جنبش راه سبز - خبرنامه |
- قد علاقه ما از اراده هایی که ما را از هم دور کرده، بلند تر است
- کجراهه ی جدایی اصلاحات از جنبش سبز!
- فاطمه(س) چه میگوید؟
- TECH TEST
- حسین شریعتمداری: گزارش هایی را كه ما داریم وزارت اطلاعات هم ندارد
- آیت الله بیات زنجانی: نتیجۀ چنین مجلسی، چنین رئیس جمهوری خواهد بود
- تشدید تحریم های فراگیر کره جنوبی علیه جمهوری اسلامی
- پیام تسلیت سید محمد خاتمی به مناسبت درگذشت شیخ محمد هاشمیان
- شمخانی: علیرضا عسگری هنوز در زندانهای موساد است
- ۱۰ سال حبس برای یعقوب ملکی، خلبان و رزمنده دوران جنگ
قد علاقه ما از اراده هایی که ما را از هم دور کرده، بلند تر است Posted: 26 Apr 2012 05:35 AM PDT نامه همسر زندانی سیاسی حسن زیدآبادی جـــرس: همسر حسن اسدی زیدآبادی، عضو شورای مرکزی و مسئول کمیته حقوق بشر سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) به مناسبت تولد همسرش نامه ای خطاب به وی نوشته است.
بنا به گزارش های رسیده به جرس، عاطفه خلفی، در این نامه از ملاقات هایش با همسرش می نویسد و عنوان می کند "انگار قد علاقه و دلبستگی ما از شیشه ها و میله ها و اراده هایی که ما را از هم دور کرده، بلندتر است."
آنچه می خوانید نامه عاطفه خلفی، همسر وی برای روز تولد اوست که در اختیار جرس قرار گرفته است:
خلفی در این نامه از ملاقات هایش با همسرش می نویسد و عنوان می کند "انگار قد علاقه و دلبستگی ما از شیشه ها و میله ها و اراده هایی که ما را از هم دور کرده، بلندتر است."
نمیدانم چه شد که گفتی برایم بخوان. سرم را به شیشه های دوجداره کثیف سالن ملاقات تکیه دادم و با ترس و آرام زمزمه کردم : "مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن " بغضی راه گلویم را گرفت و دیگر نتوانستم ادامه دهم سکوت کرده بودی و من هم با اشکهایم کلنجار می رفتم با محبت نگاه کردی ، دلم لرزید . گفتم انگار قد علاقه و دلبستگی ما از شیشه ها و میله ها و اراده هایی که ما را از هم دور کرده بلند تر است . سرت را به نشانه تایید تکان دادی و خندیدیم، تلخ .
|
کجراهه ی جدایی اصلاحات از جنبش سبز! Posted: 26 Apr 2012 05:14 AM PDT ملیحه محمدی جنبش سبز را یکی از نشانه های ماندگاری و تأثیرگذاری جنبش اصلاحات می بینم
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. |
Posted: 26 Apr 2012 04:48 AM PDT زهرا ربانی املشی شخصيت فاطمه(س) در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي و عبادي ممتاز است؛ به طوري كه ميتواند الگوي زنان و مردان عالم باشد.
بسمه تعالي شخصيت حضرت فاطمه(س) در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي و عبادي ممتاز است؛ به طوري كه ميتواند الگوي زنان و مردان عالم باشد. خانمي كه در بيت وحی و نبوت متولد شد و در دامان مطهر حضرت خدیجه و با ارشاد پیامبر گرامی اسلام(ص) رشد کرد و بسیاری از سختيهاي آن زمان از جنگها، غزوات، شعب ابيطالب و ... را درك كرده است.
ابتدا با ورود حضرت در مسجد، مردم به یاد پیغمبر(ص) گريستند. پس از سكوت آنها، حضرت خطبه را با مدح و ستايش خدا و نيز ذكر نعمتهايش شروع نمودند و فرمودند: "خداوند براي افزايش و پيوستگي نعمتهايش مردم را به شكرگزاري فراخوانده است".
- اشاره به توحيد و پرهيز مردم از شرك؛ - اشاره به اهداف بعثت و شرايط قبل از رسالت پيغمبر(ص)؛ - يادآوري واقعیت مرگ؛ - اشاره به حديث ثقلين و آيه تطهير؛ - بيان فلسفه احكام الهي: خداوند نماز را وسيله دوري از تكبّر، و روزه را وسيلهاي براي استوار سازي خلوص، و حج را براي استحكام دين، و عدالت را براي هماهنگي، و امر به معروف و نهي از منكر را براي مصلحت اجتماع و ... قرار داد؛ - پرداختن به ويژگيهاي علي(ع) و نقش وي در گسترش اسلام؛ - مسئله سقيفه و خصلت فرصت طلبان و اينكه چگونه مردم بازيچه سياست آنها شدند؛ - اشاره به مسئله فدك و غصب آن؛ - به دلیل عقبگرد و ارتجاع از انصار گله نموده و فرمودند: " فانيَ حرتم بعد البيان " : پس شما بعد از روشن شدن حق از چه متحير شديد؟ " و اسررتم بعد اعلان" : و چگونه پس از آشكار شدن حق آن را پنهان کردید؟ " و نكصتم بعد الاقدام" : و چگونه بعد از اقدام نمودن به حق، عقبگرد كرديد؟ " و اشركتم بعد الايمان" : و چگونه بعد از ايمان آوردن مشرك شديد؟ "يؤساً لقومٍ نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم" : بدبختي و فقر بر قومي باد كه بعد از بستن عهد و پيمان سوگندهايشان را شكستند. "و همَوا باخراج الرسول، و هم بدؤكم اوَل مرَة" : و كوشيدند پيامبر را [از مدينه] بيرون كنند، و آنها بودند كه اول بار دشمني با شما را آغاز كردند. "اتخشونهم فالله احقَ ان تخشوه ان كنتم مؤمنين" : آيا از آنان ميترسيد؟ در حالي كه سزاوارتر آن است كه از خدا بترسيد اگر ایمان دارید. " فمججتم ما وعيتم" : پس آنچه را كه به درون خود راه داده بوديد به بيرون پرتاب كرديد. " و دسعتم الذي تسوَغتم" : و چيزهاي گوارايي كه خورده بوديد بالا آورديد. (حقايقي كه كسب كرده بوديد دفع كرديد).
آیا سزاوار است از حضرت زهرا(س) و یا از ائمه اطهار(ع) که الگوی بشریت هستند و در باورهای ایمانی و معارف اعتقادی ما ریشه دارند، اسطورههایی در اذهان بسازیم که گاهی با روایات و قرآن و گاهی با عقل و نیز گاهی با هر سه در تضاد است؟ و به خیال خودمان برای جلب قلوب، به هر صورت ممکن طالب گریه مردم شویم؟
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. |
Posted: 25 Apr 2012 06:49 PM PDT TECH TEST Please Do not Remove me. |
حسین شریعتمداری: گزارش هایی را كه ما داریم وزارت اطلاعات هم ندارد Posted: 16 Dec 2011 12:57 AM PST جـــرس: به گزارش منابع دانشجویی، سخنرانی مدیر مسئول روزنامه تحت امر رهبر جمهوری اسلامی علیه جنبش سبز، که در دانشگاه صنعتی «شهید عباسپور» تهران برگزار شد، با واکنش شدید دانشجویان روبرو گردید، که در جریان این مراسم، چندین دانشجو تصاویر زندانیان سیاسی را بالا گرفته و همزمان یکی از دانشجویان دختر نیز پلاکاردی را در دست داشته که در آن نوشته شده بود: "کیهان، رسانه فاشیست."
در ادامه حسین شریعتمداری دانشجویان سوال کننده و سایر دانشجویان معترض را متهم به آدم کشی با "قمه" و "بلوک سیمانی" کرد و مدعی شد که "بلوك سیمانی بر سر بسیجی می اندازید."
مدیرمسئول روزنامه كیهان همچنین به راه اندازی سفارت مجازی در ایران نیز اشاره نموده و آن را "کاسه لیسی" برای اصلاح طلبان دانسته و در ارتباط با تعبیر اصلاح طلبان از این سفارت مجازی گفت: "تعبیرشان این است كه خانم كلینتون یك شیشه مربا را گذاشته و می گوید یا شیشه را لیس بزنید یا نانتان را به شیشه مربا بمالید؛ البته به نظر من كار بدی نیست چون كار آنها كاسه لیسی است حالا به جای كاسه، شیشه لیس بزنند."
در ادامه این دانشجو خطاب به شریعتمداری گفت: "شما می توانید چند دقیقه بدون حرف زدن از اسرائیل و آمریكا صحبت كنید؟"
|
آیت الله بیات زنجانی: نتیجۀ چنین مجلسی، چنین رئیس جمهوری خواهد بود Posted: 16 Dec 2011 12:14 AM PST جـــرس: آیت الله بیات زنجانی، مرجع حامی جنبش سبز، در نقد نظارت استصوابی توسط شورای نگهبان منتصب رهبری گفت: "والله، از آن وقتی كه نظارت استصوابی شكل گرفت، این مسایل برای كشور بوجود آمد. این تفسیر، خلاف قانون اساسی و نظر امام و اهداف انقلاب است. از آن روز، وضع مجلس این شد، نتیجه چنین مجلسی هم، چنین رییسجمهوری است." به گزارش تارنمای رسمی این مرجع تقلید مردمی، وی در گفتگویی تفصیلی با نشریه «مهرنامه»، در نقد اظهارات چندی پیش رهبر جمهوری اسلامی در خصوص تغییر روند انتخاب رئیس دولت نیز تاکید کرد "برای حفظ جمهوریت، باید رییسجمهوری را به شكل فعلی حفظ كنیم. اما با چند شرط. یكی آنكه مجلس آزاد باشد كه از رییسجمهور بپرسد. مردم حق دارند از طریق نمایندگانشان، از رییسجمهور سؤال بپرسند. دیگر آنکه نمایندگان مجلس را مردم انتخاب كنند..اینجا، حرف كسانی كه میگویند این روند، جمهوریت را تضعیف خواهد كرد، قبول دارم. برای اینكه، رییسجمهور در شرایط فعلی، رأی همگانی دارد و اگر انتخابات آزاد و منصفانه باشد، انصافا پایگاه جمهوریت نظام را تقویت میكند. حتی مجلس، به اندازه ریاستجمهوری جمهوریت را تقویت نمیكند. برای آنكه او، منتخب كل ملت است." متن گفتگوی آیت الله بیات پیرامون شرایط امروز و دیروز کشور – از جمله دربارۀ شورای بازنگری قانون اساسی - به شرح زیر است: حضرت آیتالله! همانطور که مقدمتا خدمتتان عرض شد، بحث ما در این گفتوگو، روند بازنگری قانون اساسی و مباحث مطرح کنونی در مورد اصلاحات احتمالی مجدد است. بر این اساس، بحث را اینطور شروع میکنیم که به نظر حضرتعالی، چه شرایطی در جامعه ایران و با گذشت یک دهه از انقلاب وجود داشت که منجر به اصلاح قانون اساسی شد؟ به عبارت دیگر، این اصلاحات بر کدامین بستر سیاسی-اجتماعی شکل گرفت؟ - بسم الله الرحمن الرحیم. من تقارن مصاحبه را با ایام محرم به فال نیک میگیرم. چرا که محرم، ماه جالبی است، به تعبیر امام، ماهی است که در آن خون بر شمشیر پیروز شد. از آن طرف، من ماه محرم را اینگونه تعبیر میکنم که ماه امام حسین (ع) است. حسین، یعنی مجدّد اسلام. یعنی، کسی که اگر او نبود، نه فقه اسلام ناب معنا داشت، نه عقیده اسلامی مفهوم داشت و نه حکومت دینی –لااقل در مقام نظریه و تئوری- تعریف صحیحی داشت. ابی عبدالله با عمل خودش، نشان داد مسلمانان چگونه مسیری را باید برگزینند و برای آن، مقاومت کنند. موضوع مصاحبه هم، موضوع خوبی است. چون، بحث بازنگری قانون اساسی است. با توجه به مسائلی که در پرسش شما هم عنوان شد، بهتر است که من، چند نکته را بعنوان مقدمه اشاره کنم. قانون، یک نوع چارچوبی است که قانونگذاران، آن را بعنوان لفظ یا بعنوان منشور به صورت ثابت تنظیم میکنند تا روند کار خودشان را مطابق آن، تنظیم کرده و سامان دهند. در واقع، نوعی سامان دادن به تفکراتی است که میخواهد لباس عمل بپوشد و نهادها و ارگانهایی که برای ارائه خدمات، میخواهند شکل بگیرند. در نظام بشری اگر قانون نباشد، مقابل قانون، هرج و مرج است که در عرف جامعه شناسی به آن، «قانون جنگل» میگویند. البته، نوعی تناقض هم در عبارت «قانون جنگل» وجود دارد، اما، اجمالا به این معناست که قانونشان، جنگلی بودن است. یعنی، در آنجا نظم و ضابطه حاکم نیست، ملاک زور است و کسی که توان بیشتری دارد، حاکمیت بیشتری در محیط جنگل خواهد داشت. قانون را به دو دسته تقسیم میکنند، قانون اساسی و قانون عادی. قانون اساسی، نوعی میثاق ملی است بین مردم و حاکمیت. در واقع، حقوق اساسی جامعه را قانون اساسی تعیین میکند. اگر قانون اساسی نباشد، حقوق کلی، اساسی و محوری شکل نمیگیرد. به همین علت، قانون اساسی در مقایسه با قانون عادی از دو ویژگی مهم برخوردار است: یک، قانون اساسی کلیتر است و قوانین عادی در مقام مقایسه، ریزتر، جزئیتر و محدودترند. دوم اینکه، قانون اساسی نوعی ثبات دارد. البته، نه به این معنا که جاودانه و دائمی است، اما هر روز هم، نمیتوان آن را تغییر داد. در ایران، با انقلابی که با رهبری امام بوجود آمد و البته مردم در این انقلاب نقش اول را ایفا کردند. چرا؟ برای آنکه در نظام ما، سه عنصر نقش محوری را دارد: رهبری، مردم و ایدئولوژی (اسلام). اما اگر مردم مسلمان نبودند و اگر مردم، تیز نبودند و در احتیار و انتخابشان، درست انتخاب نمیکردند، رهبری و نظام اسلامی هم شکل نمیگرفت. در واقع، آن دو عنصر را هم مردم خواستهاند و مردم شکل دادهاند. پس، اگر کسی بگوید این انقلاب اسلامی صددرصد مربوط به مردم است، سخنی به گزاف، اجحاف و اغراق بیان نکرده است. خب، مردم آمدند و با شعارهای مختلف انقلاب اسلامی را مطرح کردند. بویژه شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که مجموعه خواسته های مردم را در این سه رکن نمایندگی میکرد. قطعا، رهبری نظام و خواسته مردم ملزم میکرد که این سه اصل کلی، به صورت اصول منظمِ و مدون در بیاید و در قالب قانون اساسی به رأی مردم گذاشته شود و مردم، با رأی و امضای خودشان که یک میثاق است، به آن ضمانت اجرایی دهند. همین مسأله، منجر به تشکیل خبرگان اول شد که قانون اساسی را تدوین کردند که تنظیم و به رأی مردم گذاشته شد و مردم با رآی خوبی، آن را تأیید كردند. بدین ترتیب، پشتوانه اجرایی قانون اساسی رأی مردم و مسؤولیت اجرایی آن، با حاكمیت بود و حاكمیت با رهبری امام، ملتزم شدند كه آن را به مرحله اجرا درآورند. از سوی دیگر، نظام برآمده از انقلاب «جمهوری» بود، اما با پسوندی كه به نظر من، ممكن است حالت تضییق داشته باشد و یا ممكن است حالت توسعه داشته باشد. برای آنكه این قضیه را كمی باز كنم، توضیحی میدهم. گاهی ما میگوییم جمهوری، گاهی هم میگوییم جمهوری خلق، یا جمهوری دموكراتیك، یا جمهوری خلق مسلمان و گاهی هم میگوییم جمهوری اسلامی و امثال آن. هر كدام از این عبارات، در عرف سیاسی تعریف خاص خود را دارد. به نظر من، عبارت «جمهوری دموكراتیك»، نوعی تفسیر واقعی از جمهوری است، اگرچه ممكن است در دنیا جمهوریهایی شكل بگیرد كه اسمش جمهوری باشد، اما دموكراتیك نباشد. بنده معتقدم چنین جمهوری ای، به مفهوم واقعی كلمه جمهوری نیست. چون اگر جمهوری به معنای واقعی كلمه تحقق یابد، دموكراتیك بودن، درون آن خوابیده است. جمهوری یعنی اینكه اكثریت مردم بیایند و یك نظام، جریان و سیستمی را برگزینند. مطلوب این است كه همه رأی دهند، اما معمولا در جامعه آزاد هم،مشارکت 100 درصدی قابل تضمین نیست. به همین دلیل، بر اكثریت تأكید شده است. هرچه این اكثریت به تمام جمعیت نزدیكتر باشد، به اصل دمكراسی نزدیكتر است. چون تعریف دمكراسی این است كه مردم خودشان برای خودشان، روش و سیستم خاص را برگزینند. یعنی، در واقع چون مردم بر سرنوشت خود حاكمیت دارند، مردم به صورت جمعی میآیند و با هم، یك نوع سیستم را برمیگزینند. اسم آن را هم میگذارند حاكمیت مردم بر مردم. با توجه به اینكه اكثریت مردم ایران مسلمان (شیعه و سنی) هستند، اگر اكثر آنها آمدند و یك نظام جمهوری با پسوند اسلامی را برگزیدند، با دموكراسی تنافی ندارد. چون، كسانی كه غیر از این دو دسته شیعه و سنی هستند، یا جزو اقلیتهای دینیاند و یا آنكه فوقالعاده نادرند و نمیتوان به اندازۀ شیعیان و اهل سنت، برای آنها در تصمیمگیریهای سیاسی-اجتماعی اختیار قایل شد. اگرچه حقوق آنها هم باید دیده شود، كمااینكه در قانون اساسی هم، دیده شده است. بدین ترتیب، قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی تنظیم شد. بعضا گفته شده كه در عبارت «جمهوری اسلامی»، كلمه «جمهوری» شكل و «اسلامی» محتوا را تعیین میكند. ممكن است بنده بگویم كه این تعبیر، چندان رسا نیست. تعبیر من آن است كه چون اكثریت مردم ما مسلمان هستند، علاقه دارند روابط بین آنها با تكیه بر احكام، قوانین و ارزشهای اسلامی صورت بگیرد، خواسته اینها «جمهوری اسلامی» است. یعنی، عبارت «اسلام» در جمهوری اسلامی، بعنوان «پیروان اسلام» تلقی شود و به عبارتی، جمهوری است كه مسلمانان آن را خواستهاند. این تعبیر، با دموكراسی در تضاد نیست و میگوید چون اكثریت مردم كشور مسلمان هستند و اسلام را هم با اختیار انتخاب كردهاند، نظام مبتنی بر ارزشهای اسلامی را هم، خودشان انتخاب كردهاند. اما برای اولین بار بود كه یك نظام مبتنی بر ایدئولوژی اسلام شكل گرفت و چون اولین بار بود، آن تئوری و نظریه در میدان عمل، با برخی تنگناها روبرو شد. این، طبیعت هر نظریه است. علاوه بر این، جمهوری اسلامی از ابتدای شكلگیری با سلسله عوامل بحرانزایی همچون تحریمهای بینالمللی و بویژه جنگ فرسایشی مواجه شد. در سایه این جنگها و مشكلات كه 10 سال طول كشید، عمر سیاسی مفید امام به جای آنكه برای هدایت، اعتلای فرهنگی، سازماندهی اخلاقی و تفكر و دانش مردم صرف شود، صرف آن شد كه نیروها را سازماندهی كند و بفرستد برای دعوا و درگیری و جنگ. شرایط تحریم و جنگ هم باعث شد تا مردم به جای آنكه از نظر تأمین معاش، مقداری آرامش و راحتی داشته باشند، زندگیشان به صورت كوپنی درآید و وقت مفید مردم هم، به جای آنكه صرف عمران كشور و نهادینه كردن اخلاق و فضایل انسانی شود، به جبهههای جنگ و دفاع اختصاص داده شد. البته، من نمیگویم كه جنگ هیچ بركاتی نداشت، اما تأكید جدی دارم كه جنگ، امری تحمیلی است برای هر بشر. ما در فرهنگ دینی مان نداریم كه جنگ خیر است بلکه «الصلحُ خیر» داریم. چرا كه در سایه صلح فكر رشد میكند، اعتلای فرهنگی، عمران و آبادانی و نهادینه شدن اخلاق انسانی صورت میگیرد. به همین دلیل، قانون اساسی كه آنطور تنظیم شده بود، با این نواقص و مشكلات مواجه شد و در عمل نشان داد كه در كجاها، گیر دارد و قابل انعطاف نیست، بویژه این موضوع برای ما كه در مجلس و در متن قضیه بودیم، بیشتر نمایان بود. منتهی، تفاوت مجلسی كه ما در آن بودیم، با ادوار بعدی این بود كه در رأس آن، جناب آقای هاشمی رفسنجانی قرار داشت كه جانشین فرماندهی كل قوا هم بود. بعدا هم با نظارت مجلس، مهندس موسوی رییس ستاد جنگ شد و برخی اعضای كابینه هم، به فراخور مسؤولیت خود، در این ستاد مسؤولیتهایی داشتند. از جمله آقای خاتمی كه بعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مسؤولیت تبلیغات جنگ را برعهده گرفتند. بدین ترتیب، مجلس از طریق رییس خود و نخستوزیر و دولت، وارد جریانات جنگ شد. در نتیجه، مجلس در عمل میفهمید كه این قانون اساسی در كجاها با تنگنا روبروست. این بود كه مجموعه نظام و مجلس كه به تعبیر امام در رأس امور بود، به این جمعبندی رسیدند كه باید، جاهایی كه در طول این 10 سال معلوم شد كه تنگنای قانونی وجود دارد، به تناسب شرایط زمانی و مكانی، باید برطرف كرد. این بود كه نامهای از طرف مجلس به امام نوشته شد. - كدام نامه؟ - نامهای كه در آن، از امام خواسته شده بود دستور بازنگری قانون اساسی را صادر كنند. - یعنی، بازنگری درخواست مجلس بود؟ - بله. تمام امضاهای نامه هم از نمایندگان مجلس است. - اما گفته میشود تصمیم امام برای بازنگری، بر اساس گزارشهایی بود كه از رؤسا و مسؤولان سه قوه و حاج احمدآقا دریافت كرده بودند. - اصلا شروع قضیه از امام نیست، فرمان از امام است. آقایان اگر بیشتر به تاریخ دقت كنند، خواهند دید كه اصلا، نامه مال مجلس سوم است و بیش از 170 امضا دارد. - نامه چطور تهیه شد؟ یعنی، نقطه آغاز ماجرا كجا بود؟ - به هر حال، ما در مجلس جلسات مختلفی داشتیم... - نه. میخواهم ببینم كه این حركت از پایین و توسط خود نمایندگان كه عموما از طیف چپ بودند، آغاز شد و یا آقای هاشمی، بعنوان ریاست مجلس، محوریت داشتند؟ - جناب آقای هاشمی بالاخره با توجه به شرایطی كه آن روز وجود داشت، غیر از آنكه شخصا آدم مقبولی بود و عموم دوستان، قبولشان داشتند، جانشین فرمانده كل قوا بودن ایشان، باعث میشد كه قطعا باید در جریان قرار میگرفت. اما متن نامه، مال ماها (طیف چپ) است. متن نامه را هم، دوستانمان تهیه كردند. - خاطرتان هست، چه كسی بود؟ - یك نفر نبود. - بیشتر چه كسانی نقش داشتند؟ میتوانید نام ببرید؟ - جناب آقای مجید انصاری بود. شاید هم، مقداری متن آن را آقای انصاری تنظیم كرد. دوستان دیگری مثل آسیدهادی خامنهای، نجفقلی حبیبی و بنده و... همه در جریان بودند. چون، آن زمان ما جلسات مختلفی داشتیم و در آن جلسات هم، به این تنگناها میرسیدیم. ضمن آنكه قبل از این قضایا، هنوز مجمع تشخیص مصلحت وجود نداشت. به همین خاطر، وقتی شرایط و مشكلاتی پیش میآمد، امام دستور میفرمودند، رؤسای سه قوه با نخستوزیر و مرحوم حاج احمدآقا تشكیل جلسه میدادند. بدین ترتیب، آنها در قالب شورایی 5 یا 6 نفره تحت عنوان شورای تشخیص مصلحت جمع میشدند و مسایل را مطرح میكردند. این مسایل هم موضوعات مختلفی بود. گاهی، مربوط به جنگ بود، گاهی مسایلی كه بین رییسجمهوری و نخستوزیر بوجود میآمد یا تصمیماتی كه در شورایعالی قضایی به علت شورایی بودن آن، دچار كندی شده بود و... به این شورا ارجاع داده میشد. حتی خود این مسأله باعث شد تا تعدادی از ما، نامهای اعتراضی به امام بنویسیم و بگوییم كه این كار، خلاف قانون است که استارت این قضیه، از بنده بود. آن نامه با امضای 7 نفر از جمله آشیخ حسین هاشمیان، آ سید هادی خامنهای و آقای انصاری و بنده تهیه شد و خدمت امام فرستادیم. - این نامه، قبل از نامه درخواست بازنگری بود، دیگر. - بله. این نامه، در واقع حالت اعتراض داشت. مسایل آن هم، یك مورد، دو مورد نبود. حرف ما در آن نامه و كلا حرف اكثریت مجلس كه خط امامی بودند، آن بود كه میگفتند اگر بناست مسأله قانونی باشد، این قانونی نیست. در آن نامه هم، تعبیر ما این بود كه اگر قانون اساسی توسط بانی و مؤسس نظام لغو شود، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. انصافا هم، ایشان بسیار بزرگوارانه جواب فرمودند كه این جواب هم، در صحیفه هست. فرمودند: فرزندان من! من اگر تصمیماتی گرفتهام، به خاطر مسایل جبهه و جنگ بود و از این به بعد، همه باید به قانون اساسی برگردیم. - یك سؤال در اینجا قابل طرح است. پس از پالایش نیروهای موسوم به لیبرال و نیز چپ از ساختار نظام كه با عزل بنیصدر رسما عملی شد، در مجموعه سیاسی كشور، حزب جمهوری محوریت پیدا كرد و امام هم در رأس همه قرار داشت. آیا رویكرد این جریان حاكم، واقعا در جهت حفظ حقوق اساسی مردم و موازین قانون اساسی بود و یا شبیه آن چیزی كه آقای مصباح در مورد خود جمهوری اسلامی میگویند و پذیرش آن را «ناشی از اضطرار» و بهناچار میخوانند، آیا پذیرش قانون برای آن نیروها هم، بهناچار بوده است؟ چرا كه ما میبینیم در روند پالایش نظام هم، چندان رعایت قانون برای جریان حاكم اولویت نداشت. - ببینید! اینجا من ناچارم چند مورد را با صراحت عرض كنم. اولا كسی نباید ادعا كند افرادی كه آن موقع از امام و خط امام دفاع میكردند، معصوم بودهاند. امكان خطا در همه ما هست. نكته دوم اینكه، ما ادعا نداریم كه در جوهره ما هیچگونه عوامل غیرخدایی وجود ندارد. اما درعینحال، شهادت میدهم لااقل نویسندگان آن نامه اول، جزء كسانی بودیم كه زندان رفتن و آزار دیدنمان قبل از انقلاب و به مجلس آمدنمان بعد از انقلاب، واقعا از روی درد دین و برای مردم بود. حتی اینكه امام را هم قبول كردیم، به آن دلیل بود كه او را انسانی صالح و متدین میدانستیم و الآن هم، میدانیم. امام آدمی بود كه برای مردم به خاطر مداهنه، احترام نداشت. واقعا معتقد بود. او اگر میگفت: «امت ما از امت پیامبر (ص) هم بالاتر است»، فقط برای رأیگیری نبود. بنده امام را هم، معصوم نمیدانم. اما او را آدمی پاك و باتقوی میدانم. آنهایی كه آن نامه را امضاء كردیم، تمام هدفمان این بود كه اگر بنا شود قانون اساسی توسط امام لغو شود، قانون اساسی لغو میشود. وقتی هم قانون اساسی لغو شد، از این پس افراد به عمل امام استناد میكنند و دیگر در برابر آنان، با چه تعبیر و چه مستمسكی میتوان حرف زد؟ - از همین زاویه، بحث دیگری قابل طرح است. در مورد امام، بالاخره ایشان بنیانگذار نظام و رهبر انقلاب بودند و حتی بدون قانون اساسی و رأی مردم هم، مشروعیت داشتند. كمااینكه، برای رهبری ایشان هم رأیی به صندوق انداخته نشد. در واقع، مشروعیت ایشان به خاطر رهبری انقلاب ذاتی بود و احتیاج به مدل دیگری از كسب مشروعیت نداشتند. به همین دلیل، بعضا گفته میشود كه ایشان فراتر از قانون اساسی قرار داشتند و الزامی به رعایت آن نداشتند. كمااینكه خود بازنگری قانون اساسی و یا مجمع تشخیص مصلحت در قانون اساسی اول پیشبینی نشده بود، ولی با استفاده از مشروعیت ذاتی ایشان، اجرایی شد. خواستم بدانم در نگاه امام و نیروهای خط امام، جایگاه ایشان بعنوان رهبری نظام، مافوق قانون اساسی بود یا مادون آن؟ - نكته خوبی را اشاره كردید. تفاوت بین ولایت امام با ولایت كسانی كه پس از قانون اساسی دارای ولایت انتخابیاند، همین است. در واقع، مشروعیت قانون اساسی یا همراه ولایت امام بود و یا بعد از ولایت امام. چرا؟ چون ولایت امام را مردم قبول كردند. والّا، این ولایت را امام در نجف نداشتند. فرق امام نجف با امام تهران در چه بود؟ - انقلاب. - تمام شد. درست است كه مردم به امام رأی نداده بودند، اما همین كه میلیونها نفر به استقبال ایشان رفتند و صحبتهای ایشان را با جان و دل گوش كردند و علاوه بر این، مستقیم و غیرمستقیم به حرفهای ایشان لبیك گفتند، معنایش این بود كه مردم ولایت امام را پذیرفتهاند. همین مردم، بعد از این به قانون اساسی رأی دادند. اما با وجود این، ما با امام حرفی داشتیم. حرفمان این بود كه شما هم به این قانون اساسی، رأی دادهاید. مسأله ما این بود. درست است كه امام قبل از اینكه قانون اساسی باشد و به آن رأی دهد، ولایت داشت. زمینه آن ولایت از اجتهاد ایشان بود و مردم هم، رهبری ایشان را پذیرفتند و ولایت ایشان، بالفعل شد. اما خود امام هم به آن قانون اساسی رأی داد. حرف ما این بود كه این رأی، معنا دارد. شما رأی دادهاید و باید به رأیتان عمل كنید. چطور امكان دارد كه شما به قانون اساسی رأی دهید، ولی خلاف آن عمل كنید؟ این، نمیشود. - در واقع، اعتراض شما به این بود كه امام فراتر از قانون اساسی عمل كرده بود. - بله. ما گفتیم كه اگر این كار ادامه یابد، بعدا قابل جمع كردن نیست. ایشان بعنوان مؤسس، باید پایه را محكم كند. یعنی، تبعیت از قانون اساسی باید نهادینه شود. كی میتواند نهادینه كند؟ آن كسی كه قانون اساسی را بوجود آورده است. در آن نامه هم، حرف ما این بود كه امضاء، تعهد دارد. قول، لوازم دارد. - خواستم این بحث را كمی تدقیق كنیم. بعضا گفته میشود آنچه در قانون اساسی آمده، كف اختیارات رهبری است، و نه سقف آن. اما شما میفرمایید كه در آن نامه، چنین استدلالی را حتی در مورد امام هم قبول نداشتید؟ - ما میگوییم زمانی امام بعنوان مرجع تقلید حرف میزند، آن، یك بحث است. بعنوان مرجع تقلید، فرمایش ایشان برای مقلدین، حجت است. اما زمانی، بعنوان ولی فقیه نظام جمهوری اسلامی حرف میزند. در این صورت، باید طبق آنچه مكتوب شده، حرف بزند. شاهد قضیه، این است كه چرا در پاسخ به نامه ما، امام آن پاسخ را دادند؟ چرا در آن نمازجمعه آن حرفها زده شد، چرا امام آنطور جواب داد؟ اما وقتی ما نامه نوشتیم، جواب ما چه شد؟ فرمودند: «فرزندان من! من به خاطر ضرورت، این تصمیمات را گرفتم». ضرورت یك امر عقلایی است. من هم قبول دارم. به همین دلیل هم اشاره كردم كه قانون اساسی ما، دچار بحران بود. ای كاش جنگ و آن تحریمها پیش نمیآمد و ما بدون دغدغه خاطر، 10 سال به همین قانون اساسی عمل میكردیم. آن موقع، مشخص میشد كه واقعا چقدر كمبود و نواقص و تنگنا دارد. بنابراین، نتیجهای كه ما میگیریم آن بود كه زمانی ما كسی را مسؤول یك نظام قرار میدهیم و چون، «ما» او را قرار میدهیم، او نمیتواند فراتر از آن قراری كه ما داریم، اختیارات پیدا كند. اما زمانی، كسی خودش میآید و ساماندهی میكند. داستان امام و افراد پس از امام، از باب تشبیه ناقص بر كامل، عینا مثل داستان رسول خدا (ص) است و كسانی كه بعد از رسول آمدند. امیرالمؤمنین را بنده معصوم میدانم، اما مشرّع نمیدانم. مشرّع، رسول خداست. - خب. برگردیم به بحث بازنگری. شما فرمودید كه آن شرایط در كشور پیش آمد و نمایندگان هم، درخواست بازنگری را به امام نوشتند. اولا، خواستم بدانم درخواست مشخص شما در آن زمان چه بود؟ آیا صرفا در مورد چند ارگان خاص نظر داشتید و یا آنكه بطور كلی خواستار دستور بازنگری شده بودید؟ - مواردی را ما در آنجا مطرح كردیم، دو سه مورد هم بعد اضافه شد. اولین مورد كه شاید خود امام در این جهت، شروعكننده بود، بحث شورای رهبری بود. غیر از آن، بحث شرط مرجعیت در رهبری بود. این مسأله را خود امام، مصر بود كه قید مرجعیت حذف شود. ما هم در مجلس، مسأله شورایعالی قضایی را عنوان كردیم كه مشكلاتی داشت. مهمتر از آن، مسأله نسبت ریاستجمهوری و نخستوزیری بود. واقعیت آن بود، از آن نظر كه نخستوزیری بود، با نظام پارلمانی بیشتر میخواند. اما از یك طرف، رییسجمهور مستقل از مردم رأی میگرفت و از طرف دیگر، تشریفاتی بود. بهنوعی، تناسب لازم بین این دو دیده نمیشد. موارد دیگری هم، بتدریج اضافه شد كه مجموعا در بازنگری، هفت دستور كار مطرح شد و به همین مناسبت هم، هفت كمیسیون تشكیل شد. بحثهایی مثل ولایت مطلقه هم، اصلا جزء دستور كار نبود كه در جلسات مطرح شد. - بعد از آنكه درخواست بازنگری را دادید، چه مدت طول كشید تا دستور امام آمد و بعد هم، چه شد كه شما و 4 نماینده دیگر از طرف مجلس به عضویت شورای بازنگری درآمدید؟ - مجموعه اعضای شورای بازنگری، 25 نفر بودند. از این تعداد، 6 فقیه شورای نگهبان، رؤسای سه قوه، نخستوزیر با حكم امام در شورا عضویت یافتند. یك تعدادی را هم، امام با حكم خودشان منصوب كردند كه آقایان عبدالله نوری، خویینیها، مهدوی كنی، كروبی و دكتر حسن حبیبی از آن جمله بودند. امام فرمودند كه 5 نفر را هم مجلس انتخاب كند. در مجلس، افراد مختلفی كاندیدا شدند كه در نهایت، بنده و آقایان عمید زنجانی، دكتر نجفقلی حبیبی، شیخ حسین هاشمیان و سیدهادی خامنهای انتخاب شدیم. آقای عمید بعنوان اینكه شرح قانون اساسی نوشته بود و میتوانست در كار نگارش كمك كند، نمایندگان اعتقاد داشتند كه حضور ایشان بعنوان چهرهای حقوقی خوب است. دكتر نجفقلی حبیبی پیشنهاد ما بود كه در میان منتخبان مجلس، یك چهره دانشگاهی هم باشد. آقای خامنهای هم رییس كمیسیون اقتصادی مجلس و آدمی مطرح و آقای هاشمیان هم، چهرهای باز در میان نمایندگان شناخته میشدند. - همانطور که میدانید قانون اساسی اول توسط خبرگانی نوشته شده بود که همگی منتخب مردم بودند. اما در بازنگری، اصلاحات توسط هیأتی صورت گرفت که 20 نفر آنها انتصابی و 5 تن دیگر، انتخابی مع الواسطه (منتخبان مجلس) بودند. آیا شما اصولا از لحاظ حقوقی و مشروعیت دموکراتیک، نحوه انتخاب و ترکیب هیأت بازنگری را قابل دفاع میدانید؟ آیا صرف حکم امام، این مشروعیت را تأمین میکرد؟ آیا بهتر نبود هیأت بازنگری مستقیما از طرف مردم انتخاب میشدند و احتمالا، ترکیب هیأت هم متنوعتر میشد و قریب به اتفاق، از روحانیت شکل نمیگرفت؟ - سؤال خوبی است. ببینید! اگر قانون اساسی آن روز به این شکل اصلاح نمیشد، در قانون اساسی هم، این امر پیشبینی نشده بود. راهکار خاصی هم نداشت. در این صورت، اگر کسی بخواهد قانون اساسی مصوب ملت را بازنگری کند، یک مبنای حقوقی میخواهد و باید این مبنا را در قانون اساسی پیدا میکردند. قانون اساسی اول، یک اصل داشت که میتوانست راه را نشان دهد تا بازنگری صورت گیرد و آن هم، اصل 57 بود که «اصل همه پرسی» نامیده شده است. اما در همان جا هم پیشبینی نشده که این همه پرسی را چه کسی بگوید، چه کسی پیشنهاد دهد و... - خب، این ضعف مجلس بوده که در این همه سال، یک قانون عادی برای همه پرسی نگذراند. - احسنت. من هم، همین را میگویم. پس، مناسبترین جا نمایندگان مردم بودند. آن نامه از اینجا به بعد، شروع میشود. آن نامه از طرف نمایندگان مردم به امام که در واقع، بوجود آورنده قانون اساسی است، داده میشود. در حالی که اگر ما صبر میکردیم و امام میرفت، تمام میشد. در نتیجه، یک بلبشو حاکم میشد. - شما وقتی آن نامه را نوشتید، از وضعیت جسمی امام مطلع بودید؟ - کاملا در جریان بودیم. بنابراین، به نظر میرسد آن تصمیم، تصمیم خوبی بود. ضمن آنکه ما در بازنگری آمدیم و برای اصلاح قانون اساسی، راهکار تعیین کردیم. این، یکی از مواردی بود که در قانون اساسی اول نبود و ما در بازنگری، اضافه کردیم. - بنابراین، منظور شما این است که بازنگری با آن ترکیب در آن شرایط اضطرار، قابل دفاع بود؟ - بله. - خب، برگردیم به بحث اصلیمان و آن، اینکه یکی از اهداف اصلی بازنگری قانون اساسی، حل منازعه بین نهادهای نظام بود که حداقل چهار تا پنج مورد از موارد بازنگری را شامل میشود. بارزترین و دامنه دارترین مورد در این میان، بین نخست وزیری و رییس جمهوری بود که هم در دوره بنی صدر چالش آفرید و هم بعد، در دوره ریاست جمهوری آیتالله خامنهای. میتوان گفت که در هر دو دوره هم، مجلس علیه رییس جمهور اقدام کرد! در جریان بازنگری، این چالش به نفع ریاست جمهوری برطرف شد. خواستم بدانم در قبال تحولی که در رأس قوه مجریه حادث شد، چه طیف بندی در شورای بازنگری وجود داشت؟ آیا همه موافق این تغییر بودند و یا اکثریت و اقلیتی، شکل گرفت؟ ضمن آنکه خواستم بدانم که آیا شما، همچنان آن دیدگاهی را که در آن مقطع داشتید، قابل دفاع میدانید یا خیر؟ - ببینید! یکی از کسانی که با حذف نخست وزیری به نفع ریاستجمهوری مخالف بودند، من بودم. هنوز هم از آن موضع، پشیمان نیستم. دلیل آن هم، این بود که نظام، یا باید نظام پارلمانی باشد یا نظام ریاستی. - یعنی شما معتقدید بودید رییس جمهور حذف شود؟ - عرض میکنم. من معتقدم معنای نظام پارلمانی این است که احزابی باشند آزاد، دارای مانیفست و تعریف که درون خود هم، انتخابات داشته باشند. در واقع، احزاب نمایندگان خود را به مجلس بفرستند و نمایندهای که از احزاب میآید، بداند که برای چه آمده، از چه خاستگاهی آمده و چگونه باید از آن خاستگاه دفاع کند. - آیا در آن شرایط که عملا حزبی نداشتیم، چنین الگویی ایده آلیستی نبود؟ آن هم، در شرایطی که هنوز هم و با گذشت 22 سال از آن زمان، هنوز جریانات مهمی در قدرت، کلا با حزب مخالف هستند. - من، ذهنیت خودم را عرض میکنم. ما این الگو را در قانون اساسی اول هم، داشتیم که بعد از سقوط رژیم شاه نوشته میشد. آیا در دوران شاه حزب داشتیم؟ آن زمان هم، نداشتیم. اما نویسندگان آن قانون اساسی، بدرستی فهمیده بودند که قدرت برای آنکه استبدادی نشود، باید غیرمتمرکز باشد. راه حل مقابله با استبداد هم، دو چیز است: اول، تجزیه قدرت. دوم، تقویت احزاب. راهی غیر از این، وجود ندارد. آنها به این نتیجه رسیده بودند و تأکید داشتند که در جمهوری اسلامی، باید قدرت تجزیه شود. حتی وظایف رهبری را شمرده اند. چرا؟ چون میدانستند رهبر ولو بزرگوار و عادل باشد، اما طبع قدرت این است که وقتی در یک جا متمرکز شد، اراده را متمرکز میکند. اراده متمرکز، تصمیم را متمرکز میکند. تصمیم متمرکز هم، معنایش این است که میگوید: من! و غیرِ من، نه! به همین دلیل، امیرالمؤمنین (ع) با آنکه معصوم است، صراحتا میگوید: «چرا از من سؤال نمیکنید؟». آدم مستبد میگوید: «چرا از من، سؤال میکنید؟». معنای استبداد، این است. من در جریان بازنگری گفتم که این نظامتان را برای من، تعریف کنید. این قانون اساسی، برای نظام پارلمانی تنظیم شده است. به همین دلیل، نخست وزیر را پیشبینی کرده است تا هر موقع که خواست، نخست وزیر را بخواهد و برکنار کند. - تکلیف رییس جمهور چه میشد؟ - اما رییس جمهور، چه کاره است؟ آن موقع من پیشبینی کردم. گفتم بیایید و مستقیم از مردم رأی نگیرید. آن را تشریفاتی کنید. یا آنکه، اصلا رییس جمهور را حذف کنید. - یک ایده از همان خبرگان اول وجود داشت از طرف کسانی که مخالف اصل ولایت فقیه بودند و پیشنهاد داشتند که امام، بیاید و رییس جمهور شود. - اتفاقا ذهن اولیه ما هم، همین بود. اما حرف من این بود که اولا، این قانون اساسی برای نظام پارلمانی نوشته شده. ثانیا، امام هم گفته مجلس در رأس امور است. معنای نظام پارلمانی و در رأس امور بودن مجلس، باید مشخص شود. اگر نمیخواهید، پس همان حقی را که قانون اساسی برای سؤال از نخست وزیر برای مجلس قائل شده، برای رییس جمهور هم قائل شوید. - خب، حالا هم میتواند سؤال کند. - آن، پیشنهاد من بود. چون اصرار آقایان بر این بود که نخست وزیر حذف شود و آقای هاشمی هم، دنبال ریاست جمهوری با اختیارات قوی بود. من آنجا حرفی هم زدم که در مشروح مذاکرات هست. گفتم قانون اساسی را برای دو نفر، اصلاح نکنید. ما قانون اساسی را برای مردم، اصلاح میکنیم. گفتم اگر مجلس میتواند در مورد همه چیز تحقیق کند، پس نظام پارلمانی است. وقتی که نظام پارلمانی شد، رییس جمهور باید در مجلس تحلیف شود. کمیسیون اصل 90 مجلس، میتواند حتی از رییس جمهور سؤال کند. اگر مجلس در رأس امور است، باید بتواند رییس جمهور را بخواهد و سؤال کند. بر این اساس، گفتم پیشنهاد من این است که نخست وزیری حذف شود، اما در قانون اساسی که قبلا فقط عدم کفایت سیاسی رییس جمهور از سوی مجلس قابل انجام بود، من این پیشنهاد را آوردم که مجلس بتواند «عدم کفایت اجرایی» رییس جمهور را هم، اعلام کند. این عبارت، قبل از بازنگری نبود. - مقداری درباره «عدم کفایت اجرایی» و تفاوت آن با عدم کفایت سیاسی توضیح دهید. - ببینید! الآن، سیاستگزاری در اختیار رهبری است. پس، وظیفه اصلی رییس جمهور اجراست. این بود که ما آن پیشنهاد را آوردیم و گفتیم ایشان ممکن است در اجرا، ناتوان باشد و یا سیاست کلی را رعایت نکند. بنابراین، آن موقع ذهنیت این بود و ما هم اگر مخالفت میکردیم، مخالفتمان از این جهت بود که نمیخواستیم مجلس پایین بیاید. الآن هم، نگاه من این است که اگر در یک کشور پارلمان قوی باشد، آن کشور نجات پیدا میکند. رییس جمهور قوی، باعث نجات کشور نیست. قوه قضائیه قوی، باعث نجات کشور نیست. اما مجلس قوی، باعث نجات یک کشور است. چرا؟ چون در قانون اساسی ما، دو چیز در اختیار مجلس است که آن دو، رگ و ریشه مملکت است. یکی قانون و دومی، پول. در کشور، هیچکس حق ندارد ریالی از اموال عمومی را اینور و آنور کند، مگر با اجازه مجلس. بدین ترتیب، قوه قضاییه از نظر قانون و پول، محتاج مجلس است. قوه مجریه از سه نظر محتاج مجلس است: قانون، پول و رأی اعتماد. - ایده اصلی و الگوی مطلوب شما چه بود؟ همان حالت اول که رییس جمهور حذف یا تشریفاتی شود و یا این حالت که بالاخره، مجلس امکان سؤال و استیضاح رییس دولت را دارد؟ - الگوی مطلوب من، فقط در عالم مُثل وجود دارد! مُثُل همان دولت مطلوب هگل یا مدینه فاضله فارابی. اما بطور کلی، بنده معتقدم که مشکل، مشکلِ قانون نیست. من میگویم قانون اساسی بالاتر از قرآن که نیست. با آن چه کردند؟ - بر سر نیزه شد! - احسنت. مشکل، آدمهاست، عزیز من! وقتی که طرف حاضر نیست بپذیرد که میشود از او سؤال کرد، چه بگوییم؟ وقتی که طرف از بیت المال خرج میکند، اما خودش را فوقِ قانون میداند، چه باید گفت؟ در حالی که امیرالمؤمنین وقتی دخترش، زینب، از بیت المال امانت میگیرد، میگوید: والله اگر امانت نبود، دستت را قطع میکردم. به دست برادرش، عقیل، داغ میگذارد، برای اینکه اضافه از حق خود خواسته بود. من از اول هم گفته ام. جامعه ایده آلِ من، حاکمیت پارلمان است. پارلمانی که بتواند رییس قوه قضاییه را احضار کند. بتواند رییس جمهور را استیضاح کند. بتواند از نهادهای زیر نظر رهبری، بپرسد و تحقیق کند. پارلمانی که بتواند از ائمه جمعه و نمایندگان رهبری سؤال کند که چرا این حرف را زدید؟ بنابراین، من معتقدم امروز با همین قانون اساسی و با همین نواقصش، هم میتوان عمل کرد. به شرط آنکه اولا، رییس جمهور به قسمی که برای اجرای قانون اساسی در مراسم تحلیف میخورد، عمل کند. دوم آنکه مجلس، حق تحقیق و تفحص را در همه امور داشته باشد. این، نص قانون است. سوم آنکه شورای نگهبان، مجلس را بی خاصیت نکند. وقتی که نظارت استصوابی آمد، تبدیل شد به قانون اساسی دوم. با این نمایندگانی که از کانال و سوراخ کوچک نظارت استصوابی عبور کرده اند، بی خاصیت شدن مجلس طبیعی است و دولت آن هم، خلاف قانون عمل میکند. طبق گزارش رسمی دیوان محاسبات، خود مجلس به این نتیجه رسیده که دولت فعلی تخلف قانونی دارد. در برابر تخلف قانونی چه باید کرد؟ اگر جرم است، باید تحت پیگرد قرار گیرد. اما وقتی قوه قضائیه ورود نمیکند و مجلس هم تحقیق و تفحص نمیکند، دیگر چه ایده آلی؟ منشاء این وضعیت، آن نیست که نخستوزیری رفته. نخست وزیر هم در این وضعیت بود، همین بود. مجلس زنده، دولت و قوه قضائیه را هم زنده میکند. من فقط یک تجربه خودم را عرض کنم. اوایل محلس اول که من وارد شدم، به دلیل آنکه محدودیت قانونی نبود، بنده هم در کمیسیون دفاع بودم و هم کمیسیون اصل 90. رییس کمیسیون اصل 90، جناب حائری شیرازی بود. بنده مسؤول امور حقوقی کمیسیون بودم، اما دیدیم در مواردی که مجلس میخواهد تحقیق و تفحص کند، قوه قضائیه همکاری نمیکند. بنده بدون هماهنگی با رییس کمیسیون، نامه ای به آقای رجایی، نخستوزیر، و آقای ربانی املشی، دادستان کل کشور، نوشتم و هر دو را به کمیسیون احضار کردم. وقتی آقایان به کمیسیون آمدند، آقای حائری پرسید: چه کسی اینها را احضار کرده؟ گفتم: من مسؤول کمیته حقوقی اصل 90 هستم. این کمیته میتواند حتی رییس مجلس را زیر نظر بگیرد و از او سؤال کند. از رییس قوا سؤال کند. نتیجه آن جلسه، این شد که آقای ربانی به کل دستگاه قضایی و آقای رجایی به کل دستگاه اجرایی بخشنامه کردند که نماینده کمیسیون اصل 90 هر موقع آمدند، همکاری کنید و اطلاعات لازم را در اختیارشان قرار دهید. این، یک مجلس قوی است. اما مجلس ضعیف، با یک تشر، تلفن یا تذکر بر تخلف چشم میبندد. ضمن آنکه فیلتر نظارت استصوابی هم هست که اگر نماینده ای کمی تند حرف بزند، حذف خواهد شد. پس بنابراین، بنده عاشق نظام نخست وزیری نیستم. اگر آن موقع هم آن مواضع را گرفتم، نگاهم یک نگاه حقوقی بود. الآن هم، همان نگاه را دارم و مشکل را در ریاست جمهوری نمیدانم. من مشکل را در تمامت خواهی میدانم. اگر مجلس، دولت و دستگاه قضایی به وظایف خود عمل کنند، در قالب همین قانون هم میتوان عمل کرد. - شما اشاره کردید که حضرتعالی و تعدادی از همفکرانتان در شورای بازنگری طرفدار نظام پارلمانی بودید. در حالیکه در میان نیروهای طرفدار ریاستی و متمرکز شدن نظام، کسانی حضور داشتند که تقریبا هرچه داشتند، از پارلمان بود. به هر حال، خود آقای هاشمی سه دوره رییس مجلس بود. آقایان کروبی و موسوی خویینی ها سابقه نایب رییسی مجلس را داشتند. حتی خود آقای خامنه ای در مجلس اول، سابقه حضور داشتند. با این حال، از روندی حمایت کردند که حداقل از نظر حقوقی، منجر به تضعیف پارلمان شد. استدلال آنها چه بود و فکر میکنید چرا افرادی با این سابقه، آن موضع را گرفتند؟ - چطور بگویم؟ آقای هاشمی رفسنجانی از آنجا که در برنامه اش ریاست جمهوری بود، اعتقاد داشت که ریاست جمهوری با آن وضعیت قبلی، خیلی راضی کننده نیست. قاعدتا باید رییس جمهوری باشد که دستگاه اجرایی در دستش باشد. یعنی، رییس جمهور قدرتمند باید باشد. نمیخواست صرفا مقام رییس جمهوری را به صورت نمادین، داشته باشد. بعضی هم، مشکلشان با نخستوزیری نبود، با مهندس موسوی بود. اما در بین سایرین، کلا در شورای بازنگری، افرادی که نگاه پارلمانی داشته باشند، کم داشتیم. تمام حرف من با دوستان این بود که میگفتم: این مفاهیم، مفاهیم سیاسی و حقوقی و تعریفشده است. جمهوری اسلامی هم که تعریف نیاورده، یک نظام سیاسی آورده. به قول امام که وقتی در نوفل لوشاتو از ایشان در مورد شکل آینده جمهوی اسلامی پرسیدند، فرمودند: مثل همه جمهوریها. - آیا واقعا مسأله دو نفر بود؟ چون به هر حال، تا زمان بازنگری قانون اساسی سه رییسجمهور و سه نخستوزیر كه بیشتر نداشتیم، در مورد آقایان رجایی و باهنر كه مدت مسؤولیتشان بسیار كوتاه بود و امكان قضاوت، بوجود نیامد. اما در مورد دو رییسجمهور و دو نخستوزیر دیگر (دوران بنیصدر و آیتالله خامنهای)، این منازعه حادث شد. بنابراین، زیاد نمیشود مسأله را فردی دید و باید گفت كه ساختار، مشكل داشته است. طبیعی هم هست. همانطور كه شما فرمودید، یك نفر با 10 میلیون رأی رییسجمهور میشد و بعد میدید هیچكاره است. - ما در این جهت، حرفی نداریم. به همین خاطر هم گفتیم، شما یا بیایید رأی رییسجمهور را بردارید یا به مجلس، قدرت دهید. نیایید از یك طرف بگویید مجلس حق تحقیق و تفحص در همه امور را دارد و از آن طرف، بگویید رییسجمهور، رییس همه قواست! یعنی، نمیشود این دو تا را با هم دید. بالاخره در كشور، سه قوه وجود دارد. باید معلوم شود محوریت اصلی با كدام است؟ اگر محوریت با مجلس است، مجلس وقتی پول میدهد، باید بتواند بپرسد. این، با نظام ریاستی نمیتواند جمع شود. به همین دلیل، وقتی بحث ریاستی مطرح شد، یكی آمد و انحلال مجلس را هم، مطرح كرد. ما شدیدا موضعگیری كردیم و گفتیم: این كار را نكنید، آبروریزی است! - چه كسی انحلال مجلس را مطرح كرد؟ از خود شورای بازنگری بودند؟ - نه. از بیرون شورا بود. به هر حال، همه موضع میگرفتند و پیشنهاد میدادند. به هر حال، موضع ما آن زمان این بود كه اصل، مجلس است. چون یك جمع 200- 300 نفره، كمتر اشتباه میكند. اما رییسجمهور هرقدر هم قوی باشد، یك نفر است. به همین دلیل، الآن هم بنده پارلمانی فكر میكنم. - برگردیم به همان سؤالی كه من پرسیدم الگوی ایدهآل شما چیست و شما هم پاسخ دادید كه به هر حال، انسانها باید خوب باشند و اینها. اما باز، من میخواهم ساختاریتر صحبت كنم. به نظر میرسد در قانون اساسی اول، ما یك نظام پارلمانی داشتیم، با رییسجمهوری كه رأی داشت و اختیار نداشت و البته، ولیفقیه هم كه در رأس قرار داشت. بدین ترتیب، گرچه كلیت نظام در دهه اول پارلمانی بود، اما نوعی بلاتكلیفی وجود داشت كه نهایتا هم، منجر به بازنگری شد. بعد از بازنگری، به نظر میرسد پارلمان ضغیفتر شد. متقابلا، رییسجمهوری ظاهرا و در مقایسه با مجلس، قویتر شد. اما از آن طرف، رهبری هم قویتر شد. به عبارت دیگر، آن بلاتكلیفی كه بین نخستوزیر و رییسجمهور در دهه اول وجود داشت، در دهه دوم و با رحلت امام كه به تعبیر شما رهبر و ولی مؤسس بود، بهنوعی در سطحی عالیتر تكرار شد. در واقع، ساختار سیاسی به یك مجلس نسبتا ضعیف با دو مسؤول اجرایی قوی و قویتر تحویل شد كه در روند تحولات، بتدریج قدرت یكی گستردهتر شد. بدین ترتیب، در ساختار جدید و بعد از بازنگری هم، همان بلاتكلیفی حتی بهنوعی جدیتر، دیده میشود. در حالیكه در نظامهای پارلمانی دنیا، صرفا مجلس وجود دارد كه بر مبنای اكثریت و اقلیت حزبی، نخستوزیر را بعنوان مسؤول اجرایی كشور تعیین میكند و اگر هم، در كشورهایی مثل ژاپن و انگلیس مسؤول عالیتری وجود دارد، نقش اجرایی ندارد و حالت نمادین دارد. به نظر حضرتعالی، بعنوان كسی كه در بازنگری قانون اساسی نقش داشتهاید، آیا اگر قرار بر بازنگری مجددی باشد، باید این مسأله و بلاتكلیفی را حل كند یا آنكه صرفا، رییسجمهور را از میان بردارد؟ مشابه اتفاقی كه برای نخستوزیر افتاد. - این، یك سؤال ریشهای و اساسی است كه باید از نظر حقوقی، بطور جدی در مورد آن فكر كرد. به نظر من، اگر قانون اساسی بازنگری مجدد شود، یك حالت این است كه باید رییسجمهور حذف شود و نخستوزیر داشته باشیم. در این حالت، رهبر، نخستوزیر را معرفی میكند و مجلس رأی میدهد. این حالت، به نظر من چند محذور دارد. یكی آنكه، خلاف قانون اساسی فعلی است. چرا كه معرفی نخستوزیر، جزء وظایف رهبری نیست. مگر اینكه ما بگوییم رهبری، فوق قانون است. در حالی كه بارها من در مصاحبهها گفتهام، رهبری كه مافوق قانون اساسی باشد، هیچ دلیلی برای مشروعیت خود ندارد. چرا؟ برای آنكه رهبری كه فوق قانون اساسی است، یعنی در جایی تصمیم میگیرد كه قانون اساسی نسبت به آن، ساكت است. اگر قانون اساسی، مشروعیت او را فربهتر از خودش كرده، معقول نیست. چطور قانون اساسی میتواند چیزی را به كسی بدهد كه خودش ندارد؟ به قول فلاسفه، ذات نایافته از هستیبخش، كی تواند كه شود هستیبخش؟ بنابراین، قانون اساسی در محدوده خودش، میتواند مشروعیت دهد. اگر بگوییم كه رهبر، این اختیار را از غیر قانون اساسی كسب كرده، آن منبعِ غیر چیست؟ مردم هستند؟ مردم رأی خود را به خبرگان دادهاند و خبرگان، رهبر را برگزیدهاند. اما خودِ خبرگان، مشروعیتاش از قانون اساسی است. بحث دیگر آن است كه بگوییم، چون او مجتهد است، چنین مشروعیتی دارد. اگر این باشد، ما 100 مجتهد دیگر هم، داریم و همه هم، ولایت دارند. چه ترجیحی وجود دارد؟ بنابراین، منطقی نیست كه رهبری اختیاری داشته باشد یا تصمیمی بگیرد، غیر از مواردی كه در قانون اساسی برشمرده شده است. ضمن آنكه رهبری نظام، بیش از همه باید پایبند به قانون باشد. پس، اگر بنا باشد كه رییسجمهور حذف شود و نخستوزیر بماند، غیر از آنكه باید اصول قانون اساسی اصلاح شود، باید پرسید: خودِ این را چه كسی باید معرفی كند؟ یك مقام رسمی باید معرفی كند. آن مقام، ولی فقیه نیست. پس، یك مقام نمادین میخواهد. اینكه خبرگان، ریاستجمهوری را تعریف كردند، به این خاطر بود كه تعریف دارد. مگر اینكه قانون اساسی را اصلاح كنند و برای رهبری، دو یا چند معاون پیشبینی كنند و بگویند كه فلان معاون رهبری، نخستوزیر را معرفی میكند. - این روش هم كه مسألهای را حل نمیكند. - در آن صورت، از آن معاون نمیتوان سؤال كرد. آن معاون هم، دیگر از مردم رأی نمیگیرد. اما معنای این حرف چیست؟ معنای این حرف آن است كه از این پس، تمام سؤالات را خودِ رهبری باید پاسخ دهد. چرا كه مسؤول اجرایی، سیاستگزار و... خودِ اوست. معقول نیست وجوهات و بیتالمال توسط مسؤولی خرج شود و مجلس، بودجه را به او بدهد، اما حقِ سؤال از او را نداشته باشد. بنابراین، مجلس باید حق نظارت پیدا كند. این، بحث حقوقی قضیه است. - حالت دیگری متصور نیست؟ - حالت دیگر، آن است كه مجلس رییسجمهور را انتخاب كند. اینجا، حرف كسانی كه میگویند این روند، جمهوریت را تضعیف خواهد كرد، قبول دارم. برای اینكه، رییسجمهور در شرایط فعلی، رأی همگانی دارد و اگر انتخابات آزاد و منصفانه باشد، انصافا پایگاه جمهوریت نظام را تقویت میكند. حتی مجلس، به اندازه ریاستجمهوری جمهوریت را تقویت نمیكند. برای آنكه او، منتخب كل ملت است. به همین دلیل، من معتقدم برای حفظ جمهوریت، باید رییسجمهوری را به شكل فعلی حفظ كنیم. اما با دو سه شرط. یكی آنكه مجلس آزاد باشد كه از رییسجمهور بپرسد. مردم حق دارند از طریق نمایندگانشان، از رییسجمهور سؤال بپرسند. شرط دوم آن است كه اجازه دهیم یكی از این دو كار انجام شود: یا اجازه دهیم نمایندگان مجلس را مردم انتخاب كنند. والله، از آن وقتی كه نظارت استصوابی شكل گرفت، این مسایل برای كشور بوجود آمد. این تفسیر، خلاف قانون اساسی و نظر امام و اهداف انقلاب است. از آن روز، وضع مجلس این شد، نتیجه چنین مجلسی هم، چنین رییسجمهوری است. در حالیكه مجلس اول، با رییسجمهور وقت (بنیصدر) برخورد كرد. بنابراین، اگر زمانی قرار بر بازنگری قانون اساسی باشد، یكی از مواردی كه باید اصلاح شود، همین كلمه نظارت شورای نگهبانی بر انتخابات است كه باید تصریح شود، نظارت به معنای دخالت نیست و صرفا شورای نگهبان باید مطلع باشد. باید معلوم شود كه شورای نگهبان در كشور، همهكاره نیست. اگر این مسأله حل نشود و مجلس ضعیف بماند، حذف رییسجمهور و آمدن نخست وزیر هم، مسألهای را حل نخواهد كرد. چرا كه آن زمان هم، وقتی قرار بر سؤال از نخستوزیر باشد، باز با یك تلفن، مجلس از تصمیم خود برمیگردد. چه فرقی دارد؟ - بنابراین، شما استدلالی را كه در مورد فرسوده شدن ساختارهای نظام و نیاز به مهندسی و نوسازی آن در قالب اصلاح قانون اساسی مطرح شده، نمیپذیرید؟ - اگر ساختار نظام در این 30 سال دچار مشكل شده، نباید پرسید چه كسانی بیشتر در این ساختار، مسؤولیت داشتهاند؟ آیا آدمها در این فرسودگی و مشكلات، نقشی نداشتهاند؟ مسأله دیگر اینكه، آیا مشكل این ساختار، صرفا رییسجمهور است؟ همانطور كه قبلا، تصور میشد مشكل از نخستوزیر است. اگر مشكل از نخستوزیر بود، چرا الآن دوباره صحبت از بازگشت آن، میشود؟ سومین مسأله آنكه من معتقدم در همه نظامهای دنیا و از جمله جمهوری اسلامی، آدمها هستند كه به ساختارها جهت میدهند. اگر همه مسؤولان و نهادها، در محدوده قانونی خود عمل كنند، مشكلات حل میشود. مشكل ما از بیقانونیهاست. ساختار نظام خراب نشده. ما به كدام ساختار، عمل كردهایم؟ ردصلاحیتها، محدود كردن حق نظارت مجلس، مداخله نظامیان در سیاست و... كدام طبق قانون اساسی بوده، كه از ساختار ایراد میگیریم؟ البته من نمیگویم ساختار مدّونِ موجود، كامل است، اما درعینحال، نمیگویم هم كه فاسد است. من میگویم رفتارهای خلاف ساختار، ایراد دارد. صراحتا عرض میكنم، در این كشور، انقلاب شده و قانون اساسی محصول انقلاب است. همه باید، به قانون اساسی برگردند. حتی من خاطرم هست در بازنگری، بحثی جدی مطرح شد كه حتی برای رهبری، وقت معین كنند. اكثریت هم رأی دادند كه رهبری هم، 10 ساله شود، منتهی، آقای هاشمی- كه خدا حفظشان كناد- مشکلی از آییننامه را گفتند كه این نظر را بعد از رأی دادهاید و منتفی شد. اگر همه طبق قانون اساسی عمل كنند، بنده معتقدم كه این ساختار، خیلی بهتر از این، جواب خواهد داد. در قانون اساسی هم، عنوان شده كه تنها دو چیز نظام غیرقابل بازنگری است. اسلامیت و جمهوریت. پس، جمهوریت و رأی مردم را نمیتوان از این نظام حذف كرد. - اگر رییسجمهور حذف شود، نظام باز هم، جمهوری خواهد بود؟ - احسنت. بحثمان همین است. یعنی، اگر قرار باشد مجلس كسی را انتخاب كند، خیلی چیزها باید تغییر كند. - چون، بعضیها میگویند و در خبرگان اول قانون اساسی هم عنوان شد كه رهبری، همان رییسجمهور باشد و میتواند مدتدار هم، شود. - آن وضعیت، منافاتی با جمهوریت ندارد. - چنین كاری در بازنگری، قابل انجام است؟ منع بازنگری ندارد؟ - نه، منعی ندارد. آن، «اسلامیت» است كه قابل تغییر نیست. اما در این حالت، مجتهدان میتوانند نامزد ریاستجمهوری شوند و رقابت كنند. خدشهای نه به اسلامیت وارد میشود، نه جمهوریت. |
تشدید تحریم های فراگیر کره جنوبی علیه جمهوری اسلامی Posted: 15 Dec 2011 11:33 PM PST جـــرس: در ادامۀ تشدید تحریم های بین المللی علیه جمهوری اسلامی، کره جنوبی نیز به باشگاه تشدیدکنندگان تحریم جمهوری اسلامی پیوسته و دولت سئول اعلام کرده است که از روز جمعه شانزدهم دسامبر، تحریم های جدیدی را علیه تهران اعلام و اتخاذ خواهد نمود که احتمالا شامل ممنوعیت واردات پتروشیمی و تحریم شماری از اشخاص و سازمان های مرتبط با برنامه های اتمی جمهوری اسلامی خواهد بود.
|
پیام تسلیت سید محمد خاتمی به مناسبت درگذشت شیخ محمد هاشمیان Posted: 15 Dec 2011 10:35 PM PST جـــرس: در پی درگذشت محمد هاشمیان، سید محمد خاتمی با صدور پیامی خطاب به هاشمی رفسنجانی، این ضایعه را به خانواده و بستگان عزادار آن فقید سعید تسلیت گفت.
۲۰/ ۹/ ۱۳۹۰
|
شمخانی: علیرضا عسگری هنوز در زندانهای موساد است Posted: 15 Dec 2011 10:01 PM PST ضمن رد پناهندگی به کشور دیگر جـــرس:با گذشت حدود پنج سال از ناپدید شدنِ معاونت سابق وزارت دفاع جمهوری اسلامی و یک سال پس از ابراز نگرانی وزارت خارجه جمهوری اسلامی پیرامون انتشار اخباری در خصوص "احتمال مرگ (یا خودکشی) این مقام ارشد نظامی ایران، علی شمخانی، وزیر دفاع دولت اصلاحات و رییس فعلی مرکز مطالعات راهبردی نیروهای مسلح تاکید کرد: "علیرضا عسگری به هیچ کشوری پناهنده نشده، بلکه به طور یقین مورد ربایش قرار گرفته و در زندانهای موساد تا این لحظه پایدار مانده است." به گزارش خبرآنلاین، عصر پنجشنبه مراسم نکوداشت پنجمین سالگرد ناپدید شدنِ سرتیپ پاسدار علیرضا عسگری برگزار شد. علی شمخانی رییس مرکز مطالعات راهبردی نیروهای مسلح در حاشیه این مراسم تصریح کرد: عسگری به هیچ کشوری پناهنده نشده است. وزیر دفاع دولت محمد خاتمی اظهار داشت: واقعیت این است که سردار عسگری اهل پناهندگی نیست و نمیتواند باشد و هرکسی در داخل کشور به این موضوع شک کند، به شکلی آنتن موساد است و سیاست تبلیغاتی دستگاه اطلاعاتی موساد مبنی بر ایجاد رعب و وحشت را دنبال میکند. وی با بیان اینکه سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل به دنبال آن هستند که ثابت کنند، تمساح هستند در حالی که آنها مارمولکی بیش نیستند تاکید کرد: سرویسهای اطلاعاتی غرب و موساد به دنبال آن هستند که با سوءاستفاده از این جریان نشان تمساح بر سینه خود نصب کنند. شمخانی در ادامه با بیان این که وی از نزدیک سردار عسگری را میشناسد بار دیگر تاکید کرد که سردار عسگری به طور یقین مورد ربایش قرار گرفته است و در زندانهای موساد تا این لحظه پایدار مانده است.
روزنامه های یدیعوت آحارونوت و هاآرتص، با انتشار خبری بر روی خروجی خود به نقل از یک منبع امنیتی نزدیک به ایهود باراک، وزیر دفاع اسراییل، خبری را مبنی بر خودکشی علیرضا عسگری معاون وزیر دفاع اسبق جمهوری اسلامی منتشر کرده بودند. واحد مرکزی خبر گزارش داده بود که در همین راستا، محمد رئوف شیبانی، معاون امور خاورمیانه وزارت خارجه، انتشار خبر درگذشت علیرضا عسگریدر یکی از زندان های اسرائیل را نگران کننده دانسته و بار دیگر اسرائیل و ایالات متحده را به ربودن این عضو سابق سپاه متهم کرد. شیبانی با متهم کردن دولت اسرائیل به ربودن علیرضا عسگری و همکاری آمریکا در این آدم ربایی، "ادعای اخیر دستگاه تبلیغاتی" اسرائیل را به عنوان مصداق بارز تروریسم دولتی معرفی کرده و گفته است که چنین اقدامی "تنها مسئولیت آنها را در قبال جان و سلامت وی سنگین تر می کند." معاون وزارت خارجه ایران، بدون اظهار نظر در مورد صحت خبر مربوط به خودکشی آقای عسگری، "اینگونه اقدامات" از سوی اسرائیل را به شدت محکوم کرده و از سازمان های بین المللی خواسته است تا برای روشن شدن وضعیت این مقام سابق ایرانی تلاش کنند. تاکنون مقامات اسرائیلی نسبت به خبر زندانی بودن علیرضا عسگری در اسرائیل و مرگ یا خودکشی او در زندان واکنشی نشان نداده اند. علیرضا عسگری سرتیپ سپاه و معاون اسبق وزیر دفاع جمهوری اسلامی، در اوایل سال ۲۰۰۷در ترکیه ناپدید شد، که برخی گزارشها از ربوده شدن او توسط سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل خبر داده بودند. اما همان زمان گزارش هایی نیز از سوی غرب مبنی بر پناهندگی وی به آمریکا منتشر گردید. همسر وی سه سال پیش خاطرنشان کرده بود که عسگری برای "تجارت روغن زیتون" به سوریه سفر کرده بود، اما در راه، زمانی که در ترکیه توقف داشت، ربوده شد. طی سالهای اخیر رسانه ها و منابع غربی، از ارائه اطلاعات اتمی محرمانۀ جمهوری اسلامی و همچنین ارتباطات ایران و حزب الله لبنان توسط عسگری به غرب خبر داده اند و در فروردین سال پیش نیز، هانس روله، روزنامه نگار آلمانی و رئیس پیشین ستاد برنامهریزی وزارت دفاع آلمان (که بر روی فعالیتهای هستهای تمرکز دارد) طی مقالهای در روزنامه نویهتسورشه تسایتونگ مدعی شد که اسرائیل با استفاده از اطلاعاتی که از عسگری بهدست آورده بود، به تاسیسات هستهای سوریه حمله کرده است. چندی پیش خانواده عسگری با تجمع مقابل سفارت ترکیه، خواستار پاسخگویی آن کشور در این زمینه شده بودند. |
۱۰ سال حبس برای یعقوب ملکی، خلبان و رزمنده دوران جنگ Posted: 15 Dec 2011 09:53 PM PST شکنجه در دوران بازجویی جـــرس: به گزارش منابع خبری جنبش سبز، یعقوب ملکی از اعضای ستاد ارومیه میرحسین، خلبان و رزمنده دفاع مقدس به ١٠سال حبس محکوم شد.
|
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها : متن خلاصه To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |