جنبش راه سبز - خبرنامه |
- با بذله گویی و رجز خوانی به مردم خیانت نکنید
- فهمیدن انسان یا فهماندن خدا؟
- اختصاص شعب ویژه دادسراها و دادگاهها برای رسیدگی به جرائم پولشویی
- رحیم مشایی: حکومت دست ما نیست، حتی روزنامه هم نداریم
- گزارشی از فاجعه انسانی در زندانهای جمهوری اسلامی
- الهام: کسانی که در جریان فتنه نقش مدیریتی داشتند باعث قتل عدهای در 25 خرداد شدند
- رييس كل دادگستري استان تهران: مواجهه نظام با پرونده كهريزك صحيح بود
- تماس کوتاه و ناتمام محمدرضا جلایی پور از زندان اوین
- مقیسهای خطاب به فعال کودکان و زنان: تو باید اعدام میشدی
- هر فردی حق دارد زمامداران را مستقیم استیضاح و انتقاد کند
با بذله گویی و رجز خوانی به مردم خیانت نکنید Posted: هشدار موسوی به دولت در مورد قطعنامه ۱۹۲۹ جرس: میرحسین موسوی نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس در یادداشتی به طرح نظرات خود پیرامون قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت علیه کشورمان و نیز تدابیری که می توان برای مواجهه با پیامدهای پیش روی ایران لحاظ کرد پرداخت و به دولت هشدار داد که با بذله گویی و رجز خوانی به مردم خیانت نکند.
سرانجام و متاسفانه قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت صادر شد. قطعنامه و قطعنامه هایی که می توانست با تدبیر وعقلانیت بر کشور ما تحمیل نشود. تاکید بر این واقعیت نمک پاشیدن روی زخم نیست؛ بلکه از آن روست که تجاهل در این زمینه پیامدهای آن را وخیم تر خواهد ساخت. اینکه بگوئیم این قطعنامه چون یک دستمال استفاده شده است مصائب ناشی از سیاستهای پر هیاهو وعوامفریبانه راتخفیف نخواهد داد. البته در این میان، فحش و توهین به کشورهای دیگر ممکن است مصرف داخلی برای عده ای کم اطلاع داشته باشد اما در واقعیت بیرونی جز بدتر کردن اوضاع تاثیری نخواهد داشت. مگر تردید داریم که مسئولان این کشورها همواره منافع خود را در چهارچوب منافع ملی کشورشان تعریف می کنند و نه متاسفانه مانند برخی از سیاستمداران ما که منافع خود وجناح خود رابه جای منافع ملی جا می زنند. من امیدوارم که ملت ما به پاسخی که وزیرامورخارجه روسیه به یکی از سخنرانی های عوامانه داد دقت کرده باشند. این جوابیه یک واقعیت بدیهی در روابط بین الملل را تکرار می کند و اینکه برای روسیه ( وشما کشورهای دیگر چون آمریکا، چین، ترکیه و برزیل و… را اضافه کنید) مهمترین مساله حفظ منافع ملی روسیه است، اگرچه درک این نکته ساده برای کسانی که اسیر منافع کوتاه مدت خویشند مشکل باشد. برای اینجانب مانند روز روشن است که این قطعنامه بر امنیت و اقتصاد کشور ما اثرخواهد گذاشت. تولید ناخالص را پائین خواهد آورد، بیکاری را بیشتر خواهد کرد، مردم را در تنگنای مشکلات بیشترمعیشتی واجتماعی قرار خواهد داد، فاصله ما را ازکشورهای در حال رشد جهان بویژه کشورهای همسایه رقیب بیشتر خواهد ساخت و آخرین میخ را بر تابوت چشم اندازبیست ساله خواهد کوبید. کدام عقل سلیم است که نداند کشورما امروز پس از صدور قطعنامه آسیب پذیرتر و منزوی تر از گذشته شده است؟ سرنوشت کشورهای دیگر در منطقه که در دام لفاظی های مغرورانه ومیان تهی دولتیانشان افتادند وسرنوشت شوم و ترحم برانگیزی پیدا کردند باید جلوی چشم همه ما باشد. آنچه در شرایط کنونی مهم است، اندیشیدن به راه حلهائی است که بتواند احتمالات خطر رابرای استقلال، تمامیت ارضی و حقوق مشروع کشور به حداقل برساند و در عین حال پاسدار آزادی و حقوق شهروندان باشد که حفظ امنیت ملی بدون پشتوانه شهروندانی آزاد و آگاه ممکن نیست. شبکه های سبز مشفقانه به راه حلهائی که می تواند به دفع این شر عارض گشته کمک کند بپردازند. قبل از اشاره به تعدادی از این راه حل ها تاکید بر محکومیت این قطعنامه ظالمانه ضروری است. ما در شرایطی محکوم می شویم که به سادگی ازجنایات در سرزمینهای اشغال شده فلسطین وبمبهای هسته ای آن غمض عین می شود وحق استفاده صلح آمیز از تکنولوژی هسته ای ازما دریغ می گردد. بی تردید این یک قطعنامه بر ضد ملت ماست. گرچه در کنار آن ما نمی توانیم ازتاثیر سیاستهای ماجراجویانه و مغشوش چشم بپوشیم…
۱- اولین وضروری ترین راه حل و حتی فوری ترین آن اطلاع رسانی صادقانه به ملت است. این حق مردم است که ماهیت قطعنامه و تحریم های دیگری که در حال افزوده شدن به آن است بشناسند. باید آنها بدانند این تحریمها چه اثری بر سفره آنها و روی نرخ بیکاری و تورم وتولید وپیشرفت کشورو امنیت می گذارد. صرفا گفتن اینکه این قطعنامه یک ورق پاره است مشکل مردم و کشور را حل نمی کند. اگر قرار است مردم در مقابل بحرانی که ناخواسته در حال ورود به آن هستند مقاومت کنند ضرورت دارد که اعتماد آنها جلب شود و اعتماد جز ازطریق راستگوئی حکومت و شفافیت اطلاعات بدست نمی آید.
۲- ازمواردی که لازم است مردم حتما بدانند خطرات امنیتی قابل پیش بینی ناشی از قطعنامه جدید است. بسیاری از ملت ما نمی دانند مسیری که با ندانم کاری و گزافه گوئی های بی مورد درآن افتاده ایم تاچه حد خطرناک است. اینکه کسانی بخواهند با بذله گوئی و رجزخوانی خیال خود ومردم را راحت کنند خیانت به مردم است. اگر می خواهیم آمادگی مردم را به عنوان مهمترین عامل بازدارندگی در مقابل خطرات احتمالی قراردهیم باید در حد ممکن پیامدهای احتمالی امنیتی شرایط موجود را به اطلاع آنها برسانیم. اگر این اقدام برای مسوولان کشور دشوار است حداقل رسانه های غیر دولتی آزاد گذاشته شوند که بدون اغراق و دلسوزانه اطلاعات و تحلیل های لازم را به مردم انتقال بدهند.
۳-شرایط تازه ایجاب می کند که دایره مشاوران پرونده حساس هسته ای گسترده تر شود. تا آنجا که نویسنده اطلاع دارد بر خلاف دوران جناب اقای خاتمی عده کمتر وکم تجربه تری درگیر این پرونده حساس هستند. و به طور قطع یکی از دلایل ورود به این مرحله ناخوشایند و بحرانی تنگ بودن دایره مشاوران زبده است. در کشورهای موفق دولتها علیرغم برخورداری ازمشروعیت ناشی از رعایت میثاقهای ملی سعی می کنند در چنین مواردی ازعقلانیت جمعی و حتی اجماع نسبی استفاده کنند. چه اشکالی دارد همچون پرونده گروگانهای امریکائی، تصمیم گیری در مورد اصول حاکم بر سیاست هسته ای کشور به تصویب مجلس برسد، نه آنکه مجلس درآخر کار با مصوبات فرمایشی خرابکاری های تصمیم گیران را توجیه نماید. چرا باید چند نفر پنهان از نظر مردم در مورد پرونده هائی که به سرنوشت همه ملت مربوط است تصمیم بگیرند؟ مگر قرار نبود مردم حاکم بر سرنوشت خود باشند؟ چرا فکر کنیم که مردم باید با هرچه ما تصمیم گرفتیم موافق باشند؟ آیا اصل مربوط به رفراندوم جنبه زینتی دارد که هر زمان برای حل مسائل مهم کشوربه آن اشاره می شود طوفانی از اتهام و توهین راه می افتد؟ آیا جای آن نیست که در موارد حساس نظر ملت را از این طریق پشت سر تصمیمات مهم قرار دهیم؟
۴- در شرایط کنونی شکاف بین ملت و دولت، خطر بیگانگان و بد خواهان از همیشه بیشتر است. نتایج ناشی از تقلب انتخاباتی و سرکوبهای بعد از انتخابات ومصائب ناشی از سوء مدیریتها و فساد و دروغ و آشفتگی سیاستهای اقتصادی و فرهنگی منجر به بحران اعتماد به حکومت و فاصله گرفتن مردم از دست اندرکاران شده است. امروز ضرورت پرداختن به راه حلهای شبیه آنچه در بیانیه شماره ۱۷ آمده است بیش از همیشه خود را نشان می دهد. یک دولت نامشروع و سرکوبگر ودر حال جنگ با ملت خود نمی تواند در مقابل تهدیدات بیگانه مقاومت نماید. در چنین حالتی یا باید به بیگانگان باج دهد و یا کشور را در آستانه خطرات مهلک افکند. در این وضعیت ایجاد دورنمای اطمینان بخش برای انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی و آزادی مطبوعات و رسانه ها و آزادی زندانیان سیاسی ورسیدگی جدی به خانواده های شهدا وآسیب دیدگان یک امر حیاتی است. اگر سرمایه ما در هماوردی با شرایط خطیر کنونی، ملت است باید به ملت وآراء و نظرات آن احترام گذاشت و درهر تصمیمی اکنون قبل ازهمه به تاثیرات آن بر زندگی کارمندان و کارگران و معلمان و اقشار حقوق بگیر و مستضعف اندیشید. این عادلانه نیست که اقشار تهیدست و جوانان جویای کار چوب تصمیمات مستبدانه و ماجراجویانه دولت را بخورند. ودرعین حال همه شاهد باشند یک عده عربده کش چماقدار که به جان ومال وآبروی مردم در روز روشن افتاده اند به عنوان طرفداری از دولت در روز روشن از به توپ بستن مجلس سخن بگویند. آیا این است شیوه ی اداره جهان؟
۵- با کینه ها و دشمن تراشی ها وتصفیه های جناحی، نظام بیش ازهمیشه دستانش از نیروهای کارآمد خالی است. تاملی اندک به ماجراهای سال گذشته نیویورک و کنفرانس ژنو می تواند ضعف مفرط دولتیان را نشان دهد. کشور امروز برای عبور ازاین بحران خطرناک نیازمند استفاده از همه ظرفیتهای مدیریتی خویش است. خطرآنچنان مهم است که به خاطرآن استفاده ازتجربیات ومنزلت شخصیت هائی چون جنابان هاشمی و خاتمی و روحانی و آقازاده و لاریجانی و… ضرورت داشته باشد. آیا تامل بر انگیز نیست که از مسافرت رئیس جمهور سابق کشور(با احترامی که در سطح بین الملل دارد) برای استفاده از تریبونی که می توانست در آن از حقوق ملت درزمینه هسته ای دفاع نماید جلوگیری شود؟ کیست که نداند اغلب مدیران برجسته و نیروهای زبده برای اداره کشور در شرایط بحرانی کنونی ازمدار تصمیم گیری ها و سیاستگزاری ها به کناری گذاشته شده ا ند؟ آیا این واقعیت آشکار، دلهره آور و شک برانگیز نیست؟
۶- سپاه امروز در گیر مسائل سوال برانگیزی است. از سویی اسلحه سپاه وبسیج به جای دشمن در مقابل مردم قرار گرفته است ودر سرکوب و دستگیری ها و بازجوئی ها ی نیروهای سیاسی و معترضین نقش درجه اول دارند و از سوی دیگر سپاه در حجم غیر قابل باوری درگیر مسائل اقتصادی است. به یقین بازگرداندن سپاه به سوی مسوولیت های اصلی خود می تواند هم نقش افتخار آمیزی که این نهاد در دفاع مقدس داشت احیا کند وخطرات ناشی از طمع بدخواهان را کاهش دهد و هم در سلامت اقتصادی جامعه وکاهش امواج روز افزون فساد و دلگرمی بخش خصوصی موثر واقع شود. سپاهی که مشغله فکریش بالا و پائین رفتن قیمت دلار و دخالت در امور بانکداری و بازارسهام وپیمانکاری و صادرات و واردات است نمی تواند برای تامین امنیت کشورو انقلاب مورد اعتماد باشد. ومتاسفانه در این معرکه ما شاهد زوال اعتبار قدیمی و پشتیبانی مردمی سپاه خوهیم بود. قابل پیش بینی است که با ادامه این روند سپاه به جای دفاع از ملت و کشور به دفاع از شرکتها و سهام وموسسات پولی و مالی خود و سرانجام به جای دفاع از کشور وانقلاب به دفاع از از سازمان و تشکیلات خود بغلطد ویا به تمامی در اختیار یک قدرت مستبد و ضد مردمی قرار گیرد. اگر محبت و اعتماد مردم به نیروهای مسلح بزرگترین سرمایه آنها باشد امروز با عملکرد سپاه در حوزه امنیت داخلی و اقتصاد این سرمایه اجتماعی بی بدیل در حال ذوب شدن است. ما همه می دانیم که سپاهیان سلحشور و یاران باکری ها و همت ها از این روال بیزارند. از یاد نبریم نفرت مردم از نهادهای اقتصادی و امنیتی رژیم شاهنشاهی تا چه حد در ظهور و بروز خشم مردم موثر بود. با شرایط تحمیلی ناشی ازقطعنامه و تحریم ها بازبینی نقش سپاه و بسیج یکی از مهمترین اقداماتی است که نیروهای خیرخواه از هر جناح و دسته ای باید خواستارآن باشند. درحاشیه صریحا بگویم که حمله با پرچم بسیج به جناب اقای کروبی و خاتمی و ماجرائی که در ۱۴ خرداد شاهد آن بودیم و اخیرا حمله و توهین به مجلس منافع ومقاصد طراحان قطعنامه را راحت تر می کند.
۷- نکته اخرآنکه همه توجه داشته باشیم که قصد از تحریم ها صرف به زانو درآوردن دولت نیست. تجربه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنوشت تلخ عراق وافغانستان در زمان معاصر پیشاروی ماست وهشیاری مضاعف آنکه چه بسا بخشی از دولتیان شانس بقای خود را درادامه این بحران وتشدید مخاصمات وحتی تشویق دشمنان برای تعرض نظامی ببینند. بر جنبش سبز است که بین پایداری بر اصول و هویت خود و مقابله با این خطر روشن وفاقی ایجاد نماید. ما باید عنصر مقاومت در مقابل تهدید و تعرض خارجی را به عنوان یک ضرورت در کنار سایر مطالبات خود بنشانیم و نشان دهیم که راه خروج از این بحران و خطر در برگشت به اصول و راه حلهائی است که جنبش سبز در یک سال عمر سر افراز خود همواره منادی آن بوده است. جنبش سبز باید از تمام توان بین المللی خود استفاده کند تا به قدرتهای خارجی نشان دهد به آنها اجازه نمی دهد از ضعف وعدم مشروعیت دولت کنونی استفاده و به استقلال، تمامیت ارضی و منافع عالی کشور آسیب رسانند. جنبش سبز همچنین از طریق آگاه سازی همه جانبه اقشار اجتماعی و نخبگان به سرکوبگران اجازه نخواهد داد با ایجاد وضعیت اضطراری در کشور و استقبال از درگیری های نظامی از پاسخگویی و مسوولیت پذیری فرار کند و به تشدید سرکوب و ارعاب مخالفان بپردازد و یا در خفا برای تامین منافع کوتاه مدت خود بر سر منافع عالی ملی تن به سازش های خفت بار دهد. |
Posted: محمد مجتهد شبستری
در مقالات پیشین، همواره بر تحلیل فهم مشترک مؤمن و غیرمؤمن از متن قرآن تکیه نمودهام. در آنها استدلال کردهام که این فهم بدون مفروض بودن یک گوینده انسانی برای این متن ممکن نیست. منظور از این فهم مشترک این نیست که مؤمنان و غیرمؤمنان «فهم واحد» از متن قرآن داشتهاند آشکار است که چنین فهم واحد وجود ندارد. مقصود من از این فهم، در واقع آن انواع فهمیدن است که مؤمن و غیرمؤمن مشترکاْ به آنها روی میآورند گر چه محصولات فهمیدنهای آنها متفاوت است. در این نوشته انواع فهمیدنها را با تحلیل واژه فهمیدن توضیح میدهم، سپس به تکمیل استدلالهای پیشین خود میپردازم.
واژه «فهمیدن» در موارد مختلف معناهای متفاوت دارد. این معناها را میتوان چنین برشمرد:
1. فهمیدن معنای یک جمله:
فهمیدن یک جمله این است که بفهمیم جمله به عنوان یک جمله از یک زبان معین چه میگوید، مثلاً «پنجره باز است» یک جمله است. وقتی این جمله را مرکب از حروف زبان فارسی مییابیم که بر حسب قواعد صرف و نحو فارسی اداء شده معنای «تحتاللفظی» آن را میفهمیم. این فهمیدن، تنها فهمیدن یک جمله فارسی است نه چیزی بیشتر. اینکه واقعاً پنجره باز است یا نه نمیدانیم. این فهمیدن شامل فهمیدن راست یا دروغ بودن این جمله نیست. همینقدر معلوم است که مثلاً باز بودن یک پنجره مطرح است و نه باز بودن یک در ورودی.
2. فهمیدن ارتباطات و ساختار درونی یک جمله:
این فهمیدن، فهمیدن بخشهای گوناگون یک جمله یا متن در یک ساختار معیّن است. این فهمیدن موقوف است به آگاهی از دستور زبان و معانی و بیان مربوط به هر زبان، مثلاً زبان فارسی، یا انگلیسی یا عربی و .... به این بیت حافظ توجه کنید: فهمیدن این جمله طولانی شاعرانه هنگامی حاصل میشود که فهمنده آن علاوه بر آگاهی از دستور زبان فارسی از ظرائف معانی و بیان و بدیع نیز آگاه باشد.
3. فهمیدن جملهای که در یک «وضعیت فعلی» خاصّ بیان شده است:
معنای این فهمیدن این است که شخص خواننده یا شنونده بفهمد یا بشناسد چه کسی و چه مضمونی در آن وضعیّت فعلی خاصّ منظور نظر است. آن وضعیت فعلی را که گوینده و یا نویسنده جمله، سخن خود را به آن معطوف کرده بشناسد. در این مورد شنونده یا خواننده، جمله را به مثابه یک ارجاع، یا یک اشاره به یک وضعیت فعلی میفهمد. جمله در این معنا با جملههائی که در دوگونه پیشین فهمیدن منظور بود آشکارا متفاوت است. این بار صدق و کذب جمله مطرح است. جمله ممکن است مطابق واقع باشد یا نباشد. اگر به همان جملۀ «پنجره باز است» برگردیم میگوئیم علاوه بر گونه اول و دوم از فهم که به فارسی بودن جمله و ساختار آن مربوط میشد فهم دیگری هم از این جمله به عنوان جملهای که ارجاع و اشاره است به وجود میآید و آن این است که شنونده مثلاً بفهمد آن پنجره باز پنجره اطاق نشیمن است یا پنجره اطاق خواب، یعنی آن وضعیّت فعلی معیّن را که جمله ناظر به آن است و صدق و کذب جمله منوط به تطابق با آن میباشد بشناسد.
۴. یک «اظهار زبانی» را به عنوان فعل گویندهای فهمیدن:
در این مورد منظور از فهمیدن نه فهمیدن نشانههای زبانی بلکه فهمیدن فعل (AKT) یک فاعل است که همراه با اداء نشانههای زبانی شکل میگیرد. در اینجا این مسأله مطرح است که منظور گوینده از گفتن یا نویسنده از نوشتن چیست؟ یعنی او با گفتن «پنجره باز است» چه میخواهد بکند! آیا مثلاً به شنونده دستور میدهد که پنجره را به بندد؟ (چون هوا سرد است) یا مثلاً میخواهد یک نگرانی از شنونده را برطرف کند؟ (فرض کنید بوی بد در اطاق پیچیده و صاحبخانه از آن نگران است که مهمان ناراحت شود، امّا مهمان میگوید «پنجره باز است»، یعنی اینکه بوی بد از اطاق بیرون میرود و شما نگران نباشید و یا منظورهای ممکن دیگر...
برای این فهمیدن علاوه بر شناختن یک وضعیت فعلی معیّن که جمله به آن معطوف است شناختن خصوصیات گوینده و شنونده هم لازم است. مثلاً لازم است شنونده از حساسیت گوینده به هوای سرد یا حساسیت میزبان به بوی بد اطاق باخبر باشد تا منظور گوینده را بفهمد.
5. یک «اظهار زبانی» را بیان یک وضعیّت روانی فهمیدن:
فرض کنیم یک فرد سالخورده و بیمار از سردی هوای اطاق به علت بازبودن پنجره نگران سلامتی خود میشود و از طرفی بیاعتنائی اطرافیان به باز بودن پنجره را هم مشاهده میکند. او با صدای غضب آلود میگوید «پنجره باز است!» در اینجا میتوانیم این جمله را ترجمان وضعیت روانی آن مرد یعنی عصبّانیت او از بیاعتنائی اطرافیان بفهمیم.
6. فهمیدن معنای عمیق یک جمله:
این فهمیدن محصول تعمق وافر است. تعمّق وافر در معنائی که در مرحله نخست از شنیدن یا خواندن یک جمله بدست میآید. این نوع از فهمیدن در فهم متون دینی، اخلاقی و عرفانی بسیار متداول است. این فهمیدن در حقیقت فهمیدن عمیق و عمیقتر محتوای معنای نخستین است. به این نوشته از محمد حسین طباطبایی توجه کنید.
«خدای متعال در کلام خود میفرماید: واعبدوالله و لاتشرکوا به شیئاء (نساء، 36): خدا را بپرستید و هیچ چیزی را در عبادت شریک او قرار مدهید. ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتهاست چنان که میفرماید: واجتنبوا الرجس من الاوثان» (حج، 30): دوری گزینید از پلیدیها که بتها باشند. ولی با تأمل و تحلیل معلوم میشود که پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بت بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد چنان که خدای متعال پیروی از شیطان را عبادت او شمرده میفرماید: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لاتعبدوا الشیطان» (یس، 60): آیا فرمان ندادم به شما ای بنیآدم که شیطان را مپرستید. و با تحلیلی دیگر معلوم میشود که در طاعت و گردنگذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنان که از غیر نباید اطاعت کرد از خواستهای نفس در برابر خدای متعال نباید طاعت و پیروی نمود چنان که خدای متعال اشاره میکند: «افرایت من اتخذ الهه هواه» (جاثیه، 23): آیا دیدی کسی را که هوای نفس خود را خدای خود قرار داده. و با تحیلیل دقیقتری معلوم میشود که اصلاً به غیر خدای متعال نباید التفات داشت و از وی غفلت نمود زیرا توجه به غیر خدا همان استقلال دادن به او و خضوع و کوچکی نشان دادن در برابر اوست (واین ایمان و روح عبادت و پرستش میباشد). خدای متعال میفرماید: «و لقد ذرأنا لجهنم کثیراً من الجنّ و الانس» ــ تا آنجا که میفرماید ــ «اولئک هم الغافلون» (اعراف، 179): سوگند میخورم ما بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم... آنان همان غفلتکنندگان از خدا هستند. چنان که ملاحظه میشود از آیۀ کریمۀ: «و لا تشرکوا به شیئاً ابداً» فهمیده میشود که نباید بتها را پرستش نمود و با نظری وسیعتر این که انسان دیگران را به غیر اذن خدا پرستش نکند و با نظری وسیعتر از آن این که انسان حتی از دلخواه خود نباید پیروی کند و با نظر وسیعتر از آن این که نباید از خدا غفلت کرد و به غیر او التفات داشت» (1). تحلیلهای طباطبائی درباره آیه 36 از سوره نساء قرآن مصداق کاملاً روشن از فهمیدن معنای عمیق است.
7. فهمیدن همدلانه:
وقتی دو انسان در جهانبینی، علائق، تمایلات و حساسیتها و... شبیه یکدیگر باشند میتوانند سخن یکدیگر را همدلانه بفهمند و به قول جلالالدین رومی «همدلی از همزبانی بهتر است» از این فهم در آنجا سخن میرود که گفتگو بر سر مسائل سرنوشتساز زیستن آدمیان به میان میآید، یا مثلاً در مورد یک حرکت سیاسی سرنوشتساز برای جامعه بحث و کنکاش درمیگیرد و...
این فهمیدن، گر چه به ظاهر فهم مشترک دو انسان است از یک موضوع، اما در حقیقت فهم دو انسان از یکدیگر است. متحد شدن آنها با یکدیگر در یک افق مشترک و در یک جهان فهم است. حافظ در مقام شکایت از عجز زاهدان از فهم همدلانه وی میگوید: اما هم او در مقام رضایت و خوشدلی از فهم همدلانه معشوق از وی میگوید: فهمیدن متون دینی به صورت مشارکت در تجربه معنوی صاحب متن از سنخ همین گونه فهمیدن است (۲).
مفروضیت انسان گوینده در این فهمیدنها اجتناب ناپذیر است.
صاحب این قلم در اینجا مجدداً تأکید میکند که مفهوم شدن متن قرآن (مصحف شریف) در هر کدام از معناهای فهمیدن که در این نوشته آوردم منظور شود به مفروض بودن یک گوینده یا نویسنده انسانی برای متن متوقف است.
در مورد فهمیدن از نوع 3-4 و 5 و 7 مطلب کاملاً واضح است:
فهمیدن یک جمله در یک وضعیت فعلی خاص (فهمیدن 3) چنانچه پیشتر گفتم فهمیدن یک اظهار ربانی به مثابه یک «ارجاع» «یا یک اشاره» است. واضح است که پدیدآمدن ارجاع و اشاره بدون ارجاع دهنده و اشاره کننده ممکن نیست. وقتی ارجاع و اشاره را میفهمیم مفروض بودن ارجاع دهنده و اشاره کننده (گوینده یا نویسنده) در فهم ما نمیتواند مورد تردید باشد.
در باب فهمیدن یک جمله به معنای فهمیدن فعل یک فاعل (گوینده یا نویسنده) (فهمیدن 4) مطلب واضح تر از مورد پیش است. این فهمیدن، فهمیدن فعل فاعل است و بدون شک فرض وجود فاعل از این فهمیدن قابل انفکاک نیست.
در فهمیدن یک اظهار ربانی (جمله) به مثابه یک وضعیت روانی (فهمیدن 5) هم آشکار است که یک صاحب روان (همان گوینده یا نویسنده) مسلم و مفروض است.
در باب فهمیدن همدلانه (فهمیدن 7) چنانکه قبلاً هم گفتم در حقیقت متحد شدن دو انسان در یک افق فهم مطرح است. واضح است که این دو انسان کسی جز گوینده و نویسنده و شنونده و خواننده نیست. اگر گوینده و نویسنده مفروض نباشد اصلاً نمیتوان از این نوع فهم سخن به میان آورد. فهمیدن همدلانه از هویت گفتگوئی زبان ناشی میشود و تحقق گفتگو جز با ذهن (دو انسان) متصور نیست.
اما در باب انواع دیگر از فهمیدن (فهمیدن از نوع 1 -2 و 6) عدهای چنین تصور کردهاند که در این فهمیدنها گویندهای مفروض نیست. میگویند دلالت جملات بر معانی آنها در هر سه نوع از فهمیدنها، دلالت نشانهها به عنوان دال بر مدلولها (معنا) است و لازم نیست گویندهای مفروض باشد. این تصور خطاست و باید آن را کنار گذاشت. دلالت نشانههای زبانی بر معانی آنها موقوف بر این است که گفتاری اتفاق افتاده باشد؛ پیام دهندهای نشانهها را به عنوان ابزار پیام بکار برده باشد. بدون مفروض بودن گفتار و پیام دهنده، کلمات و جملات خود به خود هیچ دلالتی ندارند.
فردینان دوسوسور Ferdinand de Soussure، بنیانگزار اصلی دانش نشانهشناسی زبان در این باب چنین مینویسد:
وجود زبان برای انکه گفتار قابل فهم باشد و منظور خود را برساند لازم است ولی گفتار برای آن لازم است تا زبان ایجاد گردد، از نظر تاریخی پدیده گفتار همیشه بر زبان مقدم است. چگونه میتوان یک فکر را به یک تصویر زبانی پیوند داد اگر در آغاز، این پیوند در یک عمل گفتار صورت نگرفته باشد؟ از سوی دیگر ما زمانی زبان مادری خود را فرا میگیریم که صحبت کردن دیگران را شنیده باشیم. زبان تنها نتیجه دریافت و تجربههای بیشمار است که در مغز ما جای میگیرد و سرانجام این گفتار است که زبان را به تحول وا میدارد. وقتی صحبت دیگران را میشنویم، تأثیرات دریافت شده میتوانند عادت زبانی ما را دگرگون سازند. به این ترتیب نوعی پیوستگی متقابل میان زبان و گفتار وجود دارد، زبان در آن واحد ابزار و دستاورد گفتار است ولی تمام اینها مانع از آن نخواهد بود که این دو دقیقاً از یکدیگر متمایز نباشند» (3).
چنانچه سوسور میگوید زبان بدون گفتار به جود نمیآید و میدانیم که گفتار همیشه گفتار یک گوینده است پس باید بگوئیم زبان بدون گوینده به وجود نمیآید. در اینصورت هر جا با یک متن زبانی روبرو شویم باواسطه یا بیواسطه با گفتار هم روبرو شدهایم. در هر حال ما نمیتوانیم فکر کنیم که با یک متن زبانی مواجه شدهایم که ساختار دارد ولی گفتار انسانی و گوینده انسانی بی واسطه یا باواسطه در معنادهی آن مفروض نیست. اگر این مطلب را در آثار بعضی از فیلسوفان ساختار گرای دیگر تعقیب کنیم به تصریحات بیشتری در این باب برمیخوریم:
«زبان را باید در همۀ کارکردهایش مورد پژوهش قرار داد. پیش از آنکه بخواهیم دربارۀ کارکرد شعری زبان به بحث بپردازیم، ابتدا باید جایگاه این کارکرد را در میان دیگر کارکردهای زبان مشخص کنیم. برای تدوین طرحی خلاصه از کارکردهای مورد نظر، بررسی اجمالی اجزاء متشکلهای که همواره درگفتار یا ارتباط کلامی وجود دارند ضروری است: گوینده، پیامی را به مخاطب میفرستد. این پیام برای مؤثر واقع شدن باید به زمینهای دلالت داشته باشد (اصطلاح کم و بیش مبهم دیگری که برای «زمینه» به کار بردهاند، «مدلول» است)، زمینهای که یا کلامی باشد یا بتوان آن را بیان کرد و مخاطب قادر باشد آن را به روشنی دریابد؛ همچنین به رمزی نیاز است که هم گوینده و هم مخاطب (یا به عبارت دیگر، هم کسی که پیام را به رمز درمیآورد و هم کسی که رمز را کشف میکند) آن را کاملاً ــ یا حداقل جزئاً ــ بشناسند؛ و سرانجام به تماس نیاز است، یعنی به مجرایی جسمی و پیوندی روانی بین گوینده و مخاطب که به هر دو آنان امکان میدهد با یکدیگر ارتباط کلامی برقرار کنند و آن را ادامه دهند. تمامی این اجزاء را ــ که خاص ارتباط کلامیاند ــ میتوان به صورت نمودار زیر نشان داد: زمینه
گوینده پیام مخاطب ........................................ تماس
رمز
هر یک از این شش جزء، تعیین کنندۀ کارکرد متفاوتی در زبان است. گر چه بین شش وجه عمدۀ زبان فرق قائل میشویم، مشکل بتوان پیامی کلامی یافت که فقط یک کارکرد واحد داشته باشد. گوناگون بودن کارکردهای یک پیام در این نیست که یکی از این چند کارکرد، نقشی انحصاری در آن پیام داشته باشد، بلکه در این است که ترتیب سلسله مراتب این کارکردها متفاوت باشد. ساختار کلامی پیام در درجۀ اول بستگی به این دارد که کدام کارکرد به کارکردهای دیگر تفوق داشته باشد. اما اگر چه وظیفۀ اصلی بسیاری از این پیامها این است که به سوی مدلول میل کنند، یعنی جهتگیریشان به طرف زمینه باشد، یا به طور خلاصه، گر چه پیامها بیشتر کاربرد به اصطلاح ارجاعی، «صریح» و «ادراکی» دارند، با این حال زبانشناس تیزبین باید توجه داشته باشد که کارکردهای دیگر نیز نقشی تسهیل کننده در این قبیل پیامها دارند» (4).
سخن صریح دیگر در این باب سخن ویتگین شتین است: او در پژوهشهای فلسفی چنین می نویسد: «هر «نشانه» به تنهائی مرده است. چه چیز آن را زندگی میبخشد؟ نشانه با بکار گیری آن زنده میشود. آیا نشانه نفَس زندگی را در خود دارد یا اینکه، نفَس زندگی آن همان بکار گرفتن است؟» (5)
بنابراین، در تعریف زبان، چه ساختار گرا باشیم و زبان را یک سیستم از «نشانهها» تلقی کنیم (سوسور و دیگران) و چه اهل هرمنوتیک باشیم و زبان را بیش از نشانه بدانیم و مثلاً چون هایدگر آن را «خانه انسان» و یا «خانه وجود» بنامیم و یا مانند ویتگین شتین و آستین زبان را نحوهای از بازیهای زندگی انسان بشمریم در همه حال، وقتی زبان انسانی به صورت یک متن در برابر ما قرار میگیرد ما در مقام فهم آن متن با یک پیام دهنده یا یک طرف گفتگو یا یک بازیگر زبانی (فاعل گفتاری) روبرو هستیم. که ما از آن به گوینده واقعی تعبیر کردهایم. نمیتوانیم بگوییم فلان جمله فهمیده میشود اما مفروض بودن یک گوینده بخشی از فهم ما نیست.
حال نکته اساسی در این باب این است که چون انواع فهمیدنها که در این نوشته آوردم، اتفاقات تجربی هستند و به صورت بینالاذهانی قابل گفتگو میباشند، پیام دهنده و یا طرف گفتگو و یا بازیگر زبانی مفروض در آنها غیر از یک مفروض تجربی یعنی یک صاحب «ذهن» نیست. یک متن تنها با مفروض بودن دو ذهن شکل میگیرد گوینده و شنونده (6) صاحب ذهن هم پدیدهای است که در بطن و متن واقعیات اجتماعی ـ تاریخی شکل میگیرد.
دانش نشانهشناسی یا دانش گفتگو یا دانش بازیهای زبانی دانشهائی برگرفته از تجربههای انسانیاند، گر چه در پارهای از آنها صبغه فلسفی غلبه بیشتری دارد. در دانش نشانهشناسی، نشانه زبانی پدیدهای است که از محیط تجربی زندگی انسانی برگرفته میشود و در مقام دلالت از آن محیط تجربی قابل انفکاک نیست و گوینده بخشی از این محیط تجربی است همانطور که جامعه بخشی دیگر از آن است. این واقعیت همان است که یاکوبسن درباره آن میگوید: «سرانجام به تماس نیاز است، یعنی به مجرائی جسمی و پیوندی روائی بین گوینده و مخاطب که به هر دوی آنان امکان میدهد با یکدیگر ارتباط کلامی برقرار کنند و آن را ادامه دهند» (چنانکه قبلا از وی نقل شد) در دانش گفتگو هم گفتگوی انسانها با یکدیگر ملحوظ است که موضوعی تجربی است، در دانش بازیهای زبانی مطلب واضحتر از صورتهای پیشین است زیرا موضوع آن اساساً بازیهای زبانی انسانها در نحوه زندگی انسان با یکدیگر است که آشکارا یک روند تجربی است.
از طریق این دانشها راه به سوی فرض گویندهای غیر از صاحب ذهن (انسان) برای فهم متن دینی به زبان انسانی، مسدود است. اگر فردی هنگام خواندن پارهای از آیات قرآن حال معنوی پیدا میکند و به اصطلاح در تجربه نبوی مشارکت میکند این پدیدار فهمی، یک اتفاق تجربی است که به وجود میآید و میتوانیم آن را از گونه فهمیدن شماره 7 به حساب بیاوریم و آن را گفتگوی خواننده قرآن با پیامبر اسلام (انسان نبی) که دارای ذهن بود بشمریم نه چیزی بیشتر از این. اینکه تجربه و سخن انسان نبی با تجربه و سخن انسانهای دیگر چه تفاوت دارد و آن سخن انسانی چگونه فهمیده میشود چه لوازم و آثاری بر فهم سخن نبوی مترتب می گردد موضوع جداگانهای است که در جای خود باید مورد بررسی قرار گیرد.
برای هر چه بیشتر روشن شدن این حقیقت که هر متن زبانی یک پدیدار انسانی و محصول ذهن انسان است بسیار مفید است تحلیل پدیدارشناسانه پل ریکور از متن را در اینجا بیاوریم:
«رسالت نخست رویکردی پدیدارشناسانه به ادبیات، تعریف حدود ایدهی متن است. متن چیست؟ این مسألهای است که پرسشهای متعددی را پیش میکشد. نخستین آنها: منشهای مطلقاً بنیادین سخن کدامند؟ مقصود من از سخن به هیچ رو زبان به معنایی نیست که احتمالاً منظور نظر زبانشناسان است. بل پیامهایی است که ما آزادانه بر بنیاد و ساختار زبان میآفرینیم. پس بینش ویژهای از سخن وجود دارد، که در قیاس با زبان، نخستین محدودیت ابژهی ادبی را میسازد. از میان ویژگیهای سخن، در همان گام نخست به آن امکان میدهیم تا جهانی را تقدیری یابد مستقل از سرنوشت مؤلفش. نویسنده میمیرد، اما متن کار او را ادامه میدهد، و در دورههای گوناگون تأثیرهای آن کار را پی میگیرد و میآفریند، دورههایی گستردهتر از زمان زندگی انسانی. باری اگر ما به آن نسبت سهگانه بازگردیم، تا آنجا که به مؤلف سخن مربوط میشود، میبینیم که متن خود را از بندهای تاریخ پدیدآمدنش میرهاند و بیش از رخداد گفتار زندگی میکند.
از سوی دیگر، در مورد مخاطب، نوشتار مناسبتی میگشاید بارها گستردهتر از نسبت مکالمه که همواره در ارتباط میان من ـ تو محصور میماند. متن مخاطبهایی دارد نامحدود، در حالی که نسبت مکالمه نسبتی است بسته. متن به روی هر کس که میتواند بخواند گشوده است، و همگان میتوانند خوانندهی بالقوهی آن باشند. پس در قیاس با بسته بودن مکالمه، متن گشوده است، و همین نکته به اثر ادبی امکان میدهد که در نهایت اثری باشد گشوده، تعداد بیپایان خواندنها باشد، و به نظر من هر یک از خواندنها رخدادی است تازه در گفتن، که متن را در بگشاید. مختصر بگویم، سخن طریق آشکارگری ساحتی از واقعیت از راه مکالمه با کسی دیگر، یعنی با مخاطب است. این سان نسبتی سهگانه وجود دارد میان آن کس که حرف میزند، آن کس که میشنود و پاسخ میدهد، و جهان موجود که از آن یاد میشود.
این مناسبت سهگانه بنیان اصلی نقادی ادبی است. زیرا آن چه در سخنی دانسته میشود کیفیت جهان و ساخت جهان است، ساحتی که با ارتباط گشوده میشود، مگر نه؟ این نخستین بله است در رویکردی به مسألهی متن
دومین پله بازتابی است که در آن، نوشتار به این مناسبت سهگانه میان آن کس که حرف میزند، آن کس که میشنود، و واقعیت مکشوف که با آن مکالمه آشکار میگردد افزوده میشود. در آغاز از راه نوشتار، سخن از گوینده رها میشود، چرا که نوشتار نیروی حفظ سخن را پس از درگذشت؛ ناپدید شدن گوینده، دارد. پس نوعی استقلال متن در میان است که با رویداد سخن ارتباط دارد، از آغاز در سرچشمهی آن حضور داشته، و به متن امکان داده تا بر میگیرد تا بدان فعلیتی تازه بخشد.
سومین پله در رویکرد به متن: جهانی که اینسان با نوشتار گشوده میشود، خود افقی بیپایان دارد، در حالی که مکالمه در جهان گفتاری وابسته است به شنونده. ادبیات، دنیای حکایت را میآفریند، جهان امکانات را، و در نتیجه، افقی از واقعیت را نیز میگشاید. حس و ادراک ما از واقعیت با این جهان حکایت و امکانات، تنوع و چندگانگی مییابد.
من فکر میکنم که این، دومین رویارویی ما است با مسألهی واقعیت متن، یعنی پرسش متن چیست؟» (7).
آنچه از نشانهشناسی، فلسفه بازیهای زبانی و هرمنوتیک و تحلیل پل ریکور از متن در اینجا آوردیم، همه برای توضیح این مدّعا بود که انسانها نمیتوانند بدون مفروض گرفتن یک گوینده یا نویسنده انسانی یک متن زبانی را بفهمند. من در تمام مقالات خود از فهمیدن «انسان» حرف میزنم و ساز و کار و لوازم و مفروضات آن را بیان میکنم. اگر افرادی بگویند هنگام خواندن متن قرآن خدا خود به ما میفهماند که او گوینده متن است این فرض از قلمرو مدعا و استدلال ما بیرون است. من از فهمیدن انسان حرف میزنم و نه از فهماندن خدا. اینکه فهماندن خدا چه معنائی میتواند داشته باشد و چگونه قابل دفاع است موضوعی است غیر از موضوع این مقالات.
بررسی پارهای دیگر از نقدها
در اینجا نگاهی به پارهای دیگر از نقدها میاندازم که همواره از سوی تعدادی از اهل بحث و نظر پیرامون این مدّعا که فهم متن قرآن تنها با فرض گویندهای از انسانی ممکن میشود طرح کردهاند:
1. آیات قرآن، مثلاً آیه إن الله یأمر بالعدل والإحسان... (نحل، ۹۰) قطع نظر از اینکه گوینده آن خدا یا پیامبر است به محض شنیده شدن فهمیده میشود. بعضی از دوستان گفتهاند، این بحث که آیا متن قرآن کلام پیامبر است یا کلام خدا یک بحث معرفتشناختی است و نه یک بحث دلالت شناختی، مدلولات قرآن قطع نظر از بحث معرفتشناختی فهمیده میشود و آنگاه این بحث پیشمیآید که این مدلولات سخن خداست یا سخن پیامبر.
2. معنای واژههای قرآن، مانند واژههای هر متن دیگر همان است که در کتابهای لغت نوشته شده است و بنابراین فهمیدن معانی آیات قرآن در گرو فرض یک گوینده نیست (اطلاع از معانی لغوی این واژهها برای فهم آنها کافی است). این نقد را یکی از دوستان در گفتگوئی حضوری با نگارنده مطرح کرده است که تقریباْ همان نقد پیشین است.
3. در هرمنوتیک جدید (گادامر و ریکورو...) اصلاً سخنی از گوینده (مؤلف) در میان نیست و متن خود به خود، بدون اینکه گوینده و یا نویسندهای برای آن فرض شود فهمیده میشود این مدّعا که مفروض بودن گوینده یا نویسنده برای مفهوم شدن متن ضرورت دارد بازگشت به عقاید پیش از هرمنوتیک جدید است که بر احراز نیّت مؤلف تأکید میکرد اگر فردی مطالب و مدعیّات خود را بر هرمنوتیک جدید مبتنی کند نمیتواند از ضرورت مفروضیّت گوینده یا نویسنده برای فهم سخن بگوید.
4. ضرورت مفروضیت گوینده انسانی تنها با آن گونه از فلسفه زبان سازگار است که زبان انسانی را «سیستم اظهارات انسانی» معرفی میکند و برای تحقق آن وجود پنج رکن مقوّم گوینده، شنونده... را ضروری میشمرد (چنانکه در مقاله قرائت نبوی از جهان 1 آمده است) اگر در تعریف زبان مثلاً نظرات هایدگر ملاک باشد و بگوئیم زبان خانه وجود است و زبان بر انسان تقدم دارد، و انسان برای زبان است و نه زبان برای انسان و ... در اینصورت ضرورت مفروض بودن گوینده برای فهم متن به کلی منتفی میشود.
5- کوششهای نویسنده مقالات قرائت نبوی از جهان بدین منظور صورت میگیرد که نهایتاً تعریف جدیدی از وحی داده شود. اما این کوششها در صورتی موجّه است که نخست، نویسنده ثابت کند که فهم پیشین و سنتی از وحی دچار اشکالات است. فهم سنتّی از وحی با چه اشکالی مواجه است که نویسنده میخواهد آن را تغییر دهد؟ آن فهم با هیچ اشکالی مواجه نیست.
6- نویسندۀ مقالات قرائت نبوی از جهان چون میخواهد راه را برای پذیریش دموکراسی و حقوق بشر عصری هموار سازد قرآن را با انگیزههای سیاسی تفسیر میکند و سخن از بشری بودن کلام قرآنی به میان میآورد او میگوید قرآن نه کلام خدا بل کلام نبوی است تا بتواند جاودانه بودن احکام اجتماعی قرآن را زیر سئوال ببرد و راه را بر حقوق بشر عصری بار کند. غیر از این دلیلی برای طرح مسأله کلام نبوی وجود ندارد.
فکر میکنم از آنچه در این مقاله آوردم پاسخ نقدهای فوق روشن شده باشد. در عین حال توضیحات زیر را بر مطالب پیشین میافزاییم.
این سخن که فلان آیۀ قرآن خود به خود فهمیده میشود بدون آنکه بپرسیم سخن خدا یا سخن پیامبر است گونهای تحریف محل نزاع و فرار از طرح مباحث هرمنوتیک یا مباحث نشانهشناسی و یا بازیهای زبانی و مانند اینها و بالاخره فرار از مباحث و مسائل «فهم» است. پرسش من همیشه این بوده که ساز و کار فهمیده شدن جملات قرآن (هرمنوتیک قرآن) چیست؟ نه اینکه با شنیدن جملات قرآن یک فهم ابتدائی از آنها حاصل میشود یا نه و اینکه این جملات، مدلول دارد یا ندارد. اگر قرار باشد به پرسش من پاسخ داده شود از طرح مباحث و مسائل هرمنوتیک و فلسفه زبان گریزی نیست. اگر این مباحث پیش آید این مدعا هم که فهم متن قرآن جز با فرض یک گوینده انسانی ممکن نیست پیش میآید، چنانچه این مدعا نیز پیش میآید که فرض خدا به عنوان گوینده متن قرآن در تبیین علمی فلسفی چگونگی مفهوم شدن این متن و چگونگی دلالت آن بر مدلولات هیچ جائی پیدا نمیکند و قابل دفاع نیست. تنها یک فرض قابل قبول برای تبیین باقی میماند و آن این است که گوینده متن قرآن یک انسان (پیامبر اسلام) است.
نکته دیگر این است که گر چه واژهها در کتابهای لغت معنا دارند ولی فهمیده شدن آن معناها از آن واژهها در یک متن زبانی چنانکه قبلاً گفته شد موقوف به این است که یک انسان آنها را به عنوان نشانهها بکار برده باشد و با بکار گیری آنها وارد یک بازی زبانی یا گفتگو با خوانندگان شده باشد چنانکه قبلاً از پارهای از فیلسوفان نقل کردم.
این نقد که صاحب این قلم وقتی از ضرورت مفروضیت گوینده سخن میگوید به هرمنوتیک پیش از گادامر برمیگردد، تصوری خطا است. معنای اصالت متن به جای مؤلف این نیست که متن مؤلف ندارد و بدون مفروض بودن یک گفتار و گوینده در مبادی قریبه یا بعیده آن، میتوان آن را فهمید. اگر گفتار و گوینده نخستین مفروض نباشد متن در کار نخواهد بود تا فهمیده شود (چنانکه از پل ریکور نقل شد). در اینجا تعیین کننده این است که ما این پرسش را که مؤلف متن دینی انسان است یا خدا مطرح کنیم یا نه. این نگارنده این پرسش را با تأکید فراوان مطرح میکند ولی نه از باب اینکه میخواهد نیت پیامبر یا نیت خدا را به دست آورد (آنچه در هرمنوتیک گادامر و یا ریکور مطرح نیست) بلکه از این باب که راه را برای مفهوم شدن خود متن، فارغ از پیشفرضهای دگماتیک اعتقادی و ممکن شدن گفتگوی خوانندگان با متن قرآن در عصر حاضر باز کند و تکامل فهم و تفسیر قرآن را ممکن سازد. برنگارنده این سطور روشن شده که این مدّعا که متن قرآن کلام مستقیم خدا برای خوانندگان است فاقد هر گونه وجاهت عقلانی است و راه عقلانی فهم و تفسیر این کتاب را میبندد و استفاده از هرمنوتیک جدید را در فهم قرآن غیر ممکن میسازد.
این سخن هم که اگر مثل هایدگر بگوئیم زبان خانه وجود است مفروض بودن گوینده برای متن قرآن ضرورت ندارد قابل قبول نیست. در نظر هایدگر هم چون گادامر زبان انسانی هویت گفتگوئی دارد: «فهمیدن متن عبارت است از تعقیب و ادامه آن گفتگو که پیش از ما آغاز شده است (8). واضح است که گفتگوئی که پیش از ما آغاز شده به وسیله گویندگان شکل گرفته است که انسان بودهاند.
سخن دیگر این است که بارها نوشتهام که مسئلۀ اصلی صاحب این قلم در باب کلام نبوی پاسخ دادن به پرسش هرمنوتیکی فهم قرآن چگونه ممکن میگردد؟ است و نه ارائۀ نظریهای جدید در معنای وحی. گرچه مدّعای نگارنده این سخن را هم که متن قرآن عین وحی است رد میکند و بنابراین معنای وحی را هم تغییر میدهد. آیا استدلالهای نگارنده در این باب به صورت غیر مستقیم استدلال بر صحیح نبودن معنای سنتی وحی نیست و آیا جز این است که مطالب مقالات 9 گانه قرائت نبوی از جهان هم دلائل مفهومیت قرآن به عنوان کلام نبوی را بیان میکند و هم اشکالات معنای سنتی وحی (متن قرآن کلام خداست) را توضیح میدهد؟
این مدّعا که مسأله اصلی صاحب این قلم مسأله سیاسی است و غرض تنها هموار کردن راه برای حقوق بشر و دموکراسی است به هیچ وجه مورد پذیریش این نگارنده نیست. مسأله اصلی من مسأله فلسفی ـ هرمنوتیکی است. چگونه ممکن است در عصر هرمنوتیک یک انسان دل مشغول با متون دینی از چگونه فهمیده شدن متن قرآن نپرسد؟ درد من یک درد هرمنوتیکی و اگزیستانسیال است. البته به حقوق بشر و دموکراسی عصر حاضر هم ارج فراوان مینهم و وقتی درمییابم که پرداختن عمیق به هرمنوتیک متون دینی راه را برای رسیدن به نظم اجتماعی و سیاسی مبتنی بر حقوق بشر و دموکراسی در کشور ما همواره میکند و امکانات زندگی عقلانی و اخلاقی را برای همه جامعه بیشتر و گستردهتر میسازد بر ادامه راه خود بیشتر تشویق میشوم.
در پایان سخنم تأکید میکنم که من در این مقالات از «فهمیدن انسان» سخن میگویم و نه از «فهماندن خدا» (که مدعای پارهای از اهل عرفان است).
حال، آنچه از همه اینها نتیجه میشود این است که نمیتوان متن قرآن را آن طور که در کلام سنتی آمده به عنوان «کلام مستقیم خدا» یا متن تثبیت شده فعل گفتاری خدا (9) برای خوانندگان قرآن فهمید. در دانشنشانهشناسی یا بازیهای زبانی، و یا هرمنوتیک هایدگری، گادامری و مانند آن که همه آنها تنها و تنها درباره متنهای زبانی انسانی (تاریخی ـ اجتماعی) کاربرد دارند راهی برای بیان ساز و کار فهمیدن متن قرآن به عنوان «فعل گفتاری تثبیت شده خدا برای خوانندگان» در پیش پای هیچ کس نیست. تمام این دانشها از تجربههای انسانها در تاریخ و جامعه برگرفته شدهاند. معنای «متن» در این دانشها جز متن زمینی و انسانی نیست. اگر کسی از چنان متنی سخن بگوید که تجلی خداوند است (10) باید بتواند ساز و کار و چگونگیهای فهمیدن آن متن را هم بیان کند. فیلسوفان و متکلمان گذشته ما به ساز و کار و چگونگی فهیمده شدن چنان «متن مفروض» نپرداختهاند. با توجه به دانشهای عصر ما هم چنانکه گفتم این راه مسدود است. پارهای از نواندیشان هم که خواستهاند با حفظ مفروضات پیشینیان (متن قرآن تجلی خداوند است) از هرمنوتیک جدید، و نشانه شناسی و ... برای تبیین فهم متن قرآن استفاده کنند دچار تناقض گوئی شدهاند. بر فرض صحت تاریخی این مدعا که پیامبر گفته است متن قرآن از «غیب» به او میرسد و او آن را برای مخاطبان حکایت میکند در اینصورت آنچه برای مخاطبان فهمیده میشد و میشود «فعل گفتاری حکایتی» پیامبر است نه فعل گفتاری خدا که علی الفرض پیامبر از آن آگاه میشده است (نگاه کنید به مقاله: قرائت نبوی از جهان ۸).
واضح است اگر عاقبت این بحثها از آنجا سردرآورد که افرادی بگویند «بالاخره خدا به گونهای متن قرآن را میفهماند» در اینصورت از قلمرو دانشهای بشری بیرون رفتهایم. آنجا دیگر فهمیدن انسان مطرح نیست. و ما در قلمرو فهمیدن انسان گام میزنیم.
____________________________________
پانویسها: (1) قرآن در اسلام، 30- 32 (2) برای تفصیلات این موضوع نگاه کنید به مقاله : Werner Strube, Analyse des Verstehensbegriffs, Hermeneutik, 2003, Herder (3) فردیناند سوسور، زبان شناسی توصیفی، ترجمه کورش صفوی، نشر نی، ۱۳۷۸ صفحه ۲۹ (4) رومن یاکوبسن، مقاله زبانشناسی و شعر شناسی، در مجموعه مقالات زبانشناسی و نقد ادبی نشر نی، 1381ش (5) Ludwig Wittgenstein, Philosophishe untersuchungen, 432 (6) Bernhard Casper, Sprache und Theologie, Herder, 1975, S59 (7) پل ریکور، زندگی در جهان متن، ترجمه بابک احمدی، نشر مرکز، ۱۳۷۳، صفحه ۲۲ (8) Jean Grondin, Einfuhrung in die Philosophische Hermeneutik, 1991, S150 (9) نگاه کنید علیرضا قائمی نیا، وحی و افعال گفتاری، فصل هفتم (10) همان
منبع: معناگرا
|
اختصاص شعب ویژه دادسراها و دادگاهها برای رسیدگی به جرائم پولشویی Posted: رئیس قوه قضائیه ابلاغ کرد جرس: با ابلاغ رئیس قوه قضاییه، دادسراها و دادگاهها موظف شدند تا شعبه های ویژه ای را برای رسیدگی به جرائم پولشویی، الکترونیکی و دعاوی بانکی اختصاص دهند.
به گزارش مهر، آیت الله صادق آملی لاریجانی صبح امروز "چهارشنبه" طی بخشنامهای به روسای دادگستری استانهای سراسر کشور ابلاغ کرد تا شعبات ویژه ای در دادسراها و دادگاهها برای رسیدگی به جرایم پولشویی، الکترونیکی و دعاوی بانکی اختصاص دهند.
|
رحیم مشایی: حکومت دست ما نیست، حتی روزنامه هم نداریم Posted: جـــرس: اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر و مشاور محمود احمدی نژاد، اخیرا در پاسخ به سخنان یکی از منتقدان که خواستار توضیحاتی در مورد عملکرد و مواضع خود در رسانهها شده بود، گفته است: "شما میفرمایید حکومت دست ماست، چی دست ماست ؟ ما یک روزنامه ایران داریم، که آنهم جرأتی از خود ندارد!"
|
گزارشی از فاجعه انسانی در زندانهای جمهوری اسلامی Posted: نامه هاشم خواستار به رئیس قوه قضاییه جرس: هاشم خواستار، معلم و بازنشسته و عضو کانون صنفی فرهنگیان خراسان، با انتشار نامهای خطاب رییس قوه قضائیه و تمام افراد زیر مجموعه این نهاد به با برشمردن حقوق اولیه زندانیان که در زندان رعایت نمیشود، دلایل بیماری مداوم آنان را نیز عنوان کرده است.
احترما اینجانب سید هاشم خواستار معلم بازنشسته و نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان به استحضار می رساند که هم اکنون در زندانی عمر سپری می کنم که مسائل ابتدایی حقوق زندانی رعایت نمیشود.
|
الهام: کسانی که در جریان فتنه نقش مدیریتی داشتند باعث قتل عدهای در 25 خرداد شدند Posted: جرس: عضو حقوقدان شوراي نگهبان قانون اساسي اظهار نظر کرد: کساني که در جريان فتنه، نقش محوري و مديريتي داشتند و موجب شدند در 25 خرداد ماه عدهاي مردم بي گناه به قتل برسند و استمرار اين جريانات را دنبال ميکردند تنها عنوان معاونت و مسبب را ندارند بلکه اينها عناوين مستقل جزايي دارد که بايد دستگاه قضايي به آن رسيدگي ميکرد.
به گزارش ایسنا، غلامحسین الهام که در جمع خبرنگاران در بيرجند حضور داشت، همچنین مدعی شد: هوشمندي مردم و مشارکت حداکثري آنان در انتخابات جايي براي رشد و نمو فتنه گران باقي نگذاشت.
وي افزود: اين قابل قبول نيست که به اصل فتنه رسيدگي نشود اما به بخشها و حواشي برآمده از آن رسيدگي شود.
الهام با این ادعا که در رسيدگي قوه قضائيه به مسائل حرفي وجود ندارد اما در عدم رسيدگي جاي سوال است، افزود: کساني که در جريان فتنه، نقش محوري و مديريتي داشتند و موجب شدند در 25 خردادماه عدهاي مردم بي گناه به قتل برسند و استمرار اين جريانات را دنبال ميکردند تنها عنوان معاونت و مسبب را ندارند بلکه اينها عناوين مستقل جزايي دارد که بايد دستگاه قضايي به آن رسيدگي ميکرد.
عضو حقوقدان شوراي نگهبان قانون اساسي گفت: چرا بايد افرادي که متهم به فتنه هستند در جاي مديريت يک نهاد موثر و عمومي قرار گيرند و قوه قضائيه هم اقدامي نکند لذا قوه قضائيه بايد به مردم پاسخ دهد.
الهام با بيان اينکه "اگر اصل فتنه نبود، اتفاقات بعدي هم بوجود نميآمد"، اظهار عقیده كرد: اگر اينها اغتشاشات و تخريب و تعرض به حقوق مردم را ايجاد نميکردند و اموال عمومي را آتش نمي زدند و مردم را به قتل نميرساندند، دستگيريها هم صورت نميگرفت.
وي افزود: اين جاي سوال و ترديد دارد که چرا آنهايي که در اصل فتنه بودند در حاشيه امن باشند، به هر حال قوه قضائيه بايد آمادگي خودش را در اين چارچوب داشته باشد.
عضو حقوقدان شوراي نگهبان قانون اساسي گفت: پاسخهاي قوه قضائيه در رسيدگي به اصل جريان فتنه اقناع کننده نيست.
وي با اشاره به اينکه، "جريان فتنه، بسترسازي شده و موجب بازي با حيثيت نظام شد"، افزود: چرا در دادگاهها مردم نبايد شاهد باشند و حقايق را مستقيما ببينند. دانستن اتفاقاتي که منجر به فساد و قصد به قتل در جامعه ميشود مشکلي ندارد.
وی اظهار كرد: طبق قانون اساسي، انتخابات مجلس و رياست جمهوري نميتواند افزايش يابد و بايد هر چهار سال برگزار شود اما در مورد شوراهاي اسلامي انعطاف وجود دارد لذا بايد يک برنامه ريزي مناسبي داشته باشيم تا در امر تجميع انتخابات، مسئله مشارکت و ساير مسائل مربوط به حقوق مردم در نظر گرفته شود. |
رييس كل دادگستري استان تهران: مواجهه نظام با پرونده كهريزك صحيح بود Posted: جرس: سیدعلی رضا آوايي درباره صدور آراي پرونده كهريزك و كوي دانشگاه از سوي دادسراي نظامي، اظهار عقیده کرد: در هر نظامي ممكن است برخي از ماموران آن مرتكب تخلف يا جرمي شوند، به نظرم چنين امري طبيعي و معمول است؛ اما آنچه زشت است عدم اراده يك حاكميت براي مواجهه صحيح و قانوني با متخلفان و مجرمان است كه نظام جمهوري اسلامي در خصوص پرونده كهريزك به نحو صحيح، مواجه شد و رسيدگي به موضوع را از اولويتهاي خود قرار داد.
رييس كل دادگستري استان تهران همچنین گفت: پرونده مربوط به دانشگاه آزاد در شعبه 29 مجتمع شهيد بهشتي تحت رسيدگي است و مانند ساير پروندههاي موجود در آن شعبه در وقت تعيين شده بررسي و تصميمات قانوني لازم اتخاذ خواهد شد.
آوايي اظهار كرد: متوسط وقت رسيدگي در محاكم حقوقي تهران حدود سه ماه است.
|
تماس کوتاه و ناتمام محمدرضا جلایی پور از زندان اوین Posted: جـــرس: محمدرضا جلایی پور، دانشجوی نخبۀ دانشگاه آکسفورد، که از ٢۴ خرداد ماه امسال توسط ماموران وزارت اطلاعات دستگیر و تاکنون در بازداشت به سر می برد، شامگاه دیشب طی تماسی ناتمام و کوتاه با برادرش، از وضعیت خود خبر داد.
این فعال سیاسی اصلاح طلب سال به بهانه عودت گذرنامه احضار و بلافاصله بدون ذکر دلیلی دستگیر شده بود. |
مقیسهای خطاب به فعال کودکان و زنان: تو باید اعدام میشدی Posted: جرس: مریم ضیاء، فعال کودکان و زنان روز یکشنبه، توسط قاضی مقیسهای در شعبه 28 دادگاه انقلاب مورد محاکمه قرار گرفت.
بنابه گزارشهای رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" یکشنبه 13 تیرماه مریم ضیاء فعال حقوق کودکان و زنان به شعبه 28 دادگاه انقلاب فرا خوانده شد و علیرغم اینکه نماینده دادستان حضور نداشت، دادگاه تشکیل شد.
گزارش رسیده حاکی است که رفتارهای مقیسه ای همانند بازجویان وزارت اطلاعات با داد و فریاد و تهدید و توهین همراه بود. محمد مقیسه ای در ادامۀ خطاب به خانم ضیاء گفت :"تو منافقی،تو باید اعدام می شدی".
این فعال کودکان و زنان بر مبنای ماده 500 به اتهام تبلیغ علیه نظام مورد محاکمه قرار گرفت.
این گزارش می افزاید: مریم ضیاء در اثر شکنجه های روحی که در طی مدت بازداشت با آن مواجه بود دچار ناراحتی جسمی شده است و تحت درمان پزشکان متخصص است. علیرغم گذشت مدت نسبتا طولانی ولی هنوز وضعیت و شرایط جسمی او بهبود نیافته است.
لازم به یادآوری است ضیاء که از فعالان حقوق کودکان و زنان است در تاریخ 10 دی ماه با حمله مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به سلولهای انفرادی بند 209 منتقل شد و 2 ماه در بند 209 زندان اوین تحت شکنجه های روحی یکی از بازجویان وزارت اطلاعات بنام یاسر قرار گرفت. |
هر فردی حق دارد زمامداران را مستقیم استیضاح و انتقاد کند Posted: نطق نماینده اصلاح طلب مجلس پیرامون سخنان فراموش شده بنیانگذار جمهوری اسلامی جـــرس: عضو فراکسیون خط امام مجلس شورای اسلامی، به بازخوانی سخنان فراموش شده رهبر فقید جمهوری اسلامی درباره "عدم دخالت نظامیان در سیاست"، "حکومت قانون"، "حرام بودن اهانت به مراجع" و "استقلال و آزاد بودن انتقاد در صدا و سیما" پرداخت و خاطرنشان کرد بنا به اظهارات رهبر فقید نظام، "هر فردی حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمامداران مسلمین را استیضاح و به او انتقاد کند."
دستغیب در ادامه به این بخش اشاره کرد: "شاید از همین منافقین و از همین منحرفین باشند که نسبت به بعضی مراجع اهانت می کنند." (صحیفه نور ج ۱۵ ص ۳۷۹)
|
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |