جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


تضاد قشری‌گری «داعش» با اسلام

Posted: 12 Nov 2014 11:14 AM PST

گفاگو با حبیب الله پیمان


علی سالم -«اخوان‌المسلمین» را پدر جنبش‌های جدید اسلامگرا می‌دانند؛ گروهی که از طریق مبارزه سیاسی قصد کسب قدرت سیاسی داشت و حتی ترور سیاسی در استراتژی و تاکتیک برخی از این گروه، ابزاری برای کسب قدرت سیاسی بود. اما در مورد «داعش»، گویی با باندی تبهکار روبه‌روییم که به ترور کور و کشتار زنان و کودکان می‌پردازد. آیا تفاوت ماهوی بین این دوگروه وجود دارد؟ آیا بین جریان اسلامگرایی و جنبش‌های ضد‌استعماری ابتدای قرن‌بیستم؛ همانندی وجود دارد یا این جنبش ابزاری بود یک‌سره جدید و نوظهور برای بازسازی خاورمیانه در بطن منازعات «جنگ سرد» که به این اعتبار در رقابت بر سر سهم خود از قدرت جهانی سرمایه با بخش‌های دیگر سرمایه کشمکش دارد؟ تجربه نشان داده که اسلامگرایی پایبندی به محتوای فقهی ثابتی ندارد و لزوما بنیادگرا نیست. همچنین می‌تواند همانند حزب اعتدال و توسعه ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا روزی از حقوق بشر دفاع کند و روزی به حمایت پیدا و پنهان از «داعش» و کشتار کردها در خیابان‌های ترکیه بپردازد. اما حبیب‌الله پیمان عروج اسلامگرایی را واکنشی به زیاده‌خواهی امپریالیسم در خاورمیانه نیمه‌دوم قرن‌بیستم و سرکوب جنبش‌های سکولار ملی و نواندیش دینی می‌داند. او همچنین از تاثر «زخم خون‌چکان فلسطین» در افزایش خشونت در منطقه می‌گوید. آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگو با حبیب‌الله پیمان درباره ماهیت و ریشه‌های ایدئولوژیک «داعش» است.
‌‌‌‌
پیشینه تاریخی و ایدئولوژیک جریان‌های افراطی اسلامی‌ مثل «داعش» به کجا بازمی‌گردد؟
«داعش» انشعابی از سازمان «القاعده» است، «القاعده» خود متاثر از جریان‌های سلفی پیش از خود است که شبیه بقیه گروه‌های این جریان و تحت مجموعه‌ای بزرگ‌تر از وهابیگری تاثیر پذیرفته است. گروه‌هایی مثل «طالبان» یا گروه‌های تکفیری که تا دودهه پیش در مصر فعال بودند نیز در این مجموعه می‌گنجند. وهابیت مادر جریان‌های افراطی سلفی‌گری است، تفکر آنها توام با خشونت، جزمیت و قشری‌گری دینی است، تحمل ناچیزی نسبت به گروه‌های دیگر مسلمان و غیرمسلمان دارند و تقسیم‌بندی پررنگی بین کافر و مومن یا کافر حربی و کافر ذمی ‌می‌گذارند.
اگر بخواهیم به عقب‌تر بازگردیم، این گرایش ریشه عمیق‌تری در تاریخ فکری اسلام دارد. شروع این تفکرات را در صدر اسلام می‌توان در خوارج دید. خوارج گروهی بودند که به ظواهر آیات قرآن و سنت به‌صورت خشک و متعصب توجه می‌کردند و عملا فاقد دینامیسم اجتهادی و محروم از کاربرد عقل در تشخیص مصالح و رای دین یا تفسیر قرآن بودند. مشکل آنها با امام‌علی(ع) نیز مشخصا در این زمینه بود. در جنگ صفین بعد از اینکه امام‌علی(ع) مجبور شد حکمیت را بپذیرد، با او مخالفت کردند. این مخالفت بر اساس برداشتی سطحی از این آیه قرآن بود که «داوری جز داوری خدا نیست.» آنها معتقد بودند علی(ع) با پذیرش حکمیت، داوری اشخاص را جایگزین داوری خدا کرده و به همین دلیل کافر شده است. علی(ع) در پاسخ با اشاره به آیه مزبور ‌گفت «سخن راستی است که با آن باطل قصد شده است.» امام‌علی (ع) از موضع ارزش‌های دینی ضمن برخوردی مداراگرایانه و احترام به حق آزادی بیان و انتقاد، با آنها وارد گفت‌وگوی مستدل و انتقادی شد. باوجود جنجال و بی‌نظمی‌هایی که ایجاد می‌کردند و تهمت کفر به او که رهبر برگزیده و مشروع اکثریت مطلق مردم بود، می‌زدند، آزادی بیانشان را محدود نساخت و به حذف آنها اقدام نکرد. امام علی نقض بیعت و سرپیچی از اطاعت خوارج و مخالفت با خود را برای طرد و سرکوب آنها کافی ندانست و تا زمانی که دست به اسلحه نبردند و اقدام به جنگ نکردند، به مقابله با آنها نشتافت. علی در واکنش به قشری‌گری و جزمیت فکری خوارج می‌گفت: «من قرآن ناطقم»، منظورش از این تعبیر این بود که آیات را نمی‌توان به صورت منفرد و بدون توجه به مضامین توحیدی و ارزش‌های اساسی دین و هدف رسالت معنا کرد. وی در وهله اول به دین در تعریف اصلی آن در قرآن یعنی اصول و ارزش‌های اخلاقی، انسانی و توحیدی و ارزش‌هایی چون عدالت و آزادی تکیه داشت نه به احکامی‌که در زمان و مکان آمده و ناظر بر شرایط خاص وضع شده‌اند. در حالی‌که خوارج به صورتی خشک و با منطقی صوری و قیاسی با احکام برخورد می‌کردند و به عامل زمان و مکان و تفاوت موقعیت‌ها و تحول شرایط که موجب تغییر حکم می‌شود، بها نمی‌دادند. جریان و تفکر خوارج سال‌های متمادی ادامه یافت و آنها هرزمان قدرت پیدا می‌کردند، بر ضد حکومت‌های وقت که غالبا مستبد و فاسد بودند، وارد نبرد می‌شدند. منازعه میان رویکرد عقلی و ظاهری و نقلی از آن هرگز متوقف نشد و برای مدتی بین معتزله و اشاعره به‌ویژه حنبلی‌ها جریان داشت و افرادی مثل غزالی و ابن‌تیمیه نیز با تکیه بر سنت و نقل یا عرفان و شهود به مخالفت با عقلگرایی هرچند از خاستگاه‌های متفاوت، در تاریخ اسلام شهرت یافتند.

از نیمه قرن‌بیستم با گسترش استعمار و توسعه سرمایه‌دارانه امپریالیسم در خاور‌میانه با عروج اسلام سیاسی مواجه می‌شویم. چقدر این مساله را که به‌خصوص در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بارز بود و تا امروز شدت گرفته، متاثر از همان گرایش تاریخی و ذاتی می‌دانید و چقدر مربوط به دوران جنگ سرد و دست‌ساز امپریالیسم؟
در اینکه جریان‌های فکری و دینی، بی‌مقدمه نبوده و عموما تبار و پیش‌زمینه‌های تاریخی دارند، تردیدی نیست. ولی ظهور و گسترش آنها در یک دوره معین، مستلزم فراهم‌آمدن شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ویژه‌ای است که بدون آنها ممکن نیست از حالت نهفتگی و خاموشی خارج شده و مقبولیت و گسترش هرچند نسبی و محدود پیدا کنند. بعد از ورود استعمار و بروز آشوب در دنیای اسلام، جنبش بیداری اسلامی ‌با جنبش استقلال‌طلبی همراه و اسلام به‌مثابه دینی حامی آزادی، نوسازی و پیشرفت و مشوق ایستادگی در برابر تجاوز و بی‌عدالتی بازخوانی شد. در ابتدا جنبش‌های اصلاح‌طلب و دموکرات اسلامی‌ بر دیگر جریان‌های اسلامی‌ غلبه داشتند و شرایط مثل امروز نبود. چنان‌که چندی بعد از روشنگری‌های سیدجمال و عبده، جنبش‌های مشروطه‌خواهی در مصر، ایران و عثمانی آغاز شد؛ جنبش‌هایی که رویکردی دموکراتیک داشتند. در آن زمان خبری از وهابیت نبود. در کنار ترسی که نفوذ اندیشه، فرهنگ و الگوهای زندگی مدرن در دل محافل سنت‌گرا ایجاد کرد، یکی دیگر از عوامل موثر در رشد و گسترش حرکت‌های جهادی، سرکوب و شکست پی‌درپی جنبش‌های ملی و دموکراتیک در آن دسته از جوامع مسلمان بود که به پشتوانه میراث جنبش‌های اصلاح دینی و عقلگرایی و نواندیشی، به مقابله با استعمار و توسعه‌طلبی غرب برخاسته و با جذب بسیاری ارزش‌ها و اصول آزادیخواهانه و دموکراتیک تفکر مدرن، درصدد غلبه بر عقب‌ماندگی برآمده و در راه کسب آزادی و استقلال ملی و رفع سلطه و برقراری عدالت اجتماعی مبارزه می‌کردند. همدستی قدرت‌های استیلاجوی غربی با نیروهای مرتجع و سنت‌گرا و سیاستمداران خودکامه و ملاکان بزرگ در به شکست‌کشاندن جنبش‌های ملی و مذهبی آزادیخواه و بعضا لیبرال‌دموکرات، خلأیی ایجاد کرد که مارکسیست‌ها نیز به دلایل مختلف ازجمله دنباله‌روی از سیاست‌های حزب کمونیست و دولت شوروی و نداشتن پایگاه و حمایت توده‌ای وسیع و تقابل و ضدیت مرزبندی‌نشده با کلیت اندیشه دینی، قادر به پرکردن آن نبودند. در نتیجه این خلأ را ابتدا پیروانی از اصلاح‌طلبان دینی پر کردند. این حرکت با اخوان‌المسلمین شروع شد و در ایران هم روحانیت بعد از دهه۱۳۴۰ نماینده این جریان شناخته می‌شود.
در پاسخ به بخش دیگر سوالتان، دخالت غربی‌ها را در ظهور جریان‌های جهادی چندان واقع‌بینانه نمی‌دانم. اما انکار نمی‌کنم که استعمارگران غربی از ابتدا و در عصر استعمار کلاسیک تا امروز که عصر امپراتوری سرمایه است، از هرحیله از جمله دستکاری تضادها و دامن‌زدن به تعارضات، نزاع‌ها و عصبیت‌های قومی ‌و مذهبی، برای پیشبرد مقاصد استیلاجویانه و استعماری خود دریغ نداشته‌اند. «القاعده» و بیشتر از آن «داعش» نیز چه‌بسا که مستقیم یا غیرمستقیم ابزار دست کسانی قرار گرفته باشند که هدف‌شان، ایجاد تفرقه و تجزیه در میان جوامع مسلمان، برای تسطیح راه سلطه، کنترل منابع انرژی، تخریب زیرساخت‌ها و تضعیف توانایی‌های مادی، انسانی و فرهنگی‌شان برای توسعه و پیشرفت است. ضمن آنکه بی‌رغبت نیستند چهره خشن و غیرانسانی که گروه‌های افراطی سلفی از اسلام در برابر افکار عمومی‌ و وجدان جامعه بشریت ترسیم می‌کنند، باعث سرخوردگی و انفعال توده‌های ستمدیده استعمارزده و نیز آسیب‌دیدگان سلطه سرمایه در سراسر جهان شود که اسلام راستین و همبستگی اسلامی ‌را ضامن ایستادگی در برابر توسعه‌طلبی قدرت‌های جهان سرمایه‌داری و دستیابی به عدالت و آزادی و برابری یافته‌اند. وقتی روس‌ها افغانستان را اشغال کردند، آمریکایی‌ها که این امر برایشان قابل‌قبول نبود، از عصبیت و قدرت بسیج وهابی‌ها استفاده کردند و غیرمستقیم آنها را تقویت کردند، اما در همین شرایط عنصری ملی مثل احمدشاه مسعود را که هم به آزادی و عدالت و هم به استقلال ملی افغانستان عشق می‌ورزید، ترور کردند.

شما بر رویکرد اصلاح‌گرایانه تاکید می‌کنید، اما عملا در تجربه‌های موجود، گرایش غالب در چنددهه اخیر اقبال به رویکردهای افراطی و ضد‌تکثر است. این گرایش چگونه در جریان‌های اسلامگرا به وجود آمد؟
آنها به تعبیر ابن‌خلدون به مذهب به‌عنوان عاملی که قدرت انسجام‌دهندگی بیشتری دارد، تکیه کردند. ابن‌خلدون از مفهوم «عصبیت» نام می‌برد. قبایلی که در صحرا زندگی می‌کنند به انسجام قوی قبیله‌ای نیاز دارند و عصبیت عامل پیوند و اتحاد آنها و وفاداری به رییس قبیله است. اما در میان گروه‌های ساکن‌شده در شهر این نوع عصبیت ضعیف شده و از بین می‌رود. منبع تولید این نوع عصبیت، در زمانی دیگر، ملیت، قوم یا مذهب است.
ناکامی، جامعه مسلمانان را دچار بحران هویت و موجودیت کرد. با تحمیل قراردادهای ننگین و مهلکی نظیر «گلستان» و«ترکمانچای» میان روسیه و ایران، ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس، «سایکس-‌پیکو»، «بیانیه بالفور» دایر بر تاسیس دولتی یهودی در سرزمین فلسطین و موافقتنامه محرمانه تقسیم کردستان، استعمارگران اروپایی سرزمین‌های مسلمان‌نشین را بین خود تقسیم کردند. بدیهی است عامل مبنایی در بروز این فاجعه‌ها همان رکود فکری درازمدت و فقدان خودآگاهی تاریخی و جمعی و در نتیجه نبود یک عقلانیت فعال و راهگشا بود که اجازه نمی‌داد هم عوامل ناتوانی و رکود دامنگیر جامعه‌های خودی و هم علل برتری و پیشرفت تمدن جدید غرب و مدرنیته، باروش‌های تجربی- تحلیلی و تاریخی بررسی و شناخته شوند و بر آن اساس و به شیوه‌ای خلاق به چاره‌جویی بپردازند. آن زمان، سه‌نوع واکنش بین مسلمانان به وجود آمد: عده‌ای تسلیم تمدن غرب شدند. عده‌ای دیگر در پشت سنت و شریعت سنگر گرفتند، بر کلیه مظاهر مدرنیته خط بطلان کشیده، تنها به حفظ شریعت در اشکال موروثی و جزمی آن بسنده کردند. جریان سوم راه اصلاح را در پی گرفت و به بازخوانی دوباره اسلام در پرتو عقلانیت پرداخت. سه‌نفر از پیشقراولان این جنبش عبارت بودند از «سیدجمال‌الدین»، «محمد عبده» و «کواکبی»، سپس باید از «سیداحمدخان» و فیلسوف برجسته نواندیش «اقبال لاهوری» و در نسل دومی از «رشید رضا» و «ابن بادیس» نام برد. بنیانگذاران «اخوان» و افرادی مثل «حضیبی» و «حسن‌البنا» نیز متاثر از «عبده» و «رشید رضا» بودند. اگر کتاب‌های «سیدقطب» یا «ابوالعلا مودودی» در پاکستان را بخوانید؛ وجه غالب در آثار اجتماعی آنها عدالت‌خواهی و تجدید حیات دوران پرافتخار گذشته از طریق خرافه‌زدایی از رفتار دینی و عمل به ضرورت‌های عقلی و شیوه مرضیه سلف صالح است. آنان به‌طور آشکاری از خشونت و قشری‌گری پرهیز و بر اهمیت پیروی از عقل و مقتضیات زمان تاکید می‌کردند. آنها معتقد بودند اصلاح همان رویه‌ای است که بار اول مسلمانان را نجات داده است.
برای بروز و غلبه گرایش‌های افراطی و خشونت‌گرا، بحران و آشوب سیاسی و اجتماعی-اقتصادی سخت و مقاوم در برابر راه‌حل‌ها و اقدامات متعارف، یک عامل تعیین‌کننده محسوب می‌شود. به‌ویژه زمانی که ‌زیر فشار تبعیض و نابرابری و خشونت و یکه‌تازی یک گروه یا طبقه اجتماعی یا هجوم دشمن خارجی، موجودیت، هستی اجتماعی و هویت دیگر نیروهای اجتماعی تهدید شود و همراه با آن آسایش و امنیت اجتماعی، فکری، روانی و بهره‌مندی‌های مادی از توده مردم سلب شود. «داعش» و دیگر گروه‌های افراطی قشری‌مسلک نیز از این قاعده مستثنا نیستند. مسلمان‌ها بعد از یک دوره شکوفایی فرهنگی و تمدنی (عصر زرین) از زمان سلاجقه و به‌ویژه پس از حمله مغول وارد دوران رکود شدند و بر اثر آن به‌تدریج تولید فعالیت علمی ‌و فرهنگی متوقف شد. در این دوره طولانی، تصوف و عرفان جای خردگرایی و فلسفه را گرفت. عرفان پناهگاه کسانی شد که برای حفظ سلامت جسم و روح خود از آسیب و آزار فاتحان جبار و تحجر و قشری‌گری متشرعه راه نجاتی می‌جستند و در آن وضعیت، تامل در خویش و خانقاه را محل امنی یافتند. صفویه وقتی به قدرت رسید برای تشکیل دولت و اداره امور کشور، خود را نیازمند فقهای شیعه ساکن «جبل عامل» لبنان دید و آنها را برای همکاری دعوت کرد. به این هم بسنده نکرده به خواست آنها به قلع‌وقمع «صوفیان» برخاستند. ادامه تلاش معدود علما و متفکران عقلگرا در جلوگیری از سیر انحطاط و رکود به‌ویژه در عرصه اندیشه و فرهنگ، چندان مثمرثمر واقع نشد.

اسلام سیاسی در فقه شیعه و سنی چه تفاوتی دارند؟ با اینکه اخوان‌المسلمین قبل از همه جریان‌ها مبارزه برای کسب قدرت سیاسی را آغاز کرده بود، اما انقلاب ایران اولین نمونه موفق از تشکیل دولت اسلامی بود. تاثیر متقابل این‌دو بر روی هم چگونه بود؟
برخی فقهای شیعه معتقد بودند در غیبت امام‌زمان(عج) تشکیل دولت شرعی غیرممکن است زیرا تحت رهبری امام معصوم است که احکام شرع قابلیت اجرا پیدا می‌کند. ملااحمد نراقی با توسعه وظایف نواب امام غایب، مسایل و وظایف مربوط به حکومت را هم در زمره مسوولیت و ولایت فقها قرار داد؛ نظریه‌ای که به «اسلام سیاسی» و «حکومت دین»، البته تحت زعامت و ولایت فقیه، در میان فقهای شیعه مشروعیت می‌بخشید. به علت اختلاف‌نظرها، موضوع مسکوت ماند تا در اوایل دهه۱۳۴۰ که با تفصیل بیشتری توسط امام‌خمینی(ره) در ذیل مبحث امربه‌‌معروف و نهی‌ازمنکر مطرح شد. با انقلاب مشروطیت، حمایت برخی از علمای شیعه، شامل دولت‌های عرفی (سکولار) می‌شد که بر اساس قانون‌اساسی روی کار آمده و بر اساس آن عمل کنند. فقهای سنی هم که مثل همیشه دولت را عرفی می‌دانستند و فقط خواهان رعایت مصالح دینی بودند. در عصر جدید هم اصلاح‌گرایان از ایده و الگوی دموکراسی استقبال کردند. بعد از «سید‌جمال»، «رشید رضا» مدت کوتاهی ایده خلافت را برای حفظ خلافت عثمانی تبلیغ کرد که آن هم ادامه نیافت. تا قبل از انقلاب اسلامی خروجی هر دوطرف، دولتی عرفی بود که ضد‌دین نباشد. در جنبش‌های«بهارعربی»، حداکثر خواست اسلامگرایان، قانون‌اساسی و حکومتی دموکراتیک بود که به اجرای احکام شریعت متعهد باشد و تعدیل‌یافته‌تر آن (نظیر حزب «النهضه» تونس) خواستار حکومتی دموکراتیک و کثرت‌گرا و سکولار است که ضمن رعایت حقوق برابر سیاسی و اجتماعی برای همه مردم از هر مذهب و مسلک، درصدد از بین‌بردن هویت دینی جامعه برنیاید و قانونی در ضدیت با شرع به تصویب نرساند. ضمن آنکه رهبران این گروه‌ها و احزاب اسلامگرا به سنت اصلاح و نواندیشی دینی وفادارند و منابع دینی را موافق موازین عقل و اصول و ارزش‌های نوین آزادی، دموکراسی، عدالت و سازگار با حقوق بشر تفسیر و تبیین می‌کنند. در صورتی که گروه‌های سلفی نظیر «داعش» و «القاعده» خواستار تشکیل حکومتی تمامیت‌خواه و اجرای کامل احکام شریعتی هستند که از روی شاذترین نظام فقهی خشک و خشن و قشری و در ضدیت آشکار با مبانی «دین» یعنی توحید، آزادی، عدالت و برابری الگوبرداری شده است. با قطعیت تمام می‌توان گفت آنچه این گروه‌ها ادعا می‌کنند و انجام می‌دهند، در تعارض آشکار با آموزه‌های وحیانی در قرآن و سنت و سیره پیامبر است و به اتکای همین آموزه‌ها می‌توان آنها را نقد و رد کرد و مخالفت آن دعاوی را با دین اسلام اثبات کرد. از تاثیر انقلاب اسلامی‌ ایران در گسترش اسلام سیاسی پرسیدید، تردید نیست که این واقعه به بسیاری از گروه‌های اسلامگرا این امیدواری و انگیزه را داد که با تحریض علایق و شور مذهبی در میان توده‌های محروم و گرفتار تبعیض و بی‌عدالتی می‌توان آنها را بر ضد حکومت‌های خودکامه و سلطه قدرت‌های سرمایه‌داری غرب بسیج کرد و جنبش سیاسی-اجتماعی را به پیروزی رساند.

تفاوت بین «داعش» و «القاعده» چیست؟
از نظر نوع اعتقادات مذهبی و ریشه‌های ایدئولوژیک تفاوت چندانی ندارند. اما به نظر من تفاوت‌های معنی‌داری بین عملکرد این دوگروه وجود دارد. ظهور «القاعده» در عربستان اتفاق افتاد. آنها حضور آمریکا در عربستان را تجاوز به سرزمین مقدس مسلمانان تلقی کرده برای بیرون‌راندن آنها دست به اسلحه بردند. چندی بعد با همین هدف به افغانستان رفتند. «القاعده» بسیاری ازگروه‌ها، دولت‌ها و رهبران کشورها را دشمن می‌دارد ولی بیشتر حملات خود را روی نیروها و منافع و وابستگان به آمریکا متمرکز کرد. اما «داعش» اینطور نیست و علیه هرنیرویی که تابعیت رهبری آن را نپذیرد وارد جنگ می‌شود. چنان‌که حتی تندروهایی مثل «القاعده» و جبهه ‌النصره و برخی دیگر از قبایل سنی را هم مستثنا نکرده است، چه برسد به گروه‌های ایزدی، شیعی، مسیحی یا ترک ‌و کرد. به علاوه تاکنون هیچ نوع حساسیتی نسبت به قضیه فلسطین و تجاوزات هرروزه صهیونیست‌ها به مردم فلسطین و خانه‌ها و سرزمین آنها و بیت‌المقدس و مسجدالاقصی از خود بروز نداده‌اند. برخلاف نظر برخی تحلیلگران، آنها بر اساس باور به برتری نژاد‌ی عمل نمی‌کنند. عملکرد «داعش» در کاربرد حداکثر خشونت و قساوت، به آسانی توضیح‌پذیر نیست. در حالی که حتی رهبران «القاعده» هم چندسال پیش نیروهای خود را از بمب‌گذاری در محل‌هایی که جان غیرنظامیان را هم می‌گیرد، نهی کردند. همچنین شنیدیم که ایمن الظواهری رهبر«القاعده» اقدام «داعش» را در کشتن اسرا محکوم کرد. بنابراین باید در پشت خشونت‌های «داعش» چیزی بیش از سیاست ایجاد حداکثر رعب و هراس نهفته باشد. دلیل یا شاهد و قرینه‌ای در قرآن نمی‌توان یافت که موید جنگ و تجاوز و خشونت‌گری و کشتار یا سرمشق فقهی ارایه‌شده توسط آنها باشد. بر اساس این قراین احتمال وجود دست‌های برخی عناصر اطلاعاتی امپریالیست‌ها در پشت جریان «داعش» چندان دور از واقع نیست؛ نکته‌ای که نوام چامسکی، فیلسوف برجسته آمریکایی نیز بر آن صحه گذاشته و برخی تحلیلگران آمریکایی آن را تایید کرده‌اند. آمریکا از این قضیه چندسود می‌برد: مهم‌ترین آن تشدید بی‌ثباتی در منطقه است که نفع آن در درجه‌اول به جیب طبقه حاکمه آمریکا می‌رود، نولیبرال‌های آمریکا، صرفنظر از کشور خودشان، از بی‌ثباتی اکثر کشورها و مناطق جهان از جمله متحد خود اروپا، سود می‌برند. آنها از اسراییل به‌مثابه عامل ادامه بی‌ثباتی و نزاع و جنگ در منطقه و مانعی در راه توسعه دموکراتیک و قدرتمندی کشورهای منطقه بدون قید و شرط حمایت می‌کنند. وقایع فاجعه‌بار در عراق، لیبی، سوریه، یمن و فرجام تلخ بهارعربی و تجدید حیات دیکتاتوری نظامی‌ در مصر شواهدی در تایید این مدعا هستند.

راه‌حل‌های غلبه بر «داعش» چیست؟
از دو راه‌حل ممکن؛ یکی این است که علل و ریشه بیماری را رها کرده، به درمان علامتی و مبارزه با معلول‌ها بپردازیم. با این روش ممکن است دردها تا حدودی تسکین پیدا کند، ولی بیماری ریشه‌کن نشده در فرصتی دیگر عود می‌کند. قریب ۲۰سال است که آمریکا در افغانستان، عراق، یمن، سومالی، لیبی و برخی دیگر نقاط دنیا با تمام توان به ظاهر علیه تروریسم و افراطی‌گری می‌جنگد، اما با این شیوه بیشتر به گسترش دامنه خشونت و تقویت افراطی‌گری کمک کرده است. آنها ریشه و منبع تغذیه افراطی‌گری و خشونت که تاریخی درازدامن از درد و رنج ناشی از تجاوز، غارت، بی‌عدالتی، تحقیر، سرکوب، محرومیت، فقر و بالاتر از آن سرکوب جنبش‌های مسالمت‌جو و مدنی دموکراتیک و رهایی‌بخش در این کشورهاست را نادیده رها می‌کنند. خاطره دوران تلخ استعمار از ذهن مردم منطقه پاک نشده است. دسیسه‌های روس و انگلیس بر ضد مشروطه و کودتا علیه دولت‌های ملی و دموکرات و آزادیخواه از یاد کسی نرفته است. زخم چرکین اسراییل با تجاوزات روزانه و ادامه تصرف و اشغال و مصادره و تخریب و تغییر هویت و ضمیمه‌سازی خون چکان باقی‌مانده، وقایع فاجعه‌بار در عراق، لیبی، سوریه، افغانستان، سومالی و خاوردور چشم‌ها و جان‌ها را آزار می‌دهد و در همین حال، راه‌ها به روی هراقدام و جنبش مدنی و مسالمت‌جو مسدود می‌شود. پس چه جای شگفتی اگر تعداد روزافزونی از «مغضوبین روی زمین» به سوی خشونت و افراط روی ‌آورند. پس اول باید این راه گشوده شود و موانع داخلی و بین‌المللی از سر راه توسعه پایدار و دموکراتیک و عادلانه برداشته شوند. همزمان، نواندیشان دینی وظیفه دارند خودآگاهی دینی را توسعه دهند. نواندیشان مسلمان باید با روشنگری در زمینه احیای محوریت دین و ارزش‌های الهی، انسانی، فرامذهبی، فراقومی‌ و فراجنسیتی آن، اسلام را از شر تفکرات قشری و سلفی‌گری نجات دهند.

منبع: شرق 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


مایلی کهن با رضایت علی دایی آزاد می شود/ دایی: از حقم گذشتم

Posted: 12 Nov 2014 10:37 AM PST

جرس: محمد مایلی کهن، سرمربی اسبق تیم ملی فوتبال که به دلیل اظهاراتش علیه علی دایی با شکایت او به زندان محکوم شده بود، با رضایت دایی از زندان آزاد خواهد شد.

 

به گزارش ایرنا، علی دایی روز چهارشنبه با انتشار متنی اعلام کرد که ازمحمد مایلی کهن گذشت کرده است.

 

در این متن آمده است:

به نام آن که اگر حکم کند همه محکومیم

خداوند نبخشد بنده ای را که ازسختی و گرفتاری دیگران خشنود باشد.

آنچه در روزهای اخیر رقم خورد محصول اتفاقات و رفتار وگفتارهایی بود که مدتها تکرار می شد و من را در جایگاه مجرم می نشاندند و هر آنچه بر زبانشان می آمد نثار من و خانواده ام می کردند، بی آنکه دلیل خصومت شان را بدانم. مرا مغرور می خواندند بی آنکه کسی از آنها بپرسد ولو اگر علی دایی مغرور باشد چه ارتباطی به شما دارد؟

در روزهایی که بدترین نسبت ها را به من و خانواده ام می دادند و همه سکوت کرده بودند چه می شد کرد جز اینکه دست به دامان قانون شوم؟قانونی که قبلا هم رای خود را در این باره صادر کرده و من از حقم گذشته بودم.

این بار روند پرونده به سمتی منتهی شد که مجازات فردمقصر فقط مجازات خود او نبود.رفتن به حبس یک نفر، خیلی ها وبخصوص خانواده اش را مکدر می کند و قسم می خورم بارها وبارها به این مسائل فکر کردم اما وقتی متولی امامزاده حرمت امامزاده نگه نداردوکسی که قانون او رامحکوم کرده از کرده اش پشیمان نیست تکلیف طرف مقابل چه باید باشد؟

طی روزهای اخیر بزرگان بسیاری بامن تماس گرفتند والبته همه دوستان به تنها سئوال من پاسخ قانع کننده ندادند.پرسیدم به خانواده شما توهین شود چه می کنید و هیچکدام نتواستند خودشان را جای من قرار دهند.

امروز امانه به اصرارکسی که پس از مشورت با خانواده ام تصمیم گرفتم از آنچه قانون حق من دانسته بگذرم زیرا راضی نیستم حتی لحظه ای غصه نوه ای را ببینم که چشم انتظار پدربزرگش است. منی که در دفاع از حیثیت خانواده ام پا به دادگاه گذاشته ام امروز برای رفع تکدر خانواده ای که در ماجرای ما هیچ قصوری نداشته اما عضوی از خود را گرفتار می بیند از حقم گذشتم و امیدوارم خداوند از گناهان همه ما بگذرد.

نظر آنهایی که طی روزهای اخیر چه در تماس مستقیم با من و چه در جراید در این باره اظهاراتی داشتند قطعا محترم است هر چند به نظر می رسد فضایی برای برخی موج سواران همیشگی فراهم شده بود تا موج سواری کنند.کسانی که جهل به موضوع دارند یا خود را به جهالت زده اند و خداوند متعال در سوره فرقان فرموده اند إِذَاخَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا بندگان خدای رحمان کسانی ‏اند که هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند به آنها سلام می‏گویند.

قاعده شاگرداستادی را من بهترازخیلی ازآنها بلدم وکاش قاعده استاد شاگردی هم در جامعه ما رعایت شود تا هیچگاه ماجراهایی اینگونه رقم نخورد.

به امید آن که روزی برسد که مرور خاطره هایمان گل لبخند را بر لبان بنشاند نه اینکه در فضایی پر از کینه و عداوت ، سعی کنیم برای رسیدن به منافع خود ، روزهای خوبمان را هم فراموش کنیم. وَ لا تَستَوِی الحَْسنَةُ وَ لا السیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسنُ. هرگز نیکی و بدی یکسان نیست ، بدی را با نیکی دفع کن.(سوره فصلت آیه 14)

توقف انتشار دو روزنامه بخاطر بی‌‌پولی

Posted: 12 Nov 2014 10:37 AM PST

جرس: براساس برخی شنیده ها مدیرعامل موسسه سخن گستر روزنامه های صبح اقتصاد و ایران نیوز انگلیسی را از امروز تعطیل کرده است.

 

یکی از خبرنگاران صبح اقتصاد که خواست نامش فاش نشود روز چهارشنبه به خبرنگار ایرنا گفت: صبح اقتصاد و ایران نیوز وابسته به موسسه سخن گستر است و نیروهای این دو روزنامه به دلیل مشکلات مالی تعدیل شده اند.

به گفته وی، مجید آقازاده مدیرعامل موسسه سخن گستر و مدیرمسوول ایران نیوز و صبح اقتصاد با ارسال نامه ای از کارکنان این دو روزنامه اعم از خبرنگار و کارکنان امور اداری و مالی خواسته است تا تسویه حساب کنند.

وی افزود: حمیدرضا نقاشیان به عنوان رییس هیات مدیره و صاحب امتیاز این دو روزنامه است.

براساس برخی اخبار بسیاری از کارکنان این روزنامه ها در 30 ماه گذشته حقوق نگرفته اند و از هشت ماه پیش تاکنون نیز حق بیمه آنان برای سازمان تامین اجتماعی ارسال نشده است.

وی همچنین گفت: برخی کارکنان این روزنامه ها معتقدند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت کار و امور اجتماعی آنگونه که برای کارفرما اهمیت قائل هستند، به خبرنگاران و سایر شاغلین رسانه ها بهایی نمی دهند.

این مقام آگاه اضافه کرد: طبق اعلام اداره امور مالی یکی از این روزنامه ها حتی کارکنان نمی توانند برای دریافت مطالبات خود، حکم توقیف اموال این روزنامه را بگیرند.

وی در پایان گفت: تاکنون از حدود120 نیروی این موسسه فقط 20 نفر به کار خود ادامه می دادند که به دنبال درخواست تسویه حساب این نیروها نیز از روزنامه منفک شدند.

دبیر شورای عالی امنیت ملی: به برخی مکاتبات اوباما پاسخ داده شده است

Posted: 12 Nov 2014 10:37 AM PST

جرس: نماینده رهبر جمهوری اسلامی و دبیر شورای عالی امنیت ملی در نشست سیاسی هفتگی با مدیران و کارشناسان دبیرخانه شورای عالی ضمن تشریح آخرین وضعیت تحولات منطقه، روند مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 را تبیین کرد.

 

به گزارش ایلنا، پاسدار علی شمخانی شکل گیری بحران فزاینده در منطقه و ظهور موج سوم تروریسم را ناشی از تلاش غرب و به ویژه آمریکا برای شکل دهی هندسه سیاسی جدید در خاورمیانه، فارغ از واقعیت ها و ضرورت های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ذکر کرد و اظهار داشت: تنها ره‌آورد سیاست های اشتباه غرب برای مردم منطقه، بی ثباتی، ناامنی و نابودی سرمایه های اقتصادی و انسانی بوده است.

وی با بیان اینکه ناامنی های امروز در عراق، سوریه، فلسطین و لبنان به طور قطع با هدف تامین امنیت رژیم صهیونیستی و درگیر ساختن ظرفیت های عظیم جهان اسلام دنبال می شود، گفت: سیاست‌ها و رفتار آمریکا و هم‌پیمانان منطقه ای آن که زمینه ساز ایجاد داعش گردید و همچنین پشتیبانی از آن برای تحقق اهداف منطقه ای نظام سلطه، موضوع پنهانی نیست.

شمخانی با اشاره به 5 نوبت بارریزی مهمات برای نیروهای داعش از سوی نیروهای ائتلاف در منطقه جلولا در استان دیالی عراق گفت: تکرار این عملیات از سوی ائتلاف به اصطلاح مقابله با داعش، فرضیه سهوی بودن این اقدام را به کلی منتقی نموده است.

نماینده رهبری تداوم اتخاذ رویکرد دوگانه در برابر تروریسم و به ویژه حمایت از معارضان مسلح برای مداخله در امور داخلی سوریه را موجب توسعه بحران و بی نتیجه ماندن ائتلاف ها و کنفرانس ها دانست و افزود: تنها راه حل موضوع سوریه احترام به دموکراسی و اراده مردم این کشور در تعیین سرنوشت خود و کمک به تقویت امنیت به منظور فراهم شدن زمینه گفت‌وگوهای فراگیر میان طرف‌های سوری است.

شمخانی افزود: اولین گام در این مسیر برقراری آرامش، جلوگیری از ورود تروریست‌های خارجی به سوریه و قطع کمک های مالی و تسلیحاتی به تروریست‌ها است.

وی فشارهای آمریکا به مسئولان لبنانی برای نپذیرفتن هدیه تسلیحاتی ایران جهت مقابله با تروریسم را نمونه دیگری از تمایل این کشور به استمرار ناامنی در منطقه و در تناقض با ادعای مبارزه با ترریسم عنوان کرد و اظهار داشت: بی شک اتخاذ این رویه نمی تواند خارج از چارچوب سیاست محوری حمایت از رژیم صهیونیستی و ضعیف نگاه داشتن ارتش لبنان ارزیابی شود.

نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی در خصوص نامه اخیر اوباما به رهبری گفت: نامه نگاری رئیس جمهور آمریکا دارای سابقه چندین ساله است و در برخی موارد نیز پاسخ هایی به این مکاتبات ارایه شده است.

وی با انتقاد از رویکردهای دوگانه هیئت حاکمه آمریکا که در مکاتبات محرمانه و مواضع اعلامی دارای تناقضهای آشکار می باشد، این روش را صرفا اقدامی با هدف تاثیر گذاری بر فضای داخلی این کشور عنوان کرد و افزود: مواضع صریح، شفاف و قاطع جمهوری اسلامی در موضوع هسته ای مجددا به رییس جمهور ایالات متحده آمریکا یادآوری و بر عدم پذیرش برنامه غنی سازی نمایشی از سوی جمهوری اسلامی ایران تاکید شده است.

دبیر شورای عالی امنیت ملی همچنین تصریح کرد: ایران به طور قطع در جریان مذاکرات هسته ای، تعهداتی فراتر از ان.پی.تی را نخواهد پذیرفت.

دبیر شورای عالی امنیت ملی در ادامه با اشاره به روند گفت‌وگوهای هسته ای ایران با کشورهای 1+5 ضمن تاکید بر تداوم پایبندی جمهوری اسلامی ایران به سیاست گفت‌وگوها و شفافیت کامل در برنامه صلح آمیز هسته ای کشور خاطرنشان کرد: همکاری های ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی مبتنی بر شفافیت عملکرد و در چارچوب ان.پی.تی و حتی در برخی موارد فراتر از آن بوده و بازرسی های بی شمار آژانس از تاسیسات هسته ای و حتی نظامی جمهوری اسلامی این موضوع را تایید نموده است.

وی افزود: ایران به تمام تعهدات خود در چارچوب برنامه اقدام مشترک عمل کرده و با حسن نیت وارد گفت‌وگوها شده است و در صورتی که طرف مقابل رویکرد منطقی، غیر سیاسی و مبتنی بر واقعیت ها داشته باشد دستیابی به توافق در مذاکرات هسته ای به سرعت قابل حصول خواهد بود.

شمخانی با تاکید بر عزم جمهوری اسلامی ایران برای پیگیری برنامه صلح آمیز هسته ای به منظور تامین نیازهای واقعی اظهار داشت: در مسیر همکاری گسترده و پر دامنه ایران و آژانس کلیه تحریم های اعمال شده که غیرقانونی و ظالمانه است باید برداشته شوند.

نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی، مشکل اصلی هیئت حاکمه آمریکا را هزینه کردن حیثیت، وجهه و منابع مالی این کشور برای حفظ منافع اسرائیل دانست و افزود: متاسفانه سیاست های آمریکا در منطقه توسط رژیم صهیونیستی مدیریت می شود و این رژیم نیز در مقابل از هیچ ابزاری برای تحقیر آمریکا فروگذار نکرده است.

وی اظهار داشت: اگر فهرستی از هزینه‌هایی که رژیم صهیونیستی برای مردم آمریکا ایجاد کرده و منافع ملی این کشور را به مخاطره انداخته است برای افکار عمومی آمریکا ارایه شود، بعید به نظر می رسد که دولت این کشور بتواند همچنان به صورت افسار گسیخته از این رژیم حمایت نماید.

شمخانی در پایان یکی از دلایل اصلی کند بودن روند دستیابی به توافق در مذاکرات هسته ای را تعهد مطلق آمریکا به جلب رضایت رژیم صهیونیستی ذکر کرد و افزود: تداوم این سیاست ضمن ایجاد موانع جدی در مسیر دستیابی به توافق، اثرات بازدارنده خود را بر فضای مذاکرات تحمیل خواهد کرد.
 

چنین یک بام و دو هوایی روا نیست

Posted: 12 Nov 2014 10:32 AM PST

عرفان بادکوبه
 نقدی بر «راز گشایی از ذبح عظیم» نوشته سیدعطالله مهاجرانی 


آقای عطاء الله مهاجرانی همواره در داوری درباره­ ی دیگران و انتساب قول یا عملی به آنان جانب احتیاط را نگه می­دارد و به اصطلاح مو را از ماست می­کشد. این اخلاق ایشان را تاکنون در سه مورد دیده­ ام:


یکم. در مقدمه ­ی کتاب نقد و توطئه ­ی آیات شیطانی دلیل تأخیر نگارش کتاب را این دانسته که ابتدا می ­باید تمامی اثار چاپ­ شده ­ی سلمان رشدی را می ­خوانده تا بتواند به خود اجازه دهد که او را نقد کند. این احتیاط در مورد کسی چون رشدی که آن رمان را نوشت، آن­­ هم در زمانی که کم­تر کس را جرأت آن نبود که جز فحش نثار او کند ستایش­ انگیزتر است.


دوم. در مورد انتساب جواز مباهته ­ی بددینان به آیت الله مؤمن توسط آقای سروش محلاتی و به­ دنبال آن دکتر سروش، ایشان این انتساب را غیردقیق یافتند و به ­وسیله ­ی یادداشتی آن را اعلام کردند.


سوم. سروش در یادداشت اخیر خود قولی را از ایشان درباره ­ی انصار حزب الله آورد، که ایشان طی یادداشتی رسمی آن را نامطابق با واقع اعلام کرد، که واکنش سروش را نیز در پی داشت.


به ­نظر من ایشان این احتیاط اخلاقی را درباره­ ی مخالفان و دشمنان خود با دقت و غلظت بیش­تری به ­کار می ­برد، تا آن­جا که گاه بیش از آن­که عادلانه به ­نظر برسد، کریمانه می ­نماید. اما به ­هرحال من ایشان را از عاملان راستین این توصیه ­ی قرآنی می­ یابم:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالت ‏شهادت دهيد و البته نبايد دشمنى گروهى شما را بر آن دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است.[۱]


باری، این اخلاق آقای مهاجرانی ستودنی است و من آن را می­ ستایم. اما هنگامی­ که در کنار سهل­ گیری ه­ای معرفتی می ­­نشیند، دل­­ آزار می­شود و آدمی را وامی­ دارد که جسارت به خرج دهد و از ایشان بخواهد که هم ترازوی زرگری دقیقی که در اخلاق به کار می­ گیرد و با آن اونس گفته­ ها و کردار را هم می ­کشد، فرونهد و هم باسکول شصت تنی که در معرفت به­ کار می­ بندد و تا چندصد کیلو خطا را هم جایز می­داند. آخر باورمندی و قانع ­سازی هم اخلاقی می­ طلبد و حدودی دارد. اخلاق باور و اخلاق داوری درباره ­ی آدمیان چه فرق اخلاقیی دارند که ایجاب کند در یکی دقتی میکرونی به ­خرج دهیم و در دیگری دقتی ماکرویی؟ به­ نظر نگارنده یک ترازوی دوکفه ­ای با دقت گرم برای توزین هر دو دسته مدعا کافی است.


اشاره ­ی من به یادداشت اخیر ایشان تحت عنوان «رازگشایی از ذبح عظیم» است. ایشان در این یادداشت ابهامی تفسیری درباره ­ی مرجع عبارت وصفی «ذبح عظیم» در این آیه ­ی قرآن مطرح مطرح کرده­ اند:

وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ

و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم[۲]


و به سه دلیل صفت عظیم را، برخلاف قول رایج، قابل انتساب به گوسپندی که طبق داستان به ­جای اسماعیل/اسحاق فرستاده شد، ندانسته ­اند. آن­گاه با اشاره به پاره­ ای احادیث و شعری از مرحوم اقبال لاهوری مراد از «ذبح عظیم» را شهادت امام حسین/عزاداری مؤمنان بر آن دانسته ­اند. من سعی می­کنم دلایل ایشان را صورت­بندی و دسته ­بندی کنم (کاری که ایشان انجام نداده­ اند، و البته از این حیث نقدی را بر ایشان روا نمی­دانم) و نشان دهم که چرا دلایل ایشان از سستی شدیدی رنج می­ برد.


دلیل اول ایشان دلیلی زبان­شناختی‌تفسیری است و مطابق آن آشنایی با زبان عربی و منطق کاربرد کلمات در قرآن به ما می ­آموزد که صفت عظیم­ در لسان قرآن کاربردی متعالی دارد و کاربست آن در توصیف چاقی و فربگی حیوانی چون گوسپند روا نیست. ایشان می­ نویسند:

وصف عظیم برای خداوند به عنوان رب عظیم، برای قیامت به عنوان یوم عظیم و یا نبا عظیم، برای عرش، برای اخلاق پیامبر اسلام به کار رفته است. آیا می توان قربانی کردن گوسفندی را هم، ذبح عظیم تفسیر کرد.
 

اما یک جستجوی ساده در قرآن نشان می ­دهد که صفت عظیم در قرآن برای واژگانی ضدتقدس مانند ظلم، کید و عذاب و واژگان روزمره ­ای مانند حظ، شیء و کرب هم به ­کار رفته است. بنابراین دلیل زبان­شناختی‌تفسیری ایشان باطل است.


دلیل دوم ایشان دلیلی معناشناختی است. ایشان برخلاف پاره­ ای مفسران وصف عظیم را به معنای چاقی و فربگی حیوان نگرفته­ اند. بلکه عظیم را به کل وجود حیوان نسبت داده­ اند. آن­گاه بر مبنای این معنا، وصف عظیم را در نسبت با اسماعیل نبی و تهطاقاری درخور گوسپند نگون­ بخت ارسالی ندانسته ­اند.

به ­نظر می­رسد اگر ایشان مطابق قول بسیاری از مفسران عظیم را دال بر چاقی حیوان می ­گرفتند، این مشکل اصلاً پیش نمی ­آمد که برای چاره­ جویی آن مجبور شوند گریزی به صحرای کربلا بزنند! ضمن این­که ایشان قول طبرسی که صفت عظیم را به اسماعیل موصوف کرده ­اند و نه به گوسپند و همین­طور قول مرحوم طباطبایی که عظمت را چون از جانب خدا ارسال شده در خور گوسپند دانسته ­اند، نقل کرده ­اند و آن­ها را نقدنکرده و طردناشده رها کرده ­اند.


دلیل سوم ایشان دلیلی روایی است. ایشان حدیثی از امام رضا را به نقل از شیخ صدوق (قرن چهارم هجری) آورده ­اند و بر اساس آن نتیجه­ گیری کرده­ اند که مراد از «ذبح عظیم» گوسپند نیست، بلکه وجود مقدس امام حسین است و اساساً ایشان از آن نفی این اثبات را طلب کرده­ اند. سپس با ردیابی این تقسیر در اشعار برخی شاعران سعی کرده ­اند تا پایه ­ی استدلال­شان را مستحکم کنند. اما ایشان روایت نقل شده از شیخ صدوق را به صورت زیر آورده ­اند:

بر اساس روایت، خداوند به ابراهیم می گوید، به جای سوگ بر فرزند و زاری بر او، بر سوگ امام حسین بگرید. سوگ امام حسین و عزای او در حقیقت همان ذبح عظیم است.( شیخ صدوق، خصال، ص. ۵۶تا ۵۹ و نیز نورالثقلین جلد ۴ ص. ۴۳۰ مکتبه الشیعه)

که به ­نظر نمی ­رسد به ­صورت مستقیم نقل شده باشد. چراکه عبارت «بر اساس این روایت» چنین می­ رساند که عین واژگان روایت نقل نشده و نقل به اصطلاح به مضمون آمده است. ضمناً ایشان اگر قصد نقل مستقیم داشت یا باید از گیومه استفاده می­کرد یا تغییری در املای جملات می ­داد. از این­رو معلوم نمی ­شود که جمله ­ی « سوگ امام حسین و عزای او در حقیقت همان ذبح عظیم است.» سخن شیخ صدوق است یا سخن ایشان. اما این سهل ­گیری ویرایشی در برابر سهل­گیری ­های تاریخی و معرفتی ایشان ناچیز است. ذیلاً به برخی از آن­ها اشاره می ­کنم.


اولاً، خود شیخ صدوق تاریخ وفات امام رضا را سال ۲۰۳ هجری قمری عنوان کرده­ است و شیخ صدوق در سال ۳۰۵ یا ۳۰۶ هجری ولادت یافته است. بنابراین بین ولادت شیخ و وفات امام بیش از صد سال فاصله است و از این­رو شیخ نمی­ توانسته این قول را از امام شنیده باشد، کما این­که هیچ نقل تاریخی هم مدعی دیدار این دو نیست. پس لازم بود که آقای مهاجرانی سلسله ­ی روایی حدیث نقل را می­کردند و ثقه بودن آنان را بررسی می ­کردند.


ثانیاً، مفسرانی که تفسیری ناساگار با تفسیر مهاجرانی ارائه داده ­اند، گاه تفسیر خود را، مطابق گفته ­ی خود مهاجرانی، به یک رشته حدیث مستند کرده ­اند. پس لازم است که مهاجرانی دست­ کم مقایسه­ ای میان این احادیث و حدیث مورد نظر خود، چه از منظر سندیت و چه از منظر دلالی، انجام می­ داد که به این کار اقدام نکرده است.


ثالثاً، مطابق متنی که مهاجرانی آورده، خداوند از ابراهیم می ­خواهد به ­جای سوگ بر فرزند بر سوگ حسین بگرید. پرسش این است که مگر اسماعیل قربانی شد و ابراهیم در سوگ او گریست، که خداوند چنین تغییر منظری را از ابراهیم بخواهد؟ مطابق داستان، اسماعیل قربانی نشد و سخنی از گریه و زاری ابراهیم هم در میان نیست. در ضمن جمله ­ی «سوگ امام حسین و عزای او همان دبح عظیم است.» با آن­چه مهاجرانی در خطوط بعدی مقاله آورده که: «راز قربانی شدن اسماعیل و ذبح عظیم، واقعه عاشورا و شهادت امام حسین بود.» یکی نیست. «ذبح عظیم» عزاداری و نذورات ماست یا شهادت امام حسین؟ مهاجرانی مسامحتاً این دو را به یک معنا گرفته و از تفاوت معنایی آن­ها درگذشته است.
 

رابعاً، درک این روایت از منظر جامعه ­شناسی تشیع ما را نسبت به سندیت این حدیث سخت بدگمان خواهد کرد. شیعیان، که در میان مسلمانان در اقلیت ­اند، امامان خود را جانشینان برحق پیامبر می­دانند و قرآن در فرهنگ اسلامی، مهم­ترین منبع مشروعیت بوده است. از آن­جا که قرآن از هیچ یک از امامان شیعه به ­صراحت نامی نمی­ برد، شیعیان همواره درصدد بوده­ اند که از هر اشارتی عبارتی بسازند و ردپای امامان خود را در لایه­ های پنهان متن قرآن بجویند. آنان در انجام صحیح این کار در بعض موارد موفق بوده ­اند و، بنا به داوری من، در اغلب موارد ناموفق. به ­عنوان مثال مراد از «بقیه الله» را که در بافت زبانی به­ کار رفته در قرآن دلالت بر پاداش خداوند به کاسبان منصف در آخرت دارد، اشاره­ گر به امام زمان دانسته­ اند و درهم ­آمیزی دو دریا با هم را به معنای ازدواج امام علی و فاطمه(س)، که هر دو ناموجه به­ نظر می ­رسد.


خامساً، متافیزیکی که مهاجرانی ساخته و در آن داستان را به ­صورت حادثه­ ای واقعی نقل کرده و نه تمثیلی یا اسطوره­ای که در آن خدایی متشخص و انسان­ گونه از پیامبری قربانی می ­خواهد و از آن قربانی در عوض شهادت کسی که قرار است قرن­ ها بعد ولادت یابد درمی ­گذرد، از هاضمه ­ی خُرد خِرد من پایین نمی ­رود و با حضور اختیار انسان و تصادف در تاریخ سازگار نیست. این­همه را برای پذیرش خبری واحد تحمل کردن، تاخت زدن ران یک مور با ران کرگدن است و اگر مهاجرانی، مطابق تفسیر خود، تاخت زدن جان اسماعیل در برابر جان یک گوسپند را شک­ برانگیز یافته، می­ باید این یکی را هم شک­ برانگیز بیابد.


سادساً، اگر قرار است ابراهیم فدیه دهد، باید چیزی را فدیه کند که نوعی حق یا مالکیت نسبت به او داشته باشد، ابراهیم چه حق یا مالکیتی نسبت به امام حسین داشته که او را قربانی کند، آن­هم درعوض بازستاندن جان فرزند. اگر این­گونه باشد که عین خودخواهی است!


سابعاً، تفسیر شهادت امام حسین در قالب عمل قربانی، ستاندن معنای رفتار ایشان و تهی کردن یک داستان از روح تاریخی خود است. در این باب جای سخن بسیار است که از آن درمی ­گذرم.

کاش مهاجرانی از تعارض خاطره ­ی خود با سروش این درس را بگیرد که بنای معرفت را بر اقوالی روایی و نامطمئن که در فضایی بغض­ آلود شکل گرفته ­اند بنا نکند.


-------------------------------------
[۱] مائده: ۸، ترجمه ­ی مرحوم محمدمهدی فولادوند

[۲] صافات: ۱۰۷، همان.

 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


دیگر کسی به قبرس نمی‌رود!

Posted: 12 Nov 2014 10:32 AM PST

آرمان امیری
بی‌اعتمادی به دستگاه قضایی تا بدان‌جا پیش رفت، که قباحت زندان، نه تنها برای «فعالین سیاسی»، بلکه برای عموم شهروندان فرو ریخت.  


به قول دوستان، شما یادتان نمی‌آید، اما یک زمان مسافرت به قبرس خیلی باب بود! از چه جهت؟ نمی‌دانم چه چیز سبب شده بود که وقتی کسی به زندان می‌افتاد، اقوام و خویشان او برای پوشاندن دلیل غیبت‌اش بگویند «فلانی رفته قبرس برای کار»! البته اهل فن خوب می‌دانستند که منظور چیست، اما این شیوه از بیان، اگر در منحرف کردن افکار خبرگان کاربردی نداشت دست‌کم دو پیامد فرخنده داشت. نخست اینکه کودکان (شاید فرزندان محکوم به زندان و یا دیگر کودکانی که خبر را می‌شنیدند) از اصل ماجرا مطلع نمی‌شدند و به قول معروف «چشم و گوش‌شان باز نمی‌شد». کارکرد دوم این بود که راویان، اصل «قباحت مجرمیت» را به رسمیت می‌شناختند و با پرهیز خود بر آن مهر تایید می‌زدند. همین «قباحت مجرمیت» خود عاملی است که در افکار عمومی و اذهان نسل‌های بعدی باقی مانده و به نوعی به یکی از نیروهای بازدارنده از جرم بدل می‌شود.


البته در همان سال‌ها، دو گروه بودند که از سوابق «زندان» خود با افتخار یاد می‌کردند. گروه نخست باقی مانده‌های زندانیان سیاسی از دوران سلطنت بودند. یعنی آن‌ها که هنوز در حکومت جدید مورد غضب قرار نگرفته بودند و می‌توانستند از دوران زندان خود در رژیم سابق با افتخار یاد کنند. گروه دوم نیز آزادگانی بودند که البته اسارت‌شان در بند دشمن متجاوز مایه عزت و شرافت‌شان بود و هست و خواهد بود. با این حال، این دو گروه قشر بسیار نازکی را تشکیل می‌دادند و هم‌چنان سریال‌های تلویزیونی پر بود از دیالوگ تکراری و کلیشه‌ای «به خدا من تا به حال پایم به این جور جاها باز نشده»!


اما سال‌ها گذشت و ورق برگشت. موج اصلاحات که بالا گرفت، «سیاسی بودن» کم‌کم از یک خاطره دور و مختص به یک سری چریک سابق فراتر رفت و به خانواده‌های زیادی کشید. به تنگ‌نظری و تمامیت خواهی دستگاه امنیتی/قضایی حکومت هم «سیاسی شدن» جامعه مترادف شد با افزایش شمار زندانیان سیاسی؛ که البته هیچ گاه تریبون رسمی نظام وجود آنان را به رسمیت نشناخت و همواره با نام «زندانیان امنیتی» از آنان یاد کرد. با این حال، این نام‌گزاری‌های معمول حکومتی در میان توده مردم حقیقتی را تغییر نمی‌داد.


به تعداد دانشجویان و روزنامه‌نگاران و فعالین مدنی که پای‌شان به زندان می‌رسید، خانواده‌های بیشتر و بیشتری نگاه‌شان به زندان تغییر می‌کرد. کم‌کم، زندان به یکی از ملزومات کار سیاسی بدل شد که البته همچنان در انحصار «سیاسیون» باقی ماند. قباحت زندان رفتن تا حدود زیادی خدشه‌دار شد، هرچند ترس از آن هنوز فرو نریخته بود. شاید در آن مدت کم نبودند خانواده‌هایی که وقتی می‌خواستند جوانان‌شان را راهی دانشگاه‌ها کنند، همراه دعای خیر در گوشش زمزمه می‌کردند که «از بازی‌های سیاسی فاصله بگیر» تا همچنان پایشان به «آن جور جاها» باز نشود. اما سال‌ها باز هم گذشت و برگ‌ها باز هم ورق خوردند.


کار به روزی رسید که تعدادی رای گم شدند! یا دست‌کم یک جماعت زیادی احساس کردند که رای‌شان را کسی دزدیده و طبیعتا باید جویای کالای مسروقه شوند. اینگونه بود که این بار نه تعدادی «فعال سیاسی»، بلکه به ناگاه یک موج میلیونی از شهروندان عادی پا به خیابان گذاشتند و البته به میزان همین جهشی که در «سیاسی شدن» جامعه رخ داده بود، دستگاه امنیتی/قضایی کشور هم کم‌کاری نکرد و سیاست بازداشت «فله‌ای» شهروندان را در دستور قرار داد. بازداشت‌ها تا بدان‌جا پیش رفت که زندان‌های کشور دیگر جا نداشتند و نوبت به تغییر کاربری‌ها رسید و از زیرزمین وزارت کشور تا ساختمان‌های مخروبه کهریزک به زندان بدل شد. دیگر برای بازداشت از کسی سوالی نمی‌کردند. حکم جلب و دلیل و مدرک هم نیاز نبود. همینکه شما یک سر و دو گوش داشتید و از پاهای‌تان برای تردد در خیابان استفاده می‌کردید دلیل کافی برای زندانی شدن‌تان بود.


بدین ترتیب کار به جایی رسید که تقریبا از هر خانواده‌ای دست‌کم یکی دو نفر پای‌شان به زندان و بازداشت‌گاه باز شد. حالا شما اگر خودتان گیر نمی‌افتادید، پسر خاله‌ای، دختر عمویی، همسایه‌ای و یا آشنایی داشتید که بازداشت شده باشد. طبیعتا چنین بلای «عام و فراگیری» که اکثرا با آن دست به گریبان بودند، نمی‌توانست «قباحت» داشته باشد و در موارد بسیاری به «افتخار» هم بدل شده بود. اما نکته دیگر اینکه این‌بار، نه تنها قباحت زندان، بلکه حتی «ترس» از زندانی شدن نیز فرو ریخت. وقتی شما حتی به دلیل آب‌بازی در پارک! هم ممکن بود بازداشت شوید، دیگر ترسیدن از یک اقدام سیاسی معنایی نداشت. به قول معروف، زندان به شتری بدل شد که دیر یا زود دم خانه هرکسی خواهد خوابید!


به دنبال گسترش روایت‌ها از زندان، تصویر تاریک سلول‌های تو در تو در دل جامعه نیز فرو ریخت. زندان بیشتر در عرف اجتماعی به یک مهمان‌سرایی بدل شد که عده زیادی می‌روند و بجز معدود موارد انگشت‌شماری می‌شود که جسم سختی به سرشان می‌خورد و یا خودشان هوس «واجبی‌خوری» و بازی با شیشه نوشابه(!) می‌کنند باقی با سلام و صلوات و گل و شیرینی باز می‌گردند. اتفاق سومی هم اما در پی بود!


بی‌اعتمادی به دستگاه قضایی (اگر نگوییم ایمان به بی‌عدالتی آن!) تا بدان‌جا پیش رفت که دیگر حتی در پرونده‌های غیرسیاسی (از زورگیری گرفته تا قتل و جنایت و تجاوز و دزدی) نیز جامعه گوشش بدهکار آرای رسمی نبود! محکومین دستگاه قضایی از نگاه جامعه خیلی زود به «بی‌گناه» و‌ای بسا «قهرمان» بدل می‌شدند! مرزها آنچنان از میان برداشته بود که در موراد بسیاری کسی گوشش بدهکار نیست که طرف نه یک مبارز سیاسی، بلکه صرفا یک مجرم عمومی و‌ای بسا متهمی با شاکی خصوصی است! بدین ترتیب، دیگر قباحت زندان، نه تنها برای «فعالین سیاسی»، بلکه برای عموم شهروندان فرو ریخت.


این روزها، حاجی مایلی شناخته شده و جنجالی فوتبال ایران، چنان اصراری به زندان رفتن و دست‌بند خوردن از خود نشان داد که گویی تاج افتخارش را ربوده‌اند و دارد آن را به زور پس می‌گیرد! جالب اینجاست که مربی مدعی اخلاق‌مداری، نه به اتهامات سیاسی و یا افشاگری در مورد رانت‌خواران اقتصادی، بلکه به جرم «توهین و هتک حرمت» به زندان می‌رود، اما حتی اعلام رسمی این جرم نیز سبب نمی‌شود که حاجی مایلی سرش را در برابر دوربین خبرنگاران بالا نگیرد و با قامتی افراشته قدم به زندان نگذارد. من تردیدی ندارم که هیچ یک از بستگان مایلی‌کهن ادعا نخواهند کرد که او به «قبرس» سفر کرده است. اصولا، این روزها، دستگاه قضایی کشور در میان توده مردم از آنچنان‌شان و وجاهتی برخوردار است که حتی جرمان جرایم غیرسیاسی هم نیاز ندارد دلیل غیبت‌شان را به قبرس حواله دهند!


منبع: وبلاگ نویسنده 
 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


«عصبانی نیستم» اکران نمی شود

Posted: 12 Nov 2014 04:15 AM PST

جرس: در پی عقب نشینی وزارت ارشاد در برابر فشارهای امنیتی و دستور ممنوعیت اکران برخی فیلمهای سینمایی، رضا درمیشیان، کارگردان فیلم مردمی «عصبانی نیستم»، با انتشار متنی انتقادی، کسانی‌که جلوی اکران فیلمش را گرفتن را به خدا واگذار کرد.

 

به گزارش ایسنا، کارگردان فیلم عصبانی نیستم با انتشار متنی که نسخه‌ای از آن را در اختیار رسانه ها؛ قرار داده؛ آورده است:

من «عصبانی نیستم!» را با بوسه بر خاک «ایران»، عشق به «ایران»، برای «ایران» و مردم نازنین «ایران» و نمایش در سینماهای «ایران» ساخته‌ام.

«عاشقانه»ای که از همان ابتدا فیلمی «اجتماعی» بود، «اجتماعی» هست و «اجتماعی» خواهد ماند. برای نمایش «عصبانی نیستم!» هر آنچه در توان داشتم را به کار گرفتم، نهایت تلاش و همراهی را با مسئولان قانونی سینمایی کشورم کردم اما سکوت و تحمل و مدارای من نیز نتوانست در کشاکش تدبیرمداران و سیاست پیشگان به نتیجه‌ای منجر شود.

پس همه آن‌ها که با وعده‌های امروز و فردا، یا تهمت و افترا؛ فیلم کوچک مرا مبدل به معضل فرهنگی نمودند به خدا و وجدانشان واگذار می‌کنم. حکایت تلخ سینمای «مستقل» و «بی پناه» و «یتیم» همین است.

بی‌صبرانه منتظر نمایش « عصبانی نیستم!» در سینماهای میهنم باقی خواهم ماند. به امید آن روز… من آن روز را انتظار می‌کشم. حتی روزی که دیگر نباشم. 

امر به معروف و نهی از منکر حکومتی سبب ناامنی اجتماعی و تشویش مردم است

Posted: 12 Nov 2014 04:15 AM PST

کنشگران ملی - مذهبی خارج از کشور
جرس: کنشگران ملی – مذهبی خارج از کشور با صدور بیانیه‌ای بر ضرورت شناسایی و مجازات سریع عوامل اسیدپاشی بر صورت زنان در اصفهان تأکید کردند.

 

به گزارش تارنمای ملی - مذهبی، در این بیانیه همچنین از پروژه حکومتی امر به معروف و نهی از منکر نیز به عنوان عامل ناامنی و تشویش در جامعه یاد شده و آمده است:
شکل مسخ شده امر به معروف و نهی از منکر ، امروزه نیز یکی از جلوه‌های آشکار و ناکارآمد دین دولتی است که از فردای پیروزی انقلاب تاکنون صدمات روحی، روانی، معنوی و مذهبی فراوانی با خود به همراه آورده و هیچ سودی برای مردم نداشته است؛ اما منافع اقتصادی آن نصیب نزدیکان حکومت شده و گسترش فضای رعب و وحشت ناشی از آن نیز در خدمت استبداد دینی قرار گرفته‌است. در امر به معروف و نهی از منکر رایج جمهوری اسلامی، استبداد، دزدی، ارتشاء، ناکارآمدی، تقلب در انتخابات ، قانون شکنی، سرکوب مردم، شکنجه زندانیان و صدور حکمهای ناعادلانه منکر محسوب نمی‌شود و تنها پوشش آزادانه زنان و جوانان تبدیل به منکری شده‌است که روزانه شاهد برخوردهای زشت و زننده مقامات مسئول و غیر مسئول حکومت به این بهانه با آنها هستیم. آیا اقدامات جنایتکارانه‌ای چون اسیدپاشی نمی‌تواند ادامه منطقی چنین برخوردهائی باشد؟


نویسندگان بیانیه بر ضرورت شناسایی عوامل این اقدامات غیر انسانی و برچیدن نهادهای دست اندر کار امر به معروف و نهی از منکر و گشت ارشاد تأکید کرده و نوشته‌اند: کنشگران ملی – مذهبی خارج از کشور ضمن تأکید بر ضرورت شناسایی و مجازات سریع عوامل این اقدامات غیر انسانی خواستار بازنگری این پروژه شکست خورده است. برچیدن کامل تمام نهادهای دولتی و شبه دولتی دست اندرکار در پروژه امر به معروف و نهی از منکر و گشت ارشاد و مانند آن ، نه تنها سبب کاستن بار مالی دولت می‌گردد؛ بلکه مهم تر از آن، باز شدن فضای اجتماعی و ترمیم چهره دین نزد مردم را موجب خواهد شد. حکومت اگر واقعاً خود را پایبند به فریضه امر به معروف و نهی از منکر می‌داند، باید زمینه تشکیل احزاب و مطبوعات آزاد برای نظارت بر عملکرد حاکمان و وابستگان به آنها را فراهم سازد و با احیاء‌ واقعی این فریضه دینی، موجبات نجات جامعه از وضعیت ناکارآمد کنونی را ممکن گرداند. وضعیتی که بنا بر آمار معتبر ایران را به لحاظ فساد اداری در جایگاه رقت برانگیزی قرار داده است.”


این بیانیه در پایان ضمن تشکر از وزیر بهداشت و سایر افراد دست اندرکار درمان این عزیزان از مردم و خیرین تقاضا شده است که خانواده‌های این افراد را در درمان فرزندانشان تنها نگذارند.


متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:


به نام خدا
امر به معروف و نهی از منکر حکومتی سبب ناامنی اجتماعی و تشویش مردم است.
نزدیک به دو ماه از فاجعه اسیدپاشی به صورت زنان در اصفهان می‌گذرد و تاکنون کسی در این مورد شناسایی و بازداشت نشده‌است؛ با توجه به ماجرای قتلهای زنجیره‌ای و قتلهای محفلی کرمان و نیز به درازا کشیده شدن شناسایی مرتکبین این جنایت، گمانه زنی هائی میان مردم در دخالت نیروهای نزدیک به حکومت در این فاجعه وجود دارد. اصرارعجیب محسنی اژه‌ای و سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس بر شخصی بودن انگیزه عوامل این فاجعه قبل از بازداشت آنها، این گمانه‌زنی‌ها را تقویت کرده‌است.
جدای از اینکه پرونده قضائی اسیدپاشی چه سیری را طی کند و چه کسانی به عنوان عاملان این کار غیر انسانی معرفی شوند؛ واکنش خودجوش مردم در شهرهای مختلف بویژه اصفهان و تهران نشان می‌دهد که از نظر مردم عملکرد مقامات حکومتی و دخالت گروه های غیر مسئول خودسر در موضوع امر به معروف و نهی از منکر ریشه چنین رخ دادهائی است.
پروژه حکومتی امر به معروف و نهی از منکر بنا بر اعتقاد بسیاری از علمای دینی و کارشناسان تاریخ اسلام نخستین بار توسط معاویه بنیان گذارده شد. او امر به معروف و نهی از منکر را از حالت نظارت مردم به دولت خارج کرد و آن را به سمت نظارت‌ مردم بر دینداری یکدیگر سوق داد و نهادی حکومتی به نام «حسبه» نیز برای انجام اینکار تأسیس کرد . امام حسین (ع) در خطبه سال ۶۰ هجری این حیله را آشکار کرد.
شکل مسخ شده امر به معروف و نهی از منکر ، امروزه نیز یکی از جلوه‌های آشکار و ناکارآمد دین دولتی است که از فردای پیروزی انقلاب تاکنون صدمات روحی، روانی، معنوی و مذهبی فراوانی با خود به همراه آورده و هیچ سودی برای مردم نداشته است؛ اما منافع اقتصادی آن نصیب نزدیکان حکومت شده و گسترش فضای رعب و وحشت ناشی از آن نیز در خدمت استبداد دینی قرار گرفته‌است. در امر به معروف و نهی از منکر رایج جمهوری اسلامی، استبداد، دزدی، ارتشاء، ناکارآمدی، تقلب در انتخابات ، قانون شکنی، سرکوب مردم، شکنجه زندانیان و صدور حکمهای ناعادلانه منکر محسوب نمی‌شود و تنها پوشش آزادانه زنان و جوانان تبدیل به منکری شده‌است که روزانه شاهد برخوردهای زشت و زننده مقامات مسئول و غیر مسئول حکومت به این بهانه با آنها هستیم. آیا اقدامات جنایتکارانه‌ای چون اسیدپاشی نمی‌تواند ادامه منطقی چنین برخوردهائی باشد؟
چنین فریضه مسخ شده ای یکی از مهمترین عوامل ناامنی و تشویش مردم است و همانند سایر اجزاء دین حکومتی سبب گسترش فرهنگ نفاق و دورویی در جامعه و رنگ باختن هرچه بیشتر دیانت در جامعه شده است. ۳۵ سال تجربه دین دولتی در ایران تنها به دور شدن هر چه بیشتر مردم از حکومت و متأسفانه از دیانت منجرشده‌است؛ زیرا حکومت همه اعمال مستبدانه و خشونت آمیز خود را با استفاده از ابزار دین توجیه می‌کند. اقدام اخیر مجلس شورای اسلامی نیز درتصویب و تراشیدن توجیهات قانونی بر این اقدامات تنها سبب گسترش این آثار منفی می‌شود.
کنشگران ملی – مذهبی خارج از کشور ضمن تأکید بر ضرورت شناسایی و مجازات سریع عوامل این اقدامات غیر انسانی خواستار بازنگری این پروژه شکست خورده است. برچیدن کامل تمام نهادهای دولتی و شبه دولتی دست اندرکار در پروژه امر به معروف و نهی از منکر و گشت ارشاد و مانند آن ، نه تنها سبب کاستن بار مالی دولت می‌گردد؛ بلکه مهم تر از آن، باز شدن فضای اجتماعی و ترمیم چهره دین نزد مردم را موجب خواهد شد. حکومت اگر واقعاً خود را پایبند به فریضه امر به معروف و نهی از منکر می‌داند، باید زمینه تشکیل احزاب و مطبوعات آزاد برای نظارت بر عملکرد حاکمان و وابستگان به آنها را فراهم سازد و با احیاء‌ اقعی این فریضه دینی، موجبات نجات جامعه از وضعیت ناکارآمد کنونی را ممکن گرداند. وضعیتی که بنا بر آمار معتبر ایران را به لحاظ فساد اداری در جایگاه رقت برانگیزی قرار داده است
همچنین کنشگران ملی – مذهبی خارج از کشور آرزوی بهبود وضعیت جسمی قربانیان این فاجعه را دارد و از وزیر محترم بهداشت و سایر کسانی که در مداوای این بیماران می‌کوشند تشکر می‌کند و از مردم و خیرین جامعه هم تقاضا دارد که خانواده‌های این افراد را در تأمین بار مالی سنگین درمان فرزندانشان کمک نمایند.
والسلام
کنشگران ملی – مذهبی خارج از کشور
۲۱ آبانماه ۹۳ 

موافقت جمهوری اسلامی با حضور دو تن از گزارشگران حقوق بشری بین المللی

Posted: 12 Nov 2014 04:02 AM PST

جرس: معاون قوه‌ قضاییه جمهوری اسلامی، از موافقت حکومت ایران با حضور دو تن از گزارشگران حقوق بشر سازمان ملل در ایران خبر داد و همزمان با بیان اینکه ایران با حذف مطلق اعدام مخالف است، گفت: حذف کامل و مطلق اعدام باعث افزایش برخی جرایم می‌شود.


به گزارش تسنیم، هادی صادقی معاون فرهنگی رئیس قوه قضائیه در نشست خبری مشترک خبرگزاری‌های تسنیم و فارس که در محل غرفه تسنیم در نمایشگاه مطبوعات در حال برگزاری است، به سفر اخیر هیئت عالیرتبه حقوق بشری ایران به ژنو اشاره کرد و گفت: سفر ما به ژنو با دهه اول محرم و ایام عاشورای حسینی مصادف بود و در این اجلاس توانستیم یک بار حقوق بشری از واقعه کربلا ارائه کنیم.


این مقام مسئول در دستگاه قضایی اضافه کرد: این اجلاس به عنوان بررسی دوره‌ای حقوق بشر برای همه کشورها برگزار می‌شود و هر 4 سال یک بار یک کشور باید آخرین وضعیت حقوق بشری خود را ارائه کند.
وی تاکید کرد: در سازوکار جدید سازمان ملل مسائل حقوقی همه کشورها حتی کشورهای بزرگ و استکباری مورد بررسی قرار می‌گیرد.


معاون فرهنگی قوه قضائیه ادامه داد: سعی خواهیم کرد در برابر سازوکار قبلی سازمان ملل که بسیار گزینشی بود سازوکار وی پی ار را تقویت کنیم.


صادقی یادآور شد: دوره اول بررسی حقوق بشر ایران 4 سال پیش انجام شد و 123 توصیه را به ما ارائه کردند که از این تعداد نزدیک به 99 درصد را عملی کردیم و تنها 4 مورد باقی مانده که در حال پیگیری است.


وی با بیان اینکه اسلام اولین مدعی حقوق بشر است گفت: ما تعالیم حقوق بشری را از فرهنگ غنی اسلامی گرفته‌ایم و سعی می‌کنیم به آن عمل کنیم اما توفیقات ما در عمل به موارد حقوق بشر اسلامی یکسان نیست.


معاون فرهنگی قوه قضائیه به موضوع قصاص و اختلاف جمهوری اسلامی ایران با کشورهای اروپایی و غربی بر سر این موضوع اشاره کرد و گفت: اسلام فلسفه قصاص را مایه حیات اجتماع می‌داند.


صادقی تاکید کرد: قصاص حق مجنی‌علیه است و از طرف دیگر می‌تواند از حق خود گذشت کند بنابراین اسلام علاوه بر اینکه حق قصاص را به خانواده مقتول دادهاو را به عفو و گذشت نیز توصیه کرده است.


این مقام مسئول در دستگاه قضایی ادامه داد: برخی کشورهای غربی از ما می‌خواهند اعدام را به طور کلی از بین ببریم در حالیکه این کار شدنی نیست زیرا با فرهنگ ما سازگاری ندارد و علاوه بر این مسئله برداشتن کامل اعدام موجب افزایش قتل و جنایت در جامعه می‌شود.


80 درصد اعدام‌ها در ایران مربوط به مواد مخدر است
 صادقی یادآور شد: بیش از 80 درصد از مجازات‌های اعدام در ایران مربوط به مواد مخدر و کسانی است که با جان جوانان ما بازی می‌کنند.
وی ادامه داد: کشورهایی که به ما توصیه می‌کنند مجازات اعدام را برداریم طالب آن هستند جوانان ما از ناحیه مواد مخدر آسیب ببینند.


فشار به ایران برای آزادی همجنس‌گراها
معاون فرهنگی قوه‌قضاییه گفت: در اجلاس اخیر «یو.پی.آر» فشارهای زیادی به ایران وارد شد تا ایران با آزادی همجنس‌گراها موافقت کند.

 هادی صادقی معاون فرهنگی قوه قضائیه در ادامه نشست خبری خود در خبرگزاری تسنیم، از دیگر موارد اختلافی با کشورهای غربی را موضوع همجنسگرایی خواند و گفت: کشورهای غربی به ما فشار می‌آورند روابط جنسی بین همجنس‌ها را آزاد کنیم و متاسفانه در دنیا گروه‌هایی به این کار اقدام می‌کنند و به سایر کشورها نیز فشار می‌آورند.


صادقی یادآور شد: در اجلاس اخیر ژنو 106 کشور وقت صحبت گرفتند و از این تعداد نیمی به حمایت از مسائل حقوق بشری در ایران پرداختند و نیمی دیگر نیز به ما توصیه‌هایی را ارائه کردند.


وی افزود: در مجموع حدود 290 توصیه به ایران ارائه شد که از این مقدار حدود 100 توصیه درباره لغو مجازات اعدام و تعداد زیادی نیز درباره آزاد کردن همجنس‌گرایی بود که طبیعتا نمی‌توانیم این کارهار ا انجام دهیم.


معاون فرهنگی قوه قضائیه درباره توصیه برخی کشورهای غربی مبنی بر لغو مجازات اعدام زیر 18 سال گفت: در حال حاضر این کار در ایران انجام می‌شود و هیچ مورد اعدام زیر 18 سال نداریم و اگر فردی مرتکب قتل شود حکم اعدام وی بعد از 18 سالگی اجرایی می‌شود.

صادقی به دیدار با رئیس جدید شورای حقوق بشر سازمان ملل اشاره کرد و گفت: در این دیدار تقاضاهایی از جمله پذیرش گزارشگران ویژه مطرح شد در حالیکه گزارشگر ویژه کنونی یعنی احمد شهید گزارشگر منصفی نیست و مجموعه رفتارها و صحبت‌های وی نشان داده او نسبت به جمهوری اسلامی ایران بی‌طرف نیست.


وی ادامه داد: جمهوری اسلامی ایران به دلیل منصفانه نبودن مواضع احمد شهید و رعایت نکردن وظایف گزارشگری او را به داخل کشور راه نداده است.


معاون فرهنگی قوه قضائیه اضافه کرد: در دیدار با رئیس جدید شورای حقوق بشر ایران آمادگی خود را برای پذیرش گزارشگران منصف اعلام کرد و قرار شد در دو مورد تخصصی گزارشگران تخصصی در سال میلادی آینده وارد کشور شوند.


در ژنو هم نتوانستند به پرونده ریحانه ایراد فنی بگیرند/اگر پروپاگاندا نبود ریحانه امروز زنده بود
معاون فرهنگی قوه‌قضاییه گفت: در موضوع ریحانه جباری هیچ یک از کشورهایی که معترض بودند نقد عالمانه به فرایند دادرسی نداشتند.

هادی صادقی معاون فرهنگی قوه‌قضاییه در ادامه نشست خبری خود در خبرگزاری تسنیم به موضوع ریحانه جباری و دخالت برخی کشورهای غربی در پرونده وی اشاره کرد و گفت: در موضوع ریحانه جباری هیچ یک از کشورهایی که معترض بودند نقد عالمانه به فرایند دادرسی نداشتند.


صادقی ادامه داد: ما حتی به وزیران و مسئولان خود اجازه نمی‌دهیم در فرآیند یک پرونده دخالت کنند چه برسد به وزرای خارجه کشورهای اروپایی و آمریکایی.


وی توضیح داد: در اجلاس ژنو اعلام شد اگر در پرونده ریحانه جباری پروپاگاندا صورت نمی‌گرفت و می‌گذاشتند فرآیند دادرسی به طور عادی طی شود این خانم الان زنده بود.


وی افزود: برخی رسانه‌ها کارهایی کردند که خانواده قاتل به اشتباه افتاد و فکر کرد با آمدن وزیر خارجه فلان کشور پشت پرونده کار حل می‌شود و بعد از آن به خانواده مقتول اتهام زدند و همین سبب شد که آنها از عفو و گذشت خودداری کنند.
معاون فرهنگی قوه قضائیه گفت: هم اکنون نیز پروپاگاندایی نیز در مورد پرونده یک خانم دیگر در دست گرفته‌اند.


این مقام مسئول در دستگاه قضایی در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در خصوص پرونده ریحانه جباری گفت: در این پرونده دستگاه قضایی به هیچ وجه بر اساس ملاحظات سیاسی اقدام نکرد و کار حقوقی خود را انجام داد و تلاش کرد خانواده مقتول گذشت کنند اما خانواده مقتول از اتهامات ضربه دیدند و تصمیم گرفتند قصاص کنند.


وی در پایان در به سوال دیگری درباره پرونده غنچه قوامی گفت: متاسفانه در این پرونده پیشاپیش علیه دادگاه جوسازی کردند در حالیکه ورود به ورزشگاه علت دستگیری و بازداشت وی نبوده است بلکه تبلیغ علیه نظاخم و برخی تعاملات علت دستگیری و بازداشت او بود.


صادقی گفت: این پرونده در دست بررسی دستگاه قضایی قرار دارد اما آنچه که مشخص است ورود به ورزشگاه در این پرونده موضوعیت ندارد. 

نرگس محمدی در نامه ای به رییس جمهوری از محور بازجویی هایش سخن گفت

Posted: 12 Nov 2014 04:01 AM PST

جرس: نرگس محمدی، فعال حقوق بشر در نامه ای به حسن روحانی، رییس جمهور ایران توضیحاتی را در خصوص بازجویی نیروهای امنیتی از او در دادسرای شهید مقدس- اوین- در پی تشکیل پرونده ای قضایی که مدتی پیش برایش گشوده شده است، ارائه کرد.

 

به گزارش کانون مدافعان حقوق بشر، خانم محمدی در این نامه محور سؤال های طرح شده توسط بازجویان را فعالیت های مدنی اش عنوان کرد؛ فعالیت هایی که به اعتقاد او با وعده های رییس جمهوری مبنی بر تحقق جامعه مدنی همخوان است.

 

این فعال حقوق بشری، به آقای روحانی یادآوری کرده است که اعمال فشارهای امنیتی، روحی و روانی و اجتماعی بر فعالان مدنی می تواند به انحراف و خارج شدن شهروندان از مدار فعالیت های مدنی بیانجامد و برخی را به انفعال یا اتخاذ حرکت های تند و افراطی وادار کند.

 

متن نامه نرگس محمدی به حسن روحانی که در تاریخ بیستم آبان ماه ۱۳۹۳ برای رییس جمهوری ایران ارسال شده، به شرح زیر است:

جناب آقای دکتر روحانی

رییس جمهور محترم

با سلام و احترام

روز شنبه ۱۷/۸/۹۳ به درخواست آقای صلواتی و به دستور بازپرس محترم شعبه ۲ دادسرای شهید مقدس- اوین- در اختیار بازجویان نیروهای امنیتی قرار گرفتم تا به قول خودشان تحقیقات پرونده ام کامل شود. این پرونده از ۲۴/۱۲/۹۲ و پس از ملاقات با خانم اشتون توسط نهادی امنیتی گشوده شد و سیر قضایی آن از اردیبهشت سال ۹۳ تا کنون ادامه یافته است.

روز شنبه از ساعت ۱۰ تا ۴ و نیم بعد از ظهر بازجویی شدم که نکاتی را نه به لحاظ پرونده و مسایل شخصی بلکه به موجب اهمیت آن برای فعالان مدنی و دولت اعتدال یادآور می شوم.

۱- حدود ۴۵ سؤال کتبی از من پرسیده شد که همه سؤالات پیرامون فعالیت اینجانب در نهادهای مدنی بود؛ به گونه ای که حتی یک سؤال خارج از چارچوب فعالیت های مدنی ام مطرح نبود.

فعالیت های اینجانب در کانون مدافعان حقوق بشر برای ارتقاء و بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران، در کانون شهروندی زنان برای رفع تبعیض علیع زنان و در کارزار لگام برای کاهش آمار اعدام در کشور است که کاملاً در چارچوب قوانین و مقررات نظام جمهوری اسلامی ایران بوده و همه مصاحبه ها و فعالیت های من و همکارانم در این زمینه ها کاملاً علنی و آشکار است.

اما آنچه تعجب من را برانگیخت، این مسئله بود: در حالی که در کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه، دولت ها به دنبال سوق دادن فعالیت های شهروندان به مدار فعالیت های مدنی هستند تا با فاصله گرفتن از این نوع فعالیت ها به حرکت های افراطی، هرج و مرج طلبانه و زیر زمینی و غیر قابل کنترل و پیش بینی روی نیاورند و در کنار دولت در جهتی هدفمند برای توسعه کشور تعریف و فعال شوند، اما رفتارهای نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران به خروج فعالان مدنی از این مدار می انجامد. اعمال فشارهای امنیتی، روحی و روانی و اجتماعی می تواند به انحراف و خارج کردن شهروندان از مدار فعالیت های مدنی بیانجامد و برخی را به انفعال یا اتخاذ حرکت های تند و افراطی وادار کند که خطری بس جدی است.

آقای روحانی؛

نیک مستحضرید که تحقق جامعه مدنی، مطالبه ای ملی است که از آغاز دوران اصلاحات در ایران فعالیت های مدنی و تشکیل نهادهای مدنی با الزامات خاص آن مورد توجه و پی گیری شهروندان آگاه و با شعور ایران قرار گرفته است اما متأسفانه نهادهای امنیتی در مقابل نهادهای مدنی به شدت مقاومت کرده و هزینه های زیادی را بر شهروندان و فعالان این عرصه تحمیل کرده اند.

هر چند باید اذعان کرد که فعالان مدنی نیز به درستی و بر اساس فهم تاریخی و با تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی ایران بر سر انتخاب مشی عقلانی و کار آمد خود یعنی فعالیت در چاچوب مدنی و مسالمت آمیز و پرهیز کامل از خشونت مقاومت جانانه ای کرده اند.

ملت ایران به خوبی به خاطر دارند که یکی از شعارها و وعده های جنابعالی، تحقق و احیای جامعه مدنی بوده که چندی است با دخالت نهادهای امنیتی، حرکت آرام و تازه جان گرفته نهادهای مدنی با تهدید، بازداشت و سرکوب نهادهای امنیتی مواجه شده است.

۲- برخی از سؤالات مطرح شده از اینجانب بابت حضور در اغتشاشات بود. زمانی که من معترضانه خواستم تا موارد آن را مشخص کنند، بازجویان به تجمع فعالان مدنی در مقابل ساختمان مجلس شورای اسلامی در اعتراض به اسید پاشی ها و توجه دادن نمایندگان مجلس به این موضوع و همچنین تحصن خواهران و برادران کرد و سنی مان در مقابل زندان قزل حصار و دراویش گنابادی اشاره کردند. در این زمینه سؤال های کتبی از من پرسیده شد.

همان گونه که جنابعالی نیز مطلع هستید، اسید پاشی های زنجیره ای در شهر اصفهان قریب به دو ماه پیش اتفاق افتاده که هنوز اقدام جدی و روشنی علیه اسید پاش ها صورت نگرفته است و این در حالی است که نهادهای مختلفی از حکومت، مسئول پی گیری این قضیه شده اند.

حال جای طرح این سؤال است که چرا نهادهای امنیتی به جای بازجویی و بازداشت عاملان و آمران اسید پاشی، معترضان به این جنایت هولناک علیه زنان این سرزمین را نشانه رفته اند؟ آیا در این قضیه در هر صورت، زنان قربانیان خشونت اند؛ گاه در مقام قربانی اسید پاشی و گاه در مقام معترضان به اسید پاشی؟

بدیهی است که جامعه مدنی الزاماتی دارد و اعتراض های مدنی و مسالمت آمیز را نمی توان اغتشاش نامید. به کار بردن واژه اغتشاش و ایراد اتهام هایی در این زمینه علیه اعتراض های بسیار متمدنانه و مسالمت آمیز مردم مقابل اقدامی بسیار ناجوانمردانه و خشونت بار چون اسید پاشی را نمی توان اقدامی بی طرفانه از سوی نهادهای امنیتی تلقی کرد.

جناب آقای رییس جمهور؛

هدف از نگارش این نامه ذکر آنچه بر من حقیر رفته نیست بلکه یاد آوری این نکته است که شما وعده هایی به ملت داده اید و ملت عهدی با شما بسته اند. شما موظف به اجرای قانون اساسی هستید و مردم نظاره گر هستند و خواسته های خود را مطالبه می کنند. ملت ایران با تدبیر و شعور گامی به جلو نهاده و با ایمان بر سر میثاق خود ایستاده اند و شما بر اساس سوگند و انجام وظیفه تان می بایست با اقتدار و پی گیرانه به دنبال تحقق قانون و وعده هایتان باشید. یکی از وعده های شما تحقق جامعه مدنی است که متأسفانه نهادهای امنیتی و به ویژه نهاد امنیتی دولت، امکان تثبیت و گسترش فعالیت های مدنی را نمی دهند. گویی این نهادها فعالیت مدنی را مترادف با فعالیت ضد امنیتی فرض کرده و قصد دارند تا اندک رمق باز مانده این نهادها را که از طوفان دولت سابق، جان به در برده است را بگیرند.

آقای رییس جمهور؛ جنابعالی و وزرای محترم دولت تان می توانید نقش تعیین کننده ای در تداوم سرکوب یا جان گرفتن دوباره این نهادهای مدنی داشته باشید.

نرگس محمدی-۲۰/۸/۱۳۹۳