جنبش راه سبز - خبرنامه |
- دیانت و حکومت
- داراییهای میرحسین موسوی پیش و پس از نخستوزیری
- تجمع اعتراضی کارگران بازنشسته شرکت پتروشیمی آبادان
- گروگانگیری الجزایر: ١١ گروگانگیر و ٧ گروگان در حمله نهایی کشته شدند
- «جایگاه روحانیت» در سیر اندیشه بازرگان
- دبیر کانون سنگ ایران: 15 هزار نفر در صنعت سنگ تعدیل شدند/ حرکتی برای حل مشکلات نمی شود
- صندوق بینالمللی پول: رکود اقتصادی و تورم بیش از پیشبینیها است
- نامه ۳۷۸ روزنامه نگار، فعال سیاسی و مدنی به دادستان تهران: مرخصی حق عماد بهاور است
- دلنوشته جمعی از دوستان دلیرثانی در سومین سال بازداشت
- زیان انباشته در انتظار دولت بعدی
Posted: 19 Jan 2013 08:28 AM PST مهدی بازرگان هر قدر از انقلاب مىگذرد بهصورت حادترى مسئله حاکمیت و اقتدار روحانیت تحت عنوان ولایت فقیه در کشورمان مطرح است دست نوشته سخنرانی «» مهندس مهدی بازرگان دست نوشته سخنرانی مهندس بازرگان تحت عنوان دیانت و حکومت برای اولین بار (بنقل از میزان)منتشر میشود. مهندس مهدی بازرگان که در این سخنرانی اشاره میکند که آنچه از آیات قرآن استخراج میشود این است که حتی خدا و پیغمبر نیز در کار حکومت مردم دخالتی ندارند و هیچ مفهمومی از حکومت اسلامی بجز دموکراسی و حکومت مردم بر مردم پذیرفته نیست. توضیح : این سخنرانی در تاریخ دهم آبان ۱۳۶۳ درسمینار سرگذشت و سرنوشت روحانیت که توسط انجمن اسلامی مهندسین ایراد شده است و پیش زمینه بیانیهای بود که چهار سال بعد از آن در نقد ولایت فقیه توسط نهضت آزادی ایران منتشر شد.متن کامل این دست نوشته که برای اولین بار توسط سایت «میزان خبر» منتشر شده به شرح زیر است:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ.» [۱] موضوع اصلى سمینار، سرگذشت و سرنوشت روحانیت است چون یکى از کارها و انفعالات روحانیت در عمل و بر طبق وظیفهاى که مامور یا مدعى آن هستند حکومت است و حکومت را به نام دیانت اعمال یا اعلام مینمایند. روحانیت با حکومت و حاکمیت سرشته شده است. نه سرگذشت روحانیت از حاکمیت و قدرت قابل تفکیک میباشد و نه سرنوشت آن. من بهجاى آنکه عنوان سخنرانى را سرگذشت و سرنوشت روحانیت در رابطه با قدرت و حاکمیت بگذارم به منظور تقیه و عدم سوء تعبیر، روحانیت را راضى کنیم و فقط روحانیت را خواستیم از دریچهٔ حکومت نگاه کرده، رابطهٔ دیانت و حکومت را در گذشته و حال و آینده بررسى نماییم. چه سرگذشت روحانیت و چه سرنوشت آینده آن ارتباط مستقیم با حکومت و حاکمیت و قدرت دارد. بهعلاوه، روحانیت اگر در امر حکومت دخالت کرده است به اعتبار مجرى احکام دین و جانشینى پیغمبر بودن آنها بوده است. بنابراین من فکر کردم با طرح مسئله حکومت و قدرت، از این زاویه سرگذشت و سرنوشت روحانیت را مورد بررسى قرار دهیم خصوصاً که در این ایام (از جمله سمینار ولایت فقیه در دانشگاه تهران) و هر قدر از انقلاب مىگذرد بهصورت حادترى مسئله حاکمیت و اقتدار روحانیت تحت عنوان ولایت فقیه در کشورمان مطرح است و تحوّل این مطلب از همین منظر، تاریخچهٔ روحانیت است و سرگذشت آن را ترسیم مینماید و به یقین همین مسئله و تجربه است که سرنوشت آن را (لااقل در ایران و در عالم تشیع) تعیین مینماید. در هر حال مسئله و موضوع غامض مهمى است. هم از جهت آنچه اجرا شده و هم از جهت اینکه چگونه باید اجرا شود. البته غرض، بهطورکلى مطالعه حکومت و سیاست نیست. هدف و برنامه این سخنرانى بررسى حاکمیت و روحانیت یا دیانت از دیدگاه دین است. یعنى چون ادعاى آقایان بهاعتبار الهى بودن و دستور شرع بودن ولایت علماء و فقها و حاکمیت آنان بر عوام و بر مردم و حکام مىباشد ارزش دارد که ببینیم خود شرع و دین خدا و قرآنچه مىگویند و چه نظر در مسئلهٔ حکومت و ولایت دارند. به اعتبار دیگر، مسئلهٔ تفکیک دین از سیاست یا تبعیّت سیاست و حکومت از دیانت یا روحانیت است. موضوع صحبت بنده بنا به تقسیمبندى که در خود موضوع سمینار شده، سرگذشت و سرنوشت را از هم تفکیک کردهاند، دو قسمت یا دو دامنه پیدا مىکند. یکى ناظر بهگذشته و مطالعهٔ نظریابى است که از ناحیه علماى دینى و اجتماعى ما ابراز و احیاناً در اجرا و در عمل پیاده شده است و قهراً مقایسه و مقابله آن با خود قرآن و دین اسلام. دوم نظر به آینده است و تجزیه تحلیلى که وضع حاضر ما کارش به کجا میکشد و روحانیت ایران چه سرنوشتى در پیش دارد. چنین بررسى مىتواند بسیار ارزنده و آموزنده باشد، چه براى ما غیر روحانىها و مقلدین یا تابعینِ آقایان، و چه براى خودشان هم از جنبهٔ صنفى و هم از جنبهٔ فقهى و عامى. ولى متأسفانه صرفنظر از ضعف صلاحیت خودم، فرصتى نکردم که بهطور جدى و منظم و متعهدانه بنشینیم و از کتابها و کتابخانهها، خبر و مأخذ در بیاورم. بنابراین آنچه را که خواهم گفت به عنوان یک کار تحقیقاتى مستند و مطلوب نگاه نکنید بلکه بهصورت خاطرات و کلیاتی بنگرید که ضمن آن نکاتى اشاره و استخراج شده باشد. اما خوشبختانه آقاى بستهنگار قسمتى، قسمت مهمى از برنامه بنده را در طى چهار پنج جلسه بحث و عنوان انجام داد که هم مستند بود و هم منظم. در بیانات ایشان دیدید که فقها و متکلمین شیعه از ابتدا مسئله حکومت یا ولایت را با مسئله امامت و خلافت و وصایت توام گرفته و برخلاف براداران اهلتسنن روى آن تکیه و براى خدا تعیین تکلیف کردهاند. گفتهاند انسان که نام آن از انس مىآید اصولاً مدنى الطبع و اجتماعى بوده و اجتماع باید اداره شود و چون ابناء بشر جاهل و عاقل و عامى هستند و مصلحت و خسران خود را نمىشناسند و محتاج بر اینها و احتیاج بهپیشوا و حاکم صالح عادل دارند، بر خدا واجب است و اقتضاى لطف چنین است که شخص صالح معصومى را براى امامت و ادارهٔ اُمَّت تعیین و مأمور نماید و بر مردم واجب است از او اطاعتکنند. چنین شخصى در مرحله اول ائمه معصومیناند و بعداز غیبت امام هر حاکم و سلطان و امامى غاصب و ناحق است. بسیارى از فقها و علماء بههمینجا توقف شده انتظار ظهور امام زمان را میکشند. برخى دیگر بهموجب روایاتى که نقل مىکنند، امامت و رهبرى و ولایت و حکومت را حق فقهاى عادلِ عالم مىدانند و ولایت فقیه را ادامهٔ رسالت انبیاء و مصداق: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» [۷] دانسته آیه: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» [۸] را به خودشان تسرى داده براى ولى فقیه حق تصرف در اموال و نفوس قائلاند. به این ترتیب آقاى بستهنگار زحمت بنده را کم کرده در یک مجموعه منظمى آراء و عقاید روحانیت شیعه را در قرون گذشته و در دوران مشروطیت، و در زمان حاضر فهرست کرده نشان داد که نظریات و فتاوى آنها طیف وسیعى را تشکیل میدهد که یک طرفش نفى هرگونه آزادى و برابرى و حق رأى و قانون دولتى و حاکمیت از ناحیه ملت بوده، باید صد در صد مقلد و مطیعِ وَلیِ فقیه باشند و طرف دیگرش حق حاکمیت ملى بهصورت دموکراسى و رأى اکثریت مــىباشد. آنچه میماند و شرکت کنندگان قبلى در بحث ظاهراً متعرض آن شده یا فقط اشاره و اظهارهایى کردهاند تعیین تکلیف براى حکومت و سیاست از ناحیه اسلام و دیانت مىباشد. آیا اولاً خود اسلام حکومت اُمت و اجتماع را براى خدا و پیغمبران و اولیاء خاص خدا مقرّر داشته از افراد و ملتها سلب این حق یا مسئولیت را نموده است؟ و ثانیاً آیا سیستم و نظام مشخصی براى حکومت و سیاست و امور دیگرِ اجتماعى مانند اقتصاد و رفاهیات و غیره تشریح شده است؟ ۱- هدف یا وظیفه ادیان و پیغمبران و منظور خدا از اعزام رسل چه بوده است؟ هدف و وظیفه دین و رسالت پیغمبران بعضى از معتقدین و مدافعین متجدد دین عقیده دارند که پیغمبران آمدهاند تا عدالت و روابط انسانى و صلح و سلامت در جوامع ایجاد نموده، مردم را به کمال و سعادت برسانند. این حرف را که خیلى هم زیبا و معقول و مطلوب بهنظر مىآید- و شاید در عمل و نتیجهٔ نهایى حاکمیت دین یا یکى از نتایج آن همین باشد- وقتى با منابع اصیل مثلاً قرآن روبهرو مىکنیم درست در نمىآید. خود خدا و رسولاکرم این را نمىگویند و رسالت پیغمبر در این زمنیه نبوده شاید همه تعجب کنید اگر بگویم که دین نیامده است که دنیاى ما را آباد کند و دستورالعملى براى اداره اجتماع و اقتصاد و سیاست و حکومت و غیره بدهد. البته نیامده است که دنیایمان را خراب کند یا نفى و انکار نماید. بلکه باالعکس بهدنیاى ما چه فردى و چه اجتماعى نظر دارد و آن را بهبود و سلامت و سعادت مىبخشد ولى بهعنوان محصول فرعى (PRODUIT - SOUS). در سنوات اخیر خیلى تمایل شده است که ادیان توحیدى و از جمله اسلام و قرآن را در ردیف مکتبهاى سیاسى فلسفى بگذارند و اصول و احکام ادیان را با ایدئولوژىهاى سیاسى مقایسه نمایند. آن هدف و غرضى که در قرآن بهعنوان مأموریت پیغمبران بیش از هر چیز جلوه دارد و تکرار مىشود برگرداندن انسانها از شرک و پرستش غیرخدا است و سوق دادنشان بهسوى خدا و بهغرض اصلى از خلقتکه در سوره ذاریات (۵۱) فرموده است: در سورههاى اعراف (۷)، هود (۱۱)، انبیاء (۲۱)، همهجا از زبان انبیاء بهاین ترجیعبند تنها یا ترجیعبند اصلى برمیخوریم؛ در سورههای اعراف (۷):
مبداء و مسیر صحبتم را پدیده بزرگ تاریخى قرن خودمان یعنى تماس و برخورد غرب با شرق، و با تمدن و فرهنگ و تفوقهاى آن از قرن هجدهم به بعد قرار میدهم که عامل تحرک عمده و تسلط و تغییرات اساسى و کلى گردیده است. این دو ارمغان یا اندیشه و ایده اصولاً زاییده رنسانس خودشان و عکسالعمل در برابر هزار سال اقتدار کلیسا و حاکمیت دین در اروپا بود و با شرایط و سوابق ما نمیخواند. ما ضمن اینکه تحت تأثیرش قرار گرفتیم و گروههایى به آن طرف رفتند، عکسالعملهایى هم در اردوى مخالف ایجاد شد. عکسالعمل در برابر طرد روحانیت و تفکیک دین از سیاست، ورود روحانیت شیعه به سیاست و امور اجتماعى شد که سابقه نداشت: انقلاب مشروطیت، انقلاب اسلامى ولایت فقیه. این مسائل و موضوعات را جا دارد مطرح کنیم و جواب بدهیم: در ایدئولوژیهای سیاسى فلسفى و در نظامهاى حکومتى آنچه مهم و مقدس و اصل است دولت، مملکت، جامعه یا طبقه مىباشد و معمولاً فرد فداى جمع مىشود و در خدمت جمع قرار مىگیرد که مفید به جامعه باشد. آیا قرآن هم همین روش و برنامه را دارد؟ اولین گروه، گروه آیات ۲۴۹ تا ۲۵۶ سوره بقره (۲) است که مبتنى به سلطنت داوود مىشود و دیگری، گروه آیات ۳۴ تا ۴۲ سوره شورى (۴۲) است که جامعه نمونه مومنین را توصیف مینماید. احکام و سفارشها کلى و عبادى است که فرد را به اول سرچشمه میگذرد و فقط یکى از آنها بهنظر مىآید جنبهٔ اجتماعى و ادارى جامعه یا حکومت را داشته باشد که خیلى هم بعداز مشروطیت ما مورد استناد قرار گرفته است «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» [۵۴] در حالیکه موضع ظاهراً ناچیزى در ضمن سایر احکام و سفارشها دارد و معذلک نام خود را بهشکل سوره داده است. اگر دقّت کنیم مىبینیم سایر دستورات نیز در همین عبادى بودن، خالى از تأثیرات اجتماعى و ادارى یا حکومتى نیست. مسئله تفکیک یا عدم تفکیک دین از سیاست حکومت منهاى دین (کتاب محمد مهدى شمسالدین، ترجمه حسین شمسگیلانى- بهار ۱۳۶۲): اینکه مىگویند دین و سیاست یکى است صحیح نیست اگر یکى بود همه پیغمبرها حکومت میکردند. البته اگر مردم یک فقیهى و عالم دینى را براى شغل مدیریت و یا ریاست و وزارت انتخاب کنند و آزادانه رضایت دارند اشکالى ندارد، خودشان میدانند و چه بسا در وجود و سابقه او نشانههاى اعلا و کافى وجود داشته است که استحقاق این کار را پیدا کرده است. حال مىآئیم سر اینکه توام شدن دین و سیاست از نظر قرآن و سنت چگونه است. هر زمان که متدین خواسته است دیانتش را وارد و حاکم بر سیاست نماید و یا دولتیان و سیاستمداران و مبارزین سیاسى خواستهاند دین را وسیله پیشرفت و نفوذ و قدرت بسازند، در هر دو مورد نتایج خراب از آب در آمده و هر دو جهت زیان بردهاند (مرز میان دین و سیاست [۵۷] ۲۱/۶/۱۳۴۱ صفحه ۲۰ ذیل عنوان افراط و تفریط). در این کتاب گفته بودیم: (صفحه ۴۵ و ذیل عنوان این مرز کجا است و چگونه است؟): میان دین و سیاست جدالى و بیطرفى نیست، هر دو بهمکار دارند... وظیفهٔ دینیِ عینى هر فرد مسلمان نظر داشتن و فعالیت و دخالت در سیاست است و لازم است علم و لوازم دین دخالت را تا حدودى که جنبهٔ عمومى دارد فراگیرد. مقایسه میان نظرات مکاتب امروزى دنیاى متمدن و اسلام دربارهٔ فرد و جامعه یا مردم و حکومت در اروپا بعداز سقوط حکومتهاى مطلقهٔ کلیسا و پادشاهان و امرا که در برابر تمام آنها مردم و فرد محکوم به اطاعت و خدمت و ملوکیت بود، با پیش آمدن رنسانس و رواج افکار ناسیونالیستى و لیبرالیسم، دموکراسى، سوسیالیسم، کمونیسم و غیره داعیهٔ همهٔ آنها دفاع از حقوق و ارزش انسانها و مردم در برابر صاحبان زور و تزویر و زر بوده است و عنایت به مقام انسانیت ولى در عین حال، و به موازات آن یک سیر عمومى صعودى بهطرف دولت و قدرت مرکزى و حکومت مشاهده مىشود. غرضشان و ادعایشان دفاع از توده ناس و جامعه در برابر زورگویان و استعمارگران و استحمارکنندگان اهل سوءاستفاده است. مکاتب غربى و شرقى اروپا (بیش از غربىها) خواستهاند به ملت و به مردم به تودهٔ رنجبر اهمیّت و اصالت بدهند، براى این کار آن را متشکل و مجتمع و قوى مینمایند و از جامعه و اجتماع و دولت که نمایندهٔ اجتماع است میخواهند مدافع خود و افراد و تأمینکنندهٔ احتیاجات و رفاه و ترتیبات دیگر باشد. خواه ناخواه فرد را بهجرم اینکه ممکن است زورمند یا ثروتمند یا هوشمند و صاحب تمکن و برترى بوده، بهدنبال جاه و سور و تسلط برود، محتاج، محدود، محکوم و مستخدم مینمایند فرد فداى جمع مىشود و زور و تزویر دستوبال او را مىبندد. حتى در نظامهاى لیبرال و دموکراتیککه مدعى ارزشگزارى و آزادى و حیثیت و حقوق او هستند. دولت و حکومت است که روز بهروز بیشتر متعهد، متشکل و مسلط میگردد. ابتدا بهدلیل تقویت و مرکزیت در برابر فئودالهاى داخلى و دشمنان خارجى و سپس در برابر اعیان و رجال و سرمایهداران. فرد خدمتگزارِ مزدور، و حمایت شده جامعه میشود و جامعه حافظ و حامى و معلم و مراقب فرد، و هدف و موضوع همهٔ تلاشها و تفکرها و سیستمها میگردد. سعادت انسانها از طریق دولتها و جامعهها تأمین میگردد. جمع انسانها و جامعه ارزش و امنیت و قدرت و اصالت پیدا مىکند و فرد حیثیت و استقلال خود را از دست داده، باید مندمج و مطیع و مستخدم جامعه گردد. انسان تبدیل به اسباب و به حیوان میگردد. اساس استدلال هم در این است که چون انسان اصولاً سود طلب و خودپرست است و همین که آزاد گذارده شود سوءاستفاده مینماید و کلاه سردیگران و دولت و جامعه مىگذارد ضرورت دارد که محدود و مزدور شود و مسلماً دولت و دستگاهى که همهٔ نیروها اعم از انسانى، اقتصادى، فکرى، ادارى و انتظامى و دفاعى را در خود جمع کرده است قدرت و صلاحیت بیشترى براى اداره و برنامهریزى و رهبرى دارد. بنابراین تفحصات و مکالمات و مکاتب فلسفى و سیاسى و اقتصادى یکسره به جستوجوى مهمترین نظام و سیستم حکومت و مدیریت و سازمان اجتماعى میرود. هدف هم همه جاه رفاه و سعادت دنیا است، چون غیر از دنیا و جهان موجودِ محسوس مسلم، چیز دیگرى را نمىشناسند. همه این نظامها، باوجود اختلافات مربوطه، نظامهاى دنیاپرستى، دنیادارى و دنیاسازى است. دنیاسازى نه به معناى پست و حیوانى و مادى کلمه، بلکه با محتواى وسیع و کامل و معقول سلامت و رضایت و عدالت و علم و ترّقى و معنویات زندگى. البته در این طریق، موفقیتهاى بزرگى هم بهدست آوردهاند ولى از یک طرف فرد انسان را از استقلال و آزادى و ارزش مىاندازند و از طرف دیگر چون هدف دنیا است و دنیا هم از حیث ظرفیت تنگ است و محدود و از حیث توقع و تمنا بینهایت مىباشد و حکومت جهانى واحد و امت واحد وجود ندارد رقابتها باعث جنگ و جدال دائم و صرف شدن سرمایهها و نیروها در جهت تزاحم و تخاصم و حذف یکدیگر میگردد. عبادت بهجز خدمت خلق نیست بهتسبیح و سجاده و دلق نیست حرف ادیان این است که ما شخص را و هر شخصى را درست مىکنیم و خدایى مىکنیم و بعد از مجموعه این افراد که خدایى مىشوند جامعه مطلوب با عدالت و صمیمیت و صلح و سلامت و سرنوشت درخشان بیرون خواهد آمد. دنیا مطلوب و مورد نظر مىشود ولى بهخاطر آخرت و در راه تدارک آخرت (اَلْدُّنْیَا مَزْرَعَةٌ الآخِرَةِ) [۵۸] چنین افراد که خدمتگزار یکدیگراند و خوددار از آزار و تعدّى، هر کدام یک پا دولت مىشوند: در سوره حمد (۱) که رکن نماز و از جهتى خلاصه قرآن است هر فرد رابطهٔ رضایت و سپاس با خداى ارباب این دنیا و مالک سلطان روز جزا برقرار مىسازد ولى تعهد عبادت و استعانت و درخواست برنامه و هدایت را بهطور دستهجمعى ادا مىکند و پیمان مىبندد هم اشعار به ارتباط و بستگى فرد با جمع است و هم اشعار به تعهد در برابر جمع. فریضه مهم و اساسى امر به معروف و نهى از منکر نیز در مقایسه با تعلیمات و اجرائیات و تبلیغات که در دولتهاى امروزى به عهده و در اختیار و انحصار آنها گذارده شده است، جریان معکوس دارد. افراد هستند که به یکدیگر توصیه به حق و به صبر مىنمایند و به سایرین و به امراء و مأمورین امر به معروف و نهى از منکر کرده مانع سلطه اشرار، یعنى فساد و خرابى دولت مىکند. حدیث «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه.» نیز همین معنى را مىرساند. هر فرد در حکم دولت است و سایرین رعیت او مىباشند و بهنوبه خود رعیت سایرین محسوب مىشود. ضامن اجرا هم در این حالات و جریانات اوامر و نیروهاى انتظامى و جاسوسی دولت نیست، اختیار و ایمان خود مردم است. همانطور که مىدانیم در دیندارى ما و در تعلیمات و فقه و روحانیت ما شاید نیم قرن قبل همهٔ توجه روى عبادیات و وظایف فردى میرفته است و به امور اجتماعى و ارتباطات بین انسانها و حکومت و اداره اجتماع اهمیت داده نمیشد، اسلام و دیانت و عبادات جنبه فردى داشتند و هر کس باید گلیم خودش را از آب در آورد. به همین روال به اخلاق و حسن رفتار و روابط اجتماعى و اتحاد میان فرق اهمیت داده نمیشد در حالى که «بُعِثْتُ لِاُتِّمِمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ» [۶۴] و «مَنْ اَصْبَحَ وَلَمْ یهْتَمَّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.» [۶۵] داشتیم. نماز جماعت، نماز جمعه، صله رحم، عیادت و غیره و مسئله دفاع، امر به معروف و نهى از منکر (حرفهاى آیتالله صدر درباره دید اجتماعى در استنباطهاى فقهى). از نیم قرن پیش به این طرف در اثر برخورد فرهنگ و نظامهاى غربى و بهخود آمدنها درصدد اثبات اینکه اسلام به جنبه اجتماعى اهمیت میدهد و دین اجتماعى و طرفدار تمدن و تجّدد است، برآمدیم. گفتند قرآن بهجمع و جامعه و امور اجتماعى بیش از فرد اهمیّت میدهد و پیش از مکاتب اروپایى جمع را مقدم بر فرد میشناسد. دلیل و قرینهاى که علامه طباطبایى مىآورد همان است که آقاى دکتر توسلى هم استناد کرد، خطابهاى قرآنکه کمى از آنها فردى است و غالباً بهضمیر جمع «کُم» است یا با طرف خطاب: «یا اَیُهِا النّاس»، «الّذینَ آمنُوا»، «اَلَّذین کَفَرُوا». البته توجه و خطاب به جمع در قرآن (و اصولاً دین اجتماعى جهانى بودن) فراوان است ولى دلیل بر اجتماعى بودن و اجتماعى کردن قرآن و دستور اجتماعى و اشتراکى زندگى کردن مسلمانهاست. در دو مورد و در همه زمانها خطاب یا فعل حالت عملى پیدا مىکند: در قرآن به نوع دیگرى توجه به تجمع و اجتماع و تشکل به عمل مىآید و به آن رسمیت داده شده است. در «بازگشت به قرآن» [۶۶] دیدیم که بعد اجتماعى انسان مقام و موقعیت مهم دارد و قرآن بیش از هر کتاب جامعهشناسى و بیش از هر مکتب فلسفى سیاسى نام از واحدهاى اجتماعى برده و عنایت به وجوه مختلف آن داشته است: اُمّت (ولى نه فقط اُمّت به گفته دکتر شریعتى) قوم، قبیله، طایفه، فرقه، شعب (که همان ملت است) قریه، مدینه، ملت، بلد، شیعه، فوج، آل، بیت، جئه، ذریّه، بنى و ابناء، قربى، انسان، بنىآدم، عصبیه، بر ذمه، رمز، حزب، اَرض و بالاخره قرن که همجوارى و واحد اجتماعى غیر مرتبط و متشکل است و فقط مقارنه و نزدیکى افراد را نشان مىدهد مثل گلههاى حیوانات. ضمناً عنایت به معارفه، مرابطه، مشاوره و معامله و وحدت فراوان است: امّت واحد بدون آنکه آن را انحرافى دانسته اختلافات قومى و زندگى و اعتقادى را فراموش نماید. از جهات دیگر نیز انسانها را جمعبندى کرده و دامنه ارتباط و مسئولیت را در زمان توسعه میدهد: اهل الکتاب، بنىاسرائیل، اِنّ الَّذینها دُوا وَالنصارى - یا ایّها الَّذین آمنوا - اِن الذین کفروا، اجتماعات و واحدهاى جمعى از جنبههاى جغرافیایى، نژادى، اعتقادى، حکومتى، صفتى، دینى. در قرآن هم تأثیر جمع روى فرد ملحوظ و مذکور است و هم معکوس آن یا مسؤلیت فرد و افراد در برابر واحدهاى جمعى: خانواده، قوم، جامعه، امت، حزب (یرجعون بَعضَهُمْ اِلى بعض)، برخلاف آنچه تصور و تبلیع مىشود که زکات و انفاقها براى تغییر و تقرب افراد است، زکات جنبهٔ تزکیه نفوس را دارد. اگر هدف و قصد تأمین هزینههای جامعه و تعدیل و عدالت اجتماعى بود (که به عنوان فرع و خود بهخود خواهد شد) شرایط براى قبولى انفاق آزاردهنده و انفاق با ریا و آزار و به قصد جزا، بىارزش و گناه محسوب نمیشد. پرداخت زکات و خمس اجبارى تلقى میگردید و توسط جامعه اجبارى میشد نه آنکه فرد موظف به پرداخت و احتساب آن مىگشت (مثل مالیات و عوارض). در اسلام اینها عبادت است و در ارتباط خدا و شخص مىباشد. در مکاتب دنیاپرستى و اجتماعى، وظیفه اجتماعى اجبارى میباشد و روى احتیاج جامعه وضع مىشود، در حالى که اینجا روى اعتقاد و احتیاج شخص است: اختلاف با ایدئولوژىهای متمدنین این است که ادیان و اسلام به فرد میگویند مسؤل جمع هستى و احسان و انفاق تا سرحد ایثار بنما ولى به جمع هیچگاه اجازه نمیدهند به فرد بگوید تو فداى من بشو. کاملاً سوال بجا و مطلب در متن موضوع ما است. این استدلال و طرز فکر کلید سرگذشت و سرنوشت روحانیت، هردو مىباشد. در جملهٔ میانآیهاى «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» [۷۹] در گروه مورد بحث که در وسط صلات و زکات یا انفاقهاى متقابله آمده است، دوبار به ضمیر «هُم» برمىخوریم که در دیگر آیات و کلِ گروه، دو بار به آن برمىخوریم. استنباطى که از آن مىتوانیم بکنیم این است که امر یا حکومت و اداره جمع مربوط و متعلق بهخود آنها مىباشد. به عبارت آخرى حکومت از آن مردم است که بین خودشان باید به شور و مشورت انجام دهند، نه خدا و نه پیغمبر و نه آیین. درباره صلات و صبر، اضلال و عذاب خدا، استجابت دعوت یا عفو و اصلاح و اجرى که برعهده خدا است و در آیات دیگر آمده، ضمیر مالکیت هُم بهکار برده نشده است چونکه آنها مربوط بهخدا و مال خدا است و در آن موارد، هیچگاه رسول خدا به مشورت و جلبنظر از مردم نفرموده، یکسره از خدا دستور گرفته و به مردم ابلاغ مىنمود. اما غضب کردن و بخشیدن، انفاق متقابله از مایرزق نمودن، انتصار و دریافت ظلم، امور داخلى و دفاعىِ خود مردم بوده، نمیتواند راساً و دسته جمعى یا بهوسیله آمرین منتخب و حوزههاى مشورت عمل نمایند. قبلاً هم گفته بودیم در هیچ آیهاى به پیغمبر دستور حکومت و الزام و اجرا یا تحمیل دین و اشاعه دین از طریق تسلّط و سیطره داده نشده که احتیاج به مشورت داشته باشد و هر جا تعبیر سلطان مىآید مترادف با هیأت و سلطه از راه علم و ارزش است. ® [به زبان فطرت] آنان را بر خودشان گواه ساخت که: مگر من صاحباختیار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهى دادیم؛ [این گواهى را به زبان فطرت گرفتیم،] تا روز رستاخیز نگویید از این [توحید] بىخبر بودیم. نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. |
داراییهای میرحسین موسوی پیش و پس از نخستوزیری Posted: 19 Jan 2013 08:03 AM PST جرس: شرح داراییهای میرحسین موسوی، پیش و پس از دوران نخستوزیری وی در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی در اسنادی که سایت کلمه منتشر کرده، آمده است. بر اساس این سندها، مهندس موسوی بر اساس اصل ۱۴۲ قانون اساسی، صورت اموال خود را به قوه قضاییه اعلام کرده است؛ اموالی که در ابتدای نخست وزیری شامل سی هزار تومان دستمزد طراحی ساختمان در اختیار پدرش بوده است، حقوق چند ماه اخیر، یک خودروی شخصی، یک قالیچه و دو سه قطعه گلیم، یک ماشین رختشویی و یخچال و وسایل آشپزخانه، حدود ۱۰ هزار جلد کتاب و همچنین ۲۷ هزار تومان قرض بابت اجاره خانه بوده است. این فهرست، در پایان نخست وزیری تغییر چندانی نمی کند، تنها خودروی شخصی فروخته می شود تا قرض بابت اجاره پرداخت شود، چند وسیله آشپزخانه که همکارانش در نخست وزیری هدیه داده اند و نیز تعدادی کتاب که خریداری یا هدیه شده اند، نیز اضافه می شود.
|
تجمع اعتراضی کارگران بازنشسته شرکت پتروشیمی آبادان Posted: 19 Jan 2013 08:02 AM PST جرس: امروز ۶۰ نفر از کارگران بازنشسته شرکت پتروشیمی آبادان با تجمع مقابل ساختمان شرکت نفت خواستار پرداخت «حق معیشت» خود شدند. مشاور رئیس هیئت مدیره صندوقهای بازنشستگی وزارت نفت با تایید این تجمع اعتراضی، به ایلنا گفت: مستمری بازنشستگان شرکت پتروشیمی آبادان را صندوق بازنشستگی وزارت نفت پرداخت میکند ولی حق معیشت آنان را نمیتوانیم قانونا پرداخت کنیم زیرا کارفرمای آنها این مبلغ را به ما پرداخت نکرده است. محمد حسین عبدالعزیزی ادامه داد: بخش عمدهای از بازنشستگان در شرکتهایی مشغول به کارند که کماکان در دل وزارت نفت قرار دارند اما تعدادی از آنها که عمدتا پتروشیمی هستند طبق اصل ۴۴ واگذار شدهاند. وزارت نفت تنها مستمری بازنشستگان را به صورت مستقیم میپردازد. باقی هزینههایی را که وزارت نفت به بازنشستگان میپردازد باید پیشتر از طریق کارفرمای مربوطه به صندوق بازنشستگی پرداخت شود. وی افزود: مثلا اگر کسی در شرکت ملی حفاری بوده و بازنشسته شده است به جز مستمری که جزء تعهدات صندوق بازنشستگی قرار دارد هزینهٔ درمان، هزینهٔ سفر، حق معیشت را باید شرکت ملی حفاری در چارچوب تعاملات اداری به ما بپردازند و ما هم به نیابت از آنان به بازنشستگان بپردازیم. مشاور رئیس هیئت مدیره صندوقهای بازنشستگی وزارت نفت در پایان با تاکید بر لزوم تعیین نهاد نظارتی بر سرنوشت تعهدات بازنشستگان شرکتهایی که طبق اصل ۴۴ به بخش خصوصی واگذار شدهاند اظهار داشت: باید در چارچوب اولیهٔ خصوصی سازی، نهادهای نظارتی مسئول بر این قضیه دیده میشدند. زمانی که پتروشیمی آبادان به بخش خصوصی واگذار میشد بایست سرنوشت تعهدات آنها به بازنشستگان خود به طور دقیق مشخص میشد تا در شرایط بد اقتصادی کشور این مشکلات به وجود نیاید. |
گروگانگیری الجزایر: ١١ گروگانگیر و ٧ گروگان در حمله نهایی کشته شدند Posted: 19 Jan 2013 07:15 AM PST هفت گروگان و 11 گروگانگیر در حمله نهایی برای پایان دادن به گروگانگیری در تاسیسات گازی در شرق این الجزایر کشته شده اند. به گزارش بیبیسی فارسی به نقل از خبرگزاری دولتی الجزایر، ملیت گروگانهای کشتهشده هنوز روشن نیست. پیکارجویان از روز چهارشنبه با حمله به این تاسیسات آن را در اختیار گرفته و دهها نفر، از جمله چندین شهروند غیر الجزایری را به گروگان گرفته بودند. عبدالرحمان نیجری، رهبر گروگانگیران، کمی پیش از حمله نهایی نیروهای امنیتی اعلام کرده بود که دولت باید میان مذاکره با گروگانگیران و یا مرگ گروگانها یک گزینه را انتخاب کند. او تهدید کرده بود که اگر نیروهای امنیتی الجزایر بخواهند به زور متوسل بشوند کل تاسیسات گاز توسط پیکارجویان منفجر خواهد شد. گروگانگیرها در بیانیهای اعلام کرده بودند که این حمله را برای تلافی حمله نیروهای نظامی فرانسه به گروههای اسلامگرا در مالی انجام دادهاند. |
«جایگاه روحانیت» در سیر اندیشه بازرگان Posted: 19 Jan 2013 07:05 AM PST حسن فرشتیان سابقاً تجاوزِ دولت و سیاست در دیانت، حالا تجاوز دیانت و روحانیت در سیاست
پیشگفتار زنده یاد مهندس مهدی بازرگان (۱۲۸۶-۱۳۷۳) را می توان پدر نوگرایی دینی در ایران معاصر دانست. جریانات و سازمانهای فکری و سیاسی تحول خواه دینی در بیش از نیم قرن اخیر ایران، به شیوهای یا مستقیما و یا با واسطه از اندیشههای نوگرایانه وی تاثیر پذیرفته اند. یکی از دغدغههای جریانات نوگرایی دینی، جایگاه «نهاد روحانیت در پهنای سیاست و جامعه» بوده و است. هدف این نوشتار، بررسی سیر تحول اندیشه و گفتمان مهندس بازرگان در زمینه «جایگاه نهاد روحانیت در پهنای سیاست» می باشد. این سیر تحول، بنوبه خود، ناشی از تحول نگرش و تجربه وی در زمینه «حکومت دینی» می باشد. نگاه بازرگان با تاکید بر نقش مذهب در جامعه و با مطالعه «مذهب در اروپا» و تاکید بر ویژگیهای راه انبیا و هدایت و راهنمایی آنان در «راه طی شده» آغاز می شود و سرانجام در «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» واپسین دیدگاه خویش را بیان می کند. البته در هر دوی این تحولات (در زمینه روحانیت و در زمینه حکومت دینی)، تجربههای شخصی وی نیز، بیتردید، نقش بسزایی داشته است. در اولین گفتمان هایی که بازرگان در مورد روحانیت دارد (۱۳۲۰)، وی به عنوان مدافع روحانیت، دیگران را مخاطب قرار می دهد و به دفاع از جایگاه دین و روحانیت می پردازد. در این مرحله، مخاطبش «دیگران» هستند. اما پس از دو دهه، با توجه به ناکارآمدیها و ضعف هاییکه در نهاد روحانیت مشاهده می کند، اینبار در گفتمان دوم خویش (۱۳۴۰)، روحانیت را مستقیم مورد خطاب قرار می دهد و برای بهروزی و بهبودی وضعیت این نهاد، مشفقانه راهکارهایی اصلاح طلبانه نشان می دهد. سرانجام در گفتمان سوم (۱۳۵۹) باری دیگر جامعه را مخاطب قرار می دهد تا نقد و گلایههای خویش را از این نهاد (به ویژه در بستر تجربه انقلاب ۵۷) به جامعه منتقل کند. برای روشن شدن چرایی و چگونگی شکل گیری این گفتمان ها، در آغاز بررسی هر کدام از این سه گفتمان، اشارهای مختصر به «بستر پیدایش آن» کرده و سپس «گزارههای غالب آن گفتمان» را طرح کرده و نمونه هایی از آن گفتمان ارایه می شود. نیاز به دین در اجتماع و نقش مثبت روحانیت (سالهای ۱۳۳۰-۱۳۲۰) «زنده و تازه بودن یاد جنبش مشروطه و نقش روحانیت در آن»، «اوجگیری تفکرات مادیگری و مارکسیستی»، «جریان اندیشههای ضد دینی»، «جریان ضدیت با روحانیت»، «تجربه شخصی بازرگان از سفر به فرانسه»، «مشاهدات شخصی وی از نقش کلیسا و مسیحیت در غرب» و... «نیاز به دین در اجتماع و نقش مثبت روحانیت»، «رنگ دینی جنبش مشروطه»، «تاکید بر نقش محوری روحانیت در جنبش مشروطه»، «سازگاری علم و دین»، «جایگاه روحانیت بمثابه مرجعیت و پناهگاه مردم»، «نقد توهین به جایگاه دین و روحانیت»، «تعریف حکومت اسلامی بمثابه حکومت علم و عدل و صلاحیت» و... نخستین نوشتههای بازرگان در باره جایگاه اجتماعی دین و به پیروی از آن در باره نقش روحانیت در جامعه و سیاست، به اولین سالهای بازگشت وی از فرانسه، باز می گردد. در آن زمان، نسبت به کارکرد مثبت یا منفی روحانیون در جنبش مشروطه و پس از آن، دیدگاههای متفاوتی وجود داشت. بازرگان از نقش روحانیون در آن جنبش با عظمت و احترام یاد می کند: «جنبش آزادی خواهى و تجددطلبى اخیر ایران یعنى انقلاب مشروطه با پیشوایى و همراهى یک مشت روحانیون روشنفکر تهران و نجف و با حرکت و حرارت و فداکاری هاى فراوان توده هاى متدین بازار و محلات در تهران و ولایات [...] انجام گرفت و کاملاً رنگ دینى داشته است».[۱] بازرگان به این بسنده نمی کند که برای روحانیون در جنبش مشروطه فقط نقش مثبتی قایل باشد بلکه بگونهای برای آنان نقش تعیین کننده و زمینه سازی را قایل می شود که بدون حضور آنان، پیروزی بر استبداد شاهی ممکن نبود: «به شهادت تاریخ نویسانى که بعضى متدین و برخى معاند می باشند، اگر غیرت مسلمانى و وحدت دینى در میان مردم نبود و وسایل اجتماعى و تبلیغاتى نیرومندى مانند مساجد و منابر و مجالس روضه و وعظ وجود نداشت و روحانیت مقام مرجعیت و پناهگاهى نمی داشت، ممکن نبود نیروى ضعیف غیر متشکل عامى ملى، بر نیروى خونخوار استبداد غالب شود و در محیطى که زمینه سازى قبلى نشده، مونتسکیوها و ولترها و روسوها افکار مردم را روشن و افراد را مهیا ننموده بودند، چنین موفقیتى نصیب ملت گردد».[۲] در هنگامه مذهب ستیزی و افیون دانستن نقش مذهب و روحانیون، بازرگان با اشاره به احادیثی از قبیل «مجاری الامور[۳]» که اجراى امور و احکام را حواله می دهد به عالمان آشنا به احکام خدا و امینان بر حلال و حرام خدایی، توضیح می دهد که: «بدیهی است که امر امامت و زمامداری ملت از عهده هرکس و ناکس برنمی آید و خیلی شرایط و لوازم میخواهد. وظیفه شرعی و اجتماعی مردم نیز حکم می کند چشم و هوششان را باز کرده، صالحترین افراد را به لحاظ علم و تقوا و عمل و لیاقت و سابقه و سایر شرایط انتخاب نمایند. حکومت اسلامی بلاتردید حکومت علم و عدل و صلاحیت است. ولی انتخاب و اختیار با خود مردم، و عموم مردم اصولاً می باشد. کما آنکه در نزد ما هرکسی مرجع تقلید و زعیم شیعه نمی شود و شرایط و فضایلی لازم دارد؛ ولی بالاخره خود مردم عوام هستند که پس از تحقیق در اعلمیت و عدالت و غیره اختیار مرجع یا مقلد را می نمایند و هر عالمی که توجه بیشتر و عام به او شد، مرجع و زعیم شناخته می شود». البته بازرگان در ادامه کلام، توضیح می دهد که شکل حکومت، تابع متغیری از شرایط اجتماعی می باشد و اسلام مدل خاصی را پیشنهاد نکرده و انتخاب آن بر عهده عرف شهروندان می باشد: «اسلام در باره چگونگی اجتماع و مشاوره مردم و طرز انتخاب امام، مانند موارد دیگر، وارد در جزئیات و شکل کار نشده است. مصلحت هم نبوده است که بشود. اجرائیات و شکل حکومت و اداره اجتماع حالت متغیری داشته، برحسب ممکنات و مقتضیات تابع زمان و مکان است و به عهده عرف می باشد».[۴] با گسترش موج نا امیدی سیاسی و اعتقادی، و فرار از مذهب، جریان مذهب ستیزی نیز اوج می گیرد. جریان مذهب ستیز، خویش را در سنگر تجدد و نوگرایی پنهان می کند و پیشرفت غرب را ناشی از رویگرداندن غربیان از کلیسا و مذهب می داند. اینجاست که بازرگان جوان، به مثابه یک شاهد ناظر که تازه از فرنگ بازگشته است، تلاش می کند تا این تصویر مناقشه برانگیز را اصلاح و ترمیم کند[۵]: «همان طور که در میان ما صحبت از پیغمبر، امام، قرآن و قیامت بوده و هست، در اروپا نیز از این قبیل صحبتها وجود داشته و دارد؛ منتها به لباسی و به زبانی دیگر نکتهای که می خواهیم در قسمت اول بحث خود روشن نمائیم این است که برخلاف تصور اغلب مردم، یعنی برخلاف آنچه در سالهای اخیر بعضی تجددطلبان بیخبر انتشار داده اند، دین در اروپا به زوایای تاریک کلیساها رانده نشده و تمدن قرن بیستم آن را به صورت رسوم پوسیده در نیاورده است. در دوره هایی که ایران می خواست تازه جامه تمدن اروپایی به تن کند، اولین سفارش راهبران ما این بود که خداپرستی مانع ترقّی است و مذهب را اروپاییان مخالف روح تمدن می دانند! یعنی آنجا که قضایای ریاضی و اکتشافات طبیعی پرتو افکند، خدا و آخوند چون شبح هایی که فقط در تاریکی تجسم می نمایند، دیگر در اثر طلوع علم یک باره محو و نابود می شوند واقع امر کاملاً برخلاف این است. البته نمی گوییم اروپاییان تماماً مردمان مقدس دعاخوانی هستند؛ می گوییم در اروپا نیز خداپرستی سکه رایجی است»[۶]. در زمانه ایکه نقد توهین آمیز دین و روحانیت، نمایشی از تجددطلبی و پیشرفت خواهی بود، بازرگان، به دفاع از روحانیت، نسبت به القاب ناروا و توهین آمیزی که به آنان می شود واکنش نشان می دهد، و با توجه به اینکه دین ستیزان، به غرب «رفرانس» می دهند، او نیز از مشاهدات خویش از غرب می گوید: «در آنجا، یک نفر به عنوان پارازیت جامعه یا علمدار خرافات شناخته نمی شود؛ بلکه در آکادمی علوم فرانسه که مجمع زبدگان روشنفکر جامعه است، در کنار یک عده مورخ و نویسنده و فیزیسین و ژنرال و سیاستمدار، عدهای نیز روحانی صاحب کرسی هستند».[۷] دانشجوی جوان ایرانی در فرانسه، مهدی بازرگان، روزی در یکی از خیابانهای پاریس چشمش به اعلان بزرگی افتاد که مردم را برای شرکت در یک مجلس جشن و نمایش عمومی به نفع امور خیریه دعوت می کرد، و به خط درشت نوشته بود «ریاست مجلس با مارشال فرانشه دسپری (سرلشگرمعروف فرانسه) و کاردینال وردیه (اسقف شهر پاریس) می باشد...»، ناخودآگاه پیش خویش می اندیشد که: «آیا در ایران هیچ وقت امکان دارد مثلاً اسم سرلشگر عبدالله خان و حاجی آقا جمال را پهلوی هم بنویسند؟ و اگر کسی بگوید این دو نفرآقایان فلان روز باهم صحبت می کردند، کسی باور نخواهد کرد و سهل است که تیمسار سرلشگر برای خود توهین بزرگی نیز خواهد دانست!... در جامعه تربیت شده ایرانی، تظاهر به مسلمانی جرأت و جسارت فوق العاده می خواهد. اما در جامعه اروپایی، کاتولیک بودن وبرای نماز به کلیسا رفتن امر عادی است».[۸] نقد ناکارآمدی روحانیت و تشویق آنان به فعالیتهای اجتماعی- سیاسی (سالهای ۱۳۵۰- ۱۳۴۰) «نا رضایتی روحانیت از آنجه بر مشروطه رفت»، «نا امیدی و سرخوردگی روحانیت از حوادث ۱۵ خرداد ۴۲»، «دلسردی روحانیت از کنش سیاسی»، «خاموشی و بیتحرکی اکثر روحانیون»، «عدم مداخله روحانیت در سیاست»، «بسنده کردن علوم حوزوی در فقه و عبادات فردی»، «پاسخگو نبودن حوزه به نیازهای روز جوانان»، «خالی شدن مسجد از جوانان و از فعالیتهای اجتماعی»، «گلایه مند بودن جوانان از روحانیت و برعکس» و ... «روحانیت بمثابه ملجا و مرجع»، «رهبری علمی و اجتماعی روحانیت»، «انتظار از روحانیت برای پاسخگویی به نیازهای زمانه»، «پاسخگویی به مساله حکومت و اداره امت»، «ضرورت پاسخگویی فقه به حوادث واقعه»، «نیاز فقیهان و روحانیون به آشنایی با علوم روز»، «دولتی و وابسته نشدن روحانیون»، «جلوگیری از آلودگیهای مالی»، «دین اسلام، جامع سعادت دنیا و آخرت»، «اسلام جامع کلیه شئون مادی و معنوی زندگی»، «اسلام پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی»، «توجه روحانیون به اصول اعتقادی بجای غوطه ور شدن در فروع فقهی»، «نیاز به رسالههای علمیه، اجتماعیه، سیاسیه، در برابر رساله عملیه»، «تحرک مجتهدین در امور عام المنفعه اجتماعی»، «اجتهاد و تقلید بمثابه ابزاری برای پاسخگویی به نیازهای روز در سایه احکام اصولی دین» و... در مرحله میانی (بین گفتمان اول و سوم)، هنگامی که بازرگان با بیحرکتی روحانیون در صحنههای اجتماعی و سیاسی مواجه می شود تلاش می کند چونان ناصح مشفق و منتقد مصلحی به ریشه یابی ضعفهای نهاد روحانیت و کار کرد آن بپردازد. «جایگاه نهاد روحانیت» دغدغه روز نوگرایان دینی می شود. روحانیون خوش فکر به همراهی نوگرایان مسلمان، در پی چاره جویی بر می آیند، هر چند بدنه سنتی حوزه مقاومت می کند و اصلاحات را به سادگی بر نمی تابد. انتشار مجموعه مقالاتی دهگانه از علامه سید محمد حسین طباطبایی، آیت الله سید محمود طالقانی، آیت الله سید محمد حسینی بهشتی، آیت الله مرتضی مطهری، مهندس مهدی بازرگان و.... در کتابچهای تحت عنوان «بحثی در باره ی مرجعیت و روحانیت[۹]»، ثمره و میوه این دغدغههای اصلاح طلبانه است. بازرگان در نوشتار خویش برای این مجموعه، با عنوان «انتظارات مردم از مراجع»، تلاش می کند تا محترمانه و متواضعانه نقد خویش را از روحانیت واگویی کند: «نویسنده این مقاله می خواهد سخنگوی مردم تقلید کننده ایران و مخصوصاً جوانان مسلمان باشد. خود جوان نیست ولی در سن و شغل و شرایطی قرار دارد که شاید بتواند واسطه مابین دستهای به نام خواص که مراجع تقلید در میان آنها تعیین می شوند و دستهای موسوم به عوام که محتاج به تقلید هستند، قرار گیرد».[۱۰] در ذیل به سر فصلهای نقد وی اشاره می کنیم: بازرگان به عنوان کنشگری اجتماعی- سیاسی، در می یابد که روحانیون سخت مشغول کنکاش و تفقه در فقه عبادی و فردی دینداران می باشند. وی، این توجه زیاد به فقه عبادی فردی که مانع از رسیدگی به فقه اجتماعی می شود را به نقد می کشد: «یک سلسله معتقدات و عبادات در نزد خواص و عوام مقبولیت بلامعارض پیدا کرده، دولت و ملت و روحانیت روی آن توافق داشتند. مسئلهای که می ماند، این بود که مؤمنین تکالیف شرعی محدودی را خوب فراگرفته، بدون یک وجب پس و پیش! اجرا کنند تا مورد قبول خدا و ذخیره آن دنیا گردد. مثلا فرض بر این قرار گرفته بود که هرکس متدّین است و نماز خوان، باید مَدِ و گوشه و کنار اعمالش را صاف و صوف کرده، مبادا که بندگیاش معیوب شود. مسائل مربوط به: تکلیف، تقلید، طهارت، زیارت، صوم، صلات، وجوهاتِ واجبه و بریه و امثال ذلک، در حجرهها و رسالهها و منبرها مرتبا بحث و فحص می شد. عامی و عالم سعیشان بر این بود که هیچ احتیاط و احتمالی را در واجبات و محرّمات فرو گذار نکرده، به قدر سر سوزنی بلاتکلیف نماند. به این ترتیب فقه به معنای احکام عبادی و فردی، به خرج سایر موضوعات و منظورهای اسلامی، گسترش فوق العاده پیدا کرد و فقیه شدن از هدف اصلی ارضای حق و وظیفه اطاعت و اشاعه حقیقت، دور شد و جنبه حرفهای یافت».[۱۱] ناآگاهی روحانیون به امور اجتماعی و سیاسی، یکی از مهمترین دغدغههای مهندس بازرگان در زمینه روحانیت بود. وی این ناآگاهی را به عنوان یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه مطرح می کند و توضیح می دهد که: «چیزى که بعداً باعث تأسف و موجب خرابى مشروطیت شد، بى خبرى و جدایى دو دسته عاملین این نهضت می باشد. از یک طرف عده ی زیادى از پیشوایان دینى حاضر نبودند، (و حالا هم غالباً حاضر نیستند) از قالب خشکیده افکار قدیمى قدم بیرون گذارده، نظرى به خارج از محیط مصنوعى خود بیندازند و استشمامى از واقعیات و ضروریات دائم التغییر زندگى و پیشرفت هاى علوم بشرى نموده، آنها را در سایه آیات الهى، تصحیح و تطبیق کنند، و مفهوم واقعى اجتهاد و تقلید را که از سرمایه هاى بزرگ تشیع است و عبارت از توجه به حل مشکلات و مسایل روز در سایه احکام اصولى دین می باشد، اجرا نموده، مطالعه ی عمیق در امور اجتماعى و سیاسى دنیا و ایران بنمایند و همان طورکه در مسایل دین خود را بصیر و پیشوا می دانند، در امور عمومى ملت و مملکت نیز آگاه و پیشوا شوند. از طرف دیگر اروپارفته هاى متجددمآب نیز به صرف اطلاعات حضورى و معلومات سطحى خود اکتفا نموده، بدون توجه به دقایق و عوامل بیشمارى که همیشه در اداره ی اجتماعات بشرى وجود دارد و هر جامعه اى با مقتضیات و احتیاجات خاص خود باید اداره شود، به تقلید کودکانه رژیم هاى اروپایى و ترجمه ی ناقص قوانین آنها پرداخته نخواستند در اصول حکومت اسلامى و مبادى دینى، آزادى و عدالت و قضاوت که بسیار اساسى تر و در میان مردم مقبول تر و نافذتر می شد، دقیق شوند، میان این دو دسته که هریک مغرور به معلومات و نظریات خود بودند، به زودى اختلاف و مخالفت افتاد و مردم نیز سرگردان و دلسرد شدند».[۱۲] بازرگان توضیح می دهد که این «ناآگاهی» به مسایل روز سبب «ناتوانی» روحانیت در حاکمیت شد و در نتیجه، روحانیت چون در خویش توانایی تصدی امور حکومتی و مملکتی را ندید، ثمره پیروزی مشروطه را به دیگران واگذار کرد: «چون روحانیون و متدینین ما متأسفانه پا از حدود افکار و اشتغالات چندصد سال قبل فراتر نمی گذارند و در اجتماع و سیاست وارد نبودند و نیستند، از روى صداقت و صفا، مقامات و اختیارات را دو دستى به فلان الدولهها و سلطنهها و ملکها و عده اى از جوانان که هم سوابق دولتى داشتند و هم درس خوانده اروپا رفته بودند، تقدیم کردند».[۱۳] در پی نقد ناآگاهی روحانیون نسبت به مسایل اجتماعی، وی راه چاره را مجهز شدن آنان به دانشهای روز می داند. وی با انتقاد از شیوه علما در محدود ساختن علم به باب دین و آخرت، و محصور نمودن فقه در چهارچوب احکام عبادی فردی، به قرآن استناد می کند و میگوید که: «می بینیم که از یک طرف قرآن لازمه راه یابی و بینایی در آخرت را، بینش در این دنیا می شمارد،[۱۴] و نمی خواهد که ضمن بهره برداری از دادههای خدایی برای آخرت، بهره گیری از زندگی دنیا فراموش شود،[۱۵] و از طرف دیگر پیغمبر کسی را فقیه می شناسد که فقیه در همه چیز و آشنای به زمان باشد،[۱۶] و مغرور و منجمد در رشته خاص خود نشده، دائما از دانش دیگران بر علم خود بیفزاید[۱۷]».[۱۸] ابواب موجود فقه که مورد کنکاش و درس و تدریس فقیهان است، در بخش هایی از فقه که مربوط به عبادات فردی مکلفین است و گاه چندان کارایی ندارد، توقف طولانی کرده است و سخت فربه شده است، ولی از امور اجتماعی به سرعت و اختصار گذاشته است. بازرگان بر فربه شدن بخش عبادات فردی، و نحیف بودن و اختصار گوییهای در امور مورد نیاز اجتماعی، خرده می گیرد: «فقه و فقهای ما هزار باب در آب قلیل و کثیر فرو رفته نجاسات را تطهیر اندرتطهیر کرده اند، برای کوچکترین ریزه کاریهای وضو و تیمم، فرعها و بابها و کتابها نوشته اند، در امر روزه و حج ذره بین به غبارهائی که وارد حلق شود و پرگار و گونیا به دائره طواف دورِ بیت نهاده، راههای بطلان یا بهبود آنها را موشکافیها کرده اند و یا در تقسیم ارث و تعیین نصاب زکات پای ریاضیات و ترازو و مثقال را به میان آورده اند ولی دفاع و جهاد را به اختصار گذرانده اند، امر به معروف و نهی از منکر را از دو قرن پیش به این طرف (به قول آقای مطهری) از رسالههای عملیه خارج ساخته اند و بالاخره مسئله حکومت و سیاست یا اداره امت را که شامل و حاکم بر تمام مصالح دنیوی و اخروی است و گرداننده سایر امور می باشد، اصلاً وارد نشده اند (یا تقریبا وارد نشده اند)».[۱۹] وی پس از طرح ناتوانی دانش آموختگان حوزه در پاسخگویی به نیازهای زمانه، پیشنهاد می کند :«برای آنکه روحانیت و مرجعیت شیعه بتواند جواب گوی مسائل زمان و حلال مشکلات جهان باشد، چارهای جز توجه و بلکه تتبع و تبحر در کلیه علوم و شئون روز یا لااقل آشنایی با آنها ندارند. نگویید که فقه و اصول و مقدمات و سطوح و دروس خارجی علوم دینی، خود به قدری وسیع و غامض است که مجال برای ورود در موضوعات دیگر را نمی دهد. علم طب و هیئت و فلسفه و ریاضی و سایر علوم نیز که سابقاً هر یک حکم شاخه یا درختی را داشت و حالا جنگل هایی شده است که در حال توسعه و تکثیر دائم التزاید است، همین حال را دارند». برای راه حل مشکل وسعت و گستردگی علوم، وی دو پیشنهاد طرح می کند. پیشنهاد اول در زمینه بکارگیری شیوههای تحقیقاتی «متدولوژی» جدید و پیشرفته است، و پیشنهاد دوم مربوط به تخصصی شدن علوم دینی می باشد: «۱ تغییر روش و اتخاذ سبکهای جدید تعلیم و تمرین و تحقیق و تسریع عظیم در پیشروی. ۲ تقسیم کار و تحصیل توأم با تشکل، به طوری که امروز به جای یک دانشمند متبحر در تمام رشتههای فیزیک، هزاران دانشمند محقق ولی متخصص در شعبهای از شعب رشتههای فیزیک وجود دارد که به وسیله دانشگاه واحد یا سیستم علمی مرتبطی اداره می شوند و فیزیسین، به جای شخصیت طبیعی، احراز یک شخصیت حقوقی اعتباری کرده است».[۲۰] بازرگان اعتراف می کند که نمی توان انتظار داشت روحانیت، بیمزد و پاداش کار کند ولی از سویی دیگر، نقش «مزد» را به عنوان انگیزه کار دینی خطرناک می داند: «مردم از هر مقام و دسته انتظاراتی دارند. از پزشک درمانِ درد می خواهند، از کارگر زحمت و از کارمند خدمت و اداره مملکت. در مقابل به هر یک حقوقی و پاداشی می دهند که کم و بیش، متناسب با زحمات و اثر خدمات آنها است. از روحانیون و از مراجع تقلید انتظارات خیلی بیشتر و مشکل تر دارند و در مقابل، عوضِ خیلی کمتر و شاید هیچ می دهند. توقعات خود را روز به روز زیادتر هم می کنیم. این بیتناسبی و بیحسابی و بیانصافی، شاید از آن جهت باشد که طرف ما عنوان جانشینان و نمایندگی کسانی را دارند که شعارشان و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین[۲۱] بوده است... وقتی قرار باشد، در مقابل وظایف دینی و خدمات الهی حق الزحمه و پاداش گرفته شود اصل موضوع و شرط قضیه که خلوص و لِلّهی و بیغرضی است از بین می رود. ممکن است به عوض مفید بودن مضر هم بشود».[۲۲] بازرگان به نیکی معتقد است که دوصد گفته چون نیم کردار نیست و مردم از روحانیت انتظار حرکت و عمل دارند: «از جهت نظری و بحثی در تبلیغات به قدر کافی پیش رفته ایم و انجام می دهیم. این همه مسجد و منبر و مجلس و حدیث و کتاب و اجتماعات و سخن سرائی داریم. آنچه نداریم و نمی کنیم و خیلی باید به آن بپردازیم، مراحل تربیتی و عملی و اجتماعی تبلیغ است. اولاً: به تبعیت از حضرت که در آن روز چون خرما خورده بودند، به نصیحت فرزند پیرزن نپرداختند، باید بدانیم که تبلیغ از ایمان درونی و علاقه و عمل شخصی باید سرچشمه بگیرد و آنچه مزدی و حرفهای باشد، معلوم نیست فایده و اثر چندانی که خالی از ضرر باشد بدهد. ثانیاً: پیش از آنکه تابلو بزنیم و کارت دعوت پخش کنیم، اگر آن اصول و معانی را قبول داریم در خود بکار بندیم. خویشتن را تزکیه و اصلاح نماییم. افراد پاکیزه و مهربان بیکدیگر باشیم. در این صورت دیدار و رفتار ما صدبار گویاتر و رساتر از گفتارمان خواهد شد. نه آنکه مُبلغ منفی و آبرو برنده مذهب یا مسلکمان باشیم. حضرت صادق علیه السلام می فرمودند: برای ما زینت و آبرو باشید، نه باعث آبرو ریختن و سرزنش ما و اگر سایرین با زبانشان تبلیغ امر ما را می کنند، شما با عملتان این کار را بکنید. ثالثاً: همان طور که در صدر اسلام عمل شد و امروزه نیز می بینیم، که مثلاً مؤثرترین تبلیغ برای یک محصول داروئی، آماری است که از نتایج مثبت و شفابخش آن روی بیماران متعدد بدست آمده باشد، به جای تجزیه و تحلیلهای فلسفی و ارائه دلایل نظری بگذاریم مردم نتایج مفید و آثار مثبت مکتب ما را ببینند».[۲۳] وی تفاوت پیغمبر اسلام را با سایر مبلغین دینی، در این نکته می داند که پیامبر «خود مؤمن ، عامل ، مجری و مباشر بوده است».[۲۴] بازرگان با انتقاد از روحانیونی که رسالت اصلی خویش در امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کرده اند، به نقد دینداران و بویژه روحانیونی می پردازد که با فراموشی این اصل مهم، از نقد و نظارت قدرت نیز غافل ماندند: «مردم و روحانیت وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به معنای مراقبت در امر حکومت و اداره اجتماع را ترک کرده، از معرکه خود را کنار کشیدند. در حالی که در مغرب زمین عکس این جریان اتفاق افتاده است مسیحیتِ فارغ از شریعت از زمان بولس (سن پل) حساب خود را از دنیا جدا کرده، حکومت را واگذار به قیصر و به زمامداران نموده بود و بعداً دستگاه کلیسا و پاپ برای احراز قدرت و رقابت با حکومتها در سیاست دخالت نمودند و تشکیل یک نوع دولت دادند».[۲۵] همچنان که بازرگان می گوید «از امتیازها و افتخارهای شیعه اینست که از ابتدا در دوران ائمه اطهار (ع) و بعداً طی قرون متوالی غیبت، همیشه اقلیت مبارزی بوده است که به صِرف نام یا عنوان خلافت و سلطنت و به حکم زور و زر زیر بار خلفای غاصب و سلاطین و حکومتهای جابر نرفته است. علمدار حقیقت و خواهان عدالت بوده حق حکومت و فرض اطاعت را فقط برای صاحبان امری که منصوب از جانب خدا و رسول یا لااقل صاحب عدالت و تقوی و منتخب و مورد قبول مردم باشند می دانسته است و می داند.»[۲۶] بازرگان با اشاره به استقلال نسبی روحانیت در اکثر برهههای تاریخی، به نقد روحانیت وابسته و حکومتی و همراهان دستگاه جور و ستم می پردازد: «در دوران سلسلههای متشیع متعصب نیز مانند صفویه و قاجاریه باز هم روحانیت این استقلال و استعلای خود را نسبت به سلاطین وقت حفظ می کردند. بجز بعضی مقامات روحانی منصوب یا منسوبِ دربار و به استثنای دورههای اقتدار مخصوص شاه طهماسب و شاه عباس، سایر روحانیون تمکین و تقویت از سلاطین نمی کردند».[۲۷] «آن چیزی را که مردم هیچ انتظار ندارند و بزرگترین لطمه را به حیثیت و اساس دیانت می زند همین است که روحانیت را به جای ملجائیت و پشتیبانی و همصدائی ساکت یا احیاناً همگام یا جیره خوار مظاهر ظلم و فساد ببینند».[۲۸] بازرگان با اشاره به مبارزه منفی امامان شیعه و شیعیان سدههای اول با سلاطین جور، به انحراف روحانیت و سوء برداشت و تفسیر نامناسب آنان اشاره می کند که این مبارزه منفی را به معنای عدم مداخله در سیاست گرفته اند. در اینجا بازرگان، روحانیت را دعوت می کند به ورود و مداخله در سیاست، و هشدار می دهد که آنان نبایستی از وظایف اصلی خویش غافل مانده و فقط به مسایل فقهی و عبادی فردی بپردازند: «تشیع یا امامیون، بعد از حضرت علی (ع) به حق زیربار حکومتهای ناحق نرفت و خلفا را که عصمت و صلاحیت و مأموریت برای چنین مقام نداشتند و منتخب آزاد و مرضی مردم نبودند به رسمیت نشناختند. و چون امامان خود را بر مسند خلافت نمی دیدند، با حفظ آرزو و انتظار، در میان آنها عملاً حساب دیانت و سیاست تفکیک شد. روحانیت شیعه در اثر غفلت یا یأس، یکباره مسئله اداره امت را (ولو به مقیاس محدود) کنار گذارد و به شریعت و به مسائل نظری و فرعی پرداخت».[۲۹] نقد انحصاری کردن حکومت و سیاست برای دین و روحانیت (سالهای ۱۳۵۹ به بعد) «پیروزی انقلاب ۱۳۵۷»، «به قدرت رسیدن روحانیت»، «ولایت فراگیر روحانیت»، «جایگاه سیاسی و اختیارات ولایت فقیه»، «سیاسی شدن شدید روحانیت»، «طرح مساله مکتب و مکتبی بودن در برابر تخصص و کارآمدی»، «اولویت دادن به مکتبی بودن در تقسیم مسئولیتهای اجرایی»، «کنار گذاشتن منتقدین روحانیت و حکومت دینی از مناصب حکومتی و اجرایی»، «انحصار صلاحیت رهبری سیاسی و اجتماعی در روحانیت» و..... «بازخوانی تبیین مرز دین و سیاست»، «بازخوانی هدف انبیا و دین»، «نقد دخالت همه جانبه و حاکمیت وسیع روحانیت»، «نقد تحمیل نظارت فراگیر روحانیون در قوای سه گانه»، «نقد انحصاری کردن حکومت و سیاست برای روحانیت»، «نقد انحراف روحانیت و رهبری از شعار همه با هم، به شعار همه با من»، «نقد تندروی روحانیون» و... در بستر حوادث ماهها و سالهای اولیه پیروزی انقلاب ۵۷، روحانیون به عنوان پیروزمندان و رهبران انقلاب، صلاحیت انحصاری رهبری سیاسی و اجتماعی را در خویش می دیدند و سایرین به تدریج، یکی پس از دیگری، حذف و طرد می شدند. در چنین بستری هست که دعوت بازرگان از روحانیت برای دخالت در امور اجتماعی و سیاست، شکل معکوس و وارونهای بخود می گیرد. او که روزی از عدم مداخله روحانیت در مسایل سیاسی و اجتماعی، گلایه مند بود، اکنون در برابر تجربه انقلاب ۵۷، باری دیگر گلایه مند می شود، اما اینبار گلایه می کند از شدت مداخله آنان و انحصاری کردن امور توسط آنان، زیرا «از قضا سرکنگبین صفرا فزود». به همین دلیل، بازرگان بر این باور شد که پس از انقلاب، صورت مساله تفکیک دین و سیاست و تبیین مرزهای آن عوض شده است و بنابر این، شکل گفتمان هم عوض خواهد شد: «اگر دیگر، تفکیک دین و سیاست مطرح نیست، ولى مرز و چگونگى ارتباط و تداخل اینها مطرح هست و مسئله عکس شده است».[۳۰] هنگامیکه می داند از بابت طرح مساله مرز دین و سیاست، مورد نقد قرار خواهد گرفت که چرا به طرح این مساله پرداخته است، پاسخ را پیشاپیش آماده کرده است: «دفعه ی اول نیست، سال هاست که این دو موضوع مورد نظر و علاقه ما بوده و از زمانى است که صحبت تفکیک دین و سیاست و کناره گیرى اکثریت روحانیت بود».[۳۱] در برابر شعار «یکی بودن سیاست و دیانت»، که بهانهای برای انحصاری کردن مشروعیت حکومت توسط نهادهای دینی (روحانیت) بود، بازرگان به نقد شعار «ادغام دین و سیاست» می پردازد. البته وی توضیح می دهد که نقد وی متوجه چه تعریفی از ادغام دین و سیاست می باشد. با این توضیح، وی در حقیقت از «ادغام دین و حکومت» انتقاد می کند نه از «ادغام دین و سیاست»، بلکه تاکید بر «سیاست دینی» دارد ولی «ناقد حکومت دینی» می باشد: «آنچه مورد نظر است، حکومت و نظامی می باشد که در آن کلاَ یا جزئاً حکومت و دیانت را به یک منظور و معنی دانسته، معتقد باشند که تمام اصول و قوانین و مقررات مورد نیاز جامعه و حکومت در دین آمده و بر طبق آنها باید عمل شود. علاوه بر آن، حکومت موظف به تعلیم و تبلیغ و تحمیل دین می باشد و باید مراقب و مجری آن در میان مردم و صادرکننده آن به بلاد کفر باشد. ضمناً روحانیت است که باید مسئول و مأمور حکومت باشد».[۳۲] با این توضیح، وی به نقد کارکرد سیاسی روحانیت درپس از پیروزی انقلاب می پردازد و خواهان مداخله حداقلی روحانیت در امور حکومتی و سیاسی می شود. بازرگان که تا چندی پیش، تلاش می کرد روحانیت را تشویق به مداخله در امور اجتماعی و سیاسی بکند، و واکنش مثبتی دریافت نمی کرد، ناگهان در فردای پیروزی انقلاب، شگفت زده، لبیک متدینین و روحانیون را شنید، اما هنوز باور نمی کرد. قدرت گرفتن روحانیت و بر مصدر نشستن آنان، مورد گمان و انتظار وی نبود. وی اذعان می دارد که «حقیقت امر این است که مردم توجه و انتظار نداشته و قصد حاکمیت روحانیت را باور نمی کردند» و سپس توضیح می دهد که این ناباوری سبب شد که مردم علایم و نشانه هایی مثل اعلامیه ماه رمضان سال ۱۳۵۷ آیت الله خمینی که وی با اشاره به نهضت ۱۵ خرداد ۴۲، نهضت را اسلامی و رهبری را متعلق به روحانیت دانسته و سهم روحانیت را برجسته کرده بود، را نادیده بگیرند.[۳۳] وی از تندروی روحانیت در قبضه کردن اهرمهای قدرت گلایه می کند: «روحانیت ایران که در ملی شدن نفت و نهضت مقاومت و جبهه ملی سهم نسبتا ضعیف بلحاظ نفرات و شخصیتها داشت، در نهضت روحانیت سالهای ۴۰ جمع قابل ملاحظهای را در سطوح متوسط و جوان و در سایه رهبری آیت الله خمینی وارد میدان نمود. ولی هنوز قشرهای زیادی از آنها حالت بیطرف یا بیاثر و احیانا مخالف را حفظ کرده بودند که با نزدیک شدن پیروزی و پس از آن افراد کثیری به انقلاب پیوسته داوطلب خدمات و عهده دار مشاغل حساسی گشتند. و ضعف یا عدم سابقه خود در مبارزه را با افراط در تظاهرات و دوآتشه شدنها جبران می نمودند».[۳۴] بازرگان تصریح می کند که روحانیون قدم به قدم پیش آمده و سنگرها را می گرفتند، روحانیون اصرار داشتند که نه تنها در مجلس، بلکه در هر سه قوه مقننه و مجریه و قضاییه بایستی نظارت کامل داشته باشند. وی در این زمینه استناد می کند به مطلبی که در ۲۹ آبان ماه ۱۳۵۹ دکتر بهشتی رییس دیوان عالی کشور و رهبر حزب جمهوری اسلامی ضمن سخنرانی در مسجد امام خمینی بصورت عامتر و آمرانه تر بیان داشته است و به صراحت گفته است: «روحانیت آگاه متعهد حداقل در حد نظارت همه جانبه تمام عیار بعنوان معتمدان ملت در جریان کارهای کشور برای همیشه نظارت خواهد کرد. کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتهای خرد و کلان را قبول بکنند که با این نظارت مزاجشان سازگار باشد. آنهاییکه این نظارت را نمی توانند تحمل کنند لطفا جایشان را بکسانی بدهند که از این نظارت صمیمانه استقبال می کنند».[۳۵] در یادداشتهای این برهه، بازرگان، به نوشتههای سابق همدل سابق خویش (آیت الله بهشتی) استناد می کند که دو دهه قبل از آن، با هم همدلانه، دغدغههای مشترک خویش را در کتاب «بحثی در باره مرجعیت و روحانیت»، به اشتراک گذاشته بودند. در آن کتاب، بهشتی به صراحت به نفی و نقد امتیازات طبقات روحانیت پرداخته بود. دو دهه پس از آن، بازرگان، همان نوشتهها را به یاد رقیب خویش می آورد و برای اثبات حقانیت دیدگاه خویش، بدانها استناد می کند.[۳۶] نگرش انتقادی وی به مداخله حداکثری روحانیت، ناشی از تجربه سالهای اول انقلاب ۵۷ از یکسو، و بازنگری و بازخوانی باورهای اعتقادی و سیاسی خود وی، از سویی دیگر، می باشد. در این واپسین بازخوانی، وی هدف دین و پیامبران را خلاصه می کند در دو نکته: «انقلاب عظیم فراگیر علیه خود محوری انسانها، برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهان ها» و «اعلام دنیای آینده جاودان بینهایت بزرگتراز دنیای فعلی».[۳۷] لذا حوزه پیام خدا و پیام آوران او (و به تبع آن، حوزه مفسران رسمی دین و مدعیان نیابت ولایت الاهی) را در جایی می داند که دید و دانش انسان، ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر باشد «وگرنه گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن هست، چه تناسب و ضرورت می تواند داشته باشد؟».[۳۸] وی راه و رسم زندگی را از اموری می داند که بشر ذاتا و فطرتا قادر به درک آن است و سپس نتیجه می گیرد که «از این رو نیازی نبوده است که خداوند و فرستادگان او، راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند، خصوصاً که سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مسائل و مشکلات، جزئی از برنامه آدمی برای رشد و کمال و تقرب او به خداوند است».[۳۹] بدیهی است هنگامیکه، مساله چگونگی حکومت، از حوزه صلاحیت دین خارج شد، حوزه مداخله دین، نیز محدود خواهد شد و سپس در نتیجه، حوزه مداخله روحانیت نیز به عنوان تابعی از آن، محدودتر خواهد شد. مهندس بازرگان از دانش دانشگاهی خویش بهره می برد تا نقد خویش از کارکرد رهبران روحانی انقلاب از تبدیل شعار «همه با هم» به «همه با من»، را به زبانی علمی بیان کند. وی گامهای اولیه و حرکت اول انقلاب را حرکت رو به مرکز می دانست (Centripète ) که همه در تلاش برای وحدت بودند، اما پس از پیروزی، حرکت دوم آغاز می شود که حرکتی است فرار از وحدت و گریز از مرکز (Centrifug). در حرکت اول، رهبری و روحانیت همه را به وحدت فرا می خواند و در حرکت دوم، شعار وحدت، از «همه با هم»، تبدیل می شود به «همه با من». بازرگان «دخالت قاطع و حاکمیت وسیع روحانیت» را از دستاوردهای این حرکت دوم انقلاب می داند: «این امر در فاز اول و در شعارها و خواستههای مردم حضور نداشت. یا ظهور آشکار و عام نداشته در مصاحبههای پاریس امام و در مشارکتهای گذشته رجال مبارز روحانیت و در انتصاب و ابتدای دولت موقت، خلاف آن اعلام می گردید».[۴۰] بازرگان با اشاره به سرنوشت جوانان و گروهها و احزابی که در جریان حرکت دوم انقلاب نقش داشتند و سرانجام خود نیز قربانی آن ماشین سرکوب گشتند، توضیح می دهد که از میان فاتحین، روحانیت، پیروز اصلی آن حرکت شد: «روحانیت را باید یگانه قهرمان مستقر مسلط حرکت دوم انقلاب بدانیم».[۴۱] بازرگان نتیجه گیری می کند که آنچه در وضع حاضر مسلم است «پیروز و فاتح بودن روحانیت است». وی زیرکانه از آینده بینی اجتناب می کند و آن را کار خدا می داند، اما کنایهای می زند که می توانست نهیبی باشد بر ساحل نشینان ساحل امن قدرت، و برج نشینان کاخهای برافراشته قدرت. وی کنایه می زند به آنانی که تالار قصرشان را با کاغذ دیواری هایی منقوش به رنگ «زهد و دینداری» تزیین کرده اند، کنایه می زند با اشاره به گفتاری از پیامبر خدا که «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»[۴۲] (حکومت با وجود کفر و در نظام کافرانه می تواند برقرار بماند ولی با جور و ستم و در یک نظام ستمگر دوام نخواهد داشت). بازرگان در گفتمان آغازین خویش (به هنگام هجوم افکار ضد دینی و در دفاع از جایگاه دین و روحانیت) با مردم سخن گفت. در گفتمان دوم خویش، روحانیت را مخاطب قرار داد تا نقد و اصلاحات خویش را به گوش آنان برساند. و در واپسین گفتمان خویش، باری دیگر (مثل اولین گفتمان)، مردم را مخاطب قرار داد، گویا اینبار می خواست جامعه و تاریخ را به داوری فراخواند. سیر تحول اندیشه بازرگان در باره جایگاه «روحانیت در پهنای سیاست» را می توان در جملهای خردمندانه و دلسوزانه از آن مرحوم خلاصه کرد: «سابقاً تجاوزِ دولت و سیاست در دیانت، حالا تجاوز دیانت و روحانیت در سیاست».[۴۳] --------------------------------- [۲] مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۴۲. [۳] حدیث امام حسین (ع) از علی ابن ابیطالب (ع): «مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه». [۴] مجموعه آثار ۲، بعثت و ایدئولوژی، ۱۳۴۳، ص ۳۵۲. [۵] پر واضح است که مشاهدات زنده یاد مهندس بازرگان از غرب، مربوط به حدود هشتاد سال پیش از این بوده است و هم اکنون، پاشنه درب بدان روالی که یک قرن پیش بود نمی چرخد. [۶] مجموعه آثار ۸، مذهب در اروپا، ۱۳۲۱، ص ۲۲. [۷] مجموعه آثار ۸، مذهب در اروپا، ۱۳۲۱، ص ۲۴. [۸] مجموعه آثار ۸، مذهب در اروپا، ۱۳۲۱، ص ۲۴. [۹] مهندس بازرگان در یادداشتهای آن دوران می نویسد که روزنامه کیهان خبری داشت که کتاب «مرجعیت و روحانیت» جزو کتابهای برگزیده سال انتخاب شده است. مجموعه آثار ۳، صحبت هایی با خانواده از زندان، ۷ خرداد ۱۳۴۲، ص ۱۵۸. [۱۰] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۱. [۱۱] مجموعه آثار۱۱، منابع فقه، فقه، فقیه ۱۳۴۹، ص ۱۳۹. [۱۲] مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۴۲. [۱۳] مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۶۳. [۱۴] اسراء ۷۲ : و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی (هرکس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور خواهد بود). [۱۵] قصص ۷۷: و لاتنس نصیبک من الدنیا (و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن). [۱۶] حدیث نبوی: الفقیه کل فقیه من کان عارفا بزمانه (فقیه، به تمام معنی، کسی است که آگاه به زمان خویش باشد). [۱۷] حدیث نبوی: افقه الناس من اضاف علم غیره الی علم نفسه. [۱۸] مجموعه آثار۱۱، منابع فقه، فقه، فقیه ۱۳۴۹، ص ۱۴۱. [۱۹] مجموعه آثار ۸، مرز میان دین و سیاست ۱۳۴۱، ص ۳۷۷. [۲۰] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۸. [۲۱] شعراء ۱۰۹: (من در برابر هدایت کردن شما، مزدی نمی طلبم. مزدم تنها بر عهده پروردگار جهانیان است). [۲۲] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۳. [۲۳] مجموعه آثار ۲، تبلیغ پیامبر، ۱۳۴۲، ص ۲۳۹. [۲۴] مجموعه آثار ۲، تبلیغ پیامبر، ۱۳۴۲، ص ۲۳۸. [۲۵] مجموعه آثار ۸، سرّ عقب افتادگی ملل مسلمان، ۱۳۲۹، ص ۲۶۵. [۲۶] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۹. [۲۷] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۹۰. [۲۸] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۹۱. [۲۹] مجموعه آثار ۸، دین و تمدن، ۱۳۵۰، ص ۳۴۳. [۳۰] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۲۹۶. [۳۱] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۲۹۶. [۳۲] بازرگان مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ۱۳۷۱، ص ۸۲. در این نوشتار برای استناد به صفحات این کتاب، از استنادات موجود در مقاله «آیا بازرگان در آراء و عقاید خود تجدید نظر کرد!؟ ح- شیرزاد»، منتشره در سایت « بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان» استفاده شده است: http://www.bazargan.com [۳۳] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۱۱۶. [۳۴] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۸۸. [۳۵] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۱۲۰-۱۲۱. [۳۶] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۳۰۸-۳۰۹. [۳۷] بازرگان مهدی، آخرت و خدا....، ۱۳۷۱، ص ۳۷. [۳۸] بازرگان مهدی، آخرت و خدا...، ۱۳۷۱، ص ۳۸. [۳۹] بازرگان مهدی، آخرت و خدا....، ۱۳۷۱، ص ۳۸. [۴۰] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۱۱۶. [۴۱] بازرگان مهدی، انقلاب ایران ....، ۱۳۶۳، ص ۱۸۶. [۴۲] بازرگان مهدی، انقلاب ایران ....، ۱۳۶۳، ص ۱۸۹. [۴۳] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۳۰۷. نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
|
دبیر کانون سنگ ایران: 15 هزار نفر در صنعت سنگ تعدیل شدند/ حرکتی برای حل مشکلات نمی شود Posted: 19 Jan 2013 06:55 AM PST جرس: دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران از تعدیل 15 هزار نفر نیرو در صنعت سنگ خبر داد. به گزارش مهر، خداداد غیاثوند از روند تعدیل نیرو در صنعت سنگ ابراز نگرانی کرد و اظهار داشت: تاکنون نزدیک به 15 هزار نفر نیرو در این صنعت تعدیل شده است. وی علت تعدیل نیرو در این صنعت را مشکلات متعدد پیش روی تولید دانست و بیان داشت: انرژی، حمل و نقل و حقوق و دستمزد و ... همه از جمله موارد مرتبط با تولید هستند که با افزایش قیمت آنها حاشیه سود تولید کاهش و حتی برخی واحدهای تولیدی وارد ضرر شده اند و همین امر موجب تعدیل نیرو در این صنعت شده است. دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران با بیان اینکه از تعداد افراد تعدیل شده در صنعت سنگ کشور نزدیک به هزار نفر در استان لرستان بوده است، عنوان کرد: با توجه به مدیریت صورت گرفته توسط واحدهای تولیدی سنگ لرستان این استان کمتر به سمت تعدیل نیروی انسانی خود رفته است. وی ادامه داد: عدم تزریق نقدینگی یکی از دهها مشکل واحدهای سنگ بری در کشور محسوب می شود. دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران با تاکید بر اینکه باید برای رفع مشکلات واحدهای فعال در این صنعت چاره اندیشی جدی صورت گیرد، گفت: این در حالی است که شاهد هیچ گونه حرکتی در راستای رفع مشکلات پیش روی تولید نیستیم. وی به وضعیت واحدهای سنگ بری در کشور اشاره کرد و گفت: در حال حاضر بیش از 10 درصد واحدهای سنگ بری کشور نیز غیر فعال و تعطیل است. غیاثوند تصریح کرد: از سایر واحدهای سنگ بری کشور نیز 65 درصد فعال و مابقی به اندازه ظرفیت خود تولید ندارند. دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران اشتغالزایی ایجاد شده در واحدهای سنگ بری لرستان را حدود هشت هزار نفر ذکر کرد و بیان داشت: این میزان اشتغالزایی معادل 38 درصد اشتغال ایجاد شده در بخش صنعت استان لرستان است و همین امر ضرورت صیانت از نیروی کار در این بخش را ضروری ساخته است. وی ادامه داد: با احتساب بخش حمل و نقل در این زمینه بیش از 17 هزار نفر به صورت مستقیم و غیر مستقیم از صنعت سنگ در لرستان ارتزاق می کنند که با توجه به نرخ بالای بیکاری در لرستان در نوع خود رقم قابل توجهی است. بنابر این گزارش استان لرستان با توجه به منابع غنی سنگ به خصوص سنگهای تزئینی و نما در منطقه، در زمینه سرمایهگذاری در راستای فرآوری انواع سنگهای تزئینی، ساختمانی و مواد کانی غیرفلزی استانی مستعد است. بیشتر معادن استان لرستان به سنگهای نما و تزئینی اختصاص دارد به طوریکه با داشتن حدود یک چهارم ذخایر سنگهای تزئینی کشور حائز رتبه اول در این زمینه است. تولیدات سنگ لرستان 22 درصد تولیدات کشور و سه درصد تولید جهانی است. از انواع معادن این استان می توان به سنگ گچ، سنگ آهک، سنگ چینی، فروسیلیس، فلدسپات، تالک، نمک و سنگ لاشه پالون اشاره کرد. هم اکنون لرستان بعد از اصفهان به لحاظ میزان استخراج سنگ در رتبه دوم قرار دارد و سالانه حدود سه میلیون تن انواع سنگ تزئینی و ساختمانی از معادن این استان استخراج می شود که بخشی از آن در استان، بخشی در بازارهای داخلی و حدود 200 هزار تن آن در بازارهای کشورهای حوزه خلیج فارس، اروپا و کشورهای آسیای جنوب شرق مصرف می شود. |
صندوق بینالمللی پول: رکود اقتصادی و تورم بیش از پیشبینیها است Posted: 19 Jan 2013 06:55 AM PST جرس: صندوق بینالمللی پول گفته است رکود اقتصادی و میزان تورم بیش از آن چیزی است که در گزارش قبلی صندوق بینالمللی پول پیشبینی شده است. این نهاد جهانی میگوید قصد دارد برای بررسی وضعیت اقتصاد ایران و تاثیر تحریمها نمایندهای به تهران بفرستد. به گزارش بی.بی.سی فارسی به نقل از خبرگزاری رویترز، یکی از مقامهای صندوق بینالملی پول گزارش داده است که این سفر قرار است در شش ماه نخست سال ۲۰۱۳ میلادی انجام شود. صندوق بینالمللی پول مهرماه امسال در کلیک گزارش سالانه چشمانداز اقتصادی جهان، رشد اقتصادی ایران را منفی ارزیابی و اعلام کرد تورم در سال ۲۰۱۲ در ایران به ۲۵ درصد خواهد رسید. نرخ رشد اقتصادی ایران در این گزارش منفی ۹ دهم درصد پیشبینی شده بود. مسعود احمد، رئیس بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در صندوق بینالمللی پول میگوید گزارش اخیر این موسسه، قبل از کاهش شدید ارزش ریال و نوسانهای قیمت ارز تهیه شده و باید بازنگری شود. به گفته آقای احمد، با توجه به افت ارزش ریال "انتظار میرود دادهها و آمار جدید از ایران نشان دهنده تغییرات جدی نسبت به گزارش قبلی صندوق بینالمللی پول باشد". در کلیک تازهترین آمار، بانک مرکزی ایران نرخ تورم را در ۱۲ ماه منتهی به آذرماه سال ۱۳۹۱ نسبت به همان دوره در سال قبل، ۲۷.۴ درصد اعلام کرد؛ به این معنی که قیمت کالاها و خدمات در آذرماه امسال نسبت به سال گذشته حدود ۲۷ درصد بیشتر شده است. اما بسیاری از منتقدان اقتصادی میگویند افزایش سطح قیمت ها بیش از میزان تورمی است که بانک مرکزی ایران اعلام میکند. |
نامه ۳۷۸ روزنامه نگار، فعال سیاسی و مدنی به دادستان تهران: مرخصی حق عماد بهاور است Posted: 19 Jan 2013 05:51 AM PST جرس: ۳۷۸ نفر از روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و فعالان مدنی در نامه ای به دادستان تهران ضمن اعتراض به عدم ارائه مرخصی به عماد بهاور خواسته اند تا هر چه سریع تر با درخواست مرخصی او موافقت شود.
در این نامه تاکید شده است: عماد بهاور – جوانی که به اخلاق نیکو و فضل و شرافت شناخته میشود – پس از تایید حکم ناعادلانه ۱۰ سال زندانش توسط دادگاه تجدید نظر، امید خود را به دادرسی عادلانه از دست نداد و پیرو مشی سیاسی اصلاحجویانه، معتدل و قانونمدارانهاش تقاضای اعاده دادرسی کرد، اما تا کنون تلاشهایش برای این هدف بیثمر مانده است.
|
دلنوشته جمعی از دوستان دلیرثانی در سومین سال بازداشت Posted: 19 Jan 2013 05:51 AM PST جرس: جمعی از دوستان امیرخسرو دلیرثانی با انتشار دلنوشته ای به مناسبت سومین سال بازداشت او، آرزو کرده اند "صبح آزادی" برسد. به گزارش جرس، در این دلنوشته آمده است: نامه هایی که در این مدت نوشته ای ، گواهی بر عزم راسخت در پیگیری راهی است که می دانی علیرغم هزینه ای که بر تو و خانواده ات تحمیل کرده اما پایان روشنی را نوید میدهد که در آن هیچ کودکی - همچون پسرت ، عرفان - در آرزوی در آغوش گرفتن پدرش در نخستین روز مدرسه اش نباشد.
سه سال می گذرد از آن شب سرد زمستانی که دست سرد بیداد تو را از ما جدا کرد ؛ تو به پشت میله های فولادین اوین رفتی و ما زندانی دلتنگی و تنهایی شدیم ؛ تو به جمع آزادگان در بند پیوستی و ما اسیر غم دوری و فراق گشتیم ؛ تو استوار ماندی و ما زیر بار این جفا خم شدیم ؛ ما ماندیم و حدیث هجران و ستمی که به ناحق بر تو روا داشته شد.
|
زیان انباشته در انتظار دولت بعدی Posted: 19 Jan 2013 04:35 AM PST جرس: بیش از یك ماه و نیم از وعده دولت برای ارسال لایحه بودجه سال 92 كل كشور می گذرد، با این حال هنوز خبری از آخرین بودجه دولت دهم نیست.
اصلاحات بزرگ اقتصادی كه محمود احمدی نژاد از دو سال پیش آغاز كرد و به هدفمندی یارانه ها معروف شد،بر تاخیر بودجه های سنواتی افزوده است.تا پیش از هدفمندی یارانه ها چنین به نظر می رسید كه دلیل تاخیر در ارایه بودجه به هنگام به مجلس،افزایش منابع بودجه جاری و حجم مصوبات سفرهای استانی است.اما با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها بودجه فربهتر شده و به تاخیرهای آن افزوده شده است.
بودجه 92 آخرین برنامه ریزی دولت برای اقتصاد ایران است.پرونده برنامه ریزی دولت دهم با این بودجه بسته خواهد شد.محمود احمدی نژاد در این بودجه هرچه بكارد،دولت بعدی باید درو كند.هرچند كه ظاهرا محمود احمدی نژاد هیچ علاقه ای به پایان یافتن دوران ریاست جمهوری خود ندارد،اما واقعیتی است كه كمتر از 200 روز به پایان دولت دهم باقی است.با این حال دولت در تلاش برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه هاست.برنامه ای كه هنوز اجرا نشده حاشیه های بسیاری به دنبال داشته است.
|
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |