جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


اختلال در شبکه اینترنت کشور

Posted: 26 Dec 2011 06:22 AM PST

 


جرس:شبکه اینترنت کشور از بعدازظهر روز گذشته با اختلالات مقطعی روبرو شد که این اختلال از صبح امروز دوشنبه شدت بیشتری یافته است.

 

به گزارش مهر، هم اکنون دسترسی کاربران به شبکه اینترنت با کندی و قطع و وصلی‌های مکرری روبرو است و شرکت ارتباطات زیرساخت نیز به عنوان متولی بخش اینترنت کشور از بروز مشکل فنی مقطعی در این شبکه خبر داده است.
محمدرضا فرنقی زاد - مدیر روابط عمومی شرکت ارتباطات زیرساخت با تایید این اختلال اظهار داشت: بروز مشکل فنی در شبکه ارتباطات زیرساخت از صبح دوشنبه، اختلال در دسترسی به شبکه اینترنت را به همراه داشته که این مشکل هم اکنون برطرف شده است.
وی تاکید کرد که با پیگیری کارشناسان فنی شبکه ارتباطات زیرساخت، دسترسی کاربران اینترنت به این شبکه هم اکنون در حالت عادی قرار دارد و اختلالی در این شبکه دیده نمی شود.
پیگیریهااز اپراتورهای ارائه دهنده اینترنت حاکی از آن است که قطعی اینترنت از بعدازظهر روز گذشته مربوط به زیرساخت اصلی کشور بوده و به درگاه‌های ورود پهنای باند مربوط می شود.
پیش از این معاون بهره برداری و مدیریت شبکه ارتباطات زیرساخت در تشریح کندی سرعت اینترنت و دلایل اختلالاتی که هر از چند گاهی در این شبکه مشاهده می شود گفته بود که عوامل مختلفی در بروز این اختلالات نقش دارند و به طور قطع زیرساخت مقصر تمام این اختلالات نیست.


مهر می افزاید که سرعت اینترنت در روزهای اخیر در مرکز استان گلستان به پایین ترین حد خود رسیده و این وضعیت موجب نارضایتی کاربران و استفاده کننده از خدمات اینترنتی و کافی نتها شده است.

نارضایتی گرگانیها از سرعت پایین اینترنت درحالیست که این شهر به عنوان شهر الکترونیک در استان معرفی شده است.

عصر ایران نیز از قطع سراسری اینترنت در شیراز از ساعت 14 امروز خبر داد.

بنابه اعلام این سایت از ساعت 14 امروز دوشنبه تا لحظه تنظیم این خبر، ارائه اینترنت توسط همه شرکت های ارائه دهنده این خدمات در شیراز، متوقف شده است.

اینترنت در بین ساعت های 2 تا 5 بامداد امروز دوشنبه هم به طور کامل قطع شده بود.

 

 

 

افزایش دوباره قیمت دلار

Posted: 26 Dec 2011 06:12 AM PST

 
جرس:  افزایش دوباره قیمت دلار آغاز شد.

افزایش تصاعدی قیمت دلار در حالی دوباره آغاز شده که بانک مرکزی هنوز برنامه‌های آتی خود را برای کنترل قیمت اعلام نکرده است.
به گزارش  مهر، قیمت دلار امروز 45 تومان بالا رفت و دوباره به مرز 1510 تومان رسید، در حالی که روز گذشته قیمت دلار که ناگهان با افزایش 40 تومانی مواجه شده بود، حدود 1465 تومان بود.

افزایش تصاعدی قیمت دلار طی روزهای اخیر در حالی شکل می گیرد که هنوز مقامات ارزی بانک مرکزی هیچ واکنشی به افزایش قیمت دلار در بازار نشان نداده اند و برنامه یا سیاست خاصی را اتخاذ نکرده اند.

این در حالی است که به نظر می رسید با بازگشت معاون ارزی بانک مرکزی از سفر کاری چند روز پیش خود از امارات، سیاستهای ارزی بانک مرکزی برای بازار ارز اعلام شود اما تاکنون چنین اتفاقی نیافتاده است.

قیمت یورو در بازار آزاد امروز 1960 تومان اعلام شد، در عین حال بانک مرکزی نرخ رسمی دلار را امروز با روندی افزایشی 1112 تومان و هر یورو را 1452 تومان تعیین کرده است.

قیمت هر قطعه سکه تمام بهار آزادی طرح قدیم در بازار 635 هزار تومان، طرح جدید 614 هزار تومان، نیم سکه 295 هزار تومان، ربع سکه 152 هزار تومان و گرمی 78 هزار تومان بود که نسبت به دیروز با افزایش همراه شدند.

نرخ هر اونس طلای جهانی مانند دو روز گذشته به دلیل تعطیلی بازارهای جهانی به مناسبت فرارسیدن سال جدید میلادی در نرخ 1606 تومان ثابت مانده است و نرخ هر گرم طلای زرد 18 عیار در بازار داخلی 56 هزار و 810 تومان است.

 مهر افزوده پی گیری اش برای انجام مصاحبه با معاون ارزی بانک مرکزی و یا کسب اطلاعاتی از برنامه های آتی این بانک در بازار ارز به نتیجه ای نرسید و روابط عمومی این بانک مطرح می کند که انجام مصاحبه امکان‌پذیر نیست.

محمد خاتمی: قیام های امروز منطقه، انقلاب‌های عدم توسل به زور است

Posted: 26 Dec 2011 03:53 AM PST

در مصاحبه با آئین گفتگو
جـــرس: محمد خاتمی معتقد است: "آنچه اكنون در دنیای خاورمیانه می‌بینیم، واقعاً انقلاب است و عجیب است که این انقلاب‌ها، همه انقلاب کلام است، انقلاب‌های عدم توسل به زور است، انقلاب روش‌های مدنی پیشنهاد کردن است. این مسأله بسیار مهمی است. آن خشونتگرایی‌های مورد توجه، چه از سوی حکومت‌های قدرتمند، چه از سوی جناح‌ها و جریاناتی که فقط به زور و خشونت معتقدند، مردود تلقی شده و این نشان می دهد که زیر پوسته یك خشونت ده یازده ساله، دوباره روش‌های مدنی، روش‌های مسالمت‌آمیز و نیز اصل بودن گفت‌وگو و تفاهم و به یک جمع‌بندی توافقی رسیدن برای حل مسائل دارد بروز و ظهور پیدا می‌کند." 

 رئیس جمهور سابق ایران طی گفتگویی با نشریه «آیین گفت وگو»، که به مناسبت سالگرد طرح بحث "گفتگوی تمدن ها" در سازمان ملل توسط خاتمی صورت گرفت،  به مقوله «گفت‌وگوی تمدن‌ها» و تحلیل اوضاع منطقه پرداخته است.

 

 این گفتگو که در نخستین شماره دو ماه نامه فرهنگی - اجتماعی "آیین گفت و گو" به صاحب امتیازی سید محمد خاتمی و سردبیری هادی خانیکی منتشر شده، چراغ «گفت‌‌وگو» در شب «جنگ و خشونت» عنوان دارد.


متن كامل گفت و گوی محمد خاتمی با آیین گفت وگو؛ چراغ «گفت‌‌وگو» در شب "جنگ و خشونت" به شرح زیر است: 


به نام خدا
آقای خاتمی، دقیقاً در ده سالگی طرح ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها هستیم؛ از سال ۲۰۰۱ که در مجمع عمومی سازمان ملل متحد این طرح تصویب شد تا امروز. در ایران هم سی‌ام شهریور به عنوان سالروز گفت‌وگو مطرح شده بود، اگرچه از سال گذشته از تقویم‌ها حذف شد. ده سال فرصت خوبی است تا از زبان شما یک ارزیابی بشنویم که چه به لحاظ نظری و چه به لحاظ عملی و اجرایی، ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به لحاظ نظری آیا این ایده توانست خودش را به سطح یک نظریه برساند؟ چون هم در ایران و هم در محافل آکادمیک در جهان، خیلی به مسأله امکان و امتناع گفت‌وگو پرداخته شد. به عنوان راهبرد هم در زمانی گفت‌وگوی تمدن‌ها مطرح شد که به نظر می‌آمد در عرصه روابط بین‌الملل و در حوزه سیاست، نیازی احساس می شد، اما بعدها موج‌های ضد گفت‌وگویی یا غیر گفت‌وگویی مثل حادثه یازده سپتامبر یا مداخله‌های نظامی و برجسته شدن گرایش‌های قومی، بنیادگرایانه و نظایر این‌ها بروز و ظهور کرد.
اجازه دهید مسأله را با تصادف طرح مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها با دو حاثه‌ای که کاملاً ضد گفت‌وگوست، از نظر تقویمی شروع کنم. می‌دانید که روز ۳۱ شهریور، سالروز حمله عراق به ایران و رژیم صدام به جمهوری اسلامی ایران است و روز سی‌ام شهریور، سالروز طرح و تصویب گفت‌وگوی تمدن‌ها در مجمع عمومی سازمان ملل است. البته نه در یک سال، ولی از نظر تقویمی سی ام و سی‌ و یكم، دو روز پیاپی است. سال گفت‌وگوی تمدن‌ها ۲۰۰۱ است، یعنی از ۲۰۰۱ به عنوان سال گفت‌وگوی تمدن‌ها نام برده شد و درست در سال ۲۰۰۱ پرهیاهوترین حادثه تروریستی تاریخ رخ داد: جریان ۱۱ سپتامبر در آمریکا. گرچه این‌ها به ظاهر ربطی به هم ندارند، ولی در کنار هم قرار گرفتن این دو مسأله باید ما را به تأمل وادارد. در مورد مسأله اول، گرچه جنگ میان دو کشور که هر دو متعلق به یک تمدن هستند، رخ داد، یعنی جنگ تمدن‌ها نبود، ولی اگر کمی عمیق‌تر بنگریم که چه کسانی از این جنگ خوششان می‌آمد و به این جنگ دامن زدند و به اصطلاح از کسی که به جمهوری اسلامی حمله کرده بود، جانب‌داری می کردند، شاید بتوانیم در عمق قضایا چیزی به عنوان جنگ تمدن‌ها را هم در نظر بگیریم. برای این‌که در جمهوری اسلامی ایران، نظامی به نام اسلام تحقق پیدا کرده بود و شعارها هم شعارهای بازگشت به ارزش‌های اسلامی و تمدن و فرهنگ اسلامی بود و طبعاً تقابلی از نظر سیاسی میان نظام جمهوری اسلامی ایران با کسانی که نظام غربی و تمدن غربی را نمایندگی می‌کردند، وجود داشت. حداقل این که پشتیبانان صدام که متعلق به تمدن دیگری بودند و حتی مدعی بودند نماینده آن تمدن هستند و حتی برای خودشان رسالتی برای بسط آن تمدن در دنیا قائل بودند و این‌که تمدن‌ها و قلمروهای دیگر باید در تمدن غالب هضم شود، پشت این قضیه بودند. نمی‌خواهم بگویم جنگ میان عراق و ایران جنگ تمدن‌ها بود، اما به نحوی برخورد دو تمدن بود
مسأله دوم خیلی روشن‌تر و واضح‌تر است؛ راهکاری که گفت‌وگوی تمدن‌ها عرضه می‌دارد، راهکار منطق و گفت‌وگو، راهکار تفاهم و تکیه بر مشترکات برای حل اختلافات و پیدا کردن راه‌حل‌های مشترک بر اساس نقطه‌نظرهای مشترک برای مسائل جهانی و مسائل انسانی بود. درست در همان سال، حادثه بزرگ ۱۱ سپتامبر رخ داد؛ ظاهراً جریانی که مسأله را فقط با خشونت می‌تواند حل کند، متکی بر تعصبات بسیار سخت و انعطاف‌ناپذیر و دیدگاه ایدئولوژیک به مسائل و بسته نگاه کردن به امور و نوعی انحصارطلبی در اعتقادها و باورها و توسل به زور، برای حل مشکلات و دستیابی به اهداف، دست به این اقدام زد. ترور یعنی هیچ راه‌حلی جز راه‌حل فیزیکی و خشونت‌بار برای رسیدن به مقاصد در نظر نداشتن. ترور درست در مقابل منطق گفت‌وگو قرار دارد. اگر علل اصلی گسترش تروریزم در دنیا را در نظر بگیریم، شاید ریشه اصلی‌اش یا یکی از ریشه‌های اصلی‌اش عبارت از این‌ باشد که قدرت‌های غالبی وجود دارند که برای رسیدن به مقاصد خود جز با سلطه و تحمیل و توسل به زور کاری نمی‌کنند؛ البته فریب و زور با هم. در واقعه ۱۱ سپتامبر اگر مُعِداّت و عواملی را که به بسط تروریزم کمک کردند، در نظر بگیریم، عبارتند از اعمال زور در روابط بین‌المللی و نیز مقابله با مسائل با توسل به زور. این منطق دقیقاً مقابل منطق گفت‌وگوست


هر دوی این مسائل لااقل اهمیت طرح مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها را نشان می دهد و این‌که بکوشیم به‌ جای زور، منطق حاکم باشد و به‌ جای تکیه بر عوامل متضاد، بر عوامل مشترک تأکید کنیم و از نقطه نظرات مشترک حرکت کنیم. این منطقی بود که در گفت‌وگوی تمدن‌ها نهفته بود و مورد توجه قرار گرفت. حال این‌که گفت‌وگو و گفت‌وگوی تمدن‌ها چقدر میسر است و اصلاً منظور ما از تمدن و فرهنگ‌ چیست و آیا واقعاً تمدن‌های مختلف الآن وجود دارند؟ یا فرهنگ‌هایی که متعلق به تمدن‌های مختلف هستند، وجود دارند؟ واقعاً آنچه که در دنیا تمدن است، همان تمدن غالبی است که در غرب است و...؟ این‌ها مسائلی است که در جای خود باید درباره‌شان بحث شود. من از این تصادف تاریخی و تقویمی طرح مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها و تصویب آن با دو حادثه‌ای که سمبل و نماد اعمال خشونت و زور بود، استفاده کردم برای این‌كه ذهن‌ها را تا حدودی متوجه کنم که گفت‌وگوی تمدن‌ها چه می‌خواست و چه می‌خواهد و در مقابلش چه چیزی قرار دارد

یعنی این ایده را مبتنی بر مسائل مبتلابه مطرح کردید؟ 
نه، این دو حادثه‌ای که عرض ‌کردم، با هم اتفاق نیفتاده بودند. یعنی من فکر نکرده بودم که ۳۱ شهریور روز حمله عراق به ایران است و روز سی شهریور روز تصویب طرح گفت‌وگوی تمدن‌هاست. قبل از آن، این مسأله را مطرح کرده بودم. آن ‌هنگام توجهی هم به جنگ میان ایران و عراق نداشتم. جنگ هم تمام شده بود و گذشته بود. زمانی هم كه من مسأله را مطرح کردم، نمی‌دانستم قرار است حادثه ۱۱ سپتامبر رخ دهد. می خواستم تقابل مفهومی را که در این دو جریان نهفته است، نشان دهم، این که گفت‌وگوی تمدن‌ها چه می‌خواست و چه می‌خواهد و در مقابل گفت‌وگوی تمدن‌ها ممکن است چه چیزی قرار بگیرد. یازده سپتامبر و جنگ به‌ طور کلی یک طرف قضیه قرار می‌گیرد و ایده‌ای که در گفت‌وگوی تمدن‌هاست، می خواهد به عنوان جانشین این مسأله در دنیا مطرح شود. با توجه به این‌که ایده جنگ یا عمل جنگ یا اقدام جنگ واقعیتی است که متأسفانه در روابط بین‌الملل جنبه غالب دارد و گفت‌وگوی تمدن‌ها و به ‌طور کلی گفت‌وگو و تفاهم، خیلی تحت‌الشعاع این جریان قرار دارد، ما خواستیم با طرح مسأله گفت‌وگو و تکیه بر تفاهم انسا‌ن‌ها، نه تضاد انسان‌ها و یافتن جنبه‌های مشترک، این سؤال را مطرح کنیم که آیا می‌شود زندگی انسانی بهتری داشت؟ 

شما خودتان گفت‌وگوی تمدن‌ها را نظریه می دانید؟ 
بارها صحبت شده است که گفت‌وگوی تمدن‌ها نظریه به معنای یک نظریه فلسفی یا نظریه سیاسی به معنی خاص خودش نیست. مکتب‌های فلسفه سیاسی و نظریاتی که در آن‌ها هست، کاركرد خودشان را دارند. ما بیشتر آن را به عنوان به اصطلاح یك پارادایم مطرح کردیم؛ به عنوان نمونه مطلوب. به عنوان الگو و سرمشقی که می‌تواند باشد، به این معنا که در زمان ما و در دوره ما و با نگاه به تاریخ، چگونه سرمشقی برای روابط میان انسان‌ها و جوامع و اقوام مختلف وجود داشته است و آن‌ها از چه سرمشقی پیروی می‌کردند و از چه راهکاری برای روابط استفاده می‌کردند؟ من معتقدم حداقل در دوران جدید و بخصوص در قرن بیستم میلادی، پارادایم حاکم، پارادایم جنگ بود؛ حالا چه جنگ سرد و چه جنگ نظامی و چه جنگ‌های منطقه‌ای و درگیری‌های نظامی و انقلابی با رژیم‌هایی که مقبول نبودند،‌ که به ‌صورت گروه‌های مسلح و بعد هم به‌ صورت تروریزم در دنیا مطرح شد. آن‌ سوی قضیه هم اشغال، سرکوب و دو جنگ جهانی. پارادایم موجود، یعنی آنچه واقعاً وجود داشت، علی‌رغم تشکیل جامعه ملل و بعد سازمان ملل متحد، علی‌رغم تصویب منشور سازمان ملل متحد و طرح منشور حقوق بشر در جوامع انسانی که بیشتر علاقه‌مند به طرح این پارادایم برای روابط بر اساس حقوق انسانی، احترام انسان‌ها به یکدیگر و نیز تأمین حقوق انسان‌ها و نوعی عدالت و آزادی در جوامع بشری و زمینه‌سازی برای برخورداری همه افراد و حل مسائل از طریق منطق، عقل، عدل و انصاف بود، هم سازمان ملل با این توجیه تشکیل شد و هم منشور سازمان ملل با این منطق نوشته شد و در درون سازمان ملل، نهادها و سازمان‌هایی که عمدتاً به امر فرهنگ، گفت‌وگو، بسط آگاهی و رشد معنوی انسان توجه می‌کردند، مثل یونسکو و ... پدید آمد، با هدف زدودن عواملی که سبب خشونت و درگیری می شوند، مثل فقر و تبعیض نژادی و ...، علی‌رغم این‌که از نظر تئوری بخصوص بعد از جنگ‌های جهانی، بویژه جنگ جهانی دوم این ذهنیت وجود داشت که ما باید این پارادایم و رفتار را تغییر دهیم، گرچه به ‌خاطر غلبه پارادایم زور و قدرت و این‌که «الحق لمن غلب» از ابتدا بوده و اصلاً غلبه، خودش منشأ حق است و مشروعیت‌بخش اعمال قدرت است، در خود این جریانات هم بر خلاف خواست بشر برای حل مشکلات از طرقی غیر از زور، اما در نهایت زور غلبه کرد. مثل این‌که بالأخره در خود سازمان ملل هم حق وتو تصویب شد. چرا چند کشور فقط به این خاطر كه در جنگ پیروز شدند و قدرت بیشتری دارند، امتیازاتی داشته باشند که دیگران ندارند و بتوانند از نهادها و ابزارهایی که در سازمان ملل برای صلح و گسترش تفاهم وضع شده است، برای اعمال خواست‌ها و منافع خودشان استفاده کنند؟ حالا این نظریه هست یا پروژه یا...، چون خیلی بحث شده که گفت‌وگوی تمدن‌ها در مقابل چالش تمدن‌ها و برخورد و ستیز تمدن‌هاست که اتفاقاً چند سال قبل از طرح مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها مطرح شد، ابتدا به ‌صورت یک مقاله و بعد به ‌صورت امواج گسترده، بحث پیرامون این مسأله که آیا یك نظریه است یا پروژه یا نشان‌دهنده شکل و نوع پارادایمی است که در آینده خواهد بود که بیشتر به ‌جای برخوردهای سیاسی و نظامی، برخوردهای فرهنگی و تمدنی را مطرح می‌کند و آن را تقدیر و سرنوشت آینده بشر می‌داند و بعدها هم با نظریه «پایان تاریخ» تكمیل شد، لااقل از نظر آن‌ها معلوم است که حاصل برخورد تمدن‌ها چه باید باشد. به‌ اصطلاح این‌كه یک نظریه توصیفی بود یا یک نظریه تجویزی و در مقابلش گفت‌وگوی تمدن‌ها مطرح ‌شد، من می‌خواهم بگویم به ‌جای پرداختن به این‌که به لحاظ فلسفی و نظری گفت‌وگوی تمدن‌ها بر چه مفاهیمی مبتنی است، هر چند معتقدم پارادایم‌ها بر نظریه‌ها متكی هستند، آنچه مورد نظر من بود، بیشتر توجه به این نكته بود كه اساس رابطه و الگوی رابطه‌ای که در دنیای امروز بخصوص در قرن بیستم، در عمل جا افتاده است، آن پارادایم و الگو و آن سرمشق و معیاری که برای رابطه وجود دارد، امر خطرناکی است. در مقابل آن می‌توان معیار، الگو و سرمشقی را مطرح کرد که به‌ نظر ما بسیاری از مشکلات کنونی را حل می‌کند. انگیزه‌هایی که سبب طرح این نظریه شد، مسائلی از این دست بود. البته نمی‌خواهم بگویم که این اولین و ابتکاری‌ترین نظریه‌ای بود که مطرح شد. این مسأله به انحاء مختلف، از دیالوگ‌های افلاطون گرفته تا بحث‌های مختلفی که امروز درگرفته ، وجود دارد در خود قرآن «جادلهم بالتی هی احسن» وجود دارد، آدم به قرآن هم که رجوع می‌کند، احساس می‌کند در اسلام جنگ واقعاً جنبه دفاعی پیدا می‌کند. ابتدایی نیست که اسلام از ابتدا جنگ کند و بگوید بروید افراد را بگیرید و بکشید. البته می‌گوید وقتی با شما جنگ کردند، شما هم جنگ کنید. حتی اگر در ایام حرام باشد، شما باید دست از جنگ بکشید. ولی اگر آن‌ها شما را کشتند، شما هم مقابله به مثل کنید. آن اصل و پارادایمی که به آن اعتقاد دارد، جدال احسن و گفت‌وگوی احسن با آنها است

آقای خاتمی، نسبت میان این پارادایم و مسئولیت‌های رسمی شما چه بود؟ 
من این مسأله را در جریان بحث‌های انتخاباتی سال ۷۶ به عنوان یك پیشنهاد و یكی از رئوس برنامه‌های خودم مطرح کردم. طرح مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها پیش از ریاست جمهوری من بود، اگر به بحث‌هایی که در زمینه روابط جهانی و در زمینه روابط بین‌الملل داشتیم، رجوع کنید، سابقه طرح این مسأله در مقابل جنگ تمدن‌ها و برخورد تمدن‌ها را خواهید دید. فکر می‌کنم ابتدا در داخل کشور، صاحب‌نظران و نویسندگان و تحلیلگران کم و بیش به این مسأله پرداختند و بعد سعی شد در عرصه جهانی و در تریبونی که صدایش به گوش دیگران هم برسد، مطرح شود و به‌ صورت یك امر جهانی درآید. استقبالی که از این طرح شد، برای من مهم بود. این پیشنهاد از سوی همه قدرت‌های رسمی دنیا و همه دولت‌ها مورد تأیید قرار گرفت و نشان‌دهنده آن بود که در عمق وجدان حتی قدرت‌ها، چه قدرت‌های زورگو و چه قدرت‌های رنج‌کشیده، وضع موجود وضع نگران‌کننده‌ای است و آن‌ها هم بدشان نمی‌آید که وضع دیگری حاكم شود.

پیشنهاد شما در مجمع عمومی سازمان ملل به اتفاق آرا رأی آورد.
بله. حتی شاید کسانی که نسبت به طرح‌کننده این پیشنهاد نظر مثبتی نداشتند هم به آن رأی دادند؛ به هر حال دولت‌هایی بودند که چون این پیشنهاد از جانب ایران و جمهوری اسلامی مطرح شده بود، با آن معارضه داشتند و خیلی هم عصبانی بودند که اصلاً چرا مطرح شده، شاید هم دل‌شان نمی‌‌خواست این مسأله به ‌نام یک کشور اسلامی و به ‌نام کسی که متعلق به تمدنی غیر از تمدن غربی است و به ‌نام کسی که یک انقلاب بزرگ در کشورش رخ داده و یک رژیم استبدادی وابسته به غرب را با انقلاب سرنگون کرده، مطرح شود. اما طنین آن چنان دلنواز بود و فضای معنوی‌ای که ایجاد کرده بود، آن‌قدر سنگین بود که حتی كسانی که شاید با طرح‌کننده و خود طرح هم‌نظر نبودند، نتوانستند در مقابل این موج مقاومت کنند و آن‌ها هم مجبور شدند آن را تأیید کنند. مهم‌تر آن‌كه انعکاس این پیشنهاد در افکار عمومی، در درجه اول روشنفکران و اندیشمندان و محافل دانشگاهی و محافل فکری سیاسی و بعد هم در محافل عمومی اجتماعی و بشری خیره‌كننده بود. هیچ چیز به اندازه گفت‌وگوی تمدن‌ها سبب ایجاد نهادهای گفت‌وگو، ایجاد کرسی‌های نظریه‌پردازی در مورد گفت‌وگوی تمدن‌ها، برپایی گردهمایی‌ها و نشست‌های متعدد بین‌المللی در شرق و غرب عالم، در جهان اسلام و جهان غرب و جهان مسیحی، در گرایش پایان‌نامه‌‌نویسی‌های دانشگاهی در سطوح کارشناسی و تحصیلات تکمیلی، موج ایجاد نکرده است. در همین سایت‌های متعلق به گفت‌وگوی تمدن‌ها، از روی تعداد مؤسساتی که در این زمینه وجود دارند و تعداد کتاب‌ها و تزهایی که در این باره نوشته شده و تعداد سمینارهایی که برگزار شده، اگر نگوییم گسترده‌ترین موج را ایجاد کرده، لااقل یکی از موضوعاتی بوده که طی دهه‌های اخیر توانسته است این‌طور موج ایجاد کند. این‌که همه دولت‌ها به نحوی از انحاء اصل را مورد تأیید قرار دادند و مهم‌تر این که مجامع علمی، مجامع حقوق بشری، مجامع دانشگاهی، مجامع اجتماعی و سیاسی، نهادهای مختلف و بخش‌های مختلف جوامع بشری به آن توجه کردند، یک امر شگفت‌انگیز بود. اما اگر کمی دقت کنیم، شگفتی آن مرتفع می شود؛ چرا بعضی وقت‌ها سخنان و مطالبی شنیده می‌شوند و بعضی وقت‌ها شنیده نمی‌شوند؟ نكته این است که جهان و تاریخ، در آن لحظه‌ که این مسأله مطرح شد، تشنه شنیدن این سخن بود و علت آن هم نگرانی‌ها و ناراحتی‌هایی بود که همه در درون خود احساس می‌کردند. به همین خاطر گفت‌وگوی تمدن‌ها فراگیر شد، این نشان‌دهنده اهمیت شخص طرح‌کننده نبود. حتی خود طرح هم چندان ابتکاری و ابداعی نبود. مسأله این بود که زمان، زمان طرح مسأله بود. امروز با وجود همه مشکلاتی که ایجاد شده، هنوز گفت‌وگوی تمدن‌ها در دنیا مطرح است، گرچه متأسفانه در ایران که مبدأ و مرکز طرح مسأله بود، آن‌طور که باید و شاید پیگیری نشد و از امکاناتی که باید در اختیارش قرار می گرفت و همراهی‌های معنوی و مادی که باید می داشت محروم بود و حتی تلاش‌هایی هم که در این زمینه شد، با نقص‌ها و کمبودها و به‌ اصطلاح ناتوانی‌های فراوانی از سوی ما به عنوان پشتوانه کار همراه بود، ولی الآن این مسأله در دنیا به حیات خود ادامه می دهد. خود من در ملاقات‌هایی که دارم و در سفرهایی که می‌روم، شاهدش هستم. در نهادهایی هم که امروز به این نام در دنیا کار می‌کنند، در دانشگاه‌ها و کرسی‌ها، در سمینارها و مجامع، فکر می‌کنم شاید از بسط و ظهور و بروز این مسأله کمی كاسته شده باشد،‌ ولی همچنان در عمق اندیشه بشری و عمق تاریخ بشری به ‌جد مطرح است و پیگیری می‌شود و به نظرم چراغی نیست که خاموش شود. باید تکمیل شود و گستردگی یابد. حتماً می‌دانید كه به ‌دنبال همین طرح گفت‌وگوی تمدن‌ها، دو دولت، یکی غربی و یکی شرقی، اسپانیا و ترکیه، مسأله ائتلاف تمدن‌ها را مطرح کردند. گرچه من در بحث‌هایی که به عنوان یکی از هجده نفری که دبیرکل سازمان ملل معرفی کرده بود، داشتم، گفتم هنوز مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها به پایان نرسیده و «ائتلاف تمدن‌ها» جای «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را نمی گیرد. تمدن‌ها اول باید بتوانند با هم حرف بزنند و نقاط مشترک‌شان را پیدا کنند، در عین حال هویت‌های تمدن‌ها سر جای خودش است. ائتلاف تمدن‌ها خصوصاً اگر به این معنا باشد كه همه تمدن‌ها در یک تمدن هضم شوند، غیر از آن ایده‌ای‌ است که در طول این سال‌ها مورد توجه بوده است. یا این‌که فرض کنید تمدن‌ها مسائل خود را به ‌طور کلی کنار بگذارند و روی مسائل خاصی تكیه و مشاركت کنند، این کار دولت‌ها و سیاست‌هاست، ولی به هر حال امر مبارکی بود و انجام شد. خود این نشان می دهد ایده و پارادایم گفت‌وگوی تمدن‌ها هنوز مورد توجه است. من معتقدم هنوز هم می‌توانیم برای حل بحران‌ها و مشکلات بشر امروز راهکار مناسبی در دل این مسأله بیابیم

خود شما در این یازده سال تلاش‌هایی داشتید که شاید وجه قابل مشاهده‌شان، پارادوکس‌هایشان بود. از یک طرف، از ابتدا خیلی پرهیز داشتید که موضوع سیاسی فهمیده شود، اگرچه همان‌طور که گفتید، گفت‌وگوی تمدن‌ها در انتخابات ریاست جمهوری هفتم مطرح شد و پیش از آن در برابر برخورد تمدن‌های آقای هانتینگتون فهمیده شد، اصرار داشتید که بگویید در برابر آن مطرح نشده و بخصوص مسأله گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها فراتر از حوزه سیاست است. از سوی دیگر کوشیدید ابعاد راهبردی آن و راهکارهای عملی در برابر مسائل مبتلابه، چه در جامعه ایران و چه در جامعه جهانی مطرح شود. در واقع دوست داشتید این ایده به عنوان یک مسأله تجملاتی و از سر بی‌دردی و در حاشیه مطرح نشود. علاوه بر این، خود شما در موضع یک سیاستمدار قرار داشتید و گرچه این بحث در محافل آکادمیک هم مطرح می‌‌شد، ولی چنین فهمیده می‌شد كه از ناحیه کسی طرح شده كه در مقام رییس‌جمهوری ایران است. به هر حال در این مدت ابعاد نظری آن هم به دلیل این‌که در محافل دانشگاهی و فرهنگی مطرح شد، بازتر شده، مثلاً نسبت خود گفت‌وگو با فرهنگ و تمدن. به نظر می رسد شما هم در صحبت‌های بعد از دوران ریاست جمهوری‌تان، در محافلی که شرکت داشتید، به اهمیت بیشتر فرهنگ، یعنی امكان بیشتر گفت‌وگوی بین فرهنگ‌ها تا گفت‌وگو میان تمدن‌ها نزدیک شدید. شاید به ‌خاطر آن كه بارها فرمودید تمدن به دلیل جنبه سخت‌افزارانه‌اش و به سبب غلبه تمدن جدید، كمتر در صورت گفت‌وگویی قرار دارد. حال مهم این است كه ذهنیت‌های جوامع ما در مواجهه با این مسأله چگونه است؟
مطالبی كه گفتید، مطالب مهم و پر نكته‌ای بود كه آدم نمی داند به كدامش بپردازد. اشاره کردید که نسبت بین گفت‌وگوی تمدن‌ها و سیاست چیست؟ یعنی آیا می‌شود آن را یک امر سیاسی دید؟ در حوزه سیاست می‌تواند تأثیر یا کاربرد داشته باشد؟ این مسأله مهمی است و یك بحث كافی و وافی می طلبد. دنیای امروز دنیایی سیاست‌زده است و سیاست هم حول محور قدرت می‌گردد، بخصوص در دنیای جدید، از زمان ماکیاولی که به ‌اصطلاح مسأله قدرت، حفظ قدرت و بسط قدرت، محور و مدار ‌شد و اخلاق، رفتار، فرهنگ و... باید حول این محور شکل می گرفت، اصلاً عدالت و انسانیت در آن رابطه معنا می‌شد، حقوق در آن زمینه معنا می‌شد، مشروعیت هم در آن زمینه معنا می‌شد. به اعتقاد من،‌ روح سیاست جدید هم تحت تأثیر این تحول ذهنی است که ماکیاولی ایجاد کرد یا آن را بازتاب داد. دنیا، دنیای سیاست است. به عبارت دیگر دنیا، دنیایی است که قدرت در آن اصل است. از زمانی که گفته شد «فیلسوفان گذشته در صدد تفسیر جهان بودند و ما باید در صدد تغییر جهان باشیم» و «علم هم علم تصرف در طبیعت و عالم و... است»، Science به معنای امروزی آن و از دل آن تکنولوژی در آمد و انسان ارباب جدیدی به ‌نام تکنولوژی پیدا ‌کرد، طبیعی است که در حوزه مسائل انسانی، سیاست، اصل می‌شود و سیاست هم حول محور قدرت می‌گردد. این دلیل آن است که وقتی در دنیا در مورد هر چیزی بحث می‌کنیم، می لغزد و می‌رود به حوزه‌ای که رنگ سیاست می‌گیرد. دین هم رنگ سیاست می‌گیرد، هنر هم رنگ سیاست می‌گیرد، مسائل دیگر هم رنگ سیاست می‌گیرند. این مسأله‌ای است که باید مورد توجه قرار گیرد. مثلاً فرض کنید در عالم واقع، تکنولوژی که مظهر قدرت بشر است، میداندار می‌شود. در عرصه سیاست هم به‌ نحوی قدرت، گرچه سعی می‌شود معنای جدیدی پیدا کند، محور می شود. این است که وقتی در مورد روابط انسان‌ها هم صحبت می‌کنیم، رابطه‌ای که بیشتر ریشه‌اش به قدرت باز می گردد، مورد توجه قرار می گیرد و بخصوص وقتی کسی که در عرصه سیاست است، قضیه‌ای را مطرح می‌کند، چنین تلقی می‌شود که دارد یک کار سیاسی می‌کند و یک حرف سیاسی می‌زند. خیلی‌ها این تلقی را داشتند که چون مسأله ما با آمریکا، مسأله مهم و پیچیده‌ای بوده، گفت‌وگوی تمدن‌ها بهانه‌ای است برای این‌که مشکل سیاسی میان ما حل شود، در حالی‌که اصلاً چنین معنایی نداشت. اتفاقاً آنچه مورد توجه من بود، این بود که آیا می‌شود جهان بهتری داشت؟ این جهان بهتر با تغییر دیدگاه به دست می آید، این که فقط به جنبه زور و قدرت نپردازیم و فکر نکنیم. مثلاً عظمت اسلام را تنها به این ندانیم که زورش چقدر است یا قدرت نظامی‌اش چقدر است؟ یا فقط قدرت غرب را در این نبینیم که چه قدر در صنعت و تکنولوژی و امکانات نظامی پیشرفته است؟ آیا می‌توان این ‌چنین به مسائل نگاه کرد؟ من معتقدم که می‌شود و گفت‌وگوی تمدن‌ها بیشتر در جست‌وجوی این بود که به مایه‌ها و پایه‌هایی که در درون تمدن‌ها وجود دارد، بپردازد و بر اساس آن، سیاست تازه و قدرت تازه‌ای را تعریف کند و روابط تازه‌ای را رقم بزند. البته یقیناً گفت‌وگوی تمدن‌ها نمی‌تواند به سیاست بی‌توجه باشد، ما با معیار گفت‌وگوی تمدن‌ها می‌توانیم سیاست‌ها را نقد کنیم، نه این‌‌كه با معیار گفت‌وگوی تمدن‌ها سیاست‌ها را توجیه کنیم. این مسأله به سیاست ربط پیدا می‌کند، منتها من فکر می‌کنم همان مسأله پارادایمی که مطرح شد، اگر به گفت‌وگوی تمدن‌ها آن‌ طوری که مورد توجه و نظر ما بود، توجه شود، می‌تواند آثار خیلی بزرگی هم در سیاست داشته باشد

از پاسخ شما چنین برمی آید كه ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها، ایده به تاریخ پیوسته‌ای نیست و زنده است. به ‌خاطر این‌که جهان نیازمند گفت‌وگوست و حالا ممکن است ابعاد دیگر آن هم پیدا شود. الآن بیشتر روی چه چیزهایی تأکید می‌کنید؟ مثلاً به ‌طور مشخص، شما جامعه ایرانی یا جهان اسلام را مستعد یا مساعد برای گفت‌وگو می‌دانید یا خیر؟ اگر خاطرتان باشد در سفری که به مصر داشتید و آقای هیکل، روشنفکران مصری را دعوت کرده بود، در جمع آن‌ها طیف وسیعی بودند، از اخوان‌المسلمین تا نویسندگان، چپ‌ها، سکولارها و... . ولی نکته‌ای که برای خود من جالب بود، این‌ بود که در یک مسأله، بین مذهبی‌های معتقد و کسانی که پس‌زمینه‌های چپ و حتی لیبرالی هم داشتند، اشتراك نظر وجود داشت. هویت دینی و هویت ملی برای هر دو خیلی مهم بود. یعنی مسأله شیعه و سنی برای آن‌ها خیلی اهمیت داشت و نیز مسأله عرب و غیر عرب. آیا این‌ها موانعی برای گفت‌وگو هستند؟ یا خود ایده گفت‌وگو توانسته این زمینه را فراهم کند؟ بخصوص این‌که ما در خاورمیانه و در جهان اسلام با موج دموکراسی‌خواهی و بیداری مواجه هستیم؛ به نظر می رسد نسبت این موج و خواست سیاسی با بقیه عناصر فرهنگی، اجتماعی و تاریخی را هم باید دید.
با توجه به اوضاع و احوالی که در دنیای اسلام وجود دارد و مسائلی که امروز در دنیا پیش آمده، فرض کنید سیر تاریخی جوامع به سمت استقرار جوامع مدنی، مدنی‌تر شدن جوامع و... باشد، این‌که بین ما گفت‌وگو چه قدر می‌تواند وجود داشته باشد، این‌که ما اگر بخواهیم با دنیا گفت‌وگو کنیم، چگونه و از کدام راه و با کدام رویکرد، می‌توانیم بهتر گفت‌وگو کنیم و مهم‌ترین مسأله‌ای که گفتید، مسأله نسبت دین یا تمدن با هویت انسان‌ها و این‌که آیا هویت، مانع گفت‌وگو می‌شود یا مؤید گفت‌وگوست، همه این‌ها مسائل بسیار مهمی هستند. می‌دانید که فیلسوفانی هم که در رابطه با گفت‌وگو و امکان و ضرورت گفت‌وگو و امتناع گفت‌وگو صحبت کرده‌اند، روی همه این موضوعات بحث کرده‌اند. هویت تیغ دو دمی است که اگر بد دیده شود، بالاترین خشونت‌ها و برخوردها و تضادها و دیگر بودن‌ها و دیگر شدن‌ها را مطرح می‌کند، ولی اگر به ‌صورت درست مطرح شوند، می‌توانند باعث همکلامی و نزدیکی‌ به یكدیگر شوند. وقتی شما دایره‌ای دور شخصیت موجودتان، تاریخی‌تان، اعتقادی‌ و عاطفی‌تان می‌کشید، این می‌شود هویت و خیلی زود شما قضاوت می‌کنید که چه ‌کسانی درون این دایره قرار می‌گیرند و می‌شوند خودی و چه کسانی بیرون این دایره قرار می‌گیرند و غیر خودی می‌شوند. بخصوص اگر نسبت به دایره‌ای که کشیدید، تعصب هم داشته باشید، خیلی افراد از این دایره خارج می‌شوند، یعنی «دیگرها» خیلی زیاد می‌شوند. دیگرهایی که تا شما باشید، آن‌ها باید نباشند یا تسلیم شما باشند یا در درون هویت شما هضم شوند. در تاریخ، خیلی از جنگ‌ها و درگیری‌ها و خشونت‌ها ناشی از هویت‌های بسته این‌چنینی بوده است. از طرف دیگر، انسان بی‌هویت وجود ندارد. کیست که بتواند بگوید باید هویت را حذف کنیم؟ اصلاً حذف هویت از شخصیت انسان، یعنی انسان را از انسانیت انداختن. این‌جا اتفاقاً مسأله گفت‌وگوی تمدن‌ها می تواند مشکل را حل كند. آیا ما می‌توانیم در عین حال که هویت داریم، هویت را به‌گونه‌ای مطرح کنیم که به تضاد و تعارض و خشونت و حذف نینجامد؟ و در عین حال که هویت‌های مختلفی وجود دارند، این هویت‌ها بتوانند با هم تلائم پیدا کنند؟ اگر به خاطر داشته باشید، سخنرانی‌ای که در دانشگاه سنت‌اندروز شد، اتفاقاً به همین مسأله اشاره داشت که اگر هویت‌های متقاطع را در نظر بگیریم، هویت‌های کاملاً بسته جدا از هم، حاصل کار خشونت و درگیری و دفع و حذف است، ولی اگر بتوانیم هویت را طوری تعریف کنیم که در عین حال‌ که همه برای خودشان شخصیتی دارند، متداخل هم باشند، آن وقت وجوه مشترک پیدا می‌کنند. فکر می‌کنم در آیه شریفه «خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا»، شعوب و قبایل به رسمیت شناخته شده، این‌ها مسائلی است که باعث تداوم آگاهی نسبت به یكدیگر و آشنایی بیشتر به یكدیگر می‌شود، چنان‌كه «ان اکرمکم عند الله اتقیکم»؛ آنچه ملاک فضیلت است، تقوا و نزدیک‌تر شدن به خداست. در آن سخنرانی به کلام حضرت علی (ع) به مالک اشتر استناد شد که گفت: «و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم لاتکونن علیهم سبعا ضاریاً تغتنم اكلهم فانهم صنفان اما اخ لك فی الدین او نظیر لك فی الخلق». امیرالمؤمنین یک دایره می‌کشد به نام دین و می گوید شما برادران و خواهران دینی هستید، یک دایره بزرگ‌تر هم می كشد که فراگیرتر از دین است: او نظیر لک فی الخلق. یعنی در عین حال که هویت دینی خودتان را دارید، با آن‌ها که هویت دینی شما را ندارند، یک وجه مشترک متداخلی پیدا می‌کنید به‌ نام انسانیت. گفت‌وگوی تمدن‌ها اگر بخواهد تحقق پیدا کند، بر اساس به رسمیت شناختن این هویت‌هاست. با هویت‌های خشن، هویت‌های رادیکال، هویت‌های متعصب، هویت‌هایی که تمام حقیقت را در اختیار خودشان می پندارند و موجودیت خودشان را با حذف دیگران مساوی می‌دانند، نه‌ تنها گفت‌وگو میسر نیست، بلکه این هویت‌ها و این جریانات جز به خشونت نمی‌انجامند و نمی‌اندیشند. ما در دنیای اسلام چنین مسائلی داریم، همچنان‌كه در دنیای غرب هم داریم، مثل آنچه دو ماه پیش در نروژ رخ داد؛ کسی که با دید نژادپرستانه به مسائل می‌نگرد و دشمن خودش را صاحبان هویتی که به هویت او وابسته نیستند، می‌داند و راهکار را حذف می‌داند، آن هم در یک دنیای متمدن و دموکراتیک؛ نروژ جزو کشورهایی است که در زمینه دموکراسی پیشرفت‌های زیادی داشته، اما تعصب آن‌چنانی به آن جنایت بزرگ منجر می‌شود که اغلب هم به ‌خاطر تأثیر همان اسلام‌هراسی‌هایی است که جناح‌های متعصب غربی ایجاد کردند و به آن دامن زدند. ما باید دیدگاه خودمان را تغییر دهیم و سعی کنیم دیگران هم این تغییر را داشته باشند
در زمینه گفت‌وگوی تمدن‌ها و مؤثر شدن آن، نكته‌ای را بگویم بی فایده نیست. گفته شده که دنیای جدید، انسان را از قیمومیت دو جباریت رها کرد؛ یکی جباریت امر قدسی و دیگری، جباریت قدرت سیاسی. در قدرت‌های سیاسی قبل از دوران مدرنیته و دموکراسی، جباریت‌های سیاسی وجود داشته است. دنیای مدرن انسان را از قید جباریت سیاسی آزاد کرد. در مورد جباریت امر قدسی هم مسأله بیشتر به قرون وسطی برمی گردد و آن این‌كه تشخیص امر قدسی را به عهده نهادی كه متولی رسمی دین است، مثل کلیسا یا نهادهای دینی دیگر مي‌‌گذارند و همه باید تسلیم آن باشند. اندیشه تا آن‌جا آزاد است که هیچ گونه خدشه‌ای به آتوریته و مرجعیت و فتوای آن مرکزی که خودش را متولی و متصدی منحصر به فرد امر قدسی می‌داند، وارد نشود. سیاست و رفتار تا جایی آزاد است که با آن‌ برخورد نداشته باشد. این امر در قرون وسطی بوده، در کشورهای اسلامی البته کمتر و اصلاً قابل قیاس نیست. یعنی آزادی‌های فرهنگی و فکری با وجود جباریت‌های سیاسی، در گذشته در دنیای اسلام بیشتر بوده تا دنیای غرب. به ‌نظرم اگر ما اصلاحیه‌ای به این مسأله بزنیم، خیلی خوب است. اگر بگوییم که بشر از جباریت امور غیر قدسیِ قدسی شده رها شده است، این رهایی بزرگی است و اتفاقاً مسأله‌ای که در قرون وسطی و در بسیاری از کشورهای ایدئولوژیک وجود داشته، این است که امور غیر قدسیِ قدسی شده بر انسان‌ها تحمیل می‌شده است. چرا باید بگوییم برداشت فلان نهاد دینی، کلیسا یا هر نهاد دینی دیگر، عین حقیقت مطلق است و هیچ کس با هر تغییری که در جامعه، در سؤال‌های انسان، در نیازهای انسان و در اوضاع و احوال انسانی ایجاد می‌شود، حق ندارد از این امر تجاوز کند؟ اما یک نكته منفی هم هست، این که ما از موضع تمدن دینی صحبت می‌کنیم، در دنیای مدرن، تنها امور غیر قدسیِ قدسی شده، از صحنه بیرون نرفت، انکار یا حذف یا نادیده گرفتن امور قدسی هم مطرح شد. به نوعی از همه چیز قدسی‌زدایی شد. در حالی که جهان بدون امر قدسی، جهان بسیار مرده و پرمصیبتی است. به تعبیر قرآن، «و من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنكا» زندگی تنگ، زندگی ناامن، زندگی‌ای که همیشه با دلهره همراه است، در غرب و شرق عالم، فكر نمی كنم هیچ وقت به اندازه این مرحله تاریخی، دلهره برای انسان وجود داشته. اتفاقاً دین، مثلاً دین اسلام و دین مسیحیت به امر قدسی معتقدند. آنچه باعث مصیبت می‌‌شود، این است که برداشت‌های بشر از دین و انسان‌هایی که محدودیت‌های تاریخی و اجتماعی دارند، این برداشت‌ها مقدس تلقی می‌شود و به زور بر جامعه تحمیل می شود و جلو اندیشه، فکر و پیشرفت را می گیرد. ما باید بگوییم در عین حال ‌که می‌خواهیم در درون خودمان گفت‌وگو کنیم و این فرقه‌گرایی‌هایی که وجود دارد، مسائل مختلفی که هست، بخصوص ما به عنوان شیعیان، در دورانی که به معصوم دسترسی نداریم، معصومی که به نظر ما حقیقت قدسی را او می‌‌داند و می تواند به ما بگوید و بسیاری از مسائل هم همین اموری است که از طریق عقل و فکر بشری به آن رسیدیم و انعطاف‌پذیر می‌تواند باشد، در عین پایبندی به امور قدسی، در درون خودمان یک نوع انعطاف ایجاد کنیم که بتوانیم با دنیا گفت‌وگو کنیم، به دنیای مدرن بگوییم این تحولی که در تاریخ شما ایجاد شده، امر بسیار مبارکی است، این که امور غیر قدسی را قدسی‌زدایی کردید و گفتید که امر، امر بشری است، اما این‌که آمدید و گفتید اصلاً امر قدسی وجود ندارد، یا امر قدسی در دسترس ما قرار نمی‌گیرد یا ما نمی‌توانیم به آن اتصال داشته باشیم، ما به این سخن شما معترضیم و می‌توانیم درباره‌اش حرف بزنیم

مسأله دیگر در بحث گفت‌وگوی میان فرهنگ‌ها، نسبت آن با نهادهای بین‌المللی و مدنی است. نهادهای بین‌المللی از جنس یونسکو یا مجامع و نهادهای منطقه‌ای، به وفور به مسأله گفت‌وگو پرداختند. در سطوح خرد و ملی هم نهادهای مدنی اهتمام خاصی به این مقوله داشتند. خود من به عنوان یک ناظر که بعضی جاها در خدمت شما بودم، شاهد بودم كه بین طرح گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و تأکیدی که شما قبل از انتخابات ۷۶ روی بحث جامعه مدنی داشتید، نسبت وثیقی وجود داشت. یعنی می‌گویم به میزانی که جامعه نهادمند و مدنی می‌شود و به ‌اصطلاح جامعه مدنی قوی‌تر می‌شود، جامعه هم گفت‌وگویی‌تر می‌شود و می‌تواند بر موانعش غلبه کند. از موضع بازنگری یا موضع انتقادی، اکنون شما خودتان کدام ‌یک از این جنبه‌ها را برای پیشبرد این ایده در اولویت می دانید؟
ببینید، ما در ایران مسائل جامعه مدنی، حقوق انسانی، محدود بودن و مسئول بودن حکومت و قدرت و آزاد بودن اندیشه و رأی مردم و... را مطرح کردیم، این‌ها در متن انقلاب ما بود و جمهوری اسلامی هم که مطرح شد، مبتنی بر این مسائل بود. امروز هم در دنیای اسلام این مسائل مطرح شده، یعنی خواست‌های اولیه، رفع دیکتاتوری، استقرار نظام‌های مردم‌بنیاد، احترام به انسان‌ها، مسئول و محدود و موقت بودن قدرت و امکان جابه‌جا شدن قدرت بدون توسل به زور و با رأی مردم، مسائلی هستند که امروز مطرح شده‌اند. البته انگیزه رفع عقب‌افتادگی‌ها و رفع تبعیض‌ها و وابستگی‌ها هم هست که روح زمانه ما آن را ایجاب می كند. ما ایرانیان از قبل از مشروطیت به این طرف، این‌ها را می‌خواستیم؛ در انقلاب مشروطیت و در جریان نهضت ملی هم همین خواست‌ها مطرح شد، اوجش هم در انقلاب اسلامی بود، اتفاقاً جریانی که ما به آن تعلق داشتیم، این قرائت را از اسلام و جمهوری اسلامی داشت. در دنیا هم معلوم است که مردم در درجه اول دیکتاتوری را نمی‌خواهند، حقوق مدنی و آزادی می‌خواهند و پیشرفت و عدالت. من معتقدم که با مسلمان‌ها در درجه اول باید این بحث را بکنیم که ورای اختلافاتی که وجود دارد، ببینیم آیا اسلامی که به آن اعتقاد داریم، این نیاز عصری و تقدیر تاریخی را که خداوند مقرر کرده که در شرق و غرب عالم، انسان‌ها دیگر زیر بار حکومت‌های دیکتاتوری نمی‌روند و می‌خواهند آزاد باشند، تأیید می‌کند یا نه؟ بر اساس این مسأله می‌توانیم به مشترکاتی برسیم. بنده معتقدم که اولاً اگر اسلام، جاودانه است، نمی‌تواند نسبت به آن خواست متبلور شده زمان بی‌تفاوت بماند. اگر انسان عادی، دیکتاتوری و استبداد را نمی‌خواهد، اسلام حتماً باید مؤید این خواست باشد. به علاوه، معتقدم نوع اسلامی که ما داریم و در انقلاب ما هم حضور داشت، نه تنها با این مسأله ناسازگار نیست، كه خود مؤید این مسأله است. اسلام به آزادی دعوت می‌کند. اسلام به محدود بودن و مسئول بودن حکومت‌ها دعوت می‌کند. می توانیم از جوامع اسلامی بپرسیم آیا قرائتی که از اسلام دارید، قرائتی استبدادگرایانه است و چه در عرصه اندیشه و چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه فرهنگی، چیزی جز استبداد را قبول نمی‌کند؟ من معتقدم متأسفانه این دیدگاه در دنیای اسلام وجود دارد. آیا می‌توان قرائتی از اسلام داشت که با آزادی انسان، حقوق بشر، انسان‌های آزاد و حکومت‌های مسئول سازگار باشد؟ فکر می‌کنم این نقطه ابتدایی مناسبی برای بحث با دنیای اسلام است. خیلی‌ها ممکن است مخالف این مسأله باشند. اما افکار عمومی دنیای اسلام و بخصوص جوانان ما طرفدار این قضیه خواهند بود و زمینه برای گفت‌وگوهای بیشتر، همکاری‌های بیشتر، حتی تشکل‌های جهانی اسلام، تشکل‌های سیاسی جهانی اسلام، به سوی آزادی و به سوی رهایی و پیشرفت ایجاد خواهد شد. در دنیای غرب هم به نظر من باید واقعاً قرائت‌های نژادپرستانه، جنسی‌گرایانه و اقلیم‌گرایانه‌ای که از خود تمدن غرب وجود دارد، مورد نقد قرار گیرد. باز معتقدم در دنیای غرب بسیاری هستند که این نگرش را ندارند. این حقیقت بین اذهانی، مسأله‌ای به نام پُست‌سکولاریزم كه در خود غرب مطرح است، گرایش به امر قدسی و گرایش به دین، بعد از دو قرنی که مورد حمله و تهاجم قرار گرفته بود، دوباره زنده شده است. فرصت مغتنمی است که می توان درباره گفت‌وگوی تمدن‌ها، جهان اسلام، حوزه فرهنگ تمدن ایرانی- اسلامی و چیزهای دیگر بحث کرد. در عین حال معتقدم باید یک هدف مشترک برای گفت‌وگو تعیین کنیم و آن مقابله با افراط‌گرایی و تعصبات بسیار خطرناکی است که در هر آیین، فرهنگ و تمدنی ممکن است وجود داشته باشد. اگر یادتان باشد، ایده‌ای که بعد از ۱۱ سپتامبر مطرح شد، اما چندان شنیده نشد، این بود كه در مقابل تئوری ائتلاف برای جنگ، مسأله «ائتلاف برای صلح بر پایه عدالت» مطرح شد. این مسأله‌ای است که می‌تواند در دنیای غرب، در دنیای شرق و در دنیای اسلام باعث نزدیکی دل‌ها به یكدیگر شود. البته به قول شما «برای رسیدن به اهداف بزرگ، باید گام‌های کوچک برداشت». حتماً باید بزرگ فکر کرد، هدف را بزرگ گرفت، اما در مرحله عمل ایده‌آل نمی‌شود. اگر یادتان باشد، ما بحثی باز کردیم میان خودمان و متفکران مصری و سمیناری هم در ایران برگزار شد که بنا بود ادامه‌اش در مصر برگزار شود که حوادث اخیر سبب تأخیر آن جریان شد و البته امیدوارم در آینده برگزار شود. می‌شود حوزه‌های مختلفی در خود دنیای اسلام مطرح کرد، بین مذاهب مختلف اسلامی و بین گرایش‌های مختلف اسلامی. ما متعلق به یک مذهب هستیم، چرا در عمل باید برای اثبات تشیع به رد غیر آن بپردازیم؟ چرا نگوییم که ما مسلمانان ایرانی، مسلمانان مصری و مسلمانان ترک، تجربه‌های خاصی از جنبه‌های ملیت خود که آغشته به مسائل دینی بوده، داشته‌ایم؟ اتفاقاً در این زمینه نزدیکی‌هایی وجود دارد و همکاری‌های آگاهانه هم وجود داشته. چرا ما نتوانیم روی این مسائل بحث کنیم؟ درباره مشترکاتی که میان فرهنگ مصری و فرهنگ ایرانی به عنوان دو بخش از تمدن بزرگ اسلامی وجود دارد. نباید فكر کنیم که وقتی بحث گفت‌وگوی تمدن‌هاست، اولین بحث ما باید بحث‌های کلامی باشد؛ چه در حوزه مذهبی، چه در حوزه دینی. خیلی مسائل دیگر هست که اتفاقاً اگر آن‌ها را طرح کنیم، در مسائل کلامی هم می‌توانیم به یكدیگر نزدیک شویم. غرض این است که اگر بتوانیم مشترکاتی پیدا کنیم که خیلی هم فراوان هستند، از نقطه مشترکات حرکت کنیم، می توانیم خیلی از اختلافات را حل کنیم. متأسفانه اگر بحث و گفت‌وگو هم می‌شود، بیشتر بر اساس اختلاف‌هاست و متأسفانه گفت‌وگوی تمدن‌ها با مذاکره سیاسی اشتباه می‌شود. اشتباه می شود. مذاكره بحثی است که اتفاقاً بر سر مصالح و منافع خاصی که کشورها و دولت‌ها با یكدیگر دارند، در می‌گیرد، مسائل اختلافی است و در جای خودش عیبی هم نداردبحث‌ عقیدتی و فکری و اندیشه‌ای استاتفاقاً حرکت کردن از موضع مشترک است برای این که بتوانیم به راه‌حل‌های مشترک مسائل برسیم. ماهیت آن با مذاکره و مباحثه، به معنای کلامی قضیه، فرق می‌کند. اگر ما بخواهیم موفق باشیم، ابتدا باید امور مشترک را تعریف کنیم و بر اساس آن‌ها حرکت کنیم. ابتدا باید تصویر خودمان را روی امور مشترک مشخص کنیم و بعد گام به گام برویم، آن وقت راه به شما خواهد گفت که چگونه باید رفت. چگونه رفتن را خود راه برای ما مشخص و معین می‌کند

آقای خاتمی،‌ بعد از این فراز و فرودها و گذشت ده سال از طرح این ایده، الآن عرصه گفت‌وگو را فراخ‌تر می‌بینید یا تنگ‌تر؟ 

خیلی تنگ‌تر،‌ منتها یک امیدواری وجود دارد. اگرچه بعد از ۱۱ سپتامبر فضا،‌ فضای بسیار سنگینی شد و همین فضای سنگین موجب شد رادیکالیزم در دنیای اسلام نمایش بیشتری داشته باشد و جناح‌های محافظه‌کار، جناح‌هایی که چندان با مسائل حقوق بشری و مسائل انسانی میانه خوبی نداشتند یا این مسائل مورد توجه‌شان نبود، مورد توجه قرار بگیرند. چون وقتی خشونت بر جامعه بشری حاکم می‌شود، خشونت از سوی قدرت‌های بزرگ و کسانی که ابزار روابط بین‌المللی را در دست دارند، به دنیا پمپاژ می‌شود، در مقابل آن، خشونتگرایی بیشتر بروز و ظهور پیدا می‌کند. من فکر می‌کنم ۱۱ سپتامبر بروز سیاست خشونت در عرصه بین‌المللی و پمپاژ آن از سوی ایالات متحده آمریکا بود و جنایت‌هایی هم که در این زمینه صورت گرفت، منجر به تقویت جریان‌های خشونتگرا در درون شد، اما تروریزم کجا از بین رفت؟ امروز حتی خود آمریکا با آن همه قدرتش و «ایساف» با آن همه امکاناتی که در افغانستان پیاده شده، نه تنها القاعده و طالبان را از بین نبرده، بلكه به فکر این افتاده‌اند که به نوعی با آن‌ها کنار بیایند. گویی این جریانات تقویت شده. در جاهای دیگر، حتی در جاهایی که انتخابات هم صورت می‌گیرد، گرایش‌هایی به سوی بسته‌تر شدن می بینیم. حتی در خود مصر هم فکر می‌کنم در این سه چهار سال اخیر خشونت و اختناقی که رژیم مبارک تحمیل کرد، شدیدتر شد و البته الحمدلله عکس‌العملش از سوی مردم خوب بود. من معتقدم بعد از ۱۱ سپتامبر، بروز و ظهور خشونت و درگیری و تحت‌الشعاع قرار گرفتن گفت‌وگو و تفاهم کاملاً محسوس است. اما بر این اعتقادم که از عمق این ظاهر خشونت‌زده‌ای که در دنیا هست، باز یک نوع حرکت به سوی آزادی، حرکت به سوی تفاهم و حرکت به سوی نفی خشونت وجود دارد كه خیلی جالب است. آنچه اكنون در دنیای خاورمیانه می‌بینیم، واقعاً انقلاب است. مصر را می‌گویم، یمن را می‌گویم، بحرین را می گویم. البته لیبی هم اولش همین طور بود، ولی الآن متفاوت است، سوریه را می‌گویم كه سوریه هم کمی متفاوت است. عجیب است که این انقلاب‌ها، همه انقلاب کلام است، انقلاب‌های عدم توسل به زور است، انقلاب روش‌های مدنی پیشنهاد کردن است. این مسأله بسیار مهمی است. آن خشونتگرایی‌های مورد توجه، چه از سوی حکومت‌های قدرتمند، چه از سوی جناح‌ها و جریاناتی که فقط به زور و خشونت معتقدند، مردود تلقی شده و این نشان می دهد که زیر پوسته یك خشونت ده یازده ساله، دوباره روش‌های مدنی، روش‌های مسالمت‌آمیز و نیز اصل بودن گفت‌وگو و تفاهم و به یک جمع‌بندی توافقی رسیدن برای حل مسائل دارد بروز و ظهور پیدا می‌کند. بنابراین من نسبت به نگاهی که مثلاً سه یا چهار سال پیش داشتم، به آینده خیلی خوش‌بین‌تر هستم. 

همزمان با ایران، عربستان سعودی نیز مانور نظامی – دریایی برگزار می کند

Posted: 26 Dec 2011 03:19 AM PST

جـــرس: دو روز پس از آغاز مانور نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دریای عمان و آبهای بین المللی، گارد ملی عربستان سعودی اعلام کرد که "مانور نظامی بزرگی" را در نزدیکی ساحل خلیج فارس برگزار می کند.


به گزارش عصر ایران به نقل از خبرگزاری رسمی مصر، برای نخستین بار در این مانور، از هواپیما نیز استفاده شده است.


از این مانور به عنوان بزرگترین رزمایش نظامی گارد ملی عربستان سعودی نام برده می شود.


نیروهای گارد ملی عربستان سعودی امروز یکشنبه بزرگترین مانور را در تاریخ فعالیت 34 ساله خود به پایان می برد.


مانور " پیروی و فدای 2" در مناطق نفتخیز و مهم شرق عربستان سعودی و در نزدیکی ساحل شرقی خلیج فارس برگزار می شود.


در این مانور پنج روزه، دو گردان مکانیزه از ریاض (گردان های مکانیزه امام محمد بن سعود و شاهزاده سعود بن عبدالرحمن) و یک گردان مکانیزه از استان احساء (گردان ملک عبدالعزیز) مشارکت دارند.


نیروهای گارد ملی عربستان سعودی در این مانور زمینی، تاکتیک های جنگی علیه دشمن فرضی را به اجرا گذاشتند و به مقابله با تجاوز دشمن فرضی که قصد داشت بخش هایی از خاک عربستان را تصرف کند پرداختند.


براساس گزارش ها، گارد ملی یکی از نیروهای نظامی در عربستان سعودی است اما زیر مجموعه وزارت دفاع نیست.


از تعداد دقیق اعضای این نیرو، اطلاعی در دست نیست اما شمار آنها زیاد است زیرا در مناطق مختلفی از شمال، شرق، ریاض، غرب مستقر هستند و پایگاه های نظامی در بخش های مختلف خاک عربستان دارند.


رئیس فعلی گارد ملی عربستان سعودی، شاهزاده "متعب" فرزند ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی است.
ماموریت گارد ملی، پشتیبانی از وزارت کشور و بخش های مختلف آن در زمینه حفظ امنیت ملی، مبارزه با تروریسم، حفظ امنیت تاسیسات حیاتی و حساس، مشارکت و پشتیبانی از حفظ امنیت حج و دیگر ماموریت ها براساس شرایط زمان و مکان است.


این نیرو دارای واحدهای رزمی جنگی است که وظیفه پشتیبانی از وزارت دفاع را دارند. گارد ملی در فعالیت های فرهنگی و غیرنظامی نیز حضور دارد.


پس از ایران، عربستان سعودی بیشترین نوار ساحلی را در خلیج فارس دارد.


گفتنی است، یگان های نظامی ایران از روز شنبه سوم دی ماه، این رزمايش ده روزه را با عنوان «ولايت 90» آغاز کرده اند که طبق گفته های یک مقام ارشد نظامی، آخرین پیشرفت های موشکی، اژدری و تهاجمی و همچنین جديدترين تاکتيک های نبرد زير سطحی در این مانور (رزمایش) به کار گرفته می شود.

موسوی خوئینی ها: حرمت انسان ها فراموش شده است، مگر اینکه صاحب قدرت باشند

Posted: 26 Dec 2011 03:16 AM PST

جـــرس: موسوی خوئینی ها می گوید: "اصلاً در کشور انگار این مسئله که انسان‌ها حرمتی دارند به عنوان انسان، نه تنها فراموش شده بلکه اصل بر این شده که انسان‌ها حرمتی ندارند مگر اینکه یا صاحب قدرت باشند یا به اندازه‌ای که به صاحبان قدرت نزدیکند حرمت پیدا می کنند و در غیر این صورت هیچ گونه حرمتی برای هیچ کس قائل نیستند. کافیست کسی بر خلاف جریان صاحب قدرت حرفی بزند دیگر هر گونه هتاکی را نسبت به او جایز می‌بینند."  

 

فعال اصلاح طلب و دبیرکل جامعه روحانیون، در دیدار گروهی از فعالان دانشجویی دانشگاه تهران تاکید کرد "اگرخودمان را درست نکنیم و اصلاح نکنیم نتیجه‌اش همین اتفاقاتی است که می‌بینیم افتاده و خواهد افتاد و بدتر از این هم خواهد شد."

به گزارش سایت رسمی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی، محمد موسوی خوئینی ها، دبیر کل مجمع روحانیون مبارز، در دیدار اعضای این تشکل دانشجویی که روز سه شنبه ۲۹ آذر ماه برگزار شد، به بررسی و تحلیل شرایط موجود کشور پرداخته بود، که به دلیل هک شدن تارنمای این تشکل و همچنین وبسایت شخصی این شخصیت باسابقۀ جریان اصلاحات و در پی آن، انتشار اخباری کذب در این دو سایت، امکان انتشار کامل و صحیح مشروح سخنان موسوی خوئینی ها میسر نشد.


در همین راستا، انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی، ضمن ابراز تاسف از اقدامات حکومت در نفوذ و هک تارنماهای فوق الذکر، مشروح سخنان موسوی خوئینی ها را به شرح زیر منتشر ساخته است:


بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی سیدنا ونبینا محمد وآله الطاهرین ولعنة الله علی اعدائهم اجمعین
بنده وقتی وارد جلسه شدم به یاد خاطره‌ای از حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در جلسه درس افتادم. پیش از سال ۱۳۴۰ رفته بودم قم برای اینکه بررسی کنم آیا می‌توانم برای ادامه تحصیل به قم بروم یا نه؟ استادی داشتم که بخشی از ادبیات و منطق را درسال‌های اول تحصیل خدمت ایشان در قزوین تلمذ کرده بودم. در آن زمان ایشان مقیم حوزه علمیه قم و از شاگردان حضرت امام بودند.


در آن چند روزی که در قم بودم این استاد دوست داشتنی، آیت الله محمدی تاکندی که درحال حاضر در قزوین ساکنند از استادشان حاج آقا روح الله و از کمالات روحی واخلاقی ایشان برایم حرفها زدند. یکی از روزها که عازم رفتن به درس حاج آقا روح الله بودند بنده را با خود به آن جلسه بردند. ظاهرا روز قبل در جلسه درس یکی از شاگردان طبق سنّت رایج درس‌های حوزه‌های علمیه، اشکالی را به مطلب یا بیان حضرت امام وارد می‌کند، ایشان پاسخ می‌دهند ولی اشکال کننده قانع نمی‌شود و سخن خود را تکرار می‌کند به طوری که سر انجام حضرت امام عصبانی می‌شوند و با پرخاش اشکال کننده را وادار به سکوت می‌کنند. حضرت امام پس از خاتمه درس که به منزل بر می گردند تا فردا که مجدداً در جلسه درس حاضر می‌شوند با خود کلنجار می‌رفته‌اند و حدیث نفس می‌کرده‌اند که چرا عصبانی شدم و چرا به آن آقا پرخاش کردم.


حاج آقا روح الله وقتی شروع به درس کردند ضمن پوزش و عذر خواهی از آن شاگرد مستشکل که من متوجه نشدم چه کسی بود فرمودند (یاد آوری می کنم که بنده در این نقل قول از حافظه‌ام یاری می‌گیرم امیدوارم تغییر مُخِلِّ به مقصود ایجاد نکرده باشم): شماها جوان هستید و رذایل نفسانی انسان تا جوان است قابل کنترل و اصلاح است اگر کسی مثلاً در خودش صفت رذیله کبر و منیت داشته باشد در جوانی زود می‌شود با آن برخورد کرد و آن را معالجه کرد.


اگر کسی مثلا ترسو است و شجاعت ندارد، این را در جوانی زود می‌شود علاج کرد تا پیری و چندتا از همین رذائل نفسانی را شمرده و فرمودند دیروز سر درس که آن طور شد به این جهت است که من پیر شده‌ام و این رذیله نیز در من پیر شده است و علاج آن مشکل شده است. شما هم که به سنّ من برسید می‌بینید که بعضی از خصلت‌ها هنوز در شما هست و نمی‌توانید آن را علاج کنید، من رسیده‌ام به پیری و برای من خیلی مشکل شده است، چون در جوانی این کار را نکرده‌ام حالا به این سن که رسیدم خیلی مشکل شده است. اما شما که جوان هستید از حالا به فکر خودتان باشید. وقتی انسان پیر می‌شود خصلتها در او ریشه‌دار می‌شود مثل درخت کهنسالی که در زمین ریشه دوانیده است وکندن آن از زمین بسیار دشوار است.


این کلام از کسی بود که در حوزهِ علمیه قم در آن موقع علاوه بر استاد فقه و اصول و فلسفه استاد اخلاق هم بود وخیلی از علما و ازاهل قم شیفته‌ی درس اخلاق ایشان بودند، جلسات درس اخلاق را حضرت امام در مدرسه‌ی فیضیه برگزار می‌کردند و از همه‌ی قم می‌آمدند. یعنی غیر از روحانیون هم شرکت داشته‌اند ولی طلاب و علما بسیار استقبال می‌کرده اند.


شنیده‌ام (چون خود من آن زمان قم نبودم) گاهی ایشان در آن جلسه‌ی درس وقتی صحبت از رذایل نفسانی می‌کردند و آفات این صفات رذیله را توضیح می‌دادند و اینکه این رذائل با انسان چه می‌کند ودنیای انسان و آخرتش را چگونه خراب می‌کند جمعیت دقایقی و مدتی گریه می‌کردند یعنی اینقدر سخنان امام در این جلسه‌ی اخلاق بر مخاطبین تأثیر داشته است. حالا ملاحظه کنید کسی که عمری با رذایل نفسانی خود مبارزه می‌کرده در آن جلسه می‌گفت من سنم به پیری رسیده و برایم دشوار شده است، شما که جوان هستید به فکر علاج خودتان باشید.


من وقتی وارد این جلسه شدم یاد آن جلسه افتادم و به یاد آن صحبت امام می‌خواهم فارغ از این بحث‌های سیاسی و بحث‌های روز که دوستان اشاره کردند، کمی توجه بدهم که قبل از این مسایل سیاسی و مسایل روز اول به خودمان برسیم و به خودمان بپردازیم. خودمان را اصلاح کنیم تابتوانیم انشاالله منشأ یک اصلاحی در جامعه باشیم.


اگرخودمان را درست نکنیم و اصلاح نکنیم نتیجه‌اش همین اتفاقاتی است که می‌بینیم افتاده و خواهد افتاد و بدتر از این هم خواهد شد. چون خودمان را اصلاح نکرده‌ایم همه هم مدعی هستیم می‌خواهیم کارها را درست کنیم. آن مدعی است که می‌خواهد اسلام را پیاده کند آن یکی مدعی است می‌خواهد دشمنان اسلام را سرکوب کند. همه الحمد لله دنبال این هستیم -حد اقل در زبان- که می‌خواهیم دین خدا را اقامه کنیم، جامعه را اصلاح کنیم، دیانت مردم را درست کنیم، اخلاق را در جامعه توسعه و گسترش بدیم، اما می‌بینیم که اینطور نشده است، یعنی تا آنجایی که بنده خودم احساس می‌کنم و از دیگران می‌شنوم این طور نشده است.


خیلی‌ها ابراز می‌کنند که وضعیت اخلاق و دیانت در امروز جامعه‌ی ما بدتر از ۱۰ سال پیش شده و حتی نسبت به ۲۰ سال پیش و نسبت به سال‌های اول انقلاب خیلی نگران کننده شده است. حالا من حرف کسانی را که می‌گویند حتی نسبت به قبل از انقلاب هم بدتر شده نمی‌پذیرم، یعنی نه رد می کنم و نه قبول می‌کنم. منظورم این است که همه در کشور مدعی هستیم که می‌خواهیم دیگران را اصلاح کنیم، مملکت را اصلاح کنیم، اخلاق و ایمان جامعه را اصلاح کنیم و شاید هم در این ادعا صادق باشیم، حد اقل عده‌ای صادقند ولی چرا نتیجه نگرفته ایم؟! و چرا امروز همه فریادشان بلند است؟! به این چرا کسی جواب نمی دهد؟


این مسئله خیلی گفته نمی شود که به خودمان بپردازیم. گاهی چنان غرق در سیاست می‌شویم که فراموش می‌کنیم که ما در درجه‌ی اول خودمان به عنوان یک انسان باید خودمان را بسازیم.


این اولین نکته‌ای بود که با استمداد از انفاس قدسی حضرت امام در آن جلسه که تقریباً پنجاه سال از آن می‌گذرد به خاطرم رسید تذکر بدهم. از ما که گذشت و نتوانستیم خودمان را اصلاح کنیم و آن انسانیتی که گفته می‌شد و علمای اخلاق از روایات معصومین (ع) آنها را برای ما می‌گفتند، برای ما که نشد. ولی شما جوان‌ها به فکر خود باشید. می‌دانم که آنقدر بی‌اخلاقی بر کشور به خصوص برجریان‌های سیاسی به ویژه هر کس که دستی در قدرت دارد حاکم شده است که این حرف‌های من مثل حرف‌های آن روستائی دور افتاده‌ای است که تازه وارد شهر شده است و بدون اطلاع از آنچه در شهر می‌گذرد برای مردم آن شهر حرف می‌زند.


امروز این فضایی که در کشور ما هست و این فحاشی‌ها و هتاکی‌ها و متعرض آبرو و حیثیت دیگران شدن ها گویا مجالی برای صحبت از اخلاق نگذاشته است. اصلاً در کشور انگار این مسئله که انسان‌ها حرمتی دارند به عنوان انسان، نه تنها فراموش شده بلکه به نظرم اساساً یک اصل دیگر جایش را گرفته و اصل بر این شده که انسان‌ها حرمتی ندارند مگر اینکه یا صاحب قدرت باشند یا به اندازه‌ای که به صاحبان قدرت نزدیکند حرمت پیدا می کنند و در غیر این صورت هیچ گونه حرمتی برای هیچ کس قائل نیستند. کافیست کسی بر خلاف جریان صاحب قدرت حرفی بزند دیگر هر گونه هتاکی را نسبت به او جایز می‌بینند. نه تنها جایز می بینند، بلکه به عنوان یک کار خوب از آن دفاع می‌کنند و می‌نویسند که قرآن هم در جاهائی به افرادی فحش داده است!… سبحان الله. کتاب خدا هم از دست اینها در أمان نیست و کار به اینجا رسیده که می‌گویند به من قرآن هم فحاشی کرده!


ببیند برای موجه جلوه دادن کار زشتی که انجام می‌ دهند چقدر آموزش‌های دینی را مسخ می‌کنند. من بارها توصیه کرده‌ام و باز هم تکرار می‌کنم که به هیچ وجه ما در برابر این اخلاق رذیله نباید مقابله به مثل کنیم. یعنی گرفتار این دام نشویم و مواظب خودمان باشیم. هرقدر فحاشی می‌کنند، شما هیچ موقع فحاشی را با فحاشی پاسخ ندهید. آنها اگر برای مبارزه‌ی سیاسی حرف حساب نزدند و متعرض آبروی اشخاص شدند، شما نباید متقابلاً همان کار را بکنید. اگر ما کارهای آنها را انجام دادیم، نتیجه اش پیروزی آنهاست. یعنی نه تنها خودشان کار زشتی را انجام می‌دهند بلکه کاری کرده اند که ما هم همان کار را انجام بدهیم. بسیار باید مراقبت کرد و البته کار مشکلی است. به هر حال انسان وقتی به حیثیتش طعنه بزنند خود به خود جریحه دار می‌شود و شاید هم بی‌اختیار متقابلاً همان کار را بکند. ولی باید مراقب بود.


امروز نگاه می‌کردم در فضائل امام سجّاد علیه السلام. ایشان در واقعه‌ی کربلا تقریباً ۲۲ ساله بودند. بعد از آن تا ۵۷سالگی یعنی تا پایان عمر شریفشان با وضعیت بسیار سخت و دردناک مواجه بودند.
بعد از واقعه‌ی عاشورا برای خاندان پیغمبر و دودمان رسالت و بیت رفیع امامت بسیار سخت گذشت و امام سجاد (ع) نیز دوران بسیار سختی را گذراندند تا به هر حال بتوانند آن مجموعه‌ی باقیمانده از خاندان علوی و شیعه را حفظ کنند.


در سال ۳۸ هجری ایشان متولد می شوند. ۲ ساله بودند که جدّشان امیرالمومنین علیه السلام به شهادت می‌رسند و ۲۲ سال در کنار پدرشان امام حسین بن علی (ع) زندگی می‌کنند. بنی أمیه پس از واقعه کربلا همواره نگران توجهات مسلمانان بویژه مردم عراق و نیز مدینه به خاندان علی(ع) مخصوصاً علی بن الحسین بودند و هر گاه ایشان را در کانون محبت‌های مردم می‌دیدند قرار از کف می‌دادند و مردم فریب خورده و نیز مزدوران خود را در هر محفلی و از هر تریبونی به ویژه از منبرهای جمعه و جماعات به اهانت به خاندان علی(ع) بسیج می‌کردند. عمله ستم و فریب خوردگان دربار خلیفه همه جا در پی آزار آن حضرت بودند، حتی اگر امام را در حال عبادت می‌دیدند باز هم متعرض می‌شدند، حضرت در راه مکه بودند که یکی از مقدس مآب‌های دعا گوی دربار خود را رساند و گفت: علی بن الحسین جهاد را رها کرده‌ای و به عبادت چسبیده‌ای؟ شاید می‌خواست با این زخم زبان بگوید شما همان‌ها بودیدکه در برابر خلیفه ایستاده بودید ومی‌گفتید برای اصلاح در دین جدّمان قیام کرده‌ایم. ملاحظه می‌کنید یک بزرگواری را که پدرش و برادرانش و بستگانش و یارانش را کشته‌اند و او و کاروانی از زنان و بچه‌ها از دودمان رسالت را برای تحقیر و خرد کردن شخصیتشان از کوفه و عراق تا شام برده‌اند و عرصه زمین و زمان را بر آنان تنگ کرده‌اند و در منبرها وخطبه‌ها وخطابه‌ها از دشنام به آنان فرو گذار نکرده‌اند وحالا هم زخم زبان که چرا به حج آمده‌ای وجهاد را رها کرده‌ای…!


دربار ستمکار حتی برای وارد کردن فشار روانی بر میراث داران شهادت و عاشورا از نفوذ به داخل دودمان بنی هاشم و تحریک آنان برای دشنام و آزار امام(ع) دریغ نمی‌کردند: روزی فردی از همین قبیل فریب خورده‌های نادان آمد جلوی امام سجاد(ع) و شاید جلو در منزل حضرت آمد- جمعی در خدمت امام بودند- و شروع کرد با صدای بلند به فحاشی به طوری که صدایش به گوش ایشان برسد. حالا ببینید شرایط را چطور ایجاد کرده بودند که یک فردی که عالم است، نواده رسول خدا است، چشم و چراغ مردم مدینه است، تمام مردان خانواده‌اش را کشته‌اند و او که امروز قدرت ایجاد مزاحمت برای دربار خلیفه ندارد، باز اهانت و دشنام به او را از دستور کار خود خارج نمی کنند.


یا جایگاه امام (ع) و خاندان علی(ع) به نحوی بوده است که خلافت اموی نگران بوده که اگر اینها را به حال خودشان رها کند چند صباح دیگری باز شعله از اینجا برافروخته می‌شود، یا اگر این نگرانی را نداشته اند علت ادامه این همه دشنام و آزار، شدت رذالت زورگویان بوده است که معمولاً این رذالتها دائم التَّزایُد است. انسان وقتی اولین مرتبه کاربدی می کند خیلی خبیث نیست، ولی اگر استغفار و توبه نکرد – منظورم از استغفار لقلقه زبان نیست- یعنی واقعا اگر در قلبش متنبه و پشیمان نشد، آن هنگام گناه دوم مقداری او را جری تر می کند و همین طور آن رذیله نفسانی که منشأ گناهان جوارحی است در قلب و روح انسان تثبیت می شود .


أُمویّون بعد ازماجرای عاشورا اصلا پشیمان که نشدند حتی با خود نگفتند که با وجود اینکه اینها با ما دشمن بودند، اما ما هم خیلی پستی و شقاوت و رذالت به خرج دادیم. چنین تصوری به ذهنشان نیامد و بعد از آن همه سرکوب ها و بعد از آن خونریزی ها و بعد از آن همه جنایت ها احساس کردند که اینها را نباید به حال خودشان بگذارند. مقدس نماهایشان در راه حج زخم زبان می زنند، خلیفه در حال طواف وقتی چشمش به امام علی بن الحسین می افتد که امواج جمعیت در برابر وجود نازنین آن حضرت از هم شکافته می شود تا عبور کند، خشمگین می شود وبرای تحقیر سؤال می کند این کیست؟ وهنگامی که آن پاسخ رسا را از فرزدق شاعر معروف عرب، می شنود خشمش دو چندان می شود و به شام بر می گردد و دستور می دهد که امام سجّاد را با دست و پای بسته در زنجیر از مدینه به شام ببرند. یا می روند فردی ضعیف النفس از بنی هاشم را پیدا می کنند و تحریک می کنند که برود به آن حضرت اهانت کند و او هم می آید درب خانه‌ی امام سجاد که نه تیر و تفنگی دارد نه چوب و چماقی و نه مثلا کسانی که برای معارضه با دربار خلیفه اطراف خودش جمع کرده باشد. می آید و شروع می کند به هتاکی و فحاشی، جمعی هم از بنی هاشم آنجا بودند و حضرت اجازه نداد که اینها از خودشان عکس العملی نشان بدهند، خود ایشان هم چیزی نفرمودند. بعد از اینکه او رفت و ساعتی گذشت به حاضران فرمود برویم خانه او تا پاسخ مرا هم بشنوید. حاضران و احتمالاً جوان تر ها خیلی خوشحال شدند، فکر کردند که امام سجّاد می خواهد برود بزند توی دهنش و چند تا فحش نثارش کند. ولیکن دیدند حضرت درطول مسیر این آیهِ مبارکه را می خوانند:
(والکاظمین الغَیض و العافین عن الناس و الله یُحِبّ المحسنین)

وقتی به درِ خانه آن شخص رسیدند او را صدا زدند و فرمودند به صاحب خانه بگوئید علی بن الحسین است، آن شخص فکر کرد آمده اند تا تلافی کنند. با حالت آمادگی برای دعوا و در حالی که تردید نداشت برای انتقام آمده اند در را باز کرد. حضرت فرمودند من علی بن الحسین هستم، همین یک ساعت پیش آمدی پیش ما و هرچه دلت خواست گفتی ( فرمایشات امام را با ترجمه آزاد نقل می کنم ) اگراین چیزهایی که در مورد من گفتی صحت داشته باشد من استغفار می کنم و از خداوند طلب آمرزش می کنم و اگر این طور نبوده و تو اشتباه کردی دعا می کنم که خدا تو را ببخشد و بیامرزد. آن شخص هم خجالت کشید و پیشانی حضرت را بوسید و گفت شما آن طور که من گفتم نبودید و آن حرف ها به من برازنده تر است.


در ارتباط با بحث اول یعنی خود سازی و تزکیه نفس از صحیفه‌ی سجادیه این امام بزرگوار غفلت نکنید که من و شما خیلی کم به آن می پردازیم.


امام سجاد در یک عرصه‌ی سیاسی‌ای است که بنی أمیه با تمام امکانات مالی و غیرمالی تمام نیرویشان را علیه خانواده ای که بزرگ ترینشان امام سجاد است و بعد از واقعه کربلا هرگز شنیده نشده است که حضرت از خود رفتاری نشان داده باشند که مفهوم براندازی دربار خلافت را داشته باشد که آن ها را نگران کند، بسیج کرده اند. آن ها به دلیل شدت رذائلی که در وجودشان ریشه دوانده بود، بعد از ماجرای عاشورا به شکل دستوری اشخاص، تریبون ها، مجالس و روسای قبایل را وادار می کردند که به علی بن ابیطالب امیر المؤمنین علیه السلام دشنام دهند. امام سجاد در چنین فضایی ساخته شده است و متوجه است در این شرایط باید چه کند و چه رفتاری از خود نشان بدهد. سلام و درود خدا بر او و بر پاکان و معصومان از دودمانش باد.


در رابطه با مطلبی هم که برادرمان درباره مرحوم آیت الله منتظری و همچنین درباره نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان گفتند باید بگویم که سؤال هائی مطرح شد و بنده هم در سایت پاسخ دادم. عرضم این بود که من با مهندس بازرگان و نهضت آزادی اختلاف فکری داشتم و آیت الله منتظری را نیز برای رهبری مناسب نمی دانستم. اما با برخوردهایی هم که با این بزرگواران شد موافق نبودم. شاید اگر آن زمان ما نسبت به برخوردهای افراطی اعتراض می کردیم اینگونه نمی شد. در هر صورت دوستان می توانند برای اطلاع بیشتر به سایت مراجعه کنند.
در ارتباط با انتخابات نیز بنده بارها نظرم را عرض کرده ام و نوشته ام که حاکمیت از اصلاح طلبان عبور کرده است و آنان را به انتخابات راه نخواهد داد و اصلاح طلبان با وضعیت موجود نمی توانند در انتخابات شرکت کنند. دوستانشان هنوز در زندان به سر می برند. دو نفر از شخصیّت های برجسته آنان آقایان موسوی و کروبی در حصر به سر می برند. با این وضع چگونه می توانند در انتخابات شرکت کنند؟


در همین یکی دو روز قبل در سایت هایشان مطالبی نوشتند که حیرت آور است. از یک طرف مدام سؤال می کنند در انتخابات شرکت می کنید یا نه؟ و همزمان در سایت هاشان از هیچ تهمتی فرو گذار نمی کنند. همین روز گذشته دیدم در سایتی خطاب به من نوشته است که خودت را برای پاسخ درباره دفینه ها آماده کن و از جمله در باره لوح زرین کردستان توضیح بده. امروز وقتی می خواستم از منزل به اینجا بیایم اس ام اس فرستادند که امروز برای دانشجویان می خواهی چه بگوئی؟ ما آبروی تو را خواهیم برد.


فکر می کنند من چه می خواهم بگویم؟ چه شده است که از دیروز و پریروز آتش برافروخته اند؟ من پریروز در مجلس ختمی حاضر شدم و دیروز هم در یک مجلس ختم دیگر. در آنجا خبرنگاری از من سوالی پرسید و من پاسخی دادم. حالا می بینم عصبانی شده اند، با اینکه من چیزی هم نگفتم. در اینجا توضیح می دهم که ماجرا از چه قرار بود و اساسا مشکل همین است که کشور به جایی رسیده است که به دلیل همان نکاتی که گفتم یک خبرنگار در یک فضا و شرایطی قرارگرفته که این طور کلنجار می رود و سوال می کند و کار به جایی می رسد که عاقبت به او گفتم تو بازجو هستی یا خبرنگار؟ گفت من خبرنگارم، گفتم اگر خبرنگاری که یک سوال می کنی و من جواب می دهم. شما اصرار داری به چیزی که من نمی خواهم در باره‌اش حرف بزنم. گفت حالا اگر سعادت بازجویی نصیبم شده باشد که عیب ندارد! گفتم برو اوین من می آیم آن جا، اما این جا کف خیابان که جای بازجویی نیست. خلاصه اصرار پشت اصرار که بالاخره یک چیزی از زبان من بشنود تا بتواند تحویل کارفرمایش بدهد و او هم حمله و هتاکی و اهانت را از نو آغاز کند.


دیروز مجلس ختم دیگری رفته بودم خبرنگار دیگری سؤال کرد شما انتخابات را تحریم می کنید؟ گفتم نه ولی ما لیست نمی دهیم. اصرار داشت تا از من یک کلمه تحریم را بشنود و همان را دستاویز قرار دهد و هنگامی که مأیوس شد پرسید شما فتنه را محکوم می کنید یا نه؟ گفتم یعنی خودم را محکوم کنم؟! گفت شما که شما نه، این آقای موسوی و کروبی را می پرسم. گفتم آنها از بزرگواران ما هستند، عزیزما هستند، محترم هستند، این حرفها چیست که می زنید؟ بعد گفت فلان کس فلان چیز را گفته که من هم جوابی دادم و عصبانی شد.


خب شماها چطور می خواهید این کشور را اداره کنید؟ رسانه ها را که به این روز انداخته اید، نه سایتی می گذارید نه روزنامه ای. خودتان هم که سوال می کنید طوری رفتار می کنید که ظاهراً به جای کار خبرنگاری به بازجوئی بیشتر علاقمندید. خب سوال نکنید. من که دنبال شماها نمی آیم تا بخواهم حرف خودم را به شما بگویم. یک سایتی هم هست که فیلتر کرده اید و به گمانم این سایت را در شبانه روز ۱۰۰۰ نفر هم نمی بینند که اینقدر شما نگران شده اید. باز روزنامه هر روز در چند ده هزار شماره منتشر می شد. ولی همه اش همین است. شماها آخر چه مشکلی دارید؟ یعنی کشور را به کجا رسانده اید که این همه مراقبید تا مبادا کسی چیزی بگوید، یعنی واقعاً معتقدید قدرت شما این قدر آسیب پذیر شده است؟


من از مسائل اقتصادی نمی گویم که همه ی آن هایی که اقتصاد می دانند می گویند وضع وخیم است. من حتی به سؤال از اقتصاددانهایی که از دوستان اصلاح طلبند اکتفا نمی کنم از دیگران هم سؤال می کنم و می بینم آنها هم از این وضعیت نگرانند. در مورد سیاست خارجی من واقعا نمی دانم چه حوادثی رخ می دهد و شما چه کاری انجام می دهید که هر روز عرصه را بر این کشور تنگ تر می کنند. می گویند اگر بانک مرکزی ایران اگرتحریم شود مصیبت بزرگی برای کشور درست ایجاد خواهد شد. بشود یا نشود شما وضعیت را به اینجا رسانده اید. مگر اینکه بگویید اصلا تحریم نمیشود و اگر هم بشود مهم نیست و تحریم ها کاغذ پاره ای بیش نیست!


و اما در داخل کشور در مورد اتفاقاتی که راجع به سفارت انگلیس افتاد و این فضاحت و رسوایی را به بار آورد. البته من در مورد خود حادثه فعلا بحثی ندارم. اما یک نکته را می خواهم بگویم و آن تحلیلی است که سبب شده عده ای دست به این کار بزنند. این تحلیل خطرناکی است، من در مدیریتی که کشور را بر اساس اینگونه تحلیل ها اداره می کند تردید دارم و از این بابت نگرانم که که اینها اطلاعاتشان غلط است یا فهم اطلاعاتیشان ضعیف است. یعنی قدرت تحلیل اطلاعات را ندارند. در مورد سفارت انگلیس فکر کردند که اگر ما برویم آن جا و چنین کاری را انجام بدهیم و سفارت را بگیریم، لانه جاسوسی دوم در کشور را گرفته ایم و یک حماسه ای رخ می دهد و تمام کشور بسیج می شوند به حمایت از این کار و یک شوق و ولولهِ و حماسه بی مانندی رخ می دهد. همانند چیزی که در ماجرای اشغال سفارت امریکا رخ داد. شما ببینید کجای کار ایراد دارد که اطلاعاتشان از اوضاع داخل کشور تا این حد غلط است که نمی دانند درجامعه وضع چطور است. نمیدانند مردم صبح تا شب دست به گریبان چه مشکلاتی هستند و این مشکلات را از کجا ناشی می دانند.


در چنین شرایطی فکر می کنند مردم همه می آیند برای این کار نسنجیده جشن می گیرند و حماسه درست می شود؟ با چنین تصور خامی دست به یک کاری می زنند که این همه فضاحت درست می شود و هنوز که هنوز است در حال عذرخواهی هستند. اگر کار غلطی انجام شده و شما هم ادعا کردید که عده ای خودسر این کار را انجام دادند، از چه چیز نگران و دستپاچه اید و عذر خواهی می کنید؟ اگر در داخل انسجام ملی و وحدت باشد و همه‌ی مردم هم دل و هم صدا با حکومت باشند، این همه عذر خواهی نیاز نیست.


هرچند من به آن نوع تحلیل بیشتر نظر دارم و احساس خطر می کنم که نکند واقعا با اینگونه تحلیل هاست که مملکت را به اینجا رسانده اند؟ یعنی در اقتصاد هم همین طور فکر می کنند که اگر ما این کار را بکنیم، اقتصادمان بهترین و شکوفاترین اقتصادها می شود. یا در سیاست خارجی. دست به یک کاری می زنند و فکر می کنند که اتفاق درخشانی خواهد افتاد، اما بعد همه را گرفتار می کنند و خسارتش را ملت باید بپردازد. می خواهم عرض کنم که کشور در چنبره تحلیل هایی که همه چیز را عوضی و وارونه نشان می دهد، گرفتار شده است.


خب انتخابات در پیش است. مشکلات خارجی را که داریم. همه نگرانند که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خوب عاقلانه این است که برای این که این خطر ها از کشور دفع شود، بهترین راه برگزاری یک انتخابات آزاد و باشکوه است. در این صورت همه حساب کارشان را خواهند کرد، یعنی وقتی کشوری را ببینند که در امور سیاسی خود یک مشارکت گسترده و وسیع دارد و مردمی که با هم انسجام و وحدت دارند دشمن دست و پایش می لرزد. ولی آقایان درست عکس این کار را انجام می دهند! یعنی در همین شرایطی که ما به انسجام و وحدت و مشارکت حداکثری نیاز داریم، رفتارهایی از خود نشان می دهند که گویا می خواهند اکثریت مشارکت نکنند! نمی دانم چرا فهم از مسائل این طور وارونه شده است؟ شما انتخابات را آزاد بگذارید نگران نباشید چه کسی رای می آورد. هیچ فرد خارجی‌ای که رای نخواهد آورد. مردم هم نشان داده اند وقتی که روی فردی اجماع می کنند آن فرد اجنبی و وطن فروش نیست. انتخابات مجلس هم که انتخابات یک نفر نیست. ۲۹۰نفر می خواهند انتخاب شوند، حالا در این ۲۹۰ نفر۱۰ یا۲۰ تا هم افرادی باشند که به قول شما صلاحیت نداشته باشند. چرا نگرانید؟ شما که برای آن بخش قضیه هم قانون درست کرده اید. پس انتخابات را آزاد برگزار کنید، این به نفع کشور است و این نگرانی های شما به خاطر توطئه های دشمن برطرف می شود. خطرهایی از ناحیه‌ی خارج برای کشور هست همه را نگران می کند و مسئله‌ی داخلی نیست.


بگذارید انتخابات پر شور شود و همه بیایند شرکت کنند و مطمئن باشید وقتی همه‌ی مردم مشارکت کنند، در روند مشارکت خیلی از افراد ناصالح کنار زده می شوند. شما تصورتان این است که مردم باید افرادی را که ما فکر می کنیم صالح هستند انتخاب کنند! بگذارید مردم خودشان صالح ها را انتخاب کنند. صالح هم یعنی کسی که به این کشور و به انقلاب و به اسلام اعتقاد دارد. حالا بنده را هم قبول داشته باشد یا نداشته باشد، این دیگر جزء اصول دین نیست. ،حضرت امام وقتی به ایشان گفتند این ها شما را قبول ندارند، فرمودند: مگر من اصول دینم؟یا مگر من اسلامم؟ مگر من انقلابم؟ من را قبول ندارند خب نداشته باشند، بایستی به این کشور و به این مردم خدمت کنند.
برگردم به عرض اولم. از اصلاح خودمان شروع کنیم و اگر قبل از همه‌ی این مسائل به اصلاح خودمان بپردازیم، انشالله همان حرفی که می خواهیم بزنیم حرفی است برای رضای خدا. من بارها گفته ام که ما الان معترضیم، اما باید حدود اعتراض و نحوه‌ی اعتراض را هم رعایت کنیم. ما که نمی خواهیم رقبای ما که ما را سرکوب می کنند به هر قیمتی و هر قدر آسیب به کشور وارد شود، از صحنه خارج شوند. پس در مصاحبه ها، در سخنرانی ها، در مقاله ها و در سایت هایمان که مطلب می نویسم باید نشان بدهیم که ما فقط معترضیم. یعنی عیب ها را بگوییم، اما به گونه ای بگوییم که به اصلاح بیانجامد.


ما سعی می کنیم که این حرکت اسلامی تداوم پیدا کند و هیچ وقت هم پشیمان و ناامید نمی شویم. هر چه بیشتر سخت گرفتند شما امیدوار تر شوید. آنهایی می خواهند گفتمان اصلاحات را به گفتمان خشونت، زدن، بستن، فحاشی، اهانت تبدیل کنند، اما شما کاملاً اصلاح طلبانه رفتار کنید و از ادبیات آنها تقلید نکنید که اگر کردید پیش از هر چیز کرامت خودتان را از دست داده اید. ما می خواهیم رفتارمان متین تر، عاقلانه تر و اصلاح طلبانه تر باشد. فقط و فقط باید به دنبال اصلاحات باشیم. منطق اصلاحات رفتار متناسب با اصلاحات و گفتار متناسب با اصلاحات می خواهد و باید از هر نوع خشونت بپرهیزیم.


شما جوان هستید. وقتی امروز و فردا به چیزی که می خواهید نمی رسید سریعاً یا مأیوس می شوید یا رادیکال می شوید. تلاش کنید اینگونه نباشید و صبر و حوصله داشته باشید و بدانید که حتما منطق اصلاحات پیروز خواهد شد. دنیا دنیایی نیست که روشهای خشونت و سرکوب بتواند پایدار بماند. چه اینجا چه در جاهای دیگر.
امیدوار هستم که آنچه خیر دنیا و آخرت است برای کشور و برای مردم ایران و برای شماها خداوند نازل بفرماید و در دنیا و آخرت با محمد و آل محمد محشور باشید.
 

چه ستم ها که در دوران تصدی شما بر شهروند ایرانی نرفت

Posted: 26 Dec 2011 12:43 AM PST

خانواده تاجزاده به صادق لاریجانی
 جـــرس: خانواده سید مصطفی تاجزاده در دومین نامه خود به رئیس قوه قضاییه به ادامه روند نگهداری غیرقانونی وی و شرایط غیرعادی ایجاد شده برای این زندانی سیاسی اعتراض کرده و ضمن هشدار نسبت به مشکلات جسمی این فعال زندانی، مسئولیت هرگونه مخاطره ای برای سلامت وی را که بر اثر شرایط نامناسب زندان فراهم می آید، متوجه شخص رئیس قوه قضائیه اعلام کردند.


به گزارش تحول سبز، در بخشی از این نامه آمده است: “بار دیگر بر مطالبات به حق خویش مبنی بر احقاق حقوق تمام و کمال عزیز دربندمان، بر پایان دادن شرایط انفرادی و قرنطینه و اعمال فشار مضاعف بر وی اصرار می ورزیم و همین جا اعلام می کنیم قرار دادن گاه و بیگاه افراد «خاص»، «نامتجانس» و «غیرهمگن» در کنار ایشان از نظر ما خروج از شرایط انفرادی نیست و چه بسا اعمال فشاری افزون بر تضییقات قبلی به حساب آید.”


گفتنی است خانواده مصطغی تاجزاده پیش از این نیز با ارسال نامه های جداگانه ای به ریاست قوه قضاییه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی خواهان رسیدگی به وضعیت این زندانی سیاسی که به صورت غیرقانونی در قرنطینه نگهداری میشود، شده بودند.


متن کامل دومین نامه خانواده تاجزاده به شرح زیر می باشد:


بسم الله الرحمن الرحیم
لایحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم
رئیس محترم قوه قضائیه
سلام علیکم
دومین نامه خود را خطاب به حضرت عالی در حالی می نویسیم که از ارسال خصوصی آن به شرط رسیدن به دست شما و رویت آن و پاسخ گویی ناامید هستیم چرا که در نوبت قبلی دبیرخانه حاضر به دریافت نامه ما نشد و خواست که نامه ای را که مخاطبش شخص شما هستید، برای رئیس دادگستری استان ارسال داریم. لذا نامه دوم را به فاصله بیش از چهار ماه پس از نامه اول که تاکنون بی پاسخ مانده است، با قید سرگشاده بودن منتشر می کنیم باشد که واسطه خیری پیدا شود و آن را به نظر و سمع تان برساند.


جناب آقای لاریجانی
مستحضرید که فرزند انقلاب و خدمتگزار واقعی و همیشگی مردم « سید مصطفی تاجزاده » بدون ارتکاب هیچ جرمی، بیش از شانزده ماه است که به اسارتی با شرایط قرنطینه دچار گشته است. این در حالی است که طبق قانون گذراندن دوران حکم باید در بند عمومی و با رعایت حقوق زندانی (مصرح در قوانین مصوب) باشد. سید مصطفی تاجزاده که صرفا به دلیل داشتن نظرات و دیدگاه های انتقادی به شکل کینه توزانه ای مورد مجازات قرار گرفته هم چنان سوالات سه گانه اش را از دستگاه قضایی که اخیراً نیز حضرت عالی بر مستقل بودنش تأکید و مباهات فرموده اید، مطرح می کند. وی می پرسد: من به کدامین جرم بازداشت و بازجویی شدم و چرا تحت فشار و ضرب و شتم قرار گرفتم و در دادگاه ناصالح و عمومی و باکیفرخواست جمعی محاکمه شدم و شرایط صعبی افزون بر سایر زندانیان سیاسی بعد از انتخابات برایم ایجاد شد؟ چرا به شکایاتم از آقای جنتی و کودتاگران انتخاباتی رسیدگی نمی شود و بالاخره چرا از حقوق خود به عنوان یک زندانی سیاسی محروم هستم؟


هنگامی که همسر تاجزاده در روزهای اولیه پذیرش مسئولیت ریاست قوه قضائیه توسط شما به همراه دیگر اعضای خانواده زندانیان سیاسی، از شرایط غیرقانونی همسرش شکوه کرد شما فرمودید که من علیرغم مخالفت با نگرش سیاسی این آقایان معتقدم که قانون باید در مورد همه بالسویه اجرا شود. آن زمان ما با اذعان به استقلال قوه قضائیه شکایت نزد شما آوردیم اما متأسفانه علیرغم قولی که داده بودید نتوانستید عدالت در امر قضا را پیاده کنید و چه ستم ها که در دوران تصدی شما بر این قوه از قوای سه گانه بر شهروند ایرانی نرفت. در این جا بنا نداریم از شرح همه این ستم ها بگوییم و قصه را دراز کنیم بلکه برحسب وظیفه شرعی، انسانی و خانوادگی خود بار دیگر وضعیت ناگوار عزیزدربندمان را که با اعمال شرایط قرنطینه و ایزوله و انفرادی گویی زندان در زندان است، به چشم شما می آوریم تا صادقانه بر ستمی که در زمان ریاست شما بر قوه مستقل قضائیه، بر عزیز دل ما می رود، شهادت دهید و اعتراف کنید که جز کینه شخصی هیچ چیز نمی تواند این قسم رفتار ناجوانمردانه و غیرانسانی با خدمتگزاری صادق و ناصحی مشفق را توجیه کند.


ما اعضای خانواده انسان وارسته، سید مصطفی تاجزاده می خواهیم بدانیم چه کسی یا کسانی از تحلیل رفتن نیروی جسمانی او در حالت بیش از سیزده ماه روزه داری اعتراضی مداوم شادمان هستند و چه کسی یا کسانی محرومیت خانواده او (پدر و مادر و فرزندان) از دیدارش را نیکو می دانند و هر آه مادر و پدر در حسرت دیدار فرزند و هر بی قراری و قطره اشک فرزند در بی تابی از هجران پدر را حسنه می پندارند؟ آیا شخص شما مسئولیت اقدامات خلاف قانون در مورد زندانی سیاسی مکرم و محترم ما را به عهده می گیرید و اگر چنین است چرا؟ اگر هم چنین نیست چرا شما بار مسئولیت منویات خلاف شرع و قانون و انسانیت دیگران را بر گرده خویش حمل می کنید؟! مگر عقاب الهی برای ذره ذره شرّی که انسان مرتکب می شود، حق الناس و تعدّی و تجاوز به حقوق بندگان خداوند را شامل نمی شود؟


جناب آقای لاریجانی!
فرمایش اخیر شما و تأکید مجدد بر وجود مستقل ترین دستگاه قضا در نظام جمهوری اسلامی، ما را برآن داشت تا یک بار دیگر و نه برای آخرین بار، وضعیت مظلومی را به دید شما آوریم که در همین نظام قضای مستقل، به شکل غیرفانونی و با حکمی به تاریخ سه روز پیش از انتخابات، بازداشت در شرایطی سفاکانه بازجویی، و در شرایط غیرحقوقی محاکمه و در شرایط ناعادلانه و ناجوانمردانه حکمش در حال اجراست. و به دلیل همه این بی قانونی ها و بی عدالتی ها، روزه اعتراضی اش به سیزده ماه و سیزده روز رسیده است. و این بار افزون بر وضعیت عزیز دربندمان از وضعیت خودمان نیز با شما سخن می گوییم که در نماز شب وقتی دست استغفار به آسمان بلند کردید و الهی العفو گفتید یادتان بیاید که استقلال قوه قضائیه یعنی حمل مسئولیت ذره ذره ستمی که در حاکمیت شما بر این دستگاه پرطمطراق، بر مظلومان می رود و ما در روز جزا بر این ستم ها شهادت خواهیم داد.
نمازهای این ایام و لیالی ما بیش از آن که با دعای بر مؤمنان به پایان برسد بر اثر شرایط روزگار، با دعای برای اصلاح کافران بر نعمت های خداوند، همراه شده است. چه نعمتی بالاتر از صدق و صفای مردان و زنانی که برای اعتلای این مرزوبوم کوشیده و می کوشند و چه کفرانی بدتر از این که با بی مروتی تمام عقاب دیده و می بینند. نه تنها خودشان بلکه پدر و مادر و زن و فرزندشان نیز در روند پر شتاب کینه ورزی های خشونت طلبانه، آسیب دیدند. محرومیت از دیدار عزیزان و حتی محرومیت از شنیدن صدایشان و آزارهای روحی آن به آن و رفتار توهین آمیز که روز به روز رواج بیشتر می یابد از جمله مهر کوبیدن بر دست ملاقات کننده، لطماتی ژرف را بر روح و روان آدمی باقی می گذارد که هنوز اطبای نفس راه مقابله با آن را نیافته اند.


در پایان بار دیگر بر مطالبات به حق خویش مبنی بر احقاق حقوق تمام و کمال عزیز دربندمان، بر پایان دادن شرایط انفرادی و قرنطینه و اعمال فشار مضاعف بر وی اصرار می ورزیم و همین جا اعلام می کنیم قرار دادن گاه و بیگاه افراد «خاص»، «نامتجانس» و «غیرهمگن» در کنار ایشان از نظر ما خروج از شرایط انفرادی نیست و چه بسا اعمال فشاری افزون بر تضییقات قبلی به حساب آید! هم چنان که اختصاص یک بند برای نگهداری شخص ایشان با توجه به شرایط محدودیت فیزیکی و امکانات برای نگهداری زندانیان امری سؤال برانگیز است! ما همچنین بار دیگر نسبت به مشکلات جسمی عزیز مان هشدار می دهیم و مسئولیت هرگونه مخاطره ای برای سلامت ایشان را که بر اثر شرایط نامناسب زندان فراهم آید، طبق فرمایش خودتان، متوجه شخص رئیس قوه می دانیم که این مسئله البته موجب خشنودی نیروهای امنیتی قرارگاه ثارالله که به واقع مسئولیت جان او را بر عهده دارند اما علاقمندند مسئولیت اعمال خلاف قانون خود را متوجه قوه قضائیه کنند، خواهد شد! بی توجهی کامل و تظاهر به بی اهمیت بودن روزه داری اعتراضی بیش از یک سال یک زندانی سیاسی که در تاریخ اعتراضات سیاسی و مدنی در کشورمان بی سابقه است، نیز در نوع خود شبهه انگیز است و پاسخی درخور می طلبد.


خانواده زندانی سیاسی «خاص» جمهوری اسلامی، طبق گفته مسئولین زندان، از رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی درخواست دارند که در اسرع وقت نسبت به پاسخ گویی به سوالات سه گانه ایشان و نیز مطالبات حقوقی خانواده شان، اقدام ورزند تا مراجعه به مقامات و ارکان بالاتر لازم نیاید.


والسلام علی من اتبع الهدی
خانواده آزاده دربند سید مصطفی تاجزاده
۴/۱۰/۱۳۹۰
رونوشت:
- رئیس محترم مجلس شورای اسلامی
- رئیس محترم تشخیص مصلحت نظام
- مراجع عالیقدر تشیع
- کمیسیون حقوق بشر اسلامی
 

ورود اولین گروه از ناظران اصلی اتحادیه عرب به سوریه

Posted: 26 Dec 2011 12:35 AM PST

هفت ایرانی ربوده شده در سوریه سالم هستند
  جـــرس: به گزارش منابع بین المللی، در پی سفر هیات تدارکاتی ناظران اتحادیه عرب به سوریه در هفته گذشته، نخستین گروه از ناظران اصلی برای نظارت بر اجرای توافقنامه با سوریه در مورد توقف خشونت و یافتن راهی برای حل بحران سیاسی این کشور امروز دوشنبه، ۵ دی (۲۶ دسامبر)، وارد دمشق، پایتخت، می شوند.


همزمان، یکی از معاونین وزارت خارجه جمهوری اسلامی اعلام کرد که هفت ایرانی ربوده شده در سوریه سالم هستند.


به گزارش بنگاه خبری بی بی سی، قرار است شمار ناظران اتحادیه عرب به دویست نفر برسد و ژنرال محمد الدابی، رئیس هیات ناظران متشکل از کارشناسان نظامی، حقوقی و حقوق بین الملل، گفته است که اعضای این گروه در نظر دارند با شخصیت ها و تشکل های مختلف، از جمله مخالفان حکومت بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، ملاقات کنند.


همزمان، مخالفان حکومت از ناظران اتحادیه عرب خواسته اند تا فورا به شهر حمص سفر کنند و افزوده اند که حدود چهار هزار تن از نفرات ارتش سوریه همراه با واحدهای زرهی، چند محله این شهر را محاصره کرده و ساکنان را زیر آتش گرفته اند.


وضعیت ایرانیان ربوده شده در سوریه
همزمان، یکی از معاونین وزارت خارجه جمهوری اسلامی گفته که هفت ایرانی ربوده شده در سوریه سالم هستند.

به گزارش ایرنا، حسین امیرعبداللهیان گفته که هفت نفر از متخصصان ایرانی که در شهر حمص ربوده شده بودند در سلامت به سر می برند.


معاونت وزارت خارجه در امور خاورمیانه و آفریقا, درباره دلیل حضور این افراد در سوریه گفته که "این متخصصان ایرانی در حال تكمیل پروژه نیروگاه برق برای ارائه خدمات به مردم كشور سوریه بوده اند."


او گفته که ربایندگان این افراد می خواهند با این کار به "دشمنان مردم سوریه" کمک کنند.
 

دوشنبه پنجم دی به نام شهید سید علی موسوی

Posted: 26 Dec 2011 01:33 AM PST

   جرس: اولین دوشنبه ماه دی به نام شهید سید علی موسوی، شهید مظلوم عاشورای ۸۸، نام گذاری شده است.

به گزارش تحول سبز، در دومین دوشنبه اعتراضی که به دعوت سید مصطفی تاجزاده برگزار می شود، روز پنجم دی ماه به نام یکی دیگر از شهدای جنبش سبز و اینبار به نام شهید سید علی موسوی که در عاشورای سال ۸۸ به شهادت رسید نام گذاری شده است. همراهان جنبش سبز در این روز دست به روزه سیاسی و یا اعتصاب غذای یک روزه می زنند.

پیش تر مصطفی تاج زاده در یکی از مصاحبه های خود پیشنهاد کرده بود تا هم وطنان برای نشان دادن اعتراض خود به حاکمیت در کنار دیگر فعالیتهای خود در اولین دوشنبه هر ماه را به نام یک شهید نامگذاری کنند و در آن روز دست به روزه اعتراضی و یا اعتصاب غذا بزنند و در هر مکانی که می توانند دور هم جمع شده به تبادل اخبار و بحث و بررسی مسایل روز بپردازند.

این فعال سیاسی که خود در قرنطینه زندان اوین نگهداری می شود و بیش از یک سال است که به روزه های متوالی اعتراضی خود ادامه داده است در قسمتی از مصاحبه مذکور پیشنهاد خود را این گونه مطرح کرده بود:

“پیشنهاد می کنم هم وطنان عزیز برای نشان دادن اعتراض خود به اقدام غیرقانونی حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و نیز محکومیت احکام غیرقانونی و غیرعادلانه علیه فعالان سیاسی، انتخاباتی، مطبوعاتی، فرهنگی و هنری و اعلام هم بستگی با همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در کنار فعالیت های دیگر، اولین دوشنبه هر ماه را روزه بگیرند و یا دست به اعتصاب غذا بزنند. هنگام غروب نیز در هر محل و مرکز در دسترس، از خوابگاه ها و کوی دانشگاه تا مسجد و تکیه و رستوران و حتی در دفاتر و منازل دور هم جمع شوند و به تبادل اخبار و گفت و گو درباره اوضاع ایران و منطقه و جهان بپردازند. گزارش آن را نیز البته با رعایت جنبه های احتیاطی و امنیتی در شبکه های اینترنتی منعکس کنند تا این حرکت به تدریج عمومی شود و هر ماه تعداد بیشتری در آن مشارکت کنند”

کمپین “دوشنبه های اعتراض” نیز در فراخوانی در صفحه فیس بوک خود هم وطنان را به شرکت در این حرکت اعتراضی فراخوانده است. در پوستر های منتشر شده در این کمپین دلایل این حرکت “اعتراض به حصر سران جنبش سبز، همراهی و همدردی با خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی، اعتراض به دادگاههای فرمایشی و احکام غیر قانونی و بازگشت به خویشتن و تامل به نقشی که تک تک مان در برابر جنبش سبز داریم” خوانده شده است.

فراخوان ویژه احمدی نژاد برای برگزاری جلسه ویژه با وزرا

Posted: 26 Dec 2011 12:31 AM PST

جـــرس: به گزارش رسانه ها، محمود احمدی‌نژاد برای برگزاری جلسه‌ای ویژه در صبح دوشنبه، وزرای خود را فرا خوانده بودکه از محتوای این جلسه خبری در دست نیست.


به گزارش فارس، بر اساس پیامکی که شب گذشته اتاق بازرگانی ایران ارسال کرده است، محمود احمدی نژاد صبح امروز جلسه ای را با وزرا برگزار کرده است.


در پیامک اتاق بازرگانی ایران که دیشب ارسال شد، آمده است: "بنا به اطلاعات رسیده از وزارت نفت، جلسه شورای گفت و گو فردا به دلیل حضور هم زمان وزرای عضو به اتفاق سایر اعضای دولت در حضور رئیس دولت به زمان دیگری موکول شد."


بر اساس این گزارش، از محتوای احتمالی این جلسه خبری در دست نیست ولی برخی گمانه زنی ها حاکی از این است که شاید بر گزاری این جلسه با وزرا یک روز پس از برگزاری جلسه هیات دولت با اظهارات اخیر رئیس دولت مبنی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها در سال جاری بی ارتباط نباشد.


همچنین آمده است؛ مهدی غضنفری ساعت ده بامداد دوشنبه راهی این جلسه بود و هنوز خبری از محتوای این نشست ویژه منتشر نشده است.
 

رئیس قوه قضائیه، از تداخل، تزاحم و ناهماهنگی ها در دستگاه های اجرایی خبر داد

Posted: 26 Dec 2011 12:21 AM PST

جـــرس: رئیس دستگاه قضائی، در پیام خود به نخستین همایش آمار جنایی، از تداخل، تزاحم و ناهماهنگی ها در دستگاه های اجرایی خبر داده و گفت: باید با هماهنگی ارکان، یکپارچه سازی و جلوگیری از هنجارشکنی های اجتماعی که امروزه در دستگاه های اجرایی مسئول، شاهد آن هستیم، از وقوع جرم پیشگیری کنیم.


به گزارش باشگاه خبرنگاران وابسته به صدا و سیمای جمهوری اسلامی، صادق آملی لاریجانی، پیامی را به مناسبت نخستین همایش آمار جنایی صادر کرد و در آن اظهار داشت: "در آستانه برنامه پنج ساله توسعه قضائی و در جهت مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی، قوه قضائیه در چارچوب وظایف قانونی خود به ویژه احکام مقرر در اصل(156) قانون اساسی و با هدف عالی سازی جامعه اسلامی از لوث ناهنجاری و هنجارشکنی های اجتماعی، معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم را به منظور پایه ریزی، یکپارچه سازی و هماهنگی ارکان، زیرساخت ها و عوامل اجرایی این حوزه و مدیریت راهبردی آنها در چارچوب وظایف قانونی تاسیس کرده است."


رئیس قوه قضاییه، در ادامه پیام آورده است: اهمیت تاسیس چنین معاونتی در مجموعه قوه قضائیه به ویژه هنگامی نمود مضاعف می یابد که میان تدابیر اتخاذ شده از سوی دستگاه‌های اجرایی مسئول ناهماهنگی ها و بعضا تداخل و تزاحم به چشم می خورد.


وی در ادامه بیان کرد:‌ برای رفع این چالش ها و همزمان، ایجاد همگرائی و هم افزایی میان همه دستگاه های اجرایی و رسیدن به جامعه اسلامی عاری از فساد و تباهی، نخست باید نگاه مشترکی راجع به مفهوم و مصادیق رویدادها و پدیده های جنایی و گستره فراگیری و گوناگونی آنها در کشور بدست آید.


لاریجانی، پیش نیاز تحقق چنین امری را گردآوری، پردازش و تحلیل و ارزیابی هماهنگ و نه لزوما یکسان از اطلاعات راجع به این رویدادها و پدیده ها دانست و گفت: سیمای جنایی کشور بازتاب واقع بینانه، مطمئن و معتبری از رویدادها و پدیده های جنایی است که هر یک از دستگاه های مسئول می توانند به وظیفه خطیر خویش مبنی بر یاری رساندن این قوه در امر پیشگیری از جرم که در سیاست های کلی قضائی ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری مورد تاکید قرار گرفته، به طور شایسته عمل کنند.


رئیس دستگاه قضا، در ادامه پیام به نخستین همایش آمار جنایی کشور آورده است: ضروری است برای آشنایی با حیطه کاری خود در این امر و شکل گیری تعامل سازنده با سایر دستگاه های اجرایی، تشریک مساعی مناسبی در امر تعریف و ترسیم سیمای جنایی کشور داشته باشند و امید است این همایش که برای نخستین بار آمار و سیمای جنایی کشور را موضوع بررسی های جامعه نگرانه خویش قرار داده است، مبنایی برای همگرایی دستگاه های مسئول و ذیربط این حوزه قرار گرفته و با کمک صاحبنظران و اندیشمندان حوزه های مختلف به ویژه حقوق کیفری، جرم شناسی و آمار این مسیر با توانمندی هر چه بیشتر طی و بدین وسیله نیازهای نظام مدیریت راهبردی پیشگیری از وقوع جرم برآورده شود.