جنبش راه سبز - خبرنامه |
- سرمایه اجتماعی
- مکارتیسم ایرانی و تبعید ناقدان به کره
- با دقت نقد كنيم؛ پاسخي به انتقادهاي آقاي كاظميان(۱)
- چهار جهان عرب این هفته در بغداد
- گوهر و محورهای مشترک ادیان ابراهیمی
- بهمن احمدی امویی: سال نو، اشک و لبخند در بند ۳۵۰ اوین
- توضیح دکتر تقوی پیرامون عده ای که پول مفت از اقتصاد ایران در می آورند
- بازخوانی درگذشت مظلومانه میراسماعیل موسوی و برخوردهای خشن ماموران با خانواده و سوگواران
- سومین نوروز مهدی خدایی، فعال دانشجویی در زندان
- روسیه: اسرائیل پیرامون خطر ایران اغراق می کند
Posted: 30 Mar 2012 09:19 AM PDT علی مزروعی نامگذاری سالها و طرح شعارها اگر اسباب بازسازی « سرمایه اجتماعی » فراهم نشود،اسباب فریبی بیش نخواهد بود.
|
مکارتیسم ایرانی و تبعید ناقدان به کره Posted: 30 Mar 2012 09:18 AM PDT اکبر گنجی
در دوران انقلاب 1357 ایران، لیبرالیسم توسط بسیاری به دشنام تبدیل شده بود. مهدی بازرگان و دولتش را نماد لیبرالیسم قلمداد کرده و می گفتند: "لیبرالیسم، جاده صاف کن امپریالیسم". با سرکوب مارکسیست ها و فروپاشی اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی، گروه دیگری "مارکسیسم" یا "مارکسیسم-ـ لنینیسم" یا "ضد امپریالیست ها" را به دشنام تبدیل ساختند. کارنامه ی جمهوری اسلامی نیز موجب شده است تا کسانی همین برخورد را با اسلام روا داشته و دشنامی به نام "اسلامیست" برساخته و بر سر متفاوت های مذهبی می کوبند. در تمامی این موارد، "برخورد ایدئولوژیک"، جایگزین رویکرد تحلیلی- نقدی شده است. فقط اردوگاه تغییر کرده است: "از اردوگاه شوروی تا اردوگاه آمریکا و اسرائیل". اخیراً شاهد یک نوع برخورد ایدئولوژیک جدید هستیم که در بهترین حالت باید آن را "مکارتیسم ایرانی" یا "مقدس سازی آمریکا" به شمار آورد. در این رویکرد، هرگونه نقدی از سیاست های دولت آمریکا- حتی تکرار نقدهایی که زمامداران آمریکایی بیان کرده اند- "آمریکا ستیزی"، "غرب ستیزی"، "نگاه ضد امپریالیستی" و "مارکسیسم-ـ لنینیسم" قلمداد می شود. در واقع، "آمریکا ستیزی" به عنوان یک دشنام به کار می رود. دشنامی طرد کننده، یعنی به ناقدان عملکرد دولت آمریکا تکلیف می کنند که به سرعت آمریکا را ترک گفته و به کشورهایی چون کره ی شمالی و کوبا رفته و در آنجا زندگی کنند. "مکارتیسم ایرانی" نیز شکارچی است. اگر سناتور جوزف مک کارتی(1957- 1908) به دنبال شکار مخالفان بود و با برچسب کمونیست ناقدان را طرد و اخراج می کرد(از جمله بنگرید به فیلم "شب به خیر و موفق باشید" جورج کلونی در این زمینه)، اینان نیز بر این باورند که دانشگاه ها و جامعه ی آمریکا جای ناقدان سیاست خارجی دولت آمریکا نیست. اگر فرصتی برای مکارتیسم ایرانی فراهم می گشت، شاید تراژدی انقلاب فرهنگی ایران را در دانشگاه های آمریکا تکرار می کرد. گویی "مک کارتیسم ایرانی" نوعی ابلهی در کار آمریکاییان می بیند که اجازه داده اند ریچارد فالک در پرینستون، نوآم چامسکی در ام.آی. تی، ریچارد رورتی در استنفورد، هوارد زین در دانشگاه بوستون، کرنل وست در دانشگاه پرینستون، جان میرشایمر و استفن والت در دانشگاه هاروارد(نویسندگان کتابلابی اسرائیل و سیاست خارجی ایالات متحده ی آمریکا) و... تدریس کنند؟
مراحل بحث تحلیلی "مکارتیسم ایرانی"، هیچ گاه وارد بحثی تحلیلی درباره ی مدعیاتی چون "آمریکاستیزی" و "غرب ستیزی" نشده است. برای یک بحث تحلیلی، می بایست حداقل: در گام اول معنای دقیق اصطلاح ها و تعبیرها را روشن کرد. به گفته ی ویتگنشتاین، واژه معنایی جز "کاربرد" ندارد. پس در اولین گام باید نشان داد که اصطلاح هایی چون "آمریکا ستیزی" و "غرب ستیزی" به چه معنایی به کار می رود. به عنوان مثال، جامعه شناسان، "غرب" و "بقیه" را به عنوان برساخته های تاریخی و زبانی به کار می برند، نه یک منطقه ی جغرافیایی. اما نه امر واحدی به نام "غرب" وجود خارجی دارد و نه "بقیه". در "غرب" نه تنها انواع "تفاوت ها" وجود دارد، بلکه در درون آن انواع "دیگران" ساخته شده است. در گام دوم باید نشان داد که آن معنا "موجه" است. ممکن است کسی مدعی شود که هرکس رنگ زرد را دوست ندارد یا از مار افعی خوشش نمی آید، غرب ستیز و آمریکا ستیز است. یعنی آن شخص، این اصطلاح ها را در این معنا به کار می برد. اما آیا این کاربرد موجه است؟ آیا هر کس رنگ زرد را دوست ندارد یا از مار افعی خوشش نمی آید، غرب ستیز و آمریکا ستیز است؟ در گام سوم، باید با شواهد و قرائن قوی نشان داده شود که فرد یا گروهی که "غرب ستیز" و "آمریکا ستیز" قلمداد می شوند، به همان معنای موجه در حال ستیز با غرب و آمریکا هستند. معنا، صدق و کذب، استدلال و نقادی(و نقدپذیر بودن مدعا)، سخن را تحلیلی می کنند. کار از "فهم عرفی" آغاز می شود، اما رویکرد تحلیلی خود را اسیر فهم عرفی نمی سازد. به تعبیر یکی از متفکران، نیازمند دو امر هستیم: "ویرانگری نقادانه و منطقی" و "بازسازی هرمنوتیکی صبورانه". اگر بخواهیم معنای چیزی(به عنوان مثال جنبش حقوق مدنی) را بفهمیم، "باید شرایط پدیداری تاریخی آن را بازسازی کنیم و آن را در شبکه ی پیچیده ی زندگی اجتماعی و سیاسی اش قرار دهیم". معانی غرب ستیزی و آمریکا ستیزی ابتدأ باید نشان داد که "ستیز" به چه معنایی به کار می رود؟ به عنوان مثال اصطلاح "دین ستیز" را در نظر بگیرید. آیا فردی که دین را به پرسش می گیرد، "دین ستیز" است؟ آیا کسی که باورهای دینی را نقد می کند "دین ستیز" است؟ آیا فرد خداناباور "دین ستیز" است؟ آیا بلشویک ها که سال ها با خشونت تمام عیار به دنبال نابودی دین بودند، "دین ستیز" نبودند؟ "زن ستیز" نیز اصطلاح دیگری است که می تواند ما را قادر به فهم کاربرد مفهوم "ستیز" نماید. چه فرد، گروه یا دولتی "زن ستیز" است؟ تا حدی که من می فهمم، غرب ستیزی و آمریکا ستیزی به دو معنای "قوی" و "ضعیف" به کار رفته و می رود. غرب ستیز- آمریکا ستیز- به معنای قوی- به فرد یا گروهی اطلاق می گردد که به دنبال نابودی غرب - آمریکا است(مانند نابودی برج های دوقلو در 11 سپتامبر). غرب ستیز- آمریکا ستیز- به معنای ضعیف- به فرد یا گروهی اطلاق می شود که غرب- آمریکا را عامل همه ی مسائل و مشکلات جهان انسانی قلمداد می کند. به تعبیر دیگر، غرب- آمریکا را مرکز و منشأ همه ی بدی ها و شرور عالم انسانی به شمار می آورد. ممکن است فرد یا گروهی همین مدعیات را درباره ی اسلام و ایران یا یهود و اسرائیل بیان کنند. یعنی بگویند: اسلام- ایران باید نابود شود. یهود- اسرائیل باید نابود شود. اسلام - ایران عامل همه ی مسائل و مشکلات جهان انسانی است. اسلام- ایران مرکز و منشأ همه ی بدیها و شرور عالم انسانی است. یهود- اسرائیل عامل همه ی مسائل و مشکلات جهان انسانی است. یهود- اسرائیل مرکز و منشأ همه ی بدیها و شرور عالم انسانی است. ممکن است کسانی این اصطلاحات را به معنای دیگری به کار برند. در این صورت، باید معنای مورد نظر خود را توضیح داده و موجه بودن آن معنا را هم روشن سازند.
مقدس سازی غرب و آمریکا آیا انتقاد از سیاست خارجی دولت ایران، به معنای ایران ستیزی است؟ آیا انتقاد از دولت ایران به معنای ایران ستیزی است؟ آیا انتقاد از سیاست خارجی دولت آمریکا، به معنای آمریکا ستیزی است؟ آیا انتقاد از دولت آمریکا به معنای آمریکا ستیزی است؟ آیا مخالفت با سیاست خارجی دولت ایران، به معنای ایران ستیزی است؟ آیا مخالفت با دولت ایران به معنای ایران ستیزی است؟ آیا مخالفت با سیاست خارجی دولت آمریکا، به معنای آمریکا ستیزی است؟ آیا مخالفت با دولت آمریکا به معنای آمریکا ستیزی است؟ آیا نشان دادن "منافع" دولت ایران در دیگر کشورها به معنای ایران ستیزی است؟ آیا نشان دادن "منافع" دولت آمریکا در دیگر کشورها به معنای آمریکا ستیزی است؟ مگر دولت ها در سطح روابط بین الملل به دنبال "منافع ملی" کشور خود نیستند؟ مقدس سازان غرب- آمریکا، هرگونه انتقاد یا مخالفتی با وجهی از عملکرد دولت های غربی- خصوصاً دولت آمریکا- را غرب ستیزی و آمریکا ستیزی قلمداد می کنند. در واقع گفتمان ها- شیوه ی خاص بازنمایی "آمریکا"، "بقیه" و مناسبات میان آن ها- این شرایط را پدید می آورند تا موضوع به نحو خاصی ساخته شود. ضمن آن که یک گفتمان خاص، سایر شیوه های ساخته شدن موضوع را محدود می سازد. کلیشه سازی، بخش مهمی از کار است. پیچیدگی ها و تفاوت های جهان واقع، ساده و به "یک تفاوت" فروکاسته می شوند. یک سویه ی پاک، خوب، جذاب، متمدن و انتقادناکردنی ساخته می شود که در برابرش سویه ی ناپاک، بد، نفرت انگیز، نامتمدن و مرکز همه ی پلیدی ها قرار دارد. بدین ترتیب، دو اردوگاه می سازند: اردوگاه دوستان آمریکا و اردوگاه دشمنان آمریکا یا آمریکاستیزان. افرادی که "آمریکا ستیزی" را به عنوان دشنام به کار می برند، توجه ندارند که یکی از مهمترین ویژگی های فرهنگ آمریکایی، نقدپذیری بالای آن است. بهترین نقدها بر جامعه و سیاست و دولت آمریکا، توسط خود آمریکائیان بیان شده است. لازم نیست به مارکسیست های آمریکا رجوع شود. باهمادگرایانی چون مایکل والزر، مایکل سندل و مک اینتایر ناقدینی جدی بوده و هستند. لیبرال ها نیز از جدی ترین ناقدان دولت آمریکا و عملکرد آن بوده اند. آمریکا جامعه ای چند فرهنگی و مهاجرپذیر است. متفکری چون ادوارد سعید(2003- 1935) به کرسی ممتاز دانشگاه کلمبیا دست می یابد و هیچ کس به این فکر نمی افتد که به خاطر نگرش ناقدانه اش باید از آمریکا یا دانشگاه کلمبیا اخراج شود. اما "مکارتیسم ایرانی" مدعی است که نمی توان از آزادی های جامعه ی آمریکا استفاده کرد و در عین حال، از همین جامعه و دولت اش انتقاد نمود.
نقدپذیری و نقدناپذیری مطابق فلسفه ی علم کارل پوپر، ما همیشه با "مسأله"(نظری یا عملی) آغاز می کنیم. در گام بعد، راه حلی موقتی و نقدپذیر(ابطال پذیر) عرضه می داریم. اگر حدس موقتی ما از پس نقد بر نیاید، ابطال شده و از دور خارج می شود. اما اگر از آزمون نقد سربلند برون آید، به بقای خود ادامه می دهد. بقایی که موجودیتی جز نقدپذیری ندارد. کانت در مقدمه ی چاپ اول نقد عقل محض نوشت: "عصر ما، تا به درجه ای زیاد، عصر نقد است، و همه ی باورهای ما باید تسلیم نقد شوند. دین در قداستش، و دولت در شکوه فرمانفرمایی اش، نمی توانند بی آن که خودشان را در معرض بدگمانی قرار دهند، خودشان را از قضاوت عقل معاف بدارند". ملاک های نقد: شاید نقد فاقد "منظر" وجود نداشته باشد. روشنفکر قلمرو عمومی که به دنبال تقرب به حقیقت از راه نقد، و کاهش درد و رنج مردم به روش های غیر خشونت آمیز و اخلاقی است، از منظر "برابری"، "تبعیض زدایی"، "عدالت"، "حقوق بشر"، "دموکراسی"؛ دولت و دین و سرمایه داری افسار گسیخته را نقد می کند. بدین ترتیب، باورها و تحلیل ها باید صادق(منطبق با واقع، حقیقت) باشند و رویه ها و سیاست ها و نظام هاتی سیاسی نیز باید عادلانه باشند. متفکران لیبرال، رویه های سیاسی و کارکرد نهادهای اجتماعی-اقتصادی و قضایی جامعه ی آمریکا را عمدتا بر مبنای اصول عدالت (اصل اولویت آزادی های برابر، اصل فرصت منصفانه برابر و اصل تفاوت) مورد نقد قرار می دهند. از همین دیدگاه، نابرابری های اقتصادی (که تاثیر عمیقی بر توانمندسازیهای اخلاقی و عقلی افراد دارد و منشاء نابرابری های بسیاری در عرصه زندگی - مانند مشارکت سیاسی، آموزش، بهداشت،...است) از سوی فیلسوفانی مانند جاشوا کوهن، رونالد دورکین، ویل کملیکا و... که متعلق به سنت لیبرالیسم برابری خواه هستند به طور جدی به نقد کشیده است. عدالت جهانی یا عدالت در سطح روابط بین الملل نیز موضوع بحث جدی لیبرال ها بوده است. جان راولز در قانون ملل، توماس پوگه در فقر جهانی و حقوق بشر، چارلز بیتز در نظریه سیاسی و روابط بین الملل، دیوید میلردر مسئولیت ملی و عدالت جهانی ، آمارتیا سن در نظریه عدالت و مارتا نوسبام در مرزهای عدالت به نقد اخلاقی(هنجاری) نظم کنونی در جهان پرداخته اند. اگر "برابری" همه ی آدمیان- مستقل از جنسیت و ملیت و قومیت و مذهب- ایده ای مدرن و اخلاقی است، دیگر نمی توان یک بام و دو هوایی بود و برخی از انسان ها را از حقوق اساسی شان محروم کرد. باید به این نوع تبعیض ها اعتراض کرد. در اعتراض نمی توان یک بام و دو هوایی بود. اگر آمریکا کشوری دموکراتیک است- که هست- دگراندیشی و دگرباشی ارکان زیست دموکراتیک اند. دگراندیشان دموکراسی ها را می سازند و دموکراسی ها ضمن استقبال از دگراندیشان، حقوق آنان را پاس می دارند. جامعه ی آمریکا این امکان را فراهم آورده تا فرد سیاه پوستی با پدر کنیایی رئیس جمهور این کشور شود، اما "مک کارتیسم ایرانی" به دنبال تبعید ناقدان به کره ی شمالی و کوبا است. آیا بیان این انتقاد که چرا دولت آمریکا به عضویت دیوان بین المللی کیفری، کنوانسیون رفع کلیه ی اشکال تبعیض جنسی، ان.پی.تی، پیمان کیوتو و... نیامده است، "امریکا ستیزی" است؟ پیتر سینگر به همه ی این موارد انتقاد وارد آورده و می نویسد عدم عضویت آمریکا- به عنوان بزرگترین تولید کننده ی گازهای گلخانه ای- در پیمان کیوتو آن "را از نظر اخلاقی مشخصاً در موضع نامطبوعی قرار می دهد" [۱]. درباره ی عدم عضویت آمریکا در دیوان بین المللی کیفری می گوید: "آمریکا برای شهروندان خود یک استاندارد قائل است و برای شهروندان دیگر کشورها استانداردی دیگر"[۲]. به برخی از گزارش های دولت فدرال آمریکا بنگرید: آیا این گزارش ها "آمریکا ستیزی" است؟ مطابق گزارش پنتاگون، تجاوز به زنان در نیروهای مسلح آمریکا افزایش یافته و ارتش در مهار آن موفق نبوده است. دولت آمریکا دارای بیشترین زندانی (در اول ژانویه 1996، تقریباً 6/1 میلیون زندانی در زندانهای آمریکا به سر می بردند، و 8/3 میلیون نفر دیگر به قید ضمانت یا عفو مشروط آزاد بودند. بدین ترتیب، در مجموع 4/5 میلیون نفر) در میان دولت های جهان است. به گزارش مرکز مطالعات بین المللی زندان های جهان، تعداد زندانیان آمریکا در پایان سال 2011 به دو میلیون دویست و شصت و شش هزار و هشتصد و سی و دو تن رسید. در ضمن میزان زندانی از 600 زندانی در هر 100 هزار نفر جمعیت در سال 1996 به 730 زندانی در هر 100 هزار نفر جمعیت در سال 2011افزایش یافته است. دولت آمریکا بیش از هر دولت دیگری در شش دهه ی گذشته به کشورهای دیگر حمله ی نظامی کرده است. تهاجم نظامی به عراق و اشغال آن کشور مبتنی بر دروغ سازی های آگاهانه بوده است. دولت فدرال آمریکا با حدود 15 و نیم تریلیون دلار بدهی تا آخر سال 2011، بدهکارترین دولت جهان است. شاخص نابرابری(ضریب جینی) آمریکا از جوامع غربی، در وضعیت وخیم تری قرار دارد. به تعبیر دیگر، آیا گزارش فعالیت های اقتصادی، سیاسی(داخلی و خارجی)، فرهنگی، اجتماعی و نظامی دولت آمریکا، و تحلیل آنها، "آمریکا ستیزی" است؟ فرید زکریا- هندی الاصل- می نویسد: "امروزه در آمریکا دولت را به دیده ی یک هیولا می نگرند که از فرط بزرگی نمی تواند حرکت کند، گرفتار گذشته ی خود است، و نمی تواند به مشکلات آینده واکنش نشان دهد. آیا تعجبی دارد که جوانان با هوش و پر انرژی خود را از آن کنار می کشند...این است معضل اصلی امروز آمریکا. آمریکاییها معتقدند که هیچ کنترلی بر دولتشان ندارند"[۳]. پل استار- استاد جامعه شناسی دانشگاه پرینستون- به عنوان یک لیبرال، رادیکال ترین نقد ها را از دولت آمریکا به عمل می آورد. دروغ گویی های آن را افشا کرده و سپس نتیجه می گیرد: "اکنون هیچ چیز به اندازه ی مفهوم بی پایان "جنگ با تروریسم" آزادی های آمریکا را این چنین در معرض مخاطره قرار نداده است...مثلاً، مدعی اختیاری ذاتی در مورد زندانی کردن شهروندان شده است که به تشخیص او دشمنان شناخته می شوند، بی آن که حکمی قانونی بگیرند، اجازه دهد تفهیم اتهام شوند، یا از سایر تأمین ها در مقابل مجازات های نادرست تضمین شده به موجب سند حقوق فردی تبعیت شود. همچنین مدعی اختیاری ذاتی، بازهم بدون حکم قانونی، برای انجام تجسس شهروندانی شد که از طرف مقامات مشکوک تلقی می شدند. در دوره ی این دولت، حکومت درگیر رفتار غیر انسانی با زندانیانی شده است که در حد شکنجه است، و هنگامی که کنگره چنان رفتاری را ممنوع کرد، بوش آن قانون را امضا کرد، اما گفت که آن را طوری تفسیر می کند که با امتیازات ویژه ی اجرایی و "محدودیت های قانون اساسی بر قوه ی قضائیه" سازگار باشد...از این دیدگاه، رئیس جمهور برای امنیت کشور هر کاری لازم باشد می تواند انجام دهد- کشور را به جنگ بکشاند، دشمنان را زندانی کند، در بازجویی ها از شکنجه استفاده کند- و اگر کنگره مخالف باشد، می تواند اعتبار مالی آن را قطع کند"[۴]. اوباما در آخرین روز سال 2011 مصوبه ی بازداشت نامحدود افراد مظنون به تروریسم را امضا کرد و بدین ترتیب به قانون تبدیل شد. آمارتیاسن- استاد دانشگاه هاروارد و برنده ی جایزه ی نوبل اقتصاد 1998- در کتاب هویت و خشونت(2006)، در فصل "غرب و ضد غرب" به عملکرد "امپریالیسم غرب" پرداخته و به نقش مخرب کنونی دولت های غربی در جهان هم اشاره می نماید. می نویسد: "ایالات متحد به تنهایی مسئول نیمی از اسلحه ی به فروش رفته در بازار جهانی است، و دو سوم صادراتش راهی کشورهای در حال توسعه، از جمله در آفریقا، می شود...به نقش غرب در تضعیف "حقوق و آزادی های فردی" در سایر کشورها، از جمله کشورهای آفریقایی نیز توجه شود"[۵]. شاید این استاد هندی الاصل- همسر سابق مارتا نسبام- را هم به دلیل آمریکا ستیزی باید به کشورش بازگردانند.مطابق گزارش موسسه ی بین المللی پژوهش های صلح استکهلم، تجارت اسلحه طی 5 سال گذشته رشدی 22 درصدی داشته و درصد بالایی از درآمد آمریکا ناشی از صادرات سلاح های جنگی است. مطابق گزارشگروه موسوم به "اقدام علیه خشونت مسلحانه"، غیر نظامیان بیش از سه چهارم کشته شدگان این نوع تسلیحات را تشکیل می دهند. آمارتیاسن یک متفکر درجه اول لیبرال و از نظریه پردازان مهم است. همه می دانند که فیلسوف لیبرالی چون مارتا نسبام نظریه ی برابری اش، همان نظریه ی برابری آمارتیاسن- یعنی نظریه ی توانمندی/قابلیت ها capabilities theory – است. نسبام حتی بر این گمان است که این نظریه را می توان جایگزین نظریه ی حقوق بشر کرد. برای این که : "مفهوم قابلیتها هم روشن تر است و هم از نظر میان- فرهنگی جذابتر". سیمور هرش طی کتابی وضعیت زندان ابوغریب را به تصویر کشیده است، چطور است که او را هم به دلیل آمریکا ستیزی تبعید نمایند؟ تحقیقات مفصلی روی قتل عام "می لای" در ویتنام صورت گرفته و گزارش آن به صورت کتابمنتشر شده است. آیا این هم یکی از موارد آمریکا ستیزی است؟ هیلاری پاتنم- فیلسوف لیبرال آمریکایی- نوشته است: "اینکه فوکو می گوید نهاد زندان نهاد چندان خوبی نیست بی گفت و گو حرف حقی است- می توانم اضافه کنم: مخصوصاً به آن وجهی که امروزه در ایالات متحد از آن استفاده یا بهتر است بگویم سوء استفاده می شود"[۶]. احتمالاً "مکارتیسم ایرانی" این فیلسوف لیبرال آمریکایی را به دلیل بیان این مدعا در قرن 21، "آمریکا ستیز" قلمداد خواهد کرد. اگر "مک کارتیسم ایرانی" در آمریکا قدرت می یافت، با اساتید دانشگاه ها و دگراندیشان و ناقدان دولت آمریکا چه می کرد؟ به گفته ی پی یر بوردیو، زمامداران دولت های بزرگ به کسی نیاز دارند که : "سلطه را عقلانی سازی کند و به سازوکارهایی که موقعیت آن ها را تضمین و مشروع می کند تداوم ببخشد". به نظر او، برخی به نام "جامعه شناس" چنین تکلیفی را انجام می دهند، در صورتی که جامعه شناس از طریق برملاساختن سازوکارهای سلطه گری دولت های بزرگ، به رهایی مردم تحت ستم یاری می رساند. حقوق بشر و دموکراسی برای همه ی ابنای بشر است. "مکارتیسم ایرانی" هیچ گاه از متحدان دولت آمریکا- حتی اگر به "جنایات جنگی" توسط سازمان ملل محکوم شده باشند، انتقاد نمی کند. "روشنفکر قلمرو عمومی" ناقد سلطه، قدرت متراکم، نابرابری و تبعیض است، نه خادم دولت ها و "پادوی سیاسی" موجه ساز اعمال سلطه گرانه ی قدرت ها.
پاورقی ها: ۱- پیتر سینگر، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ترجمه ی محمد آزاده، نشر نی، ص 84. ۲- پیتر سینگر، یک جهان، اخلاق جهانی شدن، ص 178. ۳- فرید زکریا، آینده ی آزادی، اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی، ترجمه ی امیر حسین نوروزی، طرح نو، ص 210. ۴ پل استار، قدرت آزادی، نیروی راستین لیبرالیسم، ترجمه ی فریدون مجلسی، نشر ثالث، صص 317- 316. ۵- آمارتیاسن، هویت و خشونت، توهم تقدیر، ترجمه ی فریدون مجلسی، انتشارات آشتیان، صص 127- 126. ۶- هیلاری پاتنم، اخلاق و هستی شناسی، برگردان مسعود علیا، صراط، ص 130.
منبع: روزانلاین
محتوای یادداشتها دیدگاه جرس نیست.
|
با دقت نقد كنيم؛ پاسخي به انتقادهاي آقاي كاظميان(۱) Posted: 30 Mar 2012 08:37 AM PDT عباس عبدی از نظر من، شما و بسياري از دوستاني كه در جنبش سبز فعاليت ميكنيد، واجد انگيزههاي انساني و ملي هستيد و در اين شكي ندارم.
۱. مرقوم فرمودهايد كه: « برخی مواضع آقای عبدی در این مصاحبه، چنان بود که نمیشد به سکوت رضایت داد ». معناي ضمني اين جمله آن است كه پيش از اين مطالبي از سوي من عنوان شده كه به هر دليلي در برابر آنها به سكوت رضايت داده شده ولي اين بار چنين رضايتي جايز نبوده است. با توجه به اين كه از نظر بنده، نقد آراي ديگران نه دشمني، بلكه نوعي خيرخواهي و ابراز دوستي تلقي ميشود، چه خوب بود در همان زمان به هر نحوي كه مناسب ميدانستيد انتقادات خود را مطرح ميكرديد. شايد در اين صورت حداقل يكي از طرفين يا حتي هر دو طرف نسبت به مواضع خود تعديل ميشدند و كار به اينجا نميكشيد كه سخناني به زبان رانده شود كه كاسهي صبر را لبريز كرده و به ناچار سكوت شكسته شود. مشكل اين جاست كه وقتي اختلاف نظرات تا اين حد پيشرفت كند، عقبنشيني و تصحيح موضع نيز ممكن است حيثيتي تلقي شود و چه خوب بود كه در همان اولين فرصتها، انتقادات مطرح شود و اگر مطالب اخير من اجازه نداده كه دوستان بيش از اين مهر سكوت بر لب بزنند، بايد از آن استقبال كرد چون به طریق اولی اجازه نداده است كه اختلاف نظرات و برداشتها بيش از اين عميق گردد.
۲. نوشتهايد كه: « برخلاف برخی از منتقدان، مایل نیستم پا در حوزهای بگذارم که به نقد «انگیزه» و مولف، یا سوابق سیاسی ایشان برمیگردد ». واقعيت اين است كه از شما جز اين انتظاري نيست. ويژگيهاي اخلاقي آقاي كاظميان و ساير دوستانشان، نزد همه از جمله من شناخته شده است و به لحاظ رأي و نظر هم نباید نيازمند آن بودد كه به جاي نقد مطالب به انگيزههاي ناشناخته و موهوم افراد پرداخت. متمايز بودن شما از كساني كه انگيزهشناسي، حرفهي اوليه و آخرين و علم لدًنی و مادرزادي آنان است، افتخاري است كه اميدوارم هيچگاه آن را از دست ندهيد و علت پاسخگويي من به شما نيز همين ويژگي است و اين پاسخ نيز فقط حقشناسي به شماست وگرنه كساني كه انگيزهشناسي ميكنند و تهمت ميزنند، ارزش پاسخگويي ندارند. ولي دربارهي سوابق سياسي قضيه فرق ميكند. انگيزه امري كاملاً ذهني و شخصي و غيرقابل سنجش است ولي سوابق سياسي موضوعي عيني است. ولي پرداختن به اين مسائل وقتي كاربرد دارد كه هدف ما نقد فرد و نه نقد گزارههاي تحليلياش باشد. به همين دليل هم نقد سوابق سياسي نيز جزئي از نقد سياسي و لازم است. ولي در اينجا خارج از موضوع بحث است.
۳. هرچند شما دربارهي انگيزههاي من چيزي ننوشتهايد، ولي من ميخواهم به انگيزههاي شما بپردازم!! از نظر من، شما و بسياري از دوستاني كه در جنبش سبز فعاليت ميكنيد، واجد انگيزههاي انساني و ملي هستيد و در اين شكي ندارم. افرادي كه از زندگي شخصيشان ميگذرند و در عمل هم ثابت كردهاند كه حداقل تاكنون صادقانه به آرمانهاي خود متعهد بودهاند و هزينههاي آن را نيز پرداختهاند، بنابراين من نهتنها در مقام نقد انگيزههاي شما و ساير دوستانتان نيستم، بلكه آنها را ارج مينهم و درجهي خلوص آن را از انگيزههاي خود بيشتر ميدانم. نهتنها انگيزهي شما را ميشناسم، بلكه در خيرخواهانه بودن انگيزهي بسياري از افراد داخل حكومت هم شك ندارم و آنان هم با انگيزههاي خيرخواهانه و مثبت دست به اقداماتي ميزنند كه از نظر من و شما پذيرفتني نيست. به همين دليل است كه اگر بخواهيم درستي و نادرستي گفتار و رفتار را از انگيزهها نتيجه بگيريم، با بنبست مواجه ميشويم، و از روي رفتار و گفتار هم نميتوان با اطمينان به كنه انگيزهها پي برد. از اين رو در سياست و نقد سياسي، مسألهي محوري نقد گفتار و رفتار است و در انگيزهها نميتوان وارد شد. بدترين رفتارها ممكن است با خيرخواهانهترين انگيزهها انجام شود. پس تمركز را بايد بر رفتار داشت.
چند نكتهي ديگر را هم ميخواستم در مقدمه بنويسم كه بهتر ديدم در پايان به آنها بپردازم.
۴. نوشتهايد كه: «، آقای عبدی در سخن مورد استناد، در درجه ی نخست، مهر تاکیدی زده بر تقلب فاحش در انتخابات ۱۲ اسفند. یعنی اگر مطابق اظهارنظر ایشان، میزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم کمابیش درحد مجلس هشتم بوده، در آن انتخابات حدود ۵۱ درصد و در این انتخابات، حسب ادعای حاکمان بیش از ۶۴ درصد شهروندان پای صندوقهای رای حاضر شدهاند. چنین انتخاباتی با این کیفیت، خود مهر تاییدی است بر سیاست و تاکیدات کسانی که دلیلی برای شرکت در نمایش ۱۲ اسفند نمی دیدند ». اين گزارهها و نتيجهگيريهاي شما از يك اشتباه فاحش ناشي ميشود. متأسفانه سايت عصر ايران بخشي از گفتوگوي مرا حذف كرد كه اگر وجود ميداشت شايد چنين اشتباهي هم براي شما رخ نميداد هر چند بدون آن نیز نباید مرتکب چنین اشتباهی شد. تقلب در انتخابات با كم و زياد اعلام كردن درصد مشاركت دو چيز گوناگون است. تقلب؛ زياد يا كم كردن عمدي تعداد آرا و يا جابهجا كردن آرا را شامل ميشود. ولي كم يا زياد شدن درصد مشاركت ميتواند ناشي از دو اتفاق باشد. يا از طريق كم و زياد كردن تعداد آرا كه اين تقلب است و يا ناشي از كم اعلام كردن واجدين حق رأي كه اين را تقلب نميگويند و اين موضوع آشكاري است. هميشه (چه در گذشته و چه در حال) تعداد واجدين حق رأي به طور معمول حدود ۱۰ درصد كمتر از تعداد واجدين واقعي اعلام ميشود تا از اين طريق درصد مشاركت به شكل صوري افزايش يابد. در اين انتخابات هم همين طور است. تعداد واجدين حق رأي را رسماً ۴۸ ميليون نفر اعلام كردند ولي به نظر من و با استناد به نتايج سرشماري سال ۱۳۸۵، اين تعداد حدود ۵۴ ميليون نفر است.
من نميدانم كه جناب آقاي كاظميان ۵۱ درصد شركتكنندگان در انتخابات مجلس هشتم را از كجا آوردهاند ولي جهت اطلاع ايشان عرض ميكنم كه مطابق اعلام وزارت كشور (موجود در سايت اين وزارتخانه) رقم درصد مشاركت در آن انتخابات بر اساس ۴۳/۸ ميليون نفر واجد حق رأي، ۵۵/۴ درصد است. ولي اگر درصد واجدين حق رأي را از سرشماري سال ۸۵ استخراج كنيم، اين تعداد ۴۷/۷ ميليون نفر ميشود كه همان ۵۱ درصد مشاركت گفته شده از سوي آقاي كاظميان ميشود. اين درصد در انتخابات اخير اندكي بيشتر و به حدود ۵۴ درصد رسيده است. بنابراين اظهارات مرا در گفتگو نميتوان تأييد تقلب به معناي پيشگفته دانست ولي اگر تغيير تعداد واجدين حق رأي و اعلام كمتر آن را تقلب بدانيم، در اين صورت همهي انتخابات قبلي واجد چنين مشخصهاي بودهاند و آقاي كاظميان نميتوانند از اين حيث ميان انتخابات اخير و قبليها تمايزي قائل شوند و اگر اين امر مهر تأييدي است بر سياست و تأكيدات كساني كه دليلي براي شركت در انتخابات ۱۲ اسفند نميديدند، بايد گفت كه اين مهر تأييد در انتخابات قبلي هم وجود داشته و نبايد در آنها هم شركت ميكردند. حتي در مورد انتخابات سال ۸۸ هم به طور رسمي۴۶/۲ ميليون نفر واجد حق رأي اعلام شده است، در حالي كه رقم اصلي نزديك به ۵۰ ميليون نفر بوده و معلوم نيست با توجه به اين كه اين رقم از مدتها پيش از انتخابات اعلام شده بود، چرا برخي كه آن را تقلب ميدانند در آن انتخابات شركت كردند؟!
۵. جناب كاظميان مرقوم فرمودهاند كه: «آقای عبدی توضیح نمیدهد که دلیل او برای اینکه «درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود»، چیست. یا باید به ادعای وزارت کشور احمدی نژاد و شورای نگهبان آیت الله خامنهای اعتماد کرد، و یا به برآوردهای ناظران. کدام ناظر، تراز برآورد آقای عبدی است؟ برخی ناظران در داخل کشور، که آقای عبدی بهخوبی آنان را میشناسد و به روابط و تخصص آنان اشراف دارد، بر این باورند که میزان مشارکت در انتخابات به ۴۰ درصد نمیرسد. در این صورت، آیا باز وضع همان است که آقای عبدی میگوید؟ از کسی چون آقای عبدی که دست توانمندی در پیمایشهای میدانی دارد، این شکل از ادعا و ارزیابی، بعید است». خب چون بخشي از مصاحبه حذف شده، به همين دليل ضمير ارجاع مشخص نبوده است. ولي استناد من به وزارت كشور احمدينژاد، و شوراي نگهبان آيتالله خامنهاي است! و من ناظري را نمي شناسم (چه رسد به آن كه به خوبي او را بشناسم) كه حكم به ميزان انتخابات زير ۴۰ درصد داده باشد و يقين بدانيد كه چنين ناظر معتبري هم وجود خارجی ندارد و اگر ادعاي صلاحيت كند، نمرهي لازم را براي كسب صلاحيت به دست نخواهد آورد. ايميل مرا در اختيار داريد، به اين ناظر محترم بدهيد تا از مستندات ايشان مطلع شوم. يقيناً اگر قانعكننده بود (نه از سوي من، از سوي ۵ نفر فرد معتبر ديگر)، به شما اطمينان خواهم داد كه نظرات او را پذيرفته و رسماً اعلام ميكنم، هر تبعاتي هم كه ميخواهد داشته باشد. ولي يقين بدانيد كه اينها اظهارات غيررسمي و حدس و گماني در گعدههای سياسي است و هيچ ناظري وجود ندارد كه بتواند چنين ادعاي علمي را مطرح كند. براي طرح چنين ادعايي مقدمات زيادي لازم است، ميتوانيد از آقاي دكتر قاضيان که فعلا در دسترس شما هستند جويا شويد تا راهنماييهاي لازم صورت گيرد.
ولي چرا به آمار رسمي استناد ميكنم؟ اول اين كه من در مقابل آمار رسمي منفعل نيستم. بسياري و البته نه همهي موارد از تقلب آمار را ميتوانم از طريق تجزيه و تحليل جزئيات آمار رسمي برملا كنم، كه پيش از اين هم انجام دادهام. ولي اجازه دهيد كه بپرسم اگر اين دو مرجع براي استناد به آمار معتبر نيستند، خب شما چگونه و بر اساس چه ملاكي به انتخابات مجلس هشتم استناد ميكنيد؟ آمارهای انتخاباتهاي قبلي را چگونه توجيه ميكنيد؟ و اساساً ديگر بحث از آمار و ارقام چه جايگاهي دارد؟ براي اين كه بدانيد چرا من به اين آمار استناد كردهام، بخشهاي منتشر نشدهي مصاحبه با عصر ايران را در زير تقديم ميكنم.
۶. فرمودهايد كه: « در وجه سلبی، اما میتوان بهگونهای دیگر سئوال کرد، اگر گروههایی که انتخابات را تحریم کردند بر ضرورت مشارکت در آن پامیفشردند، آیا هیچ اتفاقی در میزان مشارکت مردم رخ نمیداد؟ اگر رهبران جنبش سبز، زندانیان سیاسی، خانواده شهدای جنبش سبز، آقای خاتمی و دیگر احزاب و گروهها (از مشارکت و نهضت آزادی تا دیگر لایههای اپوزیسیون) لزوم حضور پای صندوقها را مورد تاکید قرار میدادند، آیا سقف مشارکت، دچار تکان نمیشد؟ پس چگونه و با کدام منطق، آقای عبدی به راحتی اثرگذاری اجتماعی و سیاسی قهرکنندگان با انتخابات ۱۲ اسفند را نفی کرده است؟ بعید است که پژوهشگر اجتماعی و تحلیلگری چون ایشان، بخواهد پشتوانه اجتماعی معنادار تحریم کنندگان را نفی و رد کند. ».از آقاي كاظميان عزيز بعيد است كه تا اين حد بر اساس مفروضات و پايههاي غيرمنطقي به نقد ديگران بنشينند. لطفاً خوب توجه كنيد تا بعد از اين دچار اينگونه سوءتفاهمها نشويم. اگر به مصاحبهي من توجه ميكرديد در آن آمده است كه تحريمكنندگان نتوانستهاند يا نميتوانند مردمي را كه در پي مشاركت هستند، مخاطب خود قرار دهند و آنها را به عدم مشارکت مجاب كنند. بنابراين روشن است كه آنان اگر دلايل كافي براي شركت داشته باشند، مخاطبان خود را ميتوانستند به شركت ترغيب كنند، ولي براي عدم مشاركت مخاطبان خودشان نيازي به تحريم نداشتند، ميتوانستند سكوت كنند يا توپ را به زمين حكومت بياندازند، همچنان كه در مجلس هشتم هم سخني از تحريم نبود، و مخاطبان امروزي تحريمكنندگان قانع به شركت نشدند و شركت هم نكردند. بنابراين اثبات يك امر، نفي ساير ادعاها نيست. اما اجازه دهيد كه يك فرض ديگري را هم اضافه كنم، در اين انتخابات حتي اگر اصلاحطلبان و تحريمكنندگان هم مردم را به مشاركت دعوت ميكردند، باز هم گمان نميكنم كه در آرا تأثير چنداني ميداشت، زيرا مسأله دعوت به شركت يا تحريم نيست، بلكه زمينههاي عيني انتخابات از حيث رقابت و ... است كه مردم را به حضور ترغيب يا از آن دور ميكند. انتقاد من هم به تحريمكنندگان همين بود كه براي تحريم بايد مخاطباني بيشتر از مخاطبان موجود خود را؛ كه اگر از آنان دعوت هم ميكرديد پاي صندوق نميرفتند، را بتوانيد به تحريم جلب كنيد. ولي تحريمكنندگان به علت ضعف رسانه و ضعف مفهوم كه مورد پسند و مسألهي اين طبقات باشد در تحريم شكست خوردند.
۷. نوشتهايد كه: « هیچکدام از شخصیتهای حقوقی و حقیقی که بر عدم شرکت خود در انتخابات تاکید کردند، معتقد نبودند که انتخابات مشارکتی ۷۰-۸۰ درصدی خواهد داشت. اساسا بحث اصلی همهی آنان، فقدان لوازم مورد نیاز برای یک انتخابات آزاد و سالم و منصفانه بود. وقتی چنین شرایط و لوازمی موجود نیست، طبیعتا نتایج انتخابات هم ناسالم ارزیابی خواهد شد و غیرقابل اعتنا».
|
چهار جهان عرب این هفته در بغداد Posted: 30 Mar 2012 04:25 AM PDT آژانس گلوبال برخلاف تصور اولیه، در واقع، چهار جهان عرب وجود دارد که از نظر میزان مشروعیت و تاثیر گذاری در سطوح مختلف قرار گرفته اند. در گذشته، چهار جهان عرب در سه موضوع اصلی با هم مشترک بودند، اما آن سه محور اشتراک اکنون محل مناقشه و یا در حال تغییر هستند.
رامی خوری*
من در طول بزرگسالیام، جلسات متعدد اتحادیه عرب را گزارش کرده ام، ولیکن در رابطه با ارزش چنین گرد هم آیی هایی هنوز تردید دارم. جلسه ای که قرار است در این هفته در بغداد برگزار شود نیز مستثنا نبوده ولیکن اخیرا بسیاری ازکشورهای عربی تغییر کرده اند. برگزاری این گرد هم ایی ما را به این نتیجه می رساند که دگرگونی های گسترده ای در منطقه به وقوع پیوسته در حالی که ساختار برخی از کشورها هنوز ثابت مانده اند.
چهار گروه مختلف در بین کشور های عرب وجود دارند: گروه اول شامل کشور هایی هستند که رژیم های استبدادی خود را ساقط نموده و در حال برقراری یک سیستم حکمرانی مشروع می باشند (مصر، تونس، لیبی و تا حدودی یمن)؛ گروه دوم هنوز در گیرودار چالش های داخلی رژیم هستند ( سوریه و بحرین )؛ در گروه سوم کشورهایی هستند که با اعتراض های کم شدت ولی دائمی داخلی و مطالبات در جهت اصلاح قانون اساسی روبرو هستند (اردن، الجزائر، مراکش، عراق، فلسطین و لبنان )؛ گروه چهارم شامل کشور هایی است که در آمد ناشی از فروش نفت و گاز به ان ها اجازه می دهد که قسمت اعظم نیاز های شهروندان خود را بر آورده سازند، به غیراز بخش اندکی از این جوامع که خواهان کسب آزادی های بیشتر و مشارکت بالاتر در تصمیم گیری ها می باشند ( عربستان سودی و پنج کشور شورای همکاری خلیج).
شرایط بسیار متفاوت در این چهار جهان عرب توافق کشورهای منطقه در مورد مسائل جنجالی مانند شورش ها در سوریه و بحرین و یا چگونگی مناسبات با اسرائیل و با ایران را غیر ممکن می سازد. این شرایط به دلیل وجود سه مشخصه اصلی و سیال در سطح دولت کشورهای منطقه غامض شده : مشروعیت مردمی حکمرانی ( به عنوان مثال تونس و مصردر مقابل سودان و سوریه ) ، درستی و وقار دولتمندی ( به عنوان مثال سودان، عراق، یمن و فلسطین ) و پویایی در دخالت خارجی (مداخلات شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب در لیبی، بحرین و سوریه تا به امروز).
ماتریسی پیچیده همانند مکعب روبیک شامل سه فرایند مزبور در در چهار جهان عرب، واقعیت این روزهای منطقه را به ذهن می آورد و امکان ندارد که از این شرایط پیچیده و ظریف در بحث راجع به دنیای عرب و جلسه اش در این هفته طفره رفت. ( در حقیقت اگر ما عوامل غیر عرب را که در این منطقه نفوذ داشته و دخالت می کنند در نظر بگیریم، شرایط مشکل تر از این ها است. مهمترین آنها نقش ایران، اسرائیل، ترکیه، امریکا ، روسیه و چین را نمی توان نادیده گرفت).
این پیچیدگی بدان دلیل است که ما در ابتدای اصلاح انحرافات ساختاری قرار داریم که دنیای عرب با ان ها حد اقل در طول نیم قرن گذشته دست به گریبان است. در این مدت اکثر کشور های عرب بدون مشاوره موثق و مداخله مستقیم شهروندان اداره شده و قدرت معمولا در دست فامیل هایی در لوای ناسونالیست های دولت ساز بوده که توسط ارتش های خصوصی تحت عنوان ارتش ملی حفاظت می شده اند.
لذا تعجب برانگیز نیست که برخی از کشور ها در صدد تغییر چهار چوب خود بر آیند ( سودان) یا ساختار قدرت خود را به طور بنیانی غیر متمرکز ساخته (لیبی، یمن و عراق) و دیگران احتمالا از طریق دموکراسی، مذهبی و یا قبیله ای به رهبری سیاسی و سیستم حکومتی خود مشروعیت بخشند ( لیبی، مصرو تونس). برخی دیگر نیز، صرف نظر از اندازه شان، با حضور فعال تر وانمود می کنند که کشوری عادی هستند ( عربستان سودی و قطر). گروه های منطقه ای مانند اتحادیه عرب یا شورای همکاری خلیج (فارس) نیز در حال ایفای نقش برجسته تری هستند، ولیکن تنها به عنوان منعکس کننده تغییرات در شرایط و سیاست های حاکمیتی کشورهای منفرد عمل می نمایند.
نمی توان در این هفته پیشبرد اقدامات جمعی را از اجلاس اتحادیه عرب در بغداد توقع داشت. متاسفانه اوضاع عراق منعکس کننده تمام روندهای منفی ای است که کل دنیای عرب را برای دهه های گذشته تحت الشعاع خود قرار داده و بالاخره به موج اخیر قیام های مردمی منجر گردید ( چندین قیام غیرموفق عراقی ها بر علیه رژیم سابق بعث موید شروع این روند بود). عراق به خشونت شدید ، بی اعتمادی داخلی عمیق، سیستم مغشوش و ضعیف فدرال، جمعیت زیاد آوارگان مهاجر، تداوم تروریسم ، فساد گسترده و عدم کارآمدی، پس لرزه های طولانی ناشی از تهاجمات و اشغال خارجی، و دیگر مشخصات دولتمندی مدرن عربی روبرو است که معلوم نیست بتواند در طول سلیان دراز بر آن ها غلبه کند).
جالبترین مساله در اجلاس این هفته بغداد تنوع وماهیت متغییر افراد شرکت کننده در این گرد هم آیی ها عرب است، که در حقیقت به درستی این لحظه متحول کننده، و در واقع تولد تاریخ نوین عرب را به نمایش می گذارند. رهبرانی که گرد هم آمده اند نمایندگان کشورهایی هستند که در شرایط جدید برای کسب و مدیریت استقلال، مشروعیت و میزان تاثیرگذار بودن خود تلاش می کنند. بدون شک این صحنه بی سابقه توسط ۳۶۰ میلیون نفر جمعیت مورد استقبال قرار گرفته است. آنانی که تنها در صدد آغاز زندگی عادی بوده و دیگر شرایط نامطلوب قبلی را که همراه با بی احترامی و هتک حرمت در طول سالیان متوالی تحمل کردند، نمی خواهند.
*رامی خوری سردبیر دیلی استار و رئیس مؤسسه عِصام فارِس برای سیاستگذاری عمومی و امور بین الملل در دانشگاه آمریکایی بیروت است.
منبع: آژانس گلوبال
محتوای یادداشتها لزوماً دیدگاه جرس نیست. |
گوهر و محورهای مشترک ادیان ابراهیمی Posted: 30 Mar 2012 03:34 AM PDT حسن یوسفی اشکوری یهودیت، مسیحیت و اسلام، در چهار اصل با هم مشترک اند: توحید، انسانگرایی، برابریطلبی و صلحخواهی.
کشفیات باستان شناسی از غارها و سنگ نبشته ها نشان می دهد که انسان در ادوار مختلف تصورات دینی داشته است و به نظر می رسد که زندگی انسانها را نمی توان بدون اعتقادات مذهبی تصور کرد. منظور از «دین» باور به یک سلسله افکار و باورها همراه با یک مجموعه از آداب و سنتها و شعائر بر بنیاد «ایمان» به امر قدسی است که غالبا تحت عناوینی چون خدا و یا خدایان نامیده می شوند. دین با این وسعت معنایی همواره وجود داشته و اکنون نیز اکثریت مردم جهان در اشکال مختلف و تحت عناوین گوناگون تابع دینی هستند.
محتوای یادداشتها لزوماً دیدگاه جرس نیست. |
بهمن احمدی امویی: سال نو، اشک و لبخند در بند ۳۵۰ اوین Posted: 30 Mar 2012 02:23 AM PDT جـــرس: بهمن احمدی امویی، ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ در منزل مسکونی اش بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در زندان اوین به سر می برد، وی که هر از گاهی برای همسرش ژیلا بنی یعقوب نامه نوشته و به توصیف بند ۳۵۰، هر بار از زاویه ای می پردازد، این بار اما نوروز و سفره هفت سین و لحظه تحویل سال را برای او روایت می کند.
دو روزی است که سال نو شده است . سال 1391 روز سه شنبه 8 و سی و چهار دقیقه صبح آغاز شد
خاطرات مقابل چشمانم رژه می روند. ژیلا! تو همیشه اصرار داشتی که درخانه مان در سال نو هفت سین داشته باشیم و من معمولا خرید لوازم آن را پشت گوش می انداختم و لحظه های آخر سال مجبور می شدیم برای پیدا کردن یک سبزه سالم چندین فروشگاه و خیابان را با عجله بگردیم. معمولا یک هفت سین مینیاتوری می چیدی. در این سالهای آخر مخالف خرید ماهی قرمز برای سفره هفت سین بودی چرا که خیلی زود می مردند و تو ناراحت می شدی . ضمن اینکه ربطی هم به سفره هفت سین ندارد و معلوم نیست از کجا و کی آن را به سفره هفت سین اضافه کرده اند.
|
توضیح دکتر تقوی پیرامون عده ای که پول مفت از اقتصاد ایران در می آورند Posted: 30 Mar 2012 02:14 AM PDT جـــرس: عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و استاد وزیر اقتصاد دولت محمود احمدی نژاد، در بررسی وضعیت اقتصاد ایران در سال 90 و آشفتگی بازار ارز و سکه گفت: "ریشه این اتفاق به پیش از سال 90 باز می گردد . طی سال 89 و 90 تورم به قدری بالا رفته بود که بانک ها نرخ های بهره منفی به مردم می دادند. شما وقتی که پول پس انداز داشته باشید و نخواهید در بانک سرمایه گذاری کنید با آن چه می کنید؟ این پول به بورس اوراق بهادار برده می شود. از آنجا که بورس و مسکن اوضاع خوشایندی نداشت پول به بازار ارز و سکه رفت."
به گزارش خبرآنلاین، مهدی تقوی، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و از اساتید برجسته اقتصاد ایران، طی گفتگویی به بررسی فضای اقتصادی کشور در سال گذشته پرداخت و در شرح این نکته که "با اعلام بسته نظارتی بانک مرکزی در سال 90 بسیاری از شهروندان پول های خودشان را از بانک ها بیرون کشیدند و به سمت سرمایه گذاری در بازار سکه و ارز هجوم بردند"، گفت: "قبل از سال 90 هم مردم می رفتند اوراق قرضه 15 و نیم درصدی می خریدند در حالیکه نرخ تورم 18 درصد اعلام می شد. فردی که اوراق قرضه دولت را می خرید 2 و نیم درصد زیان می کرد. هر اقتصادی که نرخ بهره منفی واقعی داشته باشد گفته می شود در آن اقتصاد سرکوب مالی است و از اثرات سرکوب مالی کاهش رشد اقتصاد است."
|
بازخوانی درگذشت مظلومانه میراسماعیل موسوی و برخوردهای خشن ماموران با خانواده و سوگواران Posted: 30 Mar 2012 02:08 AM PDT جـــرس: با گذشت یک سال از درگذشت غریبانه پدر میرحسین موسوی و برخوردهای ماموران حکومتی با خانواده و سوگواران آن مرحوم، سامانه خبری – تحلیلی «کلمه»، به بازخوانی این ضایعه و روزهای آخر حیات مرحوم میراسماعیل موسوی و اِعمال محدودیت هایی که برای این خانواده ایجاد شد، می پردازد.
|
سومین نوروز مهدی خدایی، فعال دانشجویی در زندان Posted: 30 Mar 2012 01:56 AM PDT جـــرس: مهدی خدایی از اعضای مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهر ری سومین نوروز خود را در زندان سپری می کند.
|
روسیه: اسرائیل پیرامون خطر ایران اغراق می کند Posted: 30 Mar 2012 01:50 AM PDT جـــرس: به گزارش منابع بین المللی، معاون وزیر امورخارجه روسیه گفته است که اسرائیل "خطر ایران هستهای" را بزرگ جلوه میدهد؛ اما به نظر او شرایط به قدری "خطرناک" است که هر خطای کوچکی میتواند به درگیری نظامی منجر شود.
او توضیح داد: "هیچ گواه روشنی در دست نیست که نشان دهد جمهوری اسلامی به راستی به دنبال تولید بمب اتمی است." او تأکید کرد: "روسیه هنوز قویا معتقد است که هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد برنامه هستهای ایران ماهیت تسلیحاتی دارد."
|
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |