جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


تهران خواستار بازگشایی کنسلوگری ایران در لندن شد

Posted: 11 Sep 2012 07:59 AM PDT

جـــرس: دولت تهران از انگلستان در خواست کرده است تا اجازه دهد سفارتخانه این کشور در لندن برای انجام امورکنسولی بازگشائی شود.

به گزارش رادیو بین المللی فرانسه، حسن قشقاوی معاون وزیرامور خارجه جمهوری اسلامی دراین باره به روزنامه فاینانشال تایمز گفته است بازگشائی سفارت ربطی به سیاست ندارد وتنها برای ارائه خدمات به 350 هزارایرانی است که مقیم بریتانیا هستند.


سال گذشته به دنبال حمله، آنچه که اعضای بسیج دانشجوئی درایران نامیده می شود، به سفارت انگلیس درتهران و تخریب بخش هائی ازساختمان سفارت، انگستان سفارت خود درتهران را تعطیل کرد و به کارکنان سفارت جمهوری اسلامی درلندن دستورداد تا خاک انگستان ترک نمایند.


یک مقام دولت لندن درگفت وگوئی با گزارشگر"صدای آمریکا" ایران را "تهدیدی برای صلح جهانی دانست، که به گفته وی، به گروهای تروریستی مانند حزب الله لبنان و نیز رژیم بشاراسد درسوریه کمک می کند".
 

ادعای جدید نماینده رهبر جمهوری اسلامی پیرامون میرحسین موسوی

Posted: 11 Sep 2012 04:20 AM PDT

جـــرس: نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان مدعی است که از ۱۲ سال پیش می‌دانسته "میرحسین موسوی به «بیرون» وصل است٬ اما مسئولان به هشدار‌های وی بی‌توجهی می‌کردند."


به گزارش ایسنا، حسین شریعتمداری در جمع گروهی از طلاب در دانشگاه عباس‌پور تهران، بدون بیان اینکه هشدار‌های خود درباره میرحسین موسوی را به چه ارگان‌ و نهاد‌ی داده و چرا شورای نگهبان با این وجود صلاحیت موسوی در انتخابات سال ۱۳۸۸ را تائید کرده، گفت: "از دوازده سال پیش ما می‌دانستیم كه موسوی به بیرون وصل است و به برخی از مسئولان نیز هشدار دادیم، اما گوش نكردند، زمانی كه خاتمی برای نامزدی اعلام آمادگی كرد همان‌موقع در كیهان نوشتیم كه نامزد واقعی اصلاح‌طلبان او نیست و فرد دیگری است. دقیقا نمی‌دانستیم چه كسی نامزد اصلاح‌طلبان خواهد شد."


وی همچنین ادعا کرد "برخی اوقات چون دیگران ساكت‌اند، می‌گویند ما تندروی می‌كنیم، اما با تمام این شرایط ما حتی بسیاری از مسائل را مطرح نمی‌كنیم. "


نماینده رهبری در روزنامه کیهان، افزود: ما امروز دوران تشكیل نظام اسلامی را پشت سر گذاشته‌ایم و امروز در مرحله تشكیل امت واحده اسلامی هستیم، راه درازی پیموده‌ایم و از گردنه‌های سخت و گاه نفس‌‌گیر عبور كرده‌ایم. همه شواهد حكایت از آن دارد كه دنیا آبستن حادثه جدیدی است كه به پیچ بزرگ خود نزدیك شده است و دشمن نیز در این رابطه با ما اتفاق نظر دارد، اما تلاش هر یك از طرفین این است كه تابلوهای راهنمای این پیچ را خود نصب كنند.


شریعتمداری در ادامه به تشریح تحلیل شرایط كشور و توضیح شگردهای دشمن برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی پرداخت و با بیان این‌كه افراد همان‌گونه كه فكر می‌كنند عمل می‌كنند، گفت: هر كسی كه بتواند افكار عمومی را در دست بگیرد، می‌تواند رفتار عمومی را نیز مدیریت كند و این مبنای جنگ نرم است. در جنگ افكارماشین جنگی دیگر صدرنشین نیست، توپخانه‌ها جای خود را به رسانه‌ها داده‌اند.


مدیرمسئول روزنامه كیهان با بیان این‌كه ما و حریفان هریك دو نقطه قوت و ضعف داریم، افزود: در جنگ افكار دو عامل اصلی نقش تعیین‌كننده دارد ،یكی رسانه‌ها و دیگری پیام، نقطه قوت حریف رسانه است. حریف با رسانه‌های دوربرد خود بدون آنكه از شما اجازه بگیرد، وارد خانه شما می‌شود، اما رسانه‌های ما اینگونه نیستند، هرچند در این عرصه در حال ترمیم هستیم، اما فاصله زیادی با نقطه مطلوب داریم.


وی همچنین اظهار داشت: "مارپیچ سكوت" شگرد دیگری در عملیات روانی است و این شگرد زمانی استفاده می‌شود كه بخواهند از رسیدن نظری خاص به افكار عمومی جلوگیری كنند.


شریعتمداری افزود: نحوه عملكرد این شگرد این است كه دشمن با رسانه‌هایی كه در اختیار دارد هر دیدگاهی را كه مخالف نظر آنان باشد، در مارپیچ رسانه‌ای قرامی‌دهد به گونه‌ای كه شخص جرأت بیان نظر خود را نداشته باشد.


 

خاطراتی  از بهمن احمدی امویی

Posted: 11 Sep 2012 04:12 AM PDT

مسعود لواسانی
عاشق ادبیات است. عاشق ژیلا است. عاشق خانواده است. اهل لابی کردن نیست. عاشق کارش است.


بهار سال 1388 بود. چند ماه پیش تر از خبرگزاری فارس (به همراه مرحوم عطا افشاری فقید و فرهمند علیپور) اخراج شده بودم و برای روزنامه ی خبر می نوشم. بیشتر توجه ام روی کارنامه ی فرهنگی دلت نهم بود و محدودیت هایی که در این دوره برای عرصه های مختلف فرهنگ به وجود آمده بود. در گزارش های ام نشان می دادم که در بسیاری از بخش ها دچار انسداد فرهنگی شده ایم. فضای کار در روزنامه «خبر» خوب بود. باید اشاره کنم که در آن دوره چه در روزنامه «خبر» و چه سایت «خبرآنلاین» من را سانسور نمی کردند و در تفاهم بالایی با حمید رضا ابک کار می کردم. پس از آن به صورت پراکنده برای روزنامه های «اندیشه نو» و «کلمه سبز» هم می نوشتم. در روزهای پایانی اردی بهشت بچه ها خبر از انتشار دوباره ی روزنامه «بهار» دادند. و واقعن فرصت سر خاراندن هم نداشتم. من و فاطمه وقت های مان را تقسیم کرده بودیم تا هر دو به کارهای مان برسیم. من بیشتر در خانه بودم و فاطمه در ستاد "نسل فیروزه ای" (دختران حامی میرحسین) مشغول بود. برای من - با وجود متین دوساله- نوشتن و کار کردن در خانه دشوار بود.
دوره ای بود که هر کاری از دست مان بر می آمد انجام می دادیم. حتا توزیع تراکت های تبلیغاتی و به خیابان رفتن و با مردم حرف زدن. از جمله کارهایی که می کردم این بود که سلسله گزارش هایی را که تهیه کرده بودم را چاپ گرفته بودم و در خیابان به دست مردم می دادم : «بخوانید و نظرتان را برایم ایمیل کنید». اتفاق هایی که در عرصه فرهنگ افتاده بود قابل چشم پوشی نبود و باید به گوش مردم می رسید. این که خسارت های فرهنگی در کشور از زمان مسئولیت وزارت نویسنده ی کتاب «احتراق موتور های درون سوز» هم بیشتر بود و داشت به فاجعه نزدیک می شد. تعطیلی سینمای مستقل و غیر دولتی؛ رکود در تئاتر؛ تلاش برای دست اندازی به خانه ی هنرمندان؛ لغو مجوز کنسرت ها؛ بلاتکلیفی صدور مجوز صدها آلبوم موسیقی؛ تعلیق فعالیت ناشران بزرگ و با سابقه؛ سانسور گسترده و بی سابقه ی کتاب و ... ، همه دلیل های روشنی بود که من روزنامه نگار و نویسنده تا آن جایی که در توان داشتم بکوشم جلوی این سیل خانمان بر انداز را بگیرم.

خرداد و تیر سال 1388 بود و اعتراض های خیابانی، هر روز در یک نقطه و هر روز با یک موضوع شکل می گرفت. در این حرکت ها بود که اخبار را رد و بدل می کردیم:

- فردا هفت تیر!

- مسعود باستانی و همسرش دستگیر شدند... بهمن احمدی امویی و همسرش دستگیر شدند ... عبدالله مومنی دستگیر شد

-اینو بگیر بخون! یادداشتی است که احمد زیدآبادی ساعتی قبل از دستگیری اش نوشته و در روز آنلاین منتشر شده.

-دیروز جعفر پناهی را دیدی ؟ مصطفا ملکیان هم آمده بود. رضا عطاران هم بود.

هیلا صدیقی یه شعر تازه گفته... سیدعلی صالحی هم ... سیمین بهبهانی هم... عالی پیام هم.

- ترانه ی جدید آریا را شنیده ای؟ کار سیاوش رو چه طور؟

از هر مسیری که دوست داشتی می توانستی بروی و همه ی این ها مسیرهایی بود رفتنی، اما پایان آن برای گروهی به اوین می رسید.

اوین؛ بازداشت گاه اوین، اوین؛ بند دویست و نه، اوین؛ بند دوی الف، اوین؛ بند دویست و چهل، اوین؛ بند نسوان، اوین؛ قرنطینه، اوین؛ بند هفت، اوین؛ بند هشت، اوین؛ بند سی صد و پنجاه.


***

سه سال گذشت و در این میانه با کم و زیاد اش شانزده- هفده ماه با بهمن احمدی امویی زندگی کردم. هرکس که در جمعی تازه وارد باشد، چیزهایی را انتخاب می کند. انتخاب جا، انتخاب برنامه، انتخاب دوست و هم صحبت؛ پس نخستین انتخاب من تخت طبقه ی سه بود بالا سر بهمن. تخت من کنار پنجره ای بود که به هواخوری کوچک بند باز می شد. پنجره درزهای زیادی داشت و هوای سرد بیرون را می فرستاد داخل. اگرچه جای سردی بود ولی باز هم می ارزید به منظره اش؛ که یک دیوار بلند آجر قرمز بود که بالایش سیم خاردار کشیده بودند. سیم خاردارهایی که در نقطه ای ، در امتداد مسیر ما از روی دیوار آسمان را پاره می کرد و این تنها نقطه ی دسترسی ما به جهان بدون دیوار و سیم خاردار بود.

تجربه ی بند سیاسی برای خیلی ها از ما تازه بود. از جوان های معترض اجتماعی (و بدون سابقه ی کار سیاسی گرفته) تا نماینده ی سابق مجلس و فعال دانشجویی با سابقه ی چندین و چند دستگیری، همگی خود را در فضایی بیگانه حس می کردیم. این بود که به محض ورود ما قدیمی ترهای بند خواستند به ما تازه واردها راه و رسم زندگی در بند سیاسی را بیاموزند. نخستین کسی که برای ما از ویژگی بند سیاسی گفت، ماهان بود؛ حمید رضا محمدی که به اتهام ارتباط با فرود فولادوند از طریق تماس تلفنی با شبکه ی تلویزیونی« Your TV» سال ها بود که در زندان بود و به چم و خم آن جا آشنا


هم او بود که در روزها و ماه های بعد برای گروه ما از شیوه و راه تعامل با زندان بان ها گفت. یکی از چیزهایی که در صحبت های ماهان برای من جالب توجه بود، پیش بینی های او از آینده و نحوه ی رفتار حاکمیت با ما بود. ماهان می ایستاد در میانه ی اتاق، دست های اش را از هم باز می کرد و با لهجه ی آبادانی اش می گفت:

- ببیند ... شما ها را نگه نمی دارند . همه ی تان آزاد می شوید و می روید و باز هم من می مانم و من. بچه های حادثه ی کوی دانشگاه 78 مثل احمد باطبی، اکبر و منوچهر محمدی، اون فخر آور و... همه آمدند و رفتند. پرونده ی قتل های زنجیره ای بود و وکلیل خانواده ی قربانیان اش؛ دکتر زرافشان آمدند و رفتند. آقای باقی بود آمد و رفت. بچه های هوادار کاظمینی بروجردی بودند آمدند و رفتند. جاسوس های هسته ای بودند ... آمدند و رفتند. خلاصه همه ی تان به زودی آزاد می شوید. اول از همه هم روزنامه نگارها و دانشجوها مثل دکتر زیدآبادی و پیمان عارف و مجید دری. اینا چون روشون خیلی کار می شود اینا رو نگه نمی دارن.
بهمن هم که در همان آغاز با ماهان دوست و رفیق شده بود(نمی دانم دلیل این رفاقت زود هنگام، لر بودن هر دوی شان بود یا نه) می پرید توی حرف ماهان و می گفت: «آره تو درست می گی!» و قاه قاه می خندید
آی ... خنده های بهمن، خنده های بهمن! وقتی از خنده های بهمن می گویم. صورت اش جلوی چشم ام است. عادت داشت با همه چیز شوخی کند و همه چیز را دست بیاندازد. بهمن احمدی امویی آدمی است شوخ و بذله گو. !
بهمن چند تکه کلام معروف داشت که هر کدام در مناسبت خاصی استفاده می شد. هرهنگام که بلندگوی بند روشن می شد بهمن بدون درنگ می گفت:

- اوه! اوه ...گرفتنمون

هر وقت کسی از کیفیت غذا یا مشکل بهداشتی بند یا کمبود دستشویی یا حمام گله می کرد، بهمن در جواب اش می گفت.

- ای بابا! شاه هم همچین حمامی نداشت.

و بعد با خنده پشت اش می گفت.

- این چه وضعیتی ؟! سگ همچین غذایی را می خوره؟!

اگر از بهمن اجازه می گرفتی که مثلن بروی توی تخت اش استراحت کنی ، یا چیزی به امانت بگیری با خنده می گفت

- چرا اشکال داشته باشه؟! ما انقلاب کردیم برای همین آزادی ها! این که هر کجا دلمون خواست بخوابیم!
با ورود به بند 350 و تشکیل بند سیاسی در اوین، سخت گیری ها از هر مورد درمورد ما زیاد شد. یکی از نخستین آن ها محدود شدن تلفن بود. یک روز هنگام گرفتن آمار و شمردن زندانیان، افسر نگهبان شیفت، خبر از محدود شدن زمان تلفن برای هر زندانی به مدت 2 دقیقه داد. هنگامی که همه ی ما را به صف کرده بودند نگهبان از زندانی های عادی (با مشکل مالی ) خواست که هواخوری را خالی کنند و به سالن خودشان بروند و از زندانی های سیاسی خواست که بمانند. من و بهمن در یک صف و کنار هم ایستاده بودیم. وقتی که افسر نگهبان گفت که زمان تماس هر زندانی با خانواده اش محدود به تنها دو دقیقه در روز شده است. همهمه ای در میان بچه ها درست شد؛ زیر لب غر می زند و نچ نچ می کردند. در این میان بهمن با صدای بلند داد زد.

- کی هم چین چیزی گفته؟ به چه دلیلی ؟ برای چی باید این طور بشه؟

همه به سمت بهمن برگشتند. دیگران هم انگار جرات پیدا کردند و با صدای بلند شروع به اعتراض کردند. نگهبان ها خودشان را جمع و جور کردند و دستور دادند که بچه ها هواخوری را خالی کنند و به اتاق های شان بروند. و در همین زمان افسر نگهبان به یکی از زیردستان اش گفت :

- اون قد بلنده رو که اعتراض کرد، ... بیارید بالا... پیش من!

نگهبان ها بهمن را دوره کردند. ما اعتراض کردیم که با بهمن چه کار دارید؟ فضا داشت متشنج می شد که هدایت الله آقایی و احمد زیدآبادی از ما خواستند که خویشتن دار باشیم تا تنش ایجاد نشود. بهمن را بردند. ما به سالن پایین رفتیم و در اتاق 5 درباره ی این اتفاق صحبت کردیم. هر کس ایده ای داشت. از اعتراض دسته جمعی گرفته تا فکر های دیگر. ماهان در این میان گفت:

- می برنش انفرادی ، از سه روز تا 25 روز.

دیگر بچه ها با شنیدن این که ممکن است بهمن را ببرند انفرادی عصبانی شدند. مسعود باستانی، هدایت الله آقایی و پیمان عارف رفتند بالا؛ پیش افسر نگهبان تا درباره ی این مشکل رایزنی کنند. بچه های کنشگر اجتماعی که سابقه ی فعالیت سیاسی نداشتند از اتاق های دیگر هم به اتاق 5 می آمدند تا با ما هم فکری کنند. بیشتر بچه ها به دنبال اعتراض جمعی و گروهی بودند. حرف شان این بود که بهمن برای دفاع از حق آن ها اعتراض کرده است و اگر قرار باشد کسی هزینه بدهد، این بهمن به تنهایی نیست و باید پشت بهمن باشیم. در این میان یکی از نگهبان ها آمد در اتاق و گفت :

- هوله و مسواک و لباس گرم برای بهمن احمدی امویی بدهید.

بله درست بود که بهمن را می خواهند به انفرادی ببرند. ما از بچه های سالن بالا که اتهام سیاسی نداشتند و به اتاق افسر نگهبان رفت و آمد داشتند خواستیم که از بهمن خبر بیاورند تا ببینیم در چه حالی است. آن ها می گفتند بهمن مشغول بحث با افسر نگهبان است. ساعتی دیگر خبر دادند که سربازی بهمن را به انفرادی 240 برده است.

همگی تصمیم گرفتیم در اعتراض به این اقدام تلفن نزنیم. دکتر زیدآبادی و هدایت آلله آقایی فردای آن روز با خواهش از بچه ها خواستند که با خانواده های شان تماس بگیرند و با تلفن نزدن ان ها را نگران نکنند. در این میان تنها من، مسعود باستانی و پیمان عارف تلفن نزدیم.

در نخستین روزهای ورود به بند 350. اتفاقی که برای بهمن افتاد برای همه خیلی سخت بود. و در هواخوری همه از بهمن صحبت می کردند. این اتفاق برای من هم خیلی دشوار بود در آن روزها تنها هم صحبت من در آن جمع بهمن و مسعود باستانی بودند. در میان بچه های بند 350 بیشتر با این دوتا هم زبان و هم صحبت بودم. بچه های فعال دانشجویی مانند مجید دری، ضیاء الدین نبوی، پیمان عارف و دیگران را خیلی خوب و از نزدیک نمی شناختم. در میان هم اتاقی ها بیشتر از دکتر سلیمانی ، دکتر زیدآبادی که شیفته ی قلم و جسارت اش بودم ، بهمن و مسعود باستانی خوش ام می آمد.

از آغاز بخش زیادی از وقت ام را روزها به این می گذراندم که با بهمن در هواخوری قدم بزنم و از فضای کار در رسانه های محافظه کار و خبرگزاری فارس بگویم و از تجربیات حرفه ای او بشنوم.

یا این که با مسعود باستانی گپ می زدم. همسر مسعود، (مهسا امبرآبادی) یک دوره ی کوتاهی در خبرگزاری مهر بود و من را می شناخت، مسعود به سفارش مهسا همیشه هوای من را داشت. اگر هم نشینی با این بچه ها نبود من هم زبان دیگری نداشتم. و احساس تنهایی می کردم.

حضور خبرنگاری با سابقه ی کار در کیهان، صبح صادق، خبرگزاری فارس و نشریات اصولگرا در آن جمع خیلی برای بچه ها جالب بود، گاهی به شوخی از من می پرسیدند:

- راستی ، لواسانی ! در انتخابات تو به موسوی رای دادی یا احمدی نژاد؟!

دکتر زید آبادی هم برای دفاع از من با اون لهجه ی غلیظ کرمانی اش ، می گفت:

- مگه چیه ؟ خب منم کارم را با روزنامه اطلاعات شروع کردم.

بهمن که رفت حال من خیلی بد شد. سرگیجه ام شدت گرفت و دچار مشکل های زیادی شدم. تخت ام در طبقه ی سوم بود و برای بالا رفتن از دو تخت دیگر و رسیدن به آن بالا مشکل داشتم. یک بار هنگامی که داشتم از تخت ها بالا می رفتم ، به سرگیجه دچار شدم و از آن بالا به روی رسول بداغی افتادم. استخان لگن ام به شدت آسیب دید و دیگر راه رفتن برای ام دشوار شده بود. دلتنگی هم بر من هجوم آورد و بغض گلویم را فشرد. آن هنگام بود که دانه های اشک رسوای ام کرد. دکتر سلیمانی و زیدآبادی با دیدن این ماجرا من را تا بازگشت بهمن به زاغه ی او فرستادند. در این روزها عبدالله مومنی هم وارد اتاق 5 شد. با آمدم عبدالله فضای اتاق عوض شد. شوخی و خنده های عبدالله و خاطرات و ماجراهایی که از بازجویی ها بازگو می کرد هر شب ساعت ها ما را سرگرم می کرد. از جمله این که می گفت:


- یکی دوساعت اوایل بازداشتم در سلول 209 (بازداشت گاه وزارت اطلاعات) را زدم و نگهبان را صدا کردم. نگهبان آمد و در سلول را باز کرد.

- هان ... چی کار داری؟

- آقاجان فکر کنم من را اشتباه گرفته اید... من عبدالله مومنی هستم. قبلن وقتی تحکیم و ادوار انتخابات را تحریم می کردند من را می گرفتید، این بار که ما در انتخابات رای دادیم و در انتخابات شرکت داشتیم. فکر کنم من را اشتباهی گرفته اید!

- مردک خیال کردی این جا بهزیستی است که کسی را اشتباهی بگیریم؟

... و در سلول را بست و رفت. عبدالله همراه با بازگو کردن این ماجرا پیش از همه خودش زد زیر خنده. شب های زندان با خاموش شدن چراغ ها و بلند شدن صدای پیجر با این جمله که «هم بندیان غزیز با اعلام زمان 21 و 30 دقیقه، به دستور افسر نگهبان وقت اعلام زمان خاموشی می گردد لطفن با رعایت مقررات خاموشی کمال همکاری را با ناظران محترم شب به عمل آورید. شب بر همگی شما خوش!» ما با قرار گرفتن در تخت های مان شنونده ی خاطره های بچه ها می شدیم. گاهی عبدالله مومنی از بازجویی های اش خاطره ای می گفت، گاهی دکتر زیدآبادی از زیدآباد شان ماجرایی تعریف می کرد یا مسعود باستانی از کبابی های اراک و خالی بندی های شان و سپس نوبت به علی بی کس می رسید که با آن لهجه ی شیرین ترکی از دوران کودکی، نوجوانی و فعالیت سیاسی اش تعریف می کرد. و بچه های اتاق پنج قدیم 350 یادشان هست وقتی می گویم: «ماجرای علی بی کس و حزب اراده ی ملت -حکیم زاده- و 10 میلیون هوادار و ... باقی ماجرا» یعنی چه!
بهمن نبود و زندگی جریان داشت. ژیلا خیلی نگران بهمن بود. در روز دوشنبه که بند 350 ملاقات داشت مسئولین زندان به بهمن اجازه ملاقات با ژیلا را نداده بودند. ژیلا خیلی نگران بود که چرا به بهمن ملاقات نمی دهند و می خواست به هر شکلی خبری از او به دست آورد. این موضوع نگرانی ما را هم سبب می شد. تا این که بچه های تازه وارد از 240 آمدند و خبر سلامتی بهمن را با خود آوردند. بله بهمن خوب بود و به بچه ها سلام رسانده بود. خبر بد این بود که برای او 25 روز انفرادی تنبیهی بریده بودند. در این روزها که موضوع وثیقه ای شدن و آزادی به قید وثیقه و با رقم های آن چنانی در میان سیاسی ها داغ بود گاهی یکی پیدا می شد که در نبود بهمن با او هم شوخی کند. غروب ها بچه ها به ابتکار دکتر سلیمانی دور اتاق می نشستند و گپ می زدند. یک بار محمدرضا نوربخش برگشت و گفت:
- بهمن رای باز شده است! قرار است سه روز این جا باشد و 25 روز بقیه را برود 240
ماجرای برخورد با بهمن و این انفرادی سنگین جوسنگینی را در بند درست کرده بود. آقای اقایی و خانجانی با چند نفر دیگر از ریش سفیدها چند بار پیش رئیس بند که آن هنگام بزرگ نیا بود رفتند تا درباره ی بهمن و بازگشت او به بند رای زنی کنند. ولی نشد که نشد.
بهمن آدم شوخ و خندانی بود ولی این برخورد و جدیت او برای من یادآور برخورد او با پلیس هایی بود که می خواستند همسرش ژیلا را با در دست داشتن کار خبرنگاری و مجوز تهیه خبر از تجمع زنان در میدان هفت تیر، بازداشت کنند. آن روز مردان بازداشتی را کنار دیواری روی زمین نشانده بودند و از بهمن هم می خواستند که روی زمین بنشیند اما او به حرفشان توجه نمی کرد. می گفت برای چه بشینم ؟ چرا به من دستبند زده اید. تصویر ایستادن بهمن با آن قد 190 سانتی اش در قاب شده و همیشه در ذهن ام هست. این هم یک نمونه بود. یک اعتراض ساده به محدود شدن حقوق اولیه یک زندانی ؛ حق ارتباط با خانواده . حق استفاده از تلفن که در آیین نامه ی سازمان زندان ها به صراحت از آن یاد شده است و می خواستند این حق را از ما بگیرند.
بهمن که بازگشت من زاغه اش را خالی کردم. اما او نپذیرفت و رفت همسایه مجید دری شد. و جای مرغوبی مانند زاغه را به بدترین تخت یعنی تخت میانی واگذارد. من هم دیگر ان جا رها کردم و رفتم همسایه دکتر زیدآبادی شدم. با بازگشت بهمن از انفرادی از او خواستم که یک بحث کلاسه شده با موضوع روزنامه نگاری اقتصادی با رویکرد اقتصاد سیاسی برپا کند. بهمن ترجیح می داد که یک دوره ی روزنامه نگاری داشته باشد. کلاس های دیگر هم کم کم شکل می گرفت. زبان انگلیسی با دکتر مجید زمانی، زبان فرانسه با دکتر رضا رفیعی، منطق و فلسفه با دکتر داوود سلیمانی و کلاس های حقوق، الاهیات، قرآن، رایانه و امنیت، برای خودمان صاحب دانشگاه و کالجی شده بودیم. دیده بودم که روی دیوار آموزشگاه اوین با خط درشتی نوشته بودند که «زندان ها باید دانشگاه شود!» جمله ای به این مضون و چه جالب که این خواسته ی مسئولین محقق شده بود و دانشگاهی با بهترین اساتید و کلاس هایی بهترین از هر نوع شکل گرفته بود. این بود که خیلی زود با این حرکت برخورد شد و جالب این جا بود که در مقابل تهدید بهمن به تعطیلی کلاس روزنامه نگاری در مقابل وعده ی تبعید از اوین، مسعود باستانی را تبعید کردند که هیچ کلاشی تشکیل نداده بود و وعده ی تبعید بهمن ماند برای خرداد 1391.
فضای پر تنش و استرس زا ، روزهای التهاب، بلاتکلیفی و پر از اخبار بد ، آرامی باقی نمی گذاشت. آن زمان بسیاری از شب ها کابوس می دیدم. کابوس های بازجویی و ماجراهای بد از هنگامی که از انفرادی بیرون آمده بودم یک شب رهایم نمی کرد. یکی از شب ها با صدای بهمن و تکان های اون بیدار شدم. من تخت طبقه ی سوم وکنار دکتر زیدآبادی بودم . پس از برگزاری دادگاه ام بود و خواب آشفته ای می دیدم. بیشتر بچه های اتاق با صدای فریادهای من، از خواب بیدار شده بودند و بهمن برای نجات من از آن شکنجه تکان ام می داد.
بهمن از فردای آن شب در مدت روز وقت بیشتری را با من سپیری می کرد. ما حصل این گپ و گفت ها شکوفایی علاقه بیشتر به مطالعه ی اقتصاد بود. نکته ی جالب اش اما تمایل من به دیدگاه های لیبرال به خلاف بهمن بود که تاحدودی به رویکردهای رفاه گریانه ی در دولت و سوسیالیسم تمایل داشت. هرچه من بیشتر به لیبرالیسم به خاطر رحجان آزادی های فردی اش علاقه دارم. بهمن می کوشید با آوردن مثال های عینی از دولت رفاه و رویکردهای سوسیالیستی در دولت، من را نسبت به خطرهای کاپیتالیسم متوجه کند. اما یک وجه اشتراک ما در مساله ی بیمه بود که من دربست دیدگاه او را در این زمینه می پسندیدم.
همین گرایش های فکری در زندگی روزمره ی بهمن هم جاری بود و نمود داشت. بهمن در مجموع از پهن کردن سفره جمعی در اتاق دفاع می کرد ولی من طرفدار استقلال فردی بودم و به این مساله رای ندادم. هرچند تجربه بعدها به من نشان داد نه لیبرالیسم مطلق در زندان جواب می دهد و نه سوسیالیسم. این شرایط ویژه مختصات خود را دارد که شاید تاحدودی با دولت رفاه مورد نظر بهمن همخانی دارد.
عاشورای 1388 برای آمارگیری و گفتگو با بچه ای انتخاباتی و سیاسی چندین قاضی با محافظ و منشی های شان وارد بند شدند و اتاق به اتاق رفتند و اسم و مشخصات همه را یادداشت کنند. می گفتند می خواهیم ببینیم چه کسی هست ، چند نفر هستید و اتهام وتاریخ دستگیری تان گی است. به صورت دستی نشستند و یک به یک اسم و مشخصات و اتهام بچه ها و تاریخ بازداشت و مدت انفرادی و مواردی از این دست را یادداشت کردند. بین بچه ها این پرسش مطرح شد که مگر این اسامی در رایانه های شان نیست؟ مگر این ها نمی دانند این جا چه کسانی را نگه می دارند؟ چه خبر است؟!
وارد اتاق 5 شدند. بهمن پسر ریز حثه ای را به قاضی ای که وارد شده بود نشان داد و گفت:
- بازداشت این و نگه داری اش در اوین غیر قانونی است. این پسر هنوز به سن 18 سال نرسیده است. از قزوین آمده بوده برود برادرش را ببیند که دستگیر شده. هنوز دانش آموز است.
- اسم ات چیه بچه؟
- معین محمد بیگی
- تو راه پیمایی عاشورا بودی؟
- نه ، آمده بودم برادرم را ببینم . صبح خیلی زود بود . خیابان خلوت بود و هیچ خبری نبود. داشتم از خیابان انقلاب می رفتم داخل لاله زار که نیروی انتظامی به من گفت برو توی اون ون بشین و من هم رفتم و نشستم. بعد هم من را دستگیر شده های عاشورا به پلیس امنیت بردند.
کار این پسر راه افتاد و چند روز دیگر اسم اش را از بلندگو صدا کردند و آزاد شد. آن طور که خودش پس از آزادی به خانواده های زندانیان سیاسی گفته بود. اسم او در آمار زندان و بند 350 وجود نداشته. همان روز قاضی پیگری می شود که این بچه چرا در 350 است و خودش تعریف می کرد که بهش گفته بودند یک ماه بود که اسم مهین محمد بیگی را در بند نسوان اوین صدا می کرده اند و از کسی صدایی در نمی امد.
همان روز بهمن چندین و چند افغانی از همه جا بی خبر را به قاضی نشان داد که کارگر ساختمانی بودند و چون از همه جا بی خبر در خیابان بودند دستگیر شده بودند. بهمن گفت :
- من با شما کاری ندارم و درخواستی ندارم. این افغانی ها را بیشتر از دوماه است که گرفته اند. کارگر ساختمانی هستندو در کشور ما مهمان اند. اگر شما فکر می کنید باید اقدامی برای امنیت ملی انجام دهید به وضعیت این ها رسیدگی کنید. این ها وقتی به کشورشان بروند ناراضی می شوند و این برای چهره ی کشور ما خوب نیست.
یکی از ان افراد رو به یکی از افغانی ها کرد:
- اسم تو چیه؟
- رحمان
- تو خیابون چه می کردی؟
- داشتم می رفتم سر ساختمان
- از کی لگرفتی سنگ بیاندازی
- آقای قاضی... به خدا... به جان بچه ام... به جان زن ام... من سنگ نیانداختم. آقای قاضی شما را به خدا جون بچه ات... من سنگ نیانداختم. به خدا... به پیغمبر... به علی ... من سنگ نیانداختم. شما برو قرآن را بیار ... من از کی پول گرفتم؟ من پول گرفتم؟ من ماه تا ماه کار می کنم مهندس به من پول نمی ده... شما نگاه کن من اگه پول داشتم... آقای قاضی من از سگ کمترم اگر سنگ انداختم.
تبسمی گوشه ی لب آن مرد نقش بست . رحمان همچنان داشت قسم می خورد و اسم زن و بچه ی خودش و اور را می آورد. آن مرد هم که خسته شد گفت :
- اسم ات را یادداشت می کنم رد مرز ات کنند. تو که تا به حال به ایران نیامده بود؟
- نه به خدا این دفعه ی اول است الان 15 ساله که به ایران ام. به خدا قبلن نیامدم. همین 15 سال آمد.
- می نویسم اسم ات را رد مرز ات کنن! دیگه رفتی برنگردی ها!
- نه آقای قاضی دیگه بر نمی گردم
بهمن که ان طرف اتاق روی تخت اش نشسته بود رو به قاضی و با صدای بلند گفت:
- نحوه ی برخورد ما با این مهاجران می تواند تهدید کننده ی امنیت ملی ما در آینده باشد. اگر به چهره ی کشور لطمه بزنیم با هیچ هزینه ای نمی توانیم آن را جبران کنیم. این رحمان می رود افغانستان و برای خانواده اش می گوید که ما با او چگونه رفتار کردیم.
این بچه های افغانی که شمار شان هم کم نبود. هیچ پولی برای هزینه های شان نداشتند. بهمن از کارت خرید خود به گونه ای که کسی نفهمد برای آن ها خرید می کرد. برخی از این افغانی ها برای اداره کردن امور خود در اتاق ما شهرداری می کردند. بهمن از این مساله خیلی ناراحت بود که چرا با این ها که مهمان ما هستند و به اشتباه گرفتار شده اند این گونه رفتار می شود. چند بار با رئیس اتاق صحبت کرد و گفت که من حاضر ام از هزینه ی خودم خرج این ها را بدهم ولی این ها شهرداری نکنند. بهمن تک تک ما ها را در هواخوری کنار می کشید؛ از این می گفت که ما باید نسبت به برادرهای افغانی مان احساس مسئولیت داشته باشیم و نگذاریم تنها باشند در این وضعیت سختی که دچار شده اند؛ از شهر و مملکت خودشان دور هستند؛ راه تماسی با خانواده ی شان ندارد؛ نگران وضعیت اقتصادی خانواده ی شان در افغانستان هستند؛ هیچ در آمد و پولی برای تامین زندگی روزمره ی شان ندارند.
در اتاق جلسه ای برگزار شد و تصمیم گرفتیم کارهای خدماتی اتاق که شهرداری گفته می شد را به نوبت میان خودمان تقسیم کنیم و دوستان افغانی ما شهردار نباشند و از کمک های اتاق استفاده کنند.
سر انجام قولی که مسئولین قضایی داده بودند با گذشت 6 ماه از دستگیری تعداد زیادی افغانی در حادثه ی عاشورای 1388 در تهران با دادگاهی شدن و "رد مرز" شدن آن ها صورت عملی به خود گرفت. یادم هست روز آزادی آن ها ، وقتی که این بچه ها از میز پیج صدا می کردند که وسایل شان را جمع کنند برای آزادی، همه ی شان می آمدند در اتاق 5 و از بهمن خداحافظی می کردند. این واقعیتی بود که بهمن یک تنه بار بسیاری از این دوستان افغانی را به دوش می کشید. بچه های افغانی که برای خداحافظی به در اتاق ما می آمدند رو به ما می گفتند:
- این دایی بهمن مرده !... خیلی هواشو داشته باشین!

****

یکی از علاقه مندی های بهمن آشپزی است. اما چیزی را که بلد نباشد رک و راست می گوید. عاشق بادمجان است. از غذاهای بادمجانی کشک و بادمجان را بیشتر دوست دارد. ندیدم هرگز از گفتن بلد نیستم ترسی به خود راه دهد. با کسی رودربایستی ندارد. از کاری خوش اش نیاید صاف می ایستد و توی صورت ات می گوید. پشت سر کسی غیبت نمی کند. اگر کسی را ببیند که دارد پشت سر کسی صحبت می کند خیلی راست توی صورت اش می گوید:
- ازت خوشم نمیاد ! چرا پشت سرکسی که توی اتاق نیست حرف می زنی؟!
ساعت ها مشغول خواندن می شود. عاشق ادبیات است. عاشق ژیلا است. عاشق حرف زدن از ژیلا است. عاشق خانواده است. اگر بفهمد شود مشکلی داری که کاری از دست اش بر می آید ، تو را می کشد و می برد گوشه ای و راه نمایی ات می کند. اهل لابی کردن نیست. عاشق کارش است. از بهمن گفتن هزاران واژه ی دیگر لازم دارد و حوصله ی فراوان. شاید وقتی دیگر ... بله بهمن یک چنین آدمی است./
(3 امرداد 1391)


بخش نخست ااین  خاطره های را در نمای خانم ژیلا  بنی یعقوب بخوانید



 نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

تفاوت حکومت اسلامی با استبداد مطلقه فردی یا دیکتاتوری روحانیت چیست

Posted: 11 Sep 2012 04:00 AM PDT

نامه تاجزاده به مصباح یزدی:
جـــرس: سیدمصطفی تاجزاده در نامه ایی از مصباح یزدی خواسته تا با پاسخ شفاف به پرسش های او اشتراک یا اختلاف اندیشه خود را با دیدگاه و مبانی فرقه گرایان سلفی – تکفیری اهل سنت که به دنبال احیای نظام خلافت یا استبداد فردی اند، روشن کند.

 

به گزارش کلمه، این عضو در بند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین به دنبال اعتراض تعدادی از مریدان مصباح یزدی به آنچه که توهین علیه او دانسته اند در نامه خود تاکید کرده اگر پاسخ های وی به این سوال ها در یک جمله خلاصه شود که "چون ما حقّیم پس از این حقوق و آزادی ها برخورداریم و دیگران چون باطلند، از این حقوق و آزادی ها باید محروم باشند"، نباید کسی از این که او را رهبر فرقه گراهای تکفیری می خوانند، گله مند باشد.


چندی پیش تیمور علی عسگری مشاور پارلمانی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت و نماینده مجلس هفتم با انتشار مطلبی مصباح یزدی را رهبر خوارج از قم معرفی کرده بود.


علی‌عسگری در بخشی از این یادداشت که تلویحا به مصباح یزدی اشاره دارد، می‌نویسد: “نوع رفتار و شکل موضع گیری حضرات انقلابی نما که خود را صاحب بصیرت دینی دائمی می دانند، ثابت کننده این مطلب است که آنها حسرت ولایت دوران شاه را در سر می پروانند.”


پس از آن کانون دانشجویان مدافع انقلاب اسلامی دانشگاه تهران، طی بیانیه‌ای مطالب بیان شده خطاب به مصباح یزدی را محکوم و تاکید کردند: “زخم خوردگان سال‌های گذشته که بواسطه اراده ملت دستشان از منابع عمومی قطع شده و به هر نحو تلاش می‌کنند بار دیگر به قدرت برگردند، طبق معمول به فحاشی روی آورده و با بیان مسایلی که بیش از هر چیز وصف کننده اعمال و گفتار خودشان است، می‌خواهند با فرار به جلو و تطهیر حامی معنوی فتنه ۸۸، خود را آماده بازگشت به عرصه سیاسی کنند اما هیهات که ملت بصیر و تیزبین ایران مانع حضور فتنه‌‌گران، حامیان آنها و ساکتین فتنه در مناصب رسمی و اجرایی کشور خواهد شد.”


از این رو مصطفی تاجزاده از زندان در نامه ایی خطاب به مصباح یزدی از او خواسته تا او با پاسخ دادن به سوالات مطرح شده در نامه نسبت خود را با اسلام خوارجی و طالبانی و اسلام آزاد اندیش معلوم کند.


متن این نامه به شرح زیر است:


در روزنامه ها خواندم که مریدان آقای مصباح یزدی از این که وی به تئوریسین استبداد دینی و پرچم دار اسلام سلفی – تکفیری در ایران معروف شده ناراحتند و از قوه قضائیه خواسته اند اتهام زنندگان را محاکمه کند. من برای کشف حقیقت پیشنهاد می کنم آقای مصباح به پرسش های زیر به طور شفاف پاسخ دهد تا اشتراک یا اختلاف اندیشه وی با دیگاه و مبانی فرقه گرایان سلفی – تکفیری اهل سنت که به دنبال احیای نظام خلافت یا استبداد فردی اند، روشن شود:


۱ – آیا آقای مصباح اسلام را با دموکراسی سازگار می داند یا هم چون سلفی – تکفیری ها آن را مقابل و مخالف دموکراسی می خواند؟
۲ – آیا وی استبداد دینی را پلیدترین نوع استبداد می داند یا خیر؟ اگر استبداد نعلینی را مذموم می خواند، آن را دارای چه ویژگی هایی می داند؟ تفاوت حکومت اسلامی موردنظر وی با استبداد مطلقه فردی یا دیکتاتوری روحانیت چیست؟
۳ – آیا در جمهوری اسلامی ایران، دگراندیشانِ قانونگرا (ملتزم به قانون) حق دارند مانند مصر، ترکیه، لبنان، تونس، فلسطین، عراق، افغانستان، پاکستان، مراکش، مالزی، لیبی و … در انتخابات نامزد شوند؟ مسلمانان و حتی شیعیان منتقد رهبر چطور؟
۴ – آیا شهروندان غیرمسلمان (عرفی گرا، ماتریالیست، سوسیالیست، لیبرال و …) حق دارند مانند کشورهایی که برشمردم احزاب خاص خود را تأسیس کنند؟ آیا وعده رهبر فقید انقلاب اسلامی در پاریس که در جمهوری اسلامی، حزب کمونیست آزاد خواهد بود، راست بود یا دروغ؟
۵ – سؤال فوق را عیناً درباره نشریات و فضای مجازی مطرح می کنم. به علاوه آیا شبکه های متعدد رادیویی و تلویزیونی لازم است در کنترل انحصاری یک نفر (رهبر کشور) باشد؟ (فعلاً به این مسئله نمی پردازم که چرا در کشورهایی که در آن ها رادیو-تلویزیون، شبکه های ماهواره ای، کتاب، نشریات و مجلات، سایت های اینترنتی و … آزاد است، گرایش ها و هنجارهای اسلامی رو به گسترش است اما در ایران بعد از انقلاب به ویژه در سال های اخیر رو به تضعیف و در نقطه مقابل با کمال تأسف دین گریزی و حتی دین ستیزی بین تحصیل کردگان و جوانان رو به افزایش است؟)
۶ – آیا منتقدان قانون گرا حق برگزاری اجتماعات اعتراضی مسالمت آمیز را علیه سیاست های خرد یا کلان کشور دارند؟
۷ – آیا اگر روزی اکثر ایرانیان نظام جمهوری اسلامی را نخواهند، حق دارند آن را به نحو مسالمت آمیز تغییر دهند؟
۸ – چرا آقای مصباح قتل های زنجیره ای (سیاسی، و حتی غیرسیاسی مانند واقعه کرمان) را محکوم نمی کند؟ آیا به باور او کسی یا کسانی حق دارند با تشکیل دادگاه محرمانه برای متهمانی که حاضر نیستند از خود دفاع کنند، احکام مرگ صادر و آن ها را اجرا کنند؟ نظر وی درباره اقدام های غیرقانونی و حرمت شکنانه گروه خوارجی انصارحزب الله در حرم امام رضا(ع) و مرقد رهبر فقید انقلاب اسلامی و راه پیمایی های ۲۲ بهمن و روز قدس چیست؟ آیا وی به استراتژی «النصر بالرعب» یا پیروزی و حکومت بر اساس ترس معتقد نیست؟
۹ – آیا اهل سنت حق دارند در تهران مسجد و منبر ویژه خود را داشته باشند؟ شیعیان در قاهره چطور؟
۱۰ – نظر آقای مصباح در مورد معیارهای دوگانه چیست؟ آیا آن چه برخود نمی پسندد، برای دیگران می پسندد یا خیر؟ آیا حقوق و آزادی هایی را که او برای شیعیان به طور خاص و مسلمانان به طور عام در جوامعی که در اقلیتند قائل است، برای غیرشیعیان و غیرمسلمانان در جایی که مسلمانان یا شیعیان اکثریت را تشکیل می دهند، باور دارد؟


اگر آقای مصباح به این سؤال ها، جواب هایی با معیارهای واحدی داد و آن چه برخود و طرفدارانش روا داشت، برای دیگران، از جمله منتقدان خود نیز جایز بخواند، کمال بی انصافی است کسی وی را پرچم دار اسلام تحجر و سخن گوی اسلام سلفی – تکفیری و مدافع گروه های خوارجی در جهان تشیع بخواند و اگر پاسخ های وی در یک جمله خلاصه شود که «چون ما حقّیم پس از این حقوق و آزادی ها برخورداریم و دیگران چون باطلند، از این حقوق و آزادی ها باید محروم باشند»، نباید کسی از این که او را رهبر فرقه گراهای تکفیری می خوانند، گله مند باشد.

 

علیخانی: اصولگرایان دچار نوعی افسردگی شده‌اند

Posted: 11 Sep 2012 03:25 AM PDT

جـــرس: نماینده اصلاح طلب مجلس هشتم گفت: من به کارهای دولت مشکوکم و زمزمه‌هایی هم می‌شنوم مبنی بر اینكه نکند خدایی ناکرده برخی از آنها عمدی باشد. چراکه بانک مرکزی هر روز یک بخشنامه جدید اعلام می‌کند با این وضع باید منتظر روزی باشیم که دلار به بیش از این قیمت فعلی برسد. در واقع این تحفه‌ای است که دولت با برخی بی‌سیاستی و بی برنامگی‌هایش نصیب ما کرده است.


به گزارش ایلنا، قدرت اله علیخانی تصریح کرد: سخنان رئیس دولت در رسانه ملی به قدری پر اشکال بود که پیش از همه صدای اصولگرایان و به ویژه حامیان سابق وی را در آورد.


وی ضمن ابراز تاسف از سخنان احمدی‌نژاد خاطرنشان کرد: با وجود اینکه در زمان دولت نهم و دهم شاهد برخی اختلاس‌ها و مفاسد اقتصادی هستیم، می‌بینیم که رئیس جمهور به راحتی مدعی می‌شود که دولت من پاک‌ترین دولت است در حالیکه من یکسال پیش در مجلس نیز گفتم این دولت از نظر مشکلاتی که برای کشور ایجاد کرده در حد متوسط هم نیست چه برسد كه به عنوان یكی از بهترین‌ها باشد.


علیخانی ادامه داد: باید از آقای احمدی‌نژاد پرسید دادگاه فساد مالی و بیمه مربوط به کدام دولت دست؟ علاوه بر این پرونده‌های بسیاری نیز از سوی مجلس به قوه قضاییه ارجاع داده شد که ظاهرا هنوز به جریان نیفتاده‌اند.


وی افزود: احمدی‌نژاد حتی اظهارات پورمحمدی مبنی بر اینکه پرونده‌هایی وجود دارند که بنابر مصلحت هنوز رسیدگی نشده را نادیده می‌گیرد و صحبت از پاک بودن دولت خود می‌کند در حالیکه دولتی که درآمد هفت سال آن بیش از درآمد کلیه دولت‌های پیش و پس از انقلاب بوده است چگونه می‌تواند ادعا کند که به بهترین وجه وظیفه خود را انجام داده است.


این فعال سیاسی اصلاح طلب در ادامه با اشاره به اظهارات احمدی‌نژاد در مورد پایان عمر دولت، گفت: در این مورد نیز نباید فراموش کرد که کشور قانون و صاحب دارد البته اگر چه ریاست شیرین است اما گویا آقای احمدی‌نژاد گمان کرده که اینجا نیز روسیه است در حالیکه اینجا جمهوری اسلامی است و چنین اظهاراتی اهانت به همه مردم محسوب می‌شود.


علیخانی افزود: البته در این مدت گله‌های زیادی نیز به صدا و سیما وارد شد که نباید با ایجاد چنین گفت‌و‌گوهایی زمینه تبلیغات انتخاباتی را به راه انداخت.


وی ضمن ابراز نگرانی از آینده نه چندان طولانی دولت دهم یادآور شد: اخیرا آقای احمدی‌نژاد اعلام می‌کند فشارهای دشمن و تحریم‌ها تاثیر زیادی بر شرایط کشور گذاشته است اما باید از وی پرسید که آقای رئیس جمهور مگر شما نبودید که بار‌ها گفتید قطعنامه‌های علیه ایران چیزی جز کاغذ پاره نیست.


نماینده اصلاح طلب مجلس هشتم با بیان اینکه مشکلات امروز در دولت‌های سازندگی و اصلاحات وجود نداشت، گفت: آقای احمدی‌نژاد کار را به جایی رسانده که امروز حتی اسرائیل نیز به خود جرات می‌دهد که ما را تهدید به حمله نظامی کند كه باید بگویم با این كار اسرائیل به مرگ خود نزدیكتر می‌شود.


وی ادامه داد: من به کارهای دولت مشکوکم و زمزمه‌هایی هم می‌شنوم مبنی بر اینكه نکند خدایی ناکرده برخی از آنها عمدی باشد. چراکه بانک مرکزی هر روز یک بخشنامه جدید اعلام می‌کند با این وضع باید منتظر روزی باشیم که دلار به بیش از این قیمت فعلی برسد. در واقع این تحفه‌ای است که دولت با برخی بی‌سیاستی و بی برنامگی‌هایش نصیب ما کرده است.


علیخانی در ادامه با اشاره به واکنش‌ها به حضور اصلاح طلبان در انتخابات آتی خاطرنشان کرد: یک عده فرصت طلب به دلیل اینکه خود از پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار نیستند، می‌ترسند با توجه به مقبولیت اصلاح طلبان در جامعه با حضور آن‌ها میدانی برای رقیب مقابل باقی نماند برای همین در اظهارات ضد و نقیض بار‌ها موضع خود را نسبت به حضور اصلاح طلبان در انتخابات آتی تغییر می‌دهند.


وی با تاکید براینکه اصولگرایان دچار نوعی افسردگی شده‌اند، تصریح کرد: "عده‌ای از آن‌ها گمان می‌کنند با وارد کردن هجمه به اصلاح طلبان وضعیتشان بهتر می‌شود و در اصل بقای خود را در ناسزا گفتن به جریان اصلاحات و بعضا اصولگرایان سنتی می‌دانند اما باید به آن‌ها گفت شما اگر ایمان دارید که اصلاحات تمام شده و دیگر پایگاهی ندارد چه نگرانی دارید که هم اکنون چنین هجمه‌هایی به آن وارد می‌کنید..."

 

مصاحبه ای که چاپ نشد

Posted: 11 Sep 2012 03:25 AM PDT

گفتگو با علی شکوری راد
به نظر من با شرایط موجود هیچ چشم اندازی برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آینده وجود ندارد

 

بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم شهریور، همان روز که اجلاس سران جنبش تعهد در تهران برگزار شد میزبان خبرنگار هفته نامۀ آسمان بودم تا طبق قرار قبلی در بارۀ انتخابات آینده ریاست جمهوری گفتگویی داشته باشیم. این مصاحبه انجام شد و پس از ویرایش من قرار بود در شماره ای که روز شنبه 18 شهریور منتشر گردید چاپ شود، ولی نشد. ظاهراً خط قرمزهایی که هر روز پر رنگ تر و دامنۀ آنها تنگ تر می شود مانع شده اند. متن آن مصاحبه با ویرایشی دوباره به شرح زیر است. انجام مصاحبه و دو بار ویرایش آن وقت بسیاری برد و سرکار خانم جزینی زحمت زیادی برای انجام و تدوین آن کشیده اند لذا تصمیم گرفتم آن را بر روی وبلاگم قرار دهم تا بی حاصل نماند.
--------------------

آقای شکوری به نظر می رسد نوعی تشتت آرا بین اصلاح طلبان در مورد ورود یا عدم ورود به انتخابات آتی ریاست جمهوری وجود دارد بعضی اظهار نظر می کنند که باید به هر قیمت و درهر شرایطی در انتخابات شرکت کرد و در این زمینه حتی مطرح شده که اصلاح طلبان از برخی شرایط وانتظارات خود عدول کنند و به انتخابات به عنوان فرصتی برای بازگشت به عرصه عمومی سیاست نگاه کنند اما برخی دیگر معتقدند در صورت ادامه شرایط فعلی امکان هیچ حضور جدی در عرصه انتخابات به هیچ عنوان وجود ندارد. به نظر می رسد علی رغم فرصت کم باقی مانده تا انتخابات هنوز اصلاح طلبان به یک تصمیم واحد نرسیده اند. آیا چنین است و چرا؟
پس موضوع گفت وگو را تغییر دادید به من گفته بودید درباره صحبت های اخیر آقای حجاریان سوال دارید

نه، این سوال در ادامه همان صحبت های ایشان است. آقای حجاریان قائل به حضور هستند آقای عبدی هم پیرو صحبت های ایشان بحث حضور در انتخابات را مطرح کرده اند.
البته من صحبت های اقای حجاریارن را کاملا نخوانده ام ولی در جریان مضمون حرفهای ایشان هستم. حالا، آقای عبدی چه گفته بودند؟

اقای عبدی هم به نوعی تایید کرده بودند صحبت های آقای حجاریان را و مثلا گفته بودند " انتخابات فقط برای وزن کشی است اما وقتی که چنین نیست به ناچار باید به انتخابات به عنوان یک امکان برای تحول اجتماعی و بروز کنش سیاسی و بسیج و سازماندهی نیروها نگاه کرد.
ممنون، اتفاقا بر خلاف نظر شما باید بگویم که انسجام نسبتا خوبی بین اصلاح طلبان وجود دارد


یعنی دیدارها وجلسات منتج به تصمیم گیری مرتب برگزار میشود؟ پس خبرها خیلی بیرون درز نمی کند؟
اصلاح طلبها در انتخابات مجلس انسجام زیادی از خود نشان دادند وقتی آقای خاتمی معیارهای شرکت درانتخابات را طرح کرد و گفت اگر تحقق یابد شرکت می کنیم اگر نه امکان شرکت سلب می شود تقریبا یک اجماع خوبی سر این موضوع شکل گرفت و تا آخر خط هم این انسجام باقی بود. موارد نقضش آنقدر کم بود که قابل ملاحظه نبود. به جز رای دادن شخص آقای خاتمی که کمی بحث برانگیز شد تا آن لحظه اجماع حداکثری پیش امده بود که ما در هیچ دوره ای بعد از انتخابات سال76 به چنین اجماعی دست پیدا نکرده بودیم و این یک دستاورد مهمی بود.


البته یک اجماع سلبی درست است؟ یعنی این بار هم استراتژی همان است؟
بله، آن موقع در مورد عدم شرکت در انتخابات به اجماع رسیدیم.

ولی آن نوع تصمیم گیری به نظر خیلی راحت تر می آید تا شکل برعکس آن یعنی تصمیم به حضور پیدا کردن؟
نه همان هم مهم بود. به نظرمن خیلی شرایط سیاسی الان خاص است بعد از انتخابات سال 88 جامعه به شدت قطبی شد و برخلاف انتظار که حاکمیت باید از شدت قطبی شدن جلوگیری کند، چرا که به شدت قطبی شدن یک ناهنجاری است، اما حاکمیت دامن زد بر این مسأله و خیلی از کسانی که در چارچوب گفتمان سیاسی و رقابت انتخاباتی عمل میکردند را از عرصۀ سیاسی راند و یک کاسه کرد باکسانی که شاید تفکرشان اصلاح طلبانه نبود و با اصل نظام مشکل داشتند. در حقیقت عاملی که باعث این اتفاق شد خود حکومت بود، سپس با این اتهام یک عده را سرکوب کرد که چرا باهم یکی شده اید درحالی که آنها یکی نشده بودند حکومت فضا را آن قدر رادیکال کرده بود که اینها یکی تلقی می شدند الان هم مجموعه منتقد وضع موجود یکپارچه نیستند. بخش عمده ای از آنها اصلاح طلبها هستند که در چارچوب نظام جمهوری اسلامی فعالیتشان را تعریف کرده اند، عده ای هم انتقاد کلی دارند ولی قائل به فعالیت در چارچوب های سیاسی پذیرفته شده اند، این طیف ها وجود دارند تا آنها که ترجحیشان این است که اصلا این نظام نباشد و یک نظام دیگر باشد. این مجموعه منتقد وضع موجود اختلافهایشان بعضا بیشتر ازنقاط اشتراکشان است اما عامل وحدتشان رفتار حکومت بوده که کوچکترین انتقادی را برنتافته و هرکسی که حرفی حتی اصلاح طلبانه زده را در زمره مخالفان اصل نظام قرار داده و همه را یکپارچه کرده است. این نمایش یکپارچگی خود باعث شده که حاکمان از بزرگی آن احساس تهدید کنند. تشدید احساس تهدید به سرکوب بیشتر و دو قطبی شدن بیشتر فضا منجر شده و وضعیت را به جایی رسانده است که همه دریافته اند که وضعیت کنونی ناپایدار است اما چگونه این ناپایداری و با رفتن به کدام سمت پایان خواهد یافت محل تحلیل است.


با این وصف این فضای قطبی، که الان شما می فرمایید وجود دارد، چیزی است که حکومت به دنبالش بوده پس چه طور به زعم شما به این نتیجه رسیده است که باید ازآن خارج شود؟ یعنی حتی حکومت هم به زعم شما به این نقطه رسیده است؟
بله ولی اینکه این وضعیت چگونه به سمت یک وضعیت باثبات پیش رود هنوز معلوم نیست. نیروها دارد برهم وارد می آیند ولی هنوز هیچ نیرویی غلبه نکرده است. قبل از انتخابات 88 این تصمیم درمراکز قدرت شکل گرفته بود که تکلیف اصلاح طلبها را یکسره کنند برای همین بود که احکام بازداشت قبل از انتخابات صادر شده بود یا اینکه می بینیم فردای انتخابات هنوز اتفاقی نیافتاده عده زیادی از اعضا احزاب اصلاح طلب بازداشت و دفاتر احزاب تعطیل می شوند این نشان می دهد که آنها تصمیم گرفته بودند از فرصت انتخابات برای یک سره کردن تکلیف اصلاح طلبها استفاده کنند و اصلاح طلبها را از جرگه نظام خارج کرده و، به زعم خودشان، خیال خود را از ناحیه آنها آسوده کنند.
الان می گویم خدمت شما که چرا! آنها فکر می کردند با این کار اصلاح طلبها مضمحل می شوند، قدرت و پایگاه اجتماعیشان را از دست می دهند. با خود می گفتند اینها را حذف میکنیم تا یک مجموعه یکپارچه بر اوضاع مسلط شود اما زورشان نرسید یعنی نتوانستند و اصلاح طلبها باقی ماندند. نفس بقای اصلا ح طلبها و زسیت سیاسی آنان شکست پروژه آنهاست ولو آنکه تحت فشار زیاد قرار داشته باشند و عرصه سیاسی به رویشان بسته شده باشد و شاید چشم انداز روشنی هم پیش رو یشان نباشد. حاکمان الان با صحنه ای رو به رو هستند که اصلاح طلبها هستند، بزرگ و قوی هستند ولی درعین حال از آنها فاصله گرفته اند و آنها نمی توانند مدیریتشان کرده و بر آنها اعمال اثر کنند.


شما مصداق این بزرگ بودن و در صحنه بودن اصلاح طلبها را در عرصه سیاسی فعلی در چه می بینید؟ به نظر که نشانه ای وجود ندارد.
فضای عمومی جامعه هنوز به اصلاح طلبها واکنش نشان میدهد. حصر آقایان موسوی و کروبی و بستن فضای سیاسی و فشاری که وجود دارد به خاطر این است که آنها می دانند اگر این غول از چراغ خارج شود مهارش دیگر ممکن نیست. به زور توانسته اند کمی مهارش کنند اما نتوانسته اند از بین ببرندش و نگرانند که اگر این دوباره جان بگیرد نتوانند مهارش کنند. می بینید که با هرگونه همنشینی اصلاح طلبها مخالفت میکنند هیچ کنگره، تجمع و نشستی را اجازه نمی دهند به احزاب قانونی اجازۀ همایش نمی دهند و یا حتی برگزاری جشن تولدهای ساده را تحمل نمی کنند و آنها را برای خودشان تهدید حساب می کنند درحالی که اگر طرف مقابل دریک وضعیت باثباتی بود و به خود اطمینان داشت لزومی نداشت که اینها را تهدید حساب بکند. آنها می دانند که یک پتانسیل سیاسی اجتماعی بسیار قوی نزد اصلاح طلبها وجود دارد. ما هم این را می دانیم ولی آنها دریچه های بالفعل شدنش را مسدود کرده اند و خیلی هم بر این مسآله مراقبت میکنند که یک موقعی جایی کار از دستشان در نرود . این وضعیت قفل شده امروز به خاطر این است که نتوانستند پروژه خود را کامل به انجام برسانند راه برگشت هم خیلی باقی نگذاشته اند یا حداقل آن قدر ادعا کرده اند و مطالبی گفته اند که برگشت برایشان سخت شده است. از این طرف اما اصلاح طلبها روحیه خیلی بالایی دارند و علتش هم این است که حس می کنند که در پیوند نزدیک با مردم هستند یعنی مردم را پشتوانه خودشان می یابند. برای همین طرف مقابل علی رغم حرفهایی که می زند که همه باید در انتخابات شرکت کنند ولی به محض اینکه اصلاح طلبها یک حرکت جدی بکنند دچار خوف شده و جلویشان می ایستد

این بالفعل کردن منظور شما حرکت یا تصمیمی متفاوت از انتخابات مجلس است؟
نه هرگونه بالفعل شدن یعنی تمام عیار به میدان آمدن و فراخوان دادن. حالا یک زمانی بعد از انتخابات دورۀ پیشین ریاست جمهوری بود فراخوان ها شکلی دیگری داشت که حالا دورۀ آن گذشته است اما فراخوان انتخاباتی می توانند بدهند. از طرفی اما در صورت شرکت در انتخابات معلوم نیست که طرف مقابل بتواند از عهده جمعیتی که به دنبال فراخوان پای صندوقهای رأی می آیند بر بیاید. این تازه در شرایطی است که ما می دانیم میزان سرخوردگی در جامعه به حدی است که علی رغم فراخوان اصلاح طلبها شاید بخشی از مردم به این درخواست پاسخ ندهند. اما همان بخشی که ممکن است پاسخ بدهند به اندازه کافی بزرگ است و برای طرف مقابل تهدید حساب می شود. اینها می خواهند یک رقیب از پیش شکست خورده در صحنه داشته باشند. اصلاح طلبها می دانند دعوت نامه ای که برایشان فرستاده می شود صادقانه و تمام عیار نیست و بنا نیست که فضای کاملاً آزاد انتخاباتی شکل بگیرد. تعدادی از نیروهای اصلاح طلب در شرایط سه سال گذشته آسیب هایی دیده اند، تعدادی در زندان هستند و برای بقیه شرایط شغلی و معیشتی نامناسبی ایجاد شده است و خلاصه عرصه را تنگ کرده اند. در این شرایط مطالباتی شکل گرفته است که مقدم بر نفس انتخابات هستند و هرگز نمی توان نسبت به آنها بی اعتنا بود. از طرفی با این مجریان و ناظران و رسانه های حکومتی تضمین لازم برای انتخابات آزاد وجود ندارد و اینها همه عواملیست که بسیاری از اصلا ح طلبها را منصرف می کند که به انتخابات به عنوان یک فرصت واقعی نگاه کنند. آنها می گویند: "انتخابات آینده انتخابات ما نیست" چون از طرفی همه ابزارها و امکانات ما را گرفته اند و از طرف دیگر تمام موانع را بر سر راه ما گذاشته اند. نه می توانیم به مجریان انتخابات اعتماد کنیم که آراء را واقعی بخوانند و نه به ناظران که صلاحیت ها را درست بررسی و عادلانه اعلام نظر کنند. از همۀ اینها هم که بگذریم در طرف مقابل این صرافت یافت نمی شود که درانتخابات آینده اگر یک نامزد، به هر اندازه اصلاح طلب، انتخاب شود بگذارند که کار کرده و برنامه اش را اجرا کند.


منظور شما این است که مثلا اتاق فکر اصلاح طلبها به این نتیجه رسیده است که در انتخابات آینده حضور پیدا نکند؟
ببینید آنچه که الان در بین اصلاح طلبها هست بقای همان نظر گذشته است که در انتخابات مجلس بر سر آن اجماع حاصل شد یعنی اتفاقی نیفتاده است که آنها را به موضع جدیدی برساند.


ولی آقای حجاریان و به نوعی آقای خاتمی بحثهایی مطرح کرده بودند که فحوایش این بود که اشکالی ندارد اگر ما هم کمی انتظاراتمان را پایین بیاوریم..
من عرض میکنم خدمت شما. هیچ افقی باز نشده که ما بر اساس آن بگوییم که ما یک چشم اندازی داریم و به سویش می رویم تا یک نتیجه ای بگیریم . اما از سویی به سبب مسئولیت سیاسی خودمان می دانیم که باید در تغییر شرایط نقش ایفا کنیم . حاکمیت موجود ابزار و امکانات حفظ بقای خودش را دارد و این طور نیست که به راحتی رفتنی باشد برای همین درافتادن با اصل آن به هیج وجه نه درست است و نه شدنی. اصل نظام بر اساس تعریف ما اصلاح طلبها به معنای جمهوری اسلامی و قانون اساس که دستاورد یک انقلاب واقعی بوده و هنوز پشتوانه زیادی دارد، است و خود اصلاح طلبها هم پشتوانه آن هستند. در تعریف ما و آنچه ما میگوییم و در بیان اصلاح طلبها می آید "اصل نظام" است و آنها که بر سریر قدرت اند معادل اصل نظام نیستند. به همین علت می گوییم و مدعی هستیم ما اصلاح طلب ها پوزوسیونی هستیم که از قدرت برکناریم و در حقیقت این اُپوزوسیون است که الان قدرت را در دست گرفته است. در تعریف ما پوزیسیون و مدافعان اصلی نظام هستیم و می خواهیم برویم در جای خودمان قرار بگیریم و وضعیت ناهنجار را اصلاح کنیم. بنابراین برای اینکه این وضعیت را تغییر دهیم مسئولیت داریم . اگر طرف مقابل درک درستی از واقعیات ندارد و فرصت ها را از بین می برد این وضعیت برای ما نامطلوب و رنج آوراست یکی از کارهایی که می شود انجام داد برای خروج از این وضعیت آن است که روی طرف مقابل تأثیر بگذاریم و او را ادامۀ این مسیر منصرف کنیم. فعلا شرایط به گونه ایست که تاثیر و تاثر دو جناح از هم به حداقل رسیده است .اگر بخواهیم فکر کنیم که کم هزینه ترین راه برای دستیابی به یک راه حل چیست آن این است که بتوانیم باب یک تعاملی را با حاکمیت باز کنیم که آنها از این روش و رفتارشان دست بردارند ما هم به ازای این کار یک مقدار شرایطشان را درک کنیم و سعی کنیم که ابراز حسن نیتمان آن تهدید امنیتی که آنها احساس می کنند را کاهش دهیم. آنها بر اساس احساس تهدید امنیتی هر کاری را برای خودشان مجاز دانسته اند. ما هر قدر اجازه دهیم که این احساس تهدید امنیتی در آنها تشدید شود آنها به شیوه فعلی خودشان بیشتر ادامه خواهند داد. بنابراین باید کاری کنیم که این احساس کمتر شود. وقتی این طور شد می شود کم کم گفت و گو را آغاز کرد و این تنها راهیست که نتیجه می دهد. بدون انجام یک گفت وگو ما چه طور میتوانیم به چیزی جز حذف هم فکرکنیم. وقتی باب گفت و گو بسته شود تنها چیزی که می ماند این است که یکی از طرفین باید برود و حذف شود. تجربۀ سالهای اخیر نشان داده است که این مسیر پر خسارت و بی حاصل است.


این بحث را آقای حجاریان این گونه طرح کرده بود که ما پیاده ایم یعنی آن کسی که بر سر قدرت سوار است و توان تغییر شرایط را دارد طرف مقابل است، کسی که باید فضا را به سمت تغییر ببرد حاکمیت است یا دیگران به نوعی بحث را این طور طرح کرده بودند که 50 درصد قضیه ماییم و بقیه حکومت است همه چیز دست ما نیست و حاکمیت باید این تمایل به گفت وگو و تغییر فضا را در خود نشان دهد. واقعا این طور است به نظر شما؟ یعنی باید نشست تا زمانی که آنها بخواهند فضا را برای ورود اصلاح طلبها آماده کنند؟
ببینید حرف من این است اگر ما کاری بکنیم که این احساس تهدید امنیتی که آنها الان دارند کم شود و از گاردی که دارند خارج شوند امکان تغییر شرایط فراهم می شود. یعنی این کاری است که از دست ما بر می آید. بله بقیه دست آنهاست.


خب ابزار این کار چیست به نظر شما؟
مهندس موسوی مهندس خوبی برای طراحی این مسیر بود و فضا را خوب پیش می برد. او هرگز نخواست که جناح مقابل کنار برود. پیش پایشان راه گذاشت. آنها نخواستند و آن را در نیافتند. در جناح مقابل هم، همه یک جور نیستند بخش رادیکال می خواهد فضا قطبی تر شود چون درفضای قطبی توجیه ماندن در عرصه برایشان وجود دارد اما در فضای غیر از این، امنیتی ها و نظامی ها باید بروند کنار. وقتی فضا سیاسی شود نظامی ها باید به پادگانها برگردند و امنیتی ها به دفاترشان. ولی در فضای امنیتی، نظامیان وامنیتی ها میدان عمل پیدا می کنند و سوار بر کار می شوند و از سیاسیون خودشان هم سواری می گیرند. بنابراین آنها مدام بر این طبل میکوبند که تهدید امنیتی جدیست و به سیاسیون خودشان هم همین گونه گزارش داده و آنها را وادار به تکرار مواضع قبلی می کنند. بنابراین فضا قطبی باقی می ماند. اگر بخواهیم فضا را سیاسی کنیم باید صداها و پالسهایی که درمجموعه منتقدین هست به گونه ای باشد که خیلی طرف مقابل را تهدید و تحریک نکند. جنبش از شعار عده ای که خود را در زمرۀ آن قرار دادند اما شعارهایشان بوی براندازی می داد صدمه دید آن شعارها هرچند توسط بخش کوچکی داده شد اما برای جنبش هزینه سنگینی داشت و من کد دارم حتی که برخی از این شعارها را صحنه گردان های طرف مقابل در جمعیت ترویج می کردند به اسم میتوانم افرادی را نام ببرم که اینها به درخواست و با تکلیف همان نیروها آمدند و چنین شعارهایی را سر دادند و قسمتی از جمعیت هیجان زده را با خود همراه کردند.


البته آن مجموعه ای که معترض بودند هم که یکدست نبودند
من می خواهم بگویم که جدای از اینکه در آن مجموعۀ معترض ممکن است عده ای دنبال این شعارها حرکت کرده یا مثلا مردم عادی بوده باشند اما آنهایی که این شعارها را طرح کردند هدفدار بودند. البته هیچ وقت این شعارها در جنبش عمومیت پیدا نکرد اما بهره برداری تبلیغاتی خیلی زیادی از آنها شد و حاکمیت آنها را بهانۀ سرکوب بیشتر و شدید تر قرار داد. برخی از آن افراد که آن شعارها را طرح کردند شناسایی شده اند و من می توانم آنها را معرفی کنم و سوابق و لواحقشان را بگویم و بگویم چگونه و توسط چه نیروهایی ماموریت یافتند که بیایند در تظاهرات و این شعارها را مطرح و تکرار کنند. همچنین سناریوی آتش زدن عکس امام در مراسم روز دانشجو کار خودشان بود. در دورن جنبش سبز کسی انگیزه اقدام علیه امام نداشت. کسی کاری به امام نداشت همه اعتراضات ابتدا علیه احمدی نژاد بود.


پس نظر شما هم به بحث آقای علوی تبار نزدیک است که بهتر است فعلا به انتخابات فکر نکرد بلکه به تغییر و خروج از شرایط فعلی فکر کرد. به سراغ گفت وگو و اعتماد سازی رفت یا اینکه بر روی اشتراکاتی که میتوانیم با بخشی از اصولگرایان داشته باشیم متمرکز شویم و کار کنیم که این مورد آخر را آقای حجاریان هم مطرح کرده بودند.
بله. به نظر من با شرایط موجود هیچ چشم اندازی برای شرکت اصلاح طلبان در انتخابات آینده وجود ندارد. ما که ابزار و امکاناتی دراختیار نداریم اگر آقای حجاریان بحث اینکه ما پیاده ایم و آنها سواره را طرح کرده اند، درست است ما که چیزی در اختیار نداریم که با تمسک به آن شرایط را تغییر بدهیم ما فقط تکرار کرده ایم که شرایط چگونه باید تغییر یابد تا مشارکت افزایش یابد. مساله خواستن یا نخواستن ما نیست بلکه بحث می توانیم و نمی توانیم است. در حقیقت اگر شرایط عوض شود می توانیم در انتخابات شرکت کنیم عوض نشود، نمی توانیم. ربطی به خواستن ما ندارد. اما طرف مقابل ابزار زیادی دارد که با استفاده از آنها می تواند فضا را تغییر دهد و البته باید به گونه ای باشد که مجموعۀ اصلاح طلبها را مجاب کند. اگر حاکمیت تدبیر درستی می داشت این فضای قطبی که به ضرر خودش است را از بین می برد. اما به نظر می رسد آنها در درونشان مشکل دارند که نمی توانند این فضا را از بین ببرند. نگرانی آنها این است که مبادا با این وضعیت که پیش آورده اند اگر یک قدم عقب بگذارند مجبور شوند تا ته عقب بروند و این نگرانشان میکند و باعث می شود نتوانند تصمیم بگیرند. به نظر می رسد طرف مقابل قدرت تصمیم گیری اش را از دست داده است چون نیروهایشان رانمی توانند راحت توجیه کنند. به عنوان مثال همین که رهبری به خواسته جناج رادیکال تمکین نکرد و هاشمی را در مجمع باقی گذاشت باعث شده کلی از آنها واکنش منفی نشان دهند و اظهار نارضایتی کنند. حالا فرض کنید اگر قرار شود دیداری بین رهبری و خاتمی شکل بگیرد ..


از طرف چه کسانی طرح شده است؟ اصلاح طلبها یا اصول گرایان.
خیلی ها طرح می کنند. می گویند آقای خاتمی هشت سال رئیس جمهور مملکت بوده، خدمات شایانی کرده، هیچ پرونده و محکومیتی هم ندارد. نیرویی است که به لجاظ سیاسی محترم است اما شما بینید که الان چند سال است این دو نفر هیچ ملاقاتی با هم نداشته اند اگر بخواهد ملاقاتی صورت بگیرد تا بلکه گشایشی در وضعیت ایجاد شود آیا رهبری می تواند از اقای خاتمی دعوت کند؟ به نظر من نمی تواند. چون نیروهای رادیکالشان سه سال است دارند به آقای خاتمی فحش می دهند و انواع اتهامات بی اساس را به او وارد کرده اند. اگر دیداری انجام شود آنها یک باره سنگ روی یخ می شوند. رهبری حتی اگر تمایلی به این دیدار داشته باشد برایش به راحتی امکان پذیرنیست و ریزش نیروها را بدنبال خواهد داشت. برایش پر هزینه است. نیروهای رادیکال در حقیقت به این صورت اوضاع را هدایت می کنند هر چند خود را تابع و پیرو می دانند و ظاهراً همین طور هم هست.

حتی اختلافات درون اصولگرایان و بحث پیش آمدن جریان انحرافی و...باعث نمی شود که درون جناح اصولگرا این تمایل و خواسته برای دیدار و گفتگو با برخی اصلاح طلبها پیش بیاید؟ یا مساله رجوع به اصلا ح طلبها به نوعی طرح شود؟. امروز که من تصاویر افتتاحیه اجلاس سران جنبش عدم تعهد را در تلویزیون نگاه می کردم دیدم آقای هاشمی را هم دعوت کرده بودند و او مقدم بر احمدی نژاد در کنار رهبری بود. چرا؟ به خاطر اینکه ایشان مقداری وجهۀ بین المللی دارد و به همین علت رهبری در کنار سران سه قوه هاشمی را هم که از نظر دنیا دارای یک سمت حکومتی خیلی شفاف نیست کنار خودشان نشانده بودند. من تردید ندارم رهبری آرزو داشتند که طرف دیگرشان هم خاتمی می نشست چون وجود خاتمی در این اجلاس خیلی اعتبار ایجاد می کرد. اما فارغ از اینکه خاتمی می پذیرفت یا نمی پذیرفت از ناحیه رهبری این کار شدنی نبود چون مساله هوادارن پیش می آید. آنها مسأله دار می شوند. عقلای دو طیف اصلاح طلب و حاکمیت همه اذعان میکنند یا تلقی می شود کرد که اذعان بکنند که اگر بخواهد تغییری در شراط کشور ایجاد شود نقطه شروعش یک نوع گفت وگو و تعامل بین آقای خاتمی و رهبری است اما این کار عملاً امکان خود را از دست داده است. از هر دو سو مانع وجود دارد از سوی اصلاح طلبها نیز این که آقای خاتمی قدم اول را بردارد پیشنهاد نمی شود. کسی که در موضع قدرت است راحت تر می تواند ابتکار عمل داشته باشد. یکی از جهت انجام کار یکی از جهت تحمل تبعات آن. نگاه کنید الان بخش اعظم جمعیت نخبگان کشور در مجموعه اصلاح طلبها هستند. هر آدم عاقلی که سیاسی و جناحی هم نباشد راحت می تواند قضاوت کند که این ظرفیت بزرگی که الان نزد اصلاح طلبهاست معطل مانده درحالی که نظام به آن خیلی نیازمند است. نسبت وزن نخبگی اصلاح طلبها به اصولگرایان الان 80 به 20 است. در حقیقت ممکن است که یک سوم این طیف 80 درصدی سیاسی باشند اما بقیه با آن یک سوم براحتی کار می کنند و مشکلی ندارند اما این دو سوم غیر سیاسی دل خوشی از حاکمان فعلی ندارند. فشار سیاسی سنگینی که بر روی دانشگاههاست به همین دلیل است.


به نظر شما حاکمیت نیاز به استفاده ازا ین ظرفیت نخبگان را حس نکرده تا حداقل به این بهانه فضایی برای حضور اصلاح طلبها فراهم کند یا رجوع کند به اصلاح طلبها؟
اینها امیدوار هستند که بعد ازرفتن احمدی نژاد این جراحت، جدایی و گسست بین نخبگان و حاکمیت را با فرد دیگری بتوانند پوشش دهند اما افرادی که دنبالشان هستند و مطرح می شوند خیلی این پتانسیل را ندارند. آنها به وضعیتی رسیده اند که به یک نیروی 80 درصدی نمیتواند رضایت دهند یعنی باید 100 درصدی خودشان باشد که اوضاع از دستشان در نرود اگر 10 درصد هم در برود می ترسند که تبدیل به 100 درصد شود. آنها از احمدی نژاد که خیلی خودی حسابش می کردند گزیده شده اند حالا خیلی نگران گزیده شدن دوباره هستند.

یک مورد دیگر که طرح می شود ، صحبت از ظرفیتی ست که خود آقای خاتمی به دنبال خود دارد که اگر ایشان بیایند رای بالقوه بالایی دارند و امکان رد صلاحیتشان هم خیلی اندک است همین طرح اسم ایشان و ورودش به انتخابات فضا را به نفع اصلاح طلبها به کل عوض می کند .این بحث چه میزان بین اصلاح طلبها مطرح و یا جدی است؟
طبیعی است که در شرایط کنونی نگاهها در مجموعه اصلاح طلبها به خاتمی باشد. بخصوص اینکه وضعیت برای آقای موسوی به گونه ای پیش رفته است که تحمل ایشان توسط حاکمیت از نظر همه منتفی است. فعلاً کسی که به عنوان کاندیدای تمام عیار قابل طرح است و اجماع حداکثری در موردش هست آقای خاتمی است. بعداً شاید دیگرانی هم طرح شوند. اما آن کسی که الان مطرح می شود خاتمی است اما جناح حاکم او را که به زعم من اشتراکاتش با آنها درمورد اصل نظام و پیشینه و سوابق بیشتر است را تحمل نمی کنند. در واقع وقتی به زعم من حاضر نیستند کسی که 10 درصد اختلاف نظر با آنها دارد را تحمل کنند خاتمی که 60 تا 70 درصد اختلاف نظر دارد، قطعا تحمل نمی شود هرچند معتقدم که آنها می دانند اگر خاتمی با آنها به توافقی برسد بیش از خودشان به آن پایبیند می ماند.


بحث شما کجای داستان قرار می گیرد؟ منظورتان تأیید صلاحیت یا عدم تایید خاتمی است؟
نه. حتی اگر بیاید، تأیید و انتخاب هم بشود. بعید است او را تحمل بکنند. همین الان و همین اندازه که هست هم تحمل نمی کنند و او را تهدید می دانند. نه اینکه شخص او را بلکه پتانسیلی که پشت اوست را تهدید می دانند.


البته منظورمن بعد از انتخابات و اتفاقات مثلا بعد انتخاب احتمالی ایشان نیست بلکه صرفا آمدن ایشان و تاثیری که این آمدن در جامعه و همچنین اصلاح طلبها خواهد گذاشت منظورم است آیا اصلاح طلبها به آثار صرف حضور خاتمی در انتخابات فارغ از نتیجه آن فکر کرده اند؟
یکی از اصلاح طلبها که قصد داشت برای انتخابات بیاید با دوستانش مشورت کرده بود. آنها به او گفته بودند که شما آدمی هستی که وجهه داری اما اگر بخواهی بیایی اول آنها می گویند باید تایید کنی که در انتخابات گذشته تقلب نشده است اگر تایید نکنی که آنها نیز تو راتایید نمی کنند اکر بکنی که دیگر رایی نداری یعنی بخشی مهمی از رأیت می ریزد. بعد هم اگر تایید کردی دست بر نمی دارند می گویند باید به اصطلاح خودشان سران فتنه را محکوم کنی و مرز بندی کنی اگر نکنی، تایید نمی شوی. اگر بکنی، که رفته ای بیرون دایره اصلاح طلبی و چیزهای دیگری هم از تو خواهند خواست که اگر اجابت بکنی که دیگر آن وقت اصلاح طلب نیستی. بنابر این از ما چه انتظاری داری؟


به اعتقاد شما حتی درباره خاتمی هم این احتمالات صادق است؟
بله این در حقیقت مسیری است که آنها پیش پایش می گذارند تا از هویت خارجش کنند. بدون پشتوانۀ مردمی اش او یک کاندیدای شکست خورده است که فقط اسمش هست. آنها بدشان نمی آید کاندیدایی اصلاح طلب با اعتبار اجتماعی وارد میدان شود و تنور انتخابات را برایشان گرم کند و به یک رقیب بی خطر بدل شود. آنها دنبال این هستند و در واقع پروژه آنها همین است. حتما چند نفری پیدا می شوند که با این شرایط بیایند. بالاخره همیشه از این جور آدمها پیدا می شوند. نمی گویم کسی نمی آید اما کسانی که این گونه بیایند دیگر هویتی نخواهندداشت تا به اعتبار آن مردم را بیاورند پای صندوق. کسانی که این گونه بیایند هیزم گرم کننده تنور انتخابات خواهند شد. خواهند سوخت و از میدان به در خواهند شد. اما اگر حاکمیت درک کند که شرایط خطیری است و بتواند از بعضی چیزها که در گذشته ادعا کرده و گفته است دست بردارد آنگاه می شود برای صلاح و مصلحت ملت و کشور گفت و گو و تعامل کرد. وقتی دو طرف واقعاً قصد گفت وگو و تعامل داشته باشند یک کمی از مواضع قبلی خود عدول می کنند . گفت وگو معنایش این است که می خواهیم بعضی چیزها را به طرف مقابل بقبولانیم و نیز آمادگی داریم که برخی را خودمان بپذیریم. آداب گفت و گو این نیست که فقط حرف خودمان را فقط بزنیم و به حرف طرف مقابل گوش ندهیم.


آن طرف آماده گفت و گو هست؟ آیا حرفهای آقای خاتمی در یک ماه قبل یا آقای حجاریان در خصوص کاستن ازانتظارات را میشود به نوعی پالس به طرف مقابل تعبیر کرد؟
این طرف همیشه آمادگی اش را داشته است. آقای خاتمی وقتی شرط می گذارد معنی اش این نیست که اگر محقق شد همه چیز فراهم شده است . می گوییم زندانیان را آزاد کنید اما دیگر نمی پردازیم که چرا از اول زندان کردید. به احزاب اصلا ح طلب اجازه فعالیت بدهید دیگر نمیگوییم چرا آن موقع جلوی فعالیتشان را گرفتید. انتخابات آزاد برگزار کنید ما نمی پرسیم چرا در انتخابات قبلی چنان کردید. دلیل آن این است که صرف پافشاری بر موضع قبلی، ما را به آن سمت می برد که نهایتا خواهان حذف طرف مقابل باشیم. طرف مقابل هم همین طور خواهد بود. همان طور که تا حالا هیچ کدام از طرفین نتوانسته اند همدیگر را حذف کنند بعد از این هم نخواهند توانست. چند وقت قبل یک فیلم مستند دیدم که گوزنهایی را نشان می داد که در جریان مبارزه با هم هیچکدام کوتاه نیامده بودند. شاخ هایشان درهم گیر کرده، همان طور مانده بودند تا مرده بودند. اسکلتشان در میان دشت باقی مانده بود. وضعیت سیاسی ما در صورت تداوم این وضعیت چنین صحنه ای را تداعی می کند.


پس شرکت شما در انتخابات آینده منوط به این است که ببینند حاکمیت چه برنامه ای برای تغییر فضای فعلی دارد. درست است؟
بله. البته بنده از طرف خودم صحبت می کنم ولی فکر می کنم نظر غالب اصلاح طلبان همین است. پاسخ ما به کسانی که سوال می کنند برنامه شما برای شرکت درانتخابات چیست این است که با شرایط موجود ما هیچ برنامه ای برای شرکت در انتخابات نداریم. اگر شرایط تغییر یابد متناسب با شرایط برنامه خواهیم داشت. برخلاف تصور شما تعامل و همفکری بین اصلاح طلبها زیاد است ، همگرایی خوب است. هم فکری ها و هماهنگی ها علی رغم همۀ شرایط امنیتی زیاد صورت گرفته و می گیرد.


آقای علوی تبار بحثی طرح کرده بود مبنی بر اینکه درشرایط فعلی که امکان هر گونه تجمع و تشکل گرفته شده است اصلاح طلبها ذره ای شده اند واین یک آسیب است کار را مشکل کرده است و در درجه نخست باید برای برون رفت از این وضعیت کاری کرد. نظر شما چیست؟
بله. پراکنده شدن اصلاح طلبها هم برای خودشان و هم برای حاکمیت ضرر است. وقتی حزب شناسنامه دار در جامعه فعالیت می کند باری از دوش حاکمیت برداشته است ولی وقتی نباشد مسولیت به عهده حاکمیت می افتد. الآن، به هر حال ارتباطات و تعامل وجود دارد. افراد همدیگر را را می بینند و شرایط را تحلیل میکنند. آن همگرایی در انتخابات مجلس حاصل گفت و گوهای زیادی بود که انجام شد و خود به خودی حاصل نشده بود. به عنوان مثال بعد از اعلام انحلال غیر قانونی جبهه مشارکت ارتباط مرکزیت آن با استانها به حداقل رسیده است اما آنها که بیکار ننشسته اند. ارتباطاتشان را حفظ کرده اند. دیگر نیرویهای اصلاح طلب جامعه نیز بیکار ننشسته اند. با یکدیگر ارتباط می گیرند و تبادل نظر می کنند. در سطح جامعه اصلاح طلبی به هیچ وجه مضمحل نشده است. شاید سازمان ظاهری اصلاح طلبان از بین رفته باشد یا به چشم نیاید. اما تفکر اصلاح طلبی همچنان پابرجاست و در شرایط سخت محک هم خورده است. تجربه های خوبی به دست آمده است. کمتر کسی بوده است از اصلاح طلبها که در اثر فشار سه چهار سال گذشته تفکرش را کنار گذاشه باشد. در واقع نداریم و نمی شناسم کسی را که با این فشارها تبدیل شده باشد به کسی که فکری مشابه اصولگرایان داشته باشد. 


منبع: وبلاگ نویسنده 

نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

احضار محمد توسلی به دادگاه انقلاب، برای پرونده ای که قبلا مختومه شده

Posted: 11 Sep 2012 03:20 AM PDT

جـــرس: محمد توسلی اولین شهردار تهران پس از انقلاب و عضو نهضت آزادی چند روز پس از ارسال نامه ای خطاب به رئیس قوه قضائیه بار دیگر به دادگاه انقلاب تهران احضار شد.

 

به گزارش کلمه، بر پایه برگه احظاریه ¬ای که اول مردادماه سال جاری توسط شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران صادر شده است، وی باید در دادگاهی که روز ۲۷ شهریور برگزار می¬ شود حضور پیدا کند. همزمان اخطاریه ای نیز برای فریده غیرت وکیل او صادر شده که منفرداً یا متفقاً به همراه سید محمد علی دادخواه و ایمان میرزازاده، سایر وکلای وی، جهت دفاع از موکلشان در دادگاه حضور به هم رسانند.


شایان ذکر است که کلاسه پرونده مندرج در احظاریه مربوط به بازداشت بیست و ششم خردادماه سال ۸۸ محمد توسلی، رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران است که پس از ۴۳ روز بازداشت در سلول های انفرادی در بازداشتگاه های بند ۲۰۹ و ۲۴۰ آزاد شد. این پرونده براساس اظهارنظر بازپرس آن قبلاً مختومه اعلام شده بود.


دوازدهم آبانماه سال گذشته نیز مهندس توسلی متعاقب انتشار نامه ۱۴۳ امضا به سیدمحمد خاتمی رئیس جمهور سابق کشورمان به اتهام رسانه ای “تقلب و جعل امضاء” بازداشت شد. اتهامی که نه در بازپرسی و نه در بازجویی هرگز مطرح نشد و هیچ یک از امضا کنندگان نامه مذکور امضاء خود را تکذیب نکرده و همه کسانی که توسط وزارت اطلاعات احضار شده و اوراق بازجویی آنان در پرونده ضبط شده است، امضای خود را تایید کرده بودند.


بازپرس شعبه ۶ دادسرای اوین پس از ۳ ماه تمدید بازداشت موقت به رغم اینکه در روز تفهیم اتهام یعنی چهاردهم آبان قرار آزادی با کفالت را صادر کرده بود، نهایتاً در ۱۵ بهمن ماه ۹۰ با صدور قرار وثیقه یکصد میلیون تومانی، دستور آزادی محمد توسلی را به بازداشتگاه ۲۰۹ صادر و اعلام کرد.


از آنجاکه ظاهراً در این پرونده هیچ دلیل موجهی برای بازداشت و رسیدگی قضایی وجود نداشت با استناد به احکام پرونده سال ۸۰ نهضت آزادی ایران زمینه تداوم بازداشت او را به مدت حدود هفت ماه در بازداشتگاه ۲۰۹ فراهم کردند. این در حالی است که اجرای احکام سال ۸۰ پرونده نهضت آزادی ظاهراً به دستور رئیس قوه قضائیه وقت در طول سال های دهه ۸۰ متوقف شده بود و در سال ۸۹ نیز پس از بررسی کارشناسی معاونت اجرای احکام دادستان انقلاب تهران، این احکام مشمول مرور زمان اعلام شده بود.


تداوم نگهداری محمد توسلی در بازداشتگاه ۲۰۹ در حالی صورت گرفته است که مطابق قانون برای اجرای این حکم بایستی وی را به زندان عمومی سازمان زندان ها منتقل می کردند. در شرایطی که نگهداری در سلول های بند امنیتی ۲۰۹ با محدودیت جسمی وی عملی نبود و اجرای قانون در خصوص انتقال به زندان عمومی ۳۵۰ نیز به مصلحت دیده نمی ¬شد، نهایتاً در ۲۵ اردیبهشت سال جاری با عنوان مرخصی آزاد شد.


سوال اصلی این است که در شرایط کنونی که کشور با بحران های عدیده ای روبرو است و بیش از هر زمان دیگر نیاز به ثبات و آرامش وجود دارد و فعالیت نهضت آزادی ایران از آذرماه ۸۸ به علت فقدان امنیت متوقف شده است، انگیزه اینگونه احضارها به دادگاه انقلاب و رسیدگی به پرونده ای که قبلاً مختومه اعلام شده است چیست و چه ارتباطی با مصالح، منافع و امنیت ملی دارد؟


لازم به ذکر است که فرید طاهری، داماد و دو دختر مهندس توسلی سارا و لیلا توسلی جزو بازداشت شدگان و محکومان دادگاه انقلاب سال ۸۸ هستند که هم اینک فرید طاهری حکم ۳ سال خود را در زندان اوین بند ۳۵۰ می گذراند.

 

امام صادق، ولايت و سياست

Posted: 11 Sep 2012 02:47 AM PDT

سيدعلي ميرموسوي
ولايت حرام، ولايت زمامدار جاير و كارگزارانش است؛ كه هر گونه همكاري با آن حرام و ناروا است 

 

در ميان امامان شيعه امام صادق(ع) به اعتبار نقشي كه در صورتبندي اعتقادي و فقهي تشيع داشت از جايگاه و نقش ويژه اي برخودار است. بر اين اساس در مطالعه و تبيين ديدگاه سياسي شيعه و رابطه آن با حكومت بررسي ديدگاه امام صادق در مورد ولايت و سياست بسيار اهميت دارد. با نگاهي به سيره و رفتار حضرت مي توان دريافت كه ايشان همچون پدرش از سياسي شدن امامت پرهيز داشت و براساس برخي روايات حتي نسبت به آنكه امام خوانده شود ابراز تمايل نمي­كرد.[۱]هنگامي كه جنبش ضد اموي به اوج رسيده بود او تقاضاي برخي از شيعيان براي رهبري سياسي را نپذيرفت و نامه ابوسلمه را سوزانيد[۲]. او پيروان خويش را از هر گونه فعاليت در اين راستا بازداشت و حتي به آنان توصيه كرد كه از تبليغ در راستاي گسترش تشيع جعفري پرهيز كنند.[۳]ياران وپيروان او نيز برداشتي سياسي از امامت نداشتند و امام را به عنوان دانشمند ترين فرد از خاندان پيامبر مي­شناختند كه وظيفه اساسي وي تعليم حلال و حرام و تفسير شريعت و تزكيه و تربيت اخلاقي جامعه است.[۴]


امام صادق(ع) كه از اواخر امويان هدايت شيعه را عهده دار شد، رسالت خويش را ژرف سازي و تحكيم بنيان هاي اعتقادي و فقهي تشيع مي­دانست و با استفاده از موقعيت و فرصت پديد‌آمده توانست صورت­بندي منسجمي از مذهب شيعه ارائه كند. بی‌ثباتی نظام اموی و انقلابی­شدن وضعيت سياسی هر چند انتظار برخی از شيعيان برای دخالت بيشترِ امام در امور سياسی را در پی داشت، ولی از ديدگاه او فعاليت فکری در راستای تاسيس و تقويت بنيان‌های نظری و اصول­عملی اهميت بيشتری داشت. به ويژه اين­که شيعه همگام با دور شدن از عصر تشريع با مسايل جديدی روبرو شده بود که پاسخ‌های تازه می­طلبيدند. افزون بر روند رو به رشد گردآوری و تدوين احاديث، مذاهب فقهی در حال پديدار شدن بودند و بازارِ آشفته بحث‌های کلامی نيز روبه گرمی بود. در چنين شرايطی حيات فکری و سياسی شيعه به تدوين اصول و بنيادهای فکری آن بستگی داشت و برجسته­ترين بازمانده خاندان رسول خدا عهده دار انجام آن شد و مكتب جعفري را بنيان نهاد.


گستره دانش رييس مذهب جعفري ‌البته به علوم ديني محدود نبود و افزون بر احاطه به معارف ديني از قرآن و حديث گرفته تا فقه و كلام و اخلاق و عرفان بر ديگر دانش­هاي عقلي و تجربي زمانه همچون فلسفه و علوم طبيعي نيز آگاهي و تسلط داشت. شخصيت علمي و معنوي بي­نظير امام بسياري از مسلماناني كه در جستجوي دانش بودند را به سوي او كشاند و دانشمندان فراواني در مكتب او پرورش ­يافتند و از خرمن دانش او توشه چيدند.[۵] حتي كساني چون ابوحنيفه و مالك كه هر يك مذاهب فقهي جداگانه اي تاسيس كردند از او بهره بردند.[۶] چنان كه در فصل گذشته اشاره شد شافعي و احمد بن حنبل در مرحله بعدي قرار داشتند از اين رو مي­توان ادعا كرد فقه جعفري بر مذاهب فقهي اهل سنت تقدم دارد.[۷]


فقه جعفري بر قرآن و سنت قطعي پيامبر استوار بود و از حيث روش شناسي در ميانه دو گرايش اهل راي و اهل حديث قرار داشت. پيشتر بيان شد كه عراق جولانگاه خرد گرايان بود و با توجه به حجم اندك ميراث روايي وآراي صحابه و تابعين، عقل و راي نقشه برجسته تري در فهم احكام داشت و فقيه برجسته آن ابوحنيفه براي فهم احكام از قياس بهره مي برد. در برابر، مدينه ميراث روايي غني­تري داشت و فتاواي و احكام بر جاي مانده از صحابه و تابعين نيز افزون تر بود، از اين رو در سنت فقهي مدينه احاديث و برداشت هاي صحابه و تابعين از متون ديني جايگاهي برتر و عقل و راي در فهم احكام جايگاه چنداني نداشت. [۸] امام صادق(ع) در پرتو آگاهي كامل از اين دو سنت فقهي و تسلط بر ديدگاه­هاي متفاوت فقيهان عراق و مدينه توانست از جايگاهي فراتر به آنها بنگرد و فقه شيعه را بر اساس روشي ميانه تاسيس كند. او هر چند روش ابو حنيفه را نمي پذيرفت وكاربرد قياس براي فهم احكام را روا نمي­دانست[۹] ولي با روش ظاهرگرايانه فقهاي مدينه نيز موافق نبود.


اسلوب فقهي امام با فقهاي مدينه دست كم از سه جهت متمايز مي­شد؛ نخست از اين نظر كه برداشت او بر فهمي عميق و كامل از قرآن و تقدم آن بر سنت استوار بود. او بر اين اساس قرآن را به عنوان محكي براي ارزيابي و سنجش روايات به كار مي­برد و هر حديثي كه با كتاب خداوند موافقت نداشت را بي اعتبار مي دانست.[۱۰] دومين تفاوت مهم به سنت و احاديثي برمي­گشت كه مستند احكام فقهي امام بود. برخلاف اهل سنت كه از اواسط دوره اموي به گرد آوري احاديث اقدام كردند، امامان شيعه از آغاز نگران حفظ احاديث پيامبر بودند. تاخير اهل سنت سبب شد تا احاديث جعلي بسياري به مجموعه­هاي آن­ها راه يابد، در حالي كه شيعه در عصر حضور امامان از اين آفت تا حد زيادي مصون ماند. از اين رو امام صادق گنجينه اي غني و معتبر از احاديث پيامبر را در اختيار داشت و در فهم احكام و آموزه هاي دين به آن استناد مي جست.[۱۱] سومين وجه تفاوت به كاربرد عقل به شكلي متفاوت از قياس اهل راي مربوط مي شد. امام دليل سرزنش علماء يهود و پيروان آنان در قرآن را شيوه تقليدي آنان مي دانست و شيعيان را از هر گونه عقيده پرستي و شخصيت پرستي كه با تعطيل عقل همراه باشد باز مي­داشت.[۱۲] بر اين اساس امام عقل را نيز از منابع فهم احكام و اجتهاد بر اساس دليل معتبر عقلي را روا مي دانست.[۱۳]


در امور اعتقادي و مباحث كلامي نيز مي توان گفت امام رويكردي ميانه بين خرد گرايي محض معتزلي و ظاهرگرايي خردستيزانه برخي فرقه­ها همچون خوارج و جبريه، اتخاذ كرد. مباحث كلامي در اين عصر بيشتر درباره موضوعاتي همچون توحيد، صفات خدا، كلام خدا، اراده و اختيار، قضا و قدر، جبر و تفويض، ايمان وكفر و امامت بود. ديدگاه­هاي امام صادق در ارتباط با اين موضوعات در مرزبندي با جريان­هاي انحرافي درون شيعه همچون غلات از يك سو و ديگر جريان هاي كلامي رايج در آن عصر از سوي ديگر، مطرح مي­شد.[۱۴] با توجه به اين كه آموزه امامت در كلام سياسي شيعه جايگاهي كانوني دارد و ديگر مفاهيم حول آن سامان يافته­اند، از اين رو پيش از هر چيز بايد به بررسي آن پرداخت.


تبيين آموزه امامت از ديدگاه امام صادق با توجه به تنوع برداشت­های رايج ميان شيعه و روايات مختلفی که در اين باره گزارش شده دشواراست. اين تنوع ريشه دراختلاف بر سر ويژگي­ها، سرشت، ابعاد، قلمرو ولايت و قدرت و گستره دانش امام داشت. بر پايه اين اختلاف طيف گوناگونی از برداشت­ها در مورد امامت پديد آمد. در يک سوی اين طيف ديدگاه غلو آميز مفوضه قرار داشت که تصويری خداي­گونه از امام ارائه مي نمودند و در سوی ديگر ديدگاه کسانی که امام را همچون دانشمندي از خاندان پيامبر قلمداد و از او حديث و فتوي نقل می کردند. مفوضه اعتقاد داشتند سرشت پيامبر و ايمه با ديگر افراد بشر متفاوت است و آنان نخستين آفريدگاني­اند كه خداوند پس از آفرينش قدرت و مسئوليت اداره جهان را به آنان واگذار كرد و اختيار تشريع و نسخ احكام را نيز به آنان داد. آنان برهمه چيز از جمله غيب آگاهند و از توانايي نامحدود و علم نامحدود برخوردار و در همه جا حضور دارند.[۱۵]


در ميانه اين دو گرايش، شيعيان معتدلي بودند كه از انتساب ويژگي­هاي فوق بشري به امام خودداري مي­ورزيدند و آنان را دانشمنداني نيكوكار و پرهيزگار(علماء ابرار اتقياء) مي­دانستند.[۱۶] البته از ديدگاه اينان ايمه جانشينان بر حق پيامبر بودند كه خود، مسلمانان را به پيروي از ايشان به عنوان مفسرين برحق كتاب خدا و وارث علم پيامبر فرمان داده بود. از اين رو بر خلاف گروه دوم به وجوب پيروي و اطاعت از امام اعتقاد داشتند.[۱۷] با توجه به سخناني كه از امام صادق در تاييد اين دسته از شيعيان و سرزنش مفوضه نقل شده است، به نظر مي­رسد برداشت آنان ديدگاه امام را بهتر بازتاب مي دهد.


از اين ديدگاه امامت تداوم رسالت و كاركرد اصلي آن هدايت و راهنمايي امت است و دلايل نبوت بر ضرورت آن دلالت و از آن پشتيباني مي­كنند.[۱۸] امام در فهم دين و فضايل اخلاقي و معنوي بر همگان برتري دارد و به درجه اي از ولايت و نزديكي به خداوند رسيده كه حجت او بر همگان شده و شناخت و پيروي از وي واجب است.[۱۹] دانش و آگاهي او از دين و قرآن جامع و كامل است و در دريافت و انتقال آن به ديگران هرگز خطا نمي­كند.[۲۰] در تقوي و فضايل اخلاقي نيز به جايگاهي رسيده كه هرگز از وي نافرماني و گناهي سر نمي­زند. چنين شخصيتي كه مرجع اصلي فهم دين و هدايت جامعه است نه از سوي مردم بلكه از سوي خداوند تعيين و با نص و نصب از سوي رسول خداوند و يا جانشينان او مشخص مي­شود.[۲۱]بنابراين مفهوم ولايت نشان­گر جايگاهي والا از نظر نزديكي به خداوند و رسيدن به معنويت و معرفت ويژه­اي است كه در پرتو اين تقرب به­دست مي­آيد. بي­گمان اين جايگاه را نمي توان به اقتدار دنيوي فروكاست و زمامداري سياسي وحكومت بر مردم را جلوه اصلي آن دانست.


با وجود اين رابطه ولايت و سياست همواره از مسايل مناقشه بر انگيز در حوزه مطالعات امامت بوده است. پيروان امام صادق (ع) نيز بر سر اين مسئله دست كم دوگروه مي­شدند؛ گروهي به پيوند و گروهي ديگر به جدايي اين دو اعتقاد داشتند. اين اختلاف در بين شيعه همچنان ادامه يافته و به ظهور دو ديدگاه­ منجر شده است. از ديدگاه نخست دايره ولايت امام چنان گسترش مي يابد كه حاكميت سياسي را نيز در برمي­گيرد و او حاكم سياسي منصوب از ناحيه خداوند قلمداد مي­شود. از اين ديدگاه خودداري امام صادق از پذيرش رهبري سياسي به دليل نبود شرايط وعدم پشتيباني از سوي جامعه بوده است. در برابر، ديدگاه دوم برپايه برداشتي استعلايي از مفهوم ولايت به جدايي آن از زمامداري و برتري بر آن حكم مي­كند و پرهيز امام صادق از ورود به مناقشات سياسي را گواه درستي اين ادعا مي­داند. هرچند شايد ويژگي­هاي شخصيتي و علمي بيان شده اين گمان را تقويت ­كند كه حاكميت سياسي نيز يكي از ابعاد ولايت امام باشد، ولي در سخنان گزارش شده از امام صادق هيچ گونه تصريح و حتي اشاره­اي به اين پيوند نشده است. در برخي از روايات حكومت و اجراي حدود به امام اختصاص يافته است. با اندك تامل مي توان دريافت كه واژه حكومت در اين روايات در معناي قضاوت به كار رفته و دلالتي بر معناي سياسي آن ندارد.[۲۲] رواياتي كه امام شيعيان را از طرح دعوي و فصل خصومت نزد طاغوت باز مي­دارد و به فقيهان ارجاع مي­دهد نيز به قضاوت تفسير شده است. بنابر اين با وجود شايستگي امام براي رياست امور دنيوي جامعه اسلامي،‌ ادعاي ولايت سياسي انتصابي را به دشواري مي­توان به امام صادق(ع) منتسب كرد.[۲۳]


در گفتار سياسي منتسب به امام صادق از تقسيم ولايت به دو نوعِ عدلي و جوري سخن به ميان آمده است. بر اساس اين روايت «ولايت حلال، ولايتِ زمامداري دادگر است كه خداوند به شناخت و فرمانروايي وي و كاركردن در حكومت وي و ولايتِ كارگزارانش و كارمندان آن­ها در چارچوبِ دستورهاي الهي، فرمان­داده است. بي­آنكه بر آنچه خداوند فرو فرستاده افزايد و يا ازآن بكاهد و يا گفتار او را تحريف و يا از فرمان او سرپيچي كند. پس هنگامي كه فرمان روا به اين گونه دادگر باشد، زمام داري وي راست و همكاري و كمك كردن و تقويت او رواست. زيرا در پرتو زمامداري چنين كسي و كارگزارنش هر گونه حق و عدلي زنده و هر گونه ستم و فساد مي­ميرد، از اين رو فرد كوشا براي حكمراني وي و ياورِ وي بر زمامداريش­، كوشا در پيروي خدا و تقويت كننده دين او است.


اما ولايت حرام، ولايت زمامدار جاير و كارگزارانش است؛ كه از رييس و وابستگانش تا دون پايه ترين درب از درب هاي زمامداري بر مردم را در برمي­گيرد. هر گونه همكاري و معامله با ايشان كه از روي ولايت آنان باشد حرام و ناروا است و هر كس چنين كند، چه كم و چه زياد، عذاب بيند. چه هر چيزي كه عنوان ياري بگيرد گناهي كبيره است. زيرا در سايه حكمراني زمامدار جاير حق بكلي پايمال و باطل زنده مي شود و ستم و جور و فساد پديدار و كتاب­ها [ي الهي] ابطال و پيامبران و مومنان كشته و مساجد ويران و سنت و شريعت خداوند دگرگون مي­شود. از اين رو همكاري و كمك ايشان و معامله با آنان، جز در هنگام ناچاري همچون ناچاري خون خواري و يا مرده خواري، حرام است».[۲۴]


اين دسته بندي دوگانه، كه همواره مبناي گونه شناسي حكومت در انديشه سياسي شيعه بوده، بر شناسايي عدالت و اجراي فرمان هاي خداوند به عنوان معيار مشروعيت و الزام سياسي استوار است. بي گمان اجراي فرمان هاي خداوند در گرو آگاهي و برتري علمي نسبت به ديگران است، از اين رو امام صادق در جريان گفتگو با معتزله بر وجود چنين شرطي در حاكم جامعه تاكيد كرد. اين گفتگو هنگامي رخ داد كه پس از كشته شدن وليد(۱۲۵ق)؛ يازدهمين خليفه اموي، گروهي از معتزليان، كه خواهان خلافت محمد بن عبدالله[۲۵] معروف به نفس زكيه بودند، براي گرفتن بيعت به امام مراجعه كردند. امام، با توجه به زياد بودن تعداد آنان، پيشنهاد كرد تا نماينده اي براي گفتگو برگزينند و ايشان عمرو بن عبيد را برگزيدند. او نيز گرايش همفكران خود به بيعت با محمد بن عبدالله را بيان كرد و خواهان پيوستن امام به آنها شد. امام نخست ديدگاه وي را در مورد چگونگي برگزيدن خليفه جويا شد. او در پاسخ تشكيل شورايي از همه مسلمانان و انتخاب خليفه از سوي آنان را به عنوان راه كار معرفي كرد. امام پس از اعتراف وي به التزام به سيره ابابكر و عمر اين راه را خلاف سيره آنان دانست، ولي با عبور از اين بحث برخي از مسايل شرعي مربوط به اداره حكومت همچون دريافت جزيه و توزيع صدقات را طرح كرد و نظر وي را در مورد آنها جويا شد. فرزند رسول خدا مخالفت ديدگاه­هاي وي با روش پيامبر و سنت فقهي مدينه را نشان داد و با استناد به سخن پيامبر به آنان يادآور شد: «هركس مردم را با شمشير به خود فراخواند درحالي كه در بين مسلمانان داناتر از او باشد، همانا گمراه و دردِسرخواه است».[۲۶]


سخنان امام به روشني بيان­گر اهميتِ برتريِ علمي در بين شرايط حاكم است. زيرا در وضعيتي كه احكام و فرمان­هاي خداوند مبناي تنظيم روابط اجتماعي باشد، دانش و آگاهي نسبت به آن ضرورت مي­يابد. امام در اين گفتگو هر چند ديدگاه انتخابي و شورايي معتزله را مخالف سيره شيخين دانسته ولي به لزوم نصب حاكم از سوي خداوتد هيچ اشاره­اي نكرده است. اخبار بيان شده اين نتيجه گيري را تقويت مي كنند كه از ديدگاه امام اعلميت­ِ حاكم، عدالت و اجراي شريعت معيارهاي اصلي مشروعيت حكومت است. نبود اين ويژگي‌ها و شرايط سبب مي شود كه حكومت جائرانه شود. اما در مورد روش و چگونگي تعيين حاكم، بيان روشني از امام نقل نشده است، از اين رو داوري درباره آن دشوار است.


همكاري با حكومت جاير و مقاومت در برابر آن از موضوعاتي است كه در دوران امام صادق مطرح بوده و در برخي از روايات به آن پرداخته شده است. بر اساس اين روايات همكاري با حكومت جاير جز با هدف دفاع از حقوق مردم و سود رساندن به ايشان و رفع نيازهاي آنان و يا به هنگام ضرورت و تقيه جايز نيست.[۲۷] در اين ارتباط نامه گزراش شده از امام در پاسخ سوال يكي از ياران به نام عبدالله نجاشي[۲۸]؛ والي اهواز، قابل توجه است. امام در اين نامه رهايي او از خونريزي و آزار رساني را در گرو رواداري و خوشرفتاري و نرم خويي بدون سستي و قاطعيت بدون خشونت مي داند. سپس با توصيه هايي همچون خودداري از پذيرش سخن چينان، ريخت و پاش مالي، چاپلوس پروري، انباشت ثروت، بي توجهي به فرودستان، ترساندن مردم، آسيب هاي كارگزاري دولت جاير را به وي گوشزد مي كنند. در ادامه نيز او را به توجه به تهيدستان جامعه و مراعات اخلاق نيك فرا مي خوانند.


در احاديث گزارش شده از امام صادق (ع) اعتراض و مقاومت در برابر حكومت جاير در چارچوب دو اصل امر به معروف و نهي از منكر و اصل تقيه مطرح ­شده است. از اين ديدگاه نه تنها پيروي و انقياد از فرمان هاي ستمگرانه چنين حكومتي روا نيست[۲۹] بلكه بر عالمان جامعه كه از آگاهي و توانايي برخوردارند، لازم است تا در برابر كژروي­ها ايستادگي كنند. امام اين گفته پيامبر كه «برترين جهاد سخني حق است نزد پيشوايي ستمكار» را در مورد كساني مي داند كه افزون بر شناخت معروف از جايگاهي در جامعه برخوردار باشند كه مورد پذيرش قرار گيرند.[۳۰] سيره عملي امام نيز نشان مي دهد كه وي هر چند از پذيرش رهبري سياسي خودداري مي­ورزيد ولي از همكاري يا حكومت نيز دوري مي­جست[۳۱] و نسبت به ستم هاي آن واكنش نشان مي داد و از ستمديده­گان پشتيباني مي كرد.[۳۲]


بر پايه سخنان و سيره سياسي امام، بي ترديد مخالفت با رفتارهاي ستم­گرانه حكومت جاير در حد مبارزه منفي و نافرماني تكليفي ديني است، ولي قيام و كوشش براي سرنگوني آن به شرايطي بستگي دارد. امام صادق همچنان كه حكومت اموي و عباسي را نامشروع مي دانست و از همكاري با آنان خودداري مي ورزيد، ولي در قيام زيد بن علي و فرزندش بر ضد امويان و نفس زكيه و برادرش ابراهيم بر ضد عباسيان مشاركت نكرد.[۳۳] در موارد اخير امام حتي اثر بخش نبودن و ناكامي چنين قيام هايي را نيز پيش بيني كرد و آنان را بر حذر داشت. به نظر مي رسد امام هر نوع اقدامي كه ضررش بيش از نفعش باشد را روا نمي دانست، از اين رو نه تنها به قيام بر ضد حكومت باور نداشت بلكه در برخي موارد به پنهان كاري و تقيه توصيه مي كرد.


تقيه راهبردي براي تداوم و استمرار بخشيدن به تشيع در وضعيتي بود، كه به سبب ناتواني در هماوردي با حكومت و اكثريت جامعه، در خطر نابودي قرار داشت. در چنين وضعيتي به استناد آياتي از قرآن، كه پنهان كاري و حتي وانمود كردن به همراهي با اكثريت را توصيه مي كرد[۳۴]، امام يارانش را به پرهيز از آشكار كردن اعتقادات خود فرا مي خواند.[۳۵] از ديدگاه امام تقيه اصلي ديني است كه براي حفظ جان از خطر مرگ وضع شده است، از اين رو به هنگام خون ريزي تقيه جايي ندارد.[۳۶] از اين ديدگاه تقيه نه تنها اختصاصي به شيعه ندارد بلكه اصلي عقلايي است كه مورد پذيرش همه مسلمانان و همه اهل خرد نيز هست.[۳۷]بر اين اساس تقيه را نمي توان بهانه اي براي فرار از تكليف و مسئوليت قلمداد كرد بلكه با وجود شرايط در صورتي روا است كه به فساد در دين نيانجامد. [۳۸]


بر اين اساس شيعيان اماميه با نگرشي سلبي به حكومت عباسي مي­نگريستند ولي بر خلاف زيديه به قيام بر ضد آن اعتقاد نداشتند. با وجود اين از تنگناها و فشارهاي حكومت در امان نبودند و عباسيان به علت هراسي كه از علويان داشتند همواره آنان را همچون يك تهديد بالقوه قلمداد و سركوب مي كردند. جايگاه و رفتار امام صادق البته سبب شد تا هويت مذهبي اين جريان تثبيت شود و در چارچوبي كه او ترسيم كرده بود به حيات خود ادامه دهد.

 

 

---------------------------------------------------------------
[۱]. حسين مدرسي طباطبايي، مكتب در فرايند تكامل، تهران، كوير، ۱۳۸۶،ص۳۷

[۲] . سيد محسن امين، سيره معصومان، ترجمه علي حجتي كرماني، تهران: سروش، ۱۳۷۴،ص ۷۰

[۳] . پيشين، ص ۳۶

. [۴] همان، ص ۳۸ به نقل از كافي ج ۱، ص ۱۷۸و كمال الدين، صص ۲۲۳،۲۲۴و ۲۲۹

[۵] . بنگريد : ابو جعفر محمد بن حسن الطوسي، اختيار معرفه الرجال المعروف به رجال الكشي، تهران: موسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ۱۳۸۲، صص ۳۱۲و۳۲۹

[۶]. محمد ابوزهره، الامام الصادق حياته و و عصره،بي نا، دار الفكر العربي، بي تا، ص ۲۵۲ و نيز اسد حيدر، الامام اصادق و المذاهب الربعه، الطبعه الثانيه، بيروت دارالكتاب العربي، ۱۳۹۰/۱۹۶۹، ج۱، ص ۷۰ دربرخي منابع گزارش شده كه ابو حنيفه دو سال از دانش امام صادق بهره برد و مي گفت« اگر اين دوسال نبود ابن نعمان تباه مي­شد » اسد حيدر، همان، ج۳، صص۱۰۲-۱۰۴

[۷] . ابوحنيفه پس از آن كه به اصرار منصور دومين خليفه عباسي با امام به مناظره پرداخت بار ديگر بر جايگاه برتر علمي وي تاكيد و با توجه به تسلط امام بر ديدگاه هاي مختلف فقهي او را برترين دانشمندان عصر معرفي كرد. ابوزهره، همان.

[۸] . ابوز هره، همان، صص۱۷۸-۱۸۰. قاسم بن محمد بن ابي بكر پدر بزرگ مادري امام صادق (ع) به همراه شش تن ديگر ؛ يعني سعيد بن مسيب، عروه بن زبير، خارجه بن زيد، ابوبكر بن عبدالرحمن بن هشام، سليمان بن يسار، عبيدالله بن عتبه بن مسعود، فقهاي به نام اهل سنت در مدينه بودند. همان، ص ۱۶۵

[۹] .عزيز الله عطاردي، مسند الامام الصادق، تهران: انتشارات عطارد، ۱۳۸۴، ج ۹، ص ۴۲۵

[۱۰] . محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج۱، تهران: دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۲، ص۶۹ در خبري ديگر معلي بن خنيس از امام روايت مي كند: «هيچ موضوعي نيست كه در آن دو كس اختلاف كنند مگر آن كه در كتاب خدا اصلي دارد ولي عقل افراد به آن نمي رسد». همان، ج۱، ص۶۰

[۱۱]. از امام صادق نقل شده است: «حديث من حيث پدرم و حديث پدرم حديث جدم و حديث جدم حديث پدرش و حديث پدرش حديث علي بن ابي طالب و حديث علي حديث رسول خدا و حديث رسول خدا سخن خداوند است». محمد بن نعمان مفيد، الارشاد، قم: كنگره جهاني شيخ مفيد، ۱۴۱۳،ج۲، ص ۱۸۶ و نيز كافي، جلد ۱، ص ۵۳

[۱۲] . كليني در كافي از سفارش امام به ابو حمزه ثمالي را در اين مورد را چنين نقل كرده است: بپرهيز از رياست و اين كه در پي مردان گام برداري...؛ يعني اين كه كسي را بدون دليل پيشواي خود قرار دهي و هر چه گفت تصديق كني. محمد بن مسلم نيز از امام چنين روايت مي كند: آيا مي پنداريد ما نيكان شما را از بدكاران تشخيص نمي دهيم، به خدا سوگند بدكار شما كسي است كه دوست دارد مردم در پي او گام بردارند، همانا چنين كسي ناچار دروغ زن و يا سست راي است. عزيز الله عطاردي، همان، ج۵،ص ۴۱۹، كافي، ج۲، ص ۲۹۸

[۱۳] . بنگريد :ابوزهره، همان، صص۲۸۴-۲۹۵، امام براي تاكيد بر ارزش عقل و خرد هنگامي كه گزارش زهد و عبادت يكي از يارانش را شنيد از كيفيت عقل او پرسيد و آن را معيار ارزش انسان معرفي كرد. كافي، ج۱، صص ۱۲،۲۴،۲۶

[۱۴] . براي اطلاع بيشتر بنگريد عطاردي، همان، ج ۲

[۱۵] . حسين مدرسي طباطبايي، مكتب در فرايند تكامل، ص۷۰

[۱۶] . چهره برجسته اين گروه عبدالله بن ابي يعفور از اصحاب صادقين(ع) بود كه توسط امام به عنوان تنها و يا يكي از دو صحابي كاملا وفادار و فرمان­بردار شناخته شده است. شيخ محمد بن حسن طوسي، اختيار معرفه الرجال معروف به رجال كشي، ص۳۳۱(۴۵۶)

[۱۷] . همان،‌ ص۳۲۳(۴۶۲) و نيز پيشين، ص ۷۳.

[۱۸] .عطاردي، همان، ج ۲، ص ۴۳۷

[۱۹] . همان، صص ۵۳۲-۵۵۰

[۲۰] . طبق روايتي امام در پاسخ محمد بن مسلم كه پس از مرگ ابو لخطاب؛ سر دسته غاليان زمان برداشتهاي غلو آميز او را گزارش مي كرد به وي گفتند: كافي است كه در باره ما بگوييد « يعلم علم الحلال و الحرام و علم القرآن و فصل مابين الناس». در روايتي ديگر امام در ادامه توضيح دادند كه علم حلال و حرام در برابر علم قرآن بسيار اندك است. محمد بن حسن الصفار القمي، بصاير الدرجات، قم: مكتبه المرعشي النجفي، تحقيق حسن كوچه باغي، ۱۴۰۴ ق، ص ۱۹۵. در روايتي ديگر امام در رد ادعاي كساني كه علم غيب را به ايشان انتساب مي دهند، فرمودند: «عجبا لاقوام يزعمون انا نعلم الغيب و مايعلم الا الله لقد هممت بضرب خادمتي فلانه فذهبت عني فما عرفتها في اي بيوت الدار هي». البته در ادامه همين روايت امام تاكيد مي كنند كه مراد از «من عنده علم الكتاب كله » در آيه شريفه ايشان هستند. همان، صص۲۱۳.

[۲۱] . «الامامه عهد من الله عز وجل معهود لرجال مسمين» پيشين، ج ۳، صص۱۶۴-۱۶۵

[۲۲] . بنگريد: عطاردي، پيشين، جلد ۱۸، صص۲۹۸-۳۰۰

[۲۳] . در حديث وصايت نيز تنها وظيفه اي كه بر دوش امام نهاده شده اين است « حدث الناس و افتهم و لاتخافن الا الله و انشر علوم اهل بيتك و صدق آبائك الصالحين فانك في حرز و امان؛ براي مردم حديث كن و فتوي بده و دانش هاي اهل بيتت و راستي پدران شايسته ات را بگستران » كافي، ج ۱، ص ۲۸۱

[۲۴] . حسن بن علي حسين بن شعبه حراني، تحف العقول عن آل الرسول، الطبعه الخامسه، بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات،۱۹۷۴/۱۳۹۴، صص۲۴۴-۲۴۵. هر چند نويسنده كتاب موثق و معتبر است ولي احاديث آن به دليل نداشتن سند مرسل قلمداد مي­شوند. آيت الله منتظري «ره» افزون بر اين معتقد است، آشفتگي و تكرار در متن اين روايت اطمينان مي آورد كه راوي آن را به خوبي ضبط نكرده و الفاظ آن از امام نيست. حسينعلي منتظري، دراسات في المكاسب المحرمه، قم: تفكر، ۱۴۱۵، ص۸۹.

[۲۵] . محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب

[۲۶] . «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّف»، احمد بن علي الطبرسي، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خراسان، نجف: دارالنعمان، ۱۳۶۸/۱۹۶۶ ج۲، صص ۱۱۸-۱۲۲

[۲۷] . محمد بن حسن الحرالعاملي، وسايل الشيعه، تحقيق عبدالرحيم الرباني الشيرازي، بيروت: دار احياء التراث العربي، ۱۳۶۲،ج۱۲، ابواب الولايه من كتاب التجاره، صص۱۳۵-۱۵۶

[۲۸] . ابي بحير عبدالله بن نجاشي والي اهواز كه نخست از پيروان زيديه بود و سپس از شيعيان امام صادق شد. محمد بن حسن طوسي، رجال كشي، همان، ص۴۰۸(شماره ۶۳۴)

[۲۹] . از امام روايت شده است :« من قواصم الظهر سلطان الجاير يعصي الله و انت تطيعه» يعني پيروي شاه ستمگري كه نافرماني خدا را كند كمر را مي شكند. عطاردي، پيشين، ج ۱۸، ص۳۳۵

[۳۰] . همان، ج۱۵، ص ۴۰۶-۴۰۷

[۳۱] . امام در پاسخ منصور دومين خليفه عباسي كه از دوري وي گلايه مي كرد، گفت: «ما از دنيا چيزي نداريم كه براي آن از تو بترسيم، و تو نيز از آخرت چيزي نداري كه آن را از تو بجوييم و نه به تو نعمتي رسيده تا تو را به آن تهنيت گوييم و نه خود را در نقمتي مي بيني تا تو را تسلي دهيم.» منصور گفت: با ما همنشين شو شايد ما را اصلاح كني. امام پاسخ داد: كسي كه دنيا را بخواهد تو را نصيحت نمي كند و كسي كه آخرت را جويد با تو همنشين نمي شود.» محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، ج ۴۷، ص ۱۸۴

[۳۲] . بنگريد:اسد حيدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعه،ج۱، صص۳۷۳-۳۷۷ و نيز صص ۴۶۳-۴۷۳. به ويژه اين كه حكومت عباسي كوشش بسياري مي كرد كه چهره اي دادگرانه و ديني از خود به نمايش بگذارد و امام در پس زدن نقاب و فاش كردن چهره پنهاني حكومت نقش فراواني داشتند. نگاه كنيد: سميره مختار الليثي، جهاد شيعه در دوره اول عباسي، تهران: شيعه شناسي، ۱۳۸۴، صص۲۳۷-۲۵۹

[۳۳] . بنگريد، سميره مختار الليثي، جهاد شيعه در دوره اول عباسي، ترجمه محمد حاجي تقي، تهران: شيعه شناسي، ۱۳۸۴، صص۲۳۹-۲۴۲

[۳۴] . خداوند در آيه ۳۸ سوره آل عمران « الا ان تتقو منهم تقاه» دوستي و ولايت كفار در هنگام تقيه را روا مي داند و نيز آيه ۱۰۶ سوره نحل« الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان» همنوايي با آنان در حال اكراه را مجاز مي شمارد.

[۳۵] . بر شما باد هنگامي كه با اهل باطل نشست و برخاست و بگو مگو مي كنيد، با آنان بسازيد و رنج آنان را تحمل كنيد،‌ زيرا شما به هنگام همنشيني و ارتباط با آنان ناگزيريد بر اساس تقيه اي كه خداوند به شما فرمان داده عمل كنيد. مجلسي، بحار الانوار، ج۷۵، ص۲۱۱. در برخي روايات اين مضمون از امام نقل شده است « التقيه ديني و دين و آبايي»؛ تقيه دين من و دين پدران من است. همان، ج۲، ص ۷۴

[۳۶] . «انما جعلت التقيه ليحقن بها الدم، اذا بلغت التقيه الدم فلاتقيه» محمد بن حسن الحر العاملي، وسايل الشيعه، قم: آل البيت، ۱۴۰۹، ج ۱۶، ص ۲۳۵

[۳۷] . بنگريد: ابوزهره، الامام الصادق، همان، ص۲۴۴ و نيز عمربن عبدالعزيز، الفكر السياسي للامام جعفر الصادق، بيروت: دارالمحجه البيضاء،۱۹۹۷/۱۴۱۷، ص ۵۹.

[۳۸] . ديدگاه امام در توضيح اين امر چنين گزارش شده است «و تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْ‏ءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِز» محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، ج۲، ص ۱۶۸.


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 


 

 

 

کاهش ۵۰ درصدی تقاضا در بازار لپ‌تاپ کشور

Posted: 11 Sep 2012 02:43 AM PDT

جـــرس: منابع اقتصادی و بازار گزارش می دهند که اگرچه بازار کامپیوتر طی مدت اخیر با مشکلات زیادی مواجه بوده است، اما همچنان با تکیه بر واردات کالاهایی که طی ماه‌های گذشته وارد کشور شده‌اند کج دار و مریز به فعالیت خود ادامه می‌دهد و به قول کارشناسان و فعالان بازار از تمام نیروی خود برای ادامه حیات استفاده می‌کند.


به گزارش روزنامه دنیای اقتصاد، به گفته کارشناسان و فعالان بازار، طی مدت اخیر علاوه بر اینکه میزان فروش در بازار به شدت کاهش یافته است، میزان سود بازار نیز در حدود ۵۰ درصد کاهش یافته است؛ چرا که هر سال به طور طبیعی بازار ۲۰ درصد از لحاظ تقاضا رشد دارد .


بر اساس این گزارش، امسال علاوه بر اینکه این ۲۰ درصد را از دست داده است، بلکه با کاهش ۳۰ درصدی تقاضا نسبت به سال قبل مواجه شده است که این موضوع نشان‌دهنده یک افت ۵۰ درصدی از لحاظ تقاضا است.


عروجی یکی دیگر از فعالان بازار هم می‌گوید: علاوه بر کاهش میزان تقاضا، میزان عرضه کالا به بازار هم در حد چشمگیری کاهش یافته است. به گفته این فعال بازار، آهنگ نزولی عرضه به بازار از سال گذشته آغاز شد و در سال ۹۱ به ویژه یکی دو ماه اخیر به اوج خود رسید.


وی افزود: این موضوع در رابطه با کالاهایی مانند لپ‌تاپ، هارددیسک و… بیش از سایر کالاها به چشم می‌آید. وی در مورد میزان سود کسبه بازار هم گفت: با وجودی که قیمت‌ها همپای نرخ دلار افزایش می‌یابد، اما کاهش تقاضا در بازار منجر به کاهش شدید سود فعالان بازار شده است.


بهنامی یکی دیگر از کسبه بازار کامپیوتر هم با اشاره به این موضوع که رشد نرخ دلار طی دو روز گذشته بازار کامپیوتر را به تعطیلی کشاند، گفت: در حال حاضر در بازار خرید و فروش کامپیوتر طی دو روز اخیر شاهد کاهش شدید عرضه به بازار هستیم.


به گفته وی، این درحالی است که تقاضا برای کالاها در بازار موجود است. ولی فروشندگان به دلیل اینکه احساس خطر می‌کنند حاضر به فروش اجناس خود نیستند.


منصوری، یکی دیگر از کسبه بازار هم می‌گوید: از روز دو شنبه بازار در حالت تعطیلی به سر می‌برد و فروشندگان رسما به خریداران اعلام می‌کنند واحد فروشگاهی خود را تنها از سر ناچاری باز کرده‌اند.


این فعال بازار افزود: بازار تا کنون چنین شرایطی را تجربه نکرده بود و به همین دلیل فروشندگان چنین واکنشی نشان داده‌اند. اما با گذشت یکی دو روز دوباره همه چیز به حالت عادی باز می‌گردد.

 

ترکیه: طارق هاشمی را تحویل عراق نمی دهیم

Posted: 11 Sep 2012 02:43 AM PDT

جـــرس: ترکیه می گوید قصد ندارد طارق هاشمی، معاون سابق رئیس جمهور عراق را که در حال حاضر در آن کشور به سر می برد، به عراق تحویل دهد.


به گزارش بی بی سی، طارق هاشمی روز یکشنبه ۹ سپتامبر در محاکمه ای غیابی در عراق به اعدام محکوم شد.
رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه، در کنفرانسی خبری گفته است که آقای هاشمی تا هر زمان که بخواهد می تواند در آن کشور بماند.


نخست وزیر ترکیه همچنین گفته است آقای هاشمی به عنوان یکی از مقامات عراقی نمی تواند جنایاتی را که براساس آن مجرم شناخته شده، مرتکب شده باشد.


آقای هاشمی که یکی از بانفوذترین سیاستمداران سنی مذهب عراق بشمار می‌رفت اوایل سال جاری و پس از صدور حکم بازداشت او توسط دولت عراق، به اقلیم کردستان عراق پناه برد.


او سپس به قطر و سرانجام در اوایل سال جاری به ترکیه رفت.


از جمله اتهامات وارد شده به طارق هاشمی، که در دادگاه مورد بررسی قرار گرفت و به صدور حکم غیابی اعدام انجامید، دخالت مستقیم او در ترورها و قتلهایی است که برای مدتهاست عراق را بی ثبات کرده است.


پیش از تشکیل دادگاه یک کمیته حقیقت یاب او را عامل اصلی پشت تعدادی از انفجارهای عراق دانسته بود.


معاون سابق رئیس جمهور عراق پس از صدور حکمش گفت که این حکم با "انگیزه های سیاسی" صادر شده است.


او صدور حکم اعدام را "نمایشی" تلقی کرده که به گفته او، توسط نوری مالکی، نخست وزیر عراق اجرا شده است.


بر اساس توافق گروههای مختلف قومی و مذهبی عراقی پس از سقوط حکومت صدام حسین، رییس جمهور عراق از میان کردها؛ معاون رییس جمهور عرب سنی مذهب و نخست وزیر عرب شیعه مذهب بوده است.