جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


۱۱ فعال حقوق کودک در بم به ۲۷ سال حبس محکوم شدند

Posted: 28 Jun 2012 07:38 AM PDT

جـــرس: به گزارش منابع حقوق بشری، دادگاه انقلاب شهرستان بم توسط قاضی قربان شاهینی، ۷ نفر از اعضای و همکاران "انجمن نیکوکاری رهاورد مهر و دانش" به همراه چهار تن دیگر را به ۲۷ سال زندان محکوم کرد.


به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، هفت تن از مسئولین و اعضای "انجمن نیکوکاری رهاورد مهر و دانش" (انجمن رهاورد) که طی نه سال گذشته دربم فعالیت داشته اند به همراه ۴ فعال دیگر و غیر مرتبط با این نهاد به ۱۶ سال حبس تعزیری و ۱۱ سال حبس تعلیقی محکوم شدند.


حکم دادگاه بدوی که پس از چهارده ماه در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ صادر شده است، چنین می‌باشد: سامان استوار، علی دیو سالار، سحر بیرم آبادی، سارا حاج بهرامیان و نهاله شهیدی هر کدام به تحمل دوسال حبس تعزیری و یک سال حبس تعلیقی و منصور علیمرادی، یاسمن علیشاهی، صفورا زواران حسینی، نیوشا بدیع ثابت، شمیس نورانی و سولماز قاسمی هر کدام به تحمل یک سال حبس تعزیری و یک سال حبس تعلیقی محکوم شده اند.


اتهام این افراد بر اساس حکم، «اقدام علیه امنیت داخلی از طریق ترویج فرقه بهائیت» است. انجمن رهاورد اعتراض خود را نسبت به این حکم اعلام و تقاضای بررسی مجدد پرونده را در دادگاه تجدید نظر استان کرمان ارائه کرده است.


بر اساس این گزارش، انجمن رهاورد تاکید دارد که هیچ یک از مسئولین، اعضا و حامیان آن، که بیش از هشت صد نفر می‌باشند، بهایی نیستند. در طی این سال هااین انجمن هرگز به هیچ کس که به شکل داوطلبانه با انجمن نیکوکاری همکاری داشته و یا دراستخدام انجمن بوده است اجازه‌ی ترویج بهاییت نداده‌ است و تهمت‌های وارده کذب محض است.


علی دیوسالار، غیر بهایی، مدیر عامل انجمن رهاورد و سارا حاج بهرامیان، غیر بهایی، عضو هیئت مدیره‌ و مسئول آموزش انجمن رهاورد هستند. آن‌ها از روز اول زلزله‌ی بم فعالیت خود را آغاز کردند و تا کنون در بم حضور دارند. فعالیت این دو نفر در بم از ابتدا تا کنون همواره با تأیید، همراهی و همکاری مدیران و مسئولین انجمن بوده است.


یاسمن علیشاهی، معلم هنر و حرفه آموزی و صفورا زواران حسینی، معلم محیط زیست، غیر بهایی‌اند و در نیمه‌ی دوم سال ۱۳۸۹ به صورت پاره وقت به استخدام انجمن رهاورد درآمده‌اند.


منصور علیمرادی متهم غیر بهایی دیگر پرونده است که ارتباط دوستانه با سه نفرازمتهمین این پرونده داشته است. منصور علیمرادی هیچ‌گاه، هیچ گونه فعالیتی در انجمن رهاورد نداشته است.


از شش متهم بهایی این پرونده تنها دو نفر، در دو بخش‌ کاملا تخصصی در استخدام انجمن رهاورد بوده اند. سامان استوار در بخش «اختلالات یادگیری» از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ هر ماه چهار ساعت و سحر بیرم آبادی در بخش «ارتباط بدون خشونت» و دربخش اداری در چهارماه پایانی سال ۱۳۸۹ با این انجمن همکاری داشته اند. فعالیت نامبردگان داوطلبانه نبوده و در ازای کارشان حق الزحمه و حقوق دریافت کرده اند.


محل و نوع فعالیت خانم‌ها شهیدی، بدیع ثابت، نورانی و قاسمی، که هر چهار نفربهایی هستند، هیچ گونه ارتباطی به انجمن رهاورد و مسئولین آن ندارد. نهاله شهیدی درمهد کودک روستای کُرک وسه نفر دیگر درروستای بَرَوات با مهد کودک دیگری همکاری می‌کرده اند.


این نهاد غیر انتفاعی در این نامه هم چنین تاکید کرد: فعالیت های انجمن رهاورد در نه سال گذشته برای بهبود وضعیت کودکان زلزله زده ی بم و کاهش آسیب ها و مشکلات پس از زلزله موثر و مفید بوده است. این انجمن تنها سازمان غیر دولتی و مستقل در بم است که از سال ۱۳۸۲ تا کنون به فعالیت خود در زمینه ی آموزش و توانمند سازی کودکان، به صورت مستقیم ادامه داده است.


جای بسی تأسف است که اهداف و فعالیت های انجمن رهاورد از سوی جناح های مختلف مورد سوء استفاده ی کسانی قرار می گیرد که اغراض سیاسی، گروهی و شخصی خود را بر سرنوشت بیش از صد کودک مورد حمایت این انجمن ترجیح می دهند و با تهمت ها و ادعاهای سراسر دروغ تلاش می کنند مانع فعالیت های انسان دوستانه ی این انجمن بشوند.
 

بستری شدن احمد قابل در بیمارستان سینای تهران

Posted: 28 Jun 2012 07:10 AM PDT

جـــرس: به گزارش منابع خبری، احمد قابل که بعد از عمل دشوار جراحی مغز دوران نقاهت را در مشهد سپری می کرد، شب گذشته برای ادامه معالجات به تهران اعزام شد.


بنا به گزارش های رسیده به جرس، این پژوهشگر نواندیش دینی، صبح امروز پنجشنبه در بخش ویژه بیمارستان سینا بستری شد و توسط تیم پزشکی تحت نظر قرار گرفت.


احمد قابل، طی سالهای اخیر بارها به دلیل انتقادات خود به حاکمیت، مورد بازداشت و تهدید حکومتی قرار گرفته است.


این محقق نواندیش دینی، آذر ماه ٨٨ در حاليكه که بعد از فوت آيت الله منتظری برای مراسم تشییع او از مشهد به قم سفر می‌کرد، بازداشت شد.


اولين جلسه دادگاه وی، در حاليكه او را با پابند و دستبند به جلسه دادگاه آورده بودند، در اردیبهشت ٨٩ برگزار شد و پس از تحمل حدود ١٧٠ روز زندان، با قرار وثیقه آزاد شد.


این منتقد دولت، بار دیگر در شهريور ٨٩ و در پی اظهار نظر در مورد اعدام های خودسرانه، دسته جمعی و پنهانی در زندان وکیل آباد مشهد، بازداشت شد. از دیگر موارد اتهامی احمد قابل، سخنرانی های وی در مشهد، نجف آباد و فریمان و همچنین مصاحبه های ایشان با رسانه های خبری و انتقاد از سیاست های نظام را می توان نام برد.

 

تيراژ بسياری از روزنامه‌ها به حداقل رسيده است

Posted: 28 Jun 2012 07:10 AM PDT

جـــرس: افزايش قيمت كاغذ و كمبود آن در بازار، اين روزها تبديل به بحران بزرگي شده است.


به گزارش ايلنا، محمود حيدري(مدير مسئول روزنامه پيام زمان) ضمن اعلام بحران در بازار كاغذ مصرفي روزنامه‌ها،‌ گفت: در يك ماه اخير قيمت كاغذ افزايش چشمگيري داشته و به كيلويي 1700 تومان رسيده است. اما مشكل مهمتر در كنار اين افزايش قيمت، كمبود شديد كاغذ در بازار است. بحث افزايش قيمت كاغذ، با توجه به افزايش قيمت ساير اجناس شايد تا حدودي منطقي به نظر برسد، اما كمبود آن در بازار به هيچ وجه توجيه پذير نيست.


وي درمورد مشكلات ناشي از گراني و كمبود كاغذ گفت: اين مشكلات باعث شده تا تيراژ بسياري از روزنامه‌ها پائين بيايد. البته بايد توجه داشت اين كاهش بيشتر به دليل كمبود كاغذ است و تاثير چنداني بر كاهش هزينه‌هاي چاپ و توليد ندارد. تمام روزنامه‌ها و نشريات، تعهدات مختلفي در مقابل مردم و نهادهاي دولتي دارند. از طرف ديگر در هر روزنامه، عده زيادي از پرسنل مشغول به فعاليت هستند كه اين كار به عنوان شغل و منبع اصلي درآمد آن‌ها محسوب مي‌شود. همين عوامل باعث شده تا با وجود مشكلات بسيار زياد، مجموعه مديريتي روزنامه‌ها، تيراژ روزنامه را به صورت كامل متوقف نكنند. ‌اما با ادامه اين وضعيت شايد نشود اين روند را در طولاني مدت حفظ كرد.


حيدري در مورد ادامه يافتن اين شرايط گفت: با آشفته شدن شرايط بازار، افراد سودجو و منفعت‌طلب از فرصت استفاده مي‌كنند و شرايط بازار به مراتب بدتر مي‌شود. در بازار عرضه و تقاضا، بايد بر عرضه هم نظارت بشود تا امكان شكل گيري باندهاي دلالي كمتر شود. وقتي وضعيت به اين شكل باشد،‌ نشريات مستقل به دليل منابع مالي محدود، زودتر دچار آسيب مي‌شوند و در آستانه تعطيلي قرار مي‌گيرند.


 

سازمان گزارشگران بدون مرز: سرکوب‌های جمهوری اسلامی از مرزها عبور کرده است

Posted: 28 Jun 2012 06:36 AM PDT

جـــرس: در پی تداوم فشارها و اعمال محدودیت برای فعالان مطبوعاتی و روزنامه نگاران، سازمان گزارشگران بدون مرز با صدور بیانیه ای از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل خواست تا به شکل علنی "آدم ربایی و گروگان گیری خودسرانه‌ و اعمال فشار بر خانواده و نزدیکان معترضان را بعنوان جنایت ارتکاب شده از سوی دولت ایران محکوم کند."

 

به گزارش تارنمای گزارشگران بدون مرز، این سازمان مدافع حقوق روزنامه نگاران، در این بیانیه خاطرنشان کرده است که "دین‌سالاری حاکم بر ایران غرق در فساد و بحران، همه‌ی درها را بر روی آزادی عقیده و بیان بسته است، به بهانه‌ی " توهین به مقدسات اسلامی" مذهب را به ابزاری برای سرکوب هر بحث و انتقاد تبدیل کرده است."

 

متن این بیانیه به شرح زیر است:


گزارش‌گران بدون مرز اعمال فشار و گروگان‌گیری خانواده‌های روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران ایرانی در خارج از کشور را، محکوم می‌کند. از آغاز خرداد ماه، سازمان از ده‌ها مورد بازداشت وب‌نگا‌ران در سراسر ایران از جمله تهران مشهد و همدان، به اتهام "توهین به مقدسات و ائمه " مطلع شده است.


٥ تیرماه، رئیس پلیس فتا شهر همدان اعلام کرد که " گرداننده صفحه‌ای در یکی از شبکه‌های اجتماعی، که اقدام به توهین به مقدسات و ائمه (ع) نموده بود" شناسایی و بازداشت شده است.


گزارش‌گران بدون مرز امروز نمی‌تواند تعداد دقیق بازداشت شدگان و هویت آنها را تائید کند. سایت کلمه نزدیک به اصلاح‌طلبان اعلام کرده است " تا کنون حدود ۲۰ نفر از استان‌های مختلف کشور دستگیر شده اند... اکثر این جوانان دانشجو هستند.بازجوها خانواده‌های دستگیرشدگان را تهدید کرده‌اند که “اگر موضوع را رسانه‌ای کنید برای فرزندان شما مشکلات بیشتری ایجاد می‌شود.”


بنا بر اطلاعات جمع‌آوری شده از سوی گزارش‌گران بدون مرز، مرکز بررسی جرائم سازمان یافته وابسته به سپاه پاسداران انقلاب به شکل فعال در شناسایی و دستگیری وب‌نگاران دخالت دارد. بسیاری از بازداشت شدگان هم اکنون در بندهای ٢٤٠ تحت کنترل سپاه پاسداران و برخی دیگر در بندهای ٢٠٩ در کنترل وزارت اطلاعات، زندان اوین بسر می‌برند.


٦ تیر ماه یاشار خامنه دانشجوی ایرانی که در اروپا به تحصیل مشغول است در وبلاگی، شرحی از مصایبی که از سوی ماموران امنیتی ایران بر او خانواده‌اش رفته بود، منتشر کرده است. " پنج هفته است که پدرم گروگان وزارت اطلاعات است. چرا که نه وکیل دارد، نه پرونده‌ای تشکیل شده و نه اینکه حق ملاقات با خانواده را دارد. تنها جرمش این است که پدر من است. چند روز پس از دستگیری پدر، مادرم با من تماس گرفت و گریه کنان و شیون کنان گفت که می خواهند پدرت را اعدام کنند و سپس خواهرم گفت که بر اساس خواسته وزارت اطلاعات، باید از خودت فیلم بگیری و ابراز ندامت کنی و برای آنها بفرستی. من نیز به خاطر خانواده ام تن به چنین خواسته ای دادم، اما مامورین وزارت اطلاعات علی رغم اینکه به خواسته آنها تن در دادم، پدرم را رها نکردند. حتی دریغ از سر سوزنی کاهش فشار بر روی خانواده من! در آخرین تماسی که با مادرم داشتم مطلع شدم که او را هم تهدید به دستگیری کرده اند و گفته اند خودش را هم به زودی پیدا می کنیم و به سزای اعمالش می رسانیم. خواسته ای که وزارت اطلاعات ایران دارد این است که صفحه ی فیسبوک «کمپین یاد آوری امام نقی به شیعیان» بسته شود و من نیز اطلاعات ایمیل و وبلاگم را به همراه مشخصات سایر اعضای فعال در اختیارشان بگذارم و خودم هم در نهایت به ایران برگردم."


نخستین بار نیست که جمهوری اسلامی ایران خانواده‌های روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران تبعیدی را برای تحمیل خواسته‌های خود تهدید می‌کند. استیو کورن، مدیر رادیو اروپای آزاد/ رادیو آزادی و آرمان مستوفی، مدیر رادیو فردا در تاریخ ١٠ خرداد اعلام کردند " اعمال فشار بر نزدیکان کارکنان رادیو فردا بیش از یک سال است که آغاز شده است و تا کنون در مجموع ۱۰ خانواده درگیر آن بوده‌اند. خانواده‌های را تهدید کرده‌ و خواسته‌اند تا ارتباط خود را با نزدیکانشان در رادیو فردا قطع کنند و در مواردی نیز از خانواده‌ها خواسته‌اند تا به نزدیکانشان در رادیو فردا بگویند از همکاری با این رسانه دست بکشند و به ایران بازگردند "


در مهر ماه سال گذشته پیتر هاروکس، مدیر سرویس جهانی بی بی سی اعلام کرده بود که در پی پخش مستندی از بی بی سی فارسی در باره زندگی ایت‌الهو خامنه‌ای " ماموران دولت ایران به بازداشت، بازجویی و ارعاب خویشاوندان کارکنان ایرانی بی بی سی دست زده‌اند (..)


گذرنامه‌هایی توقیف و خانه هایی تفتیش شده و افرادی هدف ارعاب و تهدید قرار گرفته‌اند و از خویشان کارکنان ما خواسته شده است که از کارکنان بی بی سی بخواهند از حضور در برنامه‌های تلویزیون بی بی سی فارسی خودداری کنند، به ایران بازگردند و یا به طور مخفیانه، اطلاعاتی را در مورد بی بی سی در اختیار ماموران دولت ایران قرار دهند . " در همین زمان یکی از روزنامه‌نگاران شبکه فارسی بی بی سی که خواهرش در ایران بازداشت شده بود، از سوی بازجویان وزارت اطلاعات از طریق اینترنت بازجویی شده بود.


گزارش‌گران بدون مرز در این باره اعلام می کند: " دین‌سالاری حاکم بر ایران غرق در فساد و بحران، همه‌ی درها را بر روی آزادی عقیده و بیان بسته است، به بهانه‌ی " توهین به مقدسات اسلامی" مذهب را به ابزاری برای سرکوب هر بحث و انتقاد تبدیل کرده است.


گزارش‌گران بدون مرز از روش‌های ناسنجیده و حقیر به‌کار گرفته شده از سوی رژیم تهران، برای اعمال فشار بر رسانه‌ها و اینترنت در ایران و همچنین خارج از کشور، را تکان دهنده می‌داند و محکوم می‌کند. امروز حتا آنهایی که از سرکوب‌های کور جمهوری اسلامی ایران به کشورهای دمکراتیک گریخته‌اند در امان نیستند. جامعه جهانی باید به این رویدادها واکنش نشان دهد. ما از ناوی پیلای کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل می‌خواهیم به شکل علنی آدم ربایی و گروگان گیری خودسرانه‌ و اعمال فشار بر خانواده و نزدیکان معترضان را بعنوان جنایت ارتکاب شده از سوی دولت ایران محکوم کند.
 

ترکیه آتشبار و موشک پدافند هوایی در مرز با سوریه مستقر کرد

Posted: 28 Jun 2012 06:36 AM PDT

جـــرس: دولت ترکیه تائید کرده که نیروی نظامی بیشتری برای استقرار در مرز با سوریه اعزام کرده است.


به گزارش بی بی سی، کاروانی از خودروهای نظامی شامل تانک،آتشبار و موشک‌های پدافند هوایی در حال عزیمت از پایگاه‌های ارتش در دیاربکر و اسکندرون به سوی شهر یایلاداغ در جنوب ترکیه و واقع در مرز با سوریه دیده شده‌اند.


طبق گزارش‌ها، ستون های متشکل از خودروهای نظامی به سوی نقاط مختلف مرز با سوریه عزیمت کرده‌اند.


اقدام ترکیه چند روز پس از آن صورت می‌گیرد که سوریه یک جنگنده ترکیه را بر فراز دریای مدیترانه سرنگون کرد.


خلبانان جنگنده سرنگون شده اف-۴ ترکیه هنوز پیدا نشده‌اند.


دولت سوریه گفته است که هواپیمای ترکیه با شلیک توپخانه ضد هوایی، که برد محدودی دارد، سقوط کرده در حالیکه منابع ترکیه سقوط هواپیما را ناشی از برخورد موشک های پیشرفته ضدهوایی دانسته‌اند.


دولت ترکیه این اقدام سوریه را به شدت محکوم کرده و گفته است این حرکت را بی پاسخ نخواهد گذاشت.


ترکیه همچنین به دنبال سرنگون شدن هواپیمای نظامی خود، تدابیر امنیتی و دفاعی در مرز با سوریه را تقویت کرده و رجب طیب اردوغان، نخست وزیر این کشور تهدید کرده که هر "عنصر نظامی" که از مرز سوریه به ترکیه نزدیک شود، تهدید قلمداد شده و یک هدف نظامی درنظر گرفته خواهد شد.


آقای اردوغان نسبت به تکرار حادثه ای مشابه سرنگون کردن هواپیمای نظامی ترکیه هشدار داده و به سوریه گفته است که از مرزهای ترکیه دور بماند.


نخست وزیر ترکیه گفته است که ارتش ترکیه دستور دارد از این پس به طور جدی با هرگونه اقدام نظامی سوریه در مرز دو کشور برخورد کند.


سازمان پیمان آتلانتیک شمالی - ناتو - که ترکیه نیز عضو آن است، به طور کامل از ترکیه حمایت کرده است.
از زمان ناآرامی‌های سوریه، روابط این کشور با ترکیه که طی سالیان پیش بسیار نزدیک بود، با تنش همراه شده و رهبران ترکیه بارها به طور آشکار از حکومت بشار اسد انتقاد کرده‌اند.


نزدیک به ۳۳ هزار پناهجوی سوری با عبور از مرز، وارد ترکیه شده و در این کشور به سر می برند.


ترکیه همچنین از پایگاه های مخالفان حکومت سوریه به شمار می رود و ریاض اسعد، فرمانده ارتش آزاد سوریه در این کشور به سر می برد.


ترکیه ماه ها پیش پیشنهاد تشکیل مناطق امن در مرز خود با سوریه در داخل این کشور را داده بود تا پناهجویان سوری بتوانند در این مناطق مستقر شوند.


این پیشنهاد چندان مورد توجه قرار نگرفت.
 

یک فعال کارگری: پایان تابستان با لشکر بیکاران مواجه می‌شویم

Posted: 28 Jun 2012 05:50 AM PDT

جـــرس: عضو هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران اعلام کرد: در پایان سه ماهه فصل تابستان با افزایش بی‌سابقه نرخ بیکاری مواجه می‌شویم.


به گزارش ایلنا، علی دهقان‌کیا با انتقاد از نحوه حمايت از واحدهاي توليدي کشور گفت: واردات بی‌رویه کالاهای چینی و عدم حمایت کافی از واحدهای تولیدی موجب بروز بحران بیکاری شده است.


عضو هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران از افزایش تعداد واحدهای بحرانی در کشور خبر داد و گفت: به رغم اینکه برخی از مسئولین بحرانی شدن وضعیت واحدهای بحرانی را به مسائل تحریم ارتباط می‌دهند اما هم اکنون شاهدیم که علت عمده مشكلات واحدهای بحرانی کشور به دلیل اعمال مدیریت نا صحیح است.


او با انتقاد از ارائه آمارهای نا‌صحیح در زمینه ایجاد فرصت‌های شغلی جدید در کشور تصریح کرد: وقتی نرخ رشد اقتصادی به صورت دقیق مشخص باشد می‌توان در مورد نرخ بیکاری صحبت و تحليل کرد.


دهقان کیا در ادامه یاد آور شد: برای اینکه بخواهیم آمار و اطلاعات درستی از بیکاری و اشتغال در استان‌ها داشته باشیم لازم است تا ادارات کل کار و همچنین سازمان‌ تامین اجتماعی در این زمینه بررسی‌های علمي و واقعی را انجام دهند.


عضو هیئت مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران با بیان اینکه در این بخش باید از خانوار‌ها پرسید که چند نفر از آن‌ها بیکار و در جستجوی کار هستند، گفت: وقتی بتوانیم چنین آماری را داشته باشیم آن وقت می‌توان گفت که با یک آمار واقعی و روشنی از بیکاری و اشتغال در کشور مواجه هستیم. در این میان باید گفت ایجاد اشتغال و فرصت‌های جدید شغلی نیازمند حرکت در مسیر جهاد اقتصادی و تدوین برنامه‌هایی اجرایی از طریق شناخت نیازهای واقعی بازار کار است.
 

دبیر کل سازمان ملل اظهارات معاون اول احمدی نژاد را محکوم کرد

Posted: 28 Jun 2012 05:50 AM PDT

جـــرس: پس از انتقاد اسرائیل از اظهارات معاون اول محمود احمدی‌نژاد که گفته بود "گسترش مواد مخدر ریشه در کتاب تلمود یهودیان دارد"، دبیرکل سازمان ملل نیز این سخنان را مورد انتقاد قرار داد.


به گزارش رادیو اروپای آزاد، مارتین نِسیرکی، سخنگوی سازمان ملل، روز چهارشنبه، ۷ تیرماه، با تأکید بر این‌که بان‌ کی‌مون، دبیرکل سازمان ملل، رهبران کشورهای جهان را ملزم به ارتقای توازن و درک متقابل می‌داند، گفت: "بان کی‌مون از اظهارات آمیخته به تنفر و عدم تحمل مذهبی عمیقا ابراز تأسف می‌کند."


وی گفت: "دبیرکل سازمان ملل بارها از مقام‌های ایران خواسته است تا از بیان این دست اظهارات ضد یهود خودداری کنند و این بار نیز در واکنش به اظهارات آقای رحیمی همین درخواست را مطرح می‌کند."


این اظهارات پس از آن مطرح شد که محمدرضا رحیمی در جریان کنفرانس مبارزه با جرایم سازمان‌یافته فراملی که با همکاری سازمان ملل برگزار شده بود گفت: "توسعه و گسترش مواد مخدر ریشه در آموزه‌های غلط کتاب تلمود مربوط به صهیونیست‌ها است که در این کتاب‌ها آموزش داده می‌شود که چگونه خون مردم را بمکنند و چگونه غیر یهود را نابود کنند."


محمدرضا رحیمی که این اظهارات را در حضور شرکت‌کنندگانی چون رئیس دفتر مبارزه با جرم و مواد مخدر سازمان ملل در ایران و دیپلمات‌های خارجی بیان می‌کرد، در ادامه «صهیونیسم» را پشت مسئله مواد مخدر در جهان دانست و افزود: "اگر بررسی در کل جهان صورت بگیرد، حتی یک صهیونیست معتاد نیز پیدا نمی‌شود."


این اظهارات که تعجب و انتقاد برخی دیپلمات‌های خارجی حاضر در این مراسم را به همراه داشت، مورد انتقاد اسرائیل قرار گرفته است.


آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه دولت اسرائیل، هفتم تیرماه در واکنش به این سخنان در بیانیه‌ای اظهار کرد که حکومت ایران توسط "تندروهای افراطی ضد یهود اداره می‌شود که آشکارا موضع ضدیهود خود را اعلام کرده و قصد دارند اسرائیل را نابود کنند."


آویگدور لیبرمن اضافه کرده است: "اسرائیل و ملتی که هولوکاست را پشت سر گذاشته، دیگر اجازه نخواهد داد چنین واقعه‌ای تکرار شود."


وزیر خارجه اسرائیل روز چهارشنبه همچنین تأکید کرد که "حضور نمایندگان سازمان ملل و دیپلمات‌ها و نمایندگان اروپایی در کنفرانس‌هایی در تهران، که بدترین حالت ضدیهودی از آن به گوش می رسد، فقط به حکومت روحانیون در ایران مشروعیت می‌دهد."


علی‌رغم انتقاد اسرائیل به حضور نمایندگان سازمان ملل در این مراسم، آلون جونز، سخنگوی دفتر جرایم و مواد مخدر سازمان ملل در وین، به خبرگزاری رویترز گفته است: "این مراسم و برنامه ما طبق موازین شورای عمومی سازمان ملل دنبال می‌شود و ما نمی‌توانیم از قبل پیش‌بینی کنیم که مقامات ایران که میزبان هستند،‌چه موضعی می‌گیرند یا چه می‌گویند."
 

آزادی بیان وممنوعیت توهین به باورها

Posted: 28 Jun 2012 05:41 AM PDT

صدیقه وسمقی


چندی پیش نامه ای از سوی چهار تن (بازرگان ، کدیور، یوسفی اشکوری و وسمقی ) خطاب به جمعی از مراجع در اعتراض به حکم قتل برای ارتداد و توهین به پیامبرنوشته شد . نویسندگان در این نامه با ارائه دلایلی ضمن رد و محکوم کردن هر گونه مجازات اعم از اعدام و غیرآن برای ارتداد و رد مجازات اعدام وهرگونه مجازات خشونت آمیزبرای توهین و دشنام به پیامبر و باورهای دینی ، اهانت به هر عقیده و باوری را اعم از دینی و غیر دینی کاری زشت وناپسند برشمردند و تاکید نمودند که باب نقد باید باز باشد و دراین نامه تصریح شده بود که هیچکس را نمی توان به خاطر تغییر دین و عقیده مجازات نمود و همگان حق دارند به نقد عقاید و باورها بپردازند . نامه یاد شده واکنش هائی را برانگیخت . واکنش هائی که برخی صریح بود و برخی غیر صریح ، پاره ای شفاهی بود و پاره ای دیگر مکتوب . واکنش های رسانه های حکومتی بدون ارائه دلیل وبرهان مطابق رویه معمول این رسانه ها همه در بر دارنده ناسزا بود و بس . برخی ازافرادوگروه ها نیز که خود را مخالف دین معرفی کردند واکنشی مشابه رسانه های حکومتی از خود نشان دادند . در این میان به مقاله ای از آقای مهدی رجبی برخوردم که با علاقه ، مسئولانه و با تامل ، به نقد نامه مذکور پرداخته بود . با آنکه منتقد محترم از نقد این نامه اظهار تاسف نموده و می نویسد "افسوس که نمی توانم این رویکرد بت شکنانه را بیشتر برجسته سازم و افسوس بیشتر اینکه ، ناگزیرم تا از در انتقاد با ایشان برآیم " ، اما ما این نقد را ارج نهاده از آن استقبال می کنیم . چرا که نقد این امکان را فراهم می سازد که موضوع مورد بحث ، بیشتر ودقیقتر واکاوی شود .

با توجه به مطالبی که در مقاله انتقادی آقای رجبی مطرح شده در این نوشتار به بحثی اجمالی پیرامون دو موضوع می پردازم . موضوع نخست آنکه آیا می توان اهانت به باورها و عقاید را جرم تلقی نمود ؟ و موضوع دوم آنکه آیا ممنوع کردن اهانت به باورها و عقاید ، با آزادی بیان و دموکراسی مغایرت دارد ؟

هر یک از دو موضوع فوق الذکر می تواند موضوع یک تحقیق مفصل باشد . لذا مطمئنا حق مطلب در این نوشته کوتاه ادا نمی شود همچنانکه در نامه نوشته شده توسط چهار تن امکان بحث در باره همه موضوعات وجود نداشت و ابهاماتی باقی ماند . در اینجا باید یادآور شد که هدف اصلی نویسندگان نامه رد و محکوم کردن مطلق مجازات در خصوص ارتداد ورد مجازات اعدام و هرگونه مجازات خشونت آمیزدر خصوص اهانت به مقدسات بوده است به همین دلیل آنان به بحث تفصیلی پیرامون موضوعات مهم دیگری که با این بحث مرتبط هستند نپرداختند . یکی از این موضوعات اینست که آیا می توان اهانت به عقیده و باور را جرم تلقی نمود ؟ نویسندگان نامه اعدام را مجازاتی نامشروع برای توهین به پیامبر و باورهای مسلم دینی دانسته اند . اما معتقدند باب توهین چه نسبت به باورهای دینی وچه غیر دینی نباید باز باشد . هرچند که قانون همواره تنها ابزار برای تامین اینگونه مقاصد نیست اما با توجه به زمینه های فرهنگی ومذهبی در ایران اهانت به باورها وعقاید به دلیل آثار ناگوار و سوء آن دربرخی موارد می تواند از نظر حقوقی جرم تلقی شود . محور اصلی مناقشه ی منتقد محترم همین موضوع بوده است اگر در رد این نظر دلائل و براهینی ارائه میشد بسیار خوب بود . طرح دلائل کلی در این زمینه نمی تواند راهگشا باشد . برای حل مشکلات واقعی نمی توان به بحث نظری صرف پرداخت . تغییر و تنزل مجازات اعدام به یک مجازات غیر خشونت آمیز یک گام بزرگ ومثبت و واقعگرایانه خواهد بود در صورتی که این تغییر واقعا رخ دهد . در نقد نظر نویسندگان ، این پیشنهاد ناظر بر واقعیات بده بستان تعبیر شده است حال آنکه ماهیت این پیشنهاد حذف بی قید و شرط مجازات غیر عادلانه و نامناسب اعدام است . نویسندگان نه در جبهه ی کسانی قرار دارند که حکم اعدام صادر کرده و یا در مقام حمایت برای اجرای آن جایزه تعیین می کنند و نه در جبهه ی مقابل در میان کسانی ایستاده اند که به اعتقادات و باورها توهین میکنند بلکه حق انتقاد به باورهای دینی وغیر دینی را محترم دانسته اهانت به باورهای دینی و غیر دینی را مذموم و گاه جرم زا و مفسده بار میدانند . لذا موضع ایشان اساسا موضع بده بستان نمی تواند باشد .

از سخن در باره این تعبیر نا موجه "بده بستان" که بگذریم به طور مختصر می توان گفت که تعیین پدیده های مجرمانه در هر جامعه ای به عوامل گوناگونی بستگی دارد که این عوامل در همه جوامع یکسان نیستند . فرهنگ ، باورهای دینی ، سنتها ، عرف و ... همه می توانند از عوامل موثر در تعیین پدیده های مجرمانه باشند . به همین جهت یک رفتار می تواند در یک جامعه مجرمانه محسوب شود ودر جامعه ای دیگر عادی تلقی گردد . بررسی نتایج و آثار پدیده ها و رفتارها در تعیین پدیده های مجرمانه نقش مهمی دارد منتقد محترم به این مضمون اشاره نموده که در کشورهای غربی هر روز به باورهای دینی مسیحی ، یهودی و مانند آن اهانت می شود اما این اهانت ها مورد پیگرد قرار نمی گیرد . باید گفت که جامعه ی مورد توجه نویسندگان نامه جامعه ایران است با مقتضیات و واقعیات خاص آن ونه جوامع غربی . آیا اگر همچنانکه در کشورهای غربی صریحا در فیلم ها و کتاب ها ونشریات به عیسی مسیح اهانت می شود وآب از آب تکان نمی خورد ، در ایران به پیامبر اسلام اینگونه توهین شود باز هم آب از آب تکان نخواهد خورد ؟ با توجه به واقعیات مسلما پاسخ نمی تواند منفی باشد . واقعیات ایران و جوامع اسلامی متفاوت است . مثلا هنگامیکه قرآن سوزانده می شود می بینیم که پیامد آن کشته شدن چندین انسان در افغانستان است و یا هنگامی که نویسنده ای در آذربایجان مطالبی توهین آمیز ویا علیه باور های اسلامی می نویسد ، افرادی فتوای قتل اورا صادر می کنند وافرادی نیز آنرا به اجرا در می آورند .نتیجه کشته شدن یک انسان بطور ناروا است .

اگر وظیفه قانون را برقراری نظم و امنیت بدانیم آنگاه باید واقع بینانه تلاش کرد با وضع قوانین معقول حتی الامکان از وقوع پدیده های مجرمانه و آثار سوء آن جلوگیری نمود . درست است که بسیاری از واقعیات ، نامطلوب ، غیر منطقی و مبتنی بر تعصبات است اما با توجه به اینکه برخی واقعیات را نمی توان یکباره تغییر داد و اصلاح آنها نیازمند تلاش مستمر و تدریجی فرهنگی و فکری است ، لذا باید از ابزار قانون برای مهار پیامدهای ناگوار بهره جست .

گاهی برای جرم دانستن یک رفتارممکنست دلیل منطقی و نظری موجهی وجود نداشته باشد اما تجربه و عمل واقعیت را متفاوت ازفضای محض نظری و عقلی می سازد . اهانت به پرچم و سنبل یک ملت ممکن است براساس منطق منتقد محترم اهانت به یک تکه پارچه یا کاغذ بی جان محسوب شود که نمی تواند از اهانت برانگیخته شده ، از اهانت کننده به دادگاه شکایت برد ، پس این توهین را نباید وقعی نهاد همچنانکه عقاید و باورها را همچون بتهای مکه دانسته و می نویسد "حال آنکه باورهای دینی و امور مقدس مانند بت‌های مکه می‌باشند که پیامبر اسلام آنها را شکست، و سنگ از سنگ در حرم کعبه تکان نخورد " . منتقد این مثال را شاهدی بر این ادعا آورده است که اهانت به عقاید و باورها با اهانت به شخص یا گروه به دلیل باورهای آنان متفاوت است اما این شاهد نمی تواند چنین ادعایی را ثابت کند . پیامبر بت های مکه را پس از فتح آن شهر به دست مسلمانان شکست . هنگامی که بت پرستان مکه در موضع ضعف و شکست قرار داشتند . اما پیامبر پیش از فتح مکه نمی توانست به چنین اقدامی دست بزند . چنان که در طول سیزده سال پیامبری خود در مکه با آنکه اثاث دعوتش از آغاز، توحید و نفی شرک و بت پرستی بود، به چنین کاری دست نزد و حتی هنگامی که پیش از فتح مکه با مسلمانان برای بجا آوردن مراسم حج به مکه رفت و اهالی مکه شهر را برای مدت چند روز در اختیار آنان گذاشتند چنین اقدامی نکرد . دلیل آن معلوم است زیرا در چنان شرایطی بسیار محتمل بود که این اقدام به کشته شدن انسان هایی بیانجامد .

همانطور که تلقی عمومی اینست که اهانت به پرچم یک کشور ، اهانت به ملت صاحب آن پرچم است همانگونه نیز می توان اهانت به نمادهای مشخص یک دین را اهانت به پیروان آن دین تلقی نمود . تلاش برای اثبات اینکه توهین به شخص یا گروه به خاطر عقایدشان با توهین بلاواسطه به عقاید و باورهای آنان تفاوت دارد ، تغییری در نتیجه و عمل ایجاد نمی کند . نکته قابل توجه اینست که چه توهین به شخص را به دلیل باورهای او جرم بدانیم و چه توهین مستقیم به باورهائی را که پیروانی دارد ، جرم بدانیم ، در هر دو صورت شخص توهین کننده به دلیل اهانت به عقیده و باور ، مجرم شناخته می شود . نویسندگان نامه با توجه به آثار و پیامدهای ناگواری که توهین به باورهای دینی می تواند داشته باشد و به منظور جلوگیری ازآن پیامدها توهین ودشنام را جرم دانسته اند . بند دو ماده بیست میثاق بین المللی مدنی سیاسی نیز حاکی از همین نکته است و نویسندگان نامه نسبت به آن دچار کج فهمی نشده ، مفهوم آن را نیز تحریف نکرده اند . بلکه باید گفت در آن نامه پیرامون جزئیات این موضوع بحث نکرده اند . استناد به بند 2 ماده 20 میثاق یاد شده در این حد بوده که اهانت به باورهای دینی و موهن جلوه دادن آنهااز آن روکه نفرت پراکنی است برای جلوگیری از پیامدهای ناگوار آن مانند دامن زدن به خصومت وخشونت باید ممنوع شود اما نویسندگان درین باره بحث نکردند که مصداق توهین به باورهای دینی کدامست ومحدوده آن چیست . آنان در مقام تعریف حدود اهانت برنیامدند . باید افزود اینکه گاهی تشخیص مصداق نقد از توهین مشکل است ، نمی تواند دلیل موجهی برای باز گذاشتن باب توهین به عقاید و باورها باشد . این تشخیص - همچون تشخیص در بسیاری از موارد دیگر- می تواند به عهده هیات منصفه ای برآمده از افکار ووجدان عمومی واگذار شود (چنانکه در نامه پیشنهاد شده است ) . منتقد محترم در تفسیر بند 2 ماده 20 میثاق مذکورآورده است " در اینجا هرگونه نفرت دینی و نژادی ممنوع نمی باشد ، بلکه آن نفرتی که به دشمنی ، خشونت و تبعیض بیانجامد " . گوشزد نمودن این تفسیرو توضیح ( که البته با برداشت نادرستی همراه است وبه آن اشاره خواهد شد ) در صورتی می توانست موجه باشد که نویسندگان ادعا میکردند هر گونه توهینی جرم تلقی شده مشمول مجازات است . تعریف دایره اهانت ومصادیق مجرمانه آن موضوع بحث نویسندگان نبوده است اما اجمالا معتقدند آن اهانتی که می تواند پیامدهای نامطلوب داشته باشد باید ممنوع شمرده شود . در اینجا یاد آور می شود که منتقد بزرگوار در برداشت خود از ماده یاد شده فوق دچار اشتباه شده نفرت پراکنی را همان نفرت دانسته و مینویسد : "نفرت دینی ، ملی و نژادی نکوهیده و زشت می باشد ولی چون در همه کشورها و جوامع وجود دارد حکم قانونی در باره ی آن نمی توان داد ." در ماده مذکور بر خلاف تعبیر منتقد گرامی آنچه مورد بحث است نفرت پراکنی است و نه نفرت . زیرا نفرت مادامی که در رفتار متجلی نشود نمی تواند عمل مجرمانه محسوب شده و مورد بحث حقوقی قرار گیرد . آنچه که در این میان موضوع بحث حقوقی است ، نفرت پراکنی است که توهین از مصادیق آشکار آن محسوب می شود .

واما موضوع دوم اینست که آیا ممنوع کردن ویا جرم دانستن اهانت به باورها با آزادی بیان ودموکراسی مغایرت دارد ؟ هر چند در بحث نظری دفاع از آزادی مطلق بیان کاری ممدوح و پسندیده و گاه یک ژست روشنفکری است ، اما واقعیات اجتناب ناپذیر زندگی اجتماعی ، انسان را ناگزیر می سازد که تحمیل پاره ای محدودیت ها را بپذیرد . این محدودیت فقط بر گفتار و بیان تحمیل نمی شود بلکه دیگر رفتارهای انسان حتا گاه رفتارهای فردی و خصوصی او نیز ناگزیر به تحمل برخی محدودیت ها است . مثلا ما نمی توانیم هرچقدر وهرچه را که دوست داریم بخوریم و مجبوریم برای جلوگیری از پاره ای عوارض ، آزادی خود را در خوردن محدود کنیم . به نظر می رسد ما فقط در عرصه تفکردارای آزادی مطلق هستیم و به محض آنکه از این عرصه پای بیرون گذاشته و به فکر خود جامه ی عمل می پوشانیم ، ملاحظاتی عقلانی ما را مقید و محدود می سازد . در بحث مورد نظر در عالم واقع می بینیم که فقط توهین به باورها نیست که موجب برانگیختگی برخی می شود گاهی توهین به یک شغل ، توهین به یک زبان و مواردی از این دست نیز باعث می شود که صاحبان آن شغل ویا کسانی که به آن زبان تکلم میکنند از یک توهین برآشفته شوند . ممکنست ما بگوئیم که آنان نباید برآشفته شوند ویا حق ندارند برآشفته شوند ویا آنکه مهم نیست که برآشفته شوند اما واقعیت به گونه دیگری است . گاهی ممکنست توهین از یکسو و برآشفتگی از سوی دیگر مشکلاتی را بیافریند . دعوت تنها یک طرف به بالابردن سطح بردباری خود و تحمل اهانت همواره کارساز نیست از طرف دیگر نیز باید دعوت کرد که بردباری خویش را افزایش دهد و به جای استفاده از الفاظ توهین آمیز برای بیان مقاصد خود از الفاظ مناسب استفاده کند . منظور از دو طرف این ماجرا همواره دو فرد یا دو گروه از انسانها در مقابل یکدیگر نیستند مقصود اینستکه همه انسانها در زندگی اجتماعی لازم است بردبار باشند ، هم از اهانت کردن بپرهیزند هم در برابر اهانت ها برآشفته نشوند .

یک فقیه که در واکنش به اهانت به باورهای دینی خود فتوای قتل صادر می کند ممکنست خود به باور دینی دیگران حتا دیگر مذاهب اسلامی توهین کند و این کار خویش را جرم نداند . درهرحال مادامی که رفتارهای انسان دارای عوارض بیرونی نباشد نمی تواند موضوع بحث حقوقی قرار گیرد . میثاق بین المللی مدنی سیاسی و قوانین اکثر کشورهای جهان ناظر به عوارض و پیامدهای ناگوار برخی گفتارها ، برآزادی بیان قید هایی را زده اند . آنچه در این میان بسیار اهمیت دارد اینست که قید ها و محدودیتها باید حداقلی باشند . ماده166 قانون مجازات آلمان اهانت به مقدسات را در صورتیکه امنیت و آرامش اجتماعی را به خطر بیندازد جرم دانسته است . نکته مهم اینست که هرچه حساسیت های فرهنگی و اجتماعی کاهش و دانش و بردباری مردم افزایش یابد آزادی بیان با خطر کمتری مواجه می شود اما در هر حال هنوز جوامع بشری با تفاوت در شدت و ضعف دارای حساسیت های محدود کننده ی آزادی مطلق بیان هستند . اگر باب نقد باورهای دینی بطور جدی در ایران گشوده شود این موضوع می تواند به تدریج با ارتقا دانش مردم نسبت به عقاید دینی سطح حساسیت نسبت به باورها را کاهش دهد . با کاهش این حساسیت بسیاری از گفتارهاوبیاناتی که امروز توهین تلقی می شوند دیگر یا توهین محسوب نخواهند شد و یا به برآشفتگی دامن نخواهد زد . در یک جامعه با دانش و بردبار دایره تعریف جرم ، محدودشده ، از مجرم سازی انسانها حتی الامکان خودداری می گردد و تلاش می شود با بررسی زمینه ها و علت ها زمینه وقوع جرم کاهش یابد . نگارنده نیز خواستار گسترش هر چه بیشتر آزادی بیان و محدود و مضیق شدن هر چه بیشتر دایره تعریف توهین به باورها وعقاید است و اعتقاد دارد که پذیرش حد اقل محدودیت نسبت به آزادی بیان ، اجتناب ناپذیر بوده به اصل آزادی بیان و دموکراسی با تعریف واقع بینانه ازاین دوخدشه ای جدی وارد نمی سازد . چرا که غایت دموکراسی چیزی جز زندگی مسالمت آمیز ومحترمانه صاحبان همه عقاید و باورها در کنار یکدیگر نیست .

 
منبع: ایران امروز

 محتوای یادداشت‌ها لزوماً دیدگاه جرس نیست.

نظام دموکراتیک «شّر» است

Posted: 28 Jun 2012 05:17 AM PDT

نسخه «مهدی نصیری»، سردبیر سابق «کیهان» برای رفع ساختاری مشکلات

 

شرق، سروش فرهادیان: «كيهان»ي است؛ هم سابقه‌اش هم نگاهش به روزگار. به شوراي سردبيري روزنامه كيهان كه وارد شد، خيلي‌ها از آنجا رفتند و چه از اين بهتر براي او. جمع همفكري كوچ كردند و تك‌فكري ماند. او به جلو «تك» زد و مخالفان حضورش در شوراي سردبيري كيهان به عقب «پاتك»؛ كيهان را براي يك نفر گذاشتند و رفتند. او هم خاك‌ريزي زد و پشتش ايستاد. كم‌كم هم كه نه يكدفعه رنگ كيهان را عوض كرد. بعد هم جمع دوستانش رسيدند و كيهان در مسيري افتاد كه می‌خواست بعد‌ها كيهان هم برايش جوابگو نبود؛ حالا يا ارضايش نمي‌كرد يا فضا را برايش تنگ كرده بودند. از كيهان كه رفت هفته‌نامه «صبح» را منتشر كرد؛ نشريه‌اي با ادبياتي ويژه و نگاهي تند به روزگار. فضا برايش از كيهان مهيا‌تر بود تا بتواند سر صبر به كارهاي مورد علاقه‌اش بپردازد: «افشا‌گري»، تاكيد بر خطر آنچه او «تهاجم فرهنگي» مي‌ناميد، حمله به «استكبار» و مبارزه با «فساد اقتصادي مسوولان»؛ البته مسوولان دولت «هاشمي» و بعد هم دوران اصلاحات. «صبح» را هم چندي بعد به «مسعود ده‌نمكي» داد و رفت؛ خودش مي‌گويد به «عمق» رفته. «مهدي نصيري» ميهمان چهارمين شماره «اتاق 01» است. نصيري در روزگاري كه «اصولگرايان» هنوز «محافظه‌كار» خوانده مي‌شدند داد اصولگرايي سر مي‌داد. اما محافظه‌كاران كه اصولگرا شدند، مهدي نصيري هم دز اعلام رسمي مقابله با استكبار و گوشزد كردن خطر تهاجم فرهنگي و مبارزه با فساد را پايين آورد؛ پايين پايين. مجلس و دولت كه در اختيار اصولگرايان قرار گرفت نصيري هم دكان اين سه را تعطيل كرد؛ يك قفل بزرگ هم روي در زد. حالا امامشكل را در عدم درك صحيحي از مدرنيته مي‌بيند. خودش مي‌گويد به عمق رفته چون مشكل آنجاست و نه در سطح. او كه به عمق رفت فساد هم به سطح آمد؛ جامعه هم از قله آرمان‌هاي او دور‌تر شد. نصيري اما گويا در عمق جايش راحت‌تر است؛ بي‌دردسر شايد. مهدي نصيري در چهارمين شماره از «اتاق 01» راهكارهايي را كه با خودش از عمق براي رفع مشكل‌به سطح آورده، بيان مي كند. او معتقد است احمدي‌نژاد از وقتي از ساير اصولگرايان فاصله گرفت، وضعيت از حالت مطلوب خارج شد. عملكرد اصولگرايي را مردود نمي‌داند اما خيلي هم از آن دفاع نمي‌كند. شايد حق دارد؛ افشاي فسادهاي اقتصادي و وضعيت اقتصادي موجود و شرايطي كه مردم در آن قرار دارند خيلي هم او را در موقعیت دفاع قرار نمی‌دهد لابد؛ حالا مي‌خواهد مهدي نصيري‌ باشد يا هركس ديگر. علاقه‌اش به افشا‌گري را هم از دست داده است؛ از آن افشاگري‌هايي كه در دوران اصلاحات مي‌كرد ديگر خبري نيست. شايد هم افشا‌گري در شرايطي كه يك مديريت همفكر بر سر كاراست خيلي كاركرد ندارد. مهدي نصيري همچنان از دموكراسي گله‌مند است و تمركز قدرت را طلب مي‌كند.


مهدي نصيري
در سال 1342 در دامغان متولد شد. از سال 1354 به حوزه علميه دامغان رفت. از سال 1358 تا سال 1366 هم در حوزه قم بود. همزمان در مدرسه علميه رسالت به تدريس پرداخت. در سال 1365 همكاري با موسسه مطبوعاتي كيهان را در قم آغاز كرد. يك سال بعد براي ادامه همكاري به تهران رفت و در سال 1367 سردبير روزنامه كيهان شد. در سال 1370 هم مدير مسوول روزنامه كيهان شد و تا سال 1374 در اين موسسه باقي ماند. به مدت دو سال در درس خارج فقه آيت‌الله خامنه‌اي شركت كرد. در نيمه سال 1374 به همكاري با موسسه كيهان پايان داد و در اسفند همان سال نشريه صبح را منتشر كرد و تا سال 1378 ادامه داد. در سال 1380 به عنوان معاون سياسي شوراي سياست‌گذاري ائمه جمعه سراسر كشور منصوب شد و تا سال 1384 در اين سمت ماند. مدير مسوول انتشارات كتاب صبح است كه به انتشار آثاري در زمينه غرب‌شناسي مي‌پردازد. صاحب امتيازي فصلنامه سمات، تازه‌ترين فعاليت مطبوعاتي نصيري است. نصيري چهار كتاب هم با عنوان «اسلام و تجدد»، «فلسفه از منظر قرآن و عترت»، «جايگاه اجتماعي زن از منظر اسلام» و «آويني و مدرنيته» تاليف و منتشر كرده است.


.0 به نظر به طرح زوج و فرد علاقه داريد.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم؛ بله براي كاهش ترافيك مناسب است!
.1 در مورد خيابان‌ها نمي‌گويم؛ منظورم اين است كه طرح زوج و فرد را در مورد خودتان اجرا مي‌كنيد وقتي به سابقه‌تان نگاه مي‌كنيم يك زماني هستيد كه هستيد، يك زماني نيستيد كه نيستيد؛ آن زماني كه نيستيد كجا هستيد؟
چرا نبودن من برايتان مهم است.
.0 چون برخي مي‌گويند افرادي با تيپ شما وقتي جلوي چشم نيستيد احتمالا در حال انجام كارهاي خطرناكي هستند.
نبودن من عمدتا در مقطع بعد از تعطيلي انتشار نشريه «صبح» تا سال 88 است. من بعد از دوران انتشار «صبح» به اين جمع‌بندي رسيدم كه اولويتم كار كردن روي برخي مباحثي است كه كسي به آنها نپرداخته است. البته اين نتيجه‌گيري محصول تجربيات دوران روزنامه‌نگاري بود.
.1 پرسيدم وقتي عيان نيستيد كجا هستيد؟
دنبال رفع خلأ در رابطه با شناخت مقوله غرب و مدرنيته؛ در اواخر دوره «كيهان» و تمام دوران «صبح» توجه من به مقوله غرب‌شناسي و مدرنيته جلب شد و احساس كردم بسياري از مسايل فرهنگي، اعتقادي، سياسي و اجتماعي ما با اين مقوله پيوند مي‌خورد.
.0 منظورتان از اين «ما» كيست؟
لااقل من خودم حس علاقه شديدي به اين موضوع پيدا كردم و كار روزنامه‌نگاري به مفهوم عامش برايم تكراري شده بود؛ فكر ‌كردم در عرصه كار كردن بر موضوع مدرنيته و غرب‌شناسي مي‌توانم مفيدتر و موثرتر باشم. به همين دليل در آن دوران از روزنامه‌نگاري فاصله گرفتم كه محصولش كتاب «اسلام و تجدد» شد.
.1 اما اين كتاب سال‌ها پيش منتشر شده؛ از سه سال پيش تا الان كجا بوديد؟
حدود 10 سال است كه كتاب «اسلام و تجدد» منتشر شده است و بعد از انتشار اين كتاب عموما تلاش كردم كه فعاليت‌هايم حول و حوش همين موضوع باشد. البته يك مقطع سه‌ساله‌اي هم ايران نبودم.
.0 كجا بوديد؟
براي ماموريت به امارات رفتم.
.1 براي تغيير آب و هوا يا...
مسوول بخش فرهنگي دفتر نمايندگي مقام معظم رهبري بودم. دوم آبان 89 هم برگشتم؛ مجموعه غيبتم همين بود.
.0 درست در اين چند سالي كه دولت و مجلس دست اصولگرايان است و بايد دور، دور افرادي چون شما باشد يك دفعه گم شديد.
ترجيح دادم از كار روزنامه‌نگاري عبور كنم.
.1 ديگر دنبال افشا‌گري و پرونده‌سازي‌هايي كه در «كيهان» و «صبح» انجام مي‌داديد نيستيد؛ مشكل «تهاجم فرهنگي» و «استكبارستيزي» حل شده؟
حوزه كاري‌ام عوض شده است. ضمن اينكه نيروهاي تازه نفسي در ميدان هستند.
.0 حوزه كاريتان تغيير كرده يا ادبيات ويژه‌تان و تاكيد بر استكبارستيزي ديگر كار ويژه‌اش را از دست داده و با اقبال مواجه نيستيد. اين سوال‌ها را از اين جهت مي‌پرسم كه در سال 81 در گفت‌وگويي اعلام كرديد كه «ديگر توان ادامه كار مطبوعاتي حجيم را ندارم و ترجيح مي‌دهم خودم را رها كنم تا نيروهاي جديد جايگزين شوند.» شما بعد از تحويل سردبيري «كيهان»، نشريه «صبح» را منتشر كرديد كه به نوعي ادامه «كيهان» بود، البته دست‌تان باز‌تر بود. نشريه‌اي كه ادبيات ويژه داشت. «صبح» هم كه تعطيل شد در گفت‌وگوي ديگري تاكيد كرديد براي اين «صبح» را ادامه نداديد كه بعد از آمدن رقباي عموما اصلاح‌طلب با تك‌فروشي «صبح» ديگر دخل و خرج‌تان جور درنمي‌آمد.
بله! در مقطعي دچار مشكل اقتصادي شديم.
.1 خب! اين‌جور در نيامدن دخل و خرج به علت عدم خريد روزنامه‌تان به نوعي نشانه عدم پذيرش تفكر شما توسط افكار عمومي نبود؟
البته مساله اقتصادي بي‌تاثير نبود؛ ولي عامل اصلي نبود.
.0 خودتان گفتيد كه چون مردم نشريه شما را نمي‌خريدند ناچار «صبح» را بستيد.
اين كه شما مي‌گوييد عامل اصلي در رها كردن «صبح» نبود. همان اواخر پيشنهاد روزنامه ‌شدن «صبح» از جانب بعضي‌ها ارايه شد و موافقت اجمالي با اين قضيه داشتم اما در هر صورت به توافق نرسيديم؛ شايد سخت‌گيري از جانب من بود وگرنه «صبح» مي‌توانست به صورت روزنامه منتشر شود؛ مشكل اقتصادي را مي‌شد حل كرد. «صبح» را رها كردم چون اولويت كاري‌ام را چيز ديگري ديدم.
.1 منظورم اين است كه شما يك نگاهي را ارايه داديد كه مخاطب آن را نپذيرفت. آن نگاه و تمركزي كه شما روي «تهاجم فرهنگي» داشتيد و مباحث مربوط به آنچه از آن به‌عنوان «اسكتبارستيزي» ياد مي‌كرديد؛ با اين سابقه، شايد پژوهش‌هايتان هم مقبول مردم نيفتد.
نشريه «صبح» از روز اول براي عموم نبود؛ مخاطبانش هم خاص بودند و در اين عرصه پيشتاز بود. بنابراين بحث پذيرش يا عدم پذيرش عمومي اصلا مطرح نيست. ما براي خواصي كه به نظر من بسيار تاثيرگذار بودند كار مي‌كرديم؛ به نظر من نشريه «صبح» روي آنها بسيار تاثيرگذار بود. من فكر مي‌كنم براي خواص كار كردن تاثيرات ماندگارتري دارد. پس مساله پذيرش يا عدم پذيرش عموم نبود، ما به يك معنا نشريه عمومي نبوديم كه تيراژ فوق‌العاده بالايي مثل بعضي از روزنامه‌ها داشته باشيم. اتفاقا دوراني كه انتشار «صبح» را متوقف كرديم، توقف ما با شگفتي بسياري مواجه شد. البته همچنان آن گفتمان و آن حرف‌ها در مورد تهاجم فرهنگي و استكبارستيزي جذابيت خودش را دارد؛ ولي من به همان دليل‌هايي كه عرض كردم نمي‌خواستم ادامه دهم.
.0 و خواصي كه هدف شما بودند دقيقا يعني چه كساني؟
مخاطبان «صبح» طيفي از جوانان حزب‌الهي معتقد و اهل مطالعه بودند.
.1 آن خواص تاثير‌گذار الان كجاي جغرافياي سياسي ايران هستند؟
در جاهاي مختلف هستند؛ ممكن است در دولت باشند يا خارج از دولت؛ بعضي‌ها دانشجو هستند، بعضي‌ها طلبه.
.0 اين‌گونه كه همه خاص هستند؛ چون برخي دانشجو هستند، برخي كار‌گر، برخي بازاري و برخي استاد دانشگاه و... شما طيفي را به عنوان خواص انتخاب كرديد كه روي آنان تاثير بگذاريد، چون معتقد بوديد تاثير‌گذار هستند؛ مقصودم حوزه تاثيرگذاري‌شان است و اگر آن طيف خاص تاثير‌گذار بوده شما چرا يك دفعه تصميم مي‌گيريد رهايشان كنيد؟
همين كه مي‌گويم دليل كافي براي اين مساله نيست؟
.1 نه! چرا آن به قول شما نخبه‌ها را رها كرديد؛ خصوصا آنكه آن نخبگان مورد نظرتان الان با حذف رقيب اصلاح‌طلب در دولت و مجلس هستند.
چه مشكلي دارد كه جاي ديگري بروند؟
.0 جاي ديگر! اينان چه خواصي هستند كه يك روز اينجا هستند و يك روز آنجا. شما جزو اولين آدم‌هايي بوديد كه حرف از پايبندي به اصول مي‌زديد؛ بعدها اين اصولگرايي رمز جناحي شد كه دست‌كم در رسانه‌هاي آن موقع به آنها مي‌گفتند محافظه‌كار كه امروز اصولگرا ناميده شده‌اند. از سال 84 كه قدرت در اختيار اصولگرايان قرار گرفته، شما يك مرتبه غيب مي‌شويد؛ اين عجيب است. خواص مورد نظر شما قدرت مي‌گيرند و وقت، وقت برون دادن آموزه‌هايي است كه امثال شما به آنان داده‌ايد، اما شما رهايشان مي‌كنيد.
الزامي ندارد آدم هميشه در يك ميدان باشد؛ البته من به معناي مطبوعاتي نبودم، ولي اولويت ديگري را دنبال مي‌كردم. اين را هم بگويم كه صرفا حضور فيزيكي نداشتم؛ يعني انتشار كتاب «اسلام و تجدد» تاثيرات خودش را گذاشت و مي‌گذارد. ميدان كاري را عوض كردم. اولويت‌هاي فكري‌ام رفت به سطح مباني و كلان‌نگري‌هاي فكري؛ ظاهر قضيه اين است كه از مسايل روز و آنچه كه در عرصه سياست به طور آشكار مي‌گذرد فاصله گرفتم اما كارهايي كه كردم حتما بي‌ارتباط با آنچه كه در روز مي‌گذرد نيست؛ از نظر خودم اتفاق غيرعادي نيفتاده است.
.1 شايد هم رها كرديد به قول خودتان چون بعد از در اختيار اصولگرايان قرار دادن دولت و مجلس، در عالم واقع آنچه فكر مي‌كرديد اتفاق نيفتاد. شما در دوران اصلاحات از تهاجم فرهنگي به شكل گسترده‌اي سخن مي‌گفتيد، از مقابله با استكبار و فساد مالي و خانواده‌سالاري. مدام هم دولت را هدف قرار مي‌داديد. اما بعد از آنكه اصولگرايان به قدرت مي‌رسند ديگر آن گفتمان را ادامه نمي‌دهيد.
اينها را كه مي‌گوييد از دولت آقاي هاشمي شروع شد و در دولت آقاي خاتمي هم ادامه يافت؛ ولي در هر صورت اولويت فكري و كاري‌ام عوض شد و اين عرصه را رها كردم.
.0 اما تغيير اولويت شما اين شايبه را ايجاد مي‌كند كه آن حرف‌هايي كه در دوران مثلا اصلاحات مي‌زديد ابزاري بوده براي كنترل اصلاح‌طلبي؛ يعني الزاما طرح فساد براي مبارزه با فساد اقتصادي نبوده. من يادم هست شما در «صبح» چند ويژه‌نامه در ارتباط با فساد اقتصادي منتشر كرديد. اما امروز مي‌بينيم فسادهايي مثل فساد معروف به سه‌هزار‌ميليارد توماني رو شده و چند پرونده ديگر در نوبت رسيدگي است كه از جمع رقم‌شان آدم احساس نگراني مي‌كند. يا مثلا در بحث تهاجم فرهنگي وضعيت حجاب كنوني از جامعه آرماني‌تان فاصله بيشتري دارد تا دوران اصلاحات. امروز تهاجم فرهنگي شدت گرفته، اما نوع فعاليت شما تغيير كرده و اين شايبه براي من خبرنگار پيش مي‌آيد كه حرف‌هايي كه مي‌زديد براي زمين‌گيركردن اصلاحات بوده و بس.
من در كار روزنامه‌نگاري اولويت‌هايي براي خودم داشتم، يكي محور مقابله با فساد اقتصادي بود. معمولا آدم‌ها كمتر جرات مي‌كنند به سراغ فساد دولتي بروند اما من رفتم؛ هم در دوراني كه در «كيهان» بودم و هم در دوران انتشار هفته‌نامه «صبح». ما سلسله گزارش‌هايي در نقد جدي دانشگاه آزاد و اشرافي‌گرايي ميان مسوولان داشتيم. يادم هست وقتي گزارشگر رفته بود براي جمع‌آوري مطالب و هنوز گزارش‌ها منتشر نشده بود، خبر به گوش آقاي هاشمي‌رفسنجاني رييس‌جمهوري وقت رسيد و ايشان به آقاي دكتر حبيبي گفت پيگيري كند؛ آقاي دكتر حبيبي هم تماس گرفت كه آقاي هاشمي نگران هستند.
.1 و شما چكار كرديد؟
ما كار خودمان را ‌كرديم و در مقابله با فساد به حرف احدي گوش نكرديم؛ گزارش‌ها در مورد فساد دولتي به طور مسلسل منتشر شد. يا در بحث تهاجم فرهنگي، بيشتر با تاكيد بر نقد جريان روشنفكري غرب‌گرا و جريان روشنفكري كه عليه ارزش‌هاي ديني كار مي‌كرد و به ارزش‌هاي ديني هجمه مي‌كرد كار مي‌كرديم. چون جريان مسلمان‌هاي خودي دچار يك استحاله فكري و فرهنگي ‌شدند. اين دو موضوع بيشتر بارش به دوش ما بود؛ من در سير كار به اين نتيجه رسيدم كه به قول شاعر: صورتي در زير دارد آنچه در بالاستي. يعني بسياري از كلان‌نگري‌هاي ما در عرصه فرهنگ و اقتصاد و... دچار اشكال است و بايد به آنها پرداخت.
.0 عدم پاسخ دقيق به سوال‌هاي پيشين من مي‌تواند پژوهش‌هاي اخير شما را هم زير سوال ببرد؛ فساد كمتر داد مبارزه با مفسد بيشتر؛ فساد بيشتر مي‌شود، در مقابل سكوت مي‌كنيد و مي‌رويد به سمت كار فرهنگي در خارج كشور. تنها موضوعي كه تغيير كرده اين است كه قدرت به صورت كامل به دوستان اصولگرايتان رسيده است، چرا اين را نمي‌پذيريد.
بحث مبارزه با مفاسد اقتصادي در دوران انتشار «صبح» بسيار حاد شد. دو وزارتخانه پست، تلگراف و تلفن و نيرو مورد جدي‌ترين نقدها و افشاگري‌ها قرار گرفتند. من در تحليلم به اينجا رسيدم كه مشكل‌ها و فساد اقتصادي و بحث تهاجم فرهنگي عمدتا از اين ناشي مي‌شود كه ما به مسايل كلان فكري و نظري توجه نداريم. نه خواص توجه داشتند، نه عوام، نه مسوولان.
.1 البته من پاسخ سوالم را نگرفتم؛ گويا شما مايل نيستيد سوال من را پاسخ بدهيد؛ پس بگوييد آن مسايل كلان چه بود؟
مثلا در بحث تهاجم فرهنگي اين سوال خيلي در ذهن ما مطرح بود كه چرا بعضي از جرياناتي كه سال‌هاي اول انقلاب به لحاظ فرهنگي راديكال، اصولگرا و وابسته به يك طيف و طبقه كاملا متدين بودند دچار ريزش مي‌شوند؛ مثلا يك فردي مثل آقاي خاتمي. آقاي خاتمي كسي است كه خاستگاهش حوزه است و از يك خانواده با سيادت و محترم و متدين. خود ايشان هم همين‌طور؛ ولي حقيقتا بعضي مطالب و ديدگاه‌هايي كه مطرح مي‌كرد، هيچ نسبتي با مباني اصيل ديني نداشت.
.0 مثلا كدام مطالب ايشان؟
همين بحث «قرائت‌هاي مختلف از دين»- با آن طول و عرض و عمقي كه ايشان مطرح مي‌كرد- كاملا غيرديني بود و از سنخ حرف‌هاي جريان روشنفكري در غرب بود كه با طرح آنها ريشه مسيحيت را در غرب زدند. البته نمي‌خواهم بگويم آقاي خاتمي به قصد زدن ريشه دين آن حرف‌ها را مطرح مي‌كرد. ايشان حتما فكر مي‌كرده اين نگاهش به نفع دين است؛ اما چرا اين اتفاق افتاد سوالي است كه هميشه برايم مطرح بوده است؟ من به اين نتيجه رسيدم كه يكي از جدي‌ترين مسايلي كه باعث اين ريزش‌ها است عدم تحليل درست، عميق و جامع ما از پديده غرب، مدرنيته و تجدد است. اينكه اساسا منظومه فكري انقلاب كه از قبل از انقلاب شروع شد و تا الان هم استمرار پيدا كرده يك تحليل جامع، عميق و درست از مدرنيته و غرب ندارد. اين عدم تحليل از غرب مهم است چون از منظر همين عدم تحليل عميق دچار لغزش مي‌شوند. همه طيف‌هاي ما مبتلا به اين مساله هستند منتها شدت و ضعف دارد. طيفي به دليل گرايش‌هاي تاريخي و سنتي‌اش ديرتر دچار لغزش مي‌شود يا لغزشش را بروز نمي‌دهد و جريان ديگري به دليل تيپ كمتر سنتي‌اش زودتر گرايش‌هايش را بروز مي‌دهد. من احساس كردم در ابعاد مختلف؛ در عرصه سينما، كتاب، مطبوعات و... هرچه در سطح دعوا كنيم اما از عمق غافل باشيم، اتفاقي نمي‌افتد.
.1 شما مي‌گوييد آنها آدم‌هاي خوبي هستند و نمي‌خواهيد بگوييد مخالف دين هستند، ولي مي‌گوييد حرف‌هايشان در تعارض با مباني ديني است؛ كه البته اين براساس تفسير شما است. اما آنان هم مي‌توانند همين را در مورد شما بگويند؛ مثلا بگويند متحجريد، چنانكه برخي مي‌گويند.
مشكل دقيقا همين‌جا است؛ آن نظري كه مي‌گويد ما به تعداد آدم‌ها از دين تفسير داريم در تقابل تام و تمام با دين است و اتفاقا بحث‌ها از همين‌جا شروع مي‌شود.
.0 چرا مي‌گوييد در تقابل با دين است؟
چون در اين صورت در عرصه عقيده سنگ روي سنگ بند نمي‌شود و ما به تعداد آدم‌ها دين و عقيده خواهيم داشت و اساسا حق و باطل مفهوم خود را از دست مي‌دهد. آن گاه حتي بين امام حسين عليه‌السلام و يزيد هم نمي‌توان داوري كرد، چراكه يزيد هم حتما با قرائت خاص خودش از اسلام، امام حسين را به شهادت رساند.
.1 حالا كه گفتند، سنگ هم روي سنگ بند شده؛ اين نظر شماست و بس. حضور شما در «كيهان» نمونه خوبي براي رد ادعايتان است. زماني كه وارد «كيهان» شديد كسي شما را خيلي نمي‌شناخت چون هم جوان‌ بوديد و هم كار مطبوعاتي به آن شكل انجام نداده بوديد اما پا گرفتيد و سردبير «كيهان» شديد. آن هم نه كم‌كم كه يك دفعه. چه كسي آن زمان مدير «كيهان» بود؟
آقاي خاتمي نماينده حضرت امام در موسسه كيهان و آقاي سيدمحمد اصغري سرپرست موسسه بودند.
.0 و البته با تفكري كه شما مي‌گوييد خلاف مباني ديني بود.
البته خاتمي آن روز هنوز خاتمي دوران رياست‌جمهوري نبود. خاطره‌اي برايتان بگويم. من هيچ وقت خبر تظاهرات عليه بدحجابي را در روزنامه كيهان يا در صبح براساس تحليلي كه خودم داشتم جدي تحويل نمي‌گرفتم. يك‌بار تظاهرات نسبتا بسيار وسيعي در تهران عليه بدحجابي صورت گرفت و همه رسانه‌ها به خبرش پوشش گسترده‌اي دادند اما ما در كيهان طبق معمول آن را به صورت گسترده پوشش خبري نداديم. روز بعد يادداشتي بسيار شديد از آقاي خاتمي دريافت كردم كه اين ليبرال بازي‌ها چيست كه شما داريد و چرا اين تظاهرات به اين مهمي را پوشش درست نداديد و... بنابراين آقاي خاتمي بعدا از جهاتي متحول شد، اگرچه شايد زمينه‌هاي اين تحول را از قبل داشت.
.1 چه كسي در كيهان نفر بعدي بود.
شوراي سردبيري بود از جمله آقاي شمس‌الواعظين و آقاي هادي خانيكي.
.0 كساني كه رسانه‌هاي اصولگرا مشاوران استراتژيك خاتمي مي‌ناميدند. هيات تحريريه «كيهان» چه افرادي بودند؟ افرادي كه امروز در گروهي قرار دارند كه به قول شما در تعارض با مباني ديني هستند. اما آنان چون به قول شما به قرائت‌هاي مختلف معتقد بودند اجازه دادند مهدي نصيري با آن تفكر رشد كند، بشود دبير بخش مقالات و بنشيند جاي بهروز گرانپايه. بعد هم كه سردبير شديد؛ مي‌خواهم بگويم شما خودتان از بهره‌مندان قرائت‌هاي مختلف از همه‌چيز هستيد ولي امروز قرائت‌هاي مختلف را قابل قبول نمي‌دانيد.
اين ربطي به قرائت‌هاي گوناگون از دين نداشت. من عمدتا با نظر آقاي سيدمحمد اصغري كه آن روز با شوراي سردبيري روزنامه دچار تعارض جدي شده بود، وارد روزنامه «كيهان» شدم و الا، آن آقايان با هيچ قرائتي تمايلي به ورود من به «كيهان» نداشتند.
.1 شما چه ويژگي‌اي داشتيد كه وقتي به شوراي سردبيري «كيهان» ورود پيدا كرديد 30، 40 روز بعد همه استعفا دادند؟
من فكر مي‌كنم اين سوال را از آن دوستان بايد بپرسيد. آنها لابد با قرائت من از دين و انقلاب مشكل داشتند. البته جداي از اين كنايه‌ها به نظر من دليلش خيلي واضح بود. آنها من را يك غريبه در بين خودشان مي‌دانستند؛ شما فرض كنيد الان شوراي سردبيري مي‌خواهد روزنامه «شرق» را اداره كند و يك شخصي كه نقطه مقابل شماست و ناهمفكر است وارد شود.
.0 ولي در نهايت همه همفكران از «كيهان» رفتند و يك ناهمفكر ماند.
البته آن هم ماجرا دارد. وقتي گروهي استعفا دادند بسيار بعيد مي‌دانستند كه استعفايشان پذيرفته شود.
.1 از طرف؟
از طرف آقاي خاتمي؛ شايد تحليل‌شان اين بود كه آقاي خاتمي راه سهل‌تر و بهتر را اين بداند كه من از شوراي سردبيري بيرون بروم. شايد با اين تحليل همه‌شان استعفا دادند وقتي هم اين استعفا داده شد با وجود ناباوري خودشان و من، آقاي خاتمي استعفا را پذيرفت. اينكه چرا آقاي خاتمي پذيرفت، ممكن است دليلي خاصي داشته باشد.
.0 چه دليلي خاصي؟
بين آقاي خاتمي و آقاي اصغري اختلاف خيلي شديدي بروز پيدا كرد. آقاي خاتمي چند ماه پس از آوردن آقاي اصغري پشيمان شده بود. يعني احساس مي‌كرد انتخابش انتخاب درستي نبوده. آمدن من هم بيشتر با پيگيري آقاي اصغري بود اگرچه آقاي خاتمي هم موافقت كرد و اگر موافقت ايشان نبود من هم نمي‌توانستم به شوراي سردبيري وارد شوم. بنابراين آقاي خاتمي شايد به اين دليل پذيرفت كه آقاي اصغري را با رفتن كل اعضاي سردبيري غير از من در وضعيت بغرنجي قرار دهد و او مجبور شود، در برابر آقاي خاتمي كوتاه بيايد.
.1 در نهايت شما يك‌تنه، يك خاكريزي را زديد كه بعدها تبديل شد به كانال اصلي مخالفت با همان‌هايي كه از آنجا رفتند. واضح‌تر بگويم؛ شايد اين چيزي كه شما تعارض با دين مي‌بينيد خيلي واقعي نيست.
به چه دليل؟
.0 من نمي‌خواهم دليل اثبات و نفي‌اش را بياورم، مي‌خواهم بگويم همان‌طور كه نگاه‌تان در صبح خريدار نداشت ممكن است اين تفكر امروزتان هم كه نتيجه كار پژوهشي است خيلي خريدار نداشته باشد.
اولا آن نگاه، خريداران جدي خود را داشت و تاثيرات مهمي بر فضاي فرهنگي و سياسي كشور گذاشت. خيلي‌ها انزواي جريان كارگزاران و اصلاحات را محصول چنين نگاه‌هايي مي‌دانند. ثانيا اصلا محور كار من هيچ وقت خريدار داشتن و خريدار نداشتن نبوده است.
.1 شما شعر كه نمي‌گوييد؛ پس محور كارتان چيست؟
محور اين است كه انسان آنچه را حق تشخيص مي‌دهد مطرح كند. تبعا ترجيح من هم هست كه اگر كسي حرف حقي را مي‌زند حرفش خريدار داشته باشد اما فرضا اگر خريدار هم نداشته باشد چيز زيادي عوض نمي‌شود. ما بايد به سيره انبيا عمل كنيم يا نه؟ مگر در سيره انبيا هميشه حرف‌شان خريدار داشت؟ حضرت نوح 900 سال حرف زد چقدر حرفش خريدار داشت؟
.0 اشكالي ندارد كه حرفي زده شود، آن هم در حالي كه خريدار ندارد. اشكال اينجا پيش مي‌آيد كه آن حرفي كه براي مردم خريدار ندارد تلاش شود به گفتمان اجباري جامعه تبديل شود.
همان‌گونه كه گفتم خريدار داشته است. اگر خريدار نداشت جريان كارگزاران و اصلاحات در اقليت و انزواي سياسي قرار نمي‌گرفتند؛ اين انتخاب تاثير پذيرفته از تفكرهاي ارايه شده از جانب امثال ما بود كه گفتمان را عوض كرد و نه جبر و اجبار.
.1 شما گفتماني را براي مقابله با فساد اقتصادي و آنچه تهاجم فرهنگي مي‌ناميديد رواج داديد. بعد هم در راستاي دو هدف مقابله با تهاجم فرهنگي و استكبارستيزي و فساد اقتصادي به عمق رفتيد. در عمق چه‌كار كرديد كه فساد اقتصادي به مراتب شديدتري نسبت به پيش از اينكه از سطح به عمق برويد رخ داد. در عرصه فرهنگي هم كه جامعه از آرمان‌هاي شما دورتر شده؛ يا شما در عمق، كارتان را خوب انجام نداديد كه نتيجه اين است يا بايد در سطح مي‌مانديد و مثلا همچنان در «كيهان» و «صبح» افشاگري مي‌كرديد.
آن حرفي كه من مطرح كردم ممكن است 30 سال ديگر به نتيجه مطلوب برسد يا ممكن است اصلا به نتيجه نرسد. بله تفكر و تلاش‌هاي طيف ما حتما تا الان به آن نتيجه مطلوب و ايده‌آل نرسيده است. منظورم نتيجه عامي است كه آثارش را در سياست‌گذاري‌ها بر دولتمردان بگذارد. اينها دليلي بر اين نيست كه آن گفتمان نبايد مطرح مي‌شده است.
.0 خيلي با غرب و مدرنيته كاري ندارم، فساد اقتصادي و تهاجم فرهنگي و به قول شما استكبارستيزي را گفتم. ما الان به نسبت قبل از اينكه شما از سطح بپريد به عمق فساد اقتصادي بيشتري داريم يا كمتر. وضع حجاب به آرمان‌هاي شما نزديك‌تر است يا دورند.
بله! شايد الان فساد اقتصادي نسبت به قبل از سال 84 بيشتر شده اما اين اتفاقا به دليل عدم توجه به همان حرف‌هايي است كه ما در اين عرصه داشتيم و داريم.
.1 اما الان بايد به حرف شما بيشتر توجه شود چون كساني سركار هستند كه از لحاظ تفكري به نوعي به شما نزديك‌اند. اگر راه شما براي مقابله با فساد درست بوده چرا بر دوستان‌تان تاثير نداشته است.
چون اين به قول شما دوستان ما هم، تحليل‌شان از اوضاع و شرايط كنوني عالم و آدم و پديده مدرنيته و تجدد با دوستان اصلاح‌طلب شما خيلي تفاوت ندارد؛ آنها هم دچار اين مسايل شدند.
.0 من ربط پاسخ شما را به سوالم درك نمي‌كنم.
من هم شايد سوال شما را درك نمي‌كنم.
.1 سوال كه واضح است؛ من ربطي بين فساد اقتصادي كه امروز فزوني گرفته با عدم تحليل از مدرنيته و غرب را درك نمي‌كنم.
البته يك حرف ديگر هم وجود دارد كه اگر به آنها توجه شود بخش بزرگي از اينها ادامه پيدا نمي‌كند. يكي از آخرين حرف‌هايم كه نتيجه منطقي تفكرات چند سال اخير من است اين است كه ما در روزگاري زندگي مي‌كنيم كه حجم زيادي از تباهي در عرصه فرهنگ و اقتصاد، ناگزير است. حركت اصلاحي، انقلابي يا هر حركتي كه مي‌خواهد منجر به تاسيس يك نظام و حكومت شود، بايد به اين موضوع توجه كند. اگر از اين مساله غافل شود نمي‌تواند اصولي و واقع‌بينانه با قضايا برخورد كند.
.0 پس يعني الان اگر بخواهيم زمان را خوب درك كنيم به‌زعم شما مبحث اصلي كه بايد روي آن تمركز كرد درك حدود و مرزهاي مدرنيته است.
يك بخش‌اش اين است؛ اما بخشي از مفاسد فرهنگي و اقتصادي- البته نه در حد اختلاس معروف به سه‌هزار‌ميلياردي- در هر حكومتي در دوران غلبه مدرنيته محتوم است؛ يك بخش‌اش قابل مقابله است؛ يك بخش‌اش ناگزير. ما اگر هر دو را بفهميم مي‌توانيم به درستي مقابله كنيم.
.1 ولي به هر حال شما به آن تن مي‌دهيد؟
مدرنيته بر همه ابعاد زندگي فردي و اجتماعي ما تاثير گذاشته است. مثلا من معتقدم ارتشاء به هيچ‌وجه قابل انفكاك از ديوان‌سالاري اداري كه محصول نظام مدرن است، نيست. همان‌طوري كه ربا قابل انفكاك از نظام بانكداري نيست. فهم اين مسايل بايد قبل از هر چيز اتفاق بيفتد. اگر اينها را بفهميم بعد مي‌توانيم برويم مثلا با پديده ارتشاء مقابله كنيم؛ نه به اين معنا كه بخواهيم رشوه دادن و رشوه گرفتن را ريشه‌كن كنيم بلكه كنترلش كنيم و بگوييم مثلا ما به اندازه توان‌مان در مقايسه با خيلي از كشورهاي ديگر توفيق بيشتري كسب كرده‌ايم.
.0 چه زمانی قرار است اين درك مورد نظر شما اتفاق بيفتد. مردم انتظار دارند فساد اقتصادي به اندازه همين كشورهاي غربي كنترل شود. تكليف مردم چيست. بايد تا زمان درك موضوع با اين شرايط بسازند.
يكي از بحث‌هايي كه ما هميشه در ارتباط با رسانه‌هاي مدرن داشتيم اين بود كه در رسانه‌ها عموما به مسايل در سطح پرداخته مي‌شود؛ در رسانه‌ها همه‌چيز بايد با شتاب و سرعت بگذرد. بسياري از حرف‌هاي من تابع بحث تعارض مطلق و كلي بين مدرنيته و اسلام است. فكر كنم ماحصل گفت‌وگوي شما با سوءتفاهم‌هايي همراه مي‌شود كه بعدا من بايد يك به يك اين سوءتفاهم‌ها پاسخ دهم.
.1 پيشنهاد مي‌كنيم گفت‌وگويمان را ادامه ندهيم.
نه! ادامه بدهيم ببينيم به كجا مي‌رسيم.
.0 ما امروز واقعيات‌هايي در جامعه‌مان داريم، جامعه‌اي كه نسبت به قبل از اينكه شما براي فعاليت‌هاي فكري به عمق برويد هم تهاجم فرهنگي مورد اشاره‌تان بيشتر روي آن تاثير گذاشته و هم در بعد فساد اقتصادي وضعيت متفاوت‌‌تري دارد نسبت به زماني كه شما براي هاشمي ويژه‌نامه فساد اقتصادي منتشر مي‌كرديد.
البته اين تفاوت مي‌تواند محصول خيلي از امور باشد نه آنكه همه‌اش معطوف به دولت كنوني باشد. اگر دولت كارگزاران و اصلاحات تداوم مي‌يافت، اوضاع بدين بغرنجي نبود؟ يا بغرنج‌تر از اين نمي‌شد؟ در هر صورت اين جريان اصولگراي حاكم كنوني نيز به بسياري از آنچه ما مي‌گفتيم عمل نكرده است.
.1 چرا عمل نكردند؛ مگر شما در يك جبهه قرار نداريد؟
ما كه حزب نبوديم، حالا فرض كنيد كه يك حزب بوديم، گاهي عناصر يك حزب از هم جدا مي‌شوند، انشعاب مي‌كنند و هركسي راه خودش را مي‌رود؛ ما حتي يك نوع تشكل غيررسمي به آن معنا نبوديم. ما حرف خودمان را مي‌زديم و با يك عده تفاهم فكري، نظري و اعتقادي پيدا مي‌كرديم. من شخصا هيچ‌وقت تعلقات ويژه تشكيلاتي با هيچ‌يك از آدم‌هايي نداشتم كه امروز مديريت مي‌كنند و در دولت يا مجلس هستند. ما يك عهد تشكيلاتي نداشتيم كه بگوييم تا آخر قصه مي‌رويم، جاهايي ممكن است اختلاف‌نظر پيدا كنيم و از هم جدا شويم.
.0 شما ريشه تمام مشكلات موجود را در مدرنيته مي‌دانيد. در حالي كه شايد ريشه اين مشكلات در جاي ديگر باشد.
يكي از جدي‌ترين ريشه‌هاي مشكلات موجود مدرنيته است.
.1 جالب است؛ شما زماني كه فساد كمتر بود در سطح بوديد و مصداقي عمل مي‌كرديد اما الان كه به عمق رفته‌ايد به نظر خودتان، از مدرنيته‌ حرف مي‌زنيد. اين تضاد دارد.
اتفاقا تضادي نيست؛ به دليل عدم توجه به آن عمق اين اتفاقات افتاده است.
.0 چرا آن موقع به عمق نرفتيد؛ لابد چون دولتي در مخالفت با تفكر شما مستقر بود.
به دليل اينكه آن موقع به اين تحليل نرسيده بودم. اين تحليل را نداشتم كه بايد به اعماق توجه بيشتري كرد.
.1 و چرا تاثير كار امثال شما در اعماق را در زندگي روزمره‌مان نمي‌بينيم.
اين مشكل بنده نيست. مشكل مجريان و سياستگذاران است.
.0 اين هم تضاد ديگري است.
چه تضادي؟
.1 تضادش در آن است كه الان با توجه به حضور كامل اصولگرايان در قدرت، جاده و اسب برايتان مهيا ست. اگر قرار باشد الان تفكرات‌تان رنگ اجرا به خودش نگيرد شايد هيچ‌وقت فرصت اجرا پيدا نكند.
نكند؛ چه ربطي به درستي يا نادرستي حرف‌ها و تفكرات بنده دارد؟
.0 شما دنبال چه چيزي هستيد تا آنجا كه يادم هست شاعر نبوديد؟
من عمدتا دغدغه اصلاح در عرصه اعتقادي و نظري را دارم و بسياري از آرمان‌ها را در حد مطلوب و حتي نسبي قابل تحقق نمي‌دانم.
.1 كي به اين نتيجه رسيديد؛ خب منتقدان‌تان هم همين را مي‌گويند كه حرف‌هاي شما اجرايي نيست.
يكي از حرف‌هاي من اين است كه در روزگار غيبت معصوم و به‌ويژه با شرايط غلبه مدرنيته نبايد به دنبال اتوپيا بود و به عبارت ديگر وعده تحقق يك تمدن اسلامي حتي در حد 50 درصدي را داد. البته اين به معناي نفي امكان هرگونه اصلاح و دست روي دست گذاشتن و قعود نيست بلكه به معناي داشتن تحليل درست از اوضاع و شرايط كنوني عالم و زمانه است و اينكه متناسب با توانايي و وسع‌مان براي اصلاح، شعار و وعده بدهيم.
.0 اتفاقا اين حرف شما نيست، شمايي كه دنبال يك قرائت از همه چيز هستيد و آن قرائت واحد را حق مي‌دانيد و بس؛ گويا ما با دو جور مهدي نصيري مواجهيم؟ ما در كيهان و صبح با مهدي نصيري‌اي مواجه هستيم كه كلا مصداق‌گرا، پروژه‌گرا و موضوع‌گرا است اما الان يك مهدي نصيري را مي‌بينيم كه به شدت به تئوري علاقه دارد. اين همه احتياط به اين علت نيست كه نمي‌خواهيد از حرف‌هايي كه مي‌زنيد براي افرادي كه الان در مديريت هستند و به تفكر شما نزديك، سوءتفاهم شود.
براي من مهم نيست كه اينهايي كه الان در قدرت هستند چه مي‌گويند؛ حرف من اين است كه شما بايد به يك سري مسايل مبنايي توجه كنيد و تا توجه نكنيد نمي‌توانيد يك رويارويي قابل‌قبولي با معضلات و مشكلات داشته باشيد و معضلات و مشكلات‌تان در ابعاد مختلف گسترش پيدا كند؛ هم فرهنگي و هم اقتصادي.
.1 برداشتي كه من از صحبت‌هاي شما كردم اين بود كه روي سه مساله استكبارستيزي، تهاجم فرهنگي و مفاسد اقتصادي كماكان حساس هستيد و دو راهكار هم داريد. يكي برخورد با مصاديق عيني و ديگري راهكار كنوني‌تان كه فكر كرديد چون آن برخوردها ديگر جواب نمي‌دهد نياز به عمقي برخورد كردن است. در آن موقع كه در نشريه‌تان به مساله فساد پرداختيد و به قول خودتان تاثيرگذار بوديد، الان درست است كه به هر دليلي به آن معنا روزنامه‌نگاري نمي‌كنيد اما الان كه ابعاد فساد اقتصادي زياد شده، صدا و نشاني از مهدي نصيري نيست. هيچ منافاتي ندارد كه آدم در عمق كار كند ولي مخالفت يا انتقاد خودش را بيان كند؛ بين اينها تعارض وجود دارد.
البته جداي از مساله اختلاس سه‌هزار‌ميلياردي كه بسيار زشت بود و نظام هم در صدد برخورد با آن است، كارنامه اين دولت بدتر از كارنامه دولت‌هاي قبلي نيست. بنياد بسياري از اين نوع مفاسد در دولت‌هاي قبلي گذاشته شد و كمتر برخورد جدي‌اي هم از سوي دستگاه قضا صورت گرفت. ضمن اينكه دولت و جريان اصلاحات به بعضي حركت‌هاي براندازانه عليه نظام دست زدند و با برخي قدرت‌هاي غربي شديدا طرح دوستي ريختند كه اگر مهار نمي‌شد، بسيار براي كشور خطرناك بود. در هر صورت دولت فعلي هنوز آب شسته‌تر از دولت‌هاي قبلي است. اما در هر حال من به دليل اينكه فاز كاري‌ام عوض شده حتي‌الامكان نمي‌خواهم وارد مقولات روز شوم. چون اگر وارد شديد بايد با ده‌ها سايت و خبرگزاري و نشريه گفت‌وگو كنيد و الا مفهومش اين نيست كه من معترض فساد كنوني نيستم. ضمن اينكه من بخشي از اين مسايل را در مشكلات ساختاري جمهوري اسلامي مي‌بينم؛ يعني فكر مي‌كنم نظام رياستي و وجود نهادي به‌نام رياست‌جمهوري كه علاوه بر پارلمان مستقيما از مردم راي مي‌گيرد، يكي از عوامل مهم ايجاد مشكل‌هاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و... در جامعه ما است؛ آن بحث‌هاي مبنايي هم سر جاي خودش. يعني من معتقدم قدرت بايد در كشور متمركز باشد تا مشكلات كمتر شود.
.0 الان متمركز نيست؟
بله! اين تمركز نيست. تجربه نشان داده در ايران چه زمان رياست‌جمهوري آقاي هاشمي و چه آقاي خاتمي و چه زمان آقاي احمدي‌نژاد رييس‌جمهور براي خودش ساز جداگانه‌اي از رهبري و نظام مي‌نوازد و اين منجر به معضل حاكميت دوگانه و مشكلات فراوان حاصل از آن مي‌شود. نهادي كه ما به عنوان رياست‌جمهوري درست كرديم به‌گونه‌اي است كه واقعي يا غيرواقعي‌، ممكن است امر را بر رييس‌جمهور مشتبه كند كه مي‌تواند در مقابل رهبري مشي مستقلي داشته باشد؛ اين منشاء بسياري از مشكلات است. من معتقدم كه ذات قدرت، تمركز است؛ اگر شما تمركز را از قدرت بگيريد قدرت را بي‌خاصيت و فشل مي‌كنيد و شخص حاكم نمي‌تواند كارش را درست انجام دهد. ممكن است شما سريع از آن طرف بگوييد تمركز قدرت فساد مي‌آورد.
.1 بله! حتما اين سوال را مي‌پرسم.
فساد قدرت را با نفي تمركز نمي‌شود از بين برد؛ فساد تقسيم قدرت كمتر از فساد تمركز نيست؛ بلكه براي كشورهايي نظير ما كه با معضل فشارها و توطئه‌هاي شديد خارجي مواجه است، فساد عدم تمركز بسيار بيشتر از فساد تمركز قدرت است. قطعا پشت نظام‌هاي به اصطلاح دموكراتيك دنيا يك تمركزي وجود دارد؛ يعني با يك كانون پيدا يا نهاني مواجه هستيم كه مسايل را به موقع جمع مي‌كند.
.0 شما مي‌گوييد اگر فساد اقتصادي و... در ايران وجود دارد به دليل متمركز نبودن قدرت است و تلاش رييسان‌جمهوري براي بردن كشور به مسير مورد نظرشان؛ يعني مشخصا پيشنهاد شما اين است كه قدرت در ايران متمركز‌تر از اين شود؟
معتقدم اگر وجه دموكراتيك نظام روي پارلمان متمركز شود و پارلمان رييس قوه‌مجريه را انتخاب كند، در كاهش پاره‌اي از مشكلات موثر خواهد بود.
.1 و چه دليلي براي اثبات اين تئوري داريد؟
به نظر من اساسا نظام دموكراسي، شرّ است؛ البته در دنياي امروز شرّ لازم. مثل بسياري از نهادهاي مدرن ديگر. بنابراين بهتر آن است كه به حد ضرورت دموكراسي اكتفا شود.
.0 يعني بخش انتخابي قدرت بر پايه نظام پارلماني باشد و جمهوري اسلامي نخست‌وزير داشته باشد.
به نظر من براي وضعيت ما با توجه به وجود نهاد رهبري و ولايت‌فقيه، نظام پارلماني بهتر از نظام رياستي است.
.1 و اينكه شما خواهان تمركز بيشتر قدرت هستيد مشكل ايجاد نمي‌كند؟
آنچه كه در جمهوري اسلامي از نظر من مانع استبداد بوده ساختار موجود نيست؛ با همين ساختار مي‌شود يك نظام استبدادي بر پا كرد. آنچه مانع استبداد شده عدالت ولايت‌فقيه بوده؛ يعني ويژگي‌هاي شخصي ولايت‌فقيه. آن چيزي كه ما براي ولايت‌فقيه به عنوان شرايط قايل هستيم؛ كه ولي‌فقيه بايد عادل باشد. مستبد نشدن حكومت به اين دليل است و ربطي به اين ندارد كه نظام رياستي بوده و مردم رييس‌جمهوري را انتخاب مي‌كنند. يعني با وجود همين نظام رياستي و با همين ساختار، اگر ولي‌فقيه عادل نباشد ممكن است استبداد حاكم شود.
.0 براي اين ادعا كه در نظام‌هاي غربي كه قدرت در آنها غيرمتمركز است يك گروهي در پشت پرده قدرت را متمركز اداره مي‌كند مصداقي هم داريد؟
مثل آمريكا.
.1 اما خيلي‌ها آمريكا را مهد دموكراسي مي‌دانند.
بله! خيلي‌ها هم نمي‌دانند.
.0 اين نگاه شما كه يك گروهي پشت پرده حكومت‌ها هستند و... خيلي دايي‌جان ناپلئوني است.
چه كسي مي‌تواند نقش تراست‌ها و كارتل‌ها را در هدايت جامعه آمريكا و مشخصا نقش لابي يهودي را در به اصطلاح دموكراسي آمريكا انكار كند؟
.1 براساس چه سندي اين ادعا را مطرح مي‌كنيد؟
ما كه نبايد اينجا سند محكمه‌پسند به شما ارايه دهيم.
.0 خب! سند تفكرپسند ارايه دهيد.
مثلا آن چه قدرتي است كه هولوكاست را در آمريكا و غرب خط قرمز مي‌كند؟ آيا اين همه سرمايه‌گذاري دولت‌هاي آمريكا اعم از دموكرات و جمهوري‌خواه براي حمايت از دولت نامشروع اسراييل به خواست راي‌دهندگان آمريكايي است يا به خواست لابي قدرتمند يهود؟ چرا همه روساي‌جمهور آمريكا هواي تنها شش‌ميليون يهودي را در آمريكا دارند؟ هزينه‌هاي تبليغات انتخابات كنگره و رياست‌جمهوري را چه كساني در آمريكا تامين مي‌كنند؟ آيا اين تامين‌كنندگان هزينه‌ها نقشي در دموكراسي آمريكا ندارند؟ پديده حاكميت شركتي كه مورد اشاره و تحليل بسياري از روشنفكران منتقد غرب و آمريكا است، چيست؟
.1 گفتيد چون قدرت در ايران به اندازه‌اي كه مدنظر شماست، متمركز نيست فساد اقتصادي فرصت بروز و ظهور پيدا كرده. اما الان ذهنيت بخش زيادي از مردم و متفكران علم سياست اين است كه هر چقدر قدرت پراكنده شود بيشتر جلوي فساد گرفته مي‌شود. تقسيم قوا مي‌شود كه همديگر را مهار كنند. كدام مصداق جهاني را سراغ داريد كه تاييد كند تمركز قدرت منجر به كاهش فساد شده؟
در الگوي سياسي اسلامي چيزي به نام تفيك قوا مطرح نيست. البته من الان مخالف اين تفكيك نيستم و معتقد به اجراي مدلي كاملا اسلامي فارغ از برخي نهادهاي سياسي مدرن نيستم اما فكر مي‌كنم نظام پارلمانی در عين حال كه وجهه دموكراتيك دارد، براي جمهوري اسلامي كم عارضه‌تر است.
.0 جمهوري اسلامي هم وقتي تاسيس شد به روايتي اولين نوع خودش در جهان بود. اين به معناي نفي اين نيست كه چون نظر شما با الگوهاي جهاني نمي‌خواند پس اصلا قابل بحث نيست. من مي‌خواهم بدانم شما كه به اين جمع‌بندي رسيديد آيا يك نمونه مشخص جهاني سراغ داريد كه در مرحله اجرا اين تئوري تمركز قدرت براي فساد كمتر را پياده كرده باشد و به موفقيت نسبي رسيده باشد كه فكر مي‌كنيد با مقتضيات جمهوري اسلامي اگر اين ايده پيگيري شود ايران از وضعيت فعلي يك مقدار فاصله مي‌گيرد و سمت بهبود مي‌رود؟
در مورد اينكه چه نظامي اكنون در دنيا شبيه آن چيزي است كه مدنظر من است، فكر نكرده‌ام اما آنچه روشن است اين است كه كمتر كشوري شبيه ما از جهت دوگانگي در امر قدرت است؛ يعني نهاد رهبري و نهاد رياست‌جمهوري كه تجربه نشان داده بعضا رييس‌جمهور مايل نيست خود را با رهبري هماهنگ كند و از آنجا كه خود مستقلا از مردم راي گرفته است، وسوسه مي‌شود كه بعضا ساز مستقلي براي خود بزند. ولي به عنوان مثال من مدل تمركز قدرت از نوع چيني را موفق‌تر از برخي ديگر مدل‌ها مي‌دانم. به نظر من اين تمركز قدرت در چين، باعث پيشرفت شده و اين پيشرفت حاصل دموكراسي نيست. حتي شما مي‌بينيد غربي‌ها و آمريكايي‌ها حاضر نيستند تمركز قدرت در كشورهايي مثل عربستان و امارات و بحرين و عمان شكسته شود و نظام‌هاي دموكراتيك در اين كشورها مستقر شود، چراكه مدل كنوني حكومت را در اين كشورهاي وابسته به خود، براي حفظ ثبات‌شان مفيدتر و بلكه ضروري مي‌دانند.
.1 ولي در همين جمهوري اسلامي تفكيك قوا وجود دارد؟ اين راهي كه شما ارايه مي‌دهيد براي مقابله با فساد پاك كردن صورت مساله است.
به نظر من نظام رياستي و نوعي حاكميت دوگانه هميشه مشكلات خودش را در كشور ما خواهد داشت؛ چه عيبي دارد كه گاهي در صورت مساله تجديدنظر شود؟
.0 ولي در خيلي از كشورها آراي مستقيم مردم در حكومت تاثير بيشتري دارد. بعضي‌ها معتقدند كه از سال 1384 به اين طرف و سپردن مجلس و دولت به دست يك جناح فكري؛ در راستاي تمركز بيشتر بوده، يعني در راستاي تامين همين نظري كه مي‌دهيد. اما همين اتفاق باعث نشده فساد كمتر شود.
اينكه دولت و مجلس در اختيار اصولگرايان است محصول راي مردم بوده است و نه محصول يكدست‌سازي، چون مردم به آقاي احمدي‌نژاد و نمايندگان اصولگرا راي دادند و حاصل آن نوعي يكدستي بود.
.1 شما قبلا در جايي گفته بوديد كه خيلي روزنامه نمي‌خوانيد و شايد به همين دليل است كه خيلي در جريان نيستيد.
البته در اين حد از اوضاع مطلع هستم. مشكلات دولت كنوني عمدتا از دوره دوم رياست‌جمهوري شروع مي‌شود.
.0 علت جدايي‌اي كه شما مي‌گوييد بين احمدي‌نژاد و اصولگرايان افتاده، شايد اين است كه احمدي‌نژاد احساس مي‌كند در مقطع سرنوشت‌سازي قرار گرفته است و بايد هر روز زاويه‌اش با اصولگرايان را بيش از پيش نمايان كند. حاكميت يكدست تمركز قدرت ايجاد كرده و از دل اين تمركز قدرت مشكلاتي ايجاد شده. اصولگرايان نمي‌توانند هم تمركز قدرت را بخواهند و هم از مسووليت‌هايش شانه خالي كنند؛ آن هم پس از حدود هفت سال.
اگر آقاي احمدي‌نژاد از جريان نسبتا يكدست اصولگرايي فاصله نگرفته بود، به نظر من بسياري از اين مفاسد رخ نمي‌داد.
.1 الان فساد‌هاي رخ داده، اطلاع‌رساني شده؛ گروه آريا در سال 1385 به روايت مركز پژوهش‌هاي مجلس 20 ‌ميليون تومان ثروت داشته بعد شش ‌هزار‌درصد ثروتش افزايش پيدا كرده؛ يعني از زماني كه منتقدان به حاشيه رانده شده‌اند، از 9 ماه بعد از همسويي مجلس و دولت.
اين ثابت مي‌كند كه دولت كنوني از آن زمان ساز استقلال را زده؛ يك دليلش هم اين است كه بخشي از همين جريان اصولگرا و حاميان اوليه آقاي احمدي‌نژاد پي‌گير برخورد با مفاسد اقتصادي هستند و اگر يكدستي به آن معنايي كه شما مي‌گوييد، بود بايد كل جريان اصولگرا در قبال اين فساد موضعي نمي‌گرفت. من يكدستي در حاكميت نمي‌بينم.
.0 يعني واقعا شما يكپارچگي نمي‌بينيد؛ احتمالا تفسيرمان از يكدستي خيلي با هم تفاوت دارد.
الان كه اصلا يكدستي نيست و برخي جريان‌هاي موجود در قوه‌مجريه ميل وافري به تكروي و طي مسيري جدا از مسير ترسيمي از سوي نظام دارند.
.1 اما اين جريان‌ها هم‌جناح هستند؟
هم جناح هم نيستند. به طور آشكار آقاي احمدي‌نژاد و يك حلقه محدود دور و بر ايشان با بخش عمده جريان اصولگرايي زاويه پيدا كرده‌اند و اتفاقا گاهي به مواضع شبه اصلاح‌طلبانه در عرصه سياست‌هاي فرهنگي يا سياست خارجي نزديك مي‌شوند.
.0 وقتي رقيب حذف شد نوبت حذف رفيقان مي‌رسد.
در هر صورت ساختار سياسي و عدم تمركز قدرت اين امكان را براي طرف فراهم مي‌كند كه برخي از اعضاي دولت ساز مستقل بزنند و منشاء مشكلات شوند.
.1 يعني يا عدم دموكراسي يا فساد؟
حذف نظام رياستي و رفتن به سمت نظام پارلماني به معناي استبداد نيست، بلكه خودش مدلي ديگر از دموكراسي است.
.0 اگر اين را دموكراسي بدانيم الزاماتش را هم مي‌خواهد. يعني كشورهاي ديگري كه اين شيوه را دارند نمايندگان‌شان در مرحله ثبت‌نام و تاييد صلاحيت به اندازه ايران با مشكل و تفسير‌هاي خاص از قانون مواجهه نمي‌شوند. مثلا فرض كنيد يك طيفي نوع تفكرشان خوشايند تاييدكنندگان صلاحيت‌ها براي نامزدي در انتخابات نباشد و اينها پشت سد بمانند و نتوانند نامزد انتخابات پارلمان شوند. رقيب كه تشخيص نمي‌دهد چه كساني وابسته هستند و چه كساني نه؛ مردم تشخيص مي‌دهند.
اولا فراموش نبايد كرد كه همين نظارت استصوابي و شوراي نگهبان به نوعي محصول همين ساختار دموكراتيك و قانون اساسي است كه مردم به آن راي داده‌اند. ثانيا اگر مردم بپذيرند و نظام پارلماني را بر نظام رياستي ترجيح دهند چه اشكالي دارد؟
.1 ايرادي ندارد؛ فقط در آن شايد خيلي نشود از واژه دموكراسي براي نوع مديريت جامعه استفاده كرد.
مگر الان در ساختار كنوني جمهوري اسلامي از دموكراسي به نحو مطلق استفاده مي‌كنيم؟ الان دموكراسي نسبي است، قرار نيست در جمهوري اسلامي دموكراسي مطلق وجود داشته باشد؛ اگر دموكراسي مطلق بود كه اسم حكومت نبايد «جمهوري اسلامي» باشد.
.0 شما در روزنامه «كيهان» 79 گفتيد آلودگي برخي مسوولان آنها را وادار مي‌كند در برابر فسادهاي مالي سكوت و سازش كنند. همين‌جا هم توضيح داديد كه سكوت و سازش كردن شكل‌هاي مختلفي دارد. يك شكلش اين است كه مي‌گويند الان وقتش نيست؛ شكل ديگرش هم اين است كه مي‌گويند مصلحت نيست اين كار را انجام دهيم. من مي‌گويم مهدي نصيري چه بخواهد چه نخواهد دانه‌درشت‌ها، آقازاده‌ها و... پيوسته بر سر زبان و قلمش بوده اما الان با توجه به شرايط، سكوتش نوعي سازش نيست؟
نه! چه سازشي؟
.1 چرا؟
چون گفتم فاز كاري من عوض شده است. آيا شما مثلا از يك استاد فقه يا فلسفه يا روان‌شناسي انتظار داريد كه حتما در قبال مفاسد اقتصادي اعلام موضع كند؟
.0 در دوره اصلاحات شما و دوستان‌تان ايرادات متعددي داشتيد ولي بحث مفاسد مالي هيچ‌وقت به اين شدت مطرح نشد. دوره هاشمي هم شما خودتان پيگير مفاسد و رانت‌ها بوديد و بهتر از هركس ديگري حجمش در ذهن‌تان است؛ اما اين دوره فكر مي‌كنم قابل مقايسه با دوره هاشمي و خاتمي نيست. يعني ايراد از نظام رياستي نيست. قطعا در آن دوره‌ها هم فساد‌هايي رخ داده كه به قول شما غيرقابل گريز بوده. عيب فساد موجود از نظام رياستي نيست. اين تفاوت آدم‌ها و جناح‌هاست يا از نظام رياستي و ذات آن.
ممكن است آدم‌ها هم نقش داشته باشند اما من نقش مشكل ساختار سياسي را بسيار جدي مي‌دانم.
.1 علتش اين نيست كه مي‌خواهيد همفكران‌تان را تطهير كنيد؟
من هيچ وقت اهل تطهير بي‌جهت ديگران نبوده‌ام و خوشبختانه هيچ سمتي هم در دولت يا غيردولت ندارم تا نياز به مماشات داشته باشم؛ تشخيصم را مي‌گويم.
.0 پس چرا اصل نهاد رياستي را زير سوال مي‌بريد؟
اين نهاد رياست‌جمهوري كه مستقيم از مردم راي مي‌گيرد و اغلب آرايش از آراي خبرگان رهبري بيشتر مي‌شود، براي هركسي مي‌تواند وسوسه‌انگيز باشد و كوس استقلال بزند.
.1 سركشي در آن مي‌بينيد؟
گاهي بله!
.0 بالاخره از جمهور راي گرفته.
عيبي ندارد، منتها راي جمهور كه توجيه‌گر همه چيز نيست. من مي‌گويم اين راي جمهور را ممكن است، شكلي ديگر به آن بدهيم كه كم عارضه‌تر باشد.
.1 آن تفاوت‌ها را پاسخ دهيد؛ اگر ايراد از نهاد است پس چرا وقتي آدم‌هاي تا حدودي متفاوت در اين نهاد قرار مي‌گيرند كارنامه‌شان متفاوت مي‌شود.
نقش آدم‌ها قابل انكار نيست اما نقش ساختار را عمده‌تر مي‌بينم. بالاخره مي‌بينيد كه ما تجربه خوبي تاكنون از ساختار رياستي نداشته‌ايم و بعد از اتمام دوره هر رييس‌جمهوري، جريان وابسته به آقاي رييس‌جمهور در صف اپوزيسيون نظام (البته با شدت و ضعف) قرار گرفته‌اند و ما بايد فكري براي اين بكنيم.
.0 چند بار گفتيد اينها هم‌گرايش ما يا همفكر ما نبودند. اين گرايش شما مشخصا چيست.
در چه زمينه‌اي؟
.1 مثلا گرايش فكري يك اصلاح‌طلب اين است كه راي مستقيم مردم در تعيين سرنوشت‌شان تاثير‌گذار باشد، اعمال نفوذي در انتخابات نباشد، قدرت تمركز نداشته باشد و...
البته بسياري از اصولگرايان همين اعتقادات را دارند. آيا اصولگرايان مي‌گويند مردم آزاد نباشند؟ مگر همين اصولگرايان از مردم راي نگرفتند؟ اينجا الان نمي‌خواهيم جريان اصلاح‌طلب يا اصولگرا را مفصل تحليل كنيم. اما من ممكن است ديدگاه‌هاي خاص خودم را داشته باشم كه با هيچ‌يك از جريانات موجود انطباق كامل نداشته باشد.
.0 اين چه ديدگاهي است كه نسبت به خودتان داريد. شما قطعا با اصولگرايان احساس قرابت مي‌كنيد نكات تمايزتان فكر مي‌كنيد چيست. شايد به نتايج جديدي رسيده‌ايد. در افكارتان تجديدنظر كرده‌ايد؟ افكاري كه حتي تلويزيون و اينترنت را جايز نمي‌دانست.
بحث مدرنيته و ابزارهاي مدرن مانند اينترنت و تلويزيون را در كتاب «اسلام و تجدد» مطرح كرده‌ام و البته در آنجا كليت مدرنيته را به لحاظ نظري در تعارض با دين مي‌دانم اما به لحاظ عملي اخذ و كاربرد آنها را گريز‌ناپذير. اين بحثي نيست كه در اينجا فرصت شكافتن آن باشد. اما اينكه بنده ممكن است در انتخابات مثلا به اصولگرايان راي بدهم، پس به اصولگرايان نزديك هستم، حرف درستي است؟
.1 راي هم مبتني بر تحليل شما از عملكرد آنها است.
طبيعتا بله. بالاخره بنده به‌رغم آنكه ممكن است عملكرد هيچ فرد يا جرياني را تاييد مطلق نكنم اما به عملكردي نمره بيشتري بدهم.
.0 با توجه به نوع نگاه مردمي كه از نظر ما بايد تصميم‌گيران اصلي باشند و شايد از نظر شما نه، آيا مديريت اصولگرايان قابل دفاع است؟ يك نظر جانانه مي‌خواهم نه جانب‌دارانه.
جريان اصولگرايي امروز شاخه‌هاي متعدد دارد و شما نمي‌توانيد همه را با يك چوب برانيد. جدي‌ترين منتقدان اصولگرايان متخلف در ميان خود اصولگرايان هستند. در مقايسه با اصلاح‌طلبان جريان اصولگرايي هرگز در صدد تعارض با اساس نظام و انقلاب بر نيامد اما در جريان اصلاح‌طلبي ما تعارضات آشكار را با دين و نظام و اساس انقلاب ديديم. بعضي از اصلاح‌طلبان ميل وافري به براندازي از خودشان نشان دادند. دشمنان ديرينه ايران و اسلام اميدهاي فراواني به جريان اصلاحات بسته بودند و حمايت‌هاي علني مي‌كردند. اما خوشبختانه داغ اين ننگ‌ها بر جريان اصولگرايي هنوز نخورده است! و اين تفاوت‌ها چيز كمي نيست. البته ننگ پديده‌هايي مثل اختلاس سه‌هزار‌ميلياردي هم بر آن گروه از اصولگرايان مرتبط يا مقصر در اين ماجرا هم سر جاي خودش محفوظ!
.1 خسته شديد از افشاگري و...
البته در سن نزديك به 50سالگي طبعا انرژي و نشاط 30 سالگي را ندارم اما آنقدر هم خسته نيستم كه ميدان را كلا خالي كنم.
.0 منظورم اين است كه به كنج عزلت رفته‌ايد؛ شايد چون احساس مي‌كنيد هر چه گفتيد تاثيري نداشته يا مي‌بينيد دوستان همفكرتان بر سر قدرت هستند اما فاصله جامعه از آرمان‌هاي شما دورتر شده. احساس مي‌كنم شبيه افسرده‌ها شده‌ايد؟
اتفاقا به دليل رسيدن به برخي ديدگاه‌هاي نسبتا تازه به امور و بلكه گشايش برخي آفاق جديد از مسايل ديني و آموزه‌هاي قرآني و اهل بيت عليهم‌السلام از هر مقطع ديگر طي اين 30 سال احساس آرامش بيشتري دارم.
.1 اين نماي از افسردگي شايد از اينجا مي‌آيد كه مي‌بينيد پس از سال‌ها تلاش از جانب افرادي چون شما براي حاكميت تفكر اصولگرايي نتيجه اين شده است كه يك گروه شده‌اند اصولگرايان ناب و يك گروه جريان انحرافي.
از اين اتفاقات هميشه در عالم سياست رخ مي‌دهد. از آغاز انقلاب تاكنون ما با چنين انشقاق‌ها و انشعاب‌هايي با شدت و ضعف مواجه بوده‌ايم. بعد از جريان بني‌صدر كشور يكدست مي‌شود اما بعد از مدتي جريان چپ و راست و روحانيون و روحانيت در زمان حضرت امام ايجاد مي‌شود.
.0 زماني كه تلاش مي‌كرديد تا يك جرياني به‌نام اصولگرايي از نظر فكري شكل بگيرد و اصلاحات و اصلاح‌طلبان به حاشيه بروند، آيا فكرش را مي‌كرديد كه در كمتر از دو دوره رياست‌جمهوري و مجلس همسو، كار به انشقاق در ميان اصولگرايان بكشد؟
گفتم كه در عالم سياست آن هم با مدل سياسي ما كه در دنيا شايد از جهاتي منحصر به فرد باشد مثل همين ويژگي حاكميت دوگانه، اين اتفاقات دور از انتظار نيست. من حتي احتمال مي‌دهم در آينده يك پيوندي بين بخشي از همين جريان اصولگرا با جريان اصلاح‌طلب برقرار شود؛ الان هم البته در سطوحي اين پيوند وجود دارد.
.1 همين جريان معروف به «انحرافي» را مي‌گوييد؟
بنده از انگيزه همه آدم‌هايي كه با جريان انحرافي برخورد مي‌كنند خبر ندارم اما در هر صورت اين جريان ضربه‌اي اساسي به آقاي احمدي‌نژاد و نيز جريان اصولگرايي زده است.
.0 شما ديگر ميل به افشاگري نداريد گويا.
اولويت‌هاي من چيز ديگري است، يعني من براي كار فكري خودم اولويت بسيار جدي‌تري از افشاگري در مورد فساد اقتصادي قايلم؛ البته كساني هم در صحنه هستند و افشاگري مي‌كنند.
.1 اگر مي‌پردازند كه نوشدارو بعد از مرگ سهراب است.
نوشدارو هست يا نيست يك بحث ديگر است.
.0 مي‌توانم بپرسم در انتخابات به چه كسي راي داديد؟
به آقاي احمدي‌نژاد.
.1 هر دو دوره؟
بله.
.0 و به مجلس؟
من در قم به دو نفر از اصولگرايان راي دادم.
.1 كلا عملكرد اصولگراها قابل قبول بوده يا نبوده.
به طور نسبي بله و نمره مردودي نمي‌دهم.
.0 پس اين دور شدن از آرمان‌هاي فرهنگي، فساد اقتصادي و... نشانه چيست؟
اينها هميشه بوده و اساسا با تحليلي كه من از زمانه دارم هرگز منتظر رفع و حتي كاهش نسبي و قابل قبول اين معضلات نيستم. روند امور در همه جاي عالم رو به تشديد تباهي و بحران‌هاست. من به اصلاحي كاملا نسبي و محدود مي‌انديشم، در حدي كه به قعود و انفعال محض منجر نشود و در جاي خود لازم و وظيفه است. اصلاح رضايت‌بخش امور عالم در گرو حادثه ظهور امام معصوم عليه‌السلام و طرح‌ريزي عالم و آدمي نو است و بس. 




منبع: شرق 

ستون «جهت اطلاع» منعکس کننده‌ی مطالب تحلیلی مغایر با اهداف جنبش سبز است و صرفا جهت اطلاع همراهان جنبش سبز و خوانندگان جرس منتشر می گردد.

 

روانشناسی وابستگی به قدرت

Posted: 28 Jun 2012 05:17 AM PDT

فاریا بالاس
نیاز به تعلق داشتن و پذیرفته شدن از سوی پیشوا آنچنان در این افراد نهادینه شده است که پذیرفتن بعضی واقعیت های ناخوشایند در مورد مرجع قدرت برای آنان غیر قابل هضم می باشد


در جامعه ای که حاکمیتی اقتدار گرا نبض قدرت را در دست داشته و حکومتی استبدادی بر جامعه غالب است معمولا شکافی عمیق مابین افراد آن جامعه و حاکمیت به وجود می آید و مردم از بدنه منشا قدرت فاصله میگیرند و عده ای از همین مردم هم جذب دستگاه حاکمیت شده و از توده فاصله می گیرند.

در ایران، این انشعاب مخصوصا پس از انتخابات ۸۸ به واضوح قابل رویت است. در این میان پس از سرکوب اعتراضات خیابانی و در نتیجه گسترش احتمال یاس و سرخوردگی در میان مردم درصد خشم مردم نیز افزایش یافت. مخاطب این خشم های فروخورده مردم در ابتدا حاکمیت خواهد بود و سپس متوجه دیگر اعضای جامعه که با حاکمیت همراه اند می شوند. با افزایش خشم ملتی که خواسته آزادی وی به شدت سرکوب شده گرایش به سمت دیدگاه یا با ما و یا با حاکمیت گسترده تر می شود و افرادی که جذب منشا قدرت می شوند معمولا از سمت دیگران مطرود شده و ملقب به افرادی منفعت طلب و خائن می شوند.

این نگاه سفید و سیاه از دیدگاه روانشناسی اثرات مخربی در تمامی عرصه های زندگی فردی به جای می گذارد این اثرات در زندگی اجتماعی محو نمی شود و و این پرسپکتیو و نوع نگرش همچنان اثرات مخرب خود را در ابعاد اجتماعی و سیاسی نیز به تصویر می کشد. سودجویی و تمرکز بر منافع شخصی می تواند انگیزه بسیاری برای اطاعت بی چون و چرای حاکمیتی مستبد باشد ولی قطعا این انگیزه حداقل به صورت خودآگاه محرک همه افرادی که جذب منشا قدرت می شوند نخواهد بود.

تحلیل جنبه انسانی ِ آزادی و قدرتگرایی ما را ناگزیر به یک مسئله کلی متوجه می کند و آن نقشی است که عوامل روانی به عنوان نیروهای فعال در سیر اجتماعی بر عهده دارند . هر گونه کوشش برای فهم جاذبه ای که فاشیسم و دیکتاتوری برای اعضای یک جامعه دارد ما را به پی بردن به نقش عوامل روانی وادار می کند. یکی از عناصر مهم این واقعیت است که آدمی نمی تواند بدون نوعی همکاری با دیگران زندگی کند. در هر فرهنگ و محیطی که تصور شود انسان برای بقای خویش نیازمند همکاری و همراهی با دیگران است، خواه به منظور دفاع در برابر دشمنان یا خطرات طبیعی خواه برای اینکه بتواند کار و به طبع آن تولید کند. این حس نیاز ِ به همراهی از دوران طفولیت فرد آغاز می شود. به علت عدم توانایی واقعی کودک در مراقبت از خود که از مهمترین وظایف زندگی است، ارتباط با دیگران برای او به صورت مسلله ای حیاتی در می آید. امکان تنها ماندن قهرا بزرگترین خطری است که زندگی طفل را تهدید می کند. عنصر دیگری که به نیاز تعلق داشتن حالتی چنین سرپیچی ناپذیر می بخشد، واقعیت خودآگاهی ذهنی و یا همان سلف کانشس، قوه متفکره انسان است که به سبب آن آدمی از خود به عنوان موجودی منفرد و متفاوت از طبیعت و دیگر آدمیان آگاه می شود. با وجود اینکه درجه این آگاهی متغیر است اما صرف وجود آن همه گان را با مساله ای انسانی مواجه می کند. به این معنی که با آگاه بودن از خویش به عنوان موجودی مستقل از طبیعت و مردم ِ دیگر و با آگاه بودن از کانسپت مرگ یا بیماری و یا پیری، انسان در مقایسه خویش با جهان و همه آنها که او نیستند احساس حقارت و تنهایی می کند و اگر انسان نتواند خود را به نظامی که به زندگیش معنی و جهتی می بخشد مربوط کند درونش لبریز از شک و دلهره خواهد شد و همین شک سرانجام قدرت عمل یا به عبارت دیگر قدرت زندگی را در او فلج خواهد کرد.

این حس نیاز به تعلق داشتن و تنها نماندن در تمام انسانها وجود دارد و بسیاری از رفتارهای فردی و اجتماعی افراد را شکل می دهد. شدت این نیاز نیز از زمان طفولیت و کودکی فرد سرچشمه میگیرد نیازهایی که معمولا در دوران کودکی به صورت کامل و سالم ارضا نشده است و در سنین بزرگسالی خود را در قالب رفتارهای گاها ناهنجار اجتماعی بروز می دهد.

این به این معنی است که در انالیز کردن روانشناختی افرادی که همراهی با منشا قدرت را تحت هیچ شرایطی رها نمیکنند باید سیستم وابستگی افراد در کودکی که توسط روانکاو انگلیسی به نام بولبی بنیانگذاری شد را در نظر داشت ‪ که به واسطه آن میتوان نیاز به تعلق داشتن و همراهی در افراد مختلف را بررسی کرد.‬.

به طور كلي وابستگی را ميتوان جوّ هيجاني حاكم بر روابط كودك با مراقبش تعريف كرد. اين كه كودك مراقب خود را كه معمولاً مادر اوست ميجويد و به او ميچسبد، مؤيد وجود دلبستگي ميان آنها است. نوزادان معمولاً تا پايان ماه اول عمر خود شروع به نشان دادن چنين رفتاري ميكنند و اين رفتار براي تسريع نزديكي به فرد مطلوب طراحي شده است. بالبي معتقد است كه يك شخص براي رشد سالم نياز به پيوند عاطفي دارد. احساس امنيت از سوی والدین در كودك، پايهاي براي سلامت رواني وي ميباشند.

نظريه بولبي بر روي سه اصل پايه ريزي شده است، نخست اين كه نوزاد انسان با خزانهای از رفتارها كه به مجاور شدن با ديگر افراد جهتدهي ميشود، متولد ميشود تا براي آنها يك «پايگاه امن« به منظور جستجو كردن محيط فراهم نمايد. دوم مجاور بودن به ديگران آنها را دسترسپذير ميكند تا نيازهاي دلبستگي نوزادان را برآورده كنند. سوم اين كه تجارب با افراد مهم جهت تعميم به روابط جديد دروني سازي ميشود. (ميكولينسر و فلورين، 1998). در واقع قصد اصلي و اوليه نظريه پردازان دلبستگي اين بود كه علت ايجاد نزديكي و رابطه نوزاد با مادر، نه به دليل نياز به غذا و تامين سلامت جسمي نوزاد است، بلكه ايجاد نوعي رابطه امن و كسب امنيت رواني نوزاد است كه بين مادر و فرزند چنين رابطه گرم و سرشار از صميميت ايجاد ميشود. بالبي اظهار ميكند كه كيفيت روابط با مراقبين در كودكي منجر به فعال شدن و راهاندازي الگوهاي فرد ميشود و تصويرهاي روابط اجتماعي بزرگسالي را فراهم ميسازد. مدلهاي فعال ساز دروني همان طرحوارههای ذهنی هستند و عبارتند از انتظار فرد نسبت به خود. اين انتظارات تصاوير ذهني هستند كه براساس انواع تعاملات مكرري كه فرد دارد ايجاد ميشوند. مثلاً اگر كودك صدمه جسمي ببيند اين صدمه به سرعت موجب ناخشنودي وي ميشود و در او اين انتظار ايجاد ميشود كه آن شخص موجب ناراحتي او شده و مدتهای طولانی زمان لازم است تا اين كودك اطمينان مجدد و راحتي نسبت به آن شخص بدست آورد.

مدلهاي فعالساز دروني ناشي از يك فرايند طبيعي تصاوير ذهني از موقعيتهاي اجتماعي يا فردي خاص ميباشند. تجربيات اوليه كودك موجب ميشود تا او فرصتهاي محيطي خود را به حداكثر برساند و روابط اجتماعي حمايتي خود را شكل بدهد افزايش احساس امنيت كودك به او اجازه ميدهد تا از تجربه دروني خود بيرون بيايد و بتواند به شناخت بيشتر دست پيدا كند و خود و ديگران را درك كند و بفهمد كه رفتارش به وسيله حالات، افكار، احساسات، باورها و اميال خودش سازمان مييابند.

نظریه بالبی به دلیل خصوصیت الگوسازی کودک در رفتارهای بزرگسالی در این مبحث مورد نظر حایز اهمیت ویژه ای می باشد. استقلال فکری و ذهنی افراد در بزرگسالی به صورت مستقیم زاییده رابطه وابستگی سالم در دوران کودکی فرد است. با تکیه بر این تئوری روانشناسی بالبی می توان نیاز به اطاعت بی چون و چرا را در بعضی افراد توضیح داد. فرزندی که در دوران کودکی در کنار والدین خود احساس امنیت می کند و دارای وابستگی سالم با نزدیکان خود می باشد مرحله جدایی و یا سپریشن را به صورت طبیعی و در مقطع سنی متناسب سپری می کند. به این صورت که موجودیت خود را به عنوان فردی مستقل از مادر می پذیرد و در این راستا عزت نفس خود را تقویت می کند. طی کردن طبیعی مرحله وابستگی و جدایی در کودکی نقش به سزایی در به وجود آمدن روابطی سالم در بزرگسالی فرد بر جای می گذارد در اینجا تمرکز بر روابط اجتماعی علاوه بر روابط شخصی می باشد. کودک با اطمینان به حضور مادر در صورت نیاز به کاوش محیط اطراف می پردازد و پس ازچندی اطمینان لازم به خویشتن را برای اخذ تصمیمات فردی پیدا می کند. این کودک هنگامیکه به سن بزرگسالی می رسد منفرد بودن خویش از جامعه و پیشوای آن جامعه را درک می کند و از این جدایی به دلیل سالم بودن مرحله جدایی در دوران کودکی هراس کمتری دارد. افرادی که همراهی با منشا قدرت را تنها راه بقای خود می دانند بعضا کسانی هستند که وابستگی و جدایی سالم را در کودکی تجربه نکرده اند و از سرکشی و یا اعتراض در مقابل مرجع قدرت هراس دارند. با ملحق شدن به مرجع قدرت خود را توانمند می بینند همانند کودکی که مادر خود را توانمند و خود را ضعیف مشاهده می کند. این دیدگاه ناسالم از دوران کودکی شرط زندگی و بقا برای کودک می شود و وی را عاجز از رهایی از این دیدگاه حتی در سنین بزرگسالی می کند. نیاز به تعلق داشتن و پذیرفته شدن از سوی پیشوا آنچنان در این افراد نهادینه شده است که پذیرفتن بعضی واقعیت های ناخوشایند در مورد مرجع قدرت برای آنان غیر قابل هضم می باشد. از سوی دیگر حس انزجار و تنفری که این افراد از سوی دیگر اعضای زخم خورده جامعه دریافت می کنند انگیزه هرگونه جدایی از مرکز قدرت را در این افراد تضعیف می کند. اینگونه افراد تا زمانیکه تکیه گاه محکم و پر قدرتی نیافته اند شخصیت های متزلزلی دارند ولی به محض ملحق شدن به افراد و یا جایگاهی که بتواند نیازهای وابستگی و تعلق آنان را ارضا کند جدایی از آن برایشان بسیار دشوار خواهد بود. به عنوان مثال فردی که دارای قدرت به خصوصی در جامعه نیز نمیباشد اگر دوران وابستگی را در کودکی به صورت سالم سپری نکرده باشد و مخصوصا در قسمت جدایی از مادر عزت نفس کافی را دریافت نکرده باشد بیشتر از دیگران در معرض وابستگی به منشا قدرت قرار می گیرد. این منشا قدرت می تواند از رده های پایین تر آغاز شود ( مانند مدیر محل کار) و به دلیل خاصیت تشویق پذیر این گونه رفتارها کم کم در رده الی بالاتر نیز خود را نشان می دهد. به بیان دیگر فردی با مشکلات وابستگی در کودکی اطاعت بی چون و چرا و نزدیکی به مرجع قدرت را سرلوحه مشی زندگی خود قرار می دهد و به دلیل تشویق و پذیرفته شدن از سوی دیگران این خصوصیت در آنان در غالب و شرایط گسترده تر نهادینه می شود.

قابل ذکر است که مبحث همراهی با قدرت از دید روانشناسی بسیار پیچیده تر و عمیقتر از محتوای این مطلب می باشد. هدف نگارنده صرفا ارائه یکی از چندین تعبیر روانشناسی به قصد شخصیت شناسی افراد وابسته به منشا قدرت و همچنان حذر کردن از دیدگاه بد و خوب بدون در نظر گرفتن شرائط و جایگاه روانی افراد می باشد.



 محتوای یادداشت‌ها لزوماً دیدگاه جرس نیست.