جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


آیت‌الله منتظری و حجت‌الاسلام خامنه‌ای

Posted: 06 Nov 2013 08:25 AM PST

مرتضی کاظمیان
آیت‌الله منتظری رفت اما ارزیابی‌اش از نظام اقتدارگرا و متکی به شخص، می ماند  


حکایت آیت‌الله منتظری و آیت‌الله خامنه‌ای را از هزار و یک پنجره می‌توان روایت کرد. حسینعلی منتظری حوزه‌ی اصفهان را به قصد ادامه‌ی تحصیل در قم ترک می‌کرد که سیدعلی خامنه‌ای پا به دنیا نهاد. شاگرد آیات عظام بروجردی و خوانساری و خمینی، و هم بحث مرتضی مطهری، همچنان‌که در تحصیل فقه پیش می‌رفت، در دنیای سیاست وارد چالش‌های جدید و عرصه‌های پرخطرتر می‌شد. چنان‌که از ابتدای دهه‌ی ۴۰ زندان و تبعید بخش جدایی ناپذیر زندگی‌اش شد. 


بدرفتاری و خشونت و شکنجه‌هایی که در زندان‌های مختلف (قم، کمیته مشترک، قصر و اوین) متوجه آیت‌الله منتظری شد و سختی زندگی در تبعیدگاه‌های گوناگون (مسجد سلیمان، طبس، خلخال، و سقز)، جایگاه منحصر به فردی برای وی در تاریخ سیاسی روحانیان مبارز ثبت کرده است. این، از چشم برجسته‌ترین پایه‌گزاران جمهوری اسلامی نیز پنهان نبود.

آیت‌الله خمینی در پیامی پس از آزادی آیت‌الله منتظری در آبان ۱۳۵۷ تاکید می‌کند: «هيچ از دستگاه جبار جنايتكار تعجب نيست كه مثل جنابعالى‏ ‏شخصيت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سال‌ها از آزادى،‏ ‏ابتدايى‌ترين حقوق بشر محروم، و با شكنجه‌هاى قرون وسطايى با او و‏ ‏ساير علماى مذهب و رجال آزاديخواه رفتار كند. خيانتكاران به كشور و‏ ‏ملت از سايه مثل شما رجال عدالت‌خواه مى‎ترسند. بايد رجال دين و‏ ‏سياست در بند باشند تا براى اجانب و بستگان آنان هرچه بيشتر راه چپاول‏ ‏بيت المال و ذخائر كشور باز باشد.»

هاشمی رفسنجانی نیز در مصاحبه‌ای تصریح می‌کند: «در دوران مبارزه، وقتی امام را تبعید کردند، حقیقتاً رهبری مبارزه، با ایشان بود. ما جلسه داشتیم و کار می‌کردیم، اما ایشان پناه ما بود. در حوزه هم خیلی مقبول بودند. فکر می‌کنم در میان شخصیت‌های قدیمی روحانی کشور خیلی کم هستند کسانی که پیش ایشان درس نخوانده باشند. همه به ایشان ارادت داشتند. صلح و صفا و خاکی بودن و با هم نشستن ویژگی ایشان بود. نظرات خوبی داشتند. سوادشان هم خیلی بالا بود. خیلی خوب می‌فهمیدند و خیلی خوب بیان می‌کردند.»

جایگاه متمایز و ویژه‌ی آیت‌الله منتظری، نافی مبارزات حجت‌الاسلام خامنه‌ای در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ و محرومیت‌ها و فشارهایی که وی متحمل شد، نیست. بازداشت‌ها و حبس‌های مکرر و گاه طولانی، و تبعید به ایرانشهر در سال ۱۳۵۶.

در جریان همین حبس‌ها بود که آشنایی «آیت‌الله» و «حجت‌الاسلام»، بیشتر شد و عمق یافت.

انقلاب اسلامی که پیروز شد و تغییر نظام سیاسی که متحقق، آیت‌الله منتظری در کنار رهبر جمهوری اسلامی، و دو روحانی عالی دیگر (طالقانی و منتظری)، ازجمله‌ی شناخته شده‌ترین و موثرترین روحانیان مبارز محسوب می‌شد. جایگاه خاص آیت‌الله منتظری برای آیت‌الله خامنه‌ای، حوزه‌ی نفوذ و اثرگزاری وی را ـ به‌ویژه پس از درگذشت آیت‌الله طالقانی و ترور آیت‌الله مطهری ـ افزایش می‌داد.

به پیشنهاد آیت‌الله منتظری، حجت‌الاسلام خامنه‌ای که می‌توانست در حاشیه‌ی سیاست قرار گیرد، به شورای انقلاب پا نهاد. رییس مجلس خبرگان قانون اساسی که پس از درگذشت امام جمعه‌ی محبوب پایتخت (آیت‌الله طالقانی)، امامت این نماز را عهده‌دار شده بود، با پایان یافتن کارش در مجلس خبرگان و تهران، حجت‌الاسلام خامنه‌ای را بجای خود پیشنهاد کرد.

ماجرا را آیت‌الله منتظری چنین روایت می‌کند: «پس از رحلت مرحوم آیت‌الله طالقانی، من امامت جمعه را به دستور و حکم مرحوم امام به‌عهده گرفتم. وقتی می‌خواستم به قم بیایم، رفتم خدمت امام و گفتم... فردی را برای امامت جمعه تهران مشخص کنید. گفتند: شما خودتان مشخص کنید؛ من کسی را در نظر ندارم. من گفتم: فکر می‌کنم آقای خامنه‌ای برای این مسئولیت مناسب باشد. حاج احمد آقا هم آنجا بود؛ گفت: شما آقای گلزاده غفوری را برای این‌ مسئولیت معرفی کنید... گفتم: آقای خامنه‌ای برای امامت جمعه مناسب‌ترند، چون رکن نماز جمعه خطبه است و ایشان در خطابه تسلط دارند. بعد در نمازجمعه هم صحبت کردم و گفتم: آقای خامنه‌ای بهتر از من خطبه می‌خوانند. احمدآقا می‌گفت: وقتی امام از تلویزیون این صحبت شما را شنیدند، گفتند: این را می‌گویند آدم بی‌هوا. بالاخره من آقای خامنه‌ای را معین کردم؛ یک نماز هم پشت ایشان خواندم و بعد آمدم قم.»

فقیه آزاده، قائم مقام رهبری شد؛ اما مقام و ارادت‌اش به رهبر انقلاب، او را فریفته نساخت. اخلاق و انسان و عدالت، برای او مفاهیم و مقوله‌هایی مهم‌تر بودند.

آیت‌الله منتظری معتقد بود: «میان مفاهیم اخلاقی و مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی پیوند عمیقی وجود دارد. نمی‌توان اخلاق را از سیاست و اقتصاد و مسائل اجتماعی جدا کرد. همه مسلمانی به این است که تمام دستورات دین رعایت شود، هر کدام از آن دستورات در هر بخشی جایگاه خود را دارند و نبود آن در جای خود نقص است و موجب می‎شود بقیه از تأثیرگذاری باز مانند.»

وی تاکید می‌کرد که «حفظ حرمت انسان، اعم از خود و دیگران، سرلوحه اخلاق است.» و بر این باور بود که «برخورد با بدی‌ها از ضروریات اخلاق اجتماعی اسلام است.»

و بر مبنای همین نگاه است که در برابر اقدامات غیرقانونی و خشونتی که متوجه زندانیان سیاسی در دهه‌ی ۶۰ می‌شود، مصلحت اندیشی را به کنار می‌نهد. او در برابر موج غالب (سرکوب غیرانسانی و قتل عام مخالفان) زبان به اعتراض بلند می‌کند. بی‌تعارف، خطاب به رهبر انقلاب، می‌گوید: «حضرتعالی را شاه فرض نمی¬کنم ولی جنایات اطلاعات شما و زندان¬های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است، من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم.» حداقل تاوان این واکنش، حذف از ارکان قدرت و به حاشیه رفتن و منزوی و محبوس شدن غیررسمی بود.

ارزیابی و روایت هاشمی رفسنجانی چنین است: «تقریباً به همه ارگان‌ها انتقاد داشت. به مجلس، جنگ، قوه ‌قضائیه و دولت انتقاد داشت و علنی مطرح می‌کرد. کار‌هایش به تدریج مورد نقد قرار می‌گرفت... آیت‌الله خامنه‌ای هم با این کارها موافق نبودند. به هر حال انتقادات ایشان خیلی سیاستمدارانه نبود. قدری افشاگری بود. در حال جنگ بودیم. همیشه به ایشان می‌گفتیم.»

نقطه جوش عزل آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری، فرامی‌رسد. فقیهی که رهبر انقلاب، او را «بی هوی و هوس» خوانده بود، مغضوب شد و خانه‌نشین.

آیت‌الله خمینی که درگذشت، حجت‌الاسلام خامنه‌ای «آیت‌الله» شد و ردای «رهبری» نظام پوشید.

پیام آیت‌الله منتظری به شاگرد و همراه جوان دیروز، معنی‌دار بود. فقیه برجسته ضمن آرزوی موفقیت برای رهبر جدید، نوشت: «إن شاء الله در مسائل مهمه و سرنوشت‌ساز مشورت با حضرات آیات عظام و علماء اعلام و شخصیت‌های متعهد و آگاه مورد توجه خواهد بود.»

«آیت‌الله» خامنه‌ای نیز در واکنش، ضمن تشکر از «دعاى خیر و اظهارات محبت‏آمیز»، به‌خاطر «تأیید اقدام مجلس محترم خبرگان» از آیت‌الله منتظری تشکر کرد؛ موضوعی که به‌صراحت در پیام آیت‌الله منتظری نبود. رهبر جدید جمهوری اسلامی همچنین در پیام خود خواستار «همبستگى و همدلى و همزبانى» شد و آن را «وظیفه»ی همگان توصیف کرد.

رهبر شدن حجت‌الاسلام خامنه‌ای، مصلحت اندیشی را از آیت‌الله منتظری نستاند. آن‌که ولایت فقیه را تئوریزه کرده بود و تدریس می‌کرد، تصریح نمود: «رهبر باید اعلم باشد، شخص اعلم به کتاب خدا باید نظارت داشته باشد که مردم کج نروند.» آیت‌الله منتظری «خط قرمز بودن رهبری» را نیز منتفی خواند: «این که می‌گویند خط قرمز، خط قرمز خدا و پیغمبر و امام معصوم است، غیر اینها خط قرمزی، نیست!»

انتقادهای آیت‌الله منتظری ادامه یافت؛ و در اوج، در سخنرانی مشهور آبان ۱۳۷۶ اظهار داشت: «شما (خامنه‌ای) که در شأن و حد مرجعیت نیستید. من قبلاً به ایشان تذکر دادم، در شرف فوت مرحوم آیت‌الله اراکی بود، من به وسیله آیت‌الله مؤمن راجع به چند چیز برای ایشان پیام دادم… مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده؛ بجاست این استقلال به‌دست شما شکسته نشود، و حوزه‌های علمیه جیره‌خوار حکومت نشوند. و هرچه ایادی شما تلاش کنند، جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام را پیدا نمی‌کنید. نگذارید قداست و معنویت حوزه‌ها با کارهای دیپلماسی ارگان‌ها مخلوط شود... نیست ایشان در حد مرجعیت. حق هم ندارد فتوا بدهد، بی‌رودروایستی. مرجعیت شیعه را مبتذل کرده‌اند، با چهار تا بچه اطلاعاتی که راه انداخته‌اند.»

حمله‌ی نهادهای امنیتی و بازوهای تخریب و خشونت آنان به حسینیه و بیت آیت‌الله منتظری چنان شدید بود که از آیت‌الله موسوی اردبیلی نقل شده: «در آن روز قصد داشتند که آقای منتظری را بکشند و من با تهران تماس گرفتم و تهدید کردم که اگر بر این امر اصرار داشته باشید بدانید که آقای منتظری تنها نیست؛ و در نهایت از این تصمیم منصرف شدند.»

آیت‌الله منتظری به چراغ سبز آیت‌الله خامنه‌ای و حکم شورای عالی امنیت ملی، در خانه‌اش محبوس و محصور شد.

بعدتر (۱۳۸۱) که رفع حصر صورت گرفت، فقیه آزاده زبان از تقریر حقیقت به کام نکشید. در تحلیلی، تصریح کرد که «من پیغام دادم (به آقای خاتمی) که من اگر جای شما بودم می رفتم پیش رهبر و می‌گفتم: شما مقامت محفوظ، احترامت محفوظ، ولی ۲۲ میلیون مردم به من رأی دادند، به من هم که رأی دادند این ۲۲ میلیون، همه می دانستند که رهبر کشور به کسی دیگر نظر دارد. دفترشان و خودشان همه، شخص دیگری را تأیید می کردند، ۲۲ میلیون آمدند به ایشان رأی دادند، معنایش این است که ما آن تشکیلات را قبول نداریم. رأی این ۲۲ میلیون معنایش این است که ما آن را که شما می گویید قبول نداریم.»

آیت‌الله منتظری همچنین معتقد بود: «معنای رهبری این است که نظارت کند در کشور کارهای خلاف شرع انجام نشود. اگر یک وقت رئیس جمهوری یا وزیری خواست کار خلاف بکند و از مقررات شرع منحرف شود، او جلویش را بگیرد، نه اینکه یک تشکیلات و یک گارد سلطنتی درست کند از پادشاهان دنیا زیادتر و کسی هم دسترسی نداشته باشد و در وزارتخانه دخالت کنند، در استاندار دخالت کنند، در همه جا دخالت کنند. خود ایشان، اینهایی که اطراف ایشان هستند، این غلط است…» ایشان، این گونه از مدیریت کشور را تجربه‌ای شکست خورده در تاریخ حکم‌رانی توصیف می‌کند.

رهبر جمهوری اسلامی نیز خاموش نبود؛ در واکنش‌هایی غیرمستقیم، آیت‌الله خامنه‌ای اظهار داشت: «این را دشمن بداند! خیال نکند که اگر آمدند و چند نفر آدم ساده لوح و معمم را وادار کردند که حرفی بزنند، ما اشتباه می‌کنیم و خیال می‌کنیم که دشمن ما اینها هستند! اینها کسی نیستند! دشمن، خود را پشت پرده پنهان می‌کند... مگر همین کسانی که امروز به این زبان خشن حرف می‌زنند و این طور ناجوانمردانه سیل تهمت و افترا روانه می‌کنند، با امام، طرف نشدند؟! همین افراد با امام هم طرف شدند؛ دل امام را پر از خون کردند، که امام در آن نامه، به آن اشاره فرمود. همین کارها را با رهبری می‌کنند؛ چون می‌دانند رهبری در جامعه اسلامی و ایران اسلامی، گره گشاست.»

آیت‌الله منتظری اما تاکید داشت که «حکومت مطلقه به این صورت که تکلیف کشور را دو ـ سه نفر معین کنند و مردم هیچ کاره باشند این در دنیای امروز مواجه با شکست می‌شود.»

آیت‌الله خامنه‌ای نیز پاسخ می‌داد که «امروز کسانی که به رادیوهای بیگانه گوش می دهند ـ که غالب این تحلیل‌های غلط هم از رادیوهای بیگانه است ـ پی می‌برند که متأسفانه آدم‌های ساده دل، عین همان را که دشمن القا و پول خرج می کند تا آن را به ذهن¬های مستمعین خود برساند، قبول می‌کنند.»

موضع انتقادی آیت‌الله منتظری اما باقی ماند. قائم مقام برکنار شده‌ی رهبر فقید جمهوری اسلامی که از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۱ در حصر و حبس خانگی بسر برد، بعدتر ازجمله مهمترین حامیان جنبش اعتراضی پس از انتخابات ۱۳۸۸ شد. وی در واکنش به محاکمه فعالان سیاسی بازداشت شده پس از کودتای انتخاباتی، اعلام کرد: «اين‌گونه اقرارها و اعتراف‌گيرى‌ها كه متأسفانه سال‌هاست در جمهورى‏ ‏اسلامى رائج شده و در زندان‌هاى غيرقانونى و در شرايط كاملا‏ ‏غيرعادى و با فريب و تهديد زندانى و قطع نمودن رابطه او با‏ ‏واقعيت‌هاى جامعه و با وارد نمودن فشارهاى روحى و جسمى گرفته‏ می‌شود، به‌کلی فاقد وجاهت شرعی و قانونی بوده و از منکرات و گناهان بزرگ به‌حساب می‌آید و از نظر شرعی و قانونی جرم قطعی خواهد بود؛ و مباشران و متصديان و آمران آنها بايد محاكمه و تعزير شوند.»

آیت‌الله منتظری همچنین در موضعگیری دیگری تاکید نمود: «عزيزانى كه اكنون در زندان‌ها اسير هستند و از آنان با زور و شكنجه اعتراف و مصاحبه مى‎گيرند و هر روز جنازه يكى از‏ ‏آن عزيزان را به خانواده‌ها تحويل مى‎دهند چه گناهى كرده‌اند؟ جز اين كه به تخلفات عديده و تقلب در انتخابات به‌طور‏ ‏مسالمت‌آميز و آرام اعتراض داشتند و خواستار احقاق حقوق از دست رفته خود بودند؟»

وی در یکی از مهمترین اظهارنظرهای خود تصریح کرد که حكومت مستقر در ایران «نه جمهورى است و نه اسلامى.»

این مرجع تقلید همچنین در نامه‌ای سرگشاده به مراجع با بیان اینکه آنچه در ایران مشاهده مى‎شود «حكومت ولايت نظامى است نه‏ ‏ولايت فقيه» تصریح کرد: «حوادث و فجايع ماه‌هاى اخير‏ ‏كه پس از انتخابات رياست جمهورى در كشور و در مرئى و مسمع‏ ‏حضرات مراجع و علماى محترم رخ داد زنگ خطرى است براى روحانيت‏ ‏و مرجعيت. در اين حوادث حق كشى ها، ظلم ها، تخلفات فراوان به نام دين‏ ‏و با تأييد بخش اندكى از روحانيون حكومتى و وابسته انجام شد.»

فقیه آزاده در موقعیت اپوزیسیونی خود نسبت به حاکمیت سیاسی و رهبر جمهوری اسلامی ایستاد. درگذشت وی در ابتدای زمستان۸۸ جنبش اعتراضی سبز را از وجود یک رهبر معنوی ـ به تعبیر دکتر حسین بشیریه ـ محروم ساخت. کسی از فقها، جای خالی آیت‌الله منتظری را پر نکرد.

فقیه حقیقت‌جو و معترض رفت، اما کینه‌ی رهبر جمهوری اسلامی از وی، ماند. چنان‌که نفر نخست نظام سیاسی با دفن آیت‌الله جلال الدین طاهری در جوار مزار آیت‌الله منتظری مخالفت کرد. آیت‌الله طاهری اصفهانی وصیت کرده بود که در کنار مزار استاد خود (آیت الله منتظری) دفن شود.

آیت‌الله منتظری رفت اما ارزیابی‌اش از نظام اقتدارگرا و سرکوب‌گر و متکی به شخص، باقی ماند: «حكومتى كه در آن اقشار‏ ‏وسيعى از مردم و نخبگان، ناراضى و در فشار باشند قابل دوام نيست.»

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

 

نگاهی به شخصیت آیت الله منتظری

Posted: 06 Nov 2013 08:20 AM PST

زهرا ربانی املشی
در چهارمین سالگرد آن فقید سعید، هنوز شاهد محدودیت‌ها و تنگناها هستیم، بخصوص برای مقلدینی که باید به تقلید خود باقی بمانند 


سوم محرم یادآور رحلت بزرگمردی است که سراسر عمرش را در تحصیل و تهذیب گذراند، مردی که به مولایش اقتدا کرده بود که می‌فرمود:"به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جُوی را از مورچه‌ای به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد".


مردی که زندگیش معنای این آیه بود: "إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ" (احقاف۱۳) "محققا کسانی كه گفتند پروردگار ما خداست‏ سپس ايستادگى كردند بيمى بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد".


مردی که هم عادل بود و هم عدالت خواه، ظلم ستیز بود و ظالم ستیز، او بر طبق فریضه امر به معروف و نهی از منکر، هیچ‌گاه تماشاچی صحنه‌های ظلم و تبعیض در جامعه نبود. سالهای زندان و تبعید قبل از انقلاب و سالیان طولانی محرومیت و حصر و هتک حرمت و ترور شخصیت بعد از انقلاب، گواه این مدعاست.


مردی که اهل عمل بود و عملش با علم آمیخته. هم او که استادش آیت الله العظمی بروجردی در باره‌اش فرمود: "فقهای جوانتان را از دست ندهید سؤال شد چه کسانی را؟ پاسخ دادند شیخ حسینعلی‌ها را، من می‌خواهم آقای منتظری عالم همه مسلمین باشد".


در واقع استاد برای شاگردش آینده‌ای فراتر از مرجعیت فقهی در حوزه علمیه قم آرزو می‌کرد زیرا که در او چنین ظرفیتی را می‌دید.


و استاد دیگرش امام خمینی در سال۱۳۵۶در باره مرتبه علمی ایشان چنین ‌گفت: "عالمی که ۵۰ سال زحمت کشیده است، فقهش از اکثر اینهایی که هستند ثقیل‌تر است."


و همدرسش استاد شهید آیت الله مطهری چنین می گوید:" آیت الله منتظری از بسیاری از آنهایی که آیت الله هستندو در سطح مرجعیت هستند از خیلی از آنها از نظر علمی، ایشان قوی‌تر هستند." (روزنامه اطلاعات، تاریخ ۱۱/۵/۶۰)


ایشان مرجعی بود با تفکر فراحوزوی، ساده بود؛ هم خودش و هم زبانش. او حتی فقه و اصول و فلسفه را با زبان ساده بیان می‌کرد. و از آن مهمتر اینکه در مقابل شرایط و خواسته و مصلحت مردم انعطاف پذیر بود و نوآور.


ایشان کسی بود که هرگز شریعت را به پای سیاست قربانی نکرد، لذا ساده‌لوحش خواندند ولی با این انگ‌ها هم تغییر موضع نداد. او سیاست را رندی و موذی‌گری نمی‌دانست بلکه سیاست را تدبیر در امور می‌دانست.


او مردی بود که با وجود اینکه در راه استقرار نظام جمهوری اسلامی بسیار زحمت‌ها و مرارت‌ها کشیده بود و عمر خود و آسایش خانواده را به پای آن ریخته بود ولی حفظ آن را مشروط می‌دانست و می‌فرمود:

"حفظ نظام به خودى خود نه موضوعیت دارد و نه وجوب آن وجوب‏ ‏نفسى مى‎باشد به ویژه اگر مقصود از «نظام» شخص باشد. نظامى که گفته مى‎شود: ‏«حفظ آن از اوجب واجبات است» نظامى است که طریق و مقدمه و بر پا کننده ‏ ‏عدل و اجراء فرائض شرعى و مقبولات عقلى باشد و وجوب حفظ آن هم تنها‏ ‏وجوب مقدمى خواهد بود. بنابراین با توجه به این نکته، تمسک به جمله «حفظ‏ ‏نظام از اوجب واجبات است» به هدف توجیه و صحه گذارى بر امور متصدیان و‏ ‏کارگزاران و عدالت نمایى کار آنان براى دیگران در حقیقت تمسک به عام در‏ ‏شبهه مصداقیه و میان دعوا نرخ تعیین کردن و تنها به قاضى رفتن است". (کتاب دیدگاه‌ها جلد سوم ص۹۳)


مردی بود که به حسین ابن علی(ع) اقتدا کرد که فرمود: " إنما الحیاة عقیدة و جهاد" و تا آخر عمر نه از عقیده‌اش کوتاه آمد و نه از جهادش.


او مردی بود که چگونه زیستن را در مکتب اسلام آموخته و سرسپرده آن مکتب بود. دنبال نام و نشان و عنوان نبود و در نهایت در شبی تاریک دعوت حق را لبیک گفت. آری انسان‌ها همانگونه می میرند که زندگی می‌کنند. زندگی پرحادثه و تأثیرگذار او، مرگی مؤثر و متحول‌کننده به دنبال داشت و مملو از پیام بود. پیامهایی که به چگونه زیستن انسان‌ها کمک می کند. پیام‌هایی از جمله:
 

۱- عزت و ذلت فقط و فقط در دست قدرت خداست. در تمام طول زندگی آیت الله منتظری و بخصوص در ۲۰ سال اخیر آن، انواع و اقسام حمله‌های فرهنگی سیاسی و حتی فیزیکی در مورد ایشان و اطرافیانشان انجام شد؛ هر روزنامه و شب‌نامه‌ و رسانه‌ای علیه ایشان و به صورت یکطرفه سخن گفت و نوشت، با طرفداران ایشان به بدترین وضع رفتار شد که اخراج از کار و زندانی نمودن یکی از آنها بود، جلسه درسش را با حمله و فحاشی تعطیل کردند، از چاپ کتب ایشان ممانعت نمودند، سالها در خانه محصورش ساختند و در مجموع نه تنها حرمت یک مرجع تقلید و دوم شخص انقلاب را نگه‌نداشتند بلکه او را از داشتن حقوق یک شهروند معمولی هم محروم کردند.

ولی مرگ او نشان داد که عزت و ذلت به دست خداست. اوست که "تُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء" است. (۲۶آل عمران)"هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى".
 

۲- علیرغم سال‌‌ها تلاش برای بایکوت خبری در مورد ایشان به نظر می‌رسید که نسل جوان و در واقع نسل سوم انقلاب با ایشان بیگانه باشند ولی حضور گسترده این نسل در مراسم تشییع جنازه، عکس این مطلب را ثابت کرد.
 

۳- همدلی و همسویی اقشار و گروه‌های مختلف از پیامدهای دیگر بود. شرکت در مراسم تشییع و ارسال پیام‌های تسلیت، تنها گروه‌ها و گرایش‌های خاص را شامل نمی‌شد بلکه با جرأت می‌توان گفت همه طیف‌ها را در بر گرفت.
 

و البته این می‌توانست نقطه عطفی باشد برای جبران مافات و ایجاد همدلی گروه‌های مختلف موافق و مخالف. ولی متأسفانه آنهایی که همیشه دنبال گل‌آلود کردن آب هستند، این وفاق را برنتافتند و با ممانعت از برگزاری مجلس و حمله و دستگیری عزاداران آن مرحوم همه چیز را در ظاهر به حالت اول برگرداندند.


و اکنون در چهارمین سالگرد آن فقید سعید، هنوز شاهد محدودیت‌ها و تنگناها هستیم، مقلدین ایشان که به فتوای بعضی از مراجع عظام باید به تقلید خود باقی بمانند، از دسترسی به مرکزی مناسب برای مراجعه محرومند و این در حالی است که همه مراجع سلف از این امکانات برخوردارند؛ و نیز دانش‌پژوهان و علاقه مندان از دسترسی به کتب ایشان به دلیل عدم اجازه چاپ و نشر محرومند.


امیدوارم سعه صدر و شجاعت را که از صفات بارز آن فقیه عالیقدر است خدای مهربان به همه مردم شریف ایران مخصوصاً مسئولین امور عنایت بفرماید. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. 

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

آرامش، رمز عبور کشور از بحران و گشایش فضای سیاسی

Posted: 06 Nov 2013 08:01 AM PST

محمدرضا شکوهی فرد
مهم ترین انتظار از حامیان دولت، در شرایط خطیر فعلی چه می تواند باشد؟  


نزدیک به صد روز از آغاز به کار رسمی دولت یازدهم می گذرد. بنا بر وعده ی رییس جمهور، انتظار می رود تا چند روز آینده همزمان با صدروزگی دولت تدبیر، ایشان گزارشی از عملکرد دولت طی مدت مذکور، شرایط موجود، موانع، چالشها و راه کارهای دولت برای خروج کشور از بحران فعلی به مردم ارایه کنند (1).
گرچه این مدت اندک، ظرف زمانی متناسبی برای سنجش و قضاوت پیرامون عملکرد دولت نیست، بویژه از آنرو که رییس جمهور و همکارنش بی شک یک ویرانه را تحویل گرفته اند، با این حال به نظر می رسد آقای روحانی و همکارانش در مجموعه دولت، طی همین مدت محدود، مشخصا در حوزه ی مرکزی و اصلی بحران، با اراده ای جدی، در صدد کاستن از فشار وارده بر کشور و بهبود شرایط بغرنجی هستند که هشت سال مدیریت غلط، آلوده و ضد ملی بر مردم و مملکت تحمیل کرده است.

این البته یقینا نافی وجود عمده نقص ها، خطاها و اشکالاتی در سیاست های مجموعه دولت نیست اما در برهه ی کنونی که شرایط کشور به شکل محسوسی غیر عادیست، خوش بختانه یا شوربختانه، جبر منافع ملی و رعایت الزامات زمانی حاضر مرتبط با آن، ما را موقتا از پرداختن جدی به این نقص ها و خطاها بر حذر می دارد.

شمای کلی وضعیت کشور
بیش و کم می دانیم شِمای فعلی وضعیت کشور را. مهم ترین حوزه های بحران را نیز. اقتصادی درگیر بی سابقه ترین رکود تورمی طی پنجاه ساله ی اخیر، پس از جنگ هشت ساله، این اولین باریست که اقتصاد کشور برای دو سال متوالی رشد منفی را تجربه می کند(2)، فشار کمرشکن افزایش دامنه ی تحریمها به شاهرگ های حیاتی این اقتصاد آسیب های جدی وارد کرده، بدنبال تشدید محدودیت های بین المللی، فروش نفت ما از دو میلیون و دویست هزار بشکه پیش از دور جدید تحریمها به حدود نهصد هزار بشکه هم اکنون کاهش پیدا کرده است.، از دارو، مایحتاج درمانی و پزشکی و برخی از مهم ترین اقلام مصرفی مردم تا مهم ترین کالاهای صنعتی هدف این فشارهای ظالمانه قرار گرفته، چرخ تولید و صنعت عملا از حرکت باز ایستاده، نرخ های واقعی فقر، بیکاری و تورم در خوش بینانه ترین حالت مدتهاست مرزهای فاجعه را رد کرده، قدرت خرید مردم به شدت کاهش پیدا کرده و قیمت کالاهای اساسی و خدماتی بشکل بهت آوری در حال افزایش است، این همه را بگذارید در کنار نشست خزان بر خزانه ی دولتی با حجم بدهکاری دویست میلیارد دلار و کسری منابع پرداختی آن که ناگزیرش ساخته در ادامه ی اجرای یک سری از کلان ترین طرح های خدماتی عمرانی از جمله نحوه پرداخت یارانه ها تجدید نظر کند. ناگفته هویداست که اقتصاد این حیاتی ترین حوزه ای که هم عرصه سیاسی، هم عرصه فرهنگی و هم امنیت کشور را منطقا متائر از خود می کند دچار یک کَلپس واقعیست و تا مرز فروپاشی فاصله ای ندارد.

اولویت اصلی این دولت در شرایط کنونی
در راستای واقعیت مذکور، به نظر می رسد اولویت اصلی دولت تدبیر، حل معضلات فوری دامنگیر زندگی مردم و ساماندهی و احیای تدریجی چرخه ی اقتصاد کشور است. بنابراین اگر بپذیریم مهم ترین قفلی که دولت به درستی در تلاش است با کلید تدبیر خود بگشایدش، باب دیری بسته ی دیپلماسی در مذاکرات هسته ای ایست، قطعا خواهیم پذیرفت باز شدن این قفل کهنه، پیش از آنکه پیامد مشخص و راهبردی سیاسی در بر داشته باشد، حاصل مثبت اقتصادی خواهد داشت و چندی از کلاف های هزار سر زندگی پر رنج امروز مردم ما را خواهد گشود.
باز شدن این قفل دست کم می تواند در کوتاه مدت بخش مهمی از فشارها و تنگناهایی را که تحریم ها بر گرده ی مردم و کشور تحمیل کرده کاهش دهد و مجاری تنفس اقتصادی جامعه را بشکل محسوسی باز کند. چنین رخدادی اگر به واقعیت بپیوندد البته آثار عمیقا مثبت سیاسی داخلی و خارجی نیز خواهد داشت و در حقیقت گشاینده زنجیره ای از مشکلات کشور در همه عرصه ها خواهد شد.

همه ی دشمنان عبور از بحران
بی شک دولت و اراده ی فعلی حاکم بر جهت گیری نظام جمهوری اسلامی برای حل و فصل پرونده ی هسته ای و مالا عبور کشور از بحران کنونی، علاوه بر اینکه بدخواهانی داخلی دارد، دشمنانی خارجی از جمله در میان برخی دولت های منطقه نیز دارد که منافع استراتژیک سیاسی، اقتصادی و امنیتی آنان، در صورت عبور ایران از بحران فعلی به خطر می افتد و از اینرو هم اینک آنها با هراس، حساسیت و عصبانیت، به فضای مثبتی که نسبت به سیاست های جدید ایران در جامعه ی جهانی پدید آمده می نگرند و مترصد کوچک ترین فرصت ها برای سنگ اندازی و ایجاد چالش برای کشور و دولت آقای روحانی در حوزه های مختلف هستند.
دایره ی این بد خواهان منطقه ای گر چه به لحاظ استراتژیک شعاع وسیعی دارد اما مراکز تصمیم سازی و فرماندهی اصلی آن بی شک در ریاض، دوحه و تل آویو مستقر است. اگر چه بخشی از عصبانیت آنها به شکست سیاست های تروریستی شان در سوریه بازمیگردد با این حال روشن است امکان توسعه ی روابط ایران با جهان و خارج شدن کشورمان از بحران، ضربات سخت سیاسی اقتصادی به آنها وارد خواهد کرد و طبعا از هر روشی برای مقابله با این امکان بهره خواهند جست از آن جمله تلاش برای بی ثبات کردن کشور که اهم ابزار آن نیز دامن زدن به اختلافات قوی و تنش آفرینی در مرزهای ماست.
در این راستا شاهد دخالت های امنیتی نظامی اخیر سعودی ها مشخصا در حادثه تروریستی اخیر در سیستان و بلوچستان هستیم و انتظار می رود این گونه حوادث در دیگر مناطق مرزی کشور از جمله در مرزهای غربی ما که مرکز تجمع بخشی از جریان های فرمانبردار سرویس های امنیتی بیگانه است نیز رخ دهد. باید تاکید کرد اتفاقی که در سیستان و بلوچستان افتاد چه به لحاظ شکل و چه از حیث محتوا و معنا، یک هشدار جدی دوباره به آنانیست که به هر دلیل نمی خواهند بپذیرند تحرکات مسلحانه ی برخی گروه ها در مرزهای کشور، در مرکزیت مبحث حفظ تمامیت ارضی قرار دارد و نمی توان با تکیه بر لفاظی های خیال پردازانه و گنگ با آن برخورد کرد.
معطوف به این موضوع، دولت جمهوری اسلامی می تواند و باید پیش از اجرایی کردن هر راهبرد کلانی که توسعه ی اقتصادی و آموزشی این مناطق باید سرفصل آن باشد، اولا با اقتدار توام با هوشیاری، توطئه های محتمل آتی را پیش بینی و خنثی کند و در عین حال از واکنش های شتاب زده بپرهیزد و از برخی بهانه سازی ها که ممکن است برای کشور در شرایط فعلی هزینه های غیر ضروری ایجاد کند، جلوگیری نماید. در وهله ی دوم به نظر می آید لازمست سیگنالهایی قوی از جانب ایران به برخی دولت های منطقه ای ارسال شود حاکی از آنکه هرگونه دخالت امنیتی نظامی در داخل مرزهای کشورمان می تواند به پاسخ های امنیتی فرامرزی ما منتهی شود و ایران چنین پتانسیلی را به لحاظ سیاسی امنیتی و دارا بودن حوزه ی نفوذ و اشراف اطلاعاتی کافی، در هر شرایطی در اختیار دارد.
در این میان، در داخل کشور نیز متاسفانه بدخواهی ها، نابخردی ها و افراط گری هایی علیه مشی فعلی دولت و نظام در مذاکرات وجود دارد که دولت دست کم بخشی از آنرا می تواند درسایه ی دقت، هوشیاری و فاصله نگرفتن از رهبر جمهوری اسلامی خنثی کند. البته با حمایتی که اخیرا آیت ا... خامنه ای از دولت، تیم مذاکره کننده و من حیث المجموع روند حاکم بر سیاست دولت تدبیر داشتند، دست کم برای مدتی بخش عمده ای از عنادها، بدخواهی ها و نابخردی هایی که طیفی از گروه ها و جریان های سیاسی اقتصادی داخلی در ارتباط با رویکرد دولت در حوزه ی سیاست خارجی و مذاکرات هسته ای دنبال می کردند، خنثی شد. به باور نگارنده این اشاره ی رهبر جمهوری اسلامی که " مذاکره کنندگان مامورین نظام هستند و نباید آنها را تضعیف کرد" (3)، کلید واژه هایی بُررا و مخاطبانی مشخص داشت و کار تندروهای کیهان خویی را که از جمله با فضاسازی سیاسی رسانه ای تبلیغاتی، در صدد تضعیف دولت روحانی هستند و هر از گاهی نیز برای تکثیف چهره ی بین المللی این دولت دست به بحران سازی های کاذب داخلی می زنند سخت تر از گذشته کرد.

پیش نیاز عبور از بحران در شرایط حاضر
از سوی دیگر اولویت فوری دولت و نظام جمهوری اسلامی در حال حاضر، همانگونه که پیش تر ذکر شد حل و فصل اختلافات با غرب بر سر پرونده ی هسته ای و به نتیجه رساندن مذاکرات در یک زمانبندی محدود و مشخص است، حال پرسشی در این رابطه می توان مطرح کرد که صد البته پاسخش روشنتست ولی طرحش در این شرایط مهم می نماید:
مهم ترین انتظار از حامیان دولت، بویژه برخی مدعیان در گروه ها و جریان های سیاسی نزدیک به مشی کلان دولت پیش و پس از انتخابات، در شرایط خطیر فعلی چه می تواند باشد؟
جز آرامش، درک شرایط کنونی، موقعیت و امکانات دولت و مشخصا تقویت آن؟
جز هوشیاری و درک الزام و اولویت کنونی منافع ملی؟ جز درس از انبان تجربه ها اندوختن؟ جز تکرار نکردن خطاهایی که نتیجه ی مستقیمش تحمیل هشت سال ولنگاری تمام عیار بر اداره کشور بود و آسیب پذیر تر کردن ایران؟
در حالیکه که دولت نیازمند فضایی آرام و بدور از تنش است تا از همه ی ظرفیت های " امروز و فردای خود " برای عمل کردن به شعارها و اهدافش استفاده کند، درست در موقعیتی که این دولت از سوی برخی بدخواهان و رقبای سیاسی تندرو در داخل کشور، حجم زیادی از فشارهای سیاسی رسانه ای و تبلیغاتی را متحمل است، دقیقا در چنین شرایطی برخی از جریان های سیاسی اصطلاحا حامی رییس جمهور و دولت که نه از تاریخ و تجربه ی نه چندان دور خودشان درس گرفتند و نه درکی مسئوولانه از منافع و مصالح ملی دارند، مدام در تلاشند با ایجاد جنجال، شکاف و تضادهای مصنوعی برای دولت حاشیه سازی کنند و به نوعی در عملیات تضعیف دولت شریک تندروهای راست گرا شوند.
پر واضح است که روی سخن با گروه های برانداز و خارج از چارچوب قانونی نظام نیست، بلکه مراد جریان اصلاح طلب به صورت اعم و طیف رادیکال این جریان در داخل و خارج از کشور به صورت اخص است که گرچه در هنگامه ی انتخابات در کنار آقای روحانی ایستادند و تبلور اراده ای برای تغییر شرایط بغرنج کشور شدند، اما با برخی تندروی ها، فضاسازی ها و جنجال سازی های اخیر خود، در خوشبینانه ترین حالت دارند همزمان هم به رییس جمهور ظلم می کنند و هم ناخواسته موضع تندروهای راست افراطی را که بشدت مخالف موفقیت دولت آقای روحانی، دشمن هرگونه گشایش سیاسی در داخل کشور و بازگشایی درهای کشور به روی جهان هستند، تقویت می کنند. البته در برخی موارد هم اگر خیلی بدبینانه نگاه کنیم، بعضی از رفتارهای این جریان ها آگاهانه یا ناآگاهانه بوی خیانت می دهد.
مجموعا این دوستان دولت یا آنطور که خودشان را معرفی می کنند حامیان اصلی دولت آقای روحانی، باید درک کنند که هر گشایشی در فضای سیاسی جز پس از رفع بحران همه جانبه ای که هم اینک کشور و مردم با آن روبرو هستند میسر نمی شود. این یک اولویت راهبردی، منطقی و اصولیست.
درک این نکته ی اساسی که لازمه ی پدیدار شدن گشایش های مد نظر این دوستان، " ثبات، آرامش و احیای تدریجی فضای اعتماد و عقلانیت" در کشور است چندان سخت نیست. تهدید، استیضاح تیلیغاتی رسانه ای، و حمله به رییس جمهور از سوی برخی جریان های اصلاح طلب، در شرایط فوق العاده ی فعلی، اگر با این نیت صورت می پذیرد که از آن به منزله ی اهرم فشار علیه دولت استفاده شود و مالا این اهرم بتواند در راستای امیدهایشان برای موفقیت دولت در گشایش فضای سیاسی و حل برخی معضلات چهار ساله ی اخیر موثر واقع شود تصور به غایت اشتباه این دوستان را می رساند. تنها خروجی چنین رفتاری تضعیف مقبولیت داخلی دولت، بهانه سازی برای رقبای سیاسی دولت و متعاقبا تضعیف موضع دولت در ادامه ی مذاکرات است.
این کاملا ملموس است که دولت روحانی عملا در تلاشست وضعیت را تحت کنترل خود درآورد. از سویی معطوف به مذاکرات هسته ای، مجموعه ی دولت، تلاشی بی سابقه، چشم گیر و جدی را برای خروج کشور از بحران فعلی آغاز کرده اند، از دیگر سو در سایه ی لحاظ اقلی از انصاف می توان دید و تایید کرد که هم رییس جمهور و هم تیم همراه ایشان در مجموعه ای دولت در حوزه های دیگر نظیر عرصه ی سیاسی و فرهنگی تلاش خودشان را کرده اند و می کنند و باید هوشمندانه آنها را تقویت کرد نه آنکه ساده انگارانه در حداقل زمان گذشته از عمر دولت، طلبکار آن شد، زیر پایش را خالی کرد و کودکانه مبلغ این ذهنیت سیاسی شد که آقای روحانی به وعده هایش عمل نکرد.
طرفه آنکه آرامش، تعقل، تدبیر و اعتدال نه تنها شاخص اخذ رای و موفقیت محتمل دولت و دولتمندان بوده است، بل ویژگی همه ی آنهاییست که با نگرشی واقع بینانه به سپهر بحرانی سیاست در ایران امروز می نگرند و از آن رهگذر، امیدوارانه دل در طلب موفقیت دولت در عمل کردن به تمام وعده هایش دارند. ویژگی همه آنانی که به دور از هرگونه افراط و تفریط، ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته را آرزومندند.
.
پی نوشت:
http://www.mehrnews.com/detail/News/2121315 1.
. http://www.isna.ir/fa/news/92042314473/%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%AA-%D9%88-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%AF-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=24378 3.


 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

آیا ایران بار دیگر عقب می‌ماند؟

Posted: 06 Nov 2013 03:29 AM PST

کاظم علمداری
هدف این مقاله در حوزه جامعه‌شناسی توسعه بررسی عوامل ساختاری، و کلان بازدارنده رشد، پیشرفت، و نوگردانی جامعه ایران است. 


هدف:
هدف این مقاله در حوزه جامعه‌شناسی توسعه بررسی عوامل ساختاری، و کلان بازدارنده رشد، پیشرفت، و نوگردانی جامعه ایران است. امروز «جوامع درحال توسعه» مانند مکزیک، برزیل، آرژانتین، کره جنوبی، اندونزی، هند، عربستان سعودی و ترکیه عضو G20، یعنی بیست اقتصاد بزرگ جهان هستند. برخی از این کشور‌ها در زمان انقلاب ۱۳۵۷ از ایران عقب‌تر بودند. پرسش این است که چرا ایران با پتانسیلی گسترده‌تر از برخی از این کشور‌ها، و رشد اقتصادی ده و نیم درصدی قبل از انقلاب، امروز در رده این کشور‌ها نیست، و با رشد منفی ۴/ ۵ روبرو شده است؟ پاسخ به این پرسش را می‌توان در شکل گیری حکومت دینی – نظامی، و جدا افتادن ایران از اقتصاد جهانی، دانست.

در تاریخ، چه شرق و چه غرب، زمانی که نهاد دین و یا نظامیان بر ساختار قدرت سیاسی چیرگی یافتند، جوامع از رشد و پیشرفت و نوگردانی خود بازایستادند و درمواردی نیز به تخریب کشیده شدند. به نمونه‌های برجسته‌ای از این تجارب تاریخی دراین نوشته اشاره خواهد شد. آیا تجارب منفی چیرگی نهاد روحانیت و حکومت نظامیان بر ساختار قدرت دولتی در جوامع دیگر در ایران نیز تکرار خواهد شد، و بار دیگر در تاریخ، و این بار به دلایل دیگر، ایران از رشد و پیشرفت جهانی در قرن بیست و یکم بازخواهد ماند؟ هاشم پسران، استاد اقتصاد دانشگاه کمبریج، در مقاله‌ای زیرعنوان «جنبش مدنی ضد تحریم؛ سه پرسش کلیدی» می‌نویسد:

«جدا افتادن ایران از اقتصاد جهانی ممکن است خدای ناکرده وضعیتی شبیه به قرن گذشته ایجاد کند که دنیا در حال تحول اقتصادی سریع و شتابان بود؛ ولی ما از این تحول جا ماندیم. در حال حاضر هم اگر جداافتادگی ما از اقتصاد جهانی طولانی‌تر شود، اگر نتوانیم سرمایه‌گذاری خارجی مناسبی جذب کنیم، اگر نتوانیم به تولید محصولات مشترک با شرکت‌های کشورهای دیگر بپردازیم، اگر بازارهای صادراتی ما محدود باشد و اگر به دلایلی مانند محدودیت نقل و انتقال الکترونیکی پول نتوانیم از تحول عظیم ناشی از اقتصاد مبتنی بر اینترنت بهره‌مند شویم، شاید در آینده دیگر این عقب‌افتادگی قابل جبران نبوده و باعث شود قدرت و تاثیرگذاری ایران در سطح منطقه کاهش یابد که باعث تاسف بسیار خواهد بود.»

کشورهای هم سطح ایران در سه دهه گذشته با وصل کردن اقصاد خود به تمدن غرب، از جمله استفاده از امکانات تکنولوژیک، سرمایه، مدیریت و بازار توانستند به رشد کم‌سابقه‌ای دست یابند و بخشی از عقب ماندگی تاریخی خود را جبران نمایند. ساختار نوین دینی- نظامی اقتصاد ایران، و مدیریت مکتبی و غیر تخصصی از یکسو نقش کار‌شناسان را ثانوی و حمایتی کرد، و از دگرسو با غرب، منبع رشد و پیشرفت اقتصادی در جهان امروز، در ستیز قرار گرفت. فعالیت‌های هسته‌ای غیر شفاف جمهوری اسلامی نیز به وخامت وضعیت افزود و سرانجام تحریم‌های گسترده‌ای را بر ایران تحمیل نمود و موجب انزوای بی‌سابقه ایران در جهان گردید. به این مشکلات باید پدیده «فرار مغز‌ها» را نیزافزود.


الگوی عقب ماندگی جامعه

ایران بعد از انقلاب نسبت به پیش از انقلاب، و نسبت به کشورهای هم‌تراز خود در همین دوره عقب مانده، یا از پیشرفت و توسعه بازمانده است. پایه توسعه و پیشرفت، رشد اقتصادی است. میزان رشد اقتصادی را می‌توان با دو شاخص تولید سرانه، و درآمد سرانه سنجید. میزان تولید و درآمد سرانه، بیانگر میزان رفاه جامعه است. افت چشم گیراین شاخض‌ها در دوره جمهوری اسلامی بیانگیر واقعیتی است که باید به ریشه‌های آن توجه جدی نمود.


روش مطالعه:
با استفاده از میانگین شاخص‌های اساسی رشد اقتصادی، یعنی تولید سرانه، و در آمد سرانه دو دوره، پیش از انقلاب و بعد از انقلاب، و از سوی دگر با کشورهای فقیر یا توسعه نیافته، درحال توسعه، و توسعه یافته، مقایسه خواهد شد. بدین منظور دوره پنجاه ساله تاریخ اخیر ایران در نظر گرفته شده است.

دلیل اینکه پنجاه سال اخیر را می‌توان معیار قرار داد این است که نخست در این دوره موج جدیدی از رشد و پیشرفت در کشورهای غیرغربی، یعنی «جوامع در حال توسعه» شبیه ایران، پدید آمد، درحالیکه ایران پیش از انقلاب از این موج بی‌بهره نبود. دوم، درهمین دوره در ایران یک انقلاب، و پی آمد آن جنگ هشت ساله با عراق روند رشد و پیشرفت را متوقف، یا مختل، و سیستم سیاسی و اقتصادی گذشته را دگرگون نمود. افزون برآن، حکومت انقلابی معیار توسعه ملی را نیز تغییر داد و جای تعاریف شناخته شده علمی و تجربی رشد و پیشرفت پایدار، و شاخص توسعه انسانی (Human Development Index) سازمان ملل متحد، الگوهای مکتبی و اسلامی قرار داد.

این تغییر مفهمومی نیز، به عنوان اساس سیاست راهبردی و راهکار جدید، در روند اقتصادی نقش منفی ایفا کرده و بر کیفیت زندگی از امنیت و آزادی فرهنگی و اجتماعی، تا آموزش و پرورش گرفته، تا تردد در جاده‌ها و سلامت محیط زیست، روحیه همکاری ملی و غیره اثر گذاشته است؛ و برمیزان آسیب‌های اجتماعی افزوده است. منافع نظام به جای منافع ملی قرار گرفت، و برای کنترل جامعه، کاربرد خشونت دولتی افزایش یافت. این وضعیت سبب شده است که جامعه در سیکل باطل، سیاست‌زدگی، فساد و خشونت گرفتار بماند، بطوری که در سی و پنج سال گذشته بخش بزرگی از منابع مالی و انسانی جامعه به جای سازندگی، در کشمکش‌های سیاسی هدر رفته است.


مقایسه دو دوره ایران

در این قسمت به مقایسه سه شاخص کلان رشد اقتصادی، تولید سرانه، و درآمد سرانه می‌پردازیم.


رشد اقتصادی:
حمید زمان‌زاده، اقتصاد‌دان، در بررسی پژوهشی و تحلیلی پنجاه ساله ایران در سایت معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهور می‌نویسد: در دوره هفده ساله پیش از انقلاب، «نرخ رشد اقتصادی بین ۵ تا ۱۷ درصد در نوسان بوده است. در مجموع در این دوره ۱۷ ساله، میانگین نرخ رشد اقتصادی ایران حدود ۵/ ۱۰ درصد بوده است که نرخ رشد بسیار مناسبی است. با آغاز شرایط انقلابی در سال ۱۳۵۶ و پس از آن آغاز جنگ، نرخ رشد اقتصادی به شدت کاهش می‌یابد و به جز سال‌های ۶۱، ۶۲ و ۶۴، نرخ رشد اقتصادی تا پایان جنگ ارقام منفی را تجربه نموده است. میانگین نرخ رشد اقتصادی در این دوره ۳/ ۲ درصد در سال بوده است.» و «نرخ رشد اقتصادی در این دوره تا پایان سال ۸۸، به طور میانگین برابر یک و نیم درصد بوده است.»

با احتساب زمان سی و پنج سال و ظرفیت غنی منابع طبیعی و موقعیت استراتژیک ایران درمنطقه و خلیج فارس اقتصاد ایران می‌توانست حداقل چندین برابر امروز رشد داشته باشد و حداقل با کشورهایی مانند کره جنوبی برابری کند. اگر میانگین رشد در سه دهه عمر جمهوری اسلامی برابر با ۵/ ۱ درصد بوده است، در دور دوم ریاست احمدی‌نژاد، یعنی ۸۸ تا ۹۲، با کاهش بزرگی روبرو گردید. افت و خیزهای منفی – مثبت رشد نشان از یک مشکل ساختاری می‌دهد که به آن توجه نشده است. کنترل سیاسی و ایدئولوژیک اقتصاد دولتی، رانت‌خواری، نبود رسانه‌های آزاد، عدم انتشار آمار واقعی داده‌ها اقتصادی، و پنهانکاری در بیان شاخص‌های اقتصادی، و حتی گزارش‌های وارونه و تبلیغاتی مانع از یک ارزیابی مستقل علمی از اقتصاد ایران شده است. «مرکز پژوهش‌های مجلس با ارائه پیش بینی رشد اقتصادی، رتبه منطقه‌ای و جهانی کشور‌ها، اعلام کرد: رشد اقتصادی ایران در ۲۰۱۲ معادل ۳۶ صدم درصد بوده که این وضعیت ایران را در رتبه ۲۳ منطقه‌ای و ۱۷۳ جهانی قرار می‌دهد.» در سال ۱۳۸۸ ایران در رتبه ۱۸ منطقه‌ای قرار داشت. این در شرایطی است که «نرخ رشد اقتصادی گروه کشورهای در حال توسعه آسیای شرقی (۹/ ۸ درصد)» بوده است.

همانگونه که اشاره شد درباره آمار اقتصادی بعد از سال ۸۸ اطلاعات دقیقی در دست نیست. احتمالا دلیل اصلی اعلام نشدن آن توسط دولت، منفی بودن ارقام رشد است. منابع مختلف بر منفی بودن رشد اقتصادی ایران بعد از سال ۸۸ نظر مشترک دارند. «صندوق بین‌المللی پول نرخ رشد اقتصادی ایران برای سال ۲۰۰۹ را حدود ۱/ ۰ درصد و برای سال ۲۰۱۰ حدود یک درصد اعلام کرده بود.»

«بانک جهانی در بخشی از گزارش سالانه خود اعلام کرده است رشد اقتصادی ایران در سال گذشته (۲۰۱۲) به رشد منفی ۳ درصد رسیده و طی سال جاری به رشد منفی ۱/ ۳ درصد خواهد رسید.» مسعود نیلی، اقتصاد‌دان و معاون سازمان برنامه و بودجهٔ ایران در زمان رفسنجانی، با دیدی خوش‌بینانه، رشد اقتصادی سال گذشته را در حدود نیم درصد تا صفر تخمین زد و توضیح داد که با وجود وضعیت فعلی اقتصاد، رشد اقتصادی در سال جاری منفی خواهد شد.

«محمدهادی مهدویان، اقتصاددان و مدیرکل اقتصادی پیشین بانک مرکزی، در یادداشتی در روزنامه «دنیای اقتصاد» با استناد به محاسبات انجام‌شده و برآورد اندازه بخش‌های اقتصادی کشور، رشد اقتصادی ایران در سال ۱۳۹۱ را در حدود منفی چهار درصد در سال تخمین زده بود. در آخرین بررسی و گزارش مجلس شورای اسلامی، کاظم جلالی، رییس مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، رشد اقتصادی در سال ۹۱ را منفی ۴/ ۵ اعلام کرده است. این رقم مورد تأئید محمدباقر نوبخت معاون برنامه‌ریزی حسن روحانی نیز واقع شده است. رقمی که مورد تأئید علی طیب‌نیا، وزیر اقتصاد نیز قرار گرفت. سعید لیلاز، دیگر کار‌شناس اقتصادی نیز در روزنامه شرق نرخ رشد در سال ۱۳۹۱ را در حدود منفی سه تا چهار درصد ذکر کرده بود.»

علی طیب‌نیا، وزیر اقتصاد و دارایی دولت یازدهم معتقد است: «منشأ‌ اصلی مشکلات اقتصادی کشور را می‌توان در رشد اقتصادی پایین و پرنوسان و نرخ بالای تورم که ناشی از وابستگی بخش خارجی و بودجه ‌دولت به درآمد‌های سهل‌الوصول نفتی است خلاصه کرد.» وی در گفتگو با خبرگزاری ایسنا تاکید می‌کند که مشکلات اقتصاد ایران ساختاری است و به افزایش چشمگیر درآمدهای نفتی در دههٔ پنجاه و مصرف آن در بودجه جاری بازمی‌گردد که در دولت‌های نهم و دهم تشدید و عمیق‌تر شد. طیب‌نیا توضیحی در باره مشکلات ساختاری اقتصاد ایران نداده است. بی‌شک تزریق بی‌رویه درآمد نفت به اقتصاد یکی از دلایل تورم فزاینده بوده است. ولی این عامل ریشه مشکلات ساختاری را توضیح نمی‌دهد. زیرا در آمد نفت می‌توانست بعنوان یک امتیاز بسیار برجسته در رشد اقتصادی عمل کند.

لیلاز در توضیع نقش منفی درآمد نفت در ساختار کنونی قدرت ایران می‌گوید: «تمام درآمدهای نفتی ایران در ۸ سال گذشته که قرار بود مایه رفاه و شادکامی شود و یک فرایند توسعه بی‌سابقه در تاریخ ایران رقم بزند، تبدیل به طناب دار ملت شده است.» در کنار دلایل ساختاری حقوقی - سیاسی اقتصاد، در آمد نفت، به رانت دولتی، فساد گسترده مالی، اختصاص بودجه دولتی به بخش‌های غیر تولیدی و تبلیغات دینی، و بهره برداری‌های سیاسی و انتخاباتی اختصاص یافت.


تولید سرانه:
مطابق مطالعه و گزارش حمید زمان‌زاده تولید سرانه ایران در دو دوره قبل از انقلاب سیر صعودی، و بعد ازانقلاب سیرنزولی داشته است. بطوریکه تولید سرانه ایران پس از گذشت سی و سه سال به سطح سال ۱۳۵۵ رسید. «از سال ۱۳۳۸ تا پایان سال ۱۳۵۵، تولید سرانه هر ایرانی در یک روند صعودی از ۲ میلیون ریال به ۲/ ۷ میلیون ریال در سال (به قیمت‌های ثابت سال ۱۳۷۶) رسیده است. در واقع تولید سرانه ایرانی‌ها طی ۱۷سال، ۶/ ۳ برابر شده است که از بهبود قابل توجه سطح رفاهی ایرانی‌ها در این دوره حکایت دارد. با آغاز شرایط انقلابی در سال ۱۳۵۶، روند تولید سرانه نیز معکوس شده و سیر نزولی خود را آغاز می‌نماید. علاوه بر روند نزولی تولید کل با توجه به بی‌ثباتی دوره انقلابی و پس از آن آغاز جنگ ایران و عراق، افزایش سریع جمعیت، سیر نزولی تولید سرانه را تشدید نموده است، به نحوی که تولید سرانه با کاهش حدود ۵۰ درصدی، از ۲/ ۷ میلیون ریال در سال ۵۵، به ۵/ ۳ میلیون ریال در پایان سال ۱۳۶۷ می‌رسد، اما از سال ۱۳۶۸، با توجه به بهبود تولید کل و نیز کاهش نرخ رشد جمعیت در دهه ۷۰ و ۸۰، روند صعودی تولید سرانه آغاز شده و به جز یک دوره سه ساله (از سال ۷۲ تا سال ۷۴) که با کاهش مواجه بود، تا پایان سال ۸۸ ادامه یافت، به طوری که تولید سرانه از ۵/ ۳ میلیون ریال در سال ۶۷، به ۷ میلیون ریال در سال ۱۳۸۸ رسید. نکته جالب این است که میزان تولید سرانه در سال‌های اخیر، تازه به سطح تولید سرانه در سال ۱۳۵۵ رسیده است.»

یعنی در طول سی سالی که اقتصاد جهان شتابان به پیش رفته است، اقتصاد ایران در بهترین حالت درجا زده است. البته آنچه در این گزارش آمده است شامل چهار سال آخر ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، که اقتصاد ایران با افت شدید روبرو بوده است، نمی‌شود. با احتساب افت ۴۰ درصدی تولید، و رشد منفی ۴/ ۵ درصدی اقتصاد در سال گذشته می‌توان نتیجه گرفت که تولید سرانه به مراتب پائین‌تر از سال ۱۳۵۵ قرار گرفته است. با توجه به این دو واقعیت، و بالا رفتن تورم بالا‌تر از ۳۰ درصد، اقتصاد ایران دچار «رکود تورمی» عمیقی شده است. این نه تنها توسعه نیافتگی، و عقب ماندگی ماندگی را نشان می‌دهد، بلکه نشان از آغاز یک بحران می‌دهد.


درآمد سرانه:
مطابق گزارش بانک جهانی با توجه به قدرت خرید درآمد سالیانه سرانه در ایران ۴۵۲۰ دلار است که در رتبه بندی جهانی در رده ۹۶ قرار دارد. این مقدار نزدیک به نصف درآمد متوسط سرانه جهان (۸۵۸۱ دلار) و با فاصله زیادی از درآمد سرانه کشورهای درحال توسعه به ویژه کشورهای جنوب آسیای شرقی قرار دارد. در آمد سرانه در ایران در سال ۱۳۵۷، یعنی سالی که در ایران انقلاب رخ داد با کره جنوبی برابری می‌کرد. در آمد سرانه کره جنوبی در سال ۱۹۸۰، برابر با ۲۳۰۰ دلار بود. این مبلغ در سال ۲۰۱۲ بالا‌تر از ۳۱۰۰۰ دلار، با نرخ رشد ۶/ ۳ در صد و بیکاری ۴/ ۳ درصد و تورم ۴ درصد گزارش شده است. کره جنوبی بر خلاف ایران نه صادر کننده نفت، بلکه وارد کننده آن است. در آمد سرانه ایران در سال ۱۹۸۰ برابر با ۲۳۳۴ دلار بود. امروز نزدیک به یک هفتم در آمد سرانه کره جنوبی است.

نمی‌توان و نباید به این واقعیت و دلایل این تفاوت فاحش بی‌توجه بود. البته شاخص درآمد سرانه را باید با توان خرید در جامعه سنجید. با توجه رشد سریع تورم و کاهش ارزش ریال در دو ساله گذشته در ایران نمی‌توان تفاوت بزرگی برای توان خرید ایرانیان نسبت به سایر کشورهای در حال توسعه قایل شد. دلایل رشد اقتصادی کشورهای جنوب شرقی آسیا، بطور عمده ناشی از ارتباط تنگاتنگ میان اقتصاد ملی کشور با اقتصاد جهانی، توان رقابت بالای آن به دلیل ارزان بودن نسبی هزینه کار بوده است، که آن‌ها را قادر ساخت از عوامل مهم رشد اقتصادی، یعنی تکنولوژی وارداتی، سرمایه، مدیریت، و بازار گسترده غرب بهره‌مند بشوند. ایران پس از انقلاب رابطه تولیدی خود را با اقتصاد جهانی قطع کرد و بطور عمده با فروش نفت و به جای صادرات فرآوردهای صنعتی، ارز مورد نیاز خود را بدست می‌آورد. تکیه بر در آمد نفت، نقش منفی برای رشد تولیدات داخلی بازی کرده است 


                                                                 ادامه دارد ...

منبع: سایت ایران امروز 

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 

ارجاع پرونده تحصیل ۳هزار نفر از فرزندان مقامات در خارج از کشور به شورای عالی امنیت ملی

Posted: 06 Nov 2013 03:22 AM PST

جرس: سخنگوی کمیسیون امنیت ملی از ارسال موضوع رفع تبعیض تحصیل فرزندان مقامات به شورای عالی امنیت ملی خبر داد.

 

به گزارش تسنیم، سیدحسین نقوی حسینی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در خصوص جلسه اخیر این کمیسیون گفت: در جلسه امروز بنا بود که آقای رحمانی فضلی وزیر کشور به منظور پاسخگویی به سوال چند نماینده حضور یابد، ولی به علت سفر وزیر کشور، امکان حضور وی فراهم نشد.

 

سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در ادامه اظهارداشت: همچنین در این جلسه پس از بررسی موضوع مربوط به استان‌های هرمزگان و فارس، مصوب شد که کمیته‌ای با عضویت آقایان منصور حقیقت‌پور، عوض حیدرپور، احمد شوهانی و حجت‌الله سوری به منطقه اعزام شود و ضمن بررسی صحنه، پیشنهاد لازم را جهت تصمیم‌گیری به کمیسیون ارائه کند.

 

نقوی حسینی تصریح کرد: در ادامه جلسه نیز موضوع نامه در خواست تعدادی از نمایندگان از کمیسیون مبنی بر نظر این کمیسیون در مورد رفع تبعیض تحصیل فرزندان مقامات و سایر افراد جامعه خارج از کشور مطرح شد. موضوع از این قرار است که تحصیل فرزندان مقامات خارج از کشور (انگلیس) ممنوع است و برخی براساس اصل سوم قانون اساسی چنین ممنوعیتی را تبعیض آشکار می‌دانند. پس از سخنان موافق و مخالف، در نهایت مصوب شد که درخواست مذکور به شورای عالی امنیت ملی ارسال شود.

اسلام و محیط پیدایش آن؛ گسست و پیوست

Posted: 06 Nov 2013 03:13 AM PST

حسن یوسفی اشکوری
اسلام ، در عین تازگی، نه تنها پیوندهایی با آداب و سنن و  باورهای اعراب حجاز داشت، بلکه در اشکال مختلف تداوم همان سنتها و آداب بود 


اسلام آغازی نو؛ در تداوم سنتهای کهن − ۱


اشاره

گفتاری که با عنوان «اسلام آغازی نو؛ در تداوم سنتهای کهن» در پی می‌آید، می‌کوشد تا نشان دهد که دین اسلام (البته به گونه‌ای که در آغاز و حداکثر در نیم قرن نخست متعین شد)، در عین تازگی و نوآوری هایی، نه تنها پیوندهایی با گذشته‌های دور و نزدیک آداب و سنن و افکار و باورهای اعراب حجاز داشت، بلکه در اشکال مختلف و در زمینه‌های متنوع تداوم همان سنتها و آداب بود. به عبارت دیگر می‌توان گفت، گسست‌پیوستی در حوزه فکری و فرهنگی و به ویژه قوانین و مقررات اجتماعی و مدنی اسلام و دوران پیش از آن و در واقع روزگار ظهور اسلام حجاز قابل مشاهده است. گسست از جهاتی و پیوست از جهاتی دیگر.


اما در ارتباط با این نوشتار تذکر چند نکته ضرور می‌نماید:

اول. به دلیل طولانی بودن نوشتار، ناگزیر، در شش بخش تقدیم می‌شود.

دوم. از آنجا که تلاش بر این بوده است که موضوعات مطرح شده در حد ممکن جامع بوده و به ویژه به برخی پرسشهای مقدر نیز پاسخ داده شود، ناگزیر به آنها نیز، البته در حد لزوم، پرداخته شده است. اما برای این که در متن خللی وارد نیاید و در واقع یک‌دستی متن از دست نرود، این نوع موضوعات به پانوشتها منتقل شده است. گرچه این پانوشت‌ها احتمالا کار را بر خوانندگان دشوار می‌کند واز تمرکز روی متن اصلی می‌کاهد، به ویژه که این قسمت‌ها گاه طولانی اند، اما گریزی نبود. شاید مناسب تر این باشد که پاورقی‌های طولانی، که برخی از آنها خود مقاله‌ای است، پس از خواندن متن اصلی خوانده شوند.

سوم. از آنجا که نویسنده به عنوان یک پژوهشگر سخن می‌گوید، هرچند پژوهشگر مسلمان و البته با رویکرد نواندیشانه وانتقادی به تاریخ و فرهنگ سنتی اسلامی، هرگز در مقام تبلیغ دینی نبوده و نیستم؛ انگیزه صرفا فهم و تحلیل پاره‌هایی از افکار و عقایدو سنن اسلامی در بستر تاریخ واقعا متعین مسلمانان است و معیار نیز صرفا داده‌های تاریخی و استفاده از منابع و متون موجود است نه مفروضات ایدئولوژیک و باورهای ایمانی پیشینی. کوشش این بوده که خوانشی انتقادی و متفاوت و مستند و معقول از خوانش‌های سنتی و جزمی از اسلام و سنن منسوب به آن ارائه شود. می‌توانم چنین نیز بگویم، پژوهش و داده‌های متخذ از منابع مرا به این تحلیل‌ها و استنتاجها رسانده است نه باورهای پیشینی ایمانی و عقیدتی. از این رو انتظار دارم که خوانندگان و به ویژه منتقدان نیز در مقام نقد صرفا به استدلالها و مستندات توجه کنند و اگر قرار است به نقادی همت کنند، بدون این که به پیش داوری خاصی تمسک جویند، فقط با استدلال و فاکت‌های معتبر به نقد بنشینند. از آنجا که هر تحقیقی برای محقق، تمرینی برای اندیشیدن و راهی به تحری حققیت است، بسیار خرسند و ساپسگزار خواهم شد از نقد و نقادی علمی منتقدان و از آن استقبال می‌کنم. تحلیلها و نظریات ارائه شده در این نوشتار، هم واکنش سنت پرستان را بر خواهد انگیخت و هم احتمالا برخی منتقدان اسلام و به ویژه اسلام ستیزان را خرسند نخواهد کرد (چرا که هر دوسوی چنین خوانشی را «ارتداد» خواهند شمرد)، اما، آنچه در این میان انتظار است و درخور عنایت و سازنده، نقادیهای علمی و مستند و مستدل است نه خرسندی و ناخرسندی این و آن که امری است عاطفی و خارج از طور عقل و تور استدلال.

چهارم. چندی پیش در سایت رادیو زمانه نوشتاری با عنوان «دین اسلام در پویه تاریخ اسلام» در شش قسمت از من منتشر شد، یادآوری می‌کنم که این مقالات ششگانه نیز استمرار همان نوشتار است و در واقع تکمله‌ای بر آن شمرده می‌شود. کسانی که آن مقالات را خوانده باشند، قطعا فهم و هضم مطالب و مدعیات این مقالات برای‌شان آسان تر خواهد بود.


پنجم. عناوین مقالات چنین خواهد بود:

۱- اسلام و محیط پیدایش آن؛ گسست و پیوست

۲-گسست و پیوست در احکام شریعت

۳-جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و زکات

۴-احکام اجتماعی؛ زن و خانواده

۵-زن و خانواده؛ رویکرد اسلامی

۶-احکام کیفری (حدود و دیات و قضاوت)

سپاسگزار مدیران سایت زمانه نیز هستم که امکان انتشار این نوشتار را فراهم کردند.


معنای اسلام

در مورد معنای لغوی و اصطلاحی «اسلام» و وجه تسمیه آن آرا مختلف است. با توجه به این که ریشه لغوی این عنوان را از چه بدانیم، طبعا معنا متفاوت می‌شود. اما دو معنا بیشتر جلب نظر می‌کند و موجه‌تر می‌نماید. یکی این که اسلام از سِلم یا سَلم به معنای صلح و آشتی است و دیگر به معنای تسلیم در برابر خداوند و اطاعت محض از ذات باری. هر دو معنا با مضمون و محتوا و فلسفه دین اسلام سازگار است اما معنای دوم بیشتر رواج دارد و عموما اسلام را به همین معنا می‌دانند.

چنین می‌نماید که در آغاز (حتی در زمان پیامبر) دعوت محمد صرفا یک دعوت بوده و نامی خاص نداشت و احتمالا بعدها این دعوت دینی ویژه به نام «اسلام» خوانده شده و شهرت یافته است. حداقل در متن قرآن به طور روشن اصطلاح و عنوان ترکیبی «دین اسلام» به کار نرفته است. گرچه در این مورد به برخی از آیات (از جمله آیات ۱۹ و ۸۵ آل عمران و ۳ مائده) استشهاد شده اما با توجه به آیات دیگری که در آنها واژه اسلام و مشتقات آن به کار رفته بعید است که در همین آیات نیز مراد فقط دین محمد باشد. در قرآن اسلام به عنوان اسم عام برای دینهای ابراهیمی (توحیدی) به کار رفته (از جمله آیات ۲۰ آل عمران، ۱۲۲ بقره و ۱۲۵ نساء) و پیروان این ادیان «مسلمون» خوانده شده‌اند (از باب نمونه آیات ۸۴ آل عمران، عنکبوت، ۴۶ و ۱۳۶ بقره). نیز در قرآن «حنیف» و «مسلم» مرادف به کار رفته (آیه ۶۷ آل عمران).[۱]با این همه در چهارچوب کاربرد واژگان اسلام در قرآن و معنای تأییدی و اثباتی آن، بی‌گمان دین محمد نیز دین اسلام است. هر چند محل محل تردید است که محمد خود مصمم به تأسیس دین جدید بوده است. در چهارچوب گفتمان پسینی تاریخ اسلام، می‌توان گفت، همان گونه که در اندیشه اسلامی دو نوع نبوت داریم، نبوت عامه و نبوت خاصه، اسلام و مسلمانی نیز دو نوع و یا در دو سطح متداخل مطرح شده اند: اسلام و مسلمانی عام (مشترک با دیگر دینهای توحیدی و سامی) و اسلام مسلمانی خاص (عنوان اختصاصی دین محمد). اما واقعیت این است که از همان آغاز اسلام عَلَم و نام خاص شد برای دین و شریعت محمد و دیگر این نام برای دینهای مشترک و هم پیوند تاریخی کاربرد ندارد و مورد استفاده نیست.[۲]

چنان که شهرت دارد «اسلام» در برابر «جاهلیت» نهاده شده و در واقع غالبا در تقابل با آن توصیف و تعریف می‌شود. طبق نظر رایج اگر جاهلیت را به معنای جهل و نادانی و بی‌علمی بدانیم، منطقا باید اسلام به معنای دانایی و علم و آگاهی باشد. گرچه این دوگانه تقابلی از جهاتی درست است و حداقل طبیعی می‌نماید، اما بعید است که در آغاز و به ویژه در قرآن، چنین معنایی مراد شده باشد. چرا که چنین مفهومی نه با واژه شناسی و زبان شناسی جاهلیت و اسلام سازگار است و نه با واقعیت‌های تاریخی انطباق. در مورد اول روشن است که اسلام، با هر ریشه لغوی، به معنای دانایی و علم نیست. مگر این که بگوییم دستاوردهای فرهنگی و تمدنی دین اسلام در قیاس با روزگار پیشین اعراب در آستانه ظهور اسلام بیشتر بوده و تحولات تمدنی بیشتری در شبه جزیره رخ داده که البته یک واقعیت تاریخی است، اما در این صورت، از واژه و اصطلاح اسلام خارج است و کاربرد اصطلاح اسلام به مثابه یک دین و آئین در قرآن، با این معنا سازگار نیست. این مقایسه بعدها به ویژه پس از هجرت و در روزگار قدرتمندی مسلمانان و چیرگی اسلام و مسلمانان بر کل شبه جزیره عربستان در ذهن اعراب مسلمان رخ داده است. به ویژه که در قرآن نیز جاهلیت عموما به صورت توصیفی و با پسوندهایی با لحن ملامت آمیز و تحقیرآمیز و منفی به کار رفته است.[۳] در مورد دوم باید گفت که، بر خلاف تصور عموم، اعراب پیش از اسلام، یکسره جاهل و عقب مانده و بی‌تمدن و فرهنگ نبوده‌اند. به ویژه در بین‌النهرین، یمن و شمال شبه جزیره، که در دورانهای دور و نزدیک، تمدنهایی پیشرفته‌ای وجود داشته است.[۴]با توجه به این ملاحظات است که به نظر می‌رسد این رأی برخی پژوهشگران درست باشد که می‌گویند جاهلیت از جهل است اما جهل به معنای تندخویی و خشونت است که در برابر «حِلم» (به معنای عقل) قرار دارد نه «علم» و نه لزوما به معنای نادانی و عقب ماندگی فرهنگی و تمدنی. ایزوتسو در کتاب «خدا و انسان در قرآن» به تفصیل در این مورد تحقیق و بحث کرده است.[۵]جوادعلی نیز در تأیید این نظر می‌گوید جاهلیت از سُفه و حُمق و خفت و غضب و عدم انقیاد در برابر حکم و شریعت اسلام و اراده خداوندی و دیگر ویژگیهای دین اسلام است.[۶]احتمالا تفطن به این نکته موجب شده است که برخی متفکران مسلمان معاصر جهل جاهلی و دانایی اسلامی را به گونه‌ای دیگر تعریف کرده‌اند. محمد قطب، محقق مصری، می‌گوید اسلام در برابر جاهلیت تعریف می‌شود. جاهلیت عبارت است از جهل به حقیقت الهی، و پیروی از راه و سنت غیر الهی، اما اسلام در مقابل عبارت است از معرفت درست از الله، و پیروی از سنت الله.[۷]با این همه تفسیر تمام آیاتی که در آنها جاهلیت با پسوندهای توصیفی و منفی به کار رفته (مانند «ظنّ الجاهلّیه» و «تبرّج الجاهلّیه») به جزمیت و خشونت دشوار است.[۸]

در هرحال آنچه مسلم است این است که واژه و اصطلاح تحقیر آمیز جاهلیت عمدتا در برابر اسلام در دوران پس از اسلام پدید آمده و مصطلح شده تا بین دو دوره فرق فارق و تمایز ارزشی ایدئولوژیک نهاده شود و دوران پسین را مطلقا برتر و پیشرفته تر نشان دهند.[۹] این البته تا حدودی طبیعی می‌نماید. چنان که در مسیحیت نیز چنین تصوری وجود دارد و حتی از عنوان جاهلیت و نادانی برای پیش از مسیح و مسیحیت استفاده شده است.[۱۰]


اسلام نیرومندترین و خلاق‌ترین دین کهن

اسلام به عنوان یک دین آخرین[۱۱] و در نتیجه تازه‌ترین و جوان‌ترین دین از دین‌های کهن و نهادینه شده و جهانی است که هنوز از طراوت و فعالیت و سرزندگی برخوردار است و هنوز می‌تواند در سراسر جهان و در شرق و غرب عالم میلیون‌ها انسان مؤمن را در عرصه‌های مختلف و پیچیده ذهنی و فکری و اجتماعی و مدنی و سیاسی به تکاپو و عمل و عکس العمل بکشاند. از این منظر هیچ دینی با دین اسلام قابل مقایسه نیست. دین‌هایی چون زرتشتی و یهودی و بودایی هرگز مدعی جهانی شدن نبوده و نیستند و از این رو در سطح جهانی و حتی محدود و منطقه‌ای نیز تبلیغ دینی نمی‌کنند. اما مسیحیت و اسلام دو دینی هستند که از همان آغاز مدعی دعوت جهانی بوده و عموم مردم را جدای از گروه و طبقه و نژاد و قبیله مورد خطاب قرار داده و همگان را در هرجای جهان به دین و آئین خود فرا می‌خوانند. در مسیحیت «تبشیر» یک رسالت دینی و جهانی است که از همان آغاز بوده و هنوز هم پس از دو هزار سال همچنان برجاست و تبلیغات اسلامی نیز همچنان در همه جای جهان به وسیله مبلغان و واعظان مسلمان و البته غالبا با حمایت‌های مالی و سیاسی برخی دولتها و فرمانروایان جهان اسلام در جریان است. شاید ارسال نامه‌های پیامبر اسلام به شماری از فرمانروایان بزرگ و جهانی و منطقه‌ای آن زمان و دعوت از آنان به پذیرش دین نوپدید اسلام در اواخر عمرش، آغاز این رسالت و دعوت اسلامی باشد که پس از او به دست مسلمانان و با پیشگامی خلفای مسلمان ادامه پیدا کرد.[۱۲]

به هرتقدیر و به هر دلیل، دین اسلام به زودی و با شتاب کم مانند و شاید نامتعارف در طول نیم قرن نه تنها تمام شبه جزیره عربستان بلکه بخشی از شمال آفریقا (مصر) و تمام مناطق خاورمیانه و به ویژه امپراتوری کهن سال هرچند فرسوده و رو به زوال ایران ساسانی را به تسخیر خود درآورد و تا پایان قرن اول از یک سو تا قلب اروپا و تسخیر اسپانیا پیش رفت و از سوی دیگر تا ماوراءالنهر و آسیای میانه و همسایگی هند نفوذ کرد. امپراتوری عربی‌اسلامی در کمتر از یک قرن نه تنها شکل گرفت بلکه بر جهان متمدن آن روزگار چیره شد و این چیرگی تمدنی و فرهنگی و سیاسی و نظامی رو به گسترش و اعتلا رفت و تا سده هفتم هجری (سیزدهم میلادی) و زوال نهایی خلافت عباسی ادامه پیدا کرد. چنین کامیابی همه جانبه در زمان کوتاه حداکثر یک قرنه و بقا و استمرار و حتی گسترش و دوام آن در تاریخ بشر، تقریبا بی‌سابقه است. این در حالی است که دین اسلام در آغاز دینی ساده بود و از نظر احکام و آداب و شعائر دینی چندان فربه و پر تکلف و پردامنه نبود. اصول اعتقادی آن تقریبا روشن و محدود بود و قرآنش برای عموم مردم روزگارش غالبا قابل فهم و درک می‌نمود و احکام و شعائر و مناسکش عموما همان مناسک دیرین و یا تکمیل همانها بود.[۱۳]محمد در آغاز مدعایی جز تداوم سنت توحیدی ابراهیم و موسی و عیسی نداشت اما به زودی عوت دینی و آموزه‌هایش تبدیل به دینی مستقل شد و پس از درگذشت او شاخ و برگ بسیار پیدا کرد و به ویژه در پرتو قدرت سیاسی دستگاه خلافت و در ظل توان و امکانات امپراتوری عربی‌اسلامی عرض و طول فراوان و پر حجم یافت.


اسلام میراثدار ادیان و سنتهای کهن

هرچند دین اسلام دینی بود تازه و از جهات مختلف با دینهای کهن و مذاهب عصر خود در منطقه متفاوت بود و به دلایل مختلف این دین فصل تازه‌ای در تاریخ بشر گشود و به ویژه مناسبات فرهنگی و اجتماعی و تمدنی منطقه و حتی جهان را دچار دگرگونی و تحولات بنیادین کرد اما این نیز روشن است که اسلام میراثدار ادیان و فرهنگهای پیشین در شبه جزیره عربستان و منطقه و از جمله ایران نیز بود و تحقیق و تفحص در مبانی اعتقادی و شعائر و احکام شریعت نشان می‌دهد که شمار قابل توجهی از اجزای این مجموعه عینا و یا با تغییرات و تحولات کلی و جزئی برگرفته از ادیان و فرهنگها و آداب زندگی فردی و اجتماعی اقوام و آداب عربی و جز آن است. چنان که تمام دینهای پیشین، اعم از توحیدی و غیر توحیدی، نیز چنین بوده‌اند. البته در این میان طبیعی است که اسلام به عنوان دین توحیدی و ابراهیمی و مدعی تدوام رسالت ابراهیم و موسی و عیسی، بیش از همه، از ادیان یکتاگرای پیشین اثر پذیرفته باشد. اصولا اسلام مدعی است که در تدوام و تکامل و اصلاح دینهای توحیدی کهن مطرح شده و ضرورت یافته و از این رو همواره روی وحدت جوهری ادیان الهی تأکید دارد و اهل کتاب را به «اتحاد حول ایمان توحیدی و پیامبران ابراهیمی» فرا می‌خواند (به عنوان نمونه آیه ۳۴ سوره آل عمران). با این همه این میراثداری نه با اصالت وحیانی قرآن و اسلام مغایرت دارد و نه ابداع و نوآوری اسلام را بی‌اهمیت می‌کند.[۱۴]بررسی تأثیرپذیری دین و شریعت اسلامی از دینها و فرهنگهای روزگارش، موضوع گسترده و مستقلی است که باید جداگانه مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد.

تحقیق و تفحص دقیق نشان می‌دهد که بین مجموعه دستگاه اعتقادی و شرعی و آداب و سنن مذهبی اسلام و مجموعه افکار و شرایع دینی و غیر دینی پیشین در قلمرو حجاز و منطقه، پیوست و گسستی عمیق وجود دارد. از یک منظر و به ویژه با بررسی موردی عقاید و آداب و احکام شاید بتوان به این نتیجه رسید که کمتر موردی است که اسلام کاملا مبدع بوده و اندیشه و یا حکمی را در امور عبادی و یا اجتماعی بدون هیچ سابقه‌ای جعل و تأسیس کرده باشد اما اگر از منظر کلی و به ویژه جهت‌گیری‌های دستگاه اعتقادی و مخصوصا «مقاصد‌الشریعه» و محتواهای احکام عبادی و مدنی به این مجموعه نظر کنیم، آشکارا مشاهده می‌شود که گسست‌های گاه مهمی رخ داده و به نظر می‌رسد که شارع اسلام (خدا و رسول) آگاهانه بدان دست زده است. «پیوست» در همه جا قابل مشاهده و تشخیص است (در قلمرو احکام عملی آن را به تعبیر فقهی «احکام امضایی» گویند) اما در عین حال «گسست» نیز قابل تشخیص و بررسی و احصاست. همین گسست‌های غالبا بنیادین بود که به زودی اسلام مدعی تدوام رسالت انبیای گذشته را به دینی کاملا مستقل و در پاره‌ای موارد معارض تبدیل و موقعیت آن را در حجاز و بعد در جهان تثیب کرد. از اصل بنیادین ادیان یعنی خدا و مقام الوهیت تا احکام شریعت و شعائر و آداب و سنن این پیوست دیده می‌شود.


گسست و پیوست در مفهوم خدا و الهیات

با اشاره‌ای کوتاه به اصل اصیل دین اسلام یعنی خداوند و توحید قرآنی به محور مهم احکام مختلف شریعت خواهیم پرداخت.

کانون اسلام و به تعبیری «حبل‌المتین» این آئین باور و ایمان به خداوند یکتاست یعنی تفسیر عالم و آدم بر بنیاد باور به صانع یگانه. چنین خدایی، که در فرهنگ اسلامی و قرآنی با لفظ «الله» معرفی می‌شود، البته در تمام ادیان یکتاگرای پیشین و معاصر ظهور اسلام نیز وجود داشت و حتی به گزارش قرآن[۱۵]و منابع بازمانده از دوران کهن، بت پرستان حجاز نیز به «الله» باور داشتند، اما خدای قرآن با تفاسیر و تعابیر ویژه و کاملا متفاوت و گاه متعارضش نه تنها با خدای یگانه بت پرستان مکه و مدینه و یا خدایان یونانی (خدایان المپ) بلکه با خدای ادیان مشهور به دینهای توحیدی مانند زردشتی و یهودی و مسیحی نیز متفاوت و متمایز بوده است.[۱۶]با این که حتی برخی نامهای بتان مشهور عرب (از جمله رحمان) در شمار اوصاف الله قرآنی قرار گرفته[۱۷]اما این چیزی از توحید خالص آن نمی‌کاهد چرا که در این صورت، قرآن هوشمندانه تمام خدایان محبوب اعراب را در عنوان و محتوای یگانه الله مستحیل و مستهلک کرده و شاید از این طریق خواسته اعتقادات کهن و عمیق آنان را ارتقا دهد و در عین حال از تنش و مقاومت بت پرستان بکاهد. خدای قرآن نه فقط در آغاز خلقت بلکه در تمام پهنه هستی و در همه حال تحول و تطور جهان طبیعت و خلقت حضور دارد و اساسا جز «عالم امر» همه چیز در قلمرو «عالم خلق»[۱۸]قرار می‌گیرند که همه از اوست و طبق مشیت ازلی و ابدی او خلق شده و برپاست. خدای قرآن «خدای ساعت ساز» یا «خدای رخنه پوش» نیست که بر وفق برهان علیت وجودش در آغاز آفرینش برای توجیه منطقی حدوث عالم لازم و ضرورت عقلی باشد و پس از آن عالم خلق را رها کرده تا چون ساعت کوک شده به کار و فعالیت خود ادامه دهد.[۱۹]او «اول» است و «آخر» و «ظاهر» است و «باطن» (حدید، ۳) و در همه حال «هست» و «از رگ کردن» به عالم آدم نزدیک تر است (ق، ۱۶) و اساسا جدای از هستی نیست (هرچند نه آن گونه که با خلق در آمیزد) و منطقا و حقیقتا جداست (هرچند نه آن گونه که بتوان او را از عالم و آدم جدا دانست).[۲۰] هرچند اصل باور به خداوند یکتا در اسلام و ادیان توحیدی پیشین یکی است اما تفاسیر اصیل و نخستین از این اصل در اسلام با دینهای همتراز چندان مهم و بنیادین است که نمی‌توان خدای قرآن را برگرفته و حتی تأثیرپذیرفته از ادیان دیگر دانست. به تعبیر ایزوتسو خدا و انسان چنان در زبان و ادبیات قرآنی دچار تحول شده که می‌توان گفت انقلابی محتوایی در این مفاهیم ایجاد شده است. از باب مثال اگر خدای زرتشتی و تفاسیر مختلف آن در ادوار مختلف (اهورا، اهریمن، امشاسپندان، زروان و…) و نیز خدای یگانه مانوی را با تفاسیر قرآنی و اسلامی از الله مقایسه کنیم، تفاوت‌ها و حتی تعارضات بنیادین آشکار می‌شود. تفاوت و حتی تعارض بین خدای تورات و انجیل (دو دین ابراهیمی و سامی و دو کتاب الهی به طور کلی که مورد تأیید دین اسلام و محمد نیز بوده و هستند) با قرآن کم نیست. این نشان می‌دهد که خدای اسلام حداقل تقلید و عینا برگرفته از خدای ادیان پیشین نیست و این از استقلال این دین در حوزه خداشناسی و طبعا هستی شناسی و حتی انسان شناسی حکایت می‌کند. اما این بدان معنا نیست که تعابیر و یا برخی تفاسیر اسلامی از خدا و توحید به کلی از اندیشه و یا زبان و ادبیات الهیاتی ادیان دیگر متأثر نبوده است. از باب نمونه شاید نقش فرشتگان با تعبیر قرآنی «مدبرات امر» (نازعات، ۵) به شکلی تکرار همان نقش امشاسبندان الهیات زرتشتی باشد که البته به گونه‌ای کاملا متمایز از مفهوم آن و نوع اتباط آنها با خداوند در قرآن بیان شده است.[۲۱]باید افزود بعدها شمار قابل توجهی از اندیشه‌های خداشناسانه و به تبع آن هستی شناسانه و انسان شناسانه ادیان و آداب مذهبی معاصر در نحله‌های مختلف و متنوع کلامی و فلسفی و صوفیانه و عارفانه اسلامی نفوذ کرده است که امروز می‌توان رد پای آنها را در این تفاسیر و حداقل تعابیر اسلامی یافت.
 

                                                                 ادامه دارد.....

منبع: سایت رادیو زمانه


پانویس‌ها

 

------------------------------------------------------------
[۱] . روایت شده که عبدالله بن مسعود آیه «ان الدین عنداالله الاسلام» (آل عمران، ۱۹) را «این الدین عندالله الحنیفیه» قرائت می کرده است. رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۹.

[۲] . در این مورد بنگرید به مقاله «رحمت عام خداوند‌قرآن و نفی انحصارگرایی اسلامی: چشم اندازی برای گفتگوی بینادینی»، حسن محدثی، ماهنامه پژوهشی اطلاعات‌حکمت و معرفت، شماره ۵.

[۳] . واژه جاهلیت چهار بار در قرآن به کار رفته که جملگی در سوره‌های مدنی است: آل عمران، آیه ۱۵۹؛ مائده، آیه ۵۰؛ احزاب، آیه ۳۳ و فتح، آیه ۲۶. در این آیات برخی سنتهای اخلاقی و اجتماعی اعراب پیش از اسلام منفی ارزیابی شده و مورد انتقاد و سرزنش قرار گرفته اند.

[۴] . در این مورد منابع قدیم و جدید فراوان است اما مهم‌ترین منبع از نظر گردآوری اطلاعات و داده‌های تحقیقی کتاب مهم و مبسوط «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام» اثر جوادعلی است که ما در این تحقیق از آن بسیار استفاده کرده ایم.

[۵] . قابل ذکر است که ظاهرا این معناشناسی و واکاوی لغوی و تاریخی واژه و مفهوم جهل و جاهلیت در فرهنگ اسلامی و قرآنی نخستین بار در مغرب زمین صورت گرفته و به روایتی گولدزیهر آغازگر این تحقیق بوده و معنای مذکور را مطرح کرده و بعدها کسانی چون بلاشر و ایزوتسو و دیگران از آن پیروی کرده اند. در این مورد بنگرید به: باغستانی، ، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دانشنامه جهان اسلام، جلد نهم، مدخل جاهلیت.

نیز: خانم آرمسترانگ (محمد پیامبری برای زمان ما، ترجمه فرهاد مهدوی، اسن -آلمان-، ص ۶۸) دقیقا همین نظر را دارد.

[۶] . جوادعلی، جلد ۱، ص ۴۰.

[۷] . قطب، محمد، کیف نکتب التاریخ الاسلامی، مصر، ۱۹۹۴، چاپ اول، دارالکتاب الاسلامی، ص ۵۱

[۸] . بنگرید به: الیوسفی الغروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، الطبعه الاولی، ۱۴۱۷ هجری، جلد ۱، ص ۷۵-۸۰ (از تارنمای مؤسسه اهل البیت استفاده شده است).

[۹] . به نظر می رسد که مفهوم جاهلیت به مثابه عنوان یک دوره در تاریخ عرب ریشه قرآنی ندارد و از این رو پس از چیرگی اسلام بر تمام عربستان و تشکیل امپراتوری قدرتمند عربی‌اسلامی و نقش اسلام به عنوان امرهویت بخش انحصاری اعراب، مفهوم جاهلیت و اطلاق آن به دوران و یا ادوار تاریخ عرب پیش از اسلام، بر ساخته شده است. اگر در همان آیات چهارگانه قرآن نظر شود، به روشنی آشکار است که در آنها به چهار خصلت اعراب (که از قضا به لحاظ مردم شناسی عمومیت نیز نداشته اند) اشاره و مورد نکوهش قرار گرفته اند. اما در روایات بازمانده از آن دوران، که می دانیم حدود دویست سال پس از آغاز اسلام مکتوب شده اند، این تقسم بندی غلیظ مشاهده می شود. این تفکیک بنیادین به دعوی حقانیت انحصاری و مطلق مسلمانان در مورد دینشان هم ارتباط دارد.

به هرحال دوگانه اسلام/جاهلیت چندان پرورده شده و عمق ایدئولوژیک یافته که حتی در قرن بیستم نیز بسیاری از متفکران و مصلحان مسلمان تمدنها و ایدئولویهای دیگر را تمدن جاهلی می دانند و اسلام را تنها آلترناتیو حق می شمارند. از این رو محمد قطب مصری کتابی دارد تحت عنوان «جاهلیه القرن العشرین» و شماری دیگر نیز از همین اصطلاح برای نامگذاری فرهنگها و ایدئولوژیهای مدرن غربی، که عمدتا در دو نظام سرمایه داری و کمونیسم عینیت پیدا کرده اند، استفاده کرده اند. اینان تجدد غربی را «جاهلیت مدرن» نامیده و آن را بدتر از جاهلیت اعراب و به طور کلی جاهلیتهای پیشین و سنتی شمرده و از این منظر با آن و مظاهر آن به ستیز برخاسته اند. از جمله بنگرید به آثار و افکار ابوالاعلی مودودی، سید قطب و محمد قطب.

[۱۰] . چنان که در انجیل (اعمال رسولان، باب ۱۷، آیه ۳۰) چنین آمده است: «اما خدا کارهایی را که در گذشته از روی نادانی [جاهلیت] از انسان سر زده، تحمل کرده است. ولی حالا از همه می خواهد که بتهایشان را دور ریخته فقط او را بپرستید».

[۱۱] . مراد از توصیف «دین آخرین» در واقع وصف تاریخی آن است نه بیان عقیده کلامی و مذهبی خاص مسلمانان در مورد عقیده ختم نبوت در محمد و اندیشه خاتمیت. روشن است که مسلمانان، مانند پیروان ادیان دیگر تاریخی، دین خود را آخرین دین و علی الاصول کامل‌ترین و جامع‌ترین دین می دانند و به همین دلیل معمولا حاضر نیستند دین خود را تغییر بدهند. به هر رو مسلمانان قرنهاست که چنین عقیده و باوری دارند و این عقیده اجماعی مسلمانان است. اما دلایل نقلی آن یک آیه قرآن (احزاب، ۴۰) و چند روایت (از جمله بنگرید به: بیهقی، دلائل النبوه، جلد ۱، ص ۲۷۱-۲۷۲ و سنن ابن ماجه، جلد ۲، ص۱۳۶۰) و برخی شواهد عقلی و نقلی است. این موضوع، به رغم عادی و ساده بودنش، از غامض‌ترین اندیشه‌های دینی است. در واقع پرسش این است که: چرا ختم نبوت؟ چرا با ظهور یک شخص و یک دین وحی رسالی (منظور وحی به معنای عام نیست) قطع می شود؟ چرا و با چه توجیه عقلی و برهانی پس از یک مقطع زمانی (در اسلام مقطع قرن هفتم میلادی) دیگر آدمیان به دین تازه و در نتیجه انزال وحی و کتاب محتاج نیستند؟ در دین خاتم چه توان و قدرتی وجود دارد که تا پایان تاریخ (که احتمالا چند میلیارد سال طول خواهد کشید) برای تمام آدمیان و در همه جا بس است؟ به ویژه اگر دریابیم که پیروان ادیان تاریخی گذشته نیز کم و بیش همین باور را دارند، مسئله غامض تر می شود. حتی مانی نیز مدعی ختم رسالت بود.

در توجیه عقلی و استدلالی این اندیشه آرای مختلفی ارائه شده است. شاید تازه‌ترین و موجه‌ترین آن تحلیل و تعلیل محمد اقبال و به پیروی از او علی شریعتی در ایران باشد. اقبال در احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران، کتاب پایا، ص ۱۴۵-۱۴۶) چنین می نویسد: « چنان می نماید که پیغمبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آنجا که به منبع الهام وی مربوط می شود، به جهان قدیم تعلق دارد؛ و آنجا که پای روح الهام وی در کار می آید، متعلق به جهان جدید است. زندگی وی منابع دیگری از معرفت را اکتشاف می کند که شایسته خط سیر جدید آن است ظهور و ولادت عقل برهانی استقرایی است. رسالت با ظهور اسلام، در نتیجه اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت، به حد کمال می رسد. و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که زندگی نمی تواند پیوسته در مرحله کودکی و رهبری شدن از خارج باقی بماند. الغای کاهنی و سلطنت میراثی در اسلام، توجه دایمی به عقل و تجربه در قرآن، و اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می دهد، همه سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم دوره نبوت است. ولی این اندیشه به آن معنا نیست که که تجربه باطنی، که از لحاظ کیفیت تفاوتی با تجربه پیغمبرانه ندارد، قرآن اکنون دیگر از آن که واقعیتی حیاتی باشد منقطع شده است.»

نیز: شریعتی، اسلام شناسی (مشهد) مجموعه آثار، شماره ۳۰، تهران، ، ، ص

نیز بنگرید به: مطهری، وحی و نبوت، تهران، ، ، ص . مطهری نظریه اقبال و شریعتی را نقد کرده و بر این باور است که این نظریه به معنای «ختم دیانت» است نه «ختم نبوت».

[۱۲] . اخیرا کسانی چنین اظهار کرده اند که دین محمد به اعراب حجاز اختصاص داشته و از این رو مدعی دعوت عمومی و جهانی نبوده است. آیاتی که در آنها «یاایهالناس» آمده را به «ناس» (=مردم) عربستان و حجاز تفسیر می کنند. در واقع می گویند مردم عرب زبان حجاز مورد خطاب بوده نه کل مردم جهان. از این رو استدلال شده است دعوی «الیوم اکملت لکم دینکم» () به کامل کردن شریعت برای قومی خاص است نه کامل کردن دین برای همه بشریت و همه زمانها. (سلیم، آرش، قرآن، پیامبر و جمعیت مخاطب، سایت رادیو زمانه، مرداد ۱۳۸۹ و همو، یهودیان، مسیحیان در آیات قرآن، سایت رادیو زمانه، مهر ۱۳۹۰). اما سیاق آیات و به ویژه سیره پیامبر (از جمله همان ارسال نامه‌ها به سران جهان) با این تفسیر سازگار نیست. در عین حال شاید بتوان گفت شماری از آیات خطاب به ناس یعنی مردمان عرب و مخاطب مستقیم آن روزگار بوده اند و شماری نیز خطاب به عموم انسانها در تمام اعصار و در تمام مکانها. این را ساختمان لفظی و بیانی آیه و شأن نزول آنها مشخص می کند. واقعیت این است که اگر چنین باشد که تمام خطابات قرآن (از جهان بینی و عقاید گرفته تا توصیه‌های اخلاقی و احکام شرعی) مربوط به مردمان عرب حجاز و حداکثر تمام عرب زبانان بوده است، تاریخ مصرف آن در همان زمان به پایان رسیده و دیگر اعتباری برای مردمان ادوار دیگر حتی برای اعراب نیز نخواهد داشت.

[۱۳] . گوستاولوبون (ص ۱۳۰) می نویسد: «پیغمبر اسلام بنایش بر این نبود که برای فلاسفه تعلیماتی آورده باشد، بلکه یک دیانت خیلی ساده‌ای برای وی لازم بود که قومش از عهده فهم آن بتواند برآید و لذا دیانت اسلام را در این میانه انتخاب فرمود و این برای او یک ترتیب سهل و آسانی بوده است. . .تمام مسلمانان روی زمین حقیقت مذهب خود را در دو جمله که عبارت از: لااله الاالله محمد رسول الله باشد، بیان می کنند که از حیث جامعیت و اختصار و نیز سادگی واقعا حیرت انگیز است».

[۱۴] . در این مورد نولدکه (تاریخ القران، ص ۴) سخن ژرفی دارد. او با اشاره به تاریخ و میراث پیامبران توحیدی پیشین (از جمله جنبش و بعثت ناگهانی انبیاء در متن بت پرستی اقوام) می گوید محمد نیز بر همان سنت و سیاق پیامبر واقعی و راستین است چرا که او نیز در مرکز بت پرستی عربی یعنی مکه و کعبه و به شکل غیر منتظره برانگیخته شده است. او می افزاید با توجه به همان سنت دیرین ناگزیر باید اعتراف کنیم که محمد نیز به حقیقت نبی بود و از امر نبوت درک و فهم درستی داشت. او در ارتباط با میراثداری شریعت محمدی می گوید درست است که محمد اکثر گفته‌ها و آموزهایش برگرفته از تعالیم پشینیان از جمله یهود است اما طریقه اخذ این آموزه‌ها به اعتبار نزول وحی نشان می دهد که او پیامبر حقی است. یگانه معیار نبوت این است که پیامبر افکار تازه‌ای ارائه دهد که قبل از آن شنیده نشده است. محمد در تعامل و وحدت با همه بود اما در نهایت همه چیز بر سیاق و شالوده افکار او سامان یافت.

[۱۵] . بنگرید به آیات متعد قرآن و نیز تحیق در این زمینه به کتاب «خدا و انسان در قران» اثر ایزوتسو ترجمه احد آرام.

[۱۶] . گوستاولوبون (تمدن اسلام و عرب، ترجمه فخر داعی گیلانی، ص ۱۴۲-۱۴۳) می نویسد: «اسلام نوعی است از عیسویت که مشکلات و پیچیدگیهای آن به کلی رفع شده است، ولی در این جای تردید نیست که بین اسلام و عیسویت از حیث فروعات فرق زیادی وجود دارد، حتی در اصول هم یک فرق نمایانی بین آنها موجود می باشد که عبارت است از وحدانیت مطلقه. این خدای واحد مطلق از همه بالاتر و فوق تمام اشیاء قرار گرفته، حتی هیچ یک از انبیاء و اولیاء و ملائکه یا ارباب انواع هم در عرض او نیستند، راستی این است که در میان تمام مذاهب دنیا فقط اسلام می باشد که این تاج افتخار را بر سر نهاده و از همه وحدانیت صرفه و خالص را در عالم انتشار داده است. تمام سادگی و شأن و مقام اسلام روی همین وحدانیت مطلقه قرار گرفته و همین سادگی باعث قوت و استحکام این دین گردیده است».

[۱۷] . در این مورد نگاه کنید به کتاب «خدا و انسان در قرآن» اثر ایزوتسو.

[۱۸] . تعبیر دوگانه «عالم امر» و « عالم خلق» تعبیری است قرآنی و برگرفته از آیه ۵۴ سوره اعراف. عالم امر همان حیطه آفریدگار است و عالم خلق عالم ماسواست و قلمرو اراده و مشیت الهی. «امر» از اوست و ماسوا همه «مأمور» و مخلوق و زنده و هستی یافته به ذات هستی بخش او.

[۱۹] . این اصطلاح را بیشتر در مورد جهان شناسی نیوتن به کار می برند که او در تبیین علمی و علّی جهان هرجا که از توجیه و توضیح علمی باز می ماند پای خدا را به میان می کشید و از این راه رخنه‌ها را ترمیم می کرد. در مورد خدای ساعت ساز یا «ساعت ساز لاهوتی» و نیز «خدای رخنه پوش» بنگرید به: ابان، باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۹، ص ۴۱-۵۳ و ۵۳-۵۹. مهندس بازرگان در مقام انکار این اندیشه به طعن می گفت ما معمولا خدا را در مجهولات می جوییم.

[۲۰] . اشاره است به سخن امام علی بن ابیطالب در خطبه نخست نهج البلاغه و تعابیر نغز وی در این باب.

[۲۱] . در این زمینه به کتاب سوم در تاریخ ایران باستان مراجعه فرمایید.

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

کارنامه اشتغالزایی دولت دهم/نابودی بیش از پنج میلیون شغل جدید

Posted: 06 Nov 2013 02:58 AM PST

جرس: انتشار آخرین کارنامه بیکاری مربوط به دولت دهم نشان می‌دهد که طی هشت سال اخیر از 7 میلیون شغل ایجاد شده، 5.6 میلیون شغل از بین رفته است.

به گزارش خبرآنلاین، دولت نهم در شروع کار خود با دو میلیون و 600 هزار بیکار مواجه بود.علاوه بر این، آن طور که در برنامه چهارم توسعه پیش‌بینی شده بود سالانه 800 تا 900 هزار نفر متقاضی شغل نیز به تعداد این متقاضیان شغل اضافه می‌شد.

 

یک سال که از شروع کار دولت نهم گذشت، محمد جهرمی، وزیر وقت کار اعلام کرد که پیش‌بینی برنامه چهارم اشتباه بوده و سالانه یک میلیون و 200 هزار نفر به جمعیت کشور افزوده می‌شود. حتی در دوم آبان ماه سال 1387 علی‌رضا زاهدیان، معاون وقت مرکز آمار ایران در همایش روز آمار و برنامه‌ریزی که با حضور جهرمی برگزار شده بود، اعلام کرد: با رشد فعلی جمعیت کشور که معادل 1.47 درصد است، جمعیت کشور در سال 1393 به ۷۹ میلیون نفر و جمعیت ۱۰ ساله و بیشتر نیز از ۶۰ میلیون به ۶۶ میلیون افزایش پیدا می‌کند. بر این اساس جمعیت فعال کشور نیز از حدود ۲۴ میلیون نفر در سال 1386 به ۳۹ میلیون نفر در سال 1393 می‌رسد.

 

برآورد آن زمان معاون مرکز آمار در مورد وضعیت جمعیت، این روزها در حال محقق شدن است. هم‌اکنون جمعیت ایران در آستانه چهار ماه مانده به سال 1393 به 77 میلیون نفر رسیده اما جمعیت فعال ایران همچنان بیش از 24 میلیون نفر است.

 

طبق اعلام مرکز آمار ایران در تابستان امسال جمعیت فعال کشور به 24 میلیون و 700 هزار نفر رسیده است. این در حالی است که این نرخ در سال 85 نیز توسط مرکز آمار 23 میلیون و 400 هزار نفر اعلام شده بود. این تعداد در پایان سال گذشته نیز به 24 میلیون و 100 هزار نفر رسیده بود. این رقم با رقم 39 میلیون نفری پیش بینی شده مرکز آمار ایران فاصله 15 میلیون نفری دارد. در واقع قرار بوده که طی هشت سال اخیر 15 میلیون نفر متقاضی شغل جدید وارد بازار کار ایران شوند.

 

البته اگر سخنان وزیر کار دولت نهم را مبنا قرار دهیم آن وقت باید اکنون جمعیت فعال کشور با 9.6 میلیون نفر افزایش نسبت به سال 85 به 33 میلیون نفر می‌رسید اما جمعیت فعال در پایان دولت دهم هشت میلیون کمتر از این رقم اعلام شده است.

 

5 میلیون شغلی که دوام نیاوردند

آخرین روز اولین ماه تابستان امسال اسدالله عباسی در قامت وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی دولت دهم در تشریح کارنامه اشتغالزایی دولت‌های نهم و دهم اعلام کرده بود: از زمان فعالیت دولت‌های نهم تاکنون هفت میلیون شغل در کشور ایجاد شد. حال بررسی مرکز آمار از وضعیت اشتغال در تابستان امسال نشان می‌دهد که از سال 1385 تا تابستان امسال به جمعیت شاغلان کشور تنها 1.4 میلیون نفر اضافه شده است.

در واقع این اعلام مرکز آمار ایران نشان می‌دهد که طی دوران فعالیت دولت‌های نهم و دهم از هفت میلیون شغل ایجاد شده پنج میلیون و 600 هزار شغل دوامی نیاوردند و شاغلان آن بیکار شدند.

از آن یک میلیون و 400 هزار نفری هم که شاغل شدند 100 هزار نفر بیکاران و یک میلیون و 300 هزار نفر متقاضیان جدید شغل بودند.
افت و خیز نرخ بیکاری

دولت‌ احمدی‌نژاد برای کاهش نرخ بیکاری هزینه‌بر‌ترین طرحی که اجرا کرد بنگاه‌های زودبازده بود. مراجعه به زمان اجرای این طرح نیز نشان می‌دهد که ابتدا این طرح توانسته کمی نرخ بیکاری را کاهش دهد اما در ادامه به دلیل تبعاتی که داشته و البته انحرافاتی که در آن اتفاق افتاد به تدریج متوقف شد.

 در شروع اجرای این طرح نرخ بیکاری 11.3 درصد بود که یک سال پس از اجرای این طرح، نرخ بیکاری به 10.5 درصد کاهش یافت. روند کاهشی نرخ بیکاری یک سال دیگر هم دوام آورد و در سال 1387 به 10.4 درصد رسید. طی این سه سال بیشترین اعتبارات به بنگاه‌های زودبازده طی چند سال اجرای این طرح داده شد.

در سال 1385 معادل هشت هزار میلیارد تومان، در سال 1386 معادل 9 هزار میلیارد تومان و در سال 1387 بیش از دو هزار میلیارد تومان به بنگاه های زودبازده اعتبار داده شد. در همان موقع به دلیل صعودی شدن نرخ تورم و انحراف‌هایی که در دادن اعتبارات بنگاه‌های زودبازده رخ داده بود این طرح مدتی متوقف شد.

با وجود این، طی سال‌های 1388 تا پایان دولت دهم همچنان اعتبارات بنگاه‌های زودبازده داده شد و در مجموع طی دوران فعالیت دولت نهم و دهم بیش از 27 هزار میلیارد تومان اعتبار داده شد. حاصل آن در نرخ بیکاری در مجموع کاهش کمتر از یک درصدی نرخ بیکاری بود.

 نرخ بیکاری در سال‌های 1388 تا پایان سال 1391 با افت‌و‌خیزهایی همراه بود و به ترتیب 11.9 ، 13.7 ، 12.3 و 12.2 درصد اعلام شد. در تابستان امسال هم این نرخ به 10.4 درصد رسید.

بر این اساس، در تعداد بیکاران کشور نیز اتفاق خاصی رخ نداده است. در مجموع پس از صرف 27 هزار میلیارد تومان طی سال‌های 1385 تاکنون تنها 100 هزار نفر تعداد بیکاران کاهش یافته اما برای بیش از یک میلیون و 300 هزار متقاضی جدید شغل ایجاد شده است. این در حالی است که حجم عمده متقاضیان شغل که به روایت مرکز آمار 15 میلیون نفر و به روایت وزارت کار هشت میلیون نفر است اصلا وارد بازار رسمی کار نشده‌اند.

سال
جمعیت فعال
(میلیون نفر)
جمعیت شاغل
(میلیون نفر)
جمعیت بیکار
(میلیون نفر)
نرخ بیکاری
 درصد
85
23.4
20.8
2.6
11.3
86
23.5
21.1
2.1
10.5
87
22.8
20.5
2.3
10.4
88                   
23.8
21
2.8
11.9
89
23.8
20.6
3.2
13.7
90
23.3
20.5
2.8
12.3
91
24.1
21.2
2.9
12.2
92 (تابستان)
24.7
22.2
2.5
10.4

 

زندانی سیاسی، کیوان صمیمی به مرکز قلب تهران منتقل شد

Posted: 06 Nov 2013 02:58 AM PST

جرس: کیوان صمیمی برای انجام درمان پزشکی از زندان رجایی شهر به بیمارستان مرکز قلب تهران منتقل شد.

 

به گزارش کلمه، این فعال ملی مذهبی که از خرداد سال ۸۸ تا کنون در زندان به سر می برد، از آرتروز کمر، پا و گردن رنج می برد و نیاز به مراقبت های پزشکی دارد.

 

کیوان صمیمی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، به اتهاماتی مانند زیر سوال بردن سلامت انتخابات و شرکت در تظاهرات متهم و به شش سال زندان و محرومیت مادام العمر از فعالیت‌های سیاسی محکوم شد.

 

وی بارها در زندان در اعتراض به شرایط نامناسب زندان و برخوردهای غیر قانونی دست به اعتصاب غذا زده که این امر مشکلات جسمی متعددی برای وی به وجود آورده است.

مراسم چهارمین سالگرد درگذشت آیت‌الله منتظری در نجف‌آباد

Posted: 06 Nov 2013 02:35 AM PST

 جرس: مراسم چهارمین سالروز درگذشت مرجع بزرگ شیعه و پدر معنوی جنبش سبز، آیت‌الله العظمی حسینعلی منتظری روز پنج‌شنبه ۱۶ آبان در مسجد بازار و حسینیه اعظم نجف‌آباد برگزار می‌شود.

 

بر اساس اطلاعیه‌ای که از جانب جمعی از روحانیون، شورای اسلامی بازار، کسبه و دیگر اقشار شهر نجف‌آباد در اختیار جرس قرار گرفته است، اهالی شهر محل تولد آقای منتظری، در روز پنج‌شنبه همزمان با سوم محرم با تعطیل کردن کسب‌وکار خود از ساعت ۳۰ :۸ تا ۱۱:۳۰ صبح در مسجد بازار و از ساعت ۳ تا ۷ عصر در حسینیه اعظم نجف‌آباد در سوگ این مرجع بزرگ تقلید شیعه می‌نشینند.

 

آیت‌الله العظمی منتظری که از سال‌های نخست انقلاب مقام نیابت و جانشینی رهبر ایران را بر عهده داشت در سال ۶۸ و به دنبال انتقاداتش از حکومت از این مقام کنار گذاشته شد.

 

پس از هشت سال خانه‌نشینی در ۱۳ رجب سال ۷۶، وی انتقادات صریحی را در سخنرانی خود نسبت به آقای خامنه‌ای وارد کرد که موجب حمله به بیت آن مرحوم و سپس حصر خانگی طولانی مدتش تا سال ۸۱ شد.

 

با آغاز جنبش سبز آقای منتظری در جایگاه یکی از حامیان اصلی آن قرار گرفت و رهبر معنوی جنبش سبز ایران و نیز مرجع سبز نامیده شد.

 

وی روز ۲۹ آذر ۸۸ دیده از جهان فروبست. مراسم خاک‌سپاری این فقیه عالی‌قدر در آذرماه سال ۸۸ با حضور صدها هزار نفر از مقلدان ایشان و مردم سبزپوش به صحنه تظاهرات اعتراض‌آمیز تبدیل شد.
 

همسر مسن ترین زندانی سیاسی ایران: امیدی نداشتیم با آمدن حسن روحانی رفتارها تغییر کند

Posted: 06 Nov 2013 02:19 AM PST

جرس: همسر مسن ترین زندانی سیاسی ایران و از حامیان جنبش سبز می گوید: ""ما هیچ وقت تصور چنین مسائلی را نداشتیم. شاید خیلی ایده آلیست بودیم. این وضعیت فعلی را هیچ وقت تصور هم نمی کردیم. ما تصور مدینه فاضله داشتیم. قبل از انقلاب آن هم هزینه دادیم. آقای قدیانی زندان رفت، هزینه داد و... تصور ما این بود که آزادی و عدالت گسترده می شود و هیچ کدام از مردم این مملکت از آزادی و عدالت محروم نمی شوند. حالا غیر از اینکه تاسف بخوریم هیچ چیز دیگری نیست. وقتی نگاه میکنیم، حتی بعد از انقلاب هم شرایط زندگی مان را می بینیم، عزیزان مان را در جنگ از دست دادیم و همه شرایطی که بود با این امید بود که وضعیت مملکت درست شود. مثلا اگر برادرم در جنگ شهید شد ولی امید داشتم که وضعیت به سمتی برود که ایده آل هایی که داشتیم پیاده شود. حالا به جایی رسیده ایم که جز تاسف چیز دیگری نداریم. ما الان پاسخگوی سئوالات بچه های مان هم نمی توانیم باشیم. به وضعیت خودمان هم که نگاه میکنم می بینم با آن همه امیدها و ایده آل هایی که داشتیم نتوانستیم هیچ کدام را عملی کنیم".

 

همزمان خانواده های زندانیان سیاسی در واکنش به خلف وعده مقامات در آزادی تعدادی از زندانیان طی اعیاد قربان و غدیر خاطرنشان کردند: "ما خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی آمده ایم که یادآوری کنیم قرار بود مسئولان قضائی به مردم ایران عیدی بدهند؛ این خبر خوش که در پی اعلام آزادی ۸۰ تن از زندانیان سیاسی و در قالب عیدی و... منتشر شد موجی از مسرت و امیدواری در میان زندانیان سیاسی، خانواده هایشان و عموم ملت درد آشنای ایران عزیز نسبت به دولت تدبیر و امید ایجاد کرداما هر روز که گذشت وعده های خوش و اخبار ضد و نقیض به محاق رفت و از عید و عیدی خبری نشد".

 

این خطاب خانواده های زندانیان سیاسی است به جعفری دولت آبادی؛ دادستان تهران. خانواده هایی که دیروز به دادستانی تهران رفته بودند تا هم وعده های مسئولان مبنی بر آزادی زندانیان سیاسی و هم حقوق اولیه و بدیهی این زندانیان را یادآوری و مطالبه کنند. زهرا رحیمی، همسر ابوالفضل قدیانی به روز  میگوید: رفتیم بگوییم بعد از این همه سال همچنان دنبال حقوق اولیه و بدیهی عزیزان زندانی مان هستیم. رفتیم بگوییم همچنان زندانیان سیاسی از کمترین حقوق بدیهی و اولیه خود محروم هستند.

 

خانواده ها موفق به ملاقات دادستان تهران نشده اما نامه ای خطاب به دادستان تهران را به دادیار و معاون دادستان تحویل داده اند؛ نامه ای که در آن خطاب به جعفری دولت آبادی نوشته شده: "اینک ما خانواده های زندانیان سیاسی در پایان صبوری های چندین و چند ساله ی خود بار دیگر مطالبه جدی خود را مبنی بر آزادی آزادگان در بندمان اعلام می داریم. خواهشمندیم شما به عنوان مجری قانون در ارتباط با زندانیان سیاسی که هم اکنون در حال گذراندن دوران محکومیت خویش هستند و با وجود آشنا بودن به علم حقوق، حضرت عالی مستحضرید که احکام تا چه حد غیر عادلانه است، پاسخگو باشید".

 

زهرا رحیمی، همسر ابوالفضل قدیانی که دیروز همراه با خانواده مصطفی تاج زاده و دیگر زندانیان سیاسی به دادستانی تهران مراجعه کرده می افزاید: "رفتیم گفتند دادستان نیست و ملاقات مردمی ندارد. پافشاری کردیم و گفتیم باید دادستان را ببینیم اما در نهایت هم نیامد. نامه را دادیم به معاون دادستان. یکسری خواسته های قانونی داشتیم؛ خواسته هایی که حقوق بدیهی و اولیه هر زندانی و خانواده زندانی است. مثل تلفن، ملاقات حضوری، امکان درمان بیماری، مرخصی و همچنین آزادی مشروط که در صورت طی یک سوم از حکم، باید شامل آزادی مشروط شوند. یعنی فقط این نبود که به خاطر امیدهایی که دادند و ایجاد کردند رفته باشیم. رفتیم بگوییم بعد این همه سال همچنان دنبال حقوق اولیه و بدیهی عزیزان زندانی مان هستیم. رفتیم بگوییم همچنان زندانیان سیاسی از کمترین حقوق بدیهی و اولیه خود محروم هستند".

 

او می افزاید: "نظر شخصی من این بود که این نامه کامل نیست. شخصا معتقدم که باید حتما جرم سیاسی مطابق با اصول حقوق بشر تعریف شود. در این صورت است که زندانیان سیاسی می توانند در برخورداری از حقوق بدیهی شان ثبات پیدا کنند. وگرنه حتی اگر الان به خواسته های ما هم توجه کنند حالت مقطعی دارد، مثلا الان تلفن بدهند یا یک ملاقات بدهند خب به یکی میدهند به یکی نمی دهند. دیروز مثلا با مصطفی تاج زاده و عبدالفتاح سلطانی مخالفت کردند و ملاقات حضوری ندارند. گفتند ربطی به ما ندارد و دست ما نیست. هرچقدر هم که خانم محتشمی پور سئوال و اعتراض کرد که دست چه کسی است و چطور به شما ربطی ندارد پاسخی ندادند.کارهای ما واقعا از روی استیصال است. خانواده ها را خیلی زیاد اذیت میکنند. الان مثلا آقای قدیانی ۶ ماه است که بیمارستان است. با مرخصی استعلاجی او موافقت نمیکنند. از زندان برده اند بیمارستان و هزینه بیمارستان خیلی بالا است. غیر از هزینه های خود آقای قدیانی، ما باید هزینه ماموران را هم بدهیم. حتی با اینکه پزشکی قانونی گواهی داده که باید مرخصی استعلاجی برود اما مخالفت میکنند. مشکلات ما خیلی زیاد است. همین ها است که موجب می شود ما مدام برویم و پی گیری کنیم. اگر حقوق زندانیان سیاسی رعایت می شد دیگر نیازی به نامه نگاری ها و رفتن و آمدن و پی گیری ما نبود. شما ببینید بچه هایی که تبعید شده اند از مجید دری تا ضیا نبوی و بقیه. خانواده هایشان باید کیلومتر ها و ساعت ها با اتوبوس بروند تا فقط بتوانند نیم ساعت آنها را ببینند. یا زندانیانی که بیمار هستند. در زندان بیمار شده اند یا زندان بیماری شان را تشدید کرده و از امکان درمان و مرخصی استعلاجی محروم هستند. خواسته های ما در حقیقت دادن حقوق اولیه به زندانیان مان است که هر کدام شان به نوعی گرفتار هستند و خانواده ها هم به نوعی دیگر."

 

خانواده های زندانیان سیاسی در نامه شان خطاب به دادستان تهران یادآور شده اند: "برخی از زندانیان از بدیهی ترین حقوق قانونی خود مثل مرخصی، تلفن، اجازه ی درمان و آزادی مشروط و مرخصی های متصل به آزادی و... محروم هستند و هنوز مامورین سالن ملاقات به شیوه های تحقیر آمیز قرون وسطائی مهر بر دست ها می نشانند و کیف هارا به دنبال آن چه هرگز نخواهند یافت کنکاش می کنند".

آنها نوشته اند: "اینک بنا به مراتب فوق تقاضای جدی جهت ۱- رفع دل نگرانی و نا امیدی جامعه را که با آزادی عزیزان دربندمان میسر می شود داریم. ۲- درخواست مکرر اجرای قانون حفظ حقوق شهروندی و که موارد آن ذکر شد. ۳- اعمال قانون جدید مجازات اسلامی و آزادی های مشروط ۴- بازگرداندن زندانیان سیاسی که با حکم ناروای تبعید به شهرستان های دور دست انتقال یافته اند".

 

زهرا رحیمی، همسر ابوالفضل قدیانی همچنین با اشاره به امیدهایی که در خصوص آزادی زندانیان سیاسی با روی کار آمدن دولت حسن روحانی ایجاد شده بود و وعده های او و وزرای کابینه اش می گوید: "واقعیت این است که خودشان وعده داده بودند. وزیر دادگستری گفته بود که آزادی در پیش است یا وزیر اطلاعات گفته بود.گذشته از این خود ما که به دادستانی مراجعه میکردیم میدیدیم چقدر سرشان شلوغ است.می گفتند داریم برای آزادی های مشروط اقدام میکنیم. یک دفعه همه چیز جمع شد و مسکوت ماند. نمیدانیم چگونه است که توی خودشان لجبازی میکنند، اختلافات داخلی است یا چی ولی به هر حال هر چه که هست این خانواده ها و زندانیان سیاسی هستند که هزینه میدهند".

 

او می افزاید: "البته من شخصا مثل بقیه که امیدواری داشتند، امیدی نداشتم به اینکه آقای روحانی بیاید و کل رفتارها تغییر کند منتهی خب در بچه ها و خیلی خانواده ها این امیدها ایجاد شده بود. من این امید را می دیدم. اما الان هم می بینم که این امید خیلی کمرنگ شده. امیدها کمرنگ شده که زندانیان ما برای حقوق ابتدایی شان دست به اعتصاب غذا زده اند. وگرنه من می دانم که آقای عبدالفتاح سلطانی همیشه به شدت مخالف اعتصاب غذا بود.او حالا رسیده به جایی که می بینند جلوی چشم هایشان، زندانیان دیگر دارند تلف می شوند، مریض هستند و توجهی در میان نیست. برای همین با اینکه مخالف اعتصاب غذا هم بوده اند اما انگار دست شان بسته می شود و چاره ای جز این ندارند".

 

خانم رحیمی سپس می گوید که درباره بازرسی بدنی غیر متعارف مادر و همسر عماد بهاور از سوی ماموران زندان اوین هم روز گذشته در دادستانی تهران اعتراض کرده اند. او توضیح میدهد: "درباره این رفتار با خانواده عماد بهاور هم دیروز صحبت کردیم. دادیار زندان گفت این خلاف بوده و مامور جدید بوده و وارد نبوده و نباید صورت می گرفت و از این صحبت ها. حالا ما واقعا نمیدانیم به مامور می گویند کلاه بیاور می رود سر می آورد یا اینکه دستوری از بالا است و خودشان دستور چنین رفتاری را میدهند. چون شفافیت وجود ندارد ما هم نمیدانیم مامور خاطی است یا دستور داشته. اما اگر تخلف مامور است خب یک جایی اتفاق افتاده و دیگر نباید تکرار شود اگر تکرار شد نشان دهنده این است که دستور داشته اند".

 

مادر و همسر عماد بهاور روز دوشنبه قبل از ملاقات حضوری با این زندانی سیاسی از سوی مامور زندان مورد بازرسی بدنی قرار گرفتند و مامور زندان از آنها خواسته بود همه لباس های شان را برای بازرسی در بیاورند.

 

خانم رحیمی خواهان پی گیری وضعیت زندانیان سیاسی از سوی حسن روحانی است و میگوید: "به نظر من آقای روحانی باید شخصا پی گیری کند و نگذارد ناامیدی به نهایت خودش برسد و احساس ناامیدی گسترده شود. او باید قول ها و وعده هایی را که داده اجرا کند."

 

او می افزاید: "انگار ما در یک حالت خوف و رجا زندگی میکنیم. چون قانون اجرا نمی شود و نمیدانیم که چه باید بکنیم. می رویم قوه قضائیه جوابی نمیدهند، دادستانی جوابی نمی دهند. در این سالها ما همه جا رفته ایم، همه مراحل را طی کرده ایم و هیچ کدام جوابی نداده اند. منتهی باز هم می رویم. باز هم نامه میدهیم و باز هم از آنها می خواهیم که به قانون عمل کنند و در نهایت امیدواریم که عمل کنند".

 

از همسر آقای قدیانی درباره وضعیت او سئوال شد که در حال حاضر مسن ترین زندانی سیاسی است. توضیح میدهد: "آقای قدیانی حدود ۶ تا ۷ ماه است که در بیمارستان است. او به زندان قزل حصار تبعید شده بود و این زندان هم زندانی سیاسی و بند سیاسی ندارد. شرایط اش بسیار نامناسب است از نظر تغذیه و وضعیت بهداشتی و.. حالا هم که بیمارستان است و در شرایطی که باید بیرون باشد به دلیل وضعیت جسمانی و بخصوص قلبش، چون هر لحظه برای او ممکن است خطری پیش بیاید، اما خب مرخصی ندادند و در بیمارستان تحت نظر است. منتهی بیمارستان هم که زندان در زندان است. مامورها حضور دارند وهزینه مامورها را هم ما باید بپردازیم".

 

او می گوید: "ما هیچ وقت تصور چنین مسائلی را نداشتیم. شاید خیلی ایده آلیست بودیم. این وضعیت فعلی را هیچ وقت تصور هم نمی کردیم. ما تصور مدینه فاضله داشتیم. قبل از انقلاب آن هم هزینه دادیم. آقای قدیانی زندان رفت، هزینه داد و... تصور ما این بود که آزادی و عدالت گسترده می شود و هیچ کدام از مردم این مملکت از آزادی و عدالت محروم نمی شوند. حالا غیر از اینکه تاسف بخوریم هیچ چیز دیگری نیست. وقتی نگاه میکنیم، حتی بعد از انقلاب هم شرایط زندگی مان را می بینیم، عزیزان مان را در جنگ از دست دادیم و همه شرایطی که بود با این امید بود که وضعیت مملکت درست شود. مثلا اگر برادرم در جنگ شهید شد ولی امید داشتم که وضعیت به سمتی برود که ایده آل هایی که داشتیم پیاده شود. حالا به جایی رسیده ایم که جز تاسف چیز دیگری نداریم. ما الان پاسخگوی سئوالات بچه های مان هم نمی توانیم باشیم. به وضعیت خودمان هم که نگاه میکنم می بینم با آن همه امیدها و ایده آل هایی که داشتیم نتوانستیم هیچ کدام را عملی کنیم".

 

ابوالفضل قدیانی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی است. او که پیش از پیروزی انقلاب ۵۷ هم سالها در زندان بوده، دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و به اتهام توهین به احمدی نژاد محکوم شد. محکومیتی که آذرماه ۱۳۹۰ به پایان رسید، اما این فعال سیاسی از زندان آزاد نشد و خانواده اش اعلام کردند به دلیل نامه های سرگشاده ای که او از زندان و در نقد عملکرد رهبری نوشته، پرونده های موازی با اتهامات متعددی برای او باز شده. آقای قدیانی سپس از سوی قاضی صلواتی، رئیس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام به سه سال حبس تعزیری محکوم و به زندان قزل حصار تبعید شد و اکنون بیش از ۶ ماه است که در بیمارستان بستری است.