جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


گفتگو با سعید پیوندی؛ سخت گیری حکومت درباره حجاب و سهل گیری درباره اعتیاد

Posted: 25 Jun 2012 08:15 AM PDT

آیدا قجر
   جرس: بیست و پنجم ژوئن روز جهانی پدیده "مواد مخدر" نام گرفته است. معضلی که امروز نه فقط جوانان ایران بلکه نوجوانان را نیز به خود دچار ساخته است. به گفته مسئولان جمهوری اسلامی سن اعتیاد به 14 سال رسیده است. شاید بتوان گفت شیوع اعتیاد و دسترسی آسان به مواد مخدر که باز هم بنا به سخنان رسمی مسئولان بی 30 تا 40 دقیقه است، خط قرمزها را رد کرده و از موقعیت "هشدار" گذشته است. رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر ایران در روزهای گذشته اعلام کرد "روزانه بیش از یک تن مواد مخدر ضبط می شود". سعید پیوندی، جامعه شناس، کارشناس آموزش و استاد دانشگاه میهمان گفتگوی جرس پیرامون "مواد مخدر و جوانان" است. متن کامل این گفتگو را می خوانید: 

 
بیست و پنجم ژوئن روز جهانی مبارزه با مواد مخدر است و یکی از معضلات جوانان ایران بنا به گفته جامعه شناسان و اخبار رسانه ها شیوع اعتیاد است. برخی معتقدند اعتیاد ناشی از بالا بودن نرخ بیکاری در ایران است. به نظر شما چه رابطه ای بین این دو مساله وجود دارد ؟
وجود بیکاری و نتایج روانی ناشی از بیکاری می تواند جوانان را به سوی اعتیاد به عنوان راه حل تسکین سوق دهد. بیکاران که وضعیت دشواری را تحمل می کنند استعداد بیشتری برای گرایش به اعتیاد دارند اما همزمان این رابطه را در جهت مقابل هم می‌توان مشاهده کرد به این معنا که معتادان در پیدا کردن کار دشواری بیشتری از دیگران خواهند داشت این هم به نوع تلاش و فعالیت فرد برای پیدا کردن کار و ادغام در جامعه و بازار کار بازمیگردد و هم به تصویر منفی که از فرد معتاد در جامعه وجود دارد اما فکر میکنم در ایران وجود این پدیده بسیار وسیع تر از مساله بیکاری است و اعتیاد امروز به یک معضل و بلای اجتماعی فراگیر تبدیل شده است که بیکاری تنها یکی از عوامل تشد کننده آن را تشکیل می دهد.


به وسعت این "پدیده" اشاره کردید، دقیقا منظورتان چه ابعاد دیگری ست که باعث چنین گستردگی شده است؟
دولت و نهادهای رسمی جمهوری اسلامی طی 30 سال گذشته اقدام جدی و پیگیرانه برای مقابله با این پدیده انجام نداده اند. ایران از نظر جغرافیایی در منطقه ای قرار گرفته که محل عبور بخشی از مواد مخدر جهان است. ایران یکی از حلقه های جاده معروف عبور مواد مخدر میان آسیا و اروپا است. این موقعیت جغرافیایی ما را در معرض دایمی گرفتار شدن به این پدیده آسیب شناسانه قرار میدهد است.شماری از کشورهای آمریکای لاتین نیز همین وضعیت را دارند.
در سی سال گذشته جامعه ایران درگیر مسائل پرشمار دیگری بود و بحران های سیاسی پی در پی سبب شده اند به آسیب های اجتماعی کم توجهی و یا بی توجهی شود. شاید بتوان گفت که جامعه ما و بیماری هایش در عمل به حال خود رها شده اند؛ چند ماه پیش یکی از امامان جمعه گفت مساله بی حجابی زنان از اعتیاد جوانان بدتر است. این یک تفکر است که اعتیاد به اندازه بی حجابی به دین ضربه نمی زند. به همین خاطر هم هزاران مامور برای کنترل زنان به خیابانها می‌آیند ولی همین اراده و بسیج گسترده برای مبارزه با اعتیاد دیده نمی شود. مثال دیگری هم در این زمینه میتوان زد. جمع کردن ماهواره ها و یا برخورد با کنشگران جامعه مدنی نمونه های دیگر هستند. در حالیکه ماموران امنیتی با واسواس همه فعالیت های احزاب و کنشگران جامعه مدنی را زیر نظر دارند توزیع کنندگان مواد مخدر و یا قاچاقچیان کاراز حاشیه امن معینی برای معتاد کردن جامعه برخورداند.
البته فراموش نباید کرد که در دین هیچ منعی برای اعتیاد نیست و این در جامعه ایران شاید انگیزه شرعی هم برای مسئولین به وجود نمی‌اورد. افکار عمومی این پیام حکومت را خوب درک میکند و نزد بسیاری از آنها و حتی مسئولان درجه اول جمهوری اسلامی خود معتاد هستند.


آیا کاهش سن اعتیاد در ایران نباید برای مسئولان جمهوری اسلامی، مسئولیت آموزش به همراه داشته باشد؟
البته در ایران درباره اعتیاد حرف و شعار شاید زیاد باشد اما کار جدی فرهنگی, آموزشی فراگیر برای مبارزه با اعتیاد انجام نداده ایم در نتیجه امروز برخی سازمانهای بین المللی از ایران به عنوان اولین مصرف کننده مواد مخدر در دنیا نام می برند. این رتبه شوم و نامیمون نتیجه سه دهه غفلت و بی تدبیری است در جامعه ای که انواع بحران ها زمینه را برای گسترش اعتیاد فراهم آورده اند.
گستردگی اعتیاد در جامعه امروز ایران را میتوان در شمار خانواده هایی دید که درگیر مساله اعتیاد هستند، چه نسل قبلی و چه جوانان که هر روز بیشتر در معرض این خطر قرار می‌گیرند زیرا سن متوسط اعتیاد به طور منظم پائین می آید. به نوشته های رسانه های ایران امروز سن اعتیاد به 14 تا 15 سال کاهش یافته است میزانی که که در دنیا بی سابقه است. همه این داده ها و شاخص ها نشان از وجود یک فاجعه اجتماعی خاموش دارند که چون خوره به جان جامعه ما افتاده است و مسئولین از ترس تصویر حکومت و مصلحت نظام حتا از سخن گفتن شفاف پیرامون ان هم خورداری می‌کنند و این سکوت به معنای بی عملی هم هست و رها کردن جامعه به حال خود.


اشاره کردید که اقدام جدی در راستای فرهنگ سازی و آموزش انجام نشده است, از طرف دیگر جمهوری اسلامی مجازات های سنگینی را برای مصرف کننده و پخش کنندگان در نظر گرفته است. تعداد زیادی از شهروندان افغان به همین جرم در ایران اعدام میشوند. چرا مجازات تاثیری نگذاشته و هر روز آمار اعتیاد بالاتر می رود؟
در حقیقت تصور غلطی در مسئولان وجود دارد که فکر می‌کنند تنها در صورت زندان یا اعدام و ترساندن کسانیکه درگیر قاچاق مواد مخدر اند و مصرف کنندگان درس عبرت می دهند. در اوایل انقلاب هم افرادی مثل آقای خلخالی بودند که فکر می کردند با اعدام های خیلی سریع می توانند مساله مواد مخدر را ضربتی ریشه کن کنند. سه دهه پس از اجرای این سیاست ها امروز ایران بزرگترین کشور مصرف کننده و محل عبور مواد مخدر است. این کارنامه غمکین به اندازه کافی گویاست.
در یک نگاه کلی میتوان گفت روش هایی که با توسل به خشونت سعی در حل مشکلات اجتماعی دارند و ترس مردم را با اصلاح جامعه یکی میدانند نتیجه مطلوب را دست کم برای ایران به بار نیاورده و حتا گاه پی آمد وارونه داشته است
به نظر من در جامعه ای مانند ایران مبارزه با پدیده اعتیاد و یا فراوانی مواد مخدر باید در زمینه های گوناگون و بسیار گسترده و پیگیرانه باشد تا در دوره کم و بیش طولانی ما شاهد بهبود وضعیت باشیم. فقر مادی، فقر فرهنگی، سکوت رسانه ای، عدم کار آموزشی، نبودن اراده برای مبارزه پیگیر با شبکه توزیع مواد مخدر و بسیاری دلایل دیگر زمینه ساز اعتیادند و یکی از فرضیه هایی که باید در خصوص آن به طور کاملا جدی فکر کرد برخی از مسئولان و نیروی انتظامی است که خود آلوده به مواد مخدر اند زیرا بدون اغماض و مشارکت آنان این پدیده به این وسعت رخ نمی داد.


با توجه به نکته ای که اشاره کردید, آیا می توان دسترسی آسان به مواد مخدر که طبق گفته مسئولان بین 30 تا 40 دقیقه برآورد شده است را به آلودگی ماموران و مسئولان نسبت داد؟
دقیقا درست است, شاید در هیچ کجای دنیا غیر از کشورهایی مانند هلند که مواد مخدر سبک مانند حشیش آزاد است, مثل ایران تا این اندازه مواد مخدر در دسترس نبوده است. شاید نمونه دیگر افغانستان و برخی محلات کشورهای آمریکای لاتین باشد. گذشته از اینها، ایران یکی از چند کشوریست که در آن می توان به راحتی معتاد شد و یا به شبکه توزیع مواد مخدر دسترسی پیدا کرد.
این مساله نشاندهنده آن است که تا چه حد نیروی انتظامی ما که تا این حد در مورد حجاب سختگیر هستند یا به سراغ مهمانی های خصوصی در منازل شخصی بروند یا در زمینه های سیاسی به اندازه تسلط داشته باشند که هر نوع حرکت را سرکوب کنند یا فعالان سیاسی را کنترل کنند, به هیچ وجه در زمینه مبارزه با مواد مخدر دیده نمی شود.


در ایران هیچ آمار رسمی و دقیقی موجود نیست, مسئولان یا معتقدند نباید به علت نگرانی جامعه آمار رسمی ارائه شود یا آمارهایی هم که ارائه می شود بعد از مدتی نقیض آن مطرح می شود. در واقع اعتماد به آمار رسمی موجود نیست, امروز خودکشی میان جوانان ایران یا مرگ بر اثر استفاده نادرست از مواد مخدر شدت گرفته است اما آمار دقیقی از آن وجود ندارد. در جامعه ایران چه اتفاقی افتاده که مرگ و نگرانی از آن بی ارزش شده است؟
جامعه ما بیمار مواد مخدر است و بدون به رسمیت شناختن و اعتراف به این وضعیت نمی‌توان بطور جدی با عواقب شوم اعتیاد از جمله مرگ به مقابله کرد. در ایران اکنون مواد مخدر جدید مرگ آور مثل شیشه و هروئین به آسانی قابل دسترسی است و به راحتی هم افراد را به نابودی می کشاند. جامعه ما به حدی در درون مشکلات خود غرق شده که گویا مرگ معنای خود را از دست داده است به عبارت ایران ارزش جان انسان سقوط کرده است و مرگ هم به صورت یک سرنوشت محتوم درآمده است در جامعه ای تسلیم و بدون اراده درست مانند محکوم به مرگی که هر لحظه انتظار سرنوشتش را میکشد.
وقتی به اعتیاد جوانان در سنین بسیار پائین نگاه می کنیم, گاه به نظر میرسدخودکشی با مواد مخدر در عمل راهی است برای فرار از جامعه ای نامطلوب, جامعه ای که دوست ندارند و جامعه ای نیز که آنها را دوست ندارد. سختگیری ها، ممنوعیت ها، سرکوب, سرخوردگی ها، آرزوهای ناکام مانده و تلخی زمانه و فقر و زندگی بدون دورنما سبب می‌شوند اعتیاد و گاه سرانجام محتوم آن مرگ تدریجی به صورت تنها پناهگاه برای برخی درآیند.
مرگ با مواد مخدر در میان آنان نوعی خودکشی تدریجی است که شاید جوانان برای فرار از این جهنم انتخاب کرده اند.
تلخ تر اما وجدان جامعه ماست که با دیدن این اتفاقات تکان نمیخورد و قادر به واکنشی برای تغییر وضعیت خود نیست و واکنشی ندارد، گویا تمام جامعه در حال کشیدن مواد مخدر هستند و این سرنوشت محتوم را پذیرفته اند. پرسش این است که آیا برای حکومتی که از مردمش واهمه دارد همین جامعه معتاد و بیمار زمین گیر جامعه مطلوب نیست؟

 

قطع یارانه نقدی چهار میلیون و ۵۰۰ هزار نفر

Posted: 25 Jun 2012 06:57 AM PDT

جـــرس: دبیر ستاد هدفمندی یارانه‌ها از حذف چهار میلیون و ۵۰۰ هزار نفر از سیستم دریافت یارانه نقدی خبر داد. پیشتر اعلام شده بود که این ستاد قصد دارد یارانه نقدی ۱۰ میلیون نفر از افراد پردرآمد را قطع کند.


به گزارش ایسنا، محمدرضا فرزین گفت "پیش از حذف برخی اقشار از سیستم دریافت یارانه نقدی ۷۴.۵ میلیون نفر یارانه می‌گرفتند، اما این رقم هم اکنون به ۷۰ میلیون نفر کاهش یافته است."


وی با اشاره به این‌که از طریق پایگاه‌های اطلاعاتی، افراد دارای تمکن مالی را شناسایی کرده‌اند، تأکید کرد که بخشی از افراد حذف شده از فهرست دریافت کنندگان یارانه، ایرانیانی هستند که در خارج از کشور زندگی می‌کنند.


فرزین افزود که این ستاد همچنان در حال بررسی است تا درباره کاهش دوباره تعداد دریافت کننده یارانه تصمیم‌گیری کند.
 

 

تبیین راهبرد انتخاباتی اصولگرایان در گفتگو با صفارهرندی

Posted: 25 Jun 2012 06:46 AM PDT

مشرق

 

 


به نظر شما نحوه ورود به فضای انتخابات ریاست جمهوری چگونه باید باشد تا بتوانیم با یک عملکرد صحیح و منطقی وارد فضای انتخابات شویم و اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم
.

صفار هرندیبرگزاری 10 دوره انتخابات ریاست جمهوری و سایر انتخابات ها در طول 33 سال گذشته به قدر کافی به ما فرصت تجربه اندوزی و عبرت آموزی را داده است. در واقع ما الآن این توانایی را داریم که با تجربیات گذشته در برگزاری انتخابات ها و نوع ورود به فضای آنها سازوکارهایی را در پیش بگیریم که بهترین نوع فرآیند باشد. در حالی که اگر این اتفاق نیافتد معلوم است که ما نه تجربه هایمان به کار آمده و نه از آنچه که سپری شده است درس عبرت گرفته ایم. اکنون مایل هستم که توضیح بدهم این بهترین فرآیند چه معنایی دارد؟

یکی از چیزهایی که به نظر می رسد به عنوان یک مشکل مکرر وجود دارد و همه هم از آن می نالند، نوع تبلیغات انتخاباتی است که اگرچه در رابطه با آن قاعده گذاری هایی نیز صورت گرفته اما در عمل می بینیم که تأثیر آنچنانی نداشته و در مجموع، مقوله تبلیغات انتخاباتی ما سامان درستی ندارد.
مثلا اینکه می شنویم گاهی یک نفر در یک شهر کوچک، برای یک کرسی مجلس هزینه های میلیاردی کرده، این سوال مطرح می شود که چه کسی به او این فرصت را داده است و در جواب باید گفت قاعدتاً سکوت قانون و نداشتن ضابطه های درست منتهی به چنین رخدادی می شود.

مشکل بعدی این است که مثلا در انتخابات مجلس آیا نمایندگانی که انتخاب می شوند؛ تناسب تخصص های مورد نیاز مجلس در آرایش آنها رعایت شده است؟ یعنی آیا الآن به تعداد کافی از تخصص های مورد نیاز مجلس برخوردار هستیم یا اینکه ممکن است با تورم یک صنف از تخصص ها و لاغری جنس دیگری از تخصص ها مواجه شویم؟

آنطور که من از دست اندرکاران مجلس شورای اسلامی شنیده ام این مشکل در حال حاضر وجود دارد. لذا اگر ما یک نوع سیستم را تعریف نکرده ایم که در آن چنین تنظیماتی اتفاق بیافتد پس معلوم است که یک جای کار ایراد دارد.
حالت دیگر هم این است که مثلاً در آستانه انتخابات مجلس نهم تعدادی از نمایندگان یا خودشان دیگر تمایلی به حضور در مجلس نداشتند و یا بنا به دلایلی که شورای نگهبان آنها را ارائه کرد از صلاحیت لازم برای حضور دوباره در مجلس برخوردار نبودند که البته تعداد این عده هم کم نبود. این در حالی است که حدود دو سوم از نمایندگان دوره قبل نیز به هر دلیلی و همانند دوره های گذشته، مورد اقبال مردم واقع نشدند. اکنون می بینیم که یک عده قصد دارند از این رخداد استفاده هایی بکنند و مثلا بگویند مجلس هشتم لابد مجلس خیلی بدی بوده که چنین اتفاقی در آن رخ می دهد. اما من می گویم خیر. این مجلس با مجالس قبلی فرقی نداشت و همواره روال بر این بوده که بین 60 تا 70 درصد از نمایندگان دور قبل به دور جدید راه پیدا نمی کردند.
گاهی هم مشاهده کرده ایم که بحث تناسب فرد با جایگاه هم مطرح می شود. مثلا گاهی مردم به دلیل فضاسازی هایی که صورت گرفته است به کسی توجه نشان داده اند که بعداً فهمیده اند آن شخص کسی نبوده که آنها فکر می کرده اند.
لذا اگر این اشکالات وارد است پس باید برای آنها فکری کرد.من معتقد هستم که بخش قابل توجهی از این اشکالاتی که در انتخابات های ما بروز می کند به دلیل نداشتن تشکل های مناسب برای ورود به عرصه سیاست است.
مشرق:منظورتان حزب است؟
صفار هرندی:من مخصوصاً اسم حزب را نیاوردم که تصور نشود طرفدار پر و پا قرص تحزب هستم.

مشرق:آیا غیر از تحزب هم ساز و کاری داریم؟

صفار هرندیبله. چرا نرویم سراغ اینکه یک ساز و کار بومی را برای تحزب طراحی کنیم. ما جای خالی یک چنین چیزی را حسّ می کنیم. فقدان تشکیلاتی از این نوع سبب می شود تناسبی را که اشاره کردم در انتصاب ها و صلاحیت ها رعایت نشود. چون اگر تشکیلات وجود داشت، آنگاه همین تشکیلات می آمد و بر حسب نیازها و ضرورت ها، عناصر لازم را در جاهای مختلف شناسایی و یک چینش متناسب درست می کرد.

ما در این زمینه ریشه یابی نکرده ایم. ما باید یک جریان و ساز و کار شبه حزبی را در درون کشور پرورش بدهیم که این کارها را قبل از انتخاب مردم کرده باشد و این ساز و کار باشد که به مردم سرویس بدهد و بگوید که در حال حاضر چه چیزی مورد نیاز است، مصلحت چیست و چه باید کرد؟!

مشرق:  به نظر می رسد که ما الآن طیف هایی در کشور داریم که این کارها را انجام می دهند. طیف هایی مثل اصولگرایان و ...
صفارهرندیبله . ولی همانطور که خودتان هم می دانید این گرایشات و برخی جریانات موسمی فقط در ایام انتخابات نمود دارند.  شما ببینید آیا در طول سال هم خبری از آنها هست؟ آنها عموماً در غیراز فصل انتخابات فعالیت دیگری ندارند. ضمن آنکه بحث نبودن ساز و کارهای مستحکم و قابل اتکا برای پیش بینی و حدس زدن هم هست.مثلا الآن و در ماجرای فراکسیون سازی که در مجلس رخ داد؛ این ماجرا خارج از حدسیات قبلی بود و به دلیل نبود همان ساز و کارها رخ داد.
ما جریانات سیاسی یا به تعبیری جبهه های سیاسی داریم، اما این جبهه ها واقعاً جبهه نیستند. اینها در واقع یک جلودار قبیله اند. فقط یک پرچم را بلند کرده اند بی آنکه نظامات حاکم بر این قبیله و این جمعی که اینها در جلوی آن راه افتاده اند شناخته شده باشد.
 
لذا در آن موقع خیلی راحت است که شمادر میان بده بستان های بین این قبایل می بینید که یک نفر که تا دیروز در طرفی بوده امروز یک مرتبه می آید در طرف دیگر. که البته در این زمینه نمونه های فراوانی هم وجود دارد.
البته من بابت اینکه مثلاً فلان گروه برود بالا و یا شرایط دیگر اصلاً نگران نیستم. بلکه بیشتر نگران هستم که تدبیر امور ما اگر قرار است به وسیله یک مجموعه ای صورت بگیرد که تا این حد دستخوش هیجاناتی از این قبیل و جابه جایی های موسمی و غیره باشد؛ چه نتیجه ای بروز خواهد کرد؟!
نتیجه هم آن است که آخر دوره وقتی می خواهیم خانه تکانی بکنیم، بیشتر اثاث منزل را دور می ریزیم در حالیکه در یک خانه تکانی سالانه همه وسایل را بیرون نمی ریزند. اما وقتی همه اثاث ها را بیرون می ریزند، این بدان معنی است که اتفاق بدی در حال رخداد است.
پس ما باید مبانی انتخاب ها و روش های ورود به این انتخاب ها را تغییر بدهیم زیرا این روش ناسالم است.

مشرق:این نمودی که به آن اشاره کردید باید توسط سیاسیون مورد توجه باشد یا رسانه ها؟! در واقع سوال این است که باء بسم الله برای حرکت ما به سمت انتخابات چگونه و در چه زمانی باشد؟
صفار هرندی: در وهله اول باید با صراحت بگویم هرکسی که انتخابات را به اشخاص و کاندیداهای احتمالی بند کند، می خواهد سر مردم کلاه بگذارد. معتقد هستم اگرقرار است ما به یک اصلاح روش دست بزنیم، یکی از جدی ترین روش های اصلاح همان است که در ابتدای صحبت هایم به آن اشاره کردم. بند شدن انتخاب بزرگ مردم به اشخاص صحیح نیست.

مشرق:توضیح بیشتری بدهید.
صفار هرندیدر صورت ظاهر این است که ما می گوییم گرایش های مختلفی داریم که این گرایش های مختلف قرار است بیایند و بین مردم، طرفداران خود را پیدا کنند. اما در واقع مطلب چه اتفاقی رخ می دهد؟این اشخاص هستند که می آیند، بی آنکه دیگر حرفی از آن گرایش ها در میان باشد. این اشخاص با هنرهای فردی خود می آیند در صحنه مبارزه و به نوعی یک جنگ گلادیاتوری بین نامزدها شکل می گیرد.
و دیگر، این هنرهای فردی این اشخاص است که تعیین کننده می شود و آرای مردم را به یک سمت سوق می دهد. بخصوص اگر انتخابات قطبی بشود. من حرفم این است که اگر قرار است ما یک سبک اداره کشور را که متفاوت از سبک های قبلی است تجربه کنیم چرا مباحث اصلی ما روی این محور گردش نمی کند که اشکالات دوره ای که سپری شد چه چیزهایی بوده است که وقتی می خواهیم انتخابات بعدی را داشته باشیم از این اشکالات عبور کنیم.

مشرق:نکاتی را که مطرح می کنید نیاز به طرح و تأکید در فضای عمومی جامعه دارد. چه کسانی باید این مسائل را مطرح کنند و مورد اشاره قرار بدهند؟

صفار هرندیاین کار نخبگان و فعالان سیاسی است. البته چون در کشور ما رسانه ها به نوعی در عمل جریانات سیاسی ورود کرده اند و مرزهای این ها خیلی با هم متداخل شده لذا باید بگوییم این مسئله، هم وظیفه فعالان سیاسی است و هم وظیفه رسانه ها. البته به یک معنا من چون خودم رسانه ای هستم، می گویم اگر تمام فعالان سیاسی این موضع را ترک کردند و حاضر نشدند به وظیفه و مسئولیت خود عمل کنند، اهالی رسانه که تعهد آگاهی بخشی و اطلاع رسانی دارند؛ باید از آنها توقع داشت که در این عرصه، آزادی و حریّت خود را نشان بدهند و بند به اشخاص و گروه ها نشوند.

مشرق: اما به هر حال اشخاص مطرح می شوند.
صفارهرندیحرف ما این است که اشخاص اولین نقطه برای آغاز حرکت نباشند. بمانند برای مراحل بعدی. مثلاً در انتخابات کشورهایی که فرآیندهای مختلفی در آنها طی می شود تا به گزینه های مشخص برسند؛ ابتدا یکسری مبارزات درون تشکیلاتی صورت می گیرد و بررسی های زیادی صورت می گیرد تا تشکل ها به نامزدهای مطلوب خود برسند. و لذا چیزهایی که سبب می شود گرایش مردم به کسی کم یا زیاد بشود، "موضوعات و برنامه ها" است. البته در این میان نباید از پروپاگاندای رسانه ای و غیره در این کشورها که معلوم هم نیست اصلاً بگذارند مردم فهم درستی پیدا کنند غافل شد اما به هر حال ظاهر قضیه این است
مثلاً در آمریکا بالاخره ثابت می شود که در جمهوریخواه ها، کسی مثل رامنی، بیشترین ظرفیت برآوردن خواسته ها و تمنّاهای برزمین مانده جمهوریخواهان را دارد. و این یعنی آنکه معلوم است در آنجا یکسری برنامه مد نظر هست و موضوعاتی را مورد انتظار قرار داده اند. ما مثلاً اگر در گرایش اصولگرایانه کسی قرار است که بیاید و نامزد بشود، این شخص هیچ ربطی به نامزد موازی خودش ندارد در عین آنکه اسم همه آنها هم اصولگرا است.
در واقع آنها هیچکدام با دیگری ارتباط تشکیلاتی و ارگانیک ندارند و لذا می بینید که هرکس می آید و برای خودش پیام هایی صادر می کند و اینها تا آخر هم در صحنه می مانند. این رأی خود را می گیرد و آن یکی رأی خود را و حالا وقتی یکی از اینها به اسم اصولگرا رأی گرفت و رفت و حاکم شد، همه سرمایه های جریان اصولگرایی را می برد در پشت سر شعارهای شخصی خودش و در نتیجه اکنون همه اصولگرایان هم باید بروند در زیر پرچم این آدم جمع بشوند.
اما اگر برنامه ها اصل بود و از داخل برنامه ها یک فرد منطبق ظهور می کرد، آنگاه می شد به آن شخص گفت ما شما را انتخاب می کنیم که در چارچوب این المان ها بروی و نماینده ما باشی و یا در چارچوب این فاکتورها بروی و از طرف ما حکومت کنی. اما الآن اینگونه نیست.

مشرق:شاید بشود گفت در لابه لای صحبت های شما اشاراتی هم به مکانیسم های مطرح شده در ساحت اصولگرایی مثل سازوکارهای 5+6 و یا 7+8 وجود داشت. فکر می کنید آیا این ساز و کارها باز هم باید ادامه پیدا کنند؟
صفار هرندی:من می گویم این کار حداقلی است. کما اینکه جبهه هایی مثل جبهه متحد اصولگرایی و جبهه اصلاح طلبی را داریم که اینها وقتی می خواهند وارد عمل بشوند، عناصر درون جبهه می روند به این سمت که با هم توافقاتی را حاصل کنند که نتیجه آن می شود 5+6 یا 7+8 و غیره.
اما من به مفهومی جلوتر از این مفاهیم اشاره می کنم. این 5+6 بر اساس چه چیزی می نشینند و با هم توافق می کنند؟ آن اصول محوری که آنها را به هم پیوند داده چه چیزهایی بوده؟ مثلا دفعه قبل یک منشور برای اصولگرایی نوشته شد که یک مانیفست کلی بود. مقولات جزئی اش چه می شود؟ به این معنی که اگر مثلا اصولگرایان بیایند روی کار، نگاهشان در سیاست خارجی چه باید باشد؟ و همینطور در مورد مقولاتی مثل مسائل اقتصادی، مباحث پیچیده تورم در کنار رکود و سایر عناصر دیگری که مردم را آزار می دهد؛ اینها ایده ها و طرح هایشان چیست و برای غلبه بر این آسیب ها و یا معضلات اجتماعی  و ... چه راهکارها و طرح هایی دارند؟
  
به نظر من در گام اول، گروه های شکل دهنده 5+6 یا 7+8 باید در نشست های درونی خود راجع به این مقولات بنشینند و صحبت کنند و بعد با دست پر بیایند در محافل بزرگتر و حالا بحث مقابله برنامه ها مطرح باشد.اینها برنامه هایشان را بیاورند آنجا و برآیند آن بشود چیزی ک همه اصولگرایان بر روی درصد بزرگی از آن توافق کرده اند. متناسب با این، آنوقت باید بروند سراغ فردی که توانایی برآورده کردن این خواسته ها را دارد.
یعنی ما اول باید تعریف کنیم که چه چیزی را می خواهیم تا به این برسیم که چه کسی را می خواهیم؟!ما راه آسان را می پیماییم. هرکدام بر حسب علایق شخصی مان یک نفر را که آشنا و یا رفیق و هم قبیله مان است را می گوییم او خوب است. در اینجا باید سوال کرد که او روی چه حسابی خوب است در حالیکه شما هیچ برنامه ای از او سراغ ندارید.
در واقع نگاه ما فقط مبتنی بر این است که چه کسی بهتر می تواند رأی بیاورد تا اگر انتخاب شد تیم ما بهتر و بیشتر بتواند موقعیت ها را تصاحب کند و معادلات دیگری از این قبیل. باید گفت که اگر اینجوری باشد کُمیت ما لنگ است.
لذا من عرض می کنم الآن باید رسانه ها لااقل اگرچه شاید از نظر ظاهری هم باب طبعشان نباشد اما اجازه ندهند که افراد به صورت زودهنگام مطرح بشوند. رسانه ها باید مطالبه کنند. باید بگویند برنامه ها کجاست؟ ضمن اینکه برنامه هم مال شخص نیست. با این شیوه نمی شود کشور را اداره کرد که مثلا کسی که یک نفر از جایگاه از نامزد ریاست جمهوری بخواهد برنامه بنویسد و بقیه را بکشد دنبال خودش.

مشرق: این روزها شاهد شکل گیری گفتمانی تحت عنوان تقابل خط سازش با خط مقاومت در جریان های سیاسی هستیم.  به نظر می رسد کنش های این دو جریان به ویژه برای انتخابات ریاست جمهوری سال 92 بیشتر بشود. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
صفار هرندی: من این بحث را رجوع می دهم به صحبت های قبلی. من معتقد هستم که اگر باب طبع و سلیقه افراد در موسم انتخابات، آدم ها بیایند و بدون برنامه قبلی و مورد تأیید جبهه خود، پیشنهادهایی بدهند که سرنوشت در آنجا رقم می خورد این خیلی خطرناک است. و جالب است بدانید خیلی از پیشنهاد دهندگان امروزی برای خط سازش، همانهایی هستند که رگ گردنشان در مواجهه با سازشکاران متورم می شد.بنابراین سرنوشت کشور را به دست این قبیل هیجانات و مقابله های اشخاص نباید سپرد.
ما باید خط سازش را توصیف کنیم و آثار و عواقب تمسّک به آن را بگوییم و اینطور بیان کنیم که بالاخره این هم روشی است که منتهی به این راه ها می شود. کاری هم به این نداریم که طرفدارانش چه کسانی هستند.
تأکید می کنم که "موضوع" مهم است. باید بگوییم که ما بر گفتمانی که اینها یک سری خیرات و برکات را برایش می شمارند، نگرانی ها و خطراتی را مترتّب می بینیم. در حالی که الآن اینطور نمی شود. متأسفانه وقتی کار، بند به شخصیت ها بشود؛ یک آدم می آید که از یک حوزه کسب محبوبیت کند، آنگاه با این محبوبیت بدست آمده می تواند ما را به هر سمتی که دلش خواست ببرد. خب بالاخره ما قرار بوده است کجا برویم؟ جنوب یا شمال؟نمی شود اینگونه دمدمی مزاج باشیم. یک روز بیاییم و نفرت عمیقی را در مورد اجنبی و خارجی ها بپراکنیم و با دنیا درگیر شویم و یک روز هم برگردیم و بگوییم که نه، همه اینها رفیق ما هستند و ما همه با هم هستیم.
با این روش نمی شود کار کرد. باید ملاک داشته باشیم. این مسئله فقط هم درباره موضوعات خارجی مطرح نیست. در داخل هم همین است. گاهی آنقدر سختگیرانه با مسائل فرهنگی برخورد می کنیم که حتی دو کلمه نوشته شده در یک کتاب را هم برنمی تابیم و وقت دیگر هم می آیند و می گویند بگذارید هرکار دلشان خواست بکنند. مثلاً فیلم کذا و کذا را درست کنند و ما هم مهر تأیید زیرش می زنیم.
این دمدمی مزاجی به نظر من آفت بزرگی است و اساساً پیش از آنکه افراد، خودشان را به مردم عرضه کنند و بتوانند از این امواج استفاده کنند، باید قبل از آن، ما مسائلمان را درباره کلیات نحوه اداره کشور تمام کرده باشیم.
کسی اگر تخطی کرد از این مسیر اصلاً نباید در بازی راه داده شود. البته اگر در چارچوب نظرات خودش مثلاً می گوید من طرفدار توسعه روابط با بیرون هستم؛ همین را بیاید و شرافتمندانه بگوید و روی حرف خود هم بایستد. اینطور نباشد که تا دید جمعیت چیز دیگری را دوست دارد او هم رنگ عوض کند و بگوید من اشتباه کردم. حالا راه را عوض کنیم.
آن روش پوپولیستی مذموم همین موج سواری کردن با احساسات مردم و سوق دادن آنها به سمت نادرست است. البته باید از آفات تحزب که در کشورهای غربی هست اجتناب کرد بنابراین من هیچوقت نمی گویم طرفدار تحزّب هستم ولی می گویم که اگر ما تشکیلاتی عمل نکنیم قافیه را باخته ایم.در واقع اگر در انتخابات ریاست جمهوری به سراغ فردی برویم که برآمده از یک گفتمانی که در پشت آن برنامه ریزی و طراحی وجود دارد، نباشد آنگاه کار کشور معطل می ماند.

مشرق: عده ای معتقدند سال 91 با توجه به مختصاتی که دارد سال پرچالشی است بویژه اینکه بعد از اتمام آن بلافاصله بحث انتخابات ریاست جمهوری دولت یازدهم نیز مطرح می شود. فکر می کنید رمز عبور از شرایط خاص این سال چیست؟
صفار هرندیقبل از هرچیز باید بر مقوله آگاهی تأکید کرد. گذشته چراغ راه آینده است. تصور می کنم مهمترین کاری که می شود برای انتخاب درست انجام داد تجزیه و تحلیل راه پیموده شده است. ما برای هر مقطعی باید تصمیم بگیریم. حال سوال این است که این تصمیم را چگونه بگیریم؟
مثلا در پرونده هسته ای، اگر آن روزی که به ما گفتند حتی یک سانتریفیوژ هم نداشته باشید؛ اگر ما آن روز آن حرف را قبول کرده بودیم و سیستم علمی کشور را در این نقطه کور کرده بودیم آیا می توانستیم تصوّر کنیم روزی را که 10 هزار سانتریفیوژ دارد در کشور کار می کند و طرف مدعی شما هم دیگر نمی گوید که اینها باید تعطیل بشوند بلکه می گوید شما غنی سازی 20 درصدی اورانیوم را متوقف کنید. یعنی در عمل پذیرفته است که حق غنی سازی مال شماست.
پس شما با آن موافقت ها در روزهای اول یک حق را در حال حاضر استیفا کردید و لذا این می تواند تبدیل به یک فرمول همه جانبه شود.بله. هر راهی خسارت دارد. اما در مقابل چه اتفاقی رخ می دهد؟ قذافی حرف آنها را گوش کرد. همه آنچه را که داشت بار شتر و کشتی کرد و فرستاد برای آنها. آیا رهایش کردند؟ بلافاصله مطالبه بعدی را وارد قضیه کردند. در واقع مطالبات آنها تمامی ندارد. اگرچه در صورت ظاهر با او روابط خوبی برقرار کرده بودند اما بلافاصله تا یک شورش و خیزش علیه قذافی به راه افتاد، بلافاصله جلودارش همین ها شدند و آمدند و گفتند این حرفهای مخالفت، حرفهای ماست.لذا می بینیم که سیاست های تسلیم طلبانه افاقه نمی کند و نتیجه عکس می دهد.
من معتقدم که باید محاسباتمان را کاملا کارکردگرایانه و ناظر به تجربه های گذشته شکل بدهیم. ما تجربه های زیادی داریم که می توانیم همه آنها را به این پرونده اضافه کنیمآنجایی که شما ایستادید و کاری که دیگران حاضر نبودند برای شما انجام بدهند را با اتکاء به خودتان انجام دادید، پس حالا می رسید به اینکه وارد فضا می شوید و یکی از چند کشوری هستید که در فضا هم حرف های زیادی برای گفتن دارند.

مشرق:ولی ما مشکلات دیگری هم داریم که مثلا ماهیت اقتصادی دارند.
صفار هرندی:راه حل همان مشکلات را هم اگر همینگونه تجزیه و تحلیل کنید معلوم می شود.

مشرق:مثال بزنید.
صفار هرندی:یک وقتی حضرت آقا (نقل به مضمون) فرمودند که بخشی از مشکلات اقتصادی امروز جامعه ما برای این است که برخی دست اندرکاران نخواستند به فرمول ها و روش های حل مسائل از درون باورها و وضعیت بومی عمل کنند و متوسل به نسخه های بیرون شدند.
ایشان می فرمودند که هرکجا که ما سعی کردیم از روش های اسلامی و ایرانی خودمان استفاده کنیم، در آنجا مشکلات اقتصادی مان کمتر شد.
مثال ملموس هم طرح هدفمندی یارانه ها است که یک طرح ضروری بود و بسیار هم خوب تهیه شده بود. ضمن آنکه دولت و مجلس هم زحمت زیادی برای آماده کردن آن کشیدند. همانجا عقلای قوم پیش بینی کردند که برای به ثمر نشستن کامل این طرح لازم است که در کنار پرداخت های کمکی به مردم، باید بعضی از سامانه های تولیدی، صنعتی و کشاورزی و برخی خدمترسانی های دولتی مورد کمکرسانی قرار گیرند. چون داریم یک یارانه نقدی را از آنها دریغ می کنیم و حالا اینها یا باید فشار تورمی را به مردم تحمیل کنند که فشار سنگینی هم هست و یا باید خودشان آن را بپردازند که منابع ندارند. پس نیاز به کمک دارند.
خب اگر ما در اجرا این کار را نکرده باشیم و فقط نگاهمان ناظر به این باشد که بین مردم پول توزیع کنیم!؛ آنوقت است که صدای وزارت نیرو، وزارت بهداشت، اهالی صنعت و دیگران بلند می شود و حق هم دارند. این یعنی درست عمل نکردن در حوزه ای و پند نگرفتن از درسهای قبلی و به این ترتیب خسارت های بعدی را متحمل شدن.

مشرق:اما به نظرتان سال 91 شرایطی خاص تر از آنچه که اشاره کردید، ندارد؟
صفار هرندی:بله. دارد. سال 91 شاید در قیاس با خیلی از سال های گذشته که ما تجربیات مشابهی در آنها داشتیم، سال حساستری است.دلایل مختلفی هم دارد. یک وجه آن مسائل بین المللی است که به اوج خودش رسیده است. هم اکنون منطقه ما یک آتشفشان است و از هر گوشه اش دود و آتش به هوا برخاسته است.

عراق، سوریه، پاکستان، افغانستان و حتی رژیم های سازشکار منطقه مثل بحرین و اردن دچار تنش هستند و منطقه در حال یک تقلّای دائمی است که البته به نظر می رسد خداوند متعال اراده کرده است که حاکمیت مستضعفان در منطقه تثبیت بشود. اتفاقاتی که رخ داده است، سمت و سوی آن در مجموع کاهش نفوذ سلطه گران و گسترش نفوذ توده مردم آزادیخواه است.
وی می افزاید: این یک فرصت بزرگ برای ماست و هیچوقت به اندازه امسال چنین اتفاقاتی نداشته ایم. در مقابل آن، دشمن هم وقتی می بیند که حوزه های نفوذش یکی یکی دارند از دست می روند بیکار نخواهد نشست. او هم شروع می کند به عملیات کردن. آنچه که از عملکرد دشمن در بعضی از کشورهای همسایه ما و یا دورتر از آن در حال رخداد است، تشبّث غرب و بخصوص آمریکا و رژیم صهیونیستی به هر خس و خاشاکی است که می توانند به آنها چنگ بزنند.
در شرایط داخلی هم بالاخره مسئله تنوع سیاسی هیچوقت تا این اندازه در کشورمان بالا نگرفته بود. ما یک وقتی رقابت ها را فقط در انحصار بین چپ و راست داشتیم. اما الآن می بینیم که هرکدام از اینها خودشان شعبه شعبه شده اند و گرایش های مختلفی در درون اصلاح طلبان، اصولگرایان و جناح های خلق الساعه بوجود آمده است. این تنوع، پیچیدگی های حوزه سیاسی را بالا خواهد برد.

مشرق:رقابت بین اصولگرایان را اتفاق مبارکی ارزیابی می کنید یا خیر؟ ضمن آنکه به نظر شما ادامه این رقابت مثمر ثمر خواهد بود؟!
صفار هرندی:معتقدم اگر پایبندی به لوازم رقابت درونی وجود داشته باشد مثبت است.

مشرق:در انتخابات مجلس وجود داشت؟
صفار هرندی:متأسفانه نه در آستانه انتخابات و نه پس از انتخابات، ما شاهد این پایبندی نبودیم.
آنهایی که قاعده وحدت را به هر بهانه ای، پیش یا پس از انتخابات شکستند، به نظرم در مسیر جبهه ای که باید به صورت پیوسته به هم کار کند اخلال ایجاد کردند.
در صحبت های اخیر حضرت آقا هم دیدیم که هشدارهای مکرر ایشان ناظر به پرهیز از اختلافات بود که معنای آنسوی آن می شود "اتحاد". 
آنها به چه بهانه ای اتحاد را از بین بردند؟ آیا کسی از آنها خواسته بود که از موضعشان کوتاه بیایند؟ موضعتان را داشته باشید اما وحدت را نشکنید. مثلا اکنون که فراکسیون اصولگرایان شکل گرفته، اگر نظرتان متفاوت است بیایید این حرف را در جمع فراکسیون اصولگرایی بزنید. نروید در بیرون یارگیری کنید. وقتی می روید حوزه خودی را با حوزه بیرون پیوند می زنید، آفت از همین جا شروع می شود.

مشرق:خیلی ها این اختلافاتی را که در کلام رهبری مورد اشاره قرار دادید ناظر به اختلافات دولت و مجلس تعبیر می کنند.
صفار هرندی:به نظرم کمترین تعبیر آن اینست و نباید قصه را فقط در همین حد ارزیابی کرد.

مشرق:طی ماه های اخیر و قبل از آغاز رقابت های انتخاباتی مجلس نهم، گفتمانی به نام "خالص سازی" مطرح شد و البته با ابتناء بر آن در روند وحدت هم کارشکنی شد. ضمن آنکه در این زمینه هزینه هایی هم پرداخت کردیم. به نظر شما آینده این مسئله به کجا باید ختم شود؟
صفار هرندی:مقام معظم رهبری بر مسئله خالص سازی ممدوح صحّه گذاشته و راهش را هم نشان داده اند. ایشان در یکی از دیدارهایشان با دانشجویان فرمودند راه خالص سازی این نیست که بگویید یک آدم فلان ضعف را دارد پس فوری حذفش کنید. چون اگر پیامبر(ص) هم این کار را کرده بود، چند نفر بیشتر دور ایشان باقی نمی ماندند.
این راه خالص سازی نیست. برای خالص سازی باید برویم از درون خودمان شروع کنیم. می توان ناظر به تجربیات تاریخی گفت که همان هایی که یک روزی علم خالص کردن جریان سیاسی را برداشته بودند و می گفتند که این طرف کشش مبارزه با آمریکا را ندارد، خودشان اولین هایی شدند که در دامن آمریکا غلطیدند.
اینها کسانی بودند که می گفتند مبارزه با آمریکا پیچیدگی هایی دارد که شما بلد نیستید. شما نمی توانید تا آخر خط تاب بیاورید. اما همین ها اولین کسانی بودند که تسلیم آمریکا شدند و در آغوش او غلطیدند. به نفعش نوکری کردند و حتی به نفع او وارد عملیات شدند.
 
نمونه روشن این مسئله منافقین هستند. شما بروید نشریات اول انقلاب را ببینید. در تیتر مقالاتشان می نوشتند که مبارزه با امپریالیسم و سگ زنجیری او، ارتجاع منطقه هدف ماست ولی کار آنها بعدها این شد که آمریکا الآن اینها را مثل حیوانی که بچه هایش را به نیش می کشد، دارد اینها را از این اردوگاه می برد به یک گوشه دیگر تا از تعرض یک حکومت ملی محلی و یا خشم مردم در امان بمانند. مبارزه بی امان با آمریکا یعنی همین که الآن آمریکا مثل یک بچه دردانه آنها را بغل می کند و اینطرف و آنطرف می برد؟ و اسرائیل به آنها تأمین می دهد؟
حتی ما با عرض پوزش باید بگوییم که دوستان چپ ما که خودشان یک روزی در مقابل منافقین هم موضع داشتند ولی بعدها متأسفانه بعضی هایشان همین راه را پیمودند. از آن شعارهای تندشان در دهه شصت علیه آمریکا، به جایی رسیده اند که با ولع و اشتهای زیاد به دنبال رابطه با آمریکا هستند. من به دوستان دیگرمان هم می گویم که اگر مراقب نباشند و بخواهند مسائل را اینگونه تعقیب بکنند موفق نخواهند بود. لذا شخص محور کردن سیاست آفت بزرگی است و باید از آن پرهیز کرد.

مشرق:در مقابل این شخص محوری که آن را نکوهش می کنید چه چیزی دقیقاً می تواند محور باشد؟
صفار هرندی:موضوع، مسئله، گفتمان، عقیده و آرمان می توانند محور باشند. همه اینها خوب هستند.

مشرق:ولی به هر حال اشخاص از یک جایی مطرح می شوند.
صفار هرندیاز یک جایی موضوع در اشخاص تعیّن پیدا می کند. من می گویم اشخاص در اول مسئله نباشند. شخص محوری باشد برای آخر کار. ما مدت مدیدی بحث می کنیم که گمشده کشور در موضوعات مختلف چیست؟ حالا چرا عده ای می روند سراغ "کی"؟!اول باید "چه چیزی" را اثبات کرد. باید بگویید موضوعات چه هستند؟ حتی شاید در این موضوعات، ما توافق کردیم با بسیاری از کسانی که مخالفین سیاسی ما هستند. چه بهتر که موضوعات کشور مورد وفاق گروه های کثیری از جامعه باشد.
خاصیت این مقوله آنست که شما دیگر وقتی می گویید پیگیری فناوری هسته ای حق مسلم ماست، یکنفر دیگر پیدا نمی شود که بگوید این مسئله نه حق مسلم ما که اصلاً یک مصیبت بزرگ برای ماست!
نباید اینطور باشد. ما نباید در جاانداختن مفاهیم مشترک و بدیهیات مان کاری کنیم که واضحاتمان تا این اندازه با هم تفاوت داشته باشد. وقتی بدیهیات مشترک زیاد شد، حالا بخصوص در جبهه خودی و داخل خانواده، آنگاه از بین این بدیهیات مشترک، ما نزدیکترین افراد و متناسب ترین افراد را برای تحقق این بدیهیات و این آرمان ها پیدا می کنیم.
آنوقت در تشخیص هم می گوییم که شاید این گزینه زور چندانی نداشته باشد برای تحقق این آرمان. نمی گوییم که این ضد انقلاب است. (و این مسئله ای است که گاهی می بینیم برای پیشبرد مقاصد، به آن متوسل می شوند.)

مشرق:راجع به طرح دولت وحدت ملی حرف و حدیث های زیادی به ویژه در ایام قبل از انتخابات های ریاست جمهوری در کشور مطرح می شود. حتی گاهی برای آن مصادیقی هم مطرح می شود. تحلیل شما از این مسئله چیست؟
صفار هرندی:اگر وحدت ملی را مبتنی بر شخص کنیم اشتباه است. آنها می گویند آقای فلانی اگر بیاید همه قبولش دارند. خب پس راه حل ها چه می شود؟ این فلانی بیاید. حالا چگونه و با کدام فرمول می خواهد مملکت را اداره کند؟ در حالیکه دولت وحدت ملی حول منافع ملی و منافعی حداکثری باید شکل بگیرد.
یعنی ما اول باید توافق در مورد موضوعات را گسترش بدهیم، بعد آنوقت، آدمی که می تواند حامل همه این توافقات باشد را پیدا می کنیم.
اما گویا بالعکس است و عده ای دارند شیپور را از دهانه گشاد آن می نوازند و آن راهی را که اصل نیست، می روند.
 
این کار فایده ندارد و از داخل آن وحدت ملی بوجود نمی آید. باید رفت و بر روی بخشی کار کرد که بدیهیات طرفین مورد اقرار همه قرار بگیرد. آنوقت با جمع کردن اینها می شود کار را جلو برد.
مثل هدفمندی یارانه ها که واقعا تبدیل شد به یک طرح ملی که همه هم قبول داشتند که باید اجرا بشود. آیا ما مثل موضوع هدفمندی یارانه ها که مورد اجماع همه هست کم داریم؟ اینکه چه کسی می تواند موضوع مورد اجماع را بهتر اجرا کند مقوله ای است که بعداً هم می توان به آن رسید.بر سر آن می توان صحبت کرد. در واقع حالادیگر موضوع مشخص است. اما اگر موضوع نامعلوم باشد، در اینجا حوزه ها با یکدیگر متداخل می شوند و اوضاع شکل خطرناک به خود می گیرد.

مشرق:در هفته های اخیر رویدادهای مختلفی در کشور اتفاق افتاده است. در روزهای اخیر و همگام با برپایی دادگاه های مبارزه با فساد شاهد برخی حمله ها و هجمه ها به سمت افراد و جریاناتی هستیم که در روشن سازی مقوله فساد و انحراف نقش پررنگی داشته اند. به نظر شما این حمله ها با چه هدفی انجام می شود و میزان تأثیر آن تا چه اندازه خواهد بود؟
صفار هرندی:گمان من این است که انتظار مردم در طول سال های اخیر برای مبارزه با فساد اقتصادی جدی تر شده است. این در حالی است که با تأکید رهبر معظم انقلاب، سه قوه تصمیم گرفتند در یک اقدام هماهنگ، مقوله فساد اقتصادی را در نقاط مختلف و بزنگاه هایی که این خطر در کمین نظام و ملت نشسته است شناسایی کنند و برای نقاط ورودش و لغزشگاه هایی که ممکن است بعضی از دستگاه ها و یا ساز و کارهای درونی نظام در آن دچار اشتباه و یا ضعف بشوند، چاره جویی کنند.
اما به نظر من، آنچه که تا به حال حاصل شده پاسخ درخوری به انتظار رهبری و انتظار عمومی نبوده است. وقتی بعد از حدود 20 سال که از اولین دادگاه مربوط به سوء استفاده بانکی و فساد اقتصادی کلان می گذرد و بعد از آن دوباره ما یک مرحله پرده برداری از یک جریان مفسد اقتصادی کلان را مثل پرونده شهرام جزایری داریم و باز وقتی مواجه می شویم با یک پرونده بزرگ سوء استفاده بزرگ بانکی که به نظر می رسد آخرین مورد هم نیست؛ خب معنای این رخدادها این است که ما هنوز به آن ساز و کار اطمینان بخش برای جلوگیری از فساد دست پیدا نکرده ایم.
یکی از علل اینکه ما در این رابطه چندان موفق نشدیم این بوده است که در میانه فرآیند برخورد با فساد، به موضوعات و اقدامات فرعی مخل دست اندرکاران پیگیری مبارزه با فساد ورود کرده ایم و این مسئله آنها را از هدف اصلیشان دور کرده است. شما تصوّر کنید که وقتی تیغ عدالت به پشت خیمه مفاسد اقتصادی رسیده است، کسانی برای رهایی بخشیدن به عناصر مفسد، از اعتبار و از سرمایه های حیثیتی خودشان و نظام کمک می گیرند برای اینکه یا تیغ عدالت را کند بکنند و یا در استمرار این مسیر اخلال ایجاد بکنند. روشن است که مبارزه یا متوقف می شود یا مردم دچار این ابهام و شبهه می شوند که آیا از اساس این کارها صحیح هست یا نه؟!می بینیم که به این ترتیب هیچوقت نمی شود شاهد یک نتیجه درست از اقدامات مبارزه با فساد بود.البته این مسئله بعد شبهه انگیزی و گرو کشی هم دارد و با طرح مباحث انحرافی سعی می کند که آرامش جامعه را به هم بزند.

مشرق:درباره آینده حلقه انحراف چگونه فکر می کنید؟ تحلیلتان از برنامه های آینده این حلقه چیست؟

صفار هرندی:من متأسف می شوم گاهی که می بینم افرادی در مواجهه با مقوله انحراف، به انحراف می افتند. برای نمونه طی همین روزهای اخیر دارد برای جامعه مشخص می شود که فریاد عده ای که چند سال است دلسوزانه می گویند باید جلوی انحرافی که می خواهد گریبان کشور را بگیرد گرفته شود و اصلی ترین نمونه آن هم اینست که یک جماعتی راه افتاده اند به دنبال فساد اقتصادی و سیاسی؛ چه مفهومی داشته است. و درست در شرایطی که دادگاه های فساد اقتصادی تشکیل شده و دارد معلوم می شود ضربه های اصلی جریان انحراف از کدام نقطه ها بوده است؛ یک مرتبه سر و کله یکی از نوچه های جریان انحرافی پیدا می شود که می آید و بحث نظری در مورد عرفان کذا و خط امام(ره) و ... راه می اندازد.
خب معلوم است که این بازی است. و البته چقدر بعضی از ما ساده دلیم که می آییم و می گوییم ما حاضریم با شما مناظره کنیم. مگر اصلاً بحث بر سر این چیزها بوده است؟ طرف آمده و در حال استفاده از عملیات فریب است. او می خواهد موضوعی را که مردم آرام آرام در حال فهمیدن آن هستند و متوجه شده اند که انحرافی که می گفتیم یعنی چه را با مباحث شبه نظری منحرف کند.
حالا ما بیاییم و بگوییم که ما حاضریم مناظره کنیم!. اصلاً موضوع مناظره نیست. من به شما قول می دهم اگر افرادی که منتسب به جریان انحراف هستند، بیایند و بنشینند کنار علمای ما برای مناظره، هرچه که علما بگویند را تأیید می کنند. قرآن کریم می فرماید: و اذا خلوا الی شیاطینهم قالو انا معکم انما نحن مستهزئون.

مشرق:ارزیابی تان از آینده جریان اصلاحات و کیفیت حضور آنها در انتخابات ریاست جمهوری دولت یازدهم چیست؟
صفار هرندی:جبهه اصلاح طلبی خودش را برای انتخابات آینده نشان خواهد داد. اگرچه آنها چشم مردم افتاده اند ولی بالاخره حیثیت جبهه بودن خود را حفظ می کنند. همچنین کسانی از اصلاح طلبان هم که در فتنه مداخله مستقیمی نداشتند طبیعتاً منعی هم برای ورودشان نخواهد بود.

مشرق:درباره رخدادها و اتفاقاتی که بر سر سخنرانی شما در مراسم نماز جمعه قم روی داد و بویژه در رسانه های وابسته به جریان اصلاحات و حلقه انحراف هم نمود زیادی داشت، چه تحلیلی دارید؟
صفار هرندیمعتقدم افرادی که در کمین مباحثی که توسط نیروهای منتسب به جبهه خودی مطرح می شود، نشسته اند برای این است که با دست آویز قرار دادن بخشی از سخنان، این صحبت ها را ناظر به دعواهای درون جناحی و درون جبهه ای معرفی کنند. در حالی که در بسیاری از این موارد، سخنانی کلی گفته می شود که بیشتر جنبه ملاک به دست دادن و معیارگونه را دارد.
 
بعضی ها دنبال این هستند که با مصداق غلط دادن در مورد بعضی از حرف ها، در آینده مانع طرح این قبیل مسائل بشوند و لذا نباید در دام این گونه صحنه سازی ها گرفتار شد.یعنی یا از طرح این قبیل مسائل خودداری کنیم و یا در پازلی که اغیار علاقه مند هستند بازی نکنیم. هردوی اینها انحراف است.فی المثل در ماجرای اخیر، بهترین گواه واقعیت مباحث مطرح شده، فایل صوتی سخنان بنده در قم است که طبیعتا با شنیدن آن، شبهاتی که بعضی در صدد القاء آن بودند خنثی می شود.

مشرق:و حرف آخر؟!
صفار هرندی:و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین

 

منبع: مشرق


ستون «جهت اطلاع» منعکس کننده‌ی مطالب تحلیلی مغایر با اهداف جنبش سبز است و صرفا جهت اطلاع همراهان جنبش سبز و خوانندگان جرس منتشر می گردد.

 

اعتقاد داشت انقلاب ۳۰ سال زود اتفاق افتاده است

Posted: 25 Jun 2012 06:46 AM PDT

شهید بهشتی به روایت فرزندش علیرضا


حامد طبیبی: پسر دوم شهید دکتر بهشتی را تا چند سال قبل، با سمت استادی دانشگاه تربیت مدرس و سخت‌گیری در خصوص دانشجویان دوره دکترا می‌شناختم. دکتر علیرضا بهشتی ترجیح می‌دهد تا به فعالیت‌های خود در بنیاد دکتر بهشتی بپردازد و از گفت‌وگو‌های رسانه‌ای پرهیز می‌کند. وقتی با جناب دکتر محمدرضا بهشتی در خصوص ویژه‌نامه «شرق» که به بهانه قرار گرفتن در آستانه سالروز انفجار هفتم تیر، به بررسی آثار و عقاید شهید بهشتی اختصاص یافته بود مشورت کردم، از ایشان در خصوص امکان گفت‌وگو با برادرشان پرسیدم و ایشان پیشنهاد کرد با توجه به موضوع ویژه‌نامه، درخواست مصاحبه را با برادر کوچک‌تر در میان بگذارم. پس از تماس با بنیاد دکتر بهشتی، درخواست گفت‌وگو از طرف دکتر علیرضا بهشتی پذیرفته شد. این گفت‌وگو دو بخش دارد. از ابتدا تا نیمه گفت‌وگو، به مسایل نظری پیرامون اندیشه شهید بهشتی اختصاص یافته و نیمه دوم آن، بررسی جریاناتی است که پس از انقلاب در خصوص فعالیت‌های رسمی این اندیشمند، در فضای آن زمان مطرح بوده است.

***

‌سال گذشته در سالگرد هفتم تیر، شبکه چهارم سیما فیلمی از یکی از سخنرانان مشهور دانشگاهی در جمع اندیشمندان حوزه پخش کرد که حاوی نکات قابل تاملی بود. وی تاکید داشت که چهره‌های حوزوی باید شهامت تبلیغ اندیشه شهید بهشتی را داشته باشند و به نقد‌های ایشان در خصوص بازخوانی نگاه به روحانیت پرداخت. چرا بعد‌ها، گفتمان ایشان به شکلی که باید و شاید در محافل علمی و حوزوی طرح نشد؟

پرسش شما در واقع نوعی ریشه‌یابی یک معضل است. اینکه چرا برخی آثار اندیشمندان و عالمان مورد کم توجهی قرار گرفته است، دلایل مختلف دارد. در خصوص شهید بهشتی، این مساله به نگاه هم‌عصران و هم‌نسلان به آثار منتشر شده از ایشان باز می‌گردد. به تجربه دیدم کسانی که به هر میزان با دکتر بهشتی در ارتباط بودند، غالبا خود را از فهم اندیشه ایشان بی‌نیاز می‌دانند.


‌این بی‌نیازی، عامدانه است یا سهوی؟

عامدانه نیست یا حداقل در مورد کسانی که جزو علاقه‌مندان به ایشان هستند، عامدانه نیست.


‌مستندات شما برای اینکه این معضل را به این شکل ریشه‌یابی کردید، چیست؟

تا چند سال قبل که در مسجد قبا، سالگرد شهادت دکتر بهشتی توسط خانواده ایشان و بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی برگزار می‌شد، دوستان اصرار داشتند تا در حاشیه این بزرگداشت، کتب ایشان در نمایشگاهی برای بازدید عموم به نمایش گذاشته شود. برای من جالب بود، می‌دیدیم نسل جوان که با دکتر بهشتی برخورد نداشتند، سراغ کتاب‌ها می‌رفتند اما برخی فضلای حوزه و دانشگاه که دعوت شده بودند، نیازی به دیدن این کتب نمی‌دیدند، گویی او را کاملا می‌شناسند. اما واقعیت این است که امثال بنده بعد از شهادت ایشان، نه به دلیل نسبت پدر و پسری بلکه به دلیل درگیری‌ای که با آثار ایشان دارم هفته‌ای نیست که در آثار منتشر نشده، نکته‌ای پیدا نکنم یا به مبحثی در آثار منتشر شده برخورد نکنم که پیش از آن از چشم ما پنهان مانده بوده است.


‌این بازبینی آثار و افکار و یافتن نکات تازه، شاید به دلیل تغییر زمان و تغییر دیدگاه خواننده هم باشد.

بله، بخشی از آن به شرایط روزگار ما باز می‌گردد که هر فردی در حد خود، مشغول بازنگری راجع به راه طی شده است و این البته اتفاق مثبتی است. این‌‌ همان چیزی است که در عرفان از آن به نام مراقبه و محاسبه یاد می‌شود.‌‌ همان روح امر به معروف و نهی از منکر است. آن چیزی است که فرد انسان به عنوان شخص و جامعه اسلامی به عنوان مجموعه، به آن نیاز دارد یعنی ارزیابی راه آمده و بررسی نقاط ضعف و قوت. بخشی از دلایل رخداد این اتفاق به داخل کشور باز می‌گردد و بخشی نیز به شرایط جهانی بر می‌گردد که به شکل مداوم، در حال طرح پرسش‌هایی است. برای پاسخ به این ابهامات، مراجعه به متون امری اجتناب‌ناپذیر است و در این مراجعات است که نکات تازه‌ای هم به چشم می‌خورد.


‌یعنی در آن مقطع برای پرسش‌هایی که سال‌ها بعد احتمال طرح داشته، دیدگاه‌هایی مثلا در آثار دکتر بهشتی طرح شده اما به دلیل اینکه ضرورت این مباحث احساس نشده، در میان بقیه نوشته‌ها، مکتوم باقی مانده است؟

این ویژگی فکری آقای بهشتی است. او فردی است که به جرات و بر اساس دایره آشنایی که دارم، می‌توانم بگویم در معاصران ایشان، کمتر کسی وجود دارد که صاحب یک منظومه فکری باشد. یعنی دارای یک سیستم فکری است. افراد زیادی در حوزه‌های مختلف که بودند نظریه داشتند، کتاب، سخنرانی، مقاله و گفت‌وگو از ایشان منتشر شده است اما سیستمی که اجزای آن با هم ارتباط دارد و شما احساس کنید با یک دستگاه فکری طرف هستید، کمتر دیده شده است. البته ممکن است چنین افرادی وجود داشته باشند اما سیستم آن‌ها نیازمند بررسی و تحقیق است تا پیدا شوند.


‌این جامعیت به این مفهوم است که در همه حوزه‌ها، به بیان دیدگاه پرداخته‌اند؟

خیر، این‌گونه نیست. منظورم یک نظام فکری است. اگر نظام فکری را به یک مثلث تشبیه کنیم، یک ضلع آن به مبانی معرفت‌شناختی باز می‌گردد. مثلا عقلانیت و مباحث ذیل آن. یک ضلع دیگر را مفهوم انسان و انسان‌شناسی تشکیل می‌دهد. ضلع سوم هم نظام ارزش‌هاست و توجه دارید که این نظام با ارزش‌های پراکنده فرق می‌کند و ارزش‌های اخلاقی نباید یکدیگر را نقض کنند. منظومه فکری شهید بهشتی از ابتدا تا انتها در خصوص اندیشه‌ورزی در باب انسان‌شناسی، سیر تکاملی دارد. هرچه ایشان بیشتر به جلو می‌رود، ابعاد جدیدتری را می‌یابد و مفاهیم را بهتر تبیین می‌کند اما این انسان‌شناسی،‌‌ همان انسان‌شناسی است که‌ ابتدا در منظومه فکری ایشان موجود و مفهومی بسیار کلیدی است. کسی که انسان‌شناسی شهید بهشتی را بشناسد، می‌تواند به سایر مبانی فکری و عملی ایشان هم وقوف پیدا کند. در مورد مبانی معرفت‌شناختی و عقلانیت، آقای بهشتی انصافا کار کرده بود و ارزش‌هایی را که ما در فرهنگ امروزی و معاصر غرب، با عنوان کلی قلمرو و حوزه باید و نباید‌ها پیرامون آن صحبت می‌کنیم، مورد باز‌شناسی قرار داده بود.


‌منظور شما حوزه هنجار‌هاست؟

بله، در این مفاهیم یعنی حوزه باید و نباید‌ها در منظومه فکری دکتر بهشتی، کمتر تناقض دیده می‌شود. هر کجا صحبت کرده و چیزی نوشته و من ادعا می‌کنم هر کجا که عمل کرده با ارجاع به‌‌ همان منظومه فکری است.


‌این منظومه، باعث بسته شدن فکر نیست؟ این دیدگاه از سوی برخی منتقدان مطرح شده که ایشان، در مبانی نظری خود مستحکم بودند.

خیر پایبندی به گفتمان خود دارد اما متصلب نیست. می‌داند باید تعامل کند و نقایص آن را برطرف کند.


‌این گفتمان چگونه مطرح می‌شود؟ ایشان نگرانی از تکفیر خود نداشت؟ آقای بهشتی و عده‌ای دیگر از روحانیون در آن عصر، خلاف جهت معمول پیش می‌روند و مثلا سراغ آموختن دانش‌هایی می‌روند که بدبینی نسبت به آن‌ها وجود داشته است. این مبانی چطور در فردی که از حوزه برخاسته، شکل گرفته است؟

همان‌طور که اشاره کردید این منحصر به آقای بهشتی نیست اما در خصوص ایشان، دلایل روشنی دارد. او وقتی شروع به رشد فکری می‌کند، ایران تجربه مشروطه را پشت سر گذاشته بود. سپس، مساله دهه ۲۰، حوادث آن و تغییر شاه در ایران رخ می‌دهد و طبیعتا با مواجهه مذهب و اساسا اندیشه و تفکر، وارد فاز تازه‌ای می‌شود. او هم در حوزه فعال است و هم یک ناظر دقیق وقایع است. در قلمرو اجتماعی از‌‌ همان زمان و پس از آن، مسایل سیاسی را دنبال می‌کند. مسایل ملی شدن نفت را که در آن شرکت داشته، می‌بیند. از‌‌ همان موقع دنبال ریشه‌یابی رخداد‌هاست. او نشریه کاوه را می‌خوانده و مرتب به دنبال لایه‌برداری است. تجربیات جدید هم رخ می‌دهد. این پرسش وجود داشته که یا اسلام دینی است که توانایی پاسخ دادن به پرسش‌های زمان را دارد یا ندارد. اگر ندارد، خیال همه راحت باشد و به دنبال یافتن پاسخ هم نباشند. در این تفکر، دین در زمان نزول خود، برخی انسان‌ها را قانع می‌کرده اما برای جهان جدید، پاسخی ندارد. کسی که این‌گونه بنگرد، نیازی به تلاش برای یافتن پاسخ‌های روز ندارد. طبیعی است که دکتر بهشتی و دوستان ایشان، خلاف این نظر را داشتند و برای همین به دنبال تغییر فضا بودند. آن‌ها می‌گفتند ظرفیت‌های لازم برای پاسخگویی وجود دارد اگر نه نمی‌تواند دینی ابدی باشد. به همین دلیل وضعیت خود را هم ارزیابی می‌کنند و نسبت به زمان و اتفاقات، نگاه آسیب‌شناسانه دارند. حتی در خصوص هم‌لباسان خودشان نیز این‌گونه می‌اندیشند. شهید بهشتی در این‌باره نقدهای جدی دارند و اتفاقا می‌گوید از خودمان شروع می‌کنم تا وقتی به دیگران می‌رسم، نگویند پس خودتان چه؟! در عین حال، در نقد بسیار منصف نیز هست. ایشان مقاله‌ای در کتاب «مرجعیت و روحانیت» دارند که به مناسبت یکمین سالگرد درگذشت مرحوم آیت‌الله بروجردی نگاشته شد که عنوان آن «روحانیت در اسلام و در میان مسلمین» است. بحث آقای بهشتی این است که ما چیزی به نام روحانیت به عنوان طبقه خاص نداریم بلکه عالم دینی داریم. ایشان در بسیاری از اقوال، صراحتا می‌گوید وقتی می‌گویم فقیه، فکر نکنید عمامه به سر را می‌گویم بلکه دارم درباره اسلام‌شناس حرف می‌زنم.


‌و این «اسلام‌شناس» یا «فقیه» از نظر شهید بهشتی، چه ویژگی منحصر به فردی دارد؟

مهم‌ترین ویژگی آن، «زمان آگاهی» است یعنی توجه و درک درست از تحولات و مقتضیات زمان. پس ابتدا می‌خواهد بررسی کند که موضوعات چه بوده تا بعد ببیند پاسخ برای آن‌ها چیست؟


‌برخی می‌گویند دین، باید با طرز فکر گروه اول مورد اشاره شما، معرفی شود و روشنفکران دینی به خطا می‌روند. اسلام همین است که هست و نمی‌توان به زور، آن را برای پاسخگویی به تحولات جدید مورد استفاده قرار داد. اتفاقا در دهه‌های ۲۰ و ۳۰، این نوع ادبیات بسیار به چشم می‌خورد. شرایط آن مقطع با امروز، تفاوت دارد یا شباهت؟

این سوالات در دهه ۲۰ هم مطرح بود و اتفاقا، شباهت‌هایی با مقطع فعلی دارد. اینکه دین توانمندی دارد یا نه؟ شرایطی که برای سازمان مجاهدین خلق پیش می‌آید به چه دلیل است؟ تغییر ایدئولوژی چرا رخ می‌دهد؟ کارهایی که استاد مطهری، دکتر شریعتی و مرحوم مهندس بازرگان در طول دوران عمر خود انجام می‌دهند برای چیست؟ من فکر می‌کنم امروز دچار نوعی تسلط ژورنالیزم یا جایگزینی ژورنالیسم به جای مباحث علمی در تدوین تاریخ اندیشه شده‌ایم. کار ژورنالیستی استاندارد‌ها و تعاریفی دارد و باید در جای خود باشد. اتفاقا من آن را حد واسطی میان جامعه و فضای علمی می‌دانم. اما اگر بخواهد جایگزین مباحث علمی و تخصصی شود، آسیب از اینجا شروع می‌شود. برعکس آن هم صادق است. اینکه محقق و عالم، معمولا ژورنالیست خوبی نیست. هر کسی در جای خود باید قرار گیرد. وقتی تاریخ اندیشه را می‌بینیم خلاف این دیدگاه را نشان می‌دهد. مکاتب فلسفی را در نظر بگیرید. مگر می‌توان گفت مکتب ارسطو مرده است؟ بله افت و خیز داشته اما هر بار تفاسیر جدیدی از آن ارایه شده است. امروز به «نو ارسطویی‌ها» ی معاصر رسیدیم. زمانی هیچ توجهی به آثار هایدگر نبود و افرادی نیز که هم‌عصر او بودند و در آلمان نازی زندگی می‌کردند، شرایط مشابهی داشتند. مثل کارل اشمیت. به خاطر جنایاتی که نازی‌ها انجام دادند و تجربیات تلخ و انکار‌ناپذیر، این اتفاق دامن آن اندیشمندان آلمانی را نیز گرفت. البته من معتقدم این دیدگاه پرسشگر پیرامون نازیسم، باید همیشه زنده بماند مبادا که دوباره به آن توحش مدرن باز گردیم. در عین حال در اواخر قرن بیستم، فضا عوض می‌شود. باید موج پست‌مدرنیسم رخ دهد تا نیچه دوباره مطرح شود. قرون وسطی از جمله مباحثی بود که اندیشمندان و تاریخ‌نویسان می‌گفتند این هزار سال تاریک تاریخ را جدا کنیم و به آن نپردازیم. از دهه ۸۰ به این سو در دانشگاه‌های دنیا و مراکز خاص روی آن کار می‌شود و این باور در برخی ایجاد می‌شود که قرون وسطی تجربه صرفا تاریکی نبود. این‌ها زیان‌ها و مضرات قرون وسطی را نفی نمی‌کند اما اندیشه‌های نابی هم در آن تاریکی، ایجاد شده است. این ادعا که دین‌مداران تلاش می‌کنند هر طور شده به ضرب و زور، پاسخ مسایل را بدهند نوعی داوری علمی نیست و داوری سطحی است.


‌این امر به دلیل عدم تلاش کنشگران برای کارآمد جلوه دادن، امری طبیعی نیست؟

برخی تجربه‌های تلخ متاسفانه افرادی را وادار کرده که به فکر ناکارآمدی دین بیفتند.


‌چپ در آن مقطع، حملات جدی را در خصوص اندیشه‌های دینی مطرح می‌کند و به طور طبیعی نیاز به پاسخگویی به وجود می‌آید. اما آقای بهشتی دیدگاه جهانی دارد. این از اندیشه ایشان است یا مقتضیات زمان؟ یعنی صرفا تلاش برای پاسخگو نشان دادن دین دارند؟

برخی نکته‌ای را روشن کنم که در فهم اندیشه دکتر بهشتی نقش کلیدی دارد. ایشان به صراحت می‌گوید اسلامی که فقط برای پاسخگویی به شبهات بخواهد مطرح باشد، به درد نمی‌خورد. برخی از متفکران معاصر ایشان بیشتر در این زمینه تلاش می‌کنند و سعی در دفاع خوب از دین دارند. آقای بهشتی به تمام معنا آن است که درباره دکتر شریعتی می‌گوید یعنی «جستجوگر». او هم تشنه است و می‌خواهد در ابتدا خودش سیراب شود. جنس مباحث ایشان این است و دلیل نظم یافتگی ذهنی ایشان همین است. برای همین است که وقتی سراغ فهم دنیای جدید می‌رود احساس می‌کند با این ترجمه‌ها و واسطه‌ها شدنی نیست. از‌‌ همان دوران طلبگی و وقتی وارد دانشگاه می‌شود مساله زبان‌آموزی را دنبال می‌کند. ایشان استعداد ویژه‌ای نیز در این امر داشته (طبیعی است که برخی در زبان استعداد دارند) و دریچه‌های معرفتی را به روی خود باز می‌کند. زمانی که در دانشگاه تربیت مدرس درس می‌دادم از دانشجویان دکتری خواهش می‌کردم حال که می‌خواهند در رشته خود مجتهد شوند حتی به بهترین ترجمه‌ها تکیه نکنند. برای مترجمین احترام قایلم و زحمات بسیاری می‌کشند. من اخلاق ارسطو را برای دوستان دوره دکترا درس می‌دادم. ترجمه‌ای منتشر شد که به احترام مترجم آن، خوشحال شدم. به دوستان گفتم این کتاب وجود دارد و می‌توانند به آن مراجعه کنند. خود من ناچار شدم به خاطر کارم، مدام به منابع اصلی رجوع کنم و دیدم برخی مباحث اصلی بسیار بد ترجمه شده و متن معنا ندارد. بعد دیدم به خاطر انتخاب واژه در ترجمه بوده است. مثلا دو واژه شادی و سعادت معنای یک واژه می‌توانند باشند، اما بسیار در ترجمه، تفاوت ایجاد می‌کند. ظرفیت شادی در مباحث اخلاقی با سعادت، بسیار متفاوت است. آقای بهشتی این نیاز را احساس می‌کند و به سراغ آموختن زبان می‌رود.


‌آیا خروج از ایران و اقامت در کشوری دیگر، در ذهن ایشان بوده که زبان را فرا گرفته است؟

از آنجایی که ایشان ارتزاق از دین را درست نمی‌دانست، از ابتدای طلبگی، پدر ایشان که دفتر ازدواج و طلاق داشته، کمک هزینه‌ای بسیار ناچیز به ایشان می‌داد. شهید بهشتی در ابتدا برای آموختن زبان به سراغ برخی افراد می‌رود و بعد به صورت حرفه‌ای، آن را آغاز می‌کند. ایشان پس از مدتی به عنوان دبیر، فعالیت خود در آموزش‌ و پرورش را آغاز می‌کنند و البته هیچ‌گاه تعلیمات دینی تدریس نکرد و در دبیرستان‌های قم زبان انگلیسی تدریس می‌کرد و بعد هم که خودش دبیرستان «دین و دانش» را اداره می‌کند هم مدیر است و هم زبان درس می‌دهد. بعد هم که کارمند آموزش‌ و پرورش شد. وجوهات در زندگی ایشان وارد نشد و پای آن هم ایستاد. اما مساله رفتن به آلمان متفاوت بود. یک بار بورس تحصیلی به دکتر بهشتی تعلق گرفت برای رشته دکترا در انگلستان. ایشان احساس کرده بود که استادان فلسفه ایران اعم از دانشگاهی و حوزوی، چیز بیشتری برای ارایه به ایشان ندارند. در یک دیدار، مرحوم استاد مطهری به ایشان اطلاع می‌دهد که علامه طباطبایی آمده‌اند قم و درس فلسفه را شروع کرده‌اند و از ایشان دعوت می‌کنند که به کلاس‌ها بروند. آقای بهشتی می‌گوید احساس نمی‌کند مفید باشد اما وقتی به این کلاس می‌رود، چند سال آن را ادامه می‌دهد و بورس تحصیلی را فراموش می‌کند. این ماجرا ادامه دارد تا پس از وقایع سال‌های ۴۲ و ۴۳. در سال ۴۳ از قم به تهران تبعید شده و منفصل از خدمت می‌شود. البته به صورت حق‌التدریس در دبیرستان «کمال» نارمک و چند جای دیگر درس می‌داده است. در این مقطع، مراجعاتی از سوی اعضای هیات‌های موتلفه اسلامی، به ایشان وجود داشت.


‌اینکه گفته می‌شود به صورت سازمانی با موتلفه ارتباط داشته‌اند درست است؟

خیر، رابطه آن‌ها سازمانی نبوده است و این خطای تاریخی باید اصلاح شود. به تدریج نیز نتایج تحقیقات بنیاد در این رابطه منتشر خواهد شد. ایشان به اعضای موتلفه علاقه‌مند بوده است اما رابطه سازمانی نبوده است. بعد از ترور حسنعلی منصور که آقای بهشتی هم مخالف آن بوده، اسم ایشان به میان می‌آید. مساله انفصال از خدمت و رفتن برای یک دوره مطالعاتی و ترور منصور مصادف می‌شود. وقتی می‌گویند مرکز اسلامی هامبورگ فاقد امام است و از ایشان دعوت می‌شود که به آنجا برود، تصمیم به رفتن می‌گیرد. البته ممنوع‌الخروج بوده و با مشکلاتی از کشور خارج می‌شود. آنجا زبان، آلمانی است. آن موقع لینگا فون وجود داشت که به صورت صفحه بود. ایشان یک گرامافون کوچک قابل حمل داشت و در راه به دلیل زمینی بودن سفر، فرصتی پیدا می‌کند تا این‌ها را گوش دهد و در یکی، دو سال اول، این آموختن ادامه می‌یابد اما در سال دوم به بعد سخنرانی، گفت‌وگو و نوشتن مقاله را به خوبی انجام می‌دهد. ایشان هیچ‌گاه زبان‌آموزی را فراموش نکرد. آقای بهشتی، فرانسه را در دبیرستان خوانده بود اما به خاطر خبرنگاران فرانسوی در ماه‌های منتهی به انقلاب، می‌گفت خوب است آن را تکمیل کند. او به عربی حوزه کفایت نکرد و عربی روزانه هم یاد گرفت. زبان ابزار شهید بهشتی برای فهم و ارتباط با دنیای پیرامونش است.


‌می‌توان در خصوص مباحث دینی در حوزه نظری صد‌ها کتاب نوشت. اما وقتی ماجرای مبارزه و انقلاب جدی می‌شود و احتمالا این باور هم در ایشان وجود داشته که ساختار باید عوض شود، تبدیل کردن این نظریه‌ها به ابزار برای نظام اداره کشور، کاری دشوار است و هنوز هم در خصوص آن، دیدگاه‌هایی ارایه می‌شود. در این بخش درست عمل کردند یا فرصت نداشتند؟

اولا عرض کنم آقای بهشتی از اوایل دهه ۳۰ درباره مساله حکومت و حکومتداری کار تحقیقاتی جدی کرده است. به کار تشکیلاتی نیز اعتقاد داشت و برخی مقالات کارهای جمعی در این زمینه، در نشریه «مکتب تشیع» آن سال‌ها منتشر شده است. چندی قبل با فردی که نسبت دوری هم با ما دارد، مصاحبه می‌کردم، گفت: سال ۴۴ از فرانسه به آلمان رفتم، از آقای بهشتی پرسیدم که شما به دنبال چه مدلی از حکومت هستید و آقای بهشتی گفت: «جمهوری اسلامی». پس به لحاظ نظری این موضوع برای ایشان روشن بود. اتفاقا در کتاب «ولایت، رهبری و روحانیت»، بیشتر مباحث مربوط به قبل از انقلاب است که پیوستگی کاملی میان آن‌ها با مباحث بعد از انقلاب وجود دارد. اما آیا این را کافی می‌دانست؟ قطعا پاسخ منفی است. با این همه می‌دانید وقتی انقلاب شروع شد، هیچ‌کس انتظار پیروزی در سال ۵۷ را نداشت.


‌بله، شاه در برنامه مشهور ۶۰ دقیقه، در پاسخ به سوال مجری که از او می‌پرسد «چرا مردم به شما اعتراض دارند» می‌گوید: «خیر، مردم، من و ملکه را بسیار دوست دارند.» مجری می‌پرسد پس این‌هایی که در خیابان آمده‌اند چه کسانی هستند؟ و شاه می‌گوید: «مه فشاند نور و سگ عوعو کند.» این بین گفته‌های زندانیان سیاسی هم بوده که اوایل سال ۵۷ نیز احتمال پیروزی انقلاب به این سرعت را نمی‌دادند. این یعنی احتمالا آقای بهشتی هم به طور عملی، آمادگی این رخداد به این سرعت را نداشته است؟

آقای بهشتی اعتقاد داشت انقلاب ۳۰ سال زود اتفاق افتاده است. ایشان احساس می‌کرد در دو حوزه نیاز به کار جدی است تا آمادگی لازم برای اداره کشور ایجاد شود. ایشان بعد از اینکه از آلمان بازگشت، مرکز تحقیقات اسلامی را با آقای موسوی اردبیلی پایه‌گذاری کردند و یک کار مشترک ایشان نوشته‌ای درباره علم امام معصوم بوده که گم شده است و هرچه می‌گردیم آن را نمی‌یابیم و یکی هم در حوزه تربیت نیروهای کادر برای اداره کشور بحث داشتند. ایشان اتحادیه انجمن‌های اسلامی اروپا که به دلیل کار سیاسی، امکان برگشت نداشتند را هم به تلاش دعوت می‌کرد و می‌گفت خود را حفظ کنید و شما برای اداره کشور ضروری هستید و فکر نکنید همیشه اینجا هستید بلکه باید خود را در اینجا میهمان بدانید. او همیشه به کادر‌سازی توجه می‌کرد. اگر مدرسه حقانی را راه انداخت، اگر دوره ۱۴ ساله تربیت مبلغ تدوین و راه‌اندازی کرد، برای همین بوده است. ارتباط با فعالان دانشجویی داخل و خارج برای همین است و تاسیس مدارس رفاه و دین و دانش نیز به همین دلیل است.


‌پس حقانی را هم باید پروژه‌ای نیمه‌تمام بدانیم؟

بله، وقتی انقلاب شد پروژه حقانی ناتمام بود و یکی از مشکلات حقانی همین شد که خروجی‌ای که آقای بهشتی به دنبال آن بود، امکان‌پذیر نشد. این را طلبه‌های دوره‌های اول و دوم حقانی می‌گویند. آقای بهشتی همه هم و غم خود را بر این دو بخش گذاشته بود.


‌پس برای انتقال مفاهیم نظری به عملی، مشکلاتی وجود داشت؟

نگاه این بود که روزی به دانش و تخصص و نیروهای آموزش ‌دیده و البته نظام فکری منسجم نیاز پیدا می‌شود اما وقوع انقلاب، همه را شوکه کرد. آقای بهشتی دو کار می‌توانست انجام دهد. بگوید ما نه به میزان لازم نیروی کادر داریم و نه به اندازه کافی اندیشه‌ورزی شده است پس به گوشه‌ای برود و کار خود را انجام دهد. دیگر اینکه بگوید به دلیل اثر‌گذاری در حوزه علمیه و دانشگاه - با توجه به اینکه درباره فقاهت ایشان تردیدی نبود و در دانشگاه هم از نظر علمی مورد پذیرش همگان بودند- در حدی که می‌توانند تلاش کنند. خاطره مهمی در این خصوص وجود دارد. پس از پایان کار شورای انقلاب، یادم هست آقای بهشتی یک هفته‌ای بسیار شاد بود. ایشان همیشه روحیه خوبی داشت اما در آن مدت به کتابخانه می‌رفت، یادداشت‌های خود را مرتب می‌کرد. می‌گفت تصمیم من این است که وقت خود را دو قسمت کنم. حزب باید سر و سامان پیدا کند چرا که با درخواست‌های بی‌سابقه عضویت، روبه‌رو شده است. باید حوزه‌ها شکل بگیرد، کادر‌سازی آغاز شود و همه در دوره‌های آمادگی عضویت، مشغول آموزش دیدن بودند. بخش دیگر را هم می‌خواهم به مرکز تحقیقات اسلامی اختصاص دهم که کار بزرگی بوده و ‌هزاران فیش برداشته شده بود و امروز من تاسف می‌خورم که به نتیجه نرسید.


‌آقای موسوی اردبیلی نمی‌توانست این مسیر را ادامه دهد؟

تلاش‌هایی شد اما به هر حال اینکه افرادی که به باور احتیاج به آن رسیده بودند تا دوباره پیدا شوند و احاطه مرحوم بهشتی را پیدا کنند، کار آسانی نبود. شهید بهشتی تاکید داشت که مصمم هستم مسوولیت رسمی نپذیرم. آقای بهشتی اهل مجامله نبود. ایشان می‌دانست که یکی از مدیران قوی انقلاب است. ما شرایط ابتدای انقلاب را درک کردیم و احتمالا دوستانی که منتقد مسوولیت رسمی گرفتن آقای بهشتی بودند نیز آن فضا را درک کردند. آن موقع روزی ۹ بحران در کشور پدید می‌آمد. از گوشه و کنار کشور مسایل مختلفی مطرح می‌شد و همه را به شورای انقلاب ارجاع می‌دادند. ارکان حکومت هنوز استقرار پیدا نکرده بود. از قطع شدن بی‌مورد برق یک خانه در اهواز تا مسایل کلان به آنجا می‌رسید و باید رفع و رجوع می‌شد. به ناچار مسوولیت قوه قضاییه را می‌پذیرد اما خدمت امام شرط می‌کند و می‌گوید من تا وقت اداری در دادگستری هستم اما بعد می‌روم حزب.


مهم‌ترین رکن یک فعالیت سیاسی منسجم، تشکیل حزب است، اینکه ارتباط جامعه با حاکمیت بدون حزب ممکن نیست. بعد از دکتر بهشتی، اندیشه تحزب، محدود می‌شود. چرا این اتفاق افتاد؟

قبول دارم این اتفاق افتاد چون فلسفه تحزب را نشناختیم.


‌این موضوعی عمدی بوده یا سهوی؟

خیر، نیازی به حزب دیده نمی‌شد.


‌چطور در ابتدای انقلاب، همه از تشکیل احزاب منسجم استقبال می‌کردند که نمونه آن حزب جمهوری است؟

تصور بسیاری این بود که باید تشکیلاتی داشته باشند تا در مقابل تشکیلات دیگران بایستند. این هم مثل تفاوت اسلام‌شناسی آقای بهشتی با دیگران است. ایشان اسلام را نمی‌خواست برای اینکه فقط به شبهات پاسخ بدهند. حزب را هم فقط نمی‌خواست در مقابل احزاب دیگر باشد تا وقتی آن‌ها محدود شدند، ادامه حیات حزب هم بی‌موضوع شود.


‌مدل مورد نظر شهید بهشتی، نظامی تک‌حزبی است؟ عده‌ای انتقاد می‌کنند که شهید بهشتی به دنبال حضور اعضای حزب، در همه سمت‌های رسمی بوده است.

خیر، ایشان را نمی‌توان مدافع تک‌حزبی دانست چه در نظر و چه عمل. ایشان در جزوه مواضع حزب تاکید داشته با احزاب همسو و احزاب مخالف چگونه باید مواجه شود. ضمنا وقتی به دنبال تشکیل حزب است در عین حالی که جزو نفرات اول کشور است، یعنی قواعد بازی را پذیرفته است. برای ایشان، تربیت نیرو مدنظر بوده است، چه از آن‌ها استفاده شود چه نشود. در واقع شهید بهشتی از اول عمر تا آخر عمر، معلم باقی ماند. در عین حال فقط به وابستگی‌های حزبی نمی‌اندیشید. انتخاب شهید رجایی این را نشان می‌دهد. می‌داند که شهید رجایی قبلا در نهضت آزادی بوده و بعد هم با گروهی از جوانان نهضت مانند عزت‌الله سحابی از این تشکل جدا شده بود. در نوارهایی که موجود است، می‌بینیم در جلسات حزب بحث است که نخست‌وزیر چگونه انتخاب شود؟ وقتی آقای رجایی از نفر دوم و سوم که گزینه‌های حزبی هستند بالا‌تر است، شهید بهشتی می‌گوید با اینکه او حزبی نیست، آقای رجایی نامزد شود.


‌ما با در نظر گرفتن ویژگی‌های جهان مدرن، تجربه انقلاب و موضوعات دیگر، اهمیت حزب را دریافتیم. اینکه شهید بهشتی، پیش از سال ۵۷ به فکر تشکیل حزب بود از کجا نشأت گرفته است؟ کادر‌سازی را در جاهای دیگر هم می‌شود دنبال کرد. چرا به استفاده از عنوان حزب تاکید داشت؟

تجربیات اجتماعی و مشاهدات خودش، او را به این باور رسانده بود.‌ شناختی که از تحزب در کنگره‌های احزاب در آلمان به دست آورده بود هم مزید بر علت شد. من این ادعا را دارم و برای آن سند دارم که شهید بهشتی می‌دانند راه‌ حل نجات ملت، نوعی عقلانیت جمعی است. در مصاحبه‌ای خواندنی که شهید بهشتی پس از پایان فعالیت شورای انقلاب داشتند، بر این مساله تاکید می‌کند. در آن مصاحبه ایشان توضیح می‌دهد شورای انقلاب چگونه شکل گرفت. می‌گوید آرزو داشتیم تصمیماتی که گرفته می‌شد، توسط شخص نبود و شورای انقلاب، چیزی بیش از یک شورای مشورتی بود. این در حالی است که امام هستند و نظام شرایط خاصی دارد. ایشان، امام را از سال‌ها قبل می‌شناخت و ایشان را فردی خودساخته و دارای ویژگی‌های رهبری می‌دانست. اما وقتی خدمت امام می‌رفت، بین آن‌ها مباحث جدی وجود داشت. مثلا در بحث پخش موسیقی ایشان، امام را قانع کرد. فقها باید رابطه این‌گونه با هم داشته باشند. چون با فقه و زبان استدلال سروکار دارند و جنس کارشان شبیه فلاسفه است. او نگاه به ساختار دارد. او از دنیای مدرن فهم دارد. این تحول هم ریشه فکری دارد و هم ساختار اجتماعی. تا قبل از دنیای مدرن، تکیه بر حسن و قبح فاعلی است و به دنبال این هستند که آدم عادل چه ویژگی‌هایی دارد اما در دنیای مدرن، به حسن و قبح فعلی اصالت دادند و برای همین است که قانون اهمیت می‌یابد. این تحول را ایشان درک کرده بود. برای همین به دنبال حاکمیت قانون است. آقای سروش محلاتی در اشاراتی کوتاه، در بحثی با عنوان «با میراث بهشتی چه کردیم» به موضوع قانون و جایگاه آن در دیدگاه شهید بهشتی پرداخته که بسیار خواندنی است.


‌اما در مقاطعی حتی در جلسات خبرگان قانون اساسی، این نگاه وجود دارد که شهید بهشتی می‌توانسته اثرگذاری بیشتری در خصوص برخی اصول داشته باشد.

فرق مصلح با کسی که فکر می‌کند فقط باید روی مواضع خودش تاکید کند همین است. مصلح اجتماعی می‌گوید چه کند که در وضع موجود، بهترین نتیجه را بگیرد حتی اگر نتیجه آرمانی نباشد. سر اصول کوتاه نمی‌آید اما در فروع، بحث می‌کند. از آقای بهشتی می‌پرسند رییس‌جمهور می‌تواند زن باشد؟ پاسخ می‌دهد با مطالعات من در آیات و روایات، مانعی نیست اما در زمان تدوین قانون اساسی ایشان یک نفر از اعضای خبرگان قانون اساسی بوده و یک رای داشته است. جالب این است که‌‌ همان مخالفان بی‌انصاف، تبلیغ کردند تا خوب و بد قانون، به پای آقای بهشتی نوشته شود در حالی که این تدوین، یک کار جمعی است. ایشان می‌گوید در قانون اساسی برخی به دنبال استفاده از واژه مرد بودند اما ما برای اینکه راه باز باشد، از واژه «رجل» استفاده کردیم. به مخاطب می‌گوید اجازه بدهید با گذر زمان، فضا هموار شود تا بعد‌ها بتوان برای آن تصمیم گرفت.


‌اما فردی در اندازه آقای بهشتی حتما می‌دانستند که ممکن است بعد‌ها، مسیری که از چنین رویکرد فکری ناشی می‌شود، شاید اجازه اصلاح را ندهد.

و دقیقا به همین دلیل، حزب را تشکیل دادند تا دیدگاه‌های ایشان، فردی نباشد تا در زمان نبود ایشان، از بین برود. او می‌داند باید نهادی بسازد که بماند. این نکته برای مخاطبان جوان شما مهم است. آقای بهشتی فقط دو سال‌ و‌ نیم، بعد از انقلاب بودند و در مجموع ۵۳ سال عمر کرد اما در نهادسازی فعالیتی چشمگیر داشت.


‌آقای بهشتی را با تساهل و مدارا می‌شناسیم. تصاویر مناظره با مهدی فتاپور و نورالدین کیانوری را دیده‌ایم. با اینکه قدرت بلامنازع هستند، روحیه اقناع دارند نه برخورد از بالا به پایین. اما در خصوص قوه قضاییه، افرادی که از آن دوره انتقاداتی دارند. آیا شما آن‌ها را وارد می‌دانید؟

واقعیت این است که برای فهم آن زمان نه فقط درباره آقای بهشتی بلکه درباره همه شخصیت‌ها، باید تصویری حاصل از یک بازسازی دقیق تاریخی داشت. تاریخ را معمولا دو گروه می‌نویسند. یا تاریخ‌نگاران رسمی یا کسانی که به دلایلی، دلخوشی از ساختار ندارند که البته ممکن است دلایل آن‌ها وارد باشد. اما ما نیازمند کار دقیق‌تر علمی هستیم. درباره مشروطه هم چنین کاری نشده اما آن قدر تولید آثار بوده که از دل کتاب‌های مختلف می‌توان چیزی به دست آورد. اما در مورد تاریخ بعد از انقلاب، این اتفاق رخ نداده است. موقعی که دوستان جوان در گذشته برای کار تحقیقاتی به سراغ من می‌آمدند به آن‌ها می‌گفتم حداقل روزنامه‌های سال‌های اول انقلاب را بخوانید تا بدانید با چه فضا و جامعه‌ای طرف بودیم؟ در مورد آقای بهشتی چند نکته را روشن کنم. برخی از انتقادات به دادگاه‌های انقلاب است که اساسا زیر نظر قوه قضاییه نبودند. آن‌ها یک روزی باید به تدریج منتشر شوند اما حتی در شورای انقلاب از‌‌ همان روزهای اول، انتقادات جمعی نسبت به کار برخی افراد که به عنوان حاکم شرع مشغول به فعالیت بودند وارد بود هرچند کلیت آن نیاز زمانه بود. مراجعات مکرری هم خدمت امام صورت گرفت و تذکراتی درباره عملکرد برخی از این افراد بر اساس مستندات و گزارش‌های مردمی ارایه شد. توجه داشته باشید که در خصوص بازه زمانی سخن می‌گوییم که هنوز حکومت مستقری نداریم. مثلا تشکیل کمیته‌های انقلاب اسلامی در اصل چیز خوبی بود. الان می‌بینید در لیبی ناامنی به چه شکل در حال آسیب رساندن به مردم است. تنها تشکیلات آماده‌ای هم که وجود داشت و در همه محلات قابل دسترسی بود، شبکه سنتی مساجد بود. در همین تهران، شرایطی ایجاد شده بود که رییس کل کمیته، روی چند منطقه در تهران احاطه نداشت چون افرادی در راس آن‌ها بودند که بعضی از آن‌ها زیر بار ابلاغ‌ها نمی‌رفتند. معمم و غیرمعمم هم فرقی نمی‌کند، از هر دو مورد وجود داشت. دادگاه‌های انقلاب ربطی به آقای بهشتی ندارد. اما درباره قوه قضاییه حتما مردم به یاد دارند که آن وضع نابسامان باید سر و سامان می‌گرفت. قضات بسیاری کنار گذاشته شده بودند، در برخی زمینه‌ها قوانین وجود نداشت و شرع باید در قانون لحاظ می‌شد. بنابراین تک‌تک این اتهامات به آقای بهشتی باید مشخص شود. آقای بهشتی در جاهایی از جایگاه و موقعیت خود استفاده کرد و اصلاحاتی را صورت داد. شرایط به گونه‌ای بود که هر روز صبح عده‌ای مقابل قوه قضاییه ایستاده بودند. ایشان تاکید می‌کنند دو روز در هفته، مراجعین می‌توانند بدون وقت قبلی و صرفا با گرفتن نوبت، با ایشان دیدار کنند و شخصا به موضوعات می‌پرداخت.

قضات دیوان ‌عالی کشور برای من در خصوص مشی شهید بهشتی نکاتی را گفته‌اند که بخش‌هایی از آن ضبط شده است. می‌گفتند در ابتدا این دیدگاه وجود داشت که یک روحانی، چه می‌داند دیوان‌عالی کشور کجاست؟ اما در‌‌ همان جلسه اول دیدار قضات عالی‌رتبه با ایشان، از اول تا آخر جلسه، قضاوتمان عوض شد چون فهمیدیم با کسی سر و کار داریم که می‌داند با سیستم کار می‌کند، تقسیم کار را می‌شناسد و می‌خواهد بیاموزد.


‌حزب جمهوری اسلامی، شخص محور بود؟

خاطره‌ای بگویم که شاید جایی گفته نشده باشد. می‌دانید که بعد از دولت موقت، انتخابات ریاست جمهوری قرار بود برگزار شود و می‌دانید که کاندیدای حزب، جلال‌الدین فارسی بود. اما شاید کسی ندادند که آقای بهشتی از‌‌ همان ابتدا مخالف بود.


‌به دلیل شبهه ملیت یا مورد دیگری بود؟

خیر به دلیل آشنایی که به مسایل لبنان و فلسطین داشتند، سوابق افراد را می‌دانست و تا آخر نسبت به این انتخاب، مخالف بود. اما اعضای شورای مرکزی ۳۰ نفر بودند و رای‌گیری می‌شود و جلال‌الدین فارسی، اکثریت رای را می‌آورد. بعد از آن نه کلمه‌ای و نه حتی حرکتی یا ژستی از آقای بهشتی نمی‌بینید که نشانه مخالفت باشد و این نکته بسیار مهمی است. این شیوه همچنان ادامه داشت. من نمی‌گویم به هیچ‌وجه اشتباه ندارد و در جاهایی می‌توانست بهتر عمل کند و این کار را نکرده است. اما این نیازمند بازسازی علمی و دقیق است و از کلی‌گویی‌ها باید دست برداشته شود.


‌در خصوص شایعات پیرامون ایشان چطور؟

برای بررسی پدیدار‌شناسی وقایع بعد از انقلاب و بلوک‌بندی‌های قدرت باید به دو منبع مراجعه کنید. یکی جریانات داخل زندان و یکی موضوعات خارج از کشور در دوره مبارزه. آقای بهشتی در دوره حضور در آلمان، برای گروه‌های چپ، توده‌ای سابق، کنفدراسیون و مائوییست‌ها شناخته شده بود و توانمندی‌های او را می‌شناختند. می‌دانستند با فردی سر و کار دارند که اگر مقابل آن‌ها باشد، مانع دشواری است. یک هفته بعد از انقلاب، حزب اعلام موجودیت کرد که می‌دانید مقدمات آن یکی، دو سال قبل فراهم شده بود. بعد از اعلام موجودیت و به خصوص برگزاری انتخابات خبرگان و ریاست ایشان بر دیوان‌ عالی، جنگ روانی سازمان‌ یافته عظیمی علیه شهید بهشتی به راه می‌افتد. چون می‌دانند باید اول شخصیت فرد را بزنند تا بتوانند او را کنار بگذارند. هنوز هم این مشی کم‌ و بیش دیده می‌شود. دلیل آن این است که هر وقت شفافیت محو شده و شایعه به جای خبر آمد، فضا از کنترل خارج می‌شود. چیزهایی درباره دکتر بهشتی می‌گفتند که مضحک بود و باور نمی‌کردیم مردم آن را می‌پذیرند.


‌مثلا اینکه منزل شما در کاخ اسدالله علم بود!

خاطره‌ای در این‌باره برای شما بگویم. روزی اتوبوسی آمد جلوی خانه ما توقف کرد! اتوبوس شرکت واحد! همه متعجب شدیم. معلوم شد راننده در راه با یکی از مسافران بر سر اینکه خانه شهید بهشتی در کجاست بحث می‌کند. آن مسافر می‌گوید با چشم خود دیده که خانواده دکتر بهشتی در کاخ علم زندگی می‌کنند. راننده اتوبوس هم بدون بحث، او را به در خانه ما آورده بود. امیدوارم روزی جامعه ما به رشد یافتگی برسد که درباره مخالفان هم نباید این طور حرف بزنیم. این‌ها آفت بی‌اخلاقی است که افزایش زیادی داشته و مثل خوره، روح جامعه را می‌خورد.


منبع:  شرق 
 

محتوای یادداشت‌ها لزوماً دیدگاه جرس نیست.

 

بریتانیا: در صورت عدم پیشرفت مذاکرت اتمی تحریم ایران شدت می یابد

Posted: 25 Jun 2012 06:31 AM PDT

جـــرس: ويليام هيگ، وزير امور خارجه بريتانيا، روز دوشنبه هشدار داد که در صورت عدم پيشرفت در مذاکرات هسته ای در ماه های آينده، تحريم های اتحاديه اروپا عليه ايران شدت خواهد گرفت.


به گزارش رادیو اروپای آزاد، ويليام هيگ تاکيد کرد که تحريم خريد نفت ايران توسط همه اعضای اتحاديه اروپا، طبق برنامه پيش بينی شده، از اول ژوئيه ( ۱۱ تير) اجرا خواهد شد.


وزير امور خارجه بريتانيا که برای شرکت در نشست وزيران خارجه اتحاديه اروپا به لوکزامبورگ رفته است، درباره تحريم نفتی ايران به خبرنگاران گفت که "اجرای اين تحريم ها بسيار با اهميت است."


آقای هيگ تاکيد کرد که "هنوز برای ايران دير نشده است تا پاسخ سازنده تری به پيشنهادهای (گروه پنج به علاوه يک) ارائه کند ولی آنها تاکنون اين کار را نکرده اند."


در گفت و گوهای ماه گذشته ايران و گروه پنج به علاوه يک که در بغداد، پايتخت عراق، انجام شد شش قدرت جهانی پيشنهادهايی را مطرح کردند که بر اساس آن، ايران غنی سازی اورانيوم در مقياس ۲۰ درصد را متوقف کند؛ بخشی از توليد اورانيوم با غنای ۲۰ درصدی خود را به خارج منتقل نمايد و فعاليت غنی سازی در پايگاه های زيرزمينی نظير فردو را به حال تعليق در آورد.


اين قدرت ها در مقابل متعهد می شدند که صفحات سوخت اتمی را برای استفاده در رآکتور تحقيقاتی تهران در اختيار ايران قرار دهند، در زمينه امنيت هسته ای همکاری کنند و قطعات لازم برای هواپيماهای تجاری را به ايران بفروشند.


جمهوری اسلامی به اين پيشنهادها پاسخ رسمی نداده است ولی برخی از مقام ها و رسانه های ايران اين پيشنهادها را "غير قابل قبول" خوانده اند.


اتحاديه اروپا در نشست روز سوم بهمن ماه سال گذشته خود تصويب کرد که به دليل عدم همکاری ايران بر سر حل و فصل برنامه هسته ای خود، از روز اول ژوئيه واردات نفت از اين کشور را قطع خواهد کرد.


ايران نيز متقابلا اعلام کرد که صادرات نفت به چند کشور اروپايی از جمله فرانسه و بريتانيا را متوقف کرده است.


مذاکرات ميان ايران و گروه پنج به علاوه يک شامل آمريکا، روسيه، چين، فرانسه و بريتانيا همراه با آلمان هفته گذشته در مسکو انجام شد و طرفين تنها توافق کردند تا گفت و گوهای ميان خود را روز سوم ژوئيه در سطح کارشناسی و در استانبول از سر گيرند.


کشورهای غربی به ايران هشدار داده اند که بايد به صورتی ملموس با آژانس بين المللی انرژی اتمی و جامعه جهانی برای راستی آزمايی فعاليت های اتمی خود همکاری کند. غرب ايران را متهم می کند که در پوشش برنامه هسته ای خود به دنبال اهداف نظامی و دستيابی به دانش ساخت بمب اتمی است ولی تهران اين ادعاها را رد می کند.


مقام های جمهوری اسلامی در مذاکرات اخير خود با اعضای گروه پنج به علاوه يک خواستار لغو تحريم ها بر ضد ايران شده اند و اين در حالی است که کشورهای غربی می گويند ايران در ابتدا بايد عملکرد سازنده ای از خود نشان دهد.


به دنبال انتشار برخی گزارش ها درباره احتمال تجديدنظر اروپا در تحريم نفتی ايران، مايکل مان، سخنگوی کاترين اشتون، مسوول سياست خارجی اتحاديه اروپا، روز ۲۹ خردادماه در مسکو اعلام کرد که تحريم نفتی ايران به تعويق نمی افتد.


وی گفته بود که ممنوعيت واردات نفت از ايران در زمان خود اجرايی خواهد شد و در مذاکرات مسکو درباره اين موضوع تصميم گيری نمی شود.
 

اعلام  پناهندگی چند افسر عالی رتبه دیگر ارتش سوریه به ترکیه

Posted: 25 Jun 2012 06:12 AM PDT

جـــرس: رسانه‌های ترکیه می‌گویند که یک امیر ارتش، دو سرهنگ، دو سرگرد و ۳۰ سرباز ارتش سوریه نیمه شب گذشته با عبور از مرز به مخالفان حکومت بشار اسد در ترکیه پیوستند.


به گزارش بی بی سی، گفته شده که این گروه به استان هاتای ترکیه وارد شدند.


خبرگزاری آناتولی گزارش کرده است که این افراد در میان ۲۰۰ نفر سوری ای هستند که نیمه شب از مرز عبور کردند.


در پی شلیک سوریه به جت اف_چهار ترکیه و سقوط آن هواپیما، تنش میان دو کشور به وجود آمده است.


بر اساس گزارش‌ها دو خلبان این هواپیما پس از اینکه هواپیمایشان در سواحل سوریه سقوط کرد، ناپدید شدند.


امنیت
یک روز پیش از دیدار سفرای ناتو (پیمان آتلانتیک شمالی) در بروکسل، کابینه ترکیه امروز دوشنبه ۲۵ ژوئن (۵ تیر) بحران به وجود آمده را بررسی می‌کند.


دولت ترکیه با اشاره به ماده چهار اساسنامه ناتو، خواهان مشورت با اعضای این پیمان دفاعی شده است.


بر اساس این ماده، اگر امنیت یکی از اعضای پیمان تهدید شود، ناتو می‌تواند وارد عمل شود.


در پی شروع خشونت‌های سوریه از سال گذشته بیش از ۳۳ هزار نفر وارد ترکیه شده‌اند.


ترکیه از ارتش مخالفان آزاد سوریه که بسیاری از آنها نظامیان سابق ارتش سوریه هستند،حمایت می‌کند.


مقامات ترکیه می‌گویند که حدود ۱۲ امیر ارتش سوریه تاکنون به مخالفان حکومت اسد در ترکیه پیوسته اند.
هفته گذشته یک خلبان نیروی هوایی سوریه با هواپیمایش به اردن پناهنده شد.
 

دریافت و عدم بازپرداخت ۴۲ میلیارد دلار توسط بانکهای کشور به بانک مرکزی

Posted: 25 Jun 2012 05:55 AM PDT

جـــرس: یک عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی با اعلام اینکه "۱۸ بانک دولتی و خصوصی کشور بیش از ۴۲ میلیارد دلار از بانک مرکزی گرفته و گزارشی از نحوه هزینه دلارهای دریافتی ارایه نداده اند"، اظهار داشت "در صورت ادامه روند فعلی، این موضوع به شورای عالی انتظامی ارجاع داده خواهد شد."


این عضو ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی همچنین تاکید کرد که بانک مرکزی در حال تلاش برای دریافت این گزارش هاست چون "برای بانک مرکزی و ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی مشخص نیست که این دلارها صرف چه مصارفی شده است."


به گزارش مهر، عزت الله یوسفیان، همچنین عملکرد بانک ها در عدم ارایه گزارش را "مشکوک" و "تخلف از قانون" خواند و گفت: "نابسامانی‌های بازار ارز در طول سال گذشته، موجب شد بیش از ۴۲ میلیارد دلار از سوی بانک مرکزی به ۱۸ بانک دولتی و خصوصی برای ساماندهی این بازار پرداخت شود، اما تا این لحظه به دلیل عدم همکاری بانک‌های عامل، هیچ گزارشی از لیست دلارهای فروخته شده به بانک مرکزی ارائه نشده است."


عضو ناظر ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی همچنین از تلاش بانک مرکزی برای دریافت فهرست نحوه هزینه دلارهای مذکور از بانک ها خبر داد و گفت: "هم‌اکنون بانک مرکزی از طریق بازرسان خود در حال بررسی میزان انحراف بانک‌ها از هزینه دلارها در مصارف خارج از تعهد این بانک‌هاست، اما در صورت بی‌توجهی بانک‌های متخلف، علاوه بر اعلام نام این بانک‌ها، موضوع برای برخورد جدی و غیرقابل اغماض به شورای عالی انتظامی اعلام می‌شود."


وی تاکید کرد: "ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی مصمم است دلارهای دریافت شده از بیت‌المال را به بانک مرکزی بازگرداند".
 

خودداری از صدور گواهینامه ایمنی برای کشتی های حامل نفت ایران

Posted: 25 Jun 2012 05:23 AM PDT

جـــرس: به گزارش منابع بین المللی، شماری از شرکت‌های صادرکننده گواهینامه‌ ایمنی برای کشتی‌ها، قراردادهای خود را با ایران فسخ کرده‌اند که موجب شده است تا نفتکش های خارجی کمتری حاضر به بارگیری نفت از پایانه‌های ایران شوند.


به گزارش «وال‌استریت جورنال» در گزارشی نوشت که فسخ این قراردادها "تحت فشار گروه‌های لابی‌کننده مخالف با برنامه هسته‌ای ایران" صورت گرفته‌است.


بر اساس این گزارش، صدور گواهینامه‌های ایمنی برای دریافت اجازه پهلوگیری کشتی‌ها در بنادر خارجی الزامی است و نفت‌کش‌های ایرانی و خارجی بدون تایید شرکت‌های صادرکننده این گواهینامه‌ها که به «موسسه‌های رده‌بندی» معروف‌اند نمی‌توانند به کار خود ادامه دهند.


ظرف چند ماه گذشته موسسه‌های رده‌بندی اروپایی ازجمله «دِت نورسکه وریتاس» نروژ، «لویدز رجیستر» بریتانیا و «بورو وریتاس» فرانسه، یک به یک قراردادهای خود برای بازرسی کشتی‌های ایرانی و صدور گواهینامه ایمنی را لغو کرده‌اند و این امر شامل شرکت ملی نفتکش ایران نیز شده‌است.


اتحادیه اروپا برای واداشتن جمهوری اسلامی به توقف برنامه مناقشه‌برانگیز هسته‌ای اش بر تحریم‌های خود افزوده و تحریم واردات نفت از ایران را از اول ماه ژوئیه به اجرا درآورد، اما سخنگوی اتحادیه اروپا خبر داده‌است که این تحریم جدید شامل موسسات رده‌بندی کشتی‌ها نمی‌شود.


با وجود این، آندریاس والتز از حقوقدانان دریایی مستقر در بریتانیا به این روزنامه آمریکایی گفته است که "به احتمال زیاد فشار سیاسی باعث شده تا موسسات رده‌بندی دست به این اقدام‌ بزنند."


گزارش وال‌استریت ژورنال در ادامه می‌ افزاید که مسئولان برخی از موسسه‌های رده‌بندی کشتی‌ها نیز خود اظهاراتی داشته‌اند که نشان می‌دهد فشار سیاسی از سوی "گروه‌های لابی مستقر در آمریکا" باعث تصمیم فسخ قرارداد این شرکت‌ها با ایران شده‌است.


تحریم جدید اروپا علیه ایران که از یکم ژوئیه به مرحله اجرا درمی‌آید نه تنها صادرات نفت ایران را هدف قرار می‌دهد بلکه استفاده از برنامه موسوم به «بیمه اتکایی» که ۹۰ درصد از نفت‌کش‌های جهان از آن استفاده می‌کنند را برای نفت‌کش‌های ایرانی ناممکن می‌کند.


حتی بدون احتساب دشواری‌هایی چون لغو قراردادهای موسسات رده‌بندی، تحلیلگران می‌گویند که انتظار می‌رود تحریم جدید اتحادیه اروپا و تحریم‌های آمریکایی که ۲۸ ژوئیه آغاز می‌شود صادرات نفت ایران را در تابستان جاری به نصف تقلیل داده و به سطح یک میلیون بشکه در روز برساند.


وال‌استریت ژورنال می‌نویسد: یکی از مسئولان شرکت ملی نفتکش ایران لغو قراردادهای شرکت‌های رده‌بندی اروپایی را تایید کرده اما گفته‌است که "شرکت ملی نفتکش ایران مطمئن است که برای کشتی‌های خود بازرسان دیگری خواهد یافت."


این مسئول ایرانی که نامش ذکر نشده در ادامه گفته‌است که "فکر نمی‌کنم با رده‌بندی کشتی‌های مان مشکلی داشته باشیم."
 

تهدید دوباره ایران به بستن تنگه هرمز

Posted: 25 Jun 2012 05:23 AM PDT

جـــرس: یک مقام نظامی جمهوری اسلامی بار دیگر تهدید کرد که ایران در صورت احساس خطر تنگه هرمز را می بندد.


به گزارش خبرآنلاین، امیر پوردستان در حاشیه حاشیه مراسم تقدیر از جانبازان نیروی زمینی ارتش در جمع خبرنگاران گفت: "اگر شرایطی پیش آید که در معرض خطر قرار بگیریم، از همه اهرم‌ها که تنگه هرمز هم یکی از آنهاست، برای دفاع از اقتدارمان استفاده خواهیم کرد."


گفتنی است، تنگه هرمز شاهراه عبور کشتی های نفتی است که روزانه درصد قابل توجهی از نیاز نفت دنیا از طریق آن صادر می شود.


پیش از این فرماندهان سپاه پاسداران تهدید کرده اند در صورت حمله نظامی غرب به ایران و یا افزایش تحریمها اقدام به بستن تنگه هرمز می کنند. اما این تهدید ها علاوه بر آنکه واکنش منفی همسایگان جنوبی ایران را برانگیخت، باعث استقرار تعداد بیشتری از نیروها و ناوهای نظامی ایالات متحده در خلیج فارس شد.


با این حال امروز فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران نیز گفت" "در صورت قرار گرفتن کشور در معرض خطر از همه اهرم ها از جمله « تنگه هرمز» استفاده می کنیم."


وی همچنین خبر خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه درباره برگزاری مانور مشترک ایران، سوریه، روسیه و چین را که پیش از این از سوی این سه کشور رد شده بود تکذیب کرد و گفت: در حال حاضر برنامه‌ رسمی برای برگزاری رزمایش مشترک با این کشور‌ها نداریم.


پوردستان در عین حال بار دیگر حمایت جمهوری اسلامی از رژیم اسد در سوریه را اعلام کرد و گفت: دولت سوریه از حالت بحرانی عبور کرده است و در آینده نزدیک تنش‌ها و چالش‌های بوجود آمده در این کشور رنگ خواهد باخت و استکبار نیز دست از فشار‌ها بر‌خواهد داشت.
 

انتقال شش نفر از فعالان کارگری به بازداشتگاه رشت

Posted: 25 Jun 2012 03:22 AM PDT

جـــرس: با گذشت ده روز از حمله نیروهای امنیتی به محل گردهمایی شماری از فعالان کارگری و انتقال شش نفر از فعالان کارگری دستگیرشده به بازداشتگاه اطلاعات رشت، همچنان اطلاعی از وضعیت آنها در دست نیست و اتهامات وارده به آنها اعلام نشده است.


ماموران امنیتی روز جمعه، ۲۶خرداد ماه ۱۳۹۱، ده‌ها نفر از فعالان کارگری را که اغلب آنها اعضای "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری" بودند، در شهر کرج بازداشت کردند.


به گزارش «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری»، پس از انتقال تمامی دستگیرشدگان به زندان رجایی‌‌شهر کرج، شمار زیادی از آن‌ها آزاد شدند و ۹نفر به نام‌های سیروس فتحی، علیرضا عسگری، جلیل محمدی، سعید مرزبان، مسعود سلیم‌پور، مازیار مهرپور، ریحانه انصاری، فرامرز فطرت‌نژاد و میترا همایونی همچنان بازداشت هستند.


در پی تجمع روز سه‌شنبه ۳۰ خرداد خانواده‌های دستگیرشدگان در برابر دادسرای شهر کرج، به خانواده‌ها اعلام شد که چند تن از فعالان بازداشت شده به شهر رشت منتقل شده‌اند، چند تن از آنها نیز در اداره اطلاعات کرج بازداشت هستند.


همسر یکی از بازداشت‌شدگان که مایل به ذکر نامش نیست، روز جمعه در گفت‌وگو با رادیو زمانه، در پیوند با چگونگی بازداشت این افراد و وضعیت فعلی آنها توضیح داده است :


چه خبری از آخرین وضعیت فعالان کارگری بازداشت شده دارید؟ چند نفر آزاد شده‌اند و چه کسانی هنوز در بازداشت هستند؟

روز جمعه۲۶خرداد ۵۷ نفر از فعالان کارگری بازداشت شدند که ۴۸ نفر آنها آزاد شده و ۹ نفر همچنان در زندان به سر می‌برند. از این ۹نفر، شش نفر اهل شهر رشت هستند و یک نفر از کردستان و دو نفر نیز از فعالان شهر تهران هستند.


بهانه بازداشت این افراد چه بوده و چه اتهامی به آنها وارد شده است؟
فعالان کارگری که اغلب آنها اعضای ، "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری" بودند، در حالی بازداشت شدند که در پی برنامه‌ریزی برای برگزاری مجمع عمومی سالانه خود بودند. تمامی این افراد بدون ارائه حکم رسمی بازداشت شده‌اند و هنوز عنوان اتهامی آنها به خانواده‌ها ابلاغ نشده است و اطلاعی از اتهامات وارده در دست نیست، اما از آنجا که این افراد فعالان کارگری هستند و حکومت علی رغم شعارهای عوام‌فریبانه هرگز سیاست‌هایی در جهت رفاه حال کارگران نداشته است، طبیعتاً نظام جمهوری اسلامی نگران ارتقای آگاهی کارگران و فراگیر شدن اعتراض‌های صنفی آنان است. یکی از تمهیداتی که برای ممانعت از اعتراض‌های کارگران به کار بسته می‌شود نیز برخورد با فعالان کارگری و پیشگامان مبارزه‌های کارگری است


در خبر‌ها آمده است که ماموران امنیتی، هنگام بازداشت فعالان کارگری، با آنها به خشونت برخورد کرده‌اند. آیا شما اطلاعی از شیوه بازداشت آن‌ها و رفتار ماموران امنیتی دارید؟
ظهر روز جمعه، نیروهای امنیتی خانه‌ای که محل برگزاری این جلسه بود را محاصره کرده و با شلیک گلوله به آن هجوم آورده‌ بودند. آنها با برخوردی که حتی در دهه شصت نیز به ندرت دیده می‌شد همسایه‌ها را از خانه‌هایشان بیرون کشیده و دستور داده بودند تا روی کف حیاط و پارکینگ دراز بکشند. در واقع واحد به واحد از طبقه اول آپارتمان تا طبقه سوم آن که مجمع عمومی در آن برگزار شده بود، افراد عادی را از خانه‌هایشان بیرون کشیده‌ و مرعوب کرده بودند.


علاوه بر این برخوردها با افراد عادی که ساکنان آن مجتمع مسکونی بودند، اعضای کمیته هماهنگی نیز به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و استثنائی هم برای زن و مرد و پیر و جوان نبوده است. یکی از فعالان کارگری در اثر ضرب و شتم ماموران پرده گوشش پاره شده و زن جوانی نیز گردنش به خاطر ضربه‌های که با پوتین به آن وارد شده، صدمه دیده است به گونه‌ای که پس از انتقال به بازداشتگاه برای اینکه بتواند به بازجویی‌ها پاسخ دهد برای چند ساعت به درمانگاه اعزام شده است.

 

 بر اساس خبرهایی که رسیده پس از بازداشت فعالان کارگری شرکت‌کننده در این جلسه، تمامی آنها با دستبند به بازداشتگاه منتقل شده‌اند.


آیا بازداشت‌شدگان دسترسی به وکیل دارند و اجازه ملاقات با وکیل به آن‌ها داده شده است؟ آیا اصلاً وکیل دارند و از سوی خودشان یا خانواده‌ها وکیل برایشان تعیین شده است؟
به جز مازیار مهرپور سایر بازداشت‌شدگان پیش از بازداشت وکیل نداشته‌اند و البته از آنجایی که در اغلب اوقات سیستم قضایی ایران اجازه دسترسی متهمان به وکیل را در زمان تحقیقات نمی‌دهد، هیچکدام از متهمان تاکنون موفق به دیدار با وکیل نشده‌اند.


در چند روزی که از بازداشت این افراد می‌گذرد با خانواده‌های‌شان در تماس بوده‌اند و اطلاعی از وضعیت و محل نگهداری‌ آنها در دسترس است؟
در چند روز گذشته هشت تن از اعضای بازداشت‌شده این تشکل با خانواده‌های خود تماس کوتاهی داشته‌اند، اما یک نفرتا کنون با خانواده‌های خود تماسی نداشته‌ است. شش نفر از زندانیان نیز تا کنون به بازداشتگاه اطلاعات رشت تحویل داده شده‌اند. علاوه بر این ماموران امنیتی خانه سیروس فتحی را تفتیش کرده‌اند و کامپیوتری را که متعلق به همسر این فعال کارگری بوده است، با خود برده‌اند.

 

آیا جلسات کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری پیش از این با برخوردهای نیروهای امنیتی مواجه شده بود یا این نخستین‌بار است که شرکت‌کنندگان در جلسات مجمع عمومی این تشکل بازداشت می‌شوند؟

این برای بار اول است که جلسه کمیته هماهنگی با هجوم ماموران مواجه می‌شود، اما تعداد بسیاری از اعضای این تشکل پیش از این نیز تجربه بازداشت از سوی نهادهای امنیتی را داشته‌اند.