جنبش راه سبز - خبرنامه |
- عدم حمایت دولت کارخانه شهاب را به مرز تعطیلی کشانده است
- نماینده ارومیه: درباره درآمدهای ناجا از وزير كشور سوال ميكنيم
- نامه اعتراضی ۱۰ هزار کارگر به وزیر کار: این وضعیت مشقتبار قابل تحمل نیست
- دلنوشته همسر عبدالفتاح سلطانی در پایان ماه نهم بازداشت
- تداوم افزایش قیمت کالاها و ارزاق عمومی
- رئیسی با حفظ سمت دادستان ویژه روحانیت شد
- بازداشت 60 فعال کارگری توسط اطلاعات کرج
- ولیعهد سعودی درگذشت
- بزرگداشت سومین سالگرد علی حسنپور، از شهدای ۲۵ خرداد
- روایت مسعود باستانی از خداحافظی داوود سلیمانی با زندانیان رجایی شهر
عدم حمایت دولت کارخانه شهاب را به مرز تعطیلی کشانده است Posted: 16 Jun 2012 09:47 AM PDT جرس: یک فعال کارگری در تهران اعلام کرد: تولید کارخانه شهاب که مونتاژ کننده انواع تلویزیون ومانیتوراست به دلیل عدم حمایتهای دولت در بخش تولید متوقف شده است.
به گزارش ایلنا، اسماعیل حق پرستی با بیان اینکه کارخانه شهاب هم اکنون تولیدی ندارد ودر آستانه تعطیلی است گفت: کارخانه شهاب تولید کننده و مونتاژ کننده انواع تلویزیون و مانیتور به دلیل نبود مواد اولیه تولید ناچار شده است تولید بعضی از محصولات خود را متوقف و ظرفیت تولیدبعضی دیگر را به حداقل کاهش دهد.
او با بیان اینکه کارخانه شهاب در فروش محصولات خود مشکلی ندارد اظهار داشت: به جهت اینکه اکثر قطعات تولیدی این کارخانه از کشورهای آسیای شرقی وارد میشود هم اکنون به جهت وجود تحریمها وبه تبع آن افزایش نرخ دلاردر واردات قطعات تولیدی خود دچار مشکل شده است بطوری که کارگران این واحد تولیدی روزانه بطور کامل در شیفت کاری خود حضور نمییابند.
دبیر اجرایی خانه کارگر تهران ضمن اشاره به اخراج ۵۰ کارگر کارخانه شهاب در سال گذشته افزود: کارخانه شهاب هم اکنون۴۰۰ کارگر دارد که اکثر آنان به جهت اینکه به سن بازنشستگی رسیدهاند به مرور از چرخه تولید این واحد تولیدی خارج شده و مدیران کارخانه نیروی جدیدی جایگزین نمیکنند.
او گفت: کارخانه شهاب به جهت افزایش تولید در دهه های۶۰ تا ۷۰، ۹۰ درصد قطعات تولید ساخت محصولات خود را در داخل تهیه و تولید میکرد که این روند تا سالهای آتی به مرور کاهش یافت تا جایی که هم اکنون بطور کامل وابسته به واردات قطعات از کشورهای خارجی شده است.
او تاکید کرد: وعده دولت در اجراي هدفمندي یارانههای این بود که بخشی از درآمد اجرای این طرح را به واحدهای تولیدی وصنعتی اختصاص دهد که هنوز محقق نشده است.
|
نماینده ارومیه: درباره درآمدهای ناجا از وزير كشور سوال ميكنيم Posted: 16 Jun 2012 09:31 AM PDT جرس: نماینده مردم ارومیه در مجلس شوراي اسلامي گفت: از وزير كشور درارتباط با درآمدهاي ناجا ازمحل افزايش تعرفهها و جريمهها سوال ميكنيم. به گزارش ایلنا، نادر قاضی پور نماینده ارومیه در مجلس شورای اسلامی گفت: نیروی انتظامی همه ساله تعرفهها و جریمهها را افزایش میدهد اما متاسفانه گزارشی از میلیاردها تومان در آمد حاصل از این درآمدها را به جایی ارائه نمیکند. وی ادامه داد: نیروی انتظامی باید به مجلس پاسخ بدهد که این درآمدها را در کجا و در چه بخشهایی هزینه میکنند، باید بگویند که این زیرساختهایی که مدعیاند چه زیرساختهایی است که هزینه برای آنها پایان ندارد. تا بحال هیچ گزارشی از سوی نیروی انتظامی ارائه نشده است و نمیدانیم این زیرساختها چیست؟ وی اظهار داشت: بحث ما این بود که در لایحه بودجه به نیروی انتظامی جمهوری اسلامی اجازه داده شد نسبت به افزایش تعرفهها اقدام کند. متاسفانه هر سال نیروی انتظامی این پیشنهاد را مطرح میکند و مجلس نیز متاسفانه این پیشنهاد را میپذیرند. نماینده ارومیه ادامه داد: اگر پولی بابت ارائه خدمات مربوط به صدور گواهینامه و یا در ارتباط با صدور پلاک خودرو دریافت میشود باید در همان راستا هزینه شود و نباید صرف کارهایی دیگر به تشخیص فرماندهی ناجا شود. وی خاطر نشان کرد: با جدیتر شدن فعالیت کمیسیونها قطعا در ارتباط با افزایش تعرفهها توسط ناجا و گزارش هزینههای آن و همچنین در رابطه با بسیاری از مسائل کشور از وزیر کشور سوال خواهیم کرد. |
نامه اعتراضی ۱۰ هزار کارگر به وزیر کار: این وضعیت مشقتبار قابل تحمل نیست Posted: 16 Jun 2012 09:31 AM PDT جرس: بیش از ۱۰ هزار کارگر واحدهای صنعتی از پنج استان کشور، با امضای نامهای خطاب به وزیر کار به تاثیراتی که اجرای قانونی هدفمندی یارانهها بر زندگی آنان تحمیل کرده است اعتراض کردند. به گزارش ایلنا، کارگران در این نامه از قانون هدفمندی یارانهها با عنوان «قطع یارانهها» نام بردهاند، با توجه به وضعیت اقتصادیشان خواستار افزایش حداقل دستمزدها براساس تورم موجود شدهاند و تهیه پیشنویس اصلاحیه قانون کار را «اصلاحیهای ضد کارگری» دانستهاند که امنیت شغلی و معیشت آنان را نشانه رفته است. این طومار به امضای بیش از ۱۰ هزار کارگر شاغل در ۵ استان کشور در کارخانههایی از جمله دارو شیشه، مهرام، فرش پارس، هفت الماس و… رسیده و صبح امروز توسط نمایندگان کارگران به دفتر شیخ الاسلام، وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی تحویل داده شده است. کارگران امضا کننده نامه همچنین به تعویق و بینظمی در پرداخت حقوقشان اعتراضکردهاند و خواستار ایجاد ساز و کار قانونی و قاطعی برای پرداخت بموقع دستمزدها و تعقیب قضایی کارفرمایانی که کارگران را بدون قرارداد و یا با قراردادهای سفید امضا و دستمزدهای معوقه وادار به کار میکنند شدهاند. خبرگزاری کار ایران دو هفته پیش در اواسط ماه جاری پیشخبری از تلاش کارگران جهت تهیه طوماری در اعتراض به اجرای قانون هدفمندی یارانهها با ۲ هزار امضا را منتشر کرده بود که طومار ۱۰ هزار امضایی کارگران به ثمر نشستن مرحله اول این تلاش است. متن کامل این نامه که رونوشتی از آن به نمایندگان مجلس شورای اسلامی و نهاد ریاست جمهوری و خبرگزاری کار ارسال شده است، در ادامه میآید: به وزیر کار، رفاه و رفاه اجتماعی همانطوری که همگان میدانیم و بر آن آگاهیم از یک سال و نیم پیش با آغاز فاز اول طرح قطع یارانهها اقلام و کالاهای اساسی زندگی چندین برابر افزایش قیمت داشتهاند. این در حالی است که در طول این مدت میانگین دستمزد کارگران بر روی هم در سال ۹۰ و سال جاری، نسبت به سالهای قبل از اجرای فاز اول قطع یارانهها حتی کاهش نیز پیدا کرده است و علاوه بر آن در طول این مدت با اعمال ۴ و سپس ۵ در صدی (مالیات بر) ارزش افزوده بر روی کلیه کالاهای مصرفی، عملا حدود ۵ درصد از دستمزد روزانه زیر خط فقر ما کارگران به خزانه دولت سرازیر شده است. عدم پرداخت بموقع دستمزد زیر خط فقر کارگران بیداد میکند. توام با چنین وضعیت اسفبار و غیر قابل تحملی در مورد دستمزدها، اصلاحیهای بسیار ضد کارگری بر روی قانون کار که امنیت شغلی و معیشت کارگران را نشانه رفته است تهیه شده و قرار است بزودی به مجلس ارائه شود. مبنای میانگین حقوق دو سال آخر کارگران برای تعیین حقوق بازنشستگی به میانگین حقوق ۵ سال آخر آنان تغییر پیدا کرده و باعث افت شدید حقوق بازنشستگان شده است. بیمه میلیونها کارگر ساختمانی علیرغم ثبت نام و تحمل هزینه، هنوز به سر انجامی نرسیده است و شرکتهای پیمانکاری همچنان مشغول چپاول دسترنج کارگران هستند و ناامنی شغلی، اخراج سازی و تعطیلی کارخانهها در بدترین وضعیت نسبت به سالهای پیش قرار دارد. بدون تردید نه تنها ما کارگران بلکه هیچ انسان شریف و منصفی تحمیل چنین شرایطی را بر میلیونها کارگر و خانوادههای آنان بر نمیتابد. لذا ما کارگران امضا کننده این طومار بعنوان اقداماتی بسیار مبرم و عاجل برای پایان دادن به وضعیت مشقت بار موجود مصرانه خواهان افزایش حداقل دستمزدها براساس تورم واقعا موجود و تامین شرافتمندانه سبد هزینه یک خانوار چهار نفره با دخالت نمایندههای منتخب مجامع عمومی کارگران بر مبنای میانگین دستمزد ۵ سال آخر پای میفشاریم. ما کارگران خواستار اجرای فوری بیمه کارگران ساختمانی و مصوبه هیئت وزیران مبنی بر حذف شرکتهای پیمانکاری و عقد قرارداد مستقیم و دائمی با کارگران و ایجاد ساز و کار قانونی قاطع برای پرداخت بموقع دستمزدها و تعقیب قضایی کارفرمایانی که کارگران را بدون قرارداد و یا با قراردادهای سفید امضا و دستمزدهای معوقه وادار به کار میکنند. |
دلنوشته همسر عبدالفتاح سلطانی در پایان ماه نهم بازداشت Posted: 16 Jun 2012 08:43 AM PDT خبرها همیشه کوتاهند و تلخ جرس: معصومه دهقان همسر عبدالفتاح سلطانی در دلنوشتهای کوتاه به همسرش با شرحی از روزهای ملاقات کابینی نسبت به روزهای آینده اظهار نگرانی میکند. عبدالفتاح سلطانی که وکالت بسیاری از فعالان سیاسی، مطبوعاتی و مدنی را بر عهده داشته متهم به “تبلیغ علیه نظام، تشکیل کانون مدافعان حقوق بشر، اجتماع و تبانی علیه نظام” و “تحصیل مال حرام” شده است. او که از تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۹۰ در زندان اوین به سر میبرد با حکم بدوی که اواسط اسفند ماه از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی صادر شد به ۱۸ سال حبس، تبعید به برازجان و همچنین به ۲۰ سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شده بود. وی سپس در یک دادگاه تجدید نظر به ۱۳ سال زندان محکوم شد. عبدالفتاح سلطانی در طول فعالیتهای حقوقی و حقوق بشری خود و پیش از ۱۹ شهریور ۱۳۹۰ سه بار در زندان بوده و ماههای طولانی از مدت حبس خود را در انفرادی گذرانده است. متن این یادداشت که در اختیار جرس قرار گرفت به شرح زیر است: هر دوشنبه پشت شیشه می نشینم آنقدر سرک کشیدهام و از روزنههای اطراف پرده ی سبز، چهرهی شیشه ایات را به انتظار نشستهام که یادم رفته اعتراض کنم و فریاد برآورم تا کی پشت شیشه. 9 ماه است تو را در کنارمان ندیدهایم تا بار دیگر از دغدغهی مردم بگویی و آرزوی نظم و امنیت برای جامعه کنی. باز از امیدهای بیکرانت بگویی، از اتاقهایی که برای اجرای عدالت در آنها زندگیت را مخلصانه صرف کردی.
|
تداوم افزایش قیمت کالاها و ارزاق عمومی Posted: 16 Jun 2012 08:29 AM PDT انتشار گزارش هفتگی بانک مرکزی جـــرس: در ادامۀ موج گرانی کالاها و ارزاق عمومی، گزارش هفتگی متوسط قیمت خرده فروشی برخی از مواد خوراکی در تهران توسط بانک مرکزی در هفته منتهی به 26 خرداد ماه منتشر شد.
|
رئیسی با حفظ سمت دادستان ویژه روحانیت شد Posted: 16 Jun 2012 08:20 AM PDT جرس: طی حکمی از سوی رهبری، رئیسی معاون اول قوه قضائیه با حفظ سمت به عنوان دادستان ویژه روحانیت منصوب شد. به گزارش مهر، در حاشیه حضور و سخنرانی معاون اول قوه قضائیه در نماز جمعه این هفته تهران اعلام شد ابراهیم رئیسی با حکم رهبری به عنوان دادستان ویژه روحانیت انتخاب شد. رئیسی در پی افشاگری مهدی کروبی مبنی بر "آزار جنسی" معترضان بازداشتشده به نتایج دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در بازداشتگاه کهریزک، به عنوان یکی از اعضای هیئت سهنفره ویژه بررسی موضوع آزار جنسی از سوی رئیس وقت قوه قضاییه انتخاب شد. نزدیک به یک ماه بعد و پس از کتمان این واقعه توسط هیئت بررسی، معاون قوه قضاییه ایران از قصد این قوه برای محاکمه رهبران مخالف دولت سخن گفت. او با متهمکردن مهدی کروبی و میرحسین موسوی از رهبران مخالفان دولت به "ضربهزدن به ارزشهای نظام»"، اعلام کرد که "دستگاه قضا با قاطعیت، سران فتنه را محاکمه میکند". |
بازداشت 60 فعال کارگری توسط اطلاعات کرج Posted: 16 Jun 2012 07:40 AM PDT جرس: روز گذشته نزدیک به 60 نفر از فعالان کارگری و اعضای کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری حوالی ظهر در شهر کرج توسط مامورین اطلاعات بازداشت شدند.
گفته میشود بازداشت شدگان به اداره اطلاعات کرج مستقر در زندان رجایی شهر منتقل شده و تاکنون از وضعیت آنها خبری در دست نیست.
|
Posted: 16 Jun 2012 07:04 AM PDT جرس: ولیعهد عربستان سعودی یک سال پس از رسیدن به ولایت عهدی درگذشت. به گزارش خبرگزاریها، دیوان پادشاهی سعودی با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد "نایف بن عبدالعزیز" ولیعهد، نایب رئیس شورای وزیران و وزیر کشور عربستان سعودی در سن ۷۸ سالگی درگذشت. او از ۲۷ مارس ۲۰۰۹، سمت نایب رئیس دوم شورای وزیران سعودی را بر عهده داشت و از سال ۱۹۷۵ وزیر کشور بود. نایف در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمد و سال گذشته و پس از درگذشت برادر تنیاش شاهزاده سلطان بن عبد العزیز، به ولایت عهدی سعودی رسیده بود. |
بزرگداشت سومین سالگرد علی حسنپور، از شهدای ۲۵ خرداد Posted: 16 Jun 2012 07:04 AM PDT جرس: سومین سالگرد شهادت علی حسن پور از شهدای ۲۵ خرداد ۸۸ با حضور جمعی از خانواده های شهدای جنبش سبز و خانوادههای زندانیان سیاسی برگزار شد. به گزارش کلمه، در این مراسم یادبود که در منزل شهید حسن پور برگزار شد، جمعی از خانواده های شهدای سبز از جمله خانواده های اشکان سهرابی، امیر جوادی فر، محمد مختاری، علی حسن پور، شهرام فرج زاده، سهراب اعرابی، مصطفی کریم بیگی شرکت داشتند. همچنین در این مراسم جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی پس از انتخابات، جمعی از ماداران پارک لاله و زندانیان سیاسی و نیز حسین نصر اصفهانی از بازداشتی های کهریزک و یکی از شاکیان سعید مرتضوی، نیز در کنار خانواده شهید حسن پور یاد وی را گرامی داشتند. علی حسن پور یکی از شهدای حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ است که در روز بیست و پنجم خرداد ماه، روز راهپیمایی میلیونی معترضین به نتایج اعلام شده برای انتخابات، در میدان آزادی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و ۱۰۵ روز بعد، جسد وی را به خانواده اش تحویل دادند. همسر این شهید سال گذشته با بیان اینکه روز بیست و پنجم خرداد ماه روزی است که در صفحه تاریخ و ذهن مردم حک شده، گفت: ”ما با برگزاری این مراسم کمک خواهیم کرد یاد چنین روزی زنده نگه داشته شود. من نه آدم خشونت طلب و نه سیاسی هستم اما چون همسر من را اینجور کشتند و مسئولین همه اشان از جوابگویی طفره رفتند تا آخر ایستاده ام. به من می گویند دیه بگیر. آخه مگر دیه مشکل من را حل می کند؟! همسر من را بی گناه با اسلحه سازمانی کشته اند، دو سال تمام زندگی من درد و رنج و تحمل اهانت ها و فشارها بوده، آنوقت می گویند دیه بگیر. علی آگاهانه و برای هدفش کشته شد و من به او افتخار می کنم. علی را کشتند اما باز راحتمان نمی گذارند بهشت زهرا می رویم تهدید می شویم و مدام زیر ذره بین هستیم که چرا پیگیر هستم.” تصویر سر خونین علی حسن پور از اولین تصاویر جانباختگان بعد از انتخابات بود که به محض انتشار، به یکی از نمادهای اعتراضات مردمی جنبش سبز تبدیل شد. لادن مصطفایی، همسر علی حسن پور، در مصاحبه ای از شاهدان تیر خوردن همسرش که در لحظات آخر بالای سر او بودند، خواسته بود به او و دو فرزندش بگویند علی حسن پور در لحظات آخر زندگی، چه گفته است. به دنبال این استمداد، دو تن از شاهدان ماجرا، مشاهدات خود را از روز حادثه شرح دادند و نحوه کشته شدن او را تشریح کردند.
|
روایت مسعود باستانی از خداحافظی داوود سلیمانی با زندانیان رجایی شهر Posted: 16 Jun 2012 06:44 AM PDT جرس: مسعود باستانی، روزنامهنگار دربندی که این روزها در زندان رجایی شهر کرج ۶ سال حکم حبساش را می گذراند در گزارشی توصیفی، روز آزادی داوود سلیمانی، هم بندی خود را تشریح کرده است. به گزارش کلمه، این روزنامه نگار زندانی که در جریان سرکوب های پس از انتخابات بازداشت شد و این روزها همسرش مهسا امرآبادی که او نیز روزنامه نگار است نیز در بند زنان زندان اوین به سر میبرد در بخشی از این گزارش نوشته است: همه خاطرات دکتر برایم شنیدنی بوده اند. خاطرات رزمنده ایی که بارها از هجم آتش سنگین عراق ترسیده بود و روزی که اتفاقی ترکش به قمقه اش خورد با خودش گفته بود:”عجب شانسی آوردیم.” خاطرات یک استاد دانشگاه تهران که روزگاری معاون دانشجویی آن دانشگاه و بایستی غذا و مسکن چندهزار دانشجوی غرغرو و معترض را تامین می کرد. او پدرانه در حادثه ۱۸ تیر از حق همه فرزندان دانشجویش تا پایان ماجرا دفاع کرد. خاطرات مردی که شب ها با لجاجت درباره ولایت فقیه در قانون اساسی با او بحث می کردم و او همچنان اصرار داشت که تعبیر مرحوم امام با آنچه امروز اجرا میشود کاملا مغایر است و چقدر برای آیت الله خمینی احترام قائل بود. آنقدر که شاید کسی نداند پارسال یک روز از چهار روز مرخصی اش را به مرقد امام رفته بود تا فاتحه ایی بخواند. داوود سلیمانی که نماینده مردم تهران در مجلس ششم شورای اسلامی و معاون دانشجویی دانشگاه تهران در دوره اصلاحات بوده، چهارشنبه دهم خرداد ماه، با پایان دوره ی حبس خود از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد. قائم مقام ستاد انتخاباتی استان تهران میرحسین موسوی، چهار روز پس از انتخابات، در صبح روز ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ بازداشت و در دادگاه غیرعلنی به اتهامهای «نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی، تبانی و اجتماع و تبلیغ علیه نظام» محاکمه شد. او در نامهای که در خرداد ۱۳۸۹ به رهبر نوشته، تصریح کرده که «در بازجوییها تحت شرایط شدید روحی و روانی، ضرب، شتم، فحاشی، اهانت و … قرار گرفته .. و توسط یک گروه از بازجویان تحت شرایط غیر معمول و در فشار برای نوشتن اقاریر کذب قرار گرفتهام که نام برخی از آنها را میدانم و به دلیل اینکه عملاً در آنجا جز خدا شاهدی نداشتهام هیچگونه ادعایی ندارم.» وی بعد انتشار این نامه، همراه با عیسی سحرخیز و رسول بداغی، به زندان رجاییشهر منتقل شد. این عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاهها و استاد دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ و در زمان حملهٔ لباسشخصیها به کوی دانشگاه تهران نقش مؤثری در افشای جنایتهای لباسشخصیها و عوامل سرکوبگر نیروی انتظامی در حمله به کوی دانشگاه داشت. سلیمانی، همانند دیگر نمایندگان اصلاح طلب مجلس، برای شرکت در انتخابات مجلس هفتم توسط شورای نگهبان رد صلاحیت شد. متن کامل این گزارش که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است: وقتی این موضوع به فکرم رسید بلافاصله پرده را کنار زدم، از تخت پایین آمدم و روبه رویش نشستم و گفتم: “من می خواهم گزارش آزادی شما را بنویسم ولی بهتر است که اول از خودتان اجازه بگیرم.” مکث کوتاهی کرد و گفت: “مشکلی ندارم اما خواهش می کنم اغراق گونه نباشد ضمنا با بچه ها هم مشورت کن.” گفتم: “دکتر! قول می دهم که اغراق نداشته باشد اما یقینا بدون احساس نیست!” روزهای آخر عجله داشت، انگار زمان می گذشت و او احساس می کرد که فرصت ها به سرعت از دستش می رود. شب ها تا اذان صبح بیدار می ماند که کتابهای نیمه تمام را به پایان برساند. دفترهایی که در آنها فیش نویسی و یادداشت برداری کرده بود را مرتب می کرد. میز کوچک چوبی اش را مقابل تخت روی زمین گذاشته بود و دورش پر بود از کتاب. وقتی هم که از مطالعه خسته می شد، شبکه العالم را روشن می کرد و گه گاه به سراغ لغت نامه ی عربی-فارسی اش می رفت. اخبار انتخابات ریاست جمهوری مصر را از شبکه العالم دنبال می کرد. بازار مناظره ها داغ بود و من کنجکاوانه از او می خواستم تا آخرین اخبار را برایم ترجمه کند. مثل همیشه با حوصله خبر را می گفت و زیر لب زمزمه می کرد: “ای کاش اسلام گرایان مصری پس از به قدرت رسیدن تجربه ایران را تکرار نکنند!” از میان کاندیداها طرفدار “حمدین صباحی” بود. من هم با شیطنت می گفتم:” او که نامزد ملی مذهبی های چپ گرا هست!” درس بزرگی که طی این چندسال از دکتر داوود سلیمانی آموختم، سیاست ورزی انسان مدارانه با حفظ اصول بود. روابط انسانی و منافع صنفی اش را با سایر همبندی ها که از جریانات و گروه های سیاسی مختلف بودند به خوبی تعریف می کرد اما تاکید داشت که خط کشی ها باید حفظ شود. حتی گاهی اوقات که درباره جنبش سبز گپ می زدیم با همه علاقه ایی که به سرنوشت جنبش داشت، همیشه یادآوری می کرد که گروه های سیاسی بایستی با حفظ اصول و دیدگاه هایشان درقالب جنبش حرکت کنند و از این تکثر نباید ترسید. روزهای آخر سرش خیلی خیلی شلوغ بود. اشتباه در صورت وضعیت قضایی که در آن تاریخ آزادی اش را مهر ماه ۹۱ درج کرده بودند حسابی دردسرساز شده بود. صورت وضعیت قضایی که در اینجا اصطلاحا به آن پرینت می گویند تک برگه ایی است که بر اساس آن، اجرای احکام زندان، با زندانی رفتار می کند. بر اساس تاریخ درج شده در آن آزاد خواهی شد و یا آخرین وضعیت قضایی حکم و دادگاه از جمله متهم یا محکوم بودن و یا دوران محکومیت در آن نوشته شده است. اصلا معلوم نبود که بر اساس چه اشتباهی چندین ماه به دوران محکومیت دکتر اضافه شده بود. صبح ها در ساعت اداری به نگهبانی می رفت تا کارش را درست کند. چند روز قبل از آزادی با حسرت به او گفتم: “خوش به حالتان با عزت و افتخار از زندان آزاد می شوید، خداکند که ماهم عاقبت به خیر شویم.” گفت: “ولی همچنان استرس دارم. آدم تا پایش را از این زندان بیرون نگذارد خیالش راحت نمی شود.” اینجا در رجایی شهر به ندرت کسی آزاد می شود و همیشه ترکیب ثابت است. برای همین هم هرکدام از بچه های بند زیر چشمی روزشمار معکوس برای آزادی او را شروع کرده بودند و گاهی از من یا دکتر می پرسیدند: “هفته ی دیگر می رود؟!” این حس انتظار و روزشماری برای آزادی را در زندان “حبس بلندگو” می گویند. هرکس برنامه ویژه ایی را برای روز آزادی دکتر تدارک دیده بود. مهدی محمودیان در فکر یک اب بازی مفصل بود. او می خواست همان بلایی را که در روز تولدم بر سر من آورد را در روز آزادی دکتر سلیمانی هم تکرار کند. آن روز حسابی من را خیس کردند. یعنی به محض ورود به هوا خوری یک پارچ آب کامل را روی سرم ریختند و بعد هم آب پاشی شروع شد. تقریبا همه جوان ترها خیس شده بودند به جز رامین زیبایی که با هوشمندی فرار می کرد و گاهی پشت سر آقای خانجانی که مسن ترین زندانی بند ما هست قایم می شد یا از او پناهندگی می گرفت. شب آخر مهدی به اتاق ما آمد و گفت:”دکتر فردا ظهر وقتی هوا خوری باز شد برای آب بازی آماده باشید؛ چون نمی توانیم برای شما جشن پتو بگیریم.” او بدون تعارف جواب داد که این چند روز درد شدیدی در ناحیه قفسه سینه اش احساس می کند، تحمل این کار را ندارد و سعی کرد مهدی را منصرف کند. راستی جشن پتو معمول ترین شوخی زندانیان در هنگام آزادی است. او را زیر یک پتو می اندازند و هرکس به شوخی ضربه ایی می زند. در هنگام آزادی کتک مفصلی خواهید خورد. کتکی که ضارب آن هم مشخص نیست. شما زیر پتو هستید و دوستان پذیرایی می کنند. عمر فقیه پور زندانی کرد تباری که به اتهام عضویت در حزب دموکرات به حبس ابد محکوم شده و امسال ۱۲ امین سال حکمش را می گذراند و محمد جوکار که طی این چندماه اخیر با دکتر و مهدی همسفره شده اند، ناهار مفصلی را برای روز آخر تدارک دیده بودند. اگرچه دکتر تا روز آخر هم روزه های مستحبی اش را ادامه داد و آن روز نیز سحری خورده بود اما به دعوت بچه ها کنار سفره نشست و ناهار خورد. هنوز سر سفره بودیم که آیفن به صدا در آمد و پیغام رسید که وقت آزادی است و به اصطلاح نامش را خوانده اند. با عجله غذایش را تمام کرد و گفت: “بگویید هنوز یک ساعت کار دارم.” لباسش را پوشید و مراسم خداحافظی را شروع کرد. حالا من با عجله باید دنبال برنامه ام می رفتم. این جا در بندهای دیگر زندان رجایی شهر، رسم است که وقتی یک زندانی آزاد می شود، هم اتاقی ها و دوستانش شکلات روی سرش می پاشند. یک نفر ساک زندانی آزاد شده را می گیرد و بقیه بدرقه اش می کنند. میدان دار با صدای بلند جملات قصاری می گوید و جمعیت هم صلوات می فرستند! “بره دیگه بر نگرده صلوات بفرست!” “آزادی حبس سنگین های سالون صلوات بفرست!” “آزادی زیر حکمی ها (منظور اعدامی هاست) صلوات بفرست!” اوضاع در بند سیاسی اما کمی متفاوت است. بچه ها جمع می شوند و با هم دیگر سرود “ای ایران” و “یار دبستانی” را با صدای بلند می خوانند و به افتخار زندانی آزاد شده کف می زنند. حالا من باید هم ساک او را بگیرم و هم شکلات ها را بر سرش بریزم. ساکش را از دوشب قبل بسته بود. همه محتوای ساک دکتر لباس ها و داروهایش بود، به علاوه کیف های زنانه ی منجوق دوزی شده که به عنوان سوغات در آن جا داده بود. کتاب های کتابخانه را پس داد. هر تکه از وسائلش را به کسی بخشید و کتانی هایش را هم به مهدی داد. اینجا کتانی چیز خیلی با ارزشی هست. “المنجد الطلاب” و قرآن را هم به آقای بهروز عزیزی توکلی همبندی بهایی داد تا او کار تحقیقاتی اش را انجام دهد. از چند شب قبل سررسیدش را بیرن آورده بود تا شماره تلفن بچه ها را یادداشت کند. کار اصلاح سر و صورتش به طول انجامید، چرا که احمدآقای زید آبادی و مجید توکلی را هم اصلاح کرد. فردای آن روز هم در خواست مرا اجابت کرد تا برای آخرین بار موهایم را کوتاه کند. کار که تمام شد به شوخی گفتم: “دکتر امیدوارم پس از آزادی بیشتر بتوانیم از سایر کمالات شما بهره ببریم، قول می دهم که دیگر با قیچی و شانه به سراغتان نیایم.” دکتر همه فن حریف بود. آرایش گری می کرد اما بیشتر از ان آشپزی ماهر بود. آوازه آشپزی اش در اوین و رجایی شهر بین همه پیچیده بود. گاهی به خودم جرات می دادم و می گفتم: “هوس سمبوسه کرده ام.” و گاهی اوقات هم فسنجان طلب می کردم و حسابی از غذاهایش لذت می بردم. گاهی هم به یاد مرحوم مادرش نان قندی و یا شله زرد می پخت. دکتر همیشه سرآشپز همه آنهایی بود که تصمیم داشتند حلوای خیراتی یا حلیم نذری برای همبندی های خود درست کنند، و چه قدر بی تکلف و آرام در چراغ خانه کوچک بند عرق می ریخت تا حلیم یا حلوا عمل بیاید. شب آخر کیوان صمیمی به اتاق آمد و گپ مفصلی با دکتر زد. مهندس که از چند وقت قبل بحث ضروری اخلاق در سیاست و زندگی را با دکتر شروع کرده بود آن شب بار دیگر از غدغه هایش گفت: “از ضرورت بازگشت به آرمان های انقلاب! از نیازشدید جامعه امروز ایران به انتقاد و اعتراض بزرگان نسبت به رویه های نادرست موجود! از اینکه اگر امروز علما اعتراض نکنند شاید فردا خیلی دیر باشد و ممکن است تهدید های خارجی کار دست همه مان دهد…” چه بسا مهندس صمیمی می خواست پیغامش را غیر مستقیم به بیرونی ها برساند. آن شب تا دیروقت گپ زدیم. حتی از حال ناخوش خانم ماشینی گفتیم و از آقای تاجیک یکی از مسوولین اجرایی ستاد مهندس موسوی که آخرین بار من او را در بند ۲۴۰ از زیر چشم بند دیده بودم یاد کردیم. دکتر گفت: “حتما در اولین فرصت به دیدن خانم ماشینی خواهم رفت.” اما افسوس که … دفتر درس گفتارهایش هم آماده شده بود. این دفتر مجموعه ایی از درس های بود که درباره هرمونتیک برای آقای عفیف نعیمی یکی از هم بندی های بهایی تدریس کرده بود. دکتر به قصد تقویت زبان اغلب اوقات با او به زبان عربی حرف می زد. عفیف هم با سلیقه مطالبش را یادداشت کرده بود و روزهای آخر دکتر بار دیگر آن دفتر را گرفت و بازنویسی کرد. دائم نگران بود که بتواند دفترهایش را به سلامت با خودش ببرد. حالا دکتر لباس پوشیده و آماده و من هم با کاسه ایی پر از شکلات پشت سرش راه افتاده بودم. مقابل تک تک اتاق های بند رفت و با بچه ها خداحافظی کرد. اگر چه اغلب در هواخوری بودند و اتاق ها خالی بود. اینجا زمان هوا خوری محدود است برای همین کسی هواخوری رو از دست نمی دهد. به هرکس می رسید حلالیت می طلبید و روبوسی می کرد. و من هم شکلاتی تعارف می کردم و می گفتم: “شیرینی آزادی است.” دکتر با رسول بداغی هم خوش و بش مفصلی کرد، اگرچه این اواخر کدورت کمرنگی بین آنان بوجود آمده بود. حتی به سراغ یکی از زندانیان که بدگویی می کند، هم رفت. او همیشه از اصلاح طلبان بد می گوید و آنها را مامور به خدمت می داند. یعنی معتقد است اصلاح طلبان به زندان آمده اند تا ماموریت خود را برای خدمت به نظام انجام دهند و در واقع مبارزاتشان برای آزادی و دموکراسی دروغین است…! برای خداحافظی با بچه ها به هوا خوری رفت و آرام آرام همه جمع شدند تا او را بدرقه کنند و سرود بخوانند. شکلات ها را برسرش ریختم و از قبل هم تعدادی از آنها را در جیب کتش گذاشته بودم تا نگهبانان هم شیرینی آزادی اش را… من و مهدی محمودیان همراه دکتر به نگهبانی رفتیم تا آخرین نفراتی باشیم که با او خداحافظی می کنند. وقتی مرا بغل کرد، دلم گرفت اما وقتی که گفت ان شاءالله شما و مهسا خانم هم آزاد می شوید، بغضم ترکید. در اصلی اندرزگاه ۴ زندان رجایی شهر آخرین مکان وداع ما بود و من با چشمانی نمناک از پله ها پایین آمدم و به داخل بند برگشتم. با عجله سراغ سیگار رفتم تا بغضم را فرو دهم. تصویر دکتر برای خیلی از اهالی سالن ۱۲ تصویر مردی است که آرام روی نیمکت انتهای سالن می نشیند، سیگار دود می کند و صبورانه به درد و دل ها و گپ و گفت های آنانی که برای سیگار کشیدن به آنجا می آیند، گوش می دهد. پک عمیقی به سیگار می زنم و همه خاطرات و تصاویر این سالها در ذهنم می چرخند، خاطرات گفت و گو های شبانه که طی این سه سال بیشتر شب شعر و خاطره بودند. معمولا وقتی شعری می سرود اولین مخاطب او و منتقد شعرش من بودم. باهم درباره تعابیر و تصاویر شعرهایش گپ می زدیم و با لحن خاصی می گفتم: “باید به دنبال تصاویر ناب تری بروید.” اگرچه در بسیاری از اوقات با تصاویر شعرهایش پرواز می کردم و یا در ذهنم باقی می ماند و بی اختیار گاهی آنهارا به کار می برم: ” اگر پاییز را در پی زمستان است، بهاران نیز می آید دوباره سبزه می روید به من گوید به تو گوید به ما گوید که فردا روز روشن تر از امروز است تمام صبح فردا در کلید صبر امروز است… که ابراهیم را آتش گلستان است و این راز صبوری هاست” همه خاطرات دکتر برایم شنیدنی بوده اند. خاطراتی که همه شان کاملا سیاه و سفید بودند و اصلا سعی نمی کرد تا هیچ عنصری را در آنها برجسته کند. خاطرات رزمنده ایی که بارها از هجم آتش سنگین عراق ترسیده بود و روزی که اتفاقی ترکش به قمقه اش خورد با خودش گفته بود:”عجب شانسی آوردیم.” خاطرات یک عضو سابق تحکیم وحدت که همه کارهای دفتر را بر دوش گرفته بود و یک خط امامی دو آتیشه بود. مردی که پس از آن سال ها هم به یاد تحکیم خانه اش میزبان اولین جلسه موسسان سازمان ادوار تحکیم شده بود. خاطرات عضو ارشد جبهه مشارکت که علی رغم انتقادات درون تشکیلاتی در اتاق های بازجویی با تمام وجود از سند راهبردی دفاع کرد و شاید به همین خاطر بود که در میان دستگیر شدگان ۸۸ دکتر با صد و اندی روز رکورددار حضور در سلول انفرادی بود. خاطرات نماینده مجلسی که از شوخی ها و بذله گویی های همکارانش در مجلس ششم یاد می کرد و از رفتارهای بعضی از نماینده گان جناح رقیب در سفرهای خارجی ماجراها در سینه داشت. زمانی در مجلس بر سر تایید صلاحیت اعضای نهضت آزادی و نامزدهای ملی مذهبی در انتخابات شوراها ایستادگی کرده است و علی رغم همه پیغام ها حاضر نشد کوتاه بیاید. خاطرات یک استاد دانشگاه تهران که روزگاری معاون دانشجویی آن دانشگاه و بایستی غذا و مسکن چندهزار دانشجوی غرغرو و معترض را تامین می کرد. او پدرانه در حادثه ۱۸ تیر از حق همه فرزندان دانشجویش تا پایان ماجرا دفاع کرد. خاطرات عضو ارشد ستاد مهندس موسوی که من آخرین بار قبل از دستگیری او را در ایوان ورزشگاه حیدرنیا و در آن میتینگ معروف دیده بودم و یادآوری کردم که در سخنرانی اش به تیتر کیهان هم اشاره کند. خاطرات زندانی بی سروصدایی که زمانی روابط صمیمانه ایی با زندانیان عادی در رجایی شهر داشت و گاهی وقت ها که آنها فکر می کردند او پزشک است، مهربانانه دردهایشان را گوش می کرد و آخرش می گفت: “من دکترای الهیات دارم.” خاطرات شب های احیا ماه رمضان که جلوتر از همه ما رو به قبله می نشست و جوشن کبیر می خواند و جالب اینکه بسیاری از بچه های سازمان (مجاهدین خلق) با او دعا را زمزمه می کردند. خاطرات شب های محرم که زندانیان عادی از او خواستند تا در مجلس عزاداریشان سخن رانی کند و او هم بی هیچ عذری پذیرفت و خوب یادم هست که صحبت هایش را با این جمله شروع کرد:” الناس عبید الدنیا…” خاطرات مردی که شب ها با لجاجت درباره ولایت فقیه در قانون اساسی با او بحث می کردم و او همچنان اصرار داشت که تعبیر مرحوم امام با آنچه امروز اجرا میشود کاملا مغایر است و چقدر برای آیت الله خمینی احترام قائل بود. آنقدر که شاید کسی نداند پارسال یک روز از چهار روز مرخصی اش را به مرقد امام رفته بود تا فاتحه ایی بخواند. خاطرات بچه ی محل زرگنده تهران که گاهی یاد گذشته ها می کرد و آهنگ های قدیمی را با لحن داش مشتی می خواند. ابتکارات ویژه اش درست کردن کاردستی های جالب از چیزهای بی مصرف فوق العاده بود. حالا همه چیز در اتاق من کاردستی های دکتر است. نمک پاش هایی که با شیشه رب انار درست شده اند. جاقاشقی که از ظرف پلاستیکی وایتکس شکل گرفته و کمد های کوچکی که ماهرانه از کارتن های سیگار و سایر اقلام بریده و چسبانده شده اند. حتی چراغ مطالعه دست سازی دارم که دکتر ساخته بود و برایش یک فیلتر قرمز خوش رنگ با پلاستیک فشرده طراحی کرده است. ته سالن نشسته بودم که نگهبان صدایم زد “به هم اتاقی سلیمانی بگویید کتش جا مانده.” به اتاق رفتم و کت دکتر را برداشتم.با نگهبان به زیر ۸ رفتم در این جا و در همه زندان ها بخش نگهبانی و اداری زندان را زیر ۸ می گویند. کت را تحویل دادم توانستم دقایقی با او که نزدیک در اصلی زندان بود تلفنی حرف بزنم. گفت کتم و عینکم جامانده است، کت را تحویل دادم و عینک را پیدا نکردم، به داخل سالن برگشتم و دوباره به نیمکت و سیگار پناه بردم. نیمکتی که شب پیش با دکتر و یکی دیگر از زندانی ها روی آن نشسته بودیم و این ترانه را زمزمه می کردیم: یه روزی رفتم که رفتم را برات خونده بودم اون زمان هم به خدا درکار دل مونده بودم یه دل اینجا یه دل اونجا اشک حسرت تو چشمهامه دل تا بیتاب نشده اشک تا سیلاب نشده خداحافظ خداحافظ حالا این گزارش به پایان رسیده است و من نمی توانم قضاوت کنم که تا چه مقدار در تصویر سازی، حقیقت گویی و احساس نگاری موفق بوده ام، اما کوشیده ام تا به قول خودش: “همه چیزش اندازه باشد.” |
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |