جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


جرس؛ سرمایه‌ی جنبش سبز

Posted: 18 Jul 2012 08:59 AM PDT

مرتضی کاظمیان
ای کاش جرس  بتواند بیش از این تصویرگر تمامیت جنبش سبز در گسترده‌ترین وجه آن باشد. 

 

جرس (پایگاه خبری ـ تحلیلی‌ای که بی‌گمان یکی از سرمایه‌های ارجمند «جنبش سبز» محسوب می‌شود) سه ساله شده؛ «شادباش»ی نه برای «جرس» که برای «سبزها».

به این بهانه‌ی نیک، نگارنده پاره‌ای نکات و ملاحظات را نه به‌عنوان یکی از نویسندگان سایت، یا همراهان سابق‌ تحریریه‌اش، که از زاویه‌ی یک ناظر، مورد اشاره قرار می‌دهد:


نخست؛ «خسته‌ نباشید»ی صمیمانه به اعضای تحریریه، شورای سردبیری، مدیران ارشد و سیاست‌گذاران این سایت ـ در مقاطع مختلف زمانی ـ که انصاف می‌باید سه سال سخت برای تداوم‌اش سخت‌جانی کرده و با شور و انگیزه‌ای ستایش برانگیز آن را با وجود دشواری‌ها و موانع، سرپا نگه داشته‌اند. یادکردی از یکایک از تمام کسانی که از روز نخست تولد و پایه‌گذاری جرس تاکنون، در سطوح مختلف (از تأمین هزینه‌های آن تا بخش فنی و به‌ویژه تحریریه و سردبیری) به‌قدر وسع و انگیزه‌ و وقت و توان خویش، کوشیده‌اند و یکی از سرمایه‌ها و مولودهای ارجمند جنبش سبز را سبز و مستدام عرضه کرده‌اند.


دیگر؛ اشاره‌ای به این نکته‌ که مستقل از کیفیت خروجی جرس ـ که بدیهی است در سه سال گذشته و در برش‌های مختلف زمانی، تفاوت‌هایی داشته ـ بی‌گمان این سایت همواره جزء سه مرجع اصلی خبری ـ تحلیلی سبزها بوده و محل رجوعی موثق و موثر محسوب شده است. جرس از زمان تولد (حدود یک‌ماه پس از تولد جنبش سبز) تاکنون، مرجعی بوده که نه اقتدارگرایان توانسته‌اند آن را نادیده بگیرند، نه مخالفان سیاسی توانسته‌اند نسبت به آن بی‌توجه باشند، و نه منتقدان گریزی از اعتنا به آن داشته‌اند. صرف‌نظر از این‌ها، سبزهای داخل کشور (به‌معنای عام کلمه) همواره ـ و چنان‌چه فیلتراسیون و سرعت اینترنت اجازه داده باشد ـ به جرس رجوعی همدلانه کرده‌اند.


سوم؛ تداوم انتشار سایت خبری ـ تحلیلی با خروجی جرس، متکی بر بودجه‌ی «ملی» و «مستقل» و برکنار از «کمک‌های خارجی» البته برای این سایت و مدیران ارشد و سیاست‌گذارانش، مزیتی مهم محسوب می‌شود؛ واقعیتی که هم‌زمان خشم تمامیت‌خواهان را برانگیخته است.


چهارم؛ برای بررسی اثربخشی و اهمیت فعالیت رسانه‌ای جرس، یک شاهد/تراز مهم، برآشفتگی و اتهامات و دروغ‌هایی است که از سوی جبهه‌ی اقتدارگرایی (بازوهای تبلیغاتی‌اش و به‌ویژه کیهان) متوجه جرس می‌شود. کمتر روزی است که این تریبون‌های دروغ و تهمت پراکنی و رسانه‌های تحریف‌گر حقیقت، اتهام و سخن نادرستی را متوجه جرس نکنند؛ امری که از «به هدف زدن» جرس نشانه‌ها دارد.


پنجم؛ به نظر می‌رسد جرس برای تداوم شایسته، و نه تنها حفظ همراهان که بیشتر ساختن مخاطبان و همدلان، ناگزیر است که برخی ملاحظات را به‌گونه‌ای مشدد پاس دارد؛ برخی موارد مهم چنین‌اند:
افزایش اخبار و گزارش‌های تولیدی داخل کشور؛
دقت در انتشار اخبار اختصاصی و حساسیت حداکثری در مورد شنیده‌های «نجوا»گونه‌ی جرس؛
رعایت هرچه بیشتر و حداکثری ملاحظات حرفه‌ای در اخباری که از منابع دیگر منتشر می‌شود؛
بالا بردن استاندارد درج مطالب در ستون برگ سبز؛
به‌روز کردن هرچه بیشتر موضوع گزارش‌ها و ارتقاء کیفیت آن؛
گسترده‌تر کردن دایره‌ی مصاحبه شوندگان، و افزایش سطح محتوایی گفت‌وگوها؛
و حساسیت بیشتر در مورد تیترهای اصلی و «انتخاب»های سردبیری ـ چه به جهت محتوا، چه به جهت شکل (تیتر و عکس).

مستقل از این‌ها، می‌ماند یک آرزو؛ این‌که کاش جرس ضمن رعایت خط مشی و سوگیری «هدف»هایش، بتواند بیش از این، تصویرگر تمامیت جنبش سبز در گسترده‌ترین وجه آن (طیف‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حامی و همراه) باشد. تحقق فزون‌تر این امید، محتاج مدارا و بردباری و کثرت‌گرایی و گشادگی بیشتر جرس در حوزه‌های مختلف است.

و آخر؛ «خدا قوت»ی صمیمانه و مجدد، با آرزوی تداوم هرچه بهتر و مفیدتر و پرتوان‌تر جرس، تا پیروزی جنبش سبز و گذار به دموکراسی در ایران عزیز.


  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

استقلال و استغنای جرس

Posted: 18 Jul 2012 08:55 AM PDT

طاها پارسا
  جرس توانسته است استقلال و استغنای خود را به مخالف و موافق بقبولاند و همچنان رساترین بانگی باشد که از جنبش سبز بر می خیزد


 جمیله کدیور، را از نزدیک نمی شناسم و هیچگاه او را ندیده ام .می دانم که مدتی است در جرس مسئولیتی ندارد اما شنیده ام که از بدو تولد جرس، حدود دوسال سردبیری سایت جرس را به عهده داشته است. یادداشتم را با نام او شروع کردم تا در مقام یک مخاطب و همراه جرس، سالگرد تولدِ فرزندش را مخصوصاً به او تبریک بگویم و برایش آرزوی سلامتی و بهروزی و سرافرازی کنم.

تبریک ویژه به جمیله کدیور، ابداً به این معنا نیست که فراموش کنیم سهم بزرگ هزینه ای که جرس در این سالها پرداخته است از آنِ محسن کدیور بوده است و چه بسا اگر اراده و همت و توانِ " رئیس انجمن دفاع از آزادی مطبوعات" نبود، جرس تا به اینجا نمی رسید. به محسن کدیور باید خسته نباشید گفت و بابت همه ی هزینه هایی که از آبروی روشنفکری و جایگاه دینی و علمی خود برای پاسداشتِ این رسانه پرداخته است، سپاسگزاری کرد و دست مریزاد گفت.

و البته سالروز تولد جرس را باید به شورای سیاستگذاری جدید و قدیم جرس و هیات تحریریه آن از آغاز تا به امروز و همه ی کسانی که جرس را آئینه ی گفتار و پندار خود دیده اند، و بلکه همه ی اصحاب رسانه تبریک گفت و آرزو کرد روزگاری نه تنها تارک تارهای جهان گسترِ اینترنت که پیشخوان همه ی دکه های ایران شاهدِ مطبوعاتِ بدون سانسور باشد.

و سرانجام سالگرد تولد جرس را به خواننده ی همیشگی آن حسین شریعتمداری نیز تبریک می گویم که پشتکار و همت او را در تحریف و تعویض و تحویلِ جرس به یک رسانه ی براندازِ نامسلمانِ اسرائیلیِ وابسته هیچ کس ندارد. از همینجا به او نیز سلام می کنم و قلباً آرزو می کنم و از خدا می خواهم که این خواننده ی دائمی جرس، روزی روزگاری تحت تاثیر یکی از نوشته های آن قرار بگیرد و خبردار شود که چه نام سیاهی از خویش در تاریخ رسانه های ایران به جان خریده و چه سنت ناپاکی در رواج بهتان و تهمت و دروغ از خویش برجای گذاشته و به خاطر حفظ ارباب قدرت چه آبرویی از خلق الله که نریخته و به خاطر خوش آمد آنان چه پایان تلخی که برای خود نخریده ...

استقلال و استغنای جرس
جرس، رسانه ی جنبش سبز است. در تاریخ رسانه های غیرکاغذی کمتر رسانه ای – و شاید هم هیچ رسانه ای - از این اقبال برخوردار بوده است که در یک بزنگاه تاریخی اینگونه به دنیا بیاید و به همراهی و همگامی با مردم بپردازد.
رسانه های متعلق به «جنبش سبز»، چیزی جدای از جنبش سبز نیستند، بلکه سهم عمده ای از بار جنبش را آنان به دوش کشیده اند. جنبش سبز مراحل آغازین و خبر ساز خود را پشت سر گذاشته است و به مراحلی از حیات جنبش های اجتماعی وارد شده است که مانند فاز اول خبر ساز نیستند. طبیعی است که در این شرایط میزان ورود و خروج اخبار جنبش به رسانه های آن کاهش می یابد و دامنه ی فعالیت آنها و حجم بازدیدکنندگان نیز به همین نسبت تحت تاثیر قرار می گیرد.کاهش اخبار جنبش و تحولات اجتماعی ایران، برای رسانه های خبری و تحلیلی که خوراک اصلی آنها خبر است به منزله کاهش میزان فعالیت در گستره ی مورد نظر است و این کاهش فعالیت نه فقط به رسانه های سبز که شامل همه رسانه های دیگر نیز می شود. و طبیعی است که این کاهش اخبار و کند شدن تحولات، برای رسانه هایی که سابقه حیاتشان به حیات این جنبش باز می گردد و هویت خویش را در کنار آن تعریف می کنند تاثیر مضاعف دارد و محسوس تر است.

بسیاری از سایت های سبز در ابتدا فیلتر نبودند،امابه سبب اهمیت و تاثیر فراوان در مبارزه با استبداد دینی خیلی زود فیلتر شدند تا جایی که در واکنش به نگاه امنیتی حکومت ایران، بعضاً به ابزار اصلی مبارزه تبدیل شدند و از جایگاه رسانه ای خود فاصله گرفتند. همکاران داخلی این رسانه ها، هر روز با محدودیت های بیشتری مواجهه می شوند. مرز داخل و خارج توسط حاکمیت به خط قرمز پرهزینه ای برای آنها تبدیل شده است. اگر در آغاز جنبش، امکانی برای همراهی داخل و خارج وجود داشت، اینک حاکمیت، صاحب نظران وکارشناسان داخلی را از مصاحبه و درج یادداشت در آنها به شدت منع می کند و تحت پیگرد قرار میدهد و کوچکترین همکاری با آنها را به بزرگترین جرم ها تعبیر می کند. هزینه ارسال خبر برای آنان روز به روز بالاتر می رود. حامیان اصلی مالی آنها یا زندانی شده اند و یا امکان جمع آوری کمک را برای آنان از دست داده اند. خروج نیروهای فعال آنان از کشور، این روزنامه نگاران را نه تنها از شرایط پیشین زندگی دور کرده است، بلکه آغاز زندگی جدید در کشور مقصد و مشکلات اولیه استقرار، امکان پیشین فعالیت را از آنان گرفته است. طولانی شدن مبارزه، تندروی ها و انشقاق های طبیعی را به دنبال داشته که سبب تکثیر سایت های سبز شده است و این تکثیر به کاهش فعالیت هرکدام منجر شده است و...

در کنار همه ی این مشکلات، رسانه ای که بر استقلال کامل منابع مالی خود اصرار دارد و هویتش را در پیوند با اصلاحات سیاسی و نواندیشی دینی تعریف کرده است رنج مضاعف می برد و نگه داشت و پاسداشت آن سخت تر است.
جرس چنین رسانه ای است - و شاید هم تنها رسانه ای است - که توانسته است استقلال و استغنای خود را به مخالف و موافق بقبولاند و همچنان رساترین بانگی باشد که از جنبش سبز بر می خیزد، که نه می توان آن را نادیده گرفت و نمی شود به سادگی از کنار آن گذشت. (گاه گاهی با خود می اندیشم که تهمت هایی که کیهان  در خصوص  وابستگی جرس  می زند از آن است که می داند گردانندگان سایت تا چه حد به این موضوع حساسیت دارند و با این وسیله امیدوار است که خاطری را خوش بیازارد.)
و البته جرس رسانه ی ذینفوذی است. این را هم نمی توان نادیده گرفت. کمترین خطاهای رسانه ای جرس با بیشترین واکنش منتقدان روبرو شده است و مواضعش همواره مورد توجه و اعتنای همه ی طیف های سیاسی بوده است.
جرس، با کم لطفی هایی نیز روبرو بوده است و این نیز شاید بیش از هر چیز به هویت جرس بر می گردد. مثلاً در حالیکه جرس تنها رسانه ای بود که همه ی نامه های نوریزاد را در بهترین مکان های خود منتشر کرد و تنها رسانه ای بود که فراخوان نوریزاد را برای نوشتن نامه به رهبری عملی ساخت و بسیاری از نامه هایی را که سایت نوریزاد نیز در درج آن با مشکل مواجهه بود پوشش داد و چند بار هم اختصاصی با نوریزاد مصاحبه داشت ... اما همچنان او را به خاطر یک مشکل فنی به سانسور نامه ی نوریزاد متهم می کنند!
اگر جرس توانسته است با این همه مشکلات همچنان سرپا بماند و استقلال خود را حفظ کند و بر هویت خویش اصرار بورزد و همچنان رسانه ای جدی و تاثیر گذار و پرمراجع باقی بماند، باید به از این بابت به او تبریک ویژه ای گفت و برای او آینده ای بهتر آرزو کرد.


آرمانشهر جرس
روزنامه نگاری با مصلحت سنجی جمع نمی شوند. به نظرم عیب امروز و امسال جرس که باید در رفع آن بکوشد، مصلحت سنجی ( و نه مصلحت سنجی سیاسی)خاص آن است. منظورم از مصلحت سنجی توجه به مصالح عمومی نیست. از قضا توجه ی ویژه ی جرس به مصالحی چون منافع ملی و امنیت ملی و اخلاق عمومی و باورهای دینی شایان تقدیر است.
به گمان من، برخلاف آنچه بعضی از همکاران و دوستان می گویند، میزان تحمل آرا به خودی خود در جرس بسیار بالاست .عیبی اگر هست در این است که جرس را نمیخواهند تریبون آرایی کنند که به زعم سیاستگذاران جرس با مصلحت روز مردم ایران در تضاد است و این مصلحت سنجی ناب، سبب می شود که جرس چنانچه که باید و شاید نتواند تریبون سلیقه های مختلف باشد و در عمل خلاف آمدِ خواسته های قلبی و اخلاق شخصیِ گردانندگان آن باشد.
شاید این عیب جرس، بیش از چیز ناشی از آن است که سیاست گذاران و دست اندراکاران جرس در جایگاه حقیقی خود، افراد صاحب نظر و اندیشمندی هستند که چه بسا آرا آنها می تواند محل رجوع و محک نوشته ها و اندیشه های حیطه تخصص آنها باشد اما وقتی خود این افراد، مستقیما این وظیفه را به عهده می گیرند، نوعی سخت گیری خارج از قاعده اتفاق می افتد و علیرغم خواسته ی آنان نوشته ها و جهتِ سایت، هویتی می یابد که چه بسا منظور نظرِ گردانندگان آن نیست.
والبته لازم به توضیح است که منظورم از مواجهه مستقیم این اندیشمندان و روشنفکران با نوشته ها به این معنی که نیست که ممکن است شخصا آنها را بخوانند و آنها را رد و یا تائید می کنند و یا راسا در وظایف تحریره دخالت کنند، حتی منظور این نیست که آنها تحملی برای شنیدن و یا انتشار آرا دیگران ندارند. منظور دقیق است که این اشخاص به صفت حقیقی خود گرانیکاه و محور اشخاص و نوشته هایی می شوند که حول آرا و منشِ آنها شکل می گیرد، مثلا نوشته هایی از طریق افراد و نزدیکان انها وارد می شود که علی القاعده بیشتر از اشخاص دیگراست، یا نوشته های را که آنان در نگاه نخبه گرا و مصلحت اندیش خود می پسندند و برای انتشار به سایت پیشنهاد می کنند که علی القاعده از تنوع کمتری برخودار است و یا  سوژه هایی را می پسندند که الزاماً تیترها و سوژه های روز و یا مورد نظر عموم و عامه و یا جریانات رسانه ای که در گستره ی عموم فعالیت می کنند نیست. در باب نمونه، ستون میهمان جرس که قاعدتا می تواند ویترین سلیقه ی جرس باشد در همین هفته ی جاری، پنج نوشته را پشت سر هم به خوانندگان خود پیشنهاد داده است که ازنام های غیررسانه ای و نخبه پسندی چون محمد حسین نصر، داریوش شایگان، مجتهد شبستری،محمود صدری و سروش دباغ در عنوان ومحتوای خود بهره می گیرند و تقریبا هیچکدام به موضوعات این هفته جاری ارتباطی ندارند.
شخصا امیدوارم جرس در همراهی با تحولات ریاست جمهوری دوازدهم هویت رسانه ای خود را مجددا در قالب رسانه ای عمومی تعریف کند و بر مشکلاتی که معتقدم بیش از هر چیز ناشی از نخبه گرایی خاص آن است غلبه کند.


 
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

محمد خاتمی: تبعات اجتماعی بحران اقتصادی امروز بسیار خطرناک است

Posted: 18 Jul 2012 07:57 AM PDT

جـــرس: محمد خاتمی می گوید نشانه هایی برای تغییر فضای کشور هست، هرچند خیلی چشمگیر نیست. تبعات اجتماعی بحران اقتصادی که امروز شاهد آن هستیم بسیار خطرناک است و باید هر چه زودتر برای آن فکری کرد."

 

اعضاء شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با سید محمد خاتمی دیدار و گفت و گو کردند.


به گزارش دی‌پرس، رئیس جمهوری سابق ایران در آغاز سخن با تبریک اعیاد شعبانیه و یادآوری حادثه تلخ ۱۸ تیرماه، خاطره دانشجویان و دانشگاهیانی که در این واقعه مظلوم واقع شدند را گرامی داشت.


سید محمد خاتمی سپس با تشریح وضعیت کشور، مشکلات معیشتی مردم را از مسائل مهم جاری برشمرد و اظهار امیدواری کرد که شاهد تحولاتی به نفع انقلاب و کشور و مردم باشیم.


وی در ادامه تصریح کرد: نشانه هایی برای تغییر فضا هست، هرچند خیلی چشمگیر نیست. تبعات اجتماعی بحران اقتصادی که امروز شاهد آن هستیم بسیار خطرناک است و باید هر چه زودتر برای آن فکری کرد.


رئیس جمهوری سابق ایران با تأکید بر لزوم اجرای بدون تنازل و بی کم و کاست قانون اساسی خاطرنشان کرد: باید به ظرفیت های معطل مانده و اجرا نشده قانون اساسی توجه نمود و برای اجرای کامل آن تلاش کرد. همه می گویند قانون اساسی باید اجرا شود. ما گفته ایم قانون اساسی را قبول داریم و آن را عامل اصلی نظم در جامعه می دانیم؛ جناب مهندس موسوی گفته اند مبنایشان همان بیانیه شماره ۱۷ است که بر حرکت در چارچوب قانون اساسی و اجرای بدون تنازل آن تأکید دارد. باید گروه های حقوقی و سیاسی تشکیل داد و روی این موضوع بحث کرد. مطالعه و فعالیت فکری بر روی قانون اساسی از منظر سیاسی و حقوقی بسیار مهم است و شما می توانید در انجمن اسلامی روی این موضوع کار کنید.


رئیس بنیاد باران در تبیین جریان اصلاحات گفت: ما در چارچوب جمهوری اسلامی و با پای بندی به اسلام عمل می کنیم و با سکولاریزم از یک سو و خشونت طلبی و جزم گرایی از سوی دیگر مخالفیم. ما اصولی داریم: اسلام، قانون اساسی و جمهوری اسلامی. اما این منافاتی ندارد با این که به بعضی امور انتقاد داشته باشیم. از جمله اصول ما این است که ما از حقوق کسی که با ما نیست، ولی برانداز هم نیست دفاع می کنیم. اگر کسی برانداز نبود باید در عین مشخص کردن مرزهای هویتی از حقوقش دفاع کرد.


سید محمد خاتمی در مورد انتخابات آینده ریاست جمهوری و مواضع اصلاح طلبان افزود: نظر من رسیدن به اجماع در میان اصلاح طلبان است. در عین حال که اگر قرار است شاهد انتخابات پرشوری باشیم، باید فضای مناسب نیز مهیا گردد و عمده این مسؤولیت مهم متوجه حکومت است که باید فضای مناسب را فراهم آورد. مباحثی که در فضای کنونی مطرح می شود و نام هایی که به میان می آید بیشتر در حد گمانه زنی است. ما دغدغه ها و مطالبات خودمان را داریم و باید آنها را مطرح کنیم.


رئیس جمهوری سابق ایران سخنان خود را با تأکید مجدد بر مرام اصلاح طلبی این گونه پایان داد: باید تلاش کنیم تا بتوانیم گامی به جلو برداشته و تغییراتی هرچند کوچک را رقم بزنیم. نباید انتظار برآورده شدن حداکثرها را در زمان های کوتاه داشت. باید واقع بین بود و گام هایی برای عبور از فضای امنیتی کنونی و برطرف شدن مشکلات برداشت. شما نیز دغدغه ها و مطالبات خود را مطرح نموده و به فضای بحث و گفتگو دامن بزنید.


در ابتدای این دیدار اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با پاسداشت واقعه دلخراش هجدهم تیرماه و تأکید مجدد بر آرمان های جنبش دانشجویی، به طرح مسائل و دغدغه های خود پرداختند.


نمایندگان انجمن اسلامی دانشجویان، با اشاره به معضلات و مشکلات امروز جامعه و محدودیت های فضای دانشگاهی، عملکرد نهادهای مسؤول را مورد نقد قرار داده، در مورد انتخابات آینده ریاست جمهوری و مباحثی پیرامون آن، پاسخ به پرسش ها، تعیین خطوط قرمز و مرزهای هویتی و طرح مطالبات جریان منتقد را به عنوان اولویت و پیش زمینه های حضور در انتخابات مطرح کردند.
 

ارزیابی مسعود بهنود از عملکرد سه ساله جرس؛ مستقل ماند، کم کار شد

Posted: 18 Jul 2012 05:23 AM PDT

حمید مافی
 جرس به عنوان رسانه ای برآمده از جنبش سبز ایران سه ساله شد. کارنامه سه سال گذشته جرس را چگونه می بینید؟ آیا این رسانه توانسته است هم به نیازهای مخاطبان خود پاسخ دهد و هم آن چه را که به عنوان هویت خود تعریف کرده، حفظ کند؟ برای ماندگاری و پویایی باید چه شیوه ای در پیش بگیرد؟ با مسعود بهنود، روزنامه نگاری که سال هاست از ایران و در باره ایران می نویسد و شاهدی بر دوره های مختلف فضای رسانه ای ایران بوده، در باره گذشته و آینده جرس به گفت و گو نشستیم. او نگران فردای جرس است و گلایه دارد از شهروندانی که برای ماندگاری رسانه های مستقل حاضر به هزینه نیستند. نگران است که نکند امیدواری های ارتفاع گرفته و اغراق شده، جامعه را به خمودگی و غمزدگی طولانی بکشد؛ آن گونه که پس از کودتای 28 مرداد 1332 شد. 

اگر در یک ارزیابی کلی، سه سال فعالیت جرس را در نظر بگیرم، این رسانه که برآمده از جنبش سبز ایران بوده را چگونه ارزیابی می کنید، آیا جرس توانسته است به نیازهای مخاطبان خود پاسخ بدهد؟

اگر در یک نگاه کلی و بدون مجامله بخواهم صحبت کنم، جرس خیلی امیدوار شروع کرد و در دو سال نخست هم همانطور که قبلا گفتم، این امید را به کاربران و مخاطان خود داد. در دو سال اول خیلی بهتر از آن چه که تصور می رفت، عمل کرد. به همین جهت در دوبار دیگر که فرصت دست داد تا در سالگرد جرس در باره این رسانه سخن بگویم، گفتم امیدوارم به جرس، به این متانت و دقتی که در شرکت نکردن در جنجال های خارج از کشور، دارد و راضی هستم از عملکرد این رسانه. همواره می گفتم اگر قرار باشد میان همه رسانه های فارسی زبان و آن چه که در دنیای مجازی وجود دارد،پنج مورد را انتخاب کنم، حتما جرس یکی از آن هاست.
اما در یک سال گذشته همه بلایی که بر سر رسانه های مستقل داخل و خارج از کشور می آید، بر سر جرس هم آمده است. یعنی کاربران بدون این که لازم باشد از جزئیات اطلاعی داشته باشند، این احساس را می کنند که جرس کم مطلب تر و کم توان تر شده است و این هم چیزی نمی تواند باشد جز این که توان خودش را از دست داده و با همت چند نفر دارد سعی می کند سینه خیز باقی بماند.
این داستان غم انگیز، داستان حرفه‌ی ماست، در داخل ایران هم غیر از این نیست؛ هزینه ای است که نشریات و روزنامه نگاران مستقل برای حفظ استقلال خود می پردازند. جرس هم اگر می خواست، لابد می توانست در تمنا را باز بگذارد و از جاهای مختلف کمک جذب کند. از جاهایی که با پرنسیب، اخلاق وعده های اخلاقی خودش در تضاد هستند و در نتیجه از این حالت بیرون بیاید.
من با کمال تاسف فکر می کنم جرس عمر طولانی نمی کند. با کمال تاسف می گویم برای این که همه امیدم این بود که ما ایرانی ها ترک عادت کنیم. چون ایرانی ها برای این امور حاضر به هزینه و فداکاری نیستیم. در حالی که برای برخی امور حاضر هستیم که امنیت و جانمان را هم بدهیم اما برای حفظ نهادهای اطلاع رسانی بسیار خست داریم و همیاری‌مان بسیار کم است.انتقاد و ناسزا گفتن برایمان بسیار راحت است و انجام می دهیم ولی وقتی سخن از کمک و یاری رساندن به یک رسانه است، همیاری مان کم می شود.
آیا می توان ارتباطی میان فروکش کردن جنبش سبز در ایران و کم کار شدن جرس تعریف کرد؟

اگر اصرار داشته باشیم که مسائل اجتماعی را به هم مربوط بدانیم، که این گونه هم هست، بله می توان یک ارتباطی میان این دو تعریف کرد. به شهادت مقاله ها و سخنرانی هایی که در سالهای گذشته داشتم، از همان آغاز جنبش سبز یک نگرانی عمده داشتم و متاسفانه این نگرانی دست داد. نگرانی من این بود که یک امیدواری ارتفاع گرفته و اغراق شده ای در این جنبش وجود داشت. بسیاری همه خواسته ها و امیدهایی که در دو خرداد به آن نرسیده بودند و بسیاری آرزوهای دیگر را در از این جنبش می خواستند. برخی حتی تصور می کردند که با این جنبش می توان نظام جمهوری اسلامی را براندازی کرد.
این همه توقع و بار بر دوش جنبشی که اساس آن بر "رای من کو" بود، خیلی سنگین بود.برای کسانی که دنیا دیده بودند- ماها اگر علم نداشته باشیم، تجربه داریم - به اتفاق دیده ایم و می دانیم که برای این جنبش ها چه سرنوشتی اتفاق می افتد. کسانی که در این جنبش ها اغراق می کنند، امید افراطی می بندند و وظایف افراطی برای این جنبش ها تعریف می کنند، پس از این که در کوتاه مدت به نتیجه نمی رسد، دچار خمودگی، یاس و غمزدگی می شوند و یک مرتبه به قسمت تاریک ماه می رویم.
من خودم تجربه بعد کودتای 28 مرداد را دارم. برای 25 سال جامعه سر خورد.به خاطر این که در جریان جنبش ملی شدن نفت، کسانی بودند که وعده های افراطی و بهشت می دادند که نهضت نمی توانست به آن ها برسد و وقتی نرسید، به دسته های مختلف تقسیم شدند. برخی دلزده شدند،برخی به همکاری با حکومت رسیدند، برخی جانشان را فدا کردند و برخی هم ترک وطن کردند. شرایطی به وجود آمد که یک ربع قرن طول کشید. امیدوارم این دلمردگی از جنبش سبز یک ربع قرن طول نکشد.

در چنین شرایطی، جرس برای این که پویایی اش را حفظ کند باید چه راهکاری در پیش بگیرد؟
شما اگر سرنوشت مرحوم دهخدا را بخوانید و بدانید پس از آن که آن سرنوشت تلخ اتفاق افتاد و میرزا جهانگیر خان را دار زدند، دهخدا توانست از کشور خارج شود و روزنامه صور اسرافیل را مجددا منتشر کند، ببینید که چقدر او در این سالها آزار دید. در آن دوران چند نفر خیر بودند که هزینه چنین کارهایی را تامین می کردند اما تنها یک نفر ماند که همه بار هزینه صور اسرافیل را به دوش کشید و بیچاره "دخو" ما از روزگار سیر شد. این سرنوشت مشابه کم و بیش در همه دوره ها گریبانگیر رسانه ها بوده است. شاید تنها کاوه تقی زاده و کاظم زاده ایرانشهر بوده است که تا این اواخر هم قبل از مرگ محمد عاصمی اسمش باقی ماند. اگر این تجربه کاوه را به عنوان یک تجربه نادر کنار بگذاریم، در بقیه موارد، همان بلایی که بر سر دهخدا آمده سرنوشت مشترک همه بوده است. من واقعا راه حلی ندارم برای این که چگونه می شود بر این خمودی مردم چیره شد و امکاناتی مثل سایت جرس را داشت و حفظش کرد.

در سال های گذشته، شاهد تولد رسانه های اینترنتی بوده ایم که هویت خود را با جنبش سبز تعریف کرده اند، در یک ارزیابی کلی، آیا این رسانه ها توانسته اند، هویت و استقلال خود را حفظ کنند؟
پاسخ این سوال کلی و ناممکن است. چرا که باید یک به یک این رسانه ها را بررسی کرد و بعد در باره آن ها نظر داد. اما آن چه که می توان در کلیت گفت این است که بعضی از این رسانه ها توانسته اند خودشان را به ان جی او های سالم دنیا وصل کنند و سرپا بمانند، تعداد این رسانه ها اندک است و می توان گفت که وضعیت استثنایی دارند. اما برخی از این رسانه ها بر خلاف آرمانهای اولیه‎ای که داشتند، خودشان را به بعضی نهادهای کمک کننده نزدیک کرده و رادیکال شدند. برخی هم بدون این که به نهادی وصل شوند، بنا بر طبع گردانندگانش رادیکال شدند.
واقعیت این است که الان جنبش سبز تبدیل شده به یک شعار بی محتوا که جامع و مانع نیست. الان کسانی قیطان سبز می بندند ولی در حال مذاکره با امریکا برای حمله به ایران هستند و خودشان را سبز می دانند. کسی هم حق ندارد به انها بگوید نه شما سبز نیستید. از این طرف هم بعضی ها به دنبال آرام کردن هستند و آن‎قدر آرام کرده اند که چیزی به نام اپوزیسیون باقی نماند و شده است پوزیسیون. به هر حال منظورم این است که جنبش سبز و رسانه های سبز خیلی متنوع و گسترده هستند و و نمی توان در چند بخش محدود و تعریفش کرد.

در باره جرس چطور، آیا توانسته است استقلال و هویت خود را حفظ کند؟
جرس توانسته است استقلال درونی خودش را تا اندازه زیادی نگه دارد. تا اندازه زیادی که می گویم، به این دلیل است که استقلال تعاریف زیادی دارد. برای همین بنا بر تعریف استقلالی که گردانندگان جرس به عنوان اندیشمندان دینی دارند، به همان معنی، جرس توانسته مستقل باقی بماند و بر خلاف تمایل بعضی ها که می خواهند همه گروه ها را پوشش دهند، جرس موفق بوده است.

در این سه سال جرس چه نقلط ضعف و آسیب هایی داشته است؟
من به خودم حق نمی دهم که در باره نقطه ظعف های جرس حرف بزنم. برای این که نقطه ضعف هر روش و حرکت بر اساس امکانات قابل ارزیابی است. اگر جرس به صورتی بود که امکان این را داشت تا چند نیروی انسانی را به صورت شبانه روزی در اختیار بگیرد، حتمن تعداد خطاهایش به صفر نزدیک می شد. ولی وقتی چنین امکانی ندارد، عجیب نیست که نوشته ای در جرس باشد که خیلی دقیق نباشد.
شما در بخشی از صحبت هایتان به استقلال رسانه ها اشاره کردید، همانطور که می دانید، رسانه های سبز با کمبود منابع مالی روبرو هستند و در این حوزه برخی بر این باورند که این رسانه ها برای این که به سرنوشت رسا دچار نشوند، باید به سمت دریافت کمک از نهادهای بین المللی بروند، آیا چنین شیوه ای برای جرس، امکان پذیر است؟
به نظر من با این اندازه استقلال طلبی که جرس دارد، این شیوه و دریافت کمک های بین المللی برای جرس ممکن نیست.
 

جرس حافظه ی جنبش سبز است

Posted: 18 Jul 2012 04:55 AM PDT

سارا زرتشت
به جرس باید بابت سهمی که در زنده نگه داشتن پیام و راه و حیات جنبش سبز دارد، تبریک گفت.


 جرس در آستانه ی ورود به چهار سالگی است... 

جرس را باید حافظه ی جنبش سبز دانست. اگرچه کم نبودند و کم نیستند سایت هایی که با جنبش سبز همراه بودند و یا به تدریج با آن همراه شدند، اما سهم بزرگی، بلکه بزرگترین سهم از همراهی و همراهان جنبش سبز بی شک به جرس تعلق دارد.

جرس؛ – به همراه سایت خوش نوای « موج سبز ازادی»- در روزهای اوج جنبش توانست کانونی برای سبزها و آئینه ای برای خیابان باشد و من هنوز هم حسرت تعطیلی سایت خوش نوای « موج سبز آزادی» را می خورم، جرس چنین مباد .

.به جرس باید بابت سهمی که در زنده نگه داشتن پیام و راه و حیات جنبش سبز دارد، تبریک گفت. بابت مصاحبه هایی که با زندانیان سیاسی و خانواده های آن می کند، بابت فضای اخلاقی و سالمی که در نگه داشت آن هزینه می پردازد و بابت ایستادگی بر راه و آرمانهایی که اصولگرایانه بر آن ایستاده است. باید بابت ساختن جرس به گردانندگان و دست اندرکاران قدیم و قدیمی و اکنونش تبریک گفت. خدا قوتشان دهد. دست مریزاد ...

از گردانندگان جرس باید تشکر کرد. از هزینه ای که برای زنده نگه داشتن جنبش سبز می پردازند. از ناسزاهایی که بابت پایبندی به آرمان هایشان می شنوند. از تاب و تحملی که در این شرایط سخت از خود نشان می دهند. از اینکه مسئولانه در اندیشه ی آزادی و دموکراسی و اخلاق و دین برای ایران اند. از اینکه بار همه ی ناملایمتی ها و تهمت ها و بهتان ها و تنگ نظری ها را به جان می خرند تا همچنان این علمِ سبز مردمی را افراشته نگه دارند.

جرس را باید یاری داد؛ بلکه به یاری آن باید شتافت.جرس سهم بزرگی از مبارزه با استبداد و انتقال آگاهی در سه سال اخیر داشته است و حتی اگر منتقد و چه بسا مخالف عقاید گردانندگانش باشیم، «عقلانیت» حکم می کند که جرس را یاری دهیم. تصور روزی که جرس به خاطر مشکلات مالی و یا هر مشکل دیگری تعطیل شود، راحت نیست. اگر تعطیلی رسا با واکنشی روبرو نشد از آن بود که رسا هیچ وقت چنلنچه باید و شاید نتوانست تریبونی یا نمادی برای جنبش سبز باشد اما جرس حافظه ی بزرگی است از آنچه در این سه سال در جنبش سبز رخ داد. مبادا خودمان را برای روزهای پس از تعطیلی جرس آماده کرده باشیم تا مویه سر دهیم و یا احساسات نوستالژیکمان را میدان دهیم که جرس می توانست بماند اگر ....

از جرس باید انتقاد کرد. این بزرگترین خدمتی است که میشود به جرس کرد. نباید بگذاریم جرس  راه دیگری برود و یا از دست برود. به جای آنکه گلایه هایمان را از جرس در محفل ها و کانون های خصوصی بازگو کنیم، هر انکه دلسوز این رسانه ی مردمی است - بخصوص در این ایام که سالگرد اوست- باید انتقاداتش را با صدای بلند به جرس اعلام کند. مگر چند رسانه ی دیگر مانند جرس داریم که بتواند اعتماد عمومی را به خود جلب کند و محل رجوع مخالفان و موافقان باشد؟ باید انتقاد کرد و پرسید: چرا رسانه ای جنبشی نمانده است؟چرا نخبه گرا شده است؟ چرا حرکت سایت کند شده است؟ چرا تعامل کمتری باسایت های دیگر دارد؟ چرا نوشته های محترمانه و قابل تاملِ بخش تندرو جنبش سبز را منتشر نمی کند؟  چرا جرس با مخاطب نامهربان است و....

29 تیر 1391، سومین سالگرد تاسیس جرس است. به همه ی یاران و یاوران و خوانندگانِ جرس و جنبش سبز، تولدش را تبریک می گویم و مخصوصاً از نامِ  "بهار یکتا"، یاد می کنم که سالگردِ تولد جرس، سالگردِ تولد او نیز هست.... سبز باد
 

 نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

اگر جرس فیلتر نبود

Posted: 18 Jul 2012 04:51 AM PDT

ن.محمدی
 اگر براستی جرس فیلتر نبود، با توجه به این همه روشنفکران پیشرو وادبیات صریحی که دارد، جایگاه او در میان مخاطب ایرانی چه بود.


سلام. یکی از خوانندگان همیشگی جرس هستم. البته تنها جرس را نمی خوانم بلکه بسیاری از سایت های خبری و تحلیلی دیگر را هم هر روز مرور می کنم.

یکی از آرزوهایم همیشه این بوده است که جرس را بدون فیلتر ببینم. گاهی که به این موضوع فکر می کنم از خودم می پرسم اگر براستی جرس فیلتر نبود، با توجه به این همه روشنفکران مدرن و پیشرو ادبیات صریحی که دارد آیا جایگاه او در میان مخاطب ایرانی چه بود. در میان سایت های خبری و تحلیلی و سیاسی به چه رتبه ای می رسید و در چه جایگاهی قرار می گرفت. اخر جرس برای من تنها یک سایت خبری و سیاسی نیست و از این لحاظ ان را با سایت های دیگر مقایسه نمی کنم.بلکه آن را نمونه ای از سایت های روشنفکری دینی و اصلاح طلب هم می دانم.

یادم هست سایت قلم نیوز که تا قبل از جنبش سبز خبرهای مربوط به ستاد آقای موسوی را پوشش می داد در روزهای اخر عمرش از خیلی از سایت های خبری پیشی گرفته بود و حتی فارس نیوز وابسته به سپاه و نفت را پشت سر گذاشت. البته حال و هوای انتخاباتی هم بی تاثیر نبود.

به هر حال این آرزو تا به امروز ادامه داشت و البته دارد . اما امروز به نظرم رسید به مناسبت سه ساله شدن جرس او را با بعضی از سایت های داخل که فیلتر نشده اند مقایسه کنم. البته جدای از اینکه این سایت ها فیلتر نیستند و اغلب رانتخوارند و منابع مالی فراوانی دارند و هر کدام پشتشان به یک جایی از قدرت بند است اما به هر حال جرس برای من تنها سایتی است که توانسته است نماینده آن طیف دیگر اصلاح طلب و روشنفکری باشد که می تواند در ایران پایگاه و جایگاهی داشته باشد. البته سایت های دیگری هم هستند اما آنها اغلب به دولت ها و بودجه های دولتی وابسته اند و (.....)

در میان مقایسه های که می کردم، ناگهان یاد آمد سایت الف متعلق به احمد توکلی هم به تازگی در دعواهای داخلیشان بر سر قدرت فیلتر شده است. شاید اقرار زشتی باشد ولی ازاینکه شتر فیلتر هم در سایت الف خوابید یک جورایی خوشحالم و البته در نهایت به فیلتر ماندن او هم راضی نیستم. فقط امیدوارم توکلی ها بدانند که پیشرفتشان فقط مدیون حذف و فیلتر شدن دیگران است و در یک رقابت سالم بعید است اقبالی داشته باشند. شاید این فیلتر شدن ها تلنگری باشد به روحهایی که هنوز مانند حسین شریعتمداری کیهان کاملا سیاه نشده اند.

سرتان را درد نیاورم. سایت الف را با جرس مقایسه کردم و از نتیجه حال کردم و حظ بردم. سایت الف، تا پیش از این در جایگاه زیر 50 در میان سایت های ایرانی بود و خیلی هم به خودش می نازید . اما این چند روز که فیلتر شده است وضعیت آمار بازدیدهایش مثل سایت جرس شده است. یعنی در عرض یکی دو هفته در وضعیتی شبیه جرس قرار گرفته سات و معلوم نیست اگر 3 سال مثل جرس فیلتر باشد کجای اینترنت و گوگل می شود پیدایش کرد.

هوس کردم نتیجه این مقایسه را برایتان بفرستم و با این کار هم به شما تبریک بگویم و سالگرد تولد سایت را و هم امید بدهم که با این همه هزینه و مشکل توانسته اید سایت را تا به امروز سرپا نگه دارید.

 




 نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

تصویرهای زیانبار یا مواضع ناروشن؟

Posted: 18 Jul 2012 04:24 AM PDT

روزبه پاکسار
 جنبش سبز، هم در روند شکل‌گیری‌اش و هم در ادامه تلاش‌هایش، واقعی‌ترین الگوی مدارای سیاسی‌ است که تاریخ معاصر ایران به خود دیده‌است.


فرخ نگهدار چند روز بیش نوشته‌ای را با عنوان "این تصویر از اپوزیسیون خارج از کشور اشتباه و زیانبار است" منتشر کرد و در آن نسبت به اینکه "اپوزیسیون خارج‌از کشور" به عنوان چهره‌ای زیاده‌خواه و غیرمسئول شناسایی شود اعتراض کرد. اعتراض به اینکه این اپوزیسیون را هوایی بدانیم و گمان کنیم که به هیچ چیز جز سرنگونی رژیم راضی نیست و از مسایل کشور بکلی بی‌اطلاع است، به منافع ملی و استقلال کشور اعتنایی ندارد و خواهان جنگ و حمله نظامی به میهن‌اش است. هدفم از تقریر یادداشت حاضر باز کردن باب بحثی است در مورد چرایی وجود یک چنین تصویری و اینکه چگونه می‌توان در تغییر و تعویض آن کوشید. بحثی که فرخ نگهدار ابداً به آن وارد نمی‌شود و در توضیحش به این اکتفا می‌کند که بنویسد "دست‌هایی در حکومت در کار است که سیمای فعالان سیاسی دموکراسی‌خواه، میهن‌دوست و معترض در خارج کشور را از طریق همسان‌پنداری آنها با "دسیسه‌چینان برای حمله نظامی به ایران" مخدوش سازد. سپس رهنمودهایی به "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" می‌دهد تا آنها کارهایی را برای تصحیح این اشتباه زیانبار انجام دهند.

به کجا می‌خواهید رخت خویش را بیاویزید؟
مخاطبان اصلی نوشته فرخ نگهدار "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواهی" هستند که باید برای رفع معضل نامبرده سه کار مهم انجام دهند: یک - اینکه "بین قاطبه فعالان سیاسی در خارج کشور و معدود عناصری که به‌دنبال براندازی با کمک قدرت‌های خارجی هستند، تفکیک قائل شوند"؛ دو- اینکه برای کسانی که به این امور آگاه نیستند "تصریح و تأکید کنند که اکثریت بزرگ فعالان سیاسی ما در خارج کشور سیاست و خط مشی خود را با رهبران مخالف و معترض در داخل کشور تنظیم می‌کنند و خود را حامی آنان می‌بینند"؛ و سه - باید اینکه باید "خطاب به محافل و مقامات حکومتی - که همه فعالان سیاسی در خارج کشور را یکجا با چوب «اپوزیسیون خارج کشور» و با نسبت‌های خائن و مزدور و جنایتکار می‌کوبند - با صدای بلند اعتراض کنند".
اکنون یک به یک و از آخر به اول به نقد و بررسی وظائفی که برای "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" تعیین شده بپردازیم.
سه - عجالتاً و تا اطلاع ثانوی، آن عزیزان اصلاح طلب و دموکراسی‌خواهی که از آنها خواسته می‌شود به "با یک چوب راندنِ اپوزیسیون اعتراض کنند"، یا در زندان هستند یا اگر از حقّ نفس کشیدن در بیرون از زندان برخوردار باشند، چنانچه در اعتراضات‌شان بخشی را به لزوم به یک چوب نراندن اختصاص دهند، عمدتاً ناظر بر خودشان است و کمترین امکانی برای اینکه همین مطلب را در مورد سیاسیون مقیم خارج از کشور بیان کنند، ندارند. علاوه بر این، مشکل اساسی در این نیست که "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" هر از گاهی این تفاوت‌ها را -البته در شکل کلیِ یادآوری اینکه خط اصلی جنبش سبز اصلاح‌طلب است و نه سرنگونی‌طلب- یادآور نمی‌شوند، بلکه مشکل در این است که حاکمیت نمی‌خواهد این حرف را بشنود. چون اگر بشنود و بپذیرد دیگر کمترین توجیهی برای در حصر نگاه داشتن رهبران این جنبش و در حبس نگاه داشتن فعالان آن ندارد. به این اعتبار آن بخش از اپوزیسیون خارج از کشور که به قول فرخ نگهدار هدفش سرنگونی جمهوری اسلامی نیست و منافع ملی و استقلال کشور برایش اهمیت اساسی دارد و خواهان جنگ و حمله نظامی به میهن‌اش نیست باید خودش فکری بکند و راهی را برای تصحیح این تصویر اشتباه و زیانبار بجوید. راهی که مقدمات آن را در بخش بعدی این یادداشت به بحث خواهم گذاشت.
دو- در مورد این ادعا که "اکثریت بزرگ فعالان سیاسی ما در خارج کشور سیاست و خط مشی خود را با رهبران مخالف و معترض در داخل کشور تنظیم می‌کنند و خود را حامی آنان می‌بینند" و در نتیجه "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه باید این مطلب را "برای کسانی که به این امور آگاه نیستند تصریح و تأکید کنند".
من در صحت این ادعا تردید جدی دارم. یعنی نه فقط بر این نظر نیستم که اکثریت بزرگ فعالان سیاسی در خارج از کشور در جهت آنچه فرخ نگهدار می‌گوید تلاش می‌کنند، بلکه برعکس بر این نظر هستم که حالا که تب و تاب جنبش سبز فروکش کرده است، بخش بزرگی از فعالان سیاسی خارج از کشور، اصولاً دیگر کاری به این جنبش و رهبرانش ندارند و بیشتر سعی می‌کنند که از وضعیت بحرانی کشور برای پیشبرد اهداف خود، با رهبرانی که خود امیدوار هستند پیدا کنند و جنبشی که امیدوارند بتوانند راه بیندازند استفاده کنند. حتی بخشی از این اپوزیسیون نیز که جنبش سبز را به رهبرانش فروکاسته‌است بیشتر در نقد آنچه در گفته‌ها و رفتارهای این رهبران کاستی به شمار می‌آید می‌نویسد تا در انجام حرکتی که بتواند این جنبش را دوام و قوام ببخشد. یکی از نشانه‌های این امر نیز همین پرهیز از استفاده از واژه "جنبش سبز" است. به عنوان مُشتی نمونه خروار کافی است نگاهی بیندازیم به بیانیه‌ای که همین یک‌ماه پیش به امضای ۹ سازمان اپوزیسیون همزمان با برگزاری اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو منتشر شد‌(۱). در این بیانیه از همه چیز صحبت است الّا جنبش سبز. صحبت از "سومین سالگرد جنبش اعتراضی میلیون‌ها نفر از شهروندان کشور بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ماه ۱۳۸۸" است. جنبشی بی نام و نشان که متشکل است از " فعالان سیاسی و مدنی، همراه با فعالان جنبش‌های کارگری، زنان، دانشجویان، ملی و قومی، مدافعان حقوق بشر، وکلای زندانیان سیاسی، روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان". بگذریم که وقتی پایش بیفتد، یعنی وقتی قرار بر انتقاد از جنبش سبز باشد؛ گفته می‌شود این جنبش کاری برای بسیج‌ همین گروه‌هایی که در اینجا فهرست شده‌اند نکرده‌است.
سانسور کردن نام جنبش سبز چندان بر ذهن و قلم اعلامیه‌نویسان غلبه دارد که حتی از مطرح کردن نام این جنبش در کنار نام میرحسین موسوی و کروبی نیز پرهیز می‌کنند. اعلامیه را بخوانیم :"میرحسین موسوی و مهدی کروبی دو کاندیدای ریاست جمهوری در حبس خانگی به سر می برند". سه سال بیشتر از زمانی که در جای‌جای نوشته‌ها از رهبران جنبش سبز نام برده می شد نگذشته است. اکنون این دو نه فقط دیگر رهبران جنبش سبز نیستند، بلکه اصولاً رهبر هم نیستند. چه هستند؟ "کاندیداهای ریاست جمهوری". سؤالم را تکرا می‌کنم: کدام اکثریت این اپوزیسیون خارج از کشور خودش را با رهبران جنبش سبز هماهنگ می‌کند وقتی حتی از پذیرش رهبری آنها امتناع می‌ورزد؟ طرفه آنکه همین "چشم‌پوشی" را در یادداشت اعتراضیه فرخ نگهدار نیز می‌توان دید. او نیر از "رهبران جنبش اعتراضی" صحبت می‌کند و پرهیز جدی از بردن نام "جنبش سبز".
آقای نگهدار، میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران مخالفان و معترضان نیستند، آنها رهبران جنبش سبز هستند. رهبرانی که چون مدتی است در حصر به سر می‌برند کمتر کسی دقیقاً از سیاست و خط مشی آنها آگاه است و هر کسی به ظن خود تلاش می‌کند فعالیتی در جهت آنچه حدس می‌زند سیاست و خط مشی این رهبران بوده‌است انجام دهد. اما در کنار همه این حدس‌ها و گمان‌ها، یک سیاست و یک خط مشی روشن است و آن، سیاستی که با هدفِ حفظ و حراست از میراث مشترک خیل کنشگران و آن رهبران پیش برده شود. میراثی که یک اسم بیشتر ندارد: "جنبش سبز".
اما علیرغم این اختلاف نظر کلی، موجب امتنان خواهد بود اگر توضیح دهید که این "اکثریت بزرگ فعالان سیاسی در خارج از کشور" چه فعالیت مشخصی را در ارتباط با حفظ این مهمترین میراث انجام می‌دهند؟ اجازه بدهید مثال‌هایی بزنم از آنچه عده‌ای -چه در داخل و چه در خارج- برای این مهم انجام می‌دهند تا پاسخگویی احتمالی شما را تسهیل کنم. آن عده‌ای که نیت‌شان را بر حفظ و حراست از این میراث مشترک گذاشته‌اند، در مناسبت‌های تقویمی جنبش سبز (۲۵ خرداد و ۲۵ بهمن و روز قدس و ۱۳ آبان و غیره و غیره) به انواع و اقسام شیوه‌ها به زنده نگاه داشتن این تجارب همت می‌گمارند. دست روی دست نمی‌گذارند که این فراخوان موفق شود یا کمتر موفق شود و سپس مرگ جنبش سبز را اعلام کنند و از لزوم بازسازی "جنبش اعتراضی" بگویند. این عده فارغ از آنکه مشارکتی باشند یا سازمان مجاهدینی یا ملی-مذهبی یا جمهوری‌خواه و یا کنشگرانی باشند بدون برچسب سازمانی، اهم فعالیت خود را بر حفظ و حراست و بازسازی شبکه‌های اجتماعیِ جنبش سبز در کشور معطوف می‌کنند. این عده نه مِنَتی بر سر کسی می‌گذارند و نه منتی می‌پذیرند؛ نه کسی سهمی می‌خواهد و نه کسی اجازه می‌دهد با سهم‌دهی، به همسویی‌ها و همگرایی‌ها لطمه وارد شود. هدف همه یک چیز بیشتر نیست: جستجوی انواع و اقسام راه‌ها برای حفظ و تقویت همگرایی در بدنه جنبش سبز. اینها در زمره فعالیت‌هایی هستند که کنشگران جنبش سبز در داخل و خارج کشور برای تنظیم فعالیت‌ها در جهت حمایت از سیاست و خط مشی رهبران جنبش سبز انجام می‌دهند. اینک کدام "اکثریتی در اپوزیسیون خارج از کشور" در این جهت گام برمی‌دارد؟
یک - نهایتا می‌رسیم به اولین مطالبه فرخ نگهدار از "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه"، یعنی این درخواست که "بین قاطبه فعالان سیاسی در خارج کشور و معدود عناصری که به‌دنبال براندازی با کمک قدرت‌های خارجی هستند، تفکیک قائل شوند". موضوع از دو حال خارج نیست: یا از طرف این "عزیزان" اصرار خاصی وجود دارد برای آنکه این تفکیک صورت نگیرد که باید دلایلش را باز کرد و بد و خوبش را گفت؛ و/ یا اینکه مشکل را باید در جای دیگری جستجو کرد و در صدد رفعش برآمد.
مسلم است که در میان نیروهای در کشور که خود را "اصلاح‌طلب" می‌دانند، گرایشی نیز وجود دارد که ترجیح می‌دهد از طریق "برانداز خواندن" برخی گرایش‌های دیگر جنبش سبز (چه رسد به اپوزیسیون خارج از کشور)، نزد حاکمیت جلوه‌گری کرده و از این طریق جایی برای خود در صحنه سیاسی باز کند. همان‌هایی که "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" از آنان با عناوینی همچون "اصلاح‌طلب قلابی" یا "اصلاح‌طلب مردم‌هراس" و عناوین دیگری از این دست یاد کرده و سعی در نقد مواضع‌شان دارند. این نیز بخشی از مبارزه جنبش سبز است و همه کسانی که می‌خواهند خود را با سیاست و خط‌‌مشی رهبران جنبش سبز تنظیم باشند و از آن حمایت کنند باید بخشی از فعالیت‌شان را نیز به این مبارزه اختصاص دهند. درباره آن بنویسند، نقد کنند، آگاهی بگیرند و آگاهی بدهند. اما این وجه مبارزه به کنار، باید دید که چرا آن بقیه اصلاح‌طلبان که وظیفه اصلی خود را حفظ و حراست از جنبش سبز، دستاوردهای آن و رهبرانش قرار داده‌اند، تلاشی برای انجام تفکیک مورد نظر شما انجام نمی‌دهند؟
پرسشی که سعی خواهم کرد در بخش بعدی این یادداشت به آن پاسخ دهم.


شفافیت و اتخاذ موضع
به نظر من دلایل اصلی آن‌چیزی که فرخ نگهدار از آن گِله دارد را باید در گفتار و رفتار بخشی از خودِ اپوزیسیون خارج از کشور جستجو کرد. در این اپوزیسیون، وضعیتِ دو طیف تقریباً آشکار است، یکی آن طیفی که خود را متعلق به جنبش سبز می‌داند و برای وادار کردن حاکمیت به عقب‌نشینی و برگزاری انتخابات آزاد و آزادی زندانیان سیاسی و رهبران جنبش سبز از حصر، بر توان این جنبش حساب می‌کند؛ و دیگری که عطای این جنبش را به لقایش بخشیده است و اهداف سیاسی‌اش را که شکل کلی‌اش همان درست کردن آلترناتیوی در خارج از کشور برای جایگزینی جمهوری اسلامی است، البته به طُرُق مختلف و با برنامه‌های سیاسی مختلفی دنبال می‌کنند. هم در طیف اول گرایش‌های گوناگونی وجود دارد با اختلاف‌نظرهایی که به بحث‌های جدی میان‌شان دامن می‌زند؛ و هم در آن طیف دوم گرایش‌های گوناگون وجود دارند که در میان‌شان بحث و جدل فراوان است. هیچ‌یک از این دو طیف نمی تواند ادعا کند که همه آنچه خود می‌گوید و انجام می‌دهد روا است و هر آنچه آن طیف دیگری می‌گوید و انجام می‌دهد ناروا. هر دو طیف، هم نسبت به گرایش‌های درونی خودشان برخورد انتقادی دارند و هم نسبت به گرایش‌های مختلفِ آن طیف دیگر. اما یک امر روشن است و آن اینکه در طیف جنبش سبز، هدف از بحث‌ها و جدل‌ها و پیشنهادات و انتقادات و غیره و غیره، تقویت این جنبش است با تمامی روشنی‌ها و ناروشنی‌هایش. هدف، اتکا بر میثاقی است که این جنبش در روزها و ماه‌های پس از تقلب انتخاباتی میان خود و رهبرانش برقرار ساخت و به آن پایبند است. دلیل اصلی این پایبندی را نیز به صورت کلی می‌توان در این دانست که این طیف در مجموع بر این نظر است که تقویت این جنبش و پایبندی به آن میثاق، مطمئن‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه برای گام گذاشتن در مسیر تأسیس مردمسالاری در ایران است. طیف مقابل البته بر این نظر نیست. هر چه پیشتر می‌رویم، این طیف دوم کمتر از جنبش سبز و رهبرانش صحبت می‌کند و بر این نظر است که با این جنبش (به معنی این پایه اجتماعی در کل و آن رهبران به طور مشخص) نمی‌توان نظام جمهوری اسلامی را با نظام بهتری جایگزین کرد.
مسلم است که تقاضای فرخ نگهدار از "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" برای قائل شدن تفکیک نه ناظر بر این طیف است و نه ناظر بر طیف سبز. طیف سبز وکیل نمی‌خواهد و همانطور که گفتیم، کار خودش را می‌کند و تلاش‌هایی جدی برای هماهنگی بیشتر، هم در حوزه نظر و هم در حوزه عمل انجام می‌دهد. نه از کسی انتظار دارد برای او "شناسایی" بگیرد و نه در موردش توضیحی به حاکمیت بدهد، خواه به وجه اعتراضی و خواه غیراعتراضی. آن یکی طیف هم که اصولاً کاری به این کارها ندارد. شناسایی‌هایش را در جای دیگری جستجو می‌کند. پس مطالبه فرخ نگهدار، ناظر بر تمامی آن طیف‌ها و گرایش‌هایی است که نه این هستند و نه آن. گروه‌هایی هستند که برخی‌شان پایه اجتماعی جنبش سبز را قبول دارند ولی رهبران این جنبش را لایق چنین پایه‌ای نمی‌دانند. به عنوان مثال مدام به میرحسین موسوی و کروبی ایراد می‌گیرند که چرا فراخوان به قیام ندادی، چرا نگفتی در محل بمانیم، چرا فلان روز گفتی به خیابان نیاییم و چرا بهمان روز گفتی که به خیابان بیاییم. چرا هنوز از امام خمینی صحبت می‌کنی و چرا باور داری که اجرای بدون تنازل قانون اساسی می‌تواند مرحله‌ای باشد از این مبارزه رهایی‌بخش. چرا کارگران را بسیج نمی‌کنی و چرا به "اقوام‌ ایرانی" وعده و وعید نمی‌دهی. و ده‌ها و صدها چرای دیگر.
بخش دیگری از این طیف‌ میانه، راه برعکس را می‌رود، یعنی جنبش سبز را در خورِ رهبرانش نمی‌د‌اند: دائماً تکرار می‌کند که این جنبش سیاست ندارد؛ استراتژی ندارد؛ پراکنده شده‌است؛ به اغما رفته است. چرا در غیبت رهبرانش نمی‌تواند با دیگر گرایش‌های فکری به همگرایی برسد؟ چرا بخشی از پایه اجتماعی‌اش هنوز برای محمد خاتمی اهمیت قائل است؟ و باز هم ده‌ها و صدها چرای دیگر. گویی جنبش سبز چیزی است جدا از همین فعالانِ جنبش سبز. گویی این جنبش ماهیتی دارد جز مجموع ماهیت‌های افرادی که برای دوام و قوام آن مبارزه می‌کنند. کدام یک از گروه‌ها و جمع‌ها و افرادی که امروز در خارج و داخل کشور برای جنبش سبز مبارزه می‌کنند بر کلیت آن اِشراف دارند، یا در برنامه‌ریزی‌ها و تعیین خط مشی و سیاستش از حق رأی خاصی برخوردارند؟ کدام یک از آنها از عملکرد شورای راه سبز امید رضایت کامل دارند یا از بسته شدن تلویزیون رسا خرسند شدند؟ کدامیک از ما آرزو نمی‌کنیم که هماهنگی‌ها بهتر و برنامه‌ها منظم‌تر نباشند؟ تفاوت در این است که ما در رفع این کاستی‌ها بیش از هر چیز به فعالیت در درون این جنبش و برای این جنبش می‌اندیشیم، نه آنکه نسبت به آن نگاهی بیرونی داشته باشیم و از "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" بخواهیم این کار یا آن کار را انجام دهند.
با اینهمه این هنوز تمام مشکل نیست. مشکل اساسی‌ِ دیگر همانا در عدم موضع‌گیری قاطع این طیف میانه است در قِبال آن طیف دیگر. طیفی که برای سوداهایی که در سر دارد نه جنبش سبز را فعال می‌خواهد و نه رهبرانش را در خور می‌داند. میزان مماشات این طیف میانه با تمامی گرایشات آن طیف دیگر که همگی فقط در یک پروژه اشتراک نظر دارند و آن اینکه باید آلترناتیوی برای نظام فعلی در خارج از کشور ساخت به مراتب بیشتر از همدلی و همراهی‌شان با جنبش سبز است. مماشات البته در سطوح مختلف: مماشات بر سر کل پروژه، مماشات بر سر ابزارهای مورد استفاده، مماشات بر سر جلب پشتیبانی نیروهای خارجی، مماشات بر سر تمامیت ارضی کشور و غیره غیره. زمانی نیز که این همه مورد تردید و پرسش قرار می‌گیرد، تنها جواب این است که باید فرهنگ مدارا را گسترش داد و متساهل بود و با همه گفت‌وگو کرد. گویی فعالان و کنشگران جنبش سبز نه از مدارا سررشته‌ای دارند و نه تساهلی به یکدیگر روا می‌دارند. حال آنکه اگر نیک بنگریم، جنبش سبز، هم در روند شکل‌گیری‌اش و هم در ادامه تلاش‌هایش، واقعی‌ترین الگوی مدارای سیاسی‌ای است که تاریخ معاصر ایران به خود دیده‌است. مدارا هم به معنای پذیرش عقاید و گرایش‌های مختلف فکری و عقیدتی در درون خود و هم به معنای پذیرش سبک‌های مختلف زندگی و هم به معنای پرهیز از خشونت.


مشارکت در کدام راهبرد؟
به تمامی دلایلی که در خطوط پیشین گفته شد، اگر نگران خدشه‌دار شدن چهره اپوزیسیون خارج از کشور و غلبه تصویری اشتباه و زیانبار که این اپوزیسیون را زیاده‌خواه و غیرمسئول نشان می‌دهد هستید، تصویری که این اپوزیسیون را هوایی نشان می‌دهد و تصویر نیرویی است که به هیچ چیز جز سرنگونی رژیم راضی نیست، به آنها بگویید دست از مماشات با آلترناتیوسازان بردارند. اگر می‌خواهید تصویر این اپوزیسیون به منزله نیرویی که از مسایل کشور به‌کلی بی‌اطلاع است، به منافع ملی و استقلال کشور اعتنایی ندارد عوض شود، به این اپوزیسیون بگویید که با کسانی که به تمامیت ارضی کشور اعتنایی ندارند نشست و برخاست سیاسی نکنند و اعلامیه و اطلاعیه مشترک ندهند. درعوض زبان به انتقاد بگشایند و موضع شفاف و آشکار بگیرند. تصمیم بگیرید در کدام راهبرد برای تغییر وضعیت در کشور قصد مشارکت دارید؟ تصمیم بگیرید به دنبال همگرایی در کدام طیف هستید؟ به عوض آنکه از "عزیزان اصلاح‌طلب و دموکراسی‌خواه" بخواهید که این تصویر را تغییر دهند، خود در جهت تغییر آن بکوشید. از خود بپرسید چرا کسی چنین تصویری از کوشندگان سیاسی خارج از کشور که از هر فرصتی برای یادآوری دستاوردهای جنبش سبز، میثاق مشترک کنشگران این جنبش با رهبران در حصرش استفاده می کند ندارد؟ آیا دلیلی جز این دارد که تلاش برای قوام و دوام جنبش سبز و آن میثاق معیاری است واقعی برای اصلاح‌طلبی و دموکراسی‌خواهی، چه مشارکتی، چه مجاهدین انقلابی، چه جمهوری‌خواه و چه ملی-مذهبی و خواه در خارج و خواه در داخل کشور؟
ارجاعات
http://www.kar-online.com/wp/۲۶۲۸۴


منبع: جمهوریخواهی 

 نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

کشته و زخمی شدن وزرای کلیدی سوریه و مهره های نزدیک به بشار اسد در حمله انتحاری

Posted: 18 Jul 2012 03:43 AM PDT

تداوم درگیری ها در دمشق
جـــرس: تلویزیون دولتی سوریه اعلام کرده است که یک بمب گذار انتحاری مرکز امنیت ملی در دمشق، پایتخت را هدف حمله قرار داده است که منجر به کشته شدن وزیر دفاع این کشور و شوهر خواهر بشار اسد و مجروح شدن گروهی دیگر از جمله وزیر کشور شده است. همزمان گزارش رسیده که درگیری در دمشق همچنان ادامه دارد و پادگانی در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری به آتش کشیده شده است.

 

به گزارش بی بی سی، سپهبد داوود راجحه، وزیر دفاع سوریه بلند پایه ترین مقام سوری است که از آغاز درگیری های سال گذشته کشته شده است.


این انفجار هنگامی رخ داد که مسئولان بلندپایه امنیتی و چند وزیر در این مرکز حضور داشتند.


هنوز هیچ جزییاتی در مورد شمار کشته شدگان و مجروحان دیگر این رخداد منتشر نشده است.


مرکز امنیت ملی سوریه در محله روضه در مرکز شهر دمشق قرار داد و سفارت ترکیه در همسایگی آن واقع است.


این حمله زمانی رخ داده است که گزارش ها حاکی از ادامه نبرد در اطراف پایتخت است.


همچنین گزارش شده است که یکی از پادگان های ارتشی مشرف به قصر ریاست جمهوری به آتش کشیده شده است.


این در حالی است که مقامات سوری هرگونه ادعا مبنی بر حمله شورشیان به اهداف نزدیک به دمشق را رد می کنند.


روز گذشته کوفی عنان، نماینده سازمان ملل و اتحادیه عرب در امور سوریه در مسکو با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه گفت وگو کرده و بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد در پکن با هو جینتائو، رئیس جمهور چین دیدار کرده است.


آقای پوتین گفته است که روسیه هر اقدامی را که برای حمایت از تلاش های آقای عنان برای برقراری صلح لازم باشد، انجام خواهد داد.


او در پایان ملاقاتش با آقای عنان در جمع خبرنگاران گفت که روسیه همچنان از طرح شش ماده ای آقای عنان که در آن بر برقراری آتش بس و مذاکره بین دولت و مخالفان تاکید شده، حمایت می کند.


با این حال بعید به نظر می رسد که روسیه با اعمال تحریم علیه سوریه موافقت کند.


سازمان ملل تا جمعه فرصت دارد تا مدت ماموریت ناظران سازمان ملل متحد در سوریه را تمدید کند، هر چند که انتظار می رود که برای تائید قطعنامه روز چهارشنبه رای گیری شود.


کشورهای غربی می خواهند که قعطنامه ای برای فشار بیشتر بر دولت سوریه صادر شود. قرار است قطعنامه ای امروز به رای گیری گذاشته شود که در آن ضرب الاجلی برای دولت تعیین خواهد شد، که اگر ظرف ۱۰ روز نیروهای نظامی و سلاح های سنگین خود را از مناطق مسکونی خارج نکند، تحریم خواهد شد.


اما جیم میور، خبرنگار بی بی سی که در لبنان به سر می برد می گوید که با توجه به عدم تمایل روسیه برای اعمال فشار بر سوریه، بعید به نظر می رسد که امیدی برای به ثمر رسیدن تلاش های بین المللی برای تغییر وضعیت فعلی سوریه وجود داشته باشد.


روسیه یکی از کشورهای متحد سوریه به شمار می‌رود و گفته می‌شود که حمایت‌های مسکو از بشار اسد یکی از مهم‌ترین دلایل ادامه حکومت او در سوریه است.


روسیه بارها مانع تصویب قطعنامه‌های سازمان ملل متحد برای مداخله نظامی خارجی در سوریه شده است.
فعالان سیاسی می گویند که در طول شب گذشته درگیری های بیشتری در جنوب غربی دمشق رخ داده که منجر به کشته شدن چندین نفر شده است. آنها می گویند که دولت نیروهای بیشتری به بعضی از مناطق اعزام کرده است.
آنها همچنین فیلمی بر روی اینترنت منتشر کرده اند که در آن پادگانی بر روی بلندی های مشرف به شهر در میان شعله های آتش نشان داده می شود.


به گفته آنها این پادگان که مسئول تامین امنیت کاخ ریاست جمهوری سوریه است، توسط شورشیان ارتش آزاد سوریه به آتش کشیده است.


با توجه به محدودیت شدید فعالیت خبرنگاران خارجی در سوریه، تائید ادعاهای طرفین دشوار است.


از زمان آغاز اعتراض های ضد حکومت بشار اسد و سرکوب مخالفان دولت در ماه مارس سال گذشته تاکنون حدود ۱۶ هزار نفر کشته شده اند.
 

وقوع پنج انفجار دیگر، در نزدیکی پادگان برادر بشار اسد در دمشق

Posted: 18 Jul 2012 03:29 AM PDT

جـــرس: پس از اعلام کشته شدن وزیر دفاع سوریه و معاون او بر اثر یک انفجار در مرکز دمشق که روز چهارشنبه روی داد، خبرگزاری رویترز خبر داد که عصر چهارشنبه پنج انفجار دیگر در نزدیکی پادگان مقر استقرار نظامیان تحت فرمان برادر بشار اسد شنیده شده‌ است.


خبرگزاری الجزیره گزارش می‌دهد که وزیر اطلاعات سوریه در تلویزیون دولتی این کشور به این خبر واکنش نشان داده و گفته است که «انفجاری در پادگان» نیروهای برادر بشار اسد روی نداده است.


به گزارش رادیو اروپای آزاد، هنوز جزئیات بیشتری در مورد این «پنج انفجار» مخابره نشده است.


تلویزیون رسمی سوریه روز چهارشنبه، ۲۸ تیرماه، از کشته شدن داود راجحه، وزیر دفاع، و آصف شوکت، معاون او، بر اثر یک بمب‌گذاری انتحاری در دمشق، پایتخت سوریه، خبر داد.


به گزارش رویترز، تاکنون دو گروه مسئولیت این انفجار را برعهده گرفته‌اند که یکی از آنها «لواءالاسلام» است و دیگری «ارتش آزاد سوریه.»


در حالی که خبرگزاری‌های مختلف این انفجار را «حمله انتحاری» توصیف کرده‌اند، ریاض الاسعد، فرمانده «ارتش آزاد سوریه» با اعلام برعهده گرفتن مسئولیت این انفجار توسط این «ارتش» انتحاری بودن آن را رد کرد.


مخالفان مسلح بشار اسد شامگاه دوشنبه عملیاتی گسترده را با نام «آتش‌فشان دمشق، زلزله سوریه، حمایت از حمص و المیدان» آغاز کردند که به گزارش شبکه خبری الجزیره درگیری میان مخالفان و هواداران بشار اسد در همین روز به محله «المیدان» در مرکز شهر دمشق کشیده شده‌ است.


بنا بر این گزارش، طی درگیری‌هایی که در ۴۸ ساعت گذشته در دمشق جریان دارد تاکنون «بیش از ۶۰ سرباز دولتی» جان باخته‌اند.


"نبرد سرنوشت‌ساز"
روسیه روز چهارشنبه در واکنش به تحولات این روز در دمشق گفت که "نبردی سرنوشت‌ساز" در سوریه در راه است، ولی بار دیگر بر موضع مخالف خود درخصوص صدور قطعنامه شورای امنیت علیه حکومت سوریه تأکید کرد.


به گزارش رویترز، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، هشدار داد که تصویب چنین قطعنامه‌ای در شورای امنیت سازمان ملل "به معنای حمایت مستقیم از شورشیان است و ممکن است کشور را به جنگ داخلی سوق دهد".


وی افزود که بشار اسد به راحتی از قدرت کنار نخواهد رفت و به قدرت‌های غربی هشدار داد که حمایت‌شان از مخالفان بشار اسد "تنها به تشدید خونریزی در سوریه خواهد انجامید."


سرگئی لاوروف اظهار داشت که "برخی از شرکای ما به جای آرام کردن اپوزیسیون سوریه، صحنه را برای تشدید تنش‌ها آماده می‌کنند."
 

احضار مجدد پیمان عارف به دادگاه

Posted: 18 Jul 2012 03:10 AM PDT

جـــرس: پیمان عارف، روزنامه نگار و فعال سابق دانشجویی جهت محاکمه به شعبه 1172 دادگاه جزایی تهران احضار گردید.


بنا به گزارش های رسیده به جرس، بر اساس ابلاغیه ای که روز سه شنبه به دست این دانشجوی محروم از تحصیل رسیده، وی قرار است روز 15 مرداد ماه در این شعبه حضور یابد تا در خصوص آنچه که در اخطاریه "شکایت ماموران" قید گردیده است محاکمه شود.


این جلسه محاکمه مربوط به پرونده بازداشت 24 اسفند سال 90 پیمان عارف است، که بر اساس شکایت معاون امنیت دادستان تهران به اتهام "نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی از طریق مصاحبه با سایت کلمه" بعد از اجرای غیرقانونی حکم شلاق وی در دادسرای اوین تشکیل شد.


این شکایت که به شکلی غیرقانونی در دادسرای امنیت (مقدس) مستقر در زندان اوین تحت ریاست رشته احمدی (شاکی) مطرح شده بود، منجر به بازداشت عارف از 24 اسفند تا 15 فروردین گذشته گردید.


همچنین بازپرس شعبه دوم امنیت به ریاست بازپرس عبدی در اردیبهشت ماه گذشته علیرغم تاکید این روزنامه نگار بر غیرقانونی بودن پرونده و مغایرت آن با اصل "اعتبار امر مختومه"، از وی دفاعیه اخذ کرد.


در حال حاضر نیز با توجه به عدم شمول صلاحیت دادگاه انقلاب درباره اتهام انتسابی به دادگاه جزایی مجتمع قضایی قدس ارجاع گردیده است.


بهرام رشته احمدی معاون امنیت دادستان تهران و رییس دادسرای اوین در این شکایت مدعی گردیده است که پیمان عارف در بخشی از مصاحبه اش بعد از اجرای غیرقانونی حکم شلاق در 17 مهرماه گذشته با سایت کلمه که گفته است "احساس کردم صدای آقای رشته احمدی را نیز زمانیکه شلاق ام میزدند شنیدم و گمان میکنم وی نیز پشت سرم حضور داشت."، در مورد او به قصد تشویش اذهان عمومی نشر اکاذیب نموده است .


رشته احمدی همچنین مدعی گردیده که به هنگام شلاق زدن پیمان عارف در دادسرای اوین از اتاقش خارج نشده است!


گفتنی است که پیمان عارف در 17 مهرماه گذشته و در پایان دوره محکومیت زندان اش ، قبل از آزادی از بند 350 زندان اوین نخست به دادسرای اوین منتقل شد و در طبقه پایین این دادسرای امنیتی حکم 74 ضربه شلاق تعزیری اش که توسط شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی به اتهام "اهانت به رییس جمهور از طریق نگارش و انتشار نامه سرگشاده" صادر گردیده بود در شرایطی غیرقانونی و مغایر با آیین نامه نحوه اجرای مجازاتهای اعدام، رجم و شلاق و در واقع به صورت حدی و با جلد نمودن این زندانی سیاسی اجرا گردید.


پس از آن بود که یکبار دیگر این عضو جبهه ملی ایران به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه در مورد اجرای حکم شلاق با سایت کلمه و تلویزیون بی.بی.سی در 8 آبان بازداشت و در 20 آذر گذشته در شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی محاکمه گردید که منتج به صدور رای برائت پیمان عارف گردید ولی ظاهرا مقامات دادستانی تهران از صدور رای برائت ناراضی بوده و در اقدامی غیرقانونی دوباره همان پرونده مصاحبه درباره حکم شلاق را با تغییر عنوان اتهامی از "تبلیغ علیه نظام" به "نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی" مجددا همان پرونده را مفتوح نموده اند.