جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


نیروهای امنیتی از دیدار نرگس محمدی با نائب رییس مجلس آلمان جلوگیری کردند

Posted: 27 Jan 2015 05:58 AM PST

 جرس: نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران از ملاقات نرگس محمدی- نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر- با کلودیا روت- نائب رییس مجلس قانون‌گذاری آلمان- جلوگیری کردند.


به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، خانم روت که برای دیدار و گفت‌و‌گو با مقام‌های ایرانی و همچنین فعالان مدنی به ایران سفر کرده بود، از خانم محمدی به‌عنوان نائب رییس یک نهاد مدنی ایرانی مدافع حقوق بشر دعوت کرد تا برای انجام گفت‌و‌گو به محل اقامت او در هتل اسپیناس برود.


خانم محمدی که قصد داشت روز یکشنبه پنجم بهمن ماه 1393 به محل اقامت نایب رییس مجلس قانون‌گذاری آلمان مراجعه کند، در ساعت 21 در مقابل هتل اسپیناس توسط افرادی که خود را مأموران وزارت اطلاعات معرفی می‌کردند، بازداشت شد.

 

مأموران امنیتی پس از چند ساعت بازجویی از خانم محمدی که در یک محل نامشخص انجام شد، او را در نیمه شب و در محل میدان انقلاب آزاد کردند. 

پلمب صرافی‌های «متخلف» در تهران

Posted: 27 Jan 2015 05:01 AM PST

 جرس: حمید تهرانفر، معاون نظارت بانک مرکزی ایران، روز سه شنبه،۷ بهمن، از پلمب تعدادی از صرافی‌های به گفته او «متخلف و بدون مجوز» در خیابان فردوسی تهران خبر داد و گفت که پلمب این صرافی‌ها ادامه خواهد داشت.  

 

وی همچنین خبر داد که براساس مقررات جدید بانک مرکزی، کانون صرافان نرخ خرید و فروش ارز را هر یک ساعت یکبار تعیین و اعلام می‌کند.

 

به گزارش ایسنا، آقای تهرانفر تصریح کرد: «این صرافی‌ها مجوز نداشته و برخی هم صرافی‌هایی بودند که مجوزشان مربوط به اتحادیه طلا و جواهر بوده و باطل شده بود اما برای دریافت مجوز اقدام نکرده بودند.»

 

آقای تهرانفر تاکید کرد که پلمپ صرافی‌های به گفته او «بدون مجوز و متخلف» ادامه خواهد داشت و به صرافی‌ها توصیه کرد که برای دریافت و یا تمدید مجوز به بانک مرکزی مراجعه کنند.

 

بانک مرکزی ایران در آبان‌ماه ۹۲ نیز از ابطال مجوز ۶۷ صرافی خبر داده بود.

 

این بانک در مرداد ۹۲ آئین‌نامه جدید تاسیس و فعالیت صرافی‌ها را ابلاغ کرده بود که بر اساس آن سرمایه مورد نیاز تاسیس صرافی برای افراد حقیقی به پنج میلیارد تومان و برای افراد حقوقی به ۲۰ میلیارد تومان افزایش یافت.

 

پیش از ابلاغ این آئین‌نامه سرمایه مورد نیاز برای تاسیس صرافی در ایران صد میلیون تومان بود.

 

همزمان با انتشار سخنان معاون نظارت بانک مرکزی، خبرگزاری ایرنا نیز خبر داد که صرافان بازار ارز برای هم‌اندیشی در درباره «مقررات ناظر بر عملیات ارزی صرافی‌ها» توسط بانک مرکزی عصر روز سه شنبه گردهم می‌آیند.

 

بانک مرکزی روز ۲۹ دی ماه «مقررات ناظر بر عملیات ارزی صرافی‌ها» را ابلاغ کرده است.

 

براساس این مقررات، صرافی‌ها در صورتی مجاز به خرید و فروش ارز هستند که قبلاً نسبت به اعلام همزمان نرخ خرید و فروش ارز در محل صرافی و یا تارنمای صرافی اقدام کنند.

 

اعلام متوسط نرخ خرید و فروش توسط کانون صرافان نیز از دیگر موارد این مقررات است.

 

معاون نظارت بانک مرکزی درباره این مقررات نیز گفت: «در روش جدید ابلاغی بانک مرکزی، کانون صرافان نرخ‌های ارز صرافی‌ها را دریافت کرده و میانگین موزون آن را هر یک ساعت یکبار اعلام و نرخ قابل اجرا در بازار تعیین می‌شود.»

 

آقای تهرانفر با بیان اینکه پیش از این برای تعیین نرخ ارز در بازار مرجع خاصی وجود نداشته است، افزود: «کافیست که فردی به صورت غیر واقعی و جعلی خود را علمدار بازار معرفی کرده و صرافی‌ها به او تاسی کنند.»

 

تمدید قرار بازداشت یغما فشخامی

Posted: 27 Jan 2015 05:01 AM PST

 جرس: قرار بازداشت موقت یغما فشخامی تمدید شد.  

 

به گزارش کلمه، پس از گذشت بیش از یک ماه از بازداشت یغما فشخامی خبرنگار روزنامه توقیف شده روزان، قرار بازداشت وی از سوی قاضی تمدید شد.

 

یغما فشخامی که یک روز پس از توقیف روزنامه روزان بازداشت شد، تا کنون تنها یک بار به مدت چند دقیقه با خانواده خود تماس گرفته و فقط از سلامتی خود خبر داده است.

 

خانواده یغما فشخامی از محل نگهداری و ارگان بازداشت کننده وی بی اطلاع هستند. بازپرس پرونده بارها با دادن وعده ملاقات و تماس تلفنی، خانواده این روزنامه نگار زندانی را به سکوت واداشته است.

 

یغما فشخامی خبرنگار هفته نامه پیام ابراهیم و روزنامه توقیف شده روزان است. روزنامه روزان یک روز پیش از بازداشت آقای فشخامی، به دلیل انتشار ویژه نامه ای به مناسبت سالگرد درگذشت آیت الله العظمی منتظری، مرجع فقید شیعه، توقیف شد. 

 

کشته شدن جهاد مغنیه؛ ایران اقدام می‌کند یا منتظر می‌ماند؟

Posted: 27 Jan 2015 04:10 AM PST

فرهمند علیپور
جرس: در حالی که در تهران حسین سلامی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران اعلام کرده است که ایران «انتقامی خاص» از اسرائیل بابت حمله هفته گذشته نظامی این کشور به خاک سوریه و کشتن اعضای حزب الله لبنان و سپاه پاسداران خواهد گرفت، در اسرائیل ژنرال یعقوب عمیدرور از نزدیکان بنیامن نتانیاهو گفته است که نظامیان اسرائیلی از حضور یک افسر بلندپایه ایرانی در خودروی مورد اصابت بی‌خبر بودند و کشته شدن این نظامی ایرانی را بخش منفی این حمله خواند. در لبنان اما حسن نصرالله هنوز مستقیما واکنشی به این حمله نشان نداده است و وعده داده که جمعه آتی در جنوب بیروت سخنرانی کند و واکنش خود را نسبت به حمله نظامیان اسرائیل به «قنیطره» اعلام کند.  

 

عصر روز یکشنبه ۲۸ دی ماه و در جریان یک حمله هوایی ارتش اسرائیل به منطقه «قنیطره» سوریه٬ چند عضو نظامی حزب الله لبنان کشته شدند. در میان افراد کشته شده اما نام یکی از آن‌ها به سرعت در رسانه‌ها منتشر شد. جهاد مغنیه جوان ۲۵ ساله لبنانی و فرزند یکی از فرماندهان ارشد نظامی حزب الله که او هم هفت سال پیش در خاک سوریه و به دست نیروهای اسرائیل ترور شد.


تلویزیون دولتی سوریه در گزارشی که پخش کرد حمله هلی کوپتر اسرائیلی و کشته شدن اعضای حزب الله را «اقدامی در راستای حمایت اسرائیل از گروههای تروریستی» عنوان کرد. بشار اسد رئیس جمهور سوریه نیز چند روز بعد از این واقعه در گفتگویی با نشریه فارین افرز و با اشاره به این حمله، اسرائیل را «نیروی هوایی القاعده» خواند.


چرا کشته شدن جهاد مغنیه مهم است؟


جهاد مغنیه چهارمین فرزند مقامات ارشد حزب الله است که توسط ارتش اسرائیل به قتل می‌رسد. حسین، فرزند سید عباس موسوی دومین دبیرکل حزب الله لبنان که همراه پدر و مادرش و با حمله یک هلی کوپ‌تر ارتش اسرائیل به خودروی آن‌ها جان باخت. هادی فرزند سومین دبیرکل حزب الله لبنان، سید حسن نصرالله که در جریان یک عملیات جنگی کشته شد و اینک خیابانی به نام او در بیروت نام گذاری شده است. علیرضا پسر حسان القیس فرمانده ارشد و از مغزهای متفکر نظامی حزب الله که همراه با خواهرش در یک بمباران کشته شد و در ‌‌نهایت نوبت به جهاد مغنیه رسید.


جهاد مغنیه تا زمان کشته شدن پدرش، عماد مغنیه چهره‌ای شناخته شده و رسانه‌ای نبود. او دانشجوی دانشگاه آمریکایی بیروت بود و در فضای نظامی حزب الله حضوری نداشت. در جریان مراسم هفتمین روز کشته شدن عماد مغنیه و در مراسم بزرگی که حزب الله برگزار کرده بود جهاد مغنیه در حالی که لباس نظامیان حزب الله را بر تن داشت به سخنرانی پرداخت و از عزم خود برای همکاری با حسن نصرالله خبر داد.


جایگاه عالی عماد مغنیه که از موسسان و فرماندهان ارشد حزب الله بود و نامش در پشت بسیاری از طرح‌ها و عملیات‌های نظامی و ضد جاسوسی علیه اسرائیل بود، عماد مغنیه را به شخصیتی مهم و کلیدی در جنوب لبنان، سوریه و ایران تبدیل کرده بود. جایگاهی که موجب شد تا فرزند او جهاد مغنیه در مرکز توجهات قرار بگیرد. هم برای حزب الله لبنان و هم برای قاسم سلیمانی فرمانده نیروهای سپاه قدس که لبنان و سوریه از اصلیترین محل‌های فعالیت آنهاست.


در زمان درگدشت مادر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس که این سال‌ها به چهره‌ای آشنا برای عموم مردم در ایران، عراق، سوریه و لبنان (کشور‌ها و مناطقی که از آن‌ها عموما به عنوان «محور مقاومت» یاد می‌شود) و در مراسمی که در تهران برگزار شده بود جهاد مغنیه در پشت سر قاسم سلیمانی ایستاده بود. نزدیکی او به قاسم سلیمانی و‌ گاه صحبت کردن او با سلیمانی توجه خبرنگاران و عکاسان حاضر در مراسم را جلب کرد، بسیاری تصور می‌کردند که او فرزند قاسم سلیمانی باشد. اما بعد‌ها مشخص شد که او پسر عماد مغنیه، چهره نظامی شاخص حزب الله است که ایالات متحده برای پیدا کردن ردی از او ۲۵ میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود و ترور او ضربه‌ای کاری برای حزب الله و حامیانش محسوب می‌شد.


واقعیت این است که برای حزب الله لبنان و ایران، جهاد مغنیه جوان یک فرمانده خبره نظامی نبود. او یک چریک با تجربه، یا یک افسر اطلاعاتی، یک خبره نظامی نبود. در برابر افرادی که در این حمله کشته شدند از جمله الله دادی فرمانده سپاه پاسداران ایران و یا محمد عیسی فرمانده کارکشته حزب الله لبنان که مسئول فعالیت‌های نظامی این حزب در سوریه بود، جهاد مغنیه نیروی با ارزش نظامی محسوب نمی‌شد.


جهاد مغنیه اما نمادی از نسل تازه حامیان حزب الله در لبنان است. جوانانی که شاید حتی زندگی دبیران کل قبلی حزب الله را تجربه نکرده باشند. آن‌ها در دورانی چشم گشودند و بزرگ شدند که رهبر آن‌ها در لبنان سید حسن نصرالله بود و در ایران آقای خامنه‌ای و حکومت تحت امر او، بزرگ‌ترین حامی حزب الله و طایفه شیعه لبنان بود. آن‌ها نه زندگی در دوران آیت الله خمینی در تهران را تجربه کردند و نه امام موسی صدر و جنگهای داخلی لبنان و انشقاق حزب الله و امل را. زمانی که جنوب لبنان در اشغال نیروهای اسرائیلی بود، نسل جوان امروزی حزب الله لبنان از جمله عماد مغنیه خردسال بودند. هر چند به خوبی جنگهای بعدی اسرائیل و حزب الله از جمله جنگ خسارت بار ۳۳ روزه را در سال ۲۰۰۶ به خاطر دارند. جهاد مغنیه برای ایران و حزب الله نماد این موضوع بود. اینکه اگر نسل اولیه حزب الله در جنگ‌ها و درگیری‌های این گره با اسرائیل کشته شدند. نسل دوم هم ادامه دهنده راهی است که نسل اول حزب الله لبنان انتخاب کرده بود.


جهاد مغنیه برای «محور مقاومت» چهره‌ای مهم به حساب می‌آمد. تصاویر او با قاسم سلیمانی که به صورت گسترده در لبنان و ایران منتشر می‌شد، جایگاه مهم پدر او در تشکیلات حزب الله و در میان نیروهای ایرانی به ویژه سپاه قدس و تصاویر او با آقای خامنه‌ای٬ او را از دیگر جوانان هم سن و سال خود که این روز‌ها در صفوف حزب الله عمدتا در جنگ داخلی سوریه، روانه این کشور شده‌اند و تعداد زیادی از آن‌ها جان خود را از دست داده‌اند، متمایز می‌کرد


برای اسرائیل کشتن جهاد مغنیه یک پیروزی تبلیغاتی ارزشمند است هر چند فاقد اهمیت نظامی باشد. او چهره‌ای نزدیک به کلیدی‌ترین دشمنانش یعنی ایران و حزب الله، آقای خامنه‌ای، قاسم سلیمانی، سید حسن نصرالله و البته عماد مغنیه بود. به همین اندازه از دست دادن این چهره سمبلیک جوان برای کسانی که در برابر اسرائیل لباس رزم به تن کرده‌اند و برای شکست دادنش مبارزه می‌کند پر اهمیت است.

آیا حزب الله پاسخی خواهد داد؟


بسیاری از آنهایی که تحولات خاورمیانه را از نزدیک دنبال می‌کنند معتقد هستند که دولت تندروی نتانیاهو با حمله اخیر خود تلاش کرد تا حزب الله را تحریک به رویارویی نظامی کند. برای این نظریه می‌توان دلایلی همچون موارد زیر را ذکر کرد:
یک - اسرائیل اینک در آستانه انتخابات است، نتانیاهو احزاب و یاران قدیمی خود را از دست داده است، دولت وحدت ملی اسرائیل به پایان راه خود رسیده است، یک تهاجم به اسرائیل می‌تواند مردمان نگران شده اسرائیل و به تبع آن رسانه‌ها و احزاب را وادار به حمایت دوباره از او کنند. کسی که می‌خواهد با مشت آهنین در برابر حماس و حزب الله بایستد.


دوم - اسرائیل از نزدیکی ایران و آمریکا هراس دارد. اسرائیل نمی‌خواهد که ایران که حامی اصلی حزب الله در شمال و حماس در جنوب اسرائیل است از انزوا و تحریم‌های کمرشکنی که در آن قرار دارد نجات پیدا کند. قدرتمند‌تر شدن ایران در منطقه و خروجش از انزوا و تحریم‌ها، هیچ معنایی جز افزایش نگرانی برای حاکمان تل آویو ندارد. بروز یک جنگ با حزب الله لبنان می‌تواند تندروهای ساکن در تهران را بر آشوبد و رشته‌هایی که دولت‌های روحانی و اوباما تنیده‌اند را پنبه کند.


سوم – پس از حملات پاریس و قتل ۱۸ تن و از جمله چند روزنامه نگار٬ افکار عمومی غرب نسبت به اسلامگرایان و گروههای مبارز اسلامی به شدت بدبین شده است. حماس و حزب الله هر دو گروههای اسلامگرایی هستند که در رسانه‌های غرب عمدتا از آن‌ها به عنوان گروههای تروریست یاد می‌شود و هر دو در لیست سیاه آمریکا قرار دارند. نتانیاهو بسیار راغب است تا اسرائیل را خط مقدم غرب در برابر اسلامگرایان رادیکال و قربانی تروریسم و افراطی‌های مسلمان نشان دهند. آغاز یک جنگ میان حزب الله و اسرائیل می‌تواند چهره به شدت تخریب شده اسرائیل و دولت نتانیاهو، به ویژه پس از حمله اخیر به غزه را بازسازی کند. به فاصله کوتاهی پس از حمله اسرائیل به غزه، بسیاری از پارلمان‌های اروپایی از جمله پارلمان‌های بریتانیا، فرانسه و اسپانیا، فلسطین را به عنوان کشور مستقل شناسایی کردند و دولت سوئد نیز رسما فلسطین را به عنوان یک دولت شناسایی کرد. اقدام کشورهای اروپایی نوعی از دهن کجی و ابراز نارضایتی عمیق از سیاستهای نتانیاهو بود. اینک اما با فضایی که در اروپا شکل گرفته است، اسرائیل می‌تواند چهره خود را بازسازی کند.


چهارم – حزب الله دو سالی است که عملا وارد جنگ داخلی سوریه شده است و اکنون هم در داخل خاک سوریه با گروههایی چون النصره در حال مبارزه است و هم در داخل خاک لبنان٬ ارتش این کشور و نیروهای حزب الله تقریبا همه روزه در درگیری نظامی با گروههای نظامی مخالف حکومت اسد و از جمله جبهه النصره به سر می‌برند. از نگاه تل آویو، حزب الله اکنون بسیار تضعیف شده است و مبارزه با او احتمالا صدای تشویق و همراهی از برخی مناطق عربی را نیز برپا خواهد کرد. این‌‌ همان چیزی است که عبدالرحمان راشد روزنامه نگار مطرح عربستانی نیز در مقاله‌ای با عنوان «چه شد که کار ما به حمایت از اسرائیل کشید» به آن اشاره می‌کند.


به این چهار علت و علت‌های دیگر، اسرائیل علاقمند به جنگی تازه با حزب الله لبنان است اما به نظر نمی‌رسد که نه حزب الله و نه ایران در وضعیت کنونی علاقه‌ای به درگیری نظامی با اسرائیل داشته باشند. ایران اکنون با وضعیت اقتصادی بحرانی رو به روست. در عراق و سوریه وارد جنگی پر هزینه شده است و نمی‌خواهد دروازه تازه‌ای برای یک جنگ پرهزینه بگشاید. دولت ایران به رهبری حسن روحانی نیز به نظر می‌رسد بیش از هر چیز تلاش دارد تا گره پرونده هسته‌ای ایران را در جریان مذاکرات با غربی‌ها به سرانجام برساند و تحریم‌ها را از دوش کشور بردارد.


حزب الله لبنان نیز در شرایط بهتری از ایران به سر نمی‌برد. کما اینکه اقدام‌های فرامزی و پرریسک حزب الله هرگز نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن خواست و اراده ایران باشد و ایران حتما سود و زیان تحرک‌های برون مرزی حزب الله لبنان را محاسبه می‌کند. برای حزب الله ادامه ثبات – هر چند شکننده – کنونی در لبنان با کمک ارتش این کشور، و ادامه فعالیت‌هایش در سوریه و مبارزه‌اش با گروههایی چون جببه النصره اولیت مهمتری از درگیری با یکی از قدرتمند‌ترین ارتش‌های جهان، ارتش اسرائیل است.


در اسرائیل اما - لااقل فعلا - دولت نتانیاهو می‌تواند خود را برنده حمله قنطیره بدانند. آن‌ها در خاک سوریه اعضای حزب الله و ژنرال ایرانی را به قتل رساند و از تهران، بغداد، بیروت و دمشق جز رجز خوانی، کسی یارای واکنش محکم به اسرائیل نبود.
 

سپهر بازرگان از اندیشه تا عمل

Posted: 27 Jan 2015 04:02 AM PST

گفتگو با علی‌اصغر غروی؛
جرس- مژگان مدرس‌علوم: مهدی بازرگان پایه‌گذار مکتبی فکری بود که پیوند میان دینداری و عقل‌گرایی را دنبال می‌کرد. 


مهدی بازرگان پایه‌گذار مکتبی فکری بود که پیوند میان دینداری و عقل‌گرایی را دنبال می‌کرد. مکتبی که برای تطهیر اسلام از خرافات و سنت‌های واپس‌گرا در تلاش بود که دین را با مقتضیات دنیای جدید آشتی دهد. او در این راه از حمایت گروه بسیاری از جوانان تحول‌خواه برخوردار شد و تفسیرهایش از قران٬ درهای تازه را برای دیندارانی گشود که خود را در تنگنای ایدئولوژی‌ غالب آن عصر یعنی مارکسیسم می‌دیدند. علی اصغر غروی عضو نهضت آزادی از جمله کسانی است که در مکتب بازرگان زیسته و راه او را برگزیده است. او که به جهت تفسیر‌های نوگرایانه‌اش از اسلام بارها مورد خشم دستگاه قضایی جمهوری اسلامی قرار گرفته در گفتگو با «جرس» به جنبه‌های مختلف مکتب بازرگان و تاثیر‌پذیری‌اش از این مکتب اشاره می‌کند. غروی در این گفتگو به سوال‌های مهمی درباره این که آیا بازرگان در سالهای آخر عمر در باورهایش بازاندیشی کرده بود؟ این که آیا بازرگان سکولار بود؟ و این که اصولا وی چه وظیفه‌ای برای حکمران‌ قائل بود پاسخ داده است.
متن کامل گفتگو را بخوانید:

آقای غروی شما در آغاز فعالیت‌های سیاسی خود تحت تأثیر مهندس بازرگان قرار گرفتید. چگونه جذب جریان فکری ایشان در دانشگاه شدید؟


کسانی که سیر صعود و نزول مبارزات سیاسی در ایران را مطالعه کرده یا به طور عملی و ملموس برهه‌ای از آن را با جان و جسم و نفس و نفیس خود درک کرده‌اند، به خوبی بر این حقیقت حقه واقفند که هدف اصلی و غائی کسانی که در این وادی گام نهادند مقابله با استبداد بوده، و برقراری نظامی مبتنی بر قانون، با مراعات آزادی‌ها و عدالت.


از زمانی که فرهیختگان و دانشوران و بخشی از مردم آگاه ایران در عصر ناصرالدین شاه قاجار اقدام به مقابله با نظام استبدادی کرده‌اند، تا پیروزی انقلاب اسلامی، همّ و همت همه مصروف ریشه‌کن کردن این غدۀ مهلک شده است. آن پدیده‌ای که نه تنها ملت ایران، بلکه همه امت اسلام و ملل کشورهای عقب افتاده شرق و غرب آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی، و حتی روسیه شوروی از آن رنج می‌بُردَه‌اند، سیطره حاکمیتهای استبدادی و سلطه خودکامگی و حکومت فرد بر جمع بوده است.


مبارزان دوران حکومت پهلوی، و تقابلات آن‌ها با حاکمیت زور و پایداریهای آن‌ها، و همه مجاهدت‌هاشان نیز بر محور رفع ظلم ناشی از استبداد و عدم اجراء قانون شکل گرفته است.
اکثر تلاشگران این راه، یعنی راه رهایی از استبداد و وصول به سپهر آزادی و عدالت و حکومت قانون، مسلمان بوده‌اند، و مجاهدت‌هاشان برای این منظور نبوده که دولتی بیاید و آن‌ها را مسلمان کند، و در‌‌ همان دورانهای استبداد زده نیز زیستی اسلامی داشته‌اند.


از رجال دین گرفته تا مردان اجتماع و سیاست، همه مسلمان بودند. آیت الله‌هایی مثل سید روح الله خمینی، و کسانی که در برهه‌های مختلف به حمایت از ایشان برخاستند مانند علامه طباطبائی صاحب المیزان، مرعشی، گلپایگانی، شریعتمداری، میلانی، قمی، و نیز کسانی چون مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، و یاران و همفکرانشان، همه مسلمان، و حتی از مسلمانهایی هم بوده‌اند که در دوران غلبه استبداد و استعمار، بزرگ شده، و در اسلامیت خود استقرار و استحکام یافته‌اند. و جالب است توجه داشته باشیم که مانند این‌ها را نه حوزه‌های علمیه و نه دانشگاههای بعد از انقلاب اسلامی تربیت نکرده‌اند.


همه این بزرگان، استبداد و استکبار و حاکمیت زور به جای تبعیت از قانون را مانع رشد و تعالی و کمال یافتن همه جانبه ملت، در همه عرصه‌ها می‌دانستند.
در بین جوانان آن ایام هم بیشتر، مذهب رایج بود، حتی به شکل سنتی و خرافی، تا مکاتب دیگری مثل مارکسیسم و ایسمهای دیگر.


مبارزات ملت ایران، بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، علیه نظام سلطه شاهنشاهی اشکال گوناگونی پیدا کرد. بعد از وفات مرجع واحد شیعیان آیت الله بروجردی، در اوائل فروردین ۱۳۴۰ شمسی، تحولی، هم در حوزه قم پدیدار گشت و هم در عرصۀ اجتماعی ـ سیاسی ایران.


در بهمن ماه‌‌ همان سال شاه لوایح ششگانه را مطرح کرد، و آیت الله خمینی با آن مخالفت کردند. من سال اول دورۀ دوم دبیرستان به نظام قدیم بودم ـ نظام آموزشی که از امسال مجدداً در ایران احیاء شده ـ من در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که درطول تاریخ اسلام همه اهل علم و مبارزه بوده‌اند، پدر من از مشاهیر بود، و در رویارویی با استبداد از یک سو، و خرافات مذهبی، که بخشی از روحانیون و مداحان مروج آن بودند، از سوی دیگر، جبهۀ مشخصی داشت، و از هر دو سو تحت فشار و در تنگنا.


من در دبیرستان ادب اصفهان بودم که رئیس آن مرحوم عریضی و معاون او مرحوم هورفر از چهره‌های شاخص هوادار دکتر مصدق به حساب می‌آمدند و فضای دبیرستان را ـ هم از جهت دبیران و هم از جهت دانش آموزان ـ سیاسی کرده بودند. این فضاء قبل از آغاز نهضت آیت الله خمینی وجود داشت، و بسیاری از دانش آموزان آن را به خوبی درک می‌کردند و در آن تنفس می‌کردند، و عامل به اعمال ظاهری دین هم بودند.
در این بحبوحة وانفسای خفقان که هر جوشش و جنبشی در راه وصول به آزادی سرکوب شده بود، علی امینی به نخست وزیری رسید، و روزنه امیدی باز شد که آن هم به زودی مسدود گشت. در اردیبهشت همین سال نهضت آزادی ایران اعلام موجودیت کرد. کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان منبع تغدیۀ جوانان بود و بین آن‌ها دست به دست می‌شد اما از سال ۱۳۴۱ این نهضت آیت الله خمینی بود که انظار را در مخالفت با شاه و سلطنت استبدادی او به خود معطوف داشت. من به جهت ارتباطاتی که مرحوم پدر با اقشار مختلف مردم داشت، به زودی به مرکزیت تکثیر و توزیع اعلامیه‌هایی هدایت شدم که از قم و از مراجع مشهد و سایر شهر‌ها در حمایت از آیت الله خمینی می‌رسید، و کم کم پای مرا به منزل آقای خمینی در قم گشود.


آخرین باری که پیش از انقلاب به منزل آقا رفتم همراه مرحوم پدر و دو تن از دوستان ایشان بود، یکی از اصفهان که هنوز در قید حیات است، و دیگری از تهران که به رحمت خدا رفته است. شامگاه روز سوم آبان سال ۱۳۴۳ بود، بعد از نماز مغرب و عشاء و در اندرونی منزل آقا. وقتی بود که آقای خمینی خود را برای سخنرانی فردا صبح آن شب آماده می‌کردند، سخنرانی مشهور به کاپیتولاسیون. این دیدار بیش از یک ساعت و نیم به طول انجامید. و روز سیزدهم آبان آیت الله به ترکیه تبعید شدند. همۀ کانونهای مبارزاتی وابسته به جریان فکری ایشان کم کم روبه سردی و خاموشی نهاد.


با این پیش زمینه، یعنی وقوف به نحله‌های فکری و سیاسی آن زمان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشگاه تهران شدم. جایی که بر خلاف جو بیرون، فعالیت سیاسی و مخالفت با نظام شاهنشاهی، یا با حاکمیت مطلقه شاه، بسیار داغ بود و زمینه فراهم برای ملحق شدن به اینگونه فعالیت‌ها.


دیری نگذشت که با دانشجویان روشنفکر مذهبی و نیز سنتی آشنا شدم. آن‌ها سالهای بالا‌تر بودند و من، به جهت دیرینۀ مذهبی، با طرفداران و اصحاب مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی طرح دوستی ریختم و مباحثات دینی بنیادین بین ما شکل گرفت. در‌‌ همان اوایل سال تحصیلی ۴۴، یعنی ماه آبان، بسیاری از اعضاء نهضت آزادی از زندان قصر به قلعۀ برازجان تبعید شدند، و البته این اقدام بیشتر برای ساکت کردن جو ملتهب دانشگاه‌ها بود، ولی نتیجه معکوس داشت به طوری که در خرداد سال بعد همه را مجدداً به بند چهار زندان قصر منتقل کردند. فصل امتحانات دانشگاه و تعطیلی تابستانی بود. من بعد از اتمام امتحانات به اصفهان آمدم. در آغاز سال تحصیلی ۴۵-۴۶ که به تهران مراجعت کردم و فعالیتهای سیاسی ـ دینی مجدداً آغاز شد، یکی از جالب‌ترین و اثرگذار‌ترین برنامه‌ها، ملاقات با زندانیان سیاسی بند چهار زندان قصر بود. ظهرهای دوشنبه، تعدادی از دانشجویان پر جرأت و غالباً مذهبی، با‌‌ همان طرز تفکر طالقانی و بازرگان، ظهرهای دوشنبه، به میدان قصر یا میدان زندان می‌رفتیم. وسط میدان اطاقکی بود که برای ملاقات ثبت نام می‌کرد و برگه‌ای می‌داد، به سمت در زندان می‌رفتیم، از در کوچک، وسطِ درِ بزرگ، وارد می‌شدیم. پشت در، اطاق افسر نگهبان بود، کارت دانشجویی و آن برگه را می‌دادیم و به حیاط زندان وارد می‌شدیم، راهروهای بین باغچه‌ها با آجرهای مربع قدیمی ۲۵ در ۲۵ فرش شده بود. اطاق ملاقات چندان فاصله‌یی با درِ اصلی نداشت. اطاق به شکل تقریباً مثلث بود، بهتر است بگویم شکل منظمی نداشت. با دو پله از حیاط ارتفاع می‌گرفت. دو ردیف میله‌های سبز رنگ، اطاق را به دو نیمه می‌کرد. در میان این دو ردیف یک پاسبان با لباس سورمه‌ای در عرض اطاق قدم می‌زد. یعنی بین ملاقات کنندگان و ملاقات شوندگان، و در میان دو ردیف میله قرار داشت. البته میله‌ها تا سقف رفته بود، ولی دری داشت برای ورود و خروج پاسبان. سه صندلی چوبی، از‌‌ همان صندلی‌های دست ساز قدیمی، برای ملاقات شوندگان، می‌گذاشتند که آقایان طالقانی، دکتر یدالله سحابی و مهندس بازرگان بر آن‌ها می‌نشستند. دانشجویان قبل از اعضاء خانواده ملاقات می‌کردند، و جابه جا می‌شدند، گروهی داخل و دسته‌ای خارج می‌شدند، چون فضا بسیار کم بود، و به طور فشرده و در هم پیچ، شاید حدود بیش از ده نفر در یک زمان نمی‌توانستند ملاقات کنند. هر یک از آقایان چند دقیقه‌ای صحبت می‌کردند، بیان آیه‌ای از قرآن یا گفتگویی پیرامون سیر مبارزات، و همیشه امید دادن به دانشجویان. این روند متناوباً تا آزادی آقایان در سال ۱۳۴۶ ادامه یافت.


در همین ایام بود که کم کم زمزمه دکتر علی شریعتی شد در مشهد، و آغاز بناء حسینۀ ارشاد. و نیز تشکیل هستۀ مرکزی مجاهدین خلق، که موجب تفکیک نیرو‌ها و چند شاخه شدن مبارزات شد.
من در سپهر اندیشه و عمل مهندس بازرگان باقی ماندم، و یکی از دلائل عمدۀ آن، انطباق عملکرد سیاسی، اجتماعی او بود با آیات قرآن، و نیز نزدیکی اندیشه‌های او با آنچه که از عنفوان جوانی، در عرصۀ دین، از مرحوم پدر آموخته بودم، و هنوز هم همچنان بر آن استوار، ضمن احترامی که برای همۀ صاحبان تفکر قائلم.

جلسات تفسیر قرآنی که با حضور ایشان برگزار می‌شد چه اهدافی داشت؟


مهندس بازرگان، از آغاز بر این اعتقاد، پای می‌فشرد که مسلمان‌ها برای وصول به جامعه‌‌ای آزاد و آباد راهی ندارند جز آنکه، در ساحت دینداری، به متن اصیل قرآن بازگردند، و آموزه‌های این کتاب را معیار عمل قرار دهند. کلاسهای درس ایشان همه، بیان آیات قرآن بود، همانگونه که این روش را فرزند دانشور و قرآن پژوه ایشان، مهندس عبدالعلی، علیرغم حضور در خارج از کشور، ادامه می‌دهد، با‌‌ همان هدف، و از‌‌ همان منظر، ولی البته به کلام جدید.


اجازه دهید گفتگو را از آخرین بحث مرحوم مهندس بازرگان تحت عنوان «آخرت و خدا هدف بعثت انبیاء» که همچنان سبب چالش میان همفکران او شده ادامه دهیم، پس از این بحث برداشت غالب بر این بود که تحولی در اندیشه‌های مهندس بازرگان ایجاد شده مبنی براینکه هدف اصلی انبیاء تنها دو چیز یعنی آخرت و خدا بیشتر نبوده است به عبارت دیگر هدف اصلی دین را متوجه آخرت دانسته است. برداشت شما از سخنان ایشان چیست؟


در خصوص این چالشی که بر سر تحول فکری مهندس بازرگان، بعد از انجام سخنرانی در روز مبعث سال ۱۳۷۰، درگرفته، و همچنان، حداقل سالی یکبار زنده می‌شود، من پیش از این بدان پرداخته‌ام، و با استناد به گفته‌های خود مرحوم بازرگان به این نتیجه رسیده‌ام که او می‌گوید؛ من از آغازی که به تبیین مباحث دینی پرداخته‌ام تا امروز، بر یک روش رفته و تغییر مسیر نداده‌ام. زیرا مبانی ایمانی خود را حق دانسته‌ام و حق همیشه پابرجا و غیر قابل تغییر است، زیرا از سنن الهی است، و سنتهای خداوندی تحویل و تبدیل ناپذیرند (اسراء ۷۷ و فاطر ۴۳)


من تقریباً همۀ آثار مرحوم بازرگان را برای اثبات این مدعا بازبینی کردم، اگر قرار شود بر این باور باشیم یا بشویم که بازرگان تغییر فهم و جهت نسبت به باورهای ایمانی خود داده است، درست به نظر نمی‌رسد. چرا که مرحوم بازرگان در طول حیاتش هیچ یک از کنش‌ها و منشهای رفتاری خود را، که همه مبتنی بر آموزه‌های قرآن بودند، و همه یکسره یک اخلاق عملی را در او نهادینه ساخته بودند، تغییر نداد. سخن او همانند کلام خداوند است در همۀ کتب رسولانش، و نه تنها قرآن، که عمل انسان باید ناظر به دو حقیقت لایتغیر در نظام هستی باشد، اول خدا و دیگری آخرت. اگر این دو رکن، از ارکان عمل هر انسانی حذف شود، آثار اندیشه و عمل او به کمال مطلوب و مقصد منشود نمی‌رسد. پس این سخن تازگی ندارد و همۀ پیامبران بر حقانیت آن مُقر و معترفند و قرآن، کتاب آخرین رسول الهی، که بیانگر پیام‌های همۀ پیام آوران الهی است، در آیات بسیار، انسان را متذکر این معنی ساخته است، خصوصاً انسان مؤمن را، که هر عملی اگر ناظر به خدا و آخرت نباشد، یعنی دو عنصر خدا و آخرت در آن لحاظ نشده باشد، و فقط منافع دنیوی و مصالح فردی و محدود آن مراد باشد، زیان آن بیشتر از سود آن است. همانگونه که در قرآن کریم، در خصوص «خمر و قِمار» می‌گوید: در آن منافعی برای مردم هست، ولی زیان و گناه آن بزرگ‌تر و بیشتر از منافع آن‌ها است (بقره ۲۱۹).
پس انسان مؤمن، پایان، نتیجه و آخرت هر عملی را به گونه‌ای در نظر می‌گیرد که خدا تعیین کرده است، و عملی نیست از خوب و بد، که خدای تعالی عقبای آن را مشخص نکرده باشد. از اینرو است که به خوبی و روشنی می‌توان درک کرد که سخن آخر و اخیر مهندس بازرگان کاملاً منطبق با آیات و آموزه‌های کتاب است، و بالضرورة تغییری در فهم و نگرش او نسبت به قرآن پدید نیامده است.


و آنچه در آخرین سخنرانی خود گفته است‌‌ همان مطلبی است که در اولین آن، در پاریس در سخنرانی «ارمغان فرنگ» گفته است. البته در این باب، صالح‌ترین فرد برای اظهار نظر، باید عبدالعلی بازرگان باشد.

اینکه مهندس بازرگان در پایان عمر به نوعی سکولاریسم را پذیرفته بود درست است؟


با توجه به آنچه در پاسخ به سؤال قبل عرض کردم، و با عنایت به مفاهیم متعدد و مختلفی که اصطلاح «سکولاریزم» پیدا کرده، باید تعیین کنیم که آیا مرادمان از این لفظ، جدایی دین از سیاست است؟! آیا سیاست یک کنش و عمل در عرصۀ اجتماع نیست؟! اگر سیاست، به معنای کاری باشد که یک دولت در زمینه‌های مختلف انجام می‌دهد، و یک شخص مؤمن بخواهد در این عرصه‌ها، یا یکی از آن‌ها فعال باشد، نمی‌تواند در حیطۀ عمل، این عرصه‌ها را از هم تفکیک کند، یعنی اگر کسی بخواهد فقط یک کار را به انجام برساند، با ده‌ها کار دیگر و مسؤولان و کارگزاران گوناگون مواجه می‌شود، حال پرسش این است که در کجای این کار و در چه قسمتی از آن می‌تواند ایمان و دینداری خود را از عمل خود جدا سازد و بگوید، راستی و درستی و حق و حقیقت از یک سو، و پایداری و استقامت برای به کرسی نشاندن آن‌ها از سوی دیگر، چون از دستورات پیامبران است، و یا شباهتی به آموزه‌های دینی دارد، کنارشان می‌گذاریم، و به بقیه می‌پردازیم؟!


حالا خوب است، به وضوح بگوییم آن بقیه‌ای که مانده است چیست؟! کدام عمل سیاسی است که باید از ارکان پیش گفته خالی باشد؟! اگر چنین شد، محتوای عمل سیاسی چیست؟!


اگر بگوییم مهندس بازرگان به این سکولاریزم معتقد بود، یا در پایان عمر معتقد شد، به این معنا است که او از تمام اخلاق گراییهای خود در عرصۀ سیاست، که همه را از ایمان دینی خود برگرفته بود، اعلام برائت و اظهار ندامت کرده است، و گمان نمی‌برم صدور چنین حکمی در شأن مهندس بازرگان و اندیشۀ پایدار او باشد که همه نهادینه شده بر بنیانهای اخلاقی بود.


اما اگر بگوییم «سکولاریزم» به این معنی است که دینداری یا عدم آن را در امور تخصصی راه ندهیم و هر کس را در جایگاه مناسبش بنشانیم، هم قرآن بر این معنی تأکید دارد و هم مهندس بازرگان. یعنی پیامبر اسلام هم که مریض می‌شود از پزشک متخصص یهودی برای مداوا کمک می‌گیرد و می‌گوید: اِنَّ لِکُلِّ داءٍ دواءً فَتَداوَوا. همانا هر دردی داوریی دارد پس در پی درمان بروید. در این راستا این سخن جدیدی نبوده است، اما متأسفانه با پیروزی انقلاب اسلامی، بحث مکتبی بودن به طور جدی مطرح، و کارهای بس بزرگ به دستان بس کوچک سپرده شد، و نفاق را در میان مردمی گسترش داد که برای آزادی از چنگال استبداد و رهایی از همۀ خصلتهای ناپسند قیام کرده بودند.


حتی اگر کسی می‌خواست برای رفتگری هم استخدام شود، باید تظاهر به تدین می‌کرد و حال آنکه این شغل نه نیاز به ایمان آن چنانی دارد و نه حتی محتاج به خواندن نمازی است که نه می‌داند چه می‌گوید و نه می‌داند که چه می‌خواهد! ما هیچ وقت به مأمور شهرداری نمی‌گوییم اگر نماز نمی‌خوانی حق نداری زبالۀ ما را ببری. در اطاق عمل بیمارستان هم همین است، همین که بدانیم در تخصصِ این پزشک، این نوع از جراحی است، خود را تسلیم تیغ او می‌کنیم. اگر آن پزشک ایمان به خدا و آخرت داشته باشد، آنگاه است که رفتارش با مریض به گونه‌ای دیگر خواهد بود. رفتاری سرشار از عشق و محبت الهی داشتن، که حاکی از ایمان او به خدا و آخرت است، به کسی که او را آفریده و پاداش او را می‌دهد. ما حقیقت این نوع تفکر را در رفتار سلیمان با خدمه و کارکنان و کاگزاران حکومتش می‌بینیم. این‌ها کسانی هستند که فقط باید کارشان را به درستی و به کمال و به خوبی بانجام رسانند. و قرآن بر این قضیه مهر تأیید زده، و مهندس بازرگان بر این معنی واقف است. به دو آیه از قرآن نگاه می‌کنیم. آیه اول ۸۱ سورۀ انبیاء:
وَمِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یغُوصُونَ لَهُ وَیعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ (أنبیاء ۸۲)


و از گروه شیطان‌ها (طبقات نازل جامعه، عموماً کارگران در رشته‌های مختلف ـ نقطه مقابل نخبگان و دانشوران و اندیشمندان و مانند این‌ها) کسانی هستند که برای سلیمان غواصی می‌کنند (ماهی‌گیری و صید هر چیزی از دریا از جمله صدف به قصد کسب مروارید و توسعه صنعت جواهرات و زیورآلات جهت رشد اقتصادی جامعه) و کارهای دیگری جز این برای او انجام می‌دهند و ما (خداوند) پیوسته حافظ آن‌ها بوده‌ایم.


جالب است که خدا حافظ این طبقات هم است و با اینکه از نظر ایمانی در سطح پایین قرار دارند یا اصلاً چیزی از خدا و آخرت نمی‌دانند، به طوری که خدای تعالی آن‌ها را (البته در لغت عرب) شیاطین خوانده، اما وجودشان را برای جامعه و حتی برای پیامبری چون سلیمان ضروری می‌داند و خود را پیوسته نگاهبان آنان می‌داند.
آیه دوم ۳۷ سورۀ ص:
وَالشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ (ص ۳۷)
و از طبقات پایین جامعه، بنّایان و غواصانند.
با چنین نگرشی به مقولۀ دین و دین ورزی، البته مهندس بازرگان یک سکولار است و سلیمان نیز و همۀ انبیاء، زیرا از زبان ما مؤمنان است در قرآن کریم و نیز خطاب به ما که: لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ (بقره ۲۸۵)
قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَینَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِی مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِی النَّبِیونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره ۱۳۶)


بگویید ایمان آوردیم به خدا و هرآنچه که بر ما فروفرستاده شده، و آنچه فروفرستاده شده بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان و نوادگان ایشان و آنچه داده شده به موسی و عیسی و آنچه به همۀ پیامبران داده شده از پروردگارشان، ما فرقی نمی‌نهیم بین هیچ یک از ایشان و ما در برابر ایشان تسلیمیم.


در آیه ۲۸۵ سورۀ بقره نیز نزدیک به همین مفاهیم آمده است. نتیجۀ حاصل از این پاسخ مطول آنکه ایمان مهندس بازرگان از ثبات و عدم تزلزل برخوردار بود و دستخوش فرود و فراز و کاستی و افزونی نگشته است به دلیل آیه‌یی که یکی از بنیانهای ایمانی و اعتقادی او را تشکیل می‌دهد،
یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفِی الْآخِرَةِ... (إبراهیم ۲۷)
خدا استوار و ثابت قدم می‌گرداند کسانی را که ایمان آورده‌اند، به سبب قول ثابت (ایشان) در دنیا و آخرت...


 مرحوم بازرگان این قول ثابت را در خود نهادینه کرده بود و بر پایۀ آن عمل می‌کرد. قولی که اخلاق عملی را در همۀ عرصه‌ها در او، در ذات او و در ذات وجود او نهادینه کرده بود.


نکته دیگری که قابل ذکر است اینکه پیامبران الهی برای یکسان سازی آحاد جامعه مبعوث نشده‌اند و خدای تعالی در کتاب مجیدش اعلام می‌دارد که به همۀ رسولانش ابلاغ فرموده که مجاز نیستند آیین خود را با زور و اکراه بر مردم تحمیل کنند، و همانطور که خود نسبت به مردم و نسبت به سایر پیامبران دارای تفاضل و مرتبت هستند، مردم هم نسبت به یکدیگر تفاوتهایی دارند، پس دعوت پیامبران مبتنی بر مطلق‌گرایی نیست و ایشان باید در مواجهۀ با مردم، نسبت و نسبیت را مراعات کنند. وقتی خدا از پیامبرانش تبلیغ آزاد و گرویدن آزاد را می‌خواهد، یعنی پیامبران در رساندن دعوتشان آزاد باشند و کسی مانع ابلاغ آن‌ها نشود، و مردم هم در قبول آن و گرویدن به آن. پس حتماً هیچ قدرتی، تحت هیچ عنوانی حق ندارد، مردم را وادار به پذیرفتن مرام یا آیینی کند. نهادینه کردن اعتقاد به خدا و آخرت است که مردم را تشویق می‌کند به پیمودن همین راه. راهی که به عمل بر اساس موازین اخلاقی منتهی می‌شود.


ایشان به کشف نوعی رابطه ریاضی بر اساس سیر نزول آیات قرآن دست پیدا کرده بودند، به طوری که دکتر شریعتی این کشف را شبیه کار گالیله درباره منظومه شمسی و جاذبه نیوتن می‌دانستند و از آن به عنوان کلید علمی الهی نام بردند. با توجه به اینکه نظریه روابط ریاضی در قرآن پیش‌تر توسط سیوطی و رشاد خلیفه مطرح شده است نوآوری مهندس بازرگان در این زمینه چه بود؟


البته کار مهندس بازرگان در کتاب سیر تحول قرآن، کاری بس بزرگ است و سیر صعودی و فرودی آیات را در یک موضوع خاص، استخراج کرده‌اند. این تحقیق منحصر به فرد از نظر آماری هم بسیار مهم است و می‌تواند نشانگر اعجاز در آیات قرآن و نزول آن‌ها باشد. از این منظر شاید شباهتی هم به کار سیوطی یا رشاد خلیفه نداشته باشد، اما آنچه دانستنش مهم است، اینکه قرآن خود اصلاً مدعی نیست که آیات و گزاره‌هایش در باب علوم و فنون انسانی سخن می‌گویند، بلکه ادعاء قرآن این است که بشر را از منجلاب تباهی‌ها و نابخردی‌ها و جهالت‌ها و استکبار و استبداد و خودکامگی‌ها، و هر‌آنچه که گمراهی است، نجات می‌دهد و او را به سوی آگاهی و دانایی و خرد و تواضع و خشوع و مهربانی و محبت و عشق و هر آنچه کامیابی و نیکبختی است هدایت می‌کند. قرآن هیچ ادعائی در توضیح و تبیین علوم تجربی، که به دست بشر بناء نهاده شده و توسعه یافته است، ندارد، و هیچ یک از آیات کتاب هم دلالتی بر چنین دانشی ندارد. مضمون همۀ آیات توجه دادن بشر است به قوانین لایتغیر حاکم بر نظام هستی. تبعیت از این قوانین، راه یافتن به سعادت و ارتقاء به کمال انسانی است، و مخالفت با آن، خسران و زیان و تباهی و سرانجام گمراهی است، حال به هر شکل و صورتی که فرود آمده باشد، فعلاً این کتاب است با این مضامین و مفاهیم که در پیش روی ما است.


مهندس بازرگان چگونه توانست بین باورهای دینی و رفتار سیاسی خود تعامل برقرار کند؟


به نظر من وقتی یک انسان بر اساس تعالیم دینی صحیح، که مبنایش‌‌ همان ایمان درست به خدا و آخرت است، به کمال اخلاقی واصل می‌گردد، در این نقطه است که می‌تواند بین باورهای دینی خود و همۀ رفتارهای فردی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسیش، بی‌هیچ دغدغه و اضطرابی، تعاملی درست برقرار سازد.


برای نمونه در دیدگاه ایشان آیا حکومت اسلامی می‌تواند تحت عنوان دین مردم را مجبور به انجام اموری کند که اعتقادی به آن ندارند؟


در پاسخ به سؤالات بالا، تا حدودی به این موضوع پرداختم. و در مقاله‌یی که سال گزشته تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» نوشتم، و به جهت انتشار آن، هم روزنامۀ بهار تعطیل شد و هم سردبیر آن محکوم و هم من به شش ماه زندان، که یکصد و سی روز آن را در سالهای ۹۲ و ۹۳ تحمل کردم، برخورد علی علیه السلام را اساساً با تشکیل حکومت، چگونگی آن و نقش مردم و مسؤولیتهای حاکم و محکوم، با استناد به ادلۀ تاریخی و قرآنی توضیح دادم. اگر حکومت اسلامی به این معنا است که بخواهد احکام اسلام را، و بهتر است بگوییم احکام فقهی مذاهب مختلف اسلام را، با اکراه و اجبار، در بین مردم به اجراء درآورد، اصولاً کار غلطی است و امکان ناپذیر. مثلاً امروز که حکومت مرکزی کشور ما را فقهاء شیعه در دست دارند، چگونه می‌خواهند احکام فقهی خود را که مورد قبول هم وطنان اهل سنت ما نیست، بر آن‌ها تحمیل نمایند؟! و اگر بخواهند احکام قرآن را با زور و ارعاب جاری سازند، نه پیامبر چنین کرده است و نه خدای تعالی به او چنین اجازه‌یی داده است. و مهندس بازرگان بر این عقیده استوار بود، و بسیاری از رنج‌ها و آزارهایی که بر او و یاران و همفکران او اصابت کرد و هنوز هم ادامه دارد، به جهت پای بندی به همین آموزۀ قرآنی است. آیات در این باب بسیارند. از جمله (مائده ۴۸ / انعام ۳۵ / انعام ۱۰۷ / انعام ۱۱۲/ انعام ۱۳۷/ یونس ۹۹/ هود ۱۱۸/ کهف ۲۹/ فرقان ۵۷/ فصلت ۱۴/ شوری ۸/ مزمل ۱۹/ مدثر ۳۷ و ۵۵/ انسان ۲۹/ نبأ ۳۹/ عبس ۱۲/ تکویر ۲۸) و آیات دیگر...

 

خاطره‌ای از ایشان به یاد دارید که مایل باشید در این گفتگو به آن اشاره کنید؟


خاطراتی که از ایشان در ذهن دارم بسیارند، ولی به جهت طولانی شدن کلام به یکی از آن‌ها بسنده می‌کنم، خاطره‌یی که خیلی آموزنده بود برای ما و تعلیم دهنده است برای نسل امروز و نسلهای بعد.
در جلسات شورای مرکزی که هر ماه یکبار تشکیل و همۀ تصمیمات به شور گزارده می‌شد، و پس از استماع آراء موافق و مخالف رأی گیری به عمل می‌آمد، مرحوم مهندس بازرگان همیشه می‌گفت من نظرم را پس از طرح شدن نظرات دیگران می‌گویم تا کسی تحت تأثیر دیدگاه من قرار نگیرد. و مواردی هم پیش می‌آمد که آراء اکثریت، مخالف رأی ایشان بود و‌‌ همان رأی پذیرفته و اجراء می‌شد، بی‌آنکه موجب نگرانی مرحوم بازرگان شود.  

ارجاع پرونده مرتضوی به شعبه ۷۹ دادگاه کیفری

Posted: 27 Jan 2015 02:16 AM PST

 جرس: پرونده سعید مرتضوی مدیر عامل پیشین سازمان تامین اجتماعی به شعبه ۷۹ دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد.  

 

«مصطفی ترک همدانی» یکی از شاکیان سعید مرتضوی در پرونده تامین اجتماعی در گفت وگو با ایرنا از ارجاع پرونده مرتضوی به شعبه ۷۹ دادگاه کیفری استان تهران خبر داد.

 

این وکیل دادگستری با اعلام این خبر افزود: بخشی از گزارش تحقیق و تفحص مجلس از سازمان تامین اجتماعی که با صدور کیفرخواست توسط دادستانی به دادگاه ارسال شده بود، با ارجاع به شعبه ۷۹ دادگاه کیفری استان تهران، توسط قاضی«محمدرضا محمدی کشکولی» ریاست این شعبه رسیدگی می شود.

 

۲۴ دی ماه امسال «عباس جعفری دولت آبادی» دادستان عمومی و انقلاب تهران از ارسال بخشی از پرونده تامین اجتماعی باصدور کیفرخواست به دادگاه برای رسیدگی خبر داد. 

 

بازداشت عوامل بمب‌گذاری در یک مسجد اهل سنت توسط نیروهای سپاه

Posted: 27 Jan 2015 02:16 AM PST

 جرس: عوامل بمب گذاری در یک مسجد اهل سنت توسط نیروهای سپاه شناسایی و دستگیر شدند.  

 

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، ١٢ شهروند اهل مهاباد که به منظور منفجر کردن مسجد روستای “قوزلوی” از توابع مهاباد به این روستا رفته بودند در مسیر حوالی این روستا بازداشت شدند.

 

یکی از ساکنین این روستای به خبرنگار کُردپا اعلام کرد: این ١٢ نفر که از افراد وابسته به جریانات تندرو اسلامی بودند، به دلیل حضور زنان این روستا برای اقامه نماز روز جمعه در مسجد، درصدد منفجر کردن مسجد روستا بودند.

 

این منبع افزود: پیشتر این افراد چندین بار ساکنین روستای قوزلوی را تهدید کرده بودند که نباید زنان در مسجد حضور پیدا کنند.

 

محسن دریانوش، منصور نادری، شهاب زرین، مجید خاکدان، رضا سلطانی آذر، کامل نجاتی، رضا مکری، نادر رسولی، منصور حسین‌زاده، صدیق کاکه‌ممی، جلیل بدوی و احمد دهناد افرادی هستند که درصدد منفجر کردن روستای قوزلوی بوده‌اند.

 

گفته می‌شود، این ١٢ شهروند توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه بازداشت و شماری از آنان به نهادهای امنیتی ارومیه انتقال یافته‌اند. 

 

مسعودی خمینی: حوزه نباید تحت سیطره قدرت باشد

Posted: 27 Jan 2015 01:19 AM PST

 جرس: یک عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تاکید کرد که حوزه نباید هیچگاه تحت سیطره هیچ قدرت و هیچ دولتی باشد و می گوید: اگر دریافت این بودجه ها باعث خدشه دار شدن استقلال حوزه شود، باید به طور کلی از آن صرفنظر کنند.

 

آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی در گفت وگو با شفقنا درباره تعیین بودجه دولتی برای حوزه های علمیه اظهار کرد: اطلاع ندارم که در سال اخیر از طرف دولت، بودجه ای برای حوزه علمیه در نظر گرفته شده است یا خیر! در زمان دولت دهم این اتفاق افتاده بود اما اساس کار این است و همه آقایان، مراجع و بزرگان نیز معتقدند که حوزه باید خود، زندگی خویش را اداره کند و نباید هیچگاه تحت سیطره هیچ قدرت و هیچ دولتی باشد. مقام رهبری و امام بزرگوار هم در زمان حیات خود فراوان این مطلب را فرموده اند که حوزه علمیه باید مستقل باشد. البته اگر خیّری بخواهد به حوزه کمک کند، بحثی در آن نیست اما در عین حال این کمک نباید باعث شود که استقلال حوزه و طرز تفکر خاص آن زیر سایه تفکرات دیگر قرار بگیرد.

 


او تصریح کرد: اگر حوزه استقلال داشته باشد، می تواند حرف های صحیح خود را ولو خوشایند کسانی باشد یا خیر بزند. این موضوعی بسیار عادی است که اگر من در خدمت فردی باشم و از ایشان ارتزاق کنم، به هر حال باید تا حدی رعایت حال او را را بکنم. در حالی که وقتی حوزه مستقل شد و مراجع ما مستقل بودند، اگر ناملایمات و مشکلاتی دیدند، بدون هیچ مساله ای بیان می کنند. به این معنا که مساله ای موجب نمی شود حرف هایی را که باید بزنند، کمی کمرنگ باشد. بر این اساس است که حوزه علمیه باید به تمام جهات مستقل باشد، اگر چه از نظر زندگی هم در سطح پایینی قرار بگیرند. در زمانی که ما طلبه بودیم و درس می خواندیم، با روزی سه قران هم زندگی می کردیم و زندگی ساده ای داشتیم. مراجع بزرگ هم این را می خواهند که با استقلال تمام زندگی کنند. ضمن اینکه گفته شد اگر خیّرانی بخواهند کاری برای حوزه انجام دهند، مساله ای نیست؛ دولت هم یکی از آن خیرین اما اینکه حوزه وابسته به دولت باشد، به هیچ وجه قابل قبول نیست.

 

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تاکید بر اینکه اگر دریافت این بودجه ها باعث خدشه دار شدن استقلال حوزه شود، باید به طور کلی از آن صرفنظر کنند، اظهار کرد: در چنین شرایطی باید از پولی که امام زمان (عج) برای آنها می رساند، استفاده کنند. نکته کلی این است اما اینکه آیا این واقعا انجام می شود یا خیر، اطلاع چندانی از وضعیت روز ندارم. همانطور که آقایان علما در همایشی که توسط جامعه مدرسین حوزه علمیه برگزار شد، مطرح کردند، باید از خودمان شروع کنیم. خانه، زندگی و خوراک و پوشاک آنچنانی و نداشته باشیم. حوزویان باید قناعت پیشه کنند و تجملات زندگی را کنار بگذارند. در این صورت هیچگاه به دست دیگران نگاه نمی کنیم. ما نباید مثل افراد متمول زندگی کنیم، باید خانه و زندگی ای در شآن خود و در حد زندگی متوسط مردم داشته باشیم.

 

دولت در تدوین بودجه 94 برای شورای عالی حوزه های علمیه، بودجه ای برای بخش های مختلف مرتبط با حوزه های علمیه تعیین کرده است که بخشی از آن به این شرح است:

 

مرکز خدمات حوزه های علمیه 500 میلیارد تومان
شورای عالی حوزه های علمیه 283 میلیارد تومان
شورای سیاستگذاری حوزه های علمیه خواهران 152 میلیارد تومان
جامعه المصطفی العالمیه 203 میلیارد تومان
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم 90 میلیارد تومان
شورای برنامه ریزی مدیریت حوزه های علمیه خراسان 42 میلیارد تومان
مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی 24 میلیارد تومان
مجمع جهانی اهل بیت 33 میلیارد تومان
دانشگاه اهل بیت 2 میلیارد تومان
دانشگاه مذاهب اسلامی 8 میلیارد و 600 میلیون تومان
کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی 6 میلیارد تومان
موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) 14 میلیارد تومان 

 

نخستین کشیش زن از سوی کلیسای انگلیس منصوب شد

Posted: 27 Jan 2015 01:02 AM PST

یک کشیش معترض: این اقدام خلاف تعالیم انجیل است
 جرس: طی مراسمی امروز نخستین کشیش زن از سوی کلیسای انگلیس منصوب شد .

 

به گزارش شفقنا به نقل از دیلی میل برای نخستین بار کلیسای انگلیس در مراسمی که در کلیسای یورک برگزار شد، اقدام به رسمیت شناختن یک زن به نام لیبی لین در مقام کشیش کلیسا کرد.


این اقدام از سال ها قبل مورد بحث و جدل و مخالفت شدید متنفذین کلیسای انگلیس بود و در مراسم معرفی این کشیش نیز پائول ویلیامسون یکی از کشیش های سرشناس حاضر، فریاد زد این کار خلاف تعالیم است و در انجیل چنین چیزی تایید نشده است.

 

این زن 48 ساله دارای دو فرزند است و برای کلیسای استوک پورت منصوب شده است. 

 

 

 

 

البرادعی: چرا دنیا برای پاریس اشک ریخت و از دو هزار نفر نیجریه چیزی نگفت

Posted: 26 Jan 2015 10:52 PM PST

جرس: محمد البرادعی، سیاستمدار مشهور مصری و برنده جایزه صلح نوبل در مصاحبه با نشریه اتریشی دی پرسه در واقع سکوت طولانی خود را شکسته و در مورد دلایل پیوستن خود به دولت انتقالی پس از سقوط محمد مرسی رییس جمهور سابق مصر و سپس کناره گیری از این دولت می گوید.

 به گزارش شفقنا متن این گفتگو بشرح زیر است:

 

س: شما تقریبا چهار سال پیش از وین به قاهره رفتید تا در بهار عربی به کشور خود خدمت کنید. اما از آگوست 2013 بار دیگر در وین اقامت دارید. وضعیت در مصر چگونه است؟

 


ج: جهان عرب در جست وجوی کرامت بوده و است. در قرن 21 دیگر نمی توان رژیم های سرکوبگر را تحمل کرد. دنیا تغییر کرده است. نسل جوان خواهان آزادی است. تا قبل از سقوط سیستم ها در تونس، مصر یا یمن مساله اصلی زمانه آزادی بود.

 


س: اما امروزه بسیاری از کشورهای خاورمیانه دچار هرج مرج بوده و به دوران گذشته بازگشته اند.

 

ج: شاید ما بیش از اندازه خوش بین بودیم. مشکل هر انقلابی توافق بر سر آن چیزی است که باید فردای انقلاب اتفاق بیفتد. هرگز نمی توان در یک خلاء کار را شروع کرد. در مصر تنها اخوان المسلمین سازماندهی شده بودند زیرا 80 سال فعالیت زیرزمینی داشتند و به همین خاطر از نظم و انظباط برخوردار بودند. و ارتشی وجود داشت که شصت سال تمام بر سر قدرت بود و امتیازهایی داشت که نمی خواست از آن چشم پوشی کند.

 

س: و حالا وضعیت در مصر بار دیگر به مانند قبل از بهار عربی است. اخوان المسلمین فعالیت زیرزمینی دارند و ارتش بر سر قدرت است.

 

ج: اما هنوز داستان به آخر نرسیده است. اروپا برای غلبه بر مناقشه های قومی و مذهبی و ناسیونالیستی و رسیدن به دموکراسی به سه دهه زمان و جنگ هایی خونین نیاز داشت. تحولات اجتماعی روند خطی و طولی ندارند بلکه حرکت آن منحنی و دایره وار است. بعد از هر انقلابی ضد انقلاب در پی آن می آید. نسل جوانی که قیام میدان التحریر را آغاز کرد بسیار نومید شده است. آنان خواهان آزادی و برابری های اجتماعی و فرصت های برابر و پایان دادن به فساد بودند اما امروز با قوانین محدود کننده و ممنوعیت تجمعات و مجازات زندان به دلایل واهی سر و کار دارند.

 

س: پس ما در مصر شاهد یک دوران بازگشت هستیم؟

 

ج: بسیاری از چهره ها و اندیشه های قدیمی بازگشته اند اما بازگشت و عقب گرد مطلق امری غیرممکن است. زیرا فرهنگ ترس از بین رفته و الیت فعلی در 20 سال آینده از بین خواهد رفت. سپس جوان ها به قدرت می رسند. پرسش کلیدی این است که آیا این بار آمادگی لازم وجود خواهد داشت. در سال 2011 تجربه ای در مورد نهادهای دموکراتیک و اراده ای برای همکاری وجود نداشت. این مسایل در یک محیط اقتدارگرا نمی تواند به وجود بیاید. در سیستم های پلیسی و اقتدارگرا هر همسایه ای به همسایه خود از پشت خنجر می زند و همکاری وجود ندارد.

 

س: شما از یک طبقه متوسط لیبرال می گویید اما مصر به شدت چند قطبی است؟

 

ج: مصر جامعه ای چند قطبی و بسیار خشمگین است. اسلام گرایان از بین رفتنی نیستند و سوق دادن آنان به فعالیت های زیرزمینی یک اشتباه است. لازم نیست انیشتین باشید تا درک کنید که هر کس خواهان اعتدال است باید با اسلام گرایان از نظر سیاسی ارتباط داشته باشد. سوق دادن آنان به فعالیت های زیرزمینی حاصلی به غیر از خشونت و افراط گرایی نخواهد داشت. یکی از درس های بهار عربی این است که ما به وحدت و انسجام ملی نیاز داریم. و تنها پس از این انسجام و توافق است که می توانیم به کارهای مدرنی مانند رقابت سیاسی دست بزنیم. درست به مانند آنچه که در تونس شاهد بودیم. در آن کشور اسلام گرایان در پارلمان حضور دارند و این تنها راه ممکن است. نمی توانیم مانند مصر تا ابد از یکدیگر غول بسازیم.

 

س: با این وجود شما در جولای 2013 از کودتا علیه رییس جمهور منتخب و اسلام گرا یعنی پرزیدنت مرسی حمایت کردید.

 

ج: من از انتخابات زود هنگام ریاست جمهوری حمایت کردم یعنی همان چیزی که در نقشه راه اتحادیه اروپا، آمریکا، قطر و امارات پیش بینی شده بود. همین و بس. پرزیدنت مرسی در موقعیتی نبود که بتواند انسجام کشور را حفظ کند.

 

س: و آیا در این صورت مرسی باز هم امکان بازگشت داشت؟

 

ج: او می توانست دوباره بازگردد. مرسی هنگامی که با برگزاری انتخابات زود هنگام مخالفت کرد مرتکب اشتباه شد. برنامه این بود که مرسی برود اما اخوان المسلمین بماند. یک هفته پس از سوم جولای 2013 (روز سقوط مرسی) از اخوان المسلمین دعوت شد که در جلسه ای برای مصالحه و آشتی شرکت کنند اما آنها نیامدند زیرا قبل از آغاز جلسه مرسی بازداشت شده بود.

 

س: چرا پس از سقوط مرسی به عنوان معاون رییس جمهور به دولت انتقالی پیوستید؟

 

ج: چون می خواستم از جنگ داخلی جلوگیری کنم. در آن زمان کشور کاملا ازهم گسسته بود و میلیون ها نفر در خیابان ها بودند. یک انتخابات جدید می توانست کشور را از نظر سیاسی آرام کند اما ارتش آشکارا هیچ همکاری نشان نداد و در عوض به اردوگاه معترضان اخوان المسلمین آتش گشودند و این در حالی بود که در همان زمان راهکارهای خوبی برای جمع کردن مسالمت آمیز آن مناقشه وجود داشت. اما زمانی که پای خشونت به میان کشیده شد دیگر هیچ کاری از من ساخته نبود و روز 14 آگوست استعفا دادم.

 

س: شما فقط یک مقام تشریفاتی بودید.

 

ج: بله یک مقام تشریفاتی بودم اما باید این نکته بهتر درک شود که من فقط به این خاطر معاونت رییس جمهور را پذیرفتم تا بتوانم از برخوردهای خونین روز سوم جولای جلوگیری کنم. از همان روز اول روشن کرده بودم که مخالف هر شکلی از خشونت هستم.

 

س: با چه کسی صحبت می کردید؟ با السیسی فرمانده وقت ارتش و رییس جمهور امروز؟

 

ج: به صور مرتب با او و جان کری وزیرخارجه آمریکا و کاترین اشتون مسوول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا در تماس بودم. السیسی در آغاز کار می گفت که خواهان یک راه حل سیاسی است. این که بعدا چه اتفاقی افتاد من خبر ندارم.

 

س: پس از استعفا از شما به عنوان خائن یاد می شد. آیا تهدید هم شدید؟

 

ج: تهدیدهای زیادی دریافت کردم اما در یک محیط پر از خشونت کاری از دست فردی مثل من ساخته نیست. خودم به این نتیجه رسیدم که بهترین کار ترک مصر است و به همین خاطر دوباره به وین بازگشتم.

 

س: اسلام گرایان تا چه اندازه برای مصر خطرناک بودند؟

 

ج: خطرناک؟ آنها جهان بینی خودشان را دارند. در این جهان بینی مساله بر سر میزان نفوذ مذهب و نقش بالای روحانیون در کشور است. در سال 2012 یک قانون اساسی با رویکرد بسیار مذهبی در مصر به تصویب رسید. بر اساس آن قانون اساسی این روحانیون بودند که در مورد انطباق قوانین با مذهب حرف آخر را می زدند. با این حال 50 تا 60 درصد مصری ها مخالف سیستمی بودند که روحانیون در آن دست بالا را داشته باشند. مرسی به این دلیل شکست خورد چون کشور را چند قطبی کرد.

 

س: شما بلافاصله پس از انقلاب درخواست کردید که قبل از برگزاری انتخابات یک قانون اساسی تدوین شود.

 

ج: این روند غلط بود. تا زمانی که بر سر اصول اساسی توافق نباشد نمی توان ثبات اجتماعی برقرار کرد. انتخابات بدون قانون اساسی و بدون یک توافق بر سر اصول اساسی به فاجعه ختم می شود. مصر قبل از انتخابات باید در مورد نقش مذهب در روند سیاسی تصمیم می گرفت.

 

س: پس بدین ترتیب مصر یک شانس بزرگ را از دست داد؟

 

ج: در کشوری فاقد سنت های دموکراتیک برای ساخت نهادها به همکاری نیاز است. تونس متوجه این مساله شد و در این مورد مدیون حزب اسلام گرای نهضت است. چند قطبی شدن کشور می تواند جامعه را به یک بشکه باروت بدل کند. امیدوارم که تونس بتواند الگویی برای دیگر کشورها باشد.

 

س: ...سراسر منطقه در هرج و مرج فرو رفته است.

 

ج: خاورمیانه دوران پرالتهابی را تجربه می کند و همه چیز بهم ریخته است. کشورهایی مانند لیبی، سوریه، عراق و همین طور یمن فرو پاشیده اند و همه نسبت به یکدیگر سوءظن دارند و به ویژه برخی از کشورهای عرب به ایران بدبین هستند. حضور دولت فعلی اسراییل مشکل فلسطین را به اوج خود رسانده و ترکیه با هیچ کشوری روابط حسنه به معنای واقعی ندارد. و هزینه این وضعیت را مردم می پردازند.

س: برخی دیپلمات های غربی بار دیگر به خودکامه های شرقی روی خوش نشان می دهند و ثبات را مقدم بر آزادی می دانند.

 

ج: آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی و اتحاد شوروی هم از ثبات برخوردار بودند. اما این به چه معنی است؟ ثباتی که بر آزادی و کرامت و دموکراسی استوار نباشد در واقع یک شبه ثبات است که به مانند یک دیگ زودپز هر لحظه امکان انفجار آن وجود دارد. کسی که ملت خود را لگدمال می کند نمی تواند ثبات برقرار کند. مردم با دولتی که با آنها به مانند زباله رفتار می کند همدلی نشان نمی دهند. چنین وضعیتی را در جهان عرب و آفریقا شاهد هستیم یعنی مردمی که خود را به قبیله و مذهب و فرقه نزدیک تر احساس می کنند.

 

س: از سوی دیگر مداخلات خارجی هم فروپاشی کشورها را تسریع می کند.

 

ج: جامعه جهانی مداخله خود در لیبی را بیش از حد گسترش داد. شورای امنیت تنها حفاظت از مردم غیرنظامی را تصویب کرده بود و نه سرنگون کردن قذافی. اما مشکل اصلی لیبی و دیگر کشورها این بود که کسی به فردای آن روز فکر نکرده بود.

 

س: با وجود آن که تجربه عراق پیش روی ما بود.

 

ج: سوء مدیریت جامعه جهانی واقعا نفس گیر است. به داعش توجه کنید: بخش اصلی پیکارجویان این گروه را افراد سنی مذهب ارتش سابق صدام حسین تشکیل می دهند. انحلال ارتش عراق بعد از سرنگونی صدام یک حماقت محض بود. در لیبی هم اتفاق مشابهی افتاد و همه از سقوط قذافی خوشحال بودند. اما لااقل قذافی با همان ابزار وحشتناک قادر به حفظ انسجام کشور بود. امروزه با تقریبا 160 گروه شبه نظامی در آن کشور روبرو هستیم. هرگونه مداخله نظامی می تواند همه چیز را بدتر کند.

 

س: اما در سوریه هم بدون وجود مداخله بین المللی دویست هزار نفر از مردم در جنگ داخلی کشته شده اند. آنچه که همیشه از سوی غرب انجام می گیرد یا از آن اجتناب می شود ظاهرا از نظر شما اشتباه است.

 

ج: غرب در درجه اول به کشورهایی علاقه دارد که از نظر ژئوپلتیک اهمیت دارند یعنی مثلا به لیبی و افغانستان و نه به دارفور یا رواندا. همدلی و کمک غرب نه به دلیل همبستگی بلکه بر پایه منافع ژئوپلیتیک استوار است. کسی برای انسان ها دل نمی سوزاند.

 

س: سوریه هم از نظر ژئوپلیتیک مهم است اما هیچ مداخله نظامی علیه آن صورت نمی گیرد.

 

ج: سوریه از نظر ژئوپلیتیک بسیار مهم است و مداخلات زیادی در آن صورت می گیرد. روس ها و ایران و آمریکا و کشورهای خلیج فارس به سوریه علاقه دارند و همه به دنبال منافع خود در آن کشور هستند. اما آیا کسی به فکر آن میلیون ها آواره و رانده شده سوری هم هست؟ ما حتی غذای کافی هم به آنها نمی دهیم و به حال خود رهایشان کرده ایم تا بپوسند. جامعه جهانی کارآمدی خود را از دست داده و حالا همه می گویند: آه خدایا ما را از شر داعش حفظ کن. اما داعش چگونه ساخته شد؟ چه کسی در افغانستان از مجاهدین علیه روس ها حمایت کرد؟

 

س: منظور شما آمریکاست.

 

ج: بی تردید بسیاری از مصایبی که امروز شاهد آنیم نتیجه سیاست های غلط و کوته نظرانه است. آنچه در پاریس اتفاق افتاد البته وحشتناک بود اما همزمان بوکو حرام نیز در نیجریه جان 2000 انسان را می گیرد. در مورد این جنایت چه اندازه اطلاع رسانی شد؟ همه دنیا برای پاریس اشک ریخت و کسی از آن دو هزار نفر چیزی نگفت. همیشه همین طور است. وقتی از افراط گرایی می گوییم نباید فقط با معلول ها مبارزه کنیم. 160 نفر از همین کشور اتریش به جهادی ها پیوسته اند پس باید نشانه ها را درک کنیم و بدانیم مشکل عمیق تر می شود.

 

س: نظر شما در این مورد چیست؟

 

ج: بسیاری از مسلمانان این احساس را دارند که از سوی غرب به آنها توهین و بدرفتاری می شود و کسی با آنها همزیستی ندارد. باید درک کنیم که چرا از این مردم یک دالایی لاما بیرون نمی آید و به جای آن حمله کنندگان انتحاری تولید می شوند. بسیاری از مسلمانان در سوریه و لیبی و فلسطین احساس می کنند که تحقیر شده اند. آنچه در پاریس اتفاق افتاد وحشتناک بود اما جهادی ها به راحتی در همین محیط نیرو جذب می کنند. تا زمانی که مردم در افغانستان یا هندوستان احساس می کنند که ما فقط سنگ خودمان را به سینه می زنیم تغییری ایجاد نخواهد شد. باید برخی از این مشکلات را حل کنیم. از خشونت باید دوری کنیم و دست از حمایت رژیم های سرکوبگر برداریم. زیرا این بمب های اجتماعی و سیاسی در دستان خودمان منفجر خواهد شد.