جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


خط و مشی گمشده  در فوتبال ما

Posted: 03 Nov 2012 10:51 AM PDT

محمد آیتی


فارغ از آنکه سطح فوتبال کشور ما از لحاظ نوع برنامه ریزی و سرمایه گذاری با سطح اول فوتبال دنیا تفاوت بسیار دارد، نوع رفتار هواداران و مدیران فوتبال ما هم در تصمیم و جهت گیری ها از اختلاف چشمگیری با فوتبال تراز اول دنیا برخوردار است. یاد دارم زمانی که ویسنته دل بوسکه یک مربی ناشناخته برای فوتبال دوستان بود، سرمربی رئال مادرید پرافتخارترین باشگاه جهان شد. او در طول مدت مربیگری خود توانست افتخارات قابل ذکری را برای مادریدی ها رقم بزند و حتی زمانی از کار برکنار شد که دو جام از سه جام ممکن را برای رئالی ها بدست آورد. یا مثلا فابیو کاپلو که وقتی سکان رئال مادرید را به دست گرفت موفق به قهرمانی در دو دوره پیاپی لالیگا شد اما به دلیل نمایش یک فوتبال خسته کننده و نتیجه گرا از کار برکنار شد. پس از نتایج ضعیف و ناامید کننده پرسپولیس در لیگ برتر و اختلاف نظر سرمربی تیم با علی کریمی، خشم هواداران سرخ پوشان به نقطه اوج خود رسید. دیگر شعار علیه سرمربی تیم در طول مسابقات و در حین تمرین تبدیل به یک فرهنگ شد، بطوریکه مدیرعامل باشگاه هم گهگاه با مصاحبه های خود فشار را بر سرمربی تیم بیشتر و بیشتر می کرد.

چهارشنبه شب پس از آنکه پرسپولیس توانست با یک پیروزی پرگل از سد پیکان بگذرد نوع رفتار هواداران و عوامل تیم به کلی تغییر کرد، گویی انگار که نه انگار تیم در مکان یازدهم جدول است و فاصله اش با صدر جدول بسیار فاحش شده. این حکایت در این سالها به وضوح برای دیگر تیم های لیگی هم به وقوع پیوسته اما سوال اینجاست: آیا علاقه مندان به فوتبال نباید کمی واقع گرا باشند؟ بد نیست هواداران و مدیران فوتبالی ما بدانند برای پیشرفت فوتبال، باید در تمام سطوح نگاهی صحیح به واقعیت ها داشت و نباید تصمیمات یک شبه و اتفاقات زود گذر در روند آنها تاثیر بگذارد.

 
 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  


اسنادی از مظلومیت آیت الله شریعتمداری

Posted: 03 Nov 2012 09:59 AM PDT

محسن کدیور
اسنادی ازمصادره‌ی اموال آیت الله شریعتمداری در زمان حیاتش و کوتاهی حاکمان وقت در معالجه و اعزام بموقع  به بیمارستان


جمهوری اسلامی با جان و مال منتقدان محصور و محبوس خود چه کرده است؟


در خبرها آمده بود که «اخطاریه کمیته اجرای فرامین امام برای مصادره خانه آیت الله شریعتمداری ابلاغ شده است.» فرزند مرجع متوفی حسن شریعتمداری دراین باره گفت: «بر اساس این اخطاریه خواهرم باید تا ۱۵ روز دیگر منزل خود را تخلیه و در اختیار کمیته اجرایی فرامین امام قرار دهد.» وی درخصوص اعتراض به این حکم اعلام داشت «به آیات عظام نامه نوشته و ماجرا را شرح داده‌ام و خواهرم در ایران نیز در اعتراض به این موضوع به رهبرجمهوری اسلامی نامه‌ای نوشته است ولی هیچ ترتیب اثری داده نشده است.»


تابستان امسال تحقیق مفصلی درباره‌ي اندیشه‌ی سیاسی مرحوم آیت الله سید کاظم شریعتمداری (۱۳۶۵-۱۲۸۴) را به پایان بردم، که هنوز توفیق تدوین و انتشار آنرا نیافته ام. درلابلای این تحقیق که بازخوانی اندیشه‌ی انقلاب و جمهوری اسلامی بود با اسناد مختلفی مواجه شدم که اطلاع از آنها به روشن شدن قسمتی از ابهامات تاریخ نیم قرن اخبر ایران کمک می کند. وقتی خبر فوق را در کنار اخبار بیماری و اعتصاب غذای زندانیان سیاسی - که در ماههای اخیر فراوان به گوش می رسد - دیدم به یاد برخی از اسناد تحقیق یادشده افتادم. به نظرم رسید قبل از انتشار کتاب - که ممکن است به دلیل اشتغالات مختلف من چند ماهی بطول بیانجامد - این اسناد که مرتبط با خبر فوق است را با توضیح مختصری منتشر کنم، شاید حاکمان امروز از اشتباهات حاکمان دیروز پند گیرند و نگذارند تاریخ سه دهه قبل تکرار شود.

آن دو نکته یکی درباره‌ي مصادره‌ی اموال مرحوم آیت الله شریعتمداری در زمان حیاتش است، و دیگری درباره کوتاهی حاکمان وقت درباره‌ی معالجه و اعزام بموقع وی به بیمارستان. نکته‌ی اول مرتبط با خبر مصادره‌ی خانه ی مسکونی آن مرجع فقید است، نکته‌ی دوم مرتبط با سهل انگاری های قوه‌ی قضائیه در حق جان زندانیان سیاسی بیمار یا زنان و مردان شجاعی که در اعتراض به تجاوز به حقوق قانونیشان اعتصاب غذا کرده اند. امیدوارم رئیس قوه قضائیه‌ی و از آن مهمتر مقام رهبری این اسناد را در کنار هم مطالعه کنند و این احتمال را بدهند که اسناد اقدامات ایشان در حق منتقدان سیاسی نیز زمانی همینگونه در کنار هم تحلیل خواهد شد. اسناد آنقدر گویاست که مرا از شرح و بسط بی نیاز می کند.
این ستمهاست که بنیاد حکومت را متزلزل می کند و مشروعیت حکومت دینی را زیر سؤال می برد. اگر حکومت دینی در حق رقیب رهبری که مرجع تقلید بوده است اینگونه ناجوانمردانه رفتار کرده با دیگر منتقدان و مخالفان چه کرده یا چه می کند؟ اینکه مرحوم آیت الله شریعتمداری حتی قصد کودتا علیه مرحوم آیت الله خمینی را داشته است شرعا، اخلاقا و قانونا اجازه‌ي هیچیک از دو اقدام ذیل بویژه محدودیت در معالجه‌ی وی را نمی دهد. راستی سیره‌ی رسول خدا (ص) و علی مرتضی (ع) با منتقدانشان اینگونه بوده است!؟


مصادره‌ي اموال تحت اختیار مرجع تقلید در زمان حیاتش
در اسناد زیر که همگی اظهارات مقامات عالی رتبه نظام و اخبار رسمی است، اموال تحت اختیار مرحوم آیت الله شریعتمداری در زمان حیاتش به دستور ولی فقیه یا عوامل تحت امر ایشان مصادره شده است و در اختیار حزب جمهوری اسلامی یا دفتر تبلیغات اسلامی گذاشته شده است. اینکه چنین احکامی به لحاظ شرعی یا قانونی چقدر اعتبار دارد پرسشی جدی فراروی نظام جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی با اموال و مایملک منتقدان خود چه کرده است؟ اگر این اسناد درباره اموال شرعی تحت اختیار یک مرجع تقلید بوده است، خانه‌ی شخصی وی بر اساس چه مبنای شرعی و قانونی می تواند مصادره شود؟ راه دوری نرویم حسینه‌ي آیت الله منتظری ملک شخصی ایشان و خانه‌ی جنب حسینه متعلق به بستگان آن فقیه عالیقدر هنوز در تصرف عدوانی ماموران ولایت مطلقه ی فقیه است.

سند اول: در مورد واگذاری دارالتبلیغ و سایر امکانات مربوط به آقای شریعتمداری به دفتر تبلیغات اسلامی ، دادگاه انقلاب اسلامی ارتش دخالتی نکرد. در تاریخ ۲۱ اردیبشهت ۱۳۶۱ خبرگزاری جمهوری اسلامی گزارش داد: «طی حکمی که از سوی دادستان کل انقلاب اسلامی [آیة الله سید حسین موسوی تبریزی] و آیت الله محمدی گیلانی حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی صادر شد، مجتمع دارالتبلیغ قم به دفتر تبلیغات اسلامی واگذار شد و با شروع بکار سمینار مسئولان دفتر تبلیغات کشور رسما کار خود را آغاز کرد.» (کیهان ۲۱ اردیبشت ۱۳۶۱)

سند دوم: «روز بعد مسئول وقت دفتر تبلیغات اسلامی حجت الاسلام والمسلمین آقای عبایی طی مصاحبه ای درباره چگونگی اداره دفتر اعلام کرد: «برطبق حکمی که امام در رابطه با پیشنهاد دادستان کل انقلاب اسلامی فرموده اند چون اموال منقول و غیرمنقول دارالتبلیغ به گفته آقای شریعتمداری از وجوه مردم و سهم مبارک امام (ع) و انفاقات تهیه شده است و ایشان صلاحیت اداره آنرا ندارد، به دستور ولی فقیه در اختیار دفتر تبلیغات گذاشته شده است.» (کیهان ۲۲ اردیبشت ۱۳۶۱) (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۳۱۳-۳۱۲)

سند سوم: «با آقای‌ [محمد محمدی‌] ری‌شهری‌ در مورد پرداخت‌ پول‌ گرفته‌ شده‌ از آقای‌ [سید کاظم‌] شریعتمداری‌ که‌ به‌ دستور امام‌، قرار بود به‌ حزب‌ جمهوری‌ [اسلامی‌] داده‌ شود، تلفنی‌صحبت‌ کردم‌. معلوم‌ شد که‌ در مصارف‌ دیگر من‌ جمله‌ دفتر تبلیغات‌[اسلامی‌] قم‌ و خانواده‌های‌ اعدام‌ شدگان‌ صرف‌ شده‌ است‌.» (۲۲ مهر ۱۳۶۱، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران)

سند چهارم: «تا ساعت‌ نه‌ مطالعه‌ کردم‌ و سپس‌ به‌ دفتر امام‌ رفتم‌. با آقای‌ [محمد محمدی‌] ری‌شهری‌ و آقای‌ [سیدحسین‌] موسوی‌ تبریزی‌ و احمد آقا [خمینی]، برای‌ رسیدگی‌ به‌ اموالی‌ که‌ از بیت‌المال‌ در اختیار آقای‌ [سیدکاظم‌]شریعتمداری‌ بوده‌، جلسه‌ داشتیم‌. قرار شد که‌ اموال‌ غیر منقول‌ در اختیار شورای‌ تبلیغات‌ قرار گیرد و بخشی‌ از اموال‌ نقد (حدود سیزده‌ میلیون‌ ریال‌) با اجازه‌ امام‌ به‌ حزب‌جمهوری‌ [اسلامی‌] داده‌ شود.» (۲۹ مهر ۱۳۶۱، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، پس از بحران)
اما اینکه اموال شرعی تحت اختیار مرشد حزب جمهوری اسلامی خلق مسلمان با اذن مرشد حزب جمهوری اسلامی در اختیار حزب رقیب قرار بگیرد طنز تلخی است که شائبه‌ی جنگ قدرت و حذف رقیب سیاسی را جدّاّ تقویت می کند.

اهمال حاکمان جمهوری اسلامی در معالجه و اعزام بموقع مرجع فقید به بیمارستان
اما مهمترین سندی که از کوتاهی عمدی نظام جمهوری اسلامی در مورد معالجه منتقدان شاخصش در دست است متعلق به آیت الله سید کاظم شریعتمداری است. بر اساس اسناد رسمی منتشر شده، سران نظام جموری اسلامی از اوائل سال ۱۳۶۱ از ابتلای آیت الله شریعتمداری به بیماری سرطان مطلع بوده اند و علیرغم درخواست وی و پزشک معالجش اجازه‌ی اعزامش به بیمارستانهای تهران داده نشده است. من به اختصار به بخشی از این اسناد اشاره می کنم:

سند اول: «بعدازظهر احمد آقا [خمینی] آمد و راجع‌ به‌ جامعه‌ مدرسین‌ [حوزه‌ علمیه‌] قم‌ و آقای‌ شریعتمداری‌ که می‌خواهد برای‌ معالجه‌ به‌ خارج‌ بروند صحبت‌ کرد.» (۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، خاطرات هاشمی رفسنجانی: پس از بحران) رئیس دفتر ولی فقیه و رئیس مجلس در بهار ۱۳۶۱ از بیماری آیت الله شریعتمداری و تقاضای وی برای اعزام به خارج جهت معالجه مطلع بوده اند.

سند دوم: «ابتلای آقای شریعتمداری به بیماری سرطان، بیم شدید او از حضور در دادگاه و شرائط سنی او ایجاب می کرد که بیش از محدود کردن ملاقاتها - آن هم برای پیشگیری از سوء استفاده جریانهای ضدانقلاب از ایشان - اقدام دیگری درباره او از سوی دادگاه صورت نگیرد، لذا پس از حدود یک سال از این ماجرا اینجانب در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ طی نامه ای خطاب به شورای عالی قضایی از ادامه رسیدگی به امور مربوط به بیت آقای شریعتمداری عذرخواهی کردم و از خود سلب مسئولیت نمودم، اما شورای عالی قضائی اعتذار مرا نپذیرفت و مجددا در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۶۲ ابلاغ کرد که دادگاه انقلاب ارتش همچنان مسئول رسیدگی به امور مربوط به این پرونده است و بدین سان نظارت دادگاه بر امور مربوط به ایشان ادامه یافت.» (محمد محمدی ری شهری، کتاب خاطره ها، جلد ۱ صفحه ۳۲۳) دادستان ارتش و مسئول رسیدگی به پرونده آقای شریعتمداری اقرار کرده که حدود یک سال قبل از نیمه مرداد ۱۳۶۲ یعنی از اواسط تابستان ۱۳۶۱ از ابتلای ایشان به بیماری سرطان خبر داشته است. لطفا این اقرار آقای ری شهری را دوباره بخوانید.

سند سوم: «آقای‌ [حسن] صانعی‌ آمد. درباره‌ آقای‌ [آیت‌الله‌ سیدکاظم‌] شریعتمداری‌ مشورت‌ کرد که‌ کسالت‌ دارند و نظر بعضی‌ دکترها، این‌ است‌ که‌ برای‌ معالجه‌، [او را به‌] تهران‌ بیاورند. احتمال‌ می‌دهد، پخش‌ خبر کسالت‌، فشار برای‌ رفتن‌ به‌ خارج‌ باشد. (۳ دی ۱۳۶۳، کارنامه و خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، به سوی سرنوشت). در دی ماه ۱۳۶۳ نفر دوم نظام از درخواست کسالت (سرطان) آقای شریعتمداری و درخواست اعزام وی به بیمارستانهای تهران مطلع بوده است، اما نظام با بستری شدن آیت الله شریعتمداری مبتلا به سرطان در بیمارستانهای تهران موافقت نکرده است. آقای حسن صانعی بیشک چنین تصمیم خطیری را از جانب خود اتخاذ نکرده است.

سند چهارم: «مرحوم آيت‌الله حاج آقا رضا [صدر] کراراً برای رفع حبس نظری آيت‌الله العظمی شريعتمداری و يا حداقل اجازه دادن رهبر انقلاب برای معالجۀ آن مرجع مظلوم و نجات جان‌شان از بيمارستان که مستلزم مداوا و عمل در خارج از کشور بود توسط آيت‌الله آقای حاج سیّد عبدالکريم موسوی اردبيلی و آيت‌الله آقای حاج سیّد محمّد صادق لواسانی به آيت‌الله خمينی که جريان برخورد با ايشان را هدايت می‌نمود. پيغام می‌دادند، اما پاسخ منفی بود و بنابه نقل آيت‌الله صدر، حتی يک مرتبه، آقای خمينی گفته بود: «شريعتمداری بايد در خانه‌اش محبوس باشد تا با مرضش بپوسد و بميرد!» (عبدالرحمن راستگو [اسم مستعار] آذر ۱۳۸۳). به گفته‌ی فرزند مرجع فقید نویسنده‌ی مطلب مورد شناسایی و وثوق بیت آیت الله شریعتمداری است و صحت مطالب فوق از جانب وی محرز است. عبارت اخیر عینا اتفاق افتاد. مرجع رقیب رهبری در خانه اش محبوس شد تا با مرضش پوسید و مرد. متأسفانه این عین واقعیت است.

سند پنجم: «شب مهمان احمد آقا [خمینی] بودیم. آیت الله منتظری هم از قم آمده بودند. امام هم در جلسه شرکت کردند، ولی با اظهار بی حالی خیلی نماندند. آقای منتظری از امام خواستند که اجازه بدهند [احمد] مفتی زاده در منزلی بیرون از زندان تحت نظر باشد، امام قبول نکردند. همچنین آقای منتظری خواستند که به آقای [سیدکاظم] شریعتمداری که اکنون در بیمارستان بستری است، اجازه ملاقات با علما داده شود، امام فرمودند با اهل خانه اش ملاقات کند.» (۱۴ اسفند ۱۳۶۴، خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، امید و دلواپسی، ص ۴۳۸) کدام میزان دینی و کدام اصل قانونی اقتضا می کند که با رهبر مسلمانان اهل سنت و مرجع تقلید شیعیان صرفا به دلیل انتقاد و مخالفت با سیاستهای نظام اینگونه سخت گرفته شود؟

سند ششم: «سپس در [جلسه]شورای مرکزی روحانیت مبارز شرکت کردم. … درباره احتمال فوت آقای [سید کاظم] شریعتمداری که اکنون در بیمارستان ‏اند و می‏ گویند سرطان دارند، بحث شد. نظر بر این شد که اجازه [برگزاری] مراسم بدهیم.» (۲۷ اسفند ۱۳۶۴، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، امید و دلواپسی) آیا شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز مسئول قانونی تصمیم در اینگونه امور است؟ آیا بعد از اقرار سه سال قبل دادستان انقلاب ارتش و گزارش یک سال قبل عضو دفتر رهبری درباره‌ی شدت بیماری مرجع منتقد و درخواست اعزام به بیمارستانهای تهران در همین کتاب، تعبیر «می گویند سرطان دارد» صحیح است؟

سند هفتم: آیت الله العظمی شریعتمداری در اخرین روزهای حیاتش در بیمارستان مهراد تهران در مقدمه ای که بر کتاب القضای خود نوشته (و هرگز اجازه انتشار در جمهوری اسلامی نیافته و نسخه ای از آن را مرحوم استادآیت الله العظمی منتظری در اختیارم گذاشت و این مقدمه دو صفحه ای نیز توسط خانواده آن مرحوم در اختیارم قرار گرفته است) می نویسد: «منعنونی عن حق المعالجة الأساسیة و مراجعة بعض العارفین بحالی من الأطباء». «چه دردناک است اين وضعیّتی که بر من در اين زندان خانگی [حبس تحت نظر] می‌گذرد و چه مصيبت‌ها و دردها در اين شرايط بر من فرود آمده و بيماری‌ها مرا فراگرفته و ناراحتی‌های ديگری هم بر آن‌چه که قبلاً داشتم، بر من عارض گشته است. از جمله تضییقاتی که در آن زمان بر من اعمال شد آن بود که مرا از حق معالجۀ اساسی و مراجعه به پزشکان متخصص بازداشتند، پس من صبر کردم و دردها را تحمل کردم. «رِضی بِقَضاءِ اللهِ وَ تَسليماً لامرِه» چون‌که آن‌چه که از رنج‌ها و محنت‌ها بر من فرود آمد، همه در برابر ديدگان خدای متعال جَلّت عَظَمَته می‌باشد و همو مرا بس است.» این سند بی نیاز از شرح است.

سند هشتم: «سرانجام آقای شریعتمداری به علت پیشرفتگی سرطان کلیه در فروردین ۱۳۶۵ در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. متن اطلاعیه ای که در این باره منتشر شد بدین شرح است: «خبرگزاری جمهوری اسلامی از مسئولین بیمارستان مهراد کسب اطلاع کرده است که آقای شریعتمداری روز چهارم اسفند ماه به علت پیشرفتگی و تشدید بیماری سرطان کلیه از قم به تهران انتقال یافت و به درخواست بستگانش در بیمارستان مجهز مهراد بستری شد. سرطان کلیه آقای شریعتمداری که در اصطلاح پرشکی متاستاتیک نامیده می شود طی دو ماه اخیر به کبد و ریه وی نیز سرایت کرده بود و به گفته پزشکان علت درگذشت وی همین پیشرفتگی بوده است. بر اساس پرونده های پزشکی آقای شریعتمداری از روز چهارشنبه ۶ فروردین ماه امسال دچار نارسایی های قلبی شد و در بخش مراقبتهای ویژه (سی سی یو) بستری شده اما به علت پیشرفته بودن سرطان معالجات واقع موثر نشد و سرانجام در ساعت شش و ده دقیقه بعدازظهر روز پنجشنبه درگذشت. مهراد یکی از بیمارستانهای مجهز تهران می باشد و در جریان بستری بودن آقای شریعتمداری خانواده وی بویژه همسرش علی الدوام در کنار تخت بیمارستان وی حضور داشتند.» (کیهان ۱۶ فروردین ۱۳۶۵) (ری شهری، خاطره ها، ج ۱ ص ۳۲۲) راستی چرا ایشان زودتر به این بیمارستان مجهز اعزام نشد؟ و زمانی اجازه بستری شدن یافت که کار از کار گذشته بود؟

سند نهم: «آقای [محمدعلی] انصاری از بیت امام، تلفنی گفت حضرت امام دستور داده‌اند به تهران برگردیم. نگران شدیم و تفسیرهای گوناگون داشتیم. در تلفن بعدی گفتند اگر کار ضروری دارم، برای برگشت عجله نکنم. آقای [میرحسین موسوی] نخست‌وزیر هم چیزی نمی‌دانست و آقای خامنه‌ای هم در تهران نبودند. نخست‌وزیر گفت احتمالاً آقای [سیدکاظم] شریعتمداری به زودی از دنیا برود. از سیاست و کیفیت برخورد با مراسم پرسید؛ گفتم که در شورای [مرکزی جامعه] روحانیت مبارز، چگونه تصمیم‌گیری شده‌است.» (اکبر هاشمی رفسنجانی، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ " اوج دفاع " ، ۶ فروردین ۱۳۶۵) چقدر مسئولین جمهوری اسلامی دلسوزند! درباره مراسم بعد از مرگ افراد هم برنامه دارند، همچنانکه برای عدم اعزامشان به بیمارستان هم برنامه داشتند. در هر دو امر نماینده دفتر رهبری پیگر اجرای برنامه ها بوده است.

سند دهم: «آن مرحوم پس از چند سال محروميت از آزادي و محدوديت در ملاقات و معالجه سرانجام تسليم اجل مقدر گشته به ديار باقي شتافت.» (نامه مهدی بازرگان به آیت الله مرعشی نحفی و آیات عظام و علمای اعلام به مناسبت هفتمین روز درگذشت آیت الله شریعتمداری، ۱۹ فروردین ۱۳۶۵، اسناد نهضت آزادی ایران، جلد هفدهم) مهدی بازرگان که در صداقتش تردید نیست به محدودیت معالجه آیت الله شریعتمداری تصریح کرده است.

نتیجه: تامل در اسناد دهگانه‌ی منتشرشده فوق نشان می دهد که سران جمهوری اسلامی از بهار سال ۱۳۶۱ (آغاز حصر غیرقانونی آیت الله شریعتمداری) تا زمان درگذشت ایشان (۱۴ فروردین ۱۳۶۵) از ابتلای ایشان به بیماری سرطان و نیاز مبرم ایشان به معالجه در بیمارستانهای تهران مطلع بوده اند و عمدا در معالجه ایشان محدودیت ایجاد کرده اند. تصریح خود آیت الله شریعتمداری به این نکته و اشاره مهندس مهدی بازرگان و اقرار آقایان سید احمد خمینی، محمد محمدی ری شهری، حسن صانعی و اکبر هاشمی رفسنجانی غیرقابل انکار است. معنای این اقدام غیرانسانی «زجرکش کردن منتقد در حصر و زندان» با اطلاع یا اذن یا دستور ولی فقیه بوده است. اکنون دست آیت الله شریعتمداری از دنیا کوتاه است اما پرونده وی همچنان مفتوح است. فاعتبروا یا اولی الابصار!

عید غدیر خم، ۱۲ آبان ۱۳۹۱
 

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  


 

 

زندگی وسیمای شهریاری کوروش (۲)

Posted: 03 Nov 2012 09:58 AM PDT

حسن یوسفی اشکوری
 در اين قسمت از منظرهاي گوناگون به ابعاد مختلف شخصيت و كارنامة دوران شهرياري كوروش اشارتي می شود


ب- سیمای شهریاری کوروش


در بارة زندگینامه، سیمای ظاهری، شخصیت، منش و اقدامات سیاسی و اجتماعی کوروش به مثابة یک شهریار بزرگ ایرانی و نقش وی در تاریخ ایران و منطقه و جهان از دیرباز بسیار گفته و نوشته اند و عموما به مدح و کسانی نیز به ذم از او ياد كرده اند. آنچه البته در اين ميان غير قابل انكار است و مورد تأكيد و تائيد عموم تاريخ نگاران است، يكي نقش مهم كوروش در تاريخ ايران و جهان است، و ديگر، وجود برخي خصائل وی و يا اقدامات بر جسته و اثرگذار او که او را در قیاس با بسیاری از همگنانش در عصر باستان برجسته تر و نمايان تر مي­نمايد. در اين قسمت مي­كوشم از منظرهاي گوناگون به ابعاد مختلف شخصيت و كارنامة دوران شهرياري كوروش اشارتي بكنم.


نخست بايد اشاره كرد كه به گفتة والترهینتس، گويا طبيعت اندام كوروش را بي نهايت زيبا آفريده بوده است. جز نيمه اي در ويرانه هاي كاخ محل اقامت او در پاسارگاد، تصویری از کوروش برجای نمانده است. در اين نگاره مسطح فرمانروا لباس عيلامي الاصل برتن دارد.[۱۸]


نخستين ويژگي و برجستگي كوروش، كه براي هميشه به نام وي به يادگار مانده است، تأسيس نخستين و مهمترين پادشاهي و امپراتوري جهاني در تاريخ بشر است. به گفتة كلمان هوار، او با فتوحات ناگهاني و شگفت انگيز امپراتوري پهناوري كه از هلس پونت (تنگه داردانل‌آناتولي) تا هند امتداد مي­يافت ايجاد كرد كه تا آن زمان جهان چنين امپراتوري بزرگي به خود نديده بود.[۱۹]و البته اهميت بيشتر ماجرا آن است كه اين امپراتوري ادامه یافت و بوسيلة جانشينانش گسترش پيدا كرد و بیش از دو سده پائيد و منشاء تحولات مهم در تاريخ ايران و منطقه و جهان شد.


ظاهرا تحولات منطقه در طول چند دهه پيش از ظهور كوروش نيز زمينه هاي لازم را براي چنين دولت مقتدري آماده كرده بود. اين تحولات در فصول گذشته به تفصيل گفته شد. در آستانة فتوحات كوروش تقريبا هيچ دولت قدرتمند و يك پارچه اي در منطقه و حتي در خاورميانه وجود نداشت. به گفتة پير بريان، در سال ۵۵۹، خاور ميانه به چندين مملكت رقيب و دشمن تقسيم مي­شد كه عبارت بودند: ماد (ایشتوويگو)، ليدي (سارديس/كرزوس)، كلده (بابل/نبونيدوس)، عيلام (شوش/اومنيش؟) و مصر (سائيس/احمس). وي در جاي ديگر در مقام توجيه و تحليل پيروزي هاي پارسيان بر استفاده از ميراث تمدنهاي منطقه مي­گويد: پارسيان و كوروش از آن روي به تفوق دست يافتند كه توانسته بودند از تماس هاي نزديك و ممتدي كه به شكلهاي مختلف با عيلامي و مادها و بابليان برقرار كرده بودند، منتفع شوند.[۲۰]


انديشه و سياست كوروش در فتوحات و چگونگي مواجهه او با ميراث تمدنهاي پيشين و دولتهاي مغلوب نيز نشان مي­دهد كه وي خود به اهميت اين پيوند تاريخي و ميراثداري به خوبي آگاه بود و مي­كوشيد تمدنهاي پيشين را نه تنها انكار يا نابود نكند بلكه در حد توان به تعالي و ارتقاي آنها در قالب سنت و سياست و تيرة خانداني و امپراتوري پارس ياري رساند. از اين رو كوروش پس از پيروزي بر ماد و عيلام و بابل وليدي و جاهاي ديگر، سنتها و ميراثها را محترم شمرد و كوشيد آداب و قوانين و مقررات درست و مفيد در عرصه هاي مختلف سياسي واقتصادي و ديني و قضايي و كشاورزي و امور ديگر به خوبي اجرا شود. وي حتي ساختار سياسي و سازمانهاي پيشين سياسي و حكومتي را چندان تغيير نداد. بزرگان را غالبا محترم شمرد و آنان را در مصادر امور ابقا كرد يا گمارد. روحانيان و معابد را حفظ و حتی تعمير كرد. به گفتة پير بريان، كوروش هنگام فتح بابل به استمرار بيشتر تأكيد داشت تاگسست. بسياري از مقامات صنعتي و تجاري و مذهبي و ديواني پيشين، حداقل تا آغاز داريوش، همچنان در مقام خود ماندند و فعاليت مي كردند.[۲۱]مي­توان گفت، همان گونه كه كوروش فاتح سرزمينها و تمدنهاي باستاني ايران و عيلام و آشور و بابل و اكّد و نيز ما وراء­النهر و هند و فنيقيه و آسياي صغير بود، ميراث آن تمدنها را گرامي مي داشت و در واقع از آن ميراث ارزشمند بشري به سود تشكيل يك نظام حكومتي جديد سود جست و البته خود او و جانشينانش نيز آنها را ارتقاء داده و بسيار چيزها بر آن ميراث افزودند كه در جاي خود به آنها اشاره خواهد شد.


به روايت اومستد، كوروش اصولا همان سازماني كه نخست آشوريان تربيت كرده بودند پيش گرفت، آشوري ها، كشورهايي را كه مي­گشودند به صورت شهرستان در مي آوردند. هر شهرستان زير فرمان فرمانداري با سازمان كامل از كارمندان زيردست بود، و همة آنها بوسيلة رد و بدل كردن پيوسته فرمان و گزارش، تماس نزديك با حكومت مركزي داشتند. فرق عمدة ميان شهرستانهاي آشوري و بيست شهرستاني كه كوروش برقرار كرده بود در اين بود كه شهرستانهاي پارس جايگزين پادشاهي هاي مستقل بسيار بزرگتر مي شدند.[۲۲]به ويژه بايد دانست كه تمدن كهن عيلام، كه انشان و پارس بخشي از آن تلقي مي­شدند، در تمدن پارس كوروش و جانشينانش آشكارا تداوم يافت. بسياري از آداب عيلامي محترم شمرده شده در ميان هخامنشيان پا برجا ماندند. مُهر كوروش از لحاظ سبك از نوع عيلامي است. اين مهر در آخرين سالهاي قرن ششم (۵۰۳-۵۰۱) نيز در تخت جمشيد همچنان به كار مي رفته و اين امر كاملا مبين تداوم و اهميت تأثير عيلامي است. حتي الواح بين شوش و تخت جمشيد نيز خويشاوندي بارزي وجود دارد.[۲۳]منشيان و دبيران عيلامي نيز در كنار ايران بابلي و آرامي در دربار پادشاهي كوروش و پس از پيروزي نقش مهمي داشتند،[۲۴]و اينان در انتقال زبان و تمدن و فرهنگ خود به دوران جديدسهم زيادي داشته اند.


در عين حال اين بدان معنا نيست كه در روش ملكداري و سياست مديريتي كوروش ابداع و ابتكار نبوده و يا حتي كم بوده است. به گفتة هوار، وي مي­بايست سرداري بزرگ و دولتمردي شگفت بوده باشد. كوروش مي­بايست انديشه و اصول نويني از حكومت در خاور زمين آورده باشد كه تا زمان او ناشناخته بود. سه امپراتوري بزرگ را زير فرمان خويش آورد. با اين همه راست است كه نيروي او سه امپراتوري ماد، ليدي و بابل را براي هميشه از صفحه روزگار محو كرد.[۲۵]وي در مجموع با اصلاحات متنوعي كه در عرصه هاي مختلف اجتماعي، اقتصادي و سياسي و ديني ايجاد كرد، نقش يگانه اي در مقام يك مؤسس پيدا كرد. و اين اقدامات اصلاحي و ابداعي در منابع به تفصیل آمده است.


يكي از اين اقدامات بنيانگذاري يك ارتش نوين با ساز و برگ كاملا متفاوت بوده كه گزنفون به تفصيل در اين باب سخن گفته است. او مي­گويد كوروش تسليحات نظاميان را بهبود بخشيد، سازماندهي فرماندهي تازه اي بر پايه نظام اعشاري ايجاد كرد، سواره نظام و گروه ارابه رانان را پديد آورد. هر چند به گفتة درست بريان، پيروزي هاي كوروش مستلزم آن است كه كوروش پيشاپيش داراي سواره نظام نيرومندي بوده است.[۲۶]


از خصايل مهم كوروش، كه همواره مورد توجه بوده و هست، انديشه و رفتار صلح جويانه و مدارا گرانه او با مردمان به ويژه با اقوام و طوايف مذهبي و قومي سرزمينهاي مغلوب بوده است. در سياست داخلي و با شهروندان ايراني، ظاهرا كوروش از روش مدارا گرانه پيروي مي كرده و از اين رو محبوب خاص و عام بوده است. هرودوت گزارش كرده است كه روش و منش مدارا گرانه كوروش موجب شده بود كه مردم ايران همواره آن را به ياد داشته باشند و او را «پدر» بخوانند.[۲۷]در سياست خارجي و شايد درست تر باشد كه بگوييم رفتار كوروش با اقوام ايراني و ملل مغلوب نيز همين رفتار بزرگ منشانه بوده و در آنها روش مسالمت جويانه و مداراگرانه آشكارا ديده مي­شود كه بيشتر در احترام نهادن به خدايان اقوام مختلف و آزادي هاي مذ هبي براي طوايف گوناگون خود را نشان داده و شهره است. رفتار كوروش با خداي بابليان (مردوك)، كه وي حتي خود را مأمور از طرف او براي فتح بابل مي­شمارد، و نيز حمايت گسترده وي از يهوديان اسير در بابل، از نمونه هاي بسيار مشهور و مسلم تاريخي است. تاآنجا كه اخيرا گفته مي­شود بيانيه كوروش در مورد تساهل مذهبي در بابل، نخستين منشور حقوق بشر است.[۲۸]


پيش از طرح بحث ويژه و پر مناقشة رفتار كوروش با يهوديان اسير در بابل، بايد به اين پرسش مهم پاسخ گفت كه منظور كوروش در اتخاذ روش مسالمت جويانه و تساهل مذهبي چه بوده است؟ آيا از تفكر آزاديخواهانه و منش اخلاقي شخصي وي ناشي مي­شده و يا به دلايل خاص سياسي و براي رسيدن به اهداف و اغراض معين اجتماعي بوده است؟به ويژه بايد توجه داشت كه روش و منش كوروش در برخورد با اقوام مغلوب و مخصوصا محترم شمردن دين و عقايد مذهبي مردمان شكست خورده در جهان باستان (حتي تا همين اواخر)، كم مانند و می توان گفت از استثناها و نوادر بوده است.


داوري در بارة عقايد و افكار شخصي و يا منش و اخلاق فردي كوروش دشوار است اما آنچه روشن تر و مستندتر است اين است كه كوروش در اتخاذ سياست تساهل مذهبي و حتي درامور و آداب ملي و اجتماعي اهداف سیاسی خاصی را دنبال می کرده است. بنا به تحلیل تاریخنگاران، مهمترین اهداف، جلب و جذب فكري و عاطفي مردمان مغلوب و پيوسته به امپراتوري جديد و ايجاد پيوند و وابستگي تازه بين آنان با هم و نیز با اقوام اصلي فلات ايران و به طور خاص قوم پارس بوده است. در واقع او مي­خواست از باب «تأليف قلوب» عواطف و عقايد اقوام شكست خورده و يا با صلح تسليم شده را محترم بشمارد تا در مقابل هم از حمايت آنان برخوردار شود و هم آنان را در درون واحد جديد بزرگتري تحت عنوان «دولت پارس» هضم و جذب كند. به گفتة بريان كوروش پس از فتح سارديس، همواره مي­كوشيد پيروان مذا هب مختلف و رهبران پرستشگاه‌ها را مورد عنايت و حمايت قرار دهد و از حمايت آنان برخوردار شود.[۲۹]


پژوهشگر ديگري بر اين گمان است كه او به ظاهر سر بر آستان مردوك خم مي­كند ولي در واقع به كاهنان و دستگاه او رشوه مي­دهد. همان گونه كه به روحانيان سرزمينهاي ديگر نيز حق­السكوت مي­پردازد.[۳۰] نويسندة ديگري مي­گويد مي­توان حدس زد كه ملازمان كوروش حرمت نهادن او به خدايان مردم سرزمين هاي مغلوب و فيض جستن از آنها را یك حركت سياسي در پرتو اين يكسان انگاري‌ها فهم مي كردند.[۳۱]فراي هم معتقد است كه سياست آشتي جويانه كوروش براي برقراري امنيت در سراسر شاهنشاهي، مهمترين ويژگي روش كشور داري او در قياس با پيشينيان و اسلافش بوده است.[۳۲]


به هرحال تساهل مذهبي پادشاه هخامنشي در آن روزگار تعصب آلود مذهبي تا حدودي استثنايي و شگفت مي­نمايد. به ويژه همزمان خود را معتقد و حتي مأمور خدايان متعدد و متناقض شمردن و سر بر آستان خدايان گوناگون نهادن و براي آنان قرباني كردن و معبد ساختن، فهم و تحليل ماجرا را دشوار كرده است. به گفتة پيرنيا، قابل تأمل است كه كوروش هم خود را خادم مردوك (خدا و رب النوع بزرگ بابليان) مي­داند و خود را برگزيدة او مي­شمارد و درست در همان زمان (پس از فتح بابل) (البته به روايت كتاب عزرا در باب اول) مي­گويد«يهوه» خداي آسمان‌ها جميع ممالك را به او داده و به او امر كرده است خانه اي براي وي در اورشليم بنا كند.[۳۳]در اين ميان اگر كوروش را معتقد و مؤمن به آئين زرتشتي (و يا حتي هر مذهب ديگري) بدانيم، ماجرا پيچيده تر و داستان شگفت تر مي­نمايد. والتر هینتس كه (مانندشماري ديگر) كوروش را زرتشتي راست كيش مي­داند، مي­گويد احتمالا كوروش تأسيس يك امپراتوري را رسالتي مي ­پنداشت براي اشاعه «اشه» در جهان، به همان معنايي كه منظور زرتشت بود.[۳۴]


در اين صورت چگونه مي­توان همزمان هم معتقد به خداي زرتشت (اهورامزدا) و مأمور او بود و هم بنده و مأمور خداي مردوك (بتي كه به شدت مورد انكار زرتشت و در تعارض با خدا نگري او بود) و هم مؤمن به خداي آسمان و مورد اعتقاد يهوديان (يهوه) و مأمور از طرف او براي نظم و انتظام جهان و يا يهوديان؟ روشن است كه اين امر به مراتب از مفهوم تساهل مذهبي (حتي به معناي مدرن آن) بسي فراتر است. از اين رو برخي حتي در صداقت اخلاقي كوروش نيز ترديد كرده اند.


و اما ماجراي يهوديان. رفتار كوروش با يهوديان بابل از اهميت ويژه اي برخوردار است. داستان يهوديان مفصل است. شمار زيادي از يهوديان چند دهه پيش بوسيلة بخت­النصر از اورشليم به اسير به بابل آورده شده بودند و در واقع برده وار در اين سرزمين مي­زيستند. رخداد اين ويراني اورشليم و يهوديه و اسارت يهوديان از رخدادهاي مهم و تلخ در تاريخ دين يهود است و در منابع ديني آنان انعكاس گسترده يافته است. كوروش پس از ورود به بابل در سال ۵۳۹ نه تنها پيروان تمام دينها را در باورها و آداب مذهبي‌شان آزاد گذاشت، بلكه جملگي آنها را محترم شمرد و حتي، چنان كه گفته شد، خود را مؤمن به خدايان طوايف مختلف و متضاد معرفي كرد. در اين ميان به يهوديان بابل توجه ويژه كرد. وي نه تنها اجازه داد كه يهوديان از تبعيد گاه و زيستگاه اجباري و بين­النهرين به زادگاه و سرزمين مقدس ديني و قومي خود باز گردند، بلكه در سال ۵۲۸، پس از بازگشت از بابل به همدان، فرماني صادر كرد تا تمام اموال و اشيائي كه بوسيلة بخت­النصر از معبد اورشليم به بابل آورده شده را به آنجا باز گردانند و معبدي تازه با هزينه خزانة شاهي و از طريق دربار به سوريه براي يهوديان بنا نهند.[۳۵] پيش از آن در پائيز سال ۵۳۸ بيش از ۴۰۰۰۰۰ يهودي به راه باز گشت از تبعيدبابل گام نهاده بود. در كتاب عزرا (باب ۱، آيات ۸-۱۱) فهرست اقلام طلاها و نقره‌ها و اشياي قيمتي كه نبوكد نصر (بخت­النصر) از يهوديان غارت كرده و به بابل آورده بود و بنا به فرمان كوروش بار ديگر به آنان باز گردانده شده آمده است. شماره آنها به پيش از پنج هزار قطعه مي­رسيده است. سياست حمايت تمام عيار كوروش از يهوديان (اعم از يهوديان اورشليم يا بين­النهرين و ايران) پس از آن نيز بوسيلة جانشينانش پيگیرانه دنبال شد كه در جاي خودبه آنها اشاره خواهيم كرد.


با توجه به نقش مهم آزاد سازي كوروش در تاريخ يهود و حمايت هاي بي دريغ مادي و معنوي وی به اين قوم، در منابع يهودي و از جمله در متوني كه پس از آن رخداد نگارش يافته و تنظيم شده اند، از پادشاه پارس بسيار به نيكي و ستايش آميز ياد شده و از او در حد يك منجي بزرگ و الهي و مسيح موعود سخن رفته است (بنگريد به كتاب اشعياي نبي، بابهاي۴۱ تا ۴۵ ،۵۵ و ۷۱ و ارمياي نبي، بابهاي۵۱–۵۲ ). طبق این گزارشها در واقع به يهوديان از پيش بوسيلة اشعياي نبي به آمدن كوروش منجي بشارت داده شده بود و جالب اين كه پنج سال پس از آن بشارت غيبي محقق شده است.


به هرحال اين منجي گري كوروش براي يهوديان چندان مهم بوده است كه به گفتة والترهینتس، بدون دخالت مستقيم شاهنشاه ايران و بدون اجازة او براي بازگشت تبعيديان، ديگر يهوديي وجود نمي­داشت، چنان كه بيت­اللحم و جلجتايي هم در كار نمي­بود. فرمان كوروش قوم يهود را از نابودي رهانيد. هینتس مي­افزايد بدون بازگشت يهوديان به فلسطين، تاريخ جهان روند ديگري داشت.[۳۶]


اما داستان پشتيباني بي دريغ و پايدار كوروش از اسيران یهودی بابل و تداوم آن چه بوده و آيا انگيزة ويژه اي در كار بوده است؟ با اين كه قرار بود تمام اقوام كوچ داده شده بوسيلة آشوري‌ها و بابلي‌ها در زيستگاه خود بمانند، چرا كوروش براي يهوديان استثناء قايل شد؟


در پاسخ به اين پرسش باید گفت که هر چند اخيرا برخي اساسا به شكلي به انكار اصل موضوع دست زده و اقدام منجيانه كوروش در بارة يهوديان را برساخته اي بوسيلة یهوديان و حتي ديگران دانسته اند[۳۷] (كه البته قابل اعتنا نيست)، به نظر مي رسد در این مورد ابهام جدي و غير قابل دركي وجود ندارد تا منشاء این همه اختلاف و ابهام باشد. در اين باره دو نكته قابل توجه و تأمل است:
 

نكته نخست آن است كه روش مداراجويانه و حتي حمايتي شاه هخامنشي از يهوديان، به طور اساسي چندان تفاوتي با رفتارش با پيروان مذاهب ديگر ندارد و در واقع این اقدام در ذيل سياست تساهل مذهبي عام وي قابل درك و تفسير است. ويدن­گرن در پاسخ به پرسش چرا فقط آزادي يهوديان، مي­گويد مدارك كاملا ثابت مي­كند سياستي كه هخامنشيان در قبال يهوديان رعايت مي­كردند، مبتني بر اصل سنجيده و انديشيده اي بود. به طور مثال مي­دانيم كه اين شاهان بزرگ در مصر و در آسياي صغير نيز اين گونه تدابير در زمينه تسامح و تساهل را اتخاذ كرده اند. فرمان داريوش اول را در بارة معبد آپولون در كناره هاي مئاندر در آسياي صغير مي­شناسيم.[۳۸]در واقع سياست تساهل مذهبي و حمايت از يهوديان، اختصاص به كوروش ندارد كه آن را جعل يهود بدانيم كه با اغراض ويژه ساخته شده است. اين سياست ادامه داشته است كه بعدا به آنها باز خواهيم گشت.


و اما نكته دوم، كه نكته اصلي است، كوروش (و همين طور داريوش و ديگران) عميقا بين خداي خود «اهورامزدا» و خداي يهود «يهوه» احساس پيوند و نزديكي مي­كرد و اين نزديكي آشكار كوروش را به حمايت بيشتر و كمك ويژه و پایدار از يهوديان تشویق مي­كرد. خداي كوروش يعني اهورامزدا، كه وي سخت به آن باور داشت و خود را برگزيدة ويژه او مي­دانست و تمام رفتارش را به اراده او مي­شمرد، مانند خداي يهود يگانه بود و خداي آسمان و زمين و آفريدگار مطلق هستي. والترهینتس در مقام تحكيم اين نظريه مي­گويد: ظاهرا اين خداي آسمان براي كوروش همان آفرينندة يكتاي آسمان و زمين بود. خدايي كه او در آموزه هاي جديد زرتشت پرستش او را آموخته بود. مدارك بعدي نشان مي­دهد كه شاهان هخامنشي در واقع اهورامزدايي را كه زرتشت به ايشان بشارت داده بود، با خداي يهوديان يكي مي دانستند. از اين رو يهوديان از درخواست هايشان از حكومت ايران همواره به (خداي آسمان) خو اشاره مي­كنند. لابد مي­دانستند كه برداشت مقامات ايراني از خداي آسمان اهورامزدا خواهد بود. در حالي كه در همه جا شرك به حيات خود ادامه مي­داد، باور به آفرينندة يكتا ايرانيان و يهوديان را به نحو بي سابقه اي به يكديگر پيوند مي­داد. به نظر مي­رسد كه كوروش با توجه به هوشمندي آشكارش و در چهار چوب سياست عمومي كشور داري اش، از اين امر آگاه بوده و آگاهانه از اين اشتراك فكري و عقيدتي مهم و بنيادين براي جلب افكار و عواطف بخشي از مردمان تحت قلمرو اش، سود جسته است كه نبشته كوروش متناسب با زبان ديني يهود چنين آغاز مي­شود: «كوروش، شاه پارسي‌ها مي­گويد يهوه خداي آسمان همه سرزمينها را به من ارزاني داشته است».[۳۹]البته احتمالات ديگر در سياست پايدار هخامنشيان در مورد حمايت از يهوديان ديگر در طول دو قرن منتفي نيست.


به هرحال آنچه از همه آشکارتر و مقبول تر می­نماید، همان مصلحت اندیشی سیاسی است که در کار کوروش نهفته و مورد نظر وی بود. پیر بریان در این مورد سخنانی قابل قبول دارد. او معتقد است که این رفتار منجیانه کوروش در مورد یهودیان بوسیلة یهودیان و «با مطالعات متون یهودی» بزرگنمایی شده است. وی می­گوید سیاست کوروش یک تدبیر سیاسی معمول بوده است که فاتحان «می خواستند با این کار از مساعدت خدایان به شورش هایی که ممکن بود بر ضد سلطة فاتحان برپا شود، جلوگیری کنند. این درست همان کاری بود که بخت­النصر پس از تصرف اورشلیم انجام داد. در عوض، احیای سیاسی و مذهبی هر شهر و جامعه با باز گرداندن بغان، که در گذشته به پایتخت فاتح قبلی تبعید شده بودند، همراه است. این کار از نظر تبعیدیانی که به میهن یر می­گردند، لازم است. کوروش در بابل درست همین کار را کرد. بنابراین خصلت «استثنایی» تدابیر اتخاذ شده توسط کوروش به نفع اورشلیم فقط بر اثر دیدگاه بسیار یهود محورانة منابع ما پدید آمده است. اگر این تدابیر را در متن ایدئولوژیکی و سیاسی خاورمیانه قرار دهیم همان چیزی می­شوند که واقعا بودند: واقعه‌ای بی‌برو برگرد مهم برای خود یهودیان، ولی عادی و معمولی که بسیاری از اقوام خاورمیانه طی سلطة آشوریان و کلدانیان آن را تجربه کرده بودند». با این تحلیل است که بریان با این جمله که «مگر مداهنه گران مدرن کوروش او را پایه گذار « قوق بشر» معرفی نکرده اند؟»، بر کسانی که اقدام کوروش را پدیده‌ای استثنایی دانسته و او را پایه گذار حقوق بشر دانسته اند به درستی خرده می­گیرد. حتی بریان مؤلفة اشتراک در یکتاپرستی کوروش و یهودیان را نیز نادرست و نا موجه می داند.[۴۰]


اما اينكه خود كوروش داراي چه ديني بوده است، جاي ابهام و ترديد وجود دارد. اين كه او يك مزدا پرست معتقد و استوار بوده است، ترديد روا نيست و كتيبه هاي وي گواه اين مدعاست. اما اين باور لزوما به معناي زرتشتي بودن وي نيست. شهرت دارد كه كوروش زرتشتي بوده و پژوهشگراني چون بويس و والترهینتس نيز بر همين نظرند و اينان شواهدي نيز بر اين مدعا ارائه داده اند. خانم بويس يكي از دلائل زرتشتي بودن كوروش را اين مي­داند كه او نام يكي از دخترانش آتسا (آتوسا) نهاد. اين نام صورت يوناني نام ايراني هوشا يعني نام ملكه ويشتاسب، پادشاه حامي زرتشت بود.[۴۱]هینتس نيز توضيح مي­دهد كه در ساليان نخست سلطنت كوروش طبعا آوازه زرتشت در همه جا پيچيده بود. از آتشدانهاي ساخته شده در فضاي آزاد و برج نگهداري از آتش در پاسارگاد بر مي­آيد كه كوروش خود به دين نو گرويده بود. حتي هینتس احتمال مي­دهد كه در باغ كاشمر بين كوروش و زرتشت در سال ۵۵۵ ديداري صورت گرفته است.[۴۲]اما اين شواهد هيچ كدام، حداقل به تنهايي بر زرتشتي بودن كوروش دلالت نمي­كنند. نه معاصر بودن زرتشت با كوروش قطعي است (بلكه به احتمال بسيار زياد بين آن دو حدود هزار سال فاصله است) و نه آتش و آتشكده (چنان كه پيش از اين گفته شد) اختصاص به زرتشت و آئين زرتشتي دارد و نه اساسا زرتشت مي­توانسته است در كاشمر بوده باشد. خانم بويس در مورد اين پرسش كه چرا كوروش دين زرتشتي را به مردمان تحميل نكرد، مي­گويد اين كار با توجه به شمار اين اتباع و ديرينگي دين هایشان، كاملا غير عملي بود و در واقع امكان چنين تحميلي وجود نداشت.[۴۳]و گفتيم كه باغ كاشمر (و سرو كاشمر) نیز افسانه اي بيش نيست و اشتراك لفظي يك نام نيز چيزي را ثابت نمي­كند. در عين­حال تمايلات زرتشتي در کوروش بسيار محتمل است. در اين ميان يك نكته مسلم است و آن اين كه كوروش داراي هر ديني بوده هرگز دچار تعصب و جزميت غليظ ديني نبوده و همین امر بی‌گمان در سیاستمداری و تساهل دینی وی مؤثر بوده است.


از آنجا كه در اين قسمت به مداراگري و روش مسالمت جويانه كوروش اشاره شد، بد نيست گفته شود كه اين بدان معنا نيست كه در كار و سياست جنگي و يا كشورداري وي هيچ خشونت و سنگدلي وجود نداشته است. در منابع رفتارهاي سختگيرانه و كشتارهاي احتمالا نا موجه (به لحاظ نظامي) كم نيست. از جمله پير بريان در اين مورد به تفصيل سخن گفته است. وي مي­گويد، آن گونه كه تورات و برخي منابع ايراني و بعضي منابع يوناني از كوروش شخصيتي مقدس مي­سازند و مي گويند او هر كجا پا مي گذاشت مردمان مغلوب به رضا و رغبت او را مي­پذيرفتند، محل تأمل و ترديد است. وي با استناد به منابع نشان مي­دهد مقاومت هايي كه در برابر كوروش و سپاه مهاجم او صورت می گرفت با كشتارهاي گسترده اي در هم شكسته شده است. از جمله فتح بابل نيز با خشونت و كشتار و حتي سوزاندن مردمان يك منطقه ممكن شد. اين كه برخي مي­كوشند بگويند مردم بابل در انتظار منجي بودند، از نظر بريان محل شك است. وي مي­گويد شكل و شرايط ورود كوروش به بابل، كه بيشتر شبيه ورود اسكندر در سال ۳۳۱ به اين شهر است، بيشتر گواه تكاليف شهر مغلوب براي نشان دادن وفاداري خود به فاتح است.[۴۴]در اين ميان البته كتيبه داريوش در بابل، كه پر است از مدح وثناي او، نمي­تواند كاملا مقبول باشد. اين كتيبه بوسيلة كاهنان تهيه شده و در آن چاپلوسي و مردوك پرستی كوروش برجسته شده و البته مورد تأئيد و احتمالا موجب خرسندي كوروش هم بوده است.[۴۵]


با اين همه نمي­توان ترديد كرد كه سياست عمومي و حاكم كوروش در فتوحات و با مردمان مغلوب و به ويژه با شاهان و بزرگانشان و با پيروان مذاهب مختلف مدارا و مساعدت بوده است. به روايت بريان، حملات كوروش همانندحملات برق آساي «صحرا گرداني» نبوده است كه براي گرفتن غنيمت به ممالك يكجانشينان حمله ور مي شدند. به هيچ وجه چنين نيست: كوروش خيلي زود نشان داد كه اهدافش بسيار بلند پروازانه است: مسآله براي او نه تاختن كه فتح پايدار بود.


از ويژگي هاي مهم كوروش توجه به آباداني و ثروت و رفاه مردمان كشورش بوده است. گرچه او كمتر مجال پيدا كرد تا به سازندگي و آباداني گسترده همت كند اما گفتارها و رفتارهاي وي در همان سي سال، حتي در جنگ، حكايت از آن دارد كه وي به امر مهم سازندگي و توليد ثروت و بهبود معيشت اتباع خود توجه ويژه داشته داشت. نخستين توجه او به اين امر، در سياست ابقاي ساختارهاي اقتصادي و سياسي و مدني و قضايي اقوام پيشين (به ويژه در دولتهاي پيشرفته پيشين: ماد، عيلام، آشور، بابل و سارديس) بود كه پيش از اين به آن اشاره شد. به گفتة بريان، گزنفون در بارة فتوحات كوروش اغلب بر سياست فاتح متوجه اراضي روستائيان به نفع خود است، اشاره كرده است. پادشاه پيروز در برابر روستائيان آشوري چنين مي­گويد: « چيزي براي شما تغيير نكرده است، الا اين كه ديگر فرمانرواي پيشين خود را نخواهيد داشت.: شما در همان خانه‌ها زندگي خواهيد كرد، همان زمين را خواهيد كاشت، با همان زنان زندگي خواهيد كرد و بر فرزندان اقتدار امروز را خواهيد داشت، فقط نه با يكديگر و نه با ديگران جنگ نخواهيد كرد . . .سرزمين پر جمعيت ثروتي گرانبهاست. سرزمين خالي از سكنه، از مال و منال نيز خالي است».[۴۶] اين انديشه و توجه و سياست بسيار مهم است و در آن روزگاران كمتر به آن توجه مي­شده است. اما كوروش در عمل صرفا به ابقا و تداوم ميراثهاي اجتماعي پیشين و ثروت هاي موجود در سراسر ايران و يا بابل و ماد و عيلام و سارد بسنده نكرد بلكه خود نيز در حد توان به امر آباداني اهتمام داشت. والترهینتس با استناد به تنها سند مهم كوروش يعني لوح بابل، مي­گويد اين سند نشان مي­دهد كه كوروش چگونه در بابل همچون دولتمردي هوشيار، بي درنگ برنامة ساختماني گسترده اي را به اجرا در آورد. باروي دروني شهر و احتمالا باروي بيروني آن مرمت شد. شاه بزرگ پارس دروازه هايي نو با درگاه هاي برنزي ساخت. كوروش خود بيل و كلنگ گلي برداشت و با اين روش، سرمشقي شاهانه به دست كارگران داد. در چشم كاهنان بومي خود خداوند مردوك كوروش را به بابل آورده بود.[۴۷]


بايد توجه داشت كه بابل از ديرباز و از زمان فتح آن به دست كوروش، سرزميني ثروتمند بود و تدابير و مصالح امپراتوري جديد ايجاب مي­كرد كه بر آباداني و ثروت آن افزوده شود. گزارش زير از هرودوت به خوبي از ثروتمندي و آباداني بابل و سهم آن در توسعه و آباداني دولت كوروش (و البته پس از آن نيز) پرده بر مي­دارد. وي مي گويد: علاوه بر خراج مرسوم، سراسر امپراتوري پارس، از لحاظ تأمين و آذوقه پادشاه و سپاهيانش به چندين ناحيه تقسيم مي­شد، براي چهار ماه سال مواد مورد لزوم دستگاه شاهي از سرزمين بابل فراهم مي شد. ساير نقاط آسيا مصرف هشت ماه ديگر را فراهم مي ساخت. همين نكته نشان مي­دهد كه منابع آشور بالغ بر يك سوم منابع سراسر آسياست.[۴۸]


ثروت دوران كوروش به ويژه رفاه و ثروت و جلال و شكوه دربار وي بسيار بوده است و اين امر بدان معناست كه نه تنها ثروتها و منابع توليد ثروت پيشين حفظ شده بلكه برآن افزوده شده است. به روايت بريان، استر (باب اول، آيه هاي ۸–۳) آورده است كوروش در سال سوم از سلطنت خويش ضيافتي براي جميع سروران و حاميان خود برپا نمود و حشمت فارس و مادي از امرا و سروران ولايات به حضور او بودند. پس مدت مديد ۱۸۰ روز توانگري جلال سلطنت خويش و حشمت مجد و عظمت خود را جلوه مي­داد. پس از انقضاي آن روزها پادشاه براي همه كساني در دارالسلطنه شوش از خرد و بزرگ يافت شدند ضيافت هفت روزه در عمارت باغ قصر پادشاه برپا نموده پرده ها از كتان سفيد و لاجورد با ريسمانهاي سفيد و ارغوان در حلقه هاي نقره بر ستونهاي مرمر سفيد آويخته و تخت هاي طلا و نقره بر سنگفرشي از سنگ و سماق و مر مر سفيد و دّر و مرمر سياه بود آشاميدن از ظرف هاي طلا بود و ظرف‌ها را اشكال مختلف بود و شراب هاي ملوكانه برحسب كرم شاه فراوان بود.[۴۹]اين گزارش هرودوت در بارة عصر كوروش خالي از لطف نيست: هر وقت پادشاه ايران عزم جنگ كند نه تنها املاك خاصه او آذوقه‌اش را فراهم مي­سازند بلكه از رودخانه كرخه كه از وسط شهر شوش جاري است، براي او آب همراه مي­برند. به هيچ شهرياري جز آب همين رودخانه نمي­نوشند و پيوسته مقادير زيادي از آن را جوشانيده در كوزه هاي سيمين بر گردونه هاي چهار قاطري هر جا كه شاه مي­رود، مي برند.[۵۰] البته روشن است كه توده مردم و حتي اشراف متوسط و خرده پا از چنين ثروت و زندگي مسرفانه اي برخوردار نبودند.


در همين ارتباط قابل ذكر است كه شهر يا كاخ پاسارگاد را كوروش در محلي كه اكنون «مشهد مرغاب» گفته مي­شود بنا نهاد. گفته اند كه آن نخستين شهر هخامنشي بود. و كوروش پس از پيروزي بر ماد آن را بر آورد. هر چند برخي بناي چنان كاخ بلند عظيمي را در زمان پيش از ماد بعيد دانسته اند اما گفته شده است كه بخشي از آن در زمان پس از پيروزي برآستیاگ ساخته شده است. به گفتة كاليكان نام شهر را از قبيله اي كه در همان نواحي سكنا داشتند گرفته و گمان نمي­رود كه اين قبيله با طوايف پارسوا ارتباطي داشته است. اما، به رغم نظر ايشان، تا حدودي بديهي مي نمايد كه اين نام برگرفته از قبيله پاسارگاد است كه يكي از قبايل مشهور پارسيان پارس است و هخامنشيان ار آن قبيله بودند. هرچند والترهینتس معتقد است كه پاسارگاد صورت تحول يافته «پاثرگدا»ست كه نامي است مادي و نه پارسي و معناي آن «جايگاه دزدان» است. يونانيان آن را به اردوگاه ايرانيان تعبير كرده اند. گويا مادي‌ها آن را به عنوان یك پادگان يا دژ ساخته بودند. اما دقيقا روشن نيست كه شهر يا كاخ پاسارگاد در همان محل ساخته شده باشد. اين كاخ را كوروش به عنوان كاخ محل اقامت خود ساخته بود. اما در آن كتيبه و نوشته اي نگذاشته بود. جز اين جمله «كوروش، شاه بزرگ، شاه هخامنشي». بعدها داريوش چند نوشته در آنجا به يادگار گذاشت و او بود كه نوشت: «اين كاخ مسكوني را كوروش شاه. . .ساخته است» نكته جالب و قابل تأمل در آن كتيبه آن است كه داريوش در آن كتيبه از دادن عنوان «شاه بزرگ» به كوروش خود داري مي­كند.


به هرحال والترهینتس شرح مفيدي در بارة پاسارگاد و محيط طبيعي و جغرافيايي آن داده است. به روايت وي، كاخ كوروش بي ترديد نشان از تأثير و نقش معماري يوناني دارد. احتمالا پس از فتح لوديا كوروش تحت تأثير هنر و معماري يوناني و ليديايي قرار گرفته و کاخ خود را با آن الگو ساخته است. البته با دست هنرمندان يوناني. پايه هاي كاخ را كه از سنگ سفيد مرمر است سنگتراشان ايونيايي تراشيده بودند. اگر اين روايت را قبول كنيم، روشن است كه اين كاخ پس از فتح ليدي ساخته شده است نه پس از فتح ماد. هر چند فتح آن دو سرزمين چندان دور از هم نيست. به ويژه محتمل است كه آغاز بنا بلافاصله پس از فتح ماد بوده و ادامه و تكامل و توسعه آن پس از آن.[۵۱]


به هرحال از گذشته تاكنون كوروش همواره مورد تكريم و تجليل بوده است. در اين تكريم از ايراني و غير ايراني همداستانند. به ويژه در آثار يونانيان (هرودوت، كتسياس، سقراط، افلاطون، گزنفون، آشيل و . . .) بسيار از كوروش ستايش شده است. گفته اند كوروش با علاقه از مشورت استقبال مي كرد «و در روزگار او همه چيز براي ايرانيان از رشد شادمانه اي برخوردار بود، يعني آزادي، يكپارچگي و منش جمعي هماهنگ». گزنفون حتي اين شهامت را داشت كه در رمان «كوروش نامه»، كه تكيه بر رويدادهاي تاريخي هم دارد، كوروش را سرمشق هم ميهنان يوناني خود قلمداد كند. گزنفون در مقدمه كتاب خود مي­نويسد: «. . .او چنان آرزوهاي آنان [ملت هاي ديگر] را برمي ­آورد كه همه خواستار آن بودند كه به فرمان اراده اي او باشند».


آیسخولوس، كه در سال ۴۹۰ در ماراتون با كمانداران داريوش درنبرد بود، در تراژدي ايرانيان در بارة كوروش مي­گويد «او مرد سعادتمند بود و براي همه مردم خوشبختي آورد. خدا با او ستيزه نداشت، چون او خويشتندار و دانا بود».

گفته اند افلاطون كتاب «جمهوريت» خود را در برابرفرهنگ كوروش نوشته است.


پيرنيا اوصافي را در يك گزارش به كوروش نسبت داده است كه گزيده آن مي تواند جمع بندي خصايل نيكوي اين شاه بزرگ ايراني باشد:

احترام به عقايد و مذاهب

عدم تحميل آئين شاه و حكومت بر مردم

خودداري نسبي از قتل و غارت اقوام و سرزمينهاي مغلوب

كم وبيش مهرباني و احترام و گذشت با پادشاهان و فرمانروايان شكست خورده

تقدم خرد و عقلانيت براحساسات و خشم و خشونت.[۵۲]


به هرحال او در مجموع يك استثنا بود. به ويژه اگر او را با ديگر شاهان غير ايراني آن روزگار و حتي جانشينانش مقايسه كنيم، سيماي انساني متفاوت و سياست شهرياري متمايز او را به روشني مي­بينيم. در ميان مسلمانان نيز كوروش بيش و كم مورد تكريم بوده است. به ويژه همواره اين مسأله مطرح بوده است كه ذوالقرنين قرآن (موضوع آيات ۸۳ - ۱۰۲ سوره كهف)، همان كوروش ايراني است. هر چند از آغاز اسلام مفسران قرآن عموما اسكندر مقدوني را همان ذوالقرنين قرآن دانسته اند. البته برخي افراد ديگر از جمله (داريوش شاه بزرگ ديگر هخامنشي) را مصداق ذوالقرنين شمرده اند. اما در عصرما (برخي ديگر در گذشته نيز)، پژوهشگران متعددي از ايراني و غير ايراني و سني و شيعي، كوروش را همان ذوالقرنين قلمدادمي­كنند. در اين مورد ابوالكلام آزاد، سياستمدار و دانشمند نامدارمسلمان هندي، پيشگام است و كتاب او «ذوالقرنين يا كوروش كبير» (ترجمه باستاني پاريزي) اين نظريه تفسيري را تقويت و تحكيم كرده است. پس از آن شمار قابل توجهي از عالمان شيعي ايراني از اين نظريه حمايت و دفاع كرده اند. نامدارترين آنان علامه سيدمحمد حسين طباطبايي است كه در تفسير «الميزان» ذیل همان آیات به تفصيل در اين باب سخن گفته و براي تثبيت آن استدلال كرده است. دكتر فريدون بدره اي نيز در كتاب خود «كوروش كبير در قرآن مجيد و عهد عتيق» بسيار كوشيده است اين نظريه رامدلل و اثبات كند. اخيرا پژوهشگر ديگري گسترده ترين پژوهش را در اين زمينه انجام داده و با تحقيق و تتبع در تمام منابع قديم و جديد اسلامي و ايراني، همين نظريه را معتبر شمرده است.[۵۳]


با اين همه به نظر مي­رسد كه هرچند ذوالقرنين قرآن در ميان مصاديق تعيين شده آن بوسيلة مفسران و به ويژه اسكندر مقدوني، با كوروش انطباق بيشتري دارد اما از جهات مختلف اين انطباق چندان موجه و آسان نيست.


به هرحال با توجه به سيماي مثبت و درخشان ذوالقرنين در قرآن و صلا حيت هاي انساني و اخلاقي و عقلي و كشورداري وي در داستان ذوالقرنين و قوم ياجوج و مأجوج در قرآن، انطباق آن با كوروش در ذهن و زبان حداقل شمار قابل توجهي از پژوهشگران و عالمان و فقيهان مسلمان از اهميت ويژه اي برخوردار است. چرا كه دست كم تجليل قرآن، به مثابة وحي الهي و كلام خداوند و سند قاطع و استوار نهايي ديني مسلمانان، از شخصيتي چون كوروش براي هر مسلماني كفايت مي­كند كه او را فرمانروايي قدرتمند و صالح و مقامي درستكار بشناسد. مخصوصا در اين صورت نمي توان در يكتا پرستي او ترديد كرد. حتي اگر اين تفسير را نامقبول بدانيم، يك نكته مسلم است و آن ذهنيت تاريخي و فرهنگي مساعد مسلمانان در طول تاريخ نسبت به كوروش شاه بزرگ ايراني و پارسي است. وقتي در برخي تفاسير مي­خوانيم كه برخي امام علي(ع) را ذوالقرنين دانسته اند، اهميت اين نظريه تفسيري آشكارتر مي­شود.


اما نكته مهمتر آن است كه محمد (ص) سامي و عرب بود و اسلام ديني است سامي وساميان و آرياييان در درازناي تاريخ همسايه هم بودند اما غالبا در كشمكش و در تعارض با هم قرار داشتنند و پس از قرنها كشمكش در بين­النهرين و دست به دست گشتن دولت‌ها و تمدن‌ها در آن نواحي، كوروش با گشودن بابل و فتح بين­النهرين و گسترش قلمرو خود در آن سوي فرات تا فنيقيه ( لبنان و فلسطين و سوريه و اردن كنوني ) و آسياي صغير، از جمله ساميان و آراميان را تحت فرمان خود در آورد و اندكي پس از آن شبه جزيره عربستان نيز بر اين قلمرو افزوده شد و از آن زمان تا فتح ايران بوسيلة اعراب مسلمان، اعراب يا مستقيما و رسما بخشي از امپراتوري ايراني بوده و يا خراجگزار دولت‌های ایرانی بوده اند. ازاین رو، عربان عموما نظر مساعدی به ایران و ایرانیان و به ویژه شاهان بزرگ ایرانی نداشته اند ( در کتابهای بعدی به تفصیل در بارة روابط ایرانیان و عربان سخن خواهیم گفت ). با توجه به این ذهنیت و سوابق تاریخی، تجلیل قرآن از کوروش ( البته در صورتی که آن را بپذیریم ) و حتی پذیرفتن زرتشت به عنوان پیامبر الهی و توحیدی و قرار دادن مجوسیان در شمار اهل کتاب، تا حدودی خلاف انتظار و غیر معمول می­نماید.



زندگی و سیمای شهریاری کوروش( بخش نخست)

----------------------------------------------------
[18] هینتس، ص 88

 [19] هوار، ص 25

[20] بريان،جلد 1، ص 34 و31

[21] بريان، جلد 1، ص 10

اومستد،ص81-82

[23] بريان،جلد 1،ص33

[24] هینتس، ص 40

[25] هوار، ص 43

[26] بريان، جلد 1، ص 31

[27] فراي، ميراث باستانی ايران، ص142

[28] . برآگاهان پوشیده نیست که دعوی منشور حقوق بشر بودن متن مورد اشاره یا از سر ناآگاهی است و یا از سر شیفتگی و به هر حال سخنی است غیر تاریخی.

[29] بريان، جلد 1، ص 57 - 58

[30] آشتياني، جلال الدین، زرتشت و مزدیسنا و حکومت، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1359، ص 325

[31] يار شاطر، تاریخ ایران –كمبريج-، به قلم جمعی از پژوهشگران، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیر کبیر چاپ سوم، 1381، جلد 3، قسمت اول، ص 23

[32] فراي، ميراث باستانی ايران، ص 140

[33] پيرنيا، كوتاه، ص 7 - 71

[34] هینتس، ص 120

[35] اومستد، ص 78 - 79

[36] هینتس، ص 103 و 113

[37] از جمله آقاي ناصر پور پیراردر كتاب « دوازده قرن سكوت-کتاب اول: برآمدن هخامنشیان-، چاپ چهارم، تهران، نشر کارنگ، 1381» در اين باب به تفصيل سخن گفته است. البته ايشان در اين كتاب پا را فرا تر گذاشته نه هخامنشيان را ايراني مي داند (چرا كه اينان آريايي مهاجر و اشغالگر سرزمين ايران بوده اند) و نه آرياييها را مردماني نجيب (با توجه به معناي لغوي آريا) و مهربان و متمدن مي شمارد. ايشان معتقد است فضايل كوروش جعلي است و بوسيله يهوديان جعل شده است.

[38] ويدن گرن، دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، انتشارات آگاهان ایده، 1377، ص 196-197

[39] هینتس،ص112

[40] . بریان، جلد 1، ص 72 - 73

[41] بويس، مری، زردشتیان-باورها و آداب دینی آنها-، ترجمه عسگر بهرامی، ققنوس، 1381، ص 77-80

[42] هینتس، ص 93

[43] بويس، ص 78

[44] بريان،جلد 1،ص63-66

[45] هینتس،ص108

[46] بريان، جلد 1، ص 31 و جلد2، ص 1274

[47] تنها سند نسبتاً مفصلي كه از كوروش بزرگ برجاي مانده، از بابل به دست آمده است؛ استوانه اي گلي با نبشته اي 45 سطري به زبان بابلی است كه در سال 1879 ميلادي پيدا شد و امروز در موزه بريتانيا نگهداري مي شود. پاول ريچارد برگر قطعه گم شده اي از اين استوانه را در مجموعه دانشگاه ييل پيدا كرد. با پيوستن اين قطعه به استوانه اصلي برگر توانست تقريباً به متن كامل دست يابد. اما هنوز پايان نبشته را كم داريم. تصوير و توضيح بیشتر در: هینتس، 106- 107

[48] هرودوت، ص 93 - 94

[49] بريان ،جلد 1، ص491-492

[50] هرودوت، ص92

[51] .هینتس، ص 90، 113 – 117

نبز: کالیکان، ص 47 و 82 – 85

نیز: پیرنیا، کوتاه، ص 126

[52] هینتس،ص87-88

نيزبدره اي، فریدون، کوروش کبیر در قرآن مجید و عهد عتیق، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1384، ص3

نيزمجتبايي،روزنامه ايران،مورخ 8 ديماه 1383.

نيز: پيرنيا،كوتاه،ص71-72

[53] . بنگرید به مقاله حمید یزدان پرست در فصلنامه اطلاعات سیاسی – اقتصادی، سال بیست و دوم، شماره اول و دوم (شماره مسلسل 241 – 242).

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  


 

عضو کمیسیون امنیت ملی: غنی سازی20 درصدی متوقف شد

Posted: 03 Nov 2012 09:44 AM PDT

جرس: یک عضو هیات رییسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفت: در شرایطی که جمهوری اسلامی برای نشان دادن حسن نیت خود، اقدامات اعتماد‌ساز انجام داده است، انتظار می‌رود که طرف‌های ما در گروه 1+5 تحریم‌ها را لغو کنند.

محمدحسن آصفری در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: با شرایط و استراتژی که گروه 1+5 در دستور کار خود قرار داده است هیچ خروجی مثبت برای مذاکره آینده با گروه 1+5 وجود ندارد ولی باز هم جمهوری اسلامی برای اثبات حسن نیت خود در فعالیت‌های هسته‌یی‌اش به این مذاکرات تن می‌دهد.

وی افزود: البته گروه 1+5 در مذاکرات قبلی خود همواره اظهارات و برنامه‌هایش را مبتنی بر بسته‌هایی ارائه می‌کرد، بسته‌هایی که با دستور آمریکا و صهیونیست تهیه شده بود؛ این موضوع به خوبی نشان می‌دهد که این گروه اختیاری برای تصمیم‌گیری از خود ندارد چرا که هرگاه این مذاکرات به نتیجه‌ای منتهی می‌شد و یا جمهوری اسلامی پیشنهاد جدیدی را مطرح می‌کرد آنها ادامه جلسات را به آینده موکول می‌کردند.

این عضو هیات رییسه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس تاکید کرد: گروه 1+5 باید بداند که اگر قرار باشد در مذاکرات آینده نیز رویکرد افزایش تحریم‌ها را در پیش بگیرد، هیچ نتیجه‌ای نخواهد گرفت چرا که جمهوری اسلامی توانسته تحریم‌ها را پشت سر بگذارد و در آینده نیز چنین رویکردی را ادامه خواهد داد.

آصفری در عین حال گفت: در شرایطی که جمهوری اسلامی برای نشان دادن حسن نیت، غنی‌سازی 20 درصد را کنار گذاشته است انتظار می‌رود که گروه 1+5 دست از تحریم‌های خود بردارد چرا که رخ ندادن چنین امری باعث می‌شود که ایران از رویه قبلی خود برای دستیابی به انرژی صلح‌آمیز هسته‌یی را در پیش بگیرد.

وی با تاکید بر اینکه دنیا از نداشتن سلاح هسته‌یی در ایران آگاهی دارد،‌ گفت: کشورهای غربی می‌دانند که جمهوری اسلامی به دنبال ساخت سلاح هسته‌یی و سلاح کشتار جمعی نیست به طوری که این موارد را در مذاکرات خود در سطوح مختلف بارها مطرح کرده است، مشکل اصلی آنها با ایران، وجود انقلاب اسلامی است.

نماینده مردم اراک در مجلس ادامه داد: مشکل اصلی کشورهای غربی با ایران برنامه هسته‌یی‌اش نیست، آنها به دنبال ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی هستند چرا که متاسفانه در دوران اصلاحات ایران در سایت‌های هسته‌یی‌اش را پلمپ کرد ولی باز هم کشورهای غربی قانع نشدند و بهانه دیگر را به نام حقوق بشر علم کردند، تمامی این موارد نشان می‌دهد تا زمانی که ما از انقلاب اسلامی دست برنداریم آنها تهدیدات خود را همچنان بر علیه‌مان ادامه خواهند داد.

آصفری در پایان تاکید کرد که جمهوری اسلامی هیچگاه در مقابل تهدیدات دشمنان کوتاه نخواهد آمد و در آینده نیز با سربلندی تحریم‌ها و تهدیدات را پشت سر خواهد گذاشت. 

آزادی رضا شهابی در صورت پرداخت هفت میلیون تومان جریمه نقدی

Posted: 03 Nov 2012 08:47 AM PDT

جرس: ربابه رضایی، ‌همسر رضا شهابی، ‌از اعضای زندانی هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، ‌روز شنبه به رادیو فردا گفت که به این فعال کارگری گفته شده است که مدت زندانش در صورت پرداخت هفت میلیون تومان جریمه نقدی٬ کاهش خواهد یافت.

آقای شهابی پیش تر در دادگاه انقلاب اسلامی به شش سال زندان،‌ پنج سال محرومیت از فعالیت سندیکایی و پرداخت هفت میلیون تومان جریمه محکوم شده بود.

او در خرداد سال ۸۹ در کرج بازداشت شده بود.

خانم رضایی گفت که به همسرش ابلاغ شده است در صورت پرداخت جریمه نقدی، ‌اول فروردین سال ۹۳ آزاد می شود و در غیر این‌صورت، ‌آزادی او به پایان همان سال موکول خواهد شد. 

لاریجانی: دولت مراکز بهزیستی را خوب اداره نمی‌کند

Posted: 03 Nov 2012 08:16 AM PDT

جرس: رئیس مجلس شورای اسلامی اظهار داشت:‌ مراکز بهزیستی باید به مردم سپرده شود چرا که دولت نمی‌تواند این گونه مراکز را خوب اداره کند.

علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی بعد از بازدید از آسایشگاه معلولان ایثار در شهرستان ورامین در جمع کارکنان این آسایشگاه ضمن تبریک عید غدیر خم گفت: در راهی که این 34 سال ملت ایران گام نهادند همیشه با یاد اولیاء خدا قدم برداشتند و نیازمند استمداد مستمر از اولیا خدا هستیم و با مشکلاتی که بدخواهان برای کشور به وجود آورده‌اند با عنایت الهی، همت مسئولین و حمایت مردم مرتفع شود.

رئیس مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: وجود چنین مراکزی برای کشور مهم است و خدمت در آن نیز اجر زیادی دارد چرا که آنها نیازمندترین افراد به لحاظ عاطفی، روحی و جسمی هستند.

وی با بیان اینکه مجلس نیز برای حل مشکلات آسایشگاه‌های معلولان اقداماتی را انجام می‌دهد تاکید کرد: این گونه مراکز باید به خیرین سپرده شود و با کمک مردم اداره شود رویکرد واگذاری این مراکز به خیرین اقدام درستی است.

لاریجانی اظهار داشت: اگر این گونه بخش‌ها از طریق خیرین و مردم اداره شود دارای رسیدگی بهتری خواهد بود چرا که دولت نمی‌تواند این گونه مراکز را خوب اداره کند.

به گزارش مهر، رئیس مجلس شورای اسلامی تصریح کرد:‌ علاوه بر اداره بهتر این مراکز توسط مردم اثرات اجتماعی این موضوع نیز برای خیرین نیز زیاد است و باعث نزدیکی روحی و عاطفی مردم می‌شود.

وی اظهار داشت: دولت باید کمک‌های خود را به این گونه مراکز ادامه دهد. 

مهمانپرست: به ۱+۵ پیشنهاد کردیم مذاکرات اتمی زنده از تلویزیون پخش شود

Posted: 03 Nov 2012 08:16 AM PDT

جرس: رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه ایران گفته است که جمهوری اسلامی به گروه ۱+۵ پیشنهاد کرده مذاکرات اتمی به طور زنده از تلویزیون برای مردم پخش شود.

آقای مهمانپرست به خبرگزاری فارس گفته است که "گفت‌‌وگوهایی که دنبال کرده‌ایم به قدری شفاف بوده و با پیشنهادات مشخص، که طرف ایرانی حتی پیشنهاد داد که تمام مذاکرات پخش زنده تلویزیونی شود."

سخنگوی وزارت امور خارجه ایران گفته است: "ما چیزی برای پنهان کردن نداریم و ایده‌های خود را به صورت شفاف ارائه می‌دهیم. پیشنهادات ما می‌تواند بهانه را از کشورهای مدعی گرفته و حقوقمان را هم تأمین کند."

گروه ۱+۵ در حدود هفت سال است که سرگرم مذاکرات اتمی با ایران است. این گروه شامل اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل (آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه و چین) به همراه آلمان است.

سخنگوی وزارت امور خارجه ایران همچنین گفت و گوی اتمی مستقیم ایران و آمریکا را رد کرده و گفته "بحث هسته‌ای ایران چارچوب مشخصی دارد."

در روزهای اخیر بار دیگر شایعاتی درباره دیدار و گفت و گوی پنهانی ایران و آمریکا منتشر شده است.

در حالی که به تازگی علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین الملل رهبر ایران که شایعاتی درباره دیدارش با مقام های آمریکایی وجود داشت، "مذاکره" با آمریکا را تکذیب کرده اما برخی از سایت های نزدیک به مخالفان دولت ایران به رغم این تکذیب، بازهم بر حضور پنهانی او در آمریکا اصرار دارند.

به تازگی منابعی در شورای عالی امنیت ملی ایران اعلام کرده که تا پیش از برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری پیش رو در آمریکا، ایران هیچ برنامه‌ای برای مذاکره با نمایندگان گروه ۱+۵ هم ندارد.

شبکه خبری انگلیسی‌زبان پرس تی‌وی، متعلق به دولت ایران، روز دهم آبان، به نقل از یکی از اعضای شورای عالی امنیت ملی ایران که نامی از او نبرده بود گزارش‌هایی درباره مذاکره احتمالی سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئول پرونده اتمی جمهوری ایران با کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه را رد کرده بود.

دو طرف اواخر تابستان سال گذشته در استانبول ترکیه دیدار کردند اما این ملاقات به مذاکره یا توافقی درباره آن منجر نشد.

از آن زمان تاکنون اتحادیه اروپا تحریم های اعمال شده بر ایران را شدت داده است.

آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران تحریم های اعمال شده را "غیرمنطقی و وحشیانه" خوانده است. 

سنگسار چهار زن در سکوت خبری

Posted: 03 Nov 2012 07:55 AM PDT

جرس: سایت ملی‑مذهبی گزارش داده است که ظرف چند روز گذشته اجساد چهار زن که پس از اجرای حکم سنگسار جان خود را از دست داده بودند، توسط نیروهای امنیتی قوه قضائیه به پزشکی قانونی تهران منتقل شده و هم اکنون در سردخانه پزشکی قانونی نگهداری می‌شوند.


یک منبع موثق به خبرنگار ملی‑ مذهبی می گوید: ” اجساد چهار زن پس از اجرای حکم سنگسار توسط نیروهای امنیتی قوه قضائیه به سردخانه پزشکی قانونی آورده شده اند. علاوه بر آثار پرتاب سنگ بر سر و صورت این زنان آثاری از شکنجه و ضربات شدید بر بدن آنها پیش از سنگسار نیز قابل رویت است. طبق مواد مندرج در پرونده آنها جرم این چهار زن روابط نامشروع و مصرف مواد مخدر بوده است. ظرف روزهای گذشته هیچ فردی برای تحویل اجساد به پزشکی قانونی مراجعه نکرده است. هنوز مشخص نیست دادگاه این افراد در چه تاریخی برگزار شده و آیا خانواده آنان از وضعیت شان با خبر هستند یا نه!”


این در حالی است که رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس دو روز پیش از تعیین مجازات جایگزین «سنگسار» خبر داده بود. به گفته اللهیار ملک‌شاهی در جلسه کمیسیون قضایی شرایط «احصان» در بحث «زنا» مورد بررسی قرار گرفت و برای آن مجازات در نظر گرفته شد. به گفته این نماینده «زنای محصنه مجازات رجم و اعدام دارد اما شرایط احصان در قانون نیامده بود و به منظور روشن شدن بحث، ماده‌ای مجزا آوردیم که با چه شرایطی زنا، محصنه و در چه شرایطی غیرمحصنه تلقی می‌شود.


ملک‌شاهی گفته است: “برای زنای محصنه طبق مبانی فقهی حکم صادر می‌شود اما ما به صراحت نوع مجازات‌های آن را تبیین و تصریح کردیم که در جایی که مجازات اولیه و اصلی ممکن نباشد یا قاضی مصلحت نداند، به پیشنهاد دادگاه صادرکننده حکم قطعی و موافقت رئیس قوه قضائیه، می‌توان مجازات جایگزین تعیین کرد.”


از سوی دیگر محمدعلی اسفنانی سخنگوی کمیسیون قضائی مجلس تصریح کرده است که رفع ایرادات قانون جدید مجازات اسلامی از اولویت‌های کمیسیون قضایی مجلس است و تلاش می‌کنیم به‌زودی این قانون تصویب نهایی و ابلاغ شود.


گفتنی است، قانون مجازات اسلامی فعلی از بیست سال پیش تاکنون به صورت آزمایشی اجرا می شود و لایحه جدید مجازات اسلامی نیز که جایگزین آن خواهد شد در شمار لوایح و طرح هایی است که به استناد اصل ۸۵ قانون اساسی به جای طرح در صحن علنی مجلس در کمیسیون اختصاصی مورد بررسی و تصویب قرار گرفته و قرار است به شکل آزمایشی اجرا شود.


سنگسار یکی از خشن ترین مجازات هایی است که قانون مجازات اسلامی ایران در نظر گرفته شده است. آنچه مسلم است در ایران، بسیاری از قوانین مدنی، جزائی، کیفری و دیگر قوانین با شریعت انطباق کامل ندارد. و همه پژوهشگران و صاحب نظران متفق القولند که حکم رجم یا مجازات سنگسار در قرآن آورده نشده است .


در طی دهه اخیر بدنبال واکنشهای گسترده مجامع حقوق بشری به اجرای این حکم و وعده مقامات قضایی مبنی بر تعیین مجازات جایگزین برای این نوع جرایم، غلامرضا رضوانی از فقهای شورای نگهبان در ۱۳۸۱عنوان کرد که به جای مجازات رجم نمی‌توان مجازات دیگری را تعیین کرد، زیرا احکام اسلام تابع پسند و ناپسند جامعه نیست و ممکن است همین احکام در روزهای اول اسلام نیز برای مردم ناپسند بوده باشد.


اما همزمان برخی از فقهای نامدار و معروفی همچون میرزای قمی، آیت الله صانعی، آیت الله گرامی و آیت‌الله حسینی زنجانی گفتند که این احکام در جامعه کنونی قابلیت اجرا ندارد و موجب وهن اسلام است. آیت‌الله حسینی زنجانی صراحتا اعلام نمود که چنانچه به نظر فقیه جامع الشرایط اجرای حکمی در جامعه به دلیل عدم آمادگی فکری عموم مردم موجب سستی در اعتقاد و اصل اسلام می‌شود، در این صورت حفظ اسلام اهم است و اجرای حکم باید تا استحکام عقاید مسکوت بماند.


پس از آن، در سال ۱۳۸۲ محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضاییه وقت طی بخشنامه ای اعلام نمود که اجرای حکم سنگسار در اختیار حاکم شرع است و در حال حاضر جمهوری اسلامی به دنبال تعیین مجازات جایگزین برای این نوع از جرایم است. اما علی رغم دستور رئیس قوه قضاییه در سال ۱۳۸۶ چند مورد اجرای حکم سنگسار در مشهد و تاکستان گزارش شد. پرونده سنگسار تاکستان پس از نه سال توقف، نهایتا در سال خرداد ۱۳۸۶ به اجرا درآمد. این در حالی است که مسئولان قضایی در آن زمان اعلام کردند که اجرای حکم سنگسار در تاکستان در پی اشتباه قاضی بوده است.


اجرای این مجازات عمدتا در مناطقی گزارش شده است که مردم آن از سطح آموزشی پایینی برخوردار هستند و متهمان از محتوی و مفهوم پرونده خود بی اطلاع هستند. سالها فعالان حقوق بشر بویژه حقوق زنان برای لغو مجازات سنگسار از مجموعه قوانین ایران مبارزه کرده و تاکید داشتند که سنگسار یک دستورالعمل صریح قرآنی نیست. 

حق شناس: بازدید از زندان حق طبیعی احمدی‌نژاد است

Posted: 03 Nov 2012 07:55 AM PDT

جرس: عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی احمدی نژاد را برنده مناقشه با برادران لاریجانی در موضوع بازدید از زندان اوین و نامه نگاری ها دانست و گفت: درخواست احمدی نژاد برای بازدید از زندان اوین یک درخواست سیاسی بود که با این درخواست توانست به مدت 10 روز افکار عمومی را از مشکلات اقتصادی به این مباحث منحرف کند.


به گزارش مهر، محمد جواد حق شناس گفت: با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه احزاب و جناح های سیاسی باید برای رسیدن به اجماع ملی از منافع جناحی خود بگذرند، و از چهره هایی که نماد وحدت باشند حمایت کنند تا با هزینه حداقلی اجماع عمومی را ایجاد کنیم.

وی افزود: چهره هایی مانند خاتمی، ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی که امتحان خود را پس داده اند و از ظرفیت های لازم برای اجماع ملی برخوردار هستند، می توانند این وحدت را ایجاد کنند.


حق‌شناس همچنین در مورد درخواست احمدی نژاد برای بازدید از زندان اوین، گفت: بازدید از زندان حق طبیعی رئیس جمهور است.

وی با بیان اشاره نامه نگاری میان قوا، احمدی نژاد را برنده مناقشه با برادران لاریجانی دانست و تصریح کرد: درخواست احمدی نژاد برای بازدید از زندان اوین یک درخواست سیاسی در جهت رقابت وی با گروههای اصولگرایی در جلب حمایت اقشاری از جامعه بود.

حق‌شناس خاطرنشان کرد: احمدی نژاد با این درخواست توانست به مدت 10 روز افکار عمومی را از مشکلات اقتصادی به این مباحث منحرف کند و در واقع پیروز این مجادل سیاسی بود.  

زندانیان سیاسی بند زنان اوین، همچنان در اعتصاب غذا/ انتقال محبوبه کرمی به بهداری

Posted: 03 Nov 2012 07:55 AM PDT

جرس: بنا به اطلاعات تکمیلی از بند زنان زندان اوین، محبوبه کرمی، زندانی سیاسی محبوس نیز از روز سه شنبه در اعتصاب غذا به سر می برد.

به گزارش کلمه، محبوبه کرمی عضو محبوس جبهه مشارکت ایران اسلامی از روز سه شنبه به همراه ۹ زندانی سیاسی دیگر در اعتراض به هتک حرمت و بازرسی بندی توهین آمیز در این بند دست به اعتصاب غذای تر زده است. به این ترتیب تا به حال تعداد اعتصاب کنندگان، ده نفر بوده است.

اعتصاب کنندگان شامل بهاره هدایت، نازنین دیهیمی، ژیلا بنی یعقوب، شیوا نظرآهاری، مهسا امرآبادی، حکیمه شکری، ژیلا کرم زاده مکوندی، نسیم سلطان بیگی و راحله زکایی و محبوبه کرمی هستند که به برخورد غیر انسانی صورت گرفته با خود اعتراض دارند و خواستار عذرخواهی مسئولان هستند.

بر اساس این گزارش، روز گذشته محبوبه کرمی که بر اثر اعتصاب غذا دچار مشکل جسمی شده بود، به بهداری اوین منتقل شده است.

پیش از این کلمه گزارش داده بود که در پی یورش روز سه شنبه ی نیروهای گارد یگان حفاظت زندان اوین به بند زندانیان زن سیاسی که با هتک حرمت و آزار آنها همراه بود، تعدادی زندانیان این بند دست به اعتصاب غذای دسته جمعی زده اند.

حمله کنندگان به بند بانوان که شامل حدود ۲۰زن از نیروهای گارد یگان حفاظت زندان اوین بودند با ورود به حریم خصوصی و شخصی زندانیان سیاسی باعث بر هم زدن نظم و سلب آسایش آنان شده و پس از یورش به بند سیاسی بانوان زندانیان را به شکل توهین آمیزی بازرسی بدنی کردند.

پس از اعتصاب غذای ۹ زندانی سیاسی بند زنان اوین در اعتراض به هتک حرمت و تعرض در بند زنان و بازرسی غیر معمول، ۳۳ بانوی محبوس در این بند نامه‌ای را خطاب به رییس زندان اوین نوشتند.

محبوبه کرمی عضو کمپین یک ملیون امضا و از اعضای جبهه مشارکت در اسفند سال ۸۸ بازداشت شد و تحت فشار برای مصاحبه قرار گرفت.

وی پس از دوره ای بازجویی و انفرادی آزاد شده و دوباره از تاریخ ۲۵ اردیبهشت امسال برای اجرای حکم سه سال زندان، به اوین منتقل شد.محبوبه کرمی، در شعبه ۵۴ تجدید نظر دادگاه انقلاب به ریاست قاضی موحد به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.او پیش از این در دادگاه بدوی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی، به تحمل چهار سال حبس تعزیری محکوم شده بود.

بر اساس این گزارش، اتهامات محبوبه کرمی “عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران”، “فعالیت تبلیغی علیه نظام”، “اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور” و “نشر اکاذیب” عنوان شده بود. وی از اتهام “نشر اکاذیب” مبرا شده و برای عضویت در “مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران” به تحمل دو سال حبس و به اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام”، “اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور” نیز به تحمل دو سال حبس تعزیری محکوم شده بود.

محبوبه کرمی، در روز ۱۱ اسفند ماه با هجوم ماموران امنیتی به منزلش بازداشت شد. این در حالی بود که به گفته برادرش، محسن کرمی تاریخ حکم صادره ۵ اسفند ماه بوده و اتهام مطرح شده، اغتشاش و شرکت در تجمعات ذکر شده بود در حالی که محبوبه کرمی، سال گذشته بعد از فوت مادرش، تمام وقت خود را به پرستاری از پدر بیمارش گذرانده بود.

او در بازداشت اول مادر خود را از دست داد و در حالی که در حال گذراندن دوران محکومیت خویش در زندان اوین به سر می برد پدر به دیار باقی شتافت در حالی که به او حتی اجازه داده نشد تحت الحفظ برای دیدن پدر به بیمارستان برود.محبوبه کرمی پیش از این هم پنج بار بازداشت شده بود. بار اول و دوم در رابطه با درگیری های ۱۸ تیر، بار سوم۲۴ خرداد ۱۳۸۷ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی که پس از ۷۰ روز آزاد شد. باردیگر، ۶ فروردین ۱۳۸۸ به همراه ۱۱ تن از اعضای کمپین و مادران صلح که قصد دیدار نوروزی با خانواده زهرا بنی یعقوب را داشتند به اتهام اخلال در نظم عمومی دستگیر و پس از ۱۳ روز آزاد شد. در همه پرونده های فوق، حکم تبرئه برای وی صادر شده بود.