جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


نمایندگان پارلمان اتحادیه اروپا در راه ایران

Posted: 18 Oct 2013 08:11 AM PDT

 جرس: سه  نماینده‌ی اتریشی پارلمان اتحادیه اروپا، برای اولین بار از زمان تشکیل دولت جدید در ایران، از این کشور دیدار می‌کنند.  

 

 

به گزارش دویچه‌وله، روز شنبه (۱۹ اکتبر / ۲۷ مهر) هانس سوبودا، رئیس حزب سوسیال دمکرات اتریش، و دو نفر دیگر از اعضای این حزب راهی ایران می‌شوند تا با مقام‌های بلندپایه ایران دیدار کنند. ملاقات با وزیر امور خارجه ایران حتمی است و احتمالا دیداری نیز با حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، در برنامه سفر این گروه گنجانده شده که به دلایل امنیتی تایید نشده است.

 

به گزارش روزنامه «کوریر» چاپ برلین، هانس سوبودا اولین مقام بلند‌پایه اروپایی است که از شروع کار دولت یازدهم از ایران دیدار می‌کند. به نوشته «کوریر»، برای تهران این گام بعدی در راه بهبود مناسباتش با غرب است. اولین گام در ژنو در پیوند با مناقشه اتمی و پیشنهاد جدید ایران برای حل آن برداشته شد.

 

ایران بر حق استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای پافشاری می‌کند و غنی‌سازی را نیز جزو حقوق خود می‌داند اما به بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اجازه نظارت جدی‌تری را نسبت به سابق می‌دهد و حتی با بازدید سرزده آن‌ها از تاسیسات اتمی‌اش هم موافقت کرده است.

 

خبر سفر این هیأت سه نفره را رسانه‌های ایران نیز منتشر کرده‌اند. از جمله «تسنیم» نوشته است که حسین شیخ‌الاسلام، مشاور امور بین‌الملل رئیس مجلس ایران، از سفر یک هیأت سه نفره اروپایی به تهران خبر داده و نوشته است که این هیأت چهار روز در ایران خواهد ماند.

 

به نوشته «تسنیم»، هیأت اتریشی در طول اقامتش با رئیس مجلس، رئیس کمیسیون امنیت ملی و وزیر امور خارجه ایران دیدارهایی خواهد داشت.

 

سفر سال قبل لغو شد

 

یک هیأت از پارلمان اتحادیه اروپا در پاییز سال گذشته و در دوره ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد نیز برنامه‌ای برای سفر به ایران ریخته بود. ولی این سفر در آخرین ساعات پیش از انجام آن لغو شد.

 

حسین شیخ‌الاسلام، مشاور امور بین‌الملل مجلس شورای اسلامی ایران، به خبرگزاری‌های ایران گفت که هیأت پارلمان اروپا برای سفر خود پیش‌شرطی تعیین کرده، اما جمهوری اسلامی حاضر به قبول این پیش‌شرط نشده است. علت لغو این دیدار درخواست دیدار این هیأت با نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق کودکان و زنان که آن زمان در زندان به سر می‌برد، و جعفرپناهی، کارگردان سینمای ایران بود که برنده جایزه ساخاروف شده بودند.

 

تاریا کرونبرگ، رئیس فنلاندی هیأت پارلمان اروپا، همراه با چند تن دیگر از نمایندگان قصد داشتند دعوتنامه رسمی پارلمان اروپا از نسرین ستوده و جعفر پناهی را به‌دست آن‌ها برسانند.

 

سفر این بار هیأت بلندپایه اروپایی ربطی به مسایل حقوق بشری ندارد. با این حال این احتمال داده می‌شود که هر گشایشی در مناسبات ایران با جامعه جهانی بر وضع حقوق بشر در ایران نیز تا حدودی تاثیر بگذارد. 

ژیلا کرم زاده مکوندی: تا رفع حصر نشود و زندانیان آزاد نشوند احساس آزادی نمی کنم‎

Posted: 18 Oct 2013 07:39 AM PDT

 جرس: ژیلا کرم‌زاده مکوندی، هنرمند، شاعر و حامی مادران عزادار، پس از تحمل ۲۲ ماه حبس به تازگی از زندان آزاد شده است، می‌گوید: به خاطر اعتقاداتم به زندان رفتم و هرگز از این بابت پشیمان نیستم.    

 

به گزارش کلمه، مکوندی که به دلیل همدردی و همراهی با مادران عزادار (پارک لاله) نزدیک به ۲ سال را در زندان سپری کرده است، می‌افزاید: تنها خواسته من اکنون آزادی سایر زندانیان سیاسی – عقیدتی و آزادی میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی است.

 

 

وی در مورد احساس خود پس از آزدای از زندان گفت: ابتدا به عنوان مرخصی از زندان آمدم، بعد از چند روز اسامی آزادی‌ها اعلام شد و اسم من هم در بین آزادی‌ها بود. به همین دلیل ناراحتم از اینکه با دوستانم خداحافظی نکردم. از وقتی بیرون آمدم ذهنم مشغول کسانی است که هنوز زندانند هر روز پیگیری می‌کنم تا ببینم وضعیتشان چگونه است، بنابر این هنوز معنای آزادی را نفهمیدم. حتی در مسافرت هم احساس آزادی ندارم تا دوستانم آزاد شوند.

 

 

مکوندی با یادآوری اینکه ۲ سال حکم تعزیزی داشته است و ۲ سال تعلیقی گفت: از ۲ سال تعزیری ۲۲ ماه را گذراندم و تنها ۲ ماه به پایان آن مانده بود که به مرخصی آمدم.

 


وی با بیان اینکه یکی از خواسته‌های ما آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی است، ادامه داد: در زندان هر مناسبت که پیش می‌آمد شعار یا حسین و میرحسین و خواسته آزادی رهبرای جنبش سبز را سر می‌دادیم، به خصوص پس از انتخابات. الان هم که بیرون آمدیم خواسته ما همین است، آزادی ما معنایی نخواهد داشت مگر اینکه آن‌ها هم آزاد شوند. بدون رفع حصر ما هم احساس می‌کنیم در حبس و حصریم.

 


مکوندی با انتقاد از نحوه اطلاع رسانی درباره زندانیان سیاسی گفت: از دوستانی که کار خبرسانی می‌کنند می‌خواهم که توجه‌شان را تنها معطوف به چند زندانی خاص نکنند، در زندان انسان‌های بزرگی هستند که اصلا خبری در موردشان منتشر نمی‌شود.

 

گفتنی است ژیلا کرم‌زاده مکوندی به عنوان هنرمند و شاعر، اشعاری نیز با مضمون اجتماعی و سبز سروده است. 

افزایش بیش از هزار برابری غلظت ذرات معلق در برخی شهرهای کشور

Posted: 18 Oct 2013 04:49 AM PDT

جرس: رییس مرکز هوا و تغییرات اقلیم سازمان محیط زیست از افزایش مناطق تحت تاثیر پدیده گرد و غبار از دو استان در سال 83 به سه استان در سال 90 خبر داد.  

 

به گزارش ایسنا، مهندس امیرفاتح وحدتی که در سمینار تخصصی ریز‌گرد‌ها، پایش، اثرات و راهکارهای مقابله با آن در محل سازمان زمین‌شناسی و اکتشافات معدنی سخن می‌گفت به اقدامات، عملکرد‌ها و برنامه‌های ملی و منطقه‌یی دبیرخانه گرد‌وغبار اشاره کرد و گفت: سطح بیابان‌های کشور حدود 32 میلیارد هکتار است که حدود 7.8 میلیون هکتار آن می‌تواند کانون‌های بحرانی باشد.

 

وی با اشاره به کاهش 10 درصدی میزان بارندگی طی 10 سال اخیر در کشور گفت: متوسط بارندگی سالانه‌ی ایران حدود 247 میلی‌متر و متوسط بارندگی آسیا 480 میلی‌متر است.

 

رییس مرکز هوا و تغییرات اقلیم سازمان محیط زیست هم چنین با اشاره به خشک‌شدن 30 تا 40 درصد تالاب‌های حورالعظیم در ایران به مساحت 25 هزار هکتار از افزایش بیش از هزار برابری غلظت ذرات معلق در برخی از شهرها از جمله اهواز خبر داد.

 

وحدتی هم‌چنین به افزایش تعداد وقوع توفان گرد‌وغبار تا حدود 40 درصد طی پنج سال خبر داد و گفت: در این میان خوزستان بیشترین استان تحت تاثیر گرد‌وغبار است.

 

وی در ادامه در خصوص علل عمده‌ وقوع توفان‌های گردو‌غبار به عوامل طبیعی و انسانی اشاره کرد و گفت: از جمله عوامل طبیعی می‌توان به تغییرات اقلیمی و خشکسالی، ناپایداری جوی در منطقه خاورمیانه، میزان پوشش گیاهی مناسب، کاهش میزان رطوبت هوا و تخریب مناطق جنگلی و مراتع اشاره داشت.

 

رییس مرکز هوا و تغییرات اقلیم سازمان محیط زیست هم‌چنین درخصوص عوامل انسانی وقوع توفان‌های گرد‌وغبار گفت: از جمله عوامل شامل مدیریت غلط منابع آب و سیاست انتقال آب از مناطق پرآب به مناطق کم‌آب، تخریب سرزمین ناشی از کشاورزی غیراصولی، تغییر کاربری و چرای مفرط دام، سد‌سازی‌های غیرفنی، وقوع جنگ در منطقه و فقر و تنگنای اقتصادی است.

 

وحدتی با اشاره به پیامد‌های گرد‌وغبار گفت: گرد‌وغبار علاوه بر بعد سلامت و بهداشت عمومی پیامد‌های محیط زیستی، اقتصادی و اجتماعی نیز دارد.

 

رییس مرکز هوا و تغییرات اقلیم سازمان محیط زیست با بیان این‌که 12 کشور در منطقه تحت تاثیر ریز‌گرد‌ها هستند، تصریح کرد: در این زمینه سازمان محیط زیست در سطح ملی و منطقه‌ای اقداماتی را داشته است که از جمله آن می‌توان به برگزاری همایش‌ها و نشست‌های بین‌المللی در زمینه‌ی توفان‌های گردوغبار اشاره کرد و هم‌چنین تفاهم‌نامه‌هایی را در این خصوص با کشور عراق داشته است که این تفاهم‌نامه‌ها اجرایی نشده است.

 

وی بر ضرورت وارد‌شدن به این پدیده در فاز اجرایی تاکید کرد.

 

رییس مرکز هوا و تغییرات اقلیم سازمان محیط زیست در پایان راهبرد‌ها و برنامه‌هایی را دراین زمینه مطرح کرد و گفت: از جمله این راهبردها می‌توان به تشکیل کنسرسیوم‌ علمی، تهیه طرح جامع ملی پنج‌ ساله، پیشگیری و مقابله با پدیده گرد‌وغبار، حفظ و احیای تالاب‌ها، تدوین الگوی مناسب کشت و افزایش بهره‌وری، برگزاری نشست وزراء محیط زیست منطقه و حمایت از استان‌های تحت تاثیر گرد‌وغبار جهت کاهش آثار زیان‌بار اشاره کرد. 

 

سه وزیر پیشنهادی هفته آینده به مجلس معرفی می‌شوند

Posted: 18 Oct 2013 03:40 AM PDT

جرس: عضو هیئت رئیسه مجلس گفت: ۳ وزیر باقیمانده از کابینه دولت هفته آینده جهت اخذ رأی اعتماد به مجلس معرفی می‌شوند.  

 

 ضرغام صادقی عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی با اشاره به زمان دقیق معرفی ۳ وزیر باقیمانده از کابینه دولت به مجلس، گفت: براساس برنامه‌ریزی‌های انجام شده، وزرای پیشنهادی علوم، ورزش و جوانان و آموزش و پرورش جهت اخذ رأی اعتماد هفته آینده به مجلس معرفی می‌شوند.

 

وی ادامه داد: با توجه به اینکه وزرای پیشنهادی کابینه در هفته آینده به مجلس معرفی می‌شوند، بنابراین جلسه رأی اعتماد به آن‌ها در دو هفته آینده در دستورکار صحن علنی مجلس قرار می‌گیرد.

 

عضو هیئت رئیسه مجلس در پاسخ به این سؤال که آیا قرار است سرپرستان وزراتخانه‌ها جهت اخذ رأی اعتماد به مجلس معرفی شوند، گفت: احتمالا سرپرستان وزراتخانه‌ها از سوی دولت جهت اخذ رأی اعتماد به مجلس معرفی شوند، اما هنوز این موضوع مشخص نیست.

 

صادقی به مهمترین دستورکار صحن علنی مجلس در هفته آینده اشاره و خاطرنشان‌کرد: بررسی لایحه اصلاحیه بودجه ۹۲ در کمیسیون برنامه و بودجه نهایی شده و در هفته آینده جهت بررسی در دستوکار صحن علنی مجلس قرار دارد. 

شکایت سعید نعیمی از شرایط زندان تبریز

Posted: 18 Oct 2013 02:36 AM PDT

جرس: سعید نعیمی با تاکید بر این که شرایط بند زندانیان سیاسی زندان تبریز به صورت اسفناکی برای زندانیان غیر قابل تحمل است، نسبت به وضعیت زندان شکایت کرده است.  

 

به گزارش ادوارنیوز٬ سعید نعیمی، عضو شورای سیاستگذاری سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) جهت اجرای حکم یک سال حبس تعزیری به اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی سه شنبه ۲ مهر ماه ۱۳۹۲ برای اجرای حکم از دادگاه به زندان تبریز منتقل شده بود.

 

بر اساس اخبار رسیده به خبرنگار ادوارنیوز این شرایط به حدی بد و نگران کننده است که از نظر زندانیان دوران انفرادی و بازجویی شرایطی به مراتب بهتر داشته است.

 

بند ۱۱ سه‌گانه زندان تبریز ویژه‌ی اشرار و محکومین به حبس ابد است که تعداد ۳۶۰ زندانی در این زندان، دوران محکومیت خود را سپری می‌کنند.

 

سعید نعیمی عضو ارشد سازمان دانش آموختگان٬ در یکی از اتاق‌های این بند به همراه ۱۳۴ زندانی دیگر است و فقط ماهی یک بار حق ملاقات با خانواده خود را دارد.

 

شرایط این بند به شکلی است که فاقد امکاناتی همچون فروشگاه است و محدودیت در مواد مایحتاج در زندان سبب شده تا برخی مواد با قیمت چند برابر بیشتر از خارج از زندان فروخته شود، همچنین از نظر شرایط بهداشتی نیز در این بند حمام و سرویس بهداشتی مناسب و پاکیزه بسیار محدود است و بعضا نوبت استفاده از سرویس بهداشنی به زندانیان نمی‌رسد.

 

به گفته‌ی زندانیان این بند بوی شدید ادرار و مدفوع فضا را پر کرده است.

 

همچنین با توجه به انتقال اشرار شهرستان‌های اطراف به این بند احتمال درگیری فیزیکی بین زندانیان نیز وجود دارد.

 

تمام این‌ها درحالی است که باقی بند‌های این زندان که زندانیان غیرسیاسی در آن نگه داری می شوند از شرایط بسیار بهتری برخوردار هستند. 

 

رئیس دیوان عالی: اجرای حکم علنی متهمان پرونده سه هزار میلیاردی صلاح نیست

Posted: 18 Oct 2013 01:42 AM PDT

جرس: رئیس دیوان عالی کشور گفت: اجرای حکم محکومان پرونده سه هزار میلیاردی به صورت آشکارا و علنی کار صحیحی نیست.   

 

آیت الله محسنی گرکانی در پاسخ به پرسش مهر در خصوص علت تاخیر در اجرای حکم متهمان اصلی پرونده 3 هزار میلیاردی اظهار داشت: این طور نیست که این احکام اجرایی نشود بلکه اجرای احکام به صورت علنی و آشکار صحیح نیست.

 

وی ادامه داد: احکام اجرا می شود و اموال از کسانی که اختلاس کرده اند و میلیونها تومان از بیت المال به جیبشان رفته است پس گرفته می شود اما به مصلحت نیست که این موضوع در جامعه بیش از این باز شود.

 

رئیس دیوان عالی کشور به موضوع اعمال ماده 18 اشاره کرد و گفت: وقتی پرونده ای به دیوان عالی کشور می آید و تایید هم می شود محکومان سراغ اعمال ماده 18 می روند که این موضوع یکی از عواملی است که اجرای احکام را به تاخیر می اندازد. اعاده دادرسی گاهی به دیوان عالی کشور ارجاع و گاهی از سوی رئیس قوه قضائیه مورد بررسی قرار می گیرد.

 

آیت الله محسنی گرکانی گفت: پرونده های مختلفی در دیوان عالی کشور وجود دارد که از نظر رسیدگی اهمیت ویژه ای دارد. مهمترین پرونده هایی که دستگاه قضائی به اخلاص و جدیت تمام به دنبال رسیدگی و مختومه کردن آن است، پرونده های مربوط به مبارزه با مفاسد اقتصادی است.

 

وی تاکید کرد: در حال حاضر دستگاه قضائی یکی از عوامل مهم امنیت اقتصادی و اجتماعی در کشور است.

 

رئیس دیوان عالی کشور درباره آخرین وضعیت پرونده قضات کهریزک نیز گفت: ما نمی خواهیم زیاد روی یک پرونده خاص تکیه کنیم زیرا تمام پرونده هایی که در رابطه با اجحاف، ظلم و ستم به مردم است برای دیوان عالی کشور اهمیت دارد.

 

وی درباره پرونده 3 هزار میلیاردی نیز گفت: رسیدگی به این پرونده تقریباً رو به اتمام است. در این پرونده تعدادی از متهمان محکوم و تعدادی دیگر تبرئه شده اند که احکام آنها بزودی اعلام خواهد شد. یکی از پرونده های با اهمیت برای دیوان عالی کشور پرونده اختلاس از بیمه ایران و استانداری بود که دیوان عالی کشور به دنبال رسیدگی سریع به این پرونده بود. در شعبه 32 دیوان عالی کشور به این پرونده رسیدگی شد که برخی مسئولان محکوم و برخی دیگر تبرئه شدند. 

صالحی: اشراف کاملی بر خرابکاری‌ها داریم/ تفاوت‌های تیم هسته ای لاریجانی،جلیلی و ظریف

Posted: 18 Oct 2013 01:42 AM PDT

سیاست > انرژی‌هسته‌ای - فارس نوشت:
جرس: رئیس سازمان انرژی اتمی معتقد است که موضوع هسته‌ای کشورمان در زمان دکتر جلیلی از نظر «سیاسی» به اوج خود رسید و اتفاقات منطقه‌ای و بین‌المللی که در این زمان رخ داد نیز کار را سخت‌تر کرده بود.  

 

«علی اکبر صالحی» معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان در جمع خبرنگاران، تعاملات و تغییر حاصله در موضوع هسته‌ای کشورمان را ثمره فعالیت‌ مدیران پیشین دانست.

 

کمیته‌ای نظرات را جمع‌بندی می‌کند

وی با اشاره به پیشبرد مذاکرات هسته‌ای از سوی وزارت امور خارجه گفت که مجموعه نهادهای ذیربط در تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌های موضوع هسته‌ای کشورمان دخالت دارند و زمانی که نهادهای مربوطه به جمع‌بندی می‌رسند نظراتشان به مسئولین مذاکره کننده اعلام می‌شود.

معاون رئیس جمهور با اشاره به اینکه سازمان انرژی اتمی نیز عضوی از این کمیته تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر است، افزود که در کمیته مربوطه مسائل فنی، حقوقی و سیاسی مورد بحث و تبادل نظر قرار می‌گیرد و سازمان انرژی اتمی نظرات فنی و حقوقی، محدودیت‌ها را بیان می‌کند.

 

مدالیته در دور بعدی مذاکرات با آژانس مورد بحث است

صالحی در پاسخ به سوالی درباره مذاکرات ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در وین که چندی پیش برگزار شد، افزود: آقای نجفی به عنوان نماینده سازمان انرژی اتمی در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و هم نماینده وزارت امور خارجه نزد سایر سازمان‌های بین‌المللی در وین در این دور از مذاکرات حضور داشتند، ایشان به عنوان مسئول مذاکرات کارشناسی با آژانس در خصوص ابعاد محتمل نظامی برنامه هسته‌ای کشورمان و مدالیته پیشنهادی کردند که یکسری مورد توافق قرار گرفته بود و هنوز هم قابل مذاکره است.

صالحی در خصوص اینکه آیا در بندهای مدالیته تغییری ایجاد شده است، اظهار داشت: در این دور از مذاکرات ورودی به بحث مدالیته نشد و قرار بر این شد تا در دور بعدی مذاکرات این موضوع مورد بررسی قرار گیرد.

 

تکمیل چرخه سوخت هسته‌ای در کشور

وی با بیان اینکه چرخه سوخت هسته‌ای در کشورمان کامل شده است، افزود: ما در چرخه سوخت هسته‌ای در اکتشاف، استخراج، فرآوری، ساخت سوخت و رآکتورهای هسته‌ای و پسمانداری فعالیت داریم، همچنین در نظر داریم که سند خط مشی مدیریت پسماند سوختهای مصرف شده را طراحی کنیم.

 

تدوین کتب هسته‌ای در دستور کار است

صالحی درباره فعالیت رآکتور اراک نیز یادآور شد: رآکتور اراک تمام اجزای یک رآکتور قدرت را دارد و برای اولین بار در ایران کار ساخت و محفظه فلزی سخت فشار را انجام می‌دهیم، البته کتمان نمی‌کنم که برخی تجهیزات را از خارج وارد کرده‌ایم. در بحث تدوین علم هسته‌ای ما به سمتی پیش می‌رویم که مراجع درسی متعلق به تاسیسات خودمان است و امیدواریم در چند سال آینده تمامی کتب دانشگاهی مربوط به صنعت خودمان باشد.

 

فعالیت 13 هزار نفر در سازمان انرژی اتمی

رئیس سازمان انرژی اتمی با تأکید بر اینکه صنعت هسته‌ای کشورمان بومی شده است، یادآور شد که بالغ بر 13 هزار نفر در سازمان انرژی اتمی مشغول به کار هستند که بخش عمده‌ای از آنها دارای مدرک تحصیلی کارشناسی به بالا هستند، در واقع باید گفت بهترین مهندسین در صنایع دیگر افرادی هستند که از سازمان انرژی اتمی به این صنایع رفته‌اند، آنها در شرایط سختی کار کرده‌اند و الان هم از افراد موفق و پیشرو در صنایع دیگر هستند.

 

«ما» تعیین کننده هستیم

وی اضافه کرد: در عین حال ادعا نمی‌کنیم که به بلوغ فناوری رسیده‌ایم و هنوز نقاط بهبود داریم بنابراین چیزی نداریم که در صنعت هسته‌ای از دست بدهیم، ملاحظات و هوشمندی و هوشیاری در مذاکرات وجود دارد. به طور مثال اگر آنها در مذاکرات بگویند که سطح غنی‌سازی را در حدی نگه دارید، موضوعی مهم نیست چون ما اکنون دانش ساخت ماشینهای سانتریفیوژ و دانش غنی‌سازی را داریم لذا ممکن است خودمان بگوئیم که سطح را در چه میزان نگه می‌داریم.

 

گارانتی بوشهر 2 سال یا 7 هزار ساعت

صالحی در پاسخ به این سوال که آیا واحد اول نیروگاه بوشهر به صورت آزمایشی به متخصصان ایرانی سپرده شده است؟ گفت: تحویل موقت یکی از مقاطع مهم یک پروژه فنی و عظیم مانند نیروگاه اتمی بوشهر است. با تحویل موقت بهره‌برداری تجاری از نیروگاه توسط متخصصان و اپراتورهای ایرانی انجام می‌شود و دوره گارانتی روس‌ها که 2 سال یا 7 هزار ساعت است، شروع می‌شود. طی این مدت تا تحویل قطعی در صورت بروز مشکل، روس‌ها طبق قرارداد مسئول رفع آن هستند.

 

امضای پروتکل همکاری با روسیه برای ساخت نیروگاه جدید

وی درباره قرارداد ساخت نیروگاههای جدید با روسیه نیز اظهار داشت: در اوایل هفته جاری ملاقاتهایی در خصوص امضای پروتکل نیروگاههای بعدی داشتم، اگر این پروتکل آماده شود روسیه ساخت نیروگاه بعدی را در سایت بوشهر آغاز می‌کند. نیروگاههای بعدی طراحی شده و آماده ساخت است و زیرساختهای سایت بوشهر برای احداث نیروگاه بعدی نیز آماده است چون در ساخت نیروگاه آماده‌سازی مکان سایت هم بسیار حائز اهمیت است.

رئیس سازمان انرژی اتمی یادآور شد که ساخت یک نیروگاه جدید 1000مگاوات 5 تا 6 سال زمان خواهد برد.

 

تجربه نیروگاه بوشهر «ویژه» بود

صالحی با بیان اینکه نیروگاه اتمی بوشهر تجربه ویژه‌ای برای ایران بود، گفت: در واقع نیروگاه بوشهر یک دوره آموزشی ویژه بود و به نفع ما شد زیرا ما در حین بروز مشکلات متعدد و تکمیل آن چیزهای بسیار زیادی را آموختیم.

 

پرونده به حالت عادی بازگردد، غرب هم مشارکت می‌کند

وی در پاسخ به این سوال که ممکن است در مذاکرات با غربی‌ها ساخت نیروگاه در ایران از سوی غربی‌ها مطرح شود؟ اظهار داشت: بله، این احتمال وجود دارد اما این در مرحله پایانی مذاکرات قرار می‌گیرد.

 

برای کاستن فشارهای سیاسی با روسیه همکاری نمی‌کنیم

رئیس سازمان انرژی اتمی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه آیا امضای قرارداد جدید با روسیه برای ساخت نیروگاه به این معناست که ما به حمایت روسیه در موضوع هسته‌ای برای کاهش فشارهای سیاسی نیازمندیم؟ خاطرنشان کرد: ما با روس‌ها کار کردیم و این فرصت خوبی است زیرا کار ما را به جلو می‌اندازد و برای کاستن فشارهای سیاسی نیست.

وی درپاسخ به سوالی درباره اظهارات هانس بلیکس مدیرکل پیشین آژانس مبنی بر اینکه توافق‌های احتمالی ایران و 1+5 جایگزین قطعنامه‌های شورای امنیت می‌شود؟ گفت: توافق با 1+5 یعنی توافق 5 عضو دائم شورای امنیت و این موضوع از این جهت حائز اهمیت است.

وی با یادآوری این که موضوع هسته‌ای ایران بیش از بحث فنی و حقوقی جنبه سیاسی پیدا کرده است، گفت: از نظر فنی و حقوقی مسائل روشن و به راحتی قابل اثبات است اما از نظر سیاسی اثبات موضوعات چندان راحت نیست.

 

موضوعات هسته‌ای کشور در «مدالیته اول» حل شده بود

رئیس سازمان انرژی اتمی گفت: موضوع هسته‌ای کشورمان به موضوعی سیاسی تبدیل شده است زیرا در مدالیته اول که در زمان آقای لاریجانی شروع و در زمان آقای جلیلی به پایان رسید، موضوع هسته‌ای حل شده بود.

وی افزود: در این مدالیته 6 سوال اساسی درباره موضوع هسته‌ای ایران مطرح شد و آژانس نسبت به پاسخ‌های ایران قانع شد و بحث هسته‌ای از لحاظ آژانس تمام شد، اما در زمان آقای آمانو موضوع PMD(ابعاد محتمل نظامی) که مطرح شد ایران از جهت اینکه حسن نیت خود را نشان دهد و شفاف‌سازی کند اعلام کرد که در چارچوبی برای حل مسئله آمادگی دارد.

 

اشراف کاملی بر خرابکاری‌ها داریم

رئیس سازمان انرژی اتمی همچنین اظهار داشت: سازمان انرژی اتمی هر گونه نفوذ بیگانگان و خرابکاری‌ها را با هوشیاری رصد و در موقع مناسب اقدام لازم را انجام می‌دهد.

 

انسجام و تطابق فکری در موضوع هسته‌ای ایجاد شده است

صالحی در خصوص اینکه آیا محول کردن مسئولیت پرونده هسته‌ای به وزارت خارجه را نشانه تحول در نحوه پیگیری موضوع هسته‌ای کشورمان می‌دانید؟ گفت: این نشانه تحول است از این جهت که یک انسجام و تطابق فکری و همپوشانی بیشتر بین مجموعه دست اندرکاران شده است. جناب آقای دکتر روحانی و دکتر ظریف، بنده و دیگران سالها با هم در مورد این موضوع کار کرده‌ایم.

 

رآکتور اراک در مراحل نهایی است

وی درباره فعالیت رآکتور اراک با یادآوری این که انجام عملیات اجرایی در این رآکتور با قوت به پیش می‌رود، درباره اینکه چه زمانی این رآکتور راه‌اندازی می‌شود؟ گفت: مطابق زمانبندی به محض آماده شدن رآکتور جهت ورود به مراحل پیش‌راه‌اندازی اعلام خواهیم کرد.

 

تفاوت تیم لاریجانی، جلیلی و ظریف

صالحی در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه شما به عنوان یکی از اعضای تیم مذاکره کننده که دوره‌ای هم به عنوان وزیر خارجه فعالیت داشتید چه تفاوتی بین تیم دکتر لاریجانی، دکتر جلیلی و دکتر ظریف در مذاکرات می‌بینید؟ اظهار داشت: آقای روحانی از ابتدای طرح موضوع هسته‌ای تمام سعی‌شان این بود که پرونده ایران به شورای امنیت نرود که این داستان مفصلی دارد، زمانی که پرونده از وزارت خارجه به شورای امنیت منتقل شد پایگاهی به نام جنبش عدم تعهد در وین ایجاد شد و وقتی این اتفاق افتاد غربی‌ها در جلسه اول هجمه‌ای به ما وارد کردند که ما آن موقع در شورای حکام بودیم، و زمانی که از این شورا بیرون آمدیم از این موضوع واهمه داشتیم که چگونه نظراتمان را در شورای حکام بیان کنیم که با سفیر مالزی به عنوان یکی از اعضای تروئیکای عدم تعهد صحبت کردیم و توانستیم دفتری ایجاد کنیم. از آن زمان به بعد جنبش عدم تعهد به پایگاهی برای بیان نظرات ما تبدیل شد.

 

اوج سیاسی شدن موضوع هسته‌ای در دوران «جلیلی» بود

وی افزود: در دوران آقای لاریجانی که پرونده به شورای امنیت رفت، من توفیق همکاری با ایشان را نداشتم ولی مطلع هستم که در آن زمان بحث مدالیته پیش آمد و 6 مورد مطرح شد که در زمان آقای جلیلی خاتمه یافت، باید عنوان کنم که موضوع هسته‌ای در زمان آقای جلیلی از نظر سیاسی به اوج خود رسید و اتفاقات منطقه‌ای و بین‌المللی که رخ داد، کار را سخت‌تر کرد.

 

دوران روحانی «دوران تحول» است

صالحی اظهار داشت: در دوره دکتر روحانی فضا مجددا تغییر کرد و تحولی ایجاد شد، مدیریت تغییر کرد و این موجب شد که طرف مقابل هم شیوه تعامل را در پیش بگیرد. 

ظریف: نگران افشای مطالب مذاکرات نیستم

Posted: 18 Oct 2013 01:12 AM PDT

جرس: محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران با انتشار گزارشی در فیس بوک صحت گمانه زنی های منتشر شده در خصوص پیشنهادات هسته ای ایران را زیر سئوال برد.  

 

وزیر خارجه ایران نوشت: دیدم که برخی رسانه های غربی از قول منابع موثق ایرانی مطالبی را در مورد جزئیات خیالی طرح نوشته اند. برخی دوستان داخلی هم نقل کرده اند. من همه این مطالب را خواندم.من همه این مطالب را خواندم و بگذارید خیال همه را راحت کنم. همه این ها حدس و گمان است.

 

متن کامل نوشته ی ظریف در فیس بوک در زیر می آید:

 

سلام دوستان

ساعت 10 و نیم صبح جمعه است. مذاکرات ژنو مفید و سازنده بود. توافق هم کردیم که بحث ها محرمانه بماند. محرمانه ماندن مذاکرات به معنای واهمه داشتن از افشای محتوای آن نیست. اطمینان داشته باشید که هیچ نگرانی در مورد اعلام عمومی آنچه در مذاکرات طرح شد نداریم. اما هدف ما از این مذاکرات رسیدن به تفاهم است و نه بهره برداری های زودگذر تبلیغاتی. بنده و همکارانم آمادگی داریم که فشار تبلیغاتی را تحمل کنیم ولی به نتیجه مذاکراتی که با حقوق و منافع مردم ایران ارتباط دارد خدشه ای وارد نشود.

در روابط بین الملل، محرمانه ماندن جزئیات مذاکراتی که در جریان است امری طبیعی و عادی است. معمولا محتوای مذاکراتی بر روی آنتن ها می رود که طرف های مذاکره امیدی به نتیجه آن نداشته باشند و فقط برای فشار سیاسی و بهره برداری تبلیغاتی این چنین اقدامی را انجام دهند.

طرحی هم که از سوی بنده در ابتدا ارائه شد و در طول دو روز مورد بحث قرار گرفت و توافق شد که در هفته های آتی در سطح کارشناسی مورد بحث بیشتر قرار گیرد، چارچوبی برای گفتگو و رسیدن به فهم مشترک ارائه می داد. این چارچوب که مورد توافق قرار گرفت رسیدن به تفاهم در مورد هدف مشترک، گام نهایی و اقدامات ابتدایی جهت اطمینان سازی متقابل بود. در مورد محتوای هریک از سه محور هم بحث های جدی و خوبی صورت گرفت ولی برای رسیدن به توافق، به گفتگوی بیشتر که برای هفته های آینده برنامه ریزی شده است، نیازمندیم.

همه این موارد می باید در بحث های جدی و بدور از فضاسازی رسانه ای مورد بررسی قرار گیرد. البته نمی شود توقع داشت که رسانه ها در این زمینه سکوت اختیار کنند. هم به دلیل کنجکاوی ذاتی رسانه که امری مبارک است و هم به دلیل برخی شیطنت ها که از آن هم گریزی نیست.

دیدم که برخی رسانه های غربی از قول منابع موثق ایرانی مطالبی را در مورد جزئیات خیالی طرح نوشته اند. برخی دوستان داخلی هم نقل کرده اند. من همه این مطالب را خواندم و بگذارید خیال همه را راحت کنم. همه این ها حدس و گمان است. هیچ کدام ارتباطی به طرح و بحث های جلسه ندارد. چه محتوا و چه شکل. منابع موثق رسانه ها خودشان هم طرح را ندیده اند و بهتر است اعتبار خودشان را با ادعای اطلاع از طرح خدشه دار نکنند.

سر غیب آن را سزد آموختن
که ز گفتن لب تواند دوختن (دفتر سوم مثنوی معنوی)

البته می دانیم که گروهی مایل به نتیجه رسیدن این مذاکرات نیستند. بیشترین واهمه از موفقیت مذاکرات را صهیونیست ها دارند و با توجه به حضور پررنگ این گروه در رسانه های غربی احتمال تلاش های متنوع و بعضی وقت ها عجیب و غریب آنها برای برهم زدن مذاکره بسیار زیاد است. حتی دیده ایم که تازگی ها رسانه های صهیونیستی حامی بازدارندگی ایران شده اند و هرگونه توافق هسته ای را برهم زننده این بازدارندگی توصیف کرده اند. این ها همه نشانه استیصال جنگ طلبان است، و من یقین دارم که حنای این عده رنگی برای مردم ما ندارد.

مطمئن باشید که بنده و همکارانم آن چنان استوار و منطقی مذاکره کرده ایم که هیچ نگرانی از افشای مطالب مذاکرات نداریم. ولی چون برای رسیدن به تفاهم وارد این عرصه دشوار شده ایم و نه برای افشاگری و برد زودگذر و کم فایده تبلیغاتی، لذا جزئیات مذاکره را، با کسب اجازه از محضر شریف مردم، محرمانه نگاه می داریم. باید از فرصتی که شما مردم با انتخاب حماسی تان به دنیا دادید تا با ایران مقتدر، منطقی و اهل تعامل و گفتگو کنار بیایند، بهترین استفاده واقعی و عملیاتی را بکنیم و گرنه فرصت برای تبلیغات بسیار است.

ضمنا پزشکان دستور داده بودند که یک هفته استراحت کامل بکنم. اما با وجود مذاکرات چنین استراحتی امکان پذیر نبود. پوزش می خواهم اگر وضع جسمی من باعث رنجش برخی از شما شد. به هرحال از دیروز و پس از بازگشت به تهران، استراحت کامل را شروع کرده ام و لذا کمتر فرصت خواهم کرد گزارش بنویسم. البته استراحت هم که گزارشی ندارد!

روز جمعه تان بخیر و خدا یار و نگهدار شما و ایران عزیز باد. 

بیش از ۶۰ نفر در حملاتی به مناطق عمدتا شیعه‌نشین عراق کشته شدند

Posted: 18 Oct 2013 01:11 AM PDT

جرس: در حملات و بمب‌گذاری‌های در مناطق مختلف عراق با ساکنان عمدتا شیعه، در روز پنج‌شنبه ۲۵ مهر ماه، دست‌کم ۶۱ نفر کشته و ۲۰۰ نفر زخمی شدند.  

 

موج حملات عمدتا به وسیله خودروهای بمب‌گذاری‌شده و بخش اصلی آن در هنگام شب انجام شده است.

 

صبح روز گذشته کامیونی مملو از مواد منفجره که یک حمله‌کننده انتحاری آن را هدایت می‌کرد در منطقه‌ای قومی‌نشین در موصل و در آخرین ساعات شب نیز مجموع ده بمب در شهرک صدر در بغداد منفجر شدند.

 

در حمله موصل دست‌کم ۱۵ نفر کشته شده‌اند.

 

یکی از خودروهای بمب‌گذاری‌شده در بغداد نیز در کنار محل بازی کودکان منفجر شده که در پی آن دست‌کم شش کودک جان خود را از دست داده‌اند.

 

بنا بر گزارش‌ها هنوز کسی مسئولیت این حملات را بر عهده نگرفته، اما در موارد پیشین گروه‌های مرتبط با القاعده در عراق حملات مشابهی را به شیعیان آن کشور انجام داده‌اند.

 

از ماه میلادی آوریل -بنا بر آمار سازمان ملل متحد- بیش از پنج‌هزار و پانصد نفر در حملات انقام‌جویانه که عمدتا ریشه‌ها قومی و مذهبی دارند، جان خود را از دست داده‌اند.

 

از سال ۲۰۰۸ میلادی تا کنون، آمار کشته‌شدگان حملات تروریستی عراق به اندازه کنونی نبوده است و این موضوع به نگرانی‌های زیادی از فرو افتادن آن کشور به جنگ داخلی دامن زده است.

 

تنها چند روز روز پیش از حملات پنج‌شنبه نیز بیش از ۴۰ نفر در پی انفجارهایی در مناطق تجاری و بازارهای محلی در نقاط مختلف عراق کشته شدند.

 

بسیاری از حملات هفته‌های گذشته به وسیله خودروهای بمب‌گذاری‌شده انجام شده‌اند.

 

حملات به مناطق کردنشین آن کشور، که معمولا در آرامش هستند نیز کشیده شده است.

 

کم‌تر از دو هفته پیش گروه «حکومت اسلامی عراق و شام» که بخشی از القاعده به‌شمار می‌رود، حملاتی را در مناطق کردنشین ترتیب داد. این گروه گفته است حمله را در پاسخ به حمایت اقلیم کردستان عراق از کردهایی که در سوریه با نیروهای وابسته به القاعده می‌جنگند انجام داده است.

 

موضوع بحران داخلی سوریه، همکاری پیکارجویان افراطی در هر دو کشور از جمله دیگر نگرانی‌هایی‌ست که اخیرا در مورد اوضاع امنیتی عراق مطرح می‌شوند.

 

نوری المالکی، نخست‌وزیر عراق، دو هفته دیگر به آمریکا سفر می‌کند تا با باراک اوباما، رئیس‌جمهوری آمریکا دیدار کند؛ آنها قرار است در مورد همکاری‌های دراز مدت پس از پایان جنگ در عراق گفت‌وگو کنند.

 

ایالات متحده در زمان ریاست‌جمهوری جرج بوش در مارس سال ۲۰۰۳ به عراق حمله کرد.

 

نیروهای نظامی آمریکا در دسامبر سال ۲۰۱۱ به‌طور کامل عراق را ترک کردند. 

صدايم بلند است چون نگرانم

Posted: 18 Oct 2013 12:23 AM PDT

گفت و گوی مهرداد حجتی با ناصر تقوایی
سرنوشت نامعلوم فیلم‌هایی که بخشی از هویت و تاریخ ما بوده‌اند. 

 

سال‌های دهه 60، سال‌های پرتب‌وتاب دانشجویی من، سال‌های ممنوعیت ویدیو بود. همان سال‌هایی که در آن بسیاری از فیلم‌های روز دنیا را باید مخفیانه می‌دیدیم. در همان سال‌ها بود که یک شب با گروهی از دوستان قرار گذاشتیم تا مجموعه «دایی‌جان ناپلئون» را با هم تماشا کنیم. شبی که قرار بود تا صبح نخوابیم و بی‌وقفه آن را تماشا کنیم. شیپور که نواخته شد به‌یکباره به آن خانه پرهیاهو پا گذاشتیم و تا فردا همان جا ماندیم. در کنار «مش‌قاسم» و «اسدالله میرزا» و «سعید» و «دایی‌جان» و دیگر اهل خانه. سال‌ها از آن زمان که برای نخستین‌بار آن را از تلویزیون دیده بودم گذشته بود. طعم و رنگ خاطره‌اش با اکنون فرق داشت. در آن زمان کودک بودم. کودکی مدرسه‌رو که چندان درک درستی از آنچه در عالم آدم‌بزرگ‌ها می‌گذشت نداشت. دنیای من، مدرسه، کتاب و دفتر بود و تصاویری گنگ از آن جعبه جادو که در «تالار پذیرایی» خانه گذاشته بودند و گاه با نگاه به آن جادو و به ژرفای آن کشیده می‌شدم. در همان سال‌ها بود که طعم شعر، داستان، موسیقی و سینما رفته‌رفته کامم را شیرین کرد و خواسته یا ناخواسته قرار بود سال‌های پیش‌رو را با آن طعم بزرگ شوم؛ سال‌هایی که در آن رمان، شعر، موسیقی و سینما همواره جذاب بود و کودکی‌ای که در این جذابیت‌ها با بزرگسالی گره می‌خورد. «دایی‌جان ناپلئون» را در همان سال‌ها دیده بودم. در آن سن‌وسال بیشتر با «سعید» - راوی داستان - همذات‌پنداری می‌کردم. شاید سن من اقتضا می‌کرد. دنیای من با عوالم سعید چندان شباهتی نداشت اما هرچه بود در کنجکاوی و رویاپردازی، به‌هم شباهت‌هایی داشت. از همین‌رو بود که تصاویر آن مجموعه در ذهنم ماند تا آن شب که برای دومین‌بار آن‌همه خاطره مرور شد.
آن شب «دایی‌جان ناپلئون» را از ابتدا تا انتها بی‌وقفه تماشا کردیم. بی‌آنکه خسته شویم. حالا پس از آن‌همه سال به‌یاد آن جمله جادویی مارکز در «صد سال تنهایی» می‌افتم که «سرهنگ آئورلیانو بویندیا» بعدازظهر دوردستی را به‌یاد می‌آورد که پدرش او را برای کشف یخ برده بود. آن‌روز گویی ما هم کودک‌وار به شوق کشف تازه‌ای در آن مکان گرد آمده بودیم. هرچه سریال جلو می‌رفت صحنه‌های آن به دیده من تازه‌تر می‌آمد و این ویژگی سریالی است که قرار است سال‌های سال هنوز برای دیگر نسل‌ها هم خاطره‌سازی کند.
آن شب با «دایی‌جان ناپلئون» خوش گذشت!


...
اینک از آن شب به‌یادماندنی سال‌ها می‌گذرد. طی این سال‌ها بارهاوبارها با «ناصر تقوایی» دیدار داشته‌ام و از همه‌جا و همه‌چیز با هم حرف زده‌ایم. او هربار، با همان صراحت از دغدغه‌هایش سخن گفته است؛ دغدغه‌هایی که او را از دیگر هم‌نسل‌هایش متفاوت کرده است. تقوایی بیش از هرکس به خودش شبیه است. او را نمی‌توان به کسی مانند دانست. در نوشتن و ساختن شیوه خود را دارد. او به آرمان‌هایی که داشته همچنان وفادار مانده است آرمان‌هایی که او را در زمره پیشتازان موج‌نو سینمای ایران قرار داد تا با «آرامش در حضور دیگران» راه تازه‌ای را در سینمای سرگشته آن روزگار بگشاید. تقوایی در کنار «مهرجویی» نخستین سینماگرانی هستند که توانستند با نخستین تجربه موفقشان، اتفاق تازه‌‌ای را رقم بزنند؛ اتفاقی که از آن به‌عنوان «موج نو سینمای ایران» یاد می‌کنند. سال‌های پایانی دهه 40، سال‌های ظهور چنین اعجوبه‌هایی در تاریخ سینمای ایران است. همان سال‌ها که سنگ‌های اولیه «هنر مدرن» در ایران گذاشته می‌شد، فرهنگ شکوفا می‌شد و هنر نو تجلی پیدا می‌کرد.
ناصر تقوایی، به‌عنوان یک پیشرو در این نوآوری نقش موثری داشت. چنانکه هم‌نسل‌های او هم هر یک به سهم خود نقش داشتند، از نسل ناصر تقوایی، به‌عنوان «نسل طلایی سینمای ایران» یاد می‌کنند. همان نسلی که می‌توان چهره‌های درخشان سینما را یکجا در یک قاب دید.
داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، علی حاتمی، هژیر داریوش، پرویز کیمیاوی، ابراهیم گلستان، خسرو هریتاش، آربی آوانسیان، امیر نادری، سهراب شهیدثالث و عباس کیارستمی ویترین پرافتخار سینمای موج ‌نو ایران را می‌ساختند؛ سینمایی که در همان سال‌ها شکل گرفت و به‌سرعت در جهان معتبر شد.
ناصر تقوایی پس از 50سال تلاش در عرصه سینمای حرفه‌ای، هنوز بسیار «ایده» ساخته‌نشده دارد. او دیربه‌دیر پشت دوربین رفته است. اما هرگاه اثری خلق کرده، در زمره آثار درخشان سینما بوده است.
وسواس او در نوشتن و ساختن، او را کم‌کار جلوه داده است. او سال‌ها نوشته است. اما کمتر فرصت ساختن برایش فراهم شده است. می‌گویند سختگیری بیش از حد، ‌کار با او را برای تهیه‌کنندگان دشوار کرده است و برای اثبات این ادعا چند پروژه نافرجام را مصداق می‌آورند؛ «زنگی و رومی» با حسن جلایر و «چای تلخ» با سعید حاجی‌میری؛ دو پروژه‌ای که هیچ‌گاه به سرانجام نرسید. پروژه‌های دیگر هم، همه درحد فیلمنامه باقی مانده‌اند. «انسان کامل» یکی از همان پروژه‌هاست که به اعتقاد تقوایی می‌توانست اتفاق مهمی در عرصه سینمای عرفانی ما باشد؛ اتفاقی که هرگز روی نداد.


ناصر تقوایی، در طول 50سال فعالیت سینمایی فقط شش فیلم سینمایی – «آرامش در حضور دیگران»، «صادق‌کرده»، «نفرین»، «ناخدا خورشید»، «ای ایران»، «کاغذ بی‌خط» و پنج فیلم کوتاه داستانی - «رابطه»، «رهایی»، «پیش»، «کشتی یونانی» و «تمرین آخر» و یک مجموعه پیوسته - سریال ساخته است که سهم 35سال پس از انقلاب فقط سه فیلم سینمایی و سه فیلم کوتاه است.
کسی که در 20سالگی نخستین مجموعه داستانش – «تابستان همان سال» - را منتشر می‌کند و در 27سالگی نخستین فیلم بلند سینمایی‌اش - «آرامش در حضور دیگران» - را می‌سازد، عجیب به نظر می‌رسد که با آن همه شتاب چگونه است که در طول نیم‌قرن تا این اندازه کم کار جلوه می‌کند؟!
تقوایی، بارهاوبارها دلایل فیلم نساختنش را بیان کرده است. اما هربار ابهامی بر ابهام‌های دیگر افزوده شده است. ابهامی که نمی‌گذارد از راز سر به مهر فیلم‌نساختن او پرده برداشته شود.
زمستان 91 همزمان با ایام جشنواره فجر فرصتی دست داد تا با او قرار یک‌ گفت‌وگوی مفصل را بگذارم؛ گفت‌وگویی که بنا بود همه دغدغه‌ها و اندیشه‌های او را تا حد امکان بازتاب دهد و ابهام‌هایی را هم بزداید. گفت‌وگویی که بتوان جست‌وجوی یک روشنفکر را در طول نیم قرن در آن مشاهده کرد. روشنفکری که سیر تحول زندگی‌اش را با سیر رویدادهای پیرامونش گره زده است و در طول 50سال با همه فرازونشیب‌ها پیش آمده است. او اینک از مرز 70سالگی گذشته است. هفت دهه عمر که از او چهره‌ای ماندگار در پهنه فرهنگ و هنر این سرزمین ساخته است. هنوز زنگ صدای او که متعصبانه از ویژگی خودش حرف می‌زد در گوشم است آن دم که می‌گفت: «من در خانه‌نشستن خواندن و نوشتن را به ساختن فیلمی که مورد علاقه‌ام نیست ترجیح می‌دهم.»


و من همان دم دریافتم با انسانی سرسخت روبه‌رو هستم که هیچ‌گاه نگذاشته است فشارها و محرومیت‌ها او را وادار به عقب‌نشینی از آرمان‌هایش کند. این شاید همان دلیل فیلم‌نساختن او در طول این همه سال بوده است.
در یک روز سرد و آفتابی در دفتر روزنامه نشستیم و ساعت‌ها گفت‌وگو کردیم. وقتی به خود آمدیم. مدت‌ها از نیمه‌شب گذشته بود. درآن گفت‌وگو از تاریخ سینما و فیلم «حاجی‌آقا آکتور سینما» آغاز کردیم و تا به موضوعات و مسایل امروز رسیدیم. گفت‌وگوی ما از مسیرهای مختلفی عبور کرد؛ مسیرهایی که گاه با خاطره‌ای خوش همراه بود و گاه ناخوش. اما هرچه بود مرور نیم‌قرن - بخش‌هایی از - تاریخ سینما از نگاه یک «شاهد» بود. در تمامی طول گفت‌وگو او به دقت وقایع را بیان می‌کرد. ذهن تصویرگر و خلاق او همه وقایع را با جزییات در خود نگاه داشته بود. او از معدود فیلمسازانی است که موضوعات روز را به‌دقت دنبال می‌کند و از همین‌رو ترجیح می‌دهد از «حاجی‌آقا آکتور سینما» آغاز کند. او معتقد است این فیلم گواه این مدعاست که تاریخ سینمای ایران با فیلمی به‌شدت مدرن آغاز شده است؛ فیلمی که همه مشکلات امروز سینمای ایران را به‌شکلی حیرت‌آور نزدیک به یک‌قرن پیش معجزه‌وار پیش‌بینی کرده است! او از دهه‌های 40 و 50 و شکل‌گیری «سانسور» در وزارت فرهنگ و هنر می‌گوید. و از موانعی که« پهلبد» وزیر وقت وزارت فرهنگ و هنر بر سر راه او پدید آورده است. او از خصومت و لجاجت «پهلبد» هم می‌گوید. از اینکه او نگذاشته است نخستین فیلم بلند مستند سینمایی‌اش - «باغ بهشت» - را درباره معرفی فرش ایرانی به پایان ببرد و همین سبب می‌شود تا نخستین پروژه نیمه‌تمام کارنامه‌اش به ثبت برسد؛ فیلمی که فیلمبرداری فقط دو صحنه از آن باقی مانده بود. او از چگونگی ساخت «دایی‌جان ناپلئون» هم گفت. از اینکه توانسته است ظرف شش‌ماه‌ویک‌هفته فیلمبرداری آن سریال 17ساعته را به‌پایان ببرد. آن‌هم با بودجه‌ای دو‌میلیون‌و400‌هزارتومانی با آن همه بازیگر مطرح و جالب اینکه برای کارگردانی این سریال فقط هشت‌هزارتومان به‌عنوان دستمزد برای او باقی می‌ماند. تقوایی از توقیف نخستین فیلمش «آرامش در حضور دیگران» به مدت چهارسال‌ونیم هم گفت. او تعریف می‌کند با همین فیلم به جشنواره «ونیز» رفته آن موقع که داریوش مهرجویی هم برای فیلم «گاو» به آن جشنواره رفته است. او از تلاش برای تشکیل سندیکایی برای کارکنان سینما گفت. از اینکه بالاخره توانسته است سال‌ها بعد، در دهه70 آن ایده را محقق کند و «خانه سینما»را با گروهی از سینما‌گران تاسیس کند. او از مرگ «پرویز فنی‌زاده» هم حرف زد. او از این مرگ به‌عنوان «اولین قتل‌عمد در سینمای ایران» یاد می‌کند. از قول «نعمت حقیقی» فیلمبردار آخرین فیلم «فنی‌زاده» - «اعدامی» - تعریف می‌کند که چگونه او را با پای مجروح به یک طویله واقعی می‌برند و وادار به بازی می‌کنند. تا بهترین بازیگر سینمای ایران به «کزاز» مبتلا شود و ظرف سه‌روز بمیرد. تقوایی از سریال «کوچک جنگلی» هم گفت. از اینکه پس از مدت‌ها مانع‌تراشی دیگر تمایلی به ادامه کار نداشته و ترجیح داده است آن را به «بهروز افخمی» واگذار کند. اما آنچه را که «افخمی» می‌سازد نمی‌پسندد و ترجیح می‌دهد پس از دیدن یکی، دو قسمت، ادامه آن را نبیند او از انتخاب «داریوش ارجمند» برای ایفای نقش «کوچک جنگلی» هم گفت. از اینکه می‌خواسته با بازیگرانی غیر از آنچه بعدها در این سریال دیده شدند، آن پروژه را بسازد. از همین‌رو برخی از آن بازیگران را که برای نخستین‌بار دیده می‌شده‌اند، در «ناخدا خورشید» به بازی می‌گیرد مانند «داریوش ارجمند» و «سعیدپور صمیمی». تقوایی از آخرین پروژه پیش از انقلابش هم حرف زد. پروژه 12 داستان از 12 نویسنده معاصر؛ از صادق هدایت تا محمود دولت‌آبادی. پروژه‌ای که با آغاز تندباد حوادث انقلاب به تعویق افتاد و بعدها هم هرگز ساخته نشد. او از دوران بلاتکلیفی سال‌های نخست پس از انقلاب هم گفت. از اینکه سینما به یکباره تعطیل می‌شود و جز اندک فیلم‌هایی که اینجا و آنجا ساخته می‌شده هیچ خبری از فیلمسازان موج نو نبوده است و بعد به یکباره موج تازه‌ای می‌آید و دهه 60 سرآغاز دوران تازه سینمای ایران می‌شود. با رسیدن به این بخش از گفت‌وگو ترجیح می‌دهم قدری با درنگ پیش برویم. درنگ و تاملی که لازمه برخی از موضوعات پیش‌رو است.


...
در صندلی جابه‌جا می‌شوم، می‌گویم:
موافقید به چند موضوع مهم بپردازیم؟ در طول این چند سال پیرامون کارهای ناتمام شما، کم‌کاری خودخواسته شما، بسیار سخن گفته شده است، ابهام‌ها و پرسش‌هایی که از سوی شما با پاسخی صریح روبه‌رو نشده‌اند؟ مثل مخالفت‌هایی که به هنگام ساخت مجموعه «کوچک جنگلی» با شما شد؟ به چه علت بود؟
نوجوانی دوران غریبی است. قهرمان هرکسی در دوران نوجوانی او در ذهنش شکل می‌گیرد. قهرمان دوران نوجوانی نسل شما امام‌خمینی(ره) بود، اما قهرمان دوران نوجوانی ما دکتر مصدق. در سال‌های اول انقلاب که وزارت ارشاد داشت شکل می‌گرفت خیلی‌ها با این گرایش سر ستیز داشتند، شاید به همین دلیل بود که موضوع فیلمنامه‌ها و لحن‌ فیلم‌های مرا نمی‌توانستند تحمل کنند. با همه احترامی که به من می‌گذاشتند در کمال ناباوری می‌دیدم که کارم پیش نمی‌رود. در دوره ابتدایی در بندرلنگه من همکلاسی‌های زیادی داشتم که از اهل تسنن بودند، شافعی و حنفی. من سر کلاس فقه آنها هم می‌رفتم، با همدیگر بحث می‌کردیم، هیچ‌کداممان تغییر عقیده نمی‌دادیم ولی با همدیگر دوست بودیم. شاید من تنها شیعه‌ای بودم که با آنها رفت‌وآمد خانوادگی داشتم. در دوره دبیرستان در یک شهر صنعتی و کارگری مثل آبادان دوستان چپگرای زیادی داشتم و مدام با آنها در بحث‌وجدل بودم و آبم با آنها توی یک جوی نمی‌رفت. رفاقت با آنها و کتابخوانی‌ها در هیچ دوره‌ای باعث نشد که گرایش افراطی چپ پیدا کنم، تا به امروز هم دوستی من با خیلی از آنها دوام آورده، اما من همچنان «ملی» باقی مانده‌ام. حرف، ‌حرف می‌آورد، آمریکایی‌ها درمورد دکتر مصدق اشتباه کردند. آنها به‌دلیل ترسی که از نفوذ کمونیسم در منطقه داشتند او را سرنگون کردند و بعد کمونیست‌ها را کوبیدند. اشتباهی که برای آنها خیلی‌گران تمام شد و دیکتاتوری شاه را برای مدتی طولانی تثبیت کرد و باعث نارضایتی خیلی از ایرانی‌ها شد و برای خود آنها هم در درازمدت نفعی نداشت. من از نوجوانی به این علت شیفته دکتر مصدق بودم که در دوران زمامداری او هرگز پای پلیس به دانشگاه و دبیرستان‌ها باز نشد، ‌هرگز به مجلس تعرض نکرد، حتی در آن دو، سه‌روزی که سرلشکر زاهدی در مجلس بست نشسته بود، اجازه نداد پای پلیس به مجلس باز شود تا او را دستگیر کنند و شاید هم جلو کودتا گرفته شود. او حکومتش را باخت و گرفتار آن سرنوشت تلخ شد، اما به قانون اساسی احترام گذاشت... کدام‌یک از این دوتا مهم‌تر بود، زیر پا گذاشتن قانون یا وفادارماندن به آن عهد ملی؟


صحبت از مانع‌تراشی در برابر پروژه‌های شماست. گویا این موضوع که از فیلم مستند «باغ بهشت» آغاز شده بود همچنان ادامه یافته است تا به امروز. مثل آن پروژه‌ای که می‌خواسته‌اید در «خرمشهر» بسازید. داستانش چه بود؟
یک فیلمنامه نوشته بودم که باید در بقایای ویران خرمشهر پس از جنگ ساخته می‌شد. دکورهای واقعی کاملا آماده بود. کافی بود کار تولید می‌شد. داستان خیلی ساده‌ای هم داشت. در زمانی از جنگ، همه مردم از خرمشهر خارج شده‌اند. در شرایطی که شهر کاملا تخلیه شده است. از چهارسوی ویرانه‌ها چهار مرد بیرون می‌آیند که هیچ‌یک زبان هم را نمی‌فهمند. آنها تصمیم ندارند، شهر را ترک کنند. هر چهار مرد در مسجدجامع پناه می‌گیرند. یک عرب بومی خوزستان، یک بلوچ، یک خراسانی و یک آذربایجانی. در همین وضعیت از آسمان هم مدام گلوله و خمپاره می‌بارد. تصویری از دشمن در سراسر فیلم دیده نمی‌شود. حضور دشمن را از طریق همین اصابت خمپاره‌ها و آتشبار توپخانه می‌توان حس کرد. این چهار نفر در مدت دو، سه روزی که با هم هستند، برای ارتباط با هم، زبانی قراردادی وضع می‌کنند: با ایما و اشاره. زبانی که تماشاگر هم به خوبی آن را می‌فهمد. هر چهارنفر درحالی که برای دفاع از شهر برای خود مسوولیت‌هایی قایل شده‌اند، در روز آخر شهید می‌شوند. رفاقت، ازخودگذشتگی، ایثار و نهایتا شهادت را می‌توان در این فیلم دید. اما سیدمحمد بهشتی آن را نپسندید. پس از پایان جنگ در حالی که مردم هنوز به خرمشهر بازنگشته‌‌اند و خیابان‌های ویران هنوز خلوت‌‌اند. می‌شد تولید فیلم را در همان دکورهای واقعی شروع کرد. اما نگذاشتند. خرمشهر تمام در و دیوارش ترکش خورده بود. مسجد جامع که از سرتاپا گلوله و خمپاره خورده بود بی‌آنکه گنبد و گلدسته‌اش فروبریزد که خودش یک معجزه بود. همه‌چیز مهیا بود تا کار فیلمبرداری را آغاز کنیم. اما «بهشتی» به من می‌گوید، برو داستان دیگری بساز. من می‌پرسم چگونه می‎توان چنین شرایط طبیعی و کاملا آماده‌ای را برای ساخت یک فیلم سینمایی جنگی تدارک کرد؟ اصلا احتیاجی به دکور نبود. اصلا خرج چندانی نداشت. ضمن اینکه با ساخت این فیلم، تصاویر واقعی خرمشهر را در جنگ می‌شد برای همیشه جاودانه کرد که خودش یک سند تاریخی بود. هرچه تقلا کردم، فایده‌ای نداشت. مخالفت او به این دلیل بود که می‌گفت هر چهارنفر باید مذهبی باشند که من می‌گفتم اگر هر چهارنفر اعمال و رفتارشان عین هم باشد که دیگر کنتراستی بین آنها به وجود نمی‌آید. صحیح این است که بین آنها تفاوت‌هایی وجود داشته باشد که این تفاوت‌ها در داستان بود. بهشتی نمی‌پسندید. بالاخره نگذاشت و فیلم هم ساخته نشد. نام این فیلم را می‌خواستم «مسجد جامع» بگذارم که متاسفانه نشد.


«چای تلخ» چه شد؟
«چای تلخ» را بلافاصله پس از متارکه جنگ در سال 1367 نوشتم. قصد داشتم همان موقع هم آن را بسازم. با ساخته‌نشدن این فیلم فرصت گرانبهایی از سینمای جنگ گرفته شد. «چای تلخ» داستان شوربختی خانواده‌ای روستایی در حاشیه مرز به هنگام آغاز جنگ است؛ خانواده‌ای سه‌نفره که امکان ترک روستا را در آغاز جنگ نداشته‌اند. زن و شوهری پیر به‌همراه دختر جوانشان. همه روستا تخلیه شده است جز این خانه. در نخستین روز جنگ یک افسر جوان عراقی که راه را گم کرده است با جیپ جنگی‌ گذرش به آن روستا می‌افتد. او در مواجهه با دختر جوان به ناگاه در یک اقدام جنون‌آمیز به او تجاوز می‌کند. چندبار پس از این حادثه باز هم این افسر عراقی به آن خانواده سر می‌زند و برای جبران خطایش برای آنها خوراک و پوشاک می‌آورد. او دلباخته دختر شده اما دختر از او متنفر است. هربار هم که افسر می‌آید، جیپ او قراضه‌تر از قبل است و با این سر و وضع می‌توان فهمید که اوضاع نیروهای عراقی از چه قرار است. ماه‌ها می‌گذرد. شکم دختر بالا می‌آید و نه ماه بعد از آن روز شوم، فرزند پسری به دنیا می‌آید. هرچند در طول ماه‌های گذشته مادر و دختر سعی در ازبین‌بردن آن داشته‌اند اما بالاخره بچه به دنیا می‌آید. افسر جوان با سر و وضعی آشفته و ژولیده از راه می‌رسد و می‌خواهد بچه را ببیند. دختر در خانه نیست. افسر جوان سراسیمه خود را به رودخانه می‌رساند. دست‌های دختر خالی است اما سبدی حصیری روی آب شناور است و جریان رود آن را با خود می‌برد. افسر عراقی در کناره‌های رود می‌دود تا خود را به سبد برساند. رود دو شاخه می‌شود و افسر جوان درحالی که به نزدیکی سبد رسیده است، در باتلاقی گرفتار می‌آید. هرچه تقلا می‌کند بیشتر در آن فرومی‌رود تا آنکه کاملا بلعیده می‌شود. لحظه‌ای بعد صدای بچه‌ای از میان نخلستان به گوش می‌رسد. پدر دختر - پدربزرگ نوزاد - درحالی‌که بچه را در پارچه‌ای پیچیده است، از نخلستان، بیرون می‌آید. او پیش دختر می‌رود و بچه را در آغوش او می‌گذارد. دختر مقاومت می‌کند تا آن را نگیرد اما گریه‌های مداوم نوزاد او را دچار تردید می‌کند. در حالی که بچه از فرط گریه کبود شده است. دست دختر بالا می‌آید. او را از پشت سر می‌بینیم که دکمه‌هایش را باز می‌کند تا به بچه شیر بدهد.
تقوایی آهی می‌کشد. سیگاری آتش می‌زند و سکوت می‌کند. داستان تکان‌دهنده‌ای است. داستان تلخی که ممکن است در هر جنگ ویرانگری رخ دهد. خودش می‌گوید رویداد واقعی است اما دراماتیزه شده است. گنگ به دست‌های لاغر و کشیده‌اش خیره شده‌ام.


چرا فیلم ناتمام ماند؟ مگر شما کار را شروع نکرده بودید؟
«سعید حاجی‌میری»، تهیه‌کننده فیلم زیربار مخارج ضروری فیلم نمی‌رفت. فیلم نیاز به دکور داشت. نیاز به آتش‌سوزی نخلستان داشت. یک روستا در این فیلم رفته‌رفته نابود می‌شد. او زیربار نمی‌رفت. می‌گفت یک کاری‌اش بکن. نمی‌فهمیدم یعنی چه؟ گفتم با یک کاری‌اش بکن که نمی‌شود فیلم ساخت. به دو قبضه کلاشنیکوف احتیاج داشتیم. آنقدر این دست و آن دست کرد تا بالاخره یک روز دو اسلحه پلاستیکی اسباب‌بازی برای من فرستاد. گفت با همین‌ها کارتان راه می‌افتد. یک جیپ نظامی لازم داشتیم که ابتدای فیلم باید نو به نظر می‌رسید و در ادامه آن باید آسیب می‌دید و قراضه می‌شد. همه‌اش یک‌میلیون‌تومان بیشتر نمی‌شد. به حاجی میری گفتم جیپ را بخریم. گفت چرا باید بابت جیپ پول بدهم؟ آنها وظیفه دارند یک جیپ رایگان در اختیار من بگذارند. از همان روز اول تهیه‌کننده فیلم همه‌اش دنبال این بود که بتواند یک‌میلیاردتومان از نهادهای دولتی بگیرد. به بهانه اینکه داریم فیلم دفاع مقدس می‌سازیم و ناصر تقوایی را هم آورده‌ایم که این کار را برای ما انجام دهد. حرفش هم این بود وقتی به «احمدرضا درویش» یک‌میلیارد داده‌اند چرا به من ندهند؟ آن موقع خیلی پول بود. من به او گفتم: «شما فیلمنامه را خواندید. 350‌میلیون‌تومان برآورد کردید و من هم موافقت کردم. قرارداد بستیم و قرار شد با همین مقدار پول کار را جلو ببریم. چرا از من دارید سوءاستفاده می‌کنید تا به یک پول هنگفت دست پیدا کنید. مگر من بازیچه شما هستم؟ حتی یک‌بار مرا با اصرار به دفتر آقای «خاتمی» کشاند تا با مشاور او - فریدزاده - در این‌باره حرف بزنم. اصلا این شیوه از کار را نمی‌پسندیدم. به او گفتم با همین 350‌میلیون‌تومان هم می‌شود کار را تمام کرد. گفت: «شما کار خودت را بکن. من کار خودم را می‌کنم.» به هر نهادی هم که برای وام مراجعه می‌کرد، از او فیلمنامه می‌خواستند. او هم یک نسخه به آنها می‌داد و چندی بعد یک عالمه پیشنهاد و اصلاحیه به او می‌دادند تا در فیلمنامه اعمال شود. آنها به او می‌گفتند شما این اصلاحیه‌ها را اعمال کن تا بعد ببینیم می‌توانیم به شما پول بدهیم یا نه؟ او هم همه این موارد را به من می‌داد تا در فیلمنامه اعمال کنم. به او گفتم: «بسیار خب. من فیلمنامه را تغییر می‌دهم. اما بگو نخست به دستورات کدام نهاد باید عمل کنم؟» بعد که دید نمی‌تواند مرا وادار به این کار کند، خودش فیلمنامه‌ای را به دلخواه خودش، نوشت و هر کاری هم که دلش خواست در آن کرد تا به اسم فیلمنامه من - «چای تلخ» - به آن نهادها بدهد تا گفته باشد پیشنهادها و اصلاحیه‌هایی را که داده‌اند در فیلمنامه اعمال شده است. من آن موقع در آبادان داشتم دکور می‌ساختم. در محلی روبه‌روی «فاو» داشتیم کار می‌کردیم. هر روز کار من شده بود التماس از این و آن تا بیایند بخشی از کار را جلو ببرند. رفته بودم از پاسگاه آن نزدیک خواهش کرده بودم به ما دو قبضه کلاشنیکوف امانت بدهند آنها هم برایشان مسوولیت داشت اما از روی علاقه دو قبضه اسلحه را می‌آوردند به ما می‎دادند تا کار راه بیفتد. هر وقت هم فرمانده‎شان برمی‎گشت، با شلیک یک تیر هوایی از پاسگاه، اسلحه‌ها را از ما می‌گرفتند و سراسیمه برمی‌گشتند. آخر کجای دنیا با این وضع فیلم می‌سازند؟ با التماس و گدایی که نمی‌شود فیلم ساخت. آخرین ضربه‌ای هم که خوردم و باعث شد کار را متوقف کنم، آتش‌سوزی نخلستان وسیعی بود که درآن کار می‌کردیم. شبی از فرط خستگی خوابم برده بود. همسرم بیدارم کرد. دیدم هوا روشن شده است. پرسیدم: چه زود صبح شد؟! گفت: «نخلستان آتش گرفته.» دویدم بیرون. دیدم همه نخلستان دارد می‌سوزد. لابد کسی بوده که نمی‌خواسته پروژه پیش برود. می‌گفتند منوری که در صحنه‌ای از فیلم شلیک شده، سبب این آتش‌سوزی شده است. در صورتی که آن منورها تاریخ‌شان منقضی شده بود و نم کشیده بودند. به محض شلیک پت‌پت می‌کردند و خاموش می‌شدند. «محسن روزبهانی»، مسوول جلوه‌های ویژه فیلم، این فشفشه‌ها را به جای منور به ما قالب کرده بود و خودش هم غیب شده بود. دیگر با این وضع نمی‌شد ادامه داد. تصمیم گرفتم کار را تعطیل کنم. دیدم صبح تهیه‌کننده دو بلیت برای بازگشت من و «مرضیه وفامهر» بازیگر نقش آن دختر جوان آماده کرده است!


«زنگی و رومی» هم همین سرنوشت را داشت؟ این پروژه را خیلی پیش‌تر شروع کرده بودید.
«زنگی و رومی» قبل از چای تلخ بود. این پروژه هم کلی هزینه و وقت صرفش شد و بالاخره تعطیل شد چون تهیه کننده‌اش کار را متوقف کرد. حسن جلایر، تهیه‌کننده فیلم از یک جای کار دیگر مایل به ادامه نبود. داستانش مفصل است. این فیلم هم درباره جنگ و دفاع از میهن است.
اما در زمان حضور انگلیسی‌ها در جنوب ایران، بوشهر و مردم آن مناطق. داستان یک پزشک تحصیلکرده است که پس از سال‌ها دوری به وطنش بازگشته است و بیمارستان آنجا را اداره می‌کند و یک سردار جنگی که می‌خواهد از سرزمینش دفاع کند. ماجرا هم بعد از کشته شدن «رییس علی دلواری» اتفاق می‌افتد. سردار از بازماندگان گروه «رییس علی دلواری» است که حالا وظیفه دارد جای خالی او را پر کند. نامش «خالو حسین» است. داستان از اینجا آغاز می‌شود که نیروهای انگلیس پیغام می‌دهند اگر تنگستانی‌ها موافق آتش‌بس باشند نیروهای خود را از شیراز به بوشهر می‌آورند تا از آنجا خاک ایران را ترک ‌کنند. تنگستانی‌ها باید به انگلیسی‌ها پاسخ بدهند. گروهی از آ‌نها موافقند و گروهی مخالف. آنها که موافقند به سرکردگی پزشک تحصیلکرده استدلالشان این است که ما سال‌هاست در حال جنگ هستیم. این صحرای برهوت به اندازه‌ای خون دیده که دیگر کافی است. گروه دیگر به سرکردگی «خالو حسین» استدلالشان این است که ما باید بلایی سر آنها بیاوریم که دیگر هیچ‌گاه جرات نکنند به خاک ما تعرض کنند.
ابتدا تصمیم داشتم فیلم «زنگی و رومی» را درباره جنگ هشت‌ساله اخیر بسازم. فیلمنامه آن را هم نوشتم اما نشد. بعد آن را تغییر دادم و به زمان دورتر بردم تا ساخت آن امکان‌پذیر شود که البته آن هم نشد.


تقوایی از اینکه در طول این سال‌ها به خاطر ناتمام ماندن فیلم‌هایش مدام مورد پرسش قرار گرفته آزرده شده است. من هم قصد آزردن او را ندارم. وقتی خاطرات تلخ به یکباره مرور می‌شوند، اوقات آدم هم تلخ می‌شود. گذشته او گذشته پرفرازونشیبی است. گذشته‌ای که در آن وقایع زیادی رخ داده است. او سال‌ها خوانده و نوشته است. از درون همان نوشته‌هاست که فیلم‌هایی ماندگار پدید آمده است. فیلم‌هایی که یادگاران چند دهه تاریخ یک ملت‌اند. از او می‌پرسم:
راه‌حل برای فیلمسازی شما چیست؟ چه باید کرد؟
در نشریات از قول من نوشته‌اند، تا زمانی که برای فیلم‌ساختن باید اجازه گرفت، من فیلم نمی‌سازم. صحیح‌تر این بود که بنویسند من اجازه نمی‌دهم کسی فیلمنامه مرا بخواند. وقتی که فیلم را ساختم، هر جا را که دلشان می‌خواهد دربیاورند. از فیلمنامه «چای تلخ» من تاکنون چند بار فیلم ساخته‌اند. به یکی از همان فیلم‌ها حتی چند جایزه سیمرغ بلورین هم داده‌اند. لابد فیلم «روز سوم» را دیده‌اید؟ فیلمنامه آن از روی فیلمنامه من نوشته شده است. توسط فردی به نام «مهدی سجاده‌چی». دو شخصیت اصلی آن فیلم یک دختر ایرانی و یک افسر جوان عراقی است که هر دو در سراسر فیلم با هم در کشمکش و ستیز هستند. وقایع فیلم «روز سوم» هم در خرمشهر می‌گذرد و پایانش در کنار رودخانه! حالا همین آقای «سجاده‌چی» مسوول ممیزی فیلمنامه‌ها شده است. آن وقت من بروم فیلمنامه‌ام را بدهم به ایشان تا تصویب کند؟ یادم می‌آید که این آقا در دوران آقای «محمدعلی زم» در جلسات فیلمنامه‌خوانی حوزه هنری حضور پیدا می‌کرد. لابد دیده است که فیلم «چای تلخ» ساخته نشده است. تصمیم گرفته خودش آن را بازنویسی کند و با تغییراتی، به یک کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد.


تقوایی سری تکان می‌دهد. لحظه‌ای به نقطه‌ای خیره می‌شود. سپس به یکباره انگار که به یاد نکته مهمی افتاده است به حرف می‌آید:
در جایی از فیلمنامه «چای تلخ» دختر، کارد آشپزخانه را‌‌ رو به افسر جوان عراقی گرفته است و به او می‌گوید که جلو نیاید. افسر عراقی به دختر می‌گوید: «ببین دختر، سرباز زنده ممکن است جنگ را نبرد اما سرباز مرده جنگ را باخته، اگر کارد را نیندازی، می‌زنمت.» او اسلحه در دست دارد. این اتفاق در دومین دیدار این دو رخ می‌دهد. جوان عراقی آمده تا دیدار اول را جبران کند و دختر که مشغول سیب‌زمینی پوست‌کندن است خشمگین از او در برابرش می‌ایستد. زمان تصویب فیلمنامه می‌گفتند، باید این جمله حذف شود. اصرار هم داشتند. من به آنها می‌گفتم آخر من چگونه به تماشاگر بگویم که آن جنگ تبدیل شده است به این جنگ؟! این دختر به‌جای تمام ملت ایران دارد با صدام می‌جنگد. بار دوم که رفتم فیلم را بسازم، داشتیم روبه‌روی جزیره «فاو» کار می‌کردیم. در منطقه‌ای به نام «سعدونی» که زادگاه من است. زمانی بود که آمریکا به عراق حمله کرده بود. عراق هم داشت با پرتاب راکت به شکل کور پاسخ می‌داد که یکی، دو راکت هم در نزدیکی ما منفجر شد. البته آسیبی متوجه ما نکرد. دکور فیلم را در منطقه‌ای ساخته بودیم که محل عبور نیروهای ما در زمان جنگ بود. منطقه زیبایی بود. به گروه فیلمبرداری گفتم: «گمان می‌کنم منطقه به مواد شیمیایی آلوده است چون به هرچه دست می‌زنم، ناخن‌هایم می‌شکند.» خاک آنجا آلوده به مواد شیمیایی بود که در زمان جنگ در آنجا ریخته شده بود. چند روز بعد دیدم همه اعضای گروه همین مشکل مرا پیدا کرده‌اند. هنوز پس از چند سال ناخن‌های من می‌شکنند. نگاه کن.


ناخن‌هایش را به من نشان می‌دهد. همه آسیب دیده‌اند. تاسف می‌خورم، از آن همه تلاش که به سرانجام نرسیده است می‌پرسم:
با این اوصاف که می‌گویید اجازه نمی‌دهید کسی فیلمنامه‌های شما را بخواند، باید منتظر تغییر نگرش مسوولان نسبت به شما ماند. اینکه آیا به این نتیجه خواهند رسید که به بزرگانی همچون شما به‌مثابه یک تازه‌کار نگاه نکنند و این شأن و جایگاه را برای شما قایل شوند تا بدون نیاز به کسب اجازه، فیلم دلخواهتان را بسازید؟ آنچه مسلم است افرادی نظیر شما، نباید نیازی به مجوز داشته باشند.
منتظرم ببینم دولت جدید چه می‌کند؟ آنچه در هشت‌سال پیش اتفاق افتاد، خوشایند هیچ‌کس نبود. خودشان که می‌گفتند سینما تعطیل شده است. دیگر سینمایی نمانده است. این حرف خود آنها بود که به‌کرات اینجا و آنجا می‌زدند. نشانه‌ای از تدبیر در دوران هشت‌سال گذشته دیده نشد. هرچه بود لجاجت بود و یکدندگی. اینکه می‌خواستند به چه کسانی ثابت کنند که زورشان زیاد است، من که نفهمیدم ولی بالاخره این دوره هم به پایان رسید. باید منتظر ماند، ببینیم دولت جدید چه کارهایی را در اولویت قرار داده است و در ماه‌های نخست چه خواهد کرد؟ شاید اولویت دولت مسایلی غیر از فرهنگ باشد. به هر حال من برای ساخت فیلم باز هم صبر می‌کنم.


در این سال‌ها وقت شما صرف چه شد؟ فیلمنامه‌نویسی، تدریس یا عکاسی؟
هم نوشته‌ام و هم تدریس کرده‌ام. دو روز در هفته درس می‌دهم اما به این دو روز ختم نمی‌شود. باید وقت بیشتری بگذارم و در خانه هم به‌کار هنرجویان رسیدگی ‌کنم. امیدوارم از این کلاس‌ها چند استعداد پا به عرصه سینمای حرفه‌ای بگذارند چون در میان هنرجوها، چنین استعدادهایی هستند که قابل تحسینند. من این امید را دارم که این اتفاق بیفتد.


ولی اینطور به نظر می‌رسد كه کم کار هستید. چون خیلی کم از شما نوشته یا مطلبی منتشر می‌شود؟
من تاکنون درباره مشکلاتم کمتر حرف زده‌ام. به این دلیل که نخواسته‌ام سروصدا راه بیندازم. می‌خواهم بگویم از دور اینطور به نظر می‌رسد. برای مثال فیلمنامه «انسان کامل» مدت‌ها از من وقت گرفت اما هیچ‌گاه ساخته نشد. یک‌بار نسخه سینمایی‌اش را نوشتم. بعد مجموعه آن را نوشتم. بارها و بارها در میان رفت‌وآمدم به دفتر «عبدالله گیویان» - از مدیران ارشد تلویزیون - آن را بازنویسی کردم. جلسه پشت جلسه، ماه‌ها دوندگی و پیگیری نهایتا گفته شد که مصلحت ندیده‌اند فیلم ساخته شود. من در خانه نشستن و خواندن و نوشتن را به ساختن فیلمی که مورد علاقه‌ام نبوده است، ترجیح می‌دهم. به همین فیلمسازان جوان هم می‌گویم. وقتی نمی‌گذارند یا نمی‌شود فیلم خودت را بسازی، می‌توانی بروی سرت را به‌کار دیگری گرم کنی. تا لااقل حرمت هنرت را نگه داشته باشی. وقتی نمی‌توانم فیلم دلخواهم را بسازم می‌روم عکاسی می‌کنم. عکاسی نشد، می‌روم فیلمسازی تدریس می‌کنم. مشکل من و امثال من که چند نفر حرفه‌ای هستیم فقط در کار سینما و فیلمسازی نیست. در عالم ادبیات و انتشارات اوضاع از این هم بدتر است. ممیزی ما که روزگاری روی حذف‌های محتوایی تمرکز داشت، حالا شکل غریب و نادرتری پیدا کرده. ممیزی ما شده ممیزی واژگانی. واژه‌ها خوب و بد شده‌اند، واژه‌ها حلال و حرام شده‌اند. تا جایی که می‌شود گفت نیمی از واژه‌های لغتنامه مرحوم دهخدا از زبان فارسی حذف شده‌اند. چراکه استفاده از آنها جرم است. به همین علت نمی‌توانم نوشته‌هایم را منتشر کنم. من و هم‌نسل‌هایم همه در چند حرفه توانایی داریم، هرگز برای امرار معاش درنمانده‌ایم. «بهرام بیضایی» هم همین‌طور است. او هرگز در زندگی درنمانده، به هر شکل بوده عزت خود و هنرش را حفظ کرده است. این همان نکته‌ای است که من بر آن اصرار دارم. «داریوش مهرجویی» هم، همین توانایی‌ها را دارد. به اعتقاد من اگر نمی‌گذارند یا نگذاشته‌اند فیلمش را بسازد بهتر است برود سراغ ترجمه کتاب، نقاشی، موسیقی یا تدریس. داریوش در همه این کارها تبحر دارد. «مهرجویی» با آثار یکی، دوساله اخیرش دارد، به آن سابقه درخشانش آسیب می‌رساند.


شما نگرانی‌ها و پرس‌وجوهایی بابت مفقود شدن برخی فیلم‌های تاریخ سینما داشته‌اید. آیا پاسخی هم گرفته‌اید؟
من از «فخرالدین انوار» گله دارم. بنای بسیاری از افراط‌گری‌ها، از همان موقع گذاشته شد. در زمان مسوولیت ایشان بود که از دفاتر سینمایی، نگاتیوهای تمامی فیلم‌ها را جمع‌آوری کردند و به نقطه نامعلومی بردند. می‌توانم بگویم به دفاتر سینمایی هجوم بردند و آنها را غارت کردند. بعد هم معلوم نیست چه بلایی بر سر آن همه «نگاتیو» آمد؟ آرشیو بسیار عظیمی به یکباره از دست رفت. سال‌هاست که دیگر امکان دسترسی به نسخه اصلی فیلم‌های تاریخ سینمای ایران وجود ندارد. هیچ‌یک از ما فیلمسازان نسل اول، نمی‌دانیم نگاتیو بعضی از فیلم‌هایمان کجاست؟ بروید از «مسعود کیمیایی» بپرسید. نگاتیو فیلم «قیصر» کجاست؟ و بسیاری دیگر از این دست فیلم‌ها که دیگر تکرار شدنی نیستند. البته تعدادی از فیلم‌هایی را که برای مراکزی نظیر «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و «وزارت فرهنگ و هنر» ساختیم، به نظر می‌رسد موجودند. چون آنها آرشیو دارند. اما فیلم‌هایی که در دفاتر سینمایی – در بخش خصوصی – تولید شدند از بین رفته‌اند! من منظورم این نیست که فیلم‌ها را نگاه می‌داشتند تا مجددا اکران کنند. طبیعی است که بسیاری از آنها مطابق با مقررات جدید قابل نمایش نبودند. اما چرا از بینشان بردند؟ می‌شد آنها را نگهداری کرد تا بشود هرازگاهی – به‌عنوان یک فیلمساز یا یک پژوهشگر – به آنها رجوع کرد. آن فیلم‌ها بخشی از گذشته ما هستند.
من از سرنوشت «دایی‌جان ناپلئون» اطلاعی ندارم! نمی‌دانم در این سال‌ها چه بلایی بر سرش آمده؟ سالم است؟ اصلا کجاست؟ کسی هم نیست که از «دایی‌جان» به من خبر دهد. سال‌هاست هیچ‌کس نسخه کامل آن را ندیده است. همان نسخه‌ای که در اختیار «صداوسیما»ست. آیا از بین رفته است؟ هیچ‌کس در طول این همه سال نیامده اطلاعاتی از آنچه در آرشیو «سازمان صداوسیما» و حتی «وزارت فرهنگ و هنر» که حالا شده ارشاد به صاحبان آثار بدهد. که از آن همه فیلم، کدام‌ها باقی مانده‌اند؟ و چه آثاری متاسفانه از بین رفته است؟ هیچ آمار و گزارشی در دست نیست. در طول این سی‌وچند سال «دایی‌جان ناپلئون» بارها و بارها با کیفیت نازل کپی شده و در بازار قاچاق عرضه شده است. اما هرگز خالق آن اجازه دستیابی به نسخه اصلی آن را نداشته است. به همین دلیل است که می‌گویم از سرنوشت بسیاری از این آثار بیمناکم.
فیلم «آرامش در حضور دیگران» که متعلق به خود من است و به امانت در آرشیو تلویزیون نگهداری می‌شود، سرنوشت نامعلومی دارد. از این فیلم هم من اطلاعی ندارم.


نگرانی او را می‌توان در نگاهش دید و انگشت‌هایی که مدام فندک را روشن و خاموش می‌کنند. می‌گویم:
در این چند ساله اخیر، اتفاق‌های عجیبی در سینما رخ داده است که در نوع خود قابل تاملند نظیر آنچه درخصوص سه‌گانه «اخراجی‌ها» اتفاق افتاد و پرفروش شد. آیا گونه‌ای از سینما در حال پدیدارشدن است؟ یا اینکه، این نوع از فیلم‌ها را می‌توان «شبه‌فیلم» نامید که به ظاهر همه ویژگی‌های یک فیلم سینمایی را دارند اما اصالتا سینما نیستند، درست مثل یک شبه سلول که به دلیل یک فعل و انفعال در بدن ساخته می‌شود و با فریب سیستم دفاعی بدن جای سلول واقعی را می‌گیرد. شبه فیلم هم چنین کارکردی دارد. تماشاگری هم که صرفا به‌دنبال سرگرمی است. و تحلیلی در این‌باره از خود ندارد آن را می‌پذیرد و برای سرگرمی پای تماشای آن می‌نشیند. چون به دستگاه نظارتی دولت اعتماد کرده است. البته در مقابل این «شبه‌فیلم» و «سینمای مساله‌گریز» سینمای «مساله‌محور» هم دارد رشد می‌کند. سینمایی که دغدغه‌های اجتماعی را بازتاب می‌دهد و «مساله طرح می‌کند». نمونه‌اش «آثار اصغر فرهادی» است. که توانسته هم نگاه مخاطبان داخل را به خود جلب کند و هم «مخاطبان» خارج را. به گمان من این سینما در ادامه همان سینمایی پدید آمده است که نسل شما آن را بنیان گذاشت. بذری که پس از پنج دهه، همچنان دارد محصول می‌دهد. همان سینمایی که به آن می‌گویند سینمای فرهنگی. پای این سینما خیلی‌ها زحمت کشیده‌اند تا نگذارند در طول این همه سال آسیب ببیند. تلاش‌هایی هم شد که آن را به بیراهه بکشند اما هوشیاری مولفان مانع شد. چند سال اخیر، سال‌های رویارویی این دو سینما بوده است. منتظرم نظر شما را بشنوم.
ببین مهرداد عزیز، ما دو گونه فیملساز داریم. فیلمسازی که منتظر می‌ماند ببیند مردم چه دوست دارند. تا برود همان را که آنها خواسته‌اند بسازد. این فیلمساز به‌دنبال سلیقه است. هرچه مردم خوششان آمد، همان را می‌سازد، دیگر سلیقه خودش مهم نیست. سفارش و گیشه و فروش مهم است. تهیه‌کننده‌ای که به‌دنبال یافتن فرمول‌هایی برای فروش بیشتر است و کارگردانی که می‌خواهد فیلم سفارشی یا نه فیلمی برای فروش و سرگرمی بسازد، کافی است به سراغ برخی ممنوعیت‌ها برود و از آنها عبور کند. عبور کردن از خطوط قرمز همیشه ایجاد سروصدا می‌کند. هر چند که این عبور با مجوزهایی صورت گرفته باشد و اسمش را بگذارند جسارت.
اما گونه دوم، فیلمسازانی هستند که به‌دنبال سلیقه این و آن نیستند. بلکه از خودشان فکر و سلیقه دارند. همان‌طور که گفتی می‌خواهند «مساله‌ای» را با جامعه در میان بگذارند. «طرح مساله» کنند. اینها هستند که مسوولیت رشد سینما را برعهده دارند. همین‌ها هستند که سینما را ارتقا می‌دهند چون دغدغه‌هایی را که به‌کار جامعه می‌آید دنبال می‌کنند و خود را در قبال جامعه مسوول می‌بینند. این دسته از فیلمسازان مثل نویسندگان بزرگ ریشه در جامعه دارند. چون از نزدیک با آن در ارتباط هستند. در فضای فرهنگی جامعه تنفس می‌کنند و از آن الهام می‌گیرند، یک نوع بده‌بستان بین آنها و جامعه وجود دارد که باعث می‌شود هم آنها رشد کنند و هم جامعه. این گروه از سینماگران، «بینشی» دارند، «اندیشه‌ای» دارند. به همین دلیل است که به‌دنبال شیوه‌های تازه‌تری برای بیان اندیشه‌های خود هستند. از نگاه مسوولانه «سینمای مساله‌محور» بیرون می‌آید؛ سینمایی که حرف‌هایی برای گفتن دارد. هرچند که آن حرف‌ها عامه‌پسند نباشند و در گیشه هم نفروشند. این فیلم‌ها سلیقه‌سازند و موجب رشد حرفه سینما می‌شوند.


شما از اجبار برای تصویب فیلمنامه دلخور هستید. چندباری هم نسبت به آن واکنش نشان داده‌اید. چرا؟
من همین‌جاست که می‌گویم نگرانم. آخر بروم به که بگویم که فیلمنامه «کاغذ بی‌خط» من 18سال توقیف بوده است؟! باور نخواهید کرد اگر بگویم تمام فیلم‌هایی که پس از انقلاب ساخته‌ام، «یک فریم»اش سانسور نشده است اما زمانی که فیلمنامه را می‌خوانده‌اند هرکس در ذهن خود فیلم خودش را از آن می‌ساخته است. بی‌آنکه به فیلمنامه من مربوط باشد. در صورتی که وقتی همان فیلمنامه را در دوران ریاست‌جمهوری آقای خاتمی پس از آن‌همه سال معطلی ساختم، همه متوجه شدند که هیچ مشکلی نداشته است. این همان مشکلی است که می‌گویم در زمان بازخوانی و تصمیم‌گیری برای تصویب فیلمنامه پیش می‌آید. هرکس که فیلمنامه «کاغذ بی‌خط» را می‌خوانده، برای خودش فیلم خودش را در ذهنش می‌ساخته است و تصورش این بوده لابد تقوایی هم می‌خواهد همین را بسازد. این سرنوشت همه فیلمنامه‌های من بوده است. شش‌سال، هفت‌سال، 10سال، 18سال و گاهی هم حبس‌ابد.


کارنامه هشت‌ساله سینمایی دولت گذشته را چطور ارزیابی می‌کنید؟
همه کمک به سینمای ما شده است، سرمایه‌گذاری در همین چند فیلم سبک و کم‌ارزشی که این‌روزها ساخته می‌شود. در طول هشت‌سال گذشته هیچ کار قابل‌تاملی اتفاق نیفتاده است که بتوان آن را نشانه عزم برای پیشبرد و اعتلای سینما تعبیر کرد، برعکس هرآنچه رخ داد در جهت نزول سینما بود. هشت‌سال نزول سینما را در دولت گذشته شاهد بودیم؛ هشت‌سالی که به همه ما – به‌خصوص – به اهل فرهنگ سخت گذشت. گویا ماموریتی برای خودشان فرض کرده بودند که بیایند و بسیاری از هنرها را ویران کنند و بروند که به همین دلیل هم ترجیح دادند دست‌وپای آن را ببندند و به تعبیر خودشان ریل‌گذاری کنند. واقعا کجای دنیا برای هنرمندانشان – که بخش اعظم متفکران آن جامعه‌اند – خط‌ونشان می‌کشند و به آنها می‌گویند، چه بکن، چه نکن؟!
چرا دولت باید به خود حق بدهد که هنرمندانش را محدود کند؟ من و بسیاری دیگر از همکارانم، سال‌هاست که نتوانسته‌ایم فیلم بسازیم، چرا؟ «بهرام بیضایی» چرا باید برود؟ چرا «رخشان بنی‌اعتماد» نمی‌تواند فیلم دلخواه خودش را بسازد؟ چرا «کیانوش عیاری» فیلمش اجازه اکران نمی‌گیرد؟ دانشجویان سینما به آموزه‌های هنرمند بزرگی نظیر «بهرام بیضایی» احتیاج دارند. اوست که می‌تواند بسیاری از خلأها را در آموزش این نسل پر کند. او در هر کاری که می‌خواست بکند مشکل داشت و آن وقت افرادی چون همین فیلمسازانی که دم‌به‌دقیقه فیلم می‌سازند و بلافاصله هم اکران می‌کنند، باید بمانند و این عرصه را در دست بگیرند؟ این مایه شرمساری نیست؟! چرا هیچ مسوولی نیامده در طول این چندسال از بابت مدیریت خودش عذرخواهي کند؟


واقعا آن ریلی که می‌خواستند بگذارند تا سینما را روی آن جلو ببرند قرار بوده ما را به همین‌جا که الان رسیده‌ایم برساند؟
من صدایم بلند است؛ چون نگرانم. صدایم بلند است به این دلیل که چرا سینمای امروز ما، به‌جز چند استثنا اینقدر کوتوله مانده است؟ واقعا چرا سینمای عامه‌پسند اینقدر کوتوله مانده است؟ کسی از مسوولان که عهده‌دار مسوولیت در عرصه فرهنگ و هنر بوده‌ است به‌ویژه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت گذشته و مسوول امور سینمایی آن، چرا پاسخگو نیستند؟ چرا زمانی که دولتی جای دولت پیشین را می‌گیرد ارثی را که به او رسیده ارزیابی نمی‌کند؟


برخی از فیلم‌ها در این چندساله، حتی بدیهی‌ترین قواعد سینما را به سخره گرفته‌اند. تا آنجا که از سطح برخی آثار پیش‌پاافتاده گذشته، نازل‌تر شده‌اند و این اتفاق صدای بسیاری از صاحبنظران و متفکران جامعه را درآورده است. واکنش شما چیست؟
بسیاری از این 60، 70 فیلمی که هر ساله تولید می‌شود از آن فیلم‌های اولیه سینمای ایران – نظیر فیلم‌های مرحوم سپنتا – از نظر تکنیکی عقب‌افتاده‌تر هستند. آن فیلمسازان قدیمی، اگر تکنولوژی امروزی را در اختیار نداشته‌اند لااقل عشق به این حرفه را داشته‌اند و با همان عشق بوده است که سعی کرده‌اند با همان امکانات پیش‌پاافتاده آن روزگار، فیلم خوب بسازند. اما حالا برعکس است. با امکانات پیشرفته و هزینه‌های نجومی، فیلم بد ساخته می‌شود. به این دلیل گند این شکست‌های تجاری درنمی‌آید که دولت پول این فیلم‌ها را می‌دهد. در صورتی که اگر این فیلم‌ها قرار بود در بخش خصوصی تولید شوند، هرگز اینقدر دست‌ودلبازانه خرج آنها نمی‌شد و پس از اولین تجربه شکست دیگر سراغ این نوع از سلیقه‌ها نمی‌رفتند. پس از انقلاب بخش خصوصی به آن معنا که پیش‌تر بود به وجود نیامد. هیچ تهیه‌کننده‌ای پیدا نمی‌کنید که خودش به‌طور کامل هزینه‌های فیلم را متقبل شود. در صورتی که پیش از انقلاب تهیه‌کننده بخش خصوصی مالک فیلم بود. به همین دلیل در آن بخش از صحبت‌هایم گفتم که ‌ای‌کاش نگاتیو فیلم‌هایی را که در دفاتر سینمایی تولید شده بودند تاراج نمی‌کردند و از بین نمی‌بردند. چون در میان آنها بسیاری از فیلم‌های مهم هم وجود داشت که متاسفانه اکنون سرنوشت نامعلومی دارند. مادامی که سینما متکی به سرمایه دولتی است و تهیه‌کننده دولتی هم دغدغه بازپرداخت بدهی نداشته باشد، وضع به همین منوال خواهد بود. مگر اینکه رقابت در تولید به‌وجود‌ آید. آن هم با ایجاد بخش خصوصی فعال و حقیقی نه صوری.


هنوز می‌توان به گفت‌وگو ادامه داد. اما آنچه مانع ادامه آن می‌شود، زمان است که مثل برق‌وباد می‌گذرد. باز هم در دیدار و گفت‌وگویی دیگر با «ناصر تقوایی» ساعت به نزدیکی‌های سحر رسید و حرف‌های ناگفته همچنان ناگفته باقی ماند. شاید وقتی دیگر. وقتی که بشود در آن به «نفرین» فیلم نساختن بی‌اعتنا شد و به «آرامش در حضور دیگران» رسید. سینمای ما به فیلم‌های «تقوایی» نیاز دارد؛ سینمایی که مخاطب خود را در نسل‌های بعد هم جست‌وجو می‌کند.
باید برخاست و رفت. محیط روزنامه خلوت است. همه رفته‌اند. ما تنها بازمانده‌ها نیز باید آن محیط خلوت را به مقصد خانه ترک کنیم. از پله‌ها پایین می‌آییم. به خیابان که می‌رسیم سرمای گزنده به تنمان چنگ می‌زند. درون ماشین می‌توان از گزند سرما در امان بود. تا شهرک اکباتان راهی نیست. می‌توان در خلوت نیمه‌شب بی‌دغدغه راهبندان بی‌توقف راند. دقایقی بعد رسیده‌ایم و او را می‌بینم که در سیاهی شب از من دور می‌شود و من می‌مانم و شبی که به انتها رسیده است. تا خانه را در اتوبان خلوت می‌رانم. پنجره را بازکرده‌ام تا هوای تازه به ریه‌هایم بریزد. در مسیر گفت‌وگو را مرور می‌کنم؛ «سرنوشت نامعلوم فیلم‌هایی که بخشی از هویت و تاریخ ما بوده‌اند» چرا این حرف بیش از دیگر حرف‌ها در ذهنم نقش بسته است؟ شاید از آن‌رو که تاریخ و هویتمان را مدیون فرهنگمان هستیم. فرهنگی که در آثار بزرگانمان شکل می‌گیرد و اینچنین ماندگار می‌شود. چنانکه آثار بسیاری از این بزرگان هویت گذشته ما را ساخته‌اند. آیا زمانه ما بی‌نیاز از چنین بزرگانی است؟ ترجیح می‌دهم در لابه‌لای آن‌همه «حرف»پاسخی برای آن بیابم. از «همت» تا «سعادت‌آباد» راهی نیست. آسمان رفته‌رفته گرگ‌ومیش می‌شود. می‌دانم پیش از رسیدن، آفتاب طلوع خواهد کرد. 

 

منبع: روزنامه شرق

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.