جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


معجزه عشق به وطن و ایمان

Posted: 11 Nov 2011 09:04 AM PST

سامان ضیایی


من متولد 1372 و دانشجوی پزشکی هستم
بزرگترین آرزوی من اینه که جان نا قابل خودم رو برای صاحب عصر یا ایران که برای هر وجبش خونی ریخته شده بدم.
به نظر شما آمریکا برای مردم ایران دلش میسوزه که حمله نمیکنه یا میترسه؟ از من و امثال من..
همونطور که پدرم تو سن 13 سالگی به جنگ رفت من الان 5 سال از سن جنگم هم گذشته
روزی که فاو به دست ما افتاد پدرم 14 ساله بود
رزمنده ایرنی کودک و عراقی سرهنگ بعثی و آخرش پایگاه موشکی تسخیر شد این معجزه عشق به وطن و ایمانه


مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ما...غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ما


الان تنها کشوری که مقابل اسرائل ایستاده ایرانه ،جرائت داره یه گلوله شلیک کنه...اگه همه جوونای هم عقیده من 1 لیتر خون بریزن اسرائل رو آب میبره
الان اول انقلاب نیست.وای به روزی که تعارض بشه به این خاک و جهاد بر ما واجب، به خدا دنیا در آتش خشم کودکانمان خواهد سوخت
از بسیجی ها اطلاع ندارم ولی من منتظر جنگ هستم تا قدرتی از ایران را بهرخ جهانیان بکشیم که بفهمید موشک و خمپاره حرف مفته
اون ایمان ماست که بر خط سرخ حسین حرکت خواهیم کرد ، تا روزی که به خط سبز مهدی برسیم
روزی که جنگ شد و هزاران فهمیده ولی اینباز رشید و با تجهیزات وارد میدان شدند کسی جام زهری نخواهد نوشید تا همه دشمنان ما تسلیم شوند
راست گفت خدایی که به ما وعده پیروزی داد.

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

فروپاشی استقلال و بمباران بشردوستانه

Posted: 11 Nov 2011 08:54 AM PST

اکبر گنجی



یکم- طرح مسأله: رژیم جمهوری اسلامی یکی از رژیم های خودکامه و سرکوبگر جهان است.این رژیم ستمگر به زور "اسلام فقاهتی" را به مردم تحمیل کرده و می کند، مخالفان را سرکوب کرده و می کند، آزادی و حقوق بشر و جمهوریت و پارلمان و همه چیز را به کالاهای تقلبی و جعلی مبدل ساخته است. زمامداران "نظام سلطانی فقیه سالار" کشور را در معرض خطر تهاجم نظامی دول خارجی و نابودی قرار داده اند.این رژیم نه تنها دردی از مردم دوا نکرده، بلکه هزاران درد و رنج بر درد و رنج های آنان افزده است، به همین دلیل اگر مردم فرصت یابند، آن را به بایگانی تاریخ خواهند سپرد. روسیه هم کشوری دیکتاتوری است با پیشینه ای بسیار بد در سیاست بین الملل. یعنی متجاوز به کشورهای مختلف. روسیه بخش مهمی از سرزمین های ایران را به یغما برد و جنایات بسیاری در مورد ایرانیان روا داشت. بعدها شوروی به آذربایجان و تبریز حمله کرد و خسارات لشکر کشی و غارتش را هم از ایران گرفت.


آمریکا دارای نظام سیاسی دموکراتیک است، دارای بهترین دانشگاه های جهان است، کشوری مهاجرپذیر و باز است که شهروندان دیگر کشورها می توانند در آن به بالاترین مسئولیت های سیاسی- به استثنای ریاست جمهوری، که باید متولد آمریکا باشد- دست یابند. اوباما فاقد پدر آمریکایی است، اما چون در آمریکا به دنیا آمده، ریاست جمهوری را هم تسخیر کرد.شاید هیچ کشوری تا این حد از نظر گشایش مناصب سیاسی به روی خارجیان باز نباشد.انواع آزادی ها- از جمله حق قیام مسلحانه علیه دولت در صورتی که خودکامه شود- جامعه ای نقد کننده و نقد پذیر پدید آورده است.حتی شخص اول کشور و همسرش از اماج حملات رسانه ها در امان نبوده و اینان تا تمسخر آنان پیش می روند.
در عین حال، آمریکا بهشت و مصون از انتقاد نیست. این چه رویکردی است که به محض اینکه کوچکترین انتقادی از آمریکا صورت می گیرد، دوستداران غیر آمریکایی آمریکا، ناقدان را به "آمریکا ستیزی" و "غرب ستیزی" و فرو افتادن در باتلاق نظریه ی "امپریالیسم" متهم سازند. هیچ کس مانند آمریکائیان از این نظام انتقاد نمی کند. فقط به پنج نمونه ی زیر بنگرید:



1-1- کودتا علیه مصدق: مادلین آلبرایت، وزیر خارجه ی دولت کلینتون، شخص اوباما و وزیر خارجه اش بارها به دلیل نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد سال 32 از مردم ایران پوزش خواسته اند.پرزیدنت اوباما در سخنرانی 4 ژوئن 2009 قاهره بر نقش دولت آمریکا در کودتا علیه مصدق تأکید کرد و گفت: "در میانه ی جنگ سرد ایالات متحده در براندازی یک دولت دموکراتیک منتخب ایرانی نقش بازی کرد" و اضافه کرد که چنین وقایعی دیوار عدم اعتماد میان ایران و آمریکا ساخته است[1]، اما به محض طرح این موضوع از سوی ما، برخی از ایرانیان سریع می گویند که این دروغی بیش نیست. البته که گروهی از ارتشیان و روحانیون و نخبگان سیاسی به عنوان پیاده نظام و عوامل اجرایی کودتا عمل کردند. روشن است که ارتش آمریکا مجری کودتا نبود.



2-1- ساختن القاعده و طالبان: زمامداران سیاسی بارها و بارها حمایت از القاعده را اشتباه فاحش دولت شان خوانده اند، اما به محض طرح این مسأله از سوی ما، برخی سریع آدمی را به "آمریکا ستیزی" و "غرب ستیزی" متهم می سازند. خانم کلینتون- وزیر خارجه ی آمریکا- رسماً به مسئولیت دولتش در این زمینه اشاره کرده و می گوید:
"ما به نوعی سابقه ی تاریخی ما در ورود و خروج از پاکستان داریم.بیائید به یاد داشته باشیم که کسانی که امروز با آنها می جنگیم، بیست سال پیش ما خودمان هزینه ی روی کار آمدنشان را فراهم ساختیم. دلیل آن این بود که آن موقع ما به شدت با اتحاد جماهیر شوروی درگیر بودیم.آنها افغانستان را اشغال کرده بودند و ما نمی خواستیم که تمام آسیای مرکزی را هم زیر نفوذ بگیرند. در آن زمان به این نتیجه رسیدیم و فکر کردیم که کاری باید کرد. پرزیدنت ریگان با همکاری کنگره که در آن زمان اکثریت نمایندگان آن دمکراتها بود فکر کردند که دست به کار شوند و ایده ی خوب این بود که خوب بگذاریم "آی.اس.اس"، ارتش پاکستان و مجاهدین استفاده کنیم و بگذاریم که عربستان سعودی هم "اسلام وهابی" اش را وارد[به آنجا]کند تا ما بتوانیم شوروی را شکست بدهیم. و خوب البته آنها[روسها] بیلیونها دلار پول را از دست دادند که در نهایت منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد. پس سرمایه گذاری بدی نبود که به عمر شوروی پایان دادیم. ولی بیائید مراقب باشیم، که چه می کاریم چرا که همان را برداشت خواهیم کرد. و بعد ما پاکستان را ترک کردیم [و گذاشتیم که خودشان با این وضعیت کنار بیایند]، و در ضمن ما نمی خواهیم که ما می گوئیم به ما ربطی ندارد و در واقع ما تحریمتان می کنیم. بنابراین ما دیگر با "آی.اس.اس" و ارتش پاکستان کاری نداشتیم و الان در حال جبران زمان های از دست رفته ی بسیاری هستیم"[2].
آیا وزیر خارجه ی آمریکا هم آمریکاستیز است؟ خانم کلینتون در همین سخنان به مبارزه ی جدید با همین دست پرورده ها نیز اشاره کرده است. به یک نمونه از این جنگ توجه کنید. هفته ی نامه ی انگلیسی زبان اکونومیست در مقاله ی "تیر غیب" به نقل اتاق فکر "بنیاد آمریکای نو" نوشته است که هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی از سال 2004 تاکنون، 2551 نفر را در منطقه وزیرستان پاکستان به قتل رسانده اند که از این میان فقط 35 نفر رهبران نظامی طالبان و القاعده بوده اند، و مابقی افراد عادی و رده پائین بوده اند[3].


3-1- حمایت از دیکتاتورها: سیاست خارجی آمریکا در قرن بیستم حتی از سوی جرج بوش به نقد کشیده شد و او در نطق معروفش در نوامبر 2003 گفت:
"شصت سال اغماض و سازش ملل غربی بر سر فقدان آزادی در خاورميانه فايده ای به ايجاد امنيت برای ما نداشته است. زيرا در دراز مدّت، آرامش و امنيت را نمی توان با مايه گذاشتن از آزادی به دست آورد. مادام که خاورميانه در وضعی باشد که آزادی در آن پا نگيرد، همچنان خاستگاه رکود و نفرت ورزی و خشونتگرايی، و منبع صدور اينها باقی خواهد ماند"[4].


4-1- نابودی یک کشور بر اساس دروغ: جرج بوش، دیگ چینی، رامسفلد و کالین پاول با ساختن دروغ های آگاهانه که عراق دارای سلاح های اتمی است و صدام حسین با القاعده رابطه دارد، فضای جنگ را آماده ساختند. صدام کوتاه آمد و نه تنها همه ی کشور که حتی کاخ های خود را برای بازرسی در اختیار گذاشت. اما دولت آمریکا به دنبال هدف خود بود. جرج بوش در نهایت اعلام کرد که 24 ساعت به صدام حسین فرصت می دهد که کشور را ترک کند، و اگر نکند، به آن کشور حمله ی نظامی خواهد کرد. بقیه ی داستان را همه می دانند. بعد هم همگی شان اعتراف کردند که دروغ گفته بودند. این جنگ تجاوزکارانه فجایع انسانی بسیاری آفرید و بارها زمامداران آمریکا آن را اشتباه خوانده اند.
نیویورک تایمز 11 جون 2008 نوشته است که بوش در مصاحبه ی با تایمز لندن از جنگ عراق اظهار پشیمانی می کند[5]. گاردین اول دسامبر 2008 در مقاله ی بوش اعتراف می کند "جنگ عراق بزرگترین پشیمانی من است" نوشته است:
"جرج بوش در یک لحظه ی تأمل قبل از خروج از کاخ سفید، دیشب اعتراف کرد که تصمیم جنگ با عراق بر علیه صدام حسین براساس اطلاعات مخدوش بزرگترین عامل پشیمانی در دوران ریاست جمهوری اوست.این اولین باری است که بوش به صور ت علنی اعتراف و ابراز شک درباره ی استدلالش برای جنگ با عراق می کند"[6].
اما بیان همین حقایق از سوی ما، از سوی برخی ایرانیان آمریکا دوست، "غرب ستیزی" و "آمریکا ستیزی" قلمداد می شود.


5-
1- تبعیض های باورنکردنی: میلتون فریدمن نظریه پرداز اصلی لیبرتارینیسم آمریکاست. جمهوری خواهان او را پیامبر اقتصادی خود می دانند. راست های آمریکا او را مبدع "بازار مطلقاً رها از دخالت دولت" قلمداد می کنند. می گویند، تنها راه حل همه ی مسائل و مشکلات اقتصادی، کاهش نقش دولت و رها کردن سرمایه داران به حال خود است.اما فریدمن به نارسایی های بازار توجه داشت. به همین دلیل بر این باور بود که برای زندگی انسانی، دولت باید از طریق مالیات منفی به افرادی که زیر خط فقر قرار دارند پول نقد پرداخت کند و از طریق اختصاص بن، هزینه ی تحصیل همه ی شهروندان از ابتدا تا پایان تحصیلات دانشگاهی را تأمین نماید. فریدمن چند هفته قبل از مرگ(ماه می 2006) طی مصاحبه ای با لاری ارن رئیس کالج هیلز دیل، به شدت به وضعیت نظام آموزشی آمریکا تاخت و آن را "شرم آور" خواند و گفت:

"من سر در نمی آورم که چطور می توانیم در دنیایی تقسیم شده میان دارا و ندار که داراها به ندارها سوبسید می دهند، جامعه ای آبرومند داشته باشیم. در نظام آموزش فعلی ما، 30درصد از جوانانی که دبیرستان را شروع می کنند این دوره را به پایان نمی رسانند. این جوانان به ناچار مشاغلی کم درآمد خواهند داشت. اینها محکوم به تحمل موقعیتی هستند که به سبب آن همیشه در ته چاه خواهند بود. این هم به نوبه ی خود به جامعه ای تقسیم شده می انجامد و آن وقت به جای جامعه ای برخوردار از همکاری عمومی و تفاهم عمومی، جامعه ای قشربندی شده خواهیم داشت. بی تردید نرخ موثر سواد در ایالات متحد امروز پایین تر از 100 سال پیش است. قبل از آن که دولت در کار آموزش مداخله کند اکثر نوجوانان به مدرسه می رفتند، باسواد و قادر به یادگیری بودند. به راستی شرم آوراست. در کشوری مثل ایالات متحده 30درصد از جوانان هرگز از دبیرستان فارغ التحصیل نمی شوند. تازه من به کسانی که مدرسه ابتدایی را ناتمام می گذارند، اشاره نکردم. شرم آور است که بسیاری از مردم قادر به خواندن و نوشتن نیستند. من سر در نمی آورم که ما چگونه می توانیم همچنان جامعه ای آبرومند و آزاد داشته باشیم درحالی که بخش بزرگی از این جامعه محکوم به فقر و گرفتن صدقه است"[7].
اوباما با جنبش وال استریت ابراز همدردی کرده و می گوید که حرف فاعلانش را خوب می فهمد و این حرکت را ناشی از قطع امید کردن آنان از روند های عادی سیاست در نظام امریکا می داند[8]. اوباما طی طرحی 20 میلیارد دلار برای مبارزه ی با فقر و گرسنگی و همچنین 2 میلیارد دلار برای مبارزه ی با بی خانمانی درخواست کرده است[9].
به محض بیان این واقعیت ها از سوی ما، به "آمریکا ستیزی" و "غرب ستیزی" از سوی برخی ایرانیان متهم می شویم. یعنی برخی از ایرانیان از آمریکائیان هم آمریکایی ترند؟ البته که پاسخ منفی است. برای این که انتقاد کردن و انتقاد پذیری یکی از ارکان "هویت آمریکایی" است.
مسأله این است که عده ای تحول اساسی و بنیادین پیدا کرده اند.به تعبیر دقیق تر، گفته می شود که مفاهیمی چون استقلال، دریافت کمک مالی از دول خارجی، جاسوسی و حمله ی نظامی به کشور معانی دیگری یافته است. گفت و گوی ناقدانه پیرامون این مسأئل در قلمرو عمومی می تواند به شفافیت بیشتر مواضع و مدعیات طرفین و پیشبرد پروسه ی گذار به دموکراسی در ایران مدد رساند.



دوم- معنای دوگانه ی استقلال: استقلال حداقل در دو سطح واجد معناست:

الف- استقلال فردی: خودآئینی (autonomy)به این معناست که فرد "دگرآئین" نباشد و خود زندگی خود را سامان بخشد. "دگرآینی" یا "دگرسالاری" یا "دگرپی روی" (heteronomy) در برابر "خودسالاری" است. چه باید کرد و چه نباید کرد زندگی فرد "دگرآئین" را دیگران تعیین می کنند، اما فرد "خودآئین" در انتخاب افکار و گفتار و رفتار "تابع" دیگران نیست.فرد مستقل، "خود آفرین" است و خود را همچون اثری هنری خلق می کند.


ب- استقلال ملی: به همان نحو که فرد "خود آئین" یا "دگرآئین" است، نظام یا رژیم سیاسی هم واجد "خودمختاری داخلی" یا "عدم خودمختاری" است. زمامداران نظام سیاسی دارای خودمختاری داخلی یا مستقل- مانند دولت های دموکراتیک آمریکا و آلمان و سوئیس و سوئد - مستقل از دخالت دیگر دول، خود درباره ی سیاست ها و خط مشی ها تصمیم گیری و قانون گذاری می کنند. اما دولت وابسته، متکی به دول دیگر است و آن دولت ها در تصمیم سازی آنها دخالت می کنند. یک مثال از این مورد، دولت های بلوک شرق سابق هستند که کاملاً تابع اتحادجماهیر سوسیالیستی شوروی بودند.
فرایند جهانی شدن اگر چه مفاهیم بسیاری را متحول کرده است، اما همچنان "دولت- ملت" مهمترین بازیگر روابط بین الملل است.آمریکائیان یکی از جوامعی هستند که شاید بیش از دیگر جوامع به "فردگرایی خودآئین" اهمیت داده و آن را اساس "هویت آمریکایی" به شمار می آورند. آمریکائیان هیچ گاه نمی گویند که فرایند جهانی سازی استقلال را بی معنا کرده و زمامداران سیاسی و "گروه های سیاسی" مخالف مجازند تابع فرامین دیگر دول شوند.


سوم-دو گونه دولت:
دولت نه پدیده ای آسمانی است، نه پدیده ای طبیعی چون خورشید و ماه و زمین. دولت برساخته ای انسانی است که آدمیان آن را خلق می کنند. "دولت های موجود" جهان را به دو نوع می توان تقسیم کرد:


الف- دولت دموکراتیک: رژیم سیاسی مخلوق رضایت مردم است. مردم از طریق صندوق های رأی این نظام را می آفرینند، باید از آن رضایت داشته باشند، و هرگاه نخواستندش، از طریق صندوق های رأی زمامدارانشان را خلع می کنند. عزل زمامداران سیاسی از قدرت لزوماً تابع منطق و دلیل نیست، یعنی هیچ کس لازم نیست برای رأی ندادن به گروهی خاص، دلیل عرضه نماید، بلکه به صرف "خوشآیند" و "بدآیند" می توان به گروهی رأی داد و به گروه دیگری نه.
رژیم های دموکراتیک، نظام هایی هستند که اصلاح شان به روش های مسالمت آمیز امکان پذیر است. در عین حال، اگر چه دموکراسی های محقق، در یک طیف قرار دارند، اما نه سطح دموکراتیک بودن آنها یکسان است، نه بهترینشان، مصداق تمام عیار نظام دموکراتیک است. هیچ نظام دموکراتیکی مصداق تمام عیار آرمان دموکراسی نیست.نظام های موجود دموکراتیک را صاحب نظران از موضع عدالت مدرن( دموکراسی و حقوق بشر) دائماً به نقد می کشند تا آنها را دموکراتیزه تر کنند. به عنوان مثال، جنبش های فمینیستی کوشیده و می کوشند تا از تبعیض های ناروای "دموکراسی های محقق" نسبت به زنان، تبعیض زدایی کنند.


ب- دولت غیر دموکراتیک: رژیم های غیر دموکراتیک انواع و اقسامی دارند.این نوع رژیم ها محصول "رضایت" مردم نیستند. اما رژیم های غیر دموکراتیک، همچون رژیم های دموکراتیک، در روی یک طیف قرار دارند. این رژیم ها، از نظرمیزان غیر دموکراتیک بودن، و از نظر میزان نقض حقوق بشر، با یکدیگر تفاوت دارند. میزان سرکوب در نظام های توتالیتر و فاشیستی(هیتلر، موسولینی، استالین، فرانکو)، دیکتاتوری های نظامی(پینوشه، و...) و نظام های سلطانی(مارکوس، محمد رضا شاه، علی خامنه ای) متفاوت است.


چهارم- استقلال رژیم های غیر دموکراتیک
: نوشتار کنونی معطوف به دولت های دیکتاتوری است. این گونه نظام های سیاسی از نظر "خودآئینی" به دو دسته تقسیم می شوند:


الف- رژیم های مستقل استبدادی: برخی نظام های استبدادی از نظر تصمیم گیری سیاسی، مستقل اند. یعنی نه دولتی خارجی آنها را بر سر کار آورده است، نه مورد حمایت دولت خارجی هستند، و نه در تصمیم گیری ها تابع دولتی بیگانه هستند.


ب- رژیم های وابسته ی استبدادی: این گونه رژیم ها خود به چند دسته تقسیم می شوند: برخی از آنها را اساساً یک دولت خارجی بر سر کار آورده است(مانند بر سر کار آوردن پینوشه در شیلی توسط دولت آمریکا)، برخی را اگر چه دولتی خارجی بر سر کار نیاورده است، اما مورد حمایت جدی دول بیگانه هستند، برخی دیگر نیز در تصمیم گیری ها تابع دول بیگانه اند.


پنجم-معنا داشتن یا فاقد معنا بودن استقلال دولت های غیر دموکراتیک:
آیا "خودآئینی" یا "استقلال" دولت غیر دموکراتیک، "معنا" دارد؟ در اینجا دو نظر وجود دارد:


الف- فاقد معنا بودن: برخی به تازگی این مدعا را مطرح ساخته اند که استقلال دولت غیر دموکراتیک فاقد معناست. برای این که استقلال معنایی جز دموکراتیک بودن ندارد. اگر دولتی محصول آرای آزاد مردم نباشد، مستقل هم نیست. حتی اگر در سرکار آوردنش هیچ دولت بیگانه ای نقش نداشته باشد، حتی اگر مورد حمایت هیچ دولت بیگانه ای نباشد، حتی اگر در تصمیم گیری هایش هیچ دولت بیگانه ای دخالت نداشته باشد.


ب- معنا داشتن: معنا داشتن مفاهیم تابع میل افراد نیست.
اولا: در همه ی فرهنگ های سیاسی این معنای از استقلال وجود دارد. به عنوان مثال آنتونی مک گرو در کتابدگردیسی دموکراسی نظم جهانی ناشی از صلح وستفالی را اساس دولت های دموکراتیک جدید به شمار آورده است. به گفته ی وی، بنیاد نظم وستفالی چهار اصل- اصل سرزمینی، حاکمیت، قانون گرایی و استقلال- است.استقلال یعنی دولت ها مختارند تا امور داخلی و بیرونی خودشان را مستقل از هرگونه دخالت یا کنترل خارجی اداره کنند و در این موارد دست به تصمیم گیری بزنند[10].
ثانیاً: این معنای استقلال در حقوق بین الملل به رسمیت شناخته شده و به کار می رود.
ثالثاً: نمی توان مدعی شد که چون من مخالف فلان امر هستم، پس آن امر وجود ندارد. من مخالف سلطان علی خامنه ای هستم، ولی او وجود دارد و اینک رهبر جمهوری اسلامی است. من مخالف همه ی زمامداران مستبد و خودکامه ی دنیا هستم، اما آنها وجود دارند و فعلاً حاکم هستند. من مخالف خشونت هستم، اما هم خشونت وجود دارد، هم خشونت واجد معناست. به همین دلیل، استقلال به معنای "خودمختاری داخلی" نظام سیاسی هم وجود دارد و هم واجد معناست.
رابعاً: اگر استقلال و دموکراسی یکی بود، "استقلال دموکراسی است" به گزاره ای توتولوژیک چون "گربه گربه است" تبدیل می شد.
خامساً: اصل حق تعیین سرنوشت در تمام بیانیه های سازمان ملل در باب حقوق بشر به عنوان یک حق اساسی محترم شمرده شده است، اما در هیچ جایی گفته نشده که شرط تعیین سرنوشت برای ملتها و استقلال سیاسی به معنای دموکراتیک شدن آنها است.


ششم-موجه یا ناموجه بودن استقلال دولت های غیر دموکراتیک:
درست است که استقلال رژیم های دیکتاتوری معنادار است، اما آیا این نوع استقلال اخلاقاً هم موجه می باشد؟ دو نظریه ی در اینجا وجود دارد:


الف- ناموجه بودن استقلال رژیم های غیر دموکراتیک: استقلال دولت دیکتاتوری هیچ ارزشی ندارد. وقتی دولتی محصول رضایت شهروندان اش نیست و قواعد دموکراتیک و حقوق بشر را رعایت نمی کند، مستقل باشد یا نباشد، هیچ اهمیتی ندارد.استقلال وقتی معنا دارد و موجه است که حکومت ناشی از انتخاب آزاد مردم باشد و مردم همچنان از آزادی برخوردار باشند.

ب- موجه بودن استقلال دولت های غیر دموکراتیک: اگر چه دیکتاتوری به هیچ وجه موجه نیست و باید رژیم های استبدادی را به بایگانی تاریخ سپرد، اما دیکتاتوری ها از جهات عدیده با یکدیگر تفاوت دارند. دیکتاتوری نیم قرنه ی سنگاپور، این کشور را به یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان مبدل ساخت. میانگین رشد تولید ناخالص داخلی این کشور تا سال 1998 سالانه 3/8 بود. چهار ببر شرق آسیا(کره ی جنوبی، تایوان، سنگاپور، هنگ کنگ)، ضمن رشد اقتصادی، شرایط زندگی(از نظر دستمزدها، بهداشت، آموزش و مسکن) را بهبود چشمگیر بخشیدند. این دگرگونی اقتصادی و اجتماعی در متن سرکوب سیاسی و ایدئولوژیک صورت گرفت.دیگران سرکوب را داشتند، اما این پیامدهای مثبت را فاقد بودند. به گفته ی مانوئل کاستلز:
"سنگاپور در آستانه ی استقلال خود در سال 1965 وجود خارجی نداشت. این کشور یکی از پایگاه های نظامی متروکه ی امپراتوری درهم شکسته ی بریتانیا بود و اقتصاد بازرگانی ورشکسته ای داشت که پیوندهایش با اندونزی قطع شده بود؛ این کشور بخشی لاینفک از مالزی بود که برخلاف میلش از فدراسیون مالزی اخراج شده بود، و همچنین جامعه ای چند قومی بود که تحت فشار محیط مالزیایی پیرامون آن قرار داشت. این سرزمین که با درگیریهای داخلی و شدید قومی- دینی اکثریت چینی و اقلیتهای مسلمان و هندوهای تامیل چند پاره شده بود، به راحتی می توانست به سریلانکای دیگری تبدیل شود. نخستین نگرانی حزب اقدام مردم لی کوان یو که رهبری مبارزات ضد استعماری علیه بریتانیا را بر عهده داشت، حفظ یکپارچگی سنگاپور و سرپا نگه داشتن آن، و در عین حال مبارزه با تهدید چریکهای حزب کمونیست مالزی بود که از چین دستور می گرفتند و از حمایت حزب کمونیست خلق چین برخوردار بودند"[11].
لی کوان یو، رهبر جنبش استقلال خواهی، فردی به شدت مستبد و سرکوبگر بود.مدرن سازی سنگاپور در چنین بستری شکل گرفت.
"در سنگاپور، حزب اقدام مردم رهبری مبارزات ضد استعماری را در دست داشت، ولی در دهه ی 1950 این کار را در پیوند نزدیک با جنبش چپ گرا(از جمله اتحادیه های کارگری چپ گرا) و حتی کمونیست ها انجام داد، تا این که رخدادهای اوایل دهه ی 1960 لی کوان یو رهبر ملی سنگاپور، را متقاعد ساخت که برای تأیید برنامه ی سیاسی مستقلی که هدف آن تبدیل سنگاپور از پایگاه نظامی استعماری به ملتی مدرن بود، باید چپ گرایان را سرکوب کند(کاری که او با بی رحمی انجام داد). در واقع، حزب اقدام مردم پیرامون خط مشیهای لنینیستی سازمان یافته بود و از مکانیسمهای سخت گیرانه ی کنترل اجتماعی و بسیج اجتماعی، شکلهای متمرکز قدرت حزبی، و هدایت مستقیم اقتصاد به دست فن سالاران آموزش دیده و معمولاً سالم دولتی که حقوق خوبی دریافت می کردند، بهره می جست"[12].
کاستلز درباره ی سرکوب بی رحمانه ی چهار ببر شرق آسیا می نویسد:
"سنگاپور تنها در اوایل دهه ی 1960 پس از سرکوب گسترده ی مخالفان و غیر قانونی شدن جنبش اتحادیه های کارگری مستقل که اکثر کارگران را در بر می گرفت، توانست به ثبات دست یابد. آرامش تایوان تنها پس از اعدام 10 تا 20 هزار نفر از کسانی که در برابر اشغال کشور توسط کومینتانگ مقاومت می کردند، و دوره ی گسترده ی "وحشت سفید" در دهه ی 1950 میسر گردید...در هنگ کنگ... قیام کوانگ جو در سال 1980 بود که به دست دیکتاتوری چون دو هوان سرکوب شد و احتمالاً 2000 کشته بر جای گذاشت"[13].
دیکتاتوری مالزی را با دیکتاتوری ایران نمی توان یکسان به شمار آورد. دیکتاتوری رضا شاه و دیکتاتوری آتاتورک هم یکسان نبود.آتاتورک ضمن مدرن سازی ترکیه، جامعه ی مدنی را آن چنان سرکوب نکرد که راه گذار به دموکراسی کاملاً مسدود شود.کاری که رضا شاه و محمد رضا شاه کردند و نتیجه ی آن جمهوری اسلامی کرد.
اما در زمینه ی موجه بودن استقلال رژیم دیکتاتوری، به این مثال توجه کنید. مردی در خانه به همسر خود زور می گوید و او را کتک می زند. این عمل اخلاقاً نامشروع و ناقض حقوق بشر است. اما این فرد فقط خود به این عمل غیر اخلاقی دست می زند. حال فرد دیگری وجود دارد که نه تنها خود چنین می کند، بلکه دوستان و حامیانش را هم می آورد تا به همسرش زور بگویند و او را بزنند. آیا عمل این دو شوهر مستبد یکسان است؟ در واقع، آنان که می گویند استقلال دولت استبدادی فاقد ارزش است، می گویند وقتی دولتی به مردم خود زور می گوید، اگر به طور همزمان اجازه دهد که دول بیگانه هم به مردمش زور بگویند، هیچ اشکالی ندارد. وقتی خودش ثروت مردم را به یغما می برد، اگر بخشی از منابع ملی را از طریق قراردادهای فاسد به بیگانگان بسپارد، هیچ اشکالی ندارد. روشن است که جباریت و سرکوب حکومت ملی به هیچ وجه قابل قبول نبوده و نمی بایست آن را تحمل کرد.اما به این بهانه نمی توان مسأله ی استقلال را منتفی ساخت. محل نزاع این است: آیا از استبدادی بودن حکومت ملی می توان نفی استقلال یا بی ارزش بودن آن را استنتاج کرد؟
حکومت بحرین را در نظر بگیرید. رژیم حاکم بر آن کشور مردم خود را سرکوب می کند، اما از رژیم آل سعود هم برای سرکوب مردم خود استفاده می کند. لبنان را در نظر بگیرد. در نیمه ی دوم قرن بیستم، رژیم سوریه هم مردم این کشور را سرکوب می کرد. آیا سرکوب مردم لبنان توسط حکومت سوریه هیچ اشکالی نداشت، چون دولت اش دموکراتیک نبود؟ آیا وابستگی و عدم استقلال لبنان فاقد اهمیت بود، چون دولت آن کشور دموکراتیک نبود؟ یعنی وابستگی شدید لبنان به سوریه هیچ اشکالی نداشت؟ آیا ترور نخست وزیر لبنان توسط حکومت سوریه هیچ اشکالی ندارد، چون این نظام دموکراتیک نیست؟ آیا وابستگی تسلیحاتی و مالی حزب الله و حماس به رژیم جمهوری اسلامی فاقد اهمیت است؟ یعنی چون استقلال دول غیر دموکراتیک فاقد معناست، جمهوری اسلامی مجاز است در آن کشورها(عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین) گروه های مسلح تشکیل داده و از آنها علیه هر کس که خواست استفاده کند؟ آیا تشکیل همین نوع گروه ها توسط دولت آمریکا در کشورهای غیر دموکراتیک مجاز است؟
پس استقلال حکومت دیکتاتوری از دخالت خارجی، نسبت به وابستگی دولت استبدادی به دول بیگانه، موجه است. آیا این نوع مدعیان می پذیرند که اعضای سازمان های سرکوب سوریه یا روسیه در ایران از کاپیتولاسیون برخوردار باشند، چون حکومت ما دموکراتیک نیست؟ یا این کار نافی استقلال ملی است، با این که حکومت مان دیکتاتوری است. می گویند استقلال دولت استبدادی یا معنا ندارد و یا اگر هم معنا داشته باشد، فاقد ارزش است. دولت جمهوری اسلامی استبدادی و ناقض حقوق بشر است. آیا از نظر مدعیان هیچ اشکالی ندارد که این رژیم سهم ایران در دریای خزر را به روسیه ببخشد، چون استقلال اش فاقد معناست؟ یا از همین دولت دیکتاتوری می خواهیم که به هیچ وجه یک میلی متر از خاک ایران را به هیچ کشوری نبخشد؟
بدون تردید نظام دموکراتیک از همه ی جهات برتر از نظام استبدادی است. بدون تردید استقلالی که ناشی از شهروندان برابر و آزاد باشد، برتر از استقلال فاقد آزادی است. نظام استبدادی فاسد و ناکارآمد است، اما از ناکارآمدی و فساد دیکتاتوری نمی توان به نفی استقلال پل زد.به تعبیر دیگر، نمی توان این مدعا را تبلیغ کرد که چون ما فاقد آزادی هستیم، پس بهتر است فاقد استقلال هم باشیم.



هفتم-دریافت کمک مالی از دول خارجی
: آیا "گروه های سیاسی" مخالف رژیم غیر دموکراتیک مجازند از دولت های خارجی کمک مالی دریافت کنند؟ دو نظریه ی در اینجا وجود دارد:


الف- مجاز بودن دریافت پول: رژیم دیکتاتوری همه ی منابع مالی را در اختیار خود گرفته و مخالفان را از آن محروم می سازد. با توجه به تغییر معنای استقلال، با توجه به جهانی شدن و در هم رفتگی دولت ها، دریافت کمک مالی از دول خارجی مجاز و مشروع است. گروه های سیاسی مخالف برای فعالیت علیه نظام دیکتاتوری نیازمند منابع
مالی هستند. دولت های خارجی هم باید پول در اختیار آنان بگذارند تا مبارزه و زندگی امکان پذیر شود. وگرنه حتی نشریات اینترنتی ما در خارج کشور هم تعطیل خواهند شد.


ب- نامشروع بودن دریافت پول: دریافت کمک مالی از دولت های خارجی توسط نیروهای سیاسی مخالف نامشروع است.چرا؟
اولاً: به وابستگی نیروهای سیاسی داخلی به دولت های خارجی منتهی می شود. پروژه ی چلبی سازی را به یاد بیاورید.در این صورت "ملی" بودن نیروهای سیاسی فاقد معنا خواهد شد.
ثانیاً: حتی در جوامع دموکراتیک این کار مشروع نیست. آیا دولت آمریکا و مردم این کشور این نوع عمل را مجاز می دانند؟ به تعبیر دیگر، آیا نیروهای سیاسی آمریکا مجازند از دول خارجی کمک های مالی دریافت کنند؟ مگر قانون، احزاب آمریکا را از دریافت کمک مالی از دولت های بیگانه محروم نساخته است[14].
ثالثاً: راه منابع داخلی کاملاً بسته نیست.مگر دو سه میلیون ایرانی مقیم خارج از کشور نیستند؟ مگر مجموع ایرانیان مقیم خارج توانایی کمک مالی به مخالفان رژیم را ندارند؟ اگر این جمعیت میلیونی در شرایط آزاد حاضر نیستند به مخالفان سیاسی برای مبارزه ی با رژیم استبدادی کمک کنند، باید فکری اساسی به حال اپوزیسیون کرد. معنای کنش ایرانیان مقیم خارج این است: آنان یا رژیم را مشروع می دانند، یا اپوزیسیون را مشروع نمی دانند، یا هر دوی رژیم و اپوزیسیون را نامشروع می دانند. مخالفان سیاسی رژیم باید "مشروعیت اخلاقی" خود را به مردم ایران اثبات کنند. نمی توان نزد مردم خود مشروعیت نداشت، اما برای جبران فقدان "مشروعیت" و "پایگاه اجتماعی" به سراغ دولت های خارجی رفت. اگر از نظر مردم مخالفان سیاسی مشروعیت داشته باشند، مردم قطعا به آنها کمک می کنند. گروه های سیاسی مخالف در جهان کاملاً آزاد مغرب زمین نمی توانند حتی پنج درصد ایرانیان را گرد آورند. مسأله چیست؟ این مشکل را که نمی توان تماماً به گردن رژیم استبدادی انداخت.از سوی دیگر، اگر مردمی خواهان رژیمی دیکتاتوری هستند، اگر مردم حاضر نیستند برای تغییر وضعیت هزینه بپردازند، رژیم سیاسی خودکامه در حد و اندازه ی چنان مردمی است. چرا دولتی خارجی باید به زور و پول آنان را دموکرات سازد؟


هشتم-شغل شریف جاسوسی:
در همین دوران گفته و نوشته شد که جاسوسی هم شغلی شریف است. وقتی اعتراض می شود که این مدعا نه تنها کاذب است، بلکه بیان این آموزه ی کاذب، برای دیگران هزینه دارد، لااقل وقتی رسانه های اقتدارگرایان ایران شما را به گروه خاصی نسبت می دهند، این مدعای کاذب را تکذیب کنید، از خود سلب مسئولیت می کنند.
آیا جاسوسی در اسرائیل و آمریکا شریف است؟ اگر این طور است چرا جاسوسان را بازداشت و زندانی می کنند؟ مگر اسرائیل جاسوس آمریکایی را زندانی نمی کند؟ مگر دولت آمریکا جاسوس اسرائیلی را زندانی نکرده است؟ جاناتان پولارد(Jonathan Pollard) به جرم جاسوسی بازداشت و به حبس ابد محکوم شد. دولت اسرائیل تاکنون کوشش بسیار برای آزادی او کرده است، اما این کوشش ها به شکست انجامیده است[15].
اما با شفافیت تمام دیده می شود که با افتخار سری ترین اطلاعات نظامی ایران را افشا می کنند. آیا رژیم شاه چون رژیمی دیکتاتوری بود، افشای اسرار نظامی ایران مجاز بود؟ آیا شاه که سرلشکر مقربی را به دلیل جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی اعدام کرد، کاری نادرست بود و باید به دلیل جاسوسی به مقربی مدال اهدأ می شد؟ مگر با همان تجهیزات نظامی ای که شاه فراهم آورد کشور از تهاجم نظامی عراق نجات پیدا نکرد؟ آیا ارائه ی اسرار نظامی ایران به عراق مشروع و افتخار آفرین بود یا جاسوسی برای دشمن؟ اینک نیز برخی گروه های سیاسی با افتخار به همین مشی ادامه می دهند.


نهم-حمله ی نظامی به ایران:
آیا می توان رژیم غیر دموکراتیک را با حمله ی نظامی سرنگون ساخت؟ حتی یک فیلسوف سیاسی یا یک فیلسوف اخلاق نگفته است که سرنگون ساختن حکومت غیر دموکراتیک از طریق حمله ی نظامی دول بیگانه مجاز و مشروع است.فیلسوفانی که از دخالت بشردوستانه سخن گفته اند، به صراحت تأکید کرده اند که در شرایط بسیار ویژه ای می توان از این امر استفاده کرد.
دو نظریه اساسی درباره ی "دخالت بشردوستانه" از سوی جان راولز در کتاب قانون ملل و مایکل والزر در کتابنظریه جنگ عادلانه و ناعادلانه عرضه شده است. این دو نظریه قرابت های بسیاری با یکدیگر دارند. مهمترین نقطه مشترک بین آنها محوریت حقوق بشر است. مبنای اساسی توجیه مداخلات انسان دوستانه نزد هر دو آنها "نقض جدی و همه جانبه ی حقوق بشر" است.نکته مهم این است که شهروندان عادی حتی سربازانی که جزء واحدهای جنگی نیستند به هیچ عنوان نباید هدف حمله قرار بگیرند و کشته شوند.هر دوی آنها وضعیت خاصی را که شرایط اورژانسی فوق العاده می نامند مستثنا می کنند، یعنی شرایطی که تهدیدی سخت که هم فوری و هم بنیادی باشد به همراه دارد. ازاین نقطه نظر، شرایط فوق العاده اورژانسی زمانی رخ می دهد که یک نظام لیبرال دموکراتیک(و احتمالا یک نظام سیاسی موجه و نه لزوما دموکراتیک) برای بقای خود به دفاع از خود می پردازد. فرایند جهانی شدن به سیطره جهانشهری حقوقی نمی انجامد بلکه دست کم مفهوم جهانشهری اخلاقی (یعنی بی اعتنا نبودن به سرنوشت ملل دیگر) را تقویت کرده است. در ضمن، ملیت اکنون با معیار هویت مدنی تبیین می شود تا صرفا مشترکات تاریخی، فرهنگی...اما نه مفهوم جهان وطنی اخلاقی و نه مفهوم ملیت برپایه ی هویت مدنی هیچ کدام مبنا ی توجیه جنگ و مداخلات انسان دوستانه نیستند.
در موضوع "مداخلات انسان دوستانه" سه مسأله را باید از یکدیگر تفکیک کرد: نخست، انواع این گونه مداخلات و سطح متفاوت نقض حقوق بشرکه مستلزم مداخله ی نظامی است؛ دوم، دلایل موجه (یا تحکیم) مداخلات انسان دوستانه؛ و سوم، عوامل مشروع دخیل در چنین مداخلاتی.
اول، نظریه جان راولز در باره مداخلات انسان دوستانه - که در کتاب قانون ملل - ارائه شده بر محوریت حقوق بشر شکل گرفته است. مبنای اساسی توجیه مداخلات انسان دوستانه نزد راولز "نقض جدی و همه جانبه ی حقوق بشر " می باشد. اگر چه اختلاف دیدگاهها در باره ی مضمون حقوق بشر و مبانی توجیه آنها را نمی توان نادیده گرفت اما، در این باب اتفاق نظر وجود دارد که در موارد نقض فاحش و جدی حقوق بشر مانند کشتار دسته جمعی، پاکسازی قومی، بردگی، قحطی و گرسنگی معلول جنگ سالاری، دخالت موثر سازمان ملل یا دیگر سازمانها الزامی است. به گمان راولز این دخالت می تواند "از طریق تحرم های اقتصادی و دیپلماتیک، یا در موارد بسیار حیاتی، مداخله نظامی" صورت گیرد[16].
راولز به کارگیری ابزارهای موثر اقتصادی، دیپلماتیک و فرهنگی در مقابله ی با نژاد پرستی، نقض حقوق زنان و حربه های تنفرزا را تایید می کند. اما باید بر این نکته تاکید نمود که وی دخالت نظامی را تنها در موارد کشتار دسته جمعی و بردگی - یعنی جایی که تنبیهات اقتصادی، فرهنگی ودیپلماتیک قادر به اصلاح رفتارهای رژیم خاطی نیستند- مشروع می داند[17].
نکته ی حائز اهمیت این است که به گمان راولز مبنای توجیه مداخله نظامی، محافظت کردن مردم در برابر شرور عظیم (رژیم یا نهادهای شرور) و نیز محافظت کردن از شرایط ضروری برای تعامل اجتماعی است (از دیدگاه راولز حقوق بشر حداقل شروط برای تعامل اجتماعی است). راولز تصریح می کند که برخی از حقوق که در لیست اعلامیه ی جهانی حقوق بشرآمده است را نمی توان و نباید با اعمال قدرت نظامی بین المللی بر کرسی نشاند. از دیدگاه وی، پایان دادن به نژاد پرستی، اجحاف به زنان، و خاتمه بخشیدن به ظلم هایی که در روند محاکمات قضایی صورت می گیرد از طریق به کارگیری قدرت نظامی بین المللی مقتضی و موجه نیست.
نهایتا به نظر می رسد که راولز، اگر چه از موارد خاصی به عنوان زمینه های استحقاق مداخلات نظامی نام می برد اما به طور کلی، او مواردی راکه در خور مداخله نظامی هستند، بسیار شدید و عظیم توصیف می کند.
دوم، راولز در باره ی مبانی توجیه مداخلات انسان دوستانه می گوید: "ممکن است سوال شود که ملتهای سامان یافته لیبرال و شایسته (decent) یا غیر لیبرال بر اساس چه حقی و به طور موجه می توانند رژیم های یاغی را از نقض حقوق بشر باز دارند". پاسخ او چنین است: "چنین ملتهایی نباید به سادگی با رژیم های یاغی مدارا کنند" ؛ "عدم مدارا با چنین رژیم هایی بر آمده از ارزشهای لیبرالیسم و...است"[18].
راولز بر این باور است که ملل لیبرال و شایسته در باره ی فهرست مشخصی از حقوق مندرج در حقوق بشر و ضمانت اجرایی آنها توافق دارند، این امر به آنها حق مداخله با توسل به زور در پاره ای از موارد را اعطاء می کند. لازم به ذکر است که توجیه مذبور می تواند تبیینی از مواضع و عملکرد نظامهای لیبرال به دست دهد و در واقع اصول عقاید آنها را توضیح دهد، اما نمی تواند جای خالی توجیه هنجاری دخالت نظامی را پر کند.
به نظر می رسد که مهمترین دلیل برای مداخلات نظامی، جلوگیری از نقض شدید حقوق بشر است. با این وجود اخذ تصمیم برای ورود به چنیین کاری به غایت دشوار است. پاره ای از منتقدان می گویند که مداخله نظامی می تواند به قیمت آسیب های جدی و از دست رفتن جان کثیری از افراد عادی در منطقه ای که عملیات در آنجا جریان دارد و همچنین بسیاری از سربازان در گیر در این کار تمام شود. به عنوان مثال، رژیم سرکوبگری در مدتی کوتاه سه هزار تن را کشته است. به آن کشور حمله می شود که جان انسان ها را نجات دهیم. در اثر حمله، ما سی هزار تن از انسان ها را می کشیم. آیا چنین عملی موجه و اخلاقی است؟
نکته سوم درباره ی عوامل دخیل در دخالت نظامی است. مساله ی اساسی این است که سازمان ملل فاقد مکانیسم اجرایی برای حمایت از حقوق بشر است. بنابراین در عمل دولت آمریکا و دول اروپایی از طریق پیمان ناتو وارد عمل می شوند.
در اینجا، دیدگاههای متکثر و متفاوتی ناظر بر این که چه عاملی واجد مشروعیت کافی برای مداخله ی نظامی به منظور جلوگیری از نقض فاحش حقوق بشراست، پدید آمده است. برخی می گویند که تنها سازمان ملل از چنین مشروعیتی برخوردار است و برخی دیگر بر این باورند که سازمان ملل یا بعضی سازمانهای منطقه ای (مانند اتحادیه اروپا) واجد چنین مشروعیتی هستند. اما شایان ذکر است که منشور سازمان ملل چنین نقشی را برای این سازمان تصریح نکرده است. در شرایط کنونی، حمله ی نظامی به کشورها تحت عنوان "دخالت بشر دوستانه"، از سوی سازمان ملل انجام نمی گیرد. بلکه دولت آمریکا و دیگر دول غربی تحت این عنوان کشورها را مورد تهاجم قرار می دهند. پیامد عملی این واقعیت این است که دولت آمریکا و دیگر دول غربی به کشورهای غیر دوست تحت این عنوان حمله کرده و می کنند.
مایکل والزر ایده آلی را که پلورالیسم جهانی می خواند چاره ی کار می داند. این ایده ال - به عنوان بدیل سازمان ملل و اتحادیه اروپا - متشکل ازشبکه ای از گروههای فراملیتی، تعدادی از نهادهای بین المللی (مانند بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی، و سازمانهای متعدد غیر دولتی) می باشد. جان راولز نیز بر این باوراست که سازمان ملل با ساختار کنونی اش شایسته است در این امر دخالت نکند. او بر این باور است که با تشکلی از کشورهای موجه منطقه ای (یا کنفدراسیون منطقه ای) و نه جهانی، به طور موثرتری می توان با مساله ی تشخیص موارد نقض شدید حقوق بشر و جلوگیری از آنها اقدام کرد.
والزر و راولز در باره ی مشروعیت عامل یا فاعل در مداخلات انسان دوستانه موضع متفاوتی با دیدگاه مسلط اتخاذ می کنند. آنها آلترناتیوهای مهمی را در برابر این دیدگاه که سازمان ملل تنها عامل مشروع در مداخلات انسان دوستانه هستند ارائه کرده اند. طرح این نظریه ها به معنای نادیده گرفتن نقش با اهمیت سازمان ملل در چنین اموری نیست بلکه غرض نشان دادن اختلاف نظرهای عمیق بین برجسته ترین نظریه پردازان در باره ی پیچیدگی ها و دشوارهای مساله مداخلات انسان دوستانه است.
اما محل نزاع این است که نمی توان به دیکتاتوری ها به صرف سرکوب مردم خود تهاجم نظامی کرد. به تعبیر مایکل والزر، دو نوع مشروعیت وجود دارد. "مشروعیت در خانه" و "مشروعیت در جامعه ی بین المللی".والزر می گوید: مشروعیت در خانه دو گونه است: مشروعیت مبتنی بر ارزش های دموکراتیک، مشروعیت از نوع دوم- یعنی احترام گذاردن به همبستگی اجتماعی و الگوهای مختلف تحول فرهنگی و سیاسی. به گفته ی والزر:
"از این منظر، دیدگاه های مردم و نیز عادات، احساسات، باورهای دینی و فرهنگ سیاسی شان همگی، در تناسب و پیوند با دولتی که دارند بوده و تا اندازه ای شکل و ماهیت آن دولت را مشخص می کند. بر مبنای این دیدگاه است که می توان فهمید چرا دولت های به واقع نامشروع، بارها و بارها، قادر بوده اند اتباع و شهروندان خود را علیه مهاجمان بسیج کنند. در همه ی موارد فوق "تناسب" بین حکومت و جامعه وجود داشته، که گرچه واجد صبغه ای دموکراتیک نبوده، ولی به هر حال "تناسب" بوده و می بایست مورد احترام بیگانگان قرار می گرفت"[19].
به نظر والزر تنها در موارد زیر دخالت بشر دوستانه مجاز است:
1- جنگ داخلی قومی در یک کشور چند قومی که به نابودی قوم مطرود ختم می گردد.
2- وقتی جنگی داخلی در یک کشور در می گیرد و دولتی خارجی به سود یکی از طرف های درگیر در حال مداخله ی عملی است.
3- وقتی حکومتی مردم خود را قتل عام کرده و آنها را به بردگی می گیرد. یا به نفی بلد گسترده دست می زند.
والزر برای پیش گیری از سوء استفاده دول مداخله گر می نویسد:
"منظورم از اخراج، فرار مخالفان سیاسی بعد از یک انقلاب نیست و یا جابه جایی در جمعیت قومی یک منطقه، که معمولاً پس از تلاش برای آزادی قومی روی می دهد...اخراج گسترده...با ارجاع به میلیون ها پناهنده...با ارجاع به ده ها هزار کشته اعم از زن و مرد توجیه می شود. هدف من از تأکید بر این اشکال افراطی سرکوب، بدین منظور است که مداخله ی خارجی در موارد سرکوب عادی را رد کنم"[20].
با توجه به این ویژگی ها، ایران فاقد شرایطی است که شورای امنیت سازمان ملل مجوز تهاجم نظامی به آن را صادر نماید. در سوریه که به گزارش سازمان ملل تاکنون سه هزار و پانصد تن طی چند ماه اخیر در آن قتل عام شده اند[21]، شورای امنیت تاکنون حتی یک قعطنامه ی محکومیت علیه آن کشور صادر نکرده است. با توجه به این واقعیت ها، تهاجم نظامی به ایران از سوی چه کسانی پیگیری می شود؟


الف- موضوع حمله ی نظامی اسرائیل یا دول غربی به ایران، نزاع هسته ای است، نه مسأله ی نقض حقوق بشر. سیاست جهان غرب به رهبری دولت آمریکا در این زمینه کاملاً یک بام و دو هوایی است. آمریکا می گوید کشورهای دوست و متحد من حق دارند بمب اتمی تولید کنند، اما کشورهای دشمن من حتی حق غنی سازی اورانیوم را هم ندارند.اسرائیل با دویست بمب اتمی می گوید که ایران حق غنی سازی اورانیوم را ندارد. پس مسأله ی اینان، اتمی شدن ایران است، نه دموکراتیزه شدن آن. از نظر اسرائیل، ایران دارای نظام دیکتاتوری باشد بهتر از این است که به نظام دموکراتیک گذار نماید. چون به ایران دموکراتیک کمتر از ایران تحت سلطه ی خامنه ای و احمدی نژاد می تواند فشارهای ظالمانه وارد آورد.
تأکید بر سیاست یک بام و دو هوایی جهان غرب و زورگویی های دولت اسرائیل به معنای قبول "عظمت طلبی اتمی" آیت الله خامنه ای نیست. رژیم جمهوری اسلامی اگر واقعاً به دنبال سلاح اتمی نیست، باید شفاف سازی کامل کند تا مشکلی برای ایران پیش نیاید. هیچ دلیلی برای عدم شفافیت وجود ندارد، اگر حساب پاک است. اصل این است: در هیچ صورتی و به هیچ بهانه ای نباید حمله ای به ایران صورت گیرد. اگر حمله ای صورت بگیرد، زمامداران جمهوری اسلامی هم مانند متجاوزان مسئول همه ی پیامدهای آن خواهند بود. دست یابی به بمب اتمی راه حل هیچ مسأله ای نیست.برای زندگی صلح آمیز باید کل منطقه ی خاورمیانه عاری از سلاح های هسته ای و کشتار جمعی شود. یک بام و دو هوایی ها می گویند اگر اسرائیل هزاران بمب اتمی هم تولید کند حق اوست، اما ایران حق غنی سازی اورانیوم را هم ندارد. مبنای این تبعیض چیست؟ جز زور و قلدری ؟
دقت در یک نکته بسیار مهم است. برخی افراد می گویند، تنها راه جلوگیری از جنگ، تعطیل کردن پروژه ی هسته ای ایران است. می پرسیم: اگر آیت الله خامنه ای تن به این خواست نداد چه؟ آیا بمباران تأسیسات اتمی ایران فاقد بمب اتمی توسط اسرائیل دارای بمب اتمی مجاز و مشروع است، یا پیشاپیش باید آن را محکوم کرد؟ در واقع برخی به گونه ای سخن می گویند که گویی این امر را مشروع و ضروری می بینند.می پرسیم: آیا بمباران ایران فاقد بمب اتمی از سوی آمریکای دارای هزاران سلاح اتمی مجاز و مشروع است یا پیشاپیش باید آن را محکوم کرد؟ محل نزاع این است، نه دفاع از دست یابی ایران به بمب اتمی. محل نزاع این است که برخی ایرانیان در مقابل تهدید اسرائیل به تهاجم نظامی به ایران سکوت کرده و حاضر به محکومیت این عمل نیستند.پرسش این است: "ایرانی" بودن چه معنایی دارد و در کجا باید خود را نشان دهد؟ چگونه آدمی می تواند به گونه ای سخن بگوید که موجه ساز تهاجم نظامی اسرائیل به ایران باشد؟


ب- پس از عملیات لیبی، برخی "گروه های سیاسی" به دنبال لیبیائیزه کردن ایران هستند. می گویند باید یک اپوزیسیون مشابه اپوزیسیون لیبی که مورد تأیید آمریکا و غرب باشد تشکیل داد تا دول غربی "طرف مذاکره" ی خود را بشناسند. در گام بعد می توان ایران را به سوی وضعیتی مشابه لیبی سوق داد. یعنی در جایی درگیری ای پیش آورد که به کشته شدن تعدادی زیادی بینجامد تا غربیان بتوانند به این بهانه به ایران حمله ی نظامی کنند و رژیم را سرنگون سازند.برخی از این گروه ها دارای نیروهای مسلح آماده ی عمل بوده و هستند. یعنی "توان" و "اراده" ی زمینه سازی اهداف شان را دارا هستند.
درباره ی این پروژه حداقل نکات زیر قابل تأمل است:
1- هرگونه تهاجم نظامی به ایران، جان صدها هزار ایرانی را به خطر خواهد انداخت و زیرساخت های ایران را نابود خواهد ساخت.
2- ایجاد درگیری برنامه ریزی شده در مناطق مرزی و آماده سازی کشاندن دول غربی جهت حمله ی نظامی به ایران می تواند به "تجزیه" ی کشور منتهی شود.برخی از این گروه ها به صراحت نوشته اند که دول ظالم ایران و عراق و ترکیه و سوریه، کردستان را تجزیه و میان چهار کشور فعلی تقسیم کردده اند. اینان دیگر پنهان نمی سازند که به دنبال "کردستان بزرگ" هستند، نه خودمختاری در چارچوب ایران دموکراتیک.
3- معلوم نیست کسانی که حتی توانایی بسیج پنج درصد ایرانیان خارج از کشور را هم ندارند، چگونه می خواهند به دول غربی خود را نماینده ی مردم ایران معرفی کنند.این که آدمی از طریق چلبی سازی به دنبال سرنگون سازی و قدرت باشد، امری اخلاقاً ناپذیرفتنی است. هدف گذار از نظام دیکتاتوری فعلی به نظام دموکراتیک است، نه ساختن یک دیکتاتوری بدتر از دیکتاتوری فعلی. دموکراسی باید از دل جامعه بجوشد.
4- آنان که از "دخالت بشردوستانه" در ایران سخن گفته و برای آن بسترسازی می کنند باید به پیامدهای عملی این نظریه توجه داشته باشند. اگر روزی حمله ای به ایران صورت گیرد، نه تنها شاهد صدها هزار کشته ی ناشی از تهاجم خواهیم بود، بلکه هزاران کشته ی ناشی از جنگ های تجزیه طلبانه را هم باید پذیرا بود. نمی توان اینها را خطاهای تکنیکی ناشی از عمل قلمداد کرد.


دهم- مسأله ی حقوق بشر:
حقوق بشر امری جهانشمول است و به هیچ وجه مسأله ی داخلی هیچ کشوری به شمار نمی رود. زمامداران حاکم بر ایران نمی توانند مردم را بی رحمانه سرکوب کنند و مدعی شوند که این مسأله ای داخلی است. پس بدین ترتیب جامعه ی بین الملل با ناقضان حقوق بشر چه باید بکند؟

الف- همه ی افراد، گروه ها و دولت ها موظفند ناقضان حقوق بشر را محکوم کرده و از قربانیان "حمایت معنوی و اخلاقی" به عمل آورند.

ب- جامعه ی جهانی می تواند و باید برای هر یک از زمامداران حاکم بر ایران که در سرکوب مردم نقش دارند، تشکیل پرونده داده و به محض خروج آنان از کشور، آنها را بازداشت کرده و به دادگاه بسپارد.

ج- سازمان ملل اخلاقاً موظف است از فروش تکنولوژی سرکوب به رژیم ایران ممانعت به عمل آورد. فروش تکنولوژی سرکوب باید توسط شورای امنیت تحریم شود.

د- هرگونه سرمایه گذاری خارجی و فروش تکنولوژی مدرن به ایران باید منوط به رعایت حقوق بشر شود. صنعت نفت ایران به شدت نیازمند سرمایه گذاری خارجی و تکنولوژی مدرن است. همه ی اینها باید منوط به رعایت حقوق بشر شوند.


یازدهم-نتیجه: گذار به دموکراسی:
مسأله ی ایران، مسأله ی سرنگونی رژیم سیاسی نیست. این کار بارها صورت گرفته و وضع اگر بدتر از قبل نشده باشد، بهتر نشده است.مسأله ی ایران، گذار از نظام استبدادی به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است. چه باید کرد؟
برخی فقط و فقط به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. به خود می نگرند، فاقد پایگاه اجتماعی و قدرت سرنگون سازی رژیم هستند. راه حل آنان ساده است. باید از طریق تهاجم نظامی خارجی این رژیم را سرنگون ساخت. تمام شد و رفت.
دموکراسی محصول توازن قوا میان دولت و جامعه ی مدنی است. اگر مردم قدرتمند نباشند، دموکراسی هم وجود نخواهد داشت. باید مردم را از طریق سازمان یابی های متنوع و متکثر متشکل ساخت و دولت را به پس راند.وقتی مردم قدرتمند شوند، می توان از طریق "بسیج اجتماعی" و "نافرمانی مدنی" رژیم سیاسی را مجبور به عقب نشینی و برگزاری "انتخابات آزاد منتهی به انتقال قدرت از زمامداران حاکم به مخالفان" کرد. رژیم های استبدادی قانوناً اجازه نمی دهند که نهادهای مستقل از دولت تأسیس شود، اما در همه جوامع دیکتاتوری مخالفان بدون توجه به قانون اقدام به تأسیس این نوع نهادها کرده اند. حتی در رژیم توتالیتر لهستان، مخالفان "جنبش همبستگی" را در شرایط سرکوب گسترده پدید آوردند. سازمان یابی مردم در رژیم های سرکوبگر، خود یک نوع "نافرمانی مدنی" است. میزان سرکوب رژیم جمهوری اسلامی بیشتر از رژیم پینوشه و فرانکو نیست. اگر مخالفان آن رژیم ها توانستند، "ما هم می توانیم". به جای نشستن و فراخواندن دولت آمریکا به دخالت، به خود و مردم خود باید ایمان آورد.



پاورقی ها:
1- مادلین آلبرایت، وزیر خارجه ی دولت بیل کلینتون، در 17 مارس 2000 طی یک سخنرانی نقش دولت آمریکا در کودتا علیه مصدق را ئایید کرد و بابت آن از مردم ایران عذرخواهی نمود. رجوع شود به دو لینک 1 و 2 و 3
اخیراً خانم کلینتون بابت هم موضوع پوزش خواهی کرد.
2- رجوع شود به سخنان خانم کلینتون در کنگره ی آمریکا در لینک
3- اکونومیست انگلیسی، 30 جولای 2011، صص 37- 36.
4- رجوع شود به لینک
5- رجوع شود به لینک
6- رجوع شود به لینک
7- گفت و گوی لاری ارن با میلتون فریدمن، ترجمه ی عبدالله کوثری، روزنامه ی سرمایه، 21 شهریور1387.
8- رجوع شود به لینک
9- رجوع شود به سایت کاخ سفید در این خصوص در لینک
10- Anthony McGrew, The Transformation of Democracy? London: poliyy press, 1997. P.3.
11- مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، پایان هزاره، جلد سوم، ترجمه ی احد علیقلیان و افشین خاکباز، طرح نو، ص 324.
12- مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، پایان هزاره، جلد سوم، ص 325.
13- مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: اقتصاد، جامعه و فرهنگ، پایان هزاره، جلد سوم، ص 317.
14- رجوع شود به لینک
15- به خبر زیر در تاریخ 5اردیبهشت 1387 بنگرید. به گزارش خبرگزاری فرانسه:
"بن امی كديش كه اكنون 84 ساله است، به ارائه اطلاعات محرمانه نظامی و هسته يی به اسرائيل متهم شده است و پرونده ی او با رسوايی جاسوسی مشهور دهه ی 1980 ميلادی - كه جاناتان پولارد در آن دخيل بود - مرتبط است. بنابر اعلام وزارت دادگستری امريكا، كديش در فاصله سال های 1979 تا 1985 ميلادی به عنوان مهندس مكانيك در مركز تسليحاتی ارتش امريكا در نيوجرسی مشغول به كار بوده و از آنجا اطلاعات محرمانه يی را به مركز علوم اسرائيل در نيويورك منتقل می كرده است. مقامات امريكايی در عين حال تاكيد كرده اند كه كديش بدون اطلاع دفتر دادستانی عمومی امريكا، با اسرائيل به همكاری غيرقانونی مشغول بوده است. بنابر اعلام مقامات امريكايی، رابط اسرائيلی كديش، يكی از افرادی بود كه پولارد - جاسوس رسوا شده ی پنتاگون - اطلاعات و مدارك محرمانه يی را در فاصله سال های 1984 تا 1985 ميلادی از طريق او به اسرائيل می فرستاد. پولارد در حال حاضر به جرم جاسوسی برای اسرائيل به هنگام خدمت در نيروی دريايی امريكا در زندان به سر می برد. وی به حبس ابد محكوم شده است. اسرائيل در سال 1998 ميلادی اذعان كرد كه پولارد عامل اسرائيل در امريكا بوده و اطلاعات محرمانه به تل آويو می داده است. در همان سال، شهروندی اسرائيل به پولارد اعطا شد.براساس اطلاعاتی كه از سوی مقامات امريكا ارائه شده است، اسرائيل فهرستی از مداركی كه قرار بوده كديش از مركز تحقيقات تسليحاتی ارتش امريكا در نيوجرسی بيرون بياورد و در اختيار تل آويو بگذارد، به وی ارائه كرده بود. به اين ترتيب، كديش در فاصله سال های 1979 تا 1985 ميلادی حدود پنجاه تا صد مدرك طبقه بندی شده را به خانه اش در نيوجرسی منتقل كرد و يك عامل اسرائيل با عكسبرداری از اين مدارك آنها را در اختيار اسرائيل قرار داد. يكی از مداركی كه كديش در اختيار اين عامل اسرائيلی گذاشت، حاوی اطلاعات محرمانه يی در خصوص تسليحات هسته يی بود و برچسب "اطلاعات محدود شده" را بر خود داشت. يكی ديگر از مداركی كه از سوی پنتاگون به عنوان "محرمانه" معرفی شده بود و از طريق كديش به دست اسرائيل رسيده، اطلاعاتی در خصوص يك جت جنگنده15 ـ F و سيستم دفاع موشكی پاتريوت را در بر داشته است. تام كيسی سخنگوی وزارت امور خارجه امريكا در اين خصوص گفته است: "بيش از بيست سال پيش زمانی كه پرونده ی پولارد مطرح شد به وضوح اعلام كرديم كه اين نوع رفتار را از دوستان و متحدان مان نمی پذيريم. اما امروز دوباره با همان رفتار مواجه شده ايم. انتظار نداشتيم اسرائيل درگير چنين فعاليت هايی باشد".
16- John Rawls, The Law of Peoples (Harvard University Press, 1999), pp. 80, 90.
17- Ibid. pp. 93- 94.
18- Ibid. p. 81.
19و 20 مایکل والزر، "تهاجم به چه کشوری موجه است؟ تأملی در منزلت اخلاقی دولت ها"، ترجمه ی جلال توکلیان، مدرسه، پائیز 1384، صص 13- 8.
21- رجوع شود به لینک:
http: //www.bbc.co.uk/persian/world/2011/11/111108_an_syria.shtml


منبع : روزآنلاین 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 


 

کولیان با بهار چه می کنند...

Posted: 11 Nov 2011 08:51 AM PST

خورجین


از انتخابات چند ماهی می گذشت و سال تحصیلی کم کم شروع می شد، زمان تب و تاب صندوق ها بود و ما چشم به اخبار داشتیم و گوش به زنگ راست و دروغش!... از اینکه آدم های شهرم در تقابل بودند حس و حال خوبی نداشتم، همیشه با قیچی تفکیک اندیشه ها که آدم ها رو به جرم عقیده از هم می بُرید، جدا می کرد و دور می ریخت، در جنگ بودم؛ درد دوران ما همین بود... آن روزها دوست داشتم نوار عقده گشایی های بی دلیلی که کم کم دایرۀ خودی ها رو برایم تنگ تر می کرد، بالاخره یه جایی ببُرم! من به این کار ایمان داشتم و می دونستم که روی ترازو، کفۀ دوستی ها همیشه سنگین تر از دعواهای سیاسی بود! بیست و هشتم خرداد ماه را یادت هست؟ دل های بی قراری که قرارشان میدان توپخانه بود!؟ از میان جمعیت گذشتم و به ضلعی از میدان که رسیدم آنجا ایستاده بودی، آن روزها آزاد بودی و خودت همراهمان می آمدی، حرف های دل مان را می زدی و می رفتی... یادمان هست زنده باد مخالف من گفتن های تو را!... قرار بود ثابت کنیم اعتنا به کرامت ما آدم ها پایه های هیچ نظامی را تضعیف نمی کند، قرار بود نشان دهیم پی صلحیم و جنگی در میانه نیست، مشکل ما بسیج نبود و دشمن ما هم برادرهای سپاهی نبودند... من به این حرف های تو یقین کردم! آن روز ها همه می دانستیم آخر قصۀ ما، ته خورجین روزهای طولانی است... باید زمستان می گذشت و ننه سرماها می رفتند، رنگ شب باید می پرید و کوه های غرور مقابل ما خم می شدند و بار برف از شانه خالی می کردند تا بهارها فرصت سبز شدن پیدا کنند، اما نه به این زودی ها و نه به یک روز و یه سال... آن روزها به آخر قصه که فکر می کردیم کم رنگ بود؛ حساب خیلی چیزها دستمان نبود! آن روزها هنوز روزنامه ای بود که می خواندیمش، بیانیه ای که ورقش می زدیم و مردانی بودند که مقابلشان سراپا گوش می شدیم... آن روزها تو در حصر نبودی و ما حساب روزهای بی تو را نمی کردیم...

راستش را بخواهی هر چه بیشتر می گذشت، چرخ روزگار به کاممان نمی چرخید. خودت که خبر داری، پس بگذریم از آن روزها و بگذار جای نامۀ ناامیدی برایت از حال و هوای خیابان ها بنویسم. می دانم که سینه ات از فضای ملال آور آن اتاقک همیشه، دریای خستگی است و به رویم نمی آوری! از آسمان بگویم که امسال حوالی خواب های ما سال پر بارانی دارد و همیشه حیاط این شهر را پر از هوای تازۀ نیامدنت می کند... می دانم که این روز ها عطر برف و باران میان اهالی کوچۀ اختر هم می پیچد! عجب حسن تصادفی! می بینی به چه ارتباط غم انگیزی بسنده می کنم!؟... چه لحظه هایی پیام های سربستۀ لا به لای اخبار را خواندی و حتما از سه نقطه های خبرها دنبال پیام های ما گشتی! چه ساعت هایی که زیر سقف اتاقک روزهایت شاید از عطر پاییز دلت گرفت و کسی نفهمید! یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟؟ نازنین؛ آسمان ما هر شب بارانی است. کوه های غرور همچنان در شهر استوارند و بار برف بیشتر فرو می برند! بهارهایمان را می برند، زندانی می کنند و مهر ممنوع می زنند و برای بهار همسایه از سر کلاه بر می دارند، حال آنکه مردم پایین دستشان اینجا هنوز زمستان سپری می کنند و سوز سرما را به استخوانشان می کشند!


نامه ام باید کوتاه باشد، بگذار این بار برای قلب مهربانت بنویسم؛ مثل همان گویش ساده ات که قلبم را نشانه می رود. من به قهرمان این داستان طولانی خو گرفته ام و مثل یک فیلم تکرار ساعت ها تماشایش می کنم! می ترسم دست آخر، این سبزترین شمشادهای من حریف حیلۀ علف های مزاحم نباشند. علف ها هر روز طراوت باغچه ام را نشانه می روند و ما از پشت پنجرۀ اتاق هایمان نظاره می کنیم که کولیان با بهار ما چه می کنند و هزااار بار جایتان خشک می شویم! ما به نشانه ها می بالیم وقتی هوای سبز تو را حتی در شهری که نیستی احساس می کنیم! ما به پایان امید داریم و به آمدنت انتظار می کشیم. ما راه قافله را گم نکرده ایم نازنین، ما فقط حساب روزهای بی تو را نمی کردیم...

 

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 
  

آقای نوری‌زاد و نامه‌ي نهم

Posted: 11 Nov 2011 08:46 AM PST

شهروز.م


... آقای نوری‌زاد، مخاطبِ اصلی این نوشته شمایید. شما که نُه نامه برای مقام رهبری نظام نوشته‌اید و هنوز امید دارید که در ایشان آن تغییری که مي‌خواهيد، ایجاد شود. تغییری که از ایشان در آینده شخصیتی همچون گاندی و ماندلا بسازد! گرچه نامه‌ي نهم شما را که با دقت بیشتری خواندم و در مسائل مطروحه دقیق‌تر شدم، گمان کردم شما هم چندان امیدی به این تغییر ندارید. چه‌طور می‌توان از کسی توقعِ تغيير داشت که خود را در سطح رئیس یک صنف سیاسی پایین می‌آورد و ... و برادران قاچاقچی‌اش در هر تجارت سودآوری دخیل هستند (که هرگز از آنان تبری نجست). می‌توان نامه‌ي شما را دادخواستي دانست به نمایندگی از بخش بزرگی از مردم علیه رهبری که به او امید داشتید، که مي‌خواستيد با آن حجت را بر او تمام کنيد؛ که اگر این‌گونه بوده نیازی نیست ادامه‌ي این نوشته را بخوانید. اما اگر واقعاً در دل امیدی به تغییر دارید، این چند سطر را بخوانید.


خاطرم هست جایی کسی از شما به عنوان سلحشور تنها نام برده بود. وقتی اولین نامه‌ي شما را به رهبری خواندم، بسیار متعجب شدم و البته خوشحال! هرگز فکر نمی‌کردم شخصی چون شما که روزگاری در کیهان می‌نوشت و یکی از منتقدان جدی اصلاحات (به‌خصوص سیاست‌های فرهنگی‌اش) بود، روزی چنین قلم بزند.


آقای نوری‌زاد عزیز؛ امید شما زمانی به ثمر می‌نشيند که رهبری نظام از اتفاق‌هایی که این روزها در مملکت ما مي‌افتد، بی‌اطلاع باشند و دور از چشم و ‌در بی خبری رخ دهند. گرچه چنین هم باشد، این بی‌خبری خود گناهي نابخشونی است. اما کمتر کسی است که نداند این روزها در این ملک پرنده‌ای بی‌اذن ایشان آب نمی‌نوشد. بگذارید به عقب برگردیم و از انتخابات شورای شهر دوم آغاز کنیم. زمانی که ایشان آرام‌آرام سعی مي‌کردند مهره‌های خود را بر مسند قدرت بنشانند. رهبری که «نه»‌ي بزرگ و تاریخی مردم ایران را در دوم خرداد 76 شنید و تاب نیاورد و از مردمش انتقام گرفت. و به‌خوبی فهميد که با تابلو ایشان نمی‌توان اکثریت صندوق‌های رأی بود. شورای شهر دوم، مجلس هفتم و انتخابات ریاست‌جمهوری نهم و... تا امروز. و برای رسیدن به این هدف، از هیچ تلاش و تحدید و تهدیدی دریغ نکردند. شما بازوهای اجرایی‌شان را بهتر از ما می‌شناسید. شورای نگهبان، سپاه پاسداران، بسیج، صداوسیما، روزنامه‌هایی چون کیهان، مداحان و ملاهای جوان و حتی اراذل‌واوباش !...
از شما می‌پرسم به‌راستی چه کسی یا گروهي و حزبی را توانایی مقابله با چنین اهرم‌هایی است؟ این ماشین سرکوب را چه نیرویی می‌تواند از پا بیندازد؟ چگونه می‌توان این فریب بزرگ را به گوش مردم عادی‌يی رساند که در گوشه‌وکنار این کشور زندگی می‌کنند؟


آقای نوری‌زاد، شاید باورش برای شما مشکل باشد که راقم این سطور هم در سال 67، بعد از انتخاب ایشان به مقام رهبری، بسیار خرسند شد. با خود می‌گفتم رهبری که هشت سال رئیس‌جمهور بوده، کار اجرایی و مشکلات را می‌شناسد؛ رهبری که زمانی زندانی بوده و شکنجه شده، می‌داند زندان و شکنجه یعنی چه؛ رهبری که زمانی همنشین برخی از روشنفکران بوده، فرهنگ و کتاب و هنر را بهتر از بسیاری از روحانیون همترازش می‌شناسد؛ زهی خیال باطل!

و همه شاهد بودیم و هستیم که حضرت ایشان رفته‌رفته قدرت می‌گيرند و از جایگاه بندگی به مرتبه‌ي خدایی نزدیک مي‌شوند. چه بر سر مخالفان و منتقدان و دلسوزان نظام آمد و مي‌آيد؟!


مطمئن باشید نه ایشان و نه امثال ایشان، هرگز نمی‌توانند در جایگاه گاندی و ماندلا بنشینند. شاید اگر بودند کسانی چون طالقانی و بازرگان و سحابی و کسی چون آقای خاتمی مي‌توانستند در این جایگاه قرار گیرند!


آقای نوری‌زاد عزیز؛ از مردمی سخن گفته‌اید که فرداروزی، نماز شب بخوانند و دوست‌دار اهل‌بیت باشند! بعید می‌دانم در همان فرداروز، چیزی از دین و مذهب در این وادی مانده باشد که کسی سراغش را بگیرد. همین امروز هم برخی از ما را به‌سخره بچه‌مذهبی می‌خوانند و !... این حاکمیت دینی تا توانست از دین و مذهب و امامان و پیامبر و حتی خدا خرج کرد که به خود مشروعیت ببخشد. نوشته‌اید انقلاب ما زود پیر شد و قامتش خمید. بهتر بود می‌نوشتید انقلاب ما زود منحرف شد. از همان فردای پیروزی. شما بهتر از من و امثال من می‌دانید قول‌وقرارهای این انقلاب چه بود و با فریب‌کاری چه شد. و بهتر از من می‌دانید که اهداف انقلاب بنا بود چه باشد و امروز بعد از سی و اندی سال از گذشتنش، در چه خلاصه شد.


آقای نوری‌زاد؛ چه خوب گفتید که حضرت ایشان همه را قربانی نالایقی چون احمدی‌نژاد کردند؛ که بهتر است بگویید ایشان کل نظام، کشور و مردم را قربانی امیال خود کردند و با برادران سپاهی و روحانی و... خویش، از احمدی‌نژاد مترسکی ساختند که همه را از صحنه پاک کنند. غافل از این‌که این مترسک، به اذن خدا، جان مي‌گيرد و رسوای‌شان مي‌کند.


از ترس نوشتید، که به جان بسیاری افتاده است. این ترس به جان کسانی مي‌افتد که مقام و منسب برای‌شان از روح‌شان باارزش‌تر است که این‌گونه خاموش مانده‌اند. چرا امثال شما نترسیدید؟ چرا آقای موسوی و کروبی و غیره نترسیدند؟ چرا مردم کوچه‌وبازار نترسيدند که اين‌طور بی‌پروا حرف می‌زنند؟


آقای نوری‌زاد؛ شجاعتی که می‌گوييد و در رهبری دنبالش می‌گرديد، این روزها شلاقی است که بر پیکر مخالفان فرود مي‌آید. احکام شرم‌آوری شده تا قوه‌ي قضایيه‌ي دست‌نشانده بتواند با آن، خانواده‌ها را از عزیزان‌شان جدا کند. گلوله‌ای شده که بر جسم و جان نداها و سهراب‌ها بنشيند. شمشیری بر سر اصحاب فرهنگ و هنر که زبان باز نکنند و سخنی برخلاف خواست رهبری نگویند و اثری هنری خلق نکنند. باز هم بگویم؟ بهتر از همه‌ی ما می‌دانید که امید به برگشت نیست. شاید من هم زمانی گمان می‌کردم که ایشان بی‌خبرند یا برخی اقدامات‌شان از روي خداجویی و ترس از قدرت گرفتن کسانی است که به کشور صدمه می‌زنند، یا برای مقابله با استکبار است. اما بعید می‌دانم انسان آزاده و شریف و آگاهی پیدا شود که بر این باور مانده باشد.


آقای نوری زاد؛بگذارید من از شما بپرسم:...اخلاق کسانی که دم از دین و دیانت می زنند را شاهد هستید؟فسادی که تمامی ارکان را در بر گرفته ؛می بینید؟بنا بود یک جمهوری در سایه اسلام شکل بگیرد تا اخلاق و وجدان و انسانیت و رعایت حق و حقیقت درآن رکن اصلی باشد.این همان جمهوری است؟باور کنید می خواهم امید وارم باشم اما سخت است.تلخ است.


آقای نوری‌زاد؛ حال که بازخوانی می‌کنید، به عقب برگردید! از همان نقطه‌ای آغاز کنید که کج‌روی‌ها و دروغ‌ها و ستم‌ها آغاز شد. شاید از این بازخوانی بتوانيم چراغ روشنی برای راه فردای‌مان بسازیم و طرحی نو دراندازيم.و به زندگی بهتر فکر کنیم.به روزی که هیچ مخالف و منتقد و دلسوزی در زندان نباشد.شکنجه نشود.کشته نشود.از تحصیل محروم نگردد.به ناچار بار سفر تبعید خود خواسته نبندد.به روزی که در سایه تدبیر و درایت کشوری آباد و آزاد و شاد داشته باشیم. به روزی که ایران برای همه ایرانیان باشد.

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

 

 

مطمئن ترین عامل بازدارنده - مطمئن ترین عامل پیش برنده

Posted: 11 Nov 2011 08:30 AM PST

فرخ نگهدار
ایرانیان برای حل این مشکل خود باحکومت نیاز به اقدام مشترک دارند. این اقدام مشترک توسل به نیروی خارجی ها نیست



در روزهای اخیر شمار بزرگی از فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به سخن آمده و در باره خطر حمله نظامی به ایران ابراز نظر کرده اند.
چرا باید این صداها را جدی گرفت؟

صداهایی، هر چند ضعیف، بگوش میرسد که مدعی است با این حکومت فقط با زبان زور می توان حرف زد. باید "جامعه بین المللی" را قانع کرد که مذاکره با این رژیم بی فایده است. غربی ها اگر بخواهند به اهداف خود برسند، نه با حکومت، که با مخالفین حکومت باید به توافق برسند و همکاری کنند.


این صداها در عین حال به اپوزیسیون ایرانی هشدار می دهد که چنانچه گروه ها اختلافات خود را کنار نگذارند و یک صف واحد درست نکنند قادر نخواهند شد "حمایت عملی جامعه بین المللی" را برای پایان دادن به جمهوری اسلامی به دست آورند. این صداها "مدل لیبی" و سیر تکوین "مجلس الوطنی السوری" و امکان اجرای آن در ایران را در مرکز توجه خود قرار داده اند.


خانم هیلاری کلینتون نیز با صراحت کم نظیری اعلام کرده است که اپوزیسیون اصلی ایرانی - که جنبش سبز را پدید آورد - برای گرفتن حمایت از سوی امریکا اقدامی نکرد. و لذا امریکا هم برای حمایت از سبزها اقدامی نکرد؛ اپوزیسیون لیبیایی کمک خواستند و امریکا هم اقدام کرد. خانم کلینتون به اشارت به مردم ایران گفت: "از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن".


از سوی دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی نزدیک است و بیانات رهبری جمهوری اسلامی صراحتا هر نوع امید به تغییر از طریق انتخابات را زایل کرده است. آقای خامنه ای گفته است انتخابات ممکن است به امنیت کشور لطمه زند. تمایل و تصمیم گیرندگان اصلی نظام تا این لحظه این است که جناح اصلاح طلب از حق شرکت و رقابت انتخاباتی محروم شود و اصول گرایان نیز با لیست واحد به میدان بیایند تا ناراضیان از وضع موجود از رای دادن و از دسترسی به مجلس محروم شوند. همزمان بحث بازنگری قانون اساسی و حذف پست ریاست جمهوری نیز در جریان است و عده زیادی این را نقشه ای برای منتفی کردن فضا و امیدهایی دانسته اند که انتخابات ریاست جمهوری می توانست پدید آورد.


عناصر مجرب سیاسی را نمی گویم. اما در میان نسلی که هنوز کمتر تجربه سیاسی دارد، تجربه لیبی، حرف های امریکایی ها، و عناد حکومت با حق رای مردم و امنتاعش از برگزاری انتخابات آزاد، به طور قطع سوالی را دامن می زند که: "چرا نباید برای رهایی از دست حکومتی که به حق رای و انتخابات پای بند نیست به حمایت جامعه بین المللی متکی شد؟"


این سومین بار است


بیاد بیاوریم اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 را. پس از کشتارهای هولناک 67 بود و هیچ کور سویی از امید به تغییر از طریق انتخابات در میان مردم ناراضی به چشم نمی خورد. چند سال بعد دوم خرداد شد.


بیاد بیاوریم اوایل دهه 80 و تحریم های آنچنانی انتخابات شوراها و ریاست جمهوری را. یاس باز فراگیر شد. قبل از حمله امریکا به عراق و دیدن آنهمه فجایع دردناک. در بسیاری محافل دانشجویی بحث مداخله خارجی گل انداخته و امیدهایی را برانگیخته بود.


اما فجایع عراق و افغانستان و نیز تجربه کردن دولتی مثل دولت فعلی و مقایسه اش با دولت اصلاحات حواس ها را جمع کرد. مقایسه کنید شوری که در 22 خرداد 88 فوران کرد را با یاسی که چند سال پیش از آن به پیروزی احمدی نژاد کمک کرده بود.


اکنون برای سومین بار پس از انقلاب، یاس فراگیر از ثمربخشی انتخابات با فشار روزافزون غرب بر حکومت همراه شده و بحث استفاده از این فشار برای تغییر حکومت یا به عقب نشاندن آن را - حداقل در میان طیفی از جوانان پیش کشیده است.


برخی مطرح می کنند نه خطر حمله نظامی به کشور جدی است و نه شمار قابل ملاحظه ای از ایرانیان به این "راه حل" برای کنار زدن یا عقب زدن جمهوری اسلامی فکر می کنند. این هر دو ارزیابی درست است. اما اصلا دلیلی برای خاموش ماندن نیست.


باز هم برخی گروه های ایرانی، رسما یا تلویحا، از ایالات متحده و متحدان تقاضای تشدید فشار کرده وحمایت و همکاری متقابل وعده داده اند. مطلعیم که مقامات مسوول امریکایی نیز آنان را مطمئن ساخته اند که گستردگی و توان عملی طیف های خواهان "حمایت و همکاری" محدودتر از آن است که رغبت امریکا و متحدان را برای دست زدن به اقدام عملی برانگیزد.


اگر مقامات تصمیم گیرنده امریکایی اطمینان داشتند که نیروهای مشوق مداخله نظامی در ایران چنان گسترده و توانمندند که قادرند پیاده کردن "مدل لیبی" را در ایران را میسر سازند، آنها در بکار گیری ابزارها و پایگاه های نظامی که در منطقه گرد آورده اند شاید تردید کمتری به خود راه می دادند.


سه عامل بازدارنده


این که ایران در حال حاضر در آستانه تهاجم نظامی قرار ندارد ربطی به پای بندی غرب به اصول صلح و همزیستی صلح آمیز میان نظام های سیاسی مختلف و یا رعایت قوانین بین الملل ندارد. تجربه عراق و لیبی نشان داد که در دوران پس از جنگ سرد ناتو و در راس آن ایالات متحده خود را به لحاظ نظامی قدرتمند تر از آن می داند که ضرورتی برای رعایت موازین فوق وجود داشته باشد. در عین حال عدم توسل به "راه حل نظامی" به دلیل امید به "راه حل مسالمت آمیز" نیز نیست. غرب واقعا و در عمل خواهان تغییر رژیم در ایران است.


جمع آمد سه عامل باعث شده است اجرای نقشه "تغییر رژیم" از طریق تهاجم نظامی فعلا به اجرا گذاشته نشود.


مهم ترین عامل بازدارنده به وضعیت داخلی ایران مربوط می شود. مطابق دریافت و شناخت امریکائیان، نیروها و اقشار اجتماعی که با نیروهای مهاجم همکاری می کنند آنقدر گسترده و نیرومند نیست.


دومین عامل بازدارنده وضعیت درونی امریکا و متحدان است. اعلان جنگی تازه، و در ابعادی به مراتب وسیع تر از سه جنگ قبلی، کمترین حامیان را در آن کشورها دارد. عدم اعتماد به صحت ساختار قدرت سیاسی در امریکا به پائین ترین حد خود، % 82-، رسیده و جالب این که آنها که خود ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی امریکا را عامل بحران اقتصادی - بدهی های سنگین، عدم رشد و بیکاری مفرط - می دانند و نه تهدید خارجی را. احتمال این که یک جنگ دیگر شکاف های درونی جامعه امریکایی را عمیق تر کند (نمونه روسیه تزاری در جنگ اول جهانی) بسیار قوی تر از احتمال متحد شدن همه اقشار حول قدرت مرکزی است (نمونه امریکا در جنگ دوم جهانی).


سومین عامل بازدارنده موضعی است که روسیه و چین و عموم کشورهای رشد یابنده اتخاذ خواهند کرد. تهاجم نظامی به ایران بیطرفی بقیه کشورها را به دنبال نخواهد داشت. اتحادیه اروپا و ایالات متحده در وضعی نیستند که بتوانند بهای ضرور برای بیطرفی چین و روسیه، و برخی قدرت های منطقه ای مثل ترکیه، را بپردازند.


هدف عاجل غرب


حتی مفسران و کارشناسان مستقل غربی نیز کاملا اشراف دارند که گزارش اخیر آمانو هیچ نکته جدیدا کشف شده ای را در بر ندارد. موضوع ترور سفیر عربستان در امریکا نیز بیش از همه به این باور دامن زد که برای دولت امریکا تشدید مقابله با ایران مهم تر از محکمه پسند کردن اتهامات است. هدف ایجاد این تصور است که حالا غرب به مراتب از سابق نگران تر است و امکان تصمیم سازی های تازه بسیار جدی است. امید این است که شمار بیشتری از شهروندان ایرانی قانع شوند که غرب در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران بسیار جدی است؛ امید این است که امریکایی و اروپاییان بیشتری قانع شوند که رژیم ایران "خطرناک" و "مخل امنیت" آنان است. این فضا سازی به غرب فرصت می دهد که سیاست مورد درخواست متحدان اصلی خود در منطقه، بخصوص اسرائیل و عربستان، مبنی بر اعمال حداکثر فشار بر ایران در جهت تضعییف اقتصاد و منابع قدرت کشور را به اجرا گذارند.


یاس از انتخابات = امید به فشار خارجی؟


در شرایطی که رقمی بین 14 میلیون (به گفته حکومت) و 25+ میلیون (به گفته معترضان) شهروند ایرانی از حق مشارکت در سرنوشت خود و حق رای محروم می شوند، و در شرایطی که اکثریت بزرگ این نیروی عظیم را نسل جوان و پر شور تشکیل داده است، بسیار ساده انگارانه است هرگاه تصور شود که هیچ یک از آنان - از پی یاس از انتخابات - به هیچ راه دیگر و منبع کسب قدرت دیگری روی نخواهند کرد.


تردید نکنیم که در مقاطع آتی، اگر همین برداشتی که رهبری نظام از انتخابات دارد هم چنان ادامه یابد، بحث خوب و بد دعوت از قدرت های خارجی به مداخله در ایران و سنچش سود و زیان آن خریدار خواهد داشت. خطاب آخرین سخنان آقای خامنه ای در جمع نیروهای مسلح فقط غرب و نیروهای مسلح نیست. سران حکومت بر خطر حمله نظامی مکث می کنند چون حساب می کنند که با این کار بخش های بزرگ تری از جامعه ناراضی ایرانی را به عدم قبول "حمایت و همکاری" با تهاجم نظامی، به دفاع از میهن خود، ترغیب می کنند. این محاسبه در اساس درست است.


زیرا تمام نظر سنجی ها نشان داده است که چنانچه ایران مورد هجوم قرار گیرد، پولاریزاسیون جامعه شهری محال است به سود مهاجمان شود. جدی شدن تهدید نظامی خارجی از تقابل نیروهای معترض با حکومت لزوما کاسته و بر حدت تقابل با نیروهای خارجی خواهد افزود. به خصوص در میان جوانان بسیاری البته ممکن است جز این فکر کنند. اما این تصور فاقد همه جانبه نگری است.


برخی فعالان سیاسی می نویسند و توصیه می کنند که بالا گرفتن تشنج میان حکومت و دولت های امریکایی و اروپایی نباید به کاهش تقابل نیروهای دموکراتیک با حکومت بیانجامد. باید هم در مقابل حکومت ایستاد و هم در مقابل تهاجم نظامی. اما تجربه نشان داده است که بالا گرفتن تشنج این چنین موضع گیری را در هم می شکند. عناصر مجرب تر سیاسی همواره مدافع کاهش تشنج میان ایران و قدرت های بزرگ بوده اند. اما در شرایطی که خارج از اراده این نیروها شرایط به سمت تشنج بیشتر کشانده می شود و هر دو طرف سود خود را در این می بینند، تنها موضع گیری شفاف عناصر سیاسی است که می تواند مانع قرار گرفتن آنان در مخصمه سیاسی گردد.


"ما با هردو مخالفیم"


در روزها و روندهایی که در پیش داریم برخی آزادیخواهان اعلام می کنند "ما همانقدر با تهاجم خارجی مخالفیم که با جمهوری اسلامی". از دید کسی که موضوع مبارزه سیاسی خود را چیزی جز "کسب قدرت" از جمهوری اسلامی نمی داند این موضع گیری اشتباه محض است. اما اگر ضعفی بر این موضع گیری متصور باشد آن ضعف بیشتر ناشی از اغتشاشی است که این نوع موضع گیری در عرصه استراتژی تولید می کند. این دو نوع مخالفت از یک جنس نیست.
مخالفت با جنگ و تهاجم خارجی پاسخ گویی به یک خواست و مطالبه عمومی و ملی است. هیچ کس، چه موافق حکومت و چه مخالف آن، مجاز نیست صلح و امنیت کشور را گروگان مطالبات سیاسی و گروهی خود قرار دهد. اقشار اجتماعی ایرانی اگر بخواهند در صلح زندگی کنند باید مسوولیت مشترک در قبال سرنوشت کشور برعهده گیرند. مخالفان و موافقان جمهوری اسلامی هر دو شهروندان ایرانند. هر دو کشورشان را دوست دارند و در اداره امور آن حق دارند سهیم باشند. معترضان به حکومت شهروندان کشور ثالث نیستند که در جنگ میان طرفداران جمهوری اسلامی و مهاجمان "بیطرف" باشند.


ایستادگی در برابر تهاجم خارجی= همبستگی برای انتخابات آزاد


کشور ما به سمتی میرود که اکثریت شهروندان با نظامات سیاسی موجود توافق ندارند و خواهان تغییرند. هر چند ممکن است همه طرفداران حکومت با این ارزیابی موافق نباشند. اما همه حداقل اذعان کرده اند که اکثریت مردم در تهران بزرگ و سایر ابرشهرها از وضع موجود ناراضی و خواهان تغییرند. حکومت راه صندوق رای را بروی این معترضان بسته و انتخابات را به انحصار اقلیت کوچک درآورده است.


کار معترضان به حکومت آنست که حکومت را به برگزاری انتخابات آزاد وادار سازند. این کار از عهده سایر دولت ها ساخته نیست و از عهده معترضان ساخته است هرگاه این خواسته اجماع وسیع شکل گیرد. یک کمک بزرگ به شکل گیری این اجماع آنست که همه ی گروه های سیاسی ایرانی با شفافیت کامل اعلام کنند که نه تنها با هرگونه تهاجم خارجی به ایران مخالفند بلکه چنانچه ایران مورد هجوم قرار گیرد آنان به دفاع از میهن خود برخواهند خاست. مجاهدین خلق مشهور و گروه هایی از سلطنت طلبان متهم اند که در برابر تهاجم خارجی موضع شفاف ندارند و یا مشوق آن هستند. پیرامون موضع برخی گروه های قومی هم چنین قضاوت هایی رایج است. اعلام موضع این گروه ها در باره تهاجم نظامی به ایران و اعلام برائت از تلاش برای همکاری با قدرت های خارجی برای تغییر رژیم به شکل گیری برآمدی کمک خواهد کرد که پس از امتناع حکومت از برگزاری انتخابات واقعی و رقابتی، باید برای وادار ساختن آن به پس نشینی در ایران درانداخته شود.


قدرت و وسعت جنبش سبز در حدی بود که برای بسیاری از تحلیل گران و صاحب نظران این پرسش را پدید آورد که آیا در روزهای پس از انتخابات امکان فراخواندن شهروندان به یک اعتصاب و تحریم همگانی وجود داشته است یا نه. هر دو انقلاب بزرگ مردم ایران انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن، را نه مداخله و حمایت خارجی که اعتصاب و تحریم همگانی به سرانجام رساند. پس از 22 خرداد نیز اگر امکان مساعد می بود می توانست نتایجی کاملا متفاوت از آنچه گذشت داشته باشد. تاریخ در این باره که درست عمل شده است یا نه هنوز قضاوتی ندارد.
اولین و مهم ترین دلیل این که ایالات متحده امریکا و متحدان به تجاوز نظامی به ایران دست نمی زنند نه قدرت نیروهای مسلح ایران است، نه مسایل داخلی امریکا و غرب، نه مخالفت روسیه و چین. اولین و مهم ترین علت مکث امریکا و اسرائیل در حمله به ایران وجود این حس در آنان است که اکثریت بزرگ ایرانیان در برابر این تجاوز خواهند ایستاد.


* * *


ایرانیان برای حل مشکل خود با حکومت نیازی به "مداخله بشردوستانه" ندارند. آنان نیاز دارند که در برابر هر تعرض خارجی به دفاع از یک دیگر برخیزند و خواهند خاست. بر عهده رهبران سیاسی است که در فراخواندن همگان به همبستگی در برابر "تهاجم خارجی" یک کس و هیچ گروهی را مستثنی نکنند. این دعوت باید فراگیر و بی استثناء باشد.


حکومت ایران این بار از برگزاری انتخاباتی با حداقل آزادی و سلامت هم دارد شانه خالی می کند. حکومت هنوز می تواند بانی انتخابات آزاد سالم و عادلانه باشد. ایرانیان برای حل این مشکل خود با حکومت نیاز به اقدام مشترک دارند. این اقدام مشترک توسل به خارجی ها نیست. تکیه بر نیروی خود است. سازمان گری این اقدام مشترک حتی به تشکیل "جبهه های وسیع" و یا "شوراهای مقاومت" نیز نیازمند نیست. این حاکمیت خود رای را می توان و باید از طریق یک اعتصاب و تحریم همگانی به زانو افکند.

 


*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 


 

تداوم کشتار مخالفان در یمن، همزمان با وعده های عملی نشده رئیس جمهور مبنی بر کناره گیری

Posted: 11 Nov 2011 07:22 AM PST

 جـــرس: در حالیکه علی عبدالله صالح، رئیس جمهور یمن، علی رغم چهارمین وعدۀ مبنی بر کناره گیری، کماکان بر مسند قدرت باقی مانده، گزارش منابع بین المللی حاکی از آن است نيروهای نظامی هوادار صالح روز جمعه با بمباران «میدان آزادی»، دست‌کم هفت تن را کشته و دهها تن را زخمی نمودند.


همچنین گزارش ها از تداوم درگیری و خشونت در دو شهر صنعا، پایتخت، و تعز، دومین شهر بزرگ یمن حکایت می کند.


به گزارش العربیه، نیروهای نظامی حامی حکومت، از بامداد امروز جمعه یازدهم نوامبر، با گلوله تانک و خمپاره مناطق اطراف میدان آزادی در شهر تعز را هدف قرار دادند.


شاهدان عینی به خبرگزاری فرانسه گفته اند که نيروهای صالح به مناطق مسكونی «الروضه» و «الموشكی» در شهر تعز که یکی از مناطق مهم تجمع مخالفان رئیس جمهور یمن بشمار می آید را بمباران کردند. ‏


یک منبع پزشکی تأکید کرد در جریان درگیری های امروز دهها نفر دیگر زخمی شدند.


این در حالی است که جمال بن عمر فرستاده سازمان ملل برای رسیدن به راه حلی مسالت آمیز جهت برون رفت از بحران کنونی یمن که از ابتدای سال جاری میلادی برای برکناری صالح آغاز شده است، وارد صنعاء پایتخت این کشور شد و قرار است با نمایندگان دولت و مخالفان به گفتگو بنشیند.


علی عبدالله صالح، رئیس جمهور یمن، طی روزهای گذشته، در گفت‌وگو با سفیر ایالات متحده در این کشور، مجددا وعده داد که با پذیرش طرح پیشنهادی کشورهای عربی از قدرت کناره‌گیری کند، اما وی با دستور کشتار مخالفین، وعده های خود را عملی نکرده است.


صالح در سال ۱۹۷۸ مقام ریاست جمهوری یمن شمالی را به دست آورد و از زمان وحدت یمن شمالی و یمن جنوبی در سال ۱۹۹۰ تا کنون هم رئیس جمهوری یمن متحد بوده است.


وی اوایل تابستان امسال، با انفجار بمبی در مسجد کاخ ریاست جمهوری مورد سوء‌قصد قرار گرفت، اما از این ترور جان سالم به در برد و تنها به دلیل شدت جراحات برای معالجه به ریاض، پایتخت عربستان سعودی، رفت، سفری که معترضان یمنی را برای مدتی کوتاه به کناره‌گیری او امیدوار کرد، اما بازگشت ماه گذشته او از عربستان، یمن را به صحنه خشونت‌هایی بدل کرد که باعث شده است خبرگزاری‌های خارجی آن را پس از لیبی «طولانی‌ترین و خونین‌ترین قیام‌ها» از زمانی بنامند که بهار عربی در آغاز ژانویه سال جاری آغاز شده است.

 

دیده بان حقوق بشر، حکومت سوریه را به جنایت علیه بشریت متهم کرد

Posted: 11 Nov 2011 06:56 AM PST

تداوم کشتار در جمعه ای خونین
 جـــرس: در واکنش به تداوم سرکوب و کشتار معترضین در سوریه، سازمان بین المللی «دیده بان حقوق بشر»، کشتار مخالفان توسط حکومت بشار اسد را مصداق "جنایت علیه بشریت" و "مستلزم پیگرد بین‌المللی" اعلام کرد و خواستار تعلیق عضویت این کشور در اتحادیه عرب و همزمان فشارهای جهانی بر این حکوم شد.


همزمان گزارش ها حاکی است، شهرهای مختلف سوریه، از جمله  (درعا)، حمص، ادلب، تدمر، درعا، حماه و بخش هایی از دمشق، امروز جمعه یازدهم ماه نوامبر نیز، همانند جمعه های گذشته شاهد تظاهرات گسترده بر ضد رژیم بشار اسد بود، که در جریان سرکوب معترضان، پنج نفر در شهرهای مختلف کشته و دهها تن زخمی و بازداشت شدند.


یک روز پیش تر (پنجشنبه) نیز، ۲۹ نفر در دو شهر حمص و حماه به قتل رسیدند، که یک کودک خردسال نیز در میان قربانیان بوده است.


منابع موثق اعلام کرده اند که زخمیان از ترس دستگیری جرات نمی‌کنند به بیمارستان‌های دولتی مراجعه کنند.


به گزارش خبرگزاری آلمان، سازمان دیده بان حقوق بشر، از سازمان های بین المللی مدافع حقوق بشر، با انتشار اسنادی در مورد برخورد ارتش سوریه با معترضان در شهر حمص، عملکرد دولت سوریه را مصداق "جنایت علیه بشریـت" و قابل پیگرد بین المللی دانسته و خواستار تشدید فشار بین المللی علیه حکومت این کشور شده است.


این سازمان بین‌المللی با اشاره به کشتار دست‌کم ۷۰۰ نفر در شهر حمص توسط نیروهای دولتی سوریه، بازداشت صدها تن دیگر و شکنجه آنها رفتار حکومت سوریه را را جنایت علیه بشریت دانست. حکومت بشار اسد باو‌جود توافق با اتحادیه عرب مبنی بر توقف عملیات نظامی علیه مخالفان، شهر حمص یکی از پایگاه‌های مخالفان خود را زیر آتش گلوله‌های تانک گرفته است و به کشتار معترضان ادامه می‌د‌هد.


دیده‌بان حقوق بشر از اتحادیه عرب خواست عضویت سوریه را در این اتحادیه لغو و از شورای امنیت سازمان ملل برای اقدام علیه حکومت این کشور حمایت کند.


شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز، طی هفته ای که گذشت، شمار کشته شدگان اعتراضات سیاسی در سوریه طی حدود هفت ماه گذشته را بیش ار سه هزار و پانصد تن گزارش کرده است.


هفته گذشته، دولت سوریه پیشنهاد اتحادیه عرب را برای خارج کردن واحدهای نظامی از مناطق مسکونی شهرهای این کشور و خودداری از سرکوب اعتراضات را مسالمت آمیز پذیرفت، اما کوتاه مدتی پس از آن، به عملیات نظامی علیه معترضان شدت بخشید، که طی روزهای اخیر دهها کشته و صدها زخمی بر جای گذاشت.


بر پایه توافق اتحادیه عرب و دمشق، قرار بود ظرف دو هفته نیروهای ارتشی شهرها را تخلیه کنند، زندانیان سیاسی آزاد شوند و راه ورود ناظران “اتحادیه عرب” و سازمان‌های بین‌المللی به سوریه باز شود. اما هیچ‌یک از این تعهدات تا کنون عملی نشده است.


یک روز پس از موافقت دمشق با این طرح ۲۰ تن از مخالفان به ضرب گلوله نیروهای امنیتی کشته شدند و این رژیم از عقب نشینی نیروهای خود از شهرها و مناطق مسکونی خودداری کرد.


سازمان عفو‌ بین‌الملل نیز گزارش می‌دهد که ظرف یک هفته پس از توافق “اتحادیه‌ عرب” با دولت سوریه، دست‌کم صد نفر در حمله ارتش به غیرنظامیان کشته شده‌اند.


پنجشنبه خونین
براساس گزارش های رسیده از سوریه، در روز پنجشنبه، دست کم چهل نفر، از جمله یک دختر هشت ساله و پنج عضو ارتش، در نقاط مختلف این کشور کشته شدند.


خبرگزاری آلمان نوشته است زخمیان از ترس دستگیری جرات نمی‌کنند به بیمارستان‌های دولتی مراجعه کنند.


بر اساس این گزارش روز پنجشنبه نیروهای نظامی و امنیتی در حومه دمشق به تفتیش خانه‌ها پرداخته و بیش از ۵۰ نفر را دستگیر کرده‌اند.


جمعۀ خونینی مجدد/ جمعۀ تعلیق عضویت
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شهرهای مختلف سوریه این جمعه نیز مانند جمعه های گذشته شاهد تظاهرات گسترده بر ضد رژیم بشار اسد بود، که از سوی معترضان جمعۀ "تعلیق عضویت" (از اتحادیه عرب) نامیده شده بود.


بر اساس گزارش ها، در تیراندازی ماموران دولتی پنج نفر در شهرهای مختلف سوریه کشته شدند.


مخالفان رژیم سوریه اعلام کردند تظاهرات خود را با شعار "جمعه تعلیق عضویت" سوریه در اتحادیه عرب برگزار کردند.


به گزارش العربیه، مخالفان تظاهر کنندگان امروز خواستار طرد نماینده رژیم بشار اسد از اتحادیه عرب خواهند شد.


مخالفان می گویند از زمان پذیرش طرح اتحادیه عرب از سوی بشار اسد تاکنون ۲۶۶ نفر از معترضان به دست نیروهای نظامی سوریه کشته شدند.


از سوی دیگر ولید معلم وزیر خارجه سوریه در نامه ای خطاب به دبیر کل اتحادیه عرب نوشته است که دولت این کشور اکثر بندهای طرح پیشنهادی اتحادیه عرب را طی یک هفته به اجرا خواهد گذاشت .


در همین حال نبیل العربی دبیر کل اتحادیه عرب دیروز پنجشنبه در مقر این اتحادیه در قاهره با مخالفان رژیم سوریه ملاقات کرد.


اعتراضاتی که همچنان ادامه دارد
تظاهرات اعتراضی در سوریه حدود هشت ماه پیش با درخواست از بشار اسد برای انجام اصلاحات سیاسی و مبارزه با فساد در تشکیلات حکومتی به رهبری حزب بعث آغاز شد اما برخورد خشونت آمیز نیروهای دولتی را در پی آورد.


بنا به نظر کارشناسان منطقه ای، دولت بشار اسد انتظار داشت توسل به خشونت به سرعت به اعتراضات مردم خاتمه دهد همانطور که در زمان حکومت حافظ اسد در دهه هشتاد میلادی، اعتراضات علیه حکومت توسط ارتش فرونشانده شد، اما با اینهمه، در طول ماه های اخیر، تظاهرات اعتراضی گسترش یافته و مطالبات مخالفان به کناره گیری بشار اسد و سرنگونی حکومت حزب بعث در این کشور تیدیل شده است.


به گزارش خبرگزاری ها، افزایش شمار نظامیانی که در مخالفت با اقدامات حکومت علیه معترضان، ترک خدمت می کنند و به مخالفان می پیوندند، باعث نگرانی در مورد تشدید خشونت دو طرف و بروز جنگ داخلی در سوریه شده است.


رئیس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد از خطر وقوع جنگ داخلی در سوریه خبر داده و نسبت به آن اعلام نگرانی کرده است.
 

تجهیز و تسلیح کشورهای همسایه ایران توسط آمریکا شدت گرفت

Posted: 11 Nov 2011 06:24 AM PST

فشار واشنگتن بر پکن در مورد برنامه هسته ای جمهوری اسلامی

جـــرس: در حالیکه وزیر دفاع جدید ایالات متحده نسبت به هرگونه درگیری نظامی با جمهوری اسلامی هشدار داده و خواستار تداوم روند دیپلماتیک در مواجهه با تهران شده، منابع خبری روز جمعه اعلام کرده اند که آمریکا همزمان در حال تجهیز کامل کشورهای همسایه‌ ایران با مدرن و کاراترین ابزارهای جنگی جدید است.


به گزارش خبرگزاری آلمان به نقل از «وال استریت ژورنال»، آمریکا با فروش بمب‌های ویژه، کشورهای پیرامون خلیج فارس را آماده‌ مقابله با ایران می‌سازد. امارات متحده‌ی عربی، از جمله‌ی این کشورهاست که قرار است به‌زودی قرارداد خرید ۴۹۰۰ بمب ویژه‌ی ساخت بوئینگ را امضا کند.


خبرگزاری رویترز نیز به نقل از یک مقام آگاه پنتاگون که مایل به فاش کردن نامش نیست، گزارش می‌دهد که این بمب‌ها قادرند از هوا بناهای زیرزمینی چون تونل و پناهگاه‌ را مورد هدف قرار دهند. پنتاگون در این رابطه هنوز به‌طور رسمی موضع نگرفته است.


فروش موشک‌های زمین به هوا
بر اساس این گزارش، آمریکا فروش تسلیحات نظامی به امارات متحده‌ی عربی را از مهر ماه امسال (اواخر سپتامبر) آغاز کرده است. دولت باراک اوباما در این ماه با فروش ۵۰۰ موشک زمین به هوای مدل «هل‌فایر» به ابوظبی موافقت کرد. هرچند روابط بازرگانی امیرنشینان امارات متحده‌ی عربی با ایران "بسیار چشمگیر" است، ولی مناسبات سیاسی دو کشور خالی از دشواری نیست. مقامات امارات متحده‌ی عربی، بارها نگرانی خود را از احتمال ساخت بمب اتمی از سوی ایران ابراز کرده‌اند.


گفتنی است، این درحالی می باشد که آمریکا پس از انتشار گزارش تازه‌ی یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی، درباره‌ فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی، واکنش خویشتن‌دارانه‌ای از خود نشان داده، حتی به کشورهایی که ایران را به حمله‌ی نظامی تهدید کرده بودند (از جمله اسرائیل) هشدار داده و با بر حذر داشتن آنها از "پیامدهای ناخواسته‌" این حملات ، گزینه نظامی را "آخرین گزینه" اعلام داشته است.


موضع آمریکا
لئون پانه‌تا، وزیر دفاع آمریکا، روز پنجشنبه (۱۰ نوامبر) در نشست خبری پنتاگون گفت که حمله‌ی نظامی به ایران می‌تواند پیامدهای جدی برای منطقه و اثرات ناگوار برای سربازان آمریکایی مستقر در منطقه داشته باشد. وی معتقد است که "ابتدا باید تحریم‌های شدیدتر اقتصادی و سیاسی علیه ایران اعمال کرد، تا این کشور در رفتارش تجدید نظر کند."


وزیر دفاع آمریکا در این نشست هم‌چنین تاکید کرد که آمریکا، گزینه‌ی حمله‌ی نظامی به مراکز اتمی ایران را به‌طور کلی منتفی نمی‌داند، ولی در حال حاضر بر گزینه‌ی تحریم علیه این کشور متمرکز است. او هم‌چنین یادآور شد که "حمله‌ی نظامی به مراکز اتمی ایران حداکثر می‌تواند برنامه‌ی اتمی این کشور را دو تا سه سال به تاخیر اندازد."


این موضع‌گیری‌ها پس از انتشار گزارش تازه‌ی یوکیا آمانو که ابعاد نظامی احتمالی برنامه‌ی هسته‌ای ایران را ثبت کرده، عنوان شده است. ایران این سند را غیرواقعی و "بی ارزش" خوانده است. اسرائیل تهدید کرده است،‌ به مراکز اتمی ایران حمله خواهد کرد، ولی در حال حاضر برنامه‌ای برای حمله ندارد.


فشار بر چین
همچنین در ادامۀ تلاش های دیپلماتیک آمریکا برای تحت فشار قرار دادن چین و روسیه، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا، از رهبران پکن خواست از نفوذ خود برای افزایش فشار بر ایران استفاده کنند.


به گزارش خبرگزاری فرانسه، یک مقام رسمی آمریکایی گفته است "کلینتون در دیدار با همتای چینی خود، بطور مفصل راجع به ایران گفتگو کرده و از او خواسته است که چین، هم بطور علنی و هم بطور خصوصی به ایران گوشزد کند که در مسیری خطرناک در حرکت است."


دیدار کلینتون و همتای چینی او غروب پنجشنبه، در آستانه اجلاس سران کشورهای آسیاـ اقیانوس آرام، در هاوائی انجام گرفت.


روز گذشته همچنین بان گی مون، دبير کل سازمان ملل متحد، خواستار دستيابی به راه‌حلی ديپلماتيک برای مناقشه هسته‌ای ايران شد و تصريح کرده است که این مساله تنها از طریق گفت‌و‌گو و نه حمله نظامی قابل حل است.


 

محمد خاتمی: در جریان جنگ، انسان و طبیعت از آثار شوم آن در امان نبوده و نیستند

Posted: 11 Nov 2011 06:00 AM PST

پیام به همایش مقابله با آثار جنگ بر محیط زیست

جـــرس: سید محمد خاتمی در پیامی به پنجمین همایش روز جهانی مقابله با آثار جنگ بر محیط زیست که روز چهارشنبه هفته اخیر در تهران برگزار شد، تاکید کرد: در جریان جنگ، انسان و طبیعت، هر دو از آثار شوم آن آسیب و زیان خواهند دید.


به گزارش خبرگزاری ها، همایش بین‌المللی «آثار مخرب جنگ بر محیط زیست»، با حضور معصومه ابتکار، عضو دولت اصلاحات و رییس هیات مدیره مرکز صلح و محیط زیست؛ محمدرضا تابش رییس فراکسیون محیط زیست مجلس و همچنین جمعی از سفرای کشورهای اسلامی، روز چهارشنبه در مرکز صلح محیط زیست تهران برگزار شد.


به گزارش سایت رسمی محمد خاتمی، رئیس جمهور دوران اصلاحات در پیام خود به همایش مذکور، همچنین تاکید کرد که پویایی و آفرینندگی و زیبایی زندگی آدمی بسته به رابطه صلح آمیز انسان با انسان است، طراوت و بخشندگی طبیعت نیز در گرو رابطه صلح آمیز انسان با طبیعت قرار دارد. چنانکه این هر دو (انسان و طبیعت) از جنگ و آثار شوم آن آسیب و زیان می بینند و جنگ و درگیری های خونین نه تنها زندگی انسان ها را در آتش قهر خود می سوزاند، که طبیعت پاک و گستره دراز دامن محیط زیست را هم آلوده می کند و به مخاطره می اندازد.


متن کامل پیام سید محمد خاتمی به شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
همان گونه که پویایی و آفرینندگی و زیبایی زندگی آدمی بسته به رابطه صلح آمیز انسان با انسان است، طراوت و بخشندگی طبیعت نیز در گرو رابطه صلح آمیز انسان با طبیعت قرار دارد. چنانکه این هر دو (انسان و طبیعت) از جنگ و آثار شوم آن آسیب و زیان می بینند. جنگ و درگیری های خونین نه تنها زندگی انسان ها را در آتش قهر خود می سوزاند، که طبیعت پاک و گستره دراز دامن محیط زیست را هم آلوده می کند و به مخاطره می اندازد.
نیازی نیست در زشتی ستیز و جنگ و آثار مخرب آن، سخن را به درازا کشاند؛ که کوهها و دشت ها و دریاها و شهرها و روستاهای فراوانی در زیباترین مناطق جهان به دنبال جنگ های ویرانگر و در موقعیت های منازعه آمیز منطقه ای و جهانی به نابودی کشانده شده اند و نیز صدها میلیون کشته و زخمی از جنگ ها به جا مانده اند. این همه گواه روشن و حجت موجهی است بر پلیدی جنگ.


متاسفانه در دوران معاصر، خاورمیانه و غرب آسیا بیشترین سهم را در تعداد و ابعاد جنگ ها و درگیری های مسلحانه داشته اند. هنوز فلسطین از اشغال نظامی و سیاسی رنج می برد و آثار شوم جنگ های پیشین، از مین گذاری ها تا استفاده از سلاح های شیمیایی و خسارت هایی که به حیات انسانی و محیط زیست در ایران، عراق ، افعانستان ، کویت و … وارد آمده و می آید، قابل مشاهده است. همچنانکه خاورمیانه غربی و شمال آفریقا با تهدیدهای جدی در این زمینه روبرو هستند.


خوشبختانه در کشور ما مطالعات جدی در این عرصه صورت گرفته است که امید می رود بازتاب خود را در زمینه های حقوقی و اجرایی پیدا کند. پژوهش ها نشان می دهد که محو مین های مرزی نیاز به حرکت ملی (و حتی بین المللی) برای پاکسازی دارد و برای پیگیری این مهم باید محیط زیست و حفظ طبیعت در عرصه نظر و عمل مورد توجه جدی قرار گیرد. سازمان ملل متحد نیز اقدام های مناسبی در روند مطالعه و انتشار گزارش ها نسبت به آثار جنگ بر طبیعت کشورهای مختلف داشته که لازم است مورد استفاده و اهتمام صاحب نظران و علاقمندان قرار گیرد. آنچه در این چشم انداز می تواند و باید مهم قلمداد شود ایفای نقش تشکل ها و نهادهای مدنی و اندیشمندان و صاحب نظران است که به رغم امکانات اندک دارای تاثیرهای فراوان ملی، منطقه ای و بین المللی است.


تلاش های مرکز صلح و محیط زیست، به خصوص اندیشه و عمل سرکار محترم خانم دکتر معصومه ابتکار را در این زمینه ارج می گذاریم و امید داریم استمرار این مهم و گسترش دامنه آن بتواند آثار مخرب جنگ را بر محیط زیست و جامعه انسانی کاهش دهد و اهتمام به صلح مبتنی بر عدالت را افزون سازد.


سید محمد خاتمی/ آبان ماه یکهزار و سیصد و نود


گفتنی است، محمدرضا تابش، دبیر کل فراکسیون اصلاحات مجلس نیز، طی سخنانی در این همایش در خصوص صدمات وارده به ایران طی سی سال اخیر گفت: "طبیعت ایران و منطقه از ناحیه جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، جنگ کویت، تعرض نظامی آمریکا و ناتو به افغانستان و عراق، لطمات بسیار زیادی دیده و متاسفانه خلیج فارس هنوز از آثار و تبعات این مخاصمات عاری نشده و به عنوان نماینده مجلس باید از کاستی قوانین بین المللی در این زمینه انتقاد کنم و اذعان نمایم قوانین موجود در خصوص رعایت حقوق غیر نظامیان و مردم در دنیای امروز نیز رعایت نمی شود."
 

ممانعت از ادامه تحصیل محمد یوسف علیخانی با فشار نهادهای امنیتی

Posted: 11 Nov 2011 05:38 AM PST

جـــرس: به گزارش منابع حقوق بشری، محمد یوسف علیخانی، برادر جواد علیخانی دانشجوی زندانی محبوس در زندان اوین با فشار وزارت اطلاعات از حق تحصیل در دانشگاه آزاد تهران مرکز محروم شد.


به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این آموزگار و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تاریخ که با شرکت در آزمون کارشناسی ارشد در رشته تاریخ قبول شده بود پس از پرداخت هزینه یک سال تحصیل و در پایان ترم اول بر اساس در خواست وزارت اطلاعات از حق تحصیل مجروم شده است.


در پیگیری ها از مرکز آزمون به ایشان گفته شده است که بر اساس نامه اطلاعات از حق تحصیل محروم شده اند و این در حالی است که در تماس با ستاد خبری وزارت اطلاعات این امر از سوی ایشان تکذیب شده است.


طی هفته های اخیر، روزبه تهرانی از فعالین بازداشتی وقایع پس از انتخابات پس از آزادی از زندان علاوه بر محرومیت شغلی به تازگی از حق تحصیل نیز محروم گردید.


همچنین در ادامۀ فشارها و تهدید فعالان دانشجویی، منابع حقوق بشری از احضار و بازداشت سحر موسوی، از فعالین سابق دانشجویی دانشگاه آزاد و دانشجوی محروم از تحصیل تحصیلات تکمیلی، طی روزهای گذشته خبر داده‌ بودند. بر اساس گزارش ها، موسوی، روز چهارشنبه ۲۷ مهر ماه ۹۰، در پی احضار به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات، بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده بود.


همچنین صهبا متحدین دانشجوی مهندسی صنایع دانشگاه قزوین و سمیرا غلامی، دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه سیرجان، به دلیل اعتقاد به بهائیت، از دانشگاه اخراج شدند.