و اروپا گوی سبقت را از ما مسلمانان ربوده اند و اگر خدمت به خلق الله ملاک است که مردمان کشورهای دیگر سر لوحه این امورند ! پس حق با حرف و شعار نیست .


و اما جمهوری اسلامی که حفظش را اوجب واجبات می دانند! و ضرورت بقایش را حتی بالا تر از جان امام زمان گفته اند ! آیا به تمام معنا جمهوری اسلامی است؟! این سوالی هست که ۳۵ سال ملت با آن در گیر است و اینکه متدینین کمی تامل و وسواس به خرج مس دهند برای این است که باید به حجت شرعی برسند و اینجاست که حاکمان جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را می نمایند تا اینگونه وانمود کنند که همه چیز آرام است و بر طبق شرعیات صورت می گیرد اما آیا صرف تصویب قوانین به نام قانون اسلام جمهوری اسلامی رنگ و بوی اسلامیت به خود می گیرد؟ و مشکلات مردم به سرانجام می رسد اگر اینگونه بود کشورهایی که قبل از ما ساز جمهوری اسلامی را نواختند امروز جایگاهشان در بالاترین سطوح زندگی مادی و معنوی بود نه جهنم خود ساخته فقر و فلاکت کشورهایی مانند پاکستان و موریتانی و این اواخر افغانستان عزیز ! از این قبیل کشورهایی هستند که قبل از پیروزی انقلاب ما عنوان جمهوری اسلامی را یدک می کشیدند .


حال این پرسش پیش روی ماست که مسئولان جمهوری اسلامی را تا چه اندازه به حق و حقیقت نزدیک می بینیم ؟


آیا با وجود رهبری خود شیفته ومطلقه که برای یک عمل ساده پروستات میلیونها و شاید میلیاردها تومان هزینه بر بیت المال تحمیل می کند و همه را به دستبوسی فرامی خواند و شوی آه وناله و دعا و ثنا راه می اندازد که انسان بیشتر به یاد محمدرضا پهلوی و سقوطش از اسب می افتد که می گفت دست غیبی حضرت عباس مرا نجات داد و خود را کمر بسته آن حضرت می نامید !! چه مقدار به حق نزدیکیم؟


آیا با وجود دولتمردانی پاک دست ! و مردمی که هفتصد میلیارد دلار در آمد نفت را صدقه وار در سبد خانوار گذاشتند و اضافات آن را راهی دیار غزه و لبنان و ونزوئلا و ... نمودند و از گشاده دستی‌شان گونی‌های سیب زمینی را بر سر چهار راهها به رایگان در اختیار وارثان اصلی انقلاب یعنی پابرهنگان اهدا نمودند! می توان از حق و حقیقت اینان حرفی زد ؟


آیا با وجود حاکمان دلسوز و یکرنگ ! که ذخایر بیت المال را به توپ بسته تا جایی که مقام رهبری که خود را سر سلسله مبارزه با رانت و فساد می داند ندای کش نده سر می دهد می توان از حقیقت دم زد؟


آیا واقعا جمهوری اسلامی پس ازگذشت ۳۵ سال توانست خود را الگوی واقعی اسلامی در جهان نشان دهد ؟ آیا رفتارهای حاکمان ما در طول این مدت روایتگر حکومت عدل علوی در ۵ سال خلافتش بوده است ؟ مرحوم امیر کبیر صدر اعظم ایران با وجود پادشاهی بی‌لیاقت در مدت ۳ سال توانست بهترین خدمات را که هنوز اثراتش را شاهدیم رقم بزند آیا حاکمان جمهوری اسلامی که ۳۵ سال بیت المال مسلمین  را در اختیار دارند توانستند قدمی برای گسترش اسلامیت این مملکت بر دارند ؟ قضاوت با شما!


مردم ایران ؛ سالهاست که دغدغه اولیه‌اش دیگر حق طلبی نیست ! رهبران جمهوری اسلامی با این مردم کاری کردند که حق را در گرفتن یارانه نقدی و سبد کالای گوشت و مرغ و تخم مرغ می بینند و بدنبال قیمت ارزانتر پیاز و سیب زمینی هستند! ملت می گوید حق این است که اگر راستش را بگوییم که در آمدمان چقدر است از یارانه محروممان می کنند و دیگراین صدقه جاریه دستمان را نمی گیرد ملت ما حق را این می داند که باید مجیزرهبرانش را بگوید و بدنبال خودروی حامل عزیزان بدود تا بتواند از پرتوش نان شب بچه‌ها را تامین کند ملت ایران شاه را بیرون کرد تا حکومت سلطنت مطلقه جایش را به جمهوریت بدهد اما مطلقه دیگری را به جایش نشاند ! ملت ما اسلامی میخواست همه در یک سطح و یک صف ؛ اسلامی که حاکمانش در میان مردم باشند و با مردم زمستان سرد را به بهار دل انگیز برسانند ! نه اسلامی که حاکمانش شعار حمایت از کوخ نشینی سر بدهند و در کاخ روز گار بگذرانند و نمایندگان مردمش در تالار سبز خواب قیلوله بروند و وام بلا عوض یکصد میلیونی به جیب بزنند ! اسلامی که از آن مرحوم شیرازیها که بایک جمله فتوایش لرزه بر استثمارگران می انداخت و یا مرحوم مدرسش در برابر قلدر زمان جانانه می ایستاد و مانند مرحوم آیت الله منتظری سالها حبس و حصر را برای آزادی بیانش در انقلابی که خود دوم شخصش بود کشید تا بگوید برای احیای حق و حقیقت باید سختی‌ها را به جان خرید و مبارزه کرد .

 


اینها را گفتم که بگویم اگر ملاک حق؛ اهل بیت اند ! در این کشور همه چی هست مگر اهل بیت! و دستوراتشان ! و آنچه در این کشور دیده نمی شود حق است ! و اجرای آن!

و اگر این حاکمان بر دین مردم سوار شوند که شدند ما را تا نا کجا آباد می برندمان و تازه آنجا هم باز اسلامی جدیدتر! به خوردمان می دهند و از حق دیگری دم می زنند !

خدایا : اگر حاکمان این مملکت اهل حقند و پیرو علی (ع) ؛ ما را با باطل اهل باطل و علیی غیر ازعلی(ع) اینان محشور کن!

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


گر میر ما در چالش ده کتاب شرکت می کرد...

Posted: 30 Sep 2014 12:24 PM PDT

رضا موسوی
من هرچی گشتم ۷تا کتاب بیشتر پیدانکردم که مهندس موسوی معرفی کرده باشه؛ یه جا خبرنگار مجله چلچراغ ازش میپرسه 


من هرچی گشتم ۷تا کتاب بیشتر پیدانکردم که مهندس موسوی معرفی کرده باشه؛ یه جا خبرنگار مجله چلچراغ ازش میپرسه: ” ۵ رمانی که به بودن شان در کتابخانه تان افتخار می کنيد؟”... و ۲ کتابی که از حصر بواسطه دختراشون برای مطالعه پیشنهاد دادن...

۱- برادران کارامازاوف  / داستایوفسکی

۲-سرخ و سياه  / استاندال

۳- جنگ و صلح  / تولستوی

۴-خشم و هياهو /  فاکنر

۵-در جست وجوی زمان از دست رفته /  پروست

و:

۶-وجدان بیدار / تسوایگ

۷-داستان یک آدم ربایی / مارکز

لینک منابع:
http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=74481
http://www.kaleme.com/1390/07/06/klm-74896/?theme=fast
http://www.kaleme.com/1391/01/16/klm-96917/ 

منبع: فیس بووک نویسنده 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


شبکه‌های مجازی؛ رهایی بخش یا وهمناک

Posted: 30 Sep 2014 12:05 PM PDT

مقصود فراستخواه
تأملی در تأثیر اجتماعی تکنولوژی‌های نوین    


یک.مقدمه و طرح مسأله

حدود نیم قرن پیش،در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ قرن بیستم و مقارن به عرصه آمدن نخستین نسل‌های کامپیوتر در آمریکا، الوین تافلر از « شوک آینده» خبر داد و توضیح داد که مردم جهان باید خود را برای درک تغییراتی بی‌سابقه ونوپدید آماده کنند. دهه هشتاد که شد نسل «پی سی»‌ها آمدند. تافلر این بار از «موج سوم» تمدن بشری و سپس «جابجایی در قدرت»[۱] بحث کرد. فناوری اطلاعات وارتباطات، منشأ ومبنای قدرت هایی تازه در جامعه بشری شد(تافلر، ترجمه ۱۳۷۰،۱۳۸۳ و۱۳۸۵).


نویسنده در تاریخ دانشکده فنی دانشگاه تهران کار تحلیل محتوا وتحلیل رِوایی انجام داده است و تحقیقاً به این نتیجه رسیده است که در دهه ۵۰ شمسی(مقارن همان ایام ظهور نسل کامپیوترهای پی سی به جای مین فریم ها) وقتی پای این کامپیوترها برای اولین بار به دانشکده رسید، سرمشق‌های درس دادن و درس خواندن وکار کردن و حتی فرهنگ در دانشکده عمیقا متحول شد.


تکنولوژی فقط یک ابزار فنی ساده به دست ما نمی دهد بلکه چه بسا نگاه‌ها و ارزشها و عادتواره‌های ما را واصولا مدل ذهنی ما نیز از این حال به آن حال بکند. شاید اگر گوتنبرگ آن دستگاه کوچک چاپ را اختراع نکرده بود، جنبش اصلاح دین و پروتستانتیزم نیز در اروپا روی نمی داد. آدام شاف، بحث کرده است که چگونه انقلاب میکروالکترونیکی ، به انقلاب انفورماسیون (اطلاعاتی شدن) و رقم خوردن جامعۀ پسا نوین اطلاعاتی انجامید(شاف،ترجمه ۱۳۷۵). جهانی شدن از پدیده‌های فناوری اطلاعات وارتباطات بود. گیدنز جهانی شدن را بسط اجتناب ناپذیر تجدّد در گسترۀ بین المللی دید(گیددنس،۱۹۹۰) و آلبرو آن را پنجمین مرحله جامعه شناسی دانست(البرو،۱۹۹۰). مانوئل کاستلز، با شرح تازه تر و مشروحتر این تحولات، از شکل گیری «جامعۀ شبکه ای» بحث کرد که جامعه‌ای متفاوت است ،نه تنها از جامعه سنتی بلکه نیز از جامعه صنعتی( کاستلز،ترجمه ۱۳۸۰).


اینترنت، فیس بوک، تویتر، لینکدن و مانند آنها به همراه وسایل سبک داخل کیف و توی جیب مردم مثل آی پد، تبلت ، فبلت، و انواع اسمارت فونها و گالاکسی‌ها وسیستم‌های اندروید، همه دست به دست هم می دهند و مدل ذهنیت اجتماعی ما را روز به روز متحوّل می کنند. اما یک سؤال بزرگ همچنان به قوت خود باقی است. در بحث حاضر، نویسنده با این پرسش درگیر است که آیا شبکه‌های مجازی اجتماعی یکسره رهایی بخش اند و الگوی آگاهی جامعه و مدل ذهنیت اجتماعی وارتباطی را توسعه می دهند یا محدودیتها و کژتابی‌های وهمناکی نیز با خود به همراه دارند؟


دو. زمینۀ نظری

ذهن بشر و مدل آگاهی آدمی پابه پای وسائل وترتیبات ارتباطی او تطور یافته است. از نخستین ساز وکارهای ارتباطی بشر، زبان گفتاری و سپس به طور خاص زبان نوشتاری بود. قبل از اینکه زبان انسان توسعه پیدا بکند، ذهن او نیز در سطح ساده‌ای کار می کرد. تنها با اختراع خط و زبان نوشتاری است که هم زبان گفتاری وهم به طور خاص ذهن انسان، سیستماتیک تر شده است. قدمت این موضوع در مجموع سیارۀ ما به هزاره‌های چهارم تا دوم پیش از میلاد برمی گردد و در این مدت نیز همه جوامع همزمان از زبان نوشتاری برخوردار نشدند. تمدن چینی؛ زبان نوشتاری خود را با تصویر نگاری وایده نگاری سامان داد. مصریان از هزاره سوم وچهارم از این دو مرحلۀ زبان نوشتاری استفاده کردند؛ هیروگلیف در انحصار کاهنان بود، هیراتیک برای یک سطح رسمی وخاص دیگر به کار می رفت ودیموتیک در سطحی عمومی تر رواج داشت. در غرب آسیا(سومر ومیان رودان و...)ایده نگاری به صورت خط میخی در همان هزاره‌های سوم وچهارم به وجود آمد و همین تجربه در هزاره‌های دوم وسوم به میان عیلامی‌های واقع در جنوب غربی فلات ایران وآکدی‌های بابل اشاعه یافت. از طریق عیلامی‌ها وبابلی‌ها و بویژه بعدها از طریق آرامی ‌های جنوب میان رودان است که زبان نوشتاری به ایرانیان هم رسید والبته مثل بسیاری جاهای دیگر بیشتر در انحصار دبیران بود.


شواهد قدیمی از کمال یافته‌ترین صورت زبان نوشتاری به صورت آوایی والفبایی در میان فنیقیان یافته شده است؛ آن هم در هزارۀ دوم پیش از میلاد. این تجربه بود که در هزارۀ نخست پیش از میلاد به مناطق مختلف مثل یونان وهند واقوام آرامی(خاورمیانه) کم وبیش انتقال یافت ودر یونان وسپس روم گسترش پیداکرد. زبانهای نوشتاری عبری وسریانی وکوفی، بعدها از طریق آرامی‌ها در مناطقی مثل عراق و عربستان در سده‌های پیش وپس از میلاد گسترش یافت( برای تفصیل بحث بنگرید به فراستخواه، ۱۳۹۱).[۲]


می توان از تطور نوع آگاهی در تاریخ بشر سخن گفت: ۱.آگاهی تمدنی، ۲. آگاهی مدرن، ۳. آگاهی انبوه، ۴. آگاهی شبکه ای:


۱.آگاهی تمدنی

با اختراع خط و الفبا و زبان نوشتاری، شاهد ظهور «ذهن الفبایی» و «فرهنگ کتبی» هستیم. تا بشر خط را و این ذهن الفبایی را نداشت، نتوانست آنچه را تاریخ تمدّن شناخته شده بشری می گوییم به وجود بیاورد. پس آگاهی تمدنی به این شکل وشمائل خود تنها در پرتو ذهن الفبایی و هردونیز به برکت ساز وکار ارتباطی از نوع کتبی امکان پذیر شد.


۲. آگاهی مدرن

در سدۀ پانزده میلادی اتفاق تازه‌ای روی داد و آن اختراع چاپ و انقلاب گوتنبرگی (۱۴۵۴) بود . در اینجا نیز بار دیگر تحول در ساز کار وترتیبات ارتباطی بشر به تحول مدل ذهنی انجامید و نظام تازه‌ای از آگاهی جامعه مدرن به وجود آمد. «ذهن مطبوعاتی» و خرد به عرصه آمد که از مقدّمات رنسانس و پیش درآمد رفورم مذهبی و انقلابهای فکری، علمی، سیاسی و صنعتی بود.


۳.آگاهی انبوه

در دو سه دهۀ آخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با اختراع وسائل ارتباطی تازه تر یعنی تلفن (بل، ۱۸۷۶)، ضبط صوت (ادیسون،۱۸۷۸)، رادیو (مارکونی،۱۹۸۹) و تلویزیون (۱۹۲۸) ذهن الفبایی و مطبوعاتی به «ذهن منتشر» و «سرمشق محیط رسانه ای» تغییر یافت.


۴.آگاهی شبکه ای

سرانجام از نیمه دوم قرن بیستم، اختراع نسل‌های اولیه ی کامیپوتر، ماهواره (۱۹۶۵) و نهایتا اینترنت، مدل نوپدیدی از ذهنیت را در دنیا به وجود آورد و آن « ذهن مُشبّک » و «سرمشق همکنشی در مقیاس جهانی» بود (کاستلز،۱۹۹۹). در جدول زیر تطور تأثیرات تکنیک بر تفکر بشر نشان داده شده است:

 

 


سه. بحث

نگاه اول: شبکه‌های مجازی اجتماعی؛ آگاهی ناک، آزادیبخش، مشارکت ساز و پلورال هستند

با ظهور شبکه‌های مجازی اجتماعی، اکوسیستم آگاهی جامعه متحول شده است. در فیس بوک همانطور که نظریه کنشگر –شبکه آن را توضیح می دهد، سه امر مهم در هم تنیده می شوند. «امر تکنیکی»، «امر اجتماعی» و «امر معنایی –گفتمانی» با هم عمل می کنند. شاکلۀ ذهن اجتماعی و پدیدایی آگاهی در این شبکه روز به روز اصرار دارد ونشان هم می دهد که می خواهد به طرزی عمیق متفاوت از آگاهی متعارف تمدنی، متفاوت از آگاهی مدرن وحتی متفاوت از آگاهی انبوه سرمایه داری صنعتی باشد. برخی از صفات مشخصۀ ذهن مشبّک و منبسط در این فضا چنین است:


۱.ذهن شهروندان ازمدارهای عمودی و حصارهای هرمی بیرون می زند. روابط «میان ذهنی» گروه‌های اجتماعی در شبکۀ افقی مرزناشناسی گسترش می یابد.

۲. معنا‌ها با هم ساخته می شود و محتویاتی بغایت کثیر وهزار رنگ وهزار نقش، به طرزی ناهمگن ونامتجانس، تولید ومبادله می شوند.

۳.ذهن بشر، بیش از هر دوران، واجد سرشتی ارتباطی می شود. موجودیت هر تکه از آگاهی که در این شبکه بر می جهد واز این شبکه پرتاب می شود، موجودیتی تعاملی است.

۴.در شبکه‌های مجازی اجتماعی، فضای آگاهی وفضای زبان هردو کمتر نخبه گرایانه وکمتر سلسله مراتبی اند. زمینه‌ای موزاییکی از آگاهی مسطح اجتماعی در حال شکل گیری است.

۵. یادگیری غیر قابل پیش بینی و برنامه ریزی نشده‌ای موازی با آموزش وپرورش رسمی و بیرون از رسانه‌های رسمی و بیرون از مدیریت‌های رسمی آگاهی، به راه می افتد.

۶. جریان مبادلۀ اطلاعات و پیام‌ها ومتن‌ها وتصویر‌ها وصدا‌ها ونشانه‌ها همه وهمه کم وبیش و دیر یا زود از چارچوبهای تعیین شده، بیرون می زند.

۷.قابلیت تحرک و جابجایی در فوتون‌های آگاهی سیال جامعه افزایش می یابد.

۸.سرعت وسهولت انواع فعالیت‌های فکری ومعنایی و کنش‌های گفتمانی وارتباطی بیشتر می شود.

۹.قدرت تسهیم افراد در آگاهی اجتماعی، یعنی سهیم شدن در خرد ارتباطی فزونی می گیرد. فضا بنابه سرشت خویش میل به شراکتی شدن دارد.

۱۰. شبکه‌های اجتماعی مجازی، گویا می خواهند پلورالیسم معرفتی را صورت بندی فنی وارتباطی بکنند. تنوع وتکثر صورت و محتوا و انبوهگی آن روز بروز هر چه بیشتر افزایش می یابد.

۱۱. قابلیتهای تولید و توزیع آگاهی خیلی بالاست و تجدید شونده وتکرار شونده هم هست.

۱۲. مسیرهای آگاهی بیش از هر زمان قبلی ، ناخطی است. از زیر تعریف می لغزد. غیر قابل پیش بینی است.


نگاه دوم. شبکه‌های مجازی اجتماعی؛ سرگرم کننده، وهمناک، فریبنده و وانمود شونده اند

شبکه‌های مجازی اجتماعی سویۀ دیگر و به کلی متفاوتی هم دارد که کار توصیف وارزیابی آن را دشوار می کند. این نیز فقط ناشی از شکاف دیجیتالی و فاصلۀ دهشتناک دسترسی به اینترنت در میان کشورهای توسعه یافته و کشورهای فقر زده و قحطی زده واستبداد زده نیست. مسأله تنها این نیست که بسیاری از گروه‌های اجتماعی همچون کم درآمدها، آواره ها، بی‌خانمانها، حاشیه شده‌ها وحتی اغلب شهروندان در نظامهای توتالیتر، اصولا فرصت و امکان استفاده از این شبکه را ندارند. موضوع فقط محدودیتهای قانونی شده و نهادینه و فیلترینگ سیاسی وایدئولوژیک دولتها نیست. شاخصهای پایین زیر ساخت فناوری، پهنای باند وضریب نفوذ اینترنت نیست. موانع فنی مانند قطع اتصال یا مسألۀ امنیت و حریم خصوصی و قابلیت اعتماد و ویروس‌ها وبدافزارها هم نیست. فقدان پروتکل‌های حرفه‌ای وحقوقی و مالکیت معنوی نیست. اینها هم هستند ومعضلاتی جدی هستند اما مشکل بزرگتری نیز، در خود شبکه اجتماعی مجازی کمین کرده است و آن درهم آمیختن وحشتناک صدف وخزف در انبوهگی این فضا از یک سو با وسوسه انگیزی‌های سرگرم کنندۀ وهمناک آن از سوی دیگر است.


شبحی از دنیای مجازی شبیه سازی شده و وانموده شده[۳] در این فضا به وجود می آید وبر اذهان وعادتواره‌ها سایه می اندازد که ربط طبیعی میان کاربران وواژه‌های‌شان را با اشیا و پدیده‌های واقعی جهان مخدوش ومبهم می سازد. بسیاری از مردم در اینجا چیزهایی می خوانند و می دانند اما چنان زیاد و سریع که شاید هیچ نمی خوانند و هیچ نمی دانند. لشگر گزینه‌ها در صفحاتی بی‌سر وته از پیش چشمان آنها رژه می رود و شخصیتی کاذب از یک سردار خیالی در آنها به وجود می اورد که دارند از لشکرشان سان می بینند. اطلاعات وپیام‌های متنی وصدایی را که مرورگرهای پیشرفته پیش می کشند، چنان توده و انبوهه شده اند که گویا از یک چشم کاربران نگونبخت می آیند واز چشم دیگر به در می روند، از این گوش به آن گوش تنها همهمه‌ای مبهم برجای می ماند. همه چیز وهیچ چیز. خیلی باخبر وبی خبر. بسیار پر اطلاعات ولی تهی از آگاهی اصیل. دوستان زیاد ولی ناشناس. دنیایی بزرگ ولی توخالی.


اطلاعات آن چنان زیاد است که فرصت استقرار آنها در سطوح پایدار آگاهی نیست. شهروند فکر می کند از همه چیز مطلع است ولی حقیقتا نیست. دانشجو می گوید صدها مقاله دیده وذخیره کرده است ولی به ندرت آنها را چنان خوانده است که قبلا می گفتیم من این کتاب ومقاله را خوانده ام. محققانی که فایلهایشان زیاد است ولی از حسّ حیرت و کنجکاوی واز حس ورق زدن کتابها و تجربه کاوش و اکتشاف سرشار نیستند. کودکان ساعتها با پیشرفته‌ترین نرم افزار‌ها بازی می کنند ولی از ابتدایی‌ترین توانمندی‌ها برای زیستن در دنیایی واقعی محروم می مانند. حوزه عمومی در عین ازدحام خالی از چیزی است.


نتیجه گیری. شبکه اجتماعی مجازی، راه حلی برای رهایی ما هستند اما خود نیز بخشی از مسأله اند

با ظهور شبکه‌های مجازی اجتماعی، موجودیت ذهن وآگاهی جامعه، کم وبیش دچار نوعی بحران می شود. این شبکه‌ها در همان حال که رهایی بخش اند، کژتابی‌ها وغلط اندازی ها، وسوسه انگیزی وفریبندگی‌های تازه‌ای نیز به همراه دارند. با آنها درجه آزادی وافق انتخابهای مان بیشتر می شود، اما گم گشتگی در کمین است. در این فضا انتظار یک وضعیت ایده آل خود به خود کم می شود. وضعیتی اگر هست بیشتر «رئال» است و بیش از هرزمان قبلی، عاجل واقتضایی (پراگماتیستی) است. انتظاری اگر هست نوعا به امری نامنتظر است. تنها امر پایدار، ناپایداری است، تنها تعیّن ، «بی تعینی» است وبیشترین اطمینان به عدم اطمینان است. این ذهن مشبّک بیش از هر زمان دیگر، از خود صفتی میان ذهنی وچند ذهنی وچند صدایی نشان می دهد ، غالبا چیزهای زیادی نشان می دهد، ولی چه بسا هیچ چیز نیز نشان ندهد.


در این فضا به نظر می رسد که ذهن و آگاهی ما ممکن است سخت مرعوب سیطرۀ تکنولوژیک مصرف گرایانه و بازیگوشانه بشود. مطمئنا ظرفیتهایی آزادیبخش که بعضی را برشمردم، در فضای اجتماعی مجازی هست اما این ظرفیتها در دنیایی است که محدودیتهایش را چه بسا از چشم کاربرانش پنهان می کند. این دنیای پرطمطراق به تعبیر بودریار (بودریللرد، ۱۹۹۴ )وانمود می کند واقعی تر از دنیای طبیعی وواقعی ماست ولی حقیقتا نیست و بر ما سیطره پیدا می کند. آیا راهی برای برون شدن از این تناقض نما هست؟

 


منابع 
-----------------
- تافلر، الوین ، موج سوم، ترجمه شهین دخت خوارزمی، تهران، انتشارات علم، 1385

- تافلر، الوین ، شوک آینده، ترجمه حشمت الله کامرانی، تهران، انتشارات علم، 1383

- تافلر الوین، جابجایی در قدرت، ترجمه شهیندخت خوارزمی، انتشارات علم ، 1370

- شاف آدام، جهان به کجا می رود، ترجمه فریدون نوایی، آگه، 1375

- کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات، «اقتصاد، جامعه و فرهنگ». ترجمه حسن چاوشیان وهمکاران ، طرح نو، 3 جلد، 1380

- فراستخواه، مقصود ،شمه ای از مراحل اولیه تحول ذهن و زبان بشر، درس گفتارهای فراستخواه در باب ذهن، 1391

http://hamandishi90.blogfa.com/post/20

 

Albrow, M. Globalization, Knowledge & Society. London 1990.
Giddens, A.The Consequences of Modernity, Stanford University, 1990
Baudrillard,J. Simularca and Simulations. Ann Arbor, U of Michigan Press, 1994

 

---

[1] Power- Shift

[2] شمه ای از مراحل اولیه تحول ذهن و زبان بشر، درس گفتارهای ذهن ، فراستخواه، 1391

 

http://hamandishi90.blogfa.com/post/20



منبع: مهرنامه 
 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

خسارت حمله و خیانت افراط دولبه یک قیچی

Posted: 30 Sep 2014 11:33 AM PDT

محمد تقی فاضل میبدی
 تا دو اتفاق مهم در منطقه نیفتد، بعید به نظر می‌رسد که بتوان جلو افراطی‌گری دینی را در جهان اسلام گرفت 



بالاخره گروه ائتلاف به سرکردگی آمریکا تصمیم گرفتند تا مواضع گروه‌های افراطی، به‌ویژه داعش را از راه حمله هوایی بمباران کنند و در این چندروز طی چند حمله، بخش‌هایی از خاک کشور سوریه و عراق مورد حمله قرار گرفت و ضمن اینکه خساراتی به گروه داعش وارد کرده، عده‌ای غیرنظامی نیز کشته و زخمی شدند و خساراتی بر این دو کشور وارد شد. از آن‌سو در دو کشور آمریکا و انگلیس تظاهرات علیه جنگ صورت گرفت و مردم نفرت خود را از جنگ ابراز کردند. در اینجا سوال این است که با حمله نظامی، خطر و خسارت و خیانت این گروه‌‌های افراطی و تروریستی تا چه میزان کاهش می‌یابد؟ آیا می‌توان جریانی را که با‌عنوان اسلام در میان برخی رخنه و افراد مختلفی را از قلب اروپا به‌سوی خود جذب کرده است و پاره‌ای از کشورهای گروه ائتلاف با پول و سلاح آنها را از پیش تقویت کرده‌اند، با بمباران هوایی از ریشه خشکاند؟ نمونه بارز آن حضور نظامی کشورهای بزرگ در افغانستان است؛ تا به حال هزاران‌نفر غیرنظامی اعم از زن و کودک در این کشور یا با حملات تروریستی طالبان و القاعده یا با هدف‌گیری ‌اشتباه نظامیان، آمریکا و پیروانش، در آتش جنگ خاکستر شده‌اند. باز این اشتباه در کشور سوریه و عراق در حال تکرارشدن است. تعداد تلفات غیرنظامی در این حمله‌ها تا چه میزان خواهد بود، نمی‌دانیم؛ ولی تاکید نگارنده که کمی سر در آستین سیاست دارد این است که راه رهایی مردم خاورمیانه و کشورهای اسلامی از گروه‌های به‌اصطلاح اسلامی، حمله نظامی کشورهای بزرگ و ائتلاف برخی کشورهای اسلامی با آنان نیست. برای درمان این درد بزرگ ممکن است راه‌های گوناگونی پیشنهاد شود، اما تا دو اتفاق مهم در منطقه نیفتد، بعید به نظر می‌رسد که بتوان جلو افراطی‌گری دینی را در جهان اسلام گرفت:

۱- ضرورت ائتلاف و اتحاد سران کشورهای اسلامی، به‌ویژه کشورهایی مانند ایران، عربستان، مصر و ترکیه و داشتن یک استراتژی واحد در مورد سیاست‌های منطقه. پرواضح است که دخالت‌دادن ایدئولوژی‌ها در سیاست خارجی و خاردارکردن مرزهای قومی و فرقه‌ای و دعواهای از این جنس بر سر مسایل کلان کشور، بزرگ‌ترین خطر برای منطقه است. جنایاتی که در غزه اتفاق افتاد یکی از عوامل عمده آن، اختلافات قومی و فرقه‌ای بود که در کشورهای اسلامی وجود داشت. چرا ایران و مصر بیش از سه‌دهه است ارتباط دیپلماتیک باهم ندارند؟ تفاهم کشورهای اسلامی بر سر مسایل سیاست خارجی گره خیلی از مسایل داخلی را می‌گشاید و خیلی از مشکلات اقتصادی کشورها را حل می‌کند و فقر، گرسنگی و تورم که بلای خانمانسوز است کمتر می‌شود. این عقده و ناراحتی در میان جوانان منطقه وجود دارد که چرا این‌همه صادرات نفت و چرا این‌همه گسترش فقر؟ طبیعی است که مشکلات اقتصادی و بی‌توجهی به شکم‌های گرسنه راه را برای هر اعتراضی باز می‌کند. زمینه نفوذ داعش در عراق از کجا پیدا شد؟ چرا دولت‌های مرکزی را مقصر ندانیم؟ چرا دولت‌های غربی به‌جای فروش سلاح به کشورهای اسلامی و سپس حمله‌های نظامی برای ازبین‌بردن تروریست‌ها و گروه‌های افراطی، به زیرساخت‌های منطقه کمک نمی‌کنند؟ در هرسال تا چه میزان از پول این ملت‌ها هزینه تسلیحات می‌شود؟ بنابراین دولت‌های منطقه چرا نباید در کنار هم باشند؟ این جنگ سرد میان برخی از کشورهای عربی و منطقه تا کجا باید ادامه داشته باشد؛ مگر اسلام بر اساس وحدت کلمه بنا نشده است؟ مگر قرآن به ما نگفته است: ولا تفرقوا. چرا باید اعتقادات قومی و مذهبی به عرصه سیاست راه یابد و رابطه دو کشور اسلامی را گسسته کند؟
پیامبر اسلام در بدو ورود به شهر مدینه با نوشتن پیمان‌نامه، نشان داد که می‌توان با همه ادیان همزیستی مسالمت‌آمیز داشت.

۲- ائتلاف و اتحاد علمای دین، اعم از شیعه و سنی، برای نشان‌دادن قرائت درست از اسلام. اگر تمامی علمای اسلام در کنار هم، اسلام توام با خشونت و آدمکشی را محکوم کنند و به مسلمانان، به‌ویژه جوانان، بیاموزند که در جهان امروز که بحث حقوق آدمیان مطرح است باید قرائتی رحمانی و مسالمت‌آمیز از اسلام داشت، جایی برای رشد و قرائت خشن از اسلام نمی‌ماند. شعار اولیه ادیان ابراهیمی صلح و زندگی آدمیان در کنار هم است. جنگ در ادیان اگر تشریع شده برای دفاع از کیان جامعه دینی و در برخورد با متجاوز است. چرا برخی عالمان دین در این عصر به فروعاتی چسبیده‌اند که بر اختلافات دامن می‌زند؟ چرا باید اعتقادات خاص فرقه‌ای در رسانه‌های عمومی مطرح شود؟ سب و طعن و لعن‌کردن به کسی روا نیست. مشترکات انسانی اینقدر زیاد است که جایی برای اختلافات نمی‌ماند. عالمان دین در یک شورای فقاهتی و اجتهادی در ایران، عربستان و مصر که هرازچندگاهی باید تکرار شود، می‌توانند جلو رشد این گروه‌های انحرافی را بگیرند. چرا باید به‌خاطر اختلافاتی که هیچ ریشه‌ای در دین ندارد، ساکت نشست و شاهد رشدونمو گروه‌هایی بود که کمترین ارتباطی با اسلام ندارند و از آن‌سو سران سیاست با کشورهایی ائتلاف کنند که راه چاره را، برای نابودی آنان، در حمله نظامی ببینند؟ ‌ای‌کاش روشی که مرحوم آیت‌الله بروجردی در تقریب مذاهب میان قم و قاهره برقرار کرد، باقی مانده بود. قرائت خشنی که از سوی برخی به نام دین، ارایه می‌شود نتیجه‌ای جز برخوردهای خونین از سوی برخی متحجران ندارد. ما بدون اینکه دست از اصول خود برداریم می‌توانیم قرائتی از اسلام در این عصر داشته باشیم که تمام آیین‌ها در کنار هم با حفظ حقوقشان زندگی کنند و کسی به‌خاطر اعتقادش از حقی محروم نباشد و پایبند به دستوری باشیم که امام‌علی (ع) در نامه به مالک، به همه سران سیاست و متولیان دین داد: «مردم دو دسته‌اند، یا برادر دینی تو هستند یا در خلقت با تو مساوی‌اند.» ادای حقوق هر انسانی بر تو واجب است. با به‌کار‌گیری این اصل نه راهی برای رشد گروه‌های خودسر و افراطی می‌ماند و نه ضرورت ائتلاف و انهدام و ریختن بمب بر خاک کشورهای اسلامی که آثار زیانبارش سال‌ها برای مردم مظلوم و بی‌گناه خواهد ماند.
 
منبع: شرق 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


تظاهرات دموکراسی خواهی و رویارویی با پلیس چین در هنگ کنگ+تصویر

Posted: 30 Sep 2014 11:16 AM PDT

 

 

تعداد سبزها در تجمع ۲۵ خرداد، ۲۰۰ تا ۳۰۰ هزار نفر بود

Posted: 30 Sep 2014 11:12 AM PDT

گفتگو با سردار نجات


آنچه در زیر می‌خوانید، مصاحبه‌ تفصیلی خبرنگاران سیاسی خبرگزاری فارس است با سردار محمدحسین نجات معاون فرهنگی و اجتماعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با موضوع «جریان شناسی انقلاب؛ ریزش ها و رویش ها». با این توضیح که این گفتگو اندکی پیش از انتصاب وی به این معاونت سپاه انجام شده است.


** عده ای نمازشب می‌خوانند اما اسلام را قبول ندارند

* «ریزش ها و رویش‌ها» همیشه یکی از بحث های مهم در طول سالهای پس از انقلاب بوده است. با توجه به اینکه حضرتعالی عضو سازمانی بودید که این سازمان ریزش کمی هم در طول سالهای پس از انقلاب نداشت (مخصوصا در دو دهه اخیر)، آیا این افراد از اول «خائن» بودند یا عوامل دیگری مثل عدم شناخت از انقلاب باعث ریزش آنها شد؟

ما از ابتدای انقلاب با 3 جریان سیاسی روبه‌رو بودیم. یک جریان که اصطلاحا نام آن را «جریان معتقد به خط امام(ره)» گذاشتند که ویژگی‌ آنها دنبال کردن خط اسلام ناب محمدی بود که بعدها خود حضرت امام(ره) آن را توضیح دادند.

آنها به دنبال پیاده کردن احکام اسلامی با توجه به عنصر زمان و مکان و ایجاد نوعی حکومت دینی براساس آموزه‌های اسلام و گسترش انقلاب اسلامی و صدور انقلاب به سراسر دنیا بودند.

جریان دوم، گرچه مخالف دیکتاتوری بود و با نظام‌های خودکامه مخالفت داشت و خود را مقید به اسلام نیز می‌دانست، اما اسلام آنها فرمولی برای اداره کشور نداشت و تصور آنها این بود که چون اسلام برای اداره کشور نیامده، ما باید فرمول لیبرال دموکراسی غرب را برای اداره کشور عاریه بگیریم.

آنها اعتقادی به «جمهوری اسلامی» نداشتند و به «جمهوری مسلمانان» معتقد بودند بود و یکی از نمادهای اصلی این جریان در اوایل انقلاب، «نهضت آزادی» بود.

اعضای نهضت آزادی با اینکه معتقد به اسلام بودند، نماز شب می‌خواندند و مفسر قرآن بودند اما این موضوع را که اسلام دین حکومت است، باور نداشتند و می‌گفتند ما باید از غرب و شرق الگو بگیریم.

جریان سوم، جریانی بود که اصولا اسلام را در هیچ شکلی قبول نداشت و مدل شرق و غرب را برای اداره کشور تجویز می‌کرد و معتقد بود راه پیشرفت کشور، برداشت یک الگو از شرق یا غرب است.

«جبهه ملی»، «حزب توده»، «حزب ملت ایران» و امثالهم از جمله مصادیق جریان سوم هستند. چون اینها اصل انقلاب را هم قبول نداشتند، از همان ابتدا آنها را «ضدانقلاب» نام نهادند و آنها در عمل هم نشان دادند که دنبال سرنگونی انقلاب هستند.

این سه جریان در طول سالهای پس از انقلاب دائما به یکدیگر تبدیل شدند، افرادی که روزی جزء گروه اول بودند، تحت تاثیر افکار نهضت آزادی، به گروه دوم گرایش پیدا کردند و مقام معظم رهبری و پیش از ایشان نیز حضرت امام(ره)، ریشه‌های این تغییر را دنیاگرایی، آلودگی نفس‌، اسیر مال دنیا شدن و امثالهم دانستند.


** علل ریزش در سازمان مجاهدین انقلاب

البته برخی تغییرات هم به دلیل قدرت‌طلبی برخی جریان‌ها بود؛ مثلا جریان مجاهدین انقلاب در دهه اول انقلاب و در زمان حضرت امام(ره) کاملا انقلابی بودند. کم‌کم برخی اعضای این سازمان در نحوه دخالت ولایت فقیه و نحوه دخالت نماینده ایشان در تشکیلات سازمان با هم اختلاف پیدا کردند و معتقد شدند که نماینده ولی فقیه در سازمان باید یک عضو ناظر باشد و نباید دخالت کند. برعکس نظر حضرت امام راجع به نماینده خود در سازمان.

همین نگاه باعث جدایی آنها از سازمان شد تا اینکه بعدها در سال 70 با اضافه کردن پسوند «ایران» و حذف نام و علائم جهادی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، اعلام موجودیت کردند.

* مخالفت با ولایت فقیه از دهه 70

البته در اوایل سال 70 شاید به خاطر جذب افرادی که همراهشان بودند نظیر طیفی که با آقای بهزاد نبوی بودند، تعدادی واقعا اعتقاد به ولایت فقیه و نظام اسلامی داشتند اما از سال 70 تا 78، جریان مسلط بر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کاری کردند که آن طیف موافق با ولایت فقیه به مخالفت با آن برخاستند.

شما اگر نگاه کنید، می‌بینید که افراد متشرع و نماز شب خوان در سازمان کم نیست، اما جریان استحاله در داخل آنها طوری عمل کرد که این افراد به مخالفت با ولایت فقیه پرداختند.


** سازمان مجاهدین انقلاب از ولایتمداری تا مخالفت با نظام دینی

به روزنامه «عصر ما» که نشریه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است در سالهای 70 تا 77 نگاهی بیندازید، آن سال‌ها در دفاع از انقلاب اسلامی، دفاع از ولایت فقیه و مخالفت با نهضت آزادی مطلب می‌نویسند اما اندک اندک مطالبشان به دفاع از نهضت آزادی، دفاع از رابطه با آمریکا، مخالفت با نظام دینی و همان افکار آقای سروش سوق پیدا می‌کنند.


دغدغه مجمع روحانیون مبارز نیز تا زمانی که با جامعه روحانیت مبارز یکی بودند، «ولایت فقیه» است، اما خطی به رهبری آقای موسوی خوئینی‌ها و آقای خاتمی منشعب می‌شود که برداشتشان از نظام ولایت فقیه غیر از برداشت بقیه است. خود آقای موسوی خوئینی‌ها بعدها گفته بود که من از ابتدا ولایت فقیه را قبول نداشتم و تحت تاثیر امام خمینی این موضوع را پذیرفتم.


** خاتمی «ولایت فقیه» را «دیکتاتوری مومنین» می‌دانست

برخی دوستان می‌گویند زمانی هم که آقای خاتمی رئیس‌جمهور بود، اعتقاد داشت ولایت فقیه نوعی دیکتاتوری است، یکی از آقایان می‌گوید که من مفصل با او صحبت کردم و بالاخره چنین گفت که ولایت فقیه، «دیکتاتوری مومنین» است. یعنی ایشان در اوج ریاست‌جمهوری نیز ولایت فقیه را قبول نداشت.

** همزیستی مسالمت‌آمیز با آمریکا معنا ندارد

اینها وقتی در رأس مجمع روحانیون مبارز قرار می‌گیرند، کم‌کم اکثریت جریان مجمع را همراه خود می‌کنند، یکی دبیرکل می‌شود و دیگری رئیس مجمع و نوعی جریان استحاله را شکل می‌دهند.

در حال حاضر نیز شاید برخی افراد در مجمع، ولایت فقیه را قبول داشته باشند اما پای حرفشان که می‌نشینید معتقد به همزیستی مسالمت‌آمیز با آمریکا هستند و حاضر به مقابله با این کشور نیستند، در صورتی که ما به هیچ وجه امری به نام همزیستی مسالمت‌آمیز با آمریکا نداریم. مثل این است که بگوییم در زمان امام حسین(ع)، ایشان و یزید با هم همزیستی مسالمت‌آمیز داشته‌اند. یا حضرت رسول(ص) و ابوسفیان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشته‌اند. حضرت رسول(ص) آمده که ابوسفیان را بردارد و با کفر مبارزه کند. ما آمدیم که استکبار نباشد و با ظلم مبارزه کنیم. امام(ره) در اوج پذیرش قطعنامه به فرماندهان خود فرمودند این کینه‌های مبارک خود را حفظ کنید برای رویارویی اصلی همه اسلام با همه کفر.


** ایستادگی برابر رهبری به دلیل ادامه خط امام توسط ایشان بود

مقام معظم رهبری، خط مشی امام(ره) را بعد از رحلت ایشان ادامه دادند. تمام مقاطعی که «جریان استحاله» و «جریان پشیمان از انقلاب» با مقام معظم رهبری رویارو شدند، زمانی است که ایشان در خط امام(ره) ایستادند.

به عنوان مثال در بحث آمریکا. در حال حاضر صحبت از این است که با آمریکا گفت‌وگو و ارتباط برقرار کنیم یا خیر، باید ببینیم امام(ره) راجع به آمریکا چه می‌گفت؟ همه بحث این است که آیا ما نسبت به فرهنگ و ارزش‌های اسلامی تساهل و تسامح داشته باشیم یا خیر؟

شما ببینید که امام(ره) در وصیتنامه خود راجع به وزرای ارشاد آینده چه توصیه‌ای می‌کنند؟ همه بحث‌هایشان در حدود اختیارات ولایت فقیه است.

* ولی اخیرا شخصیتی مثل آقای هاشمی رفسنجانی بحث مخالفت امام(ره) با شعار «مرگ بر آمریکا» را مطرح کردند.

ایشان نمی‌گویند که امام(ره) با این شعار مخالف بود، می‌گویند ما تلاشمان این بود که این موضوع را در زمان حیات امام حل کنیم و نگفتند که حل شد.

برخی از افرادی که جزو جریان دوم بودند، از اعضای نهضت آزادی و انقلابی بودند که الان به خارج از کشور به سر برده و به جریان سوم پیوستند، برخی اعضای حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، برخی وزرای دولت اصلاحات هر شب در آنتن خبرگزاری‌های BBC و VOA مصاحبه می‌کنند و همان حرف‌های جریان سلطنت‌طلب را می‌گویند.


** رویش‌های انقلاب را می‌توان در همه صحنه‌ها دید

البته علی رغم همه اینها، رویش هم در انقلاب اسلامی بسیار زیاد بوده است، جوانانی که امام(ره) را ندیدند، جنگ را ندیدند، امروز بسیار آماده‌تر از زمان گذشته هستند.

زمانی که بنده در دانشگاه حضور داشتم، تعداد کمی دانشجو عضو بسیج دانشجویی بودند، اما امروز شما تعداد اعضای بسیج دانشجویی را در دانشگاه‌ها مشاهده می‌کنید و یا اعضای تحکیم وحدت که در حال حاضر نظام را قبول دارند.

اعتکاف‌های دانشجویی عظیم را ملاحظه کنید، در زمان حضرت امام(ره) هم چنین اعتکاف‌هایی با چنین حجم انبوهی بر پا نمی‌شد. در نشریات و خبرگزاری‌ها ما تعداد بسیاری خبرنگار و روزنامه‌نگار و عکاس حرفه‌ای و حزب‌الهی داریم، دانشمندان هسته ای که سنشان حداکثر 35 سال است. اینها رویش‌های انقلاب اسلامی هستند که در ابتدای انقلاب وجود نداشت لذا جریان ریزش و رویش وجود داشت.


** جریان روشنفکر مذهبی غرب‌گرا در مقابل نظام اسلامی می‌ایستد

* این 3 جریان در سالهای پس از ارتحال امام چه تغییری کردند و مدیریت رهبری در برابر اینها چطور بود؟

به نظر من همین 3 جریان عمده هنوز هم حضور دارند یعنی «جریان مذهبی معتقد»، «جریان روشنفکر مذهبی غرب‌گرا» و « جریان غرب‌گرا» که مذهبی نیستند.

منظور ما از غرب، غرب جغرافیایی نیست، بلکه غرب عقیدتی است غربی که اصالت را به انسان و ماده می‌دهد و اصالتی برای خدا قائل نیست.


«جریان روشنفکر مذهبی غرب‌گرا»، مسلمان است و خدا را قبول دارد اما خدا را در چارچوب مسائل فردی قبول دارد و وارد اجتماع که می‌شود، مدل شرقی یا غربی را برمی‌گزیند.

این جریان روشنفکر مذهبی غرب‌گرا اگر تغییر عقیده ندهد، مقابل نظام اسلامی می‌ایستد زیرا ما می‌گوییم اسلام، دینی است که در چارچوب احکام فردی خود را محصور نمی‌کند، ما آمدیم حکومت کنیم و برای حکومت هم فرمول داریم، انبیاء الهی آمده‌اند که این فرمول را اجرایی کنند.

در روضه روز شهادت امام صادق (ع) در محضر رهبر معظم انقلاب، پس از بیان نکاتی توسط سخنران جلسه در مورد خصوصیات حضرت امام صادق(ع)، همان‌جا مقام معظم رهبری گفتند من نکته‌ای را به صحبت‌های شما اضافه می‌کنم و آن این است که امام جعفر صادق(ع) از ابتدا تا انتها درصدد ایجاد حکومت بودند.


** بدون تشکیل حکومت نمی‌توان در برابر مستکبرین ایستاد

معروف است امام صادق 3 تا 4 هزار شاگرد داشتند اما روایاتی هست که در اواخر عمر ایشان قرار بود حکومتی ایجاد شود ولی سرّ ائمه فاش شد و آن حکومت تشکیل نشد. در اصل حضرت با تربیت شاگردان درصدد تشکیل حکومت بودند.

ائمه ما اگر فرصت و زمینه داشتند به طور حتم حکومت تشکیل می‌دادند. امام صادق(ع) در پاسخ به این سوال که چرا حکومت اسلامی ایجاد نمی‌کنید، با اشاره به گله کوچکی از گوسفندان، می‌فرمایند: اگر به تعداد این گله، شیعه داشتم تشکیل حکومت می‌دادم.

تا حکومت برقرار نشود نمی‌توان با مستکبر مبارزه کرد و حکومت هم باید در چارچوب اسلام باشد. این موضوع مورد اختلافی ما با روشنفکران مذهبی غرب‌گرا است.


** در فتنه 18 تیر و فتنه 88 افراد ریشه‌داری نقش‌آفرینی کردند

شیوه مدیریتی رهبری- دفع حداقلی و جذب حداکثری است. در مقاطعی مانند 18 تیر 78 یا فتنه 88 ما شاهد حضور و نقش آفرینی افرادی هستیم که از اول انقلاب دارای مسئولیت‌های حساس بوده‌اند و بی‌ریشه نیستند. برخورد با اینها مدیریت هوشمندانه ای را می‌طلبد.


** جامعه مدنی مدنظر خاتمی برگرفته از اندیشه غربی است

* این افراد در مقاطعی مثل 8 سال دولت اصلاحات، مجال خوبی برای عرض اندام و فعالیت پیدا کردند. چه کسانی این فضا را در اختیار آنها قرار می‌دادند؟

آقای خاتمی که در راس دولت اصلاحات قرار گرفت یک روشنفکر مذهبی غرب‌گرا بود. روشنفکر مذهبی غرب‌گرا همانگونه که عرض کردیم، اعتقادی به حکومت ولایت فقیه به این سبکی که ما معتقد هستیم ندارد. از همان روزهای نخست هم بحث «جامعه مدنی» را عنوان کرد. هرچند که بعدها مقام معظم رهبری «مدینه‌النبی» را مطرح کردند و ابعادش را شکافتند و ایشان هم گفتند منظورم همان سخن رهبری است.

البته جامعه مدنی مدنظر ایشان برگرفته از اندیشه غربی است. یعنی حکومت مردم بر مردم. آن زمانی که آقای خاتمی با این خصوصیات در راس کار قرار می‌گیرد، وزیر کشور ایشان آن فرد خاص می‌شود که معاون سیاسی خود را آقای تاجزاده معرفی می‌کند که جزو طیف دوم بنیان‌گذاران سازمان مجاهدین انقلاب و عضو شورای مرکزی حزب مشارکت است و چنین فردی قرار است احزاب و گروه‌ها را سازماندهی کند.

طبیعتا نهضت آزادی از لحاظ فکری با اینها همسو است و مبنای نهضت آزادی این است که موضوعی به عنوان حکومت ولایت فقیه وجود ندارد.


** رشد علمی در کشور با پایان دوره اصلاحات آغاز شد

در دوران اصلاحات، نظام جمهوری اسلامی فرصتی را در اختیار این افراد (نظیر حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب، کارگزاران، مجمع روحانیون مبارز) قرار داد اما ببینید اینها این 8 سال چه کار کردند؟ در مباحث علمی و فضای دانشگاه‌ها چیزی جز تنش سیاسی را شاهد بودیم؟

بهره علمی آن 8 سال را با بعدش مقایسه کنید. بعد از این 8 سال است که رشد علمی شروع شد.


** اصلاح‌طلبان به دنبال فتح سنگر به سنگر در نظام بودند

در مقولات سیاسی نیز آنها در پی افزایش اختیارات رئیس‌جمهور و کم کردن اختیارات شورای نگهبان بودند، تئوریسین‌های این طیف اعتراف می‌کردند که ما دنبال فتح سنگر به سنگر هستیم.

آنها به جای اینکه وقتی حکومت دستشان بود، مشکل اقتصادی، بیکاری و فرهنگی کشور را حل کنند شعار تساهل و تسامح سر می‌دادند و می‌گفتند اجازه دهید دست ما در عرصه فرهنگ مطلقا باز باشد.

وضعیت دانشگاه‌ها، اردوهای مختلط، درگیری‌ها و کشمکش‌های سیاسی در محیط‌های دانشگاه که باید محل علم‌آموزی باشد را می‌دیدیم. شاهد نابسامانی وضعیت فرهنگی در حیطه‌های فیلم و کتاب بودیم. روزنامه‌های زنجیره‌ای نیز محل دروغ‌پردازی و حمله به نظام اسلامی شده بود. آنها بودند که عدالت علی‌بن ابی‌طالب(ع) را زیر سوال بردند و گفتند که به خدا هم می‌توان دشنام داد.


** تز حجاریان برای آشوب خیابانی همزمان با تحصن مجلس ششم

آن 8 سال نشان داد که اگر اینها سرکار باشند، کاری به مشکلات اقتصادی، احداث پروژه‌های عمرانی، پیشرفت صنعتی و تکنولوژی و هسته‌ای ندارند بلکه دنبال استحاله در نظام هستند و قصد تغییر نظام دینی را دارند.

مجلس ششم که قادر بود خدمات بسیاری به مردم ارائه دهد تبدیل به اپوزیسیون نظام می‌شود و تحصن می‌کنند تا اراده خود را به نظام تحمیل کنند.

در همان زمان تحصن مجلس ششم آقای حجاریان گفته بود اگر همزمان با این اتفاق، حداقل 10 هزار نفر کف خیابان نیرو داشتیم که از ما حمایت می‌کرد، نظام سقوط می‌کرد.

اینها دنبال سقوط نظام و فتح سنگر به سنگر بودند اما آقای خاتمی به تدریج در سالهای 81 و 82 فهمید رویه پیشین قابل امتداد نیست، بنابراین شروع به هماهنگ کردن خود با مقام معظم رهبری کرد.


** مدیریت رهبری اصلاح طلبان را مجبور به حرکت در چارچوب اسلام کرد

از این طرف، در همان سالها می دیدیم که مردم به دنبال ارزش‌ها هستند. کاروان شهدا که از نماز جمعه تهران راه می‌افتاد، تا آخر شهر جمعیت عظیمی آن را تشییع می‌کردند.

با مدیریت مقام معظم رهبری بود که گفتمان اصلاحات و منادیان جامعه مدنی مجبور شدند بگوید «اصلاحات در چارچوب اسلام» و یا اینکه منظور ما از جامعه مدنی، مدینةالنبی است و مجبور شدند گفتمان خود را منطبق با گفتمان رهبری کنند زیرا فهمیدند که اگر می‌خواهند بمانند نباید مردم را از دست بدهند.


گفتمان مردم همان گفتمان مقام معظم رهبری مبنی بر عدالت، پیشرفت و حفظ ارزش‌ها بود و اصلاحات در اواخر دوره خود مجبور شد تا حدودی خود را به گفتمان مردم نزدیک کند.


** فعالیت پنهان ضدانقلاب برای استحاله نظام

* 10 سال پس از فتنه 18 تیر 78، فتنه بزرگ دیگری از خرداد 88 شروع شد. ریشه این فتنه جدید در کجا بود. آیا همان افراد مجددا فعال شده بودند و یا جریانات جدیدی وارد ماجرا شدند؟

مقام معظم رهبری مطلبی را در نماز جمعه سال 89 یا 90 فرمودند که جریانی که بعد از رحلت حضرت امام(ره) یک دهه تلاش کرد و آشوب‌های سال 78 را به وجود آورد و موفق نشد، در سال 88 تلاش دیگری کرد و سعی کرد تا نظام را سرنگون کند.

از ابتدای انقلاب اسلامی تا سال 60، جریان روشنفکر مذهبی غرب‌گرا در سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، ملی مذهبی‌ها و بنی‌صدر تبلور پیدا کرده بود، همه اینها نخست مذهبی بودند و برای حکومت نیز تلاش می‌کردند.

مجاهدین خلق مدعی است که از سال 43 و 44 نبرد مسلحانه کرده تا دیکتاتوری را از میان بردارد. ملی مذهبی‌ها نیز مانند آقای پیمان، آقای میثمی، گروه ایران فردا، نهضت آزادی و بنی‌صدر و امثالهم مدعی بودند که از قبل از انقلاب با شاه مبارزه می‌کردند.

همه اینها تا اواخر سال 60 امتحان خود را پس دادند و ثابت شد که مجاهدین خلق سر سازگاری با نظام اسلامی ندارد و نبرد مسلحانه را با حکومت آغاز کرد.

نهضت آزادی هم تا مقطع تسخیر لانه جاسوسی جلو آمد و زمانی که معلوم شد امام(ره) قصد مبارزه با آمریکا را دارد، چون معتقد به این مبارزه نبود، کنار رفت.

بنی‌صدر هم با مجاهدین خلق هم پیمان شد و وقتی دید تئوریش مبنی بر کنار گذاردن ولایت فقیه عملی نیست، فرار کرد.

امام(ره) هم در سال 60 و پس از آغاز مبارزه مسلحانه مجاهدین خلق، دستور دادند تمام روزنامه‌های این جریان بسته شود و فعالیت‌هایشان تعطیل شد.

همزمانی این اتفاقات در دوران 8 ساله جنگ و تا مقطع رحلت حضرت امام(ره) در سال 68 سبب شد جریان روشنفکر مذهبی غرب‌گرا حرکت اجتماعی فعالی نداشته باشد و فرصت عرض اندام در صحنه میدانی را از دست بدهند اما در پوسته خود، جریان استحاله را انجام می‌دادند و در دستگاه‌های اجرایی شروع به فعالیت کردند.


** افراد حزب‌اللهی نتوانستند با میرحسین موسوی کار کنند

به عنوان مثال شما دوران نخست وزیری آقای میرحسین موسوی را ببینید. افراد حزب‌اللهی‌ مثل آقایان احمد توکلی و ناطق‌نوری و عسکراولادی و مرتضی نبوی نمی‌توانند با ایشان کار کنند و اکثر همکارانشان همان روشنفکر‌های مذهبی غرب‌گرا می‌شوند.


این افراد در هر نهاد و حزب و گروهی که حضور داشتند سعی می‌کردند جریان خود را حاکم کنند و جریان مقابل خود را به بن‌بست بکشانند.

مثلا جریان بهزاد نبوی در سازمان مجاهدین انقلاب سعی کرد تا آنجایی که ممکن است جریان خود را حاکم کند و زمانی که افراد سازمان قاطع در برابرش ایستادند، جدا شد.

جریان مهندس موسوی هم در حزب جمهوری اسلامی، در برابر جریان خط امام ایستاد که در ظاهر به خاطر مسائل اقتصادی بود اما حقیقت مطلب این است که جریان روشنفکر غرب‌گرا مقابل یک جریان اصیل انقلابی ایستاده بود که در نهایت حزب جمهوری اسلامی نتوانست دوام بیاورد و منحل شد.

در مجمع روحانیون مبارز نیز آقایان کروبی، موسوی خوئینی‌ها و خاتمی مقابل آن جریانی که به اصطلاح اصالت انقلابی بیشتری داشت، ایستادند و در آخر مجبور به انشعاب شدند.


** فکر می‌کردند بعد از امام(ره) اقتدار رهبری از بین می‌رود

امام خمینی(ره) بر این جریان غلبه سیاسی داشتند و مقتدرانه برخورد می‌کنند بطوریکه هیچ‌کدام از این جریانات، قدرت مقابله با امام(ره) را پیدا نکردند اما این جریان بعد از رحلت ایشان و در زمان مقام معظم رهبری خیال کرد که آن اقتدار از بین رفته است.


** با رحلت امام(ره) جریانات مخفی ضدانقلاب سر بر آوردند

سال‌های 67 و 68 تمامی این جریان‌هایی که در خفا بودند، سر برآوردند. مثل «حلقه کیان» که از زمان آقای خاتمی از روزنامه کیهان جدا و بعدها سردمدار بسیاری از روزنامه‌های زنجیره‌ای شد.

اوج کار جریان روشنفکر غرب‌گرا برای استحاله جریان اصیل اسلامی از این مقطع شروع می‌شود. مجمع روحانیون مبارز به تدریج استحاله می‌شود و به جایی می‌رسد که مقابل نظام می‌ایستد. مجاهدین انقلاب نیز همین‌طور.

دفتر تحکیم وحدت که تا سال 76 یک جریان انقلابی است، تغییر موضع می‌دهد. کافیست شما اطلاعیه این دفتر را قبل از سال 76 و تاکیداتی که بر موضوع ولایت فقیه و مخالفت با آمریکا دارد با اطلاعیه سال 77 اینها مقایسه کنید.

از سوی دیگر و در آن زمان ورود آقایان ظریفیان و خانیکی به وزارت علوم و مسئولیت آقای تاج‌زاده در معاونت سیاسی وزارت کشور را شاهدیم که در همان مقطع تعرض به شورای نگهبان و نهادهای زیر نظر رهبری اتفاق می‌افتد و مباحث مربوط به لزوم ارتباط با آمریکا و اتمام قطع رابطه با این کشور مطرح می‌شود. تا سال 78 که این جریان واقعه 18 تیر 78 را به وجود می‌آورد.


** موسوی خوئینی‌ها جریان استحاله را با خود به مرکز مطالعات استراتژیک بُرد

مجمع محققین حوزه علمیه قم در همین مقطع به عنوان جریانی مقابل جریان اصیل مدرسین حوزه علمیه قم تاسیس می‌شود. آقای موسوی خوئینی‌ها به مرکز مطالعات استراتژیک می‌رود و جریان استحاله نیز به همراه اینها به مرکز مطالعات استراتژیک می‌رسد. شما افرادی که همراه ایشان به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتند ملاحظه کنید، آقایان تاجیک، حجاریان، بهزاد نبوی، آرمین، تاج‌زاده.


** بورسیه‌های مرکز تحقیقات استراتژیک تز عبور از جمهوری اسلامی را نوشتند

از همین مرکز تحقیقات استراتژیک، عده‌ای بورسیه دکترا به خارج از کشور می‌شوند مثل آقایان امین‌زاده، تاج‌زاده، محسن میردامادی و دکترایشان را اخذ می‌کنند.

این افراد، تز و فرمول عبور از جمهوری اسلامی را براساس موج سوم «هانتینگتون» می‌نویسند. آقای حسین بشیریه که ایدئولوگ این جریان بود آن را تئوریزه می‌کند و در سال 76 این تز را عملی کرده و در همان سال توانستند با ایجاد یک جریان اجتماعی، ریاست‌جمهوری را قبضه کنند. در سال 78 و براساس اتفاقی که در روزنامه «سلام» افتاد به میدان آمدند و جریان 150 نفری که معترض بودند را به یک جریان اجتماعی تبدیل کردند.


** تاج‌زاده می‌گفت نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است

وزیر کشوری که باید مسئول امنیت کشور باشد، از این جریان طرفداری می‌کند و وزیر علوم و معاونین او به همراه تمامی روزنامه‌های زنجیره‌ای به دفاع از آنها برخاستند.

مسئول وقت خوابگاه کوی امیرآباد جزو معرکه‌آفرینان کوی دانشگاه تهران است. این جریان از سال 78 تا آخر دوران ریاست‌جمهوری آقای خاتمی دنبال فتح سنگر به سنگر بود که البته موفق نشد و مدیریت مقام معظم رهبری سبب عدم توفیقشان بود.


بعد از ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد، اینها شروع به طراحی موج دیگری کردند تا اتفاقات سال 88 را به وجود آوردند.

تمام وقایع سال 88 از قبل برنامه‌ریزی شده بود. اینها گفتند که نقطه ضعف ما نداشتن یک شبکه اجتماعی است و یا به قول آقای تاج‌زاده که می‌گفت ما سازمان رای نداریم.

از دو سال قبل از 88 تلاش کردند تا سازمان رای را به وجود آوردند، ستاد 88 ایجاد کردند که در راس آن خود آقای تاج‌زاده بود.

سازمان طرفداران آقای خاتمی را به وجود آوردند و مدعی بودند که در سراسر کشور 500 هزار نفر را سازماندهی کردند اما آن چیزی که برادران اطلاعات به دست آوردند، در تهران رقمی حدود 270 تا 280 هزار نفر به عنوان سازمان رای در یک شبکه اجتماعی درست کردند.


** ستاد صیانت از آرا یعنی شبهه تقلب در انتخابات

اواخر اسفند سال 87، ستاد صیانت از آرا را تشکیل دادند. صیانت از آراء عبارة‌ اخرای این موضوع است که قرار است تقلبی اتفاق بیفتد. مگر صیانت از آرا وظیفه شورای نگهبان و وزارت کشور و رئیس‌جمهور نیست؟ این ستاد دائما شروع به دادن اطلاعیه کرد. آقای ابطحی بعدها در بازجویی‌هایش گفت که «تقلب» کلید رمز انقلاب مخملی یا اغتشاشی بود که آنها می‌خواستند انجام دهند.


** اصلاح‌طلبان در ابتدا به موسوی مشکوک بودند

تمام این جریانات، زمانی که آقای موسوی می‌خواست کاندیدای انتخابات ریاست‌جمهوری شود، نسبت به او شک داشتند. آقای بهزاد نبوی می‌گفت موسوی آدم دگمی است و معلوم نیست بتوانیم با او کار کنیم. بعدها موقعی که با آقای موسوی جلسه گذاشتند، گفتند که هر قدر بیشتر با آقای موسوی محشور می‌شویم، احساس همراهی بیشتری می‌کنیم. آقای موسوی هم فهمید که تازه اینها را پیدا کرده است.


** مشارکت و مجاهدین جایگزین ستاد انتخاباتی موسوی شدند

بعد از مدتی ستاد انتخاباتی موسوی کنار می‌رود و جریان روشنفکر غرب‌گرا در قالب مشارکت و مجاهدین و کارگزاران، جایگزین آن می‌شود. تمام برنامه‌هایی که در ستاد انتخاباتی آقای موسوی طراحی شد، با فرمولی که «جین شارپ» برای انقلاب مخملی می‌گوید تطابق دارد.

جین شارپ می‌گوید که همیشه باید از یک نقطه عطف اجتماعی آغاز به کار کرد و مهمترین نقطه عطف انتخابات است.

در تمامی کشورهای دنیا مطابق این فرمول، فردی که اصالت دارد و در میان مردم از یک جایگاهی برخوردار است، کاندیدا می‌‌شود. اگر رای آورد، جریان اجتماعی همراه خود را سازماندهی می‌کند تا تغییرات بعدی را انجام دهد و اگر رای نیاورد، جریان اجتماعی همسو با خود را به سمت اعتراض سازماندهی می‌کند.


** احمدی‌نژاد نتوانست نخبگان حوزه و دانشگاه را جذب کند

البته در قضایای سال 88، آقای احمدی‌نژاد نتوانسته بود نخبگان حوزه و دانشگاه را جذب خود کند و آنها نسبت به نحوه مناظرات او گله‌مند بودند که در فضای غبارآلود آن مقطع بسیار موثر بود.

البته یک تفکر اشتباه هم در میان برخی نخبگان وجود داشت که فکر می کردند آنها هر حرکتی می‌کنند، در اعتراض به احمدی‌نژاد است. در صورتی که این اعتراض، اعتراض به آقای احمدی‌نژاد نبود. اعتراض به کل نظام بود.


** کشف سند «تاملات راهبردی» در منزل یکی از سران مشارکت

برادران وزارت اطلاعات سندی را در منزل یکی از سران حزب مشارکت به دست آوردند که نام آن سند «تاملات راهبردی» بود. این سند حدود 20 صفحه‌ای، مانیفست حزب مشارکت راجع به انتخابات محسوب می‌شود که در آن نظام اسلامی، نظامی دیکتاتوری خوانده می‌شود که باید به ساختار آن ضربه زد و حضور خیابانی و توان تولید آشوب را شرط ضروری یک فعالیت سیاسی می‌داند و می‌گوید ما باید حضور خیابانی داشته باشیم تا ضربه نهایی را به نظام بزنیم و این حزب، این خط مشی را در دوران فتنه پیاده می‌کند.

آقای تاجزاده در نمایشگاه مطبوعات سال 87 شرکت می‌کند و می‌گوید چنانچه فاصله آراء کاندیداها زیاد باشد، قطعا تقلب صورت گرفته است.


** هیچ کس تصور نمی‌کرد آقای روحانی در دور اول رای بیاورد

شما انتخابات سال 92 را در نظر بگیرید، هیچ کس تصور نمی‌کرد آقای روحانی در دور اول رای بیاورد و تصور این بود که آقای روحانی با آقای قالیباف و یا اقای جلیلی به دور دوم راه می‌یابند اما هیچ کس هم نگفت اگر روحانی رای بیاورد تقلب صورت گرفته است.

آقای ابطحی در اعترافاتش می‌گوید ‌اصلاح‌طلبان برای باخت احتمالی برنامه‌ریزی کرده بودند که از ماه‌ها پیش از انتخابات مسئله تقلب را مطرح کردند و کمیته صیانت از آرا را تشکیل دادند که اگر رای نیاوردند از آن استفاده کنند تا حداقل انتخابات به دور دوم کشید شود.


** م-ه اتاق جنگ تشکیل داده بود

آقای م-ه در 20 خرداد به یکی از عناصر اصلی کارگزاران می‌گوید همه چیز برای صیانت از آراء‌ آماده است و ما یک اتاق جنگ درست کرده‌ایم. گویی در انتخابات می‌خواهند به جنگ نظام بروند.

** الگوبردای جنبش سبز از جریان منافقین در سال 60

جریان اصلاحات برای اینکه بداند در انتخابات موفق می‌شود و مردم به میدان بیایند از یک هفته قبل از انتخابات بنا را بر سازماندهی سازمان رای می‌گذارد. همه جریان سبز را از یک هفته قبل از انتخابات بسیج کردند و از میدان راه آهن تا تجریش کمبرند سبز راه انداختند. ما عین این برخورد را در جریان منافقین قبل از 30 خرداد داشتیم.

اینها می‌خواستند قبل از 30 خرداد یک قیام مسلحانه انجام دهند. از یک ماه قبل به همه پایگاه‌ها و همه طرفداران خود گفتند هر میزان نیرو دارند در خیابان محل خود رژه بروید. من یادم هست که منزل ما در خیابان دکتر شریعتی بود و من تعجب می‌کردم که چرا اینها ساعت 6 بعداز ظهر 500 نفر تا میدان هفت تیر پا به زمین می‌کوبند. اینها یک آزمایش بود.

کمربند سبز قبل از انتخابات هم آزمایشی بود که ببینند می‌توانند مردم را به خیابان بکشانند یا نه. خودشان در بحث‌های داخلی می‌گفتند ما باید مردم را در خیابان‌ها نگه داریم تا اگر پیروز انتخابات شدیم، مسیر این جریان را در جهت نیل به خواسته‌های بعدی ادامه دهیم. برای همین بود که آقای موسوی هم در مصاحبه خود گفت مردم در خیابان‌ها خواهند ماند که به خواسته‌های بعدی یعنی فشار به حاکمیت در جهت حذف شورای نگهبان و کم کردن اختیارات رهبری و تغییرات در قانون اساسی برسند.

جالب این است که ظهر روز انتخابات، آقای ابوالفضل فاتح رئیس کمیته ستاد انتخابات آقای موسوی، مصاحبه‌ای با سایت قلم نیوز می‌کند و می‌گوید همه اطلاعاتی که از سراسر کشور به ما رسیده نشان می‌دهد که آقای موسوی پیروز انتخابات است و اگر غیر از این باشد، تقلب شده است.

خود آقای موسوی وقتی هنوز شمارش آرا تمام نشده بود، اعلام کرد که ما پیروز انتخابات هستیم. این در حالی است که همه نظرسنجی‌های اعلام شده در داخل کشور و رسانه‌های خارجی در خارج از کشور، حکایت از این داشت که آقای موسوی حداکثر 28 درصد تا 30 درصد را در اختیار دارد و آقای احمدی‌نژاد بین 55 تا 58 درصد آرا را کسب خواهد کرد که نتیجه انتخابات هم تقریبا همین شد.


** توصیه ابراهیم یزدی برای فشار به حاکمیت

آقای ابراهیم یزدی در مرداد 87 طی سخنانی در دفتر سیاسی حزب می گوید «برای اینکه به حاکمیت فشار بیاوریم، شرط آن، برگزاری انتخابات تحت نظارت بین‌المللی است. اگر می‌خواهید این فرآیند اصلاح‌طلبی به زایمان طبیعی و سالم باشد چاره‌ای ندارد جز مطرح شدن نظارت بین‌المللی نیست. باید بگویید که ما به این گروهی که انتخابات را برگزار می‌کند، اطمینان نداریم. آیا شما می‌توانید مردم را بسیج کنید که بیایند با رای سپاه و بسیج مقابله کنند؟

انتخابات پیش رو با گذشته متفاوت است در شرایط سیاسی و آرایش نیروهای فعلی، اگر با استراتژی قبل شرکت کنید، موفق نمی‌شوید. باید استراتژی جدیدی به کار برد.»

هدایت الله آقایی عضو حزب مشارکت در بازجویی خود می‌گوید: جبهه اصلاحات در هر صورت می‌خواست پیروز انتخابات باشد، حالا یا با به دست آوردن رای اکثریت یا ابطال انتخابات.


** خاتمی می‌گفت نباید مهندس موسوی را تنها گذاشت

بحث ابطال انتخابات و عبور از قانون یک هفته پیش از انتخابات با حضور آقایان امین‌زاده، شهاب طباطبایی، تاجزاده، عطریانفر، خانیکی، خانم توحیدلو، طاهری، ابطحی در حضور آقای خاتمی مطرح می‌شود.

احتمال تقلب و پاسخ رای مردم را آقای تاجزاده مطرح کرد و یک روز بعد از انتخابات نیز این افراد به جلسه فوق‌العاده‌ای دعوت شدند (رضا خاتمی، تاجزاده، خانیکی و ..) آقای خاتمی این موضوع را که جامعه نتیجه انتخابات را پذیرفته مطرح کرد و اصرار داشت که باید درخواست ابطال انتخابات داد یا لااقل بر ابطال آن در برخی شهرستان‌ها. می‌گوید که مهندس موسوی را در شرایط فعلی نباید تنها گذاشت و باید او را پشتیبانی کرد.

تمام این مطالب نشان دهنده این است که بحث ابطال انتخابات در اصل برای این بود که یک جریان اجتماعی درست کنند و این اتفاقا جزو فرمول‌های جین شارپ است.


شما اطلاعیه‌های شماره 11 و 13 آقای موسوی را ببینید. در این اطلاعیه‌ها دائما این بحث مطرح است که جریان سازی اجتماعی شکل بگیرد تا بتوانند مقابل نظام بایستند. لذا جریان روشنفکر مذهبی غربگرا که نظام اسلامی را قبول ندارد، در ماجرای فتنه، جریانی را ایجاد کردند که تمام غربی‌ها و ضدانقلاب به حمایت از آنان پرداختند.


** عدم توفیق فتنه 88 به دلیل مدیریت رهبری بود

* اینجا رهبر انقلاب چطور توانستند جلوی بدعتها و دیکتاتوری را بگیرند و از رای مردم حفاظت کنند در حالی که موضوع جذب حداکثری و دفع حداقلی هم صورت بگیرد؟

تمام دلایل عدم توفیق فتنه 88، نوع مدیریت مقام معظم رهبری بود. رهبری قبل از انتخابات، 2 موضوع جدی را مدنظر داشت. نخست اینکه در انتخابات 88 مردم با حجم بالایی شرکت کنند و اگر به صحبت‌های آقا در آن دوران نگاه کنید سرفصل‌های بیانات ایشان، ترسیم فضای امید برای مردم و تقویت فضای رقابتی که بتواند همه مردم را به پای صندوق‌ها بکشاند است. البته این اتفاق هم افتاد و در سال 88 بیش از 80 درصد مردم در پای صندوق‌های رای حاضر شدند که این اتفاق در هیچ جای دنیا سابقه ندارد.

راجع به تردید آفرینی هم که در قالب صیانت از آرا می‌کردند، مقام معظم رهبری تذکر دادند که ایجاد ناامیدی و یاس نکنید. بعد از مناظره‌ها، ایشان سعی کردند التهاب ناشی از مناظرات را با صحبت‌ها و نظرات خود کمرنگ کنند تا فضا در آرامش باشد.


** رهبری همه سعیشان را کردند تا موسوی در خط دشمن قرار نگیرد

بعد از انتخابات، حضرت آقا چند خط مشی جدی را در پیش گرفتند. اولین خط مشی، حفظ جریان غیر پیروز انتخابات در چارچوب نظام و جلوگیری از قرار گرفتن آنها در خط دشمن است.

مقام معظم رهبری فرض را بر این گرفتند که مهندس موسوی و دوستانشان توسط افرادی فریب خوردند اینها ناخواسته در جریانی افتادند که مخالف نظام است و سعی کردند که اینها در دام دشمن نیفتند.

اولین کاری که کردند این بود که بعد از انتخابات، هم برای آقای موسوی هم برای آقای کروبی پیام خصوصی فرستادند که سعی کنند کار ساختار شکن انجام ندهند و هر اعتراضی که می‌خواهند بکنند، در چارچوب قانون باشد.


** جلسه 2 نفره آقا و میرحسین موسوی

روز 24 خرداد، مهندس موسوی را خواستند و در یک ملاقات خصوصی با ایشان جمله‌ای را گفتند مبنی بر اینکه جنس شما با این جور افراد متفاوت است و لازم است کارها را با متانت و آرامش پیگیری کنید.


* برخورد آقای موسوی چطور بود؟

این ملاقات 2 نفره بود و این جمله هم در سایت آقا نقل شد. اما به هر حال ایشان (موسوی) عصبانی و مدعی بود.

بعد از آن، مقام معظم رهبری با ستادهای انتخاباتی کاندیداها جلسه گذاشتند. آقا نزدیک به 2 ساعت به هر کدام از ستادهای انتخاباتی اجازه دادند هر چه می‌خواهند بگویند.

بعد نصیحتشان کردند که کاری نکنید که امنیت نظام به هم بخورد، مشارکت 85 درصدی مردم پیروزی بزرگی بود و گفتند من آمادگی دارم تا شورای نگهبان درصد قابل ملاحظه‌ای از این صندوق‌ها را در تهران و شهرستان‌ها بازشماری کند تا از مسیر قانونی به اعتراضات رسیدگی شود و گفتند که اگر بررسی اشکالات مستلزم شمارش مجدد صندوق‌ها باشد این کار را با حضور نمایندگان نامزدها انجام می‌دهیم.

بعد در خطبه‌های نماز جمعه 29 خرداد از همه این کاندیداها تجلیل کردند و انتقاداتی هم که در جریان مناظرات به آقای احمدی‌نژاد وارد بود، گفتند. همه را هم به این دعوت کردند که هر کاری می‌خواهید بکنید در چارچوب قانون باشد و به اردوکشی خیابانی هم خاتمه دهید.


** تعداد سبزها در تجمع 25 خرداد، 200 تا 300 هزار نفر بود

خود اینها معتقد بودند در روز 25 خرداد، نزدیک به یک میلیون نفر در تجمع خیابانی شرکت داشتند. من خودم با موتور از میدان فردوسی تا آزادی رفتم و برآوردم چیزی درحدود 200 تا 300 هزار نفر بود. آن هم فقط در تهرانی که البته آقای موسوی رأی اول را آورده بود و نزدیک به 2.7 میلیون نفر در تهران به ایشان رأی داده بودند. اینکه از این 2 و 7 دهم میلیون، 300 - 400 هزار نفر معترض باشند، بسیار عادی است.

صحبتی که مقام معظم رهبری در نماز جمعه 29 خرداد کردند به شدت در بدنه حامی فتنه ریزش ایجاد کرد، یعنی جمعیتی که به فراخوانی مجمع روحانیون مبارز قرار بود روز شنبه بیایند، 60 تا 70 هزار نفر بیشتر نشدند، روزهای بعد که قرار بود تجمعات برگزار شود، شمار افراد به 10 هزارن فر هم نمی‌رسید.

جالب این است که حدود 2 تا 3 هفته بعد از انتخابات، یک نظرسنجی راجع به مهندس موسوی انجام می‌شود که اگر مهندس موسوی دوباره کاندیدا شود شما رأی می‌دهید؟ 30 درصدی که به ایشان رای داده بودند به 21درصد تقلیل می‌یابد.

نهایتا پس از راهپیمایی 9 دی، در نظر سنجی که در کل کشور انجام شد، افرادی که هنوز می‌خواستند به آقای موسوی رأی دهند به 9 درصد کاهش پیدا کرد. در صورتی که در تمام کشورهایی که انقلاب مخملی صورت می‌گیرد از یک نقطه با جمعیتی 10 هزار تایی شروع می‌شود و روز به روز گسترش پیدا می‌کند. این حوادث در تهران با جمعیت بالایی شروع شد در برخی شهرستان‌ها هم تحرکاتی صورت گرفت اما اندک‌اندک از جمعیت تهران کم شد و در شهرهای دیگر نیز تحرکی نداشتیم.


** رهبری به دنبال اعتمادسازی بودند

کار دومی که مقام معظم رهبری کردند، «اعتمادسازی» بود یعنی رسیدگی به شکایت‌ها در چارچوب قانون، تمدید مهلت قانونی، قبول شمارش 25 درصد از صندوق‌ها، اضافه کردن تعدادی از معتمدین جهت نظارت (علاوه بر شورای نگهبان) که اگر یادتان باشد آقایان افتخار جهرمی،‌ رحیمیان، ابوترابی، ولایتی، حدادعادل، دری نجف‌آبادی به عنوان معتمدین جدید اضافه شدند اما باز هم اثر نداشت.

کار دیگر، جدا کردن جمعیت مغلوب از جبهه دشمن بود. مقام معظم رهبری دائماً به افراد مختلف تأکید می‌کردند که شما به اینها دشمن نگویید. می‌گفتند ما خودمان اینها را عملاً در صف دشمن قرار ندهیم.

بعدا آقا در سخنانی فرمودند اینکه دشمنان اسم بعضی‌ها را می‌آورند به عنوان اینکه ما مدافع آنها هستیم، دروغ می‌گویند، مدافع آنها هم نیستند قصدشان ایجاد اختلاف و بدبینی است. ملت ایران و نخبگان نسبت به هم اعتماد دارند. اینها دروغ می‌گویند.


** رهبری فرمودند معترضان، دشمن نیستند

یا در جای دیگری می‌فرمایند اینها افرادی هستند که معترض هستند و جزو دشمنان ما نیستند.

در دیدار ماه رمضان رهبر انقلاب با دانشجویان، دانشجویی به اینها لقب منافق و دشمنان نظام داد که آقا برخورد کردند و گفتند درست نیست اسم افرادی که قانون‌شکن شدند را «منافق» بگذاریم.

در بُعد جذب حداکثری و دفع حداقلی نیز باز ایشان فرمودند اختلاف سلیقه ایراد ندارد، اختلاف‌نظر اشکال ندارد اما در چارچوب‌ قانون. لذا تمام سعی خود را کردند و تا مدتی به اینها لقب فتنه‌گر ندادند که اینها جذب شده و وارد کشتی نجات شوند. اما از یک مقطعی به بعد، مقام معظم رهبری بحث فتنه را مطرح کردند.

فتنه را از دیدگاه حضرت علی(ع) توضیح دادند و گفتند که از دلایل فتنه این است که مردم، حق را با اشخاص می‌سنجند در صورتی که باید حق را با حق سنجید.

کسی که زمانی نخست‌وزیر زمان امام(ره) بوده دلیل نیست حرفش همیشه درست باشد.

دلیل دیگر فتنه در بیان مقام معظم رهبری این است که برخی سکوت می‌کنند و بعضی از خواص در مقابل فتنه موضع‌گیری نمی‌کنند.

یکی از دلایل دیگر فتنه این است که اینها متن و حاشیه را با هم عوض می‌کنند و تلاش می‌کنند فضا را غبارآلود کنند که مردم متوجه نشوند.

آنجا دائماً اشاره می‌کردند که تنها راه مبارزه با فتنه، روشنگری و بصیرت است.


** تحلیل رهبر انقلاب ار وقایع عاشورای سال 88

وقتی قضیه روز عاشورا اتفاق افتاد، نیروهای انقلابی گفتند اینها ضدانقلابند اما مقام معظم رهبری گفتند صف اینها را از ضد انقلاب جدا کنید.

ممکن است فتنه‌گران از این کار خوش‌شان آمده باشد، اما گفتند ضد انقلاب از سهل‌انگاری فتنه‌گران استفاده کرده است.

لذا آقا مدارا کردند و دنبال جذب حداکثری بودند اما رفتارشان توأم با قاطعیت بود. روشنگری کردند و نگذاشتند از راه قانون تخطی شود و با هرکس خلاف قانون عمل می‌کرد، از موضع اقتدار وارد شدند. از حق قانونی مردم کوتاه نیامدند و زیر بار ابطال انتخابات نیز نرفتند.

در آخر کار و بعد از راهپیمایی 9 دی بود که فرمودند ما می‌خواهیم عده‌‌ای را وارد کشتی نجات کنیم اما خودشان نمی‌خواهند.

شما نگاه کنید اگر این اتفاق در هر نقطه‌ای از دنیا اتفاق می‌افتاد کشور به آشوب کشیده می‌شد اما با مدیریت مقام معظم رهبری در این قضایا فقط حدود 29 نفر کشته شدند که تعدادی از آنها هم بچه‌های انقلابی بودند و تعدادی هم معلوم نیست توسط چه کسی کشته شدند مثل خانم ندا آقاسلطان.

به همه نیروهای انتظامی که به میدان می‌رفتند توصیه شده بود دست به اسلحه نبرند.

هرچند در اتفاقات سال 88 نزدیک به 200 تا 250 میلیارد تومان ضرر اقتصادی به کشور خورد، اما شما این موضوع را با اتفاقات اوکراین و اتفاقاتی که در خود آمریکا می‌افتد مقایسه کنید. تعداد کشته‌ها را مقایسه کنید.


** فرزند آقای هاشمی یکی از رئوس برنامه‌ریزی اغتشاشات 88 بود

* یکی از موضوعاتی که موجب غبارآلود شدن بیشتر فضا و ایجاد جو التهاب در فتنه 88 شد، نامه بدون سلام و والسلام آقای هاشمی رفسنجانی خطاب به رهبری بود. در این خصوص توضیح بفرمایید.

نامه آقای هاشمی نشان می‌داد که ایشان از یکسری قضایا مطلع هستند، بالاخره فرزند ایشان یکی از رئوس جریان برنامه‌ریزی اغتشاشات آن مقطع بود. آقای مهدی هاشمی یکی از کسانی است که برنامه‌ریزی می‌کرد و در این ستادها حضور داشت.

بعد از اقرار متهمین فتنه هم که معلوم شد ایشان نقش اساسی داشتند و قرار شد احضار شوند، به خارج از کشور رفت و محاکمه ایشان قدری عقب افتاد و امیدواریم این دادگاه پس از رسیدگی به جرایم اقتصادی و حیف و میل‌هایی که داشته و ارتباط با بیگانگان و جاسوسی، به دیگر اتهامات او هم رسیدگی کند.


** تدبیر رهبری در برخورد با نامه هاشمی

آن نامه می‌توانست فضا را بسیار بدتر کند و یکی از تدابیر رهبری همین بود که به این نامه پاسخ ندادند.

بعدا که آقای هاشمی برای نمازجمعه رفتند، من خودم حضور داشتم. فرزند ایشان حدود 600 تا 700 نفر را سازماندهی کرده بود که از 8 صبح بیایند و وسط میدان را بگیرند اما برادرانی که مسئول امنیت بودند، مانع شدند.

بسیاری از این افراد تا آن موقع اصلا نمازجمعه نیامده بودند. جالب است نماز جمعه دو در ورودی دارد، یکی در خیابان 16 آذر که برای خانم‌هاست و دیگری در خیابان قدس که مخصوص آقایان است.

جمعیت زیادی از خانم‌ها و آقایان می‌خواستند همراه هم از در 16 آذر وارد شوند که به آنها گفته شد در ورودی آقایان از این طرف نیست و این نشان می‌دهد یکبار هم نماز جمعه نیامده بودند.

وقتی دیدند نمی‌توانند حضور فیزیکی پیدا کنند، می‌خواستند تجمع جدیدی راه بیندازند. خب دستگاه‌های امنیتی هم هوشیار بود و مانع این کار شدند و بعدها ستاد نماز جمعه هم به این نتیجه رسید که تا وقتی قرار است نماز جمعه‌ محل تجمع افراد فتنه‌گر بشود، امامت ایشان (اقای هاشمی) ادامه پیدا نکند.


منبع: فارس 
 

 ستون «جهت اطلاع» منعکس کننده‌ی مطالب تحلیلی مغایر با اهداف جنبش سبز است و صرفا جهت اطلاع همراهان جنبش سبز و خوانندگان جرس منتشر می گردد. 


 

تداوم حملات علیه ظریف و جنتی؛ روزهای سخت وزیران مغضوب

Posted: 30 Sep 2014 10:33 AM PDT

مهدی تاجیک
جرس: دور تازه‌ای از حملات به دولت آغاز شده است. علی جنتی وزیرفرهنگ و ارشاد اسلامی و محمدجواد ظریف وزیر امورخارجه در سیبل این حملات قرار دارند. 

حملات علیه این دو چهره کلیدی کابینه تازگی ندارد اما به نظر می‌رسد که محافظه‌کاران اکنون به صورت منسجم و هماهنگ‌شده‌تری علیه آنها دست به کار شده‌اند.


معترضان پشت در وزارتخانه

انتقادها به وزیرفرهنگ و ارشاد اسلامی از سوی تندروهایی هدایت می‌شود که مدعی‌اند ارزشهای اسلامی در این وزارتخانه رعایت نمی‌شود و « بی‌ بند و باری » در جامعه رو به افزایش است. تظاهرات گروهی تحت عنوان « دلواپسان » در روز دوشنبه ( ۷ خرداد ) مقابل وزارت ارشاد با هدف اعتراض به « بد حجابی » یکی از تازه‌ترین تلاش‌ها علیه این وزارتخانه است. حاضران در این تجمع از آنچه «چراغ سبز» جنتی به «بی‌عفتی‌ها» خوانده‌اند ابراز نارضایتی کرده و از وی پرسیده‌اند چرا در همایشی که زنان «بی‌بند و بار» حضور داشته‌اند٬ شرکت کرده است. تجمع‌کنندگان دست‌نوشته‌هایی با مضمون «خدایا جنگ‌های جناحی؛ ناموس ما، دین ما و عفت زنان ما را گم کرده است» در دست داشتند و شعار‌های از قبیل «علی جنتی حیا کن وزارت را‌‌ رها کن» و «علی جنتی خجالت داره این همه بی‌حیایی والله قباحت داره» سر داده و خواستار برکناری وی از وزارت ارشاد شدند. در همین حال «حسین الله کرم» دبیر شورای هماهنگی حزب الله نیز با اشاره به « نگرانی فرهنگی » این تشکل به سیاست فرهنگی علی جنتی گفته است که : «متاسفانه وزیر ارشاد خودش را ادامه دهنده راه مهاجرانی و خاتمی می‌داند. به دیدار خاتمی می‌رود و معتقد است که فرهنگ باید خصوصی شده و موانع ممیزی کتاب، مجوز نشریه، بازگشایی خانه سینما و نویسندگان به خود اهل هنر سپرده شود که در نتیجه مرز هنر ارزشی و غیر ارزشی برداشته شود.» او با اشاره به تمایل دولت جهت آزادی شبکه‌های اجتماعی اینترنتی گفت که : « متاسفانه اینها معتقدند منبر استبداد یکسویه است و بجای آن باید اینترنت و شبکه‌های اجتماعی بر ذهن مردم حاکم شود.» تنش کلامی میان « حزب الله » و دولت در شرایطی بالا گرفته که این تشکل وعده داده بود از ابتدای مهرماه گشت‌های موتورسوار خود را برای مبارزه با آنچه « بدحجابی » می‌خوانند روانه خیابان کنند. وزارت کشور در واکنش گفته بود که اجازه چنین اقدامی را به « حزب الله » نخواهد داد و سرانجام این حزب الله بود که از اجرایی کردن برنامه خود عقب نشینی کرد. «سعید منتظرالمهدی»، معاون اجتماعی نیروی انتظامی روز ۳۰ شهریور از توقف گشت‌های انصار حزب‌الله خبر داد و گفت: «سخنان دبیر کل انصار حزب‌الله برای حضور خیابانی جدی نیست و برای امر به معروف و نهی از منکر نیازی به حزب‌الله نیست.»


تقاضا برای برکناری وزیر

حملات علیه شاخص‌ترین چهره دیپلماتیک جمهوری اسلامی یعنی جواد ظریف نیز به صورت منسجمی ادامه دارد. او به ویژه بابت یک گفتگو در شورای روابط خارجی ایالات متحده پیرامون تاثیر شکست احتمالی مذاکرات اتمی بر نتیجه انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی مورد انتقاد محافظه‌کاران قرار گرفته است. درباره این دیدار روایت‌های متفاوتی طرح شده است اما استناد محافظه‌کاران به روایتی است که بر اساس آن به نقل از ظریف آمده : « اگر با وجود تلاش‌های ما برای تعامل، این تلاش‌ها بی‌نتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا ۱۶ ماه دیگر که انتخابات پارلمانی در ایران برگزار می‌شود، به این عملکرد ما (با آرای خود) پاسخ دهند. وقتی قبلا در تعامل و مذاکرات درباره توافق هسته‌ای با جامعه بین‌المللی در سال‌های۲۰۰۴ و۲۰۰۵، توافق‌هایی کردیم و تلاش‌های ما برای عملکرد شفاف، از جانب اتحادیه اروپایی رد شد، مردم جواب ما را با انتخاب رئیس‌جمهوری متفاوت دادند که مرا هم زود بازنشسته کرد! » حالا رسانه‌های محافظه کار از جمله روزنامه « رسالت » وزیر‌امورخارجه را متهم به بیان « حرف‌های بی‌ربط» کرده و سخنان او را «گدایی سیاسی» دانسته اند. وب سایت «الف» وابسته به « احمد توکلی »، نماینده مجلس ایران نیز در مطلبی با تیتر "«جواد»هایی با رویکرد قجری!" ضمن مقایسه جواد ظریف با جواد لاریجانی نوشته است: « اگر «جواد» اعتدالیون از تجربه‌ی لازم برخوردار بود و فضای سیاسی ایران را می‌شناخت و نیز ایرانیان را؛ از واکنش مردم به تلاش مطرود «جواد» اصولگرایان در انتخابات سال ۱۳۷۶ عبرت می‌گرفت. صد البته از این حیث بر جواد ثانی حرجی نیست! حرج بر آنانی است که از بی تجربه بودن جناب ایشان سوء‌استفاده کردند و از ایشان نخواستند که سر مگوی گره زدن زلف توافق هسته‌ای به انتخابات مجلس دهم را فاش نکند و بین آنچه در محفل می‌گذرد و آنچه در علن باید گذراند تفکیک قائل باشد و اسرار هویدا نکند.»

اشاره وبسایت الف به جواد لاریجانی از این جهت انجام شده بود که او قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۷۶ در مذاکره‌ای محرمانه با نیک براون، دیپلمات انگلیسی گفته بود اگر «علی اکبر ناطق نوری» برنده شود، منافع غرب بیشتر تامین می شود. برخی چهره‌های تندرو محافظه‌کار حتی از این انتقادها فراتر رفته و خواهان برکناری وزیر امورخارجه شده‌اند. « اسماعیل کوثری » عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس با اشاره به مذاکرات هیات ایرانی در نیویورک گفته است که وزیر‌امورخارجه باید در مجلس حاضر شود و نسبت به دیدارهای انجام شده در آمریکا توضیح دهد. آنها به ویژه از دیدار حسن روحانی با « دیوید کمرون » همتای انگلیسی‌اش به شدت عصبانی هستند. دیداری که برای نخستین بار پس از تاسیس جمهوری اسلامی اتفاق افتد و در سرمای روابط حاکم بر دو کشور بسیار مهم ارزیابی شد. محافظه‌کاران اما این دیدار را بی فایده می‌دانند چرا که موضع نخست وزیر انگلیس بعد از انجام این دیدار خصمانه بوده و از ایران به عنوان حامی تروریسم یاد کرده است. حسن روحانی هم البته نسبت به این اظهارات واکنش نشان داده و آن را نادرست و غیرقابل قبول دانسته است اما به نظر می‌‌اید که این سطح از واکنش برای محافظه‌کاران راضی کننده نخواهد بود. آنها با استراتژی سیاست خارجی دولت مخالف هستند و در نتیجه از هیچ تلاشی برای برهم زدن این استراتژی فروگذار نمی‌کنند.  

هنوز نمی‌دانیم مسوولیت حصر با کیست

Posted: 30 Sep 2014 10:33 AM PDT

محمدتقی کروبی؛
جرس- مژگان مدرس علوم: امیدواری‌هایی که با روی کار آمدن دولت حسن روحانی برای رفع حصر از رهبران جنبش سبز به وجود آمده بود با گذشت بیش از یکسال هنوز پاسخی نگرفته است.

دولت اقدام‌ قابل توجهی در این زمینه انجام نداده و شرایط امنیتی حصر همچنان برای میرحسین موسوی٬ زهرا رهنورد و مهدی کروبی برقرار است. بسیاری از روزنامه‌نگاران و فعالان سیاسی منتقد نیز در حال گذراندن دوران محکومیت خود هستند و گزارشهای متعددی وجود دارد حاکی از این که فشارها علیه منتقدان حتی بیشتر هم شده است. با این حال رییس جمهوری ایران در جریان سفر اخیر خود به نیویورک در مقابل سوالهای مربوط به وضعیت حقوق بشر مواضعی تدافعی و توام با انکار گرفت و طی یک مصاحبه با شبکه خبری « سی ان ان » وجود روزنامه‌نگاران زندانی در ایران را تکذیب کرد. جرس در گفتگویی با « محمد تقی کروبی » فرزند مهدی کروبی از او درباره مواضع اخیر حسن روحانی پرسیده است. به عقیده او اگرچه نباید منکر تغییرات اندک در فضای سیاسی شد اما روی هم رفته اوضاع حقوق بشر نسبت به گذشته تفاوت چندانی هم نکرده است.

متن کامل گفتگو را بخوانید:

آقای کروبی چند وقت پیش پدرتان از بیمارستان به منزل شخصی‌شان در حصر منتقل شدند. در حال حاضر شرایط جسمانی ایشان چگونه است و شرایط حصر چه آسیب‌هایی را به وضعیت جسمانی ایشان وارد کرده است؟


پدر پس از سه روز بستری شدن در بیمارستان و طی کردن مراحل درمانی روز چهارشنبه ( ۲ مهر ) به محل حصر بازگردانده شدند. وضعیت جسمی پدر در این چند سال به شدت آسیب دیده است. محرومیت از هوای آزاد و نور آفتاب به مدت سه سال در ساختمان اطلاعات منجر به مشکلات تنفسی و گوارشی جدی برایشان شد. هشت ماه پیش دو عمل جراحی داشتند که یکی مرتبط با دیسک‌ کمرشان بود. اخیرا درد شدید زانو در کنار زونا آزارشان می‌داد. مراحل مربوط به سیستم گوارشی‌شان در بیمارستان پیگیری شد که در حال حاضر شرایط جسمی‌شان بهتر است. شرایطی که در گذشته به پدر تحمیل شد و الان هم به نوعی ادامه دارد منجر به آسیب و مشکلات جسمانی فرا‌تر از ادعای حاکمیت مبنی بر حصر و قطع ارتباط سیاسی‌شان با جامعه شده است.


آقای حسام ‌الدین آشنا، مشاور فرهنگی رئیس جمهور، در سخنانی گفته‌اند که مسئول حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد شورای عالی امنیت ملی بوده و هست و خواهد بود. اما چند وقت پیش رهبری در پاسخ به علی مطهری در این زمینه طراحتا مسئولیت حصر و ادامه آن را پذیرفته بودند. آیا تاکنون مرجعی در خصوص مسئولیت حصر با خانواده صحبت کرده است؟

 

خیر. عدم پذیرش مسئولیت این حصر غیرقانونی از سوی مقام‌های کشور مشکل اساسی ما است. برای دو خانواده کروبی و موسوی هنوز دامنه و قلمرو این حبس و حصر روشن نیست. این مجازات غیر قانونی خواسته چه کسی بوده و به دستور چه کسی اعمال شده یک بحث است و مراحل شکلی اعمال آن خواسته و دستور بحث دیگری است. این طور که آقای آشنا می‌فرمایند یعنی به لحاظ شکلی مراحلی طی شده اما محتوی آن تاکنون به اطلاع محصورین و خانواده‌ها نرسیده است. از قصد و نیت مشاور محترم رئیس جمهور در طرح این موضوع بی‌اطلاع‌ام، اما صریحا می‌گویم که شفاف سازی این امر خواست ما است. اگر شورای عالی امنیت در این خصوص تصمیمی اتخاذ کرده، جزئیات این تصمیم علی القاعده باید به محصورین ابلاغ شود. اگر اینچنین است دوستان دولتی در این زمینه کم کاری نفرمایند و ما را از جزئیات دستور و مصوبه مطلع کنند. این به ما کمک می‌کند تا دقیق‌تر نسبت به ابعاد حقوقی آن صحبت کنیم.


آیا طبق قوانین کشور اعمال مجازات نباید از سوی قوه قضاییه طی روندی حقوقی انجام شود؟


قطعا همینطور است. نگاهی گذرا به اصول قانون اساسی نشان از این واقعیت دارد که اعمال مجازات تنها باید از طریق سیستم قضایی صورت گیرد. اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی حق اعمال مجازات را ندارند. شورای عالی امنیت ملی اساسا صلاحیت کار قضایی ندارد که بخواهد فردی را به دستور یا به تشخیص خود مجازات کند. کار قضایی با دستگاه قضایی و طی شدن مراحل دادرسی است. اگر در گذشته شورای عالی مرتکب اعمال حصر بزرگانی مانند آیت الله منتظری شده، آن امر غلط و غیرقانونی بوده، نباید چنین تفکری حاکم شود که تکرار یک فعل غیر قانونی در ‌‌نهایت به مشروعیت آن فعل می‌انجامد. فعل غیر قانونی با تکرارش عنوان قانونی پیدا نمی‌کند.


آقای روحانی در سفر اخیر خود به نیویورک سخنانی را مطرح کردند که با سخنان سفر اول خود در سال گذشته به این کشور کاملا متفاوت بود و واکنش منفی افکار عمومی را به دنبال داشت. علت انکار نقض حقوق بشر در ایران از سوی ایشان چیست؟


البته من دوست دارم تلاش‌های دولت را ببینم و علاقمند نیستم تلاش‌ها و زحمات مقامات اجرایی کشور را در یکسال گذشته نادیده بگیرم. دولت قدم‌های مهمی در جهت تعامل با جامعه بین المللی برداشته است و اگر از این منظر به موضوع نگاه کنیم وضعیت سیاسی و بین المللی در شرایط کاملا بهتری قرار دارد. آقای روحانی وارث ۸ سال تخریب در ابعاد مختلف کشور اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بوده است. شرایط اقتصادی و نفع متقابل حاکمیت و ملت، دولت را به سمتی هدایت کرد که تمامی توان خود را در جهت حل و فصل مناقشات بین المللی پیرامون برنامه هسته‌ای بکار گیرد تا بتواند تحریم‌های کمر شکن را قدم به قدم امحا کند. موضوعی که حاکمیت در کنار مردم از برطرف شدن آن منتفع می‌شوند.


یعنی هیچ اشکالی بر عملکرد دولت آقای روحانی وارد نیست؟


قطعا هست، به اعتقاد من اشکال اساسی دولت آقای روحانی عدم توجه به حقوق و آزادی‌های مدنی و سیاسی مردم بوده، آنجا که قرار است مردم منتفع شوند اما حاکمیت، علی الاظاهر، نفعی ندارد تاکنون شاهد اقدام جدی و اساسی از سوی دولت نبودیم.


چرا علی الاظاهر؟


زیرا بر این باورم که اگر حقوق و آزادی‌های مردم به رسمیت شناخته شود حاکمیت هم از چنین امری منتفع خواهد شد. بدون شک اعتماد متقابل میان مردم و حکومت به ثبات و دوام حکومت منجر خواهد شد. اما متاسفانه نظام ثبات و دوام‌اش را در رعب و وحشت رانده شدگان از حکومت می‌داند. از این منظر متاسفانه دولت آقای روحانی در طول یکسال گذشته قدم‌های جدی در جهت اعمال حقوق مردم برنداشته، فلذا وضعیت حقوق بشری‌مان تفاوت فاحشی با دولت پیشین ندارد. با این وجود نباید منکر تغییر اندک فضای سیاسی جامعه باشیم، فضایی که به تبع تغییر فضای کشور حاصل شده است.


همانطور که اطلاع دارید خاستگاه اصلی رای آقای روحانی نگاه تغییر و اصلاح طلبی بود اما با این سخنانی که در نیویورک مطرح کردند احتمال ریزش بدنه اجتماعی حامیان روحانی وجود دارد، تعبیر شما چیست؟


شخص آقای روحانی برخلاف بسیاری از وزرایش در یکسال گذشته سخنان خوبی در جهت تبیین حقوق و آزادی‌ها مطرح کرده است اما نمی‌دانم چرا در این سفر در یک مصاحبه مهم و کلیدی به سنت و رویه آقای احمدی‌نژاد عمل کرد. آقای روحانی در این سفر مرتکب خطای بزرگی شد که شاید بتوان گفت محصول سال‌ها حاکمیت دروغ و تزویر در درون نظام ما است. اگر تذکر داده نشود حاکمیتی که در آن دروغ و تزویر نهادینه شده، کم کم می‌تواند حاکمان خوب و منتخب مردم را هم تبدیل به حاکمانی کند که چشمشان را بر روی واقعیت ببندند و منکر آفتاب شوند. البته آقای روحانی دچار چنین گرفتاری نشده و ان شاالله نخواهد شد، به نظر می‌رسد ایشان در آن لحظه دقت کافی نسبت به سوال خانم امانپور نداشت وگرنه کیست که نداند در جامعه امروز ما تعداد زیادی از خبرنگاران زن و مرد سال هاست به خاطر کار حرفه‌ایشان دربند هستند از جمله احمد زیدآبادی، بهمن امویی، کیوان صمیمی فر، مریم شفیعی، صبا پیک آذر و... شاید بتوان برخی امور را انکار کرد اما در کشوری که رتبه بزرگ‌ترین زندان روزنامه نگاران را در کارنامه خود دارد انکار این موضوع آثار بسیار بدی به دنبال خواهد داشت. آقای روحانی باید جبران کند و خطایش را اصلاح کند تا مردم ببیند رییس جمهورشان همانطور که بار‌ها گفته همچنان راستگوست و دولتش هم دولت راستگویان است. مهم‌تر آنکه بلد است از مردم به خاطر اشتباهش عذر خواهی کند. در چند سال گذشته ما با حاکمیتی سرکار داشتیم که به سادگی نوشیدن یک لیوان آب دروغ می‌گفت و حتی برخی از خطیبان جمعه‌اش و رسانه‌های وابسته به مراکز قدرت‌اش مدعی می‌شدند که کروبی و موسوی و رهنورد در حصر نیستند و زندگی آزادانه خود را دارند. حاکمیت دروغ، این فرهنگ مذموم را باید با بیان حقایق ولو تلخش شکست.