جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


پیامدهای نامه‌های اعتراضی به آیت‌الله خامنه‌ای

Posted: 15 Dec 2011 09:53 AM PST

اکبر گنجی


امروزه کودکان را واکسینه می کنند. یعنی میزانی ویروس به بدن آنها وارد می کنند تا بدنشان در برابر ویروس های طبیعی محیط تاب آورد. واکسن ها نوزاد در حال رشد را در برابر انواع و اقسام ویروس ها آماده می سازند. نوزاد بزرگ و تنومند می شود و میکروب ها او را از پای در نمی آورند. نظام های سیاسی دموکراتیک نیز از طریق آزادی بیان و شنیدن انتقادها خود را در برابر شورش و انقلاب واکسینه می کنند.

در دوران رژیم پهلوی، از یک سو شاه جامعه و رژیم را از شنیدن صدای مخالفان محروم ساخته بود و از سوی دیگر، مخالفان با توجه به سطح تکنولوژی زمانه، امکانی برای رساندن صدای اعتراض خود به گوش مردم نداشتند. شاه فضای سیاسی را کاملاً سرکوب کرده بود و هیچ صدای مخالفی به گوش مردم نمی رسید. دهه ۱۳۵۰ دوران اوج گیری ستایش بی حد و مرز شاه بود که تا حد ساختن چهره ای معنوی، عرفانی و مذهبی از او پیش رفت. شاه پس از تک حزبی اعلام کردن نظام سیاسی ایران (تأسیس حزب رستاخیز) در پاسخ یک روزنامه نگار اروپایی که از او پرسیده بود: آیا این رویکرد جدید با مواضع گذشته شما تفاوت ندارد؟ گفت: "آزادی افکار! آزادی افکار! دموکراسی! دموکراسی! این واژه ها یعنی چه؟ هیچ کدام شان به درد من نمی خورد".

در آن زمان به غیر از رادیو بی‌بی‌سی که زمانی بسیار کوتاه تفسیر و خبر داشت، فقط نوارهای ضیط صوت و دستگاه های استنسیل برای تکثیر اعلامیه ها وجود داشت و گروه های مخالف حکومت به دشواری می توانستند صدای خود را به گوش مردم برسانند. در دورانی که انقلاب اوج گرفت، اطلاعیه های آیت الله خمینی توسط افراد گوناگون با استنسیل ها تکثیر و سخنرانی های او به وسیله نوارهای ضبط صوت توزیع می شد.

با این که رادیو بی‌بی‌سی همه این امور را منعکس نمی کرد، شاه، انقلاب علیه رژیمش را کار بی‌بی‌سی قلمداد می کرد. به شدت در این رابطه به دولت بریتانیا اعتراض کرده بود. یک بار به اصلان افشار- رئیس کل تشریفات دربار- دستور داده بود تا سرآنتونی پارسونز-سفیر بریتانیا- را احضار و به او در این خصوص اعتراض کند. این ملاقات صورت گرفته و سفیر پاسخ داده بود که :"بی‌بی‌سی موسسه آزاد و مستقلی است و دولت علیاحضرت ملکه انگلیس حق هیچ دخالتی را در کارش ندارد. بنابراین نمی شود کاری کرد".

هوشنک نهاوندی پس از شرح داستان می نویسد: "این ادعا در مورد برنامه های بی‌بی‌سی در داخل انگلستان تا حد بسیار [زیادی] راست بود، اما هیچ کس منکر آن نبود که برنامه های مربوط به خارج، تقریباً همیشه به وسیله غیر انگلیسی ها تهیه می شد و زیر نظارت دولت و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی قرار داشت. این امر تا امروز نیز به همین گونه است. سرآنتونی گفته بود که البته آن ملاحظات را به اطلاع لندن خواهد رساند... سوء نیت پارسونز به اندازه ای آشکار بود که هنگامی که شاه از آن با خبر شد، گفت این موضوع را رها کنید". (هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه، صص ۲۲۵-۲۲۴)

جامعه ای چنان بسته، به محض شنیدن صدای مخالفان، فروپاشید. البته انقلاب ده ها و بلکه صدها علت و دلیل داشت. اما نوشتار کنونی معطوف به نقش شنیدن یا نشیندن "صدای اعتراض مخالفان" است. در آن زمان هیچ کس جرئت نوشتن نامه ای انتقادی به شاه را نداشت. صدای زندانیان سیاسی را که هیچ کس نمی شنید. در اواخر سال ۱۳۵۶ و سال ۱۳۵۷، نوشتن نامه انتقادی به هویدا به آرامی مرسوم شد. آن نامه ها نیز بسیار محتاطانه و محافظه کارانه نوشته می شد. اما بسته بودن تمامی منافذ سیاسی کار خود را کرد. آن نظام و جامعه به هیچ وجه تاب و آمادگی شنیدن آن صداها را نداشت.

انقلاب ارتباطات سال ها پس از سقوط رژیم شاه روی داد. تلویزیون های ماهواره ای، اینترنت، ارتباطات گسترده تلفنی ارزان قیمت میان کشورهای جهان، و غیره و غیره. این انقلاب یک چیز را "محال" کرد: برساختن رژیم های فاشیستی و توتالیتر. رژیم های فاشیستی و توتالیتر، نظام های تک صدایی اند. در این گونه رژیم ها جز صدای رهبر/پیشوا و عوامل او، صدای فرد یا گروه دیگری وجود نخواهد داشت تا شنیده شود. بدین ترتیب، دیکتاتورها حتی اگر بخواهند- که "می خواهند"- دیگر "نمی توانند" چنان نظام هایی برسازند. این امر توطئه هیچ دولت یا بیگانه ای نبوده است، این امر معلول رشد علم و فناوری های متکی بر آن بوده است. اگر توطئه ای علیه دیکتاتورها در کار بوده است، این توطئه، توطئه دانشمندان بوده است.

از این نظر، چندین تفاوت میان رژیم جمهوری اسلامی با رژیم شاه وجود دارد:

یکم- حال مخالفان "می توانند" صدای خود را به گوش مردمی برسانند که تحت یک رژیم استبدادی به سر می برند. این "فرصت" را علم و تکنولوژی پدید آورده اند. مخالفان رژیم جمهوری اسلامی نیز از این "فرصت" تاکنون به خوبی استفاده کرده اند. آنها از طریق تلویزیون های بی‌بی‌سی، آمریکا و غیره، و همچنین رادیو فردا، فرانسه، دویچه وله و غیره، فاکس و ایمیل و صدها وبسایت؛ صدای خود را دائماً به گوش مردم ایران می رسانند. حداقل ده ها میلیون نفر از مردم ایران از این رسانه ها استفاده می کنند.

دوم- تفاوت مهم دیگری نیز میان جمهوری اسلامی با رژیم شاه، صدام حسین، قذافی و غیره وجود دارد. در دهه دوم این رژیم مخالفان داخل کشور نامه های سرگشاده تند انتقادی علیه آیت الله خامنه ای نوشته و می نویسند. شاید آیت الله منتظری راه گشای این سنت باشد. اما این سنت منحصر به آن مرد آزاده نماند. نامه های نورالدین کیانوری، یدالله سحابی، قاسم شعله سعدی، احمد قابل، احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، مصطفی تاج زاده، عبدالله مومنی و غیره فراموش ناشدنی است.

سوم- زندانیان سیاسی و عقیدتی به طور مداوم بیانیه های سیاسی و مقاله های انتقادی از درون زندان ها به بیرون ارسال کرده و می کنند. صدای شجاعانه آنان از طریق رسانه هایی که انقلاب ارتباطات پدید آورده، به گوش مردم رسانده می شود. این نوع مکتوبات در رژیم شاه و رژیم صدام حسین و قذافی وجود نداشت.

چهارم- یک نوع جنگ قدرت از ابتدای تأسیس جمهوری اسلامی تاکنون در کار بوده است. یعنی همیشه در دل همین رژیم مخالفان جدیدی برون می آیند که در مقابل رهبری جمهوری اسلامی می ایستند. به تعبیر دیگر، اپوزیسیون خود را- غیر عامدانه- می آفریند. آیت الله منتظری از جایگاه بی نظیری در میان کلیه مخالفان رژیم برخوردار شد. به میر حسین موسوی و مهدی کروبی بنگرید. اینک چهره های شناخته شده اپوزیسیون خارجی جمهوری اسلامی فاقد پایگاه اجتماعی این دو زندانی سیاسی استوار بر پیمان خویش اند. فقیهان شجاعی چون آیت الله صانعی، آیت الله بیات و آیت الله دستغیب نیز از مخالفانی هستند که فقط در بستر جمهوری اسلامی می توانند به وجود آیند.

محمد نوری زاد نیز پدیده جدیدی است. او تا چند سال پیش یکی از نویسندگان روزنامه کیهان بود و آیت الله خامنه ای در ۶ تیرماه ۱۳۷۹ به آیت الله مصباح یزدی گفته بود که مقاله نوری زاد را در روزنامه کیهان حتماً بخواند، که "یک مقاله زیبا خطاب به شما نوشته... درست همان چیزی که آدم در دلش هست، همان را درباره شما مطرح کرده. حتماً بگیرید و بخوانید. این یک روشنفکر مسلمان است". (گفتمان مصباح، ص ۹۱۹).

نوری زاد پس از حرکت سبز زندانی شد و تاکنون پانزده نامه سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی نوشته است. نامه های شجاعانه نوری زاد در داخل کشور، سخنی برای اپوزیسیون باقی نمی گذارد تا بیان کند. به کلیه وبسایت های سیاسی بنگرید. همه در انتظار نامه بعدی او هستند تا انتشارش دهند.

پنجم- در زمان رژیم شاه فرد می توانست به خاطر در دست داشتن یک رمان (مثلاً خوشه های خشم، خرمگس، ماهی سیاه کوچلو، مادر گورکی، ننه دلاور برشت، و...) زندانی شود، چه رسد به آثار مارکس. اما اینک نه تنها تمامی آثار مارکس و مارکسیسم، که متون لیبرالیسم (کارل پوپر، فون هایک، نوزیک، آیزایا برلین، جان استورات میل، فریدمن، و...) کتاب های اصلی متفکران خداناباور نیز به فارسی ترجمه و انتشار یافته است.

ششم- مسأله و مشکل اصلی رژیم جمهوری اسلامی سرکوب اجتماعی (پوشش، روابط دختران و پسران و...) و نزاع با دولت های غربی و اسرائیل است. رژیم شاه یک رژیم غربگرا و دارای روابط دوستانه با اسرائیل بود. نزاع نابخردانه با جهان غرب، بسیج عمومی دولت های غربی علیه ایران را به دنبال آورده است.
نتیجه: انقلاب ارتباطات برساختن رژیم های توتالیتر و فاشیستی را ناممکن کرده است. اما رژیم استبدادی همچنان می تواند وجود داشته باشد و دارد. جمهوری اسلامی یکی از مصادیق رژیم های استبدادی است. آیا آیت الله خامنه ای به هیچ وجه قادر نیست که صدای زندانیان سیاسی را قطع کند؟ مثلاً آنها را در سلول های انفرادی بند ۲ الف سپاه زندانی و ممنوع از ملاقات کند؟ آیا نمی توان صدای شجاعانه نوری زاد را به گونه ای قطع کرد؟

اعتراض سیاسی زندانیان شجاع و آزاده و مخالفان داخل کشور نه "برنامه ریزی" رژیم است و نه مطلوب ولی فقیه. آنان با پرداخت هزینه های گزاف همچنان صدای اعتراض خود را به گوش مردم و جهانیان می رسانند. اما آیا آیت الله خامنه ای هیچ راهی برای خاموش کردن این صداها در اختیار ندارد؟

ساختار این رژیم استبدادی به گونه ای است که توان تحمل "صداهای اعتراضی انفرادی" را دارد. اما "اعتراض سیاسی تشکیلاتی" را تحمل نمی کند. تحمل عامدانه صداهای اعتراضی انفرادی چه پیامدهایی دارد؟

الف- یکی از پیامدهای مهم بیان این صداهای اعتراضی این است که انرژی مردم تا حدود زیادی با شنیدن آنها تخلیه گردیده و نمی گذارد جامعه دو قطبی و رادیکال شود. اگر سرنگونی رژیم شاه با رساندن صدای مخالفان به گوش مردمی که انرژی شان به صورت انفجاری جمع شده بود، ممکن گردید، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی با صرف رساندن صدای مخالفان ممکن نیست. اگر صدای مخالفان می توانست مردم زمان شاه را به جنبش در آورد، شنیدن صدای مخالفان اینک نمی تواند جنبشی در اندازد. این تفاوت را نمی توان به عامل سرکوب تقلیل داد. گفته می شود که در یازده ماه انقلاب- یعنی از آبان ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷- در مجموع ۲۷۸۱ نفر از مردم توسط نظامیان شاه کشته شدند. با این همه تظاهرات مردم روز به روز گسترش می یافت. اما در چندین ماه جنبش سبز، به گفته مخالفان، حدو۷۰ تا ۸۰ تن، و به گفته رژیم حدود ۳۳ تن که ۱۵ تن از آنها بسیجیان بودند، کشته شده اند. جنبش سبز، فقط چند کلان شهر- خصوصاً تهران- و مناطق خاصی از این شهرها را در بر گرفت. اما در انقلاب سال ۱۳۵۷ هر چه حرکت رادیکاتر می شد، گسترش بیشتری می یافت، اما جنبش سبز در تظاهرات خیابانی هر چه رادیکال تر شد، شمار بیشتری از یاران خود را از دست داد.

ب- نامه های سرگشاده انتقادی به آیت الله خامنه ای و دیگر نوشته های شجاعانه مخالفان داخل کشور، نه تنها مشعل آزادیخواهی را روشن نگاه می دارد، بلکه به ساختن قلمرو عمومی- جایی که در آن گفت و گوی ناقدانه عمومی صورت گرفته و رفته رفته ممکن است اجماعی پدید آورد- مدد می رساند. این گونه نوشته ها "شرط لازم" جنبش دموکراسی خواهی اند.

ج- در رژیم های سلطانی، نوک پیکان حمله ها باید معطوف به سلطان باشد، برای این که "مطابق میل خودسرانه" حکومت کرده و همه امور با آگاهی و دستور او صورت می پذیرد. از این رو، این گونه اعتراض نامه ها جهت درستی را تعقیب می کنند.

د- "قداست زدایی" از سلطان و فروریختن "ترس عمومی" پیامد دیگر این نوشته هاست.

ه- جامعه ایران از جهات گوناگون رشد کرده و سطح آگاهی عمومی بسیار بالاتر از پیش از انقلاب است.

و- حتی اگر آیت الله خامنه ای آگاهانه و عامدانه این گونه صداهای اعتراضی را پذیرا باشد، "پیامدهای ناخواسته کنش"، بسیار فراتر از برنامه ریزی های پیشین خواهد بود.

در عین حال، گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر را نمی توان از صرف رساندن صدای مخالفت به مردم انتظار داشت. امروز این صداها به خوبی به گوش مردم می رسد. برای گذار به دموکراسی باید مردم را از طریق "سازمان یابی" های متنوع و متکثر قدرتمند ساخت. در گام بعد، از طریق "بسیج اجتماعی" و "نافرمانی مدنی" کارهای رژیم را به گونه ای "فلج" کرد تا "موازنه قوا" پدیدآمده و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی ممکن شود.
 
منبع : بی بی سی
 

   *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

فشار نهادهای امنیتی به خانواده علیرضا رجایی

Posted: 15 Dec 2011 07:50 AM PST

 جرس: پس از انتشار خبر کذب سایتهای امنیتی در ایران که ادعا کرده بودند شش تن از زندانیان سیاسی امضای خود در نامه 36 امضایی زندانیان را درباره انتخابات تکذیب کرده اند خانواده این زندانیان اعلام کردند که در ملاقات با عزیزان شان ، آنها این خبر را تکذیب کرده و بر مواضع شان در نامه 36 امضایی تاکید کرده‌اند. در این میان فشار بر خانواده دکتر علیرضا رجایی بسیار شدید بوده است . از خانواده ایشان خواسته شد که تکذیب خود را تکذیب کنند.

 

بنا بر گزارشهای واصله به جرس، خانواده رجایی اما به این خواسته تن نداد و طی نامه‌ای که به خبرگزاری فارس فکس شد اعلام نمود که علیرضا رجایی بر مواضع خود تاکید دارد.

متن نامه فکس شده که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفته، بشرح زیر است:


به نام خداوندگار دوستی و محبت


با عرض درود و ادب


در تاریخ ۷/۹/۹۰ ساعت ۹:۵۰ صبح که در زندان اوین با همسرم «دکترعلیرضا رجایی» ملاقات داشتم، ایشان نسبت به بیانیه‌ای کذب و کاملا قلابی و دروغ با نام و امضای ایشان و 5 نفر دیگر از دوستانشان، به شدت معترض بوده و ابراز انزجار خود را از انتشار اینگونه مطالب سخیف و بی‌ارزش اعلام کردند و بنده نیز تمام مطالب همسرم را به دادستانی تهران عینا بازگو کردم و تکذیبیه همسرم را به اطلاع رساندم و آنان را در جریان امور قرار دادم و از همین جا نیز مجددا اعلام می‌کنم که سخنان بیهوده و بی‌اساسی که از قول همسرم دکتر علیرضا رجایی و خانواده ایشان در سایت‌های مختلف دیده و شنیده می‌شود همگی کذب محض بوده و اصلا به شخص ایشان و خانواده‌شان ارتباطی ندارد.


ایران- تهران – 17/9/90


لیاقت، همسر علیرضا رجایی

در پی انتشار این فکس از سوی خانم لیاقت همسر علیرضا رجایی توسط سایت خبرگزاری فارس که تنها به مدت نیم ساعت روی خروجی این سایت قرار گرفت و دادستانی تهران را به شدت برآشفته ساخت ، احضارنامه ای کتبی به دست خانم لیاقت رسید که در نبود ایشان در منزل؛ فرزند ایشان این احضارنامه را تحویل گرفت .


همسر غیر سیاسی علیرضا رجایی صبح روز چهارشنبه 23/9/90 خود را به شعبه4 بازپرسی زندان اوین معرفی کرده و برای دومین بار تحت فشار قرار گرفته که سریعا تکذیبیه این متن و تکذیبیه مصاحبه با سایت کلمه را اعلام دارد.


پیش از این نیز در تاریخ 2 شهریور 1390 دو روز قبل از مراسم افطاری که قرار بود از سوی ایشان برگزار شود ولی ملغی شد ، خانم لیاقت را تا پلیس امنیت کشانده بودند تا التزام کتبی دهد که تحت هیچ شرایطی مراسمی برگزار نکند.


نهایتا تحت فشارهای شدیدی که بر ایشان وارد آوردند ( که در صورت نیاز درآینده در مورد آن اطلاع رسانی خواهد شد ) او به خبرگزاری فارس گفت که اخیرا مصاحبه ای انجام نداده است اما این خبرگزاری این یک جمله خانم لیاقت را تبدیل به خبری دروغ و پرحاشیه به دلخواه خود نمود و اقدام به تهیه خبری کاملا معکوس از جانب ایشان و همسرش دکتر علیرضا رجایی نمود.


فشارها و تهدیدات وارده بر همسر و خانواده علیرضا رجایی باعث نگرانی شدید دیگر خانواده ها ی زندانیان شده است . و این خود نمونه ای است بیانگر آن که خانواده‌ها چگونه تحت فشار روحی شدید قرار گرفته و از سوی دستگاه اطلاعات و امنیت سپاه در نبود همسر و پدر خانواده مورد آزار و اذیت فکری و روانی واقع می شوند

آیا روحانیت در درس خودش رفوزه می‌شود ؟

Posted: 15 Dec 2011 05:32 AM PST

جاوید فرداد


حکایت معروفی است که اهل منبری در روستائی درس دین می‌گفت. از جمله به اثرات «بسم الله الرحمن الرحیم» رسید و این که با آن می‌توان روی آب راه رفت. چندی بعد اتفاقاً با یکی از اهالی بود که به رود یا آبگیری رسیدند. معلم ما درجستجوی معبر یا قایقی که دید همراهش در میانه‌ی آب و منتظر اوست. پرسان که «چطور ت
وانستی؟» و می‌شنود که «حاج آقا گفته‌ی خودتان است. بسم الله بگوئید و به آب بزنید» و این بار اهل روستا می‌شنود که «تو برو. من نمی‌توانم.»


محمد نوریزاد شرف مانده‌های نسل اول است. تا امروز ۱۵ نامه به رهبر خود نوشته، و دریغ از دو سطر پاسخ. اگر در روی کره‌ی زمین فقط یک نفر طالب رستگاری رهبر فعلی باشد، همو است.


او در نامه‌ی آخر از جمعی معروف خواسته که اگر هیچ کار ازشان بر نمی‌آید، دست کم چیزی برای رهبر بنویسند. اکثر این معروفها از روحانیت هستند.


جسته و گریخته دلایلی از طرف روحانیت در باب بی عملیشان به گوش می‌رسد، که نوریزاد در نامه‌ی آخر خودش هم به آنها اشاراتی داشت. لازم است با هم آنها را بررسی کنیم.


۱. عدم احتمال تاثیرگذاری: اینکه نامه‌ی ما تاثیر ندارد. سوال این است که «بر کی؟». بر رهبر فعلی شاید، ولی بر بعضی دودلها چه؟ بر جوانانی که ادعای معلمی‌شان را دارید چه؟ بر ملتی گرسنه و بیکار و فسادزده چه؟


۲. سواستفاده‌ی دشمنان: اینکه این نامه‌ها باعث سواستفاده‌ی دشمنان می‌شود. دشمن کار خودش را می‌کند، و چقدر هم با سکوت شما موفق است. شما هم کاری بکنید.


۳. عدم اطمینان از گفته‌ها: اینکه مغرضان اشکالات را بزرگتر جلوه می‌دهند، و وضع به آن خرابی نیست که تذکر مستقیم ما را طلب کند. در این صورت مردم می‌پرسند روحانیتی که در بدست آوردن تواتر یک حدیث ۱۴۰۰ ساله ادعای استادی دارد، چطور از بدست آوردن تواتر حرف و حدیث زمان خودش ناتوان است؟ زمانی تاجزاده، دیگر شرف نسل اول گفته بود، وقتی آقای جنتی روزگار خودش را درست تحلیل نمی‌کند، چطور می‌توان ادعای تحلیل ۱۴۰۰ سال پیش را از او قبول کرد.


بسیاری از جماعت اسم آورده شده در نامه‌ی نوری‌زاد، برای امور شخصی یا نیمه‌شخصی نامه و پیام می‌فرستند. آیا به اسارت رفتن یک ملت ارزش دو خط نامه را ندارد؟


     *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

برداشتي از يك مفهوم، پيش و پس از انقلاب

Posted: 15 Dec 2011 05:26 AM PST

خاکی


شاعري در گذشته اي دور مي سرايد:

ببري مال مسلمان و چو مالت ببرند

بانگ و فرياد برآري كه مسلماني نيست

يعني به باور او، پيرو اسلام و مسلمان يا مدعي مسلماني، مال ديگري را نمي برد يا به عبارتي نمي ربايد، يا اينكه دستكم مال مسلمان را نمي برد! يا اگر هم مي برده است نبايد مي برده و به كاري نادرست و محكوم دست زده است.

به اين دو نمونه تازه و مربوط به زمان حاضر توجه كنيد:

پدر فردي كه در درگيري هواداران تيم هاي ياسوج و پيكان، سنگ خورده و فكش شكسته است، در گفتگو با برنامه 90 ضمن گله از بازداشت فرزندش با آن حال و روز، به نادرستي اين عمل يعني بازداشت سي و چند ساعته فرزندش با وجود داشتن جراحتي سخت، اشاره مي كند و بر اساس نوع باوري كه از اسلام دارد مي پرسد كه آيا اين مسلماني است؟ او به اسلامي باور دارد و مسلماني را به رسميت مي شناسد كه رفتاري انساني ولو با كافر كه در مرام قديمي او چندان هم محترم نيست! داشته باشد، او از كافر انتظار رفتار غير انساني و نامهربانانه و خشونت دارد! ولي از مسلمان نه!!.

نمونه ديگر، مادر سالخورده يك زنداني سياسي جوان است كه از راه دور و با هزينه زياد به تهران رفته است تا فرزندش را ملاقات كند، او هم با نگاهي مشابه نگاهي كه از آن سخن گفتيم و باوري مشابه آن باور، با توجه به بي توجهي به بيماري فرزندش و ادعاي مسلماني حاكميت و كارگزارنش وظاهري كه خود را به آن آراسته اند، به طعنه مي پرسد كه اين اسلامي و مسلماني است؟ او هم مسلماني را جور ديگري مي شناسد و با اسلامي ديگر و متفاوت پرورش يافته است و اين رفتارها را اسلامي نمي داند، اسلام او انباشته از رفتارهاي تحسين شده انساني است، شايد پس از نا اميدي از آزادي فرزند بي گناهش، تا بدانجا از مدعيان مسلماني انتظار دارد كه فرزندش را با قبول هزينه و تأمين وسيله به ديدارش گسيل دارند يا دستكم هر گاه مادر هواي ديدار فرزند كرد، با يك تلفن به آن مردي كه اثر مهر نماز بر پيشاني اش نقش بسته است پسرش را به مرخصي بفرستند، چه اگر اين كار را بكنند او نيز به رسم مسلماني فرزند را به عنوان امانتي باز پس خواهد فرستاد بي هيچ ترديدي، و اگر فرزند ناخلف از كار درآيد و با سوء استفاده از اين روحيه مسلماني، بگريزد، خود به جاي فرزند به زندان خواهد رفت تا فرزند بازگرداند.

ولي اين مادر به نزد آن مهر پيشاني رفته است و التماس كرده است كه فرزندش را براي درمان به مرخصي بفرستند و او چنين كه نكرده با سالخورده اي چون او به احترام هم سخن نگفته است و به هيچش نشمرده است، اين بانو و آن پدر شگفت زده اند، گمان نمي كردند كسي نماز بخواند و چنين رفتار كند، آنها به تجربه اي كه ديگر مي رود به خاطره و تاريخ بپيوندد، گمانشان بر درستكاري و سرشاري نمازگزاران از مهر و ادب و محبت و خيرخواهي و بهره مندي ايشان از بسياري ديگر از ارزشهاي انساني بوده و هست.

ولي نسل جديد چه؟ اينها هم مسلمان را آنطور مي شناسند كه سه فرد ذكر شده مي شناسند؟ يا اينكه همچون «بسيج» كه از اعتبار و احترام گذشته نشاني ندارد، نوع نگاه و شناخت اين نسل از واژه مسلماني هم متفاوت است؟ امروزه، مسلمان پناه دهنده است يا بي پناه كننده؟ مردم از دست و زبانش درامانند يا سرآسيمه و درخطر؟ خانه و كاشانه و مال و دارايي مردم از ايشان در امان است يا در خطر؟ مدافع ناموس هر مسلمان است يا به دنبال شكار آنها؟ پاسدار حريم امن ساكنان زمين يا دستكم سرزمين خويش است يا نا امن كننده خصوصي ترين حريم هموطنان مسلمان خويش؟ همچون انتظاري كه از خدا در باره خود دارد و در دعا ملتمسانه فرياد مي زند، پوشاننده عيوب است يا تهديد كننده به افشاي كارهاي حلالي كه در خفا انجام مي شود؟ و هزاران پرسش ديگر كه خواهيم پرسيد، اگر شد در پيشگاه داوري بي طرف با شاخصه هايي كه انتظار داريم و بر پيشاني هر كس بنشينند از مسلمان و ديگران نزدمان محترم است و ارزشمند، يا به گونه اي ديگر و يا از كنج خرابه اي، تا خفتگان بيدار شوند و بر ستم برآشوبند و انسانيت و مهر و صفا در جاي جاي ميهن و بلكه جهان پراكنده شود.

شايسته است اشاره كنم به اينكه تا دير نشده چون دير شدني براي آن پدر و آن مادر، و حكايتمان چون حكايت او نشده است كه در سرزميني دور از ما مي گويد: وقتي به سراغ خودم آمدند كسي نبود كه اعتراض كند/، بايد به بدي و ستم در حق هر كسي اعتراض كنيم پيش از آنكه روزگارمان برسد به روزگاري كه نوري زاد از آن سخن گفته است، با اين دانسته كه پودر كردن گمناماني چون ما اكثر ساكنان اين سرزمين، آسانتر است.


    *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

اصلاحات را کشتند، زنده باد اصلاحات

Posted: 15 Dec 2011 05:23 AM PST

کامیار بهرنگ



زمانی که سید محمد خاتمی شروطی را برای حضور اصلاحطلبان در انتخابات نهمین دوره ی مجلس شورای اسلامی مطرح نمود، بسیاری برآورده شدن آن را خوشبینانه و غیر ممکن دانستند، اما نیروهای اصلاح طلب با تاکید بر روی آن خواسته ها به خوبی توانستند نقش و ارزش اصلاحات را دیگر بار به جایگاه واقعی خود بازگردانند.

این ارزش زاده ی یک روند تاریخی در ایران است که دیر زمانی" انقلاب " آن را دارا بود، چنانچه " انقلاب مشروطیت "و "انقلاب ۵۷ " برای عاملان و همراهانش یک ارزش می آفرید. حتی ما شاهد آنیم که محمدرضا پهلوی برای تغییراتی که مد نظر داشت لفظ “ انقلاب “ را به عاریت می گیرد تا که شاید به واسطه ی آن بتواند تغییراتش را ارزشمند نشان دهد، درست همین نگاه در سوی مخالفان “ انقلاب سفید “ به وضوح نمایان است که با وجودی که با آن تغییرات مخالف نبودند، آن تغییرات را انقلاب هم نمی دانستند.

درست در همان دوران پهلوی، واژه ی انقلاب از سوی نیروهای چپ در جامعه، آرزوی تحولی در اندازه های کوچک ِ “ انقلاب اکتبر “ در روسیه ی تزاری ، در عرضه ی مبارزه ی سیاسی تعریف می شود. می بینیم که این واژه تا سالهای سال ارزش بوده و تا مدت های طولانی حتی این “ آرمان های انقلاب “ بود که ارزش تولید می کرد، اما این ارزش در ۲ خرداد ۱۳۷۶ جای خود را به اصلاحات می دهد.


اصلاحات ارزش خود را به واسطه ی آن دریافت می کرد که نشان می داد تعصب به روی ارزش های والایی که ۲۰ سال پس از بهمن ۵۷ و چیزی نزدیک به ۹۰ سال پس از انقلاب مشروطیت وجود دارد نه تنها سازنده نیست که می تواند حتی در مواردی مخرب باشد. این تعصب اساسا خاصیت انقلاب است و در صورت بروز چنین تعصبی در تاکید بر ارزش ها توسط یک فرد انقلابی می تواند آغاز گر یک انحراف شود. از همین روی می توان ۲ خرداد ۱۳۷۶ را نسیمی دانست که عقلانیت را پراکند.

اصلاحات برای پیراستن آرمان های انقلاب آمد، آمده بود تا آنچه زمانی ارزش بود را زیبا کند، کاستی هایش را مرتفع و آنچه در شرایط زمان خودش می توانست ارزشمند باشد ولی امروز شرایط زمانی حقیقتی غیر از آن است را به روز نماید. اصلاحات برای آن نیامده بود که همه ی داشته ها را ویران کند و خانه ای از نو با طرحی از “ نمی دانم “ ها بسازد. بسیاری از “ انقلابیون “ بر این باورند که پروسه ی انقلابی برای خود “ رهبری انقلابی “ می سازد و در همین مسیر است که “ ارزش “ ها تولید و مردم با سیل خروشان خود آن را به اوج (پیروزی) می رسانند، حال آنکه اصلاحات نشان داد این نقشه ی بی طرح را می توان با یک نقشه ی راه هرچند طولانی به سامان رساند.

توجه داشته باشیم مسیر اصلاحات طولانی و خواست اصلاحات در نظام هایی چون نظام جمهوری اسلامی ایران که دارای یک نظام چند لایه است بسیار دشوار است، اما اصلاح طلبان ایرانی با علم بر همین موانع وارد چنین عرصه ای شدند. اینکه اصلاحات را کشتند، دلیل بر اشتباه اصلاحات نبود بلکه بعضا اشکالاتی بود که بر اصلاح طلبان می توان وارد نمود ( نگاه کنید به اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات – سعید حجاریان).

اما با همه ی این احوال ما شاهد ظهور دوباره ی خواست اصلاح طلبی در انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری هستیم. میر حسین موسوی با شعار مبارزه با روند های خطرناک اعمال شده از سوی دولت مهرورز! محمود احمدی نژاد پا به عرصه ی مبارزات انتخاباتی می گذارد و شعار دولت عقلانیت نیز در همین راستا خود را نمایان می کند که به دور از شعار های آسمانی و نمایش آمارهای دروغین خود را برای ترسیم یک فضای عقلانی و حضور در جهت اصلاح انحراف های موجود کرده است. اما اجرایی نشدن پروژه ی دولت امید را نه می توان به گردن مهندس موسوی و تیم همیارانش انداخت و نه به گردن نقص های موجود در آن، که پر واضح است عوامل خارجی دلیل بی چون و چرای شکست طرح آن دولت و اجرای کودتای انتخاباتی بر علیه آن بود.

اما این بار بر خلاف سال های دولت اصلاحات که ما شاهد پراکندگی خواست اصلاح طلبان هستیم، یک تجمیع خواست عمیق در بین اصلاح طلبان پیرامون مهندس موسوی را شاهدیم، در کنار این شاهد آنیم که به واسطه ی دوری نیروهای اصلاح طلب از مرکز قدرت سیاسی امکان مبارزه با ساختار محافظه کار حاکمیت راحت تر می شود. همین دوری از مرکزیت قدرت بعلاوه ی یکی از مهمترین شاخصه های مهندس موسوی باعث نزدیکی حلقه ی رهبران و شبکه های اجتماعی و اقشار گوناگون مردم می شود، همین نزدیکی است که خود را در بیانیه های مهندس موسوی به نمایش می گذارد، بیانیه هایی که جنس و محتوی آن جز خواست اکثریت جنبش سبز مردم ایران نبوده است.

به هر صورت تمام این سرمایه های موجود در جنبش سبز در برابر آزمون انتخابات قرار گرفت. آزمونی که می توانست سرمایه ی عظیم اجتماعی جنبش سبز را نابود و یا از سوی دیگر گسترده تر نماید. اطلاح طلبان در گام اول تلاش نمودند ارزش گم شده ی اصلاحات را دیگر بار زنده نمایند تا جلوی تندروی های موجود را بگیرند، این موضوع با استقبال گسترده ی اطلاحطلبان از شروط حداقلی سید محمد خاتمی به عنوان اولین پایه های یک مبارزه ی سیاسی برابر، نشان داد که هنوز با همه ی سرکوب ها بر علیه اصلاح طلبی و تلاش برای برقراری و پایداری حاکمیت اقتدار گرا و یکدست، می توان سخن از اصلاحات را به میان آورد و بر آن پافشاری کرد.
این پافشاری در شرایط اختناق درون مرز همچنین دیگر بار نشان داد حاکمیت اقتدارگرا با توجه به تمام ابزاری که در دست دارد فقط قدرت را به دست گرفته است و دارای هیچ اقتداری حتی در ظاهر امر نیست، چرا که تنها اعلام این شروط، با سیلی از پاسخ ها و واکنش ها از تریبون های رسمی و غیر رسمی از نماز جمعه و خطبه های عوامل مذهبی کودتا گرفته تا وزرای دولت منتصب و عوامل چندگانه ی رسانه ایی، مواجه شد.

تمام اینها نشان از آن دارد که حاکمیت اقتدار گرا به خوبی می داند خواست “ انقلابی “ چندین ساله ی موجود مخالفین اش در طول چندین ساله ی بعد از انقلاب ۵۷ برایش خطر محسوب نمی شود، اما خواست اصلاح طلبان می تواند خواب آسوده ی آنان را پریشان کند. اما زمانی که تعبیر این خواب پریشان از سوی نیروهای اقتدار گرا و نظامی با تجهیز چند باره ی نیروهایشان خود را نشان داد، معلوم شد هیچ خواستی برای برون رفت از بحران های موجود که گریبان گیر آن هستند وجود ندارد و هیچ کدام از خواست های اطلاح طلبان را – ابزار برگزاری یک انتخابات آزاد – را برآورده نخواهند کرد. با این اوصاف اصلاح طلبان وارد فازی از تصمیم گیری شدند که تا به امروز حتی با وجود تمام نشانه های تقلب در انتخابات دوره های گذشته، هیچ گاه از آن حرفی به این گستردگی به میان نیامده بود مطرح شد، “ تحریم “.


اما این تحریم نیز به واقع ساز و کار ها و مولفه های خود را دارد. اصلاح طلبان با این تحریم تنها به دنبال نمایش عدم مشروعیت سیاسی حاکمیت اقتدار گرا نیستند، چرا که این حاکمیت اساسا به دنبال کسب مشروعیت سیاسی از مردم نیست، این حاکمیت بارها نشان داده است مشروعیت سیاسی برای او حاصل قدرت سرنیزه های نظامیان است و نه رای مردم.

اما با این حال آیا تحریم و یا بایکوت انتخابات راه کاری مناسب خواهد بود؟ حتی اگر تنها مزیت بایکوت انتخابات مجلس شورای اسلامی، تعمیق خواست های اصلاح طلبان و گسترده تر شدن نیروهای جنبش سبز باشد، باید این تصمیم را اجرا و برای موفقیت آن از هیچ تلاشی فرو گذار نکرد. اصلاح طلبان با یک رویکرد گسترده بر پایه ی رشد آگاهی بخصوص در خارج از شهرهای بزرگ می توانند گستره ی خواست قومی و محلی را با کم کردن کاندیداها محدود کنند، با همین راهکار میزان مشارکت در شهرستان ها به طور قابل توجهی پایین خواهد آمد ، همچنین با استفاده از فضای به وجود آمده در چند ماه پیش روی از حداقل فرصت های انتخاباتی استفاده و با ارائه آمار در مناظره های انتخاباتی و به چالش کشیدن طرح های نیروهای اقتدار گرا ، این نمایش نامه ی خط مار آنان را بر ملا سازند.
 

 

به حاشیه رفتن گزینه نظامی در اوج دعوا در خصوص سیاست در قبال ایران

Posted: 15 Dec 2011 05:13 AM PST

ای پی اس

 
باربارا اسلاوین*
۹ دسامبر ۲۰۱۱


واشنگتن- ژنرال مارتین دمسی رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا در روز جمعه گفت تحریم و دیپلماسی استراتژی درستی برای مقابله با برنامه هسته ای ایران است. وی افزود "امریکا هر کار ممکن را برای رسیدن به اهداف تعیین شده خود انجام داده بدون آنکه به نیرو های نظامی متوسل شود. "


از دمسی حین شرکت در همایش شورای آتلانتیک در واشنگتن پرسیده شد که نظرش در رابطه با موضعگیری هفته گذشته لئون پانتا وزیر دفاع امریکا چیست؟ پانتا گفته بود حمله گسترده به تاسیسات هسته ای ایران تنها منجر به از کار افتادن ان برنامه برای مدت کوتاهی خواهد شد، لذا انجام اقدامات دیگر در عوض شروع جنگ جدید در خاور میانه ارجح است.

دمسی در پاسخ موکداٌ گفت " من هم با نظریه فوق موافقم. "

 

گفتنی است اخیرا مخالفین تندرو ایران به دلیل تاکید پانتا برعواقب منفی جنگ بر علیه ایران، وی را مورد انتقاد قرار داده اند. واشنگتن پست در سر مقاله خود در روز جمعه نوشت پانتا باید نقطه نظرات خود را منتشر نکرده زیرا " هر چقدر ایران در رابطه با حملات نظامی نگرانی داشته باشد، احتمال بیشتری می رود که حجم فعالیت های هسته ای خود را کاهش دهد. "


در عین حال دریل کیمبال مدیراجرایی انجمن کنترل تسلیحات گفت " مدارک بسیار بیشتری وجود دارد مبنی بر انکه تهدیدات آشکار نظامی و تغییر رژیم اثرات معکوسی دارد، زیرا موجب تقویت مواضع تندروهای ایرانی که خواهان بالا بردن توانایی ایران جهت ساخت سلاح های هسته ای هستند، خواهد گردید. "

 

از طرف دیگر در حالی که دولت باراک اوباما از انجام حملات همه جانبه به ایران خوداری می ورزد، ولیکن وقایع اخیر چون انفجار در تاسیسات نظامی ایران و سقوط هواپیمای جاسوسی امریکا بر فراز ایران نشان می دهد که امریکا و اسرائیل به طور مستقل و گاهی مشترک مشغول انجام عملیات مخفی منجمله حمله به تاسیسات، جنگ سایبری، ترور دانشمندان ایرانی و جاسوسی گسترده برای کشف مراکز هسته ای غیر قانونی هستند.


در هفته گذشته یک فروند هوپیمای پیشرفته بدون سر نشین ار کیو ۱۷۰ نزدیک مرز ایران و افغانستان ناپدید گردید. این هواپیما مشابه هواپیمایی بود که جهت جاسوسی در مورد محل سکونت اسامه بن لادن استفاده شد. به نظر می رسد سقوط این هوا پیما مشابه یک کودتای اطلاعاتی و تبلیغاتی برای ایران بوده است.

 

محمد خزاعی سفیر ایران در سازمان ملل متحد در روز پنجشنبه در نامه ای به بان کی مون دبیر کل این سازمان خاطر نشان ساخت " عملیات این هواپیما یک تجاوز هوایی تحریک نشده و آشکار است که توسط دولت امریکا انجام گرفته و به مثابه عملیات خصمانه نسبت به جمهوری اسلامی ایران و نقض قوانین بین المللی و به ویژه اصول اولیه سازمان ملل متحد است."

خزاعی اضافه کرد این هواپیما ۲۵۰ کیلومتر در خاک ایران تا شمال شرقی شهر طبس پیشروی کرده تا جایی که " با عملیات قدرتمند و سریع نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران روبرو گردید. "


هنوز مشخص نیست که این هوپیما توسط ایران سرنگون شده و یا به دلیل مشکلات فنی به زمین نشسته است. مقامات ایرانی این هواپیما را در روز پنجشنبه در تلویزیون دولتی نمایش داده در حالی که بدنه ان سالم است.


دولت اوباما از چنین عملیات مخفیانه و تحریم های اقتصادی سرسختانه و بی سابقه ای استفاده کرده تا دریافت پول نفت صادراتی ایران هر چه مشکل تر گردد. اوباما که در مقابل اتهامات وارده از طرف نامزد های انتخابا تی جمهوری خواهان مبنی بر نرمش نسبت به ایران حساس است در روز پنجشنبه به خبرنگاران گفت " دولت او به طور اصولی سخت ترین تحریم ها را نسبت به ایران وضع کرده است. "


در عین حال دولت اوباما مخالف تلاش های کنگره بوده که قصد اعما ل طرح های شدید برای تحریم آن دسته از بانک های خارجی است که با بانک مرکزی ایران معامله می کنند. این طرح ها شامل حذف از سیستم مالی آمریکا و جهان است.
مقامات دولتی امریکا در این هفته با کنگره مذاکره کرده تا بتوانند به متمم لایحه بودجه دفاعی پیشنهادی سناتورها مارک کرک و باب مندز که هفته گذشته اجماعا به تصویب رسید، اصلاحیه ای افزوده تا آن را کمی محدودتر کنند.

 

به گفته جوش روژین از مجله سیاست خارجی دولت در صدد است برای اعما ل تحریم ها و کاهش تنبیهات بانک های خارجی که این قانون را رعایت نمی کنند شش ماه مهلت بگیرد. لیکن مسائل سیاسی مربوط به سال انتخابات از انجام ان جلوگیری می کند.


هوارد برمن از جمهوریخواهان نیز اصلاحیه ای را پیشنهاد داده که تأخیر در مهلت اعما ل تحریم های بانک مرکزی را از شش ماه به چهار ماه تقلیل دهد. لایحه نهایی قرار است هفته آینده در کمیسیون مشترک تصویب گردد.

 

مقامات آمریکایی استراتژی مقابله با ایران را از دو مسیر تشریح می کنند. یکی دیپلماسی اجبار و دیگری از طریق تعامل و گفتگو. لیکن از ماه ژانویه تاکنون هیچگونه مذاکره ای با ایران انجام نگرفته است.


کارشناسان مسائل ایران نگرانند که اجرای عملیات مقابله به مثل مانند حمله عوامل رژیم به سفارت انگلستان در تهران در ماه گذشته، درگیری ها را گسترش داده در حالی که وضعیت بحرانی اقتصاد جهانی و منطقه نمی تواند ان را تحمل کند.
همچنین نگرانی های خاصی وجود دارد که درگیری های احتمالی بین کشتی های آمریکایی و ایرانی در آب های پر رفت و آمد خلیج فارس ایجاد گردد.


ای پی اس روز پنجشنبه از دمسی پرسید آیا دولت اوباما در صدد تماس با ارتش ایران جهت تنظیم قرار دادی در زمینه حوا دث دریایی و ایجاد یک کانال ویژه ارتباطی در صورت بروز چنین حوادثی است؟ وی گفت " ما در این مورد بحث کرده ایم ولیکن تصمیمی در باره ایجاد کانال ارتباطی و یا خط تلفن اضطراری برای مهار حوا دث احتمالی این چنینی نگرفته ایم. این رفتار ما نیست که مانع پیشرفت در این زمینه است. "


منبع: ای پی اس


*باربارا سلاوین یکی از محقق ارشد شورای آتلانتیک و یکی از حامیان گفتگو با ایران است. وی خبرنگار اسبق بین الملل یو اس تودی و خبرنگار سابق بخش خاورمیانه روزنامه اکونومیست است.


    *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

سرکوب مرگ‌آور روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها در ایران را محکوم می کنیم

Posted: 15 Dec 2011 05:04 AM PST

سازمان گزارشگران بدون مرز
 جـــرس: در واکنش به تشدید فشار بر رسانه ها، روزنامه نگاران و وبلاگ نویس ها و همچنین افزایش محدودیت آزادی بیان در ایران، سازمان گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای، با شرح جزئیاتی از فشار بر رسانه ها و فعالان مطبوعاتی و وب نگاران طی هفته های اخیر، این اقدامات و فضای حاکم بر رسانه های ایران را محکوم کرد.


به گزارش تارنمای گزارشگران بدون مرز، در بیانیه مطبوعاتی روز پنجشنبه (۱۵ دسامبر- ۲۴ آذر ماه) این سازمان مستقل و مدافع رسانه ها و فعالان آزادی بیان آمده است: "گزارش‌گران بدون مرز سرکوب تداوم‌دار رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران در ایران را محکوم می‌کند. امتیاز انتشار نشریه چشم‌انداز در تهران لغو شد و هفته نامه‌ی سیمره در شهر کوهدشت لرستان تحت فشارهای امنیتی - قضایی مجبور به توقف انتشار خود شده است. یک روزنامه‌نگار زندانی و یک وب‌نگار زندانی پس از اعتصاب غذا در خطر مرگ قرار دارد."


متن این بیانیه به شرح زیر است:


١٦ آذر ماه ١٣٩٠، لطف‌الله میثمی مدیر مسئول ماهنامه چشم‌انداز از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطلع شد که بنا بر حکم شعبه ١٥ دادگاه انقلاب تهران به تاریخ ٢ آذرماه، امتیاز انتشار مجله لغو و خود وی به ٥ سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی محکوم شده است. این روزنامه‌نگار به حکم این دادگاه که از برگزاری ان اطلاع و در آن حضور نداشته است، اعتراض کرده است. لطف‌الله میثمی در طی سال‌های گذشته بارها به دادگاه‌های مختلف احضار شده است.


هفته‌نامه سیمره یکی از نشریات قدیمی و پر خواننده استان لرستان، از تاریخ ١٤ مهر در پی فشارهای سیاسی و قضایی پس از هفت سال انتشار مداوم، انتشار خود را متوقف کرد. در شماره ٨ شهریور ١٣٩٠ این نشریه مطلب طنزی به نام "فقط دیکتاتورها وخرها اشتباه نمی‌کنند!" منتشر شده بود، مقاله فرهنگ نقد ناپذیری در میان دیکتاتورها را به تمسخر گرفته بود. برخی از مسوولان استان این مطلب را " توهین به مقدسات" اعلام کرده و علیه نشریه و نویسندگان آن شکایت کرده‌اند. در تاریخ ٦ آذرماه دادگاه رسیدگی به اتهامات این نشریه برگزار اما اعضای "هیات منصفه" با ایجاد تشنج مانع به پایان رساندن دفاعیات وکیل سیمره شدند. هنوز حکم دادگاه صادر نشده است.


" این مضحکه عدالت است و نه دادرسی، دادگاه‌های جمهوری اسلامی در غیاب متهم برگزار می‌شوند، هیات منصفه معتمدان نهادهای سرکوبگر هستند! روزنامه‌نگاران با احکام این دادگاه‌های ناعادلانه راهی زندان و سلول‌های انفرادی می شوند با محروم شدن از همه‌ی حقوق خود زندگی‌شان در خطر قرار می‌گیرد."
وب‌نگار زندانی حسین رونقی ملکی از تاریخ ٢٢ آذر و در دومین سالگرد زندانی شدن و شرایط بازداشتش دست به اعتصاب غذا زده است. حسین رونقی ملکی به شدت بیمار است، علیرغم دو عمل جراحی بر روی کلیه و نیاز به مراقبت‌های پزشکی، مقامات قضایی و بازجویان وزارت اطلاعات با درخواست مرخصی او مخالفت می‌کنند. وی در تاریخ ١١ مهرماه ١٣٨٩ از سوی شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب تهران به ١٥ سال زندان محکوم شد. این وب‌نگار که نزدیک به یکسال از زندانی‌شدنش را در سلول انفرادی بسر برده است، امروز در خطر مرگ قرار دارد.

بی رحمی مر‌گ آور دستگاه قضایی و وزارت اطلاعات ایران علیه این وب‌نگار غیر قابل پذیرش است. ما محمدصادق آملی لاریجانی رئیس دستگاه قضایی، حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و عباس جعفری دولت ابادی را مسوول جان حسین رونقی ملکی می‌دانیم.


گزارش‌گران بدون مرز در تاریخ ١٠ آذرماه از بازداشت و زندانی کردن فرشاد قربانپور روزنامه‌نگار و همکار بسیاری از روزنامه‌های اصلاح‌طلب از جمله هفته‌نامه توقیف شده شهروند امروز، و روزنامه‌های فرهیختگان و مهرنامه، مطلع شده است. این روزنامه‌نگار از سوی شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به یکسال زندان و ٥ میلیون تومان جریمه نقدی به اتهام تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی " و " دریافت دستمزد غیر قانونی از رسانه‌های خارج از کشور" محکوم شده است. یک روز پس از دستگیری روزنامه‌نگار با تماس تلفنی به خانواده‌اش اطلاع داده است که در بند ٣٥٠ زندان اوین بسر می‌برد.


روژین محمدی وبلاگ‌نویس که در تاریخ ٣٠ آبان ماه پس از احضار به دادسرای انقلاب مستقر در زندان اوین، بازداشت شده بود در تاریخ ٢٠ آذر ماه از زندان آزاد شد. این دانشجوی پزشکی در فلیپین، در ٢٣ ابان به هنگام ورود به کشورش در فرودگاه بازداشت شد که پس از یک روز با سپردن وثیقه آزاد شده بود.


بیانیه عفو بین الملل پیرامون موج فزاینده مجازات اعدام مجرمان مواد مخدر در ایران

Posted: 15 Dec 2011 04:30 AM PST

جـــرس: به گزارش منابع بین المللی، در پی افزایش تعداد اعدامی های مربوط به جرائم مواد مخدر در ایران، سازمان عفو بین‌الملل به شدت به مجازات اعدام قاچاقچیان مواد مخدر در ایران اعتراض کرد و گفت "مقامات جمهوری اسلامی می‌خواهند با اعدام قاچاقچیان مشکل مواد مخدر را در کشورشان حل کنند، اما هیچ دلیلی مبنی بر بهبود اوضاع در پی اعدام این افراد مشاهده نشده است."


به گزارش تارنمای این سازمان حقوق بشری غیر دولتی، در گزارش اخیر که پیرامون ایران صادر شده، آمده است که در سال جاری میلادی ۴۸۸ تن در ایران به خاطر قاچاق مواد مخدر اعدام شده‌اند.


در گزارش ۴۴ صفحه‌ای عفو بین‌الملل همچنین آمده است که در مجموع در سال جاری میلادی ۶۰۰ تن در ایران اعدام شده‌اند و این تعداد سه برابر شمار اعدام‌ها در این کشور در سال ۲۰۰۹ میلادی است.


متن بیانیه مطبوعاتی این سازمان به شرح زیر است:


ایران: موج اعدام های پنهانی باید پایان یابد
عفو بین الملل در گزارش تازه ای گفت: سال جاری شاهد افزایش شدید تعداد اعدام شدگان ـ که بسیاری از آنها فقیر هستند ـ به اتهام جرایم مواد مخدر در ایران بوده است.


بر پایه یافته های این سازمان در گزارش 44صفحه ای «معتاد به مرگ: اعدام به اتهام جرایم مواد مخدر در ایران» حداقل 488 نفر تاکنون در سال 2011 به اتهام جرایم مواد مخدر اعدام شده اند، یعنی تقریبا سه برابر ارقام سال 2009 است که عفو بین الملل حداقل 166 اعدام برای همین اتهام ها ثبت کرده بود.


عفو بین الملل در این سال در مجموع 600 اعدام براساس گزارش های رسمی و غیررسمی ثبت کرده است که اعدام به اتهام جرایم مواد مخدر در حدود 81% کل اعدام ها را تشکیل می دهد. عفو بین الملل از مقامات ایران خواست به استفاده از مجازات اعدام علیه متهمان به جرایم مواد مخدر پایان دهد.
آن هریسون، معاون موقت بخش خاورمیانه و افریقای شمالی عفو بین الملل گفت: «مقامات ایران موجی از کشتن در ابعاد سرسام آور به راه انداخته اند تا مشکلات عظیم خود در زمینه مواد مخدر را مهار کنند، در حالی که هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد اعدام بیشتر از زندان از قاچاق مواد مخدر جلوگیری می کند.»
« افزایش شدید اعدام ها که در 18 ماه اخیر شاهد بوده ایم بیشتر با جرایم مواد مخدر مرتبط است. ایران باید در نهایت مجازات اعدام را برای تمام جرایم ملغا کند، اما در گام اول پایان دادن به رویه اعدام متهمان مواد مخدر، که نقض حقوق بین المللی است، مجموع کل را به میزان قابل توجهی کاهش می دهد.»


عفو بین الملل گفت در اواسط سال 2010 گزارش های معتبری دریافت کرده که نشان می داد موج تازه ای از اعدام به اتهام جرایم مواد مخدر در جریان است. این گزارش ها از جمله به اعدام های پنهانی دسته جمعی در زندان وکیل آباد مشهد مربوط می شد که در یک مورد ـ در 13 مرداد 1389 ـ بیش از 89 نفر اعدام شدند.
مقامات ایران رسما اجرای 253 حکم اعدام را در سال 2010 تایید کرده اند که 172 مورد آن مربوط به اتهام های مواد مخدر بوده است ـ یعنی تقریبا 68% مجموع ـ اما عفو بین الملل گزارش های معتبری دریافت کرد که 300 اعدام دیگر نیز انجام شده و اکثریت عظیمی از آنها گویا به اتهام های مواد مخدر مربوط بوده است.


تقریبا در تمام موارد، اعدام در پی محاکمه های به شدت ناعادلانه انجام شده و خانواده ها و وکلای متهمان اغلب هیچ اطلاعی از قریب الوقوع بودن اعدام ها دریافت نکرده اند یا اطلاع بسیار کمی دریافت کرده اند.
کسانی که بیش از همه در خطر اعدام به اتهام مواد مخدر به سر می برند اکثرا مردمانی از گروه های حاشیه ای هستند ـ از جمله بخش های فقیر جامعه، اعضای جوامع قومی که با تبعیض روبرو هستند؛ تبعه های خارجی به ویژه افغان ها.


محمد جنگلی، کمک راننده کامیون 38 ساله از اقلیت کورِسُنی ـ جامعه کوچکی از اهل سنت در میان اقلیت اکثرا شیعه آذربایجانی ـ پس از این که در سال 2008 در نزدیکی ارومیه در کامیون او مواد مخدر پیدا شد در 18 مهر 1390 اعدام شد. گویا او پس از شکنجه «اقرار» اجباری را که وزارت اطلاعات تنظیم کرده امضا کرده بود.


مقامات به خانواده او هیچ اطلاعی در باره پرونده ندادند تا این که مسئولان زندان با آنها تماس گرفتند و اطلاع دادند که هشت ساعت بعد اعدام خواهد شد و اگر مایل هستند او را ببینند فورا باید مراجعه کنند. او تا زمان مرگ اصرار می کرد که از وجود مواد مخدر در کامیون اطلاعی نداشته است.


عفو بین الملل گفت که احتمالا در حدود 4000 تبعه افغان به اتهام جرایم مواد مخدر محکوم به اعدام هستند. ظاهرا نظام قضایی با آنها به طور خاص بد رفتار کرده است.


عفو بین الملل گفت گزارش هایی دریافت کرده که نشان می دهند بعضی از افغان ها اعدام شده اند بدون این که اصلا محاکمه شوند و تنها از طریق مسئولان زندان از اعدام نزدیک خود خبردار شده اند.


عفو بین الملل باز هم اطلاعاتی در باره اعدام مجرمان نوجوان به اتهام جرایم مواد مخدر دریافت می کند، با وجود این که مقامات ایران ادعا می کنند این گونه اعدام ها دیگر انجام نمی شود.


ایران در رتبه چهارم جهانی از لحاظ مرگ و میر مرتبط با مواد مخدر قرار دارد، یعنی 91 نفر از هر 1 میلیون نفر در سنین 64 ـ 15، و یکی از مسیرهای اصلی ترانزیت بین المللی برای قاچاق مواد مخدر است. ایران برای ریشه کردن کردن جریان مواد مخدر به داخل مرزهایش در سال های اخیر از کمک بین المللی، از جمله از چند کشور اروپایی و سازمان ملل، برخوردار شده است.


اتحادیه اروپا مبلغ 5/9 میلیون یورو در سه سال برای طرحی در ایران تامین کرده که هدف از آن تقویت همکاری منطقه ای ضد مواد مخدر است. یک بخش از این طرح شامل حمایت پلیس جمهوری فدرال آلمان در برپا کردن آزمایشگاه های قانونی در منطقه است.

اداره مواد مخدر و جرایم سازمان ملل از سال 2005 برای حمایت از پروژه های آموزش نیروهای مبارزه با مواد مخدر مبلغ 22 میلیون دلار امریکایی تامین کرده است.

بلژیک، فرانسه، ایرلند و ژاپن همگی پیشتر در برنامه تامین سگ های بوینده از سوی اداره مواد مخدر و جرایم سازمان ملل نقش داشته اند. سازمان ملل وسایل کشف مواد مخدر نیز به ایران داده است.

نروژ، دانمارک و آلمان تعهد کرده اند بین 2011 و 2014 برای حمایت از برنامه همکاری فنی در باره مواد مخدر و جرایم در ایران به اداره مواد مخدر و جرایم سازمان ملل کمک مالی کنند.

این برنامه سازمان ملل قرار است شامل فعالیت برای پیشبرد اصلاحات در نظام عدلی ایران و کمک به آن برای سازگاری با موازین بین المللی باشد. اما در دیداری از ایران در جولای 2011، مدیر اجرایی اداره مواد مخدر و جرایم سازمان ملل اقدامات ایران در مبارزه با مواد مخدر را ستود بدون این که به افزایش کاربرد مجازات اعدام در مورد جرایم مواد مخدر اشاره ای بکند.

آن هریسون گفت: «تمام کشورها و سازمان های بین المللی که به مقامات ایران برای دستگیری تعداد بیشتری از متهمان به جرایم مواد مخدر کمک می کنند باید تاثیر بالقوه این کمک را مورد بررسی دقیق قرار بدهند و ببیند چکار می توانند برای متوقف ساختن این موج اعدام ها انجام بدهند.»

«در حالی که صدها نفر از مردم فقیر هر سال بدون محاکمه عادلانه کشته می شوند و بعضی از آنها تنها چند ساعت پیش از مرگ از سرنوشت خود مطلع می شوند، این کشورها و سازمان ها نمی توانند روی خود را به طرف دیگری برگردانند.»



مشاور فرمانده کل سپاه: دستگاه دیپلماسی کشور از بخشی از ایرادات وارده مبراست

Posted: 15 Dec 2011 04:23 AM PST

جـــرس: مشاور فرمانده كل سپاه پاسداران با بیان اینکه "امروز جهان در یك پیچ تاریخی قرار دارد و اگر كسی به استقبال آن نرود، در آینده خسران‌زده خواهد شد"، گفت: "سرنوشت جهان امروز نه به دست دستگاه‌های نظام و نه حتی كل نظام، بلكه به حساب پیامی است كه در كل جهان منتشر شد و علی‌رغم لیاقت نداشتن ما، این پیام به خاطر قوت ذاتی خود تاثیر خود را گذاشت."


به گزارش ایسنا، محمدحسین صفارهرندی، طی سخنانی در دانشگاه علوم پزشكی شهید بهشتی، با بیان این‌كه "دانشجویان کشور هیچ‌گاه نباید تفاوت این‌كه از كجا به كجا رسیدیم را فراموش كند"، ادامه داد: "امروز نه تنها در داخل كشور مشكلی با عنوان وابستگی به غرب وجود ندارد،‌ بلكه جریان استقلال‌طلب در كشور ما موجب تحریك دیگر نیروها در سایر نقاط جهان شده است."


این عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان، همچنین در نقد جنبش دانشجویی در قبل از انقلاب گفت: "همچنان كه سیاست در آن زمان بین دو قطب كمونیسم و سرمایه‌داری تقسیم شده بود جنبش دانشجویی هم وابسته به این دو تفكر بود و اگرچه این حضور دانشجویان در معركه نبرد سیاسی را نشان می‌داد، اما این نقطه ضعف اساسی را داشت كه پیچ این جنبش‌های دانشجویی به دست سران دو تفكر كمونیستی و سرمایه‌داری شل و سفت می‌شد."


وی با اشاره به تاریخ فعالیت‌های جنبش دانشجویی ادامه داد: حزب توده و جریانات چپی كه سردمدارانش بودند چنان رسوا شدند كه فاتحه‌شان بین مردم خوانده شد و مردم آن‌ها را از دور خارج كردند. جریان وابسته به غرب هم بعد از سقوط شاه دیگر جایی نداشت و برخی گروه‌های ملی‌گرا كه تعلق خاطر به دموكراسی نوع غربی داشتند چیزی نمی‌توانستند بگویند. نه جبهه ملی و نه نهضت آزادی دنباله‌ای در دانشگاه‌ها نداشتند.


وزیر ارشاد دولت سابق محمود احمدی نژاد، با تاكید بر این‌كه "باید توجه داشت كه جنبش دانشجویی از كجا به كجا رسیده است، گفت: "گاه باید تصویر وابستگی گذشته را با وارستگی امروز مقایسه كرد، امروز سیاست توسط خود مردم اجرا و عملیاتی می‌شود در حالی كه آن روز متاثر از غرب بود. انقلاب ما به خاله‌بازی‌های نظام سلطه پایان داد و آن‌ها را بر هم زد و اگر صدایی از ایران به گوش‌شان برسد می‌دانند كه دیگر نمی‌توان آن را با معامله سر و ته‌اش را هم آورد. "


مشاور فرمانده كل سپاه اظهار عقیده كرد: جهان در یك پیچ تاریخی قرار دارد و اگر كسی به استقبال آن نرود، در آینده خسران‌زده خواهد شد. سرنوشت جهان امروز نه به دست دستگاه‌های نظام و نه حتی كل نظام، بلكه به حساب پیامی است كه در كل جهان منتشر شد و علی‌رغم لیاقت نداشتن ما این پیام به خاطر قوت ذاتی خود تاثیر خود را گذاشت.


صفارهرندی در پاسخ به سوالی با این مضمون كه "وظیفه جنبش دانشجویی در قبال فتنه و جریان انحرافی چیست؟" اظهار عقیده كرد: هوشیاری نسل جوان جامعه بیشتر از بقیه اقشار است و آزادگی آن‌ها مانع از سازش‌كاری می‌شود و اگر دانشجویان تا دیروز كسی را به خاطر سوابقش احترام می‌گذاشتند اگر ببینند كه در انحراف غلتیده است با او رودربایستی نخواهند داشت.


صفارهرندی كه در حضور حسن قشقاوی معاون امور كنسولگری وزارت امور خارجه - كه با انتقادات دانشجویان نسبت به وزارت امور خارجه مواجه شده بود - در این نشست سخنرانی می‌كرد، گفت: بخشی از ایرادات به دستگاه‌های دیپلماسی وارد می‌شود كه این دستگاه از این ایرادات مبراست، چراكه برخی جاها با موازی‌كاری مواجه هستیم و به طور مثال كسی كه هیچ مسوولیت بین‌المللی خاصی ندارد با مدیر و مسوول یك كشور دیگر وارد مذاكره می‌شود در حالی كه مسوول دیپلماسی ما از آن خبر ندارد.


وزیر سابق ارشاد افزود: این موضوعات نسل جوان ما را آزار می‌دهد و طبیعی است كه مطالبه‌گری كنند و به جای این‌كه نقطه اصلی را هدف قرار دهند فردی مثل قشقاوی را پیدا می‌كنند، اما موضوع ربطی به شخص ایشان ندارد.


وی افزود: "دانشجو می‌بیند كه یك نقطه وفاقی بین انحراف قدیمی یعنی فتنه و انحراف نوین وجود دارد كه این نقطه وفاق، تقابل با نظام و روح دینی انقلاب است و با آوردن الفاظ بی‌ربطی مثل بهار عربی و بیداری انسانی روی یك واقعیت پرده‌پوشی می‌كند، مسلم است كه صدای كسانی كه واقعیت را می‌دانند بلند شود. "


صفارهرندی افزود:" شكار اصلی دو جریان انحرافی و فتنه، مكتب اسلامی است كه گاهی از طریق تضعیف نمادهای اسلامی مانند آن‌چه در عاشورای ۸۸ رخ داد و یا با طرح پان‌ایرانیسم، پان‌تركیسم و پان‌عربیسم انجام می‌شود. جریان فتنه و انحراف نوین در نقطه‌ای كه آن نقطه محو كردن حركت شاخصه‌های رو به جلوست به هم می‌رسند. "



سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا: خواجه حافظ شیرازی هم می‌داند که می‌خواهیم با ایران مذاکره کنیم

Posted: 15 Dec 2011 04:00 AM PST

جـــرس: در تایید اظهارات هفته اخیر وزیر خارجه آمریکا مبنی بر "علاقه ایالات متحده به گفتگو و مذاکره با جمهوری اسلامی"، سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا نیز، بار دیگر از تمایل کشورش برای انجام مذاکره با مقامات تهران خبر داد.


در همین زمینه، «آلن ایر» سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا در گفت‌وگو با برنامه «به عبارت دیگر» شبکه بی‌بی‌سی با دفاع از عملکرد وزارت امور خارجه آمریکا در راه اندازی سایت سفارت مجازی آمریکا در ایران، گفت که این اقدام برای برقراری ارتباط با مردم ایران است.


آلن ایر که به زبان فارسی صحبت می‌کرد در ادامه در دفاع از تحریم‌های آمریکا علیه ایران گفت‌: متاسفانه راهی جز تحریم برای واداشتن جمهوری اسلامی به عمل به تعهدات بین‌المللی‌اش نیست و از این تحریم‌ها مردم ایران هم زیان می‌بینند.


وی در پاسخ به سوال مجری برنامه درباره تناقض در سیاست‌های آمریکا در ایجاد فشار علیه ایران در زمینه برنامه هسته‌ای و همزمان نادیده‌گرفتن زرادخانه هسته‌ای اسراییل، بدون پاسخ به سوال مجری تنها بر ذکر این نکته تاکید کرد که جمهوری اسلامی باید به تعهدات بین‌المللی خود در زمینه برنامه‌های هسته‌ای‌اش عمل کند.


از نکات جالب توجه در این گفت‌وگو اشاره مداوم آلن ایر به ضرب‌المثل‌های فارسی بود.


وی یک بار در تاکید بر خواسته آمریکا برای انجام مذاکره با ایران گفت‌: حتی خواجه حافظ شیرازی هم می‌داند که آمریکا خواستار مذاکره با ایران بر سر برنامه‌های هسته‌ای این کشور است.


وی در جای دیگر با اشاره به ضرب‌المثل‌: "آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است" از مقامات جمهوری اسلامی خواست تا اجازه بازرسی‌های کامل آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای از تاسیسات خود را فراهم کند ."


آلن ایر در پایان این گفت‌وگو در پاسخ به سوال مجری برنامه درباره اینکه از کجا تکلم به زبان فارسی را به این خوبی یاد گرفته چون این زبان را خیلی سلیس صحبت می‌کند؟، گفت:‌ "یعنی منظورتون این است که چاله‌میدونی حرف می‌زنم!؟"