جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


جلسه رسیدگی به اتهامات صالح نقره کار برگزار شد

Posted:

جرس: جلسه رسيدگي به صالح نقره کار، يكي از بازداشت‌شدگان حوادث پس از انتخابات در دادگاه انقلاب اسلامي تهران برگزار شد.

 

به گزارش ايسنا، محمدصالح نقره‌كار، مدير پيشين روابط عمومي دادستاني كل كشور صبح امروز، يكشنبه، در شعبه 28 دادگاه انقلاب نسبت به اتهام تبليغ عليه نظام به دفاع از خود پرداخت و پس از برگزاري محاكمه، ختم رسيدگي اعلام شد تا در مهلت قانوني، راي دادگاه صادر شود.

 

محمدصالح نقره کار، خواهرزاده زهرا رهنورد، در حال حاضر با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی و به صورت موقت آزاد است.

 

نقره کار کارشناس ارشد حقوق تا چندی پیش مسوول روابط عمومی دادستانی کل کشور بود که به خاطر نسبتش با زهرا رهنورد و میرحسین موسوی از کار برکنار شد.
 

آغاز دور جدید فشارها بر دانشجویان پس از سخنان وزیر علوم

Posted:

جرس: دادگاه تجدید نظر استان مازندران احکام اولیه زندان ده دانشجوی این دانشگاه را عینا تایید کرده است. این دانشجویان که در مجموع به ۶۲ ماه زندان تعزیری و ۱۹۵ ضربه شلاق محکوم شده اند، ابتدا به اتهام اخلال در نظم عمومی به وسیله برگزاری تجمع در ۲۵ و ۲۶ خرداد سال ۸۸ در آبان ماه سال گذشته و در شعبه ۱۰۱ دادگاه بابلسر مورد محاکمه قرار گرفتند.

 

به گزارش دانشجونیوز، میلاد حسینی کشتان، سیاوش صفوی، علی نظری، رحمان یعقوبی، علی عباسی، علی دنیاری، شوانه مریخی، و مازیار یزدانی اعضای انجمن اسلامی دانشجویان این دانشگاه به اتهام اخلال در نظم عمومی به وسیله برگزاری تجمع هر کدام به شش ماه زندان تعزیری و ۱۵ ضربه شلاق محکوم شده اند. از سویی دیگر و در دادگاه هایی جداگانه اشکان ذهابیان فعال دانشجویی استان مازندران نیز به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به شش ماه زندان تعزیری، و علیرضا کیانی دبیر سیاسی سابق انجمن اسلامی این دانشگاه به اتهام توهین به رهبری و اقدام علیه امنیت ملی به هشت ماه زندان تعزیری و ۷۵ ضربه شلاق محکوم شده اند.

 

یک منبع آگاه دانشجویی در مازندران در گفتگو با دانشجو نیوز این احکام را با توجه به نزدیکی مهر ماه و بازگشایی دانشگاه ها برای ایجاد رعب در دانشجویان ارزیابی کرده و افزود: این احکام مربوط به اتهامی است که بیش از یکسال پیش رخ داده و عملا در دادگستری مازندران در حال خاک خوردن بود. علاوه بر این، صد و یک فعال دانشجویی دانشگاه مازندران نیز در اول تیرماه امسال با صدور بیانیه ای از بی اساس بودن این اتهامات سخن گفتند و اعلام کردند دانشجویانی که در ۲۵ و ۲۶ خرداد دانشگاه مازندران مضروب شدند و کتک خوردند، شاکیان پرونده حمله به پردیس دانشگاه مازندران هستند و این محکومیت و دادگاه را به رسمیت نمی شناسند.

 

لازم به ذکر است در روز ۲۶ خرداد ۸۸ در حالی که دانشجویان دانشگاه مازندران تجمع بزرگی را در دومین روز خود و در اعتراض به تقلب در انتخابات و بازداشت علیرضا کیانی برگزار کرده بودند، نیروهای لباس شخصی و برخی منتسبین به سپاه بابلسر در حمایت نیروهای امنیتی به پردیس این دانشگاه یورش برده و ده ها دانشجو را مضروب و مجروح و بیش از صد نفر را نیز بازداشت کردند. پس از آن بیست دانشجوی این دانشگاه که عمدتا از اعضای انجمن اسلامی این دانشگاه بودند به اتهام برگزاری این تجمع و اخلال در نظم عمومی شهر و درگیری با نیروهای امنیتی مدتی را در تابستان سال گذشته در بازداشت گذراندند. اکنون احکام ده نفر از آن بازداشت شدگان مورد تایید دادگاه تجدید نظر استان مازندران قرار گرفته است.

 

این منبع آگاه دانشجویی در ادامه افزود: پس از حمله وحشیانه و بازداشت گسترده، دانشجویان به شیوه های مختلف اعتراض خود را به آن حمله و احکام اعلام کرده اند. بیشتر به این دلیل که این دانشجویان اعتقاد دارند مسئولین دانشگاه، نیروهای امنیتی و لباس شخصی، و قضاتی که در اقداماتی هماهنگ به دانشگاه حمله کردند، خیلی ها بی هیچ جرم و گناهی زدند و بسیاری را زندانی کردند باید محاکمه و زندانی شوند.

 

این احکام در حالی پس از یک سال و به طور ناگهانی تایید و به وکلای این دانشجویان ابلاغ شده است، که کامران دانشجو وزیر علوم هفته ی گذشته در سخنانی از بر خورد های تازه تر با دانشجویان خبر داده بود و از "با خاک یکسان کردن دانشگاه"هایی سخن گفته بود که برخلاف میل حاکمیت حرکت یا رفتار کنند.

 

در همین ارتباط و در همین دانشگاه عده ای از دانشجویانی که در هفته ی اخیر به وبسایت دانشگاه مازندران برای انتخاب واحدهای درسی مراجعه کرده اند با پیغامی مبنی بر اینکه "دانشجویی با این مشخصات در سیستم موجود نیست" مواجه شده اند. بهنام فرازمند دانشجوی حسابداری این دانشگاه و از کسانی که در سال گذشته دو بار توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده، یکی از کسانی است که هنگام انتخاب واحد با این پیام مواجه شده است. او می گوید: من به آموزش مراجعه کردم و آنها گفتند باید به حراست کل دانشگاه بروم. و در آنجا نیز آقای آقایی رییس حراست با بیان اینکه من در این مورد چیزی نمی دانم به من گفتند باید به اداره ی اطلاعات بروی و با رییس آنجا صحبت کنی. هر چه آنها بگویند.

 

فعالان دانشجویی گمان می کنند پس از سخنان اخیر وزیر علوم، این احکام و شیوه برخورد با دانشجویان آغازگر اقدامات سرکوبگرانه بیشتری است تا فعالان باقی مانده دانشجویی را نیز از عرصه دانشگاه خارج کنند.
 

آیت الله دستغیب: لازم نیست مسئولان شهر برای بنده تعیین تکلیف کنند

Posted:

جرس: آیت الله دستغیب در پایان سخنرانی امروز با تذکر به مسئولان شهر گفت: لازم نیست مسئولان شهر برای بنده تعیین تکلیف کنند.


به گزارش حدیث سرو، این مرجع تقلید شیعیان در ادامه اظهار داشت: بنده همواره در پی این بوده‌ام که تکلیف خود را انجام داده و امر به معروف و نهی از منکر کنم و احتیاجی به تعیین تکلیف مسئولان ندارم به اینکه مثلا منبر را تعطیل کن یا برای مدتی مسجد نرو. بنده تکلیف خودم را می دانم و تا آخر ماه رمضان، هم نماز می‌آیم و هم منبر می روم.


متن کامل بیانات آیت‌الله دستغیب به شرح زیر است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت برادران عزیز عرض کنم که بنده همواره در پی این بوده ام که تکلیف خود را انجام داده و امر به معروف و نهی از منکر کنم و احتیاجی به تعیین تکلیف مسئولین ندارم به اینکه مثلا: منبر را تعطیل کن یا برای مدتی مسجد نرو. و خدمت این مسئولین عرض می کنم که قانون برای شما بیان کرده است که جلوی فتنه ها را بگیرید و هر کس خواست فتنه گری کند اگر قدرت دارید جلوی او را بگیرید نه اینکه بر عکس با مظلوم بر خورد کنید. این مسجد واقعا مورد ظلم واقع شده است، طلاب و اصحاب مسجد واقعا مظلوم هستند. چند مدت پیش بود که طلاب این مسجد را به بهانه اینکه مردم آنها را نمی خواهند از مساجد بیرون کردید، که بالاخره هم روز جمعه مشخص شد که تفنگ بدستها و باتوم بدست ها و قمه بدستها این ها را نخواستند نه مردم؟!

 

این مسجد مظلوم است بدین معنی که: اگر یکی از دوستان ما زخمی شود باید برود اطلاعات و سایر دستگاههای مربوطه ولی آقایانی که در مقابل اینها هستند اگر چند روزی را هم در این مراکز باشند با یک تلفن آزاد می شوند. لذا است که بنده تکلیف خودم را می دانم و تا آخر ماه رمضان هم نماز می آیم و هم منبر می روم .

 

بعضی می گویند به شما در جاهای مختلف بی احترامی می کنند؛اولا: باید عرض کنم که بنده نعوذ بالله از حضرت علی ع که بالاتر نیستم ، ایشان با آن عصمتی و مقام بندگی که داشتند ، مع ذلک مورد ظلم واقع شدند تا بحدی که می گفتند: علی اهل نماز نیست و حتی در بالای منبر هم ایشان را مورد لعن قرار می دادند. و ثانیا: به آقایانی که بی احترامی می کنند می گویم هر کاری خواستید انجام دهید بنده همه چیزم را برای اسلام گذاشته ام و تکلیف خودم را انجام می دهم شما هم تکلیف خودتان را انجام دهید.

 

مسئولین باید جلوی این ظلمها و فتنه ها را بگیرند نه اینکه در فکر خانه نشین کردن افراد مظلوم باشند ؟! وظیفه ما امر بمعروف و نهی از منکر است حال دیگر کاری نداریم که شما این مطالب را بخود می گیرید.

 

مطلب دیگر این است که به بنده گفته اند : امکان دارد در اجلاسیه خبرگان عده ای کاروان راه بیندازند و بیایند آنجا شلوغ کنند خوب البته ما پولی نداریم که کاروان راه بیندازیم ولی آنها همه امکاناتی دارند و آقایانی که صاحب عقل هستند متوجه هستند که اینگونه برخوردها کار صحیحی نمی باشد.

 

مطلب دیگر درباره این است که گویا بعضی اینطور گفته اند که مثلا بنده نماینده این شهر در خبرگان نمی باشم. خدمت این آقایان باید عرض کنم که مگر نه این است که قرار بر این شد که مردم به پای صندوقها رفته و نماینده خود را انتخاب کنند؟! مردم هرکس را که بخواهند انتخاب می کنند و او را منتخب خود می دانند.
 

نه به آپارتاید، دولت یکپارچه: راه حلی برای اسراییل و فلسطین

Posted:

جرج بشارت- واشنگتن پست

 

"ماندلای فلسطین کجاست؟" این سوالی است که گاه و بیگاه پرسیده می شود. اما پس از آن که مذاکرات صلح اخیر میان اسراییل و فلسطین در واشنگتن، به شکست بیانجامد- چنان چه ناگزیر اینگونه خواهد شد—به احتمال، پرسش مبرم این است که "دی کلرک[1] اسراییل کجاست؟" آیا رهبری در اسراییل ظهور خواهد کرد، با بصیرت و شجاعت اخلاقی رییس جمهور پیشین آفریقای جنوبی، تا رژیم تبعیض آمیز کنونی را پایان بخشد و به یک دموکراسی بر پایه حقوق برابر پر و بال دهد؟

 

برای چند دهه، جامعه جهانی بر این باور است که فلسطین تاریخی باید میان یهودی ها و فلسطینی ها تقسیم شود. اما هنوز توافقی رضایت بخش برای تقسیم اراضی به دست نیامده است. اسراییل نیز با اسکان نزدیک به 500000 نفر از یهودیان در اورشلیم شرقی و کرانه باختری به وخامت اوضاع افزوده، و زمین مورد نیاز برای یک دولت پایدار فلسطینی را از بین برده است.

 

از آنجا که اسراییل در واقع و به طور موثر بر تمام فلسطین پیشین حکمرانی می کند، عملا شاهد ظهور دولت یکپارچه هستیم. گرچه در این نظام سیاسی یکپارچه، تنها یهودیان هستند که از تمامی حقوق برخوردارند. در مقابل شهروندان فلسطینی اسراییل با بیش از 35 قانون دست به گریبانند که آشکارا به یهودیان برتری اعطا می کند و با سیاست هایی رو به رو هستند که عامدانه آنها را حاشیه نشین می خواهد.فلسطینی های کرانه باختری نمی توانند در جاده هایی که برای ساکنان اسراییلی احداث شده است رانندگی کنند، در همین حال فلسطینیان غزه نظاره گر آن هستند که رشد جسمی و فکری فرزندانشان در سایه احاطه همه جانبه اسراییلی ها، که فرصت های تحصیلی آنان را محدود و فقر را تا منتها درجه آن نهادینه کرده است، در ظل ابهام قرار گرفته.

 

آوارگان فلسطینی اکنون 62 سال است که در تبعید به سر می برند و حقوقشان برای بازگشت به خانه نادیده گرفته می شود، در حالی که یهودیان از هرجا آزادانه به اسراییل مهاجرت می کنند.

 

رهبران اسراییل، ایهود المرت و ایهود باراک اذعان کرده اند که حکمرانی همیشگی اسراییل بر فلسطینیانی که از همه حقوق محروم شده اند، چیزی است همپایه آپارتاید. دیگر ناظران از جمله رییس جمهور پیشین ایالات متحده، جیمی کارتر و اسقف اعظم آفریقای جنوبی، دزموند توتو، می گویند که آپارتاید هم اکنون نیز در منطقه ریشه دوانده است.

 

یهودی های اسراییل و فلسطینی ها، مطمئنا ازین پس هم به زندگی در کنار هم ادامه خواهند داد. اما سوال این است: تحت چه شرایطی؟ فلسطینی ها همانقدر تحمل سلطه و حاشیه نشینی دائمی را دارند که دیگر مردمان.  

 

پاسخ برای اسراییلی ها و فلسطینی ها در صورت بندی واقعیت دولت یکپارچه شان نهفته است، اما بر مبنای حقوق برابر و نه برتری نژادی. یک گذار چند ساله و با دقت طراحی شده، که مشتمل بر مکانیزم های مصالحه باشد ضروری می نماید. اسراییل/فلسطین باید دولتی سکولار و دوزبانه داشته باشد که در انتخاباتی بر مبنای هر نفر یک رای انتخاب شود و همین طور ضمانت های قوی قانونی برای برابری و حمایت از اقلیت ها، با حمایت بین المللی در آن وجود داشته باشد. مهاجرت باید از راه معیارهای غیر تبعیض آمیز دنبال شود. ازدواج میان اعضای دو گروه نژادی مختلف یا گروه های مذهبی متفاوت مجاز باشد. شهروندان باید آزاد باشند در هرکجای کشور که بخوهند اقامت گزینند، نمادهای عمومی، تحصیلات و تعطیلات می بایست بر اساس تنوع جمعیت انعطاف پذیر باشند.

 

گرچه طرح دولت یکپارچه گاهی به عنوان طرحی اتوپیایی نادیده گرفته می شود، با این حال می تواند بر مشکلات بزرگی که در راه حل دو دولته وجود دارد فائق آید.نیازی به تعیین مرزها نیست، اورشلیم دو قسمت نخواهد شد و ساکنان یهودی می توانند همچنان در کرانه باختری بمانند. همچنین یک دولت واحد بهتر می تواند زمینه بازگشت آوارگان فلسطینی را فراهم کند. یک دولت مبتنی بر برابری و شمول در مقایسه با دو دولت مبتنی بر ناسیونالیسم تنگ نظرانه نژادی بسیار اخلاقی تر است.به علاوه، این کار با مقررات بین المللی ضد تبعیض سازگار تر است. اسراییل می تواند از پذیرش بین المللی که دراز زمانی است از آن برخوردار نیست بهره مند شود و از مزایای دوستی منتفع گردد، و در دنیای عرب به سیاحت و تجارت بپردازد.

 

مهمترین معضل بر سر راه دولت یکپارچه این عقیده است که دولت اسراییل می بایست دولتی یهودی باشد. قوانین جیم کراو[2] و آپارتاید آفریقای جنوبی نیز تا آستانه انحلال عملا برقرار بودند. تاریخ به ما می آموزد که هیچ نسخه ای از  برتری نژادی در نهایت نمی تواند در یک جامعه چند نژادی پا برجا بماند.

 

چشم اندازهای اسراییل هم اکنون نیز در حال تغییرند، از همه جالب تر در میان رهبران دست راستی. وزیر دفاع پیشین، موشه آرنس اخیرا در مصاحبه با روزنامه اسراییلی هاآتص پیشنهاد کرده است که اسراییل کرانه باختری را ضمیمه کند، و به ساکنان آن پیشنهاد شهروندی بدهد.به گفته هاآرتص سخنگوی کنست، روون ریولین وزیپی هوتوولی، نماینده مجلس عضو حزب لیکود نیز از اعطای حق شهروندی به فلسطینیان ساکن کرانه باختری حمایت کرده اند. در ماه جولای، هوتوولی درباره سیاست های جداسازی دولت اسراییل گفت:"نتیجه اینکار این است که نزاع را دائمی و صریح بگویم، ما را از اشغالگر به عاملان کشتار و جنایت تبدیل خواهد کرد."

 

آیا یکی از این سیاستمداران دی کلرک اسراییل خواهد شد؟ باید نشست ودید. غزه مشخصا از مباحث ضمیمه کردن به خاک اسراییل مستثنی شده است. آنها همچنان تصویری از دولت یهودی در سر دارند، منتها با جمعیت بیشتری از فلسطینیان. اما چالش ایشان با راست کیشی دو دولته، که بنا به تجربه غیر واقع گرایانه است، صحیح است.

 

اگر آمریکایی ها به چیزی بیش از مدیریت نزاع فلسطینی-اسراییلی نظر دارند،کاری که از طریق مذاکرات دائمی و بدون نتیجه امکان پذیر است، می بایست به آن آفرین گفت و در تقویت این مباحثه نوظهور کوشید. ما که بر تبعیض های نژادی نهادینه شده فائق آمده ایم می توانیم الگویی برای ارزش های جامعه ای پرطراوت و چند فرهنگی باشیم، که مبتنی بر حقوق برابر است. رییس جمهور اوباما می تواند فرستاده ای مناسب برای انتقال این پیام حیاتی باشد.

 

منبع: واشنگتن پست، ۳ سپتامبر


[1] F.W.De Klerk: هفتمین و آخرین رییس جمهور رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در سالهای 1989 تا 1994. شهرت وی به خاطر طراحی پایان رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی است.وی در سال 1993 به همراه نلسون ماندلا، به خاطر نقش موثر در پایان بخشیدن به رژیم آپارتاید، برنده جایزه صلح نوبل شد.مترجم

[2] Jim Crow Laws:قوانین فدرال و محلی در ایالات متحده در سالهای 1876 تا 1965. شعار این قوانین "جدا اما برابر" بود که در تمامی مکان های عمومی بر جدایی میان سیاهپوستان و سفید پوستان تاکید می کرد. در عمل این قوانین بر بسیاری از نابرابری ها منجر شد.مترجم 

 

احضار پدر یک فعال دانشجویی به دادگاه انقلاب

Posted:

جرس: جلال سیما پدر سلمان سیما، فعال دانشجویی که به تازگی از زندان آزاد شده است، به شعبه 15 دادگاه انقلاب احضار شد.


به گزارش ادوارنیوز، بر طبق این احضاریه وی باید روز 14 شهریور در دادگاه انقلاب حضور پیدا کند. این در حالی است که در این احضاریه هیچ دلیلی ذکر نشده است.

 

گفتنی است پیش از این نیز پدر این فعال دانشجویی به همراه خواهر وی در رابطه با بازداشت اخیر این عضو سازمان ادوار به شعبه پنحم بازپرسی دادسرای اوین احضار شده بودند.

 

سلمان سیما عضو سازمان ادوار تحکیم وحدت و فعال دانشجویی به شش سال حبس قطعی محکوم شده است.
 

آزاد کمانگر، خواهرزاده فرزاد کمانگر بازداشت شد

Posted:

جرس: آزاد کمانگر دانشجوی دانشکده فنی و مهندسی یزدان پناه سنندج دو روز پیش در پی مراجعه به دانشگاه بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

 

به گزارش هرانا، آزاد کمانگر که خواهرزاده فرزاد کمانگر معلم اعدامی است پیشتر در پی برگزاری مراسم یادبودی برای اعدام شدگان 19 اردیبهشت در خرداد ماه سال جاری تحت تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفته بود که به دلیل عدم حضور وی در منزل، تلاش برای بازداشت وی ناموفق بوده است.

 

خانواده این فعال دانشجویی در مراجعه به اداره اطلاعات سنندج و دادگاه انقلاب موفق به کسب خبر از وی نشدند.

 

گفتنی است پیش از این, در پی برگزاری این مراسم شش تن از دانشجویان این دانشگاه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند و منزل خواهر فرزاد کمانگر جهت بازداشت فرزندش نیز یورش شده و تمامی لوازم شخصی وی ضبط شد.
 

تایید حکم اعدام حبیب الله گلپری پور توسط دیوان عالی کشور

Posted:

جرس: حکم اعدام حبیب الله گلپری پور زندانی کرد، توسط دیوان عالی کشور تأیید شد.

 

به گزارش آژانس خبری موکریان، این حکم طی چند روز گذشته در دادگاه به حبیب الله گلپری پور شهروند سنندجی که هم اکنون در زندان مهاباد محبوس است، ابلاغ شد.

 

گفتنی است گلپری‌پور که مدتی طولانی را در بازداشتگاه های سنندج و مهاباد سپری کرده است، پیش‌تر به اتهام محاربه از طریق عضویت در یک حزب مخالف نظام به استناد مواد 186 و 190 قانون مجازات اسلامی توسط دادگاه انقلاب مهاباد به اعدام محکوم شده بود که این حکم در دیوان عالی کشور تأیید شد.
 

پندی که حاج داوود بزرگ بمن داد….

Posted:

سیدامیر(جانباز 55% شیمیایی)

 

بنام فروزنده ماه و ناهید و مهر !

 

   بنام فروزنده ماه و ناهید و مهر!!!

 

  چه سرنوشت غم انگیزی

  که کرم کوچک ابریشم

  تمام عمر قفس می بافت

   ولی به فکر پریدن بود

 

   ما توقعي از کسی نداريم، منتي هم بر سر كسي نداريم، چرا كه راهي است كه خودمان انتخاب كرده‌ايم…. این آخرین پندی بود که حاج داوود بزرگ بمن بد بخت جامونده داد…..

 

  و اما بعــد!!!!!!

 

  صداي خش‌خش و سرفه‌هاي خشك يادگاران دفاع مقدس چه غريبانه در هياهوي گنگ آدمها گم شده است و اين شمعها چه معصومانه در گوشه و كنار بيمارستانهاي شهرمان، لب پنجره‌هاي شب، رو به باغ بهشت آب مي‌شوند.

 

  مگر مي‌شود گل را نديد؛ گلها حتي اگر پرپر شوند، بوي عطرشان در آسمان خاكستري و تيره‌رنگ شهر هم مي‌پيچد. كافيست كمي از خودت دور و به آنها نزديك شوي.

 

  … سال ۸۲ بــود و حدودا یکسال قبل پریدن حاج داوودکریمی… روزی آقا بهروز به دیدن من که برای عمل چشم در بیمارستان شهید لبافی نزاد بودم آمد، و بعد از حال و احوال پرسی گفت که شنیدی حاج داوود هم در بیمارستان ساسان بستری است .و این خبر درد مرا دو برابر کرد ، من بلافاصله گفتم… آقا بهروز باید برای من از دکتر سهراب پور  مرخصی بگیری که دلم بد جوری هوای زیارت کرده و حتما باید همین امروز بریم زیارت حاج داوود، خلاصه بعد از کلی گریه و زاری دکتر اجازه داد بروم ولی به شرط همراهی پرستار و آمبولانس ،به اتفاق آقا بهروز که خودش هم مست شراب خردل بود و یک پرستار به بیمارستان ساسان رفتیم ساعت ده ونیم شب بود و در بدو ورود نگهبان ما را راه نمی داد که میگفت ما این موقع شب پذیرش نداریم ،و بعد از این که به دکتر سهراب پور زنگ زده شد و بقول فرنگی ها ok گرفته شد بما اجازه دادند برویم بالا .اول آقا بهروز رفت تو و چون حاجی را بهتر می شناخت .شروع به مقدمه چینی کرد که حاجی فاو یادت می آد با کی شیمیائی شدی؟؟؟؟ که حاجی داد زد بیا تو سید جان بیا تو .

 

  و عجب حافظه ای تمام جریان آن دو روز را برای آقا بهروز که معلم شیمی یک دبیرستان شده بود تعریف کرد . و این بود آخرین دیدار ما و حدودا یکسال بعد از همان بیمارستان در(آی.سی.یو) روحی بزرگ آخرین تشریفات را برای یک پرواز که آخرین ودور ترین مقصد برای این چنین پرواز بــود انجام داد ، و حاج داوود کریمی عزیز ما رفت…

 

  سوی بالا شد وبالاتر شد

  راست با مهر فلک همسر شد

  لحظه ای چند برین لوح کبود

  نقطه ای بود و دگر هیچ نبود……

 

  آنچه مي‌خوانيد داستان مردي است كه دنياي دون با همه فراز و نشيب هايش ذره‌اي از عشق او به آن پاك يكتا نكاسته بود و براي ديدنش لحظه‌شماري مي‌کرد.

 

  از کجا شروع کنم شوریدگی خودم را نسبت به او .؟! از کدام دروازه داستان داخل شوم؟!ماجرا را چگونه برای دیگران شرح دهم؟؟؟ از اول میگویم …از آغازش …

 

  جنگ كه تمام شد، همه چيز تمام شد. حالا ديگر نه جنگی هست و نه خطری حالا فقط ميزها و عنوان ها هست كه تعيين تكليف می كنند. اصلا چرا سراغ آنها برویم؟ دلخوری های كم رنگ و پررنگ از مسئولان و ديگران آزارم می دهد. از تفاوت های فاحشی كه بين جانبازان 25 درصدی و 70 درصدی می گذارند. از تفاوت حقوق و امكاناتی كه بين جانبازان وجود دارد. از فراموش شدن می گویم.

 

  اينكه، جنگ تمام شد،و سركشی از جانبازان هم به اتمام خود رسيد. دوستی میگفت: حتي براي سركشی شدن هم بايد پارتی داشته باشی. درغير اين صورت هيچ كس به سراغت نخواهد آمد،از مشكلات مالی پيش روی جانبازان چیزی نمیگویم اما مشكلات مالی در مقابل مشكلات معنوی آنها هيچ است. خواسته هايشان را خلاصه می کنند، خلاصه تا حد ممكن.

 

   ارزش قائل شدن برای جانبازان و ارزش قائل شدن برای همه آنهايی كه به نوعی يادگاری جنگ هستند.

 

  اين را از همه جانبازها بپرسيد. حتی مدت ها است كه ديگر انتظار ندارند كسی جواب سلامشان را بدهد. اگر می دانستيد خيلی از جانبازها براي امرار معاش شان در چه شرايطی كار می كنند، آن وقت نمی پرسيديد چه انتظارتی دارند.

 

  حاج داوود گفت: ناراحت نشو سید! در اين دوره زمانه، جانباز بودن آسان نيست!!

 

   حاج داوود گفت: كسی به شما نگفته بود بروید. خودتان رفتیــد. بی هيچ منتی.

 

  گفتم: وظيفه مان بود، هر چند كه حالا گاهی دلم مي گيرد،حق داريد حاجی. کسی كه به من نگفت : من بميرم تو بميری برو جبهه خودم رفتم. خودم رفتم خودم هم به تنهايی دردش را مي كشم، اما مؤمن! انصاف هم خوب چيزی است …

 

  …و دل «حاج داوود» گرفت. چهره را بر گرداند و گم شد ميان روياهايی كه هزاران بار ميان آنها گمشده بــود. نگاهش رفــت به مكانی كه فقط او توان ديدنش را داشت، و دردی كه شعله می كشد در بدنی که تومارهای عجیب و قریب سراسرش را فــرا گرفته و حتی حاجی دیگر نمی توانست بنالد ……..

 

  … بهمن ماه ۱۳۶۴ است و فاو گلوله باران می شد.

 

   آن سوی خاك ريز كسی ناله می كرد. دستور اين بود، هيچ کس از خاکریز عبور نخواهد كرد. نيروی كمكی نرسيده بود. بچه ها دو روز بود كه غذا نخورده بودند. دستور اين بود؛ هيچ كس از خاکریز ها عبور نخواهد كرد. آن سوی خاك ريز كسی ناله می كرد. ولی دل بزرگ حاجی و ترس  نه نه !دستور اين بود، هيچ کس از خاکریز عبور نخواهد كرد.ولی حاجی که سرپرست بچه های جهاد بــودوقانونا وظیفه اش نبود، بدنبال ناله آنطرف خاکریز رفت و جوانی رابه اینطرف آورد… جوان فریاد میزد حاجی انشالله خیر ببینی و جوانک بما گفت که وقتی آنطرف بیهوش بود لحظه ای فاطمه زهرا را دیده بود که به او گفته بود تنهایت نمی گذارم و کسی بدنبال تو می آید…..

 

   و وقتی چشم باز کرده بود حاج داوود کریمی را بالای سر خود دیده بود که برای نجاتش آمده بود و فاطمه زهرا  چه کسی را برای نجاتش فرستاده بود…و قبل از بیهوشی مجدد باز با صدای بلند فریاد زد که حاج داوود خیر ببینی چون من برای اسارت به اینجا نیامدم و تو مرا نجات دادی …

 

  وفقط ما یک جمله دیگر از این بچه خوب شاه عبدالعظیم شنیدیم، ( سلام بر فاطمه زهرا ) و چشمان سبز خود را بست و دیگر آن چشمان زیبا باز نشد…عجب شوری اینجاست..!!

 

  حسین فتحی که نمیخواست اسیر شود با یک درجه ترفیع شهید شد…

 

  … و دست روزگار جواب حاجی خیلی زود داده شد که آنهم حکایتی است عجیب خیلی عجیب ….، که جالب است بدانید

 

  فردای آنروز بمب های شیمیائی عراق بر روی بچه های خوب لشگر ۲۷ رسول الله ریخته شد…. چند تا از ماسکها فیلتر سالم نداشت… و حاجی و من از شراب خردل نوشیدیم، و ماسک سالم نصیب آقای راوندی شــد که شاید لا اقل یکی مست این شراب نشود.ولی …. راوندی بزرگ هم سال بعد در کربلای پنج شهید شد، ومنهم در همان عملیات پاهایم تیر خورد. ولی بعد ها فهیدم که خدا دوست نداشت کسی طلبکار از کربلای فاو بیرون برود و اکثرا در طول عملیات والفجر ۸ مست شراب خردل شدند ………

 

  حالا می خواهم از دلتنگی ها بگويم… از اينكه ديگران می گويند اشكالی ندارد اگر یـارو دو پا و يك دست ندارد و یا شیمیائی شده  ویـا چشمانش دیـگر فقط خدا را می بینـد…

 

  در عوض خــــــــــورد و بــــــــــــــرد….

 

  اينكه اگر جايی بروی و مثل همه مردم عادی براي مسئله ای اعتراض كنی، تنها جوابی كه می شنوی اين است؛ چه خبرتان است، فكر كرديد حالا چون جانباز هستيد، هر چه بگوييد بايد در اسرع وقت انجام شود….و غم از دلت شعله می گيرد و به پهنه صورت می رسد. می گویند: ما مدت ها است كه گم شده ایم.

 

  ولی حاج داوود عزیــز!!

 

  سرزمین ما… اگرماندگار شد برای ابد…جانش را از نفس شما گرفت …

 

  چه مردمان خوبی بودندحاج داوود های مهربان…که در آفتاب و در پهنه بیکران کویر به خاطر سرزمینشان دعای باران می کردندکه می دانسـتند هر وقت باران ببارد هر چه زشتی و پلشتی را می شوید و می برد و معجزه اتفاق می افتد…

 

  از دلهای شما سخن گـفتم … دلهائی که همه بوی یاس می داد و به رنگ لاله بــود و به وسـعت همه دریا ها…چه خوب دوستانی و چه نیکو هم دلانی و چه خوشبخت مردمی که چنین رفقای پایداری دارند…

 

  دلهای ما هنوز زنده است هنوز بوی خودمان را می دهد…هنوز عاشقی را از خاطر نبرده ایم… تا ابد…مرگ را با هم می کشیم و جاودانگی را به هم هدیه می دهیم…چقدر حرف داریم برای گفتن حاجی …چقدر اشگ داریم برای ریختن…چقدر دلتنگی های ما زیباست…

 

  اگردرد هایتان بعد از پریدنتان مرهم شده و زخمهایتان با نفس عشق بهبود یافته شما هم مرا دریابید ..مرا که به شما نیاز مندم..مرا که به شما عاشقم…دستان مرا بگیرید و به خانه هایتان ببرید می خواهم با هم باشیم برای همیشه..می خواهم بگویم که دوستتان دارم ..ودلم خیلی برای شما تنگ شده…

 

  خوب زندگی کردن خود نعمتی است که حضرت پروردگار برای بندگان خوبش به امانت می گذارد که بودن خود امانتی است که باید در حفظش بکوشیم…اما مرگ خوب و بزرگ و ماندنی را برای هر کس تقدیر نیست…

 

  خوب به خاک افتادن پرواز بلندی است که بالهای آسمانی می خواهد…دعا نکنید که خدا زندگیتان را گلباران کنند …به درگاه خدا التماس کنید ..تمنا وعجز …ناله…که مرگی را برشما رقم بزند که لایق نام بلند انسانیت باشد. حاج داوود ما ، هم خوب زیست، و هم خوب پرواز کرد…

 

  و تو ای دوست من که اینها را خواندی نگاه کن به آسمان!! هر زخم ما ستاره ای است و هر شهید ما خورشیدی است که پیش از طلوع آفتاب خانه های ما را گرم میکند..

 

   ما پشت قلبهایمان سنگر گرفتیم…

  پشت قلبهایمان…

  ما مردم دل و قلب و عرفان و عشقیم ..

   تقدیم به میثم کریمی  یادگار حاج داوود عزیز

  میثم جان پندی برادرانه برای تو از من بزرگ تر ….

  هر چه و هر کس که دلت خواست بشو ولی …..

  مانند پدر عاشق باش …

  عاشق مردم و سرزمینت ……

  همین…….

 

  دستان ترا که روزگاری در دست حاج داوود بوده می بوسم هزاران هزار بار…

 

  سبز باشید و آفتابی

  امــا ســلام !

  سید امیر ...

  جانباز 55% شیمیایی

  سوئد

http://majnoon123.wordpress.com/

 

 

سانسور و سكولاريسم!

Posted:

عبدالعلي بازرگان

 

خدا رحمت كند شادروان "احمدعلي بابائي" را!... نسل امروزشايد نام او را هم نشنيده باشند، اما از نسل قبل، كسي اگراز دورهم دستي برآتش داشته، بسيار بعيد است با اين نام، كه حدود چهل سال در متن مبارزات مردمي بود، آشنائي نداشته باشد؛ از عضويت در شوراي مركزي نهضت آزادي ايران از بدو تاسيس تا آستانه انقلاب و تحمل شش سال زندان گرفته تا همكاري بسيارنزديك با دكتر شريعتي و محوريت دفترآيه الله طالقاني درماه هاي قبل از انقلاب و بالاخره پيوستنش به جنبش مجاهدين و رفتن به فرانسه و اختلافات عميق بعدي و نامه نگاري هاي مفصل با مسعود رجوي كه بعدها به صورت كتابي درآمد.

 

نگارنده در ميان شخصيت هاي سياسي مذهبي كه در زندگي خود شناخته، كمتر كسي را ديده است كه همانند او درد و غم مردم داشته و بي تاب از مصائب و مشكلاتشان بوده باشد. اگر مي توانستيم درصد ِميزان توجه و تعلق مردم به مسائل شخصي يا تعهدات اجتماعي را اندازه گيري و آماربرداري كنيم، بي شك نمره مرحوم علي بابائي در تعهدات اجتماعي بسيار چشمگيربود.

 

 حتي تعطيلات نوروزي را هم، كه معمولا مردم به سفرهاي تفريحي مي رفتند، صرف سركشي به تبعيد شدگان درگوشه و كنار مملكت مي كرد! هم روحيه مي داد و هم كمك مالي مي كرد.  او سر از پا نمي شناخت و يك سره در فكر طرحي نو و كاري تازه براي نجات مردم بود. علاوه برآن، بسيارهم عاطفي و احساسي بود و همين غلبه احساسات هم باعث مي شد بعضا تند روي و شدت و حدتي از خود بروز دهد كه كساني را ناخوشايند مي آمد.

 

خدايش رحمت كند كه حدود دهسال قبل، پس ازمدتها بيماري درغربت غرب از دنيا رفت، درحالي كه اميد و آرزويش ايران بود.

 

غرض از اين ذكر خير، بيان خاطره اي است در ارتباط با مسئله "سانسور" كه از ايشان به خاطرم مانده و اخيرا با مشاهده طنز يكي ازسايت هاي خبري برايم تداعي شد.

 

اوائل انقلاب بود و هر كسي هركاري از دستش برمي آمد مي كرد. ما هم با تمام بي تجربگي و خامي در كارمطبوعات، روزنامه "ميزان" را منتشر مي كرديم و در آن حال و هوا و نيم نسيم آزادي، از صبح تا چهار بعد از نيمه شب كه روزنامه بايد زير چاپ مي رفت ، يك پا بايد تلاش مي كرديم تا اول صبح، قبل از روزنامه هاي ديگر،ميزان را روي دكه روزنامه فروش ها بياوريم.

 

 يادش به خير، وقتي در آن ساعات نيمه شب، كه به دليل جنگ و حملات هوائي و ممنوعيت حركت در خيانان ها و روشن كردن چراغ، مجبور بودم با ماشين خاموش و كارت تردد روزنامه را  به چاپخانه كيهان ببرم ، جناب مير حسين را هم، كه در آن موقع سردبير روزنامه جمهوري اسلامي بود، مي ديدم كه مشغول تكميل و تنظيم نهائي بود و در رقابتي نامرئي دائما تلكس كيهان را هم چك مي كرديم تا اگرخبر مهمي باشد تيتر اول را عوض كنيم و براي فردا صبح خبر داغ تري داشته باشيم. حيف از آن انرژي ها و اميدها كه به سرعت به باد رفت وعمرميزان به يك سال هم نرسيد و مرحوم شد!

 

ازساعت چهار يا پنج سحرگاه كه روزنامه زير چاپ مي رفت فرصت داشتم تاساعت هشت صبح كه كارمندان كيهان مي آمدند، با همان كت و شلوار در نمازخانه كيهان با كيف سامسونايت زير سر بخوابم و فردا روز از نو روزي از نو!! خدا پدر لاجوردي را بيامرزد كه در مقام دادستان انقلاب بي هيچ سئوال و جواب ومحاكمه اي ميزان را تعطيل و ما را خلاص كرد تا استراحتي بكنيم! جاي شكرش باقي كه جان ما را مثل خيلي ها خلاص نكرد!

 

باري در يكي از همين صبح هاي خسته از كار نيمه شب بود. تازه به دفترميزان در خيابان مطهري رسيده بودم كه مرحوم علي بابائي بدون قرار قبلي و سرزده وارد دفتر شد وباسلام عليكي مختصر بدون مقدمه گفت:

 

" مگه اين روزنامه ارث پدرتونه كه هرچي ميفرستم چاپ نمي كنين!؟ مردم انقلاب كردن، شهيد دادن كه به آزادي برسن و بساط اين سانسوربازي ها جمع بشه"!!

 

پيش كسوتي و سوابق مبارزاتي و سن و سال و احترام او مانع مي شد در مقام پاسخ گوئي برآيم ، همين قدر گفتم مقالات شما آنقدر تند و تيز است كه با چاپ كردنش در اين اوضاع و احوال و حساسيت ها، سر ميزان به باد مي رود! اما قول دادم با حك و اصلاحي بعضي از آنها را مورد استفاده قرار دهيم.

 

 آن روز با كمك همكاران و موافقت خودش، دندان هاي نيش سه تا از مقالاتش را كشيديم! ومتن اصلاح شده را در بخش هاي مختلف روزنامه جا داديم.  

 

فردا صبح باز هم سر و كله جناب علي بابائي پيدا شد!... خدا به داد برسه! ديگه چه خطائي كرده ايم!؟

 

تا وارد شد بازهم بي مقدمه گفت :

 

 نه به اين شوري شوري ، نه به اون بي نمكي! آخه چرا سه تا مقاله منو يه جا چاپ كردين؟ همه فكر مي كنن ما با هم ساخت و پاخت كرديم!!"

 

امروز هم كه در جرس خدمت دوستان مختصرهمكاري مي كنم، مي بينم نه كساني كه تريبوني ندارند و قلمشان به جائي نميرسد، بلكه كساني كه تريبون هاي پرطنين ترتشكيلاتي هم دارند و خودشان به ندرت حاضر مي شوند ازدگرانديشانشان چيزي درج كنند، و سانسور و حذف را "حق طبيعي اديتور" مي دانند، از چپ و راست جرس را متهم به سانسور مي كنند! گوئي اولويت را دراين شرايط خطير تاريخي ايجاد تفرقه و تشتت و تراشيدن سر رسانه هاي ديگر مي بينند و در اين سلماني كار اصلاحي ديگري سراغ ندارند!

 

در آماري كه جرس اخيرا از مصاحبه شدگان اين سايت منتشر كرده بود، نشان مي داد بيش از نيمي از مصاحبه ها با هموطنان سكولاربوده و كمتر از يك سوم آن با اهالي جرس، آنهم در سالگرد تولدش، گفتگو شده است. اين تازه مصاحبه هاست، اگر به آمار مقالات نيز مراجعه كنيد ، اين نسبت را چه بسا بيشتر ببينيد.

 

آري درست است مردم انقلاب كردند كه بساط سانسور برچيده شود، اما فرق است ميان امكانات دولتي كه متعلق به همه مردم است و هيچ مقامي حق ندارد انديشه اي را، هرچند مخالف نظريات اكثريت، سانسور و حذف نمايد و گزينشي عمل كند ( مگر در مواري كه قانون مشخص كرده است). اما نهادهاي مردمي و مستقلي كه رسانه اي حقيقي يا مجازي را به راه مي اندازند، دردموكرات ترين جوامع هم خود را مجبور نمي بينند هرآنچه را هركس مي فرستد، بدون ارزيابي منافع يا مضار آن درج كنند.

 

اين قلم در سال هاي گذشته به كرات نوشته هاي ناقابلي را براي برخي سايت ها ارسال كرده است، اما بجز مواردي كه واسطه و توصيه اي در كار بوده است، در بقيه موارد منتقدين محترم از همين حق  منطقي استفاده كرده و برخورد دگرانديشي كرده اند. گله كه ندارم هيچ، ازآن موارد استثنا هم ممنونم.

 

به اميد روزي كه هواي بام رسانه هاي ما هم يكي شود!

 

عبدالعلي بازرگان

۱۳ شهريور ۱۳۸۹ ، چهارم سپتامبر ۲۰۱۰

 

  *نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

صدرحاج سیدجوادی: حمله به کروبی یادآور حمله به خانه مصدق و آیت الله منتظری است

Posted:

جرس: عضو شورای مرکزی نهضت آزادی در تماس تلفنی با مهدی کروبی ضمن محکوم کردن حوادث هفته اخیر "تحت لوای نیروهای انتظامی"، آن را با یورش های حکومت به بیت آیت الله منتظری در سال 76 و حمله "شعبان بی‌مخ‌ها برای غارت منزل مصدق" مقایسه کرد و گفت: گویا امروز نوبت شما آقایان شده است.



به گزارش جرس احمد صدرحاج سیدجوادی در این تماس تلفنی اظهار داشت: از دوران بعد از مشروطه همواره حاکمان گله ای از این شعبان بی مخ ها داشته اند که یک روز برای غارت منزل دکتر مصدق می فرستادند و روزی برای توهین و حمله به مهندس بازرگان، یکبار در پناه حمایت نیروهای امنیتی و سپاه به بیت آیت الله منتظری حمله می کردند و گویا امروز نیز نوبت شما و بزرگانی چون آیات عظام صانعی و دستغیب است.

 

وی ادامه داد: همین که در روز ماه مبارک رمضان این افراد به مسجد حمله می کنند یا به روایت رسانه های خودشان ناسزا و تهمت به شما و دیگر همراهان شجاع جنبش سبز می گویند، نشانگر مرام و مسلک و اعتقادات آنهاست.


صدر حاج سید جوادی با بیان این که "این رفتارها بیش از آنچه نشان از قدرت کودتاچیان باشد ناشی از ترس آنان است"، گفت: این رفتارها بیش از آنچه نشان از قدرت کودتاچیان باشد ناشی از ترس بیش از اندازه شان از حرکت‌های مردمی و تکرار صحنه های افتخار آمیزی چون حضور گسترده هواداران جنبش در راهپیمایی روز قدس سال گذشته است.