جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


پس از هفت ماه

Posted:

احمد قابل

 

هرگاه ماه ها از حضور در جمع و جامعه ات بازمانده باشی و پس از آن به میان شان برگردی، در می یابی که باید پیشامدهای آن چندماهه را با سرعت و دقت مرور کنی تا بتوانی همراه و همسفر خوب و آگاهی برای همراهان و همفکران خود باشی.

سرعت تحولات در ایران و خصوصا پس از انتخابات 22 خرداد 1388 و گوناگونی تحولات و دیدگاه ها، گرچه جبران غیبت شش ماهه را دشوار ساخته و نسبت به شرایط عادی، زمان بیشتری را لزوما طلب می کرد ولی هرکه مشتاق دانستن باشد، این مرحله را ناگزیر طی خواهد کرد.

اکنون و پس از یک ماه که به کسب خبر و سنجیدن دیدگاه ها و رصدکردن کنش ها و واکنش ها گذرانده ام، شاید بتوانم تا حدودی با همراهان و همفکران خود، راه بسپرم و به جمع گرم شان بپیوندم.

البته در مدت بازداشت و زندان نیز به کسب خبر و آشنایی با تحولات عملی و نظری، در حد مقدور، پرداختم و کم و بیش در جریان مسایل کشور و اقدامات حکومت و معترضان به سیاست های حاکمیت، قرار گرفتم.

اما از یک بازداشت شده با اتهامات سیاسی همچون من، تنها «دفاع از راه و هدف جنبش اعتراضی، اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز مردم ایران» انتظار می رفت. انتظاری که حق همه ی ایرانیان همراه و همفکر، دوستان و بستگانم بود که از حقوق و عزت آنان باید درحد توان، نگهبانی می کردم و آن را به قیمت اندک «آزادی فردی و بهره مندی شخصی خود، در برابر عدول از حق حاکمیت ملت و پذیرش ظلم و ستم حاکمیت نسبت به آحاد ملت» نمی فروختم.

 

شاید مناسب باشد تا گوشه ای از آنچه در بازجویی ها گذشت و گزارشی از تنها جلسه ی محاکمه ای که برایم ترتیب دادند را در هنگامه ای با همراهان و همفکرانم در میان گذارم که «پرونده ام مفتوح و منتظر ادامه ی محاکمه و صدور حکم است».

اینگونه است که من به «قسم»ی که در بازجویی هاودیدار با مسئولان زندان خوردم که؛ «والله؛ اگر یک ساعت امکان حضور آزاد در بیرون از زندان را بیابم، ظلم و ستم هایی را که در مورد خود و دیگران دیده ام، بیان خواهم کرد و ستمگران را رسوا خواهم ساخت» پایبند بوده و به مفهوم آن وفادار خواهم ماند.

بنابراین، برخی اتفاقات را لازم است که خود به اطلاع افکار عمومی(که هدف اصلی از حضور هیأت منصفه ی پیشنهادی در قانون اساسی است) برسانم تا مبتنی بر حقایق و واقعیت ها، داوری کنند و از اشتباهات کوچک و بزرگی که در گزارش های خبری یا تحلیلی منتشره از گفتار و رفتار اینجانب در این مدت اتفاق افتاده و در ضمن مطالعه ی آنچه گذشت، کم و بیش مشاهده کرده ام (که گاه ناشی از دشواری های تبدیل گزارش شفاهی به کتبی بوده است)نیز در امان بمانیم.

از سویی، همانگونه که در محکمه (که از نام بردن آن به عنوان دادگاه، عمدا پرهیز می کنم)گفتم؛حاکمیت از علنی برگزار کردن محاکمات سیاسی افرادی که بر سخنان و افکار خود استوار مانده اند، شدیدا پرهیز کرده و تنها به انتشار محاکماتی اقدام کرده و می کند که سخنان مطلوب خود را از زبان متهمان بشنود. بنابر این و طبق اصل 168 قانون اساسی، امثال من با اطلاع رسانی دقیق نسبت به آنچه بر آنان گذشته، از حق سلب شده ی خود استفاده می کنند و تخلف حاکمیت را در نقض اصل 168 به گونه ای شایسته و قانونی، آشکار ساخته و بخشی از مطلوب قانون که «داور بودن افکار عمومی است» را جبران می کنند. اینک شما و گزارشی مختصر از برخی مطالب مطروحه در تنها جلسه ی محاکمه؛

 

یکم) وقتی در محکمهآغاز سخن کردم، قاضی از من خواست تا کلمه کلمه مطالبم را بیان کنم (و مثل دفاع یکی از وکلا، که دیکته گفت تا منشی محکمه، واژه به واژه یادداشت کند و مثلا یک متن شفاهی 5 خطی را در چند دقیقه بنگارد) من با ناراحتی به قاضی پرخاش کردم که؛ «چگونه است که وقتی متهمان سخنان مطلوب حاکمیت را می گویند، محاکمه در حضور دوربین های تلویزیونی و خبرنگاران و خبرگزاری هاتان تشکیل شده و پخش تلویزیونی می شود، ولی وقتی اطمینان دارید که متهم سخنان و عقاید خود را که برای شما نامطلوب است بیان می کند، حتی از تدارک یک ضبط صوت هم پروا می کنید. یک ضبط بگذارید و مطالب را ضبط کنید و بعدا به آن مراجعه کنید. من نمی توانم با سرعت نوشتاری منشی شما سخن گفته و دیکته بگویم»!!! 

از سویی، متن کیفر خواست صادره، هرگز از طریق افرادی که عنوان قاضی یا دادستان یا بازپرس را داشتند، در اختیار من قرار نگرفت. حتی یادداشت هایی که من در زندان و با استفاده از فکر خود برای دفاع در برابر اتهامات نوشته بودم، در هجوم حفاظت زندان آن هم چند روز قبل از روز محاکمه، به تاراج رفت.

این نکته را در محکمه گفتم و چند روز بعد از آن، به دستور قاضی، دفتر حاوی دفاعیاتم را به من برگرداندند تا یادآور «نوشداروی پس از مرگ سهراب» شود!!

البته متن رونوشت کیفرخواست را وکیلم به من رساند ولی این امر مانع از ثبت تخلف آشکار دستگاه قضایی در این پرونده و تذکر من به محکمه نبود که بر خلاف قانون، کیفرخواست را به متهم نداده و او را برای محاکمه برده اند!!

 

دوم) متن رونوشت کیفرخواست به این شرح است؛ «ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی مشهد. در پرونده ی 7700876 متهم آقای احمد قابل فرزند شیر محمد متولد 1337 شغل آزاد اهل تربت جام ساکن فریمان دارای سابقه ی محکومیت کیفری و بازداشت موقت؛ متهم است به اقدام علیه امنیت داخلی از طریق؛ تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و توهین به مقام معظم رهبری و توهین به حضرت امام(ره) و نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی و نگهداری تجهیزات دریافت از ماهواره. با توجه به کلیه ی اوراق و محتویات پرونده، گزارش اداره ی محترم اطلاعات خراسان رضوی و تحقیقات انجام شده از وی در صفحات 282 الی 432 و دفاعیات متهم در صفحات 443 و 444 و 445 و اظهارات و نظرات ایشان در صفحات 133 و 134 و مطالب و نوشته های او در مصاحبه های نامبرده با رسانه های بیگانه و بهره برداری تبلیغاتی دشمن از اظهارات وی و سایر قراین و شواهد بر همکاری نامبرده محرز و مسلم است. لذا مستند به مواد 698 و 514 و 500 قانون مجازات اسلامی و بند الف ماده ی 9 قانون ممنوعیت نگهداری تجهیزات دریافت از ماهواره، تقاضای رسیدگی و تعیین مجازات او را دارم. 11/1/89 ».

 

سوم) نتیجه گیری اداره ی اطلاعات خراسان رضوی از تمامی مراحل بازجویی و تحقیقات انجام گرفته در متن پرونده اینگونه گزارش شده است؛

«با عنایت به اینکه متهم برمواضع خود همچنان ثابت و اصرار بر تداوم آن دارد و ضمن همراهی و همسویی با عوامل فتنه و جریان های داخلی همسو با آنها و اینکه یکی از عوامل موثر تغذیه کننده ی سایت های وابسته به جنبش سبز می باشد، طبق قانون مجازات اسلامی با وی برخورد شود.

خسارت های ناشی از جرایم و اقدامات و فعالیت های متهم که به کشور و اشخاص حقیقی و حقوقی وارد شده است عبارتند از؛ 1- خدشه دار شدن وجهه نظام جمهوری اسلامی در نظام بین الملل به صورت اعم. 2- زیر سئوال رفتن انتخابات ریاست جمهوری. 3- تشویش اذهان عمومی بخصوص با اظهارات و ادعاهای وی مبنی بر افزوده شدن تعداد مراجع و مخالفت آنان با نظام. 4- تشویش اذهان عمومی نسبت به عملکرد نهادهای انقلاب چون شورای نگهبان و خبرگان. 5- تشکیک در اعتقادات مخاطبین با طرح مسایل شبهه ناک چون؛ ارتداد و بحث مرتد بودن، حجاب از دیدگاه اسلام، زندگانی حضرت علی(ع) و مراسم ایام محرم و صفر. 6- جسارت یافتن مستمعین و سخنرانی های او برای معارضه ی بیشتر و جدی تر با نظام جمهوری اسلامی. (7- به هنگام رو نوشت از قلم افتاده) 8- مخالفت با قانون اساسی و درخواست بازنگری آن با طرح پیشنهادهای خود».

 

چهارم) همانگونه که در محکمه گفتم: ادعای «سابقه ی محکومیت کیفری» دروغ آشکاری است که دادستان در کیفرخواست آورده است. من در سال 1377 برای اولین و آخرین بار با همین اتهامات سیاسی محاکمه شده ام که حکم یک سال حبس تعلیقی به مدت 5 سال نتیجه ی آن بود. از آن به بعد، گرچه دو نوبت بازداشت شده ام ولی هیچیک از آن ها بخاطر اعمال حکم یادشده نبوده و پس از انقضای مدت 5 سال تعلیق(از 1382 به بعد) نیز هیچگونه سابقه ی محکومیتی نداشته ام. باتوجه به اینکه از نظر قانون، احکام تعلیقی در صورت انقضای مدت تعلیق و عدم تنجیز، اساسا در سوابق کیفری افراد ثبت نمی شود، ادعای دادستان بی اساس و دروغی آشکار است.

پس از بیان این نکته، قاضی محکمه نیز سخن مرا تأیید کرد. 

 

پنجم) در محکمه گفتم: «من در سال 1387 و پس از اجرای حکم برادرم، متنی نوشتم و منتشر کردم که در آن رهبری کشور را به اقدامات مکرر علیه امنیت ملی، تبلیغات مکرر علیه نظام، نشر اکاذیب بصورت گسترده به قصد تشویش اذهان عمومی، توهین های بی شمار به مخالفان سیاست های حاکمیت، و در نهایت، "براندازی سخت نظام" متهم کرده و مواردی از مستندات را نیز آورده بودم. هیچ محکمه ای پیدا نشد تا ایشان را بخاطر این اتهامات و جرایم تحت تعقیب قرار دهد و بازهم دستگاه امنیتی و قضایی ایشان، به محاکمه و بازداشت مخالفان این سیاست های غیر قانونی و نامشروع اقدام کرده و می کند».

گفتم: من در همان متن، نوشته ام که؛ من به اقدام ناخواسته و ندانسته علیه امنیت ملی از طریق «رأی دادن به آقای خامنه ای به عنوان رئیس جمهور و قرار گرفتن ایشان در معرض انتخاب برای رهبری و شکل گیری ظلم و ستم های بعدی از سوی ایشان» اعتراف می کنم. اگر از نظر محکمه این مصداق به عنوان اقدام علیه امنیت ملی پذیرفته می شود، من حاضرم این اتهام را بپذیرم!!

البته مصادیقی که مورد استناد دادستان در این کیفر خواست بوده، اقداماتی بوده که برای تأمین امنیت ملی انجام     داده ام و هرگز مصداق اتهام بی اساس دادستان نخواهد بود.

 

ششم) در محکمه گفتم: «آقای خامنه ای مکررا به مخالفان سیاست های خود در داخل کشور اهانت می کند. مثلا در دیدار با مردم تبریز در 29 بهمن 88 که در بازداشتگاه و از طریق رادیو شنیدم، اظهار داشت:«هرکس پیام راهپیمایی های 10 دی و 22 بهمن را(آنگونه که ایشان تحلیل می کرد) نفهمیده باشد، بی عقل است».

به قاضی خطاب کردم و گفتم: اگر کسی به شما بگوید: «بی عقل» شما آن را اهانت به خود می دانید یا خیر؟! ایشان به چه حقی به مخالفان خود اهانت می کند؟! مگر در ذیل اصل 107 قانون اساسی تصریح نشده است که؛«رهبر در برابر قوانین با سایر افراد مساوی است»؟ چرا هیچگاه ایشان را به جرم یا اتهام اهانت به مخالفان سیاست هایش مورد محاکمه قرار نداده اید؟!! مگر ایشان از امیرمؤمنان(ع) برتر و یا مخالفانش از یهودی مدعی علی(ع) پایین تر اند؟ من در سال 1381 در سخنرانی دانشگاه اصفهان گفتم: یک جا نشان بدهید تا بتوانم از رهبر شکایت کنم و همگان امید عدل و انصاف داشته باشیم؟!! اگر چنین جایی وجود ندارد و چنان امیدی نمی توان داشت، نشانگر نبودن عدل و انصاف در دستگاه قضائی حکومت و حاکمان است.

 

هفتم) گفتم: آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه اش گفت: «اینکه برخی می گویند اقاریر انجام گرفته توسط متهم علیه خودش در جلسه ی دادگاه و پیش قاضی و جلوی دوربین هایی که میلیون ها بیننده آن را می بینند، اعتباری ندارد، سخن مهملی است».

ایشان می داند که این سخن تمامی فقیهان است و مستند آن ها نیز این سخن امیر مؤمنان علی(ع) است که فرمود: «من اقرّ عند تجرید او حبس او تخویف او تهدّد فلاحدّ علیه= هرکس در هنگامی که لباسش را درآورده اند تا تنبیهش کنند یا درهنگام بازداشت و زندان یا در حالی که او را ترسانده اند یا او را تهدید کرده اند، به چیزی اقرار کند، هیچ کیفری برای او نمی توان در نظر گرفت (چرا که اقرارش بی اعتبار است)». آقای خامنه ای می تواند با این دیدگاه اجماعی فقیهان مخالف باشد و برای دیدگاه خود استدلال کند ولی «حق اهانت» به فقیهان و از آن ها مهمتر «حق اهانت به امیر مؤمنان» را ندارد و اگر بین این دو دیدگاه یکی «مهمل» باشد، مطمئنا سخن آقای خامنه ای مهمل است و نه سخن فقیهانی که مستندشان بیان امام علی بن ابیطالب (ع) است!! ایشان به چه حقی چنین اهانت و جسارتی به امیرمؤمنان(ع) می کند و چرا دستگاه قضایی در برابر این اهانت و جسارت سکوت کرده است و ایشان را تحت تعقیب قرار نمی دهد؟!!

 

هشتم) گفتم: من در زندان و هنگام مطالعه ی روزنامه دیدم که بیانیه ی دفتر رهبری منتشر شده مبنی بر اینکه «به مدت 5 روز در حسینیه ی امام خمینی، مراسم عزاداری برای حضرت زهرا(س) در حضور رهبری برپا می شود». آیا می دانید در روز اصلی عزا(سوم جمادی الثانی که مصادف با روز دوشنبه 27/2/89 یعنی دو روز قبل از جلسه ی محاکمه ی من در 29/2/89 بود) نوحه خوان مراسم چه کسی بود؟ فردی به نام...(در دادگاه اسم بردم) که در نوحه ای که سی دی آن در سطح جامعه منتشر شده با شعر و آواز می گوید:«اگر مُردی و در قبر قرارت دادند و شب اول قبر نکیر و منکر آمدند و از تو پرسیدند؛ من ربّک(چه کسی پروردگار تو است)؟ من نبیّک(پیامبر تو کیست)؟ من کتابک؟ من قبلتک؟ در جواب اوّلی بگو علی!! در جواب بقیه بگو حسین!!».

گفتم: «اینکه کسی بگوید در جواب من ربک، بگو علی» آیا کفر مسلم و آشکار نیست؟!! من نمی گویم که این فرد کافر است. می گویم: او احمق و بی شعور است. او جاهل است. ولی امروز همین فرد احمق و جاهل، باید مورد احترام و تکریم رهبری باشد و ایشان پای عربده کشی های این جاهل بنشیند و به او اعتبار ببخشد و من عالم دین(که خود قاضی در جلسه ی محاکمه به آن اقرار کرده بود) با پابند و دستبند به محکمه آورده شوم!! آیا این قضیه، شما را به یاد سخنی از امیر مؤمنان علی(ع) نمی اندازد که فرمود:«بأرض عالمها مُلجم و جاهلها مُکرم= در زمینی که عالم و دانشمندش لگام زده می شود و نادان و جاهل آن مورد احترام قرار می گیرد»؟!!

 

نهم) در بخشی از دفاعیاتم (با اشاره به عکس رهبری که در سمت راست من روی دیوار بود) گفتم: این آقا در خطبه های نمازجمعه و پیش چشم همه ی من و شما و در سایر سخنرانی هاشان، بارها و بارها حکومت پر از ظلم و جور خویش را با حکومت سراسر عدل امیر مؤمنان علی(ع) مقایسه می کند و به این وسیله صراحتا به مولای متقیان(ع) و پیامبر خدا(ص) و اسلام اهانت می کند!! چطور است که شما به اتهام «اهانت احتمالی به رهبری» غیرت می ورزید و صدها نفر را ماه ها بازداشت کرده و برخی را به مدت های طولانی زندانی می کنید، ولی من مدعی پیروی از امیر مؤمنان(ع) اینقدر بی غیرت باشم که در برابر این جسارت ها و اهانت های آشکار هیچ واکنشی نشان ندهم؟!! مگر من بی غیرت باشم که سکوت کنم. والله در برابر این جسارت ها و اهانت ها می ایستم حتی اگر به قیمت جانم تمام شود!! البته این وظیفه ی هر مسلمانی است که از حیثیت علی بن ابیطالب(ع) و ساحت دین خدا و پیامبر عزیز(ص) در برابر این جسارت ها دفاع کند.

 

دهم) گفتم: سی سال است که از تصویب قانون اساسی می گذرد و هنوز دستگاه قضائی می گوید که چون قانونی برای تعریف «جرم سیاسی» نداریم، پس ما متهم یا زندانی سیاسی نداریم!! و به همین خاطر نیز از برگزاری دادگاه بر اساس اصل 168 قانون اساسی طفره می روند.

اگر در طول این سی ساله به هردلیلی حاکمیت کشور از وظیفه ی تصویب قانون سرپیچی کرده است، چرا باید متهمان سیاسی تاوان این غفلت عمدی حاکمیت را بپردازند؟!! قانون اساسی از نظر حقوقی و شرعی به عنوان «پیمان بین ملت و حاکمیت» است و هرگونه تخلف حاکمیت از آن، عهد شکنی است و گناه کبیره.

اگر قانون تعریف جرم سیاسی و کیفر های مناسب آن و چگونگی تشکیل هیأت منصفه(که باید برآیند افکار عمومی ملت و نه حاکمیت باشد، چرا که حاکمیت به عنوان مدعی در محکمه حضور پیدا می کند و چون نماینده ی مردم است، باید داوری به مردم واگذار شود) در این سی ساله تصویب نشده است (که نشده است) حاکمیت حق محاکمه ی سیاسیون را اساسا نداشته و تمامی محاکمات انجام گرفته در طول سی ساله ی پس از تصویب قانون اساسی، غیر قانونی و نامشروع بوده است و تمامی احکام صادره نیز نامشروع بوده است!!

گفتم: سی سال است که به متهمان سیاسی در این کشور ظلم شده است و بهانه ی این ظلم نیز «عدم انجام وظیفه از سوی دولت، مجلس و قوه ی قضائیه در لزوم تقدیم لایحه یا طرح برای تعریف جرم سیاسی و کیفر متناسب با آن و تصویب و اجرای بدون تبعیض تمامی اصول قانون اساسی است» که هزینه ی آن را به «متهمان سیاسی» تحمیل کرده اند!!

 

یازدهم) گفتم: من در زندان وکیل آباد با پدیده هایی مواجه شدم که تا قبل از این اگر می شنیدم، نمی توانستم در این حد از گستردگی، آن ها را باور کنم.

گفتم: مگر ریاست قبلی قوه ی قضائیه در جمع شما قضات اظهار نکرد که؛«اینقد دست و دلبازانه متهمان را در اختیار مأموران اداره ی آگاهی قرار ندهید تا آنان با وحشیگری، اقرار به گناهان ناکرده را از متهمان بگیرند»؟!! اکنون در زندان وکیل آباد جوانی که بر اثر شکنجه در آگاهی قطع نخاع شده است نگهداری می شود!! چه کسی می تواند پاسخگو باشد؟!! چرا هنوز هم دست و دلبازانه متهمان در اختیار اداره ی آگاهی قرار می گیرند؟!!

گفتم: در اسفند ماه در بند قرنطینه ی زندان وکیل آباد مشهد بودم که تلویزیون جمهوری اسلامی، خبری از آبادان پخش کرد مبنی بر اینکه؛«فردی که محکوم به قصاص (اعدام) شده بود و حکمش در تهران تأیید شده و برای اجرا به قاضی اجرای احکام آبادن ارجاع داده شده بود و با تأخیر سه روزه بنا بود اعدام گردد، با مراجعه ی قاتل اصلی از اعدام نجات یافت». در ادامه ی خبر توضیح داده شد که:«در این تأخیر سه روزه، قاتل اصلی به دادگاه مراجعه و مسئولیت قتل را بر عهده می گیرد. پس از اطمینان از صحت ادعای او، از متهم اولی محکوم به اعدام می پرسند که چرا تو مسئولیت قتل را به عهده گرفتی؟! و او در پاسخ گفته بود: مرا به جایی بردند و رفتاری با من کردند که حاضر بودم مسئولیت دهها قتل را برعهده گیرم تا از آن وضعیت نجات یابم»!!!

گفتم: همه ی این جنایات و فسادها در دستگاه قضائی و ضابطین آن به اسم «اسلام» و حکومتی که نام «جمهوری اسلامی» بر خود گذاشته تمام می شود. من نمی توانم بپذیرم که این جنایات هولناک با نام دین و شریعت انجام گیرد و من مدعی خود را متدین و متشرع بدانم و ببینم که چهره ی دین خدا و شریعت محمدی(ص) را ملکوک می کنند و بخاطر ترس از جان و یا محرومیت های دنیوی، از بیان حقایق و دفاع از شریعت رحمانی باز ایستم. من تا زنده باشم از انتساب این ظلم و ستم ها به شریعت محمدی(ص) با بیان حقایق جلوگیری می کنم. حاشا به کرم اسلام که چنین جنایاتی را تجویز کند یا در برابر آن سکوت را بپذیرد. این رفتارهای نامشروع و غیر قانونی و غیر انسانی است که تیشه به ریشه ی نظام جمهوری اسلامی می زند نه انتقادات امثال من که با بیان نکات منفی، از مسئولان می خواهیم که مانع از این جنایت ها و خیانت های آشکار شوند!!

جالب است که چند روز پس از محاکمه ام در 29/2/89 و در هفته ی پایانی حضورم در زندان و قبل از آزادی، خبر مندرج در روزنامه ی خراسان(فکر می کنم روز یکشنبه ی آخری که در زندان بودم) توجهم را جلب کرد.

گویا چند روز قبل از آن، خبری به نقل از اداره ی آگاهی مشهد در خصوص مرگ یک زندانی در ورودی زندان وکیل آباد و قبل از تحویل به مأموران اداره ی آگاهی مشهد، نقل شده بود که باعث صدور تکذیبیه ای از سوی اداره ی امور زندان های مشهد شده بود.

مفاد این تکذیبیه این بود که؛«فردی در تاریخ مشخص، توسط قاضی به زندان وکیل آباد تحویل داده شده و پس از چند روز در سلامت کامل در اختیار مأموران آگاهی قرار گرفته و پس از 3 روز از آگاهی به زندان وکیل آباد مشهد آورده می شود ولی در ورودی زندان از حال رفته و می میرد»!! این تکذیبیه خبر منتشر شده ی قبلی که مسئولیت مرگ زندانی یاد شده را به زندان مشهد نسبت داده بود، تکذیب می کرد و اشکارا از سالم تحویل دادن او در سه روز قبل از مرگ، به اداره ی آگاهی پرده بر می داشت که به هنگام ارجاع مجدد از آگاهی به زندان، در ورودی زندان مشهد مرده است.

به عبارت دیگر، جنازه ی او را از آگاهی به زندان منتقل کرده بودند. شتاب دروغگویان برای اینکه مرگ در زندان اتفاق افتد تا حقیقت آشکار نشده و مسئولیتی متوجه آگاهی نشود، با این اتفاق و دفاع مسئولان زندان از خود، بی اثر شد و جنایتی دیگر برملا گردید!!

 

دوازدهم) گفتم: چند ماه است که هم من در بازداشت بسر می برم و هم وثیقه ی من بیش از 8 سال است که در بازداشت است. آیا بودن همزمان من و وثیقه در بازداشت، قانونی است؟! آیا وجود دو پرونده ی مفتوح در تهران و مشهد با اتهامات یکسان، قانونی است؟! من چهار بار بازداشت شده ام، آیا یک نوبت بوده است که با طی روند قانونی بازداشت شده باشم؟! مگر قوانین شما نمی گوید که ابتدا باید احضاریه و سپس اخطاریه داده شود و اگر متهم مراجعه نکرد، در محدوده ی زمانی مشخص از نظر قانون، اقدام به بازداشت متهم شود؟ چرا هیچگاه این قانون برای من اعمال نشده است و مثل دزدهای سر گردنه، مرا یا در راه سفر به قم می دزدند یا در سرخس و به هنگام خروج رسمی و قانونی از سفرم ممانعت می کنند و اموالم را توقیف می کنند؟!! چرا در ساعت 23 و 30 دقیقه ی شب و با ترساندن همسرم برای بازداشت من می آیند؟!!

چرا اینهمه اصرار بر قانون شکنی از سوی دستگاه قضایی در بازداشت مخالفان سیاسی صورت می گیرد؟! کدامیک از دوستانم را پس از انتخابات به صورت قانونی بازداشت کرده اند؟!! چه عنایتی است که قانون در برابر مخالفان سیاسی، برای حاکمیت هیچ ارزشی ندارد و مدام نقض می شود؟! آیا اینگونه می توان اعتماد مخالفان را جلب کرد و قلب آنان را به خود جذب کرد؟!!

جالب است که قاضی هم مثل هر دو بازجوی اطلاعاتی و بازپرس دادسرای انقلاب، به غیر قانونی بودن بازداشت همزمان من و سند وثیقه، اعتراف می کردند. البته قاضی خود را معذور می دانست، با این استدلال که؛ «من از قضیه خبر نداشتم».

یکی از وکلا توضیح داد که من نامه ای در اعتراض نوشته ام و خود آقای قابل هم چند بار در پاسخ بازجویان اطلاعات، کتبا به این مسأله تذکر داده و در متن پرونده کاملا این مطالب منعکس شده است.

من گفتم: بر فرض که تا کنون اطلاعی نداشته اید، از همین حالا هر ثانیه ای که بر این ماجرا بگذرد، جرم است و شما هم در این جرم شریک خواهید بود!!

بازهم باید خدا را شکر کرد که پس از بیست و دو روز، با گرفتن وثیقه ای دیگر(یعنی تخلف و جرمی مکرر که من رسما و کتبا با آن مخالفت کردم و نهایتا با تلاش همسر و بستگان و دوستان و خصوصا یکی از وکلای محترم، برخلاف میل من، وثیقه ی درخواستی قاضی تأمین شد) از بازداشت من منصرف شدند، ولی هیچگاه نمی توان از ظلم آشکاری که به دیگر دوستانم همچون آقای احمد زیدآبادی رفته است، فراموش کرد که برخلاف تمامی قوانین موجود، در همین پرونده ی اخیر، هم وثیقه اش را بازداشت کرده اند و هم خودش را بیش از یکسال است که بدون مرخصی، در بازداشتگاه و زندان نگه داشته اند. خدایش صبر و تحمل دهد و بر استواری و عزت او و دوست دیگرم آقای عیسی سحرخیز و سایر بندیان ستم و همسران و فرزندان و خانواده هاشان، بیافزاید.

 

برای پرهیز از طولانی شدن مطلب، این گزارش مختصر را به پایان می برم تا اگر عمری باقی بود و اختیارم در دست، مختصری از مرحله ی بازجویی را نیز در گزارشی دیگر به اطلاع برسانم. همه را به خدا می سپارم.

من بدون هیچ تعارفی به این نکته ایمان دارم که هرتوفیقی در زندگی داشته ام، سهم عمده اش از اثر دعای خیر و دلگرمی ها، همراهی ها و یاری های بی دریغ تمامی بستگان خصوصا همسر عزیز و فداکار و مادر دلسوز و مهربان و تنها دختر عزیزم و دوستان عزیزی بوده که در هیچ صحنه ای من و خانواده ام را از یاد نبرده و خدای رحمان و قادر متعال را به یاری مان خوانده اند و او نیز به اعتبار خوبان یادشده، مارا مشمول رحمت خویش قرار داده است. این نیازی همیشگی بوده و هست و متقابلا من و خانواده ام نیز گاه و بیگاه با دعا و تلاشی اندک، سعی در جبران حقوق معنوی یاران داشته ایم. خداوند این رابطه ی معنوی و محبت آمیز را پایدار بدارد و تلاش اندکمان در حفظ عزت و حیثیت همفکران و همراهان و هم میهنانمان را با لطف بی پایان خود بپذیرد.

تندرست و پیروز و بهروز باشید.

 

خدایا چنان کن سرانجام کار

تو خوشنود باشی و ما رستگار

 

تیرماه 1389

فریمان


*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست

 

 

اعتصاب و نا آرامی ها، به بازار مشهد هم کشیده شد

Posted:

اخباری از اعتصاب در بازار چهار شهر ایران

جـــرس: با گذشت بیش از یک هفته پس از اعتصاب بازاریان تهران، تبریز و اصفهان، گروهی از بازاریان شهر مشهد نیز، از روز چهارشنبه هفته گذشته (٢٣تیرماه) بخش هایی از بازار مشهد را به تعطیلی کشاندند.


گزارشی از تبریز نیز، از تداوم اعتصابات در بخشی از بازار آن شهر خبر می دهد.


به گزارش سامانه خبری ندای سبز آزادی، از هفته گذشته و همزمان با آغاز اعتصابات در تهران ، تبریز و اصفهان زمزمه هایی از آغاز اعتصابات بازاریان مشهدی در سطح شهر پیچیده شد؛ اگرچه تا روز چهارشنبه بیست و سوم تیرماه همچنان اعتصاب گسترده ای در بازار های مشهد شکل نگرفت اما از روز چهارشنبه و پنجشنبه هفته جاری، بخش هایی از طلافروشان مشهدی و بخش عمده ای از کاسبان بازار رضا مشهد در اعتراض به افزایش مالیات ها دست به اعتصاب زدند.


این گزارش حاکیست در هفته جاری نیروهای امنیتی حضوری مشهود در بازار های مشهد ، خصوصا بازار رضا ، بازارچه فرش فروشان و بازارچه های طلافروشان داشته اند .


بنا به این گزارش نیروهای امنیتی همزمان با آغاز اعتصاب های بازاریان مشهدی، فضای رعب و وحشت دربازار این شهر و خصوصا کاسب های بازار رضا ایجاد نموده اند و بازاریان را تهدید به بازداشت در صورت پیوستن به اعتصاب ، کرده اند.
گفته می شود در روزهای آتی بخش های بزرگتری از بازاریان مشهد دست به اعتصاب خواهند زد.


گفتنی است اعتراضات بازاریان تهران، از سه شنبه هفته گذشته ١۵ تیرماه ۸۹ و از بازار طلا و پارچه آغاز شد، که با تعطیلی و تحصن کسبه، ابتدا این نقطه مهم، نیمه تعطیل و سپس تعطیل گردید و کم کم به مناطق دیگر بازار و همچنین شهرهای تبریز و اصفهان کشیده شد.


با توجه به عدم تمکین بازاریان به توافق دولت با شورای اصناف، گزارش های متعدد از تداوم این اعتصابات به گوش می رسد.


چهل نفر طی دو روز گذشته در زاهدان بازداشت شدند

Posted:

انسداد مرز ایران- پاکستان در دستور کار قرار گرفت

جـــرس: در پی وقوع برخی نا آرامی ها در شهر زاهدان پس از دو انفجار انتحاری، نیروهای امنیتی و انتظامی، چهل نفر را بازداشت کردند و همزمان انسداد مرزهای ایران و پاکستان در دستور کار قرار گرفت.


به گزارش ارگان خبری فعالان حقوق بشر در ایران، سردار احمدرضا رادان، جانشین فرمانده کل نیروی انتظامی کل کشور، با حضور در زاهدان و اعلام اینکه "پليس چهل نفر را كه قصد ايجاد نا امنی در شهر زاهدان را داشتند دستگير كرد"، گفت: وضعيت امنيتی زاهدان در حال حاضر عادی است و مشكل خاصی وجود ندارد.

 

رادان اتهام افراد دستگیر شده را، "قصد ايجاد ناامني" پس از انفجار بمب در شهر زاهدان عنوان کرد و با اشاره به این که دو مامور نیروی انتظامی نیز در این حادثه جان باخته‌اند، گفت "ناامنی‌های سیستان و بلوچستان از آن سوی مرزها شکل می‌گیرد" و به همین دلیل انسداد مرز ایران و پاکستان در این استان شرقی ایران در دستور کار قرار گرفته است.


روز پنجشنبه ٢۴ تیرماه، همزمان با مراسم روز پاسدار و زادروز امام سوم شیعیان، دو انفجار انتحاری مهیب در مسجد جامع شهر زاهدان در استان سیستان و بلوچستان، تعداد زیادی کشته و مجروح برجای گذاشت.

دموکراسی یعنی مردم بتوانند بدون توسل به زور حکومت را تغییر دهند

Posted:

سید محمد خاتمی در دیدار با دانشجویان
جـــرس: سید محمد خاتمی با یادآوری آرمان های نخستین انقلاب گفت: از نظر امام خمینی جمهوریت یعنی حکومت بر آمده از مردم و تحت نظارت مردم و حكومتی كه مردم می‌توانند بدون توسل به زور آن را تغییر دهند و این دموکراسی است.


به گزارش ایلنا، رئیس جمهوری سابق ایران در دیدار با جمعی از دانشجویان خطاب به آنان خاطرنشان کرد "شما به عنوان نسلی که به کشور و سرنوشت خود علاقه‌مند است، احساس مسئولیت می‌کند و فراتر از خواست‌های طبیعی فردی كه هر انسان و جوانی دارد به اهداف بزرگ‌تر و به دیگران هم می‌اندیشد، لااقل باید تاریخ یکصد ساله ایران و نیز اوضاع و احوالی که امروز در دنیا حاکم است و نیز ظرفیت‌هایی که در ایران برای پیشرفت و رسیدن به آن اهداف وجود دارد را خوب مورد مطالعه قرار دهید و با واقع بینی با مسائل روبرو شوید.


رئیس‌ دولت اصلاحات تصریح کرد: در ایران، قبل از تولد بسیاری از شما، انقلاب بزرگی به نام انقلاب اسلامی رخ داده است، این انقلاب چیزی نیست که دفعتا و بی‌مقدمه در عرصه ظاهر شده باشد، بلکه حرکتی از متن مردم و با قدمتی بیش از یكصد سال است.این انقلاب جایگاه دین، نگاه به دین، آزادی و عزت بخشی در ایران و خواست‌ها و مطالبات مردم ما را نشان می‌دهد.


وی ادامه داد: این انقلاب در ایران رخ داد، كشوری بزرگ با ملتی شریف و پر‌ظرفیت و گشاینده راهی به سوی آینده بهتر كه در خور این كشور و ملت است.


خاتمی با اشاره به اینکه ایران به لحاظ موقعیت سیاسی-راهبردی و ظرفیت‌های طبیعی و انسانی،سرمایه‌های عظیم معنوی و تاریخی در موقعیتی ممتاز قرار دارد،یادآور شد: باید بتوانیم به تناسب این سرمایه‌های عظیم جایگاه واقعی ایران را در همه عرصه‌ها در جهان بالا ببریم.


ژئوپلتیک ایران
رئیس‌جمهور سابق ایران همچنین اظهار داشت: به لحاظ جغرافیای سیاسی و راهبردی، ایران بی‌نظیر است. به یك معنی قلب جهان و نقطه اتصال شرق و غرب و شمال و جنوب است و همین موقعیت سبب برخورداری این كشور و ملت از فرهنگ و تاریخ درخشان شده است.


وی با اشاره به سفر چند سال قبل خود به مالزی گفت: در آن سفر دكتر مهاتیر محمد درباره برنامه‌های اطلاعات و ارتباطات الكترونیك به من توضیح می داد كه مثلا درسال ٢۰١۵ یا ٢۰٢۰ می خواهد مالزی را به چه جایگاهی برساند، ایشان به حال ایران غبطه می‌خورد و می‌گفت ما کشوری دورافتاده‌ایم، اگر جایگاه ایران را داشتیم این برنامه ١۵-٢۰ساله را در مدتی بسیار كمتر به سر انجام می‌رساندیم.


باید پرسید كه در این پنج- شش سال چه پیشرفتی داشته‌ایم؟

رئیس بنیاد باران افزود: من به یاد گذشته افتادم كه ایران قلب جاده ابریشم بود و به خود گفتم می‌تواند قلب جاده الکترونیک باشد به همین سبب، در دوران ما برنامه‌های it و ict از جمله زیر ساخت‌های آن كه ارتباطات فیبر نوری بود مورد توجه قرار گرفت و در آغاز دوره مسئولیت من كه كمتر از دو هزار كیلومتر بود به ۵٣ هزار كیلومتر افزایش یافت.
تشكیل شورای ارتباطات و بعد تحول در اساسنامه وزارتخانه ذی‌ربط و ایجاد تشكیلات تكفا و آغاز كار برای ایجاد تجارت اكترونیك؛ بانك الكترونیك و حتی دولت الكترونیك مورد توجه قرار گرفت،اما امروز باید پرسید كه در این پنج- شش سال در ادامه كار چه پیشرفتی داشته‌ایم؟


رئیس موسسه بین‌المللی گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تصریح کرد: از نظر تاریخی نیز ایران کشور بزرگی است؛ ما دارای تمدن بزرگی قبل از اسلام بوده‌ایم و بعد از اسلام نیز ایران نقش عمده و اساسی در ایجاد و بسط تمدن اسلامی داشته است.


وی تاکید کرد: در صد ‌ساله اخیر، ملت ایران با این ظرفیت مادی و طبیعی و تاریخی، پیشتاز حرکت مدنی به سوی استقرار حکومت مردم بر مردم و دفع و نفی استبداد و استعمار بوده است.


پیروزی گل بر گلوله

رئیس دولت اصلاحات اظهار داشت: انقلاب اسلامی ایران واقعا پیروزی گل بر گلوله بود.

وی با بیان اینکه مردم ما چه می‌خواستند و امروز چه می خواهند؟،گفت: حرف افرادی چون ما که علاقه‌مند به اسلام و انقلاب و حقوق و شان مردم هستیم با حکومت و دنیا چیست؟،مردم ما با همه انگیزه‌های متفاوتی که داشته‌اند خواست مشترکی در این صد-صدو پنجاه سال داشته‌اند و آن آزادی و استقلال و پیشرفت است؛ البته مراد ما از آزادی ولنگاری نیست،ابدا این طور نیست.


رئیس‌جمهور سابق ادامه داد: آزادی یعنی اینکه ما بر سرنوشت خود حاکم باشیم،حکومت از آن ما و برآمده از اراده مردم باشد و بتوانیم حرف بزنیم،فکربکنیم و آنرا بیان کنیم. مردم می‌خواهند هویت داشته باشند،فکرکنند، بیانشان و اجتماعاتشان آزاد باشد.


رئیس بنیاد باران افزود: ایرانی با آن سابقه درخشانی که داشت پیشرفت می‌خواست، چرا که معتقد بود با این موقعیت ژئواستراتژیک و ژئوپلوتیک و این منابع سرشارمادی و انسانی و معنوی، نباید دچار عقب ماندگی باشد.


مردم ما آزادی، استقلال و پیشرفت را می خواستند

خاتمی تصریح کرد: مردم ما آزادی، استقلال و پیشرفت را می خواستند -البته توام با معیارهای دینی و فرهنگی خودشان- و نیز با استبداد، با استعمار وعقب ماندگی مخالف بودند؛ امروز هم خواست مشترک همه اینهاست.
به گفته رئیس دولت اصلاحات، در انقلاب اسلامی دین نقش ممتاز داشت؛ دین در این انقلاب نه در برابر آزادی و استقلال و پیشرفت، بلكه مؤید آن بود.


وی ادامه داد : امام خمینی از موضع دین خواستار آزادی و استقلال و پیشرفت کشور شد و امروز یكی از رنج‌های ما نسبت به كسانی كه خود را مدافع انقلاب می‌دانند این است كه اصلا چنین كار نمی‌كنند و حتی در هیاهوی تبلیغاتی یك طرفه خود چهره‌ای از امام برای توجیه كارها و روش‌ها نشان می‌دهند كه هیچ سنخیتی با امام واقعی ندارد.


خاتمی خاطرنشان كرد: من واقعا تعجب می‌کنم كسانی امروز ادعای میراث داری انقلاب می‌كنند و خود را نظریه پرداز جمهوری اسلامی می‌دانند و امنیت كامل و امكانات وسیع هم در اختیار می گیرند، یا تلویحا یا تصریحا می‌گویند امام مردم را قبول نداشت، یعنی وقتی امام می گفت میزان رای مردم است دروغ می گفت! كه در مقابل این سخن باید به خدا پناه برد.


حکومتی بدون توسل به زور

رئیس بنیاد باران یادآور شد: امام از جمهوری اسلامی، همانگونه كه در دنیا هست، سخن گفتند. یعنی حکومت بر آمده از مردم و تحت نظارت مردم و حكومتی كه مردم می‌توانند بدون توسل به زور آن را جا به جا کنند و این دموکراسی است؛ البته جمهوری مورد نظر امام با محتوای اسلامی است؛ اما کدام اسلام؟ همان اسلامی که علی ابن ابیطالب نماینده‌اش بود و درسیاست و اخلاق و مردم داری عمل می كرد.


رئیس موسسه بین‌المللی گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها تصریح کرد: ما کشور و جامعه‌ای آزاد، مستقل، پیشرفته و پایبند به موازین اصلی دینی، اخلاقی و معنوی می‌خواهیم.


وی یادآور شد:عظمت انقلاب اسلامی این بود که خواست تاریخی مردم را با هویت تاریخی مردم منطبق کرد، آزادی، استقلال و پیشرفت خواست تاریخی یکصد ساله ملت ایران است و در انقلاب این خواست عمیق و مشترك از موضع دین بیان شد؛البته خواست تنها کافی نیست اول باید به سطح خود آگاه وجود انسان بیاید و بعد فرهنگ متناسب با آن مستقر شود.


خواستن مردم سالاری کافی نیست

رئیس بنیاد باران افزود: خواستن مردم سالاری كافی نیست. به نظر من اگر شرایط به گونه‌ای می شد كه متفكران و اصلاح‌طلبان واقعی كه به دین و هم به آزادی و پیشرفت پایبند هستند، به جای نشستن در مسند قدرت به تقویت فرهنگ مردم سالاری و نیاز بیان و تبیین دینی كه انقلاب ما در عمق وجدان جامعه ما وجود داشت می‌پرداختند امروز وضع بهتری داشتیم؛الان هم كار فرهنگی بسیار مهم است.


وی با بیان اینکه فرهنگ دموکراسی و با هم کار کردن در کشور ما جا نیفتاده است، اظهار داشت: ما از دموکراسی سازگار با دین حرف می‌زنیم، ولی در كشور ما به لحاظ فرهنگی خلاء‌های بزرگ داریم.


به حکومت و حاکمیت نقد داریم

رئیس‌جمهور سابق کشورمان تاكید كرد: ما خواستار پیوند هر‌چه بیشتر مردم و حاکمیت هستیم و اگر نقدی هم به حكومت و حاكمیت داریم از این جهت است كه باید به سوی تقویت و بسط این پیوند حركت كند و دوری مردم از حكومت را یك خطر می‌دانیم.
خاتمی در پایان خاطر نشان کرد: اگر ما بتوانیم از روش‌هایی که متناسب با دین و معیارهای انقلاب ما نیست پرهیز كنیم، جمهوری اسلامی موفق خواهد شد و آینده خوبی خواهد داشت، وگرنه آنکه زیان می‌کند جمهوری اسلامی است، ولی مطمئنم مردم از جمهوری خواهی، آزادی خواهی واستقلال طلبی دست بر نمی‌دارند و این همه را سازگار با دین و فرهنگ خود می‌خواهند.

اعتراض ایرانیان و رسانه های مختلف آلمان به حضور رئیس صدا و سیمای ایران در آن کشور

Posted:


جـــرس: بازدید عزت‌الله ضرغامی رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی از شبكه اول و دوم تلویزیون آلمان، سبب اعتراض همزمان ایرانیان مقیم آن كشور و دو رسانه آلمانی زبان شد تا از مسئولان درباره همكاری تلویزیون حكومتی ایران با شبكه‌های آلمان توضیحی روشن بخواهند.


در واکنش به این امر، سخنگوی ایستگاه رادیویی جنوب غربی آلمان (یکی از دعوت کنندگان ضرغامی)، که مبتکر اصلی این دیدار بود، طی اطلاعیه‌ای به پرسش‌‌ها و اعتراض‌ها پاسخ داد و گفت "همه می‌خواهند بدانند که میان رادیوی ما و تلویزیون دولتی ایران چه همکاری وجود دارد. پاسخ روشن است: هیچ نوع همکاری وجود ندارد و هیچ توافقی برای همکاری در میان نیست."


به گزارش خبرگزاری آلمان، پس از دیدار عزت‌الله ضرغامی از شبکه‌های اول و دوم تلویزیون آلمان، انتقاد از مدیران این دو شبکه، به رسانه‌های آلمانی محدود نماند. ایرانیان مقیم آلمان نیز، با امضای نامه‌های متعدد، از پتر بودگاست و مارکوس ششتر مدیران این دو شبکه توضیح خواسته‌اند.

روز سه‌شنبه روزنامه پرتیراژ زوددویچه تسایتونگ، در گزارشی بازدید عزت‌الله ضرغامی را، حیرت‌آور خواند و روسای شبکه‌های اول و دوم تلویزیون آلمان را به خاطر این دعوت مورد انتقاد قرار داد.


اشپیگل‌آنلاین نیز در یک مقاله طنز و یک مقاله جدی، روسای شبکه‌های رسمی تلویزیونی آلمان را متهم کرد که به خاطر ایجاد دفتر در تهران، ضرغامی، یکی از تندروهای سپاه پاسداران را به گفت‌وگو دعوت کرد‌ه‌اند.

اشپیگل آنلاین در یکی از مقاله‌های خود با عنوان "ورود یواشکی خبرنگاران" نوشته است: تلویزیون دولتی ایران در سرکوب‌ها سهم دارد. در آن از گزارش‌های انتقادی خبری نیست، اما تظاهرکنندگانی را در برابر دوربین نشان‌ می‌دهد که مجبور شده‌اند به کارهای نکرده اعتراف کنند.


هفته‌نامه آلمانی اشپیگل در بخشی از مقاله خود، شبکه‌های اول و دوم تلویزیون آلمان را به "بند و بست با قدرتمندان غیردموکرات سراسر جهان" متهم می‌کند و می‌نویسد: "از کشورهائی مثل چین‌هم اغلب نمی‌توان بدون مراجعه به ساختارهای حکومتی گزارش داد. اما این که ضرغامی از سوی بودگاست و ششتر شخصا مورد استقبال قرار گیرد، حیرت انگیز است."

اشپیگل می‌نویسد که تلاش رسانه‌های آلمان برای گزارش‌دهی مستقل از ایران قابل فهم است، اما نباید به حکومت ایران فرصت داد که از این گونه تماس‌ها بهره‌برداری کند.


به نوشته اشپیگل هیات ایرانی از این دیدار برای اهداف خود استفاده کرده است. تلویزیون دولتی ایران جریان بازدید آقای ضرغامی را فیلمبرداری کرده و به عنوان همکاری‌های گسترده و سازنده با رسانه‌های آلمانی نشان داده است. به نظر اشپیگل رسانه‌های آلمان با این گونه دیدارها اعتبار و حیثیت خود را به باد می‌دهند.


اشپیگل می‌نویسد در شرایط کنونی خبررسانی آزاد از ایران برای رسانه‌های خارجی توهمی بیش نیست.


یک روز پس از انتشار این مقاله انتقادی، اشپیگل‌آنلاین با طرح این فرضیه که صورتجلسه‌ای درباره دیدار ضرغامی در ایران نوشته شود، با مساله برخوردی طنز آمیز کرده و به عنوان بخشی از این صورتجلسه فرضی چنین آورده است: "هر دو طرف مایلند در بهبود فضای سیاسی سهم خود را ایفا کنند، که اجتناب دوجانبه از سیاه‌نمائی بخشی از آن است. به خبرنگاران آلمانی در ایران توصیه می‌شود از مصرف واژگانی مثل دیکتاتور، رژیم غیرقانونی و فاشیسم مذهبی خودداری کنند. در مقابل، گزارشگران ایرانی دیگر نباید واژگانی نظیر دموکراسی، لجنزار و جمهوری کافران را در مورد آلمان به کار ببرند."


به گزارش بی‌بی‌سی، روز جمعه دکتر داوید بیزینگر، سخنگوی ایستگاه رادیویی جنوب غربی آلمان، که مبتکر اصلی این دیدار بود، طی اطلاعیه‌ای به پرسش‌‌ها و اعتراض‌ها پاسخ داد.


بیزینگر نوشت: "همه می‌خواهند بدانند که میان رادیوی ما و تلویزیون دولتی ایران چه همکاری وجود دارد. پاسخ روشن است: هیچ نوع همکاری وجود ندارد و هیچ توافقی برای همکاری در میان نیست. هفته پیش تنها دیداری برای تبادل اطلاعات انجام شد."


بیزینگر در توضیح انگیزه دعوت از ضرغامی به آلمان خاطرنشان کرد "در تماس‌هایی که ما با قصد فعالیت مستقل خبری در ایران داشتیم، مقامات تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، اظهار تمایل کرده بودند که از امکانات فنی و دستاوردهای تکنیکی ما آگاه شوند. ما این امکان را برای آنها فراهم کردیم و در این ملاقات به آنها گفتیم که هدف ما این است که از ایران امکان خبررسانی مستقیم و مستقل داشته باشیم، و برای این امر به دفتری در تهران نیاز داریم."


چندی پیش حضور ضرغامی در هلند نیز، با اعتراضات گسترده ایرانیان و رسانه های آن کشور روبرو شده بود.

باراک اوباما حملات تروریستی زاهدان را محکوم کرد

Posted:

قتل غیرنظامیان بیگناه در محل عبادتشان غیرقابل تحمل است
جـــرس: باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، روز جمعه ٢۵ تیرماه، با صدور بيانيه ای انفجارهای اخير در شهر زاهدان را به شدت محکوم و از آنها به عنوان حملات ظالمانه تروريستی ياد کرد.


به گزارش رویترز، رييس جمهوری آمريکا در اين بيانيه تأکید کرد: "اين حملات عليه غيرنظاميان و در محل عبادتشان صورت گرفته و من حملات ظالمانه تروريستی، در مسجد در جنوب شرق ايران را قوياً محکوم می کنم. قتل غير نظاميان بی گناه، در محل عبادتشان گناهی غير قابل تحمل است و افرادی که مرتکب چنين عملی شده اند بايد جوابگو باشند."


وی گفت: "ايالات متحده آمريکا با خانواده ها و کسانی که عزيزان خود را در اين واقعه، از دست داده و يا مجروح شده اند، احساس همدردی دارد و در مواجهه با اين بی عدالتی در کنار مردم ايران ايستاده است."


اوباما افزود: "ما، همه مردم جهان با هم، همه اشکال تروريسم را محکوم و با آن مقابله می کنيم و از حقوق جهانی ای حمايت می کنيم که در سايه آن نوع بشر به طور آزاد و بدور از وحشت و خشونت بی دليل زندگی کند."


 پیش از اوباما نیز، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، حادثه تروریستی زاهدان را محکوم کرده بود.


گفتنی است بعد از حادثه تروریستی انتحاری در شهر زاهدان که شامگاه پنجشنبه ٢۴ تیرماه صورت گرفت و تعداد زیادی کشته و مجروح به جای گذاشت، امامان جمعه شهرهای مختلف کشور در اقدامی هماهنگ، این حادثه را  "بیرون آمدن دست آمریکا از آستین تروریستها" توصیف کردند.


وضعیت نگران کننده یکی از عکاسان خبری جنبش سبز

Posted:

حامد صابر برای دومین بازداشت شده است

جـــرس: حامد صابر، از عكاسان فعال حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری، كه عكس های وی در بسیاری از مجلات، خبرگزاری ها و وب سایت های خبری و اجتماعی بین المللی انتشار یافته بود، برای دومین بار در یك سال، در روز ٣١ خرداد ماه ۸۹ بازداشت شده و تاكنون جز چند تماس تلفنی كوتاه مدت، خبری از او در دست نیست.

 

صابر دوران دبیرستان خود را در دبیرستان علامه حلی تهران به تحصیل پرداخت و دارای مدرك مهندسی كامپیوتر از دانشگاه‌ صنعتی شریف تهران می باشد كه بنا به گزارش شاهدان عینی و منابع خبری جرس، علیرغم امكان تحصیل و كار در خارج از كشور، ترجیح داد كه در ایران به ادامه تحصیل و كار بپردازد.


حامد صابر از اولین اعضای ایرانی وب سایت معروف عكس فلیكر و بنیانگزار و مدیر گروه «ایرانیان» در این سایت و از عكاسان فعال در این وب سایت بزرگ عكاسی می باشد.


صابر برای اولین بار در روز ٢۶ خرداد سال گذشته و پس از عكاسی از تظاهرات و درگیری های خیابانی بازداشت شد؛ كه در حین بازداشت دوربین عكاسی خود را مخفی كرده بود، وی یك شب را در بازداشت گذراند و روز بعد در حالی كه ماموران دوربین فیلمبرداری هندی كم وی را ضبط كرده بودند آزاد شد، ولی وی توانست دوربین عكاسی خود را در جایی كه مخفی كرده بود بیاید و عكس های آن روز را نیز منتشر كند


به گزارش سامانه خبری کلمه، اخیراً نیز در حالیكه نزدیك به یك ماه از بازداشت وی گذشته، جمعی از نخبگان علمی در داخل و خارج از كشور با انتشار بیانیه ای خواستار آزادی این نخبه علمی كشور شدند و گروهی از عكاسان نیز در حال آماده كردن بیانیه ای در حمایت از حامد صابر و بمنظور درخواست برای آزادی وی می باشند.


این سامانه خبری گزارش داد که جمعی از دانش‌آموختگان دبیرستان علامه حلی تهران با راه اندازی وبلاگی از بازداشت حامد صابر یکی از نخبگان کشور خبر دادند که از ۳۱ خرداد تا کنون در زندان نگهداری شده است.
آنها در بیانیه ای که به امضای جمعی از دانش‌آموختگان دبیرستان استعدادهای درخشان و تعدادی از اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های معتبر جهان رسیده، از حامد صابر که مهندس کامپیوتر از دانشگاه صنعتی شریف است به عنوان نخبه ای با پیشینه روشن و انسانی متدین یاد کردند و از دستگاه قضایی کشور خواستار آزادی وی همچنین حق برخورداری از دادرسی عادلانه شدند.


“خط مشی های سازنده” برای زندگی جوانان ایرانی درحال تحول

Posted:

دایانا گرین والد - مؤسسه بروکینگز

 

"طرح جوانان خاورمیانه" پژوهش جدیدی را آغاز کرده است که هدف آن کشف تحولات ریشه ای جوانان در ایران می باشد: استفاده از داده های طولی [داده های مربوط به یک فرد در طول زمان] به منظور تعیین خواسته های جوانان در زمانی که از سیستم آموزشی وارد بازار کار و مقوله های مربوط به ازدواج می شوند. دیانا گرین والد در مصاحبه ای با جواد صالحی اصفهانی به پرسش پیرامون یافته های اصلی این پژوهش پرداخته است.

 

پژوهش جدید شما به همراه دانیل اگل تحت عنوان "تحولات جوانان ایرانی برای کار و ازدواج: از زمان مدرسه تا ورود به بازار کار"، چه پیشرفتی نسبت به تحقیق قبلی تان برای درک ما از تحولات جوانان خواهد داشت؟

اختلاف اصلی در نوع داده هایی است که استفاده کرده ایم. در کار قبلی مان از داده های عرضی استفاده کرده بودیم [داده های مربوط به افراد مختلف در یک زمان مشخص] و بیشتر بر اطلاعاتی متمرکز شدیم که به گذشته مربوط می شد. آنچه که از تحقیق قبلی به دست آوردیم، تصویری از جوانان درحال تحول بود. در این پژوهش جدید، ما در واقع قادریم که هر فرد جوان را تا سن ۲۹ سالگی، از زمانی که مدرسه را تمام می کند، شغل عوض می کند یا ازدواج می کند مورد مطالعه قرار دهیم.

 

این پژوهش یافته های قبلی شما، مبنی براینکه جوانان تحصیلکرده ایرانی از نرخ بالای بیکاری رنج می برند، را تأیید می کند. علاوه بر افزایش جمعیت جوانان در ایران و مشکلات ناشی از این افزایش، چه دلایل دیگری در  زمینه های آموزشی و رفتاری دخیل هستند؟ آیا شما فکر می کنید تمایل نسل جدید به تحصیل در دانشگاه، به این دلیل که نمی توانند با چالش های بازار کار روبرو شوند، کاهش یافته است؟

همانطور که قبلاً بدان اشاره کرده ایم، دلایل برای این تحولات ثابت، بسیار است. اول اینکه، تعداد افراد فارغ التحصیل بسیار بیشتر از ظرفیتی است که در بازار کار ایران وجود دارد، حتی اگر این افراد بسیار کارآمد باشند.

دوم اینکه، این بازار کار غیرقابل انعطاف بیشتر طرفدار جذب افراد مسن تر و کارگران مجرب است، حتی اگر جوانان تحصیلکرده باشند و مهارت های جدیدی ارائه دهند. تنها ۵ درصد از کسانی که بیش از ۳۰ سال سن دارند بیکار هستند، درحالی که این رقم برای زیر ۳۰ سال ۲۵ درصد است.

سوم اینکه، مهارت هایی که کارگران جوان به بازار کار ارائه می دهند خارج از نیازهای کارفرمایان است؛ به این دلیل که تأکید کارفرمایان بخش های دولتی و چیدمان سیستم های آموزشی براساس درجه و سطح است، نه مهارت.

 

به نظر نمی رسد که بیکاری روبه افزایش جوانان تحصیلکرده تمایل آنان برای ورود به دانشگاه را کم کرده باشد. در عوض، اینگونه به نظر می رسد که تمایل آنان برای دریافت اعتبارنامه های تحصیلی را افزایش داده. در سال جاری نزدیک به یک میلیون جوان در کنکور ورودی فوق لیسانس شرکت کردند، درحالی که این تعداد در سیکل لیسانس ۱ ممیز ۳ میلیون نفر بود. تولید مدرک فوق لیسانس پر رشدترین صنعت در ایران است که بخش خصوصی نیز در این زمینه بسیار فعال می باشد.

 

یکی از یافته های جالب توجه در این پژوهش، میزان بالای تغییر شغل جوانان بین بخش رسمی و غیررسمی بود (و داده های شما در این زمینه به ویژه مربوط به مردان جوان بود). به نظر شما این تغییر شغل تا چه حد اختیاری است؟

ای کاش می دانستیم، ولی امکان اظهارنظر در این زمینه براساس داده ها وجود ندارد. ولی اگر بخواهم حدس بزنم، می گویم تا حد زیادی غیراختیاری است. بیشتر دلیل تغییر شغل به خواست کارفرمایان مربوط می شود که به دلیل هزینه های بالا، عذر کارگران را می خواهند. آنها از قانون کار، که به کارفرمایان اجازه عقد قراردادهای کوتاه مدت و تمدید احتمالی آن را می دهد، استفاده می کنند. به گفته اقتصاددانان، این نوع قرارداد برای هیچ یک از طرفین، نه کارگر نه کارفرما، این امکان را به وجود نمی آورد که برای پیشرفت کار دلسوزی کند. به واقع زمانی که مدت قرارداد یک سال است، دیگر انگیزه ای برای کار وجود ندارد. به همین دلیل امکان تغییر شغل در چنین حالتی بالاست. البته میزان تغییر شغل در کل پایین است، زیرا کارگران مسن از حق تصدی نیز برخوردارند.

 

شما در این پژوهش به تصویر پیچیده ای از اینکه چگونه ازدواج بر میل باطنی زنان جوان برای ورود به بازار کار تأثیر می گذارد اشاره کرده اید. با نگاهی به فعالیت های گزارش شده زنان جوان در تحقیق مرکز آمار که مربوط به پنج سال قبل و دو سال بعد از ازدواج می باشد، شما معتقد بودید که تعداد زنان دارای کار با شروع ازدواج تغییر نمی کند. با این حال، با نگاهی به پاسخ های آنان به این سؤال که "آیا مایلند کار خود را ادامه دهند؟" و همچنین مشارکت فعال آنان در کار، می بینیم که زنان متأهل کمتر تمایل به ادامه کار و مشارکت در بازار کار دارند. چه نتیجه ای می توان از این عدم تطابق گرفت؟

سؤال خوبی است. من فکر می کنم زنانی که کار می کنند از جمعیت کل زنان، که همین سؤال از آنان شده و مشارکت کمی نیز دارند، متفاوت هستند. احتمالاً زنان استخدام شده تمایل بیشتری برای کار دارند و این را با کیفیت کاری شان نشان داده اند. اینکه میزان استخدام قبل و بعد از ازدواج ثابت است نکته جالب دیگری را به ما نشان می دهد و آن اینکه ازدواج شاخص پایان شغل برای زنان ایرانی نیست. این درحالی است که شواهد در کشور مصر کاملاً خلاف این مسأله را نشان می دهد و ازدواج در این کشور احتمال کار کردن زنان را کاهش می دهد.

 

در پایان این پژوهش آمده است که هنوز تحقیق های زیادی در این زمینه باید صورت گیرد تا رابطه میان علت و معلول در برخی موضوعات قابل مشاهده، مانند ازدواج و استخدام، شناسایی شود. چگونه می توان تحقیقات جدیدی را در این زمینه آغاز کرد و از چه شیوه هایی می توان بهره جست؟

مشکل در این نوع تحقیقات این است که داده ها تنیجه چندین برداشت است که با هم انجام شده. به عنوان مثال در مورد مردان جوان، داشتن شغل احتمال ازدواج را بالا می برد. ولی ما نمی دانیم آیا مردانی که قصد ازدواج دارند بیشتر در جستجوی شغل هستند یا خیر. به همین دلیل، رابطه میان علت و معلول می تواند عکس آن چیزی باشد که ما انتظار داریم. ما اکنون نیاز داریم که منابع متغیر بیرونی را در مقوله استخدام پیدا کنیم، مانند برنامه های شغلی که برخی جوانان از آن تأثیر می گیرند تا به اثرات استخدام بر ازدواج پی ببرند. این نوع پاسخ دهی بیشتر برای تعیین یک خط مشی خوب است تا یافتن روابط، زیرا دیدگاهی که از آن به دست می آوریم به موضوعات غیرقابل اجتناب مربوط می شود، مثلاً ازدواج. آیا واقعاً عدم تعادل و ناهماهنگی در مقوله ازدواج به سن، نداشتن شغل یا نداشتن خانه بستگی دارد؟

 

مترجم: شاهین بشردوست

منبع: مؤسسه بروکینگز، ۷ جولای ۲۰۱۰

 

بزرگداشت سالگرد محسن روح الاميني توسط خانواده و دوستانش

Posted:

گمنامی های نام آورانه

Posted:

زهرا رهنورد
جرس: پس از نامه پیشین زهرا رهنورد به فاطمه شمس، همسر محمد رضا جلایی پور، این دومین نامه ای است که وی خطاب به همسر یک زندانی مظلوم می نویسد؛ این بار اما مخاطب این نامه، خود نیز به سی سال محرومیت از حرفه روزنامه نگاری محکوم شده است؛ حکمی که در تاریخ حقوقی و سیاسی ما بی سابقه است.

 

 

هر روز یک موقعیت بین المللی برای او... که با این ظاهر فروتن و نسبتا کم سن و سال به یک روزنامه نگار ورزیده تبدیل شده و نمونه ای از شجاعت، هویت و آزادی بیان زنان ایرانی است... جوایز خود را به مبارزانی چون نظرآهاری ها ،باستانی ها، زید آبادی ها و امرآبادی ها، احمدی امویی ها و دیگران هدیه می کند.

 

ژیلا جان! به من اجازه بده تا کمی از گمنامی های نام آورانه تو سخن بگویم:

 

روزی دخترک پانزده – شانزده ساله، دانش آموز دبیرستان، مضطرب اما مصمم، غمگین اما امیدوار را شناختم. او را در روند مبارزه با ظلم و دادخواهی شناختم، شگفتا! این دخترک، تنها با عریضه ای در دست، در مراجع اجرایی و قضایی چه می کند؟

فهمیدم او، دختر پدری * است شرافتمند، وطن پرست، متعهد، صادق و سالم در وظایف شغلی، که به تازگی شهید شده، آن مرد شریف که مسئولیت حفاظت انبوهی از بیت المال را بر عهده داشت، در نیمه شبی هولناک در یک شبیخون مخوف و طراحی شده به دست اشرار به شهادت رسیده بود و اینک این دختر شجاع با رجوع به مراکز مختلف اجرایی و قضایی، این در و آن در می زد تا با شناسایی عوامل اصلی آن حادثه غمبار که همه زندگی اش را تحت تاثیر قرار داد، از تکرار چنین تعدّی ها و حوادثی جلوگیری کند.

 

اما ژیلا جان ،دست تقدیر چه کار آموزی عجیبی را برای تو تدارک دیده بود… و این تازه اول راه بود.

 

ده-دوازده سال پس از آن حادثه هولناک، زن و مرد جوانی در دانشگاه به دیدنم آمدند، با یک جلد کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی که نقدی هم بر دوران نخست وزیری موسوی داشت، نوشته بهمن احمدی امویی و یک جلد از کتاب روزنامه نگاران که روایتی از زندگی روزنامه نگاران ایرانی در سالهای اخیر بود، نوشته ژیلا بنی یعقوب.

 

همانجا فهمیدم ژیلا، فرزند سواحل نیلگون دریای خرز با یک روزنامه نگار برجسته اقتصادی ازدواج کرده است و به قول مردم ایران در روند جنبش سبز، حالا "عروس بختیاری" ها شده است.

 

البته اینگونه اصطلاحات جدید در واژه نامه انتخابات دهم هم حاکی از نوعی میل به وحدت با همه تنوع ها و تکثرهاست  که مردم را از شدت شوق وحدت و تغییر جویی به نوعی به هم وصل و خویشاوند می کرد؛ مثلا لرها به من می گفتند، دختر لر، موسوی را داماد لرستان و ترکها هم مرا عروس اذربایجان صدا می کردند.

 

لرها، آقای کروبی را شیر مرد لرستان می نامیدند و مجذوب و فدایی آن همه شجاعت و فصاحت شده بودند و این نمادی است از آگاهی مردم آزادیخواه، نوعی از کثرت شناسی در کانون آرمانهای آنان  که در وحدت و هویت ملی نهفته است که لر و ترک را در یک خویشاوندی ملی تعریف می کنند.

 

کیست که بر سر شوق نیاید، هنگامی که می بیند برای توافق بر آزادی و دمکراسی و قانونگرایی، وحدت شهری، ایلیاتی، روستایی، قومی، زبانی و نژادی سراسر ایران را فراگرفته است.

 

متاسفانه برخی از جناح های افراطی راست، از سرکینه توزی یا حسادت یا کم سوادی این اصطلاحات را به ریشخند می گیرند و نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند در دنیای مدرن و تبعات و بارها و واژه شناسی های آن چه می گذرد؟ و چه اشکالی دارد که ژیلا بنی یعقوب که آزادگی و قلمش شهره خاص و عام در سطح ملی و جهانی است؛ در عین حال، فرزند گیلان و عروس بختیاری ها هم هست.

 

... من که از شدت شوق به ایران در سفرهایم وجب به وجب این خاک به خون عجین شده را بوسیده ام، آن را توتیای چشمم کرده ام، همیشه گفته ام که همه جای ایران سرای من است و بنابر شغل پدرم، چهار گوشه ایران زندگی کرده ام، زبانهای محلی را یاد گرفته ام ،که با تمام همشهری هایم در این سرزمین شکوهمند، در ایران بزرگ که یا فارس هستند یا ترک یا گیلک یا بلوچ و عرب یا کرد و لر، همنوایی و همدلی کنم و از این تلألوء زبان و قومیت به یاد بوستانهای پر طراوتی باشم که عطرشان مشام جان ملت ها را سیراب کرده است و امروز حق آنهاست که به فرهنگ و زبان خود ببالند اما خود را ایرانی بدانند... بگذریم!

 

آری! حالا ژیلا بزرگ و بزرگتر شده و با همسر محبوبش بهمن، دو نویسنده، دو روزنامه نگار، یا دو بال پرواز، به سوی تعالی ها رهسپار شده اند، یکی در زندان کوچک و یکی دیگر در زندانی بزرگتر اما همیشه با هم و با هدفی روشن.

 

ژیلاجان، چه خوب پا جای پدر گذاشتی، پا جای وطن پرستان واقعی، آزادیخواهان، حق طلبان، شهیدان جنگ تحمیلی... و کوله بار میراث پدر را که دفاع از منافع ملی و ارزش های انسانی است با همه عظمت و شکوهش به این سو و آن سو تداوم می بخشی؛ به افغانستان مظلوم ، عراق در هم شکسته، اردوگاههای فلسطینی صبرا و شتیلا و همه سرزمین هایی که اسیر ظلم و تجاوز است ،سفر می کنی و گزارشگر مصائب و رنج های مردمشان می شوی.

 

ژیلا جان، در جنبش سبز، تو گزارشگر زیبایی ها و تلخی ها بوده ای، تو روزنامه نگاری و جوهر قلمت تعهد و خون دل.

 

آخر ما، روشنفکران، هنرمندان، روزنامه نگاران، طرفداران حقوق بشر، ما که اسلحه ای نداریم جز قلم مان، قلمی که آنقدر شریف است که خداوند به آن سوگند خورده: "نون و القلم و مایسطرون" و اگر به قلم متعهد نباشیم پاک، باخته ایم؛ هم دنیا و هم آخرت را.

 

اما همه ی ما، تو و همسرت ژیلا و بهمن، به خاطر همین تعهد پاکباخته ایم و خدا را به نعمت انتخاب این راه شکر می گوییم.

 

زهرا رهنورد-تهران

 

بیست و دوم تیرماه 1389

 

 *پدر ژیلا بنی یعقوب ،انبار دار یکی از واحدهای بزرگ کالا و خدمات بنیاد مستضعفان، به هنگام انجام وظیفه ،در پی حمله اشرار به این انبار کالا جان باخت.