جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


مدیرکل آژانس، به جانب‌داری از غرب در بحران اتمی ایران متهم شد

Posted: 23 Mar 2012 04:32 AM PDT

جــرس: به گزارش منابع بین المللی، چند مقام پیشین و سرشناس آژانس انرژی اتمی، یوکیا آمانو، مدیرکل فعلی این سازمان تحت پوشش سازمان ملل، را به جانب‌داری از غرب و "تکیه زیاده از حد بر اطلاعات تاییدنشده" متهم کردند.


به گزارش رادیو فردا به نقل از گاردین، از جمله مقاماتی که آمانو را به جانب‌داری از غرب در بحران اتمی جمهوری اسلامی و نادیده گرفتن نظر کارشناسان خارج از محدوده خود متهم کرده‌اند می‌توان به رابرت کلی، دانشمند تسلیحاتی آمریکایی، و همچنین هانس بلیکس، مدیرکل اسبق آژانس انرژی اتمی، اشاره کرد.


بر اساس این گزارش، آمانو که دیپلماتی ژاپنی است در ژوییه سال ۲۰۰۹ به مدیریت این سازمان انتخاب شد و از همان زمان بر میزان مواجهه جمهوری اسلامی با قدرت‌های غربی بر سر مسئله هسته‌ای روزبه‌روز افزوده شده و کار به جایی رسیده است که اکنون از حمله احتمالی اسرائیل به ایران سخن به میان آمده است.


در همین زمینه، گزارش‌های آژانس انرژی اتمی درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران نیز شدیداللحن‌تر شده است. از جمله در ماه نوامبر سال گذشته میلادی، آژانس گزارشی منتشر کرد مبنی بر این که ایران در دوره‌ای زمانی در مورد ساخت تسلیحات اتمی تحقیقات و آزمایش‌هایی کرده است.


مقامات جمهوری اسلامی در واکنش به این گزارش آن را اتهامی بی‌اساس خواندند و در مقابل آقای آمانو را به دستور گرفتن از آمریکا و اسرائیل متهم کردند، اتهامی که به گزارش روزنامه گاردین افراد دیگری هم هستند که به آن باور دارند.


در میان افرادی که یوکیا آمانو را به جانب‌داری از غرب متهم کرده‌اند، رابرت کلی که خود در زمان جنگ عراق ریاست بخشی از آژانس انرژی اتمی را بر عهده داشت می‌گوید که "شباهت‌های نگران‌کننده‌ای" میان اشتباهات غرب در مورد عراق زمان صدام و ایران فعلی هست.


کلی با اشاره به این که درس جنگ عراق این بود که "نظر دیگر کارشناسان خارج از آژنس بسیار اهمیت دارد" اشاره کرده است که یوکیا آمانو خود را به گروهی کوچک از کارشناسان محدود کرده است.


به گفته این مقام سابق آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، آقای آمانو از زمان رسیدن به مدیرکلی این سازمان قدرت را در دفتر خود متمرکز کرده و به "تنوع آرا و عقاید" توجه ندارد.


هانس بلیکس، مدیر اسبق آژانس، از زاویه‌ای دیگر به قضیه نگاه می‌کند و با اشاره به تفاوت میان "اطلاعات تاییدنشده و شواهد" می‌گوید که یک سازمان مسئول هرگز نتایج خود را بر مبنای اطلاعاتی نمی‌گذارد که تایید نشده‌اند.


بر اساس گزارش مذکور، در حالی که دفتر آمانو، طبق اصول و خط‌مشی آژانس درباره این انتقادها اظهار نظر نمی‌کند، چند دیپلمات غربی در وین، مقر آژانس، از مدیریت او قویا دفاع کرده‌اند.


گاردین به نقل از این مدافعان می‌گوید که بخش اعظم شواهد و مدارکی که آمانو بر اساس آنها گزارش نوشته است به زمان محمد البرادعی، مدیرکل سابق، بازمی‌گردد، مدارکی که به گفته ‌آنها به هزار صفحه بالغ می‌شود.


از سوی دیگر رابرت کلی که از منتقدان سرسخت آژانس در زمان حاضر است چندی پیش در مقاله‌ای نوشت که خود به جمهوری اسلامی و ادعاهایش سوء‌ظن دارد.

او می‌گوید: "تهران ایران ادعا می‌کند که فکر ساخت تسلیحات اتمی را کنار گذاشته، اما مکررا طوری عمل و رفتار می‌کند که انگار چیزی برای پنهان کردن دارد."


مقامات جمهوری اسلامی تمامی اتهامات وارده را تا کنون رد کرده، و فعالیت های اتمی خود را صلح آمیز خوانده اند.

مادر، بهار آمده است

Posted: 23 Mar 2012 04:23 AM PDT

سعیده منتظری


فروردین و بهار از آغاز سخن می گویند؛ از دوباره شروع شدن، دوباره جان گرفتن، دوباره روییدن، و دوباره به ثمر نشستن. علاوه بر اینها فروردین و بهار از پایان هم سخن می گویند؛ از پایان سرمای سخت سوزان، از پایان هوای بس ناجوانمردانه سرد، و از پایان شب های یلدایی سیاه و بلند.


و اکنون فروردین است و دو سال می گذرد؛ دو سال از رحلت مادر گرامی می گذرد. و این آغاز و پایانهای بهاری در خصوص مادر چه زیبا معنا می یابد. برای مادری که خلاصه ای از صبر بود و تمام وجودش صبوری بود و صبوری، زیباترین بهار پایان انتظار است.


مادر، بهار آمده است؛ این بهار برای تو آغاز زندگی دیگری را به همراه آورده است. این بهار بانگ برآورده که سرمای سخت سوزان و هوای بس ناجوانمردانه سرد، دیگر بس است تو را. دیگر بس است تو را این همه شب های یلدایی سیاه و بلند.


دیگر بس است تو را این همه مصائب در این دنیای دون. بس است تو را تحمل این همه مرارت برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی؛ مرارتهایی که زمان نشناختند و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تن رنجور تو را آزردند و ساییدند، و پس از پیروزی انقلاب نیز بیشتر از گذشته بر تو تاختند! و تو ای مادر، چه استوار ماندی در برابر این مرارتها! همه زندگی تو صبر بود و رضایت بر رضای الهی.


مادر، بهار آمده است؛ دیگر بس است تو را این همه هزینه نمودن در مبارزه با ظلم و استبداد، و این همه نگرانی و دلواپسی برای به ثمر نشستن مجاهدات و پایمال نشدن مبارزات؛ دیگر بس است خانه بر دوشی های تو قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، و تجاوز به حریم خانه و کاشانه تو پس از پیروزی انقلاب.


مادر، دیگر بس است تو را شاهد بودن بر این همه ناسپاسی؛ ناسپاسی از جانب آنان که شأن تو را و شأن شویت را و فرزند شهیدت را می شناختند اما حرمت نگاه نداشتند؛ و نیز بی ادبی از جانب نابخردانی که پرورش یافته اند برای هتک حرمت و برای ناسپاسی.


مادر، دیگر بس است تو را تحمل این همه مصائب؛ ندا آمده است از جانب پروردگار که این تن رنجور و ستمدیده را دیگر طاقتی نمانده است برای ماندن در این دنیا و زجر کشیدن و جفا دیدن و ناسپاسی شنیدن. ندا آمده است و تو را می خوانند:


«یا أیتها النفس المطمئنة، إرجعی إلی ربک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی»


مادر، ندایشان را پاسخ گو؛ و پا گذار در حریم یار. آنجایی که به صابران وعده پاداش داده شده است: «اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة». که این دنیا به مانند مزرعه ای است برای آخرت؛ و چه نیکو زراعتی انجام دادی در این دنیا که آن را در سرای پسین درو خواهی کرد.


دریغ و صد دریغ که بر مادر سفر کرده بسیار جفاها رفت؛ اما فراتر از آن این که شرح بسیاری از جفاها در سینه او ماند. عمر او در روزگاری سپری شد که فریادها در سینه ها و در خانه ها مدفون می شد؛ فریاد دادخواهی او نه شنیده شد و نه نگاشته.


امید این که پروردگار متعال او را در رحمت واسعه خود در بهشت برین مأوا دهد؛ و ما را چونان او از صابران قرار دهد.

و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.


منبع: وبلاگ نویسنده

 

نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

نقدی بر دیدگاه‌های آقای عبدی

Posted: 23 Mar 2012 04:05 AM PDT

مرتضی کاظمیان
وقتی حداقل اعتماد نسبت به ناظران و مجریان و مهندسان انتخابات، سلب می‌شود، چگونه می‌توان در انتخابات شرکت کرد؟


 

ورود

پس از مکتوبی با عنوان «تفسیر رای خاتمی در پرتو فیلم جدایی نادر از سیمین»، گفت‌وگوی آقای عباس عبدی با پایگاه خبری-تحلیلی «عصر ایران»، دیدگاه‌های ایشان را بیشتر قابل تأمل ساخت. برخی مواضع آقای عبدی در این مصاحبه، چنان بود که نمی‌شد به سکوت رضایت داد. خوشبختانه روابط شخصی نگارنده با آقای عبدی –چنان که ایشان و دوستان گواهی می‌دهند- از چنان کیفیتی برخوردار بوده و هست، که شائبه‌ی هیچ‌گونه نقد شخصی در آن وجود ندارد. این‌چنین، امید است نوشتار زیر، بتواند برخی از مهم‌ترین نکات و بخشی از ملاحظات مطرح در گفت‌وگوی اخیر آقای عبدی را از زاویه‌ای دیگر مورد بررسی قرار دهد. برخلاف برخی از منتقدان، مایل نیستم پا در حوزه‌ای بگذارم که به نقد «انگیزه» و مولف، یا سوابق سیاسی ایشان برمی‌گردد. این‌چنین، این نقد پابه‌پای ملاحظات و ادعاهای ایشان، پیش می‌رود.


تحریم انتخابات؛ موفق یا ناموفق؟

آقای عبدی در نقد کسانی که بر عدم مشارکت در انتخابات دروغین و تحریم نمایش فرمایشی 12 اسفند تاکید داشتند، نکات و مدعاهای زیر را مطرح کرده است:

«در این انتخابات چیزی به نام تاثیر تحریم وجود خارجی نداشت. یعنی اگر انتخابات از سوی عده‌ای از گروه‌های سیاسی تحریم هم نمی‌شد، باز هم درصد مشارکت مردم همین درصد فعلی بود. یعنی کسی هم که در این انتخابات رای نداده است، نه به دلیل ترویج ایده تحریم از سوی گروه‌های مخالف حکومت، بلکه به دلیل عدم تمایل خودش به شرکت در انتخابات، در آن شرکت نکرده است. »

«اگر هیچ‌کس در این انتخابات تز تحریم را مطرح نمی‌کرد و در این باره تبلیغ نمی‌شد، باز هم مشارکت مردم در انتخابات هیچ تفاوت معناداری با الان نداشت همچنان که در مجلس قبلی هم همینطور بود؛ زیرا کسانی که مخاطب و در معرض تبلیغات سیاست تحریم واقع شدند، کسانی بودند که اصولاً قصد شرکت در انتخابات را نداشتند. کسانی هم که شرکت کردند، احتمالاً ایده تحریم برایشان جذاب نبود و شاید هم در معرض تبلیغات این ایده قرار نداشتند. بنابراین من فکر می‌کنم در این دوره از انتخابات مجلس، چیزی به‌نام تاثیر تحریم در عمل و به طرز معناداری وجود خارجی نداشت. درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود. این امر نشانه آن است که هواداران تحریم انتخابات، که می‌خواستند درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم نسبت به مجلس هشتم کاهش یابد، به هدف خود نرسیدند.»

در ابتدا باید تاکید کرد که میان عدم شرکت و تحریم باید مرزبندی قائل شد؛ اما اجمالا در این نوشتار، این دو مضمون با همان نگاه و ارزیابی آقای عبدی، مورد استفاده قرار می‌گیرد. هرچند که بسیاری از نیروهای سیاسی که «عدم شرکت» در انتخابات را مورد تاکید قرار دادند، به «فقدان حداقل شرایط لازم برای شرکت» و «جلوگیری حاکمیت از مشارکت همه‌ی نیروهای سیاسی و انسداد سیاسی» اشاره داشتند.

صرف‌نظر از این، آقای عبدی در سخن مورد استناد، در درجه ی نخست، مهر تاکیدی زده بر تقلب فاحش در انتخابات 12 اسفند. یعنی اگر مطابق اظهارنظر ایشان، میزان مشارکت در انتخابات مجلس نهم کمابیش درحد مجلس هشتم بوده، در آن انتخابات حدود 51 درصد و در این انتخابات، حسب ادعای حاکمان بیش از 64 درصد شهروندان پای صندوق‌های رای حاضر شده‌اند. چنین انتخاباتی با این کیفیت، خود مهر تاییدی است بر سیاست و تاکیدات کسانی که دلیلی برای شرکت در نمایش 12 اسفند نمی دیدند.

آقای عبدی توضیح نمی‌دهد که دلیل او برای این‌که «درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود»، چیست. یا باید به ادعای وزارت کشور احمدی نژاد و شورای نگهبان آیت الله خامنه ای اعتماد کرد، و یا به برآوردهای ناظران. کدام ناظر، تراز برآورد آقای عبدی است؟ برخی ناظران در داخل کشور، که آقای عبدی به‌خوبی آنان را می‌شناسد و به روابط و تخصص آنان اشراف دارد، بر این باورند که میزان مشارکت در انتخابات به 40 درصد نمی‌رسد. در این صورت، آیا باز وضع همان است که آقای عبدی می‌گوید؟ از کسی چون آقای عبدی که دست توانمندی در پیمایش‌های میدانی دارد، این شکل از ادعا و ارزیابی، بعید است.
در وجه سلبی، اما می‌توان به‌گونه‌ای دیگر سئوال کرد، اگر گروه‌هایی که انتخابات را تحریم کردند بر ضرورت مشارکت در آن پامی‌فشردند، آیا هیچ اتفاقی در میزان مشارکت مردم رخ نمی‌داد؟ اگر رهبران جنبش سبز، زندانیان سیاسی، خانواده شهدای جنبش سبز، آقای خاتمی و دیگر احزاب و گروه‌ها (از مشارکت و نهضت آزادی تا دیگر لایه‌های اپوزیسیون) لزوم حضور پای صندوق‌ها را مورد تاکید قرار می‌دادند، آیا سقف مشارکت، دچار تکان نمی‌شد؟ پس چگونه و با کدام منطق، آقای عبدی به راحتی اثرگذاری اجتماعی و سیاسی قهرکنندگان با انتخابات 12 اسفند را نفی کرده است؟ بعید است که پژوهشگر اجتماعی و تحلیلگری چون ایشان، بخواهد پشتوانه اجتماعی معنادار تحریم کنندگان را نفی و رد کند.

ایشان در جایی دیگر از این مصاحبه می‌گوید:

«اگر طرفداران تحریم معتقد باشند موفق شده اند تغییر معناداری در میزان مشارکت مردم در انتخابات بوجود آورند، این ادعای آنها تبعات بزرگی دارد. زیرا این حرف آنها به این معناست که انتخابات مجلس نهم می‌توانست هفتاد هشتاد درصد مشارکت مردمی داشته باشد و آنها موفق شده‌اند بیست سی درصد این مشارکت را کاهش دهند. درحالی‌که درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس معمولاً در همین حد بوده است. گاهی که رقابت بیشتر بوده، مثل انتخابات مجلس ششم، درصد رای دهندگان هم افزایش یافته است. گاهی هم که رقابت کمتر بوده، مثل انتخابات مجلس هشتم، درصد مشارکت کاهش یافته است. مشارکت در این انتخابات هم در مجموع مثل مشارکت در انتخابات مجلس هشتم بود. »

آقای عبدی از زاویه دید خود، میدان بازی‌ای تعریف و طراحی می‌کند و از همان زاویه، دیدگاه عدم شرکت/تحریم را نقد می‌نماید.

هیچ‌کدام از شخصیت‌های حقوقی و حقیقی‌ که بر عدم شرکت خود در انتخابات تاکید کردند، معتقد نبودند که انتخابات مشارکتی 70-80 درصدی خواهد داشت. اساسا بحث اصلی همه‌ی آنان، فقدان لوازم مورد نیاز برای یک انتخابات آزاد و سالم و منصفانه بود. وقتی چنین شرایط و لوازمی موجود نیست، طبیعتا نتایج انتخابات هم ناسالم ارزیابی خواهد شد و غیرقابل اعتنا. اما این مهم بود که مستقل از کسانی که مصمم به عدم شرکت در انتخابات بودند، لایه‌های اجتماعی مردد نیز همراه جنبش اعتراضی شوند. یعنی بجای حضور پای صندوق‌های رای (تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی رسانه‌های عریض و طویل حکومت یا جو روانی جامعه یا برخی ملاحظات سیاسی و حتی اقتصادی) توجیه شوند که صحنه انتخابات را خالی‌تر سازند. اتفاقی که رخ داد؛ وضعی که به شکلی محسوس در بسیاری نقاط ایران برای شهروندان ملموس بود.

اگر رهبر جمهوری اسلامی تاکید می‌کند بحرانی وجود ندارد (و ازجمله نظام با «بحران مشروعیت» و «بحران مشارکت سیاسی» روبرو نیست)، و در پی نواختن «سیلی» به گوش مخالفان است، آن هم به لطف «صف‌های طویل»، برای دموکراسی خواهان ایران، مهم به تصویر کشیدن دوباره عمق شکاف ملت – دولت و بحران مشروعیت نظام سیاسی در ایران بود. چیزی که به قدر لازم به‌وقوع پیوست. اگر جز این بود، چه نیازی به دستکاری نتایج انتخابات، چنان‌که آقای عبدی هم به تلویح و تصریح، بدان اشاره می‌کند.

افزون بر این؛ آیا واقعا مفهومی به نام «رقابت» در انتخابات مجلس وجود داشت؟ وقتی حتی نامزدهای حامی آقای احمدی‌نژاد و افراد همسو با جریان فکری-سیاسی او و آقای مشایی، ردصلاحیت شدند. مفهوم «رقابت»ی که به تعبیر آقای عبدی، کم و زیاد می‌شود، چنین مضمون تقلیل یافته‌ای دارد؟ آیا اساسا این دست رقابت‌ها، در ساختار سیاسی قدرت در ایران، توان تاثیر دارد؟

آقای عبدی بر مبنای نگاه خود، در جایی دیگر نتیجه می‌گیرد که «طرفداران تحریم در مجموع بیشتر ضربه خوردند.» درحالی‌که کسانی که بر عدم شرکت در انتخابات پافشردند، تاکید داشتند که پس از کودتای انتخاباتی 1388، اساسا دیگر روند معمول انتخابات در ایران، حتی حداقل‌های لازم برای شبه دموکراسی را نیز متحقق نمی‌کند. این‌چنین، معلوم نیست «ضربه»ای که ایشان توصیف می‌کند، به چه کسانی نواخته شده است؟ بله؛ اگر متوهمانی بر این باور بودند که میزان مشارکت در کل کشور 20 درصد خواهد شد، حکایتی دیگر است؛ اما علی‌الاغلب نیروهای سیاسی بر این باور نبودند، و تنها تلاش کردند لایه‌های مردد و متاثر از تبلیغات رسمی را همسو سازند؛ بر مواضع و مطالبات خویش (فراهم آمدن شرایط و لوازم انتخابات آزاد و سالم و عادلانه) تاکید کنند؛ بدنه‌ی اجتماعی حامی جنبش سبز را همچنان فعال و منتقد وضع موجود، حفظ کنند؛ و در مورد مفهوم انتخابات و وضع واقعی انتخابات در ایران، آگاهی بخشی کنند.


کیفیت انتخابات در جمهوری اسلامی

آقای عبدی اما در بخش بعدی سخنان خود، نکات غریب تری بیان می کند. او بار دیگر یک دوگانه می آفریند:

«اگر انتخابات را مسابقه‌ای می‌دانیم که باید به‌صورت کاملاً منصفانه و بی‌طرفانه برگزار شود، نه این انتخابات مصداق چنان مسابقه‌ای بود و نه انتخابات سال 88. اگر کسانی با این نگاه وارد انتخابات 88 شدند، از ابتدا خطا کردند... کسانی که انتخابات را مثل جام جهانی نمی دانند، نه فقط در این انتخابات بلکه در انتخابات سال 88 و 84 و ... هم نباید با هدف پیروزی شرکت می کردند. شاید هم اصلاح‌طلبان بگویند انتخابات قبلی مثل جام جهانی بود اما این یکی نیست، در این صورت باید توضیح دهند که چرا چنین تحلیلی دارند...»

اغلب اصلاح‌طلبان (اعم از اصلاح‌طلبان همراه و حاضر در ساخت قدرت، مانند جبهه مشارکت، و نیز خارج از حاکمیت، مانند ملی مذهبی‌ها)، کسانی که در انتخابات سال 1388 یا 1384 یا مجلس ششم شرکت کردند، این انتخابات‌ها را واجد تمامی لوازم و استانداردهای انتخابات آزاد، سالم و عادلانه نمی‌دانستند؛ بلکه از آنرو که امکان یک رقابت متوسط و پیشبرد دموکراتیزاسیون در ساخت قدرت ممکن می‌شد، در آن حضور یافتند. این بحث، پس از دوم خرداد 1376 به قدر لازم تبیین شده، و نیازی به بازخوانی دوباره آن نیست. اگر ضرورتی هست، شاید باید متوجه آقای عبدی باشد که زمانی «خروج از حاکمیت» را به‌طور جدی طرح و تبلیغ می‌کرد، و اینک در انتخابات فرمایشی پس از حوادث خونین سال 1388 شرکت می‌کند.

پرسش بسیار مهم از آقای عبدی و برخی دیگر تحلیل‌گران و کنشگران و روزنامه‌نگاران سیاسی، همین جاست که آیا اساسا به نقطه عطفی به نام انتخابات 22خرداد 1388 و سرکوب‌های پس از آن باور دارند یا نه؟ آیا در عزم جدی رهبر جمهوری اسلامی و جریان امنیتی-نظامی-رانتی همسو با ایشان و گرداگرد وی، به یک‌دست‌سازی حاکمیت و سرکوب مخالفان و دگراندیشان، اعتقاد دارند یا خیر؟ متاسفانه در تحلیل‌های این دوستان، غفلت حیرت‌آور و باورنکردنی از آن رخدادهای خونین مشاهده می‌شود. چه کسی احمد زیدآبادی را با ضرب و شتم، پیش چشم فرزندان خردسالش، فردای انتخابات 1388 ربود و روانه‌ی سیاه‌چاله‌های گورستانی اوین کرد؟ آیا آقای عبدی و همفکران، برای فروکردن چند باره‌ی سر عبدالله مومنی و حمزه کرمی به درون توالت، دلیلی نیافته‌اند؟ آیا از شکنجه‌ها و بدرفتاری‌ها در کنج انفرادی و بی‌خبری و قطع رابطه با جهان خارج، چیزی نشنیده‌اند؟ آیا این همه را بدون اراده و تصمیم رهبر جمهوی اسلامی و جریان واجد هژمونی در حاکمیت، متحقق می‌دانند؟ بی‌شک ایشان اسامی ده‌ها شهید پس از انتخابات و رویدادهایی چون کهریزک را شنیده‌اند؛ از واکنش صاحبان قدرت به آن رویدادهای ناگوار و ضدانسانی نیز خبری دارند؟

در این شرایط، و با وضع مورد اشاره (که فهرست بس مطولی است و به قدر لازم شهره و تکراری)، چگونه ایشان به مشابهت سازی انتخابات 1390 با 1388 یا 1384 می‌پردازد؟ همه‌ی سخن بر سر «احتمال» توفیق در تغییر ترکیب و ماهیت ساختار سیاسی قدرت در جمهوی اسلامی، از طریق انتخابات و ورود به حاکمیت بود. وقتی این راه به‌ تمامی مسدود می‌شود و عزم‌کنندگانش به شدت و حدّت، سرکوب، از انتخابات و امکان و احتمال «تغییر» چه برجا می‌ماند؟

وقتی حداقل اعتماد نسبت به ناظران و مجریان و مهندسان انتخابات، سلب می‌شود، چگونه می‌توان در انتخابات شرکت کرد؟ آیا آقای عبدی در جریان ادعاهای سردار مشفق و شکایت هفت تن از یاران سابق و دوستان قدیم خود از وی نیستند؟

وقتی رویکرد و راهبرد سیاسی رأس هرم قدرت در جمهوری اسلامی، مشخص شده، چگونه می‌توان وارد نمایشی شد که فرجام‌اش از ابتدا مشخص و تعریف شده است؟ این مشارکت، چه چیزی را تغییر می‌دهد؟

بد نیست آقای عبدی بار دیگر به این تحلیل میرحسین موسوی دقیق شوند: «بعد از انتخابات دو ماه طول کشید که بنده اعتقاد پیدا کنم مناظره کذائی نه برای از میدان بردن بنده یا آقای کروبی بلکه برای تصفیه حساب کامل با همه نیروهای رقیب و یکدست کردن کشور بوده است. بنده یکی و فقط یکی از این هدفها و سنگهای سر راه بودم. حضرات در نوار مشهور و اخیراً از قول یک روحانی بحث یک توطئه بیست ساله کرده‌اند؛ بنده می خواهم با توجه به دروغ نهفته در این ادعا بگویم که «جریان حاکم در آستانه انتخابات» بیست سال برای یکدست کردن کشور طراحی و تلاش کرده بود و ظاهرا قرار بوده که این انتخابات آخرین پرده این تلاش باشد... اقتدارگرایان به دنبال حذف کردن همه فضای ملی از منتقدین و معترضین بودند؛ فضایی شبیه کره شمالی با کمی بزک مردمسالاری.»


انتخابات؛ طریقیت یا موضوعیت؟

در بخش دیگری از مصاحبه، آقای عبدی به نکته‌ی مهم و به‌جایی اشاره می‌کند: «انتخابات در یک جامعه کاملاً دموکراتیک طریقیت دارد اما برای ما موضوعیت دارد؛ چرا که موجب می شود تشکل‌ها و احزاب گوناگون در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند. این یکی از مصادیق موضوعیت داشتن انتخابات است. مثلاً نیروهای ملی – مذهبی، با اینکه می دانستند ردصلاحیت می شوند، اما معمولاً قبل از انتخابات فعال می‌شدند و در عرصه سیاسی جامعه، نقش پررنگ تری ایفا می‌کردند.»

آقای عبدی مدعای درستی را طرح می‌کند ولی حیرت‌آور است که چگونه به‌عنوان یک تحلیلگر و ناظر سیاسی، از اوضاع عریان پیرامون خود، غفلت می‌کند. مگر ایشان نشنیده‌اند خبر غیرقانونی و منحل اعلام شدن جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب را؟ آیا از احضارها و تهدیدهای غریب فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی و بازداشت آنان، و ایضا دانشجویان و روزنامه‌نگاران، اطلاعی ندارند؟ در چنین شرایطی چگونه می‌توان «موضوعیت» مورد اشاره آقای عبدی را متحقق ساخت؟

وقتی بسیاری از اعضای ارشد جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در زندان‌اند؛ هنگامی که ملی-مذهبی‌ها حق دید و بازدید نوروزی هم ندارند و در احضار و سرکوب و بازداشت پیوسته‌اند؛ وقتی اعضای ارشد ادوار تحکیم وحدت در اوین و رجایی شهر محبوس‌اند؛ و ... کدام «موضوعیت» در انتخابات، ممکن و متبلور می‌شود؟
این تشکل ها و احزاب چگونه می‌توانند در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند؟ جز با حمایت از لیست جبهه پایداری یا جبهه متحد اصولگرایان، یا تبلیغ به نفع منفردانی چون علی مطهری امکان دیگری برای آنان هست؟...

مستقل از این، چگونه می‌توان مشارکت در انتخاباتی را که منتهی به مجلس ششم شد، با مشارکت در انتخابات مجلس نهم همسان گرفت؟ کمیسیون اصل 90 مجلس ششم کجا و کمیسیون مزبور در مجلس هشتم کجا؟ آیا می‌‌توان گزارش توهین‌آمیز و آکنده از تهمت و تحریف و اتهامی که از تریبون مجلس هشتم قرائت شد را از یاد برد؟ وقتی حتی آقای مطهری –که یکی از دو نفری است که آقای عبدی به وی رأی داده- مجلس را در حد دفتر بیت رهبری ارزیابی می‌کند، سخن از کدام مجلس است؟ مناسبات ساخت قدرت پس و پیش از انتخابات 1388 هیچ تفاوتی ندارد؟ فضای اجتماعی پیش از انتخابات مجلس ششم و مجلس نهم چطور؟ آیا کسی از خانواده‌ی چندین هزار شهید و بازداشت شده و سرکوب شده در خیابان و بازجویی شده، عذرخواهی کرد؟ و اصلا کسی به شهروندان معترض به نتایج انتخابات 22خرداد، پاسخی حقوقی و قانع‌کننده و مستدل ارائه کرد؟ پاسخ «رأی من کو؟»، جز گلوله‌های سربی 25خرداد و پس از آن چه بود؟

نکته‌ی قابل اشاره‌ی دیگر این‌که نیروهای ملی-مذهبی در هر انتخاباتی فعال نمی‌شدند؛ اگر به دلایل گوناگون در انتخابات مجلس ششم فعال شدند، «هدی صابر»ی مسئول ستاد بود؛ همو که در زندان اوین براثر اعتصاب غذا و بی‌توجهی، به شهادت رسید. علیرضا رجایی نامزد ملی-مذهبی‌ها در همان انتخابات بود و منتخب مردم تهران؛ او اینک در بند 350 اوین روزگار می‌گذراند. جلسات منظم فعالان ملی-مذهبی و نهضت آزادی، ممکن بود؛ اینک چه؟ که حتی امکان دیدار نوروزی گروهی نیست.

مقایسه‌ی انتخابات‌ها، به صرف این‌که نام انتخابات را بدک می‌کشند، با کدام منطق قابل توجیه است؟ دست‌کم، منطق نیروهای ملی و ملی-مذهبی (پیروان دکتر محمد مصدق) این نبوده؛ اینان دهه‌هاست در انتخاباتی مشارکت می‌کنند و فعال می‌شوند که به دموکراتیزاسیون، یاری رساند و نه به بازتولید استبداد.

آقای عبدی می‌گوید: «بعضی‌ها هم ممکن است با هدف گفتگو و طرح مسائل در عرصه انتخابات فعال شوند؛ چرا که می بینند در شرایط دیگر فرصت زیادی برای کنش سیاسی ندارند؛ مثلاً من خودم...»

آیا فعال شدن در انتخابات، الزاما به معنای نامزد شدن است؟ آیا فعال شدن در انتخابات لزوما باید به حضور پای صندوق‌های رأی بیانجامد؟ بعید است آقای عبدی چنین نظری داشته باشد. در این‌صورت، اغلب نیروهای اصلاح‌طلب و معتقد به منافع ملی و حامی و همراه جنبش سبز که در انتخابات شرکت نکردند، تلاش کردند در مورد مضمون انتخابات، روندهای مسلط، وضع سیاسی-اجتماعی ایران و انتخابات مطلوب و سالم، گفت‌وگو و آگاهی بخشی کنند و لوازم انتخابات آزاد، سالم و عادلانه را به قدر امکانات خود تبلیغ و ترویج نمایند. و البته به قدر بضاعت و شرایط خویش، در مورد حاکمیت سیاسی و انتخابات دروغینی که برگزار شد، اطلاع‌رسانی کنند. البته بی‌شک امکان‌هایی که معدودی از نیروهای سیاسی داخل کشور دراختیار دارند،به دلایل متعدد، قابل مقایسه با بخش اعظم منتقدان نیست.


عدول از دموکراسی!؟

متاسفانه هرچه مصاحبه‌‌ی مورد نقد پیش می‌رود، ادبیات آقای عبدی نمایی غریب‌تر می‌یابد. ایشان در جایگاه یک داور و ارزیاب قاطع، حکم راسخ صادر می‌کند: «رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمی‌کنند.»
ایشان مصداقی را مورد اشاره قرار می‌دهد: «آن بیانیه‌ای که قبل از انتخابات به‌نام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود... اولاً آن بیانیه متعلق به زندانیان نبود و دیگران بدون اجازه و در خارج از زندان آن را نوشته بودند. شاید شما بگویید چرا زندانیان سیاسی آن بیانیه را تکذیب نکردند؟ به دلیل همین مصلحت سنجی‌هایی که بعضی از آدم‌های توتالیتر هم به آن استناد می‌کنند. برخی از زندانیان هم از آن بیانیه عصبانی اند ولی هیچ‌یک از آنان تاکنون به طور رسمی آن بیانیه را تکذیب نکرده‌اند.»

نگارنده از «خبر»ی که آقای عبدی با این قاطعیت بیان می‌کند، بی‌اطلاع است. ولی جالب اینجاست که درحالی‌که تمام زندانیان سیاسی مزبور زنده‌اند و حیّ و حاضر، آقای عبدی در مقام یک مدعی حاضر می‌شود. چون زندانیان سیاسی امضاکننده‌ی آن نامه صلاح خویش می‌دانند، خود آنها باید در مورد سخنان آقای عبدی اظهارنظر کنند. ولی نکته‌ی قابل توجه این‌که آقای عبدی تنها به بیانیه‌ای که قبل از انتخابات منتشر شد، اشاره می‌کند. گیریم که سخن ایشان چنان که مدعی شده‌اند «صد درصد» و«بدون تردید» درست است، بیانیه 36 زندانی سیاسی در پاییز و 39 زندانی سیاسی در اول دی ماه چطور؟ آنجا که 39 زندانی سیاسی در این بیانیه دومی، تاکید کردند: «امروز گرم کردن تنور این انتخابات به هر شکل و بای نحو کان، کمک به استبداد و در تقابل با آرمان محوری استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و نیز در تقابل با تحقق دمکراسی و تضمین حقوق بشر در کشور عزیزمان ایران است.»

شاید آقای عبدی این پاراگراف مهم بیانیه مزبور را فراموش کرده‌اند؛ بازخوانی‌اش بد نیست؛ چون اتفاقا به بخشی از نقد ایشان پاسخ می‌دهد: «به‌طور طبیعی نزد فعالان و هواداران جریان اصلاحات و جنبش سبز به‌عنوان حرکت و جنبشی مسالمت‌آمیز، ساز و کار انتخابات، یکی از بهترین شیوه‌هایی است که در صورت بهره‌مندی از استانداردهای یک انتخابات آزاد و منصفانه، مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم را محقق می‌سازد ولی شرایط غیرآزاد و ناعادلانه تحمیل شده بر این انتخابات، تردیدی باقی نمی‌گذارد که نامزد شدن در آن تنها و تنها، مشروعیت دادن به انتخاباتی رسوا و نمایشی و کمک به تقویت و تحکیم پایه‌های استبداد و خودکامگی و پشت کردن به آرمان‌های دمکراتیک و ضداستبدادی انقلاب اسلامی و نادیده انگاشتن فداکاری‌های بی دریغ مردم در راه آزادی و کرامت انسانی در جنبش اجتماعی پدید آمده از بطن انتخابات سال ۸۸ است.»

البته قابل تامل است که آقای عبدی، در پاسخ به سئوال دیگری، برای خود مخرج مناسبی فراهم می‌کند؛ ایشان ضمن تحریف بیانیه زندانیان سیاسی می‌گوید: «به غیر از این، شما به محتوای این بیانیه نگاه کنید. در بیانیه بطور ضمنی گفته شده است هر کسی که رای بدهد، خائن است... این ادبیات ضددموکراتیک است؛ چرا که حق اظهار نظر را از دیگران می گیرد. اگر می گفتند ما به این دلایل فکر می کنیم نباید در انتخابات مجلس رای داد ولی این فقط توصیه ما به مردم است و هر کسی می‌تواند خودش در این باره تصمیم گیری کند، اشکالی نداشت. این مشکل، مشکل کل جنبشی است که در دو سال اخیر شکل گرفته است. رای دادن و رای ندادن اهمیت ثانوی دارد. یکی دوست دارد در انتخابات شرکت کند و یکی هم دوست ندارد. مهم این است که همه بتوانند بحث آزاد کنند و دلایل‌شان را در موافقت و مخالفت با شرکت در انتخابات، بیان کنند. اما اگر من مخالف شرکت در انتخابات باشم و شما را که موافق رای دادن هستید، خائن بخوانم و به شما انگ بزنم و حق حرف زدن شما را سلب کنم، این می شود همان ادبیات و مشی مجاهدین خلق. »

باورنکردنی است! آقای عبدی در کمال آزادی، از بی‌بی‌سی گرفته تا مهرنامه، و از شرق و اعتماد تا سایت‌های اصول‌گرا، با همه مصاحبه می‌کند، و آن‌وقت زندانیان سیاسی را متهم به کنش غیردموکراتیک می‌نماید. زندانیانی که جز بیانیه‌ای، امکان دیگری برای بیان موضع ندارند. آیا آنان از امکان «بحث آزاد»ی که آقای عبدی از آن سخن می‌گوید، برخوردارند؟

زندانیان سیاسی کجا دیگران را متهم به «خیانت» کرده‌اند؟ اگر ارزیابی آنان این باشد که مشارکت در انتخابات، کمک به پیشبرد جنبش دموکراسی‌خواهی نیست و به بازتولید استبداد می‌انجامد، آیا رفتاری چون «مجاهدین خلق» در پیش گرفته‌اند؟ آیا آقای عبدی که به این سهولت از محسن میردامادی تا بهزاد نبوی و از علیرضا رجایی تا عیسی سحرخیز و از مصطفی تاج‌زاده تا بهمن احمدی امویی و دیگران را می‌نوازد، کنشی دموکراتیک دارد؟ کدام امکان برابر توضیح و گفت‌وگو برای طرفین فراهم است؟ آیا حتی به شکایت آنان از بازجوها و قضات ناعادل رسیدگی شده است؟ چه رسد به گفت‌وگوی آزاد و امن در مورد انتخابات مجلس نهم؛ آن‌هم در شرایطی که دستگاه قضایی کشور هرگونه تبلیغ عدم مشارکت در انتخابات را «جرم» اعلام می‌کند.

دیگر آن‌که ایشان، کسانی را که به نام زندانیان بیانیه می‌نویسند، متهم می‌کند؛ و هم‌زمان خود در جایگاه صاحب حق، به‌خود حق می‌دهد که «مصلحت» زندانیان سیاسی را نقد کند و از طرف آنان مطالبه‌ی حق کند. اگر زندانیان به هر دلیلی –چنان که آقای عبدی گفته است- «مصلحت» ندانسته‌اند بیانیه‌ی آخر خویش را تکذیب کنند، ایشان از جایگاه کدام قیم، مصلحت سنجی می‌کند و بیانیه آنان را «صد درصد» و «بدون تردید» مجعول می‌خواند؟

آقای عبدی، به تکذیبیه آقای کیوان صمیمی در مورد بیانیه‌ی جمعی از زندانیان سکولار اشاره می‌کند؛ اشاره‌ای صحیح. اما کاش از آقای صمیمی می‌پرسید که آیا بیانیه 36 زندانی سیاسی در نیمه آبان ماه و 39 زندانی سیاسی در روز نخست دی 1390 را نیز تکذیب می‌کند؟ پاسخ البته منفی است. نگارنده راوی خبر نخست از سوی آقای صمیمی بود؛ و در دو مورد اخیر نیز خود از ایشان پرسیده است.

هیچ‌کدام از زندانیان بیانیه‌های نیمه آبان و آخر آذر را تکذیب نکرده‌اند. در بیانیه‌ی اولی تاکید شده بود: «صلاح جنبش سبز و جریان اصلاح طلب در این است که در صورت برگزاری انتخابات سالم و آزاد به‌طور یکپارچه از آن استقبال کنند و در صورت ناسالم بودن آن انسجام خود را حفظ کرده، علی‌رغم فشارهای مختلف احتمالی همگی مراقب باشند و وحدت و یکپارچگی فعلی خود را مخدوش نکنند و با داشتن برنامه‌ای منسجم و واحد، اجازه ندهند که تبدیل به عامل مشروعیت بخش انتخاباتی ناسالم و غیرقانونی شوند.»

در آن بیانیه‌ی تحلیلی، زندانیان بر شروط و لوازم انتخابات آزاد و سالم –پیشنهادی آقای خاتمی- تاکید کرده بودند. بیانیه‌ای که هیچ پاسخی نگرفت؛ چنان‌که نامه 143 کنشگر سیاسی و روشنفکر به آقای خاتمی، جز با تهدید و بازجویی و بازداشت، جوابی ندید.

آقای عبدی بدون این‌که استدلال کند، به نقد زندانیان سیاسی می‌پردازد: «یک عده زندانی شده اند و فکر می کنند چون مدتی را در زندان بودند و یا هنوز هم در زندان هستند، حق دارند برای دیگران تعیین تکلیف کنند.

زندانی، بیرون از زندان، آدمی است مثل بقیه. پس باید یاد بگیرد که مثل دیگران در دفاع از عقیده‌اش استدلال کند... حالا جالب است کسانی حرص و جوش زندانیان اصلاح طلب را می خورند که در آن سوی آب هستند و اصلاً در داخل کشور نیستند.»

آیا 36 زندانی سیاسی در بیانیه‌های آبان و دی خود، در مورد دلایل عدم شرکت خود، استدلال نکرده بودند؟ آیا در داخل مرزها (و نه آن‌سوی آب‌ها) زندانیان سیاسی بدون حامی هستند؟ بدیهی است که به‌دلیل خفقان حاکم و انسداد سیاسی موجود در ایران، هرکسی در داخل کشور امکان مصاحبه با بی‌بی‌سی و دیگر رسانه‌ها و درج مطلب در نشریات را نداشته باشد. بماند که بخواهد از حقوق زندانیان سیاسی سخن بگوید؛ به‌ویژه رهبران جنبش سبز.


عبدی، خاتمی و جنبش سبز

آقای عبدی که ازجمله مبدعان و مبلغان ایده‌ی «خروج از حاکمیت» و از مفسران بحث «عبور از خاتمی» بود، این روزها به یکی از حامیان کنش سیاسی رییس‌جمهور اصلاحات مبدل شده است. برای بسیاری از علاقمندان آقای خاتمی –ازجمله نگارنده- این اتفاق مبارکی است؛ به‌ویژه که نقدها و ارزیابی‌های آقای عبدی در مورد آقای خاتمی به قدر لازم بر مطلعان، مکشوف است. اما آنچه قابل تامل می‌نماید، اصرار آقای عبدی بر «جداسازی» آقای خاتمی از جنبش سبز است.

البته آقای خاتمی با کنش معنادارش در روز 12 اسفند، به مرزبندی با راهبرد فعالان جنبش سبز و تکیه‌ی آنان به جنبش اجتماعی در گذار به دموکراسی، دست یازید؛ ولی در گذار به دموکراسی، کنشگران محق‌اند که راهبردهای گوناگونی اتخاذ کنند. اگر سبزها بر این باورند که بدون نیروی اجتماعی متعین و بدون جنبش اجتماعی گسترده و متبلور، خودکامگان حاکم تن به گفت‌وگو در مورد لوازم انتخابات آزاد و سالم و منصفانه نمی‌دهند، ایرادی نیست که برخی گمان کنند می‌توانند بدون نیروی اجتماعی، با صاحبان قدرت وارد «چانه‌زنی» شوند یا منافع ملی را پاسداری کنند. سبزها بر این باورند که –به تعبیر مصطفی تاج‌زاده- بعد از انتخابات خرداد 1388 یک دوراهی شکل گرفته: یا انتخابات آزاد و سالم و عادلانه، و یا عدم شرکت در انتخابات؛ البته آن‌هایی که گمان می‌کنند با انتخاب میان علی مطهری و غلامعلی حداد عادل، به دموکراتیزاسیون در ایران یاری رساند، محق‌اند راه خویش گیرند.

برخلاف ارزیابی آقای عبدی، کم نیستند سبزهایی که برای سرمایه‌ی اجتماعی آقای خاتمی، ارزش قائل‌اند؛ هرچند از رأی ایشان و به‌ویژه نحوه‌ی مشارکت‌اش در انتخابات، متعجب و دل آزرده‌اند. در اکوسیستم سیاست‌ورزی ایران، آقای خاتمی جایگاه و پایگاه خود را دارد؛ موسوی و کروبی نیز مقام و موقعیت خویش را. البته بعد از «شوک» اولیه، قریب به اتفاق سبزها می‌کوشند بر وجوه اثباتی و ایجابی راهبرد خود متمرکز شوند و به توصیه‌ و پیام «میر» جنبش عمل کنند: «صبر و گذشت.»

آقای عبدی برخلاف آنچه در مقاطعی از گفت‌وگویش اظهار می‌دارد و کنشگران سیاسی را به پیگیری پروژه‌های خود بدون حمله و تهدید دیگران فرامی‌خواند، جهد تأمل برانگیزی می‌کند که بر طبل انفکاک خاتمی از جنبش سبز بکوبد: «خاتمی با هیچ‌یک از این‌ها مشورت نکرده بود. خاتمی با کسانی که نظرشان برایش مهم است، مشورت کرده بود... تا به حال همه به خودشان دروغ می‌گفتند... طرفداران خاتمی به خاتمی. خود خاتمی به طرفدارانش. طرفدارانش به یکدیگر. »

ایشان در پاسخ به سئوال خبرنگار که «رای دادن خاتمی به معنای جدایی خاتمی از جنبش سبز بود؟» تصریح می‌کند: «بی برو برگرد!»

آقای عبدی این ادعا را که «تا الان گفته می شد که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است»، «نوعی کلاهبرداری سیاسی» می‌خواند. قابل توجه است که در جایی دیگر اما ملاحظه‌ای جالب توجه دیگری دارد: «آقای خاتمی، نه رای دادنش بلکه رفتار سه سال گذشته اش برای من عجیب بود.»

پس سخن از کدام «دروغ‌گویی» و «کلاهبرداری سیاسی» است؟ چگونه است که از نظر آقای عبدی، همه‌ی کنشگران سیاسی (طرفداران آقای خاتمی/سبزها و خود ایشان) دروغ‌گو محسوب می‌شوند؟

آقای عبدی، منتقدان منصف آقای خاتمی را به چه چیزی متهم می‌کند؟ اتفاقا همین رفتار آقای خاتمی در سه سال گذشته بود که مشارکت ناگهانی ایشان در انتخابات را با پرسش‌ها و نقدهای گوناگون، همراه ساخت.

نگارنده البته خوشوقت است که از فردای انتخابات 12 اسفند، آقای خاتمی همچنان خود را در کنار کنشگران سبز (به‌ویژه زندانیان و خانواده‌هایشان) حفظ کرده است. ایشان البته محق است بر مبنای بضاعت و راهبرد و ارزیابی خود از اوضاع اجتماعی-سیاسی ایران و شرایط حاکمیت، اقدام کند. چنان‌که قریب به اتفاق سبزها نیز این را فهم کرده، رویکردی اثباتی و ایجابی در مورد راهبرد سبز خود در پیش گرفته‌اند.

آقای عبدی البته در جایی دیگر، نگاه خود به رأی آقای خاتمی را تدقیق می‌کند: «خاتمی شجاعانه‌ترین تصمیم ممکن را گرفت و شاید تنها تصمیم شجاعانه خود را.»

از نظر ایشان، حتی اعلام موضع و بیانیه مشهور وزارت اطلاعات خاتمی در مورد قتل‌های زنجیره‌ای، اقدامی شجاعانه نبوده و اساسا آقای خاتمی تاکنون تصمیمی شجاعانه نداشته است. و اگر در این مورد نیز، تصمیم او «شجاعانه» ارزیابی می‌شود، شاید بدان دلیل باشد که اقدامی مشابه آقای عبدی درپیش گرفته است؛ هرچند آقای خاتمی به «جمهوری اسلامی» رأی می‌دهد و آقای عبدی به آقای علی مطهری و یک نفر دیگر («اتفاقاً او کسی است که از قدیم با من بد بوده است. اسمش را نمی گویم. ولی به او هم به دلیل خصلت مردانگی اش رای دادم»).

ایشان در جایی از این مصاحبه می‌گوید: «وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط می‌شود.» آیا در این شرایط، مطالبه‌ی انتخابات آزاد و ایجاد مشارکت سیاسی و فراهم آوردن بستر لازم و مناسب برای حضور حداکثری نیروهای سیاسی، و درخواست این همه از حاکمان، به آقای عبدی مربوط نمی‌شود؟ چگونه است که در ادبیات سیاسی ایشان، این بخش و وجوه کمیاب می‌نماید؟ آیا این خود، دقیقا تایید کننده‌ی اوضاع سیاسی وخیم و نشان دهنده‌ی بحران مشارکت سیاسی در جمهوری اسلامی نیست؟ احتمال وقوع جنگ و تهدید خارجی با انتخابات آزاد و منصفانه کاهش می‌یابد یا با انجام انتخابات صوری و دروغین؟ آقای عبدی که دغدغه‌دار ایران است، ادامه‌ی حبس آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی را به نفع کدام سو ارزیابی می‌کند؟ افزایش خطر جنگ یا کاهش احتمال حمله نظامی؟


فرجام سخن

از یک پژوهشگر اجتماعی که در حوزه‌ی تحقیق میدانی، خبره است و ازجمله ناظران بامطالعه و تحلیلگران باسابقه‌ی کشور محسوب می‌شود، طرح برخی ادعاهای کلی و داوری‌های گاه متناقض و نیز بی‌توجهی به کودتای انتخاباتی 1388 و حوادث مترتب بر آن؛ ارزیابی تقلیل‌گرایانه و حداقلی از جنبش سبز و چشم‌اندازها و نیروی اجتماعی تغییرخواه حامی‌اش؛ برخی داوری‌های غیرقابل نفی و اثبات، و داده‌های ابطال ناپذیر در مورد نتایج انتخابات مجلس نهم؛ ادعاهای جالب توجه و ارزیابی تعجب برانگیز در مورد دلیل مشارکت در انتخابات (ازجمله آن‌که ایشان می‌گوید: «برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم می‌دانم»)؛ نقدهای معنادار به زندانیان سیاسی که بسیاری از آنان دوستان دیرین ایشان هستند و در حبس، و محروم از هر امکان توضیح و گفت‌وگو و پاسخی؛ و بی‌توجهی به تغییرات رفتاری در حاکمیت سیاسی و پروژه‌ها و راهبرد صاحبان قدرت پس از انتخابات خرداد 1388، همه و همه، غریب و بعید به نظر می‌رسد. به‌ویژه آن‌که متاسفانه ایشان خود چشم‌اندازی نمی‌گشاید، و بدون نقد ساختار سیاسی اقتدارگرا و رژیم سیاسی سرکوبگر و متکی به شخص، و دولت رانتی-ایدئولوژیکی که تقدیس خشونت می‌کند و تحریف حقیقت، تمرکز نقد خود را متوجه همراهان و فعالان جنبشی می‌کند که ده‌ها شهید، صدها زندانی سیاسی و چندین هزار سرکوب شده و بازجویی و بازداشت شده، کف هزینه‌های پرداختی‌اش است. و از این‌که آنان را «دروغ‌گو» و «کلاهبردار سیاسی» و افرادی با ادبیات و کنش غیردموکراتیک بخواند، ابایی نمی‌کند. و ناگوارتر این‌که پژوهشگر جامعه‌شناس ما، از جنبش اجتماعی مدرن ایران امروز (جنبش سبز) تعریفی حداقلی با سامانی مختصر و متکی به گروهی بداخلاق و غیردموکرات «در آن سوی آب‌ها» ارائه می‌کند. گذر زمان البته میزان صحت و دقت ارزیابی و داوری آقای عبدی، نگارنده و بسیاری دیگر را مشخص خواهد کرد.


 

نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

محرومیت اعضای زندانی ادوار تحکیم وحدت از مرخصی نوروزی

Posted: 23 Mar 2012 01:19 AM PDT

 جرس: اعضای زندانی ادوار تحکیم وحدت به صورت دسته جمعی درنوروز ۹۱ از مرخصی نوروزی محروم هستند.

به گزارش ندای سبز آزادی، احمد زیدآبادی دبیر کل ادوار تحکیم وحدت سومین نوروز خود را بدون مرخصی درزندان می گذراند.
 علی ملیحی روزنامه نگار و مسئول روابط عمومی ادوار تحکیم وحدت نیز وضعیتی مشابه زید آبادی را دارد و سومین نوروز خود را بدون مرخصی در زندان است.
عبدالله مومنی سخنگوی ادوار تحکیم وحدت نیز که درسال۸۸ پس از ۹ ماه زندان به مرخصی آمده بود درابتدای سال ۸۹ به زندان بازگردانده شد و ازآن تاریخ بدون مرخصی درزندان به سر می برد.
حسن اسدی زید آبادی دیگر عضو ادوار تحکیم وحدت نیز دومین نوروز خود را بدون مرخصی درزندان می گذراند.
علی جمالی دبیر سیاسی ادوار تحکیم وحدت نیز که سال گذشته به مرخصی نوروزی آمده بود امسال از مرخصی نوروزی محروم شده است.

امتناع تفکر یا استیصال سیاسی در گفت‌وگوی عباس عبدی با عصر ایران

Posted: 23 Mar 2012 12:17 AM PDT

جمهوری‌خواهی
اشاره: اخیراً تارنمای عصر ایران مصاحبه‌ای را با عباس عبدی منتشر ساخته است که همراه با مقدمه‌ای انتقادی با عنوان «امتناع تفکر یا استیصال سیاسی» در تارنمای جمهوری‌خواهی باز‌نشر شده است. آن مصاحبه را همراه با مقدمه‌ی انتقادی تارنمای جمهوری‌خواهی در پی می‌خوانید.

 

 

مقدمه‌ی تارنمای جمهوری‌خواهی: سایت عصر ایران روز دوم فروردین متن مصاحبه‌ای را با عباس عبدی منتشر کرد. در این مصاحبه عباس عبدی ادعاهایی را مطرح کرده است که طرح آنها از طرف یک جامعه‌شناس که در پیمایش‌های میدانی تخصص دارد بسیار بعید به نظر می‌رسد. او همچنین به معلوماتی در مورد اسناد سیاسی منتشر شده در چند ماه اخیر اشاراتی می‌کند که امکان سنجش صحت و سقم آنها نیز میسر نیست. آنگاه بر اساس این داده‌های ابطال‌ناپذیر، حکم‌های بسیار سنگین سیاسی را در مورد جنبش سبز، اصلاح‌طلبی این جنبش، اصلاح‌طلبان، تأثیر انتخابات بر تهدیدات خارجی و غیره و غیره مطرح می‌کند که هر کدام مدت‌هاست در میان صاحب‌نظران سیاسی و اجتماعی موضوع بحث و بررسی بوده‌اند.

 

در این مصاحبه عباس عبدی در مقام فردی ظاهر می‌شود که از نتایج انتخابات دقیقا آگاه است؛ از آنچه در زندان، بیرون زندان، داخل و خارج کشور می‌گذرد اطلاعات وثیق و دست ‌اولی دارد، از کارکرد و جایگاه انتخابات در نظام جمهوری اسلامی چنان درک یکدست و یکسانی دارد که حتی با رفتارهای انتخاباتی خودِ او نیز خوانا نیست؛ از جنبش سبز برداشتی ارائه می‌دهد که این جنبش را به اعتراضی محدود، هم از نظر پیروان و هم از نظر چشم‌انداز کاهش می‌دهد. مُبَدع شعار «خروج از حاکمیت» و مفسر نظریه «گذار از خاتمی،» در این مصاحبه به گونه‌ای وارد جدل می‌شود که گویی بخش مهمی از مشکلات مملکت اعم از سیاسی و فرهنگی و ملی و بین‌المللی به گردن جنبش سبز است. واقعیت آن است که ادعاهای مطرح شده در این مصاحبه که با عنوان "شکست جریان تحریم انتخابات در ایران و وضعیت جدید سید محمد خاتمی" منتشر شد، کمترین چشم‌اندازی را در مقابل مبارزات آزادیخواهانه در کشور نمی‌گشاید، اما از این منظر که تلاش برای نادیده گرفتن جنبش سبز در صحنه سیاسی کشور مگر به لطف امتناع از تفکر میسر نیست و به استیصال سیاسی می‌انجامد جالب توجه است.

 

متن کامل مصاحبه در پی می‌آید:

 

 به نظر شما سیاست تحریم انتخابات مجلس نهم، موفق بود؟ 


برای پاسخ به این سوال، ابتدا باید انتخابات مجلس هشتم را به یاد بیاوریم. در مجلس هشتم چیزی به نام تحریم انتخابات در کار نبود اما مشارکت هم در خیلی از حوزه ها اندک بود. در تهران هم درصد مشارکت کنندگان در انتخابات، نسبتاً پایین بود. پس اگر مردم در شرایط عادی هم احساس کنند که انتخابات خیلی جدی نیست، مشارکت در انتخابات بالا نمی رود. بنابراین سیاست تحریم وقتی موضوعیت پیدا می کند که مردم انگیزه ای جدی برای شرکت در انتخابات داشته باشند و عده ای از سیاسیون آن ها را از شرکت در انتخابات منع کند.

 نکته دوم اینکه، تحریم انتخابات باید بتواند به یک جریان بدل شود. این امر نیازمند ایده و تبلیغات روشن است. وقتی اروپا نفت ایران را تحریم می کند، این کار را بر اساس ایده ای خاص آغاز می کند و بر اساس تبلیغات لازم پیش می برد.


حالا سوال این است که آیا اصلاً مشارکت در این دوره از انتخابات مجلس، در قیاس با دوره هشتم، که در آن دوره اصلاً تحریمی هم در کار نبود، کمتر بود؟ من فکر نمی کنم این طور بوده باشد. بنابراین در این انتخابات چیزی به نام تاثیر تحریم وجود خارجی نداشت. یعنی اگر انتخابات از سوی عده ای از گروههای سیاسی تحریم هم نمی شد، باز هم درصد مشارکت مردم همین درصد فعلی بود. یعنی کسی هم که در این انتخابات رای نداده است، نه به دلیل ترویج ایده تحریم از سوی گروههای مخالف حکومت، بلکه به دلیل عدم تمایل خودش به شرکت در انتخابات، در آن شرکت نکرده است.

سیاست تحریم باید کسانی را مخاطب قرار می داد که در این انتخابات علی الاصول قصد رای دادن داشتند. کسانی که خواهان تحریم نفت ایران از سوی کشورهای اروپایی هستند، نمی توانند سوئد را تشویق کنند که از ایران نفت نخرد؛ برای اینکه سوئد اصلاً از ایران نفت نمی خرد. هواداران تحریم نفت ایران باید اسپانیا و ایتالیا و یونان را قانع کنند که از ایران نفت نخرد. آنها اگر موفق به انجام این کار شوند، می توانند بگویند سیاست تحریم نفت ایران ثمربخش و موثر بوده است.

 

حرف من این است که اگر هیچ کس در این انتخابات تز تحریم را مطرح نمی کرد و در این باره تبلیغ نمی شد، باز هم مشارکت مردم در انتخابات هیچ تفاوت معناداری با الان نداشت همچنان که در مجلس قبلی هم همینطور بود؛ زیرا کسانی که مخاطب و در معرض تبلیغات سیاست تحریم واقع شدند، کسانی بودند که اصولاً قصد شرکت در انتخابات را نداشتند.


کسانی هم که شرکت کردند، احتمالاً ایده تحریم برایشان جذاب نبود و شاید هم در معرض تبلیغات این ایده قرار نداشتند.  بنابراین من فکر می کنم در این دوره از انتخابات مجلس، چیزی به نام تاثیر تحریم در عمل و به طرز معناداری وجود خارجی نداشت.

 

وقتی گفته می شود سیاست تحریم در این انتخابات شکست خورد، دقیقاً یعنی چه؟ درصد رای دهندگان در این انتخابات چقدر باید می بود تا تحریم کنندگان بگویند سیاست تحریم شکست نخورده است؟  

شکست خوردن سیاست تحریم یعنی اینکه شما شعاری می دهید که تاثیری عملی ندارد. معنای شکست سیاست تحریم این است. درصد شرکت کنندگان در این انتخابات، کمابیش در حد مجلس هشتم بود. این امر نشانه آن است که هواداران تحریم انتخابات، که می خواستند درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس نهم نسبت به مجلس هشتم کاهش یابد، به هدف خود نرسیدند.

 وقتی اتحادیه اروپا نفت ما را تحریم می کند، قاعدتاً انتظار دارد فروش نفت و درآمد ایران کم شود. اما اگر ایران توانست نفت را به جای دیگری بفروشد و فروش نفتمان کاهش نیابد، آن تحریم شکست خورده محسوب می شود. در این صورت، ایران احساس پیروزی می کند.

 اگر در این انتخابات کسی از تحریم دم نمی زد و ما شاهد کنش های ایجابی برای تحریم انتخابات نبودیم، شکستی هم برای آنان متصور نبود، در این صورت هواداران حکومت و افزایش مشارکت در انتخابات، در اثر ناکامی گروه مقابل، احساس پیروزی نمی کردند. در این صورت حکومت باید توضیح می داد که آیا بین درصد مشارکت کنندگان در انتخابات با تبلیغات مربوط به ضرورت شرکت در انتخابات، تناسبی وجود دارد یا نه.

 اما الان با اطمینان می توان گفت کسانی که ساز تحریم می زدند، عملاً تغییر معناداری در انتخابات بوجود نیاوردند مگر این که مدعی شوند مردم می‌خواستند بسیار بیشتر از انتخابات نجلس هشتم شرکت کنند و تحریمی ها مانع شدند!

اما اگر طرفداران تحریم معتقد باشند موفق شده اند تغییر معناداری در میزان مشارکت مردم در انتخابات بوجود آورند، این ادعای آنها تبعات بزرگی دارد. زیرا این حرف آنها به این معناست که انتخابات مجلس نهم می توانست هفتاد هشتاد درصد مشارکت مردمی داشته باشد و آنها موفق شده اند بیست سی درصد این مشارکت را کاهش دهند. در حالی که درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس معمولاً در همین حد بوده است. گاهی که رقابت بیشتر بوده، مثل انتخابات مجلس ششم، درصد رای دهندگان هم افزایش یافته است. گاهی هم که رقابت کمتر بوده، مثل انتخابات مجلس هشتم، درصد مشارکت کاهش یافته است. مشارکت در این انتخابات هم در مجموع مثل مشارکت در انتخابات مجلس هشتم بود.



ولی این انتخابات، به دلیل حوادث سال ۸۸، اهمیتش برای نظام به مراتب بیش از انتخابات مجلس هشتم بود. اگر سطح مشارکت در این انتخابات مثل انتخابات مجلس هشتم بوده باشد، آیا این امر نمی تواند دال بر این باشد که تبلیغات طرفداران تحریم بی تاثیر نبوده است؟ 

نه، زیرا در این صورت باید بگوییم که حکومت در انتخابات مجلس هشتم هم می توانست افراد بیشتری را به پای صندوق های رای بیاورد ولی این کار را نکرده است. حکومت همیشه حداکثر افرادی را که می تواند بسیج کند، در روز انتخابات به پای صندوق های رای می آورد. این حداکثر افراد، تعداد و درصد معینی دارد. بیش از این تعداد و درصد، وقتی شکل می گیرد که رقابت انتخاباتی چشمگیر باشد؛ چیزی که در این انتخابات و در انتخابات مجلس هشتم شاهد آن نبودیم.

اما اهمیت این انتخابات برای حکومت، از این حیث نبود که اگر درصد رای دهدگان در این انتخابات به اندازه مجلس هشتم باشد، این امر فی نفسه بد است. بعد  از انتخابات ۸۸ و شکل گیری جریان پررنگ تحریم، بعضی ها توقع داشتند که سطح مشارکت در این انتخابات به سی درصد برسد.

 اما الان که این طور نشده و درصد مشارکت مجالس هشتم و نهم کمابیش یکسان است، حکومت می تواند بگوید وضع ما در سال ۹۰ فرق چندانی با سال ۸۶ ندارد. یعنی حکومت می تواند بگوید حوادث سال ۸۸ تاثیری در حال و روزش نداشته است. به این معنا، می توان گفت حکومت، بر اساس تحلیل خودش، از خطری که در ذهنش بود، عبور کرده است.

 

شما قبل از انتخابات پیش بینی کردید که هفتاد درصد واجدین حق رای در انتخابات شرکت می کنند؛ اما پیش بینی تان درست از آب درنیامد.

 آن پیش بینی ناظر بر شرایطی بود که شایعه حذف یارانه ها، در صورت رای ندادن در انتخابات، مطرح می شد. اما چنین شایعه ای مطرح نشد. پیش بینی من یک ماه و نیم قبل از انتخابات مطرح شده بود.


شما اگر یک هفته قبل از انتخابات از من سوال می کردید، می گفتم که با رد صلاحیت طرفداران دولت ، امکان شکل گیری جریانی که منتسب به دولت بوده و در کل کشور هم فعال باشد و شعارهای دولت را مطرح کند، از بین رفت. تنها گروهی که می توانست این شعارها را مطرح کند، همین جریان منتسب به دولت بود نه آن دو سه جریان اصولگرای دیگر.

یعنی مانور دادن بر روی یارانه ها، اگر چه مشارکت را بالا می برد ولی نتیجه خوبی برای اصولگرایان نداشت.

بله. چنین شعارهایی، نتیجه انتخابات را بطور روشنی به نفع دولت رقم می زد. اگر طرفداران دولت می توانستند یک لیست انتخاباتی دویست و پنجاه نفره در کل کشور داشته باشند و با شعارهایی حول و حوش یارانه ها، وارد میدان رقابت می شدند، نتیجه انتخابات خیلی فرق می کرد.

آنچه رخ داد این بود که آن عده از طرفداران دولت هم که در فرایند رقابت باقی ماندند و رد صلاحیت نشدند، دیگر نتوانستند در چارچوب مد نظرشان شعارهای انتخاباتی شان را طرح کنند؛ چرا که می ترسیدند با انگ جریان انحرافی، از ادامه رقابت بازبمانند. به همین دلیل با چراغ خاموش آمدند و شعار یارانه ها را هم مطرح نکردند.

اگر سیاست تحریم موجب مشارکت سی درصدی می شد، این سطح پایین مشارکت، در عمل چه تاثیری در مناسبات و خط مشی های سیاسی رسمی بر جای می گذاشت؟

فرض کنیم این طور می شد. اگر چنین اتفاقی می افتاد، کسانی که موفق شده بودند بیست درصد از سطح معمول مشارکت در انتخابات مجلس را کاهش دهند، یعنی سطح مشارکت را از پنجاه در صد به سی درصد برسانند، مصداق یک اپوزیسیون توانمند بودند که رفتار سیاسی بخش قابل توجهی از جامعه را تحت کنترل خود داشتند. چنین اپوزیسیونی اصلا اجازه نمی داد انتخابات به این شکل برگزار شود که آنها نیازی به تحریمش داشته باشند.

شما قبل از روز انتخابات هم می توانستید ببینید که چنین اپوزیسیون قدرتمندی در ایران وجود ندارد و بنابراین نمی تواند از طریق تحریم در انتخابات تاثیر چشمگیری داشته باشد. به همین دلیل است که سیاست تحریم جواب نمی دهد. بنابراین سوال شما منوط به فرضی است که فعلا بلاموضوع است.

حالا فرض کنیم به هر دلیل و علتی، سی درصد مردم در انتخابات شرکت می کردند. آیا این امر در سیاست های داخلی و خارجی حکومت تاثیر می گذاشت؟

صد در صد. اگر میزان مشارکت را پنجاه درصد هم بدانیم، این برای حکومت رقم مطلوبی است؛ یعنی از رقم متعارف مشارکت در انتخابات در کل دنیا، کمتر نیست. اما اگر سطح مشارکت از پنجاه درصد به سی درصد می رسید، نه تنها تاثیرات خارجی داشت بلکه در روحیه نیروهای داخلی هم تاثیر می گذاشت.

 مشارکت سی درصدی در کل کشور، به معنای مشارکت ده درصدی مردم شهر تهران است. این یعنی یک فاجعه انتخاباتی؛ فاجعه ای که به تضعیف روحیه های داخلی و تقویت روحیه های خارجی منجر می شد.

 ولی به طور کلی برداشت من این است که نتیجه این انتخابات موازنه روحیه نیروهای داخلی و خارجی را خیلی به هم نزد. یعنی نه اپوزیسیون را خیلی خوشحال کرد و نه حکومت را. البته طرفداران تحریم  در مجموع بیشتر ضربه خوردند.

اصلاح طلبان همیشه شرکت در انتخابات را استراتژی خودشان می دانستند.آیا شرکت نکردن آنها در این انتخابات، به معنای عدول آنها از استراتژی شان است؟

ابتدا باید درک خودمان را از انتخابات توضیح دهیم. اگر انتخابات را مسابقه ای می دانیم که باید به صورت کاملاً منصفانه و بی طرفانه برگزار شود، نه این انتخابات مصداق چنان مسابقه‌ای بود و نه انتخابات سال ۸۸. اگر کسانی با این نگاه وارد انتخابات ۸۸ شدند، از ابتدا خطا کردند.

 اگر شما چنین نگاهی به انتخابات دارید، بنابراین باید پیشاپیش دموکراتیک بودن سیستم برگزار کننده انتخابات را نیز تایید کنید. در این صورت شما دیگر حق ندارید اپوزیسیون این سیستم باشید بلکه فقط باید در درون سیستم وارد فرایند رقابت شوید.

 کسانی که فکر می کنند انتخابات ما هم مثل جام جهانی فوتبال است و همه وارد رقابت می شوند و هر کسی هم تیم محبوبش را انتخاب و تشویق می کند و خطاهای داوری هم سیستماتیک نیست، باید بپذیرند که در ایده آل ترین سیستم سیاسی به سر می برند. در این صورت دیگر اصلاً معلوم نیست دعوای آنها بر سر چیست و به کجا می خواهد برسد؟

 اما اگر انتخابات را مثل جام جهانی نمی دانند، نه فقط در این انتخابات بلکه در انتخابات سال ۸۸ و ۸۴ و ... هم نباید با هدف پیروزی شرکت می کردند. شاید هم اصلاح طلبان بگویند انتخابات قبلی مثل جام جهانی بود اما این یکی نیست، در این صورت باید توضیح دهند که چرا چنین تحلیلی دارند. در این باره هم توضیحی داده نمی شود.

 انتخابات در یک جامعه کاملاً دموکراتیک طریقیت دارد اما برای ما موضوعیت دارد؛ چرا که موجب می شود تشکل ها و احزاب گوناگون در ویترین سیاسی جامعه قرار گیرند. این یکی از مصادیق موضوعیت داشتن انتخابات است.

 
مثلاً نیروهای ملی – مذهبی، با اینکه می دانستند رد صلاحیت می شوند، اما معمولاً قبل از انتخابات فعال می شدند و در عرصه سیاسی جامعه، نقش پررنگ تری ایفا می کردند . یا در این انتخابات، بحث انتخاب این یا آن کاندیدا، در درجه دوم اهمیت قرار داشت. از نظر برخی اولویت با دفع تهدید خارجی بود. این هم مصداق دیگری از موضوعیت داشتن انتخابات است.

بعضی ها هم ممکن است با هدف گفتگو و طرح مسائل در عرصه انتخابات فعال شوند؛ چرا که می بینند در شرایط دیگر فرصت زیادی برای کنش سیاسی ندارند. مثلاً من خودم در فروردین ۸۸ تحلیلی منتشر کردم با این عنوان که «مشارکت در انتخابات از کدام منظر؟»

 پیروزی در انتخابات سال ۸۸ برای من اولویت نداشت. مساله من چیزهای دیگری بود. چرا؟ زیرا انتخابات در ایران موضوعیت دارد. بنابراین دوستانی که در انتخابت این دوره شرکت نکردند، باید توضیح دهند که اگر انتخابات قبلاً برایشان موضوعیت داشت، چرا دیگر الان موضوعیت ندارد. اما اگر معقتدند که انتخابات در ایران طریقیت دارد، در این صورت در اشتباهند؛ چرا که قبلاً هم انتخابات، طریقیت نداشت.

حالا به نظر شما، این رویگردانی اصلاح طلبان از صندوق های رای، مصداق عدول از استراتژی شان بود؟  

رفتار اصلاح طلبان اشکال مهمتری دارد و آن هم عدول از دموکراسی است. اصلاح طلبان الان به هیچ وجه در فضای آزاد و دموکراتیک بحث نمی کنند. فرض کنید کسی از شرکت در انتخابات دفاع کند. همه به او هجوم می آورند و به او انگ می زنند. آن بیانیه ای که قبل از انتخابات به نام زندانیان منتشر شد و شرکت در انتخابات را تحریم کرده بود، مصداق یک فعل کاملاً غیردموکراتیک بود.

چرا؟

اولاً آن بیانیه متعلق به زندانیان نبود و دیگران بدون اجازه و در خارج از زندان آن را نوشته بودند. شاید شما بگویید چرا زندانیان سیاسی آن بیانیه را تکذیب نکردند؟ به دلیل همین مصلحت سنجی هایی که بعضی از آدم های توتالیتر هم به آن استناد می‌کنند.


برخی از زندانیان هم از آن بیانیه عصبانی اند ولی هیچ یک از آنان تا کنون به طور رسمی آن بیانیه را تکذیب نکرده‌اند.

شما مطمئن هستید که آن بیانیه را زندانیان اصلاح طلب ننوشتند؟

صد در صد! تردید نداشته باشید. یک بیانیه دیگر هم با امضای زندانیان سکولار منتشر شد. چند روز پیش یکی از همین زندانیان که در بیمارستان بستری بود، به من گفت من اصلاً روحم از چنان بیانیه ای بی خبر است و گفت رسما هم تکذیب کرده است.

به نظر شما، چه کسانی چنین بیانیه هایی را می نویسند؟

این یک موضوع فرعی است. مهم  نیست چه کسی این بیانیه ها را نوشته است. نکته مهم این است که بعضی ها به خودشان این حق را می دهند که زندانیان مملکت را ابزار پیشبرد اهداف خودشان بکنند و آنها هم به دلائلی مصلحت نمی‌دانند که بیانیه های جعلی این افراد را تکذیب کنند.

البته من نمی گویم که تمام زندانیان اصلاح طلب مخالف تحریم انتخابات بودند که در آن بیانیه مطرح شده بود. حرف من این است که آن بیانیه را آنها ننوشتند. دیگران نوشتند و آنها هم مصلحت ندیدند آن را تکذیب کنند. حالا به غیر از این، شما به محتوای این بیانیه نگاه کنید. در بیانیه بطور ضمنی گفته شده است هر کسی که رای بدهد، خائن است. نتیجه آن بیانیه این است که آقای خاتمی که رای داد، خائن است.

این ادیبات، شبیه ادبیات مجاهدین خلق است.

آفرین! این ادبیات ضد دموکراتیک است؛ چرا که حق اظهار نظر را از دیگران می گیرد. اگر می گفتند ما به این دلایل فکر می کنیم نباید در انتخابات مجلس رای داد ولی این فقط توصیه ما به مردم است و هر کسی می تواند خودش در این باره تصمیم گیری کند، اشکالی نداشت.

 این مشکل، مشکل کل جنبشی است که در دو سال اخیر شکل گرفته است. رای دادن و رای ندادن اهمیت ثانوی دارد. یکی دوست دارد در انتخابات شرکت کند و یکی هم دوست ندارد. مهم این است که همه بتوانند بحث آزاد کنند و دلایل‌شان را در موافقت و مخالفت با شرکت در انتخابات، بیان کنند. اما اگر من مخالف شرکت در انتخابات باشم و شما را که موافق رای دادن هستید، خائن بخوانم و به شما انگ بزنم و حق حرف زدن شما را سلب کنم، این می شود همان ادبیات و مشی مجاهدین خلق. 

به نظر من همه حق دارند درباره رفتار سیاسی خودشان تصمیم بگیرند ولی این ادبیات، ادبیاتی است که مشکلات اصلی ما را نشان می دهد. به همین دلیل است که وقتی آقای خاتمی در انتخابات رای داد، دوباره یک عده از مخالفان شرکت در انتخابات، از این طرف بام افتادند و با همان منطق قبلی، از خاتمی دفاع کردند.

 من با این منطق و این شیوه رد و ابرام مشکل دارم نه با رای دادن و رای ندادن. به نظر من، باید اجازه داد در فضای آزاد درباره شرکت در انتخابات بحث شود. حالا ممکن است کسی به این نتیجه برسد که باید رای داد و کسی هم به نتیجه مخالف برسد. اما به قائلان هر دو نظر باید احترام گذاشت و به کسی نباید انگ زد و با ادبیات غیر دموکراتیک و با دروغ و جعل نامه بر او تاخت.

شما در این انتخابات رای دادید؟

بله، من رای دادم.

شما هم مثل آقای خاتمی روی برگه رایتان نوشتید جمهوری اسلامی؟!

نه خیر، من به آقای مطهری رای دادم. 

چرا در انتخابات شرکت کردید؟

من برای رای دادن به آقای مطهری در انتخابات شرکت نکردم. برای من نفس شرکت در انتخابات مهم بود. چرا؟ چون شرکت در انتخابات را یکی از عوامل رفع تهدیدات خارجی علیه کشورم می دانم(هر چند به سیاست‌های موجود کشورم هم اعتراض دارم و تا حد زیادی آنها را می‌گویم). ولی رای دادن من به معنای تایید وضعیت موجود نیست.


من از فردا همچون گذشته به سیاست های غلط اعتراض خواهم کرد؛ سیاست هایی که تهدید خارجی را تشدید می کند. اگر این انتخابات فقط عرصه اختلافات اصولگریان بود، شرکت در انتخابات هیچ ربطی به من پیدا نمی کرد. اما وقتی که بحث حمله نظامی به کشورم در میان است، شرکت در انتخابات به من مربوط می شود.


 حالا چرا به علی مطهری رای دادید؟

من این را  بارها هم نوشته ام. مساله اصلی در شرایط کنونی برای من گرایش سیاسی و فکری نیست. مساله من مردی و نامردی است. اختلاف فکری من و علی مطهری زیاد است اما علی مطهری اندک حریتی دارد که دیگران به کلی از آن بی بهره اند. این دلیل رای دادن من به مطهری بود. من کاری به عقیده مطهری ندارم. مساله با معرفتی و بی‌معرفتی است. فرقی هم نمی کند که از چه جناحی باشد!

آیا رای دادن و موضع گیری سیاسی با این ملاک، درست است؟

بله! شما در زندگی شخصی تان هم این کار را می کنید. من اگر کاملا همفکر شما باشم ولی آدم نامردی باشم، شما یک قدم هم با من راه نمی آیید. یعنی صد بار ترجیح می دهید که با آن کسی قدم بزنی که مطمئنی از پشت سر به شما لگد نمی زند.

 فقط به علی مطهری رای دادید؟

نه، یه یک نفر دیگر هم رای دادم.

می توانم اسم او را هم بپرسم؟

حالا بماند! اتفاقاً او کسی است که از قدیم با من بد بوده است. اسمش را نمی گویم. ولی به او هم به دلیل خصلت مردانگی اش رای دادم.

تحلیلتان از رای دادن خاتمی چیست؟

کسی کنار آبشار نیاگارا ایستاده بود و می گفت عجیب است که این همه آب از آن بالا می ریزد پایین. کس دیگری به او گفت عجیب است که این همه آب از بالا نریزد پایین!
رای دادن آقای خاتمی چیز عجیبی نبود؛ هم به دلایل فکری و هم به دلایل شخصیتی. آقای خاتمی، نه رای دادنش بلکه رفتار سه سال گذشته اش برای من عجیب بود.

 بعضی ها مدعی شدند که روز ۱۲ اسفند، عده ای به محل اقامت خاتمی رفته و با تهدید او را مجبور به رای دادن کردند.

این حرف از آن دروغ‌ها است! نه فشاری بوده و نه خبری!

ولی به نقل از نزدیکان خاتمی این ادعا را مطرح کرده اند. آیا این تحلیل شماست یا خبری در این باره دارید؟

اصلاً از این خبرها نبوده است. من دارم می گویم این طور نبوده و هویتم هم مشخص است. کسانی که به رسانه ها گفته اند خاتمی در روز ۱۲ اسفند اجباراً رای داده است، نام خودشان را اعلام کنند تا ببینیم چه کسی درست می گوید.

آقای خاتمی قبلاً نمی دانست ۱۲ اسفند چه روزی است! ولی به ۱۲ اسفند که نزدیک شدیم، کم کم متوجه شد ۱۲ اسفند چه روزی است! یعنی او با این ذهنیت و خصوصیاتش اصلاً نمی تواند رای ندهد. کسانی هم که خاتمی با آنها مشورت کرده بود، رای دادنش را تایید کردند.

ولی حالا فرض کنیم که آن خبر درست باشد. در این صورت رای دادن خاتمی، کار نادرستی است. به این دلیل که نباید رای می‌داد. اگر خاتمی رای داده است تا برای زندانیان و دوستان اصلاح طلب مشکلی پیش نیاید، این نشان می دهد که خاتمی در سه سال گذشته خطا کرده است. چرا؟ چون اگر رای ندادن خاتمی می تواند موجب زندانی شدن عده ای شود یا فشار بر زندانیان را افزایش دهد، پس مجموعه مواضع انتقادی خاتمی در سه سال گذشته نیز، قطعاً در زندانی شدن اصلاح طلبان تاثیر داشته است.

 خاتمی اگر نمی خواهد رفتار و موضع گیری سیاسی اش باعث زندانی شدن کسی شود، پس در سه سال گذشته باید مشی دیگری را در پیش می گرفت. چطور خاتمی در گذشته آن مواضع را اتخاذ کرد و آن سخنان انتقادی را در سه سال اخیر گفت و به فکر فشار بر دوستانش نبود و در روز ۱۲ اسفند، ناگهان به یاد دوستان زندانی افتاد و برای ممانعت از اعمال فشار بر آنها، رفت پای صندوق رای؟! 

در این صورت، و با این منطق، رفتارهای قبلی خاتمی نادرست بوده است؛ چرا که خاتمی نمی خواهد کاری کند که دیگران به دردسر بیفتند. اما این خبرها نبوده است که خاتمی با تهدید رای داده باشد.

پس چرا همسر محمدرضا خاتمی هم رای دادن خاتمی را ضربه ای سنگین توصیف کرد؟

برای اینکه خاتمی با هیچ یک از این ها مشورت نکرده بود. خاتمی با کسانی که نظرشان برایش مهم است، مشورت کرده بود. این قصه تا حدی شبیه قصه جدایی نادر از سیمین بود! تا به حال همه به خودشان دروغ می گفتند.


چه کسانی؟

طرفداران خاتمی به خاتمی. خود خاتمی به طرفدارانش. طرفدارانش به یکدیگر.

یعنی رای دادن خاتمی به معنای جدایی خاتمی از جنبش سبز بود؟

بی برو برگرد!

 تا الان گفته می شد که خاتمی جزو رهبران جنبش سبز است. یعنی این جنبش یکی از رهبرانش را از دست داد؟

این حرف که نوعی کلاهبرداری سیاسی بود.


چه کسی بود این وسط کلاهبردار بود؟

ببینید بعضی ها می خواهند همه چیز و همه کس را وارد جنبش اعتراضی شان بکنند. این گرایش البته نقاط قوتی دارد ولی نقاط ضعفی هم دارد. اگر کسی می خواهد جنبشی راه بیندازد که همه وارد آن شوند، باید رفتاری داشته باشد که همه افراد حدی از آزادی و بروز و تجلی اراده را در این جنبش داشته باشند. جنبش سبز به گونه ای تعریف شد که همه باید اجباراً می رفتند زیر خواست‌های این‌ها.

جدایی خاتمی از جنبش سبز، به معنای جدایی جنبش سبز از مشی اصلاح طلبی است؟

اصلاً معنایی جز این ندارد. هر چند که جنبش سبز از دل اصلاحات درآمد اما لزوماً در ادامه اصلاحات نیست. این جنبش مسیر خودش را رفت. حالا کاری ندارم این مسیر کنترل شده و طراحی شده بود یا نه. به هر حال جنبش سبز و اصلاحات خیلی وقت است که از هم جدا شده اند. رای دادن خاتمی هم جدایی نمادین این دو پدیده سیاسی از یکدیگر بود.

به نظر شما اگر موسوی و کروبی در حصر نبودند، رای می دادند؟

به نظر من اگر آنها هم رای نمی دادند، باز خاتمی رای می داد.


اصولگرایان معتقدند که خاتمی الان از موسوی و کروبی جدا شده است. نظر شما در این باره چیست؟

به نظر من، خاتمی شجاعانه ترین تصمیم ممکن را گرفت و شاید تنها تصمیم شجاعانه خود را.

عدم مشارکت اصلاح طلبان در این انتخابات چه تفاوتی با شرکت نکردن مجمع روحانیان مبارز در انتخابات مجلس پنجم داشت؟

خیلی فرق داشت. انتخابات مجلس پنجم را نه روزنامه سلام تحریم کرد و نه مجمع روحانیون مبارز. در واقع مجمع روحانیان مبارز به دولت گفت حالا که شما نمی خواهید ما در ساختار قدرت باشیم، ما هم سکوت می کنیم. آن موقع اصلاً بحث تحریم انتخابات در میان نبود. روزنامه سلام هم خیلی جدی به انتخابات مجلس پنجم پرداخت. رفتار سیاسی مجمع روحانیون مبارز در واقع نوعی قهر موقت و فاقد کنش ایجابی برای تحریم انتخابات بود.

اعضای مجمع روحانیان می گفتند ما به شکل غیر تشکیلاتی در انتخابات فعالیت می کنیم. به همین دلیل، عده قابل توجهی از روحانیان مجمع انفراداً در انتخابات نامزد شدند و اعضای مجمع هم در روز انتخابات رای دادند. آنها فقط لیست انتخاباتی منتشر نکردند. به همین دلیل، وقتی که مجمع روحانیون مبارز در انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ کاندیدا معرفی کرد، کسی به اعضای مجمع نگفت شما چرا در این انتخابات کاندیدا دارید. اما این بار قضیه کلاً متفاوت بود.

البته این بار هم اصلاح طلبان واژه تحریم را به کار نبردند.

اعضای مجمع در سال ۷۴ نه تنها واژه تحریم را به کار نبردند، بلکه به طور ضمنی هم از تحریم انتخابات مجلس استقبال نکردند. یعنی از کسانی که رای دادند، دفاع کردند. این گونه نبود که آنها بگویند ما می ترسیم لفظ تحریم را به کار ببریم، ولی دوست داریم درصد مشارکت مردم در انتخابات پایین باشد. آنها مانع روانی و تبلیغی برای انتخابات نداشتند. اما این بار اوضاع به کلی فرق داشت.

 مثلاً آن نامه ای که علیه آقای اعلمی نوشتند، بسیار زشت و نادرست بود. یعنی یک عده به صفت زندانی بودن، به خودشان حق می دهند که چنین نامه ای بنویسند و به دیگران بگویند شما حق ندارید در انتخابات شرکت کنید. انگار کسانی که زندانی بوده اند، حق ویژه ای دارند. اصلاً اصلاحات می خواست که این نگرش ها و عملکردها را از بین ببرد.

عباس عبدی به صرف زندانی بودن، عقیده اش هیچ حقانیتی ندارد. او باید از عقیده اش با استدلال دفاع کند.
درباره تحریم هم آن کسی که در رسانه آن طرف نشسته و می‌گوید نظر آقای خاتمی صد در صد تحریم است اما در ایران نمی تواند چنین نظری را بدهد باید پاسخگوی سوال شما باشد.

این نامه که جعلی نبود؟

کاش جعلی بود و واقعیت نداشت! بحث من ناظر بر منطقی است که در آن نامه به چشم می خورد. یک عده زندانی شده اند و فکر می کنند چون مدتی را در زندان بودند و یا هنوز هم در زندان هستند، حق دارند برای دیگران تعیین تکلیف کنند.

زندانی، بیرون از زندان، آدمی است مثل بقیه. پس باید یاد بگیرد که مثل دیگران در دفاع از عقیده اش استدلال کند. به نظر من، خسارت های چنین نگرش و فضای نامطلوبی، حتی از اصل شرکت یا عدم شرکت در انتخابات هم بیشتر است.

حالا جالب است کسانی حرص و جوش زندانیان اصلاح طلب را می خورند که در آن سوی آب هستند و اصلاً در داخل کشور نیستند. آنها مثلاً در مقام دفاع از زندانیان و یا نقد قائلان به شرکت در انتخابات، به خودشان اجازه می دهند با هر ادبیاتی که دوست دارند، به دیگران بتازند. ما نباید دچار این رفتارها شویم. این مشی و منش به بازتولید وضعیت غیردموکراتیک منجر می شود.

 

 

منبع: تارنمای جمهوری‌خواهی

 

 

محتوای یادداشت‌ها لزوماً دیدگاه جرس نیست.

 

 

 

 

شورای ملی سوریه، بیانیه شورای امنیت را ناکافی دانست

Posted: 22 Mar 2012 08:12 PM PDT

جــرس: در پی تصویب بیانیه ای توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد برای پایان بخشیدن به خشونت‌ها در سوریه، شورای ملی سوریه این بیانیه را "ناکافی" دانست.


شورای امنیت سازمان ملل متحد، روز چهارشنبه (۲۱ مارس/ ۲ فروردین) بیانیه‌ سوریه برای پایان بخشیدن به خشونت‌های این کشور را به اتفاق آراء تصویب کرد، که در این بیانیه از هر دو طرف درگیر در سوریه یعنی از دولت و اپوزیسیون این کشور خواسته شده، هر چه سریع‌تر خشونت‌ها را متوقف سازند.


به گزارش خبرگزاری آلمان، شورای ملی سوریه، یکی از مهم‌ترین گروه‌های اپوزیسیون این کشور بیانیه شورای امنیت سازمان ملل متحد با هدف پایان دادن به خشونت‌ها در سوریه را ناکافی خواند.


شورای ملی سوریه پنج‌شنبه (۲۲ مارس/ ۳ فروردین) با انتشار بیانیه‌ای خاطرنشان ساخت که تصویب بیانیه غیرالزام‌آور شورای امنیت سازمان ملل تنها فرصت ادامه عملیات سرکوب معترضان سوری را برای حکومت این کشور فراهم می‌کند.


شورای ملی سوریه تأکید کرد که "هیچ‌ توافقی" با رهبران حکومت دمشق را مقدور نمی‌داند و تنها راهکار سیاسی خروج از بحران سوریه را کناره‌گیری بشار اسد، از مقام ریاست‌جمهوری سوریه می‌د‌اند.


این شورا خواستار تصویب یک "قطعنامه‌ بازدارنده‌" در شورای امنیت سازمان ملل علیه حکومت سوریه شد.


فروش تجهیزات پیشرفته‌ شنود و فیلترینگ اینترنت توسط چین  به ایران

Posted: 22 Mar 2012 07:28 PM PDT

جــرس: خبرگزاری‌ها گزارشی منتشر کرده‌اند مبنی بر این که یک شرکت چینی تجهیزات پیشرفته‌ی شنود و فیلترینگ اینترنت به ایران فروخته است. محمود تجلی‌مهر کارشناس آی‌تی می‌گوید این تجهیزات باید وارد لیست تحریم‌ها شوند.


به گزارش خبرگزاری آلمان، ۱۳۰ میلیون دلار معادل ۹۸ میلیون یورو مبلغ قراردادی است که در سال ۲۰۱۰ بین ایران و چین برای فروش تجهیزات پیشرفته‌ی شنود و فیلترینگ اینترنت بسته شده است.


رویترز نیز گزارش داده است که شرکت چینی" زتی" که طرف این قرارداد است با چند شرکت آمریکایی نیز همکاری می‌کند.


بر اساس گزارش بی بی سی، این تجهیزات برای شنود تلفن ثابت، موبایل و ارتباطات اینترنتی استفاده می‌شود و بخشی از یک قرارداد ۹۸.۶ میلیون یورویی، بین دو شرکت مخابراتی ایرانی و چینی است.


پیشتر سازمان‌های مدافع حقوق بشر از شرکت‌های بین المللی و بنگاه‌های اقتصادی‌ای که "با فروش و صادرات ابزارهای مورد استفاده در سانسور و تعقیب" با دولت ایران همکاری می‌کنند، انتقاد کرده بودند.

دیپلمات‌های ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا در بروکسل نیز نزدیک به دو ماه پیش بر سر ممنوع کردن فروش تجهیزات مخابراتی که احتمال داده شده دولت ایران برای کنترل مخالفانش استفاده کند، به توافق اصولی رسیده بودند.


دویچه وله به نقل از محمود تجلی مهر، مدیر پیشین یک پروژه مخابراتی در ایران، نوشته است که تجهیزات فروخته شده این شرکت چینی به ایران "فراتر از کنترل فعالیت‌های اینترنتی شهروندان ایرانی است."
وی که با شرکت‌های مخابراتی چینی و اروپایی کار کرده، افزوده است: ردیابی کاربران، جلوگیری از صدا و پیام الکترونیکی، توقف ارسال نامه‌های الکترونیکی، چت و دسترسی به وبسایت ازجمله قابلیت‌های این سیستم جاسوسی است.


گزارش تصویری - تشييع پيكر استاد ذوالفنون - تالار وحدت

Posted: 22 Mar 2012 06:10 PM PDT

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

روز پنجم :  بوی کافور، عطر یاس

Posted: 22 Mar 2012 04:32 PM PDT

رحمان مهرگان

 

از صبح روز پنجم، یعنی سه شنبه 26 خرداد رسانه های حکومتی در بوق کرده بودند که طرفداران احمدی نژاد به دعوت شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی " براي پايان دادن به فتنه‌جويي و گسترش ناامني های اخیر" تجمع و راهپیمایی مردمی را در ساعت 4 بعد از ظهر در میدان ولیعصر برگزار می کنند. این در حالی بود که در تظاهرات دیروز به صورت خودجوش بین مردم قرار تظاهرات را در ساعت 4 بعد از ظهر، از همان میدان ولیعصر تا جام جم گذاشته بودند. این خود به تنهایی بوی درگیری و تشنج را می داد که هواداران احمدی نژاد اول در میدان ولیعصر جمع شوند و بعد به مردم حمله کنند. رادیو و تلویزیون هم از صبح دائما بر طبل جنگ و مقابله می کوبید که امروز بساط کفر و لیبرالیسم و استکبار جهانی را یکجا بر خواهند چید. همه نگران که مبادا بخواهند پیروزی دیروز را به کام مردم تلخ تر کنند و بساط خون ریزی راه بیاندازند. طرف های ساعت 1 بعد از ظهر بود که به یکباره لحن رادیو و تلویزیون به کلی عوض شد و فضای خشونت، تهدید و انتقام به فضای بردباری و فرخوان به قانون و خویشتنداری تغییر یافت. معلوم بود که اتفاقی آن پشت ها افتاده که حکومت تصمیم گرفته به جای مقابله و خون ریزی، مدارا و خویشتنداری کند.
 

با ترس از آن که تغییر سیاست صدا و سیما ظاهری باشد و طبل جنگ در میدان ولیعصر نواخته شود، ابتدا به تجمع احمدی نژادی ها رفتیم تا ببینیم جمعیت به اصطلاح پیروز در چه حال و هوایی است. جمعیت اندکی گرد آمده بود، در حدود 50 تا 100 متر طول مسیر حضور جمعیت نیمه متراکم در هر چهار خیابان منتهی به میدان ولیعصر که بخشی از آن در اشغال کار ساختمانی بود. شاید 5 هزار نفر هم نمی شدند. روحیه ها اصلا حکایت از یک پیروزی نداشت. انگار تظاهرات دیروز و انعکاس جهانی آن و مهمتر از همه ریختن خون عده ای بی گناه کار خود را کرده بود و خلق و خوی احمدی نژادی ها حتی با دو روز پیش که در همین محل جشن پیروزی را گرفته بودند نیز، قابل مقایسه نبود. جمعیت بشاش، سرزنده و امیدوار از ظاهرش هم معلوم است. انگار که ما پیروز هستیم و آنها مغلوب. در واقع این برنامه برای مقابله، زدوخورد و جلوگیری از تجمع مردم معترض به نتیجه انتخابات طراحی شده بود که وقتی فضا عوض شد، دیگر خاصیت خود را از دست داده بود. این تجمع اولین تاکتیک مقابله مردم با مردم بود که در همان نطفه شکست خورد و جناح راست آرزویش را تا 9 دی که بتواند جمعیتی را بسیج کرده و در بوق کند، به گور برد.
 

عناصر جنگ طلب و خونریز که با دهان کف کرده موتورهای خود را به صدا در می آوردند تا شاید حریفی پیدا شود، هنگام سخنرانی ناطق در 50 متری شمال میدان ولیعصر تجمع کرده بودند و بیم آن می رفت که به سمت مردم معترض حمله کنند. مردم آگاهانه و بدون هر گونه هماهنگی برای جلوگیری از خشونت تصمیم گرفته بودند راهپیمایی خود را از سر مطهری شروع کنند و اصلا وارد میدان ولیعصر نشوند. درست هنگامی که دهان های کف کرده هل من ناصر می گفتند و آدم وسط آن معرکه احساس امنیت نمی کرد، چشمم به دو جوان 18 یا 19 ساله افتاد که دستبند سبز بسته بودند و با آرامش به آنها زل زده بودند. دستی به شانه یکی شان زدم و گفتم: "پسر تو خیلی شجاع هستی." در جواب گفت: "نه آقا، ما شجاع نیستیم؛ ما آرمان داریم!" ماندم آن جوان چه آرمانی می توانست داشته باشد که او را آماده مقابله با این گرگهای درنده می کرد که با قمه و شوکر به جان مردم افتاده بودند و بوی مرگ از دهانشان به مشام می رسید؟
 

تظاهرات به خوبی و خوشی و با شکوه تمام برگزار می شد. به جای مرگ، کمی آن طرف تر، عطر یاس و زندگی در حضور جوانان، زنان و مردانی که به شوق آینده بهتر تعیین تکلیف رای خود را از میرحسین و حکومت طلب می کردند، موج می زد. کافی بود نگاهی به چهره های امیدوار بیاندازی که علیرغم جفای حکومت، هنوز به حاکمیت صندوق رای و وجود عقلانیت در حکومت دل بسته بودند. می توان گفت جمعیتی بالغ بر 400 یا 500 هزار نفر در این رژه سکوت شرکت کردند. قرار بود کسی شعاری ندهد و عده ای هم به نشانه اعتراض چسب بر دهان خود بسته بودند. این تصمیم بیش از هر چیز به نفع من تمام شد، چون آنقدر در روزهای گذشته فریاد زده بودم و گاز اشک آور استنشاق کرده بودم که یارای حرف زدن هم نداشتم، چه رسد به شعار دادن. دوستان پزشک می گفتند در این شرایط حتی تداوم حرف زدن هم برای تارهای صوتی خطرناک است. آن روز تا آنجا که من دیدم هیچ گونه درگیری و دستگیری پیش نیامد. انگار که تظاهرات میلیونی دیروز به حاکمیت هشدار داده بود تا اندک آبروی باقیمانده خود را به آسانی هدر ندهد.
 

حوالی ساعت 8 شب، وقتی که به قصد منزل سوار اتومبیل شدیم، رادیو خبر از دیدار نمایندگان کاندیداها با خامنه ای و جزئیاتی از این نشست می داد. به نظر می آمد تحت تاثیر این دیدار که خود متاثر از تظاهرات دیروز بود، حاکمیت راه گفتگو و عقلانیت را در پیش گرفته است. اما حکومتی که راه خطا را رفته است تا کجا می تواند با مردم مدارا کند یا چنین وانمود کند؟ مردم اما، قرار خود را برای فردا در ساعت 4 عصر، از میدان هفت تیر تا میدان انقلاب گذاشته بودند. حالا حکومت هر روز عزای چه کنم می گرفت و مردم دست بردار نبودند. الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور هم شب در ساعت 10، غراتر از شب قبل ادامه داشت.
 

با سردار سابق سپاه که همه پیش بینی هایش برخلاف احکام عقل و شهود درست از آب در آمده بود، تماس گرفتم و به شوخی گفتم: "اگر پیغمبر بودی بهت ایمان می آوردم، بگو که چگونه فهمیدی؟" انگار ملاحظه ای داشت که نمی توانست صحبت کند یا شاید هم در جلسه ای بود. گفت همین روزها به ما سر می زند تا دیدار تازه کنیم و از نزدیک صحبت کنیم. معلوم بود نمی خواهد پشت تلفن حرفی از انتخابات و مهم تر از آن شگرد تحلیل سیاسی اش بزند. برای من رازی شده بود که او چطور توانست این قدر دقیق نتیجه انتخابات را پیش بینی کند؟





                                                              ادامه دارد ....

 

۹ روزی که ایران را لرزاند ( مشاهدات یک شاهد )
۹ روزی که ایران را لرزاند ( روز اول: حماسه )
۹ روزی که ایران را لرزاند (روز دوم: حیرت)
۹ روزی که ایران را لرزاند (روز سوم: فریاد، این همه بیداد)
۹ روزی که ایران را لرزاند (روز چهارم: باور، ای یقین گمشده)

نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست

 


 

حالا شما به من نمره 20 بدهید

Posted: 22 Mar 2012 04:28 PM PDT

حسین عباسی تبار


 

این بود جواب آقای احمدی نژاد به این همه مشکلات اصلی مردم و کشور , با نگاهی به عملکرد ایشان از زمان روی کار آمدن الخصوص در دوره دوم ریاست جمهوری که مصادف شد با جریان هایی که همه از با خبر هستیم .

ایشان معترضین را خش و خاشاک خواند و گفت که تعدادی اندک و قلیل هستند و معترف بود که چیزی بالغ بر 64 درصد آرای را کسب کرده , حالا با حضور در صحن مجلس سخنانی به زبان می آورد که حتی کسانی که تا دیروز از وی حمایت میکرند لب به اعتراض گشوده و از وی انتقاد کردند .

یعنی اینکه به آن درصد اکثریت که بنا به گفته خودشان از طرفداران او بودند نیز دهن کجی کرد این اهانت را کسی به ملت کرد که شخص رهبر موافق با عقاید ایشان بود و گفته بود که نظر های آقای احمدی نژاد به نظرتات او نزدیک است .

آقای احمدی نژاد شما چگونه نمره 20 میخواهی در حالی که اصلا یک صفحه از عمل کرد قوه مجریه را به اتمام نرسانده ای افزایش تورم , بیکاری و ده ها مورد از نقض قانونی اساسی .

سوال های نمایندگان را نیز به سخره میگیری شما با درایت به اصول قانون اساسی پست ریاست جمهوری را پذیرفتی و قسم خوردی , در یکی از بند های قانون اساسی این اجازه به نمایندگان داده شده که عملکرد قوه مجریه را زیر نظر بگیرند و در صورت نیاز این حق به عهده آنهاست که رئیس دولت را برای پاره ای توضیحات به مجلس فرا خواند متاسفانه خانه ملت هم که خانه ملت نیست خانه ایست برای دو گروه که در صدد کوبیدن یکدیگر هستند مسئله ای میان قوه مقننه و مجریه مسئله حق سکوت گرفتن از هم دیگر است چرا که به وضوح در میان حرف های رئیس جمهور و پاره ای از رجال نظام شنیده شده است . آقای رئیس جمهور نمره 20 گرفتن شاگرد از معلم مسلتزم زحمت و تلاش فراوان است بدون اینکه شاگرد تقاضای نمره کند مزد زحماتش را خواهد گرفت .

در سال جدید هستیم و انبوه ای از اقشار مردم در تدارک عید هستند مناسبتی که هر خانواده به نوعی در تدارک تهیه و خرید برای اعضای خانواده خویش است بهتر بود قبل از اینکه درخواست نمره 20 را بکنی در خیابان های شهر به میان اقشار مردم میرفتی و این جسارت را داشتی که اجازه بدهی مردم با تو سخن گویند . به جای جای کشور سفر کنی و عمل کرد وزارت خانه های خویش را شاهد باشی، من نمیدانم این همه نقص و اشکال در وزارت خانه ها است آن وقت نمایندگان به چند سوال اندک اکتفا کردند و شما آن سوال های اندک را هم به سخره گرفتی .

چند روز قبل از سال نو شما در مناطق جنگی حضور یافته و با آرمان های شهدا پیمان بستید آ در وصیت نامه های شهدا مشهود است که آنها خون خود را نثار کردند تا کشور در امنیت و ملت در صحت و سلامت زندگی کنند. آنها جنگیدند که ملت در رفاه باشند حال چطور با آرمان های آنها بیعت می بندی و بعد در صحن علنی مجلس سوالات را به سخره میگیری و با نیش و کنایه صحبت میکنی الفاظی به کار می بری که ،در شان رئیس جمهور کشوری که میخواهد کشورش الگو در دنیا باشد نیست . آیا به راستی شما با آرمان شهیدان پیمان بسته اید ؟ آیا آرمان های شهیدان این بود، آنهای که قرار است مسندی در این کشور به عهده بگیرند از این پست ها برای کوبیدن یکدیگر استفاده کنند بدون اینکه بخواهند جواب های اساسی نسبت به مشکلات کنونی جامعه بدهند، با فرا فکنی به بیان جملاتی میپردازند که در خور شان این ملت نیست .

آقای احمدی نژاد آیا به آمار و ارقام سازمان ها و اورگان ها که از وضع معیشتی و درآمدی مردم ارائه شده نگاهی انداخته ای تا ببینی چه درصد عظیمی از اقشار جامعه در این سال نو چگونه شرمنده خانواده خویش هستند .

آن وقت در درگاه الهی باز هم از خدا نمره 20 خواهی خواست !

 

نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.