جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


دعوت جبهه مشاركت از مردم به روزه سیاسی

Posted:

برای همراهی وهمبستگی با زندانیان اعتصابی
جـــرس: در دوازدهمین روز اعتصاب غذای هفده تن از زندانیان سیاسی زندان اوین و همراهی خانواده های آنان، جبهه مشاركت با صدور اطلاعیه ای در این زمینه، خواستار همراهی وهمبستگی مردم با زندانیان سیاسی و خانواده های آنان شد.


زندانیان سیاسی، علی ملیحی فعال دانشجویی و عضو ادوار تحکیم وحدت، بهمن احمدی امویی روزنامه نگار، حسین نورانی نژاد روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت، عبدالله مومنی فعال دانشجویی و سخنگوی ادوار تجکیم، علی پرویز فعال دانشجویی، حمیدرضا محمدی فعال سیاسی، جعفراقدامی فعال مدنی، بابک بردبار عکاس خبری، ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، ابراهیم (نادر) بابایی فعال مدنی و از جانبازان جنگ ایران و عراق، کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر و وب نگار، مجید دری فعال دانشجویی، مجید توکلی فعال دانشجویی، کیوان صمیمی روزنامه نگار، غلامحسین عرشی و محمد حسین سهرابی راد از جمله زندانیان منتقل شده به سلول انفرادی هستند که از دوازده روز گذشته در اعتصاب غذا به سر می برند. همچنین پیمان کریمی آزاد از بازداشت شدگان حوادث عاشورا که به بیماری دیابت مبتلا است.

خانواده های زندانیان سیاسی فوق الذکر نیز، از اوایل هفته اخیر و به دنبال لغو ملاقات با عزیزان شان، دست به اعتصاب غذا زده اند.


متن بیانیه و دعوت به همراهی جبهه مشارکت، به شرح زیر است:


ملت شریف و آزاده ایران
بدنبال غصب آراء شما در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و وارونه اعلام كردن نتیجه انتخابات و اعتراض شما ملت كه با راهپیمایی بزرگ در 25 خرداد سال گذشته و نمایش جمعیت چند ملیونی خود در تهران نادرستی نتیجه اعلام شده را به نحوی غیر قابل انكار گواهی كرده و با مسالمت آمیز ترین شكل افشا كردید، كودتاگران به خشم آمده و علاوه بر سركوب تجمعات خیابانی عده ای از بهترین فرزندان شما را به زندان انداخته و بدترین رفتارها را با آنها انجام داده اند .جدای از فاجعه كهریزك كه كوس رسوایی آن به بركت خون شهدای گرانقدر آن فاجعه، علی رغم فضای بسته رسانه ای به گوش همگان رسید، اخبار متواتر دیگری از بد رفتاری در زندانها به بیرون رسیده و زندانیانی كه به هر روی پس از تحمل دوره های انفرادی طولانی مدت اكنون فرصت آن را یافته اند تا از آنچه به آنها رفته است حدیثی باز گویند حكایت از آن دارد كه فاجعه فقط منحصر به كهریزك نبوده است و در زندان اوین و در جایی كه دادستان، قاضی و قضاوت ریشخند بازجویان كج اندیش و بی معیار گردیده اند نیز رفتارهای فاجعه آمیز بسیاری با زندانیان شده و می شود كه نمونه های اخیر آن حكایت آقایان عبدالرضا تاجیك و حمزه كرمی و خبر آقای ابطحی از برگزاری جلسات تمرین برای اعترافات پخش شده در جریان دادگاههای نمایشی و تلویزیونی در سال گذشته است.


اینك پس از گذشت یك سال عده ای از فرزندان ملت همچنان در زندانها اسیرند و با آنان بد رفتاری شده و حقوق اولیه شان نادیده گرفته می شود. اعتصاب غذای عده ای از این زندانیان بند 350 زندان اوین كه به علت بد رفتاری زندانبانان و انتقال مجدد آنان به سلولهای انفرادی صورت گرفته و قطع ملاقاتها و حتی ارتباط تلفنی آنان با خانواده هایشان موجب نگرانی شدید خانواده ها در مورد سلامتی و سرنوشت عزیزانشان گردیده است، ما را بر آن می دارد كه اگر چه نمی توانیم رنج و نگرانی آنها را برطرف كنیم و كاری برایشان انجام دهیم حداقل با ابراز همدردی از آلام آنها بكاهیم و دل آنها را با همراهی خویش قدری آرام كنیم .


به همین منظور از همه آنان كه با حضور در راهپیمایی 25 خرداد سال گذشته همبستگی خود را در اعتراض به كودتای انتخاباتی اعلام كرده و پایه گذار این حركت شدند و نیز آنان كه دلشان با این حركت همراه بوده و یا همراه شده است دعوت می كنیم روز شنبه 16/5/89 را به نشانه همراهی و همبستگی با اعتصاب غذای زندانیان بند 350 اوین و خانواده های نگران آنها كه به همراه عزیزانشان در اعتصاب غذا بسر می برند، روزه سیاسی بگیرند.باشد تا این اقدام بر همبستگی عمومی ملت افزوده و پیوند دلهای آنها را به یكدیگر بیش از پیش كند .


روزه سیاسی هر یك از شما حتی اگر توسط دیگران دانسته نشود گواهی است درونی بر پیوندتان با خواست های ملت بزرگ ایران و كسانی كه به نمایندگی از شما رنج زندان را متحمل می شوند و نیز خانواده هایی كه شب و روزشان با نگرانی برای حال و روز فرزندانشان سپری می شود .


خداوند به همه نیك اندیشان و خیر خواهان كشور و ملت جزای خیر دهد.

جبهه مشاركت ایران اسلامی

 

لازم به ذکر است به دنبال اعتصاب زندانیان سیاسی در اوین و پیوستن خانواده های این زندانیان به آنها در مقابل اداره کل زندان ها، نیروهای امنیتی اقدام به بازداشت مادران و برخی از اعضای خانواده این زندانیان کردند که با مقاومت سایر خانواده ها روبه رو شد.


گزارش جرس حاکی است، نیروهای امنیتی طی تماس های تلفنی با خانواده های اعتصاب کنندگان، آنها را از مصاحبه با رسانه ها منع کرده و تهدید کرده اند در صورتی که کلمه ای در مورد وضعیت زندانیان به رسانه ها بگویند در اولین فرصت نسبت به بازداشت آنها اقدام خواهد شد.


ترس از انجمن صنفی روزنامه نگاران ترس از آگاهی بود

Posted:

نادر مرزبان
 جرس: درست یک سال پیش ماموران دادستانی تهران با حکم "سعید مرتضوی" به انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران آمدند. بسیاری از اسناد و مدارک انجمن را با خود بردند و دست آخر هم درهای آن را مهر و موم کردند تا گرد و خاک بر در و دیوار خانه روزنامه نگاران بنشیند و هوای آزادی شان را سربی تر از همیشه کند. پلمپ انجمن تنها چند ساعت پیش از برگزاری مجمع عمومی  آن انجام شد و این روشن ترین دلیل هراس حکومت از گردهمایی صدها روزنامه نگار در آن روزهای پر التهاب بود. هر چند که از مدتها پیش سودای به تعطیلی کشاندن انجمن در سر حکومت افتاده بود و با قلع و قمع همه دار و ندار روزنامه نگاری ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری فرصت  برای زدن تیر خلاص به قلب این انجمن هم مهیاتر از همیشه شده بود. حالا اما از میان حدود 4 هزار روزنامه نگاری که به عضویت انجمن صنفی روزنامه نگاران درآمده بودند ، گروهی هنوز اسیر سلول های اوین و رجایی شهر هستند، گروهی با قرار وثیقه و مرخصی ، زندان از نوعی دیگر را تجربه می کنند، گروهی کثیر تر در حسرت رسانه خانه نشین شده اند، گروهی رفتن را به ماندن ترجیح داده اند و این حکایت این روزهای روزنامه نگاری ایران است. روزگاری که معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد روزنامه نگاران بازداشتی را اراذل و اوباش و دلقک می خواند و حسرت تنفس آزادی حتی به اندازه یک دم و بازدم در دل  اهالی قلم مانده است.

 

 

به مناسبت سالگرد پلمپ انجمن صنفی با "آرش حسن نیا" عضو هئیت مدیره  این انجمن گفت و گو کرده ایم. او در این گفتگو از فعالیت های متنوع انجمن در دوران حیات اش می گوید، نقاط قوت و ضعفش را برمی شمارد، نگاه حکومت به آن را تشریح می کند و در نهایت امیدهایش برای آینده را می گوید. حسن نیا که سال گذشته به دلیل فشارهای امنیتی ناگزیر از ترک وطن شده، و در غربت هم وقتی سخن از روزنامه نگاری ایران می شود بی اختیار بغض گلویش را می گیرد:

 

آقای حسن نیا، یک سال از تعطیلی انجمن صنفی روزنامه نگاران می گذرد با نگاهی به گذشته عملکرد این انجمن در دوران حیات اش را چطور ارزیابی می کنید؟

 

به نظرم فعالیت های انجمن را  باید به دوره ها و حوزه های مختلف تقسیم بندی کرد تا بشود تصویری کلی از فعالیت های آن داد. یکی اینکه فعالیت های انجمن تا پیش از دولت محمود احمدی نژاد با توجه به همراهی دولت محمد خاتمی با سرعت و کیفیت بهتری دنبال می شد که این فعالیت های البته ناکافی پس از روی کار آمدن دولت نهم و با توجه به زاویه ای که با انجمن احساس می کردند، کند و در نهایت متوقف شد.

 

این فعالیت ها اصولا در چه زمینه هایی بود؟

 

بخشی از کارها و فعالیت های انجمن فعالیت هایی بود که ذاتا با ماهیت صنفی انجمن و هویتی روزنامه نگارها درگیر بود یعنی عضویت در انجمن خود به خود به اعضا، هویتی صنفی – جمعی و البته حقوقی می داد. یعنی وقتی شما عضو انجمن بودید به واسطه عضویت از خدماتی بهره مند می شدید که از ذات یک انجمن صنفی نشات می گرفت. مثل عضویت در آی اف جی ( فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران)، استفاده از خدمات حقوقی انجمن، یا مثلا حمایت های معمول حقوقی، سیاسی که در انتشار بیانیه ها و دفاع از حقوق صنفی و سیاسی کار روزنامه نگاری خود را نشان می داد. اما آن بخشی که محل چالش اصلی اعضا بود به بحث بر سر خدمات مالی یا معیشتی برمی گشت که بد نیست اشاره ای به آنها بکنم، مهم ترین خدمت از این جنس، بیمه کردن اعضا و اعطای وام های مختصر بود.البته انتظارات اعضا در این بخش بیش از آن بود که انجمن بتواند از پس همه آنها برآید. با این همه کارهایی مانند در اختیار قرار دادن  آرم طرح ترافیک، استفاده از خدمات باشگاه انقلاب ، گرفتن وکیل برای  دادگاه، مشاوره حقوقی ، برگزاری هر سال جشنواره مطبوعات و انتخاب روزنامه نگاران برتر و  برخی فعالیت های دیگر نیز از سوی انجمن ارایه می شد.

 

بحث آموزش‌های حرفه ای روزنامه نگاری و برگزاری کارگاههای آموزشی مرتبط  از مهم ترین فعالیت های انجمن صنفی بود، فراموش نکنیم که انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران از معدود و شاید تنها انجمن صنفی در ایران بود که تواست، دانشکده ای راه اندازی کند که البته با روی کار آمدن دولت نهم، فعالیت های این دانشکده با محدودیت ها و مشکلات فراوانی همراه شد. با این حال تعطیلی انجمن طرح ها و ایده هایی مثل طبقه بندی مشاغل، تغییر تدریجی محل انجمن صنفی به محلی دلپذیرتر و صدور کارت حرفه ای روزنامه نگاری راهم نیمه تمام گذاشت.

 

پس این تصور گروهی از اعضا که انجمن را متهم به سیاسی کاری می کردند از کجا ناشی می شد؟

 

ببینید من اعتقادی به تفکیک کار سیاسی و صنفی در حوزه روزنامه نگاری ندارم. یعنی از اساس، کار روزنامه نگاری در ایران با سیاست آمیخته است، هوا، آب و نان روزنامه نگاری در گرو تامین آزادی بیان است و آزادی بیان اگر سیاسی ترین مفهوم در ایران نباشد، به طور قطع یکی از سیاسی ترین مباحث است.

 

من فکر می کنم آن انتقادی که منتقدان انجمن به عملکرد آن وارد می کردند، محدود بودن فعالیت‌های انجمن در حوزه معیشتی بود که تا اندازه ای هم درست بود، اما باید توجه داشت که با توجه به توان محدود انجمن کارهایی در همان حوزه خدمات معیشتی و مالی انجام شد که به اعتقاد من هم ناکافی بود، من شخصا با بسیاری از این دوستان منتقد صحبت می کردم و آنها معتقد بودند که تمام فعالیت انجمن محدود به انتشار بیانیه ها یا نامه هایی بود که برای مسوولان نوشته می شود و در آن توقیف روزنامه یا نشریه ای محکوم می شد یا آزادی روزنامه نگاری را طلب می کردیم. اما آیا این فعالیت ها، انتشار آن بیانیه ها، نامه ها و پیگری ها، برگزاری تجمع ها و تحصن ها چیزی غیر از کار صنفی برای صنفی است که آزادی بیان مهم ترین دستمایه کار اوست؟

 

به نظر من اگرچه به طور قطع می شد بهتر از اینها کار کرد، اما اتهام سیاسی کاری به انجمن اتهامی غیرمنصفانه است، هرچند معتقدم کار روزنامه نگاری در ایران کاری آمیخته با سیاست است و  گریزی از آن نیست. نمی شود انجمن صنفی روزنامه نگاران رفتاری مانند انجمن صنفی کله پزان داشته باشد و مثلا کله و پاچه تعاونی و ارزان عرضه کند، اصالت و ذات کار روزنامه نگاری، عملکرد انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران را متفاوت از عملکرد تمام انجمن های صنفی می کرد.

 

ضمن اینکه توجه داشته باشیم که خواسته های معیشتی و مالی روزنامه نگار تفاوت های معناداری از یکدیگر دارد، و به سختی می توان به فصل مشتریک از این علایق و نیازها دست یافت.

 

اتفاقا حکومت هم همیشه انجمن صنفی روزنامه نگاران را متهم به سیاسی کاری می کرد. اصولا ریشه ترس حکومت از انجمن چه بود؟

 

وقتی، یک روزنامه نگار به جرم روزنامه نگاری و اطلاع رسانی ماهها بازداشت می شود، سلول انفرادی می رود، هتک حرمت می شود، تا آخر عمر از فعالیت روزنامه نگاری محروم می شود ، ترس حکومت از خانه این روزنامه نگاران طبیعی است.

 

ترس حکومت، ترس از آگاهی است و آگاهی رسالت روزنامه نگار است و انجمن خانه رسولان آگاهی، این ترس ترسی طبیعی برای حکومتی است که در خیابان، شهروندانش را به گلوله می بندد، دادگاه چند ده نفره برگزار می کند و زندانیانش را در زندان هتک حرمت می کند.

 

شاید این روزها که انجمن بسته شده و خانه روزنامه نگاران نیست تا به قول دوستان فقط از همان بیانیه ها و نامه های کم اثرش بدهد، جای خالی اش بیشتر حس می‌شود. این روزهای بی انجمن تجربه تلخی است. به نظرم بسته شدن انجمن به اندازه تمام بازداشت ها و توقیف های سال های اخیر تلخ و دردناک بود. حالا در کنار بی کاری و نداشتن امنیت شغلی و جانی ، جایی هم نیست که با انتشار بیانیه ای، نامه ای یا دست کم در اختیار گذاشتن محلی برای جمع شدن روزنامه نگاران، تحمل این دردها را اندکی آسان تر کند.

 

چند ماه پیش از پلمپ انجمن، یک انجمن موازی وابسته به حکومت تاسیس شد و از پیش کاملا معلوم بود که سناریوی حکومت تعطیلی انجمن صنفی روزنامه نگاران و جایگزین کردن انجمن موازی با آن است. اما نکته جالب توجه این است که انجمن صنفی وابسته به حکومت علیرغم بودجه های هنگفتی که در اختیار دارد نتوانسته گروه قابل توجهی از روزنامه نگاران را به خود جلب کند و اصلا خبر خاصی هم درباره آن مخابره نمی شود. به نظر شما چرا انجمن حکومتی روزنامه نگاران حتی با وعده های معیشتی نتوانسته روزنامه نگاران را به خود جلب کند؟

 

ببینید این دقیقا همان تناقضی است که در پاسخ به سوال های قبل به آن اشاره شد، یعنی همان دوستانی که انجمن را به سیاسی کاری متهم می کردند و از بابت ناتوانی های انجمن در ارائه خدمات معیشتی و مالی گلایه داشتند، حاضر نیستند در انجمنی حاضر بشوند که کاری به کار آزادی بیان ندارد، اتفاقا این انجمن احتمالا با توجه به قرابت هایی که با دولت دارد و دست ساز دولتی هاست از توان مالی و حمایتی خوبی برخوردار است اما کدام روزنامه نگار مستقل و حرفه ای را می توان پیدا کرد که نسبت به تحدید آزادی بیان و محدود شدن فضای تنفس خود، بسته شدن روزنامه ها و بازداشت همکاران خود سکوت کند و بی تفاوت باشد اما در عوض سهام عدالت، تسهیلات بانکی بگیرد. تجربه این انجمن نمونه خوبی است که ماهیت و اصالت کار روزنامه نگاری در تمام دنیا با آزادی بیان و اصول دموکراتیک اداره کشورها و حکومت ها در ارتباط است و چه کسی می تواند این واژه ها و مفاهیم را مفاهیم یا خواسته هایی فارغ از دنیای سیاست بداند.

 

  با این اوصاف شخصا امیدی به احیای دوباره انجمن دارید؟

 

من فکر می کنم با وجود چنین دولت و حاکمیتی که در یک سال گذشته شاهد فعالیت آن بودیم و کارنامه کاری آن برای ارزیابی در دسترس است. هیچ انجمن، سندیکا، اتحادیه و  سازمان غیردولتی مستقلی توان فعالیت  و تنفس ندارد تا چه رسد به انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران که به نظر می رسد، حکومت از اساس نه علاقه ای به روزنامه نگاران مستقل و حرفه ای دارد نه برای آزادی بیان و البته آزادی پس از بیان احترامی قائل است.

 

فکر می کنم در صورت تداوم وضعیت فعلی، امکان ادامه فعالیت انجمن ها ی مستقل به طور رسمی ممکن نخواهدبود

 

.مگر آنکه به راهی برویم که سندیکالیست ها در این سال ها رفته اند و البته سرنوشت منصور اسانلو هم پیش روی اتخاذ چنین رویکردی است. بنابراین اینکه انجمنی به نام انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران یا اتحادیه ای، سندیکایی برای روزنامه نگاران با رویکرد دفاع از آزادی بیان و دفاع از روزنامه نگاران به عنوان حاملان دموکراسی بنا بشود و نفس بکشد در دولتی که ما شاهدش هستیم بیشتر یک شوخی بی مزه است

 

و حتی در آینده درازمدت؟

 

به نظرم فعالیت این انجمن ها سندیکاها و اتحادیه ها به طور کلی تابعی است از تغییراتی بزرگ تر.اما پیش از آن کارهای زیادی می شود انجام داد. در این راستا پیشنهادهای آقای موسوی در حوزه روزنامه نگاری هم قابل ردگیری و امتحان کردن است. شبکه های اجتماعی در این حوزه هم می توانند کارآیی داشته باشند.البته آفت ها و آسیب های زیادی دارد که مهم ترینش  راضی کردن روزنامه نگاران برای انجام فعالیت شبکه ای است که به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیاست و  اگر دو روزنامه نگار ایرانی بر سر یک چیزی اتفاق نظر داشته باشند اتفاق بزرگی افتاده است.

 

اما با همه اینها:

 

 به راه بادیه رفتن به از نشستن و گفتن

که گر مراد نیابی به قدر وسع بکوشی

 

اعلام آمادگی اوباما برای مذاکره با احمدی نژاد

Posted:

جـــرس: درحالیکه سخنگوی کاخ سفید، روز سه شنبه پيشنهاد محمود احمدی نژاد براي مناظره با باراک اوباما آمريكا را رد كرده بود، بنا به گزارش خبرگزاری ها، باراك اوباما روز گذشته طی نشستي مطبوعاتی در كاخ‌سفيد، براي گفت‌وگو با ايران اعلام آمادگي كرد.

به گزارش فارس، روزنامه آمریكایی واشنگتن‌پست در این زمینه خبر داد باراك اوباما، رئیس‌جمهور آمریكا روز چهارشنبه ١٣ امرداد ماه، در نشستی مطبوعاتی با خبرنگاران در كاخ‌سفید، موضوع گفت‌وگو با ایران را به صورت كاملا قاطعانه مجددا مطرح كرد.


بنا بر این گزارش، نشریه آمریكایی مذکور آورده است "پیام جدید اوباما برای گفت‌وگو با ایران همزمان با تحت فشار قرار گرفتن تهران از طریق تحریم‌های سازمان ملل، مسیری را برای حل مسالمت‌آمیز موضوع هسته‌ای این كشور پیش‌رو قرار می‌دهد."


اعلام آمادگی رئیس‌جمهور آمریكا برای گفت‌وگو با ایران در شرایطی مطرح شد كه دولت آمریكا روز سه‌شنبه درخواست ایران برای برگزاری مناظره رو در رو میان "محمود احمدی نژاد و باراك اوباما را رد كرده بود.


محمود احمدی نژاد روز دوشنبه در همایش ایرانیان مقیم خارج از كشور که در تهران برگزار می شد، گفته بود "من آخر شهریور برای شركت در مجمع عمومی به آمریكا خواهم رفت و بر همین اساس اعلام می‌كنم كه آقای اوباما قبول كند تا با من مثل دو مرد در مقابل رسانه‌ها گفت‌وگو كند تا مشخص شود كه راهكار چه كسی برای اداره جهان بهتر است. "

وی همچنین روز گذشته نیز در سفر به استان همدان بار دیگر بر آمادگی ایران برای مذاكره با آمریكا تأكید كرد.


رئیس‌جمهور آمریكا در نشست با روزنامه‌نگاران در كاخ‌سفید اعلام كرد"بسیار مهم است كه یك مجموعه مشخص از اقداماتی پیش‌روی ایرانیان قرار دهیم كه از نظر ما برای تسلیحاتی نمایاندن اهداف هسته‌ای آنها ضروری است. "


نشریه آمریكایی واشنگتن‌پست در ادامه گزارش خود در این‌باره نوشته است "پیشنهاد مذاكره با ایران همچنین شامل پیشنهادی برای گفت‌وگو در خصوص افغانستان نیز می‌شود."

 

هنوز مشخص نیست قبول مذاکره با محمود احمدی نژاد – آنگونه که رئیس دولت ایران خواسته است- برای "نحوۀ اداره جهان" خواهد بود، یا اینکه موضوعاتی چون منطقه، افغانستان و انرژی اتمی محور قبول مذاکره از طرف اوباما ذکر شده است.

 


می‌خواهم هفت دولت زیر پرچم ایران باشد

Posted:

گفت‌وگو با خانواده و نوادگان ستارخان

 

نوادگان و بازماندگان ستارخان -مبارز آزادی‌خواه مشروطه- در نهایت سادگی و شاید گمنامی در این کوی روزگار سپری می‌کنند؛ گویی تنها چیزی که از سردار برای شان به ودیعه گذاشته شده است، طعم تلخ حادثه باغ اتابک است و بس، تلخکامی که پشت به پشت از برای‌شان به میراث رسیده.

 

ستارخان در کنار کنسول روس و یدالله خان نوجوان با کلاه قفقازی که تنها پسر ستارخان و پدر این خانواده به شمار می‌رود. عکس، مربوط به دیداری تاریخی است و سردار در پاسخ به پیشنهاد رسوای روس‌ها می‌گوید که آرزو دارد 7 کشور را زیر بیرق ایران ببرد. 

 

ماهنامه مدیریت ارتباطات در شماره سوم خود به گفت‌و گو با خانواده ستارخان می‌پردازد. 

 

در این مطلب که در ادامه می‌خوانید، عروس و نوادگان ستارخان از دلاوری‌های او می‌گویند:

 

در یکی از مناطق قدیمی قلب تبریز و کوچه‌ای قدیمی‌تر که هنوز غباری از مشروطه و رنگی از سنت بر چهره دارد، خانواده‌ای پر تب و تاب زندگی می‌کنند که نام «سردار ملی» بر شناسنامه‌شان نقش بسته است. 

 

نوادگان و بازماندگان ستارخان -مبارز آزادی‌خواه مشروطه- در نهایت سادگی و شاید گمنامی در این کوی روزگار سپری می‌کنند؛ گویی تنها چیزی که از سردار برای شان به ودیعه گذاشته شده است، طعم تلخ حادثه باغ اتابک است و بس، تلخکامی که پشت به پشت از برای‌شان به میراث رسیده. 

 

با گشاده‌رویی و به قول خودشان با درویش‌مسلکی پذیرای ما هستند. تکلفی در رفتارشان نیست و سادگی ستارخان در رفتارشان نمودار است. 

 

با قرار قبلی بیشتر اعضای فامیل که در تبریز ساکن هستند، در نشست ما حضور دارند. سخن از ستارخان است، کسی که تهورش در سال‌های مشروطه مانند نداشت. 

 

اتفاقاً میان کلام گریزی هم به سریال سال‌های مشروطه زدند. «سامی سردار ملی» نتیجه ستارخان معتقد است سریال بیش از زندگی و شرح مشروطه‌خواهان واقعی به اشخاص دیگری پرداخته بود که نزدیکی چندانی با مشروطه نداشتند. صحنه‌های مربوط به مشروطیت تبریز را اندک می‌پندارد، البته صحنه مرگ حزن‌انگیز ریحان و توجه کارگردان به دیدار مهم ستارخان با کنسول روس و دست رد به سینه وی را مستثنی می‌داند. 

 

خانه، خانه‌ای است قدیمی که اگر از دوره ستارخان باقی نمانده باشد ولی به آن سال‌ها نزدیک‌تر است. هر وقت حرف از خانه و کاشانه سردار می‌شود، می‌بینیم که این خانواده، دل پری از داستان پر آب چشم خانه ستارخان در محله شتربان تبریز دارند. در یکی از دیوار‌های اتاق پذیرایی، عکسی قدیمی از خانه ستارخان دیده می‌شود. در قابی چوبی و نه چندان شایسته، یکی از لحظات تاریخی و به یادماندنی تاریخ ایران زمین عکس شده است. «نگار عزرایی» عروس ستارخان است و 85 سال دارد. شخصیت‌های عکس را می‌گوید. 

 

ستارخان در کنار کنسول روس و یدالله خان نوجوان با کلاه قفقازی که تنها پسر ستارخان و پدر این خانواده به شمار می‌رود. عکس، مربوط به دیداری تاریخی است و سردار در پاسخ به پیشنهاد رسوای روس‌ها می‌گوید که آرزو دارد هفت کشور را زیر بیرق ایران ببرد. این خانه چند سال پیش به عدم رسیدگی و مرمت رو به ویرانی رفت و بخش‌هایی از آن تخریب شد. 

 

نگار عزرایی می‌گوید سال پیش پس از پیگیری‌های بسیار، مقامات میراث فرهنگی و حتی شخص اسفندیار رحیم مشایی در همایش زود هنگام مشروطه، وعده‌های بسیاری در ارتباط با رسیدگی به وضعیت خانه و مرمت و بازسازی آن داده‌اند. حتی طرحی از سوی میراث فرهنگی مطرح شد که بر اساس آن موضوع تأسیس مجموعه‌ای به نام بنیاد ستارخان، در همان منزل، مطرح شده بود که بعدها مسکوت ماند. 

 

از سرنوشت یدالله‌خان بعد از مرگ پدر می‌پرسیم. سامی و بهرام سردار ملی (نوه‌های ستارخان) مشترک پاسخ می‌دهند: فرزند ستارخان (یدالله) تا یازده سالگی با ستارخان زندگی می‌کرد. هنگامی که ستارخان از دنیا می‌رود، عمویش حاج عظیم قره‌جه داغی تربیت و نگهداریش را بر عهده می‌گیرد و یدالله‌خان با هزینه عمو در سنین جوانی به فرانسه فرستاده می‌شود. دو سال پزشکی می‌خواند ولی با روحیه‌اش سازگار نبود. وارد دانشکده افسری می‌شود و با درجه سروانی به ایران باز می‌گردد ولی در ارتش پیشرفت چندانی نداشت. اتفاقاً زمان خدمت‌اش مصادف می‌شود با ورود ارتش سرخ به ایران و اشغال آذربایجان توسط روس‌ها و بلوای پیشه‌وری. 

 

بهرام می‌گوید پدرش (یدالله خان) زمانی نیز در دادگاه نظامی در سمت دادرس خدمت می‌کرده است ولی به علت تمرد از دستور مقامات بالا و صدور حکم حبس ابد به جای اعدام، در یکی از پرونده‌های سیاسی شدیداً مغضوب واقع می‌شود، تا آن جا خود نیز زندانی و تا آستانه اعدام پیش می‌رود. اما قضیه با وساطت پسر ثقه‌الاسلام فیصله می‌یابد. یدالله‌خان در بهار سال 1357 به دور از خانواده و دو خواهرش یعنی معصومه و سلطان خانم در انگلستان از دنیا می‌رود. 

 

استاد اسفندیار قره‌باغی از اساتید موسیقی و آواز کشور در این هنگام وارد اتاق می‌شود. ایرانیان در سال‌های آغازین دهه 50 با صدای او بیشتر آشنا شدند. وی نخستین کسی بود که بعد از زنده یاد غلامحسین بنان، سرود ‌ای ایران را باز خوانی کرد و در اوایل دهه شصت نیز سرود ضد آمریکایی‌اش طنین‌انداز جامعه شد. بار دیگر از وی نظرش را در مورد آن سرود می‌پرسیم. هر چند شاید اسراری درونی انگیزه سرایش آن ترانه بوده است، ولی هنوز نیز با تعصب بسیار از کارش دفاع می‌کند. صدای حماسی او حتی هنگام صحبت نیز می‌تواند حس رزمی غریبی را در انسان زنده کند. فردی به شدت ایران‌دوست و حساس به مسائل فرهنگی کشور به ویژه موسیقی اصیل ایرانی است، او فرزند سالار قلی‌خان، از شخصیت‌های فکاهی‌پرداز آذربایجان است. نگار عزرایی می‌گوید: «نبات خانم» مادر بزرگ قفقازی استاد قره‌باغی در حالی که بعد از قتل شوهرش به ایران آمده بود، با ستارخان ازدواج کرد و اموال و دارایی و جواهرات خود را در اختیار ستارخان و قشون وی قرار می‌دهد. وی به ستارخان پیشنهاد می‌کند با وی ازدواج کند تا در عوض او نیز آزادی‌خواهان را یاری کند. از قضا ستارخان نیز در سنین نوجوانی رفت و آمدهایی به قفقاز داشت. از همین جاست که دوستی برادرش اسماعیل با یک فرد قفقازی، زندگی سیاسی ستارخان را نیز رقم می‌زند. 

 

نگار عزرایی در پاسخ به پرسش ما در ارتباط با جوانی ستارخان می‌گوید: اسماعیل به یکی از فراریان قفقازی بنام «نبی» که با دولت تزار برخورد داشت، پناه داد. با یورش مأموران حکومت به منزل وی و یافتن «نبی» در خانه اسماعیل، هر دو به قتل می‌رسند و این حادثه ضربه سنگینی به خانواده وارد می‌کند. پدر ستارخان (حاج حسن) از او می‌خواهد انتقام خون بردارش را از حکومت قاجار و شخص محمدعلی شاه بستاند. همین موضوع انگیزه‌ای می‌شود برای مهاجرت ستارخان به تبریز و اسکان در محله امیرخیز. ستارخان در این سال‌ها تنها 17 سال داشت. 

 

سامی سردار ملی، اطلاعات ارزشمندی در مورد رابطه ستارخان با قفقازی‌ها به ویژه رویکرد وی نسبت به شرکت نیروهای سوسیال دموکرات قفقازی در انقلاب مشروطه دارد: «چنان که می‌دانیم ستارخان در نوجوانی مدتی در ساختمان راه‌آهن قفقاز و معادن نفت باکو کار کرده بود. مسلماً طرز فکر و مبارزات سوسیال دموکرات‌های قفقازی بر ستار جوان بی‌تأثیر نبوده است. در سال‌های مشروطه کمیته‌های کمک به انقلاب، از سوی سوسیال دموکرات‌های قفقاز تشکیل شده بود و سرپرست کمیته نریمان نریمان‌اف بود که بعداً رئیس‌جمهور آذربایجان شد. آنها برای مشروطه‌خواهان ایران اسلحه و مواد منفجره و حتی ادبیات انقلابی و حماسی تهیه می‌کردند. با این که برخی از افراد مؤثر در انقلاب مانند ثقه‌الاسلام و حاج مهدی کوزه کنانی با افکار سوسیال دموکرات‌های قفقازی مخالف بودند اما ستارخان قائل به استفاده از همه نیرو‌ها و پتانسیل‌ها بود». 

 

ستارخان در اسب‌سواری و پرورش اسب و همین‌طور تیراندازی مهارت چشم‌گیری داشت. مرام و منش لوطیانه ستارخان باعث می‌شود تا اندک‌اندک دوره‌ای از جوانان و مردم گرد او اجتماع کنند. ستارخان به همراه عده‌ای از سوارانش به محموله‌های نمایندگان دولت استعماری روسیه تزاری در ایران حمله می‌برد و طلا و جواهرات محموله را به نفع ملت مصادره و تمام آن را در میان فقرای محله امیر‌خیز تقسیم می‌کند. 

 

وقتی می‌پرسیم آیا انگیزه ستارخان در مبارزه با استبداد، تنها انگیزه شخصی و گرفتن انتقام برادر بود یا عوامل دیگری نیز در این مبارزه مؤثر بوده است، به داستان جالبی اشاره می‌کنند که نشان از تهور و بی‌باکی و در عین حال عیار صفتی سردار ملی دارد. 

 

بهرام می‌گوید: «هوای ملت را داشت. در ماه‌های قحطی تبریز زمانی که گرسنگی و قحطی شدید در تبریز شایع بود، به سیلوهای مملو از گندم حمله کرد. سیلوهای شهر پر از گندم بود ولی حکومت اجازه استفاده را نمی‌داد. سردار گندم‌ها را بین مردم تقسیم کرد. دغدغه ملت را داشت. با خوانین مخالف بود و ستمی که به مردم می‌کردند. تعدی‌هایی که به نوامیس مردم داشتند را نمی‌توانست بپذیرد.» 

 

سامی در مورد رابطه ستارخان و توده می‌گوید: «ستارخان خود را از توده می‌دانست و روابطش با مجاهدان بسیار صمیمی بود. به‌طور کلی آدم خودخواه و مستبدی نبود. در اوج قدرت و محبوبیتش، منزل او پر از خدمتکار و خدمه نبود. حتی با اسب رفت و آمد می‌کرد و سوار درشکه نمی‌شد». 

 

عروس ستارخان دل پری از داستان آرامگاه وی دارد. می‌گوید آرامگاه او در باغ طوطی است. سی سال پیش سنگ قبرش تخریب شد، دوره‌ای بود که اصلاً سنگ قبر نداشت. کسی نمی‌توانست بداند که محل آرامگاه کجاست، چون هیچ نشانی باقی نمانده بود اما چند سال بعد مجدداً سنگ قبر دیگری قرار دادند. وی می‌گوید خانواده‌اش شدیداً علاقه دارند آرامگاه به تبریز منتقل شود یا در غیر این صورت، سقف یا بنایی بر بالای آن ایجاد شود ولی تاکنون موافقت مسؤولان در این مورد جلب نشده است. 

 

داستان آشنایی ستارخان با باقرخان نیز از زبان بانو عزرایی شنیدنی است؛ می‌گوید: «باقرخان به قصد جنگ با ستارخان به محله‌های زیر فرمانش حمله می‌کند. ستارخان از پشت بام مسجد سپهسالار تبریز او و سوارانش را تحت نظر داشت. عاقبت باقرخان شکست می‌خورد و در آستانه مرگ از ستارخان می‌خواهد به جای کشتنش از وی در دستگاهش استفاده کند. چون باقرخان سواد خواندن و نوشتن داشت و میان او ستارخان اعتماد و الفتی ایجاد شده بود، سال‌های زیادی در کنار هم مبارزه می‌کنند. ولی غرور باقرخان نیز بعضاً باعث اختلاف و کدورت می‌شد.» 

 

سامی سردار ملی در این ارتباط رویکرد متفاوتی دارد. از دید وی امروزه نیازی نیست به اختلافات کهنه که ذاتاً تأثیری نیز در روند انقلاب نداشته است، پرداخته شود: «ستارخان و باقرخان هم‌رزم و دوست بودند و هدف مشترکی داشتند که مبارزه با استعمار و تلاش در راه مشروطه‌خواهی بود. آنان با این که اختلاف تاکتیکی مختصری با هم داشتند یعنی ستارخان شیخی و باقرخان متشرع بود. در مورد هدف و آرمان‌شان اختلاف نظری نداشتند. به نظر من این که بگوییم یکی فلان اخلاق بد را داشت و دیگری چنین نبود، درست نیست. بیاییم در مورد اهداف مشترک گفت‌وگو کنیم». 

 

خانواده ستارخان در مورد دیدگاه‌های مذهبی و اعتقادی ستارخان همه متحدالقول‌اند که وی از باورهای مستحکم دینی برخوردار بود و با رهبران دینی ارتباط مستمر و نزدیکی برقرار کرده بود. او مقلد ثقه‌الاسلام بود و نسبت به این روحانی بزگوار ارادت داشت. از طرف دیگر با روشنفکران و اهل نظر نیز همراهی داشت.«سامی» می‌گوید: «هر چند که ستارخان تحصیلکرده و سیاست‌مدار نبود ولی با شناخت کاملی که از جامعه ایرانی داشت، در رویارویی با مشکلات، تصمیماتی می‌گرفت که تحصیلکرده و روشنفکران زمانش را به تحسین وا می‌داشت. این ویژگی سبب شده بود تا سیاستمداران و روشنفکران زیادی از وی طرفداری کنند، البته آن‌ها به منافع خود نیز می‌اندیشیدند و این دغدغه هواداری آن‌ها را محدود می‌کرد». 

 

ساعت‌ها به تندی می‌گذرد اما نمی‌توان از خانه‌ای که غبار مقدس ستارخان بر تن اهالی‌اش نشسته است، به آسانی دل کند. عکس ستارخان با کنسول روس در خانه قدیمی ستارخان که امروز به مدد مسؤولان میراث فرهنگی رو به ویرانی است، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. یک بار دیگر از عکس می‌پرسیم و داستان آن. سامی در مورد حساسیت «پدر» نسبت به وحدت و استقلال ملی کشور می‌گوید: «روس‌ها در آن زمان سیاست جدایی آذربایجان جهت تسلط به منابع آن را در سر داشتند و توسط دست‌نشانده‌های خود مانند صمدخان می‌خواستند آن را عملی کنند ولی ستارخان کاملاً مخالف چنین دسیسه‌هایی بود و به وحدت ملی ایران باور داشت؛ چنان که در مقابل پیشنهاد بی‌شرمانه فرستاده سفیر روس در مورد نصب پرچم روسیه بر سر در خانه‌اش آن جواب دندان‌شکن را به او داد که «من می‌خواهم هفت دولت زیر پرچم ایران باشد، شما به من می‌گویید بروم زیر بیرق روس؟ امکان ندارد»». 

 

این جمله کوتاه ولی معنادار، در دل خود هزاران معنی دارد و حاکی از درایت و هوشیاری این مرد بزرگ. پنداری سخنی است که همین امروز گفته باشی. آخر این «پدر» اهل وطن بود و آب و خاک برایش حرمتی داشت. وقتی که نام وطن به میان می‌آمد، غیرتش گل می‌انداخت. او مانند بسیاری از روشنفکران روزنامه نمی‌خواند ولی می‌دانست که نباید به قنسول مو قرمز سلام کند. او مخلص همه قلندران عالم و مردترین مردان زمان بود. وقتی نام ایران می‌آمد، صلواتی می‌فرستاد که تا چهار کوچه آن طرف‌تر، کمانه می‌کرد. از قضا چهار کوچه آن طرف‌تر خانه سفیر انگلیس بود. او در پستوخانه دل می‌نشست و با مولا علی خلوتی عاشقانه می‌کرد اما او، او که اهل وطن بود، می‌دانست که هر جا وطن است، قبله نیز همان جاست. 

 

ولی این را هم می‌دانیم که کم نبودند از تبار چنین مردها و از این پدر‌ها در تاریخ ما که هم اهل درد وطن بودند. ستارخان را گلوله هم‌رزمش نکشت، شاید ستارخان حتی از درد و زخم پای‌ تیرخورده‌اش نیز جان نداد. ملت و ویرانی کشور بود که قلب او را می‌فشرد. دغدغه آبادانی و اصلاح امور مملکت، گرسنگی، بیماری، استبداد، اندیشه دسیسه‌های روس و انگلیس و اخبار اعدام‌ها و تجاوز‌ها و کشتار‌ها بود که جان او را گرفت. بسیاری از هم‌رزمان و یارانش هم چون زنده‌یاد ثقه‌الاسلام و علی ختایی، بعدها ناجوانمردانه به دست ناپاک روس‌ها جان باختند ولی این بار پای این جوانمرد تبریز بسته بود، گر نه محال بود بگذارد که خون مردان و رادان شهرش بر زمین بماند.

 

منبع: آفتاب

 

نیروهای امنیتی تهدید به بازداشت مادران اعتصاب کنندگان کردند

Posted:

گزارش جرس از آخرین وضعیت خانواده های زندانیان
جرس: به دنبال اعتصاب 17 تن از زندانیان سیاسی در اوین و پیوستن خانواده های این زندانیان به آنها در مقابل اداره کل زندان ها، نیروهای امنیتی اقدام به بازداشت مادران و برخی از اعضای خانواده این زندانیان کردند که با مقاومت سایر خانواده ها روبه رو شد.


گزارش جرس حاکی است، نیروهای امنیتی طی تماس های تلفنی با خانواده های اعتصاب کنندگان، آنها را از مصاحبه با رسانه ها منع کرده و تهدید کرده اند در صورتی که کلمه ای در مورد وضعیت زندانیان به رسانه ها بگویند در اولین فرصت نسبت به بازداشت آنها اقدام خواهد شد.


پیش از این نیز نیروهای امنیتی با هجوم به تجمع این خانواده ها، عکس ها و پلاکاردهای مربوط وضعیت زندانیان را پاره کرده و خانواده ها را تهدید کردند که در صورت تداوم این اعتراض ها آنها را نیز بازداشت خواهند کرد. از سوی دیگر ماموران امنیتی اعتصاب کنندگان در اوین نیز تهدید کرده اند که اوین را به کهریزک تبدیل خواهند کرد.


اطلاع رسانی در مورد وضعیت اعتصاب کنندگان که تاکنون دهمین روز اعتصاب خود را پشت سر می گذارند، خشم نهادهای امنیتی را برانگیخته و منجر به برقراری تماس های تلفنی تهدید آمیز با برخی از این خانواده ها و همچنین حضور در منزل برخی از آنان به منظور دستگیری مادران اعتصاب کنندگان شده اند.


خانواده مجید توکلی و حسین نورانی نژاد از جمله کسانی بودند که تا پیش از تنظیم این گزارش، نسبت به تماس و حضور نیروهای امنیتی در منزل آنها اطمینان حاصل شده است.


پرستو سرمدی همسر حسین نورانی نژاد با ابراز نگرانی شدید نسبت به وضعیت حسین نورانی نژاد این خبر را تایید کرد و گفت: حضور نیروهای امنیتی در خانه مادر پنجاه ساله حسین نورانی نژاد همه ما را نگران کرد. مادری که جز با خبر شدن از وضعیت فرزند خود هیچ درخواست دیگری هم ندارد.


وی با بیان اینکه با تعهد و وساطت، فعلا از بازداشت مادر حسین نورانی نژاد دست نگه داشته اند، تاکید کرد اگر پیام ما به گوش زندانیانی که اعتصاب کرده اند برسد، شاید آنها اعتصاب خود را بشکنند اما متاسفانه هیچ گونه امکان ملاقات و تماس تلفنی هم برگزار نمی کنند تا حداقل ما از عزیزان خود بخواهیم تا اعتصاب غذای خود را بشکنند.

 

درخواست عبدالله نوری، کروبی و مادر سهراب اعرابی برای شکستن اعتصاب


خبرهای رسیده به جرس حاکی است که سران جنبش و مادران برخی از شهدای پس از انتخابات از زندانیان اعتصاب کننده در خواست کرده اند تا اعتصاب غذای خود را بشکنند.


همسر حسین نورانی نژاد ضمن تایید این خبر گفت: تا کنون، آقایان کروبی، عبدالله نوری از زندانیان درخواست کرده اند که اعتصاب خود را بشکند.


پرستو سرمدی همچنین اشاره کرد، مادرشهید سهراب اعرابی از اعتصاب کنندگان خواسته است تا به اعتصاب خود پایان دهند. من اگر جای اعتصاب کنندگان بودم درخواست مادری که عزیزش از دست داده است را رد نمی کردم اما واقعیت دردناک اینجاست که حتی صدای این درخواست کنندگان هم به گوش زندانیانی که اعتصاب کرده اند نمی رسد.



مادر مجید توکلی: از بازداشت نمی ترسم اما سکوت می کنم تا اقدام دلسوزانه مسئولان را ببینم


مادر مجید توکلی نیز ضمن ابراز نگرانی شدید به جرس می گوید: به من گفته اند دلسوزانه از شما می خواهیم تا سکوت کنید و با رسانه ها مصاحبه نکنید.


وی ادامه داد: من یک مادر هستم و جز اینکه از سلامتی فرزندم در زندان با خبر شوم درخواستی ندارم. به ما می گویند مجید حالش خوب است اما برای یک مادر بیمار دو دقیقه تماس تلفنی مگر چه آسیبی به آنها می رساند که هیمن را هم از ما دریغ کرده اند. به آنها گفته ام باشد من هیچ نمی گویم و منتظر می مانم تا ببینم بعد از سکوت ما آیا وضعیت فرزندم که در اعتصاب است بهتر خواهد شد.


گفته می شود خانواده مجید توکلی هم تهدید به بازداشت شده اند.


مادر مجید توکلی تکرار می کند که از هیچ چیزی نمی ترسد چرا که جز تظلم خواهی کاری نکرده است.


وی ادامه می دهد: نه ماه است که فرزندم را ندیده ام و الان هم همه امیدم به خداست و از هیچ کسی غیر از خدا نمی ترسم اما سکوت می کنم تا ببینم چه پاسخی می دهند. مجید متعلق به همه است و اگر من سکوت کنم می دانم که دیگران سکوت نخواهند اکر برای همین کسانی که حق تماس دو دقیقه ای را از ما گرفته اند، اگر این شیوه را تمام کنند، مصاحبه های ما هم تمام می شود. منتظر می مانم تا ببینم مجید با خانه تماس می گیرد تا مرا از نگرانی در بیاورد. ده روز است که می گویند لب به غذا نزده است و ما هیچ خبری از او نداریم.


پس از سرکوب و رفتارهای خشونت آمیز ماموران نهادهای امنیتی با خانواده های اعتصاب کنندگان، موجی از حمایت های مجازی در صفحه های اینترنتی شکل گرفته است. پیشنهاد شده است تا همه مادرانی که در دنیای آزادتری قرار دارند، ضمن اعلام همراهی با مادرانی که تهدید به سکوت و بازداشت شده اند، به عنوان مادران، پدران و یا خواهران و برادران اعتصاب کنندگان پیگیر وضعیت این زندانیان باشند.


تا کنون برخی از فعالان اینترنتی نیز خودشان را به عنوان خواهران و یا برادران زندانیانی که در اعتصاب به سر می برند معرفی کرده و خواستار رفع منع تماس ها و ملاقات های حضوری زندانیان با خانواده هایشان در ایران شده اند.

 

ژیلا بنی یعقوب همسر بهمن احمدی امویی و پروین مخترع مادر کوهیار گودرزی نیز در مورد آخرین اخبار خود نسبت به وضعیت اعتصاب کنندگان ابراز نگرانی کرده و معتقد هستند دیگر هیچ یک از مسولان پاسخگوی آنها نیستند. 
 

مسیح علی نژاد

نامه ایران به سازمان ملل در اعتراض به تهدیدات رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا

Posted:

جرس: جمهوری اسلامی ایران با ارسال نامه ای به سازمان ملل به اظهارات رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا اعتراض کرد و یادآور شد که این تهدیدها نقض آشکار حقوق بین الملل و اصول اساسی منشور ملل متحد است.      


به گزارش ایلنا، خزایی در این نامه ضمن تکرار موضع اصولی درباره اینکه تسلیحات ضد بشری هسته‌ای هیچ جایی در مرام نامه دفاعی جمهوری اسلامی ایران ندارند ، مراتب اعتراض شدید ایران را به اینگونه اظهارات غیر‌مسئولانه و توجیه ناپذیر مقامات امریکا که به بهانه‌های واهی علیه ملت کشورمان بیان می شود ، ابراز کرد. در ادامه این نامه آمده است‌:جمهوری اسلامی ایران براساس ماده 51 منشور ملل متحد ، دفاع از حریم کشور و حقوق ملت ایران را حق قانونی خود می‌داند.


تشدید و تقویت تحریم های جهانی


  در ادامه موج تحریمهای جهانی و منطقه ای علیه جمهوری اسلامی و پیوستن کشورهای جدیدتر به باشگاه تحریم کنندگان ایران، معاون وزیر خزانه داری آمریکا در امور مبارزه با تروریسم مالی خاطرنشان کرد "جمهوری اسلامی عادت کرده است که راه های مخفی و غیرقانونی را دنبال کند و وقتی گیر افتاد، حرکت های غیرمشروع و غیرقانونی خود را تشدید می کند، اما نظام تحریم ها علیه ایران در سطح جهانی هر روز بیش از پیش تقویت خواهد شد و همکاری های بهتر و گسترده تری با روند تحریم ها صورت می گیرد. "


همزمان مقامات چین به فشارهای اخیرا وارده از سوی آمریکا به آن کشور برای محدود ساختن معاملات و مبادلات سوختی با ایران واکنش نشان داده و با اعلام اینکه "چین همواره به قطعنامه‌های شورای امنیت احترام گذاشته است"، خاطرنشان کردند "رابطه تجاری چین با ایران مبادله‌ای طبیعی است که به منافع جامعه بین‌الملل لطمه‌ای نمی‌زند."


در همین رابطه نمایندگان کنگرۀ آمریکا اعلام کردند "به اعمال فشار و منزوی کردن ایران ادامه" خواهند داد و برای پیشرفت در این جهت، گروهی از نمایندگان کنگره، یک گروه کاری تشکیل داده اند که هدف آن، نظارت دائمی بر نحوۀ اعمال تحریم ها علیه ایران خواهد بود.


افزایش شرکت ها و موسسات مشمول تحریم
استوارت لوی، معاون وزیر خزانه داری آمریکا، طی گفت و گویی با شبکه تلویزیونی «ام اس ان بی سی» آمریکا، پیرامون برنامه های افزایش تحریم ها علیه ایران خاطرنشان کرد "اخیرا ۲۱ شخص حقیقی و حقوقی که در فهرست تازه تحریم ها اعلام شده است، که با این حساب، شمار اشخاص حقیقی و حقوقی ایران که مورد تحریم آمریکا قرار گرفته اند به ۵۸ رسیده است."


اشاره این مقام آمریکایی به بیانیۀ اخیر وزارت خزانه داری آن کشور است، که بنا به گزارش رویترز، "در جهت تقویت موج تحریم های ایران، ۲۱ موسسه مالی، بانک و بیمه در ایران و اروپا، که به شکلی در مشارکت با دولت ایران هستند و در خارج از مرزهای ایران فعالیت می کنند، به فهرست تحریم های آمریکا اضافه می شوند."
این بیانیه آورده بود شرکت ها و موسسات مذکور، یا در مالکیت دولت ایران هستند یا دولت جمهوری اسلامی در مالکیت آن حضور و یا سهام دارد.

گفتنی است در این فهرست، شرکتهای مرتبط در معدن، صنعت، مهندسی و فعالیت های وابسته، مانند شرکت گسترش صنایع و معادن، هولدینگ جی ام بی اچ در دوسلدورف آلمان، ژاپن. کی. کی مستقر در توکیو، شرکت تجارت صنعت و معدن اس ای آر ال در لوگزامبورگ، شرکت ایراسکو مستقر در جنوا در ایتالیا و شرکت ماشین سازی اراک نیز، قرار دارند.


فعالیت های سپاه قدس، مجددا تحت کنترل و تعقیب و تحریم
در همین زمینه، چند شخص حقیقی و حقوقی عضو سپاه قدس (هوشنگ الله داد، حسین موسوی، حسن مرتضوی و محمدرضا زاهدی)، به دلیل آنچه "فعالیت های تروریستی" خوانده شده، به فهرست تحریم های اتخاذی علیه جمهوری اسلامی اضافه شده اند.

این مقام آمریکایی خاطرنشان کرد "ما ارتباط های مالی سپاه قدس را به طور جدی تعقیب می کنیم و با توجه به حجم کمک های مالی که انتقال می دهند، سعی داریم تمامی حلقه های ارتباطی آنها را کشف و خنثی نماییم."


معاون وزیر خزانه داری آمریکا، پیرامون هماهنگی تحریم های اتحادیه اروپا و آمریکا علیه ایران تصریح کرد "ما سعی کردیم در یک خط با اروپایی ها تحریم ها حرکت کنیم و نه این که فقط همان ها را دنبال کنیم."


هماهنگی های جهانی علیه ایران افزایش می یابد
لوی در مصاحبه با ام اس ان بی سی تاکید کرد "جمهوری اسلامی عادت کرده راه های مخفی و غیرقانونی را دنبال کند و وقتی گیر افتاد، حرکت های غیرمشروع و غیرقانونی خود را تشدید می کند. ولی به هر حال به تدریج هماهنگی ها با نظام تحریم های آمریکا در سطح جهان بیشتر شده و هزینه ها برای اعمال ایران هم هر روز بیشتر و سنگین تر می شود و در آینده همکاری ها در این زمینه بیشتر هم خواهد شد تا ایران به انزوای بیشتری فرستاده شود."


چین: مبادله ها طبیعی است
همزمان دولت چین به فشارهای آمریکا و غرب در زمینه روابط تجاری با ایران واکنش نشان داد و سخنگوی وزارت خارجه چین با «طبیعی» خواندن مبادلات تجاری این کشور با جمهوری اسلامی، از دیگر کشورها خواست که از انتقاد از این روابط و مبادلات دست بردارند.


غرب و ایالات متحده، اخیرا چین را تحت فشار بیشتری قرار داده اند تا از میزان روابط خود با جمهوری اسلامی در بخش انرژی و اقتصاد کم کند؛ چرا که از نظر این دولت‌ها، این روابط می تواند اثر فشارهای بین‌المللی بر تهران را کاهش دهد.

در این زمینه، روز دوشنبه هفته اخیر، مشاور ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور خلع سلاح و کنترل تسلیحات، از چین خواست در نظر داشته باشد "جمهوری اسلامی برای محدود شدن جاه‌طلبی‌های هسته‌ای‌اش تحریم شده است. "


کنگره آمریکا و کنترل تحریم ها
در همین راستا خبرگزاری فرانسه گزارش داد که نمایندگان کنگرۀ آمریکا اطمینان داده اند که "به اعمال فشار و منزوی کردن ایران ادامه" خواهند داد و برای پیشرفت در این جهت، گروهی از این نمایندگان یک گروه کاری تشکیل داده اند که هدف آن، نظارت دائمی بر نحوۀ اعمال تحریم ها علیه ایران خواهد بود.

رییس کمیسیون امور خارجی کنگره، هوارد برمن، که به حزب دموکرات تعلق دارد در این باره گفت: "ما به اعمال فشار و منزوی کردن ایران ادامه می دهیم."


گفتنی است ماه گذشته و چند روز پس از تصویب قطعنامه چهارم تحریم ها علیه جمهوری اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل (١۹٢۹)، مجلسین و دولت آمریکا، اتحادیه اروپا، کانادا، استرالیا و اخیرا ژاپن، با تصویب و اجرایی کردنِ تحریم هایی جدید و فراگیر و گسترده تر از سازمان ملل، به باشگاه تحریم کنندگان جمهوری اسلامی پیوسته اند.


تحریم های اِعمال شده و مصوب علیه جمهوری اسلامی، حوزه های سوخت و انرژی، مالی و بانکی، بیمه، کشتیرانی، تسلیحاتی و چند تن از مقامات نظامی را شامل می شود.


در همین راستا، چندین شرکت بزرگ صادر کنندۀ بنزین نیز، از فروش و صدور بنزین به ایران خودداری کرده اند و فروشندگان این کالای حیاتی به ایران، به ونزوئلا و چین وترکیه (بعنوان کشور واسطه) می باشند.


مقامات جمهوری اسلامی و بویژه محمود احمدی نژاد، رئیس دولت، با "ورق پاره"، "مضحک"، "دستمال آلوده" و "بلا اثر" خواندن این تحریم ها و فشارهای جهانی، خاطرنشان کرده اند "‌اصل تحریم ایران یک بازی سیاسی است و این تحریم ها مفید به حال کشور می باشد." وی تاکید دارد "آنقدر قطعنامه علیه جمهوری اسلامی صادر کنند و منتظر بمانند، تا زیر پایشان علف سبز شود."


محمود احمدی نژاد امروز پنجشنبه ١۴ امردادماه نیز، در همدان و در جمع گروهی از مدیران آن استان، قطعنامه اخیر شورای امنیت را "برای گوش مالی دادن به تركیه و برزیل"، به دلیل توافقات اخیر آنها در کنفرانس تهران ذکر کرد.


بازی دوگانه دولت ایران
قابل ذکر است چهارم امردادماه، بلافاصله بعد از تصویب تحریم های ویژه و بی سابقۀ اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی و یک هفته بعد از اظهارات صدراعظم آلمان و کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در لزوم "مذاکره سریع هسته ای" با ایران، علی اصغر سلطانیه، نماینده جمهوری اسلامی در آژانس بین المللی انرژی اتمی، از آمادگی دولت ایران برای "گفتگوهای سریع و بدون پیش شرط پیرامون تامین سوخت راکتور تهران" خبر داده بود.


اما محمود احمدی نژاد یک روز بعد، طی مصاحبه ای تلویزیونی با شبکه پرس تی وی، با تکرار شروط ماه گذشتۀ خود، عملا اظهارات نماینده ایران در آژانس را کم فیکون دانست و متذکر شد"ما زمانی به مذاکرات خود با گروه ۱+۵ ادامه خواهیم داد که کشورهای جدیدی نیز به این گروه مذاکره کننده افزوده شوند و همزمان کشورهای غربی حسن نیت خود را برای ادامه این مذاکرات نشان دهند و همچنین دیدگاه خود را درباره برنامه های هسته ای اسرائیل اعلام کنند."


تهدیدات نظامی و واکنش ها
هنوز واکنش غرب در برابر مواضع دوگانه دولت ایران، علیرغم ادعای ماهیت صلح آمیز برنامه اتمی اش، مشخص نشده بود و اعضای گروه وین (آمریکا، فرانسه، روسیه و آژانس) نیز، پاسخی به نامه نماینده ایران در آژانس اعلام نکرده بودند که تهدیدات نظامی شکلی خاص به خود گرفت.


در جریان کشمکش های اخیر، ناگهان دریادار مایکل مولن رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در مصاحبه روز یکشنبه هفته اخیر خود با شبکۀ تلویزیون آمریکایی ان بی سی اطمینان خاطر داد که "نقشۀ حملۀ آمریکا به ایران آماده است و در صورتی که جمهوری اسلامی خود را به سلاح اتمی تجهیز کند، قابل اجرا نیز می باشد." وی در عین حال نگرانی شدید خود را از نتایج چنین حمله ای پنهان نکرد و گفت "اقدام و حمله نظامی علیه ایران می تواند نتایجی ناخواسته و غیر قابل پیش بینی در پی داشته باشد، آن هم در منطقه ای که اکنون به طرز باورنکردنی و عجیبی بی ثبات است."


چند روز پیش از آن، تعدادی از نمایندگان کنگره آمریکا، از طرح حمله اسراییل به ایران حمایت کرده بودند.


اظهارات رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، با فاصله یک روز با واکنش منوچهر متکی، وزیر خارجه و احمد وحیدی، وزیر دفاع جمهوری اسلامی روبرو شد، که آنرا نشانۀ "عجز" آمریکا خواندند؛ اما واکنش جدی تر را نماینده جمهوری اسلامی در سازمان ملل به اظهارات مقام آمریکایی فوق الذکر نشان داد.



حمید رضا ظریفی نیا

فشار براي تعطيلي مجالس درويشي

Posted:

جرس: با دستگیری محسن ملک شاهی در روز چهارشنبه مجموعا پنج تن از دراويش سلسله نعمت اللهي گنابادي ساكن در شهرستان الشتر از توابع استان لرستان طي روزهاي گذشته به اتهام تبليغ عليه نظام دستگير و براي تعطيلي مجالس درويشي در اين شهرستان تحت فشار قرار دارند.


به گزارش سايت مجذوبان نور، پرويز ملك شاهي از فرهنگیان باسابقه الشتر كه مجالس شب های جمعه دراویش در منزل وی برگزار می شود به همراه چهار عضو خانواده اش، حمزه ملك شاهي، محمد ملك شاهي، محسن ملك شاهي و حميد نادري، از روز شنبه 9 مردادماه تاكنون به تناوب از سوي مأمورين امنيتي دستگير و هم اكنون طي اخبار واصله، در انفرادي هاي بازداشتگاه اطلاعات خرم آباد نگهداري شده و براي تعطيلي مجالس درويشي در اين شهرستان تحت فشار قرار دارند.

 

روز گذشته 13 مردادماه، دادستان الشتر جلسه رسيدگي مقدماتي به اتهام اين پنج درويش گنابادي را محرمانه اعلام و مانع از حضور وكيل مدافع نامبردگان در دادگاه شد و نهايتاً با قرار بازداشت موقت، دراويش را جهت تكميل تحقيقات و بازجويي در اختيار اداره كل اطلاعات لرستان قرار داده است و اين افراد براي تعطيلي مجالس درويشي در الشتر تحت فشار و آزار و اذيت قرار دارند .
 

رئیس قبلی تامین اجتماعی پس از عزل، مجددا در محل کارش حاضر شد

Posted:

احمدی نژاد منصوبم کرده خودش هم بایدعزلم کند

جـــرس: با گذشت دو روز از برکناری مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی و تحلیف مسئول جدید توسط صادق محصولی وزیر رفاه، مدیر عامل قبلی حاضر به ترک میز کار خود نشد و روز پنجشنبه، عملا هر دو مدیر معزول و جدید، در آن سازمان حاضر شدند.


از آنجا که سازمان تامین اجتماعی، قبل از وزارت صادق محصولی، سازمانی مستقل بود و سپس با تلاش محصولی به زیر مجموعه وزارت رفاه تبدیل شده، علی ذبیحی، مشاور رییس‌جمهور و مدیر عامل تامین اجتماعی، معتقد است تنها در صورتی از سمت مدیرعاملی کناره‌گیری خواهد کرد که محمود احمدی‌نژاد، رییس دولت دهم این دستور را به وی بدهد، زیرا وی منصوب محصولی نیست که هم اکنون با حکم وزیر رفاه برکنار شود.


به گزارش تابناک، در حالی که روز سه‌شنبه صادق محصولی، وزیر رفاه و تامین اجتماعی، تنها پس از چند روز از تصویب اساسنامه تامین اجتماعی در دولت، اقدام به برکناری علی ذبیحی کرد و رحمت‌الله حافظی، مدیر عامل سازمان بیمه خدمات درمانی را به جای ذبیحی راهی تامین اجتماعی نمود، امروز در اقدامی شگفت‌انگیز، این سازمان همچنان حضور ذبیحی و حافظی را همراه با هم دارد.


بنا‌بر‌این گزارش، گفته می‌شود که حافظی در طبقه هشتم تامین اجتماعی و ذبیحی در طبقه نهم تامین اجتماعی مستقرند.


علی ذبیحی، مشاور رییس‌جمهور و مدیر عامل تامین اجتماعی، حدود یک سال و نیم پیش (در ۱۲ اسفند ۱۳۸۷)، از طریق نهاد ریاست جمهوری، به عنوان مدیر عامل این سازمان منصوب شد.


صادق محصولی طی حکم اخیر، حافظی را برکنار و رحمت الله حافظی، که پیش از این مدیرعامل سازمان بیمه خدمات درمانی بود و در دولت نهم نیزمسئولیت معاونت توسعه مدیریت و منابع وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را برعهده داشت، به جای وی معرفی کرد.



یک فعال سیاسی در شاهین شهر بازداشت شد

Posted:

جرس: رامین پشتکوهی از فعالان سیاسی در شاهین شهر اصفهان توسط نیروهای امنیتی در نهم مرداد ماه بازداشت شده است.

 

به گزارش هرانا، دادگاه انقلاب پس از بازداشت وی توسط وزارت اطلاعات قرار وثیقه تعیین کرده است که تاکنون با کارشکنی ماموران وزارت اطلاعات آزاد نشده است.


ماموران وزارت اطلاعات دو ماه پیش در بازداشت پشتکوهی که از فعالان حزب پان ایرانیست است پس از تفتیش منزل برخی وسایل شخصی وی را نیز با خود بردند که گفته می شود به دلیل وجود تصاویر توهین آمیز نسبت به مقامات جمهوری اسلامی وی نیز بازداشت شده است.

 

گذشت یک سال و نیم از حبس شبنم مددزاده و برادرش؛ کسی صدایشان را نمی شنود

Posted:

جرس: شبنم مددزاده، دبیر سیاسی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم تهران و نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت، از صبح روز دوشنبه ۱۱ مرداد ماه به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد.

 

به گزارش دانشجونیوز، شبنم مددزاده در حالی به زندان رجایی شهر منتقل شده است که بیش از یک سال و نیم از بازداشت وی می گذرد و تاکنون حق استفاده از مرخصی نداشته است.

 

نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت سال گذشته در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران توسط قاضی مقیسه به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد. وی همچنین مدت سه ماه از در انفرادی محبوس بوده است.

 

بهروز علوی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم در گفتگو با دانشجونیوز درباره شیوه و دوران بازداشت شبنم مددزاده می گوید: وی عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم و نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت بود که در یکم اسفند ماه هشتاد و هفت و به نامتعارفت ترین شکل ممکن و شیوه ای کاملا غیرقانونی بازداشت شدند. نامتعارف و غیرقانونی از این جهت که ایشان را به اتهام شرکت در یک میهمانی و بدون حکم جلب و ارائه کارت شناسایی در خیابان ربودند! اما کار همین جا تمام نمی شود و در روند رسیدگی به پرونده خانم مددزاده موارد بیشماری از نقض فاحش حقوق اساسی ایشان به چشم می خورد. بعد از انتقال خانم مددزاده و برادرشان به اوین اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ایشان تفهیم می شود. بعد از گذراندن سه ماه حبس انفرادی و تحمل شدیدترین فشارهای روحی و فیزیکی به خصوص این که چندین بار برادر شبنم، فرزاد را در مقابل چشمانش به شدت مضروب کرده اند، ایشان را به سلول های چند نفره بند ٢٠٩ منتقل می کنند و تا بیش از هفت ماه در شرایط سخت این بند نگهداری می شوند. در اواسط مهرماه شبنم را به بند نسوان منتقل می کنند که تا صبح روز دوشنبه ١١ مرداد ماه به همراه سایر زندانیان سیاسی همچون خانم هدایت، نظرآهاری، گلرو و ... نگهداری می شد.

 

وی ادامه می دهد: پس از اتمام مراحل بازپرسی در خرداد ماه ۸۸ پرونده جهت دادرسی به شعبه ٢۸ به ریاست قاضی مقیسه ارجاع شد. دادگاه پس از شش بار تعویق نهایتا در بهمن ماه با حضور بازجوهای پرونده تشکیل شد و متعاقبا پس از یک سال بازداشت موقت شبنم و برادرش هر یک به پنج سال حبس تعزیری توام با تیعید به زندان رجایی شهر محکوم شدند. اتهامی که در مراحل دادگاه مطرح شد محاربه و تبلیغ علیه نظام بود. در کمال ناباوری حکم صادره نیز براساس اتهام محاربه از طریق ارتباط با منافقین مطرح شده است. اتهامی که شبنم و برادرش تا به امروز هم آن را نپذیرفته اند. جالب اینجاست که طرق اثبات محاربه در قانون مشخص است. در صورتی که دو شاهد به محارب بودن متهم شهادت ندهند متهم باید یک بار بدون این که تحت کوچک ترین فشاری باشد نزد قاضی اعتراف کند. شبنم مددزاده اگرچه هرگز در شرایط عادی نبود اما باز هم هرگز زیر بار چنین اتهامی نرفت و با شناختی که بنده و سایر دوستانمان از خانم مددزاده داریم هرگز چنین انگ و تهمت هایی نه تنها به خانم مددزاده بلکه به انجمن اسلامی تربیت معلم و دفتر تحکیم وحدت نمی چسبد. در جلسات دادگاه هم ظاهرا به تنها چیزی که اهمیت داده نمی شد دفاعیات آقای اولیایی فرد وکیل متهمین و این خواهر و برادر بود. لازم به ذکر است که آقای مقیسه پیش از صدور حکم و حتی ماه ها پیش از برگزاری جلسه دادگاه خانم مددزاده را منافق خطاب می کردند.

 

علوی درباره شرایط جسمی و روحی مددزاده پس از انتقال به زندان رجایی شهر می گوید: بنده با خانم مددزاده هم پیش از انتقال و هم بعد از آن صحبت کردم. با خانواده شان هم همین طور. اما لازم می دانم نکته ای را در خصوص حکم تبعید ایشان عرض کنم و آن این است که این انتقال به شیوه ای کاملا غیرقانونی و خودسرانه صورت گرفته است. گذشته از ماهیت حکم و ایرادات فراوان حقوقی ای که به رای دادگاه وارد است، چه کسی مسئولیت این انتقال را به عهده می گیرد؟ مگر نه اینکه اجرای حکم به عهده واحد اجرای احکام است؟ این حکم چگونه بدون ابلاغ به متهمین یا وکیل ایشان، که در حال حاضر خانم ستوده هستند به اجرای احکام رسیده؟ مگر می شود رای دادگاه را بدون اطلاع متهم یا وکیلش حواله اجرای احکام کرد؟ آن هم حکم تبعید به زندانی همچون رجایی شهر.

 

وی می افزاید: خانواده ایشان متاسفانه بعد از این انتقال از نظر روحی شرایط بسیار ناگواری دارند. گذشته از آن پیش از این هم پدر خانم مددزاده در طول دوران بازداشت و در جریان رسیدگی به وضعیت فرزندانش به خاطر فشارهای زیادی که متحمل می شد و البته هنوز هم می شود بینایی یکی از چشمانش را از دست داد و مادر ایشان هم دچار ناراحتی حاد قلبی شده است. سایر اعضای خانواده هم به ویژه بعد از مسئله ی انتقال خانم مددزاده به رجایی شهر به شدت از نظر روحی تحت فشار هستند.

 

علوی با بیان این که "شبنم خوشبختانه همیشه سعی در حفظ روحیه خودش دارد" می گوید: اگرچه بارها دچار ناراحتی های شدید جسمی از جمله ناراحتی گوارشی و ناراحتی قلبی شد اما همیشه روحیه اش را حداقل در ظاهر و بیشتر به خاطر شرایط پدر و مادرش حفظ می کرد. اما امروز مقداری نگران انتقال به رجایی شهر بود. بعد از انتقال هم که ظاهرا به بند ٢١ زندان رجایی شهر کرج منتقل شده و توانسته تماس کوتاهی با خانواده اش بگیرد که متاسفانه اصلا وضعیت مناسبی نداشت. به ویژه اینکه در زمان انتقال برادرش فرزاد را با پابند و به شیوه ای بسیار تحقیرآمیز آورده اند و همین طور خانم دیگری که همراهشان منتقل شده، خانم ضیایی، حدود شصت سال سن دارد و مبتلا به بیماری ام اس است. از طرف دیگر شرایط بند را اسفناک خوانده و گفته است به سلولی چهار نفره منتقل شده است که تنها فضای آن به اندازه یکی از سلولهای انفرادی بند ٢٠٩ اوین هم نیست. از طرف دیگر این انتقال ناگهانی مقداری ایشان را در شوک هم قرار داده اند.

 

وی در خصوص امکان اعطای مرخصی به مددزاده می گوید: بارها و بارها خانواده ایشان به شعبه ٢۸ مراجعه کرده اند اما ظاهرا آقای مقیسه به طور کلی با قشر دانشجو خصومت دارند. چرا که پیش از این هم به خانم هدایت در دادگاه گفته بودند که اگر تو را آزاد کنم چه کسی باید در زندان باشد. خانواده مددزاده در طول یک سال و نیم گذشته به هرجا که توانسته اند نامه نوشته اند و دادخواهی کرده اند اما متاسفانه صدایشان را کسی نمی شنود. پدر خانم مددزاده با هفتاد و سه سال سن، بدون معلومات حقوقی و سواد، هر هفته باید از تبریز به تهران بیاید برای دیدن فرزندانش. بیشترین تلاش ها و رفت آمد ها البته به پیش از عید نوروز بازمی گردد. زمانی که آقای آوایی ریاست محترم دادگستری اعلام کردند که تمامی زندانیان اعم از امنیتی و غیر امنیتی می توانند به مرخصی عید بروند. عده ی زیادی هم رفتند اما شعبه ٢۸ با مرخصی موافقت نکرد. کما اینکه تا به امروز به آقای اسدی و خانم هدایت هم مرخصی داده نشده است.

 

این عضو انجمن اسلامی دانشگاه تربیت معلم در ادامه توضیح می دهد: اما آنچه در اینجا بیش از هرچیز سوال برانگیز است برخورد متناقض مقامات قضایی در خصوص این پرونده است. در خردادماه هشتاد و هشت و پیش از وقایع انتخابات بازپرس شعبه سه دادسرای انقلاب مقدمات آزادی خانم مددزاده را با سبک ترین قرار ممکن، قرار کفالت مهیا کردند اما امروز شعبه دادرسی حتی حاضر نیست با لحنی که مایه رنجش خانواده مددزاده نشود با آنها صحبت کند. لازم به ذکر است که شبنم حدود یک سوم دوران محکومیتش را گذرانده، بسیاری در این مرحله حتی مشمول عفو می شوند حال چه شده که حتی با یک مرخصی ساده هم موافقت نمی کنند. شبنم مددزاده مگر چه کرده؟ زمانی آقای اولیایی از دادگاه خواست که تا استعلامی از وضعیت انضباطی این دانشجو از دانشگاه بگیرند و یا در خصوص ایشان یک تحقیق مختصری در محل زندگی و تحصیل خانم مددزاده بع عمل آورند دادگاه کوچک ترین وقعی ننهاد. به ویژه برادر ایشان، فرزاد که به جد مظلوم واقع شده. شخصی که ابدا سیاسی نیست، یک راننده تاکسی. به راستی این خواهر برادر ٢۴ و ٢٢ ساله چه خطری برای امنیت این مملکت می توانند داشته باشند که چنین با مرخصی آنها مخالفت می شود؟

 

وی در آخر یادآور می شود: شبنم معتقد است رخدادهای پیش آمده برای او بسیار کمتر از آنچه است که برای بسیاری از همبندی های گمنامش همچون کبری زاغه دوست و زهرا جباری پیش آمده است. همیشه اول آرزوی آزادی دوستانش را دارد و بعد خودش. یادم هست اولین باری که توانست از بند نسوان تماسی با ما بگیرد نه تنها از من بلکه از تک تک بچه ها تنها حال سایر دانشجویان را می پرسید. از آزادی عباس حکیم زاده بی نهایت خوشحال شد. گویی خودش آزاد شده و وقتی شیوا نظر آهاری را برای بار دوم بازداشت کردند گویی خودش را دوباره به بند کشیده بودند. و همان طور که گفتم مسئله خانواده شان هم هست. صدایشان به جایی نمی رسد و تحت شدیدترین فشارها هستند. به هرحال ما آرزویی نداریم جز آزادی دوستانمان شبنم مددزاده و برادرش فرزاد، بهاره هدایت، میلاد اسدی، مجید توکلی، مهدیه گلرو، ضیا نبوی، مجید دری، محمد پورعبدالله، محبوبه کرمی، یاسر گلی که در کرمان است، روناک صفار زاده در سنندج و همه آنهایی که تنها گناهشان تعهد به قانون و قانون مداری بوده است.