جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


سبز می شوم

Posted:

طراح : الهام اسدی

گزارش تصویری - گردهمایی “همبستگی حامیان مادران عزادار” در پاریس برگزار شد

Posted:

جرس: گردهمایی این هفته حامیان مادران عزادار با عنوان همبستگی حامیان مادران عزادار روز گذشته در پاریس و با حضور نمایندگان بسیاری از شهرها برگزار شد.


به گزارش جرس، حضور پررنگ حامیان مادارن عزادار در بیست و یکمین کنفرانس سالانه بنیاد پژوهش های زنان ایران در پاریس باعث شد که گردهمایی این هفته حامیان مادران عزادار ایران به طور دسته جمعی و با حضور فعال زنان و مردان شرکت کننده در کنفرانس برگزار شد.

 

در این گردهمایی حامیان مادران عزادار از کشورها و شهرهای مختلف مانند فرانکفورت، کلن، دورتموند، وین، لندن، لس آنجلس، منترال و ایتالیا در این گردهمایی شرکت داشتند.


در این برنامه علاوه بر سخنرانی، برنامه هایی چون خواندن سرود، نشان دادن عکس های جانباختگان و زندانیان سیاسی، مطرح کردن خواسته های مادارن و جمع کردن امضا علیه اعدام و شکنجه و آزادی زندانیان سیاسی برگزار شد.


گفتنی است حامیان مادران عزادار، هر هفته در شهرهای مختلف دنیا، در گروه های کوچک و بزرگ، گردهمایی هایی را برگزار می کنند و با زنده نگاه داشن خاطره عزیزان از دست رفته و دربند در جهت حل مشکلات خانواده های آنان بحث و گفتگو می کنند.
 

 

 

عکاس : مریم اشرفی Get the Flash Player to see this rotator. var s1 = new SWFObject("http://www.rahesabz.net/picstories/image/88/tir/Base/simpleviewer.swf","flashContent", "600", "600", "9.0.124"); s1.addParam("allowfullscreen","true"); s1.addVariable("galleryURL" , "http://www.rahesabz.net/picstories/image/88/tir/conferance zanan/gallery.xml"); s1.addVariable("width","600"); s1.addVariable("height","600"); s1.write("container");

اعظم طالقاني: جريان اصلاح طلب و اصولگرا براي تامين منافع ملي به يكديگر نيازمندند

Posted:

طيف‌هايي از اصولگرايان بالاخره متوجه شده‌اندكه بدون اصلاح‌طلبان نمي‌توانند ادامه دهند

جرس: دبير‌‌كل جامعه زنان تاكيد كرد: جريان اصلاح طلب و اصولگراها براي تامين منافع ملي به يكديگر نياز‌مندند.


به گزارش ایلنا، اعظم طالقاني در پاسخ به سوالي مبني بر ضرورت تعامل جريان اصلاح طلب و گروه‌هاي اصولگرا با اشاره به وضعيت گروه‌هاي سياسي داخل كشور اظهار داشت: دو جريان اصلي اصلاح‌طلب و اصولگرا درون كشور وجود دارد. طيف‌هايي از اصولگرايان بالاخره متوجه شده‌اند كه بدون اصلاح‌طلبان نمي‌توانند ادامه دهند برخي از اصلاح‌طلبان هم با تحليل شرايط موجود به همين نتيجه رسيده‌اند كه اين دو جريان به جاي تكيه بر عقل و خرد و منافع ملي بخواهند به جدال بر سر قدرت بپردازند، كشور لطمات جبران‌ناپذيري متحمل خواهد شد.


وي ادامه داد: اين‌طور كه از صحبت‌هاي عقلاي قوم پيداست به اين نتيجه هم رسيده‌اند كه دلسوزان نظام بايد براي حل مشكلات دست به كار شوند.


دبير‌كل جامعه زنان انقلاب اسلامي در واكنش به سخنان هفته پيش احمدی نژاد كه تنها يك حزب در كشور وجود دارد، گفت: از نظر افكار عمومي منظور ايشان درباره حزب ولايت حزب امام زمان(عج)است، تعبير گروه ايشان از حزب ولايت حتي با تعبير رايج مابقي اصولگرايان هم متفاوت است.
 

حسینیان: اختلافات موجود در کشور خیلی جدی نیست، مردم نگران نباشند

Posted:

جرس: روح‌الله حسینیان رئیس فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس گفت: اختلافاتی که در کشور وجود دارد، خیلی جدی و اصلی نیستند که مردم نگران باشند، این اختلافات طبیعی است که بین مجلس و دولت و قوه قضائیه وجود داشته باشد.


به گزارش فارس، وی با این ادعا که برخی خواهان دامن زدن به اختلافات بین سه قوه و مسئولان کشور هستند، گفت: اگر این اختلافات نبود باید نگران می‌شدیم که ممکن است در این اتحاد و سکوت خدای ناکرده با بی‌تفاوتی حقوق مردم ضایع شود. به نظر می‌آید اختلافات موجود بسیار طبیعی است و از مواردی است که موجب رحمت برای مردم خواهد بود.


وی اظهارعقیده کرد: دشمنان نباید خیلی به اختلافات موجود در کشورمان امیدوار باشند و فکر کنند این موضوع به نفع آنها تمام خواهد شد.

 

حسینیان افزود: اگر مسئولان با یکدیگر اختلاف هم داشته باشند در یک مسئله اتحاد دارند و آن ایستادگی در برابر آمریکا و اروپا و قدرت‌های زورگو و دفاع از انقلاب اسلامی و تبعیت از مقام معظم رهبری است.

 

رئیس فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس گفت: بسیاری از افراد می‌خواهند این موضوعات کوچک را بزرگ جلوه دهند چرا که تصور می‌کنند پیروزی آنها در گرو دامن زدن به این اختلافات است.


روح الله حسینیان نماینده اصولگرای مجلس هشتم، پیش از این ها، در جریان محاکمه عبدالله نوری (وزیر کشور سابق و مدیر مسئول روزنامه خرداد) در دادگاه ویژه روحانیت وی از اعضای هیات منصفه دادگاه بود که به توصیه اکید مقامات از حضور در جلسه دادگاه منع شد. او همچنین عضو هیات منصفه دادگاه غلامحسین کرباسچی نیز بود.


حسینیان چهارم اردیبهشت ۱۳۸۶ مشاور سیاسی و امنیتی احمدی نژاد (رئیس جمهور) شد. وی در جریان وقایع بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، تدوین کننده اصلی طرحی بود که به موجب آن محاربان ظرف پنج روز اعدام می شوند. حسینیان چند روز بعد از ارائه این طرح نامه ای با متن استعفا از مجلس نوشت و به ادعای خودش دلیل این استعفا بی‌نتیجه ماندن تلاش‌هایش برای جلوگیری از تندروی‌هایی که با زندانیان انجام می‌شود، بوده است.
 

آيت‌الله مكارم شيرازي: در مقابل ناهنجاري‌هاي اجتماعي نه استفاده از خشونت صحيح است نه تسامح

Posted:

اگر مردم اروپا پيرو شهوات خود نبودند اكنون سرتاسر اروپا زير پرچم اسلام بود

جرس: آيت‌الله مكارم شيرازي گفت: در مقابل ناهنجاري‌هاي اجتماعي و فرهنگي نه استفاده از خشونت صحيح است نه تسامح و تساهل بلكه بايد با تدبير آن‌ها را رفع كرد.

 

به گزارش ايسنا، اين مرجع تقليد در صحن جامع رضوي حرم مطهر اظهار كرد: دشمنان اسلام و انقلاب در خارج از كشور طوفاني را عليه ما به راه انداخته‌اند كه با توجه به فرمايشات  رهبري ملت ايران بايد آگاه باشند تا به اين طوفان دامن نزنند.

 

وي با اشاره به "هجوم سياسي و اقتصادي غرب به كشور"، هجوم فرهنگي را به مراتب خطرناك‌تر اعلام و اظهار كرد: فرهنگ آسيب‌پذيرترين بخش يك جامعه است زيرا كه تهاجم فرهنگي جوانان را از خود بيخود و به بيراهه مي‌كشاند.

 

مكارم شيرازي تهاجم فرهنگي را بزرگترين تهديد براي كشور دانست و اشاره كرد: اگر در آينده مورد هجوم دشمن قرار بگيريم، جواناني كه تهاجم فرهنگي بر آنان غالب شده است نخواهند توانست از كشور و ملت خود دفاع كنند.

 

وي اظهار عقیده کرد: اين جوانان مذهبي بودند كه در مقابل سيل هجوم دشمن در 8 سال دفاع مقدس ايستادگي كردند.

 

اين مرجع تقليد "سرمايه و سلاح" كشور را در مقابل "دشمنان" تقوي، ايمان و عشق به شهادت جوانان اعلام کرد و گفت: بايد از اين سرمايه عظيم محافظت كرد و در قبال مسائل اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي از تساهل و تسامح جلوگيري كرد.


وي افزود: از آنجا كه در مسير كمال شياطين در كمين انسان است خداوند واعظاني را مشخص كرده است كه به ما هشدار دهند تا از مسير هدايت گمراه نشويم.

 

مكارم شيرازي واعظان را به دو دسته ناطق و خاموش تقسيم و اظهار كرد: واعظان ناطق شامل انبيا، امامان، علما و كتاب‌هاي آسماني هستند و واعظان خاموش اتفاقاتي چون مرگ است كه چنان پندي به انسان مي‌دهد كه اگر به آن گوش فرا دهيم در زندگي ديگر اسير هوي و هوس نخواهيم شد.

 

اين مرجع تقليد با اشاره به داستان مردان آنجلس، گفت: اگر مردم اروپا پيرو شهوات خود نبودند اكنون سرتاسر اروپا زير پرچم اسلام بود.
 

انفجار در زاهدان؛ چه کسی تقصیر را به گردن می گیرد؟

Posted:

یلدا آراسته
با گذشت سه روز از انفجار مسجد جامع زاهدان، علیرغم آنکه گروه جند الله که پیش از این رهبریش بر عهده "ریگی" بود مسئولیت این عملیات انتحاری را به عهده گرفت باز هم حکومت ایران تقصیر را به گردن دشمنان خارجی و به ویژه آمریکا انداخت .

 

 علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در آغاز جلسه علنی مجلس بار دیگر بر این مسئله تاکید کرد که مسبب اصلی بمب گذاری اخیر در زاهدان" آمریکا" است و "این اقدام خائنانه آمریکا بی جواب نمی ماند."   وی همچنین خواستار پاسخگویی دولت پاکستان نیز در خصوص "حضور این افراد شرور" شد.     مسجدی که منفجر شد     همزمان با برگزاری مراسم ایام جشن های شعبانیه، مسجد جامع زاهدان در یک عملیات انتحاری منفجر شد.   "جنبش مقاومت مردمی ایران" موسوم به جندالله مسئولیت این انفجار را به عهده گرفته و گفته است که دو تن از اعضای طایفه ریگی، به نام های عبدالباسط ومحمد، عامل انفجارهایی بوده اند که در آن 27نفر کشته و 119 نفر زخمی شدند.   از آنجائیکه زاهدان از حمله شهرهایی است که مردم شیعه و سنی در کنار یکدیگر زندگی می کنند بعد از این انفجار بیم آن می رود که اختلافات قومی و قبیله ای سر باز کند.     هراس از تفرقه    
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، امام جمعه اهل سنت زاهدان و رئیس شورای هماهنگی حوزه های علمیه اهل سنت ایران، در بیانیه ای حمله انتحاری به مسجد جامع زاهدان را محکوم کرده است.

مولوی عبدالحمید دراین بیانیه گفته است "از مردم شریف زاهدان و استان اعم از شیعه و سنی می خواهم با بیداری و هشیاری آرامش خود را حفظ نموده و خصوصا از برادران اهل سنت می خواهم با برادران و خواهران دینی خود احساس همدردی نمایند."
    نمایندگان مستعفی     با این حال مهمترین واکنشی که به دنبال این انفجارها رخ داد استعفای نمایندگان استان سیستان و بلوچستان بود.   حسینعلی شهریاری نماینده شهر زاهدان 25 تیر ماه نامه استعفای خود را به علی لاریجانی تقدیم کرد.   او دلیل استعفایش را "تامین امنیت و احقاق حقوق شهروندی" همشهریانش دانست و در بخشی از نامه خود آورد: " با وجود پیگیری های فراوان اینجانب، متأسفانه مسئولان نتوانستند حداقل وظیفه خود را که همانا حفظ امنیت جان و مال مردم است، انجام دهند."   پیمان فروزش، نماینده دیگر زاهدان و عباسعلی نورا، نماینده زابل در مجلس ایران هم گفته اند که در صورت تأمین نشدن امنیت استان سیستان و بلوچستان ازنمایندگی مجلس کناره گیری خواهند کرد.   با این حال امروز علی لاریجانی اعلام کرد : " از دو نماينده سيستان و بلوچستان يعني شهرياري و نورا كه با احساس مسئوليت،آرامش و امنيت و آباداني اين استان را دنبال مي‌كنند، مي‌خواهم كه با حضورقوي در مجلس شوراي اسلامي خواسته‌هاي برحق مردم را پيگيري كرده و ازاستعفاي خود صرف‌نظر كنند."   نگرانی عمده این نمایندگان مجلس نیز بالا گرفتن اختلافات قومی و قبیله ای در این استان استان است که پیش از این نیز سابقه داشته است.     همه جا آرام است     این پیش  بینی ها چندان هم نادرست نبود و بعد از این انفجارها گروهی ناشناس به یک پاساژ متعلق به بلوچ ها در زاهدان حمله کردند و مغازه هایی را به آتش کشیدند با این حال محمد نجار وزیر کشور اعلام کرد که : " اقدام تروریستی در زاهدان ، فقط برای برهم زدن آرامش مردم بود ، ولی مردم بلافاصله ، آرامش و امنیت را در منطقه تامین كردند."     چه کسی مقصر است؟     با آنکه گروه جند الله که پیش از این رهبریش بر عهده "ریگی" بود مسئولیت این کار را به عهده گرفت و در سایت رسمی خود عکس دو نفری را که دست به این عملیات انتخاری زده بودند منتشر کرد، باز هم حکومت ایران تقصیر را به گردن دشمنان خارجی انداخت .   وزیر کشور اعلام کرد : "عاملان این اقدام كه از حمایت صهیونیست ها و استكبار جهانی برخوردارند، از نظام مقدس جمهوری اسلامی عصبانی هستند و هر بار از ترفندهای جدیدی برای برهم زدن امنیت منطقه سیستان و بلوچستان استفاده می كنند . "   علاالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز خواهان پاسخگویی آمریکا در مورد انفجار روز گذشته زاهدان شد.   وی به خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران (ایرنا)، گفت: "این رویدادها محصول حمایت‌هایی است که سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و انگلیس از گروهک‌های تروریستی در منطقه خاورمیانه انجام می‌دهند."


               محکوم می کنیم     هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا در بیانیه ای این عملیات تروریستی را مجکوم کرد و گفت: " من به شديدترين شكل ممكن حملات تروريستي روز پنج‌شنبه را كه جندالله مسووليت آن را برعهده گرفته است و ايرانيان را در يك مسجد در استان سيستان وبلوچستان هدف قرار داد محكوم مي‌كنم."   از سوی دیگر شورای امنیت سازمان ملل نیز این حمله ها را که دهها و کشته و زخمی برجایگذاشت، به شدت محکوم کرد. در این بیانیه تاکید شده است که همه اشکال تروریسم فارغ از انگیزه و درهرکجا و و هر زمان و از سوی هر کسی که باشد، جنایتکارانه و توجیه ناپذیراست.   کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز یک روز پس از بمب گذاری ،بمب‌گذاری‌های زاهدان را به‌شدت محکوم کرد و این عمل را ناجوانمردانه نامید.   شخص باراک اوباما نیز خود با صدور بیانیه ای انفجارهای مسجد جامع زاهدان را قویا محکوم کرد و "قتل غیرنظامیان بیگناه رادر محل عبادتشان" جرمی غیرقابل تحمل دانست.   او در بیانیه خود آورد: " آمریکا در کنار خانواده ها و کسانی که عزیزانشان کشته و مجروح شده اند و نیز در کنار مردم ایران در مقابل این بی عدالتی ایستاده است."     با این حال دولت ایران معتقد است که امریکا از گروه جند الله حمایت می کند. در روز های اول کارشناسان سیاسی در ایران معتقد بودند که این انفجار اقدام تلافی جویانه آمریکا است برای آنکه ایران توانسته است شهرام امیری را پس بگیرد.     اقدام تلافی جویانه     با این حال کارشناسان دیگری در ایران نظرات دیگری دارند. روزنامه اصولگرای جمهوری اسلامی نوشت : "ا نفجارهای زاهدان نظر کارشناسان قضائی و امنیتی استان سیستان و بلوچستان را به اثبات رسانده که معتقد بودند اعدام عبدالمالک ریگی می‌بایست تا ریشه کن شدن کلیه عوامل گروهک وی به تأخیر می‌افتاد."   این روزنامه نوشت: "این کارشناسان درباره چگونگی محاکمه و زمان اعدام این شرور، نقطه نظرات کارشناسانه‌ای داشتند که به آنها توجه نشد".   عبدالمالک ریگی رهبر سابق گروه جندالله در روز 30 خرداد توسط قوه قضائیه ایران اعدام شد پیش از آن در سوم خرداد ماه نیز عبدالحمید ریگی برادر وی در محوطه زندان زاهدان اعدام شد.    عباسعلی نورا، نماینده مردم زابل در مجلس در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا، به وجود "فرهنگ انتقام" در سیستان و بلوچستان اشاره کرد و گفت: "پس از اعدام ریگی ما به مقامات تذکر دادیم و حتی در کمیسیون امنیت‌ملی جلسه گذاشتیم و به صورت انفرادی با برخی مقامات مطرح کردیم که این گروهک دست به اقدامات تلافی جویانه خواهد زد."   او حتی اعلام کرد که حدس می زده اند که این اقدام تلافی جویانه ممکن است در چه روزهایی صورت بگیرد. نورا معتقد است که "غفلت ما باعث شد گروهک ریگی دوباره فعالیت خود را آغاز کند"   اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نيروي انتظامي نیز اعلام کرد:" از پس از اعدام ريگي ما انتظار عمليات تروريستي از سوي باقي‌مانده گروهك اورا داشتيم و همان‌طور كه مشاهده شد در ورودي مسجد ماموران بازرسي حضور داشتند اما نوع عمل جوري بود كه تروريست با زور وارد مسجد شد و طبيعتا گرفتن يك تروريست در آن استان بزرگ كارآساني هم نيست اما اميدواريم به زودي بقاياي اين گروهك‌ را از بين ببريم."  
  مقصری که ما نیستیم 
  با این همه با سخنان امروز رئیس مجلس شورای اسلامی چنین بر می آید که دولت ایران هنوز اصرار دارد که این اعمال را به گردن کشورهای دیگر بیندازد.هر چند که دولت امریکا اعلام کرده است که : این ادعا که آمریکا از گروهی مانند جندالله تحت هدایت ریگی حمایت کند "یک ادعای نادرست دیگر در میان فهرست بلندی از ادعاهای ساختگی و مضحک ایران است."اما آمریکا کشوری است که انگشت اتهام ایران به سوی او دراز است.   با این حال علاالدین بروجردی نیز پاکستان را چندان در حوادث اخیر بی تقصیر ندانسته است و اعلام کرده است :"  قرار است از پاكستاني‌ها درخواست شود تا اگر توانمندي برخورد با تروريست‌ها را ندارند به جمهوري اسلامي ايران اعلام كنند تا در جهت دفاع ازحقوق ملت ايران اقدامات مناسب صورت گيرد."   در این میان، تنها کسانی که در این بمب گذاری متهم نشدند نیروهای امنیتی ایران بودند که هرگز در معرض پرسش و نقد قرار نگرفتند و نیازی به پاسخگویی ندیدند.


جانشين نيروي زميني سپاه  نیز این حادثه را نه نشانه ضعف نیروهای امنیتی که نشان از ضعف و زبونی و ذلت دشمنان جمهوري اسلامي دانست.                  

 

شناي همسايه‌ها در زير آب‌هاي كاسپين

Posted:

رضا غيبي

 

 آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان بر نفت ‌وگاز خزر خيمه زده‌اند

در سال ۲۰۰9 ميزان برداشت سه كشور جمهوري آذربايجان، تركمنستان و قزاقستان بالغ بر 7/2 ميليون بشكه در روز بوده كه سهم ايران از اين ميزان برداشت صفر بوده است. افزايش توليد نفت و گاز درياي خزر توسط اين سه كشور در سال‌هاي گذشته بسيار چشمگير بوده است و غيبت ايران در اين برداشت‌هاي نفت و گاز به چشم مي‌خورد. توليد و صادرات نفت و گاز كشورهاي حاشيه خزر شامل آذربايجان، قزاقستان و تركمنستان طي سال ۲۰۰9 رشد چشمگيري داشته و به حدود ۲/۷ ميليون بشكه در روز رسيده است. براساس آمارهاي ميس، ميزان توليد نفت سه كشور طي سال ۲۰۰8 به بيش از 366/2 ميليون بشكه در روز رسيده است. اين رقم طي سال ۲۰۰7 كمتر از 114/2 ميليون بشكه بوده است.

 

توليد گاز طبيعي نيز در اين مدت به بيش از 8/104 ميليارد مترمكعب رسيده است. اين رقم طي سال ۲۰۰7 نيز به كمتر از 4/97 ميليارد مترمكعب رسيد.

 

اين سه كشور با شتاب دادن به توسعه ميادين نفتي خزر ميزان برداشت خود را به‌طور چشمگيري افزايش مي‌دهند، به‌طوري كه در سال ۲۰۰7 در مجموع 13/2 ميليون بشكه در روز نفت خام از منابع درياي خزر برداشت شد كه اين رقم با ۲۰۵ هزار بشكه افزايش در روز به 335/2 ميليون بشكه در روز در سال ۲۰۰8 رسيد.

 

جمهوري قزاقستان بيشترين ميزان بهره‌برداري از ذخاير درياي خزر را داشته است. توليد نفت اين كشور از ميادين نفتي درياي خزر از 513/1 ميليون بشكه در روز در سال ۲۰۰7 به 53/1 ميليون بشكه در روز در سال ۲۰۰8 رسيد. توليد نفت جمهوري آذربايجان از ۶۴۰ هزار بشكه در روز در سال ۲۰۰7 به ۸۰۰ هزار بشكه در روز در سال ۲۰۰8 رسيد.

 

توليد نفت تركمنستان نيز با ۱۰ هزار بشكه افزايش از ۱۷۵ هزار بشكه در روز در سال ۲۰۰7 به ۱۸۵ هزار بشكه در روز در سال ۲۰۰8 رسيد.

 

درياي خزر با توجه به اينكه احتمالا در دهه آينده به يكي از بزرگ‌ترين حوزه‌هاي صادرات نفت و گاز تبديل مي‌شود، يك منطقه مهم و استراتژيك در بازار جهاني انرژي به حساب مي‌آيد.

 

برآوردها حاكي از اين است كه درياي خزر پس از خاورميانه و روسيه سومين ذخاير بزرگ نفت و گاز جهان را در خود جاي داده است ولي با اين حال عواملي همچون عدم توسعه‌يافتگي ميادين نفت و گاز اين حوزه و اختلاف بر سر مسيرهاي صادرات نفت خزر همچنان مانع از اين شد كه اين منطقه نقش اساسي خود را در بازار انرژي ايفا كند. گرچه قدمت توليد نفت در حاشيه اين درياچه به حداقل ۱۱۰ سال قبل و توليد در چاه‌هاي غني باكو بازمي‌گردد اما برداشت از منابع عمده نفت و گاز اين درياچه، تقريبا پس از فروپاشي اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي (سابق) در سال ۱۹۹۰ آغاز شد. 

برخي مطالعات انجام‌شده طي سال‌هاي اخير ميزان نفت قابل برداشت از بستر درياچه خزر را دست‌كم ۸۰ ميليارد بشكه اعلام كرده‌اند و گفته مي‌شود به دليل موقعيت جغرافيايي ممتاز اين درياچه، تا سال ۲۰۲۰ ميلادي، برخي كشورهاي اروپايي، آسياي شرقي و حتي آمريكا تا ۸۰ درصد نياز نفت (و گاز) خود را از منابع درياچه خزر تامين خواهند كرد. يك مركز مطالعات انرژي در غرب در سال ۲۰۰۶ ميلادي، با انجام برآوردهاي ميداني اعلام كرد يك‌سوم منابع گاز طبيعي و نفت خام دست‌نخورده جهان در سواحل و زيرآب‌هاي درياي خزر قرار دارد. آنچه كه مسلم است نفت و گاز موجود در بستر اين درياچه، در دهه‌هاي آينده از منابع كليدي تامين انرژي موردنياز جهان خواهد بود و همين موضوع، خزر را به آوردگاه مناقشات و رقابت‌هاي سياسي و اقتصادي تبديل كرده است.

 

ايران يكي از پنج همسايه ساحلي خزر است و در شرايطي كه چهار كشور ديگر همسايه خزر، در رقابتي نفسگير مشغول توسعه عمليات و توليد از ميادين نفتي فراساحلي خود در اين درياچه هستند، سهم ايران در توليد حامل‌هاي انرژي از منابع بستر اين درياچه، صفر است.تا پيش از فروپاشي اتحاد شوروي و شكل‌گيري شرايط نوين سياسي و هويتي در حاشيه درياچه خزر، ايران و شوروي تنها مجاوران اين درياچه بودند و نحوه تسهيم منابع و ذخاير در اين منطقه را با مذاكرات دوجانبه حل و فصل مي‌كردند. پس از فروپاشي شوروي و استقلال جمهوري‌هاي جديد، كانون‌هاي تصميم‌سازي و تدبيرپردازي براي چگونگي برخورداري از ذخاير اين پهنه آبي، روبه تعدد گذاشت و در جدالي پرتنش همه كشورهاي ساحلي به جز ايران سعي در برداشت هرچه بيشتر از ذخاير انرژي بستر درياچه خزر را دارند.
 
ايران همواره معتقد بوده زماني كه وضع رژيم حقوقي اين درياچه و حق و سهم كشورهاي ساحلي از مقدار ذخاير آن مشخص نشده، برداشت از منابع نفت و گاز كاسپين نافي و ناقض حقوق سايرين است. بر همين اساس و در حالي كه بيش از ۱۸ سال از شكل‌گيري شرايط جديد منطقه‌اي در منطقه خزر سپري شده، جمهوري اسلامي ايران نه حتي در مناطق مورد مناقشه ميان اين درياچه كه در مناطق نزديك به ساحل ايران هم يك مورد عمليات حفاري انجام نداده است. در حالي كه قزاقستان، تركمنستان و روسيه به انجام عمليات اكتشاف و توسعه بلوك‌هاي نفتي خود در فلات قاره درياچه خزر مشغولند و جمهوري آذربايجان سال‌هاست بخش عمده نفت خود را از مناطق فلات قاره برداشت مي‌كند. متاسفانه جمهوري اسلامي ايران با غفلت از اين فرصت طلايي مدام به تكرار آرمان «تدوين رژيم حقوقي درياي خزر» مشغول است.

 

دست‌اندركاران وزارت نفت با تفسير شرايط خاص جغرافيايي ساحل جنوبي درياچه خزر، مساله فرصت‌سوزي انجام شده در عرصه احقاق حق و سهم ايران در نفت و گاز درياي خزر را توجيه مي‌كنند. آنها معتقدند چون عمق دريا در ساحل جنوبي زياد و شرايط حفاري دشوار است و ايران هم فاقد فناوري حفاري عميق دريايي است تاكنون نتوانسته‌ايم از منابع نفت و گاز اين منطقه برداشت كنيم.

 

گرچه موضوع اخير به واقعيت نزديك است و به راستي عمق درياي كاسپين در ساحل جنوبي بسيار بيشتر از سواحل غربي و شمالي آن است اما به موازات دانش و فناوري حفاري و استخراج نفت در مناطق عميق دريايي هم در جهان امروز پيشرفت‌هاي چشمگيري كرده و مصداق بارز آن، سكوي توليدي شركت استات اويل در منطقه فلات قاره نروژ است كه در كف دريا نصب شده است. با اين وصف صرف اينكه ساحل ايراني درياي خزر عميق‌تر از سواحل ديگر كشورها است، نمي‌توان فرصت‌سوزي و ركود را در عرصه برداشت نفت و گاز از سوي ايران موجه دانست. واقعيت اين است كه تاثيرپذيري ايران از رهيافت‌ها و سياست‌هاي مسكو، عامل اصلي پيدايش اين وضعيت در سند انرژي درياي خزر است.
 
روسيه به‌عنوان ميراث‌دار اتحاد شوروي سابق، سعي داشته و دارد خود را همچنان قدرت بلامنازع و بازيگر و بازي‌گردان اصلي مسائل حوزه درياي خزر جلوه دهد. بر همين اساس كشورهاي قزاقستان، تركمنستان و آذربايجان با حمايت آشكار روسيه بي‌توجه به لزوم تدوين رژيم حقوقي درياي خزر به برداشت از منابع انرژي اين منطقه مبادرت كرده‌اند. از سويي و با توجه به اينكه روسيه جايگاهي ويژه در عرصه سياست خارجي ايران دارد ايران هم نسبت به جولان كشورهاي تحت حمايت روسيه در برداشت از منابع انرژي خزر چشم فروبسته است.

 

امروز اما با گذشت یک سال از  راه‌اندازي سكوي حفاري ايران البرز می توان گفت ما هم به جمع كشورهاي توليدكننده نفت و گاز از بستر درياي خزر خواهيم پيوست اما واقعيت اين است تا زماني كه سياست خارجي ايران در برخي حوزه‌ها با موضعگيري كرملين پيوند خورده باشد، نمي‌توان انتظار داشت ايران در نفت و گاز خزر قدرت مانوري همچون خليج فارس كسب كند.

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست

 

هل من ناصر ینصرنی؟!

Posted:

مهرداد نصرتی

 

 انکار رویگردانی عمومی از مقوله دین در جامعه، خصوصا در نسل نوجوان و جوان خود به عاملی موثر در جهت تشدید آن تبدیل شده است.در باب تعمد یا جهالت در اتخاذ این رویکرد حکمی صادر نمی کنیم لیکن چشم بستن بر این واقعیت را هم نمیتوان توجیه کرد.

 

  بارها گفته شده حکومتهایی که حتی از لحاظ تئوریک و قانونگذاری قرین به کمالجویی باشند نیز به ناچارسهمی از مشکلات اجرایی دارند تا چه رسد به نظامهای دست ساز بشری که فی نفسه از خطا مصون نیستند . نیز گفته شده که تاثیر سوء مدیریتها در حکومتهای ایدئولوژی محور ، نه مجریان ، بلکه ایدئولوژی مبنا را هدف قرار می دهد. البته این پدیده منحصر به حکومتهای دین محور نیست و برای مثال اگر در زمان حکومت دمکراتهای امریکا مشکلاتی اقتصادی تمام جهان را هم فرابگیرد، در درون آن جامعه ،بخش قابل توجهی از اذهان عمومی دمکراتیسم را آماج نقد قرار می دهند نه شرایط کلی حاکم بر اقتصاد دنیا و نه حتی سیاستمداران دمکرات خود را.

 

  نظام جمهوری اسلامی ایران نیز از این قائده کلی مستثنی نیست و حداقل آن است که مشکلات اجرایی کمابیش و بهرحال وجود خواهند داشت با اذعان بر این مطلب که صدالبته نوع نگاه سیاسی حاکم هم در کمیت و کیفیت بروز آنها مداخله مستقیم دارد.

 

  در نظام ما که بر مبنای دین اسلام بنیان گذاری شده است تاثیر منفی حاصل از این مشکلات گریبان دین مبین را گرفته است . ادعای دولتمردان ما در اینکه خود الگوی تام دینداری اند و ضعف عملکردهای وحشتناک  آنان نیز به نگرش عمومی مذکور شدت می بخشد . از سوی دیگر سکولاریسم دینی هم دستی باز در اشاعه دیدگاه خود دارد و هر آن با بهره گیری از آخرین متدها و جدیدترین تکنولوژی مشغول جذب مخاطب حداکثری است.

 

  در این می ماند گوسفند قربانی محفل که عزا و عروسی برایش یک ارمغان بیشتر ندارد و آن قربانی شدن است .

 

  اعتقاداتی که بواسطه  زحمات ، خونها و خون دلهای بزرگان هر عصر و زمان در جان مردم خانه کرده بود اینک براحتی رخت سفر می بندد و کسی را گویی دغدغه تلخی های حاصل از این هجران قریب الوقوع نیست.

 

  آیا براستی راهی نمانده تا به روند این رویگردانی ها خاتمه داد و به این دلخستگان نومید از توانایی دین در حکومتداری قبولاند که ریشه مشکلات در اصل حکومت دینی نیست بلکه در سوء مدیریت هاست؟ آیا راهی نیست تا به اینان گفت که چرا بخاطر جرم و گناه آهنگر گردن مسگر را باید زد؟

 

  گاهی به نظرم می رسد زمین و زمان دست به دست هم داده اند تا باور" اصالت توانمندی حکومتهای دینی در ایجاد نظام ایده آل " را برای همیشه از مردم بگیرند و آنگاه دل رنجور از ناتوانی و عدم دسترسی به ابزارهای مناسب ، به گوشه ای کز کنم و شاهد پائیز شدن باغی باشم که سرسبزی اش همیشه تازه کننده روح و جان انسان رانده شده از بهشت بوده است.

 

  وقتی با خود می اندیشیم که این نومیدی چه تاثیری بر اعتقاد به عصر مهدوی (عج) و نقش آن در حرکت زایی مملو از امید به فردا دارد شاید آرزو کنیم که ای کاش از ابتدا زیر بار این عمل بدست غیر متخصصان مدعی نمی رفتیم و جان معصوم دین را بخطر نمی انداختیم .

 

  اما حال چه؟ وقتی که پشیمانی سودی ندارد و سرنوشت دین اسلام به سرنوشت این نظام گره خورده است و ارباب سلطنت نیز بی تفاوت به همه این دغدغه ها به ترکتازی در عرصه قدرت مشغولند و از آنسو هم دستهای دعوت به سکولاریسم دینی بسوی دل آزردگان از بی کفایتی مسئولین آغوش گشوده اند.

 

  این گاه کجایند قلمهایی که از ملامت هیچ ملامت کننده ای هراسی ندارند و شجاعتشان به عمر تاریخ ، همواره فریادرس ایدئولوژی های الهی بوده اند.

 

  صدایش را می شنوید ؟! دوباره دارد فریاد می کشد :

  هل من ناصر ینصرنی ؟!

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست

 

زندان استاندارد کجاست؟

Posted:

آذر اهورائي

 

يكسال پيش در پي افشاي شكنجه و كشتار زندانيان بي گناه در سوله كهريزك و پس از آنكه معلوم شد يكي از قربانيان اين جنايت هولناك فرزند يكي از خوديهاي نظام بوده و متعاقب بلند شدن صداي اعتراض برخي از خوديهاي ديگر به حمايت از وي ؛ رهبر جمهوري اسلامي به ناچار مجبور به اعتراف به غير استاندارد بودن اين زندان و صدور حكم بستن آن مكان غير انساني و قرون وسطائي گرديد.

 

يكسال گذشت و هنوز آمران و مسببان اصلي اين جنايت در پس پرده باقي مانده اند و هيچ اراده ائي براي محاكمه و مجازات انان وجود ندارد. چه آنكه آمران و عاملان اصلی جنايت از قاضي مرتضوي تا سرداران نيروي انتظامي و سپاه و بسيج و سربازان گمنام امام زمان يا با حكم مستقيم رهبر و يا بر طبق فتواي شرعي او و يا مستقيما زير نظر وي كار مي كرده اند و اگر قرار بر محاكمه آنان باشد پاي رهبري نيز در ميان است.

 

لذا تنها شاهد غير خودي زندان كهريزك را سر به نيست كردند تا ديگر شاهدي بر اين جنايات هولناك باقي نباشد و قاضي قصاب كهريزك را نيز از برابر انظار عمومي دور كردند تا رفته رفته نقشش فراموش و از جرمش كاسته شود.

 

همچنین مقام عظمای ولایت برای فرو کاستن از عظمت این جنایت هولناك ؛ آنرا در برابر ايراد تهمت تقلب به نظام در امر انتخابات امري كوچك و كم اهميت و قابل اغماض تلقي نموده و به اين ترتيب سعي كردند كه با مغلطه و سفسطه گري گناهي را با گناه ديگر و خيانت در آراي ملت را  با جنايت در حق فرزندان ملت بپوشانند. حال آنكه هر دو گناه به يك اندازه مهم و بزرگ و غير قابل گذشت بودند. ملت نه مي تواند از خیانت نظام در راي سبزش بگذرد و نه از جنایت چماق بدستان رهبر در حق فرزندان خود و ریختن خون سرخ جوانان پاك و بيگناه وطن. 

 

زندان کهریزک شاید بسته شده باشد اما زندانهای مانند آن و باشرایط مشابه آن هنوز هستند و به جنایت بر علیه بشریت همچنان ادامه می دهند و سوال اينجاست كه استاندارد زندان چیست و زندان استاندارد كجاست؟ استاندارهاي زندان را چه كسي و در كجا تعريف كرده و  رهبر جمهوري اسلامي بر طبق چه استانداردی اين بازداشتگاه و جنايات  واقع شده در آن را غير استاندارد و بقيه زندانها و فجايع پيش آمده در آنها از انموقع تا بحال را مطابق استاندارد مي داند؟

 

آيا استانداردهاي زندان مطابق با اعلاميه جهائي حقوق بشر و بر طبق استاندارهای جهانی تعريف شده اند و یا مطابق با حقوق بشر اسلامي و طبق استاندارهای ملی و يا منطبق با فتاواي غير علني و مخفيانه نائب امام زمان و بر طبق خواست سربازان گمنام امام زمان و بسته به میزان مقاومت متهمان در برابر خواست های غیر شرعی و غیر قانونی بازجویان؟

 

رفتار يكساله رهبر جمهوري اسلامي در برابر برخورد هاي غير انساني با زندانيان از تجاوز جنسي تا زنده به گور كردن آنان در زندانهای انفرادی؛ گوياي اين حقيقت است كه ایشان هیچ اعتقادی به حقوق بشر و رعایت هیچ استانداری برای زندان و نوع برخورد با زندانی ندارند.

 

استاندارد زندان مربوط به ساختمان و نوع و کیفیت بنا و داشتن یا نداشتن هواکش و نوع کفپوش و مساحت سلول و مسائل ظاهری و روبنائی از این قبیل نیست. بلکه مربوط به اعتقاد زندانبان به حقوق بشر و رعایت عدل و انصاف و مروت و مردانگی و اصول پذیرفته اخلاقی در مورد زندانی است.

 

كهريزك تنها از آن رو از طرف رهبر نظام اجبارا غير استاندارد اعلام شد كه فرزند كسي مثل آقاي روح الاميني در آنجا به قتل رسيد و كسي چون سردار علائي به آن اعتراض كرد و لذا امكان حاشا نبود و صدای اعتراض بلند تر از ديوار حاشا بود.

 

 و اگرنه از ديد ايشان جان انسانهای عادی وغیر خودی و شهروندان عوام و غير خواصي كه در طي يكسال گذشته در زندانهاي کاملا استاندارد جمهوري اسلامي شاهد انواع و اقسام شكنجه هاي روحي و رواني و رنج و مصيبت هاي بي پايان بوده اند و صداي اعتراضشان به جائي نرسيده و ديوار حاشاي نظام از صداي اعتراض خانواده ها و وکلای آنها به مراتب بلندتر بوده ؛ كمترين ارزشي ندارد و براي آنها همه چيز بر طبق استاندارد و مافوق استاندارد و مطابق با استاندار هتلهای پنج ستاره جهان است.

 

در واقع استاندارد مطابق ميل و فرموده آقا و بسته به  نوع و میزان پایبندی زندانی به اعتقاداتش و میزان و نوع فعالیت سیاسی وی و میزان همکاری زندانی با بازجویان است و استاندارد هم مثل هر چيز ديگر عوام و خواص و خودي و غير خودي دارد و هرچيزی كه مطابق ميل آقا باشد عين استاندارد است و لو آنكه از ديد خدا و قران و پیامبر و اعلامیه جهانی حقوق بشر و همه صاحبان عقل وقلب سليم و همه مردم متمدن دنيا و همه مردم مسلمان ايران امری غير استاندارد باشد.    

 

اكنون خبرهائي تكان دهنده و شرم آورر و غیر قابل باور از زندانهاي جمهوري اسلامي به بيرون درز مي كند كه وجدان هر انسان با وجداني را مي آزارد . اما رهبر جمهوري اسلامي و اصولگرايان بي وجداني كه تنها اصل دين شان حفظ نظام و آبروي نداشته آن است خود را به بي خبري زده اند و حتي اجازه بازديد نمايندگان مستقل مجلس از زندانها و قرائت گزارش كميته تحقيق و تفحص خوديهاي مجلس از زندانها و از فجايع پس از انتخابات در يك جلسه غير علني را هم نمي دهند تا مبادا با شنيدن حقايق تلخ و تكان دهنده ؛ وجدان خفته شان از خواب شيطاني بيدار شود.

 

طبق گزارشهای غیر رسمی ؛ زندانيان در سرماي  زمستان در معرض هواي سرد و بدون پوشش و وسايل گرم كننده و در گرماي تابستان در معرض هواي گرم و بدون وسايل خنك كننده و آب خنك و ميوه به مقدار لازم و در تشنگي و گرسنگي و با غذائي بخور و نمير و بدون دسترسي به حمام و دستشوئي و وسايل بهداشتي و دارو و دکتر و درمان و در مكانهائي كثيف و آلوده و غير بهداشتي به سر برده اند.

 

اين زندانيان اکثرا در معرض ابتلا به انواع بيماري هاي ناشي از سوء تغذيه و عدم تحرک و تشویش و اضطراب دائمی و عدم رعايت نظافت فردي و بهداشت عمومي به سر مي برند تا آنجا كه پتوي آلوده به مدفوع يك زنداني به زنداني ديگر داده شده و تنها چیزی که به وفور در زندانها قابل دسترسی است انواع مواد مخدر می باشد. زندانيان بسياري به بيماريهاي عفوني و شپش و هپاتيت و بیماریهای قلبی و کلیوی و آرتروز مبتلا شده اند.

 

برخي زندانيان سياسي با قاتلان و جانيان و آدمهاي فاسد و شرور هم بند شده اند و تامين جاني و آرامش روحي و رواني ندارند. برخي زندانيان از هوا خوري و مرخصي و از ملاقات با خانواده و از دسترسي به رسانه و قلم وكاغذ و كتاب محروم شده اند.

 

از همه بدتر زندانياني پس از طي دوران بازجوئي و با گذشت يكسال هنوز با قرار بازداشت موقت و بلا تکلیف در زندان انفرادي به سر می برند و از مرخصي و ملاقات با خانواده محروم مانده اند تا مجبور به اعترافات زوري و دروغین و از بر خواندن نوشته های بازجویان شوند.

 

آيا از ديد رهبر جمهوري اسلامي بكارگيري اين روشهاي غير معمول و غير انساني و شيطاني در مورد زندانيانی که اغلب روزی از کارگزاران این نظام بوده و یا از شهروندان عادی اند و جرمی به جز اعتقاد به ضرورت اصلاح نظام و یا مشارکت در تظاهرات مسالمت امیز خیابانی ندارند؛ مصداق رعايت استاندارد و حقوق بشر اسلامي است؟

 

در كجاي دين ما چنين رفتار توهين آميز و وحشيانه و غير انساني ائي با زندانيان توصيه یا دیده یا شنیده شده است؛ به جز در زندانهای خلفای جوری امثال هارون و رفتار ظالمانه ائی که او و جانشینانش با امام موسای کاظم و امامان پس از او داشته اند؟

 

رهبری اگر به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتقاد ندارد؛ آیا به قران و اسلامی که مدام از آن دم می زند هم اعتقاد ندارد و آیه " و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا" را در قران نخوانده و نشنيده كه  خدا مسلمانان را توصيه به اطعام اسيران و زندانيان با بهترين خوراكي كه خود از آن مي خورند و آنرا بسيار دوست مي دارند؛ نموده است؟

 

البته که در دين ما اسير تنها اسير جنگي و كافر حربي تعریف شده است. کسی كه در ميدان جنگ اسير شده باشد نه مسلماني كه بخاطر عمل به وظيفه شرعي و اسلامی امر به معروف و نهي از منكر در برابر حاکم مستبد و ستمگر به زندان افتاده باشد.

 

كسي كه امروز به دروغ و از روي ريا و مردم فريبي و جهالت و غفلت و عدم بصيرت ادعاي جانشيني حضرت علي را دارد و خود را با او مقايسه و مانند مي كند آيا از رفتار آن امام معصوم  با تنها زنداني تمام دوران حكومتش خبر ندارد؟ آيا او نمي داند كه علي در آخرين لحظات زندگي و در بستر بیماری و مرگ در مورد قاتل خودش به فرزندش حسن توصيه به مدارا و رعايت عدل و انصاف و گذشت و بخشش كرده است؟

 

آيا او نشنيده كه علي به توصيه قران خوراك خودش را براي قاتلش فرستاد تا مبادا او سر گرسنه و لب تشنه بر زمین گذارد؟ آيا او در نهج البلاغه نخوانده كه علي در مورد ابن ملجم به وصي اش حسن توصيه مي كند:

 

"اگر عفو كني بهتر است و اگر قصاص مي كني فقط حق زدن يك ضربه شمشير داري و نه بيشتر و حق شكنجه و مثله كردن زنداني را نداری."

 

اين رفتار مردانه و انساني و شرافتمندانه كجا و رفتار شرم آور و غير انساني رهبر جمهوري اسلامي كجا؟ اگر دين علي اسلام است پس دين رهبر جمهوري اسلامي چيست؟ يا علي مسلمان نيست چنانكه معاويه مي گفت و يا آنكه سيد علي خامنه ائي بوئي ازاسلام و تشيع نبرده است. به واقع او رفتار و كردار و پندارش اموي اما گفتار و ادعايش علوي است.

 

از ديد آقاي خامنه ائي لابد حضرت علي اشتباه كرده كه چنين رفتار انساني ائي با دشمن خونی و قاتلش داشته و زيادي دمكرات و بخشنده و با گذشت و انسان بوده  و شايد مثل ايشان نمي دانسته و آگاه نبوده كه حفظ دين و نظام و جان امام از رعایت اصول اخلاقی و از حفظ جان و حیثیت يك دشمن  مهمتر و واجبتر بلكه اوجب واجبات است.

 

اگر بنده خدا علي هم مثل آقا به اندازه کافی بینش و دانش و بصیرت داشت و بلد بود كه چطور زندان استاندارد درست كند و مخالفانش را درآنجا تحت مراقبت و مواظبت و سرپرستی و تعلیم و تربیت قرار دهد؛ نه جنگي پيش مي آمد و نه امام شهيد مي شد و نه امام مجتبي از خلافت باز مي ماند و نه امام حسين به شهادت مي رسيد . بلكه مثل آقا تا پايان عمر با عزت و اقتدار و با شوکت و عظمت و معزز و مكرم و معظم آقائی و حكومت مي كرد و از دنيا لذت مي برد و بعد از بیست و یک سال حكومت؛ جایش را به آقا مجتبي! می داد.

 

علی در تمام دوران حکومتش زندان نداشت و در واپسین روز حکومتش تنها یک زندانی داشت که همان قاتلش بود و در همان دو روز حبس از ضربت تا شهادت چنان در حق او بزرگی و مردانگی و مروت روا داشت که حکایتش تا ابد در تاریخ ماند و گواهی بر عدالت علوی برای همیشه و در میان همه نسلها و عصرها شد. 

 

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست

 

اعتدال‌ و افراط در سنجش حق مداری

Posted:

احمد فعال

 

  پيشتر مسئله اعتدال و افراط را از ديدگاه وسط بازي مورد سنجش قرار داديم. در نگاه وسط بازي نقطه اعتدال، تكيه‌گاه بازيگران قدرت ميان دو حدِ ابهام آميز افراط و تفريط است. از ميان سه دسته وسط بازان، رويكرد وسط بازان بدخيم عبور از حقمداري است، و وسط بازان خوش خيم با امتزاح حق و ناحق، مرزهاي حق و باطل را يكسره مخدوش و مبهم مي‌سازند، و سرانجام رويكرد وسط بازان خنثي، بي اعتنايي به روابطي است كه حق و ناحق با يكديگر ايجاد مي‌كنند. در ادامه موضوع اعتدال‌گرايي را از نگاه حقمداري مورد بررسي و سنجش قرار مي‌دهيم:

 

 1- در این نگاه اعتدال‌گرایی به معناي واقعي خود بازگردانده مي‌شود. از اين نظر، فرد يا انديشه‌اي اعتدال‌گراست، كه در نقطه عدالت قرار گرفته باشد. اما عدالت بدون حق و حق بدون آزادي تعريفي روشن نمي‌يابند. يكي از بدترين و متداول‌‌ترين تعاريف در باب عدالت، تعريفي است كه از افلاطون و ارسطو اقتباس شده و تا اين زمان در متون مختلف تداول يافته است. بنا به اين تعريف، عدالت به ايده‌اي گفته مي‌شود كه كوشش دارد تا هر چيز را در جاي خود قرار دهد. 

مراد افلاطون و ارسطو از قرار دادن هر شيئي در جاي خود، نهادن بردگان به كار بردگي و نهادن اربابان به كار اربابي بود، بطوريكه در كار يكديگر وارد نشوند. صورت تعديل شده ايده افلاطوني و ارسطويي، ايده استاندارد كردن وظايف اجتماعي است. بدان معنا كه، هرگاه افرد كار خود را به درستي انجام دهند، عدالت برقرار مي‌شود. اين تعريف در واقع يك ساخت طبقاتي را از پيش فرض مي‌گيرد و بنا دارد تا افراد، طبقات و گروه‌بندي‌هاي جامعه، بر اساس وظايف تعريف شده، درون ساخت جاي گيرند. 

از اين نظر، عده‌اي ذاتاً از جنس آهن هستند و عده‌اي از جنس مس و معدودي هم از جنس طلا هستند (قول افلاطون). از نقطه نظر ديگر، عده‌اي بازوان جامعه‌ و عده‌اي در حُكم مغزهاي جامعه‌اند و آنها كه در مقام پرورش روح و اخلاق جامعه هستند، در حكم طبيبان جامعه (قول ارسطو) تلقي مي‌شوند. هر يك از اعضاء جامعه وقتي در جاي خود و به وظايف خود عمل كنند، عدالت برقرار مي‌شود. اين نگاه از عدالت، جز با از خود بيگانگي انسان به عنوان موجودي آزاد و واجد حقوق ذاتي و برابر، به تعريف در نمي‌آيد.

 

2- اما چرا عدالت بدون تعريف روشني از حق و حق نيز بدون تعريف روشني از آزادي، ابهام آميز است؟ نخست آنكه اين تعريف، عدالت را به مثابه هدفي دور دست قرار مي‌دهد. هدف قرار دادن عدالت، علاوه بر ابهام‌آميز بودن، فريبكارنه نيز هست. زيرا اولاً به ميزان دور شدن از عدالت، مي‌توان نقاط دورتري در هدف ترسيم كرد. ثانياً، ميزان دور شدن از عدالت را مي‌توان بنا به عوامل بيروني، علت‌سازي كرد. ملاحظه مي‌كنيد، كه چسان به راحتي مي‌توان مسئوليت دور شدن از عدالت را از دوشي به دوشي ديگر وانهاد. اما اگر عدالت را از دوردست‌ها به ميزان و روش عمل و ميزان و روش سخن باز گردانيم، هر سخني و هر عملي در لحظه، به عدالت سنجيده مي‌شود. 

به عنوان مثال، برخورد با مخالفان خود و يا دشمنان خود، با هدف دستيابي به عدالت، دروغي بس پر فريب است. بيرون شدن از ابهام تنها با برخورد عادلانه با مخالفان و دشمنان حاصل مي‌شود. به عبارتي، عدالت با دوستان هنر نيست، هنرمند كسي است كه با دشمنان خود به عدالت رفتار كند. ملاحظه مي‌كنيد، چسان عدالت از وادي دوردست به كف دست منتقل مي‌شود و سنجشي براي راست و يا ناراست بودن روش‌ها بدست مي‌دهد. با اين وصف‌، عدالت در برابري محقق مي‌شود. بدين معنا، وقتي مخالفي و يا دشمني در برابر شما و يا در دام شما قرار مي‌گيرد، سخن و رفتاري در حق او سزاست، كه هرگاه در دام او قرار گرفتيد، شما منتظر همان رفتار و سخن از او باشيد.
 
اين بارزترين وجه حقوقي برابري است. به گفته كانت، چنان رفتار كنيد كه رفتار شما به يك قاعده اخلاقي تبديل شود. و در آئين حكيمانه ايرانيان، آنچه بر خود روا نمي‌داري بر ديگران روا مدار. اما اين قاعده اخلاقي و حقوقي عدالت زماني دركار مي‌آيد كه پاي حقيقت در ميان باشد. وقتي حقيقتي در كار نباشد، نه دليلي براي برابري وجود دارد و نه دليلي براي بركشيدن رفتار تا سطح يك قاعده اخلاقي در وجود خواهد آمد. تا ماداميكه عدالت خود را بر حق استوار نسازد، آنچه كه از كف بر مي‌آيد، هيچگاه سر به قاعده اخلاق نمي‌سايد.

 

3- صرفنظر از ويژگي‌هاي مختلفي كه حق به خود مي‌گيرد، توجه خوانندگان را به سه ويژگي‌اي جلب مي‌كنم كه در اينجا به بحث ما مربوط مي‌‍شوند: نخست آنكه، حق ذاتي انسان است. لذا حق نه دادني است و نه ستادني است، بلكه داشتني است. دوم اينكه، هر حق مكمل حقوق ديگر است. لذا سلب هر حق از انسان، نه تنها سلب ساير حقوق است، بلكه تجاوز به حقوق همه انسان‌هاست. سوم آنكه، حق ذات هستي است، لذا به هيچ زمان و مكاني وابسته نيست.

 

از خاصه اول چنان بر ميآيد كه، حق اظهار كردني است. داشتن آن به اظهار كردن آن است. لذا به محض آنكه حق به بيان مي‌آيد، در انسان محقق مي‌شود. و از خاصه دوم چنين بر مي‌آيد كه، حق در برابري است. لذا نقض هر حق، ناقض حقوق ديگر است و متقابلاً استيفاء هر حق، استيفاء حقوق ديگري است. و هم از اين روست كه "كشتن يك نفر به ناحق، كشتن همه انسان‌ها و حيات بخشيدن يك نفر به حق، حيات بخشيدن به كل انسان‌هاست". 

سرانجام از خاصه سوم چنين بر مي‌آيد كه، تحقق هر حق منوط به زمان و مكان نيست. همه زمان‌ها و مكان‌ها، زمان و مكان حق و همه زمان‌ها و مكان‌ها، زمان و مكان بروز حق است. با اين وجود، وقتي قلمرو زندگي انسان و جامعه‌ها سراسر مملو از تبعيض‌ها و نابرابري‌هاست (نقض خاصه اول)، وقتي حقوق انسان و جامعه‌ها بر اساس جانشيني منافع در حقوق، يكسر معارض يكديگر شناخته مي‌شوند (نقض خاصه دوم) و سرانجام تا زماني كه همه زمان‌ها و مكان‌ها تقريبا خالي از حق و حقيقت مي‌گردند (نقض خاصه سوم)، طرح چنين حقوقي بدون درك رابطه حقيقت و مصلحت يكسر انتزاعي و فارغ از تجربه زندگي مي‌نمايند. اعتدال‌گرايي درك چنين رابطه‌اي است.

 

4- تفصيل رابطه حقيقت و مصلحت در جاهاي ديگر آمده است. اما ملخص آن اينكه، مصلحت‌ها روش اجراي حقيقت هستند. هر مصلحتي بايد در درون حقيقت جستجو و تعريف شود. لذا مصلحت بيرون از حقيقت جز مفسدت نيست. گاه زمينه بيان و يا ظهور و يا اجرايي كردن يك حق وجود ندارد، مثل آنكه بخواهيم در جزيره لختي‌ها آداب عفت را به اجراء بگذاريم. و يا آنكه، در جامعه طبقاتي و سراسر تبعيض آميز، و در شرايطي كه جامعه نيز به حقوق خود عارف و آگاه نيست، به يكباره به نفي روابطي بكوشيم كه از روابط مالكيت ناشي مي‌شوند. اما از اين حقيقت غفلت كنيم و يا ناديده بگيريم كه روابط مالكيت و روابط توليد، خود فرآورده روابطي‌اند كه زور و قدرت در جامعه اصالت پيدا مي‌كند.
 
از اين رو پاي مصلحت‌هايي به ميان مي‌آيند تا روش اجرايي كردن حقوق را به ما نشان دهند. به عنوان مثال، براي از ميان برداشتن روابط مالكيت، بايد روابط قدرت از تنظيم رابطه افراد و جامعه دست بشويد. براي اين منظور بايد ايده راهنماي خالي از قدرت، به ايده راهنماي عمومي تبديل شود. براي عمومي شدن ايده راهنمايي كه خالي از قدرت است، بايد نيروهاي محركه جامعه، شامل روشنفكران و كنش گران سياسي و... اصالت به قدرت را ترك بگويند وحقمداري را پيشه رفتار خود بگردانند. مشاهده مي‌كنيد كه راهي بس زمان‌بر در پيشاروي ما قرار دارد.

 

در يك مثال ساده‌تر، اگر يك فرد در بيرون از خانه به روابط زناشويي نامشروع تن داد و نيك مي‌دانست كه هرگاه خبر به گوش همسر او برسد، غوغايي به پا مي‌شود كه شيرازه زندگي را از هم مي‌پاشد، راه‌حل اين نيست كه به همسر خود دروغ بگويد واصل روابط نامشروع را انكار كند. مصلحت‌هاي بيرون از حقيقت چنين در وجود مي‌آيند. نقد ما به انديشه مصلحت‌گرايي از همينجاست كه مصلحت‌ها را يا بيرون از حقيقت و يا بر ضد حقيقت تعريف مي‌كنند. مثلاً اگر از نگاه بعضي از گروه‌‌بندي‌‌هاي سياسي، اسلام حق و فقه آن، لوح قوانين حق هستند، اما وقتي پاي مصلحت‌ها به ميان مي‌ايد، مصلحت را عمل كردن بيرون از اسلام و بيرون از لوح فقه مي‌شناسند.
 
اين نوع مصلحت‌انديشي جز مفسدت‌انديشي نيست. زيرا تعطيل كردن باب حقيقت، جز با گشودن باب مفسدت ممكن نخواهد شد. بنابراين، مرد يا زني كه رفتار و كردار خود را بيرون از خانه از ترس از هم پاشيدن زندگي پنهان مي‌كند، جز اين نيست كه اولاً، او بنا به اينكه مي‌دانسته كه از پيش مي‌تواند و مجاز است كه به بهانه مصلحت، دروغ بگويد، در نتيجه مرتكب چنين خطايي شده است. بنابراين اگر او از ابتدا فرض را بر چنين مُجازي نمي‌گذاشت، خود را در موقعيت آن روابط نمي‌گذاشت.
 
ثانياً، وقتي غير مجاز رخ داد، راه‌حل دروغ گفتن وبر ضد حقيقت عمل كردن نيست. راه‌حل اين است كه او روش حقيقت گفتن را به همسر خود بيابد. برانگيختن اعتماد همسر، مشاوره و وساطت قرار دادن كساني كه مي‌توانند اعتمادها را برگردانند، و ساير راه‌حل‌هاي درخوري كه منجر به اظهار حقيقت مي‌شوند، اين آن مصلحتي است كه روش اجرا كردن حقيقت گفته مي‌شود.

 

5- اعتدال‌گرايي در اين تعريف با دور و نزديك شدن با حق معنا پيدا مي‌كند. نقطه مياني يا نقطه اعتدال، نقطه حق است، فروهشتن حق و يا مصلحت‌هايي كه به روش اجراي حق منجر نمي‌شوند، نه اعتدال‌گرايي كه وسط بازي است. تخطي از حق و يا تخطي از روش‌هايي كه به اجرايي كردن حق منجر مي‌شوند، افراط و تفريط گرايي است.

 

يكي از نظرهاي شگفت انگيز و مفسده انگيزي كه در باب اعتدال‌گرايي گفته مي‌شود، معادل دانستن افراط گرايي با ايستادگي بر سر حق و حقوق است. مثلا اگر در جامعه‌اي حقي از حقوق جامعه تضيق شد و يا در جامعه‌اي، دستان متجاوز به حقوق را در پيشگاه ملت بر ملا كردن و يا حق را به تمام و كمال گفتن، افراط گرايي ناميده مي‌شود. اين نظرها اغلب پاي مصلحت‌هايي را به ميان مي‌آورند كه مصلحت مردم نيست، بلكه مصلحت‌ گروه‌بندي‌هاي موجود در مناسبات قدرت است. يا در تكميل اين مصلحت‌ها گفته مي‌شود : به مردم دروغ نمي‌گوييم، اما هر حقيقتي را هم نمي‌گوييم. گوينده اين سخن در نمي‌يابد كه بازگو نكردن هر حقيقتي، در مقامي كه او مسئول كتمان حقيقت نيست، بزرگترين مفسدت و بزرگترين دروغ است. 

زيرا مردم نه تنها چنين تصدي‌اي به او نداده‌اند، بلكه در بيان حقيقتي كه به آنان مربوط است، مسئول شناخته‌اند. شايد يك فردحق داشته باشد تا حقايقي را كه به حوزه خصوصي او مربوط است، كتمان كند. اما او حق ندارد و كسي به او چنين حقي تفويض نكرده است، كه حقايقي را كه مربوط به جامعه است، كتمان كند. بدين‌ترتيب، فساد اعتدال‌گرايي متعارف از اينجاست كه گاه بيان حقيقت را افراط گرايي مي‌شناسد. اگر اعتدال‌گرايي مصلحت را نه بر ضد حقيقت و يا به كتمان حقيقت، بلكه به بياني برگرداند كه روش اجرايي كردن حقيقت باشد، اعتدال‌گرايي به معناي حقمداري باقي مي‌ماند. اما متأسفانه اعتدا‌ل‌گرايي متعارف از خلال كتمان يا تعطيل كردن حقيقت، به اعتدال‌گرايي شناخته می‌شود و به همين موجب است كه ما آن را وسط بازي مي‌ناميم.

 

در مقياس حقمداري، افراط گرايي گرايشي نيست كه به اظهار و بيان حق مي‌پردازد، افراط گرايي به كساني گفته مي‌شوند كه در مرتبه نخست :

 

به تجاوز حقوق پرداخته‌اند، و د ر مرتبه دوم،  به كساني گفته مي‌شوند كه مصلحت‌هاي اجراي حقوق را در نمي‌يابند.

 

به عنوان مثال، اگر يك جامعه‌اي به اتفاق و يا به اكثريت با امري مخالف بود، و يا با امري موافق بود، بيان فوري و فوتي اين مخالفت‌ها و موافقت‌ها، نه تنها افراط گرايي نيست، بلكه عين اعتدال‌گرايي است. به عكس، انجام آنچه كه بر خلاف اين مخالفت‌ها و موافقت‌هاست، و يا كتمان اين مخالفت‌ها و موافقت‌هاست كه افراط گرايي ناميده مي‌شود. در برابر، كم گفتن و به كندي گفتن آنها نيز تفريط گرايي ناميده مي‌شود.

 

6- هر گاه بيان يك حق، بيان عمومي يك جامعه نباشد و نيز مخالفت‌ها و موافقت‌هاي جامعه در گير آن حق نباشد، اعتدال‌گرايي تعطيل و يا كتمان آن حق نيست، بلكه آن بياني است كه روش اجرايي كردن حق را، در تبديل بيان جامعه به بيان حق، جستجو و دنبال مي‌كند. از اين ديد كه بنگري هم كساني كه متجاوز به حقوق هستند، افراط گرا ناميده مي‌شوند و هم كساني كه مصلحت هاي جامعه را در بيان حق و اجراي حق نمي‌يابند، افراط گرا ناميده مي‌شوند.
 
به عنوان مثال، اجراي آداب عفت و حتي بيان آداب عفت در جزيره لختي‌ها يك اقدام افراطي و حتي تجاوز به حقوق كساني است كه مي‌خواهند آزاد باشند (آزادي منفي = آزادي از قيود قدرت)، اما درك درستي از آزادي (آزادي مثبت = آزادي در حقوق ذاتي خود) ندارند. و هم از این روست که اعتدال‌گرایی با شفاف کردن آزادی‌ها تحقق پیدا می‌کند. یکی از اسباب شفافیت آزادی، این است که آزادی مثبت در جامعه از خلال آزادی منفی بدست می‌آید.
 
یک فرد ممکن است به حیث ایده راهنما و به حیث حقوقمداري نفس خویش، با وجود قید و بندهای قدرت، به آزادی مثبت (= آزادی در حقوق ذاتی خود= آزادی در) دست بیابد. اما چنین حکمی را نمی‌توان برای یک جامعه ارائه داد. بنا به قاعده کنش‌ها و واکنش‌های اجتماعی، آزادی هر جامعه در حقوق ذاتی خود ، تنها از خلال آزاد شدن از قیود قدرت (= آزادی منفی= آزادی از) معنا پیدا می‌كند، هر چند جامعه یا بخش‌هایی از جامعه در بادی نخست، راه درستی در استفاده از آزادی‌ نپیمایند. بنابراین اعتدال‌گرایی در می‌يابد که میانه رفتن، میان حق و باطل رفتن نیست. میانه رفتن، میانه دو یا چند گروه ایستادن نیست. نکته با اهمیت اینجاست که میانه رفتن یا به اعتدال زیستن، بر اساس گروه‌هایی که افراط و تفریط می‌روند، سنجیده نمي‌شوند.
 
بلکه به عکس، این اعتدال‌گرایی است که باید در خط معیار بایستد و افراط و تفریط با آن سنجیده شود. این آن مبنا و معیاری است که جریان اعتدال‌گرایی و میانه‌روی را با وسط بازی یکسان می‌گیرد. زیرا اعتدال‌گرایی به جای آنکه بر اساس معیارهای حقمداری ابتکار عمل را بدست بگیرد، تنها وسط ماندن را، بدون درنظر گرفتن صورتهای حق و باطل، معیار اعتدال‌گرایی می‌شناسد.

 

7- نکته با اهمیت دیگری که وجه فارق میان اعتدال‌گرایی با وسط بازی است، اندازه پافشاری به روی حقیقت است. اعتدال‌گرایی به معنای وسط بازی، پاسخ نمي‌دهد که آیا:  پافشاری بر سر حقوق مردم افراط گرایی است یا خیر؟ وسط بازی تحت عنوان اعتدال‌گرایی معتقد است، هر گاه پای مصلحت‌ها به میان آمد، باید دست از استیفاء حقوق شست. اعتدال‌گرايي اعتقاد خود را به صراحت بيان نمي‌كند. اما در تعريف و تقابلي كه ميان حقيقت و مصلحت مي‌شناسد، بدان رو كه مصلحت‌ها را بيرون از حقيقت تعريف مي‌كند، پايبندي او به مصلحت‌ها، چيزي جز دست شستن از حقيقت نيست. افراط گرايي تعريف انتزاعي از حقيقت ارائه مي‌دهد. 

به همين دليل در تجربه زندگي به جاي آنكه از حقيقت به حقوق راه پيدا مي‌كند، به يك حق انتزاعی و از آنجا به تجسم بخشیدن حق در خود ميرسد. تبديل افراط گرايي به فرقه‌گرايي از همين رو پديد مي‌آيد. به تمام جريان‌هاي افراط گرايي در جهان اگر نيك بنگريد، الگوي یک فرقه‌گرايي را در آنها خوهيد يافت. اما اعتدال‌گرايي به جاي تعاريف انتزاعي به حقيقت، به تعريف نسبي و عيني روي ميآورد. مقدم شماردن مصلحت‌ها بر حق بدين‌ترتيب است كه پديد مي‌آيند. و پافشاري بر روي حق و حقيقت، بدين‌ترتيب است كه نزد اعتدال‌گرايي اهميت خود را از دست مي‌دهد. 

بنا به همين نسبيت است كه ارزيابي آنها در باره اشخاص و گروه‌بندي‌هاي سياسي و نسبت به نظامات سياسي، نه بر اساس حق و باطل بودن آنها، و نه بر اساس اندازه تجاوزگري آنها نسبت به حقوق، بلكه بر اساس محاسبه سود و زيان مصالحي است كه در نظام قدرت سنجيده مي‌شوند. و نيز بنا به همين نسبيت است كه وسط بازان خوش‌خيم در دايره‌اي كه به نام خودي‌ها رسم مي‌كنند، الگوهايی چون خدمت و خيانت، حق و باطل بهم تركيب مي‌شوند و در چيزي به نام مصلحت برآيند سازي مي‌شوند. سرانجام اعتدال گرایی وسط باز به همه آنها که در بازی قدرت شرکت دارند، نمره نسبي و مثبت ارئه مي‌دهد.

 

8- تبيين و دخالت عنصر مصلحت در تعريف اعتدال‌گرايي وسط باز از اين روست، كه چگونه عنصر فرازماني و فرمكاني حق را در عنصر زمان و مكاني قدرت، محدود و عنصر برابري‌ حق را در نابرابري‌ها و تبعيض‌ها، توجيه و عنصر اظهار كردني حق را، در ابهام نگاه داشت. ليكن تبيين و دخالت عنصر مصلحت در تعريف اعتدال‌گرايي حقمدار از آن روست كه: چگونه رابطه فرازماني و فرامكاني بودن حق را در زمان و مكان و عنصر برابري حق را در نابرابري‌ها و تبعيض‌ها و سرانجام عنصر اظهارکردني حق را در شفاف كردن ابهامات و تيرگي‌هاي روزافزون، به عمل درآورد. بعضي از نظرها كوشش دارند تا با تعريف حق در عنصر فرازماني و فرامكاني، به يك معيار محدود و منحصر دست يابند. برابر با این تعریف، اعتدال‌گرايي عبارت است از، "بيان حق هرگاه به حقي تجاوز مي‌شود و مقابل آن، متجاوز به حق افراط گرايي محسوب مي‌شود". اين معيار حاوي ابهامات و كاستي‌هاي فراواني است.
 
از جمله اينكه، اين تعريف جايگاه تفريط گرايي را نشان نمي‌دهد. آيا تفريط گراها كساني هستند كه در تجاوز به حق تعلل مي‌كنند و يا در بيان حق تأخير و درنگ مي‌كنند؟ دوم آنکه، رابطه ميان مصلحت و حقيقت ناديده گرفته مي‌شود. ناگفته پيداست كه اگر حقيقت امري فرازماني و فرامكاني است، مصلحت‌ها از اين رو كه امري زماني و مكاني هستند، راه اجرايي كردن حق را در زمان و مكان نشان مي‌دهند. سوم آنکه، اين تعريف مرز ميان بنيادگرايي، كه حقي را به زعم خود يافته و بي درنگ به اجرا مي‌گذارد و نتيجه آن تباه كردن هم خود و هم جامعه است، با مبارزاني كه حق را روش آزادي خود و جامعه مي‌گردانند، تقريباً مخدوش مي‌كند. چهارم آنکه، اگر گفته شود اعتدال يعني بيان حق در زمان وقوع تجاوز به حقوق. این تعریف صور گوناگونی كه امروز به افراط گرايي موسوم است، تبیین نمی‌کند. 

امروز اشاره به افراط گرايي بيشتر در ارائه راه‌حل‌ها و روش‌ها و تعيين اهداف كوتاه مدت و بلند مدت، بیان می‌شود. گاه افراط گرايي در تحليل‌ها و نوع نگاه كردن به مسائل بروز پيدا مي‌كند. و گاه افراط گرايي ناظر به نتيجه گيري‌ها و احكام صادره مربوط مي‌شوند. بنابراين، يك معيار و يا يك تعريف بايد بتواند صور گوناگون افراط گرايي و اعتدال‌گرايي را تبیین کند. به عنوان مثال، رفراندم وسیله اعمال یک حق است، اما هر گاه شرایط عینی و ذهنی برای یک رفراندم وجود نداشته باشد، این حق به ناحق تبدیل می‌شود.
 
تنها فقدان آزادی ها نیست که رفراندم را به امر ناحق تبدیل می‌کند، آزادی کامل تنها موجب اعمال صوری حق اکثریت می‌شود. اما در یک جامعه عوام زده که سالیان در سانسور زندگی کرده است، حتی وجود آزادی کامل، در كوتاه مدت نمی‌تواند از انحراف رفراندم در گزینش حقوق واقعی جامعه، جلوگیری کند. پنجم آنکه، اگر تجاوز به حقوق افراط گرایی است، عدم بیان این تجاوز افراط گرایی نیست، تفریط گرایی است.

 

اكنون اين پرسش به ميان مي‌آيد كه اگر اعتدال‌گرايي در وجه حقمداري عبارت است از، بيان حق در زمان و مكان، چه شاخص‌هايي وجود دارد كه روش اجرايي كردن حق را در زمان و مكان نشان و آن را از افراط گرايي باز می‌شناسد. در قسمت بعد به اين پاسخ باز مي‌گرديم.

 

    www.ahmadfaal.com

 

 ahmad_faal@yahoo.com

 

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست