جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


هشدار ترکیه و اتحادیه عرب به حکومت سوریه

Posted: 16 Nov 2011 01:41 PM PST

حملۀ طرفداران اسد به سفارتخانه ها
جـــرس: به گزارش منابع بین المللی، در حالیکه حکومت سوریه نشست اتحادیه عرب را به دلیل لغو عضویتش در آن تشکیلات تحریم کرده بود، ترکیه و اعضای اتحادیه عرب خواستار اتخاذ "تدابیر فوری" برای حفاظت از جان شهروندان سوری در برابر سرکوب خشونت آمیز حکومت بشار اسد شده اند.  


همزمان فرانسه اعلام کرد در واکنش به ادامه سرکوب و خشونت های شهروندان سوریه توسط نیروهای دولتی و حکومتی، سفیر خود را از دمشق فراخوانده و همچنین فعالیت های کنسولی و فرهنگی سفارت فرانسه در سوریه را متوقف کرده است.


در گزارشی دیگر اینکه، همزمان با همایش وزیران خارجه ترکیه و اتحادیه عرب در رباط، پایتخت مراکش، سفارتخانه این کشور در دمشق مورد حمله دهها نفر از لباس شخصی های هوادار بشار اسد قرار گرفت و حمله‌کنندگان تخم مرغ و سنگ به سوی ساختمان سفارت پرتاب کردند و پرچم این کشور را پائین کشیدند.


تدبیر فوری اندیشیده شود
به گزارش بی بی سی، وزیران خارجه ۲۱ کشور عضو اتحادیه عرب و ترکیه، چهارشنبه (۱۶ نوامبر/۲۵ آبان) در مراکش گردهم آمدند و خواستار اتخاذ تدابیری برای حفظ جان غیرنظامیان شدند و در عین‌حال اعلام کردند که بحران سوریه باید بدون دخالت خارجی پایان یابد.


با وجودیکه ترکیه از اعضای اتحادیه عرب نیست، احمد داوود اوغلو، وزیر امور خارجه این کشور امروز چهارشنبه در نشست وزرای امور خارجه اتحادیه عرب که در رباط، پایتخت مراکش برگزار شد شرکت کرد.


در بیانیه امروز این نشست آمده است: "لازم است برای توقف خونریزی و جلوگیری از کشتار و بروز خشونت های تازه علیه شهروندان سوریه فورا اقدام شود. این نشست خواهان اتخاذ تدابیر فوری برای حفاظت از جان غیرنظامیان در سوریه است".


همچنین احمد داوود اغلو، در این نشست گفته است که اگر سوریه در همین مسیر حرکت کند، با انزوای بیشتر روبرو خواهد شد.


او همچنین از رهبران سوریه خواسته است که پیام اتحادیه عرب را بشنوند، از اعمال خشونت بیشتر علیه معترضان دست بردارند و زمینه را برای "تغییرات دموکراتیک اجتناب ناپذیر" در این کشور فراهم کنند.


مقام های سوریه اقدام اتحادیه عرب در تعلیق عضویت این کشور را "خجالت آور و از روی بدخواهی" توصیف کرده اند و می گویند کشورهای عربی برای تضعیف حکومت سوریه با غرب تبانی کرده اند.


حملات لباس شخصی ها
در تحولی دیگر، روز چهارشنبه در دمشق، پایتخت سوریه گروهی از هواداران خشمگین بشار اسد به سفارت مراکش، که میزبان اجلاس امروز اتحادیه عرب بوده حمله ور شدند و پرچم سفارت را پایین کشیدند.


همچنین تلویزیون العربیه گزارش کرد که به سفارت های قطر و امارات در سوریه حمله شده است.


تشکیل شورای نظامی مخالفین
گفتنی است، در ساعاتی که وزیران خارجه ترکیه و کشورهای عربی سرگرم رایزنی پیرامون بحران سوریه بودند، نظامیانی که ترک خدمت کرده و در "ارتش آزاد" گردآمده‌اند، موجودیت «شورای نظامی سوریه» را اعلام کردند.


بر اساس گزارش خبرگزاری آلمان، بیانیۀ اتحادیه عرب و ترکیه در مورد سوریه، ساعاتی پس از آن منتشر شد که شورای نظامی سوریه (نیروهای جداشده از ارتش سوریه) اعلام کردند به واحد حفاظت و اطلاعات یگان پدافند هوایی ارتش در شهر حرستا در نزدیکی دمشق حمله کرده اند.


به‌گزارش خبرگزاری آلمان پیش از ظهر چهارشنبه چند پایگاه نظامی رژیم سوریه در دوما، قابون، عربین و سعبه (حومه‌های دمشق) مورد حمله نظامیان جدا شده از ارتش قرار گرفت. این نخستین‌‌بار است که نظامیان متمرد به مواضع ارتش در نزدیکی پایتخت حمله می‌کنند. درگیری میان نظامیان وفادار و مخالف اسد تاکنون به استان ادلیب، درعا و حمص محدود مانده بود.


به‌گفته نظامیان، این شورا مسئولیت سرنگونی رژیم، حفظ امنیت سوریه پس از سقوط اسد و جلوگیری از آشوب و هرج و مرج را به‌عهده خواهد گرفت. شورای نظامی اعلام کرده است که با ایجاد گروه دژبان‌ها و دادگاه نظامی، مسئولان سرکوب و کشتار مردم را پیگرد و محاکمه خواهد کرد.


خشم فرانسه
خبرگزاری فرانسه گزارش داده است که دولت پاریس در اعتراض به حملاتی که ظرف روزهای گذشته به سفارتخانه این کشور در دمشق صورت گرفته سفیر خود را احضار کرد. آلن‌ژوپه وزیر خارجه فرانسه اعلام کرد که کنسولگری‌های این کشور در دو شهر لاذقیه و آلپو نیز تعطیل شده‌اند.


آلن ژوپه، وزیر خارجه فرانسه در توصیف عملکرد دولت سوریه گفت: "دمشق دیگر خودسر عمل کرده و لجبازی می کند. موج خشونت ها علیه مردم افزایش یافته و در پاسخ به این سیاست ها، هم سفیر خود از سوریه فراخواندیم و هم دفاتر کنسولی و موسسات فرهنگی خود در آلپو و لاذقیه را هم به حال تعطیل درآوردیم."


ژوپه گفت: "حاکمیت دمشق رفتاری در خودمانده دارد و انگار از وقایع روز و اطراف خود بی خبر است و از همین رو سرکوب خشونت بار و خونین را ادامه می دهد. من باور دارم مردم سوریه به مبارزه و اعتراض خود ادامه می دهند و فرانسه هم هرکاری که از دستش بربیاید، برای حمایت از مردم سوریه خواهد کرد."


وزیر خارجه فرانسه همچنین گفت ساختمان های کنسولی و فرهنگی سفارت فرانسه در روزهای اخیر هدف حمله گروه های منسوب به حامیان دولت دمشق بوده است.


به گزارش آسوشیتدپرس، «اریک شوالیه» سفیر فرانسه در دمشق خبر فراخواندن خود را تایید کرد ولی از ذکر جزییات خودداری کرده و گفت هرگونه خبر دقیق از سوی وزارت خارجه فرانسه منتشر خواهد شد.


وی در ماه های اخیر هدف حامیان و طرفداران حکومت بشار اسد بوده و به دلیل ملاقات هایش با برخی مخالفان و یا موضع گیری در حمایت از آنها، هدف برخی حملات با تخم مرغ و یا تجمع به کاروان حامل خود بوده است.


حدود سه هفته پیش هم آمریکا رابرت فورد، سفیر خود در دمشق را به دلیل نگرانی های امنیتی از سوریه خارج کرد.


تداوم کشتار در چهارشنبه
طبق آخرین گزارش ها، در جریان زد و خوردهای روز چهارشنبه میان معترضان و نیروهای امنیتی سوریه، حدود سی نفر از دو طرف کشته شدند.


بنا بر اعلام سازمان ملل متحد، تا کنون بيش از ۳۵۰۰ نفر و به نقل از فعالان حقوق بشر، بالغ بر چهار هزار نفر در جريان سرکوب اعتراض های سوريه در هشت ماه اخیر کشته شده اند.


تکذیب گفتگوی ایران با گروه های معترض سوری
در حالیکه پیش از این خبر رسیده بود، جمهوری اسلامی همزمان با حمایت از حکومت اسد، به دلیل سنگین شدن موازنۀ منطقه ای به نفع مخالفان، شروع به گفتگو و مذاکره با اپوزیسیون سوریه کرده، سفارت جمهوری اسلامی در دمشق، روز چهارشنبه در بیانیه ای هرگونه ارتباط یا تماس با تشکلهای مخالف نظام سیاسی سوریه را تکذیب کرد.


به گزارش واحد مرکزی خبر از دمشق به نقل از این بیانیه ؛ مسئول اطلاع رسانی سفارت اعلام کرد: مسئله برقراری ارتباط با مخالفان سیاسی نظام سوریه در دستور کار جمهوری اسلامی قرار ندارد و اگر چنین اقدامی شود با هماهنگی کامل مقامات سوری صورت خواهد گرفت.
 

وقتی انسان به حقوق خودش نمی رسد، احساس ستم بیشتر می کند

Posted: 16 Nov 2011 01:03 PM PST

محمد خاتمی
 جـــرس: سید محمد خاتمی طی سخنانی در جریان جشن غدیر و رونمایی از قرآن هزارساله گفت: "انسان امروز چون آگاه تر است، حقوق خود را و جایگاه خودش را بیشتر شناخته و طالب آن جایگاه است، و وقتی به آن جایگاه نمی رسد احساس ستم و ناروائی بیشتر می کند."


به گزارش تارنمای رسمی رئیس‌جمهور سابق ایران، وی در جریان آیین رونمایی از «مصحف شریف‌ بَوّاب» که با حضور جمعی از چهره‌های فرهنگی هنری و سیاسی همزمان با عید غدیر خم برگزار شد، تاکید کرد: "به هر حال امروز ناروائی و ستم گسترده تر و عمیق تر و ژرف تر است و آگاهی بشر نیز بیشتر است و در نتیجه الگو بودن امام علی در زمان ما بهتر و بیشتر مشخص می شود."


گفتنی است، همزمان با جشن غدیر و با حضور محمد خاتمی، از قرآن هزار ساله به خط "ابن بواب" خوشنویس ایرانی قرن چهارم رونمایی شد.


بیداد و ناروایی ژرف تر و عمیق تر از دوران گذشته شده است
رئیس‌جمهور دوران اصلاحات، در ابتدای سخنانش اظهار داشت: "امروز بشر به علی بن ابیطالب بیشتر نیاز دارد و این نیاز از آن جهت است که از یک جهت آگاهی بشر امروز گسترده‌تر از زمان های گذشته است و از سوی دیگر به خاطر آنکه بیداد و ناروایی در این دوران ژرف تر و عمیق تر از دوران گذشته است و شاید بهتر است بگوئیم ستم آگاه تر است و الا ستم همیشه بوده است."


وی یادآور شد: "انسان امروز چون آگاه تر است حقوق خود را بیشتر شناخته جایگاه خودش را بیشتر شناخته و طالب آن جایگاه است ، وقتی به آن جایگاه نمی رسد احساس ستم و ناروائی بیشتر می کند."


خاتمی ادامه داد: "علی در یقین سر آمد است یقینی که انسان هر چه بیشتر به آن نزدیک تر بشود انسانیت او زیادتر می شود و این تعبیر امام است که اگر همه پرده ها و حجاب ها به کنار برود و حقایق متعالی اصلی مثل محسوسات در مقابل چشم و حواس من ظاهر شود یک ذره بر یقین من افزوده نمی شود."


به گفته خاتمی، امام علی مرد اراده و قدرت است مرد عدل است ؛عدل به معنی وسیع کلمه هم برای وضع اقتصادی جامعه و هم تامین حقوق و حرمت جامعه انسانی که از ربوده شدن یک خلخال از پای یک انسان غیر مسلمانی که تحت حکومت اوست برآشفته می شود وانسانی که حتی می گوید من حکومت را اگر نتوانم یک پوسته گندم را به ظلم از دهان مورچه پس بگیرم نمی خواهم و انسانی که حق و حرمت انسان را می شناسد به او تذکر می دهد که خود را بشناسد و خود این حقوق را بخواهد و نیز با همه شایستگی که دارد حکومت را بر اساس رضایت مردم و پذیرش مردم نمی پذیرد.


وی با تاکید بر اینکه "این انسان انسان الگوست و بشر بیش از هر زمان نیازمند به اوست"، گفت:"خوشحالم و خشنودم که در سالروز غدیر او عید انسان؛عید ولایت و عید حق و حرمت انسان ما شاهد رونمائی از قرآن هم هستیم که علی بن ابیطالب صفت دیگرش این است که قرآن ناطق است و علی و اهل بیت با قرآن هستند همواره بودند و خواهند بود و سعادت در گرو این است که انسان تمسک به این دو ارزش گرانبار هستی ثقلین بزند که عبارتند از علی و فرزندان علی و قرآن کریم."


در ادامه این مراسم احمد مسجد جامعی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات و عضو فعلی شورای شهر به سخنرانی پرداخت.


اجراء مراسم را شاعر و ادب پژوه مشهور کشور، سهیل محمودی بر عهده داشت، که به رغم اینکه داغدار از دست دادن مادرش بود در این مراسم حضور یافته بود و اجرای برنامه را عهده دار شده بود .


بر اساس گزارش شاهدان، به دلیل کثرت حضار، محمد خاتمی به احترام جمعی که هرلحظه اضافه می شدند، تا آخر مراسم کنار در ورودی سالن ایستاد (جز هنگام سخنرانی کوتاهش) مراسم را ایستاده دنبال کرد.

 

 

نوری زاد : ترس، آفت زندگی مردم شده و ما را به قهقرا سوق می دهد

Posted: 16 Nov 2011 01:53 PM PST

فرزانه بذرپور
  جرس: دهمین نامه محمد نوری زاد خطاب به رهبری با عنوان دزدان سپاه، دزدان اطلاعات هفته گذشته در رسانه ها منتشر شد و بازتاب های فراوانی هم یافت . درباره این نامه با محمد نوری زاد گفتگو کردیم . 

 

 نوری زاد بی هراس از احضار و زندان می گوید اگر از خودمان هزینه نکنیم زمان از دست می رود و همچنان حقوق مردم تباه خواهد شد . او می گوید من به عهدی که با خودم و خدایم بستم وفادار خواهم ماند و تا شب انتخابات خواهم نوشت و اگر مرا به زندان فرابخوانند من مشکلی ندارم و نگران چیزی هم نیستم.

این نویسنده و محقق نام آشنا، کنار آمدن و مماشات رهبری با تهدیدات احمدی نژاد را برای حفظ حامیان اش می داند و درباره پس از احمدی نژاد آشفتگی و اعتماد مخدوش شده مردم را پیش بینی می کند.


نوری زاد امیدی به تغییر پس از احمدی نژاد ندارد و می گوید : چه احمدی نژاد را بردارند و چه این دو سال سپری شود اتفاقی در کلیت کشور نخواهد افتاد . باقی ماندن و برداشتن او چیزی نیست که در افق آرزوی مردم قرار گرفته باشد مردم آزادی و حقوق پایمال شده شان را می خواهند.


این فیلمساز و کارگردان همچنین در نامه اش خبر از ساخت فیلمی با عنوان محرمانه با رهبرم" را داده بود . درباره ماجرای این فیلم و توقیفش توسط سپاه پرسیدیم که پاسخ داد: " در این فیلم جز من کسی در مقابل دوربین نیست . من در دادگاه هستم . من در سلول انفرادی و بازجویی هستم . بازجوها با من صحبت می کنند، می زنند، فحش ناموسی می دهند و دادگاه برای من حکم صادر می کند . این یک داستان صد در صد واقعی است " با اینکه در پی دهها نامه سرگشاده و محرمانه نوری زاد به رهبری هیچ پاسخ و صدای از بیت رهبری نرسیده است اما نوری زاد ناامید نشده و فیلمش را تنها به قصد رساندن به رهبری ساخته است و برای دانستن مردم منتشر هم خواهد کرد.


نوری زاد در یک کلام می گوید: ترس آفت زندگی ما شده و ما را به قهقرا می کشاند.


متن کامل این گفتگو را بخوانید :


دهمین نامه شما به رهبر جمهوری اسلامی در هفته گذشته منتشر شد که وجه انتقادی تندتری نسبت به نامه های قبل داشت و در آن صراحتا به فساد در سپاه و اطلاعات پرداخته اید . برای اولین سوال ، بعد از انتشار  این نامه آیا احضاریه یا اخطاری از سوی مقامات امنیتی دریافت کردید؟ و با تجربه ای که از برخوردهای سپاه با منتقدین دیده اید آیا فکر میکنید این فرصت را خواهید یافت تا هر هفته نامه ای خطاب به رهبری منتشر کنید؟


علت اینکه نامه دهم من از لحن تندتری برخوردار شده شاید به این دلیل است که موضوعی که من برای این نامه انتخاب کردم موضوعی است که نمیتوان آن را با نرمی طرح کرد. ترس از دزدی، ورود به حریم خصوصی مردم و ترس از ضایع شدن حقوق مردم اینها را با تعارف و الفاظ نمی توان مطرح کرد بلکه بر بستری از صراحت این موضوع را می شد مطرح کرد که من نوشتم. اما اینکه فراخوان و احظاری بوده باید بگویم من مشکلی برای احضار ندارم . من نامه هایم را از قبل آماده کردم و به اینترنت سپردم و این نامه ها یک به یک منتشر خواهد شد و هراسی ندارم از اینکه بگیرند و ببرند و باور دارم اگر به این هراس ها بها دهیم روزها از پی هم سپری می شوند و ما به خود نگاه می کنیم که در موضعی ایستادیم که یکسال پیش ایستاده بودیم . اگر از خودمان هزینه نکنیم و فرصت های مطلوب را فرا نخوانیم همچنان حقوق مردم مرتب تباه و ضایع میشود و زمان از دست میرود .

 

هدف از این نامه ها در آستانه انتخابات چیست؟

 

ما انتخاباتی در پیش داریم و این زمان بسیار موثر و درستی است که من به عنوان یک فرد از آحاد مردمِ آرزو به دل و تحریم شده، اراده کنم که هفته ای یک نامه به رهبرمان بنویسم و ایشان را نسبت به خواسته ها و دردها ی مردم متوجه کنم یا ایشان از این خواسته ها خبر دارند و کاری نمی کنند که این جفای بزرگی است به مردم و اگر خبر ندارند از طریق این نامه ها باخبر خواهند شد.
من به عهدی که با خودم و خدایم بستم وفادار خواهم ماند و تا شب انتخابات خواهم نوشت و اگر مرا به زندان فرابخوانند من مشکلی ندارم و نگران چیزی هم نیستیم . ما باید برای فرزندان و نسل های آینده هزینه شویم ما روح ها و روان هایی را خراشیدیم و آسیب رساندیم و امیدوارم خداوند این قدم ها را کفاره ای گناهان سابق ما قرار بدهد و ما بدین شکل از مردم خودمان پوزش بخواهیم و آینده ای مطلوب را در افق دید آنها قرار دهیم.


همانطور که شما در نامه دهم خود اشاره کردید محمود احمدی نژاد با دسترسی به یک سری اسناد محرمانه عملا از دست بالایی برخوردار شده است. شما با شناختی که از روحیه رهبری دارید فکر میکنید رهبری در مقابل احمدی نژاد راه مماشات در پیش گیرد یا حمله میکند و انچنان که در نامه نهم از او درخواست کردید شجاعت و شهامت نشان خواهد داد؟

 

من بعید میدانم آن شجاعت وجود داشته باشد و رهبری نگران افشای اسناد ربوده شده توسط احمدی نژاد نباشد . من تصورم همان وجه اولی است که شما گفتید . یعنی رهبری با احمدی نژاد کنار می اید و تلاش می کند که جامعه به تندی و تنش نکشد به گونه ای که یک طرف افشا کنند و طرف مقابل اصرار و جامعه دچار آشفتگی و آشوب شود . شاید رهبری مایل نیست این آشوب ها به سمت اطرافیان و حامیان اش نشانه گرفته شود. مثلا یکی از اسناد درباره شخص رئیس مجلس است وقتی این اسناد فاش شود دستگاه قضایی باید در قبال سند منتشر شده موضع بگیرد . طبیعی است وقتی برادر ایشان در دستگاه قضایی است طبق آیه قران رفتار نمیکند اینکه اگر خطایی را دیدی مراعات برادر و خویشاوند و پدر و مادر را نکن و حق را پیش ببر . اما متاسفانه ما در این سالها قانون را به خاطر برادر زیر پا گذاشتیم و ایمان و صداقت و خدا و پیغمبر را برای خاطر خویشاوندانمان به خاک افکندیم . اعتماد مردم مخدوش و خراشیده شده است. دو ساله احمدی نژاد هم سپری خواهد شد و مردم باید چشم به راه پایان این دو سال باشند.


شما پایان این دو سال را چطور پیش بینی میکنید؟

من هیچ افق مبارکی نمی بینیم . چه اینکه فرض کنیم احمدی نژاد دست به افشای اسناد بزند و چه در آن سو رئیس قوه قضائیه تهدید کند که زبان در کام کشند وگرنه پرونده هاشان را برملا میکنیم. در نامه یازدهم من به همین موضوع میپردازم که جمعه شب ساعت یازده منتشر خواهد شد .


پیش بینی من آشفتگی است . اعتماد مردم مخدوش شده و بر بستری از اعتماد مخدوش شده چه احمدی نژاد بماند یا برود اتفاقی برای مردم نخواهد افتاد. باقی ماندن و برداشتن او چیزی نیست که در افق آرزوی مردم قرار نگرفته مردم آزادی خودشان را مشتاق هستند .

 

نمایندگان مجلس اقدامی خواهند کرد؟

 

 

مردم میخواهند خودشان و نماینده های واقعی شان را در مصدر امور ببینیند . مردم اصلا چنین مجلسی که هست را نمیخواهند. این مجلس طنزی است به نام اجتماع جمعیتی از نمایندگان که به دروغ میگویند ما نماینده مردم هستید . این نمایندگان مطلقا خواسته های مردم را نمی بینند و جز بزدلی و ترس در مجلس چیزی شاهد نیستیم . نمایندگان اختیاری از خودشان ندارند و امور را به روزمرگی میگذرانند و حریت و ازادگی از هیچ نماینده ای شاهد نیستیم که اعلام کند ما نماینده این مردم هستیم و این مردم بار امانت خودشان را بر دوش ما گذاشتند و این امانت مختصاتی دارد ما کدام را رعایت کردیم . مردم را زدند و کشتند ما کجا متاثر شدیم و کجا اعتراض کردیم . به هرتقدیر چه احمدی نژاد را بردارند و چه این دو سال سپری شود اتفاقی در کلیت کشور نخواهد افتاد


من اصلا امید ندارم . ما باید کار خودمان را به درستی انجام دهیم و منتظر آینده باشیم . معتقدم که ما امروز خودمان را اگر درست پیش ببریم آینده از همین امروز شکل خواهد گرفت و متاثر از رفتار ما خواهد بود و اگر درست رفتار کنیم آینده متاثر از قدم های درست ما خواهد بود .

 

شما معتقدید که سپاه و وزارت اطلاعات به فساد اقتصادی آلوده شده اشت . آیا ما در آینده نزدیک شاهد یک حکومت نظامی خواهیم بود که حتی رهبر توسط نظامیان انتخاب خواهد شد؟


همین الان حکومت ، یک حکومت نظامی است . الان کجا هست که توسط سپاه اداره نمیشود . در صدا و سیما،  مجلس و رئیس صدا و سیما و برخی از نمایندگان مجلس سپاهی هستند . شهردار تهران سپاهی است . بسیاری از استانداران ، فرمانداران ، وزرا سپاهی هستند و انها هم که سپاهی نیستند مرعوب فرماندهان سپاهی هستند. ورود به اقتصاد یکی از مفاسدی است که سپاه آلوده آن شده است . چرا سپاه باید وارد سیاست و اطلاعات شود . در حالیکه همه میدانیم که چنین چیزی هیچوقت در شخصیت و هویت سپاه نبوده و نباید باشد . سپاه به خاطر اینکه اسلحه در دست دارد تمام مناقصه ها را به سمت خودش جارو میکند . سپاه وارد حوزه های اقتصادی شده اما هیچ کس جرئت حسابرسی از سپاهیان را ندارد . سپاه از هر نماینده مجلس پرونده ای درست کرده و تهدیدشان میکند. تا به حال سابقه نداشته یک نماینده از رفتار وزارت اطلاعات انتقاد کند در حالیکه به راحتی از وزارت خانه های دیگر انتقاد میکنند . چون هر کدام پرونده ای در وزارت اطلاعات دارند.


سپاه زبان نمایندگان را با تهدید به افشا قفل بسته و شهامت را از آنها گرفته است. مفاسد دامن گیر این دو دستگاه – سپاه و اطلاعات- آنچنان غلیظ شده که فقط شامل حوزه اقتصادی نیست و اینها در بسیاری از حوزه ها آلودگی دارند . البته موکدا تاکید میکنم که این دزدان اطلاعات و دزدان سپاه را باید از پرسنل خوب این دستگاه ها جدا کرد ، انسانهای شریف پاک و دوست داشتنی و مردمی هستند اما اراده ای از خودشان ندارند و اراده ای این دستگاه در اختیار همان دزدان است.


انچه که درباره اطلاعات و سپاه مینویسد و میفرمایید از آنچه که در زمان شاه و ساواک هم شنیده شده مخوف تر و هولناک تر است. چه اتفاقی افتاده که بعد از یک انقلاب اعتقادی ، ارزشی مفاسدی این چنین در بخش هایی است که قرار بوده حافظ جان ، مال ، ناموس و ارزش های مردم و کشور باشند؟

 

وقتی در یک جامعه نظارت نباشد و دستگاه ها مورد نقد، واکاوی و وارسی واقع نشوند و قدرت متمرکز شده و پرسیدن و حق پرسش از مردم سلب شود آن دستگاه ها به فساد در می افتند.


مثالی می زنم . بازجوی من در زندان ادم کودن و بی سوادی بود و چون خودش نمیتوانست با من صحبت کند یک فرد مثلا باسواد اورد که لهجه اصفهانی داشت . ابتدا این بازجوی اصفهانی سعی کرد با زبان نرم و ملایم از من تواب بسازد و سعی کرد از من دست نوشته و توبه نامه بگیرد . وقتی موفق نشد ادب را کنار گذاشت و شخصیت واقعی خودش را عریان کرد و به من گفت تعدادی خانم به اینجا میاورم و خانواده ات را دعوت میکنم و ویدیو کنفرانسی تشکیل میدهم و میگویم تو با آن خانم ها ارتباط داشتی. انتظار داشت من به دست و پایش بیافتم ولی من جواب دادم خاک بر سر دستگاه اطلاعات که برای شکستن فردی مثل محمد نوری زاد در حوزه خصوصی افراد دست ببرد و به چنین تمهیداتی متوسل میشود . و به او گفتم من به محض آزادی درب خانه رهبر میروم و میگویم که شما چه جانورهایی هستید . و آن دیگری گفت برو اگر  تجاوز هم شد برو اعتراض کن

 

این دسته هیولاهایی هستند که ورد زبان شان سید علی است . ورد زبان شان عبادت ،سینه زنی و عزاداری برای امام حسین است اما علیرغم اینها هیولا گونه با زن و بچه مردم رفتار میکنند . ما هیچوقت دستگاه ها را نقد نکردیم . طبیعی است که دستگاهی که نگران پرسشگری نمایندگان و رسانه ها نباشد روز به روز بر مفاسدش افزوده میشود . مفاسد را اکنون از سپاه بگیرد انگار از هویتش خارج میشود .


در نامه تان عنوان کردید که فیلمی با عنوان "محرمانه با رهبرم" ساختید . این فیلم گویا مستندی است درباره فساد در اطلاعات و سپاه ؛ ممکن است برای خوانندگان جرس درباره محتوای این فیلم و چگونگی ساخت آن بفرمایید و بگویید چطور شد این فیلم به دست سپاه افتاد؟

 

قریب دو تا سه ماه روی فیلم نامه اش کار کردم و قصدم این بوده و هست که هر آنچه بر خودم رفته به صورت فیلم در بیاورم و به رهبر هدیه کنم تا نگاه کند یک متهمی مثل محمد نوری زاد بدون هیچ اغراقی یا وارد شدن به پرونده دیگران فقط و فقط خودش جلوی دوربین هر آنچه که بر خودش رفته را تعریف و تصویر میکند . در این فیلم جز من کسی در مقابل دوربین نیست . من در دادگاه هستم . من در سلول انفرادی و بازجویی هستم . بازجوها با من صحبت میکنند، میزنند، فحش ناموسی میدهند و دادگاه برای من حکم صادر میکند . این یک داستان صد در صد واقعی است . من در این فیلم نامه کم گفتم که اضافه گویی نکرده باشم. بعد از اینکه فیلم نامه آماده شد در سکوت شروع به ساخت فیلم کردم و خودم با هزینه شخصی دکور سلول انفرادی ساختم و با لباس و چشم بند جلوی دوربین رفتم و جز خود من هیچ کس نیست و کار دراماتیزه شده و داستانی است . 80 روز فیلمبرداری کردیم و در پایان 80 روز 18 نفر همزمان به محل فیلمبرداری و خانه من وارد شدند . از روز اول که فیلمبرداری را شروع کرده بودم منتظر این روز بودم چون که کوچکترین خطایی مرتکب نشده بودم . من داشتم یک فیلمی را کاملا محرمانه بدون هیچ عکس و خبری برای رهبری می ساختم اما امدند و وسایل و فیلم را بردند. بعدا به انها گفتم وسایل من را بدهید وگرنه افشاگری میکنم . انها گفتند این فیلم صهیونیستی ترین فیلمی است که درباره شرایط زندان و بازجویی ها ساخته شده که من گفتم اگر این فیلم صهیونیستی است پس رفتار شما با من و دیگران چطور بوده است.


به آنها گفتم شما یک قسمت از فیلم را نشان دهید که بر من نگذشته باشد . من چیزی را تصویر کردم که بر من گذشته است و فریم به فریم آن اگر صهیونیستی است پس رفتار بازجویان و حکم دادگاه دیگر چه باید نامگذاری بشود .

آیا هنوز فیلم را دارید؟

بله این فیلم هم دست من هست و هم دست دزدان سپاه . من کار خودم را میکنم بعد از اینکه اینها وسایل من را برداشتند و بردند من فیلمبرداری را در همان لوکیشن ادامه دادم و کار را تمام کردم و در همین داخل ایران کار در حال تدوین است و من مراقبت میکنم که این فیلم آماده شود و بدون انتشار، نسخه ای از آن را به رهبری میفرستم تا ببینند که چه هیولاهایی در سیستم امنیتی، قضایی دست به دست هم دادند و پوست از سر قانون و روان مردم میکنند .

نامه های شما به رهبری سرگشاده بود آیا قصد انتشار فیلم را ندارید ؟

این اتفاق ظاهرا باید می افتاد . توی قاموس حاکمیت ما چه سرگشاده نامه بنویسید و چه پنهان و محرمانه سر و کارتان با زندان و توهین و درفش اطلاعاتی هاست . من این فیلم را سعی میکنم به دست خود ایشان برسد اما اگر ببینم اهمیتی داده نمی شود این حق مردم است که بدانند . اگر چه به من پیشنهاد شده بود که در سینماهای خارج از کشور منعکس شود که من قبول نکردم و نخواستم یک ماجرای داخلی به عرصه بین المللی کشیده شود و مثلا در کنار فیلم های چون بدون دخترم هرگز قرار بگیرد .

از میان دهها نامه ای که خطاب به رهبری نوشتید چه نامه های سرگشاده در رسانه ها منتشر شد و چه نامه های پیشین آیا هیچوقت پاسخ یا واکنشی از بیت رهبری داشتید ؟


خیر مطلقا پاسخی نبود

ایا دوستان قدیم شما که هنوز از نزدیکان به رهبری هستند هیچ اظهارنظری نداشتند؟آیا اصلا فکر می کنید رهبری نامه های شما را خوانده است؟

یک واهمه بزرگ دوستان قدیم من را فراگرفته است که حتی جرئت تلفن زدن به من را هم ندارند و ترسی بزرگ بر خانه ها و زندگی مردم حاکم شده است و به محض اینکه موردی را سیاسی می بینند از آن پرهیز می کنند . تمام دوستان قدیمم از اطرافم پراکنده شدند . علتش فقط ترس است . تاجایی که مثلا جوانی که با من ایمیلی درباره چوب بری مکاتبه کرده بود از من خواست ایمیل ها را حتی از حافظه کامپیوترهم پاک کنم . وقتی من پرسیدم چرا ؟ گفت دزدان اطلاعات و سپاهی که خودتان نوشتید برایشان مهم نیست موضوع مکاتبه ما چوب بری است !


ترس در زندگی مردم ماست این آفت زندگی ماشده و دارد ما را به قهقرا سوق می دهد.

 

 

 

شنیداری - سخنان تاجزاده در مورد شبکه های اجتماعی و اینترنت

Posted: 16 Nov 2011 12:31 PM PST

آقای لاریجانی! دروغ نگوئید!

Posted: 16 Nov 2011 12:17 PM PST

سید ابراهیم نبوی
مصاحبه شما را در مورد " گزارشگر ویژه سازمان ملل" و نکاتی دیگر که گفته بودید شنیدم

 

مصاحبه شما را در مورد " گزارشگر ویژه سازمان ملل" و نکاتی دیگر که گفته بودید شنیدم و سووالاتی برایم مطرح شد که لازم می دانم از آن جناب بپرسم. شما را خوب می شناسم و شما هم مرا می شناسید. با هم مصاحبه کرده ایم و اتفاقا در آن مصاحبه که در " مرکز فیزیک نظری و ریاضیات" صورت گرفت، قبل از آغاز مصاحبه دو تن از همکلاسی هایم را دیدم. یکی شان دکتر مسعود علیمحمدی، جوان محقق و دانشمندی بود که به دلیل بی کفایتی نیروهای امنیتی کشته شد و دیگری رفیقی دیگر که نامش را نمی برم تا به سرنوشت آن یکی دچار نشود. در آن مصاحبه همواره گلایه داشتید از سیستم قضائی و سیاسی کشور که هیچ حساب و کتابی ندارد و به رفتارهای مسوولان مربوطه با نگاه طنز می نگریستید. نمی دانم چه شده که به این راحتی جلوی دوربین می نشینید و بدون اینکه گمان کنید مخاطب تان هم شعوری دارد، حرف می زنید و چنان می گوئید که آدمی یا اصل را بر این می گذارد که بقول آیت الله مصباح یزدی شما هم طلسم شده اید، یا بیماری احمدی نژادی دروغ علنی در مقابل چشمان مردم، بیماری مسری کل حکومت شده است. و اما بعد.
 

گفته اید : " سیستم قانونی حکومتی ما پنهانی نیست، ما هر کی رو می خواهیم مجازات کنیم، آشکارا می گیریم، اخبارش همه جا هست، ما زندان گوانتانامو نداریم که افراد را به آنجا ببریم، هر کی دستگیر می شود از فردا معلوم است، وکیلش معلوم است، جریاناتش معلوم است، خبررسانی می شود."
 

آنچه در این عبارات آمده است، با واقعیت نمی خواند. حداقل دهها و صدها مثال می توان برای نقض این گفته ها آورد. من برخی از آنها را می گویم.

1) آقای میرحسین موسوی، نامزد انتخاباتی ریاست جمهوری، و یکی از مدیران عالیرتبه حکومت تا سال 1388، که تا زمان محو شدن از زندگی سیاسی و اجتماعی، تحت حفاظت حکومت هم قرار داشت، همراه با همسرش خانم زهرا رهنورد، از اواخر سال 1389 از خانه خودشان ربوده شده اند. آنها نه وکیلی داشتند، نه حق ملاقات با فرزندان شان را داشتند، نه حکومت اعلام کرده جرم شان چیست، نه گفته شده که در چه محلی زندانی هستند. نه حتی گفته شده که زندانی اند، یا محصور اند، یا چه وضعی دارند. لطفا بفرمائید چه خبررسانی در مورد آنها شده، جرم آنها چیست؟ کجا هستند؟ وکیل شان کیست؟ و اگر چنانچه از واقعیت برمی آید جرم آنها شرکت در انتخابات ریاست جمهوری است، برطبق چه قانونی آنها زندانی شده اند. نقض حقوق بشر، در مورد حق داشتن مکان، ملاقات با فرزندان، آزادی بیان و سایر حقوق آنان اتفاق افتاده است، آیا این موضوع یک سرفصل قانونی است، یا یک اتهام به جمهوری اسلامی؟ آیا این اتهام واقعیت ندارد که حکومتی رقیب انتخاباتی رئیس جمهور منتخب رهبرش را دستگیر کند و از همه حقوقش محروم کند؟
 

2) آقای مهدی کروبی، نامزد دیگر انتخابات سال 88 در روز نهم اسفند 1389 از صحنه زندگی اجتماعی و سیاسی همراه با همسرش محو شده است. آیا دستگیری او آشکارا صورت گرفته؟ اگر گرفته چرا خبری در مورد وی منتشر نشده؟ محل نگهداری او کجاست؟ جرمش چیست؟ چرا به جرمی که او متهم است، همسرش هم دستگیر شده؟ وکیل آقای کروبی چه کسی است؟ آیا این وکیل با متهم ملاقات کرده است؟ آقای احمدی نژاد رئیس جمهور قانونی کشور در نیویورک گفته است که کروبی و موسوی زندانی نیستند، و در خانه خودشان هستند. آیا این یک شوخی مدرن جهان اسلام است؟ اگر آنها زندانی نیستند چرا حق ندارند با اعضای خانواده شان ملاقات کنند؟ اگر زندانی نیستند، پس کجایند؟

3) خانم نداآقاسلطان، در جریان درگیری های انتخاباتی توسط ضربه گلوله کشته شده است. این موضوع جلوی دوربین اتفاق افتاده و تصویر آن در همه جای جهان منتشر شده است. مقامات رسمی اعلام کردند که وی به وسیله کارمند بی بی سی و عنصری از سازمان اطلاعاتی انگلیس کشته شده است. چنان که معلوم است، خانم آقاسلطان هیچ ربطی به درگیری های خیابانی نداشته. آیا کشته شدن ایشان در خیابان، نقض حقوق بشر و از همه مهم تر، ناپیگیری جمهوری اسلامی در مورد یک قتل خیابانی و همچنین انتساب آن به یک منبع موهوم، نقض حقوق بشر نیست؟
 

4) موارد مختلفی وجود دارد که افرادی مانند " محسن روح الامینی"، " امیر جوادی فر" و " محمد کامرانی" در جریان درگیری های انتخاباتی دستگیر شدند. به گفته شما دستگیری در کشور بسیار علنی است، اما در مورد این افراد با وجود پیگیری خانواده های آنان هیچ اطلاعاتی به آنها داده نشده، برخلاف آنچه گفته اید نه تنها در ایران زندان گوانتانامو وجود دارد، بلکه زندانی بدتر از گوانتانامو به نام کهریزک وجود دارد. وکیل این سه جوان چه کسانی بودند؟ چرا نه تنها تا فردای آن روز بلکه تا چند هفته بعد که جسد شکنجه شده آنان تحویل حانواده شان داده شد، هیچ اطلاع رسانی در مورد آنان صورت نگرفت؟ آیا گزارشگر ویژه حقوق بشر حق ندارد وقتی موردی چنین را می بیند، به عنوان اتهام شکنجه کردن در زندانی که چنان شرایط غیرانسانی در آن وجود دارد که رهبر کشور خود دستور به تعطیل آن می دهد، موضوع را پیگیری کند. مسوول پلیس تهران که خودش شریک جرم بود در اطلاع رسانی چند هفته بعد اعلام کرد که موضوع کهریزک دروغ است، آقای قاضی مرتضوی که خود دستور دهنده شکنجه و ارسال کننده بازداشتی ها به آنجا بود، بارها به اطلاع رسانی دروغ پرداخت. آیا دروغ پردازی در مورد شکنجه، زندان و مواردی از این دست جزو همان اطلاع رسانی است که شما گفته اید؟
 

5) دهها مورد، که همه آنها نام شان مشخص است و تمام روند دستگیری شان روشن است، توسط سیستم قضایی از میان سیاستمداران، روزنامه نگاران و اعضای احزاب رقیب انتخاباتی در روز 22 خرداد 1388 دستگیر شدند. جرم بسیاری از آنان شرکت یا تدارک تظاهراتی است که چند روز بعد از دستگیری آنان بطور خودجوش راه افتاده است. این افراد دستگیر شده اند، هیچ کدام وکیل نداشته اند، برخی از آنها تا مدتها ممنوع الملاقات بودند و بعد در دادگاهی حضور پیدا کردند که افراد دیگری محاکمه می شدند. این عمل با کدام مواد قانونی ایران سازگار است و اگر نقض حقوق بشر باشد که هست، چگونه باید به آن رسیدگی شود. شما گفته اید که از بررسی نقض حقوق بشر استقبال می کنید، همه این موارد نقض حقوق بشر است، جز آنکه نقض قوانین ایران نیز هست.
 

6) گفته اید که همه مردم حق دارند وکیل داشته باشند، ولی رویه کنونی قضایی کشور این نیست. با توجه به اینکه گفته اید از زمان آقای یزدی تا کنون بارها گزارشگر به ایران آمده است، به من اجازه بدهید مواردی مربوط به گذشته را بازگو کنم. وقتی قتلهای زنجیره ای اتفاق افتاد، تا مدتها هیچ اطلاع رسانی در مورد آن صورت نگرفت، حتی گفته شد که بناست گروهی از اراذل و اوباش به عنوان عامل قتلها معرفی شوند، اگر نبود استعفای جدی آقای خاتمی اطلاعیه وزارت اطلاعات هم برای اطلاع رسانی منتشر نمی شد. اما سرنوشت این جریان پندآموز و عبرت آموز است. شاکی مقتولین پرونده مرحوم فروهر و همسرش، خانم پرستو فروهر بود، وی بعد از چند سال پیگیری تهدید شد که دیگر به ایران نیاید، وکیل او آقای ناصر زرافشان بود که بعد از پیگیری خود وکیل به زندان افتاد، وکیل آقای زرافشان خانم عبادی و آقای عبدالفتاح سلطانی بودند که آنها هم به زندان افتادند. در نظام قضائی و سیاسی که وکلای یک مقتول امنیت ندارد، شما چطور می توانید از یک سیستم آشکار و علنی و مشخص نام ببرید؟ می دانید در طول ده سال گذشته چند وکیل بخاطر پیگیری پرونده موکلین شان زندانی شده و یا مجبور به ترک کشور شده اند؟ آیا منظور از وکلای متهمان همین افراد هستند؟

7) در دهم آبان سال 1380 آقای سیامک پورزند از محل کارش ربوده شد. تا یک سال و نیم نه تنها هیچ مرکز امنیتی و انتظامی دستگیری وی را تائید نکردند، بلکه انتشار خبر در مورد او ممنوع شد. من شخصا بخاطر نوشتن طنزی غیرمستقیم در مورد وی به ناجا، واحد اماکن احضار شدم. وی نه وکیل داشت، نه تا یک سال و نیم در موردش اطلاع رسانی شد، نه جرمش مشخص بود، نه محل زندانش معلوم بود و نه دلیل فشار آوردن به وی روشن بود. آقای پورزند در 12 فروردین 1382 دچار ایست قلبی شد و به بیمارستان منتقل شد. در این مدت بیست کیلو وزنش را از دست داده بود و بعد از اینکه از او در نیمه سال 1382 اعتراف تلویزیونی گرفتند، یک سال و نیم بعد در موردش اطلاع رسانی شد. همسرش که یکی وکلای سرشناس ایرانی بود و پیش از او زندانی شده و مجبور به ترک ایران شده بود، حق ارتباط با او را نداشت. او به یازده سال زندان محکوم شد. اما در سال 1384 او را که بیش از هفتاد سال از عمرش می گذشت آزاد کردند، اما ممنوع الخروج ماند. در تمام این سالها او فقط یک بار توانست یکی از دخترانش را ببیند. وی در 9 اردیبهشت 1390 به دلیل تنهایی و قطع ارتباط خودکشی کرد. جناب آقای لاریجانی! لطفا بگوئید که وکیل آقای پورزند که بود؟ آیا دستگیری اش علنی بود؟ آیا اطلاع رسانی تا قبل از یک سال و نیم پس از دستگیری در مورد او صورت گرفت. آیا زندانی که او رفته بود، سرهنگ محبی بازجویش، بهتر از زندان گوانتانامو بود که همه اطلاعاتش را همه در جهان می دانند؟ حکایت کوتاه می کنم و داستان هزاران مظلوم کشته شده یا به زندان رفته مثل فرج سرکوهی را نمی گویم که از زمان دستگیری تا آزادی اش هیچ کس، حتی رهبران کشور هم ندانستند که داستان او چیست. یکی از زندانیانی که 25 سال بخاطر جرائم اقتصادی اش زندان گرفت و جرمش فقط این بود که پولدار بود و جمهوری اسلامی در دهه هفتاد می خواست شاخ پولدارها را بشکند، برای من می گفت از روزی که دستگیر شدم، تا روزی که حکم گرفتم و تا روزی که با خوردن سیلی از قاضی محسنی اژه ای حکم عدم اعتراض به تجدید نظر را امضا کردم، در زندان انفرادی بودم. و هرگز نه وکیلی دیدم، نه خبری از من منتشر شد و نه ملاقاتی با خانواده ام داشتم.
 

آقای جواد لاریجانی!

در نظام جمهوری اسلامی تکنوکراتهایی هستند که نمی دانند و شاید این نادانی حداقل مجوزی باشد که بگوئیم نمی دانند و دروغ می گویند، اما شما چرا؟ شما را که خودم می شناسم و می دانم، خودتان گفته اید که به جهالت و پلیدی این حکومت بیش از هر کسی آگاهید. شما چرا؟ گفته اید که " امروز جنگ حقوق بشر غرب با شریعت است" و قصاص را مثال آورده اید. در این مورد بحث نمی کنم که آیا کسی حق دارد در مورد قصاص نظر بدهد یا نه، ولی آیا نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی در قصاص خلاصه می شود؟ آیا برگزاری مراسم ختم برای مرگ فرزند و پدر در خانواده اعرابی، آقا سلطان، کامرانی، سحابی مخالف شریعت بود که مراسم ممنوع و کسانی که برای تعزیت که وظیفه هر مسلمانی است، دستگیر شدند؟ آیا برگزاری مراسم دعای کمیل در خانه " شهاب طباطبایی" که باعث دستگیری بیش از هفتاد تن از شرکت کنندگان در یک مراسم دینی شد، مخالف شریعت اسلامی بود؟ آیا کشته شدن مصطفی غنیان که بر پشت بام الله اکبر می گفت، مخالف شریعت اسلام بود؟ آیا شکنجه دادن کسانی که در راهپیمایی 25 خرداد و 30 خرداد دستگیر شدن رعایت شریعت اسلامی و شرکت در راهپیمایی نقض حقوق بشر بود؟ شما خود می دانید و چه شما، چه آقای صباح زنگنه در معاونت حقوق بشر و بین المللی قوه قضائیه بارها قضات را وادار کردید که قصاص را اجرا نکنند، سنگسار را متوقف کنند، تا چهره موهنی از اسلام نشان ندهند. چطور است که در آنجا می توانستید شریعت اسلامی را متوقف کنید، ولی دستگیری دهها نفر که برای نماز جمعه آمده بودند و قصد اعتراض به تقلب انتخاباتی داشتند، زیر پوشش مخالفت با شریعت تلقی می شود. شما خود خوب می دانید که نه شریعت و نه دین و سنت خدا، موضوع شما نیست. محصور کردن خانه مراجع تقلید در کجای شریعت آمده است؟ خراب کردن مساجد درویشانی که شاخص ترین چهره های عرفان اسلامی در میان آنها نام دارند، و اینان پیرو آن بزرگانند، در کجای شریعت است؟ کجای شریعت گفته شده که فرزند و خانواده احمد زیدآبادی باید ماهها محروم از دیدار همسر و پدرشان باشند؟ آیا زید آبادی و بسیاری همچون او مخالفان شریعت اند؟


آقای لاریجانی!

زمانی می خندید و می گفتید به خانمم گفتم سیاستمدار باید پوستش کلفت باشه، ولی یادتان نرود که هر گاه آنقدر پوست تان کلفت شد که دیگر هیچ توهین و فحشی به شما اثر نکرد، هیچ لعن و نفرینی به شما اثر نکرد، بدانید که چیزی به اسم شرافت انسانی دارد در شما می میرد. چیزی که نه دین و اعتقاد به دین جای آن را می گیرد و نه قدرت و موقعیت. یادتان نرود که هر گاه دروغ گفتید، و می دانستید دارید دروغ می گوئید لابد آنقدر از حق و حقیقت دور شدید که حتی یک ذره هم رنگ تان نمی پرد از این دروغ ها که می گوئید.


  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


تاجزاده: دخالت نظامی‌ها در سیاست، اقتصاد و فرهنگ نشانه انحراف کامل است

Posted: 16 Nov 2011 12:11 PM PST

جـــرس: زندان سیاسی، سیدمصطفی تاج‌زاده، طی گفتگویی در جریان آخرین دوره مرخصی خود، دخالت روزافزون سپاه در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، صدا و سیما و ورزش را نشانه انحراف کامل این نهاد نظامی از وظایف خود دانسته و گفته بود نیروهای نظامی در صورت دخالت در سیاست، به دلیل ماهیت خود نمی‌توانند تکثر جامعه و سلیقه‌های مختلف موجود در آن را بپذیرند، به مشکل بر می‌خورند و شروع به دستگیری و برخورد قهری با منتقدان قانونگرا می‌کنند.  
 

این فعال جنبش سبز، در جریان گفتگو با کلمه، با تاکید بر اینکه "سبزها تنها در شرایط انتخابات آزاد حاضر به شرکت در آن خواهند بود"، خاطرنشان ساخت: "حتی اقتدارگرایان هم پذیرفته‌اند که اگر یک رقابت انتخاباتی جدی و آزاد شکل بگیرد، اصلاح‌طلبان و سبزها می‌توانند میلیون‌ها نفر را برای شرکت در انتخابات بسیح کنند."

 

مصطفی تاجزاده که ماههاست در بند انفرادی و حالت روزه به سر می برد، در گفت و گوی خود با کلمه در دوران مرخصی استعلاجی، که قسمت اول و دوم آن پیش از این منتشر شد، ضمن ابراز تاسف از اینکه زمانی عضویت در سپاه مایه افتخار بسیاری از جوانان ما بود و عملکردش باعث عزت و آبروی ایران بود الان کارش به بازداشت فعالان سیاسی و انتخاباتی، سرکوب مردم معترض و مدیریت دادگاه‌های نمایشی رسیده، تصریح کرده بود که این رفتارها دیگر جواب نمی‌دهد و گفته است: من حتی به طور مستند نمونه‌هایی را نیز شنیده‌ام که بعضی از پرسنل منصف سپاه و وزارت اطلاعات از اصلاح‌طلبان عذرخواهی کرده‌اند، چرا که برای آینده کشور نگران شده‌اند.

 

 

مشروح قسمت سوم  گفت و گو با مصطفی تاج‌زاده به شرح زیر منتشر شده است:

 

یکی از موضوعات مهمی که  میرحسین موسوی همواره بر آن تاکید بسیار داشت، ایجاد شبکه‌های اجتماعی بود، اما به نظر می‌رسد که این امر مهم شکل نگرفته، فکر نمی‌کنید اصلاح‌طلبان و فعالان جنبش سبز در این باره کوتاهی کرده‌اند؟ در مجموع آن‌ها چه کارهایی باید انجام دهند؟

به باور من شبکه‌های اجتماعی به وجود آمده، هرچند در بعضی زمینه‌ها امکان ظهور و بروز پیدا نکرده‌اند. اینترنت که اکنون در اختیار فعالان جنبش سبز است و جوانان در آن به خوبی فعالیت می‌کنند، ایجاد کننده یک شبکه اجتماعی گسترده است. از سوی دیگر اگر جامعه احساس کند که بابت حضور او در تجمعات، هزینه سنگینی پرداخت نمی‌شود و نباید تاوان سختی بدهد، مطمئنا در خیابان‌ها حضور پیدا می‌کند و با همین اینترنت می‌توان اجتماعات میلیونی در تهران برگزار کرد. مردم از حوادث و اتفاق‌ها اطلاع دارند اما به دلیل فجایعی که رخ داد، حضور آنان را در اجتماعات کمتر می‌بینیم. به نظر می‌رسد تجربه همین سریال قهوه تلخ نشان می‌دهد که یک شبکه اجتماعی قوی در ایران شکل گرفته، چرا که بدون هیچ تبلیغ تلویزیونی برای نخستین بار یک سریال خصوصی توانسته مخاطب گسترده‌ای پیدا کند. در حال حاضر ما امکان تشکل و سازماندهی علنی نداریم، مثلاً نمی‌توان صنف روزنامه‌نگار یا اساتید دانشگاه یا اصناف دیگر را به شکل قانونی ساماندهی کرد. در عین حال مردم با یکدیگر مرتبطند و شعارها، آرمان‌ها، هویت و وفاداری خود را حفظ کرده‌اند.

 

اما از سوی دیگر گفته می‌شود مردم دچار یاس و سرخوردگی شده‌اند و در خمودگی به سر می‌برند، نظر شما در این باره چیست؟

همان طور که گفتم مردم آگاه هستند. یادمان باشد در همه کشورها زمانی که فضا سیاسی‌تر می‌شود، مردم نیز بیشتر علاقه و واکنش نشان می‌دهند، یعنی به نوعی شور و هیجان بیشتر می‌شود. به باور من مردم منفعل و بی‌تفاوت نیستند. به طور مثال اتفاقی که برای هاله سحابی رخ داد، به میان مردم رفت و بازتاب گسترده‌ای داشت، البته شاید نمود بیرونی نداشته باشد، اما این مساله به عمق جامعه رفت. به همین جهت حکومت با مراسم مرحوم هدی صابر به گونه‌ای دیگر برخورد کرد. آقایان متوجه شدند که دیگر نمی‌توانند هر کاری که می‌خواهند انجام دهند. بسیاری از مردم تمامی رخدادها را در دنیای مجازی دنبال می‌کنند و جدی هم هستند. آنان در گذشته و حتی در اوج روزهای مربوط به دوم خرداد، همه نوشته‌های من را نمی‌خواندند، اما این بار که از زندان به مرخصی آمده‌ام می‌بینم که به من انتقاد می کنند که چرا طولانی می‌نویسم! این نشان می‌دهد که آنان نوشته‌هایم را می‌خوانند. این مساله برای من نقطه ضعف محسوب می‌شود اما از سوی دیگر برای خودم جالب بود و مرا خوشحال می‌کرد، چرا که افرادی که هیچ وقت نوشته‌هایم را نمی‌خواندند، اکنون آن‌ها را می‌خوانند.

 

تلقی جناح اقتدارگرا از اصلاح‌طلبان و سبزها این است که می‌توانیم با کمترین زمان و امکانات، میلیون‌ها نفر را بسیج کنیم و می‌دانند که اگر رقابت جدی و آزاد باشد، در شهرهای بزرگی مثل تهران امکان پیروزی اصلاح‌طلبان و سبزها بسیار بالاست. در شهرهای کوچک و روستاها به دلیل آنکه امکاناتی را در اختیار مردم گذاشته‌اند، ممکن است آن‌ها وضعیت بهتری داشته باشند، هرچند معتقدم وضعیت اقتصادی بدتر از آن است که بتوان فرقی بین روستایی و شهری گذاشت. در مجموع من از اوضاع ناامید نیستم در عین حال تلاش بیشتر را وظیفه خودمان می‌دانم. به خصوص که در مواجهه با موج سرخوردگی و تردیدهای جدی که جناح اقتدارگرا به دلیل مشکلات داخلی خود دچار آن است، آن هم در ارتباط با اوضاع اقتصادی و اداری کشور، در حال حاضر بخشی از مخاطبین ما می‌توانند اصولگراها نیز باشند که قبلاً فکر می‌کردند مسیر اصلاح‌طلبی غلط و انحرافی است.

 

با توجه به آنکه سال جاری، به عنوان «سال آگاهی تا رهایی» نام‌گذاری شده، فکر می کنید این آگاهی را چه طور می‌توان گسترش داد؟

در حال حاضر فضای اینترنت کاملاً در دست سبزهاست و سایت‌های آنان به خوبی کار خود را انجام می‌دهند. با راه افتادن شبکه رسا نیز کمبود همیشگی ما برای داشتن یک رسانه تصویری برطرف شده؛ هرچند تا رسیدن به وضعیت مطلوب راه طولانی در پیش دارد، اما تلاش خوبی شده است. همین جا باید از دست‌اندرکاران شبکه تلویزیونی رسا سپاسگزاری کنم که کار بزرگی انجام می‌دهند. فضای مطبوعات نیز به دلیل نزدیکی به انتخابات بازتر شده و کودتا از اساس به مشکل برخورده است . ‌آنان می‌خواستند حاکمیت تک صدایی به وجود بیاورند که البته موفق نشدند. در این چند سال هیچ وقت زمینه مانند امروز برای شنیدن پیام اصلاح‌طلبان حتی در بین اصولگرایان وجود نداشت. تجربه مجاهدین خلق را در سال ۵۴ داریم؛ هنگامی که مرکزیت سازمان اعلام مارکسیست شدن کرد، اعضای مسلمان سازمان دنبال این رفتند که چرا چنین اتفاقی افتاده و به همین علت به اندیشه‌های متفکران مسلمان مانند استاد مطهری، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان توجه کردند و فرصت خوبی برای بازیابی بود؛ اکنون چنین فرصتی برای ما به وجود آمده است. حوادث منطقه نیز به ماهیت جنبش سبز بسیار نزدیک است و با ماهیت جنبش سازگاری دارد.همان مطالبات جنبش سبز را جنبش‌های منطقه نیز دارند، به همین دلیل صدا و سیما نمی‌تواند جزییات مطالبات مردم را مطرح کند. چرا که افشای آن به ضرر حاکمیت کنونی است. داشتن احزاب و مطبوعات آزاد، سبک‌های زندگی متفاوت، سندیکاها و انتخابات آزاد خواست مشترک همه مردم منطقه است و در چنین فضایی می‌توانیم کارهای خوبی انجام دهیم. البته نمی‌دانم ظرف چه مدت زمانی می‌توان به اهداف رسید، اما من شخصاً عجله را صحیح نمی‌دانم و معتقدم بهتر است عجله نکنیم تا این طور نشود که مانند دفعه قبل، در کوتاه مدت به پیروزی بزرگ برسیم بی‌آنکه آمادگی آن را داشته باشیم و مانند وراثی شویم که یک مرتبه ثروت کلانی به دستشان می‌رسد و نمی‌توانند از آن درست استفاده کنند.

 

آیا جنبش‌های منطقه می‌توانند بر جنبش سبز تاثیر بگذارند؟

مطمئناً بی‌تأثیر نخواهند بود. برای این کشورها دو حالت می‌توان متصور شد: یکی آنکه در این کشورها به دلیل دعوا بر سر قدرت، جنگ داخلی به وجود آید، یعنی یک جریان بخواهد به تنهایی حکومت کند، پس دست به حذف رقبا می‌زند. به حکومت رسیدن تندروهای سلفی اهل سنت چنین خطری دارد شاخص‌ترین آنان طالبان بود که با ژست ضد آمریکایی و اسرائیلی به قدرت رسیدند. این‌ها به شدت ضد ایرانی و شیعه هستند. بهترین حالت این است که گروها و احزاب، حقوق رقبای خود را به رسمیت بشناسند و در عین حال هویت خود را داشته باشند، مانند ترکیه که احزاب مسلمان در نظام باز و رقابتی به فعالیت پرداخته‌اند و دموکراسی را پذیرفته‌اند و به همین علت نیز در منطقه حرف اول را می‌زند. پیش از این، وضعیت ما در منطقه بهتر بود و حتی منت می‌گذاشتیم که در مقابل حکومت‌های منطقه، ما دموکراتیک‌تر هستیم. در مجموع حوادث منطقه را به سود جنبش سبز می‌بینم.

 

حصر مهندس میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی چه تأثیری بر جنبش خواهد داشت؟

 بدون تردید حصر آقای کروبی و مهندس موسوی با این هدف است که بین رهبران جنبش و مردم فاصله بیندازند. البته خوشبختانه آقای خاتمی در حصر نیستند و صحبت‌های خوب و مفیدی از طرف ایشان خطاب به مردم مطرح می‌شود. در هر حال دو نامزد انتخاباتی که دو سال پیش در حد ریاست‌جمهوری صلاحیتشان تأیید شده بود، اکنون در حصر به سر می‌برند. اما یادمان نرود بیش از شش ماه از حبس خانگی آقایان و چند ماه از حذف آقای هاشمی از ریاست خبرگان نمی‌گذرد که اختلاف‌های اقتدارگرایان چنان اوج گرفته که اعتبار همه آنان در سراسر کشور به چالش کشیده شده است. به نظر من اگر آن حصر و حذف نبود؛ جناح راست با چنین بحرانی مواجه نمی‌شد. از طرف دیگر ماهیت جنبش‌های ضد استبدادی آن گونه نیست که اگر رهبران آن در دسترس نباشند، این جنبش‌ها مانند جنبش‌های کلاسیک منفعل شوند و نتوانند کاری انجام دهند. شنیدم به هیأت مصری که به ایران آمده بود، بر خورده بود که چرا به آنان انتقاد می‌شد که رهبر کاریزماتیک انقلابی ندارند و این را نقطه ضعف آنان می‌دانستند و آنان این حرف را نمی‌فهمیدند و حق هم داشتند. چرا که انقلاب مصر به رهبری خود مردم و بخصوص جوانان به سرانجام رسید. ما قبلاً در انقلاب‌ها رهبران بزرگ داشته‌ایم و به همین دلیل فکر می‌کنیم اگر رهبران نباشند و یا ارتباطشان با مردم قطع شود، نمی‌توان جنبش را هدایت کرد. این اشتباهی است که اقتدارگرایان انجام داده‌اند و گمان برده‌اند که با حصر مهندس موسوی و آقای کروبی می‌توانند با مطالبات جنبش و پویایی آن مقابله کنند، در حالی که جنبش راه خود را ادامه می‌دهد. البته اگر آن‌ها آزاد باشند، قطعاً فضا آرام‌تر و غیر رادیکال‌تر خواهد بود. رهبران جنبش با ارتباط مستقیم با مردم می‌توانند ضمن دفاع از حقوق ملت از رادیکال‌تر شدن جنبش جلوگیری کنند.

 

شما بارها از حزب پادگانی و نقش نظامیان در وقایع اخیر صحبت کرده‌اید، امام نیز درباره عدم دخالت نظامیان در سیاست بارها سفارش و تأکید کردند. چه شد که سپاه این چنین در سیاست و اقتصاد غرق شد و چرا فکر می‌کنید چنین وضعی خطرناک است؟

سپاه نباید در مسایلی که حوزه وظایفش نیست، دخالت کند. این هم به ضرر خودش و هم به ضرر کشور است. زمانی حضور در سپاه ارزش بود و همه به صورت داوطلبانه وارد آن می‌شدند، اما این ارزش امروز کمرنگ شده و در حال از بین رفتن است.

سپاهیان و نظامیان همواره جامعه را بر اساس ترس و نه احترام به شهروندان و تلاش برای مشارکت آنان استوار می‌کنند. تا زمانی که هدف اصولگرایان، حذف اصلاح‌طلبان به هر قیمت بود، مشکلی درباره دخالت نظامیان نداشتند؛ اما اکنون که خود چند شقه شده‌اند خطر را احساس می‌کنند. اختلاف اصولگراها به تدریج در سپاه نیز پخش می‌شود. به هر صورت در جامعه سلایق گوناگونی وجود دارد، که یک نهاد نظامی به دلیل ماهیت خود نمی‌تواند آن را تحمل کند و نمی‌داند با این اختلاف‌ها چگونه برخورد کند، به مشکل بر می‌خورد و شروع به دستگیری و برخورد قهری با منتقدان قانونگرا می‌کند.

در حالی که در کشور همسایه ما- ترکیه – نظامی زدایی می‌شود، متأسفانه در کشور ما برعکس عمل می‌شود. حال آنکه اگر بخواهیم جامعه باثبات و دموکرات داشته باشیم، باید قانون اساسی را کامل اجرا کنیم. دو سال بعد از آن‌که ما انقلاب کردیم، در ترکیه کودتای نظامی شد، اما در حال حاضر آن کشور به سمت دموکراسی و نظامی زدایی می‌رود و ما برعکس عمل می‌کنیم. دخالت سپاه در اقتصاد، فرهنگ، صدا و سیما و ورزش روز به روز بیشتر شده و در نهایت جمهوری اسلامی پلیسی و امنیتی حاکم خواهد کرد.

در شرایط کنونی و با وجود اینترنت که ارتباطات را گسترده کرده و موج کنونی آزادیخواهی در منطقه، نمی‌توان به شکل استبدادی کشور را اداره کرد و در نتیجه امنیت عمومی و ملی ضعیف‌تر و شکننده‌تر می‌شود. این از آن مواردی است که اصلاح‌طلبان هشدار آن را داده بودند. سپاهی که زمانی عضویت در آن مایه افتخار بسیاری از جوانان بود و عملکردش باعث عزت و آبروی ایران بود، الآن به جایی رسیده که به این متهم شود که آدم‌ها را به زندان می‌اندازد و دادگاه‌های نمایشی برگزار می‌کند، مانند آنچه بر سر ما آوردند. البته بسیاری از آن‌ها نیز فهمیده‌اند که این رفتارها دیگر جواب نمی‌دهد و من نمونه‌هایی را شنیده‌ام که بعضی از پرسنل سپاه و وزارت اطلاعات از اصلاح‌طلبان عذرخواهی کرده‌اند، چرا که برای آینده کشور نگران شده‌اند. دخالت نظامی‌ها در سیاست و اقتصاد و فرهنگ نشانه انحراف کامل است.

 

  

رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ارتباط انفجار اخیر با اسرائیل و آمریکا را رد کرد

Posted: 16 Nov 2011 11:50 AM PST

جـــرس: در واکنش به انتشار اخباری مبنی بر دخالت های خاص در وقوع انفجار اخیر در زاغه مهمات یکی از پادگانهای سپاه پاسداران، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی و یک عضو ارشد کمیسیون امنیت ملی مجلس، ارتباط این انفجار با اسرائیل و آمریکا را رد کردند.


به گزارش خبرآنلاین، بعد از انفجار زاغه مهمات یک پادگان نظامی خیلی زود گمانه های مختلفی درباره دلیل این انفجار به وجود آمد، که حمله نظامی و خرابکاری، عمده گمانه هایی بود که در ادامه واکنش ها به این مسئله، اسماعیل کوثری رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس، خرابکاری را منتفی دانست و همه اخبار در این زمینه را تکذیب کرد.


در اظهار نظری دیگر نیز، سرلشکر فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیرو های مسلح در حاشیه‌ مراسم سومین روز درگذشت شهدای غدیر در جمع خبرنگاران، با رد ارتباط این انفجار با آمریکا و اسرائیل گفت: "این حادثه و انفجار اخیر هیچ ربطی به اسراییل و آمریکا ندارد، جز این‌که محصول تحقیقاتی که در پی آن‌ها این حادثه رخ داده می‌توانست مشت محکمی بر دهان اسراییل و رژیم غاصب آن باشد که مدتی کوتاه برای چند روزی به تاخیر افتاد ولی قطعا نیروها و همسنگران شهید حسن تهرانی‌مقدم این راه را ادامه خواهند داد و ثمره‌ تلاش‌های او مشتی بر دهان اسراییل خواهد بود."


گفتنی است در انفجار در پادگان نظامی ملارد در اطراف تهران علاوه بر حدود ۱۷ نفر از کادر سپاه پاسداران، پاسدار حسن تهرانی مقدم، بنیاگذار برنامه های موشکی سپاه نیز، کشته شد.


فیروز آبادی همچنین درباره تهدیدات اسرائیل، با بیان اینکه "اسراییل در شرایط بسیار سخت و حساسی قرار دارد"، اظهار عقیده کرد "بیداری و اقتدار نظام اسلامی، فریاد ناتوانی اسراییل را بلند کرده است و آمریکا نیز گرفتار جنبش ضدسرمایه‌داری وال استریت است؛ بنابراین همه این تهدیدات و صحبت‌ها جیغ و فریاد ناتوانی آنان است. این جیغ‌ها و فریادها هیچ خللی در توان و قدرت انقلاب اسلامی ایجاد نمی‌کند و هیچ‌گاه نباید فریب آن را خورد. با نابودی جبهه ابرسرمایه‌داری و اسرائیل، این جیغ‌ها نیز ساکت خواهد شد."
 

اعتراض به کمکهای حکومت چین به دولت ایران

Posted: 16 Nov 2011 11:39 AM PST

فراخوان جمعی از حامیان جنبش سبز در بریتانیا

جـــرس: جمعی از فعالان و حامیان جنبش سبز مقیم بریتانیا، در اعتراض به تداوم کمکهای حکومت چین به دولت جمهوری اسلامی در مجهز ساختن به وسائل شنود و شکنجه و ردیابی و همچنین غارت منافع ملی ایران، قصد دارند مقابل سفارت چین در لندن دست به تجمع بزنند.


به گزارش جرس، تشکل جنبش سبز لندن با صدور بیانیه ای و فراخوان ایرانیان و فعالان حقوق بشری به این تجمع اعتراضی، خاطرنشان کرده است: "کشور چین برای صادر کردن کالا های نامرغوب و غیر استاندارد خود به ایران و همچنین دستیابی به منابع نفتی ایران حمایت همه جانبه ای را از حکومت دیکتاتوری جمهوری اسلامی در پیش گرفته است که این حمایت ها شامل حمایت از جمهوری اسلامی در مجامع بین المللی، صادر کردن وسایل شکنجه و ردیابی و ... می باشد تا جمهوری اسلامی بتواند با سرکوب مردم آزاده کشور به حکومت خود ادامه دهد. و از طرفی این داد و ستد های اقتصادی و سیاسی بین این دو دولت دیکتاتور، نتایجی چون ورشکستگی اقتصادی، تورم، نابودی تولیدات داخلی، بیکاری، فقر گسترده و اختلاس های نجومی را برای کشورمان حاصل داشته است."


این فراخوان از همگان دعوت کرده است تا در تظاهراتی که روز جمعه هجدهم نوامبر از ساعت ۴ تا ۶ در مقابل سفارت چین در لندن برگزار می شود، شرکت کنند.


مکان این تجمع اعتراضی به شرح زیر اعلام شده است:

Chinese Embassy
31 Portland Place
London W1B 1QD
Nearest Stations: Regent’s Park Station

 

استاکس نت دو به ایران حمله کرد؟

Posted: 16 Nov 2011 12:38 PM PST

فرشید آل داوود
جرس: کارشناسان می گویند ویروسی پیچیده تر از استاکس نت به شریانهای حیاتی جمهوری اسلامی حمله کرده است. یک مقام مسئول در تهران حاضر نشد در این باره اظهار نظر قطعی کند اما گفت ما اوضاع را تحت کنترل داریم .

 


گاردین صبح روزچهارشنبه این احتمال را تائید کرد و به نقل از غلامرضا جلالي رئیس سازمان پدافند غیرعامل نوشت با وجودی که گفته می شود یک ويروس به تاسيسات ايران حمله ور شده است، اما معلوم نيست آيا دوكو (ویروس جدید) به تاسيسات هسته اي ايران نيز حمله كرده است يا خير؟


فقط 2 هفته صبر کنید !


در این میان 2 مقام نزدیک به رهبر نظام که از وقوع انفجار در یک مرکز تحقیقات موشکی خشمگین بودند وعده دادند که به زودی اتفاقاتی خواهد افتاد و پروژه نیمه تمام سردار تهرانی مقدم تکمیل خواهد شد.


مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار در مراسم بزرگداشت جانباختگان انفجار شنبه گذشته با بیان اینکه یک اتفاق بزرگ بعد از شهادت سردار تهرانی مقدم رخ خواهد داد، گفت:‌ این پروژه‌ای که حسن تهرانی مقدم پیگیری می‌کرد قطعاً به ثمر خواهد نشست و همه موانع نیز برطرف خواهد شد.


سرلشگر فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح نیز گفت: کاری که سردار تهرانی مقدم می خواست انجام دهد فقط 2 هفته به تعویق افتاد ! وی افزود: راه او ادامه خواهد یافت تا مشت محکمی بر دهان امریکا و اسرائیل کوبیده شود !


اظهارات این دو مقام نشان می دهد عملیاتی خاصی بر روی نوع خاصی از موشکها در حال انجام بوده که به دلایلی ناموفق مانده است.


گزارش یک اختلال


از صبح روز سه شنبه 17 آبان فعالیت بخشهایی از سیستم حیاتی در ایران مختل شده است. چند کارشناس آی تی هم گفتند که ایران مورد حمله ویروسی قرار گرفته و چیزی شبیه به استاکس نت 2 برخی امور را مختل کرده است.از صبح روز سه شنبه هفته قبل تا شنبه همین هفته اتفاقات زیادی رخ داد که هیچکس در باره علت دقیق آنها کنکاش چندانی نکرد . از اختلال در سیستم بانکی گرفته تا وقوع چند فقره انفجار مشکوک.


با این حال همه چیز از صبح سه شنبه (17 آبان) آغاز شد. زمانی که مناطقی از غرب تهران از صبح تا شب به طرز مشکوکی در خاموشی فرو رفت و تلاش مردم برای تماس با اداره برق و آگاهی از علل این مساله بی نتیجه ماند. همزمان چند نقطه دیگر پایتخت نیز برای ساعتها در خاموشی فرو رفت .اواخر عصر چهارشنبه نیز دستگاههای خود پرداز و سیستم بانکداری الکترونیک در ایران دستخوش اختلال شد.


این اختلال از ابتدای روز 5 شنبه 19 آبان در سیستم سیبای بانک ملی آغاز شد و تا ساعاتی پس از غروب به اوج خود رسید و روز جمعه 20 آبان کلا از دسترس خارج بود.با آغاز فعالیت های اداری در صبح شنبه خیلی از مردم به تصور اینکه تعطیلات آخر هفته باعث اختلال در فعالیت های الکترونیک شده به سمت خود پردازها هجوم بردند اما بازهم دستگاهها خراب بود و مسئولان هیچ پاسخی برای آن نداشتند.


ادامه این وضع در روز یکشنبه منجر به ازدحام شدید مشتریان در برخی شعب بانکی شد و حتی برخی از مردم که برای انجام امورات خود به داخل شعبه رفته بودند متوجه شدند که حتی از درون بانک هم امکان ارائه خدمات بانکی میسر نیست !سایت نزدیک به منابع اطلاعاتی ایران روز سه شنبه 24 آبان نوشت به نظر میرسد با توجه به عدم اظهار نظر مسئولان وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات کشور ،این قطعی و اختلال همچنان ادامه داشته باشد .به نوشته مشرق، پورتال های اینترنتی بانک های ملی و صادرات و ملت و سپه و.... به سختی در دسترس است و اگر هم موفق به ورود به سایت بانک مورد نظر شوید ، قطعا باید قید استفاده از خدمات بانکداری الکترونیک را بزنید.


سردرگمی مردم و مسئولان


یک تاجر که برای ترخیص کالای خود قصد نقد کردن یک فقره چک در بانک ملی را داشت می گوید: 20 بار به بانک ملی مراجعه کردم ولی به من گفتند فعلا امکان دریافت پرداخت وجود ندارد.فرد دیگری نیز گفت که حتی از تلفن بانک و پرداخت اینترنتی نتوانسته امورات بانکی خود را انجام دهد. خود مسئولان بانک ملی هم نمی دانستند چه اتفاقی افتاده است اما در نهایت مجبور شدند روز یکشنبه اطلاعیه ای صادر کنند و بگویند که اختلال موقت سیبا ناشی از ارتقای سیستم نرم افزاری و سخت افزاری بانک است.
نکته جالب آنکه اگر قرار بود عملیاتی برای ارتقای سیستم صورت بگیرد بی شک مسئولان قبل از آن از طریق اطلاعیه ای آن را اعلام می کردند و عقلایی به نظر نمی رسد که 22 میلیون مشتری بانک روزهای متوالی قادر به انجام عملیات بانکی نباشند.
ناشناخته بودن این پدیده برای کارشناسان خبره بانک آنجایی مشخص شد که آنها عصر شنبه (21 آبان) اعلام کردند مشکل برطرف شده و حتی خبرگزاری فارس این خبر را درج کرد اما نه تنها مشکل برطرف نشده که معضل به کل سیستم بانکی سرایت کرده است.


حمله ویروسی


سعید د کارشناس فن آوری اطلاعات معتقد است که چون مسئولان امر هنوز هیچ چیز در باره ماهئیت ویروس مهاجم نمی دانند و به عبارتی کماکان گیج هستند از اظهار نظر رسمی در باره اختلالات اخیر خودداری می کنند.وی می افزاید : ویروس ناشناخته معمولا به گونه ای عمل می کند که ابتدا قربانی را شکار و سپس برای مدتی به صورت موقت دستگاههای با بازه نامشخص را هدف حمله قرار می دهد.


این کارشناس معتقد است بد افزارهایی از این دست فرکانس های مبدل را تا x هرتز بالا برده و سپس آن را به شدت پائین می آورند در نتیجه سرعتی را که موتور با آن کار می کند به هم می ریزد و باعث می شود هر اتفاقی رخ دهد.علی محمد ب کارشناس امنیت شبکه نیز روز دوشنبه به خبرنگار جرس گفت به احتمال زیاد یک حمله ویروسی پیچیده شبکه حیاتی بانکی را هدف قرار داده و علت طول کشیدن ماجرا تلاش برای خنثی سازی این حمله است که تا کنون ناکام مانده است.وی افزود: مسئولان به خاطر شرایط امنیتی کشور مجاز به اطلاع رسانی و ایجاد رعب نیستند و ترجیح می دهند با ارائه دلایل فنی مشکل را عادی جلوه دهند.


این کارشناس امنیت شبکه حتی احتمال داد انفجار غافلگیرانه در یک مرکز موشکی ناشی از بهم ریختگی سیستم محاسبات راداری بوده است . وی می گوید: اگر قصد آزمایش موشک مد نظر بوده باشد می توان گفت ویروس مهاجم اطلاعات عمومی هدف را که در حافظه موشک قرار دارد مختل کرده و منجر به انفجار شده است.


علی محمد ب می افزاید: احتمال دارد برادر ناتنی استاکس نت با نام " دوکو " سیستم حیاتی شبکه الکترونیک ایران را هدف قرار داده باشد که با توجه به ناشناخته بودن چگونگی فعالیت آن فعلا نمی توان در این خصوص اظهار نظر چندانی کرد.وی گفت: هدف غايي Duqu هنوز مشخص نيست ممكن است هدف آن تعداد معدودي از اهداف خاص باشد چرا که جاسوس افزارها می توانند شریان حیاتی یک کشور را مورد حمله قرار دهند و به صورت دائم یا موقتی آنها را مختل یا از کار بیندازند.


ماه گذشته ميلادي ،متخصصان ويروسهاي كامپيوتري،اين ويروس جديد بنام دوكو را كه با استاكس نت خصوصيات مشابهي دارد،شناسايي كردند .


چندي پيش روزنامه واشنگتن تايمز نيز به نقل از يكي از محققين كه ماهها براي بررسي استاكس نت وقت صرف كرده است، نوشت: در حدود 50 درصد از كدهاي دوكو مشابه كدهاي استاكس نت است.


هدف گیری


اظهارات این کارشناس در حالی است که هفتم آبان ماه سال جاری کارشناسان نرم‌افزار آزمایشگاه کاسپرسکی در روسیه خبر داده بودند یک کرم‌اینترنتی جدید را در ایران و سودان شناسایی کردند که هدف این کرم جمع‌آوری اطلاعات از صنایع و نهادهای سیاسی است.کرم مذکور همان دوکو نام دارد که توصیف آن در بالا رفت .


با این حال کارشناسان کاسپرسکی می گویند شیوه عمل دوکو با توجه به اهداف مورد نظر تغییر می کند. دوکو تخریبی عمل نمی‌کند و هدف آن جمع‌آوری اطلاعات است.کارشناسان روسی تائید کردند که در 4 و 16 اکتبر ( 12 و 24 مهر) از کامپیوتری که " پروایدر اینترنتی" آن آمریکایی بوده است 2 حمله متوالی به ایران صورت گرفته است که مسئولان ایرانی در باره آن سکوت کرده و اطلاع رسانی نکردند.همان زمان " الکساندر گوستو" کارشناسان امنیتی آزمایشگاه کاسپرسکی گفت : هرچند اهداف مورد نظر این کرم در ایران قرار دارند، اما تا کنون هیچ مدرکی مبنی بر اینکه هدف دوکو صنایع یا تأسیسات اتمی ایران بوده باشد وجود ندارد زیرا این کرم در خفا به فعالیت‌خود ادامه می‌‌دهد و می تواند هر وضعیتی را مختل کند.تیلمن وارنر دیگر کارشناس این موسسه تأکید کرده است که قدرت تخریبی این کرم به «گو‌نه‌ای باور نکردنی بالاست.


معاون وزیر : چه بگویم؟


با این حال معاون وزیر ارتباطات درپاسخ به این سوال که خبرهایی از ورود نسخه جدید و ارتقا یافته استاکس‌نت به ایران گزارش‌ شده گفت: صحت خبر ورود ویروس به ایران، را باید از همان مراجعی که این خبر را اعلام کرده‌اند، سوال کرد.


علی حکیم جوادی در گفت‌وگو با فارس گفت ما در دنیای فناوری اطلاعات و شبکه روزانه با ده‌ها ویروس مواجهیم.


معاون وزیر در عین حال ادعا کرد : خوشبختانه می‌توانم بگویم که همکاران ما کاملا موضوعات را رصد می‌کنند و مسلط به امورهستند.


کد های اسرائیلی


روزنامه تایم به نقل از منابع اسرائیلی روز دوشنبه خبر داده بود که موساد عامل انفجار در یک مرکز تحقیقات موشکی بوده است. همچنین روزنامه های اسرائیل به نقل از ایهود باراک نوشتند که وی با ابراز خرسندی از انفجار اخیر در تهران به طور ضمنی وعده داده که امیدوار است این وضع کماکان ادامه پیدا کند.با این حال مقامات مسئول در تهران کماکان سکوت کرده اند و سپاه پاسداران هر از گاهی بیانیه ای تبلیغی – تکذیبی صادر می کند. اختلالات بانکی هم هنوز خیلی رسانه ای نشده اند و تلاش می شود موضوع عادی تلقی شده تا در مردم به زعم خودشان هراسی ایجاد نکنند.

 

معنايابي سياست و اخلاق با به رسميت شناختن «ديگري»

Posted: 16 Nov 2011 09:59 AM PST

محمد رضا تاجيك
سخت معتقدم سياست و اخلاق راستين صرفا در جهاني متكثر معنا پيدا مي‌كنند



در نسبت سياست و اخلاق، از كدام اخلاق و از كدام سياست بايد سخن گفت؟ از ميان مكاتب مختلف، نگاه كدام مكتب اخلاقي و مكتب سياسي با جامعه سياسي ايران همدلانه‌تر است؟

به نظر من چه آنگاه كه اخلاق «اتيك (Ethique) را كه اغلب به‌معناي اخلاق فيلسوفان يا فلسفه اخلاق به‌كار مي‌رود و جنبه تئوريك دارد و به اجراي فلسفه عملي مربوط مي‌شود، مراد مي‌كنيم و چه آن‌زمان كه از اين مفهوم «مورال» (Morale) را كه به معناي اخلاق كه مربوط به هنجارهايي است كه هرگز به‌طور كامل تحقق نمي‌يابند فهم مي‌كنيم، «نسبتي» با سياست را مي‌بينيم و نمي‌توانيم از رابطه اخلاق با سياست فاصله بگيريم.

همچنين بر اين نظرم چه آنگاه كه همچون رورتي به وجود هيچ‌‌گونه ذات يا «ماهيتي» در انسان قايل نباشيم و ويژگي‌هاي فرهنگي و اخلاقي انسان را محصول وضعيت‌هاي تاريخي و اجتماعي بدانيم و تصريح كنيم كه پديده‌هاي اخلاقي، ويژگي‌هاي ذاتي بشري يا پديده‌هايي طبيعي نيستند، بلكه آدميان آنان را در فرآيند آموزش و زندگي در نهادهاي مدني و دموكراتيك خلق مي‌كنند و به تاثير و پيروي از وي بر آن شويم كه فلسفه و به‌طور كلي هرگونه تلاش نظري و اخلاقي كلي كه براي تعالي بشر صورت گيرد، در حوزه عمومي جامعه چندان تاثيري ندارد و حتي وارد شدن اين ايده‌ها به حوزه عمومي چندان مفيد نيست و بالمآل نمي‌توان درباره مفاهيم كلي فلسفي و اخلاقي به توافقي عقلايي رسيد و اخلاق را بايد مقوله‌اي متعلق به حوزه خصوصي دانست و چه آنگاه كه همچون دريداي متاخر تلاش ‌كنيم كه نقش مفاهيم اخلاقي را در تفكر بشري نشان دهيم و تصريح كنيم كه «هرگز نمي‌توان به يك چارچوب مطمئن اخلاقي دست يافت»، بسترها مدام تغيير مي‌كنند و بنيادي جانشين بنياد قبلي مي‌شود و فرض كنيم داعيه‌هاي آرماني هيچ سخني را نمي‌توان تحقق بخشيد، بلكه حداكثر مي‌توان اميدوار بود كه حركت در اين مسير ادامه دارد. در نهايت، هر سخني به تدريج دستخوش كلام‌محوري و قطبي‌سازي مي‌شود و خوب و بد، خير و شر و مثبت و منفي‌هاي خود را مي‌سازد (متافيزيك حضور) و در پي‌ آن آرمان‌هاي مربوط به سنت مزبور اجابت‌نشده باقي مي‌مانند و چه زماني كه همچون لاكان از نوعي اخلاق متكي بر روانكاوي، يعني يك‌جور متمم بين‌الاذهاني ضابطه مشهور لاكان كه «از ميلت صرف‌نظر نكن» يا «به ميلت وفادار بمان»: تا جايي كه مي‌تواني از تجاوز و ورود ناخوانده به ساحت خيال ديگري بپرهيز، يعني تا جايي كه در توان‌داري حرمت «امر مطلق جزيي» را نگهدار، يعني به شيوه‌اي كه او عالم معناي خويش را به سياقي مطلقا مختص به خويش سامان مي‌دهد احترام بگذار و به تاثير از اين آموزه تاكيد كنيم چيزي كه به ديگري كرامت و شأن يك «شخص» مي‌بخشد هيچ ويژگي جهان‌شمولي – نماديني نيست، بلكه دقيقا آن چيزي است كه «مطلقا مختص» اوست، يعني همان عالم خيال وي، همان بخش از وجود او كه به يقين هرگز نمي‌توانيم در آن با او اشتراك داشته باشيم، نمي‌توانيم ساحت سياست را بدون لحاظ نوعي از اخلاق تصوير و ترسيم كنيم.
 

افزون بر اين معتقدم خودشيفتگي اخلاقي كانتي كه معيار اخلاقي غايي چيزي جز پيروي از اصول اخلاقي خويش بدون توجه به پيامدهاي آن در جهان واقعي نمي‌داند و رويكرد اخلاقي هگلي كه حقيقت اعمال فرد را در پيامدهاي انضمامي آنها (يعني نحوه دريافت و ثبت آنها در جوهر اخلاقي) آشكار مي‌بيند يا رهيافت اخلاقي برنارد ويليامز كه وراي دوگانه خلوص نيت پيامدهاي عملي، موضع سومي را صورت‌بندي مي‌كند كه كانون آن حادثي ‌بودن تام و تمام وضعيت ماست و ارزش اعمال ما را مبتني بر حدوث تام و تمام مي‌داند و اخلاق زيباشناسانه فوكويي كه برآمده از بطن رابطه خود با خود يا كردارهاي زاهدانه‌اي است كه فرد بر خويشتن اعمال مي‌‌كند تا خود را به زيباترين صورت بيافريند و در نتيجه به سوژه و هويتي ويژه دست يابد، نمي‌توانند نوعي دوانگاري راديكال ميان سياست و اخلاق تعريف كنند. توجه داشته باشيد بي‌اخلاقي نيز نوعي اخلاق نهفته است و توجه داشته باشيد حتي مكاتبي كه بر نوعي اخلاق تكاملي (داروينستي)، طبقاتي (ماركسيستي)، علمي (پوزيتيويستي) و رئاليستي تاكيد دارند يا بر امر نتيجه، وظيفه، سود و... تاكيد مي‌كنند، در واپسين تحليل نمي‌توانند از تاثير نوعي اخلاق سياسي يا سياست اخلاقي مصون باشند.
 

با اين مقدمه فشرده مي‌خواهم بگويم كه از لحظه‌اي كه به‌عنوان سوژه سخنگو در يك پراتيك جدلي درباره سياست وارد مي‌شويم، هنجار، ارزش و اخلاق با ماست. اين هنجارها و ارزش‌هاي اخلاقي تنها به‌مثابه يك «امر مطلق جزيي» (يا جزييات‌الاهي) معتبرند، مگر آنكه اجماعي تمام‌بشري (به حكم فطرت يا عقل) در مورد آنها حاصل آمده باشد. به بيان فوكو، هر جامعه و خرده‌گفتمان سياسي‌اي، حامل رژيم صدقي يا اخلاقي خود است. همان‌گونه كه رابطه قدرت و دانش رابطه‌اي ديالكتيكي و تعاملي است، رابطه اخلاق و سياست نيز اين‌گونه است.
 

اما آن اخلاقي كه با جامعه سياسي امروز ايراني همدلانه‌تر است، بي‌ترديد اخلاقي بيرون از كفر و دين، برتر از صلح و كين، برون از نيك و بد، منزه از دوبيني و دوانگاري و فراتر از نتيجه، وظيفه و سود نيست. در ايران امروز، اگرچه برخي سخت تلاش دارند تا تركيبي از كهن-سياست، پيرا-سياست، فرا-سياست و ابر-سياست و به تبع آن، نوعي «اخلاق سياسي» را بر جامعه حاكم كنند، اما انسان و جامعه ايراني از ديرباز به اقتضاي آموزه‌هاي ديني و فرهنگي خود به سياستي اخلاقي كه توأمان ناظر و معطوف بر نتيجه، وظيفه و سود (جامعه و فرد) است، خو گرفته و اين ‌نوع اخلاق را مناسب خلقيات، عادت‌واره‌ها، هنجارها و ايستارهاي خود يافته است.
 

شما مي‌گوييد دوران، دوران سياست زندگاني، سياست تفاوت و سياست مقاومت است. آيا مي‌توان در اين دوران متكثر (به قول شما دوران تكثير جهان‌زيست) از اخلاق در سياست سخن گفت؟

 


سخت معتقدم سياست و اخلاق راستين صرفا در جهاني متكثر معنا پيدا مي‌كنند، به بيان ديگر، تا دگر و غيري نباشد، نه سياست و نه اخلاق فلسفه وجودي پيدا نمي‌كنند. بنابراين، اين گفته فوكو قابل تامل به‌نظر مي‌رسد كه نخستين حركت اخلاقي ترك موضع يك سوبژكتيويته خودبرنهنده مطلق و تصديق عرضه‌شدگي يا پرتاب‌شدگي خود و احاطه‌شدن خود توسط ديگري (-بودگي) است: اين محدوديت نه‌تنها انسانيت ما را محدود نمي‌كند، بلكه شرط ايجابي آن نيز است. آگاهي از اين محدوديت متضمن نوعي ديدگاه بنيادي بخشايش و مدارا (زندگي كن و بگذار زندگي كنند) است. از اين منظر، هيچ‌گاه نمي‌توان از سوژه‌اي عام و جهان‌شمول سخن گفت و نتيجه بلافصل چنين نگرشي (عدم اعتقاد به سوژه كلي)، پرهيز از هرگونه قاعده و قانون همگاني و تاكيد بر يك عمل يا سبك آزاد، به‌مثابه يك اصل اخلاقي است.
 

البته همين‌جا تصريح كنم كه من نمي‌خواهم همچون فوكو صرفا به طرح نوعي اخلاقيات شخصي بپردازم و از اخلاق همگاني فاصله بگيرم. اما به بسياري از همگان‌وارگي‌هاي اخلاقي كه در جست‌وجوي قواعد عام براي يك سوژه كلي هستند، به ديده ترديد نگاه مي‌كنم. دل‌آشوبه من، در واقع آن‌گونه اخلاقي در سياست است كه كين‌توزي (به تعبير نيچه) نسبت به مخالف و دگر را تقليل دهد. اخلاقي از اين نوع، با فرآيند خلق سوژه آزاد و كنشگر عجين است. غايت چنين اخلاقي رهايي از قدرت ابژه‌ساز «ديگري» و دستيابي به يك رابطه متقابل و متقارن با هويت‌هاي متمايز است. در آنچه گفتم اين ايده نيز مستتر است كه من نمي‌خواهم به پيروي از ارسطو هرگونه شقاق ميان اخلاق و سياست را نهي كنم و هيچ نوع تفكيك حقيقي‌اي ميان‌ «خير سياسي همگاني» و «خير اخلاقي همگاني» قايل نشوم يا امر سياسي را تابع امر اخلاقي بدانم، زيرا همچون مك‌اينتاير بر اين نظرم كه حكومت كردن بر حسب خير همگاني نيازمند تشويق يك بينش اخلاقي تكين و خاص (singular) و دست ‌رد زدن به تكثرگرايي است. به بيان ساده‌تر، نمي‌خواهم استلزامات اخلاقي را به امر سياسي تحميل كنم، بلكه مي‌خواهم حجاب از چهره آن‌ دسته از گفتمان‌هاي سياسي كه تلاش دارند اخلاق را دگر خارجي خود تعريف كنند، بردارم.
 

چگونه مي‌توان انسان رنج ديده را از يوغ دست‌هاي آلوده نجات داد؟ شهروند فلورانس با تكيه بر كدام اخلاق مي‌تواند بر دست‌هاي آلوده غلبه كند؟

اين نوع پرسش را بايد روشنفكراني پاسخ بدهند كه خود را آوانگارد و سالار حقيقت و كارگزار تاريخي رهايي مي‌دانند. از نظر من بايد به شرايطي (يا خلق شرايطي) انديشيد كه انسان رنج‌ديده (در بيان شما) بتواند خود كارگزار رهايي خود شود يا به بيان رانسير بتواند به جاي خود و براي خود سخن بگويد. شهروند فلورانس بايد بپذيرد كه هنجارها فقط تا زماني حاكمند كه سوژه‌هايي باشند كه به آنها عمل كنند؛ سوژه‌هايي كه براي ساماندهي خودشان در ارتباط با اين هنجارها، براي واژگون‌كردن و دوباره برقراركردن آنها به شيوه‌هايي متفاوت، حداقلي از آزادي را حفظ مي‌كنند. شهروند فلورانس بايد همچون فوكو به تعريف اخلاق در فرآيندي كه فرد خود را به‌مثابه سوژه يعني منشاء آفرينش، نقد و مقاومت بينديشد.
 

بي‌ترديد لازمه تحقق چنين نگرشي در نخستين گام پذيرش اين آموزه رانسير است كه سياست راستين همان فرآيند خلق سوژه‌هاي سياسي يا روند سوژه‌مند شدن توده‌ها در عرصه سياست است؛ فرآيندي كه طي آن مطرودان جامعه قدم پيش مي‌گذارند تا خود حرف دل خويش را به زبان آورند، و از جانب خويش سخن بگويند و بدين‌سان ادراك جهانيان را از چند و چون فضاي اجتماعي دگرگون كنند، چندان كه مطالبات‌شان در اين فضا جايگاهي مشروع و قانوني بيابند. از اين‌رو، رانسير برخلاف هابرماس، تاكيد دارد كه مبارزه سياسي به مفهوم واقعي آن، نه بحث و جدلي عقلاني بين افراد و گروه‌هايي با علايق مختلف، بلكه در عين حال، پيكار هر كسي است براي آنكه صدايش را به گوش‌ها برساند و حرفش به‌عنوان شريكي برابر و قانوني در مباحثات و منازعات سياسي ارج شناخته شود.
 

‌ديدگاه شما درباره نحله‌هاي مختلف نتيجه‌گرايي چيست؟ شما براي جامعه ايران پراگماتيسم را مي‌پسنديد يا سودگرايي؟ و كدام سودگرايي را؟ خودگرايي، ديگرگرايي يا همه‌گرايي؟

مي‌دانيم نحله‌هاي نتيجه‌گرا ارزش عمل و اخلاقي بودن آن را با توجه به نتيجه‌اي كه از آن حاصل مي‌شود، قضاوت و ارزيابي مي‌كنند. از اين منظر، اعمال با توجه به نتايج‌شان مطلوب، درست و خوب هستند. به بيان ديگر، درستي اعمال از جهت اخلاقي به نتايج آن عمل وابسته است. چون انگيزه‌هاي عمل يا قواعد مورد نياز براي آن عمل در اين امر دخيل هستند. در مقابل، با خودشيفتگي اخلاقي كانتي آشنا هستيم كه (همان‌گونه كه قبلا گفتم) معيار اخلاقي غايي را چيزي جز پيروي از اصول اخلاقي خويش بدون توجه به پيامدهاي آن در جهان واقعي، نمي‌داند. اما سودگرايان تنها معيار نهايي درباره صواب، خطا و الزام را سود مي‌دانند و معتقدند غايت اخلاقي‌اي كه بايد در تمام اعمال‌مان به دنبال آن باشيم، بيشترين غلبه ممكن خير بر شر (يا كمترين غلبه ممكن شر بر خير) ‌در كل جهان است. جرمي بنتام در كتاب «مقدمه‌اي بر اصول اخلاقيات و قانون‌گذاري»، با بهره بردن از آرا و آموزه‌هاي هابز و هيوم، خير اخلاقي را با فايده توأم كرده و با سودمندي معادل گرفته و فايده سودمند را به‌مثابه افزايش لذت و كاهش درد تعريف مي‌كند.
 

من به اخلاقي مي‌انديشم كه آغاز آن دوست داشتن همه است، گرچه (به تعبير فروغ فرخزاد) پايان راه ناپيداست، من به پايان دگر نينديشم كه همين دوست داشتن زيباست. همه انسان‌ها مخلوق خداوند هستند و از اين منظر بايد آنان را دوست داشت، زيرا خداوند با وجود اينكه از رگ گردن به آنان نزديك‌تر است و با اينكه از تمامي مكنونات آنان آگاه است، آنان را دوست مي‌دارد، تحمل مي‌كند و كن فيكون خود را بر آنان (در موارد بسيار نادر) جاري نمي‌كند.
 

شما مي‌گوييد، «پذيرش اين گفته پل فيرابند كه انسان زمانه ما در بطن و متن نوعي «آنارشيسم نظري» زيست مي‌كند، چندان سخت نيست.» با اين حساب نمي‌توان به زيست اخلاقي انديشيد؟

نخست بگويم كه منظور من از آنارشيسم نظري لزوما ره به بي‌قاعد‌گي و پراكندگي محض نمي‌برد، بلكه نشان از آن چيزي دارد كه فوكو آن را قاعده‌مندي در كثرت، انتظام در پراكندگي يا وحدت در كثرت مي‌نامد. با اين بيان، تلاش مي‌كنم فاصله انتقادي خود را با نظريه فيرابند، به ويژه آن‌گونه كه در كتاب «ضدروش» مطرح مي‌شود، حفظ كنيم. خب با اين مقدمه كوتاه دو فرض متصور است: نخست اينكه زيست اخلاقي را ذاتي شرايط يا جامعه بسامان (به بهره‌اي آزادانه از ترمينولوژي راولز) بدانيم كه در آن نوعي سامان يا وحدت نظري و عملي حاكم است (جامعه‌اي مركب از «خودي‌ها» و «دگرهاي خودي‌شده») و دوم آنكه زيست‌ اخلاقي را در گرو شرايط و جامعه‌اي آزاد، متكثر و دگرپذير ببينيم. من همان‌گونه كه در پاسخ به پرسش‌هاي ديگر شما تصريح كرده‌ام، اساسا اعتقادي به زيست اخلاقي بدون حضور دگر ندارم. به بيان ديگر، معتقدم در «جامعه جماعتي خودي‌ها» كه در گستره آن جز طنين يك صدا شنيده نمي‌شود، قبلا اخلاق زير سايه سنگين پاك‌كن محو شده است.


در فرآيند علمي نه تنها عقلانيت، بلكه نيرنگ‌ها، تبليغات و پيش‌فرض‌هاي اثبات نشده فلسفي بي‌شماري وجود دارند. هيچ «عقلانيتي» فراگير نيست. اينجا اخلاق چه حكمي دارد؟

دقيقا چون اين‌گونه است، اخلاق موضوعيت مي‌يابد. لحظه‌اي فرض كنيم در زمانه‌اي مي‌زييم كه در زيست‌جهان ما اثري از نيرنگ، فريب، تبليغات و پيش‌فرض‌هاي اثبات‌نشده فلسفي نيست و عقلانيتي فراگير همه‌جا دامن‌گستر شده است، اينجا اخلاق چه حكمي دارد؟ به سخن ديگر، اگر «نااخلاق» به مثابه دگر «اخلاق» وجود و حضور نداشته باشد، اخلاق نيز معنا نمي‌يابد.

شما از اتوسايكي در عرصه سياست دفاع مي‌كنيد و اعتقاد داريد، بسياري از فلاسفه سياست از قديم تا جديد از فارابي تا آنارشيسم، پراگماتيسم و پساساختارگرايي به گشايش نسبت به ديگري تاكيد مي‌كنند و اعتقاد دارند كه اين گشايش عين عدالت است. اتوسايكي چگونه حاصل مي‌شود؟ و محصول چيست؟

«در پرتو نشت و رسوب فرهنگ اعتدال در جوامع بشري. اعتدال، همان‌گونه كه ارسطو به ما مي‌گويد، فضيلتي اخلاقي است. انسان آن را همچون فضيلتي عقلي از طريق آموزش فرا نمي‏گيرد، بلكه در روند تجربه به آن خوي مي‌كند. از اين رو، آدمي بايد مراقب باشد تا در روند كنش و رفتار ميانه‏روي او خلل و سكته‌اي وارد نشود تا فردي معتدل بار‌‌ايد. با اين حال، قصد و نيت شخصي فرد فقط بخشي از كل روند را رقم مي‌زند. تربيت اوليه در اين رابطه نقش مهمي دارد و اين والدين و اطرافيان فرد هستند كه در اين مورد نقش مهمي را ايفا مي‌كنند. بنابراين، مي‌توان گفت كه معتدل بودن يا نبودن يك فرد بستگي به آن دارد كه او چگونه تربيت يافته و چگونه به‏طوركلي با زندگي كنار آمده است.
 

از رهگذر نهادينه شدن فرهنگ خود- حد نگهداري (self-limitation) و به‌رسميت شناختن و احترام به ديگربودگي ديگران. به بيان دريدا، مسووليت اخلاقي چنين حكم مي‌كند كه ديگر بودگي سايرين را محترم بداريم. دقيقا همين حرمت به ديگري است كه به تصريح هايدگر، به انسان بودن ما معنا مي‌دهد. از رهگذر ايجاد دنياي هم‌بودگي(Co-being)بين‌الاذهاني و بين‌فرهنگي، كه موضوعش، نه فاصله گرفتن از ديگري و رفتن به حوزه بي‌تفاوتي مبتني بر برون‌بودگي(externality) و نه جذب يا تصاحب ديگري، كه نوعي درهم‌آميختگي خود-ديگري است. ما بايد خود را متعهد به تجربه غيريت ديگري بدانيم و بنماييم. بايد به امر سهيم شدن در ديگري و غيريت ديگري و بيش و پيش از همه به «دوست داشتن ديگري» به‌مثابه يك ارزش و اصل اخلاقي بنگريم. به بيان فروغ فرخزدا: «آري آغاز دوست داشتن است، گرچه پايان راه ناپيداست. من به پايان دگر نينديشم، كه همين دوست داشتن زيباست.»
 

روايت شده كه بودا هرگاه با بي‌احترامي يا بدرفتاري كسي مواجه مي‌شد، از او تشكر مي‌كرد! وقتي علت را مي‌پرسيدند، بودا پاسخ مي‌داد: زندگي آينه‌اي است كه ما خود را در آن مي‌بينيم. نوع رفتار ديگران با ما نشانه وجود منشا آن‌نوع رفتار در خود ماست كه به‌عنوان همسان جذب شده است. و به اين‌‌گونه مي‌توان عيوب خود را يافت. اگر مخالفان خود را به‌ پاي چوبه اعدام مي‌كشاني! بدان‌ صاحب عقلي هستي بسان طناب. و اگر مخالفان خود را به‌ زندان مي‌فرستي! بدان صاحب عقلي هستي بسان قفس. و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ درمي‌افتي! بدان صاحب عقلي هستي بسان چاقو. و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفت‌وگو مي‌پردازي و آنها را متقاعد مي‌سازي و به‌ سخنان حق آنها قناعت مي‌كني! بدان صاحب عقلي هستي‌ بسان عقل.
 

شما مي‌نويسيد در ساحت كهن/ فرا/ پيراسياست نمي‌توان از اخلاق و نيك‌رواني سخن گفت چرا؟

زيرا در چنين ساحت‌هايي تنها سياستي كه امكان تحقق مي‌يابد، سياستي است براي مسكوت گذاشتن قابليت ثبات‌شكني امر سياسي و كوشش در راه انكار يا تحت قاعده درآوردن آن به هر نحوي كه ممكن باشد: اين يعني (1) بازگشت به نوعي بدنه اجتماعي ماقبل سياسي، تثبيت قواعد رقابت سياسي و نظاير اينها؛ (2) تدارك «سازوبرگ دفاع» در مقابل صداهاي مختلف و هويت‌هاي متمايز سياسي؛ (3) تعريف و تثبيت نوعي فضاي اجتماعي همگن با ساختاري اندام‌وار، نوعي فضاي بسته سنتي كه هيچ قسم خلا يا فضاي تهي به جاي نمي‌گذارد كه در آن رخداد سياسي سرنوشت‌سازي امكان وقوع يابد؛ (4) كوشش براي حذف مخاصمات از صحنه سياست به مدد تنظيم و تنسيق قواعد و هنجارهاي لازم‌الاتباعي كه جايي براي فوران روال پرشور دادخواهي و سرريز آن در سياست راستين باقي نمي‌گذارد؛ و (5) كوشش در راه حذف كامل ابعاد سياسي كشمكش از طريق به افراط‌كشاندن آن با توسل به شيوه‌هاي نظامي مستقيم و نظامي كردن عرصه سياست.
 

نيك‌رواني سياسي از لحظه‌اي موجوديت مي‌يابد كه ناديده‌ها ديده شوند، ناشنيده‌ها شنيده شوند. نيك‌رواني تنها در پرتو به رسميت شناختن دگر معني مي‌يابد. يعني شما سياست‌ورزي اخلاقي را در شقه سوم سودگرايي يعني ديگرگرايي مي‌دانيد؟

براي من سياست و اخلاق صرفا با به رسميت شناختن دگر معنا مي‌يابند. اما به معناي گرفتارآمدن در چنبره مكتب اخلاقي سودگرا نيست، زيرا همچون سودگرايان اصل سود را تنها معيار نهايي درباره درستي و نادرستي و ارزش و الزام اخلاقي نمي‌دانم و معتقد نيستم غايت اخلاقي‌اي كه بايد در تمام اعمال و رفتارمان به دنبال آن باشيم، بيشترين غلبه ممكن خير بر شر يا كم‌ترين غلبه ممكن شر به خير در كل جهان و براي همه انسان‌هاست و نيز همچون آنان بر اين نظر نيستم كه به نفع خود ماست كه منفعت ديگران را در نظر بگيريم. اگر ما به وعده‌هايمان وفا نكنيم، نمي‌توانيم از ديگران توقع وفا به عهد داشته باشيم و اين در مجموع به ضرر ما تمام مي‌شود. بلكه معتقدم، بودن بدون غير سقوط از هستي و شيوه‌اي غيراصيل بودن (با بياني هايدگري) است، بنابراين، ما بايد به ديگري به اعتبار قانون اخلاقي كلي و جهان‌شمولي كه در درون هر يك از ما ماوي دارد حرمت ‌نهيم (با بياني كانتي).
 

دكتر سروش دباغ مي‌گويد، اگر سياستمدار بتواند عمل و تصميم سياسي خود را چنان توجيه كند كه رفتارش به‌خاطر پاسداشت منافع ملي باشد، مي‌توان توجيه او را پذيرفت. آيا مي‌توان نسبت اخلاق و سياست را براساس منافع ملي تعريف كرد؟ در اين ميان، جايگاه حقوق بشر كجاست؟ آيا مي‌توان به‌نام منافع ملي حقوق بشر را ناديده گرفت؟

به نظر من با اين بيان نمي‌توان مشكل پيچيده و ديرينه رابطه سياست و اخلاق را مرتفع كرد. زيرا، اولا، منافع ملي همچون ساير مفاهيم انساني و اجتماعي يك «دال تهي» است و معناي خود را در بستر گفتمان‌هاي متفاوت مي‌يابد. ثانيا، اين‌گونه مفاهيم در عمق و گستره بسياري آغشته به ملاحظات و مناسبات قدرت هستند و معمولا در بستر گفتمان مسلط معناي استعلايي و اجرايي خود را مي‌يابند. ثالثا، همواره مي‌توان در زير آستر و روكش مخملين منافع ملي نوعي خشونت گفتماني و اخلاقي كريه را پنهان ديد و رابعا، به گواه تاريخ، انديشيدن به «امر ملي» همواره مستلزم نوعي دگرسازي و حذف بوده است. بنابراين، در بسياري از مواقع ما در تقاطع منافع ملي و منافع بشري ايستاده‌ايم. البته اين به معناي امتناع يك رابطه همزيستي مسالمت‌آميز و توازي و تعامل اين دو نيست. بايد بپذيريم كه فهم از هستي‌اي به‌نام «بشر» و حقوق و منافع آن نيز به تعداد گفتمان‌ها متكثر و متعدد است.
 

مي‌دانيم كه بسيار پيشتر جان استوارت ميل، منفعت و سود عمومي مطلوب را، يعني آن‌گاه كه بدون درنظر گرفتن منافع شخصي جلوه مي‌كند، در تعيين ارزش اخلاقي اصل مي‌دانست. به ديگر سخن، وي در ارزيابي اخلاقي افعال، به ميزان سود و زيان مترتب به نوع كار و نيز ملاك بيشترين سود براي بيشترين افراد توجه مي‌كند. از منظر او، چنانچه ميان منافع شخصي و منافع عمومي تزاحم و اختلافي به وجود آيد، بايد نفع عمومي را به نفع شخصي ترجيح داد. اما انديشه‌ورزاني همچون بنتام نيز به‌ما مي‌گويند كه با اين معيار، يعني سود عمومي، نمي‌توان در ارزش اخلاقي اعمال قضاوت كرد، زيرا در موارد بسياري ممكن است توجه به سود عمومي با منافع شخصي مغايرت و تعارض داشته باشد. منتقدان نظريه اخلاقي استوارت ميل همچنين مي‌افزايند كه ترجيح دادن منافع ديگران به خود يك حكم بديهي عقلي نيست.

همين‌جا بايد تاكيد كنم كه از اين موضع نظري (نقد نظريه استوارت ميل) نبايد ره به نوعي كورتاليسم برد و هركاري كه به لذت فرد بينجامد، خوب و هر كاري كه رنج‌آور را بد، يا به بيان ديگر نبايد معيار و ملاك ارزش‌هاي اخلاقي را لذت شخصي فرض كرد.
 

براساس گفته جان استوارت ميل، نهاد اخلاقي سياست و سياست‌ورزي اخلاقي بر سياستمدار اخلاقي ترجيح دارد، آيا سياستمدار بي‌اخلاق مي‌تواند تصميم اخلاقي بگيرد؟

اينجا شأن و منزلت و موقف و موقعيت «تصميم» بسيار مهم است. اگر در جامعه‌اي زيست مي‌كنيم كه يك فرد يا عده‌اي قليل (اليگارشي يا اريستوكراسي) ارباب تكين و بي‌همتاي «تصميم» هستند، بي‌ترديد از ذات نايافته از هستي‌بخش نمي‌توان انتظار هستي‌بخشي (در اينجا كنش و تصميم اخلاقي) داشت. اما در جوامعي كه يك نظام مردم‌سالار و مبتني بر قانون حاكم است، سياستمدار غيراخلاقي نيز لاجرم از رعايت ضوابط و قواعد اخلاقي در هر تصميم و تدبير خود است. بگذاريد از مشخص كردن تقدم و تاخر نهاد اخلاقي و سياستمدار اخلاقي عبور كنيم، چون به نظر من رابطه‌اي يك‌سويه و علت و معلولي ميان آنها حاكم نيست.
 

اين سوال اساس اين مصاحبه است: آيا پاكبازان دنياي سياست مي‌توانند بر دست‌هاي آلوده غلبه كنند يا نتيجه محتوم زيست اخلاقي، خانه‌نشيني است آيا اخلاق‌گرايان در نهايت به ملامت نمي‌رسند؟


اگر فراطرازي (به تعبير پوپر) در سياست وجود داشته باشد، بي‌ترديد ناظر بر ايقان و اطمينان به اين «امكان» (قطع دست‌هاي آلوده) است. اگر چنين فراطرازي (و باور به آن) وجود نداشته باشد، اساسا تمايلي به درانداختن طرحي از نوع «سياست راستين» و گرايشي براي «سوژه‌مندي سياسي» وجود نخواهد داشت. در جوامع از نوع نخست، همواره با نوعي خشونت اخلاقي مواجه هستيم، يعني هرگاه از سياستمدار مي‌پرسيم «اگر عاشق مردمت بشوي چه مي‌كني؟» جواب مي‌دهد: «طرحي از او مي‌كشم و مطمئن مي‌شوم كه به آن شبيه شود. اگر بپرسيم: «كدام شبيه شود؟ آن طرح؟» سياستمدار بي‌درنگ خواهد گفت: «نه، مردم.» بنابراين، در اين گستره نظري تنها اصل پذيرفته اخلاقي ميزان قرب و نزديكي يا شبيه‌بودگي‌/ شدگي افراد جامعه با اين طرح (تصميم) است و لاغير.

پاكباز دنياي سياست هيچ‌گاه نبايد به خود بقبولاند كه در نقش قورباغه داستان منوچهر احترامي ظاهر شود؛ داستاني با اين مضمون كه: مارها قورباغه‌ها را مي‌خوردند و قورباغه‌ها غمگين بودند. قورباغه‌ها به لك‌لك‌ها شكايت كردند. لك‌لك‌ها مارها را خوردند و قورباغه‌ها شادمان شدند. لك‌لك‌ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه‌ها. قورباغه‌ها دچار اختلاف ديدگاه شدند. عده‌اي از آنها با لك‌لك‌ها كنار آمدند و عده‌اي ديگر خواهان بازگشت مارها شدند. مارها بازگشتند و همپاي لك‌لك‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها كردند. حالا ديگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند كه براي خورده شدن به دنيا مي‌آيند. تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي‌مانده است: اينكه نمي‌دانند توسط دوستانشان خورده مي‌شوند يا دشمنانشان. به روايتي ديگر، اين پاكباز دنياي سياست، نبايد خود را در معرض و مسير نوعي «خمودگي آموخته‌شده» قرار دهد و بايد بداند كه رهايي از جفا و جور سياست جز با توسل به خود سياست (ديالكتيك سوردل) ممكن نيست.
 

مشكل جامعه ما نبود فضائل اخلاقي است يا عدم رعايت قانون؟ آيا مي‌توان همه اخلاق را بر همه قانون تعميم داد؟

دل‌آشوبه من تعميم همه اخلاق بر همه قانون يا بالعكس نيست، زيرا چنين امري را نه ممكن مي‌دانم و نه مطلوب. اما سخت دل‌مشغول پاسخي براي اين پرسش هستم كه آيا اساسا مي‌توان به انسان اخلاقي ايراني انديشيد كه در همان حال كه عادات و شيوه‌هاي متعارف، مرسوم و مالوف قضاوت‌هاي اخلاقي و در واقع ضداخلاقي، خود را متزلزل مي‌سازد، به نظم و سامان اخلاقي بينديشد كه رابطه‌اش با قانون ضرورتا رابطه دوگانه متضاد و متخالف نباشد. نمي‌دانم براي جامعه امروز ما چقدر مفيد و رهگشاست كه به مشرب فوكويي، از اخلاق قانون‌زدايي كند يا بالعكس. اما مي‌دانم بسياري از ايرانيان به‌واسطه شكل‌گيري يك انگاره تاريخي، قانون را معمولا به‌مثابه «دگر بزرگ»ي (در بيان لاكاني) مي‌بينند كه با قدرت و سياست عجين شده و از اخلاق صرفا به عنوان يك روكش و آستر بهره مي‌برد و به عنوان منشا گفتار و رفتار و تمنا و تقاضا و ميل مشروع و مقبول تابعان و تشخيص و تفكيك شهروند مطيع و سركش عمل مي‌كند. بنابراين، جامعه امروز ما هم از نهادينه نشدن قانون و هم از عدم نشت و رسوب بسياري از هنجارها و ايستارهاي اخلاقي (به‌ويژه در عرصه سياست و قدرت) رنج مي‌برد.
 

حجاريان مي‌گويد، جامعه ما در مرز آنارشيسم حقوقي است آيا بايد وظيفه‌گرايي اخلاقي را نهادينه كرد؟ و اخلاق را هم‌چون قانون بر پيكره اجتماع تحميل كرد؟

اخلاق تحميلي هر چه باشد نه «اخلاق» است و نه «اخلاقي.» اخلاق رابطه وثيق و ضروري با ميل و اراده افراد نيز ندارد. به گفته ماكس وبر «اخلاقيات، كالسكه‌اي نيست كه بتوان آن را بنا به ميل و بسته به موقعيت براي سوار يا پياده‌شدن متوقف ساخت. پس ما همواره با اين پرسش مواجهيم كه: آيا گروهي از ما يا حتي همه ما با هم مي‌توانيم بخواهيم كه چيزي به عنوان اخلاق ارزش يابد و جامعه (و يا مجبور) به رعايت آن ملزم شود؟ به نظر من هر پاسخ مثبتي به اين پرسش، لاجرم ما را وارد قلمرو قانون مي‌كند. تنها قانون است كه به مثابه يك دگربزرگ خود را بر جامعه تحميل مي‎كند و از انسان‌ها مي‌خواهد كه به نام او و با زبان او سخن بگويند و رفتار كنند. اما همان‌گونه كه قبلا گفتم اخلاق از جنس و نوع قانون نيست. بنابراين با اراده و خواسته گروهي خاص گره نخورده و امكان تحميل آن به جامعه وجود ندارد. من اساسا نسبت به كاربرد واژه آنارشي و آنارشيسم در جامعه امروز ايراني حساسيت دارم. زيرا نوعي خشونت گفتماني در آن مي‌بينم كه براي دگرسازي و حذف و طرد مفاهيمي همچون «كثرت‌گرايي» (در اينجا كثرت‌گرايي حقوقي) به‌كار مي‌رود. اين نگاه همواره از استعداد ره بردن بر نوعي استبداد نظام حقوقي تكين و يگانه، ناديده انگاشتن هويت‌هاي متمايز و وظيفه‌گرايي ايدئولوژيك (از نوع ارتدوكس) برخوردار است. البته مطمئن هستم كه حجاريان از اين بيان اين منظور را مراد نمي‌كند.

مصاحبه از : اصغر زارع‌كهنمويي  / منبع : شرق

 *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.