جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - همه گزارش‌ها : متن خلاصه

جنبش راه سبز - خبرنامه


نطق مطهری در راستای ایفای وظایف نمایندگی بوده است

Posted: 09 Jan 2014 04:29 AM PST

هیات نظارت بر رفتار نمایندگان
جرس: یک عضو هیات نظارت بر رفتار نمایندگان گفت: طبق بررسی‌های این هیات، نطق آقای مطهری در راستای ایفای وظایف نمایندگی‌اش بوده است، بنابراین اعلام جرم دادستانی علیه او وجهی نداشته است.

 

عوض حیدرپور در گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد:‌ هیات نظارت بر رفتار نمایندگان روز گذشته بر حسب دستوری که نایب رئیس مجلس در صحن علنی به این هیات داده بود، نطق آقای مطهری را بررسی کرد.

 

وی ا فزود: نتیجه بررسی‌ هیات نظارت بر رفتار نمایندگان این بود که نطق آقای مطهری در راستای ایفای وظایف نمایندگی‌اش بوده است پس اقداماتی که دادستانی در خصوص تغییر و اعلام جرم علیه ایشان انجام داده بود وارد دانسته نشد.

 

این عضو هیات نظارت بر رفتار نمایندگان در عین حال گفت: هیات نظارت همچنین مقرر کرد که یک یا دو مورد از نطق آقای مطهری در مورد قوه قضاییه قابل تامل است و قرار شد تمامی این موارد به صورت کتبی و رسمی به هیات رئیسه جهت اقدامات بعدی ارائه شود و چنانچه دادستانی تهران هم از مجلس در این رابطه استعلامی را انجام داد توضیحاتی به دادستانی تهران اعلام شود.

 

حیدرپور خاطرنشان کرد که این موارد مربوط به بخش نطق آقای مطهری است که قوه قضاییه را مورد خطاب قرار داده بود که این موارد مورد تامل بیشتری قرار می‌گیرد و بررسی‌های بیشتری نیز انجام می‌شود و بر این اساس در این دو مورد نیز قرار است هیات نظارت جلسه‌ی دیگری را جهت بررسی بیشتر برگزار کند.

 

وی همچنین گفت: اقدامی که دادستانی تهران علیه آقای مطهری انجام داده و بیانیه‌ای را صادر کرده نیز مورد ایراد واقع شد، چون بر اساس رویه متعارفی که بین مجلس و شعب دادگستری وجود دارد باید دادستانی تهران در صورت وجود موردی آن را به یکی از شعب ارسال می‌کرد و شعب نیز بعد از طی رویه و اخذ نظر هیات نظارت اقدام لازم را انجام می‌داد که این روال متعارف انجام نشد.

احتمال بازداشت دیگر دستیار بابک زنجانی

Posted: 09 Jan 2014 03:58 AM PST

جرس: «باشگاه میلیونر‌ها» در «اوین» رفته‌رفته تکمیل می‌شود و «ثروتمندترین مرد اوین» دیگر تنها نیست. خبرگزاری‌ها که سه‌روز پیش، از بازداشت «حسین شیرازی‌منش»، دستیار ارشد زنجانی خبر داده بودند حالا از بازداشت نفر سوم می‌گویند؛ «حسن میرکاظمی» مشهور به «حسن رعیت». فردی که تصاویر مسلح وی در میان لباس شخصی های سرکوبگر معترضان حوادث بعد از انتخابات، در رسانه ها منتشر شد.

 

«ایرنا» به نقل از «ابراهیم رییسی»، معاون‌اول رییس قوه‌قضاییه نوشته: «پرونده دستیار دیگر بابک زنجانی در قوه‌قضاییه در حال رسیدگی است که نتیجه آن توسط سخنگوی قوه‌قضاییه اطلاع‌رسانی می‌شود.» رییسی در پاسخ به سوال خبرنگار مبنی بر «صحت‌داشتن یا نداشتن خبر بازداشت «حسن رعیت» دیگر دستیار بابک زنجانی» گفته است: «مواردی که در این مرحله قابل گفتن بود سخنگوی دستگاه قضا اعلام کرده و انشاءالله کار رسیدگی به پرونده دنبال می‌شود.»

 

هرچند معاون‌اول رییس قوه‌قضاییه خبر بازداشت «رعیت» را به‌طور رسمی تایید نکرده اما با توجه به اینکه تنها یک دستیار زنجانی (حسین شیرازی‌منش) پیش از این بازداشت شده است، به نظر می‌رسد اظهارات رییسی مبنی بر «در دست رسیدگی‌بودن پرونده دستیار دیگر زنجانی» اشاره به حسن رعیت داشته باشد. البته روز گذشته یکی از نزدیکان «حسن میرکاظمی» به «شرق» گفت: «من آخرین‌بار که با او صحبت کرده بودم ساعت پنج عصر دیروز (سه‌شنبه) بود و بعد از آن از او اطلاعی ندارم.» او در پاسخ به پرسشی درباره رابطه «زنجانی و حسن رعیت» گفت: «منظورتان بابک است! او زیاد اینجا می‌آمد، اما آخرین بارش خاطرم نیست.»

 

پیش از این نیز تصاویری از «بابک زنجانی» در کنار «حسن میرکاظمی» در جت اختصاصی‌اش منتشر شده بود که زنجانی صحت عکس‌ها را تایید و اعلام کرده بود با سیدحسن میرکاظمی که از «دوستان و تجار خوب» است در آن هواپیما همسفر بوده است. برخی سایت‌ها نیز از او که نامش بیشتر در حوادث سال 88 بر سر زبان‌ها افتاد، به‌عنوان چهره اصلی حامی زنجانی در فعالیت‌های بزرگ اقتصادی نام برده‌اند.

«سعید مرتضوی»، متهم در پرونده‌های کهریزک و فساد مالی سازمان تامین‌اجتماعی پیش از این درباره آشنایی‌اش با بابک زنجانی به «شرق» گفته بود: «من اصلا ایشان را نمی‌شناختم و شرکتش را هم نمی‌شناختم. یکی از دوستان به نام آقای کاظمی (حسن رعیت) که نیروی ارزشی بسیار مورد اعتمادی است که با ایشان دوست است تماس گرفت و ایشان را معرفی کرد.» زنجانی به‌همراه مرتضوی در پرونده فساد مالی فاش‌شده در گزارش تحقیق‌وتفحص مجلس از سازمان تامین‌اجتماعی در زمان ریاست مرتضوی نیز متهم به عدم بازگرداندن چک 17‌هزار‌میلیاردتومانی این سازمان است.

 

بابک زنجانی 10روز پیش در پی اقدام پیش‌دستانه دستگاه قضایی کشور به‌دلیل جلوگیری از فرار او از کشور بازداشت و به سلول انفرادی اوین منتقل شد. اتهام او بدهی نفتی 8/2میلیاردی است. ولی‌الله سیف، رییس‌کل بانک‌مرکزی روز گذشته در حاشیه جلسه هیات دولت در جمع خبرنگاران، گفته: «رقم بدهی بابک زنجانی به وزارت نفت بوده است و مبنا بر این قرار گرفته که وی این بدهی را به یکی از شعب بانک‌مرکزی پرداخت کند اما متاسفانه این اتفاق صورت نگرفته است. اسناد ارایه‌شده از سوی بابک زنجانی هم جعلی است.»

 

پیش از بازداشت زنجانی، «حسن روحانی»، رییس‌جمهوری در ماموریتی ویژه به «اسحاق جهانگیری»، معاون اول خود خواستار تهیه گزارشی یک‌ماهه از وضعیت فساد اقتصادی اخیر و «سوءاستفاده‌کنندگان از شرایط تحریم» شد. در پی آن «اکبر ترکان»، مشاور ارشد رییس‌جمهوری نیز خواستار روشن‌شدن پشت‌پرده جریان بابک زنجانی شد. بابک زنجانی اولین‌بار با عنوان آقای «ب. ز» توسط «محمود احمدی‌نژاد»، رییس دولت پیشین در جلسه استیضاح وزیر کار وقت، رسانه‌ای شد. دلیل استیضاح، اصرار احمدی‌نژاد برای حفظ «سعید مرتضوی»، متهم ردیف اول جنایت کهریزک در سازمان تامین‌اجتماعی بود. رییس دولت وقت در این جلسه فیلمی از دیدار «فاضل لاریجانی» با بابک زنجانی در مجلس پخش کرد.

 

پس از این ماجرا نام او هرچه‌بیشتر برسر زبان‌ها افتاد. پرونده فساد مالی سازمان تامین‌اجتماعی در زمان ریاست مرتضوی، دیگر مورد اتهامی اوست. بر اساس گزارش رسانه‌های ترکیه نام زنجانی در فساد مالی اخیر این کشور که دولت اردوغان را تا مرز انحلال پیش برد، نیز مطرح شد. رضا ضراب، جوان 29ساله ایرانی‌الاصل که متهم اصلی در پرونده فساد مالی ترکیه است از زنجانی به‌عنوان رییس خود در جریان بازجویی‌ها نام برده بود.

 

سرباز میلیونر «نوربخش» افسانه است
«تدبیر» نیز در دومین بخش از گفت‌وگوی خود با یکی از نزدیکان زنجانی که نخواسته نامش فاش شود، موضوع «خدمت سربازی بابک زنجانی به‌عنوان راننده مرحوم نوربخش، رییس وقت بانک‌مرکزی و تزریق ارز به دستور او» را که زنجانی در گفت‌وگویی با «آسمان» آن را مطرح کرده بود، رد کرده است.

 

او گفته: «من یک سوال می‌خواهم بپرسم! آقای مرحوم نوربخش امروز نیستند که بتوانند از خودشان دفاع کنند. ولی آیا یک مجموعه‌ای تحت‌عنوان بانک‌مرکزی با یک مدیرکل و مجموعه‌ای از مدیران ارشد و کارشناسان نیاز به این دارد به سربازی که به‌عنوان راننده رییس بانک‌مرکزی مامور به خدمت شده اعتماد کند و جابه‌جایی مالی بخشی از مجموعه بانک‌مرکزی را در اختیار ایشان قرار بدهد؟ اصلا چنین موضوعی دروغ است. آن هم از فردی مانند نوربخش. کسی که همه او را به‌عنوان یک مدیر توانمند می‌شناسند. این دروغ محض است. تزریق ارز توسط بابک زنجانی با دستور مرحوم نوربخش به بازار افسانه است.»

 

او در واکنش به اینکه «این دروغ بزرگی است» گفته: «بله، بابک زنجانی به این اعتقاد دارد که هر خبری هرچقدر بزگتر باشد، سنجش درستی آن سخت‌تر می‌شود. به ما هم همین را مدام می‌گفت. این تکنیک زنجانی است.» او گفته: «ماجرای پولدارشدن آقای زنجانی و به‌دست‌آوردن نامشروع این‌همه ثروت به آن زمانی بازمی‌گردد که پای آقای زنجانی از سال 1390 به بعد به‌دلیل برخی ارتباط‌های خاص به چاه‌های نفت کشیده شد.»

وزیر ارتباطات: نمی‌توان همه چیز را بست و فیلتر کرد

Posted: 09 Jan 2014 01:28 AM PST

جرس: در پی تداوم محدودیت های اینترنتی و موج جدید فیلترینگ شبکه های اجتماعی در ایران، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پاسخ به سئوالی در رابطه با شبکه‌های ارتباطی نظیر وی‌چت و وایبر گفت: نمی‌شود تمامی برنامه‌های ارتباطی را بست.

 

به گزارش ایسنا، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در رابطه با شبکه‌های ارتباطی نظیر وی‌چت و وایبر گفت: نمی‌شود تمامی برنامه‌های ارتباطی را بست. بحث اصلی نیز در مورد وی‌چت به گزینه ای در این برنامه خلاصه می‌شد. اگر کمیته فیلترینگ فنی باشد باید بداند که در رابطه با تکنولوژی باید راهکارهای دیگری را به کار گرفت. تنها باید قسمتی از برنامه ها را بست که خانواده‌ها نسبت به آن شکایت دارند. ما در این رابطه می‌توانیم تمهیداتی را به کمیته فیلترینگ ارائه دهیم که تنها قسمت‌های خاصی از برنامه بسته شود. در رابطه با فیلترینگ برنامه‌های ارتباطی قرار است جلسه‌ای در سطح دولتی‌ها تشکیل شده و سیاست‌گذاری‌ها تغییر کند. خود مردم ایران فهیم هستند و از مسائل به خوبی آگاهی دارند. در این زمینه باید فرهنگ‌سازی‌های لازم را نیز انجام داد. نباید قیم مابانه نسبت به تمامی امورات مردم تصمیم‌گیری کرد. سیاست دولت بستن همه چیز نیست. هنوز هم اعلام می‌کنم ما با بستن وی‌چت در کمیته فیلترینگ مخالف بودیم.

 

وی در رابطه با پهنای باند در کشور و بحث کم‌فروشی مطرح کرد:ما از آغاز دولت جدید نهضت گسترده را به پا کردیم. در ۱۰۰ روز اول ۴۰ گیگابیت به پهنای باند اینترنت کشور اضافه شد و در ۱۰۰ روز دوم قرار است ۴۰ گیگابیت دیگر نیز به این پهنای باند اضافه شود. با این وجود دست ما در اعمال قوانین ضریب اشتراک بازتر خواهد شد و می‌توانیم قانون ضریب اشتراک یک به هشت را به اجرا در بیاوریم. فرصتی هم برای شرکت‌ها در این زمینه در نظر گرفتیم.

 

او در رابطه با سئوال یکی از خبرنگاران در مورد انحصار سیم مسی شرکت مخابرات و مشکلاتی که این شرکت برای سایرین در این زمینه به وجود آورده است عنوان کرد:بحث ما در رابطه با شرکت مخابرات این بود که این شرکت باید از سیاست‌های وزارت خانه تبعیت کند. اوایل این موضوع کمی برای شرکت مخابرات سخت بود اما با گذشت زمان شرایط تغییر کرد. شرکت مخابرات باید سهمیه برای خود قائل شود البته این موضوع تنها مختص این شرکت نیست و سایر شرکت‌های خصوصی را نیز شامل می‌شود. ما نمی‌خواهیم مخابرات به انحصار خود مانند گذشته ادامه دهد.این شرکت نباید به خاطر سیم‌های مسی که در اختیار دارد سایر شرکت‌های اینترنتی را تحت تاثیر قرار دهد.

 

واعظی ادامه داد : در این رابطه تعرفه‌هایی هم که از شرکت‌های اینترنتی گرفته می‌شد بالا بود اما قرار است به زودی به توافقی دست پیدا کنند که این تعرفه‌ها کاهش یابد. باید مردم به خدماتی خوب و ارزان دسترسی داشته باشند. من این موضوع را به شرکت مخابرات ابلاغ کردم که باید آمادگی پیدا کنید تا درآمد خود را ازجایی دیگر بدست آورید.

 

وی همچنین عنوان کرد:آنچه در جلسات کمیسیون تنظیم به تصویب رسیده این است که قیمت پنج هزار تومان به هزار تومان سابق کاهش پیدا کندتا شرکت‌ها نیز به سوددهی رسیده و خدمات مناسبی را در اختیار کاربران قرار دهند.

 

واعظی در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران مبنی بر وضعیت فعلی شبکی ملی اطلاعات و جایگاه آن پاسخ داد: شبکه ملی اطلاعات شبکه‌ای است که در آن می‌توان به مردم خدمت رسانی کرد و با مجهز کردن دستگاه‌ها به این تکنولوژی بحث چابک سازی را مطرح نمود. این شبکه می‌تواند به تجارت الکترونیک، سلامت الکترونیک و آموزش الکترونیک که از اهمیت بالایی برخوردار هستند کمک شایانی کند.در مجموع هر کدام از این عوامل از فاکتورهای خاص خود بهره مند هستند. در این میان نباید شبکه بانکی را از یاد برد چراکه این شبکه به امنیت نیاز دارد. شبکه بانکی کشور در این زمینه به اعتماد مردم نیاز دارد و خود باید این اعتماد را بدست آمورد. بعد از اولویت بانکداری الکترونیک، اولویت بعدی با برقراری امنیت در شبکه ملی اطلاعات است.

 

وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران در مورد خصوصی سازی شرکت پست پاسخ داد:در مرحله اول پست با مشکلاتی رو به رو است و باید با ابزارهای مختلف این مشکلات را کاهش داد. با ایجاد تحول در پست می‌توان این شرکت را به سود دهی رساند. اگر مدیران این شرکت به وعده‌های خود عمل نکنند از آن‌ها حمایت نخواهیم کرد.در سال آینده از یک اپراتور پستی رونمایی خواهیم کرد. در رابطه با واگذاری این شرکت باید از واگذاری مخابرات درس عبرت بگیریم. با واگذاری پست مناطق دورافتاده از این نعمت بی‌بهره خواهند ماند.البته در نهایت ما معتقد به خصوصی سازی هستیم.

 

رهبر جمهوری اسلامی: این همه در باب حوادث ۹ دی تکیه کردیم، اما بعضی خوششان نیامد

Posted: 09 Jan 2014 01:12 AM PST

جرس: رهبر جمهوری اسلامی در واکنشی تند به این موضوع که تهران به دلیل تحریمهای بین المللی مجبور به مذاکره با آمریکا و امتیازدهی به جامعه جهانی شده، گفت: "خیال می‌کنند که تحریم کردند و ایران مجبور به مذاکره شد. نه! ما قبلا هم اعلام کرده‌ایم در موضوعات خاص که مصلحت بدانیم با این شیطان برای رفع شرش مذاکره می‌کنیم. یکی از برکات مذاکرات این بود که دشمنی آمریکا با ایران و ایرانی و اسلام برای همه روشن شد..." وی همزمان خطاب به مسئولان کشور نیز اظهار داشت که "برای رفع مشكلات كشور به نیروی درونی كشور توجه كنند و نباید چشم به بیرون بدوزند."

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر خامنه‌ای، وی در دیدار گروهی از مردم قم بمناسبت سالگرد نوزدهم دی، ابتدا به تجمعات حکومتی نهم دی ماه اشاره و ادعا کرد: "ما این همه در باب حوادث ۹ دی تكیه كردیم روی بصیرت -و بعضی خوششان نیامد- به خاطر این است كه بصیرت اگر نبود ایمان ممكن است انسان را به بیراهه بكشاند."

 

وی سپس گفت: "دشمنان خیال میكنند كه تحریم كردند و ایران مجبور به مذاكره شد. نه! ما قبلا هم اعلام كرده ایم در موضوعات خاص كه مصلحت بدانیم با این شیطان برای رفع شرش مذاكره میكنیم. یكی از بركات مذاكرات این بود كه دشمنی آمریكا با ایران و ایرانی و اسلام برای همه روشن شد."

 

آقای خامنه ای ادامه داد: "توصیه ام به مسئولان این است كه برای رفع مشكلات كشور به نیروی درونی كشور توجه كنند و نباید چشم به بیرون دوخت. البته شكی نیست كه مسائل بیرون را باید حل كرد، منتها امید ما به درون كشور باشد، این است كه كشور را بیمه میكند."

 

رهبر جمهوری اسلامی تاکید کرد: "هر كس دیگری كه درباره حقوق بشر حرف بزند آمریكاییها حق ندارند حرف بزنند. دولت آمریكا بزرگترین نقض كننده حقوق بشر در دنیاست. یكی از وعده هایی كه این آقا در انتخابات داد این بود كه زندان گوانتانامو را تعطیل میكند؛ آيا تعطیل شد؟"

انتقاد هنرمندان و نویسندگان از ممیزی و سانسور حاکم بر جامعه

Posted: 08 Jan 2014 11:55 PM PST

در دیدار با حسن روحانی و وزیر ارشاد
جرس: محمدمهدی عسگرپور، نغمه ثمینی، عبدالجبار کاکایی، کامبیز روشن‌روان، رضا امیرخانی و ابراهیم حقیقی، هنرمندان و نویسندگانی بودند که در دیدار با حسن روحانی سخن گفتند و دغدغه های اهل هنر و قلم را مطرح کردند. همزمان وزیر ارشاد که آغازکننده‌ی مراسم دیدار هنرمندان با حسن روحانی بود، اظهار عقیده کرد: "آمده‌ایم تا بگوییم اهالی فرهنگ و هنر پشت انقلاب ایستاده‌اند."  

 

به گزارش خبرآنلاین، برخی چهره‌های فرهنگی و هنری روز گذشته در تالار وحدت گرد آمدند تا در دیداری با حسن روحانی، از دغدغه‌های همکاران و هم‌صنفی‌هایشان با رئیس جمهور بگویند.

 

حضور چهره‌هایی چون محمود دولت‌آبادی، مسعود کیمیایی، رخشان بنی‌اعتماد، شهرام ناظری، علی نصیریان، داود رشیدی، ساعد باقری، ترانه علیدوستی و ... از جمله نکات قابل توجه این مراسم بود.

  

کاری کنید تا اهل هنر اعتماد کنند

مدیرعامل خانه سینما در مقابل حسن روحانی رییس‌جمهور سخن گفت و به نمایندگی از سینماگران مراتب سپاس خانواده بزرگ سینما را از وفاداری حسن روحانی به تعهد انتخاباتی‌اش در خصوص بازگشایی خانه سینما اعلام کرد: «اولین دری که با کلید تدبیر دولت یازدم باز شد قفل خانه سینما بود.»

 

او گفت: «نباید فراموش کرد که زیان جدایی دولت از عقبه اجتماعی مثل آنچه در دولت پیشین اتفاق افتاد، فقط به یک دولت ختم نمی‌شود که نتیجه‌اش هرج و مرج در همه ابعاد است.»

 

عسگرپور به معنای دوگانه واژه مصلحت هم اشاره کرد و این که امروزه استفاده از آن به شدت و به غلط مرسوم شده است: «هر کسی برای دور زدن قوانین و مقررات و یا اعمال سلیقه شخصی خود بدان متمسک می‌شود. مصلحت نترسیدن از بیان واقعیت‌هاست نه کتمان و یا طفره رفتن از آن. آن مصلحت‌بینی که ریشه فساد را سیراب‌تر می‌کند بدون تردید درخت حکومت را می‌خشکاند.»

 

کارگردان فیلم «قدمگاه»‌همچنین گفت که رابطه مدیران با هنرمندان فقط با پول شکل نمی‌گیرد: «نمونه‌اش همین چهار سال ماضی، این رابطه با گفت و گوی منطقی و محترمانه شکل می‌گیرد. فضای فعلی سینما که یک دوره پر سوءتفاهم و پر از لجاجت را پشت سر گذاشته با رعایت همین اصل ساده شکل بهتری به خود گرفته و البته راهی بسیار سخت هم در پیش است.»

 

این کارگردان ممیزی را شاخص نگرانی حکومت دانست و افراط در آن را نشان از عدم اعتماد به نفس نظام به بقای خود: «در هر جامعه‌ای با هر روشی امری به نام سانسور و اصلاح وجود دارد. بالاخره هر نظامی خطوط قرمزی دارد. در کشور ما نیز هم ملاحظات اخلاقی و ارزشی و هم مناسبات سیاسی و اجتماعی وجود دارد که می‌بایست بدان اهتمام ورزید. اگر ممیزی برای دیگران در قیافه «فرصتی» برای تحکیم پایه‌های حکومت درآمده، دقیقا و مقابل آن «تهدیدی» جدی برای نظام ما تلقی شده است. زیرا انگار از هر چیزی که می‌ترسیم، آن را می‌بندیم!»

 

او پرسید: «چرا باید عواقت غالبا وخیم سانسور را به حاکمیت منتسب کنیم؟ بگذریم از این مضحکه که برخی تولیدات و محصولات فرهنگی دولت هم دچار ممیزی شده‌اند.»

 

عسگرپور در پایان خطاب به روحانی گفت: « جناب آقای روحانی، اهل فرهنگ سال‌ها تلاش کردند که اعتماد دولتمردان را جلب کنند،اینک نوبت آنان است که تدبیرکنند تا اهل فرهنگ وهنر به شما اعتماد کنند.»

 

اجازه دهید حذف‌شدگان برگردند

نغمه ثمینی به عنوان نماینده اهالی هنر در دیدار با رئیس‌جمهور بیشتر گلایه از سانسور کرد و حذف هنرمندان. این نمایشنامه‌نویس از حسن روحانی خواست که حذف‌شدگان عرصه هنرهای نمایشی دوباره به عرصه بازگردانده شوند: «آقای رییس جمهور، کاش می شد برای همه تئاتری‌های مانده و رفته همه سکوت می کردیم.»

 

او که خود را صدای حذف‌شدگان و هنرمندان در آستانه حذف معرفی کرد به رییس‌جمهور گفت: «اجازه دهید حذف‌شدگان عرصه هنرهای نمایشی بار دیگر فراخوانده شوند و امید محتضر در جان‌ها بار دیگر رویانده شود.»

 

این نویسنده منتقد گفت: "بگذارید من صدای حذف شده‌گان باشم. صدای کسانی که به کل خاموش شده‌اند، کسانی که صدایشان محدود شده، یا کسانی که صدایشان به تبعید فرستاده شد. بگذارید من صدای حذف شدگان باشم. صدای نمایشنامه‌نویسانی که چند سال است کتاب‌هایشان در ارشاد به انتظار مجوز مانده‌است. صدای کارگردان‌هایی که چهار سال است متنی ایرانی را به دست گرفته‌اند و از این سالن به سالن دیگر می‌دوند، اما بی‌دلیل، رانده می‌شوند که متن نویسنده‌ای خارجی را کار کنند. صدای طراح صحنه‌هایی که بی‌بودجه‌گی تئاتر، برای ابد خاموششان کرده ‌است. صدای دانشجویان تئاتر، دانشجویان مشتاق و با استعداد تئاتر که هر وقت حرف آینده می‌شود، در چشم‌هایشان ترسی آشکار موج می‌زند. به ما نگاه می‌کنند و به بی‌پناهی نسل‌های قبل‌تر و به مهاجرت می‌اندیشند و باز به ما نگاه می‌کنند و می‌بینند هنرمندی که مهاجرت می‌کند، لاجرم خاموش می‌شود. رفته رفته رفته خاموش می‌شود."

 

از کسانی که قلم‌های مخالفان را می‌شکنند؛ اعلام برائت می‌کنیم

عبدالجبار کاکایی، شاعر، اما ترجیح داد به جای دفاع از خودش از رقیبش دفاع کند. او هنرمندان را بر دو دسته تقسیم کرد؛ مقلد یا خلاق و گفت: « جوهر خلاقیت جز در سایه امن و آسایش میسر نمی شود. 

این شاعر تاکید کرد: پا به پای مردم در انقلاب اسلامی، ادبیات انقلاب اسلامی یا ادبیان متعهد دینی و به قول مخالفان ادبیات دولتی بروز و ظهور پیدا کرد.»


دبیر جشنواره شعر فجر از هنرمندانی گفت که در کنار شاعران و هنرمندان انقلاب، گرچه سمت استادی داشتند ولی تنها به دلیل نقد قدرت مورد بی‌مهری و انزوا قرار گرفتند: «روش و منش مدیران جوان از سر جهل و جوانی بود و در عین حال ما برائت خود را از کسانی که قلم مخالفان را می شکنند ، اعلام می کنیم.»

 

شاعر مجموعه «حق با صدای توست» اضافه کرد: بخشی از بزرگان عرصه قلم در مواردی تنها به خاطر نقد قدرت به انزوا رفته و گوشه‌نشین شدند. متاسفانه روش و منش برخی مدیران جوان امکان سخن گفتن و نقادی را از آنها گرفت و متاسفانه در فضای عمومی چنان تصور شد که این حملات و فشارها از ناحیه شاعران انقلاب است."

 

کامبیز روشن‌روان خطاب به روحانی:حال موسیقی بد است!

کامبیز روشن‌روان هم به نمایندگی از جامعه موسیقی به رییس‌جمهور گفت که موسیقی کشور حال خوبی ندارد و در چند سال اخیر حالش وخیم‌تر هم شده است: «هنرمندان ما پس از انقلاب، خلاقیتشان را در اختیار انقلاب قرار دادند ، برای مردم موسیقی ساختند و خواندند اما با بی مهری و نامهربانی روبرو شدند.»

 

آموزش موسیقی دیگر نکته‌ای بود که این استاد موسیقی به آن اشاره کرد: «چند سالی است که نظارت بر آموزشگاه های آزاد موسیقی کاهش یافته و امروز می توان مجوز یک آموزشگاه آزاد موسیقی را در هرجایی از این شهر خریداری کرد.»

 

او از عاشقانی گفت که در عرصه پژوهش موسیقی فعالند و ادامه داد: «عده ای که در این بخش مشغول به فعالیت هستند عاشق موسیقی بوده و از تمام وجودشان مایه گذاشتند و هیچ امکاناتی در اختیار آنان قرار نمی گیرد.»

 

سازنده موسیقی متن فیلم «مسافر»‌عباس کیارستمی به وضعیت تولید موسیقی هم اشاره کرد. وضعیتی که دچار مشکلات عمده‌ای است: «در تولید موسیقی چالش های بزرگی داریم و شرکت های تولید کننده در این بخش به دلیل پدیده قاچاق ورشکسته هستند. از طرفی ممیزی و راه صعب العبور موجود در وزارت ارشاد نیز این شرایط را دشوارتر کرده است.»

 

روشن‌روان همچنین گفت که اقتدار وزارت ارشاد در سال‌های اخیر در شهرستان‌ها زیر سئوال رفته است و اعمال سلایق شخصی در زمان برگزاری کنسرت‌های موسیقی را نشانه‌ای برای این موضوع دانست. او همچنین به تعطیلی چند ساله ارکستر سمفونیک تهران آن هم با ۸۰ سال سابقه اشاره کرد و گفت که دیگر بدون این ارکستر سمفونیک شاهد نواخته شدن سرود ملی جمهوری اسلامی ایران به صورت زنده نیستیم. در کنار ارکستر سمفونیک این آهنگساز از ارکستر ملی هم یاد کرد که از بین رفته است و از رییس دولت یازدهم خواست که این دو ارکستر را احیا کند.

 

آهنگساز موسیقی متن فیلم «گل‌های داودی» رسول صدرعاملی همچنین گفت که بودجه مرکز موسیقی ارشاد خجالت‌آور دانست.

 

اعضای ارشاد را از لشگر اجنه انتخاب نفرمایید

رضا امیرخانی، نویسنده نیز که به تازگی پدر خود را از دست داده است، در این مراسم شرکت داشت و سخن گفت. او اشاره کرد که ۱۶ سال پیش با هاشمی رفسنجانی دیدار داشته و حالا بعد از سال‌ها دوباره با رئیس جمهور دیدار می‌کند.

 

نویسنده رمان «من او» خود را از قبیله ادبیات و خاصه ادبیات داستانی دانست: «من از قبیله‌ی ادبیات و خاصه ادبیات داستانی سخن می‌گویم. که شترانم در این قبیله‌اند.»

او ادبیات داستانی را مهم‌ترین بخش صنعت نشر هر کشوری دانست و گفت: «ادعا می‌کنم در میان همه صنایع فرهنگی کشور، صنعت نشر، مردمی‌ترین صنعت است.حلقه‌ی انتهایی سینما و مخاطب سالن سینما است. بیش از هفتاد در صد سالن‌های سینمای کشور در اختیار دولت و حکومت است.حلقه‌ی انتهایی چرخه‌ی کتاب و مخاطب، کتاب‌فروشی است. بیش از 90 درصد کتاب‌فروشی‌های کشور متعلق به مردم هستند.»

 

نویسنده کتاب «قیدار» با طرح این پرسش که چرا ادبیات داستانی دیده نمی‌شود؟ خود این‌گونه به آن جواب داد: « دلیل روشن است. به دلیل انبوه عناوین کتب ارشادساخته! چند عنوان کتاب به دست مردم می‌رسد؟ جواب روشن است. به تعداد کتب موجود در قفسه‌های کتاب‌فروشی. این رقم بین هزار تا دو هزار عنوان است. حال آن که ارشاد آمار تولید کتاب را در سال بیش از 50 هزار عنوان اعلام می‌کند. 48 هزار عنوان از این کتاب‌ها، کتب غیرحرفه‌ای در صنعت نشر هستند. حمایت‌های ارشاد در همه‌ی ادوار و علی‌القاعده دوره‌ی فعلی، به شرط صحت، 95٪ هرز می‌رود! و فقط 5٪ صرف کتب حرفه‌ای می‌شود.»

 

امیرخانی گفت که فدراسیون فوتبال در وهله اول موظف به حمایت از تیم ملی کشور و بعد از آن لیگ‌های برتر و پایین‌تر است اما در رفتار ارشاد اطفال بازیگوش فوتبالیست خیابانی با ملی‌پوشان تفاوتی ندارند: «ارشاد در همه‌ی شهرستان‌ها با ادارات کل پایگاه دارد. در مراکز دست‌گاه‌های فراوان دارد. آن‌چه ندارد، نه پایگاه است و نه دستگاه... آن‌چه ندارد سرگاه است! (سرگاه را ترجمه‌ای مناسب می‌دانم برای اتاق فکر) سرگاه ارشاد را نه نویسنده‌گان به تنهایی که ناشران برجسته بایستی راهبری کنند.»

 

او در پایان خطاب به رییس‌جمهور گفت: «جناب آقای دکتر روحانی! مورخ که نه، پرده‌خوان در پرده‌ای می‌گوید که لشگر جن به نزد حضرت ارباب رسیدند و به هواخواهی رخصت نبرد خواستند. حضرت ارباب رخصت نداد و فرمود حرب شما با خصم من از فتوت به دور است. شما ایشان را می‌بینید و ایشان شما را نمی‌بینند. آقای رئیس‌جمهور! ممیز و حامی و داور وزارت ارشاد را از لشگر اجنه انتخاب نفرمایید!»

 

با انتخاب شما امید اهالی فرهنگ زنده شد

ابراهیم حقیقی، هنرمند پیشکسوت گرافیست، به نمایندگی از هنرمندان هنرهای تجسمی دغدغه‌های این طیف را با رییس جمهوری مطرح کرد.

 

او رییس‌جمهور را اندیشه‌ورز و تیزبین دانست و از مشکلاتی که برای هنرمندان عرصه هنرهای تجسمی پدید آمده انتقاد کرد.

 

ابراهیم حقیقی با اظهار تأسف از وضعیت فعلی موزه هنرهای معاصر هشدار داد، رده این موزه که جزو 10 موزه برتر دنیاست در حال نزول است. در حالی که ما در ایران در کل منطقه بیشترین هنرمندان را داریم.

 

جنتی: هنرمندان نیازمند محیطی امن هستند، نه محیط امنیتی

علی جنتی آغازکننده‌ی مراسم دیدار هنرمندان با حسن روحانی بود. او به عنوان اولین سخنران پشت تریبون رفت و از جدایی میان هنرمندان با دولت و برخی امیدهای تازه برای اهل هنر سخن گفت.

 

جنتی گفت: هم اکنون در آستانه میلاد پیامبر آمده‌ایم تا بگوییم اهالی فرهنگ و هنر پشت انقلاب ایستاده‌اند. انقلاب اسلامی ما شکوفایی هنر، فکر و اندیشه است. فرهنگ و هنر از دخالت‌های نابجا هراسان است. هنرمندان روحی لطیف و طبعی گوهر پرور دارند و رفتارهای سلبی را نمی‌پسندند.

  

روحانی: هنر بدون آزادی معنا ندارد

حسن روحانی نیز در این مراسم گفت: "هنر دستور دادنی و سفارش دادنی نیست. هنر قالب نیست بلکه هنر قالب و معنا و خلاقیت توامان است."


وقتی می گوید به تقسیم هنرمند به ارزشی و غیرارزشی اعتقاد ندارد، همه برایش دست می زنند. او می گوید هنر یعنی ارزش و هنری ارزشمند است که با کار خلاقانه به تعالی می رسد.



روحانی گرچه معتقدست هنر بدون آزادی معنا ندارد ولی تاکید دارد که جامعه با آداب و رسوم و فهم و درک هایی که دارد خود به خود برای هنر مرزبندی ایجاد می کند.



به گفته مرد اول دولت یازدهم، حافظ شیرازی اوج هنر ایرانی و مقتدای هنر ایرانی بوده است. حافظ را رند روشنفکر زمان خود می نامد و به ذکر خاطره ای از علی حاتمی می پردازد.

او می گوید که در سال 1359 وقتی با علی جنتی به صدا و سیما رفته است کاری از علی حاتمی که با بودجه عمومی ساخته شده بود هنوز در دست تکمیل بود. این را می گوید که تاکید کند اگر کار سفارشی هم ساخته می شود نباید از ذوق هنری عاری باشد.

رییس دولت یازدهم در بخش دیگر صحبت هایش می گوید که هرگونه فضای امنیتی می تواند جوانه هنر را بخشکاند. نگاه امنیتی به هنر بزرگترین اشتباه امنیتی است. هنر خطر نیست و هنرمند امنیت کشور را به مخاطره نمی اندازد.


به گفته وی، فقر و فحشا و فساد اقتصادی و رواج بی اعتمادی در رابطه دولت و مردم از مشکلات یک مملکت است وگرنه هنرمند می تواند مظهر اتحاد و نشاط شود.

روحانی باز هم از بحث ممیزی و ممیزان در وزارت ارشاد حرف می زند. در نگاه وی گروهی از هنرمندان و عالمان دینی باید بر کار هنر نظارت کنند و این کار، کار کارمندان دولتی نیست.


روحانی اشاره ای به کارت زرد مجلس به وزیر فرهنگ کابینه اش می کند و اطمینان می دهد که از جنتی راضی است. به زعم روحانی این کارت زرد جای نگرانی ندارد.

 

حاشیه های مراسم: آنهایی که به وزیر فرهنگ کارت زرد دادند نیامده بودند

این مراسم که ساعت 18:20 دقیقه با نواخته شدن سرود  از طریق نوای ضبط شده و در غیاب اجرای زنده ارکسترال، آغاز شد با قرائت قرآن ادامه یافت و مرشد میرزا علی نیز با ورود به صحنه و اجرای یک نقالی کوتاه و به میان آوردن نام و یاد خدا و امیرمومنان فضا را به چند صلوات روحانی کرد.

وی همچنین از حسن روحانی خواست که جز خدمت به خلق نکند.


تالار وحدت که کم کم طبقه اول آن مملو از جمعیت شده و دیگر صندلی خالی برای مهمانان ندارد با اجرای عباس سجادی میزبان ادامه مراسم است. سالن طبقه اول تالار تا آنجا پر شده است که مهمانان به طبقات بالا آمده و آنجا مستقر می شوند. کمی آنسوتر از جایگاهی که خبرنگاران و عکاسان مستقر شده اند، محمود دولت آبادی با موهای سفیدش گوشه ای از جایگاه طبقه دوم نشسته است. گرچه دیری نمی پاید که مسئولان مراسم متوجه حضورش شده و او را به طبقه اول می برند و وی در ردیف اول در مجاورت زم و شهرام ناظری می نشیند.

 

گزارش تصویری مراسم

  

 
 
 
 
  

 

 
 
 
 
 
  

تذکر آیت‌الله مکارم‌ شیرازی نسبت به صدور مجوز انتشار برخی روزنامه‌ها و مطالب منتشره در رسانه ها

Posted: 08 Jan 2014 11:38 PM PST

جرس: آیت‌الله مکارم شیرازی با انتقاد مجدد نسبت به آزدی قلم و مطبوعات تاکید کرد: کسانی که مجوز انتشار روزنامه می‌گیرند، باید موازین و قوانین اسلامی را حفظ و رعایت کنند و فکر نکنند که هرچه دلشان خواست می‌توانند بنویسند.

 

به گزارش ایسنا، این مرجع تقلید در آغاز درس خارج فقه خود در مسجد اعظم قم با اشاره به سخنان رئیس جمهوری در گردهمایی استانداران، اظهار کرد: رئیس‌جمهور در سخنرانی خود در جمع استانداران این جمله را گفت که "معیار، عمل به قانون است"، این مطلب خوب و قابل ملاحظه است.

 

آیت‌الله مکارم شیرازی با بیان این‌که «قوانین جمهوری اسلامی ایران از فیلتر شورای نگهبان که فقهایی در راس آن قرار دارند، می‌گذرد» تاکید کرد: عمل به قانون، عمل به اسلام است.

 

وی با اشاره به این‌که «برخی افراد که سابقه خوبی در عرصه مطبوعات ندارند، درخواست انتشار روزنامه دارند» یادآور شد: برخی‌ها که درگذشته سابقه خوبی در اداره مطبوعات ندارند، مجوز روزنامه‌هایی را گرفتند و باید حواسشان جمع باشند.

 

وی ادامه داد: این افراد اگر از کارهای گذشته خود توبه کردند که خوب، اما اگر فکر کنند که حال و هوا عوض شده، حواسشان جمع باشد و فکر نکنند که هرچه دلشان خواست می‌توانند بنویسند.

 

آیت‌الله مکارم شیرازی تصریح کرد: کسانی که مجوز انتشار روزنامه می‌گیرند باید موازین و قوانین اسلامی را حفظ کنند.

 

این مرجع تقلید یادآور شد: لازم دانستم سربسته تذکری بدهم و امیدوارم که ان‌شاءالله همه به قوانین اسلامی پایبند باشند.

 

وی با تاکید بر این‌که «جشن سرور ولایت و امامت، همان عیدالزهرا خواهد بود، چرا که حضرت زهرا(س) مادر همه ائمه(ع) می‌باشد» یادآور شد: مردم باید در این جشن‌ها از دامن زدن به اختلافات بپرهیزند.

احضار دراویش محبوس در اوین به دادگاه انقلاب

Posted: 08 Jan 2014 11:38 PM PST

بازداشت چهار مسیحی دیگر
جرس: در ادامۀ فشارها و آزار اقلیت های دینی و عقیدتی در ایران، چهار نفر دیگر از نوکیشان مسسیحی بازداشت شدند. همزمان گزارش رسید که بعد از گذشت هفت ماه از صدور احکام محکومیت دراویش نعمت اللهی گنابادی محبوس در زندان اوین، قاضی صلواتی آن‌ها را به دادگاه انقلاب تهران فراخواند.

 

قاضی صلواتی دراویش محبوس در زندان اوین را به دادگاه احضار کرد

بعد از گذشت هفت ماه از صدور احکام محکومیت دراویش نعمت اللهی گنابادی محبوس در زندان اوین، قاضی صلواتی صبح امروز چهارشنبه ۱۸ دی، آن‌ها را به دادگاه انقلاب تهران فراخواند.

 

به گزارش مجذوبان نور، قاضی صلواتی در حالی این هفت درویش را به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب احضار کرده است که اینک دو سال از حبس آنان در بند ۳۵۰ اوین می‌گذرد.

 

این عده که از وکلا و فعالان حقوق دراویش هستند به دلیل گذشت هفت ماه از صدور حکم، احضاریه قاضی صلواتی را خالی از دلیل موجه دانسته و از حضور در دادگاه استنکاف ورزیده‌اند.

 

احضار این دراویش به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب درحالی صورت گرفته است که ایشان در ابتدای هفته جاری، شکایتنامه‌ای را با موضوع تخلفات قاضی صلواتی در روند رسیدگی به پرونده و همچنین تحدید حقوق قانونی زندانیان، به دادسرای انتظامی قضات ارسال کردند.

 

گفتنی است؛ دو تن از این دراویش که هم اکنون در بیمارستان تجریش بستری هستند، ‌ جداگانه و به صورت شفاهی از طرف این قاضی به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب احضار شده‌اند.

 

حمیدرضا مرادی، فرشید یداللهی، مصطفی دانشجو، امیر اسلامی، افشین کرم‌پور، امید بهروزی و رضا انتصاری از وکلای زندانی و مدیران سایت مجذوبان نور هستند که با حکم صلواتی مجموعا به ۶۰ سال حبس محکوم شده‌اند. آن‌ها در هیچ یک از جلسات دادرسی پرونده حضور پیدا نکرده و معتقد هستند دادرسی پرونده بر اساس قانون صورت نگرفته و تاکنون دو بار موارد تخلف را با تنظیم شکایت به دادستان انتظامی قضات ارائه کرده‌اند.

بازداشت چهار نوکیش مسیحی دیگر

به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ، سارا رحیمی نژاد، مجید شیدایی، مصطفی ندری و جورج عیسائیان، غروب روز سه شنبه دهم دی ماه ۹۲، توسط ماموران لباس شخصی در دهکدۀ فردیس کرج بازداشت شدند.

 

این منبع آگاه به کمپین گفت: « تعدادی از نوکیشان مسیحی در منزل جورج عیسائیان برای بزرگداشت سال نوی میلادی گردهم آمده بودند که ماموران لباس شخصی با هجوم ناگهانی به آنجا، ضمن ضرب و شتم حاضران، اقدام به بازداشت آنان به نحو اهانت آمیزی کردند.» به گفته این منبع، ماموران در ابتدا منزل آقای عیسائیان و وسایل حاضران را بازرسی کرده اند و پس از آن «کامپیوتر، لب تاپ ها، سی دی های موجود، آلبوم های خانوادگی، گیرنده ماهواره و چندین جلد کتاب و جزوه» را ضبط کردند.

این منبع همچنین گفت که خانواده های بازداشت شدگان علیرغم مراجعه به پلیس امنیت تهران و زندان اوین هنوز اطلاعی از وضعیت عزیزانشان نگرفته اند و در بی خبری کامل به سر می برند.

 

دستگیری و آزار نوکیشان مسیحی در ایران، همچنان از سوی نهادهای امنیتی و نظامی ادامه دارد و همه ساله همزمان با فرارسیدن ایام کریسمس و سال نوی میلادی که مسیحیان به گردهم آیی و نیایش و مشارکت در امور مربوط به جشن تولد عیسی مسیح می پردازند، تهدیدها، احضارها و بازداشت ها شدت می گیرد.

 

طی روزهای پیش تر نیز، همزمان با مراسم کریسمس، چند تن از نوکیشان مسیحی به نام های احمد بازیار، فائقه نصرالهی، مستانه رستگاری، امیرحسین نعمت اللهی و آقای حسینی، در یک کلیسای خانگی در شرق تهران بازداشت شدند. با گذشت دو هفته، از وضعیت آنان اطلاع دقیقی در دست نیست. تنها یک منبع آگاه به خانواده آقای بازیار، یکی از دستگیر شده ها اطلاع داده است که آنها توسط سپاه پاسداران بازداشت شده و در بند دو الف زندان اوین به سر می برند.

 

گزارش ها درباره آزار مسیحیان ایران همچنین حاکی از آن است که «حسین ساکتی آرامسری» از نوکیشان مسیحی، طی روزهای اخیر توسط دادگاه انقلاب اسلامی کرج به یک سال حبس محکوم شد. محبت نیوز، آژانس خبری مسیحیان ایران گزارش داده است که قاضی عاصف حسینی، رئیس شعبه یک دادگاه انقلاب کرج، آقای ساکتی، معروف به «استفان» که اواسط تابستان امسال در شمال ایران بازداشت شده بود، به یک سال حبس تعزیری محکوم کرده است. این نوکیش مسیحی هم اکنون در بند ۷ زندان ندامتگاه مرکزی کرج بسر می‌برد.

 

در ادامه اعمال محدودیت ها برای نوکیشان مسیحی در ایران، اخیرا مقرر شده که ورود کلیه مسیحیان فارسی زبان به کلیسای «پطرس مقدس» در تهران ممنوع می باشد. کلیسای پطرس مقدس از مجموعه کلیساهای انجیلی ایران محسوب می شود.

 

پیش از آن نیز بر اثر فشارهای حکومت جمهوری اسلامی، کلیسای «جماعت ربانی مرکز»، واقع در خیابان طالقانی تهران – به عنوان بزرگترین سرویس فارسی زبان مسیحی ایران – تعطیل شد و همچنان در این وضعیت به سر می برد.

 

با به قدرت رسیدن دولت حسن روحانی، وضعیت نقض حقوق بشر در ایران همچنان نگران کننده است و احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امر ایران، طی گزارش پاییز امسال اعلام کرد که «محدودیت حقوق اقلیت های مذهبی، آزادی بیان و فعالیت های دینی پیروان مسیحیت، بهائیت، مسلمانان سنی، دراویش و دیگر جوامع دینی غیر شیعه همچنان ادامه دارد و وضعیت حقوق بشر در ایران رو به بهبود نمی باشد.»

 

در نقد ماده‌انگاری داروینی

Posted: 08 Jan 2014 12:58 PM PST

آلوین پلانتینگا؛ ترجمه‌ و مقدمه: یاسر میردامادی
ناخشنودی از خداباوری، تا حدودی حتی برای یک خداباور، قابل درک است. 


مقدمه‌ی مترجم: ماده‌انگاری، یا ماتریالیسم، که امروزه گاهی به آن فیزیکالیسم هم گفته می‌شود، دیدگاهی است جهان‌شناختی که موجودات و پدیده‌های جهان (و حتی پدیده‌ی آگاهی و حالات التفاتی) را صرفاً (و این قید مهم است) شکل‌گرفته از ماده یا انرژی و یا نهایتاً قابل فروکاستن به ماده یا انرژی می‌داند. این دیدگاه، که از نظر تاریخی تنوع فراوانی به خود دیده و به گرایش‌های فراوانی تقسیم شده است، دیدگاهی با سابقه‌ی دراز و گستره‌ی جغرافیایی وسیع در تاریخ تفکر بشری است: از هند و چین باستان گرفته تا یونان باستان (تالس، دموکریتوس، اپیکور…) و از پاره‌ای مسیحیان نخستین گرفته تا پاره‌ای مسلمانان دو قرن اول هجری (و حتی بعدتر) و بسیاری از دانشمندان و فیلسوفان عصر روشنگری (توماس هابز…)، و دوران معاصر (چامسکی، پاتنم، …) همه را می‌توان ذیل چتر کلی ماده‌انگاری، در معنای وسیع آن، طبقه‌بندی کرد.


در دوران مدرن به ویژه، فویرباخ و مارکس چرخش نوینی در ماده‌انگاری پدید آوردند. ماتریالیسم در میان تفکر چپ‌ به عنوان یک جهان‌شناسی فراگیر تحت عنوان «ماتریالیسم دیالکتیک» شناخته می‌شود، خود مارکس بیشتر به «ماتریالیسم تاریخی» و نه ماتریالیسم فراگیر پرداخته و ماتریالیسم به عنوان جهان‌شناسی‌ای فراگیر در تفکر چپ بیشتر مرهون کسانی غیر از مارکس و به طور خاص انگلس و بعداً لنین است.


ماده‌انگاری البته از همان دیرباز مخالفانی جدی داشته است. افلاطون نفس و بدن را از یکدیگر، به نحوی بنیادی متمایز می‌انگاشت و اولی را غیرمادی و دومی را مادی می‌انگاشت و در فلسفه‌ی مدرن نیز دوگانه‌انگاریِ دکارت نمونه‌ی برجسته‌ای از ضدماده‌انگاری است. ایده‌آلیسم هگل و بارکلی نیز در اساس، طرحی علیه ماتریالیسم بودند. در واقع بارکلی نام فلسفه‌ی خود را «ناماده‌انگاری» گذارده بود، که اشاره‌ی مستقیمی به ضدیت این فلسفه با ماده‌انگاری است. در فلسفه‌ی معاصر نیز نزاع بر سر تعریف «ماده» – چیزی که ماده‌انگاران و از سوی دیگر منتقدان آن، بدان نیاز مبرم دارند – ادامه دارد. این نزاع خصوصاً پس از تغییراتی که بر اثر فیزیک کوآنتوم در تلقی رایج و کهن از ماده پدید آمد، رنگی دیگر یافته است، به طوری که حتی برخی فیلسوفان را به آن‌جا رسانده که معتقد شوند چیزی به نام ماده اصولاً وجود ندارد -که یعنی به نحوه‌ای ایده‌آلیسم بازگشت کرده‌اند.


در ایران معاصر ماده‌انگاری عموماً با تفکر چپ پیوند خورده است و نقد ماده‌انگاری در ایران نیز با نقد چپ و نیز دفاع از دین‌داری پیوندی تنگاتنگ داشته است. گفت‌وگوهای محمدتقی شریعتی در دهه‌ی بیست شمسی در خراسان با افرادی با گرایش چپ (عموماً از حزب توده) در باب موضوعات دینی و جهان‌شناختی، از نمونه‌های مشهور این پیوند است. اکثر این گفت‌وگوهای شفاهی نوشته نشده و به دست ما نرسیده است؛ اما ظاهراً از درون این گفت‌وگوها، محمدتقی شریعتی، بعداً گفتارهایی رادیویی عرضه کرد و آن‌ها را در قالب کتابی با عنوان «فایده و لزوم دین» منتشر کرد. وی هم‌چنین به سال ۱۳۲۳ شمسی «کانون نشر حقایق اسلامی» را در مشهد تأسیس کرد که از جمله اهداف مهم تأسیس آن «مبارزه با بی‌خدایی که توسط کمونیست‌ها ترویج می‌شود» اعلام شد. این کوشش‌های فردی از سوی وی در زمانی صورت می‌گرفت که در میان مذهبی‌ها کم‌تر کسی یافت می‌شد که به نقد ماده‌انگاری بپردازد، زیرا برای مذهبی‌ها در آن دوره مبارزه با بهائیت و نیز «سنّی‌گری» اولویت داشت و حتی بعدتر نیز مقابله با آراء و افکار پسر محمدتقی شریعتی، علی، برای آن‌ها از نقد ماده‌انگاری مهم‌تر بود.


با این حال، از جمله افرادی که دو دهه بعد، (یعنی اواخر دهه‌ی چهل شمسی) از میان مذهبی‌ها به جمع محدود مذهبی‌های منتقد ماده‌انگاری پیوست، یکی از دوستان و هم‌ولایتی‌های محمدتقی شریعتی، یعنی مرتضی مطهری بود. وی در این راستا کتابی با عنوان «علل گرایش به ماتریالیسم» نوشت و در مقدمه‌ی این کتاب توضیح داد چگونه از کودکی، و نیز بعدتر در اوایل طلبگی، مسئله‌ی خدا ذهن او را به خود مشغول داشته است تا این‌که در اوایل دهه‌ی دوم زندگی خود، به کتاب‌های ماده‌انگاران چپِ آن دوره برمی‌خورد: «این میل را همیشه در خود حس می‌کردم که با منطق و اندیشه‌ی مادّیین از نزدیک آشنا گردم […] کتاب‌های دکتر تقی ارانی را هر چه می‌یافتم به دقت می‌خواندم […] بعضی از کتاب‌های ارانی را آن‌قدر مکرر خوانده بودم که جملات در ذهنم نقش بسته بود.» (علل گرایش به مادی‌گری، صص ۱۰-۱۱) مطهری سپس توضیح می‌دهد که در اوایل دهه‌ی سی شمسی در سلسله جلساتی که محمدحسین طباطبایی برای نقد «فلسفه‌ی مادی» تشکیل داده بود، شرکت می‌کرده است. حاصل این جلسات کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» از محمدحسین طباطبایی با حواشی مرتضی مطهری بود. به نظر مطهری این کتاب «نقش تعیین‌کننده‌ای در ارائه‌ی بی‌پایگی فلسفه‌ی مادّی برای ایرانیان داشته است». مطهری در مقدمه‌ای هم که بر اصول فلسفه و روش رئالیسم نگاشته نیز به هدف اصلی طباطبایی از نگارش این کتاب اشاره می‌کند: «انتشارات مجهز به تبلیغات سیاسى و حزبى فلسفه مادى جدید ماتریالیسم دیالکتیک بیش از پیش حضرت معظم له [محمد حسین طباطبایی] را مصمم نمود که در راه مقصود خود گام بردارند».


نقد ماده‌انگاری، نزدیک به میانه‌ی دهه‌ی پنجاه شمسی، توسط فردی دیگر از میان مذهبی‌ها که خود گرایش چپ داشت، صورت پذیرفت. علی شریعتی در اثر جنجال‌برانگیز خود «انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب‌زمین» به نقد ماده‌انگاری تفکر چپ پرداخت. شریعتی گرچه مارکسیسم را برای فهم جامعه و تاریخ جدید سراسر ردّ نمی‌کرد، اما ماده‌انگاری جهان‌شناختی رایج در این تفکر را به نقد کشید.


در نیمه‌ی دوم دهه‌ی پنجاه شمسی، فرد دیگری از میان مذهبی‌ها، یعنی عبدالکریم سروش، با نوشتن کتاب «تضاد دیالکتیکی» به نقد تفکر چپ و به ویژه سویه‌ی ماده‌انگارانه‌ی آن پرداخت. پس از تغییر حاکمیت در سال ۵۷ و پیش از آن‌که ماشین حذف، چپ‌ها را نیز از آرایش سیاسی حاکمیّت جدید بیرون براند، سروش در تلویزیون ایران در مناظره‌هایی با نمایندگان تفکر چپ (احسان طبری و فرخ نگهدار)، به همراه مصباح یزدی از ایدئولوژی اسلامی در برابر ایدئولوژی مارکسیستی دفاع کرد.


ماشین حذف که به راه افتاد، نقد و دفاع از ماده‌انگاری هم در ایران، دست‌کم در فضای رسمی، به محاق رفت. با این حال شاید یک دهه‌ باشد که با رواج فلسفه‌ی تحلیلی در ایران، از یک سو، و پیدایش گرایش‌های چپ نو، از سوی دیگر، نقد ماده‌انگاری و نیز دفاع از آن، این بار با آمیختگی کمتری به امر سیاسی، دیگربار در حال رونق گرفتن است. یک نمونه‌ی کاملاً اخیر از این رونق، انتشار کتاب «نظریه‌های مادی‌انگارانه‌ی ذهن: بررسی و نقد نظریه‌های فیزیکالیستی در فلسفه‌ی ذهن» نوشته‌ی علی صبوحی و احمدرضا همتی مقدم، چاپ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۱ است. و از سوی دیگر، به عنوان نمونه‌ای از دفاع از ماده‌انگاری، می‌توان به انتشار ترجمه‌ی فارسی برخی از کتاب‌های اسلاوی ژیژک در چند سال اخیر اشاره کرد. ژیژک نه تنها آشکارا و پرشور مدافع ماتریالیسم است، بلکه می‌کوشد نشان دهد که اگر مسیحیت بخواهد از تمام ظرفیت خود استفاده کند، باید ماده‌انگاری را در آغوش بگیرد. ژیژک در کتاب خود «عروسک و کوتوله: در باب هسته‌ی منحرف مسیحیت» (نشرِ ام‌آی‌تی، ۲۰۰۳) در این باب چنین می‌گوید: «ادعای من تنها این نیست که ماتریالیستی تمام عیار هستم و این‌که هسته‌ی بنیان‌برافکن مسیحیت با رویکردی ماتریالیستی نیز دست‌یافتنی است، بلکه تز من بالاتر از این است: هسته‌ی بنیان‌برافکن مسیحیت تنها با رویکردی ماتریالیستی دست‌یافتنی است» (ص ۶ از متن اصلی).

 


با نظر به این پیش‌زمینه اکنون چه‌بسا بهتر بتوان اهمیت کتاب «ذهن و کیهان» اثر تامس نیگل را دریافت، اثری که نقد و بررسی آن، توسط آلوین پلانتینگا، فیلسوف دین و معرفت‌شناس مسیحی امریکایی واستاد فلسفه‌ی دانشگاه نوتردام در ادامه می‌آید. تامس نیگل، فیلسوف نامور امریکایی، در درون سنت تحلیلی به فلسفه‌ورزی می‌پردازد. نیگل در مقاله‌ی کوتاهی با عنوان «فلسفه‌ی تحلیلی و زندگی انسانی» سیر آموزش و تفکر فلسفی خود را توضیح می‌دهد. او دوره‌ی کارشناسی را در دانشگاه کورنل گذرانده است، جایی که در زمان دانشجویی او تحت تأثیر آرای ویتگنشتاین متأخر بوده است. وی در آن‌جا شاگرد نورمن مالکوم (از شاگردان نزدیک ویتگنشتاین) و جان رالز بوده است. کارشناسی اشد را در آکسفورد زیر نظر جی.ال.آستین می‌گذراند و برای دکتری به هاروارد می‌رود. گرچه او در سنت فلسفه‌ی تحلیلی رشد کرده، اما علائقی که اغلب فیلسوفان قارّه‌ای آن‌ها را پی می‌گیرند، مثل موضوع معنای زندگی، همیشه با او بوده است، به تعبیر خود او «من طبعاً و به نحوی نامحسوس، به سوی جنبه‌هایی از گرایشات قاره‌ای کشیده شدم -یعنی به سوی ناکجاآبادگراییِ برابری‌طلبِ مارکس، حس پوچی اگزیستانسیالیست‌ها، و اجتناب‌ناپذیر بودن نظرگاه ذهنی در پدیدارشناسی. ولی من این علایق را در چارچوب تحلیلی پی گرفتم». او در فلسفه‌ی ذهن، فلسفه‌ی اخلاق و حقوق، فلسفه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی دین صاحب‌نظر و در احیای برخی از این شاخه‌های فلسفی در سنت تحلیلی پیشتاز بوده است.


نیگل در کتاب اخیر خود «ذهن و کیهان: چرا تلقی ماده‌انگارانه‌ی نو-داروینی از طبیعت، تقریباً به یقین خطا است»، که از انتشار آن چند ماه بیشتر نمی‌گذرد، می‌کوشد نشان دهد اگر ذهن و آگاهی را نتوان به نحوی ماده‌انگارانه توضیح داد (که در نظر او نمی‌توان)، آن‌گاه چنین امری پیامد مهمی برای جهان‌شناسی ما دارد. در چنین حالتی، این تصور رایج که علوم فیزیکی می‌تواند همه چیز (شامل ذهن و آگاهی) را توضیح دهد، خطا از کار در خواهد آمد و از این رو ما نیازمند تلقی متفاوتی از جهان هستیم که در آن آگاهی نیز گنجانده شود. چنین موضعی او را به فراطبیعت‌باوری -یعنی این دیدگاه که امری کاملاً مجزا از طبیعت وجود دارد که طبیعت وابسته به آن است- سوق نمی‌دهد، بلکه او به نحوه‌ای طبیعت‌باوری غیرمادی، که از آن تحت عنوان «همه‌جان‌دار انگاری» (پان‌سایکیزم) یاد می‌کند، متمایل می‌شود به این معنا که به نظر او طبیعت دارای جنبه‌ای ذهنی است که اولاً محصول جانبی ماده نبوده است و ثانیاً قابل فروکاستن به ماده یا انرژی نیست. این دیدگاه با نقدهای بسیاری مواجه شده است، که در نقد پلانتینگا، یک نمونه از آن‌ها است. آلوین پلانتینگا، فیلسوف دین مشهور امریکایی، نقدهای نیگل بر ماده‌انگاری فروکاست‌گرا را می‌پذیرد اما معتقد است نیگل به جای همه‌جان‌دار انگاری باید خداباوری را بپذیرد و این جایگزین بهتری برای ماده‌انگاری فروکاست‌گرا است.
تامس نیگل، نویسنده‌ی کتاب «ذهن و کیهان»


اثر جدید نیگل از چند جهت واجد اهمیت است. اول آن‌که این کتاب نشان می‌دهد، بر خلاف برداشت رایج، فلسفه‌ی تحلیلی (به ویژه فلسفه‌ی تحلیلی متأخر) فلسفه‌ای بریده از پرسش‌های بنیادی زندگی (مانند پرسش‌های جهان‌شناختی) و صرفاً مشغول به تحلیل زبان نیست. دیگر آن‌که تلاش او نشان می‌دهد طبیعت‌باوری با ماده‌انگاری یکسان نیست -گرچه روایت رایج از طبیعت‌باوری، ماده‌انگاری را فرض می‌گیرد. سوم آن‌که این اثر گرچه نقدی بر ماده‌انگاری است، اما مستقل از (نقد یا دفاع از) تفکر چپ صورت گرفته است. نکته‌ی آخر این‌که نیگل اگرچه -به تصریح خود- خداناباور است، اما اثر وی، در همین مدت کم از انتشارش، مورد استقبال خداباوران در سنت‌های دینی مختلف قرار گرفته است. این بی‌شک تا حدوی به خاطر نقدهایی است که نیگل بر ماده‌انگاری وارد آورده است و خداباوران، در ساحت نظری، همیشه به نقد ماده‌انگاری متمایل بوده‌اند. استقبال پلانتینگا، فیلسوف مسیحی پروتستان از این کتاب، نمونه‌ای از این امر است.

 

استقبال خداباوران اندیشمند از کتاب یک خداناباور برجسته‌، بهانه‌ی خوبی برای یادآوری این نکته است که خداباورانِ اندیشمند و گشوده به دیگری، نه تنها باید به «نقد»های خداناباوران بر موضع‌ خداباورانه‌شان توجه کنند و اخلاقِ باور چنین اقتضایی دارد، بلکه حتی برای «فهم» موضع خداباورانه‌ی خود نیز از خداناباوران بی‌نیاز نیستند. این‌را می‌توان «خدمات متقابل خداناباوری و ایمان» نام نهاد و امیدوار بود که رونق دوباره‌ی نقد و دفاع از ماده‌انگاری در ایران معاصر، به چنین خدمات متقابلی یاری رساند. و نکته‌ی آخر این‌که این اثر نشان می‌دهد تنوعی چشم‌گیر و فروناکاستنی‌ در میان خداناباوران برقرار است و از این‌رو، حتی از منظری خداباورانه نیز، نمی‌توان حکم واحدی در باب خداناباوران صادر کرد.


گفتنی است این ترجمه و مقدمه‌ی نوشته شده بر آن، پیش از این در ماه‌نامه‌ی «اندیشه‌ی پویا» در تهران، منتشر شده بود. بخش‌هایی از مقدمه، توسط ویراستار این نشریه، به خاطر رعایت ملاحظات مربوط به سانسور در ایران، حذف گردیده بود که آن بخش‌ها در بازنشرِ آن به طور کامل آمده است.
 


چرا ماده‌انگاری داروینی خطا است

آلوین پلانتینگا

۱.

بر اساس اجماع تقریباً نیم‌بندی در میان نخبگان فکری در غرب، شخصی به عنوان خدا یا هر موجود ماوراء‌الطبیعی‌ دیگری وجود ندارد. حیات بر روی سیاره‌ی ما از طریق فرایندهای ناقص-فهمیده شده اما کاملا طبیعت‌گرایانه‌ای، -که تنها شامل قوانین طبیعی می‌شود- به وجود آمده است. حیات موجودات زنده را که در نظر بگیریم، انتخاب طبیعی، مهار همه چیز را در دست گرفته و تنوع فراوانی را که در جهان زنده می‌یابیم پدید آورده است. انسان‌ها، مانند بقیه‌ی جهان، اشیایی سراسر مادی اند؛ آن‌ها واجد روح یا خود یا نفسی غیر مادی نیستند. اساساً آن‌چه در جهان ما وجود دارد، ذراتی بنیادی‌ است -که فیزیک آن‌ها را تبیین می‌کند- به همراه چیزهایی که از این ذرات تشکیل شده‌اند.


در بالا گفتم که اجماع تقریباً نیم‌بندی شکل گرفته است، اما البته برخی افراد -چه در میان دانشمندان و چه غیر آن‌ها- وجود دارند که با این اجماع مخالف‌اند. هم‌چنین ندانم‌انگارانی وجود دارند که به نحوی از انحاء در مورد برخی از تزهای بالا نظری ندارند. و تنوع‌هایی در باب موضوعات فوق در میان است، و نیز منزل‌گاه‌های میانه‌ی مختلفی نیز وجود دارد. با این حال روی‌هم‌رفته، موضوعات فوق، نظر دانشگاهیان و روشنفکران در امریکای کنونی است. بگذارید این مجموعه نظرات را طبیعت‌باوری علمی بنامیم -می‌توان هم آن‌را چنین ننامید، زیرا هیچ چیزِ به ویژه علمی‌ای در مورد آن وجود ندارد، الا این‌که طرفداران طبیعت‌باوری علمی متمایل‌اند خود را تحت لوای علم جا بزنند، درست شبیه سیاستمدارها که متمایل‌اند خود را تحت لوای پرچم کشورشان جا بزنند. اما هر اسمی که داشته باشد، می‌توان آن‌را راست‌کیشی دانشگاه نامید- یا اگر راست‌کیشی نه، مطمئناً عقیده‌ی اکثر دانشگاهیان می‌توان نام نهاد.

فیلسوف برجسته‌ی امریکایی، تامس نیگل، آن‌را چیز دیگری می‌نامید: بت قبیله‌ی دانشگاه شاید، یا گاو مقدس‌شان: «من این نظرگاه را، پیش از هر چیز، باورناپذیر یافتم- پیروزی قهرمانانه‌ی نظریه‌‌‌ای ایدئولوژیک بر عقل سلیم. شرط می‌بندم که این اجماع عام و مقبول، یکی دو نسل دیگر مضحک به نظر خواهد آمد.» نیگل خداناباور است؛ با این حال او اجماع فوق را نمی‌پذیرد، اجماعی که آن‌را طبیعت‌باوری ماده‌انگار می‌نامد؛ چنین اجماعی از واقع به دور است. کتاب مهم اخیر او حمله‌ی کوتاه اما قدرت‌مندی به طبیعت‌باوری ماده‌انگار است.


نیگل از این‌که موضع شاذّی گرفته است، هراسان نیست و به نظر نمی‌رسد به بدگویی‌هایی که خواهی-نخواهی نثار او خواهد شد، اهمیتی بدهد. «در جوّ کنونی که طبیعت‌باوری علمی غلبه دارد، و به شدت وابسته به گمانه‌زنی‌هایی داروینی است (گمانه‌زنی‌هایی که عملاً همه‌چیز را تبیین می‌کند و علیه حمله‌های دینی تا بن دندان مسلح است)، به نظرم سودمند آمد تا در باب جایگزین‌های ممکن، به گمانه‌زنی‌ بپردازیم. بیش از هر چیز، می‌خواهم در پرتو این واقعیت که ما در مورد جهان واقعاً چقدر کم می‌دانیم، مرزهای آن‌چه را که نااندیشیدنی انگاشته می‌شود، گسترش دهم». او نتایج سلبی‌‌ای را که جنبش طراحی هوشمند به آن رسیده است، می‌پذیرد (جنبشی که به ناحق تحت انتقاد شدید قرار دارد)، و از آن جنبش در مقابل اتهام ذاتاً غیرعلمی بودن دفاع می‌کند. در سال ۲۰۰۹ او تا آن‌جا پیش رفت که کتاب استفان مایر، با عنوان «امضاء بر روی سلول: دی. ان. ای. و شواهدی به سود طراحی هوشمند» را، که بیانی شاخص از طراحی هوشمند بود، به عنوان کتاب سال معرفی کرد. قابل پیش‌بینی بود که نیگل هزینه‌ی این کفرگویی‌های خود را نیز بپردازد؛ او را از خود راضی، خطرناک برای [رشد فکری] بچه‌ها، بی‌ آبرو، دو رو، جاهل، ذهن خراب‌کن، سزاوار سرزنش، احمق، غیرعلمی و در کل کوچک‌تر از آن دانستند که شهروند کاملاً شرافتمند جمهوری اهل قلم باشد.


کتاب جدید او اتهامات نوینی را متوجه او خواهد کرد: نیگل، به استثنای خداناباوری، تقریباً همه‌ی ادعاهای طبیعت‌باوری ماده‌انگار را ردّ می‌کند. کتاب ذهن و کیهان، نخست این ادعا را ردّ می‌کند که حیات تنها بر اثر فعالیت‌های قوانین فیزیک و شیمی به وجود آمده است. نیگل خاطرنشان می‌کند که دست‌کم با در نظر گرفتن شواهدی که تا کنون در اختیار ماست، چنین چیزی شدیداً نامحتمل است: هیچ کس فرایند معقولی پیشنهاد نکرده است که از طریقِ آن به وجود آمدن حیات رخ دادنی باشد. همان‌طور که نیگل اظهار می‌کند، «این فرض که حیات تنها بر اثر فعالیت‌های قوانین فیزیک و شیمی به وجود آمده است، فرضی است که بر پروژه‌ی علمی حاکم است و نه بر فرضیه‌‌ای علمی که به درستی تأیید شده‌ باشد.» پایه‌ی دوم طبیعت‌باوری ماده‌انگار که نیگل آن‌را سرنگون می‌کند، این ایده است: وقتی که حیات بر روی کره‌ی ما شکل گرفت، تمام تنوع‌های پرشمار حیات امروزی‌مان بر اثر فرایندهایی که علم تکاملی برای ما تبیین می‌کند، پدید آمده است: انتخاب طبیعی عامل جهش ژنتیکی، رانش ژنتیکی، و چه بسا دیگر فرایندها است. از این گذشته، این فرایندها بی‌هدف اند: نه خدا و نه هیچ موجود دیگری به آن‌ها جهت یا نظم نبخشیده است. به نظر می‌رسد که نیگل، در مقایسه با پایه‌ی نخست طبیعت‌باوری ماده‌انگار، به این پایه‌ی دوم قدری کم‌تر شک دارد؛ با این حال به نظر او قابل پذیرش نیست که بگوییم حیات خارق العاده، که شامل حیات انسانی نیز می‌شود، لاجرم به این شیوه به وجود آمده است: «هرچه جزییات بیشتری در باب پایه‌ی شیمیایی حیات و پیچیدگی کدهای ژنتیک می‌آموزیم، روایت تاریخی متعارف باورنکردنی‌تر می‌شود.» نیگل از این نظر عمومی پشتیبانی می‌کند که احتمال پدید آمدن حیات در زمان موجود شدیداً پایین است، و به باور او هیچ شاهد کافی و وافی‌ای برای بی اعتبار ساختن این حکم ارائه نشده است.


تا به این جای کار به نظرم می‌رسد نیگل درست هدف‌گیری کرده است. با در نظر گرفتن شواهدی که اکنون در اختیار ماست، احتمال این‌که حیات به نحوی از انحاء از طریق عملکرد قوانین فیزیک و شیمی به وجود آمده باشد، بسیار اندک است. و با در نظر گرفتن وجود صورت ابتدایی حیات، احتمال این‌که تمام انحای کنونی حیات حاصل روند تکاملی بی‌هدفی باشد، نیز اندک است -گرچه نه بسیار اندک. این دو تلقی از طبیعت‌باوری ماده‌انگار به احتمال خیلی زیاد باطل‌اند.


اما، کسانی خواهند گفت که امور نامحتمل همیشه رخ می‌دهد. این که چیزی نامحتمل رخ دهد، اصلاً نامحتمل نیست. به این مثال بنگرید: شما مشغول کارت‌بازی هستید و بازی مثلا پنج دور دارد. احتمال این‌که کارت‌ها دقیقاً در هر پنج دور یکسان بیفتند، بسیار کم است -چیزی در حد یک از ده به توان ۱۴۰. با این حال چنین اتفاقی می‌افتد. درست؛ این اتفاق افتاده است. امر نامحتمل همانا اتفاق می‌افتد. در هر قمار منصفانه‌ای، احتمال این‌که هر یک از بلیت‌ها برنده شود کم است؛ اما شکی نیست که یکی از بلیت‌ها برنده می‌شود، بنابراین قطعی است که چیزی نامحتمل رخ خواهد داد. اما این نکته چگونه به بحث کنونی ما ربط دارد؟ من این ادعای بیش از حد خوشبینانه‌ را مطرح می‌کنم که برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شیمی خواهم شد. شما به نحوی کاملا معقول به من گوشزد می‌کنید که چنین چیزی شدیداً نامحتمل است. آیا من می‌توانم از باور خود این‌گونه دفاع کنم که بگویم امر نامحتمل مرتب اتفاق می‌افتد؟ البته که نمی‌توانم: شما نمی‌توانید به نحو معقول به باوری بچسبید که بر اساس تمام شواهدی که در اختیار شماست، نامحتمل است.


نیگل ادامه می‌دهد: اگر طبیعت‌باوری ماده‌انگار درست باشد، به وجود آمدن آگاهی و عقل نامحتمل خواهد بود. «آگاهی آشکارترین مانع بر سر راه طبیعت‌باوری فراگیری است که تنها بر منابع علوم فیزیکی استوار گردیده.» چرا این‌گونه است؟ به نظر می‌رسد نکته‌ی مورد نظر نیگل این باشد که علوم فیزیکی -فیزیک، شیمی، بیولوژی و عصب‌شناسی- نمی‌تواند این واقعیت را که ما انسان‌ها، و چه بسا برخی دیگر از حیوان‌ها، موجوداتی آگاه هستیم، تبیین کند. علوم فیزیکی می‌تواند جزر و مد را تبیین کند، و یا این‌که چرا پرندگان استخوان‌های تو خالی دارند، و یا چرا آسمان آبی است؛ اما نمی‌تواند آگاهی را تبیین کند. علوم فیزیکی چه بسا بتواند ارتباط دوسویه‌ میان نحوه‌ای از شرایط فیزیکی را با نحوه‌ای از حالات آگاهی اثبات کند؛ اما این امر آگاهی را تبیین نمی‌کند. ارتباط دوسویه، تبیین یک پدیده نیست. به تعبیر نیگل «پدید آمدن آگاهی حیوانی آشکارا نتیجه‌ی تکامل زیست‌شناختی است، اما این واقعیت تأییدشده‌ی تجربی، هنوز تبیین آن پدیده نیست- فهمی از پدیده به دست نمی‌دهد، یا ما را قادر نمی‌سازد که دریابیم چرا نتیجه‌، مطابق انتظار از کار در آمد و یا چگونه به وجود آمد.»


نیگل سپس به باور و شناخت عطف توجه می‌کند: «مشکلی که می‌خواهم به آن بپردازم به کارکردهای ذهنی مانند فکر، استدلال‌ورزی و ارزیابی ربط دارد، یعنی حالاتی که منحصر به انسان‌ها است، گرچه در بدو شکل‌گیریِ این کارکردها، شاید آ‌ن‌ها را در برخی گونه‌های دیگر نیز بتوان یافت.» ما انسان‌ها و چه بسا برخی دیگر از حیوانات نه تنها موجوداتی آگاه‌مند هستیم، بلکه موجوداتی باورمند هستیم، باورهایی که بسیاری از آن‌ها در واقع صادق‌اند. این‌که احساس درد داشته باشیم یک چیز است؛ اما این کاملا چیز دیگری است که مثلا باور داشته باشیم درد نشانه‌ی خوبی است بر آن‌که عضوی از بدن درست کار نمی‌کند. به نظر نیگل، طبیعت‌باوری ماده‌انگار مشکل بزرگی با آگاهی دارد، اما مشکلی از این هم بزرگ‌تر با شناخت دارد. به نظر نیگل، بسیار نامحتمل است که انتخاب طبیعی بی هدفی توانسته باشد «موجوداتی با توانایی کشف واقعیات از طریق عقل پدید آورد، آن هم واقعیاتی که عمیقاً فراسوی ظواهر‌اند.» او به طور خاص به خود علم نظر دارد.


انتخاب طبیعی به رفتار علاقه‌مند است، و نه صدق باور، مگر زمانی که صدق باور به رفتار ربط داشته باشد. بنابراین بگذارید فعلا به این نکته اذعان کنیم که ممکن است بتوان از انتخاب طبیعی انتظار داشت موجوداتی با قوایی شناختاری پدید بیاورد که وقتی باوری در باب محیط فیزیکی کسب می‌کنند، باورشان معتبر باشد: مثلاً باورهایی در باب وجود شکارچیان، یا غذا، و یا جفت بالقوه‌شان. اما چه می‌توان گفت در باب باورهایی که بسا فراتر از اموری دارای ارزش بقا هستند؟ در باب فیزیک، یا عصب‌شناسی، یا زیست‌شناسی مولکولی یا نظریه‌ی تکاملی چه می‌توان گفت؟ با فرض گرفتن طبیعت‌باوری ماده‌انگار، چه‌قدر احتمال دارد که قوای شناختاری ما در این حیطه‌ها نیز معتبر باشد؟ همانا احتمال بسیار اندکی وجود دارد. نتیجه این‌که -و این طنز شگفت‌انگیزی است- طبیعت‌باور ماده‌انگار باید در باب علم، و هر بخشی از علم که از زندگی روزمره فراتر می‌رود، شکاک باشد.
 

این مطمئناً درست به نظر می‌رسد اما، چه بسا بتوانیم از این هم فراتر رویم. چه بسا در ابتدای امر نامعقول نباشد این‌طور بیندیشیم که: انتخاب طبیعیِ بی هدف می‌توانست موجوداتی با قوایی شناختاری پدید آورد که در موضوعات مربوط به بقا و تولید نسل معتبر باشند. اما درباره‌ی باورهای متافیزیکی، مثل خداباوری یا جبر یا ماده‌انگاری یا خداناباوری چه می‌توان گفت؟ چنین باورهایی ربط اندکی به رفتارهای مربوط به بقا و باروری دارند، و انتخاب طبیعی بی هدف، توجهی به این باورها و ارزش صدق آن‌ها ندارد. از همه‌ی این‌ها گذشته، تنها اعضای خاص انجمن اومانیست‌های جوان هستند که با قبول خداناباوری، امید به باروی‌شان افزایش می‌یابد. اگر طبیعت‌باوری ماده‌انگار را فرض بگیریم، احتمال این‌که قوای شناختاری من در زمینه‌ی باورهای متافیزیکی معتبر باشند، اندک خواهد بود. بنابراین هر باور متافیزیکی‌ای که داشته باشم: احتمال صدق آن باور با فرض گرفتن طبیعت‌باوری ماده‌انگار نمی‌تواند چندان بالاتر از ۵. باشد. اما البته طبیعت‌باوری ماده‌انگار خود یک باور متافیزیکی است. بنابراین طبیعت‌باور ماده‌انگار باید احتمال صدق طبیعت‌باوری ماده‌انگار را در حدود ۵. بداند. اما این بدان معنا است که او نمی‌تواند به طرز معقولی به آموزه‌ی خود باور داشته باشد. اگر او به آن باور داشته باشد، او نباید به آن باور داشته باشد. به این معنا طبیعت‌باوری ماده‌انگار، خودشکن است.
 

۲.

استدلال سلبی‌ای که نیگل علیه طبیعت‌باوری ماده‌انگار اقامه می‌کند، به نظر من قوی و قانع‌کننده است. من چند ملاحظه‌ی خاص دارم. اغلب ماده‌انگاران ظاهراً باور دارند که حالات ذهنی معلول حالات فیزیکی هستند. اما به نظر نیگل، طبیعت‌باوری ماده‌انگار نمی‌تواند در این نقطه توقف کند. چرا نمی‌تواند توقف کند؟ زیرا این ایده که پیوندی علّی میان امر فیزیکی و امر ذهنی برقرار است، در واقع تبیینی از رخ‌‌داد امور ذهنی در جهان فیزیکی ارائه نمی‌کند. این ایده امور ذهنی را فهم‌پذیر نمی‌سازد. این نشان نمی‌دهد که وجود امور ذهنی، با فرض جهان فیزیکی ما، محتمل است.


اما برخی از ماده‌انگاران می‌کوشند از این مشکل به این صورت طفره بروند که پیشنهاد کنند نحوه‌ای پیوند منطقی میان حالات فیزیکی و حالات ذهنی وجود دارد. آن‌ها می‌گویند این‌ واقعیت که وقتی حالت فیزیکی معینی رخ می‌دهد، حالت ذهنی معینی نیز رخ می‌دهد، حقیقتی ضرورتاً منطقی است. اگر این گفته صادق باشد، آن‌گاه با فرض جهان فیزیکی ما، وجود امور ذهنی مطمئناًِ محتمل است؛ همانا وجود امور ذهنی، ضروری است. نیگل خود پیشنهاد می‌کند که چنین پیوندهای ضروری‌ای برقرار است. آیا این پیوند ضروری کافی نیست تا رخ‌داد امور ذهنی در جهان فیزیکی ما را درک‌پذیر سازد؟ به گمان من پاسخ نیگل به این پرسش منفی است. احتمالا دلیل پاسخ منفی او این است که ما نمی‌توانیم این پیوندهای ضروری فرضی را، به همان صورتی دریابیم که پیوند ضروری ۳=۱+۲ را درمی‌یابیم. این پیوندهای ضروری فرضی، برای ما بدیهی نیستند. و وجود امور ذهنی تنها زمانی درک‌پذیر خواهد بود که این پیوندها بدیهی باشند. اما آیا این معیار قدری زیاده سخت‌گیرانه نیست؟ چرا این‌طور اندیشید که امر ذهنی تنها در صورتی درک‌کردنی و فهم‌پذیر است که پیوندهای بدیهی ضروری‌ای میان امر فیزیکی و امر ذهنی برقرار باشد؟ آیا این الزامی زیاده از حد نیست؟ و اگر درک‌پذیری مستلزم نحوه‌ای پیوند میان امر فیزیکی و امر ذهنی است، چرا این‌طور اندیشید که جهان به آن معنای شدیداً سخت‌گیرانه‌ی کلمه، درک‌پذیر است؟


حال ممکن است این‌طور به نظرتان برسد که فردی با نظریات نیگل می‌تواند با خداباوری (یعنی این باور که شخصی هم‌چون خدای ادیان ابراهیمی وجود دارد) هم‌دل باشد. نیگل می‌گوید که طبیعت‌باوری ماده‌انگار نمی‌تواند تبیینی از این امور به دست دهد: پدید آمدن حیات یا تنوع حیات (تنوعی که در جهان موجودات دارای حیات‌ می‌یابیم)، آگاهی، شناخت یا ذهن -اما خداباوری مشکلی در تبیین هیچ یک از این امور ندارد. در مورد حیات می‌توان گفت، خداوند خود حیّ است و به نحوی از انحاء، حیات زیست‌شناختی را آفریده است، حیاتی که بر روی زمین (و چه بسا در جاهای دیگر) یافتنی است. در مورد تنوع حیات می‌توان گفت: خداوند این تنوع را پدید آورده است، حالا یا از طریق فرایند تکاملیِ هدف‌مندی و یا به هر طریق دیگری. در باب آگاهی هم، دیگربار، خداباوری با مشکلی مواجه نیست: بر اساس موضع خداباوری، خداوند واقعیتی بنیادی است و موجودی آگاه. و چه می‌توان گفت در مورد وجود موجوداتی صاحب شناخت و عقل، موجوداتی مانند ما، که توانایی پژوهش علمی در باب جهان‌مان را دارند؟ باری، مطابق موضع خداباوری، خداوند ما انسان‌ها را بر صورت خویش آفریده است؛ یک جنبه از این‌که آدمیان بر صورت خداوند آفریده شده‌اند (و به نظر آکوییناس مهم‌ترین جنبه از آن) این است که آدمیان تا حدودی توانایی شناخت خود و جهان‌ و نیز شناخت خداوند را دارند و خداوند نیز هم‌چنین صاحب شناخت است. از این رو، خداباوری، درک‌پذیری جهان‌ برای ما انسان‌ها را ایجاب می‌کند، گرچه این درک‌پذیری نه چندان به معنای ستایش‌شده‌ی نیگلی باشد. به واقع، علوم تجربی مدرن در زهدان خداباوری مسیحی پرورده شد، و این بدان معنا است که تناسب و تلائمی میان جهان و قوای شناختاری ما برقرار است.


با فرض گرفتن خداباوری، به هیچ وجه شگفت‌انگیز نیست که موجوداتی مانند ما وجود داشته باشند که توانایی پژوهش در فیزیک اتمی، نظریه‌ی نسبیت، مکانیک کوآنتوم و مانند آن‌را دارا هستند. از سوی دیگر، همان‌طور که نیگل خاطر نشان می‌کند طبیعت‌باوری ماده‌انگار مشکل بسیاری برای تبیین وجود چنین موجوداتی دارد. به این دلیل و نیز به دلایل دیگر، خداباوری بیش از طبیعت‌باوری ماده‌انگار به علم خوش‌آمد می‌گوید. بنابراین، به نظر می‌رسد خداباوری، جایگزینی طبیعی باشد برای طبیعت‌باوری ماده‌انگارانه‌ای که نیگل آن‌را ردّ می‌کند: خداباوری مزیت‌هایی دارد در حالی که طبیعت‌باوری ماده‌انگار معایبی دارد، و از این رو انتظار می‌رود که، دست‌کم بر اساس این ادله، نیگل با خداباوری هم‌دل باشد.


بسا مایه‌ی تأسف است (دست‌کم برای من) که نیگل خداباوری را ردّ می‌کند: «من به فرض نااستواری که دارم اعتراف می‌کنم و آن این‌که به نظرم ناممکن می‌رسد طراحی هوشمند [یعنی خداباوری] را جایگزینی واقعی برای طبیعت‌باوری ماده‌انگار به حساب آورد. من فاقد «حسّ الاهی»ای هستم که این همه انسان را قادر می‌سازد و همانا وادار می‌کند تا جهان را بیان‌گر هدف الاهی ببینند.» [قلاب از متن اصلی است نه افزوده‌ی مترجم] اما نیگل نه فقط کمابیش نسبت به خداباوری بی‌طرف نیست بلکه فاقد «حس الاهی» است. در کتاب خود با عنوان «حرف آخر» که سال ۱۹۹۷ منتشر شد، روایت بی‌پرده‌ای از تمایلات فلسفی خود عرضه می‌کند:


«من از چیزی عمیق‌تر سخن می‌گویم -هراس از دین. من از تجربه‌ی خودم سخن می‌گویم، که تحت تأثیر دین‌هراسی‌ام است: من دوست دارم که خداناباوری درست باشد و از این‌که می‌بینم برخی از باهوش‌ترین و باسوادترین آدم‌هایی که می‌شناسم مذهبی اند، ناراحتم. من نه تنها به خدا باور ندارم! و طبیعتاً امیدوارم که باورم درست بوده باشد، بلکه امیدوارم خدایی در کار نباشد، من نمی‌خواهم خدایی وجود داشته باشد؛ من نمی‌خواهم جهان الهی باشد. این اندیشه که ممکن است موجودی هم‌چون خدا وجود داشته باشد، مرا به ناراحتی و پریشانی می‌اندازد؛ اما این ناراحتی، بیشتر به نظر می‌رسد که، احساسی باشد تا فلسفی یا عقلانی.»


پس آیا به نظر نیگل، خداباوری مشکلی دقیقاً فلسفی‌ دارد؟ تا جایی که من درمی‌یابم، مهم‌ترین اشکال اساسی‌ای که او به خداباوری می‌گیرد توسل به مفهوم پیوستگی است. یک جهان‌بینی موفق جهان را فهم‌پذیر می‌بیند؛ و فهم‌پذیری به نظر نیگل، مستلزم درجه‌ی بالایی از پیوستگی است. جهان فهم‌پذیر است تنها در صورتی که گسست بنیادینی در آن پدید نیامده باشد، و تنها وقتی فهم‌پذیر است که شامل امور اساساً متفاوت نباشد. دکارت، این دوگانه‌انگار بزرگ، چنین می‌اندیشید که جهان دو نوع امر اساساً متفاوت از خود بروز می‌دهد: ماده و ذهن، که هیچ کدام به دیگری قابل فروکاستن نیست. نیگل منکر این دوگانه‌انگاری است: دلیل او تنها این است که چنین دوگانه‌انگار‌ی‌ای نمی‌تواند پیوستگی‌ را تأمین کند، پیوستگی‌ای که برای فهم‌پذیری جهان لازم است.


با این حال آیا دلیلی وجود دارد که بیندیشیم جهان واقعاً به این معنای قوی فهم‌پذیر است- آیا دلیل خوبی در دست داریم که بیندیشیم اساساً تنها یک دسته امور وجود دارد، و هر چیز دیگری نمونه‌ای از آن دسته امور است، و یا به آن قابل فروکاستن است؟ در مورد این اندیشه سه ملاحظه ضروری به نظر می‌رسد. نخست آن‌که، ما نیاز داریم در باب این شرط بیشتر بدانیم: این گفته یعنی چه که اساساً فقط یک دسته امور وجود دارد؟ واضح نیست که این را چگونه باید فهمید. آیا انواع متفاوتی از امور -آن هم به تعداد بسیار- وجود ندارند: خانه‌ها، اسب‌ها، شاهین‌ها، و ارّه‌های دستی؟ خب، شاید این‌ها «اساساً» متفاوت نباشند. اما «اساساً» در این‌جا چه معنایی دارد؟ آیا منظور این است که جهان تنها در صورتی فهم‌پذیر است که دارای ویژگی مهمی باشد که خانه‌ها، اسب‌ها، شاهین‌ها و ارّه‌های دستی همه آن ویژگی را دارا باشند؟ چه نوع ویژگی‌ای؟


دوم ، ادعای این‌که این نوع همبستگی واقعاً برای فهم‌پذیری لازم است، چقدر ادعای معقولی است؟ واضح است که نمی‌توانیم مدعی شویم دوگانه‌انگاری دکارتی به معنای دقیق کلمه فهم‌ناپذیر است -از همه‌ی این‌ها گذشته، حتی اگر شما دوگانه‌انگاری را ردّ کنید، می‌توانید آن‌را بفهمید. (چه راه دیگری برای ردّ کردن آن وجود دارد؟ ) آیا این به واقع درست است که اگر جهان شامل دو دسته -یا بیش از دو دسته- امور اساساً متفاوت نباشد، فهم‌پذیرتر خواهد بود –آن هم به معنای مهم کلمه، فهم‌پذیرتر؟ من دلیل چندانی نمی‌یابم چنین فکر کنم.


سوم آن‌که، فرض کنید پذیرفتیم که جهان به واقع تنها زمانی فهم‌پذیر است که این نوع همبستگی یکه‌مند را از خود بروز دهد: چرا باید فکر کنیم که جهان چنین همبستگی‌ای را از خود بروز داده است؟ می‌توان امیدوار بود که جهان چنین همبستگی‌ای از خود نشان دهد، اما آیا دلیلی وجود دارد که فکر کنیم جهان با ما هم‌کاری خواهد کرد؟ فرض کنید فهم‌پذیری مستلزم این نوع همبستگی‌ باشد: چرا باید فکر کنیم که جهان ما به این معنا فهم‌پذیر است؟ آیا معقول است به خداباور بگوییم: « خب، اگر خداباوری درست باشد، دو دسته امور اساساً متفاوت وجود خواهند داشت: خدا از یک سو و مخلوقاتی که او آفریده است، از سوی دیگر. اما این نمی‌تواند واقعاً درست باشد: زیرا اگر چنین می‌بود، جهان همبستگی‌ لازم برای فهم‌پذیری را از خود بروز نمی‌داد؟ آیا خداباور کاملا بر حق نیست که از این نوع فهم‌پذیری چشم‌پوشی کند؟
 

۳.

سرآخر به تز ایجابی نیگل می‌رسیم. او نشان داد که طبیعت‌باوری ماده‌انگار باطل است، اما او چه پیشنهاد جایگزینی دارد؟ در این نقطه او قدری مردد است. به نظر او (با فرض این‌که خداباوری پذیرفتی نیست) یافتن جایگزین‌ رضایت‌بخشی برای طبیعت‌باوری ماده‌انگار ممکن است چند قرن به درازا بینجامد؛ او به این‌ مقدار قانع است که طرح پیشنهادی اولیه‌ای عرضه کند. او با روحیه‌ای فروتنانه طرح خود را چنین پیش می‌نهد: «من اطمینان دارم که تلاش‌ام برای کاوش جایگزین‌ها بسیار غیرخلاقانه است. فهم جهان به مثابه‌ی جایی که مستعد پروراندن حیات و ذهن است احتمالا نیازمند فاصله گرفتنی بسا ریشه‌ای تر از قالب‌های تبیین طبیعت‌باورانه است، قالب‌هایی که من اکنون قادر به درک آن هستم.»


طرح اولیه‌ی نیگل دارای دو مؤلفه‌ی اصلی است. مؤلفه‌ی نخستِ آن، همه ‌جاندار انگاری یا این اندیشه است که ذهن، یا ذهنی نخستین، یا چیزی شبیه به این، در لایه‌ی زیرین هر چیزی وجود دارد. مطابق این دیدگاه، ذهن هیچ‌گاه در جهان پدید نیامده است: بلکه از همان ابتدا حاضر بوده است، حتی ابتدایی‌ترین ذرات جهان نحوه‌ای ذهن‌مندی از خود بروز می‌دهند. اندیشه‌ی همه‌جاندار انگاری البته این نیست که هر ذره‌ی ابتدایی‌ای قادر به انجام محاسبات ریاضی است، یا این‌که هر ذره‌ای خودآگاهی دارد؛ بلکه این است که هر ذره‌ای از نحوه‌ای ذهنیت برخوردار است. نیگل طرح خود را به این شیوه عرضه می‌کند تا از آن‌چه که فقدان فهم‌پذیری در دوگانه‌انگاری دکارتی می‌یابد، پرهیز کرده باشد. البته ممکن است فردی بپرسد: چه مزیت عمده‌ای دارد که بر اساس دیدگاه همبستگی‌، دو دسته امور اساساً متفاوت را به سود دو نوع ویژگی اساساً متفاوت انکار کنیم. و خود نیگل به این نکته آگاه است که دیدگاه او با پدید آمدن اذهان انسانی هنوز مشکل دارد، اذهانی که به مقدار قابل توجهی قادر به درک جهان‌اند. ما می‌توانیم (به هرحال تا حد قابل توجهی) این نکته را دریابیم که چگونه اشیاء مادیِ پیچیده‌تری می‌توانند از اشیاء مادی ساده‌تر پدید بیایند: اشیاء فیزیکی عادی از مولکول‌ها تشکیل شده‌اند، مولکول‌ها از اتم‌ها تشکیل شده‌اند، اتم‌ها از الکترون‌ها و کوآرک‌ها تشکیل شده‌اند (در مرحله‌ی کوآرک‌ها اشیاء در مجموع کم‌تر واضح اند). اما هیچ ایده‌ای نداریم که چگونه موجودی با ذهن انسانی می‌تواند از موجودات کوچک‌تری که نحوه‌ای ذهن‌مندی دارند، ترکیب یا ساخته شده باشد. چگونه اذهان ابتدایی با ذهن کم‌تر ابتدایی ترکیب شده اند؟


مؤلفه‌ی دوم طرح اولیه‌ی نیگل چیزی است که می‌توانیم آن‌را غایت‌شناسی طبیعی نام نهیم. ایده‌ی او به نظر چیزی شبیه به این می‌رسد: در هر مرحله از تطور جهان ما (تطوری که چه بسا می‌توانیم شروع‌اش را با مه‌بانگ بدانیم) در باب آن‌چه پیش خواهد آمد، امکان‌های متعدد و متفاوتی وجود دارد. برخی از این امکان‌ها گامی در جهت به وجود آمدن موجوداتی با ذهن‌هایی شبیه به ما هستند. مطابق غایت‌شناسی طبیعتی نیگل، جهان نحوه‌ای سوگیری ذاتی نسبت به امکان‌هایی دارد که به اذهان ختم می‌شوند. نیگل پیشنهادات خود را شرح و بسط نمی‌دهد. با این حال، نباید از او به این خاطر انتقاد کرد: او احتمالا حق دارد باور داشته باشد که این پیشنهادها فکر و زمانی طولانی می‌طلبد تا مبدل به جایگزینی واقعاً ماندنی برای طبیعت‌باوری ماده‌انگار و خداباوری، هر دو، شود.


پیش‌تر گفتم که نیگل جنبه‌ی سلبی طراحی هوشمند را تحسین می‌کند اما درباره‌ی جنبه‌ی ایجابی آن تردید دارد؛ من نیز خود را نسبت به کتاب «ذهن و کیهان» نیگل در جای‌گاهی مشابه می‌یابم. حمله‌ی مهیب او بر طبیعت‌باوری ماده‌انگار را تحسین می‌کنم؛ در باب همه جاندار انگاری و غایت‌شناسی طبیعی او تردید دارم. از نظر نیگل اگر طبیعت‌باوری ماده‌انگار درست می‌بود، ذهن در جهان پدید نمی‌آمد-اما این چگونه به [معقولیت] این فرض که ذرات بنیادی به یک معنا دارای ذهن هستند، کمک می‌کند؟ همه جاندار انگاری چگونه این نکته را فهم‌پذیر می‌سازد که می‌بایست موجوداتی با توانایی پژوهش در فیزیک و فلسفه وجود داشته باشند؟ و نیز توانایی در شعر، هنر و موسیقی؟


راجع به غایت‌شناسی طبیعی نیگل می‌توان گفت: آیا این واقعاً قابل فهم است که فرض کنیم جهان، به خودی خود، بدون حضور خداوند، کارکردی دارد که می‌توان آن‌را به نحو فهم‌پذیری این‌چنین نام نهاد: جهانی «هدف‌گیری شده» به سوی وضعیت اموری خاص؟ مشکل فقط این نیست که چنین نظریه‌ای خیالی به نظر می‌رسد؛ بلکه حتی به طور واضح قابل فهم نیست. تبیین غایت‌شناختی از وضعیت امور، به موجودی اشاره دارد که آن وضعیت را هدف قرار داده است، و چنان عمل می‌کند که آن را محقق سازد. اما جهانِ خالی از خدا، وضعیت امور یا هر چیز دیگری را هدف قرار نداده است. حال، درباره‌ی این غایت‌شناسی طبیعی ادعایی چه می‌توان گفت؟


خداباوری در سازگار ساختن حیات و ذهن موفق‌تر به نظر می‌رسد. بر اساس خداباوری، ذهن در جهان جایگاهی بنیادی دارد: خداوند خود شخص اعلی و ذهن اعلی است؛ او همیشه وجود داشته است، و همانا واجب الوجود است. خداوند می‌توانسته چنین اراده کند تا موجوداتی -که خدا بتواند با آن‌ها دوستی برقرار کند- وجود داشته باشند. از این رو، او می‌تواند انسان‌هایی متناهی بیافریند که بر صورت خداوند آفریده شده باشند: موجوداتی قادر بر عشق و قادر بر دانستن چیزهایی در باب خود، جهان، علم، ادبیات، شعر، موسیقی، هنر و غیره. با فرض گرفتن خداباوری، این امور آشکارا و به خوبی فهم‌پذیر است. همان‌طور که نیگل خاطر نشان می‌کند، مشابه چنین چیزی را در باب طبیعت‌باوری ماده‌انگار نمی‌توان گفت. اما آیا همه جاندار انگاری و غایت‌شناسی طبیعی وضع بهتری دارند؟ به نظر نمی‌رسد که انکار خداباوری توسط نیگل ریشه‌ی فلسفی داشته باشد. حدس من این است که ناخشنودی از خداباوری پدیده‌ای نسبتاً وسیع است. خداباوری، خودمختاری بشر را شدیداً محدود می‌کند. بر اساس خداباوری، ما انسان‌ها در بهترین حالت، شرکای جزییِ جهان ذهن هستیم. ما خودمختار و سرخود نیستیم؛ ما برای وجودمان و حتی نفس‌کشیدن‌مان کاملاً وابسته به خداوندیم. حتی بیش از این می‌توان گفت: برخی از افراد در خداباوری نحوه‌ای یورشِ تحمل‌ناپذیر به حوزه‌ی خصوصی خود می‌بینند: خدا به همه‌ی فکرهای من دانا است و همانا قبل از این‌که من فکر کنم، فکر من را می‌داند.


شاید نشانه‌هایی از این ناخشنودی را حتی در خود انجیل هم بتوان یافت:

سخنی بر زبان من نیست، جز این‌که تو -ای خداوند! – آن را تماماً دانسته‌ای…

از روحِ تو به کجا بروم؟

و از حضور تو به کجا بگریزم؟

اگر به آسمان صعود کنم، تو آن‌جا هستی؛

و اگر در هاویه بستر بگسترانم، اینک تو آن‌جا هستی. [مزامیر]


ناخشنودی از خداباوری، تا حدودی حتی برای یک خداباور، قابل درک است. با این حال، اگر نیگل به تجویزها و الزامات خود برای یک فلسفه‌ی خوب عمل می‌کرد، اگر هر کجا که استدلال‌هایش او را می‌بُرد با آن‌ها همراه می‌شد، اگر ناخشنودی عاطفی‌اش نسبت به خداباوری را نادیده می‌گرفت، آن‌گاه سر از خداباوری در می‌آورد. اما سر از هر کجا که در آورد، او پیش‌‌تر خدمت شایانی به ارزیابی انتقادی و ویران‌گرِ رایج‌ترین و سرکوب‌گرترین عقاید جزمی زمانه‌ی ما کرده است.
 
منبع: رادیو زمانه 
 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست. 


نامه سرگشاده به آیت الله مکارم شیرازی

Posted: 08 Jan 2014 12:40 PM PST

فضل الله صلواتی
اگر این نوشته در زمان امام صادق(ع) منتشر شده بود، امام (ع) چگونه با نویسنده و ناشر برخورد می کردند؟


باسمه تعالی

 

محضر مبارک حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی زیدعزه

السلام علیکم و علی عبادالله الصالحین

 
مدتی پیش از این، به خاطر موقعیت ممتاز حضرت عالی در بین علما و مراجع و سوابق آزاداندیشی، دوستانی در اصفهان از بنده خواستند که برای درخواست آزادی زندانیان سیاسی و دگراندیشان دربند، دسته جمعی به حضور آن جناب شرفیاب شویم، چون مرا از مریدان و علاقمندان شما می دانستند، آنها مایل بودند که علاقۀ مرا به شما وسیله قرار دهند تا از حاکمان بخواهید تا زندانیان مظلومی را که بیش از چهار سال است به جرمهای واهی و جوسازی‌ها و شایعه پراکنی‌ها در حبس هستند آزاد شوند، زندگی‌شان با قطع حقوق و بازنشستگی و بیمه، پریشان شده، باشد که خانواده هاشان سرو سامانی گیرند و بیش از این نظامی مقدس در انظار جهانیان زیر سؤال نرود، که توفیقی دست نداد.

 
بنده از سال اول نشر مجلۀ مکتب اسلام (آذرماه ۱۳۳۷) و انتشار جزوات مربوط به نسل جوان، با نام و اندیشه‌های استاد ناصر مکارم شیرازی آشنائی داشتم و ایشان را فردی پژوهشگر و آزاداندیش می شناختم و مختصر همکاری هم با مجله داشتم، با مبارزات و تبعید، شما را فردی انقلابی و در تفکرات مکتب تشیع صاحب نظر می دانستم، اوایل پیروزی انقلاب سخنرانی‌های آن جناب در مسجد سید اصفهان و نوشته‌هایتان در نشریات، همه آگاهی بخش و امیدوار کننده و دلپذیر بودند، نوید حکومتی بر اساس عدالت و آزادی و مردم سالاری می داد، چه سخنان شیرینی که دربارۀ آزادی مطبوعات و جلوگیری از اختناق دینی و سانسور و محدودیتهای سیاسی، از زبان شما می شنیدیم، مژده آزادی بیان، قلم، اندیشه و فکر به پیروان همه ادیان، مذاهب و مکاتب می‌دادید.

 
من از سال ۴۰ در جرگه انقلابیون و از سال ۱۳۴۲ از پیروان جدی حضرت امام خمینی بودم، از این مدینۀ فاضله‌ای که جنابعالی ترسیم می‌نمودید به وجد آمده بودم و با خود می گفتم: الحمدالله که بعد از آن همه زندان، شکنجه، تبعید، محرومیت و سختی برای انقلابیون، حاصلی نیکو به بار آمد، و اسلام شناسی، عالم و محقق و اهل مطالعه و مفسر قرآن مجید، بدین صورت انقلاب و آینده را ترسیم می کند.

 
حقیر در کتاب «تفاسیر و مفسران شیعه» که اخیرا منتشر شده، «تفسیر نمونه» را یکی از بهترین تفاسیر فارسی قرن پانزدهم معرفی کرده ام، مخصوصا که شاخصۀ اختلاف اندازی بین فرقه‌های اسلامی در آن دیده نمی شود.


از سال ۱۳۵۰ که به زندان افتادم و سپس تبعید، رابطه‌ام با همۀ اساتید قطع شد توفیق دیدار حضوری با عالمان را پیدا نکردم، فشارها و مشکلات پس از پیروزی هم مانع می شد که بخواهم مزاحم اوقات شریف گردم.

 
تا اینکه اخیرا نامه‌ای به دستم رسید که در اکثر سایتها و بسیاری رسانه‌ها آورده شده بود که: امام جمعۀ نائین با جمعی از مریدان، نمی‌دانم با چقدر آگاهی و معلومات به حضور آن جناب و دیگر مراجع رسیده اند و از افرادی دگراندیش شکایت کرده اند و اینکه آقای دکتر سید علی اصغر غروی در روزنامۀ بهار چه نوشته است؟ فرمایشاتی از بیان شما نقل کرده اند، که برای بنده که هماره ریزه خوار خوان علمای عاملین و اندیشه وران صالحین بوده‌ام باور کردنی نبود که این سخنان از آن شما باشد.


عدالت و آزادگی حکم می کرد که اگر اشکالی در نوشته‌ای و گفته‌ای بوده، پاسخ قانع کننده داده شود، گفته را باگفته و نوشته را با نوشته پاسخ داد، طبق قانون مطبوعات جمهوری اسلامی ایران، در اولین شماره و با همان حروف و در همان صفحه، با استدلال صحیح و دلایل محکم پاسخ داد، یا اینکه از یکی از فضلا و نویسندگان خواست که جواب اشکال احتمالی داده شود، با راهپیمائی و تظاهرات و تهیه تومار و غوغاسالاری که نمی شود به شبهۀ احتمالی پاسخ داد، در هر گوشه‌ای می توان هزاران امضاء جمع کرد که العیاذبالله نماز صبح ترک شود، مگر در مصر مخالفان اخوان المسلمین با جمعیت بسیار و تومارهای کیلومتری، انقلاب و بیداری و مسلمانی را تباه نکردند و در ترکیه هر روز تظاهرات و تومار نوشتن علیه دولت اسلامی انجام نمی شود؟ آنها با بحران سازی و هوچی‌گری می خواهند برخی احکام اسلامی اجرا نگردد، متأسفانه تاکنون هم موفق بوده اند، در مصر رئیس جمهور منتخب مردم را به زندان انداختند و کودتاچیان را بر سر کار آوردند، افسوس!


با تعطیل کردن روزنامه بهار و دستگیری نویسنده و بدین صورت سر و صدا راه انداختن و اهانتهای بی‌حد و حصر برخی مدعیان دین مداری و شعارهای توهین آمیز چه نتیجه‌ای عاید می شود؟ و کدام آب رفته‌ای به جوی باز می گردد؟ و مرجعی بزرگ با کمال تأسف کارهای غرض ورزان را تأیید می کنند و به طرفدارانِ مخالفان هم فرصت داده می شود که عمل به مثل نمایند و جامعه را به آشوب بکشانند، مگر در تاریخ نیاورده اند که پس انتخاب سقیفه چه تظاهراتی انجام شد و پس از انتخاب خلیفۀ سوم، بنی امیه در مدینه چه شوری به پا کردند و ۲۵ سال حضرت علی (ع) را خانه نشین کردند و باز خواندیم که برای انتخاب حضرت علی (ع) مردم چون یال کفتار فراهم آمدند و دامن امام (ع) را کشیدند و پا روی پاهایش گذاشتند و................. (از خطبه شقشقیّه)


چرا باید روزنامه تعطیل شود و نویسنده را زندانی کنند؟ با این کار طشت رسوائی را از بام فرو افکندند و عالمی را خبردار کردند، که:‌ای مردم جهان ما مدعیان عدالت و آزادی، تحمل یک نوشته از یک محقق را نداشتیم که نه از اصول دین بود و نه از اصول مذهب! مردم جهان بدانید که ما روزنامه‌ای را به خاطر یک اظهار نظر خلاف نظر خودمان، تعطیل کردیم و نویسنده را به زندان انداختیم و باعث شدیم غیر از تعداد محدود خوانندۀ روزنامه که مطالب کلامی را به ندرت مطالعه می کنند، صدها هزار نسخه از آن مقاله منتشر شود و در بسیاری از سایتها درج شود، در ایام عاشورا که من در آلمان بودم، این مقاله در محافل و مجالس عزاداری آن کشور نیز دست به دست می گشت و آیا این روش تبلیغ اسلام و پاسخ به شبهات احتمالی بوده است؟ و حتی یک جواب هم در جائی و در نشریه‌ای و در سایتی دیده نشد.

 
اگر پشت این بگیر و ببندها عقل و درایت حاکم بود، به این صورت عمل نمی شد و آن همه اهانت، تهمت، فحش و ناسزا نثار نویسنده و پدر و مادر و کسانش نمی شد و خوراک مناسب برای ماهواره‌های بیگانه فراهم نمی گردید.


آنان که مقاله را خوانده بودند جوابش را هم می خواندند و آب از آب تکان نمی خورد، از گروه‌های فشار و بی‌منطق این انتظار همیشه هست، اما از اندیشمندان متفکر و عالمان آگاه چنین انتظاری نبوده و نیست.

 
شعارهای بامحتوی یا بی‌محتوی مربوط به سیاست بازان و سیاسی کاران است، اهانت مربوط به افراد بی‌سواد، متعصب و بدون استدلال است، علما و مراجع همچون امامان بزرگوار شیعه هماره پناهگاه مظلومان و ستمدیدگان تاریخ بوده اند، آنها همیشه در برابر ظلم ظالمان ایستادگی می کردند، از مظلومان دفاع می نمودند، به حبسها و زجرها اعتراض داشتند، ولی امروز......


از دشمنان برند شکایت به پیش دوست
چون دوست دشمن است شکایت کجا برم


آیا روش پیامبر اسلام (ص) در برابر مخالفان و صاحب عقاید دیگر بدین صورت بود؟ اگر این نوشته در زمان امام صادق(ع) منتشر شده بود، امام (ع) چگونه با نویسنده و ناشر برخورد می کردند؟ امام(ع) با ابوحنیفه و انس‌بن‌مالک از پیشوایان مذاهب اهل سنت که معاصر ایشان بودند چگونه دیدار می کردند؟


آن امام بزرگوار حتی با منحرفان زمان خود، امثال ابن ابی العوجاء چگونه روبرو می شدند؟ چه نظریه‌ای دربارۀ آنها می‌دادند؟


آیا آنان را به جهالت و نادانی و نفهمی منتسب می کردند؟ آیا از حکّام زمان می خواستند که آنها را به زندان بیندازند و محکوم کنند؟ و از آزادی‌ها محرومشان نمایند؟ یا بخواهند مردم تظاهرات کنند و تومار بنویسند؟


مردم علما را علاوه بر بیان تفسیر و حدیث و احکام، برای اجرای عدالت و آزاد اندیشی و اجتهاد می خواهند، تعالیم عالیه مکتب امام جعفر صادق(ع) را در چهرۀ نورانی آنان می نگرند، نظر و فتوای آنها را ورای حکومتها و فرقه‌ها و نهادها به حساب می آورند، حق را، عدالت را، ایمان را، آزاد اندیشی را و علی‌گونگی را از آنان انتظار دارند.


دنیای امروز حجرۀ دربستۀ مدرسه‌ای نیست، هر کلامی از هر عالمی، هر سیاستمداری، هر صاحب نظری که گفته می شود، در کوتاه‌ترین زمان و با سرعت فراوان در سرتاسر جهان پخش می شود، دوست و دشمن آن نظریه را زیر ذره بین می گذارند و آن را تحلیل و تفسیر می‌کنند.

 
آنگاه معلوم می شود که سخن با امثال امام جمعۀ شهرستان نائین به نفع اسلام و مسلمین و تفکر شیعه بوده است یا نه؟ آیا تبلیغ اسلام بوده یا باعث وهن اسلام و مسلمین شده؟ آیا باعث سربلندی عالمان تشیع شده‌ایم یا تخفیف آنها؟

 
«ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا و او اخطأنا.... و اعف عنّا واغفرلنا وارحمنا، انت مولنا فانصرنا علی القوم الکافرین»


با عرض پوزش از تصدیع و اطالۀ کلام
  

اصفهان - فضل الله صلواتی – دهم دیماه ۱۳۹۲ 
 


نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
 

يك بام، چند هوا دارد؟!

Posted: 08 Jan 2014 12:36 PM PST

رضا سليماني
 متاسفانه در فضاي سياسي جامعه و محافل و اماكن سياسي نيز همين يك بام و چند هوا مصداق دارد و حاكم است.


اتفاقات سه، چهار ماه اخير مجلس شوراي اسلامي در قالب نطق‌هاي قبل از دستور نمايندگان و حساسيت بعضي‌ها نسبت به مطالب نطق ها، شكلي جديد از يك ضرب المثل قديمي ايجاد كرده كه واقعا يك بام چند هوا مي‌تواند داشته باشد؟!!

مي گويند نمايندگان محترم مجلس در بيان ديدگاههاي خود آزادند، نطق نمايندگان محترم نبايد حاوي توهين و تهمت باشد، توهين به روساي قوا و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام جرم است و مي‌گويند اگر از تريبون مجلس نسبت ناروايي به كسي وارد شود، بايد فرصت پاسخ گويي براي آن شخص فراهم شود.همه اين نكات از اصول مصرح در قانون اساسي و فراتر از آن اسلامي و انساني است، اما معلوم نيست چرا اين قوانين، با همه تصريحات روشن، فقط شامل برخي افراد، آن هم از طيفي خاص مي‌شود و تابع قانون همه يا هيچ است؟ به گونه اي كه توهين به بعضي از مسئولان نظام با توجه به نگاه سياسي آنها، حرام، مباح، مكروه و نهايتاً حلال تلقي مي‌شود. مگر در بندهاي منتشر نشده همان قوانين، «انظر بما قال» هم هست كه جرم و ناجرم بودن توهين، بستگي به افراد توهين شده دارد؟!!

همين چند ماه پيش بود كه چند تن از نمايندگان مجلس در جريان راي اعتماد به وزراي دولت يازدهم، با استفاده از تريبون مجلس كه صوت و تصوير آن به صورت كامل از صدا و سيماي ملي !! پخش مي‌شد، به خاطر عصبانيت از نتيجه انتخابات رياست جمهوري، سخناني عليه رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام گفتند كه در بدترين فرهنگ نامه‌ها هم «فحش و ناسزا خوانده مي‌شود» اما آن زمان گويا مقامات مسئول متوجه نشدند و جرمي هم اعلام نشد و حتي اعتراض يكي از فرزندان آيت الله هاشمي رفسنجاني به آن ناسزاها را توهين به مسئولان تلقي و عليه ايشان اعلام جرم كردند؟!

اولاً بيان هر جمله اي كه تخريب شخصيت يك انسان باشد، مخصوصاً از تريبون مجلس شوراي اسلامي ناخوشايند است و ثانيا ناسزا از هر زبان كه خارج شود، نارواست. كساني كه اين روزها در مقابل نطق انتقادي يك نماينده مجلس، معلم اخلاق مي‌شوند و با استناد به روايات متعدد جرم تراشي مي‌نمايند، كجا بودند آن روزها كه يك نماينده مجلس آن هم ملبس به لباس روحانيت و به عنوان مبلّغ اسلام كه اتفاقا سابقه سفر تبليغاتي به آلمان را هم دارد، بي هيچ دليل منطقي يا موضوعي، به شخصيتي توهين مي‌كرد كه عالي ترين سخنان امام راحل و رهبري معظم انقلاب درباره ايشان است؟

از مجلسي با اكثريت اصولگرايي، بعيد است كه اصول مسلم اسلام را در اجرا و دفاع، به فرعيات سياسي گره بزند و ببيند اولا چه كسي توهين كرد و ثانياً به چه كسي توهين كرد. هرچند تفاوت محتوايي و زشتي كلام اين نماينده مجلس به رئيس محترم قوه قضائيه و آن نماينده به رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، از زمين تا آسمان است و شايد به خاطر همين فاصله هاست كه بر بام مجلس چندين نوع هوا حكمراني مي‌كند كه گاهي جمله اي جرم است و گاهي هيچ جمله اي جرم نيست.

متاسفانه در فضاي سياسي جامعه و محافل و اماكن سياسي نيز همين يك بام و چند هوا مصداق دارد و حاكم است. اگر در سخنراني يكي از هم طيف‌هاي اين گروه توسط جماعتي هر چند بزرگ اعتراضي انجام شود آن گروه، مشتي اراذل، فريب خورده بيگانگان و مزدور ناميده مي‌شوند ولي اگر گروهي ولو اندك نظم جمع كثيري از مردم را به هم زده و به شخصيتي مخالف اين طيف و جناح در اجتماعات و سخنراني‌ها اهانت كنند از آنان به عنوان مردم و قشرهاي دلسوز و ارزشي تجليل مي‌كنند و بر صدر مي‌نشانند و عزيز شمرده مي‌شوند.

حال بايد مردم خود قضاوت كنند كه: در فضاي سياسي كشور يك بام و چند هوا وجود دارد ؟!!


منبع: ابتکار

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.