جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


افزایش قیمت کالاهای اساسی در بازار و اصرار مسئولین بر عدم تغییر قیمت ها

Posted:

جرس: در حالیکه مقامات دولت تاکید و اصرار دارند با آغاز اجرای طرح هدفمندی یارانه ها، نه تنها قیمت ها تغییری نخواهد کرد، بلکه وضعیت مردم بهبود نیز خواهد یافت، جدول افزایش قیمتها در بازار در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به مدت مشابه در سال گذشته، افزایش چشمگیر و قابل تاملی را نشان می دهد.

 

به گزارش مهر، این گزارش که به تائید بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران رسیده، قیمت خرده فروشی برخی مواد خوراکی در تهران در هفته منتهی به هفتم آبان ماه جاری بررسی شده است.

   

گفتنی است بانک مرکزی ایران، هر هفته آماری ارائه می‌دهد، که شامل قیمت خرده فروشی کالا‌های مصرفی است و طبق نظر کارشناسان، یکی از راه‌های محاسبه تورم هم همین جدول است. بر اساس همین آمارهای بانک مرکزی، در پنج سال اخیر - از هفته اول مرداد ٨۴ تا هفته آخر مهر ٨٩ - در ٣٩ قلم کالا‌ از اقلا‌م مصرفی خانواده‌ها در سبد خوراکی، به طور متوسط شاهد افزایش ۱٢۵ درصدی قیمت‌ها هستیم.

 

گزارش هفته منتهی به هفتم آبان ماه جاری نشان می دهد که قیمت گوشت قرمز، گوشت مرغ، روغن نباتی، قندوشکر، سبزیهای تازه و چای در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به مدت مشابه در سال قبل به ترتیب ۲۲٫۶ درصد، ۲۳٫۸ درصد، ۲۹ درصد، ۳۹٫۴ درصد، ۳۹٫۹ درصد و ۱۳ درصد افزایش یافته است.

 

در همین حال، در هفته مورد بررسی، قیمت برنج نسبت به مدت مشابه در سال گذشته دو درصد کاهش نشان می‌دهد. همچنین قیمت لبنیات، تخم مرغ، حبوبات و میوه های تازه در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به مدت مشابه در سال قبل ۳٫۹ درصد، ۳٫۸ درصد، ۱۲٫۷ درصد و ۲۹٫۹ درصد افزایش یافته است.

  لیست قیمتها در هفته منتهی به هفتم آبان (درصد) گروه و کالا هفته قبل هفته مشابه قبل هفته مشابه سال قبل لبنیات ۰٫۱- ۰ ۳٫۹ تخم مرغ ۱ ۹٫۵ ۳٫۸ برنج ۰٫۱- ۰٫۴ ۲- حبوب ۳ ۵٫۶ ۱۲٫۷ میوه های تازه ۱٫۱ ۶٫۳- ۲۹٫۹ سبزیهای تازه ۰٫۳ ۵٫۸ ۳۹٫۹ گوشت قرمز ۰٫۱ ۰٫۲ ۲۲٫۶ گوشت مرغ ۰٫۴- ۱٫۱- ۲۳٫۸ قند و شکر ۴٫۵ ۶٫۵ ۳۹٫۴ چای ۰٫۱ ۰٫۲ ۱۳ روغن نباتی ۰٫۱ ۲۳ ۲۹
 

در هفته منتهی به هفتم آبان ماه نسبت به هفته قبل در گروه لبنیات قیمت کره پاستوریزه اندکی کاهش داشت. بهای سایر اقلام این گروه نسبت به هفته قبل ثابت بود.قیمت تخم مرغ افزایش یافت و شانه ای ۲۹۲۰۰ الی ۴۰۰۰۰ ریال فروش می رفت.

در گروه برنج، بهای برنج داخله درجه یک و برنج وارداتی غیر تایلندی افزایش جزئی ولی قیمت برنج داخله درجه دو کاهش جزئی داشت. در گروه حبوب بهای لوبیا چشم بلبلی کاهش ولی قیمت سایر اقلام این گروه نسبت به هفته قبل افزایش یافت.

 

در هفته مورد بررسی، در میادین زیر نظر شهرداری تهران پرتقال درجه یک و طالبی عرضه نمی گردید ولی بقیه اقلام میوه و سبزی تازه را که تعدادی از آنها از نظر کیفی در سطح پایینی قرار داشتند به نرخ مصوب سازمان میادین میوه و تره بار می فروختند.

 

میوه فروشی های سطح شهر اقلام مرغوب میوه و سبزی تازه را عرضه می نمودند که در گروه میوه های تازه بهای سیب قرمز و سیب زرد تخم لبنان، نارنگی و لیموشیرین نسبت به هفته قبل کاهش ولی قیمت سایر اقلام این گروه به ویژه طالبی و خربزه افزایش داشت. در گروه سبزی های تازه بهای خیار و سبزی های برگی کاهش ولی قیمت سایر اقلام این گروه افزایش یافت.

 

در این هفته بهای گوشت مرغ نسبت به هفته قبل اندکی کاهش ولی قیمت گوشت تازه گاو و گوساله اندکی افزایش داشت. بهای گوشت گوسفند ثابت بود. در هفته مورد بررسی، قیمت قند، چای خارجی، انواع روغن نباتی و به ویژه شکر نسبت به هفته قبل افزایش یافت.

 

محمود احمدی نژاد و معاون اول و سخنگوی دولت وی، طی هفته های گذشته در نطق های تلویزیونی و مصاحبه های متعدد خود، از عدم افزایش قیمت ها و ذخیره سازی کالاهای اساسی در صورت آغاز اجرای طرح هدفمندی یارانه ها خبر داده بودند.  

قطع تلفن های بند دو نسوان

Posted:

دور جدید فشارها بر زندانیان

 

جرس: رییس جدید زندان اوین در دومین اقدام خود بعد از ریاست، تلفن های بند دو نسوان  را مسدود کرد.

به گزارش رهانا، صداقت که در زمان ریاست خود  بارها زندانیان را موردتهدید و فشار قرار داده بود اکنون جای خود را به سوری داده است که در اولین اقدام خود بعد از ریاست ، با ممنوع کردن ورود میوه به بند ۳۵۰ ، حقوق اولیه زندانیان سیاسی را نقض کرده و پس از آن دستور داد تا تلفن های بند دو نسوان قطع شود..

در بند دو نسوان  زندانیان  سیاسی  و حقوق بشری نگهداری می شوند که می توان  از جمله این زندانیان به  بهاره هدایت، مهدیه گلرو و عاطفه نبوی اشاره کرد.

خاطرنشان می شود که ماههاست از قطع تماسهای تلفنی زندانیان بند ۳۵۰ می گذرد اما تاکنون هیچ یک از مسوولان و از جمله سوری به خواسته آنها مبنی بر وصل مجدد تلفنها توجهی نکرده اند .


اعلام ممنوعیت ارائه خدمات میزبانی به سایت رسمی محمد خاتمی در داخل کشور

Posted:

جرس: تارنمای شخصی سید محمد خاتمی، براساس تصمیم کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، مشمول ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه ای شده و به موجب ابلاغ رسمی این کارگروه از روز چهارشنبه ۱۲ آبان ماه ۱۳۸۹ از ارائه خدمات میزبانی به این سایت در داخل ایران جلوگیری خواهد شد.


به گزارش این وبسایت، "پیش از این هیچگونه اعلام کتبی یا شفاهی به دست اندرکاران سایت مبنی بر تخطی از قانون صورت نگرفته و درخصوص مستندات صدور این ابلاغیه نیز توضیحی داده نشده است."


گفتنی است تارنمای رئیس جمهور سابق ایران، از بدو شروع فعالیت خود، صرفا به انتشار افکار و دیدگاههای رئیس جمهوری سابق ایران و اخبار مرتبط با ایشان پرداخته و مشخص نیست بر چه اساسی، کارگروه دولتی مذکور بدون اعلام قبلی و یا دریافت هرگونه تذکر کتبی یا شفاهی، از ارائه خدمات میزبانی به سایت خاتمی جلوگیری می‌کند.


لازم به ذکر است که ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه ای، مصوب مجلس شورای اسلامی (خردادماه ۱۳۸۸) تصریح می کند: ارائه‌دهندگان خدمات میزبانی موظفند به محض دریافت دستور کارگروه (کمیته) تعیین مصادیق مذکور در ماده فوق یا مقام قضائی رسیدگی‌کننده به پرونده مبنی بر وجود محتوای مجرمانه در سامانه‌های رایانه‌ای خود از ادامه دسترسی به آن ممانعت به عمل آورند. کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه با حضور وزیر یا نماینده وزارتخانه‌های آموزش و پرورش، ارتباطات و فناوری اطلاعات، اطلاعات، دادگستری، علوم، تحقیقات و فناوری، فرهنگ و ارشاد اسلامی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، رئیس سازمان صدا و سیما و فرمانده نیروی انتظامی، یک نفر خبره در فناوری اطلاعات و ارتباطات به انتخاب کمیسیون صنایع و معادن مجلس شورای اسلامی و یک نفر از نمایندگان عضو کمیسیون قضائی و حقوقی به انتخاب کمیسیون قضائی و حقوقی و تأیید مجلس شورای اسلامی تشکیل می گردد. ریاست کارگروه (کمیته) برعهده دادستان کل کشور و در محل داستانی کشور مستقر است.


استقبال ایران از اقدام دولت آمریکا در افزودن نام جندالله به لیست گروههای تروریستی

Posted:

جرس: در پی اقدام وزارت خارجه آمریکا در افزودن نام گروه جندالله در لیست سازمانهای فعال تروریستی، دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی از این اقدام دولت ایالات متحده استقبال نمود و آن را "صحیح" توصیف کرد.


به گزارش مـــهر، رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی، روز پنج‌شنبه ۱٣ آبان ماه، ضمن استقبال از اقدام روز گذشتۀ دولت باراک اوباما در افزودن نام سازمان جندالله (گروه ریگی) در فهرست سیاه آن دولت، با این حال اضافه کرد که جمهوری اسلامی تغییر در سیاست آمریکا در مورد "حمایت از گروه‌های تروریستی" را "در صحنه عمل" ارزیابی خواهد کرد.


وزارت امور خارجه آمريکا روز چهارشنبه ۱٢آبان ماه ٨٩، نام گروه جندالله را که در استان سيستان و بلوجستان ايران دست به اقدامات مسلحانه می‌زند به فهرست خود از گروه‌های تروريستی فعال در دنیا اضافه کرد.
در بیانیه وزارت خارجه آمریکا به چندین عملیات تروریستی از جمله انفجار در مسجد اميرالمومنين زاهدان در خردادماه سال ۱۳۸۸ که تعداد زيادی کشته و زخمی برجای گذاشت نیز اشاره شده است.


جمهوری اسلامی ایران و پاکستان مدت‌هاست که گروه جندالله در سیستان و بلوچستان را تروریست قلمداد می‌کنند.


وزارت خارجه آمریکا در بیانیه‌ای که به همین مناسبت منتشر کرد با اشاره به فهرستی از حملات و اقدامات مسلحانه گروه جندالله گفته بود: "جندالله از بدو تأسیس در سال ۲۰۰۳، ۱۳۸۲، در تعداد زيادی عمليات نقش داشته که به قتل و زخمی شدن شهروندان و مقامات دولت ايران در استان سيستان و بلوچستان منجر شده است."


مقامات جمهوری اسلامی بارها ایالات متحده را به حمایت از گروه‌هایی چون جندالله، تندر و پژاک متهم کرده‌اند، اتهامی که مقامات آمریکا همواره تکذیب کرده‌اند.


از جمله محمود احمدی‌نژاد در تیرماه سال جاری و به دنبال حمله‌ای تروریستی در شهر زاهدان که مسئولیت آن را گروه جندالله به عهده گرفت آمریکا و نیروها ناتو را به حمایت از تروریست‌های زاهدان متهم کرد.


گروه جندالله که مدتی نام خود را به "جنبش مقاومت مردمی ایران" تغییر داده بود، طی چند سال اخیر چندین عملیات گروگانگیری، انفجار، عملیات مسلحانه و همچنین ربایش را سازماندهی و اجرایی کرده بود.


تجمع مقابل سفارت انگلستان در تهران و به آتش کشیده شدن پرچم آن کشور

Posted:

جرس: در پی انتشار اظهارات رئیس سازمان اطلاعات خارجی انگلستان، گروهی که خود را دانشجویان دانشگاه تهران و از اعضای تشکل های دانشجویی معرفی می کردند، ظهر روز پنجشنبه ۱٣ آبان ٨٩، پرچم بریتانیا را در مقابل سفارت آن کشور در تهران به آتش كشیدند.


به گزارش ایرنا، جمعی از دانشجویان پس از برگزاری "آیین روز ملی مبارزه با استكبار جهانی"، در مقابل سفارت انگلستان تجمع كردند و با سر دادن شعارهای "مرگ بر آمریكا"، "مرگ بر انگلیس" و "مرگ بر اسراییل"، نسبت به اظهارات اخیر رییس سازمان امنیت خارجی انگلستان از خود واکنش نشان دادند.


معترضین که تعداد آنها به صد تن می رسید، با پرتاب تخم مرغ و گوجه فرنگی به سمت آن سفارت، شعارهای "سفیر انگلیس اخراج باید گردد"، "سفارت انگلیس تعطیل باید گردد" و "روباه پیر نابود باید گردد" سر می دادند.


این گزارش افزود تجمع مذکور با صدور بیانیه ای پایان یافت. در این بیانیه بر "لزوم مبارزه با استكبار جهانی و دخالت های انگلستان در مسایل داخلی ایران" تاكید شد.


گفتنی است پرس تی وی، ارگان برون مرزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، شامگاه دیروز گزارش داد که پرس تی جان سورز رئیس سازمان اطلاعات خارجی انگلستان، (ام‌آی-۶) اخیرا اعلام کرده است که این تشکیلات در حال انجام عملیات جاسوسی با هدف توقف برنامه هسته‌ای ایران است. و گفته است که دیپلماسی برای متوقف كردن برنامه هسته‌ای ایران كافی نیست و باید به فعالیت‌های جاسوسی و اطلاعاتی برای مقابله با ایران ادامه داد.


وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی امروز اعلام کرد که "انگلیس علاوه بر انجام عملیات جاسوسی در ایران، در حمایت و تامین مالی برخی از گروه‌های تروریستی مخالف دولت ایران دست دارد."

قتل درمقابل ماموران نیروی انتظامی

Posted:

 

جرس: در اقدامی کم سابقه  ماموران نیروی انتظامی در منطقه سعادت آباد تهران  تنها به تماشای نزاعی پرداختند که نهایتا این درگیری  منجر به وقوع یک فقره قتل شد..

به گزارش جرس، روز گذشته در میدان کاج تهران  بر سر مسائل مالی و ناموسی میان دو نفر از شهروندان  درگیری شدیدی رخ داد که  در حضور ماموران نیروی انتظامی منجر به قتل شد.

ماموران پس از آنکه در محل وقوع درگیری حاضر شدند به مدت 20 دقیقه مبادرت به تیراندازی هوایی بی هدف می کردند و در نهایت مماشات و ناتوانی آنها درمهار غائله موجب شد که قاتل به سادگی به مقتول نزدیک شده و وی را به قتل برساند.

براساس این گزارش این جوان چاقو خورده ، 45 دقیقه نقش بر زمین بود و از مردمی که اطرافش جمع شده بودند ، التماس می کرد که به دادش برسند.ماموران نیروی انتظامی هم نه  تنها به اورژانس خبر ندادند، بلکه تنها به رجز خوانی قاتل که هراز چند گاهی لگد به  فرد چاقو خورده می زد، گو.ش می دادند.

تعداد زیادی از مردم هم تنها با دوربین های فیلم برداری از صحنه حادثه فیلم می گرفتند..

یک مقام نیروی انتظامی با تائیدتعلل ماموران در پیشگیری از وقوع این قتل گفت: پرونده ای در این باره تشکیل و تحویل مقامات قضایی خواهد شد.

سردار حسین ساجدی نیا در این باره به ایسنا افزود: با هر دو مامور حاضر در صحنه برخورد انضباطی لازم صورت گرفت و هر دوی آنها به بازرسی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ جهت سیر مراحل قانونی معرفی شدند.

این در حالیست که بارها مسوولان نیروی انتظامی بر قدرت و توانایی  این نیرو تاکید داشته اند و از روز شنبه طرح حضور پلیس در محلات را  به اجرا درآورده اند.

همسرهدی صابر: من از دادستان و قوه قضاییه می خواهم که پاسخ ما را بدهند

Posted:

مژگان مدرس علوم
جرس: هدی صابر برای چهارمین بار در ده سال گذشته، در تاریخ دوم مرداد ماه بازداشت شد و تاکنون بدون اینکه دلیل بازداشت وی اعلام گردد وی در زندان اوین به سر می‌برد. محمد شریف، وکیل مدافع هدی صابر روز گذشته طی نامه‌ای به ریاست جدید زندان اوین از وی خواسته است دلیل قانونی نگهدای موکلش در زندان را اعلام نماید.

 

گفتنی است، تاکنون شورای فعالان ملی - مذهبی، مهندس عزت‌الله سحابی، تقی رحمانی و رضا علیجانی و نیز فیروزه صابر (خواهر) و فریده جمشیدی (همسر هدی صابر) طی بیانیه‌ها و نامه‌هایی به بازداشت وی اعتراض کرده و خواهان اعلام مجوز قانونی بازداشت و نگهداری وی در اوین شده اند اما مسئولین قضایی و دادستان هیچ پاسخی به این نامه ها نداده اند و آقای هدی صابر همچنان به شکل غیرقانونی در زندان نگهداری می شود این در حالی است که وضعیت جسمانی آقای صابر مناسب نبوده و ایشان از بیماری قلبی و کم خونی رنج می برند. 

 

به همین مناسبت با فریده جمشیدی همسر هدی صابر در خصوص آخرین وضعیت ایشان و نامه محمد شریف به رئیس زندان اوین به گفتگو پرداختیم که متن آن در پی می آید:

 

خانم جمشیدی لطفا در خصوص آخرین اطلاعی که از وضعیت همسرتان دارید بفرمایید؟

 

روز دوشنبه با ایشان که در بند 350هستند ملاقات کابینی داشتیم و تا الان فقط یکبار ملاقات حضوری داده اند. به شدت لاغر شده اند و من به شدت نگران وضعیت جسمانی ایشان هستم. همسرم بیماری قلبی و کم خونی و کلسترول بالا دارند که اینها باید رسیدگی شود اما متاسفانه هیچ توجهی نمی شود حتی در بند هم که خود همسرم غذا درست می کند. دیروز هم که با ایشان ملاقات داشتیم در این سرما یک تی شرت آستین کوتاه پوسیده بودند و لباس گرم نداشتند درخواست هم کرده ایم که لباس برایشان ببریم تا الان موفق نشده ایم و روز دوشنبه گفتند هفته بعد. فقط فکر کنید ایشان چطور باید سرما را تحمل کند. من بشدت نگران این وضعیت هستم زمانیکه همسرم بیرون از زندان بودند مدام تحت نظر دکتر قلب بودند و این ناراحتی های جسمانی هم در زمانیکه در زندان بودند پیدا کردند، هر چه هم تلاش می کنم تا دادستان را ملاقات کنم هیچ جوابی نمی دهند.

 

آیا تاکنون به نامه های شما در این خصوص پاسخی داده شده است؟

 

نخیر، هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. چندین بار به دادستانی مراجعه کرده ام اما ملاقات نمی دهند و جوابی هم به ما داده نمی شود. من خواستار آزادی سریع و بی وقید و شرط همسرم هستم. آقای دادستان حداقل پاسخ ما را بدهند و ملاقاتی به ما بدهند تا صحبتهایمان را بیان کنیم اما متاسفانه هیچ واکنشی نشان نمی دهند حتی جواب تلفنهای ما را هم نمی دهند.  

 

آقای محمد شریف وکیل همسرتان  طی نامه ای خطاب به ریاست جدید زندان اوین از دلایل نگهداری غیرقانونی آقای صابر سوال کرده اند. می توانید در این خصوص توضیح بفرمایید؟

 

الان وضعیت سردرگمی داریم و نمی دانیم به چه علت آقای صابر را در زندان نگه داشته اند. می گویند که حکم پنج سال و نیم سال دستگیری های هفتاد و نه را که همسرم به همراه پانزده نفر دستگیر شدند را می گذرانند که درست نیست و از پانزده نفر نمی توانند یک نفر را در زندان نگه دارند و بگویند آن حکم را دارند اجرا می کنند. هیچ حکمی هم تا به حالا نه به وکیل ایشان، نه به ما ارائه داده اند. صحبت آقای شریف هم مربوط به همین مسئله است که دلیل نگهداری آقای صابر چیست؟

 

پنج سال و نیمی هم که می گویند همسرم سه سال و نیم آن را گذرانده است و دو سال نیم در زندان بوده اند و یک سال و نیم آن هم در انفرادی گذرانده است و اگر قرار باشد حکمی اجرا شود باید این حکم را به وکیل ایشان یا خانواده ارائه می دادند که هیچکدام را انجام نداده اند.

 

در زمان دستگیری همسرتان آیا چنین حکمی را به ایشان نشان دادند؟

 

من در زمان بازداشت نبودم و همسرم را در محل کارشان بازداشت کردند اما آن طور که آقای صابر می گویند یک کپی نشان داده اند که همسرم آن را غیرقانونی می دانستند و الان هم به وضعیتشان اعتراض دارند اما صدایشان به جایی نمی رسد.

 

با توجه به اینکه می گویید هیچ پاسخی به نامه ها و درخواست های شما داده نمی شود آیا از این تریبون سخنی با مسئولین دارید؟

 

من از آقای دادستان و قوه قضاییه می خواهم که به وضعیت همسرم رسیدگی کنند و هرچه سریعتر ایشان را آزاد کنند. اصلا به ما بگویند به چه دلیل قانونی همسرم باید در زندان باشد؟ و به چه دلیلی یک نفر از پانزده نفر را گرفته اند و زندانی کرده اند؟ و اگر هم مربوط به آن پنج سال و نیم باشد که ادعا می کنند که آقای صابر چهار سال و نیم در زندان بوده اند و الان باید آزاد باشند. وضعیت روحی بچه های من به هم ریخته است در این ده سال گذشته همسرم چهارمین بار است که در زندان نگهداری می شود اما اینبار من و فرزندانم نمی دانیم ایشان به چه دلیل در زندان هستند. فرزندانم نگرانند و هر کاری می خواهند انجام دهند منتظر پدرشان هستند و مدام سوال می کنند چرا پدرمان در زندان است؟ من سوالم این است که اگر آقای صابر جرمی مرتکب شده بودند خوب باید زندان بروند اما همسرم نه موضعگیری سیاسی خاصی کرده بودند و نه فعالیتی سیاسی داشتند و پروژه زاهدانشان هم که در رابطه با مسکن هست و ما نمی دانیم آقای صابر به چه جرمی در زندان هستند؟ من از دادستان و قوه قضاییه می خواهم که پاسخ ما را بدهند و همسرم را بدون قید و شرط آزاد کنند.

 

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس قرار دادید.

گریستن هاشمی هنگام دیدن تصاویر استقبال از رهبری در قم دروغ محض است

Posted:

تکذیب خبر رسانه های خاص

جرس: در پی انتشار اخباری در برخی سایت های اصولگرا مبنی بر اینکه "آیت الله هاشمی گفته است وقتی استقبال از رهبر انقلاب را در رسانه ملی دیدم، ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد"، خانواده رئیس مجلس خبرگان این موضوع را از بنیان تکذیب کردند.


به گزارش منبع خبری جرس، از آنجا که امکان درج این تکذیبیه - بدلیل هجمه های چند ماه اخیر- در سایت رسمی آقای هاشمی وجود ندارد، این موضوع در سایت های خبری و رسانه های مستقل منتشر می گردد.


این منبع خبری که از بستگان نزدیک رئیس مجلس خبرگان  در تهران می باشد، خطاب به خبرنگار جرس خاطرنشان کرد "ادعای رسانه های خاص، در مورد گریستن آقای هاشمی هنگام دیدن استقبال از رهبری در قم، کذب محض بوده و چنین چیزی صحت ندارد و تمامیت خواهان بدلیل بحران مشروعیت و مقبولیتی که به آن دچار شده اند، قصد همدل نشان دادن آقای هاشمی را دارند."


گفتنی است رسانه های خاص طی روزهای هفته اخیر ادعا کرده بودند "آیت الله هاشمی در دیدار با جمعی از نزدیکان خود، با اشاره به سفر رهبر انقلاب گفت: این سفر برکات زیادی داشت و من با دیدن تصاویر این سفر از رسانه ملی شدیدا متاثر شدم..." همچنین "وی در ادامه با بیان اینکه باید خدا را به واسطه برکات این سفر شاکر بود گفت: وقتی استقبال از رهبر انقلاب را در رسانه ملی دیدم، ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد."


قابل توجه اینکه تمام این رسانه های خاص، همگی از یک منبع و به همان صورت اولیه کپی و نقل کرده بودند.


طی یک سالی که سپری شد، بسیاری از رسانه های حامی دولت و جریان تمامیتخواه، همزمان با توهین و هجمه به هاشمی و خانواده او،  سعی در القاء دروغ و نشر اخباری کذب در مورد وی داشتند تا زمینه را برای سوء استفاده های سیاسی و جناحی خود فراهم کنند.



محمدرضا خاتمی: اقتدارگرایان در سراشیبی سقوط هستند

Posted:

منزوی و نامحبوب شده اند
جرس: محمد رضا خاتمی ، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی با بیان دلایل دروغگویی و نشر اخبار کذب از سوی رسانه های حاکمیت تصریح کرد که جریان اقتدار گرایی با این شتابی که به خود داده، در سراشیبی سقوط افتاده و آینده روشنی برایش متصور نیست.


به گزارش کلمه  خاتمی در  تبیین  علل دروغ پراکنی  اقتدارگرایان می گوید:  آنان به خوبی متوجه شده اند که بدنه شان از حوادث اخیر مایوس شده است و ناکارآمدی آنها نیز پیش از گذشته مشخص گشته و شیوه های آنان برای اداره کشور کارآمد نیست و در بیشتر حوزه ها چون سیاست داخلی، خارجی، اقتصاد و فرهنگ شکست خورده اند و برای دلایل است که به دروغ پناه می برند.
 

متن کامل این گفت و گو به شرح زیر است:


اخیرا اظهاراتی شده است در خصوص آنکه شما با اقای احمد ناطق نوری دیدار داشته اید و گفتگوهایی در این بین رد و بدل شده است نظرتان در باره این دیدار چیست؟

متاسفانه تمامی این اظهارات دروغ هایی است که از سوی منابع آگاه منتشر می شود و معلوم هم نیست این منابع آگاه چه کسانی هستند و از کجا خبرهایشان را می آورند. من از عید نوروز که با جمع زیادی برای دید و بازدید نوروزی خدمت آقای ناطق نوری رفتیم دیگر با ایشان دیداری نداشته ام و نمی دانم که این خبرها از کجا آمده است؟ همچنین گفته شده من دیدارهایی نیز با آقای محمد هاشمی داشته ام که می توانم بگویم مدت طولانی است که ایشان را ندیده ام و یا با حسن اقا خمینی که چند ماهی نیز می شود که ایشان را ندیده ام و خبرهایی که در باره این دیدارها و سخنان رد و بدل شده می شود همگی کذب محض است. البته ما از دیدار با آقای ناطق نوری و هرچهره معتدل و موجه نداریم و اگر شرایط ایجاب کند دیدار نیز خواهیم داشت.
 

پس این شایعات و اظهارات پیرامون این دیدارها ازکجا می آید و چه هدفی را دنبال می کند؟

گاه گداری شاهد هستیم که در رسانه های منتصب به محافل خاص امنیتی و اطلاعاتی از قول منابع آگاه و موثق مطالبی که عموما دروغ است منتصب به اصلاح طلبان پخش می شود که عموما نیز چند هدف را دنبال می کنند. نخست اینکه آنان تلاش می کنند با انتشاراین اخبار کذب بین گروه های مختلف در بین اصلاح طلبان اختلاف ایجاد کنند و به طور مثال بگوییند که فلان حزب و گروه سیاسی رایزنی کرده، گفتگو کرده و وارد مذاکره شده تا قدرت خود را مستحکم کند و شما دیگر احزاب اصلاح طلب از آن بی خبر هستید و در جریان امور نیستید. دوم آنکه می خواهند از این طریق به نیروهای خودشان امید و نیرو بدهند که البته کار سختی نیز هست. آنان به خوبی متوجه شده اند که بدنه شان از حوادث اخیر مایوس شده است و ناکارآمدی آنها نیز پیش از گذشته مشخص گشته و شیوه های آنان برای اداره کشور کارآمد نیست و در بیشتر حوزه ها چون سیاست داخلی، خارجی، اقتصاد و فرهنگ شکست خورده اند. در نتیجه با این فرافکنی ها می خواهند این احساس را القاء کنند که اصلاح طلبان احساس یاس و ناامیدی کرده اند و می خواهند با انجام مذاکره و گفتگو خود را نجات دهند که این نیز دروغ است.

به نظر من در حال حاضر اصلاح طلبان از جایگاه خوبی برخوردار هستند و با وجود انواع فشارهای فیزیکی، امنیتی، روانی و اطلاعاتی نه تنها از محبوبیت و توانایی های آنان کاسته نشده که بر ارزش آنان در نزد ملت افزوده شده است. در حال حاضر این مخالفان اصلاحات هستند که پایگاه خود را در میان مردم از دست داه اند و اتفاقا می خواهند عکس این موضوع را نیز بیان کنند و بگویند که اصلاح طلبان هستند که شکست خورده اند. سومین دلیل نیز به این بر می گردد که بخشی از برنامه ریزان و مخالفان اصلاحات به این راه حل رسیده اند که برای نجات دادن خود از تنگناها و چالش های موجود باید اصلاح طلبان را به صحنه برگردانند. آنان به طور مستقیم رویشان نمی شود که این مساله را بیان کنند و بگویند که ما به اصلاح طلبان نیاز داریم و اگر اصلاح طلبان در جریان نباشند اعتبار و آبرویی نه تنها برای ما باقی نمی ماند. در نتیجه آروزی بازگشت اصلاح طلبان به معالات طبیعی سیاسی را خواهانند اما این مساله را بر عکس عنوان می کنند.

آنان می کوشند تا با شایعه پراکنی و دروغ سازی و فضا سازی این مساله را القا کنند که اصلاح طلبان به دنبال ایجاد آشتی ملی و مصالحه با جریان مقابل هستند و می خواهند که سازش کنند. البته به خودی خود اصلاح طلبان مساله گفتگو را رد نمی کنند و مردود نمی دانند اما ابتکار این عمل را نیز خود در دست می گیرند و با القای طرف مقابل منفعلانه وارد صحنه نمی شوندو خصوصا که در حال حاضر هیچ کدام از نیروهای اصلاح طلب حاضر نیستند که در این شرایط و با توجه به معادله نا برابر وارد صحنه شوند و با نیروهای که مردم را فریب داده اند و در طی یک سال گذشته  حوادثی را مرتکب شده اند وارد گفتگو شوند. نخست باید تکلیف مسببین حوادث یک سال گذشته معلوم گردد و تا آن موقع امکان گفتگو و آشتی ملی وجود نخواهد داشت. البته باید به این نکته نیز توجه کرد که محافظه کاران دلسوز و علاقه مند به حل مشکلات نیز در حال حاضر در معادلات قدرت محلی از اعراب ندارند و آنها نیز دل پرخونی از حوادث اخیر دارند. با این رفتار اقتدارگریان و شرایط پیش آمده نمی توان انتظار داشت که راه حل های ریش سفیدی دیگر جواب نمی دهد خصوصا که جامعه نیز آگاه تر شده و رو به رشد است. در شرایط فعلی اقتدارگرایان روز به روز بیشتر تضعیف می شوند و در بن بست قرار می گیرند و با توجه به تمامی فشارهایی که به اصلاح طلبان وارد شده است روزهای بهتری در انتظار آنان است.
 

یکی از مواردی نیز که اخیرا مورد توجه قرار گرفته مساله دیدار اصلاح طلبان و اصول گرایان منتقد است وحتی گفته شده که می تواند بین این دو بخش اتحاد و ائتلاف نیز صورت گیرد که با واکنش تندی از سوی بخشی از اصول گرایان مواجه شد نظر شما در این باره چیست؟

جریان اقتدارگرایی منزوی و نامحبوب شده است و از این رو تمامی تلاش خود را می کند که از بوجود آمدن کوچکترین فضای تعامل جلو گیری کند و مانع هرگونه گفتگو بین نیروهای سیاسی و دلسوز کشور شود. از طرف دیگر مشکل محافظه کاران نیز در این است که نیروهای عاقل و دلسوز آنان هیچ گاه جرات بیان حقایق و نظرات خود را به صورت علنی ندارند و فقط در جلسات خصوصی از دل پرخون خود سخن می گویند و از شرایط کنونی انتقاد می کنند. البته نمی دانم که این سکوت به دلیل ترس و نداشتن جرات است و یا اینکه منافع و مصالح گروهی و حزبی به آنان اجازه نمی دهد که حقایق را بیان کنند. از این رو اعلام هرگونه گفتگو و دیدار با واکنش های اینچنین و دروغ پراکنی همراه می شود. در این میان تکلیف نیز روشن است آنانی که  کشور را به سراشیبی کشانده اند در گفتگو ها جایی ندارند و اتفاقا از بوجود آمدن این فضا نیز احساس ضرر و خطر می کنند و منفعتی برای آنان تامین نمی شود. این جریان اقتدار گرایی با این شتابی که به خود داده و در سراشیبی سقوط افتاده  آینده روشنی برایش متصور نیست.

خاطرات زندان

Posted:

محسن امین زاده

این نوشته بــخش‌هایی از خــــاطرات مــن از دوره بازداشتـــــم در ســـــــال 1388 اســـــت کــه بــه کشیـدن نقاشـی توسط مــن در زنــــــدان ارتـــــــــباط دارد.

در میان وسایل ناچیزی که از دوران زندان در اختیار دارم یک پوشه مقوایی وضعیت خاصی دارد. چند جلد کتاب، دو دفتر یادداشت، مهر و تسبیح کربلا، پیش نویس دفاعیات دادگاه، مداد و خودکار و یک شانه از جمله وسایلی است که در ماه‌های آخر زندان در اختیارم بوده است؛ اما پوشه مقوایی بیش از همه این وسایل و بخصوص در سلول‌های انفرادی با من همراه بوده و نقاشی‌های روی آن خاطرات این دوره را زنده می‌کند. این نوشته بخش‌هایی از خاطرات من از زندان است که به کشیدن نقاشی روی این پوشه ارتباط دارد.
برای یک زندانی سیاسی گذراندن هر روز و هر ساعت از هشت ماه بازداشت در اوین، چهارماه در سلول انفرادی و 600 ساعت در اتاق‌های بازجویی، سرشار از خاطره است. خاطراتی تلخ، دردناک، جانکاه و گاهی هم شیرین و آرام‌بخش. حتی بیان بخش‌های مهمتر این خاطرات نیز قصه درازی است که امیدوارم روزی، تا حافظه‌ام یاری می‌کند، امکان نوشتن آن ‌را پیدا کنم. اما این نوشته صرفاً خاطرات مربوط به کشیدن نقاشی از این دوره و بخصوص در اتاق‌های بازجویی و سلول‌های انفرادی است.
در سلول انفرادی خیلی تمایل داشتم که خاطره بنویسم. مشکل مهم در ماه‌های اول، محرومیت از قلم و کاغذ بود. گاهی یک خودکار و برگ‌های بازجویی برای پاسخ به سؤالاتی در سلول، در اختیارم بود اما مأموران به شدت کنترل می‌کردند که هیچ کاغذ و قلمی نزد من باقی نماند. در ماه چهارم چند قطعه کاغذ کوچک قابل نوشتن، بدست آوردم اما بازرسی دائم سلولم که بعضاً با دوربین مخفی هم کنترل می‌شد، این کار را بسیار دشوار می‌کرد. در این شرایط تنها توانستم با استفاده از نشانه‌گذاری و نیز کلمات رمزی برای نوشتن خاطراتم در بیرون از زندان این برگ‌ها را نزد خود نگاه دارم. بعداً مجبور شدم برخی از این یادداشت‌ها را هم به دلیل کنترل‌های شدید از بین ببرم. در ماه‌های بعد، به تدریج کتاب و قلم و کاغذ به صورت کنترل شده در اختیارمان قرار گرفت؛ اما نگرانی از افتادن مطالب به دست مأموران باعث می‌شد که همچنان، مطالب به صورت اشاره و با رمز و راز نوشته شود. امیدوار نبودم که امکان خارج کردن این یادداشت‌های محدود هم از زندان وجود داشته باشد اما خوشبختانه مانعی ایجاد نشد. این خاطرات را بر اساس همان یادداشت‌ها، در دوران مرخصی در فروردین ماه 89 نوشتم.


چهارشنبه 24 تیرماه 1388
به خاطر ندارم که اولین خط را چه روزی روی پوشه زیردستم در اتاق بازجویی کشیده‌ام. اما حالا خطوطی پراکنده روی پوشه زیردستی‌ام دیده می‌شود. هم روی پوشه و هم در صفحات داخلی پوشه که شطرنجی است. چند روزی است که بازجوها پوشه‌ای به من می‌دهند تا زیر برگ‌های بازجویی بگذارم و راحت‌تر روی برگ‌ها بنویسم. پیش از این، یک دسته برگ سفید بازجویی زیردستی من بود. پوشه‌های بازجویان از جمله پوشه زیر دستی من، پوشه‌های بی‌کیفیتی غالباً به رنگ آبی است. روی پوشه‌ها براق است با طرحی ابرمانند. داخل پوشه به رنگ طوسی است با خطوطی شطرنجی که همه صفحه را پر کرده است.
امروز سی‌امین روزی است که در سلول انفرادی به سر می‌برم. ساعت یک صبح روز 26 خرداد ماه 88 به شیوه‌ای بسیار غیرعادی دستگیر شدم. به سرعت به زندان اوین منتقل شدم و تحت بازجویی قرار گرفتم. حالا سی روز از بازجویی بی‌امان من می‌گذرد. جز دو روز، تمام روزها و شبها و گاهی نیمه‌شبها بازجویی شده‌ام. 7 تا 14 و حتی گاهی 15 ساعت.
غالباً بازجویی‌ها روی صندلی‌های چوبی امتحانی انجام می‌شود. گاهی هم روی نیمکت‌های مدرسه. در هرحال رو به دیوار می‌نشینم . درعین حال اجازه ندارم چشم‌بندم را بردارم. تنها می‌توانم در حد دیدن صفحات کاغذ آن‌را بالا بکشم. بازجوها پشت سر من می‌نشینند. روی همه میزهای متصل به دسته صندلی‌های امتحانی و روی نیمکت‌های چوبی، افراد مختلف که طبعاً باید متهمان قبلی باشند با دست‌خط‌های غالباً نازیبا خطوطی به یادگار نوشته‌اند. نام‌هایشان هیچکدام برایم آشنا نبود، دعایی و مناجاتی و شکوائیه‌ای با خدا، توسلی به معصومین، تاریخ بازجویی و بازداشت، طول مدت زندان و... و البته اشعار و جملاتی غالباً تلخ و دردمندانه؛ "ای وای براسیری کز یادرفته باشد"،"هرگز به بازجو اعتماد نکن"، "هرچه می دانی بگو و خلاص شو"، "این نیز بگذرد"، "کجایی مادر؟"، "مادر تحمل کن پسرت به زودی می‌آید" و جملاتی از این قبیل. نمی‌دانم چرا هرگز رغبت نکردم که کار آنان را تکرار کنم. مطمئن هستم که در 20 روز اول هیچ خطی روی هیچ کاغذ و مقوا و میز و نیمکتی نکشیده‌ام. فکر می‌کنم این عادت همیشگی و غالباً ناخودآگاه من، به خاطر چشمان غیرقابل اعتماد بازجویان در پشت سرم، بکلی ترک شده بود و تصور اینکه ممکن است تماشای خطوط درهم و برهم من بازجویان را سرگرم کند، این عادت ناخودآگاه را در من سرکوب کرده بود.
تا آنجا که به خاطر دارم کشیدن خطوط درهم عادت همیشگی من بوده است. تقریباً هیچ پیش‌نویسی نداشته‌ام که در حاشیه آن خطوط درهم و برهمی دیده نشود. گاهی برگی یا گلی، گاه ماه یا ستاره‌ای، اشکال هندسی، خطوط اسلیمی و غالباً خطوط و تصاویری نامفهوم و گاهی نیز خط نقاشی، نامی آشنا یا ناآشنا، کلمه‌ای مربوط و نامربوط. نمی‌دانم این عادت از چند سالگی با من بوده اما مطمئن هستم که عادت سال‌های دبیرستان من بوده است؛ سال‌هایی که به مهارت خود در نوشتن کلمات به صورت‌های مختلف خط نقاشی و حجمی می‌بالیدم، و در نوشتن تیترها و کشیدن طرح‌هایی برای تزیین روزنامه‌های دیواری دبیرستان مهارت داشتم. مهارت‌هایی که بدون تعلیم گرفتن از کسی پیدا کرده بودم و فکر می‌کردم روزی این مهارت را با آموختن، عمق خواهم بخشید و هنرمند خواهم شد. کاری که مثل بسیاری کارهای ناتمام دیگرهرگز عملی نشد. مثل مهارت‌های عکاسی و انگیزه‌های فیلم‌سازی در حوزه هنر و بسیاری کارهای ناتمام دیگر در حوزه‌های دیگر. در واقع، مهارت من در کشیدن خطوط و نگارش خط نقاشی، بیشتر مزاحم بود و باعث می‌شد تقریباً هیچ پیش‌نویسی از این خطوط مصون نماند و لذا گاهی مجبور می‌شدم دست‌نوشته‌هایم را صرفاً بخاطر همین خطوط و نقاشی‌های اضافی، پاکنویس یا تایپ کنم. گاهی خطوط کشیده شده، به اشکالی دوست‌داشتنی هم تبدیل می‌شدند، اما نه هرگز کسی به آن توجه کرده بود و نه من رغبتی برای حفظ این طرح‌های گرافیکی پیدا کرده بودم.


شنبه 3 مرداد 1388
امروز چهلمین روزی است که در بازداشت به سر می‌برم. 23 روز پیش، از بند اولی که ورودی آن 60 یا 70 قدم پایین‌تر از بند فعلی بود به این بند منتقل شدم. در این بند رفتار زندانبانان بهتر است و بازجویان هم تلاش می‌کنند نشان دهند که روششان با روش بسیار خشن گروه اول متفاوت است. (حالا می‌دانم که هر دو بند در زندان اوین دیوار به دیوار هم تحت اختیار کامل سپاه پاسداران است و با هم بند 2- الف نامیده می‌شوند. 17 روز اول در بخش سلول‌های انفرادی اطلاعات سپاه در بند 2- الف بازداشت بودم. بعد از آن به بخش سلول‌های انفرادی حفاظت اطلاعات سپاه منتقل شدم. از روزهای اول بازداشت فهمیدم که در اختیار مأموران سپاه پاسداران هستم اما بقیه اطلاعاتم بعداً تکمیل شد. با توجه به قرینه‌هایی در رفتار و اظهارات بازجویان و زندانبانان دریافتم که دو بخش این بند هیچ هماهنگی با هم ندارند و متعلق به دو بخش متفاوت سپاه پاسداران هستند. اما مدتی طول کشید تا هویت این دو بخش را کامل بشناسم. چند ماه بعد خانواده‌ام در ملاقات با من گفتند که از خانواده‌های زندانیان شنیده‌اند که نام بندی که در آن به سرمی‌برم 2- الف است.)
حالا خطوط روی پوشه زیردستی بیشتر شده است. نمی‌دانم بازجویان متوجه شده‌اند یا نه ولی هیچ واکنشی از آنان ندیده‌ام. درعین حال سعی می‌کنم این مسئله بی‌اهمیت منجر به گفتگویی با بازجویان نشود.


چهارشنبه 7 مرداد 1388
امروز سیاه‌ترین روز دوره بازداشت من بود. رفتار بازجویان کاملاً تغییر کرده است. آنان از ابراز جملات نسبتاً محترمانه‌تر چند هفته اخیر دست برداشته‌اند و برعکس به زشت‌ترین روش‌ها بر مبنای ادعاهایی سرتا پا دروغ و بسیار توهین‌آمیز دست یازیده‌اند. روش‌هایی که شنیده بودم اما هرگز آن را همچون امروز باور نکرده بودم. بازجوی جدیدی که بعداً فهمیدم سرتیم بازجویان است برای اولین بارخودش دست به کار شد و بدترین لحظات بازجویی را برای من خلق کرد. او اندامی درشت و شکمی بسیار بزرگ داشت و با لحن بسیار بدی سخن می‌گفت. هرچند ادای الفاظ رکیک با برخوردهای فیزیکی هم همراه بود اما حتماً تحمل کتک‌ها از تحمل اظهارات و رفتار زشت او آسان‌تر بود.
بی‌تردید سلول انفرادی نوعی شکنجه است و سلول انفرادی بدون توالت برای من که سنگ کلیه دارم شکنجه‌ای مضاعف بود اما تلخ‌ترین و بدترین لحظات دوران زندان من مربوط به سلول انفرادی نیست. مربوط به ساعات بازجویی است. بازجویی‌های توهین‌آمیز، تکراری، بی‌محتوا و آزاردهنده. بازجویی‌هایی که حکایت از فقدان اطلاعات بازجویان نسبت به من و فقدان تجربه و تخصص آنان نسبت به کارشان داشت. بازجویی‌هایی در فضایی آکنده از توهم، نفرت، بداندیشی، دروغ و نیرنگ و باورهایی شبه‌کمونیستی که هدف هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند. بازجویی‌هایی همراه با زشت‌ترین و رکیک‌ترین کلمات و تهمت‌ها و توهین‌ها. توهین نسبت به افرادی که مورد احترام من بودند و یا دوستشان داشتم. و البته تحمل توهین به آدم‌های محترم دیگر برای من غیرقابل تحمل‌تر از توهین به خودم بود. نمی‌دانم شاید دلبستگی به اعتلای این نظام و انقلاب اسلامی هم تجربه این لحظات را برایم زجرآورتر می‌کرد. من هیچ پاسخی برای علت چنین رفتاری با خودم نداشتم. مطمئن هستم که در این لحظات رنج‌آور روی پوشه زیردستی خط کشیده‌ام ولی نمی‌دانم چه کشیده‌ام.

 

پنج‌شنبه 8 مرداد 1388
امروز هم برخوردهای زشت سربازجوی درشت‌اندام ادامه یافت. دیروز و امروز بیشتر از روزهای قبل روی پوشه زیردستی خط کشیده‌ام. نمی‌دانم. ظاهراً در تلخ‌ترین و آزاردهنده‌ترین لحظات اتاق بازجویی کشیدن بی‌اراده خودکار سیاه روی این تکه مقوا، این لحظات طاقت‌فرسا را برایم تحمل‌پذیرتر می‌کرد. بالاخره سربازجو تحمل خود را از دست داد و فریاد زد که خط خطی نکن. تو دائم داری پوشه‌ها را خط خطی می‌کنی و بیت‌المال را حرام می‌کنی. گفتم: "این کار ارادی نیست. یک عادت دیرینه است و به من تمرکز می‌دهد. بگذارید که این پوشه زیردست من باقی بماند و آن را عوض نکنید. نهایتاً پول یک پوشه و یک خودکار مشکی را پرداخت خواهم کرد." دوباره فریاد زد که لازم نکرده. به هرحال از خط کشیدن روی پوشه دست کشیدم.
طی یادداشتی روی برگی که به درخواست من زندانبان‌ها در اختیارم قرار دادند، از رفتار ناشایست و پرونده‌سازی جعلی بازجویان به بازپرس شکایت کردم و در دیدار هیئتی که برای اولین بار در این روز از سوی قوه قضائیه برای بازدید از زندان آمده بودند شکایتم را تکرار کردم. ساعات بعد از بازجویی در سلول انفرادی نیز بسیار تلخ‌تر از روزهای قبل گذشت. من مات و مبهوت بودم و ساعت‌ها به نقطه‌ای خیره مانده در خودم فرو رفته بودم. من امروز با پدیده‌هایی در زندان مواجه شدم که تحمل آن برای کسی که همیشه به اعتلای نظام جمهوری اسلامی ایران اندیشیده و برای آن تلاش کرده، بسیار دشوار است.

 

شنبه 10 مرداد 1388
امروز ما را برای شرکت در دادگاه رسیدگی به جرایم متهمین حوادث بعد از انتخابات به کاخ دادگستری بردند. صبح یک دست لباس نو زندانیان را دادند که بپوشم و بعد در یک مینی‌بوس به همراه آقای صفایی‌فراهانی و عده‌ای جوان دستگیر شده در خیابان، ما را به دادگاه بردند. خوشحال شدم که بعد از مدتها آقای صفایی عزیز را می‌دیدم. خیلی ناراحت و عصبی بود. در هنگام برگشت از دادگاه عصبی‌تر هم شده بود. او شخصیتی احترام برانگیز است. تأثیری که ظاهراً روی نگهبانان خودش هم گذاشته است.
در سالن دادگاه، پیش از آنکه دوربین‌های تلویزیون را روشن کنند، در فضایی وهم‌انگیز و آکنده از رعب و وحشت، ما را مثل وسایل نمایشی چیدند. عده‌ای اوباش را با دستبند آورده بودند. عده‌ای جوان را از تظاهرات خیابانی جمع کرده بودند و اکثر مسئولین سابق که سپاه آنها را دستگیر کرده بود، نیز حضور داشتند. سعی داشتند این سه دسته را به صورت درهم بنشانند تا هم به تصور خودشان ما را تحقیر کرده باشند و هم نگذارند کسی عکس یادگاری بگیرد. من را میان اوباش نشاندند. به مسئول خشنی که کارش چیدن متهمین بود گفتم: "تو را به جدت دیگه ما را وسط اوباش ننشان. با همان جوان‌ها مخلوط کن." رفت و مشورت کرد و پذیرفت که اوباش را در کنار هم پشت سر ما و جوان‌ها بنشانند. خیلی‌ها بودند. تنها از دستگیر شده‌هایی که از دستگیری آنها خبر داشتم مصطفی تاج‌زاده در جمع ما نبود که خیلی همه ما را نگران کرد. همه خیلی لاغر و شکسته شده بودند. اجازه سلام و احوالپرسی با سایر زندانیان را به ما ندادند. محتوای دادگاه خیلی بد بود و بدتر از همه کیفرخواستی بود که در تلاش برای اثبات ادعاهای عجیب و غریب و بی‌اساس علیه متهمین، بار تبلیغاتی زیادی به نفع همه دشمنان نظام داشت.
بعد از دادگاه من را مستقیم به اتاق بازجویی بردند که درباره برداشتم از دادگاه صحبت کنم و بنویسم. می‌خواستم بگویم که دادگاه در حد فاجعه‌آمیزی حتی برای برگزارکنندگان آن بد بود؛ اما گفتن این حرف دشوار بود. گفتم آیا فکر نمی‌کنید کیفرخواست نماینده دادستان خیلی به نفع آمریکایی‌ها بود. من هم مانند امام خمینی (ره) معتقدم که آمریکا همچنان هیچ غلطی در ایران نمی‌تواند بکند ولی نماینده دادستان در کیفرخواست خود خلاف این را بیان ‌کرد و برای متهم کردن ما اختلافات و حتی اختلاف سلیقه‌های درون نظام را هم به آمریکا نسبت داد...(خاطرات دادگاه و بازجویی بعد از آن حدیث مفصلی است جدای از خاطرات نقاشی که بماند برای بعد)... بهرحال بازجو جوابی برای توضیحات مفصل و پرسش‌های من نداشت و مطالبی گفت که به شکلی تأیید ضمنی برخی حرفهای من هم بود. درحین اظهارات او من روی پوشه نقاشی می‌کردم و چقدر دلم می‌خواست که بعد از آن دادگاه عجیب و غریب، بجای هرکاری در اتاق بازجویی نقاشی کنم.

 

یکشنبه 11 مرداد 1388
ظاهراً به دنبال شکایت من روال بازجویی‌ها به حالت آرامتری برگشته است. از سربازجوی درشت‌اندام خبری نیست و بازجوی قبلی به سرکار خود بازگشته است. او که برخلاف رئیسش بر اساس مشاهدات من از زیر چشم‌بند، جثه کوچکی دارد، مدعی است که زیاد می‌داند و در دانشگاه تهران در رشته حقوق تحصیل می‌کند و فرد باسواد و باتجربه‌ای است. هرچند مطالب مطرح شده از سوی او در طی بازجویی‌ها، این ادعاها را نفی می‌کند، اما بهرحال او برخی از اساتید حقوق دانشگاه تهران را می‌شناسد.
به او گفتم که من به صورت غیرارادی روی پوشه خط می‌کشم. به بازجوی دیروزی گفتم این پوشه را عوض نکنید تا پوشه کمتری خراب شود و من نهایتاً پول یک پوشه و خودکار را می‌پردازم. برخلاف انتظار، بازجو فوراً گفت که مانعی ندارد این پوشه را می‌گذاریم روی میز بازجویی بماند. من در کتاب روانشناسی خوانده‌ام که اینگونه رفتار غالباً غیرارادی است و به تمرکز و بهتر فکر کردن افراد کمک می‌کند.
درخواست ماندن پوشه روی میز بازجویی، بعد از درخواست عینک مطالعه که ده روز پس از دستگیری بالاخره در اختیارم گذاشتند، جدی‌ترین درخواست من از زمان دستگیری‌ام بود. من بنا داشتم که از بازجویان چیزی نخواهم و حتی دو بار تماس تلفنی با خانواده‌ام طی این مدت هم با پیشنهاد آنها انجام شده است.

 

یکشنبه 11 مرداد 1388
امروز در حین بازجویی با خیال راحت‌تر روی پوشه خطوطی کشیدم و با چشم خریدار به پوشه نگاه کردم. روی پوشه سایه‌ای سیاه از چهره یک مرد نقش بسته بود و در سمت چپ داخل پوشه خطوطی غیرمرتبط بخشی از خانه‌های شطرنجی را پر کرده بود. همه تصاویر خیلی سیاه است اما نه به سیاهی ساعات بازجویی. راستش را بخواهید از اینکه موافقت کرده‌اند که پوشه زیر دستم بماند خوشحالم. حالا در اتاق بازجویی یک چیز آشنا وجود دارد که من هر روز از دیدنش خشنود می‌شوم.

 

سه‌شنبه 13 مرداد 1388
امروز پنجاهمین روز دستگیری و بازجویی بی‌امان من است. روی پوشه زیردستی اتاق بازجویی، یک برگ و چند چهره درهم مرد و زن شکل گرفته است و تعدادی از خانه‌های شطرنجی قسمت سمت چپ داخل پوشه نیز از خطوط و نقاشی‌های من پر شده است. با خودم قرار گذاشته‌ام که در کشیدن خطوط روی پوشه صرفه‌جویی کنم و بخصوص از کشیدن خطوط درهم و برهم خودداری نمایم. به خودم سهمیه داده‌ام که هر روز چند خانه از صفحه شطرنجی را بیشتر پر نکنم.



سه‌شنبه 20 مرداد ماه 1388
خانه‌های شطرنجی یکی پس از دیگری نقاشی شده است. به نظر جالب می‌رسد. خطوط کشیده شده بیش از حد مرتب است. طبعاً شطرنجی بودن پوشه کمک بزرگی است اما در حالت عادی خطوطی که غالبا روی کاغذهای زیردستم می‌کشم هیچ نظم و انضباطی ندارد و خط‌دار بودن برگه‌ها هم مانع بی‌نظمی و درهم و برهم بودن خطوط نمی‌شود. ظاهراً این نظم از مزایای نقاشی کردن در زندان و اتاق بازجویی است.
البته منحصر بودن این پوشه برای نقاشی هم عامل مهمی در منظم‌تر شدن خط‌کشی‌های غالباً بی‌دقت و ناخودآگاه من است.


پنج‌شنبه 22 مرداد ماه 1388
مدتی است که می‌دانم علاوه بر من دوستان خوبم میردامادی، صفایی‌فراهانی و رمضان‌زاده در سلول‌های انفرادی دیگر همین بند زندانی هستند. گاهی صدای آنها را می‌شنوم. گاهی از زیر چشم‌بند آنها را درحال عبور از راهرو، هنگام رفتن به دستشویی یا هواخوری دیده‌ام. فکر می‌کنم اخیراً از آنها کمتر از من بازجویی می‌شود. چون غالباً هنگام عبور از جلوی سلول‌های دیگر می‌بینم که در سلول‌ها قفل است. وقتی زندانی را برای بازجویی می‌برند در سلول او باز می‌ماند. امروز هنگام رفتن به هواخوری از زیر چشم‌بند، رمضان‌زاده را دیدم که از کنارم رد شد. گفتم: "سلام عبدالله. حالت چطور است؟" پاسخم را داد. نگهبان سهواً یا عمداً تعللی کرد و ما دو جمله رد و بدل کردیم. او گفت: "چرا اینقدر تو را بازجویی می‌کنند؟ حالت خوب است؟" گفتم: "نمی‌دانم. حالم هم تعریفی ندارد. از بازجویی‌ها خیلی عصبی می‌شوم." گفت: "دعای سمات زیاد بخوان. آرامت می‌کند."


جمعه 23 مرداد 1388
امروز شصتمین روز بازداشت و بازجویی بی‌امان من است. چند روزی است که بازجویان ایمیل (پست الکترونیک) من را باز کرده‌اند و از این موفقیتشان خیلی خوشحالند. آنها تمام بایگانی چهارساله من را در اختیار دارند. فکر می‌کنم بیش از 4 هزار پیام الکترونیک در اختیارشان قرار دارد که 1000 تا 1500 پیام در دو هفته آخر انتخابات برایم ارسال شده و من فرصت نکرده‌ام آنها را ببینم. آنها از روزهای اول دستگیری خواهان رمز ورود به ایمیل‌های من بودند و من حاضر به همکاری نشده بودم. به آنها گفته بودم که شما بی‌جهت برای ارسال‌کنندگان ایمیل‌ها نیز پرونده‌سازی خواهید کرد و لذا من در این زمینه با شما همکاری نمی‌کنم. با توجه به ذهن متوهم بازجویان و مدیرانشان، گاهی ترجیح می‌دادم که ایمیل را خودشان باز کنند و محتوای آن را بررسی کنند و خیالشان راحت شود. ولی من رمز ایمیل‌ها را هیچگاه به بازجویان ندادم.
دیروز در حین بازجویی روی پوشه یک رشته منحنی‌های موازی رسم کرده‌ام. امروز به نتیجه کار دیروز توجه بیشتری کردم. در حد نقاشی وسط بازجویی واقعاً خوب درآمده است. تازه این خودکار هم خوب همکاری نمی‌کند و ناگهان وسط کشیدن یک خط، جوهرش قطع می‌شود یا جوهر اضافه از آن خارج می‌شود. اما در مجموع خوب شده است. هیچوقت در حالت عادی منحنی‌های موازی به این خوبی نکشیده‌ام. نمی‌دانم چگونه در اتاق بازجویی کشیده‌ام.


 یکشنبه 25 مرداد ماه 1388

امروز یکی از زندانبان‌ها از من پرسید که فکر می‌کنی وضعیت تو چه می‌شود؟ آیا تو را قبل از ماه مبارک رمضان آزاد خواهند کرد؟ گفتم: از رفتار بازجویان برمی‌آید که قرار است هفته آینده آزاد شویم ولی هیچ چیز دست بازجوها نیست و معلوم نیست که تصور آنان درست باشد. و ادامه دادم که: البته آقا سید ("سید" اسم مستعاری بود که همه نگهبانان زندان، که اکثراً هم سید نبودند، برای خطاب کردن یکدیگر بکار می‌بردند.) اگر راستش را بخواهید بدم هم نمی‌آید که ماه رمضان در زندان بمانم. ما که ماه‌های رجب و شعبان را در سلول انفرادی گذرانده‌ایم و بیشترین فرصت عبادت و ارتباط با خدا را در این ماه‌ها پیدا کرده‌ایم، حیف است که ماه رمضان در سلول انفرادی را از دست بدهیم. بخصوص اگر بازجوها کوتاه بیایند و اذیت نکنند، ماه مبارک خوبی خواهیم داشت.

 

دوشنبه 26 مرداد ماه 1388
امروز وسط بازجویی ناگهان متوجه شدم که در یکی از خانه‌های شطرنجی روی پوشه زیردستی، یک کلبه کشیده‌ام. طرحی ساده از کلبه‌ای سیاه در میان سیاهی‌ها و ظاهراً بالای یک بلندی. این مسئله چند لحظه کاملاً حواس من را پرت کرد. حالا بعد از کشیدن پشیمان شده بودم و حتی یک لحظه تصمیم گرفتم که آن‌را سیاه کنم ولی رهایش کردم. این تصویر مفهومی ملموس‌تر از همه طرح‌های دیگر دارد و به همین دلیل مثل یک چیز غریبه و ناچسب شده در میان طرح‌های دیگر. احتمالاً اگر روانشناسی این را ببیند خواهد گفت که دلت برای خانه‌ات تنگ شده است. البته اگر چنین نظری بدهد معقول هم به نظر می‌رسد. من حتماً دلم برای خانه و اهل خانه تنگ شده است و کشیدن ناخودآگاه تصویری در میانه بازجویی می‌تواند در این حد خبر از سر درون بدهد.


سه‌شنبه 27 مرداد ماه 1388
امروز بازجو در پایان بازجویی گفت: "خبر بدی برایت دارم. مسئله آزادی شما قبل از ماه رمضان منتفی شده است. فعلاً قرار است در زندان بمانید تا به دادگاه بروید، محاکمه شوید، و بعد در زندان بمانید تا نتیجه محاکمه مشخص شود. بعد از آن هم در زندان بمانید و محکومیت خودتان را بگذرانید. ممکن است در آن مرحله به شما مرخصی بدهند. البته ممکن است تحولاتی باعث تغییر این سیاست شود اما فعلاً قرار همین است." هرچند توضیحاتش چندان دور از روند جاری کار ما نبود اما چون غالباً بازجوها به من دروغ می‌گفتند، فقط آن بخش از حرفش را باور کردم که مربوط به ادامه بازداشت ما در شرایط فعلی بود. بعداً معلوم شد که او این بار واقعاً راستش را گفته بود. به او گفتم که اگر زود محاکمه کنند مشکلی نیست چون ما که مرتکب هیچ جرمی نشده‌ایم, طبعاً تبرئه و آزاد خواهیم شد. فکر می‌کنم چون می‌دانست قرار است بر سر ما چه بیاید، به گفته من خندید ولی من چهره او را نمی‌توانستم ببینم.
امروز روی پوشه تعدادی برگ به صورت متقاطع کشیده‌ام. چیزی شبیه کلاژ شده است. نمی‌دانم وسط کشمکش با بازجو این برگ‌ها چگونه رسم شده است اما آخرِ بازجویی که دقت کردم به نظرم رسید که زیبا شده است. فکر می‌کنم از پیچیدگی نقاشی و استحکام خطوط خوشم آمده است.


چهارشنبه 28 مرداد 1388
خانه‌های شطرنجی صفحه داخلی سمت چپ پوشه زیردستی تقریباً پر شده است. برخی خانه‌های پراکنده هم در صفحه سمت راست پوشه پر شده است.
گرفتاری جدید من و بازجویان، در مورد مطالب انگلیسی موجود در ایمیل من است. ترجمه‌های غلط بازجویان از جملات نسبتاً ساده انگلیسی، گاهی خیلی مضحک می‌شود. ظاهراً گروهی متن‌ها را ترجمه می‌کنند و گروهی دیگر بر اساس مطالب ترجمه شده سؤال‌هایی تنظیم کرده، در اختیار بازجویان قرار می‌دهند. این روزها چند بار اشتباه بازجویان در ترجمه مطالب را اصلاح کرده‌ام. جالب اینجاست که حتی اشتباهات آنان در ترجمه مطالب هم همسو با توهماتشان است. گاه از یک متن ساده انگلیسی هم مطلبی را استنباط می‌کنند که ترجیح می‌دهند بر اساس همان توهمات، معنی جمله انگلیسی مورد نظر آنها باشد. متأسفانه وقتی هم می‌فهمند که اشتباهات فاحشی در ترجمه داشته‌اند، بجای تجدید نظر در طرز فکرشان، بیشتر عصبانی می‌شوند. بعد از چند روز به بازجویان پیشنهاد کردم که متون انگلیسی را بدهند تا خودم برایشان ترجمه کنم.

 

پنج‌شنبه 29 مرداد 1388
بازجویان پیشنهاد من برای ترجمه متون توسط خودم را پذیرفته‌اند. در پایان ساعات بازجویی چند مطلب انگلیسی را که از ایمیل من پرینت گرفته بودند، لای پوشه نقاشی شده دادند تا در سلول ترجمه کنم. فردا جمعه است و مطالب را باید تا شنبه تحویل بدهم. حالا برای اولین بار من یک پوشه برای نقاشی کردن و یک خودکار مشکی برای مدت دو شب و یک روز در داخل سلول انفرادی در اختیار دارم. می‌توانم با فراغت بیشتری نقاشی‌های دقیق‌تری بکشم. کشیدن خطوط منحنی موازی و متداخل را خیلی دوست دارم. بعضی از طرح‌ها را که در اتاق بازجویی کشیده‌ام، با کشیدن خطوط موازی با آنها گسترش می‌دهم.


جمعه 30 مرداد 1388
امروز یکی از زندانبان‌ها وقتی برای بردن من به هواخوری آمد از من خواست که نقاشی‌های روی پوشه را نشانش بدهم. تعجب کردم. او گفت که دوستانش دیده‌اند که من در هنگام بازجویی نقاشی می‌کشم. این اولین بار بود که کسی نسبت به نقاشی‌های درهم و برهم من واکنش مثبت نشان می‌داد. او گفت که نقاشی‌های من قشنگ است و حتماً من نقاش بوده‌ام.

 

شنبه 31 مرداد 1388
امروز به من اطلاع دادند که قرار است جای ما را عوض کنند و ما را به بند قبلی ببرند. منظورشان بند اطلاعات سپاه بود. نهایتاً معلوم شد قرار است دوستانم میردامادی، صفایی‌فراهانی و رمضان‌زاده را به بند اطلاعات سپاه ببرند اما من به تنهایی در بند حفاظت اطلاعات سپاه باقی می‌مانم. استدلالشان این بود که بخش عمده بازجویی آنها تمام شده ولی بازجویی من تمام نشده است. البته من هم ترجیح می‌دادم که اگر قرار است سلول انفرادی و بازجویی من ادامه پیدا کند، در همین بند بمانم. علتش آن بود که سایر مقررات بند حفاظت اطلاعات سپاه و رفتار زندانبانان قدری قابل تحمل‌تر از مقررات بند اطلاعات سپاه بود. احتمالاً به این خاطر که متهمان بازداشتی این بند به طور معمول از خود بچه‌های سپاه بودند.

 

یکشنبه 1 شهریور1388
برخی مقالات انگلیسی که از پست الکترونیک من کپی گرفته‌اند خواندنی است. من هرگز فرصت خواندن این مقالات را در بیرون پیدا نکرده بودم. چون تصمیم گرفته‌اند ما را ماه رمضان در زندان نگه دارند، به خانواده‌ها اجازه داده شده به مناسبت این ماه برای زندانی‌ها خوراکی بیاورند. به بازجویان پیشنهاد کردم که از خانواده‌ام بخواهند همراه با خوراکی‌ها، یک فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد برایم بیاورند تا ترجمه‌ها را دقیق‌تر انجام دهم. بازجویان گفتند که چنین چیزی ممکن نیست. دادن کتاب به تو ممنوع است. هرچند داشتن یک فرهنگ لغت پیشرفته اکسفورد فرصت خوبی برای ارتقاء زبان انگلیسی بود ولی به ‌هرحال خواندن مقالات انگلیسی در سلول انفرادی خودش فرصتی غنیمت است. بعلاوه مطالب را داخل پوشه نقاشی شده به من می‌دهند. فرصت نقاشی کردن در سلول هم بیشتر پیدا می‌شود.

 

سه‌شنبه 3 شهریور 1388
امروز از اول صبح بد شروع شد. اول صبح باز یک دست لباس نو زندان به ما دادند که برای رفتن به دادگاه دوم (به تعبیر آنها چهارمین دادگاه رسیدگی به اتهامات متهمین حوادث بعد از انتخابات) بپوشیم. لباس‌ها از پارچه باکیفیت‌تر و ضخیم‌تری بود. فکر می‌کنم مخصوص همین دادگاه‌ها تهیه شده بود. قبل از اینکه سوار اتومبیلم کنند، مرتضوی دادستان تهران به سراغم آمد. سلام کرد و خود را معرفی نمود. من چشم‌بند را برداشتم و جوابش را دادم. تعارفی کرد و گفت که اگر می‌خواهی راه نجاتی باشد و تخفیفی قائل بشویم باید امروز مصاحبه کنی. بعد از دادگاه به سراغ تو خواهند آمد. اگر مصاحبه کنی امیدی هست وگرنه حالا حالاها در اینجا خواهی ماند. هرچه فکر کردم چه جوابی بدهم در آن لحظه چیزی به نظرم نرسید. سکوت کردم ولی بهرحال بنا نداشتم مصاحبه کنم و این تصمیم قطعی من بود که بارها برسر آن با بازجوهایم کلنجار رفته بودم. معمولا زندانی سلول انفرادی از دیدن و صحبت کردن با دیگران استقبال می‌کند. اما فکر می‌کنم این موضوع در مورد مرتضوی، مصداق ندارد.
در دادگاه، تاج‌زاده، عرب‌سرخی، هدایت آقایی، لیلاز، زیدآبادی، محمدرضا جلایی‌پور، شهاب طباطبایی، سعید شریعتی، فریدی و خیلی‌های دیگر هم به متهمین اضافه شده بودند. دیدن برخی که از دستگیری آنها اطلاع داشتم خوشحال‌کننده بود و دیدن برخی هم غیرمنتظره بود. بطور خاص از دیدن سعید حجاریان که بعداً به سالن دادگاه آورده شد، بسیار اندوهگین شدم. سعید شخصیت کم‌نظیری است که در زندگی عادی نیز دشواری‌های بسیاری با معلولیت‌های ناشی از جنایت تروریست‌ها دارد.
وقتی من را در محل تعیین شده نشاندند، احمد زیدآبادی صندلی جلو و عیسی فریدی با فاصله سمت راست نشسته بودند. پیش از آنکه ماموری کنارمان بنشیند احوالپرسی کردیم. زیدآبادی پرسید که آیا کتک هم خورده‌ام. درباره کتک‌های حین بازجویی توضیح کوتاهی دادم. ایشان گفت که علاوه براین نوع کتک‌ها دوبار هم شلاق خورده است. از دستگیری فریدی صاحب یکی از ساختمان‌های ستاد مهندس موسوی خیلی تعجب کرده بودم. پرسیدم شما را چرا دستگیر کرده‌اند؟ خندید و گفت که خودش هم نمی‌داند. زیدآبادی که برای اولین بار به دادگاه آمده بود پرسید که قرار است چه اتفاقی بیفتد. گفتم: مثل دادگاه قبل بیشتر جنبه نمایشی دارد. همه چیز از پیش هماهنگ شده و برخی افراد صحبت خواهند کرد. پرسید فکر می‌کنی چه کسانی صحبت می‌کنند؟ گفتم نمی‌دانم ولی حتماً کسانی صحبت خواهند کرد که در صحبتشان خودشان را محکوم کرده، تقاضای عفو بکنند.
در این دادگاه برای اولین بار ادعای ملاقات آقای خاتمی با سوروس را شنیدم که خیلی عجیب بود. ادعاهایی در مورد اختلاس مهدی هاشمی هم بسیار عجیب بود. اما از آنها هم عجیب‌تر اظهارات نماینده دادستان در مورد خودم بود. ادعاهایی در دادگاه مطرح شد که نه تنها صحت نداشت بلکه برای اولین بار آنها را می‌شنیدم. به جز جملات تحریف شده‌ای از من در رابطه با جزوه تأملات راهبردی حزب مشارکت، هرچه در دادگاه در رابطه با من گفته شد کاملاً بی‌اساس بود. به معاون دادستان گفتم که اسم من در دادگاه برده شده و من هم مثل کسانی که در دادگاه اول ظاهراً به این دلیل صحبت کردند، می‌خواهم صحبت کنم. معاون دادستان گفت آخر وقت دادگاه، قاضی به شما که اسمتان برده شده وقت خواهد داد. تا ساعت چهار دادگاه ادامه یافت و ناگهان تمام شد و کسی هم به من وقت نداد. متحیر از دادگاه خارج شدم. در حال عبور فرصت کوتاهی پیدا شد که حال مصطفی که گردنش را بسته بود بپرسم. هرچند ظاهراً جز این را نشان می‌داد ولی گفت خوبم و در ادامه از حال من جویا شد و گفت که شنیده است من را به بیمارستان برده‌اند. در راهرو دادگاه به سراغم آمدند و گفتند که قرار است مصاحبه کنی. گفتم چنین قراری با کسی نگذاشته‌ام. گفتند لیست را آقای مرتضوی داده‌اند و اسم شما هم هست. گفتم من مصاحبه نمی‌کنم. وقتی مطمئن شدند حاضر به مصاحبه نیستم فوراً از دادگاه خارجم کردند که با بقیه زندانی‌ها صحبتی نکنم. در بیرون دادگاه خانواده زندانیان جمع شده بودند و با دیدن ما ابراز محبت و ابراز احساسات می‌کردند. به رغم کنترل‌های شدید فهمیدم که آقایان تاج‌زاده، میردامادی و نبوی هم حاضر به مصاحبه نشده‌اند.
بعد از دادگاه حس غریبی به من می‌گفت که هرگز به ما اجازه دفاع در چنین دادگاهی علنی و در مقابل دوربین‌های تلویزیون و خبرنگاران (هرچند کاملاً تحت کنترل) داده نخواهد شد. چون روشن بود شرط حرف زدن در این دادگاه‌ها این است که متهمین حرف‌های مورد نظر بازجویان را بیان کنند و اظهارات آنان قبل از دادگاه به تأیید بازجویان برسد.


سه‌شنبه 4 شهریور ماه 88
امروز بازجو درباره مطالب دادگاه از من پرسید. به او گفتم: "چرا مطالبی که حتی درباره‌اش بازجویی هم نشده‌ام در کیفرخواست دادستان مطرح شده است؟ این مطالب همه‌اش دروغ است. اینها از کجا آمده است؟" گفت نمی‌داند شاید در اعترافات متهمین دیگر مطرح شده باشد. به او گفتم مگر نمی‌گویید کیان تاجبخش جاسوس است گفت چرا. گفتم شما که مطالب همه سخنران‌های دیروز را قبل از دادگاه کنترل کرده بودید، چرا به او اجازه دادید که بیاید و بگوید تفکر امام خمینی هیچ نسبتی با دموکراسی ندارد. این یک دروغ و ظلم به امام و نظام جمهوری اسلامی ایران است. امام یک دموکراسی سازگار با دین اسلام برای کشور می‌خواست و تفکر امام بهره‌برداری درست از تجربه بشری در زمینه دموکراسی و سازگار کردن آن با احکام اسلام در این چارچوب بود. چرا باید خلاف این مسئله تبلیغ بشود؟ بازجو جواب درستی برای سؤال‌های من نداشت و من بجای همه چیز روی این پوشه بیچاره خط می‌کشیدم. بعدها شنیدم که برخی مأموران درگیر پرونده ما، از این اظهارات تاجبخش خشنود بوده‌اند. علتش برایم قابل فهم نیست و واقعاً باعث تأسف است.

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.