جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


اتهامات سنگین احمدی نژاد به برادران لاریجانی

Posted: 24 Jan 2012 08:59 AM PST


جرس- به گزارش منابع خبری جرس از تهران در ماههای اخیر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور منصوب مقام رهبری جمهوری اسلامی ایران در جلسات مختلف نکات متعددی را درباره مفاسد اصول گرایان بویژه برادران لاریجانی مطرح کرده است که به دو نمونه آن اشاره می شود :


از جمله در جلسه حل اختلاف سران سه قوه که با حضور آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی برگزار شده بود، وقتی علی لاریجانی رئیس مجلس تخلفات متعدد مالی دولت و بی اعتنائی رئیس جمهور را به تذکرات مجلس در این زمینه مطرح می کند، صادق لاریجانی هم اضافه می کند که آقا [خامنه ای] فرمودند «حتی به پرونده های مفاسد اقتصادی هم رسیدگی شود.»، احمدی نژاد در دفاع از رحیمی که متهم به اختلاس میلیاردی مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری ریاست جمهوری ۸۸ است می گوید: «بله، درست فرموده اند. من هم می گویم، اما نباید تبعیض قائل شد و لازم است به همه مفاسد رسیدگی شود. مثلا خوب است به پرونده همین علی آقای لاریجانی هم رسیدگی شود.» علی لاریجانی اعتراض می کند. احمدی نژاد می گوید: «بیخود انکار نکنید. من سند دارم، من نوار دارم ، سی دی دارم [.......].» علی لاریجانی بشدت برآشفته شده به اعتراض جلسه را ترک می کند و جلسه حل اختلاف سران قوا بدون اخذ نتیجه با تشنج پایان می یابد.


این منابع می افزایند بعد از کشف فساد مالی گسترده در صنعت بیمه کشور که پای بسیاری از دولتمردان احمدی نژاد در آن گیر است، صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه در جلسه رسمی قوه قضائیه اعلام می کند «ما مفاسد بسیار درشتی در دست بررسی داریم.» احمدی نژاد در نخستین فرصت در جلسه هیأت دولت با صراحت در حضور وزرا اعلام می کند «ریاست محترم قوه قضائیه لازم است قبل از هر اقدامی به پرونده برادر بزرگتر خودشان [جواد لاریجانی] در [....] زمینهای گرمسار و ورامین رسیدگی کنند».

 

بازار و نااطمینانی

Posted: 24 Jan 2012 08:55 AM PST

م.ن


روز دوشنبه، حوالی ساعت 12 تا 13، قیمت دلار 2050 تومان بود. به محض اعلام خبر توافق اتحادیه اروپا مبنی بر تشدید تحریم های ایران، دلار 300 تا 400 تومان و سکه هم حدود 150 تا 200 هزار تومان جهش کرد. در واقع قیمت در واکنش به یک «خبر بد»، به سرعت تعدیل شد. یعنی یک خبر بد، به شدت بر عملکرد بازار در جهت افزایش قیمت ها تاثیر گذاشت.

در اقتصادسنجی مدل هایی هست به نام خانواده ARCH (Autoregressive Conditional Heteroskedasticity) یا «واريانس شرطي خودرگرسيو». در این مدل ها، فرض اساسی بر آن است که واریانس اجزاء اخلال مدل ناهم واریانس هستند و به همین دلیل استفاده از مدل های معمول اقتصادسنجی، گمراه کننده است. در خانواده ARCH مدلی هست به نام (Exponentiol GARCH) EGARCH. در واقع مشکل اصلی ARCH متقارن بودن آن است که به اخبار خوب و بد (Good & Bad News) به یک صورت واکنش نشان می دهد اما در عالم واقع در بسیاری موارد این گونه نیست.

متقارن بودن بدین مفهوم است که در این مدل‌ها تنها قدر مطلق تغییرات اهمیت دارند و علامت آنها اهمیت ندارند. در نتیجه یک شوک منفی در تغییرات آینده، همان تأثیر شوک مثبت همسان خود را دارد. در بازار سهام، میل به کاهش (افزایش) در شرایطی که بازده افزایش (کاهش) می‌یابد را اصطلاحاً اثر اهرمی می‌گویند. باید توجه داشت که تمایز میان خبرهای خوب و خبرهای بد، کار بسیار حساسی است چرا که عاملان بازار سهام و ارز، در دو طرف بازار قرار دارند و یک خبر خوب ممکن است برای دیگری بد محسوب شود.

حالا توجه کنید که دیروز در اثر یک خبر بد، بازار شدیداً واکنش نشان داد اما هنوز خبر خوبی در بازار اتفاق نیفتاده تا مشخص شود که میزان اثرگذاری آن بر قیمت ها و واکنش آنها چه خواهد بود. در حال حاضر، اروپا و آمریکا تمام قد به میدان آمده اند تا یک بار برای همیشه تکلیف خود را به جمهوری اسلامی روشن کنند. آنها تمام اعتبار خود در سطح بین المللی را در این سبد قرار داده اند. اگر اروپا و آمریکا موفق نشوند که ایران را پای میز مذاکره، آن هم نه از نوع میز مذاکره سال گذشته در استامبول بکشانند، تمام اعتبار خود را از دست خواهند داد. می خواهم بگویم که به دنبال اخبار خوب که بتواند شوک منفی به قیمت ها وارد کند، در حد یک سفر بازرسان اژآنس هسته ای که قرار است امروز یا فردا به ایران بیایند؛ نگردید. از این نظر-  و برای آمریکا و اروپا -   «اخبار خوب»  یعنی لیبیزه شدن ایران و قبول تمام شرایط آمریکا، اروپا و آژانس، دست برداشت ایران از برنامه‌های هسته ای، تعطیلی غنی سازی اورانیوم و همکاری جدی در جریان صلح خارومیانه. یعنی همان اتفاقی که حدود 7-8 سال پیش در لیبی افتاد و قذافی تمام برنامه های هسته ای خود را تعطیل کرد. این در حالی است که جایگاه ایران نسبت به لیبی بسیار متفاوت و وزنه آن بسیار سنگین تر است. بنابراین، امید چندانی به اخبار خوب، حداقل تا پایان ضرب العجل اروپا در 11 تیر وجود ندارد، ضمن آنکه، با شرایطی که حکومت ایجاد کرده و فضای عدم اعتماد عمومی به آن، اخباری که از سوی ایران منتشر می شوند، برای بازار فاقد اعتبار هستند و بازار توجهی به آنها ندارد.

در پایان باید بگویم که شرایطی که ما در حال حاضر در آن هستیم را اصطلاحاً شرایط نااطمینانی (Uncertainty) می گویند که با ریسک تفاوت عمده ای دارد. ریسک تابع توزیع احتمال دارد اما نااطميناني شرايطي است كه در آن يا پيشامدهاي ممكن كه در آينده اتفاق مي‌افتد مشخص و معلوم نيست و يا اينكه در صورت مشخص بودن، احتمال وقوع آنها و يا تابع توزيع احتمال آن نامشخص است. در چنين شرايطي با وجود هر دو يا يكي از حالت‌هاي فوق، تصميم‌گيري در مورد آينده پيچيده و دشوار مي‌شود و اصطلاحاً‌ عنوان مي‌شود كه «فضاي نااطميناني» بر تصميم‌ها حاكم شده است.

یک موضوع دیگر: برخی از مردم نگران این هستند که طلا و ارز در حال گران شدن است و ممکن است آنها از قافله عقب بمانند. این نگرانی تا حدودی قابل پذیرش است اما به نظر من فقط در کوتاه مدت جواب می دهد. فرض کنید گوجه فرنگی در میدان ولی عصر کیلویی 1000 تومان باشد و در میدان هفت تیر کیلویی 1200 تومان. این دو بازار به سرعت به قیمت ها واکنش نشان می دهند و سریع به سمت یک قیمت واحد تعدیل می گردند. پس توجه داشته باشید وقتی سکه 1200000 تومان باشد، قیمت اتومبیل و مسکن نمی تواند به شکل فعلی حفظ شود. شما تا 3 ماه پیش برای خرید یک پراید باید حدود 15 تا 16 سکه پرداخت می کردید اما حالا با داشتن فقط 5 یا 6 سکه طلا!!! می توانید یک پراید بخرید. این موضوع نمی تواند برای مدت زیادی دوام داشته باشد و به زودی سایر بازارها هم اگر «خبر خوبی» که «توانایی تعدیل بازار» را داشته باشد، به بازار تزریق نشود، به سمت تعدیل شدن با جریان فعلی، حرکت خواهند کرد. به نظر من خیلی نگران کاهش ارزش دارایی های غیرنقدی خود نباشید هر چند گفتنش آسان است اما اینکه شما در برابر چشمانتان می بینید که حاصل زحمات چندین و چند سالتان در حال دود شدن است، بسیار سخت است.

توصیه آخر: به هیچ عنوان تمام پول و سرمایه خود را روی یک نوع دارایی مثلا تماماً ارز یا تماما طلا متمرکز نکنید. سعی کنید برای خودتان سبدی از دارایی ایجاد کنید (حتی ارزها را هم متنوع کنید) در این سبد هم، به میزان نقدشوندگی آنها توجه داشته باشید که اگر احیانا خواستید بخش از آنها را نقد کنید، یعنی به پول رایج تبدیل کنید، مجبور نباشید هزینه های مبادله زیادی را متحمل شوید.



نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

شکافی بر دیوار ولایت

Posted: 24 Jan 2012 08:52 AM PST

امیر خراسانی



چند هفته بعد از تحریم بانک مرکزی ایران از سوی آمریکا بازار ارز ایران همچنان بحرانی است. اکنون نرخ برابری دلار با ریال در ایران به بالاترین سطح خود در تاریخ رسیده است. البته کمتر کسی است که، لااقل برای دانستن، از نرخ روزانه ارز خبری نداشته باشد. پس نیازی به بازگو کردن ماجرا نیست. با این حال بحران در بازار ارز نمادی است از بحران های فراوانی که جامعه، سیاست و اقتصاد ایران با آن در گیر است.

دولت که به لحاظ نظری مسوول منابع ملی است، در ماجرای تحقیر ارزش پول ملی تقریبا از همه ساکت تر بوده است. گویا نه خانی آمده و نه خانی رفته. تحلیل چنین شرایطی دشوار نیست؛ چرا که رابطه بین دولت، ملت و مسولیت در ایران تقریبا چهار چوب خود را، چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی، از دست داده است. تلاش بخشی از دولت تا کنون مقصر دانستن دلالان و واسطه ها بوده است و تلاش بخش دیگری پاک کردن صورت مساله، گویا همه چیز بر وفق مراد است. از نظر مردم این گزاره که همه چیز بر وفق مراد دولت است، کامی دوروت به نظر میرسد چرا که دولت مشغول پور کردن جیب خود چند ماه مانده به انتخابات است.

مسولین بانک مرکزی که متولی حفظ ارزش پول ملی هستند، گاهی در نقش روشنفکرانی ظاهر میشوند که با مرور دروس کلاسیک اقتصاد، مفاهیمی نظیر تورم، رکود تورمی، نقدینگی،... را بازگو میکنند. در بسیاری از کشور ها اگر مسوولی شرایط را برای عمل به مسوولیت خود به دلایل مختلف مهیا نبینند، با استعفا مسولیت را واگذار میکنند. اما گویا مسولین بانک مرکزی از خاطر برده اند که حقوق ماهانه آنان نه بابت تدریس این مفاهیم بلکه بابت استفاده از این مفاهیم در عمل میباشد.

مجلس که مهمترین نهاد نظارتی بر عمل کرد دولت است، تقریبا از خود قطع امید کرده و حتی انتقاد جدی و محکمی به عملکرد دولت ندارد. گویا اقتضای حفظ شغل نمایندگی آرام، صبور و متین بودن است در مواردی که به حقوق مردم مربوط است. نمایندگان به خوبی میدانند که باید بادبان را بر وفق بادی که از جانب بیت رهبری میوزد تنظیم کنند.

مشکل اینجاست که رهبر جمهوری اسلامی هنوز در خیال رهبری بیداری اسلامی است و بصیرت افزایی عوام و خواص. وی پس از چند دهه فرمان روایی هنوز به درستی نمیداند که آیا ولی مسلمین جهان است یا رهبر سیاسی یک کشور با چند ده میلیون جمیعت متکثر. در حالی که تنها در چند ماه ارزش پول ملی تقریبا نصف شده است، هنوز خاطر همایونی مشوش نشده است.

بر فرض که رهبر جمهوری اسلامی تصمیمی بگیرد، بخش یا تمام این تصمیم منوط به همراهی با یکی از دیدگاه های موجود است. آیت اله خامنه ای به درستی دریافته است که در میان مردم جایگاهی ندارد. اما حتی اگر برای حفظ خود جانب مردم را بگیرد، آیا توان تحکم به دولت برای در پیش گرفتن یک مشی مشخص اقتصادی را در خود میبیند؟ اگر جانب دولت را بگیرد، آیا بیش از این توان بر دوش کشیدن مسوولیت رفتار دولتمردان را دارد؟ حتی اگر آیت اله خامنه ای از رویه معمول خود استفاده کند و شورایی را مسوول ساماندهی اقتصاد کنند. نقش این شورا و ترکیب آن هر چه باشد، دولت آن را با تلاشی برای تضعیف خود چند ماه مانده با انتخابات قلمداد خواهد کرد و این شورا خود بر پیچیدگی روابط درون نظام خواهد افزود.

شاید بتوان گفت که قیمت ارز نمای شکافی است بر دیوار؛ شکافی که بیش از هر چیز به وجود تنش و رانش در اجزای کارکردی دلالت میکند. در هر صورت، بحران کنونی در ارز، نیاز به ساماندهی روابط سیاسی درون نظام از یک سو و روابط آن با مردم از سوی دیگر دارد و این چیزی است که حل این بحران را در شرایط موجود دشوار میکنند.
 


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

بي تفاوت ، اما قابل تغيير

Posted: 24 Jan 2012 08:50 AM PST

ی.م


اخيرا مقاله اي خوانده ام كه نويسنده در آن از بي تفاوتي جامعه ايراني نسبت به آنچه در پيرامونش ميگذرد مي ناليد و بيان مي داشت كه از حساسيت مردم نسبت به آنچه مي بايستي طبيعتا حساسيت ها را برانگيزاند كاسته شده است . حساسيت ها را برانگيزاند تا گوش هاي مسئولان از صدر تا ذيل براي شنيدن و سپس پاسخگويي و رسيدگي مسئولانه تر تيز گردد كه شايد باري از خروارها مصيبتي كه بر دوش مردم سنگيني ميكند ، برداشته شود .


همچنين بيان مي داشت كه اگر در گذشته سوژه هاي مهم و حساس برانگيزي چون انفجار، اختلاس و ترور و ... اتفاق مي افتاد ، ذهن جامعه آنها را با بياني كمدي در محافل عمومي بازگو ميكرد به گونه اي كه اعتبارش تا مدتها به همان غلظت پيشين باقي ميماند اما اكنون اثري از آن نيز ديده نمي شود و يا اگر هم اندك ردپايي از آن طرز برخورد با حوادث و تحولات مهم كشور باقي مانده باشد ، يقينا تاثيرگذاري پيشين را ندارد و به سرعت همانند ردپايي بر روي برف ، در گرماي سوزان بي تفاوتي مردم آب ميشود و از بين مي رود .


جداي از اين ماجرا كه بيان موضوعات مهمي چون اختلاس و ترور و ... با زبان طنز عاميانه تا چه ميزان راه گشاست و آيا اساسا خود مي تواند دليلي بر بي تفاوتي جامعه باشد يا خير و يا بر نا آگاهي مردم از تبعات ريز و درشتي كه اين دست تحولات بر زندگيشان دارد دلالت ميكند و يا نااميدي ايشان به بهبود امور را نشان ميدهد و يا در نهايت آيا مي تواند تبلور اين تصور كه " آب كه از سر گذشت ، چه يك وجب چه صد وجب " باشد يا خير، در هر صورت صحت اين ادعا كه ذهن عمومي جامعه دچار بي تفاوتي است ، انكار ناپذير است، در اين ميان ما كه از آگاهي مردم مي گوييم بايد توجه داشته باشيم كه بي تفاوتي لزوما نشان دهنده ناآگاهي نيست چرا كه دلايل بيشماري باعث به وجود آمدن بي تفاوتي ميشود و مهم ترين آن نااميدي به بهبود اوضاع و شرايط و عدم مشاهده افقي روشن در پيش روست ،و الا در ميان مردم ايران ، كيست كه نداند اوضاع خراب تر از آن است كه در انفجار، اختلاس و ترور خلاصه شود ؟


شايد نويسنده تحليل مذكور با توجه به خفقان موجود در فضاي سياسي كشورْ امكان اين را نداشته است تا به تحليلش پر و بال بيشتري بدهد و دلايل اين بي تفاوتي را از ديد خويش بيان كند و يا قصدش تنها هشداري به حاكميت بوده است كه از بي تفاوتي مردم در هراس باشد ، حاكميتي كه در تشخيص چيستي مشروعيت دچار نوعي بدفهمي شده است. اما با رجوعي به 2 سال گذشته و يادآوري روزهاي انتخابات ، مي توان دلايل اين بي تفاوتي را به خوبي درك كرد.


با فرا رسيدن انتخابات ، شور و هيجاني بي سابقه مردم ايران خصوصا جوانان و دانشجويان را در برگرفت كه نشان ميداد آنچه در ذهنشان ميگذرد را از زبان عده اي شنيده اند و بر صداقت اين گفتار ايمان آورده اند و نوري از اميد به بهبود شرايط بر قلبشان تابيده است .


اين شور دقيقا همان چيزي است كه ديكتاتورها همواره با فرا رسيدن موعد انتخابات، از آن هراسانند چرا كه التزام بودنشان همواره در سركوب اين احساسات و شور كه در خدمت بهبود و درمان جامعه است ، خلاصه مي شود، ديكتاتور كه در زمان انتخابات به وضوح با فقدان هر گونه تشكل و انجمن و حزب و مطبوعات مستقل و حرفه اي كه با آزادي بيان به بيان خواسته هاي مردم بپردازد، روبروست ، بالاجبار، بار ديگر به مردم روي مي آورد ، فضا را كمي براي نفس كشيدن و بيان خواسته هاي حداقلي مردم باز ميكند تا بلكم شاهد حضور حداكثري مردم را پاي صندوق هاي راي باشد و از اين طريق مشروعيت خود را هرچند با هوچي گري و مصادره به مطلوب جمعيت راي دهنده، به رخ معترضين و منتقدين داخلي و خارجي بكشاند، ناگفته نماند كه ساختار يك نظام استبدادي آنچنان ميان تهي است كه با همين آزادي هاي حداقلي راه براي فروپاشي اش باز ميشود ، لذا همواره يكي از پر اضطراب ترين روزهاي حكمراني يك ديكتاتور در دوران انتخابات رقم مي خورد .


اين شور و شعور كه در لباسي از احساس و منطق رخ مي نمايد، تنها به اين دليل است كه ذهن عمومي جامعه به واسطه انتخاباتْ فرصتي براي بيان خواسته هاي فروخورده اش پيدا كرده است و چون اميدي براي بهبود يافته و به صداقت وعده ها و گفته ها ايمان پيدا كرده است، حساسيت زائد الوصفي به پيرامونش از خود نشان ميدهد. كنترل اين مطالبات اگر خواست حاكميت بر پوشش دادن آنها باشد به پيشرفت و سرزندگي جامعه كمك شاياني ميكند و آنزمان ديگر جامعه به انتظار نخواهد نشست تا عده اي براي مقاصد سياسي خويش و نه از سر وظيفه شناسي ، تنها از گوشه اي از اختلاس هاي بيشمارشان پرده بردارند و براي تحت فشار قرار دادن جريان نامطبوع خويش آنرا علم كنند و بعد از مدتي كه شاهد برخورد مورد نظرشان نه از سوي مردم و نه از سوي جناح مقابل نبودند ، بار ديگر در سكوت خبري بايكوت اش نمايند و يا اينكه استيضاحي مضحك را به نمايش بگذارند و باز به دلايل مشابه، آنرا در پيش چشمان ميليون ها ايراني با خبر و بي خبر از همه جا ، به مراسم آشتي كنان بدل نمايند .


بلكه جامعه خود تصميم مي گيرد تا از حق قانوني خود براي سرك كشيدن به تاريكخانه ها استفاده كند و با قدرت ، جديت خود را در حراست از حقوقش به همگان اثبات نمايد. اين همان دموكراسي است كه براي ديكتاتوري كه انتخابات را نمايشي يك روزه براي مشروعيت خود تصور ميكند و دوام حكومتش را در مصادره به مطلوب آن مي بيند، هرگز قابل تحمل و پذيرش نيست .


اما بعد از سركوب خواسته هاي مردم با بدترين شكل ممكن ، يعني تقلبي آشكار و توهين به شعور مردم ، و سپس سركوب اعتراضات با بدترين شيوه موجود يعني به گلوله بستن معترضين و بعد از دربند كردن روشنفكران ، دانشجويان و معترضين و در حصر كردن رهبران جنبشي كه اينك با خواسته هايي به مراتب ريشه دار تر و پيشرفته تر از زمان انتخابات متولد شده است و با گسترش فضاي ارعاب و خفقان تا بدانجا كه بزرگاني نام آشنا از وارد شدن در مسائلي كه ابهامات اساسي جامعه است، خودداري مي كنند، تنها به اين دليل كه از تبعات ورود به آنها هراسانند و گسترش رو افزون سختي ها بر مردم و ناديده گرفتن تمامي انتقادات و اخطارها ، ديگر چه رمقي براي جامعه مي ماند ؟ جامعه به قطع و يقين باور كرده است كه ديكتاتور، تصميمي براي اصلاح خويش و عمل به قسم هاي خورده اش ندارد.

 

ميخ بي تفاوتي مردم آنزمان بر تابوت اين نظام كوبيده شد كه فريادي انسان خراش از تريبون نمازجمعه به سر مردم آوار گرديد كه " اگر بكشمتان ، خودتان مسئوليد " و اين ميخ بي تفاوتي آنزمان تا ريشه ها نفوذ كرد كه ملت با نگاه به افق هاي روبرو، نه تنها نوري مشاهده نكرد بلكه خود را در تاريكي گرفتار ديد، مردم اكنون بين اعتراض و بي تفاوتي، بي تفاوتي را انتخاب كرده اند. همان انتخابي كه ميرحسين موسوي با نگاهي تيزهوشانه و بيان " زندگي كردن راه سبز اميد " بدان هشدار داده بود.


اما اين انتخابِ نادرستِ از سرِ نااميدي و انفعال قابل تغيير است، زمانيكه با تدبيري مشخص، افق روشن و اطمينان بخشي براي مردم ترسيم گردد. مسلما حاكميت فعلي با رفتار و سياستي كه در پيش گرفته است در نشان دادن چنين افق زيبايي ناتوان است، بنابراين وظيفه اي چنين خطير و الهي بر دوش آنهايي قرار ميگيرد كه اپوزوسيون ايران نام دارند و از حمايت مناسب ملت نيز برخوردارند. جامعه ايراني بي تفاوت است اما هنوز نفس مي كشد و اين نشانه خوبي است



نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
 

در انتظار آنچه كه داريم

Posted: 24 Jan 2012 08:44 AM PST

ی.م


هنوز طعم روزهاي پرهيجان و پر التهاب و شورانگيز انتخابات 88 در ذهنم جاريست و هرگز آن روزها را كه جوانان ما به راحتي و با شجاعتي كه از آگاهي از خواسته شان سربرآورده بود، دستبند سبز بر دستانشان بود و برگههاي " دروغ ممنوع " را به يكديگر مي دادند تا در زير برف پاك كن هاي ماشين هاي مدل پايين و بالا بگذارند را فراموش نمي كنم . فراموش نمي كنم آن لحظه اي را كه جواني راي اولي پوسترهاي ميرحسين را برداشت و به آسمان پرتاب كرد و خود زير باران اميدش سيراب گشت و هرگز فراموش نمي كنم آن لحظه اي كه براي اولين بار احساس كردم زندگي جديدي برايم به عنوان يك دانشجو رقم خواهد خورد و رزندگي اي كه تا به آن زمان تجربه نكرده ام راهديه خواهم گرفت از دستان پرمهر انسان هايي كه سكوت بيست ساله خود را شكسته اند به اين خاطر كه براي من و ما، محبت و عشق و سرافرازي واميدواري آورده اند.


فراموش نمي كنم چرا كه روزهاي غرور آفرين از آن تاريخ اند و سرمايه ذهن و خواست پاك مردم يك كشور از آن محافظت مي كند و رمز پايداري آن در الهي بودن حق است و بس. شايد آن طعم شيريني كه در ذهن من جاريست با تجربه بعد از آن مدت سبز و شورآفرين، به تلخي گرويده باشد اما رمز آگاهي و اميدواري در اين است كه انسان را همواره براي تغيير و اميد به تغيير آماده نگاه مي دارد.


اكنون كه نزديك به يكسال از حصر خانگي ميرحسين و رهنورد و شيخ ميگذرد، از حصري كه با خواندن كتاب " گزارش يك آدم ربايي‌" به ابعاد وسيع تري از آن پي بردم، هر روز به خود مي گويم كه بايد چه كنم ؟ چه بنويسم و چه بخوانم ؟ كه را كي بخوانم ؟ از چه نگويم و كي نگويم و از چه بگويم و كي بگويم ؟ از نامه هاي نوريزاد بگويم يا از چند خطي كه علايي گفت و بلا درنگ به تير مرگ بر ها گرفتار آمد؟ از روزنامه نگاران در بند به روز شده ! بنويسم يا از ابولفضل قدياني كه بار ديگر دستان پرمهر رهبر جمهوري اسلامي بر سلول سند خورده اش در اوين كشيده شد؟‌ از بيانيه هاي تحريم انتخابات از سوي شاخه هاي خارجي احزاب داخلي بنويسم و يا از " نه غرور آفرين " جبهه مشاركت و مجاهدين انقلاب اسلامي به انتخابات مجلس پيش رو ؟ از آن جوان 19 ساله بابلسري بنويسم كه به جرم فعاليت در تنها فضاي باقي مانده جنگ نرم !فضاي مجازي، اسير افكار كوته قامت آقايان شد و يا از نام زيبايش بنويسم كه يادآور معجزه اي الهي بود كه نشان داد، آزادي و آزادگي سن و سال نمي شناسد، آيا از عيسي (ع) بنويسم؟ از آن مرد نشسته بر كف مترو بنويسم كه مقاله اي مي خواند درباره " ارتباط دين و دموكراسي " اما مثل من و ما، از بيم اطلاعاتي ها، عنوانش را خط خطي كرده بود و يا از همين ترس بي معني بنويسم كه وقتي تاريخ مي خوانم به اين پي مي برم كه اين ترس، چه ها كه با من و ما نكرده است ؟ از آن مقاله اي بنويسم كه در جرس منتشر شد و يا از آن يادداشتي كه چاپ نگشت و منرا در فكري عميق فرو برد كه كدامين حقيقت را اشتباه فهميده ام و يا كدامين راستي را در نوشته ام كتمان كرده ام و يا به كدامين هدف سبزمان بي اعتنايي كرده ام كه اينگونه گشت ؟ .... از تورم بنويسم كه امان مردم را بريده و يا از صف هاي انساني و پرمعناي ارز و سكه ؟ از روزهاي آبان و آذر و دي كه گذشت بنويسم و يا از روزهاي بهمن كه مي آيند و مي روند و من و ما هم نظاره گر هستيم تا قسمت چه باشد ؟


نمي دانستم از چه بنويسم و ذهن پرهياهوي خود را بر روي كدامين درد جامعه متمركز كنم و چگونه فريادم را بر قلم و كاغذ روان سازم، تا رسد به آنها كه مي خورند و مي چاپند و از حباب و نرم و فتنه مي گويند.


اما در اوج اين موج پر تلاطم و در قله اين كوه افكار و آرمان و هدف، تنها به اين مي انديشم كه اگر اكنون اين همه تلاطم من و ما را از نوشتن هرچند كم تحرك تر از روزهاي شيرين گذشته وا نگذاشته است و جدايمان نكرده است از آنچه مي خواستيم و مي خواهيم تنها و تنها خواست و اراده خداي مهربان است كه اگر در اين دو سال و اندي و با تمام اين مشكلات هنوز از آزادي و رهايي مي گوييم جز به قول و قرارمان با خدا نيست، همان عهدي كه بستيم با خدايمان كه تا ايران، ايران نشود از پاي ننشينيم. همانگونه كه مير و ميرها در حصر و اسارت نه تنها از پاي ننشسته اند بلكه مصمم تر نيز بر عهد خود با خدا و مردم پايبندند. با اين همه من و جوان هايي مثل من تشنه تشنه اند . تشنه سخني كه صلابت و شجاعت و پختگي روزهاي خوش را بار ديگر برايمان تداعي كند. در انتظار افق روشن تر كه بند بند وجودمان را به تحرك وادارد تا رها كنيم خويشتن را از زنجير استبداد. در انتظار سخني غرور آفرين تر، در انتظار منش و رفتاري پرابهت تر و ... .


هرگز مانند فردي در جوامع سنتي به دنبال ناجي نگشته و نمي گردم، روي سخنم با مردمي است كه خود نيز عضو كوچكي از آنانم. روي سخنم با ايران و ايراني است كه دوستشان دارم حتي اگر سختي راه، زبانم را از تكرار هر روزه اين محبت وادارد.



  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

دلایل مخالفت با اعلام مرجعیت آقای خامنه ای

Posted: 24 Jan 2012 07:24 AM PST

آیت الله حسینعلی منتظری
حوزه علميه پليسى‏ تر ازهر مركز علمى ديگر شده‏ و به صورت پادگانى درآمده كه حفاظت اطلاعات همه‏ كاره است


 


در این بخش می خوانید : مواضع در دوران اصلاحات، سخنرانی 13 رجب و دلایل اعتراض به اعلام مرجعیت آقای خامنه ای، چرا به اعلام مرجعیت دیگران اعتراض نکردم، امام خمینی را اعلم می دانستم .

برگرفته از کتابِ : انتقاد از خود (عبرت و وصیت)؛ گفتگوی بی پرده سعید منتظری با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری، پاسخ به پرسش دهم و یازدهم



پرسش دهم - يكى از انتقاداتى كه گاهى مطرح مى‏ شود اين است كه حضرتعالى در جريان حركت هشت ساله‏ اصلاحات، مواضعى پرشتاب‏تر و تندتر اتخاذ مى‏ كرديد و همين امر بهانه به دست مخالفان مى‏ داد و موجب مى‏ گشت آنان‏ با انسجام بخشيدن به خود با حركت اصلاحات به طور جدّى ‏تر مقابله كنند. جريان سخنرانى سيزده رجب حضرتعالى نمونه‏ بارز اين انتقاد است.


جواب
: در توضیح این مطلب، نكاتى را يادآور مى‏ شوم:

1- بارها گفته ‏ام كه اينجانب خود را مصون از خطا و اشتباه نمى‏دانم؛ ولى انتقاد فوق معمولاً از سوى كسانى است كه‏ مى‏ خواهند به ‏نحوى در يك نهاد حكومتى سمتى داشته و هرازگاهى يك انتقاد و اعتراضى به غير از محدوده خط قرمزها داشته باشند؛ غافل از اين‏كه منشأ اكثر مفاسدى كه به‏ خاطر رفع آنها اصلاحات مطرح شد همان خط قرمزهاست، وگرنه‏ انتقاد از غير آنها تأثير چندانى به‏ همراه ندارد؛ و در اين حالت رفتن به سمت خط قرمزها مستلزم يك تضاد است، زيرا درساختارى كه ولايت مطلقه فقيه را در بازنگرى قانون‏ اساسى به اصطلاح قانونى كرده ‏اند طبيعى است كه نمى‏ توان با ماندن‏ در داخل آن ساختار و چارچوب - حتى در سمت بالاى اجرايى همچون رياست جمهورى- به خط قرمزها نزديك شد. ماندن در چنين ساختارى بدون قبول مشروعيت ولايت مطلقه ميسور نيست و با قبول مشروعيت آن، امكان جواز انتقاد و نزديك شدن به حريم ولايت مطلقه وجود ندارد.

2- معناى اصلاحات اين نيست كه جهت انتقادها به سمت انحرافى و غيراصولى سوق داده شود. هر حاكميّت ‏استبدادى  چنين انتقادهايى را مى ‏پذيرد و چه‏ بسا براى تظاهر به آزادى و دموكراسى تشويق هم مى‏ كند. معناى اصلاحات‏ در بخش سياسى اين است كه نقطه‏ هاى اصلى مفاسد سياسى و انحراف‏ها كه منجر به سلب آزادى ‏ها و تضييع حقوق مهم‏ مى‏ شود، با منطق و بدون تعدى از اصول اخلاقى، مورد نقد قرار بگيرد و مردم در جريان آن واقع شوند و به شكل معقول‏ و از راه‏هاى مشروع و معمول در دنيا، وضعيت نامطلوب را به وضعيت مطلوب تغيير دهند. معناى قدم به قدم كه متلازم با اصلاحات است همين است؛ يعنى با گفتن و نوشتن و تذكر دادن به ‏تدريج بر آگاهى مردم افزوده شود و آنان در مسيراحقاق حقوق خود برآيند.

تجربه ثابت كرده است هيچ حكومت استبدادى و ديكتاتورى كوچك‏ترين انتقاد از مراكز اصلى قدرت خود راتحمل نمى‏ كند و برخورد مى‏ كند. در چنين وضعيتى آيا سكوت فعال معنايى دارد؟ آيا جز اين كه مصلحان منتقد به راه‏ خود ادامه دهند و محروميت‏ هاى احتمالى را تحمل كنند راهى وجود دارد؟ طبيعى است مصلحان نمى‏ توانند با قرارگرفتن زير لواى چنين حاكميتى به راه اصلاحات تداوم بخشند.

3- در مورد سخنرانى سيزده رجب، من نظرم اين بود كه بايد محور قدرتِ متمركز كه منشأ انسداد سياسى و بسيارى‏ از اشكالات است، مورد نقد قرار گيرد. من در اين سخنرانى جز با منطق قرآن و روايات صحبت نكردم. نه به مقامى‏ توهين كرده و نه مردم را به آشوب و تخريب دعوت كردم. جوهر و محتواى اصولى صحبت من استناد به مفاهيم قرآن ونيز اظهار نگرانى نسبت به حريم مرجعيت و شكسته و وابسته شدن آن توسط اهرم‏ هاى قدرت با استفاده از نيروهاى‏ حكومتى و امنيتى بود. من درحقيقت از حقوق مشروع مردم و نيز از حريم مرجعيت شيعه و حوزه‏هاى علميه دفاع ‏كردم. شايسته بود كه مراجع و علماى حوزه نيز هم صدايى مى‏ كردند تا اهرم‏هاى قدرت از حوزه‏ ها و حيثيت مرجعيت‏ سوءاستفاده نكنند و آنان را به مسيرى نكشانند كه به عزت و وجاهت تاريخى آنان ضربه وارد مى‏ كند. ولى متأسفانه‏ ديديم كه اهرم‏ هاى قدرت از بعضى از آنان سوء استفاده كردند و در روز حمله به بيت و حسينيه و دفتر من در تجمع‏ مسجد اعظم  قم، حمله‏ كنندگان را تبليغ و تقويت روحى كردند، و كردند آنچه نبايد بكنند.

متأسفانه اصلاح‏ طلبان داخل حاكميّت نيز از سر مصلحت اندیشی یا ترس به شكل ديگرى با استبداد همفكرى و مماشات كردند. آقاى خاتمى -رئيس جمهوروقت - بعد از آورده‏ شدن صدها شبه‏ نظامى به خيابان‏ها و حتى تعطيلى مدارس در چند استان توسط وزارت آموزش وپرورشِ زير نظر ايشان، و كشاندن دانش‏ آموزان به تظاهرات و شعار عليه من، به طور رسمى به سؤال يكى از خبرنگاران‏ خارجى به اين مضمون پاسخ گفت كه معناى دموكراسى همين است كه وقتى كسى مخالفت مى‏ كند، مخالفت با او هم آزاد باشد؛ و در ايران يك كسى مخالفت كرده و مردم هم جواب او را داده‏ اند!. آيا ايشان نمى ‏دانست اين ها كه به خيابان‏ها آورده ‏شدند مردم عادى نبودند، بلكه اكثراً از پايگاه‏هاى بسيج و پادگان‏هاى سپاه بودند؛ و دانش ‏آموزان هم نوعاً از خوداختيارى نداشتند و آنان را به زور آوردند؟ آيا مخالفت با مخالف به معناى زدن و شكستن و زندان و حصر است؟ واقعاً ايشان از دموكراسى چنين تصويرى در ذهن خود داشته اند؟!

پس از آن هم در شوراى عالى امنيت ملى به بهانه‏ هايى همچون حفظ امنيت يا حفاظت از جان من! به شكل غيرقانونى مرا محصور كردند و بعد - عليرغم تلاش نه‏ چندان جدّى بعضی مقامات - با اعمال نفوذ بلكه  دستور مستقيم مقام بالاتر، اين حصر بيش از پنج سال به طول انجاميد. مرحوم آقاى خلخالى مى‏ گفت آقاى خامنه ‏اى در پاسخ به اعتراض وى نسبت به ادامه حصر، به او گفته بود: «تا من زنده ‏ام اين حصر پا برجا خواهد بود.» و اگر مشيّت خداوند نبود و حاكميّت از كسالت من و برخى فشارهاى داخلى و خارجى واهمه نداشت، هيچ‏گاه رفع حصر تحقق نمى‏ يافت.

از قرارى كه يكى از دوستان (آقاى كيميايى) مى‏ گفت، هنگامى كه او اعلاميه مرا - كه بعد از حمله به خانه و دفتر وحسينيه با عنوان: « إنّا لله و إنّا إليه راجعون » نوشته بودم- به معاون اصلاح‏ طلبِ وزير كشور نشان داده بود، او گفته بود: « مضمون اين نامه براندازى نظام است!.»  گويا به نظر آقايان كسى كه خانه و كاشانه ‏اش مورد حمله وتخريب وحشيانه قرار گرفته است و خانواده او در منزل شخصى در معرض خطر است، يا بايد سكوت كرده و يا ازحمله‏ كنندگان تشكر كند؛ در غير اين صورت اگر صداى فرياد و مظلوميتش بلند شد، يك حركت مخالف اصلاحات و درجهت براندازى انجام داده است؛ البته با گذر زمان بسیاری از مسایل برای این افراد که ان شاء الله نیت خیر داشته اند روشن شده است.


4- آقاى خاتمى -عليرغم برخى دستاوردها- فرصت‏ هاى زيادى را سوزاند و مردم را مأيوس كرد، و حتى آقاى دكترمعين نيز چون شعارهايش بيشتر شعارهاى آقاى خاتمى را تداعى مى‏ كرد، مردم به او اميد و رغبت چندانى پيدا نكردند.

البته عذر آقاى خاتمى تا حدودى قابل قبول بود كه با اين قانون ‏اساسى و ولايت‏ مطلقه نمى‏ توانست كار چندانى انجام ‏دهد، ولى چرا از همين اختيارات قانونى و اندك خود نيز به خوبى بهره ‏بردارى نكرد؟ چرا بعضى كارهاى مراكز قدرت ‏را توجيه مى‏ كرد و حتى گاه به تمجيد و تملّق آنان مى‏ پرداخت؟ او كه مردم را داشت چرا مشكلات خود را با مردم در ميان‏ نمى ‏گذاشت؟ آن‏گونه كه مرحوم دكتر مصدق و امثال او در ساير كشورها از اهرم قدرت مردم در برابر تحميل‏ ها استفاده‏ كرده و مى‏ كنند. و چنانچه از طرف مقامات بالا مورد نهى و توبيخ قرار مى‏گرفت، با انتقال آن به مردم و با پشتوانه آنان ‏مقاومت مى‏ كرد و حتى اگر در نهايت استعفا مى‏ داد براى هميشه به عنوان يك چهره آبرومند و تأثيرگذار باقى مى‏ ماند وحركت اصلاحات نيز با پشتوانه مردمى - بيش از آنچه امروز در آن قرار داريم - ادامه مى ‏يافت؛ هرچند ممكن بود اصلاح‏ طلبان بيشترى - و يا حتى شخص آقاى خاتمى - به اوين برده شوند و يا محروميت‏ هايى را متحمل گردند.

5- تندروى امرى است نسبى، و بايد با طرف ديگرى مقايسه شود. هنگامى كه اصلاح‏ طلبان سهیم در حکومت در طول چند سال گذشته‏ رأس هرم قدرت را مورد نقد قرار ندادند و عملاً در برابر او تسليم محض بودند، طبيعى است سخنان منطقى من در نقد ازهرم قدرت تند تلقى مى‏شود.
از طرف ديگر، مشى حكومتى حضرت اميرعليه السلام براى ما بهترين الگو مى‏ باشد. حكومت آن حضرت قطعاً يك‏ حكومت صالح و شرعى و مردمى بود؛ با اين حال آن حضرت حكومت خود را بى‏ نياز از نقد نمى ‏دانست، بلكه از مردم‏ مى‏ خواست كه به نقد حاكميّت آن حضرت بپردازند، آن هم انتقاد از رأس هرم قدرت يعنى شخص آن بزرگوار. « فَلاتَكُفّواعَنْ مَقالَةٍ بحقٍ أو مَشُورَةٍ بِعَدلٍ فإنّي لَسْتُ في نَفْسي بِفَوْقِ أنْ أُخطِئ إلاّ أنْ يَكفىَ الله » ( نهج‏ البلاغه، خطبه 216)

حضرت نفرمود از افراد پايين و زيرمجموعه انتقاد كنيد، بلكه نقد و انتقاد را متوجه شخص خود فرمود كه‏ امام ‏المسلمين بود و در رأس حاكميّت قرار داشت.

بسيارى از كسانى كه سخنرانى مرا تندروى مى ‏دانستند، مدتى بعد خود شعارهايى مشابه يا تندتر از آن را مطرح كردند؛ اما اين زمانى بود كه در حال از دست دادن قدرت بودند و اعتماد عمومى از آنان سلب شده بود و لذا حاصل چندانى دربر نداشت.


پرسش يازدهم - حضرتعالى همواره نسبت به حفظ شأن و منزلت مرجعيت شيعه و جلوگيرى از تنزّل آن تأكيد داشته‏ ايد؛ و در همين ارتباط در موارد متعددى از جمله در سخنرانى سيزده رجب نسبت به طرح مرجعيت مقام رهبرىِ‏ كنونى، به اين دليل كه ايشان در اين منزلت علمى قرار ندارند، اعتراض كرديد. انتقادى كه مطرح مى‏ شود اين است كه - همان‏گونه كه استحضار داريد -  به‏ جز مقام رهبرى، افراد ديگرى نيز كه ظاهراً در مرتبه مرجعيت نبوده‏ اند رساله نوشتند ودر اين زمينه فعاليت كردند؛ چرا اعتراض شما متوجه آنان نگرديد؟
همچنين عده ‏اى اين‏گونه اعتقاد دارند كه شما خود نيز در عمل، شرط اعلميت را در مرجعيت درنظر نگرفتيد و ملاحظات سياسى را در آن لحاظ كرديد؛ آن زمان كه با وجود مراجعى همچون آيت‏ الله خويى - كه به نظر اين منتقدان‏ اعلم بوده‏ اند-  امام خمينى را به عنوان مرجع به مردم معرفى فرموديد.


جواب: در مورد قسمت اوّل سؤال، گفتنى است كه

اولاً: از كسانى كه خود را براى مرجعيت مطرح كرده ‏اند كسى را نمى‏ شناسم كه  آقاى خامنه‏ اى در رتبه علمى او باشند؛ و اين مطلب بر اهل فضل پوشيده نيست.

ثانياً: به نظر من شروع يا تشديد ادعاى مرجعيت برخى از افراد، بعد از مطرح شدن مرجعيت آقاى خامنه‏ اى بود؛ وبسيارى از آنان با خود فكر مى‏ كردند مگر مرتبه علمى و فقهى ما از ايشان كمتر است؟ پس وقتى ايشان را در حدّ مرجعيت مطرح مى‏ كنند ما كه از نظر علمى بالاتر از ايشان هستيم اشكالى ندارد كه ادعاى مرجعيت كنيم!.

ثالثاً: ادعاى مرجعيت از سوى آقاى خامنه ‏اى كه قدرت حاكميّت را در دست دارند با افراد ديگر تفاوت اساسى دارد.اشكال اصلى به ايشان - به‏ جز عدم  صلاحيت علمى در حدّ مرجعيت - آن است كه چرا در اين راستا از ابزارهاى حكومتى‏ مثل وزارت اطلاعات بهره‏ گيرى مى‏ شود و با استفاده از دستگاه‏هاى تبليغاتىِ زير نظر ايشان و تهديد  و تطميع ج معى ازعلما به اين امر اقدام شده و بدعتى ناپسند در مرجعيت شيعه بنا شده است، و حتى مرجعيت را به داخل و خارج از ايران ‏تقسيم كردند؛ درحالى كه مرجعيت شرايط خاص خود را دارد و ايرانى و خارجى بودن مقلّدان مراجع در آن تأثيرگذارنيست.(67) همچنين ايشان با استفاده از قدرت خود، در حوزه‏ هاى علميه مستقيماً دخالت كردند، به‏ گونه ‏اى كه براى خود نقشى انحصارى قائل شدند.

من بارها گفته‏ ام كه در زمان مرحوم امام با اين كه ايشان از اساطين حوزه علميه و مرجع تقليد بسیاری از مردم ايران به ‏شمارمى‏ آمدند و مقام علمى ايشان مورد  تأييد همگان بود و علاوه بر اين، رهبرى با قدرت و داراى نفوذ استثنايى بودند، اماهيچ‏گاه كارى نكردند كه حوزه علميه استقلال خود را از دست بدهد و زير نظر حكومت قرار گيرد. در جريان پيشنهاد من‏به ايشان براى تشكيل شوراى عالى مديريت حوزه، ايشان اين امر را مشروط به موافقت آيت‏ الله  گلپايگانى كردند و مقرّرشد كه ايشان همسانِ امام سه نماينده در شوراى مذكور داشته باشند و سه نماينده از طرف امام توسط  من معرفى شود؛ وحتى زمانى كه مرحوم  آيت‏ الله  گلپايگانى در افرادى هم كه من از سوى امام معرفى كردم  دخالت كردند و به عضويت يكى‏ از آنان - يعنى آيت‏ الله مشكينى - اعتراض داشتند، امام  به نظر ايشان احترام گذاشتند و با توافق امام و آيت‏ الله گلپايگانى، به‏ جاى آيت‏ الله مشكينى، فرد ديگرى جايگزين شد. اين در حالى است كه اكنون آقاى خامنه‏ اى براى مراجع و علما در اداره‏ حوزه علميه نقش چندانى قائل نيست و عملاً مرتبطين با ايشان هستند كه حوزه و سياست‏ هاى آن را تنظيم كرده و از ايشان خط مى‏ گيرند. حتى تشكيلاتى براى حوزه علميه قم به نام معاونت آمار درست كرده‏ اند كه تحت تأثير دفتررهبرى و دادسراى ويژه روحانيت قرار دارد و هركارى كه بخواهد انجام مى‏ دهد و براى بسيارى از فضلاى حوزه كه ازنظر فكرى و سياسى با آنان اختلاف دارند ايجاد مشكل مى‏كند. اكنون حوزه علميه پليسى‏ تر از هر مركز علمى ديگر شده‏ و به صورت پادگانى درآمده است كه حفاظت اطلاعات همه‏ كاره مى‏ باشد، منتها اسم آن معاونت آمار بوده و به عنوان‏ ابزارى براى تأمين خواسته‏ ها و اهداف حاكميّت قرار گرفته است.

و اما پاسخ قسمت دوّم سؤال شما اين است كه پس از درگذشت مرحوم آيت‏ الله بروجردى، من و مرحوم آيت‏ الله‏ مطهرى و برخى ديگر واقعاً  آيت‏ الله خمينى را اعلم مى‏ دانستيم. من از مراتب علمى مراجع معاصر ايشان مطلع بودم؛ زيرا يا درس و آثار علمى آنان را ديده بودم و يا از نزديك با آنان مذاكره علمى داشتم. و از طرفى دقت نظر آيت‏ الله خمينى‏ را نيز در بحث‏ ها و درس‏ هايى كه با ايشان - به اتفاق مرحوم آيت‏ الله مطهرى و ديگران- داشتيم، مشاهده كرده بودم. مى‏ توان گفت ويژگى‏ هاى سياسى آيت‏ الله خمينى امتيازاتى افزون بر ويژگى‏ هاى علمى ايشان بود و براى معرفى ايشان به‏ مرجعيت حجت بر من تمام بود.
 

منبعسایت رسمی مرحوم آیت الله منتظری


*****

بخش های قبلی :


پاسخ به سوالات اول و دوم : منشاء مشروعیت حاکمیت اسلامی
پاسخ به سوالات سوم و چهارم : حصــر ها و حــذف ها

پاسخ به سوالات پنجم و ششم : بازخوانی  پرونده ی سید مهدی هاشمی
پاسخ به سوالات هفتم و هشتم : چه کسانی مخالف پایان جنگ بودند ؟

پاسخ به سوال نهم : دلایل مخالفت با رهبری آقای خامنه ای

***


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

سرداران! ایران را حفظ کنید

Posted: 24 Jan 2012 06:54 AM PST

سید ابراهیم نبوی
ایران روزهای خطرناکی را می گذراند. به نظر می رسد که  خود رهبری نیز نمی داند با این وضع باید چه کند.

 

این نامه را برای سردارانی می نویسم که شاید آخرین امید ملت به نجات کشور و ایران باشند. آنان که نیک می دانند که جمهوری اسلامی بدون ایران معنا ندارد و انقلاب اسلامی بدون مردم واژه ای تهی از محتوی است. امروز ایران در خطر ویرانی و انهدام است و این ویرانی و انهدام تنها به آن دلیل پیش می رود که لجاجت بر سر قدرت، ماجراجویی برای رویاهای بی حاصل و اشتباهات بزرگ توسط جناب آقای خامنه ای و جناب آقای احمدی نژاد، شدت گرفته است. اتخاذ سیاست حذف بخش مهمی از بدنه دلسوزان کشور، در چند سال اخیر، عملا کشور را از معانی و مبانی کشورداری تهی کرده است. ایران در معرض خطر جنگ، فروپاشی اجتماعی، شکاف بزرگ درون نظام و فقر و فلاکت قرار دارد. اگر کشوری که صدها هزار تن از داوطلبان مردمی، بسیجیان جنگ هشت ساله و سردارانی که جان خود را برای نجات میهن گذاشتند، نبود، شاید تا امروز از بین رفته بود. امروز همان روزی است که سرنوشت کشور در معرض نابودی کامل قرار گرفته است.

 

تحریم های فلج کننده اقتصادی که ناشی از ماجراجویی در عرصه سیاست اقتصادی است، فروپاشی اجتماعی که ناشی از بی کفایتی دولت مورد حمایت رهبر نظام است و احتمال وقوع جنگ که ناشی از لجاجت رهبری با جهان و نداشتن یک دیپلماسی درست است، چیزی نمانده است تا ایران را به مسلخ ویرانی بفرستد. با هر فرضی، چه سپاه خود را حافظ تمامیت ارضی ایران بداند، چه حافظ انقلاب بشمارد، و چه خود را مامور در حفظ جمهوریت و اسلامیت بداند، در هر حال باید تلاش کند راهی برای خروج از بن بستی که با اشتباهات رئیس جمهور و رهبر نظام، ایجاد شده بیابد. اگر این بن بست ادامه یابد، تحریم و جنگ نه تنها جمهوری اسلامی بلکه ایران را نابود می کند. آینده ایران، به این شکل که می رود جز ویرانی ایران و پریشانی ملت و توسعه فقر و فساد نیست. سیاست های نادرست رهبری نظام، جامعه را به آنجا کشانده که هیچ مصلحت اندیشی از سیاستمداران کشور نمی توانند کاری برای نجات ایران بکنند. استوانه های سیاست و دین در محبس و حصر گرفتارند و مردم نیز به دلایل مختلف از صحنه عمل اجتماعی یا نومید شده یا رانده شده اند. بقول امیر کبیر سرباز را یک عمر آموزش و حقوق می دهند تا یک روز به یاری ملت بیاید و امروز همان روز است.


سرداران سپاه ایران

آنچه برخی از فرماندهان سپاه که در سه سال گذشته بر مسند اقتدار منصوب شدند، کردند، مردم را به بزرگترین پشتوانه نظامی خود نومید کرد، اما آنچه سردارانی همچون جناب علایی، رجایی و صنیع خانی در این روزها گفته اند، مجددا نور امیدی را به دلهای مردم تاباند. مردم انتظار ندارند که سپاه با سرمایه و حقوق ملت به سرکوب خواسته های آنان بپردازد، سپاه باید موجب اطمینان خاطر و آرامش یک کشور در روزهای خطر باشد. اکنون که کشور در آستانه بحرانی عظیم است، شاید تنها قرار گرفتن فرزندان نظامی این ملت، یعنی همانها که در روزهای حمله دشمنان تمامیت ارضی کشور ایران را با خطر ویرانی مواجه کردند، بتواند ما را نجات دهد. تاکید چند تن از سرداران محترم سپاه و حمایت برخی دیگر از بازماندگان سرداران اولیه جنگ و فرماندهان حلقه اول از این چهار تن، ما را بر آن می دارد که از آنان بخواهیم در مقابل موج ماجراجویی و تمایلات خودخواهانه ای که کشور را به فنا و نابودی پیش می برد، بایستند و نگذارند ملتی بزرگ به فساد و تباهی بیافتد و کشوری عظیم تکه تکه و نابود شود. در بسیاری از کشورهای جهان، چه در جهان غرب و چه در کشورهای خاورمیانه، نظامیان همچون کوههایی استوار مانع نابودی سرزمین در هیجانات و ماجراجویی ها شده اند.


من به عنوان یکی از نویسندگان این دیار، که از سر تاسف مجبور شده ام تا سالها از وطن خود دور بمانم، به دنبال گفته های چهار سردار سپاه که گفته اند مردم حق دارند از رهبری انتقاد کنند، توجه آن آقایان را به اشتباهات بزرگی که توسط رهبر نظام در چند سال اخیر انجام گرفته و موجب ویرانی ایران شده جلب می نمایم:

 

اول، جناب آقای خامنه ای بخاطر خصومت های شخصی خود با برخی از بزرگان کشور، از جمله آقایان موسوی، خاتمی و هاشمی سرمایه های بزرگی از سیاست کشور را از عرصه اداره کشور خارج کرده و هزینه های فراوانی را از همین رو به کشور تحمیل کرده است.


دوم، جناب آقای خامنه ای با دادن اجازه دخالت به فرزندشان آقای مجتبی خامنه ای و حمایت بی دریغ و نامشروط از آقای محمود احمدی نژاد، کشور و عرصه سیاست خارجی را جولانگاه یکه تازی شخصی بی کفایت کرده که عملا در صحنه خارجی ایران را به تحریم و جنگ کشانده و در عرصه داخلی فقر و عقب ماندگی و ناامنی و فساد اخلاقی و مالی را بشکلی حیرت آور و بی سابقه در کشور باعث شده است.


سوم، رهبر نظام نه تنها اجازه رفتارهای فراقانونی و ماجراجویانه را به آقای احمدی نژاد داده، بلکه با وجود اینکه خود می داند که او عامل همه مصائب سالهای اخیر است، برای حفظ قدرت خود، وی را حفظ کرده و حتی امروز که می داند ادامه دولت او به زیان کشور است، باز هم از وی حمایت می کند.


چهارم، رهبری کشور بخش وسیعی از نهادهای قانونی اعم از مجلس، شورای تشخیص مصلحت، مجلس خبرگان و بخش های مهمی از ناصحانی را که به عنوان شخصیت های حقیقی مانند مراجع و یا شخصیت های حقوقی مانند نشریات می توانند معایب و اشکالات کشور را برای ادامه عمر کشور و بهبود اوضاع به کار گرفته شوند، از حیزانتقاع ساقط کرده است. نه نصیحت اهل فضل و دانش را می شنوند، و نه به نظر دانشمندان و نخبگان گوش می کنند.


پنجم، بخاطر ماجراجویی های بیهوده در منطقه لبنان و فلسطین، خاورمیانه، بخشی از اروپا و بخشی از آمریکای لاتین، کشور ایران در سالهای اخیر از مرتبه کشوری صلح دوست، قدرتمند و حامی ارزش های انسانی تبدیل به یک کشور یاغی و سرکش شده که این وضعیت نه در جهت انقلابیگری است و نه با آرمانهای اولیه نظام و نه با قانون اساسی سازگار است.


ششم، آیت الله خامنه ای بارها و بارها، از قوانین کشور که خود ایشان ملزم به رعایت آنهاست، تخطی کرده و به رئیس جمهور نیز اجازه داده که از قوانین بسیاری تخطی کند و چون اهل قانون و اهل مصلحت این موارد خلاف را گوشزد کرده اند، مصلحت جویان و مصلحین را از قدرت رانده اند و بر ناگواری ها و ستمکاری ها صحه گذاشته اند.


هفتم، نیک می دانید که اگر بنا باشد که برای حفظ قدرت رهبری امنیت ملی بخطر بیافتد، یا بخاطر دفاع از رئیس جمهور تمامیت ارضی کشور مورد تهدید قرار بگیرد، این موضوع نقض غرض است. رئیس جمهور باید باشد تا از تمامیت ارضی کشور دفاع کند، نه آنکه آن را بخطر بیاندازد، رهبر باید باشد تا موجب وحدت میان مردمان شود، نه آنکه باعث قهر کردن مردم از حکومت و کشورشان شود، علما و روحانیون باید باشند تا مردم به دین خدا نزدیک شوند، نه آنکه از آن گریزان شوند. حتی کاری کرده اند که واژه بسیجی و پاسدار برای مردم به طوق لعنتی تبدیل شود. آن هم مردمی که سالهای سال قدردان بزرگانی بودند که با فدیه جان خود از حرمت ایران و ایرانی و استقلال کشور دفاع کردند.


سرداران بزرگ نظامی کشور

ایران روزهای خطرناکی را می گذراند. به نظر می رسد که حتی خود رهبری نیز نمی داند با این وضع باید چه کند. خبرهایی که منتشر می شود اسفبار است، امروز خبر درگذشت چهار سردار سپاه، وفا غفاریان( 52 ساله) از مدیران ارشد سپاه به دلیل بیماری، عباس مهری( 52 ساله) از فرماندهان دیگر ارشد سپاه در اثر سکته مغزی، احمد سیاف زاده( 55 ساله) فرمانده دانشگاه عالی سپاه در اثر عارضه قلبی، منصور ترکان( 50 ساله) از فرماندهان عالی سپاه در اثر سکته مغزی، غیرقابل باور و غیرقابل درک است. چگونه می شود که یکباره در عرض چهار روز چهار فرمانده مهم سپاه همزمان تصمیم می گیرند سکته کنند. این در حالتی است که کشور از نظر امنیت در منطقه در وضعی خطرناک قرار دارد.


دخالت خارجیان جز تحمیل ویرانی بزرگ و نابودی دستآوردهای علمی و فکری و فرهنگی و صنعتی و اجتماعی چیزی نصیب ما نمی کند. ادامه تحریم ها یا حملات خارجیان یا حتی ادامه همین شرایط موجب شورش های کوری می شود که حاصل آن را در تمام اروپای شرقی و بسیاری کشورهای آسیای میانه می توانیم ببینیم که کل یک جامعه را ویران می کند و ادامه این وضع نیز خود مصیبت عظیمی است. حکومت در سه سال گذشته دست مردم و خردمندان و نخبگان را بسته است و بخش بزرگی از مصلحان گرفتارند. شما که می دانید چه فاجعه ای در انتظار ایران است، از نفوذ سیاسی خود استفاده کنید و به رهبر و نزدیکانش نهیب بزنید که این آخرین خاکریز انقلاب است. فرزندان و دوستان و پدران و ارواح شهدایی که بخاطر حفظ ایران به شهادت رسیدند از همه انتظار دارند ایران را که هزاران سال است با افتخار و سربلندی جایگاه بزرگ خود را در تمدن جهان حفظ کرده باز به همان رفعت و سربلندی برساند.
 

نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

فیلم «جدایی نادر از سیمین»، نامزد اسکار شد

Posted: 24 Jan 2012 06:10 AM PST

برای بهترین فیلمنامه و بهترین فیلم خارجی

جـــرس: درحالیکه هفته گذشته اعلام شده بود کمیته جایزه جهانی فیلم «اسکار»، ۹ کاندید فیلم خارجی را نامزد جایزه اسکار کرده، امروز سه شنبه فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی از ایران کاندید بهترین فیلم نامه و فیلم خارجی اسکار 2012 شد.


پیش از این فیلم هایی از بلژیک، کانادا، دانمارک، آلمان، اسرائیل، مراکش، لهستان و تایوان به این مرحله راه پیدا کرده بودند، که روز سه شنبه به ۵ فیلم کاهش پیدا کرد و «جدایی نادر از سیمین»، «کله‌شق» اثر میشائیل آر. روسکام از بلژیک، «پانویس» اثر جوزف سدار از اسرائیل و «در تاریکی» ساخته  آنی‌یژکا هولاند از لهستان به مرحله نهایی راه پیدا کردند.


انتخاب بهترین فیلم خارجی برای شرکت در مرحله نهایی اسکار از دو مرحله می گذرد. در مرحله اول کمیته ای شامل چند صد نفر در لس آنجلس ۶۳ فیلم معرفی شده را در فاصله نیمه اکتبر تا ۱۳ ژانویه دیده اند و ۶ فیلم را برگزیده اند. ۳ فیلم هم از سوی کمیته اجرایی فیلمهای خارجی اسکار برگزیده شده اند.


در مرحله بعد، از میان این ۹ فیلم، ۵ فیلم توسط کمیته ویژه ای از نیویورک و لس آنجلس برای معرفی در شب اسکار انتخاب می شوند. این کمیته در فاصله ۲۰ ژانویه تا ۲۲ ژانویه، هر روز ۳ فیلم را تماشا خواهند کرد و رای خواهند داد.


همه نامزدهای اسکار روز سه شنبه ۲۴ ژانویه اعلام شدند و مراسم اهدای جوايز هشتاد و چهارمین دوره اسکار روز یکشنبه ۲۶ فوریه در سالن تئاتر کداک در هالیوود برگزار خواهد شد.


به گزارش اسکای نیوز، در رشته بهترین فیلم ها منتقدان گفته اند که فیلم های «هیوگو»، ساخته مارتین اسکورسیزی، «کمک» و «نیمه شب در پاریس» ساخته وودی آلن از جمله نامزدها باشند.


همچنین «جورج کلونی» و «مریل استریپ» به ترتیب با بازی در فیلم های «اولاد» و «بانوی آهنین» که درباره زندگی مارگارت تاچر است، به احتمال زیاد در میان نامزدهای بهترین بازیگر خواهند بود.


بی بی سی نیز گزارش داده است که از دیگر نامزدهای احتمالی در چند رشته، فیلم فرانسوی «آرتیست» می باشد که روایتی است از گذار سینمای هالیوود از دوره فیلم های صامت به فیلم های ناطق.
این فیلم که در فصل جوایز سینمایی امسال برنده جوایز زیادی شده است، یکشنبه شب، جایزه اصلی انجمن تهیه کنندگان آمریکا را نیز دریافت کرد.

 


ابراز نگرانی جدی نسبت به وضعیت عبدالله مومنی

Posted: 24 Jan 2012 05:41 AM PST

 جـــرس: به گزارش منابع دانشجویی، عبدالله مومنی سخنگوی سازمان دانش آموختگان ایران(ادوار تحکیم وحدت) روز دوشنبه به علت دل درد شدید به بهداری اوین منتقل شد.


به گزارش ادوارنیوز، عبدالله مومنی روز دوشنبه سوم بهمن ماه به دلیل دل درد شدید به بهداری اوین منتقل شد که با برخورد نامناسب و زننده مسوولین بهداری اوین مواجه می‌شود و در اعتراض به این برخورد بهداری اوین را ترک می‌کند.


آنطور که دیگر زندانیان سیاسی زندان اوین به خانواده‏های خود اطلاع داده‏‌اند، مومنی ساعاتی بعد به دلیل شدت درد زیاد از ناحیه شکم مجددا به بهداری اوین منتقل می‌شود که از آن زمان تا کنون اطلاعی از وضعیت سلامت وی در دست نیست و احتمال داده می‏‌شود که وی را به  محل دیگری منتقلش کرده‌اند.


وی همچنین عصر روز دوشنبه در تماس تلفنی کوتاهی با خانواده خود توضیح می‏دهد که مسوولان اوین برای درمان وی تنها به تزریق یک آمپول اکتفا کرده‏‌اند.


خانواده عبدالله مومنی از وضعیت سلامت و محل نگهداری وی شدیدا ابراز نگرانی کرده و می‏‌گویند که مسوولان زندان اوین به ندرت اجازه استفاده از تلفن را به زندانیان سیاسی می‏‌دهند و به همین دلیل طی بیست و چهار ساعت گذشته آنها هیچ خبری از وضعیت جسمی عبدالله مومنی ندارند.


فاطمه آدینه وند، همسر این عضو در بند سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) به ادوارنیوز توضیح داد که در روز دوشنبه و بعد از غیبت مومنی در جلسه ملاقات هفتگی با خانواده، مسوولان زندان اوین از دادن توضیح درباره وضعیت سلامت وی طفره رفته‌‏اند.


خانم آدینه وند همچنین اظهار داشت که عبدالله مومنی در یک ماه اخیر به دلیل وضعیت نا مناسب جسمی و عدم رسیدگی مسوولان زندان از ابتلا به کهیر نیز رنج می‏‌برد.


عبدالله مومنی سخنگوی سازمان ادوار تحکیم وحدت در روز ۳۰ خرداد ۸۸ در ستاد شهروند آزاد (حامیان مهدی کروبی) به طرز خشونت آمیزی دستگیر شد ونزدیک ۱۰۰ روز را در انفرادی وبازجویی تحت شکنجه به سر برد.


روسیه پیش پرداخت موشک های اس- ۳۰۰ را به ایران مسترد کرد

Posted: 24 Jan 2012 05:26 AM PST

در پی تحریم و لغو قرارداد از سوی مسکو

جـــرس: در پی لغو قرارداد میان روسیه و جمهوری اسلامی در خصوص سامانه های موشکی اس- ۳۰۰، روسیه پیش پرداخت و سود پیش پرداخت را به خاطر تحویل ندادن این سیستم‌ها به ایران برگرداند.


به گزارش ایسنا، سفیر جمهوری اسلامی در مسکو طی سخنانی در یک کنفرانس خبری، همچنین درباره اجرایی شدن تحریم نفت ایران به گونه‌ای كه آمریكا خواستار آن است، ابراز تردید كرد.


محمود رضا سجادی سفیر ایران در مسکو، همزمان گفت که ایران تردید دارد كه کشورهای غربی نفت ایران را تحریم كنند.

وی افزود: ما مشتریان سنتی خود برای فروش نفت را خواهیم داشت.


سفیر ایران در مسکو گفت: کشورهایی مانند چین حتی تحت فشار آمریکا نیز از خرید نفت ایران دست برنخواهند داشت.


سفیر ایران در مسکو هم‌چنین درباره احتمال حمله نظامی به ایران گفت: آن‌هایی که می‌خواهند به ایران حمله کنند باید عواقب آن را سبک و سنگین کنند.


وی تاكید كرد: اقدامات غیردوستانه برخی کشورها تحت نفوذ آمریکا برای این کشورها پیامدهایی منفی خواهد داشت.


وی اظهار كرد: اگر این کشورها از آمریکا پیروی کنند، تاوان آن را پس خواهند داد و آمریکایی‌ها به هیچ وجه نخواهند توانست به آن‌ها کمک کنند.


سجادی هم‌چنین ترور مصطفی احمدی روشن، دانشمند هسته‌یی ایران در تهران را محكوم كرد و گفت: واقعا غیرقابل توجیه است که جوانی که در ابتدای زندگی است، معصومانه و مظلومانه به قتل برسد. فکر می‌کنم همه ما باید این عمل غیرانسانی را محکوم کرده و اجازه ندهیم جهان شاهد چنین بازی‌های زشتی باشد.


این دیپلمات جمهوری اسلامی تاکید کرد ایران زیر بار تهدید و زور نمی‌رود.


سفیر ایران در روسیه در بخش دیگری از سخنانش درباره قرارداد فروش سیستم‌های اس ـ ۳۰۰ به ایران گفت كه روسیه پیش پرداخت و سود پیش پرداخت را به خاطر تحویل ندادن این سیستم‌ها به ایران برگرداند.


وی گفت: این قرارداد به همراه پیش پرداخت و سود پیش پرداخت به ایران برگردانده شد اما ما همکاری‌های دیگری نیز با روسیه داریم و تازمانی که روسیه علاقمند باشد این همکاری‌ها ادامه پیدا خواهد کرد.


گفتنی است، قرارداد تحویل موشک ها در اواخر ۲۰۰۷امضا شد و قرار بود روسیه سیستم‌های موشکی پدافند هوایی به ارزش حدود ۸۰۰ میلیون دلار را به ایران تحویل دهد. اما دمیتری مدودف، رییس‌جمهور روسیه با صدور فرمانی تحویل سیستم‌های موشکی، تسلیحات زرهی و هواپیما، هلیكوپتر و ناوهای جنگی به ایران را ممنوع کرد.


فرمان مدودف  به دنبال تدابیر مربوط به اجرای قطعنامه ۱۹۲۹شورای امنیت سازمان ملل صادر شد.


در عین حال سرگئی چمیزوف، رییس شركت «روس تخنولوگی» در این‌باره به خبرنگاران گفت كه روسیه به‌خاطر تحویل ندادن «اس ـ۳۰۰ » پیش پرداخت را به ایران بازگرداند اما هیچ‌گونه جریمه‌ای پرداخت نکرد.

وی افزود: پیش پرداخت ایران به تولیدکننده برگردانده شد چون این سیستم‌ها در راستای قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل تحویل نشده است.