جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


مذاکره کننده هسته ای ایران: مذاکرات وارد مباحث جدی شده است/ بعید است امشب به نتیجه برسیم

Posted: 21 Nov 2013 08:36 AM PST

جرس: مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران با 1+5 با اشاره به اینکه در دومین دور مذاکرات ظریف و اشتون گفتگوها وارد مباحث جدی شده است گفت: فکر نمیکنم مذاکرات امشب به نتیجه برسد. همزمان یک منبع خبری گزارش داده است که مذاکرات روز پنجشنبه به نقطه مهمی رسیده، اما از نتیجه آن خبری منتشر نشده است.

 

سید عباس عراقچی در پایان دور دوم مذاکرات هیئت ایرانی با اشتون در گفتگو با مهر  اظهار داشت: مذاکرات ادامه پیدا کرد و فرصتی برای مشورت خانم اشتون با همکارانش دادیم و احتمالا این گفتگو ها ساعت 6 ادامه پیدا میکند.

وی افزود: در این دور وارد مباحث جدی شدیم و روی نقاط اختلافی بحث کردیم.

 

عراقچی در پاسخ به این سئوال که آیا مذاکرات امشب به نتیجه می رسد یا فردا نیز ادامه خواهد یافت گفت: امشب فکر نمیکنم به نتیجه برسد و در مورد فردا هم نمیتوان قضاوت کرد.

 

معاون وزیر خارجه در رابطه با احتمال حضور وزیران خارجه 6کشور در زنو خاطر نشان کرد تا وقتی که چشم انداز موفقیت روشن نشود فکر نمیکنم وزرای خارجه حضور پیدا کنند.

وی در پاسخ به این سئوال که این چشم انداز آیا در حال حاضر وجود دارد گفت: فعلا نه!
 

یک منبع آگاه در پایان دور دوم مذاکرات ظریف و اشتون گفت: مذاکرات با جدیت ادامه دارد و تاکنون بحث های مفیدی انجام گرفته است.

 

بر اساس گزارش ها، دور دوم مذاکرات ظریف و اشتون دقایقی پیش پایان یافت و یک منبع نزدیک به تیم مذاکره کننده ایران در این باره گفت: مذاکرات با جدیت ادامه دارد و تاکنون بحث های مفیدی انجام گرفته و منتظر ادامه گفتگوی دکتر ظریف و خانم اشتون در حدود ساعت 6 هستیم.

گزارشی از دلایل احضار وزیر اطلاعات به مجلس و چالش های مدیران جدید

Posted: 21 Nov 2013 01:25 AM PST

جرس: بر اساس گزارش های رسمی، قرار است وزیر اطلاعات مجددا مورد بازخواست و سوال نمایندگان مجلس قرار گیرد. همزمان منابع خبری جرس، گزارشی از چالش های اخیر رخ داده در وزارت اطلاعات را افشا کرده اند.

 

به گزارش جرس، سید محمود علوی وزیر اطلاعات بعد از استقرار در ساختمان امام واقع در مقر اصلی واجا در ضلع جنوبی اتوبان همت تقاطع فرخی یزدی کلیه معاونین وزیر را مرخص کرده و حجت الاسلام معین را به سمت رییس دفتر و معاونت حفاظت منصوب کرده است .

معین قبلا معاونتهای مختلفی را بر عهده داشته و توسط احمدی نژاد بر کنار شده بود . تا کنون فقط ریاست سازمان اطلاعات استان تهران و ریاست سازمان حراست کل کشور از بین سازمانهای تحت امر واجا منصوب شده اند و بقیه مانند سازمان اسناد دارای سرپرست هستند .

آقایان رضوی و تدین که معاونتهای ضد جاسوسی و حقوقی را بر عهده داشتند حکم عدم نیاز دریافت کرده اند . نامبردگان به دلیل تخلفات مختلف در دفتر بازرسی رهبری تحت نظر حجت الاسلام زنجانی نماینده آقای ناطق در امور امنیتی دارای پرونده فعال بوده و آقای شکری رییس اسبق سازمان اطلاعات استان تهران نیز به عنوان متهم به سازمان قضایی نیروهای مسلح معرفی شده است اما هنوز پرونده ای برای ایشان در دادسرای قضایی نیروهای مسلح تشکیل نشده است . اتهام وی همکاری با یک نشریه اصولگرا و نشت اطلاعات محرمانه واجا مرتبط با وقایع سال ۸۸ میباشد . دکتر فیروز آبادی از اساتید دانشگاه به سمت معاونت فنی انتخاب شده است .

سایر معاونتها فقط دارای سرپرست میباشند . تعداد قابل توجهی از پرسنل چپ و اصلاح طلب واجا که از خدمت برکنار شده بودند جهت حضور مجدد توسط آقای معین به جلسه دعوت شده اند .

برخی از وابستگان حیدر مصلحی که جهت ریاست جمهوری آقای جلیلی تلاش میکردند احکام عدم نیاز دریافت کرده و کارت ورود به وزارت آنها غیر فعال شده است که در مواردی منجر به درگیری بین نیروهای حفاظت فیزیکی واجا و افراد مذکور گردیده است . در یکی از این درگیریها که جلوی در جنوبی واجا واقع در خیابان خواجه عبدالله - بیستون رخ داد طرفین درگیری اقدام به اسلحه کشی کردند که با دخالت پرسنل مدیریت شد و پرونده هایی در این زمینه در معاونت حفاظت تشکیل شده است .

در حال حاضر پرونده های امنیتی کلان جهت بررسی فوری به حجت الاسلام یونسی احاله میشود که بصورت غیر رسمی و به عنوان مشاور آقای معین در حال تعقیب تخلفات تیم احمدی نژاد در وزارت میباشد و علوی به ایشان اختیار کامل داده است .

برخی از سر تیم های معاونتهای امنیت و ضد جاسوسی و حفاظت به دلیل دخالت در امور سیاسی از جمله انتخابات و ستادهای انتخاباتی احضاریه دریافت کرده اند . یکی از مدیران سابق معاونت ضد جاسوسی که مدیریت آلمان در اداره کل اروپای غربی را بر عهده داشته است نیز به دستور علوی از بند ۲۰۹ آزاد شده و مشارالیه از رضوی به دلیل پرونده سازی علیه او به دفتر بازرسی رهبری شکایت کرده است که دادخواست وی جهت کسب اطلاعات اولیه به دفتر ویژه علوی که فعلا سرپرستی آن با حفظ سمت در اختیار معین است ارجاع شده است .

به دلیل عمق تخلفات حیدر مصلحی تا کنون هیچ منصب به وی پیشنهاد نشده است و نامبرده به دلیل تصور حمایت تام رهبری از وی و احتمال دریافت یک پست اطلاعاتی دیگر از پذیرش سمت مشاور فرمانده سپاه سر باز زده که باعث دلخوری سرلشگر جعفری شده و سردار شیرازی رییس دفتر نظامی بیت نیز با انتصاب مصلحی به عنوان فرمانده دفتر عمومی حفاظت اطلاعات فرماندهی کل قوا مخالفت کرده است .

آقای یونسی برخی از مدیران واجا که بعد از اصلاحات کنار گذاشته شده بودند را به خدمت مجدد دعوت کرده است که در بخش معاونت خارجی منجر به تغییرات گسترده ای شده است .

وعیدی از اعضای سابق تیم مذاکرات هسته ای که از مدیران کل معاونت خارجی واجا بود نیز به تیم بازرسی ویژه آقای یونسی ملحق شده است . بر اساس اظهارات علوی در اولین سخنرانی وی در نمازخانه عمومی واجا واقع در ساختمان شهید عراقی که در نزدیکی خیابان ابوذر قرار گرفته است او از رویکرد سیاسی وزارت اطلاعات ناراضی بوده و با در میان گذاشتن نظرات خود با رهبری اجازه تغییرات مذکور را مستقیما دریافت کرده است .

معاونتهای اقتصادی و امنیت و ضد جاسوسی که بخش عمده ای از مساحت و تعداد پرسنل را به خود اختصاص داده اند بیشترین میزان تغییرات مدیریتی را داشته و اغلب روالها تا تکمیل حلقه مدیریت متوقف شده است .

ساختمانهای صدر و کوثر و مطهری موظف به باطل کردن کلیه کارتهای ۵۰۰ صادر شده توسط مدیران متخلف دوره احمدی نژاد شده اند .

این کارتها به افراد اجازه میدهد تا با بالاترین میزان دسترسی به اماکن مختلف واجا مراجعه و اطلاعات مورد نیاز را دریافت کنند که توسط تیم احمدی نژاد جهت تخلیه اسناد واجا برای چانه زنی با رهبری و حفظ تیم و نزدیکان خود مورد استفاده قرار گرفته است .

محوطه گلستان که بخش شمالی وزارت بالای اتوبان همت در خیابان پاسداران را تشکیل میدهد نیز با دستور مستقیم علوی از حضور افراد غیر وزارتی ممانعت به عمل می آورد . در دوره مصلحی این مکان جهت ملاقاتهای مختلف و حضور افراد به منظور همکاری با وزارت مورد استفاده قرار میگرفت .

عدم وجود انضباط تشکیلاتی و هرج و مرج از اولین انتقادهای علوی در سخنرانی مذکور بوده است که باعث سرخوردگی سیاسی کاران واجا شده و روحیه ارتشی علوی مورد استقبال بیت نیز قرار گرفته است زیرا معاونین وزیر به دلیل ترس از حملات احمدی نژاد ارتباط مستقیم خود با دفتر حفاظت اطلاعات رهبری را قطع کرده بودند که علوی وعده داده است به این روند سامان خواهد داد .

تشکیل رشته های تخصصی و همکاری با سازمانهای امنیتی کشورهای دیگر بصورت پیمانهای رسمی از دیگر برنامه های اعلام شده توسط علوی میباشد . در حال حاضر مدیریت داخلی واجا توسط معین و راهبردهای کلان از جمله تصحیح ارتباط با سایر ارگانهای دولتی و نظامی و ترمیم چهره واجا در چهارچوبهای آشکار توسط علوی اجرا میشود .

لازم به ذکر است که حجت الاسلام معین از چهره های نزدیک به بیت است که روابط نزدیکی با چهره های مختلف کشور دارد و روحیه فرا طیفی و قانونگرا دارد.

بر خلاف تصور عمومی معرفی علوی به عنوان وزیر مورد استقبال مقامات نظامی نیز قرار گرفته است و بخشی از این امر مدیون رفتارهای جناحی و غیر مردمی مصلحی و برخی از معاونین وی میباشد که منجر به تکدر مقامات ارشد نظامی از واجا شده بود .

در اولین جلسه دفتر جامعه اطلاعاتی که زیر نظر شورای عالی امنیت ملی فعالیت میکند اظهارات یونسی در مورد تخلفات تیم مدیریتی احمدی نژاد در واجا باعث نگرانی از تسویه حساب سیاسی شده بود .

حسین فریدون برادر حجت الاسلام روحانی که از مدیران کل اسبق واجا نیز میباشد با نفی این تلقی اعلام کرده است ساماندهی امور اطلاعاتی با هماهنگی دفتر حفاظت اطلاعات رهبری و سازمان قضایی نیروهای مسلح صورت خواهد گرفت و دولت روحانی اقدامات طیفی احمدی نژاد را تکرار نخواهد کرد .

جواد قدوسی از عناصر نزدیک به جبهه پایداری و از فرماندهان سابق سپاه خراسان که به وی وعده معاونت واجا در دوره جلیلی داده شده بود فعال ترین نماینده مجلس برای احضارهای پیاپی علوی به کمیسیون امنیت ملی و سیاست داخلی میباشد

مذاکرات اشتون و ظریف برای دومین بار / مذاکرات میان ایران آمریکا ادامه دارد

Posted: 21 Nov 2013 12:12 AM PST

جرس: کاترین اشتون به نمایندگی از 1+5 ساعت 9 صبح روز پنجشنبه با محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه ایران دیدار کردند. همزمان هیئت های آمریکا و ایران مجددا مذاکره خواهند داشت.

 

به گزارش ایسنا، برای دومین بار در مذاکرات ژنو 3 بین نمایندگان ایران و 1+5، محمدجواد ظریف و کاترین اشتون با یکدیگر دیدار کردند.

 

این ملاقات در هتل محل اقامت وزیر خارجه ایران برگزار شده است.

 

سیدعباس عراقچی عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده هسته‌یی ایران پیش از این دیدار به خبرنگاران گفت که "امروز در دیدار با خانم اشتون سعی داریم به این نتیجه برسیم که می‌توانیم وارد مذاکره برای تهیه متن شویم یا نه".

 

وی گفت: در مذاکرات خانم اشتون و آقای ظریف نمایندگان شش کشور حضور ندارند. اگر در جمع‌بندی دیدگاه‌ها به این نتیجه برسیم که مذاکرات می‌تواند به نتیجه برسد، وارد گفت‌وگو با 1+5 می‌شویم.

 

این عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده ایران با بیان اینکه "از این به بعد مذاکره بین ما و خانم اشتون است و در صورت نیاز، ایشان با دیگر اعضا دیدار و نظراتشان را به ما اعلام می‌کند"، گفت: لغو تحریم‌های بانکی و نفتی بخشی از اقدامات طرف مقابل در گام اول خواهد بود.

 

عراقچی در جمع خبرنگاران ایرانی با اشاره به مذاکرات اشتون و ظریف گفت: در این مذاکرات درباره نحوه کار بحث شد و مانع اصلی کار، فقدان اعتماد درباره چگونگی ادامه مذاکرات، به خاطر مسایلی است که در مذاکرات قبلی ایجاد شد. ما معتقدیم تا این اعتماد بازسازی نشود قادر به ادامه مذاکرات سازنده نخواهیم بود.

معاون وزیر امور خارجه همچنین اظهار کرد: این نکته به خانم اشتون اعلام و قرار شد جلسه افتتاحیه کوتاه باشد و بعد از آن، هیات‌ها به دیدارهای دوجانبه رفتند. هم ما ملاقات داشتیم و هم آنها با یکدیگر.

 

در دیدار با اشتون به این نتیجه می‌رسیم که می‌توان وارد مذاکره برای تهیه متن شد یا نه

 

وی ادامه داد: ممکن است دوباره با هیات آمریکایی دیدار کنیم و قرار است امروز در دیدار با خانم اشتون به این نتیجه برسیم که می‌توانیم وارد مذاکره برای تهیه متن شویم یا نه. ساعت 9 به وقت محلی (11:30 به وقت تهران) این دیدار انجام می‌شود.

عراقچی اضافه کرد: ما در مذاکرات گذشته به نتایجی رسیده بودیم اما نحوه عملکرد طرف مقابل باعث شد که موانعی پیش آید. امیدوارم هیات ایرانی بعد از جلسه اول با خانم اشتون به این نتیجه برسد که آیا زمان وارد شدن به مسایل محتوایی هست یا نه. البته خیلی از موارد قبلی که توافق کرده بودیم به قوت خود باقی است اما مسایل اختلافی هم وجود دارد.

 

 

امیدوارم اتفاقات دفعه قبل تکرار نشود

 

وی با بیان اینکه "نمی‌توانم هنوز وارد جزئیات شوم و امیدوارم مثل دفعه قبل که چند مورد مطرح شد، دیگر آن اتفاق نیفتند"، درباره چگونگی بازگشت اعتماد ایران گفت: ما باید با یک صدا و موضع واحد از سوی شش کشور مواجه شویم که دفعه قبل این موضع وجود نداشت و در مذاکرات این هفته نیز هنوز وارد بحث جدی نشدیم. باید مطمئن شویم اصولی که متضمن حقوق مردم ایران است، رعایت می‌شود.

این عضو تیم مذاکره‌کننده ایران همچنین تصریح کرد: ما با متن‌های مختلفی مواجه هستیم اما آخرینِ آنها، همانی است که در آخرین لحظات در ژنو 2 ارائه کردند. ما هنوز تصمیم نگرفته‌ایم درباره چه متنی و چگونه مذاکره کنیم. هنوز وارد این فاز نشدیم چون اطمینان نداریم روش مذاکره آنها سالم و منتهی به نتیجه است.

 

در همه گام‌ها، غنی‌سازی باید باشد

 

وی افزود: غنی‌سازی یکی از سخت‌ترین، مهمترین و حساس‌ترین بخش‌هاست و آنچه مسلم است این است که به هیچ توافقی که در آن از ابتدا تا انتها غنی‌سازی نباشد، ورود نخواهیم کرد و در همه گام‌ها باید غنی‌سازی باشد.

معاون وزیر امور خارجه با بیان اینکه "تفاسیر و اختلاف نظرها درباره ان.پی.تی در شرایط کنونی چندان کمک‌کننده نیست"، تاکید کرد: باید غنی‌سازی هم در عمل ادامه پیدا کند و هم در متن به آن احترام گذاشته شود.

 

مذاکرات امروز در سطح خانم اشتون و آقای ظریف است

 

عراقچی در ادامه اظهار کرد: مذاکرات امروز در سطح خانم اشتون و آقای ظریف است و شش کشور در آن نشست حضور ندارند. اگر در جمع‌بندی دیدگاه‌ها به این نتیجه برسیم که مذاکرات می‌تواند به نتیجه برسد، وارد این گفت‌وگوها خواهیم شد.

وی با بیان اینکه "امیدواریم در این فاصله دو روزه به جمع‌بندی برسیم"، در پاسخ به اظهارات جو بایدن درباره اینکه غنی‌سازی فقط در یک دوره شش ماه انجام می‌شود"، گفت: هم گام اول و هم گام پایانی، مدت‌دار است. گام‌ها دوره زمانی دارند و هیچ چیزی ابدی نخواهد بود. برای گام اول زمان کوتاه خواهد بود اما از نظر ما غنی‌سازی در همه گام‌ها و تا زمانی که ایران صلاح می‌داند در عمل و سند وجود داشته باشد.

 

اصل غنی‌سازی قابل مذاکره نیست

 

عضو ارشد تیم مذاکره‌کننده ایران با 1+5 در ادامه تاکید کرد: اصل غنی‌سازی قابل مذاکره نیست اما جزئیاتش که شامل سطح و مکان و اندازه است، قابل مذاکره است.

عراقچی همچنین درباره اظهارات نتانیاهو درباره ایران گفت: اهمیتی برای این صحبت‌ها قائل نیستیم.

این عضو تیم مذاکره‌کننده کشورمان تصریح کرد: حق غنی‌سازی حتماً وجود دارد اما این که برای اعتمادسازی درباره نحوه اجرای آن مذاکره کنیم، قابل بحث است.

وی درباره ادامه ملاقات‌های دوجانبه نیز با بیان اینکه "ملاقات‌های شب گذشته امیدوارکننده بود"، به دیدارش با وندی شرمن نماینده آمریکا در مذاکرات اشاره کرد و افزود: دیدارم با خانم شرمن مختصر بود و احتمالا امروز دیدار دیگری داشته باشیم.

 

تحریم‌های کمی برداشته شود، ما هم اقدامات کمی انجام می‌دهیم

 

عضو تیم مذاکره‌کننده ایران با 1+5 درباره اظهارات یک مقام آمریکایی نیز اظهار کرد: برای ما آنچه مهم است و طرف مقابل آن را پذیرفته، این است که اقدامات دو طرف باید در گام اول متقابل و متوازن باشد و گام‌های دیگر هم به همین نحو خواهد بود. اینکه برخی بخواهند این وضعیت را طوری تصویر کنند که پیروزی بیشتری نصیبشان شده، محتمل است اما دلیل حسن نیت آنها نیست. آنچه در مذاکرات اتفاق می‌افتد باید تبلیغ شود. اگر مقامات آمریکایی و هرکس دیگری معتقد است تحریم‌های کمی برداشته می‌شود، مطمئن باشید ما هم اقدامات کمی انجام می‌دهیم.

 

لغو تحریم‌های بانکی و نفتی بخشی از اقدامات طرف مقابل در گام اول خواهد بود

 

وی همچنین با بیان اینکه "حتماً لغو تحریم‌های بانکی و نفتی بخشی از اقدامات طرف مقابل در گام اول خواهد بود"، افزود: اشتون و ظریف درباره مفاهیم مورد نظر دو طرف دیدار می‌کنند و از این به بعد مذاکره بین ما و اشتون است و در صورت نیاز، ایشان با آنها (1+5) دیدار می‌کند و نظراتشان را به ما اعلام می‌کند.

عراقچی درباره دیدار شب گذشته ظریف با معاونان وزیر خارجه چین و روسیه نیز گفت: دیرهنگام بودن این ملاقات‌ها دلیل خاصی نداشت. کارها فشرده و فرصت کم بود به همین خاطر دیروقت انجام شد.

 

احساس نمی‌کنیم که مذاکرات بخواهد تمام شود

 

معاون وزیر امور خارجه درباره احتمال قطع شدن مذاکرات در این دور اظهار کرد: احساس نمی‌کنیم که مذاکرات بخواهد تمام شود و از این بابت احساس تهدید نمی‌کنیم. آنچه در دور قبلی اتفاق افتاد این بود که تردیدهایی نسبت به نیات طرف مقابل بوجود آمد که تا آنها را رفع نکنیم وارد مذاکره جدی نمی‌شویم و امیدواریم بتوانیم در این مذاکرات اعتماد را بازسازی کنیم و وارد یک مذاکرات محتوایی شویم.

وی جلسه با نمایندگان سه کشور اروپایی را مفید دانست و گفت: آنها اعلام کردند که از اراده لازم برای پیشبرد مذاکره و رسیدن به تفاهم برخوردارند و درباره اتفاقات دور قبل توضیحاتی دادند. هر سه کشور اطمینان دادند که موضع واحد دارند و این مساله در ملاقات با دیگر کشورها نیز مطرح شد که با موضع واحد به مذاکره می‌آیند. جلسه خانم اشتون نشان می‌دهد که با چه اختیارات و چه رویکردی وارد مذاکره خواهد شد.

عراقچی در پایان اظهار کرد: من نمی‌دانم آنها با ساختار تحریم‌ها چه می‌کنند اما ساختار برنامه هسته‌یی ما حفظ خواهد شد و اقدامی که به این ساختار لطمه بزند، صورت نمی‌گیرد.

 

دیدار مجدد ایران و آمریکا

 بر اساس گزارش ها، ساعتی دیگر هیأت‌های مذاکره‌کننده ایران و آمریکا بار دیگر با یکدیگر دیدار و گفت‌وگو می‌کنند.

آمریکا اعلام کرد که "تعدادی از نشست‌های مربوط به مذاکرات ایران و 1+5 در ژنو بیشتر از آنچه تصور می‌کرده‌اند به زمان نیاز داشته است؛ بنابراین ما نشست‌های خود را فردا (پنجشنبه) دوباره برنامه‌ریزی خواهیم کرد که یکی از آنها مربوط به نشست دوجانبه ایران و آمریکاست.

 

بر اساس بیانیه مطبوعاتی یک مقام دولتی آمریکا، ادامه نشست دوجانبه ایران و آمریکا روز پنجشنبه در مقر سازمان ملل در ژنو برگزار می‌شود.

 

هیأت‌های ایران و آمریکا به ترتیب به ریاست سیدعباس عراقچی و وندی شرمن پس از انجام دیدارهای ایران با روسیه و اتحادیه اروپا ملاقاتی انجام دادند اما آمریکا اعلام کرده که زمان بیشتری برای انجام این مذاکرات مورد نیاز بوده است.

 

همزمان جن ساکی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت: اگر حضور جان کری وزیر امور خارجه آمریکا به کم شدن اختلافات در ژنو کمک کند، او برای سفر به سوییس آماده است.

 سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اظهار کرد: همه‌چیز بستگی به روند وقایع در 36 ساعت آینده در ژنو دارد.

 

بر اساس این گزارش، جان کری وزیر امور خارجه پیشتر سفر روز جمعه خود به اسرائیل را لغو کرده بود.

ساکی همچنین در واکنش به بیانات اخیر رهبر جمهوری اسلامی گفت: ما متوجه هستیم که رسیدن به توافق در پیچیدگی سیاست داخلی ایران دشوار است اما اسرائیل دوست و متحد نزدیک آمریکاست. با این همه ما آماده ایم که با حسن نیت مذاکره کنیم.

 

اول توافق نامه شش ماهه، بعدکاهش تحریم ها

در گزارشی دیگر، جو بایدن – معاون رئیس‌جمهور آمریکا – با تعدادی از سناتورهای دموکرات دیدار و درباره برنامه اتمی ایران با آنها صحبت کرد.

 

کاخ سفید با انتشار خبر جلسه حدود دو ساعته جو بایدن با سناتورهای دموکرات اعلام کرد که معاون رییس‌جمهور آمریکا به این سناتورها گفته که توافقنامه با ایران برای شش ماه خواهد بود و در صورتی که از طرف ایران درست اجرا شود، تحریم‌ها کمتر می‌شود.

 

بر اساس این خبر، بایدن همچنین از عزم رئیس‌جمهور آمریکا برای حل مسالمت‌آمیز مساله هسته‌یی ایران با سناتورها صحبت کرده است.

 

گزارش ها از دومین روز مذاکرات اتمی ژنو، همچنان در حال مخابره است.

وضعیت مصطفی تاجزاده پس از سه سال سلول انفرادی

Posted: 20 Nov 2013 11:57 PM PST

فخرالسادات محتشمی پور در نامه ای به شرح آخرین وضعیت همسر دربندش، سید مصطفی تاجزاده پرداخته و از عدم هرگونه تغییری در شرایط وی با گذشت چند سال سلول انفرادی خبر داده است.

 

متن این یادداشت که در صفحه فیس بووک محتشم پور آمده است  به شرح زیر است:

 

به استحضار هم وطنان شریف، فهیم و قدرشناس که در هر حال پی جوی احوال همسر آزاده و عزیزم سید مصطفی تاجزاده بوده و هستند، می رسانم :

 

۱٫ پس از گذشت سه سال و سه ماه از حصر در زندان و انفرادی غیرقانونی ایشان هنوز هیچ گونه تغییری در وضعیت نگهداری شان داده نشده است.

۲٫ وضعیت این زندانی سیاسی که در شرایط خاص به سر می برد و تقریبا از تمام حقوق زندانیان عادی و بلکه سیاسی محروم است، طی یک سال اخیر بدتر شده و از امکان مرخصی، ملاقات حضوری، ملاقات کابینی با بستگان درجه یک(جز همسر) و اقدامات درمانی تخصصی محروم مانده است و البته در مواردی که اخیرا اقدام شده (از جمله درمان چشم) چون بدون هماهنگی از طریق خانواده و پزشکان معتمد بوده بی نتیجه مانده است. هم چنین از امکان تماس تلفنی که از نظر سازمان زندان ها برای همه زندانیان سیاسی لازم الاجراست نیز مانند سایر زندانیان سیاسی محروم است.

۳٫ حصر در زندان به معنای آن است که ایشان حتی امکان هیچ گونه بهره مندی از امکانات اولیه زندان از جمله برنامه های آموزشی که بعضا متقاضی آن ها بوده است، ندارد و دسترسی به کامپیوتر که برای یک محقق و پژوهشگر الزامی است و امروزه عدم دسترسی به آن نشان از عقب ماندگی و توسعه نایافتگی دارد، برای ایشان نیز که بخش اعظم وقتش در انفرادی به مطالعه و ترجمه و تحقیق و تتبع می گذرد، غیرممکن است.

۴٫ نظر به تنهایی ایشان در بند متادون اسبق که گنجایش ۲۰ نفر را دارد و معلوم نیست به چه دلیلی این سال ها محل اختصاصی برای نگهداری یک زندانی سیاسی شده است، نگرانی خانواده نسبت به وضعیت تغذیه و بهداشت وی و به خصوص با توجه به سرد شدن هوا که منجر به شدت یافتن عوارض ناشی از بیماری های ایشان می شود، رو به تزاید است.

۵٫ تاکنون هیچ مقام رسمی و غیررسمی در مقابل این اقدام غیرقانونی پاسخی نداشته است و سوال های مکرر ما در مورد این قسم کینه ورزی و انتقام جویی صرفا برای نقدهای منصفانه رئیس ستاد انتخابات دولت اصلاحات که هنوز مصرانه پی گیر شکایتش از آقای جنتی پس از انتخابات مجلس ششم است، تاکنون بدون پاسخ مانده است.

۶٫ اخیرا به جای انتقال به بیمارستان که مورد درخواست مکرر خانواده و پزشکان متعهد و دردآشنا بوده است، ایشان را برای پرونده جدیدی که قرارگاه ثارالله تحت نظر آقای طائب ساخته است، به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اعزام کرده اند که این اقدام به گفته آقای تاجزاده آتش تهیه تازه ای است که سپاه برای شاکیان خود پس از انتشار سخنرانی سردار مشفق که سندی معتبر برای کودتای نظامی و انتخاباتی سپاه است، تدارک دیده است و اقدامات بعدی ناظر بر تصمیم رهبری در این زمینه خواهد بود.

۷٫ این جانب به عنوان تنها کسی که امکان ملاقات با ایشان را دارد، در همه جلسات ملاقات کابینی مراتب لطف و محبت و قدرشناسی و نیز نگرانی های جدی هم وطنانی را که به اشکال گوناگون حضوری و غیرحضوری، حقیقی و مجازی اعلام داشته و می دارند به ایشان انتقال داده ام و به ویژه ابراز نگرانی هایی را که به دنبال سه ساله شدن روزه داری های اعتراضی ایشان شده است از جمله توسط مراجع بزرگوار تقلید، فرهیختگان، بزرگان و اندیشمندان اعم از حوزوی و غیرحوزوی، پزشکان، دانشگاهیان و دانشجویان، فرهنگیان، هنرمندان، روزنامه نگاران، مجامع صنفی و تشکل های غیردولتی، فعالان سیاسی و مدنی در داخل و خارج کشور و فعالان حقوق زنان، احزاب سیاسی و شخصیت های معتدل اصول گرا، عزیزان درحصرمان، زندانیان سیاسی در زندان های مختلف کشور و بالاخره خانواده های محترم و همیشه همراه زندانیان سیاسی، به ایشان انتقال داده ام و وظیفه پیام رسانی را در حد وسع و توان خویش ایفا کرده ام.

۸٫ همسرم همیشه از دوران قبل از بازداشت و به ویژه پس از آن به من و فرزندانم متذکر شده که مردم حق زیادی به گردن ما دارند و همیشه خود را مدیون هم وطنانش دانسته و می داند و ابراز محبت و لطف مکرر ایشان را نشان بزرگ منشی شان اعتبار می کند و دریافت این گونه پیام های مهربانی را نیز موجب افزونی شرمندگی خویش بیان می دارد. در پی اظهار نگرانی هایی که هم زمان با سه ساله شدن روزه داری ایشان شد و به ویژه توسط عزیزانی که در مراسم افطار ویژه این مناسب شرکت داشتند و درخواست مجدانه بر توقف روزه داری توسط ایشان برای حفظ صحت و سلامتشان داشتند، آقای تاجزاده از من خواستند که پیام تشکر صمیمانه ایشان را ابلاغ کنم و بگویم که ایشان در شرایط خاص و دشواری هستند که لاجرم برای حفظ مقاومت خویش در ایام حصر در زندان و به منظور اعلام نارضایتی و عدم همراهی با بی قانونی های اعمال شده اقتدارگرایان خشونت طلب به روزه که از مناسک عالی ما مسلمانان برای افزایش صبر و تقرب به خداوند متعال است، تمسک جسته اند که تا قرار گرفتن در شرایط معمول دیگر زندانیان سیاسی به آن ادامه خواهند داد و البته در مورد شرایطشان در فرصت هایی بهتر که رفع ظلم از همه زندانیان سیاسی و عقیدتی بشود، سخن خواهند گفت. ایشان هم چنین از من خواسته اند که به اطلاع همه عزیزان هم وطن برسانم که همه ما باید بیش از نگرانی برای ایشان و دیگر زندانیان سیاسی نگران جان عزیزانمان آقایان کروبی و موسوی و خانم رهنورد باشیم که به شکل کاملا غیرقانونی در حصر هستند و از هر اقدامی برای کمک به رفع حصر فروگذار نکنیم.

 

با سپاس مجدد از همه وطنان همیشه همراه و با آرزوی توفیق

۲۸/۸/۱۳۹۲

گزارشی تکان دهنده از بازداشتگاه کهریزک و واکنشی به رفع مسئولیت فرمانده نیروی انتظامی

Posted: 20 Nov 2013 11:25 PM PST

جرس: در پی رفع اتهام فرمانده کل نیروی انتظامی از موضوع بازداشتگاه کهریزک، یکی از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات در بازداشتگاه کهریزک، ضمن انتقاد شدید از فرمانده کل ناجا، گزارشی تکان دهنده از دوران بازداشت خود در کهریزک و رفتار ماموران انتظامی با جوانان بازداشتی را منتشر کرده است. همزمان خانواده های شهدای عاشورای همان سال نیز، ادعاهای اخیر فرمانده ناجا را رد کردند.

 

به گزارش رسانه ها، سردار اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده کل نیروی انتظامی، چند روز قبل طی مصاحبه ای ضمن قبول موضوع بازداشتگاه کهریزک، اعزام متهمان و معترضان حوادث بعد از انتخابات به آن بازداشتگاه را متوجه سعید مرتضوی، دادستان سابق و برکنار شدۀ تهران دانست و نیز ادعا کرد که خودروی انتظامی از روی یک نفر رد شد، که از خانواده وی هم دلجویی گردید.

 

مسعود علیزاده، از قربانبان و بازداشت شدگان در آن بازداشتگاه مخوف، طی واکنشی به اظهارات دیرهنگام مقام ارشد انتظامی، در فیسبوک خود بخشی از شرح ماوقع  کهریزک را چنین نوشته است:

 

آقای احمدی مقدم، درست است سعید مرتضوی ما را به «بازداشتگاه کهریزک» اعزام کرد، ولی برخورد نیروی انتظامی در «بازداشتگاه کهریزک» با ما وحشیانه بود، آقای احمدی مقدم جوری حرف می‌زنید که انگار نیروی انتطامی در حوادث تلخ «بازداشتگاه کهریزک» نقشی نداشت، و مقصر اصلی سعید مرتضوی است.

گزارش زیر را بخوانید و ببنید نیروی انتظامی چه رفتار وحشیانه‌ای با بازداشتی‌های کهریزک داشت….

روز ۱۹ تیر بود بازپرس حیدری فر در حیاط پلیس پیشگیری به ما گفته بود اگر تا اخر تابستان زنده از بازداشتگاه کهریزک بیرون آمدید تازه بگویید کهریزک کجاست!!! همه در استرس بودیم که کهریزک کجاست که قرار است تا اخر تابستان از آنجا زنده بیرون نیاییم!!!

وارد بیابان‌های کهریزک شدیم. همه در شک بودیم و نگران، ایا تا اخر تابستان زنده از کهریزک بیرون می‌‌آیم!!! حدود یک ساعتی پشت درب بازداشتگاه کهریزک بودیم… مسئولین بازداشتگاه کهریزک بخاطر کمبود جا ما را پذیرش نمی‌کردند.. سعید مرتضوی به فرماندهی نیروی انتظامی فشار می‌اورد که بازداشتی‌ها را باید پذیرش کنید… بعد از یک ساعت پذیرش شدیم… وارد بازداشتگاه کهریزک شدیم… همه ما‌ها حس بدی داشیم… از درو دیوار‌های بازداشتگاه صدای ضجه ادم‌ها به گوش می‌رسید… از بچه ۱۷ ساله تا پیر مرد ۶۰ ساله را برهنه کردند… فقط بخاطر اینکه شپش لای درز لباس‌های ما نرود و با خود وسیله‌ای به داخل قرنطنیه یک نبریم… حدود ۳ الی چهار ساعت طول کشید تا همه دوستانمان برهنه شوند… همه از اینکه در جلوی یکدیگر برهنه می‌شدیم شرمگین و ناراحت بودیم… عینک افراد عینکی را به زور گرفتند از جمله (محمد کامرانی، محسن روح الامینی) و هر چی التماس کردند عینک‌ها را پس ندادند… از داخل قرنطینه یک و دو صدای مجرمان خطرناک می‌امد و همه ما ترسیده بودیم که اینجا کجاست؟؟؟ وقتی یکی از دوستانمان از افسر نگهبان پرسید اینجا کجاست؟ گفت اینجا اخر دنیا است… اینجا خدا هم انتن نمی‌دهد… تازه فهمیدم وارد چه جهنمی شدیم… امیر جوادی فر از روز اول حال خوبی نداشت… بدنش زخمی بود و دنده‌هایش و فکش شکسته بود…. از ساعت ۴ بعداظهر تا شب ساعت ۱۰ در حیاط نشستیم… هوا خیلی گرم بود و همه تشنه بودیم ولی خبری از آب نبود… در‌‌ همان روز چند نفر از دوستانمان بخاطر اعتراض به وضعیت بازداشتگاه کتک خوردند… همه از ترس داشتیم سکته می‌کردیم… و همه در شوک بودیم… وارد قرنطینه یک شدیم که حدود ۱۳۶ نفر بودیم… مساحت قرنطینه خیلی کوچک بود که حدود ۶۰ متر مکعب بود… قرنطینه یک فاقد آب، تهویه، وسایل گرم کننده و خنک کننده، هرگونه کف پوش، موکت و تخت خواب، نور کافی، سرویس بهداشتی قابل استفاده و حمام بود…

حدود یک ساعت گذشت ۳۰ الی ۳۵ نفر از مجرمان خطرناک را از قرنطینه ۲ وارد قرنطینه ما کردند… با این حال که حتی جا برای نشستن خودمان هم نبود… تصورش هم سخت است که حدود ۱۷۰ نفر در مساحت ۶۰ متری باشیم… نشستن که سهل است، حتی جا برای نفس کشیدن هم نبود…. خواب به چشم‌هایمان نمی‌امد ولی خوب جایی هم برای خواب نبود… استرس زنده بیرون امدن از کهریزک یک لحظه از ما غافل نمی‌شد… همه به فکر این بودیم که بر خانواده‌های ما چه می‌گذرد… چون کسی از خانواده‌ها از ما خبری نداشت… که ایا زنده‌ایم!!! این افکار تا صبح گریبان گیر ما بود….

صبح روز ۲۰ تیر بود همه از شدت غم و اندوه در بازداشتگاه کهریزک شب را نخوابیده بودیم… حتی یک کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی را هم شب قبل برای غذا به ما نداده بودند… از شدت ناراحتی یادمان رفته بود که شب قبل به ما شام نداده بودند و گرسنه هستیم… ساعت ۱۰ صبح بود مجرمان خطرناک همه از شدت گرما برهنه بودند و در دست شویی به یک پیرمرد مجرمی به نام بابا علی تجاوز می‌کردند و این عمل مجرمان برای ما وحشت آور و ناراحت کننده بود… بیشتر دوستان دست شویی داشتند ولی شرم و حیا اجازه نمی‌داد تا به دستشویی بروند… هوا داشت گرم‌تر می‌شد و همه ما بی‌تاب‌تر می‌شدیم. حدود ساعت ۱۱ صبح بود که چند نفر از مجرمان خطرناک پشت درب قرنطینه یک با لوله‌های پی بی‌سی ایستاده بودند و به ما گفتند تا ۳ شماره می‌شماریم باید به حیاط برویم… وقتی از درب قرنطینه خارج می‌شدیم با لوله پی بی‌سی بر سر و صورت ما می‌زدند. وارد حیاط بازداتشگاه کهریزک شدیم و همگی پا برهنه بر کف اسفالت داغ سوزان برای آمارگیری نشستیم… تمام پا‌هایمان از شدت گرمای آسفالت می‌سوخت ولی نمی‌توانسیم اعتراض کنیم… هر کسی اعتراض می‌کرد به بیرون از صف برده می‌شد و به شدت با لوله پی وی سی کتک می‌خورد… حدود ۱۵ دقیقه از آمار گیری گذشت و شکنجه‌ها بیشتر می‌شد. افسر نگهبان محمدیان دستور داد در آفتاب سوزان بر کف حیاط کهریزک چهار دست پا راه برویم… باورش برایمان خیلی سخت بود که به کدامین گناه باید شکنجه شویم… ولی مجبور بودیم تن به شکنجه دهیم… همه چهار دست پا می‌رفتیم از بچه ۱۷ ساله تا پیر مرد ۶۰ ساله… کف دست‌هایمان و زانو‌هایمان از شدت گرمای آسفالت سوخته بود و آن زخم‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد… من چون از قبل پایم شکسته بود نتوانستم چهار دست پا راه بروم و استوار محمدیان گفت کسانی که نمی‌توانند چهار دست پا راه بروند باید حدود ۵ ضربه بر کفت دست‌هایشان لوله پی بی‌سی بزنم. من و چند نفر که چهار دست پا نمی‌توانستیم برویم حدود ۵ ضربه بر کف دست‌هایمان زد… آنقدر محکم زد از دست کف‌هایمان خون آمد.. استوار محمدیان از نظر من یک بیمار روانی بود و هیج رحمی نداشت… همه گرسنه و بی‌جان در داخل حیاط در آن افتاب سوزان شکنجه شدیم… دیگر هیچ طاقتی نداشتیم ولی مجبور بودیم طاقت بیاوریم. افسر نگهبان در سر صف یک شعار می‌داد که باید با صدای بلند آن را فریاد می‌زدیم… اینجا کجاست؟؟ کهریزک… کهریزک کجاست؟؟؟ اخر دنیا… از غدا راضی هستید؟؟ بله قریان؟؟؟ ادم شدید؟؟؟ بله قریان… باید انقدر این جمله‌ها را فریاد می‌زدیم تا دیوار‌های کهریزک به لرزه بیفتد. بعد از شکنجه همه بی‌جان بودیم و باز با کتک وارد قرنطینه یک شدیم… حدود یک ساعتی گذشت… همه از درد داشتیم ناله می‌کردیم… امیر جوادی فر حالش داشت بر اثر جراحت‌هایش بد‌تر می‌شد… بعد از ۲۴ ساعت گرسنگی ناهار اوردند… ناهار یک عدد کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی بود که مجرمان خطر ناک با دست‌های آلوده بین ما تقسیم می‌کردند… برای اینکه زنده بمانیم مجبور بودیم آن غذای کم را بخوریم… خیلی‌ها نخوردند… مجرمان خطرناک از شدت گرسنگی‌‌ همان یک کف دست نان و سیب زمینی هم از ما می‌گرفتند و می‌خوردند. از شدت گرما مرتب باید از آب چاه می‌خوردیم آبی که تصفیه نشده بود و بوی لجن می‌داد… در بازدشتگاه کهریزک سه عدد شیشه نوشابه خالی وجود داشت و باید در درون آن‌ها اب می‌خوردیم… ظرف آب‌ها خیلی کثیف بود و از دست شویی آورده بودند… ولی برای زنده ماندن مجبور بودیم دست به هر کاری بزنیم تا زنده بمایم… هوا در قرنطینه داشت گرم‌تر از قبل می‌شد و زخم‌هایمان بر اثر کثیفی داشت عفونت می‌کرد…

 

از شدت گرما نفس کشیدن برایمان داشت سخت‌تر می‌شد و هوای آزاد برایمان آرزو شده بود. هر یک ساعت برایمان روز‌ها می‌گذشت… پیش خود فکر می‌کردم در کهریزک ساعت ایستاده است… شب شد و همه بی‌تاب و همه به فکر اینکه ایا زنده از اینحا بیرون می‌رویم… شب‌های کهریزک خیلی دلگیر بود و هر شب برایمان سال‌ها می‌گذشت… افسر نگهبان دستور داد تا دود موتور خانه را که برق بازادشتگاه کهریزک را تامین می‌کرد را از دریچه‌ای به داخل بازداشتگاه بفرستند… و این کار توسط سرباز‌ها انجام شد… دیگر نفس کشیدن برایمان خیلی سخت شده بود… دود داخل بازداشتگاه را گرفته بود و چشم‌هایمان از شدت دود می‌سوخت… خدایا اینجا واقعن آخر دنیا است… گویی اینجا نفس کشیدن هم جرم است…

 

روز بیست و یک تیر ماه بود… تن‌هامان از شدت زخم‌هایمان عفونت کرده بود و نفس کشیدن برایمان لحظه به لحظه سخت‌تر می‌شد، و صدای ناله‌های هم بندی‌هایمان بلند‌تر و بلند‌تر می‌شد. نگاهی به چهرهٔ خستهٔ امیر انداختم، و می‌دیدم که چقدر نفس کشیدن برای او سخت‌تر از همه‌مان شده است… همه نگران و نا‌امید… چند تن از مجرمان بازداشتگاه کهریزک برگه‌های دعای زیارت عاشورا را دادند، یکی از دوستان که صدای خوبی داشت شروع به خواندن آن کرد و در طول خواندن زیارت عاشورا همه‌مان گریه می‌کردیم، در‌‌ همان لحظات بود که از دریچه‌ای به داخل قرنطینه دود گازوییل وارد کردند فقط به جرم خواندن زیارت عاشورا… شاید هم به خاطر سوزی که در صدایمان بود… افسر نگهبان بعد از خواندن زیارت عاشورا دستور داد که ما را به داخل حیاط منتقل کنند، هوا بسیار گرم بود و ما در زیر آن آفتاب سوزان احساس خوشایندی داشتیم و برایمان در برابر آن هوای آلودهٔ قرنطینه حکم بهشت را داشت… پای برهنه، تشنه و بی‌جان در آن جهنم احساس بهشتی می‌کردیم… ما را به قرنطینه برگرداندند در حالیکه آنجا را سم پاشی کرده بودند بخاطر وجود شپش و گال زیادی که در آنجا بود. در ان هوای آلوده و مسموم حدود پنجاه نفر از هم بندی‌هامان از هوش رفتند… محمد کامرانی و امیر جوادی فر هم جزو آن‌ها بودند…

 

دیگر راه نفس کشیدن ما بسته‌تر می‌شد. باور آن جهنم داشت لحظه به لحظه پر رنگ‌تر می‌شد و ما می‌دیدیم که آن‌ها دارند جان می‌سپارند، انقدر تصویر سخت و زجر دهنده‌ای بود که همه فریاد می‌زدیم و از مامورین می‌خواستیم که در‌ها را باز کنند و ما را به حیاط ببرند حتی در این میان مجرمان بازداشتگاه هم با ما همراهی می‌کردند ولی آن‌ها بی‌توجه بودند و بعد از یک ساعت در را باز کردند… ما هر کدام آنهایی که را که از هوش رفته بودند بغل گرفته بودیم و به بیرون از آنجا می‌بردیم و تنها جایی که می‌شد آن‌ها را بگذاریم تا نفسشان بازگردد‌‌ همان جهنمی بود که برایمان رنگ بهشت گرفته بود بر روی آسفالتی داغ و سوزان. و دوباره به جای قبلیمان برگشتیم… از جهنمی به جهنم دیگر!

 

در آن شب، صدای ناله بود و بس!… استوار خمس آبادی ۱۲ نفر از بازداشتی‌های روز ۱۸ تیر که در قفس نگهداری می‌شدند را به بیرون از حیاط آورده بود و داشت آمار گیری می‌کرد او به محمد کرمی، وکیل بند بازداشتگاه کهریزک دستور داد چند نفر از بچه‌های قرنطینه یک را بیرون بیاورند تا آن‌ها را کتک بزنند که به قولشان درس عبرتی شود برای دیگران که بفهمند «کهریزک کجاست!»…

من بعد از چند روز می‌خواستم بخوابم که در‌‌ همان لحظه یکی از هم بندان خواهش کرد که من نیم ساعت از جایم بلند شوم و او کمی جای من دراز بکشد و کمی بخوابد، دلم براش سوخت چون می‌دانستم ۳ روز است که نخوابیده، من از جایم بلند شدم… رفتم به سمت دستشویی برای خوردن آب، که محمد کرمی داخل قرنطینه یک آمد و از میان آن همه آدم سامان مهامی و احمد بلوچی را بیرون کشید و بعد نگاهش به من افتاد که جلوی دستشویی ایستاده بودم، صدایم زد: «تو هم بیا بیرون…» من می‌دانستم بروم بیرون کتک بدی خواهم خورد، گوشه‌ای نشستم تا من را از یاد ببرد ولی او دوباره وارد قرنطینهٔ یک شد و به زور کتک به همراه دو نفر دیگر من را از قرنطینه بیرون برد و خمس آبادی شروع کرد به زدن من با لولهٔ پی وی سی که حدود بیست دقیقه طول کشید….

بعد محمد کرمی به همراه دو نفر به من پابندهای آهنی زدند و من را از یک میلهٔ آهنی آویزان کردند، دیدم سامان مهامی و احمد بلوچی هم آویزان هستند…

پابند‌ها آنقدر تیز بودند که وقتی آویزان شدم، از مچ پا‌هایم خون می‌آمد…

بعد استوار خمس آبادی با استوار گنج بخش شروع کردند، هر دو شروع کردند به زدن من با‌‌ همان لولهٔ پی بی‌سی، می‌گفتند باید بلند داد بزنی گه خوردی، من نمی‌توانستم آن را بگویم و تنها سکوت کرده بودم… صدای بچه‌ها را می‌شنیدم که بلند صلوات می‌فرستادند تا شاید آن‌ها از کتک زدن من دست بردارند ولی آن‌ها همچنان ادامه می‌دادند، دیگر آنقدر زدند که مجبور شدم این جمله را بگویم… و پیوسته تکرار می‌کردم… دهانم خشک شده بود… فکر می‌کردم که تمام این‌ها را دارم خواب می‌بینم، سخت و باور ناپذیر بود… اما واقعیت داشت، تمام آن درد‌ها و فریاد‌هایم واقعیت داشت…

بعد از بیست دقیقه مرا پایین آوردند… در شوک بودم… چند تن از مجرمان مرا به داخل قرنطینه بردند، سپس یکی دو نفر از هم بندیان من را به دست شویی بردند تا روی صورتم آب بریزند و زخم‌هایم را بشویند که در‌‌ همان لحظه استوار خمس آبادی یک قفل کتابی به محمد کرمی داد تا دوباره من را بزنند…

محمد کرمی وارد دستشویی شد و شروع کرد با قفل بر سر و صورت من کوبیدن و من یک لحظه از حال رفتم و تمام سر و دهنم خونی شده بود، او من را از شلوارم می‌گرفت و بلند می‌کرد و محکم بر زمین می‌کوبید، کم کم شلوارم پاره شد و دیگر کاملا برهنه بودم، و برهنگیم در میان آن همه فشار و درد، درد بزرگ دیگری بود که مدام از ذهنم می‌گذشت… بعد از آن روی گردنم ایستاد و با پا‌هایش محکم فشار می‌داد تا مرا خفه کند، حدود سه چهار دقیقه طول کشید… خفگی را کاملا احساس کردم، بی‌نفسی، و به تدریج بی‌زمانی… انگار همه چیز برایم بی‌رنگ می‌شد و مقابل چشم‌هایم نقطه روشنی داشت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد… مثل مرگ بود… خود مرگ بود!

دیگر از حال رفته بودم، و محمد کرمی که فکر کرده بود دیگر من مرده‌ام، پا‌هایش را از روی گردنم برداشت… بعد از دقایقی نفسم برگشت و به هوش آمدم… سپس هم بندانم من را به داخل قرنطینه بردند. آن شب حال خوبی نداشتم و تا صبح کابوس می‌دیدم… انگار خودم نبودم… انگار مرده بودم!

فردای آن روز با بدنی پر از درد از خوابی سرد و سیاه بیدار شدم، زخم‌هایم عفونت کرده بود، و تنم ناگزیر در انتظار شکنجه‌های روز دیگری، بر زمین ِ سخت کهریزک، بی‌جان افتاده بود… در انتظار روز چهارم…

صبح روز چهارم بود… همگی از شدت گرسنگی بی‌حال و بی‌انرژی بودیم و زخم‌هایمان عفونت کرده بود و لحظه به لحظه بی‌جان‌تر می‌شدیم. و بعضی از دوستان بخاطر درد شدیدی که داشتند، بی‌هوش می‌شدند… من نیز که بر اثر شکنجه‌های شب ِ گذشته حال خوبی نداشتم و تمام زخم‌هایم عفونی و چرکین شده بود، از شدت تب داشتم می‌سوختم… هوای داخل قرنطینه بسیار گرم بود و نفس کشیدن از روزی‌های قبل برایمان دشوار‌تر شده بود… محسن روح الامینی وقتی من را با آن حال دید، لباسش را در آورد و شروع کرد به باد زدن ِ من… می‌دیدم که چقدر خسته است و دست‌هایش بی‌جان اما برای مدتی همینطور مرا باد می‌زد… چیزی نگذشت که دوباره دود گازوئیل را به داخل قرنطینه فرستادند، از شدت دود گازوئیل چشم‌هایمان عفونت کرده بود و به زور می‌توانستیم جلوی خود را ببنیم… خدایا، کی از این جهنم نجات پیدا می‌کنم؟… خدایا به کدامین گناه؟… آیا خواستن ِ آزادی گناه است و پاسخش این همه عذاب؟… دوستان ِ همبندیم همه به وضعیتی که درش بودیم معترض بودند، و هر چه می‌گذشت نومید‌تر می‌شدند…. در میان آن همه صدا، صدایی را شنیدم که می‌گفت: «بچه‌ها ما بخاطر هدفی که داشتیم اعتراض کردیم، و نباید کم بیاریم، باید تا آخرش بایستیم»… نگاهی کردم تا ببینم صدای چه کسی بود؟!!… محسن روح الامینی را دیدم… نمی‌دانم چرا، اما در آن لحظات سخت حرف‌هایش به ما نیروی عجیبی داد… از او خوشم آمده بود. آنقدر هوای داخل قرنطینه آلوده و نفس گیر شده بود که همه حاضر بودند به بیرون بروند و کتک بخورند ولی برای لحظه‌ای هم که شده نفس بکشند… بین ساعت دو تا سه بعدازظهر بود، ما را به داخل حیاط آوردند… سرهنگ کمیجانی دستور داد که موهای ما را با ماشین دستی بزنند، ماشین‌های دستی خراب بود و گاهی هم پوست سرمان به همراه مویمان کنده می‌شد… محسن موهای بلندی داشت، وقتی خواستند مو‌هایش را بزنند، جمله‌ای که گفت که هر بار به ان لحظه فکر می‌کنم در سرم می‌پیچد… گفت: «شاید اینجا بتونین موهامو بزنین اما نمی‌تونین عقیده م رو عوض کنید»…

بعد از مدتی، داخل حیاط که بودیم یکی از مامورین بازداشتگاه یک نفر را از بین ما انتخاب کرد تا به ما حرکت نرمشی بدهد… شاید برای اینکه بدن ما خشک نشود در حالیکه آنقدر در آن چند روز گرسنگی و تشنگی کشیده بودیم که دیگر جانی نبود که تازه‌اش کنیم!… آن مامور به کسی که از میانمان انتخاب کرده بود گفت که که به ما حرکت بشین پاشو بدهد که البته این حرکت بیشتر شبیه یک شکنجه بود تا یک حرکت ورزشی، آن هم در زیر آفتاب با پاهای برهنه… مامور دیگری با صدای بلند می‌گفت «یا حسین» و ما باید بلند می‌شدیم و بعد که می‌گفت «یا علی»، باید می‌نشستیم… تعداد زیادی از ما نمی‌توانستند آن را انجام دهند و به همین خاطر توسط مامورین با لولهٔ پی وی سی ضربه می‌خوردند… بدن‌هایمان از درد لبریز شده بود و توان ایستادن نداشتیم… هنگام شب به مدت دو ساعت آب دستشویی را قطع کردند، آب آلودهٔ چاه بود و خیلی از بچه‌ها بعد از آزادی از آنجا دچار عفونت کلیه شدند… اما در آن شرایط ما ناچار بودیم که از آن آب استفاده کنیم و‌‌ همان را هم از ما گرفته بودند. شب از ناله‌های دردناک ما بلند‌تر می‌شد، شب از تشنگی و لبهای خشکمان می‌رنجید و از پریشانی ما تیره‌تر می‌شد… زمزمهٔ نگرانی‌هامان فضا را پر کرده بود، چشمهای بی‌فروغ محمد کامرانی که تا دیروز به آزمونی خیره بود حالا بسته‌تر می‌شد و نمی‌دانست فردا کجاست؟ یا در شب آزمون کنکورش چه می‌کند؟… و ناله‌های امیر که یک دیده‌اش خاموش شده بود و نیمی از آن جهنم را می‌دید… شب بود با تمام سیاهی و سنگینی‌اش و چشم‌هایمان برای خوابی طولانی بسته می‌شد در آرزوی صبحی که خیال کنیم همه را خواب دیده‌ایم… در انتظار روزی بی‌درد و رنج… در انتظار روز پنجم…

روز بیست و سوم تیر ماه… دیگر امیدی نداشتیم که از آنجا به این زودی‌ها آزاد شویم… هیچ امیدی و من در انتظار مرگ نشسته بودم با زخم‌هایی که عفونت کرده بود و تنم در تب می‌سوخت… در آن چند روزی که در بازداشتگاه کهریزک بودیم هیچ کمک پزشکی ای برای ما انجام نشد و من روز سوم بود که فهمیدم آنجا پزشکی هم دارد… فردی به نام رامین‌پور اندرجانی… در آن روز که زخم‌های بچه‌ها و همینطور چشم تعدادی از آن‌ها بر اثر دود گازوییل دچار عفونت شدیدی شده بود… و در‌‌ همان روز رامین پوراندرجانی چند نفر را معاینه کرد که امیر جوادی فر هم جزو آن‌ها بود. بچه‌ها از بهداری بازداشتگاه به قرنطینه بازگشتند و البته هیچ مداوایی هم صورت نگرفته بود… تا روزی که رامین را در شعبه یک دادسرای نظامی به همراه پدرش دیدم…. در آنجا او به من گفت: من نسخه‌هایی دربازداشتگاه کهریزک دارم که نشان می‌دهد انتقال آسیب دیدگان به بیمارستان را اعلام کرده‌ام و حتی در آن نسخه‌ها داروهای بیشتری را درخواست داده‌ام. رامین تاکید کرد که به من اجازه نمی‌دهند تا به بازداشتگاه کهریزک بروم و آن مدارک را بیاورم که از این طریق بی‌گناهی خود را ثابت کنم. شرایط کهریزک برای رامین پوراندرجانی هم خیلی دردناک بود، حرف‌هایش را به خاطر می‌آورم وقتی می‌گفت که از بودن در کهریزک چه عذابی کشیده است… می‌گفت وقتی سردار رادان با تیم خود به به آنجا می‌آید، نمی‌گذارد حتی من نبض بچه‌ها را بگیرم!… رامین در ان روز‌ها احساس نا‌امنی شدیدی می‌کرد چرا که سرهنگ کمیجانی، رییس وقت بازداشتگاه کهریزک و سرهنگ نظام دوست، دفتر دار سرتیپ رجب‌زاده فرماندار وقت نیروی انتظامی تهران بار‌ها او را تهدید کرده بودند که اگر از مقاماتی که در آنجا شکنجه می‌کرده‌اند اسمی ببرد، با او برخورد خواهد شد. رامین اطلاعات زیادی از جریانات و داخل کهریزک داشت… او می‌گفت در آنجا گونی‌های سفیدی وجود دارد که بازداشت شدگان را در حالیکه هنوز جان دارند و نمرده‌اند داخل آن‌ها می‌گذارند…

و صبح روز بیست و سوم تیرماه… افسر نگهبان گفت: داریم شما رو از کهریزک به اوین انتقال می‌دیم… همهٔ ما آنقدر خوشحال شده بودیم که باور نمی‌کردیم از اینجای سخت و سیاه گذر خواهیم کرد و باز این هم برایمان مثل خواب بود… شاید اگر آن روز به اوین منتقل نمی‌شدیم تعداد بیشتری از دوستان خود را از دست می‌دادیم… همه از داخل قرنطینه بیرون آمدیم… هوای آن روز خیلی گرم شده بود و حتی قطره آبی هم برای خوردن نبود و ما هنوز ناباورانه به اطراف نگاه می‌کردیم که از این جهنم گریزی هست؟… تا اینکه دیدیم تعدادی از مامورین و لباس شخصی‌ها به داخل حیاط بازداشتگاه آمدند، دیگر مطمئن شدیم که آن سوی دیوار‌ها را دوباره خواهیم دید. برای مدتی‌‌ همان ورزش بشین پاشو که بیشتر شبیه یک شکنجه بود را انجام دادیم، در هوایی گرم و باز با لبانی تشنه… بعد از یک ساعت یک دبهٔ آب گرم آوردند و نفری یک لیوان از آن آب به همه دادند. محسن روح الامینی که بر اثر ضربات زیاد، زخم‌های کمرش عفونت کرده بود – و به همین خاطر در بازداشتگاه که بودیم شب‌ها ایستاده می‌خوابید – حالش بد شد و در گوشه‌ای از حیاط دراز کشید، استوار گنج بخش که مسئول انتقال ما از کهریزک به اوین بود شروع کرد با کمر بند به پشت محسن زدن و می‌گفت: بلند شو فیلم بازی نکن…. و بر اثر‌‌ همان ضربه‌ها از کمر محسن عفونت و چرک بیرون آمد… او مجبور شد تا با تنی بی‌جان از جای خود بلند شود، تعادلش را ازدست داده بود و مرتب سرش گیج می‌رفت. حال امیر جوادی فر هم از چند روز گذشته وخیم‌تر شده بود، بخاطر آفتاب شدید به گوشه‌ای از حیاط رفت تا در سایه بنشیند، در‌‌ همان لحظه سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه کهریزک به سمت امیر رفت و شروع کرد با پوتین بر سر و صورت و دنده‌های شکسته‌اش زدن… امیر از شدت درد ضربات پوتین مجبور شد از سایه بیرون بیایید و در کنار ما در‌‌ همان آفتاب سوزان بنشیند، برایش سخت بود که از جایش تکان بخورد، چون دیگر رمقی نداشت… بعد از اینکه وسیله‌هایمان را دادند، ما را سوار دو اتوبوس و یک ون کردند… دستبند‌های پلاستیکی به دست‌هایمان زده بودند، آنقدر محکم بسته شده بود که مچ دست‌هایمان بریده بریده و خون مرده شده بودند. تعدادی سوار اتوبوس‌ها و بقیه سوار ون شدند… محسن در ون بود امیر در یکی از اتوبوس‌ها… همهٔ ما به شدت بو گرفته بودیم و مأمورین هم ماسک زده بودند… هوای اتوبوس خیلی گرم بود و لب‌های ما بر اثر تشنگی خشک شده بود… جلوی بهشت زهرا بود که اتوبوس ما ایستاد، حدود یک ساعتی طول کشید و ما هم بی‌خبر از اینکه دلیل توقف چیست؟!… و خبر نداشتیم که امیر که در اتوبوس دیگری بود حالش بد شده است… به نقل از دوستانی که در اتوبوس در کنار امیر بودند ; امیر جوادی فر در راه کهریزک به اوین حالش خیلی بد شده بود و آنقدر تشنه بود که لب‌هایش خشک خشک شده بود، بچه‌ها به مامورین التماس می‌کنند که به او آب بدهند ولی دریغ از یک قطره آب و امیر با لب‌های تشنه خون بالا می‌آورد… نفس کشیدن کم کم برای امیر سخت می‌شود… یکی از دوستانم به امیر تنفس مصنوعی می‌دهد ولی دیگر دیر شده بود… خیلی دیر… وقت رفتن بود و امیر برای همیشه می‌رود… در اوج مظلومیت… بعد از یک ساعت به سمت اوین حرکت کردیم… و همچنان بی‌خبر از رفتن امیر…. به اوین رسیدیم، ونی که محسن روح الامینی و چند نفر از همبندی‌هایم در داخل آن بودند حدود یک ساعت در پشت در اوین بودند و محسن بی‌جان در پشت درهای اوین دراز کشیده بود… مسئولین اوین وقتی ما را آنطور زخمی و بی‌جان دیدند پذیرش نمی‌کردند، اما در ‌‌نهایت طولی نکشید که وارد زندان اوین شدیم… همانجا بود که از طریق دوستان خود خبردار شدیم که امیر تمام کرده است، همهٔ ما از شدت ناراحتی گریه می‌کردیم… محسن همچنان در اوین دراز کشیده بود و از پشتش چرک و خون بیرون می‌آمد… مدت زیادی از ورودمان نگذشته بود که برایمان آب آوردند… پنج روزی بود که غذایی نخورده بودیم… روز اول که وارد کهریزک شده بودیم هیچ و در آنچهار روز هم روزی دو وعده به ما غذا داده بودند، یک کف دست نان و یک پنجم سیب زمینی. در اوین برایمان غذا آوردند… پرسنل اوین همگی ماسک زده بودند و می‌گفتند که چه بلایی بر سر شما آوردند که اینجوری شدید!!…. و ما سکوت کرده بودیم… حالا اوین در برابر کهریزک برایمان بهشت بود!… وقتی داشتیم وارد قرنطینهٔ یک زندان اوین می‌شدیم محسن را بردند، شاید اگر زود‌تر او را می‌بردند زنده مانده بود، ولی افسوس!… در قرنطینهٔ یک زندان اوین برای ما لباس آوردند و لباس‌های زیرمان را بیرون انداختند و بعد داروی ضد شپش دادند که به هنگام استحمام از آن استفاده کنیم. وارد اتاق چهار شدیدم در قرنطینهٔ یک… محمد کامرانی حالش بد شده بود و مرتب سرش گیج می‌رفت و با سر به لبه‌های تخت می‌خورد، انگار داشت روحش از بدنش جدا می‌شد… دوستانم محمد را بغل کردند و به جلوی در قرنطینهٔ یک اوین بردند، تا آن لحظه همهٔ ما فکر می‌کردیم کهریزک فقط یک قربانی داشته… امیر جوادی فر… ولی بعد از مدتی مطلع شدیم که محمد و محسن نیز در بیمارستان جان خود را از دست داده‌اند… و این غم بزرگی بود!… حدود دو ساعت بود که وارد زندان اوین شده بودیم… سعید مرتضوی به داخل زندان اوین آمد و می‌دانست که امیر جوادی فر در راه کهریزک به اوین فوت کرده است. من را پیش سعید مرتضوی بردند… سعید مرتضوی از من پرسید که چرا این زخم‌ها در بدنت هست و من گفتم: در کهریزک شکنجه شدم… گفت از کجا معلوم که در کهریزک شکنجه شدی؟؟… گفتم: این همه شاهد دارم… سعید مرتضوی گفت: نباید جایی بگی که در کهریزک شکنجه شدی، باید بگی بیرون از کهریزک این اتفاق برات افتاده و شکنجه شدی… من سکوت کردم و هیچ حرفی نزدم… سعید مرتضوی دستور داد من را برای مداوا به بهداری زندان اوین بفرستند، بعد از نیم ساعت من را به بهداری بردند که البته هیچ مداوایی هم صورت نگرفت، فقط بر روی زخم هام بتادین زدند و پانسمان کردند…

و حالا بعد از آن روزهای سرد و سیاه کهریزک، بعد از آن ناله‌های شبانه، بعد از آن دردهای تمام نشدنی، بازجویی‌های هر روزهٔ اوین بود و سوال‌های تکراری… کیستیم و از کجا آمده‌ایم؟… و من هر بار دلم می‌خواست بگویم که انگار هیچوقت نبوده‌ام، می‌خواستم بگویم من از آخر دنیا آمده‌ام، از جایی که روز به روزش جهنم تازه‌ای بود… من از کهریزک آمده‌ام!… و حالا تنها در انتظار فردایی بودم که درش دیوار نیست، سیاهی نیست، زندان نیست… کهریزک نیست!….

 

واکنشی از عاشورائیان به ادعاهای فرمانده ناجا؛ خون جوانمان را معامله نکردیم

شهین مهین فر، مادر شهید امیرارشد تاجمیر که عاشورای ۸۸ زیر ماشین نیروی انتظامی له شد و جان باخت، در پاسخی به اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی که روز دوشنبه در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا مدعی شده بود ماشین نیروی انتظامی عاشورای ۸۸ از روی یک نفر عبور کرده و نسبت به دلجویی و حل مشکلات اقتصادی و ارائه دیه به خانواده اش اقدام شده، به سایت «روز» می گوید: “من هنوز نمرده ام که چنین می گویند. زنده ام و هرگز خون بچه ام را با پول معامله نمیکنم. نمیدانم درباره چه کسی دارند سخن میگویند اما من حتی شکایت هم نکرده بودم چون میدانستم فایده ای ندارد یکبار فقط زنگ زدند که چه میخواهید بکنید و دیه بگیرید همان موقع هم گفتم من دیه بگیر نیستم.”

 

راحله فرج زاده، خواهر شهرام فرج زاده و همچنین مادر شبنم سهرابی، دو جوان دیگری که روز عاشورای ۸۸ زیر ماشین های نیروی انتظامی له شدند و جان باختند هم در مصاحبه با “روز” میگویند که تاکنون هیچ مسئولی از خانواده های آنها دلجویی نکرده و دیه ای پرداخت نشده است.

 

در عاشورای خونین ۸۸، امیرارشد تاجمیر، شهرام فرج زاده، شاهرخ رحمانی و شبنم سهرابی بر اثر برخورد و عبور ماشین های نیروهای انتظامی از روی آنها جان باختند. با گذشت ۴ سال از این واقعه و در حالیکه دستگاههای حکومتی مسئولیت قتل آنها را برعهده نگرفته اند، فرمانده نیروی انتظامی زیر گرفتن تنها یکی از معترضان توسط ماشین نیروی انتظامی را تایید کرده و بدون اینکه اسمی از او بیاورد مدعی شده است: “این بنده‌ خدا صورت سالم نداشت و در بیمارستان هم نمی‌دانستند از کجا آمده و چه بلایی به سرش آمده و به عنوان جسد مجهول‌الهویه با وی برخورد کردند. ما نیز ماه‌ها دنبال خانواده وی بودیم تا بتوانیم ردی از هویت این فرد پیدا کنیم، اما موفق نشدیم تا اینکه چند ماه پیش ماموران پلیس امنیت عنوان داشتند که یک نفر مراجعه کرده و مدعی است که از اعضای خانواده این فرد است که تحقیقات صورت گرفت و متوجه شدیم که این خانواده همان فردی است که جان خود را از دست داده است و ما نیز نسبت به دلجویی و حل مشکلات اقتصادی و ارائه دیه اقدام کردیم”.

 

راحله فرج زاده، خواهر شهرام فرج زاده هم در واکنش به سخنان آقای احمدی مقدم میگوید: “برادر مرا روز عاشورا ماشین نیروی انتظامی له کرد. از همان روز نخست هم هویت او مشخص بود، بارها اعلام کردیم و خانواده من وکیل گرفتند و دنبال این قضیه هم رفتند. برادر بزرگم میگفت ما را دنبال نخود سیاه می فرستند. تحقیر و مسخره مان میکنند و هیچ جواب درستی نمیدهند. حالا آقای احمدی مقدم میگوید یک نفر مجهول الهویه بوده؟ من نمیدانم او از چه کسی سخن میگوید اما در قبال برادر من چه توضیحی دارد؟ صورت شهرام ما که کاملا در ویدئوهایی که منتشر شد مشخص بود”.

 

خانم فرج زاد ه می افزاید: “اگر دنبال مدرک می گشتند من با اینکه خیلی برایم دردآور و زجرآور بود ولی با کمک پسرهایم توانستیم در بیاوریم که کدام قسمت ولیعصر شهرام زیر گرفته می شود. در ویدئو کلیپ ها صورت شهرام کاملا مشخص است. بارها خانواده ام طرح کردند، همه دنیا هم دیده. صورت شهرام کاملا مشخص است. لباسی که تنش است، همه چیز کاملا مشخص بوده. وقتی شهرام را به بیمارستان برده اند گفته شده اگر زودتر می رسید زنده می ماند. از خونریزی شدید شهید شد. نه تنها زیر کردند بلکه بیمارستان هم نبردند. مردم بودند که بردند بیمارستان. چون با قصد زده بودند، بعد هم او را ول کردند”.

 

او نیز میگوید که از خانواده اش هیچ دلجویی نشده و دیه ای دریافت نکرده اند: “اصلا از هیچ کدام مادلجویی نشده. در مقابل یک روز پدر بیمار مرا که روی صندلی چرخدار است برده و نگهداشته و ترسانده بودند.نسبت به اعضای خانواده تهدید کرده بودند و.. ما نمی خواستیم دیه بگیریم. به ما گفتند با دادن دیه یعنی پذیرفته اند مسئول بوده اند. اما خانواده من دیه ای نگرفتند. کدام دیه و دلجویی؟ خانواده ها بارها و بارها مراجعه کرده اند هیچ جواب درستی ندادند”.

شهین مهین فر، مادر امیرارشد تاجمیر هم میگوید: “من نمیدانم شاید جوان دیگری بوده باشد ودارند از جوان دیگری حرف میزنند ولی جوان من امیرارشد تاجمیر، قطعه ۳۰۲ ردیف ۶۶ خاک شده. او مجهول الهویه نبود و از همان ابتدا هم هویت او برای همه روشن بود”.

 

او می افزاید: “من هنوز نمرده ام. هیچ خوب نیست چنین حرف هایی میزنند. من مطمئن هستم هیچ مادری با خون بچه اش معامله نمیکند. ایشان گفته اند دلجویی کردیم یا کنار آمدیم و. من آدمی هستم که با خون بچه ام معامله کنم؟ اصلا دلجویی کرده یعنی چی؟ کی؟ کجا؟ من اجازه نمیدهم کسی از این گروه و جماعت بخواهد راجع به امیرارشد من صحبت کند. من با کسانی که قاتل بچه های من هستند مشکل دارم. مشکل من این نیست که بگویم انتقام بگیرم. خون را با خون نباید شست. شاید اصلا زنده نمانم اما من نباشم مادران دیگر هستند”.

 

خانم مهین فر توضیح میدهد: “من شکایتی نکردم یکبار زنگ زدند گفتند بیایید دیه تان را بگیرید. گفتم من دیه بگیر نیستم. از اطلاعات بودند یا هر کجا نمیدانم. زنگ زدند گفتند چه میکنید سر این مساله؟ البته با من هم حرف نزدند با کسی صحبت کردند. گفتم من چه باید بکنم به چه کسی شکایت برم؟ چه نتیجه ای دارد؟ وکیل بگیرم بشود مثل خانم ستوده و آقای دادخواه؟ گفتم من سکوت کردم ولی فریادی که در سکوت من هست از هر شیون و داد و فریاد دیگری رساتر است. کسی که باید بفهمد می فهمد. کسی که نخواهد بفهمد هم توقعی ندارم.”

 

مادر امیرارشد تاجمیر می افزاید: “بچه من برای نجات هم وطنش جان خود را داد”. او پیشتر در مصاحبه با “روز” توضیح داده بود: “امیرارشد همان جوانی است که برای نجات دو هموطنش رفت اما جانش را گرفتند، دو دختر را گرفته بودند و به شدت می زدند؛ بعدها یکی از دختران آمد سرخاک امیرارشد و همه را برای من تعریف کرد… آنها را می زدند و مردم هو میکردند، امیرارشد فریاد زده که هو کردن شما دردی دوا نمی کند نجاتشان بدهید و خود جلو میرود و یکی از ماموران را هل میدهد مردم هم می آیند که کمک کنند و نجات دهند اما ماموران می ریزند؛نمیدانم بچه من چقدر باتوم خورد، نمیدانم چقدر کتک خورد اما از پشت، ماشین نیروی انتظامی با سرعت به او می زند و او را می اندازد و همان موقع یک ماشین دیگر که آن هم مال نیروی انتظامی بود و همان جا پارک کرده بود می آید و از روی امیرارشد من سه بار رد می شود”.

 

شبنم سهرابی دیگر جانباخته عاشورای ۸۸ است که ماشین نیروی انتظامی او را له کرد. مادر او نیز میگوید: “نه کسی خانه ما آمد نه دلجویی کردند نه هیچ چیز دیگر. خیلی هم مرا اذیت کردند، گفتند چرا حرف میزنی و نباید حرف بزنی. ماشین روز عاشورا از روی بچه من رد شد. جواب شان با خداست. شاید کسی دیگر هم بوده که ماشین از رویش رد شده و می گویند رفته اند دلجویی کرده اند. خب بیایند ببینند ما چه میکنیم؟ شبنم مرا زیر ماشین نیروی انتظامی کشتند خب بیایند از ما هم دلجویی کنند. چرا نمی آیند؟”

 

او می افزاید: “نه کسی آمد نه تلفنی نه دلجویی. من فقط با خودم حرف میزنم. می آمدند دلجویی، می آمدند می گفتند به خاطر این بچه به خاطر نگین آمده ایم اصلا. بچه من مگر چه کرده بود؟ اصلا می آمدند میگفتند اشتباه کردیم اتفاق بوده شلوغ بوده و.. اما نکردند نه دیه ای نه دلجویی نه هیچ چیز دیگر”.

 

شاهرخ رحمانی دیگر جانباخته عاشورای ۸۸ است که او نیز بر اثر برخورد ماشین نیروی انتظامی جان باخته. خانواده او شکایتی طرح نکردندو خواهرش در مصاحبه با “روز” پیشتر توضیح داده بود: “در برگه پزشکی قانونی نوشتند علت مرگ نامعلوم است. ابتدا که گفته بودند بعدا مشخص می شود و بعد هم در نهایت گفتند «نامعلوم». ما هم شکایت نکردیم. جوابی که نمیدادند؛ ما هم نخواستیم بیش از این آزار ببینیم”.

 

او پیش از این هم در پاسخ به این سئوال که آیا مسئولین و مردم برای همدردی یا توضیح به دیدار خانواده شما آمدند، گفته بود: “از مسئولین آمدند اما هر بار رد کردیم و حاضر به دیدن شان نشدیم.تلفن هم کردند بیایند باز رد کردیم، لزومی نداشت بیایند. مردم هم همان اوائل بودند، یعنی در مراسم ختم برادرم.غریبه هایی را می دیدیم که می آمدند ولی بعد دیگر کسی سراغی از ما نگرفت.”

 

در عاشورای ۸۸ اما بیش از ۹ نفر جان باختند و خیابان های تهران به خون نشست. شبنم سهرابی، شهرام فرج زاده، شاهرخ رحمانی و امیر ارشد تاجمیر زیر خودروهای نیروی انتظامی له شدند و مصطفی کریم بیگی، سید علی موسوی، محمدعلی راسخ نیا و مهدی فرهادی را هدف گلوله قرار گرفتند و جان باختند. جهان بخت پازوکی دیگر جان باخته این روز است که تاکنون عکس یا جزئیاتی از نحوه جان باختن او منتشر نشده است.

ادعاهای احمدی مقدم در حالی مطرح شده است که لیلا توسلی، فرزند مهندس محمد توسلی و خواهر زاده ابراهیم یزدی، از اعضای بلند پایه نهضت آزادی ایران که شاهد له شدن شهرام فرج زاده زیرخودرو نیروی انتظامی در روز عاشورا بوده و در مصاحبه با بی بی سی از جزئیات این فاجعه سخن گفته بود به همین دلیل به تبلیغ علیه نظام متهم و به دو سال زندان محکوم شد.

 

اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی در مصاحبه اش با خبرگزاری ایسنا گفته است: “مسئله دیگر در عاشورا نشان می‌داد که یک پاترول به سمت مردم آمده و چند نفری را زیر گرفته و فرار می‌کند. البته در این حادثه کشته‌ای نداشتیم و آقای علی موسوی بر اثر گلوله‌ای که به کتفش خورد، جان باخت و در اثر دیررسیدن به بیمارستان، جان خود را از دست داد چرا که گلوله به ناحیه حساس نخورده بود و به علت خونریزی جان خود را از دست داد و در آن حادثه – زیر گرفتن خودروی پاترول – هیچ‌کس کشته نشده و چند روز بعد نیز خودرو را به صورت بلاصاحب در خیابان پیدا کردیم. اما از روی مشخصات خودرو، صاحب ماشین را پیدا کرده و متوجه شدیم که این مالک خود در تظاهرات شرکت کرده و در حالی که چراغ می‌زده و برف پاکن را روشن کرده بود، آدم‌های تندرو این فرد را کتک‌ زده و از ماشین پیاده می‌کنند و پس از آن برای فرار به داخل جمعیت رفته و چند نفری را زیر می‌گیرند و پس از آن خودرو را به صورت بلاصاحب رها می‌کنند. با اینکه پلیس آن افراد را پیدا نکرد، اما قطعا آن افراد که حدود یک تا دو تن بودند، ماموران ناجا نبوده و به صورت خودسر درگیر شدند و ما تا الان این افراد را پیدا نکردیم. اما در مورد حادثه میدان ولیعصر (عج) باید بگویم که آن خودرو متعلق به یگان امداد تهران‌بزرگ بود”.

مرخصی محمد صادق ربانی املشی از بند ۳۵۰ زندان اوین

Posted: 20 Nov 2013 09:46 PM PST

جرس: محمد صادق ربانی املشی زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین به مرخصی آمد.

 

به گزارش کلمه، محمدصادق املشی، استاد دانشکده علوم دانشگاه تهران و عضو هیات اجرایی شورای ملی صلح روز دوشنبه بیستم آذر ماه سال گذشته بوسیله مامورین دادستانی تهران در منزلش بازداشت و به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد.

 

ربانی املشی روز عاشورای ۸۸ بازداشت و بیش از دو ماه در بند ۲۰۹ زندان اوین تحت بازجویی بود و پس از آن با وثیقه ۵۰ میلیونی آزاد شد.

 

در سال ۸۹ شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه، وی به سه سال حبس تعزیری محکوم شد که همین حکم عینا در دادگاه تجدید مورد نظر تایید قرار گرفت. دکتر ربانی برادر مرحوم آیت الله ربانی املشی دادستان اسبق کل کشور و عموی عروس مرحوم آیت الله العظمی منتظری است.

فقر دانش حقوق بین‌الملل: انرژی هسته‌ای و نزاع حیثیتی

Posted: 20 Nov 2013 03:46 PM PST

داریوش محمد پور
شناخت حقوقی و قانونی کافی از ماجرا وجود ندارد و ذی‌نفعان زیادی در حفظ این وضع کوشش می‌کنند.


فعالان صلح‌طلب، فعالان محیط زیست و برخی از فعالان سیاسی، تا حدی، حق دارند وقتی می‌گویند مردم ما شناخت دقیق و درستی از برنامه‌ی هسته‌ای ندارند. اما این فقط یک طرف ماجراست. مشکل بزرگ این است که دست‌کم در هشت ساله ریاست جمهوری خسارت‌بار محمود احمدی‌نژاد، نه تنها برنامه‌ی هسته‌ای بلکه بسیاری از سیاست‌هایی که می‌شد به درستی از آن‌ها دفاع کرد، تبدیل با موضوعاتی حیثیتی شدند، از مسیر اصلی‌شان خارج شدند و پیامدشان چیزی از خسارت و غبن بین و آشکار برای ملت و دولت ایران نشد. مسأله‌ی انرژی هسته‌ای، مسأله‌ای است تکنولوژیک و علمی. اما محل نزاع، یعنی حق دسترسی ایران به انرژی هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز، هم از سوی بعضی سیاست‌مداران جنجال‌آفرین (و مالیخولیازده) و هم از سوی بعضی از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی، تبدیل به مسأله‌ای حیثیتی برای تحقیر، سرکوب یا از میدان به در بردن طرف دیگر شده است.


مردم ایران به همان اندازه که حق دارند از خطرها و هزینه‌های واقعی و احتمالی داشتن فناوری هسته‌ای آگاه باشند، این حق را هم دارند که بدانند بر اساس قوانین بین‌المللی و مفاد عهدنامه‌هایی که ایران امضا کرده است، کشورشان واجد چه حقوقی است. سیاست‌مداران جمهوری اسلامی و دستگاه‌های رسانه‌ای عمدتاً مر قانون و نص صریح معاهدات بین‌المللی را تنها در سایه‌ی رتوریک و مجادله با جهان و در ذیل دیپلماسی آشتی‌گریز و دشمن‌تراش برای مردم ایران توضیح داده‌اند. انتخاب مسیر و اسلوب مناسب برای توضیح حقوق هسته‌ای (و همچین مخاطرات زیست‌محیطی و سیاسی آن) قاعدتاً باید یکی از اولویت‌های مهم دستگاه دیپلماسی می‌بود که متأسفانه تا کنون نبوده است.


از سوی دیگر، مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی، نفت بر آتش این سیاست نادرست ریخته‌اند و به جای حل مشکل، گره تازه‌ای بر آن افزوده‌اند. از یاد نبریم که افشاگری‌ها سازمان مجاهدین خلق نقش مهمی در پیچیده‌تر کردن برنامه‌ی هسته‌ای ایران داشته است. به این‌ها بیفزایید اسراییل را که با داشتن کلاهک‌های هسته‌ای، همچنان عضو معاهده‌ی عدم تکثیر سلاح‌های هسته‌ای نیست و بالفعل مهم‌ترین تهدید هسته‌ای در منطقه‌ای خاورمیانه است (در حالی که ایران حتی به فرض این‌که قصدش ساخت سلاح هسته‌ای باشند هم‌چنان تهدید بالقوه‌ای به حساب می‌آید و کدام خردمند است که گریبان تهدید بالفعل را رها کند و تهدید بالقوه را بچسبد؟). پیشینه و سابقه‌ی مجاهدین خلق نیازمند توضیح نیست: سازمانی به معنی دقیق کلمه تروریستی است. اسراییل نیز وضع بهتری ندارد. این سوی قصه که مهم‌ترین عامل گره خوردن برنامه‌ی هسته‌ای ایران بوده است (یعنی اسراییل و مجاهدین خلق)، بخواهیم یا نخواهیم – ادعاها و اتهامات‌شان را درست بدانیم یا نادرست – بدون شک سهم مهمی در خارج کردن این چانه‌زنی‌های بین‌المللی از ریل معقول و دیپلماتیک‌شان داشته‌اند. این نکته را نباید از یاد برد.


اما زمزمه‌ای که این روزها به کرات از محافل سیاسی طرف مقابل ایران (از جمله از سوی اسراییل و مراکز پژوهشی و فکری آمریکایی هم‌پیمان و نزدیک با اسراییل) شنیده می‌شود این است: ایران نه تنها باید غنی‌سازی را متوقف کند (سقف غنی‌سازی هم مسأله‌ای است فنی و نه سیاسی و درباره‌ی آن در آژانس بحث فراوان شده است) بلکه از اساس باید برنامه‌ای هسته‌ای‌اش را از بین ببرد. سؤال این است که چرا؟ یک بار دیگر، این بندهای قطع‌نامه‌ی سازمان ملل مورخ ۸ دسامبر ۱۹۷۷ را بخوانیم (زیر بعضی عبارات را من خط کشیده‌ام):
(الف) استفاده از انرژی هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آمیز برای توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورها فوق‌العاده مهم است؛
(ب) همه‌ی کشورها طبق اصول برابری خودفرمانی حق توسعه‌ی این برنامه را برای استفاده‌ی صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای برای توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی، بر حسب اولویت‌ها، منافع و نیازهای خودشان دارند؛
(ج) همه‌ی کشورها، بدون هیچ تبعیضی، باید دسترسی به فناوری، تجیهزات و مواد لازم برای استفاده‌ی صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای داشته باشند و برای دستیابی به آن آزاد باشند؛
(د) همکاری بین‌المللی در زمینه‌هایی که قطع‌نامه‌ی حاضر پوشش می‌دهد باید تحت تضمین‌های توافق‌شده و مناسب بین‌المللی از طریق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی باشد و بر مبنایی غیر تبعیض‌آمیز برای ممانعت مؤثر از تکثیر سلاح‌های هسته‌ای.


مضمون بندهای بالا بسیار روشن است. در مذاکرات اخیر ژنو یکی از مضامینی که مرتب از سوی طرف مقابل شنیده شده است این است که هیچ کشوری حق ذاتی توسعه‌ی برنامه‌ی هسته‌ای را ندارد (عبارت البته غنی‌سازی است). بعید می‌دانم بحث و جدل زیادی باشد درباره‌ی میزان غنی‌سازی و این‌که چه سطحی از غنی‌سازی اورانیوم برای تحقق اهداف صلح‌آمیز برای توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی لازم است. اما وقتی بحث فنی از مسیر اصلی‌اش خارج شود و در جاده‌ی سیاسی‌کاری و دیپلماسی غیرسازنده بیفتد، هیچ یک از دوسو نمی‌توانند زمینه‌ی مشترکی برای توافق پیدا کنند. دمیدن بر آتش این اختلاف سیاسی از هر سویی، تنها عاقبتی که خواهد داشت ویرانی و شکست است: زیان این بی‌خردی به همه‌ی طرف‌های درگیر خواهد رسید (گیرم ملت ایران از همه بیشتر زیان کنند). نتایج خوش‌بینانه و بدبینانه‌ی این بازی یا می‌تواند برد-برد باشد یا باخت-باخت. سنجیدن راه میانه‌ در حال حاضر چندان آسان نیست. گزینه‌ی اول تنها با عبور دادن مذاکرات از مسیری میسر است که از اعمال نفوذهای سیاسی و جنجال‌آفرینی‌های ایدئولوژیک به دور بماند (چه از سوی اسراییل، عربستان سعودی و هم‌فکران و هم‌پیمانان‌شان و چه از سوی گروه‌های افراطی و تندرو در داخل ایران). گزینه‌ی دوم تنها حاصلی که دارد انسداد است و بن‌بست: و این انسداد و بن‌بست هم‌چنان ادامه خواهد یافت تا دوباره فرصتی فراهم شود و عقلانیتی حاکم شود که مذاکرات به همان مسیر مقعول برد-برد برگردد. کلید ماجرا هم در این است که کسانی که در این مذاکرات اخلال می‌کنند و منتهای همت‌شان سناریویی خیالی است که در آن حاکمیت سیاسی ایران ببازد یا کمترین سهم را ببرد و طرف مقابل ظفرمند و پیروز و سرمست، سرود فتح افراط و تندروی را سربدهد، اثرگذاری سیاسی‌شان را از دست بدهند.


پرونده‌ی هسته‌ای ایران هم برای افراطیون داخل و هم برای افراطیون خارج ایران (و مخالفان حاکمیت سیاسی) به بقای آن‌ها گره خورده است: برای هیچ کدام از آن‌ها عهد و پیمان یا قوانین بین‌المللی و سازمان ملل و حقوق کشورهای خودفرمان اهمیتی ندارند. تا این گره گشوده نشود، برنامه‌ی هسته‌ای ایران بر همین مسیر خواهد رفت و چه بسا عاقبت‌اش پیش‌بینی خود-تحقق‌بخشی شود که برای یک طرف کابوس است و برای طرف دیگر فعل حرام.


بررسی گزینه‌های دیگر خارج از حوصله‌ی این یادداشت است و زمان می‌برد. خلاصه‌ی نکته‌ی من این بود که: شناخت حقوقی و قانونی کافی از ماجرا وجود ندارد و ذی‌نفعان زیادی در حفظ این وضع کوشش می‌کنند. آگاهی، موضع افراطیون هر دو سو را سست‌تر می‌کند.


منبع: وبلاگ نویسنده


نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


 

 

برگزاری دادگاه مجدد برای احمدرضا احمدپور، فعال جنبش سبز

Posted: 20 Nov 2013 02:18 PM PST

جرس: احمدرضا احمدپور، عضو جبهه مشارکت و فعال حامی جنبش سبز، روز سه شنبه 28 آبان ماه، مجددا در دادگاه ویژه روحانیت دادگاهی شد.

 

لازم به ذکر است احمدرضا احمدپور، روحانی منتقد و وبلاگ‌نویس و از اعضای جبهه مشارکت، در سال ۸۸ به یک سال حبس محکوم شده بود، که بعد از اتمام محکومیت خود به دلیل نوشتن نامه به سازمان ملل و اعتراض به شیوه دادگاه ویژه روحانیت مجددا محکوم شد.


به گزارش جرس و به نقل از صفحه فیس بوک احمدپور، وی در شرح ماوقع دادگاه روز سه شنبه نوشته: جلسه دادگاه با حضور قاصدي قاضي محترم اعزامي از تهران و دادستان جزايي و من در دفتر دادستاني وي‍ژه روحانيت اهواز به صورت غير علني و بدون داشتن وكيل مدافع قانوني برگزار شد.


ابتدا توسط قاضي قاصدي متن كيفرخواست دادستان مبني بر احراز بزه انتسابي "فعاليت تبليغي عليه نظام از طريق نوشتن نامه به مقام رهبري" عليه من قرائت شد!


در آخر متن كيفرخواست دادستاني خواسته شده تا بنده را به مجازات مربوطه محكوم نمايد.


دادستان ويژه روحانيت اهواز با استناد به بخشي از متن نامه مربوطه كه جملات را به شيوه خاص گزينش و تنظيم كرده بود، ضمن اعلان احراز بزه انتسابي يعني "فعاليت تبليغي عليه نظام..." از محضر دادگاه درخواست كرده تا برابر قانون مرا به مجازات اتهام مربوطه (كه يكسال حبس است) محكوم نمايد!


بخشهايي از نامه من خطاب به مقام رهبر جمهوري اسلامي ايران كه در كيفرخواست به عنوان استناد آمده بود به اين شرح است:
"شما قصد داشتید با اتخاذ الگو از آن حضرت منش و روش دوره حکومتداری خویش را به منش و روش حکومتداری امام علی(ع) نزدیک و یا شبیه سازید."
"در جامعه ما نیز همواره برای اقامه زنده نگه داشتن فرایض امر به معروف و نهی از منکر و نقد وانتقاد ، از میان بزرگان دینی و ملی کسانی چون افقه و اعلم فقهاء والمجتهدین عصر، زنده یاد آیت الله منتظری (ره) بود که هرگز از عمل به وظایف دینی و ملی اش کوتاهی نکرد و در ادامه راه نیز آیات عظام تقلید صانعی ، دستغیب و بیات زنجانی از میان مراجع تقلید را می توان در راس اقامه کنندگان این فریضه مهم دینی نام برد که به صورت آشکار پرچم آن را بردوش کشیده اند" و ...
متاسفانه در دادسراي وي‍ژه روحانيت هيچ نسخه اي از كيفرخواست و يا حكم در اختيار متهم قرار نمي گيرد. لذا همه آنچه را كه به عنوان كيفرخواست قرائت شد را نمي توان ذكر كرد و آنچه ذكر مي شود به كمك ذهن است.
اما علي رغم اينكه به همه سوالات و گفته هاي قاضي و دادستان محترم پاسخ دادم اما با اعلام شفاهي و كتبي اين مطلب(قريب به اين مضمون):
"با توجه به تجربه من در چند سال گذشته كه در دادگاههاي ويژه روحانيت محكوم شده ام بر من ثابت شده كه دفاعيه و استنادات قانوني و فقهي در دستگاه وي‍ژه روحانيت مورد توجه واقع نمي شود و اگر بنا باشد كه محكوم شوم بدون توجه به استنادات حتمن محكوم مي شوم لذا از هرگونه دفاع رسمي از خود خودداري مي كنم."

 

متن نامه به رهبری

احمدپور ادامه می دهد: نامه ذیل را در دی ماه سال ۹۰ نوشتم اما تاکنون به علت حضور در زندان و مسائل دیگه فرصت انتشار آنرا در وبگاه شخصی را پیدا نکرده بودم الان نامه را منتشر می کنم. این نکته نیز فراموش نشود که به بخاطر این نامه به اتهام “فعالیت تبلیغ علیه نظام” تفهیم اتهام شده ام و با صدور کیفرخواست از سوی شعبه دوم دادیاری اهواز به ریاست دادیار پور محمدی پرونده به دادگاه جهت رسیدگی و صدور حکم ارجاع شده و هم اینک بابت این نامه تحت قرار هستم. اصل نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

مقام محترم رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران

با سلام ودعای خیر

این دومین نامه ی یک زندانی ستم دیده است که دل در گرو اجرای عدالت و نفی ستم دارد.سالهاست که در زمان رهبری شما بر ایران ، شخصیت های سیاسی و مذهبی و علمی ، نامه ها به شما نوشته اند که یا انتقاد داشته اند و گاه سرزنش کرده اند و یا بر آنها ستم روا رفته بود و نزد شما گلایه ها داشته و دادخواهی نموده اند و یا از حیث حقوقی به ساختارها و رفتارها انتقاد داشته اند.

اخیراً شخصیت ارجمند و روزنامه نگار ماهر محمد نوری زاد از ستم هایی که بر خویش و بر دیگران رفته ، گلایه و شکواییه داشته و برای شما نامه ها نگاشته اند و درپی درخواست وی ، فرهیختگانی از حوزه اندیشه و قلم نیز به قصد انصاف و احیای فریضه دینی نامه ها نوشته و یادآوری ها کرده اند.

نگارنده این نامه نیز در حالی که خود از ستم دیدگان فضای سرد و مه آلود سالهای اخیر است ، زجرها دیده و خون دلها خورده است و معنی واقعی زور و تزویر و ستم را بدون هیچگونه فرصت قانونی برای دفاع از خویش با پوست و گوشت و روح خود درک کرده و مزه تلخ بی عدالتی و قانون شکنی در حق خود و دیگران را چشیده است و هم اکنون که این نامه را می نویسد ، در حال گذران دوره در بندی در زندان سپیدار اهواز است که بخاطر نوشتن نامه به سازمان ملل متحد و انتقاد به یکی از دستگاههای تحت امر شما و احتمالاٌ به خاطر اشعاری که در پیش از دستگیری سروده ، متحمل این ستم ناروا شده است. با این حال جسارت کرده و برای عمل به تکلیف شرعی و سیاسی ، اجتماعی که چیزی فراتر از تذکر و توصیه نیست ، با یاد سال امام علی (ع) که شما این نام نیک را بر آن نهادید نکاتی را یادآور می شود.

در جامعه ای که ظلم در آن علَــم باشد و فرایض امر به معروف و نهی از منکر و بعبارتی نقد و نقادی به خصوص نقد عملکرد حاکمان و حاکمیت در آن سرکوب و خشکیده شده باشد، آن جامعه نه تنها جامعه ای با نشاط و با شور اجتماعی نیست ، بلکه جامعه و مملکتی مرده و آلوده به زشتی ها و کژی هاست. از آشکارترین نشانه ها برای تشخیص اینکه حاکمیتی ستمگر است یا نه ؛ همانا بودن یا نبودن نشانه های برپاداشتن فرایض امر به معروف و نهی از منکر می باشد، یعنی برافراشتن یا به زیر کشاندن پرچم نقد و نقادی است.امروزه با فراموش کردن اصل شرعی و قانونی « برائت » در دستگاه های امنیتی و قضایی، بسیاری از جمله نگارنده ی نامه ، بخاطر در دست گرفتن این پرچم سرنوشت ساز سرکوب ، تحقیر و محبوس شده اند.

اما آن چه جای بسی پرسش بسیار است ، عدم پاسخگویی به این همه نامه نگاری دادخواهانه و تظلم خواهی هاست. و البته باید به انصاف نیز اذعان داشت که در بدنه نهادهای انقلابی و دستگاههای حکومتی چون بدنه سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و نیروهای نظامی و انتظامی و بدنه دستگاه های قضایی و.. بسیارند که بدون انباشتن مال و ثروت نامشروع ، خالصانه و صادقانه به این مملکت خدمت می کنند و تلاش دارند نه تنها بر بالا دستان خویش با نافرمانی ستم نکنند ، که بر زیردستان و منتقدین و مردم ، با فرمانرانی و سوء استفاده از قدرت نیز ستم روا ندارند و ایمان و تقوای خویش را حفظ کردهاند که نادیده گرفتن آنان نیز ستمی دیگر است. اما متاسفانه اندک افرادی هستند که با تعصبات نابخردانه و با نادیده گرفتن قوانین بویژه با عدم توجه به قانون اساسی ایران پا را از محدوده وظایف خویش فراتر گذاشته و بر جامعه و حتی بر حاکمان وهمکاران و هم خدمتی های خود ستم روا می دارند و چهره خوبان و خدمتگزاران واقعی را نزد افکار عمومی و وجدان های بیدار لکه دار کرده اند، که با تاسف باید پذیرفت ، این عده اندک مورد توجه حاکمیت هستند و بیشترین قدرت حکومتی را در دست دارند!؟

حکایت نافرمانی ، قانون شکنی و روای ستم بر زیردستان و بالا دستان در ارکان و دستگاههای حکومتی و در بین سپاهیان و نظامیان آشکار و پنهان ،امری تازه و مختص نظام جمهوری اسلامی که هنوز در رسیدن به اهداف بزرگ الهی و انسانی راه برای پیمودن بسیار دارد ،نیست،که پیش از این و حتی در حکومت معصومین علیهم السلام و پیامبران (ص) نیز بوقوع پیوسته است ، اما آنچه مورد تمایز واقع می شود آن است که در نظاماتی که معصومین و صالحان چون یوسف پیامبر (ع) ، حضرت داود(ع) ، پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) در راس آنها قرار داشت ؛ خود آنان اقدام به خود انتقادی و انتقادپذیری می کردند و مردم را به انتقاد از حاکمان دعوت وتشویق می کردند، پرچم نقد و نقادی در دست گرفته و بر دیگران واجب دانسته تا در برابر ستمگران زیردست وستمگران در جامعه و متجاوزان بیگانه سخت بر آشوبند و با دستان خویش ستم را در جامعه ریشه کن کرده ، ستمگر را به عدالت مجازات نمایند؛ اما حاکمان و حکومت ستمگر نه تنها پرچم امر به معروف و نهی از منکر را با سکوت معنادار و با خشم دیکتاتورمآبانه خود می سوزانند، که از افراشتن آن توسط دیگران به خشم آمده برافراشتگان پرچم نقد را سرکوب می کنند!

در جامعه ما نیز همواره برای اقامه زنده نگه داشتن فرایض امر به معروف و نهی از منکر و نقد وانتقاد ، از میان بزرگان دینی و ملی کسانی چون افقه و اعلم فقهاء والمجتهدین عصر، زنده یاد آیت الله منتظری (ره) بود که هرگز از عمل به وظایف دینی و ملی اش کوتاهی نکرد و در ادامه راه نیز آیات عظام تقلید صانعی ، دستغیب و بیات زنجانی از میان مراجع تقلید را می توان در راس اقامه کنندگان این فریضه مهم دینی نام برد که به صورت آشکار پرچم آن را بردوش کشیده اند. برخی دیگر از بزرگان مرجعیت که برافراشتن پرچم این فرایض مهم دینی را به مصلحت خویش نمی دانستند ، آشکار و پنهان از حاکمان پایین تر از رهبری انتقاد وگاه نسبت به عملکرد آنان مخالفت کرده و تا حدودی هرچند ناکافی به وظیفه دینی و انسانی خود عمل کرده اند. لذا مراجع ، علمای حوزه علمیه ، اساتید ، فرهیختگان دانشگاه ها ، احزاب ، مردم ، روزنامه نگاران و بسیاری از صاحب نظران عمل به این فرایض الهی را از طریق بیان، قلم و نامه نگاری ها بر دوش کشیده اند ، اما از خشم و ستم حاکمان بی نصیب نبوده اند.

سال امام علی (ع) :

با توجه به نامگذاری یکی از سالهای گذشته به نام سال امام علی (ع) توسط شما ، نویسنده این نامه و دست کم آنها که به انقلاب ، ملت و دین می اندیشند و در ذهن و قلبشان چیزی به نام عدالت جای گرفته است ، آرزومند بودیم که جناب عالی به عنوان رهبر و حاکم نظام اسلامی ، بیشترین الگوپذیری را نسبت به امام علی(ع) داشته و در گفتار و رفتار ، نزدیکترین و شبیه ترین به آن حضرت باشید. از این رو برداشت شد که با این نام گذاری :

۱-شما قصد داشتید با اتخاذ الگو از آن حضرت منش و روش دوره حکومتداری خویش را به منش و روش حکومتداری امام علی(ع) نزدیک و یا شبیه سازید.

۲-شما تلاش داشتید تا حکومت جمهوری اسلامی را به عنوان ادامه دهنده حکومت امام علی(ع) به مسلمانان جهان معرفی کنید و الگوی آنان باشید.

۳- چون نام شما همنام مبارک امام علی (ع) است و شما از نسل او هستید ، تلاش داشتید تا رفتار شما هم رفتاری علی وار و علی گونه باشد.

۴- شما قصد داشتید در تداوم حکومت علی (ع) همچون او از آزار رساندن سپاهیان به مردم بیزاری جوئید و سعی بر جلب نظر و رای مردم داشته و به اجرای عدالت و نفی ستم ، آن گونه که علی (ع ) می گفت و عمل می کرد ، می اندیشید.

۵- شما قصد داشتید در امانت داری و صیانت از بیت المال همچون آن امام بزرگوار رفتار کنید و با خواهش ها و درخواست های خانواده و نزدیکان خود آن گونه عمل کنید که امام علی (ع) با برادر نابینای خود عقیل می کرد.

حال با فرض اینکه چنین باشد و چنان توقعاتی از شما هست ، توجه شما را به عنوان رهبر اسلامی به نامه ۶۰ (شصتم) امام علی(ع) که حضرت به فرمانداران و مردمان شهرهایی که لشکریان او از شهرهای آنان عبور میکرد، می نوشت، جلب می نمایم.

امام علی(ع) در نامه شصت نهج البلاغه (۱) ضمن بیزاری از ستم احتمالی سپاهیان خود به مردم ، دادخواهی و تظلم خواهی را به « ولی امر» گوشزد می کرد و با نوشتن نامه به فرمانداران و مردمان شهرها و آبادی ها « نهضت نامه نگاری » و نهضت « پاسخ گویی» را آغاز کرد.

امام علی (ع) در نامه خود آورده است : « و انا ابرا اليكم والى ذمتكم من معره الجيش . من نزد شما و پیمانی که با شما دارم از آزار رساندن سپاهیان به مردم بیزارم.

ودر ادامه خطاب به مردم بیان داشته :

« پس کسی را که دست به ستمکاری زند کیفر کنید.» آنحضرت چنان نسبت به شکایات از سوی مردم دقت در رسیدگی دارد و چنان بر مجازات ستمگر همت می گمارد که خود پشت سر سپاهیان حرکت می کرد و برای رسیدگی به امور مردم به سوی شهرها می آید؛ آنجا که می گوید :« وانا بین اظهر الجیش ، فارفعو الیّ مظالمکم و ما عراکم مما یغلبکم من امرهم و ما لاتطیقون دفعه الّا بالله و بی ، فانا اغیره معونة الله » « و من پشت سر سپاه در حرکتم ، شکایت های خود را به من رسانید ، و در اموری که لشکریان بر شما به گونه ایی چیره شده اند که قدرت دفع آن را جز با کمک خدا و من ندارید ، به من مراجعه کنید، که با کمک خداوند آن را برطرف خواهم کرد.»

رهبر گرامی ، اگر رسماٌ سالی را به نام مبارک علی (ع) مزیّن کردید و منش او را دنبال می کنید مردم هم زینت های گفتاری و رفتاری آن امام همام را از شما توقع دارند و از شما انتظار دارند به نامه های انتقادی ، دلسوزانه ، دادخواهانه و تظلم خواهانه توجه کنید و اقدام به رسیدگی نمائید. به عنوان شیعه علی (ع) و رهبر نظام حاکم بر ایران ، بیزاری خویش را از ستم های رفته بر جامعه و مردم توسط سپاهیان و دستگاهها و حاکمان اعلام نموده و ستمگران و مجرمان حکومتی را به مجازات برسانید. در حالی که بسترهای لازم در جامعه برای نفی ستم و عدالت خواهی در بین مردم برپاست، ستم را از جامعه بردارید و از مظلوم دلجویی کنید. آن امام و مقتدای ما در سال ۳۴ ه.ق در حالی که مردم در اطراف او جمع شده و از عثمان شکایت می کردند که با عثمان صحبت کند تا از اشتباهات خود دست بر دارد ، خطاب به عثمان خلیفه وقت مسلمین فرمود :

“راه ها روشن است و نشانه های دین برپاست. پس بدان که برترین بندگان خدا در پیشگاه او رهبر عادل است که خود هدایت شده و دیگران را هدایت می کند، سنت شناخته شده را برپا دارد و بدعت ناشناخته را بمیراند” (۲).

رهبر گرامی ، مردم توقع دارند که بی خردان و تبهکاران امت ، حکومت را به دست نگیرند ، ثروت عمومی و ملی شان به عدالت توزیع شود و بین مختلسین و فربه گان متملق دست به دست نگردد. مردم خود را آزاد و رهبران و حاکمان خود را نیکوکار و به دور از فاسقان می خواهند.

مولا علی(ع) در نامه ۶۲ اندوهناکی خویش را از حاکمیت بی خردان این گونه بیان می دارد :

«… ولکن از این اندوهناکم که بی خردان و تبهکاران این امت ، حکومت را به دست آورند ، آنگاه مال خدا را دست به دست بگردانند و بندگان را به بردگی کشند ، با نیکوکاران در جنگ ، و با فاسقان همراه باشند.» (۳)

و مردم ایران در سایه رهبری نظام جمهوری اسلامی توقع دارند ، چنانچه امام علی(ع) ترس و واهمه خود را در این نامه از چند چیز مهم بیان داشت ، رهبر نظام حاکم در ایران نیز :

۱- از حیف و میل بیت المال مسلمین و مردم پیشگیری نماید.

۲- از ستم بر بندگان خدا و شهروندان ، توسط بی خردان حکومتی و دستگاههای متخلف پیش گیری کرده و اهتمام جدی به خرج داده ، از در افتادن با نیکوکاران و اهل علم ، منتقدان و حتی مخالفان فکری بر حذر دارد.

۳- همراهی قدرتمندان حکومت با فاسقان جامعه را تقبیح و منع نماید.

۴- اینکه رهبر نظام حاکم به پیروی از آن حضرت (ع) بیزاری خویش را از ستم های رفته بر جامعه و مردم توسط سپاهیان ، ماموران و دستگاهها و حاکمان اعلام نموده و ستمگران و مجرمان حکومتی را به مجازات رساند که علی (ع) اندام مبارکش به خاطر ستمی که یکی از بیخردان سپاهش بر یک زن یهودی روا داشت و خلخالی را از پای او در آورد، لرزید و مامور ستمگر را به مجازات رساند.

۵- اینکه رهبر نظام حاکم بر ایران ، به نهضت نامه نگاری های دل سوزانه ، دادخواهانه و تظلم خواهانه واکنش مناسب نشان داده و نامه ها را و این نهضت را به فال نیک گرفته و تبدیل به یک فرصت برای آشتی ملی نماید؛ خود رهبری محترم هم «نهضت نامه نگاری» را بر پا دارد و از ستم دیدگان بخواهد ، آنجا که جز خدا و او فریادرسی نیست ، نزد رهبری دادخواهی کنند تا احقاق حق شود.

علی (ع) در نهج البلاغه و در راستای نفی ستم ، ظلم را به سه بخش تقسیم کرده است :

الف) ستمی که نابخشودنی است مثل شرک و دشمنی با خدا که خدا هرگز نمی بخشد.

ب) ظلمی که بخشودنی است مثل ظلمی که انسان با گناهان بر خود روا می دارد.

ج) ستمی که بدون مجازات نمی ماند و حتما مجازات در پی دارد و آن ستمگری برخی بندگان بر بعضی دیگر است.

گفت آن همای زاسرار حق بگیرد پند هر دوستدار حق

به خطبه،به نامه،به حکمت بگفت زآئین دین ذره ای کم نگفت

ستم را به چند کرد تقسیم بدان تو خلق را بدون عدالت ندان

ستم بر سه قسم است به فهم علی (ع) بخشش، مجازات و جبران ولی

ستم بر خدا نابخشودنی است لیک بر خود ستمگر،بخشودنی است

به جنگ با خدا آمده هرکسی ستم می کند ناروا برکسی (۵)

علی(ع) در خطبه ۲۲۴(۶) در برابر ستم به بندگان چنان گریزان و پرهیزگار است که حاضر است هر شکنجه ای را بر تن تحمل کند اما ذره ای حتّی در حد پوست گندمی بر کسی ستم روا ندارد یا به آن اندازه حقّی را از کسی سلب ننماید. در دیدگاه علی(ع) نفی ستم یک اصل است و به هیچ وجه و بهانه ای پذیرش ستم و لغزشی به ستمکاری را روا نمی داند ، او در اجرای عدالت و نفی ستم برادر و فرزند و خانواده نمی شناسد و در قضاوت و حکمرانی همه افراد را در برابر قانون و حریم عدالت یکسان می داند.

امام پرهیزگاران (ع) در آن خطبه گفته است:

« سوگند به خدا ! اگر تمام شب را بر روی خارهای سعدان(۷) به سر ببرم ، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم ، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت ، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده ، و چیزی از اموال عمومی را غصب کرده باشم. چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش ، که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود ، و در خاک، زمان طولانی اقامت کند ؟… »

در بخش دیگری از همان خطبه بیان داشته است : « … به خدا سوگند ! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند ، تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جویی را از مورچه ای ناروا بگیرم ، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیای آلوده شما نزد من! از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است !

حال جناب عالی تصور کنید که در پی دستگیریهای سالهای اخیر چه تعداد دستگاه کامپیوتر و کتاب و دست نوشته و… از متهمین ضبط و توقیف شد که حتی در مواردی اموال تصرف شده مدرک جرم هم نبوده اند ! و به ناحق ضبط شده اند که از آن جمله اند ضبط کامپیوتر و … نویسنده ی نامه.

مقام محترم رهبری اگر بخواهم به همه آنچه پیرامون نفی ستم و ستم ستیزی است بپردازم باید به قدر متن و روح قرآن و نهج البلاغه و روایات و تفاسیر مربوطه مراجعه کرد که در حوصله این نامه کوتاه نمی گنجد از اینرو به همین مختصر اکتفا شده و اضافه می کند ؛

حضرت (ع) در نامه ۵۳(۸) خود نوشته است :

« و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد ، خدا بجای بندگانش دشمن او خواهد بود و آن را که خدا دشمن شود ، دلیل او را نپذیرد ، که با خدا سر جنگ دارد تا آنگاه که بازگردد، یا توبه کند، و چیزی چون ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمی کند ، و کیفر او را نزدیک نمی سازد ، که خدا دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمکاران است.»

والسلام علی من اتبع الهدی

سید احمدرضا احمدپور/ زندان سپیدار اهواز – ۲۰/۱۰/۱۳۹۰

پی نوشته ها:———————————————–

(۱)نهج البلاغه ترجمه مرحوم محمد دشتی

(۲)نهج البلاغه خطبه ۱۶۴ ترجمه مرحوم محمد دشتی

(۳)نهج البلاغه نامه ۶۲ ترجمه مرحوم محمد دشتی

(۴)نهج البلاغه خطبه ۱۷۶ ترجمه مرحوم محمد دشتی

(۵)شعر سروده نویسنده نامه است که در تاریخ ۱۷/۹/۱۳۹۰ در زندان سپیدار اهواز سروده است.

(۶)نهج البلاغه ترجمه مرحوم محمد دشتی

(۷)خاری سه شعبه که خوراک شتران بوده و سخت گزنده است ./ اصطلاحا خارشتری هم می گویند.

(۸)نهج البلاغه ترجمه مرحوم محمد دشتی
 

دولت جلوي قانون‌شكني مستمر را بگيرد

Posted: 20 Nov 2013 12:36 PM PST

گفتگو با محمدعلي همايون كاتوزيان
در ايران نحوه كاربرد درآمد نفت سبب شد كه بخش‌هاي توليدي تقويت نشوند و بازار رانتخواري و مفت‌خواري رواج يابد. 


مريم طهماسبي/
اگر انسان نگاه روايي صرف را از تاريخ بردارد و آن را تنها به مثابه امري مربوط به گذشته نپندارد، مي‌تواند از آن به عنوان ابزاري براي تحليل شرايط حال و حتي ساختن مسير آينده استفاده كند. «محمد علي همايون كاتوزيان» پژوهشگر علوم سياسي، اقتصاددان و تاريخ نگار است كه آثار تحليلي متعددي در حوزه تاريخ سياسي دارد. از ميان اين آثار دو كتاب او در سال جاري تجديد چاپ شده‌اند: «9مقاله در جامعه‌شناسي تاريخي ايران-نفت و توسعه اقتصادي» (كه همان‌طور كه از نامش پيداست مجموعه‌يي از مقالات تاريخي- تحليلي درباره روند اقتصادي در ايران است) و ديگري كتاب «خاطرات سياسي خليل ملكي» (از سياستمداران تشكيل‌دهنده جبهه ملي) كه به كوشش او جمع‌آوري شده و مقدمه‌يي مهم را در 200 صفحه براي آن نوشته است. به همين بهانه با وي گفت‌وگويي ترتيب دادم كه رويكردي كلي را از مهم‌ترين موضوعات مطرح شده در اين دو كتاب به دست مي‌دهد اما درهرحال نكات بسيار زياد و مهم ديگري در اين گفت‌وگوي كوتاه از قلم افتاده‌اند كه براي دستيابي به تحليلي دقيق وجامع به خواندن دو كتاب مذكور نياز است.


در جايي از كتاب «جامعه‌شناسي تاريخي ايران» به استبداد شرقي اشاره كرده‌ايد، منظور شما از اين استبداد چيست وفكر مي‌كنيد چه دلايلي باعث به وجود آمدن و تحكيم اين استبداد شده بود؟

«دسپوتيسم شرقي» اصطلاحي بود كه برخي انديشمندان غربي در قرن 18 و خاصه نوزدهم درباره سيستم‌هاي سياسي- اجتماعي شرق به كار بردند اما ترجمه آن به «استبداد شرقي» گمراه‌كننده است چون در غرب هرگز يك سيستم استبدادي پديد نيامد و دسپوتيسم هم كه حداكثر چهار قرن در اروپا حاكم بود صرفا حكومت مطلقه بود، نه حكومت مطلقه و در عين حال استبدادي (خودسرانه). بيشتر نظر اروپاييان به چين، هند و (بعدا) مصر بود، اگرچه بعضي از آنان از جمله ماركس ايران را هم در نظر داشتند. من فرا روايت و اونيورساليسم دسپوتيسم شرقي را خاصه در روايت كارل ويتفوگل از نظر علمي ساده‌انگارانه و تعميم ناواردي مي‌دانم اما درباره استبداد ايراني و شباهت‌ها و تفاوت‌هاي آن با نظريه دسپوتيسم شرقي در كتاب‌هاي گوناگون به تفصيل صحبت كرده‌ام.


باتوجه به مقاله‌هاي نوشته شده توسط شما حول محور نفت و توسعه اقتصادي نقش نفت در روند دموكراتيزاسيون ايران چه بوده است؟

اگر اين سوال را درباره نروژكه يك صادركننده بزرگ نفت است، مي‌كرديد پاسخ چه مي‌بود؟ نروژ يك كشور دموكراتيك است كه نه دموكراسي آن مديون درآمد نفت است، نه درآمد نفت در دموكراسي آن خللي ايجاد مي‌كند. دموكراسي در اروپا ريشه‌هاي تاريخي عميق دارد كه پا گرفتن آن قرن‌ها وقت و كار و كوشش و مبارزه برده است. البته دموكراسي خود يك فرآيند است نه يك برنامه، به اين معنا كه در حال پيشرفت و تحول است. مثلا دموكراسي امروز انگليس از صد سال پيش خيلي استوارتر و پيشرفته‌تر است. دموكراسي در ايران ريشه‌هاي تاريخي ندارد. تا انقلاب مشروطه نظام ايران استبدادي بود و پس از آن هم – اگرچه در بعضي سال‌ها آزادي نزديك به هرج و مرج وجود داشت- دموكراتيك نشد. چنانچه در كتاب‌هايم نشان داده‌ام در 12-10 سال آخر دوره رضا شاه و 14سال آخر دوره محمدرضا شاه استبداد تاريخي ايران بازسازي شد و درآمد نفت به ويژه در دوره دوم نقش عمده‌يي ايفا كرد به اين دليل كه درآمد بادآورده هنگفتي به دست دولت مي‌رسيد و بر قدرت آن مي‌افزود. اما نفت سبب و علت حكومت خودسرانه نبود بلكه تقويت‌كننده آن بود. گمان اينكه اگر درآمد نفت نبود ايران داراي نظام دموكراتيك مي‌شد، بسيار ساده‌انگارانه است.

 

باتوجه به اينكه شما نفت را عملا از ديگر اجزاي اقتصاد سياسي مستقل و به عنوان درآمدي مازاد مي‌دانيد، تاثير وابستگي اقتصاد ايران به نفت بر ديگر اركان اقتصاد سياسي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

44سال پيش من يكي از سه اقتصادداني بودم كه نتيجه گرفتيم درآمد نفت رانت است يعني عمدتا موهبتي طبيعي است كه ناشي از عوامل توليد نيست و مستقيما به دولت پرداخته مي‌شود. آن دو اقتصاددان ديگر دنبال كار را نگرفتند ولي من (با وجود زيان‌هاي شخصي‌اي كه برايم داشت) موضوع را رها نكردم تا اينكه پس از گذشت 20 سال همه دانا شدند! اما در ايران نحوه كاربرد درآمد نفت سبب شد كه بخش‌هاي توليدي تقويت نشوند، كشاورزي به‌شدت تنزل كند و يك بخش عمده صادرات غيرنفتي به وجود نيايد و در ضمن بازار رانتخواري و مفت‌خواري رواج يابد.


علل عقب بودن اقتصاد ايران نسبت به كشورهايي مثل كره و ژاپن كه فاقد نفت هستند را چه مي‌دانيد؟

در اين باره يك كتاب مي‌توان نوشت، همين سوال را درباره فرانسه و انگليس هم مي‌شد، كرد جز آنكه در اين كشورها توسعه اقتصادي طي قرن‌ها تقريبا به صورت ناخودآگاه پديد آمد، حال آنكه در ژاپن صد و سي‌سال پيش و كره جنوبي 50سال پيش، آگاهانه كوشش براي توسعه اقتصادي آغاز شد و در ميان دلايل گوناگون دو دليل عمده داشت: يكي ايجاد نظم و قانون، ديگري انباشت سرمايه يعني كم خوردن، پس‌انداز و سرمايه‌گذاري مستمرو سيستماتيك، همراه با ايجاد يك بخش عمده صادرات.

 

در مقايسه نرخ بهره بانك‌هاي ايران و كشورهاي پيشرفته به تفاوت چشمگيري مي‌رسيم. از نظر شما اين بالا بودن نرخ بهره در ايران و از طرف ديگر تاكيد بر بانكداري اسلامي و بدون ربا چه تفسيري دارد؟

نرخ بهره در هر كشوري بر اساس شرايط اقتصادي بالا و پايين مي‌رود و هميشه ثابت نيست، گاهي بالا و گاهي هم پايين است و اين بين كشورهاي گوناگون در يك زمان ثابت نيز واقعيت دارد. از قضا نرخ بهره ايران بالا نيست، چون از نرخ تورم خيلي كمتر است. اگر نرخ بهره 20 درصد و نرخ تورم 40 درصد باشد، در واقع نرخ بهره واقعي منهاي 20 درصد است! اما بيجا نيست كه بگويم من در مقاله‌يي كه در سال 1979 به انگليسي چاپ شد و ترجمه آن زير عنوان «ربا و بهره در اقتصاد سياسي اسلام» در كتاب «نه مقاله» چاپ شده ثابت كردم كه مراد از تحريم ربا تحريم بهره نبوده، يعني مراد از ربا فقط بهره‌يي است كه در ازاي قرض دادن قوت لايموت به درماندگان و بي‌چيزان گرفته شود.


در مقدمه كتاب «خاطرات سياسي خليل ملكي» در آنجا كه آغاز گرايش‌هاي ماركسيستي در ايران را توضيح مي‌دهيد به اطلاع نداشتن روشنفكران آن زمان از ريشه‌هاي ماركسيسم اشاره مي‌كنيد. پس با توجه به نداشتن آشنايي عميق با ماركسيسم علت گرايش به اين الگو را در چه مي‌دانيد؟

دلايل آن عاطفي و سياسي بود. ايمان به شوروي و پس از آن چين خيلي بيشتر از علم ماركسيسم موثر بود، گذشته از اينكه ماركسيسم (با همه درستي‌ها و نادرستي‌هايش) يك رشته نظريات دقيق و پيچيده است كه آموزش آن كار هر كس نيست البته ايماني كه به آن اشاره كردم و بي‌شباهت به ايمان مذهبي نبود ابزاري هم داشت كه ظاهرا ماركسيستي بود، مانند «امپرياليسم»، «بورژوازي»، «پرولتاريا» كه كاربردشان ساده‌انگارانه اما باشور و حرارت مذهبي توام بود.
 

با توجه به شناختي كه «خليل ملكي» در زندان 53 نفر نسبت به رهبران حزب توده قبل از تشكيل آن پيدا كرده بود و باعث شد پس از تشكيل حزب نيز از عضويت در آن سر باز زند، سرانجام چه عللي باعث شد تا ملكي به عضويت اين حزب در آيد؟

ملكي رفتار خيلي از اعضا ي53 نفر را در زندان نپسنديده بود و آن را بعضا غيراخلاقي و غيراصولي مي‌دانست و به همين دليل هم بود كه در تاسيس حزب توده شركت نكرد. اما چندي پس از تاسيس آن خيلي از جوانان برجسته حزب توده كه از پاره‌يي رفتارهاي رهبري آن به اصطلاح سرخورده بودند و انتقاد داشتند با ملكي تماس گرفتند و پس از ديدارها و گفت‌وگوهاي مكرر از او جدا خواستند كه به حزب بپيوندد و آنان را براي اصلاح حزب رهبري كند. يكي از اينها عبدالحسين نوشين، هنرمند بنام بود.


پس چرا ملكي همواره مورد انتقاد رهبران حزب توده قرار مي‌گرفت؟

ملكي آدمي صديق، صميمي و اصولي بود و تسليم زور يا اشتباه بزرگ نمي‌شد.

تا سال 1326 كه ملكي در حزب توده بود ايراد اساسي او (به رهبري جناح اصلاح‌طلب حزب) يكي رفتار خودسرانه و بروكراتيك سران حزب بود؛ ديگري سرسپردگي آنان به سفارت شوروي، اگرچه همان سران پس از شكست فاحش سياست‌شان در قبال قيام آذربايجان (كه ملكي با آن مخالفت كرده بود) براي مدت كوتاهي به ملكي روي آوردند اما البته پس از انشعاب ملكي و يارانش از حزب توده كار آنها به جايي رسيد كه ملكي را جاسوس انگليس، نوكر دربار و مامور سازمان امنيت بنامند. اين بود نمونه اخلاق سياسي «حزب طراز نو».


علل مخالفت ملكي با رويكردهاي مصدق در عين همراهي او چه بود؟

«مخالفت» اصطلاح به جايي نيست. ملكي و حزب او پشتيبان نهضت ملي و دولت مصدق بودند، منتها نظرات خود را درباره مسائل عمده سياسي نيز بيان مي‌كردند كه هميشه با نظر دولت يكسان نبود يعني پشتيبان بودند ولي واله و شيفته نبودند كه به همه كارها و آراي دولت چون آيات آسماني بنگرند. از جمله آنان سخت هوادار اصلاح ارضي و حق راي زنان بودند كه در اين مورد دولت هم موافق بود ولي مي‌گفت توانايي اجراي آن را ندارد. ملكي اعتقاد داشت كه دولت بايد جلوي هرج و مرج و قانون‌شكني مستمر دشمنان چپ و راستش را بگيرد و با رفراندوم براي بستن مجلس هفدهم مخالفت كرد چون پيش‌بيني مي‌كرد كه سبب سقوط مصدق شود و همين‌طور هم شد.


در پيشگفتار چاپ جديد كتاب «خاطرات خليل ملكي» اذعان داشتيد كه اگر كتاب را الان مي‌نوشتيد با در نظر داشتن و حفظ نكات اساسي تغييراتي در آن اعمال مي‌كرديد. اين تغييرات چه مي‌توانستند باشند؟

در انتهاي مقدمه ويراست دوم نوشتم: «اين كتاب را با مقدمه‌اش در سال 1358 يعني يك سال پس از انقلاب به دست چاپ سپردم. اگر امروز آن را مي‌نوشتم طبعا شكل ديگري به خود مي‌گرفت اما نكات اصلي و اساسي آن تغييري نمي‌كرد. پس بهتر است كه همان سان كه در 32 سال پيش عرضه شده بود به دست خوانندگان برسد تا ضمنا بتوانند آن را با آنچه در آن زمان گفته و نوشته مي‌شد قياس كنند.»

و واقعا بايد مروري به آنچه در آن زمان گفته و نوشته مي‌شد كرد تا تفاوت كار به‌دست آيد. اما بديهي است كه اگر كسي چه اين كتاب و چه هر كتاب ديگري را (اكنون) 34سال پس از نگارش آن مي‌نوشت آن را از جهاتي، جور ديگري ارائه مي‌كرد، اگرچه در اين مورد مهم همان است كه نكات اصلي و اساسي آن تغييري نمي‌كرد زيرا كه نه تنها غلط تاريخي فاحشي در آن نيست بلكه خيلي‌ها تازه در همين اواخر به شرح حوادث و روح تحليل آن رسيده‌اند.
 

منبع: اعتماد 


نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

ریا، سکه دو رو سیاه

Posted: 20 Nov 2013 12:35 PM PST

ارمغان زمان فشمی
ریا یعنی آدم‌ها خودشان را همان طور که هستند، قبول ندارند یا نمی‌توانند خودشان را همان‌گونه که هستند، به دیگران معرفی کنند.


شما یک آدم عاشق هستید. همه زندگی و احساساتتان را به پای کسی ریخته‌اید که او هم می‌گوید دوستتان دارد. یک روز صبح در کمال ناباوری می‌بینید که ترکتان کرده و ابراز احساساتش، دروغی بیش نبوده است!

شما یک کارمند عالی رتبه هستید که همه در خانه و محل کار، هوایتان را دارند. یک روز ناگهان مقام خود را از دست می‌دهید و بدتر از آن، به زودی متوجه می‌شوید که دیگر اعتباری هم نزد اطرافیانتان ندارید و کسی به شما احترام نمی‌گذارد. آنها دوست دوران خوشی شما بودند و فقط تظاهر می‌کردند که واقعا دوستتان دارند.

شما یک کشور به ظاهر پیشرو هستید که می‌کوشید به ضرب و زور جنگ در تمامی دنیا به زعم خودتان، صلح ایجاد کنید؛ اما از آنجا که ادعاهایتان با عملکردتان متفاوت است، کسی باورتان ندارد. از نظر کشورهای دیگر، شما یک کشور جهانخوار ریاکار هستید.


دوگانگی مشکل ساز

تظاهر به آنچه واقعا در وجودتان نیست، ویژگی است که دیگران را از شما دور می‌کند. دوگانگی‌های موجود در فرد ریاکار از ابتدایی‌ترین شکل آن در محیط خانواده تا بالاترین شکل آن در روابط میان دو کشور ممکن است مشکل ساز باشد. مردم دوست ندارند با کسی ارتباط داشته باشند که تکلیفشان با او مشخص نیست و نمی‌شود فهمید که رفتارهایش، همان معنایی را دارند که نشان می‌دهد یا کاملاً برعکس، حاوی معانی پنهان و پیچیده‌اند.در آموزه‌های اخلاقی و دینی ما نیز به کرات در نکوهش ریاکاری، سخن گفته شده است. امام صادق(ع) می‌فرماید: کارهاى نیک خود را به خاطر خودنمایى و نشان دادن به مردمى که نه زندگى به دست آنهاست و نه مرگ و نه قدرت دارند مشکلى را براى تو بگشایند، انجام مده!ما ریا را بیش از همه در معنای تظاهر به خوب جلوه کردن و نیکوکاری می‌شناسیم، حال آن که این ویژگی ناخوشایند، چون موریانه می‌تواند به همه سطوح زندگی نفوذ کند و آداب و اخلاق را تحت تاثیر خود قرار دهد.

به کجا می‌رود جامعه‌ای که ریاکاری در میان مردمش نهادینه شده باشد و چه می‌شود سرنوشت مردمی که در مقابل تظاهرهای اطرافیانشان نمی‌ایستند و خودشان هم کم‌کم همرنگ جماعت می‌شوند؟


آدم‌های پیچیده، آدم‌های متظاهر

دکــتر عــلی اصغر اصغر نژاد فرید، روان شناس و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران، در تعریف ریا می‌گوید: ریا یعنی آدم‌ها خودشان را همان طور که هستند، قبول ندارند یا نمی‌توانند خودشان را همان‌گونه که هستند، به دیگران معرفی کنند. دلیلش هم این است که شخصیت اجتماعی آنها با واقعیتشان متفاوت است، زیرا جامعه از افراد انتظاراتی دارد که با انتظارات خودشان همخوان نیست؛ نه می‌توانند آنی بشوند که دوست دارند و نه می‌توانند آن طور که مورد انتظار جامعه است، عمل کنند.دکتر اصغرنژاد درباره شرایطی که افراد را به سمت تظاهر سوق می‌دهد، می‌گوید: این که جامعه سیستم کنترل خاصی داشته باشد که بر اساس آن، افراد برای تصدی یک موقعیت، مورد ارزیابی قرار می‌گیرند و نتیجه این ارزیابی‌ها می‌تواند در زندگی آنان موثر واقع شود و برایشان منفعتی به همراه بیاورد، باعث می‌شود که افراد، رفتارهای متفاوت تری از خود واقعی شان بروز بدهند.

وقتی ارزش‌های جامعه‌ای واضح و روشن نباشد و افراد بر اساس آنچه که در ظاهر بروز می‌دهند، امکان دریافت امتیاز یا گمارده شدن به پست و مقامی بالاتر را پیدا می‌کنند، راه برای ریاکاری باز می‌شود.


توریه و تقیه

بعضی افراد هم در جامعه وجود دارند که کارهای ناروای خود را به غلط، با الفاظی مانند تقیه یا توریه، توجیه می‌کنند. «توریه» یا صرفه‌جویی در بیان حقیقت یا سخن نیمه‌راست، بیان سخنی‌است که معنای آن به ظاهر درست است، اما آنچه مخاطب از آن درک می‌کند، نادرست است؛ یعنی جمله‌ای به ظاهر صادقانه بیان می‌شود که مخاطب از آن جمله، مفهوم دیگری را برداشت می‌کند.

«تقیه» که از واژه «وقایه» به معنای سپر گرفته شده است نیز به آن معنی است که یک فرد مسلمان برای نجات جان از انجام برخی اعمال پرهیز کند؛ به عنوان نمونه اگر مسلمانی در برابر کفار محارب قرار گیرد وخطر جانی او را تهدید کند، می‌تواند مسلمان بودن خود را پنهان کند.

توریه و تقیه، از ریا مستقل و متمایزند، اصل و قاعده هم نیســتند، بلکــه اسـتثنای بر اصل و قاعده اند. اصل و قاعده در دین، صراحت و صداقت است. تقیه و توریه فقط در موارد بسیار نادر و استثنایی، مثلا برای جلوگیری از کشته شدن یک انسان بی گناه یا به منظور ندادن اطلاعات درست به دشمن در میدان جنگ، ممکن است کاربرد داشته باشند. سعدی در گلستان، داستانی به این مضمون دارد: پادشاهی به کشتن اسیری فرمان داد، اسیر هم به زبان خودش به شاه دشنام گفت. شاه پرسید چه می‌گوید؟ یک وزیر خوش نفس گفت: می‌گوید با ریختن خون یک نفر اسیر، چه عظمتی به دربار پادشاه افزوده می‌شود؟ شاه او را بخشید. وزیر دیگری پیش رفت و واقعیت را گفت. شاه اخم کرد که مرا آن دروغ خوش‌تر آمد تا این راست؛ چون در آن، قصد حیات و نجات انسان نهفته بود و در این، بویی از خبث طینت!

سید علی اصغر خندان در کتاب منطق کاربردی، به عنوان مثال‌هایی در این زمینه می‌نویسد: ممکن است راننده‌ای بگوید:« من واقعاً راننده خوبی هستم. در این سی سال اخیر، فقط دو بار به خاطر سرعت بالا جریمه شده‌ام.» این جمله درست است، اما به شرط آن که مخاطب نداند گوینده هفته پیش رانندگی را شروع کرده و با این حال دوبار هم جریمه شده ‌است؛ پس راننده خوبی نیست!

یا ممکن است یک نفر به شما بگوید: «متأسفم، نمی‌توانم پولی را که درخواست کردی، به تو بدهم. امروز صبح فراموش کردم کیف پولم را همراه خودم بیاورم.» گوینده دروغ نگفته‌است، اما پول‌هایش را در جیبش گذاشته و کیف پولش را همراه نیاورده‌است.

اما همان طور که اشاره شد، در فرهنگ شیعه، توریه و تقیه فقط در موارد نادر و خاص و به دلایل متقن و محکم مجاز شمرده شده است و از این رو با ریا و ریاکاری متجانس نیستند. پس چه باید بکنیم تا افراد مرزهای میان این دو عرصه را با ریاکاری دریابند، برای رهایی از هر مخمصه‌ای، گفتن دروغ مصلحتی را مجاز ندانند و آن را به غلط با استفاده از مضامینی چون توریه و تقیه، توجیه نکنند؟


مرزهای دروغ مصلحتی با ریاکاری

دکتر اصغرنژاد، روان شناس، با اشاره به ریشه‌های تاریخی و مذهبی موثر در فرهنگ ایرانیان و مسلمانان می‌گوید: ما شیعه هستیم و در دوره‌هایی از تاریخ، در جوامعی زندگی کرده‌ایم که حاکمیت آنها خون شیعه را بر زمین می‌ریختند و مجبور بودیم برای حفظ دین خود، توریه و تقیه کنیم. مرزهای توریه و تقیه با ریاکاری در جایی مشخص می‌شود که انسان برای حفظ منفعت شخصی خودش، و نه بر اساس منطق اخلاق و اعتقاداتش، متوسل به رفتارهایی شود که بتواند با کمک آنها، سهم بیشتری از منافع دنیوی را نصیب خود کند. این که در قلب یک نفر چیزی باشد اما ظاهرش چیز دیگری را نشان بدهد، نفاق و دورویی است. تقیه مربوط به زمانی است که گفتن واقعیت، فایده‌ای ندارد و تنها جان شخص را به خطر می‌اندازد، اما گاهی لازم است که انسان عقایدش را به طور واضح و روشن بیان کند، مثلا در صدر اسلام، کسانی که دوستدار واقعی حضرت علی(ع) بودند، در حضور حجاج بن یوسف نیز قرص و محکم می‌ایستادند و از آن حضرت دفاع می‌کردند و حتی کشته می‌شدند.

در ادامه سخنان دکتر اصغر نژاد، می‌توان به نمونه‌هایی از این موضوع در تاریخ معاصر نیز اشاره کرد. امام خمینی در سال‌های شروع مبارزه با رژیم شاه، صراحتا اعلام کرد:« الیوم تقیه حرام و اظهار حقایق واجب است ولو بلغ ما بلغ». یعنی درجه ارزش و اهمیت اجتماعی موضوع باید حتما سنجیده شود. تشخیص استثنائات از عهده کارشناسان دانشمند و باتقوا برمی آید، نه از عهده هرکسی که بخواهد به خاطر کمترین منافع شخصی یا تضییع حقوق دیگران یا کتمان حقیقت، به هر فریب و ریا ودغلکاری تن دهد.


سقف آزادی

دکتر اصغر نژاد درباره راهکار مواجهه با ریاکاری می‌گوید: بخش اعظم راهکار، شامل آموزش‌هایی می‌شود که افراد می‌توانند دریافت کنند تا باورهایشان درباره این مساله درونی شود. قوانین نظارتی و کنترل‌کننده جامعه باید مورد بازنگری قرار بگیرند و آن دسته از آنها که پایه و اساس منطقی ندارند، حذف بشوند تا آدم‌ها راحت‌تر بتوانند خود واقعی شان را بروز بدهند و تحت فشار و کنترل نباشند. البته سیستم گزینش در همه کشورهای دنیا وجود دارد و مطابق آن، هرکس بخواهد استخدام شود باید معیارهایی را داشته باشد. شما در کشورهای کمونیستی می‌دیدید که بسیاری از دانشمندان و مصلحان اجتماعی به دلیل مخالفت با جریان حاکم به مناطقی همچون سیبری تبعید می‌شدند.

در کشورهای به اصطلاح آزاد هم سقف آزادی مشخص است، یعنی یک تیغه تیز در فاصله چند متری بالای سر افراد می‌گردد که اگر بخواهند سرشان را از حدی بالاتر ببرند، گرفتار آن خواهند شد. تنها حدود فاصله این تیغه در فرهنگ‌های مختلف، متفاوت است. هر کشوری چارچوب‌ها و اصول و قوانین خودش را دارد که مردم باید از آنها تبعیت کنند. به هرحال جامعه نیاز دارد برای رتق و فتق امور خود، کسانی را گزینش کند و اگرچه امکان مصاحبه و انجام آزمون‌های روان شناختی درباره آنها را دارد، اما در نهایت، ارزیابی دقیق و درست انگیزه‌های باطنی افراد آن قدر‌ها هم ساده نیست.


روند گسترش ریاکاری در تمامی سطوح جامعه

لیلا فلاحتی، دکترای علوم اجتماعی و عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، درباره عوامل گسترش تظاهر در جامعه می‌گوید: ریا ریشه‌های فرهنگی دارد. علت گسترش این ویژگی ناشایست که در تمامی جوامع نیز وجود دارد، ساختارهای حاکم بر جوامع بشری است که ارزش‌هایی را اصلی قلمداد کرده و همه آدم‌ها را با یک خط کش ثابت و بدون در نظر گرفتن ارزش‌های دیگر آنها مورد ارزیابی قرار می‌دهد. در چنین شرایطی، کسانی که به معیارهای این قیاس اعتقاد ندارند نیز برای پیشبرد اهدافشان ناچار به ریاکاری می‌شوند.

دکتر فلاحتی می‌افزاید: وقتی فرد مشاهده می‌کند که یک نفر با قلب واقعیت، پاداشی دریافت می‌کند، تشویق می‌شود که او هم همان مسیر را طی کند، در نتیجه فرهنگ ریاکاری تقویت می‌شود. این روند از افراد شروع شده و تبدیل به یک حرکت اجتماعی می‌شود، بنابراین اگر در سطوح فردی جلوی آن گرفته نشود،‌در سطوح بالاتر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه گسترش پیدا می‌کند.

این پژوهشگر اجتماعی درباره جوامعی که ریا در آنها رواج بیشتری دارد می‌گوید: جوامع سنتی نمی‌پذیرند که شخصی با موجودیت خودش که شاید خلاف هنجارهای جامعه باشد، بتواند موفق شود. اما عصر ارتباطات است. رسانه، همه امور را مدیریت می‌کند و مسایلی که ممکن است در تعارض با فرهنگ یک جامعه باشند، ‌به سرعت می‌توانند راه خود را در آن جامعه باز کنند. بنابراین اگر نظام فرهنگی یک جامعه، پویایی خود را حفظ نکند و به مردمش آموزش ندهد، نمی‌تواند در مقابل گسترش ریاکاری کاری انجام دهد.


گذشتن از منافع بزرگ به نفع منافع کوچک

دکتر سید‌هادی معتمدی، روانپزشک و عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، در مقایسه‌ای میان ایران و جوامع دیگر از نظر گسترش ریاکاری می‌گوید: درباره مسایل اجتماعی نمی‌توان آمار دقیقی ارائه داد و هیچ آمار مستند و موثقی در این زمینه وجود ندارد. برخی افراد به دلیل آن که با مردم خودمان در تماس هستند و شناخت درستی از فرهنگ کشورهای دیگر ندارند، ممکن است خیال کنند ریاکاری در ایران بیشتر رواج دارد، حال آن که ممکن است در کشورهای دیگر، ریاکاری در حوزه اقتصادی یا حوزه‌های دیگر اتفاق بیفتد.

دکتر معتمدی در بیان دلایل ریاکاری می‌گوید: بسته به سن فرد، دلیل ریاکاری می‌تواند متفاوت باشد. در سنین نوجوانی، معمولا این ترس از مجازات است که نوجوان را به دروغگویی و تظاهر وا می‌دارد اما در سنین بالاتر، منفعت جویی، فرد را به این سمت سوق می‌دهد. این مساله ریشه در ضعف تربیت دینی و فرهنگی دارد. افراد باید از همان کودکی تحت تربیت قرار بگیرند و بیاموزند که در هیچ شرایطی اجازه ندارند دروغ بگویند. این یکی از مهارت‌های زندگی است که بدانیم نباید از منافع درازمدت و بزرگی مانند صداقت و آثار مثبت آن بر روح و روان، به خاطر منافع کوچک و کوتاه مدتی مانند رسیدن به خواسته‌های آنی خود بگذریم.


تعامل فرد و جامعه

گاهی وقت‌ها آدم‌ها در جامعه احساس امنیت نمی‌کنند و نگران این هستند که اگر با فلان سر و وضع یا فلان شرایط در جامعه ظاهر شوند، مردم درباره شان قضاوت بدی خواهند کرد. در این گونه موارد، باید دید که ‌آیا این جامعه است که سختگیرانه برخورد می‌کند و افراد خود را مدام زیر ذره بین و در بوته نقد قرار می‌دهد یا این افراد جامعه هستند که بی توجه به کرامت انسانی خود و حقوق دیگران، قوانین را نادیده می‌گیرند و هنجارشکنی می‌کنند.

محمود امانی، استاد دانشگاه و جامعه شناس، به گزارشگر روزنامه اطلاعات می‌گوید: ریا را در فرهنگ فارسی معین، تظاهر و دورویی معنی کرده اند. «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو»، پندی است که نسل‌ها سینه به سینه در ایران نقل شده تا به ما رسیده است. بسیاری از ما معتقدیم که ریاکاریم و با این مساله کنار آمده ایم، حال آن که ریا را به عنوان یک معضل اجتماعی و یک عنصر فرهنگی نامطلوب می‌شناسیم.


نهادینه شدن ریا؟

این جامعه شناس می‌افزاید: اگر بخواهیم با رویکرد جامعه شناختی، مساله ریا در فرهنگ ایرانیان را مورد بررسی قرار دهیم، دلایل تاریخی در صدر قرار می گیرند. ناامنی به دلیل هجوم اقوام غارتگر در طول تاریخ سبب شده تا ایرانیان ریا را به عنوان یک ابزار دفاعی به کار بگیرند. این ناامنی در دوره‌هایی، سبب از بین رفتن اعتماد بین اقشار مختلف اجتماعی هم شده است. از دیدگاه کارکردگرایان، ریا در فرهنگ ایرانی به این دلیل به بقای خود ادامه داده که دارای اثربخشی بوده است. تا زمانی که این کارکرد و اثر بخشی ادامه دارد، ریا نیز جزئی جدانشدنی از اخلاق و روحیات ایرانیان خواهد بود.

کاهش نفوذ اخلاق دینی و حرفه ای در ایران در سالیان اخیر به دلایل مختلف از جمله مدرنیته، شتاب آهنگ زندگی و دین گریزی بخشی از جامعه، از مهمترین دلایل رشد ریاکــاری در بین مــردم است. در این میان، اثر بخشی پیام دهندگان حوزه اخلاق کشورمان باید مورد بررسی قرار گیرد. زیرا در دین و فرهنگ ما ایرانیان ریاکاری به شدت نهی شده، از گناهان دینی محسوب شده و مورد مذمت قرار گرفته است. اینجاست که روحانیون باید پاپیش بگذارند و از روش‌های مدرن‌تر جهت افزایش اثربخشی پیام‌هایشان به خصوص در حوزه اخلاق تلاش کنند که بی شک مفید خواهد بود.


ساختار بیمار اجتماعی

آقای امانی، استاد جامعه شناسی درباره جامعه هدف ریاکاری می‌گوید: مدیریت سنتی، ضعف شایسته سالاری، باندبازی، پارتی بازی، فساد اداری، ضعف عدالت در تمام سطوح و کم هزینه بودن این عناصر فرهنگی نامطلوب در ایران سبب شده تا مردم تحت تاثیر ساختار قدرتمندی که به شدت رفتارها را تحت الشعاع قرار می دهد، مجبور به استفاده از ریا برای پیشبرد اهدافشان باشند. در همه قشرها، استفاده ابزاری از ریا به شکل ساختاری مشاهده می شود و شدت و ضعف آن به قشر خاصی برنمی گردد. باید ساختار بیمار ترمیم شود تا بتوان جلوی پیشرفت ریاکاری در جامعه، سدی محکم ایجاد کرد.


نقاب‌های غیرواقعی و فریبکارانه

اروین گافمن، جامعه شناس معروف کانادایی، در تئوری نمایشنامه‌ای می‌گوید: زندگی همانند تئاتر است که روی صحنه و پشت صحنه دارد. مردم باید زمانی که رفتارهایشان را در جامعه ظاهر می سازند، جلوی صحنه، وضع مطلوبی ارایه دهند و پشت صحنه زندگی خود را آشکار نسازند. به عبارتی همه ما انسان‌ها به طور طبیعی لازم است بر صورتمان نقابی بزنیم و نقش‌های متفاوتی را در طول روز و در مسیر زنـدگی ایــفا کنیــم. مساله ریا جایی اتفـاق می افتد که فاصله زیادی بین این نقاب با صورت طبیعی به وجود می آید. نقاب‌ها باید فاصله‌ای کم و طبیعی با صورت اصلی ما داشته باشند. متاسفانه گاهی برخی از ما ایرانیان از نقاب‌هایی روبه روی دیگران استفاده می کنیم تا آنها را فریب دهیم و با فریب به هدف نامطلوب خود تحقق می بخشیم. اینجاست که ریا با نقاب زدن ـ نظریه نمایشنامه ای که امری طبیعی در جامعه است ـ فرق دارد.مشکل اساسی ما این است که وجدان جمعی ایرانیان در ظاهر ریا را نهی می‌کند اما عملا آن را به عنوان یک راهکار پیشبردی و سودمند، مفید تشخیص می دهد و دقیقا اینجاست که مساله سخت می شود، زیرا تغییر در حوزه فرهنگ سخت، زمان‌بر و هزینه‌بر است.


راهکارهای مبارزه

به گفته آقای امانی، وارد کردن یک شوک بزرگ به فرهنگ خودی، بزرگ ترین لازمه درمان ریاکاری در ایران است. آموزش و فرهنگ‌سازی بزرگ‌ترین و کارآمدترین دارویی است که می‌توان تجویز کرد. کودک از همان دوران ابتدایی باید بداند ریا و ریاکاری ذاتا نامطلوب است و در صورت استفاده از آن، برچسب یک انسان منحرف و نامطلوب تا ابد بر پیشانی و پشتش حک خواهد شد (نظریه هوارد بکر در جامعه شناسی انحرافات).

افزایش هزینه‌های ریا کاری، هم به صورت رسمی و هم غیر رسمی، از جمله مواردی است که می تواند مورد توجه قرار گیرد. معلمین در مدارس و اساتید در دانشگاه‌ها می توانند همچون مبارزه با دروغ به عنوان یک گناه، در مورد ریاکاری نیز صحبت کنند و نقش درمانی و آموزشی مهم و مطلوبی برعهده بگیرند. برگزاری سخنرانی، تهیه فیلم و تیزر و انواع روش‌های تبلیغاتی مدرن و سنتی در درازمدت و میان مدت می‌تواند ما را امیدوار کند تا در سالیانی نه چندان دور دیگر هیچ پدری و مادری به فرزندانشان نگویند: خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!


منبع: روزنامه اطلاعات 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.