جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


برای شنیدن صدای دانشگاه، در جمع دانشجویان زندانی حاضر شوید

Posted: 08 Aug 2012 07:53 AM PDT

دفتر تحکیم وحدت خطاب به رهبری:

جـــرس: دفتر تحکیم وحدت با صدور بیانیه ای نسبت به سخنان اخیر رهبر جمهوری اسلامی در جمع دانشجویان عضو تشکل های وابسته به حاکمیت واکنش نشان داد.


به گزارش دانشجونیوز، دفتر تحکیم وحدت با انتقاد از دیدار افرادی گزینش شده با رهبر جمهوری اسلامی در بیانیه خود می گوید که قلب دانشگاه همچنان از زخم دشنه های طرفداران ولایت دردمند است:
"زخم کهنه انقلاب فرهنگی همچنان درد می کشید، که کوی دانشگاه در تیر ٧٨ داغ دار شد. تیغ اصلاح از بس که کند بود، خون به رخ می کشید. اخراج و تهدید و زندان برای دانشجویان عادت شد. خرداد ٨٨، خاک «عزت» هنوز گرم بود که باز سودای فتح کوی در سر پروراندند. زندان و شکنجه و تهدید و تبعید ... یادگاری زمانه ای شد که به نام دین، کین پروراندند و خون دل به کام دانشجو خوراندند.
گزینش عده ای از دانشجویان عضو تشکل های وابسته به حاکمیت و طرح مباحثی مشخص در جهت اجرای نمایشی آکنده از تملق نه تنها کمکی به بازسازی چهره مستبدان در نزد دانشجویان نخواهد کرد، بلکه اراده ها را برای پرده دری از این نمایش دروغین مصمم تر خواهد نمود".


دفتر تحکیم وحدت با اشاره به سخنان آقای خامنه ای مبنی بر ضرورت «شرح صدر» و دوری از رفتار «پرخاشگرانه»، از تناقض این سخنان با رفتار نیروهایی که خود را «فدایی رهبری» می دانند، سخن می گوید:
اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در ادامه بیانیه خود با اشاره به سخنان آیت الله خامنه ای مبنی بر ضرورت انتقادپذیری می گوید: "ای کاش رهبر جمهوری اسلامی در برابر دانشجویان مخالف و منتقد به خود نیز دستور به تحمل و مدارا می داد. امروز در دانشگاه های کشور دیگر صحبت از حق انتقاد به رهبری بی معناست. مسئولان انتصابی دانشگاه با هرگونه صدای مخالف به شدت برخورد می کنند. انجمن های اسلامی دانشجویان، تشکل های مستقل دانشجویی، کانون های فرهنگی و هنری، شوراهای صنفی و نشریات دانشجویی در سخت ترین شرایط بعد از انتخاب محمود احمدی نژاد در سال ١٣٨٤ به سر می برند".


رهبر جمهوری اسلامی برای شنیدن صدای دانشگاه در جمع دانشجویان زندانی حاضر شود
در ادامه این بیانیه آمده است: "سخنان آیت الله خامنه ای در حالی بیان می شود که در حال حاضر بیش از سی دانشجو در زندان های کشور به سر می برند. شمار زیادی از این دانشجویان تنها به جرم اندیشیدن به ایرانی آباد و آزاد از هرگونه دیکتاتوری به حبس های طولانی مدت محکوم شده اند. مطابق با گزارشی که دفتر تحکیم وحدت به آقای شهید تحویل داده و در انتهای این گزارش آمده است در حال حاضر شمار زیادی از دانشجویان کشور به جای تحصیل در دانشگاه، با میانگین محکومیت بیشتر از ۵ سال حبس در زندان هستند. دفتر تحکیم وحدت به آیت الله خامنه ای پیشنهاد می کند که برای شنیدن صدای واقعی دانشجویان درب زندان ها را بگشاید و در جمع دانشجویان زندانی منتقد حضور یابد تا از صحنه چینی نمایشی رها شود و بر صحنه حقیقت گام بگذارد".


دفتر تحکیم وحدت ضمن انتقاد از تفکیک جنسیتی در بیش از دانشگاه کشور، در ادامه فهرستی از اسامی دانشجویان زندانی که هم اکنون در حال گذراندن محکومیت در زندان هستند، منتشر کرده است.


در انتهای بیانیه دفتر تحکیم آمده است: "در شرایطی که کشور به دلیل سو مدیریت ناشی از استبداد، در زیر سایه جنگ به سر می برد و تحریم های بین المللی که کاغذپاره خوانده می شدند ارزش اسکناس ملی را به کاغذپاره ای مبدل کرده اند، انتظار تدبیر و عقلانیت در احترام به خواست و نظر مردم اگر چه بعید است، اما همچنان راهگشا می نماید و می تواند در دفع تهدیدها و خطراتی که متوجه مردم و سرمایه های کشور است، موثر واقع شود. آزادی دانشجویان زندانی به همراه تمام زندانیان عقیدتی و سیاسی می تواند آغاز راهی باشد که احترام و شوکت را به مردم ایران بازگرداند".


متن کامل بیانیه دفتر تحکیم وحدت به شرح زیر است:
جنبش دانشجویی ایران از بدو تاسیس دانشگاه در کشور، همواره یکی از رکن های اصلی مبارزه علیه استبداد حاکم بوده است. برآیند جریان های مختلف دانشجویی، با دیدگاه ها و سلایق گوناگون، در جهت آرمان های بلند ملت ایران ونفی ظلم و تمامیت طلبی حاکمان، اعتبار و نیک نامی برای این جنبش به ارمغان آورده که دسیسه جویی و دست اندازی عده ای فرصت طلب برای مصادره و قلب هویت آزادی خواهانه این جریان اصیل را در پی داشته است.
در روزهای گذشته خبر دیدار جمعی از دانشجویان عضو تشکل ها و نهادهای وابسته به حاکمیت با رهبر جمهوری اسلامی در حالی تحت عنوان «دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب» منتشر شد، که قلب دانشگاه و دانشجویان همچنان از زخم دشنه های طرفداران ولایت دردمند است.


زخم کهنه انقلاب فرهنگی همچنان درد می کشید، که کوی دانشگاه در تیر ٧٨ داغ دار شد. تیغ اصلاح از بس که کند بود، خون به رخ می کشید. اخراج و تهدید و زندان برای دانشجویان عادت شد. خرداد ٨٨، خاک «عزت» هنوز گرم بود که باز سودای فتح کوی در سر پروراندند. زندان و شکنجه و تهدید و تبعید ... یادگاری زمانه ای شد که به نام دین، کین پروراندند و خون دل به کام دانشجو خوراندند.


از این شرح درد مختصر که بگذریم، سخنان اخیر آیت الله خامنه ای در جمع شماری از دانشجویان طرفدار حاکمیت، نمک به زخم تازه ای بود که نمی توان در برابرش سکوت کرد.


گزینش عده ای از دانشجویان عضو تشکل های وابسته به حاکمیت و طرح مباحثی مشخص در جهت اجرای نمایشی آکنده از تملق نه تنها کمکی به بازسازی چهره مستبدان در نزد دانشجویان نخواهد کرد، بلکه اراده ها را برای پرده دری از این نمایش دروغین مصمم تر خواهد نمود.


«دفتر تحکیم وحدت»، بزرگترین تشکل مستقل دانشجویی که در سال های اخیر بیشترین فشارها را از سوی مقام های قضائی و اجرایی کشور متحمل شده است، به عنوان صدای حقیقی دانشگاه هرگز در برابر سخنان دروغ سکوت پیشه نخواهد کرد.


رهبر جمهوری اسلامی در اظهارات خود بر لزوم «شرح صدر سیاسی» تاکید کرده و گفته است "هيچ منافاتى وجود ندارد بين پايبندى دقيق و عميق به اصول و رعايت جهتگيرى دقيق، در عين حال داشتن شرح صدر و برخورد غير پرخاشگرانه‌ى با كسانى كه با فكر انسان همراه نيستند؛ بالخصوص در زمينه‌هاى سياسى".
حمله گروه های فشار وابسته به انصار حزب الله به سخنرانی روشنفکران در دانشگاه ها، حمله نیروهای بسیجی به تریبون های آزاد دانشجویی، حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران، اصفهان و تبریز ... تنها نمونه های اندکی از رفتار وحشیانه و غیرمتمدنانه کسانی است که خود را فدایی رهبری می دانند و هیچ گاه در عمل مورد عتاب و برخورد قرار نگرفته اند، چه اگر اینگونه بود شاهد تکرار این رفتارهای پرخاشگرانه طی سال های متمادی نبودیم.


آیت الله خامنه ای در ادامه اظهارات خود در مورد برخورد قوه قضائیه با عده ای از دانشجویان بسیجی وبلاگ نویس، به دلیل انتشار مطالبی علیه خانواده لاریجانی، گفته است که " در قبال اظهارنظر احياناً قدرى تند يك جوان دانشجو خيلى نبايد حساسيت وجود داشته باشد". وی در ادامه اظهار داشته است برخورد با جوان ها، "نبايد خيلى برخورد خشن و تند و آنجورى باشد".


ای کاش رهبر جمهوری اسلامی در برابر دانشجویان مخالف و منتقد به خود نیز دستور به تحمل و مدارا می داد. امروز در دانشگاه های کشور دیگر صحبت از حق انتقاد به رهبری بی معناست. مسئولان انتصابی دانشگاه با هرگونه صدای مخالف به شدت برخورد می کنند. انجمن های اسلامی دانشجویان، تشکل های مستقل دانشجویی، کانون های فرهنگی و هنری، شوراهای صنفی و نشریات دانشجویی در سخت ترین شرایط بعد از انتخاب محمود احمدی نژاد در سال ١٣٨٤ به سر می برند.


دفتر تحکیم وحدت در دو گزارشی که به آقای احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد در مورد ایران، تحویل داد، به بیش از ٢۵٠٠ مورد نقض حقوق دانشجویان تنها در طول سه سال و نیم اخیر اشاره کرده است.
صحبت های دیگر رهبر جمهوری اسلامی در مورد ضرورت انتقاد در جریان های دانشجویی نیز به طنز تلخی می ماند که یادآور حضور ده ها دانشجوی منتقد در زندان به دلیل اعتراض به وضع موجود در کشور است.


سخنان آیت الله خامنه ای در حالی بیان می شود که در حال حاضر بیش از سی دانشجو در زندان های کشور به سر می برند. شمار زیادی از این دانشجویان تنها به جرم اندیشیدن به ایرانی آباد و آزاد از هرگونه دیکتاتوری به حبس های طولانی مدت محکوم شده اند. مطابق با گزارشی که دفتر تحکیم وحدت به آقای شهید تحویل داده و در انتهای این گزارش آمده است در حال حاضر شمار زیادی از دانشجویان کشور به جای تحصیل در دانشگاه، با میانگین محکومیت بیشتر از ۵ سال حبس در زندان هستند.


دفتر تحکیم وحدت به آیت الله خامنه ای پیشنهاد می کند که برای شنیدن صدای واقعی دانشجویان درب زندان ها را بگشاید و در جمع دانشجویان زندانی منتقد حضور یابد تا از صحنه چینی نمایشی رها شود و بر صحنه حقیقت گام بگذارد.


بهاره هدایت عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، با وجود بیماری هم اکنون مشغول گذراندن دوران ده ساله محکومیت خود در زندان اوین است. مجید توکلی دانشجوی دانشگاه امیرکبیر به دلیل سخنرانی انتقادی علیه رهبر جمهوری اسلامی در ١٦ آذر ٨٨ بازداشت شد و دوران محکومیت ٨ سال و نیمه خود را در زندان رجائی شهر کرج می گذراند. ضیا نبوی و مجید دری به دلیل دفاع از حق بدیهی تحصیل هر کدام به ده و شش سال زندان محکوم شده اند و در سخت ترین شرایط در تبعید، در زندان کارون اهواز و بهبهان، به سر می برند. حسین رونقی ملکی به ١۵ سال حبس محکوم و بعد از اعتصاب غذا با مرخصی درمانی وی موافقت شده است. سیاوش حاتم دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی سینا همدان و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت برای گذراندن ١٦ ماه حبس اخیرا بازداشت شد. عماد بهاور مسئول شاخه جوانان نهضت آزادی به همراه امید کوکبی دانشجوی نام آور ایرانی هر کدام به ده سال زندان محکوم شده اند. علی اکبر محمدزاده، میترا عالی و نوید نزهت دانشجویان نخبه دانشگاه صنعتی شریف دوران ٦ (محمدزاده) و یک سال زندان خود را می گذرانند. ایقان شهیدی و سارا محبوبی از دانشجویان بهائی علاوه بر محرومیت از تحصیل به دلیل باورهای مذهبی به ترتیب به ۵ سال و ١٠ ماه زندان محکوم شده اند. آرش صادقی، شبنم مددزاده، مهدی خدایی، بابک داشاب، حسن اسدی زیدآبادی، حامد امیدی، سعید جلالی فر، علی جمالی، حامد روحی نژاد، علی سالم و فرشته شیرازی شماری دیگر از دانشجویانی هستند که زندان ها را آباد کرده اند.


علاوه بر مواردی که گفته شد، تفکیک گسترده جنسیتی در سال تحصیلی آتی در بیش از ٦٠ دانشگاه کشور نشان از نگاه توهین آمیزی دارد که بر مجموعه مدیریتی آموزش عالی کشور سایه افکنده است. در حالی که در سال جاری بیش از ٦٠ درصد داوطلبان شرکت کننده در آزمون سراسری را زنان تشکیل داده اند، در بسیاری از رشته های دانشگاهی تیغ تبعیض، ورود دانشجویان دختر را منع و یا محدود کرده است. نگاه بیمار به مقوله ارتباط دانشجویان در دانشگاه ها که سعی در دیوارکشی بین دانشجویان دختر و پسر را دارد، در حقیقت در پی انجماد و رخوت در فضای دانشگاهی کشور می جوید. دانشگاه مطلوب حاکمیت امروز، دانشگاهی مرده است.


در پایان، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان، دفتر تحکیم وحدت، بار دیگر بر لزوم گشودن فضای آزاد بحث و گفتگو در کشور تاکید کرده و از رهبر جمهوری اسلامی بنا بر وظیفه ای که در پیشگاه ملت ایران بر عهده دارد می خواهد که حق آزادی انتخاب، آزادی بیان، آزادی تجمع و تشکل را برای آحاد مردم از جمله دانشجویان به رسمیت بشناسد.


در شرایطی که کشور به دلیل سو مدیریت ناشی از استبداد، در زیر سایه جنگ به سر می برد و تحریم های بین المللی که کاغذپاره خوانده می شدند ارزش اسکناس ملی را به کاغذپاره ای مبدل کرده اند، انتظار تدبیر و عقلانیت در احترام به خواست و نظر مردم اگر چه بعید است، اما همچنان راهگشا می نماید و می تواند در دفع تهدیدها و خطراتی که متوجه مردم و سرمایه های کشور است، موثر واقع شود. آزادی دانشجویان زندانی به همراه تمام زندانیان عقیدتی و سیاسی می تواند آغاز راهی باشد که احترام و شوکت را به مردم ایران بازگرداند.


روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت
مرداد ماه ١٣٩١
 

ایده ها و سیاست های بانک مرکزی منجر به افزايش قيمت‌ها در بازار ارز مي‌شود

Posted: 08 Aug 2012 07:53 AM PDT

عضو هيات نمايندگان اتاق تهران:

جـــرس: یک عضو هیات نمایندگان اتاق بازرگانی، صنایع و معادن تهران در رابطه با رویكرد دولت مبنی بر راه‌اندازی بورس ارز و انجام معاملات گواهی ارزی در بورس، اعلام كرد: تا زمانی كه سازوكارهای لازم و اصلی چنین بورسی در كشور فراهم نباشد، راه‌اندازی آن كاری از پیش نخواهد برد.


به گزارش ایلنا، جمشید عدالتیان اظهار داشت: هر از گاهی بانك مركزی ایده‌ها و سیاست‌هایی را مطرح می‌كند كه به جای تعدیل وضعیت منجر به افزایش قیمت‌ها در بازار می‌شود.


وی با اذعان به اینكه بخش وسیعی از خرید و فروش‌ها در بورس همواره توسط سوداگران انجام می‌شود، گفت: در حال حاضر عرضه دلار نسبت به تقاضای آن پایین است. براین اساس باتوجه به وضعیت منابع ارزی كشور این سوال مطرح است كه آیا بانك مركزی به عنوان یكی از بزرگترین و اصلی‌ترین عرضه‌كنندگان ارز، امكان آن را دارد كه در بورس ارز بیشتری را عرضه كند؟


عدالتیان ادامه داد: به عبارت دیگر این مسئله مطرح است كه با راه‌اندازی بورس ارز، حجم منابع ارزی ما تغییری نمی‌كند. به تبع آن باز هم به واسطه مازاد تقاضا برای ارز، تغییر خاصی در قیمت آن صورت نخواهد گرفت.


به گفته وی؛ صادركنندگان به عنوان دیگر عرضه‌كنندگان ارز در بورس نیز با مشكلاتی از جمله عدم امكان انتقال ارز حاصل از صادرات خود به داخل كشور را دارند. صرافان نیز كه دیگر فروشندگان ارز در بورس خواهند بود، عمدتا ترجیح می‌دهند كه خود به صورت مستقیم به خرید و فروش ارز بپردازند.


عضو هیات نمایندگان اتاق تهران پیش‌بینی كرد؛ با راه‌اندازی بورس ارز در كشور شاهد افزایش نوسانات ارزی خواهیم بود.


عدالتیان خاطرنشان كرد: بورس ارز زمانی می‌تواند منجر به تعیین واقعی نرخ ارز و تعدیل بازار شود كه با بازارها و بورس‌های خارجی در ارتباط باشد، حال آنكه بورس ارز مورد نظر دولت داخلی بوده و فاقد اینگونه ارتباطات است.
 

شرح روند پلمب انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران از زبان رئیس انجمن

Posted: 08 Aug 2012 06:24 AM PDT

جـــرس: رئیس هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران در تشریح اتفاقات منجر به پلمب این نهاد صنفی روزنامه نگاران ایران می گوید: در سال ۱۳۸۸ بعد از رخدادهای مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری، یک فضای امنیتی بر کشور حاکم شد و در همان فضای امنیتی، دادستانی تهران که از قدیم هم دشمنی با مطبوعات و روزنامه نگاران داشت فرصت را غنیمت شمرد و ساختمان انجمن را پُلمب کرد.

 

به گزارش رادیو بین المللی فرانسه، علی مزروعی در گفتگو با رادیو بین المللی فرانسه اتفاقات منجر به پلمب شدن انجمن صنفی روزنامه نگاران را تشریح کرد.


آقای مزروعی گفت: بحث ایرادهایی که وزارت کار از انجمن گرفت ارتباطی با پلمب شدن آن نداشت. آن یک بحث حقوقی بود. این که در اساسنامه انجمن آمده بود که کنگره های سالانه انجمن در دور اول با یک دوم اعضاء، در دور دوم با حضور دو-سوم اعضاء رسمیت پیدا می کند. هر سه سال یک بار انجمن باید انتخابات هیات مدیره انجام می داد وبر اساس آنچه در اساسنامه آمده بود حضور این تعداد از اعضاء باید رعایت می شد. اما چون تعداد اعضاء انجمن به مرور زیاد شده بود تحقق این تعداد در کنگره در دور سومی که انتخاب هیات مدیره داشتیم به دست نیامد و نامه ای به وزارت کار نوشتیم - درآن زمان- در خواست کردیم که دور سومی را برای انجمن تعریف کند که با حضور هر تعداد از اعضاء بتوان کنگره را برگزار کرد و آنها هم موافقت کردند.


رئیس هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران افزود: در سال ۱۳۸۴ که دولت احمدی نژاد روی کار آمد، آنها سرخوشی با انجمن نداشتند. در سال ۱۳۸۵ کنگره ای برگزار کردیم، مثل گذشته در دور سوم با تعدادی از اعضاء که حضور داشتند این کنگره برگزار شد، نماینده وزارت کار هم حضور داشت و انتخابات انجمن انجام شد. اما بعدا به این انتخابات ایراد گرفتند و گفتند بر اساس آنچه در اساسنامه انجمن آمده است، انتخابات باید با حضور دو- سوم اعضاء برگزار شود و از همین جا یک بحث حقوقی شروع شد و ما نسبت به کاری که وزارت کار انجام داد به دیوان عدالت اداری شکایت کردیم. این رفت و برگشت ها ادامه داشت تا این که در سال ۱۳۸۷ موفق شدیم، کنگره انجمن را باحضور بیش از دو- سوم اعضاء در حسینیه ارشاد درتهران برگزار کنیم. انتخابات هیات مدیره و بازرسان انجام شد و دیگر وزارت کار نمی توانست به آن ایراد بگیرد و ما هم کارخود را ادامه می دادیم.


آقای مزروعی با اشاره به اینکه در سال ۱۳۸۸ بعد از رخدادهای مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری، یک فضای امنیتی بر کشور حاکم شد افزود: در آن فضای امنیتی دادستانی تهران که از قدیم هم دشمنی با مطبوعات و روزنامه نگاران داشت فرصت را غنیمت شمرد و ساختمان انجمن را پُلمب کرد. در واقع پلمب انجمن ربطی با آن بحث قبلی نداشت.


رئیس هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران درباره رای دیوان عدالت اداری نیز گفت: دیوان عدالت اداری رای صادر کرد اما شفاف نبود. نه طرف انجمن را گرفته بود و نه طرف وزارت کار را .همان طور که گفتم پلمب انجمن خیلی ربطی به این مسئله نداشت چون در سال ۱۳۸۷ انجمن کنگره جدیدش را برگزار کرده بود و دو- سوم اعضاء در این انتخابات حضور داشتند، وزارت کار هم نمی توانست از ما ایراد بگیرد و در پلمب انجمن، وزارت کار نقشی نداشت.


مزروعی در پاسخ به این سئوال که پُلمب انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران، سیاسی بود؟ گفت: بله، این بر می گردد به نوع رفتاری که حاکمیت بعد از انتخابات ریاست جمهوری با همه نهاد های صنفی و مدنی داشت و از جمله دست به پلمب انجمن زدند، آن هم درست زمانی که انجمن اعلام کرده بود می خواهد کنگره جدید خود را برگزار کند.


وی با اشاره به راه اندازی انجمنی جدید در ۲۷ اسفند سال ۱۳۸۷ از سوی نیروهای اصولگرا تصریح کرد: جریان هایی که مخالف با انجمن بودند و احساس می کردند که حاکمیت با آنها همراهی دارد اقدام به این کار کردند و انجمنی موازی با انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران راه اندازی کردند اما با استقبال چندانی از سوی روزنامه نگاران روبه رو نشد و به جایی نرسید.


مزروعی درباره تعداد اعضای انجمن صنفی روزنامه نگاران گفت: در آن زمان حدود ۴۰۰۰ هزار روزنامه نگار که حدود دو – سوم روزنامه نگاران فعال در کشور را شامل می شد عضو انجمن صنفی روزنامه گاران ایران بودند.


وی درباره خدمات انجمن صنفی روزنامه نگاران یادآور شد: خدمات مختلفی به روزنامه نگاران ارائه می شد از جمله خدمات حقوقی، اگر برای روزنامه نگاران مشکلی پیش می آمد به خصوص در ارتباط با دستگاه قضایی انجمن برای آنها وکیل می گرفت و کارهایشان را پیگیری می کرد و در عین حال به خانواده های آنها سر می زد و از خانواده دستگیر شده گان به لحاظ مالی پشتیبانی می کرد که اگر روزنامه نگاری به زندان رفته خانواده اش دچار مشکل مالی نشوند.در زمینه مسکن، در یک دوره انجمن توانست تعداد ۱۱۰ واحد مسکونی را از طریق شهرداری در دوره کرباسچی برای روزنامه نگاران تهیه کند و پس از آن هم یک شرکت تعاونی مسکن ایجاد شد که دفترش درمحل انجمن بود و از آن طریق سعی می شد که مشکل مسکن روزنامه نگاران حل شود.


رئیس هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران افزود: در بخش آموزش هم " دانشکده خبر" انجمن راه اندازی شد و در رشته های مختلف روزنامه نگاری دانشجو می پذیرفت. اما پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد با تلاش وزارت علوم این دانشکده را هم تعطیل کرده اند. انجمن کمیته هایی را تعریف کرده بود و آنها خدمات متفاوت صنفی را به روزنامه نگاران ارائه می دادند.


وی درباره سرقت از انجمن صنفی یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری دور دوم احمدی نژاد گفت: فایل اطلاعاتی اعضاء چیز پنهانی نبود اما فایل ها و لوازم الکترونیکی را که فکر می کردند به درد می خورد بردند و خب سرانجام هم معلوم نشد که این سرقت کار چه فرد یا نهادی بود.


مزروعی با اشاره به برخورد با انجمن صنفی روزنامه نگاران گفت: در دوره ای که مرتضوی قاضی دادگاه مطبوعات بود، خیلی از مطبوعات را توقیف کردند و بسیاری از روزنامه نگاران را به دادگاه کشاند.با انجمن برخوردی نداشتند اما انجمن در همه موارد از حقوق صنفی روزنامه نگاران دفاع می کرد و آنها از این نظر دل خوشی نسبت به انجمن نداشتند.وزارت اطلاعات هم اگر برخوردی بود، در ارتباط با روزنامه نگاران بود، به آن شکل برخوردی با انجمن نداشتند.
 

ايراني ها در ميان بزرگترين خريداران در بلندترين برج جهان

Posted: 08 Aug 2012 06:24 AM PDT

جـــرس: سرمایه گذاران ایرانی املاكی به ارزش 128 میلیون دلار را در برج خلیفه كه بلندترین برج جهان است، در شش ماه گذشته خریداری كردند.


به گزارش ایسنا، آمارهای منتشره از سوی دپارتمان زمین دوبی نشان داد ایرانیها پس از هندیها دومین خریداران بزرگ آپارتمانهای لوكس و فضای تجاری در برج خلیفه در نیمه اول سال میلادی جاری بودند.


به گفته معامله گران املاك، قیمت آپارتمانها در این ساختمان 828 متری از 2600 درهم امارات (710 دلار) تا 3800 درهم به ازای هر فوت مربع متغیر است.

به گزارش ایسنا،سرمایه گذاران خارجی املاكی به ارزش 28.3 میلیارد درهم در نیمه اول سال 2012 خریداری كردند كه 36 درصد نسبت به سال گذشته افزایش داشت.


بر پایه گزارش دپارتمان زمین دوبی، 358 ایرانی در شش ماه گذشته تا ژوئن، در این امیرنشین كه بازار املاك آن رو به ثبات است، آپارتمان خریداری كرده اند.


انگلیسیها سومین خریداران فعال در دوبی بودند در حالیكه شهروندان اماراتی در رتبه چهارم و پاكستانیها در رتبه پنجم قرار گرفتند.
 

هاشمی رفسنجانی: خوارج امروز، متحجران و خشک مقدس ها هستند

Posted: 08 Aug 2012 05:10 AM PDT

جـــرس: هاشمی رفسنجانی در گفتاری پیرامون شبهای قدر و شهادت مولای متقیان علی با اشاره به اینکه متحجران و خشکه مقدس ها مدل امروز خوارج کوفه اند، تاکید کرد: پیامبر اکرم جامعه منظم مدینه را ساختند و عروج کردند معمولا در چنین شرایط میراث خوار زیادی پیدا می‌شود در همه انقلاب‌ها این‌گونه است و آن وضع برای حضرت علی(ع) پیش آمد که مظلوم شدند.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت پیرامون شبهای قدر و شهادت امام علی گفت:
یکی از مواردی که حضرت علی شکوه می‌کند، می‌فرماید: «الدهر انزلنی، ثّم انزلنی حتی قیل علی و معاویه» یعنی «دهر آن قدر مرا پایین آورد که باید با معاویه مقایسه شوم. من زمانی با کسانی مقایسه می‌شدم که در تاریخ اسلام افتخارات فراوانی داشتند و الان با ایشان مقایسه می‌شوم.» داستان روایات جعلی هم در دوره معاویه خیلی عجیب بود. یعنی یک فن و تکنولوژی شده بود که کسانی اخبار و روایتی را جعل می‌کردند و جا می‌انداختند و جایزه می‌گرفتند که بیشتر در جهت مخالفت با حضرت‌علی(ع) بود.


وی افزود: یک وقت انسان می‌جنگد که یا شهید می‌شود یا نمی‌شود. ولی یک موقع می‌بیند معارف و مبانی آسیب می‌بیند، کسی مثل حضرت علی(ع) در این مسایل خیلی مشکل دارد. حضرت علی(ع) گفتند: «فزت برب الکعبه» اما فضای پشت سر ایشان اندوهبار است. بعد از شهادت کوفه و خانه ایشان آن نور مقدس را ندارند. تأثر بیشتر این است که به خاطر نگرانی از تحرکات دشمنان، قبر ایشان هم معلوم نبود. در جایی دفن شده بود که کسی نداند. با این کار می‌فهمیم که چه شرایطی در آن فضا حاکم است. کسانی که تحت حمایت و در سایه حضرت علی(ع) بودند، تازه می‌فهمند که چه اتفاق مهمی با این شهادت افتاده است. فکر می‌کنم جزو تلخ‌ترین ایامی است که کوفه در آن زمان به خود دید. وضع خانه حضرت علی(ع) از وضع کوفه شدیدتر بود. چون شرایط سختی برای شیفتگان علی(ع) پیش آمده بود. از این نظر باید جزو تلخ‌ترین شب‌های تاریخ باشد. ولی اگر آن شب برای شیعیان شب قدر بود، مشغول راز و نیاز با خدا بودند و دلشان را با دعا گرم می‌کردند.


هاشمی تاکید کرد: قضا و قدر طولانی‌ترین بحث مشاجرات دنیای اسلام است. از زمان پیامبر(ص) تا الان اهل کلام و دیگران درگیر هستند و نظرات هم مختلف است. شیعه نظر مشخص‌تری دارد و امر بین امرین می‌گوید. یعنی هرچه را که حساب کنید، انسان سهمی در تحقق آن دارد و سهمی را هم خداوند ایفا می‌کند. مثال روشنی می‌زنم که در قرآن در سوره واقعه هم هست. باغ را در نظر بگیرید. باغبان، زمین را شخم می‌زند، بذر می‌پاشد، آبیاری می‌کند، هرس می‌کند و برداشت می‌کند که باغ محصول و نتیجه زحمات باغبان است. ولی این در شرایطی حاصل می‌شود که خداوند خاصیتی را در نور، ظلمت، زمین، هوا، آب، حرارت، برودت، بذر و قانون حاکم بر کشت و کار قرار می‌دهد. اگر هرکدام عمل نکنند، به جایی نمی‌رسد. بنابراین اختیار ما در کارهایی که به ما مربوط می‌شود، مؤثر است و قرآن می‌فرماید: «لیس للانسان الّا ما سعی» یعنی «ما نتیجه زحمات خود را می‌گیریم» بقیه لطف خداست، یعنی سرمایه‌ای است که خداوند در اختیار ما گذاشته است. اختیار ما سلب نیست. مثلاً می‌توانید نماز بخوانید یا نخوانید. می‌توانید کار زشتی را انجام دهید یا ندهید. هر تصمیمی را خود انسان می‌گیرد. خداوند زمینه را فراهم کرد و مسبب الاسباب است. خودمان سبب‌ها را فراهم می‌کنیم و خداوند قدرت سبب را به ما داده است.


هاشمی اظهار عقیده کرد: ما بیشتر روایات خود را از ائمه(ع) می‌گیریم که از پیامبر(ص) گرفتند. اهل سنت هم از صحابه می‌گیرند که صحابه هم از پیامبر(ص) گرفتند. در زمان خودتان هم اگر در جلسه‌ای نباشید و کسانی بخواهند از مباحث جلسه برای شما نقل کنند، می‌بینید اقوال مختلف است. حتی در زمانی که ثبت و ضبط می‌شود و صدا و تصویر موجود است. تا چه برسد به زمانی که همه سخنان شفاهی بود و سینه به سینه منتقل می‌شد. در زمان پیامبر(ص) حرفهایی از این‌گونه را نمی‌نوشتند و حتی عمر و دیگر خلفا مدتی نهی کردند که کسی بنویسد. در صدر اسلام مقطعی داریم که چیزی نوشته نمی‌شد و سینه به سینه منتقل می‌شد. البته قرآن مستثناست. چون پیامبر(ص) کاتب وحی داشتند و خودشان و برخی از صحابه حفظ می‌کردند. این کار با قرآن شد و با روایات نشد. خیلی دلیل هست که این اختلافات بین ما طبیعی باشد. به خصوص منبع خبر برای کسانی که تفکرات مختلف و به کسانی عقیده داشتند، مهم بود. این اختلافات جریانی که الان می‌بینید، آن موقع هم بود و از افراد مختلف نقل می‌کردند. به همین دلیل دوگونه و حتی چندگونه روایات داریم. منتهی ما در علوم روایت، درایت و… خودمان که در حوزه‌ها تحصیل می‌کنیم، ملاک‌ها و راه‌هایی داریم که روایات صحیح و صحیح‌تر را انتخاب کنیم.


وی گفت: یک تصور این است که خداوند چیزی را برای ما تقدیر می‌کندو آن برای ما پیش می‌آید. عیبی ندارد و در مواردی این گونه است. اما می‌توان معنایی درست کرد که با الفاظ و مبانی ما و هم با اختیار انسان همخوانی داشته باشد و همه جوانب را ببیند و آن، این است که به خاطر شرایطی که از لحاظ روحی، زمانی و مکانی برای ما فراهم می‌شود، آن شب خود را اصلاح می‌کنیم و تبدیل به انسانی می‌شویم که خالی از عیب و با اراده و نشاط جدید برای سال آینده وارد صحنه می‌شود. پس تقدیر و برنامه‌ریزی می‌شود، ولی در وجود خودمان است. یعنی نرم‌افزاری در وجود خودمان خلق می‌کنیم که در طول یکسال در زندگی ما کار می‌کند و اثر دارد. اگر با این تفسیر به شب قدر نگاه کنیم، شخصیت‌هایی مثل حضرت علی(ع) مصادیق بزرگ می‌شوند. چون ما تحت تأثیر ارشادات حضرت علی(ع) و انفاس قدسیة ایشان در زمانی که حضور داشتند و انسانها را تربیت می‌کردند، به سراغ شب قدر می‌رویم. یعنی ایشان در طول عمر خود کاری با انسانها می‌کردند که شب قدر می‌کند. همان کاری که از قرآن و جاهای دیگر انتظار داریم، حضرت علی(ع) برای پیروانشان خلق و انسانها را تربیت می‌کردند. بنابراین می‌توانیم در کانون مسئله قدر، تقدیر و سرنوشت، رهبری مثل علی‌ابن ابیطالب(ع) را مجسّم کنیم که در پیرامون او انسان‌های صالح خلق می‌شوند و وقتی خودشان نیستند، از انوار ایشان در روایات و نهج‌البلاغه(ع) و تربیت و بعدها از طریق شاگردانشان به تدریج به ما می‌رسد، در زندگی انتخاب می‌کنیم و الگو قرار می‌دهیم که برای زندگی انسانها تقدیر کننده و سرنوشت‌ساز است. اصولاً این روایات به ما شکل می‌دهد. در قرآن آمده است: «کل یعمل علی شاکله» عمل همه انسانها با شکلی که خودشان یا رهبران و معلمانشان برایشان درست کردند، تطبیق می‌کند. اگر این را معنا کنیم، حضرت علی(ع) یکی از کانونهای قدرساز است.


وی تاکید کرد "از دید ما مسئله این‌گونه است که پیامبر اکرم(ص) جامعه منظم مدینه را ساختند و عروج کردند و امت اسلامی یک جامعه منظم را با اصول مرتب در شرایط مناسب تحویل گرفتند. در چنین شرایط میراث خوار زیادی پیدا می‌شود. در همه انقلاب‌ها این‌گونه است. آن وضع برای حضرت علی(ع) پیش آمد که مظلوم شدند. کاری را ایشان می‌بایست ادامه دهند، دیگران خواستند ادامه دهند و ایشان را منزوی کردند. فکر می‌کنم چند سالی که منزوی بودند، از لحاظ شخصی برایشان راحت‌تر بود. یعنی تا موقعی که مسؤولیت پذیرفت. موقعی سراغ حضرت‌علی(ع) رفتند که به بن‌بست رسیدند. یعنی شرایط به‌گونه‌ای شد که مردم مصر، مکه، مدینه و جاهای دیگر بر خلیفه وقت شوریدند و آن شرایط برای آن خلیفه پیش آمد و به در‌ خانه حضرت علی(ع) آمدند. ایشان اگرچه محق بودند، ولی می‌دیدند که چه اتفاقاتی می‌افتد! با شرایطی که درست شده بود و سالها از مبدا وحی فاصله گرفته بودند، ایشان می‌بایست از نو شروع می‌کردند. لذا یکی از اولین خطبه‌ها که فکر می‌ک‌نم خطبه شانزدهم باشد، تعبیری دارد و می‌فرماید: «قدعادت کهیئتها یوم بعث الله نبیّکم» بار دیگر همانند روزگاری که خداوند، پیامبرتان را مبعوث داشت، در معرض آزمایش واقع شده‌اید."


هاشمی خاطرنشان کرد : همه مشکلاتی که پیامبر(ص) تحمل کرد و جامعه را آنگونه تحویل داد. یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه این‌گونه شروع می‌شود. ایشان با آن همه مشکلاتی که در اداره حکومت بود، شروع کرد. رقبای فراوانی خلق شده بود. از پیش معین شده و پیامبر(ص) به ایشان گفته بود و خود ایشان هم می‌دانستند که سه گروه قاسطین، ناکثین و مارقین علاوه بر مشکلات فراوان داخلی در مقابل ایشان صف‌بندی خواهند کرد. این گروهها سه جنگ بزرگ را بر ایشان تحمیل کردند که حقیقتاً دوره سختی برای علی‌ابن ابیطالب(ع) بود. ایشان می‌خواست هم دوباره الگویی از جامعه اسلامی ارائه دهد و هم می‌بایست جنگ‌های داخلی کند. جنگ‌های خارجی برای حضرت علی(ع) مشکل نبود. ولی وقتی مسلمانان در مقابل هم قرار بگیرند، بسیار سخت است که می‌توان از کلمات ایشان فهمید. فکر می‌کنم مظلومانه‌ترین قطعه زندگی علی‌ابن ابیطالب(ع) از مکه تا مدینه همین دوره‌ای بود که در کوفه به صورت ظاهر خلیفه و حاکم بودند و این مسایل پیش می‌آمد. بعضی‌ها تفسیر می‌کنند که عبارت «فزت برب الکعبه» به معنای راحتی است. یعنی راحت شدم. شاید معنایش همین باشد.
 

مرگ غیر طبیعی حدود نیم میلیون ایرانی طی ده سال گذشته

Posted: 08 Aug 2012 04:16 AM PDT

جـــرس: بنا به گزارش ها، طی ده سال گذشته، دستکم ۴۳۸ هزار نفر در ایران در اثر مسمومیت دارویی، برق گرفتگی، مسمومیت با گاز، سوختگی یا غرق‌شدگی و سوانح از دنیا رفته‌اند.


به گزارش مهر ، آمار مربوط به مرگ‌های غیرطبیعی در ایران در فاصله سال‌های ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۹ نشان می‌دهد که ۴۳۸ هزار و ۷۲۹ نفر جان خود را به صورتی غیرعادی از دست داده‌اند. کمترین میزان مرگ مربوط به سال ۱۳۸۰ با ۳۵ هزار و ۶۶۲ نفر و بالاترین مقدار مربوط به سال ۱۳۸۵ با ۴۷ هزار و ۵۸۷ مورد مرگ قید شده است.


سوانح رانندگی با آمار ۲۴۱ هزار و ۲۴۰ نفری، بیشترین افراد را به کام مرگ کشانده‌اند. به این ترتیب میانگین سالانه قربانیان سوانح رانندگی در ایران از ۲۴ هزار نفر تجاوز می‌کند.


بر اساس این گزارش، آمار جان باختگان حوادث رانندگی در سال‌های یاد شده روندی افزایشی داشته و از ۱۹ هزار و ۷۲۷ نفر در سال ۱۳۸۰ به ۲۳ هزار و ۲۴۹ نفر در سال ۸۹ رسیده است. بیشترین شمار قربانیان سوانح رانندگی مربوط به سال ۱۳۸۵ با ۲۷ هزار و ۵۶۷ نفر قربانی بوده است.


همچنین آمده است که ۲۶ هزار و ۹۲۸ هزار ایرانی نیز در ده سال گذشته بر اثر سوختگی جان باخته‌اند. ۵/ ۶۲ درصد سوختگی‌های مرگبار در اثر سانحه، ۳/ ۲۳ درصد آنها در اثر خودکشی یا مشکوک به خودکشی، ۶/ ۲ درصد به علت حادثه حین کار و ۸/ ۱ درصد مشکوک به قتل عنوان شده‌اند. علت ۸/ ۹ درصد سوختگی‌های منجر به مرگ نیز نامعلوم مانده‌اند.


بر اساس این گزارش، سومین عامل مرگ غیرطبیعی در ایران در ده سال گذشته غرق شدگی است. ۱۲ هزار و ۳۷۵ نفر در اثر غرق شدگی جان یاخته‌اند که بیشترین موارد آن در سال ۱۳۸۲ به میزان ۱۵۱۵ نفر ذکر شده است.
در این میان ۸۷ درصد غرق شدگی‌ها بر اثر سانحه، ۸,۵ درصد به دلیل نامعلوم، ۲,۲ درصد حادثه کار و ١,۹ درصد ناشی از خودکشی بوده‌اند.


مرگ ناشی از مسمومیت با سم نیز در ایران روندی افزایشی داشته است. ۶ هزار و ۸۲۰ نفر ظرف ده سال به این دلیل جان خود را از دست داده‌اند. طی این سال‌ها ۳ هزار و ۴۰۸ نفر نیز بر اثر مسمومیت دارویی جان خود را از دست داده‌اند.


طی این سال‌ها همچنین ۷ هزار و ۲۸۵ نفر در ایران بر اثر گازگرفتگی جان خود را از دست دادند.


به گزارش سازمان پزشكی قانونی در سال گذشته، ۴۶۳ نفر بر اثر مسمومیت ناشی از مصرف قرص برنج جان خود را در ایران از دست داد‌ه‌اند. این در حالی است که خوردن قرص برنج در بزرگسالان يكی از علت‌های خودكشی است.

سال ۸۶ با مرگ هزار و ۲۴ نفربر اثر مسمومیت با گاز منوکسید کربن رکورددار بیشترین مرگ غیرطبیعی با این گاز سمی است. بررسی آمار گازگرفتگی نشان می دهد خودکشی و دیگرکشی با این گاز سمی نیز در ایران وجود دارد.


در آمار ارائه شده توسط مهر اشاره‌ای به مسمومیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ناشی از مصرف الکل صنعتی و مشروبات تقلبی و دست ساز در ایران نشده است. این در حالی است که همه ساله گروهی از جوانان به ویژه در شهرستان‌های ایران جان خود را بر سر فرآورده‌های غیراستاندارد الکلی می‌گذارند. اما بسیاری موارد خودکشی یا مرگ ناشی از الکل در ایران، به دلیل تابوهای فرهنگی و مذهبی اعلام و ثبت نمی‌شوند.

 

گزارش های متناقض از کشته شدن یک نظامی بلند پایه روس در سوریه

Posted: 08 Aug 2012 03:41 AM PDT

جـــرس: ارتش آزاد سوریه اعلام کرد در عملیاتی موفقیت آمیز یک ژنرال بلند پایه روس را به قتل رسانده است. دولت سوریه و روسیه این موضوع را تکذیب کرده اند.


به گزارش تلویزیون العربیه ارتش آزاد سوریه اعلام کرد، ژنرال ولادیمیر پیترویچ کوجیو مشاور وزیر دفاع سوریه و همچنین مشاور رئیس ستاد مشترک ارتش این کشور به دست آرتش آزاد به قتل رسید.


در بیانیه ارتش آزاد آمده است که احمد عیق مترجم ژنرال روسی نیز در این عملیات به قتل رسیده است.


ارتش آزاد سوریه در بیانیه خود گفته است در این عملیات به اسناد و نقشه های مهمی دست یافته که طرح های رژیم برای عملیات علیه ارتش آزاد و مخالفان را نشان می دهد.


بیانیه می افزاید کشته شدن ژنرال بلند پایه روسی در سوریه به وضوح نشان می دهد روسیه با رژیم اسد برای سرکوب مردم همکاری می کند.


بر اساس این گزارش ژنرال روسی در منطقه القوطه در حومه دمشق به قتل رسید.


به گفته ارتش آزاد عملیات زمانی آغاز شد که چند کامیون از افراد نظامی محافظ این ژنرال به سوی یک پایگاه ارتش آزاد مستقر در حومه دمشق تیراندازی کردند که این اقدام با هجوم متقابل عناصر ارتش آزاد و کشته شدن ژنرال پیترویچ و احمد عیق مترجم او و نیز چند تن از محافظان منجر شد.


اولین فیلم از نخست وزیر جدا شده
در تحولی دیگر، ریاض حجاب ، نخست وزیر جدا شده از رژیم بشار اسد، برای اولین بار پس از جدایی از رژیم در یک فیلم ویدیویی به همراه خانواده اش ظاهر شد.


در این تصویر ویدیویی نخست وزیر سوریه در کنار افراد گردان "المعتصم بالله" از شاخه های ارتش آزاد نشان داده شد.


درهمین حال سرهنگ دوم یاسر عبود فرمانده ارتش آزاد در منطقه جنوب به گزارشگر العربیه گفت این تصاویر ویدیویی از نخست وزیر سوریه زمانی که وی به ارتش آزاد پناه برد گرفته شده بود. وی افزود ریاض حجاب در منطقه النعیمه در درعا خود را به ارتش آزاد معرفی کرد.


او تاکید کرد که نخست وزیر جدا شده روز سه شنبه ساعت نه و بیست دقیقه وارد خاک اردن شد و پیش از آن به همراه خانواده اش تحت حمایت ارتش آزاد در سوریه به سر می برد.


طی روزهای گذشته تعداد زیادی از مقامات دولتی و نظامی از رژیم سوریه جدا شدند و به مخالفان پیوستند.


جداشدگان از رژیم به دلیل ادامه کشتارها در شهرهای مختلف سوریه به مخالفان پیوسته اند.
 

درخواست ایران از سازمان ملل متحد برای آزادی گروگان‌ها در سوریه

Posted: 08 Aug 2012 03:20 AM PDT

جـــرس: وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی برای آزادی ۴۸ ایرانی که روز شنبه در سوریه گروگان گرفته شده اند، از سازمان ملل متحد درخواست کمک کرده است. این درخواست، در نامه ای به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد عنوان شده است.


به گزارش بی بی سی به نقل از رویترز، علی اکبر صالحی از دفترهای مربوطه در سازمان ملل خواسته در این زمینه به ایران کمک کنند و گفته "رسیدگی به این درخواست دولت (ایران) و خانواده های گروگان ها مورد قدردانی قرار خواهد گرفت."


این درخواست پس از آن ارائه می شود که وزارت امور خارجه ایران دولت آمریکا را مسئول جان ربوده شدگان ایرانی در سوریه دانست.


روز سه شنبه وزارت امور خارجه ایران از طریق سفارت سوئیس، حافظ منافع آمریکا در ایران، به مقامات آمریکایی گفت که این کشور از آنجا که از مخالفان سوری حمایت می کند، مسئول جان شهروندان ایرانی است.


همچنین حسین عبداللهیان، معاون وزارت خارجه ایران از دولت های قطر و ترکیه، که خواستار کناره گیری بشار اسد هستند، خواست "به مسئولیت خود در قبال جان زوار ایرانی ربوده شده در سوریه عمل کنند."


صالحی در نامه خود به سازمان ملل متحد گفت: "دولت ایران خواستار آزادی فوری اتباع خود بوده و معتقد است استفاده از این گروگانها به عنوان سپر انسانی، نقض قوانین بین المللی و حقوق بشر این افراد غیر نظامی و بیگناه است."


روز شنبه افراد مسلح یک اتوبوس حامل چهل و هشت ایرانی را در دمشق، پایتخت سوریه متوقف کرده و مسافران آن را با خود بردند.


ربایندگان مسافران را از نیروهای نظامی و اطلاعاتی ایران دانسته و می گویند آنها به ارتش دولت سوریه کمک می کنند.


ایران اما می گوید آنها برای زیارت به این کشور سفر کرده بودند.


یک سخنگوی سازمان ملل متحد دریافت نامه آقای صالحی را تایید کرده و گفت بان کی مون در حال بررسی آن است.
پیشتر خبرهایی درباره کشته شدن سه تن از چهل هشت ایرانی ربوده شده در بمباران ساختمان محل نگهداری آنها منتشر شده بود، اما معاون وزارت خارجه ایران این خبرها را تکذیب کرد.


او گفت "پیگیری های ایران نشان می دهد هیچ خبر تایید شده ای مبنی بر کشته شدن این افراد وجود ندارد."
 

 

عقب نشینی سه روزه دولت برای تغییر نرخ ارز دولتی

Posted: 08 Aug 2012 03:16 AM PDT

جـــرس: مسئولین دولتی از عقب نشینی دولت برای تغییر نرخ ارز خبر می دهند.محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی، شنبه گذشته با اعلام این که ارز تا ۱۰ روز آینده تک‌نرخی خواهد شد، از قطعی شدن تغییر نرخ ارز مرجع ۱۲۲۶ تومانی خبرداده بود اما امروز سخنان مسئولین دولتی حکایت از عقب نشینی دولت برای اجرای این طرح دارد.


سایت ندای سبز آزادی طی گزارشی نوشته: پس از اعلام تغییر نرخ ارز دلار دوباره دچار شوک ناگهانی شد و قیمت دلار به ۲ هزار و ۵۰۰ تومان نیز رسید.پس از این اتفاقات امروز اخباری درباره تصمیم جدید مشترک ارزی دولت و مجلس مبنی بر منتفی شدن تغییر نرخ ارز مرجع منتشر شد.


محمدرضافرزین رئیس هیئت عامل صندوق توسعه ملی و دبیر ستاد هدفمندی یارانه‌ها دراین باره به خبرگزاری مهر گفت: دولت برنامه‌ای برای تغییر نرخ ارز مرجع ندارد. در ادامه مهدی غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت و غلامرضا مصباحی مقدم رئیس کمیسیون برنامه و بودجه مجلس این خبر را تائید کردند.


غلامرضا مصباحی مقدم،رئیس کمیسیون برنامه و بودجه از تصمیم دیروز کارگروه ویژه ارزی برای عدم تغییر نرخ ۱۲۲۶ تومانی ارز مرجع خبر داد و گفت: قرار شد نرخ دوم ارز در بورس بر اثر عرضه و تقاضا کشف و نیز دلالی ارز حذف شود.


وی در گفتگو با فارس تصریح کرد: هنوز تصمیم نهایی در این زمینه گرفته نشده، ولی نرخ مرجع برای کالاهای ضروری و اساسی همان ۱۲۲۶ تومان بدون تغییر خواهد بود. این کالاها شامل دارو و مواد غذایی مورد نیاز مردم است که البته معلوم نیست آیا مواد اولیه کارخانه‌ها هم جزء کالای ضروری به شمار برود یا نه.
 

مصاحبه اختصاصی محمد نوریزاد با رهبر جمهوری اسلامی

Posted: 08 Aug 2012 03:04 AM PDT

پرسش های واقعی، پاسخ های فرضی
جـــرس: همزمان با روز خبرنگار، محمد نوری زاد، وبلاگ نویس منتقد حکومت، طی مصاحبه ای فرضی و اختصاصی با رهبر جمهوری اسلامی، سوالاتی را در رابطه با مسائل روز مطرح کرده و پاسخ هایی از آقای خامنه ای نیز به نقل از وی نوشته شده است.

 

این وبلاگ نویس و سینماگر حامی جنبش سبز، در "مصاحبه اختصاصی" خود خطاب به رهبری آورده است: تفاوت من با افرادی که شما را درمیان گرفته اند این است که من بخشی ازخبرها وخطرها رامی بینم و بدون آن که دست به ترکیب شان بزنم، آنها را به شما گزارش می کنم، اطرافیان شما اما خطررا می بینند و به دوعلت آن را ازشما پنهان می دارند. یک این که درسالم ترین تعبیر، نمی خواهند خاطرمبارک شما را برآشوبند، ودروجهی غالب: منافعشان ایجاب می کند که شما را دربی خبری بگذارند یا سفره ی خبرهای برگزیده را پیش روی شما بگشایند.


متن کامل این مصاحبه که در وبسایت این نویسنده منتشر شد به شرح زیر است:
حضرت آیة الله خامنه ای بیست وسه سال است که با هیچیک از رسانه های داخلی وخارجی، حتی رسانه های دولتی ایران مصاحبه نکرده است. چه برسد به این که تن به مصاحبه ای صریح وبی تعارف بسپرد و به پرسش های یک پرسشگرگستاخ پاسخ بگوید. شوربختانه دراین سالهای رهبری- به دلایل گوناگون- تلاش من برای صحبت با ایشان بجایی نرسید. با خیلی ها تماس گرفتم وآنان را واسطه قراردادم. ازدر راندنم ازپنجره داخل شدم. بی آنکه نتیجه ای عایدم شود. ظاهراً این قفل، ناگشودنی می نمود. وزمان، گذشت وگذشت واین دربسته، بازنشد که نشد. یک روز درموقعیتی کاملا استثنایی وباورنکردنی، آنجا که نفس بریده بجای مانده بودم، ناگهان موانعِ پیش روی یک به یک کناررفت و درهای بسته واشد و من خود را رخ به رخ رهبریافتم. گرچه این پیشامد ازروال متداول خارج بود، اما بخود نهیب زدم که تو را چه به چند وچون این که چگونه درها واشده اند وتواکنون درمقابلِ رهبرنشسته ای و رخصت مصاحبه یافته ای؟ به ذات پرسش های خود بیندیش و هرآنچه را که دردل انباشته ای با وی بگوی. خدای را چه دیده ای؟ شاید این سخن بهانه ای باشد برای روفتنِ فاصله هایی که وی را دردوردست های همجواریِ با مردم نشانده. واین که شاید درغوغای حادثه های درکمین، ذات صادقانه ی این مصاحبه ی شورانگیزونامتعارف، باریکه راههای سلامت وشفقت ورهایی را به روی مردم ایران وبه روی خودایشان وابگشاید.
محمد نوری زاد – مرداد ماه سال نودویک


نوری زاد: ازاین که مرا بحضورپذیرفته اید وتوفیق ومسئولیت نخستین مصاحبه ی رسمی این بیست وسه سال رهبریِ خود را به من سپرده اید ازجناب شما سپاس دارم. اطمینان دارم این مصاحبه ومسائلی که درآن مطرح خواهد شد به محافل مهم کشوری وجهانی راه خواهد یافت. مرا دوستدارخود بدانید. همچنان که تا کنون دوستدارشما بوده ام. ذره ای درخیرخواهیِ من تردید مکنید. تفاوت من با افرادی که شما را درمیان گرفته اند این است که من بخشی ازخبرها وخطرها رامی بینم و بدون آن که دست به ترکیب شان بزنم، آنها را به شما گزارش می کنم، اطرافیان شما اما خطررا می بینند و به دوعلت آن را ازشما پنهان می دارند. یک این که درسالم ترین تعبیر، نمی خواهند خاطرمبارک شما را برآشوبند، ودروجهی غالب: منافعشان ایجاب می کند که شما را دربی خبری بگذارند یا سفره ی خبرهای برگزیده را پیش روی شما بگشایند. بهمین خاطرازمحضرشما تقاضامندم ازسخنان صریح من مرنجید. شاید پسندیده این باشد که ازحضرتعالی بپرسم من می توانم بدون لکنت با شما سخن بگویم؟ یا که نه، باید خط قرمزهای این سالهای رهبری شما را رعایت کنم؟
رهبر: بفرمایید.


نوری زاد: من این “بفرمایید” شما را بحساب همان سخن بدون لکنت می گذارم. چرا که برازنده ی ساحتِ رهبری یک کشوراسلامی نیست که مخاطبان او زبان درکام کشند و با ترس ولرز بخش مختصری ازسخنان درون خود را با او بازبگویند.
رهبر: (باتبسم) شما که شکرخدا این محدودیت ها را نداشته اید. هرچه خواسته اید نوشته اید وفیلم کرده اید!


نوری زاد: بهمین خاطرازشما وسعه ی صدرشما تشکرمی کنم. البته خبردارید که این صراحتِ سخن برای من به قیمت یک سال ونیم زندان و ضرب وشتم و توهین وناسزاهای ناموسی و اعتصاب غذاهای خشک وتروچند جوربیماری ودادگاههای صوری ومقاومت دربرابر خواسته های آنچنانی بازجوها و تنگناها وآسیب هایی که همین بازجوها برای من وخانواده ام پدید آورده اند، آب خورده است . امیدوارم این وسعتِ فراخی که برای من فراهم آمده برای همگانِ مخاطبان شما نیز فراهم شود. اگرموافق باشید پرسش نخست را به همین زبان های به لکنت افتاده ی مخاطبین شما اختصاص دهیم. این که: خودشما آیا خبردارید اطرافیان شما بعد از سخنان پرتکلف وتعارف، به حرف دلشان که می رسند، زبانشان بند می آید و به لکنت درمی افتند؟
رهبر: بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرحلی صدری ویسّرلی امری وحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی. واما درباره لکنت زبان مخاطبان. حال که قراربرصراحت است ما هم بی پرده می گوییم که ما به این لکنتی که شما مدعی آن هستید اعتقاد نداریم. این چیزی است که شما می گویید. ما مصرانه تأکید می کنیم که این ادعا اساس وبنیان درستی ندارد. ما با اقشارمختلف نشست وبرخاست داریم. دانشگاهی، باسواد، بی سواد، دانشمند، مخترع، مکتشف، بسیجی، پاسدار، کاسب، هنرمند، عوام، خواص، خودی، غیرخودی، غریبه، آشنا، همه وهمه هرآنچه که می خواهند با ما می گویند. بی ترس وبی واهمه. خودتان درچند جلسه حاضربوده اید دیده اید که میکروفن را می گذارند جلوی افرادی که بخواهند صحبت کنند. نه ما ونه افراد دفترمطلقا به آنها نمی گوییم چه بگویند وچه نگویند. حال اگر کسی جرأت نمی کند یا نمی خواهد مکنونات قلبی اش را به زبان بیاورد این دیگر به خودش مربوط است. ما اینجا به معنی واقعی تریبون آزاد داریم. می نشینیم و همه ی حرفها را می شنویم. واگر ضرورتی بود به یک یک آنها پاسخ می دهیم. این کجایش لکنت است؟ بله، وجه دیگرادعای شما را قبول داریم. کجا؟ آنجا که ما لکنتِ مدعای شما را به زبان دشمنانمان انداخته ایم. این را ما انکارنمی کنیم. این لکنت هست.


نوری زاد: صورت ظاهر، همینگونه است که شما می فرمایید. مردم ازاقشارمختلف می آیند و در محضرشما حرفشان را می زنند و می روند. اما این پوسته ی بیرونی حرف آنهاست. اگرمی خواهید به عمق حرفشان راه پیدا کنید باید آنها را آنگونه که هستند بپذیرید. نه این که نمایندگان منتخب وزبان باز وترسیده وخط گرفته ی آنان را. مثلا آیا جنابعالی باوردارید که ازدرودیوار بیت شما به صورت نامحسوس داغ ودرفش آویخته اند؟
رهبر: مطلقا! من اگرازهرکجا خبرنداشته باشم ازبیت خود خبردارم. این لفظ داغ ودرفشی که شما بکارمی برید، اگر تهمت نباشد، توهین است. واگردروغ نباشد، راست هم نیست. مراقب کلمه هایی که بکارمی برید باشید. ما همگی درقبال الفاظی که به زبان می آوریم مسئولیم. داغ ودرفش؟ آنهم دربیت ما؟


نوری زاد: اما این داغ ودرفشی که من متعمدانه رد پای آن را به بیت شریف شما می کشانم، واقعیت محضی است که آن سوتراز واژه ی “مطلقا” حضرتعالی وجود دارد و کاربایسته ی خود را بخوبی انجام می دهد. وظیفه ی این داغ ودرفش، انداختن لکنت برزبان همه ی مردم ایران وبویژه هرآن کسانی است که به محضرشما بارمی یابند. اگرهم درحضورشما یکی آمد ودل به دریا زد و پای سخن ازگلیمِ رعایت بدربُرد، هم صدا وسیما خوب بلد است با سخنان گستاخانه ی اوچه بکند و هم سربازان گمنام با خود او. این همان واقعیتی است که شما چه انکارش بفرمایید و چه با تأنی ازکنارش بگذرید، سایه اش را برسرهمه ی ایرانیان گسترانیده اند. جامعه ی ما یک جامعه ی به شدت امنیتی وپلیسی است. مأموران شما مردم را ترسانده اند. ملات پیوند مردم ما با نظام جمهوری اسلامی ترس است. نه تعاملات مدنی.
رهبر: ما نمی گوییم مأموران امنیتی ما به افراط وتفریط دچارنمی شوند. این ازآن آسیب هایی است که درهرنظام وجامعه ای حتی درغرب هست. شما مگرمی توانید منکرگوانتانامو یا زندان ابوغریب بشوید؟ اینها را چه کسانی علم کرده اند؟ دقیقاً آن کسانی که فریاد آزادی خواهی و حقوق بشرشان گوش فلک را کر کرده. درنظام امنیتیِ ماهم ای بسا مأمورانی باشند که دچارافراط و تفریط بشوند. ما این را قبول داریم. اما این یک روال نیست. قاعده نیست. استثناست. موردی ازموارد است. عمده این که همه ی آن کسانی که دردستجات مختلف پیش ما می آیند، درسخن گفتن ونقد کردن واعتراض کردن آزادند. ما اینجا محدودیتی یا بخشنامه ای درچگونگی سخن گفتن مردم نداریم. چه پنهان چه آشکار. ما بارها همینجا نشسته ایم ویک دانشجو رسماً ازخود ما انتقاد کرده است. یا یک کارگریا یک پزشک یا یک فرد سیاسی. ما اینجا بساط چاپلوسی پهن نکرده ایم.


نوری زاد: من خوشحالم که ازجناب شما سعه ی صدری می بینم که برای سخنان صریح من آغوش می گشاید. این سعه ی صدرشما راه را برمن هموارمی کند. تکلف را اززبان من پس می زند. بهمین خاطر اگراجازه بدهید با سخن پیشین شما مخالفت کنم. وبگویم که آن سوترازاوضاع مطلوبی که شما برشمردید، قضایا جوردیگری رقم می خورد. یک مثال! آیا کسی جرأت کرده ومی کند ازشما بپرسد آقا جان، چرا باید رهبری شما مادام العمرباشد؟ یا چرا نباید مردم بتوانند ازشما به دستگاه قضا شکایت ببرند ودستگاه قضا بتواند شما را به محکمه فرابخواند؟
رهبر: ما برخلاف سخن شما رهبرمادام العمرنیستیم. دوام رهبری ما طبق قانون هرچند وقت یک بار توسط نمایندگان مردم درمجلس خبرگان تمدید می شود. حال من ازشما می پرسم؟ اساساَ چرا باید یک چنین پرسشی درذهن مخاطبین ما مطرح شود؟ وچرا باید ما به محکمه فراخوانده شویم؟ جایگاه رهبری نه درایران بلکه درهرکجا یک شئوناتی دارد. این شئونات اگربخواهد مخدوش شود، رهبرجامعه می شود یکی ازآحاد مردم. که دراین صورت، کسی برای یک چنین رهبری تره خورد نمی کند.
فرض که بشود درهردیدار به رهبرگفت آقا شما چرا مادام العمری؟ وچرا با شکایت ما به دادگاه نمی آیی؟ بنظرشما این رهبر با این مختصاتی که شما ازاو یاد می کنید، که هرکس هرچه خواست باو بگوید، اساساً می تواند یک کشورپهناوری مثل ایران را رهبری بکند؟ آن رهبری که شأن رهبری اش با هرانتقاد و هرمتلک فرو بریزد، آیا می تواند به این همه دستگاهی که تحت امر اوهستند امرونهی بکند؟ رهبری که به شکایت این وبه درخواست آن به محکمه برود، این رهبردیگرابهتی ندارد که فردا به فرماندهان ارتش بگوید فلان بکنید و به فرماندهان سپاه بگوید بهمان نکنید. مضافاً براین که شأن پرسش ازرهبررا قانون مشخص کرده. کجا؟ مجلس خبرگان.
مردم نمایندگان خود را انتخاب کرده اند وآنها را به مجلس خبرگان فرستاده اند تا این نمایندگان، هم رهبررا انتخاب کنند وهم اورا تأیید یا برکنارکنند. این یعنی این که جایگاه پرسش ازرهبرکوچه وخیابان وحسینیه ی امام خمینی بیت ما نیست. مجلس خبرگان است. پرسشی هم اگر باشد این وظیفه ی خبرگان است. نه هرتازه واردی که ازراه نرسیده به رهبربگوید آقا چرا فلانجا شما فلان موضع را گرفتی یا چرا فلان موضع را نگرفتی. ملاک هرکاری اگرقانون باشد چرخ های کشور برمحورخود می گردند. ازقانون که روبگردانیم می شود هرج ومرج. می شود آنارشیسم. شأن وجایگاه رهبری، حتی به اسم پرسش یا انتقاد نباید توسط هررهگذروبی سروپایی مخدوش شود. پرسش اگردارید به نمایندگان خود مراجعه کنید. خبرگان رهبری مرتب با ما درتماس ومکاتبه اند. می پرسند وجواب می گیرند.


نوری زاد: قبول داریم که یک تعداد ازمسائلی که به رهبری مربوط است محرمانه است وصلاح نیست به جان جامعه درافتد. اما بسیاری نیز عمومی اند ومردم حق دارند که از چند وچون قضایای رهبری خبرداشته باشند. ما وقتی گزینشِ خبرگان رهبری را به فیلترنظارت استصوابی بند می کنیم معلوم است که هیچ نماینده ی مستقلی به این مجلس راه پیدا نمی کند. مجموعه ی نمایندگانی که به مجلس خبرگان راه یافته اند همگی درتعریف وتمجید ازشما وکارهای شما گوی سبقت ازهم می ربایند. برآیند فکری وعملی وقانونگرایی یک چنین ترکیبی ازنمایندگان، معلوم است که جز به تأیید وتعریف وتمجید مکررشما نمی انجامد.
بطورمثال درهمین مجلس خبرگان چرا تا کنون حتی یک نماینده هم نتوانسته ازشما بابت این همه مسئولیتی که بعهده دارید پرسشی بکند یا همانگونه که نمایندگان مجلس شورای اسلامی، رییس جمهور ووزرا را به مجلس می خوانند تا بیایند و توضیح بدهند، شما را هم بخواهند تا به مجلس خبرگان بروید وپشت درهای بسته به پرسش هایشان پاسخ بگویید؟ نماینده ی شیرازهم که اعتراضک مختصری کرد، سایرین براو شوریدند و بسیجیان به جانبداری ازشما وبه اسم ضد ولایت فقیه و جاسوس و اجنبی پرست مسجدش را به آتش کشیدند و خانه اش را به سنگ وچوب بستند. زدند وجمع کثیری ازطلاب مدرسه ی او را زخمی وناقص کردند. همین حالا طلاب این مرجع نامی آواره ودرتبعیدند. چرا؟ چون ازمرجعشان واستادشان وسخن درست اوجانبداری کردند. مگرنه این که این مرجع نام آشنا، وظیفه ی نمایندگی اش را درمجلس خبرگان دنبال می کرد؟ با این وضعیت، خودشما بفرمایید آیا نفردومی پیدا می شود ازجناب شما بپرسد: چرا؟
رهبر: ما رفتاری را که با ایشان شد تأیید نمی کنیم. اما همچنان براین اصل اساسی تأکید داریم که شأن رهبری نباید دستمایه ی پرسش واعتراض ونقد ومتلک شود.


نوری زاد: ماهم تا حدودی به این اصل نانوشته اما منطقی پایبندیم. سست کردن ارکان قانونی یک جامعه، به سست شدن همه ی مواضع پنهان وآشکارآن جامعه منجرمی شود. اما همین قانون برای این که رهبربه خطا نرود وسرمایه های کشوررا تباه نکند، بند بندی دارد که می شود با مراجعه ی به آنها با رهبرخاطی برخورد کرد. ویا اساساَ وقتی اوازمختصات رهبری تخطی کرد، بشود با همان موازین قانونی برکنارش کرد یا به اوهشدارداد. این را قانون اساسیِ کشور ما مشخص کرده. نه برای رفع تکلیف بل برای هرروز و روزهای خاص.
رهبر: به نظرشما ما چه خطا یا چه خطاهایی مرتکب شده ایم که لازمه اش ورود نمایندگان مجلس خبرگان به حوزه ی نقد وهشداروبرکناری ما ازمقام رهبری باشد؟


نوری زاد: خب کم نیستند این خطاها.
رهبر: مثلاً؟


نوری زاد: مثلاهمین داستان مادام العمری دوران رهبری شما. هم ما هم خود شما نیک می دانیم که اگرروند انتخاب نمایندگان واداره ی مجلس خبرگان بصورت قانونی پیش می رفت ای بسا شما یک یا دو دوره ی بعد جایتان را به دیگری می سپردید.
رهبر: شما وضع روحیِ ما را تاحدودی می شناسید. یا اگرنمی شناسید ازدیگران بپرسید تا ما را وروحیه ی ما را بهتربشناسید. ما کمترین دلبستگی به این مقام نداریم. صندلی رهبری برای ما صندلی زحمت وغصه و شب نخوابی و اضطراب و نگرانی و آب شدن است. شما هرشب راحت می گیرید می خوابید اما ما باید غصه ی آن عشایری را بخوریم که با شکم گرسنه بخود می پیچد. شما مسئول یک خانواده ی کوچک پنج شش نفره هستید ما مسئول خانواده ای به وسعت یک کشورهفتاد میلیونی. ما یک جسم علیلی داریم که با همان جسم علیل این همه باربدوش می کشیم. این آروزی قلبی ماست که خبرگان رهبری این بارسنگین را ازدوش ما بردارند تا این چند صباح باقیمانده ازعمرمان را برویم یک گوشه ای وبه عبادت واستراحت بپردازیم. یا به همان امورطلبگی خودمان مشغول شویم. درس بگیریم و درس بدهیم.


نوری زاد: اجازه بدهید من این سخن شما را به تعارف برگزارکنم. شما اگر خواهان کناررفتن بودید، خودتان مقدمات قانونی آن را فراهم می آوردید. وحال آنکه اطرافیان شما با یک مهندسی آشکاروبسیار ابتدایی ودم دستی وشرمنده ام: خنده دار، مقدمات قانونی مادام العمری شما را با داستان نظارت استصوابی فراهم آورده اند. شما اگر خواهان کناررفتن بودید، معطل نمایندگان وخبرگان نمی شدید. جایتان را به یک فرد اصلح می سپردید. یا به شورای رهبری.
رهبر: وقتی خبرگان رهبری مصرانه ازما می خواهند بمانیم شما می فرمایید برویم؟


نوری زاد: میزان علاقه ی مردم و نمایندگان آفریقای جنوبی به نلسون ماندلا اگربیشتراز علاقه ی مردم ایران به شما نبوده باشد کمترنبوده ونیست. او دراوج محبوبیت کناررفت. درحالی که همه به او التماس می کردند که بماند وتا پایان عمررهبری بکند.
رهبر: نلسون ماندلا هرچه که داشت دغدغه ی اسلام نداشت. ما کاراو را ارزشمند می دانیم وبه کاربزرگی که کرده به دیده ی احترام می نگریم. بله، اگر افق نگاه وعلقه ی ما نیزمثل جناب آقای نلسون ماندلا درمحدوده ی وطن وخاک وطن خلاصه می شد ما هم براحتی کنارمی رفتیم. اما اینجا سخن ازاسلام است. ما یک کارشناس اسلامی وخبره درسیاست اسلامی هستیم. کناررفتن ما ازکجا معلوم چنان آسیبی به اسلام بزند که تا قرن ها نشود جبرانش کرد؟ ازکجا معلوم ما کناربرویم ویکی بجای ما بیاید که فاتحه ی اسلام را برای همیشه بخواند؟


نوری زاد: سخن درستی است. ودغدغه ی درستی. این نگرانی شما را البته خبرگان رهبری هم خواهند داشت. به محض دیدن یک خطا ازرهبربعدی او را قانوناَ کنارمی گذارند.
رهبر: خود شما بارها درنوشته های خود آورده اید که ما بهترین گزینه برای رهبری هستیم. چطوراست این را شما تشخیص می دهید اما خبرگان رهبری تشخیص نمی دهند؟


نوری زاد: بله، من تا مدتی همین اعتقاد را داشتم. که شما برترین ومناسب ترین شخصیت دینی برای رهبری ایران هستید. این عقیده ی من به گذشته ها مربوط است. اما امروز باورم براین است که شما باید دریک حرکت بسیارمشفقانه ومصلحانه ازاین مسئولیت کناربروید. یعنی ازمدتها پیش باید یک چنین تصمیمی را می گرفتید. اکنون اگرراستش را بخواهید کمی هم دیرشده.
رهبر: این تشخیص شخص شماست. میلیونها نفرهم تشخیص دیگری دارند. درست مخالف شما. اما آنچه که دراین میان درست وقانونی است تشخیص خبرگان رهبری است. پس ازاین بحث درگذریم که ما تا زمانی که خبرگان رهبری صلاح بدانند قانوناَ رهبرایران هستیم.


نوری زاد: چشم. ازاین موضوع درمی گذریم. یک پرسشِ بصورتِ ظاهرسطحی ونچندان عمیق: شما چرا همگان را برزمین می نشانید و خودتان برصندلی می نشینید؟ پیامبرآنچنان با مردم می آمیخت که غریبگان وقتی به محفل او وارد می شدند ازحاضران مجلس می پرسیدند: محمد کدامِ شماست؟
رهبر: بحساب این بگذارید که هم زمانه عوض شده هم شاید پای ما درد می کند.


نوری زاد: برای بقیه هم صندلی بگذارید. شاید دیگران هم درد پا داشته باشند.
رهبر: شما وقتی رهبرشدید برصندلی ننشینید.


نوری زاد: شما رهبراسلامی این سرزمین هستید. نه رهبریک کشورنامسلمان. کوچکترین رفتاروسخن شما، با آموزه های دینی و سیره ی پیامبروائمه مقایسه می شود. شما این پسوند اسلامی را ازپس این جمهوری بردارید وبرتخت طلا بنشینید. چه ایرادی دارد؟ شما وقتی مرتب ازپیامبروعلی واولادعلی سخن می گویید نا خودآگاه مخاطب خود را به مقایسه با سیره ی آنان فرامی خوانید. پیامبروعلی کجا برای خود حساب مالی پنهان داشتند. آنها همه ی موازین پولی شان آشکاربود. اگرپولی ازبیت المال برمی داشتند جلوی چشم مردم این کاررا می کردند. چرا که می دانستند اولین جایی که ازآن سوء ظن و دروغ و بی اعتمادی برمی جوشد همین پنهان کاری های مالی است.
رهبر: کجا مواضع پولی ما پنهان ونا مشخص بوده است؟ زندگی ما را شما می توانید پشت یک وانت پیکان بارکنید. ما ازمال دنیا ازخود شما کمترنداشته باشیم بیشترنداریم. شخصاَ ریز به ریزِ هزینه های زندگی را یادداشت می کنیم. می دانیم که به حساب خودمان همینجا باید رسیدگی کنیم. پیش ازحسابرسی درپیشگاه خدا. نخیر، ما هیچ حساب پنهانی نداریم.


نوری زاد: چرا اجازه نمی دهید حسابرسان مجلس ودستگاه قضایی به حساب مالی آستان قدس رضوی رسیدگی کنند؟ یا بحساب مالی بنیاد مستضعفان و دستگاهها و نهادهایی که تحت نظرخود شمایند؟ یا بحساب مالی بیت خودشما؟ چرا هزینه ی سفرهای استانی خود را علناَ منتشرنمی کنید؟
رهبر: اساسنامه ی دستگاههای تحت امرما اینطوراست.


نوری زاد: که مورد حسابرسی قرارنگیرند؟
رهبر: بله


نوری زاد: یک شهروند بی نشان که صاحب یک دکه یا یک زیرپله است باید به دستگاه های حسابرسی واداره ی مالیات جوابگوباشد، چطورمی شود این همه نهادهای عریض وطویل منتسب به رهبری ازحسابرسی برکنارباشند؟ مردم چگونه به سلامت رفت وآمد پولهایی که دراین تشکیلات دست به دست می شود اعتماد کنند؟
رهبر: اینها ازاختیارات رهبری است. هیچ دستگاهی اجازه ی حسابرسی ازنهادهای تحت نظررهبری را ندارد. این قانون است.


نوری زاد: اگرهم بفرض قانون باشد حتماَ قانون اشتباه وناجوری است وشما شخصاَ باید این قانون ناجوررا به نفع افکارعمومی دوربیندازید. صریح بپرسم: پول این دستگاهها آیا پول مردم هست یا نیست؟ منظورم همان پول بیت المال است یا نه پول شخصی شماست؟
رهبر: پول مردم است اما اختیارش را قانون به رهبر داده که درهرکجا که صلاح می داند هزینه کند. درضمن ولی فقیهی که آن خصوصیات ظریف وحساس را دارد هیچگاه پول مردم را درنابجای خود صرف نمی کند ودست به حرام نمی برد.


نوری زاد: بفرض قبول می کنیم که هزینه کردن این پولها دراختیاررهبری است. ورهبری می تواند این پولها را درهرکجا که مصلحت می داند هزینه بکند. مثلاَ به مبارزان افغان بدهد یا به حزب الله لبنان ببخشد یا درجیب فلسطینی ها بگذارد. یا اصلاَ برای ایجاد توازن اقتصادی بریزد توی جوی آب. اما همین رهبر نباید به مردمی که صاحب آن پولها هستند گزارش بدهد که ای مردم، ممنون که اختیارپولتان را به من سپرده اید، بدانید وآگاه باشید که من پنج میلیارد دلارازپولتان را همین امسال به حزب الله داده ام و سه میلیارد دلار به فلسطینی ها داده ام و یک چند میلیاردی هم به صورت اسلحه فرستاده ام به سوریه وجاهای دیگر، درجریان باشید؟
رهبر: هزینه کردن این پولها ومقدارش محرمانه است. هرچیزی را که نباید علنی کرد!


نوری زاد: اما حضرتعالی آشکارا به کمک مالی وتسلیحاتی حزب الله اعتراف کرده اید. چطورمی شود که غریبگان باید بدانند ازجیب مردم ایران چقدرعایدشان می شود اما خود مردم ایران نباید بدانند چقدرازکیسه شان برداشته شده؟
رهبر: هرکسی شیوه ای برای رهبری دارد. شیوه ی ما همینگونه است که می بینید.


نوری زاد: اما شیوه ی پیامبران وامامان ما که شما خود را منتسب به آنان می دانید اینگونه نبوده. درقرآن هم ازاین خبرها نیست.
رهبر: شما معنی ولایت مطلقه ی فقیه را نمی دانید. بروید مطالعه کنید.


نوری زاد: رهبری که با بهره مندی از جایگاه ولایت مطلقه ی فقیه به اختیارات کم نظیری دست یافته، شاید بتواند درموارد خاص – تنها درموارد خاص- بدون اطلاع مردم دست به اموالشان ببرد اما برای همیشه نمی تواند به این کارادامه بدهد. شما بیست وسه سال است که حساب مالی تان روشن نیست.
رهبر: این به همان معنای ولایت مطلقه ی فقیه برمی گردد. بروید مطالعه کنید.


نوری زاد: چرا چهره ی بسیجیان را که مردمانی پاک نهاد ومردمی بودند، به چهره ی شعبون بی مخی تغییردادید؟ چهره ای مخوف وبزن بهادرو فحاش وقانون گریز؟
رهبر: این صفت زشتی است که شما به این مردان خدا اطلاق می کنید. این مردان وزنان ازپاک ترین افراد روی زمین اند. نه ادعایی دارند ونه ازمال دنیا نصیبی. بله، وقتی دربرابر فتنه گران وضدانقلاب می ایستند بزعم شما می شوند شعبون بی مخ. اگراینها شعبون بی مخ اند من خودم هم شعبون بی مخم وبه این شعبون بی مخی افتخارمی کنم. تعجب می کنم که شما با آن سابقه ای که درمیان این شیرمردان وشیرزنان داشته اید آنان را نمی شناسید وجفاکارانه صفت شعبان بی مخی به آنها اطلاق می کنید. ازخود اینها اگرنمی ترسید ازخدا بترسید آقای نوری زاد.


نوری زاد: معتقدم تنها فایده ای که بسیجی های فعلی دارند حفظ قدرت شما وگسترش حوزه ی نفوذ پاسداران شما درهمه ی ارکان کشوراست. من می گویم: اگرهم قراراست دستگاهی دربرابر ضدانقلاب وفتنه گران بایستد این دستگاه باید پلیس باشد. نیروهای امنیتی ورسمی وقانونی باشند. نیروی انتظامی باشد. یک دستگاه قانونی که بشود ازاو پرسش کرد ودرصورت بروز خطا فرماندهش را به مجلس فراخواند وازاو توضیح خواست. بسیجیان با هریورشی که به جایی برده اند وزده اند و تخریب کرده اند مگر به جایی پاسخ گفته اند؟ شما یک نمونه اش را بیاورید تا من سخنم را پس بگیریم. هنوزکه هنوز است پرونده ی کوی دانشگاه با آنهمه تأکید خود شما بجایی نرسیده.
رهبر: نخیر، اینگونه نیست که شما می فرمایید. اگراطلاع ندارید مطلع باشید. وظیفه ی برخورد با ضدانقلاب وفتنه گران با سپاه وبسیج است. نیروی های امنیتی و انتظامی نقشی جانبی دارند. کمک می کنند.


نوری زاد: تعریف شما ازضدانقلاب وفتنه گرچیست؟
رهبر: کسانی که سربه تن این نظام نمی خواهند. یک روز اگرآزادشان بگذارید ریشه ی اسلام و روحانیت را ازاین کشورمی کنند ودورمی اندازند. کارشان ایجاد افسردگی درمیان آحاد مردم است. کارشان سیاه نمایی است. کارشان شورش و ضایع کردن اموال عمومی است. با اینها باید به شدت برخورد کرد. یکی ازمأموریت های بسیج همین است. مراقبت وکشف وسرکوب فتنه ونفاق.


نوری زاد: این ضدانقلابی که حضرتعالی تعریفش کردید آیا ازخارج به داخل ایران آمده یا اینها بخشی ازمردم ایرانند؟
رهبر: فرقی نمی کند. چه داخل باشند چه خارج، ضد انقلاب اند. داخل اند و ازخارج خط می گیرند.
نوری زاد: پس این فتنه گران هرکدام یک شهروند ایرانی اند. شهروند ایرانی هم تا زمانی که دست به اسلحه و خرابکاری نبرده دارای حقوقی است. این حقوق شهروندی، به شهروندانِ معترض قانونا اجازه داده که اعتراض کنند. راهپیمایی کنند. اعتصاب کنند.
رهبر: ما نمی گوییم نکنند. بروند اجازه بگیرند و اعتراض کنند. راهپیمایی کنند. اعتصاب کنند. کسی جلویشان را نگرفته.


نوری زاد: ازکجا اجازه بگیرند؟
رهبر: ازوزارت کشور.


نوری زاد: شما یک نمونه، وتنها یک نمونه مثال بیاورید که دراین سی وسه سال پس ازانقلاب عده ای رفته اند و اجازه ی راهپیمایی معترضانه گرفته اند وبه خیابان آمده اند وفریاد زده اند: ای مسئولان، ما معترضیم.
رهبر: حتماَ شرایطش را نداشته اند که نتوانسته اند اجازه بگیرند.


نوری زاد: من مجالس ومحافلی را برای شما اسم می برم که اجازه رسمی برای برگزاری یک نشست ادبی یا قرآنی یا مذهبی یا سیاسی یا هنری داشته اند اما ناگهان این شعبون بی مخ ها یا به تعبیرشما مردان وزنان خدایی رفته اند و بساط آن مجلس ومحفل را به هم ریخته اند. زده اند و عده ای ازحاضرین مجلس را خونین ومالین کرده اند. تخریب کرده اند. فحش داده اند. اطمینان دارم شخص شما از ریز به ریز رفتاراین جماعت خبردارید. رفتاراین جماعت یک روال حتمی وبدیهی این سالهای پس ازانقلاب شده است. عکس برگردان همان اعدامهای بی دلیل وبدون دادگاه جناب خلخالی. اینها جلوی چشم پلیس می زنند ومی کشند و تخریب می کنند. مگرکسی می تواند جلودارشان شود؟ اجازه می دهید بگویم اینها مستقیما ازبیت شما یا اتاق فکر سرداران شما خط می گیرند؟
رهبر: شما سند دارید که اینها ازبیت ما خط می گیرند؟


نوری زاد: بله، سند من مقام فرماندهی کل قوا است که درشخص شما متوقف مانده. شما درمقام فرماندهی کل قوا مسئول خونهایی هستید که این جماعت به زمین ریخته اند. و مسئول زخم ها و ترس ها وعاطفه های خراشیده ی مردمی هستید که این جماعت بجای گذارده اند. سند من هزاران مجلس ومحفل مجوزداری است که اینها درتهران وشهرستانها به هم زده اند وعده ای را زخمی وحتی کشته اند وحضرتعالی یک موضع گیری مختصرهم درتقبیح رفتاروعملکرداینها نداشته اید.
رهبر: این یعنی سند؟


نوری زاد: این یعنی فراترازسند! اگر منِ نوری زاد فرمانده ی کل قوا بودم حتماً قصوراین فاجعه ها متوجه من بود. اما چون شما فرمانده ی کل قوا هستید و این مردان وزنان خدایی با تشکیلاتی که دارند زیرمجموعه ی قوای شمایند، لابد مقصریکی دیگر است که آن یکی اسمش مردم است. همان که کشته شده وزخمی شده و شخصیتش توسط این اوباشان به خاک افتاده.
رهبر: شما به اندازه یک صدم ما ازفتنه ها وحادثه های پشت پرده ی این کشورخبرندارید. دارید؟ ندارید. ما دشمن داریم. چه درداخل وچه خارج. اداره ی کشوری به پهناوری ایران، به قوای بازدارنده محتاج است. بسیجیان ما همین قوای بازدارنده اند که درهمه جای کشورحتی درروستاها آماده ی رودررو شدن با دشمن درکمین اند. مردم باید مراقب خط قرمزها باشند. این بسیجیان چرا سراغ آن کارمند وکارگروکشاورز وشهروند سربه زیرنمی روند؟ وچرا تنها درمواقع ضروری به میدان می آیند؟ وچرا مابقی اوقات درپایگاههای خود آموزش می بینند؟ دشمن یک وقت رودررو جلو می آید یک وقت درلباس خودی. ما باید مراقب باشیم مبادا دشمن خاکریزها را یکی یکی فتح بکند وزیرقلعه ی انقلاب آب ببندد.


نوری زاد: پس این وسط قانون چه می شود؟ اگریکی را این بسیجی ها بگیرند وبزنند و ناقصش کنند باید اوبه کجا مراجعه بکند و ازچه کسی و چه تشکیلاتی شکایت کند؟
رهبر: معلوم است، به دستگاه قضایی. ما بسیجیان خاطی هم داشته ایم که مجازات شده اند.


نوری زاد: این اجازه را کجای قانون به بسیجیان داده که درلحظه حکم بکنند و درلحظه هم خودشان آن حکم را به اجرابگذارند؟
رهبر: بسیج یکی از تشکیلات محکم قانونی است. کشورداری به شیوه ها وشگردها و فوت وفن هایی نیازدارد که یکی اش همین رویه ای است که ما اختیارکرده ایم. بهترین راه دوری مردم ازضرب شست بسیجیان این است که مردم گرفتارخدعه ها وفتنه ها نشوند که بعدا مورد مجازات و مواخذه قراربگیرند. مطلقا به سراغ فتنه گران وضدانقلاب نروند تا سروکارشان به نیروهای امنیتی وبسیجی ما نیفتد. این درهمه جای دنیا مرسوم است. مخصوص کشورما نیست.


نوری زاد: می دانید کشوری که شما رهبرآنید، یکی ازپلیسی ترین کشورهای دنیاست؟ کشوری که با شیوه های غلیظ امنیتی اداره می شود؟ کشوری که درآغوش اعتیاد غلت می خورد؟ درآغوش مصرف؟ بیکاری؟ تن فروشی؟ وحراج داشته هایش؟
رهبر: مختصری هم ازخوبی های این کشوربگویید. ازکارهایی که درهمین سالهای پس ازانقلاب صورت گرفته. با عنایت به جنگ تحمیلی هشت ساله و تحریم ها ومحاصره های اقتصادی. شما قبل ازانقلاب آیا این همه دانشگاه ودانشجوداشتید؟ این همه جاده و برق وآب داشتید؟ اینها را هم بگویید.


نوری زاد: قبول می فرمایید که اگرما بخش مختصری – تأکید می کنم: بخش مختصری- ازمیلیارد میلیارد پولی را که درهمین سالهای پس ازانقلاب با فروش نفت بدست آورده ایم، می دادیم به چینی ها وخودمان می نشستیم به تماشا، آنها برای ما دانشگاهها وجاده ها و برق وآب بیشتری تدارک می دیدند؟ با بقیه اش هم زیرساخت های کشوررا پی ریزی می کردیم وازاین نکبتی که گرفتارش شده ایم خلاص می شدیم.
چندی پیش رییس جمهور نامتعادل والبته مطلوب شما درمجلس شورای اسلامی گفت که موجودی صندوق ذخیره ی ارزی صفراست. هیچ نماینده ای ازشنیدن خبراین فاجعه غش نکرد وبرنیاشفت. راستی این همه پول کشورکجا رفته؟ ما پول نفت این مردم را به کجاها سرازیرکرده ایم؟ می شود این واژه ی بصیرت را برای ما معنا کنید؟
رهبر: من رهبرم. مسئول اجرایی کشورکه نیستم. بروید ازآنهایی بپرسید که نفت را فروخته اند. گرچه من خود بارها پرسیده ام وتذکرات لازم را به مسئولین اجرایی کشورداده ام. بصیرت یعنی همین که شما هرکس را درجایگاه خودش واکاوای کنید. درسطح رویین یک قضیه متوقف نمانید وبه کنه آن نیزدقیق شوید. افق نگاهتان وسیع باشد. تنها پیش پایتان را نبینید. به دوردست ها هم بنگرید. تحلیل تان ازاوضاع کشوروجهان مقطعی وموردی نباشد. این که یک چوبدستی بچه های بسیج را ببینید ودسیسه و دشنه وتوپ وخمپاره و کمین دشمن را نبینید. این یعنی بصیرت. با این ملاک، شما می توانید اطرافیان خود را محک بزنید. آنکه درتحلیل حوادث نگاهش به نوک بینی اش است بی بصیرت است وآنکه هم مراقب پیش پا هم مراقب دوردست هاست با بصیرت است.


نوری زاد: انتخاب آیت الله شیخ صادق لاریجانی به ریاست قوه ی قضاییه آیا مبتنی بربصیرت بود؟ ایشان تجربه ی یک بازپرسی ساده را نداشت. همین حالا هم تجربه ای ندارد. می دانید وی نفرششم دستگاه قضایی است؟
رهبر: ایشان یک دانشمند است. یک فقیه وفیلسوف است. انتخاب آقای لاریجانی البته که با بصیرت صورت گرفته است. تجربه نداشته که نداشته. مگرمن تجربه ی رهبریِ این کشورپهناوررا داشته ام؟ مگرفلان وزیرتجربه ی فلان وزارتخانه را داشته یا دارد؟ خودشما مگرتجربه ی نویسندگی داشته اید؟ تلاش کرده اید و نویسنده شده اید. ازنگاه ما، مهم سلامت فرد است. تجربه را می شود با مشورت خرید واستخدام کرد. مشاوران برای همین استخدام می شوند. مهم سلامت ومدیریت مبتنی برسلامت یک مدیراست. که بتواند همه ی ظرفیت های دستگاه تحت امرخود را درامتداد هم قراربدهد وکارآیی آنجا را به حداکثر برساند. همینطورکه می بینیم آقای لاریجانی خیلی موفق بوده اند. ومن ازایشان راضی ام. چرامی گویید آقای لاریجانی نفرششم دستگاه قضایی است. این یک توهین است. گناه است. یعنی شما می گویید حرف ایشان دردستگاه قضا خریدارندارد؟ واگربخواهد تحولی دراین دستگاه صورت بدهد، نمی تواند؟


نوری زاد: شما صدها قاضی کارکشته ومدیروسالم را کنارزدید و کسی را به ریاست این دستگاه انتخاب کردید که ازنظرقضایی بی سواد وبی تجربه بود. حالا هم اگرتجربه ای کسب کرده به گرد پای قاضیان با تجربه نمی رسد. اگرناراحت نمی شوید بگویم که شما ایشان را به این دلیل برمسند این دستگاه حساس نشانده اید که مطیع شما باشد. اگریک قاضی درستکاربرسردستگاه قضا می نشست، هرازگاهی به شما یک “نه” می گفت. اما این بنده ی خدا همه ی تلاشش بدست آوردن رضایت شماست. ونه محقق کردن عدل وانصاف وجاری کردن قانون. قاضی القضاتی که وامدارهمه جانبه ی رهبرباشد، ازعدالت وانصاف تهی است. شما به یک آدم نام آوراما مطیع نیازداشتید. یادتان هست این آقای احمدی نژاد یک چند تایی “نه” به شما گفت چگونه اعصابتان بهم ریخت؟ شما اساساَ مخالفان خود را تحمل نمی کنید. گرچه آن مخالفان، درست نیزبگویند.
رهبر: بدون لکنت صحبت کردن فرق می کند با توهین کردن. لطفاَ اندازه ی خود را نگه دارید و ازمداراخلاق وادب خارج نشوید. آقای لاریجانی ازنظرما یک روحانی ویک قاضی باسواد ومستقل است وما بهیچوجه درکارایشان دخالت نمی کنیم.


نوری زاد: شما ازپرونده ی دزدی های محمد رضا رحیمی خبردارید؟
رهبر: اینقدرصریح سخن ازدزدی نگویید. اگردزدی بود حتما دستگاه قضا به کاراو رسیدگی می کرد.


نوری زاد: شما چه بردزدی این فرد سرپوش بگذارید وچه نگذارید، درفردای تاریخ دزدی های اوورییس جمهورمطلوبتان آشکارخواهد شد. شرمنده ام، قاضی القضات مطلوب شما به شدت ذلیل یک گروکشی خانوادگی است. که اگربخواهد به دزدی های رحیمی واحمدی نژاد رسیدگی کند باید چشم به راه آشکارشدن دزدی ها وخلافکاری های برادرانش باشد. بیت شما کم درامورقضایی دخالت کرده؟ سعید مرتضوی را مگرخودشما به دستگاه قضایی تزریق نکردید؟ آنهم به جایگاه حساسی چون دادستانی کل کشور؟ به نظرمن اگرمجلس خبرگان ما مستقل بود، شما را باید بخاطربرگزیدن افراد بی سوادی چون شیخ محمد یزدی وهمین شیخ صادق لاریجانی وحمایت آشکارازفرد نامتعادلی چون احمدی نژاد مورد مؤاخذه قرارمی داد. شما درشیخ محمد یزدی چه دیدید که با گزینش او این همه خاک برسردستگاه قضا و عدل وانصاف افشاندید؟
رهبر: این به اختیارات رهبری مربوط است. وما کاری را کرده ایم که درمحدوده ی اختیاراتمان بوده است. هروقت شما رهبرشدید افراد مطلوب خودتان را انتخاب کنید. ما به چیزی فراتراز اختیارات خود دست نبرده ایم. تازه اینها بخشی ازاختیارات ماست. که اگربخواهیم به همه ی اختیاراتمان دست ببریم کارنظارت ودخالت ما به همه ی دستگاهها منجر می شود. شما چرا قدردان این همه مدیریت و ناب نگری رهبری نیستید؟ اگرمدیریت ما نبود معلوم نبود دشمن به سراین کشورچه می آورد.


نوری زاد: اگرمدیریت شما نبود چه برسرما می آمد؟ یعنی اکنون چه باقی مانده که برسرما بیاید که نیامده؟ ما مردمی داریم که یکی ازپرمصرف ترین مردم جهانند. مردمی که کم کاروبدکارند. بیشترین دزدی واختلاس ورشوه وریا کاری درمیان ما جاری است. می خواهید صورت کشورمان را تحت رهبری شما نقاشی کنم؟ کمترین مطالعه، بیشترین اعتیاد، کمترین اعتبارجهانی، بیشترین بداخلاقی، کمترین صادرات، بیشترین واردات، کمترین تولید، بیشترین مصرف، کمترین صداقت، بیشترین دروغ، کمترین ادب، بیشترین بی ادبی، کمترین قانونگرایی، بیشترین قانونگریزی، کمترین رغبت جهانی، بیشترین نفرت جهانی، اینها مگردستاورد دوران رهبری شما نیست؟ قبول دارم که درزمان رهبری شما آبادانی هایی هم صورت گرفته. موشک شهاب وسلول های بنیادین و دانش هسته ای هم بوده. اما خدا وکیلی دوست ندارید امروزنه موشک داشتید ونه دانش هسته ای اما اینهمه معتاد نیز نداشتید؟ شما هیچ می دانید سران امنیتی شما درکارقاچاق مواد مخدردست داشته ودارند؟
رهبر: این چه حرفی است که شما می زنید؟ کدام مسئول امنیتی ما قاچاقچی مواد مخدربوده؟ اسم ببرید!


نوری زاد: ای کاش تنها قاچاقچی بود. من افرادی را می شناسم که هم وزیربوده اند وهم قاچاقچی مواد مخدر وهم قاتل وهم نماینده ی مجلس خبرگان.
رهبر: اسم ببرید!
نوری زاد: شما خودتان بهترازمن خبردارید. حضرت حجة الاسلام والمسلمین شیخ علی فلاحیان.
رهبر: ایشان وزیربوده اند اما قاچاقچی وقاتل نبوده اند. این حرفهای شما مسئولیت دارد. جرم است. اگرنتوانید ثابت کنید مجرمید.


نوری زاد: قبول. من اگرنتوانم ثابت کنم مجرمم اما رهبری که ازهمه ی اینها خبردارد و برهمه ی اینها سرپوش می گذارد چه؟ شما مگرمی توانید قاچاقچی گری وقاتل بودن آقای فلاحیان را انکارکنید؟ ای خاک برسراین مردم که نماینده ی مجلس خبرگانش هم قاچاقچی است هم قاتل. ورهبرش هم ازهمه ی اینها خبردارد وبرهمه ی اینها سرپوش می گذارد. این درست ازجنس همان آسیبی است که شما پاسدارانتان را به همه جای مملکت نفوذ داده اید. جایی مانده که درقرق پاسداران شما نباشد؟
رهبر: این پاسداران، پاسداران من نیستند. پاسداران این کشورند. پاسداران این انقلابند.


نوری زاد: چرا ارتش را با سپاه ادغام نمی کنید؟
رهبر: این به خود ما وبه قانون اساسی کشورمربوط است.


نوری زاد: سپردن همه ی حیثیت های نظامی وسیاسی واقتصادی واطلاعاتی به سپاه، یعنی این که شما به ارتش ووزارت اطلاعات ودستگاههای اقتصادی اعتماد ندارید. سپاه، یعنی همیشه چشم به راه دشمن بودن. سپاه یعنی خاصه پروری. یعنی رواج روح بی اعتمادی. یعنی ترساندن مردم ازدشمنی که همیشه درکمین است. واین که تنها نهادی که تخصص برخورد با این دشمن را دارد سپاه است.
رهبر: تا هرزمانی که دشمن درکمین ماست ما به سپاه نیازمندیم. این چیزی نیست که بشود کتمانش کرد.


نوری زاد: شما دشمنی پرنفوذتر ودزد ترو گشاده دست تراز پاسداران خود سراغ دارید؟
رهبر: این سخن شما نیزجرم است. اصلاً کفرمحض است. شما به مردانی می گویید دزد که درآسمان خدا شناخته شده تراززمین خدایند. شما به پاسداران این مردم می گویید دزد؟ شما این مردان پاک وبی آلایش را، این عابدان شب و شیران روزرا دزد خطاب می کنید؟ خاک بردهان کسی که این رهروان صادق آل محمد وعلی را دزد بداند بی آنکه سند ومدرکی دال بردزدی شان ارائه دهد.


نوری زاد: دلیل دزدی پاسداران شما این ریخت وقیافه ای است که کشورپیدا کرده. آیا به من می فرمایید این پاسداران قراراست ازچه چیزانقلاب پاسداری کنند؟
رهبر: شما که به پاسخ ما احتیاج ندارید. خودتان می پرسید وخودتان هم پاسخ می دهید. پاسداران ما به کوری چشم دشمنان – طبق قانون – ازاستقلال وتمامیت ارضی واسلامیت کشورپاسداری کرده اند ومی کنند وخواهند کرد.


نوری زاد: از آزادی چطور؟
رهبر: بله، از آزادی کشورهم. منتها آن آزادی که ما معنایش می کنیم. نه دشمن.

 

نوری زاد: معنای آزادی ازنگاه شما چیست؟ ازنگاه دشمن کدام است؟
رهبر: آزادی ازنگاه ما یعنی بندگی.


نوری زاد: بندگی؟
رهبر: بله، بندگیِ خدا یعنی آزادی. “من ازآن روی که دربند توام آزادم”.


نوری زاد: آزادی ازنگاه دشمن چه؟
رهبر: یعنی بی بند وباری. بی قیدی. اختلاط زن ومرد وبی حجابی وسرکشی وخروج ازبندگی خدا.


نوری زاد: پس پاسداران قراراست هم ازاستقلال کشورپاسداری کنند وهم ازاسلامیت کشوروهم ازآزادی ما!؟
رهبر: تاکنون این بوده ازاین پس هم چنین خواهد بود.


نوری زاد: مفهوم استقلالی که این پاسداران تا کنون حافظ آن بوده اند چیست؟
رهبر: رسیدن بجایی که کسی نتواند به ما چپ نگاه بکند. وما ازهمان بدو پیروزی انقلاب به این مهم دست یافته ایم.


نوری زاد: البته این که مردم ما نمی توانند به این پاسداران و دزدی هایشان چپ نگاه کنند امری درست است. معمولا دزدان وقلچماقان به نوچه هایی نیازدارند که دماغ معترضان را بخاک بمالند. کاراین نوچه ها این است که چشم بگردانند وببینند کجا داردیک سخنی و اشاره ای به دزدی های اربابانشان می شود تا بروند آنجا و آنجا را بهم بریزند. همان نقشی که شعبون بی مخ ها یا بسیجیان وآسمانیان شما ایفا می کنند. آنهم به اسم صیانت وپاسداری ازانقلاب و مواجهه با توطئه های دشمن قسم خورده ی تا دندان مسلح! من ازباب مزاح والبته تلمیحی که به اعماق دخمه های این جماعت اشاره دارد هرازگاه به دزدی از لوازم شخصی ام اشاره می کنم. فکرمی کنید دزدان اطلاعات ودزدان سپاه چرا ابزارکارمرا واقلام دزدی شده ی دیگران را پس نمی دهند؟ رازش هیچ نیست الا این که درخون این جماعت حرامخوار، چیزی به اسم مال مردم دارای حرمت نیست که حالا این لوازم کارنوری زاد باشد یا کشتی کشتی نفتی که دورازچشم مردم می برند وبجایش کشتی کشتی کالای قاچاق وارد می کنند.
رهبر: اینها که شما می گویید همه اش جرم است. همه اش تهمت وافتراست. دراین مصاحبه ما بنا برصبوری داریم. این تهمت های شما را ما سالهاست که اززبان ضدانقلاب داخلی وخارجی می شنویم. شما چرا به روح جاری این جریان اشاره نمی کنید؟ چرا نمی بینید که دربین این جوانان وزن ومرد غیرتمند، روحانیان هم هستند؟ نقش این روحانیان بسیجی را که نمی توانید انکارکنید. روحانیان غیرتمندی که حاضرند جانشان را برسراعتقادشان بدهند. روحانیانی که به چیزی غیرازاسلام نمی اندیشند. بعضی ازاینها – من خبردارم – داروندارشان بقدراتومبیل شما قیمت ندارد. همینها هستند که به رگ غیرتمندی بسیج خونرسانی می کنند.


نوری زاد: روحانی مگرچه امتیازی بر دیگران دارد؟
رهبر: امتیازش به این است که شما خودتان را وقف زندگی کرده اید – هرچند شرافتمندانه – اما اینها خودشان را وقف اسلام کرده اند.


نوری زاد: مثل شیخ صادق خلخالی؟ مثل شیخ علی فلاحیان؟ مثل شیخ روح الله حسینیان؟
رهبر: شما ازنقاط ضعف اینها بگویید وما ازنقاط مثبت شان تا ببینیم کدامیک غالب است. انصاف اگردرمیان باشد بحث ما می تواند به نتیجه برسد. وگرنه شما حرفهای کلیشه ای وهزاربار گفته شده را ردیف می کنید وخودتان را تخلیه می کنید وراه به جایی هم نمی برید.


نوری زاد: شما یک روحانی هستید. وبقول خودتان یک بسیجی. شما مگردراین بیست وسه سال همه را ازمذاکره با آمریکا برحذرنداشته اید؟
رهبر: بله، همین حالا هم همه را ازمذاکره با آمریکا نهی می کنیم.


نوری زاد: پس چرا خودتان با اوباما مکاتبه وگفتگوداشته اید؟ وچرا متن ومحتوای این گفتگوها را منتشرنمی کنید؟ ازکجا بدانیم دراین مکاتبه ها وگفتگوها خاک مذلت برسرما ونسل های ما نیفشانده شده است؟
رهبر: شما تمام دنیا را اگر بگردید آمریکا ستیزترازما پیدا نمی کنید.


نوری زاد: لابد درمکاتبه ها وگفتگوهای شما با اوباما، آنکه به خاک مذلت نشسته آمریکاست؟ اگراینگونه است محتوای این صحبت ها را منتشرکنید تا ما هم دراین شعف بزرگ سهیم باشیم ودرپوست نگنجیم.
رهبر: صحبت ها ومکتوبات ما با آقای اوباما محرمانه است.


نوری زاد: یعنی این امت خداپرست وشهیدپروروسلحشوروغیوروبصیرودرصحنه، اینقدرنامحرم و غیرقابل اعتمادند که شما ازانتشار محتوای داد وستد خودتان با آمریکاییها هراس دارید؟
رهبر: منافع کشورایجاب می کند که مکاتبات ومکالمات ما با آقای اوباما محرمانه بماند.


نوری زاد: من یک روحانی می شناسم که سردسته ی شعبون بی مخ های قم است وغوغایی ازطرح وبرنامه برای فردای این سرزمین فلک زده درسر دارد وهمین که شما سربرزمین بگذارید او با یال وکوپال ودارودسته اش به صحنه می آید. شعبون بی مخی که با شما خویشاوند نیزهست. یک روحانی با تمام مشخصه های شعبون بی مخیِ بظاهرآکادمیک حتی!
رهبر: اگربخواهید به تهمت ها و سخنان نامربوط خود ادامه بدهید من این مصاحبه را یکجانبه خاتمه می دهم. این شخصی که شما ازاوبا صفت شعبون بی مخ اسم می برید یک دانشمند غیرتمند است. شما غیرتمندی را با سینه چاکی وعربده کشیِ لات های بی سروپا اشتباه گرفته اید. ایشان یک فرهیخته ی اسلامخواه است. بقدروزارت ارشاد دراین سالها کارفرهنگی کرده ومی کنند. بجای قدردانی اززحمت های ایشان این صفت کریه را به وی نسبت می دهید؟ شما چگونه فردا دربرابر خدا وحقوق تباه شده ی کسانی که به آنها تهمت می زنید خواهید ایستاد؟


نوری زاد: شما چه بخواهید وچه نخواهید این آقا درچارچوبی دست وپا می زند که این چارچوب عین قواعد شعبون بی مخی است. ما وشما مجازنیستیم الفاظ مبارکی چون غیرتمندی و فرهیختگی و اسلامخواهی را خرج آدمهایی بکنیم که فحاش وبی ادب و گستاخ و بی سواد و بی آبرو وقانونگریزوهوچی گروجاهل مسلک ونان به اسم اسلامخورهستند. ایشان یک شعبون بی مخ تمام عیاراست که سرووضع وادبیات جاهل مسلکیِ خود را درلباس روحانیت فروبرده. سردسته ی جماعتی است که اسم خود را حزب الله نهاده است وآبرو ومال وحقوق مردم را به کف کفشهای خود می مالد. شما نیک می دانید که وی به اسم حزب الله چه تن ها را لرزانده وچه آبروها را برده وچه زندگی ها ودودمان ها را به باد داده وچه رعب ووحشتی به پاکرده.
رهبر: شما برای این همه تهمت سند دارید؟


نوری زاد: سند من ریخت وقیافه ای است که ما وشما واطرافیان شما ازاسلام برکشیده ایم. ریخت وقیافه ای که ازاعدام های بی دلیل وبی محاکمه ومصادره ی اموال مردم شروع شده است وهمچنان تا لگدمال کردن حقوق بدیهی وهمه جانبه ی مردم رواج دارد. شما درحالی دست احزاب ودستجات متداول سیاسی کشوررا بسته اید که دست امثال این آیت الله بی مخ را واگشوده اید. تشکیلات این آیت الله بد دهن وفحاش چرا وبه چه دلیل باید ازحمایت ها وبودجه های پنهان وآشکاردولتی وغیردولتی بهره مند باشد و مردان مرد ما درزندان بخاطریک روز مرخصی به تنگنا بیفتند؟
رهبر: این یک مصاحبه است یا بهانه ای برای تخلیه ی روانی مصاحبه کننده؟


نوری زاد: همه ی مصاحبه ها برای تخلیه ی روانی وعلمی واجتماعی وفرهنگی وسیاسی برگزارمی شوند. مصاحبه ای که نتواند بخشی ازروان آشفته ی جامعه ی متلاطم ما را متأثرکند، دیگی ازسنگ وچوب است که برسراجاقِ رفع تکلیف نهاده باشند. شما چرا مجلس را ونمایندگان مجلس را ازریخت انداخته اید؟ این مجلس است که ما داریم؟
رهبر: حال نوبت به مجلس رسید؟ شما مصاحبه را با محاکمه اشتباه گرفته اید. اگرنمی دانید بدانید: مصاحبه آدابی دارد. که اولینِ آن، ادب است. ما دراین مصاحبه، ادب نمی بینم. عقل می گوید که به سئوالهای شما جواب ندهیم. واعتنایی به تهمت ها و پرخاش های شما نکنیم وعطای این مصاحبه را به لقایش ببخشیم. اما ازباب این که می خواهیم ثابت کنیم این شما هستید که ظرفیت بهره مندی ازیک فرصت طلایی – هرچند درخیال- را ندارید، به پرسش های درشت وسراسرتهمت و بدون سند والبته خام شما پاسخ می دهیم.
ما برخلاف ادعای شما به مجلس ریخت داده ایم. مجلسی که با جروبحث های بیهوده فرصت های خود را برسرمسائل جزیی هدرمی داد اکنون رفته ودرست سرجایش نشسته است. نمایندگان پراکنده و اهل تشتت وتفرقه، جایشان را به نمایندگان مرتب ومؤدب داده اند. شما دراین دومجلس گذشته شده آیا یک حرف لغو ازنمایندگان بشنوید؟ این همان مجلسی است که ما می گوییم رفته وسرجایش نشسته. تربیت شده ودارد جامعه را تربیت می کند.


نوری زاد: این مجلس مطلوب شما دارد زیرآوار سنگینِ ترس ووحشت له می شود. مجلسی که ازخوف پرونده های اطلاعاتی ای که برای هرکدام ازنماینده هایش ترتیب داده اند جرأت پرسیدنِ یک”چرا” ندارد. شما رییس دفترآقای علی لاریجانی را می شناسید؟
رهبر: بله، یکی ازسرداران بنام وخوش سابقه ی ماست.


نوری زاد: چرا باید یک سردارسپاه با آنهمه سابقه ی اطلاعاتی وامنیتیِ خوف انگیزداخل مجلس شود وبشود رییس دفترِ رییس مجلس؟ نکند این یک مسئولیت ازچشم اشغالگران سپاه دورمانده بود؟ پاسداری مثل خود آقای علی لاریجانی برای مرعوب شاختن نمایندگان کافی نبود؟
رهبر: چه ایرادی دارد یک سردارسپاه مسئولیتی بپذیرد که درمحدوده ی تخصص اوست؟ این سردارفرد باتجربه وکارآمدی است. ایران را و دنیا را ومنطقه را می شناسد. رییس مجلس به او وبه تخصص او دراین زمینه ها احتیاج دارد. رییس مجلس مکاتبات جهانی دارد. ملاقات ها ونشست های بین المجالسی ورفت وآمدهایی دارد که یک فرد مجرب باید اینها را تنظیم کند.


نوری زاد: وشاید هم برای بی خاصیت کردن نمایندگان مجلس!
رهبر: شما برگشتید سرحرف های همیشگی تان.


نوری زاد: این رییس دفتر یک زخم برگردن دارد.
رهبر: بله، درحادثه ای اینطورشده.


نوری زاد: یکی ازسرداران اخراجی سپاه، دردومین نامه ای که برای من ارسال کرده، اسرار ونکته هایی را درباره این آقای رییس دفتر واشکافته که نشان می دهد دلیل حضوراو دردفتر آقای لاریجانی هیچ ربطی به شناخت ایشان از کردستان وعراق واربیل واروپا وتروردکترقاسملوندارد. بلکه این سردارمثل غول یک چشمی است که آقای لاریجانی درمجلس نشانده تا به نمایندگان خاطی بگوید: عوضی اگرحرف بزنید می سپرمتان دست رییس دفترم.
رهبر: اگراینگونه ربط دادن ها آرامتان می کند مختارید.


نوری زاد: یک سئوال بی ربط. شما وما چرا انقلاب کردیم؟ مشکل ما چه بود که خواستیم با انقلاب، آن مشکل را برطرف کنیم؟ چه کم داشتیم که خواستیم آن را به دست آوریم؟
رهبر: خوب معلوم است. رژیم شاه به همه ی ارکان کشور خیمه بسته بود. روحانیان وجوانهای ما را زندانی می کرد وشکنجه می کرد و اعدام می کرد. رژیم شاه اموال مردم را بی اجازه ی مردم خرج هوی وهوس خود می کرد. به اسرائیل می داد. به آمریکا می داد. آمریکایی بود. روسپیگری را باب کرده بود. مردم درفقر بودند. دانشگاههای ما بجای محل علم محل فساد شده بود. ادارات ما محل اختلاس ودزدی شده بود.هزارفامیل ازخاندان پهلوی برکل مملکت حاکم بود. رشوه بی داد می کرد. حقوق مردم نادیده گرفته می شد. دادگاهها بی دادگاه بود. روحانیت درتنگنا بود. اندیشمندان درتنگنا بودند. مردم اجازه ی یک اعتراض ساده را نداشتند. مجلس ها فرمایشی بودند. دستگاهها تحت نفوذ شاه ودربار بودند. اراده ی یک نفربه اسم شاه برکل مملکت سواربود. به یک اداره اگر می رفتید حتما باید بدنبال آشنا می گشتید. بخش وسیعی ازسرمایه ی کشور خرج خرید ادوات نظامی می شد. ساواک – سازمان اطلاعات وامنیت رژیم – همه را ترسانده بود. کسی جرأت نداشت حرف دلش را برزبان آورد. انقلاب کردیم که این نواقص برطرف شود. این ظلم ها برطرف شود.


نوری زاد: من ازمشکلات قبل ازانقلاب پرسیدم. شما ظاهراً مشکلات فعلی خودمان را شماره فرمودید.
رهبر: نخیر، ما مشکلات قبل ازانقلاب را گفتیم.


نوری زاد: اما اینها که فرمودید، تک به تک مشکلات فعلی ماست.
رهبر: درحال حاظرمشکلاتی هست که ما انکارش نمی کنیم، اما همین که به کوری دشمنان اسلام، نظام ما یک نظام اسلامی مبتنی برمردمسالاری دینی است این خودش هزاران قدم رو به جلوست.


نوری زاد: اما ازاسلام مورد نظرشما یک پوسته ی نحیف ونازیبا چیززیادی نمانده. پوسته ای که آقایان جنتی وعلم الهدی و سیداحمد خاتمی و قرارگاه خاتم الانبیا وخاتم الاوصیا و بنگاههای مولی الموحدینی به دوش می کشند. بخشی ازاین اسلام هم فعلاَ درسوریه به دندان کشیده می شود.
رهبر: آقای جنتی که متاسفانه این روزها به لطیفه های مردم راه یافته، یکی ازخورشیدهای انقلاب اند. ایشان سرتا پا جاذبه اند. سرتا پا ادب وعلم وفرزانگی اند. آقای جنتی یکی ازذخایرانقلاب اسلامی ما هستند. کسی که تاریخ باید با همه ی استعدادش برای فهم مراتب وجودی ایشان دوزانو برزمین ادب بنشیند. داستان سوریه هم عین داستان آقای جنتی است. ما می گوییم نبض اسلام اکنون درسوریه می تپد اما عده ای که خون دشمن دررگهای آنان جاری است، این سخن ما را یک سخن غیرعلمی وغیرکارشناسانه تبلیغ می کنند. این خط این نشان: همان گونه که تاریخ درقرنها بعد پرده ازگنج وجودی آقای جنتی وامثال ایشان برخواهد داشت، پرده ازخون دل ما وحقانیت نگاه ما برای بقای آقای بشاراسد نیزبرخواهد داشت.


نوری زاد: اگریک روزدرهمین نزدیکی ها بشاراسد سقوط بکند، عکس العمل شما چه خواهد بود؟
رهبر: شاید انتظارتان این باشد که ما عزای عمومی اعلام بکنیم. اما نه، با شکست آقای اسد، ما یک ستون ازخیمه ی اسلام را ازدست خواهیم داد. مثل شکست وکشته شدن محمد بن ابی بکر ومالک اشترنخعی. با شکست آقای اسد، یکی ازبازوان اسلام آسیب می بیند.


نوری زاد: شما چقدراز اموال مردم ایران برداشته اید وبرای بقای بشاراسد خرج کرده اید؟
رهبر: این یک مسئله ی محرمانه است.


نوری زاد: من اگریک پولی ازجیب شما بردارم نباید به خود شما خبربدهم؟
رهبر: شما روزی که ولی مطلقه ی فقیه شدید می توانید هرچقدرکه می خواهید ازهرکجا حتی ازجیب مردم پول بردارید ودرهرکجا که صلاح می دانیدخرج کنید.


نوری زاد: حتی بدون رضایت مردمی که خودشان به این پولها بیشترنیازمندند؟
رهبر: بله، حتی بدون رضایت مردم. این یعنی: ولایت مطلقه ی فقیه.


نوری زاد: اما ما یک مورد ازاین کارها را درزندگی پیامبراسلام وامامان وبویژه درقرآن نمی بینیم.
رهبر: درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که می بینید.


نوری زاد: پس جمهوری اسلامی ایران چیزی فراتراز اسلام وقرآن است!
رهبر: برگرفته ازاسلام است.


نوری زاد: اخیراَ دستورفرموده اید که تلاش دولت برای تنظیم خانواده وداستان اولاد کمتربرچیده شود. شما با اعتنا به کدام تخصص وکارِ کارشناسی، ناگهان یک چرخه ی مدیریتی را ازمدارخود خارج می کنید؟
رهبر: نیازی به کارِ کارشناسی ندارد. ما خودمان اززاویه ی اسلام به این مسئله نگاه کردیم دیدیم یک حرکت نامعقول وغیرالهی ومطلوب نظردشمن است بلافاصله دستوردادیم بساطش را برچینند.


نوری زاد: شما گاه به کلمه ها هم دخول می کنید. مثل دستوری که فرمودید بجای کلمه ی “توسعه” ازکلمه ی “پیشرفت” استفاده شود. داستان الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را می گویم.
رهبر: کلمه ی توسعه مبتنی برفرهنگ غرب است وکلمه ی پیشرفت خودمانی وایرانی – اسلامی است.


نوری زاد: داستان ورود به جریان هسته ای با اراده ی حضرتعالی انجام شد؟
رهبر: مگرمی شود مسئله ای به این مهمی بدون اجازه ی ما صورت پذیرد؟


نوری زاد: پس مسئولیت این همه خسارت ناشی ازورود بی سرانجام وغیرمدبرانه به جریان هسته ای را، وبه باد دادن میلیاردها دلار سرمایه واعتبارملی را می پذیرید؟
رهبر: تاریخ دراین باره قضاوت خواهد کرد. نیت ما خیربوده. ما می خواستیم کشوررا با یک جهش بزرگ علمی ازعقب ماندگی بدرببریم.


نوری زاد: بدربردید؟
رهبر: دشمن نگذاشت. رسیده بودیم به یک جاهایی اما این دشمنِ درکمین نگذاشت.


نوری زاد: شما آیا به قیامت اعتقاد دارید؟
رهبر: مگرمی شود رهبرمسلمین جهان به قیامت اعتقاد نداشته باشد؟


نوری زاد: با کسی که بی دلیل آدم بکشد، چه باید کرد؟
رهبر: به حکم قرآن باید قاتل قصاص شود. اگرکه صاحب دم نبخشاید.


نوری زاد: اگراین قاتل یک حکومت باشد چه؟
رهبر: دراصل قضیه فرقی نمی کند اما یک حکومت ضرورتهایی دارد که نمی شود آنها را نادیده گرفت.


نوری زاد: شما قبول می فرمایید که جمهوری اسلامی ایران برای بقای خود آدمهای بسیاری را کشته است؟
رهبر: بله، هرنظام وحکومتی برای بقای خود آدم می کشد.


نوری زاد: ما آدم کشتیم که چه بشود؟
رهبر: که نظام اسلامی حفظ شود وخاطیان به جزای اعمالشان برسند.

نوری زاد: ما آدم کشتیم که نظام اسلامی حفظ شود. حال بفرمایید: نظام اسلامی حفظ بشود که چه بشود؟
رهبر: که قوانین اسلام درآن پیاده شود.


نوری زاد: این قوانین موجب ارتقای ایمانی وهمه جانبه ی مردم می شوند؟
رهبر: بله، حتماَ


نوری زاد: پس می فرمایید ما آدم کشتیم که نظام اسلامی حفظ شود و با حفظ نظام اسلامی قوانین اسلامی پیاده شود تا با پیاده شدن قوانین اسلامی مردم بلحاظ ایمانی واجتماعی وفرهنگی و اقتصادی و سیاسی رشد کنند و ازپله ای به پله های بالاتر بروند؟
رهبر: بله


نوری زاد: می شودبه ازای آدمهایی که برای رشد مردم کشته ایم جنابعالی یک چندتایی ازآن رشد یافتگی ها را شماره بفرمایید؟
رهبر: خیلی چیزها هست.


نوری زاد: مثلاَ؟
رهبر: خب دین مردم حفظ شده است. دین مردم داشت ازدست می رفت.


نوری زاد: دین یعنی روحانیت دیگر؟
رهبر: روحانیت یکی ازشاخصه های دین است.


نوری زاد: پس ما آدم کشتیم که روحانیت حفظ شود؟
رهبر: حفظ روحانیت یکی ازاین دستاوردهای حفظ دین است.


نوری زاد: وقبول دارید که روحانیت برای حفظ خودش دستش را به خون مردم آلوده کرد؟
رهبر: روحانیت دغدغه ی دین دارد.


نوری زاد: پس می فرمایید ما آدم کشتیم که روحانیت ما دغدغه ی دین داشته باشد؟
رهبر: شما خود را در یک حلقه ی بسته ی فلسفی گرفتارکرده اید. ازاین شاخه به آن شاخه می پرید تا به نتیجه ی دلخواه خود برسید. ما دستاوردهای خیلی زیادی داشته ایم که یکی ازآنها حفظ دین مردم است.


نوری زاد: یکی دیگرازآن دستاوردهای خیلی زیاد را می شود بازگوبفرمایید؟
رهبر: ما وابسته به آمریکا بودیم اما اکنون مستقلیم.


نوری زاد: پس ما آدم کشتیم تا مستقل شویم؟
رهبر: بله، هرکشوری برای استقلالش ازاین کارها می کند.


نوری زاد: ما اکنون مستقلیم؟
رهبر: چراکه نه، شما یک آمریکایی درخیابانهای تهران یا هرکجای ایران نشان ما بدهید!


نوری زاد: اگربجای یک آمریکایی چند نفرروسی وچینی نشان بدهیم چه؟
رهبر: ما به چین وروسیه وابسته نیستیم. با آنها وارد معامله می شویم؟


نوری زاد: مثلاً این دوتا ناوی که روسها به سمت سواحل سوریه فرستاده اند مستقل ازتقاضای شما بوده؟
رهبر: یعنی می خواهید بگویید ما به روسها پول داده ایم که به سواحل سوریه ناوجنگی بفرستند؟


نوری زاد: شما که رهبرمسلمین جهانید وبه قیامت هم اعتقاد دارید بفرمایید آیا ما به آنها پول داده ایم یا نداده ایم؟
رهبر: خب یک نظام برای رفع مشکل دوستانش هزینه می کند.


نوری زاد: پس ما آدم کشتیم تا جای آمریکا را با روسیه وچین عوض کنیم؟
رهبر: شما اینگونه نتیجه گیری کنید.


نوری زاد: نظرتان درباره ی اعدامهای بام مدرسه ی علوی واعدامهای خلخالی واعدامهای سال ۶۷ چیست؟
رهبر: تشخیص بزرگان نظام براین بوده که افراد شاخص رژیم پهلوی وافراد جانی وضدانقلاب وجاسوس ومنافق اعدام شوند. درهرکشوری با معاندان ودشمنان برخورد شدید می شود. ما چرا صدامیان را می کشتیم؟ بخاطراین که به خاک ما تجاوزکرده بودند. هیچ عقل سلیمی با متجاوزگفتگو نمی کند. می زند قلم پایش را می شکند.


نوری زاد: پس این کشتارها ازنگاه شما کاردرستی بوده؟
رهبر: البته شاید کمی افراط شده باشد اما اصل برخورد با معاندان کاردرستی بوده. اگرما آن برخوردها را نمی کردیم الان کسان دیگری براین کشورحاکم بودند و اسلام درانزوا بود.


نوری زاد: اگراینطورباشد کشتارهفتادساله ی شوروی سابق هم کاردرستی بوده. استالین هم ازاین القاب زیاد استفاده می کرد. ضدانقلاب، اجنبی پرست، جاسوس، دشمن، منافق. هیتلرهم همینطور.
رهبر: الگوی ما شوروی نبوده ونیست. سرلوحه ی کارما اسلام است.


نوری زاد: فکرمی کنید چه تعداد ازمردم ایران با تداوم رهبری شما موافقند؟
رهبر: پاسخ این سئوال را بارها درسفرهای استانی ما ونمازجمعه هایی که ما اقامه می کنیم دریافت کرده اید. اینهمه ازدحام جمعیت نشان ازچه دارد؟ مردم ما را می خواهند پس ما هستیم.


نوری زاد: ملاک مقبولیت رهبری شما ازدحام مردم است؟
رهبر: ازدحام جمعیت دراطراف ما یکی ازملاک های رهبری ماست. ملاک های بسیاری نیزهست.


نوری زاد: خب دراطراف آقای احمدی نژاد هم ازاین ازدحام ها زیاد است.
رهبر: شما ما را با آقای احمدی نژاد مقایسه می کنید؟


نوری زاد: من ازدحام مردم را مثال زدم.
رهبر: ازدحام دراطراف ما کیفیت متفاوت تری دارد.


نوری زاد: شما ازرهبری این سالهای خود راضی هستید؟
رهبر: ازمردم بپرسید!


نوری زاد: ازمردم؟ شما که دستورفرمودید مردم را بزنند وبکشند!
رهبر: مردم را نه، بلکه فتنه گران وحامیان فتنه را.


نوری زاد: خبردارید چند میلیون ایرانی درکشورهای دیگرسرگردانند یا جلای وطن کرده اند؟ ما بیشترین مهاجررا درسطح جهان داریم. این یعنی چه؟
رهبر: یعنی اینجا جای سلطنت طلبها ومال مردم خورها و فتنه گران وضدانقلاب نیست. هرکه می خواهد درایران زندگی کند یا باید قانون اساسی این کشوررا بپذیرد یا اگرهم نمی پذیرد سرش را بیندازد زمین وکاری به کارحاکمیت نداشته باشد. ما به اندازه ی کافی خاردرچشم واستخوان درگلوهستیم.


نوری زاد: من بخاطرصبوری کم نظیرتان، بخاطرتحمل پرسش های گستاخانه ام، وبخاطرپاسخ های بی تعارف تان ازحضرتعالی تشکرمی کنم. نیزازاین که به من اجازه دادید به گفت وشنودی دخول کنم که پای دروادی خیال دارد. برای شما عاقبتی نیکو همراه با سرنوشتی مبارک آرزو می کنم. به پرسش های پایانی نزدیک می شویم. شما آن روزهایی که درزندان شاه بودید، آیا تصوراین را داشتید که یک روز به همان راهی بروید که شاه رفت؟ وزندانها را ازمخالفین ومعترضین پرکنید؟
رهبر: آنجا ملاک سلطنت بود وچپاول، اینجا ملاک اسلام است وخدمت.


نوری زاد: اما نتیجه یکی ازآب درآمده. آنجا به اسم سلطنت غارت می شده اینجا به اسم اسلام. هردوغارت است. چه به اسم سلطنت چه به اسم اسلام.
رهبر: این برداشت شماست. وگرنه ما کجا وسلطنت کجا؟ ما یک طلبه ی ساده ای هستیم با جسمی علیل که جزخدمت به مردم ایران دأب دیگری نداریم.


نوری زاد: شما می خواهید به همین راهی که تاکنون درپیش گرفته اید ادامه بدهید؟ یعنی مردم ایران امید تغییری درحکومت ورهبری شما نباید داشته باشند؟
رهبر: اگرهم تغییری درحکومت ورهبری ما پیدا شود، کیفیت این تغییررا قانون تعیین می کند. هرچیزی که غیرقانونی باشد بشدت ازطرف ما مطرود است. مردم بروند ازطریق قانون خواستارتغییریا برکناری ما باشند. اگرقانون به ما گفت بروکنار، با آرامش واطمینان می رویم سروقت همین کارطلبگی مان. درس می دهیم ودرس می گیریم. اما تا زمانی که قانون ازما می خواهد که بمانیم می مانیم. بکوری چشم دشمنان وآنانی که خواهان ما نیستند.
نوری زاد: اگرمردم ایران به راه مردم سوریه وبه راه مردم سایرکشورهای عربی بروندکه خواستار تغییرات بنیادین درارکان کشورشان بوده وهستند، شما راه مبارک را برمی گزینید که استعفا داد یا راه قذافی وبشاراسد را؟
رهبر: ما راه خودمان را برمی گزینیم.


نوری زاد: راه شما چیست؟
رهبر: راه قانون. راه اسلام.


نوری زاد: نمود بیرونی این راه چیست؟
رهبر: ما می مانیم. اگرچه عده ای ازمردم خواهان ما نباشند. اگرمردم دست به خشونت بزنند دست به خشونت می زنیم. دست به اسلحه ببرند دست به اسلحه می بریم. اما اگرازطریق قانون خواسته های خود را دنبال کنند به خواسته هایشان احترام می گذاریم. ما به این مقام دلبستگی نداریم. این را همه فهمیده اند.


نوری زاد: نگران این نیستید که خدای ناکرده همان سرنوشت قذافی برای شما رقم بخورد؟
رهبر: سرنوشت ما را کربلا مشخص کرده است. می میریم اما ذلت نمی پذیریم.


نوری زاد: آیا دوست ندارید سرنوشت نلسون ماندلا را پیدا کنید که دراوج محبوبیت واقتدار واقبال عمومی ازقدرت کناره گیری کرد؟
رهبر: من به این پرسش شما پیشترپاسخ گفته ام. آنجا حرف ازوطن است واینجا حرف ازاسلام.


نوری زاد: اجازه می دهید من این چفیه ی شما را بردارم.
رهبر: بفرمایید. بردارید.


نوری زاد: این شاخه گل را ازمن می پذیرید؟
رهبر: چرا که نه؟


نوری زاد: من شما را با شاخه گلی دردست بیشتراز چفیه ای برگردن دوست دارم.
رهبر: چفیه کارکردهایی دارد که گل ندارد.


نوری زاد: من سرنوشت وعاقبت مبارک برای شما آرزومی کنم.
رهبر: من هم ازشما تشکرمی کنم.