جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


بهاره هدایت و پیوند جنبش‌های اجتماعی ایران

Posted: 05 Apr 2014 05:31 AM PDT

رضا قاضی نوری
 به مناسب ۱۶ فروردین٬ زادروز بهاره هدایت


بهاره هدایت شاید مهمترین نماد پیوند جنبش‌های اجتماعی ایران و به طور خاص جنبش دانشجویی و جنبش زنان باشد. زنی که علیرغم مردانه بودن ساختار سیاست در ایران سالها در سطح اول جنبش دانشجویی ایران فعالیت کرده و همزمان از چهره‌های شناخته شده جنبش زنان ایران است. دو سال از یک دهه محکومیت زندان وی نیز به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی از طریق برگزاری تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵" صادر شده که خود این تجمع یکی از نقاط عطف جنبش زنان بود. پنج سال دیگر از این محکومیت کم سابقه نیز مربوط به اتهام "اجتماع و تبانی علیه نظام" است؛ برچسبی که دادگاه‌های ایران عموماً برای فعالیت‌های دموکراسی‌خواهانه به کار می‌برند. سنگینی غیرعادی حکم بهاره هدایت٬ که سنگین‌ترین حکم قضایی است که از ابتدای تأسیس انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها برای یکی از اعضای این تشکل‌ها صادر شده است تا حدی تحت تأثیر دو موضوع است:

۱. احساس خطر حاکمیت از رهبرانی همچون هدایت که قابلیت آن را دارند تا پیوند میان جنبش‌هایی همچون جنبش دانشجویی٬ جنبش زنان٬ و جنبش فراگیرتر دموکراسی‌خواهی ایران را مستحکم کرده و از خلال این پیوند٬ جبهه‌ای گسترده برای پیگیری مطالبات مردم پدید آورند.

۲. استقلال گفتمانی و تشکیلاتی بخشی از جنبش دانشجویی که از آغاز دهه ۹۰ هم به تدریج استفاده از ادبیات مذهبی مشروعیت‌‌ بخش را به طور کامل کنار گذاشت و هم از همه جناح‌های حاکمیت فاصله گرفت و بدین ترتیب دسترسی به کانال‌های معمول رایزنی‌ با هسته‌های قدرت در حاکمیت را از دست داد. این استقلال البته منجر به برخوردهای شدیدتر حاکمیت با این طیف نیز شد. بهاره هدایت امروز شناخته شده‌ترین چهره این بخش از جنبش دانشجویی است.


علاوه بر این دو موضوع٬ بُعد فردی شخصیت هدایت٬ یعنی شهامت مدنی و پیگیری مثال زدنی وی نیز از عوامل سنگینی محکومیت او است. ۵ بار بازداشت و گذراندن مراحل طاقت‌فرسای بازجویی باعث کناره‌گیری وی از فعالیت نمی‌شود تا جایی که آخرین حکم که محکومیت نُه سال و نیمه وی را به یک دهه می‌رساند٬ مربوط به پیامی است که وی از زندان به مناسب روز دانشجوی سال ۱۳۸۹ به بیرون می‌فرستند. مقاومت در برابر بازجو نیز یکی دیگر از عوامل سنگینی حکم هدایت است. همانطور در مورد مریم شفیع‌پور و موارد بسیار دیگری مشاهده شده زندانیانی که در برابر خواسته‌های غیرقانونی و فشارهای بازجو مقاومت میکنند با غضب مضاعف وی مواجه می‌شوند. به دلیل عدم استقلال قوه قضاییه و حرف‌شنوی قضات از بازجویان٬ این غضب مضاعف معمولاً به احکام بسیار سنگین ترجمه می‌شود. هدایت نیز از این قاعده مستثنی نبود.

این مقاومت و شخصیت چندوجهی بهاره و پایداری‌ و پیگیری‌اش در مورد مطالبات مدنی٬ دموکراتیک و حقوق بشری البته هم در سطح بین المللی و هم در سطح داخلی به ایجاد اعتبار خاصی برای وی منجر شده و شاید پس از رهبران محصور جنبش سبز٬ بهاره هدایت در شمار شناخته شده‌ترین رهبران سیاسی مخالف در ایران باشد. در کنار رخدادهایی که در سالهای گذشته در گوشه و کنار جهان برای اعلام حمایت از او برگزار شده و درخواست‌های متعدد نهادی جهانی حقوق بشری برای آزادی او٬ در سال ۲۰۱۲ جایزه هرالد ادلستام سوئد نیز به دلیل "شجاعت فوق العاده و تعهد فعالانه به عدالت در برابر نقض حقوق بشر در ایران" به وی تعلق می‌گیرد.

در ماه گذشته نیز به مناسب ۸ مارس، کارزاری تحت عنوان ده روز با بهاره هدایت شکل گرفت و ده‌ها تن از فعالان شناخته شده جنبش زنان، جنبش دانشجویی و جنبش سبز مطالب و پیامهایی درباره و یا خطاب به بهاره هدایت نوشتند. هم بندی های بهاره نیز از او نوشته و خصوصیات شخصی‌اش را برشمردند.

این توجه عمومی و بین‌المللی نشانه‌ای است از یکی از اثرات غیرمستقیم و ناخواسته رفتار حکومت‌های سرکوبگر که از حوزه کنترل آن‌ها خارج است. ممکن است احکام سنگین زندان برای سوژه‌های جنبش‌های اجتماعی با افزایش هزینه‌های فعالیت٬ تا مدتی منجر به سکون و رخوت در میان جنبش‌ها شود٬ اما از سوی دیگر همین برخوردها و به طور خاص حبس‌ها و حصرهای طولانی مدت سرمایه اجتماعی این فعالان را افزایش داده و منجر به ظهور رهبرانی مورد پذیرش عمومی می‌شود که در اکثر گذارهای موفق به دموکراسی نقشی حیاتی ایفا می‌کنند. این حکومت‌ها بی آنکه خود آگاه باشند در حال پرورش رهبران آینده اند و ممکن است حکومت ایران نیز در حال پیمودن همین راه باشد. 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


فرهنگ، هویت، هویت فرهنگی

Posted: 05 Apr 2014 05:10 AM PDT

سید علیرضا حسینی بهشتی
 ما انسان­ها همواره در یک تاروپود گفتمانی زندگی می­ کنیم


پیش از ادامه روند مباحثی که در جلسه ی قبل داشتیم، در این جلسه لازم است درباره ی برخی دیگر از مفاهیم پایه ای که طی جلسات آینده به آن ها اشاره خواهد شد، توضیحاتی عرض کنم؛ مفاهیمی مانند فرهنگ، هویت، هویت فرهنگی و جامعه ی فرهنگی.


تعاریف فرهنگ

واژه ی culture از واژه لاتینی cultura مشتق شده که به معنی باروری و پرورش است. cultura animi را نخستین بار سیسرو به کار برد به معنی باروری و پرورش روح. در قرن 17 میلادی این واژه به معنی ارتقاء و تعالی روحی و معنوی فرد به کار می رفت. اما در قرن های 18 و 19 میلادی به عنوان توصیفی برای ذهنیت مردم یا ملت به کار گرفته شد. این تعبیر که کم و بیش در میان ما هم رایج است که می گوییم فلان فرد یا جمع «بافرهنگ» یا «بی فرهنگ» هستند، از همین تعریف برخاسته است. توجه داشته باشیم که این دوره، همزمان است با اوج گسترش مستعمرات کشورهای اروپایی در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی و در پس این معنایی که برای فرهنگ به کار برده می شد، نوعی اروپامحوری و قوم گرایی وجود داشت. بر اساس مباحث فلسفه ی تاریخ که امثال هگل طرح می­کردند و در فلسفه ی اثبات گرایانه ی آگوست کنت هم اثرات آن را می­بینیم، برای تمدن ها و ملت ها حیاتی «انسان واره» تصور می شد و بنابراین وقتی به مراحل رشد یافته می رسیدند به آن ملت­ها «با فرهنگ» خطاب می شد. در مقابل، ملل عقب افتاده و بدوی­ را به لحاظ فرهنگی عقب افتاده یا «بی فرهنگ» می نامیدند. بعدها این طرز تفکر، بستر شکل گیری نظریه های توسعه شد و تا مدت­ها همین روح بر آن حاکم بود. نخستین پرسش نظریه های توسعه این بود که هر ملت در کدام مرحله تاریخی از رشد قرار دارد. در واقع، در این نگرش، یک نوع زندگی معین را به عنوان سبک ایده­آل مطرح می­کنید و از همه ملل دیگر می­خواهید تلاش کنند که به این سبک ایده­آل برسند.


با رشد و گسترش مطالعات مردم شناختی، مفهوم فرهنگ از قرن 20 در زمره یکی از محوری ترین مفاهیم مطرح در این رشته در آمده که معمولا به دو معنی به کار می رود:

استعداد رشدیافته ی بشر در تجسم تجربیات خود از طریق تخیل و خلاقیت شیوه های متفاوت زندگی انسان ها که در کردارهایشان نمایان است

استعداد رشد یافته ی بشر در تجربیات او در آفرینش­های هنری و نیز پدیده های فرهنگی در انواع مختلف آن تجلی پیدا می کند و شیوه­های مختلف زندگی انسان­ها، در اعمال و کردارشان، مثل مناسک مذهبی و اعیاد ملی، نمایان است. مطابق تعریف تیلور، مردم­شناس برجسته ی قرن بیستم، فرهنگ یا تمدن آن تمامیت پیچیده­ای است که دانش، اعتقاد، هنر، اخلاقیات، قانون و عاداتی را در بر می­گیرد که انسان به عنوان عضوی از اجتماع داراست. در دانش نامه ی بریتانیکا هم در تعریف فرهنگ آمده است که رفتاری است مختص انسان اندیشه­ورز به اضافه ی اشیای مادی به عنوان جزء جدایی ناپذیر آن رفتار. فرهنگ به ویژه از اعتقادات، رسوم، قوانین، نهادها، ابزار، فنون، آثار هنری، آداب و مناسک دینی و امثال آن شکل یافته است. در دانش نامه ی کمیریج هم آمده که فرهنگ یعنی شیوه ی زندگی گروهی از مردم که از الگوهای رفتاری و اندیشه ای که از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، تشکیل می شود. این مفهوم شامل اعتقادات، ارزش ها، زبان، سازمان سیاسی، فعالیت های اقتصادی و فنون به مثابه ابزار آن می شود. همچنین درباره ی فرهنگ گفته شده که عبارت است از منظومه­ای از الگوهای رفتاری که از طریق یادگیری، جزء ویژگی­های اعضای یک جامعه محسوب می­شود. فرهنگ بعد از این که انسان پا به عرصه ی حیات می­گذارد بر قامتش پوشانده می شود. بنابراین، عامل یادگیری اجتماعی، در شکل گیری فرهنگ مهم است، هرچند برای حفظ ارزش­های فرهنگی می­توان به دخالت انسان­ها قائل بود. شاید هم بتوان گفت که یک جریان دو وجهی در مساله فرهنگ وجود دارد: بخشی که به طور ناخودآگاه کسب می­کنیم و بخشی که به طور خودآگاه به ما شکل می دهد. شاید یکی از جامع­ترین تعاریفی که می توان از فرهنگ ارایه کرد این است که بگوییم فرهنگ سبک زندگی گروهی معین از مردم است و شامل هر چیزی می­شود که می­اندیشند، انجام می­دهند و می­سازند؛ از جمله آداب و رسوم، هنرهای تجسمی و نظام مشترک رفتار و احساس.


همچنین، گفته شده که فرهنگ در سه مفهوم به کار می رود:

1.ذوق و سلیقه ی خوب در ادبیات و هنر
2.الگویی یکپارچه از دانش، باور و رفتار انسان که به توانمندی تفکر انتزاعی و آموزش اجتماعی وابسته است.
3.مجموعه­ای از رفتارها، کردارها و اهداف مشترکی که یک نهاد، سازمان یا گروه را توصیف می­کند.
توجه کنید که بیشتر تعاریفی که مطرح شد، خالی از اشکال نیست. مثلاً معمولاً بسیاری از تعاریفی که راجع به فرهنگ شده بر اجزای آن متکی است مثل دین، زبان، مناسک، آداب و رسوم و واقعاً روشن نیست که آیا این ها پدید آورنده ی فرهنگ­اند یا فرهنگ پدید آورنده این ها. من ترجیح می­دهم از این به بعد توافق می­کنیم که فرهنگ به معنی شیوه­ها و الگوهای زیستی است و این می­تواند در قالب گفتمان­ها تجلی پیدا کند که شامل حوزه میدان عمل و نظر آدمی می­شود. قطعاً آنچه که ما در بحث­هایمان از فرهنگ منظور می کنیم، با فرهنگی و بی­فرهنگی افراد نیست چرا که همه به هر حال فرهنگی دارند و فرهنگ برتر و فروتر هم برای ما مفهوم ندارد.


هویت

بحث درباره ی هویت identity، بسیار مفصل و پیچیده است. در بحث ما، مهم این است که توجه کنیم وقتی می­گویم من دارای هویتی خاص هستم، همزمان دارم می­گویم من از دیگران متفاوت هستم. هویت در رابطه با مجموعه­ای از تفاوت­هایی شکل می­گیرد که به لحاظ اجتماعی به رسمیت شناخته شده باشد. بنابراین، وجود تفاوت­ها برای موجودیت یک هویت، اساسی است. پس وقتی می­گوییم ملت ما دارای فلان هویت است، به طور همزمان داریم آن را در تمایز با هویت دیگر ملل تعریف می­کنیم. این نکته مهم است، چرا که می­خواهیم ببینیم می­توان به الگویی دست پیدا کرد که در عین احترام به تفاوت­ها، شیوه ای از همزیستی مسالمت­آمیز را به ما نشان دهد یا خیر؟ بنابراین، به دنبال محو تفاوت­ها نیستیم و نمی­توانیم هم باشیم، بلکه به دنبال یافتن راه حلی هستیم که بتوان تفاوت­ها را در صلح و صفا کنار هم نشاند تا به طور مسالمت­آمیز زندگی کنند.


نکته ی مهم دیگر این که هویت ماهیتاً ارتباطی و جمعی است. در ادبیات جهان، با نوعی از داستان ­نویسی­های تخیلی و فلسفی- اجتماعی مواجه هستیم که در ادبیات خودمان هم مثلا در سلامان و ابسال و یا حی بن یقظان با همین ژانر برخورد می کنیم. این ژانر به خصوص در قرن 18 و 19 میلادی رایج بود و در برخی از آثار به جای مانده، سرگذشت افراد دور افتاده از اجتماع بیان می شود، مثل داستان رابینسون کروزو اثر دانیل فو. نکته ی مهم این است که فردی مثل رابینسون کروزو هم که با هیچ انسان دیگری ارتباط ندارد، هویت خود را می­شناسد و تعریف می­کند. اگر انسانی تنها هم در جزیره ای زندگی کند، تفاوت خود را با جانوران و اشیائی که پیرامونش وجود دارد می شناسد. حتی یک انسان تک و تنها هم از روی تفاوت گذاری ها و فاصلله گذاری هایی که انجام می دهد، به شناخت هویت خود دست پیدا می کند. بنابراین، نقش تفاوت­ها در تعیین هویت ما نقشی انکارناپذیر است. در واقع، وقتی با تعیین هویت خود سروکار داریم، می­گوییم من چه هستیم و چه نیستیم و این یعنی مرزبندی بر اساس تفاوت­ها.


نویسنده ­ای هست به نام استوارت هال که درباره هویت انسان مدرن تحلیل جالبی ارایه داده است. وی سه مفهوم از هویت، یا به تعبیر دقیق تر، سه تفسیر از هویت انسانی را در تاریخ تفکر مدرن غرب شناسایی می کند. یکی «خودِ روشنگری» که در آن انسان، یک فرد است که هویتی متمرکز و یکپارچه دارد. در هویت او لایه­بندی­ها دیده نمی­شود و برخوردار از توانایی خردورزی، آگاهی و عمل است. با این خود به دنیا می­آید و همواره این خود همراه اوست. بعدها یک «خودِ جامعه­شناختی» مطرح شد چون دیدند این طور نیست که فرد، هویتی ثابت داشته و از محیط اجتماعی متاثر نباشد. هویت هم متأثر از جامعه است و هم می­تواند شکل های مختلفی بگیرد. خود جامعه شناختی، به عنوان پلی میان درون و بیرون مطرح کردند. استوارت در تمایز با این دو تفسیر، «خودِ پسامتجدد» (پست مدرن) را مطرح می­کند و می­گوید در این دوره، خود این طور شناخته می­شود که هویتی ثابت ودائمی ندارد. بر خلاف خود جامعه شناختی، بی انتها و گوناگون است و بر این اساس با نظام­های مختلفی که ما را در بر گرفته از طریق خود تصور می­کنیم، هویت­مان دائماً در حال تغییر و سیال است.


توجه به چندلایه و چندگانه بودن هویت فرد، در کتاب ارزشمند داریوش شایگان با عنوان افسون زدگی جدید، هویت چهل تکه و تفکر سیار هم بحث شده که توصیه می کنم مطالعه کنید. واقعیت این است که ما هویت­های چندلایه داریم که در رابطه با اجتماعات مختلف، یکی از این لایه­ها هر بار برای ما مهم­تر می­شود. مثالی عرض کنم. یکبار می­گویم که «من یک انسان هستم» و اینجا خودم را از موجودات دیگر متمایز می­کنم یعنی جانداران مثل جانوران و گیاهان و نیز بی­جان­ها. یک بار می­گویم «من یک انسان هستم که درقرن بیست و یکم زندگی می­کنم». در اینجا بخش دیگری از انسان ها که در زمان های دیگر زندگی می کرده اند را از خودم جدا کرده ام. بعد می گویم «من انسان قرن بیستمی مسلمان هستم»، یعنی غیرمسلمان­ها را خارج از دایره ی هویتی قرار داده ام. اگر بگویم «من یک انسان قرن بیستمی شیعه هستم»، بخش دیگری انسان ها را از دایره ی هویتی خودم خارج کرده ام. به همین ترتیب، می توان لایه­های هویتی مختلف را نام برد.


هم­چنین، با مفهوم نقش اجتماعی آشنا هستید که آنها هم برای ما هویت­ساز هستند. گاهی خود را به عنوان پدر می­شناسم، گاهی همسر، گاهی همکار. تعریفی که از هویت خود دارم در نوع رابطه­ای که با دیگران برقرار می­کنم تأثیرگذار است. پس در آن واحد می­توانیم دارای لایه­های هویتی مختلف باشیم. ما می­خواهیم ببینیم در بحث همزیستی مسالمت­آمیز جوامع فرهنگی در کشور ما،کدام یک از لایه­های اجتماعی و هویتی است که برای ما حائز اهمیت است؟


مفهوم خود روایی

در رابطه با هویت، بحث جالبی هست با عنوان «خودِ روایی» (narrative self)؛ مفهومی از خود که وحدت آن در یکپارچگی روایتی جای دارد که تولد را به زندگی و مرگ متصل می کند. درست مثل حکایتی که سرآغاز یک داستان را به میانه و سپس به پایان آن وصل می کند. وقتی می­گوییم روایت (narration)، منظور، توضیح و توصیفی است که به ما کمک می­کند به زندگی مان به عنوان موجودیتی پیوسته، معنا ببخشیم. اگر روایت­ها را از زندگی­مان برداریم، با مقاطع ناپیوسته از یک «من» مواجه خواهیم بود: منی که در فلان سال به دنیال آمدم، منی در فلان مدرسه تحصیل کردم، منی که به فلان دانشگاه رفتم، منی که خانواده تشکیل دادم، منی که مشغول به کاری شدم. اما از کجا که این من، در همه ی این مقاطع، یکی است؟ به لحاظ فلسفی نمی­توان گفت این من همان من است. روایت­ها هستند که به ما کمک ­می­کنند مثل یک نخ تسبیح که دانه­های جدا را به هم متصل می­کند، من های ناپیوسته ی من به یکدیگر پیوند بخورند و در یک نظم معنادار، هویت مرا شکل دهند. روایتی که ما خود را با آن می شناسیم است که هویت ما را تعیین می کند. به تعبیر مک اینتایر، تنها پس از این که بتوانم به این پرسش پاسخ بدهم که «خود را جزئی از کدام داستان می شناسم؟» می توانم به این پرسش که «چه باید بکنم؟» پاسخ بدهم.


این شناخت نسبت به روایت خود، در ارتباط با روایت مشترک با دیگران هم مطرح است. یعنی ما خود را در جامعه ی فرهنگی ای تعریف می­کنیم که این جامعه ی فرهنگی، از سایر جوامع فرهنگی متمایز است. با این همه، این الزاماً به این معنا نیست که من فقط در یک چارچوب محدود می­توانم حرکت کنم. بخش مهمی از نقدهایی که به «سیاست هویت» وارد کرده اند، به این بخش بر می­گردد. یعنی شما ما را محکوم می­کنید که در هویتی خاص زندانی باشیم.


باید توجه داشت که مطابق فهم و درک معمول، سنت­ها یک مفهوم محافظه کارانه دارند. سنت­ها و هویت­ها همیشه ثابت­ هستند و سعی هم می­کنیم ثابت بمانند. درحالی که مباحثی که طی چند دهه ی اخیر مطرح شده، چنین نگاهی ندارد و تنها صحبت از یک پیوستگی می­کند. انجا که مک اینتایر می گوید «شورش فرد بر علیه هویت خود، راهی برای بیان آن است»، به یک نکته ی بسیار مهم اشاره می کند. ما انسان­ها همواره در یک تاروپود گفتمانی زندگی می­کنیم. حتی وقتی باورها و عقایدتان را تغییر می­دهید، در حقیقت خود را از یک تاروپود گفتمانی به یک تاروپود گفتمانی دیگر منتقل می­کنید. مثلاً اگر­ بگویم من تا حالا به خدا باور داشتم و از این پس به خدا باور ندارم، خود را از تاروپود گفتمانی خداباوری به تاروپود گفتمانی خداناباوری منتقل کرده ام. ولی به هر حال نمی توانم خارج از تاروپود گفتمانی قرار گیرم. در هر حال، من عضو یک جامعه ی فرهنگی هستم.


در مناقشه ی علمی بزرگی که بین پوپر و کوهن درباره چگونگی تفسیر تحولات معرفت­شناختی در فلسفه علم در جریان بود، مک اینتایر مقاله­ای بسیار جالب نوشت که در سال 1977 منتشر کرد با عنوان «بحران های معرفت شناختی، روایت دراماتیک و فلسفه ی علم» که در آن، تفسیری عمیق از بحران معرفت شناختی ارایه کرد. ابتدا به تعریف فرهنگ پرداخت: «ببینیم داشتن یک فرهنگ به چه معناست. معنای تعلق به یک فرهنگ، سهیم بودن در شاکله های است که در آن واحد بناکننده و هنجاری هستند و هم به عمل معنادار من شکل شکل می دهند و هم ابزار من برای تفسیر اعمال دیگران است.» زمانی که این شاکله ها دیگر توانایی معناسازی برای عمل من یا تفسیر عمل دیگران را از دست بدهند، من با بحران معرفت شناختی مواجه می شوم. سپس، برای مثال، داستان نمایشنامه ی هملت، شاهزاده ی دانمارکی اثر ویلیام شکسپیر را از این منظر تجزیه و تحلیل می کند. با بازگشت هملت از ویتنبرگ، شاهزاده با تفاسیر مختلفی برای توضیح دگرگونی هایی که در غیاب او در کشورش و به خصوص در دربار پدید آمده مواجه می شود. مشکلی که برای هملت پیش می آید این است که روایت دراماتیک خانواده ی سلطنتی و پادشاهی دانمارک که از طریق آن جایگاه خویش در اجتماع و روابطش با دیگران را می شناخت، به واسطه ی شک و تردیدهای تفسیری عمیق، در هم شکسته است. به بیان دیگر، بحران معرفت شناختی، همیشه بحرانی است در روابط انسانی. بحران معرفت شناختی زمانی حل می شود که روایتی جدید که فرد را قادر می سازد هم بفهمد چگونه می تواند باورهای خود را نگه دارد و هم چگونه بوسیله ی آنها گمراه شده است، ساخته شود. فرد باید بفهمد که معیارهای حقیقت و شناخت را چگونه باید صورت بندی مجدد کند. بر این اساس، نشانه ی این که یک سنت در بحران است این است که طرق اتصال مألوف آن به آنچه به ظاهر به نظر می رسد هست و آنچه واقعا هست، فرو می ریزد. مکاتب اخلاقی، فلسفی و دینی، تنها زمانی می توانند از بحران معرفت شناختی بیرون بیایند که بتوانند با ارجاع و استفاده از منابع درونی خود، پاسخ های قانع کننده ای به پیروان خود، از طریق ارایه ی روایتی جدید و پاسخ اقناع و ارضا کننده به پرسش های جدید و شرایط جدیدی که با آن مواجه هستند، بدهند. سنت ها و مکتب هایی که نتوانند از بحران های معرفت شناختی سالم بیرون بیایند، محکوم به فراموش شدن خواهند بود.


نمونه ی بسیار جالب دیگری که اخیرا مطالعه کرده ام و توصیه می کنم بخوانید، رمان سه جلدی از یاشار کمال است با عنوان داستان جزیره که آن هم از این منظر، جالب توجه است. داستان، با بیانی بسیا زیبا و جذاب و ترجمه ای که انصافاً بسیار شیواست، به توصیف تحولات عمیق و گسترده ای که پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی عثمانی در جامعه یونانیان و ترک های ساکن قلمروی امپراتوری عثمانی رخ می دهد می پردازد. من تنها به یک بعد آن اشاره می کنم و آن، توصیفی است که از نبرد سرنوشت سازو در عین حال تلخ بلندی های الله اکبر از ابتدای رمان تا انتها، دچار تحول می شود و روایت آن، از یک جنگ پیروزمندانه و افتخارآمیز، به شکستی تلخ و مفتضحانه، تغییر می یابد.


مثال دیگر، مربوط به وضعیتی است که پس از پذیرش قطعنامه 598 و اتمام جنگ در کشور ما پیش آمد. آن وضعیت، نمونه ای از همین بحران­های معرفت­شناختی بود. افرادی بودندکه اگر همه 8 سال را هم در جبهه های جنگ نبودند، دست کم به نوعی ارتباط داشتند، می­رفتند و می­آمدند یا از جنگ پشتیبانی می­کردند. جنگ که تمام شد، اینها به خانه هایشان برگشتند در حالی که هنوز روایت خود را از موقعیت کشور و انقلاب داشتند و با آن، زندگی را تفسیر می­کردند. حال چنین فردی، پس از مشارکت و مشاهده ی آن همه فداکاری­ها و سختی­ها، بر می­گردد می­بیند دراین مدت که او نبوده، یا در فاصله ی یکی دو سال بعد از جنگ، کسانی که حتی روی جبهه را هم ندیده و دغدغه جنگ نداشتند، به وضعیت دیگری رسیده اند. به فکرش می رسد که ما سرمان کلاه رفته است. ما رفته­ایم جنگ کرده ایم و عده­ای کاخ­ها برافراشتند. بنابراین تضاد شدیدی ایجاد شد که راه­حل­های ارایه شده برای حل آن بحران هم راه­حل­های خوبی نبود. مسئولان وقت گفتند شما اصلاً نگران نباشید. ما به شما امکانات و انحصارات اقتصادی می­دهیم و شما فرصت جبران خواهید داشت. پس از آن بود که ستادهای خاص اقتصادی تشکیل شد که همین­ها امروز از معضلات بزرگ اقتصاد کشور هستند.


این روایت­ها وقتی شکل می­گیرند، انسان­ها دچار بحران معرفت­شناختی می­شوند، چنان که جوامع هم دچار بحران معرفت­شناختی می­شوند. پرسش هایی مانند این که چه می­شود راه برای مشروطه باز می­شود؟ یا بعد از کودتای 28 مرداد چه اتفاقی می­افتد که پارادایم­های جدید می­آیند؟ نو اندیشی دینی چگونه رشد پیدا می­کند؟ را با استفاده از این نظریه ی بحران های معرفت شناختی و خودِ روایی مب توان به خوبی تبیین کرد و شکل گیری بسیاری از تحولات تاریخ فکری معاصر ما قابل توضیح خواهند بود.

 


هویت فرهنگی

اما درباره ی هویت فرهنگی، در دهه ­های اخیر با شکل جدیدی از مفهوم هویت روبرو هستیم که به جای این که انسان را تمامیتی یکپارچه تصور کند، به تعدد ویژگی­های فرهنگی در هر فرد معتقد است. بنابراین صحبت از فرهنگ واحد نمی­کنیم و سیر خطی را برای تکامل فرهنگی انسان­ها در نظر نمی­­گیریم. گوناگونی هویت های فرهنگی، می­تواند منشأهای مختلف داشته باشد: محل زندگی، جنسیت، نژاد، ملیت و قومیت و مانند آن. فرهنگ چون از نسلی به نسل دیگر منتقل می­شود و در بستر آموزش اجتماعی شکل می­گیرد، به عنوان میراث تاریخی حائز اهمیت است و ملت­ها بسترساز چارچوب هویتی ای هستند که بر واقعیت بیرونی فرهنگ تأثیرگذار است. علاوه بر آن که جوامع فرهنگی مثل جوامع مبتنی بر زبان خاص یا دین خاص مطرح می­شود، در دهه­های اخیر، به خصوص با گسترش شبکه­های اجتماعی، ممکن است گروه­ها و هویت­های جدید شکل بگیرند که در شبکه­های دوستی با هم پیوند برقرار کنند و این هویت پیرامون هر چیزی می تواند شکل ­گیرد: موسیقی، سبک خاصی از زندگی، سیاست، زنان بیوه، مجردها و غیره. بنابراین رسانه­ها هم می­توانند در تعیین هویت­های جدید تأثیر گذار باشند.
 

 

جامعه ی فرهنگی

در جلسه اول اشاره کردم که قرارداد می­کنیم اجتماع را برای society و جامعه را برای community به کار ببریم. منظور ما از اجتماع، مجموعه ی افرادی است که به طور غیرارادی دور هم جمع شده­اند، درحالی که وقتی صحبت از جامعه می­کنیم، اعضای آن مشترکاتی دارند مانند هدف مشترک یا سبک زندگی مشترک. در عین حال باید توجه داشت که قبلاً عامل سرزمینی نقش مهمی در شکل گیری جوامع داشت، اما به علت مهاجرت­های فراوان و گسترش ارتباطات، عامل سرزمینی درحال کمرنگ شدن است. آنچه مهم است این است که جامعه به یک گروه اجتماعی اتلاق می­شود که معمولاً در یک مکان زندگی می­کنند و در نتیجه علایق مشترک، درجه­­ای از تعاون اجتماعی و نیز نوعی احساس تعلق میان اعضای آن دیده می­شود . چیزی که اعضاء را به یکدیگر متصل می­کند، سبک زندگی یا آموزه های فراگیر و جامع است که ابعاد مختلف زندگی را تعریف می­کند یعنی کسب و کار، تعلیم وتربیت، روابط خانوادگی و باورهای دینی را تحت تأثیر قرار می­دهد. فرهنگ به واسطه ی سبک زندگی مشترک، ادبیات، هنر، سبک معماری، موسیقی، مناسک، آداب متمایز، پدید آورنده ی هویت اعضای جامعه فرهنگی است.


مقاله ی خوبی را خانم دکتر فاطمه صادقی نوشته اند تحت عنوان کلی «پنهان از تاریخ» که نشان می دهد تصور این که یک ملت یک فرهنگ دارد چگونه به وجود آمد و چرا این تلاش­ها شکست خورد. بنابراین در یک کشور هم با یک فرهنگ واحد روبرو نیستیم. توجه کنید که گاهی هویت­ها مرکب هستند یعنی ترکیبی از لایه­های مختلف هویتی هستند که هر بار یکی از این لایه­ها رو می­آید و اهمیت بیشتری در رابطه با جامعه فرهنگی پیدا می­کند.


مثلا اگر در یک نظام سیاسی-اجتماعی زندگی کنیم که عامل دین و هویت دینی به عنوان هویت مهم برای افراد جامعه محسوب نشود، طبیعی است که عامل دیگری رو می­آید مثلا زبان یا این که اهل کجا هستیم. اما اگر در یک نظامی زندگی کنیم که دین و هویت دینی درکانون توجه قرار گیرد و مبنای شناسایی و به رسمیت شناختن حقوق شهروندی شود، هویت دینی است که مطرح می­شود. مدتی پیش در دیداری که با پژوهشگری که در این حوزه کار می­کند داشتم، ایشان به نکته ی خوبی اشاره کرد و می گفت شما توجه داشته باشید که الان صورت مساله مثل چند دهه قبل نیست که مثلا برای جامعه ی کردزبان، مساله ی تفاوت زبانی در مطالبات هویتی آنان در اولویت قرار داشته باشد، بلکه مساله ی تفاوت مذهبی است که بارز است.


این مجموعه ­ای بود از مباحثی که می خواستم درباره ی هویت فرهنگی بیان کنم. اگر به پیرامون خودمان و به خصوص ایران نگاه کنیم، یک نکته را می­توان اذعان کرد و آن این که کشور ما به لحاظ هویتی دارای هویت فرهنگی واحد نیست. جوامع مختلف فرهنگی در ایران زندگی می­کنند و آنچه مهم است این است که هویت فرهنگی افراد، حقوقی را برای آنها ایجاد می­کند. به بیان دقیق­تر، هویت فرهنگی افراد است که محتوا و حقوق شهروندی را تعریف و تبیین می­کند. بنابراین، بحث حقوق شهروندی بدون توجه به هویت فرهنگی معنا ندارد.
 

وقتی در این باره صحبت می­کنیم توجه کنید که گروه­های متعددی را در نظر می­گیریم. ادیان مختلفی که درکشور داریم، مذاهب مختلفی که داریم، گروه­های زبانی مختلفی که داریم. همچنین، اگر افرادی داشته باشیم که به خدا اعتقاد نداشته باشند، بی­دینی هم به هر حال برای خودش هویتی است. ولی آیا می­توان گفت بی­دین از حقوق شهروندی محروم است یا کسی که از یک دین به دین دیگر تغییر عقیده می­دهد حقوق شهروندی ندارد؟ همین طور در مورد مهاجران افغان­ که داخل کشور آمده­اند و به هر حال مهمان ما هستند چه باید کنیم؟ پاسخ به این سؤال ها، پیامدهای عینی در سیاست­گذاری­ها دارند. مثلا این که فرزندان مهاجران افغانی می­توانند از حق تحصیل برخوردار باشند یا خیر؟ یا مساله اشتغال و درمان آنها و غیره.


سرانجام این سوال پیش می­آید که جوامع فرهنگی چه خیرهای اجتماعی مهمی را به وجود می­آورند؟ بحث­های مختلفی برای توضیح این مساله مطرح شده است. مثلاً گفته­اند فرهنگ­ها زمینه ی فراهم کننده انتخاب اعضای جوامع فرهنگی هستند و اگر قرار باشد از افراد آزادی­شان استفاده کنند، فرصت­های بیشتری برایشان ایجاد می­شود و طیف گزینه­هاشان گسترده­تر می شود و بنابراین، ازاین لحاظ، حائز اهمیت است که هویت­های فرهنگی حفظ شوند. همچنین به این مسئله اشاره شده که توجه و احترام به هویت های فرهنگی جوامع فرهنگی، امنیت اجتماعی به وجود می­آورد. وقتی شما به جامعه­ای احساس تعلق می­کنید، نوعی احساس امنیت اجتماعی دارید. دیگر این که در شکل دادن به خودباوری افراد، نقش مهمی ایفا می­کند. عضویت در جوامع فرهنگی تقویت کننده این حس در افراد است که من طریقه ی زندگی ارزشمندی دارم و این است که به زندگی من معنا می­بخشد.

 


چرا حکومت ها نسبت به پاسداشت هویت های فرهنگی باید متعهد باشند؟

در پاسخ به ای سؤال که چرا دولت­ها در قبال مراقبت و حفظ هویت های فرهنگی تعهد دارند، گفته شده از آنجا که هویت­های فرهنگی در میان خیرهای بنیادینی است که انسان­ها احساس تعلق به آن می­کنند و اساساً انسان با آن شکل می­گیرد، وقتی می­گوییم دولت­ها باید از حقوق شهروندی افراد حمایت کنند یعنی از هویت فرهنگی افراد نیز مراقبت کنند.


همچنین گفته شده دولت­ها نه تنها مسئول حفظ اشخاص هستند بلکه مسئول تأمین شرایطی که آنان بتوانند حقوق خود را به خصوص در حق تعیین سرنوشت خویش اعمال کنند نیز هستند. تحقق حق تعیین سرنوشت خویش به دست خویشتن یکی از شرایطش این است که دولت­ها در حراست از هویت­های فرهنگی تلاش کنند. شهروندان که تفاوت­های گوناگونی دارند باید هویتشان به رسمیت شناخته شود. ما گاهی می­گوییم با هویت­ها مدارا می­کنیم یعنی آنها را تحمل می­کنیم. بحثی که مطرح شده این است که این یک مرحله است و می­خواهیم علاوه بر اینکه تحمل می­شویم، هویت­مان به رسمیت هم شناخته شود. یعنی در فرایندهای کلان تصمیم­گیری در جامعه، این تفاوت فرهنگی لحاظ شود. بنابراین حق تعیین سرنوشت بر اساس هویت فرهنگی و حفاظت از فرهنگ­ها، برخواسته از حق شهروندی است و هر شهروندی حق دارد ایده­ال خود
از زندگی سعادتمندانه را تحقق بخشد و دولت­ها اساسا وظیفه­ای جز فراهم کردن بستر مناسب برای اینکه افراد بتوانند این ایده­آل­ها را تحقق بخشند ندارند. این به معنی مخالفت با دولت رفاه نیست اما درجهت­گیری سیاست­گذاری­های دولت رفاه تأثیرگذار است. 

منبع: موسسه دین و اقتصاد  
 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


آن تک و این پاتک

Posted: 05 Apr 2014 05:10 AM PDT

حسین شریعتمداری


۱- قطعنامه‌ای که روز پنج‌شنبه هفته گذشته با عنوان راهبرد اتحادیه‌اروپا درباره ایران به تصویب پارلمان این اتحادیه رسید به اندازه‌ای خیال‌پردازانه است که تصویب آن از سوی کشورهای اروپایی، آنهم در حالی که ضعیف‌ترین دوران حیات خود را تجربه می‌کنند، فقط با واژه‌هایی نظیر «خنده‌دار» و «احمقانه» قابل تفسیر است. در این به اصطلاح قطعنامه، آرزوهای بر باد رفته آمریکا و متحدانش که طی ۳۵ سال گذشته بارها زیرپای مردم این مرز و بوم لگدمال شده است، در هفت صفحه تهیه و تدوین و اجرای آن از ایران اسلامی خواسته شده است!... ایران باید توافقنامه ژنو را بی‌کم و کاست اجرا کند!... عوامل زندانی فتنه ۸۸ را آزاد کند!... به حصر سران فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ پایان بدهد!... ممنوعیت همجنس‌بازی را لغو کند و به همجنس‌بازان اجازه رابطه جنسی آزادانه بدهد!... هر یک از نمایندگان یا هیئت‌های پارلمانی اتحادیه اروپا که به ایران سفر می‌کنند اجازه ملاقات با محکومان امنیتی را داشته باشند!... دفتر نمایندگی اتحادیه‌اروپا در ایران تأسیس شود تا بر مسائل سیاسی و اجتماعی کشور نظارت مستقیم داشته باشد!... انجمن صنفی روزنامه‌نگاران که منحل اعلام شده بازگشایی شود!... به آنچه از نظر اتحادیه اروپا نقض حقوق‌بشر تلقی می‌شود خاتمه بدهد!... به احمد شهید گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق‌بشر سازمان ملل متحد اجازه ورود به ایران داده شود و بتواند آزادانه با مجرمان و هرکس دیگری که می‌خواهد ملاقات کند! و...

در قطعنامه اتحادیه اروپا، انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم غیردموکراتیک تلقی شده و به چند نمونه دیگر از قوانین جاری کشور نیز به اصطلاح اعتراض شده است!
همانگونه که ملاحظه می‌شود، قطعنامه یاد شده در یک کلام از ایران‌ اسلامی و مردم این مرز و بوم دعوت می‌کند که از اسلام، انقلاب، استقلال، آزادی، حاکمیت ملی و همه داشته‌های دیگر خود دست بکشند و به یکی از مستعمرات قرون وسطایی آمریکا و متحدان اروپایی آن تبدیل شوند! آیا از به اصطلاح قطعنامه مورد اشاره برداشت دیگری می‌توان داشت؟! پاسخ این سوال به یقین منفی است! اما، پرسش بعدی آن است که اتحادیه اروپا این قطعنامه خنده‌دار و احمقانه را با چه انگیزه‌ای تهیه و تدوین و تصویب کرده است؟! آمریکا و متحدان اروپایی آن طی سی و چند سال گذشته همه توان خود را برای مقابله با اسلام و انقلاب و جمهوری اسلامی ایران به‌میدان آورده و به اعتراف صریح خود، نه تنها طرفی نبسته‌اند، بلکه نتیجه معکوس گرفته‌اند، تا آنجا که به قول هفته‌نامه آمریکایی «ویکلی استاندارد» روسای‌جمهور آمریکا از جیمی‌کارتر تا اوباما در یک نقطه با امام‌خمینی به اشتراک نظر رسیده‌اند و آن، این که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» و به گزارش نتانیاهو در کمیسیون خارجی سنای آمریکا «ایران ‌خمینی و خامنه‌ای از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، دگرگونی و تحول عظیمی ایجاد کرده است. این ارتعاش که به زلزله شبیه است، دولت‌های همپیمان ما در منطقه را یکی پس از دیگری متلاشی کرده است... کسانی که خطر(!) ایران را نادیده می‌گیرند، سر خود را در شن فرو کرده‌اند» و به‌گفته «جرج فریدمن» رئیس اندیشکده راهبردی «استراتفور»؛ «مشکل‌ما - آمریکا - با ایران، برنامه هسته‌ای این کشور نیست، مسئله اصلی آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون رابطه با آمریکا بلکه در حال تخاصم و چالش با آمریکا می‌توان بزرگترین قدرت نظامی، تکنولوژیک و علمی منطقه بود. همین الگو، بهار عربی - بخوانید انقلاب‌های اسلامی - در جهان عرب را پدید آورده است» و...

اگرچه گفته‌اند - و حکیمانه نیز هست - «بهتر آن باشد که سّر دلبران - گفته آید در حدیث دیگران» و الفضل ما شهدت به الاعداء «فضل آن است که دشمنان نیز به آن اعتراف کرده و شهادت دهند» ولی فقط یک نیم‌نگاه به راهی که تاکنون پیموده‌ایم و مقایسه میان نقطه آغاز و نقطه‌ای که امروز در آن ایستاده‌ایم نیز می‌تواند به وضوح از حرکت پرشتاب ایران ‌اسلامی روی قوس صعودی منحنی قدرت و تضعیف تدریجی قدرت حریف حکایت کند که این، خود حدیث مفصل دیگری است و بارها به آن پرداخته‌ایم.

۲- واقعیات یاد شده، به یقین از نگاه آمریکا و اتحادیه اروپا پنهان نبوده و نیست. بنابراین باید در پی پاسخی برای این پرسش بود که وقتی آمریکا و متحدانش در اوج قدرت گذشته خود توان تحمیل خواسته‌های خویش به ایران اسلامی را نداشته‌اند، امروز با صدور قطعنامه احمقانه مورد اشاره چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟! پاسخ به این پرسش را می‌توان در چند عرصه زیر جستجو کرد.

الف: در متن قطعنامه اتحادیه اروپا به نکته‌ای اشاره شده و روی آن تاکید ورزیده‌اند که می‌تواند یکی از اهداف مورد نظر قطعنامه را بازگو کند. بخوانید؛
«تنها در صورت پایبندی کامل ایران به تعهدات خود در اجرای کامل توافقنامه برنامه اقدام مشترک - بخش عملیاتی توافقنامه ژنو - امکان بهبود روابط سازنده این اتحادیه با ایران امکان‌پذیر خواهد بود»!
یعنی تن دادن جمهوری اسلامی به اجرای «توافقنامه ژنو» موضوع و هدف اصلی از صدور قطعنامه یاد شده است و بقیه بندهای ۲۳گانه قطعنامه، فقط به فقط برای وادار کردن ایران به اجرای توافقنامه ژنو طراحی شده است!
این توافقنامه که پیش از این در نقد آن نوشته‌های مستند و مفصلی داشته‌ایم و امروزه، حریف در اجرای آن دست کشیدن ایران از همه دستاوردهای انقلاب اسلامی را می‌بیند، همان توافقنامه‌ای است که برادران عزیز - اما کم‌توجه ما - از آن با عنوان بزرگترین توافق قرن! یاد می‌کردند و مخالفان آن - مخصوصا کیهان - را به همسویی‌ با اسرائیل متهم می‌ساختند. همان توافقنامه‌ای که رئیس‌جمهور محترم، آن را تسلیم قدرت‌های بزرگ جهان در مقابل ایران توصیف می‌کردند! و...

ب: آمریکایی‌ها - اندیشکده آمریکن اینترپرایز - از رهبر معظم انقلاب با عنوان یک «ابرحریف- سوپر اپپننت» یاد می‌کنند که «نقشه‌راه غرب را می‌داند و در میان مردم خود از اعتماد آمیخته به اعتقاد برخوردار است». حضرت آقا در صدور اجازه مذاکره هسته‌ای با آمریکا علی‌رغم آن که تاکید کردند «نسبت به آن خوشبین نیستم»، آمریکا را به میدان آزمون صداقت کشاندند و این عرصه آزمایش برای دیرباورترین‌ها نیز کمترین تردیدی باقی نگذاشت که «آمریکا قابل اعتماد نیست» و در حالی ادعای «رفاقت با قافله» را دارد که از سوی دیگر «شریک راهزنان» - بخوانید خود راهزن - است. آشکار شدن چند‌باره - و این دفعه با وضوح بیشتر - این واقعیت، از یکسو، کسانی را که در نزدیکی و اعتماد به آمریکا خواب گشایش اقتصادی می‌دیدند، از خواب بیدار کرد و از سوی دیگر برای کسانی که خود را به خواب همراهی با شیطان بزرگ زده بودند، آبرویی باقی نگذاشت. درپی این دستاورد بزرگ بود که نگاه آمیخته به باور عمیق مردم و مسئولان از بیرون به توانایی‌ها و ظرفیت‌های درونی بازگشت و اصلی‌ترین زمینه لازم و ضروری برای «اقتصاد مقاومتی» فراهم شد. اعلام سیاست‌های راهبردی اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر معظم انقلاب که می‌رود تا علاوه بر گشایش و شکوفایی اقتصادی، آخرین حربه باقیمانده یعنی تحریم‌های اقتصادی را نیز از چنگ حریف بیرون آورد، به طور طبیعی، دشمن را سراسیمه کرده و در مقابل این تک ‌حکیمانه و مقتدرانه حضرت آقا، به پاتک خنده‌دار و احمقانه قطعنامه یاد شده روی آورده است.

ج: دشمن امیدوار بود شماری از عوامل فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ که متأسفانه و علی‌رغم هشدارهای دلسوزانه در برخی از مراکز تصمیم‌ساز و سیاست‌پرداز نفوذ کرده‌اند، زمینه‌های بازگشت دیگر عوامل فتنه را به‌صحنه فراهم کنند. ولی بصیرت مثال‌زدنی مردم که برگرفته از روشنگری‌های رهبر معظم انقلاب است، از یکسو و خرابکاری‌های آشکار عوامل نفوذی فتنه ۸۸ از سوی دیگر، این آرزوی مثلث آمریکا، اسرائیل و انگلیس را نه فقط برباد داد، بلکه برای نسل‌های تازه به میدان آمده انقلاب نیز از چهره واقعی آنها پرده برداشت.
حمایت برجسته دشمنان بیرونی از سران و عوامل وطن‌فروش فتنه ۸۸ که در قطعنامه اتحادیه اروپا به گونه‌ای پررنگ آمده است می‌تواند از جمله اهداف اتحادیه یاد شده باشد.

۳- این نکته نیز گفتنی است طی چندماه اخیر، برخی از عوامل نفوذی فتنه ۸۸ از طریق روزنامه‌های زنجیره‌ای و سایت‌های داخلی و خارجی و یا در مصاحبه با رسانه‌های بیگانه اصرار داشتند که نزدیکی با آمریکا را، کلید حل مشکلات اقتصادی کشور معرفی کنند و در حالی که شماری از مسئولان محترم هر از چندگاه، برخوردهای خصمانه آمریکا و متحدانش را به چالش - البته نه چندان جدی- می‌کشاندند، طیف نفوذی یاد شده برای اثبات - به زعم خویش - دستاوردهای نزدیکی با آمریکا! خود را به آب‌و آتش می‌زدند. مثلا؛ اظهارات خصمانه وندی شرمن علیه مردم ایران را نادیده می‌گرفتند و در همان حال به سخنان وی استناد می‌کردند که گفته بود «با تیم مذاکره‌کننده آنقدر نزدیک و صمیمی هستیم که یکدیگر را با نام کوچک خطاب می‌کنیم»!
قطعنامه اتحادیه اروپا، این ترفند عوامل نفوذی فتنه را که متأسفانه هنوز در دولت محترم حضوری - ولو حاشیه‌ای اما، با دسترسی به متن - دارند، نخ‌نما کرد.

۴- و بالاخره ادعای اتحادیه اروپا درباره غیردموکراتیک بودن انتخاب آقای دکتر روحانی به ریاست‌جمهوری! می‌تواند عبرت‌انگیز باشد.

ستون «جهت اطلاع» منعکس کننده‌ی مطالب تحلیلی مغایر با اهداف جنبش سبز است و صرفا جهت اطلاع همراهان جنبش سبز و خوانندگان جرس منتشر می گردد. 


آخرین وضعیت پرونده فاطمه هاشمی در دادگاه

Posted: 05 Apr 2014 02:57 AM PDT

جرس: یکی از وکلای مدافع فاطمه هاشمی رفسنجانی از ارسال پرونده موکلش به شعبه دادگاه تجدید نظر خبر داد.  

 

هوشنگ پوربابایی روز شنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: اواخر سال گذشته به حکم دادگاه اعتراض کردیم و پرونده برای رسیدگی به شعبه تجدید نظر ارسال شد.

 

به گفته وی: دادگاه تجدید نظر تا کنون درباره این پرونده تصمیم گیری نکرده است.

 

دادگاه رسیدگی به اتهامات فاطمه هاشمی رفسنجانی 18 دی ماه سال 92 در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی احمدزاده برگزار و دادگاه وی را به شش ماه حبس که به مدت دو سال تعلیق شده است، محکوم کرد.

 

پس از صدور این حکم، فاطمه هاشمی 26 بهمن ماه با ارایه لایحه ای، به حکم دادگاه اعتراض کرد.

 

بر اساس این گزارش در کیفرخواست صادره از سوی شعبه 12 دادسرای فرهنگ و رسانه، اتهام فاطمه هاشمی نشر اکاذیب عنوان شده است.

 

«فاطمه هاشمی» فرزند آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی اواخر مرداد ماه سال گذشته به دلیل اظهاراتش درباره مباحث مطرح شده در جلسات رای اعتماد به وزیران پیشنهادی دولت یازدهم در یکی از رسانه ها به شعبه 12 دادسرای فرهنگ و رسانه احضار شد. 

 

محاکمه مامور متهم در پرونده ستار بهشتی در هفته جاری

Posted: 05 Apr 2014 02:57 AM PDT

جرس: دادگاه مامور پلیس فتا متهم در پرونده ستار بهشتی، روز سه شنبه (19 فروردین ماه) به اتهام قتل شبه عمد در شعبه 1057 دادگاه کارکنان دولت برگزار می شود.  

 

به گزارش ایرنا‏، پرونده ستار بهشتی توسط شعبه اول بازپرسی دادسرای جنایی تهران برای رسیدگی به اتهام قتل شبه عمد مامور پلیس فتا به شعبه 1057 دادگاه کارکنان دولت ارسال شده است.

 

ستار بهشتی وبلاگ نویس ایرانی 9 آبان سال گذشته توسط پلیس فتا به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد و سه روز پس از بازداشت یعنی 13 آبان ماه درگذشت.

 

پس از فوت ستار بهشتی با شکایت اولیا دم، پرونده ای با اتهام قتل عمد تشکیل شد، اما شعبه اول بازپرسی دادسرای جنایی تهران، مرگ ستار بهشتی را قتل شبه عمد تشخیص داد که وکیل مدافع اولیای دم ستار بهشتی به این مساله اعتراض کرد و پرونده برای رفع اختلاف به شعبه 1057 دادگاه کیفری کارکنان دولت ارجاع شد.

 

پس از چند مرتبه رفت وآمد پرونده بین دادسرا و دادگاه، دادگاه مرگ ستار بهشتی را شبه عمد تشخیص و آن را به دادسرای جنایی ارجاع داد.

 

در نهایت، رسیدگی به پرونده ستار بهشتی با اتهام قتل عمد بسته شد و دادسرا از خانواده او خواست برای پیگیری اتهام قتل شبه عمد شکایت جدیدی ارایه کنند که اولیا دم ستار بهشتی در نامه ای به دادستانی تهران از این کار خودداری کردند.

 

به گفته «گیتی پورفاضل» وکیل مدافع اولیا دم ستار بهشتی، موکلانش در دادگاه رسیدگی به اتهام قتل شبه عمد مامور پلیس فتا در این پرونده شرکت نخواهند کرد.

 

وی اضافه کرد: البته دادگاه برای موکلانم احضاریه ارسال کرده و خواستار حضور آنان در جلسه دادرسی شده است.

 

وکیل مدافع اولیا دم ستار بهشتی گفت: اولیا دم ستار بهشتی معتقد به قتل عمد در این پرونده هستند و قتل شبه عمد را قبول ندارند.  

 

نامه مادر هنرور شجاعی به مردم ایران

Posted: 05 Apr 2014 02:02 AM PDT

جرس: مادر محمدصادق (آرش) هنرور شجاعی زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین در نامه‌ای که خطاب به "مردم ایران" نوشته است، از مردم خواسته است "همگی با هم آزادی را فریاد کنیم."  

 

آرش هنرور شجاعی، درجه اجتهاد دارد و مدرس حوزه علميه قم بوده و آبان ماه سال ۸۸ در حالی که نيروهای امنيتی و اطلاعاتی با شکستن در منزل پدری اش به خانه اش هجوم آورده بودند، بازداشت و روانه زندان شد.

 

در پرونده اتهامی آرش هنرور شجاعی، ۲۰ عنوان اتهامی از جمله توهين به مقدسات، توهين به رهبری، توهين به آيت الله روح الله خمينی ، توهين به روحانيت، تبليغ عليه نظام، اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنيت کشور، جاسوسی به نفع دولت آلمان، نشر اکاذيب، همکاری با دولت‌های متخاصم، مسئوليت پروژه اروپايی‌سازی اسلام، انتشار کتاب های ممنوعه و جعل دست خط مراجع درج شده است. در نهايت؛ مجموعه اين اتهامات برای اين روحانی وبلاگ‌نويس، چهار سال زندان، ۵۰ ضربه شلاق ، پرداخت هشت ميليون ريال جزای نقدی و خلع لباس به همراه آورد.


حجت الاسلام هنرور شجاعی به بيماری صرع شديد، بيماری متناوبی که با تشنج همراه است، به طوری که گاهی دو تا سه بار در روز حملات شديد صرع به او دست می دهد، مبتلاست و همين بيماری تحمل شرايط زندان را برای او دشوارتر ساخته است. او در اعتراض به بی توجهی مسوولان زندان به وضعيت جسمی و روحی اش اعتصاب غذا کرد تا آنکه پس از يک سال تحمل زندان با مرخصی کوتاهی برای درمان بيماری هايش موافقت شد، او در روزهای مرخصی چند روزه اش با تعدادی از مراجع و آيات عظام در قم از جمله آيت الله صادق شيرازی، آيت الله اسدالله بيات زنجانی و صادق روحانی ديدار کرد.

 

مرخصی اعطاشده به هنرور شجاعی آنقدر نبود که دوران نقاهت او طی شود و او يک روز پس از آنژيوگرافی مجبور به بازگشت به زندان شد، هنرور شجاعی در بازگشت به زندان با نوشتن نامه ای سرگشاده در باب غيرقانونی بودن دادگاه ويژه روحانيت نوشت.

 

متن نامه‌ی مادر هنرور شجاعی که نسخه‌ای از آن در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:
 


روزی طفلی رؤیای روزگاری بهتر برای دیار خویش را در سر پروراند، از همه سرپیچید و سراسیمه در پی رویای خویش رفت، در هر دم و بازدم به آزادی و آزادگیِ آدم اندیشید و در هر قدم رهایی قلم را جستجو کرد.


روزی هم ستمکارانِ نشسته بر منبرهای خون دژخیمان خود را گسیل داشتند تا با چنگالهای چرکین و غل و زنجیرهای سنگین خویش او را به قفس افکنند.


اما نه در قفس از نفس افتاد، نه پای پس کشید بلکه در قفس به جای بال و پرزدن به هوس آزادی خویش، کوشید به دیگران نیز شوق پرواز بر فراز دیاری آزاد و آباد را منتقل کند.


و در زندان که گورستان زنده گان است، آزادی خویش را به کام نگرفت و در هیچ گوری هم آرام نگرفت بلکه به باغبانی پرداخت تا ریشه های نهفته را آشکار کند و جوانه های خفته را به بار بنشاند و اندیشه های ناگفته را بیدار کند
بارها لب بر طعام و و کلام بست تا نشان دهد بر سرِ مرام ایستاده است و رام خون خواران نمی شود.


آری فرزند من مانند بسیارانی دیگر آتش به خانه و خانواده ی خویش زد، تا خانه های شما را گرم و دلهای شما را روشن نگاه دارد، و سالهای عمر خویش را فدا کرد تا لحظه های شما بیشتر به شما وفا کنند و اینک لحظه های خودش در کنج زندان به اندازه ی سالها امتداد می یابند. دلِ پاک و تنِ خاک را گرو دستان دشمن داد، با این امید که در این خاک پاک ذره ای بیشتر آزادی تنفس شود.


اینک بیائید دست به دست هم بدهیم و همگی با هم آزادی را فریاد کنیم و از یاد نبریم که کسانی آزادی خود را برای آزادی ما و فرزندان ما زیر پا گذاشتند.

 

سخنگوی وزارت خارجه پاکستان: مرزبانان ایرانی در پاکستان نبوده و در این کشور آزاد نشده‌اند

Posted: 05 Apr 2014 12:11 AM PDT

جیش‌العدل: چهار مرزبان را نزدیک زابل تحویل دادیم
جرس: سخنگوی وزارت خارجه پاکستان بار دیگر با تأکید بر مواضع پیشین خود، به نقل از مقامات استان بلوچستان گفته است که مرزبانان ربوده شده ایرانی وارد خاک پاکستان نشده و در این کشور آزاد نشده‌اند.  

 

تسنیم اسلم، سخنگوی وزارت خارجه پاکستان، در گفتگو با تسنیم درباره آزادی چهار نفر از پنج مرزبان ربوده شده ایران گفت: "ما گزارش‌های رسانه‌های ایرانی را دیده‌ایم اما هیچ اطلاعی درباره آزادی سربازان ایرانی نداریم."


وی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن تکرار اظهارات پیشین خود گفت: "مقامات ما در استان بلوچستان بار دیگر تأکید کرده‌اند که سربازان ربوده شده ایرانی نه به پاکستان منتقل شده و نه در این کشور آزاد شده‌اند."

 

جیش‌العدل: چهار مرزبان را نزدیک زابل تحویل دادیم

 

با این حال سخنگوی گروهک تروریستی جیش العدل گفت که این گروهک ۴ مرزبان ایرانی را در منطقه مرزی افغانستان و ایران نزدیک شهر زابل به ایران تحویل داده است و پیکر جمشید دانایی‌فر نزد این گروه است.

به گزارش فارس، عبدالرئوف ریگی، سخنگوی گروهک تروریستی جیش العدل در مصاحبه با العربیه گفت: تنها چهار نظامی ربوده شده به ایران تحویل داده شدند و جسد "جمشید دانایی فر" همچنان در اختیار این گروه است.

وی توضیحی درباره محل نگهداری پیکر دانایی فر نداد.

ریگی افزود: دولت ایران هیچ قولی برای آزادی بازداشت شدگان بلوچ نداده است.

 

سخنگوی گروهک تروریستی جیش العدل در ادامه گفت: افراد ربوده شده را در منطقه مرزی افغانستان و ایران نزدیک شهر زابل تحویل دادیم و نه در پاکستان.

 

همزمان یک منبع آگاه در گفت و گو با فارس در خصوص اظهارات جدید ریگی سخنگوی گروهک تروریستی جیش العدل مبنی بر تحویل ندادن پیکر شهید جمشید دانایی فر مرزبان ربوده ایرانی اظهار داشت: این سخنان نشان دهنده آن است که این گروهک نتوانسته است پیکر این شهید را به داخل ایران منتقل کند.

وی با بیان این که آن ها به دنبال اجرای یک سناریوی جدید هستند، افزود: گروهک تروریستی جیش العدل قصد دارد، پیکر این شهید را از طریق قاچاقچیان به داخل ایران بفرستد و بعد مدعی شود که قتل او در خاک پاکستان نبوده است.  

دیدار استاندار سیستان و بلوچستان با خانواده گروهبان دانایی‌فر

Posted: 04 Apr 2014 11:55 PM PDT

جرس: استاندار سیستان و بلوچستان، فرماندار زابل و جمعی از مسئولان محلی روز گذشته (جمعه) با خانواده شهید دانایی‌فر - یکی از پنج مرزبان ربوده شده ایرانی به دست جیش‌العدل - دیدار کردند.  

 

به گزارش ایسنا، منطقه سیستان و بلوچستان، علی‌اوسط هاشمی در این دیدار، شهادت را هنر مردان خدا دانست و گفت: پیروی و ادامه دادن راه شهدا وظیفه‌ای همگانی است.

 

استاندار سیستان و بلوچستان ضمن دلجویی از خانواده این شهید، افزود: پیگیری وضعیت سربازان ربوده شده، مسیر خودش را طی می‌کند و ما تلاش‌های لازم را برای انجام می‌دهیم و ان‌شاءالله این تلاش‌ها نتیجه‌بخش خواهد بود.

 

گروهک تروریستی موسوم به جیش‌العدل 17 بهمن‌ماه سال گذشته پنج مرزبان ایرانی را در منطقه جکیگور شهرستان سرباز در جنوب سیستان و بلوچستان ربودند.

 

طی چند روز اخیر خبرهایی مبنی بر شهادت گروهبان یکم جمشید دانایی‌فر یکی از پرسنل هنگ مرزی سرباز که به همراه چهار سرباز وظیفه در حین خدمت در نوار شرقی کشور توسط این گروهک تروریستی به گروگان گرفته شده بود منتشر و جیش‌العدل مدعی شد که وی را به شهادت رسانده است. 

بوئینگ و جنرال‌الکتریک مجاز شدند به ایران قطعه هواپیما بفروشند

Posted: 04 Apr 2014 11:35 PM PDT

جرس: بزرگ‌ترین کارخانه هواپیماسازی جهان، بوئینگ، موفق شده مجوز فروش قطعات یدکی هواپیما به ایران را از وزارت دارایی آمریکا بگیرد و هم‌زمان جنرال الکتریک، بزرگ‌ترین موتور و قطعه‌ساز هواپیما هم اعلام كرد كه اجازه یافته است برای تعمیر هواپیماهای ایرانی اقدام کند.  

 

به گزارش ایلنا به نقل از رویترز، «ریک کندی» سخنگوی جنرال‌الکتریک، گفته است كه وزارت خزانه‌داری آمریکا درخواست تعمیر ۱۸ موتور هواپیماهای فروخته‌شده به ایران تا اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی را پذیرفته است.

 

آنها این تعمیرات را در مراکز متعلق به جنرال‌الکتریک یا شرکت آلمانی «ام‌‌تی‌یو آئرو انجینز» که اجازه چنین کاری را دارد، انجام خواهند داد.

 

کندی افزوده است كه مسئولان این شرکت طی روزهای آینده در استانبول با مقام‌های هواپیمایی ایران و شرکت آلمانی دیدار می‌کند تا در مورد آنچه ایران لازم دارد، گفت‌وگو کنند.

 

سخنگوی بوئینگ نیز به رویترز گفته است كه این شرکت اجازه مشابهی دریافت کرده و قرار است با مقام‌های ایرانی تماس بگیرد.

 

وی افزوده است که این اجازه تنها برای اجزائی صادر شده که پروازی امن را برای بوئیگ‌های قدیمی فروخته شده به ایران، ضمانت می‌کند و آنها مجاز به فروش هواپیماهای جدید به ایران نیستند.

 

به گفته سخنگوی بوئینگ مجوز دریافتی «بسیار محدود» است. 

آخرین وضعیت پرونده محمدرضا رحیمی در دادگاه کیفری

Posted: 04 Apr 2014 11:35 PM PDT

جرس: سرپرست دادگاه کیفری استان تهران از ارجاع پرونده محمدرضا رحیمی به شعبه دادگاه برای محاکمه خبر داد.  

 

به گزارش مهر، رسیدگی قضایی به اتهامات رحیمی همزمان با آغاز محاکمه متهمان پرونده اختلاس از بیمه ایران و استانداری تهران مطرح شد.

 

در جریان دادگاه نیز چند بار از سوی متهمان از وی نام برده شد اما هیچگاه از وی به عنوان متهم نام برده نشد. در ادامه و با دستگیری اخلالگران بازار ارز دوباره از "م.ر" به عنوان یکی از متهمان نام برده شد اما در آن زمان این موضوع از سوی دستگاه قضا تائید نشد.

 

پس از انتقاد علی مطهری از طولانی شدن روند رسیدگی به اتهام "م.ر" در پرونده بیمه ایران دادستانی تهران با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد؛ از "م.ر" تحقیق به عمل آمده و در حال حاضر با صدور قرار وثیقه‌ی مناسب و تأمین آن، آزاد است.

 

سرانجام سخنگوی قوه قضائیه از صدور قرار مجرمیت برای متهم خبر داد و گفت: پرونده پس از صدور کیفرخواست به دادگاه می رود.

 

قاضی محسن افتخاری، سرپرست دادگاه کیفری استان تهران در این باره گفت: اواخر سال گذشته پرونده با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.

 

وی افزود: پس از بررسی پرونده ، آن را برای محاکمه به یکی از شعب دادگاه کیفری استان تهران ارجاع دادیم که در حال حاضر نمی توان در خصوص پرونده و اتهامات متهم اظهار نظر کرد.

 

یک مقام آگاه نیز از ارجاع پرونده به شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران خبر داد.

 

بخش اول پرونده اختلاس از بیمه ایران و استانداری تهران نیز در شعبه 76 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد که در جریان این دادگاه نیز متهمان چند بار از "م.ر" نام بردند.