جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


نقشه احمدی نژاد برای انتخابات؛ باز کردن راه‌ها برای مشایی؟

Posted: 06 Dec 2012 09:02 AM PST

مرجان سیادت
جرس: ش ماه مانده تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم، در حالی که به قول "حبیب الله عسگرالاودی" 25 نفر از اصولگرایان خود را برای کاندیداتوری آماده می کنند، دوگانه انتخاباتی محمود احمدی نژاد- اسفندیار رحیم مشایی به مهم ترین علامت سوال محافظه کاران ایران بدل شده است. 

اصولگرایان از همان روزهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم در حالی که احمدی نژاد طی حکمی اسفندیار دولت را به عنوان معاون اول خود انتخاب کرد، تقابل با دولت دهم را آغاز کردند و در نهایت این انتصاب با حکم حکومتی سیدعلی خامنه ای لغو شد. رهبر ایران در این حکم نوشته بود: "اﻧﺘﺼﺎب ﺟﻨﺎب آﻗﺎي اﺳﻔﻨﺪﻳﺎر رﺣﯿﻢ ﻣﺸﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻣﻌﺎوﻧﺖ رﻳﯿﺲ جمهورر ﺑﺮ ﺧﻼف ﻣﺼﻠﺤﺖ ﺟﻨﺎﺑﻌﺎﻟﻲ و دوﻟﺖ و ﻣﻮﺟﺐ اﺧﺘﻼف و ﺳﺮﺧﻮردﮔﻲ ﻣﯿﺎن ﻋﻼﻗﻤﻨﺪان ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺳﺖ. ﻻزم اﺳﺖ اﻧﺘﺼﺎب ﻣﺰﺑﻮر ﻣﻠﻐﻲ و ﻛﺎن ﻟﻢ ﻳﻜﻦ اﻋﻼم ﮔﺮدد."

نخستین تقابل در نخستین روزها
این نخستین تقابل آشکار رییس دولت دهم با اصولگرایان تلقی شد چرا که پنج روز در برابر اجرای آن مقاومت کرد و در نهایت این مشایی بود که استعفا داد و احمدی نژاد در پاسخ به نامه رهبر ایران نوشت: "ضمن ارسال رونوشت نامه كناره گيري مورخه 88.5.2 جناب آقاي مهندس اسفنديار رحيم مشايي از معاونت اولي، به استحضار مي رساند كه مرقومه مورخه 88.4.27 حضرتعالي به استناد اصل 57 قانون اساسي اجرا شد. ايام عزت مستدام."
با این حال مشایی به عنوان رییس دفتر احمدی نژاد با اختیارات بسیار بیشتر از یک معاون اول، منصوب شد و اظهارات او درباره مکتب ایرانی و سومدیریت پیامبران در هدایت بشر با اعتراض های فراوان اصولگرایان و البته سکوت اصلاح طلبان همراه بود.
نزاع اصولگرایان- دولت ادامه داشت تا اینکه زمزمه های برکناری حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت در نخستین ماه سال 89 جدی تر شد و خبرگزاری جمهوری اسلامی در تیتر یک سایت خود از استعفای او خبر داد.
خبر اما به گوش رهبر ایران رسید و او طی تماسی با دفتر احمدی نژاد خواست که هرچه سریع تر از استعفای این مقام امنیتی که بدون اطلاع وی انجام گرفته، جلوگیری شود. احمدی نژاد این بار هم برنده سناریوی دخالت رهبر ایران در برنامه های دولت با روش انداختن توپ در زمین خامنه ای و صدور حکم حکومتی شد. ظاهرا حیدر مصلحی تصمیم به برکناری یکی از معاونان خود که منصوب مشایی بود، گرفته بود که با مقاومت رییس دفتر احمدی نژاد، به او گفته می شود که اگر نمی تواند با این معاون همکاری کند، استعفای خود را به رییس دولت بدهد که در نهایت احمدی نژاد هم با آن موافقت کرده بود.
پس از برکناری و بازگشت مصلحی به دولت، حالا دیگر او وزیر منصوب رهبر ایران بود نه دولت؛ احمدی نژاد یازده روز قهر کرد و به عنوان نخستین رییس دولت در ایران خانه نشینی را در کارنامه خود به ثبت رساند. چنین شد که نزاع بزرگ اصولگرایان، بازوهای امنیتی بیت رهبری و سپاه پاسداران با حلقه نخست احمدی نژاد و اقمار آن با رمز "جریان انحرافی" کلید خورد.
در قدم نخست تعدادی جن گیر و رمال به اتهام همکاری با دولت از سوی سازمان اطلاعات سپاه پاسداران که ریاست آن با حسین طائب از چهره های نزدیک به مجتبی خامنه ای است، آغاز شد. میرحسین موسوی در تبلیغات انتخاباتی خود اشاره کرده بود که "دولت آینده، دولت رمالی و کف بینی نیست بلکه دولت برآمده از عقلاینت است." رهبر ایران نیز در نمازجمعه معروف 29 خرداد خود که یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم برگزار شد به مهندس موسوی اینگونه پاسخ داد: "رئيس جمهور را خرافاتى، رمال، از اين نسبت هاى خجالت آور دادند."
افرادی چون عباس امیری فر رییس دفتر فرهنگی دولت، محمد شریف ملک زاده دبیر شورای عالی ایرانیان خارج از کشور به همراه تعدادی جن گیر سیاسی که نام یکی از آنها عباس غفاری اعلام شد، دستگیر و روانه زندان شدند.
اسفندیار رحیم مشایی در بهمن ماه سال 88 هنگامی که در جلسه جامعه وعاظ ولایی تهران حضور یافته بود تا به پرسش های طلبه ها پاسخ دهد، هنگامی که يكي از حاضرين از مشايي خواست تا به طور شفاف ماجراي مرتاض 400 ساله هندي را توضيح بدهد از سوی مشايي این پاسخ را شنید: "من از شما سئوال مي‌كنم آيا انسان 400 ساله داريم." يكي از حاضرين گفت البته ما جن كرماني هم شنيده‌ام در اين خصوص لطفا توضيح بدهيد، كه مشايي گفت: "جن كرماني اگر وجود داشته باشد مربوط به برخي از افراد است، من كه مازندراني هستم."

دردسرهای پرونده‌ی اختلاس
دومین و آخرین پروژه تقابل دستگاه امنیتی رهبر جمهوری با احمدی نژاد و جریان انحرافی افشای اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی تومانی گروه امیر منصور آریا بود؛ ضربه ای مهلک بر پیکره دولتی که رییس آن ادعای "پاک ترین دولت" ایران را دارد و اسامی مفسدان اقتصادی همواره در جیب کاپشن او جا داشت. بازداشت تعداد زیادی از عوامل بزرگ ترین اختلاس ایران، متواری شدن مدیرعامل بانک ملی با هماهنگی دولت، توصیه نامه ها احمدی نژاد و مشایی به وزارتخانه ها برای واگذاری کارخانه های صنعتی از جمله فولاد خوزستان به مه آفرید امیرخسروی، اعترافات خواهرزاده مشایی در دادگاه اختلاس علیه دایی خود و ... از جمله تاکتیک هایی بود که پاشنه آشیل دولت را هدف قرار داد و حتی شایعه بازداشت مشایی و بقایی جدی شد.
اصولگرایان در مجلس نیز به صورت همزمان دو اختلاس بزرگ دیگر در دولت یعنی اختلاس 1200 میلیارتومانی بیمه ایران معروف به خانه فساد خیابان فاطمی که محمدرضا رحیمی معاون اول احمدی نژاد متهم ردیف اول آن است و همچنین اختلاس 12 هزار میلیارد تومانی شستا (شرکت های سازمان تامین اجتماعی) را پیش می بردند.
اصولگرایان با کشاندن دولت به گوشه رینگ نزاع سیاسی خود، توانستند ضربات مهلکی به احمدی نژاد و دولتی وارد آورند که ارکان مختلف حکومت ایران، هزینه های زیادی برای پیروزی آن در انتخابات سال 88 پرداخت کرده بودند. احمدی نژاد که پس از آغاز جدی نزاع با اصولگرایان، مشایی را از دیده ها نهان کرده بود تقریبا همه سال 90 را درگیر تقابل بود و کار به جایی رسید که زمزمه عدم کفایت او به صورت جدی مطرح شد و در روزهای پایانی سال گذشته، با شکستن تابوی سوال از رییس دولت او را به مجلس هشتم احضار کردند و طرح سوال از رییس جمهور به واقعیت پیوست.
اکنون که 9 ماه از سال 91 گذشته و 6 ماه به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده، گویا دوباره احمدی نژاد و مشایی هستند که با تدوین استراتژی جدید به بازیابی توان سیاسی خود برای مواجهه انتخاباتی با اصولگرایان پرداخته اند.

تاکتیک های تیم دولت
احمدی نژاد پس از بازگشت از نیویورک آنگاه که خبرنگاران را به کنفرانس مطبوعاتی 11 مهرماه خود دعوت کرد به غیر از رهبر ایران، همه نهادها و چهره های متعلق، نزدیک یا حامی او را از تیغ انتقاد گذراند. قوه قضایی، سپاه پاسداران، مجلس، علی لاریجانی، شهرداری، سازمان تبلیغات اسلامی و ... از جمله مصداق هایی بودند که بر زبان تیز رییس دولت دهم جاری شد.
او در بازی دوم خود، با نامه ای به رییس قوه قضاییه اعلام کرد که آماده رفتن به زندان اوین است و حتی گفته می شود یکبار هم تا مقابل زندان رفته اما نگهبانان اوین اجازه ورود نداده اند.
او که ملقب به صفت قانون گریزی است اکنون در مقام مدافع ملت و قانون اساسی ظاهر می شود. اعلام می کند "طبق اصول قانون رئیس جمهور پس از رهبری عالی‌ترین مقام کشور است که این اصل برتری رئیس جمهور را نسبت به سایر قوا نشان می‌دهد و مسئولیت‌های اجرای کل قانون اساسی برعهده رئیس‌جمهور است. نمی توان رهبری را مقام اجرایی تلقی کرده و مسئولیت‌های اجرایی را از ایشان انتظار داشته باشیم."
یا اینکه می گوید "قانون اساسی وحی منزل نیست. نمی‌توان به نام مصلحت قانون را تغییر داد. مردم نباید فکر کنند عده‌ای جای آنها تصمیم می‌گیرند. قوه مجریه تحت امر قوای دیگر نیست. نمایندگان مجلس، نماینده اقلیتی از مردم هستند. همه امور کشور نباید زیر نظر قوه قضاییه قرار بگیرد."
او پس از بیان بخش گفتمانی استراتژی جدید خود، اکنون استارت عملیات انتخاباتی خود برای ریاست جمهوری 92 را زده است. اسفندیار رحیم مشایی که از او به عنوان گزینه سوخته انتخابات ریاست جمهوری نام می بردند بار دیگر به محتمل ترین گزینه دولت برای تصدی دولت یازدهم بدل شده است.
یکی از سایت های نزدیک به شهردار تهران با انتشار بخشی از سخنان مشایی در جمع مازندرانی ها که البته بعدها تکذیب شد، از کاندیداتوری قطعی وی خبر داد: "آقایان هیچ سند و مدركی از جریان موهومی كه به اسم انحراف مطرح شده ندارند. همانگونه كه احمدی نژاد اعلام كرده خود را برای شهادت آماده كرده ام ما هم خود را برای شهادت اماده كرده ایم. ما برای همه انهایی كه در این 7 سال علیه دولت حرف زدند مسائلی داریم. اگر احمدی نژاد تنها ده دقیقه در مورد التهابات اخیر بازار ارز و سكه صحبت كند همه نگاه ها عوض خواهد شد."
گمانه زنی ها ادامه داشت تا اینکه محمود احمدی نژاد به سنت خویش که همواره ناگهانی و بی خبر دست به تغییر و تحول گسترده می زند، بخش هایی از دولت را تغییر داد که مهم ترین آنها، رفتن اسفندیار از دولت و ریاست دفتر احمدی نژاد بود. او همچنین وزیر ارتباطات را برکنار و و نیکزاد را به سرپرستی آن وزارتخانه منصوب کرد. موسوی رییس سازمان میراث فرهنگی را به جای مشایی و ملک زاده را به میراث فرستاد.
وی در حکم 1033 کلمه ای خود برای ماموریت جدید خارج از دولتِ مشایی که مشاور رییس جمهور و رییس دبیرخانه جنبش عدم تعهد است می نویسند: "اينجانب جنابعالي را انساني موحد، مؤمن، پاك، صبور و داراي قلب و انديشه اي زلال، عاشق و دلبسته به ارزشهاي الهي و آحاد مردم جهان و عميقاً عارف و متعهد به آرمان مهدوي، حاكميت جهاني توحيد، عدالت، عشق و آزادي و مديريت مشترك ملت ها و فردي شايسته، مدير، مدبر و امين و از جهات گوناگون توانمند مي شناسم و آشنايي و همكاري با شما را براي خود هديه اي الهي و افتخاري بزرگ مي شمارم."
حکم بلند بالای احمدی نژاد برای مشایی که بخی رابطه آنها را مرید و مرادی می دانند چنان جالب آمد که سوژه تحلیل برخی اصولگرایان شد. به اعتقاد امیر محبیان، سردبیرسابق روزنامه رسالت "هم نیکزاد و هم مشایی در مظان کاندیداتوری هستند؛ در واقع رئیس جمهور مشایی را با توجه به خصوصیاتی که گفته، واجد شرایط ریاست جمهوری دانسته زیرا در قانون اساسی رئیس جمهور باید مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوا، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب‌ رسمی کشور باشد."
آنچه مسلم است، کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری نیازمند فراغ بال و آسودگی نسبت امور اجرایی و وظایف محوله است که درباره مشایی اجرا شده تا اگر شایعه کاندیداتوری او جدی باشد، بدون اینکه بخواهد برچسب وابستگی به دولت یا استفاده از اموال بیت المال بخورد می تواند وارد فاز انتخابات شود.
از سوی دیگر نیازی به استعفا از سمت خود ندارد و تنها مانعی که پیش روی اوست، شورای نگهبان و تایید صلاحیت حلقه نخست جریان موسوم به انحرافی است که به اعتقاد اصولگرایان مخالف دولت احتمال تایید مشایی دور از انتظار خواهد بود. حالا اذهان پیگیر انتخابات ریاست جمهوری سال 84 را تداعی می کند که رهبر ایران با صدور حکم حکومتی، به شورای نگهبان دستور داد تا صلاحیت مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده را تایید کند و شاید این اتفاق شامل حال مشایی نیز شود. همزمان اخباری به گوش می رسد در خصوص ارسال پیام احمدی نژاد به شورای نگهبان که اگر مشایی تایید صلاحیت نشود، انتخابات هم برگزار نخواهد شد.


 

هفت پرده: از دعواهای سینما، تا سایه به لطفی: بیراه رفتی!

Posted: 06 Dec 2012 09:02 AM PST

سعید زندگانی
جرس – در اولین پرده، جنجال برسر فیلم «من مادر هستم» را پی می گیریم که سینماگران مستقل خود را ازماجرا کنار کشیده و دعوا را به طرفهای حکومتی سپرده اند؛ پرده دوم گزارشی است از مراسم سینه زنی هنرمندان که ارشاد ترتیب داده بود اما هنرمندی در آن به چشم نمی خورد؛ در پرده سوم به سراغ ادامه موفقیتهای «فصل کرگدن» بهمن قبادی می رویم که «قورباغه» برنزی جشنواره فیلمبرداری لهستان را هم برد و بهروز وثوقی بخاطر بازی در آن از جشنواره توکیو جایزه یک عمر تلاش را گرفت؛ پرده چهارم گزارشی است از تشییع جنازه احسان نراقی که رئیس شورای شهر تهران اجازه نداد او را در قطعه «نام آوران» دفن کنند؛ پرده پنجم ماجرای «لاله» است که برای ساخت آن حالا دست به دامن کشورهای همسایه شده اند؛ کشف حجاب در «کلاه پهلوی» از زبان خبرگزاری فارس، موضوع پرده ششم است؛ و در پرده آخر، همراه با خبر انتشار کتاب «پیرپرنیان اندیش» غزل سایه خطاب به لطفی را می خوانید: عهد و عطای حاکمان چندان نپاید!  

 

سینماگران مستقل، تماشاگر دعواهای حکومتی سینما


سینماگران مستقل ماهها پس از اعلام انحلال «خانه سینما» از سوی وزارت ارشاد دولت احمدی نژاد، هفته گذشته استقبالی از فراخوان سازمان سینمائی برای حمایت از «من مادر هستم» نشان ندادند و به خیابان نرفتند تا دعوای عوامل حکومتی بر سر اکران این فیلم را از دور نظاره کنند. پس از آن وزیر ارشاد در مقابل «انصار حزب اله» کم آورد و در برابر اعتراضهای خیابانی این گروه معروف فشار اعلام کرد: "بهتر است اگر مخالفتی با موضوعی داریم به جای شعار دادن در خیابان، سعی کنیم اختلاف نظرها را در جلسات بحث و گفت‌وگو حل کنیم." محمد حسینی از سانسور فیلم «من مادر هستم» ساخته فریدون جیرانی بنا به خواست انصار حزب اله خبرداد و در دیداری رسانه ای افزود: " فیلم شاید این شائبه را به وجود بیاورد که ما نسبت به احکام ضروری اسلام مانند قصاص خدشه‌ای وارد کردیم، در حالی‌که از نظر ما این‌گونه نبود و قسمتی را برای اینکه بهانه‌ای برای مخالفت عده‌ای نشود، اصلاح کردیم." وزیرارشاد اعلام کرد که اصلاح بخش پایانی فیلم که «قصاص» را به چالش می کشد، سینما به سینما در کپی های متعدد «من مادر هستم» اعمال خواهد شد.
نشستی که وزیر ارشاد طالب آن بود، سه شنبه 14 آذر و در بیست‌‌وسومین نشست "اتاق رسانه سینمای ایران" با موضوع نقد و بررسی "من مادر هستم" در فرهنگسرای رسانه وابسته به شهرداری تهران برگزار شد؛ اما با جنجال و دعوا خاتمه یافت. در این نشست که بدون حضور کارگردان برگزار شد، مسعود فراستی منتقد جنجالی به دفاع از فیلم وسلمان علیزاده و حسین علوی به نمایندگی از انصار به اعتراض نسبت به آن برخاستند. البته علیزاده که آخوند جوانی است، پس از اعتراض به بدحجابی برخی از خانمهای حاضر در نشست، جلسه را ترک کرد و بحث میان علوی و فراستی به درگیری لفظی هم کشیده شد؛ آنجا که فراستی گفت: "معترضان فیلم جیرانی را نفهمیده‌اند، چراکه این فیلم در نقد سبک زندگی سرمایه‌داری است" وبلافاصله از علوی پاسخ شنید: "خنده‌دار است که این فیلم را در نقد سرمایه‌داری بدانیم چراکه سازندگانش در ایام انتخابات حامی پرچمداران این جریان بوده‌اند." و اشاره او به حمایت سازندگان فیلم از گروه مشائی است که در مورد او با ذکر عنوان «رئیس کارگروه فرهنگی دولت» افزود: "ما معترض فردی سیاسی هستیم اما عملکرد فرهنگی او را مورد نقد قرار می‌دهیم."
همزمان با اعتراضها علیه نمایش فیلم "من مادر هستم" و طرح شکایت جمعی ازمخالفان اکران این فیلم در دادستانی تهران، اعلام شد که پرونده ای در شعبه نهم بازپرسی دادسرای کارکنان دولت تشکیل شده وجواد شمقدری رئیس سازمان سینمایی وزارت ارشاد، فریدون جیرانی کارگردان فیلم و غلامرضا موسوی تهیه کننده فیلم برای توضیحات به دادسرا احضار شده اند. بر اساس این گزارش، هفتم آذر امسال مخالفان اکران این فیلم اعلام کردند که با استناد به ماده 639 قانون مجازات اسلامی از جواد شمقدری رئیس سازمان سینمایی وزارت ارشاد به عنوان مسئول ارائه مجوز به چهار فیلم "برف روی کاج‌ها"، "پل چوبی"، "من مادر هستم" و"من همسرش هستم" و نمایش عمومی آن در سینماهای کشور به دادستان تهران شکایت می کنند. این اتفاق زمانی رخ داد که حمید رسائی عضو کمیسیون فرهنگی مجلس و از اعضای پروانه صدور نمایش در ارشاد، در برنامه تلویزیونی «هفت» جمعه گذشته گفت: "من فیلم من مادر هستم را سه بار دیده‌ام. این فیلم ابتدا در شورای پروانه نمایش رد شد اما من گفتم نمایش این فیلم می‌تواند اتفاق بیفتد به شرطی که اصلاح شود و حتی گفتم نام فیلم به من مادر نیستم تغییر کند زیرا در فیلم هیچ مادر واقعی نمی‌بینیم و یکی از مشکلات فیلم نشان دادن مادر در فیلم است زیرا براساس فرهنگ دنیا هر فردی فرزندی بدنیا بیاورد مادر است اما در فرهنگ دینی مادر کسی است که فرماندار خانه است و بچه را تربیت می‌کند و به شوهر اعتماد به نفس می‌دهد. براساس آیین‌نامه سیگار کشیدن و لمس نامحرم در فیلم‌ها ممنوع است که در این فیلم وجود دارد یا اینکه بعضی امور دینی در این فیلم زیرسوال رفته است بطور مثال فیلمساز بحث قصاص را نتوانسته است در فیلم نشان دهد و حتی قصاص را زیرسوال برده است زیرا در فیلم می‌بینم که زنی که قصاص کرده است دچار مشکلات روحی شده است و از طرف دیگر داستان به سمتی حرکت می‌کند که در فیلم بیننده با دختری که قاتل است و باید اعدام شود؛ همذات پنداری می‌کند این امر به این دلیل است که جیرانی بر امور سینما مسلط است اما بر مسائل دینی مسلط نیست."
اما اعتراض خیابانی به اکران «من مادرهستم» که یازدهم آذر در برابر ساختمان وزارت ارشاد در میدان بهارستان روی داد، نکته جالبی داشت و آن افزایش قابل توجه تعداد مخالفان در مقایسه با موافقان پس از اقامه نماز ظهربود. همزمان با این افزایش، طیف حامی فیلم با توزیع برگه ای به عنوان بیانیه پایانی به تجمع خود خاتمه دادند. در بیانیه این سینماگران آمده است: "با استعانت از خداوند بزرگ و پیروی از رهبر معظم انقلاب و با رهپویی از شهدای مظلوم انقلاب اسلامی، ما اهالی سینه سوخته سینما با گردهمایی خود در مقابل وزارت ارشاد ودر مقابل با گروهی که خود را انصار می‌نامند اعلام می داریم اگر کسی راجع به فیلمی اعتراض دارد نباید در کف آسفالت خیابان و با فحاشی به مسئولان و دیگران به آن بپردازد. مگر زمانیکه ما به گرانی ارز اعتراض داشتیم به خیابان ها ریختیم؟ ما از مسئولان فرهنگی و سیاسی می خواهیم قرص و محکم بر مواضع برحق خود بیاستند و از این حرکت‌های انحرافی سیاسی هیچگونه هراس نداشته باشند." پس از قرائت این بیانیه جمعیت حامیان فیلم از مقابل وزارت ارشاد متفرق شدند که سعید سهیلی کارگردان و فرهاد اصلانی بازیگر در آن میان بودند. سهیلی که پوستر دو فیلم "ازدواج در وقت اضافه" و "گشت ارشاد" به کارگردانی وی بر روی بیلبوردهای اعتراضی معترضان دیده می شد، پیش نماز گروه مدافعان این فیلم در خیابان بود. با پراکنده شدن گروه مدافع فیلم، جمعیت معترضان که با افزایش قابل توجهی نسبت به صبح اعتراض خود را ادامه می دادند، با ذکر این موضوع که گرانی ارز به اندازه مسائل فرهنگی اهمین ندارد، تاکید کردند که تحصن خود را با رسیدن به پاسخی قانع کننده از سوی مسئولان فرهنگی ارشاد ادامه خواهند داد.


مراسم عزاداری هنرمندان، بی حضور هنرمندان!


اینجا محوطه «تالار وحدت» تهران است. همان روز شنبه یازدهم آذر که «انصارحزب اله» میتینگ خیابانی خود را علیه فیلم «من مادر هستم» ترتیب داده بودند، وزارت ارشاد هم مراسم عزاداری برای هنرمندان راه انداخته و از آنان برای حضور در دسته سینه زنی و زنجیر زنی دعوت به عمل آورده بود؛ که همانند میتینگ خیابانی مربوط به فیلم، این مراسم عزاداری ریاکارانه نیز با عدم استقبال هنرمندان مواجه شد. همانگونه که در این عکس می بینید، هیچ چهره شناخته شده فرهنگی و هنری در مراسم حضور ندارد و نگاهی به همه عکسهای منتشر شده از این مراسم در خبرگزاری های مختلف، نشان می دهد که جز حمید شاه آبادی معاون هنری وزارت ارشاد و محمد گلریز (محمد علی گلپایگانی خواننده و مداح و برادر کوچکتر اکبر گلپا) هیچ آدم شناخته شده اهل فرهنگ و هنر را نمی توان در میان آنان مشاهده کرد. خبرگزاری «مهر» نیز گزارش کرده است که مراسم عزاداری هنرمندان به مناسبت هفتمین روز شهادت امام سوم شیعیان، صبح شنبه گذشته با حضور حمید شاه آبادی معاون هنری ارشاد و جمعی از هنرمندان از مقابل مجموعه تئاتر شهر تا تالار وحدت برگزار شد. این مراسم ابتدا در فضای باز مجموعه تئاتر شهر برگزار شد و در آن علاوه بر معاون هنری وزیر ارشاد، برخی از مدیران و مسئولان بخش‌های مختلف این معاونت به همراه مسعود دلخواه، جلیل فرجاد، اتابک نادری و محمد گلریز به همراه جمعی از دانش آموزان واحد آموزش موسیقی معاونت هنری حضور داشتند. هیأت مراسم سوگواری بعد از فضای باز مجموعه تئاتر شهر، به سوی تالار وحدت حرکت کرد و در مقابل فضای تالار وحدت نیز گروهی به اجرای سنج و دمام پرداختند.


«فصل کرگدن» بهمن قبادی آغاز شد
برخلاف سال گذشته که «جدائی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی در همه رویدادهای مهم سینمائی جهان حضور داشت و تقریبا از همه آنان سربلند بیرون آمد که اوج آن دریافت جایزه اسکار بود؛ امسال هیچ فیلم ایرانی درخششی در این همایشها ندارد جز «فصل کرگدن» بهمن قبادی که چون در تبعید ساخته شده، افتخار آن به ترکیه می رسد که شهر استانبول محل فیلمبرداری آن بوده است. جدیدترین افتخار «فصل کرگدن» را بازهم تورج اصلانی فیلمبردار جوان این فیلم از آن خود کرد که توانست «قورباغه برنزی» جشنواره جهانی فیلمبرداری در لهستان با عنوان « پلاس کمرایمیج» را به خود اختصاص دهد، جایزه ای که به اسکار فیلمبرداری معروف است. «قورباغه طلائی» را نیکولاس بولداگ و «قورباغه نقره ای» را «کارولین چمبتیر» از آن خود کردند. سال گذشته «محمد کلاری» برای جدائی نادر از سیمین «قورباغه نقره ای» این رقابت معتبر را به دست آورده بود. اصلانی که امسال با دو فیلم «بغض» و «فصل کرگدن» در جشنواره لهستان حضور داشت، پیش از این در جشنواره سینمائی «سن سباستین» و مراسم آکادمی سینما و تلویزیون «آسیا پاسیفیک» برای همین فیلم به عنوان فیلمبردار برتر انتخاب شده بود.
«فصل کرگدن» در ادامه موفقیت هایش به جشنواره «فیلمکس» توکیو رسید که در آن به «بهروز وثوقی» بازیگر کهنه کار ایرانی جایزه یک عمر فعالیت هنری اعطا شد. وثوقی در «فصل کرگدن» نقش یک نویسنده ایرانی (ساحل) را بازی می کند که پس از آزادی به دنبال همسرش «مینا» می گردد که نقش او را ستاره سرشناس ایتالیائی «مونیکا بلوچی» برعهده دارد. این فیلم داستان زندگی شاعری است که در جستجوی همسرش بعد از 30 سال از ایران به ترکیه سفر می کند. آخرین ساخته بهمن قبادی هم اکنون در جشنواره بین المللی مراکش نیز دربخش غیررقابتی حضور دارد. كمپانى «وایلد بانچ» که پخش جهانی این فیلم را بر عهده دارد بزودی آنرا در سینماهای فرانسه و آلمان و سپس در سرتاسر اروپا و آمریکا به نمایش درخواهد آورد.
مراسم اختتامیه‌ سیزدهمین جشنواره‌ «فیلمکس» توکیو یکشنبه‌شب برگزار شد و بهروز وثوقی بازیگر پرکار فیلم‌های پیش از انقلاب جایزه یک عمر دستاورد سینمایی را از این جشنواره دریافت کرد. وثوقی که چند هفته قبل و پیش ازسفر به جشنواره یونان در یک سانحه رانندگی در لوس آنجلس مجروح شده بود، نتوانست به توکیو هم بیاید و جایزه غیابا به او داده شد. او که با فیلم «فصل کرگدن» در اختتامیه‌ جشنواره‌ «فیلمکس» توکیو حضور داشت و بنا بر گزارش «اسکرین دیلی» مورد تقدیر ویژه برگزارکنندگان این رویداد سینمایی در حوزه‌ آسیا قرار گرفت، از سال 1340 در فیلم‌های بسیاری از سینمای ایران پیش از انقلاب حضور داشته که «گوزن‌ها» و «قیصر» آثاری از مسعود کیمیائی ازجمله آن‌هاست. امسال «فاطمه معتمدآریا» بازیگر ایرانی یکی از اعضای هیات‌ داوران بخش بین‌الملل جشنواره توکیو بود.


احسان نراقی را به گورستان «نام آوران» راه ندادند!


داستان تشییع جنازه حکیم ابوالقاسم فردوسی را می دانید که مفتی شهر به جرم «رافضی» بودن اجازه دفن او در گورستان مسلمین را نداد و خویشانش ناچار شدند سراینده «شاهنامه» را در باغ شخصی خود او در توس به خاک بسپارند. حالا مهدی چمران رئیس شورای شهرتهران هم اجازه نداده است جنازه «احسان نراقی» در قطعه «نام آوران» دفن شود و پیکر این نویسنده و جامعه شناس نامدار درحالی در قطعه 233 بهشت زهرا به خاک سپرده شد که پیشتر اعلام شده بود وی در قطعه نام‌آوران دفن خواهد شد. خبرهای رسیده حاکی از آن است که احمد مسجد جامعی و معصومه ابتکار دو عضو اصلاح طلب شورای شهر موافق خاکسپاری نراقی در قطعه نام‌آوران بوده‌اند اما به دلیل مخالفت مهدی چمران مراسم خاکسپاری در این قطعه انجام نشد و پیکرنراقی در قطقه 233 (عادی)، ردیف 80 شماره 501 به خاک سپرده شد. ندادن اجازه لازم برای خاکسپاری نراقی در قطعه نام‌‌آوران درحالی است که خانواده او از علی اسماعیلی سرپرست معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد برای خاکسپاری وی در قطعه نام‌آوران، موافقت لازم را اخذ کرده بودند.
مراسم تشییع نراقی نیز چندان شلوغ نبود و با حضور جمعی از اهالی فرهنگ مانند ابراهیم باستانی پاریزی، علی صالح‌آبادی، سهیل محمودی، حسن نراقی، ایرج نوذری، محمد آقازاده، نوش‌آفرین انصاری، عبدالله نیک‌گهر، علی دهباشی، دکتر احمد میر، ابوالحسن جلیلی، حسن صدر حاج سیدجوادی، محمد ترکمان، ابوالحسن مختاباد، علی جزایری، پونه ندایی، مهدی محقق، ناصر تکمیل همایون، پرویز توفیق، مسعود رضوی، مرتضی سلطان، عباس سجادی، رضا خجسته وحیدی، خسرو سیف، محمد ذوالفقاری، محمدجواد حق‌شناس، فروغ بهمن‌پور و عظیم زرین کوب برگزار شد. احسان نراقی ساعت 3 بامداد یکشنبه، 12 آذرماه در 86 سالگی در منزلش در تهران از دنیا رفت و در بهشت زهرا آرام گرفت.
او چندی پیش در معرفی خود گفته بود: احسان نراقی هستم، از نوادگان ملا مهدی فاضل نراقی. نخستین سال‌های تحصیل را در زادگاهم کاشان گذراندم. سپس به تهران آمدم و پس از فراغت از تحصیل در دارالفنون، به کشور سوییس رفتم واز دانشگاه ژنو در رشته‌ جامعه‌شناسی لیسانس گرفتم و سپس برای تکمیل رساله‌ دکترای خود به تهران بازگشتم و به‌مدت نزدیک دو سال در تهران اقامت گزیدم و در نهایت با یک بورس تحصیلی موفق به اخذ دکتری جامعه‌شناسی از سوربن پاریس شدم. به همراه دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر علی‌اکبر سیاسی، مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات اجتماعی را در دانشگاه تهران بنیان‌گذاری کردیم و به مدت 12 سال به عنوان مدیر در این مؤسسه فعالیت داشتم. تحقیقی که در سال 1965 درباره‌ی فرار مغزها از کشورهای جهان سوم به کشورهای غربی برای سازمان ملل انجام دادم، بازتاب گسترده‌ای در کشورهای جهان بویژه جهان سوم داشت. در سال 1349 به علت فشارهای ساواک، دعوت یونسکو را برای امور جوانان بهانه قرار دادم و کشور را به مدت شش سال ترک کردم. پس از انقلاب هم به زندان رفتم و عاقبت دادگاه انقلاب حکم برائت کامل از کلیه‌ی اتهامات را داد."
نراقی این حرفها را در مراسم بزرگداشتی که سال 85 به مناسبت 80 سالگی او درخانه‌ی هنرمندان ایران برگزار شده بود عنوان کرد و افزود: "من الآن 80 ساله‌ام و هر آن آماده‌ام که با دنیا خداحافظی کنم، چرا که ترس از مرگ برای انسانی است که هنوز به هدف‌هایش نرسیده و از سعادت و لذت محروم بوده است. من چنین وضعی ندارم. من به اغلب هدف‌هایم رسیده‌ام. هم زندگی را شناختم، هم زندان رفتم، هم آزادی را دیدم، بنابراین هیچ وحشتی از مرگ ندارم." احسان نراقی زاده‌ی سال ۱۳۰۵، به مدت 16 سال مشاور ویژه‌ی مدیر کل سازمان یونسکو بود. از جمله کتاب‌های او این عنوان‌ها هستند: پایان یک رؤیا: در نقد مارکسیسم - علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن - آیین جوانمردی (هانری کربن) - اقبال ناممکن - آن حکایت‌ها: گفت‌وگوی هرموز کی با احسان نراقی - آزادی: مجموعه مقالات و مصاحبه‌ها - آن‌چه خود داشت - جامعه، جوانان، دانشگاه - غربت غرب - آزادی، حق و عدالت - طمع خام - در خشت خام - آن حکایت‌ها، نظری به تحقیقات اجتماعی در ایران و کتاب معروف «از کاخ شاه تا زندان اوین».


«لاله» با سرمایه همسایه ها؟
پروژه پرهزینه سینمائی «لاله» که بحث در مورد آن به مجلس هم کشیده شد، فعلا مسکوت مانده، کارگردانش به آمریکا بازگشته و کسی که گفته می شد فیلمبرداری آنرا برعهده خواهد گرفت (تورج اصلانی) اعلام کرده که از حضور در آن انصراف داده است. با اینهمه شفیع آقامحمدیان مجری طرح فیلم سینمایی "لاله" و مدیرعامل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در وزارت ارشاد، در یک نشست خبری اعلام کرد که تولید این فیلم سینمایی مانند گذشته در حال انجام است منتها جوسازی‌های منفی باعث شد تا روند تولید "لاله" با پس گرفتن حمایت مالی کمپانی‌های خارجی، به کندی پیش رود. وی افزود: "از سوی دیگر با تحریم وزارت ارشاد از سوی کشورهای مختلف و در راستای تحریم‌های جهانی علیه ایران، باقیمانده کمپانی‌های خارجی که بی‌اعتنا به این جوسازی‌ها بودند نیز دست از حمایت کشیدند و حال در نظر داریم اسپانسرهایی را از کشورهای اطراف برای ساخت این فیلم متقاعد کنیم. در صورت تامین بودجه تا پایان سال فیلم را خواهیم ساخت اما مسلم است که این فیلم به جشنواره فیلم فجر نخواهد رسید."
شفیع آقامحمدیان در پاسخ به این پرسش که صحبت های ضد و نقیضی درباره این فیلم می شود و برخی از عوامل خبر از توقف و عدم ساخت این فیلم می دهند گفت: "قرار نیست عوامل، خبر تولید و روند انجام کار را بدهند. مسئولان و دست‌اندرکاران تولید این فیلم هم به ارائه اخباری مبنی بر ارزیابی کیفی روند تولید واقف هستند اما باز تاکید می‌کنم که این عوامل نیستند که باید درباره روند کار صحبت کنند. به همین دلیل است که اخبار ضد و نقیض در مراحل مختلف شنیده شد و انتقادهای بسیاری مبنی بر بالا بودن بودجه در نظر گرفته شده برای تولید این فیلم صورت گرفت. اما روی سخن هیچ یک از این انتقادها بر تولید پروژه های میلیاردی دیگر نبود. بنابراین صرف هزینه هایی از این دست در سینمای ایران با توجه به تورم موجود پدیده غریبی نیست." وی درباره بازیگران این فیلم سینمایی گفت: "قطع به یقین از بازیگران خارجی برای بازی در این پروژه سینمایی استفاده خواهد شد، بازیگرانی که از جهت اخلاقی وجه درستی در سینمای دنیا دارند. در حال حاضر هم در مرحله پیش‌تولید قرار داریم و به زودی روز دقیق تولید فیلم سینمایی "لاله" به کارگردانی اسدالله نیک نژاد را اعلام خواهیم کرد."


یک بام و دوهوا بر سر پوشش زنان بازیگر


در حالیکه برسر پوشش زنان سینماگر ایران در فیلمها و جشنواره های سینمائی همواره بحث های بسیار درگرفته و حتی برسر این کار نزدیک بود بازیگرانی چون نیکی کریمی، لیلا حاتمی و فاطمه معتمدآریا ممنوع الخروج شوند، خبرگزاری «فارس» نزدیک به سپاه پاسداران که خود همواره یکی از آتش بیاران چنین معرکه هائی بوده، خبر کشف حجاب بازیگران زن در مجموعه تلویزیونی «کلاه پهلوی» را با آب و تاب و عکس و تفصیلات منتشر کرده و حتی نشانی اینترنتی داده است که مردم بروند و «شقایق فراهانی» را در شکل و شمایل جدید تماشا کنند.
فارس در خبری با عنوان «تغییر لباس شقایق فراهانی در کلاه پهلوی» نوشته است: "مجموعه تلویزیونی «کلاه پهلوی» در حالی روی آنتن می‌رود که بازیگران آن در ادامه تحولات روستای سامان نوع پوشش‌شان عوض می‌شود. به گزارش خبرگزاری فارس، با پخش قسمت دوازدهم سریال تلویزیونی «کلاه پهلوی»، شقایق فراهانی بازیگر نقش مه لقا همسر صمصام از این پس با پوششی تازه در این اثر تلویزیونی حضور خواهد یافت. سریال تلویزیونی «کلاه پهلوی» در 54 قسمت به کارگردانی «سیدضیاءالدین دری» و به تهیه‌کنندگی «محمدرضا تخت‌کشیان» در شبکه یک سیما ساخته شده و چهار ماه از آغاز پخش آن می‌گذرد.علاقمندان این سریال می‌توانند با مراجعه به سایت اختصاصی این سریال به نشانی http://www.kolahpahlavi.tv دیدگاه‌های خود درباره این اثر را به سازندگان منتقل کرده و مطالب متنوعی درخصوص این سریال را مطالعه کنند"!


سایه به لطفی: عهد و عطای حاکمان چندان نپاید
هوشنگ ابتهاج «ه.ا.سایه» نه تنها به شاعری شهره است، بلکه در دنیای موسیقی نیز شهرت ویژه ای به عنوان یک ردیف دان و کارشناس دارد و در عالم سیاست حزبی هم سوابق دیرپائی برای خود رقم زده؛ از همین رو کتاب خاطراتش برای بسیاری خواندنی است. این کتاب با عنوان «پیرپرنیان اندیش» در دوجلد با1400 صفحه از سوی «نشرسخن» منتشر شده و شرح گفت و گوئی است که بوسیله میلاد عظیمی پیاده و تدوین شده است؛ همراه با 200 صفحه عکس. «سایه» در 85 سالگی، این روزها در آمریکاست و در شهرهای مختلف برای دوستدارانش شعر می خواند و سخن می گوید. از جمله در دانشگاه مریلند که میزبانش دکتر احمد کریمی حکاک بود.
همگان از دوستی و همراهی دیرینه شاعر با محمدرضا لطفی موسیقی دان آگاهند؛ اما لطفی چند سالی است که به کسوت درویشان درآمده و «هو» می کشد که همین موجب شد ابتهاج چند سال پیش غزل معروف «به خانگاه مرو» را برایش بسازد. اما هنگامی که لطفی در جریان جنبش سبز به اردوی احمدی نژاد پیوست و حتی شجریان را برای دفاع از حرکتهای اعتراضی مردم مورد نکوهش قرار داد، «سایه» بیشتر خشمگین شد و نتیجه آن غزلی بود که می شود عنوانش را گذاشت «بیراه رفتی». شاعر، این غزل را برای اولین بار در جمع و در دانشگاه مریلند خواند و در شرح آن گفت: "غزلی برای دوستی گفتم سالها پیش «به خانقاه مرو»؛ این غزل بعدی است که تا حالا دلم نیامده در جائی چاپش کنم چون آن آدم را هنوز دوست دارم و می دانم رنجیده خواهد شد:
گفتم مرو رفتی و بد بیراه رفتی
بس تند میرانی نگه کن تا نیفتی
بوی بهاران بود و ذوق میگساران
یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی
هنگام بیداریست ای گم کرده دیدار
چون چشم بخت من عجب بیگاه خفتی
خود را ز چشم خویشتن نتوان نهان کرد
گیرم خدارا نیز ازخود می نهفتی
بر فرق همراهان چه آواری فرو ریخت
برفی که از بام سرای خویش رفتی
باور نمی آید هنوزم از دل تو
کر مهریاران کهن دل بر گرفتی
قدر تو من می دانم و می گویمش باز
تا کس نگوید گفتنی ها را نگفتی
چون گوشواری زینت گوش زمانست
آن قیمتی درهای بی همتا که سفتی
عهد و عطای حاکمان چندان نپاید
از مهر مردم تن مزن! گفتم، شنفتی؟
اشک روان سایه پیک مهربانیست
از دیده افتادی ولی از دل نرفتی
 

آماده باش برای بودجه‌ی ریاضتی

Posted: 06 Dec 2012 08:23 AM PST

فرشید آل داوود
جرس: تحریم ها کار خودش را کرده است، کاهش شدید فروش نفت و در نتیجه نبود منابع پولی لازم برای بستن بودجه سال 92 نزدیک به 800 نهاد دولتی و حکومتی دریافت کننده بودجه را نگران کرده است. دولتی ها از مدتها قبل هشدار های لازم را دادند و حتی برای برخی نهادها خط و نشان هم کشیدند که سال آینده از پول های کلان خبری نیست تا آنها دلشان را خیلی صابون نزنند . با این حال کدورت سیاسی شدید میان تیم دولت و اصولگرایان منتقد ممکن است بودجه سال آینده را به سمت تصفیه حساب احمدی نژاد با برخی نهادها در امر بودجه ریزی سوق دهد.  

 

برخی ناظران می گویند رئیس دولت با اطلاع دقیق از ترس و نگرانی رهبر جمهوری اسلامی از برخی افشاگری ها تلاش دارد اصولگرایان را که اکنون می گویند تابع فرمان رهبری هستند به شدت تحت فشار قرار دهد . این امر می تواند با کاهش شدید بودجه برخی دستگاههای زیر نظر رهبری همراه باشد.

دولتی که به قانون تن نمی دهد
باز هم یک بی قانونی آشکار دیگر از سوی دولت و تاخیر چند باره در ارائه بودجه سال بعد. این نقض قانون به رغم تذکرات پی در پی نمایندگان مجلس تا پیش از این 7 بار دیگر اتفاق افتاده بود و برای دولت احمدی نژاد به امری عادی مبدل شده بود. مطابق قانون احمدی نژاد باید تا 15 آذر لایحه بودجه سال بعد را برای بررسی به مجلس ارائه می کرد. اما طی هفت سال گذشته هیچگاه این امر سر وقت اتفاق نیفتاد و نمایندگان تذکر دادند و رئیس مجلس هم تذکرات را وارد دانست.
آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی چندی قبل طی حکمی حکومتی از مجلسی ها خواست طرح سوال از دولت را متوقف کنند و بیشتر به وحدت کشور فکر کنند، به همین دلیل بیشتر نمایندگان طی روزهای اخیر در پاسخ به پرسش خبرنگاران رسانه ها در باره ادامه تخلفات احمدی نژاد و دولت در عرصه های مختلف به ذکر این عبارت که " حرفی برای گفتن ندارند" بسنده کردند.
نادر قاضی پور نماینده ارومیه روز چهارشنبه در صحن پارلمان از تکرار تخلفات دولت انتقاد کرد و خطاب به علی لاریجانی گفت: " سال گذشته هم در همین روزها نسبت به "تخلف دولت از قانون ارائه لایحه بودجه" تذکره دادم و آقای لاریجانی هم همچون امسال تذکر من را وارد دانسته بود.
اگر دولت مانند چند سال گذشته لایحه بودجه را با تاخیر به مجلس ارائه کند، مجلس شورای اسلامی مجبور می‌شود، تا یک دوازدهم و دو دوازدهم بودجه سال را به صورت علی الحساب ابلاغ کند.در حالی که بودجه چند دوازدهم مربوط به زمان جنگ یا بحران است
تلاش‌های خبرنگاران برای شنیدن پاسخ" لطف‌الله فروزنده" معاون پارلمانی رئیس‌جمهور نیز بی‌نتیجه ماند، به گونه‌ای که وی در پاسخ به سؤالی مبنی بر زمان ارائه لایحه بودجه از عدم ارتباط این موضوع به دیگران سخن به میان آورد .
عدم تصویب به موقع لایحه بودجه قبل از اتمام سال باعث می‌شود تبعاتی همچون تعلل و اختلال در کارهای اجرایی کشور، پرداخت علی الحساب حقوق کارکنان دولت در دو سه ماه اول سال بوجود بیاید.

بودجه شدیدا انقباضی
با این حال در اردوگاه دولت اخبار چندان خوشایندی هم در باره بودجه سال 92 به گوش نمی رسد. بر اساس برخی ارزیابی ها تحریم خرید نفت ایران باعث کاهش شدید در آمد های ارزی و در نتیجه به خطر افتادن جدی بودجه سال بعد شده است.
مسئولان جمهوری اسلامی بارها و به کرات تاکید کرده اند که تحریم ها اثری بر کشور نداشته و بلکه باعث پیشرفت هم شده است.
در همین راستا و بر اساس گزارش خبرگزاری‌های داخلی ایران، رحیم مبینی، معاون بودجه معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری از «کاهش شدید وابستگی کشور به نفت» در لایحه بودجه سال ۱۳۹۲ کل کشور خبر داده است.
وی تائید کرده که وابستگی بودجه به نفت که در سال‌های ۱۳۹۰ خورشیدی ۶۰ میلیارد دلار بوده، در سال ۱۳۹۱ به ۵۳ میلیارد دلار رسیده و این میزان، در بودجه سال ۱۳۹۲ نسبت به بودجه سال جاری ، ۳۰ تا ۴۰ درصد کاهش خواهد داشت.
تحریم خرید نفت ایران در عین حال دولت را به فکر راهکارهای جدید کسب در آمد از جمله مالیات انداخته است امری که طبقه متوسط رو به بالا و متمولان را هدف قرار می دهد.
معاون بودجه دولت گفته "توجه خاص به درآمدهای غیرنفتی و به طور خاص مالیات» از جمله ویژگی‌های منابع لایحه بودجه سال ۱۳۹۲ است."
دولت مشخص نکرده است که منظورش از افزایش درآمد مالیاتی بستن راه‌های فرار از مالیات است یا افزایش آن.
رسانه های نزدیک به دولت به نقل از مسئولان خبر داده اند که با ایجاد تحول در شیوه‌های وصول مالیات در سال‌های اخیر، از سال بعد درآمدهای مالیاتی افزایش قابل توجهی خواهد داشت.

باید به فکر شکم مردم باشیم !
" ایرج ندیمی "نماینده مردم سیاهکل و لاهیجان در مجلس شورای اسلامی اواسط آبان گذشته گفت که بودجه سال 92 یکی از انقباضی‌ترین بودجه‌های کشور پس از انقلاب اسلامی خواهد بود.
وی با تاکید بر اینکه باید قبول کنیم بودجه کشور انقباضی است، تصریح کرد: "عمران و سرمایه‌گذاری در بودجه انقباضی بیشتر ضرر می‌کند و اقتصاد کشور معیشتی می‌شود و ابتدا باید به فکر شکم مردم باشیم."
کارشناسان اقتصادی گفته اند دولت در بودجه انقباضی ذخیره خود را از 3 ماه به 6 یا 9 ماه افزایش می‌دهد زیرا
کشور را باید حفظ کند و این امر نشان می‌دهد بودجه بیشتر صرف مصرف می‌شود
بر اساس ارزیابی های صورت گرفته درآمد نفتی کشور در دوران جنگ هشت ساله 8 میلیارد بود اما درآمد نفتی کشور اکنون 120 میلیارد دلار برآورد شده و قرار است این مبلغ در بودجه سال 92 به یک سوم کاهش پیدا ‌کند.
ندیمی نسبت به افزایش قیمت ها در سال بعد هشدار داده و با اشاره به تحريم‌هاي اعمال شده عليه كشورتصریح کرده که " آثار تحريم بر افزايش هزينه‌هاي مختلف در كشور بايد در بودجه مورد توجه قرار گيرد. نمي‌شود نقش تحريم را در گران‌تر شدن يا دير رسيدن كالا ناديده گرفت؛ بنابراين اين امر حتما بايد در اعداد كمي بودجه مورد توجه قرار گيرد."
در این میان تحریم های اقتصادی مسئولان را ناچار به این اعتراف کرد که مجبورند بودجه سال بعد را اضطرای یا به قولی مقاومتی ببندند.
"سید ناصر موسوی" عضو کمیسیون اقتصادی مجلس گفته" تحریم‌های اقتصادی و مشکلات موجود اقتصادی، شرایطی را به وجود آورده است که با توجه به این شاخص ها بودجه سال آینده باید بودجه انقباضی مدیریت شده و با تأکید بر رشد شاخص‌های اقتصادی و اقتصاد مقاومتی باشد."
وی به دولت پیشنهاد داد که تأمین رفاه مورد نیاز جامعه و پروژه‌های عمرانی را بیشتر مورد توجه قرار دهد.


حذف حیاط خلوت ها ؟
برخی نمایندگان پارلمان از هم اکنون نگران این هستند که حیاط خلوت ها باز هم در اختصاص بودجه سهم قابل توجهی داشته باشند.
" غلامرضا تاجگردون " نایب رئیس کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس پیشتر گفته بود " متاسفانه بودجه سالانه کشور چند تکه شده و به عبارتی حیاط خلوت‌های زیادی دارد که باید اصلاح شود."
وی به ضرورت حذف جدول 12 از بودجه سالانه کشور هم اشاره کرده و گفته بود " تمام نهادها و ارگان هایی که از طریق جدول 12 قانون بودجه ارتزاق می‌کنند باید به دستگاه‌های اجرایی مربوطه ملحق شده و با حساب و کتاب باشند."
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، بسیج، بنیاد مولانا ( نزدیک به مشایی)، خبرگزاری مهر، هئیت رزمندگان اسلام ، دانشگاه امام صادق ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، بسیج دانشجویی، موسسه جنگ نرم، ستاد اقامه نماز، مسجد جمکران، موسسه پژوهشی امام خمینی (متعلق به آیت الله مصباح یزدی) و دهها موسسه ریز و درشت دیگر، همواره در این جدول حضور دارند. سازمان تبلیغات اسلامی از نهاد های مذهبی سازمان دهنده طلاب از دیگر نهای هایی است که مستقیما زیر نظر رهبر نظام فعالیت می کند و احتمالا بودجه سال آینده آن طبق وعده احمدی نژاد در آخرین کنفرانس مطبوعاتی خود کاهش قابل ملاحظه ای خواهد داشت.
 

گزارش قتل یک دانشجو

Posted: 06 Dec 2012 08:06 AM PST

خانواده کیانوش آسا
 کیانوش از فرزندان آزاداندیش این سرزمین بود. کُرد یارسان اهل حق از ایل سنجابی و زاده کرمانشاه


از شوق یوسف ام دامن گرفت پیر ما را بوی پیراهن گرفت
ای دریغا نازک آرای تن اش بوی خون می‌آید از پیراهن اش

ای برادرها خبر چون می‌برید این سفر آن گرگ یوسف را درید
یوسف من، پس چه شد پیراهن ات بر چه خاکی ریخت خون روشن ات

بر زمین ِ سرد، خون ِ گرم تو ریخت آن گرگ و نبود‌اش شرم تو
تا نپنداری ز یاد ات غافلم گریه می‌جوشد شب و روز از دل ام

 


به نام حق و راستی و با سلام و درود به روان پاک و سر افراز کیانوش آسا، شهید جاودان وطن و سلام به ملت بزرگ ایران

در تاریخ پرحادثه‌ی این مرز و بوم، زنان و مردان بسیاری بخاطر سرافرازی میهن و پاسداشت انسانیت، جان ارزشمند خود را فدا کرده‌اند و کیانوش به عنوان یک دانشجو نمونه‌ای بارز در سالهای اخیر ایران بوده است که به عنوان نماد حق‌طلبی در حافظه‌ی تاریخی ملت، از جمله دانشگاهیان ماندگار خواهد بود. آری کیانوش آسا، فرزند همه‌ی ملت است.

در آغاز ما خانواده آسا ضمن تبریک شانزدهم آذر به ملت ایران به خصوص رهروان راه علم و دانش، انزجار خود را از کشتار مردم بی‌پناه سوریه توسط رژیم بشار اسد ابراز می‌کنیم و آرزو داریم روزی برسد در هیچ جای عالم، پاسخ ندای آزادی، آتش گلوله نباشد. همچنین همدردی و همدلی خود را با خانواده‌های جانباختگان حوادث پس از انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸، آسیب‌دیدگان، زندانیان سیاسی و عقیدتی و فعالین راه آزادی و حقوق انسان ها اعلام می کنیم و نیز سپاسگزار و قدردان هموطنانی هستیم که به دنبال از دست دادن برادر و فرزندمان به طرق مختلف، تاکنون در کنار ما بوده‌اند.

ما تاکنون چند بار مواضع خود را در مورد قتل کیانوش عزیزمان اعلام کرده و تا حدودی افکار عمومی و مسئولین را از اوضاع و احوال و نظرات و انتظارات خویش آگاه نموده‌ایم. حال با زخم‌های عمیقی بر قلب هایمان، تصمیم گرفتیم در پاسخ به اظهارات کذب برخی مسئولین و همچنین برای اطلاع عموم بخصوص کسانی که پیگیر پرونده‌ی این جنایت بوده و هستند، نکاتی را یادآور شویم.

حدود سه سال و نیم از فقدان کیانوش، پاره‌ی تن و امید فردایمان گذشت. او که حقیقت نسل سوخته‌ی ماست، جایش را پیش خدا پیدا کرد و دیگر نیست که ستم و سیاهی را ببیند. اما خون این جوان نخبه‌ی کُرد که مظلومانه بر خاک وطن ریخته شد همواره می‌جوشد و روزی دامنگیر قاتلانش خواهد شد؛ بدیهی است اشخاصی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در این جنایت دست داشته‌اند باید محاکمه و مجازات شوند. قاتلانی که امروز خوشحالند ولی در روز موعود، در دادگاه عدالت گریان خواهند بود و در آن زمان از گناه بزرگشان نخواهیم گذشت؛ چرا که حاصل زندگیمان را به گلوله بستند. به یقین آتش زیر خاکستر، در زمان شعله گرفتن، خشمگین و سوزاننده خواهد بود؛ نه امروز و نه آن وقت به هیچ وجه کوتاه نخواهیم آمد و با قدرت، حق خود و کیانوش را خواهیم ستاند. مگر می‌شود آه سرد و ناله‌های شبانه روز مادر، ماتم برادران و اشک خواهران، فراموش شده یا بی نتیجه بماند.

 

کیانوش از فرزندان آزاداندیش این سرزمین بود. کُرد یارسان اهل حق از ایل سنجابی و زاده کرمانشاه که با پشتکار قوی توانست تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در این شهر فقیر و جنگ زده با رتبه‌های عالی به پایان رساند. وی در بسیاری از المپیادها و مسابقات علمی-هنری دانش‌آموزی جزو نفرات برگزیده بود. هنوز دوران دبیرستان را به پایان نرسانده بود که پدر را از دست داد و از آن پس مادر به جبر زمانه برایش هم مادر بود و هم پدر. مادری که نان از دهان خود می‌گرفت تا فرزندش بالنده شود، درس بخواند و به عنوان یک نخبه، نه با پول و رابطه و نه با کرنش در برابر بی سوادان، نالایقان و چپاولگران، که در عین تنگدستی، مستأجری و محدودیت‌های فراوان اقتصادی ضمن کار کردن در کنار تحصیل، بخاطر کفایت و شایستگی به شأن و منزلت اجتماعی برسد. دانش‌آموزی که در مدرسه بخاطر عقاید شخصی‌اش به عنوان اقلیت مذهبی، از حداقل امکانات عمومی نیز برخوردار نبود، در سال ۱۳۸۲ با نه ماه مطالعه فشرده در رشته‌ی مهندسی شیمی، گرایش نفت و گاز، به دانشگاه رازی کرمانشاه راه یافت. پس از اتمام دوره‌ی کارشناسی، با چند ماه تلاش پیوسته، بلافاصله برای تحصیل دوره‌ی کارشناسی ارشد در سال ۱۳۸۶ در دانشگاه علم و صنعت ایران، رشته‌ی مهندسی شیمی، گرایش طراحی، شبیه سازی و کنترل فرآیندهای نفت و پتروشیمی پذیرفته شد و تحصیلاتش را با موفقیت ادامه داد تا در خرداد ۸۸ به مرحله‌ی تدوین پایان نامه تحصیلی دوره کارشناسی ارشد رسید. اما دفاع از حقوق خود و هموطنان، مجال دفاع از پایان نامه‌اش را نداد. او تا آخرین لحظه‌ی حیات، تلاشگری موفق در راه علم و عرفان و هنر بود.

او علاوه بر فعالیت‌های علمی، در عرصه‌ی موسیقی و هنر نیز فعال بود. تنبورنوازی خودآموخته و قابل و در نقاشی، کاریکاتور و خطاطی نیز خوش ذوق بود. کیانوش با توجه به روحیاتش، اهمیت زیادی برای حفظ و نگهداری محیط زیست قائل بود؛ و سالها فعالیتش در انجمن زیست‌محیطی جبهه سبز کرمانشاه (صلح سبز)، نشانگر این روحیه او بود. فردی مهربان، دلسوز، صبور، میهن دوست و عاشق کار و تلاش و زندگی بود.

 

کیانوش دانشجویی آگاه بود؛ او که دارای حساسیت و دغدغه‌ی فراوان و مطالعه‌ی گسترده در ضمینه‌ی اوضاع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و همواره پیگیر مسایل روز جامعه و دانشگاه بود در راهپیمایی میلیونی، میدان امام حسین تا میدان آزادی، همراه با مردم شرکت جست. اما پاسخ این حضور، دو گلوله بود که جانش را گرفت و ما را در اندوهی بی انتها فرو برد تا غم و رنجی فراتر، عمیق تر و عظیم تر از سال های سال آوارگی از جنگ، یتیمی، محرومیت‌های گوناگون و وضعیت به شدت سخت مالی را به دوش بکشیم و برای همیشه در عزای کیانوش مهربان و خیرخواه بنشینیم. حال اولین سوالی پیش می‌آید این است که چرا این اتفاق رخ داد؟ چرا کیانوش کشته شد؟ به چه جرمی؟ به کدامین گناه؟

شاید بهتر باشد در اینجا مختصری از اتفاقات ظهر روز ۲۵ خرداد ۸۸ تا تحویل پیکر بی‌جان کیانوش در ظهر ششم تیر ارائه گردد. این اطلاعات از طریق پیگیری و صحبت با تعدادی از پرسنل بیمارستان رسول اکرم، اداره آگاهی شاهپور و کلانتری‌های محدوده‌ی خیابان و میدان آزادی، گزارش پزشکی قانونی، اطلاعات موجود پرونده در شعبه هفتم دادسرای جنایی، پرونده ای که در ماه های آغازین وقوع این جنایت در دادسرای واقع در ابتدای خیابان ۱۲ فروردین و زیر نظر قاضی شهریاری تشکیل شده بود، اظهارات بازجوها، بازپرس‌ها و مقامات امنیتی و قضایی در زمان بازداشت اعضای خانواده و نیز مراجعه‌ی ما برای پیگیری پرونده، صحبت با تعدادی از زخمی‌ها و راهپیمایان غروب ۲۵ خرداد و دوستان و همراهان کیانوش در آن روز، اظهارات همسایگان پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا که از پشت بام خانه شاهد وقایع آن روز بودند و گفته‌های کسانی که او را بعد از اصابت گلوله اول (در حالی که از اطرافیان تقاضای کمک می‌کرد) از محل حادثه دور کرده اند، تصاویر و فیلم‌هایی که از طریق تلفن همراه و دوربین‌های غیر حرفه ای توسط حاضرین ضبط شده و بین مردم دست به دست گردیده تا به ما رسیده یا در تلویزیون‌های جهانی نمایش داده شده و اظهارات تعدادی از فرماندهان بسیج، سپاه، نیروی انتظامی و مقامات استانداری تهران، بدست آمده است.

آنچه برای ما روشن شده، این است که کیانوش در روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۳۴ ظهر، پیام زیر را در وبلاگش منتشر کرده و آن را برای دوستانش ارسال می‌کند:

«سلام به همه‌ی دوستان عزیز من دیروز خیابان مطهری بودم خدارو شکر مردم دارند حرکت می‌کنند بعد از اعتراضات ۴ شنبه دیروز هم میدان ونک خیابان مطهری خیابان ولیعصر میدان فاطمی دانشگاه شریف تهران و امیر کبیر صحنه‌ی اعتراض و اعتصاب مردم و دانشجوها بود رئیس جمهور نامنتخب که قرار بود مصلی سخنرانی کند با دیدن اعتراضات سخنرانی را به میدان ولیعصر منتقل کرد تا در اتمام مراسم مانور قدرت بدهد اما بالاتر از میدان ولیعصر و در تقاطع مطهری انبوه مردم حاضر بودند که با وجود چند طیف مختلف از نیروهای سرکوب گر باز شعار حمایت از موسوی و اصلاحات و فریاد تقلب تقلب سر می‌دادند و بلافاصله نیروهای چماق بدست بسمتشان حمله ور می‌شدند و گاز اشک آور می‌زدند باور کنید تا حالا اینقدر موتور و چماق با هم ندیده بودم بسیجی‌ها از ۱۲ سال گرفته تا ۶۰ سال برای سرکوب آمده بودند.»

سپس او در حدود ساعت ۲ بعد از ظهر به همراه چند نفر از دوستان دانشجویش برای شرکت در راهپیمایی از دانشگاه خارج می‌شود و از طریق مترو، خود را از ایستگاه دانشگاه علم و صنعت به ایستگاه میدان انقلاب می‌رساند در آنجا از مترو پیاده شده و به همراه دوستانش به جمعیت میلیونی مردم می‌پیوندد و مسیر میدان انقلاب تا میدان آزادی را به همراه راهپیمایان طی می‌کند.

 

در میدان آزادی، میان مردم بوده اما با شنیدن صدای گلوله و دیدن دود و آتش در نزدیکی میدان آزادی، به همراه سیلی از جمعیت حاضر، به محل حادثه یعنی خیابان محمدعلی جناح، کوچه صفا، نزدیک پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا می‌رود. در آنجا تعدادی از حاضرین در حال شعار دادن علیه بسیجیان بودند. همچنین از دو طرف سنگ پرانی به سوی یکدیگر صورت می‌گیرد. پس از مدتی تحرکات و تحریکات دو طرف، نیروهای بسیجی مستقر در داخل و پشت بام پایگاه ابتدا با گلوله‌های مشقی و سپس با گلوله‌های جنگی و سازمانی، (بر خلاف ادعای مقامات بسیج و سپاه که گلوله‌های شلیک شده از اسلحه‌ی بسیجیان در آن روز را غیر سازمانی عنوان می‌کنند) بصورت تک تیر و سپس رگبار به سوی حاضرین تیراندازی می‌کنند. در این میان کیانوش با گلوله جنگی، توسط یکی از این بسیجیان مستقر در پشت‌بام پایگاه مورد اصابت قرار می‌گیرد.

 

تصاویر زیر از ویدئوی موجود در فضای مجازی مربوط به لحظه‌ی اصابت گلوله به کیانوش گرفته شده است.

 

او در لحظه‌ی حادثه پیراهن سفید آستین کوتاه و شلوار جین آبی رنگ بر تن داشته است. خانواده‌ی آسا از مردم درخواست می‌کند چنانچه اطلاعات بیشتری از زمان حادثه و پس از آن دارند، از طریق آدرس الکترونیکی kianooshasa1388@gmail.com به ما اطلاع دهند؛ شاید به روشن تر شدن بیشتر واقعه کمک کند.

کیانوش پس از زخمی شدن، از مردم حاضر کمک می‌خواهد. پس از آنکه به کمک پنج نفر از مردم جابجا می‌شود، خود را معرفی کرده و اطلاعات شخصی اش را به آنها می‌گوید. سپس با آمبولانس بیمارستان یا اتومبیل یکی از شهروندان به بیمارستان رسول اکرم منتقل می‌شود.

بنا به اظهارات پرسنل بیمارستان مذکور در غروب دوشنبه ۲۵ خرداد، تعدادی از زخمی‌ها و کشته‌های آن روز، به آنجا منتقل شده‌اند و در حالی که پزشکان و پرستاران مشغول مداوای زخمی‌ها بوده اند، نیروهایی که یونیفرم سازمانی خاصی بر تن نداشتند، وارد بیمارستان شده و کنترل امور را بدست می‌گیرند و تمامی کشته‌ها و تعدادی از زخمی‌های آن روز را از بیمارستان خارج و به مکان نامعلومی منتقل می‌کنند؛ این مسائل باعث اعتراض و تحصن پزشکان و پرستاران می‌گردد.

 

از آن زمان تا ظهر روز جمعه ۲۹ خرداد یعنی زمان تحویل جسد به پزشکی قانونی، اطلاع دقیقی از وضعیت کیانوش نداریم. در مدت چند روز مفقود بودنش، ما به مراکز و ارگان‌های متعددی از جمله حفاظت اطلاعات ناجا، زندان اوین و کهریزک، پلیس امنیت، اداره آگاهی شاهپور، بیمارستان‌ها و کلانتری‌های محدوده‌ی آزادی، دادگاه انقلاب و هر جایی که کمترین احتمالی برای پیدا کردن سرنخی از وضعیت کیانوش می‌رفت، مراجعه کردیم اما در همه‌ی موارد نه تنها کمکی به ما نمی شد بلکه ما را با آن وضع نگران از جایی به جای دیگر و از فردی به فرد دیگر ارجاع می‌دادند.

از جمله در موردی یکی از افسران انتظامی گفت کیانوش در اوین زندانی می‌باشد و حاضر است با دریافت مبلغ ۵۰۰ هزار تومان، ظرف ۴۸ ساعت، خبر موثقی از وضعیت کیانوش و مکان دقیق نگهداری او به ما بدهد؛ ولی ما به خواسته‌اش عمل نکردیم. تا اینکه پس از چند روز جستجوی مداوم خانواده و دوستان و آشنایان، در صبح سوم تیر، ناباورانه تصویر جسد خونین کیانوش را در مانیتور پزشکی قانونی در میان تصاویر تعدادی دیگر از اجساد یافتیم. تصاویری که از کیانوش دیدیم، دهان پر از خون، اثر دو گلوله بر بدن و چهره‌ی تغییر یافته‌ی او را نشان می‌داد؛ بطوری که برادرش (کامران) در ابتدا قادر به شناسایی او نشد، اما خواهرش تأیید کرد که آن، تصویر جسد کیانوش است. فردای آن روز در چهارم تیر با حکم قاضی از دادسرای جنایی، جسد توسط خانواده در سردخانه‌ی پزشکی قانونی، رویت و شناسایی قطعی شد.

حال با توجه به این موارد و مواردی دیگر که تا کنون بارها در سازمان‌های اطلاعاتی، امنیتی و محکمه‌های قضایی گفته ایم، پرسش‌هایی در ذهن داریم که تاکنون پاسخی برای آنها نیافته‌ایم ما همواره خواسته و می‌خواهیم که:

اول- چه شخص یا اشخاصی با مجوز چه فرد، افراد یا سازمانی و با چه قصد و هدفی، از پشت‌بام پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا به سوی کیانوش تیراندازی کرده‌اند؟

دوم- طبق تحقیقات ما و بر اساس اظهارات شاهدان محل حادثه، ابتدا تنها یک گلوله به کیانوش اصابت کرده، سپس او زخمی و به بیمارستان منتقل می‌شود. چه کسانی، چرا و با چه مجوزی او را از بیمارستان خارج کرده‌اند؟ در حالی که به گفته‌ی پزشکان، زخمی‌ها در حال مداوا بوده‌اند و نمی‌بایست جابجا می‌شدند.

سوم- اگر کیانوش در بیمارستان هنوز زنده بوده، پیکر زخمی او را چرا و به کجا منتقل کردند؟

چهارم- با اینکه کیانوش روز ۲۵ خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفته، اما تاریخ تحویل جسد به پزشکی قانونی ۲۹ خرداد است. در طول این چند روز پر ابهام، کیانوش که نه در بیمارستان و نه در پزشکی قانونی بوده، در کجا نگهداری می‌شده و چه شرایطی داشته است؟ آیا ارگان دیگری وجود دارد که جسد قبل از تحویل به پزشکی قانونی در آنجا نگهداری شود؟

پنجم- در بیمارستان رسول اکرم و احیانأ پس از آن، مراقبت های پزشکی در چه سطحی بوده است؟ آیا مداوای لازم و کافی بر روی کیانوش زخمی انجام گرفته است؟

ششم- اگر کیانوش در بیمارستان جانش را از دست داده، چرا بلافاصله به پزشکی قانونی منتقل نشده است؟

هفتم- وقتی برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی مراجعه کردیم، علاوه بر اثر گلوله اول، اثر گلوله‌ی دیگری در بدن او وجود داشت. از طرفی گزارش پزشکی قانونی ناقص بوده زیرا به این نکته که گلوله های موجود در جسد، از یک یا دو اسلحه و در یک یا دو زمان متفاوت شلیک شده یا خیر، اشاره ای نکرده است و فقط علت فوت را «اصابت گلوله» عنوان نموده است. چرا روز، ساعت فوت و دیگر جزییات نحوه‌ی مرگ تشریح نشده است؟

هشتم- اگر دو گلوله، همزمان و در یک مکان به کیانوش اصابت نکرده، پس گلوله‌ی دوم که یقینأ باعث مرگ او شده، کی، کجا، چگونه، چرا و توسط چه کسی به بدن زخمی او شلیک شده است؟

نهم- چرا نسخه‌هایی از گزارش اسلحه شناسی و دیگر تحقیقات و گزارش های پرونده را تاکنون به ما یا وکیل پرونده تحویل نداده اند؟

دهم- با توجه به اینکه کیانوش ابتدا به بیمارستان رسول اکرم منتقل شده، اگر در آنجا جان خود را از دست داده، بنا به نزدیکی فاصله، باید به پزشکی قانونی واقع در غرب تهران تحویل داده می‌شد. چرا برخلاف روال معمول، جسد به پزشکی قانونی کهریزک که بسیار دورتر از بیمارستان رسول اکرم می‌باشد، تحویل داده شده است؟

یازدهم- تحویل دهنده جسد به پزشکی قانونی چه شخص یا اشخاصی و وابسته به کجا بوده‌اند و چگونه توانسته‌اند با آسودگی خاطر و بدون ترس از پیگیری و بازداشت، روزانه جسد خونین جوانی را که مورد اصابت دو گلوله قرار گرفته بود تحویل پزشکی قانونی دهند؟ چرا در نامه پزشکی قانونی بدون ارائه هرگونه جزئیاتی از آن شخص یا اشخاص تنها به عنوان «ناشناس» نام برده است؟

دوازدهم- عینک، لباس‌ها، تلفن همراه و دیگر وسایل شخصی کیانوش در کجا نگهداری شده یا می‌شود و چرا آنها را به ما تحویل نمی دهند؟

سیزدهم- چرا با وجود دستگاه‌های اطلاعاتی، امنیتی و قضایی متعدد و بعضاً موازی تا کنون آمران و عاملان این جنایت معرفی، محاکمه و مجازات نشده‌اند؟

 

بدین گونه برای همیشه دفتر زندگی کیانوش را بسته و درِ یک دنیا ماتم و اندوه را برای ما باز کردند. در این مدت چه روزهای سیاه و دشواری که بر ما نگذشت. غم از دست دادن کیانوش برای ما بسیار سنگین، فاجعه‌بار و زبان قاصر از گفتن آن می‌باشد. در این میان با خود می‌گوییم ای کاش نیروهای امنیتی، قضایی و نیروهای به ظاهر خودسر، از آزار خانواده‌هایی که عزیز خود را در حوادث پس از انتخابات از دست داده‌اند پرهیز می‌کردند. بجز معدود افرادی در رده‌های پایین ترِ مسئولیت که رفتار درست‌تری داشته اند، در اکثر موارد متاسفانه برخوردهای نامناسبی با ما صورت گرفت.

آیا بهتر نبود نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بجای تحت فشار قرار دادن خانواده ای داغدار و عزادار و اطرافیانشان و ورود به حریم خصوصی آنان به اشکال گوناگون همچون شنود تلفن و کنترل رفت و آمدها، وقت و توان خود را برای رفع بخشی از ناهنجاری‌هایی که آشکارا و شبانه روز در سطح شهر کرمانشاه وجود دارد، صرف می‌کردند؟ خرید و فروش آسان مواد مخدر و داروهای روانگردان به هر مقدار، انواع فساد، فحشا و آسیب‌های اخلاقی، زورگیری، فراوانی کودکان کار و خیابان، کودکان رها شده، تکدی‌گری بومی و غیربومی، ابتذال و تن‌فروشی، سرقت و ناامنی (در یک سال گذشته منزل ما سه بار مورد سرقت قرار گرفته است و در هیچ یک از موارد سارقان دستگیر نشده‌اند)، عربده‌کشی، گردن‌کشی و لات‌گری با بازوهای بادکرده، افزایش وحشتناک مصرف قلیان، گسترش روزافزون خرافات، رشوه‌خواری، فال‌بینی و رمالی، از جمله‌ی این ناهنجاری‌ها است که با دقت کردن و قدم زدن در گوشه و کنار و مرکز شهر، پارک‌ها، شهرک‌ها و یا نگاهی به صفحات روزنامه‌ها، این را برای کسانی که پیگیر شوند، روشن می‌کند.

همچنین سال هاست که کرمانشاه جولانگاه اراذل و اوباشی شده که با چاقو، قمه و شمشیر حریف می‌طلبند و کسی را یارای جلوداری آنها نیست. اینان به راحتی سوار بر موتور نمایش زور و قدرت می‌دهند، به این و آن حمله می کنند و هر کس که در دفاع از خود در مقابلشان بایستد با شدیدترین وضعی به او حمله‌ور می‌شوند و با او برخورد می‌کنند. در اکثر موارد پیگیری های انتظامی و قضایی هم به دلایل متعدد از جمله بی عدالتی به جایی نمی‌رسد، در این حملات زنان و دختران هم از آسیب‌ها مصون نیستند و به راحتی حق آنها نیز ضایع می‌شود و صلاح بر آن است که هر کس برای جلوگیری از ریخته‌شدن آبرویش، تسلیم شده و سکوت کند.

در این شرایط اسفناک زندگی در کرمانشاه، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی نه تنها تاکنون اقدام عملی جدی و نتیجه بخشی برای پیدا کردن آمران و عاملان قتل کیانوش انجام نداده‌اند بلکه بجای اینکه حافظ امنیت ما باشند، تهدیدی برای ما و اطرافیانمان شدند. آیا قتل کیانوش کم بوده که رفتار این نیروها، نیز باعث تحمیل اضطراب و فشار بر ما و دوستان و آشنایان مان شود؟ کار گذاشتن دوربین بر سر مزار کیانوش، کنترل رفت و آمد و تهدید خویشاوندان و آشنایان، به چه منظوری می‌باشد؟ در حالی که با وجود دوربین و کنترل همه جانبه، اراذل و اوباشی که چندین بار به سنگ مزار کیانوش تعرض کرده و به آن اسید پاشیدند و با کندن درخت سروی که مادر و دایه‌اش بر سر مزارش کاشتند به آن نیز رحم نکردند، هیچگاه بازداشت نشدند. ولی به بهانه‌های مختلف ما توسط پلیس امنیت، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه بازداشت شدیم.

در زندان قزلحصار کرج و زندان دیزل آباد کرمانشاه، به بهانه‌ی بازرسی بدنی، کامران را مجبور کردند تا برهنه شود و علاوه بر زندان اوین، یک ماه او را در بند زندانیان خطرناک، محکومین به اعدام و توزیع‌کنندگان و مصرف‌کنندگان مواد مخدر در زندان قزلحصار نگه داشتند. همچنین چند مرحله افسردگی شدید روحی برخی اعضای خانواده، باعث ماه ها بستری شدن در بیمارستان گردید. بازداشت و بازجویی از مادر، برادران و خواهران کیانوش و استفاده از چشم‌بند، برخوردهای غلط، غیرقانونی و توهین‌آمیز چه معنایی دارد؟ آیا این رفتارها انسانی است؟

باید گفت رفتار ارگان‌ها و سازمان‌های مسئول، خصوصاً در قوه‌ی قضاییه در مواجهه با پرونده‌ی قتل کیانوش بسیار ناعادلانه، سوال‌برانگیز و به دور از انصاف و انسانیت بوده است. مسئولین ذیربط از وظیفه خود در این پرونده شانه خالی کرده، دروغ گفته و فرافکنی می‌کنند. دردآورتر و جالب‌تر اینکه در مواردی بجای محکومیت این جنایت بزرگ، بی‌شرمانه آن را انکار می‌کنند. دروغگو، خائن و خائن، ترسو است. اما در جواب دروغگویان و انکارکنندگان واقعیات باید گفت که اگر کیانوش کشته نشده پس چه اتفاقی برایش رخ داده است؟ و او اکنون کجاست؟!

مطمئناً تغییراتی که بلافاصله در شکل ظاهری ساختمان پایگاه بسیج ۱۱۷ عاشورا صورت گرفت نیز در راستای همین ادعا و برای پاک کردن صورت این مساله است؟!

 

بر کسی پوشیده نیست که مناطق مختلف از نظر امنیتی و نظامی تقسیم‌بندی شده‌اند و هر منطقه مسئولی دارد و امکانات، تعداد نفرات، اسلحه ها، گلوله‌ها و جزئیات یک مرکز نظامی ثبت بوده و در اختیار مقامات و سازمان‌های فوق قرار دارد. چگونه ممکن است در یک پایگاه، گلوله‌های متعددی به سوی افراد شلیک شود اما مسئولین مربوطه نتوانند بفهمند چه اتفاقی و چگونه رخ داده است؟

با اینکه بارها گفته‌ایم دیه و مواهب نمی خواهیم، قاتل را معرفی کرده و پاسخ پرسش هایمان را بدهند، همواره مراجع مختلف به شکل‌های گوناگون، به خانواده و وکیل مان پیشنهاد دریافت دیه داده اند. حضور افراد از طرف ارگان‌ها و سازمان‌های مختلف حکومتی در منزل ما و آوردن تابلو، لوح‌ها و … برای به اصطلاح دلجویی به چه منظوری بوده است؟

 

کسانی هم بودند که تلاش‌های فراوانی کردند تا به دلایلی جالب از جمله همنوردی کیانوش با دانشجویان در برنامه‌های کوهنوردی و تنبورنوازی برای آنها او را که به ملیت ایرانی و هویت کُردی خود افتخار می‌کرد، به حزب یا گروهی مشخص منسوب کنند تا بتوانند جنایت رخ داده را وارونه جلوه دهند و از این طریق خانواده را به سکوت وادار کنند. هر روز داستانی تازه به شکلی جدید و با سرمایه‌گذاری کلانی عنوان می‌شود. شاید امروز ثروت، قدرت و منفعت، نویسنده و کارگردان و بازیگران فیلم سرتاسر دروغ «قلاده‌های طلا» و امثال آن را به ساختنش ترغیب کند؛ ولی مطمئناً خون کیانوش و کیانوش‌ها، خائنان راه آزادی این کشور را خوار و رو سیاه خواهد کرد.

ما، همه‌ی مسئولین را به رعایت اخلاق، انصاف و انسانیت در گفتار و رفتار دعوت می‌کنیم. پیشنهادمان هم به مسئولین امنیتی این است در روزهایی با لباس عادی! و به قصد کنترل رفت و آمدها بر سر مزار کیانوش در قطعه ۵۸ آرامگاه باغ فردوس کرمانشاه یا آن حوالی حاضر می‌شوند، حرف های مردم را هم گوش کنند که چه می‌گویند و با چه عناوینی از آنها یاد می‌کنند! و نسبت به اعمال و رفتارهایشان چه نظری دارند.

از کسانی هم که سعی کردند از زبان خانواده‌های جانباختگان حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری، نامزدهای معترض در انتخابات یا همفکران آنان را مسبب رخ دادن این جنایت بدانند و یا حتی یک یا چند نفر از دوستان و یا همفکران کیانوش را به عنوان قاتلانش معرفی کنند، باید پرسید در ذهنتان چه می‌گذرد؟ آیا دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اید که از طرف خانواده‌ی ستم کشیده ما این گونه سخن می‌گویید و برای این و آن خط و نشان می‌کشید؟ چه کسی به شما اجازه داده است در تریبون‌ها و رسانه‌هایی که ناعادلانه بر آن چنگ زده و اشغال کرده‌اید با گستاخی تمام به جای ما اینگونه ابراز عقیده کنید؟

در این میان بسیاری از نخبگان سیاسی و مدنی و برخی مدعیان اصلاح طلبی نیز، در حوادث پس از انتخابات، به درستی عمل نکرده‌اند و در مواردی تناقض، تضاد و کوتاهی در رفتار و گفتارشان نمایان شد؛ اما از دید خانواده‌ی آسا، آقایان کروبی و موسوی در جریان انتخابات ۸۸ و حوادث پس از آن سربلند بوده اند. خانواده آسا ضمن آرزوی سلامتی برای آقایان مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی و خانم دکتر زهرا رهنورد و ضمن قدردانی از درایت، شجاعت، مقاومت و وفاداریشان به مردم، آرزوی آزادی هر چه سریع‌تر آنان و همه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی کشور را دارد. همچنین برای محمد خاتمی، توانایی و شجاعت بیشتر در پیشبرد اعتقاداتش و انجام اموری که در پیش گرفته و از او انتظار می‌رود آرزومند است.

 

 

متن پیام میرحسین موسوی:

شهادت شهد شیرین رضای حق است

اینجانب شهادت کیانوش آسا این بنده برگزیده خدا را به ملت شریف ایران، بخصوص مردم مقاوم و نستوه استان کرمانشاه، خانواده گرامی و وفادار و بازماندگان محترمش تبریک و تسلیت می‌گویم و صمیمی‌ترین درود خود را بر روح پاک و خون به ناحق ریخته او نثار می‌کنم.

والسلام علی عبادالله الصالحین – میرحسین موسوی خامنه

 

همچنین لازم می‌دانیم به عملکرد بسیاری از رسانه‌های داخلی در مواجهه با این جنایت اعتراض کنیم. باید گفت رسالت رسانه بیان واقعیات و انتقال درد و رنج‌های مردم است؛ اما بسیاری از رسانه‌های حکومتی با آزادی مطلق و بدون اینکه به هیچ فرد یا نهادی پاسخگو باشند، سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه می‌دهند و در خبرها دروغ می‌گویند، دروغ می‌نویسند و واقعیات را وارونه جلوه می‌دهند. آنها توجه نمی‌کنند که امروزه دیگر قرنطینه‌ی اطلاعاتی امکانپذیر نیست و این سخنان ناصواب، در نهایت، تاثیر منفی بر مشروعیت خود آنان خواهد داشت.

ما حاضر بوده و هستیم حتی با همین رسانه‌ها مصاحبه داشته باشیم، به شرطی که گفته‌های ما بطور کامل منتشر شود تا افکار عمومی به قضاوت بنشینند. خانواده‌ی آسا از رسانه‌هایی که بدیهی ترین واقعیات را هم انکار می‌کنند، دعوت می‌کند تا در خانه مان حضور یابند و رنج‌هایی را که در فقدان کیانوش بر ما وارد شده از نزدیک ببینند، بشنوند و درک کنند؛ شاید وجدان خفته گردانندگانشان بیدار شود و از این پس از صحنه‌سازی و دروغ‌پردازی‌های گوناگون دست بردارند و یا حداقل بخشی از حقیقت را بپذیرند. از رسانه‌های مستقل نیز انتظار می‌رود در پیگیری اینگونه فجایع، جدیت بیشتری از خود نشان دهند. چرا که تکریم و ادامه‌ی راه کسی که به خاطر دفاع از حقانیت و انسانیت، جانش را فدا کرده، وظیفه‌ی اخلاقی تک تک ماست و بدون شک این رسانه‌ها، شرایط بهتری برای پیگیری وضعیت جانباختگان و آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات دارند.

با امید اندکی که به نمایندگان دوره هشتم مجلس شورای اسلامی داشتیم، علاوه بر ریاست قوه قضائیه، به کمیته‌ی ویژه حوادث پس از انتخابات که از سوی آنها تشکیل شد و برخی ارگان‌های دیگر از جمله ریاست قوه قضاییه، شورای عالی امنیت ملی، رئیس مجلس، کمیسیون امنیت ملی و اصل ۹۰، فراکسیون نمایندگان کُرد و تک ‌تک نمایندگان کرمانشاه در مجلس، نامه نوشتیم و نسخه ای از گزارش‌های موجود پرونده قتل کیانوش را پیوست نامه‌ها برایشان ارسال کردیم، اما نه تنها پاسخی دریافت نکردیم، بلکه با قرائت نتیجه‌ی گزارش کمیته‌ی ویژه در صحن علنی مجلس، ناباورانه شاهد بودیم که واقعیات وارونه شده و اصل مطلب از قلم افتاده است.

متن گزارش منتشر شده از سوی مجلسی که باید نماینده‌ی ملت باشد، گفتار و رفتار نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را برای ما تداعی کرد. گزارشی که حتی اعتراض برخی نمایندگان همان مجلس را نیز در پی داشت. ما همواره پیگیر این جنایت بوده ایم و از مسئولین خواسته ایم که صدای دادخواهی ما را بشنوند و رسیدگی کنند. هرچند جای بسی تاسف است که برای تاثیرگذاری این صدا، راه دراز، موانع و سدهای بزرگی در پیش است.

ما مدت هاست از این مجلس قطع امید کرده‌ایم و مراجع پیگیر این قضیه، فعالان نهادهای حقوق بشری بوده اند. بی تردید حقوق بشر یک ارزش جهان شمول و خواسته همگانی است. حق حیات، بدیهی‌ترین حق انسان است و بی شک قتل کیانوش و محرومیت او از این حق، نقض حقوق اولیه بشر است. ما از همه فعالین اجتماعی و سیاسی و انجمن‌ها و نهادهای حقوق بشری داخل و خارج کشور درخواست می‌کنیم که همچنان پیگیر این جنایت باشند و در این راستا تلاش‌های لازم را انجام دهند و از همه عزیزانی که تاکنون همراهمان بوده‌اند بخصوص وکیل محترم دکتر صالح نیکبخت که پیگیری قضایی آن را برعهده داشت صمیمانه تشکر کنیم.

خانواده‌ی آسا ضمن تقدیر از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد (که جمهوری اسلامی هم از اولین اعضای آن می‌باشد) و تشکر از انتخاب گزارشگر ویژه‌ این شورا در امور ایران، که در گزارش دوم خود‌ به‌ مساله قتل کیانوش اشاره کرده، از آقای احمد شهید تقاضا دارد تا از قوه قضاییه بخواهد جزییات کامل پرونده کیانوش و مدارک و گزارش‌های ضمیمه‌ی آن را که در بیمارستان رسول اکرم، پزشکی قانونی، شعبه هفتم دادسرای جنایی، اداره آگاهی ‌شاهپور و نزد قاضی پرونده قرار دارد و بسیاری دیگر از مدارک و شواهد که به دلیل مهر ‌محرمانه ‌روی پرونده، دور از دسترس خانواده نگهداری می‌شود، به طور کامل در اختیار ایشان قرار دهند و در صورت حضورشان در ایران، امکان ملاقات با ایشان را داشته باشیم. ما آمادگی داریم در ملاقات حضوری در ایران و یا کشوری دیگر با آقای احمد شهید، مدارک و مستندات خود را به همراه شرح جزئیات واقعه به ایشان ارائه ‌کرده و با وی گفتگو کنیم تا زوایای پیدا و پنهان این جنایت، بیش از پیش بر او و همگان روشن و آشکار گردد.

خانواده‌ی آسا همچنین خواستار پیگیری این پرونده‌ توسط دبیرکل، رئیس و کمیته سوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد، خانم کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، خانم شیرین عبادی، وکیل ایرانی برنده جایزه صلح نوبل و فعالین حقوق بشر در سازمان‌های: حقوق بشر کردستان، عفو بین‌الملل، گزارشگران بدون مرز، دیده‌بان حقوق بشر، دفاع از قربانیان خشونت، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر و همچنین کانون مدافعان و کمپین بین‌المللی حقوق بشر‌ است.

اما باید دانست این تنها، وظیفه‌ی فعالان حقوق بشر نیست که نقض حقوق افراد را پیگیری کنند بلکه همه در حد توان خود مسئولیت داریم تحقیق کنیم تا بدانیم در حوادث پس از انتخابات بر خانواده‌ها چه گذشت و چه عزیزانی کشته یا زخمی شده و مال یا آبروی چه کسانی به تاراج رفت. مردم، پیگیر این مسائل باشند و سخن و عملکرد افراد مختلف را زیر نظر داشته باشند و هیچکس بی‌تفاوت نباشد. بی‌تفاوتی برای هر جامعه‌ای بخصوص جامعه‌ی بیمار ما سم مهلک است، سمی که تاکنون بسیاری از عزیزانمان را به کام مرگ برده است. زیرا سطح آگاهی‌ها و دانایی‌های مردم است که در نهایت سرنوشت ما و کشورمان را تعیین می‌کند. به یقین می‌توان گفت منشأ بسیاری از مشکلات جامعه و تداوم آنها، افراد جامعه بوده و مقصر خود «ما» هستیم.

لازم است هر کدام از ما دانسته‌های خود را افزایش داده و با مسئولیت‌های خود آشنا باشیم و وظیفه‌ی خود را در هر جایگاه و موقعیتی که داریم بشناسیم و به درستی انجام دهیم و از افراط و تفریط بپرهیزیم، ثابت قدم باشیم و به بهانه‌های مختلف، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم و با بیزاری جستن از ظلم و حمایت از مظلومان، راه آزادی، آزادگی و عدالت را در پیش بگیریم که در این صورت، کمتر افراد و خانواده‌هایی متحمل هزینه‌های فراوان و غیر قابل جبران خواهند شد.

آرمان های خود را به کیش شخص یا اشخاص گره نزنیم و به دنبال قهرمانان یا ناجیانی نباشیم که از داخل یا خارج کشور یا از آسمان بر روی زمین سر برآورند و همه مشکلات و موانع را سریعاً رفع، و ایرانی مستقل، آباد، آزاد و پیشرفته را به ما تحویل دهند. با خرد جمعی و کسب تجربه‌های اجتماعی است که جامعه به سمت بهبود می‌رود. چرا باید برخی از خانواده‌ها نابود شده و یا در معرض نابودی کامل قرار گیرند اما بسیاری از مردم حتی قشر تحصیلکرده، دانشگاهی، نخبگان و صاحبان فکر و فرهنگ هنوز ندانند واقعیت چه بوده و چه رخ داده است؟! درست است که آگاهی‌های مردم نسبت به دوران قبل از انتخابات ۸۸ بسیار بیشتر شده اما اصلاً کافی نیست. برای افزایش سطح دانسته‌ها می‌توان از کلیه‌ی ظرفیتهای موجود خصوصاً رسانه‌های جمعی استفاده کرد.

آزادی عقیده، آزادی بیان و حق شرکت در تظاهرات و راهپیمایی مسالمت آمیز، از حقوق محرز و اولیه شهروندی است. حق اعتراضات مدنی بر طبق قوانین و میثاق‌های بین المللی و اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر تأیید شده است و اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز آن را تأیید و بر آن تأکید می‌کند. ما به عنوان ملت باید حق اعتراض به مقامات کشورمان را داشته باشیم؛ مگر نه اینکه این مقامات نیز افرادی چون ما هستند و همگی در برابر قانون یکسانند. جامعه‌ی مترقی، جامعه ای است که در آن همه افراد از هر نوع تفکر، دین، آیین، نژاد، مکتب و زبان آزاد باشند. حتی اگر رفتاری خلاف هر یک از اصول قانون از سوی شخص یا گروهی معترض صورت گرفت، برخورد با آنها باید طبق مفاد مصرح قانونی در دادگاه صالحه، با حضور وکیل و هیئت منصفه با نهایت بی طرفی، بصورت علنی و در حضور رسانه‌ها انجام شود. حق راهپیمایی در اصل ۲۷ قانون اساسی تنها برای موافقان، حامیان و مواجب بگیران حکومت نیست؛ منتقدان، معترضان و مخالفان هم در آن حق دارند. اگر در حوادث پس از انتخابات، مطابق قانون عمل می‌شد و حقوق مندرج در قانون اساسی به رسمیت شناخته می‌شد، ما و بسیاری دیگر از خانواده‌ها عزادار نمی شدیم. حقوقی که نادیده گرفته شد تا وضعیت به جایی برسد که فقر و تورم، گرانی، اختلاس و فساد، تحریم و خطر جنگ و وابستگی و سرشکستگی بر سر ملت ایران ببارد. آیا استفاده از زور و اسلحه ی نیروهای سپاه، بسیج و انتظامی در مقابل مردم، صحت و مشروعیت انتخابات را تایید و تضمین کرد؟

اندوهمان فراوان و دعایمان این است بلایی که بر سر ما آمد دامن قاتلین را بگیرد تا شاید با تجربه‌ی یکسان این واقعه، به درک حقیقت برسند و از ادامه‌ی راهی که در پیش گرفته اند، دست بردارند. هرچند مسئولان به این امید که پرونده‌ی این جنایت مشمول گذر زمان شود تاکنون به آن رسیدگی نکرده اند، اما هیچگاه زمان باعث فراموشی آن نمی شود و به زودی پرده‌ها کنار رفته، حقیقت عیان شده و پیشانی سیاه قاتلان با تمام توان هدف قرار می‌گیرد. ما هیچگاه در هیچ شرایطی و با هیچ ترفندی در برابر این ظلم بزرگ و جنایت آشکار سکوت نخواهیم کرد و منفعلانه امور را به دست قضا و قدر نخواهیم سپرد؛ بلکه با جدیت تمام و طلب یاری از پروردگار، علاوه بر ادامه ی راه کیانوش، همواره و مصرانه به دنبال معرفی، محاکمه و مجازات علنی آمران و عاملان با هر لباس و در هر مکان بصورت صریح، روشن و دقیق و با حضور خانواده می‌باشیم.

خانواده‌ی آسا، خون کیانوش را به آرمانهای انسانی این ملت آزادیخواه و جامعه کُرد تقدیم می‌کند و فریاد می‌زند کیانوش آسا زنده‌تر و پویاتر از گذشته در راه اعتلای آزادی و انسانیت می‌کوشد. آری؛ کیانوش اکنون آرام گرفته است اما او در دلهای همه عاشقان راه آزادی زنده است و یاد و نامش هر لحظه انگیزه ی ادامه ی تلاشها برای تحقق ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته خواهد بود.

به امید آزادی و سرافرازی ملت ایران

خانواده آسا

۱۱ آذر ۱۳۹۱ 


منبع: کلمه 


 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  


مادر مجید دری: دانشجویان یادشان نرود که مجید و امثال مجید  در چه شرایطی هستند

Posted: 06 Dec 2012 07:54 AM PST

مژگان مدرس علوم
جرس: «دانشجو و دانشگاه حرمتی دارد و هیچگاه سر در برابر هیچ کس خم نمی کند و تن به ذلت هیچ عافیت خواهی نمی نهد و در برابر قدرت طلبان زورگو می ایستد. نمی هراسد و به چالش می کشد. جان می دهد و می ایستد، خون می دهد و می ماند، عمر می گذارد و بارور می کند. شما که می دانید دانشجو کیست و دانشگاه کجاست این درخت اگر بخشکد همه ما مسئولیم، آری، همه ما.»

این جملات، بخش هایی از نوشته مجید دری است؛ دانشجوی دربندی که از سال 87 با تعلیق های پی در پی از سوی کمیته انضباطی دانشگاه علامه مواجه بوده، بارها و بارها در تجمعات قبل ار انتخابات به احکام خود و دیگر دانشجویان محروم از تحصیل اعتراض کرده است.
مجید دری روز هیجدهم تیرماه سال 88 در منزل خواهرش در قزوین بازداشت شد. این دانشجوی محروم از تحصیل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در دادگاه بدوی به ده سال زندان محکوم شد که طبق حکم، پنج سال از آن را باید در تبعید بگذراند. این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش سال تغییر یافت. او در طی دوران محکومیت خود با فشارهای زیادی از جمله محرومیت از حق مرخصی و آزادی مشروط روبرو بوده است.
به همین مناسبت "جرس" با منور هاشمی، مادر مجید دری به گفت و گو پرداخته که متن آن در پی می آید:


خانم هاشمی از آخرین ملاقات خود با مجید برایمان بگویید؟
من و پدرش الان در راه برگشت از بهبهان هستیم و توانستیم یک ساعتی مجید را ببینیم. 65 روز بود که به علت بدی هوا و بسته بودن راه نتوانسته بودیم به دیدن مجید برویم. چهارده و پانزده ساعت این مسیر را تا بهبهان با این سن و وضعیت جسمانی مان می رویم. دیروز ساعت دو از خانه بیرون زدیم و اتوبوس از ترمینال جنوب حرکت کرد و ساعت نه صبح بهبهان رسیدیم. بعد از بازرسی بدنی و مقدمات دیگر، توانستیم مجید را ملاقات کنیم. دوباره ساعت یک با اتوبوس به طرف تهران حرکت کردیم و الان وسط جاده در شهرضای اصفهان اتوبوس برای شام نگه داشته است که می توانم با شما صحبت کنم.


صدایتان خیلی گرفته است.
اینقدر اعصاب و حالم بد است که در اتوبوس حالم بهم خورد و مسافران دورم جمع شدند و کمک کردند تا حالم کمی بهتر شد. فقط از خدا می خواهم یک صبری به ما و مجید بدهد تا این روزها را با سربلندی طی کنیم.


در این ملاقات وضعیت روحی و جسمی مجید چطور بود؟
پسرم ضعیف شده بود و رنگ و روی زردی داشت. هیچ کاری هم از دستم بر نمی آید.


علت مخالفت با مرخصی مجید در لحظات آخر چه بود؟
کسی که پاسخگو نیست. از شش ماه پیش برای مرخصی مجید پیگیری می کردیم تا در عروسی برادرش بتواند حضور داشته باشد. خودشان تماس گرفتند و گفتند وثیقه 250 میلیون تومانی بیاورید و با مرخصی اش موافقت کردند. حتی روز مرخصی اش را هم تعیین کردند و ما بلیط گرفتیم تا برویم بهبهان و مجید را با خودمان بیاوریم که یک دفعه گفتند دادستان با مرخصی مخالفت کرده است.
وقتی گفتند دادستان گفته مخالف است، دو روز به حالت فلج افتاده بودم. اگر از اول موافقت نمی کردند، مسئله ای نبود اما اینکه موافقت کنند و بعد از این همه دوندگی از جمله تهیه وثیقه، ثبت و کارشناسی ملک و کلی هزینه که پرداخت کردیم، یک دفعه روز آخر بگویند، نمی شود، واقعا جز اذیت چیزی دیگری نیست. دو روز پدر مجید که 69 سالش است، رفت و آنجا نشست تا جواب بگیرد که چرا موافقت نکردند اما کسی جوابش را نداد.


خود مجید می دانست که قرار است به مرخصی بیاید؟
به خود مجید چیزی نگفته بودیم تا زمانیکه تمام کارها تمام شود؛ بعد که بلیط را گرفتیم و قرار شد دنبال مجید برویم، به او گفتیم تا آماده باشد تا بیاییم دنبالش. بعد هم که مخالفت کردند.


واکنش مجید چه بود؟
وقتی فهمید اینکار را کرده اند، گفت: من می دانستم اینها نمی گذارند به مرخصی بیایم، تنها قصدشان از موافقت اولیه و مخالفت لحظه آخر، اذیت من و شما بوده است. خیلی اعصابش از این کار آنها بهم ریخته بود. بیشتر هم از اینکه ما ناراحت شدیم، رنج کشید. خدا شاهد است که اشک من و خواهرش در عروسی خشک نمی شد. اصلا نفهمیدیم چطور عروسی برگزار شد، فقط به فکر مجید و تنهایی اش بودیم. من در دفتر دادستانی هم گفتم که انشالله خدا غم را از خانه هایشان بیرون نبرد و خدا جواب هر کسی که مسبب این ظلم ها است را بدهد.


برای آزادی مشروط اقدام کرده اید؟
بله، برای آزادی مشروط رفتم اما می گویند به زندانی های تبعیدی آزادی مشروط تعلق نمی گیرد. حالا من که بندهای قانونی را بلد نیستم و نمی دانم چنین چیزی در قانون آمده یا نه؟


در روز دانشجو قرار داریم و مجید در پشت میله های زندانی در تبعید، چه حسی دارید؟
تنها چیزی که یادم می آید، این است که مجید را ترم به ترم از تحصیل محروم کردند؛ بعد هم در حالی که بیست واحد درسی اش مانده بود از ادامه تحصیل ممنوع شد و بعد هم حکم اخراجش را دادند. الان سی و دو سال دارد، باید دکترای خود را می گرفت. چه بگویم که یک دنیا فریاد دارم. وقتی به دانشگاهش رفتم و گفتم که حداقل فوق دیپلمش را بدهید، گفتند که ما هیچ مدرکی نمی دهیم. اگر هم دیپلمش را می خواهید اول باید با دانشگاه تسویه حساب کنید و پول بدهید تا دیپلمش را بدهیم. جرم مجید من تنها این بود که به محرومیت از تحصیل خود، اعتراض داشت.


آیا صحبتی با دانشجویان ایران دارید؟
من این روز را به تمام دانشجویان تبریک می گوییم و آرزوی موفقیت برای آنها دارم. دانشجویان یادشان نرود که مجید و امثال مجید در چه شرایطی هستند و یاد آنها را زنده نگه دارند.
 

سکوت دانشگاه، مقدمه فریادی است که جان و تن دیکتاتورها را خواهد لرزاند

Posted: 06 Dec 2012 06:06 AM PST

بیانیه دفتر تحکیم وحدت به مناسبت روز دانشجو
جـــرس: دفتر تحکیم وحدت با صدور بیانیه ای به مناسبت فرا رسیدن ١٦ آذر، روز دانشجو را به جامعه دانشگاهی کشور تبریک گفته و ضمن اعتراض به فضای خفقان حاکم بر دانشگاههای کشور، خاطر نشان کرده است که "سکوت دانشگاه، مقدمه فریادی است که جان و تن دیکتاتورها را خواهد لرزاند."

 

به گزارش دانشجونیوز، در بیانیه دفتر تحکیم وحدت آمده است که جنبش دانشجویی ایران از درون تاریکخانه استبداد شعله ای بر افروخته که جز با فرا رسیدن روشنایی آرام نخواهد گرفت.


این اتحادیه دانشجویی با اعتراض به سیاست های وزارت علوم در تفکیک جنسیتی در حدود ٦٠٠ کد-رشته دانشگاهی در بیش از ٦٠ دانشگاه کشور اضافه می کند "تفکیک و سهمیه‌بندی جنسیتی علیه زنان امروز لبه برنده تیغی است که گلوی دانشگاه را می‌برد. نگاه واپس‌گرایانه حاکمان به زن بیش از هر زمانی هویدا شده و دانشجویان دختر بیشترین سهم را از تبعیض و ظلم متحمل می‌شوند".


تعطیلی انجمن های اسلامی منتقد وگسترش نقش نهادهای دانشجویی وابسته به سپاه پاسداران مانند بسیج دانشجویی در حالی مورد انتقاد دفتر تحکیم وحدت قرار گرفته که نسبت به آیین نامه جدید وزارت علوم برای تعطیلی شوراهای صنفی دانشکده ها و تاسیس و گسترش دفاتر بسیج دانشکده ای هشدار می دهد.


در بخش دیگری از بیانیه دفتر تحکیم آمده است: استفاده از امکانات فضاهای مجازی، شکل‌دهی به گروه های مطالعاتی، انتشار نشریات و تشکیل گروه های کوچک صنفی، سیاسی، فرهنگی و هنری در جهت تقویت همبستگی و استفاده از تمام ظرفیت دانشگاه گام‌هایی موثر برای عبور از شرایط سخت فعلی است. ارتباط با فعالین سابق دانشجویی و فعالین دانشگا‌های دیگر می توان به انتقال تجریه و همفکری کمک به سزایی باشد. عقلانی کردن و کنترل هزینه از دیگر مواری است که دفتر تحکیم وحدت در شرایط فعلی بر آن تاکید دارد. اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان سراسر کشور از تمام دانشجویان می خواهد برای کسب استقلال دانشگاه و مبارزه با استبداد با امید به آینده به سازماندهی هوشیارانه فعالیت های دانشجویی بپردازند.


اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان سراسر کشور ضمن تاکید بر آزادی همه زندانیان سیاسی و رهبران جنبش سبز با اشاره به نام شمار زیادی از دانشجویان زندانی که به احکام طولانی مدت حبس محکوم شده و یا در تبعید هستند، به مسئولان حکومت هشدار می دهد که انتهای بیراهه‌ی امروزشان جز دره‌ نفرینی نیست که دیکتاتورها یکی پس از دیگری در آن سقوط می‌کنند.


دفتر تحکیم وحدت در پایان ضمن تبریک فرا رسیدن روز دانشجو به جامعه دانشگاهی کشور و گرامیداشت یاد تمام دانشجویان شهید از آذران اهورایی تا ژاله، آسا و مختاری مجدداً، خواستار آزادی تمام دانشجویان زندانی شده است که به جرم آزادی‌خواهی دربندند و می افزاید: تاریخ پر فراز و نشیب جنبش دانشجویی شاهد آن است که سکوت دانشگاه، مقدمه فریادی است که جان و تن دیکتاتورها را خواهد لرزاند.


متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
١٦ آذر دوباره با تمام زخم‌ها و امیدهایش از راه رسید. ۵٩ سال از آن روز می‌گذرد و هنوز قطره های خون بر خیابان‌های دانشگاه می‌جوشد. قندچی، بزرگ‌نیا و شریعت‌رضوی ستاره شدند و حالا همه می‌دانند که نه دانشگاه به دیکتاتوری تن می‌دهد و نه دیکتاتورها دانشگاه سرافراز را تحمل می‌کنند.
٢۵ سال بعد از ١٦ آذر ١٣٣٢، سقوط شاه، بذر امید را کاشت غافل از آن که از آن درخشش کوتاه آزادی تا سحر هنوز راه بسیار بود. در کوتاه زمانی، حاکمیت پسا-انقلابی آنچنان گلوی آزادی را فشرد که گویی هرگز از آزادی سخنی نرفته است. تیر زهرآگین انقلاب فرهنگی را آنچنان به جان دانشگاه نشاندند که سربازان تاریکی گمان کردند ریشه درخت تنومند جنبش دانشجویی برای همیشه خشکیده است.
دهه هفتاد اما در حالی فرا رسید که جنبش دانشجویی بار دیگر توشه از اندیشه های نو برداشته، در مسیر مبارزه با استبداد گام نهاد. کوی دانشگاه تهران، تیرماه ١٣٧٨، به خاک و خون کشیده شد، عزت ابراهیم نژاد، "جوانی که شور عشق در سینه داشت، چون سینه سرخان خنیاگر" با رویای رهائی رفت و دانشجویان تنها به جرم آگاهی محکوم شدند. نه نشانی از راکبان قدرت بود و نه تدارکاتچی‌هایشان. اما جنبش دانشجویی باز هم با استبداد سر سازش نداشت. از تهران تا تبریز، از اصفهان تا بابل، شیراز، همدان، شهرکرد، مازندران، مشهد، سیستان و بلوچستان، کردستان و خوزستان و بسیاری از دانشگاه ها در سراسر ایران بارها فریاد زدند که دانشگاه زنده است و استبداد رفتنی است. سال ٨٨ باز هم داستان کوی بود و داستان توحش پاسبانان ولایت.
این مقدمه به درازا کشید تا به یاد آوریم که جنبش دانشجویی ایران از درون تاریکخانه استبداد شعله ای بر افروخته که جز با فرا رسیدن روشنایی آرام نخواهد گرفت.
از سال ١٣٨٤ با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد استقلال نسبی دانشگاه‌های کشور با انتصابی کردن روسای دانشگاه‌ها کاملاً از میان رفت و انقلاب فرهنگی دوم آرام به جریان گذاشته شد. سرکوب فعالین دانشجویی از طریق کمیته های انضباطی، تعطیلی انجمن‌های اسلامی منتقد، ممنوع الورود و ستاره دار کردن دانشجویان در دوره اول محمود احمدی نژاد به امری معمول در میان دستگاه سرکوب تبدیل شده بود. دوره اول احمدی نژاد در حالی به پایان می رسید که صدای دانشگاه همچنان رسا بود.
خرداد ٨٨ شد و جنبش دانشجویی بعد از ده سال، شعارها و آرمان‌های خود را این بار در میان افواج مردم در خیابان‌های کشور می‌دید. با این وجود سرکوب گسترده و کشتار معترضین بار دیگر نشان داد که استبداد برای حفظ قدرت از هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کند. پس از آن روزها، دیکتاتور تصمیم گرفت انتفام آبروی رفته‌اش را از دانشگاه و دانشجو بگیرد.
تفکیک و سهمیه‌بندی جنسیتی علیه زنان امروز لبه برنده تیغی است که گلوی دانشگاه را می‌برد. نگاه واپس‌گرایانه حاکمان به زن بیش از هر زمانی هویدا شده و دانشجویان دختر بیشترین سهم را از تبعیض و ظلم متحمل می‌شوند. در سال تحصیلی جاری در بیش از ٦٠ دانشگاه و حدود ٦٠٠ کد-رشته دانشگاهی تفکیک جنسیتی صورت گرفته است. در بسیاری از موارد دانشجویان دختر در تحصیل در کد-رشته های مختلف تحصیلی محروم شده اند. سهمیه‌بندی جنسیتی، تبعیض در ظرفیت رشته های پرطرفدار دانشگاهی، پذیرش بومی و گسترش دانشگاه های تک-جنسیتی از جمله موارد دیگری است که در سال‌های اخیر در صدر سیاست های وزارت علوم قرار گرفته است و رؤسای پیشرو در سرکوب، مورد تقدیر قرار گرفته‌اند.
پس از تعطیل کردن انجمن‌های اسلامی عضو دفتر تحکیم وحدت و جعل تشکل‌هایی با عناوین مشابه توسط اعضای بسیج دانشجویی، اکنون نوبت به یکی از آخرین سنگرهای مستقل دانشجویان یعنی شوراهای صنفی رسیده است تا مورد هجوم عوامل وزارت اطلاعات در نظام دانشگاهی قرار گیرند. در حالی که شوراهای صنفی در دانشکده‌ها و دانشگاه‌های مختلف کشور به عرصه‌ای برای تجلی رأی دانشجویان و پیگیری مشکلات صنفی مبدل شده بود، وزارت علوم با تصویب آیین نامه ای جدید قصد دارد تا با تعطیلی کلیه شوراهای صنفی مستقل، در هر دانشگاه تنها یک شورای صنفی فرمان‌بردار مدیران وابسته برپا کند. محدود سازی و نابود کردن شوراهای صنفی که دستاورد بزرگ دانشجویان در دهه های اخیر بوده ، در حالی صورت می‌گیرد که از سوی دیگر در بسیاری از دانشگاه های کشور طرح بسیج دانشکده‌ای در حال اجرا است. بسیج دانشجویی که تجلی بارز سلطه سپاه بر بدنه دانشگاه‌های کشور است، به همراه رؤسای حراست، مسئولان کمیته‌های انضباطی، معاونین دانشجویی و روسای دانشگاه عاملان اصلی سرکوب دانشجویان و استاید منقد در سال های اخیر بوده اند.
١٦ آذر امسال در حالی فرا می رسد، که دانشجویان بسیاری همچنان در زندان های جمهوری اسلامی تاوان ایستادگی در برابر نظام استبدادی را می‌پردازند. بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، در حالی به ١٠ سال زندان محکوم شده که جز برای استقلال دانشگاه و آزادی مردم فعالیت نکرده است. مجید توکلی، سومین سال بازداشت خود را در حالی در زندان رجایی شهر می‌گذراند که پس از سخنرانی انتقادی علیه دیکتاتور در روز دانشجو بازداشت و به ٨ سال و نیم زندان محکوم شده است. علی اکبر محمدزاده دبیر انجمن اسلامی دانشگاه شریف دوران ٦ سال حبس خود را در زندان اوین تحمل می‌کند. سروش ثابت دیگر دانشجوی نخبه دانشگاه شریف به ٢ سال زندان محکوم شده و ضیا نبوی محکومیت ١٠ ساله را خود به دلیل دفاع از حق تحصیل را در زندان کارون اهواز و در تبعید می‌گذراند. مجید دری دوران ٦ ساله حبس خود به جرم اعتراض به محرومیت از تحصیل را در زندان بهبهان سپری می‌کند. سیاوش حاتم دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی سینا همدان به ١٦ ماه حبس محکوم شده است. شبنم مددزاده دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم همچنان در حال گذراندن حکم ۵ سال حبس در بند زنان اوین است. داور حسینی دانشجوی دانشگاه اصفهان به ٦ سال حبس محکوم شده است. ایقان شهیدی و سارا محبوبی از دانشجویان بهائی علاوه بر محرومیت از تحصیل به دلیل باورهای مذهبی به ترتیب به ۵ سال و ١٠ ماه زندان محکوم شده اند. آرش صادقی دانشجویی که مادر خود را بر اثر حمله مأموران امنیتی از دست داده به ۵ سال زندان محکوم شده و در سلول انفرادی است. مهدی خدایی از فعالین به نامِ دانشگاه آزاد به ٧ سال زندان محکوم شده است. عماد بهاور و امید کوکبی هر کدام به ١٠ سال زندان و سعید جلالی فر و امیر گرشاسبی نیز به ٣ سال زندان محکوم شده اند. حبیب الله لطیفی در زندان سنندج زیر حکم اعدام است. حسن اسدی زیدابادی به ۵ سال، حامد امیدی ٣ سال، حامد روحی نژاد ١١ سال، نانین دیهیمی ٨ ماه، وحید علیقلی پور ١ سال، شاهین زینعلی ٢ سال و سه ماه، نوید نزهت ١ سال، علی ملاحاجی و آرش محمدی ١ سال، علی سالم و فرشته شیرازی هر کدام به ٢ سال زندان محکوم شده اند.
چندین هفته پیش نیز، یاشار دارالشفا برای گذراندن حکم ۵.۵ سال و نسیم سلطان بیگی برای گذراندن ٣ سال حبس به زندان اوین فراخوانده شده و در حال سپری کردن دوران محکومیتند.
با وجود تمام این فشارها، جنبش دانشجویی به راه خود ادامه خواهد داد. دفتر تحکیم وحدت همانگونه که پیش از این در بیانیه "راهبرد جدید فعالیت‌های دانشجویی در دانشگاه‌ها" اعلام کرده از دانشجویان می خواهد با تمرکز بر شیوه‌های جدید فعالیت، شبکه‌سازی درون دانشگاه‌ها و فعال کردن هسته‌های کوچک دانشجویی به تقویت مجموعه های دانشجویی پرداخته و توان خود را برای حفظ استقلال دانشگاه و مبارزه با استبداد به کار گیرند. تاکید بر حقوق صنفی و تمرکز بر نقاط ضعف مجموعه مدیریتی دانشگاه و وزارت علوم می تواند به نقطه قوت فعالیت های دانشجویی تبدیل شود. استفاده از امکانات فضاهای مجازی، شکل‌دهی به گروه های مطالعاتی،انتشار نشریات و تشکیل گروه های کوچک صنفی، سیاسی، فرهنگی و هنری در جهت تقویت همبستگی و استفاده از تمام ظرفیت دانشگاه گام‌هایی موثر برای عبور از شرایط سخت فعلی است. ارتباط با فعالین سابق دانشجویی و فعالین دانشگا‌های دیگر می توان به انتقال تجریه و همفکری کمک به سزایی باشد. عقلانی کردن و کنترل هزینه از دیگر مواری است که دفتر تحکیم وحدت در شرایط فعلی بر آن تاکید دارد. اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان سراسر کشور از تمام دانشجویان می خواهد برای کسب استقلال دانشگاه و مبارزه با استبداد با امید به آینده به سازماندهی هوشیارانه فعالیت های دانشجویی بپردازند.
این اتحادیه دانشجویی همچنین به رهبر و مسئولان جمهوری اسلامی هشدار می‌دهد که مسیر سعادت جز تن دادن به خواست ملت نیست و انتهای بیراهه‌ی امروزشان جز دره‌ نفرینی نیست که دیکتاتورها یکی پس از دیگری در آن سقوط می‌کنند. آزادی رهبران جنبش سبز، آقایان موسوی و کروبی، و تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی شروعی برای تمکین در برابر خواست ملت است.
دفتر تحکیم وحدت در پایان با تبریک فرا رسیدن روز دانشجو به جامعه دانشگاهی کشور و گرامیداشت یاد تمام دانشجویان شهید از آذران اهورایی تا ژاله، آسا و مختاری مجدداً، خواستار آزادی تمام دانشجویان زندانی است که به جرم آزادی‌خواهی دربندند. تاریخ پر فراز و نشیب جنبش دانشجویی شاهد آن است که سکوت دانشگاه، مقدمه فریادی است که جان و تن دیکتاتورها را خواهد لرزاند.
اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان سراسر کشور
دفتر تحکیم وحدت
١٦ آذر ١٣٩١


 

واکنش ژیلا بنی یعقوب، روزنامه‌نگار زندانی، به دستور دادستان برای قطع تلفن‌ها و ملاقات‌ها

Posted: 06 Dec 2012 04:41 AM PST

جـــرس: ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و سردبیر وب سایت کانون زنان ایرانی ۱۱ شهریورماه سال جاری برای گذراندن حکم یک سال زندانش راهی زندان اوین شد.

 

به گزارش کلمه، او از آن زمان تاکنون از دیدار همسرش بهمن احمدی امویی، دیگر روزنامه نگار زندانی که در زندان رجایی شهر به سر می‌برد محروم مانده است. این زندانی همچنین مانند دیگر زندانیان بند زنان زندان اوین از حق هر گونه تماس تلفنی و ملاقات حضوری با خانواده‌اش نیز مرحوم شده است. چند روز قبل دادستان تهران همه ملاقات های حضوری و تماس های تلفنی زندانیان بند زنان با خانواده‌هایشان را به دلایلی نامعلوم لغو کرد.


این روزنامه نگار که به ۳۰ سال محرومیت از روزنامه نگاری هم محروم شده است در حالی روزهای زندانش را می‌گذراند که نه تنها هیچ ملاقاتی با همسر زندانی‌اش ندارد که همواره در نگرانی بی‌ملاقات شدن همسرش در زندان رجایی شهر نیز به سر می‌برد.


خانواده بهمن احمدی امویی در شهرستان زندگی می‌کنند و به دلیل دوری راه قادر به ملاقات با این زندانی سیاسی نیستند و بهمن احمدی امویی تنها ملاقات کننده سال های زندانش را که حالا بیش از سه سال و نیم از آن می‌گذرد را نیز از دست داده است. بهمن احمدی امویی به پنج سال و چهار ماه حبس محکوم شده است. ژیلا بنی یعقوب در نامه کوتاهی به خواهر‌زاده ده ساله‌اش از محرومیت های این روز‌هایش سخن می‌گوید.


متن کامل این نامه به شرح زیر است:


امیر مهدی گلم، سلام
بعد از مدت‌ها، بالاخره توانسته بودم از ناظر دادیار زندان، خانم سلیمی‌زاده، اجازه یک تلفن چند دقیقه‌ای را بگیرم تا بتوانم با تو عزیز دلم کمی حرف بزنم. هر جور بود خبر دادم که چهارشنبه ساعت یک و نیم ظهر به تو زنگ می‌زنم. مادربزرگ مجبور بود آن روز نیم ساعت زود‌تر اجازه‌ات را از مدرسه بگیردتا ساعت یک و نیم در خانه باشی اینجا زندان است و من ساعت این تلفن مرحمتی را نمی‌توانستم طبق میل خودم و یا وقت مدرسه تو تغییر بدهم.
عزیزم تمام شب قبلش در رویای شنیدن صدای تو از پشت گوشی تلفن بودم. حتی بار‌ها با خودم تمرین کردم وقتی گوشی را بر می‌داری، به تو و مامان و خاله ترانه چه بگویم. چقدر آن شب خوشحال خوابیدم، به امید صبحی که صدای تو را خواهم شنید.
شنیدم چهارشنبه ظهر از ساعت یک و نیم تا چهار بعد از ظهر کنار گوشی قرمز تلفنتان نشسته بودی تا وقتی من زنگ می‌زنم زود گوشی را برداری. شنیدم آن قدر کنار گوشی نشسته‌ای تا خسته شدی و کنار‌‌ همان گوشی خوابت برده است.
عزیز دلم، چطور برای تو توضیح بدهم که آن روز بر من چه گذشت، چه گذشت وقتی گفتند که دادستان تهران دستور داده همه مجوز‌های تلفن که توسط دادیار صادر شده از همین امروز باطل است. نمی‌دانی چند بار به دفتر زندان رفتم و گفتم خواهش می‌کنم اجازه دهید فقط در حد یک جمله تلفن بزنم تا فقط به امیر مهدی و مادرم بگویم دیگر اجازه ندارم تلفن بزنم و منتظر نمانید. اما هر چه اصرار کردم قبول نکردند. چطور برای تو که فقط ده سال داری می‌توانم توضیح بدهم که گاهی وقت‌ها آدم بزرگ‌ها اصلا نمی‌فه‌مند انتظار چند ساعته یک کودک ده ساله کنار گوشی تلفن یعنی چه؟
امیر گلم می‌دانم برایت خیلی سخت بود که چند ساعت کنار تلفن نشستی تا من به تو زنگ بزنم و آخر هیچ زنگی از زندان اوین برای تو به صدا در نیامد، شنیدم خیلی نگران شده بودی. بزرگ‌تر که شدی خودت می‌فهمی که خیلی از آدم بزرگ‌ها وقتی تصمیم می‌گیرند، وقتی دستور می‌دهند، وقتی مجوز یک تلفن یا ملاقات را باطل می‌کنند، هیچ بچه‌ای را در نظر نمی‌گیرند.
آن‌ها وقتی مجوز تلفن‌های چند زندانی را باطل می‌کنندبه امیر کوچولو‌هایی مثل تو فکر نمی‌کنند، به سارا کوچولو‌ها و نیما‌ها هم فکر نمی‌کنند. سارا را که یادت هست‌‌ همان دختر هفت ساله مریم منفرد را می‌گویم. او چهارشنبه برای ملاقات با مادرش آمده بود و در آن سرما چند ساعت جلو زندان اوین منتظر ماند و آخرش بدون دیدن مادرش به خانه بازگشت.
آن‌ها که مجوز ملاقات زندانی‌ها را قطع می‌کردند، حتی لحظه‌ای هم سارا را ندیدند و به او فکر نکردند.
امیر گلم، نمی‌دانم چطور باید از تو معذرت بخواهم، به خاطر بدقولی آن روزم. البته خودت می‌دانی من بدقولی نکردم، آن‌ها به من اجازه ندادند که به قولم وفا کنم و به تو تلفن بزنم.‌‌ همان طور که این روز‌ها اجازه نمی‌دهند برای ثانیه‌ای دایی بهمن را ببینم و یا حتی صدایش را بشنوم. امیدوارم من را ببخشید.


خاله‌ات ژیلا
بند زنان، زندان اوین
 

فرمانده ناجا: گرانی، باعث افزایش جرایم شده است

Posted: 06 Dec 2012 04:26 AM PST

جـــرس: فرمانده کل نیروی انتظامی گفته است که گرانی های موجود، موجب افزایش جرائم در کشور شده است.


به گزارش مهر، پاسدار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی ظهر پنجشنبه در حاشیه اختتامیه دوره استانداردسازی و تعالی رفتار افسران پلیس راهور در جمع خبرنگاران اظهار داشت: هر ساله یک دوره استانداردسازی ارتقاء رفتار برگزار می شود تا ماموران بار دیگر بدانند که اعمال قانون و قاطعیت منافاتی با مراعات با مردم ندارد.


وی افزود: من رفتار بد هیچ ماموری را تایید نمی کنم، اما گاهی مواقع نیز باید انصاف را رعایت کرد. این دوره ها برای تمرین و ممارست ماموران است تا در شرایط سخت خود را کنترل کنند.


احمدی مقدم با اعلام اینکه تحریم اقتصادی هیچ تاثیری روی افزایش جرم نداشته است، افزود: تحریم اقتصادی ممکن است فشارهایی را بوجود آورد، اما ما به آن اهمیت نمی دهیم و مردم مشغول فعالیت خود هستند. آنها می دانند فشارها از چه سمتی وارد می شود.


وی تاکید کرد: سطح جرایم در کشور پایین است اما گرانی های اخیر روی افزایش جرایم تاثیر گذاشته است، البته با افزایش کنترل های قبل از عید و سال نو این موضوع را کنترل می کنیم و جای نگرانی نیست.
 

 

چطور وقتی نوبت به اوین و کهریزک می رسد، حفظ نظام واجب تر از مشروعیت می شود؟

Posted: 06 Dec 2012 04:26 AM PST

دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت:
جـــرس: دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت به مناسبت فرا رسیدن ١۶ آذر، روز دانشجو، بیانیه ای صادر کرده و با اعتراض به شرایط موجود خاطرنشان ساختند: "چرا نتوان در دانشگاه فریاد اعتراض نسبت به قتل ستار بهشتی در زندان های جمهوری اسلامی سر داد؟ چگونه است در سخنرانی هایشان، جنایات زندان های ابوغریب و گوانتانامو را عامل از بین رفتن مشروعیت دولت های غربی می دانند؛ اما وقتی نوبت به اوین و کهریزک می رسد، حفظ نظام واجب تر از مشروعیتش می شود؟"

 

به گزارش دانشجونیوز، دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت در بخشی از این بیانیه ضمن گرامیداشت یاد شهدای همکلاسیشان، کیانوش آسا و فاطمه باقری نژادیان، اعلام کرده اند که “همواره به خونخواهی همکلاسی هایمان و عهدی که با ملت و سرزمینمان بسته ایم، پایبند و استوار خواهیم ماند و همانطور که بارها اعلام کرده ایم در تلاش خود برای اجرای حقوق اساسی ملت، لحظه ای غفلت نخواهیم کرد”.


در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: “چرا نتوان در دانشگاه فریاد اعتراض نسبت به قتل ستار بهشتی در زندان های جمهوری اسلامی سر داد؟ چگونه است در سخنرانی هایشان، جنایات زندان های ابوغریب و گوانتانامو را عامل از بین رفتن مشروعیت دولت های غربی می دانند؛ اما وقتی نوبت به اوین و کهریزک می رسد، حفظ نظام واجب تر از مشروعیتش می شود! چرا نمی شود در دانشگاه با مادری که بخاطر دفاع از خانواده اش و در اعتراض به احکام مغرضانه، ۴٩ روز اعتصاب غذا کرد، همصدا شد؟ جمهوری اسلامی برای مبارزان ایرلندی که در مقابل انگلستان ایستادند مویه می کند و خیابانی را در تهران به نام بابی ساندز که در زندان های انگلستان دست به اعتصاب غذا زد و شجاعانه جان سپرد، نامگذاری می کند، اما چشم به روی «هدی صابر»ها و «ستوده»ها می بندد. چگونه نباید در دانشگاه درباره ی اختلاس و فساد گسترده در نظام اسلامی سخن نگفت؟ آیا فشار و اعمال زور برای «کش ندادن» باعث بهبود اوضاع و جلوگیری از فساد می شود؟ فسادی که دولت، مجلس شورا و البته قوه قضاییه غیر مستقل را تماما فرا گرفته. غیر از این است که تنها مجرمان و مفسدان از کش ندادن این موضوعات سود می برند؟”


متن کامل این بیانیه در ادامه آمده است:
١۶ آذر بار دیگر در حالی فرا می رسد که دانشگاه غرق در خفقان و نفرت است. نهادی که قرار بود مبدا همه ی تحولات باشد!، اکنون به ویرانه ای تبدیل شده که جولانگاه نیروهای امنیتی و نظامی همچون بسیج است. نیروهایی که بصورت برنامه ریزی شده در دانشگاه قدرت می گیرند تا راه تفکر و اندیشه را ببندند. این داستان تکراری تاریخ معاصر ماست. مستبدانی که از فهم و درک تحول¬خواهیِ دانشجویان ناتوان بوده و تلاش می کنند از طریق اعمال زور، اندیشه ی خود را حاکم کنند. اما این رویه، همواره توسط جنبش دانشجویی به چالش کشیده شده و به دلیل مداوم بودن این اعتراض، دانشجو و دانشگاه همواره مورد نفرت حکومت مستبد قرار گرفته است.


دیر زمانی است کوچکترین صدای اعتراض در نطفه خفه می شود. روزگار غریبی است؛ وقتی نتوان در دانشگاه برای مرگ همکلاسی هایمان، کیانوش آسا و فاطمه باقری نژادیان فرد، که توسط نیروهای امنیتی و بسیجی کشته شدند سوگواری کنیم. از شهادت دوستانمان تنها اشک و داغ بر علم و صنعت مانده و بس. پس چه زمانی باید قاتلانشان معرفی گردند؟


چرا نتوان در دانشگاه فریاد اعتراض نسبت به قتل ستار بهشتی در زندان های جمهوری اسلامی سر داد؟ چگونه است در سخنرانی هایشان، جنایات زندان های ابوغریب و گوانتانامو را عامل از بین رفتن مشروعیت دولت های غربی می دانند؛ اما وقتی نوبت به اوین و کهریزک می رسد، حفظ نظام واجب تر از مشروعیتش می شود! چرا نمی شود در دانشگاه با مادری که بخاطر دفاع از خانواده اش و در اعتراض به احکام مغرضانه، ۴٩ روز اعتصاب غذا کرد، همصدا شد؟ جمهوری اسلامی برای مبارزان ایرلندی که در مقابل انگلستان ایستادند مویه می کند و خیابانی را در تهران به نام بابی ساندز که در زندان های انگلستان دست به اعتصاب غذا زد و شجاعانه جان سپرد، نامگذاری می کند، اما چشم به روی «هدی صابر»ها و «ستوده»ها می بندد. چگونه نباید در دانشگاه درباره¬ی اختلاس و فساد گسترده در نظام اسلامی سخن نگفت؟ آیا فشار و اعمال زور برای «کش ندادن» باعث بهبود اوضاع و جلوگیری از فساد می شود؟ فسادی که دولت، مجلس شورا و البته قوه قضاییه غیر مستقل را تماما فرا گرفته. غیر از این است که تنها مجرمان و مفسدان از کش ندادن این موضوعات سود می برند؟!


چرا نمی توانیم فریاد اعتراض برآوریم وقتی همین اختیار نیمبند از مجلس دست نشانده گرفته می شود و سوال از رییس دولتی که روزی نظرش به نظر مقام رهبری نزدیک بود و تنها به همین دلیل نامش از صندوق رای بیرون آمد، بخاطر ترس از افشاگری¬های احتمالی، کان لم یکن تلقی می شود؟ آن هم با این عنوان که خواسته ی دشمن است! سال هاست که جامعه را با دشمن دروغین خود سرکوب کرده¬اند. حال مسئول این نابسامانی ها و عقب افتادگی ها و از دست رفتن فرصت ها کیست؟ آیا باز هم منتظرید تا زمان ریاست فردی بر دولت تمام شود تا تمام نابسامانی ها را به او حواله کنید؟ این هم از ترفندهای نخ نمای این حکومت شده است. هرکس ادعا می کند ولی امر و اختیاردار جان و مال و ناموس امت است؛ همان شخص باید پاسخگوی وضعیت اسفبار کشور باشد!


وقتی نهادهای مستقل در جامعه تحت فشار قرار می گیرند و به هر طریقی ساکت می شوند، تنها از دانشگاه انتظار می رود که صدای ملتی زجرکشیده باشد. دانشگاهی که هیچ نهاد سیاسی و صنفی مستقل ندارد؛ انجمن های اسلامی و شوراهای صنفی با کارشکنی های مسئولین دانشگاه و فشارهای نهادهای امنیتی به تعطیلی کشانده شده اند؛ سرنوشتی که مسئولین دانشگاه علم و صنعت برای کانون های هنری هم در نظر گرفته اند تا با تعطیلی آخرین نهادهای مستقل دانشجویی تنها و تنها جولانگاهی برای بسیج و نیروهای وابسته به خود بسازند. در این میان برخوردهای خشن و خارج از ادب و قانون نیروهای حراست و احضار مداوم دانشجویان و صدور احکام سنگین انضباطی (یک یا دو ترم محرومیت از تحصیل) برای دختران به بهانه-ی واهی بدحجابی و تلاش مستمر برای عملی کردن تفکیک جنسیتی، دانشگاه را به پادگانی مبدل کرده که از یک کودتا به جا مانده است.


در این میان ریاست انتصابی دانشگاه هم که بقای خود را در راضی نگه داشتن این نیروهای اقتدارگرا می داند، تلاش می کند تا صندلی لرزان ریاست از زیر پایش سر نخورد. عملکرد ریاست دانشگاه وقتی مهندس کیانوش آسا، یکی از نخبگان دانشگاه علم و صنعت کشته شد، هنوز یادمان نرفته است. هراس از خون کیانوش ها باعث شده مدیریت دانشگاه شب و روز در پی پاک کردن نام کیانوش باشد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی¬کند و هرجا نامی از کیانوش ها برده شود، به شدیدترین نحو برخورد می شود. به راستی مدیریت دانشگاه از چه در هراس است؟ از اینکه هر لحظه این سوال مطرح شود که «کیانوش آسا که بود؟» و به دنبال چه بود؟ دو گلوله ای که بر پیکرش نشست از جانب چه کسانی شلیک شد؟ کیانوش و کیانوش ها چرا کشته شدند؟ و چرا بعد از سه سال، مسببین محاکمه نشدند؟


ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت، یاد و خاطره ی همه شهدای راه آزادی را گرامی می داریم و ضمن تاکید بر آزادی همه زندانیان سیاسی، خصوصا رهبران جنبش سبز ملت ایران، آقایان موسوی و کروبی، روز ١۶ آذر ١٣٩١ را همچون سال های گذشته، به یاد همکلاسی های شهیدمان، کیانوش آسا و فاطمه باقری نژادیان فرد، به عنوان روز عزای عمومی علم و صنعت اعلام می کنیم. بدون شک زنده نگه داشتن یاد و نام آنها جزیی جدانشدنی از مبارزه ما برای استقلال و آزادی خواهد بود.


ما دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت با تاکید بر حرکت در مسیر جنبش سبز و ضرورت آگاهی رسانی، همواره به خونخواهی همکلاسی هایمان و عهدی که با ملت و سرزمینمان بسته ایم، پایبند و استوار خواهیم ماند و همانطور که بارها اعلام کرده ایم در تلاش خود برای اجرای حقوق اساسی ملت، لحظه ای غفلت نخواهیم کرد.


به امید آزادی و سرافرازی ملت ایران
دانشجویان سبز دانشگاه علم و صنعت ایران
آذر ماه ١٣٩١
 

خبرنگار روس به ضرب گلوله کشته شد

Posted: 06 Dec 2012 04:12 AM PST

جـــرس: خبرنگار یک شبکه تلویزیونی روسیه به ضرب گلوله در قفقاز شمالی به قتل رسیده است.
 
 

به گزارش بی بی سی، شاهدان عینی می‌گویند دو مرد در شهر نعلچیک در جمهوری کاباردینو-بالکاریا، به كازبك غيكی‌یف، خبرنگار محلی این شبکه نزدیک شدند و نام و حرفه‌اش را پرسیده و سپس با شلیک گلوله‌ای به سرش، او را کشتند.

 

آقای غیکی‌یف خبرخوان شبکه تلویزیونی محلی VGTRK بود.

 

پلیس گفته است که این قتل با شغل آقای غیکی‌یف مرتبط بوده است اما تلویزیونی که او در آن کار می‌کرد گفته است که او در باره شبکه زیرزمینی پیکارجویان اسلامگرا، گزارش نداده و چند خبرنگار دیگر این تلویزیون، تهدیدهایی از پیکارجویان دریافت کرده‌اند.

 

مقام‌های روسی قتل این خبرنگار را محکوم کرده و گفته‌اند که این اقدام، به منزله هشداری برای سایر خبرنگاران و روزنامه‌نگارانی است که با کسانی که آنان را "راهزن" خوانده‌اند، در حال مبارزه‌اند.

 

خبرنگار بی بی سی در مسکو می‌گویند جمهوری کاباردینو-بالکاریا، یکی از بی‌ثبات‌ترین مناطق در روسیه به شمار می‌رود و نیروهای امنیتی روسیه مدتهاست که در نبرد با پیکارجویان اسلامگرا هستند.