جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


دیانت و حکومت

Posted: 19 Jan 2013 08:28 AM PST

مهدی بازرگان
هر قدر از انقلاب مى‏گذرد به‌صورت حادترى مسئله حاکمیت و اقتدار روحانیت تحت عنوان ولایت فقیه در کشورمان مطرح است  

دست نوشته سخنرانی «» مهندس مهدی بازرگان

دست نوشته سخنرانی مهندس بازرگان تحت عنوان دیانت و حکومت برای اولین بار (بنقل از میزان)منتشر می‌شود.

مهندس مهدی بازرگان که در این سخنرانی اشاره می‌کند که آنچه از آیات قرآن استخراج می‌شود این است که حتی خدا و پیغمبر نیز در کار حکومت مردم دخالتی ندارند و هیچ مفهمومی از حکومت اسلامی بجز دموکراسی و حکومت مردم بر مردم پذیرفته نیست.

توضیح : این سخنرانی در تاریخ دهم آبان ۱۳۶۳ درسمینار سرگذشت و سرنوشت روحانیت که توسط انجمن اسلامی مهندسین ایراد شده است و پیش زمینه بیانیه‌ای بود که چهار سال بعد از آن در نقد ولایت فقیه توسط نهضت آزادی ایران منتشر شد.متن کامل این دست نوشته‌ که برای اولین بار توسط سایت «میزان خبر» منتشر شده به شرح زیر است:


بسمه تعالى

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ.» [۱]
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ.» [۲]
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا.» [۳]
«وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ.» [۴]
«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ فِی‌مَا‌آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ‌الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ.» [۵]
«ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ.» [۶]

موضوع اصلى سمینار، سرگذشت و سرنوشت روحانیت است چون یکى از کار‌ها و انفعالات روحانیت در عمل و بر طبق وظیفه‏اى که مامور یا مدعى آن هستند حکومت است و حکومت را به نام دیانت اعمال یا اعلام می‌نمایند. روحانیت با حکومت و حاکمیت سرشته شده است. نه سرگذشت روحانیت از حاکمیت و قدرت قابل تفکیک می‌باشد و نه سرنوشت آن. من به‌جاى آنکه عنوان سخنرانى را سرگذشت و سرنوشت روحانیت در رابطه با قدرت و حاکمیت بگذارم به منظور تقیه و عدم سوء تعبیر، روحانیت را راضى کنیم و فقط روحانیت را خواستیم از دریچهٔ حکومت نگاه کرده، رابطهٔ دیانت و حکومت را در گذشته و حال و آینده بررسى نماییم. چه سرگذشت روحانیت و چه سرنوشت آینده آن ارتباط مستقیم با حکومت و حاکمیت و قدرت دارد. به‌علاوه، روحانیت اگر در امر حکومت دخالت کرده است به اعتبار مجرى احکام دین و جانشینى پیغمبر بودن آن‌ها بوده است.

بنابراین من فکر کردم با طرح مسئله حکومت و قدرت، از این زاویه سرگذشت و سرنوشت روحانیت را مورد بررسى قرار دهیم خصوصاً که در این ایام (از جمله سمینار ولایت فقیه در دانشگاه تهران) و هر قدر از انقلاب مى‏گذرد به‌صورت حادترى مسئله حاکمیت و اقتدار روحانیت تحت عنوان ولایت فقیه در کشورمان مطرح است و تحوّل این مطلب از همین منظر، تاریخچهٔ روحانیت است و سرگذشت آن را ترسیم می‌نماید و به یقین همین مسئله و تجربه است که سرنوشت آن را (لااقل در ایران و در عالم تشیع) تعیین می‌نماید. در هر حال مسئله و موضوع غامض مهمى است. هم از جهت آنچه اجرا شده و هم از جهت اینکه چگونه باید اجرا شود.

البته غرض، به‌طورکلى مطالعه حکومت و سیاست نیست. هدف و برنامه این سخنرانى بررسى حاکمیت و روحانیت یا دیانت از دیدگاه دین است. یعنى چون ادعاى آقایان به‌اعتبار الهى بودن و دستور شرع بودن ولایت علماء و فق‌ها و حاکمیت آنان بر عوام و بر مردم و حکام مى‏باشد ارزش دارد که ببینیم خود شرع و دین خدا و قرآنچه مى‏گویند و چه نظر در مسئلهٔ حکومت و ولایت دارند. به اعتبار دیگر، مسئلهٔ تفکیک دین از سیاست یا تبعیّت سیاست و حکومت از دیانت یا روحانیت است.

موضوع صحبت بنده بنا به تقسیم‏بندى که در خود موضوع سمینار شده، سرگذشت و سرنوشت را از هم تفکیک کرده‏اند، دو قسمت یا دو دامنه پیدا مى‏کند. یکى ناظر به‌گذشته و مطالعهٔ نظریابى است که از ناحیه علماى دینى و اجتماعى ما ابراز و احیاناً در اجرا و در عمل پیاده شده است و قهراً مقایسه و مقابله آن با خود قرآن و دین اسلام. دوم نظر به آینده است و تجزیه تحلیلى که وضع حاضر ما کارش به کجا می‌کشد و روحانیت ایران چه سرنوشتى در پیش دارد.

چنین بررسى مى‏تواند بسیار ارزنده و آموزنده باشد، چه براى ما غیر روحانى‏‌ها و مقلدین یا تابعینِ آقایان، و چه براى خودشان هم از جنبهٔ صنفى و هم از جنبهٔ فقهى و عامى. ولى متأسفانه صرف‏نظر از ضعف صلاحیت خودم، فرصتى نکردم که به‌طور جدى و منظم و متعهدانه بنشینیم و از کتاب‌ها و کتابخانه‏‌ها، خبر و مأخذ در بیاورم. بنابراین آنچه را که خواهم گفت به عنوان یک کار تحقیقاتى مستند و مطلوب نگاه نکنید بلکه به‌صورت خاطرات و کلیاتی بنگرید که ضمن آن نکاتى اشاره و استخراج شده باشد.

اما خوشبختانه آقاى بسته‏نگار قسمتى، قسمت مهمى از برنامه بنده را در طى چهار پنج جلسه بحث و عنوان انجام داد که هم مستند بود و هم منظم.

در بیانات ایشان دیدید که فق‌ها و متکلمین شیعه از ابتدا مسئله حکومت یا ولایت را با مسئله امامت و خلافت و وصایت توام گرفته و برخلاف براداران اهل‌تسنن روى آن تکیه و براى خدا تعیین تکلیف کرده‏اند. گفته‏اند انسان که نام آن از انس مى‏آید اصولاً مدنى الطبع و اجتماعى بوده و اجتماع باید اداره شود و چون ابناء بشر جاهل و عاقل و عامى هستند و مصلحت و خسران خود را نمى‏شناسند و محتاج بر این‌ها و احتیاج به‌پیشوا و حاکم صالح عادل دارند، بر خدا واجب است و اقتضاى لطف چنین است که شخص صالح معصومى را براى امامت و ادارهٔ اُمَّت تعیین و مأمور نماید و بر مردم واجب است از او اطاعت‌کنند. چنین شخصى در مرحله اول ائمه معصومین‏اند و بعداز غیبت امام هر حاکم و سلطان و امامى غاصب و ناحق است. بسیارى از فق‌ها و علماء به‌همین‌جا توقف شده انتظار ظهور امام زمان را می‌کشند. برخى دیگر به‌موجب روایاتى که نقل مى‏کنند، امامت و رهبرى و ولایت و حکومت را حق فقهاى عادلِ عالم مى‏دانند و ولایت فقیه را ادامهٔ رسالت انبیاء و مصداق: «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» [۷] دانسته آیه: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» [۸] را به خودشان تسرى داده براى ولى فقیه حق تصرف در اموال و نفوس قائل‌‏اند.

به این ترتیب آقاى بسته‏نگار زحمت بنده را کم کرده در یک مجموعه منظمى آراء و عقاید روحانیت شیعه را در قرون گذشته و در دوران مشروطیت، و در زمان حاضر فهرست کرده نشان داد که نظریات و فتاوى آن‌ها طیف وسیعى را تشکیل می‌دهد که یک طرفش نفى هرگونه آزادى و برابرى و حق رأى و قانون دولتى و حاکمیت از ناحیه ملت بوده، باید صد در صد مقلد و مطیعِ وَلیِ فقیه باشند و طرف دیگرش حق حاکمیت ملى به‌صورت دموکراسى و رأى اکثریت مــى‏باشد.

آنچه می‌ماند و شرکت کنندگان قبلى در بحث ظاهراً متعرض آن شده یا فقط اشاره و اظهارهایى کرده‏اند تعیین تکلیف براى حکومت و سیاست از ناحیه اسلام و دیانت مى‏باشد. آیا اولاً خود اسلام حکومت اُمت و اجتماع را براى خدا و پیغمبران و اولیاء خاص خدا مقرّر داشته از افراد و ملت‏‌ها سلب این حق یا مسئولیت را نموده است؟ و ثانیاً آیا سیستم و نظام مشخصی براى حکومت و سیاست و امور دیگرِ اجتماعى مانند اقتصاد و رفاهیات و غیره تشریح شده است؟
در این زمینه در نوشته‏‌ها و گفته‏هاى سابق مطالب و نظریاتى را دیگران و خود بنده گفته‏ایم [۹] و اینک به‌صورت جمع و جور‌تر و حال‌تر بیان مى‏کنیم و البته ترجمه و نظرمان بیشتر معطوف به اسلام خواهد بود. مطالب خودمان را در فصل‌هاى ذیل بیان می‌کنیم؛

۱- هدف یا وظیفه ادیان و پیغمبران و منظور خدا از اعزام رسل چه بوده است؟

هدف و وظیفه دین و رسالت پیغمبران

بعضى از معتقدین و مدافعین متجدد دین عقیده دارند که پیغمبران آمده‏اند تا عدالت و روابط انسانى و صلح و سلامت در جوامع ایجاد نموده، مردم را به کمال و سعادت برسانند.

این حرف را که خیلى هم زیبا و معقول و مطلوب به‌نظر مى‏آید- و شاید در عمل و نتیجهٔ نهایى حاکمیت دین یا یکى از نتایج آن همین باشد- وقتى با منابع اصیل مثلاً قرآن روبه‌رو مى‏کنیم درست در نمى‏آید. خود خدا و رسول‏اکرم این را نمى‏گویند و رسالت پیغمبر در این زمنیه نبوده شاید همه تعجب کنید اگر بگویم که دین نیامده است که دنیاى ما را آباد کند و دستورالعملى براى اداره اجتماع و اقتصاد و سیاست و حکومت و غیره بدهد. البته نیامده است که دنیایمان را خراب کند یا نفى و انکار نماید. بلکه باالعکس به‌دنیاى ما چه فردى و چه اجتماعى نظر دارد و آن را بهبود و سلامت و سعادت مى‏بخشد ولى به‌عنوان محصول فرعى (PRODUIT - SOUS). در سنوات اخیر خیلى تمایل شده است که ادیان توحیدى و از جمله اسلام و قرآن را در ردیف مکتب‏هاى سیاسى فلسفى بگذارند و اصول و احکام ادیان را با ایدئولوژى‏هاى سیاسى مقایسه نمایند.

آن هدف و غرضى که در قرآن به‌عنوان مأموریت پیغمبران بیش از هر چیز جلوه دارد و تکرار مى‏شود برگرداندن انسان‏‌ها از شرک و پرستش غیرخدا است و سوق دادنشان به‌سوى خدا و به‌غرض اصلى از خلقت‌که در سوره ذاریات (۵۱) فرموده است:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.
مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ.» [۱۰]

در سوره‏هاى اعراف (۷)، هود (۱۱)، انبیاء (۲۱)، همه‌جا از زبان انبیاء به‌این ترجیع‏بند تنها یا ترجیع‌بند اصلى برمی‌خوریم؛ در سوره‌های اعراف (۷):
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.» [۱۱]
«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ.» [۱۲]
«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوَءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.» [۱۳]
«وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ.» [۱۴]
صحبت پرستش خدا نیست، از فساد و انحراف اجتماعی صحبت می‌ کند.
«وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ قَدْ جَاءتْکُم بَیِّنَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ.
وَلاَ تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ» [۱۵]
یک مطلب اخلاقى اجتماعى اقتصادى اضافه شده است که مى‏تواند اخلاقى صرف باشد.
«ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ.
وَقَالَ مُوسَى یَا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِینَ.
حَقِیقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُکُم بِبَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرَائِیلَ.» [۱۶]
«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ.
أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ» [۱۷]
و در آخر سوره و جمع‌بندی:
«وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ.
إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَ‌ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ‌ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ.» [۱۸]
در سورهٔ هود (۱۱):
«الَر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ.
أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ.» [۱۹]
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ.
أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ.» [۲۰]
«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ.» [۲۱]
«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ‌إِلَهٍ غَیْرُهُ
هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ.» [۲۲]
«وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ.» [۲۳]
در سورهٔ ابراهیم (۱۴):
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ.» [۲۴]
در سورهٔ مریم (۱۹):
«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا.
إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی‏ عَنْکَ شَیْئاً.» [۲۵]
«یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا.» [۲۶]
در سورهٔ انبیاء (۲۱):
«وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ.
إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ.» [۲۷]
«قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ.» [۲۸]


البته هم‌ی انبیاء چنین نبوده‏اند و از مأموریت‌ها و از تعلیمات و برخوردهاى دیگر هم صحبت مى‏شود ولى اساس و عمده همین مسئله دفع شرک بوده است. در سورهٔ مومنون (۲۳) در خطاب کلى گفته مى‏شود:
«یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ.» [۲۹]
و پست سرش می‌فرماید:
«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ.» [۳۰]
در داستان آفرینش و گزینش، از ارسال پیغمبران چنین خبر داده مى‏شود:
«یَا بَنِی آدَمَ إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ» [۳۱]
فقط دو آیه در قرآن وجود دارد که راجع به حکومت و اداره اجتماع ما صراحت است یعنى (امر) دستور و تذکرى می‌دهد یا ارائه تکلیف مى‏کند، یکى «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ» [۳۲] است و دیگرى «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» [۳۳] و این نکته بر دو مطلب دلالت مى‏کند. اولاً دموکراسى و راى سرّى یا آراء مردم و ثانیاً مربوط و متعلق بودن حکومت به خود مردم و عدم دخالت دین یعنى خدا و پیغمبر در این کار. بنابراین اصرار و فشار بعضى‏‌ها که می‌خواهند از قرآن سیستم حکومتى یا حکومت اسلامى بیرون بیاورند بیهوده است مگر اینکه‌‌ همان حکومت مردم بر مردم یا دموکراسى باشد.

مبداء و مسیر صحبتم را پدیده بزرگ تاریخى قرن خودمان یعنى تماس و برخورد غرب با شرق، و با تمدن و فرهنگ و تفوق‏هاى آن از قرن هجدهم به بعد قرار می‌دهم که عامل تحرک عمده و تسلط و تغییرات اساسى و کلى گردیده است.
در قلمروى سیاسى و در فرهنگ اجتماعى، آن‌ها دو سوغات آوردند (یا ما دو سوغات اخذ کردیم):
۱) تفکیک دین از سیاست یا لائیسیته،
۲) ناسیونالیسم، آزادى و دموکراسى، و ایدئولوژی‌ها و فلسفه‌های سیاسی.

این دو ارمغان یا اندیشه و ایده اصولاً زاییده رنسانس خودشان و عکس‏العمل در برابر هزار سال اقتدار کلیسا و حاکمیت دین در اروپا بود و با شرایط و سوابق ما نمی‌خواند. ما ضمن اینکه تحت تأثیرش قرار گرفتیم و گروه‌هایى به آن طرف رفتند، عکس‏العمل‌هایى هم در اردوى مخالف ایجاد شد. عکس‏العمل در برابر طرد روحانیت و تفکیک دین از سیاست، ورود روحانیت شیعه به سیاست و امور اجتماعى شد که سابقه نداشت: انقلاب مشروطیت، انقلاب اسلامى ولایت فقیه.
عکس‏العمل در برابر ایدئولوژى‏هاى سیاسى، احیاى فکر اسلامى و دینی، و انتساب اهداف و برنامه‏هاى اجتماعى و انسانى و دنیایى به اسلام تا آنجا که همه گفتند اسلام و ادیان براى این آمده‏اند که روابط مردم را در خط صحیح و سالم و مفید بیندازند و جوامع را اداره کنند. منتها همان‌طور که ایدئولوژى‏هاى سیاسى فلسفى می‌نمایند. در صورتى که هیچ یک از این دو انتساب و استنباط صحیح نبود.
از مجموع آن تأثیر و تأثر‌ها یا عمل‏‌ها و عکس‏العمل‏‌ها در این میدان وسیع سیاست و افکار، بلبشوى عجیبى به‌وجود آمده، ایران را میدان تلاطم، تحیّر و تعرّض و تلاش کرده است خوب است که بررسى وسیعى کنیم و آنچه را که حقیقت و حق است بیرون بیاوریم. مسئله دیانت و حکومت را مطرح نماییم حتى نسبت به خیلى باور‌ها و پذیرفته‏‌ها شک و تجدید نظر نماییم.

این مسائل و موضوعات را جا دارد مطرح کنیم و جواب بدهیم:
آیا ادیان الهى و بخصوص اسلام یک ایدئولوژى مکتب اجتماعى است و براى بهبود و اصلاح و اراده اجتماع آمده؟ هدف انبیاء دنیا سازى بوده است؟ اگر چنین است اسلام چه نظام حکومتى را تعیین کرده است، و حکومت اسلامى چیست؟ همچنین اقتصاد اسلامى، فرهنگ اسلامى و غیره؟ اگر نظام حکومتى سیستم‌های اقتصادى و غیره تعیین شده است آیا هیچ‌گونه ضابطه و اصول و احکامی وجود ندارد؟

در ایدئولوژ‌ی‌های سیاسى فلسفى و در نظام‌هاى حکومتى آنچه مهم و مقدس و اصل است دولت، مملکت، جامعه یا طبقه مى‏باشد و معمولاً فرد فداى جمع مى‏شود و در خدمت جمع قرار مى‏گیرد که مفید به جامعه باشد. آیا قرآن هم همین روش و برنامه را دارد؟
اگر ادیان الهى براى اداره اجتماع و تامین و تربیت دنیا نیامده باشد پس هدفشان چه بوده است و براى چه برنامه‏اى آمده‏اند؟
آیا خداوند پیغمبران را مأمور نبوت و تعلیم و اجراى دیانت کرده است و هم مأمور حکومت و ولایت؟ ‏
بر طبق قرآن وسنت رسول و ائمه، حاکمیت و مدیریت جوامع و حکومت اللَّه با چه کسى و چه مقامى باید باشد؟
مقصود از ولایت که در قرآن و حدیث آمده است چیست؟
مرز میان دیانت و حکومت کجا است؟
آیا خدا مأموریت اجرایى در امور دینى مردم را به کسى داده است؟
و دیانت احتیاج و اتکایى به حکومت دارد؟ یا اینکه حکومت صرفاً براى امور دنیایى مردم است؟
روحانیت در این وسط چه نقش و وظیفه‏اى دارد؟ و سرنوشتش در رابطه با حکومت و سیاست چگونه پیش‌بینی مى‏شود؟
ما به جاى اینکه تک تک این سوالات را تی‌تر کرده جدا جدا جواب بدهیم از آیات‌گروهى قرآن استفاده‌کرده، دوگروه را مطالعه و سعى می‌نماییم از لابه لاى آن‌ها تا آنجا که ممکن است جواب‌هایى براى مسائل فوق به‌دست آوریم و بعد با استمداد از آیات و احادیث و احکام دیگر به رفع ابهام‏‌ها و طرح جوانب مسائل بپردازیم.

اولین گروه، گروه آیات ۲۴۹ تا ۲۵۶ سوره بقره (۲) است که مبتنى به سلطنت داوود مى‏شود و دیگری، گروه آیات ۳۴ تا ۴۲ سوره شورى (۴۲) است که جامعه نمونه مومنین را توصیف می‌نماید.
گروه آیات سورهٔ بقره (۲) / ۲۴۶ تا ۲۵۳:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإِ مِن بَنِی إِسْرَائِیلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِیٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِن کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِیَارِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ.
وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوَاْ أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ.
وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ.» [۳۴]
«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَن لَّمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلاَّ قَلِیلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لاَ طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ.
وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ.
فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاء وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ.
تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ.» [۳۵]
نکاتى که از این آیات مى‏توانیم در بیاوریم:
۱- تفکیک اصولى حکومت و سلطنت از نبوت و توام شدن استثنایى آن (برای: داوود، سلیمان، موسى، و پیغمبر آخر الزمان ولى نه ابراهیم، نه عیسى و نه نوح).
۲- امضاى خدا در زیر نظام سلطنتى ولى با شرایط و ترتیبات و ضوابط و در هر حال رضایت و درخواست و انتخاب خود مردم.
جاى صحبت و بحث تفکیک دین از سیاست است.
۳- سلطنت براى جنگ و جنگ براى دفاع از وطن (خانه و خانواده). دفاع مردم هم به‌عهده خودشان است و این دفاع، دفاع خدایى و سبیل‏الله است.
۴- انتظار خدا از تقاضاى مردم براى حکومت و سلطنت و وضع قوانین جنگى یا حکومتى. امضاى حق تصمیم‏گیرى و مسئولیت ملی.
۵- ملک و حکومت از آن خدا است ولى خدا به بشر واگذار مى‏کند (و البته نوبتى بلکه مَنْ یَشاء) و امانت است.
۶- موروثى بودن و متمول بودن را قرآن امضا نمى‏کند. جسم و زور پهلوانى داشتن و دانایى و دانشِ کار داشتن را از لوازم آن می‌داند.
مطالب وابسته و حاشیه و استنباط‌هاى کلى:
۱- ولایت و نبوت دو فونکسیون جدا است.
در مورد موسى اول مأموریت است و بعد نبوت. در تورات پیش‏بینى و منع گرایش به استبداد شده است.
در مورد پیغمبر خودمان «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ» گفته مى‏شود به رأىِ اکثریت عمل می‌کند. على (ع) هم همین‌طور. در نهج البلاغه می‌فرماید حاکم مردم‏اند.
۲- حکومت و سلطنتى که مورد بحث است براى جنگ است نه براى چیزهاى دیگر همهٔ انبیا (از جمله ابراهیم، نوح، یعقوب، اسحق، یوسف، ایوب، ذکریا و خود عیسى چنین بوده‌اند. و کمک جنگ دفاعى است و دفاع هم به‌عهدهٔ خود مردم است.
۳- در عین اینکه در این آیات و در جاهاى دیگر هیچ نظام حکومتى خاصى را چه سلطنت، چه مشروطه، و چه دمکراسى یا کمونیستى و تئوکراسی را تعیین نمی‌کند. نسبت به حکومت و ادارهٔ امت و اجتماع بی‌طرف است و دستور‌ها و اصول و ضوابطى را تعیین نمی‌نماید:
«یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ.» [۳۶]
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُم بِهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا.» [۳۷]
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ.» [۳۸]
«وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیِهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الفَسَادَ.» [۳۹]
«الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ.» [۴۰]
«وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ.» [۴۱]
۴- ملک و حکومت از آن خدا است ولى خدا به‌هر‌کس بخواهد واگذار مى‏کند (وَاللّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَن یَشَاء) [۴۲] و این ملک و حکومتى که امضاء خدا دارد مرقوم با حکمت و علم و نیرو باید باشد.
۵- همه جا صحبت و عنایت روى ناس است یعنى تعهد و وظیفه نسبت به ناس، نه استبدادى فعال مایشائی و مالک الرقابى که حکومت براى مردم و حق مردم است حکومت حقّى است و امانتى است از جانب مردم که باید به آن‌ها رد کرد. در امور رسالت و نبوت، پیغمبران در برابر خدا مسئول‏اند و امور از جانب خدا، و اینجا در برابر مردم. حتى در آیه سوره حدید هم باز ناس است که قیام به قسط می‌نماید یعنى حکومت دمکراسى و حرکت دسته جمعى. یعنی نوع حکومت مرضى خدا، باید مرضى ناس و هم صدایى با مردم باشد. یعنى دموکراسى:
«کَیْفَ تَکُونُو عَلَیْکُمْ»، «اَلنّاس على دِینَ مُلُوکِهِمْ»
۶- موازین و ضوابط و اصولى که تعیین شده است. عدم تبعیّت از هواى نفس، حکم به حق، راه خدا را در پیش گرفتن، امانت‌دارى، حکم به عدل، قیام به قسط که در آیه سوم آمده است. فساد را خدا دوست ندارد ولایت نباید باعث هلاک حرث و نسل شود.
۷- در آیه سوره حدید (۵۷) تصریح به تزیل موازین و ضوابط در کنار کتاب ولى کى اجرا کننده است؟ خود مردم رفع آن اشتباه که این دستور انقلاب و مبارزه و سرنگون کردن سلاطین و دیکتاتور‌ها است. وسیله را هم خدا مى‏فرستد، هم براى معیشت و معاش و هم براى جنگ و دفاع و جلوگیرى از تجاوز. ما هستیم که باید از آیین هم استفادهٔ صلح‌جویانه ببریم و ضمناً در راه خدا هم کمک بکنیم و هم از ناسِ آن استفاده کنیم.
۸ - این مخاطب قرار دادن مردم در آیات براى حکومت در میان مردم نمودن
فساد نکردن، احسان‌کردن، رد امانات‌کردن، وفاى به‌کیل و قسط نمودن، قیام به‌قسط کردن می‌رساند که خود مردم هستند که عامل امور و حاکم مى‏باشند نه زمام داران خاص. حکومت از آن مردم است و اختصاص به‌طبقه خاص انبیاء و اولیاء و فق‌ها ندارد.
ضمناً انبیاء فقط معیار و حکم را مى‏دهند و می‌گویند.
۹- اما قسط که در اینجا آمده است خیلى مبهم و تاریک است استفاده مساوات و جامعه اشتراکى بدون طبقه اختلاف کرده‏اند یا عدالت اجتماعى گفته‏اند تا جامعه بى‏طبقه و توحیدى هم رفته‏اند. مترجمین و مفسرین قسط و عدل را مترادف‌گرفته‏اند. درحالی‌که در قسط اندیشه کمیّت و اندازه به‌جاى کیفیت مى‏آید و رعایت موازین و قوانین و حقوق را به‌طور دقیق کردن است. رفتار بالسّویه و یکنواخت با مردم برمبناى قرار و میزان معینِ مقبول. جاهایى‌که کلمه قسط آمده است، و چیزهایى‌که همراه آن آمده است را از نظر بگذرانیم:
«وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ» [۴۳]
«فَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا» [۴۴]
«وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ.
وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ.» [۴۵]
«وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ» [۴۶]
«وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُم بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ.» [۴۷]
«وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ.
أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.
وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ.» [۴۸]
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ» [۴۹]
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ.» [۵۰]
«أَوْفُوا الْکَیْلَ وَلَا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ.
وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ.» [۵۱]
قسط همه جا با میزان و ترازو آمده است و ترازو کارش سنجیدن درست و تعادل و متعادل کردن، دریافت و تعهد با تحویل و تعهد و کم فروشى و برخلاف قوانین
معامله و عمل نکردن است و رعایت موازین و مقررات و معیار‌ها را کردن است.
سورهٔ شورا (۴۲) / ۳۶ تا ۴۴:
«فَمَا أُوتِیتُم مِّن شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ.
وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ.» [۵۲]
«وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ.
وَالَّذِینَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنتَصِرُونَ.
وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى‌اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ.
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُوْلَئِکَ مَا عَلَیْهِم مِّن سَبِیلٍ.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِکَ لَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ.
وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.
وَمَن یُضْلِلِ‌اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِیٍّ مِّن‌بَعْدِهِ وَتَرَى‌الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ
یَقُولُونَ هَلْ إِلَى مَرَدٍّ مِّن سَبِیلٍ.» [۵۳]
در این آیات، و در تمام آن‌ها، همه جا طرف خطاب خود مردم بیشتر به‌صورت فرد فرد جامعه است نه خود جامعه. بدون آنکه از یک فرد بالا سر یا نماینده، رابط یا حاکم صحبت شده باشد. چه به‌نام مَلِک و سلطان و شاه، چه به‌نام فرد منتخب مردم و چه به‌نام یک مجلس یا موسسه عمومى.

احکام و سفارش‌ها کلى و عبادى است که فرد را به اول سرچشمه می‌گذرد و فقط یکى از آن‌ها به‌نظر مى‏آید جنبهٔ اجتماعى و ادارى جامعه یا حکومت را داشته باشد که خیلى هم بعداز مشروطیت ما مورد استناد قرار گرفته است «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» [۵۴] در حالی‌که موضع ظاهراً ناچیزى در ضمن سایر احکام و سفارش‏‌ها دارد و مع‏ذلک نام خود را به‌شکل سوره داده است. اگر دقّت کنیم مى‏بینیم سایر دستورات نیز در همین عبادى بودن، خالى از تأثیرات اجتماعى و ادارى یا حکومتى نیست.
آیه ۳۶ سوره شورى (۴۲) ایدئولوژى و هدف جامعه است، در برابر دنیاپرستى که هدف تمدن امروزى غربى و شرقى است. آیه ۳۷ قلم روی دادگسترى و دوائر انتظامى است. آیه ۳۸: سوره شورى (۴۲) اولش ایدئولوژى و عبادى است و آخرش اقتصادى است، اقتصاد آزاد غیردولتى، و با سیاست مصرفى و مالیات و عوارض و خدمات سروکار دارد. آیه ۳۹ سوره شورى (۴۲) مبارزات اجتماعى و سیاسىِ ملى و هدف وزارت دفاع است آیه ۴۰ روابط عمومى و ضوابط و فرهنگ اجتماعى یا تربیت و تفاهم ملى است و باز وزارت دادگسترى. همچنین آیه‏هاى ۴۱ و ۴۲ سوره شورى (۴۲) که دفاع اجتماعى و تا حدودى سیاست داخلى و خارجى و بین‏المللى‏اى (به‌دلیل فى‏الارض) و جانشین شوراى امنیت سازمان ملل متحد مى‏شود. آیه ۴۳ سوره شورى (۴۲) باز ارشاد اخلاقىِ فردى و اجتماعى است و روابط فرهنگ عمومى. آیه‏هاى ۴۲ و ۴۴ پرونده را مى‏بندد و آب پاک به‌دست انسان‏‌ها مى‏ریزد که اگر راه خلاف و خارج خدا را بگیرند و خدا هدف و رهبرشان نباشد ولى سرپرست و حکومت مطلوب نخواهد داشت و حوالت آن‌ها به آخرت است. در حکومت اسلامى جامعه قوانین و اوامر خود را بر افراد دیکته و تحمیل مى‏کند و جامعه حاکمیت برفرد ندارد بلکه افراد تبعیت از خدا به جامعه خدمت مى‏کنند و با مشورت و رایزنی با یکدیگر اداره‏اش مى‏کنند:
«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه.» [۵۵]
یا:
«مَنْ اَصْبَحَ وَلَمْ یهْتَمَّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.» [۵۶]
اگر در یک جمع و جامعه‏اى این اهداف و اصول و احکام و اخلاق رعایت شود در اداره و حیات آنجامعه مشکل عمده‏اى باقى نخواهد ماند و کار‌ها یا امرشان با همکارى و مشورت یکدیگر حل مى‏شود. احتیاج به‌شاه و دولت و حکومت نخواهند داشت. براى نماز خواندن، انفاق کردن و نیکى و گذشت کردن، هر کس منفرداً تصمیم مى‏گیرد و عمل مى‏کند ولى در اداره جامعه و در «أَمْرُهُمْ» چون ارتباط و اتکاء به منافع و اطلاعات و نظریات و خدمات دیگران و به مجموعه دارد مسئله مشورت در میان مى‏آید. در هر حال «أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» به صورت یک عمل جزیى ساده جلو کرده است که در صورت ایمان و اخلاق و احسان و انضباط است و آسان انجام خواهد شد. ضمناً- نکته مهم- نه هیچ وظیفه و نقشى به زعیم و رهبر و رئیس و روحانى و فقیه براى ادارهٔ جامعه داده شده و نه اجراى عملیِ دین به عنوان وظیفهٔ دولت و حکومت در میان مى‏آید.
خلاصه آنکه در یک قالب ایمانى- عبادى و اخلاقى اجتماعى، همهٔ مسائل ارتباطى، اقتصادى، اجتماعى، ادارى، یا قضایى و سیاسى است.
سیاست به معناى اداره و مدیریت و اجراى تأمین از ابواب دیانت و وظایف رئیسى قرار داده شد است بدون آنکه حاکم بر دیانت باشد و یا دیانت آمِر بر آن، بلکه خود مردم و شور بین آن‌ها را حاکم قرار داده اســت.

مسئله تفکیک یا عدم تفکیک دین از سیاست

حکومت منهاى دین (کتاب محمد مهدى شمس‏الدین، ترجمه حسین شمس‏گیلانى- بهار ۱۳۶۲): اینکه مى‏گویند دین و سیاست یکى است صحیح نیست اگر یکى بود همه پیغمبر‌ها حکومت می‌کردند.
اینکه می‌گویند حکومت و سیاست و اداره مملکت اسلامى باید در دست فق‌ها و ولى‏فقیه باشد و حکومت قلمروى خاص آنهاست نیز غلط است به‌‌ همان دلیل بالا به دلیل اینکه ائمه ما چه حضرت امیر (ع) چنین مطالبه‏اى نکردند و به‌علاوه صِرفِ روحانى و فقیه بودن ما را بى‏نیاز از سایر شرایط نمى‏کند.

البته اگر مردم یک فقیهى و عالم دینى را براى شغل مدیریت و یا ریاست و وزارت انتخاب ‏کنند و آزادانه رضایت دارند اشکالى ندارد، خودشان می‌دانند و چه بسا در وجود و سابقه او نشانه‏هاى اعلا و کافى وجود داشته است که استحقاق این کار را پیدا کرده است.
به طریق اولى و به فرض که حاکمیت دین بر سیاست و حکومت محرز باشد حاکمیت روحانیت هیچ مجوزى ندارد و در هیچ آیه و حدیث و سنت نیامده است که زمام امورتان را به روحانیون- به صِرفِ روحانى بودن- بدهید. تجربه نشان داده است که روحانیت علاوه بر عدم علم و آشنایى و تجربه و تربیت براى امر مدیریت و سیاست، به‌طور على‌الاطلاق احراز قدرت و ثروت او را از فضایل روحانیت و احترام در نزد مردم محروم کرده و قدرت و حاکمیتش بالمال سبب اعراض مردم از خود آن‌ها و از دین و شرعیات و خدا مى‏شود.

حال مى‏آئیم سر اینکه توام شدن دین و سیاست از نظر قرآن و سنت چگونه است.

هر زمان که متدین خواسته است دیانتش را وارد و حاکم بر سیاست نماید و یا دولتیان و سیاستمداران و مبارزین سیاسى خواسته‏اند دین را وسیله پیشرفت و نفوذ و قدرت بسازند، در هر دو مورد نتایج خراب از آب در آمده و هر دو جهت زیان برده‏اند (مرز میان دین و سیاست [۵۷] ۲۱/۶/۱۳۴۱ صفحه ۲۰ ذیل عنوان افراط و تفریط). در این کتاب گفته بودیم: (صفحه ۴۵ و ذیل عنوان این مرز کجا است و چگونه است؟): میان دین و سیاست جدالى و بی‌طرفى نیست، هر دو بهم‌کار دارند... وظیفهٔ دینیِ عینى هر فرد مسلمان نظر داشتن و فعالیت و دخالت در سیاست است و لازم است علم و لوازم دین دخالت را تا حدودى که جنبهٔ عمومى دارد فراگیرد.
۱- دین نه تنها با سیاست بلکه با کلیهٔ شئون زندگى و با جهان مرز مشترک دارد ولى مرزى است یک‌طرفه. دین در زندگى و در اخلاق و عواطف و سیاست دخالت مى‏کند هدف و جهت می‌دهد اما آن‌ها نباید دخالت در دین نمایند و راه و رسم دین را تعیین کنند در این صورت ناخالصى و شرک پیش مى‏آید.
۲- دین اصول سیاست و هدف حکومت را تعیین مى‏کند ولى آن طرف‏‌تر وارد جزییات نمى‏شود... همین طور هم انتخاب متصدیان و طرز ادارهٔ کار، امرى نیست که دیانت در آن نظر مستقیم داشته باشد و روحانیت بتواند در انتصاب‌ها و دستورالعمل‏‌ها به استناد مقام دینیِ خود دخالت نماید.
۳- ورود در سیاست به معناى اعم کلمه و برطبق حدود و مرزهاى فوق‏الذکر نیز چون ضرورى و ظاهراً واجب است تدارک و توجه به مقدمات و شرایط و لوازم آن نیز واجب مى‏شود... پس همه باید ناظر و ناصح زمامداران و مامورین دولتى باشند.
۴- دین و سیاست نباید با هم مخلوط و مشتبه شوند... در هر دو جا رعایت اصالت
و استقلال و آزادى لازم است. یک جا پیش مسلمانان حل شده است و حکومت- که باید شورایى باشد- مقام و نقش بزرگى ندارد یعنى مسئله‏اى نمى‏ماند که مورد پیدا کند جز در کارهاى عمرانى و ادارى ساده (مثال کشور سویس که مى‏گفتند عدلیه ومحاکم قضائى ندارد و شکایت مردم و دخالت عدلیه سالى دو سه بار بیشتر پیش نمى‏آید یا داستان سوال آن طبیت خارجى و جواب پیغمبر که چون افراد ما تا گرسنه نشوند چیزى نمى‏خورند و قبل از سیر شدن دست از غذا برمیدارند احتیاج به طبیعت ندارند و همچنین ضرب‏المثل انگلیسی:
An apple a day keeps doctor away
با ایمان و اخلاق و عمل افراد حکومت و حاکمیت و دولت از میان مى‏رود. پس هدف از اول تا آخر خدا است و آخرت. طرف صحبت هم مردم‏اند و خود افراد. اداره اجتماع و رفاه و سلامت به‌دست افراد و از طریق عبادات و اخلاق انجام مى‏شود. پس در مرتبه اول و حساسیت و اهمیّت در مقایسه فرد و اجتماع، فرد است که اصالت و اولویت دارد.

مقایسه میان نظرات مکاتب امروزى دنیاى متمدن و اسلام دربارهٔ فرد و جامعه یا مردم و حکومت

در اروپا بعداز سقوط حکومت‏هاى مطلقهٔ کلیسا و پادشاهان و امرا که در برابر تمام آن‌ها مردم و فرد محکوم به اطاعت و خدمت و ملوکیت بود، با پیش آمدن رنسانس و رواج افکار ناسیونالیستى و لیبرالیسم، دموکراسى، سوسیالیسم، کمونیسم و غیره داعیهٔ همهٔ آن‌ها دفاع از حقوق و ارزش انسان‌ها و مردم در برابر صاحبان زور و تزویر و زر بوده است و عنایت به مقام انسانیت ولى در عین حال، و به موازات آن یک سیر عمومى صعودى به‌طرف دولت و قدرت مرکزى و حکومت مشاهده مى‏شود.

غرضشان و ادعایشان دفاع از توده ناس و جامعه در برابر زورگویان و استعمارگران و استحمارکنندگان اهل سوءاستفاده است. مکاتب غربى و شرقى اروپا (بیش از غربى‏‌ها) خواسته‏اند به ملت و به مردم به تودهٔ رنجبر اهمیّت و اصالت بدهند، براى این کار آن را متشکل و مجتمع و قوى می‌نمایند و از جامعه و اجتماع و دولت که نمایندهٔ اجتماع است می‌خواهند مدافع خود و افراد و تأمین‌کنندهٔ احتیاجات و رفاه و ترتیبات دیگر باشد. خواه ناخواه فرد را به‌جرم اینکه ممکن است زورمند یا ثروتمند یا هوشمند و صاحب تمکن و برترى بوده، به‌دنبال جاه و سور و تسلط برود، محتاج، محدود، محکوم و مستخدم می‌نمایند فرد فداى جمع مى‏شود و زور و تزویر دست‌و‌بال او را مى‏بندد. حتى در نظام‏هاى لیبرال و دموکراتیک‌که مدعى ارزش‌گزارى و آزادى و حیثیت و حقوق او هستند. دولت و حکومت است که روز به‌روز بیشتر متعهد، متشکل و مسلط می‌گردد. ابتدا به‌دلیل تقویت و مرکزیت در برابر فئودال‏هاى داخلى و دشمنان خارجى و سپس در برابر اعیان و رجال و سرمایه‏داران. فرد خدمت‌گزارِ مزدور، و حمایت شده جامعه می‌شود و جامعه حافظ و حامى و معلم و مراقب فرد، و هدف و موضوع همهٔ تلاش‌ها و تفکر‌ها و سیستم‏‌ها می‌گردد. سعادت انسان‌ها از طریق دولت‌ها و جامعه‏‌ها تأمین می‌گردد. جمع انسان‌ها و جامعه ارزش و امنیت و قدرت و اصالت پیدا مى‏کند و فرد حیثیت و استقلال خود را از دست داده، باید مندمج و مطیع و مستخدم جامعه گردد. انسان تبدیل به اسباب و به حیوان می‌گردد. اساس استدلال هم در این است که چون انسان اصولاً سود طلب و خودپرست است و همین که آزاد گذارده شود سوءاستفاده می‌نماید و کلاه سردیگران و دولت و جامعه مى‏گذارد ضرورت دارد که محدود و مزدور شود و مسلماً دولت و دستگاهى که همهٔ نیرو‌ها اعم از انسانى، اقتصادى، فکرى، ادارى و انتظامى و دفاعى را در خود جمع کرده است قدرت و صلاحیت بیشترى براى اداره و برنامه‌ریزى و رهبرى دارد. بنابراین تفحصات و مکالمات و مکاتب فلسفى و سیاسى و اقتصادى یکسره به جست‌وجوى مهم‌ترین نظام و سیستم حکومت و مدیریت و سازمان اجتماعى می‌رود. هدف هم همه‌ جاه رفاه و سعادت دنیا است، چون غیر از دنیا و جهان موجودِ محسوس مسلم، چیز دیگرى را نمى‏شناسند. همه‌ این نظام‌ها، باوجود اختلافات مربوطه، نظام‏هاى دنیاپرستى، دنیادارى و دنیاسازى است. دنیاسازى نه به معناى پست و حیوانى و مادى کلمه، بلکه با محتواى وسیع و کامل و معقول سلامت و رضایت و عدالت و علم و ترّقى و معنویات زندگى.

البته در این طریق، موفقیت‌هاى بزرگى هم به‌دست آورده‏اند ولى از یک طرف فرد انسان را از استقلال و آزادى و ارزش مى‏اندازند و از طرف دیگر چون هدف دنیا است و دنیا هم از حیث ظرفیت تنگ است و محدود و از حیث توقع و تمنا بی‌‌نهایت مى‏باشد و حکومت جهانى واحد و امت واحد وجود ندارد رقابت‌ها باعث جنگ و جدال دائم و صرف شدن سرمایه‏‌ها و نیرو‌ها در جهت تزاحم و تخاصم و حذف یکدیگر می‌گردد.
امّا در ادیان و قرآن درست عکس این جریان است. از یک طرف هدف و محیط حیات و فعالیت مجموعه دنیا و آخرت به معناى بی‌‌نهایت و جاویدانى مى‏باشد و از طرف دیگر همه توجه و تعلیمات روى فرد انسان و آن هم درون و شخصیت انسان می‌رود. سعى در این است که فرد با خدا رابطه پیدا کند، رضاى او را بطلبد و خود را بنده خدمت‌گزار و مرضى او بنماید. که راهش تقوا از اضرار به مردم و خدمت به خلق است.

عبادت به‌جز خدمت خلق نیست به‌تسبیح و سجاده و دلق نیست

حرف ادیان این است که ما شخص را و هر شخصى را درست مى‏کنیم و خدایى مى‏کنیم و بعد از مجموعه این افراد که خدایى مى‏شوند جامعه مطلوب با عدالت و صمیمیت و صلح و سلامت و سرنوشت درخشان بیرون خواهد آمد.

دنیا مطلوب و مورد نظر مى‏شود ولى به‌خاطر آخرت و در راه تدارک آخرت (اَلْدُّنْیَا مَزْرَعَةٌ الآخِرَةِ) [۵۸] چنین افراد که خدمت‌گزار یکدیگراند و خوددار از آزار و تعدّى، هر کدام یک پا دولت مى‏شوند:
«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه.» [۵۹]
در ادیان (و به‌طور اخص و روشن در اسلام و قرآن) قضایا صورت معکوس دارد:
۱- هدف زندگى و برنامه فعالیت‌ها، تأمین معقول و مطلوب دنیا نیست، خدا است و آخرت؛ اماآخرت از طریق دنیا (و دنیا ابتلاء و وسیله است) بنابراین ‏جامع آخرت و دنیا هر دو.
۲- توجه اصلى به عنوان عامل تأمین زندگى و سعادت انسان، جامعه نیست (جامعه یا دولت، حزب، مکتب و غیره) و جامعه نه فرد را عنداللزوم فداى خود مى‏کند و نه تعهدى دارد، توجه روى انسان است و افراد، اما حرکت به‌سوى خدا و برنامهٔ عبادت از طریق خدمت به خلق بوده، فرد در برابر جمع مسؤل و متعهد می‌باشد و سرنوشت قوم تابع سرگذشت نفوس یا افراد قوم است، بنابراین شامل فرد و جمع هر دو مى‏شود.

در سوره حمد (۱) که رکن نماز و از جهتى خلاصه قرآن است هر فرد رابطهٔ رضایت و سپاس با خداى ارباب این دنیا و مالک سلطان روز جزا برقرار مى‏سازد ولى تعهد عبادت و استعانت و درخواست برنامه و هدایت را به‌طور دسته‌جمعى ادا مى‏کند و پیمان مى‏بندد هم اشعار به ارتباط و بستگى فرد با جمع است و هم اشعار به تعهد در برابر جمع. فریضه مهم و اساسى امر به معروف و نهى از منکر نیز در مقایسه با تعلیمات و اجرائیات و تبلیغات که در دولت‏هاى امروزى به عهده و در اختیار و انحصار آن‌ها گذارده شده است، جریان معکوس دارد. افراد هستند که به یکدیگر توصیه به حق و به صبر مى‏نمایند و به سایرین و به امراء و مأمورین امر به معروف و نهى از منکر کرده مانع سلطه اشرار، یعنى فساد و خرابى دولت مى‏کند. حدیث «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه.» نیز همین معنى را مى‏رساند. هر فرد در حکم دولت است و سایرین رعیت او مى‏باشند و به‌نوبه خود رعیت سایرین محسوب مى‏شود. ضامن اجرا هم در این حالات و جریانات اوامر و نیروهاى انتظامى و جاسوسی دولت نیست، اختیار و ایمان خود مردم است.
به‌قول MARCEL BOISARD:
«علت اینکه مسلمانان و اسلام با وجود خلفا و حکومت‏هاى نااهل و استبدادى و فاسد باقى مانده، حیات و حرکت خود را از دست نداده شکوفایى و هیجان و سازندگى دارند به این دلیل است که دولت‏‌ها و حکومت‏‌ها کاره‏اى نبوده اثر چندان روى افراد و روى ایدئولوژى نداشته‏اند بلکه ایمان حاکم بر امت اسلام مى‏باشد»
چند نمونه براى اینکه ببینیم چگونه در قرآن، جامعه و اجتماع و اقتصاد و حکومت و عافیت دنیا هدف اول نبوده، همهٔ این‌ها وسایل تربیت و تکامل فرد می‌گردد.
۱- انفاق و ربا و اقتصاد
برخلاف تصور و تفسیر و تشریح و تعبیرهاى متداول، زکات و صدقه و انفاقات یک عمل اقتصادى و به منظور اجتماعى که توزیع صحیح ثروت و تأمین رفاه امت را بنماید، نبوده است بلکه غرض تزکیه و تثبیت و تعالى خود افراد است.
«الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى.» [۶۰]
«وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ» [۶۱]
شرط قبولى، عدم ریا و پاداش است که در این صورت ثوب ندارد و گناه و شرک هم حساب مى‏شود. در حالی‌که اگر منظور جامعه بود فرقى نمی‌کرد که اجبارى یا ریاکارى باشد. ربا در برابر صدقه و انفاق آمده «یَمْحَقُ اللّهُ الْرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ» [۶۲] و اثر معکوس صدقه را روى شخص داشته، اعلان جنگ به خدا حساب مى‏شود و تماس شیطانى است و خود شخص را ساقط و منحط می‌نماید، ضدتزکیه است.
۲- حکومت و امر...
(این حرف که انبیاء و ادیان آمده‏اند که جوامع را اداره کنند و مردم بتوانند در سلامت و امنیت و سعادت زندگى کنند مطرح و رد شود)
حالا این سوال مطرح مى‏شود که پس ادیان و انبیاء که براى جامعه و نیستند پس براى چه هستند؟
«اَلْمُلْک یَبْقى مَعَ الْکُفْر وَ لایَبْقى مَعَ الظُّلم» [۶۳]
دلیل بر این است که حکومت خوب احتیاج به دین ندارد و کلام على (ع) به معاویه که هرامتى ناگزیر از امام صالح یا فاجر است.
باید دید آیا اجتماع که در منطق دنیاپرستى و مکتب‏هاى غربى ما می‌خواهد به‌وسیله نظام، عوامل و ایادى خود (از آن جمله دولت) فرد را حفظ و خوشبخت و تربیت نماید و دنیا را اصولاً اصلاح و آباد و مطلوب سازند، تا به‌حال چنین توفیقى یافته است یا خواهد یافت؟ و اصلاً مى‏شود بدون اصلاح مواد اولیه جامعه، یعنى افراد، جامعه را و دولت را به وضع مطلوب در آورد؟ حل «مسئله دولت» با «مسئله دنیا» و نظام‏‌ها امکان پذیر هست؟ جامعه اصولاً مى‏تواند هدف و حاکم و صانع فرد باشد؟ فرد انسان بدون آنکه خودش تصمیم گیرنده و اختیار کننده و اصلاح کننده باشد و تبعیت از غیر خود کند اصلاً می‌تواند به کمال و سیادت و به مراحلى بالا‌تر از حیرانیت برسد؟ آنچه تا به‌حال بشر در طریق کمال و ترقى و تکامل به‌دست آورده است آیا مختارانه و آزادانه براى خروج از اسارت‏‌ها و محرومیت‏‌ها و فساد‌ها و اجبار‌ها نبوده است؟
مسئله فرد و جمع یا اجتماع و جامعه و اولویت و فرعیّت هر یک
مسئله این است که کدام باید فداى کدام شود و کدام اصل است و سازندهٔ دیگرى و توجه اولیه روى کدام برود.
دنیاپرستان و تمدن سازان و ترقی‌خواهان توجه عمده‏شان روى جامعه و اجتماع مملکت و میهن و دولت و حکومت می‌رود و روى آنچه در برگیرندهٔ افراد و تشکل دهنده و ارتباط دهنده آنان است. تمدن هر قدر جلو رفته واحدهاى اجتماعى و مؤسسات عمومی اهمیّت و نقش بیشتر پیدا کرده است. با تقسیم وظایف و پیدایش مشاغل و تخصص‏‌ها، مکتب و مدرسه، حکومت و دولت و ارتش‏‌ها، فرهنگ‏‌ها، بازار، صناعت، اخلاق و انسانیت و غیره. با همکارى و هماهنگى عمومى است که امنیت فراهم مى‏شود و اقتصاد و ابتکار‌ها قوّت مى‏گیرد. بنابراین همه مساعى روى تشکیل و تقویت و توسعه و تکامل و تسلط جامعه و مؤسسات متعلقه می‌رود. همه افراد باید در ساختن بناى جامعه و نیرومندى و فزایندگى و سلامت و سعادت آن کمک نمایند.

همان‌طور که مى‏دانیم در دیندارى ما و در تعلیمات و فقه و روحانیت ما شاید نیم قرن قبل همهٔ توجه روى عبادیات و وظایف فردى می‌رفته است و به امور اجتماعى و ارتباطات بین انسان‌ها و حکومت و اداره اجتماع اهمیت داده نمی‌شد، اسلام و دیانت و عبادات جنبه فردى داشتند و هر کس باید گلیم خودش را از آب در آورد. به همین روال به اخلاق و حسن رفتار و روابط اجتماعى و اتحاد میان فرق اهمیت داده نمی‌شد در حالى که «بُعِثْتُ لِاُتِّمِمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ» [۶۴] و «مَنْ اَصْبَحَ وَلَمْ یهْتَمَّ بِاُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ.» [۶۵] داشتیم. نماز جماعت، نماز جمعه، صله رحم، عیادت و غیره و مسئله دفاع، امر به معروف و نهى از منکر (حرف‌هاى آیت‌الله صدر درباره دید اجتماعى در استنباط‌هاى فقهى).

از نیم قرن پیش به این طرف در اثر برخورد فرهنگ و نظام‌هاى غربى و به‌خود آمد‌ن‌ها درصدد اثبات اینکه اسلام به جنبه اجتماعى اهمیت می‌دهد و دین اجتماعى و طرفدار تمدن و تجّدد است، برآمدیم. ‌گفتند قرآن به‌جمع و جامعه و امور اجتماعى بیش از فرد اهمیّت می‌دهد و پیش از مکاتب اروپایى جمع را مقدم بر فرد می‌شناسد. دلیل و قرینه‏اى که علامه طباطبایى مى‏آورد‌‌ همان است که آقاى دکتر توسلى هم استناد کرد، خطاب‌هاى قرآنکه کمى از آن‌ها فردى است و غالباً به‌ضمیر جمع «کُم» است یا با طرف خطاب: «یا اَیُهِا النّاس»، «الّذینَ آمنُوا»، «اَلَّذین کَفَرُوا».

البته توجه و خطاب به جمع در قرآن (و اصولاً دین اجتماعى جهانى بودن) فراوان است ولى دلیل بر اجتماعى بودن و اجتماعى کردن قرآن و دستور اجتماعى و اشتراکى زندگى کردن مسلمان‌هاست. در دو مورد و در همه زمان‌ها خطاب یا فعل حالت عملى پیدا مى‏کند:
۱) طرف یک واحد اجتماعى مرتبط تشکیل داده است و مثل اعضاء مختلف یک پیکر با یکدیگر همکارى و سیستم وظایف دارند (مثل هیئت دولت و هیئت مدیره، یک شرکت، یک موسسه با تقسیم وظایف مربوطه، جاشوان یک کشتى).
۲) طرف خطاب یک عده کثیرى افراداند مستقل از یکدیگر ولى مشترک در یک نیاز یا یک عمل وصلت (مانند صف مشترى‏هاى یک کالاى جیره‏بندى شده، مشتریان یک رستوران یا مسافرین یک اتوبوس یا شاگردان یک کلاس، تماشاچیان یک سینما یا مسابقه فوتبال، جواب‌گیرندگان نتیجه مسابقه و بالاخره یک‌گله حیوان.
در مورد دوم هم وقتى می‌خواهند مثلاً آن‌ها آرام باشند.، یا بروند و فردا مراجعه کنند، آماده حرکت یا توقف باشند، بلیط‌ها را در بیاورند، فعل مخاطب جمع به‌کار برده مى‏شود: ساکت باشید، کارت‏هاى خود را آماده نمایید، سهمیّه امروز تمام شده فردا بیایید، مى‏توانید به تنفس بروید، ده دقیقهٔ دیگر حاضر باشید. با نصیحت‌‏هایى که معلمین به افراد می‌کنند، در حقیقت کلام و رابطه فردى است ولى فردى مجتمع یا مقارن. این را نمى‏شود گفت کلام یا دستور یا امر به اجتماع و تجمع و تشکّل.

در قرآن به نوع دیگرى توجه به تجمع و اجتماع و تشکل به عمل مى‏آید و به آن رسمیت داده شده است. در «بازگشت به قرآن» [۶۶] دیدیم که بعد اجتماعى انسان مقام و موقعیت مهم دارد و قرآن بیش از هر کتاب جامعه‏شناسى و بیش از هر مکتب فلسفى سیاسى نام از واحدهاى اجتماعى برده و عنایت به وجوه مختلف آن داشته است: اُمّت (ولى نه فقط اُمّت به گفته دکتر شریعتى) قوم، قبیله، طایفه، فرقه، شعب (که‌‌ همان ملت است) قریه، مدینه، ملت، بلد، شیعه، فوج، آل، بیت، جئه، ذریّه، بنى و ابناء، قربى، انسان، بنى‏آدم، عصبیه، بر ذمه، رمز، حزب، اَرض و بالاخره قرن که همجوارى و واحد اجتماعى غیر مرتبط و متشکل است و فقط مقارنه و نزدیکى افراد را نشان مى‏دهد مثل گله‏هاى حیوانات.

ضمناً عنایت به معارفه، مرابطه، مشاوره و معامله و وحدت فراوان است: امّت واحد بدون آنکه آن را انحرافى دانسته اختلافات قومى و زندگى و اعتقادى را فراموش نماید.

از جهات دیگر نیز انسان‏‌ها را جمع‏بندى کرده و دامنه ارتباط و مسئولیت را در زمان توسعه می‌دهد: اهل الکتاب، بنى‏اسرائیل، اِنّ الَّذین‏‌ها دُوا وَالنصارى - یا ایّ‌ها الَّذین آمنوا - اِن الذین کفروا، اجتماعات و واحدهاى جمعى از جنبه‏هاى جغرافیایى، نژادى، اعتقادى، حکومتى، صفتى، دینى.

در قرآن هم تأثیر جمع روى فرد ملحوظ و مذکور است و هم معکوس آن یا مسؤلیت فرد و افراد در برابر واحدهاى جمعى: خانواده، قوم، جامعه، امت، حزب (یرجعون بَعضَهُمْ اِلى بعض)،
امر به معروف و نهى از منکر:
«وَإِذَ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ» [۶۷]
«وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا» [۶۸]
«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» [۶۹]
«وَلاَ تَکُونََ مِنَ الْمُشْرِکَینَ.» [۷۰]
«إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَکَانُواْ شِیَعًا» [۷۱]
«کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ.» [۷۲]
ولى مسیر یک طرفه است و فرد را در برابر جمع مسئول می‌شناسد. فرد باید به والدین و به قوم و ایل و امت خدمت و احسان و انفاق و انتصار بنماید بدون آنکه اطاعت و ابراز احتیاج نماید و مخصوصاً شرک نورزد یعنى جامعه در اینجا معشوق و حاکم و معبود می‌باشد.
مهم‌تر آنکه خطاب‏‌ها و تقصیر‌ها روى فرد می‌رود و دائماً دستورات به فرد فرد بوده عذرهاى جمعى پذیرفته نمى‏شود.
«وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا.» [۷۳]
در آیه «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» [۷۴] مقام و اثر اول به فرد داده مى‏شود وظائف از افراد خواسته مى‏شود و فرد است که تربیت مى‏شود و تحت تعلیم قرار مى‏گیرد. حدیث «کیف ملومون قولی علیکم» کاملاً می‌رساند که دولت‌ها به لحاظ کیفیت تابع عوام هستند نه بالعکس. در احکام و خدمات و انفاق‌ها به‌طور محسوس از هر نفر خواسته مى‏شود.

برخلاف آنچه تصور و تبلیع مى‏شود که زکات و انفاق‌ها براى تغییر و تقرب افراد است، زکات جنبهٔ تزکیه نفوس را دارد. اگر هدف و قصد تأمین هزینه‌های جامعه و تعدیل و عدالت اجتماعى بود (که به عنوان فرع و خود به‌خود خواهد شد) شرایط براى قبولى انفاق آزاردهنده و انفاق با ریا و آزار و به قصد جزا، بى‏ارزش و گناه محسوب نمی‌شد. پرداخت زکات و خمس اجبارى تلقى می‌گردید و توسط جامعه اجبارى می‌شد نه آنکه فرد موظف به پرداخت و احتساب آن مى‏گشت (مثل مالیات و عوارض). در اسلام این‌ها عبادت است و در ارتباط خدا و شخص مى‏باشد. در مکاتب دنیاپرستى و اجتماعى، وظیفه اجتماعى اجبارى می‌باشد و روى احتیاج جامعه وضع مى‏شود، در حالى که اینجا روى اعتقاد و احتیاج شخص است:
«الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء» [۷۵]
ولی اگر با میل و عشق و نیت و اراد‌ی خود شخص نباشد بى‏ارزش تلقى مى‏شود. مثل داستان آن عربى که حضرت را قیم دو انبار خرماى خود کرد.
«وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ. لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ.» [۷۶]
اینجا می‌گوید... بیاورید و سود ببرید و عشق بورزید و از آن بردارید و بدهید در آنجا می‌گوید اصلاً سود نبرید. همچنین است مشارکت در دفاع و جهاد که نیت و میل و رغبت خواسته مى‏شود و اکراه و کفر وارد نمى‏شود:
«لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» [۷۷]
مجموعه آیات، گروه شورا یک امّت یا جمعیّت ایمانى متشکلى را معرفى می‌نماید که خودکفالت‏اند و در روابط فیمابین، مسائل و مشکلات و مدیریت خود را حل نموده، جایى براى اختلاف و تفرقه و تخاصم و جایى براى حاکمیت شخص یا اشخاص ثالث و یک دولت جداى از جمع و مردم نمی‌گذارند. با انفاقات تَدْلوا اِلى احکام را دفع می‌کند با گذشت و عفو تخاصوا الى الطاغوت را از بین مى‏برند و... این خود یک نوع نفى حکومت و حاکمیت است.
البته نفى حکومتِ حاکمیتِ دیگران و زورمندان، نه نفى حکومت و مدیریت على‌الاطلاق. در واقع نفى حکومت آن‌طور‌که مورد نظر آنارشیست‏‌ها است نمی‌باشد و به طریق اولى نفى مدیریت را که قرن به قرن، دقت و پیچیدگى و وستعتش بیشتر مى‏شود، نمی‌نماید.
«وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ.» [۷۸]
همچنین، جمع و امت و جامعه و تک تک مومنین دربارهٔ افراد وظایف تکاملى دارند و از بیت‏المال و وجوهات جمع‏آورى شده باید به فقرا بدهند.

اختلاف با ایدئولوژى‌های متمدنین این است که ادیان و اسلام به فرد می‌گویند

مسؤل جمع هستى و احسان و انفاق تا سرحد ایثار بنما ولى به جمع هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهند به فرد بگوید تو فداى من بشو.
امّا سوال و ایراد آقاى مهندس صباغیان: ادعاى روحانیت که باید مجرى شرع باشیم پس باید قدرت داشته باشیم و مثال از حکومت انبیاء و پیغمبر براى اشاعه اسلام مى‏آورند.

کاملاً سوال بجا و مطلب در متن موضوع ما است. این استدلال و طرز فکر کلید سرگذشت و سرنوشت روحانیت، هردو مى‏باشد. در جملهٔ می‌ان‌آیه‏اى «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ» [۷۹] در گروه مورد بحث که در وسط صلات و زکات یا انفاق‏هاى متقابله آمده است، دوبار به ضمیر «هُم» برمى‏خوریم که در دیگر آیات و کلِ گروه، دو بار به آن برمى‏خوریم. استنباطى که از آن مى‏توانیم بکنیم این است که امر یا حکومت و اداره جمع مربوط و متعلق به‌خود آن‌ها مى‏باشد. به عبارت آخرى حکومت از آن مردم است که بین خودشان باید به شور و مشورت انجام دهند، نه خدا و نه پیغمبر و نه آیین.

درباره صلات و صبر، اضلال و عذاب خدا، استجابت دعوت یا عفو و اصلاح و اجرى که برعهده خدا است و در آیات دیگر آمده، ضمیر مالکیت هُم به‌کار برده نشده است چون‌که آن‌ها مربوط به‌خدا و مال خدا است و در آن موارد، هیچ‌گاه رسول خدا به مشورت و جلب‌نظر از مردم نفرموده، یک‌سره از خدا دستور گرفته و به مردم ابلاغ مى‏نمود. اما غضب کردن و بخشیدن، انفاق متقابله از مایرزق نمودن، انتصار و دریافت ظلم، امور داخلى و دفاعىِ خود مردم بوده، نمی‌تواند راساً و دسته جمعى یا به‌وسیله آمرین منتخب و حوزه‏هاى مشورت عمل نمایند.

قبلاً هم گفته بودیم در هیچ آیه‏اى به پیغمبر دستور حکومت و الزام و اجرا یا تحمیل دین و اشاعه دین از طریق تسلّط و سیطره داده نشده که احتیاج به مشورت داشته باشد و هر جا تعبیر سلطان مى‏آید مترادف با هیأت و سلطه از راه علم و ارزش است.
«کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه.» نیز همین فضاى حاکمیت دسته جمعى و مدیریت متقابله را می‌رساند. کما آنکه «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ.» [۸۰] یا «تَوَاصَوْا
بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ.» [۸۱] که مشابه آن مى‏باشد.
هر که اعمال زور و مراقبت، جاسوسی، تمسخر و توهین، اکراه و حتى غصه خوردن در کار مخالفین و منکرین بر پیغمبر و به طریق اولى بر پیروان و کاتولیک‌تر از پاپ‌ها، صریحاً و اکیداً منع شده است. در ادیان و بخصوص در اسلام و قرآن مأمور اجرا و حتى مسئول اشاعه و تبلیغ نداریم. البته دعوت‏هاى مسالمت‏آمیز با انذار و بشارت از بیگانگان و بزرگانشان به‌پیغمبر‌گرامى کرده است و فریضه امر به‌معروف و نهى از منکر بر همهٔ مومنین واجب شده است ولى ضمن اینکه آیات و دستورات مربوطه به‌هیچ‌وجه نمى‏تواند نقض محکماتی مکرر چون آیات زیر را بنماید:
«لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» [۸۲]
«وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا» [۸۳]
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلاً.» [۸۴]
«مَّا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ» [۸۵]
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا.
وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا.» [۸۶]
«أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ.» [۸۷]
«وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم» [۸۸]
دستورهایى که در قرآن براى خروج مردم و تاثیر روى سایرین و تعلیم و تزکیه آن‌ها آمده است معدود و محدود و ممتاز مى‏باشد و جنبهٔ خدمت و دوستى و الگوی دینی را دارد نه عنف و اجبار که پاى قدرت و دولت بیاید.
«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى‌النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا» [۸۹]
«وَلِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا» [۹۰]
«وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ
الْمُنکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» [۹۱]
راجع به امر به معروف و نهى از منکر جاى دیگر بحث شده و رساله‏اى در شرف تدوین است. در هر حال امر به معروف و نهى از منکر، جنبهٔ داخلى و اجتماعى دارد، و اشعار و اقدامى است که از ناحیه‌ی ملت روى دولت و دولت‌مردان به‌عمل مى‏آید نه آنکه از وظایف دولت و موارد استعمال زور و قدرت باشد.
حکومت انبیاء و پیغمبر هم هیچ‌گاه براى اشاعه اسلام و دین خدا نبوده بلکه موسى قوم خود را از اسارت نجات می‌داده، داوود و سلیمان بیشتر قضاوت و داورى و تمشیت امور جامعه و دفاع از مردم و مملکت می‌کردند، و پیغمبر اسلام هم مسئولیت نبوت و وظیفه رسالت را با ادا‌رهٔ امت و شهر مدینه مخلوط نمی‌فرمود، از مردم مأموریت و بیعت مى‏گرفته است. به‌علاوه، جنبهٔ مدل دینى و تجربه آورى و خاصیت تربیتى را داشته است. پس به‌هیچ‌وجه فرد یا گروه و صنفى حق ندارد به‌خود مأموریت اجرا و اشاعهٔ دین و جانشینى پیغمبران را بدهد و خود را مسؤل و مأمور حکومت بر خلق بداند و محتاج و مجبور به‌قدرت باشد.
سؤال و نظرهاى آقاى مهندس کتیرایى: انفاق یک وجهه و یک نقش روحی دارد
(فایده در امنیّت و اداره اجتماع و بودجه عمومى) که باید گرفت و وظیفه دولت است. انفاق‏‌ها و از جمله نفقه زن قابل حذف نیست. اعتقاد به نفى حکومت با تکامل نمى‏خواند. نقش دوم انفاق کجا در قرآن و سنت آمده است؟ حضرت امیر در نامه و فرمان مالک اش‌تر مى‏نویسد و در نامه والى دیگرى هم تاکید می‌کند که براى جمع‏آورى صدقات فقط اطلاع بده و آزادشان بگذار. در گروه آیات مَلاء بنى‏اسرائیل احتیاج و اجازه مَلِک براى جنگ دفاعى از تمام خاک بود نه چیز دیگر. اگر اخذ به‌اجبار یا به پیمان باشد مخارجى است که مردم در قبال یکدیگر و دولت تعهدکرده‏اند یا دولت شورایى خودشان طبق بیعت و اختیارات تعیین و تحمیل نموده است و مانند نفقه زن یک حق و دِینى است که برگردن اشخاص افتاده است و صاحبِ‌حق حق دارد مطالبه و مواخذه نماید، مشکلى بر آن‌ها نیست. آنجا که ظلم بر مردم و فساد در شهر و دیار مى‏شود انتصار وارد شده است و ایرادى ندارد. «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ.» [۹۲] حالت قرارداد اجتماعى را دارد. در هر حال، انفاقات و مالیات و انتصار و دفاعیات جزو کارهاى داوطلبى و ممدوح است که به عهده خود مؤمنینِ تشکیل دهنده امّت گذارده شده است و مانند مدیریت و امر متعلق و ناشى از خودشان بوده، مى‏توانند در یک سیستم یا نظام دولتىِ مردمى ادغام شود و خودشان باید عهده‏دار آن باشند.
درست است که نفى حکومت با تکامل نمى‏خواند ولى تکامل را هم خدا در حیوانات و نباتات به عهده خود گرفته است، غریزه را به ودیعت نهاده است ولى در انسان به عهده خود ما گذارده است. انسان حیوانی است که تاریخِ خود و خود را و بنابراین منازل تکاملش را می‌سازد. پس شهر، جامعه و حکومت را هم خودش باید بسازد.
امّا پیغمبران بالاخره براى چه آمدند و دین براى چیست؟
جواب این سئوال، و تصور و توجیهى را که بعضى داشته می‌گویند وضع ادیان و پیدایش پیغمبران براى این بوده است که انسان‌ها به حقوق و حدود یکدیگر تجاوز نکرده، روابط پاکیزه و سلامت و عدالت در دنیا برقرار باشد تا افراد و جوامع خوشبخت شوند، قرآن جوابش را در پایان داستان آفرینش انسان و گزینش آدمیزاد و اخراج آدم از بهشت داده، می‌گوید برنامه رسالت آن‌ها هدایت شما است:
«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.» [۹۳]
هدایت هم بنا به نفس آیات کثیره و از جمله در سوره حمد (۱) اگر روزى ده بار می‌خواهیم هدایت به راه راست یا صراط مستقیم بوده، صراط مستقیم نیز به حکم «وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا» [۹۴] هدایتى است که به‌سوى او و به‌حیات جاویدان بهشت مى‏رود. خلاصه، تعلیمات و هدف انبیاء که تحقق:
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ.
مَا أُرِیدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَن یُطْعِمُونِ.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ.» [۹۵]
می‌باشد، بندگى خدا است و به عبارت دیگر تقرّب و تمثل و تشبه به خدا به مصداق:
«إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَى.
وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَى.» [۹۶]
هدایتى که خدا از طریق انبیاء به‌عهده گرفته است آخرت و اولى است.
اولى و مبداء، خود او است و آخرت‌‌ همان سرمنزل ابدىِ بهشت یا جهنم مى‏باشد که دروازه‏اش در رستاخیز قیامت براى عالمیان گشوده مى‏شود. با بقیه مطالب، یعنى فاصله مبداء و مقصد، خدا اصولاً کارى نداشته به عهدهٔ خود ما گذاشته است که انسان‏‌ها به حکم:
«وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى.» [۹۷]
«وَلِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ» [۹۸]
«لِّلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ» [۹۹]
و با تلاش و تدبیر خود به‌دست آورند. در روز طراحى آدم هم که او و زوجه‏اش را به زمین فرستاد، فرمود:
«قُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ.» [۱۰۰]
و در جاى دیگر به صراحت مى‏فرماید:
«وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ» [۱۰۱]
«وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ
وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ» [۱۰۲]
یعنى خدا دفاع بشر از خویشتن در برابر متجاوز‏‌ها و ظالم‏‌ها را به‌خود او واگذار کرده است. نه تنها از جان و مال و خانه خودش، بلکه حتى خانه‏هاى خدا و یارى کردن خودِ خدا را. در قرآن تجلیل فراوان از تفکر و تعقل و تدبر یا از سواد و قلم و قرائت و از علم و تحلیل مى‏بینیم و خیلى از آیات و تعلیمات قرآن با اشاره و استفاده از علوم مى‏باشد ولى هیچ‌گاه به ما هیچ علمى را نمى‏آموزد. می‌گوید سیر در زمین و ملل و نحل کنید. در خلقت زمین و آسمان تفکر نمایید، عبرت بگیرید و خودتان دانش بیاموزید. همچنین در عین آنکه می‌فرماید:
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَ رِیشًا وَ لِبَاسُ
التَّقْوَىَ» [۱۰۳]
و از جنّات مفروشات یا نحل و غیره به عنوان نعمت‌هاى الهى صحبت می‌کند، هیچ جا لباس‌دوزى و آشپزى و پرورش زنبورعسل یا ماهى به‌ما یاد نمی‌دهد. سیستم اقتصادى یا نظام حکومتى هم همان‌طورکه دیدیم براى ما تعیین نمى‏نماید. همهٔ این‌ها کار و وظیفه و راه تمرین و تربیت براى بشر است و خودش باید کسب کند.
البته حکمت مى‏آموزد و مادهٔ چهارم بعثت رسول اکرم یُعَلِّمُهُمْ الْحِکْمَةَ بوده است. اما عنایت و دخالت قرآن و پیغمبر در امور اخلاقى و خانوادگى و اجتماعى و احیاناً سیاسى، از جهت ارتباطى است که کیفیت ارتزاق و اعاشه و ارتباطات انسانى، با معرفت و عبادت خدا و یا تدارک آخرت پیدا می‌کند. لازمه عبادت، ابتغاء رضوان الله و ارتقاء به‌سوى او تقوا است که تقویت اراده مى‏باشد و به تمرین رحمت و انفاق و احسان تا ایثار، و تا برسد به خلاقیت. و در مقابل آن‌ها برحذر داشتن انسان از شیطان و اغواهاى او.
طبیعى است که پیغمبران و آیین‏هاى آن‌ها باید این جهات را به آدم نادان ناتوانِ فریب‌خوار یاد بدهند و چون یگانه مهمل عبادت و تمرین رحمانیت و تدارک آخرت «الدُّنْیَا مَزْرَعَةْ الآخِرَةِ» [۱۰۴] مى‏باشد و در پیخ و خم‌ها و صحنه‏هاى زندگىِ فردى و خانوادگى و ملى و جهانى است که انسان مى‏تواند خود را براى خدا بسازد و باید گدار‌ها و پرتگاه‌ها و صخره‏‌ها و لنگرگاه‌هاى این دریاى پرتلاطم عظیم را بشناسد، آمده‏اند یک سلسله شاخص‏‌ها به ما داده‌ا ند و گفته‏اند به کجا‌ها برویم و از کجا‌ها نرویم، راه خدا کجا است و دام شیطان کدام است. بنابراین علاوه‌بر ارکان نماز و مناسک حج و حدود و جهاد، مصارف انفاق و زکات را چه در زمان حیات و چه در وضعیت بعد از ممات تعیین نموده‏اند. محارم زن‌ها و مرد‌ها را مشخص ساخته‏اند، براى عقد و طلاق و نفقه و سایر روابط و رفتارهاى خانوادگى که بسیار ظریف و دقیق و آسیب‏پذیر است سفارش‌هاى فراوانی کرده‏اند، حلال و حرام مکاسب و فرق انفاق و بیع و ربا را گفته‏اند یا کتاب و میزان همراه رسل کرده است تا مردم قیام به قسط نمایند.
ترجمه آیات و پاورقی ها:
[۱]. حدید (۵۷) / ۲۵: رسولان خویش را با نشانه‌هاى روشن فرستادیم و همراه‌شان کتاب و میزانِ [تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند؛ و آهن [و سایر فلزات] را پدید آوردیم که در آن سختى شدید و منافعى براى مردم هست، تا [مورد استفاده قرار دهید] و خدا کسانى را که او و رسولانش را بى‌تظاهر یارى مى‌کنند، مشخص‌گرداند؛ که خدا نیرومندى است فرا دست.
[۲]. ص (۳۸) / ۲۶: اى داوود، تو را در [حکومتِ] این سرزمین جانشین [پیشینیان] کردیم، پس میان مردم به حق داورى کن و پیرو هواى نفس مباش، که از راه خدا به بیراهه‌ات مى کشد؛...
[۳]. نساء (۴) / ۵۸: خدا به شما فرمان مى‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بازپس دهید، و چون در میان مردم داورى کنید، عادلانه داورى کنید؛ خدا اندرز نیکویى به شما مى‌دهد؛ البته خدا شنوایى بیناست.
[۴]. هود (۱۱) / ۸۵: اى قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه کامل کنید و حقوق مردم را کم براورد نکنید و در زمین تبهکارانه سرکشى نکنید.
[۵]. انعام (۶) / ۱۶۵: اوست که شما را در زمین جانشین [پیشینیان] کرد و شما را نسبت به یکدیگر به درجاتى برترى داد تا در مورد آنچه به شما داده است، شما را آزمایش کند؛ بى‌گمان صاحب اختیار تو سریع کیفر و [در عین حال] آمرزگارى است مهربان.
[۶]. یونس (۱۰) / ۱۴: آنگاه پس از آنان، شما را در زمین جانشین کردیم تا بنگریم شما چگونه عمل مى‌کنید.
[۷]. نساء (۴) / ۵۹:... از خدا و رسول و متصدیان امور که از خودتان هستند اطاعت کنید...
[۸]. احزاب (۳۳) / ۶: پیامبر به مؤمنان از خودشان نزدیک‌تر است...
[۹]. از جمله در «بعثت و ایدئولوژى»، «علمى بودن مارکسیسم»، مقاله «دین و آزادى» در جلد اول بازیابى ارزش‌ها- مقاله «ایران و اسلام» در جلد دوم بازیابى ارزش‌ها- و در مقاله «رسالت انبیاء و انقلاب ملت‌ها» در بحث توجه به فرد و تزکیه شخصیت به عوض جمع و دولت.
«بعثت و ایدئولوژی» در جلد اول مجموعهٔ آثار است، «علمی بودن مارکسیسم» در جلد دهم مجموعهٔ آثار قرار دارد و سه مقالهٔ «دین و آزادی»، «ایران و اسلام» و «رسالت انبیاء و انقلاب ملت‌ها» از آثار مندرج در جلد بیست‌ودوم مجموعهٔ آثار می‌باشد (ب. ف. ب).
[۱۰]. ذاریات (۵۱) / ۵۶ تا ۵۸: و جن و انس را نیافریده‌ام، مگر براى اینکه مرا بندگى کنند [و از بندگى غیر من سر باز زنند].
نه از آنان روزى‌اى مى‌خواهم و نه اینکه مرا خوراک دهند.
زیرا خداست روزى‌رسانِ نیرومند و برقرار.
[۱۱]. اعراف (۷) / ۵۹: نوح را بر قومش فرستادیم؛ گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ من از مجازاتِ روزى بزرگ بر شما مى‌ترسم.
[۱۲]. اعراف (۷) / ۶۵: و بر قوم عاد برادرشان هود را [فرستادیم]؛ گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ چرا پروا نمى‌کنید؟
[۱۳]. اعراف (۷) / ۷۳: و بر قوم ثمود برادرشان صالح را [فرستادیم.] گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ براى شما نشانه روشنى از جانب صاحب‌اختیارتان فرا رسیده است؛ این ماده شترِ خداست به‌عنوان نشانه‌اى براى شما، به حال خود ر‌هایش کنید تا در زمین خدا چرا کند و آزارى به او نرسانید که عذابى دردناک شما را فرا خواهد گرفت.
[۱۴]. اعراف (۷) / ۸۰: و لوط را [به یاد آر] آنگاه که به قوم خود گفت: چرا به عمل بى‌شرمانه‌اى دست مى‌زنید که هیچ یک از جهانیان پیش از شما مرتکب نشده است؟
[۱۵]. اعراف (۷) / ۸۵ و ۸۶: و بر [اهل] مدین، برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ براى شما نشانه روشنى از جانب صاحب‌اختیارتان فرا رسیده است؛ [سنجش] پیمانه و ترازو را کامل کنید و حقوق مردم را کم برآورد نکنید و در زمین پس از اصلاحش تبهکارى نکنید؛ اگر باور دارید، این به نفع شماست.
بر سر هر راهى [به کمین] منشینید که با تهدید، افراد باایمان را از راه خدا بازدارید...
[۱۶]. اعراف (۷) / ۱۰۳ تا ۱۰۵: پس از پیامبران گذشته، موسى را با آیات خویش بر فرعون و سران [قوم] ش برانگیختیم، اما آنان [با تکذیب خود نسبت به آیات ما ستم [و ناسپاسى] کردند؛ ببین سرانجام تبهکاران چگونه بود!
موسى گفت: اى فرعون، من رسولى از سوى صاحب اختیار جهانیانم.
سزاوار است که در مورد خدا جز به راستى و حق سخن نگویم؛ براى شما نشانه روشنى از جانب صاحب اختیارتان آورده‌ام، پس دودمان یعقوب را [آزاد کن و] در اختیار من بگذار.
[۱۷]. اعراف (۷) / ۱۷۲ و ۱۷۳: [به یاد آر] آنگاه که صاحب‌اختیار تو از پشت بنى‌آدم نسلشان را پدید آورد و

® [به زبان فطرت] آنان را بر خودشان گواه ساخت که: مگر من صاحب‌اختیار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهى دادیم؛ [این گواهى را به زبان فطرت گرفتیم،] تا روز رستاخیز نگویید از این [توحید] بى‌خبر بودیم.
یا نگویید که پدران ما از قبل مشرک بودند...
[۱۸]. اعراف (۷) / ۲۰۵ و ۲۰۶: صاحب‌اختیارت را در درون خویش به زارى و با ترس [از عقوبتش]، بدون آواى بلند، بامداد و شبانگاه یاد کن و از یاد او غافل مباش.
آنان که مقرب صاحب‌اختیار تو هستند، از بندگى‌اش گردنکشى نمى‌کنند و او را تقدیس نموده و [فقط] بر او سجده مى‌برند.
[۱۹]. هود (۱۱) / ۱ و ۲: الف، لام، راء؛ [این] کتابى است که آیاتش از جانب فرزانه‌اى آگاه استحکام یافته، آنگاه به وضوح بیان شده است.
[پیامش این است] که جز خداى را بندگى نکنید؛ من از جانب او براى شما هشداردهنده و بشارت ‌دهنده‌ام.
[۲۰]. هود (۱۱) / ۲۵ و ۲۶: نوح را [با این پیام] بر قومش فرستادیم که من براى شما هشداردهنده‌اى آشکارم.
و اینکه جز خداى را بندگى نکنید، که از عذاب روزى دردناک بر شما بیمناکم.
[۲۱]. هود (۱۱) / ۵۰: و بر قوم عاد برادرشان هود را [فرستادیم]؛ گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ شما [با پرستش بت‌ها] دروغ پردازانى بیش نیستید.
[۲۲]. هود (۱۱) / ۶۱: و بر قوم ثمود برادرشان صالح را [فرستادیم]، گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ اوست که شما را از زمین پدید آورد و آبادانى آن را به شما واگذاشت، پس از او آمرزش بخواهید و به درگاهش بازایید، که صاحب‌اختیار من [به همه] نزدیک و پاسخ‌دهنده است.
[۲۳]. هود (۱۱) / ۸۴: و بر [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ و پیمانه و ترازو را مکاهید، شما را در رفاه و نعمت مى‌بینم، و [لى] از عذاب روزى فراگیر بر شما مى‌ترسم.
[۲۴]. ابراهیم (۱۴) / ۳۵: [به یاد آر] هنگامى که ابراهیم گفت: صاحب‌اختیارا، این سرزمین را [محلى] امن قرار ده و من و فرزندانم را از بندگى [طاغوت‌ها و] بتان برکنار دار.
[۲۵]. مریم (۱۹) / ۴۱ و ۴۲: در این کتاب از ابراهیم یاد کن که پیامبرى راست گفتار بود.
آنگاه که با پدرش گفت: پدرم، چرا [خداى را‌‌ رها کرده چیزى را بندگى مى ‌کنى که نه مى‌شنود و نه مى‌بیند و هیچ اثرى براى تو ندارد؟!
[۲۶]. مریم (۱۹) / ۴۴: پدرم، شیطان را بندگى مکن، که او در مقابل خداى رحمان نافرمان بود.
[۲۷]. انبیاء (۲۱) / ۵۱ و ۵۲: و قبلاً به ابراهیم کمالى که سزاوارش بود عطا کردیم و نسبت به او شناخت داشتیم.
آنگاه که به پدر و قومش گفت: این مجسمه‌ها [ى بى‌جان] چیست که شما به خدمتش ایستاده‌اید؟
[۲۸]. انبیاء (۲۱) / ۵۶: گفت: صاحب‌اختیار شما، [ه‌مان] صاحب‌اختیار آسمان‌ها و زمین است،‌‌ همان کسى که آن‌ها را آفریده است و من بر این [واقعیت] گواهم.
[۲۹]. مؤمنون (۲۳) / ۵۱: اى رسولان، از نعمت‌هاى پاکیزه استفاده کنید و به شایستگى عمل کنید، که از رفتارتان آگاهم.
[۳۰]. مؤمنون (۲۳) / ۵۲: این [نوعِ بشر] امت شماست، امتى واحد، و من صاحب‌اختیار شما هستم، پس از [نافرمانى] من پروا کنید.
[۳۱]. اعراف (۷) / ۳۵: اى فرزندان آدم، چون رسولانى از خود شما به سراغتان آیند...
[۳۲]. آل‌عمران (۳) / ۱۵۹:... و در کار با آنان مشورت کن؛...
[۳۳]. شورا (۴۲) / ۳۸:... و امورشان در می‌انشان به مشورت نهاده می‌شود...
[۳۴]. بقره (۲) / ۲۴۶ تا ۲۴۸: آیا به [داستان] گروهى از سران دودمان یعقوب توجه نکردى که پس از موسى از پیامبر [وقت] خود تقاضا کردند: پادشاهى براى ما انتخاب کن تا [به فرماندهى او] در راه خدا جنگ کنیم؛ [پیامبرشان] گفت: آیا چنین نیست که اگر جنگ بر شما مقرر شود، از آن سر باز زنید؟ گفتند: چگونه ممکن است از جنگ در راه خدا خوددارى کنیم، در حالى که از سرزمین خود و [از کنار همسر و] فرزندانمان رانده شده‌ایم؟ و چون جنگ بر آن‌ها مقرر شد، جز معدودى از آنان، همه از جنگ روى برتافتند [و به خود ستم کردند]؛ و خدا به حال ستمگران داناست.
پیامبرشان به آنان گفت: خدا طالوت را به پادشاهى شما انتخاب کرده است؛ گفتند: چگونه او که اموالى در اختیارش نیست بر ما فرمانروایى داشته باشد، در حالى که ما خود به فرمانروایى سزاوارتریم؟ گفت: خدا او را بر شما برگزیده و دانش و نیروى جسمى‌اش را وسعت بخشیده است؛ و البته خدا فرمانروایى خویش را به هر که بخواهد، ارزانى مى‌دارد، که خدا فراخى بخش و داناست.
پیامبرشان به آنان گفت: نشانه [صلاحیت] فرمانروایى او این است که صندوق [معهود] براى شما مى‌رسد که [موجبات] آرامش خاطر از جانب صاحب‌اختیارتان و بازمانده‌اى از میراث خاندان موسى و هارون در آن است، و در حالى [مى‌رسد] که فرشتگان آن را حمل مى‌کنند؛ مسلماً در این [رویداد] نشانه‌اى است براى شما، اگر باور داشته باشید.
[۳۵]. بقره (۲) / ۲۴۹ تا ۲۵۲: هنگامى که طالوت لشگر کشید، [به سربازان خود] گفت: خدا [میزان پایدارى] شما را به وسیله یک نهر آب آزمایش خواهد کرد؛ هر که از آب آن بنوشد، از [یاران وفادار] من نیست؛ و هر که از آن نچشد، از [یاران] من به شمار مى‌آید، مگر آنکه با دست خود مشتى [از آن] برگیرد؛ [اما] همگى جز عده قلیلى از آن [جویبار] نوشیدند؛ هنگامى که طالوت و مؤمنان همراهش از آن نهر گذشتند، [افراد سست عنصرى که سیراب شده بودند] گفتند: امروز ما تاب [هماوردى با] جالوت و سپاهیانش را نخواهیم داشت؛ [ولى] کسانى‌که یقین داشتند به‌لقاى خدا نایل خواهند شد، گفتند: چه بسیارگروهى اندک [و مصمم] که به قانونمندى خدا، بر گروهى عظیم پیروز شدند؛ و خدا با شکیبایان [و پایداران] است.
و چون آن‌ها در برابر جالوت و سپاهیانش موضع گرفتند، گفتند: صاحب اختیارا، بر ما شکیبایى و پایدارى ببار و گام‌هاى ما را ثبات بخش و ما را بر انکارورزان پیروز گردان.
آنگاه سپاه دشمن را به قانونمندى خدا در هم شکستند، و داود [افسر جوان و شجاع سپاه طالوت]، جالوت را به قتل رساند و خدا او را فرمانروایى و دانشِ توأم با بینش بخشید و از آنچه مى‌خواست به او آموخت؛ و اگر خدا پاره‌اى از مردم را به وسیله پاره‌اى دیگر دفع نمى‌کرد، زمین را تباهى فرا مى‌گرفت، اما خدا نسبت به جهانیان افزون‌بخشى دارد.
این آیات خداست که به حق بر تو مى‌خوانیم؛ و تو در زمره پیامبرانى.
[۳۶]. ص (۳۸) / ۲۶: اى داود، تو را در [حکومتِ] این سرزمین جانشین [پیشینیان] کردیم، پس میان مردم به حق داورى کن و پیرو هواى نفس مباش، که از راه خدا به بیراهه‌ات مى‌کشد؛ مسلماً انان که راه خدا را گم کنند، به سزاى آنکه روز حساب را از یاد برده‌اند، مجازاتى سخت [در انتظار] دارند.
[۳۷]. نساء (۴) / ۵۸: خدا به شما فرمان مى‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانش بازپس دهید، و چون در میان مردم داورى کنید، عادلانه داورى کنید؛ خدا اندرز نیکویى به شما مى‌دهد؛ البته خدا شنوایى بیناست.
[۳۸]. حدید (۵۷) / ۲۵: رسولان خویش را با نشانه‌هاى روشن فرستادیم و همراه‌شان کتاب و میزانِ [تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت برخیزند؛ و آهن [و سایر فلزات] را پدید آوردیم که در ان سختى شدید و منافعى براى مردم هست، تا [مورد استفاده قرار دهید] و خدا کسانى را که او و رسولانش را بى‌تظاهر یارى مى‌کنند، مشخص گرداند؛ که خدا نیرومندى است فرا دست.
[۳۹]. بقره (۲) / ۲۰۵: و چون به حاکمیت برسد، تلاش مى‌کند تا در زمین فساد کند و کشت و نسل را نابود کند؛ در حالى که خدا تبهکارى را دوست ندارد.
[۴۰]. فجر (۸۹) / ۱۱ و ۱۲: هم آنان که در سرزمین‌ها سر به طغیان برداشتند.
و بسیار تبهکارى کردند.
[۴۱]. شعراء (۲۶) / ۱۸۳: حقوق مردم را کم برآورد نکنید و در زمین تبهکارانه سرکشى نکنید.
[۴۲]. بقره (۲) / ۲۴۷:... و البته خدا فرمانروایی خویش را به هر که بخواهد، ارزانی می‌دارد،...
[۴۳]. انعام (۶) / ۱۵۲:... و [سنجشِ] پیمانه و ترازو را عادلانه کامل کنید؛...
[۴۴]. اعراف (۷) / ۸۵:... [سنجش] پیمانه و ترازو را کامل کنید و حقوق مردم را کم برآورد نکنید و در زمین پس از اصلاحش تبهکارى نکنید؛...
[۴۵]. هود (۱۱) / ۸۴ و ۸۵: و بر [اهل] مدین برادرشان شعیب را [فرستادیم]؛ گفت: اى قوم من، خداى را بندگى کنید، هیچ معبودى جز او ندارید؛ و پیمانه و ترازو را مکاهید، شما را در رفاه و نعمت مى‌بینم، و [لى] از عذاب روزى فراگیر بر شما مى‌ترسم.
اى قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه کامل کنید و حقوق مردم را کم برآورد نکنید و در زمین تبهکارانه سرکشى نکنید.
[۴۶]. انبیاء (۲۱) / ۴۷: میزان‌هاى عدالت را در روز رستاخیز مستقر خواهیم کرد...
[۴۷]. مائده (۵) / ۴۲: و [لى] اگر داورى کردى، به عدالت می‌انشان داورى کن، که خدا عادلان را دوست دارد.
[۴۸]. الرحمن (۵۵) / ۷ تا ۹: و آسمان را برافراشت و میزان [عدالت] را مقرر داشت.
که در سنجش تعدى نکنید.
و سنجش [حقوق دیگران] را به عدالت برآورد کنید و در سنجش زیان مرسانید.
[۴۹]. نساء (۴) / ۱۳۵: اى ایمان آوردگان، همواره براى عدالت ایستاده باشید و براى خدا گواهى دهید، هرچند که به زیان خودتان یا پدر و مادر و نزدیکان [تان] باشد؛...
[۵۰]. مائده (۵) / ۸: اى ایمان آوردگان، همواره براى خدا ایستاده باشید و به عدالت گواهى دهید و دشمنى با گروهى [از مردم، به بى‌عدالتى وادارتان نکند؛ عدالت ورزید، که به تقوا نزدیک‌تر است و از خدا پروا کنید، که او به آنچه مى‌کنید آگاه است.
[۵۱]. شعراء (۲۶) / ۱۸۱ و ۱۸۲: پیمانه را تمام بدهید و کسر نگذارید.
و با میزان درست بسنجید.
[۵۲]. شورا (۴۲) / ۳۶ و ۳۷: آنچه به شما داده شده است، برخوردارىِ [گذراى] زندگى دنیاست؛ و آنچه نزد خداست، براى مؤمنانى که بر صاحب اختیارشان توکل مى‌کنند، بهتر و پاینده‌تر است.
و [نیز براى] آنان که از گناهان بزرگ و بى‌شرمى‌ها کناره مى‌گیرند و آنگاه که به خشم درمى‌آیند، گذشت مى‌کنند.
[۵۳]. شورا (۴۲) / ۳۸ تا ۴۴: و آنان که [دعوت] صاحب‌اختیار خویش را پذیرا مى‌شوند و نماز برپا مى‌دارند و امورشان در می‌انشان به مشورت نهاده مى‌شود و از آنچه روزىشان کرده‌ایم، انفاق مى‌کنند.
و کسانى که هرگاه مورد ستم قرار گیرند، به دفاع برمى خیزند.
جزاى هر بدى مقابله به مثل است؛ و هر که گذشت کند و [کار را] به صلاح آورد، پاداشش با خداست؛ به راستى او ستمگران را دوست ندارد.
البته آنان که پس از ستمى که دیده‌اند، انتقام گیرند، هیچ راه [ملامت] ى بر آنان نیست.
راه [ملامت] بر ستمگرانى گشوده است که به ناحق در زمین برترى‌خواهى مى‌کنند؛ آنان عذابى دردناک [در انتظار] دارند.
اما هر که شکیبایى و گذشت کند، نشان قدرت اراده [او] است.
هر که را خدا گمراه کند، بعد از خدا کارسازى نخواهد داشت؛ و ستمگران را مى‌بینى آنگاه که عذاب را مشاهده کنند، مى‌گویند: آیا راه بازگشتى هست؟
[۵۴]. شورا (۴۲) / ۳۸:... و امورشان در می‌انشان به مشورت نهاده می‌شود...
[۵۵]. حدیث نبوی: همهٔ شما شبانان (و مسئولین و متصدیان امور) یکدیگر و همگی مسئول رعایای خود هستید.
[۵۶]. حدیث نبوی: هر کس شبانه‌روزی را بگذراند و کوشش در امور مسلمان‌ها نکرده باشد، مسلمان نیست.
[۵۷]. «مرز میان دین و سیاست» تدوین و تکمیل سخنرانی مورخ ۲۱/۶/۱۳۴۱ در دومین کنگره انجمن‌های اسلامی ایران در مسجد جامع نارمک است و اکنون یکی از آثار مندرج در جلد هشتم مجموعه‌های آثار می‌باشد که با نام «مباحث علمی، اجتماعی، اسلامی» در سال ۱۳۷۸ توسط شرکت سهامی انتشار چاپ و منتشر شده است (ب. ف. ب).
[۵۸]. حدیث نبوی: دنیا کشتزار آخرت است.
[۵۹]. حدیث نبوی: همهٔ شما شبانان (و مسئولین و متصدیان امور) یکدیگر و همگی مسئول رعایای خود هستید.
[۶۰]. لیل (۹۲) / ۱۸:‌‌ همان که مالش را به منظور پیراسته شدن خویش می‌بخشد.
[۶۱]. بقره (۲) / ۲۶۵:... و تثبیت شخصیت خویش...
[۶۲]. بقره (۲) / ۲۷۶: خدا [کارایی] ربا را نابود و [نتیجه] انفاق‌ها را فزونی می‌بخشد؛...
[۶۳]. حدیث نبوی: حکومت و فرمان‌روایی با کفر پایدار می‌ماند ولی با ظلم و ستم پایدار نمی‌ماند.
[۶۴]. حدیث نبوی: من برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را کامل نمایم.
[۶۵]. حدیث نبوی: هر کس شبانه‌روزی را بگذراند و کوشش در امور مسلمان‌ها نکرده باشد، مسلمان نیست.
[۶۶]. زنده‌یاد مهندس بازرگان، در «بازگشت به قرآن»، ابعاد مختلف انسان در بیان قرآن را در ۱۴ بعد مورد بررسی و تحلیل قرار داده است و با توجه به دیدگاه قرآن دربارهٔ «زن»، پانزدهمین بعد را نساء نام نهاده است. بعد اجتماعی انسان در فصل نهم بحث و تفسیر شده است. این بحث در جلد پنجم کتاب «بازگشت به قرآن» ارائه شده و این کتاب اکنون بخشی از جلد نوزدهم مجموعهٔ آثار است که در سال ۱۳۸۹ با نام «بازگشت به قرآن۲» توسط شرکت سهامی انتشار چاپ و منتشر شده است (ب. ف. ب).
[۶۷]. اعراف (۷) / ۱۶۴: و آنگاه که جمعى از ایشان [به دیگران] گفتند: چرا گروهى را که [سرانجام] خدا هلاکشان خواهد کرد یا به عذابى سخت گرفتار خواهد ساخت، [بیهوده] اندرز مى‌دهید؟...
[۶۸]. عنکبوت (۲۹) / ۸: انسان را به نیکویى در مورد پدر و مادرش سفارش کردیم؛...
[۶۹]. آل‌عمران (۳) / ۱۰۳: همگى به [قرآن،] رشته [ارتباط با] خدا چنگ زنید و پراکنده مشوید...
[۷۰]. انعام (۶) / ۱۴:... و [به من هشدار داده شده که:] در جرگه شرک‌ورزان مباش.
[۷۱]. انعام (۶) / ۱۵۹: مسلماً تو با کسانى که دین خویش را دست‌خوش تفرقه کردند و گروه گروه شدند...
[۷۲]. روم (۳۰) / ۳۲:... [و] هر گروهی به آنچه خود دارد دل‌خوش است.
[۷۳]. احزاب (۳۳) / ۶۷: و مى گویند: صاحب اختیارا، ما از بزرگان و سران خود اطاعت کردیم که ما را از راه به در بردند.
[۷۴]. رعد (۱۳) / ۱۱:... خدا وضع هیچ گروهى را تغییر نخواهد داد تا آنگاه که آنچه را در ضمیر خود دارند تغییر دهند؛...
[۷۵]. آل‌عمران (۳) / ۱۳۴: همانا که در آسایش و گزند انفاق می‌کنند...
[۷۶]. معارج (۷۰) / ۲۴ و ۲۵: و آنان که در اموالشان حقی معین است برای سائل و محروم.
[۷۷]. توبه (۹) / ۸۳:... شما هرگز [برای جنگ] همراه من [از شهر] خارج نخواهید شد و در کنار من با هیچ دشمنی جنگ نخواهید کرد؛ زیرا این شما بودید که از آغاز تن به [کنار] نشستن دادید....
[۷۸]. بقره (۲) / ۱۸۸: اموال یکدیگر را بین خود به ناحق مخورید و ان را به رشوت به حکام [ظالم] مدهید تا [با اِعمال نفوذ] بخشى از اموال مردم را آگاهانه به ناروا بخورید.
[۷۹]. شورا (۴۲) / ۳۸:... و امورشان در می‌انشان به مشورت نهاده می‌شود...
[۸۰]. عصر (۱۰۳) / ۳:... که یکدیگر را به رعایت حق و شکیبایی توصیه کردند.
[۸۱]. بلد (۹۰) / ۱۷:... یکدیگر را به شکیبایى و مهربانى [به خلق] توصیه مى‌کنند.
[۸۲]. بقره (۲) / ۲۵۶:... در [پذیرش] دین اکراه [و اجباری] نیست.
[۸۳]. انعام (۶) / ۱۰۷:... و تو را نگاهبان آنان تعیین نکرده‌ایم؛...
[۸۴]. اسراء (۱۷) / ۵۴:... و ما تو را کارساز آنان نفرستادیم.
[۸۵]. مائده (۵) / ۹۹: رسول وظیفه‌ای جز ابلاغ ندارد...
[۸۶]. احزاب (۳۳) / ۴۵ و ۴۶: اى پیامبر، تو را نمونه و بشارت دهنده و هشداردهنده فرستادیم.
و نیز دعوت کننده به سوى خدا، بر طبق روشى که او معین کرده است و چراغى روشن.
[۸۷]. یونس (۱۰) / ۹۹:... آیا تو می‌خواهی مردم را وادار کنی که ایمان آورند؟
[۸۸]. مائده (۵) / ۴۸:... ولى مى خواهد در مورد موهبت اختیار که به شما داده است، شما را آزمایش کند...
[۸۹]. بقره (۲) / ۱۴۳: بدین‌گونه شما را امتى میانه [رو] گردانیدیم تا اسوه و الگو براى مردم باشید و رسول نیز اسوه و الگو براى شما؛ و قبله‌اى که رو به آن مى‌ایستادى، تنها از آن جهت معین کرده بودیم...
[۹۰]. بقره (۲) / ۱۴۸: هر گروهى قبله‌اى دارد که بدان روى مى‌برد؛ [به جاى گفتگوى بیهوده درباره آن] در نیکویی‌ها [بر یکدیگر] سبقت گیرید؛ هر جا که باشید [در رستاخیز] خدا همگى شما را مى‌آورد.
[۹۱]. آل‌عمران (۳) / ۱۰۴: باید از میان شما گروهى باشند که به نیکویى فرا خوانند و به رفتار شایسته فرمان دهند و از ناپسند بازدارند؛ و اینان رستگارند.
[۹۲]. شورى (۴۲) / ۳۸:... و امورشان در می‌انشان به مشورت نهاده می‌شود و از آنچه روزیشان کردیم، انفاق می‌کنند.
[۹۳]. بقره (۲) / ۳۸: گفتیم: [با انبوه نسل خود] همگى از بهشت فرود آیید و هرگاه از جانب من رهنمودى براى شما آمد، کسانى که از هدایت من پیروى کنند، ترس و اندوهى نخواهند داشت.
[۹۴]. انعام (۶) / ۱۵۳: و اینکه [آگاه باشید] این راه راست من است...
[۹۵]. ذاریات (۵۱) / ۵۶ تا ۵۸: و جن و انس را نیافریده‌ام، مگر براى اینکه مرا بندگى کنند [و از بندگى غیر من سر باز زنند].
نه از آنان روزى اى مى‌خواهم و نه اینکه مرا خوراک دهند.
زیرا خداست روزى رسانِ نیرومند و برقرار.
[۹۶]. لیل (۹۲) / ۱۲ و ۱۳: البته هدایت بر عهدهٔ ماست.
و دنیا و آخرت در اختیار ماست.
[۹۷]. نجم (۵۳) / ۳۹: ‌ و اینکه انسان جز ثمره تلاش [و نیت] خود را نخواهد داشت.
[۹۸]. جاثیه (۴۵) / ۲۲:... و جزای دست‌آوردهای هر کس داده می‌شود...
[۹۹]. نساء (۴) / ۳۲:... مردان بهره‌اى از دست‌آوردهاى خویش دارند و زنان نیز بهره‌اى از دست‌آوردهاى خویش...
[۱۰۰]. بقره (۲) / ۳۶:... گفتیم: [از بهشت] فرود آیید، در حالى که [با انبوه نسلتان] دشمن یکدیگرید؛ و تا زمانى محدود در زمین استقرار و برخوردارى خواهید داشت.
[۱۰۱]. بقره (۲) / ۲۵۱:... و اگر خدا پاره‌ای از مردم را به‌وسیله پاره‌ای دیگر دفع نمی‌کرد، زمین را تباهی فرا می‌گرفت...
[۱۰۲]. حج (۲۲) / ۴۰:... و اگر خدا پاره‌اى از مردم را به وسیله پاره‌اى دیگر دفع نمى‌کرد، دیر‌ها و معابد نصارى و یهود و مساجد [مسلمانان] که نام خدا فراوان در آن‌ها یاد مى‌شود، ویران مى‌گردید؛ و خدا کسانى را که [بندگان و آیین] او را یارى کنند، یارى خواهد کرد...
[۱۰۳]. اعراف (۷) / ۲۶: اى فرزندان آدم، براى شما لباسى پدید آوردیم که اعضاى جنسى شما را پوشیده مى‌دارد و مایه آراستگى [شما] ست؛ اما پوشش تقوا بر‌تر [و اصلى‌تر] است...
[۱۰۴]. حدیث نبوی: دنیا کشت‌زار آخرت است. 


نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


دارایی‌های میرحسین موسوی پیش و پس از نخست‌وزیری

Posted: 19 Jan 2013 08:03 AM PST

جرس: شرح دارایی‌های میرحسین موسوی، پیش و پس از دوران نخست‌وزیری وی در سال‌های ابتدایی انقلاب اسلامی در اسنادی که سایت کلمه منتشر کرده‌، آمده است.

بر اساس این سندها، مهندس موسوی بر اساس اصل ۱۴۲ قانون اساسی، صورت اموال خود را به قوه قضاییه اعلام کرده است؛ اموالی که در ابتدای نخست وزیری شامل سی هزار تومان دستمزد طراحی ساختمان در اختیار پدرش بوده است، حقوق چند ماه اخیر، یک خودروی شخصی، یک قالیچه و دو سه قطعه گلیم، یک ماشین رختشویی و یخچال و وسایل آشپزخانه، حدود ۱۰ هزار جلد کتاب و همچنین ۲۷ هزار تومان قرض بابت اجاره خانه بوده است. این فهرست، در پایان نخست وزیری تغییر چندانی نمی کند، تنها خودروی شخصی فروخته می شود تا قرض بابت اجاره پرداخت شود، چند وسیله آشپزخانه که همکارانش در نخست وزیری هدیه داده اند و نیز تعدادی کتاب که خریداری یا هدیه شده اند، نیز اضافه می شود. 

 

تجمع اعتراضی کارگران بازنشسته شرکت پتروشیمی آبادان‎

Posted: 19 Jan 2013 08:02 AM PST

جرس: امروز ۶۰ نفر از کارگران بازنشسته شرکت پتروشیمی آبادان با تجمع مقابل ساختمان شرکت نفت خواستار پرداخت «حق معیشت» خود شدند.

مشاور رئیس هیئت مدیره صندوق‌های بازنشستگی وزارت نفت با تایید این تجمع اعتراضی، به ایلنا گفت: مستمری بازنشستگان شرکت پتروشیمی آبادان را صندوق بازنشستگی وزارت نفت پرداخت می‌کند ولی حق معیشت آنان را نمی‌توانیم قانونا پرداخت کنیم زیرا کارفرمای آن‌ها این مبلغ را به ما پرداخت نکرده است.

محمد حسین عبدالعزیزی ادامه داد: بخش عمده‌ای از بازنشستگان در شرکت‌هایی مشغول به کارند که کماکان در دل وزارت نفت قرار دارند اما تعدادی از آن‌ها که عمدتا پتروشیمی هستند طبق اصل ۴۴ واگذار شده‌اند. وزارت نفت تنها مستمری بازنشستگان را به صورت مستقیم می‌پردازد. باقی هزینه‌هایی را که وزارت نفت به بازنشستگان می‌پردازد باید پیش‌تر از طریق کارفرمای مربوطه به صندوق بازنشستگی پرداخت شود.

وی افزود: مثلا اگر کسی در شرکت ملی حفاری بوده و بازنشسته شده است به جز مستمری که جزء تعهدات صندوق بازنشستگی قرار دارد هزینهٔ درمان، هزینهٔ سفر، حق معیشت را باید شرکت ملی حفاری در چارچوب تعاملات اداری به ما بپردازند و ما هم به نیابت از آنان به بازنشستگان بپردازیم.

مشاور رئیس هیئت مدیره صندوق‌های بازنشستگی وزارت نفت در پایان با تاکید بر لزوم تعیین نهاد نظارتی بر سرنوشت تعهدات بازنشستگان شرکت‌هایی که طبق اصل ۴۴ به بخش خصوصی واگذار شده‌اند اظهار داشت: باید در چارچوب اولیهٔ خصوصی سازی، نهاد‌های نظارتی مسئول بر این قضیه دیده می‌شدند. زمانی که پتروشیمی آبادان به بخش خصوصی واگذار می‌شد بایست سرنوشت تعهدات آن‌ها به بازنشستگان خود به طور دقیق مشخص می‌شد تا در شرایط بد اقتصادی کشور این مشکلات به وجود نیاید. 

گروگان‌گیری الجزایر: ١١ گروگان‌گیر و ٧ گروگان در حمله نهایی کشته شدند

Posted: 19 Jan 2013 07:15 AM PST

هفت گروگان و 11 گروگانگیر در حمله نهایی برای پایان دادن به گروگان‌گیری در تاسیسات گازی در شرق این الجزایر کشته شده اند.

به گزارش بی‌بی‌سی فارسی  به نقل از خبرگزاری دولتی الجزایر، ملیت گروگان‌های کشته‌شده هنوز روشن نیست.

پیکارجویان از روز چهارشنبه با حمله به این تاسیسات آن را در اختیار گرفته و ده‌ها نفر، از جمله چندین شهروند غیر الجزایری را به گروگان گرفته بودند.

عبدالرحمان نیجری، رهبر گروگان‌گیران، کمی پیش از حمله نهایی نیروهای امنیتی اعلام کرده بود که دولت باید میان مذاکره با گروگان‌گیران و یا مرگ گروگان‌ها یک گزینه را انتخاب کند.

او تهدید کرده بود که اگر نیروهای امنیتی الجزایر بخواهند به زور متوسل بشوند کل تاسیسات گاز توسط پیکارجویان منفجر خواهد شد.

گروگان‌گیرها در بیانیه‌ای اعلام کرده بودند که این حمله را برای تلافی حمله نیروهای نظامی فرانسه به گروه‌های اسلام‌گرا در مالی انجام داده‌اند. 

«جایگاه روحانیت» در سیر اندیشه بازرگان

Posted: 19 Jan 2013 07:05 AM PST

حسن فرشتیان
سابقاً تجاوزِ دولت و سیاست در دیانت، حالا تجاوز دیانت و روحانیت در سیاست

 

پیشگفتار

زنده یاد مهندس مهدی بازرگان (۱۲۸۶-۱۳۷۳) را می توان پدر نوگرایی دینی در ایران معاصر دانست. جریانات و سازمان‌های فکری و سیاسی تحول خواه دینی در بیش از نیم قرن اخیر ایران، به شیوه‌ای یا مستقیما و یا با واسطه از اندیشه‌های نوگرایانه وی تاثیر پذیرفته اند. یکی از دغدغه‌های جریانات نوگرایی دینی، جایگاه «نهاد روحانیت در پهنای سیاست و جامعه» بوده و است.

هدف این نوشتار، بررسی سیر تحول اندیشه و گفتمان مهندس بازرگان در زمینه «جایگاه نهاد روحانیت در پهنای سیاست» می باشد. این سیر تحول، بنوبه خود، ناشی از تحول نگرش و تجربه وی در زمینه «حکومت دینی» می باشد. نگاه بازرگان با تاکید بر نقش مذهب در جامعه و با مطالعه «مذهب در اروپا» و تاکید بر ویژگی‌های راه انبیا و هدایت و راهنمایی آنان در «راه طی شده» آغاز می شود و سرانجام در «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» واپسین دیدگاه خویش را بیان می کند. البته در هر دوی این تحولات (در زمینه روحانیت و در زمینه حکومت دینی)، تجربه‌های شخصی وی نیز، بی‌تردید، نقش بسزایی داشته است.

در اولین گفتمان هایی که بازرگان در مورد روحانیت دارد (۱۳۲۰)، وی به عنوان مدافع روحانیت، دیگران را مخاطب قرار می دهد و به دفاع از جایگاه دین و روحانیت می پردازد. در این مرحله، مخاطبش «دیگران» هستند. اما پس از دو دهه، با توجه به ناکارآمدی‌ها و ضعف هاییکه در نهاد روحانیت مشاهده می کند، اینبار در گفتمان دوم خویش (۱۳۴۰)، روحانیت را مستقیم مورد خطاب قرار می دهد و برای بهروزی و بهبودی وضعیت این نهاد، مشفقانه راهکارهایی اصلاح طلبانه نشان می دهد. سرانجام در گفتمان سوم (۱۳۵۹) باری دیگر جامعه را مخاطب قرار می دهد تا نقد و گلایه‌های خویش را از این نهاد (به ویژه در بستر تجربه انقلاب ۵۷) به جامعه منتقل کند.

برای روشن شدن چرایی و چگونگی شکل گیری این گفتمان ها، در آغاز بررسی هر کدام از این سه گفتمان، اشاره‌ای مختصر به «بستر پیدایش آن» کرده و سپس «گزاره‌های غالب آن گفتمان» را طرح کرده و نمونه هایی از آن گفتمان ارایه می شود.

 
گفتمان اول:

نیاز به دین در اجتماع و نقش مثبت روحانیت (سالهای ۱۳۳۰-۱۳۲۰)

 
بستر گفتمان:

«زنده و تازه بودن یاد جنبش مشروطه و نقش روحانیت در آن»، «اوجگیری تفکرات مادیگری و مارکسیستی»، «جریان اندیشه‌های ضد دینی»، «جریان ضدیت با روحانیت»، «تجربه شخصی بازرگان از سفر به فرانسه»، «مشاهدات شخصی وی از نقش کلیسا و مسیحیت در غرب» و...

 
گزاره‌های گفتمان:

«نیاز به دین در اجتماع و نقش مثبت روحانیت»، «رنگ دینی جنبش مشروطه»، «تاکید بر نقش محوری روحانیت در جنبش مشروطه»، «سازگاری علم و دین»، «جایگاه روحانیت بمثابه مرجعیت و پناهگاه مردم»، «نقد توهین به جایگاه دین و روحانیت»، «تعریف حکومت اسلامی بمثابه حکومت علم و عدل و صلاحیت» و...

 
الف. کارکرد مثبت و محوریت روحانیت در جنبش مشروطه

نخستین نوشته‌های بازرگان در باره جایگاه اجتماعی دین و به پیروی از آن در باره نقش روحانیت در جامعه و سیاست، به اولین سالهای بازگشت وی از فرانسه، باز می گردد. در آن زمان، نسبت به کارکرد مثبت یا منفی روحانیون در جنبش مشروطه و پس از آن، دیدگاههای متفاوتی وجود داشت. بازرگان از نقش روحانیون در آن جنبش با عظمت و احترام یاد می کند: «جنبش آزادی خواهى و تجددطلبى اخیر ایران یعنى انقلاب مشروطه با پیشوایى و همراهى یک مشت روحانیون روشنفکر تهران و نجف و با حرکت و حرارت و فداکاری هاى فراوان توده هاى متدین بازار و محلات در تهران و ولایات [...] انجام گرفت و کاملاً رنگ دینى داشته است».[۱]

بازرگان به این بسنده نمی کند که برای روحانیون در جنبش مشروطه فقط نقش مثبتی قایل باشد بلکه بگونه‌ای برای آنان نقش تعیین کننده و زمینه سازی را قایل می شود که بدون حضور آنان، پیروزی بر استبداد شاهی ممکن نبود: «به شهادت تاریخ نویسانى که بعضى متدین و برخى معاند می باشند، اگر غیرت مسلمانى و وحدت دینى در میان مردم نبود و وسایل اجتماعى و تبلیغاتى نیرومندى مانند مساجد و منابر و مجالس روضه و وعظ وجود نداشت و روحانیت مقام مرجعیت و پناهگاهى نمی داشت، ممکن نبود نیروى ضعیف غیر متشکل عامى ملى، بر نیروى خونخوار استبداد غالب شود و در محیطى که زمینه سازى قبلى نشده، مونتسکیوها و ولترها و روسوها افکار مردم را روشن و افراد را مهیا ننموده بودند، چنین موفقیتى نصیب ملت گردد».[۲]

 
ب. حکومت اسلامی، حکومت صالحین

در هنگامه مذهب ستیزی و افیون دانستن نقش مذهب و روحانیون، بازرگان با اشاره به احادیثی از قبیل «مجاری الامور[۳]» که اجراى امور و احکام را حواله می دهد به عالمان آشنا به احکام خدا و امینان بر حلال و حرام خدایی، توضیح می دهد که: «بدیهی است که امر امامت و زمامداری ملت از عهده هرکس و ناکس برنمی آید و خیلی شرایط و لوازم میخواهد. وظیفه شرعی و اجتماعی مردم نیز حکم می کند چشم و هوششان را باز کرده، صالح‌ترین افراد را به لحاظ علم و تقوا و عمل و لیاقت و سابقه و سایر شرایط انتخاب نمایند. حکومت اسلامی بلاتردید حکومت علم و عدل و صلاحیت است. ولی انتخاب و اختیار با خود مردم، و عموم مردم اصولاً می باشد. کما آنکه در نزد ما هرکسی مرجع تقلید و زعیم شیعه نمی شود و شرایط و فضایلی لازم دارد؛ ولی بالاخره خود مردم عوام هستند که پس از تحقیق در اعلمیت و عدالت و غیره اختیار مرجع یا مقلد را می نمایند و هر عالمی که توجه بیشتر و عام به او شد، مرجع و زعیم شناخته می شود».

البته بازرگان در ادامه کلام، توضیح می دهد که شکل حکومت، تابع متغیری از شرایط اجتماعی می باشد و اسلام مدل خاصی را پیشنهاد نکرده و انتخاب آن بر عهده عرف شهروندان می باشد: «اسلام در باره چگونگی اجتماع و مشاوره مردم و طرز انتخاب امام، مانند موارد دیگر، وارد در جزئیات و شکل کار نشده است. مصلحت هم نبوده است که بشود. اجرائیات و شکل حکومت و اداره اجتماع حالت متغیری داشته، برحسب ممکنات و مقتضیات تابع زمان و مکان است و به عهده عرف می باشد».[۴]

 
ج. جایگاه مذهب در غرب

با گسترش موج نا امیدی سیاسی و اعتقادی، و فرار از مذهب، جریان مذهب ستیزی نیز اوج می گیرد. جریان مذهب ستیز، خویش را در سنگر تجدد و نوگرایی پنهان می کند و پیشرفت غرب را ناشی از رویگرداندن غربیان از کلیسا و مذهب می داند. اینجاست که بازرگان جوان، به مثابه یک شاهد ناظر که تازه از فرنگ بازگشته است، تلاش می کند تا این تصویر مناقشه برانگیز را اصلاح و ترمیم کند[۵]: «همان طور که در میان ما صحبت از پیغمبر، امام، قرآن و قیامت بوده و هست، در اروپا نیز از این قبیل صحبت‌ها وجود داشته و دارد؛ منتها به لباسی و به زبانی دیگر نکته‌ای که می خواهیم در قسمت اول بحث خود روشن نمائیم این است که برخلاف تصور اغلب مردم، یعنی برخلاف آنچه در سال‌های اخیر بعضی تجددطلبان بی‌خبر انتشار داده اند، دین در اروپا به زوایای تاریک کلیساها رانده نشده و تمدن قرن بیستم آن را به صورت رسوم پوسیده در نیاورده است. در دوره هایی که ایران می خواست تازه جامه تمدن اروپایی به تن کند، اولین سفارش راهبران ما این بود که خداپرستی مانع ترقّی است و مذهب را اروپاییان مخالف روح تمدن می دانند! یعنی آنجا که قضایای ریاضی و اکتشافات طبیعی پرتو افکند، خدا و آخوند چون شبح هایی که فقط در تاریکی تجسم می نمایند، دیگر در اثر طلوع علم یک باره محو و نابود می شوند واقع امر کاملاً برخلاف این است. البته نمی گوییم اروپاییان تماماً مردمان مقدس دعاخوانی هستند؛ می گوییم در اروپا نیز خداپرستی سکه رایجی است»[۶].

در زمانه ایکه نقد توهین آمیز دین و روحانیت، نمایشی از تجددطلبی و پیشرفت خواهی بود، بازرگان، به دفاع از روحانیت، نسبت به القاب ناروا و توهین آمیزی که به آنان می شود واکنش نشان می دهد، و با توجه به اینکه دین ستیزان، به غرب «رفرانس» می دهند، او نیز از مشاهدات خویش از غرب می گوید: «در آنجا، یک نفر به عنوان پارازیت جامعه یا علمدار خرافات شناخته نمی شود؛ بلکه در آکادمی علوم فرانسه که مجمع زبدگان روشنفکر جامعه است، در کنار یک عده مورخ و نویسنده و فیزیسین و ژنرال و سیاستمدار، عده‌ای نیز روحانی صاحب کرسی هستند».[۷]

دانشجوی جوان ایرانی در فرانسه، مهدی بازرگان، روزی در یکی از خیابان‌های پاریس چشمش به اعلان بزرگی افتاد که مردم را برای شرکت در یک مجلس جشن و نمایش عمومی به نفع امور خیریه دعوت می کرد، و به خط درشت نوشته بود «ریاست مجلس با مارشال فرانشه دسپری (سرلشگرمعروف فرانسه) و کاردینال وردیه (اسقف شهر پاریس) می باشد...»، ناخودآگاه پیش خویش می اندیشد که: «آیا در ایران هیچ وقت امکان دارد مثلاً اسم سرلشگر عبدالله خان و حاجی آقا جمال را پهلوی هم بنویسند؟ و اگر کسی بگوید این دو نفرآقایان فلان روز باهم صحبت می کردند، کسی باور نخواهد کرد و سهل است که تیمسار سرلشگر برای خود توهین بزرگی نیز خواهد دانست!... در جامعه تربیت شده ایرانی، تظاهر به مسلمانی جرأت و جسارت فوق العاده می خواهد. اما در جامعه اروپایی، کاتولیک بودن وبرای نماز به کلیسا رفتن امر عادی است».[۸]

 
گفتمان دوم:

نقد ناکارآمدی روحانیت و تشویق آنان به فعالیت‌های اجتماعی- سیاسی (سالهای ۱۳۵۰- ۱۳۴۰)

 
بستر گفتمان:

«نا رضایتی روحانیت از آنجه بر مشروطه رفت»، «نا امیدی و سرخوردگی روحانیت از حوادث ۱۵ خرداد ۴۲»، «دلسردی روحانیت از کنش سیاسی»، «خاموشی و بی‌تحرکی اکثر روحانیون»، «عدم مداخله روحانیت در سیاست»، «بسنده کردن علوم حوزوی در فقه و عبادات فردی»، «پاسخگو نبودن حوزه به نیازهای روز جوانان»، «خالی شدن مسجد از جوانان و از فعالیت‌های اجتماعی»، «گلایه مند بودن جوانان از روحانیت و برعکس» و ...

 
گزاره‌های گفتمان:

«روحانیت بمثابه ملجا و مرجع»، «رهبری علمی و اجتماعی روحانیت»، «انتظار از روحانیت برای پاسخگویی به نیازهای زمانه»، «پاسخگویی به مساله حکومت و اداره امت»، «ضرورت پاسخگویی فقه به حوادث واقعه»، «نیاز فقیهان و روحانیون به آشنایی با علوم روز»، «دولتی و وابسته نشدن روحانیون»، «جلوگیری از آلودگی‌های مالی»، «دین اسلام، جامع سعادت دنیا و آخرت»، «اسلام جامع کلیه شئون مادی و معنوی زندگی»، «اسلام پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی»، «توجه روحانیون به اصول اعتقادی بجای غوطه ور شدن در فروع فقهی»، «نیاز به رساله‌های علمیه، اجتماعیه، سیاسیه، در برابر رساله عملیه»، «تحرک مجتهدین در امور عام المنفعه اجتماعی»، «اجتهاد و تقلید بمثابه ابزاری برای پاسخگویی به نیازهای روز در سایه احکام اصولی دین» و...

در مرحله میانی (بین گفتمان اول و سوم)، هنگامی که بازرگان با بی‌حرکتی روحانیون در صحنه‌های اجتماعی و سیاسی مواجه می شود تلاش می کند چونان ناصح مشفق و منتقد مصلحی به ریشه یابی ضعف‌های نهاد روحانیت و کار کرد آن بپردازد.

«جایگاه نهاد روحانیت» دغدغه روز نوگرایان دینی می شود. روحانیون خوش فکر به همراهی نوگرایان مسلمان، در پی چاره جویی بر می آیند، هر چند بدنه سنتی حوزه مقاومت می کند و اصلاحات را به سادگی بر نمی تابد. انتشار مجموعه مقالاتی دهگانه از علامه سید محمد حسین طباطبایی، آیت الله سید محمود طالقانی، آیت الله سید محمد حسینی بهشتی، آیت الله مرتضی مطهری، مهندس مهدی بازرگان و.... در کتابچه‌ای تحت عنوان «بحثی در باره ی مرجعیت و روحانیت[۹]»، ثمره و میوه این دغدغه‌های اصلاح طلبانه است.

بازرگان در نوشتار خویش برای این مجموعه، با عنوان «انتظارات مردم از مراجع»، تلاش می کند تا محترمانه و متواضعانه نقد خویش را از روحانیت واگویی کند: «نویسنده این مقاله می خواهد سخنگوی مردم تقلید کننده ایران و مخصوصاً جوانان مسلمان باشد. خود جوان نیست ولی در سن و شغل و شرایطی قرار دارد که شاید بتواند واسطه مابین دسته‌ای به نام خواص که مراجع تقلید در میان آنها تعیین می شوند و دسته‌ای موسوم به عوام که محتاج به تقلید هستند، قرار گیرد».[۱۰] در ذیل به سر فصل‌های نقد وی اشاره می کنیم:

 
الف. نقد بسنده کردن روحانیون به دانش در امور عبادی- فردی

بازرگان به عنوان کنشگری اجتماعی- سیاسی، در می یابد که روحانیون سخت مشغول کنکاش و تفقه در فقه عبادی و فردی دینداران می باشند. وی، این توجه زیاد به فقه عبادی فردی که مانع از رسیدگی به فقه اجتماعی می شود را به نقد می کشد: «یک سلسله معتقدات و عبادات در نزد خواص و عوام مقبولیت بلامعارض پیدا کرده، دولت و ملت و روحانیت روی آن توافق داشتند. مسئله‌ای که می ماند، این بود که مؤمنین تکالیف شرعی محدودی را خوب فراگرفته، بدون یک وجب پس و پیش! اجرا کنند تا مورد قبول خدا و ذخیره آن دنیا گردد. مثلا فرض بر این قرار گرفته بود که هرکس متدّین است و نماز خوان، باید مَدِ و گوشه و کنار اعمالش را صاف و صوف کرده، مبادا که بندگی‌اش معیوب شود. مسائل مربوط به: تکلیف، تقلید، طهارت، زیارت، صوم، صلات، وجوهاتِ واجبه و بریه و امثال ذلک، در حجره‌ها و رساله‌ها و منبرها مرتبا بحث و فحص می شد. عامی و عالم سعی‌شان بر این بود که هیچ احتیاط و احتمالی را در واجبات و محرّمات فرو گذار نکرده، به قدر سر سوزنی بلاتکلیف نماند. به این ترتیب فقه به معنای احکام عبادی و فردی، به خرج سایر موضوعات و منظورهای اسلامی، گسترش فوق العاده پیدا کرد و فقیه شدن از هدف اصلی ارضای حق و وظیفه اطاعت و اشاعه حقیقت، دور شد و جنبه حرفه‌ای یافت».[۱۱]

 
ب. نقد ناآگاهی روحانیون از مسایل اجتماعی

ناآگاهی روحانیون به امور اجتماعی و سیاسی، یکی از مهمترین دغدغه‌های مهندس بازرگان در زمینه روحانیت بود. وی این ناآگاهی را به عنوان یکی از دلایل شکست جنبش مشروطه مطرح می کند و توضیح می دهد که: «چیزى که بعداً باعث تأسف و موجب خرابى مشروطیت شد، بى خبرى و جدایى دو دسته عاملین این نهضت می باشد. از یک طرف عده ی زیادى از پیشوایان دینى حاضر نبودند، (و حالا هم غالباً حاضر نیستند) از قالب خشکیده افکار قدیمى قدم بیرون گذارده، نظرى به خارج از محیط مصنوعى خود بیندازند و استشمامى از واقعیات و ضروریات دائم التغییر زندگى و پیشرفت هاى علوم بشرى نموده، آنها را در سایه آیات الهى، تصحیح و تطبیق کنند، و مفهوم واقعى اجتهاد و تقلید را که از سرمایه هاى بزرگ تشیع است و عبارت از توجه به حل مشکلات و مسایل روز در سایه احکام اصولى دین می باشد، اجرا نموده، مطالعه ی عمیق در امور اجتماعى و سیاسى دنیا و ایران بنمایند و همان طورکه در مسایل دین خود را بصیر و پیشوا می دانند، در امور عمومى ملت و مملکت نیز آگاه و پیشوا شوند. از طرف دیگر اروپارفته هاى متجددمآب نیز به صرف اطلاعات حضورى و معلومات سطحى خود اکتفا نموده، بدون توجه به دقایق و عوامل بی‌شمارى که همیشه در اداره ی اجتماعات بشرى وجود دارد و هر جامعه اى با مقتضیات و احتیاجات خاص خود باید اداره شود، به تقلید کودکانه رژیم هاى اروپایى و ترجمه ی ناقص قوانین آنها پرداخته نخواستند در اصول حکومت اسلامى و مبادى دینى، آزادى و عدالت و قضاوت که بسیار اساسى تر و در میان مردم مقبول تر و نافذتر می شد، دقیق شوند، میان این دو دسته که هریک مغرور به معلومات و نظریات خود بودند، به زودى اختلاف و مخالفت افتاد و مردم نیز سرگردان و دلسرد شدند».[۱۲]

بازرگان توضیح می دهد که این «ناآگاهی» به مسایل روز سبب «ناتوانی» روحانیت در حاکمیت شد و در نتیجه، روحانیت چون در خویش توانایی تصدی امور حکومتی و مملکتی را ندید، ثمره پیروزی مشروطه را به دیگران واگذار کرد: «چون روحانیون و متدینین ما متأسفانه پا از حدود افکار و اشتغالات چندصد سال قبل فراتر نمی گذارند و در اجتماع و سیاست وارد نبودند و نیستند، از روى صداقت و صفا، مقامات و اختیارات را دو دستى به فلان الدوله‌ها و سلطنه‌ها و ملک‌ها و عده اى از جوانان که هم سوابق دولتى داشتند و هم درس خوانده اروپا رفته بودند، تقدیم کردند».[۱۳]

 
ج. ضرورت آشنا شدن روحانیون به دانش‌های زمانه

در پی نقد ناآگاهی روحانیون نسبت به مسایل اجتماعی، وی راه چاره را مجهز شدن آنان به دانش‌های روز می داند. وی با انتقاد از شیوه علما در محدود ساختن علم به باب دین و آخرت، و محصور نمودن فقه در چهارچوب احکام عبادی فردی، به قرآن استناد می کند و میگوید که: «می بینیم که از یک طرف قرآن لازمه راه یابی و بینایی در آخرت را، بینش در این دنیا می شمارد،[۱۴] و نمی خواهد که ضمن بهره برداری از داده‌های خدایی برای آخرت، بهره گیری از زندگی دنیا فراموش شود،[۱۵] و از طرف دیگر پیغمبر کسی را فقیه می شناسد که فقیه در همه چیز و آشنای به زمان باشد،[۱۶] و مغرور و منجمد در رشته خاص خود نشده، دائما از دانش دیگران بر علم خود بیفزاید[۱۷]».[۱۸]

ابواب موجود فقه که مورد کنکاش و درس و تدریس فقیهان است، در بخش هایی از فقه که مربوط به عبادات فردی مکلفین است و گاه چندان کارایی ندارد، توقف طولانی کرده است و سخت فربه شده است، ولی از امور اجتماعی به سرعت و اختصار گذاشته است. بازرگان بر فربه شدن بخش عبادات فردی، و نحیف بودن و اختصار گویی‌های در امور مورد نیاز اجتماعی، خرده می گیرد: «فقه و فقهای ما هزار باب در آب قلیل و کثیر فرو رفته نجاسات را تطهیر اندرتطهیر کرده اند، برای کوچک‌ترین ریزه کاری‌های وضو و تیمم، فرع‌ها و باب‌ها و کتاب‌ها نوشته اند، در امر روزه و حج ذره بین به غبارهائی که وارد حلق شود و پرگار و گونیا به دائره طواف دورِ بیت نهاده، راه‌های بطلان یا بهبود آنها را موشکافی‌ها کرده اند و یا در تقسیم ارث و تعیین نصاب زکات پای ریاضیات و ترازو و مثقال را به میان آورده اند ولی دفاع و جهاد را به اختصار گذرانده اند، امر به معروف و نهی از منکر را از دو قرن پیش به این طرف (به قول آقای مطهری) از رساله‌های عملیه خارج ساخته اند و بالاخره مسئله حکومت و سیاست یا اداره امت را که شامل و حاکم بر تمام مصالح دنیوی و اخروی است و گرداننده سایر امور می باشد، اصلاً وارد نشده اند (یا تقریبا وارد نشده اند)».[۱۹]

 
د. ضرورت اصلاح شیوه‌های آموزشی و تخصص شدن دانش‌های دینی

وی پس از طرح ناتوانی دانش آموختگان حوزه در پاسخگویی به نیازهای زمانه، پیشنهاد می کند :«برای آنکه روحانیت و مرجعیت شیعه بتواند جواب گوی مسائل زمان و حلال مشکلات جهان باشد، چاره‌ای جز توجه و بلکه تتبع و تبحر در کلیه علوم و شئون روز یا لااقل آشنایی با آنها ندارند. نگویید که فقه و اصول و مقدمات و سطوح و دروس خارجی علوم دینی، خود به قدری وسیع و غامض است که مجال برای ورود در موضوعات دیگر را نمی دهد. علم طب و هیئت و فلسفه و ریاضی و سایر علوم نیز که سابقاً هر یک حکم شاخه یا درختی را داشت و حالا جنگل هایی شده است که در حال توسعه و تکثیر دائم التزاید است، همین حال را دارند». برای راه حل مشکل وسعت و گستردگی علوم، وی دو پیشنهاد طرح می کند. پیشنهاد اول در زمینه بکارگیری شیوه‌های تحقیقاتی «متدولوژی» جدید و پیشرفته است، و پیشنهاد دوم مربوط به تخصصی شدن علوم دینی می باشد: «۱ تغییر روش و اتخاذ سبک‌های جدید تعلیم و تمرین و تحقیق و تسریع عظیم در پیشروی. ۲ تقسیم کار و تحصیل توأم با تشکل، به طوری که امروز به جای یک دانشمند متبحر در تمام رشته‌های فیزیک، هزاران دانشمند محقق ولی متخصص در شعبه‌ای از شعب رشته‌های فیزیک وجود دارد که به وسیله دانشگاه واحد یا سیستم علمی مرتبطی اداره می شوند و فیزیسین، به جای شخصیت طبیعی، احراز یک شخصیت حقوقی اعتباری کرده است».[۲۰]

 
ه. نیت پاک داشتن، در پی پاداش دنیوی نبودن

بازرگان اعتراف می کند که نمی توان انتظار داشت روحانیت، بی‌مزد و پاداش کار کند ولی از سویی دیگر، نقش «مزد» را به عنوان انگیزه کار دینی خطرناک می داند: «مردم از هر مقام و دسته انتظاراتی دارند. از پزشک درمانِ درد می خواهند، از کارگر زحمت و از کارمند خدمت و اداره مملکت. در مقابل به هر یک حقوقی و پاداشی می دهند که کم و بیش، متناسب با زحمات و اثر خدمات آنها است. از روحانیون و از مراجع تقلید انتظارات خیلی بیشتر و مشکل تر دارند و در مقابل، عوضِ خیلی کمتر و شاید هیچ می دهند. توقعات خود را روز به روز زیادتر هم می کنیم. این بی‌تناسبی و بی‌حسابی و بی‌انصافی، شاید از آن جهت باشد که طرف ما عنوان جانشینان و نمایندگی کسانی را دارند که شعارشان و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین[۲۱] بوده است... وقتی قرار باشد، در مقابل وظایف دینی و خدمات الهی حق الزحمه و پاداش گرفته شود اصل موضوع و شرط قضیه که خلوص و لِلّهی و بی‌غرضی است از بین می رود. ممکن است به عوض مفید بودن مضر هم بشود».[۲۲]

 
و. عملگرایی، عالم با عمل بودن

بازرگان به نیکی معتقد است که دوصد گفته چون نیم کردار نیست و مردم از روحانیت انتظار حرکت و عمل دارند: «از جهت نظری و بحثی در تبلیغات به قدر کافی پیش رفته ایم و انجام می دهیم. این همه مسجد و منبر و مجلس و حدیث و کتاب و اجتماعات و سخن سرائی داریم. آنچه نداریم و نمی کنیم و خیلی باید به آن بپردازیم، مراحل تربیتی و عملی و اجتماعی تبلیغ است. اولاً: به تبعیت از حضرت که در آن روز چون خرما خورده بودند، به نصیحت فرزند پیرزن نپرداختند، باید بدانیم که تبلیغ از ایمان درونی و علاقه و عمل شخصی باید سرچشمه بگیرد و آنچه مزدی و حرفه‌ای باشد، معلوم نیست فایده و اثر چندانی که خالی از ضرر باشد بدهد. ثانیاً: پیش از آنکه تابلو بزنیم و کارت دعوت پخش کنیم، اگر آن اصول و معانی را قبول داریم در خود بکار بندیم. خویشتن را تزکیه و اصلاح نماییم. افراد پاکیزه و مهربان بیکدیگر باشیم. در این صورت دیدار و رفتار ما صدبار گویاتر و رساتر از گفتارمان خواهد شد. نه آنکه مُبلغ منفی و آبرو برنده مذهب یا مسلکمان باشیم. حضرت صادق علیه السلام می فرمودند: برای ما زینت و آبرو باشید، نه باعث آبرو ریختن و سرزنش ما و اگر سایرین با زبانشان تبلیغ امر ما را می کنند، شما با عملتان این کار را بکنید. ثالثاً: همان طور که در صدر اسلام عمل شد و امروزه نیز می بینیم، که مثلاً مؤثرترین تبلیغ برای یک محصول داروئی، آماری است که از نتایج مثبت و شفابخش آن روی بیماران متعدد بدست آمده باشد، به جای تجزیه و تحلیل‌های فلسفی و ارائه دلایل نظری بگذاریم مردم نتایج مفید و آثار مثبت مکتب ما را ببینند».[۲۳] وی تفاوت پیغمبر اسلام را با سایر مبلغین دینی، در این نکته می داند که پیامبر «خود مؤمن ، عامل ، مجری و مباشر بوده است».[۲۴]

 
ز. نظارت اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر

بازرگان با انتقاد از روحانیونی که رسالت اصلی خویش در امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کرده اند، به نقد دینداران و بویژه روحانیونی می پردازد که با فراموشی این اصل مهم، از نقد و نظارت قدرت نیز غافل ماندند: «مردم و روحانیت وظیفه امر به معروف و نهی از منکر به معنای مراقبت در امر حکومت و اداره اجتماع را ترک کرده، از معرکه خود را کنار کشیدند. در حالی که در مغرب زمین عکس این جریان اتفاق افتاده است مسیحیتِ فارغ از شریعت از زمان بولس (سن پل) حساب خود را از دنیا جدا کرده، حکومت را واگذار به قیصر و به زمامداران نموده بود و بعداً دستگاه کلیسا و پاپ برای احراز قدرت و رقابت با حکومت‌ها در سیاست دخالت نمودند و تشکیل یک نوع دولت دادند».[۲۵]

 
ح. پناهگاه مردم بودن

همچنان که بازرگان می گوید «از امتیازها و افتخارهای شیعه اینست که از ابتدا در دوران ائمه اطهار (ع) و بعداً طی قرون متوالی غیبت، همیشه اقلیت مبارزی بوده است که به صِرف نام یا عنوان خلافت و سلطنت و به حکم زور و زر زیر بار خلفای غاصب و سلاطین و حکومت‌های جابر نرفته است. علمدار حقیقت و خواهان عدالت بوده حق حکومت و فرض اطاعت را فقط برای صاحبان امری که منصوب از جانب خدا و رسول یا لااقل صاحب عدالت و تقوی و منتخب و مورد قبول مردم باشند می دانسته است و می داند.»[۲۶]

بازرگان با اشاره به استقلال نسبی روحانیت در اکثر برهه‌های تاریخی، به نقد روحانیت وابسته و حکومتی و همراهان دستگاه جور و ستم می پردازد: «در دوران سلسله‌های متشیع متعصب نیز مانند صفویه و قاجاریه باز هم روحانیت این استقلال و استعلای خود را نسبت به سلاطین وقت حفظ می کردند. بجز بعضی مقامات روحانی منصوب یا منسوبِ دربار و به استثنای دوره‌های اقتدار مخصوص شاه طهماسب و شاه عباس، سایر روحانیون تمکین و تقویت از سلاطین نمی کردند».[۲۷] «آن چیزی را که مردم هیچ انتظار ندارند و بزرگ‌ترین لطمه را به حیثیت و اساس دیانت می زند همین است که روحانیت را به جای ملجائیت و پشتیبانی و همصدائی ساکت یا احیاناً همگام یا جیره خوار مظاهر ظلم و فساد ببینند».[۲۸]

 
ط. نقد پرهیز روحانیون از مداخله در سیاست

بازرگان با اشاره به مبارزه منفی امامان شیعه و شیعیان سده‌های اول با سلاطین جور، به انحراف روحانیت و سوء برداشت و تفسیر نامناسب آنان اشاره می کند که این مبارزه منفی را به معنای عدم مداخله در سیاست گرفته اند. در اینجا بازرگان، روحانیت را دعوت می کند به ورود و مداخله در سیاست، و هشدار می دهد که آنان نبایستی از وظایف اصلی خویش غافل مانده و فقط به مسایل فقهی و عبادی فردی بپردازند: «تشیع یا امامیون، بعد از حضرت علی (ع) به حق زیربار حکومت‌های ناحق نرفت و خلفا را که عصمت و صلاحیت و مأموریت برای چنین مقام نداشتند و منتخب آزاد و مرضی مردم نبودند به رسمیت نشناختند. و چون امامان خود را بر مسند خلافت نمی دیدند، با حفظ آرزو و انتظار، در میان آنها عملاً حساب دیانت و سیاست تفکیک شد. روحانیت شیعه در اثر غفلت یا یأس، یکباره مسئله اداره امت را (ولو به مقیاس محدود) کنار گذارد و به شریعت و به مسائل نظری و فرعی پرداخت».[۲۹]

 
گفتمان سوم:

نقد انحصاری کردن حکومت و سیاست برای دین و روحانیت (سالهای ۱۳۵۹ به بعد)

 
بستر گفتمان:

«پیروزی انقلاب ۱۳۵۷»، «به قدرت رسیدن روحانیت»، «ولایت فراگیر روحانیت»، «جایگاه سیاسی و اختیارات ولایت فقیه»، «سیاسی شدن شدید روحانیت»، «طرح مساله مکتب و مکتبی بودن در برابر تخصص و کارآمدی»، «اولویت دادن به مکتبی بودن در تقسیم مسئولیت‌های اجرایی»، «کنار گذاشتن منتقدین روحانیت و حکومت دینی از مناصب حکومتی و اجرایی»، «انحصار صلاحیت رهبری سیاسی و اجتماعی در روحانیت» و.....

 
گزاره‌های گفتمان:

«بازخوانی تبیین مرز دین و سیاست»، «بازخوانی هدف انبیا و دین»، «نقد دخالت همه جانبه و حاکمیت وسیع روحانیت»، «نقد تحمیل نظارت فراگیر روحانیون در قوای سه گانه»، «نقد انحصاری کردن حکومت و سیاست برای روحانیت»، «نقد انحراف روحانیت و رهبری از شعار همه با هم، به شعار همه با من»، «نقد تندروی روحانیون» و...

 
الف. تبیین مرز دین و سیاست

در بستر حوادث ماهها و سالهای اولیه پیروزی انقلاب ۵۷، روحانیون به عنوان پیروزمندان و رهبران انقلاب، صلاحیت انحصاری رهبری سیاسی و اجتماعی را در خویش می دیدند و سایرین به تدریج، یکی پس از دیگری، حذف و طرد می شدند. در چنین بستری هست که دعوت بازرگان از روحانیت برای دخالت در امور اجتماعی و سیاست، شکل معکوس و وارونه‌ای بخود می گیرد. او که روزی از عدم مداخله روحانیت در مسایل سیاسی و اجتماعی، گلایه مند بود، اکنون در برابر تجربه انقلاب ۵۷، باری دیگر گلایه مند می شود، اما اینبار گلایه می کند از شدت مداخله آنان و انحصاری کردن امور توسط آنان، زیرا «از قضا سرکنگبین صفرا فزود».

به همین دلیل، بازرگان بر این باور شد که پس از انقلاب، صورت مساله تفکیک دین و سیاست و تبیین مرزهای آن عوض شده است و بنابر این، شکل گفتمان هم عوض خواهد شد: «اگر دیگر، تفکیک دین و سیاست مطرح نیست، ولى مرز و چگونگى ارتباط و تداخل اینها مطرح هست و مسئله عکس شده است».[۳۰] هنگامیکه می داند از بابت طرح مساله مرز دین و سیاست، مورد نقد قرار خواهد گرفت که چرا به طرح این مساله پرداخته است، پاسخ را پیشاپیش آماده کرده است: «دفعه ی اول نیست، سال هاست که این دو موضوع مورد نظر و علاقه ما بوده و از زمانى است که صحبت تفکیک دین و سیاست و کناره گیرى اکثریت روحانیت بود».[۳۱]

در برابر شعار «یکی بودن سیاست و دیانت»، که بهانه‌ای برای انحصاری کردن مشروعیت حکومت توسط نهادهای دینی (روحانیت) بود، بازرگان به نقد شعار «ادغام دین و سیاست» می پردازد. البته وی توضیح می دهد که نقد وی متوجه چه تعریفی از ادغام دین و سیاست می باشد. با این توضیح، وی در حقیقت از «ادغام دین و حکومت» انتقاد می کند نه از «ادغام دین و سیاست»، بلکه تاکید بر «سیاست دینی» دارد ولی «ناقد حکومت دینی» می باشد: «آنچه مورد نظر است، حکومت و نظامی می باشد که در آن کلاَ یا جزئاً حکومت و دیانت را به یک منظور و معنی دانسته، معتقد باشند که تمام اصول و قوانین و مقررات مورد نیاز جامعه و حکومت در دین آمده و بر طبق آنها باید عمل شود. علاوه بر آن، حکومت موظف به تعلیم و تبلیغ و تحمیل دین می باشد و باید مراقب و مجری آن در میان مردم و صادرکننده آن به بلاد کفر باشد. ضمناً روحانیت است که باید مسئول و مأمور حکومت باشد».[۳۲] با این توضیح، وی به نقد کارکرد سیاسی روحانیت درپس از پیروزی انقلاب می پردازد و خواهان مداخله حداقلی روحانیت در امور حکومتی و سیاسی می شود.

 
ب. نقد قبضه کردن حکومت و قدرت توسط روحانیون

بازرگان که تا چندی پیش، تلاش می کرد روحانیت را تشویق به مداخله در امور اجتماعی و سیاسی بکند، و واکنش مثبتی دریافت نمی کرد، ناگهان در فردای پیروزی انقلاب، شگفت زده، لبیک متدینین و روحانیون را شنید، اما هنوز باور نمی کرد. قدرت گرفتن روحانیت و بر مصدر نشستن آنان، مورد گمان و انتظار وی نبود. وی اذعان می دارد که «حقیقت امر این است که مردم توجه و انتظار نداشته و قصد حاکمیت روحانیت را باور نمی کردند» و سپس توضیح می دهد که این ناباوری سبب شد که مردم علایم و نشانه هایی مثل اعلامیه ماه رمضان سال ۱۳۵۷ آیت الله خمینی که وی با اشاره به نهضت ۱۵ خرداد ۴۲، نهضت را اسلامی و رهبری را متعلق به روحانیت دانسته و سهم روحانیت را برجسته کرده بود، را نادیده بگیرند.[۳۳]

وی از تندروی روحانیت در قبضه کردن اهرم‌های قدرت گلایه می کند: «روحانیت ایران که در ملی شدن نفت و نهضت مقاومت و جبهه ملی سهم نسبتا ضعیف بلحاظ نفرات و شخصیت‌ها داشت، در نهضت روحانیت سالهای ۴۰ جمع قابل ملاحظه‌ای را در سطوح متوسط و جوان و در سایه رهبری آیت الله خمینی وارد میدان نمود. ولی هنوز قشرهای زیادی از آنها حالت بیطرف یا بی‌اثر و احیانا مخالف را حفظ کرده بودند که با نزدیک شدن پیروزی و پس از آن افراد کثیری به انقلاب پیوسته داوطلب خدمات و عهده دار مشاغل حساسی گشتند. و ضعف یا عدم سابقه خود در مبارزه را با افراط در تظاهرات و دوآتشه شدنها جبران می نمودند».[۳۴]

بازرگان تصریح می کند که روحانیون قدم به قدم پیش آمده و سنگرها را می گرفتند، روحانیون اصرار داشتند که نه تنها در مجلس، بلکه در هر سه قوه مقننه و مجریه و قضاییه بایستی نظارت کامل داشته باشند. وی در این زمینه استناد می کند به مطلبی که در ۲۹ آبان ماه ۱۳۵۹ دکتر بهشتی رییس دیوان عالی کشور و رهبر حزب جمهوری اسلامی ضمن سخنرانی در مسجد امام خمینی بصورت عامتر و آمرانه تر بیان داشته است و به صراحت گفته است: «روحانیت آگاه متعهد حداقل در حد نظارت همه جانبه تمام عیار بعنوان معتمدان ملت در جریان کارهای کشور برای همیشه نظارت خواهد کرد. کسانی که در جمهوری اسلامی مسئولیتهای خرد و کلان را قبول بکنند که با این نظارت مزاجشان سازگار باشد. آنهاییکه این نظارت را نمی توانند تحمل کنند لطفا جایشان را بکسانی بدهند که از این نظارت صمیمانه استقبال می کنند».[۳۵]

در یادداشتهای این برهه، بازرگان، به نوشته‌های سابق همدل سابق خویش (آیت الله بهشتی) استناد می کند که دو دهه قبل از آن، با هم همدلانه، دغدغه‌های مشترک خویش را در کتاب «بحثی در باره مرجعیت و روحانیت»، به اشتراک گذاشته بودند. در آن کتاب، بهشتی به صراحت به نفی و نقد امتیازات طبقات روحانیت پرداخته بود. دو دهه پس از آن، بازرگان، همان نوشته‌ها را به یاد رقیب خویش می آورد و برای اثبات حقانیت دیدگاه خویش، بدانها استناد می کند.[۳۶]

 
ج. آخرت و خدا، هدف دین و پیام آوران دینی

نگرش انتقادی وی به مداخله حداکثری روحانیت، ناشی از تجربه سالهای اول انقلاب ۵۷ از یکسو، و بازنگری و بازخوانی باورهای اعتقادی و سیاسی خود وی، از سویی دیگر، می باشد. در این واپسین بازخوانی، وی هدف دین و پیامبران را خلاصه می کند در دو نکته: «انقلاب عظیم فراگیر علیه خود محوری انسانها، برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهان ها» و «اعلام دنیای آینده جاودان بی‌نهایت بزرگتراز دنیای فعلی».[۳۷]

لذا حوزه پیام خدا و پیام آوران او (و به تبع آن، حوزه مفسران رسمی دین و مدعیان نیابت ولایت الاهی) را در جایی می داند که دید و دانش انسان، ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر باشد «وگرنه گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن هست، چه تناسب و ضرورت می تواند داشته باشد؟».[۳۸] وی راه و رسم زندگی را از اموری می داند که بشر ذاتا و فطرتا قادر به درک آن است و سپس نتیجه می گیرد که «از این رو نیازی نبوده است که خداوند و فرستادگان او، راه و رسم زندگی و حل مسائل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند، خصوصاً که سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مسائل و مشکلات، جزئی از برنامه آدمی برای رشد و کمال و تقرب او به خداوند است».[۳۹] بدیهی است هنگامیکه، مساله چگونگی حکومت، از حوزه صلاحیت دین خارج شد، حوزه مداخله دین، نیز محدود خواهد شد و سپس در نتیجه، حوزه مداخله روحانیت نیز به عنوان تابعی از آن، محدودتر خواهد شد.

 
د. نقد کارکرد رهبران روحانی از تبدیل شعار «همه با هم» به «همه با من»

مهندس بازرگان از دانش دانشگاهی خویش بهره می برد تا نقد خویش از کارکرد رهبران روحانی انقلاب از تبدیل شعار «همه با هم» به «همه با من»، را به زبانی علمی بیان کند. وی گامهای اولیه و حرکت اول انقلاب را حرکت رو به مرکز می دانست (Centripète ) که همه در تلاش برای وحدت بودند، اما پس از پیروزی، حرکت دوم آغاز می شود که حرکتی است فرار از وحدت و گریز از مرکز (Centrifug). در حرکت اول، رهبری و روحانیت همه را به وحدت فرا می خواند و در حرکت دوم، شعار وحدت، از «همه با هم»، تبدیل می شود به «همه با من».

بازرگان «دخالت قاطع و حاکمیت وسیع روحانیت» را از دستاوردهای این حرکت دوم انقلاب می داند: «این امر در فاز اول و در شعارها و خواسته‌های مردم حضور نداشت. یا ظهور آشکار و عام نداشته در مصاحبه‌های پاریس امام و در مشارکتهای گذشته رجال مبارز روحانیت و در انتصاب و ابتدای دولت موقت، خلاف آن اعلام می گردید».[۴۰]

بازرگان با اشاره به سرنوشت جوانان و گروهها و احزابی که در جریان حرکت دوم انقلاب نقش داشتند و سرانجام خود نیز قربانی آن ماشین سرکوب گشتند، توضیح می دهد که از میان فاتحین، روحانیت، پیروز اصلی آن حرکت شد: «روحانیت را باید یگانه قهرمان مستقر مسلط حرکت دوم انقلاب بدانیم».[۴۱]

بازرگان نتیجه گیری می کند که آنچه در وضع حاضر مسلم است «پیروز و فاتح بودن روحانیت است». وی زیرکانه از آینده بینی اجتناب می کند و آن را کار خدا می داند، اما کنایه‌ای می زند که می توانست نهیبی باشد بر ساحل نشینان ساحل امن قدرت، و برج نشینان کاخ‌های برافراشته قدرت. وی کنایه می زند به آنانی که تالار قصرشان را با کاغذ دیواری هایی منقوش به رنگ «زهد و دینداری» تزیین کرده اند، کنایه می زند با اشاره به گفتاری از پیامبر خدا که «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»[۴۲] (حکومت با وجود کفر و در نظام کافرانه می تواند برقرار بماند ولی با جور و ستم و در یک نظام ستمگر دوام نخواهد داشت).

 
خلاصه

بازرگان در گفتمان آغازین خویش (به هنگام هجوم افکار ضد دینی و در دفاع از جایگاه دین و روحانیت) با مردم سخن گفت. در گفتمان دوم خویش، روحانیت را مخاطب قرار داد تا نقد و اصلاحات خویش را به گوش آنان برساند. و در واپسین گفتمان خویش، باری دیگر (مثل اولین گفتمان)، مردم را مخاطب قرار داد، گویا اینبار می خواست جامعه و تاریخ را به داوری فراخواند.

سیر تحول اندیشه بازرگان در باره جایگاه «روحانیت در پهنای سیاست» را می توان در جمله‌ای خردمندانه و دلسوزانه از آن مرحوم خلاصه کرد: «سابقاً تجاوزِ دولت و سیاست در دیانت، حالا تجاوز دیانت و روحانیت در سیاست».[۴۳]

 
منابع

---------------------------------
[۱] بازرگان مهدی، مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۶۳. در این نوشتار برای استناد به «مجموعه آثار» از سایت « بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان» استفاده شده است: http://www.bazargan.com

[۲] مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۴۲.

[۳] حدیث امام حسین (ع) از علی ابن ابیطالب (ع): «مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه».

[۴] مجموعه آثار ۲، بعثت و ایدئولوژی، ۱۳۴۳، ص ۳۵۲.

[۵] پر واضح است که مشاهدات زنده یاد مهندس بازرگان از غرب، مربوط به حدود هشتاد سال پیش از این بوده است و هم اکنون، پاشنه درب بدان روالی که یک قرن پیش بود نمی چرخد.

[۶] مجموعه آثار ۸، مذهب در اروپا، ۱۳۲۱، ص ۲۲.

[۷] مجموعه آثار ۸، مذهب در اروپا، ۱۳۲۱، ص ۲۴.

[۸] مجموعه آثار ۸، مذهب در اروپا، ۱۳۲۱، ص ۲۴.

[۹] مهندس بازرگان در یادداشتهای آن دوران می نویسد که روزنامه کیهان خبری داشت که کتاب «مرجعیت و روحانیت» جزو کتاب‌های برگزیده سال انتخاب شده است. مجموعه آثار ۳، صحبت هایی با خانواده از زندان، ۷ خرداد ۱۳۴۲، ص ۱۵۸.

[۱۰] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۱.

[۱۱] مجموعه آثار۱۱، منابع فقه، فقه، فقیه ۱۳۴۹، ص ۱۳۹.

[۱۲] مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۴۲.

[۱۳] مجموعه آثار ۱، راه طی شده (۱۳۲۶)، پاورقی ص ۱۶۳.

[۱۴] اسراء ۷۲ : و من کان فی هذه اعمی فهو فی الآخرة اعمی (هرکس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور خواهد بود).

[۱۵] قصص ۷۷: و لاتنس نصیبک من الدنیا (و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن).

[۱۶] حدیث نبوی: الفقیه کل فقیه من کان عارفا بزمانه (فقیه، به تمام معنی، کسی است که آگاه به زمان خویش باشد).

[۱۷] حدیث نبوی: افقه الناس من اضاف علم غیره الی علم نفسه.

[۱۸] مجموعه آثار۱۱، منابع فقه، فقه، فقیه ۱۳۴۹، ص ۱۴۱.

[۱۹] مجموعه آثار ۸، مرز میان دین و سیاست ۱۳۴۱، ص ۳۷۷.

[۲۰] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۸.

[۲۱] شعراء ۱۰۹: (من در برابر هدایت کردن شما، مزدی نمی طلبم. مزدم تنها بر عهده پروردگار جهانیان است).

[۲۲] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۳.

[۲۳] مجموعه آثار ۲، تبلیغ پیامبر، ۱۳۴۲، ص ۲۳۹.

[۲۴] مجموعه آثار ۲، تبلیغ پیامبر، ۱۳۴۲، ص ۲۳۸.

[۲۵] مجموعه آثار ۸، سرّ عقب افتادگی ملل مسلمان، ۱۳۲۹، ص ۲۶۵.

[۲۶] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۸۹.

[۲۷] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۹۰.

[۲۸] مجموعه آثار ۸، انتظارات مردم از مراجع، ۱۳۴۱، ص ۳۹۱.

[۲۹] مجموعه آثار ۸، دین و تمدن، ۱۳۵۰، ص ۳۴۳.

[۳۰] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۲۹۶.

[۳۱] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۲۹۶.

[۳۲] بازرگان مهدی، آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء، ۱۳۷۱، ص ۸۲. در این نوشتار برای استناد به صفحات این کتاب، از استنادات موجود در مقاله «آیا بازرگان در آراء و عقاید خود تجدید نظر کرد!؟ ح- شیرزاد»، منتشره در سایت « بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان» استفاده شده است: http://www.bazargan.com

[۳۳] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۱۱۶.

[۳۴] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۸۸.

[۳۵] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۱۲۰-۱۲۱.

[۳۶] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۳۰۸-۳۰۹.

[۳۷] بازرگان مهدی، آخرت و خدا....، ۱۳۷۱، ص ۳۷.

[۳۸] بازرگان مهدی، آخرت و خدا...، ۱۳۷۱، ص ۳۸.

[۳۹] بازرگان مهدی، آخرت و خدا....، ۱۳۷۱، ص ۳۸.

[۴۰] بازرگان مهدی، انقلاب ایران در دو حرکت، ۱۳۶۳، ص ۱۱۶.

[۴۱] بازرگان مهدی، انقلاب ایران ....، ۱۳۶۳، ص ۱۸۶.

[۴۲] بازرگان مهدی، انقلاب ایران ....، ۱۳۶۳، ص ۱۸۹.

[۴۳] مجموعه آثار۱۶، مرز میان دین و سیاست ۱۳۵۹، ص ۳۰۷. 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

دبیر کانون سنگ ایران: 15 هزار نفر در صنعت سنگ تعدیل شدند/ حرکتی برای حل مشکلات نمی شود

Posted: 19 Jan 2013 06:55 AM PST

جرس: دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران از تعدیل 15 هزار نفر نیرو در صنعت سنگ خبر داد.

به گزارش مهر، خداداد غیاثوند از روند تعدیل نیرو در صنعت سنگ ابراز نگرانی کرد و اظهار داشت: تاکنون نزدیک به 15 هزار نفر نیرو در این صنعت تعدیل شده است.

وی علت تعدیل نیرو در این صنعت را مشکلات متعدد پیش روی تولید دانست و بیان داشت: انرژی، حمل و نقل و حقوق و دستمزد و ... همه از جمله موارد مرتبط با تولید هستند که با افزایش قیمت آنها حاشیه سود تولید کاهش و حتی برخی واحدهای تولیدی وارد ضرر شده اند و همین امر موجب تعدیل نیرو در این صنعت شده است.

دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران با بیان اینکه از تعداد افراد تعدیل شده در صنعت سنگ کشور نزدیک به هزار نفر در استان لرستان بوده است، عنوان کرد: با توجه به مدیریت صورت گرفته توسط واحدهای تولیدی سنگ لرستان این استان کمتر به سمت تعدیل نیروی انسانی خود رفته است.

وی ادامه داد: عدم تزریق نقدینگی یکی از دهها مشکل واحدهای سنگ بری در کشور محسوب می شود.

دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران با تاکید بر اینکه باید برای رفع مشکلات واحدهای فعال در این صنعت چاره اندیشی جدی صورت گیرد، گفت: این در حالی است که شاهد هیچ گونه حرکتی در راستای رفع مشکلات پیش روی تولید نیستیم.

وی به وضعیت واحدهای سنگ بری در کشور اشاره کرد و گفت: در حال حاضر بیش از 10 درصد واحدهای سنگ بری کشور نیز غیر فعال و تعطیل است.

غیاثوند تصریح کرد: از سایر واحدهای سنگ بری کشور نیز 65 درصد فعال و مابقی به اندازه ظرفیت خود تولید ندارند.

دبیر و نائب رئیس کانون سنگ ایران اشتغالزایی ایجاد شده در واحدهای سنگ بری لرستان را حدود هشت هزار نفر ذکر کرد و بیان داشت: این میزان اشتغالزایی معادل 38 درصد اشتغال ایجاد شده در بخش صنعت استان لرستان است و همین امر ضرورت صیانت از نیروی کار در این بخش را ضروری ساخته است.

وی ادامه داد: با احتساب بخش حمل و نقل در این زمینه بیش از 17 هزار نفر به صورت مستقیم و غیر مستقیم از صنعت سنگ در لرستان ارتزاق می کنند که با توجه به نرخ بالای بیکاری در لرستان در نوع خود رقم قابل توجهی است.

بنابر این گزارش استان لرستان با توجه به منابع غنی سنگ به خصوص سنگهای تزئینی و نما در منطقه، در زمینه سرمایه‌گذاری در راستای فرآوری انواع سنگهای تزئینی، ساختمانی و مواد کانی غیرفلزی استانی مستعد است.

بیشتر معادن استان لرستان به سنگهای نما و تزئینی اختصاص دارد به طوریکه با داشتن حدود یک چهارم ذخایر سنگهای تزئینی کشور حائز رتبه اول در این زمینه است.

تولیدات سنگ لرستان 22 درصد تولیدات کشور و سه درصد تولید جهانی است. از انواع معادن این استان می توان به سنگ گچ، سنگ آهک، سنگ چینی، فروسیلیس، فلدسپات، تالک، نمک و سنگ لاشه پالون اشاره کرد.

هم اکنون لرستان بعد از اصفهان به لحاظ میزان استخراج سنگ در رتبه دوم قرار دارد و سالانه حدود سه میلیون تن انواع سنگ تزئینی و ساختمانی از معادن این استان استخراج می شود که بخشی از آن در استان، بخشی در بازارهای داخلی و حدود 200 هزار تن آن در بازارهای کشورهای حوزه خلیج فارس، اروپا و کشورهای آسیای جنوب شرق مصرف می شود. 

صندوق بین‌المللی پول: رکود اقتصادی و تورم بیش از پیشبینی‌ها است

Posted: 19 Jan 2013 06:55 AM PST

جرس: صندوق بین‌المللی پول گفته است رکود اقتصادی و میزان تورم بیش از آن چیزی است که در گزارش قبلی صندوق بین‌المللی پول پیش‌بینی شده است. این نهاد جهانی می‌گوید قصد دارد برای بررسی وضعیت اقتصاد ایران و تاثیر تحریم‎ها نماینده‌ای به تهران بفرستد.

به گزارش بی.بی.سی فارسی به نقل از خبرگزاری رویترز، یکی از مقام‌های صندوق بین‌الملی پول گزارش داده است که این سفر قرار است در شش ماه نخست سال ۲۰۱۳ میلادی انجام شود.

صندوق بین‌المللی پول مهرماه امسال در کلیک گزارش سالانه چشم‌انداز اقتصادی جهان، رشد اقتصادی ایران را منفی ارزیابی و اعلام کرد تورم در سال ۲۰۱۲ در ایران به ۲۵ درصد خواهد رسید. نرخ رشد اقتصادی ایران در این گزارش منفی ۹ دهم درصد پیش‌بینی شده بود.

مسعود احمد، رئیس بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در صندوق بین‌المللی پول ‌می‌گوید گزارش اخیر این موسسه، قبل از کاهش شدید ارزش ریال و نوسان‌های قیمت ارز تهیه شده و باید بازنگری شود.

به گفته آقای احمد، با توجه به افت ارزش ریال "انتظار می‌رود داده‌ها و آمار جدید از ایران نشان دهنده تغییرات جدی نسبت به گزارش قبلی صندوق بین‌المللی پول باشد".

در کلیک تازه‌ترین آمار، بانک مرکزی ایران نرخ تورم را در ۱۲ ماه منتهی به آذرماه سال ۱۳۹۱ نسبت به همان دوره در سال قبل، ۲۷.۴ درصد اعلام کرد؛ به این معنی که قیمت کالاها و خدمات در آذرماه امسال نسبت به سال گذشته حدود ۲۷ درصد بیشتر شده است. اما بسیاری از منتقدان اقتصادی می‌گویند افزایش سطح قیمت ها بیش از میزان تورمی است که بانک مرکزی ایران اعلام می‌کند.  

نامه ۳۷۸ روزنامه نگار، فعال سیاسی و مدنی به دادستان تهران: مرخصی حق عماد بهاور است

Posted: 19 Jan 2013 05:51 AM PST

 جرس: ۳۷۸ نفر از روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و فعالان مدنی در نامه ای به دادستان تهران ضمن اعتراض به عدم ارائه  مرخصی به عماد بهاور خواسته اند تا هر چه سریع تر با درخواست مرخصی او موافقت شود.

 

در این نامه تاکید شده است: عماد بهاور – جوانی که به اخلاق نیکو و فضل و شرافت شناخته می‌شود – پس از تایید حکم ناعادلانه ۱۰ سال زندانش توسط دادگاه تجدید نظر، امید خود را به دادرسی عادلانه از دست نداد و پیرو مشی سیاسی اصلاح‌جویانه، معتدل و قانون‌مدارانه‌اش تقاضای اعاده دادرسی کرد، اما تا کنون تلاش‌هایش برای این هدف بی‌ثمر مانده است.


عماد بهاور مسئول شاخه جوانان و عضو دفتر سیاسی نهضت آزادی ایران عضو هسته مرکزی «پویش حمایت ازخاتمی و موسوی» (موج سوم) بود که ۷ خرداد ۱۳۸۸در بحبوحه ی فعالیت های انتخاباتی توسط دادگاه انقلاب به اتهام تبلیغ علیه نظام بازداشت و پس از ۹۶ ساعت آزاد شد. اما پس از اعلام نتایج انتخابات دستگیر و تحت فشارهای روانی برای اقرار تلویزیونی قرار گرفت.


این فعال سیاسی روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد اما ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که برای آخرین دفاعیات به دادگاه انقلاب احضار شده بود، برای چندمین بار بازداشت شد.


بهاور پس از چندین ماه بازداشت در زندان اوین، به اتهام اجتماع و تبانی، تبلیغ علیه نظام و عضویت در نهضت آزادی به ۱۰ سال حبس قطعی محکوم شد.


متن کامل نامه ۳۷۸ نفر از روزنامه نگاران، فعالان سیاسی و فعالان مدنی به دادستان تهران به شرح زیر است:


جناب آقای جعفری دولت‌آبادی؛ دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران


با سلام و احترام


متاسفانه در سه سال گذشته تقاضاهای پرشمار خانواده‌ی عماد بهاور برای استفاده‌ی او از حق مرخصی‌اش از سوی دستگاه قضایی یا کارشناسان پرونده‌اش با پاسخ منفی مواجه شده است. چرا؟


عماد بهاور – جوانی که به اخلاق نیکو و فضل و شرافت شناخته می‌شود – پس از تایید حکم ناعادلانه ۱۰ سال زندانش توسط دادگاه تجدید نظر، امید خود را به دادرسی عادلانه از دست نداد و پیرو مشی سیاسی اصلاح‌جویانه، معتدل و قانون‌مدارانه‌اش تقاضای اعاده دادرسی کرد، اما تا کنون تلاش‌هایش برای این هدف بی‌ثمر مانده است. چرا؟


جناب آقای جعفری دولت آبادی
مریم شفیعی، همسر صبور و جوان عماد بهاور، سه سال است که از حضور همسرش در کنار خود، مرخصی قانونی او و حتی تماس تلفنی و ملاقات حضوری‌اش محروم است. چرا؟


جناب آقای جعفری دولت آبادی
ما، جمعی از دوستان و آشنایان عماد بهاور، از شما خواستاریم مطابق ماده ۲۱۳ آیین‌نامه اجرایی سازمان زندان‌ها در خصوص اعطای مرخصی به زندانیان و به اقتضای عدالت قضایی با در خواست مرخصی او موافقت نمایید و اجازه ندهید حق او پایمال شود و این زوج جوان بر خلاف موازین قانونی، اخلاقی و دینی بیش از این از یک‌دیگر دور باشند.


با سپاس پیشاپیش


اسامی امضا کنندگان:
۱ مرضیه آذرافزا
۲ صبا آذرپیک
۳ ایمان آذریان بروجنی
۴ سیامک آرام
۵ محسن آرمین
۶ امیرآریا زند
۷ امیرحسین آزاد
۸ محمد رضا آقا ابراهیمی
۹ زهره آقاجری
۱۰ محمد آقازاده
۱۱ ساسان آقایی
۱۲ مهدی آقایی
۱۳ اکبر ابراهیمی
۱۴ آسیه ابولپور
۱۵ سمانه ابولپور
۱۶ بهرام ابولفتحی
۱۷ مهرداد ابولقاسمی
۱۸ سیدحسین احمدنژاد
۱۹ پویا احمدی
۲۰ پیمان احمدی
۲۱ بابک اردلانی
۲۲ علی ارشدی
۲۳ روشنک استرکی
۲۴ آزاده اسدی
۲۵ نصیر اسدی
۲۶ سعیده اسلامیه
۲۷ حمید اسماعیلی
۲۸ اشکان اشعریون
۲۹ مهرداد اصلانی
۳۰ مینا اصلانی
۳۱ اکبر افتخاری
۳۲ علی اکرمی
۳۳ مهدی اقبال
۳۴ جواد امام
۳۵ پروین امامی
۳۶ نصیر امامی
۳۷ امیلی امرایی
۳۸ علی امیری
۳۹ مرضیه امیری
۴۰ آسیه امینی
۴۱ اسدالله امینی
۴۲ امید ایرانمهر
۴۳ سولماز ایکدر
۴۴ مسعود بابا پور
۴۵ فاریا بارلاس
۴۶ داوود باقری
۴۷ رضا باقری
۴۸ محسن باقری
۴۹ هادی باقری
۵۰ آسیه باکری
۵۱ نگین بانک
۵۲ بهنام بختیاری
۵۳ عبدالجبار بخشنده
۵۴ مجتبی بدیعی
۵۵ ژیلا بدیهیان
۵۶ مقداد بریمانی
۵۷ سیاوش بسطامی
۵۸ داوود بشیری
۵۹ رویا بلوری
۶۰ کامیار بهرنگ
۶۱ رضا بهزادیان نژاد
۶۲ علی بهزادیان نژاد
۶۳ مسعود بهنود
۶۴ سحر بیانی
۶۵ عباس بیدار
۶۶ جلال بیگدلی
۶۷ محسن بیگلربیگی
۶۸ افسانه پریچگانی
۶۹ کتی پزشکی
۷۰ محمد پورحسن
۷۱ سعید پورحیدر
۷۲ لاله پورقدیری
۷۳ امید پورمحمدعلی
۷۴ محمد پورملایری
۷۵ عماد پویا
۷۶ فاطمه پهلوانی
۷۷ آیدین پیرزه
۷۸ محمدحسین پیروزی
۷۹ علی تاجرنیا
۸۰ محسن ترکاشوند
۸۱ مژده تصویری
۸۲ علی تقی پور
۸۳ غلامحسین تکفلی
۸۴ مجید تمجیدی
۸۵ محمد تنگستانی
۸۶ امیرتنها
۸۷ فرشاد توماج
۸۸ مجتبی تهرانی
۸۹ محمدامین ثامنی
۹۰ مریم ثروتی
۹۱ رضا جعفریان
۹۲ جلال جلالی زاده
۹۳ حمیدرضا جلائی‌پور
۹۴ محمدرضا جلائی‌پور
۹۵ علی جمالی
۹۶ حسین جمشیدی گوهری
۹۷ نسیم چالاکی
۹۸ نگاه چالاکی
۹۹ فاطمه چهل امیرانی
۱۰۰ فرید حائری نژاد
۱۰۱ رضا حاجی حسین
۱۰۲ محمود حجتی
۱۰۳ سعید حسن زاده
۱۰۴ مجتبی حسین خانی
۱۰۵ مهدی حسین زاده
۱۰۶ آرش حسینی‌پژوه
۱۰۷ سیدامیرحسین حسینی
۱۰۸ سیدصفدر حسینی
۱۰۹ سیدمحمود حسینی
۱۱۰ غزل حضرتی
۱۱۱ حمید خطیبی
۱۱۲ سیف الله حقانی
۱۱۳ رضا حقیقت نژاد
۱۱۴ پژمان حقیقی
۱۱۵ علی حکمت
۱۱۶ غلامرضا حیدری
۱۱۷ جواد حیدریان
۱۱۸ زویا حسنی
۱۱۹ نسرین خاتم
۱۲۰ سیدمحمدرضا خاتمی
۱۲۱ فریبا خاکباز
۱۲۲ ناصر خالقی
۱۲۳ رضا خانکی
۱۲۴ هادی خانیکی
۱۲۵ ابراهیم خانیکی
۱۲۶ فاطمه خردمند
۱۲۷ جلال خرمن بیز
۱۲۸ سارا خرمن بیز
۱۲۹ مصطفی خسروی
۱۳۰ عاطفه خلفی
۱۳۱ محبوبه خوانساری
۱۳۲ محمدحسین خوربک
۱۳۳ بهمن دارالشفایی
۱۳۴ مصطفی درایتی
۱۳۵ غزال دهقانی
۱۳۶ نعیمه دوستدار
۱۳۷ بهروز ذاکری
۱۳۸ مسعود ذهبیون
۱۳۹ مریم راد
۱۴۰ حسن رادنیا
۱۴۱ فاطمه راکعی
۱۴۲ علیرضا رئیسی
۱۴۳ شبنم رحمتی
۱۴۴ زهرا رحیمی
۱۴۵ ابولفضل رحیمی شاد
۱۴۶ کامران رحیمی
۱۴۷ حسین رزاقی
۱۴۸ محمدرضا رزاقی
۱۴۹ مصطفی رسته مقدم
۱۵۰ لیلی رشیدی
۱۵۱ نسرین رضایی
۱۵۲ مانا رضاییان
۱۵۳ یسنا رضاییان
۱۵۴ سیده زهرا رضوی
۱۵۵ حسین رفعتی
۱۵۶ سلطانعلی رفیعی
۱۵۷ لاله رودی
۱۵۸ داوود روشنی
۱۵۹ حنیف رهبری
۱۶۰ امیرعباس ریاضی
۱۶۱ طاهره ریاحی
۱۶۲ حیدر زندیه
۱۶۳ جلیل سازگارنژاد
۱۶۴ علیرضا ساکی
۱۶۵ سجاد سالک
۱۶۶ رضا سالیانی
۱۶۷ حسین سبحان اللهی
۱۶۸ مصطفی سبطی
۱۶۹ فاطمه ستوده
۱۷۰ امیرحسین سراجی
۱۷۱ پرستو سرمدی
۱۷۲ پریسا سرمدی
۱۷۳ فریبرز سروش
۱۷۴ مسعود سفیری
۱۷۵ داوود سلیمانی
۱۷۶ سوده سلیمانی
۱۷۷ بهرام سلیمانی
۱۷۸ محمدهاشم سمتی
۱۷۹ صدرا سمنایی رهبر
۱۸۰ بهرام سمیع
۱۸۱ علی سمیعی‌زاده
۱۸۲ مسعود سیادتی
۱۸۳ حامد سیاسی راد
۱۸۴ سیدشمس الدین سیاسی راد
۱۸۵ علی اصغر شاپوریان
۱۸۶ بهروز شاهرخ نیا
۱۸۷ زهرا شجاعی
۱۸۸ رضا شجاعیان
۱۸۹ میثم شرفی
۱۹۰ محمدحسین شریف‌زادگان
۱۹۱ آزاد شریفی
۱۹۲ عرفان شریفی
۱۹۳ حامد شفیعی
۱۹۴ محمد شفیعی
۱۹۵ آهو شکرایی
۱۹۶ علی شکوری راد
۱۹۷ سعید شمس
۱۹۸ نگارشور
۱۹۹ پرویز شهپر
۲۰۰ روح الله شهسوار
۲۰۱ سید احمدشیثی
۲۰۲ شهاب الدین شیخی
۲۰۳ احمد شیرزاد
۲۰۴ امین شیرزاد
۲۰۵ سعید شیرکوند
۲۰۶ بهنام صابرنعمتی
۲۰۷ بهنام صارمی
۲۰۸ پوریا صالحی
۲۰۹ رادین صالحی
۲۱۰ اسماعیل صحابه تبریزی
۲۱۱ بنیامین صدر
۲۱۲ کارن صدر
۲۱۳ سمیرا صدری
۲۱۴ امیر صفاریان
۲۱۵ محمد باقرصمیمی
۲۱۶ ریحانه طباطبایی
۲۱۷ سید شهاب الدین طباطبایی
۲۱۸ علی طباطبایی
۲۱۹ علیرضا طبیبیان
۲۲۰ مصطفی طلوعی
۲۲۱ عطا طهرانچی
۲۲۲ کریم عابدی
۲۲۳ علیرضا عاشوری
۲۲۴ فاطمه عباسقلی‌زاده
۲۲۵ صابر عباسیان
۲۲۶ عسل عباسیان
۲۲۷ محمد عبایی
۲۲۸ شیرزاد عبداللهی
۲۲۹ علی عبدی
۲۳۰ مریم عبدی
۲۳۱ علی عجمی
۲۳۲ ساجده عرب سرخی
۲۳۳ سید علی عظیمی
۲۳۴ حدیث علوی
۲۳۵ سجاد علوی
۲۳۶ حمزه غالبی
۲۳۷ حامد غضنفری
۲۳۸ آبتین غفاری
۲۳۹ فاطمه غفاری
۲۴۰ مریم غفاری
۲۴۱ آرش غفوری
۲۴۲ علی غلامی
۲۴۳ فریبا غیور
۲۴۴ فرشید فاریابی
۲۴۵ محمد فاضلی کیا
۲۴۶ مهران فرجی
۲۴۷ سروش فرهادیان
۲۴۸ علیرضا فلاحتی
۲۴۹ فرزاد فلاحتی
۲۵۰ هادی قابل
۲۵۱ ابوالفضل قاسمی
۲۵۲ کورش قاسمی
۲۵۳ مهدی قاسمی
۲۵۴ علی حسین قاضی زاده
۲۵۵ علی قاضی مرادی
۲۵۶ آیدا قجر
۲۵۷ مریم قدس
۲۵۸ جعفر قدیم خانی
۲۵۹ مهدی قدیمی
۲۶۰ پویا قربانی
۲۶۱ میرا قربانی فر
۲۶۲ احسان قلمچی
۲۶۳ مهدی قلی زاده اقدم
۲۶۴ بابک قناد
۲۶۵ امیرحسین قنبری
۲۶۶ امیرحسین کاظمی
۲۶۷ بهروز کاظمی
۲۶۸ محمد حسین کاظمی زاده
۲۶۹ میثم کاظمی نازنین
۲۷۰ مرتضی کاظمیان
۲۷۱ امیر کاکایی
۲۷۲ محمدجواد کرخی
۲۷۳ سعیده کردی نژاد
۲۷۴ یاسر کریمی
۲۷۵ امین کشاورز
۲۷۶ محمدرضا کلانی
۲۷۷ الیاس کلاهی
۲۷۸ ساجده کیانوش راد
۲۷۹ محمد کیانوش راد
۲۸۰ طیبه کیومرثی
۲۸۱ حسین کاشفی
۲۸۲ مهران کرمی
۲۸۳ افشین کریمی
۲۸۴ داوود کریمی
۲۸۵ کتایون گلرخ
۲۸۶ زهرا گلشن
۲۸۷ نیلوفر لاری پور
۲۸۸ علیرضا لطیفیان
۲۸۹ محمد لکی
۲۹۰ مسعود لواسانی
۲۹۱ احسان مازندرانی
۲۹۲ حمید مافی
۲۹۳ زهرا مبلغ
۲۹۴ نرگس مبلغ
۲۹۵ پرستو متین زاده
۲۹۶ احسان مجتهدی
۲۹۷ الهه مجردی
۲۹۸ زهرا مجردی
۲۹۹ فخرالسادات محتشمی پور
۳۰۰ مهدی محسنی
۳۰۱ صدرا محقق
۳۰۲ حسام محمدزهی
۳۰۳ جلال محمدلو
۳۰۴ اروجعلی محمدی
۳۰۵ بهروز محمدی
۳۰۶ داوود محمدی
۳۰۷ علی حسین محمدی
۳۰۸ میثم محمدی
۳۰۹ سام محمودی سرابی
۳۱۰ مژگان مدرس علوم
۳۱۱ قاسم مرادی
۳۱۲ یاسرمروت پور
۳۱۳ حنیف مزروعی
۳۱۴ رجبعلی مزروعی
۳۱۵ مینا مزیدی
۳۱۶ میثم مشایخ
۳۱۷ حبیب الله مشیری
۳۱۸ زهره مصطفوی
۳۱۹ ندا مصطفوی
۳۲۰ نغمه مصطفوی
۳۲۱ محمد حسین مظفری
۳۲۲ پژمان مظفری
۳۲۳ حسین مظفری
۳۲۴ مسعود مظفری
۳۲۵ مهدی مظفری
۳۲۶ ابوذر معتمدی
۳۲۷ سیدعلیرضا معتمدی
۳۲۸ ضحی معتمدی
۳۲۹ مائده سادات معتمدی
۳۳۰ یاسر معصومی
۳۳۱ فهیمه ملتی
۳۳۲ آذرمنصوری
۳۳۳ نرگس موسوی
۳۳۴ هومان موسوی
۳۳۵ سیدحسین موسوی
۳۳۶ سیدحسن موسوی نژاد
۳۳۷ ناهید مولوی
۳۳۸ مینو مومنی
۳۳۹ ابراهیم مهتری
۳۴۰ احسان مهرابی
۳۴۱ ابوذر مهرانی
۳۴۲ محسن مهیمنی
۳۴۳ علی مهرداد
۳۴۴ یاسر میردامادی
۳۴۵ محمد میردامادی
۳۴۶ اسماعیل میرزایی
۳۴۷ فاطمه میریونسی
۳۴۸ آرش میلانی
۳۴۹ سعید نادری
۳۵۰ مرتضی ناعمه
۳۵۱ آرش نجبایی
۳۵۲ مجتبی نجفی
۳۵۳ حمید ندایی
۳۵۴ حسین نصیری
۳۵۵ نفیسه نعمتی
۳۵۶ محمد نعیمی پور
۳۵۷ محسن نقاش شوشتری
۳۵۸ حسین نقاشی
۳۵۹ محمد سجاد نقوی
۳۶۰ فریدون نقیبی
۳۶۱ مهدی نوذر
۳۶۲ حسین نورانی نژاد
۳۶۳ شاهین نوربخش
۳۶۴ سعید نورمحمدی
۳۶۵ آزرم نوروزی
۳۶۶ صادق نوروزی
۳۶۷ سارا نیک بنیاد
۳۶۸ رضا نیک نداف
۳۶۹ امیر وارسته حیدری
۳۷۰ حسین واله
۳۷۱ میثم وره چهر
۳۷۲ سیدشمس الدین وهابی
۳۷۳ شهرزاد همتی
۳۷۴ مهدی یارمحمدی
۳۷۵ مریم سادات یحیوی
۳۷۶ علی یزدانی
۳۷۷ عباس یزدان‌فر
۳۷۸ حسن یونسی
 

دلنوشته جمعی از دوستان دلیرثانی در سومین سال بازداشت

Posted: 19 Jan 2013 05:51 AM PST

جرس: جمعی از دوستان امیرخسرو دلیرثانی با انتشار دلنوشته ای به مناسبت سومین سال بازداشت او، آرزو کرده اند "صبح آزادی" برسد.  

به گزارش جرس، در این دلنوشته آمده است: نامه هایی که در این مدت نوشته ای ، گواهی بر عزم راسخت در پیگیری راهی است که می دانی علیرغم هزینه ای که بر تو و خانواده ات تحمیل کرده اما پایان روشنی را نوید میدهد که در آن هیچ کودکی - همچون پسرت ، عرفان - در آرزوی در آغوش گرفتن پدرش در نخستین روز مدرسه اش نباشد.


امیر خسرو دلیر ثانی از فعالان ملی-مذهبی، عضو جنبش مسلمانان مبارز و نماینده جنبش در «کمیته پیگیری بازداشتهای خودسرانه» و کانون مدافعان حقوق بشر است که به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور» به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است.


متن این دلنوشته به شرح زیر است:


به مناسبت سومین سال بازداشت امیرخسرو دلیرثانی

سه سال می گذرد از آن شب سرد زمستانی که دست سرد بیداد تو را از ما جدا کرد ؛ تو به پشت میله های فولادین اوین رفتی و ما زندانی دلتنگی و تنهایی شدیم ؛ تو به جمع آزادگان در بند پیوستی و ما اسیر غم دوری و فراق گشتیم ؛ تو استوار ماندی و ما زیر بار این جفا خم شدیم ؛ ما ماندیم و حدیث هجران و ستمی که به ناحق بر تو روا داشته شد.
در این روزها که هر لحظه اش ساعتی بود و هر روزش همچو سالی ، تو سر فراز بر مواضع خود ماندی و همه هم و غمت دفاع از حریم آزادی مردمی بود که آزادیت را در گرو رهایی آنان نهاده بودی ؛ هر چند برخی از آنان هنوز بینش روشنی از هدف تو و همرزمان در بندت را ندارند ولی مقاومت و استقامت شما امید جوانه زدن بذرهای آگاهی را در دل مردمان این سرزمین می دهد.
نامه هایی که در این مدت نوشته ای ، گواهی بر عزم راسخت در پیگیری راهی است که می دانی علیرغم هزینه ای که بر تو و خانواده ات تحمیل کرده اما پایان روشنی را نوید میدهد که در آن هیچ کودکی - همچون پسرت ، عرفان - در آرزوی در آغوش گرفتن پدرش در نخستین روز مدرسه اش نباشد ؛ چنان که " عرفان " بی حضور تو در این سالها قد کشیده و راهی درس و مدرسه شده است و تو و همراهانت در مدرسه عشق ، مشق پایمردی کرده و به او و همسالانش درس آزادگی و رادمردی می آموزید تا نسل امروز ایران بدانند که در راه پاسداشت حقیقت باید از هستی خود مایه گذاشت.
پایمردیت را ارج می نهیم و ایستادگی ات را افتخار خود می دانیم.
به امید آن صبح آزادی که تو و دوستانت به آغوش گرم خانواده هایتان بر گردید که فردای ایران نیازمند رادمردان و شیر زنانی است که در آزمون سخت مبارزه سر فراز گشته اند.


همیشه به یادت هستیم

 

زیان انباشته در انتظار دولت بعدی

Posted: 19 Jan 2013 04:35 AM PST

جرس: بیش از یك ماه و نیم از وعده دولت برای ارسال لایحه بودجه سال 92 كل كشور می گذرد، با این حال هنوز خبری از آخرین بودجه دولت دهم نیست.


به گزارش ایلنا، دو ماده قانونی، یعنی ماده 216 آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی و ماده 215 قانون برنامه پنجم توسعه كشور،دولت را مكلف كرده تا لایحه بودجه را هر سال در 15 آذرماه به مجلس ارایه كند،اما امسال نیز برای ششمین سال پیاپی بودجه سرموقع به مجلس نرسیده است.


تاخیرها دو زیان بزرگ را به اقتصاد كشور تحمیل می كنند؛نخست ابهام در تحقق اهداف برنامه ریزی كوتاه مدت و بلند مدت و دوم افزایش هزینه های جاری و عمرانی دولت.دو زیانی كه شش بار تجربه شده،اما تاثیری در تصمیم دولت برای ارایه به هنگام بودجه به مجلس نداشته است.


بودجه های سنواتی یك برش كوتاه از برنامه های توسعه ای كشور محسوب می شوند.برنامه های پنج ساله اگرچه برخی اهداف كمی را هدف گذاری كرده اند، اما آنچه باعث تحقق این اهداف می شود،عملكرد دولت در بودجه های سنواتی است.موضوعی كه طی دو دولت نهم و دهم به تدریج از مهمترین دغدغه برنامه ریزان اقتصادی به اولویت های پایین تر كشور سقوط كرده است.


بودجه سال 91 با حجم 510 هزار میلیارد تومان بزرگترین بودجه دهه اخیر محسوب می شود.از سال 84 تا سال 91 حجم بودجه حدود 4 برابر شده است.این درحالی است كه متوسط نرخ رشد بودجه عمومی طی سالهای 85 تا 90 معادل 21 درصد گزارش می شود.


محمد ستاری فر رییس اسبق سازمان مدیریت و برنامه ریزی كشور می گوید:" دولت مسئول اشتغال و بالندگی كشور است. به همین دلیل دولت‌ها بودجه می‌نویسند تا بسترهای رشد و اشتغال و ثبات ایجاد كنند. دولتی برنده است كه هنگام ارایه بودجه به مجلس مشكلات كشور را مطرح كند تا آنچه تصویب می شود، قابل تحقق باشد."


تلاطم ارزی با چاشنی هدفمندی یارانه ها

اصلاحات بزرگ اقتصادی كه محمود احمدی نژاد از دو سال پیش آغاز كرد و به هدفمندی یارانه ها معروف شد،بر تاخیر بودجه های سنواتی افزوده است.تا پیش از هدفمندی یارانه ها چنین به نظر می رسید كه دلیل تاخیر در ارایه بودجه به هنگام به مجلس،افزایش منابع بودجه جاری و حجم مصوبات سفرهای استانی است.اما با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها بودجه فربه‌تر شده و به تاخیرهای آن افزوده شده است.


تلاطم بازار ارز نیز بهانه ای برای این تاخیرها عنوان شده كه در 15 ماه گذشته سایه سنگینی بر اقتصاد كشور انداخته است. اگرچه دولت عنوان می كند كه تلاطم بازار ارز،منشا خارجی داشته و یكی از دلایل آن تحریم های بین المللی است،اما كارشناسان اقتصادی معتقدند كه نمی توان موضوع تحریم ها را به كل اقتصاد مرتبط كرد و می توان در شرایط بحران نیز اقتصاد را اداره كرد.


بودجه یكسال كشور باید مشخصا عنوان كند كه دولت چه میزان درآمد و چه میزان هزینه در سال آینده دارد.درآمد-هزینه به هر شیوه كه می خواهد تعیین شود(عملیاتی یا سنتی) مهم نیست،مهم این است كه سروقت به مجلس برسد و مجلس فرصت كافی برای بررسی آن را داشته باشد.


احمد توكلی نماینده مردم تهران در مجلس می گوید:" فعالان اقتصادی باید بدانند که متغیر نرخ ارز در لایحه بودجه به چه مبلغی است و دولت چه میزان ارز به بازار عرضه خواهد كرد. اگر این متغیرها مشخص نشود، بی‌ثباتی و افزایش ریسک اقتصادی جامعه را در پی دارد و تولید نمی‌تواند از رکود فاصله بگیرد، یعنی تکلیف سرمایه‌گذاران روشن نیست و تاخیر دولت در ارائه لایحه بودجه باعث ادامه ناامنی اقتصادی و افزایش بیکاری می‌شود."به گفته وی این گونه نیست که اداره کشور علی‌الحساب باشد، بودجه های چند دوازدهم برای اقتصاد کشور مضر است.


آخرین بودجه،آخرین كارنامه

بودجه 92 آخرین برنامه ریزی دولت برای اقتصاد ایران است.پرونده برنامه ریزی دولت دهم با این بودجه بسته خواهد شد.محمود احمدی نژاد در این بودجه هرچه بكارد،دولت بعدی باید درو كند.هرچند كه ظاهرا محمود احمدی نژاد هیچ علاقه ای به پایان یافتن دوران ریاست جمهوری خود ندارد،اما واقعیتی است كه كمتر از 200 روز به پایان دولت دهم باقی است.با این حال دولت در تلاش برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه هاست.برنامه ای كه هنوز اجرا نشده حاشیه های بسیاری به دنبال داشته است.


بودجه 92 در خوشبینانه ترین حالت،اگر نیمه دوم بهمن ماه به مجلس برود،با احتساب زمان بررسی و تشكیل جلسات كمیسیون تلفیق حداكثر 45 روز بعد، بودجه در صحن علنی مجلس آماده بررسی است.این بدان معناست كه احتمال تصویب بودجه 2 دوازدهم بسیار محتمل خواهد بود.تردیدی نیست كه بودجه 2 دوازدهم كار را برای دولت بعدی سخت تر خواهد كرد.زیرا عملا نیمه اول سال از دست رفته است.