جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


سخنگوی وزارت امور خارجه اعلام کرد: استقبال ایران از پیوستن سوریه به کنوانسیون سلاح های شیمیایی

Posted: 15 Sep 2013 08:47 AM PDT

جرس: سخنگوي وزارت امور خارجه  ايران از پيوستن سوريه به كنوانسيون سلاحهاي شيميايي استقبال كرد.

 

به گزارش ایرنا، مرضيه افخم روز يكشنبه 24 شهریور، با اشاره به پيوستن سوريه به كنوانسيون سلاح هاي شيميايي خاطرنشان كرد: جاي نگراني است كه رژيم صهيونيستي در منطقه خاورميانه عضو هيچ يك از معاهدات خلع سلاح كشتار جمعي از جمله كنوانسيون سلاح هاي شيميايي نيست.

 

افخم خاطر نشان كرد: جمهوري اسلامي ايران از شوراي امنيت و جامعه جهاني مي خواهد تا اقدامات جدي براي پيوستن رژيم صهيونيستي به كنوانسيون سلاح هاي شيميايي را اتخاذ نمايند.

 

سازمان ملل متحد روز شنبه اين هفته اعلام كرد كه تمام مدارك لازم براي عضويت سوريه در پيمان منع جنگ افزارهاي شيميايي را دريافت كرده است و اين كشور يك ماه ديگر از چهاردهم اكتبر به عضويت اين پيمان بين المللي درخواهد آمد.

 

دفتر سخنگوي دبيركل سازمان ملل با انتشار بيانيه اي تصريح كرد: با دريافت مدارك لازم از سوي دمشق، سوريه از يك ماه ديگر عضو رسمي پيمان منع جنگ افزار هاي شيميايي خواهد شد.

 

عضويت سوريه در اين پيمان بين المللي در چارچوب ابتكار عمل روسيه صورت مي گيرد كه هدف از آن جلوگيري از رويداد جنگي تازه در منطقه بود.

 

معاون عربي و آفريقايي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران روز شنبه گفت: با توجه به شرايط جديدي كه در ارتباط با سوريه پيش آمده،عملا بهانه از آمريكايي ها و برخي طرف ها براي اقدام نظامي عليه اين كشور سلب شده است.

 

آمريكا و اسرائیل عضو پيمان منع جنگ افزار هاي شيميايي نيستند. 

مرتضی مبلغ: لایحه حقوق شهروندی و جرم سیاسی باید از اولویت‌های دولت باشد

Posted: 15 Sep 2013 08:32 AM PDT

جرس: معاون سیاسی امنیتی وزارت کشور در دولت اصلاحات گفت: باید همه اصلاح‌طلبان و نیروهای دلسوز جامعه در فرصت بوجود آمده در دولت جدید دو گام اساسی را دنبال کنند؛ اول آنکه با تقویت تشکل‌های موجود و توسعه و ترمیم آن تلاش کنند نهادهایی ضروری و اساسی را برای جمهوری اسلامی بارور نمایند و گام دوم اینکه سعی کنند با روش‌های تخطئه و تضعیف احزاب از طریق آگاهی‌بخشی جدی و وسیع به مقابله بپردازند.

 

مرتضی مبلغ در گفت‌وگو با ایلنا با تأکید بر ضرورت تدوین منشور حقوق شهروندی و لایحه جرم سیاسی عنوان کرد: برخی از لوایح مهم و اساسی که باید سالها پیش تدوین و به تصویب می‌رسید متأسفانه مغفول مانده و طی این سالها به آنها بی‌توجهی کامل شده است؛ از جمله این لوایح می‌توان به لایحه حقوق شهروندی و یا جرم سیاسی اشاره کرد که باید در دولت جدید یکی از اولویت‌های مهم قلمداد شود.

 

وی با بیان اینکه باید در راستای تدوین منشور حقوق شهروندی اقدام اساسی و عاجل به عمل آید، عنوان کرد: بدون تعیین این امور بسیاری از روش های مشکل‌ساز گذشته که منجر به تضییع حقوق اساسی مردم شده است، همچنان ادامه پیدا می‌کند. بنابراین امید می‌رود به زودی در راستای تحقق این امر مهم اقداماتی به عمل آید.

 

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب همچنین درخصوص تشکیل حزب فراگیر در جریان اصلاحات نیز یادآور شد: منشور اصلاح‌طلبی از مدت‌ها پیش تدوین و اعلام شده است. اما لازم است با گذشت زمان و اقتضائات جدید روزآمد شود.

 

وی ادامه داد: اخیراً در سال گذشته شورای مشاورین و هم‌اندیشان آقای خاتمی در این زمینه اقدامات موثری را انجام داد که بخشی از آن به اطلاع عمومی رسید.

 

مبلغ افزود: در مورد تشکیل حزب فراگیر نکته اساسی آن است که تحقق این گونه احزاب واقعی در جامعه ایران با موانع جدی و اساسی روبروست که یک بخش آن به مشکلات فرهنگی و اجتماعی بازمی‌گردد؛ به ویژه که احزاب کشور مرتباً توسط برخی رسانه‌ها و مقامات کشور مورد تخطئه قرار می‌گیرند.

 

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب در ادامه یادآور شد: بخش دوم مشکلات مربوط به تشکیل حزب فراگیر، به مشکلات ساختاری اختصاص دارد. یعنی در قانون انتخابات ما احزاب و تشکل‌ها هیچ نقش و جایگاه ساختاری ندارند. در حالی که اصولاً به طور مستقیم انتخابات به احزاب سیاسی گره خورده است. بنابراین تا این مشکلات حل نشود احزاب به طور مداوم در معرض آسیب‌های جدی و اساسی قرار می‌گیرند.

 

وی ادامه داد: باید همه اصلاح‌طلبان و نیروهای دلسوز جامعه در فرصت بوجود آمده در دولت جدید دو گام اساسی را دنبال کند. اول آنکه با تقویت تشکل‌های موجود و توسعه و ترمیم آن تلاش کنند نهادهایی ضروری و اساسی را برای جمهوری اسلامی بارور نماید و گام دوم اینکه سعی کند با روش‌های تخطئه و تضعیف احزاب از طریق آگاهی‌بخشی جدی و وسیع به مقابله بپردازند.

 

مبلغ خاطر نشان کرد: امید است مقامات کشور و آن دسته از مسئولینی که به ضرورت تحقق احزاب فراگیر در جامعه پی نبرده‌اند و همچنان به تخطئه آن می‌پردازند نسبت به ضرورت و فوریت وجود چنین حزبی اقناع گردند. 

درخواست فعالان سیاسی و مدنی از رئیس جمهور برای آزادی برادران کردپور

Posted: 15 Sep 2013 08:32 AM PDT

جرس: جمعی از فعالان سیاسی و مدنی طی نامه ای به رئیس جمهوری منتخب ایران خواستار فراهم آوردن زمینه آزادی برادران کردپور از بند شدند.  

 

به گزارش آژانس خبری موکریان، در بخشی از این نامه که روز یکشنبه 24 شهریورماه 92 در آستانه برگزاری دومین جلسه دادگاه مسعود و خسرو کردپور در دادگاه انقلاب مهاباد، به امضای 30 تن از فعالان سیاسی و مدنی رسیده، آمده است: "با عنایت به جایگاه قانونی ریاست جمهوری در پاسداشت از حقوق ملت و نیزمسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه از جنابعالی درخواست می شود با دستور به نهادهای اجرایی مسئول در این پرونده برای بازبینی روش و مسیر در پیش گرفته شده، زمینه آزادی این دو برادراز بند وبازگشت آنها به آغوش خانواده های دردمند و منتظرشان فراهم آید. تا بدینوسیله ضمن احقاق حقوق زندانیان، دستگاه های اجرایی زیر مجموعه دولت امید و تدبیر با درایت و اعتدال به بازبینی روش های پیشین بپردازند".

 

متن کامل این نامه به همراه اسامی امضاکنندگان به این شرح است:


جناب آقای روحانی
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران،
ضمن عرض سلام و آرزوی موفقیت جنابعالی

 

به استحضار می رساند که حدود شش ماه از بازداشت دو روزنامه نگار زندانی یعنی آقایان خسرو و مسعود کردپور می گذرد. دو برادری که در سال‌های گذشته با تلاشی قابل تقدیر و به صورت مستقل خبرگزاری موکریان را افتتاح کرده و به صورت مستمر اخبار عمومی، سیاسی و اجتماعی حوزه‌های کُردنشین را منتشرمی کردند. اخبار و رویدادهای مربوط به حوزه‌های کُردنشین در این خبرگزاری معمولا به شکلی حرفه‌ای و با کمترین دروازه بانی خبری یا دروازه بانی منعطف و نسبتا بازی، منتشر می‌شد. تلاشی که نه با پول و امکانات و رانت‌های سیاسی و ریزه خواری بلکه با همت و عشقی درخوربه تثبیت جایگاه موکریان در میان مجموعه‌ای از منابع خبری مربوط به کُرد‌ها منجر شده بود. در سال‌های اخیر و به دنبال افول فعالیت‌های کیفی رسانه‌ای در حوزه‌های کُردنشین (در کنار رشد کمّی این دسته از مطبوعات) خبرگزاری موکریان سعی داشت تا آن بخش از اخباری که کمتر در رسانه‌های مکتوب مناطق کُردنشین انتشار می‌یابد را منتشر کند. در این مسیراخبار مربوط به مسائل اجتماعی، فرهنگی و نیز بازداشت‌ها، احضار‌ها و نیز برخی اخبار در باره آسیب های اجتماعی چون خودکشی و قتل و غیره در دستور کار قرار داشت. در اخبار منتشر شده رعایت اصل اعتدال، احترام، قانون گرایی ورعایت قوانین کشور، حفظ حرمت اشخاص حقیقی و حقوقی و امانتداری ودقّت کاملا برجسته بود و در این مسیر برادران کردپورکارنامه قابل دفاعی داشتند.

 

خسرو و مسعود در این سال‌ها با رویکردی مدنی، قانونمند، شفاف و منصفانه در پی اطلاع رسانی حرفه‌ای بر آمده و متعهدانه رسالت حرفه‌ای خویش را پاس داشتند. صد البته مماشات ومدارای قابل توجه متولیان امر و مسئولین دولتی با این خبرگزاری و گردانندگانش، تصویری مناسب و نسبتاَ قابل تحسینی از گستره و وسعت مرزهای آزادی بیان در این خطه ساخته و خوشبینی و رضایت مخاطبان و گروه های کثیری از مردم را موجب شده بود.

 

متاسفانه در پی بازداشت اسفندماه این دوبرادرو سپس صدور کیفر خواست های سنگین سیاسی و بعضا نامتناسب با عملکرد این دو ورویکردی خارج از عرف و قوانین حاکم بر مطبوعات کشور در قالب اتهاماتی مانند "محاربه، افساد فی الارض و تبلیغ علیه نظام" نه تنها سبب تعجب و تأسف بسیاری از مردم در این دیار و سایر نقاط ایران شده بلکه نقش مخربی هم در مخدوش کردن تصور ایجابی و مثبت قبلی در مورد مروت و مدارای مسئولان امر در این زمینه داشته است.

 

با عنایت به جایگاه قانونی ریاست جمهوری در پاسداشت از حقوق ملت و نیزمسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه از جنابعالی درخواست می شود با دستور به نهادهای اجرایی مسئول در این پرونده برای بازبینی روش و مسیر در پیش گرفته شده، زمینه آزادی این دو برادراز بند وبازگشت آنها به آغوش خانواده های دردمند و منتظرشان فراهم آید. تا بدینوسیله ضمن احقاق حقوق زندانیان، دستگاه های اجرایی زیر مجموعه دولت امید و تدبیر با درایت و اعتدال به بازبینی روش های پیشین بپردازند. آزادی این دو برادر زندانی گامی است در جهت بازگشت اعتدال و قانون گرایی در منطقه ای حساس از ایران که با رأی قابل توجه شان به جنابعالی در انتخابات ریاست جمهوری امید وموقعیت شناسی تاریخی خود را به منصه ظهور رسانده و با صدای رسایی اعلام کردند که خواهان اجرای قانون و بازگشت اعتدال به صحنه مناسبات سیاسی و اجتماعی کشور هستند.
با تشکر

اسامی امضاکنندگان نامه:
احسان هوشمند
کوروش زعیم
صلاح خدیو
عبدالعزیز مولودی
خالد توکلی
کمال حسینی
جلال جلالی زادە
عبدالله ابریشمی
عثمان مزین
کریم فتاح پور
جعفر آیین پرست
مسعود حسینی
مصطفی محمدی
رحمان بهمنش
سید هاشم هدایتی
ریبین حیدری
پیمان عارف
علی رشیدی
ناصر باباخانی
مختار زارعی
حاصل داسە
رحیم فرهمند
سیاوش حیاتی
عبید زارعی
موسی امیدی
عباس محمدزادە
محسن برین
مختار خندانی
سمیرا جمشیدی
آزاد نمکی
پست شده 30 minutes ago توسط mukriannews
آژانس خبری موکریان
Mukrian News Agency

Sep
15
درخواست فعالان سیاسی و مدنی از رئیس جمهوری برای آزادی برادران کردپور
آژانس خبری موکریان
سرویس سیاسی

جمعی از فعالان سیاسی و مدنی طی نامه ای به رئیس جمهوری منتخب ایران خواستار فراهم آوردن زمینه آزادی برادران کردپور از بند شدند.


بر اساس گزارش رسیده به آژانس خبری موکریان، در بخشی از این نامه که روز یکشنبه 24 شهریورماه 92 در آستانه برگزاری دومین جلسه دادگاه مسعود و خسرو کردپور در دادگاه انقلاب مهاباد، به امضای 30 تن از فعالان سیاسی و مدنی رسیده، آمده است: "با عنایت به جایگاه قانونی ریاست جمهوری در پاسداشت از حقوق ملت و نیزمسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه از جنابعالی درخواست می شود با دستور به نهادهای اجرایی مسئول در این پرونده برای بازبینی روش و مسیر در پیش گرفته شده، زمینه آزادی این دو برادراز بند وبازگشت آنها به آغوش خانواده های دردمند و منتظرشان فراهم آید. تا بدینوسیله ضمن احقاق حقوق زندانیان، دستگاه های اجرایی زیر مجموعه دولت امید و تدبیر با درایت و اعتدال به بازبینی روش های پیشین بپردازند".

متن کامل این نامه به همراه اسامی امضاکنندگان به این شرح است:
جناب آقای روحانی 

اجرای حکم سه سال زندان امید شاه مرادی

Posted: 15 Sep 2013 07:52 AM PDT

جرس: امید شاه مرادی فعال جنبش سبز که سال گذشته بازداشت و پس از ۶۲ روز بازداشت در بند ۲۰۹ زندان اوین با قرار وثیقه آزاد شده بود برای اجرای حکم به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.

 

به گزارش ندای سبز آزادی، شاه مرادی پس از آزادی از زندان ازسوی شعبه صلواتی دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی از طریق حضور در تجمعات خیابانی به سه سال حبس تعزیری محکوم شد. وی پس از احضار ازسوی دایره اجرای احکام زندان اوین برای اجرای حکم خود را به زندان اوین معرفی کرد و به بند ۳۵۰ منتقل شد.
 

انتشار آمار  رسمی از رشد اقتصادی منفی ۵٫۴ درصدی در سال ۹۱+ جدول مقایسه‌ای ۲۱ ساله

Posted: 15 Sep 2013 07:28 AM PDT

 جرس: مرکز آمار ایران رشد اقتصادی بدون نفت کشور در سال گذشته را منفی ۵٫۴ و با نفت را منفی ۳٫۱ درصد اعلام و جدول مقایسه ای عملکرد دولت های سازندگی، اصلاحات و مهرورزی را منتشر کرد.    

 

به گزارش مهر، مرکز آمار ایران با ارائه گزارش ۲۱ ساله وضعیت رشد اقتصادی کشور با احتساب نفت و بدون نفت اعلام کرد: رشد اقتصادی کشور در بخش محصول ناخالص داخلی به قیمت بازار در سال گذشته منفی ۵٫۴ درصد و محصول تولید ناخالص داخلی بدون نفت به قیمت بازار منفی ۳٫۱ درصد بوده است.

 

 

بر اساس این گزارش نرخ رشد اقتصادی کشور در سال ۹۰ به میزان ۳٫۲ درصد و در بخش محصول ناخالص داخلی بدون نفت ۳٫۴ درصد بوده است. همچنین در سال ۸۹ محصول ناخالص داخلی به قیمت بازار ۶٫۳۸ درصد و رشد اقتصادی بدون نفت ۷٫۱۲ درصد به قیمت بازار بوده است.

 

 

طبق گزارش ارائه شده از مرکز آمار ایران در ۲۱ سال گذشته علاوه بر سال گذشته تنها در سال 76 نرخ رشد اقتصادی کشور در بخش محصول ناخاص داخلی به قیمت بازار به منفی
۱۶ صدم درصد رسیده بود.

 

 

بهترین رشد اقتصادی کشور به میزان ۸٫۷۵ درصد در سال ۸۱ بدست آمده و متعاقب آن رشد اقتصادی در محصول ناخالص داخلی بدون نفت به قیمت بازار نیز در همین سال ۱۰٫۱۳ درصد بوده است.

 

جدول 21 ساله وضعیت رشد اقتصادی با نفت و بدون نفت

رشد اقتصادی بدون نفت رشد اقتصادی با نفت سال
5.69 4.79 71
5.53 4.94 72
4.28 2.50 73
2.20 1.86 74
8.64 7.68 75
0.65 0.16- 76
4.69 4.30 77
3.13 2.03 78
8.22 7.43 79
6.46 5.48 80
10.13 8.75 81
7.17 7.92 82
7.51 6.96 83
6.51 6.19 84
7.32 7.32 85
7.96 7.84 86
1.23 0.83 87
3.87 3.16 88
7.12 6.38 89
3.4 3.2 90
3.1- 5.4- 91

 

   

 

 

اوباما از نامه‌نگاری با حسن روحانی درباره سوريه خبر داد

Posted: 15 Sep 2013 07:28 AM PDT

 جرس: باراک اوباما روز یکشنبه، ۲۴ شهريور، از نامه‌نگاری با حسن روحانی، رييس جمهوری ايران، در خصوص بحران سوريه خبر داد و گفت جمهوری اسلامی می‌داند که نگرانی آمريکا درباره تلاش‌های ايران برای دستيابی به سلاح هسته‌ای مسئله‌ای بسيار بزرگتر است.  

 

به گزارش رادیو فردا به نقل از خبرگزاری آسوشيتدپرس، رییس جمهوری آمریکا که با برنامه «اين هفته» شبکه تلويزيونی «ای‌بی‌سی» آمریکا گفت‌وگو می‌کرد، اظهار داشت: حسن روحانی، رييس جمهوری ايران از ظرفيت ديپلماسی برای حل مناقشه هسته‌ای ايران آگاه است، ولی این مسئله به صورت ناگهانی و سريع، «آسان حل نخواهد شد.»

 

رييس جمهوری آمريکا جزييات بيشتری از نامه خود به حسن روحانی ارائه نکرده است.

 

به گزارش خبرگزاری رويترز، آقای اوباما در همين زمينه گفته است:«به نظرم وقتی مجموعه‌ای از تهديد واقعی در زمینه استفاده از زور همراه با تلاش‌های جدی ديپلماتيک وجود داشته باشد، می‌توان به توافق دست يافت.»

 

وی تصریح کرد: رویکرد دولت آمریکا در قبال تسلیحات شیمیایی سوریه باید به ایران نشان دهد که برای يک رویارویی تسلیحاتی، پتانسیل حل مسئله به شکل دیپلماتیک وجود دارد.

 

رییس جمهوری آمریکا در عین حال گفت که ترجیح او برای حل مسئله به شکل دیپلماتیک، به این معنا نیست که او به تهران حمله نمی‌کند.

 

باراک اوباما گفته است که ایرانیان می‌دانند که برنامه هسته‌ای آنها در مقایسه با تسلیحات شیمیایی سوریه، مسئله بسیار بزرگتری برای آمریکا است.
 

علی طهماسبی؛ طالقانی قائل به تعامل روشنفکری و دینداری بود

Posted: 15 Sep 2013 07:20 AM PDT

مژگان مدرس علوم
جرس: طرح مجدد فتوای فقیه به جای قانون و مشروعه به جای مشروطه از برجسته‌ترین صف‌بندی‌هایی بود که در جنبش ۵۷ پدید آمد.

 

علاوه بر این، نسل جدید هم به صحنه آمده بود، با رویکردی که آمیزه‌ای از هیجان و روشنفکری بود با مطالباتِ بسیاری که از انقلاب برای خود قایل بود و بعضا برخی مطالباتی که واقعا در آن شرایط امکان تحقق آن نبود، و از سوی دیگر بخشی از روحانیتی که به میدان آمده بود در پی احیای فقه سنتی بود که این هم امکان پیاده شدنش دشوار می‌نمود و شاید غیر ممکن. در این می‌ان، طالقانی در کسوت روحانیت، اما با اندیشه‌ای متفاوت و نگاهی به آینده، باری سنگین بر دوش، و راهی دور و پر سنگلاخ در پیش داشت. گمانم باید تلاش بسیار کرده باشد تا میان کهنه و نو آشتی پدید آورد که نشد و هنوز چند گامی نیامده بود که ما را تنها گذاشت.
متن کامل گفتگوی «جرس» با علی طهماسبی زبان‌شناس و پژوهشگر دینی در پی می‌آید:


پس از ورود اصطلاح (روشنفکری) به ایران رویکردهای متفاوتی در رویارویی با آن شکل گرفت. در دیدگاه طالقانی روشنفکر چه ویژگی‌هایی دارد؟


زاده شدن اصطلاح «روشنفکر» در محدودهٔ خاصی از تاریخ زبانِ پارسی اتفاق افتاد، یعنی از اواسط دورهٔ قاجار تا شکل گیری مشروطیت. پیش از آن دانایی و خردمندی منسوب به «ضمیر» (باطن) و قلبِ آدمی بود در آثار سعدی اصطلاح «روشن ضمیر» را دقیقا به معنای دانایی و خردمندی در امور زندگی و در تعامل با دیگران می‌بینیم. یعنی همان‌گونه که در انسان‌شناسی دینی قلب آدمی جایگاه ایمان به خداوند و نقطهٔ کانونیِ تحول بود همچنین دانایی و خردمندی هم در پیوند با‌‌ همان ایمانِ باطنی قرار داشت.


اما با تغییر نگاه انسان به خودش و جهان و طرح انسان‌شناسی جدید، «فکر» که کارکرد آن به مغز نسبت داده شده است و تاحدودی به عقل خود بنیاد تعبیر می‌شود، جای ضمیر را گرفت. اگر چه همهٔ این اصطلاحات استعاری هستند در عین حال نوعی عبور اندیشه را از باورهای قلبی یا ایمانِ دینی، به واقعیات عینی نشان می‌دهد. ظاهرا به همین سبب بود که مفهوم روشنفکری به مفهوم «تجدد» گره خورد. در این دوره روشنفکر الزاما متجدد هم بود و تجدد یعنی جدا شدن از باورهای سنتی و طرحی جدید پدید آوردن.


از آنجا مشکلات اساسی در آن روزگار به ساختارِ قدرت در حکومت باز می‌‌گشت و همچنین بسیاری از دین‌داران برای این ساختار توجیه شرعی داشتند، طبیعتا برخی از متولیانِ دینی در برابرِ رویکرد روشنفکری موضعی مخالف داشتند. نبرد میان فقه و قانون را هم که از‌‌ همان دوران آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد، از همین منظر می‌توان مورد تامل قرار داد. اینکه برخی از صاحب‌نظران بر این عقیده هستند که اصولا روشنفکری با دین داری تعارض دارد و اصطلاح «روشنفکر دینی» را ترکیبی متناقض می‌شمارند، احتمالا ریشه در همین دورهٔ تاریخی خاص هم دارد.


تقریبا با اطمینان می‌توان گفت که روشنفکری و تجدد با این خصوصیات که گفتم، تا حدود زیادی متاثر از رنسانس غرب هم بود. این نکته را هم اضافه کنم که قاجار‌ها به دلیل اینکه کاریزمای دینیِ صفویه را نداشتند، برای حفظ موقعیت خود امتیازات نسبتا زیادی به روحانیت آن روزگار دادند تا از حمایت آنان برخوردار باشند. کمتر دوره‌ای از تاریخ ایران بود که بخشی از روحانیت از ثروت و قدرت سرشاری مانند این دوره برخوردار بوده باشند در عین حال که فقر و بیماری و بی‌عدالتی در جامعه بیداد می‌کرد. بنا بر این می‌توان بر این نکته تاکید نمود که جریانِ روشنفکری علاوه بر طرح مباحث جدید علمی، بیشتر معطوف به کنترل قدرت حاکمه و اصلاح جامعه بود.


در این گیر و دار، کسانی هم در کسوت روحانیت بودند که نه تنها تعارضی میان روشنفکری و دین داری نمی‌دیدند بلکه خود از پیشوایانِ روشن‌فکریِ دینی هم شمرده می‌شوند. مانند سید جمال الدین اسد آبادی، میرزای شیرازی و به ویژه ملا محمد کاظم خراسانی را به عنوان یکی از مهم‌ترین پیشوایانِ این نحله می‌توان شمرد که شاگردانی همچون محمدحسین نائینی داشت که طرفدار پدید آوردن قانون در جامعه بود. کتاب تنبیه‌الامة و تنزیه‌الملة اثر مرحوم نائینی، روشنفکری را با دین پیوند زده است حتی نام این کتاب خود گویای این پیوند است. این کتاب را بعد‌ها مرحوم طالقانی ترجمه کرد که تعلق خاطر وی را به این نحله نشان می‌دهد. موضع‌گیری‌های مرحوم طالقانی در برابر قدرتِ حاکم، و دغدغه‌های فراوان آن بزرگ در اصلاح جامعه و زدودن جهل و فقر، همه و همه نشان دهندهٔ ویژگی‌های روشنفکری دینی از نگاهِ ایشان است و در یک جملهٔ کوتاه اگر بگویم: کتابِ ارزشمند پرتوی از قرآن، شناسنامهٔ آقای طالقانی است
بنا بر این اگر قرار باشد بحثی در مورد روشنفکری داشته باشیم، می‌توانیم روشنفکری را در دو بخش دینی و غیر دینی تعریف کنیم و اینکه برخی صاحب‌نظران روشنفکری دینی را اصطلاحی متناقض می‌شمارند گمانم به علت عدم تفکیک میان دو جریانِ دینی بوده باشد که شرح آن گذشت.


پس از رحلت ایشان این تعامل رفته رفته کمرنگ شد. علت آنچه بود؟ چه آسیب‌هایی پس از ایشان بر روشنفکری دینی وارد آمد؟


به‌نظر من در جنبش ۵۷، نوعی بازگشت به دورهٔ قاجار هم اتفاق افتاد. به این می‌مانست که بسیاری از مسائل دورهٔ مشروطه حل ناشده باقی مانده بود و بسیاری دعوا‌ها نیمه کاره‌‌ رها شده بود. شبیه‌‌ همان صف بندی‌ها از نو شکل گرفت. به گمان من طرح مجدد فتوای فقیه به جای قانون و مشروعه به جای مشروطه از برجسته‌ترین صف‌بندی‌هایی بود که در جنبش ۵۷ پدید آمد. علاوه بر این، نسل جدید هم به صحنه آمده بود، با رویکردی که آمیزه‌ای از هیجان و روشنفکری بود با مطالباتِ بسیاری که از انقلاب برای خود قایل بود و بعضا برخی مطالباتی که واقعا در آن شرایط امکان تحقق آن نبود، و از سوی دیگر بخشی از روحانیتی که به میدان آمده بود در پی احیای فقه سنتی بود که این هم امکان پیاده شدنش دشوار می‌نمود و شاید غیر ممکن. در این می‌ان، طالقانی در کسوت روحانیت، اما با اندیشه‌ای متفاوت و نگاهی به آینده، باری سنگین بر دوش، و راهی دور و پر سنگلاخ در پیش داشت. گمانم باید تلاش بسیار کرده باشد تا میان کهنه و نو آشتی پدید آورد که نشد و هنوز چند گامی نیامده بود که ما را تنها گذاشت.


در آن بامداد روزی که خبر را از رادیو شنیدم، در حال بیرون آمدن از خانه بودم، همانجا روی پله‌ها نشستم، به یاد ندارم در طول زندگی‌ام آن‌گونه هق هق کنان و بلند گریسته باشم. اکنون هم که به یاد آن روز می‌افتم، باز هم‌‌ همان حال و هوا زنده می‌شود.


در اندیشه آیت الله طالقانی جایگاه علم و عقل در فهم متون قرآنی در کجاست؟


این مفاهیم در دو نگاه سنتی و روشنفکری بسیار با هم متفاوت هستند، مفهوم «عقل» در نگاه بخشی از سنت گرایان معمولا ربط چندانی به قرآن ندارد. تا آنجا که من کم و بیش با «پرتوی از قرآن» آشنا شدم به این نتیجه رسیده‌ام که آقای طالقانی توانسته بود میان متنِ سنت و متنِ قرآن تفکیک قائل شود و کلام خود را از اسارت سنت برهاند. به تعبیر دیگر، ایشان روش تاویل را به جای تفسیر برگزیده بود، در این روش ابتدا شناختِ معنای نسبتا دقیق‌تر واژگان و جمله‌ها با توجه به ساختارِ متن و خاستگاه تاریخی و جغرافیایی آن انجام گرفته، و سپس ارائهٔ معنایی که امروز برای ما قابل فهم باشد بعد هم ارجاع متن به وقایع عینی و کتابِ هستی و آیاتِ زنده‌ و نو به نو شونده‌ای که در دست‌رسِ انسان امروز قرار دارد. بدیهی است که از این زاویه به متن نگاه کردن و پیوند دادن متن با صحنهٔ زندهٔ جامعه و طبیعت، حتما تلقی متفاوتی را هم از علم و عقل پدید می‌آورد که با تلقی سنتی، زمین تا آسمان متفاوت می‌شود. در مصاحبه‌ای دیگر هم گفته بودم که آنچه پرتوی از قرآن را از اغلب تفاسیرِ دیگر متمایز کند همین زنده بودنِ آن است

پس از بیست از رحلت آیت الله طالقانی نظر شورای ایشان در ایران پیاده شد به نظر شما آیا در قالب نظام ولایت فقیه می‌توان تئوری‌ «شورایی» آیت الله طالقانی را پیاده کرد؟


قرار بود شورا‌ها نهادهایی مردمی باشد برای خودگردانیِ مثلا امور محله و روستا و شهر، و همچنین طرح خواستِ مردم در برابر نهادهای حکومتی. به تعبیر دیگر، اعضاء شورا‌ها، نماینده‌گان مردم در محلات و روستا‌ها و شهر‌ها بودند، اما به دلایلی پس از چندی عملا نمایندهٔ حکومت شدند. شرح اینکه چه عواملی سبب این دگرگونی شد مهتاب شبی خواهد و آسوده سری، اما به هرحال وقتی شورای محله یا شورای شهر و روستا که ظاهرا افراد محله و شهر انتخاب کرده‌اند تا حدود زیادی نمایندهٔ نهادهای حکومتی شود طبعا با تعریف خاصی که سنت‌گرایان افراطی از ولایت فقیه دارند همآهنگ می‌شود.


به عنوان مثال، ابتدا هدف از تشکیل شوراهای روستایی و شوراهای محلی، توزیع کوپن و مایحتاج عمومی نبود بلکه هدف مشارکت مردم در امور اصلاح محله و روستا و شهر بود اما وقایع جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق و شرایط دشوار زمان جنگ در کشور، و اعمال نظرهای سنت‌گرایان و عوامل حکومت در امر انتخابات از سوی دیگر، اندک اندک شورا‌ها را از آن اهداف اولیه دور کرد.


غیر از این عوامل، مسئلهٔ رشد فزایندهٔ مهاجرت از روستا‌ها به شهر‌ها هم در میان بود، فرهنگ روستایی بسیار بیشتر از فرهنگ شهری پای‌بند نظامِ ارباب رعیتی بود و در سیل عظیم مهاجرت‌ها هیچ مدیریتی برای آموزشِ مفهوم شوراهای محلی و شهری و ملی به آن گونه که ابتدا مورد نظر بود پدید نیامد. همین چیز‌ها و بسیاری چیزهای پیدا و پنهانِ دیگر بود که اندک اندک شورا‌ها را از اهداف اولیهٔ آن دور کرد.
 

قدرت نمایی گشت های ارشاد؛ آزمونی برای سنجش واکنش دولت

Posted: 15 Sep 2013 06:41 AM PDT

مهدی تاجیک
جرس: گشت‌های ارشاد پر تعدادتر از قبل در خیابان‌ها مستقر شده‌اند. آن‌ها با بگیر و بنندهای آشنا به تحمیل سبک زندگی مورد نظر حکومت مشغولند. انتظار می‌رفت که پس از روی کار آمدن دولت حسن روحانی این فشارهای اجتماعی تا حدی فروکش کند اما اوضاع نه تنها تغییری نکرده بلکه گستره برخورد‌ها بیشتر هم شده است.

 

در بر‌‌ همان پاشنه می‌چرخد


روایت دختران و زنانی که به دلیل نوع پوشش به گیر ماموران گشت ارشاد می‌افتند روایتی از مواجهه با تحقیرآمیز‌ترین جملات و توهین آمیز‌ترین رفتار‌ها است. برخوردهای ماموران در عمده موارد توام با پرخاشگری است و از دید زنان بسیاری که با‌ایم موضوع درگیر بوده‌اند، هیچ معیار مشخصی هم در برخورد‌ها وجود ندارد و ماموران بر اساس سلیقه شخصی از افراد بابت نوع پوشششان بازخواست می‌کنند.


رییس جمهوری ایران در دوران تبلیغات انتخاباتی‌اش در واکنش به مطالبه جوانان پیرامون برداشتن گشت‌های ارشاد گفته بود: «کاری می‌کنم دختران احساس امنیت کنند. نخواهم گذاشت ماموری بی‌نام و نشان از کسی سوال کند. دختران جامعه خود حافظ حجاب و عفاف خود هستند.» او همچنین گفته بود: «اگر زنی یا مردی حجاب رسمی مد نظر ما را رعایت نکند، عفیف بودنش زیر سؤال نمی‌رود. قبل از انقلاب زنان زیادی در جامعه ما حجاب نداشتند، ولی آیا انسان‌های عفیفی نبودند؟ من هشدار می‌دهم که حجاب را عین عفاف ندانیم.» علیرغم این سخنان که می‌توان عدم همراهی رییس جمهور با گشت‌های ارشاد را از آن نتیجه گرفت، هنوز هیچ تغییری در نوع رویکرد حکومت به موضوع حجاب مشاهده نشده است و گزارش‌ها اتفاقا از تنگ‌تر شدن حلقه سرکوب‌ها علیه پوشش غیررسمی جوانان حکایت دارد.

 

قلب ماهیت پیام روحانی

  

تحلیل شایعی درباره دلیل گسترش فعالیت گشت‌های ارشاد پس از انتخابات ریاست جمهوری وجود دارد. تحلیلی از این قرار که هدف از شدت دادن به سرکوب‌ها در واقع دلسرد کردن آن طیف از جوانانی است که به امید باز‌تر شدن روزنه‌های آزادی‌های اجتماعی رای خود را به نفع حسن روحانی در صندوق ریختند. شدت یافتن سرکوبهای اجتماعی بر مبنای این تحلیل حاصل عملکرد آگاهانه گروهی از محافظه کاران تندرو است که می‌خواهند مانع از بروز تغییر در دوران پساانتخاباتی شوند. پروژه برخورد با آنچه به زعم آن‌ها «بدحجابی» نامیده می‌شود به دلیل تبعات آشکار اجتماعی به سرعت می‌تواند بر قضاوت‌ها نسبت به عملکرد دولت جدید تاثیر بگذارد.

در همین راستا اظهارات ماه گذشته سردار اسماعیل احمدی مقدم رییس پلیس ایران نسبت به عملکرد پلیس در دوره دولت روحانی جالب توجه بود. او گفته بود که «آقای روحانی با یک خط و مشی رای آورد، بالاخره مردم به ایشان رای دادند.» و «ما باید پیام این انتخاب را بگیریم.» این اظهارات گرچه به ظاهر معنای همراهی پلیس با شعار دولت روحانی مبنی بر رعایت اعتدال دارد اما در عمل اقدام‌های رادیکال گشت‌های ارشاد در این دوره کوتاهی که از آغاز به کار دولت می‌گذرد نشان دهنده آن است که رییس پلیس ایران پیام انتخاب روحانی را قلب ماهیت کرده است. او همچنین گفته است که «به هر حال اولویت اصلی دولت ورود به مسائل ضروری نظیر مباحث اقتصادی است» توضیحی که نشان می‌دهد از نگاه احمدی مقدم، موضوع آزادی‌های اجتماعی نه مساله‌ای ضروری است و نه دولت قصد ورود به ان را دارد. شاید گسترش فعالیت‌های گشت ارشاد در دو ماه گذشته را هم بتوان حاصل همین تخمین و تحلیل پلیس از نوع رویکرد دولت دانست.

 

در کمین زنان


ورودی مراکز خرید، حاشیه میادین اصلی شهر، پارک‌ها و سینما‌ها و مراکز تفریحی، مهم‌ترین کمین گاه‌های گشت‌های ارشاد و مامورانی است که کشیک می‌دهند تا قربانی خود را از بین شهروندانی با پوشش غیر منطبق با سلیقه حکومت انتخاب کنند و برای او جرم بتراشند. یکی از تازه‌ترین این برخورد‌ها با «نرگس محمدی» فعال سیاسی و حقوق بشری انجام شد و او که به همراه دو فرزندش برای شرکت در کنسرت مازیار فلاحی به برج میلاد رفته بود از سوی ماموران گشت ارشاد مورد اهانت قرار گرفت. او از حضور از کنسرت محروم ماند و در نامه‌ای به رحمانی فضلی وزیر کشور، برخوردهای ماموران با خود را روایت کرد. محمدی در این نامه توضیح داده بود که نوع پوشش‌اش هیچ گونه ایرادی نداشته و از برخوردهای تند و اهانت آمیز ماموران با خود به شدت متعجب شده است. او در پایان این نامه از وزیر کشور پرسیده بود «- معیار پوشش قانونی چیست؟ و مردم از کجا باید بدانند ماموران در مورد معیار پوشش چگونه می‌اندیشند؟ چرا که ماموران نواحی مختلف در مورد حجاب متفاوت می‌اندیشند و عمل می‌کنند و این معیار‌ها امری سلیقه‌ای است. قانونی بودن لباس را چه مرجعی تعیین می‌کند و چگونه به مردم اعلام می‌گردد ۲- ماموران تا چه حد می‌توانند با مردم برخورد کنند؟ آیا قانون اجازه می‌دهد تا تعرض کلامی یا رفتاری یا برخورد خشن با زنان محترم جامعه داشته باشند؟ -آیا ماموران زن صرف اینکه محرمند و مشکل شرعی پیش نمی‌آید، می‌توانند برخورد فیزیکی کنند؟ و آیا چاپ و انتشار تصویر زنان ایرانی در سایت‌ها و رسانه‌های عمومی قانونی و شرعاحلال است. آیا این اقدامات غیر قانونی و غیر شرعی به نیت دور کردن زنان از جامعه و خانه نشینی آن‌ها نمی‌باشد؟»


در پی این نامه جمعی از فعالان مدنی و سیاسی در نامه‌ای به نرگس محمدی بابت اتفاقی که برای او افتاده ابراز تاسف کردند. در این نامه آمده بود «ما با تقبیح رفتار خشونت آمیز و اعمال سلیقه‌ها به نام پاسداری از اسلام علیه زنان این سرزمین که سال‌های متمادی برای حفظ ارزش‌های راستین اسلامی تلاش بی‌نظیر را در دیدگاه جهانیان به نمایش گذاشته‌اند، امیدواریم پاسداری از شعائر اسلامی در کشور ما با آموزه‌های دینی و رهنمودهای حیات بخش پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه بزرگوار، ارتباط یابد که در مشی و رفتار آنان رحمت واسعه و حرمت نهادن به حقوق و کرامت انسانی از جایگاهی والا برخوردار بوده است...»


در انتظار واکنش دولت


اتفاق‌هایی نظیر آنچه برای نرگس محمدی افتاده است، روزانه دامن گیر صد‌ها شهروند دیگر می‌شود و به ناراضیتی‌های اجتماعی از این سرکوب‌ها دامن می‌زند. دولت حسن روحانی در مواجهه با این وضعیت برای حفظ پایگاه اجتماعی خود نیازمند روشن‌تر کردن موضع خود است. دولت یا باید به طور قاطع از این اقدام‌ها اعلام برائت کند و اراده خود را در جهت ایجاد فضای باز‌تر به نمایش بگذارد یا باید بپذیرد که سکوت در برابر چنین اتفاق‌هایی باعث می‌شود در نظر افکار عمومی به همدستی با سرکوب کنندگان آزادی یا دستکم بی‌اعتنایی در برابر آن متهم شود.

 

یالوم و روان درمانگردی وجودی

Posted: 15 Sep 2013 05:10 AM PDT

علی نیک جو
با نگاهی بر وقتی نیچه گریست


«چه کسی رنج‌های مرا، شبهای بی‌خوابی و بازی کردن با فکر خودکشی را درک می‌کند؟ آیا من تمام آن چیزهایی را ندارم که بسیاری آرزویش را دارند؟ ثروت، شهرت، اعتبار، محبوبیت، یک زن فوق العاده زیبا و البته فرزندانی سالم و مهربان. بر لب‌های چه کسی در سویس این پرسش نیست که تو دیگر از زندگی چه می‌خواهی؟» این جملات گفتگوی تنهایی دکتر یوزف بروئر است.

نوع نگاه بروئر به زندگی‌اش آنقدر عجیب می‌نمود که فروید جوان خطاب به استادش می‌گوید: «دکتر بروئر! شما و افسردگی؟! شما که همه چیز دارید. همکاران ما در این شهر به شما حسد می‌ورزند؛ تمام اروپا شیفته شما هستند. دانشجویان پزشکی بی‌شماری چشم به دهان شما دوخته‌اند. نتیجه تشخیص و درما‌‌نهایتان بکر و فوق العاده بوده‌اند. همسرتان دلفریب‌ترین و مهربان‌ترین زن در سراسر قلمرو پادشاهی اتریش است. شما و افسردگی؟! آن هم زمانی که در اوج موفقیت هستید؟!»

پرسش محوری که اروین یالوم در این کتاب طرح می‌کند و داستان حول آن می‌گردد این است که «رضامندی از زندگی در چیست؟ چه عاملی باعث شد دکتر بروئر در ۴۰ سالگی وقتی به پشت سرش نگاه می‌کند احساس رضامندی از حیات نداشته باشد؟ کدام سبک از زیستن است که باعث می‌شود بروئر در برابر حیرت فروید جوان بگوید:» آدمی در چهل سالگی زندگی را طوری می‌بیند که در بیست و پنج سالگی اصلاً تصوری از آن ندارد. «

آن کدام عامل محرک بود که باعث شد بروئر پس از کش و قوس فراوان با نیچه و البته با خودش راهی دیگر برگزیند:» راهی به رهایی. «آن چیست که به قول حضرت» مولانا؛ «روح ریحی می‌ستاند و راح روحی می‌دهد.»

آیا او از مسئولیت حرفه‌ای، معلمی، شوهری و پدری خود خسته شده بود؟ آیا او می‌خواست و می‌توانست که دیگر طبیب آلام مردمان رنجور نباشد؟ آیا‌‌ رها کردن دانشگاه و بیمارستان و مطب و بیمارستان پرشمار و زن و فرزندان نوعی پز روشنفکران و نوعی عمل انتلکچوئلی از سر شکم سیری محسوب می‌شد؟ آیا این‌ها ادا و اطوار طبقه آریستو کراس و بورژوهای بی‌درد محسوب می‌شد؟

این‌‌ همان راهی است که بروئر را از شادکامی و شادخواری به رنج هجران و درد غربت و تنهایی بی‌انت‌ها دچار می‌کند. آنچنان که به «ماتلیده» ـ همسرش ـ می‌گوید: «من رفتم.» حتی نمی‌گوید من می‌روم. گو اینکه می‌روم فعل مضارعی است که احاله به آینده‌ای موهوم می‌دهد که شاید اتفاق بیافتد یا نیافتد. اما رفتم آینده‌ای است که در گذشته حادث شده است: «ماتلیده، من رفتم. نمی‌توانم بگویم به کجا. خود نیز هنوز نمی‌دانم. همه چیز را برای تو و فرزندانمان می‌گذارم: جز لباس‌هایی که بر تن دارم؛ چمدانی کوچک و کمی پول برای غذا.»

بروئر به تمام «داشتن»‌هایش پشت می‌کند، فی الواقع راهی که یوزف بروئر می‌رود از «علم صورت» به «علم معنا» ست چنان که مولانا افاده می‌کند:

علم صورت پیشه آب و گل است
علم معنا رهبر جان و دل است

این راه پاسخ به یک درد است. اگرچه خود نیز دردناک است. این درد‌‌ همان دردی است که مولانا را از یک فقیه عالی مقام و به تعبیر خودش «از یک سجاده نشین باوقار» آواره کوی و بیابان می‌کند.‌‌ همان دردی است که «شمس تبریزی» را چنان ملتهب و بی‌قرار می‌کند که پس از قرن‌ها همچنان جان آدمی را به آتش می‌کشد:

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد

این‌‌ همان دردی است که «شاهزاده بودا» را از کاخ مجلل خانوادگی بیرون می‌کشاند و هم نشین افتادگان و پابرهنگان می‌سازد.‌‌ همان دردی است که اشراف زاده‌ای به نام «گاندی» را از کنار رود تیمز لندن به ظلمت آپارتاید آفریقای جنوبی و از آنجا به بیغوله‌های بمبئی و کراچی می‌کشاند و از او «مهاتما» ـ روح بزرگ قرن ـ می‌سازد. این‌‌ همان دردی است که رحمه للعالمین ـ محمد امین ـ را از اوج تجارت و شهرت به تنهایی هولناک حراء می‌کشاند. این‌‌ همان دردی است که «چمران» را از اوج عافیت و نعمت در مقام استادی دانشگاه برکلی به هیاهوی بی‌انتهای اضطراب و اضطرار در جنوب لبنان می‌کشاند. این‌‌ همان دردی است که امیر مومنان ـ علی ـ را در نیمه‌های شب مأنوس با چاه‌های مدینه می‌کند و‌‌ همان دردی است که فیلسوف بی‌همتای اومانیسم و اگزیستانسیالیسم ـ سار‌تر ـ را به جای پرداختن به امور بی‌خطر و صرفاً آکادمیک روانه جریان رنج آور حیات اجتماعی می‌کند. این درد یکی است: «درد بودن». بی‌جهت نبود که مرحوم «شریعتی» درد «سار‌تر» و «درد علی» را یکی می‌دانست. «بودن» به مثابه نخ تسبیحی است که این بزرگان تاریخ بشریت را فارغ از ایدئولوژی و مذهب و سنت و جغرافیا و تاریخ به هم مربوط کرده است.


نسبت درد و بی‌دردی با مکاتب روان‌شناختی
نیک می‌دانیم کسب لذت / pleasure غایت روان درمانی کلاسیک است. آیا Pleasure با بی‌دردی و کم دردی و Anesthesia و by pass کردن درد نسبتی دارد؟
«روان درمانی وجودی/Existential psychotherapy» خلاف سنت روان درمانی کلاسیک، درد را به رسمیت می‌شناسد سایکو تراپی اگزیستانسیالیستی درد را لازم و حتی ضروری برای بلوغ / maturity حیات آدمی می‌داند.
«دکتر اروین یالوم» آموزه اساسی خود را از زبان «فرد ریش نیچه» می‌گوید: «برای یک روان‌شناس رنج خود نوعی دعای خیر و آموزگار بزرگ جنگیدن در زندگی است». رنج از کلید واژه‌های اساسی در مفاهیم قرآنی هم محسوب می‌شود: «خلق الانسان فی کبد».
اساساً حیات آدمی با رنج آمیخته شده است و این رنج و این قبض در ذات خود نشاط و بسط دارد؛ «ان مع العسر یسرا فان مع العسر یسرا». دقت در این آیه آموختنی است؛ «نمی‌فرماید که بعد از سختی آسانی است، می‌گوید همانا در خود سختی آسانی نهان شده است. این زهر کامی شیرین‌تر از عسل دارد. عُسر آبستن یُسر است. این دلتنگی خود طرب زا است به شرطی که تسلیم آن نشویم.
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی‌دردی علاجش آتش است

این زمین خوردن‌ها از آن روست که حضرت باری می‌خواهد بنده‌اش را از بارهایی که بر دوش دارد: بار قدرت و بار ثروت و بار شهرت برهاند و حیات بر پایه» بودن «ـ به مفهوم اریک فرومی کلمه ـ عطایش کند.
و این‌‌ همان راهی بود که بروئر به مدد تأملات نیچه و Hypnosis / هیپنوز فروید طی کرد؛ راهی از زندگی به» مثابه داشتن «به سوی زندگی» به مثابه بودن «. راهی دردآور و البته طرب زا برای همه عمر. (نگاه کنید به دو اثر جاودانه اریک فروم؛ داشتن یا بودن و هنر بودن)


روان درمانی اگزیستانسیالیستی و مرگ
روان درمانی اگزیستانسیالیستی به مرگ هم می‌اندیشد. نه تنها مرگ را مخفی نمی‌کند، دور نمی‌زند، by pass نمی‌کند، فراموش نمی‌کند و در پی انکارش بر نمی‌آید بلکه تمام قد آن را در برابر چشمان آدمی می‌نشاند و نه تنها این، بلکه مرگ اندیشی را توصیه و تجویز می‌کند. چه، مرگ اندیشی هم چون رنج کارکرد دوگانه و حتی پارادوکسیکال دارد. همچون شمشیر داموکلوس می‌ماند که می‌تواند تن خسته نزار رنجوری را نابود سازد و یا جان شیفته شیدایی را شکوفا سازد و حیات مجددی ببخشد. یالوم بر این رأی است که نگریستن به چهره مرگ‌‌ همان چیزی است که ما برای زیستن و برای کاهش آلام و رنج‌هایمان به آن نیازمندیم.» علی مصفا «هم در واپسین اثر سینمایی‌اش ـ‌ پله آخر ـ به خوبی نشان می‌دهد که چگونه حضور شفابخش مرگ می‌تواند درمانگر افسردگی عمیق و اضطراب‌های عظیمی باشد که به یک عمر دارو درمانی و روان درمانی پاسخ نداده است.

ما انسان‌های عصر مدرن به مرگ نمی‌اندیشیم در حالی که سال‌ها پیش از رسیدن مرگ، مرده‌ایم. بی‌جهت نبود که حضرت رسول مشفقانه و طبیبانه توصیه می‌کرد به وقت شادکامی و نیز به وقت شکست و نومیدی سری بر آستان گورستان‌ها بساییم و بینیم همه آنهایی که بسیار بیش از ما پیروزی و شکست داشته‌اند امروز در کجای جهان جای گرفته‌اند. یالوم به ما می‌آموزد که انسان مدرن به جای آنکه از مرگ بترسد باید از» ناتمام زیستن «بترسد.

ما به جای ترس از مرگ باید از زندگی نازیسته / unlived life بترسیم و اینگونه است که نیچه می‌گوید:» اگر می‌خواهی به موقع بمیری، به موقع هم زندگی کن. «آدمی که کامل زندگی کند ترسی از مرگ ندارد. به موقع زیستن یعنی در لحظه زیستن. با بودن خویش زیستن؛ آنچنان که مولانا می‌گوید:
صوفی ابن الوقت باشد‌ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق


در آخر آنکه درس بزرگ و چه بسا بزرگ‌ترین درسی که پروفسور یالوم به تمام روانپزشکان و روان درمانگران می‌دهد آن است که در تعامل / interaction میان روان درمانگر / Psychotherapist و مراجع / client هیچ تکنیکی مهم‌تر از ایجاد اتحاد درمانی و برقراری راپو / Rapport نیست. و از این مهم ترن آنکه باید چنان دینامیسمی از راپو شکل بگیرد که از منظر ناظر بیرونی بسان رقص تانگو به نظر آید. رابطه‌ای دو سویه که در آن هیچ یک غالب / dominant و هیچ یک منفعل / Passive نیست. تو گویی مدام جایشان را با هم عوض می‌کنند.

به راستی در» وقتی نیچه گریست «؛ دکتر بروئر که پانسمان سرد بر چشمان نیچه می‌نهاد طبیب بود یا پروفسور نیچه که فلسفه و ادبیات را در خدمت بهبود بروئر به کار بست؟ آیا بروئر شفاگر نیچه شد یا نیچه جان بروئر را شکوفا کرد؟ نگاهی به سایر آثار یالوم هم ما را به این نکته می‌رساند. در» درمان شوپنهاور «به راستی مشخص نیست که دکتر ژولیوس به مثابه درمانگر جمع / group theraopy درمانگر است یا گروهی که آمده‌اند تا از دکتر ژولیوس بیاموزند. تعمد یالوم در آثار مذکور و نیز مصرحات او در مصاحبه‌هایش ما را به این فهم بنیادین از روان درمانی اگزیستانسیالیستی می‌رساند که خط فاصل پررنگ و ضخیمی که میان تراپیست و مراجع در روانکاوی کلاسیک وجود دارد باید کم رنگ و نازک شود. یالوم پاک کنی در دست گرفته، به دقت در حال پاک کردن خطوط قرمزی است که برای دهه‌ها اصل خدشه ناپذیر و تابوی نزدیک نشدنی سنت روانی درمانی ارتودوکس بوده است.

حالا دیگر روانپزشک ـ روان درمانگر ـ به مثابه آموزنده صرف صواب‌ها و نُرم‌ها و هنجار‌ها رفتار نمی‌کند. بلکه در طی این» شدن «؛ خود نیز می‌آموزد که چگونه طی طریق کند. فی الواقع سیر تکامل و تطور این هر دو با هم صورت می‌گیرد تا هر دو از maturity / بلوغ عقلانی ـ هیجانی بیشتری در پس پشت جلسات روان درمانی برخوردار گردند.
این گونه است که نیچه پس از بروئر آبستن زرتشت می‌شود و بروئر پس از نیچه پزشک معناگرایی می‌شود که تا همیشه مهر خود را بر تارک تاریخ طب می‌کوبد.


توضیحات:
یکم)» وقتی نیچه گریست «؛ یکی از به یاد ماندنی‌ترین آثار» پروفسور اروین یالوم «ـ (۱۹۳۱) ـ مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه استنفورد است. دکتر سپیده حبیب و دکتر مهشید معزی ترجمان لطیف و البته دقیقی از این اثر بزرگ مرد عرصه روان کاری اگزیستانسیالیستی به بازار نشر ایران ارائه کرده‌اند.

دوم) پروفسور» یوزف بروئر «(۱۹۲۵-۱۸۴۲) از پیشگامان طب نوین در تاریخ پزشکی اروپاست. استاد دانشکده پزشکی زوریخ، کاشف نقش گوش داخلی در ایجاد تعادل و مفسر فیزیولوژی تنفس. او از نخستین پزشکانی است که به شناخت و درمان بیماران روانپزشکی همت گماشت. و به تدوین و انتشار تجارب و مشاهدات و تجویزهای خود پرداخت. دکتر برویر پیش از دکتر» زیگموند فروید «(۱۹۳۹-۱۸۵۶) ترم Talking cure ـ درمان از راه صحبت کردن ـ را مطرح کرد. این فرضیه بعد‌ها به وسیله شاگرد او ـ فروید ـ به Psychoanalysis / روانکاری ارتقاء پیدا کرد.
سوم) پروفسور ویلهلم نیچه ـ (۱۹۰۰-۱۸۴۰) استاد فلسفه و تاریخ دانشکده باسل. بنیانگذار فلسفه نوین. مردی که در تاریخ اندیشگی بشریت خود به تنهایی به یک مدرسه و یک نهاد بدل شد.


 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

هولوکاست ایرانی و آتش انتقام

Posted: 15 Sep 2013 04:52 AM PDT

علی ایزدی
 نمی توان کشتار جمع ۴ تا ۵ هزار نفره زندانیان سیاسی درسال ۶۷ را صرفأ تعاقب خشم رژیم و انتقام جویی از مجاهدین تعبیر نمود


فاجعه ودر واقع جنایتی که آغاز سپتامبر جاری دراردوگاه اشرف رخ داد یکی از تلخ‌ترین روزها در تاریخ فعالیت‌های سیاسی مجاهدین خلق قلمداد می شود اگر چه اوج این گونه فجایع را از مرداد تا مهر سال ۶۷ شاهد بوده ایم که کشتار زندان سیاسی به فرمان ولی فقیه ، بسیاری ازاعضای این سازمان را به کام مرگ فرو برد.

اما گزینش واژه هولوکاست برای اعدام‌های گروهی و فوج فوج زندانیان و مبارزان سیاسی بعد‌ها درجایی توسط آقای رضا علیجانی ، فعال سیاسی ، روزنامه نگار وازاعضای ملی ـ مذهبی‌ها صورت گرفته شد ودو سال پیش هم وی در مصاحبه‌ای با سایت مادران پارک لاله بکارگیری این اصطلاح را برای فجایع سال ۶۷ توصیفی صحیح در درک آن شرایط می انگارد .

راقم هم از آن رو این نامگذاری را ازایشان وام می گیرد که تصورمی کنم یکی از بهترین روش‌های توصیف وتقبیح جنایات سال ۶۷ توسط جمهوری اسلامی بکار بردن این تعبیر معنا دارتاریخی است .

 

ریشه اعدام‌های سال ۶۷

بسیاری بر آنند تا از نقطه نظر سیاسی ، پیوند و درواقع رابطه‌ای بین عملیات فروغ جاویدان مجاهدین و اعدام‌ها در زندان‌ها در سال ۶۷ ایجاد کنند، این توجیه از آن رو به مرور زمان تثبیت می شود که چه برخی مسئولین در نظام جمهوری اسلامی و چه مجاهدین خلق بر این باور اصرار می ورزیدند که این رابطه را تقویت کنند ، اما واقعیت چیز دیگر است وبه دلایل ذیل نمی توان کشتار جمع ۴ تا ۵ هزار نفره زندانیان سیاسی درسال ۶۷ را صرفأ تعاقب خشم رژیم و انتقام جویی از مجاهدین تعبیر نمود :


اولاٌ :
در جمع زندانیان سیاسی که در سال ۶۷ در تهران و برخی شهرستانها به جوخه‌های اعدام گروهی سپرده شدند ، عده‌ای از اعضاء چپ و مارکسیست‌ها حضور داشتند ، که اصلاٌ ارتباطی با ماجرای عملیات نظامی مجاهدین و همکاری آنان با صدام در این راستا نداشتند .

ثانیأ : درست درهمان مقطع زمانی که آتش بس و قطعنامه ۵۹۸ بناچار توسط جمهوری اسلامی پذیرفته می شود ، آیت الله منتظری توسط آقای خمینی برکنار گذاشته می شود و این آغازی بود بر ستم هایی که بعدها بر ایشان روا می گردد و مجموعأ نشانگرآن بود که ولی فقیه می خواهد در شرایط جنگ صدای هر انتقادی را به بهانه بحرانی بودن شرایط خفه کند.

ثالثأ : اتفاقأ یکی از دلایلی که آقای منتظری محکم در مقابل رژیم می ایستد و بهای سنگینی در دفاع از سخن خویش در محکومیت اعدام‌های سال ۶۷ می پردازد ، این باور بود که ، کشتار فوج فوج زندانیان سیاسی ، لزومأ پاسخی به عملیات و اقدامات ایذائی نظامی مجاهدین در سال پایانی جنگ ایران و عراق نبوده و چنانچه جمهوری اسلامی و یا آقای خمینی بر این دلیل تأکید می ورزید ، دست آقای منتظری هم در اقدام اعتراضی کوتاه ترمی شد ،ازسوئی شواهدهم نشان داد که اززندانیان اعدامی درباره عملیات فروغ جاویدان سوالی مطرح نشد .

رابعأ: جمهوری اسلامی معتقد است که عملیات مرصاد که در پاسخ فروغ جاویدان بود ، ضربه کاری و نهائی را بر مجاهدین وارد نمود و اکنون نیز پس از ۲۵ سال سردار سلیمانی تأکید دارد که انتقام گیری در اشرف از مرصاد مهم تر بود ، بنابراین رژیم خود بر این باور بوده که با عملیات نظامی متقابل در مرصاد ، مجاهدین را قلع و قمع کرده یا به اسارت گرفته تا نیازی به آن نباشد که اعدام گروهی از آنان در سال ۶۷ پاسخی و عکس العمل به عملیات فروغ باشد .

اما با تمام این تفاسیر نمی توان این نظر را رد کرد که بدون تردید انتقام جوئی و اعمال خشونت متقابل در پاسخ عملیات نظامی مجاهدین ، عکس العملی بود که ضمن توجیه همزمانی کشتارزندانیان سیاسی و اعدام‌های گروهی ، کثرت قربانیان فجایع کشتار‌ها در سال ۶۷ را توسط رژیم ، در نگاه عده‌ای از مردم جلوه موجهی می بخشید .

بهرحال اعدام‌های وسیع بیشتر یک تصفیه حساب تاریخی با بخشی از اپوزیسیون محسوب می شود، آنچه که از سال ۶۰ اندک اندک آغازی بر آن رقم می خورد .

 
آتش افروزی دراردوگاه‌های مجاهدین :

از آنجائی که متأسفانه طرفین مجادله و مخاصمه ، خشونت را بهترین وسیله تلقی می کنند ، بنابراین مجاهدین بر کنار و جمهوری اسلامی براریکه قدرت ، هر دو از تئوری خطرناک هدف وسیله را توجیه می کند ، متمتع می شوند و بدیهی است که از این منظر هیچ منطقی مجال انتقام جوئی را از آنان نمی گیرد ، تا لحظه‌ای این زینهار را آویزه گوش قرار دهند که : خون به خون شستن محال آمد محال .

مشکلی اصلی تسلیح به نگاه خشونت بارایدئولوژیک ، از هر دو سو ، یعنی مجاهدین غیر مسلح امروز و جمهوری اسلامی تا دندان مسلح دیروزو امروز است ، چرا که صرفأ درسایه چنین نگرشی به جوخه آتش کشاندن دشمن بی‌دفاع دست بسته ، حتی هم وطن رانده در غربت لذت بخش می گردد، تا جائی که سپاه پاسداران سرزمینی که ادعا می کند الگویی برای مسلمانان در جهان است در بیانه رسمی در باره تراژدی در اشرف اعلام می نماید :

" این اقدام یقینأ مایه تشفی خاطر امت اسلامی و خانواده‌های معظم شهدا ، خصوصأ خانواده معزز شهدای ترور خواهد شد ."

متأسفانه آتش انتقام مرز نمی شناسد از این رو ، کشته شدن بیش از ۵۰ انسان بی‌دفاع ، که ۷ تن از آنان از اعضای کادر رهبری مجاهدین بودند و ناپدید شدن ۷ عضو دیگر که شاید هرگز معلوم نشود به چه آینده‌ای ختم خواهند شد ، در یکشنبه و سپتامبر سیاه مجاهدین خلق ، صرفأ تواند دست مایه بهانه‌ای به نام تشفی خاطر امت اسلامی گردد !


مسئولین کشتار ناجوانمردانه در اردوگاه اشرف

۱ـ در صورت لزوم، جمهوری اسلامی در درجه اول باید پاسخگو باشد چگونه دست تعرض را تا خارج از مرزها دراز می کند و جان عده‌ای انسان غیر مسلح و بعضأ دست بسته را با سلاح انتقام می گیرد در این رهگذر رژیم ولی فقیه چگونه می تواند توجیه کند که نقش مستقیم در این کشتار نداشته است ؟

اولاٌ: وقتی سردار قاسم سلیمانی ، فرمانده سپاه قدس ( شاخه برون مرزی ) ، درارگانی رسمی و کلیدی چون مجلس خبرگان رهبری ، رسمأ مدعی می شود که : " این قضیه مهم تر از حمله مرصاد بود ودر واقع وعده خداوند محقق شد. " (! )

و بویژه آنگاه که در بیانیه رسمی سپاه پاسداران قلع وقمع عده‌ای انسان ( هر چند مخالف و دشمن جمهوری اسلامی ) به تقدیر الهی ، اقدامی انقلابی و نهایتأ انتقام تاریخی تعبیرمی شود !

ثانیأ : محمد صالح جوکار عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هدف از حمله به اشرف را پاک کردن منطقه ازلوث وجود اشرار وجنایتکاران می داند و می گوید :

" باید باز هم شاهد حمله به پادگان اشرف باشیم ، چون این گروهک باید تاوان کشتارها و نسل کشی‌های خود در عراق را بدهد . "

سوال اینجاست که چگونه یک عضو خانه ملت آن هم در کمیسیون امنیت ملی آن به خود اجازه صدور چنین فتوایی را می دهد ؟

آیا مجاهدین متهم به نسل کشی اند ؟ بدیهی است که خطاهای بزرگ و استراثریک سازمان مجاهدین ، بویژه به بازوی صدام مبدل شدن‌شان و همکاری آنان با رژیم بعث ، مطلقأ قابل توجیه نیست ، اما حتی اگر عده‌ای از اعضای سازمان دست‌شان در نسل کشی صدام حسین آلوده باشند ، از جهات انسانی و حقوقی نمی توان ، آنان را دست بسته در یک اردوگاه ناامن در حالیکه هیچ ابزاری دفای ندارند ، ناجوانمردانه به خاک و خون کشید.
 

۲ـ دولت و بویژه نخست وزیر عراق که ید طولایی در همکاری وهم نوایی با جمهوری اسلامی دارد و اکنون نیز متهم به همکاری نیروهای سوات‌اش ( نیروهای ما هر تحت امر مالکی ) با شاخه برون مرزی سپاه پاسداران (سپاه قدس ) می باشد ، چگونه می تواند این فاجعه را توجیه کند ، بویژه وقتی خبر می رسد که قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در روزهای قبل از حمله به اشرف در عراق بود، از سوئی دولت مالکی نباید این تعهد را فراموش کند که پس از خروج آمریکائی‌ها از عراق ، مسئولیت جان مجاهدین بر عهده عراق قرار گرفته واصولاٌ یکی از شرایط خلع سلاح شدن اعضای کمپ اشرف ، تعهد تأمین امنیت آنان بوده است .

بنابراین دولت عراق باید روشن کند که آیا همکاری وباج دهی یا معامله‌اش با حاکمیت جمهوری اسلامی ، تا چه حدی می تواند حیات عده‌ای انسان غیر مسلح رابه خطر اندازد و یا چنانچه عداوت این دولت با مجاهدین بواسطه همکاری این گروه با رژیم صدام در خاموش کردن اعتراضات مردمی علیه دیکتاتور سابق عراق همانند نظام ولی فقیه سابقه دیرینه داشته و در واقع چون سیاست سران جمهوری اسلامی ، مسئله انتقام طلبی حرف اول را می زند ، در هر حالت مالکی باید پاسخگوی این آدم کشی حرفه‌ای باشد .
 

۳ـ آمریکائی‌ها وعده‌ای از دول اروپائی که به تناسب زمان و معامله با جمهوری اسلامی بر سر موضوع هسته‌ای یا مناقشات خاورمیانه یا اخیرأ سوریه با سیاست هویج و چماق در مورد ایران یک روز به دولت ایران هویج هدیه می کنند وبا تشویق و تأیید ضمنی آن ، چماق بر سر مخالفان و دشمنان دیرینه جمهوری اسلامی یعنی مجاهدین می کوبند ، نیز باید پاسخگوی جنایتِ اشرف باشند .

 
راهکاری جلوگیری از اردوکشی نظامی و آدم کشی مجدد در اردوگاه اشرف

وزیر اطلاعات دولت اعتدال و عقلانیت ، با نظری که نه سودای اعتدال در آن می رود ونه صدای عقلانیت از آن شنیده می شود ، با اندکی تدبیر اما طبعأ تهی از امید به عنوان مسئول نهاد امنیتی دولت موسوم به تدبیر وامید ، شاید بدان امید که مرهمی کوچک بر زخم پاشی‌های سپاه پاسداران باشد ، لب به سخن می گشاید ، آقای علوی می گوید :

"حاکمیت عراق ناگزیر شده است تا با تروریست‌های ساکن در پادگان اشرف مقابله کند . "

صرف نظر از اینکه گزینش کلمه پادگان در توصیف اردوگاه یا کمپ اشرف چندان معقول بنظر نمی رسد ، چون پادگان فضائی است که عده‌ای مسلح در آن استقرار دارند و در نتیجه شاید امکان نوعی برخورد مسلحانه از خارج به سوی آن را ناخواسته توجیه گیر باشد ، وزیر اطلاعات باید به این سوال پاسخ دهد که چگونه احساس حاکمیت عراق را در ناگزیری در حمله خشونت بار و جنایت گونه به اشرف درک نموده است که این گونه با دولت مالکی ابراز هم آوائی و شاید همدردی می کند ؟

وانگهی ، وقتی دول اروپائی و آمریکا سیاستمدارانه یا صادقانه مجاهدین را از لیست تروریسم خارج کرده ، کادر رهبری آن نیز از بیش از ۱۰ سال پیش توسل به هر گونه برخورد میلیتاری را غیر قابل قبول دانسته و از سوئی مجاهدین حاضر در اردوگاه اشرف یا لیبرتی هم ، کاملاٌ بی‌سلاح هستند ،چگونه با اتلاق واژه تروریسم ، دست به توجیه حداقل نظری کشتار تروریستی می زند ؟

اما اگر منظور آقای علوی سوابق تروریستی سازمان مجاهدین است که آنگاه بحث انتقام جویی و مقابله به مثل پیش می اید که ابدأ جای توجیه نخواهد داشت .


اما راهکارهای نسبی نجات مجاهدین :

۱ـ انتقال هر چه سریع تر آنان از کمپ اشرف به لیبرتی و آنگاه به سایر کشورها بطوریکه پیش ازاین رسمأ طرح ریزی و تأیید شده است ، البته صرفنظر ازاینکه متأسفانه لجاجت جاهلانه سران سازمان مجاهدین نیز خود مزیدی برتشدید وخامت اوضاع بوده ، وقتی مریم رجوی تشویق گونه و شعارمآبانه می گوید اگر کوه‌ها از جای خود بجنبد اشرف هم چنان ثابت خواهد ماند !

اما باید این موضوع را نیز مد نظر داشت که در سال ۲۰۰۳ دولت آمریکا با خلع سلاح مجاهدین دراشرف ضمن پذیرش تعهد تضمین امنیت مجاهدین ۳ هزار تن از آنان را به اردوگاه آزادی ( کمپ لیبرتی ) منتقل نمود ، تا تدریجأ امکان جابجائی‌شان به سایر کشورها به عنوان پناهنده فراهم شود اما تا کنون عده کمی از دولت‌های اروپائی پذیرای انجام این تعهد آن هم در حد نظری شدند.
 

۲ـ در کوتاه مدت و تا زمان انتقال کامل آنها از غراق، دولت مالکی باید مسئولیت تأمین جان انسان‌های غیر مسلح را پذیرا باشد ، ظاهرأ این پنجمین بار است که اعضای سازمان این گونه در عراق بی‌دفاع به خاک وخون کشیده می شوند یکی از اشتباهات استراتژیک آمریکائی‌ها سپردن مسئولیت جان انسان‌های بی‌دفاع و غیر مسلح به دولت عراق است ، آنهم در حالیکه همگی می دانند ، دراین وجه حکومت مالکی یعنی همان امتداد حاکمیت ولی فقیه در عراق !

کمتر از ۳ ماه پیش به بهانه دیگر اردوگاه لیبرتی مورد هجوم موشکی قرار گرفت و اکنون نوبت اشرف رسید و فردا کجا و چگونه.....؟
 

۳َـ سازمان ملل باید پاسخگوی تعهدات خویش باشد ، بویژه درراستای تداوم تعهدات چهار طرفه با آمریکا ، سران مجاهدین و دولت عراق در سال ۲۰۱۲، درتامین امنیت اعضای سازمان مجاهدین ، اما وقتی سخنگوی سازمان ملل پس از فاجعه اشرف در چند روز اخیر اذعان می دارد که " بازدید نمایندگان سازمان ملل جنبه انسان دوستانه دارد و این سازمان تنها در پی کمک رسانی است و تحقیق رسمی در حیطه کار این گروه نیست " ، چه تضمینی برای عدم تکراراین گونه آدم کشی‌ها در آینده باقی خواهد ماند ؟
 

۴ـ در مقابل انتقام جوئی‌های جمهوری اسلامی باید ایستاد .

اینکه عده‌ای از سران امنیتی رژیم ایران ، تلویجأ به این توجیه می پردازند که وقتی ۱۲۰ هزار نیروی آمریکائی که در گذشته در عراق استقرار داشتند نتوانستند حداقل خودشان را به درستی تأمین امنیت کنند ، چگونه می شود از دولت عراق توقع داشت که قادر به ایجاد فضای امن برای مجاهدین باشد ، بهانه‌ای بیش نیست .

در جایی دیگر این سناریوامنیتی شنیده می شود که سرانه مجاهدین با همکاری با اسرائیل برای مظلوم نمایی ودر نتیجه ایجاد فشاربرایران ، خود مقدمات این قتل عام را در اشرف ایجاد کردند ، که این نیز عاری از منطق است .

اما از نظرگاهی دیگر شاید بتوان گفت که بخشی ازدستگاه امنیتی با تمهید مقدمات این جنایت در اشرف بر آن بوده تا زمینه اثر تبلیغاتی منفی بر سفر روحانی به نیویورک رافراهم نماید و یا تردید قبلی رئیس جمهور را در نفس انجام این سفر مجددآ احیا نماید، بویژه بدیهی است که چون گذشته ، اما احتمالا این بار مجاهدین با تدارکات گسترده تری اقدام به برگزاری راه پیمائی اعتراضی در نیویورک در روزهای سفرروحانی نمایند .

از سوئی مستند روباه سیاه که اخیرأ از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود خود می تواند به تقویت نظریه دخالت رسمی جمهوری اسلامی در کشتار مجاهدین و در راستای توجیه آن دامن زند .

فرجام کلام آن که انتقام جوئی برای نظام ولایت فقیه بواسطه بافت توتالیترآن پایان پذیر نیست ، این است که در سالگرد قتل عام زندان سیاسی در ۶۷ در اقدام مذبوحانه‌ای چون کشتار در اشرف ، نقش بازی می کند متأسفانه این بار هم چون سال ۶۷ درست زمانی که جمهوری اسلامی با غرب در تعامل است ، شاهد چنین حوادثی هستیم بویژه آنکه سفر جفری فلتمن آمریکائی به تهران چند روز قبل از حادثه اشرف به این شبهه ناکی ما در تعامل با غرب و معامله بر سر مجاهدین دامن می زند .

وجه تسمیه هولوکاست ایرانی صرفأ در نفس قتل عام است وگرنه بدیهی است که مجاهدین یک اقلیت قومی و مذهبی در مقایسه با قربانیان هولوکاست نیستند ، اما گزینش این نام از آن روضروری است که یک وجدان جمعی ، ایجاد شود تا جلوی تکرار فجایع پیشین را بگیرد ، کینه را با کینه پاسخ گفتن ، هرگز راه علاج نیست.

بدین گونه اعتراض به اعدام‌ها در خوش بینانه‌ترین حالتش ساده لوحانه قلمداد می شود ، از این رو آقای منتظری به اتهام همین ساده باوری و مخالفتش با کشتار زندان سیاسی برای همیشه خانه نشین می شود .

هولوکاست ایرانی یعنی ایجاد وتعذیب یک وجدان جمعی در تقبیح جوخه‌های اعدام و ایستادگی در برابر تمامیت خواهی جمهوری اسلامی در راستای تادیب بسیاری از سران آن یا حداقل پذیرش عقلانیت توسط مسئولین نظام ولی فقیه ، اگرچه :

به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم !  

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.