جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


مرجع آدمیت

Posted:

طراح : طراح سبز

نسرین ستوده: خواسته‌ام لغو كليه احكام ناعادلانه بعد از انتخابات است

Posted:

تاکید بر تداوم اعتصاب غذا

جرس: نسرین ستوده، وکیل و فعال مدنیِ زندانی، روز جمعه ٢٠ آذرماه، طی تماس تلفنی با خانواده خود، از استمرار اعتصاب غذایش خبر داد و خواستۀ خود "نه یک خواستۀ شخصی"، بلکه "لغو كليه احكام ناعادلانه بعد از انتخابات" اعلام کرد.


به گزارش تارنمای مدرسه فمنیستی، رضا خندان، همسر این فعال حقوق بشری، روز جمعه با اعلام این خبر گفت "امروز نسرین تماس گرفت اما گویا حال جسمی اش بسیار بد است چون به سختی می توانست صحبت کند... او هنوز در اعتصاب غذاست و تاکید کرده است خواسته‌ام لغو كليه احكام ناعادلانه بعد از انتخابات است و هيچ خواسته شخصي ندارم".


در سومین ماه از بازداشت نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشریِ زندانی، وی روز دوشنبه ۱۵ آذرماه، طی تماس با خانواده اش اعلام كرده بود که در اعتراض به وضعیت بازداشت خود و دیگر زندانیان كه با احكام ناعادلانه در زندان به سر می‌برند، از هم اكنون اعتصاب غذایی خشك تا رسیدن به خواسته‌های برحق و قانونی‌اش را شروع می‌كند.


نسرین ستوده پیش از این نیز طی سه ماه گذشته دو بار در اعتراض به شرایط خود در زندان دست به اعتصاب غذا زده بود و در یک مرحله نه روز در اعتصاب غذای خشک به سر برد.


لازم به ذکر است با وجود برگزاری دو جلسه دادگاه برای نسرین ستوده، هفته گذشته قاضی پرونده قرار بازداشت وی را مجددا تمدید کرد. این فعال حقوق بشری، از ۱٣ شهریور ٨٩ تا کنون در سلول انفرادی به سر می برد.
 

دامنه اخراج استادان دانشگاه به شهرستان‌ها كشیده شد

Posted:

اخراج دکتر مرتضی فلاح از دانشگاه یزد

جرس: در ادامه فشار و تهدیدهای وارده بر دانشگاهها و تصفیه استادان ، دكتر مرتضی فلاح مدیر مسئول سابق روزنامه اقبال كه استاد گروه زبان و ادبیات دانشگاه یزد بود به حكم رئیس دانشگاه یزد، سیدعلی محمد میرمحمدی از دانشگاه اخراج شد.


بنا بر گزارش‌ منابع خبری جرس، در ابتدای ترم تحصیلی جاری ابتدا درس‌های این استاد از وی گرفته شد و سپس حكم اخراج وی توسط رئیس دانشگاه صادر شد.


بر اساس این گزارش، هیچ‌گونه اتهام كتبی یا شفاهی در دوره خدمت وی در دانشگاه به او ابلاغ نشده بود. وی كه از استادان اصلاح‌طلب دانشگاه است دارای چندین تألیف كتاب و مقالات متعددی در زمینه ‌های مختلف ادبیات در مجلات معتبر علمی ـ پژوهشی است كه اخیراً و با دخالت حجت الاسلام متوسل نماینده ولی فقیه و میرمحمدی رئیس دانشگاه كه هر دو از افرادی غیر خوشنام در میان استادان و دانشجویان هستند، از كار بركنار شد.


لازم به یادآوری است كه دكتر فلاح در دوره تحصیل در دبیرستان میبد نیز توسط پدر رئیس دانشگاه كه آن زمان ناظم دبیرستان و از فعالین انجمن حجتیه و از افراد همكار ساواك و بنیانگذار بنیاد شاهنشاهی و حزب رستاخیز در میبد بود، به جرم مخالفت با رژیم شاهنشاهی از دبیرستان اخراج شده بود.


وی به خاطر چنین سابقه‌ای پس از پیروزی انقلاب از آموزش و پرورش پاكسازی شد.


دانشگاه یزد مدت‌هاست كه پنهان و آشكار توسط انجمن حجتیه به رهبری مصباح یزدی و نهادهای امنیتی و نظامی اداره می ‌شود و فضای سنگین امنیتی بر آن حاكم است.


دكتر فلاح علاوه بر سابقه تدریس در دانشگاه یزد، مدت‌ مدیدی نیز در دانشگاه آزاد یزد و میبد به تدریس اشتغال داشت و همچنین سوابق ‌زیادی در امر روزنامه‌‌نگاری و مطبوعاتی کشور دارد.
 

شصت و چهارمین شماره از نشریه چشم انداز ایران منتشر شد

Posted:

جرس: شصت و چهارمین شماره از دوماهنامۀ سیاسی- اقتصادی- فرهنگیِ «چشم انداز ایران»، با مدیر مسئولی لطف الله میثمی منتشر شد .


در این شماره از چشم انداز ایران، مقالات، گفتگوها، تحقیقات و ترجمه هایی در حوزه سیاسی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی، از کارشناسان، نویسندگان، پژوهشگران و فعالان سیاسی- مدنی ایران منتشر شده و در اختیار مخاطبان و کاربران قرار گرفته است.


از مطالب منتشره در بخش سیاسی این شماره از چشم انداز، "گفت وگو یا برخورد تمدن ها" از مهندس لطف الله میثمی، "پروتستانتیسم و فهم شریعتی از آن" بخش نخست گفت وگوی دكتر سوسن شریعتی و تقی رحمانی، "فرازونشیب های خانه سینما" گفت وگویی با عبدالله اسفندیاری، "آموزش و پرورش ما؛ از آرزو تا عمل" بخش نخست گفت وگو با شیرزاد عبداللهی، همچنین "اسراییل در مقابل ایران: خطر جنگ" از پروفسور پل راجرز/ برگردان: فرزاد محمدزاده ابراهیمی می باشد.


همچنین "نفت، تحریم و هدفمندكردن یارانه ها" گفت وگو با كارشناس نفت، "فردا خیلی دیر است"، بخش دوم از گفت وگو با دكترعبدالرزاق كعبی نژادیان، "هدفمندكردن یارانه ها" مناظره دكتر احمد میدری و دكتر جمشید پژویان، "اقدام جمعی و قدرت بسیج كنندگی بازار در ایران" از بنجامین اسمیت/ برگردان: دكتر جعفر خیرخواهان و "تأثیر نفت بر جایگاه دموكراسی در ایران" از زهره قاآنی می باشد.


مطالبی دیگر همچون "نگاهی كوتاه به اوضاع اقتصادی و اجتماعی ایران، ازعلی رحیم پور، "بدون موافق" از فائزه حسنی، "اعتراف با شكنجه" از دكتر صدیقه وسمقی و مقالاتی از دکتر فضل الله صلواتی، انیس پور خسروانی، پرویز پیران، مهدی فخرزاده، مهدی شریعتی و گروهی دیگر از محققان، از قسمت های دیگر این شماره از دوماهنامۀ چشم انداز را تشکیل می دهند.
 

عزادار و غذادار حسین

Posted:

پژواک آزادی

 

با نام اووبه بهانه سالگرد شهداي عاشورا

 

    امام حسين كيست؟ شيعه و پيرو امام حسين كيست؟ عزادار و غذا دار امام كيست؟

 

    كوتاه نامه است، كوتاه نمي‌آيم اما! حسين مظهر آزادي و آزادگي و  آزادي‌خواهي است. عزادار امام نيز آن كس نيست كه خاك  بر سر مي‌كوبد و  گل بر لباس مي‌كشد، صليب بر دوش مي‌نهد و زنجير بر كمر مي‌كوبد و به وقت  ظهر، لطيفه تعريف كنان ، غذا داري صرف مي‌كند.

 

    شنيده‌ام كه به مزدوران گفته‌اند وقتي ماشه به سوي آزادي خواهان عاشورا  مي‌چكانيد، نيت قرب اللهي كنيد. و البته نيز خوانده‌ام به همين دليل شيعه  در عاشورا روزه نمي‌گيرد! به نيت قرب خدا شمر هم روزه گرفته است براي  كشتن حسين آزادي، حسين آزاد . عجب از تكرار تاريخ استبداد.

 

    (( اسلام با گفتن يك "نه" به وضع موجود، به شرك موجود، به خرافه موجود، و  شيعه با گفتن يك "نه" به وضع موجود، به شرك موجود، به خرافه موجود، شكل  مي‌گيرد. و حسين با گفتن يك "نه" به وضع موجود، به شرك موجود، به خرافه  موجود شهيد مي‌شود)) تا شاهد شهادت شيعه بماند

 

    عزادارامام حسين غذادار او نيست، پيرو اوست! شيعه و شهيد كربلا، كسي است  كه پيرو حسين، در عاشوراي حسين ، حسيني مي‌شود! شهيد عاشورايي. نه قداره  به دستي كه سوار بر مركب ، تكه تكه مي‌كند عاشوراييان را. عجب از تكرار  تاريخ استبداد.

 

    اما حسين هنوز هم مظهر آزادي و آزادگي و آزادي‌خواهي است.

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

پاپ هم شریک گناه شد؟

Posted:

احسان سلطانی

 

 چندی پیش پاپ بندیکت شانزدهم رهبر کاتولیک های جهان با اتخاذ ژست تعامل و  گفتگو با ادیان و حفظ مناسبات واتیکان و ایران به نامه احمدی نژاد پاسخ  گفت و حتی پا را کمی فراتر گذاشت و ژان لویی توران کاردینال فرانسوی  کلیسای کاتولیک رم و رئیس شورای پاپی برای گفتگو میان ادیان،آندریا  پاچینی کشیش شهر تورین به همراه مشاور کمیسیون روابط مذهبی با مسلمانان  را همراه با هیئت بلند پایه ای به ایران فرستاد تا نامۀ وی را به احمدی  نژاد برسانند.رهبر کاتولیک‌های جهان در این نامه‌ همچنین مناسبات میان  واتیکان و جمهوری اسلامی ایران را «صمیمانه» خواند و گفت چنین مناسباتی  میان کلیسای محلی و مقامات ایران نیز وجود دارد.

 

    هدف نگارنده از نوشتار پیش رو انتقاد به جایگاه پاپ نبوده و نیست هر چند  که انتقادات زیادی به حدود اختیارات، فلسفه وجودی این جایگاه ، رویکرد  خنثی و بی تفاوتی این جریان علیرغم نقش محوری و قدرتی که دارا هستند نسبت  به اتفاقات و معادلات سیاسی جهان ، وارد است اما در این میان نگاه  انتقادی ما تنها به پاسخ نامه وی و فرستادن هیئتی بلندپایه به دیدار شخصی  معطوف است که در طول حدود یک سال و اندی گذشته برای تثبیت جایگاهش صدها  معترض توسط نهاد های امنیتی مدافع آن جریان به بدون هیچ گناهی به خون خود  غلتیدند و هزاران فرد معترض نیز زندانی و متحمل هزینه های جبران ناپذیر  شدند.

 

    شخصی که القابی چون جانشین مسیح ، خادم خادمان خدا ، بیتیسمیوس پاتر  (مقدس ترین و بخشنده ترین پدر) را یدک میکشد و کلیدهای نقره ای و طلائی  که سمبل «کلیدهای پادشاهی آسمان» هستند را با خود حمل میکند آیا فراموش  کرده است که به نوشته کتاب مقدس مسیحیان " خداوند انصاف را دوست دارد "  (مزمور 37-28) و خداوند هیچگاه حق را ناحق نمیکند.او از بی عدالتی متنفر  است و دیدن سختی های بشر دل او را می رنجاند. آیا این انصاف است که خون  معترضان ایرانی را نادیده بگیرد و با پاسخ دادن به نامه احمدی نژاد،  فرستادن نمایندگانی به آن کشور و از همه دردآورتر صمیمانه خواندن روابط  بین آن دو کشور مهر تائیدی بر رفتار فرستنده نامه بزند؟ آیا شخصی که خود  را جانشین مسیح می داند فراموش کرده است که مسیح خدا "از ظلم و ستم بیزار  بود و ستمکاران را نهی مینمود " (متی 21-12و 13) ، پاپ در پاسخ نامه  احمدی نژاد که مانند همیشه بارها و بارها از عدالت،ظلم ستیزی و دین مداری  سخن رانده بود هیچگونه انتقادی به بی عدالتی ها،رواج گسترده ظلم و ستم،  کشتار مردم معترض که خواستار حق خود بودند،شکنجه های وحشیانه و بازداشت  های طولانی مدت،عدم رعایت حقوق اقوام و ادیان حتی اقلیت های مسیحی نکرد و  جهت استحکام روابط کشور سمبلیک واتیکان خود و گسترش مناسبات طرفین چشم  خود را بر روی تمام این جنایات بست و نمایندگانش از جانب او با اشخاصی که  دستشان به خون انسانهای بیگناه آلوده بود دست دادند و سر میز مذاکره  نشستند.

 

    آیا واقعا پاپ ، در ایران ظلم و ستمی که حاکمان سوار بر مسند قدرت به  مردم روا می دارند ندیده است؟ آیا صدای میلیون ها انسان معترض را که در  طول یک سال و اندی گذشته از بی عدالتی می نالند نشنیده است ؟ آیا ایشان  با پاسخ به نامۀ شخصی که صندلی ریاستش را بر خون صدها معترض و شکنجه  هزاران نفر استوار نموده است مهر تائیدی بر اعمال او نزده است؟ فرض بر  اینکه دلیل نامه ارسالی از سوی احمدی نژاد حاوی برخی خواست های دینی بوده  و پاپ خواسته باشد تعاملی با دیگر ادیان برقرار نماید و باب گفتگو را با  ادیان مختلف کماکان باز نگاه دارد، اما در کدام اقدام حاکمیت فعلی ایران  نشانی از دینداری یافته است که با آنها به گفتگو می نشیند؟ مگر غیر از  این است که کتاب مقدس مسیحیان صریحا کسانی را که ادعای خداپرستی می کنند  اما اعمالشان خلاف احکام خداست ،سرکش و نافرمان خوانده است و شایسته هیچ  کار نیکی نمی داند.( تیطُس 1-16)

 

    بیشک دینی که او امروز رهبریش را بر عهده گرفته هیچگاه چنین رفتاری را  مطابق آموزه هایش نپسندیده و نمی پسندد و به کرات در خصوص اجرای عدالت و  دوری از ستمکاران مواردی را متذکر شده است. شاید نکته مهمی که باعث شده  است پاپ پاسخ نامه احمدی نژاد را بدهد و هیئتی بلندپایه را نیز جهت تقدیم  آن نامه روانه قم بکند طرح مبحث همبستگی و لزوم همکاری تنگاتنگ و تعامل  ادیان آسمانی به منظور مهار سکولاریسم و یافتن راهی جهت رویارویی با  افرادی باشد که ندای جدایی دین از سیاست را سر میدهند.مشخصا این روزها  پاپ از سوی گروه های مسیحی مخالف کلیسا مانند « گواهان یَهُوَه» که منادی  تفکر جدایی دین از سیاست هستند و پایه ها و بنیان ثروت و قدرت پاپ و نفوذ  چند صد ساله آنها را نشانه گرفته اند تحت فشار است افرادی که معتقدند  خادمان خدا در امور سیاسی دخالت نمی کنند، در هیچ جنگی شرکت نمی کنند و  مخالف هرگونه جنگ افروزی هستند افرادی که میگویند نباید دین را در امور  سیاسی دخیل کرد در عین حال معتقدند اگر چه خود در امور سیاسی شرکت نمی  کنند ولی به نظرات عموم مردم در خصوص عضویت در احزاب سیاسی،نامزدی برای  گرفتن مقامی سیاسی،یا رای دادن احترام میگذارند و به استناد به برخی آیات  کتاب مقدس خود،پاپ را نماینده واقعی خدا و جانشین مسیح نمی دانند و بارها  خواستار کناره گیری وی شده اند. معتقدان به این گروه که از پیشتازان دفاع از عدم دخالت دین در سیاست  هستند و هر روز بر تعدادشان نیز در اروپا و آمریکا افزوده میشود معتفدند  عیسی جانشینی به عنوان پاپ ندارد و به برخی قوانین کلیسا از جمله قانونی  که حدود اختیارات پاپ را مشخص می نماید و اشاره میکند "« پاپ قاضی اعظم  مومنین است، و تمامی موارد خاص باید تحت نظر او قضاوت شوند " و " هیچ  قدرتی بالاتر از او نیست و هیچ کس نمی‌تواند قانوناً بر او پیشی بگیرد."  ( پاپ قدرت برتر و کامل و قاطع و جهانی کلیسا است و او آزادانه از نیرویش  استفاده می‌کند)» ایرادات جدی وارد نموده اند و فصل سوم قانون قطعی کلیسا  ها را که می‌گوید « "تعریف مجمع کلیساهای جهانی در انجمن فلورانس که باید  مورد اعتماد تمامی مسیحیان با ایمان باشد، اینست که پاپ رم و حواریون  برتری بر تمامی دنیا دارند و پاپ رم جانشین پیتر است و جانشین حقیقی مسیح  و رهبر کلیسا و پدر و معلم تمامی مردم مسیحی محسوب می‌شود " با قدرت  خداوند، کلیسای رم دارای نیرویی عظیم است که بر تمامی کلیساها برتری  دارد" و " ایمان و روحانیت، هر دو بر روی هم وسیله‌ای برای حفظ این نیرو  و اطاعت صحیح از فرمان خداوند هستند و هر کس این قانون را نفی کند مورد  نفرین قرار میگیرد» را مخالف آموزه های مسیحیت می دانند و پاپ را مورد  شدیدترین انتقادات قرار داده اند. شاید پاپ با پشتیبانی از افرادی که  امروز در دیگر ادیان حق تسلط خود، بر جان ، مال،ناموس و آراء مردم را  قانونی نموده اند و منتقدان به این روند را شدیدا سرکوب می نمایند  میخواهد یک همبستگی و یک صدایی در مبحث دین سالاری ایجاد نماید تا شاید  کمی از فشارهای وارده بر خود را کاهش دهد اما غافل از اینکه این حکومت که  باب گفتگو با آن را مدت ها پیش با ارسال نامه به آقای خامنه ای و سپس  پاسخ به احمدی نژاد و اعزام یک هیئت بلند پایه در شرایطی که حاکمان این  نظام به بدترین شکل با مردم خود برخورد میکنند باز نموده است به زودی  دستخوش تغییرات جدی و اساسی در شکل و ساختارخواهد شد.

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

پیر عزت و ایمان

Posted:

رضا رئیسی

 

روزگاران و سالها از پی هم می روند و انسانهای بی شماری به تاریخ می  پیوندند اما نام و نشانی از آنها در یادها نمی ماند،اما هستند بزرگ  مردانی که تا دنیا دنیا است نام نیکشان و راه پر تلالو شان ورد زبان خاص  و عام می شود،هر چند که نابخردان بخواهند با استفاده از زر و زور و تزویر  نام پرافتخار و مرام سعادت بخش آنان را به ورطه فراموشی بسپارند

 

    آیت الله منتظری بیست سال آماج حملات پیدا و پنهان حکومتی بود،از هزاران  تریبون مستقیم و در لفافه بر او و عقیده اش تاختند،مغول وار بر بیتش حمله  بردند،سالها او را از دیدگان طالبان شمع وجودش دور داشتند،با عناوین سخیف  و غیر اخلاقی خطابش کردند،بزرگی او را پنهان کردند تا کوچکی خودشان عیان  نشود،اما مگر شد؟نور حقیقت از ورای پرده های پوشالی رخ نمایاند و بر  دلهای عاشق تابید تا بدانند وعده خداوند حق است در تلالو تابش نور الهی  از ورای حجاب های پوشالی هرچند کوته نظران را خوش نباشد،مقام و منزلت خود  بافته چون کفی است که می رود و آنچه می ماند راستی و درستی و ایمان و صدق  است

 

    خبر ناگهانی و بهت آور بود آیت الله منتظری به لقاء الله پیوست،مانده  بودیم در وانفسای اینهمه مرارت ها و اجحاف ها چگونه غم از دست دادن این  پشتوانه رکین و بنیان مرصوص را تاب آوریم،دیگر مجال توقف نبود؛ شتافتیم  برای وداع با مرجعی که در سکوت مدعیان یک تنه پرچم اقتدار و صلابت مرجعیت  شیعه را بر دوش رنج کشیده خود می کشید و در مقابل نامردمی ها سکوت اختیار  نمی کرد و مصلحت جوئی نمی نمود

 

    شبانگاه میهمان شهر مقدس قم شدیم از یکطرف ترس این بود که اگر تعلل کنیم  معلوم نیست صبح بگذارند که وارد شویم و از سوی دیگر تاب ماندن و نشستن  نبود،دوستان لختی استراحت کردند تا صبح عازم وداع شوند، اما از شما چه  پنهان که خواب آن شب الفتی با دیدگانم نداشت نگران بودم،نگرانی برای  برخورد یا اخلال در مراسم نبود که جز این هم انتظاری نمی رفت؛ عمده اش این  بود که نگران بودم با سالها بایکوت خبری و رسانه ای ایشان نکند مستقبلین  پیکر شریف آنچنانکه شایسته چون اوئی بود نباشند و زبان زیاده گویان به  طعنه برخیزد که دیدید مرجعتان چگونه غریب و بدون یاور ماند،در آن برهه  خاص هم همگان منتظر بودند تا ببینند که در مراسم خاکسپاری ایشان چه میزان  حضور خواهد بود؟

 

 در اینجا ذکر این خاطره هم خالی از لطف نیست،دوستی میگفت  به محض انتشار خبر رحلت آیت الله منتظری در جمعی از اساتید دانشگاه امام  صادق که همسر دوستمان هم حضور داشته یک از اساتید خانوم که از فدائیان  خاصه هم بوده اند می فرمایند :چه خوب شد منتظری مرد راحت شدیم!!همان موقع  همسر یکی از مقامات بلند پایه می گوید ساکت باش تو نمی فهمی که بد موقعی  این اتفاق رخ داد کاش در وقت دیگری این اتفاق می افتاد با جو موجود معلوم  نیست فردا چه اتفاقاتی می افتد! این سخنان نشان می دهد که توجه دوست و  دشمن معطوف به این رخداد بود و همگان منتظر بودند ببینند مردم چه واکنش و  میزان حضوری در مراسم خواهند داشت؟

 

    صبح گاه از منزل دوستمان بیرون زدم با اینکه آشنائی به منطقه نداشتم  پرسان پرسان تا خیابان اصلی خودم را رساندم مانده بودم با جو امنیتی  موجود چگونه جویای محل بیت آیت الله شوم،بالاخره ماشینی توقف کرد به یاد  داشتم بیت ایشان در نزدیکی حرم مطهر است گفتم میروم حرم آنجا بالاخره  جوینده یابنده است،به مجرد اینکه وارد ماشین شدم راننده که دستبند سبز را  دید خود حدیث دلدادگی دانست گفت می روی بیت آقا، گفتم:اگر خدا قبول  کند،گفت:عبور ماشین را از بلوار منتهی به بیت مسدود کرده اند،گفتم تا هر  کجا که شد،بالاخره رسیدم در ابتدا جمعیتی چهار پنج هزار نفری در مقابل  بیت بودند و شعار می دادند؛نگرانیم دو چندان شد نکند جمعیت کم بیاید  نکند....در این اثنا دیدن چند چهره آشنا و صحبت با آنان کمی آرامم کرد

 

    اندک اندک جمع مستان می رسند.هر چه ساعت به نزدیکی 9 می رسید سیل جمعیت  بیشتر می شد جسته و گریخته هم خبر می رسید ترافیک شدیدی در اتوبان  تهران-قم برقرار است و موانعی هم ایجاد شده است،بلوار عریضی که بیت در آن  منطقه بود تا ساعت 9 مملو از جمعیت شد،پیکر شریف را که از محل بیت بیرون  آوردند ناگهان خروش جمعیت دو چندان شد،هنوز حلاوت آن لحظه ها در جانم است  به مجرد اینکه مدعوین به راه افتادند سیل جمعیت از در و دیوار به راه  افتاد مانده بودم اینهمه جمعیت را درست می بینم؟!چنان جمعیتی به راه  افتاده بود که ابتدا و انتهایش معلوم نبود. به گمانم بسیاری از مردم مقیم هم که ترس از  شناخته شدن داشتند و ملاحظاتی می نمودند با راه افتادن جمعیت دل به دریا  زده و به سیل خروشان جمعیت پیوستند صحنه های تکرار نشدنی و خاطره انگیزی  در جریان بود،چشمان حیران طلاب خارجی و برادران بسیجی! به جمعیت خروشان و  خداجوئی بود که در رثای آن پیر فرزانه سنگ تمام گذاشته بودند،سیل جمعیت  چنان فشرده و پر حجم بود که ما که جزو اولین دسته از مشایعت کنندگان  بودیم تا نیمه راه بیشتر مجال جلو رفتن را نیافتیم،از آنروز ماندگار  خاطره ها و صحنه های بسیاری در ذهنم است اما هیچ کدام حلاوت و شیرینی این  نغمه دل انگیز و برخاسته از عمق وجود مردم را نداشت که مستبدان را انذار  میداد "عزت خدادادیه"

 

    الحق و الانصاف هم نه مقلدان و پیروان آن مجاهد نستوه و نه دشمنان و کوته  نظران انتظار چنین وداع تاریخی و ماندگار را نداشتند،بی شک اگر رحلت آن  فقیه مجاهد در زمانی قبل از اتفاقات سال گذشته رخ می داد شاهد چنین  استقبال بی نظیر و میلیونی نبودیم ولی از آنجا که خداوند معامله کنندگان  با خود را به پاداشی عظیم وعده می دهد؛ اراده فرمود که توطئه به انزوا  کشیدن ایشان را نقش بر آب کند،براستی که دست الهی بالاترین دستها است و  هیچ قدرتی یارای مقابله با مشیت الهی و قدرت لایزال او نیست

 

    اکنون یکسال از آن رحلت جانسوز گذشته است،قدرت مداران بی پروا حتی اجازه  برگزاری مراسم سالگرد آن مرجع جلیل القدر را نداده اند،اما بدانند که نام  و یاد و مرام منتظری(ره) همیشه در قلبها و دلهای این نسل و نسلهای آینده  که حکایت رادمردی و خلوص او را بشنوند زنده و جاویدان است هرچند آنها را  خوش نباشد و خاری در چشمشان!

 

    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

روایتی تلخ از حوادث پس از رحلت فقیه همیشه عالیقدر

Posted:

حبیب اله امیری

 

بسمه تعالی

 

یک سال از ارتحال جانسوز فقیه و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری (قدس سره) گذشتZ فقیهی که به دست شکنجه گران در زندانهای شاه بارها به طرز قرون وسطایی شکنجه شد و هرگز تسلیم آنان نگردید. فقیهی که از تبار " یا ایتها النفس المطمئنة، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة " و از مصادیق بارز " من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا "  بود. آری، از عروج ملکوتی فقیهی وارسته، متقی و متخلق به اخلاق حسنه، یاور مستضعفان و مدافع و پدر حقوق بشر ایران یک سال پر از اندوه گذشت.

 

فراموش نخواهم کرد در تاریخ 30/9/88 نزدیک غروب در دفتر فقیه عالیقدر حضور داشتم که فرزند بزرگوارشان جناب حجة الاسلام حاج احمد آقا منتظری اعلام کردند برای اقامۀ نماز جماعت به حرم مطهر حضرت معصومه (س) برویم. پس از اقامه نماز جماعت در حرم، به طرف مسجد اعظم حرکت کردیم، چون قبلا ً به طور رسمی از طرف دفتر اعلام شده بود که مراسم شب اوّل ترحیم فقیه عالیقدر در مسجد اعظم برگزار می شود. هنگامی که نزدیک درب ورودی مسجد اعظم رسیدیم مشاهده نمودیم جمعیّت کثیری که سازمان دهی شده و جوان و عکس رهبری را در دست داشتند با شعار " این همه لشکر آمده ... " به طرف ما هجوم آوردند. به ناچار به سوی دفتر فقیه عالیقدر برگشتیم. زمانی که به نزدیکی دفتر رسیدیم تمام مسیرها توسط نیروی انتظامی و سپاه مسدود شده بود. اینجانب و آن جمعی که از مسجد اعظم برگشته بودیم به همراه حاج احمد آقا به هر شکلی بود وارد دفتر شدیم و با آن افرادی که در دفتر حضور داشتند یک مجلس ترحیم مختصری برقرار کردیم.

 

حدود نیم ساعت بعد شعارهای ناهنجاری شنیده می شد و آن افراد شعاردهنده جلوی درب دفتر تجمع نموده بودند. به ناچار برای رفع مزاحمت آنان و با صلاحدید دوستان درب دفتر بسته شد. مدتی بعد از در و دیوار و پشت بام صدای شکستن شیشه به گوش می رسید. بعضی از افراد دفتر چندین بار با استانداری تماس گرفتند تا اینکه بالاخره نزدیک نصف شب افرادی که در دفتر محبوس بودند، توانستند به منزل خود بروند. حمله کنندگان در پیش چشم نیروهای انتظامی و امنیتی این کارها را انجام دادند و در ضمن ناجوانمردانه به منزل شهید محمّد منتظری هم حمله کرده و منزل ایشان را سنگباران کرده و شیشه ها را شکسته  و چند عکس رهبری را بر دیوارهای آن و دیوارهای دفتر نصب کردند.

 

آیا سزاوار است با یک خانواده داغدار آن هم در شب اوّلی که پدر بزرگوارشان را از دست داده اند، اینگونه عمل شود؟ آیا چنین حرکاتی در شأن یک نظام اسلامی هست؟ هنگامی که در این مملکت شیعه با یک مرجع عالم تشیع و با یک روحانی فرهیخته و مبارز خستگی ناپذیر و همرزم مجاهد نستوه حضرت آیت الله طالقانی و با فقیهی که بیش از هفتاد سال قال الباقر و قال الصادق گفته است، اینگونه رفتار می شود، و حسینیۀ ایشان را که ملک شخصی بوده فقط به خاطر یک سخنرانی و اظهار عقیده، سالهاست بدون ادّلۀ شرعی و بدون محاکمه پملب کرده اند و همچنین دفتر ایشان را که محل مراجعۀ مقلدین فقیه عالیقدر است، حدود هفت ماه پس از رحلت معظم له، به استناد کدام ماده واحده و کدام شعبۀ دادگستری و کدام وکیل مدافع و با حکم کدام قاضی دادگستری پلمب نموده اند؟ چرا در روز روشن اصول قانون اساسی را اینگونه به راحتی نقض می کنند؟ چرا اصل 159 و اصل 35 آن را به طور رسمی نقض می کنند؟ لااقل حرمت خون آن همه شهداء که قانون اساسی کشور ثمرۀ خون آنهاست را نگه دارید. هنگامی که به این راحتی با شخص دوم انقلاب که تقریبا ً همۀ ایرانیان سوابق و لواحق فقیه عالیقدر را می دانند، اینگونه عمل می شود، عدم اعتماد ملت به مسئولین و دین گریزی قشری از جامعه به ویژه نسل جوان دور از انتظار نیست. به طور اتفاقی در تاریخ 2/9/89 ساعت 8 شب از بخش خبری رادیو پیام شنیدم که گفت درصدی از جوانان وطن دین گریز شده اند و یا در خبرها آمده که در تهران بزرگ فلان تعداد از اراذل و اوباش دستگیر شدند. عجبا، پس از سی و دو سال سپری شدن از عمر نظام، این است ثمرۀ جمهوری اسلامی! در یک کلام بگویم بیشترین عامل گسترش جنگ نرم توسط دشمن و تهاجم فرهنگی آنان، رعایت نکردن و پای بند نبودن مسئولین به قوانین جمهوری اسلامی است.

 

به خاطر دارید بیش از 20 سال تهمت و افتراء و ناسزا و ... از طریق صدا و سیما و مطبوعات علیه فقیه عالیقدر پخش و منتشر نمودند که متأسفانه آن اعمال ننگین پس از رحلت این مجاهد بزرگ هم ادامه پیدا کرد و حتی اجازه ندادند ایشان در زمان حیات کلمه ای از خود دفاع کند. در سال گذشته شاهد بودیم - با توجّه به آن همه جوّ مسموم که علیه فقیه عالیقدر درست کرده بودند - تبلیغات سوء علیه آن مرجع مظلوم هیچ گونه تأثیری نداشت و مردم به راستی با آن تشییع جنازه دین خود را به این مرجع مظلوم ادا کردند. با توجّه به اینکه شایع کرده بودند راههای به سمت قم مسدود است و با توجّه به اینکه دولت و صدا و سیما در برگزاری مراسم تشییع نه تنها ذرّه ای همکاری نکردند، بلکه نیروی انتظامی و پلیس از آمدن اتوبوس ها و دیگر وسایل نقلیه، حتی ماشین های سواری که احتمال می دادند قصد شرکت در تشییع را دارند، جلوگیری می نمودند، و با توجّه به اینکه مسئولین دولتی در قم برای اسکان مردمی که از شهرهای مختلف به قم عزیمت کرده بودند نه تنها ذرّه ای همکاری نکردند، بلکه نیروهای به ظاهر خودسر به جان مردم تشییع کننده افتادند و به جای مهمان نوازی، آنان را کتک زدند، و با توجّه به زمان محدود جهت شرکت در مراسم و با توجّه به خطرات احتمالی که از سوی دست اندرکاران حکومت وجود داشت، شاهد آن انبوه جمعیّت باور نکردنی در مراسم تشییع فقیه عالیقدر بودیم.

 

باید بگویم فرض کنید فقیه عالیقدر مورد تأیید آیت الله العظمی بروجردی و امام خمینی و آیات عظام حکیم و خوئی (ره) و دیگر رجال علمی و سیاسی قبل و بعد انقلاب نبودند، فرض کنید ایشان به لحاظ مقاومت جانانه در مقابل آن شکنجه ها و همچنین مقام عالی علمی پس از تبعید حضرت امام خمینی به خارج از کشور به عنوان دومین فرد انقلاب بین دوست و دشمن لقب نگرفته بودند، فرض کنید با توجّه به آن همه سوابق درخشان و نفوذ گسترده ایشان در میان ملت، خبرگان رهبری معظم له را به عنوان قائم مقام رهبری انتخاب نکرده بودند، فرض کنید فقیه عالیقدر به عنوان یک مرجع مسلم جهان تشیع و صاحب  کتاب " دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة " نبودند، فرض کنید جهانیان برای علم وعالم و دانشمند جایگاه ویژه ای قائل نبودند، ای کاش جمهوری اسلامی که ادّعای پیروی از دین اسلام را می کند و بزرگترین معجزۀ اسلام علم و کتابت " إقرأ بإسم ربک الذی خلق.... إقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم " می باشد، به لحاظ تجلیل از علم و فقاهت و روحانیّت، فقط برای یک روز آن هم فقط در شهر قم عزای عمومی - نه تعطیل رسمی -  اعلام می کرد.

 

اگر به دنبال اصلاح و جذب قشرهای ملت، به ویژه نسل جوان هستید، بدانید با مسافرتهای مسئولین بلند پایۀ کشور به شهرهای مختلف، آن هم با آن هزینه های سنگین چنین امری تحقق نمی یابد. آیا زندگی اواخر عمر حضرت فاطمۀ زهرا(س) و به خاکسپاری مظلومانه و مخفیانه ومخفی بودن مرقد مطهرشان از دید عموم مسلمانان جهان، و تشییع غریبانۀ حضرت امام علی (ع) و سبّ ناجوانمردانۀ آن حضرت بر بالای منابر و مخفی بودن مرقد شریفشان تا نزدیک به یک قرن، و آیا زندگی و تشییع مظلومانۀ امام حسن مجتبی (ع)، و آیا حادثۀ عظیم و دلخراش کربلا و مظلومیّت امام حسین (ع) و... هرگز از عظمت و جلال و شوکت ائمۀ اطهارعلیهم السلام ذرّه ای کاسته شده است. و چه زیباست که مراسم سالگرد برای فقیه و مرجع عالیقدر را هم مانع گشته اند تا تکرار تاریخ برای نسل جدید بازگو گردد و بهتر بتوانند به مظلومیت ائمه خود پی ببرند.

 

و اینجاست که قدر و منزلت فقیه همیشه عالیقدر معلوم می شود که با صدای بلند و صادقانه اش و از سر دلسوزی برای اسلام و مردم و نظام، بر این ناعدالتی ها فریاد بکشد. کجاست آن فقیهی که خالصانه و به دور از هواپرستی و مقام خواهی، مسئولان را به وظایف اصلی خود تذکر دهد! کجاست آن دلیر مردی که از هیچ تهدیدی نترسد و فقط به دنبال عمل به وظیفه دینی خود باشد و بر کژی ها و کاستی ها و بی عدالتی ها یورش برد. ای خدای بزرگ از تو می خواهیم که در اولین سالگرد مظلومانه آن فقیه سترک و همیشه عالیقدر، یاد و خاطره و علم و اخلاص و فقاهت و شجاعت او را گرامی داشته و در یاری از حق جویان و حق پویان و حق گویان لحظه ای غفلت نکنیم. ای خدای قادر متعال از تو می خواهیم چون فقیه عالیقدر که به دنبال بسط فرهنگ محرم و عاشورا بودند و هرگز در مقابل زورگویان و قانون شکنان سکوت نکردند ما نیز پیرو ایشان و از پویندگان فرهنگ عاشورا باشیم.

 

18/9/1389 / قم - حبیب الله امیری

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

من از آنروز که در بند توام آزادم

Posted:

عماد بهاور

 

نامه عماد بهاور به همسرش:  

همسر عزيزم، مريم مقدس من، سلام،

 

مدتي است كه «ظاهرا» در پيش تو نيستم. دلتنگي هاي تو و مادرم را مي بينم. اين نامه را نوشتم تا بگويم دلتنگي هاي ما بي معناست. فاصله اي وجود ندارد و ما بدون شك با هم هستيم... اين را نوشتم تا بگويم اين ديوارهاي بتني، اين اتفاقات، اين سختي ها، همه، «توهم» است و درعوض، آن چه در خيال من و تو است، واقعي... مي خواهم بگويم درگير واسير اين «توهم» نشو و نگذار به خاطر آن از مسيري كه طي مي كني، باز بماني... اين تنها خواسته من است... غم، دلتنگي، ناراحتي، خشم، نفرت، حسرت، طمع، يأس و نااميدي، همه به خاطر آن است كه ما گاهي اين توهم را باور مي كنيم و درگير آن مي شويم... آن را باور نكن؛ از آن بگذر و هميشه در شادي، عشق و صلح زندگي كن... هيچ تناقضي وجود نخواهد داشت... بايد بگويم (وخودت هم مي داني) وضعيتي كه من و تو در آن قرار داريم، حاصل يك «انتخاب» بوده است نه يك «تحميل» يا يك «اتفاق». انتخابي كه سال ها پيش در پي يك «تصميم» صورت گرفته است. نه از آن جنس تصميماتي كه ديگران فكر مي كنند؛ تصميم به «بودن» و «زندگي كردن»... پس براي تو شرح خواهم داد كه حاصل اين تصميم و انتخاب تا به اين جا چه بوده است؛ كاري به اكتسابات شخصي و دستاوردهاي اجتماعي ندارم. حساب سود و زيان هم نمي كنم. وضعيت خودم را در اين لحظه مي گويم: «در سكوت و تنهايي در سلولي كوچك و تاريك، زندگي با نگهباناني كه برخي با توهين و تحقير و بداخلاقي رفتار مي كنند و ملاقات دائم با بازجوياني كه زنداني را تحت شديدترين فشارهاي رواني - يا بعضا فيزيكي - قرار مي دهند تا به خواسته هاي خود برسند.» اين يك تصوير از زندگي من در اين جا و اكنون است... به تو اطمينان مي دهم كه اين شايد زيباترين تصوير زندگي من باشد. همچون ساير زيباترين تصاوير زندگي من! زندگي، شيرين و زيباست، با تمام تلخي ها و زشتي هايش... هيچ تناقضي وجود ندارد... نسبت به وضعيتي كه در آن قرار گرفته اي «آگاه» باش. زندگي كن آن گونه كه مي داني يك انتخاب است نه يك تحميل. چه فرقي مي كند در قصر شاه باشي يا در قعر چاه؟ چه تفاوتي است بين نشستن در ميان آتش يا در ميان گلستان؟ شرابي تدارك ببين و بودنت را جشن بگير... مهم اين نيست كه كجا هستي و چه مي كني، مهم آن است كه «هستي» و بازي مي كني. شاد باش از آن كه هستي... بودني كه شايد ميليون ها ميليون، آرزوي يك لحظه اش را مي كنند. و اينگونه آن چه را كه «ماندن در وضعيت آگاهي» مي نامند، ما را از وضعيت هاي مشوش و متشنج بيروني خلاص، و آرامش و سكون دروني را برايمان به ارمغان خواهد آورد... حال مريم جان، از تو مي پرسم: مي داني كه چطور فقير باشي و احساس قناعت كني؟ مي داني كه چطور در زندان ولي رها باشي؟ مي داني كه چطور در صحنه جنگ باشي و در صلح زندگي كني؟ مي داني كه چطور در آستانه مرگ، سرشار از زندگي باشي؟ مي داني كه چطور با دشمنت مواجه شوي درحالي كه بسيار دوستش داري؟ مي داني كه چطور به زشت ترين تصوير خيره بشوي، گويي كه زيباترين منظره را تماشا مي كني؟ مي داني كه چطور در ميان هجمه هاي وحشت و خشم، شاد و آرام باشي؟ اين يك «انتخاب» است... هيچ تناقضي در كار نيست... بگذار از «تجربه اي ناب» براي تو سخن بگويم:

 

بازجويان، زنداني را در دوحالت تحت فشار رواني قرار مي دهند: اول، حالتي است كه از «گذشته» سخن مي گويند و از اشتباهاتي كه به زعم آن ها رخ داده و فرصت هايي كه از دست رفته است؛ آزادي در روزهاي خوش گذشته را به رخت مي كشند. دوم، حالتي است كه تصويري از «آينده» اي تاريك در پيش روي تو ترسيم مي كنند؛ آينده اي مملو از بدبختي، تباهي، فقر، حقارت، تنهايي، اسارت و عمر هدر رفته... آنگاه اولين تجربه هاي «ترس» را در وجودت مشاهده مي كني. ترس هدر رفتن تمام اندوخته هاي گذشته و ترس ازدست دادن تمام فرصت هاي آينده ... اينجاست كه وقتي تو را پر مي كنند از «گذشته و آينده»، تو ديگر در وضعيت آگاهي در «لحظه اكنون» نخواهي بود. اكنون تو ديگر در اين جا نيستي؛ سرگرداني در ميان گذشته و آينده، كه هر دو، توهم است و وجود ندارند. تنها «اين لحظه» است كه وجود دارد و هنگامي كه در اين لحظه و اين جا نباشي، يعني نيستي، يعني آگاه نيستي، يعني خدا نيستي، يعني درونت خالي است. اين خلاء با «ترس» پر مي شود و تو فرو مي پاشي. خدا را تنها در خلال آگاهي از اين لحظه مي تواني «ذكر» كني و اگر او را بياد نياوري، مضطرب و ترسان خواهي بود... بازجويان تو را از اين لحظه دور مي كنند و تو را درگير گذشته و آينده مي كنند، تا خدا را فراموش كني، آن گونه كه خود فراموش كرده اند... آن ها نسبت به وضعيتي كه در آن قرار گرفته اند آگاه نيستند. پس حسرت «گذشته» يا غم «آينده» را نخور ... گذشته محو شده است؛ آينده اي نيز وجود ندارد؛ آن چه واقعيت دارد همين لحظه است و اكنون. مهم، انتخاب و تصميم آگاهانه در اين لحظه است؛ آنچه در آينده رخ خواهد داد، هيچ اهميتي ندارد. هرچه پيش آيد، خوش آيد ... ما «هستيم» براي آن كه تجربه هايي بس زيبا و مهم را در لحظات پي در پي زندگيمان تجربه كنيم و در هر لحظه، ميان آن چيزي كه هستيم و آن چيزي كه توهم است فاصه گذاري كنيم. اين بازي، بسيار لذت بخش است... بيا و با من از اين تجربه، از اين بازي و از اين زندگي لذت ببر: فقر را حس كن و از اين تجربه لذت ببر... تنهايي را حس كن و از اين تجربه لذت ببر... رنج را حس كن و از اين تجربه لذت ببر... تحقيركردن ها و بدرفتاري ها را ببين و از اين تجربه لذت ببر... كنايه ها و توهين ها را بشنو و از اين تجربه لذت ببر... «زندگي سراسر رنج است.» ... زندگي كن و از اين تجربه لذت ببر... «شاد باش» و از اين تجربه لذت ببر ... منظورم از شادي، خوشحالي از رخ دادن واقعه اي نيست. آن هم «توهم» است. آن شادي و خوشحالي نيز مانند همان سختي ها و رنج ها كه گفتم، همه توهم است. براي «ابراهيم» آتش توهم بود يا گلستان؟ من مي گويم هر دو ! براي ابراهيم، راهش و حقيقتي كه به دنبالش بود واقعيت داشت. چه فرقي مي كند در آتش باشي يا در گلستان؟ شادي و شعف يك امر دروني است؛ احتياجي به محرك بيروني ندارد، نبايد منتظر خبر خوبي بود تا شاد شد؛ تو شاد هستي بدون هيچ دليل بيروني. تو شاد هستي تنها به اين دليل كه «هستي»! و اين زماني است كه شادي و شعف را آگاهانه انتخاب كرده اي و با اتفاقات بيروني - چه سختي ها و چه خوشي ها - فاصله معناداري گرفته اي و انتخاب مي كني كه نسبت به هر واقعه اي چه رفتاري بروز دهي... ممكن است آن عكس العمل بيروني كه انتخاب كرده اي، غم و اندوه باشد؛ ممكن است حتي گريه كني درحالي كه در درون، شاد و ساكن و آرام هستي. اين «بازي فاصله گذاري» است. تمام آن تناقضات ظاهري كه در جملات بالا آمده بود، نتيجه اين بازي است. و در آخر يك نكته مانده كه اين هم حاصل «تاملات تنهايي» من است كه «اعتراف» مي كنم:

 

در مواجهه با هر انساني، بدون توجه به آن كه او كيست، چه مي گويد، چه رفتاري با تو داشته است و چه احساسي نسبت به تو ابراز مي كند، به يك «پاسخ متقابل دروني» نياز است. اين كه مي گويم «نياز است»، بدين معناست كه ما با همين داد و ستدهاي دروني است كه پيش مي رويم و در طي مسير سرعت مي گيريم. در طي اين «تبادل» است كه «تكامل» صورت مي گيرد. پاسخ هاي متقابل بيروني» بسيار زيادند؛ مي تواني سكوت را انتخاب كني يا پرخاش را، دفاع يا تهاجم را، خنديدن يا گريستن را، عصبانيت يا آرامش را و صدها واكنش بيروني ديگر. همه بستگي به آن دارد كه بهترين گزينه ي تامين كننده منافع تو كدام است. اما، تنها و تنها و تنها يك «پاسخ دروني صحيح» وجود دارد: «عشق» «عشقت را جاري كن تا سرشار از عشق شوي.» عشق تنها چيزي است كه بخشيدنش به افزايش آن مي انجامد. دليل بودن ما نيز همين جريان عشق است. هر پاسخ دروني ديگري به رفتارهاي ديگران، انحرافي است از مسيري كه طي مي كني. پاسخ دروني تو به كسي كه با تو خوش رفتاري و كسي كه با تو بدرفتاري مي كند، بايد يكي باشد: دوستش داشته باش! «دشمنت را دوست بدار!» آن كس كه تو را به حبس مي كشد، دوست بدار! آن كس كه تو را شكنجه مي كند، دوست بدار! آن كس كه تو را از كار بي كار و تو را از ادامه تحصيل منع كرده است، دوست بدار! ظالم را و عادل را، ديكتاتور را و آزادي خواه را، مذهبي را و ملحد را، صادق را و كاذب را، همه را دوست بدار! و اين گونه اعترافي جز «ابراز عشق» در محضر بازجويان و قضات عزيز در چنته نخواهم داشت. «من از آن روز كه در بند توام، آزادم ...» پس: عشق براي زنداني، عشق براي زندانبان... عشق براي آن كس كه شكنجه مي شود، عشق براي آن كس كه شكنجه مي كند... عشق براي متهم، عشق براي قاضي... عشق براي آن كس كه تو را به اسارت مي برد... عشق براي همگان ... مريم جان! چه با من، چه بدون من، همه چيز زيبا خواهد بود... عشق براي تو...

 

همسرت عماد

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

“بصیرت” گم شده در کربلا!

Posted:

علی مهربان

 

مدتهاست كه هر از چندي كلمه اي اعجاز گونه از تريبونهاي عمومي به جهت تاثير بر افكار مردم مطرح و پس از چندي به مناقشه طرفين بدل گشته و بعد از نوبتي نيز به مدد صاحب قدرت يكطرفه تعبير شده و به ابزاري  براي تميز ادمها (خودي و غير خودي) و شكاف در بين قاطبه ملت تبديل مي گردد. اما آيا كاربرد اين مفاهيم و كلمات از روي عمد و براي تلقين معاني خاص در جهت سوق دادن افكار عمومي به سمت مورد نظر ارباب قدرت واقعا تاثير مورد نياز را براي آنان داشته يا نه بحثي ديگر است كه در اين مقوله نمي گنجد.

 

مسلما بكارگيري و القاء مفاهيم خاص  با معاني تحريف شده و يكطرفه و تعيين مسير حركت جامعه جوان ما از باب راهنمائي و دلسوزي از براي عامه مردم نيست، بلكه ارباب قدرت از بكارگيري اين كلمات معاني و مفاهيم مورد نظر و يكطرفه را در ذهن جامعه القاء كرده و بدنبال مقصودي است كه با بررسي در سير كاربرد آن كلمات پي به اين مقصود خواهيم برد: تهاجم فرهنگي، خودي و غير خودي، ارزش مداري، خواص، بصيرت و...

 

اما "بصيرت" كه جديدا مورد توجه و عنايت قرار گرفته و با طمطراق و فخر خاصي بكاربرده مي شود! گوئي گوينده آن با چشمان برزخي تا دور دستها از پس تاريكيها را مي بيند و ما غافلانيم و نابينايان، اين بصيرت از نوع عمروعاصي و خاصه خاندان اموي است كه معناي ديگرش تزوير، دودوزه بازي و سوار شدن بر موج احساسات مردم است، هماني كه در كربلا و در روز عاشورا اتفاق افتاد و بصيران نابينا در آن زمان انرا نفهميده وبرآن واقف نگشتند.

 

بله از بد روزگار اينبار "بصيرت" كلمه اعجاز گر ماست، اما كدام بصيرت؟ لابد بصيرت نديدن حقوق حسين (ع) بعنوان صاحب حق در برابر حكومتي غاصب و فاقد حق، يا صف كشي بي توجهان به دين در برابر مرشد دين خدا در صحراي كربلا! بصيرت مد نظر آقايان همين است كه مي گويد يزيد خليفه مسلمين است و او به هر دليل در جايگاه حكومتي نشسته، ديگر بشما چه مربوط  كه جلوس او بر مسند حكومت حق است يا نا حق، حكومت در يد او غصب است يا نه ؟ فعلا كه جايگاه او خلافت بر مسلين عالم است، ببينيد و دم بر نياوريد. به بشما چه مربوط كه يزيد پسر معاويه و او پسر ابو سفيان و هر دو دشمنان پيامبرند، شما را به اين موضوع چه كار!؟ مگر نمي بينيد كه حضرت عمروعاص تئوريسين حكومت است واوست كه ميگويد حكومت معاويه بر علي (ع) حق است و در برابر خليفه مسلمين بايد سكوت كرد و اطاعت، لابد حكومت يزيد بر حسين نيز حق است و ايشان در برابر دريافت سهم از بيت المال بايد در مقابل حكومت سكوت كند و براه خود برود و دم بر نياورد و به مردم نگويد كه حكومت اسلامي بدست دشمنان دين خدا غصب گشته و اين نابكاران از اساس با اسلام مخالفند.

 

اين بصيرت هماني است كه بر بزرگان قوم امر مي كند كه اگر بفكر منافع خود هستيد يا در اين طرف با ما باشيد و يا سكوت كنيد و به حق يا نا حق بودن خواسته حسين كاري نداشته باشيد. سهم شما كه ازخزانه مي رسد، بهتر از زماني كه علي حكومت مي كرد؛ مگر شما را با سكه هاي شامي در برابر علي قرار نداديم، پس ديگر چه ميخواهيد؟ شما را به امر حكومت داري چكار؟ امر حكومت داري از عهده مردان سياست و تزوير بر مي آيد كه الحمدالله حضرت عمرو عاص هست و تا او هست نيازي به شما نيست. ديگر كاري نداشته باشيد كه عمرو عاص و معاويه از اساس با حكومت اسلامي مد نظر پيامبر و علي مخالف بوده اند و به ناچار بقاي خود را در تائيد و بدست گرفتن حكومت اسلامي ديده اند تا هم بر گرده مسلمين سوار و هم از مبارزين صدر اسلام انتقام گيرند، آنهم انتقام گيري در كالبد و  قالب حكومت ديني!

 

اين بصيرت هماني است كه ديدن و بودن با ياران پيامبر و فداكاران راه خدا را ممنوع مي كند و مي گويد كه به سابقه سابقون كاري نداشته باشيد، فداكاري آنان در گذشته مربوط به آن دوران است، اطاعت ايشان از حضرت خليفه، ملاك و معيار سنجش عيار امروز آنان مي باشد. اين بصيرت مي گويد همراهي و اقبال همراهان پيامبر ملاك صحت و سلامت حكومت نيست بلكه خود حضرت خليفه ملاك صحت حكومت است حتي اگر خليفه يزيد باشد، به هر حال حكومت در يد ايشان است و ايشان هم امام المسلمين هستند. ظلم به مردم و از بين بردن حقوق انان ملاك سنجش حكومت نيست، آنرا براي خود توجيه كنيد لابد ان مردم حقشان است كه اموالشان به يغما برود و خودشان به سياه چالها سپرده شوند، نگويند تا بر سرشان نيايد! حضرت خليفه تعيين مي كنند كه چه چيز براي آنان خوب وچه چيز براي آنان بداست و جناب عمرو عاص توجيه. اگر ايشان تصميم گرفت كه مثلا اموال مردم به ايرانيان تازه مسلمان بخشيده شود به شما چه كه دخالت مي كنيد!؟ آنرا براي خود توجيه كنيد كه لابد حضرت خليفه صلاح را در اين ديدند. ايشان صلاح مردم را بهتر از خود آنان مي دانند، مردم هنوز به بلوغ نرسيد ه اند كه بفهمند خوب و بدشان در چيست؟

 

اين بصيرت هماني است كه علي را بي نماز مي خواند و باعث لعن او بدست نااهلان نادان مي گردد تا بدانجا كه پس از ضربت شمشير بر فرق علي در محراب مسجد مي پرسند مگر علي نماز مي خواند!؟ علي معبر ايات الهي را فاقد نماز مي دانند و به معاويه اقتدا مي كنند، معاويه تازه مسلمان بي توجه به نماز امام المسلمين مي شود و علي فاتح خيبر بي نماز!

 

اين بصيرت هماني است كه شهادت حسين عزيز در كربلا را نمي بيند و علت آنرا جويا نمي گردد؛ نميپرسد مگر حسين پسر زهرا نيست و بواسطه مادر نوه رسول خدا نمي باشد؟ مگر او عزيز پيامبر نيست؟ پس چرا با او اينگونه برخورد مي كنيد؟ آيا بواسطه ايستادن در برابر خليفه بايد چنين گستاخانه با او و خاندانش برخورد كرد،  ايا اين انتقام شكست در جنگ مكه  و ديگر شكستها و خفتهاي خاندان اموي از پيامبر و علي نيست؟ مگر مي شود بخاطر جايگاه خليفه، گذشته و خاندان و تبار حسين را ناديده گرفت؟ مگر مي شود اتصال حسين به ولايت الهي را بواسطه از پيامبر نديد!؟ پول و قدرت زر وسيم چه ها كه مي كند!؟ شرابخواره مست محفل بازي را بر مسند حكومت مي نشاند و به نوه پيامبر دستور اطاعت ميدهد! عجبا از اين روزگار و عجب از اين مردم و از اين قوم؟

 

هان اي بصيران، اي بينايان، فرياد حسين در كربلا را به گوش جان بشنويد: كه فرمود اگر دين نداريد لا اقل آزاد مرد باشيد كه سكوت شما در برابر ظلم خيانت است به رسول خدا و دينش اسلام، سكوت شما در برابر سياهي خيانت به حسين است و غفلت در برابر مامش خانم زهرا. بصيرت بايد ايستادگي در برابر ظلم و جور را به ارمغان بياورد نه خمودي و كرنش در برابر نا حقرا؛ اين ارمغان حسين است و پيام كربلا در ظهر عاشورا. حسين مظهر عشق است و جاودانه اي حقيقت جو؛ حسين نهايت از خودگذشتگي در نبرد با خائنين به  رسول الله است و ركن ركين ايستادگي در مقابل حق ستيزان و سود جويان. حسين مرجع حق است و شناساننده حقيقت به اهلش و به خواستارانش. بينا باشيد، حسيني باشيد، ببينيد و سكوت نكنيد!

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.