جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


فرار مغزها حاصل جامعه‌ی ناامن

Posted: 07 Jun 2012 08:43 AM PDT

فیروزه رمضان زاده
 جرس: برپایه بررسی صورت گرفته‌ی اخیر در روزنامه شرق از مجموع ۲۲۵ دانش‌آموز ایرانی كه طی سال‌های ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۶ در ۵۳ المپیاد جهانی شركت كردند بیش از۱۴۰ نفر معادل ۲/ ۶۲‌ درصد هم‌اكنون در یكی دانشگاه‌های مطرح دنیا در آمریكا و كانادا تحصیل می‌كنند. آمارها در حالی از مهاجرت نخبگان ایرانی به کشورهای توسعه یافته‌ حکایت دارد که محمود احمدی‌نژاد در سال‌های میانی نخستین دوره ریاست جمهوری خود، موضوع مهاجرت نخبگان را رد  کرده و گفته بود: "برخی‌ها با تعبیر غلط از عنوان فرار مغزها استفاده می‌کنند. ما فرار مغز نداریم." اكنون ميزان فرار مغزها از ايران به جايي رسيده كه ايران، جزو سه كشور داراي بالاترين ميزان فرار مغزها در جهان به شما می رود.

با این وجود، 'نسیم سطان خواه' رییس بنیاد ملی نخبگان در ۲۱ فروردین سال جاری ادعا کرده بود که "برپایه بررسی های انجام شده از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۱، چهل درصد نخبگان از کشور خارج شدند اما در دوره دوم به دلیل اهتمام ویژه دولت به آنان، این آمار ۲۰ درصد کاهش یافته است و افزایش ماندگاری آنها به ۸۰ درصد رسیده است." (ایرنا)


سیر نزولی رتبه تحقیقات علمی ایران
یک دانشجوی دوره دکترای ریاضی ساکن در کشور فرانسه به جرس، می گوید: " آنچه از آمارهای سازمان های تحقیقاتی برپایه داده های علمی بر می آید این است که رتبه تحقیقات علمی ایران (بر اساس اندیس اچ . که نشان دهنده تحقیقات بنیادین است) 53 و اسراییل با نگه داشتن نخبگان خود، دارای رتبه 15 تولید علم مفید (همان اندیس اچ) پیش از دو کشور مالزی و عربستان (دو کشور انتهایی جدول تحقیقات) است."
وی می افزاید:" این در حالی است که ایران به دروغ رتبه 20 را اعلام کرده است. اگر شرایط علمی ایران را پس از انقلاب اسلامی با اسراییل مقایسه کنیم، می بینیم اسراییل توانسته است برنامه ای منظم و سازماندهی شده برای جلوگیری از فرار مغز ها داشته باشد . "
همین موضوع، عامل اصلی دوام و پایداری علمی اسراییل در جهان بوده است. برپایه این مقایسه و سیستم هدفمند تولید علم که در کشور اسراییل در حال شکل گیری است.
اما ایران سعی کرد در یک مورد، از سیستم تولید علم در اسراییل کپی برداری کند. برای مثال «ستاد فناوری های نانو وابسته به انرژی اتمی ایران» به هر کس که پایان نامه یا مقاله ای در مجلات معتبر می نوشت 1500دلار پاداش می داد.


انگیزه مهاجران چیست؟

به گفته این دانشجو:"حتا کار به جایی رسید که رتبه تحقیقات ایران در تولید انرژی های نو از بسیاری از کشورهای اروپایی مانند دانمارک و رومانی بهتر شد و نخبگان در این موسسات مشغول به کار شدند و درصد فرار نخبگان در این دوره به شدت کاهش یافت.
حتا ایرانیانی که در خارج کشور در دانشگاه ها تدریس می کردند پروژه های تحقیقاتی می گرفتند و به نام ایران ثبت می کردند.
با توجه به این که تنها این موضوع در مورد انرژی های نو انجام می شد پژوهشگران دیگری که رشته تخصصی آنها با این رشته فاصله زیادی داشت با علم نانو جذب این پروژه ها شدند و برای مثال، نفر اول نانوی ایران، یک استاد ریاضی از دانشگاه کاشان شد."
وی معتقد است:" هرگاه جمهوری اسلامی، برای تولید و رشد علمی دریچه ای کوچک باز کرده فرار نخبگان کاهش یافته است. اما مشکل اصلی آنجاست که جمهوری اسلامی برنامه ریزی بلند مدتی برای رشد علمی و کاهش فرار نخبگان و جذب آنها انجام نداده است."
یکی از اساتید ایرانی رشته کامپیوتر در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی نیز در این زمینه به جرس می گوید:" مهاجرت نخبگان از یک کشور هنگامی قابل بررسی است که به همان گروه نخبگان محدود شود. سپس علت های این موضوع بر اساس یک سری معیارهای شناخته شده مورد بررسی قرار گیرد. مثل این که چرا شما که می توانید درکشور خودتان در آمد خوبی داشته باشید و هم زمان با توسعه کشورتان از یک زندگی مرفهی بر خوردار باشید، ترجیح میدهید در یک کشور بیگانه زندگی کنید.

اما وقتی پدیده مهاجرت از سطح نخبگان به عوام کشیده می شود بدیهی است که زمان بحث کردن پیرامون نخبگان بسیار دیر شده است.

در ایران، شما کمتر فارغ التحصیل مقطع کارشناسی را می بینید که اگربا وجود امکان مالی برای مهاجرت به کانادا، استرالیا و نیوزیلند این کار را نکرده باشد. پس دیگر بحث کردن در مورد مهاجرت نخبگان جایی ندارد. "

این فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف، با اشاره به فیلم مستند" میراث آلبرتا" می افزاید:" سازندگان این فیلم سطحی و بی سر و ته، ادعا می کنند که پدیده فرار مغزها را با نگاه جدیدی بررسی کرده اند، در حالی که نه تنها در این فیلم نگاهی جدید وجود ندارد بلکه اساساً هیچ نکته قابل توجهی در مورد پدیده فرار نخبگان مشاهده نمی شود."
مستند «میراث آلبرتا» ساخته حسین شمقدری است اگرچه در نگاه نخست به موضوع فرار نخبگان پرداخته اما بیشتر به دنبال ارتباط موضوع فرار نخبگان با مفاهیم بی ارتباطی چون جهاد و شهادت و ... است.
خروج از کشور برای تامین مالی و جانی
علی ارشدی، دانشجوی دوره دکترا ساکن در کشور آلمان به جرس می گوید:" عنوان این پدیده را چه فرار بگذاریم چه مهاجرت (فارغ از بار ارزشی آن)، ثمره آن، خالی شدن کشور از نیروهایی است که می‌توانند و می‌خواهند سهمی در پیشرفت کشور خود داشته باشند."
این زندانی سیاسی که با پایان حکم یک ساله از زندان اوین آزاد شده است می افزاید:"در سال 78 تازه وارد دانشگاه شده بودم، میل به ادامه تحصیل در آمریکا، اروپا و کانادا که از سال‌های پیش از آن شتاب گرفته بود، آن چنان بود که وقتی در یکی از دانشگاه‌های معتبر تهران قبول می‌شدی، به جای تبریک قبولی، این جمله را می‌شنیدی که: " پس تو هم رفتنی شدی! حالا میری اروپا یا آمریکا؟"
همه در آن زمان به دنبال پیدا کردن دانشگاه معتبری برای تحصیل بودند اما با این وجود در سالهای بعد، هم زمان با تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی این میل نه تنها فزونی نگرفت بلکه قدری از شتاب آن کاسته شد.
در نیمه نخست دهه 80 دانشجویان بسیاری بودند که تحصیل در ایران و زندگی در کنار خانواده را به تحصیل در دانشگاه‌های درجه یک دنیا همراه با بورس‌های تحصیلی معتبر و تحمل رنج تنهایی و غربت ترجیح ‌دادند.
4 یا 5 سال دیگر برای دکترا درس خواندن، بدون داشتن یک ریال درآمد آسان نبود، اما وقتی این دو انتخاب را در دو کفه ترازو می‌گذاشتی، هر کس انتخاب خودش را داشت.
با این وجود، پدیده‌ای که در شش سال اخیر شاهد آن هستیم از جنسی دیگر است. حال، دانشگاه معتبر مهم نیست. بسیاری حتا به کشوری که قرار است بروند، توجه نمی‌کنند.

برنده انقلابهای عربی، ترکیه و عربستان بودند، نه جمهوری اسلامی ایران

Posted: 07 Jun 2012 05:41 AM PDT

گفتگو با محمود سریع القلم

 طی سال‌های گذشته منطقه خاورمیانه میزبان یکی از تاریخی‌ترین تحولات طول عمر خود بود؛ تحولاتی که به بهار عربی ملقب شد. در جریان این تحولات کشورهای مختلفی سعی کردند در این وقایع نقش‌آفرینی کنند که در این میان سهم بیشتر بر عهده کشورهای غربی و همسایگان از جمله ترکیه بود. با وجود اینکه در ایران بهار عربی امتداد انقلاب اسلامی سال 57 خوانده می‌شد، شاهد بودیم که عملا جمهوری اسلامی ایران نتوانست نقش موثری در این تحولات داشته باشد. آیا این مساله ناشی از ناتوانی و سستی ما در کنش‌گری بوده یا بهار عربی ویژگی خاصی داشته و مردم معترض این کشور‌ها خودشان تمایل نداشتند به سمت ایران حرکت کنند؟

بخش مهمی از تخصص ما در علم سیاست، فهم واقعیت‌هاست و سعی می‌کنیم از ایده‌آلیسم فاصله بگیریم. به همین دلیل طبیعی است سخنانی که در این ارتباط می‌گویم با آنچه یک مقام مسوول دولتی مطرح می‌کند متفاوت است. به باور من، دو کشور ترکیه و عربستان برندگان سیاسی و اقتصادی این تحولات هستند

چرا فکر می‌کنید که این دو کشور برنده این تحولات بودند؟

با ائتلافی که بین این دو قدرت اقتصادی و سیاسی شکل گرفته، نظم منطقه‌ای به طرف کشورهای عربی از یک طرف و ترکیه از طرف دیگر سوق پیدا خواهد کرد. دلیل اهمیت ترکیه به دلیل مدل خاصی است که ارایه کرده است؛ مدلی که نه تنها در خاورمیانه بلکه در میان کشورهای قابل اعتنای در حال توسعه جهان از آن استقبال شده و احترام قابل‌توجهی برای مردم و کشور ترکیه کسب کرده است. عربستانی هم که سال‌ها در سیاست‌های امنیتی و منطقه‌ای‌اش به سیاست‌ها و امکانات آمریکا متکی بود، در دو سال گذشته ابتکارات خودش را شروع کرده است و در بسیاری از مسایل هرچند هماهنگ ولی خودش تصمیم می‌گیرد. چنان‌که در ارتباط با مسایل عراق، افغانستان، سوریه و شمال آفریقا، حکومت عربستان کارهای بسیار نوینی انجام داده استالبته برخلاف ترکیه که به صورت علنی و با دیپلماسی موثر عمل می‌کند، حاکمیت عربستان به دلیل فرهنگ و خلقیات متفاوتش که روحیه‌ای آرام، خویشتن‌دار و پشت‌پرده است، به گونه‌ای متفاوت عمل می‌کند. اما در کل در نظم جدید منطقه‌ای خاورمیانه دو کشور ترکیه و عربستان در حال قدرتمندتر شدن هستند. عربستان و ترکیه هردو، بازی سیاسی را با حاصل‌جمع غیرصفر می‌دانند و ضمن تعامل با نظام بین‌الملل و همه گروه‌ها و جریان‌ها، مداری برای منافع خود باز کرده‌اند. آنها کار سیاسی را خاکستری می‌دانند. سیاه و سفید کار نمی‌کنند. آلترناتیو داشتن، کانون کار سیاسی و بین‌المللی استهر دو کشور در این رابطه، هنرمند و طی دهه اخیر، بسیار آموخته‌اند. مبنای کار سیاسی آنها، اقتصادی است ضمن اینکه از همه فرصت‌های سیاسی بهره می‌برند

 این تفاسیر چرا نقش ایران در این قافله تحولات بهار عربی پررنگ نیست؟
ما در ایران مواد خام منطقه خاورمیانه را با دقت دنبال نمی‌کنیم، بعضا دید غیرواقع‌بینانه‌ای نسبت به کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس داریم. این کشور‌ها در حوزه مسایل اقتصادی، تجاری، فناوری و دولت الکترونیک در سطح کشورهای پیشرفته دنیا عمل می‌کنند. مثلا در عربستان عامه مردم بسیار با فناوری آشنا شده‌اند. حالا ممکن است آنها اعتراضات سیاسی داشته باشند اما از نظر اجتماعی، اقتصادی و ارتباطات جهانی، عامه مردم، از حکومت‌شان راضی هستند. بنابراین، برخلاف تصور ما، جمعیت حدود 30میلیون‌نفری جزیره العرب با شاخص‌های بسیار رشدیابنده زندگی می‌کنند. خود عربستان هم در بسیاری از جهات طی 20سال گذشته پیشرفت فوق‌العاده‌ای کرده است. همین‌طور امارات، قطر، کویت و عمان. ممکن است وضع اقتصادی کشورهای دیگر عربی در شامات و شمال آفریقا مساعد نباشد اما وضع اقتصادی و اجتماعی این کشورها در حوزه خلیج‌فارس بسیار پیشرفته است

این دلایل چه ارتباطی با کم توفیقی ایران در آن تحولات دارد
تاثیرگذاری، قدرت می‌خواهد. برای تولید قدرت باید در صحنه واقعی و عینی کشورها حضور داشت. ما مواضعی را اعلام می‌کنیم و با هر گروه یا کشوری که با این مواضع زاویه گرفت، ارتباط خود را قطع می‌کنیم. این مبارزه سیاسی است و نه تدبیر سیاسی. در کار سیاسی حتی برای تحقق آرمان باید حضور داشت، جریان ایجاد کرد، تاثیر گذاشت و ائتلاف کرد. ما به دلیل یک مورد، کشور باعظمت و موثری مانند مصر را کنار گذاشتیم و از تاثیرگذاری بر آن محروم شدیم. بسیار مفید خواهد بود اگر وزارت خارجه ما با برهان اثبات کند که رهیافت ایران نسبت به جهان، بنیان‌های مستحکمی دارد که آیندگان در آن تشکیک نخواهند کرد. اندیشه‌های ما در کلیت منطقه، مبنا نیستند هرچند در هر کشوری، حاشیه‌ای از ما طرفداری می‌کند. تلقی منطقه خاورمیانه از ما عمدتا نظامی و امنیتی است و استنباط‌های علمی، فناوری، اقتصادی، تولیدی، نرم‌افزاری، هنری و کارآمدی ندارد. نتیجه‌ای که می‌خواهم استخراج کنم این است، در حال حاضر ترکیه کشور مدل منطقه است و طبیعی است این کشور به نسبت کشورهایی که نتوانستند مدلی ارایه دهند، اعتبار بیشتری دارد. من فکر می‌کنم در نهایت قدرت سیاسی منطقه به عربستان و قدرت اقتصادی و دیپلماتیک به ترکیه منتقل می‌شود. اگر اوباما هم مجددا برای ریاست‌جمهوری آمریکا انتخاب شود جهان عربی از حمایت‌های سیاسی، مالی، دیپلماتیک و بین‌المللی دولت آمریکا برخوردار خواهد شد و نتیجه آن، انتقال قدرت از پان‌عربیسم و ایده‌آلیسم سیاسی به حل و فصل مسایل واقعی مردم، توسعه اقتصادی و تعامل مطلوب با نظام بین‌الملل خواهد بود. از منظر اسلامی هم فکر می‌کنم آینده اسلام سیاسی در مصر تعیین خواهد شد.


اما ما هم به‌ویژه در چند سال اخیر بر مدل بومی توسعه خود تاکید داشته‌ایم... 
بله، حدود 25 تا 30 سال است که جهان به طرف همگرایی و تعامل عمیق‌تر حرکت کرد و درست در همین زمان ما تصمیم گرفتیم به طرف بومی‌گرایی حرکت کنیم. از اوایل دهه 80 میلادی چین، هند، کره، برزیل، آرژانتین، ترکیه و حتی مصر به طرف تعامل و ارتباطات وسیع جهانی حرکت کردند درحالی که تجربه ما درست برخلاف تجربه جهانی است. این از بعضی جهات سبب شده ما بیشتر فکر و فناوری‌هایی تولید کنیم. اما من اعتقاد دارم در عموم جهات بدون ارتباطات بین‌المللی هیچ فردی، نهادی و کالایی نمی‌تواند اعتبار پیدا کند. یعنی حتی اگر قرار است کارآمدی دوچرخه‌ای آزموده شود باید در صحنه بین‌المللی خودش را نشان دهداین تصور که ما می‌توانیم در داخل خودمان به استاندارد برسیم و مستقل از مدارهای جهانی رشد کنیم، حدود 200سال پیش معنا داشت اما امروز معنا نداردما هنوز در حال مبارزه با غرب هستیم در حالی که قدرت در جهان، تقسیم شده است. در سال 2011، تولید ناخالص داخلی برزیل (2493‌میلیارد دلار) از تولید ناخالص داخلی انگلستان (2418) فراتر رفت. ما هنوز با نظریه امپریالیسم فکر می‌کنیم

یعنی شما معتقدید که بومی‌گرایی‌ای که ایران مد‌نظر دارد، مشتریان خود را از دست داده است؟ 
بنده معتقدم این مدل (بومی‌گرایی) در دنیای عرب، در ترکیه، حتی در افغانستان، پاکستان و کشورهای آسیای مرکزی مدل مطلوبی نیست؛ چه برای مدیریت اقتصادی و چه برای رشد علمی و فناوری و غیرههمین نامطلوبی باعث شده مدل‌های دیگر و حتی روندهای مسلط جهانی در ذهن شهروندان این کشورها شکل گیرد. در مصر و تونس و حتی در میان اعضای اخوان‌المسلمین، شخصیت‌های متعددی هستند که جهانی می‌اندیشند، زبان‌ خارجی می‌دانند، ارتباطات گسترده بین‌المللی دارند و عموما نگاه‌شان یک نگاه اخلاقی و اجتماعی است. آقای شاطر در مصر که سوابق اخوانی دارد، یک کارآفرین موفق جهانی است. آنها معتقدند باید از جهان بیشتر بیاموزند و تاثیر بگیرند. این با افکار و تبلیغات ما بسیار متفاوت است. در مصر 32درصد اعضای پارلمان ملی‌گرا و لیبرال هستند و 68درصد اسلامگراهایی با گرایش‌های مختلف. این تنوع اندیشه برای مصر یک سرمایه بزرگ ملی‌و سیاسی است. زیرا باعث گفت‌وگو می‌شود و سیاستمداران مصر را ناچار می‌کند به سمت اجماع‌سازی بروند. من بارها به دوستان مصری‌ام گفته‌ام تا زمانی که برای مصالح ملی‌تان اجماع‌سازی نکنید، پیشرفت نمی‌کنید. این است که مصر باید فضای آزاد اندیشه‌ای را حفظ کنددر نظام بین‌الملل امروز، همه جوامع بدون استثنا متکثرند و اجماع‌سازی مبنای حکمرانی منطقی است

در چنین شرایطی جایگاه ما کجا قرار می‌گیرد؟ 
به نظر من جایگاه ایران یک جایگاه تاریخی است. خیلی‌ها به‌ویژه اسلامگرایان به انقلاب ایران به عنوان یک واقعه مثبت تاریخی نگاه می‌کنند که استبداد شاهان را پایان داد. اما مطمئن نیستند از آنچه که در ایران اتفاق افتاده چه می‌توانند بیاموزند. مهم‌ترین نکته‌ و سوالی که در ذهن آنها وجود دارد این است که چرا ایران با نظام بین‌المللی تا این حد در ستیز است. آیا این ستیز ریشه‌های فکری دارد یا ریشه‌های خلقی. چرا ایران با این عظمت تاریخی، فلسفی، منابع طبیعی و نیروی انسانی که دارد نتوانست مانند هند عمل کند. هند بعد از دو قرن استعمار، فردای استقلال به جهان گفت ما می‌خواهیم با همه تعامل کنیم به خاطر اینکه ما اعتماد به نفس داریمحتی هند نه تنها روابطش با انگلیس را قطع نکرد بلکه در زمان گاندی روابط گسترده حقوقی، سیاسی و تجاری و اقتصادی و علمی با این کشور برقرار کرداما این سوال درباره ایران وجود دارد که چرا رابطه ایران با جهان اینگونه است. آیا این از ضعف ایران است؟ یا ایران می‌خواهد با تاریخ مسایلش را حل کند؟ چرا ایرانی‌ها نمی‌توانند اختلافات‌شان را صفر کنند؟ قشر تحصیلکرده، کارآفرین و دانشمند عرب که جهان‌دیده و استاددیده هستند و اغلب کار تبلیغاتی نمی‌کنند نسبت به آنچه در ایران اتفاق می‌افتد، نگاه‌ متفاوتی دارند. این است که ایران در حاشیه تحولات خاورمیانه و بهار عربی قرار گرفته است

بنابراین، نقش کمرنگ ما در بهار عربی تاحدودی به ساختار خود این تحولات و نیروهای فکری تاثیرگذارشان بستگی دارد... 
در اسلامگرایان فعال این عرصه، ایده‌آلیسم تعطیل است و این نکته مثبت این تحولات است. مردم سه شعار مهم دارند «رفاه»، «آزادی» و «کرامت انسانی.» از شعارهای چپ دهه 50 یعنی مبارزه با امپریالیسم یا ایجاد یک نظم جدید جهانی خبری نیست. شعار‌های آنها به شدت کشور محور، محلی، واقع‌بینانه و غیرایده‌آلیستی است. در تونس این‌گونه بود. در مصر هم این‌گونه است. حتی به‌نظرم بسیاری از مسوولان سیاسی و سیاستمداران شیعی عراق هم نسبت به واقعیت‌های خودشان و هم نسبت به واقعیت‌های جهانی این‌گونه می‌اندیشند

براساس گفته‌های شما می‌شود این‌طور استنباط کرد که هرچقدر هم دیپلماسی ما تحرک و پویایی داشت نمی‌توانست چندان نقش‌آفرینی کند. یعنی اساسا طرح و برنامه‌ از طرف مردمی که در این تحولات نقش داشتند، با پذیرش مطلوبی مواجه نبود؟ 
من یک تمثیل تاریخی خدمت‌تان عرض کنم. شوروی اولین کشوری بود که به فضا رفت، بعد هم هواپیماهای حمل‌ونقل نظامی ساخت که در آن 16 تانک جا می‌گرفتهنوز هم آمریکایی‌ها برای انتقال نیروی نظامی بعضا از نیروی هوایی روسیه هواپیما اجاره می‌کنند. روسیه از نظر منابع طبیعی در دنیا اول استادبیاتی که روس‌ها در قرن نوزدهم تولید کردند و با انقلاب روسیه متوقف شد جزو میراث فرهنگی بشری است. اما چه چیزی باعث سقوط شوروی شد؟ منابع، امکانات و قدرت نظامی وجود داشت اما ایده‌هایی که اتحاد جماهیر شوروی معرف‌شان بود هم با طبع بشر سنخیت نداشتند و هم با واقعیت‌های جهانی در تناقض بودند

به همین دلیل تغییر از خود دفتر سیاسی اتحاد جماهیر شوروی که گورباچف معرفش بود، شروع شد. ایده تقابل با نظم جهانی در دنیا اعتبار ندارد. دیگر نظم مسلط آمریکایی در جهان وجود ندارد. درحالی که طبقه متوسط در آمریکا و اروپا در حال کاهش است و فاصله طبقاتی افزایش پیدا کرده، در آسیا طبقه متوسط به شدت در حال افزایش استطی 20 سال آینده، 300میلیون نفر به طبقه متوسط در آمریکای لاتین و آسیا اضافه خواهد شد. ما با کدام تلقی از جهان می‌اندیشیم؟ تولید ناخالص داخلی کره‌جنوبی و مکزیک تقریبا با انگلستان برابری می‌کند. شرکت‌های چندملیتی از میان رفته‌اند و‌ هزاران شرکت کوچک و متوسط، مبنای برون‌سپاری (Outsourcing)شده‌اند. 35کشور و 1450 شرکت با هم همکاری می‌کنند تا هواپیماهای ایرباس ساخته شود. جهان امروز با جهان دهه 1340 و 1350 که مبارزه سیاسی می‌شد، به شدت تغییر کرده است. تقابل با جهان باید تعریف شود در غیراین‌صورت، حاشیه‌ای از رمانتیسم سیاسی است. نه در اندونزی و مالزی اعتبار دارد و نه در مصر و تونس و عراق و نه در آمریکای لاتین و جاهای دیگر دنیا

من با غرب کاری ندارم بلکه در مورد کشورهای در حال توسعه صحبت می‌کنمکشور برزیل 150 سال کوشش کرد تا به قانونگرایی و نظم سیاسی معقول برسد و نهایتا رسید. خود برزیلی‌ها می‌گویند ما مدیون همکاری با جهان هستیم. شما حتی اگر یک دوست فکری خوب داشته باشید ممکن است یک جمله‌اش مسیر زندگی شما را تغییر دهد. تعامل جهانی هم همین منطق را دارد. اگر مسوولان یک کشور یک‌دهم از وقت روزانه‌شان را صرف تعامل جهانی کنند، نکات بسیار بیشتری می‌آموزند تا اینکه در فضاهای بسته داخل کشور با هم تعامل کنند. در سال 2010 به واسطه کار و همکاری با جهان و یادگیری و تعامل با آن، روزانه 22 نفر در برزیل‌میلیونر شدند. الان برزیل در دنیا از نظر اقتصادی نسبت به ایتالیا و اسپانیا جایگاه مهم‌تری دارد و از نظر تولید ناخالص داخلی از روسیه 650میلیارد دلار جلوتر است. حتی مکزیک هم که تعاملات وسیع جهانی داشته توانست به تولید ناخالص داخلی یک‌میلیارد و سی و چهارمیلیون دلاری دست یابد. در فضاهای کاری وقتی دیپلمات‌های ایرانی دیگران را به ستیز با مراکز قدرت جهان ازجمله سازمان ملل متحد دعوت می‌کنند همه گوش می‌کنند؛ با احترام؛ بعضی‌ها هم پاسخ‌های دیپلماتیک می‌دهند. اما این اعتبار ندارددیپلمات‌های ایرانی ایده‌هایی دارند که این ایده‌ها فقط در راهروهای وزارت خارجه خودمان معتبر است و نه در صحنه واقعی بین‌المللی. البته این درست که مدیریت وزارت خارجه ما هیچ‌وقت حرفه‌ای نبوده است، اما بدنه وزارت خارجه خیلی حرفه‌ای است. افراد تحصیلکرده‌ای که خیلی زحمت کشیده‌اند اما نقش چندانی ندارند. ما تصور می‌کنیم که پدیده خاصی هستیم و افکار ما در صحنه جهانی خاص است. این نتیجه محصور بودن در یک لووپ (مداربسته) است. آدم وقتی در لووپ باشد فکر می‌کند افکارش خاص است. اما هرچه انسان در محافل علمی و سیاسی جهانی بیشتری شرکت کند، بیشتر می‌آموزد و بیشتر در مفروضات خود تشکیک می‌کند. آموختن حاصل تعامل است. آموزه‌های دینی ما هم این را تشویق می‌کند

 
بنابراین مساله عمده عدم تعامل با جهان است
مجموعه مدیران ما حدود سه، چهار‌هزار نفر هستند با اندیشه‌هایی که در یک لووپ بسته‌ در حال گردش است. متاسفانه چون عموما زبان نمی‌دانند و متون خارجی به عربی، فرانسه و انگلیسی نمی‌خوانند با جهان هم در ارتباط نیستنداغلب مدیران ما به جای کتاب، بولتن می‌خوانند. بولتن‌هایی که با تکه‌های بریده شده‌ای از یک کتاب حتی با چندین اشتباه در ترجمه، به تناسب کسانی که می‌خواهند بخوانند تهیه می‌شوند. این خیلی مهم است که مدیر کتابی از هانتینگتون را خودش از اول تا آخر بخواند تا اینکه یک نفر دیگر دو پاراگراف از آن را خلاصه کرده باشد. تعداد جلسات در دستگاه‌ اجرایی ما لازم است به یک‌پنجم کاهش یابد و بیشتر تابع هماهنگی‌های فکری باشیم و بخشی از وقت را صرف مطالعه و آشنایی با متون کلاسیک کنیم

فکر می‌کنید خروج از این لووپ تنها وابسته به مطالعه مدیران است؟ 
فکر می‌کنم این مهم است که ما درباره ستون‌های فکری بین‌المللی که روی آنها ایستاده‌ایم تجدیدنظر کنیم. این جهان مملو از یادگیری و زیبایی است و ما می‌توانیم یاد بگیریم و تاثیر بگذاریم. ما هم حرف‌های بسیار خوبی داریم. جهان نه حافظ دارد، نه سعدی، نه مولانا و نه فارابی. زمان اینکه ما جهان را فقط یک پدیده سیاسی براساس تفکرات چپ و ضد امپریالیستی ببینیم گذشته است. البته یک مقدار بحث، بحث نسلی است. افکار سیاستمداران نسل اول انقلاب ما در جهان جنگ سرد شکل گرفته است. جهان دو قطبی که افکار چپ خیلی در آن رایج بود ولی الان جهان، جهان دیگری است. خیلی خوب است اگر مراکز تحقیقاتی وزارت خارجه افراد منصف و دور از سیاست را جمع کند تا فهم جدیدی از جهان تسری داده شود و دیپلمات‌های ما بتوانند از افکار جدیدتری حمایت کنند. چه در سیاست داخلی و چه در سیاست بین‌المللی نمی‌توان بدون ائتلاف نتیجه گرفت. ما در دنیای به شدت تکنیکی زندگی می‌کنیم. حتی اگر کسی می‌خواهد متدین باشد باید با این دنیا تعامل داشته باشد. این یک بحث سیاسی نیست. تقدیر زیبایی‌ها و مزیت‌ها و نکات مثبت کشورهای دیگر، جزیی از باورهای دینی ما هم هست

یک الگوی جدید که در دستگاه دیپلماسی ما بنا شده و خیلی هم روی آن تاکید می‌شود این است که گفته می‌شود ما تعامل با ملت‌ها را بر تعامل با دولت‌ها ارجحیت می‌دهیمهدف‌مان تعامل و ارتباط با ملت‌هاست، نه دولت‌ها. می‌گوییم ما تلاش داریم جمهوری اسلامی را به ملت‌ها معرفی کنیم و اهمیتی ندارد که دولت‌ها چه نگاهی به جمهوری اسلامی دارند. فکر می‌کنید این الگو و این تفکر چقدر در جهان امروز پذیرفتنی است؟ 

این جمله برای سخنرانی خیلی خوب است. اما در علم سیاست که به نظر من هنوز براساس رئالیسم و نئورئالیسم شکل گرفته تعامل به معنای ارتباط با مراکز قدرت است. حالا ممکن است که قدرت شرکت مایکروسافت یا یک بانک چینی یا صنعت کشتی‌سازی کره‌جنوبی باشد. در هر صورت این قدرت و سازمان‌دهی است که اهمیت دارد. بنابراین، ما باید واژه مردم را تعبیر و تفسیر کنیم. منظور از مردم چیست؟ آیا مردم یعنی کسانی که در خیابان‌ها راه می‌روند؟ یا کسانی که ما آنها را به کنفرانس‌های خودمان می‌آوریم؟ آیا صحبت از تعداد است یا صحبت از تشکل‌ها و جریان‌ها و سازمان‌ها و مراکز است؟ اگر این جمله که «هدف ما تعامل با ملت‌هاست» اعتبار داشت، وزارت خارجه ما با زبان دیپلماتیک نمی‌گفت ما می‌خواهیم با انگلیس روابط‌مان را از سر بگیریممن فکر می‌کنم این عبارت بیشتر برای سخنرانی‌ها مفید است و اعتبار سیاسی ندارد کمااینکه ما خودمان هم به آن عمل نمی‌کنیم.  

اشاره کردید به اینکه مهم‌ترین دلیل برای انزوای جمهوری اسلامی در منطقه به چالش کشیدن نظم جهانی است. هدف ایران از این چالش ورود به ساختار مدیریت جهانی استآیا ورود به ساختار مدیریت جهانی، صرفا با بیان آن امکان‌پذیر است یا نیاز به ابزارهایی دارد؟
آیزابرلین، فیلسوف روسی‌تبار انگلیسی می‌گوید دو ملت در دنیا فوق‌العاده ایده‌آلیست هستند و ایده‌آلیسم به آنها خیلی لطمه زده است؛ یکی ایرانیان و دیگری روس‌ها. ایده‌آلیسم ایرانی و ایده‌آلیسم روسی سبب شده آنها جهان را با یک لنز خاص ‌بینند. واقع‌گرایی یک فضیلت استاینکه شما واقعیت‌ها را درک کنید، هم متد می‌خواهد و هم نظام فلسفی. ما، هم در گذشته و هم در شرایط کنونی نگاه‌مان با نقاب‌های خاصی است. من نمی‌خواهم بحث را خیلی آکادمیک کنم. ولی به نظرم ریشه‌ این نگاه در این است که ما عمدتا به لحاظ متدولوژیک و اندیشه‌ای، قیاسی هستیم تا استقرایی. در حالی که مبانی افزایش قدرت و ثروت بر استقرا بنا شده است. شما رهبران چین را ببینید، آنها می‌گویند: «ما تلقی مثبتی از اروپا و آمریکا نداریم. ما هم لطمه زیادی از آنها خورده‌ایم. اما هدف ما چین است، دنبال رضایت‌های روانی نیستیم، نمی‌خواهیم مسایل‌مان را با غرب به لحاظ تاریخی تسویه کنیم. 5/1‌میلیارد نفر جمعیت داریم و نمی‌توانیم به آنها بگوییم بروید پشت حیاط خانه‌تان لوبیا بکارید و زندگی کنید. ما باید مسایل‌شان را حل کنیم، رشد کنیم، ما باید از این جهان بیاموزیم.» من فکر می‌کنم آن تقارنی که شما برقرار کردید تقارن درستی است. اینکه الان روابط ‌ما با عربستان در بدترین شرایط30 سال گذشته است، اینکه با اغلب همسایگان مشکل داریم، برمی‌گردد به ذهنیتی که از خودمان و جهان داریم. حالا یا جهان اشتباه می‌کند یا ما. اگر بخواهیم منصفانه و منطقی با مساله برخورد کنیم، حداقل باید مناظره کنیم و ببینیم که آیا ما درست می‌گوییم یا جهان و بالاخره چگونه باید زندگی کرد و با دنیا تعامل داشت. الان تعداد کشورهایی که یک تبعه افغانستان می‌تواند بدون ویزا با گذرنامه‌اش سفر کند از ایران بیشتر است. اوایل دوره تدریس مثال ما کشورهای آلمان و ژاپن بودند. جلوتر که آمدیم مالزی، برزیل و ترکیه مثال‌زدنی شدند. اما حالا من از افغانستان مثال می‌زنم. افغانستانی که در کابینه دولتش پنج زن تحصیلکرده و متخصص حضور دارند و آینده خوبی برایش پیش‌بینی می‌شود. حالا ممکن است این مسیر 20، 30 سال طول بکشد. اما این کشور با جهان در ارتباط است. شما به ندرت در هیات حاکمه افغانستان کسی را پیدا می‌کنید که به زبان خارجه مسلط نباشد.

 
مانع اساسی ایران برای تعامل جهانی از آن‌گونه که کشور‌های دیگر از ترکیه تا همین افغانستان تجربه می‌کنند، چیست؟ 
من فکر می‌کنم پارادایم رفتاری ما در مواجهه با جهان ریشه‌های تاریخی دارد؛ پارادایم فکری‌ای که ما را به اینجا رسانده و با نظم سیاسی‌مان گره خورده است. این پارادایم سه بنیان داردفاصله استراتژیک از جهان، نظم داخلی براساس بومی‌گرایی و اقتصاد معاش. در کانون این پارادایم، حفظ وضع موجود بنا نهاده شده است و افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی ملحوظ نیست کما اینکه طی چهل سال گذشته، درآمد سرانه ما چندان تغییر نکرده است. ضمن اینکه حدود هزارو صدمیلیارد دلار درآمد نفت داشته‌ایم. آمارها با ما سخن می‌گویند. شرکت سامسونگ کره‌جنوبی فقط در یک مورد، یک سرمایه‌گذاری هفت‌میلیارد دلاری برای تولید تراشه حافظه در چین ایجاد کرده است. حوزه اندیشه ما نیاز به بازبینی دارد. شاید شما تعجب کنید اما من معتقدم دانشگاهیان در این پارادایم فکری تقصیر بیشتری دارند تا مدیران کشور. برخی از آنها در تبیین، توجیه و شاخ و برگ دادن به این پارادایم فکری نقش فعال دارند. شما که از یک وزیر انتظار ندارید پارادایم فکری‌اش را واکاوی کندزیرا او در عرصه اجرا و سیاست است و باید از آن دفاع بکند. اما اینکه بسیاری از دانشگاهیان طی 10 سال به تناسب امکانات مالی تخصیص داده شده به کار تحقیقاتی‌شان بارها جهان‌بینی عوض می‌کنند، تقصیر بزرگ‌تری است تا عملکرد یک وزیر یا نماینده مجلس که در چارچوب حقوقی و قانونی کار می‌کند

اشاره داشتید به این که روابط ایران و عربستان در بدترین شرایط خود قرار دارد، یکی از موضوعاتی که بر تیره شدن روابط ایران و عربستان و تا حدودی بر روابط ما با سایر کشورهای حوزه خلیج‌فارس تاثیر گذاشته بحث گسترش هلال شیعی بوده استآنها مدعی‌اند ایران می‌خواهد از تحولات منطقه برای گسترش هلال شیعی بهره‌برداری کند؟ با توجه به مختصاتی که از خواست مردم و دولت‌های منطقه مطرح کردید، اصولا رقابت بر سر هلال شیعی یا سنی چقدر قابل اعتناست؟ آیا تحقق این هلال‌ها امکان‌پذیر است؟ 
اصل رقابت در منطقه، رقابت سیاسی است. رقابت برای قدرت است. ممکن است که نمای مذهبی به خودش بگیرد اما اصل رقابت بین ایران و عربستان، ایران و ترکیه، ایران و عراق، ایران و مصر، قدرت سیاسی است. آن ادعای هلال شیعی هم خیلی ادعای معتبری نیست. نه عراق کشور یکدست شیعی است و نه لبنان. به محض اینکه عراق بتواند ساختار داخلی‌اش را نهادینه کند، امنیت برقرار کند و به یک ثبات اقتصادی و سیاسی برسد شیعیان عراق قدرت را در جهان عرب خواهند دید تا در ایران. این درست که شیعیان عراق و شیعیان عرب به ایران به عنوان یک کشور شیعه دارای مراکز مذهبی و کشوری که روحانیت شیعه در آن پایه دارد، احترام می‌گذارند. اما آنها به لحاظ سیاسی و مدل اقتصادی هم جهانی فکر خواهند کرد و هم به دنیای عرب نزدیک خواهند شد. زیرا عراق نمی‌تواند قدرتی مانند عربستان را نادیده بگیرد. واقعیت‌های عراق، مصر و حتی لبنان مسایل دیگری است. بنابراین، هلال شیعی به عنوان یک اندیشه و عبارت اصلا اعتبار ندارد. بخش‌هایی از لبنان و بخش‌هایی از عراق با ایران هماهنگ هستند اما این یک جریان سیاسی نیست که بخواهد از ایران شروع شود و تا جنوب لبنان پیش برود. این بیشتر تبلیغات بعضی کشورهای عربی و غرب است که می‌خواهند ایران را در برابر اعراب قرار دهند

حال اگر این موضوع یعنی گسترش هلال شیعی صرفا در قالب تبلیغات عربی و غربی نبود و خواست و نیتی عملی در آن وجود داشت آیا اساسا با توجه به مناسبات جمهوری اسلامی ایران با کشورهای منطقه شکل‌گیری این هلال شیعی شدنی بود؟ 
هلال شیعی ممکن است یک ایده تبلیغاتی در صحنه سیاسی منطقه و جهان دیپلماتیک باشد اما ما ظرفیت‌های لجستیکی، اقتصادی و سازمانی‌اش را نداریم. ما می‌توانیم در خاورمیانه در دو حوزه اعتبار کسب کنیم. در کارهای اقتصادی و فرهنگی که اینها می‌توانند در نهایت به همکاری‌های سیاسی منتهی شوند. اما به محض اینکه ما با مسایل مذهبی و ایدئولوژیک برخورد کنیم از کشورها فاصله می‌گیریم. این از مبانی علم سیاست است و ما مجبوریم با روندهای بین‌المللی هماهنگ باشیم. 15درصد مسلمانان جهان شیعه هستند اما حتی کشوری مثل جمهوری‌آذربایجان که شیعه است با ایران روابط پرتنشی داردبه نظر من رهبران شیعه در عراق به طرف مسایل کارکردی و اقتصادی و رشد و توسعه بر مبنای همکاری‌های مختلف می‌روند. لبنان هم یک کشور چندجانبه‌ای و چندوجهی است و یک بخشی شیعه هستند و ممکن است شیعیان آنجا خیلی موثر باشند ولی اگر ما بخواهیم به کل لبنان نگاه کنیم، کلیت لبنان یک واقعیت دیگری است. البته در این چارچوبی که شما مطرح کردید آینده سوریه خیلی مهم است. آینده سوریه ماهیت رقابت سیاسی بین ایران، عربستان و ترکیه را مشخص خواهد کرد و فکر می‌کنم تغییر در سوریه دور از ذهن نیست، اما اینکه تا چه میزان با چه ماهیتی به نفع مردم سوریه و به نفع ائتلاف‌های منطقه‌ای باشد هنوز شکل این ماتریس سیاسی مشخص نشده چون در تحولات این کشور، روسیه، اروپا، آمریکا و کشورهای منطقه‌ای از جمله ایران خیلی نقش مهمی دارند

 
عمده نگرانی از شکل‌گیری هلال شیعی همزمان با تحولات بحرین شکل گرفت و زمینه نگرانی اعراب را فراهم کرد... 
این یک مساله سیاسی است. ظاهرش شیعی ولی باطنش سیاسی است. اگر شیعیان در آنجا به قدرت برسند ایران درست در مرز عربستان پایگاهی پیدا می‌کندبنابراین، طبیعی است که آنها واکنش‌ نشان دهند. در واقع اساس موضوع بحرین رقابت سیاسی عربستان با ایران است. برای همین خیلی‌ها در غرب درباره بحرین سکوت کرده‌اند و چیزی نمی‌گویند با اینکه می‌دانند حق شیعیان بحرین پایمال شده است

در ماه‌های گذشته وزرای اطلاعات و امورخارجه ایران به عربستان سفر کردند و تلاش‌ شد تا حد ممکن از تنش‌های‌ موجود میان تهران و ریاض کم شود ولی عربستان تاکنون چراغ سبزی به بهبود مناسبات با ایران نشان نداده. فکر می‌کنید دلیل عدم رغبت عربستان برای کاهش اختلاف با ایران چیست؟ 
فکر می‌کنم اصل قضیه این است که عربستان به این نتیجه رسیده که ایران حداکثری فکر می‌کند و کار ائتلافی با ایران مشکل است. آنها به این نتیجه رسیده‌اند با افکاری که در ایران است، نمی‌توانند دایره مشترکی تعریف کنند. کانون بحث در این است که آنها زمینه‌های ائتلاف با ایران را نمی‌بینند زیرا خیلی از موضوعات منطقه‌ای برای ایران اهرم‌های بازدارندگی هستند. غربی‌ها مدعی هستند عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین هرکدام یک اهرم‌ بازدارندگی ایران در مقابل آمریکا هستند تا آمریکا وارد مسایل داخلی ایران نشود.از دیدن آنان این استراتژی دو دهه امنیت ملی ایران بوده استبه نظرم عربستان در نهایت فکر می‌کند که ممکن است به توافقاتی برسد اما نمی‌تواند کانون تصمیم‌گیری در ایران را با اهداف خودش در منطقه جمع ببندد و به تعامل برسد کمااینکه ترکیه هم در مقطعی از ایران فاصله گرفت زیرا با وجود اهمیت تجاری و اقتصادی که برای ایران داشت و دارد، در مسایل امنیتی، ژئوپلیتیک و جهانی نتوانست با ایران به تفاهم برسد

برمی‌گردیم به تلقی خاصی که ما از جهان داریم. به عنوان مثال، زمانی است که روابط آلمان و فرانسه از لحاظ اقتصادی به قدری اهمیت دارد که آنها اختلافات سیاسی‌شان را به حاشیه می‌رانند و حتی حاضر می‌شوند بر سر مسایل سیاسی با هم مصالحه کنند. اما لایه اصلی روابط خارجی‌ ما کمتر اقتصادی و تجاری است. ما کمی پول نفت داریم، این را در دنیا هرجا که بتوانیم تبدیل به کالا و خدمات می‌کنیم. جهان ما و خمیرمایه وجودی کشور ما، اقتصادی نیست. از این منظر، ارتباط استراتژیک اقتصادی با عربستان نداریمکل ارتباطات تجاری ما بدون محاسبه امارات در منطقه خاورمیانه، شش‌درصد است و این نشان‌دهنده برجستگی سیاسی ژئوپلیتیکی روابط خارجی نسبت به روابط تجاری و اقتصادی‌مان است. عربستان در نهایت به این نتیجه می‌رسد که نمی‌تواند با ایران به تفاهم برسد و اگر هم برسد معلوم نیست این تفاهم چقدر دوام داشته باشد

ما دو سیستم متفاوت هستیم با دو جهان‌بینی مختلف. عربستان تقریبا پنج برابر ما درآمد نفت دارد و منابع و فرصت‌های عظیمی در اختیار دارد. این کشور تاکنون این قدرت مالی را به سرمایه سیاسی تبدیل نکرده اما این پروژه‌ای است که عربستان آن را به تازگی آغاز کرده است. به نظرم یک دلیل عمده این تغییر رویه این است که اولا آنها به این نتیجه رسیده‌اند که دیگر نمی‌توانند متکی به آمریکا باشند و دوم اینکه می‌دانند نمی‌توانند خودشان خلأهای منطقه را پر کنند. عربستان الان روابط بسیار خوبی با مراکش، اردن، مصر و تونس دارد و این راهبرد را برای آینده و بقای خود اتخاذ کرده استاینکه گفتند مراکش و اردن بیایند عضو شورای همکاری خلیج‌فارس شوند یک دلیلش این بود که می‌خواستند آنها را به این اتحادیه بیاورند که کارهای جمعی و منطقه‌ای اعراب افزایش پیدا کند

در آن چارچوب، همراهی و هماهنگی ترکیه با عربستان بسیار تعیین‌کننده است و من فکر می‌کنم این دو کشور نقش مهمی در شکل‌گیری نظم جدید مصر، آینده اسلام سیاسی و به درازا نینجامیدن تنش‌های داخلی مصر خواهند داشت. آنها می‌خواهند در یک مدت زمانی این تنش‌ها را حل و قدرت مدنی در مصر ایجاد کنند تا قدرت دینی و اخوان‌المسلمین را هم به طرف نگاه‌های حل‌المسایلی و کارکردن در حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی سوق بدهند و اخوان را از مسیر دنبال کردن اهداف سیاسی منطقه‌ای و بین‌المللی دور کنند. نکته‌ای که به همه این تحولات و کار عربستان کمک می‌کند، این است که دولت اوباما در این چند سال دولتی بوده که از تقابل مستقیم پرهیز و از راه دور مدیریت کرده است. اوباما به لحاظ شخصیتی از درگیری مستقیم پرهیز می‌کند ولی در عین حال طیفی از اقدامات را برای رسیدن به هدف در قالب یک برنامه محدودکننده و تشویق رقیب به کار می‌گیرد. این کار را هم در صحنه داخلی آمریکا انجام داده و هم در سیاست خارجی. فعال‌کردن ترکیه و عربستان هم برای مدیریت غیرمستقیم بهار عربی، گوشه‌ای از این طرح غیرمستقیم و مدیریت از راه دور اوباماست

این پرهیز از تقابل مستقیم را در متن سیاست‌های کلی آمریکا چگونه تحلیل می‌کنید؟ 
بخش عمده‌ این رویکرد به کاراکتر خود اوباما بر می‌گردد. براساس مطالعات روان‌شناسانه، اوباما حتی در داخل آمریکا از درگیری پرهیز می‌کند. به یک معنا می‌گویند او سیاست‌مداری نیست که بخواهد با جریان‌ها و مخالفان خودش درگیر شود بلکه سعی می‌کند مخالفان خودش را آرام کند. یک ویژگی دیگر اوباما پروسه‌محوری است. یعنی اینکه حوصله و صبر دارد که کاری را در چند سال انجام دهد، برخلاف دولت بوش که متدلوژی‌ و جهان‌بینی‌اش فرق می‌کردمشاوران ارشد اوباما که خیلی هم در صحنه نیستند؛ آدم‌های بسیار پیچیده و استراتژیکی هستند. «اکسل راد» یکی از شاخص‌ترین این مشاوران است؛ کسی که اوباما را سناتور کرد و او را به رییس‌جمهوری رساند. او به دنبال توازن مسایل داخلی و بین‌المللی آمریکا بوده است تا بتواند از اوباما چهره مثبتی بسازد. به نظر من تغییر رهیافت آمریکا نسبت به ایران هم در همین چارچوب تعریف شده است. بالاخره شخصی در آن ظرفیت و سمت باید ده‌ها متغیر را در ماتریس مدیریت خود در نظر بگیرد تا به مجموعه‌ای از اهداف دست یابد. وزن این متغیرها خیلی مهم است. در خاورمیانه هم دولت اوباما ترجیح داد نقش را به دیگران یعنی عربستان و ترکیه بدهد تا آنها صحنه‌گردانان آشکار باشند که در عین حال به نفع منافع ملی آمریکا است. اسم این سیاست را گذاشته‌اند Remote Leadership که به معنی مدیریت از راه دور است. آنها نمی‌خواهند آمریکا موضوع «بهار عربی» شود و خیلی پیچیده و با مکانیسم‌های رسانه‌ای موثر این تغییر را مدیریت کردند. به این ترتیب و به‌ویژه با شیوه‌ای که عربستان در پیش گرفته در پنج تا 10 سال آینده به قدرت برتر منطقه تبدیل خواهد شد

اشاره کردید به اینکه شخص باراک اوباما شخص پروسه‌محور است، بر این اساس پروسه‌ درباره ایران در چه مرحله‌ای است؟ به هر حال او زمانی که در راس قدرت آمد و زمام امور را در دست گرفت، بحث دراز کردن دست به سوی ایران و آمادگی برای هر نوع گفت‌وگو و مذاکره را مطرح کرد. اما این پروسه هیچ‌وقت عملی نشد. فکر می‌کنید این پروسه در چه مرحله‌ای است؟ جمهوری اسلامی ایران در سیاست خارجه ایالات متحده آمریکا چه جایگاهی دارد؟ 

معمولا آنهایی که قدرت بیشتری دارند ظرفیت مذاکره بالاتری هم دارندیعنی مذاکره کردن تابع قدرت است. 40 سال پیش وقتی چین احساس کرد، خیلی قدرتمند است، تصمیم گرفت تا با آمریکا مذاکره کند. ایران از چند جهت برای آمریکا خیلی مهم است. یک وجه اهمیت آینده اسلام سیاسی است. دومین زمینه اهمیت ایران در همسایگی با روسیه است. غربی‌ها به خاطر روسیه خیلی کارها انجام می‌دهند و خیلی کارها را انجام نمی‌دهند. من فکر می‌کنم در اعماق حکومت آمریکا یک اجماع‌نظر باثباتی وجود دارد که تابع دولت‌های آمریکایی هم نیست و آن اینکه آمریکا به دنبال حمایت از تمامیت ارضی ایران است

چرا فکر می‌کنید که آمریکا به دنبال حمایت از تمامیت ارضی ایران است
حفظ تمامیت ارضی ایران در راستای حفظ منافع ژئوپلیتیک آمریکا است. اخلال در تمامیت ارضی ایران مستقل از اینکه چه کسی بر ایران حکمرانی می‌کند، به ضرر آمریکا است. به هم خوردن ترکیب سرزمینی ایران، به همسایه‌ها فرصت دخالت می‌دهد و قدرت چانه‌زنی آنها را در تحولات منطقه‌ای و در راستای منافع آنها با آمریکا افزایش می‌دهد که به نفع غرب نیست. مساله بعدی این است که ایران به نسبت کشورهای دیگر منطقه و جهان اسلام به لحاظ فکری خیلی کشور تکامل‌یافته‌تری است. جامعه بسیار زنده‌ای دارد. نزدیک به شش‌میلیون ایرانی خارج از ایران زندگی می‌کنند و ارتباطات گسترده‌ای با جوامع غربی دارند. برای همین است که یک نگاه پروسه‌محور تدریجی با نگاه اثرگذاری بر تحولات به نفع آنها است تا اینکه بخواهند یک نگاه تهاجمی داشته باشنداوباما از این منظر به لحاظ نرم‌افزاری هر آنچه که لابی یهود خواسته، انجام داده است. دولت اوباما هرآنچه که نیازهای تسلیحاتی اسراییل بوده در اختیار این دولت قرار داده است. در تاریخ 60ساله آمریکا و اسراییل این حد از انتقال تکنولوژی سابقه نداشته است.

اوباما نمی‌تواند نسبت به لابی یهود و به کنگره آمریکا بی‌تفاوت باشدبنابراین، آنچه آنها خواسته‌اند را از نظر تحریم انجام داده است. به این ترتیب است که متاسفانه موضوع هسته‌ای ایران از «وین» به «نیویورک» رفته و چندین قطعنامه علیه ایران تصویب شده و تحریم‌های دوجانبه، چندجانبه، اتحادیه اروپا و سازمان ملل علیه ایران تصویب شده است. این به لحاظ نرم‌افزاری و سیاسی، اوباما را در صحنه داخلی آمریکا به عنصری مطلوب تبدیل می‌کند

شاید هم مخالفت‌های او با اقدامات سخت‌افزارانه اسراییل علیه جمهوری اسلامی ایران. اسراییل ظرفیت تهاجم نظامی به ایران را به طور مستقل نداردچه بخواهد از غرب وارد کشور شود و چه از جنوب وارد کشور شود، حداقل دو بار بنزین‌گیری در فضا می‌خواهد و هیچ معلوم نیست بعد از اینکه اسراییل بخواهد یک چنین کاری کند، چه اتفاقی می‌افتد. اسراییل برای موفقیت چنین کاری نیاز به آمریکا دارداوباما تاکنون سعی کرده که اسراییل را راضی به انصراف از این تصمیم کنددر ماه ژانویه مشخص شد که راه برخورد با مساله هسته‌ای ایران نظامی نیست و آمریکا به اسراییل کمکی نخواهد کرد زیرا واکنش ایران یک واکنش غیرمتعارف خواهد بود. برخوردهای غیرمتعارف ایران صحنه سیاسی منطقه را بسیار غیرقابل پیش‌بینی می‌کند و این به لحاظ نفتی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی، بحرانی ایجاد می‌کند که ممکن است خیلی از حواشی آن قابل مدیریت نباشد. کسی که هفت ماه دیگر باید انتخاب شود، هیچ‌وقت خودش را وارد چنین فضاهای مخاطره‌آمیزی نمی‌کند. این است که آنها ضمن افزایش تدریجی تحریم‌ها و راضی کردن صحنه داخلی خودشان در برخورد با ایران، یکسری امتیازات تدریجی می‌خواهند به ایران دهند تا ایران را پای میز مذاکره بیاورند و حداقل‌هایی را از ایران بگیرند

به نظر شما این روند تا کی ادامه پیدا خواهد کرد و چه اهدافی را دنبال می‌کند
حتی به نظر من در دو، سه ماه گذشته در محاسبات آمریکا نسبت به ایران تغییری صورت گرفته است؛ تغییری که تابع ارزیابی‌های آنها از آینده ایران است. در ماه ژانویه تغییری بنیادی در نگاه دولت اوباما به ایران صورت گرفت که بخشی از آن مربوط به مساله انتخاب مجدد اوباما به عنوان رییس‌جمهوری است. او می‌خواهد موضوع هسته‌ای ایران را یک موضوع کنترل‌شده نشان دهد و به رقیب خودش یعنی «رامنی» فرصت استفاده از این موضوع را ندهد. این در حالی است که تاکنون اوباما همه آنچه را که کنگره آمریکا و لابی یهود خواسته‌اند، انجام داده است. اما او می‌خواهد این موضوع بحرانی نشود و این مذاکرات تا انتخابات آمریکا هر چند با فراز و نشیب اما کنترل‌شده ادامه داشته باشداین است که اتمسفر جدید مذاکراتی و سیاسی تابع بعضی نکات است که آمریکایی‌ها به آن رسیده‌اند. آنها معتقدند که ایران بهار خودش را طی کرده و اندیشه‌هایی همچون رابطه میان ملی‌گرایی و اسلام‌گرایی و نظام پارلمانی که در کشورهای عربی در حال مطرح شدن است، در ایران وجود دارد و ایرانی‌ها در سطح اجتماعی به بلوغ خودشان رسیده‌اندحالا ممکن است این اندیشه‌ها خیلی عمیق و آکادمیک و پیچیده در ذهن عامه مردم نباشد اما ذهن متوسط ایرانی به جمع‌بندی‌هایی رسیده است؛ جمع‌بندی‌هایی که نتیجه تاریخ و تجربه است و به سختی تحصیل شده است و این سرمایه اجتماعی و سیاسی را نباید از بین برد. به نظر من اینها در تاکتیک‌های مذاکراتی طرف غربی بر سر میز مذاکره هسته‌ای اثر گذاشته است

به نظر من آنها این روند را طولانی خواهند کرد تا اینکه اوباما از انتخابات عبور کند و موضوع ایران برای مبارزات ریاست‌جمهوری آمریکا، موضوع بحرانی مناظره بین کاندیداها نشود. این استراتژی است که حتما اطرافیان اوباما طراحی کرده‌اند. در استراتژی آمریکا نسبت به ایران، آنها هم تبلیغ و هم بیان کردند که موضوع هسته‌ای ایران در استراتژی آمریکا نسبت به ایران تفکیک‌شده از موضوع تغییر نظام است. آنها با حرف‌هایی که زدند، یادداشت‌هایی که نوشتند و کارهایی که کردند فضای جدیدی در میان مسوولان ایرانی به وجود آوردند. آمریکا برای اولین‌بار این مسایل را از هم تفکیک حقوقی می‌کند که اگر موضوع هسته‌ای به یک نتیجه ملموس و قابل اتکایی برسد، آمریکا دیگر مساله‌ای را با ایران ندارد. این چیزی است که به لحاظ دیپلماتیک مطرح می‌شود. البته در سیاست، مسایل معمولا پایدار نیست. موضوع ایران در نگاه آمریکا یک موضوع درازمدت است؛ نگاه درازمدتی که می‌خواهد در نهایت جلو نفوذ چین و روسیه را در ایران بگیرد. موضوع ایران در آمریکا موضوع دولت‌های وقت نیست. یک موضوع فراحزبی و یک موضوع کلان امنیتی، دفاعی، سیاسی و استراتژیک است. این نیست که بخواهد از یک دولت به یک دولت دیگر خیلی تغییر کند. تفاوت رهیافت استراتژیک دولت بوش و اوباما با همدیگر در اهداف نیست، در رهیافت هم نیست، در تاکتیک‌ها و در نحوه برخورد استعموما دموکرات‌ها نرم‌افزاری‌تر کار می‌کنند تا جمهوری‌خواهان. دولت بوش با اینکه در فضای 11سپتامبر بود و دو حمله هم به عراق و افغانستان کرد، اما همیشه با ایران با ملاحظه رفتار می‌کرد. به دلیل اینکه آنها یک نگاه درازمدت به ایران دارند و از قدیم هم این‌طور بوده یعنی از زمان نیکسون هم بخشی از نگاه آمریکا به ایران معطوف مسایل روسیه و شوروی، هند و چین و خاورمیانه عربی بوده است. به هر حال مرکز ثقل تعریف آمریکایی‌ها از مسایل خاورمیانه ژئوپلیتیک است. ممکن است عده‌ای بگویند آمریکایی‌ها به‌خاطر نفت، تسلط بر کشورهای عربی را می‌خواهند. ولی می‌دانید که آمریکا خیلی کم از این منطقه نفت تامین می‌کند. اما تسلط بر این منطقه خیلی اهمیت داردچون آمریکا می‌تواند در مقابل روسیه و چین عرض اندام کندیک‌بار در روزنامه شما مطلب قابل توجهی چاپ شده بود و نوشته بود غول‌ها به چه می‌اندیشند و زیر آن نوشته شده بود غول‌ها بر سر چه با هم نزاع می‌کنند، نزاع آمریکا در نظام بین‌الملل با چین و روسیه است، 90درصد نزاع سیاسی و امنیتی بین این سه کشور استایران در این جدول بزرگ یک کانون حاشیه‌ای است. به هر حال ما یک قدرت منطقه‌ای و یک قدرت میان پایه هستیم. هر ملتی دوست دارد خودش را خیلی بزرگ ببیند. کارهایی که از حالا تا آخر سال میلادی انجام خواهند داد تحت‌تاثیر انتخابات آمریکاست. پایین نگه‌داشتن قیمت نفت برایشان خیلی اولویت داردآمریکا مدیریت منطقه‌ای اختلافات خودش با ایران را به کشورهای دیگر مثل ترکیه و عربستان واگذار کرده است. من فکر می‌کنم برای آمریکا هیچ‌وقت حمله نظامی به ایران اولویت نداشته است. البته آنچه که من در ارتباط با تاکتیک‌های کوتاه‌مدت و میان‌مدت آمریکا نسبت به ایران خدمت‌تان ارایه دادم اینها تا انتخابات است و بعد از آن بستگی دارد که برآیند مذاکرات چه شود تا چه میزان طرفین به هم امتیاز دهند، تا چه میزان آمریکا موضوع ایران را مدیریت و آرام کند. تا چه میزان ما بخواهیم موضوع آمریکا را در سیاست داخلی خودمان آرام و معتدل کنیم. اما به نظرم تا انتخابات آمریکا، فضای مذاکره حاکم خواهد بود

پس عملا در مذاکرات هسته‌ای قرار است پرونده هسته‌ای در یک فضای تعلیق نگه‌داشته شود تا باراک اوباما به سلامت از انتخابات گذر کند و بعد از آن گزینه‌های جدی‌تر آمریکا مطرح شود...  همه اینها بستگی به رفتار ایران دارد. اینکه ما تا چه میزان متغیرهای حساس موضوع هسته‌ای را ثابت نگه داریم. هر دوطرف هم گفته‌اند مذاکرات قدم به قدم خواهد بود و کار مثبت در مقابل کار مثبت. برخی تحلیل‌گران غربی معتقدند ایران مذاکرات هسته‌ای را به کاهش تحریم‌ها متصل کرده است؛ حتی در صورت صحت این ارزیابی، کم‌کردن و کاهش‌دادن تحریم‌ها زمان‌بر است. اما چالش بزرگ موضوع هسته‌ای انتقال پرونده از نیویورک به وین است. این می‌تواند ماهیت این مذاکرات را با آمریکا مشخص کند که تا چه میزان آنها حاضرند این کار را کنند و چه خواهند خواست برای اینکه این کار را کنند و چه مطالباتی دارند و ما چه امتیازاتی خواهیم گرفت و در اختیار خواهیم گذاشت تا این اتفاقات بیفتد. به‌نظر من این مسایل عموما در ابهام است و بستگی به طرفین دارد. اما استراتژی هر دوطرف تطویل است. یعنی می‌خواهند مذاکرات طولانی مدت باشد. چون می‌دانید در سیاست‌ بعضی‌ وقت‌ها خیلی خوب نیست که اختلافی حل شود، اینکه شما اختلافی را نگه دارید بعضی وقت‌ها چیز خوبی است و مثبت است

اتفاقا یک نگاه این است که ما در بعد‌ی و آنها در بعدی دیگر یک جوری وابسته به این مناظره هستیم؟ 
بله هستیم، معمولا سطح قدرت هر چقدر بالاتر رود ضرورت وجود منازعات بیشتر می‌شود

با این تفاسیر نمی‌توانیم مذاکرات بغداد را بدون دستاورد بدانیم چراکه تداوم مذاکرات آتی، یعنی کش پیدا کردن آن از استانبول به بغداد، از بغداد به مسکو، خواست دو طرف است و به نوعی هم ایران و هم 1+5 به اهدافشان رسیده‌اند.
به نظر می‌رسد تحلیل آنها این است که تخفیف تحریم‌ها برای ایران اولویت پیدا کرده و می‌خواهند به داخل خود نشان دهند که به راحتی به ایران امتیاز نخواهند داد، ضمن اینکه امید به مذاکره را حفظ می‌کنند

به نظر شما دلیل بی‌نتیجه ماندن مذاکرات بغداد چه بود. فکر نمی‌کنید ورود سریع به جزییات در مذاکرات آتی منجر به بی‌نتیجه ماندن آن شد
نتوانم بگویم بی‌نتیجه بود. ایران واقعی‌تر صحبت می‌کند و از مذاکره پیرامون مدیریت جهان به مسایل هسته‌ای روی آورده است. آنها از اینکه ایران انتزاعی و آرمانی مذاکره نمی‌کند خرسندند و تعامل در رابطه با مسایل واقعی است

اشاره کردید که برخی معتقدند جمهوری اسلامی ایران مذاکرات را به لغو تحریم‌ها پیوند زده است. آیا گره‌خوردن مذاکرات به لغو تحریم‌ها یا تعلیق تحریم‌ها باعث نمی‌شود آنها به این نتیجه برسند که به هر حال راهی که تا الان رفته‌اند راه درستی بوده و توانسته‌اند یک مسیر نتیجه‌بخش را طی کنند. راهی که ایران را متقاعد می‌کند به میز مذاکرات هسته‌ای برگردد و از این به بعد با توسل به همین اهرم می‌توانند خواست خود را پیش ببرند؟ 
شاید شما اطلاع داشته باشید که محوری‌ترین شخص در حوزه سیاست‌گذاری آمریکا طی 15سال گذشته در موضوع هسته‌ای، شخصی به نام دنیس راس بوده که یک استاد علم سیاست است. البته او عمدتا در کار اجرایی بوده تا کار علمیاگر نوشته‌های او را طی سال‌ها مطالعه کنید او مدعی است روان‌شناسی رهبران ایران، روان‌شناسی فشار است. به نظر من آنها در یک مسیر 15ساله از اواسط دولت کلینتون تا حالا، این را به عنوان کانون سیاست‌گذاری خودشان به ایران انتخاب کرده‌اند: افزایش تدریجی فشار اقتصادی و سیاسی که در نهایت به حوزه‌های مالی و بانکی و بیمه و کشتیرانی رسید. حداقل آنچه که شما الان می‌فرمایید در نوشته‌های آقای راس بعد از اجلاس استانبول دیده می‌شود. نظام فکری و ساختار روانی تصمیم‌گیری در ایران، نرخ تورم، شرایط عمومی، روابط اقتصادی و تجاری ایران با اتحادیه اروپا و آسیا، همه اینها متغیر‌هایی است که غرب به استناد آنها پیش‌بینی می‌کند، ایران می‌خواهد موضوع هسته‌ای را به مسایل اقتصادی و تحریم متصل کند.


بروز خوش‌بینی‌ها پس از مذاکرات استانبول منجر به افزایش اغراق‌آمیز انتظارات از مذاکرات بغداد شد. خوشبینی‌هایی که با بی‌نتیجه‌ماندن مذاکرات منجر به سرخوردگی‌هایی شد که فردای مذاکرات آثار آن در بازار و افزایش دوباره قیمت‌ها نمود پیدا کرد. به نظر شما چه نگاهی باید به مذاکرات مسکو داشت
اتفاق مهمی نخواهد افتاد. مذاکرات تدریجی تا آبان‌ماه پیش خواهند رفت. منافع ایران و آمریکا در حفظ مذاکرات و اعطای آرام‌آرام اما سختگیرانه امتیازات است. 


به نظر شما رویکرد و سیاستی که هیات مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران در مذاکرات دنبال کرده‌اند موفق‌آمیز بوده است. برخی به آنها به‌خصوص پس از مذاکرات بغداد نمره قابل قبولی داده‌اند شما چطور.  
هیات مذاکره‌‌کننده براساس دستوراتی که دارد مذاکره می‌کند. حریم‌ها و محدودیت‌ها و خطوط مجازی دارد که در آن چارچوب عمل می‌کند. نمره 20 زمانی داده خواهد شد که با حداقل امتیاز، پرونده هسته‌ای ایران از شورای امنیت در نیویورک به آژانس انرژی هسته‌ای در وین منتقل شود؛ شرایطی که ایران در سال 1384 داشت.

 

منبع: شرق 


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

حمایت هنرمندانی از بحرین، مصر، آفریقای جنوبی و افغانستان از آریا آرام نژاد

Posted: 07 Jun 2012 05:28 AM PDT

جـــرس: تعدادی از هنرمندان غیر ایرانی با ضبط کردن پیام های تصویری از آریا آرام نژاد آهنگ‌ساز جوان ایرانی اعلام حمایت و با او همدلی کرده اند.

 

آریا آرام نژاد که پیشتر به دلیل خواندن ترانه های اعتراضی به ده ماه زندان  زندان محکوم شده بود، پس از آنکه بعد از گذراندن دوره محکومیت خود  آزاد شده بود، یک  بار دیگر به جرم ارائه آثار هنری و با استناد به ماده ۵۰۰قانون مجازات اسلامی  به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود.

 

به گزارش «ندای سبز آزادی»، زمانی که آریا  آرام نژاد آهنگ ساز جوان ایرانی در زندان به سر می برد در دانشگاه پلی تکنیک بروکلین آمریکا آهنگ «علی برخیز» با هنر نوازندگان آمریکایی بروی صحنه رفت.

 

این بار نیز  در یک پیام ویدیویی " فرید رمضان " نویسنده سرشناس بحرینی " راجر لوسی " خواننده و ترانه سرای ضد آپارتاید آفریقای جنوبی، " فرشته " هنرمند راک افغان و " رامی اسام " خواننده مصری که در  جنبش التحریر مصر آهنگ"Irhal" را خوانده بود  از آریا آرام نژاد آهنگ ساز جوان ایرانی حمایت کرده اند.  آنها در پیام ویدیویی خود گفته اند : "ما با آریا آرام نژاد ایستاده ایم "

 

پیش از این بارها مسئولان قضایی شهرستان  بابل و همچنین خانواده ی وی با ابراز تاسف از وضعیت آریا آرام نژاد اعلام کرده بودند  که جای هنرمند زندان نیست.

 

آریا آرام نژاد به  دلیل خواندن ترانه ی «علی برخیز» پس از حوادث عاشورا  در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط اداره اطلاعات بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شده بود که مدت  ۳۵ روز  را در  بند انفرادی زندانهای متی‌کلا شهرستان بابل و بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان ساری سپری کرد.

 

پس از آن آهنگ های « صد سال دیگه»، «»دلتنگی ، «برای لمس آزادی» و ترانه «تلخ» از جمله موارد اتهامی جدید این هنرمند جوان بود آبان ماه سال گذشته نیز وی بار دیگر بازداشت و به زندان بابل منتقل شد که بعد از تعطیلات نوروزی در حالی که قرار بود بار دیگر عازم زندان شود، حکم آزادیش صادر شد.

 

معنویت و تعبد

Posted: 07 Jun 2012 05:19 AM PDT

گفتگو با مصطفی ملکیان
دینداری اگر تعبد نداشته باشد، دینداری نیست اما معنویت اگر متعبدانه باشد، معنویت نیست.


 از دو سال پیش که مصطفی ملکیان در یک سخنرانی رسمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران درباره یک دهه بحث راجع به پروژه عقلانیت و معنویت سخن گفت، تاکنون در محافل رسمی فرصتی نیافته تا این نظریه و انتقاداتی که در مورد آن مطرح است را بیش از گذشته تشریح کند.


او دو سال پیش در 28 اردیبهشت 89 در نشست «عقلانيت و معنويت پس از 10 سال»در تالار شيخ انصاري دانشگاه تهران گفته بود: «10 سال پيش بود كه موضوع عقلانيت و معنويت و جمع ميان اين دو را مطرح كردم و البته خود عنوان «پروژه عقلانيت و معنويت» را براي آن به كار نبردم. پروژه عقلانيت و معنويت از متن و بطن پروژه روشنفكري ديني بيرون آمد و در روزهاي نخست، اين پروژه، پروژه روشنفكري ديني محسوب مي‌شد ولي با آنچه مرحوم شريعتي، بازرگان، طالقاني و آقايان كديور و مجتهد شبستري مي‌گفتند فاصله و زاويه داشت و اين فاصله بسيار زود واضح و روشن شد چراكه اين پروژه با آنچه در حوزه‌هاي جهان اسلام اعم از فارس زبان، ترك زبان، عربي زبان و انگليسي زبان مطرح است نيز متفاوت بود. نظريه عقلانيت و معنويت، به دنبال آن بود كه «زندگي آرماني» را تا آنجا كه در اختيار صاحب زندگي باشد فراهم ‌ و راه رسيدن به آن را تسهيل كند بنابراين در پي كاهش دردها و آلام انساني بود.»

 


مصطفی ملکیان، متفکر و اندیشمندان سرشناس ایران در گفت وگو با خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) زوایای بیشتری از این پروژه را شرح و به پرسش های مطرح پاسخ می دهد.این روزها ایشان بر اثر کسالتی در بستر بیماری قرار گرفته اند و این گفت وگو قبل از بیماری ایشان انجام شده که امید است هر چه زودتر سلامتی خود را بازیابند.

 


مصطفی ملکیان در ابتدا در تعریف از انسان دیندار و انسان معنوی و تفاوت میان آن دو توضیح می دهد: نکته اولی که در باب دینداری باید بگویم و تفاوت آن با معنویت این است که ما دینداری شناسنامه ای داریم، دینداری شناسنامه ای سخن بی معنایی نیست و ما به لحاظ شناسنامه ای به فلان دین، دینداریم اما معنویت شناسنامه ای پارادوکسیکال است، اساسا معنایی ندارد، لایعنی است؛ ما دینداری هویتی داریم اما معنویت هویتی نداریم. دینداران می توانند فقط به لحاظ هویت جامعه شناختی شان دیندار باشند و می توانند حقیقتا دیندار باشند اما در مورد معنویان، حقیقتا معنوی صادق است. این گونه نداریم که به فرض کسی به لحاظ هویت اجتماعی ـ جامعه شناختی اش، معنوی باشد. فرق دوم انسان متدین با انسان معنوی این است که انسان متدین لااقل به یک متن مقدس التزام نظری و عملی دارد، به تعبیر دیگری کسی هست که یک انسان متدین سخن او را بی چون و چرا قبول دارد.

 


وی تصریح می کند: «تعبد» قوام دینداری است، دینداری غیر متعبدانه محال است و پارادوکسیکال است. هر دینداری باید به سخن کس یا کسانی بی چون و چرا التزام داشته باشد.معنویت متعبدانه نیز پارادوکسیکال است. تفاوت دینداری و معنویت این است که دینداری اگر تعبد نداشته باشد، دینداری نیست اما معنویت اگر متعبدانه باشد، معنویت نیست. البته این بدان معنا نیست که یک انسان معنوی سخن بنیانگذاران هیچ دین و مذهبی را قبول ندارد منتها این سخنان را متعبدانه قبول ندارد. هر آدم معنوی نه فقط حق بلکه وظیفه دارد سخنان بنیانگذاران همه ادیان و مذاهب جهان را بشنود و هر کدام را که با عقل و وجدان اخلاقی اش سازگار بود، بدان التزام عملی و نظری داشته باشد، بنابراین از این سخن این گونه بر نمی آید که یک انسان معنوی به سخنان بنیانگذاران و ادیان جهانی اعتنا ندارد بلکه آنها را از سر تعبد قبول ندارد.پس محال نیست که یک انسان معنوی آموزه های دین را بپذیرد. یعنی من می توانم انسان معنوی باشم و عشاءربانی به جا آورم و اما اگر پذیرش این روزه را از سر تعبد بپذیریم، من را انسان متدین می کند و نه انسان معنوی. به تعبیری می شود طرز زندگی یک انسان معنوی با طرز زندگی یک انسان متدین در بعضی جنبه ها همپوشانی داشته باشد.

 


این متفکر درباره مفاهیم مکشوف و ابتکاری به کار رفته در پروژه معنویت عقلانیت به شفقنا می گوید: بعضی اصول معنویات را معنویان از طریق متون مقدس کشف و استخراج کردند و برخی را آهسته آهسته بر اثر سیر و سلوک های معنوی به دست آوردند. مثلا چله نشینی در هیچ کدام از مذاهب جهان نیامده اما بسیاری معنویان جهان چله نشینی را توصیه می کنند یا سکوت مادام العمر که «تامس مرتون» آمریکایی به آن رسیده را بسیاری از معنویان جهان توصیه می کنند اما من سکوت مادام العمر را در هیچ کدام از مذاهب دنیا ندیده ام.معتقدم معنوی بودن بیشتر از آنکه یک فرآورده باشد، یک فرآیند است. بسیاری از معنویان جهان توصیه به امر ازدواج می کنند ولی هستند معنویانیکه ازدواج را نهی می کنند. معنویان دارای یک اصول مشترک فرآیندی هستند، منظور این است که این پروژه محتوا کمتر دارد تا صورت. به عنوان مثال؛ یک توصیه می گوید با دیگری چنان رفتار کن که خوش داری دیگری با تو آن رفتار را کند یا یک توصیه دیگر که می گوید راست بگو. توصیه دوم انگشت بر روی یک کار خاص گذاشته است و گفته که با هر کسی در هر وضع و حالی و در هرمکانی باید راست بگویی اما توصیه اول انگشت روی هیچ کار خاصی نگذاشته است. اگر خوش داری به تو دروغ بگویند، دروغ بگو که به این می گویند توصیه فرآیندی. این فرآیند اگر به راست گفتن انجامید، راست بگو اگر همین فرآیند به دروغ گفتن انجامید دروغ بگو. من امروز از این تعبیر می کنم که توصیه دوم انگشت روی فرآورده خاصی گذاشته اما توصیه اول انگشت بر روی هیچ فرآورده ای نگذاشته است.قدما این را به تعبیر دیگری استفاده می کردند و می گفتند توصیه دوم؛ توصیه مادی است یعنی به یک ماده خاصی توجه کرده است اما توصیه اول توصیه صوری است یعنی صورت آن را گفته اما نگفته است صورت آن به چه ماده ای حتما باید ملحق شود. من معتقدم توصیه های معنویت؛ توصیه های فرآیندی هستند نه فرآورده ای.

 


او در پاسخ به این سوال که آیا می توان معنوی بودن انسان ها را درجه بندی کرد؟معتقد است: کاملا. معنویت یک امر کاملا ذومراتبی است، یعنی تشکیکی است. اساسا فکر می کنم نه فقط در باب معنویت این امر صادق است بلکه می توان گفت در باب اخلاقی بودن و متدین بودن هم این امر صادق است، فقط بحث بر سر این است که با چه سنجه ها و معیارهایی این مراتب را مشخص کنیم. معتقدم بعضی از این سنجه ها ذهنی، روانی، اخلاقی و مناسباتی و رفتاری هستند. مثلا انسانی که آرامش بیشتر دارد، نسبت به کسی که آرامش کمتری دارد، معنوی تر است؛ این آرامش یک سنجه روان شناختی است. در سنجه رفتاری مثلا در میان دو انسان معنوی آن کسی که صداقت بیشتری دارد، معنوی تر است و اما تشخیص برخی از این سنجه ها با خود فرد است مثل سنجه های ذهنی و روانی اما سنجه های مناسباتی این گونه نیست و ناظران بیرونی هم می توانند تشخیص دهند.

 


ملکیان با طرح این سوال که آیا یک انسان معنوی اساسا خودش را با انسان دیگری نظرا در حال مقایسه و عملا در حال مسابقه می بیند یا نه؟در پاسخ می گوید: معتقدم انسان معنوی با هیچ کس خودش را در حال مقایسه و مسابقه نمی بینید و دائما خودش را با خودش در حال مقایسه و مسابقه می بیند اما اینکه ناظران بیگانه آیا می توانند دو انسان معنوی را با هم مقایسه کنند؟ البته که می توانند. برخی از سنجه ها به گونه ای است که ناظران بیگانه توان مقایسه را ندارند چون آن سنجه ها در اختیار او نیست اما در برخی سنجه ها ناظر بیگانه می تواند با توسل به آنها انسان معنوی را با دیگر انسان معنوی مقایسه کند اما در مورد اذن آن یعنی اینکه آیا ناظران بیگانه حق دارند این مقایسه را انجام دهند یا نه؟ که در این صورت من می پرسم تا به چه انگیزه ای این مقایسه صورت گیرد. اگر بخواهند انسان های معنوی را با یکدیگر مقایسه کنند تا حقوق یکی را بر دیگری افزایش دهند، حق ندارند این گونه عمل کنند اما یک موقع است که من به انگیزه آموزش این کار را انجام می دهم، یعنی می خواهم معنویت را یاد بگیرم.

 


وی در ادامه در توضیح پدیده های خارج از محدوده عقل اظهار می دارد: انسان معنوی براساس عقل و وجدان اخلاقی خودش عمل می کند، یعنی التزام نظری او به این یافته های عقل خودش است و التزام عملی او هم بر اساس یافته های وجه اخلاقی اش است، اما در عین حال جهان هستی را همقد و قواره عقل خودش نمی داند بنابراین می تواند بپذیرد که چیزهایی در جهان هستند که این واقعیت ها فراتر از درک و دریافت عقل من باشند و اگر قائل بود به اینکه واقعیتی از این واقعیت ها در جهان هست که من قدرت شناخت آن واقعیت را ندارم، آن موقع معنای آن این است که به وجود راز قائل است. در آن موقع یک انسان معنوی می داند که رازی در جهان هست یا رازهایی در جهان هستند؛ یعنی چیزهایی در جهان هست که من از بودن آنها باخبرم اما از چگونگی و چیستی آن بی خبرم که به آنها راز می گوییم. بنابراین انسان معنوی وجود راز در جهان را منتفی و محال نمی داند و معتقد است چیزهایی در جهان هستند که در عین حال که هستند، در باب آنها هیچ سخنی نمی تواند بگوید نه نفیا و نه اثباتا. یک انسان معنوی می تواند قائل به این واقیت باشد که واقعیت هایی در جهان هستند که من از چیستی آنها بی خبرم.به تعبیر دیگری چیزهایی که خردپذیر و خردستیز هستند، راز نیستند لذا راز را باید در میان خردگریزها جستجو کرد. در خردگریزها آنهایی که عقل ما در باب آنها هیچ چیز برای گفتن ندارد، به این ها راز می گوییم. ممکن است حتی من بگویم زندگی پس از مرگ یک راز است یا جبر و اختیار، قضا و قدر و ... یک راز هستند لذا معتقدم معنویت این است که یک روش خاصی را در پیش بگیریم یعنی من راهی را توصیه میکنم انجام دهی که اگر به هر نتیجه ای رسیدی، معنوی هستی.

 


وی تصریح می کند: دو روش عقل و وجدان اخلاقی در جهان داریم پس هر موقع می خواهم چیزی را قبول یا رد کنم، فقط با توسل به عقل و وجدان اخلاقی ام قبول یا رد می کنم، اگر این کار را بکنیم یکی از مولفه های معنویت را داریم چون یکی از مولفه های معنویت؛ زندگی اصیل است. زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس فهم و تشخیص خود.

 


این روشنفکر معاصر با تأکید بر اینکه معنویت، فرآورده نیست لذا معنویت نسبت به فرآورده ها لااقتضا است و لا به شرط است، به شفقنا می گوید: یعنی من نمی گویم که اگر تو به فلان جا برسی معنوی هستی و اگر نرسی معنوی نیستی، مهم نیست به چه چیز می رسی، مهم فرآیند کار است. به لحاظ عقاید هیچ تضمینی وجود ندارد که یک انسان معنوی به کجا خواهد رسید؛ اما به لحاظ احساسات و عواطف و هیجاناتش به کجا می رسد؟ که معتقدم به یک آرامشی می رسد که انسان غیر معنوی آن آرامش را ندارد.زندگی اصیل این گونه نیست که انسان تصور کند اگر این روش زندگی را در پیش گرفت، پس فقط عقل و وجدان اخلاقی خود را کافی بداند و به هیچ علمی از علوم دیگر انسان ها نگاه نکند.

 


وی در مورد رعایت آداب خاصی از طرف یک انسان معنوی به شفقنا تصریح می کند: انسان معنوی قطعا آداب خاصی نخواهد داشت اما امکان این امر وجود دارد. یعنی ممکن است با توسل به عقل و وجدان اخلاقی خودش که استفاده از امکان فهم دیگران هم هست، برسد به اینکه برای آنکه آرامش بیشتری داشته باشد، باید مدیتیشن کند یا یوگا. انسان معنوی به هیچ ایسم و مکتب و مشربی پایبند نیست. به فلان ایسم نگاه می کند، نکته های خوبش را می پذیرد اما به هیچ ایسم و مکتب و مسلکی تقید ندارد. انسان معنوی یک آرمان دارد، هر چیزی که به سود این آرمان باشد آن را می پذیرد.عقلانیتی هم که مد نظر است، آن عقلانیت برای آن آرمان است که تجربه نشان داده آن آرمان با استفاده از عقلانیت به دست می آید. آن آرمان این است که روانشناسی به آن اعماق روح آدمی می گوید که آن روح در تب و تاب چند چیز است، آدم معنوی می خواهد به چند چیز برسد که ممکن است یک چیز هم بیشتر نباشد؛ مثل بوداییان که فقط به دنبال آرامش اند، ممکن است کسی بگوید ما به دنبال آرامش و شادی هستیم و شادی قابل ارجاع و تحویل به آرامش نیست و برعکس. ممکن است کسی بگوید علاوه بر اینها ما ارزشمندی زندگی را هم می خواهیم که دیگر این بستگی دارد به اینکه ما معتقد باشیم که روان آدمی کی قرار می گیرد و با چه چیز قرار می گیرد؟من به مقتضای اینکه بدانم الف، ب است و بدان عمل کنم آرامش دارم اما اگر فردا بدانم الف، ب نیست اگر به اینکه الف، ب است عمل کنم آرامش ندارم.آرامش به این نیست که یک عقیده ای من در عالم پیدا کنم که از روز اول تا آخر همان باشد. آرامش در این است که اگر واقعا با رجوع به عقل و وجدان اخلاقی فهمیده ام، بدان هم التزام داشته باشم. آدم معنوی مانند یک دماسنج است. دماسنج هیچ وقت نمی گوید که من 10 دقیقه پیش میگفتم 17 درجه اما الان چگونه بگویم 18 درجه، در صورتی که دما در آن وقت 17 درجه بود، من هم 17 را نشان می دادم الان که دما 18 درجه است، من هم 18 را نشان دهم. آدم معنوی به نظرم به دنبال واقعیت ها چنان می رود که دماسنج در پی دما می رود.

 


ملکیان می افزاید: متأسفانه این ما هستیم که فکر میکنیم فقط با اصول جازم و جامد است که انسان به آرامش می رسد. ما انسان ها فکر میکنیم با اطمینان به طمأنینه می رسیم در صورتی که این گونه نیست. آدم بدون اطمینان هم به طمأنینه می رسد، منتها به شرط اینکه آن چه را که الان به آن یافته ام به آن التزام هم داشته باشم، اگر التزام داشته باشم طمأنینه هم دارم. «جمله بی قراریت از طلب قرار توست/ طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت» مصداق همین امر است. معتقدم اشتباه ما این است که هر چیزی را بخواهیم ثابت بماند، خودمان بی ثبات می شویم.

 


این مدرس دانشگاه درباره ابزاری که برای ترویج پروژه معنویت عقلانیت می توان به کار برد، معتقد است: راه آن تعلیم و تربیت مبتنی بر استدلال با استفاده از نیروهای باوراننده است یعنی نیروهایی که با آنها استدلال می کنیم. ما سه دسته نیرو داریم که می توانیم با توسل به آنها دیگران را در راهی ترغیب کنیم؛ نیروهای وادارنده، انگیزاننده و باوراننده. ما فقط با استفاده از نیروهای باوراننده می توانیم انسان ها را معنوی کنیم یعنی استفاده از تعلیم و تربیت فقط با توسل به عقل و وجدان اخلاقی اما اینکه می گفتم این پروژه فردگرایانه است منظور این بوده که این پروژه معتقد نیست که برای بهبود وضع جامعه باید نهاد سیاست اول عوض شود یا نهاد اقتصاد تغییر کند یا نهاد خانواده. این پروژه می گوید باید تک تک افراد عوض شوند. این بحث را در مقابل دیدگاهی عنوان کردم که برخی افراد برای بهبود اوضاع و احوال،مثلا سراغ نهادهای اقتصادی می رفتند؛ مانند مارکسیست ها. اگر انسان ها تک تکشان معنوی شدند از برکات معنوی شدن، سود می برند. در عین حال می شود رژیم سیاسی حاکم بر جامعه ای عوض شود، مناسبات اقتصادی تغییر کند ولی یک نفر که تا دیروز معنوی نبوده، معنوی شود. لذا معتقدم این پروژه هم زمان بر است و هم تدریجی و هم انگیزه بسیار قوی می خواهد اما در عین حال یگانه راه همین است. معتقدم هر مناسباتی که وسایل انتقال تربیت باورمندانه را تسهیل کند می تواند به ترویج این پروژه کمک کند و هر مناسباتی هم دشوار کند کار را سخت تر کرده است.

 


ملکیان در خصوص منتقدان خود در مورد پروژه معنویت عقلانیت که گفته بود در کتابی به آنها پاسخ خواهد داد، به شفقنا می گوید: کتاب مورد نظرم 12 فصل است که 6 فصل و نیم آن را نوشته ام و مابقی را فرصت نکرده ام اما امیدوارم بتوانم این کار را انجام دهم، اگر چه نتوانستم آن را هم به اتمام برسانم چیزی را از دست نداده ام! اما در میان منتقدان خود انتقادات پست مدرن ها را مهم تر می دانم. آنها معتقدند عقلانیت یک امر تاریخی و اجتماعی است و این گونه نیست که بگوییم انسان ها فارغ از اینکه در زمان یا مکان و اینکه در چه جامعه ای زندگی می کنند، یک عقلانیت مشترک داشته باشند که باید به آن متوسل شوند. می گویند عقلانیت همیشه یک قید دارد و سوال می کنند که این عقلانیتی که مورد نظر این پروژه است، چه نوع عقلانیتی است؟ و من می گویم در عین حال که قبول می کنم فرهنگ ها، تمدن ها و جوامع مختلف تفاوت هایی با هم دارند اما ما یک عقلانیت مشترک هم داریم که ترازوی داوری ما در باب همه اختلافاتی که این عقلانیت ها با هم دارند،است. در هر زمانی و در هر مکانی و در هر فرهنگی اجتماع نقیضین محال است. باید معتقد باشیم هر چیزی خودش است که به آن عقلانیت مشترک یا مشاع می گوییم. ما در هر فرهنگی که باشیم، این سخن پذیرفتنی است که «با دیگری چنان رفتار کن که خوش داری دیگران با تو همان رفتار را بکنند.» ممکن است به این تشخیص عمل نکند اما قائل است. به تعبیر دیگری، عقلانیت مورد نظر من چیزی جز این نیست که تابع استدلال باشد. هر چه استدلال گفت را بپذیریم و هر آنچه را رد کرد نپذیرم.

 


وی در مورد رابطه انسان معناگرا در مواجهه با پدیده های اجتماعی و سیاسی و اینکه آیا یک انسان معنوی می تواند یک کنشگر فعال در این عرصه ها باشد؟ می گوید: یک انسان معنوی، درد و رنج انسان های دیگر برایش اهمیت دارد و نسبت به این امر بی تفاوت نیست. بنابراین هر کاری که از کاستن از درد و رنج دیگران از دستش برآید، انجام می دهد اما منظور این نیست که یک انسان معنوی لزوما باید فعال در امور سیاسی باشد یا امور خیریه یا لزوما فعال در آموزش و پرورش. انسان معنوی درست است که معتقد است هر کاری که درد و رنج انسان ها را بکاهد باید آن کار را انجام دهد، اما ممکن است یک انسان معنوی معتقد باشد تنها چیزی که درد و رنج انسان ها را می کاهد، جهل است که می رود معلم می شود یا فقر است که میرود در انجمن های خیریه کار می کند.

 


ملکیان در ادامه در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه به دلیل هزینه هایی که معنوی بودن به دنبال دارد عده کمی از مردم می توانند این گونه زندگی کنند، آیا قبول دارید این پروژه برای عده قلیلی از مردم جوابگو خواهد بود؟ اظهار می دارد: اخلاقی بودن در طول تاریخ کم طرفدار داشته است. در طول تاریخ کسانی که التزام به اخلاق داشتند، نسبت به کل انسان ها بسیار کم بوده اند. این امر اشکالی بر یک نظریه نیست. یک نظریه ای که مردم می پذیرند یا نه دال بر درستی یا نادرستی آن نظریه نیست. درستی یا نادرستی یک نظریه را باید در جایی دیگر فهمید. اگر انسان های کمی هم در طول تاریخ این پروژه را بپذیرند نشان نمی دهد که این پروژه غلط است. غلط بودن این پروژه را باید با راههای دیگری اثبات کرد نه با اینکه مردم چه می کنند یا نه.

 


وی در مورد پیش بینی برای آینده معتقد است: به نظرم می آید که سیر تاریخی بشر به طرف عقلانیت و معنویت است اما ما می بینیم که روز به روز بشر دارد به طرف عقلانیت و معنویت پیش می رود و معنای آن این است که هر چیزی که از عقلانیت یا معنویت بشر را دور می کند، به نظرم آهسته آهسته کم می شود. پیش بینی من این است که جامعه بشری آینده ای عقلانی معنوی داشته باشد.معتقد نیستم که این امر خیلی زود رخ دهد و اینکه در همه جای جهان همزمان رخ دهد ولی فکر میکنم نطفه های این پروژه در غرب امروزین در حال تسری است که شامل اروپا، آمریکای شمالی و در شرق هم استرالیا و نیوزیلند است.


وی در پایان گفت و گو درباره ی نشانه های تسری این پروژه در غرب می گوید: ما در غرب عقلانیت نظری و عملی را بیشتر می بینیم. اقتضای عقلانیت نظری این است که میزان پایبندی و دلبستگی به یک عقیده را به قوت و قرائن و شواهد آن بسنجیم. اقتضای عقلانیت عملی هم این است که کاری نکنیم هزینه آن بیشتر از سودش باشد که مااین دو مورد را در غرب بیشتر سراغ داریم. در بحث معنویت هم در غرب مابیشتر نطفه های آن را می بینیم.

 


او تأکید کرد: عقلانیت و معنویت نیاز بشر از آن رو که بشر است، هست نه فقط نیاز جوامع با یک دین خاص یا نیاز فقط کسانی که دینداری آنها بنیادگرایانه است. 



منبع: پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه


نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

 

جنبش سبز و افق پیش رو

Posted: 07 Jun 2012 05:19 AM PDT

علی مزروعی
حوزه عملیاتی ما باید راهبردهای چهارگانه آگاهی بخشی، خیابان، مذاکره و مصالحه، و انتخابات را در دستور کار داشته باشیم


درآستانه سه سالگی شکل گیری جنبش سبز فرصتی است که به بازنگری این جنبش از جهات مختلف بپردازیم، و نقاط قوت و ضعف و کامی‌ها و ناکامی‌های آنرا برشماریم، و با تکیه بر تحلیل‌های واقع بینانه، امیدوارانه و استوار راه را ادامه دهیم. تحلیل ذیل کوششی است در این مسیر، و اینکه نیروی بالقوه تحولخواه جامعه ما چه میزان است؟ و چگونه می توان این نیروی بالقوه را بالفعل کرد؟


جامعه کنونی ایران را از منظرهای متفاوت می توان به لحاظ نیروهای اجتماعی و صف بندی آنها تجزیه و تحلیل کرد اما از آنجا که جنبش سبز برآمده از یک کودتای انتخاباتی است از اینرو ثقل این تحلیل برتوصیف آرایش نیروهای اجتماعی از منظر مشارکت درانتخابات‌های گذشته است، و اینکه اگر در آینده یک انتخابات آزاد و رقابتی و منصفانه برگزار شود، جنبش سبز در چه وضعیتی می تواند قرار گیرد؟ و نگاهش برای پیروزی باید معطوف به چه نیروهایی باشد؟ و در عین حال جنبش سبز چه افقی را باید در پیش رو داشته باشد؟


در این تحلیل و بررسی آمار مشارکت در انتخاباتهای ریاست جمهوری پس از سال ۶۷ و پایان جنگ مورد توجه قرار گرفته است بدلیل اینکه در سطح ملی و سیاسی تر از انتخاباتهای مجلس و شوراها و خبرگان است، و انگیزه بیشتری برای به صحنه آوردن شهروندان ایجاد می کند. برپایه آماررسمی منتشره میزان مشارکت در انتخاباتهای ریاست جمهوری این دوران بشرح زیر بوده است:
 

۱- انتخابات ریاست جمهوری پنجم در سال ۶۸ میزان مشارکت ۵۴.۶

۲- انتخابات ریاست جمهوری ششم در سال ۷۲ میزان مشارکت ۵۰.۷

۳- انتخابات ریاست جمهوری هفتم در سال ۷۶ میزان مشارکت ۷۹.۹

۴- انتخابات ریاست جمهوری هشتم در سال ۸۰ میزان مشارکت ۶۶.۸

۵- انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ۸۴ میزان مشارکت ۶۲.۸

۶- انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۸۸ میزان مشارکت ۸۴.۸


این نتایج نشان می دهد که میزان مشارکت رای دهندگان در انتخاباتهای ریاست جمهوری از حداقل ۵۱ تا حداکثر۸۵ درصد نوسان داشته است، و از این آمارها می توان این برداشت را داشت :
 

۱- در همه انتخاباتها ۱۵ درصد رای دهندگان شرکت نداشته اند که دلایل مختلفی را می توان برای عدم شرکت آنها مطرح کرد که از عدم قبول نظام مستقر تا بی‌تفاوتی سیاسی را در برمی گیرد، و طبعا روی این بخش از جمعیت رای دهنده نمی توان محاسبه‌ای به لحاظ سیاسی و فعال شدن آنها را در عرصه صف بندی‌های سیاسی داشت هرچند بطور بالقوه می توان انتظار پیوستن بخشی ازآنها را به جریان معترض جنبش سبز داشت.
 

۲- فاصله۵۱ درصدی رای دهندگان درانتخابات ریاست جمهوری ششم در سال ۷۲ تا ۸۵ درصدی انتخابات ریاست جمهوری دهم در سال ۸۸، که بنحو معناداری تکرار رخداد مشارکت ۸۰ درصدی انتخابات ریاست جمهوری هفتم در سال ۷۶ را تداعی می کند، حاکی از فعال شدن جمعیت ۳۰ تا ۳۵ درصدی رای دهنده می کند که قطعا تعلق به اصلاح طلبان و جنبش سبز دارد، و در هر فعالیت انتخاباتی آتی هم اینها می توانند بنفع جنبش سبز فعال شوند، و این نشاندهنده پایگاه محکمی برای جنبش است.
 

۳- نتایج مقایسه‌ای انتخابات‌های مختلف نشان می دهد که پایگاه رای اقتدارگرایان در بهترین شرایط ۱۵ تا ۲۵ درصد بوده است، براین پایه فاصله این رقم تا ۵۱ درصد نیز متعلق به رای دهندگانی است که بدلائلی در انتخاباتها حضور یافته اما به اقتدارگرایان رای نداده اند، و اینها افرادی هستند که در صورت حضور یک نامزد اجماعی از سوی جنبش سبز به وی رای خواهند داد همانگونه که در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم شاهد رای آوری ۶۹ و ۷۸ درصدی خاتمی بودیم، و برپایه این برآورد آماری در انتخابات ریاست جمهوری دهم هم حداقل باید شاهد رای آوری حدود ۵۵ تا ۶۰ درصدی موسوی می شدیم که با تقلب در انتخابات و انجام کودتا نتیجه را برهم زدند.
 

۴- برپایه آنچه آمد جنبش سبز تاکنون پایگاه انتخاباتی بالقوه ۳۵ تا۶۰ درصدی جمعیت رای دهنده را داشته است که می تواند با تکیه بدان برای آینده برنامه ریزی کند، و البته همین پایگاه همدل و همراه با جنبش سبز در شرایط غیرانتخاباتی مثل حضور خیابانی است که تجلی‌اش را با حضور میلیونی مردم در راهپیمایی روز ۲۵ خرداد ۸۸ و پس از آن دیدیم اما میزان حضور این افراد در کنش‌های سیاسی بستگی به هزینه‌ای دارد که هریک باید بابت حضورشان بپردازند و طبعا با بالا رفتن هزینه از دامنه حضور افراد کاسته می شود همچنانکه شاهد بوده ایم، اما اینراهم باید در نظر و تاکید داشت که در گذر زمان از دامنه این پایگاه کاسته نشده و بدلیل ناکارآمدی حاکمیت یکدست اقتداگرایان بر دامنه آن افزوده شده و همچون آتش زیر خاکستر می تواند در فرصت مساعد شعله ور شود.
 

۵- انتخابات ریاست جمهوری دهم فرصت مساعدی برای پیوند جنبش‌های خرد اجتماعی با جنبش سبز بود و این پیوند در گذر زمان باید عمق یافته و افراد فعال در این جنبش‌ها بتوانند نقشی برانگیزانده در تحرک و تثبیت پایگاه اجتماعی جنبش سبز در جامعه مدنی داشته باشند بشرطی که راهبران جنبش سبز نیز بتوانند به مطالبات این جنبش‌های خرد توجه داشته و آنها را برجسته و در قالب مطالبات کلی جنبش مطرح نمایند.
 

جمع بندی اینکه به رغم مدعای تبلیغاتی و تصورحاکمیت اقتدارگرا که توانسته جنبش سبز را مهار و کنترل و سرکوب نماید این جنبش در جامعه ریشه دوانده و زنده و پاینده است و پایگاهی مستحکم و نیروی بالقوه اجتماعی بالایی را بهمراه دارد که در فرصت مساعد می تواند بالفعل شده و ظهور اجتماعی یابد. براین پایه راهبران و فعالان جنبش باید نگاه و توجهشان معطوف به افراد این نیرو، که عمدتا در اقشار متوسط و محروم قرار دارند و بخشی از آنها در قالب جنبش‌های خرد اجتماعی سازمانیافته و در پی دستیابی به مطالبات خویش اند، باشد و خواسته‌ها و مطالبات همگی آنها را پوشش دهند. ازمنظر « جنبش سبز و افق پیش رو » نیزبا توجه به این پایگاه و جمعیت تحولخواه به ضرس قاطع می توان گفت و پیش بینی کرد که انجام تغییر و تحولات در جامعه ما در افق پیش رو اجتناب ناپذیراست، و هنر رهبری جنبش سبز در مدیریت انجام این تغییرات بگونه‌ای است که بتواند به استقرار حاکمیت قانون، عدالت، آزادی، و مردمسالاری در کشور منجر شود.
 

اما سئوال مهمی که در انتهای این تحلیل رخ می آید این است که جنبش :" چگونه می تواند این نیروی بالقوه را بالفعل کند؟ " البته پاسخ به این سئوال بحثی مبسوط و جمعی را از سوی همه افراد صاحب نظر و فعال در جنبش سبز می طلبد اما بنظر من در حوزه عملیاتی ما باید راهبردهای چهارگانه آگاهی بخشی، خیابان، مذاکره و مصالحه، و انتخابات را بصورت مکمل و متناسب با شرایط حادث در دستور کار داشته باشیم، و همزمان سازماندهی افراد را در قالب هسته‌های سبز پیگیری کنیم، و آمادگی اینرا داشته باشیم که در شرایط مساعد بتوانیم با بالفعل کردن نیروی اجتماعی جنبش تناسب و توازن قوا را بنفع جنبش سبز برهم زنیم و راه را بسوی اصلاحات گشاده داریم. نیروی تحولخواه جامعه ما هرگاه فرصت ظهور یافته اراده خود را برای انجام تحول از مجاری ممکن و قانونی به منصه ظهور رسانده است، و اگر اکنون آرام گرفته و خفته بنظر می رسد ناشی از شرایط است، و قطعا با تغییر شرایط و ایجاد فرصت مساعد همچون آتش زیر خاکستر شعله ور خواهدشد، و البته بهترین گزینه برای کشور و نظام مستقر این است که حاکمیت کنونی راه قانونی و کم هزینه را بروی تحولات باز کند، و بنظرم در چارچوب چنین وضعیت و نگاهی هیچ جایی برای ناامیدی و یاس و کوتاه آمدن از خواسته‌ها و مطالبات جنبش سبز باقی نمی ماند. 



نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

فرانسه و بریتانیا: جمهوری اسلامی هیچ نقشی در نشست مربوط به سوریه نخواهد داشت

Posted: 07 Jun 2012 05:14 AM PDT

جـــرس: یک روز پس از آن‌ که روسیه در راستای حل بحران سوریه، خواستار برگزاری نشستی با حضور کشورهایی نظیر ایران و ترکیه شد، فرانسه و بریتانیا اعلام کردند که جمهوری اسلامی ایران هیچ‌ نقشی نمی‌تواند در نشست سوریه داشته باشد.


به گزارش خبرگزاری آلمان، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه‌ی روسیه، روز چهارشنبه (۱۷ خرداد / یونی) در پکن اعلام کرد کشورهایی که به‌گونه‌ای با نیروهای درون سوریه در ارتباط‌ اند و می‌توانند بر این نیروها تاثیر بگذارند باید در اجلاسی شرکت کرده و راهکارهایی برای برقراری صلح در این کشور بیابند.


در واکنش به این موضوع، لوران فابیوس، وزیر خارجه فرانسه، روز پنج‌شنبه، ۱۸ خردادماه اعلام کرد که جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند در مذاکرات برای حل بحران سوریه حضور داشته باشد و تأکید کرد که حضور ایران در مذاکرات با هدف افزایش فشار بر حکومت سوریه در تضاد است."


به گزارش رادیو اروپای آزاد، وی همچنین تأکید کرد که مشارکت دادن ایران در این مذاکرات بر برنامه هسته‌ای ایران نیز که به گفته وی مطلوب نیست، تأثیر می‌گذارد. آقای فابیوس دراین خصوص توضیحی نداد.


روز پنج‌شنبه همچنین ویلیام هیگ، وزیر خارجه بریتانیا نیز در همراهی با فرانسه اعلام کرد که به باور وی وارد کردن جمهوری اسلامی در هر گروهی که به منظور حل بحران سوریه تشکیل می‌شود، فعالیت‌های گروه مزبور را بی‌اثر می‌کند.


وزیر خارجه بریتانیا افزود: "ایران کشوری است که از حکومت سوریه و برخی از خشونت‌های غیرقابل قبول حکومت سوریه حمایت می‌کند."


غرب در ماه‌های گذشته بارها سپاه پاسداران ایران را متهم کرده است که در سرکوب‌های سوریه دخالت می‌کند. این اتهام از سوی شورای ملی سوریه، از گروه‌های اصلی مخالف دولت بشار اسد نیز مطرح شده است.


اگرچه مقام های وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی همواره هر گونه دخالت تهران در امور سوريه را رد کرده‌اند و کشتار مردم سوریه را به مخالفان و نیروهای القاعده نسبت داده‌اند، یکی از مسئولان نیروی قدس سپاه پاسداران به تازگی و برای نخستین بار دخالت ایران در حوادث سوریه را تأیید کرد.

اسماعیل قاآنی، جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، هفتم خردادماه با تأیید این مسئله، تأکید کرد که این دخالت برای جلوگیری از «کشتار مردم» بوده است.

وی در گفت‌و‌گویی با خبرگزاری ایسنا با اشاره به "حضور موثر نیروی قدس سپاه پاسداران در سوریه" گفت: "تا وقتی که در سوریه نبودیم، کشتارهای مردم آن توسط معارضین زیاد بود، اما با حضور جمهوری اسلامی، به طور فیزیکی و غیر فیزیکی جلوی کشتارهای بزرگ در سوریه گرفته شد."


گفتنی است، ۱۵ ماه از آغاز ناآرامی‌ها در سوریه می‌گذرد. سازمان ملل فروردین‌ماه سال جاری شمار کشته‌شدگان خشونت‌های سوریه را بیش از ۹ هزار تن ارزیابی کرد. گروه‌های مخالف می‌گویند این رقم در حال حاضر به بیش از ۱۱ هزار تن رسیده است.
 

صندوق های صدقات دیجیتالی می شوند

Posted: 07 Jun 2012 05:14 AM PDT

تداوم موج بازداشت و مجازات سارقین صندوق ها

جـــرس: در پی افزایش موج سرقت از صندوق های صدقات نصب شده در معابر عمومی ایران، یک مقام ارشد کمیته امداد، از امضای تفاهنامه با نیروی انتظامی و همزمان عملیات "دیجیتالی شدن" و "افزایش استحکام و امنیت صندوق های صدقات" خبر داد.

همزمان، گزارش ها حاکی از موج بازداشت گروهی از جوانان و نوجوانان کشوربرای سرقت از صندوق صدقات، به دلیل مشکلات مالی بوده، که دادگاه آنها را به جریمه و حبس و شلاق محکوم کرده است.


به گزارش فارس، بهرام سوادکوهی معاون مشارکت‌های مردمی کمیته امداد استان اصفهان می گوید : عده‌ای با ترفندهای مختلف از صندوق‌های نصب شده سطح شهر سرقت کرده که کمیته امداد برای ایمنی بیشتر صندوق‌های صدقات آن ها را دیجیتالی می‌کند و البته سعی بر استحکام صندوق‌های صدقات کرده است.


وی افزود : برای ایمنی بیشتر در صندوق‌های صدقات سطح شهر تفاهمنامه‌ای با نیروی انتظامی را امضا کرده‌ایم که حفاظت از صندوق‌های صدقات را با حساسیت ویژه‌ای رصد کنند.


سواد کوهی با بیان اینکه در سال ۹۰ نسبت به سال ۸۹، ۶۳ درصد کاهش سرقت از صندوق‌های صدقات داشته‌ایم، گفت: در سال ۸۴، ۱۰ هزار مورد سرقت از صندوق صدقات داشته‌ایم و این در حالی است که در سال ۹۰ این تعداد به یک‌هزار مورد رسیده است.


صندوق صدقات دیجیتالی در سال گذشته در دستور کار کمیته امداد قرار داشت امسال در اکثر استان ها گسترش پیدا می‌کند به طوری که این طرح در تهران نیز اجرا خواهد شد.


این مقام ارشد کمیته امداد ادامه داد:‌ در چند ماهه آینده صندوق‌های صدقات سنتی در برخی از معابر تهران جمع‌آوری می‌شوند و به جای آنها صندوق صدقات دیجیتالی نصب می‌شود. صندوق صدقات دیجیتالی با مکانیزمی شبیه سامانه‌های خودپرداز در اماکن عمومی سراسر کشور تا پایان سال جاری قرار خواهد گرفت و هزینه تمام‌شده هر یک از این صندوق‌ها یک میلیون تومان است. البته طرح صندوق صدقات دیجیتال از چند سال پیش مطرح شد و با امضای تفاهمنامه ای میان کمیته امداد امام خمینی و بانک انصار کار خود را آغاز کرد. با نصب این سامانه در سراسر کشور مردم می توانند کمک های نقدی خود را به کمیته امداد امام خمینی از طریق این صندوقها به صورت دیجیتالی و با کارتهای اعتباری پرداخت کنند. با استفاده از این طرح از اتصال صندوق های دیجیتالی به شبکه شتاب و دریافت وجه نقد اعم از مسکوکات و اسکناس به عنوان فازهای آینده این پروژه امید می رود .این صندوقها در حال حاضر در شعب بانک انصار نصب شده است و به تدریج در تمامی معابر نیز نصب خواهد شد.


وی افزود: مبلغ هر بار صدقه از طریق کارتهای الکترونیکی ۵۰ تومان است و برای استفاده از این صندوقهای الکترونیکی مردم باید به شعب بانک انصاردر سراسر کشور مراجعه کنند و کارتهای اعتباری احسان و انفاق را که حداقل دو هزار تومان و حداکثر پنج هزار تومان موجودی دارد تهیه کنند. این کارتهای دیجیتالی یکبار مصرف نبوده و قابل شارژ شدن است و دستگاه قابلیت اعلام موجودی در هر بار استفاده را نیز داراست.


موج بازداشت سارقین
طی هفته ها و ماههای اخیر، مقامات انتظامی از بازداشت گروهی از سارقین از صندوق های صدقات خبر دادند.


به گزارش ایسنا، رییس پلیس آگاهی استان بوشهر، اواسط اردیبهشت ماه از دستگیری سارق صندوق صدقات در حین سرقت خبر داد.


سرهنگ بارونی دراین‌باره گفت: در پی اعلام چندین فقره سرقت صندوق صدقات بررسی موضوع در دستور كار ماموران پلیس قرار گرفت و سارق بازداشت شد، که وی در اعترافات خود مدعی شده كه از یكسال قبل با استفاده از سیم و آدامس اقدام به خارج كردن پول‌های داخل صندوق صدقات كرده است.


همچنین، فرمانده انتظامی کرج نیز اواخر اردیبهشت ماه گفت: ماموران انتظامی شهرستان کرج در حین ماموریت موفق به شناسایی و دستگیری سارق صندوق‌های صدقات با اعتراف به ۱۰۰ فقره سرقت شدند.

عبدالرضا خیرخواهان اظهار داشت: ماموران یگان امداد این فرماندهی در حین گشت‌زنی در خیابان اوقافی‌ها به فردی که به طرز مشکوکی در حال پرسه زدن در اطراف صندوق صدقات بود مظنون شده و پس از نزدیک شدن به وی و در بازرسی بدنی از متهم یک عدد موچین دسته بلند و یک عدد آچار کشف و متهم دستگیر شده را نیز جهت بازجویی‌های بیشتر به کلانتری منتقل کردند.

 

 

از شلاق بر تن سارق صندوق صدقات تا غارت پول مردم توسط...
همزمان، سامانه خبری – تحلیلی عصر ایران، با توجه به اخباری که در این زمینه طی ماهها و هفته های اخیر منتشر شده، طی گزارشی نوشت:


این چند تیتر را که مربوط به روزنامه های ایران است ، به عنوان مشتی نمونه خروار بخوانید:

- جوانی كه به اتهام سرقت دو هزار تومان از یك صندوق صدقه توسط پلیس دستگیر شده بود پس از محاكمه به پرداخت جریمه معادل دویست برابر پول سرقت شده و شلاق محكوم شد.


این مرد ۲۴ ساله كه متاهل و دارای یك پسر است انگیزه خود را از این اقدام مشكلات مالی عنوان كرد و گفت: مدتی بود با موتور كار می كردم و پیك بودم اما از وقتی كه تصادف كردم و پول تعمیر موتورم را نداشتم با مشكلات مالی زیادی مواجه شدم به طوری كه همسرم به خانه پدرش رفته و از سر ناچاری دست به سرقت از صندوق صدقه زدم .


- فردی كه اقدام به سرقت از صندوق صدقات می كرد به ۹ ماه حبس و ۷۴ ضربه شلاق تعزیری، رد مال مسروقه و سه سال اقامت اجباری در پارس آباد مغان محكوم شد.


- نوجوان بادکنک فروش به جرم سرقت از صندوق صدقات بازداشت شد.مأموران از جیب های او مقداری پول خرد كشف كردند.


وی در دادگاه گفت:چون آن روز نتوانسته بودم چیزی بفروشم، شب را به همراه یكی از دوستانم به نام «ایمان» در خیابان پرسه می زدم كه با دیدن صندوق صدقات به فكرسرقت افتادم.


دادگاه او را به پرداخت ۲۰هزارتومان جریمه نقدی محكوم كرد، ولی چون قادر به پرداخت این مبلغ جریمه نبود، جریمه او به حبس تبدیل شد.

- ...


این گزارش می افزاید:

کار خوبی کرده اند که دزدان صندوق های صدقات را گرفته اند و به سزای اعمال بسیار ننگین شان رسانده اند! اما قرار نیست نوجوان بادکنک فروش را که به همراه "ادله وقوع جرم" یعنی مقداری پول خرد گرفته اند ، به زندان محکوم کنند و خبرش را در رسانه ها منتشر نمایند یا جوان متأهلی که دو هزار تومان دزدیده را دراز کنند و شلاقش بزنند یا آن دیگری را به اتهام مشابه تبعید نمایند اما دزدان یقه سفیدی که برای دیدنشان باید از رئیس دفترشان وقت قبلی بگیری و در حضورشان هم خیلی مؤدبانه بنشینی و لفظ قلم حرف بزنی ، راست راست بگردند و مصاحبه کنند و با شعار دفاع از حقوق مردم ، زد و بند کنند و قراردادهای میلیاردی با بیت المال ببندند و در فرصت کوتاه خدمت ، هفت پشت شان را تأمین مالی کنند.


دزدی از صندوق صدقه ، جرم است حتی اگر دو هزار تومان باشد یا مقداری پول خرد که سارق را لو دهد ، اما دزدی از بیت المال ، آن هم با سوء استفاده از منصب دولتی ، فقط سرقت نیست ، خیانت و جنایت هم هست.


شخص خاصی را متهم نمی کنیم، مانند آقای رئیس دولت هم لیست مفسدان اقتصادی را در جیب مان نداریم (یادش بخیر که زمانی می گفت اگر در اطرافیان من کسی را پیدا کردید که از بیت المال سوء استفاده می کند در بوق و کرنا کنید و چقدر ملت امیدوار شده بودند.) ، بازپرس و کاراگاه و دزدگیر هم نیستیم ، فقط به قوه قضاییه و سازمان بازرسی کل کشور و ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی و خلاصه همه آنهایی که مدعی مخالفت و مبارزه با "دزدهای بزرگ (معروف به مفسدان اقتصادی)" هستند یک پیشنهاد می دهیم:


برای پیدا کردن مفاسد و مفسدان اقتصادی ، لازم نیست کار سختی انجام دهید ، کافی است یک فهرست از قراردادهای میلیاردی دولتی تهیه کنید و ببینید طرف این قراردادها چه شرکت هایی هستند. بعد اسم آن شرکت ها را در سایت روزنامه رسمی سرچ کنید ؛ به نتایج جالبی خواهید رسید.


مثلاً اگر دیدید فلان مقام ارشد دولتی ، فلان شرکت را برنده مناقصه یک میلیارد دلاری فلان پروژه اعلام کرده و سرچ در روزنامه رسمی هم نشان می دهد آن شرکت همین ماه گذشته ثبت شده است ، شک نکنید که با یک پرونده قضایی طرف هستید و الا چطور می شود پروژه های کلان عمرانی و ملی را به شرکتی داد که جوهر ثبتش هنوز خشک نشده است ؟ الّا این که بین آن مقام دولتی و این شرکت تازه تاسیس ارتباطی باشد و چند روز قبل از ثبت شرکت چنین گفت و گویی بین شان رد و بدل شده باشد: ... این پروژه آب و نان داری هست ، خود ما که نمی توانیم رأساً پروژه را بگیریم ، این طوری خیلی تابلو هست ، بروید همین فردا یک شرکت ثبت کنید ، ما هم شرکت را برنده مناقصه اعلام می کنیم ، هر چه در آمد، نصف-نصف ؛ بالاخره سفره ای است که پهن شده ، معلوم نیست فردا ما سر کار باشیم یا نه ؛ زود باشید!


قانون و مقررات ، ضوابط سختگیرانه ای برای دادن پروژه های عمرانی و دیگر قراردادهای دولتی به بخش خصوصی دارد. حتی اگر یک شرکت عمرانی ، متقاضی احداث یک راه روستایی باشد ، به همین سادگی ها به او قرار داد نمی دهند و باید در رتبه بندی شرکت ها از نظر علمی ، تخصصی ، تجربی ، سرمایه ، رزومه ، امکانات و ... شرایط لازم را داشته باشد و رتبه اش نیز به تأیید مراجع رسمی رسیده باشد.


رتبه بندی شرکت ها ، برای این است که نگذارند برخی افراد تازه به دوران رسیده و غیر متخصص با زد و بندهای پشت پرده ، امروز شرکت ثبت کنند و فردا ، بدون هیچ سابقه و تخصص و توانی ، پروژه های نان و آب دار دولتی را بگیرند.

اما در عمل این اتفاق رخ می دهد و این شرکت های خلق الساعه ،بعد از "غصب قرارداد"( و نه عقد قرارداد) ، یا خودشان پروژه را به بدترین شکل ممکن اجرا و در واقع تخریب می کنند و یا آن را به دیگر شرکت ها وامی گذارند و در این وسط پول اصلی را نصیب خود می نمایند ؛ دقیقاً به همین راحتی! آن هم در دولتی که خود را پاک دست ترین دولت تاریخ می داند ؛ به گونه ای که حتی رییس قوه قضاییه هم از مفاسد اقتصادی این طیف خبر می دهد.

در این میان ، سرنخ بسیاری از مفاسد اقتصادی در همین شرکت های طرف قرار داد با دولت است و اتفاقاً اطلاعات این شرکت ها ، از آنجا که ثبت رسمی شده اند ، در اختیار قوه قضاییه است.


عدالت ، روزی در این کشور تحقق خواهد یافت که مامور اجرای حکم ، بعد از آن که ۷۴ ضربه شلاق بر پشت سارق صندوق صدقه ها زد ، اجرای حکم مقاماتی که مانند کرم بر سیب بیت المال افتاده اند را آغاز کند و الا مادام که یقه سفیدها ، در مسند امور باشند و به مصلحت های سیاسی(!) مصون از هر گونه تعقیب و مجازات ، کاری از پیش نخواهد رفت و حرص و جوش خوردنش خواهد ماند به مردم و معدود رسانه هایی که هنوز غم مردم و بیت المال مردم را دارند.

 

فرمانده نیروی انتظامی، از خنثی شدن یك عملیات تروریستی در مرز سراوان خبر داد

Posted: 07 Jun 2012 04:39 AM PDT

جـــرس: فرمانده کل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، از خنثی شدن یک عملیات تروریستی گروه «جندالله» در روز دوشنبه هفته جاری (روز میلاد امام علی) خبرداد و گفت: با اشراف اطلاعاتی مرزبانان جمهوری اسلامی ایران طی یک عملیات غافلگیرانه چند تن از اعضای گروه مذکور کشته شدند.


به گزارش ایسنا، پاسدار اسماعیل احمدی مقدم در حاشیه صبحگاه عمومی در هنگ مرزی نهبندان و در جمع خبرنگاران با اشاره به دستگیری برخی رهبران گروه جندالله گفت: "دشمنان درصدد هستند، گروهک مزبور را بازسازی و یا گروه های دیگری را همچون این گروهک، راه اندازی کنند. "


احمدی مقدم افزود: "گروهک مزبور در روز میلاد امیرمومنان قصد داشتند از طریق مرز سراوان به کشور نفوذ کرده و عملیات تروریستی را در داخل کشور انجام دهند، که با اشراف اطلاعاتی مرزبانان، طی یک عملیات غافلگیرانه، یک نفر از اعضای این گروه به هلاکت رسید و مابقی اعضای آنها به عمق خاک پاکستان گریختند."


به گفته فرمانده ناجا، در این عملیات، مقادیر زیادی وسایل موادمنفجره و تجهیزات فیلمبرداری که قرار بود، صحنه تروریستی مستند سازی شود و به همراه وسایل مخابراتی از قبیل ماهواره، تلفن، بی سیم و دیگر تجهیزات پیشرفته کشف و ضبط شد.


این مقام ارشد انتظامی گفت: برطبق اطلاعات به دست آمده، قرار بود هشت نفر از اعضای این گروه وارد کشور شوند اما در این عملیات سه نفر دیگر از اعضای گروه در درگیری با نیروهای پلیس در مرز پاکستان به هلاکت رسیدند.


سردار مقدم ادامه داد: این عملیات در نقطه مرزی ایران با پاکستان انجام شده و نیروهای ما نمی توانستند برای تعقیب و دستگیری افراد باقی مانده، وارد خاک پاکستان شوند، بنابراین پیگیری های ما برای دستگیری دیگر اعضای این گروه از طریق مرزبانی پاکستان ادامه دارد.

 

آغاز تحقیقات پلیس فدرال آمریکا پیرامون گزارش جنگ سایبری آمریکا علیه ایران

Posted: 07 Jun 2012 04:39 AM PDT

جـــرس: با گذشت کمتر از یک هفته از انتشار گزارشی در آمریکا درباره جنگ سایبری این کشور علیه جمهوری اسلامی، منابع خبری از آغاز تحقیقات اف‌بی‌آی، پلیس فدرال آمریکا، در مورد "درز کردن احتمالی" اطلاعات از کاخ سفید خبر داده است.


به گزارش رادیو اروپای آزاد، سخنگوی اف‌بی‌آی از ارائه هر گونه اطلاعاتی درباره تحقیقات تازه خودداری کرده است، اما تلویزیون سی‌ان‌ان روز پنج‌شنبه، ۱۸ خردادماه، به نقل از یک سناتور جمهوری‌خواه از آغاز تحقیقات این نیروی پلیس خبر داد.


این خبر تنها یک روز پس از آن منتشر شده است که روز سه‌شنبه گذشته سناتور سکسبی شمبلی، منبع سی‌ان‌ان، به همراه روسای کمیته‌های اطلاعاتی کنگره آمریکا در بیانیه‌ای لو رفتن اطلاعات از طریق کاخ سفید را محکوم کردند.


این چند سناتور جمهوری‌خواه و دموکرات ایالات متحده ضمن ابراز نگرانی از درز پیوسته اطلاعات حساس از برنامه‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا چنین اظهار نظر کردند که این گونه اتفاقات توانایی اطلاعاتی ما را در آینده به خطر می‌اندازد."


آنها همچنین هشدار دادند که هر گونه درز اطلاعات از سوی مقامات آمریکایی جان شهروندان این کشور را به خطر می‌اندازد و احتمال مقابله به مثل از سوی کشورهای درگیر را تقویت می‌کند.


روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز روز جمعه، ۱۲ خردادماه، درگزارشی مفصل به نقل از مقامات سابق و فعلی در آمریکا و اروپا و اسرائیل نوشته بود که طرح حمله سایبری به ایران در سال ۲۰۰۶ با حکم جرج بوش آغاز شده و با حکم باراک اوباما شدت و سرعت گرفته است.


نویسنده این گزارش گفته بود که گزارش خود را بر اساس مصاحبه‌هایی در یک سال و نیم گذشته با مقامات سابق و فعلی در دولت‌های آمریکا و اسرائیل و دولت‌های اروپایی نوشته است. با این حال او از ذکر نام این مقامات به دلیل "محرمانه بودن جزئیات" پرونده خودداری کرده بود.


نیویورک تایمز در گزارش روز جمعه خود گفته بود که طرح حمله سایبری به تاسیسات غنی‌سازی اورانیوم در ایران اولین بار در زمان ریاست جمهوری جرج بوش با اسم رمز «بازی‌های المپیک» آغاز شده و باراک اوباما در نخستین ماه‌های کار در کاخ سفید در حکمی محرمانه تصمیم گرفته است که این طرح در دولت او هم ادامه بیابد.


این همان طرحی است که ابزار آن بعدها به «استاکس‌نت» معروف شد.


بر اساس گزارش ها، در همین حال کاخ سفید تحت ریاست اوباما به دنبال هشدار سناتورها رسما و شدیداللحن اعلام کرد که هیچ نقشی در درز اطلاعات محرمانه با اهداف سیاسی را نداشته است.


واکنش کاخ سفید پس از آن منتشر شد که عده‌ای از سناتورهای جمهوری‌خواه چنین اظهار نظر کردند که دولت باراک اوباما خود عمدا این گونه اطلاعات را به بیرون درز می‌دهد تا بعدا در کارزار انتخاباتی خود از آن بهره بگیرد.


از جمله جان مک‌کین، رقیب باراک اوباما در انتخابات سال ۲۰۰۹، گفته بود که هر اطلاعات و داستانی که از کاخ سفید درز می‌کند رئیس جمهور آمریکا را همچون قهرمان‌ها جلوه می‌دهد.

 

فریاد - نماهنگ اختصاصی جرس

Posted: 07 Jun 2012 03:42 AM PDT

«فریاد»،
پژواک دادخواهی جنبش مدنی و مسالمت آمیز سبز ایران است
«فریاد»،
پیام همه‌ی ایرانیان آزادی‌خواه و صلح‌دوستی است که سربلندی و بهروزی ایران را
در حاکمیت قانون و بسط آزادی و عدالت، جستجو می کنند
«فریاد»،
صلای دردمندانه و رسای مصطفی تاج زاده، آزاده‌ی سبز ایران است