جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


اولین ملاقات خانواده کسری نوری با وی در زندان نظام استان فارس

Posted: 23 Jan 2014 03:33 AM PST

شکوائیه دراویش زندانی از قاضی صلواتی
جرس: خانواده کسری نوری٬ وب نگار و فعال حقوق دراویش پس انتقال وی به زندان شمارهٔ ۲ استان فارس موسوم به زندان نظام، صبح امروز موفق به ملاقات وی شدند. همزمان منابع خبری، متن کامل شکوائیه دراویش زندانی از قاضی صلواتی را منتشر کردند.

 

به گزارش مجذوبان نور، خانواده کسری نوری٬ وب نگار و فعال حقوق دراویش پس انتقال وی به زندان شمارهٔ ۲ استان فارس موسوم به زندان نظام، صبح امروز موفق به ملاقات وی شدند و در این ملاقات که بصورت کابینی بوده، خانواده کسری نوری وضعیت جسمی و روحی وی را «نا‌مناسب» توصیف کرده و می‌گویند این زندانی سیاسی همچنان از درد ناحیه ستون فقرات٬ کمر درد و پا درد رنج می‌برد. کسری نوری چند روز پیش بدون هیچ توضیحی توسط ماموران امنیتی از زندان عادل آباد شیراز به بند عمومی این زندان منتقل شده بود.

 

زندان شمارهٔ ۲ استان فارس که در حومه شهر شیراز واقعه شده است به دلیل اینکه اکثریت غریب به اتفاق زندانیان آن نظامی بوده و سابقه کار در ارگان‌های نظامی کشور «سپاه و ارتش» داشته‌اند و در حوزه فعالیت و کاری خود مرتکب جرمی شده‌اند به نام زندان نظام موسوم شده است.

 

شکوائیه دراویش زندانی از قاضی صلواتی

به گزارش همین منبع خبری، «سلب حق دفاع قانونی با عدم فراهم کردن شرایط دفاع»، «عدم رعایت ضوابط حقوقی»، «تعیین مجازات بیش از حد مقرر در قانون»، «صدور حکم حضوری بر خلاف قانون»، «صدور حکم برخلاف عناوین اتهامی مندرج در کیفرخواست»، «دخالت در امور درمانی بر خلاف قانون» و... بخشی از تخلفاتی هستند که قاضی صلواتی برای زیرفشار گذاشتن ۵ وکیل دادگستری و دو فعال حقوق دراویش به کار بسته است تا آنچه صادر می‌کند نه یک حکم قضایی، بلکه برآوردن کامل نظر کار‌شناسان وزارت اطلاعات باشد.


دراویش گنابادی زندانی در بند ۳۵۰ اوین تهران، در سومین سال حبس خود، دومین شکایت‌نامه علیه این قاضی را به دادسرای انتظامی قضات ارسال کرده‌اند تا مگر از این طریق تخلفات او را به گوش نهادهای قضایی برسانند، هر چند که اولین شکایت‌نامه ایشان تاکنون نتیجه‌ای جز گسترده شدن تخلفات او از قانون نداشته است.


شکایت‌نامه اول این دراویش در حالی به دادسرای انتظامی قضات ارسال شد که شخص صلواتی این هفت درویش را دوباره و این بار برای مدت ۳ ماه در سلول ۱۲۱ بازداشتگاه ۲۰۹ اطلاعات در حبس نگه داشته بود تا از این رهگذر آنان را مجبور به حضور در دادگاهی کند که کمترین حقوق یک زندانی در آن رعایت نشده بود.

دادگاه صالح وعادلی نیافتم، از طرح شکایت مجدد صرف نظر می کنم

Posted: 23 Jan 2014 12:17 AM PST

مادر ستار بهشتی
جرس: مادر ستار بهشتی، وبلاگ نویس مقتول در بازداشتگاههای امنیتی جمهوری اسلامی، با انتشار رنج نامه ای خطاب به مردم ایران اعلام داشت: "من دادگاه صالح وعادلی در جمهوری اسلامی نیافتم که داد خود را به آن ببرم و تقاضای ستاندن آن را بنمایم بهمین علت ،در نهایت عزت و افتخار از طرح شکایت مجدد در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، خودداری می کنم و اعلام میدارم  قتل ستار بهشتی براساس گزارش پزشکی قانونی و اقرار صریح متهم نزد اینجانب و تقاضای بخشش وی از من بعنوان شاکی پرونده، قتل عمد بوده و دلیلی برای طرح شکایت مجدد به اتهام قتل غیر عمد در دادگاه وجود ندارد”.  

 

ستّار بهشتی کارگر و وبلاگ‌نویس معترض در تاریخ ۹ آبان ماه ۱۳۹۱ توسط پلیس فتا به اتّهام "اقدام علیه امنیت ملی از طریق فعالیت در محیط مجازی، شبکهٔ اجتماعی و فیس بوک" بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد، و طی مدّت بازجویی به شدت مورد شکنجه قرار گرفت و در همین جریان درگذشت و در گورستان رباط کریم (محل زندگی‌اش) به خاک سپرده شد.

پس از انتشاز خبر مرگ بهشتی، ۴۱ نفر از زندانیان سیاسی در نامه‌ای اعلام کردند که "ستار بهشتی روزهای ۱۰ و ۱۱ آبان ۱۳۹۱ در بند ۳۵۰ اوین بوده و آثار شکنجه در تمام قسمت‌های مختلف بدنش مشهود بوده‌است." در این نامه گفته شده که بهشتی در بازداشتگاه پلیس ایران مورد ضرب و شتم قرار گرفته، از سقف آویزان شده، دست‌هایش را به صورت قپانی بسته‌اند و با لگد به سر و گردنش ضربه زده‌اند.

 

پیگیری های خانواده ستار بهشتی تا کنون نتیجه ای در بر نداشته است و اکنون مادر داغدار وی طی نامه اش به اظهارات بازجوی فرزندش در یک دیدار اشاره می کند و می گوید:”او در برابر دیدگانِ حاضرین از من عذرخواهی و تقاضایِ گذشت از شکایتم را کرد و بمن گفت: “ستار را زیر شکنجه کشته است”. در نهایت نیز پرونده “قتل عمد” ستار مرا بستند و اعلام کردند که از دست رفتن او تعمدی نبوده است! در عجبم که اگر عمدی در میان نبوده است چگونه و چرا قاتل در جلوی چشمانِ من روایت کرد که ستار را زیر شکنجه کشته است،در حالیکه او بصورت مداوم به شکنجه گرش می خندید؟ چرا قاتل از من تقاضای بخشش کرد؟! مگر نه اینکه اگر کسی گناهی انجام داده باشد، برای گذشت از گناهش تقاضای بخشش می کند؟”

 

به گزارش سحام نیوز، خانم عشقی، مادر مرحوم ستار بهشتی، در بخش پایانی این نامه سخنش را با ذکر یک آیه خطاب به دینداران جامعه اسلامی و مراجع عظام تقلید و مسئولین حکومت اسلامی به پایان می برد: “چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید. همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند : خدایا ! ما را از این شهر که اهل آن، ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود، سرپرست قرار ده و برای ما از طرف خود، یار و یاوری تعیین فرما!”

 

متن رنج نامه گوهرعشقی به مردم ایران بدین شرح است:

 

ملت شریف ایران، مردم آزاده وطنم

این صدای لرزان مادری داغدار است که عمرش در این دنیای فانی رو به زوال است و از قضا حاصل عمرش را در فصل زوال جسمش از او ستانده اند.”ستار” حاصل عمر من بود که به ناگاه از جلوی دیدگان من پر کشید و به بهشت خداوند شتافت و “بهشتی” شد. خدای بزرگ را شاکرم که افتخار پرورش چنین فرزند برومندی را به من داد ؛ فرزندی که شجاعانه در طلب آرمانهای حقیقی و تاریخی این کشور استبداد زده، قربانی شد و نامش در تاریخ ایران جاودانه گشت.

 

خدای من شاهد است که با تمام توان دویدم و شیون کردم تا در میان مسئولینِ مدعیِ “اسلام مداری”، گوش شنونده ای پیدا شود و ندایِ دادخواهیِ مادری داغدار را پاسخ گوید. مرا اجابت نکردند که هیچ، پرونده ستار مرا در دادگاهِ عدل اسلامی بستند و تلاشهایِ ما را برای برپاییِ یک دادگاهِ عادل، بی پاسخ گذاشتند.

 

در روزهای ابتدایی قتل ستار در کنار فردی بنام “حاج آقا مسعودی” که از مسئولین پرونده فرزندم بود، شکنجه گر ستار را نزد من آوردند و او در برابر دیدگانِ حاضرین از من عذرخواهی و تقاضایِ گذشت از شکایتم را کرد و بمن گفت: “ستار را زیر شکنجه کشته است”. فرزندان عزیزم “ابوالفضل عابدینی” و “حسین رونقی ملکی” بارها اعلام آمادگی کردند که در دادگاه شهادت دهند که ستار را با تن و بدن پاره و کبود دیده اند و آثار شکنجه بر بدن او نمایان بوده است. اما دریغ و درد که دادگاه عدل اسلامی، بجای فراخوانیِ شاهدان و تحقیق و رسیدگی عادلانه به این پرونده، یکی از شاهدان (ابوالفضل عابدینی) را به اهواز تبعید و دیگری را در زندان اوین محبوس کردند و حتی به او اجازه درمانِ نارسایی های بدن خود را هم نمی دهند، چه رسد به شهادت در دادگاه ستار! در نهایت نیز پرونده “قتل عمد” ستار مرا بستند و اعلام کردند که از دست رفتن او تعمدی نبوده است! در عجبم که اگر عمدی در میان نبوده است چگونه و چرا قاتل در جلوی چشمانِ من روایت کرد که ستار را زیر شکنجه کشته است،در حالیکه او بصورت مداوم به شکنجه گرش می خندید؟ چرا قاتل از من تقاضای بخشش کرد؟! مگر نه اینکه اگر کسی گناهی انجام داده باشد، برای گذشت از گناهش تقاضای بخشش می کند؟

همگان می دانند که من بدنبال فروش خون فرزند مظلومم نیستم،چرا که اگر اراده می کردم خون ستارم را معامله کنم ،در برابر پیشنهاد “هفتصد میلیون تومانی” سرهنگ ناجا دست و پایم شل میشد و… کافی بود خواسته آنها را اجابت و در مصاحبه ای علنی اعلام کنم:” ستار در یک تصادف! کشته شده و خبری از شکنجه و قتل در بازداشتگاه نبوده است”. با این اعلام نه تنها آن مبلغ کلان را دریافت می کردم، بلکه نام فرزندم را در لیست اسامی “شهدای” بنیاد شهید ثبت و از مزایای آن بهره مند میشدم.

 

من دادگاه “صالح وعادلی” در جمهوری اسلامی نیافتم که داد خود را به آن ببرم و تقاضای ستاندن آن را بنمایم بهمین علت ،در نهایت عزت و افتخار از طرح شکایت مجدد در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، خودداری می کنم و اعلام میدارم ” قتل ستار بهشتی براساس گزارش پزشکی قانونی و اقرار صریح متهم نزد اینجانب و تقاضای بخشش وی از من بعنوان شاکی پرونده، قتل عمد بوده و دلیلی برای طرح شکایت مجدد به اتهام “قتل غیر عمد” در دادگاه وجود ندارد”.

 

و اما صحبت آخرم را خطاب به دینداران جامعه اسلامی و مراجع عظام تقلید و مسئولین حکومت اسلامی با ذکر آیه ای از قرآن کریم به پایان می برم.آنجا که خداوند بزرگ در سوره نساء آیه ۷۵ می فرماید:

“وَ ما لَکُمْ لاتُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیة الظَّالِمِ اَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً ”

«چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند، پیکار نمی کنید. همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند : خدایا ! ما را از این شهر که اهل آن، ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود، سرپرست قرار ده و برای ما از طرف خود، یار و یاوری تعیین فرما!»

 

اگر هنوز اندک اعتقادی به روز معاد در نزد دینداران باقی مانده است با صدای بلند اعلام می کنم؛ “من ،گوهر عشقی،مادر پیر و داغدار ستار بهشتی ظلم رفته بر خود و خانواده ام را به بارگاه خدای تعالی واگذار میکنم و در روز حساب و جزا، از تمامی افرادی که میتوانستند یاور من باشند و نبودند، به درگاه خداوند شکوه و ناله میکنم و از حق خود در دادگاه عدل الهی به هیچ عنوان گذشت نمی کنم”.

 

والسلام علی من اتبع هدی

گوهر عشقی

تداوم چالش و شکاف در سنای آمریکا بر سر تحریم‌های جدید علیه ایران

Posted: 22 Jan 2014 11:32 PM PST

جرس: با اعلام مخالفت دو عضو دیگر سنای آمریکا با طرح افزایش تحریم‌های جمهوری اسلامی ایران، اکنون احتمال کنار گذاشته شدن این طرح بیشتر شده است.

 

به گزارش بی بی سی، پتی موری و الیزابت وارن دو سناتور برجسته کنگره آمریکا اعلام کرده اند با طرحی که به دنبال افزایش تحریم‌ها علیه برنامه هسته‌ای ایران است، مخالفند.

 

خانم مورِی یک از سرشناسان دموکرات‌ها در سنای آمریکا است و به همین علت مخالفت او می‌تواند بیانگر شکافی جدی در میان دموکرات‌های کنگره آمریکا بر سر حمایت از این طرح تلقی شود.

 

اکنون هری رید، رهبر دموکرات‌های مجلس سنا به همراه پتی موری و دیک دربین از مخالفان سرشناس تصویب تحریم‌های جدید علیه ایران در میان دموکرات‌ها هستند و این می‌تواند احتمال به رای گذاشته‌شدن چنین طرحی را به شدت کاهش دهد.

 

خانم موری در نامه‌ای که در همین رابطه منتشر کرده نوشته: "من هم مانند شما (سناتورها) نگران برنامه هسته‌ای ایران هستم... و به همین علت هم از توافق (ژنو) خوشحال شدم... معتقدم این توافق و برنامه شش ماهه گامی مهم است و باید به دولت فرصت داد تا در پیشبرد و اجرای این توافق‌نامه به پیش برود."

 

باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، هفته گذشته ضمن دفاع از ادامه مذاکرات هسته‌ای با ایران، بار دیگر از کنگره آمریکا خواسته بود که از وضع تحریم‌های تازه علیه ایران خودداری کند.

 

او روز دوشنبه (۲۳ دی) گفته بود: "اکنون وقت آن است که به دیپلمات‌ها و کارشناس‌های فنی اجازه بدهیم کارشان را انجام بدهند."

 

پیش از ایناعلام شده بود ۵۹ سناتور آمریکایی پیش نویس طرح تحریمی تازه‌ای را علیه ایران تدوین کرده‌اند و قصد دارند به طور احتیاطی آنرا به تصویب برسانند تا در صورت شکست مذاکرات با تهران، تحریم‌های شدیدتر فورا علیه ایران اعمال شود اما آقای اوباما هشدار داده بود که مصوبه تحریمی احتمالی را وتو خواهد کرد.

روحانی: می توان دشمنی با آمریکا را به دوستی تبدیل کرد/ بازگشایی سفارت آمریکا در تهران امکانپذیر است

Posted: 22 Jan 2014 11:14 PM PST

جرس: حسن روحانی رییس جمهور اسلامی ایران در اظهاراتی در داووس سوییس اعلام کرد که می توان در صورت تلاش متقابل،دشمنی بیش از سه دهه ای بین ایران وآمریکا را به دوستی تبدیل کرد.

 

به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، روحانی روز گذشته و در نخستین روز سفر دو روزه اش به سوییس برای شرکت در نشست سالانه مجمع اقتصاد جهانی در شهر داووس در مصاحبه ای با تلویزیون سوییس ضمن اعلام این مطلب گفت:" هیچ دشمنی جاودان و هیچ دوستی پایدار و ابدی نیست و ما باید تلاش کنیم تا دشمنی ها را به دوستی تبدیل کنیم."

 

روحانی با اشاره به اینکه روابط ایران و آمریکا در سه دهه گذشته دارای مشکل بوده است افزود که ایجاد رابطه بهتر مستلزم همت و تلاش دو جانبه است.

 

وی افزود:" این تلاش ها به منظور اعتماد سازی در دو طرف ضروری است. ایران دست دوستی به سمت همه کشورهای دنیا دراز کرده است و می خواهد با همه کشورهای جهان رابطه دوستانه داشته باشد."

 

او در پاسخ به سؤالی درباره اینکه آیا صلح با باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا، امکان پذیر است؟ گفت: "هر اقدامی منوط به رفتارهاست. اگر دولت آمریکا به حقوق ملت ایران اعتراف کند و فضای مناسبی را برای پایان دادن به دشمنی فراهم کند در این صورت پاسخ ما مثبت است."

 

روحانی درباره اینکه آیا آماده است با جان کری وزیر خارجه آمریکا در جریان کنفرانس داووس سوئیس، دست دهد گفت: "برنامه ای برای چنین دیداری نداریم."

 

رئیس جمهور ایران همچنین در پاسخ به سؤالی درباره اینکه اگر اوباما دست خود را دراز کند آیا او با وی دست خواهد داد: "همه باید باهم فعالیت کنیم تا صلح برقرار شود."

 

روحانی در پاسخ به سؤال دیگری درباره امکان بازگشایی سفارت آمریکا در تهران هم گفت: "چنین اقدامی غیرممکن نیست."

 

وی در ادامه درباره امکان موفقیت کنفرانس در حال برگزاری ژنو 2 با موضوع سوریه در شهر مونترو ابراز تردید کرد اما در عین حال تاکید کرد اگر در این کنفرانس به خواست و اراده مردم سوریه توجه شود امکان موفقیت و پیروزی وجود دارد.

 

روحانی امروز در نشست ها و دیدارهای دو جانبه مختلفی در حاشیه اجلاس مجمع جهانی اقتصاد در داووس شرکت خواهد کرد و امروز پس از پایان دیدارهایش راهی تهران می شود.
 

دیدار فرزندان میرحسین و رهنورد با والدین محصور

Posted: 22 Jan 2014 11:14 PM PST

جرس: دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد به همراه خانواده، با پدر و مادر در حصر خانگی خود دیدار کردند.

 

به گزارش کلمه، در هزار و هفتادمین روز از حصر خانگی رهبران جنبش سبز، دیدار فرزندان همچون گذشته در ساختمان امن وزارت اطلاعات در جوار زندان خانگی میرحسین و رهنورد برگزار شد.

 

وضعیت جسمی یاران محصور جنبش سبز نسبت به هفته های قبل بهتر گزارش شده است.

 

میرحسین موسوی در این دیدار جویای وضعیت جسمی مهدی کروبی شد و برای بهبود هرچه سریعتر وی دعا کرد.

 

نخست وزیر سال های جنگ هشت ساله همچنین خاطره‌ای از بازگشت اقای کروبی از حج در سال کشتار حاجیان در مکه و تاکید امام مبنی بر حضور نخست وزیر و دلجویی از ایشان با توجه به شرایط تلخ آن زمان نقل کرد.

 

در این دیدار خانم رهنورد نیز ضمن پرس و جو از وضعیت زندانیان سیاسی و خانواده های آنان ابراز امیدواری کرد تا همه زندانیان هرچه سریعتر آزاد شوند.

انتقال چهار زندانی اهل سنت به رجایی شهر

Posted: 22 Jan 2014 11:02 PM PST

جرس: به گزارش منابع حقوق بشری، چهار زندانی کرد اهل سنت که پس از دو ماه و نیم اعتصاب غدای خود را شکستند، منتقل شدند.


بنا به گزارش آژانس خبری موکریان، روز چهارشنبه دوم بهمن ماه،زندانیان اهل سنت محبوس در قزلحصار را با نام انتقال به رجایی شهر از واحد ۳ این زندان به بیرون انتقال دادند. روز ۲۹ دیماه سال جاری حامد احمدی، کمال ملایی و جمشید و جهانگیر دهقانی پس از ۷۵ روز اعتصاب غذا و در پی قول مساعد رئیس زندان مبنی بر انتقال آنان به رجایی شهر و نیز احتمال رسیدگی مجدد به پرونده آنان که محکوم به اعدام شده اند، به اعتصاب خود پایان دادند.


خبرنگار موکریان در ادامه گزارش خود می افزاید، انتقال آنان به رجایی شهر امروز در شرایطی اتفاق افتاده که این چهارتن پیشتر نیز در رجایی شهر بودند ولی گفته میشود سال گذشته آنان را به همراه شش نفر دیگر به قزلحصار منتقل کردند تا حکم اعدام همه را آنجا اجرا نمایند.


شایان ذکر است سال گذشته حکم اعدام آن شش نفر به نام های اصغر رحیمی، بهنام رحیمی، هوشیار محمدی، کیوان زند کریمی، بهرام احمدی و محمدطاهر بهمنی اجرا شد ولی این چهار نفرشان همچنان بلاتکلیف در قزلحصار باقی ماندند.


یادآور می گردد در طول این یکسال ”احمدی، ملایی و برادران دهقانی” بارها به شرایط بد واحد ۳ در قزلحصار اعتراض کردند و چندین بار از مسولین زندان خواستند که به دلیل وضعیت غیر بهداشتی و شرایط نامناسب زندان آنان را به رجایی شهر یا زندان دیگری منتقل کنند ولی این خواسته عملی نشد تا اینکه وضعیت بسیار وخیم آنان در پی اعتصاب غذای طولانی مدت، رئیس زندان قزلحصار را وادار کرد تا به اعتصاب کنندگان وعده انتقال دهد و امروز احتمال میرود جهت اجرای وعده رئیس زندان این چهار نفر را از زندان قزلحصار منتقل کرده باشند.


بر اساس آخرین گزارش ها، حامد احمدی، کمال ملایی و جمشید و جهانگیر دهقانی به بند قرنطینه زندان رجایی شهر منتقل شده اند تا پس از آن به داخل یکی از بندهای آن زندان فرستاده شوند.

اعتراف مي‌كنيم

Posted: 22 Jan 2014 12:32 PM PST

جواد دليري
ما هم مي‌پذيريم كه اشتباه كرده‌ايم اما درباره چه چيز؟نخست به اين دو رويداد توجه كنيد: 

 

گاهي بايد «اعتراف» كرد؛ اعتراف كرد به اشتباه و با پذيرش اشتباه كوشيد تا خود را اصلاح كرد. ما هم مي‌پذيريم كه اشتباه كرده‌ايم اما درباره چه چيز؟نخست به اين دو رويداد توجه كنيد:


درساعت‌هاي مياني روز يكشنبه ۲۹ دي‌ماه ۱۳۹۲ بودكه حادثه‌يي دلخراش در مركز پايتخت رخ داد؛ يك كارگاه توليدي لباس آتش گرفت. دو زن به اميد نجات از سوختن در آتش به بيرون از پنجره ساختمان آمدند اما به دليل سست بودن حفاظ ساختمان و نيز عمل نكردن تجهيزات آتش‌نشاني، هردوسقوط كردند و به آغوش مرگ رفتند .


رويداد دوم، در حوزه سياست رخ داد. دبيركل سازمان ملل روز دوشنبه در يك تماس تلفني با محمدجواد ظريف وزير امور خارجه، از ايران براي شركت در نشست ژنو ۲ دعوت كرد، نشستي كه قرار است بحران سوريه را به بحث بگذارد.


خبر اول را شبكه‌هاي اجتماعي و تلفن‌هاي همراه‌ كه تبديل به زبان شفاهي مردم شده‌اند و رسانه‌هاي خارجي، به فوريت منتشر كردند؛ اما وقتي روزنامه‌ها -‌ به جز يكي، دو نشريه- فردا صبح منتشر شدند، هيچ‌كس خبر را نديد...در خبر دوم بسياري از روزنامه‌ها صفحه نخست خود را به اين خبر اختصاص دادند، تيتر زدند و گزارش نوشتند و تحليل كردند. اما روزنامه‌ها كه در راه چاپخانه بودند بان‌ كي‌مون دعوت خود را از ايران پس گرفت و به اين ترتيب، آنچه فردا صبح روي دكه‌هاي مطبوعات بود، با اصل موضوع تفاوتي آشكار داشت و آني نبود كه تحليلگران، تحليل كرده بودند. در اين رويداد هم شبكه‌هاي اجتماعي و رسانه‌هاي آنلاين پيشتاز بودند.اينجاست كه بايد اعتراف كنيم؛ اعتراف كنيم كه جامعه رسانه‌يي در برابر رويداد اول كوتاهي كرد و در مقابل خبر دوم آگاهي‌رساني را به رسانه‌هاي مجازي باخت. با برملا شدن شكست مطبوعات، اكنون با صداي بلندتري نسبت به هميشه بايد گفت كه جامعه رسانه‌يي نيازمند يك خانه‌تكاني اساسي است، روحيه خبرنگاري و گزارشگري بايد از پشت رايانه‌ها و اتاق‌هاي تحريريه‌ به خيابان‌ها و حوزه‌هاي خبري كشيده شود و پرسش، نخستين و آخرين وسيله روزنامه‌نگار و خبرنگار باشد. قبول كنيم تمام مشكلات مطبوعات ما سياست‌ها و خط قرمزهاي احتمالي و پيش روي ما نيست؛ بلكه مشكل اصلي مطبوعات، ضعف روزنامه‌ها، فقدان دقت و انگيزه لازم و عدم توجه به مخاطبان است.


رسانه‌هاي چاپي اين روزها اطلاعات خود را به روز و شفاف ارائه نمي‌دهند و در فضاي شديد رقابتي با بروز و ظهور رسانه‌هاي تازه مجازي و ديجيتالي، همين آفت‌ها روزنامه‌ها را با بحران مخاطب روبه‌رو كرده است. ما بايد بدانيم كه زمين بازي تغيير كرده و بايد خود را با اين تغيير همخوان كنيم و شايد براي رسيدن به اين مقصود دير هم شده باشد. روزنامه‌هاي امروز رقيبان پرقدرتي دارند مانند رسانه‌هاي مجازي و شهروند‌خبرنگاران كه در هر گوشه و حادثه‌يي هستند. ابزارها و شيوه‌هاي جديد نيز از توان رسانه‌هاي چاپي كاسته است. بايد به تغيير در ميدان فكر كرد و آماده يك رقابت شديد رسانه‌يي بود. در ايران ضريب نفوذ اينترنت بالا رفته و موبايل‌هاي هوشمند و تبلت‌ها تبديل به يك اپيدمي شده‌اند اما هنوز جايگاه نشريه‌ها و رسانه‌هاي مكتوب براي عموم مردم پراعتبار و قابل توجه است و يك روزنامه خوب و در دسترس خواهد توانست تا مخاطبان را با اين فضا آشتي دهد. خلاقيت و پوست‌اندازي، ما را در اين راه ناهموار و بيمار كنوني مدد خواهد كرد. اعتراف مي‌كنيم كار بسيار دشواري است و راه سختي در پيش داريم اما مي‌توانيم و بايد بتوانيم. بايد مخاطب را با روزنامه آشتي داد و بايد از خودمان شروع كنيم؛ تغيير كنيم و تغيير را ببينيم. 

منبع: اعتماد 
 

نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  

پسرک دستفروش

Posted: 22 Jan 2014 12:32 PM PST

طاها پارسا
کسی چه میداند شاید او هم به بچه اش یا مادر پیرش قولی برای فروختن چیزی داده بود و دست خالی نمی توانست به خانه برگردد


دبیر ادبیاتی داشتیم، باسواد، ادیب، خوش ذوق و نادر. شاهنامه را مخصوصا به سبک و لحن نقالان می خواند، و می گفت که این لحن خواندن را از نقال قهوه خانه ای در شهر باستانیشان آموخته است. نقل می کرد که نقال معروف شهرشان هر بار که به حکایت رستم و سهراب می رسید، نذر می کرد که پدر و پسر همدیگر را بشناسند و دستشان به خون یکدیگر آلوده نشود و ایران زمین با وجود این دو پهلوان، عظمتی جاودانه بیابد ...

داستان دخترک کبریت فروش را اغلب خوانده ایم یا شنیده ایم. قصه ی دخترکی فقیر که در شب آخر سال موفق نمی شود هیچکدام از کبریت هایش را بفروشد و از ترس کتکِ پدر، جرات بازگشتن به خانه را ندارد. سرمای شب کریسمس، دخترک بی نوا را مجبور می کند که چوب کبریت ها را یکی یکی اتش بزند... فردا آن روز، مردم جسد دخترک را پیدا می کنند؛ در حاليكه يخ زده است و میان كبريتهاي سوخته به آرامش ابدی رسیده است ...

خاطرم هست هر بار که ماجرای دخترک کبریت فروش را می شنیدم و یا کارتونش را می دیدم، آرزو می کردم که کاش یکی از ساکنان ان شهر تخیلی بودم و از او کبریتی می خریدم تا بتواند به خانه برگردد و زنده بماند. گمان می کنم این آروزی مشترک خیلی از ما بوده است و معصومیت کودکی این احساس همدردی و کمک را در وجود خیلی ها بیدار می کرده ...

ماجرای دخترک کبریت فروش، واقعی نیست. گویی نویسنده اش، هانس کریستیان آندرسن، با مهارت فوق العاده ای این داستان غم انگیز را ساخته و پرداخته است تا حس همدردی را میان مخاطبان خود بیدار کند و مردمانی را که فردای کریسمس جسد بی جان دخترک را می بینند تنبیه کند، که اگر فقط یکی از آنها کبریتی از او می خرید شاهدی بر آن صحنه ی رقت بار نبودند.

دخترک کبریت فروش البته واقعی است. همین روزها، رسانه ها – پس از چند روز و به اکراه و شاید هم شرمساری- ماجرای دستفروشی را روایت می کنند که به خاطر توقیف اموالش، خود را زیر مترو انداخته است و به زندگیش پایان داده است. کسی چه میداند شاید او هم به بچه اش یا مادر پیرش قولی برای فروختن چیزی داده بود و دست خالی نمی توانست به خانه برگردد

معلوم نیست مردمانی که ماجرای پسرک دستفروش ما را می خوانند، چه احساسی دارند...مسئولان که اصولا نه احساسی دارند و نه مسئول اند! 

اعتماد در گزارشی نوشته است که دستفروش ۲۷ سال داشته است. سه چهار سال پیش بود که خودسوزی دستفروش ۲۶ ساله ی در اعتراض به توقیف چرخ دستی سبزی فروشی‌اش توسط پلیس نه تنها حکومت تونس را ساقط کرد که اغازی بر بهار عربی شد...
کجای تاریخ ایسناده ایم؟

 
نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.  

یک مصاحبه شگفت‌انگیز

Posted: 22 Jan 2014 12:31 PM PST

مهرزاد دانش
 ادبیات و لحن جاری در آنچه به گوردون منسوب شده است، تداعی کننده ادعاهایی است که در طول سال‌های گذشته از چهره‌های مشهور و مورد علاقه رسانه‌های خودارزشی پندار در زمینه سینمای استراتژیک و جنگ نرم سینمایی و راهبردهای دکترینالی شنیده و یا خوانده‌ایم 


در کنار اخبار مهم مربوط به جشنواره فیلم پیش رو، داغ‌ترین سوژه سینمایی که در طول روزهای گذشته توجه بسیاری از پیگیران موضوعات فرهنگی را به خود جلب کرد، متنی بود که با عنوان مصاحبه هفته نامه پنجره با هوارد گوردون، از عوامل اجرایی و تولیدی سریال‌های میهن و ۲۴، در فضای گسترده رسانه‌ای اینترنتی بازنشر فراوانی یافت. این متن، به دلیل ادعاهای عجیب و غریب منسوب به مصاحبه شونده، از یک سو استقبال و خوشامد برخی از فعالان رسانه‌های خودارزشی پندار را که از دیرباز با بسیاری از وجوه سینمای معتبر و مستقل ایران مخالف بودند برانگیخت و از سوی دیگر حیرت بسیاری از علاقه مندان سینمای ایران را موجب شد. این حیرت ناشی از نامأمونسی و ناموزونی محتوایی و گفتاری جاری در جای جای متن مزبور بود. اگرچه در حال حاضر هوارد گوردون در صفحه توییتر خود، انتساب این گفت‌و‌گو را به خود تکذیب کرده است، اما حتی اگر هم چنین تکذیبی در کار نبود، خود متن آن قدر نکات ضد و نقیض داشت که ظرفیت فراوان برای تردید و حتی نفی اصالتش فراهم سازد. در این مجال به چند نمونه از این نکات شگفت آور اشاره می‌شود:

۱- از طرف گوردون ادعا شده که خطاب به مصاحبه کننده گفته است: «من این مسائل را نمی‌‎توانم با مطبوعات آمریکایی در میان بگذارم، چون ممکن است برایم دردسرساز شود». کسی که در این مصاحبه رسما خودش را از طرفداران دوآتشه اسرائیل و یک وطن پرست یهودی آمریکایی و ایران را دشمن آمریکا می‌انگارد، چگونه است که از طرح موضوعات امنیتی/اطلاعاتی/رسانه‌ای فوق محرمانه‌اش در رسانه‌های کشورش ابا دارد، اما آن‌ها را به سهولت در اختیار رسانه دشمن قرار می‌دهد؟
 

۲- در این مصاحبه اطلاعات خیلی ریزی از فیلم‌های مهجور داریوش فرهنگ و بهروز افخمی گرفته تا سرطان داشتن مرحوم شهیدثالث منسوب به گورودن شده است. کسی که این همه شناخت از ایران دارد، چگونه در قسمت‌های نهایی سریال میهن، اجازه داده که این قدر خام و شلخته و سرسری و حتی مضحک فضای ایران بازسازی شود؟
 

۳- گوردون یک مدیر تولید ساده تلویزیونی است که حتی در سریال میهن هم جزو عوامل اصلی تیم تهیه کننده‌ها نبوده و در رده‌های فرعی‌تر قرار داشته است. اما در این مصاحبه بیشتر در مقام یک مدیر عالیرتبه دستگاه اطلاعاتی/امنیتی نشان داده شده است که حتی توانایی تعیین رییس جمهور کشورش را هم بر مبنای رنگ پوست و جنسیت و... دارد!
 

۴- افراطیون آمریکایی همواره راجع به سیستم سیاسی ایران، چنین نظر می‌دهند که اغلب مردم ایران با حکومت جمهوری اسلامی همراه نیستند و بدان اعتراضات بنیادین دارند که مورد سرکوب نیز قرار می‌گیرد، اما در این گفتگو از زبان گوردون ادعا شده که: «حامیان اصلی نظام جمهوری اسلامی در ایران، مردم هستند.» چرا یک یهودی افراطی میهن پرست آمریکایی باید برخلاف یکی از مداوم‌ترین سیاست‌های دستگاه سیاسی متبوع و محبوبش و دقیقا مطابق با گفتمان حکومتی که دشمن می‌انگاردش حرف بزند؟
 

۵- ادبیات و لحن جاری در آنچه به گوردون منسوب شده است، بیش از آنکه به فضای شخصیتی یک شهروند آمریکایی بخورد، تداعی کننده ادعاهایی است که در طول سال‌های گذشته از چهره‌های مشهور و مورد علاقه رسانه‌های خودارزشی پندار در زمینه سینمای استراتژیک و جنگ نرم سینمایی و راهبردهای دکترینالی شنیده و یا خوانده‌ایم. حتی بعضی از این ادعا‌ها، طابق النعل بالنعل از زبان گوردون مطرح شده است؛ مثل‌‌ همان ادعا درباره تعیین رییس جمهور سیاهپوست برای آمریکایی‌ها و یا ارسال فیلم‌های تحقیرکننده ایرانیان به جشنواره کن و برلین. البته جالب‌تر اینجا است که نام یکی از این چهره‌ها هم در فرازی از صحبت‌های منسوب به گوردون آمده است تا مخاطب کاملا شیرفهم شود که این تئوری‌ها از آن کیست.


تناقض‌های جاری در این مصاحبه افزون بر این شمار است و می‌توان نکات دیگری همچون اینکه اصلا چه نیازی است که سازندگان آرگو برای عکس گرفتن از چهار تا ساختمان و خیابان، وارد چنین معامله‌ای غریبی با مدیران ارشاد شوند و یا اینکه اصلا در بدنه حجیم اعضای اسکار، این چند نفر چه نقش تعیین کننده‌ای می‌توانستند در قطعیت بخشی به یک جایزه مشخص داشته باشند و یا اینکه فیلم دیپلمات آقای فرهنگ در داخل کشور هم نمایشش مشکل پیدا کرده بود؛ چه رسد به این گوردون بخواهد مانع اکرانش در جهان و منطقه شود و... بدان افزود.


با توجه به این تناقض‌های آشکار، و مهم‌تر از آن با توجه به تکذیب خود هوارد گوردون، اعتماد به چنین مصاحبه‌ای نابخردانه است. اگرچه پیش بینی می‌شود در جواب به این تکذیبیه، گردانندگان معرکه مزبور با توسل بر گفتمان «اسنادش هم موجود است...»، برائت خود را ابراز دارند، اما در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی‌شود. یا این معرکه از اساس دروغ است (که احتمال قریب به حتم چنین است) و یا حال آقای گوردون موقع مصاحبه خیلی خوب نبوده و رسما حرف‌هایی زده که بیشتر تداعی کننده هذیان‌های ناشی از مستی و جنون است. به هر حال بخش مستقل سینمای ایران و به ویژه سینمای فرهادی که در اوج این بعد افتخارآمیز از سینمای ما قرار دارد، سال‌ها است که مورد طعن و تهمت جریان‌هایی است که با تأسف فراوان پشت مدعیاتی از ارزش‌های اخلاقی و دینی قرار گرفته‌اند. به نظر می‌رسد که نوک حمله چنین اقداماتی، فرا‌تر از شخص یا سینمای فرهادی است و عملا مجموعه مهم و سترگی از سینمای ایران را نشانه گرفته است. این روند، واکنش جدی سینماگران و سینمادوستان را می‌طلبد. در این زمینه پیشنهاد می‌شود هیأت مدیره خانه سینما و یا حتی رده‌هایی از مدیریت سازمان سینمایی کشور، پیش قدم شوند و با انجام اقدامات مقتضی فرهنگی و حقوقی، لااقل به سهم خود، جلوی بخش‌هایی از این روند را بگیرند. 

منبع: خبرانلاین 
 

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


کسی حال ما را نپرسید

Posted: 22 Jan 2014 12:30 PM PST

الناز محمدی
همراه با خانواده قربانیان حادثه آتش سوزی خیابان جمهوری، ۴ روز پس از حادثه  

 
خانه کوچک است، دیوار‌هایش سیاه، آدم‌هایش غمگین. آن صبح یکشنبه که آمد، راحت آمد و سخت رفت، خانه‌شان را خراب کرد، دیوار‌هایش را سیاه، آدم‌هایش را غمگین.

خانه کوچک خیابان شهید بابایی، جایی در جنوب شرق تهران، در نیمه شب چهارشنبه، سر تا پا سیاه پوشیده؛ در بیرونی و دیوارهای داخلی آن پُرند از پارچه نویس‌های تسلیت. همسایه‌ها و افراد فامیل برای خانواده «فروتنی»، برای همدردی با دردشان، درد خواهرشان، «نسرین» که آتش‌سوزی تقاطع خیابان ابوریحان و جمهوری، او را از آنها گرفت، حالا گل پشت گل است که می‌فرستند در خانه کوچک پدر او. «نسرین» اما ۴ روز است که نیست. آن روز عید، روز عزایش هم شد. «نسرین فروتنی» آن روز مثل هر روز رفته بود تا در کارگاه کوچ طبقه پنجم ساختمان شماره ۱۱۷ خیابان جمهوری کار کند، اما آتش امانش نداد. همه‌اش هم آتش نبود البته. اول ترس امان او و همکارش، «آذر حق‌نظری» را برید، بعد فریادهای التماس برای گرفتن کمک، گلویش را از درد برید و بعد سقوط آزادش به زمین، خط زندگی‌اش را برید و تمام کرد.

یکشنبه‌ای که گذشت، عادی شروع شد اما عادی تمام نشد. بعد از آن روز، دیگر برای خانواده‌های «نسرین» ۴۴ ساله و «آذر» ۶۰ ساله، وقت می‌بَرَد که روز‌ها عادی شوند. این را خودشان می‌گویند. خانواده نسرین، ساعت ۱۲ شب، وقتی تازه با مهمان‌های عزاداری‌شان، خداحافظی کرده‌اند، در خانه پدر، آن‌جا که تا همین چند روز پیش، طبقه بالایش، خانه خواهرشان، نسرین، بود نشسته‌اند دور هم و تعریف می‌کنند. از چیزهای که نشیده‌اند، از آن‌چه از یکشنبه گذشته تا حالا بر سرشان گذشته، از بهشت زهرا(س)، مسجد، مسئولانی که هنوز یک پیامک تسلیت هم برای آنها نفرستاده‌اند.

پدر «نسرین فروتنی» که بازنشسته نیروی انتظامی است، نشسته روی زمین و گریه می‌کند: «دخترم، دختر عزیزم» شانه‌هایش تکان می‌خورد از گریه، نوه‌اش دست او را گرفته تا لرزشش را کم کند. خواهر و برادر، زن برادر و شوهر خواهر، همه جمعند. چشم‌هایشان اشک دارد، گلویشان بغض. «غم خواهر سخت است».
«مجید»، برادر «نسرین» صدایش گرفته، نا ‌ندارد برای حرف‌زدن. خیره می‌شوند به دیوار روبه‌رو، به تاج گلی که کارگران پاساژ کوثر، یکی از پاساژهای اطراف محل کار خواهرش، برای تسلیت فرستاده‌اند و می‌گوید هنوز گیج است، هنوز نمی‌داند در حادثه آتش‌سوزی به این بزرگی، وجود نداشتن تجهیزات کامل تیم آتش‌نشانی یعنی چه، یعنی چه که ماموران آتش‌نشانی آن روز تشک نجات نداشتند، چرا نردبان ماشین اول آتش‌نشانی باز نشد، چطور شد که التماس‌های خواهرش به جایی نرسید و آخر سر او بعد از ۱۰ دقیقه آویزان‌بودن از پنجره کارگاه محل کارش، به زمین افتاد و مرد. «هنوز گیجیم، مصیبت برای ما بزرگ است. از ۴خواهرم، یکی‌شان الان دیگر نیست. او آن روز رفته بود تا در روز تعطیل، به درخواست کارفرمایش، حجم زیاد کار را جلو ببرد تا این‌که فهمید آتش‌سوزی شده؛ من که آن‌جا نبودم ولی همکارانش به ما گفتند خیلی ترسیده بوده، می‌رود جلو پنجره و بعد آویزان می‌شود. او فقط می‌خواست جانش را نجات دهد ولی هرچه التماس کرد، آتش‌نشانان نردبانشان باز نشد، بعد هم وقتی او از پنجره آویزان بود، آن‌قدر آب پر فشار از کف روی دست‌های او ریختند که دستش لیز خورد و به زمین سقوط کرد. ما روزهای سختی را می‌گذرانیم. کسی به ما هنوز نگفته دلیل این آتش‌سوزی چه بود. هنوز از هیچ سازمانی، حتی به ما یک تسلیت ساده هم نگفته‌اند. در این مدت فقط روزنامه‌نگاران به ما زنگ زده‌اند و بس. مصیبت ما را هیچ چیز کم نمی‌کند ولی ما الان این را می‌خواهیم که دیگر برای هیچ شهروند دیگری این اتفاق نیفتد. خواهر هیچ‌کس از سر ناچاری، از ساختمان محل کارش سقوط نکند و نمیرد.» او اینها را می‌گوید و پدرش می‌آید میان حرف‌هایش: «من فقط این را می‌خواهم بدانم که در شهر بزرگی مانند تهران، چرا باید چنین اتفاقی بیفتد؟ اگر اتفاق بزرگتری می‌افتاد، آنها چه کار می‌خواستند بکنند؟ من این را یک سستی بزرگ در انجام وظیفه می‌دانم. » بغض گلوی او را می‌گیرد، اجازه نمی‌دهد برای ادامه. «سیمین»، خواهر «نسرین فروتنی»، همان‌طور که دست‌هایش را گذاشته روی سرش و اشک‌هایش را کنترل می‌کند تا پایین نیایند، حرف پدر را ادامه می‌دهد. او می‌گوید که دلش برای التماس‌های خواهرش می‌سوزد: «همکارانش به من گفتند که او خیلی از آتش ترسیده بوده، فقط گوشی تلفن همراهش را روی میز گذاشته و فکر کرده اگر از پنجره آویزان شود، نجات پیدا می‌کند. ما از این داغ هستیم که می‌گویند خواهرمان مقصر بوده، اگر این‌طور است پس وظیفه آنها که در شهر به این بزرگی، تجهیزات کامل امدادرسانی ندارند، چه می‌شود. » برادر بزرگ «نسرین» هم می‌گوید تنها یک سوال دارد: «در شهر به این بزرگی، آیا امداد هوایی وجود ندارد؟»

«نسرین فروتنی»، ۴۴‌سال داشت. «نسیم» تنها دختر
۲۲ ساله او یک معلول ذهنی است و حالا در آسایشگاه است. او هنوز نمی‌داند که دیگر مادر ندارد؛ مادری که از ۸سال گذشته و بعد از جدایی از همسرش، در کارگاهی کار می‌کرد که کارفرمایش، مثل بیشتر کارفرما‌ها، به او روزمرد حقوق می‌داد، تا همین ۲‌سال پیش، خبری هم از بیمه نبود.
وضع برای خانواده «آذر حق نظری»، زن ۶۰ ساله‌ای که از ترس سوختن، خودش را از پنجره ساختمان محل کارش آویزان کرد تا کسی به دادش برسد، هم همین‌طور است. پسر و دختر او حالا عزادارند. پسرش، «محسن» در ایران و دخترش در آلمان. خبر مرگ مادر،‌‌ همان رو به دختر «آذر» رسید؛ او حالا پا ندارد برای آمدن به ایران، اندوه از دست دادن، او را در یکی از بیمارستان‌های فرنگ بستری کرده. «آذر حق نظری» حالا چند وقتی بود که بعد از ۴سال اتوزنی در کارگاه پوشاک ساختمان شماره ۱۱۷، دیگر کم می‌شد که برود برای کار کردن. بعد از قلبی که کرد و سال‌های سختی که گذراند، شرایط سخت بود برای کار کردن. آن هم کار روزمزد، روزی ۳۵‌هزار تومان. او آن روز به پسرش «محسن» گفته بود «یک سر می‌رود کارگاه، برای حساب و کتاب» حساب و کتاب اما انجام نشد و به جایش، آتش و جاذبه زمین، حساب او را رسیدند. خانواده او هم حالا مثل خانواده «فروتنی» گیجند، عزادارند، جان ندارند برای پیگیری ماجرا.
«رحیم حق‌نظری»، برادر «آذر» چندبار گریه می‌کند میان گفت‌وگویش با «شهروند». او این روز‌ها فقط می‌خواهد تا عامل اصلی کشته شدن خواهرش مشخص شود: «هضم این اتفاق برای ما سخت است. ما می‌دانیم که آن روز برای کمک‌رسانی به خواهرم کم‌کاری زیادی شده است. خواهرم چون بیماری قلبی داشت، آن روز مجرای تنفسی‌اش بسته شده بود و به ناچار کنار پنجره رفته بود. من هرچه فکر می‌کنم حساب و کتاب این ماجرا را نمی‌فهمم. آتش‌نشانی اولین کاری که می‌کند پهن کردن تشک است ولی آنها تشک نداشتند. از طرف دیگر، نردبان ماشین اول آتش‌نشانی آن روز کار نکرده. اگر اولین نرده باز می‌شد، بلافاصله نجات پیدا می‌کردند. ما از مقامات عالی قضایی و رئیس‌جمهوری عاجزانه می‌خواهیم که این موضوع را پیگیری کنند. خواهر من برای دو لقمه نان و گذراندن زندگی‌اش به آن کارگاه می‌رفت و حالا دیگر نیست. باورمان نمی‌شود.» او هم از زنگ‌هایی می‌گوید که مسئولان برای همدردی به او و خانواده‌اش نزده‌اند. آنها حالا از آتش‌نشانی تهران در یکی از کلانتری‌های تهران شکایت کرده‌اند و هنوز دراین‌باره پاسخی به آنها داده نشده است.

چند روایت دیگر
حادثه آتش‌سوزی ساختمان تقاطع خیابان ابوریحان و جمهوری، روایت‌های دیگری هم دارد. کسانی که آن روز در آن کارگاه حضور داشتند، حرف‌های تازه‌ای از آن روز دارند. از ۷کارگری که آن روز در کارگاه طبقه پنجم آن ساختمان حضور داشتند، ۴ نفرشان زن بودند و ۳‌تایشان مرد. از آن ۴ زن کارگر، ۲ نفر کشته شدند و ۲ نفر زنده ماندند. «مینا اسدی‌نژاد» یکی از این زن‌هاست؛ زن ۴۲ ساله‌ای که ۲ بچه دارد و سرپرست خانوار است و حالا یک‌سال است که در آن کارگاه پوشاک کار می‌کند و حالا با پلمب شدن آن، بیکار شده. از دقیقه‌هایی که آن روز او همکارانش در آن کارگاه کوچک گذراندند، حرف‌های تازه‌ای دارد: «ساعت ۱۱:۳۰ بود که متوجه شدیم آتش‌سوزی شده، خانم فروتنی این را فهمید. او به حاجی گفت آتش‌سوزی شده و بعد پسر حاجی به بیرون رفت تا نگاهی بیندازد، او برگشت و گفت حاجی همه جا سوخته. قبل از این‌که ما اطلاع پیدا کنیم در راهروی ما آتش سوزی بود. من به صَفر گفتم کنتور اصلی را قطع کن و فلکه گاز را ببند اما آتش امان نداد. کپسول آتش‌نشانی داشتیم ولی خالی بود و کار نمی‌کرد. بعد همه شروع کردند به زنگ زدن به آتش‌نشانی. من آن موقع خیلی آرامش داشتم، نه ترس، نه اضطراب، یک گوشه ایستاده بودم. خانم فروتنی خیلی ترسیده بود. هرکس گوشه‌ای از پنجره ایستاده بود و التماس می‌کرد. خانم فروتنی به من گفت اسدی بیا پایین، من گفتم راهی نداریم، نرفتم. او رفت و دوباره برگشت. من سر و صدا نمی‌کردم، او داد زد که تو را به خدا نردبان بدهید، ولی ماموران آتش نشانی که خیلی هم زود به ساختمان ما رسیدند، می‌گفتند دکمه نردبان خراب است. تانکر آب ماشین اول هم خالی بود. سوال من این است که وقتی آنها دیدند این اتفاق افتاد چرا تشک را آماده نکردند؟ تشک که دیگر خراب نبود.»
این کارگر که بیشتر روز‌ها، به‌طور شبانه روزی در آن کارگاه کار می‌کرده و برای یک شبانه‌روز کامل، ۶۰ هزارتومان و برای یک روز، ۳۵‌هزار تومان حقوق می‌گرفته، می‌گوید که خانم‌ها فروتنی و حق نظر، جزو طبقه کارگر بودند، با سختی زندگی می‌کردند و حقشان نبود که این‌طور کشته شوند: «من فکر می‌کنم آن ماموران آتش نشانی یا آزمایشی بودند یا تازه کار بودند. ما در فیلم‌ها دیده بودیم که چقدر آتش نشانی خوب عمل می‌کنند ولی چیزی که از کار آنها با چشممان دیدیم خیلی وحشتناک بود. من دیدم که خانم حق نظر آویزان بود و آنها روی دست‌های او آب می‌پاشیدند. تا آب به دست‌های او خورد، بلافاصله لیز خورد و افتاد. من مقصر ۱۰۰در‌صد را آتش‌نشانی می‌دانم. ما طبقه کارگریم یعنی طبقه سوم، ما شبانه‌روز کار می‌کردیم. ‌‌ همان شب هم قرار بود چون نزدیک عید است، شب کاری بمانم تا کار ارباب رجوع را انجام دهیم.»
«علی‌پور»، کارفرمای آن ۷ کارگری که آن روز آتش، دورشان را گرفت اما ترجیح می‌دهد، در جواب تماس «شهروند» با او، تلفن همراهش را یکی از اقوامش بدهد. او در پاسخ به سوالات «شهروند» می‌گوید: «اتفاقی است که افتاده. ما هم مثل اولیای دم ناراحتیم.»

واکنش‌ها معلوم، دلیل حادثه نامعلوم
مسئولان آتش‌نشانی اما بعد از گذشت ۴روز از حادثه، هنوز دلیل آتش‌سوزی را اعلام نکرده‌اند. معاون فنی خودرویی و تجهیزات سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران دیروز دلیل باز نشدن نردبام آتش‌نشانی را توضیح داده و معاون پیشگیری سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران از ادامه روند بررسی علت حادثه خیابان جمهوری از سوی آتش‌نشانی خبر داده است. از طرف دیگر از پلیس جنایی پایتخت خبر می‌رسد که ماموران آن برای رازگشایی حادثه آتش‌سوزی مرگبار خیابان جمهوری وارد عمل شده‌اند. همه این اقدامات تحت نظر بازپرسی از دادسرای ناحیه ۲۷ تهران صورت می‌گیرد. محمدباقر قالیباف، شهردار تهران هم دیروز و بعد از گذشت ۳روز از حادثه آتش‌سوزی، قول داده علت اصلی این حادثه تا ۱۵روز دیگر مشخص شود. او گفته است: «مردم شاهد بوده‌اند در جریان اتفاقاتی که در گذشته دور و نزدیک رخ داده است، همیشه گفته‌اند رسیدگی می‌کنیم، اما در انتهای کار بنده هم به‌عنوان یک شهروند نفهمیده‌ام که نتیجه چه شد. به‌عنوان مثال در حادثه برخورد ۲قطار در نیشابور و همچنین فرود هواپیما در خارج از باند در اصفهان متوجه نشدیم چه کسی مقصر اعلام شد؟ در حوادث اخیر در جاده قم هم تعداد کثیری از مردم در جریان آتش‌سوزی کشته شدند و مقرر شد که این حوادث به سرعت رسیدگی شود اما در آخر متوجه نشدیم که چه اتفاقی افتاد.»
دولتی‌ها هم بیکار ننشسته اند. با رسانه‌ای شدن این ماجرا و بعد از دستور رئیس‌جمهوری برای رسیدگی این موضوع، دیروز وزیر کشور هم گفته گزارش حادثه آتش‌سوزی خیابان ابوریحان، در ۲هفته آینده توسط معاون امنیتی وزیر کشور، حراست و بازرسی کل کشور تدوین و ارایه می‌شود.
علت مشخص شود یا نه، مقصران معلوم شوند یا نه، کسی از خانواده‌های کارگران کشته شده دلجویی کند یا نه، «آذر» و «نسرین» دیگر نیستند. شاید این شعر تا قبل از مردنشان، هیچ وقت به گوششان هم نخورده بود: «تا به حال افتادن شاه‌توت را دیده‌ای؟ که چگونه سرخی‌اش را با خاک قسمت می‌کند. هیچ چیز مثل افتادن دردآور نیست. من کارگر‌های زیادی را دیدم که از ساختمان که می‌افتادند، شاه‌توت می‌شدند.» «آذر» و «نسرین» شاه‌توت شدند. 

منبع: شهروند 

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.