جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


توهم گذار از سلطنت به جمهوریت

Posted: 31 Mar 2012 08:56 AM PDT

سپیده کلانتریان
«عبور ایران از یک دوره پادشاهی ۲۵۰۰ ساله و واردشدن به یک نظام سیاسی جدید به نام «جمهوری» طنزی تلخ است و مرور ساده ابتدایی ترین قوانین کشور و مشاهده آنچه که هر روز در خلال حکومتداری در ایران اتفاق می افتد و پیگیری اخبار مربوط به عزل و نصبها و تصمیم گیری های بنیادین و مهم در کشور، همه و همه، نشان از این دارد که عبور ایران از نظام «سلطنتی» به «جمهوری» صرفا بازی با کلمات و یک توهم است. توهمی که امروز حاکمان ایران سی و سومین سال آن را جشن می گیرند.»

 

امروز سی و سومین سالی است که نوع نظام سیاسی ایران «جمهوری اسلامی» خوانده می شود و صدر اصل اول قانون اساسی آشکارا اعلام می کند که «حکومت ایران جمهوری اسلامی است…». این ترکیب به گونه ای است که در نگاه اول اینگونه به نظر می رسد جمهوری اسلامی، نوعی نظام سیاسی است که در طبقه بندی حقوق اساسی در زیر مجموعه «جمهوری» قرار می گیرد که هدف آن برقراری دموکراسی و سنگ بنای آن حاکیمت مردم بر سرنوشت خویش از طریق رای گیری و انتخاب دولتمردان و قانونگذاران است.

ترکیب «جمهوری اسلامی» بیشتر حکایت از صفت و موصوفی می کرد که صفت «اسلامی» که به دنبال «جمهوری» آمده است، صرفا توصیفی است که فرع بر اصل ماجرا و فرع بر جمهوریت است. همانگونه که قبلا نیز در نظام های سیاسی جهان چنین موارد و نام گذاری هایی را در مورد کشورهای دیگر داشتیم. مانند « جمهوری دموکراتیک».

اگرچه بر برخی از حقوقدانان برجسته نظیر دکتر عبدالکریم لاهیجی و دکتر ناصر کاتوزیان، از ابتدا نیز حقیقت امر آشکار بود که این وصف اسلامیت، فرعی یا من باب تاکید نیست و اصل جمهوریت را زیر سوال می برد و مخالف خود را نیز اعلام نمودند، ولی سالها طول کشید تا سایر مردم ایران، هر یک با گذشت زمان و مشاهده وقایعی که اتفاق می افتاد متوجه این مهم شوند و تصدیق و بعضا اعتراف کنند که نظام سیاسی ایران «جمهوری» نیست. شاید از آخرین و معروفترین این تصدیقات، گفته آیت الله العظمی منتظری باشد که صراحتا اعلام نمود این نظام نه «جمهوری» است و نه « اسلامی» و دیگران نیز به دنبال وی و نیز متعاقب حوادث انتخابات خونین و غیر مشروع ریاست جمهوری سال ۸۸ صراحتا و ضمنا به این حقیقت اشاره کردند.

در این نوشتار به دنبال اینکه به چه دلیل یا دلایلی وصف اسلامیت از نظام سیاسی ایران زائل شده نیستیم زیرا نه منظور این مختصر است و نه نگارنده فقیه است که به جزدیات بپردازد هرچند که غیر فقها نیز می توانند به راحتی غیر اسلامی بودن وقایع جاری در حکومتداری را مشاهده و لمس کنند. اما وارد تشریح این موضوع نمی شویم و فقط به یک جمله از علامه طباطبایی اشاره می کنم که گفت: جمهوری اسلامی فقط یک شهید داشت و آن اسلام بود!

اما در بعد جمهوریت نظام سیاسی حاکم بر ایران که حاکمان جمهوری اسلامی، امروز بیش از سی سال است که متقلبانه و شیاد منشانه، به لطایف الحیل خود را در زیر مجموعه «جمهوری» ها و «دموکراسی» در قاموس سیاسی جهان جا زده اند، صدها استدلال بر مبنای علم حقوق و سیاست می توان کرد که این نظام بر خلاف نامش «جمهوری» در معنای تعریف شده در حقوق اساسی نیست و در اینجا صرفا به آشکارترین و ساده ترین آنها که صرفا مروری بر اصول قانون اساسی است، بسنده می کنیم.

درساده ترین و رایج ترین تعریف یک «جمهوری» اینطور می توان گفت که یک نظام سیاسی جمهوری در معنای اصلی کلمه نوعی حکومت است که در آن رییس کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم برگزیده می‌شود و دوران ریاست او محدود به مقررات قانون اساسی متبوعش است. به عبارت دیگر اگر دو پایه اصلی برای جمهوری بتوان در نظر گرفت این است که بالاترین مقام سیاسی کشور، اولا منتخب مردم است، و ثانیا به صورت محدود در زمان عهده دار این مسئولیت است و نه مادام العمر.

البته در عین حال در دنیای امروز وجود دارند چندین «جمهوری» هایی که در واقع دیکتاتوری‌های غیر سلطنتی هستند و صرفا به سبب اینکه سلطان، شاه، ملکه یا پادشاهی در راس آنها قرار ندارد، جمهوری خوانده می شوند. ولی در ماهیت نظام، فرد دیگری در این حکومتها وجود دارد که بر همان کرسی شاه یا ملکه و سلطان تکیه زده است و چه بسا اختیارات بیشتر ی هم از آنها دارد ولی چون نامشان چیز دیگری – اعم از رییس جمهور مادام العمر، قائد، رهبر و … است، نظام سیاسی شان جمهوری خوانده می شود. در واقع این جمهوری ها، صرفا حکومتی غیر سلطنتی هستند و جمهوری هایی تقلبی و نه جمهوری با مختصات اصلی آن.

در جمهوری اسلامی ایران نیز وضع چنین است. درواقع اگرچه از اولین سال بعد از انقلاب، دولت و مجلس و رییس جمهور در بدنه سیاسی اداره کشور وجود داشتند و طبق قانون اساسی به وظایف خود مشغول بودند ولی همیشه همه این نهادها و افراد زیر سایه فردی به نام « ولیه فقیه» کار می کردند و نهایتا همه امور باید با صلاحدید و اجازه و یا دستور وی انجام می گرفت. در خصوص این نکته محوری که مقام اصلی رسمی کشور امرش مطاع است و «حرف آخر» را او می زند، فرقی میان مفاد قانون اساسی اولیه جمهوری اسلامی و قانون اساسی بازنگری شده در سال ۶۸ وجود ندارد و چه بسا قانون اساسی بازنگری شده در سال ۶۸، عالما عامدا اختیارات و صلاحیتهای بیشتری به ولی فقیه داده است. به چند اصل ذیل توجه کنید:

اصل‏ پنجم‏ قانون اساسی قبل از بازنگری:

«در زمان‏ غیبت‏ حضرت‏ ولی‏ عصر، عجل‏ الله‏ تعالی‏ فرجه‏، در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ ولایت‏ امر و امامت‏ امت‏ بر عهده‏ فقیه‏ عادل‏ و با تقوی‏، آگاه‏ به‏ زمان‏، شجاع‏، مدیر و مدبر است‏، که‏ اکثریت‏ مردم‏ او را به‏ رهبری‏ شناخته‏ و پذیرفته‏ باشند و در صورتی‏ که‏ هیچ‏ فقیهی‏ دارای‏ چنین‏اکثریتی‏ نباشد رهبر یا شورای‏ رهبری‏ مرکب‏ از فقهای‏ واجد شرایط بالا طبق‏ اصل‏ یکصد و هفتم‏ عهده‏ دار آن‏ می‏ گردد.

اصل‏ پنجم قانون اساسی فعلی: « ‎‎در زمان‏ غیب‏ حضرت‏ ولی‏ عصر “عجل‏ الله‏ تعالی‏ فرجه‏” در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ ‎‎‎‎‎‎‎ ولایت‏ امر و امامت‏ امت‏ بر عهده‏ فقیه‏ عادل‏ و باتقوی‏، آگاه‏ به‏ زمان‏، شجاع‏، مدیر و مدبر است‏ که‏ طبق‏ اصل‏ یکصد و هفتم‏ عهده‏ دار آن‏ می‏ گردد.»

اصل‏ یکصد و سیزدهم قانون اساسی فعلی: « پس‏ از مقام‏ رهبری‏ رئیس‏ جمهور عالیترین‏ مقام‏ رسمی‏ کشوراست‏ و مسئولیت‏ اجرای‏ قانون‏ اساسی‏ و ریاست‏ قوه‏ مجریه‏ را جز در اموری‏ که‏ مستقیماً به‏ رهبری‏ مربوط می‏ شود، بر عهده‏ دارد.»

اصل‏ یکصد و دهم قانون اساسی فعلی: « وظایف‏ و اختیرات‏ رهبر:
‎‎‎‎‎‎۱- تعیین‏ سیاستها کلی‏ نظام‏ جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ پس‏ از مشورت‏ با مجمع تشخیص‏ مصلحت‏ نظام‏.
‎‎‎‎‎‎۲- نظارت‏ بر حسن‏ اجرای‏ سیاستهای‏ کلی‏ نظام‏.
‎‎‎‎‎‎۳- فرمان‏ همه‏ پرسی‏.
‎‎‎‎‎‎۴- فرماندهی‏ کل‏ نیروهای‏ مسلح‏.
‎‎‎‎‎‎۵- اعلام‏ جنگ‏ و صلح‏ و بسیج‏ نیروها‏.
‎‎‎‎‎‎۶- نصب‏ و عزل‏ و قبول‏ استعفای‏ : الف‏ – فقهای‏ شورای‏ نگهبان‏. ب‏ -عالیترین‏ مقام‏ قوه‏ قضائیه‏. ج‏ – رئیس‏ سازمان‏ صدا و سیمای‏ جمهوری‏ اسلامی‏ایران‏. د – رئیس‏ ستاد مشترک‏. هـ – فرمانده‏ کل‏ سپاه‏ پاسداران‏ انقلاب‏اسلامی‏. و – فرماندهان‏ عالی‏ نیروهای‏ نظامی‏ و انتظامی‏.
‎‎‎‎‎‎۷- حل‏ اختلاف‏ و تنظیم‏ روابط قوای‏ سه‏ گانه‏.
‎‎‎‎‎‎۸- حل‏ معضلات‏ نظام‏ که‏ از طرق‏ عادی‏ قابل‏ حل‏ نیست‏، از طریق‏ مجمع تشخیص‏ مصلحت‏ نظام‏.
‎‎‎‎‎‎۹- امضا حکم‏ ریاست‏ جمهوری‏ پس‏ از انتخاب‏ مردم‏. صلاحیت‏ داوطلبان‏ ریاست‏ جمهوری‏ از جهت‏ دارا بودن‏ شرایطی‏ که‏ در این‏ قانون‏ می‏ آید، باید قبل‏ از انتخابات‏ به‏ تأیید شورای‏ نگهبان‏ و در دوره‏ اول‏ به‏ تأیید رهبری‏ برسد.
‎‎‎‎‎‎۱۰- عزل‏ رئیس‏ جمهور با در نظر گرفتن‏ مصالح‏ کشور پس‏ از حکم‏ دیوان‏ عالی‏ کشور به‏ تخلف‏ وی‏ از وظایف‏ قانونی‏، یا رای‏ مجلس‏ شورای‏ اسلامی‏ به‏ عدم‏ کفایت‏ وی‏ بر اساس‏ اصل‏ هشتاد و نهم‏.
‎‎‎‎‎‎۱۱- عفو یا تخفیف‏ مجازات‏ محکومین‏ در حدود موازین‏ اسلامی‏ پس‏ از پیشنهاد رئیس‏ قوه‏ قضائیه‏. رهبر می‏ تواند بعضی‏ از وظایف‏ و اختیارات‏ خود را به‏ شخص‏ دیگری‏ تفویض‏ کند.»

اصل ۵۷ قانون اساسی قبل از بازنگری: « قوای‏ حاکم‏ در جمهوری‏ اسلامی‏ ایران‏ عبارتند از: قوه‏ مقننه‏، قوه‏ مجریه‏ و قوه‏ قضائیه‏ که‏ زیر نظر ولایت‏ امر و امامت‏ امت‏، بر طبق‏ اصول‏ آینده‏ این‏ قانون‏ اعمال‏ می‏ گردند. این‏ قوا مستقل‏ از یکدیگرند و ارتباط میان‏ آنها به‏ وسیله‏ رئیس‏ جمهور برقرار می‏گردد.»

اصل‏ پنجاه و هفتم: قانون اساسی فعلی: «‎‎ قوای‏ حاکم‏ در جمهوری اسلامی‏ ایران‏ عبارتند از: قوه‏ مقننه‏، قوه‏ مجریه‏ و قوه‏ قضائیه‏ که‏ زیر نظر ولایت‏ مطلقه‏ امر و امامت‏ امت‏ بر طبق‏ اصول‏ آینده‏ این‏ قانون‏ اعمال‏ می‏ گردند. این‏ قوا مستقل‏ از یکدیگرند.»

اصول فوق به صورت کلی جایگاه ولی فقیه، اختیارات و صلاحیت هایش را در نظام جمهوری اسلامی نشان می دهد که اگر بیشتر از یک پادشاه در نظام پادشاهی مشروطه نباشد، کمتر از آن هم نیست!

عبور ایران از یک دوره پادشاهی ۲۵۰۰ ساله و واردشدن به یک نظام سیاسی جدید به نام «جمهوری» طنزی تلخ است و مرور ساده ابتدایی ترین قوانین کشور و مشاهده آنچه که هر روز در خلال حکومتداری در ایران اتفاق می افتد و پیگیری اخبار مربوط به عزل و نصبها و تصمیم گیری های بنیادین و مهم در کشور، همه و همه، نشان از این دارد که عبور ایران از نظام «سلطنتی» به «جمهوری» صرفا بازی با کلمات و یک توهم است. توهمی که امروز حاکمان ایران سی و سومین سال آن را جشن می گیرند.

 

منبع: میهن

 

محتوای یادداشت‌ها لزوماً دیدگاه جرس نیست.

تعطیلی دهها وبسایت و بازداشت فعالان مجازی و کاربران اینترنتی در چین

Posted: 31 Mar 2012 05:58 AM PDT

در پی پخش شایعه کودتا
 جـــرس: در پی پخش شایعه کودتا در چین، دولت این کشور ده‌ها وب‌سایت خبری را تعطیل و حداقل شش کاربر اینترنت را بازداشت کرده است. دو شبکه اجتماعی پرطرفدار چینی نیز اعلام ‌کرده‌اند محتوای مطالب خود را پاکسازی می‌کنند.

 

به گزارش خبرگزاری آلمان، این اقدامات در پی گسترش شایعه کودتای نظامی در چین، از سوی دولت انجام شده است

 

. روز۱۹ مارس و پس از اعلام برکناری یک عضو بلندپایه‌ حزب کمونیست چین، برخی کاربران فضای مجازی از حضور خودروهای نظامی و شنیدن صدای تیر اندازی در خیابان‌های پکن خبردادند.

این شایعه به سرعت در میان کاربران اینترنت چین منتشر شد و چند سایت خبری بین‌‌المللی نیز به انعکاس آن پرداختند. در پی این اتفاق دولت کمونیستی ۱۶ وب‌سایت خبری را که در انتشار این شایعه نقش داشته‌اند، تعطیل کرد.

دو شبکه اجتماعی چینی که توسط کمپانی Sina و شرکت خدماتی Tencent اداره می‌شوند و خدماتی مشابه توئیتر را ارائه می‌کنند اعلامی کردند که برای سه روز بخش نظرات خود را برای «پاکسازی هماهنگ‌شده» غیرفعال می‌کنند. هر کدام از این وب‌سایت ها در حدود ۳۰۰ میلیون کاربر دارند.

دولت چین در یک بیانیه رسمی اعلام کرد که بو شیلای، "رییس پوپولیست" حزب کمونیست در چونگ‌کینگ از مقام خود برکنار شده است. وی این امکان را داشت که در جریان تغییرات کادر رهبری حزب کمونیست به مسوولیت‌های مهم‌تری دست یابد. پیش از این نخست‌وزیر چین با انتقاد از بو شیلای، هشدار داد: «فجایعی چون انقلاب فرهنگی ممکن است بار دیگر به وقوع بپیوندد

مائو در سال ‌۱۹۶۶میلادی، انقلاب فرهنگی چین را که بزرگترین چالش در درون حزب کمونیست این کشور بود آغاز کرد. در ان زمان چهره‌های میانه رو حزب اخراج شدند و مائو قدرت را در دستان خود متمرکز ساخت.

گفتنی است، انقلاب فرهنگی چین که در سه مرحله انجام شد و تا مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ ادامه یافت، حدود ۳۹ میلیون کشته بر جای گذاشت. رهبران کنونی چینی، انقلاب فرهنگی را یک اشتباه استراتژیک قلمداد می‌کنند.

 

با این حال به نظر می‌رسد، جنگ قدرت در حزب کمونیست چین و کشمکش‌هایی که این روزها در صحنه‌ی سیاسی این کشور در جریان است، موجب شده که برخی از کاربران اینترنت "کودتایی در فضای مجازی" رقم بزنند که خشم دولت این کشور را در پی داشته است.

وضعیت اینترنت در چین
بر اساس این گزارش، استفاده از شبکه‌های اجتماعی در چین که محدودیت‌های گسترده‌ای برای فضای سایبری ایجاد می‌کند، به سرعت رو به افزایش است. نیمی از کاربران اینترنت چین کاربر فعال شبکه‌های اجتماعی‌اند و این موضوع دولت را به‌شدت نگران کرده است.

بهره‌گیری از شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای مایکروبلاگینگ در چین، در سال ۲۰۱۱نسبت به سال پیش از آن تا ۴ برابر افزایش یافته است. نزدیک به نیمی از کاربران اینترنت در چین حالا به سیستم مایکروبلاگینگ «وایبو» پیوسته‌اند که معادل چینی توییتر محسوب می‌شود و همانند نمونه پیش‌تاز آمریکایی، پست‌های کاربران در آن محدودیت ۱۴۰ کاراکتری دارند.

توییتر که محبوب‌ترین پلت‌فرم مایکروبلاگینگ در جهان است و بیش از ۲۵۰ میلیون کاربر فعال دارد، در چین فیلتر شده و کاربران این کشور چاره‌ای جز بهره‌گیری از معادل‌های بومی ندارند.
کمپانی Sina که تحت نظارت شدید و سخت‌گیرانه دولت کمونیست چین این شبکه اجتماعی را اداره می‌کند، اعلام کرده است که وایبو حالا بیش از ۲۰۰ میلیون کاربر دارد.

چین پس از سرنگونی زنجیره‌ای دیکتاتورها در خاورمیانه و شمال آفریقا، دامنه اقدامات سرکوب‌گرانه در فضای مجازی را به‌طور محسوسی گسترش داده است.

قدرت بی‌نظیر شبکه‌های اجتماعی در سازماندهی سیاسی معترضان و مخالفان و سرعت باورنکردنی توزیع و انتشار اطلاعات در این محیط‌های مجازی، که حتی در کشوری نظیر روسیه هم بخشی از توانایی‌هایش مجال بروز یافته، رژیم‌های سرکوب‌گری نظیر چین را هراسان‌تر از گذشته کرده است.

 

وزیر دفاع جمهوری اسلامی: امسال برنامه‌ای گسترده در حوزه هوافضا داریم

Posted: 31 Mar 2012 05:51 AM PDT

جـــرس: وزیر دفاع جمهوری اسلامی با اعلام برنامه گسترده این وزارتخانه در حوزه هوافضا گفت: توانمندی های ما در نقطه‌ای است که نه ‏تنها برای خودمان خودکفایی ایجاد کرده و می تواند متکی بر خودش از منابع و سرزمین ‏ایران دفاع کند بلکه قادر است توانمندی های خود را در اختیار دیگر کشورها نیز قرار دهد.‏


به گزارش مهر، احمد وحیدی طی گفتگویی در خصوص توانمندی های نظامی و ‏دستاوردهای وزارت دفاع در سال گذشته اظهار داشت: امروز توانمندی های ایران در نقطه ای است که نه ‏تنها برای جمهوری اسلامی خودکفایی ایجاد کرده و می تواند متکی بر خودش از منابع و سرزمین ‏ایران دفاع کند بلکه قادر است توانمندی های خود را در اختیار دیگر کشورها نیز قرار دهد.‏


وزیر دفاع در خصوص مهمترین اقدامات این وزارتخانه در سال جاری گفت: یکی از وظایف وزارت دفاع ‏تامین تسلیحات و تجهیزات نو و جدید مطابق با پیشرفته ترین تکنولوژی های روزدر سال 91 است.‏


وی اظهار داشت: ما در سالی که گذشت توانستیم تنوع قابل توجهی از تسلیحات و تجهیزات نظامی جدید ‏را بدست آورده و آن را در اختیار نهادهایی همچون سپاه و ارتش قرار دهیم.‏


پاسدار وحیدی در ادامه افزود: این تنوع در حوزه های موشکی ، دریایی ، الکترونیکی ، اپتیکی و پیشرفت های ‏چشمگیر در هوا فضا بوده و در سال جدید نیزبرنامه هایی در این حوزه ها خواهیم داشت.‏

 


وضعیت بلاتکلیف ۱۲ شهروند بهایی بازداشتی در شیراز

Posted: 31 Mar 2012 05:45 AM PDT

جـــرس: به گزارش منابع حقوق بشری، ۱۲ تن از شهروندان بهایی ساکن شیراز که اکثر آن‌ها ۲ ماه پیش بازداشت شده‌اند، کماکان به صورت بلاتکلیف در زندان به سر می‌برند.


به گزارش تارنمای ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، یکتا فهندژ، مژده فلاح، مژگان عمادی، ایمان رحمت پناه، نیما دهقان منشادی، فرشید یزدانی، فرید عمادی، سینا ساریخانی، سام جابری، هومن زارعی با گذشت ۲ ماه از زمان بازداشت هم‌چنان بلاتکلیف هستند.


از سوی دیگر کاووس صمیمی و کامبیز حبیبی که ۲ هفته قبل توسط نیروهای امنیتی شیراز دستگیر شدند نیز شرایط مشابهی دارند.


چندی پیش خانم فهندژ، فلاح و عمادی به "زندان کین آباد" و باقی این شهروندان بهایی به "بازداشتگاه زندان عادل آباد" منتقل شده بودند.


خانواده‌ی این شهروندان بهایی ساکن شیراز علی‌رغم پیگیری‌های مکرر، تنها یکبار، آن هم در پنجم فرودین ماه سال جاری و با پایان یافتن تعطیلات اداری در نوروز، موفق شدند قاضی پروده را ملاقات کنند که وی نیز پاسخ روشنی در خصوص وضعیت نامبردگان نداده است.


همزمان، سنای امريکا در مصوبه ای با محکوم کردن نقض حقوق بهاييان در ايران ، خواستار آزادی رهبران دربند بهايی شد .


سنای امريکا با محکوم کردن آنچه که اذيت و آزار بهاييان در ايران خوانده خواستار آزادی هفت تن از رهبران بهايی شده که در سال ۸۹ به اتهام جاسوسی برای اسراييل به بيست سال زندان محکوم شده اند .
به گزارش رادیو فردا، اين مصوبه از دولت باراک اوباما خوسته است آن دسته از مسولان ايرانی را که در نقض حقوق بشر از جمله نقض حقوق بهاييان دخالت دارند تحريم کند.

موسوی تبریزی: نباید از اینکه بعضی رفراندوم را مطرح می‌کنند، وحشت کنیم

Posted: 31 Mar 2012 05:37 AM PDT

جـــرس: دادستان سالهای ابتدایی انقلاب و دبیر مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم معتقد است "قانون اساسی ما می‌تواند مانند برخی از کشورهای مترقی مانند فرانسه که هر ۱۰ یا ۱۵ سال یک بار تغییر می‌کند، تغییر کند، چرا که حتی در خود قانون اساسی ما در بخش‌های مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رفراندوم‌هایی پیشنهاد شده و حتی تغییر قانون اساسی نیز در خود قانون اساسی فعلی هم آمده است. این معنایش این است ممکن است چیزی ۵ یا ۱۰ سال یا یک مدت زمانی خوب باشد، اما بعد از مدت زمانی آن چیزی که قبلا خوب بود، خوب نباشد و جواب ندهد، همانطور که در احکام اسلامی ما هم این گونه است. "


به گزارش ایلنا، سیدحسین موسوی تبریزی می‌گوید: "گرامیداشت روز ۱۲فروردین به اندازه مردم ایران و انسانیت انسان اهمیت دارد، چون انسانیت ما به این است که آزادیم و در سرنوشت خودمان دخالت کنیم. مردم هستند که سرنوشت خودشان را باید رقم بزنند و آینده خودشان را انتخاب کنند؛ لذا ما مسئله جمهوریت نظام را باید خیلی بزرگ بداریم و بدانیم هر کسی که می‌خواهد نفس جمهوریت نظام را در نظام ما کمرنگ کند، می‌خواهد به انسانیت انسان‌ها توهین کند و این افراد، افرادی مغرور، خودخواه و مستبد هستند که می‌خواهند خود را بر مردم تحمیل کنند. در حالی که آنچه را که خدا آفریده و به آن تأکید کرده، همین آزادی مردم است. ۱۲فروردین، روز جمهوریت است، چرا که تمام مردم به انتخاب خودشان آمدند و این نظام را برگزیدند و از این جهت بسیار اهمیت دارد و هرکس به آرای مردم و به جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشد، باید بداند این روز، روزی بسیار بزرگ است، اگرچه در چند سال اخیر، بزرگداشت‌های این روز کمرنگ شده است."


موسوی تبریزی پیرامون رفراندم تایید جمهوری اسلامی گفت: "اوایل انقلاب مردم رأی خودشان را در خیابان‌ها و با شعار‌هایشان نشان داده بودند و حتی ماه‌ها قبل از پیروزی انقلاب وفاداری خود را به امام وبه نظام جمهوری اسلامی اثبات کرده بودند و نیازی هم نبود که رفراندومی باشد، تا معلوم شود که مردم نظام جمهوری اسلامی را می‌خواهند یا نمی‌خواهند، اما از نظر حقوقی و کیفیت برقراری یک نظام بعد از سقوط یک نظام قبلی، یک مسئله‌ای بود، که در این زمینه امام معتقد بودند مردم باید سرنوشت خود و کیفیت آن و حتی اسم نظام را تعیین کنند و لذا خود امام راحل هم در بعضی سخنرانی‌‌هایشان دارند که مردم در راهپیمایی‌ها آمده و حرفشان را گفته‌اند اما ما باید در عین حال، هم به خاطر اینکه در برابر دیگران اطمینان پیدا کنیم، تا نیایند و بگویند ما بدون رأی این کار را انجام دادیم و هم از نظر مشروعیت، مردم بیایند و بگویند ما چه می‌خواهیم و این مردم هستند که همه کاره هستند. لذا امام راحل تأکید داشتند که هر چه زود‌تر این کار انجام شود. در حکم مرحوم آقای بازرگان که امام خمینی (ره) ایشان را به عنوان سرپرست دولت موقت انتخاب کرده بودند هم، چندین تکلیف وجود داشت که خوب انجام هم دادند و یکی از مهم‌ترین آن تکلیف‌ها همین تعیین کیفیت نظام، اسم نظام واینکه نظام ما چه نظامی می‌خواهد باشد و این مسئله‌ای بود که در ۱۲فروردین۵۸ انجام شد."


وی افزود: "مسئله بعدی قانونمند شدن کشور بر اساس تعیین قانون اساسی بود که با انتخاب خبرگان انجام گرفت؛ خبرگان هم قانون اساسی را تصویب و دوباره این قانون اساسی به رفراندوم عمومی گذاشته شد. همه این‌ها در دولت آقای بازرگان انجام گرفت و بعد هم انتخابات مجلس و انتخابات ریاست جمهوری بود که باز این‌ها هم انجام گرفت؛ البته انتخابات مجلس و ریاست جمهوری زمانی انجام گرفت که دولت آقای بزرگان استعفا کرده بود و شورای انقلاب و دولت موقت بدون رئیس این دو انتخابات را انجام دادند. جالب است که همه این‌ها، حدود یک سال طول کشید؛ یعنی از ۲۲بهمن ۵۷ تا آخر سال ۵۸ این انتخابات‌های مکرر رفراندوم۱۲فروردین، خبرگان قانون اساسی، رفراندوم قانون اساسی، ریاست جمهوری و در ‌‌نهایت مجلس شورای اسلامی انجام گرفت."


موسوی تبریزی اظهار عقیده کرد: "امام بار‌ها مصاحبه کرده بود که ما جمهوریت می‌خواهیم و آراء مردم تعیین کننده چگونگی حکومت ماست و به همین جهت روز جمهوری اسلامی را هم روز بزرگی نامیدند و گفتند رفراندوم سرنوشت ملت ما را تعیین می‌کند واین رفراندوم است که مردم را به آزادی و استقلال می‌رساند و امثال این‌ها تعبیراتی است که امام خمینی در چنین روزهایی به کار بردند؛ همچنین امام خمینی مطلب دیگری در مورد روز جمهوری اسلامی و رفراندوم سال ۵۸ دارند که در صحیفه نور نیز آمده است و در آن فرموده‌اند، «من توقع دارم کمک کنید به اسلام، کمک کنید به کشور، به ملت خودتان، به جمهوری اسلامی رأی دهید، آزادید لکن با آزادی سرنوشت خود را تعیین کنید، همه قشر‌ها باید شرکت کنند و رأی دهند و همه قشر‌ها آزادند در رأی دادن، تمام قشر‌ها به حقوق خود خواهند رسید، برادر‌های سنی ما مثل خود ما هستند و با ما هیچ فرقی ندارند، حقوق همه آن‌ها داده خواهد شد» در مورد اقلیت‌های مذهبی نیز فرموده‌اند، «همه اقشار ملت شریکند در حقوق، اقلیت‌های مذهبی در اسلام احترام دارند و حقوق دارند، حقوق آن‌ها داده خواهد شد» و امثال این عبارات زیاد است و بعد از اینکه مردم به جمهوری اسلامی، رأی هم دادند، باز هم، بار‌ها و بار‌ها، این گونه مطالب را تأکید کردند. "


وی در پاسخ به اینکه "برخی معتقدند، امام تنها برای اسکات مخالفان انقلاب و جلوگیری از بهانه‌های آن‌ها اصرار به رفراندوم داشت؛ نظر شما در این باره چیست؟"، گفت: "وی جمله‌ای در دوماه آخر عمرش دارد و آن زمانی است که آیت الله مشگینی نامه به ایشان می‌نویسد که آیا مرجعیت برای رهبری شرط است یا نه؟، چرا که در قانون اساسی قبلی مرجعیت شرط رهبری بود؛ که امام فرمود اگر مردم رأی دهند به خبرگان و خبرگان منتخب مردم اگر مجتهد عادلی را انتخاب کنند آن شخص رهبر مردم خواهد بود و حکمش نافذ است؛ باید دقت کرد که امام این جمله را با دو بار کلمه «اگر» بیان کردند؛ یعنی دو بار «اگر» باعث می‌شود که یک مجتهد عادل، حکمش نافذ باشد. معنای فقهی‌ این موضوع، این است که هر مجتهد عادل ولو هر قدر هم که عالم و اعلم باشد بدون رأی مردم، حکمش اصلا نافذ نیست، یعنی رأی مردم که یا به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم داده می‌شود. آنچه که امام در این آخرین نامه‌هاشان که یک یا دوماه آخر عمرشان است، شرط می‌کند با دو تا «اگر»، یک مجتهد عادل حتی رهبر نمی‌شود و حکمش نافذ نمی‌شود ولو اعلم باشد مگر اینکه مردم رأی دهند، یعنی اینکه امام خمینی (نه رأی مردم را زینتی می‌دانست، نه اینکه به خاطر ساکت کردن صحبت‌های اجانب و بهانه‌های بیگانگان این کار‌ها را می‌کرد؛ امام رأی مردم را شرط لازم نفوذ حکم مجتهد عادل، برای رهبری می‌داند."


وی تاکید کرد: "همچنین یکی از شرایط لازم نظام جمهوری اسلامی آراء مردم است و این امری شرعی است و در این مورد از شرع استفاده شده و بنابراین هیچ ربطی به اجانب، اسکات بیگانگان و جلوگیری از بهانه‌های دشمنان ندارد. اصلا خود امام هم بار‌ها فرمود که برای جلوگیری از بهانه‌های دشمنان خدا را فراموش نمی‌کنیم. از روی اعتقاد به اسلام بود که امام می‌فرمود جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد، چرا که می‌دانست اسلام بدون جمهوری، اسلام نخواهد بود؛ یعنی اسلام حکومتش توأم با جمهوری و شوراء و با رأی مردم است و این عین قرآن است که می‌فرماید «وءأمرهم شوراء بینهم»، یعنی امور مردم با شورا انجام شود و شوراء هم اظهار نظر در مسائلش با انتخابات است، حالا با انتخابات‌های مختلف. «امرهم» ضمیرش به مؤمنین بر می‌گردد، امور مؤمنین و از این رو آن‌هایی که جزء متقین هستند، در امور مهم جامعه و نظام حکومتی خودشان با شوراء عمل کنند. چون در هیچ جامعه‌ای هم اجماع امکان ندارد، بنابراین عقل هم حکم می‌کند که با اکثریت، باید جامعه را اداره کرد."


وی در شرح شرایط روز جامعه ایران در اوایل پیروزی انقلاب و مقایسه با جامعه امروز ایران گفت: "آن موقع هم نمی‌شود گفت که وحدت بود، اکثریت جامعه با اقلیت آن روز جامعه ایران که واقعا آزاد هم بودند و با هم زندگی می‌کردند؛ در اوایل انقلاب، گروه‌های مختلف اعلام موجودیت کردند و حتی به گونه‌ای هم شده بود که دیگر اجازه‌ای هم نمی‌خواست؛ روزنامه‌های مختلف، مجله‌های مختلف و... چاپ می‌شد، و هر کدام نام‌های مختلفی را برای نظام از جمهوری دموکراتیک گرفته تا جمهوری‌های دیگر با قیدهای مختلف، پیشنهاد می‌کردند. امام هم فرمود من به جمهوری اسلامی رأی می‌دهم اما هر کس به هرچه رأی بدهد آزاد است. در جلد۶ صحیفه امام صفحه ۴۳۵، عنوان شده است که امام در تاریخ ۹فروردین ماه ۵۸ فرمود، «من تقاضا دارم که رأی دهید به جمهوری اسلامی، البته آزاد هستید هرچه خواستید رأی بدهید و اینکه در این ورقه‌ها آری و نه هست شما می‌توانید هر فرم و مدلی از حکومت را که خواستید در آن بگنجانید، لازم نیست که‌‌ همان نباشد، شما حق دارید در‌‌ همان ورقه بنویسید جمهوری دموکراتیک یا بنویسید رژیم سلطنتی، اصلا هر چه خواستید بنویسید، مختار هستید، لکن رفراندوم به معنای آری و نه هست، لکن شما مختار هستید که انتخاب کنید» ببینید با اینکه همه می‌دانستند که نظر امام مدل حکومتی جمهوری اسلامی بود، اما باز هم ایشان می‌فرمود هر چه دوست دارید بنویسید. و حتی قبل از انتخابات رفراندوم گروه‌های مختلف از توده‌ای‌ها، تا مجاهدین خلق تبلیغات خودشان را می‌کردند و آزاد بودند اما اکثریت مردم چون امام را قبول داشتند در ‌‌نهایت جمهوری اسلامی برگزیده شد. البته این را هم باید در نظر گرفت که مردم باید عملا درک کنند که چه چیزی در آینده می‌تواند برایشان خوب باشد یا نه؛ آن روز انتخاب‌ها بیشتر روی بحث جمهوری یا اسلامی بود و اکثریت قریب به اتفاق مردم حتی آن‌هایی که با جمهوری اسلامی مخالف هم بودند، جمهوری را می‌خواستند، پس در جمهوریت شبهه‌ای نبود، فقط سلطنت طلب موافق جمهوری نمی‌شد که شاید نیم درصد هم نبودند، اما شبهه عده‌ای از جمله توده‌ای‌ها، اقلیت‌های دینی، و... و شاید عده‌ای از افراد ملی گرا، در مورد اسلامیت بود. "

 

این فعال اصلاح طلب در شرح اینکه "امام به چه ترتیب جمهوریت را با اسلامیت جمع می‌کرد"، گفت: "امام به اصل رأی مردم معتقد بود و‌‌ همان رأی مردم را عمل کرد، چون آن را اسلامی و شرعی می‌دانست. امام اعتقاد داشت با اسلامی بودن نظام، در عین حال رأی اکثریت مردم بدست آمده و از سوی دیگر چون جمهوریت یک فکر پذیرفته شده در دنیا و تاریخ بود و چون در این سیستم خود مردم سرنوشتشان را انتخاب می‌کنند، و از سوی دیگر، چون مردم ایران از سلطنت و حکومت فردی خسته شده بودند، با مشورت افراد بسیاری، به این نتیجه رسیدند که مدل حکومتی ما، جمهوری اسلامی باشد، یعنی اکثریت مردم نظر دهند واحکام اسلامی هم حکمفرما باشد، پس این مسلم است. این ظاهر قضیه است، اما عملا ممکن است بعضی‌ها کیفیت کار را از جمله اینکه جمهوریت نظام و اینکه آراء مردم چگونه بدست بیاید و چگونه باشد بهتر است با هم اختلاف نظرهایی داشته باشند که این دیگر مربوط به قوانین عادی است و به مرور در تجربه بدست می‌آید؛ برای مثال اینکه قدرت رئیس جمهور در نبود نخست وزیر، بیشتر باشد یا اینکه نخست وزیر مسئول دولت باشد؟، آیا شورای رهبری بهتر است یا اینکه یک رهبر باشد بهتر است؟، و...؛ در عمل آنی که بهتر است و مردم می‌خواهند می‌توانند با آراء خودشان تمدید یا عوض کنند. آن چیزی که مسلم است، آن روز در سال ۵۸، چون مردم از سلطنت خسته شده بودند یک حکومت جمهوری را می‌خواستند و از سوی دیگر چون اکثریت مسلمان بودند قوانین اسلامی را هم می‌خواستند و در ‌‌نهایت حکومت جمهوری اسلامی شد. "


وی در خصوص اینکه "اگر مردم بعد از مدتی به نتیجه‌ای رسیدند که باید تغییراتی برای مثال در قانون اساسی ایجاد شود، آیا نباید این کار صورت پذیرد؟"، تاکید کرد: "در سال۶۱ یکی از آقایان شورای عالی قضایی گفت که ما در قوه قضائیه اسلام را پیاده کردیم و به اهداف رسیدیم. امام گفتند این حرف را نگویید چون ما هنوز به هدف خودمان نرسیدیم و به اهداف والای اسلامی به این زودی‌ها نخواهیم رسید وا گر تنها در مسیر اهداف باشیم باید خوشحال باشیم. عدالت و اینکه جمهوریت و اینکه مردم سرنوشت خودشان را به دست بگیرند و خوشبختی مردم و مسائلی از این دست، چیزهایی است که ‌‌نهایت ندارد کما اینکه «کمال» ‌‌نهایت ندارد، انسان به کمال رسیدنش ‌‌نهایت ندارد، هر روز انسان می‌تواند پیشرفت کند. آن روز در سال۵۸ بهترین پیشنهاد این بود که به جمهوری اسلامی رأی دهیم اما آیا باید همیشه توقف کنیم و قانون اساسی ما به هیچ وجه عوض نشود؟؛ مگر ندیدیم که ۱۰سال پس از پیروزی انقلاب، اصول قانون اساسی، آن هم اصول مهم آن، به دستور شخص خود امام تغییر کرد؟؛ دیدیم که دوباره بعد از اینکه قانون اساسی ۱۰سال بعد از پیروزی انقلاب تغییر کرد دوباره رفراندوم شد و مردم آن قانون اساسی جدید را تأیید کردند. لذا قانون اساسی ما می‌تواند مانند برخی از کشورهای مترقی مانند فرانسه که هر ۱۰ یا ۱۵ سال یک بار تغییر می‌کند، تغییر کند. حتی در خود قانون اساسی ما در بخش‌های مهم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی رفراندوم‌هایی پیشنهاد شده و حتی تغییر قانون اساسی نیز در خود قانون اساسی فعلی هم آمده است. این معنایش این است ممکن است چیزی ۵ یا ۱۰ سال یا یک مدت زمانی خوب باشد، اما بعد از مدت زمانی آن چیزی که قبلا خوب بود، خوب نباشد و جواب ندهد، همانطور که در احکام اسلامی ما هم این گونه است. احکام اسلامی ما تابع مفسده است و اگر مفسده‌ای داشته باشد نباید اجراء شود. اصلا امام مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای همین که اگر چیزی به مصلحت نبود اجرا نشود، ایجاد کرد."


موسوی تبریزی خطاب به حکومت گفت: "اصلا هبچ اشکالی هم ندارد که دوباره رفراندوم برگزار شود و مردم آن چیزی را که می‌خواهند دوباره ابراز کنند؛ مثل اینکه ما قانون اساسی را دوبار به رفراندوم گذاشتیم، و دومین بار آن مربوط به اصلاح قانون اساسی در سال ۶۸ بود، که وقتی به رأی گذاشته شد رأی خوبی آورد. همچنین نباید از اینکه بعضی رفراندوم را مطرح می‌کنند، وحشت کنیم و یا اینکه بگوئیم کسانی که رفراندوم را مطرح می‌کنند، خائن و یا ظالمند، و به نظر من، حتی آنهایی که دلسوز هم هستند می‌توانند رفراندم را مطرح کنند؛ معتقدم هنوز هم مردم ایران نظام جمهوری اسلامی را می‌خواهند، اگر امروزه هم دوباره رفراندوم برگزار شود و بالای ۵۰درصد هم رأی بیاورد، یک مشروعیت بسیار محکم، چه در جامعه و چه در دنیای امروز است که مورد قبول هم خواهد بود. "


وی تاکید کرد که "۱۲فروردین، روز جمهوریت است، چرا که تمام مردم به انتخاب خودشان آمدند و این نظام را برگزیدند و از این جهت بسیار اهمیت دارد و هرکس به آرای مردم و به جمهوری اسلامی اعتقاد داشته باشد، باید بداند این روز، روزی بسیار بزرگ است، اگرچه در چند سال اخیر، بزرگداشت‌های این روز کمرنگ شده است. "

پنج ایرانی ربوده شده در سوریه وارد ایران شدند

Posted: 31 Mar 2012 05:19 AM PDT

جـــرس: پنج زائر ایرانی که برای زیارت به سوریه رفته و توسط افراد ناشناس ربوده شده بودند، بامداد امروز وارد فرودگاه تهران شدند.


به گزارش ایسنا، پنج شهروند ایرانی که از بهمن ماه سال گذشته به دست گروهی ناشناس در کشور سوریه ربوده شده بودند بامداد شنبه بعد از مدتها پیگیری و رایزنی های دیپلماتیک با دولت سوریه به فرودگاه تهران وارد شدند.


گفتنی است در 12 بهمن ماه سال گذشته گروهی 11 نفره از خرم آباد عازم کشور سوریه بودند که افراد ناشناس اتوبوس آنها را متوقف و انها را ربودند.


بر اساس اعلام سفارت ایران در آنکارا این افراد در مرز سوریه ـ ترکیه آزاد شدند و پس از انتقال به کنسولگری ایران در استانبول هماهنگی های لازم برای ورود آنها به تهران صورت گرفت.


این پنج ایرانی پس از ورود به فرودگاه تهران اعلام کرده اند که پس از عبور از شهر حلب و در شب ، اتوبوس آنها متوقف و ربایندگان یازده نفر را پیاده کرده و باقی که زن و بچه و چند پیرمرد بودند، به راه خود ادامه دادند.


همچنین سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی  از آزادی پنج نفر از زائران ایرانی که توسط افراد مسلح ناشناس در شهر حمص سوریه ربوده شده بودند و بازگشت آنان به آغوش خانواده ابراز خوشحالی کرد.

 

رامین مهمانپرست از تلاش مقامات دولت ترکیه و وزارت خارجه آن کشور که به دنبال تماس و رایزنی علی اکبر صالحی با همتای خود در زمان ربوده شدن زائران و قول مساعدت آنها صورت پذیرفت تشکر و قدردانی کرد.

 

سخنگوی وزارت امور خارجه ایران اظهار امیدواری کرد که شاهد آزادی هرچه سریعتر سایر زائران و متخصصان ایرانی ربوده شده در سوریه باشیم.

 

 

سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی در پایان اظهار امیدواری کرد که شاهد آزادی هرچه سریعتر سایر زائران و متخصصان ایرانی ربوده شده در سوریه باشیم.

روایت هاشمی رفسنجانی از دیدار با رهبری درباره نظام پارلمانی و ریاستی

Posted: 31 Mar 2012 04:53 AM PDT

 جـــرس: هاشمی رفسنجانی در تازه‌ترین گفت‌ وگوی خود از دیدارش با رهبری و دیدگاهش درباره نظام پارلمانی و ریاستی گفت و سوابق ماجرا را توضیح داد.


به گزارش آفتاب، هاشمی رفسنجانی در گفت‌وگو با شماره نوروزی هفته‌نامه آسمان(ص59) در پاسخ به این پرسش که "حضرت‌عالی در سال‌های متمادی هم ریاست مجلس و نظام پارلمانی و هم نظام ریاستی را تجربه کرده‌اید؟ شما کدامیک را توصیه می‌کنید؟" به دیدارش با رهبری اشاره کرد و گفت: رهبری در کرمانشاه جمله‌ای گفتند که از آن تفسیر سوء شد. منظور ایشان مطلب دیگری بود. بحث ایشان این بود که در نظام ما بن‌بست نیست. یعنی کسی نباید فکر کند که بن‌بست داریم و اگر ما حتی بخواهیم نظام اداره کشور را تغییر دهیم، قانون اساسی را اصلاح و تغییر می‌دهیم. اصل نظرشان این بود.


هاشمی رفسنجانی در ادامه این گفت‌وگو با اشاره به آگاهی‌اش از سابقه دیدگاه‌های رهبری در این زمینه گفت: من که سوابق را می‌دانستم، هنوز ایشان از سفر برنگشته بودند، نظرم را گفتم. من می‌دانستم ایشان موافق نیستند. دیدم بحث‌های انحرافی جدّی در اینجا می‌شود. حتی بعضی‌ها گفتند کمیسیونی از یک سال پیش در این مورد کار می‌کرده است. اصلا از چنین کمیسیونی اطلاعی نداشتم. اعلام کردم که با این مخالف هستم و نظر رهبری هم این نیست و منظور ایشان این است که بن بست نداریم.


در ادامه این گفت‌وگو رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به دیدار خود با رهبری بعد از بازگشتش از سفر کرمانشاه اشاره کرد و گفت: وقتی ایشان از سفر برگشتند، در دیداری حضوری پرسیدم که منظور شما چه بوده است؟ ایشان گفتند همان بحث همیشگی، یعنی این که بن‌بست نداریم و تشخیص شما درست است. گفتم یکی از اعضای هیات رئیسه مجلس گفته است که شما یک سالی است که کمیسیون تعیین کرده‌اید. ایشان گفتند: درست نیست و اصلا این کار را نکرده‌ایم و اطلاع داده‌ایم که ابن ادعا تکذیب شود. از‌ آن زمان به بعد هم بحث‌ها فروکش کرد.


هاشمی رفسنجانی همچنین به سابقه بحث‌ها در زمان بازنگری قانون اساسی اشاره کرد و گفت: در زمان بازنگری قانون اساسی، دو نظر وجود داشت. یک نظر این بود که نظام پارلمانی باشد. یعنی اینکه مجلس نخست‌وزیر را انتخاب کند و او هم به مجلس جوابگو باشد. در حال حاضر معمولا اکثریت احزاب در دنیا وقتی رای می‌آورند، به طور اتوماتیک رهبر حزب نخست وزیر می‌شود و بعد هم کابینه را معرفی می‌کند. نظر بعدی این بود که نظام ریاستی باشد. منتها آن زمان رئیس جمهوری و نخست وزیری با هم بود. نخست وزیر باید اول از مجلس رای اعتماد می‌گرفت، بعد کابینه را برای اخذ رای اعتماد معرفی می‌کرد و سیستم خاصی بود که مشکل‌زا شده بود، چون بین رئیس جمهور با نخست وزیر مشکل پیدا می‌شد. رئیس جمهور با زحمت زیاد انتخاب می‌شد و اختیاری هم نداشت. نخست وزیر را به مجلس معرفی می‌کرد. مجلس هم رای می‌داد و بعد از‌آن مسئوولیتی به عهده رئیس‌جمهور نبود، این سیستم جواب نداد. مخصوصا آثاری از اختلاف در کشور پیش آمد که نشان داد جواب نمی‌دهد.


به گفته رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، موضوع برای بررسی به چند کمیسیون ارجاع شد. کمیسیونی که مامور بود راجع به نظام و سیستم گزارش بیاورد، نظرش بر نظام پارلمانی بود. آیت‌الله خامنه‌ای که آ‌ن زمان عضو آن کمیسیون بودند مخالفت کرده بودند. منتها دیگران رای داده بودند. بعد که نظر کمیسیون به جمع آمد پس از بحث‌هایی زیاد، نظام پارلمانی رد و سیستم جمهوری تصویب شد. همان زمان به یاد دارم که سرسخت‌ترین مخالفت‌ها را شخص آقای خامنه‌ای می‌کرد که این‌گونه نشود، چون ما به مردم وعده جمهوری داده‌ایم و مردم شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی داده‌اند. آن زمان استدلال‌ها قوی بود. اگر مذاکرات آن زمان را مطالعه کنید، واقعا خواندنی است. بالاخره نظام جمهوری تصویب شد. من هم طرفدار همین نظر بودم. لذا دیگر بحثی نبود.


ناکامی نوروزی دزدان دریایی در ربودن نفتکش‌ ایران

Posted: 31 Mar 2012 04:42 AM PDT

جـــرس: با پنجاه و دومین حمله ناکام دزدان دریایی در دریای سرخ و تنگه باب المندب به یکی از کشتی‌های نفتکش ایران در ایام نوروز، 320 هزار تن نفت صادراتی ایران در بنادر دریای مدیترانه تحویل مشتریان خارجی شده است.


به گزارش مهر، پنجاه و دومین حمله دزدان دریایی در دریای سرخ و تنگه باب المندب به ناوگان نفتکش ایران در این منطقه در ایام نوروز ناکام مانده است.


بر این اساس روز سوم فروردین ماه نوروز سالجاری ساعت 8:35 دقیقه صبح یک فروند قایق تندرو متعلق به دزدان دریایی به نفتکش هنگام ایران در محدوده دریای عرب حمله می کند.


درنهایت به دنبال تعقیب و گریز چند ساعته 6 دزد دریایی با نفتکش ایران، کشتی هنگام با انجام اقداماتی همچون افزایش سرعت، به صدا درآوردن آژیر خطر و انجام حرکات زیکزاکی موفق به ناکام گذاشتن دزدان دریایی این منطقه می شوند.


کشتی نفتکش 320 هزار تنی هنگام ایران پیش از این حمله دزدان دریایی محموله نفت خام صادراتی خود را در بنادر مدیترانه تخلیه کرده بود و برای انجام بارگیری مجدد عازم پایانه نفتی خارگ در خلیج فارس بوده است.


جمال میاحی مدیر امور فنی شرکت ملی نفتکش ایران  با تایید ناکامی نوروزی دزدان دریایی به کشتی نفتکش ایران در دریای عرب، اعلام کرد: با وجود هوشیاری کارکنان نفتکش هنگام اما حضور به موقع نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی هم منجر به ناکامی جدید دزدان دریایی در ربودن نفتکش ایران شده است.


امیر دریادار حبیب الله سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با اشاره به اسکورت نفتکش‌های ایرانی در آبهای آزاد دربرابر حملات دزدان دریایی، تاکتیک این نیرو برای مقابله با حملات دزدان دریایی به کشتی‌ های تجاری و نفتکش‌ها را تشریح کرده است.


دزدان دریایی در منطقه شاخ آفریقا تا مناطق ساحل شرقی کشور سومالی و کنیا، تا حوزه دریایی شمال جزیره ماداگاسکار را تا عمق 450 مایلی دریا تحت نفوذ دارند.


از سوی دیگر مقصد نهایی دزدان دریایی پس از گروگان‌گیری کشتی‌ها، سواحل و بنادر کشور سومالی برای پناه‌ گرفتن است که بعد از هر گروگان‌ گیری، اقدام به دریافت باج ‌گیری و دریافت مبالغ بسیار بالایی می‌کنند.


در حال حاضر انتقال حدود 12 میلیون بشکه نفت خام کشورهای اوپک و غیر اوپک از مسیر تنگه باب ‌المندب و سواحل کشور سومالی به طرف قاره اروپا و امریکا، تردد بیش از 40 درصد صادرات گاز مایع (LNG) قاره آسیا در منطقه نا امن تنگه باب المندب انجام می گیرد.


همچنین تردد سالانه بیش از 65 هزار کشتی که عمدتا حامل کالاهای صادراتی و وارداتی هستند از مسیر مذکور مهمترین دلایل اهمیت امن بودن تنگه راهبردی باب المندب است. منطقه تهدید و خطر، حدود 1.2 میلیون مایع مربع وسعت را دارد.


این درحالی است که درشرایط فعلی ظرفیت ناوگان کشتیهای نفتکش ایران حدود 10 میلیون و700 هزار تن بوده که با این تعداد کشتی امکان جابه جایی سالانه بیش از 100 میلیون تن نفت خام و انواع فرآورده های نفتی وجود دارد.

تحلیل گری سیک از استراتژی ایران در صورت حمله نظامی به این کشور

Posted: 31 Mar 2012 03:26 AM PDT

 جـــرس: گری سیک از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در زمان ریاست جمهوری فورد، کارتر و ریگان و دستیار اصلی کاخ سفید در امور ایران در زمان انقلاب و تصرف سفارت آمریکا بود. وی که هم اکنون استاد مسائل بین المللی در دانشگاه کلمبیا است در یادداشتی که با عنوان «اگر اسرائیل ایران را بمباران کند چه می شود؟» در سایت «سی ان ان» منتشر شده است به عواقب حمله نظامی اسرائیل به ایران می پردازد.


به گزارش «تابناک»، گری سیک در این یادداشت با فرض وقوع حمله اسرائیل به ایران، نخستین واکنش را تشکیل جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل برای تصویب قطعنامه ای در محکومیت اسرائیل می داند و چنانچه آمریکا قطعنامه را وتو کند تردیدها در مورد همدستی آمریکا با اسرائیل از بین خواهد رفت.


با این وجود، احتمالا کشورهای اروپایی از این قطعنامه حمایت خواهند کرد و این نشانه آغاز فروپاشی ائتلاف تحریم ها علیه ایران خواهد بود که شکل دادن به آن سال ها زحمت را به دنبال داشته است. چرا که هم امریکایی ها و هم اروپایی ها به طور ضمنی بر این باور بوده اند که تحریم های فلج کننده جایگزینی بوده است برای جنگ، و با وقوع جنگ این باور دیگر معتبر نخواهد بود.


اما ایران چه خواهد کرد؟ گری سیک در پاسخ به این پرسش می نویسد «همه انتظار دارند که ایران پاسخ نظامی سنگینی بدهد. اما ممکن است متعجب شوند».


به باور وی ایران اعلامیه لازم برای خروج از «معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای(NPT) » را صادر خواهد کرد و به بازرسی های آژانس پایان خواهد داد. مقامات ایرانی لزوما اعلام نخواهند کرد که قصد دارند به سمت تولید سلاح های هسته ای پیش بروند، اما روشن خواهند ساخت که به عنوان کشوری غیرهسته ای که مورد حمله دولتی دارای سلاح هسته ای قرار گرفته است، این تصمیمی است که کاملا به آنها بستگی دارد. تمام ذخایر اورانیوم غنی شده از نظارت آژانس خارج خواهد شد و تمام دوربین های نظارتی نیز برچیده می شوند.


اما اگر ایران بتواند یک یا چند هواپیمای اسرائیلی را سرنگون کند پیچیدگی متفاوتی پیش خواهد آمد. یک یا چند خلبان اسرائیلی در دست ایران می تواند به شدت خطر گسترش درگیری را چه توسط آمریکا یا اسرائیل افزایش دهد.


گری سیک همچنین به اثرات عمومی تر این اتفاق نیز می پردازد. بازارها متوجه می شوند که تولید روزانه دو میلیون بشکه نفت ایران تا زمان نامعلومی وجود ندارد و قیمت ها جهشی ناگهانی خواهد داشت. رئیس صندوق بین المللی پول افزایش اولیه قمیت نفت را بیست تا سی درصد می داند. اما این می تواند تنها آغاز کار باشد. تصور اینکه لوله های انتقال نفت عراق توسط شبه نظامیان هوادار ایران منفجر شوند و میلیون ها بشکه نفت دیگر نیز از بازارها خارج شود، سخت نیست. اتفاقی که ممکن است برای خط لوله باکو- جیحان – تفلیس نیز رخ دهد.


علاوه بر این می توان انتظار داشت که دریافت و بارگیری نفت در بندرهای عربی خلیج فارس نیز به علت عملیات تخریبی و حملات رایانه ای به سیستم های کنترل با مشکل روبه رو شود. و اگر این وضعیت چند هفته ادامه پیدا کند قیمت نفت و بنزین به طرز بی سابقه ای افزایش پیدا خواهد کرد.


افزایش قیمت نفت همچون مالیاتی گزاف خواهد بود بر اقتصاد جهانی، آن هم درست زمانی که نشانه های خروج از رکود بزرگ را بروز می دهد. اقتصادهای شدیدا آسیب پذیر، مانند کشورهای جنوب اروپا ممکن است دچار ورشکستگی شوند اما همه کشورها با چالش های مهمی مواجه خواهند شد که مانند موجی، از حمل و نقل و هزینه های تولید به تمام جنبه های صنایعشان خواهد رسید. چیزی که وی آن را «سلاح کشتار جمعی واقعی ایران» می خواند.


گری سیک بر این باور است که بدون در نظر گرفتن این که ایران چگونه از اسرائیل و یا نیروهای آمریکایی انتقام می گیرد، بسیار برای آمریکا سخت خواهد بود که از ورود به جنگ سوم در خاورمیانه اجتناب کند. جنگی که هزینه های بیشتر و نتیجه ای نامشخص تر از جنگ افغانستان و عراق خواهد داشت، افسران امنیتی بسیاری در پنتاگون علیه آن هستند و مخالفت بسیاری نیز در داخل دولت شکل خواهد گرفت. مساله ای که بحث هایی عمومی در مورد گستره منافع مشترک آمریکا و اسرائیل شکل خواهد و آسیب دیدن روابط این دو کشور خطری بسیار بزرگ برای اسرائیل خواهد بود.


اما اتفاقاتی که استاد دانشگاه کلمبیا در خطوط پیشین ترسیم کرد نشان دهنده تمام ترس او نیست. وی مهم ترین تهدید را نه در روز یا هفته اول بعد از حمله اسرائیل، بلکه در سال بعد یا حتی بعدتر از آن می داند. زمانی که به باور وی یک بحران اقتصادی بزرگ با شواهدی از تلاش ایران برای ساخت سلاح هسته ای همراه شود.


با گذاشتن تحلیل هایی از این دست در کنار گزارش هایی که سازمان های مختلف بین المللی و آمریکایی منتشر کرده اند در مورد این که ایران به دنبال ساخت سلاح هسته ای نیست، می توان به این نتیجه رسید که آمریکا مجبور است با هر وسیله ممکن جلوی اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران را بگیرد. در واقع بعد از حمله ای نظامی، حتی اگر ایران بر اساس آموزه های اخلاقی و دینی خود نخواهد که به سمت تولید سلاح هسته ای برود، منطق آمریکایی نمی تواند همچینن مساله ای را باور کند و بنابراین تمام سنارویوهای خود را بر این اساس خواهد چید. به این ترتیب از نظر آنها و برای آنها عاقلانه تر و مفیدتر این است که ایران به فعالیت های هسته ای خود تحت نظارت آژانس ادامه دهد تا این که فضایی را ایجاد کنند که به دنبال ساخت سلاح هسته ای برود.

پرسش های بی پایان (۱)

Posted: 31 Mar 2012 02:33 AM PDT

مصاحبه‌ای با محمد نوریزاد
     تارنمای محمد نوریزاد: دراسفندماه سال گذشته چهارجلسه نشستیم و با نوری زاد ازهردر سخن گفتیم. محصول این چهارجلسه را به مرورتقدیم شما خواهیم کرد تا بدانید آنچه که دراین صحبت ها مورد اعتنا قرارگرفته، رویکردی است که نوری زاد ازآن اینگونه اسم می برد: «پوست اندازی مردمی.» او معتقد است: مردم ایران بلحاظ فکری درحال پوست اندازیِ تاریخیِ خویش اند. یکجورگذارازدخمه های توقف وانجماد وجهل وخرافه وبدکرداری، به معبری که ازاو «رشد» می توان دریافت. مردمی که روزگاری بس دراز در «ماراتون» انتفاع شخصی وطایفگی، مابقی مردم را زیرپامی گذاردند، حالا کم کم به ضرورت اصلاح قانون ونظارت برانجام آن و «انتفاع جمعی» می اندیشند. وبرای این اندیشه ی خود  هزینه نیزمی پردازند. نوری زاد معتقد است: حاکمیت با تمام قوا برتنورجهل وجهالت مردم پف می کند. چرا که میان بقای خود وجهالت جاریِ مردم، نسبتی حتمی می بیند. بی آنکه این حاکمیت بداند، عبورتاریخی ایرانیان، به معبری انجامیده که لاجرم دراین عبور، باید لباس جهل را ازتن درآورد ولباس فهم پوشید. کلیت این مصاحبه را درچند قسمت تقدیم شما خوبان می کنیم. نخست، قسمت نخست:

 

 

به عنوان اولین پرسش و برای این که راهی به بحث واکنیم، به ما بگویید چرامی نویسید؟ شما یک زمانی وعده کردید تا زمان برگزاری انتخابات به رهبری نامه خواهید نوشت. که به وعده ی خود عمل کردید و نوشتید. و حالا یادداشت های مستقل تان را شروع کرده اید. به ما بگویید: با چه فلسفه ی ذهنی می نویسید؟ از نوشتن چه هدفی را دنبال می کنید؟ آیا نتیجه ای از نوشتن های خود گرفته اید که همچنان می نویسید؟

 

اولین پرسش شما سه پرسش توأمان دارد. یک این که با چه فلسفه ی ذهنی می نویسم؟ من می نویسم بخاطراین که اگرننویسم باید به بخش وسیعی ازاستعداد انسانی خود پشت کنم. وباید به این پرسش بزرگ پاسخ بدهم که: اگر می خواهی ننویسی، پس چرا خودت را انسان می نامی؟

 

خب خیلی ها که نویسنده اند و دراین اوضاع نمی نویسند مگرازحوزه ی انسانیت خود خروج کرده اند؟ اراده ی من ازاین پرسش، پارامتریا فعل نوشتن نیست. این که مثلاً اگر نمی نوشتید سراغ چه کاردیگری باید می رفتید.

 

می دانم قصد شما ازطرح این پرسش، به ذات نویسندگی مربوط است. این که من آیا اساساً خود را نویسنده می دانم یا نه؟ با تعریفی که ازنویسنده و نویسندگی داریم؟ یا اگر نویسنده ام چرا پرخطرترین وجه اجتماعی و سیاسیِ آن را برگزیده ام. آنهم درجامعه ای که بهادادن به افکارعمومی درتلاطم فریب افکارعمومی ازریخت افتاده. یا چرا به نگارش داستان ورُمان روی نمی برم؟ وچرا دراین چند سال اخیرقلم خود را به وادی پرآشوبی برده ام که یک نویسنده معمولاً ازورود بدان پرهیزمی کند؟ نویسندگان به وضعیت آرام و امنی محتاجند تا با ورود به غوغای درون خویش، نسبتی با غوغای بیرون برقرار کنند.

 

چه خوب شد که ازنوشتن رُمان گفتید. راستی هیچ به این فکر افتاده اید که رمان بنویسید. شنیده ام یا یکجایی خوانده ام که درزمینه ی ادبیات کودک ونوجوان کارهایی منتشرکرده اید. یا حتی داستانهایی برای بزرگسالان نوشته اید.

 

من اتفاقاً درزندان نوشتن یک رُمان را شروع کردم. که البته هنوز به پایان نرسیده. ابتدا می خواستم فیلمنامه ای بنویسم. مقدماتش را نیزفراهم آوردم. مقدمات که می گویم شما همه را درعزم جزم معنا کنید. مصمم شدم که بنویسم. چه؟ یک فیلمنامه. درباره ی چه؟ اینش مهم نبود. مهم این بود که من باید چیزی می نوشتم که دربیرون زندان بشود به فیلم یا سریال تبدیلش کرد. اما بلافاصله منصرف شدم. شاید بپرسید چرا؟ با یک پرسش ازخودم وپاسخی که به خودم دادم ازخیرنگارش آن فیلمنامه گذشتم. ازخودم پرسیدم: این فیلم یا سریال قراراست کجا کاروازکجا پخش شود؟ معلوم است: داخل کشور. وازتلویزیون وسینماها. پس باید من تمام محدودیت های رایج فیلمنامه نویسان را مثل دیوارهای بتنی دراطراف خودم بالا می بردم. هم درگفتگوها وهم حادثه ها و هم درمنطق روایی داستان.

 

بهتربگویم: من باید میزممیزی وزارت ارشاد و افق خاک آلود صداوسیما را می کشاندم ومی بردم داخل سلول خود و بندبند قوانین و بخشنامه های نوشته ونانوشته ی آنها را درفیلمنامه ی خویش لحاظ می کردم ودرمتن یک خودسانسوریِ چندش آوربه خلق آن فیلمنامه پا می فشردم. بدیهی است که این خودش یک جورزندان مضاعف بود برای من. والبته تحمل نشدنی. این شد که ازخیرش گذشتم.  حتی به خودم گفتم بنویس و با اسم مستعاربده به یک جا و تصویبش کن. این را هم نپسندیدم. تجربه ی این کاررا داشتم. این بن بست راهی به جایی نداشت. درهمین شرایط بعد انتخابات سال 88 من فیلمنامه ای نوشتم و با اسم مستعاربه سیما فیلم دادم. سرضرب تصویب شد. راجع به شخصیت یک بسیجی خوب بود. ازآن بسیجی هایی که با این بسیجی های رایج فعلی فرق می کند. بسیجی من ازجنس همت ها و باکری ها بود. یک بسیجی درمتن یک اجتماع شلوغ. مقدمات ساخت آن هم فراهم شد. اما به محض این که اخلاقاً موضوع را با مدیر مربوطه درمیان گذاردم وبه وی گفتم که این اسم مستعار اسم من است، و آن مدیربا مدیران بالاتر و مدیرارشد سیمافیلم صحبت کرد، بلافاصله فیلمنامه ی تصویب شده وآماده ی کاراز مدارتولید بیرون کشیده شد. حتی حاضرشدم آن را دراختیاریکی دیگر قراردهم تا او بسازد و هیچ اسمی ازمن درکار نباشد. نپذیرفتند. این نشان می داد که مدیرسیما فیلم چه فشاری را باید تحمل می کرد. واساساَ اوچرا باید این فشاررا تحمل کند؟ این شد که با یک “نه” خیال خود را راحت کردند و برای همیشه عذرمرا خواستند. که: این طرفها آفتابی نشو. چه با اسم خودت چه با اسم مستعار.

 

نوشتن رُمان هم ازهمین محدودیت ها دررنج است که.

 

بله. به آن هم خواهم پرداخت. منتها این را بگویم که من راه خروج ازاین محدودیت ها را پیدا کردم. پس من درزندان ازخیرنگارش فیلمنامه درگذشتم وخیلی زود به سمت نگارش یک رمان واقعی با مختصاتی که خودم را سانسورنکنم روی بردم. چیزی که بر قلم من محدودیتی تحمیل نکند. درهمه ی این احوال نیز، نگارش نامه به رهبری ازداخل زندان، ونامه به رییس قوه ی قضاییه، و نامه به مردم، ونوشته های مستقل، و نگارش مجموعه ی ” گلها و سیم خاردارها” که به معرفی برخی ازگلهای داخل زندان می پردازد، فراموشم نشد. درهمان اوضاع و احوال بود که محکم نشستم به نوشتن یک رُمان تمام عیار.  

 

احتمالاً این رمان قابل چاپ نیست.

 

نباشد. راستش را بخواهید من اصلاً به چاپ آن فکرنکردم. اصل نوشتن برایم مهم بود. شاید باورنکنید این دومین باری بود که من لذت نگارش بدون واهمه وبدون خودسانسوری را تجربه می کردم. باراولش به نگارش یک فیلمنامه مربوط بود که پسرم اباذرازمن خواست فلان خاطره کودکی را با تجسم این که ماجرا دریکی ازشهرها و روستاهای آمریکا اتفاق افتاده بنویسم. نوشتم. بی این که دچارنگرانی از خط ونشان های آزاردهنده وگاه طنزگونه ی ارشاد و صداوسیما شوم.

 

اشاره ای به محتوای آن فیلمنامه می کنید؟

 

من چهارپنج ساله بودم که درروستای زادگاه من شایع شد درهمین پنجشنبه ای که درراه است دنیا به آخرمی رسد. وآن روز مثلاً سه شنبه بود. شیوع این خبردرروستایی که شاکله اش براختلاف و دودستگی و دعواها و زدوخوردهای طایفگی بود، غوغایی به راه انداخت. مردم دوطایفه، درجواریک قیامت عنقریب تصمیم گرفتند صبح پنجشنبه به امامزاده ی روستا که یک کیلومتراز آبادی دوربود بروند. وساعت شروع قیامت را درامامزاده باشند. این اجتماع شورانگیزوحلالیت طلبی های ناگزیرآنهم درامامزاده ای دورازآبادی فرصت مغتنمی بود برای دزدان وشایع کنندگان این خبرو روبیدن اموال مردمی که ازدیوارجهل بالا رفته بودندو خود آن را کمال عقل تفسیرمی فرمودند.

 

من این حادثه را به یکی ازروستاهای تگزاس بردم. دراین روستا تکدرختی مقدس وجود دارد. وشایع می شود که مسیح قراراست درفلان روز از پس آن درخت ظهورکند. غوغایی درمی افتد. مردمان ازهرکجای آمریکا به شوق تماشای آن لحظه ی تکرارنشدنی به آن روستا هجوم می برند. دراین روستا نیزهمان اختلافات رایج برقراراست. وهمان سرنوشت نیزچشم به راه مردم آن روستای هشتادسال پیش تگزاس. این فیلمنامه را بی هیچ محدودیتی وبا ظرافت های خاص مبتنی برفرهنگ مردمان آن سالهای تگزاس نوشتم و دادم ترجمه اش کردند. اسمش را هم گذاردم : تکدرخت مسیح.

 

خواستم برای دومین باراین لذت را مزه مزه کرده باشم. به خودم گفتم: این رُمان را بنویس برای دل خودت. نه برای این که به همین زودی ها چاپ شود. البته منظورمن ازکنارگذاردن محدودیت درنگارش یک رُمان، و به هیچ گرفتن ممیزی های حکومتی، به این نیست که من به حوزه های سخیف وسطحی ورود کرده باشم. بدیهی است که فردی با معتقدات مسلمانی من بهنگام خروج ازاین محدودیت ها به آغوش هرزگی درنمی افتد.

 

من نوشتن آن رُمان را درزندان شروع کردم. یک سوم آن را که هفتصد صفحه ای می شود نوشتم. که مابقی آن مانده. واتمام آن به همان وضعیت امن درونی من محتاج است.این وضعیت مورد نظرمن به این نیست که مرا دغدغه ی آب ونان نباشد. نه، بلکه مرادم ازتأکید براین وضعیت مناسب، رسیدن به یک آرامش درونی است. به یک قرار. به یک ضرورت که دست شما را ازنوشتن هرچیزدیگربازبدارد و به نوشتن همان رُمان ترغیب کند. یکجوراولویت بندی دراین که اکنون چه بنویسید و بعد ازاین چه؟ باورکنید من درهمین مرحله ی اولویت بندی، بشکلی ظالمانه یقه ی خودم را گرفتم وخودم را برسرضرورت های اجتماعی نشاندم. که: کارهای شخصی وتمایلات شخصی ات را رها کن و بچسب به درد وداغ جاری مردم. مردمی که معترض اند وبابت این اعتراضشان هم دارند بها می پردازند. این شد که نوشتن مابقی رمان مرتب به ورطه ی تعویق افتاد.

 

راستی شما جزو مؤسسین انجمن قلم نبودید؟

 

چرا. ما سی نفربودیم که این انجمن را تأسیس کردیم. من یک چند دوره ای هم به عضویت هیات مدیره ی انجمن قلم انتخاب شدم. جریان پایان کارخودم را دراین انجمن خواهم گفت. اما پیش ازآن اجازه بدهید بگویم که من درزندان با تماشای آثاردوستان نویسنده ای که یک زمان درکنارهم به نوشتن می اندیشیدیم و با هم تشکیلات کوچکی به اسم همان”انجمن قلم” تأسیس کرده بودیم، مرتب به خودم می گفتم: توهم می توانستی جوری بنویسی که به کسی برنخورد. می توانستی نوشته هایت را بچاپ برسانی. می توانستی نویسنده ی محض باشی. اما متعمدانه براین گرایش درونی ام پای کوفتم.

 

شما چند جلد کتاب چاپ شده دارید؟

 

پانزده جلد. که عمدتاً داستان اند. بجزدوفیلمنامه وچهارجلد منتخب نوشته های انتقادی ام…… ازاین مرحله نتوانستم عبورکنم. دیدم خود این فکر که: بنویسم برای چاپ شدن، خودش یکجورمحدودیت را آنهم درزندان به من تحمیل می کند. پس نوشتن برای چاپ شدن را واساساً نوشتن رُمان را وانهادم و نوشتن از بند بند اعتراض مردمِ معترض را برگزیدم. به مخاطرات جاری این راه نیزاصلاً نیاندیشیدم. مخاطراتی که هم درکمین خودم بود وهم سرراه خانواده ام. من شنیده بودم که دستگاه اطلاعات ما اگر بخواهد حتی یک پیغمبرخدا را به خاک مذلت بنشاند این استعداد را دارد.

 

اجازه بدهید از نامه ی نخست محمد نوری زاد به رهبری شروع کنیم. عکس العمل دوستانتان چه بود؟ کسانی که ناگهان قلم شیفته ی نوری زاد را حالا منتقدانه می یافتند.

 

بعداز وقایع انتخابات سال هشتادوهشت، اوضاع قمردرعقرب شد. یعنی آن چهره ی مخفی وبزک کرده ی نظام رخ نمود. بسیجی ای که قرار بود فدایی مردم باشد، قمه به دست و زنجیربه دست به جان مردم و به جان اموال مردم افتاد. وپاسداری که برای درخدمت مردم بودن و برای صیانت ازشایستگی ها وحاجت های انقلاب تأسیس شده بود و درعرصه ی هشت سال جنگ و دفاع به باورمردم راه یافته بود، حالا برای صیانت ازیک جریان غارتگربه میدان آمد و کلت کمرش را واگشود وبه طرف مردم شلیک کرد. اولین نامه را که به رهبرنوشتم، بی حضورمن، مرا ازهمان انجمن قلم اخراج کردند.

 

یادم هست یکی ازدوستان وساطت کرد تا یک جلسه ی توجیهی درانجمن قلم تشکیل شود و به من مثلاً فرصت بازگشت داده شود. آن جلسه تشکیل شد. رییس جلسه که ازدوستان هم طیف بود به من گفت: تو با نگارش این نامه، دل امام زمان را شکستی. وکلی ازاین حرف ها. واین که: اگر می خواهی به انجمن قلم برگردی ، باید توبه کنی. به رییس جلسه گفتم: شما که می فرمایید من با نگارش این نامه دل امام زمان را شکسته ام آیا ازامام زمان دستخط دارید؟ وگفتم: این شما هستید که باید توبه کنید. بخاطرخون ها و ظلم هایی که به چشم خود دیده اید و سکوت کرده اید. وگفتم: قلمی که نخواهد و نتواند واقعیت های جامعه را ببیند، هیزمی است که به کارسوختن می خورد. به حاضرین جلسه گفتم: شماها به گوش خود شنیده اید که درکهریزک چه شده وچه روی داده و دارید سکوت می کنید. وگفتم: اگر به فرزندان شما تجاوز شده بود آیا باز همین جور دامن برمی کشیدید؟ وبا همین چند جمله برای همیشه ازآن انجمن بیرون زدم.

 

سایر دوستان چه؟

 

با همان اولین نامه به رهبری، همه ی دوستان قدیم ازمن روی برگرداندند. وهمزمان همه ی درها به روی من بسته شد. سومین نامه را که نوشتم، درزندان به رویم وا شد. هیچوقت یادم نمی رود احساس آن روزی را که مرا تحت الحفظ به سمت زندان اوین می بردند. احساس کسی را داشتم که دارد تقاص سالها بی خبری خود را می پردازد. شاید باورنکنید که من آن روز روی زمین نبودم. بلکه روی ابرها راه می رفتم. چون خدا را سپاس می گفتم که عقوبت مرا ازهمین دنیا شروع کرده. عذاب هایی که من درزندان اوین دیدم وخانواده ام دربیرون زندان متحمل شدند، ذره ای ازتقاص همراهی من با حکومت و نظامی بود که حالا آشکارا دستش به خون بی گناهان آلوده شده بود. وتقاص سالها بی خبری ام.

 

شما درزندان همچنان نوشتید و نوشتید و نوشتید. درحالی که بخاطرهمین نوشتن ها به زندان رفته بودید. ونباید می نوشتید. کما این که اغلب زندانیان نیزنمی نویسند. ترجیح می دهند دوره ی زندانشان سپری شود و بیرون بیایند.

 

درزندان ودرسلول های انفرادی، نوشتن می تواند بهترین مسکن برای یک زندانی بهم ریخته باشد. اما بازجوها و روال جاری زندان، این تسکین را اززندانی دریغ می کنند. ومن برای داشتن قلم وکاغذ بی تاب بودم. یادم هست روزهای تلخ بازجویی وهتاکی ها و ضرب و شتم های من بود. می خواستند من به زانو دربیافتم و توبه نامه بنویسم و تقاضای عفو کنم و دریک مصاحبه ی تلویزیونی به همگان بگویم که: خطا کرده ام. بگویم: ازمن درگذرید. مقاومت من اما، باعث عصبیت بازجوی اصلی من شد. کار به تنگناهای انسانی درافتاد. او بی ادب و بی سواد بود. ومن، یک اسیر. چه می توانستم بکنم؟ یک روز که مرا اززندان وحبس سه چهارساله می ترسانید، به وی گفتم: بگذار حرف آخرم را بزنم: چند بسته کاغذ به من بدهید و چند تا خودکار. بروید و سه چهارسال بعد بیایید و درسلول را بازکنید.

 

بازجوی بی ادب و بی سواد من آنقدربه من کاغذ وقلم نداد تا این که یک روز ازخودش یک قلم “کش” رفتم. آن را درآستینم گذاردم و به سلول بردم. پشت به دریچه ی کوچک سلول نشستم و سرخودکار را ازآستین خود بیرون کشیدم. وآن را تا جلوی صورتم بالا بردم و بوییدم و بوسیدم. شاید باورنکنید که من یک ساعت تمام به آن خودکار نگاه می کردم وسیرنمی شدم. به خدا آفرین می گفتم که درقرآنش به قلم سوگند یاد کرده. وبه قلم می گفتم: توعجب لیاقتی داری که خدا تو را ازمیان سایر پدیده ها برگزیده وبه جان تو سوگند خورده. وبه آنچه که می نویسی تأکید ورزیده. حالا به کاغذ نیازم بود. قلم پیدا شده بود اما من روی چه می نوشتم؟ به ما همراه غذا گاه دوغ نیزمی دادند. ازاین دوغ های پاکتی. این پاکت ها را با دقت پاره می کردم و با دقت بیشتر، ضخامت ورق مقوایی آن را ازمیان می گشودم. یک وسعت کوچکی ازکاغذ کاهی پیدا می شد. به قدر کف دست. روی آنها می نوشتم. ” نجواهای محمد نوری زاد درزندان اوین”محصول همان نوشتن های من روی پاکت دوغ است. 

 

وبعد دانستم روی دستمال کاغذی نیز می توانم بنویسم. ازنگهبانان روزی سه برگ دستمال کاغذی می گرفتم. این سه برگ را که ازهم وامی گشودم، می شد شش صفحه. من روزی شش صفحه کاغذ داشتم. نامه ی چهارم من به رهبری که ازداخل زندان بیرون داده شد، روی دستمال کاغذی نوشته شده بود. اتفاقاً همین را به بازجویم گفتم. ترس و واهمه ای نداشتم. به اوگفتم من یک نامه ای به رهبرنوشته ام که به همین زودی ها منتشرمی شود. پرسید چطورآن را بیرون داده ای؟ گفتم یک روز که مرا با چشمان بسته به بهداری زندان برده بودند ودرکنار زندانیان دیگررو به دیوار ایستاندند، آن را درجیب یک جوان انداختم که با صدای آرام می گفت به زودی آزاد می شود.

 

من می توانستم درآن روزهای پرازهول وهراس، به نوشتن هرچیزی که به من تسکین بدهد روی ببرم. مثل رُمان”سلام آتابای” که مواد خام آن را ازمدت ها پیش درذهن آماده کرده بودم. یک رمان درامتداد حسرت های یک انقلاب متفاوت. یا بهتربگویم: رمانی که اگر می نوشتم، وقتم را پرکرده بودم و به بازجوهای خود می فهماندم که من هنوز دل درگرو امثال آنها دارم و یک تخفیفی ازشان می گرفتم. رمانی که اطمینان دارم هرچه هم که خوب و فنی نوشته می شد، به تف لعنت نمی ارزید.

 

من اما بهترین تسکین را شناکردن درجهت مخالف رودخانه اوین یافتم. این که ازچیزهایی بنویسم که مرا بخاطرآنها به زندان انداخته اند. مگرمی شود؟ این که تکرارجرم محسوب می شود. بشود. من مگر جرم خودم را قبول دارم که ازتکرار آن بهراسم؟ ونوشتم. نامه پنجم محمد نوری زاد از زندان اوین به رهبری. وبعد نامه ی ششم را ازبیرون نوشتم. نامه ی ششم را که نوشتم بلافاصله مرا به زندان بازگرداندند. یک روز دادستان تهران به داخل سلول من آمد و گفت: ما تو را آزاد کرده بودیم. به شرط این که ننویسی. اما تو گازش را گرفتی و بازرفتی اول خط.

 

نامه ی هفتم به رهبری را از داخل زندان نوشتم. اینها همه اش تکرار جرم محسوب می شد. چرا که من اعتراض مردم معترض را به رهبرمتذکرمی شدم. واین بازگفتِ اعتراض ها ازنگاه بازجوها و قاضیان گوش بفرمان، جرم بود. وتکرارآنها جرمی دیگر. وبازنامه ی هشتم ازداخل زندان. تکرارجرم یعنی چه؟

 

داستان آن رُمانی که هفتصد صفحه ی اولش را نوشتید چیست؟

 

شخصیت محوری آن، یک بازجوی وزارت اطلاعات است. برخلاف بازجوهای هیولاگون، این بازجو، جزو خوبان است. ونمی خواهد همه ی هویت انسانی اش را قربانی نظامی بکند که داستان حفظ آن را دیگران با دزدی ها و قتل و غارت هایشان تعریف وتجویزمی کنند.

 

 

ادامه دارد 

 

 

 

منبع: تارنمای محمد نوری‌زاد

 

محتوای یادداشت‌ها لزوماً دیدگاه جرس نیست.