جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


گسترش آگاهی استراتژی اصلی جنبش سبز

Posted:

???? : طراح سبز

گسترش آگاهی استراتژی اصلی جنبش سبز

گسترش آگاهی استراتژی اصلی جنبش سبز

میرحسین موسوی

تصاریری از سفرهای هفت سین سبز

Posted:



ارسالی‌ خوانندگان -

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

صدور حکم دادگاه برای دو فعال دانشجویی و وضعیت وخیم سه دانشجوی زندانی

Posted:



جرس: بنا به گزارش رسانه های خبری، حکم حبس یک فعال دانشجویی مازندران تایید شد و برای یکی از دانشجویان آن استان حکم زندان صادر گردید و همزمان گزارش ها از وضعیت وخیم جسمانی و روحی سه دانشجوی زندانی در یکی از زندان های آن استان شمالی ایران خبر می دهند.

 

به گزارش پایگاه اینترنتی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، دادگاه تجدیدنظر استان مازندران، حکم شش ماه حبس تعزیریِ مشفق سمندری، فعال دانشجویی آن استان را  که مدت ۸۰ روز در بند انفرادی زندان اداره اطلاعات ساری بازداشت بود، به  اتهام "تبلیغ دیانت بهائی" تایید کرد .

 

این گزارش می افزاید نامبرده  به دلیل فشار های عصبی که ناشی از شرایط نامناسب نگهداری و بازجویی او می باشد، دچار عارضه قلبی گردیده و هم اکنون تحت درمان می باشد.

 

این سامانه خبری همچنین گزارش داد حکم اولیه مهدی داوودیان فعال دانشجوئی دانشگاه مازندران و فعال ستاد ۸۸ بابل نیز توسط دادگاه انقلاب صادر شد و این دانشجوی فعال را که در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سه هفته در بازداشت بود، به ۶ ماه حبس تعزیری به مدت ۳ سال تعلیق محکوم نمود.

 

دیگر گزارش ها از استان مازندران حاکی از این است که محسن برزگر فعال دانشجویی دربند دانشگاه صنعتی نوشیروانی که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی در حال گذراندن ۱۰ ماه حبس در زندانبابل است، در تماسی تلفنی از حال نامساعد و همچنین شرایط بد نگهداری خود و ایمان صدیقی و محمد اسماعیل زاده دو دانشجو دیگر زندانی بابل در بند قاتلین و مجرمین خطرناک خبر داد.

 

این دبیر سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، درحالیکه از دو هفته پیش جهت سپری کردن دوره محکومیتِ خود، در زندان بابل (واقع در استان مازندران) به سر می برد، روز یکشنبه هفته اخیر و در اولین روز سال نو، توسط مجرمین خطرناکِ آن زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و عازم بیمارستان گردیده بود.

 

 

هشدار به فعالان سبز

Posted:



بیژن -

 

آنطور که از قرائن و شواهد موجود برمی‌آید، کودتاچیان بعد از 22 بهمن، با تصور اینکه توانسته‌اند جنبش سبز را در سطح وسیعش مهار کنند، تمرکز بیشتری روی به دام انداختن فعالین جنبش سبز کرده‌اند. در این راستا، به طور مشخص از دو روش ذیل استفاده میکنند:

 

1)      تحریک فعالین پرشور به  شرکت در تجمعات و برنامه‌هایی جعلی و کودتاساخته که با توجه به کمی افراد شرکت‌کننده و دیگر شرایط، سرکوب و دستگیری فعالین بسیار راحت خواهد بود

 

2)      استفاده بیشتر از فضای نت برای به دام انداختن فعالینی که در چند ماه گذشته توسط کودتاچیان شناسایی شده‌اند، به طرق مختلف از جمله:

 

الف) راه انداختن گروههای ایمیلی در پوشش سبز و دعوت و عضو کردن فعالین واقعی سبز در این گروهها

ب) در پوشش فعال سبز، نزدیک شدن به فعالین واقعی و دعوت آنها به همکاری

ج) حضور فعالانه در گروههای ایمیلی و فرستادن لینکهای آلوده

د) دعوت فعالین به شبکه‌های اجتماعی و دوستی و برقراری رابطه نزدیکتر برای شناسایی ایشان

 

در آینده بیشتر و مفصلتر درباره برنامه‌های کودتاچیان برای به دام انداختن فعالین سبز خواهیم نوشت، در حال حاضر تنها فعالین سبز را به رعایت کردن بیشتر مسائل امنیتی و به سادگی اعتماد نکردن به هر کس که ادعای مبارزه و سبز بودن دارد، دعوت میکنیم.

 

 *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

کودتاچی ناکام و رهبر کارآزموده

Posted:



علی حسین قاضی زاده -

 

 پررنگ ترین نوشته هایی که این روزها ماحصل 9 ماه نبرد ملت و حاکمیت را به تصویر می کشند، حکایت از این دارد که همهء بلوای انتخابات 22 خرداد و حوادث قبل و بعد آن، ریشه در بحث جانشین رهبری دارد. نکتهء تاریک و پرتناقض این تحلیل ها، آنجاست که مغز متفکر و تصمیم گیرندهء اصلی تقلب در انتخابات و حوادث پس از آن را، رهبری نظام می دانند.

 

 اگر بپذیریم که محور بحث ها، بحث جانشین رهبری بوده، بدون شک ذینفع اصلی این داستان رهبر آینده و همهء کسانی است که قرار است در زمان ولایت او، عهده دار قدرت گردند، نه شخص رهبر فعلی. به همین دلیل به ظاهر ساده می توان دریافت که اگر هم رهبر فعلی، سودای انتخاب جانشینی مناسب برای خود در سر داشته باشد، هرگز آن را به بهای بدنامی خود و هتک حرمت های فراوان در سطح جامعه و تنزل خود در سطح یک حزب سیاسی، نمی ستاند و اصولا اگر قرار بود که رهبری برای انتخاب جانشین خود، دولت و مجلس را یک دست نموده و اصلاح طلبان را قلع و قمع کند و هاشمی را از سمت های خود برکنار کند، پس آن همه زحمت و تلاش برای یک دست کردن و مهره چینی در مجلس خبرگان از برای چه بود؟ مگر نه این است که خبرگان رهبری و همهء نهادهای نظلمی، انتظامی و قضایی، گوش به فرمان رهبری هستند؟

 

 بنا به دلایلی که در این نوشتار خواهد آمد، نگارنده بر این عقیده است که حتی اکر بلوا بر سر جانشینی رهبر باشد، مرکز ثقل فرماندهی کودتاچیان، چیزی حوالی همان جایی است که احمدی نژاد و دوستانش ایستاده اند و نه بیت رهبری.

 

  موسوی، اصلاح طلب اصولگرا

 

  خاتمی رفت و موسوی آمد، تا اصولگرایان و رهبری با دیدن نخست وزیر امام، هم او که خود را اصلاح طلب اصولگرا می خواند، به این باور برسند که اصلاح طلبان سر جنگ با کسی ندارند و نه به قصد براندازی آماده اند و نه تغییر قانون اساسی و نه تغییر رهبری و همهء آمال و آرزوهایشان قدری اصلاح است آن هم در چارچوب قانون اساسی و نجات دادن کشور از دست ماجراجویی به نام احمدی نژاد. اما بیت رهبری در محاصرهء تحلیل گران دولت و افراطیون جناح راست بود. از یک سو خطر انقلاب مخملی و آشوب های خیابانی پیاپی به رهبری گوشزد می شد و از سوی دیگر اصولگرایان افراطی با اقدامات خود، زمینه شکل گیری آن را فراهم می ساختند. نامهء سرگشادهء هاشمی به رهبری، اعلام نگرانی های مکرر اصلاح طلبان از وقوع تقلب و به خیابان کشیده شدن هواداران موسوی آن هم به رنگ سبز، سندهایی بود که احمدی نژاد و دوستان یکی پس از دیگری برای اثبات سناریوی خود بر روی میز رهبری قرار می دادند. نمایشنامه نویسی احمدی نژاد و دوستان تنها به یک پردهء دیگر نیاز داشت. آن هم وقوع واقعه ای بود که مدتها خطرش را گوشزد کرده بودند. و آن چیزی نبود جز پدیده ای به نام انقلاب مخملی.

 

  تقلب عریان

 

  داستان 22 خرداد و نتایج باور نکردنی آن بر کسی پوشیده نیست. تقلب عریان همان چیزی بود که عدم تمکین موسوی و اصلاح طلبان و به میدان آمدن سبز پوشان را ناگزیر می ساخت. آیا دیگر تردیدی برای رهبری نظام در درستی نظریهء وقوع انقلاب مخملی از سوی اصلاح طلبان باقی مانده بود؟ شاید نخستین نماز جمعهء پس از انتخابات، مهمترین لحظات عمر رهبری ایران بود، که می بایست با اتخاذ سخت ترین تصمیم زندگی خود، تاریخی ترین سخنرانی عمر خویش را ایراد کند. سخنانی که یک ایران، انتظار شنیدنش را می کشید.

 

 تصمیم رهبر، حمایت از احمدی نژاد با علم به وقوع تقلب انتخاباتی بود. اما نه از آن رو که خود طراح تقلب بود.

 

 در بازی شطرنج زمانی می رسد که شطرنج باز مجبور به انجام حرکتی خاص می گردد، مجبور بودن شطرنج باز هرگز به معنای پذیرش باخت نیست. شطرنج باز در هنگام وقوع حرکت اجباری، سعی در سپری کردن آن حرکت و کشاندن بازی به سمتی دارد که با ترمیم آرایش نیروهای خود، نبض بازی را به دست گیرد.

 

 نماز جمعهء 29 خرداد، همان لحظهء تاریخی بود. حمایت رهبری از احمدی نژاد یک اجبار بود و نه یک انتخاب. اجباری که به لطف بازی ظریف و بی نقص مدیریت کودتا حاصل گشته بود.

 

 رهبری می دانست که پذیرش تقلب در انتخابات و ابطال آن و به ریاست رساندن موسوی، هرگز تعبیر کنندهء درایت رهبری در نزد مردم نمی گشت، بلکه نشان دهندهء تسلیم رهبری در برابر راهپیمایی عظیم 25 خرداد بود. اگر بپذیریم که پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات و بازگشتشان به قدرت، کابوس آن شبهای رهبری بوده است، به طریق اولی می توان دریافت که ابطال انتخابات و فراهم کردن بازگشت موسوی به قدرت، به پشتوانه جنبش عظیم سبز، موسوی را بدل به قدرتی غیر قابل مهار می ساخت که در هر بزنگاهی، تهدید کشاندن مردم به خیابانها همچون شمشیری بر سر رهبر و اصولگرایان سنگینی می کرد.

 

 از سوی دیگر انتخاب احمدی نژاد متقلب، خالی از خطر نبود. وقوع تقلب عظیم انتخاباتی، از پس 4 سال اتهام زنی و پرونده سازی و سناریو نویسی، نشان از اجرای طرحی داشت، که هزینهء کشاندن کشور به مرز فروپاشی، گواهی از عظمت و بزرگی آن طرح می داد.

 

 اما به هر سو، انتخاب احمدی نژاد کم خطرتر بود. بودن احمدی نژاد در جبههء اصولگرایی و بر تن داشتن جامهء ولایت مداری، هر چند در ظاهر، عواملی بود که امکان مهار وی را در آینده به کمک سایر اصولگرایان وفادار به رهبری، میسرتر می ساخت .

 

 انتخاب سومی هم بود. عدم موضع گیری صریح و بی طرف ماندن حداقل برای مدتی، راه حلی بود که بدون شک در آن لحظات پر تلاطم از ذهن رهبری گذشت. اما ماحصل بی طرف ماندن رهبری، تلویحا به معنای تأیید وقوع تقلب بود. اعلان بی طرفی که گواهی از بی شهامتی و یا بی صداقتی رهبر از بیان واقعیت می داد، به طرفداران جنبش سبز جرأت تکرار 25 خردادهای دیگری عطا می کرد که در صورت وقوع، سقوط دولت احمدی نژاد اجتناب ناپذیر می نمود. سقوطی که شاید این بار گریبان رهبر بی صداقت و بی شهامت را نیز می گرفت و نظام را تا سرحد سقوط پیش می برد. فی الواقع، در راه حل اول و سوم، سقوط دولت احمدی نژاد قطعی بود. تفاوت در این بود که در صورت حمایت رهبری از موسوی، احتمالا رهبری در حاشیهء امنیت قرار می گرفت اما در صورت بی طرفی، رهبر به سرنوشتی مشابه احمدی نژاد دچار می گشت. بی تردید، اتخاذ موضع بی طرفی، بدترین تصمیمی بود که می توانست از سوی رهبر اتخاذ گردد.

 

 و این چنین بود که محمود، انتخاب رهبری شد.

 

  تقابل جنبش سبز و رهبری

 

  احمدی نژاد که نیک می دانست که این بازی نقطهء برگشت ندارد، در همان روزهای نخست بلوای انتخاباتی، حذف و دستگیری همهء نیروهای مخالف خود را خواستار شد. کودتای چند مرحله ای احمدی نژاد، بدون حذف کامل اصلاح طلبان و جریان وابسته به هاشمی به مرحلهء بعد نمی رسید و چون سایر اصولگرایان را با خویش همراه نمی دید با سخنرانی هایی آتشین و بیان جملات تحقیرآمیز، به آتش این خرمن دامن زد تا شاید پای ورزی رهبران اصلاح طلب در مواضع خود، سبب سرکوب وسیع آنان گردد.

 

 اما روزهای نخستین تابستان 88، دنیا به کام طراحان کودتا نبود. نوک تیز پیکان جنبش سبز احمدی نژاد را نشانه رفته بود. تردید ها در حوزهء علمیه و اردوی اصولگرایان به وفور دیده می شد. شاید اگر اوضاع بدین منوال سپری می گشت، طرح نه موسوی و نه احمدی نژاد و آمدن اصولگرایی معتدل تر به میدان، امکان بررسی می یافت. اما نماز جمعهء 26 تیر هاشمی و راهپیمایی روز قدس در 27 شهریور، بازی را به سمتی دیگر برد.

 

 تیم سایبری کودتا، با بهره گیری از همهء ابزارهای اطلاعاتی و امنیتی خود، با انعکاس وسیع تصاویر نماز گزارانی که خواندن نماز جماعت را نمی دانند و بزرگنمایی شعارهای ضد رهبری و ضد نظام در فضای مجازی، از یک سو پروندهء، خاک گرفتهء انقلاب مخملی را احیا نمود و در نزد همهء اصولگرایان و مراجع قم، جنبش سبز را جنبشی ضد دین، ضد رهبری و ضد نظام به تصویر کشید و با یکسان سازی سرنوشت خود با سرنوشت نظام، بقای خویش را بقای نظام دانست و از سوی دیگر نوک پیکان جنبش سبز را از سمت خود به سمت رهبری حرکت داد با این امید که مواجههء مستقیم جنبش سبز و رهبری، زمینه ساز سرکوب کامل آنان از سوی دستگاه قضایی و امنیتی تحت فرمان رهبری گردد.

 

  مهار احمدی نژاد

 

  اینجا همان جایی بود که رهبری نشان داد که از رسم ملک داری به نیکی آگاه است. عدم سرکوب کامل جنبش سبز و عدم بازداشت رهبران آن و عدم برکناری هاشمی از ریاست مجمع تشخیص مصلحت، نه از آن رو بود که دل در گرو آنان داشت و نه به واسطهء واهمه از پشتوانهء مردمی آنان. بلکه از آن جهت بود که وجود این نیروها را برای برقراری توازن قوا لازم می دید. وقتی که احمدی نژاد در جریان معاون اولی مشایی برای نامهء رهبری تره هم خرد نکرد، تا جایی که رهبری ناچار به انتشار آن نامه گردید، وی دانست که فراهم نمودن امکان یکه تازی احمدی نژاد، همان چیزی است که باید از آن پرهیز کرد.

 

 فاتح میدان حذف رهبران جنبش سبز و به زندان افکندنشان و عزل هاشمی، نه رهبری که احمدی نژادی بود که وعدهء به پایین کشیدن غارتگران و افشای مافیا و به سقف چسباندن سر مخالفان را داده بود. رهبری می دانست که قدرت بی حد و حصر و میدان بی مخالف همان چیزی است که باید از دست محمود دور باشد. از همین رو اصلاح طلبانی ضعیف اما نه در قدرت و هاشمی نصف و نیمه با حفظ همهء سمت های خود و احمدی نژاد رییس جمهور اما درگیر با دو نیروی فوق، بهترین مدل توازن قوا از سوی رهبری بود.

 

 احمدی نژاد که همه تلاشهای خود را از دست رفته می دید، تمام نیروی خود را برای قرار دادن رهبری در یک حرکت اجباری دیگر و متقاعد ساختن وی برای سرکوب کامل جنبش سبز، متمرکز نمود.

 

  پروژهء عصر عاشورا

 

  حوادث عصر عاشورا، پیش از آنکه معلول کثرت و قدرت نیروهای جنبش سبز باشد، محصول تیم امنیتی- اطلاعاتی کودتاچیان بود. حضور کم تعداد و سوال برانگیز نیروهای امنیتی، آن هم در روزی که جنبش سبز ماهها انتظارش را می کشید، تحریک مردم توسط همین نیروهای اندک امنیتی، خشونت عریان بر علیه مردم، نظیر زیر گرفتن یک نفر با ماشین نیروی انتظامی، وقوع حوادث مشکوکی چون آتش زدن تکیه عزاداری، واژگون کردن ماشین پلیس، اشغال کیوسک کلانتری، پتانسیل لازم را برای شکل گیری بزرگترین شانتاژ خبری بر علیه جنبش سبز، فراهم کرد.

 

 نخستین عکسهایی و فیلم هایی که از واقعهء عاشورا به دنیا مخابره می شد، محاصرهء نیروهای ضد شورش توسط مردم، آتش زدن موتورهای پلیس و باتوم کشیدن از دست ماموران امنیتی بود.

 

 دیگر پیش بینی روزهای پس از عاشورا کار دشواری نبود. بزرگترین هجمهء خبری صدا و سیما بر علیه جنبش سبز، تحریک نیروهای مذهبی بر علیه جنبش و به کار گیری تمام رسانه های خبری و ابزارهای دولتی برای شکل گیری راهپیمایی 9 دی.

 

 سخنران راهپیمایی سازماندهی شدهء 9 دی، با خشم و کینه، وعدهء سرکوب همهء سران جنبش سبز را چاشنی سخنان سرشار از فحاشی خود کرد. خشم انقلابی سازمان یافته در حال شعله کشیدن بود. شعار مرگ بر موسوی و خاتمی از تریبون رسمی راهپیمایی به گوش می رسید. روزهای پس از راهپیمایی 9 دی، روزهای سخن گفتن از اجرای بند میم وصیت نامهء امام بود. بازیگران میدان کودتا، لحظه به لحظه، عرصه را بر همهء ارگانهای تحت امر رهبری تنگ تر می کردند. عصیان اصولگرایی افراطی می رفت تا رهبری را در آچمزی دیگر قرار دهد.

 

 اما آنکه از 9 دی بهرهء لازم را برگرفت نه احمدی نژاد که رهبری بود. 11 روز بعد، درست همان روزهایی که احمدی نژاد می رفت تا به نیک بخت ترین کودتاچی معاصر بدل گردد، همان روزهایی که همهء گمانه زنی ها بر بازداشت رهبران جنبش سبز بود، بازی به گونه ای دیگر رقم خورد.

 

 همان رهبری که در روزهایی نه چندان دور، رهبران جنبش سبز را از اردوگاه خواص به بیرون رانده بود، این بار در یک سخنرانی تاریخی، در سالگرد قیام 19 دی، همهء نقشه های احمدی نژاد را نقش بر آب کرد.

 

 سخترانی آتشینی که بعدها دستمایهء نماهنگ معروف " أین عمار" گشت، در میان خیل شعارهای خشم آلود حاضران که شاید چشم انتظار شنیدن فرمان قتل رهبران جنبش سبز بودند، در میانهء راه تغییر مسیر داد و همه را به اطاعت از مر قانون فرا خواند و هر گونه عمل خارج از چارچوب قانونی را کمک به دشمن دانست. و تاکید کرد که "ورود افرادی که شأن و مسئولیت قانونی ندارند، قضایا را خراب می کند".

 

 بلوای اجرای بند میم وصیت نامهء امام به خاموشی گرایید. حسینیان، استعفای نمایشی خود را از مجلس پس گرفت. اعدامها به دو تن که آنها هم بازداشت شدگان پیش از انتخابات بودند، تقلیل یافت. دیگر کودتاچی شکست را پذیرفته بود.

 

  سخنرانی 20 دی رهبری، پایان رویاهای محمود احمدی نژاد، برای فتح بی درد سر و تمام و کمال میدان سیاست بود. اجرای کودتای احمدی نژاد و دوستان برای مدتی نا معلوم به تعویق افتاد. دیگر خبری از حرکت اجباری و روزهای دشوار خرداد 88 نبود. ابتکار عمل از دست محمود به درآمده و به دست رهبر افتاده بود. پس از تعیین تکلیف رهبری با اصولگرایان افراطی، مسئولان امنیتی، به بازی موش و گربه با جنبش سبز پایان داده و تصمیم به مهار کامل اعتراضات خیابانی گرفتند. راهپیمایی 22 بهمن با یک راهپیمایی مهندسی شده، مهار شد. آرایش نیروهای سیاسی ثبات نسبی یافت. خطر بازگشت اصلاح طلبان به حکومت تا مدتی مرتفع شد. جریان روشنفکری و عقبهء نظری اصلاح طلبان به شدت سرکوب شد. جایگاه هاشمی علیرغم بقا در سمت های خود، تضعیف شد و اصول گرایی افراطی حداقل برای مدتی به مهار درآمد.

 

  برندگان و بازندگان

 

  در کوتاه مدت، بلوای سال 88 هیچ فاتح مطلقی نداشت. تمامی ساختار سیاسی و مدنی جامعه، آسیب دید. علیرغم آنکه در جریان 9 ماه کشمکش، هالهء تقدسی که در طی سالیان، پیرامون ولایت فقیه تنیده گشته بود، در هم شکست، اما به سبب مدیریتی که شخص ولی فقیه در طول این 9 ماه اعمال کرد، بدون شک بازندهء اصلی این داستان نه رهبر که اصولگرایی افراطی بود که از پوسته خویش به درآمد اما به مراد نرسید.

 

 از آن سو جریان وابسته به هاشمی بیش از گذشته تضعیف گشت اما توانست بقای خویش را بیمه کند. ساختار سیاسی احزاب اصلاح طلب، با آسیب جدی مواجه گشت. نظریهء اصلاح طلبی در چارچوب قوانین و رویه های موجود با چالش جدی مواجه شد. فضای فعالیت برای افراطیون هر دو جناح فراهم تر گشت و بدنهء اجتماعی اصلاحات، هزینهء گزافی پرداخت نمود.

 

 اما در بلند مدت، رهبری با دردسرهای فراوانی از برای حفظ این توازن شکنندهء سیاسی روبروست. اصولگرایی افراطی مترصد یک فرصت دیگر است. اصلاح طلبان درصدد بازسازی ساختار ویران شدهء خویش و جایگزین کردن نیروهایی به جای ژنرال های زندانی گشتهء خویشند.

 

 شاید بتوان گفت که امیدوارکننده ترین چشم انداز از آن جنبش سبز است. که به بهای هزینه هایی که در 9 ماه پرداخت نمود، امروز صاحب هویتی است، که به پشتوانهء آن، هنرمندان ، نویسندگان ، روشنفکران و دانشگاهیان را در دامان خویش گرد آورده. سرمایه ای بی نظیر که نوید دگرگونی های عظیمی را در فضای حاکم بر جامعهء ایران می دهد.

 

 9 ماه منازعات سیاسی در بالاترین سطوح حاکمیت، امکان رشد و باروری جنبشی را فراهم ساخت که به رغم دنباله رو بودنش در 9 ماه گذشته، آینده ای روشن و تأثیر گذار را در معادلات آیندهء سیاست ایران وعده می دهد. 

 

 پی نوشت:

 1-بدون شک مهمترین نقدی که به این نوشته وارد است پررنگ دیدن منازعات سیاسی در لایه های قدرت و کم رنگ دیدن و دنباله رو بودن جنبش اجتماعی سبز در قالب اعتراضات خیابانی است. واقعیت این است که در جامعه ای که فاقد احزاب فراگیر است و در فضایی که امکان سازماندهی تشکیلاتی فراهم نیست، اعتراضات خیابانی تنها تاکتیک هایی مقطعی برای بهره گیری از قدرت چانه زنی بیشترند و استفادهء افراطی از آنان، بی هدف، هزینه دار و گاها دارای اثری وارونه اند، همان طور که در عاشورا شاهدش بودیم. لذا دنباله رو دیدن اعتراضات خیابانی از تحولات لایه های فوقانی قدرت، تحلیلی دور از واقعیت نیست.

 2- در طول 9 ماه گذشته، وقایع فراوان دیگری رخ داده است که از ذکر آنها به دلیل طولانی شدن این نوشته خودداری ورزیدم. وقایعی نظیر حضور هاشمی در نماز عید فطر رهبری، استعفای نمایشی حسینیان از نمایندگی مجلس(فشار روانی اصولگرایی افراطی)، دعوت از اصلاح طلبان در برنامه های صدا و سیمای تحت امر رهبری در قالب برنامهء رو به فردا(نشانه های عدم تمایل سرکوب کامل اصلاح طلبان پس از وقایع عاشورا علیرغم تمایل اصولگرایی افراطی) از جمله وقایعی است که در راستای تحلیل فوق قابل ارزیابی اند.

 

  علی حسین قاضی زاده

 

 *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

عید ما

Posted:



سعید -

 

سلام یار دبستانی !

 

  باز بهار ! و باز لبخند بنفشه ها ، باز ضیافت رنگ ها ، باز رویش سبزه ها و جوانه زدن برگ ها ، باز و .... ( و چه تکرار زیبایی ! )

 

   باز نوروز و باز به خود می بالیم از داشتن هزاران سال افتخار ! باز نوروز و باز چشم ها را که می بندیم تمدن سه هزار ساله مان ( و شاید بسی بیش تر !!!) را به یاد می آوریم ... سه هزار سال پر از نقش و نگار ! هفت سین را که چیدیم ، روزگار کوروش و داریوش است که جلوی چشمانمان رژه می رود و ناخودآگاه لبخند می زنیم به شکوه تخت جمشید ! لبخندی که چقدر زود می شکند و اشک می شود و از چشمان پر از درد و غصه مان جاری ... و آن همه زیبایی ناگهان جایش را می دهد به یاد روزهایی که تلخ تر از زهر گذشتند و آن وقت است که دلمان می خواهد دنیا همان جا بایستد و آسمان و زمین سیاه پوش شوند به عزای یاران دبستانی از دست رفته مان ...

 

    آن وقت است که از همه دنیا فقط یک لبخند اشکان را می خواهیم و چشم های ندا ... می خواهیم سهرابمان برگردد سر درس و مشقش ؛ یاران دبستانی مان را پشت نیمکت های کلاس می خواهیم نه سنگ قبرشان را گوشه ی بهشت زهرا ...

 

  نه . نه ، فقط اینها که نه ... همه ی شهدای جنگ و انقلاب و مشروطه مان را هم زنده می خواهیم !

 

    آن وقت است که اشک هامان سیل می شود، و داغ صد ساله به آتشمان می کشد ... که :

 

  متاب ای بلند اختر ای آفتاب        میفروز ای چشمه ی ماهتاب

  فرو ریز ای بر شده آسمان           ممان واژگون بر بلند جهان

  خمیدت قد ای کوژ پشت از شکیب      ز ماندن بگو تا چه داری نصیب ؟

  زمین، از چه داری چنین رام دیر ؟       دهان باز کن، طعمه ی خود بگیر

  زمان ای شتابنده ی بی قرار             بمان دیگر از پویش بی قرار

  بهارا، سیه پوش و غمگین نشین         میارای بیهوده چهر زمین

  مرویان دگر سبزه بر طرف جوی          به ژاله، مشوی، از گل و لاله روی

  میفشان سر گیسوی بید بن          وگر  می کنی سوگوارانه کن

  مپیرای بالای سرو سهی             مبادت دگر، هیچ خرمگهی

  تو، ای تفته دل، ای دماوند کوه        چه مانی چنین با دروغین شکوه

  خروشان شو ای خفته ی سیم سر       برار آنچه داری درون جگر

  نیاید مگر هیچت از هیچ درد              که ماندی چنین دیر آرام و سرد ؟

  اگر سنگ این میهنی، سالیان            چنین مانده، اندر فلاخن ممان

  چه جای شکیب است و صبر و درنگ     ببار ای جگر تفته، باران سنگ

  بسوزان و خاکستر و خاک کن             زمین را ز نامردمان پاک کن

 

    می خواهم اما ، بمانم ! سبز سبز ... جایی گوشه ای از بهشت زهرا دو چشم جوان به من     و توست !

 

   جای خیلی ها امسال پای سفره ی هفت سین خالیه !

 

   دولت و کابینه اش و قدرت ارزانی خودتان ( عزیزان دربندمان را آزاد کنید )

 

  به یاد عماالدین باقی و- فیض اله عرب سرخی

تقدیر موسوی از مقاومت و ایستادگی علیرضا بهشتی شیرازی

Posted:



جرس:همزمان با ایام عید نوروز مهندس میرحسین موسوی به همراه همسرش دکتر زهرا رهنورد با حضور در منزل سید علیرضا بهشتی شیرازی از مشاوران ارشدش که بیش از سه ماه  دربند است ،با خانواده وی دیدار کردند.

به گزارش خبرنگار کلمه، در این دیدار مهندس موسوی با تبریک حلول سال نو به خانواده بهشتی شیرازی  از استقامت وی در طول بیش از سه ماه بازداشت که همچنان ادامه دارد تقدیر کرد.

مهندس موسوی با یادآوری سوابق  بهشتی شیرازی،او را انسانی پایبند به اصول انقلاب توصیف کرد و از خداوند آزادی هرچه سریعتر او و سایر زندانیان سیاسی در بند را طلب کرد.

نخست وزیر  امام همچنین برای خانواده علیرضا بهشتی شیرازی طلب صبر و شکیبایی نمود.

بهشتی شیرازی یکی از مشاوران میر حسین موسوی است که  در روزی که اکثر یاران موسوی را دستگیر کردند؛بازداشت شد. بهشتی شیرازی دبیر هیئت دولت دوران نخست وزیری میر حسین موسوی بود که،با اعلام کاندیداتوری یک بار دیگر در مقام مشاور در کنار موسوی قرار گرفت.

خانواده موسوی شب سال نو را در کنارقبر فرزندانشان گذراندند

Posted:



خانواده ی موسوی شب عید نوروز را در کنار قبر فرزندانشان ، شهید ابراهیم موسوی که در زمان جنگ شهید شد و سید علی موسوی از کشته شدگان روزعاشورای تهران است گذراندند .
در این مراسم نزدیک به 50 نفر از دوستان و آشنایان حضور داشتند

 

 

 

 

تیم اقتصادی دولت در یك برداشت

Posted:



خاطره وطن خواه -

 

 

فرقه‌گرایی در اقتصاد

 

اقتصاد ایران در سال 88 پوست انداخت. شاید این كوتاه‌ترین روایت از مهمترین واقعه‌ای باشد كه اقتصاد ایران در سالی كه گذشت، تجربه كرد.

 

  كارنامه 60 سال برنامه‌ریزی در ایران اگرچه با فراز و نشیب‌های بسیاری روبرو بوده، اما در پنج سال گذشته مسیری آغاز شد كه مسیر مستقیم گذشته را به فرعی برد. جایی كه گویی بازگشتی به گذشته دارد. اگر در ابتدای دهه 70 شمسی دولت سازندگی به تشویق تكنوكرات‌های طرفدار اقتصاد آزاد راه ”تعدیل اقتصادی” را در پیش گرفت تا ایرانی پیشرفته بر مبنای سیاست‌های اقتصاد آزاد بسازد، هاشمی رفسنجانی رییس دولتش طاقت تورم 50 درصدی و فریاد اعتراض مردمی كه تازه از زخم‌های جنگ التیام می یافتند را نداشت. تعدیل اقتصادی نسخه‌ای بود كه بانك جهانی برای كشورهای درحال توسعه توصیه می‌كرد. برنامه‌ای كه پیش از ایران، در دهه 70 میلادی در آمریکای لاتین به اجرا درآمده بود. صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی به کشورهای در حال توسعه در این نسخه پیشنهاد می‌كرد كه اجرای این نسخه شرط بهره‌مندی از وام‌های این نهادها خواهد بود. ایران بعد از جنگ با منابع مالی كه متكی به نفتی كه نوسان قیمتی داشت، چاره ای جز اجرا نمی‌دید.

 

  تیمی كه سیاست‌های اقتصادی دولت سازندگی را راهبری می‌كرد، چاره ای جز این نمی دید. تكنوكرات‌های دولت هاشمی با تمام قوا كار را شروع كردند، با این حال در مقابل منتقدان این طرح كه از هر دو طیف سنتی‌های بازار و چپ گراهای دولت‌گرا تاب مقاومت نیافتند. اگرچه در طیف یاد شده نسخه نهادهای بین‌المللی را کمبود مطالعات موردی بر روی کشورها و بروز خسارت‌های گسترده بهانه می‌كردند، اما بعدها به روشنی آشكار شد كه این دلایل اصلی نبود.

 

  از منتها علیه چپ

  اگربگوییم نهاد برنامه‌ریز سازمان‌برنامه و بودجه در دهه 80 به ثبات رسیده بود، بیراه نرفته‌ایم. راه‌های پرپیچ و خم بسیاری طی شد تا برنامه و بودجه دولتی به ”سازمان مدیریت و برنامه ریزی“تبدیل شود. شاید قهرها و عزل و نصب‌های بسیاری هم باید صورت می‌گرفت تا نهادگرایی با راهبردی ”حلقه علامه” در ساختار برنامه‌ریزی كشور نهادینه شود. اقتصاد ایران با آخرین تیم اقتصادی دولت هشتم، برنامه‌ای متناسب و بومی شده برای اقتصاد ایران ریخت. برنامه‌ای كه افق آن چشم انداز 20 ساله شد كه به تایید بالاترین ركن راهبری نظام جمهوری اسلامی ایران یعنی رهبرانقلاب نیز رسید.

 

  به نظر می‌رسید كه حجت بر همگان تمام شده، دولت بعدی باید سازمان مدیریت و برنامه ریزی را در چارچوب برنامه‌های میان مدت پنج ساله به سوی افق چشم انداز راهبری كند. حلقه "علامه" بنیان گذاری مسیر جدید برنامه‌ریزی در اقتصاد ایران بود. این حلقه اگرچه طیف های فکری گسترده‌ای را در خود جای داده بود، اما مرکزیت آن اقتصاددانان نهادگرایی بودند که درتدوین برنامه چهارم توسعه نقش داشتند. پس از 26 سال آزمون و خطا در هدایت اقتصاد ایران، توافق‌ها حكایت از ساحل ثبات داشت، اما زلزله‌ای با قدرت درهم كوفتن پایه های برنامه‌ریزی در پیش بود كه نه تنها اركان سازمان مدیریت، بلكه نظام برنامه‌ریزی كشور را در هم شكست. پیش لرزه‌ها ازمعطل ماندن ماده‌های اساسی برنامه چهارم توسعه آغاز شد. به تدریج چنان پیش رفت كه ناگهان سازمان برنامه ریزی كشور در هم ریخت. این آخرین تیر در چله نبود. دولت راست گرایی كه با شعار چپ گرایی سكان اقتصاد را به دست گرفته بود، برنامه نداشت. آمده بود كه ابتدا پایه‌های برنامه ریزی را به هم بریزد تا بگوید با هرآنچه كه در ساختار سیاسی دولت قبل تقابل داشته، ارتباطی هم با اقتصادش داشته است. غافل از آن‌كه دولت چپ گرای هفتم و هشتم، راست‌گرای اقتصاد بود كه با انتقاد راست‌گراها در نهایت به نهادگرایی رضایت داده بود.

 

  زلزله ای با ریشترهای تغییر

  پس از آن‌كه پایه‌های برنامه ریزی، آزمون و خطا ها فرو ریخت، تیم اقتصادی دولت نهم، كه ریاست راهبری آن را ”حلقه بهشتی“ برعهده داشت توانست چهارسال به تاخت و تاز در اقتصاد ایران بپردازد، با این حال دراین چهارسال به جز نقد و تغییر، جایگزینی برای آنچه كه انكارشان می كرد، ارایه نكرد. بیش از سه سال طول كشید تا محمود احمدی نژاد دریابد آنچه كه تغییر می دهد و انكارمی كند، جایگزینی ندارد. از همین رو درحالی‌كه همگان تصور می‌كردند كه محمود احمدی نژاد برنامه‌ریزی برنامه پنجم را به ”حلقه بهشتی “می‌سپارد ناگهان در آخرین تابستان دوران ریاست جمهوری‌اش در دولت نهم از تحول قریب الوقوع اقتصادی خبرداد. این خبر در روزهای آغاز به شوخی شباهت داشت. چگونه ممكن بود، دولت چپ گرا ناگهان در دامن راست بغلطد. چگونه امكان داشت ناصر شرافت جهرمی مرد پشت پرده تغییرات ساختاری به این سرعت میدان را خالی كند‏، اما اتفاق افتاد. تغییر قریب الوقوع با بركناری پرویز داودی از اعضای موثر حلقه بهشتی از معاون اولی رییس جمهور در دولت دهم رخ داد. جایگزین او در راهبری تیم اقتصادی دولت، چهره معروفی نبود. تا پیش از این اتفاق شاید تنها برخی خبرنگاران از وجود چنین شخصی در تیم اقتصادی دولت خبرداشتند. اما به تدریج شمس الدین حسینی یك تنه توانست راهبری تیم اقتصادی دولت را از چنگ ”حلقه بهشتی“درآورد.

 

  اقتصادی كه پوست انداخت

  پانزده سال پس از شکست اولین برنامه آزادسازی اقتصاد ایران، دولت دوم محمود احمدی‌نژاد خود را برای اجرای طرحی مشابه تعدیل اقتصادی آماده می‌کند.راهبری این طرح را شمس الدین حسینی برعهده دارد. او بود كه در سال 88 موجبات پوست اندازی دولت دهم را فراهم كرد. اگر برنامه تعدیل اقتصادی برای دستیابی به اهداف مهم اقتصاد کلان مانند کاهش نرخ تورم، افزایش نرخ رشد تولید واقعی و بهبود وضعیت تراز پرداخت‏‏ها به اجرا گذاشته شد تا بر اساس آن سیاست‌هایی چون کاهش یارانه‏‏ها، کاهش ارزش پول ملی، کاهش کسری بودجه از طریق کاهش مخارج دولت، افزایش مالیات‌ها، عدم کنترل قیمت‌ها، خصوصی‌سازی، کاهش تعداد کارکنان بخش دولتی اجرایی شود، شمس الدین حسینی هم این ایده را به دولت قبولاند تا احمدی نژاد در برابر تمام انتقادهای تند و تیز همفكران گرایش سیاسی خود، یك تنه بایستد و از وزیر اقتصادش كه اینك سخنگوی اقتصادی دولت او نیز هست، دفاع كند.

 

  حسینی، این اقتصاد خوانده دانشگاه آزاد اگرچه در دفاع از عملكرد خود سابقه 15 سال كار در حوزه اقتصاد را عنوان می كند، اما آنچه در پس پرده این دفاع عیان است، نفوذ فكری طیف دیگری از حلقه علامه به چشم می‌خورد كه به نهادگرایی معروف است. جمشید پژویان را پدر معنوی مرد تغییرات دولت خطاب می‌كنند. شاید هم او بود كه با قبول پست شورای رقابت چهره خود را در دولت دهم علنی كرد تا چهار سال خطای دولت نهم آزمون دیگری را پیش روی دولت دهم قرار دهد. این در واقع تصویری از اقتصاد ایران است؛ اقتصای كه وقتی دوره‌اش می‌كنی چاره‌ای نداری تا بپذیری دچار فرقه‌گرایی در سیاست‌گذاری‌ها شده است.

 

منبع: ایلنا

ما بایگانی رسمی نداریم

Posted:



حسن ب. -

 

 متاسفانه به دلیل نداشتن آرشیو رسمی برای جنبش سبز، بسیاری از فیلمهای مستند و سایر آثار این جنبش مانند عکسها، کلیپها و نماهنگ ها در معرض از بین رفتن هستند و دسترسی به آنها برای همگان بسیار سخت است مثلا بنده همین چند دقیقه پیش سعی کردم ویدئوی قتل نداآقا سلطان را از طریق یوتیوب و گوگل پیدا کنم اما هرچه بیشتر تلاش کردم، کمتر نتیجه گرفتم، همچنین چند روز قبل ویدئوی "خس و خاشاک نامیدن مردم توسط احمدی نژاد"

 

 مطمئنا این ویدئوها در جایی وجود دارند اما دسترسی راحتی به آنها وجود ندارد. به نظر من لازم است، سایتی برای این منظور ایجاد شود

 

  موفق باشید