جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


اعتصاب غذای این زندانیان لحظه تعیین کننده‌ مقاومت در برابر سرکوب فزاینده‌ حاکمیت است

Posted: 21 Jun 2011 06:35 AM PDT

ادوار تحکیم وحدت
جرس: سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در چهارمین روز اعتصاب غذای 12 زندانی بند 350 زندان اوین با صدور اطلاعیه‌ای ضمن درخواست از اعتصاب کنندگان برای پایان دادن به اعتصاب غذای خود ، در عین حال از همه حق جویان و ظلم ستیزان خواسته که برای حمایت از این عزیزان پیام مظلومیت آنها را بازتاب دهند .



به گزارش ادوار نیور متن کامل این بیانیه به شرح ذیل است:

ملت آگاه ایران؛
نقض حقوق اولیه و بدیهی زندانیان سیاسی بی گناه که می رفت در هیاهوی جنگ قدرت درون حاکمیت کم رنگ شود با فریاد مظلومیت و پاکباختگی هدی صابر و هاله سحابی به گوش جهانیان رسید.

هاله سحابی که در زمان مرخصی از زندان و در مراسم تشییع پیکر پدر بزرگوارش از سوی ماموران امنیتی و لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفت و مظلومانه به شهادت رسید.

و هدی صابر زندانی شجاع و پاکباخته ای که در پی شهادت هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زد و در بهداری زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفت و ساعاتی بعد مظلومانه به شهادت رسید.

فریاد آزادی خواهی هدی صابر اینک با رشادت هم بندانش که شاهدان صادق فاجعه شهادت یار و هم رزم خویش بوده اند و در اعتراض به جنایات صورت گرفته دست به اعتصاب غذا زده و خود را به کام مرگ در انداخته اند تداوم یافته است.

اعتصاب غذای 12 زندانی سیاسی بند 350 در شرایطی وارد چهارمین روز خود گشته که موجی از نگرانی را در نزد خانواده‌های این زندانیان و ایرانیان سراسر دنیا ایجاد کرده است اما دریغ و افسوس که از سوی مسئولان قضایی و امنیتی ایران با بی توجه ای مواجه شده و چون همیشه هیچ گوش شنوا و فریاد رسی برای اجابت خواسته های قانونی و حداقلی آنها وجود ندارد.

بی‌توجهی به خواسته‌های زندانیان،سکه رایج دستگاه امنیتی و قضایی جمهوری‌اسلامی شده و مطالبات به حق آنان مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد. مطالباتی که اساسا فراتر از قوانین موجود در جمهوری‌اسلامی نیست و زندانیان خواسته‌ای جز اجرای دقیق آن برای بهره‌گیری از حقوق مصرح در این قانون ندارند.

در این میان مرگ مرحوم هدی صابر٬ بر اثر بی‌توجهی مقامات زندان به وضعیت وخیم جسمانی او و ضرب و شتم در بهداری اوین٬ باعث شده است که بار دیگر نگاه‌ها به سمت وضعیت بحرانی زندانیان سیاسی در ایران جلب شود. وضعیتی که می‌توانست به دلیل برخی از هیاهوهای داخلی و جنگ قدرت میان اصول‌گرایان٬ به دست فراموشی سپرده شود. مرحوم صابر اما با مرگ دردناک خویش٬ سکوت زندانیان را تبدیل به فریادی رسا کرده است که اکنون بر سر هر کوی و برزن جاری است.

اکنون اعتصاب غذای این دوازده تن٬ تبدیل به فرصتی جدید شده است برای رساندن صدای مظلومیت ایرانیان آزاده و دموکراسی‌خواه به تمام دنیا و فصلی نوین است در مبارزات مسالمت‌آمیز و دموکراسی‌خواهانه همه مردم ایران.

بی شک اعتصاب غذای این زندانیان لحظه ی تعیین کننده‌ی مقاومت در برابر سرکوب فزاینده‌ی حاکمیت است.

این اعتصاب پیامی واضح به حاکمانی است که در طول سالهای اخیر، به کرات خواسته های بخش قابل توجهی از مردم را نادیده گرفته و با پایمال کردن حقوق انسانی آنان اهدافی شوم خویش را را در سر می پرورانند.

در این میان عبدالله مومنی و حسن اسدی‌زیدآبادی٬ دو تن از زندانیان سرافراز سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) نیز٬ در میان اعتصاب‌کنندگان هستند و برای رسیدن به خواسته‌های بر حق و قانونی خود٬ جان‌شان را نیز در طبق اخلاص گذاشته‌اند.

سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) با ابراز نگرانی از وضعیت این زندانیان مظلوم با ارج نهادن به خواسته‌های برحق زندانیان و اعلام همبستگی با آنان٬ از عبدالله مومنی و حسن اسدی‌زیدآبادی٬ و ده زندانی آزاد و والا مقام که بی هیچ توجیه قانونی و شرعی و انسانی در بند ظلم گرفتار شده اند مصرانه می خواهد که به اعتصاب غذای خود پایان دهند و در عین حال از همه حق جویان و ظلم ستیزان می خواهد که برای حمایت از این عزیزان پیام مظلومیت آنها را بازتاب دهند .

ما از مجامع بین‌المللی و حقوق‌بشری و از گزارشگر ویژه حقوق‌بشر سازمان ملل می‌خواهیم تا نسبت به روند اتفاق افتاده در زندان‌های ایران واکنش نشان داده و از نقض مکرر حقوق زندانیان سیاسی جلوگیری کرده و تلاش خود را برای پایان دادن به وضعیت تاسف‌بار زندان‌های ایران انجام دهند.

ما از مجامع داخلی و بین المللی و تمامی انسان‌های آزاده جهان تقاضا داریم به هر نحو ممکن اعتراض خود را به نقض مکرر حقوق اولیه شهروندان ایران و به خصوص زندانیان بی دفاع ابراز دارند

ما همچنین از حاکمان امروز ایران نیز می‌خواهیم که از تاریخ ایران و جهان درس عبرت گرفته٬ و در پی برآورده کردن تمامی حقوق زندانیان سیاسی باشند. آنانی که به ناحق و به جرم ناکرده٬ روزگار در زندان سپری می‌کنند. مسوولیت جان تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی٬ در سراسر ایران با مسوولان جمهوری‌اسلامی است.

سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم وحدت)
31 خرداد 1390

بالا^^

 

 

بازگشت تاجزاده به زندان

Posted: 21 Jun 2011 06:35 AM PDT

جرس:: سید مصطفی تاج زاده بعد از ظهر امروز پس از مرخصی پنج روزه به زندان اوین بازگشت.وی که از روز پنج شنبه به مرخصی آمده بود روز گذشته طی یک تماس تلفنی مجددا به زندان فراخوانده شد.
 

به گزارش تحول سبز، وی پیش از بازگشت به زندان اعلام کرد که در صورت انتقال مجدد به قرنطینه زندان روزه های اعتراضی خود را تا زمانی که حقوق اولیه یک زندانی برای وی مهیا نگردد از سر خواهد گرفت.
این در حالی است که تاج زاده، با وجود ناراحتی های جسمی، تمام مدت هفت ماه گذشته را در اعتراض به برخوردهای غیرقانونی صورت گرفته با وی در روزه اعتراضی به سر برده بود.
تاج زاده که یک روز پس از انتخابات سال ۸۸ بازداشت شده بود در حال حاضر دوران محکومیت شش ساله خود را می گذراند. این در حالی است که وی به دلیل آنکه روند برگزاری دادگاههای نمایشی را غیرقانونی و نا عادلانه می دانست هیچگاه حاضر به دفاع و ارائه درخواست تجدید نظر در خصوص حکم صادره نشد.

 

 

حکومت باید همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را آزاد کند

Posted: 21 Jun 2011 05:23 AM PDT

حمایت فعالان دانشجویی خارج از کشور از زندانیان اعتصاب کننده

جرس:  جمعی از فعالان دانشجویی -ـ سیاسی خارج از کشور در بیانیه ای با اعلام حمایت از  اعتصاب غذای ۱۲ تن از زندانیان سیاسی نوشته اند: اعتصاب غذای یاران مبارز و آزادیخواه ما همه ما را به همبستگی در پیکاری فرا می‌خواند که آنان به‌خاطر تلاش برای دستیابی به آن به زندان افتاده‌اند.



متن این بیانیه که در اختیار جرس قرار گرفت به شرح زیر است: 


دیر زمانی است که ثابت شده در این دیار هیچ دادرس با وجدان و شریفی بر مسند کار نیست ما بار دیگر از دردها و مصائبی که بر ایران و ایرانیان می رود با شما سخن می گوییم. در شرایطی که همه ازسویی دل نگران سرنوشت رهبران دربند خویش‌ایم و از دیگر سوی عزادار صدها شهید چشم انتظار صدها انسان بی گناهی هستیم که در زندان های مخوف و بدنام ایران گرفتار جهل و عداوت لجوجانه عده ای نو رسیده اند.
خبر اعتصاب غذای دوازده تن از زندانیان سیاسی سبز در اعتراض به جان باختن هاله سحابی و هدی صابر بر شدت نگرانی ها و مصائب رفته بر ما در این سالیان سیاه افزوده است. انسانهای آزاده ای که شجاعانه به استقبال مرگ شتافته اند به واقع نمایندگان مردمانی هستند که خواستی جز تعیین حق سرنوشت خود نداشته و ندارند اما در پاسخ به خواست مشروع و قانونی خویش با خشونت عریان عوامل نظامی و شبه نظامی حاکمان که هیچ کم از صحنه‌های نبردهای خونین تاریخ البته در مقابل مردمی بی دفاع نداشت مواجه شدند. 

 
این اعتصاب همچنین اعتراضی است به حصر و بندها و زندانی کردن تمام کسانی که گناهی جز مبارزه مسالمت آمیز برای آزادی و احقاق حقوق ما نداشته اند، اعتراض به شکنجه ها و اعتراف گیری های اجباری، اعتراض به شرایط غیر انسانی زندان ها و تحقیر زندانیان که هدفش درهم شکستن زندانی و اجبارش به دست برداشتن از آرمان های خویش است. اعتصاب غذای یاران مبارز و آزادیخواه ما همه ما را به همبستگی در پیکاری فرا می‌خواند که آنان به‌خاطر تلاش برای دستیابی به آن به زندان افتاده‌اند.

 
 بگذار از اراده، استقامت و همبستگی آنان بیاموزیم و تلاش مشترکمان را برای آزادی زندانیان سیاسی و رعایت حقوق زندانیان، هر کجا که هستیم، دوچندان کنیم. دوستان و همرزمان ما! قهرمانان مقاومت و سربلندی ما ! ما پیامتان را شنیدیم؛ در داخل و خارج از میهن ایران، آزادی زندانیان سیاسی را در الویت مبارزه سبزمان قرار خواهیم داد. ما برای پویاتر شدن جنبش سبز و پایان دادن به این فجایع، متحدتر از پیش گام خواهیم برداشت و در این اتحاد، تفاوت ها و تنوعمان را کنار نمی گذاریم بلکه به‌رسمیت می شناسیم. 

 
ما به حاکمان ایران هشدار می دهیم راهي که در پيش گرفته‌اند جز فساد و تباهي بيش از پيش برايشان ثمري نخواهد داشت. بنگرند که عاقبت عدم تمکين از اراده ملت چيست و چگونه در راه اصرار بر يک اشتباه، تا آنجا پيش رفته‌اند که امروز اندک آبرویی نه در میان ملت خود نه در جامعه بین المللی و نه حتی در میان سنتی ترین حامیان خود برایشان باقی مانده است. حکومت بر مبنای شرع، عرف و قانون موظف است در کوتاه ترین زمان همه زندانیان سیاسی و عقیدتی را آزاد کند و  کار را از آن چه هست برای خود دشوارتر نکند. تا آن زمان نیز باید حقوق اوليه آنها، اعم از مرخصی استحقاقی، مرخصی استعلاجی، ملاقات حضوری، تلفن، رسيدگی به وضعيت جسمانی و بيماری‌هايشان، رعايت شود.
 
 
آرش بهمنی، آرش حسینی‌پژوه، آرنوش آزرحیمی، احمد باطبی، ارشاد علیجانی، امیر رشیدی، امیر معماریان، بورگان نظامی نرج‌آباد، پروانه وحیدمنش، پویان فخرایی، پیمان ملاذ، تارا سپهری‌فر، حمیدرضا ظریفی‌نیا، حنیف مزروعی، رحیم همتی، رضا جعفریان، روح‌الله شهسوار، ساجده عرب‌سرخی، سجاد رضایی، سراج میردامادی، سیدکوهزاد اسماعیلی، صادق شجاعی، علی نظری،  علی طباطبایی، علی عبدی، علی هنری، فرشاد توماج، فرشید آذرنیوش، کامیار بهرنگ، محمد صادقی، مرتضی اصلاح‌چی، مریم روزبهانی، مصطفی خسروی، مهدی جلالی، نریمان مصطفوی٬ یوحنا نجدی 
 
 

شرح جزییات چگونگی شهادت هدی صابر به روایت خسرو دلیرثانی

Posted: 21 Jun 2011 05:01 AM PDT

جرس: خسرو دلير ثاني از زندانيان بند 350 اوين در گزارشی از نحوه تصميم گيري و علت اعتصاب غذاي وي به همراه شهيد صابر و شرح وقايعي كه در نهايت منجر به شهادت هدي رضازاده صابر شد، گزارشی تهیه کرده است.

 
در این گزارش که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت، آمده است به صورت مستقيم مسئله ي ضرب و شتم را از زبان خود آقاي صابر شنيده ام و به اين مسئله كاملاً اعتقاد دارم كه ايشان در اين مورد هرگز دروغ نگفته است.  



متن کامل این گزارش به شرح زیر است: 
 

 

 

 به نام خدا

 

 

 

ملت شریف و آگاه ایران، خانواده‌ی محترم شهید صابر

 

شهادت عارفانه‌ی شهید هدی صابر که به هنگام اعتصاب غذای اعتراضی در واکنش به شهادت مظلومانه خانم "هاله سحابی" صورت گرفت و مجموعه وقایعی که در جریان اعتصاب و پس از بروز عارضه قلبی شهید صابر اتفاق افتاد شاید بخشی از تاریخ آینده ایران باشد و به همین دلیل لازم است به درستی ثبت شود، از آنجا که در جریان این اعتصاب بنده نیز افتخار همراهی با شهید را داشتم، لازم دانستم تا برای رفع ابهام ها و برطرف ساختن شبهاتي که گاهي به قصد پایمال ساختن راه و هدف شهید صابر رواج یافته است، روایتی تقریبا کامل از ماجرا ارائه دهم، هرچند یادآوری این وقایع برای من تلخ و دردآور است. اما همانگونه که صابر در بیانیه اعتصاب غذا ذکر کرده بود، شاید این اقدام گامی در جهت جلوگیری از ریخته شدن خون بی گناهان باشد.

 

 1. چرا شهید صابر در بند 350 زندانی بود؟

شهید صابر در مردادماه 1389 توسط یگان عملیاتی سپاه در خیابان دستگیر و به بند ویژه امنیتی خاص سپاه در زندان اوین انتقال یافت، بعد از اتمام دوره بازداشت به بند 350 زندان اوین منتقل شد. در تمام مدتی که قبل از شهادتش در این بند محبوس بود، تحت نظر بند ویژه امنیتی سپاه قرار داشت، به طوری که در بسیاری مواقع جهت انجام ملاقات با خانواده و یا تحویل وسایل از بند 350 برای ساعاتی به بند ویژه سپاه انتقال می یافت و سپس بازگردانده می‌شد. شهید صابر در سال 1381 پس از تحمل حدود 1.5 سال زندان که در جریان دستگیری بخشی از نیروهای ملی مذهبی صورت گرفت، در دادگاه حاضر شد و پس از ارائه دفاعیاتی جانانه ، به تحمل 5.5 سال حبس محکوم شد، که بنابر سیاست‌های خاصی که نظام در آن مقطع داشت احکام صادره برای ملی مذهبی‌ها به اجرا گذاشته نشد و اعضای این پرونده پس از تحمل دوره‌ی بازداشت که بین یک ماه تا حدود 2 سال به طول انجامید به طور موقت آزاد شدند، پس از دستگیری شهید صابر در سال 1389، به او شفاهي گفته شده بود که برای حکم حبس صادره در 8 سال پیش دستگیر شده است و صابر از همان ابتدا و بعد ها در طول مدت حضور در زندان چند بار از مسئولان خواسته بود که در صورتی که برای تحمل حبس صادره در زندان نگهدای می‌شود، بر اساس قانون حکم مذکور را حضوري به وي یا به وکیل او ابلاغ نمایند، که بنابر گفته خود ایشان، مسئولان زندان از اين کار خودداری کرده بودند و این موضوع را من مکررا از ایشان شنیدم که مسئولان از ابلاغ حکم به او خودداری می‌نمایند.

 شب عید سال 1390، شهید صابر علی‌رغم انتظار خودش از طرف بند امنیتی سپاه فراخوانده شد و بدون دریافت وثیقه یا صدور قرار کفالت به مرخصی اعزام شد، که عدم دریافت وثیقه از محکومان سياسی در سال‌های اخیر تقریبا بی‌سابقه است. بعد از گذشت یک ماه هم با ایشان تماس گرفته و خواستار برگشت وی به زندان شدند که این کار صورت پذیرفت.

 

 2. خبر درگذشت مهندس سحابی و شهادت هاله

 

خبر درگذشت مهندس سحابی که به زندان رسید، شهید صابر بسیار ناراحت و متاثر شدند و این مسئله با توجه به رابطه‌ی عمیق و صمیمانه‌ای که ایشان با مهندس داشتند، دور از انتظار نبود، ولی با توجه به متانت و وقاری که همیشه در شخصیت ایشان وجود داشت با تسلط کامل برخوردكرده و مسئله را پذيرفت . و بعد از ظهر همان روز به اتفاق دو تن دیگر از هم انديشان من و ایشان جلسه‌ای تشکیل دادیم تا چگونگی برگزاری مراسم ختم را برنامه ریزی کنیم. با توجه به سطح علاقه و توجهی که در بند به مهندس سحابی وجود داشت، مراجعه هاي مكرر جهت شرکت و برگزاری مراسم به شهید صابر صورت گرفت. ایشان جلسه دیگری با حضور چند نفر دیگر از هم بندیان تشکیل داد و در خصوص برگزاری مراسم تصمیم‌گیری کردند و قرار شد مراسم بعد از ظهر پنج شنبه در مسجد کوچک بند 350 برگزار شود. در این مدت صابر پیام تسلیتی به طور شخصی تهیه کردو نامه‌ای هم خطاب به مهندس سحابی نوشت که بعد ها منتشر شد و من و دوستان دیگر ملی مذهبی نیز در فکر تهیه پیام تسلیتی برای خانواده سحابی بودیم.

روز چهارشنبه یازدهم خرداد که روز مراسم تشییع جنازه مهندس سحابی بود به اتفاق در مسجد بند نشسته بوديم و ایشان مشغول مطالعه و نوشتن مطلبی بود که خبر رسید در جریان مراسم مهندس درگیری شده و خانم هاله سحابی مضروب و به شهادت رسیده است. این خبر بسیار غیرمنتظره و ناباورانه بود و به طور ناگهانی اعلام شد، به طوری که شهید صابر در حالی که با دو دست سرش را گرفته بود به سرعت شروع به قدم زدن کرد و ناراحتی و تاثر عمیق در چهره‌اش به وضوح قابل ملاحظه بود. به طوری که تعدادی از دوستان نگران حالش شدند و هم‌بندی‌ها با مراجعه هاي مکرر به وی تسلیت می‌گفتند. نزدیک ظهر هوا نسبتا گرم بود كه شهيد صابر با شنیدن صدای اذان ظهر و  برخلاف همیشه که نماز را در مسجد و با جماعت اقامه می‌کرد، در وسط حیاط زندان بدون پهن کردن زیرانداز، به تنهایی به نماز ایستاد و این نماز تاثیر عمیقی بر ذهن هم‌بندي هاي وي برجای گذاشت و شاید بسیاری را به یاد نماز ظهر عاشورا انداخت.

بعد از نماز شهید صابر همچنان به قدم‌زدن در محوطه ادامه داد و من نیز با وی همراه شدم ابعاد مسئله به حدی بزرگ و باورنکردنی بود که هر دو تا مدتی مبهوت بودیم. شهید صابر به شدت متاثر بود و مرتب می‌گفت کار به جایی رسیده که به مضروب کردن زنان و "زن کشی" دست می‌زنند و ادامه داد؛ "خدا وارد کار اینها شده و بزودی نتیجه‌اش را خواهیم دید."

در مجموع با صحبت‌های انجام شده به این نتیجه رسیدیم که باید اعتراض خود را به این مسئله و همدردی با بازماندگان را به نحوی ابراز کنیم و نتیجه گرفتیم که ابتدا روی برگزاری مراسم مهندس سحابی که قطعا با مراسم دختر شهیدش همراه می‌شد متمرکز شویم و بعد اقدام بعدی را انجام دهیم که مبادا جلوی برگزاری مراسم از طریق عوامل زندان گرفته شود.

بعد از ظهر آن روز هم جلسه ای با دیگر دوستان ملی مذهبی تشکیل دادیم و در خصوص چگونگی و نحوه اعتراض ، مشورت کردیم که در مجموع قرار شد من و آقای صابر به صورت مشترک و بدون دخالت و دعوت سایر هم بندی ها  اقدام به اعتصاب غذای تر کنیم.

در آن روز و روز بعد مکرر از سوی چند تن از هم بندی ها که از شنیدن خبر شهادت هاله متاثر بودند به ایشان و من مراجعه می‌شد وپیشنهاد هاي مختلفی از قبیل اعتصاب غذای گروهی و یا روزه سیاسی مطرح می‌گردید، که با توجه به مذاکراتی که من و آقای صابر داشتیم به این نتیجه رسیدیم که چون اعتراض هاي جمعی ممکن است تبعات گسترده ‌ای برای همبندیان داشته باشد و برخورد شدید با آن‌ها صورت گیرد، بهتر است تا حد امکان توصیه کنیم که کسی این کار را انجام ندهد و اعلام کنیم که این اعتصاب کاملا مستقل و به صورت اعتراضی انجام می‌شود و هیچ خواسته‌ای ندارد. عده زیادی از دوستان ضمن ابراز همدردی خواسته‌ی ما مبنی بر عدم اعتصاب را پذیرفتند و در مواردی که این مسئله پذیرفته نشد ، شهید صابر به  صراحت اعلام کردند که واکنش‌هایی که توسط تعدادی از هم بندیان صورت می‌گیرد هیچ ارتباطی به اعتصاب دو نفره ما ندارد و در طول مدت اعتصاب نیز تاکید خاصی روی این موضوع داشتند که کسی ادعای پیوستن و یا حمایت از اعتصاب ما را مطرح نکند و کسانی که دست به اعتصاب زده بودن به طور مستقل انگیزه خود را مسئله شهادت هاله سحابی اعلام کنند نه اعلام حمایت یا پیوستن به اعتصاب ما.

 

 3. تصمیم و اعلام اعتصاب غذا

 

روزهای یازدهم و دوازدهم جلسات متعددی به صورت دونفره و در مواردی هم با تعدادی از هم بندیان داشتیم که پیشنهاد داشتند حرکت اعتراضی در سطحی گسترده‌تر و با حضور تعداد بیشتری انجام شود و بیشتر پیشنهاد ها در این خصوص متمرکز بر روزه سیاسی بود و از ما می‌خواستند که اقدام دو نفره را مدتی به تعویق بیندازیم تا هماهنگی های لازم برای اين اقدام گسترده‌تر انجام شود و آن زمان ما نیز به آنها بپيونديم . به طور مشترك پیشنهادهاي  ارائه شده را بررسی کردیم وبه این نتیجه رسیدیدم که اقدام گسترده زمان زیادی برای هماهنگی نیاز دارد و فرصت مفید را از دست می‌دهیم. و علاوه بر آن به  تجربه ثابت شده بود که اینگونه اقدام ها معمولا به تشدد آرا می‌انجامد به علاوه خطر جمعی با کل بند هم مطرح بود که از نظر ما مطلوب نبود،  از سویی تعلق خاطر ما به خانوده‌های ملی مذهبی این وظیفه را بر دوش ما قرار داده بود که با دقت و حساسیت بیشتر نسبت به ديگران به موضوع بپردازیم. نظر من این بود که همچنان به صورت مستقل و دونفره کار انجام شود و دلایل خود را گفتم که مورد پذیرش شهید صابر هم قرار گرفت. برای شروع اعتصاب نظر ما بعد از انجام مراسم مهندس در 350 بود و دوستان دیگر پیشنهاد دو روز بعد را دادند که مذاکرات جمعی هم به نتیجه برسد. من نظرم روی بعد از پایان مراسم مهندس بود. شهید صابر مانند همیشه که بقول خودشان به "استشاره" قرآن معتقد بود، برای تصمیم نهایی به استشاره پرداخت وبعد با اطمینان و صلابت اعلام کرد که بعد از مراسم مرحوم سحابی، اعلام  اعتصاب غذا خواهم کرد. بعد به اتفاق به تنظیم بیانیه اعتصاب پرداختیم و به خصوص روی این مسئله تاکید کردیم که این اقدامام مستقل است و ما هیچ یک از همندیان را به اقدام مشابه فرا نمی‌خوانیم. این بیانیه در چهار نسخه (دو نسخه توسط من و دو نسخه توسط صابر) بازنویسی شد و به امضای مشترک هردوی ما رسید و برای ارسال آن به خارج زندان و انتشار برنامه‌ریزی لازم را انجام دادیم.

 

 4. برگزاری مراسم و اعلام اعتصاب غذا

 

مراسم سحابی‌ها ساعت 8 بعد از ظهر روز پنج شنبه 12/3/90  هم زمان با اذان مغرب در مسجد بند 350 برگزار شد که تعداد بسیار زیادی از هم بندی ها در این مراسم حضور یافتند. به طوری که علاوه بر مسجد سالن منتهی به آن را نیز اشغال کردند.

در این مراسم، ضمن قرائت قرآن، آقای عمادالدین باقی به ایراد سخنرانی پرداخت و از منزلت خانواده سحابی (مهندس و هاله) صحبت کردند و به بیان دغدغه‌ها و رنج‌هایی که این خانواده از مرحوم دکتر سحابی تا هاله متحمل شده‌اند و نقش و تاثیری که در تاریخ معاصر ایران ایفا کرده‌اند پرداختند. بعد از اتمام این مراسم باشکوه، من و شهید صابر به تعدادی از هم بنديان اعلام کردیم که اعتصاب غذای اعتراضی ما به صورت نامحدود آغاز شده است و خواستیم که مسئله به سایر هم بندیان هم اعلام شود. این موضوع به وکیل بند زندان، که یکی از هم بندیان است هم اعلام شد و از ایشان خواستیم در صورت لزوم موضوع را با ریاست بند 350 در میان بگذارد تا مسولیتی متوجه وی نباشد. این اعتصاب کاملا سیاسی بود و هیچگونه خواسته شخصی ای صنفی نداشت. بنابراین با توجه به اینکه روز شنبه، یعنی دو روز بعد موضوع از طریق رسانه‌ها اعلام شد، لزومی ندیدیم که مسئله را به صورت مکتوب به مسئولان زندان اعلام کنیم.

 

 5. روزهای اعتصاب و وضعیت جسمی و روحی شهید صابر

 

با آغاز اعتصاب، از شامگاه دوازدهم خرداد، عملا طی برنامه‌ای که در بیانیه اعلام شده بود، تنها به آشامیدن چای همراه با قند و مصرف محلول آب و نمک که توسط دکتر (از همبندیان است) توصیه شده بود پرداختیم. شهید صابر علاقه خاصی به ورزش داشت و در روزهای عادی قبل از اعتصاب معمولا حداقل روزی یک ساعت به طور منظم به دویدن می پرداخت و حداقل هفته‌ای یک بار هم با بچه‌ها فوتبال بازی می کرد. در ورزش هم مثل سایر کارها ایشان مصمم و جدی بود و آن را با برنامه ریزی دقیق انجام می‌داد. با شروع اعتصاب  ورزش را کنار گذاشت و گفت چون مدت زمان اعتصاب فعلا معلوم نیست باید نیروی خود را ذخیره کنیم. با اعلام پخش شدن خبر اعتصاب در روز شنبه 14/3/90 صحبت ‌های مشترک ما تقریبا هر روز برای بررسی شرایط و ادامه‌ی کار صورت می‌گرفت و تصميم بر اين  شد که براساس واکنش‌ها و نقطه نظرات دوستانمان در خارج از زندان، نسبت به چگونگی تداوم یا پایان اعتصاب، تصمیم‌گیری کنیم. با توجه به این که معمولا در موارد قبلی با اعلام اعتصاب غذا، زندانی به خارج از بند و زندان انفرادی منتقل می‌شود و تحت نظر قرار می‌گیرد و ارتباطش هم معمولا با دنیای خارج قطع می‌شود. قرار  مدارهای لازم را برای مواجه شدن با چنین موقعیتی با هم تنظیم و تصمیمات لازم را اتخاذ کردیم. شهید صابر تاکید خاصی روی اين مسئله داشت که قصد ما چپ روی و ضربه زدن به جسم خود نیست و در برابر ابراز نگرانی‌هایی که سایر هم بندیان از وضعیت ما داشتند، مکرر در پاسخ تاکید می‌کرد که در تصمیمات خود درباره‌ی چگونگی تداوم اعتصاب، مسئله سلامت جسمی را نیز مد نظر قرار خواهیم داد. تقریبا از روز سوم به بعد، یکی از هم بندیان پزشک، فشار خون من و ایشان را روزانه دو نوبت (صبح و شب) اندازه گیری می‌کرد. تا 6 روز فشار ما دو نفر نرمال بود و توصیه‌های لازم را به ما ارائه می‌داد. روز پنجم یا ششم، توسط یکی از همبنديان از طریق دستگاه اندازه‌گیری قند خون موجود در بند، قند خون آقای صابر اندازه‌گیری شدکه 107 بود و با توجه به چند روز اعتصاب کاملا نرمال و قابل قبول به نظر می‌رسید.

روزهای ششم و هفتم، من در خصوص ادامه اعتصاب در صورت لزوم به صورت طولانی مدت پيشنهاد دادم، که آقای صابر به شدت مخالف کرد. ایشان تاکید کرد قصد ما اصلا چپ روی نیست و سعی داشت این مسئله برای من كاملا تفهيم شود . برخلاف انتظار، در طول روزهای هفته‌ی اول هیچ گونه واکنشی از سوی مسئولان زندان نشان داده نشد. تنها رئیس بند 350 پیغام داد و از ما درخواست کرد که با دریافت پیام از بیرون زندان زودتر به اعتصاب خود پایان دهید!

ظاهرا به نظر می‌رسید که با توجه به ضایعه‌ای که برای شهید هاله سحابی رخ داده بود و انعکاس خبر اعتصاب ما، تصور ماموران امنیتی بر این بود که برخورد با ما و انتقال به انفرادی اوضاع را بدتر کرده و فشار خبری موضوع را بیشتر خواهد کرد. در طول روزهای اعتصاب روحیه‌ی شهید صابر بسیار خوب و به نتيجه کار امیدوار بود. در طول روز برنامه‌ی روزانه‌ی همیشگی خود، شامل مطالعه و برگزاری کلاس‌های آموزشی و عبادت را به غیر از روزش به طور کامل منظم انجام می‌داد. ولی در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه هجدهم و نوزدهم، به تدریج اثر اعتصاب در چهره ایشان نمایان شد. به طوری که چشم‌ها به طرز محسوسی برجسته شده و رنگ صورت به سفیدی گرائیده بود. این مسئله نگرانی دوستان را درپی داشت. ولی شهید صابر در پاسخ به آن‌ها تاکید می کرد که چنانچه مشکلی پیش بیاید به اعتصاب پایان خواهیم داد.

در این مدت تعدادی از هم بندیان هم اعلام اعتصاب غذا کرده بودند و موضع را با شهید صابر در میان گذاشتند که ایشان ضمن عدم تایید این کار همچنان بر این موضوع تاکید می کرد که حرکت ما مستقل است و هیچگونه تداخلی مابین حركت ما و آن وجود ندارد. بعد از ظهر پنج شنبه 19/3/90 تعدادی از هم بندیان در خصوص مسئله اعتصاب بحثی با آقای صابر داشتند که اسباب ناراحتی ایشان را فراهم آورد. به طوری که بعد از این بحث موضوع را با اینجانب در میان گذشت و گفت این صحبت‌ها زمینه‌ حاشیه‌سازی برای اعتصاب ما را فراهم می‌آورد و از من خواست که به همراه هم با يك نفر از آنها  صحبت کنیم و نسبت به ایجاد هرگونه حاشیه در این خصوص به او  هشدار دهيم. تا حدود ساعت 24، در راهرو زندان راجع به این موضوع و مسائل دیگر صحبت کردیم. نگرانی آقای صابر از اين مسئله کاملا مشهود بود.

 

6. عارضه قلبی و نحوه‌ی برخورد با شهید صابر

 

حدود ساعت یک بامداد جمعه 20/3/90 به خواب رفتیم. تخت شهید صابر، بالای تخت من در طبقه سوم قرار داشت. حدود ساعت 4.5 بامداد شهید صابر برای اقامه نماز صبح از خواب بيدار  و پس از نماز به تخت خود برگشت. دقایقی بعد، با ناراحتی برخاست و ضمن اشاره به قلبش از یکی از هم اتاقی‌ها که بیدار بود کمک خواست، بلافاصله به کمک چند نفر از هم‌بندی‌ها از تخت پایین آمد و در وسط اتاق دراز کشید. در حالی که به شدت از درد ناحیه سینه و دست چپ ابراز ناراحتی می‌کرد. به طوری که حتی تماس دست دیگران با دست چپ ايشان با اعتراض وي مواجه شد .  چون شدت درد را افزايش مي داد بلافاصله با كمك ناظر شب از طريق آيفون موضوع را به افسر نگهبان اطلاع داديم و چند دقيقه بعد نگهبان براي باز كردن قفل در سالن آمد . بچه ها بلافاصله برانكارد را به اتاق آورده و شهيد صابر را در حالي كه قرار گرفتن روي برانكارد به دليل درد شديد طرف چپ بدن براي او سخت بود ، روي آن قرار داده و به درمانگاه اوين منتقل كردند . امكان همراهي بيمار توسط ماموران زندان صورت پذيرفت . كمتر از يك ساعت ،‌يعني حدود يك ساعت 5/5 بامداد ، آقاي صابر توسط ماموران به داخل اتاق منتقل شد و در وسط اتاق دراز كشيد . در حالي كه همچنان از درد شديد سينه چپ مي ناليد . من و تعدادي از هم بنديان اطراف او جمع شديم . در همان حال اظهار داشت كه نوار قلب گرفتند و گفتند چيزي نيست و هيچ كاري انجام ندادند و به من بي احترامي كرده و كتكم زدند و آقاي «ع » با مشت به سرم زد و بعد بدون دمپايي مرا به بيرون از درمانگاه پرت كرد . احساس كرديم كه حال شهيد از بار اول كه به درمانگاه برده شد هم بدتر شده چون حالت تهوع داشت و اظهار داشت در درمانگاه هم بالا آورده است . من دوباره آيفون افسر نگهبان را زدم و از او خواستم سريع پايين بيايد . افسر نگهبان آقاي « د »  به پشت در سالن آمد ، از او خواستم كه هر چه سريعتر صابر را به درمانگاه منتقل كنند . تاكيد كردم كه حال وي  از اول هم بدتر است و احتمال مرگ ايشان وجود دارد . افسر نگهبان پاسخ داد  "من او را به درمانگاه اعزام كردم و آنها اظهار داشتند ،‌مشكلي نداردو من وظيفه خود را انجام داده ام ".بار ديگر از او خواستم كه آقاي صابر را به درمانگاه برگرداند و تاكيد كردم كه صابر چند روز اعتصاب غذا ست و همه دنيا مي دانند و اگر اتفاقي بيفتد ، گرفتاري بزرگي براي شما ايجاد خواهد كرد . در اين هنگام آقاي صابر ضمن ناله هاي سخت ، خطاب به افسر نگهبان گفت كه ،« به درمانگاه نخواهم رفت ، با من بي احترامي كرده و كتكم زدند و هيچ كاري نكردند ، بايد مرا به بيمارستان بيرون از زندان ببريد وگرنه خواهم مرد و يك جنازه روي دستتان خواهم گذاشت ». به هر حال با خواهش از افسر نگهبان خواستيم كه خودش تلاش كند كه آقاي صابر را به بيمارستان بيرون بفرستند و او قول دادكه خودش با ايشان به بهداري خواهد رفت و براي اعزام او به بيمارستان تلاش خواهد كرد آقاي صابر را روي برانكارد گذاشتيم كه در اين موقع حالش بهم خورد و درخواست رفتن به دستشويي كرد و با كمك هم بنديان به دستشويي رفته و در حال برگشت دوبارهً او را روي برانكارد گذاشتيم و به افسر نگهباني منتقل كرديم . من مي خواستم او را تا بهداري همراهي كنم ولي افسر نگهبان ممانعت كرد و قول داد كه خودش همراه او خواهد رفت . ما نگران به اتاق برگشتيم . نزديك ظهر آقاي « پ » از هم بنديان به دليل مشكل جسمي كه داشت به بهداري منتقل شد و بعدازظهر برگشت ،‌گزارش داد كه  " آقاي صابر را در بهداري ديده و افسر جانشين زندان هم به بهداري آمده بود و آقاي صابر قصد شكايت از عوامل بهداري و زندان را به دليل بد رفتاري و ضرب و شتم داشته است .

آن شب يكي ديگر از هم بنديان به بهداري رفت  و اظهار داشت ، "آقاي صابر در بهداري نبود و عوامل بهداري اظهار داشته اند از امروز ظهر به بيمارستان مدرس تهران منتقل شده است".روز بعد هم چند نفر ديگر به بهداري رفتند و گفتند كه "آقاي صابر به بيمارستان منتقل شده و پزشكان گفته اند كه تا 5 روز بايد در CCU  تحت نظر باشد".

روز شنبه به اصل موضوع در خصوص انتقال آقاي صابر به بيمارستان شك كردم و از منبعي شنيدم كه به بازداشتگاه امنيتي سپاه منتقل شده است . در هر حال خبرها متفاوت بود و عده اي از من مي خواستند كه با توجه به مشكلي كه براي آقاي صابر پيش آمده به اعتصاب خود پايان دهم ، ولي من مخالفت مي كردم و مي گفتم تا تكليف آقاي صابر مشخص نشود اين كار را نخواهم كرد

بعد از ظهر جمعه يكي از دوستان از مرخصي برگشت و اعلام كرد كه پيغامي  از طرف چند تن از بزرگان ملي مذهبي مبني بر در خواست پايان اعتصاب غذا ارائه شده كه مربوط به چند روز پيش بود ، ولي من و آقاي صابر از آن اطلاع نيافته بوديم.

روز يك شنبه نزديك ظهر مرا به دفتر رئيس بند 350 احضار كردند. رياست بند در مورد اعتصاب و علت آن با ما صحبت كرد و من مسئله را توضيح دادم از من خواست كه به اعتصاب پايان دهم، من هم ماجراي اقاي صابر و برخورد بدي كه با او كرده بودند، گفتم و تاكيد كردم نسبت به انتقال وي به بيمارستان شك دارم تا وضعيت وي مشخص نشود ، اعتصاب خود را ادامه خواهم داد. ضمن اينكه تاكيد كرد هدف ما ايجاد مشكل براي مسئولان زندان نيست و آن ها مي توانند آن كاري را كه وظيفه قانوني شان است انجام دهند.

در نهايت از من خواست كه به صورت كتبي گزارش دهم كه اعتصاب غذا كرده ام ولي تاكيد كرد كه اي كاش از اول اين مطلب را به صورت مكتوب ارائه مي داديم و الان كمي دير شده است! بعد از بيرن آمدن از دفتر نامه اي مبني بر اعتصاب خودم نوشتم و آن را ارائه دادم . ساعتي بعد داخل حياط ، اخباري مبني بر در گذشت آقاي صابر شنيدم ، كه تصميم گرفتم آن را باور نكنم، و تا دو ساعت بعد به هم‌بندياني كه در اين خصوص ابراز ناراحتي مي‌كردند، دلداري مي‌دادم ، فكر مي‌كردم كه در اطلاع رساني از وضعيت صابر اغراق صورت گرفته است.

 

7. تائيد خبر شهادت و برگزاري مراسم

 

بعد از ظهر خبر رسيد نزديكان شهيد صابر ، خبر شهادت را تاييد كرده اند و جلوي بيمارستان مدرس شلوغ شده است . با ناراحتي و نا باورانه به حياط رفتم و ساعتي در خود فرو رفتم و نتوانستم احساساتم را كنترل كنم . در آن ساعت و ساعت ها بعد، مكرر دوستان مراجعه كرده و ضمن دلداري و تسليت از من خواهش داشتند كه به اعتصاب پايان دهم ، اما من از اين كار خودداري كردم. براي برگزاري مراسم با كمك دوستان براي فردا شب برنامه ريزي كرديم. روز دوشنبه كه روز ملاقات بود،  هم‌بنديان با بستن نوار مشكي به بازوان خود به ملاقات خانواده ها رفتند. وضعيت روحي همه به هم ريخته بود . ظهر دوشنبه به ياد شهيد صابر در وسط محوطه زندان به تنهايي نماز خواندم. مراسم شهيد صابر ساعت 19در مسجد بند 350 برگزار شد . حدود 180 نفر از هم‌بنديان از گروها و جريان‌هاي مختلف سياسي و فكري در مراسم شركت كردند . ضمن قرائت قرآن ، آقاي باقي سخنراني كردند و از خصائل شهيد صابر و صبوري وي سخن گفتند و من هم نامه اي را كه آن مرحوم براي مهندس سحابي بعد از فوتشان نوشته بود قرائت كردم كه به شدت مورد استقبال قرار گرفت و عده زيادي از هم‌بنديان صادقانه گريستند .بعد از اتمام مراسم به در خواست هم‌بنديان به اعتصاب غذاي خود پايان دادم .

 

 

 

8. صدور نامه 64 تن و شروع وقايع مربوط به پس از شهادت

 

پس از پخش خبر شهادت ، شور و ولوله اي در ميان هم‌بنديان افتاد و عده اي در خواست اعتراض عملي كردند . جلساتي تشكيل شد . تصميم بر آن شد كه براي امضا بدون در نظر گرفتن مرزبندي هاي سياسي ، اين نامه به همه ارائه شود كه خوشبختانه با استقبال هم‌بنديان روبرو شد و به امضا 64 نفر از آن ها رسيد ، امضاي اين نامه تاكيد بر اين واقعيت بود كه شهيد صابر در اثر بي توجهي سوء تدبير مقام هاي و مسئولان قضايي و امنيتي و عوامل زندان ، ضرب و شتم و بدرفتاري با وي و عدم اعزام به موقع به بيمارستان در اولين ساعت هاي بروز عارضه ي قلبي و عدم واكنش به موقع در مورد مسئله اعتصاب غذاي ايشان به دليل مصالح سياسي و امنيتي به شهادت رسيد و اعتراض هم بنديان در اين خصوص علني اعلام گرديد.

روز سه شنبه 24/3/90 نزديك ظهر مجدداً به دفتر رئيس بند فرا خوانده شدم . آقايي به نام « م » كه يكي از معاونت هاي زندان بود هم حضور داشت . از حال من پرسيد و از واقعه اي كه براي آقاي صابر پيش آمده بود ، ابراز تاًسف كرد . من هم اعتراض شديد خود را نسبت به اين كه آقاي صابر بلاتكليف در زندان نگه داري مي شد و بعد از انتقال به درمانگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به او رسيدگي نشده ابراز داشتم و گفتم كه به نظر من از ظهر جمعه 20/3/90 تا روز شنبه كه ظاهر آقاي صابر به بيمارستان مدرس منتقل شده ، در جايي غير از بهداري نگهداري مي شد و احتمال دارد به انفرادي منتقل شده باشد. اين حرف من موجب آشفتگي معاونت مذكور شد و قسم خورد كه در دفتر زندان ثبت شده كه روز جمعه ساعت 11 شهيد صابر به بيمارستان مدرس انتقال يافته و از من خواست اين حرف وي را بپذيرم و اظهار داشت در مورد بدرفتاري با آقاي صابر هم تحقيق كرده و اين موضوع صحت ندارد، من نيز در پاسخ موارد ديگري از ضرب و شتم هم بنديان در بهداري را كه قبلاً رخ داده بود ، بر شمردم و اظهار داشتم ، به صورت مستقيم مسئله ي ضرب و شتم را از زبان خود آقاي صابر شنيده ام و به اين مسئله كاملاً اعتقاد دارم كه ايشان در اين مورد هرگز دروغ نگفته است . بعد هم موارد بسياري از وقايع و احكام نا عادلانه و رفتار نادرستي را كه نسبت به محكومان صورت گرفته بود شرح دادم و اظهار داشتم كه نخواهيم گذاشت خون صابر هدر برود و بزودي گزارش كامل واقعه را نوشته و انتشار خواهم كرد. ظهر روز سه شنبه براي اقامه ي نماز ظهر و عصر در وسط حياط بند 35 توسط هم بنديان اقامه شد كه با تاسي از شهيد صابر، تعداد زيادي از هم ‌بنديان در اين مراسم شركت كردند و عده اي نيز تا پايان نماز در كنار صفوف نمازگزاران ايستادند و اداي احترام كردند.

پس از پايان مراسم، تعدادي از دوستان هم بندي جلسات متعددي تشكيل دادند تا براي ابراز اعتراض خود نسبت به مسئله شهادت صابر ، برنامه ريزي كنند و در نهايت قرار شد تعدادي (مجموعاً 12 نفر) از نمايندگان جراان هاي سياسي حاضر در بند به اتفاق هم بيانيه اي صادر و همانگونه كه صابر در اعتصاب خود عنوان كرده بود براي جلوگيري از تضييع خون بي‌گناهان و تكرار حوادث مشابه دست به اعتصاب غذاي اعتراضي بزنند كه من و يكي از دوستان ملي مذهبي هم بنابر تصميم مشترك با آنها همراه شديم .

وقتي تصميم ما بر اعلام اعتصاب همراه با صابر قطعي شد ، شهيد صابر اين دعاي قرآني را براي من خواند :

"رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً"

 

 خروج صابر از جهان فاني بر اساس صداقتي بود كه هميشه در زندگي به همراه داشت همانگونه كه ورودش به هر كاري از روي صداقت بود و خداوند نيز براي او در شهادتش براي مردم حجتي براي پيروزي قرار داد. روحش شاد .

 

بند350 اوين- 29/3/1390

 

امير خسرو دلير ثاني

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

درخواست خانواده های سحابی و صابر: به اعتصاب خود پایان دهید

Posted: 21 Jun 2011 03:51 AM PDT

جرس: در چهارمین روز از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر، خانواده های این دو شهید با نوشتن نامه ای خطاب به ۱۲ زندانی اعتصاب کننده زندان اوین از آنها خواستند تا به اعتصاب غذایشان پایان دهند.


به گزارش کلمه، خانواده سحابی و صابر در نامه شان به زندانیان اعتصاب کننده آنها را برادران عزیز بند ۳۵۰ زندان  خطاب کرده و نوشته اند :«ضمن تقدیر از نامه شجاعانه و آگاهی بخش شما در مورد نحوه برخورد غیر اخلاقی زندان با هدی صابر به عنوان زندانی، همانگونه که هدی دوست نداشت تا اقدامش در مورد اعتصاب غذا مشقتی را متوجه دیگران کند ،بی گمان روح آن مرحوم و نیز هاله عزیز رضایت از ادامه اعتصاب غذای شما ندارند .»


آنها تاکید کرده اند :«در این صورت اعتصاب غذای شما اگر چه نشان از علاقه ویژه شما به این عزیزان و اعتراض به مسببان آن دارد ولی خود عاملی در افزایش اندوه خانواده ها و دوستان است. بنابراین خواهشمندیم در همراهیتان با ما و با انباشت اندوه در دل، اعتصاب غذایتان را بشکنید .امید داریم جلوه های دیگری از بیان اعتراض شما بتواند به همین اندازه یا بیشتر تاثیر گذار باشد.»


ابن نامه به امضای زریندخت عطایی (همسر عزت الله سحابی فعال ملی-مذهبی) ، همسر و فرزندان هدی و فیروزه صابر خواهر هدی صابر و تقی شامخی همسر هاله سحابی رسیده است.
 

خانواده هدی صابر دیروز دوشنبه هم با حضور در سالن ملاقات زندان اوین، از نماینده سازمان زندانها خواستند که بگذارند آنها با ۱۲زندانی اعتصاب کننده زندان اوین دیدار کنند و از آنها بخواهند به اعتصاب غذای خود پایان دهند.هرچند مسوولان زندان از این ملاقات خودداری کردند.
 

فیروزه صابر، نامه ی مشترک خانواده های شهید صابر و هاله سحابی را در اختیار مسوولان زندان اوین قرار دادند تا به این زندانیان برسانند. هر چند هنوز مشخص نیست که آیا مسوولان سازمان زندان ها این نامه را به دست مخاطبانش خواهند رساند یا نه؟
 

هدی صابر، روزنامه نگار و فعال ملی- مذهبی نیز در اعتراض به جان باختن هاله سحابی به همراه امیر خسرو دلیر ثانی دیگر فعال ملی – مذهبی دست به اعتصاب غذا زد. ۶۴ تن از زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین در این باره شهادت نامه ای را امضا کردند ، شهادتنامه ای که نشان می دهد این روزنامه نگار هنگامی که در اعتصاب غذا به سر می برده ،مورد ضرب و شتم ماموران بهداری قرار گرفته است .خانواده این فعال ملی – مذهبی نیز اعلام کرده اند که این روزنامه نگار هیچ مشکل جسمی جدی نداشته و تنها به دلیل این ضرب و شتم و تاخیر ماموران در انتقال به بیمارستان به شهادت رسیده است.


اسامی ۱۲ نفراعتصاب کننده بند ۳۵۰ اوین به شرح زیر است:

بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-مهدی کریمیان اقبال-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی-ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی

هرچه زودتر به این ظلم پایان دهید؛ زندانیان سیاسی را آزاد کنید

Posted: 21 Jun 2011 03:20 AM PDT

اعلام حمایت جبهه مشارکت از اعتصاب زندانیان سیاسی
جرس: جبهه مشارکت اسلامی با صدور بیانیه ای با حمایت از اعتصاب زندانیان سیاسی، از قوه قضاییه خواست با پایان دادن به این ظلم و آزادی همه زندانیان سیاسی، موضوع اعزام نماینده ویژه حقوق بشر را بلاموضوع کند.



به گزارش نوروز، جبهه مشارکت ایران اسلامی در حمایت از زندانیان سیاسی اعتصاب غذا کننده و درخواست شکستن اعتصاب اطلاعیه ای به شرح زیر صادر کرد:



آزادگان در بند، زندانیان سیاسی سرافراز بند 350 زندان اوین


برای همه ما عمق اندوه شما در شهادت مظلومانه هاله سحابی و هدی صابر قابل درک است همانگونه که ملت ما نه فقط داغدار آنها است بلکه سوگوار مرگ شرافت و مردانگی در وجود کسانی است که اگر دین ندارند ، آزاده هم نیستند ! ما شهادت می دهیم که شما اسوه های حق طبلی و مظلومیت رسالت خود را به تمامی انجام داده اید و دیگر نباید با جسم نحیف خود متحمل رنج بیشتر شوید بلکه باید جان سترگ خود را برای روزهایی که چندان دیر نیست به پرواز در آورید. ما به این کلام معصوم باور عمیق داریم که روز پاسخگویی ظالمان بسیار دردناک تر از روزی است که بر مظلومان رفته است.


جبهه مشارکت ایران اسلامی در برابر این همه فداکاری زندانیان سیاسی و خانواده انها سر تعظیم فرود می آورد و از عزیزانی که دست به اعتصاب غذا زده اند چون همیشه می خواهد به این اقدام پایان دهند و نیز از قوه قضاییه که مسئول همه این حوادث تلخ است می خواهد تا دیر نشده است به این همه ظلم پایان دهد و با آزاد کردن همه زندانیان سیاسی بخش مهمی از ماموریت نماینده حقوق بشر سازمان ملل را که بی تردید در برابر آن تسلیم خواهند شد بلاموضوع کند.


جبهه مشارکت ایران اسلامی
30 خرداد 1390
 

ذوالنور: جداسازی احمدی‌نژاد و مشایی هزینه دارد، باید با مدارا بال و پرشان را چید

Posted: 21 Jun 2011 03:20 AM PDT

 

 جرسجانشین نماینده ولی فقیه در سپاه با بیان اینکه برخی می‌گویند که اگر احمدی‌نژاد و مشایی را از هم جدا کنیم درست می‌شود گفت: احمدی نژاد و مشایی مانند لاله و لادن دوقلوهای به هم چسبیده هستند که وقتی آنها را عمل جراحی کردند هر دو از بین رفتند.


به گزارش مهر، مجتبی ذوالنور شامگاه دوشنبه در همایش بصیرت و جهاد علمی که در سالن همایش‌های نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه‌ها برگزار شد با اشاره به ضرب العجل مجلس برای عزل احمدی‌نژاد ادعا کرد: نمایندگان مجلس چند گروه هستند که بعضاً ضدانقلاب هستند که از همان اول علیه دولت بودند.

 
وی ادامه داد: یک گروه هم جریان محافظه‌کارند که اکثریت کرسی ها را در اختیار دارند و یک عده هم در مجلس نمایندگان بی‌ تاثیری هستند.

  جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه با بی حرمتی به نمایندگان مجلس آنها را " بی خاصیت" خواند و گفت: یک گروه هم حزب‌اللهی‌های سینه چاکی بودند که از همان اول حمایت کردند. آنها چون احمدی نژاد را رئیس جمهور ارزش‌ها و ولایتمدار می‌دانستند از او حمایت کردند.


  بالاترین رأی عدم کفایت سیاسی تاریخ به احمدی‌نژاد 

 وی با اشاره به قهر احمدی نژاد گفت: در آن 11 روزی که احمدی‌نژاد قهر کرده بود 200 نفر از شخصیت‌های نظام به صورت تلفنی و حضوری با او صحبت کردند ولی فایده‌ای نداشت و به تعبیر بنده احمدی‌نژاد رغبتاً بر سر کارش نیامده است و از روی اکراه و ناچاری و اجبار آمد، چون مجلس ملتهب شده بود و ضرب‌العجل هم تمام شده بود و اگر آن روز سر کارش حاضر نمی‌شود، فردای آن روز استیضاح می‌شد.

 ذوالنور اضافه کرد: اگر رأی عدم کفایت سیاسی احمدی‌نژاد در این مجلس مطرح می‌شد، بالاترین رأی عدم اعتماد تاریخ را می‌گرفت.


 وی در بخش دیگری از سخنان خود با طرح این سئوال که در حال حاضر بهترین تدبیر در مورد جریان موسوم به انحرافی چیست، اظهار داشت: بعضی‌ها می‌گویند که اگر احمدی‌نژاد و مشایی را از هم جدا کنیم درست می‌شود.

 جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه با ذکر مثالی در این مورد گفت: لاله و لادن دو دختری که به همدیگر چسبیده بودند و وقتی آنها را عمل جراحی کردند هر دو از بین رفتند.


 وی ادامه داد: بارها احمدی‌نژاد گفته که من یعنی مشایی و مشایی یعنی من بنابراین الان فضای اینها به گونه‌ای است که اگر عمل شود هر دو از بین می‌روند.


 ذوالنور بدون اشاره به اعتراضات مردمی اعتراف کرد: فضای جامعه برای برخورد مناسب نیست، بنابراین باید مدارا کرد، به این معنی که نگذاریم باند انحرافی هر کاری که دلش می‌خواهد انجام دهد.


 وی با بیان اینکه پر و بال را باید قیچی کرد، اظهار داشت: نباید اجازه داد نغمه‌های شوم پیاده شود و با کمترین هزینه دوران گذر را بگذریم.

 جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران تأکید کرد: باید کار به جایی برسد که افکار عمومی کاملا توجیه شود و احمدی نژاد هم پی به باطن این جریان ببرد.


 جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت: جداسازی احمدی‌نژاد و مشایی از هم ممکن نیست و این جداسازی هزینه‌هایی دارد.

 وی اظهار داشت: الان کارکرد ولایت فقیه در این حوادث رنگارنگی که در مسیر انقلاب پیش می‌آید مشخص می‌شود.

 

اوضاع ورزش وخیم تر می شود؟

Posted: 21 Jun 2011 02:06 AM PDT

حشمت سرمدزاده
  جرس: بالاخره اگر چه پس از مدتها اما و اگر، رئیس دولت وزیر ورزش و جوانان را با نارضایتی به مجلس معرفی کرد، اما  سيدحميد سجادي گزينه پيشنهادي احمدي‌نژاد براي وزارت ورزش و جوانان با 137 رأي مخالف نمايندگان مجلس،رای لازم را بدست نیاورد .


این در حالی است که تا پیش از این مدیران سپاهی و سرداران نظامی در راس بدنه ورزش ایران، علاوه بر بی کفایتی مدیریتی مبلغ قابل توجهی از بودجه را حیف و میل کرده بودند.

 
مدیران سپاهی یا سرداران نظامی بعد از روی کار آمدن احمدی نژاد به بخشهای حساس فدراسیون ها و سازمان تربیت بدنی راه یافتند . این افراد بدون کوچکترین سابقه ورزشی و صرف بده بستانهای حکومتی در راس مناصب ورزشی قرار گرفته بودند. با این حال بد ترین نتایج ورزشی و بیشترین میزان محرومیت ها به خاطر کوتاهی عملکرد این مدیران دامن ورزش کشور را گرفت.

 

پروژه وزارت ورزش وسرکشی رئیس دولت


مقدمات این کار با اقدام احمدی نژاد در انحلال سازمان ملی جوانان آغاز شد. وی پس از منحل کردن این سازمان ، وضعیت را به قبل از سال 76 برگرداند و صرفا نهاد شورای عالی جوانان متصدی امور جوانان قرار داد. وی پس از این اقدام شخصی به نام همایون حمیدی از نزدیکان مشائی را به ریاست شورای عالی جوانان برگزید .


با این حال احمدی نژاد  در معرفی وزیر جوانان و ورزش تعلل می کرد و حتی پس از معرفی سجادی نامه تندی به مجلس نوشت و در آن خاطر نشان کرد: اکنون با ملاحظه محدودیت‌ها و احتمال صدمات بیشتر به بخش ورزش و امور جوانان ظاهراً راهی جز معرفی وزیر وجود ندارد. از این رو برغم وجود مشکلات و ابهام ها آقای سید حمید سجادی را به عنوان وزیر جهت طی مراحل قانونی معرفی می‌کنم.


این نحوه معرفی وزیر ناخرسندی عمیق بیشتر نمایندگان را موجب شد و به خصوص با تردید هایی که احمدی نژاد در باره بار مالی وزارت خانه جدید مطرح کرده انتظار می رود بودجه بسیار ناچیزی به وزارت ورزش تعلق بگیرد و اوضاع مالی تیم های ورزشی به مراتب بد تر از گذشته شود.


این در حالی است که بیشتر نمایندگان مجلس تهدید کرده بودند که به وزیر پیشنهادی دولت برای وزارت ورزش رای نمی دهند و ندادند.


جواد جهانگیرزاده گفته بود: اگر رئیس جمهوری نمی خواهد وزیر موردنظرش رای نیاورد، اصلا کسی را معرف نکند، البته به طور قطع نیز وزیر پیشنهادی ایشان رای نخواهد آورد !


با وجودی که احمدی نژاد گفته بود مرجع ذی‌صلاح اجرای این قانون ( وزارت ورزش و جوانان) مشخص نیست، علی لاریجانی گفت ممکن است که بین دولت و مجلس در این رابطه اختلاف نظر وجود داشته باشد؛ اما نظر نهایی را باید مجلس بدهد، چرا که من در این مصوبه ابهامی نمی بینم و اگر ابهامی وجود دارد بایدتفسیر شود.

 

تراژدی فوتبال زنان


در جدید ترین اتفاقات ورزشی تیم فوتبال زنان ایران به خاطر عدم رعایت قوانین فیفا در استفاده از پوشش سر بدون بازی در برابر اردن بازنده اعلام شد که موجی از حسرت را برای دختران فوتبالیست به همراه آورد.
 

بر اساس این گزارش ، لحظاتی پیش از آنکه تیم ملی فوتبال بانوان ایران وارد زمین شود تا در بازیهای مقدماتی المپیک لندن 2012 مقابل تیم میلی اردن قرار بگیرد، تیم ملی ایران به دلیل پوشش کامل و حجاب از سوی ناظر بحرینی به دلیل آنچه نقض قوانین فیفا خوانده شده از بازی منع شد و به این ترتیب نتیجه 0-3 به نفع تیم ملی اردن اعلام شد.


بر اساس این گزارش، با آنکه بازیکنان و مقامات ایرانی اعتراض خود را اعلام داشتند به آنها گفته شد که تیم ایران قوانین فیفا را نقض کرده است و این بهانه آورده شد که بازیکنان و مقامات نباید پیام‌های مذهبی، سیاسی، تجاری یا شخصی یا هر گونه شعاری را در تیم خود به نمایش بگذارند.


همچنین به تیم ایران گفته شد که داشتن حجاب در هنگام بازی می‌تواند باعث خفگی شود.


با این حال خبرگزاری های دولتی ایرنا و فارس پس از این ناکامی تلخ  اعلام داشتند گریه دختران فوتبالیست از شوق حجاب و ایمان اعتقادی شان بوده است. این در حالی است که بغض های دختران فوتبالیست به خاطر محرومیت از بازی با اردن  بوده است.


فاطمه آلیا عضو فراکسیون زنان مجلس قبلا گفته بود تمام مراحل قانونی انجام شده و هیچگونه منع قانونی برای بازی بانوان ایران با پوشش اسلامی وجود نداشته است.


اما منصور عظیم‌زاده رئیس سابق روابط بین‌الملل فدراسیون به خبرگزاری فارس گفته است که اعضای این فدراسیون از سال گذشته از تصمیم فیفا مطلع بودند، اما خود را به فراموشی زده بودند.


از همه اینها که بگذریم توهین مسئولان به شعور مردم به حدی است که در یک برنامه زنده تلویزیونی مجری زن یک برنامه گفت: بسیار خوشحالیم که بازیکنان ما در پی انجام نشدن بازی مقابل اردن به گریه کردن در وسط زمین پرداخته‌اند !!!
 

با این حال گویا بی کفایتی ها را پایانی نیست و به نظر می رسد تعمدی در کار است که اساسا ورزش کشور در سطوح ملی با علامت سوال و حاشیه های گوناگون همراه شود.


مرگ تعصب ملی در ارکان نظام


قبلا نیز 21 نفر از بازیکنان تیم امید مشکل خروج از کشور داشتند و سازمان نظام وظیفه گفته بود که اگر مشکل آنها حل نشود اجازه خروج نخواهد داد.


با این حال کمیته ملی المپیک جلساتی برای رفع این مشکل برگزار کرد و قول مساعد داد اما به نظر می رسد تعصب ملی و افتخار آفرینی برای ایران نمی تواند دلیلی قانع کننده بر نگرشهای تنگ نظرانه مسئولان حکومتی تلقی شود.


در این راستا فردی که در ستاد کل نیروهای مسلح زیر نظر آقای خامنه ای و فرمانده کل قوا فعالیت می کند رسما خبر حل مشکل بازیکنان امید را تکذیب می کند.


سردار کمالی می گوید : 16 بازيكن تيم فوتبال اميد با مشكل خروجي مواجه هستند و فدراسيون بايد به فكر حل مشكل باشد. وی درباره مشكلات خروجي تيم فوتبال اميد براي اعزام به عراق عنوان كرد: تيم فوتبال اميد مدتي قبل قرار بود به اوكراين برود كه به دليل مشكلات، برخي از افراد اين تيم نتوانستند مجوز خروجي بگيرند و اكنون همين تيم بازي با اميد عراق در اربيل را پيش رو دارد و پيش بيني مي‌شود كه بار ديگر تعدادي از اعضاي اين تيم دچار مشكل شوند.


رفتار تنگ نظرانه حکومت تا به آنجا پیش رفته که حتی اردوی تدارکاتی این تیم در اکراین به همین دلیل لغو شد و قرار شد که با تیم امید کشور دوست و برادر سوریه دیداری دوستانه آنهم در ایران برگزار شود !


معمولا کار به این جاها که می رسد مسئولان جمهوری اسلامی سعی می کنند بی کفایتی خود را به گردن دیگری بیندازند.


سردار کمالی در این باره می گوید: تکلیف نظام وظیفه تعدادی از بازیکنان تیم فوتبال امید‌ روشن نیست و ما قبلا این موضوع را در جلساتی که با مسئولان سازمان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال داشتیم اعلام کردیم و تاکید شد جهت رفع مشکل اقدامات لازم را انجام دهند. آنها اقداماتی انجام دادند اما کماکان مشکلات برطرف نشده است.

 

علیرضا منصوریان سرمربی تیم امید می گوید: متأسفانه بعضی از افراد صبر می‌کنند و به جای تهیه مدارک، منتظر می‌شوند تا بحث خروجی مطرح ‌شود و به‌دنبال مسئولان می‌افتند و می‌خواهند از طریق لابی و رابطه مشکل را حل کنند.
 

با این حال بحران در ورزش ایران امر دامنه داری است که هر روز ابعاد آن بیشتر می شود و جالب آنکه نمایندگان مجلس درگیر فعالیت های انتخاباتی هستند و برای مسئولان حکومتی هم مدال آوری در بازی های المپیک کوچکترین اهمیتی ندارد.

اعتراض المپیکی ها


وخامت وضع مالی تیم های ورزشی یکی از موارد بحران زا برای تیم های ملی است که در آستانه اعزام به المپیک لندن هستند. در این بین برخی منابع خبری از وضع ناگوار برخی تیم ها در آستانه اعزام به بازیهای مقدماتی خبر می دهند.


مربیان رشته های ورزشی حساس هم صدایشان در آمده و به شدت از روند موجود ناراضی هستند.


احسان حدادی پرتابگر دیسک تهدید کرده که تا شروع بازی های المپیک از ایران خواهد رفت .وی که هنوز در ایران تمرین می کند در باره مشکلات خروجش می گوید: شورای برون مرزی سازمان تربیت بدنی به من مجوز خروج نمی دهد. از طرفی آقایانی که باید دنبال کار ویزایم باشند به جای این که پیگیر کار ورزشکار باشند در اردوی تیم ملی هستند. در حالی که حقوقشان را از فدراسیون بابت پیگیری کار ورزشکاران می گیرند اما کاری انجام نمی دهند.


وی می افزاید : هیچ کس دوست ندارد ورزشکار پیشرفت کند. البته این به سیستم اشتباه ورزش برمی گردد. اما نباید فراموش کرد که مگر چقدر به المپیک مانده؟ مگر چند نفر در المپیک مدال می گیرند؟ بعضی وقتها که این مسائل را می بینم یک فکررفتن از ایران به سرم می زند.
 

رضا مهماندوست مربی تکواندو نیز که كميته فني فدراسيون جهاني تكواندو او را به عنوان بهترین مربی انتخاب کرده از وضع موجود بسیار ناراضی است. وی می گوید : در کشور ما با کمترین مبلغ پرداختی ،بیشترین توقع را از مربیان داخلی دارند و این در شرایطی است که تا امروز بسیاری از مربیان ناکارآمد خارجی با تحمیل هزینه های سنگین به سیستم ورزش کشور،بدون اینکه کاری برای ما انجام دهند تا ریال آخر پولشان را گرفته اند و با عزت و احترام از ایران رفته اند.
 


سرمربی تیم کشتی فرنگی هم می گوید: 40 سال است يك برنز هم در المپيك هم نگرفته‌ايم.


محمد بنا افزوده: به مردم مي‌گويم اگر موفق نشويم ايراد كار از ما نيست. با اين وضع هيچ قولي در مورد مسابقات جهاني المپيك نمي‌دهم.

 

گم شدن مدال وسط دعوای اهالی نظام


در کنار این مسائل و نارضایتی ها دعوای دولت و مجلس بر سر تشکیل وزارت ورزش و جوانان و ابهام در فعالیت سازمان تربیت بدنی موجب شده که متولی بودجه فدراسیون ها در هاله ای از ابهام باشد.


لج بازی دولتی ها و مجلسی ها اوضاع را از این بغرنجتر کرده و شرایط ناگواری را به وجود آورده است.


سازمان بازرسی کل کشور هم‌اینک ادامه فعالیت سازمان تربیت بدنی را غیرقانونی می‌داند و کلیه قراردادها، توافقات و پرداخت‌هایی که ذیل عنوان سازمان تربیت بدنی انجام می‌شود را بی‌اعتبار دانسته‌ است.



با این حساب معلوم نیست هزینه اعزام تیم های ورزشی به المپیک لندن و اردوهای آمادگی تیم ها با توجه به بحران اقتصادی و بی کفایتی مدیریتی و دعواهای حکومتی به کجا خواهد رسید. نخست وزیر انگلیس چندی پیش در پاسخ به اعتراض ایران در باره لوگوی المپیک به خود اجازه داده بود که بگوید: بود و نبود ایرانی ها در بازیهای المپیک فرقی برای ما نمی کند.

 

بنی یعقوب: اعتصاب کنندگان از همه می خواهند آنها  را درمسیری که انتخاب کرده اند، حمایت کنند

Posted: 21 Jun 2011 12:56 AM PDT

مژگان مدرس علوم
جرس: در حالیکه چهارمین روز از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی می گذرد به گفته خانواده ها، آنها از روحیه بسیار بالایی برخوردارند. بیماری و کهولت سن برخی از این زندانیان سیاسی و بی توجهی مسئولان به خواسته و شرایط آنها، موجب نگرانی خانواده ها شده است. این زندانیان خواهان معرفی و مجازات عاملان قتل هدی صابر و هاله سحابی شده اند. خانواده هدی صابر امروز با حضور در سالن ملاقات زندان اوین، از نماینده سازمان زندانها خواستند که بگذارند آنها با ۱۲زندانی اعتصاب کننده زندان اوین دیدار کنند و از آنها بخواهند به اعتصاب غذای خود پایان دهند.  

 
همسر بهمن احمدی امویی در این خصوص می گوید: " من خانواده هدی صابر را در سالن ملاقات دیدم که حضورشان باعث دلگرمی برای خانواده های زندانیان سیاسی بود و از طرف دیگر هم خیلی شرمنده شدیم زیرا خودشان سوگوارهستند و در این شرایط بخاطر "نگرانی" شدیدی که نسبت به وضعیت دوازده زندانی اعتصاب کننده داشتند به زندان اوین آمده بودند. آنها خیلی تلاش می کردند تا مسئولین زندان اوین ملاقاتی با این زندانیان اعتصاب کننده به آنها بدهند تا هم از زندانیان بخاطر ابراز همدردیشان تشکر کنند و هم از آنها بخواهند که اعتصاب خود را بشکنند. خانواده صابر و خانواده سحابی و شامخی بطور مشترک نامه ای خطاب به زندانیان اعتصاب کننده نوشته بودند و از مسئولین خواستند این نامه را به زندانیان اعتصاب کننده بدهند و حالا اطلاع نداریم که آیا نامه را داده اند یا نه؟"


همچنین، تعدادی از مراجع از جمله آیت الله بیات زنجانی با انتقاد از شرایط موجود و رفتار حاکمیت از زندانیان خواسته اند اعتصاب خود را بشکنند. آیت الله بیات زنجانی در بخشی از پیام خود می گوید: "اعتصاب غذای اخیر زندانیان سیاسی، پیامی واضح به بخشی از حاکمیت است که در طول سالهای اخیر، به کرات خواسته های بخش قابل توجهی از مردم را نادیده گرفته و بالعکس با جریحه دار نمودن احساسات مؤمنین، اهدافی را در سر می پروراند که باید از آنها به درگاه خدای متعال پناه برد."
 

بهمن احمدی امویی، حسن اسدی زیدآبادی، عمادالدین باقی، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، محمد داوری، امیرخسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محمد جواد مظفر، محمدرضا مقیسه و عبدالله مومنی ۱۲ زندانی اعتصاب کننده زندان اوین هستند که از روز بیست و هشتم خرداد دست به اعتصاب غذای نامحدود زده اند.


گفتنی است، عمادالدین باقی امروز بعد از ملاقات کابینی با خانواده با سپری شدن مدت محکومیتش از زندان اوین آزاد شد، وی پیش از عزیمت به منزل، به خانه شهید هدی صابر و هاله سحابی رفت و با خانواده آنان ابراز همدلی نمود و برای آنان آرزوی صبر کرد.


متن کامل گفتگوی "جرس" با ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار و همسر بهمن احمدی امویی را با هم می خوانیم:


خانم بنی یعقوب آیا بعد از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی با آقای امویی ملاقات داشته اید؟


بله، دیروز یک ملاقات کابینی بیست دقیقه ای با بهمن داشتم و سومین روز اعتصاب خود را می گذراند.
 

وضعیت روحی و جسمی ایشان چطور بود؟


از نظر جسمی ضعیف شده بود و رمق نداشت حتی آقای مومنی را هم که از پشت شیشه دیدم دچار ضعف جسمی بود اما از نظر روحی هر دو عالی بودند.


گویا خانواده هدی صابر  به زندان اوین آمده بودند و از نماینده سازمان زندانها خواستند که بگذارند آنها با ۱۲زندانی اعتصاب کننده زندان اوین دیدار کنند تا از آنها بخواهند به اعتصاب غذای خود پایان دهند. شما اطلاعی از این موضوع دارید و آیا اجازه ملاقات به آنها داده شد؟


من خانواده هدی صابر را در سالن ملاقات دیدم که حضورشان باعث دلگرمی برای خانواده های زندانیان سیاسی بود و از طرف دیگر هم خیلی شرمنده شدیم زیرا خودشان سوگوار هستند و در این شرایط بخاطر "نگرانی" شدیدی که نسبت به وضعیت دوازده زندانی اعتصاب کننده داشتند به زندان اوین آمده بودند. آنها خیلی تلاش می کردند تا مسئولین زندان اوین ملاقاتی با این زندانیان اعتصاب کننده به آنها بدهند تا هم از زندانیان بخاطر ابراز همدردیشان تشکر کنند و هم از آنها بخواهند که اعتصاب خود را بشکنند. خانواده صابر و خانواده سحابی و شامخی بطور مشترک نامه ای خطاب به زندانیان اعتصاب کننده نوشته بودند و از مسئولین خواستند این نامه را به زندانیان اعتصاب کننده بدهند و حالا اطلاع نداریم که آیا نامه را داده اند یا نه؟


بسیاری از مراجع و علما از جمله آیت الله بیات زنجانی و آیت الله صانعی با انتقاد از رفتار حاکمیت از این زندانیان خواسته اند که اعتصاب خود را بشکنند. فکر می کنید این پیامها به زندانیان می رسد یا نه؟


البته نمی خواهم منکر شوم که پیامها به آنها داده نمی شود اما باید بگویم تمام پیامها هم به آنها منتقل نمی شود. امروز بعضی از خانواده ها توانستند بخشی از این پیامها را به عزیزان خود برسانند البته وقت ملاقات هم کم است و در این فرصت بسیار کوتاه فقط می شود بخشی از پیامها را منتقل کرد. قطعا اگر پیامها بطور کامل به آنها برسد و حتی مثلا نامه خانواده صابر و سحابی بطور کامل در اختیار آنها گذاشته شود، قطعا در تصمیم گیری آنها تاثیر خواهد گذاشت. و الان ما اطلاعی نداریم که مسئولین زندان، پیامها را کامل می رسانند یا فقط بخشی از آنها را می رسانند؟


خانم بنی یعقوب با توجه به اینکه خود شما مدتی در زندان بودید شرایط زندان برای زندانیان اعتصاب کننده چه خطراتی می تواند بهمراه داشته باشد؟


خوب به علت اینکه خودم در زندان بودم این را می دانم که با توجه به شرایط زندان زمانی که زندانی حالش بد می شود رساندن او به بهداری خیلی زمان می برد که بخشی از آن ناشی از بوروکراسی حاکم بر زند ان است و شاید همیشه تعمدی در کار نباشد. اما متاسفانه زمانی که یک زندانی حالش بد می شود چندین نفر باید اجازه دهند و مکاتباتی صورت بگیرد تا آن شخص بیمار را به بهداری منتقل کنند. از سوی دیگر امکانات بهداری محدود است و زندانی بیمار باید به بیمارستان منتقل شود که در این مرحله شرایط سخت تر می شود و کاغذ بازی ها بیشتر می شود و متاسفانه مسئولین زندان مسئولیت کافی در این زمینه از خود نشان نمی دهند. به همین دلیل زمانی که عزیزانمان اعتصاب می کنند ما بسیار نگران می شویم. اگرچه خانواده ها همیشه نگران وضعیت عزیزان خود هستند.


بنابراین بی مسئولیتی و بوروکراسی که در سازمان زندان ها "حاکم" است باعث می شود فرصت هایی طلایی برای نجات جان زندانیان از دست برود. تصور کنید یک زندانی حتی اگز سالم هم باشد به ناگهان دچار عارضه قلبی شود و باید به سرعت به بیمارستان منتقل گردد تا نجات پیدا کند. دیدیم که در مورد شهادت آقای صابر حتی آقای دادستان هم اشاره کرد که در رساندن وی به بیمارستان بی توجهی شده است. ما شاهد بودیم که بسیاری از زندانیان که نیاز فوری به بستری شدن و رسیدگی پزشکی فوری داشتند روزها طول کشیده تا به بیمارستان منتقل شوند و زندانیان گمنامی بوده اند که اخبار آنها بازتاب نداشته است. متاسفانه یک پدیده ای که در زندان وجود دارد این است که زمانی که زندانی می گوید حالش بد است مسئولین به او می گوید تو وانمود به مریضی می کنی. بنابراین بخشی از همان فرصت طلایی که اشاره کردم به این شکل تلف می شود و آن ثانیه هایی که برای نجات زندانی حیاتی است از بین می رود. الان هم مشکل خانواده زندانیان اعتصاب کننده این است که اگر حال این زندانیان اعتصاب کننده یکباره بد شود آیا به سرعت به آنها رسیدگی می شود؟

 

مهمترین خواسته خانواده زندانیان این است که همیشه پزشک در بندهای زندان حضور داشته باشد بویژه الان که عزیزانشان در اعتصاب غذا هستند، پزشکانی بطور تمام وقت در بند مستقر باشند و آنها را چک پزشکی کنند. در حالی که متاسفانه در این سه روز هیچ پزشکی از بهداری به بند مراجعه نکرده است و این مسئله ما را خیلی نگران کرده است.


لطفا کمی در خصوص شرایط و نگرانی های خانواده های زندانیان اعتصاب کننده برایمان بگویید؟


وضعیت خانواده ها "بسیار" ناراحت کننده است و همه نگران جان عزیزان خود هستند بویژه با اتفاقی که برای آقای صابر افتاد این نگرانی ها را شدت بخشیده است. من خاطرم است که سال گذشته هم تعدادی از عزیزان زندانی دست به اعتصاب غذا زدند که معروف بود به اعتصاب شانزده نفر، اما به اندازه امروز نگران نبودیم چرا که ما تصور می کردیم اینها بطور مرتب چک پزشکی می شوند اما الان با اتفاقی که برای آقای صابر افتاد سطح نگرانی خانواده ها نسبت به گذشته افزایش پیدا کرده و همه نگران جان عزیزان خود هستند و می گویند در زندان مسئولیتی در قبال جان زندانیان وجود ندارد.


فکر می کنید در این شرایط خانواده ها چه اقداماتی برای نجات جان عزیزان خود می توانند انجام دهند؟


واقعا نمی دانیم چه باید کرد؟ فقط همین مصاحبه ها و اطلاع رسانی را می توانیم انجام دهیم. ما حتی با مسئولین سازمان زندان ها و با دادستان نمی توانیم ملاقات و گفتگو داشته باشیم!


حتی مسئولین حاضر نیستند با زندانیان گفتگو کنند. اگر خاطرتان باشد یک شهادت نامه شصت و چهار نفری منتشر شد که در آن نامه خواسته بودند نسبت به شهادت هدی صابر رسیدگی کنند و گفته بودند که اگر پاسخی نگیرند گامهای بعدی خود را برخواهند داشت. یک هفته هم منتظر ماندند اما هیچ نشانه و پاسخی از سوی مسئولان نگرفتند مبنی بر اینکه می خواهد به این ماجرا رسیدگی شود.


در پایان بعنوان یکی از اعضای بزرگ خانواده زندانیان سیاسی چه خواسته ای دارید؟


من از همه فعالان سیاسی، اجتماعی و حقوق بشر می خواهم که به این موضوع توجه کنند که حتی این زندانیان درخواستی برای خودشان نداشته اند که دست به این اعتصاب زده اند بلکه با اعتراض خود خواسته اند نهادهای قضایی در نظام جمهوری اسلامی ملزم به پاسخگویی شوند. این زندانیان از همه فعالان می خواهند که از آنها در این مسیری که انتخاب کرده اند حمایت کنند.


با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

 


 

برای اعتراض، راهی جز به کف نهادن جانتان نداشتید

Posted: 21 Jun 2011 01:55 AM PDT

فرزندان محمد جواد مظفر
جرس: فرزندان مظفر در نامه ای به پدرشان نوشته اند: امروز که شما وارد چهارمین روز اعتصاب غذا می شوید، همۀ ما و مردم آگاه ایران و نهادهای مختلف مدنی وحقوق بشر نگران شماهستیم و با تمام وجود از راه و آرمانهایتان حمایت می کنیم. پیام شما را دریافت نمودیم و باور داریم که شما راهی جز برکف نهادن جانتان برای رساندن صدای اعتراض خود و همۀ زندانیان مظلوم سیاسی سراسرایران نداشتید.


در این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت، آمده است: همواره به ما آموختی که ارزشها و آرمانهای آزادی بیان، حقوق بشر و عدالت را ارج نهیم. و این تنها بر زبانت نبود بلکه درهرلحظۀ زندگیت با راه و روشی که برگزیدی آن را به ما آموختی. دیری نخواهد بود که فرزندان ما قصۀ پدربزرگ پرافتخارشان و همراهانش را با آزادی در گوشه گوشۀ ایران عزیز سر خواهند داد.

جواد مظفر یکی از دوازده زندانی سیاسی است که در اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر اعتصاب کرده اند. 


وی دو روز پس از حوادث ششم دی ماه ۱۳۸۸ دستگیر و شصت و دو روز در سلول انفرادی بند ۲۴۰ اوین زندانی بود. 

مظفر همچنین روز هشتم اسفندماه ۸۹ هنگام سفر زیارتی به عراق، گذرنامه‌اش ضبط و ممنوع الخروج گردید.

محمدجواد مظفر از مبارزان قبل از انقلاب، نویسنده و پژوهشگر و بنیان گذار انتشارات کویر است. در فهرست منتشر شده از سوی. یکی از پژوهشکده‌های وزارت اطلاعات در زمستان گذشته انتشارات کویر در زمره هفت انتشارات اصلی اندیشه ساز کشور رده بندی شده بود.


بیستم فروردین محمدجواد مظفر نایب رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان و عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات برای گذراندن دوران یکسالهٔ محکومیت خود به زندان اوین بازگشت. 


متن این نامه به شرح زیر است:


 به نام حضرت حق

 

 

 

پدر جان چه سخت بوده شنیدن خبر شهادت مظلومانۀ هاله سحابی و چه دردناک بوده از دست دادن دوستی هچون هدی صابر درآن شرایط تلخ زندان. با رفتن ندا، سهراب، هاله وهدی صابرها هرروز بر درد و رنج ملت شریف ایران افزوده می شود و البته حقانیت راهی که برگزیده ایم ثابت می گردد.


امروز که شما وارد چهارمین روز اعتصاب غذا می شوید، همۀ ما و مردم آگاه ایران و نهادهای مختلف مدنی وحقوق بشر نگران شماهستیم و با تمام وجود از راه و آرمانهایتان حمایت می کنیم. پیام شما را دریافت نمودیم و باور داریم که شما راهی جز برکف نهادن جانتان برای رساندن صدای اعتراض خود و همۀ زندانیان مظلوم سیاسی سراسرایران نداشتید.


پدرجان همواره به ما آموختی که ارزشها و آرمانهای آزادی بیان، حقوق بشر و عدالت را ارج نهیم. و این تنها بر زبانت نبود بلکه درهرلحظۀ زندگیت با راه و روشی که برگزیدی آن را به ما آموختی. دیری نخواهد بود که فرزندان ما قصۀ پدربزرگ پرافتخارشان و همراهانش را با آزادی در گوشه گوشۀ ایران عزیز سر خواهند داد.



خدای را سپاس می گوییم که پدری همچون شما داریم. و سپاس خدای را از برای یاری که دراین راه برگزیدی: مادر عزیزمان. والحق چه نیکو برگزیدی یاری که در همه حال همراه و همدل مرد مبارزعرصۀ آزادی، عقیده و فرهنگ بوده وهست. 
وحال مادر از سویی در عزای مادرش سیاه برتن نموده و از سوی دیگردل نگران یار و همراهش در زندان اوین است که این روزها جان برکف نهاده و از ظلمی عظیم ودردی عمیق مردم را ندا می دهد.

 

پدر ساعاتی بیش باقی نمانده تا مادربزرگمان در خاک آرام گیرد و گویی چشم انتظار است تا تو بیایی و همچون 36 سال قبل که دستان مادرمان را در دستانت گذاشت، شما را دست در دست ببیند تا به دیدار حضرت حق درخاک آرام گیرد. ای کاش درکنار مادر بودی.


ای کاش به زودی شاهد آزادی همۀ شما مردان و زنان آزادۀ این مرزوبوم باشیم. از خداوند متعال می خواهیم که همواره یارشما باشد و گوهرهای گرانبهایی چون شما را برای ایران امروز و فردا حفظ نماید.

 

آزاده، فائزه و علیرضا مظفّر