جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


بنی‌صدر در جنگ خیانت نکرد

Posted: 02 Oct 2011 06:48 PM PDT

محسن رشید

 
پیش‌بینی جنگ و غافلگیری مسئولان

 

 

زینب صفری : سردار محسن رشید از اعضای دفتر سیاسی سپاه پاسداران در دوره دفاع مقدس با دقت و وسواس خاصی اصرار دارد تا فضای ایدئولوژیک حاکم بر کشور در دوران جنگ و مخصوصا سال‌های نخست آن را به تصویر بکشد تا تصمیمات و عملکرد مسوولان در آن دوران برای نسل امروز قابلیت فهم و درک بیشتری داشته باشد. مسوول سابق مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، انگیزه صدام برای حمله به ایران را جبران تحقیر خود در امضای قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر دانسته و وقوع انقلاب را علت تامه‌ای می‌داند که با برهم زدن پازل جهانی به نفع عراق فرصت این انتقام‌گیری را بیش از هر زمان دیگری در اختیار وی قرار داد. این پژوهشگر دفاع مقدس معتقد است که ما به دلیل سرشار بودن از حس پیروزی در روز‌ها و ماه‌های منتهی به جنگ و همینطور درگیرهای و اختلافات سیاسی در داخل و تحلیل رفتن توان ارتش در روز ۳۱ شهریور ۵۹ در برابر حمله عراق غافلگیر شدیم. سردار رشید البته حرف‌های زیادی از نحوه مدیریت جنگ به خصوص در اوایل آن دارد اما انتشار همه آنها را در شرایط فعلی به صلاح نمی‌داند. گفت‌و‌گوی «تاریخ ایرانی» با محسن رشید را در ادامه می‌خوانید.
 

 

***

 

رهیافت‌های متفاوتی در باب حمله عراق به ایران مطرح شده است که می‌توان آنها را در یک سنخ‌شناسی کلی دسته‌بندی کرد. برخی آن را یک حرکت پیشگیرانه از سوی رژیم عراق جهت مقابله با صدور انقلاب می‌دانند. برخی دیگر تلاش برای دستیابی به آب‌های آزاد را دلیل این حمله بر می‌شمارند و بعضی دیگر آمریکا را صحنه‌گردان این جنگ می‌دانند. همچنین عده‌ای تصمیم صدام مبنی بر حمله به ایران را تحت تاثیر اسرائیل می‌دانند. از نگاه شما کدامیک از این تحلیل‌ها به واقعیت نزدیک‌تر است؟ تحلیل شما در این باره چیست؟

 

من فکر می‌کنم که ترکیب همه اینها در جنگ موثر بوده است ولی به نظر من عامل تامه و مهم‌‌ همان وقوع انقلاب بود. البته اگر انقلاب هم نمی‌شد باز هم یک سری عوامل جانبی وجود داشت که البته شاید به جنگ منجر نمی‌شدند ولی به هر حال وجود داشتند. در اینکه عراق پتانسیل جنگ علیه ایران را داشت تردیدی نیست. بخشی از این امر به موقعیت ژئوپلیتیکی عراق، بخشی به مدل حاکمیت عراق و بخشی به شخصیت رهبری عراق بر می‌گردد. این سه عامل در کنار هم یکدیگر را تقویت کرده‌اند. ما حتی در زمان ملک فیصل اولین پادشاه عراق بعد از استقلال که دست‌نشانده انگلیسی‌ها بعد از جنگ جهانی و تجزیه عثمانی است، هم این مشکلات را داشتیم. با اینکه او یک شخص انگلیسی بود و رضا شاه را هم انگلیسی‌ها در ایران به سلطنت رساندند و در واقع پشت صحنه دو رژیم ایران و عراق، امپراتوری بریتانیاست با این حال هنگامی که انگلیسی‌ها رضا شاه را به نفع ملک فیصل فریب داده و از او می‌خواهند حاکمیت جدید در عراق را به رسمیت بشناسد تا در مقابل رژیم جدیدالتاسیس عراق هم حقوق ایران در اروند را بپذیرد، رضا شاه حکومت جدید عراق را به رسمیت می‌شناسد ولی رژیم عراق از پایبندی به تعهدات خود شانه خالی می‌کند، یعنی حتی وقتی یک ابرقدرت صحنه‌گردان پشت پرده هر دو کشور است باز هم طرف عراقی حقوق ما را زیر پا می‌گذارد.

 

 

در زمان عبدالکریم قاسم هم که دارای گرایشات شدید ضد غربی است نه تنها حقوق کشور ما نادیده گرفته می‌شود بلکه روابط دو کشور بسیار حاد می‌شود. در دوره عارف هم اختلافات حل نشد. پس می‌بینید که از روز تاسیس عراق جدید تا زمان هجوم سراسری ارتش صدام حسین به ایران اختلاف بین دو کشور وجود دارد. همچنان که دولتمردان جدید عراقی نیز گهگاه نشان می‌دهند که این اختلافات هنوز حل نشده است. لذا می‌توان گفت که سوابق اختلافات مرزی بین دو کشور یکی از عوامل قطعی بروز جنگ بوده است همچنان که عوامل دیگری هم در بروز جنگ نقش غیرقابل انکاری داشته‌اند. البته اینها علت موجده بوده‌اند نه علت غایی. علت غایی در وقوع جنگ، بروز انقلاب در ایران است و متاثر از تحولاتی است که در پی انقلاب اسلامی به وجود آمده و موجب دگرگونی توازن منطقه‌ای و در نتیجه تاثیرات جهانی آن شده است. اگر انقلاب نمی‌شد جنگی با این وسعت صورت نمی‌گرفت و حداکثر امکانی که برای بروز جنگ بین ایران و عراق متصور بود، جنگی بود کوتاه مدت؛ جنگی که تصمیم درباره چگونگی مدیریت و پایان آن به روابط دو قطب آن روز دنیا یعنی آمریکا و شوروی بستگی داشت.

 

 

در جلد اول کتابی که وزارت امور خارجه ایران به نام جنگ تحمیلی منتشر کرده به نقل از روزنامه «تشرین» سوریه گزارشی از نشست داخلی حزب بعث عراق آورده شده است که مربوط به زمان پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ است. بر اساس این خبر صدام در این نشست از علت پذیرش قرارداد ۱۹۷۵الجزایر پرده بر می‌دارد و در توجیه چرایی پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ می‌گوید که انبارهای مهمات ما خالی شده بود و حتی یک بمب هم برای جنگ با کردهای طرفدار ملامصطفی بارزانی نداشتیم و بنابراین مجبور بودیم صلح کنیم و در‌‌ همان جلسه وعده حمله به ایران در سال‌های نزدیک را می‌دهد. صدام حسین پذیرش قرارداد ۱۹۷۵ را تحقیر شخصیت خود تلقی می‌کرد، او در حالی که مقام دوم عراق آن روز و معاون رییس‌جمهور حسن البکر بود به عنوان طرف عراقی پای قراردادی را امضا کرده بود که طرف دیگر آن امضای محمدرضای پهلوی قرار داشت. اینکه شخصیت دوم عراق قراردادی را امضا می‌کرد که شخصیت اول ایران امضاکننده آن بود نوعی بی‌حرمتی به شخصیت اول ایران بود لیکن این دست خودبزرگ‌بینی و اهانت به طرف مقابل او را ارضا نمی‌کرد و مدام در اندیشه تلافی بود. بنابراین صدام فرصتی را جستجو می‌کرد تا تحقیری را که در قرارداد ۱۹۷۵ تجربه کرده بود جبران کند. عراقی‌ها این‌گونه فکر می‌کردند که وابستگی‌شان به اردوگاه شوروی برای پیروزی نظامی در مقابل ایران شاهنشاهی که از حمایت آمریکا برخوردار بود، کافی نیست. لذا به مرور گرایشات خود را از اردوی شرق روسی به سمت سوسیالیسم فرانسوی تغییر دادند و نیروی هوایی خود را که دربست متکی به تجهیزات روسی بود به میراژهای فرانسوی مجهز کردند. ضمن اینکه میلیارد‌ها دلار خرج تجهیزات زرهی روسی خود کردند به طوری که محمدرضا پهلوی وقتی در برابر سوال چرایی خرید ۱۰ میلیارد دلاری سلاح از آمریکایی‌ها قرار گرفت، به تجهیزات مدرن شده عراقی‌ها استناد کرد. بنابراین عراقی‌ها به مرور خود را آماده آغاز جنگ علیه ایران می‌کردند که اتفاقا در حین این اقدامات انقلابی به وقوع پیوست و وضعیت جدیدی را پیش آورد. آنها ملاحظه کردند که در پی این انقلاب، ایران متحد و حامی اصلی‌اش یعنی آمریکا را از دست داده و بنابراین موقعیت مناسبی برای حمله به ایران به وجود آمده است. ایران شاهنشاهی جایگاهی در پازل جهانی داشت که این جایگاه متکی به ناتو و آمریکا بود، ولی انقلاب این پازل را به هم ریخت و ایران مستقلی تشکیل شد که از یک سو شوروی مرزهای شمالی آن را تهدید می‌کرد و از طرف دیگر آمریکایی‌هایی که حیثیت و منافع خود را در ایران از دست رفته می‌دیدند و با تصرف لانه جاسوسی تحقیر شده بودند بسیار خشمگین به نظر می‌آمدند. این موارد، از نگاه رهبران عراقی وضعیت بسیار ویژه‌ای برای حمله به ایران تلقی شده بود.

 

 

 

اگر به حوادث سال ۵۹ نگاهی بیندازیم شاهد آغاز حملات ارتش عراق از اوایل تابستان ۵۹ به مرزهای ایران هستیم که اواخر تابستان‌‌ همان سال شکل جدی‌تری به خود می‌گیرد. با این حال در لحظه آغاز رسمی جنگ نهادهای سیاسی و نظامی ایران به نوعی غافلگیر می‌شوند. وقوع جنگ تا چه اندازه برای سیاستمداران ایران قابل پیش‌‌بینی بود؟ چرا ایران آن طور که باید (به خصوص در‌‌ همان روزهای ابتدای جنگ) توان مقابله با ارتش عراق را نداشت؟

 

آمادگی عراقی‌ها و احتمال بروز جنگ را فقط در صحنه‌های نظامی نباید دید. صحنه‌های غیرنظامی هم این امر را نشان می‌دهد. من فکر می‌کنم ما در شخصیت‌شناسی صدام و موقعیت عراق دچار ضعف بودیم. ببینید تیرماه ۵۸ در کنفرانس غیرمتعهد‌ها در هاوانا، ابراهیم یزدی به عنوان وزیر امور خارجه دیداری با صدام حسین داشت که از آن دیدار کاملا راضی بیرون می‌آید. من یادم هست ابراهیم یزدی وقتی از هاوانا برگشت نظرش این بود که با صدام حسین گفت‌و‌گو کردیم و روابطمان به زودی خیلی خوب خواهد شد. در حالی که در خاطرات شخصیت‌های عراقی که بعد از سقوط صدام منتشر شده معلوم می‌شود بعد از اینکه ابراهیم یزدی جلسه را ترک می‌کند صدام از نفر سومی که در آن دیدار حضور داشته و عراقی بوده می‌پرسد به نظر تو این دیدار چطور بود؟ آن شخصیت عراقی هم از مراودات با طرف ایرانی ابراز رضایت می‌کند. اما صدام فهم سیاسی او را تمسخر کرده و می‌گوید: دماری از روزگار ایرانی‌ها درآورم که در تاریخ ثبت کنند. می‌بینید که درک این اهداف صدام نیازمند شناخت شخصیت این مرد بوده است. امام، صدام را به خوبی می‌شناخت ولی این شخصیت‌شناسی در ما نبود. امام در زمان تبعیدش در عراق این مرد را به خوبی شناخته بود: در اوج اختلاف بین ایران شاهنشاهی با عراق بعثی قبل از قرارداد ۱۹۷۵، رژیم عراق سعی می‌کند از امام که شاخص‌ترین مخالف محمدرضا پهلوی بود، سوءاستفاده کرده و مواضع امام را طبق توقعات خود در مساله اروندرود همسو کند. لیکن امام منافع ملی را به پای مبارزه با رژیم محمدرضا شاه خرج نکرد و خواسته صدامیان را قاطعانه رد کرد.

 

 

دهم بهمن ۵۷ وزیر کشور عراق در عربستان با وزیر کشور عربستان گفت‌و‌گو می‌کند و موضوع مذاکراتشان هم چگونگی جلوگیری از گسترش انقلاب اسلامی بود، یعنی زمانی که هنوز انقلاب پیروز نشده است. ۱۹ یا ۲۰ بهمن که هنوز حکومت سقوط نکرده بود، سفیر عراق در فرانسه می‌گوید ما به شاه پناهندگی می‌دهیم. اندکی بعد از پیروزی انقلاب تجاوزات مرزی عراق آغاز شد. در اسفند ۵۷ چند هلیکوپتر عراقی در منطقه یسرشیو کردستان در خاک ایران فرود می‌آید و افراد ناشناخته‌ای را در آنجا پیاده می‌کند. ۱۳ فروردین ۵۸ یعنی فردای رای مردم به برپایی نظام جمهوری اسلامی، هلیکوپترهای عراق در مرز مهران به مرزهای هوایی ایران تجاوز می‌کنند. در تیرماه ۱۳۵۸ صدام حسین در یک کودتای بدون خون‌ریزی علیه حسن البکر، رییس‌جمهور وقت عراق، فرماندهی کل نیروهای مسلح را به دست گرفت و تنها چند روز بعد هواپیماهای عراق به ایران حمله کردند. در سردشت ۱۵ نفر را کشتند. در پاوه دیوار صوتی را شکستند. همه این موارد نشان می‌دهد که مردم ایران در صورت پیروزی انقلاب باید طعم جنگ با عراق را بچشند.

 

 

اما ما به سه دلیل با وجود این شواهد و قرائن مبنی بر حمله باز غافلگیر شدیم. اول اینکه ما در دور پیروزی بودیم. ما شاه را به عنوان مهم‌ترین متحد آمریکا بعد از اسراییل در خاورمیانه از سلطنت پایین کشیده بودیم و از آن بالا‌تر سفارت آمریکا به عنوان یک ابرقدرت جهانی را تسخیر کرده بودیم و افرادش را دست بسته گروگان گرفته بودیم. به همین دلیل این حس پیروزی اجازه نمی‌داد که اصلا به این فکر کنیم که کسی در حد و اندازه عراق بخواهد به ما حمله کند. دوم اینکه ما در آن زمان آنقدر گرفتار آشوب داخلی و درگیری‌های جناحی و ساختارسازی سیاسی بودیم که فرصت اینکه به جنگ فکر کنیم را نداشتیم. سوم اینکه ارتش ما خیلی تحلیل رفته بود و سپاه هم که اصلا نظامی نبود. تازه همین توان باقی‌مانده ارتش هم با مختصر توان سپاه که نظامی هم نبود، درگیر آشوب‌های نظامی کردستان بودند. اگر نگاه کنید می‌بینید یک هفته بعد از پیروزی انقلاب در۲۹ بهمن تیپ مهاباد لشکر ۶۴ غارت شد. ۲۷ و ۲۸ اسفند ۵۷ پادگان لشکر ۲۸ سنندج محاصره شد. آخر فروردین ۵۸ در نقده آشوب نقده برپا شد. اواسط تیر ۵۸ پاسداران مریوان که بومی هم بودند قتل‌عام شدند. آخر مرداد ۵۸ پاوه آشوب شد و اصلا فضای کردستان را نظامی‌گری فرا گرفت. این وضعیت تا آخر شهریور ۵۹ ادامه داشت و در چنین وضعیتی ناگهان هجوم سراسری ارتش عراق شروع شد، البته بعضا برخی نگاه‌های غلط راهبردی هم وجود داشت و تصور این نمی‌رفت که اصلا جنگی به وقوع بپیوندد ولی بی‌تردید امام خمینی وقوع جنگ را از اول انقلاب و پیش از انقلاب پیش‌بینی کرده و احتمال آن را می‌داد.

 

 

 

اما ما در صحبت‌ها و موضع‌گیری‌های امام چنین چیزی را نمی‌بینیم. در مورد سایر مسوولان هم همینطور است. حتی اگر اندکی دقیق‌تر به موضع‌گیری‌ها و سخنان مسوولان در تابستان ۵۹ نگاه کنیم هیچ موضع جدی و رسمی مبنی بر محکومیت تجاوزات عراق به کشور وجود ندارد. به عبارتی دستگاه سیاسی و دیپلماسی کشور در همان ماه‌های ابتدایی تجاوز به مرز‌ها هیچ تحرکی در راستای محکوم کردن و ممانعت از وقوع جنگ از خود نشان نمی‌دهد، جز بنی‌صدر که در ۲۴ مرداد ۵۹ و آن هم بعد از حملات پیاپی عراق به مناطق مرزی ایران می‌گوید: «به نیروهای مسلح دستور داده شد تا به عراق مجال ندهند» ما دیگر هیچ اظهارنظری از هیچ یک از مقامات مسوول نمی‌بینیم. حتی بعد از حملات سنگین عراق که از اوایل شهریورماه آن سال آغاز شده و طی آن قصر شیرین به توپ بسته شد و برخی از مناطق مرزی ایران همانند تنگ ترشابه و خان لیلی به تصرف عراقی‌ها در می‌آید باز هم واکنشی از هیچ یک از مسوولان دیده نمی‌شود. به علاوه ما هیچ تحرک دیپلماتیکی برای محکوم کردن متجاوز و جلوگیری از وقوع جنگ در آن زمان نمی‌بینیم. دلیل این بی‌توجهی‌ها را چه می‌دانید؟

 

 

فرض کنید که شما صاحب یک انبار بزرگ از یک محصول هستید و بعد یک گوشه کوچکی از این انبار آفت می‌زند. شما چه حسی دارید؟ چندان برایتان اهمیتی ندارد. واقعا کارهایی که عراق می‌کرد برای ما این‌گونه بود و ما چنین حسی داشتیم. شما نمی‌توانید تصور کنید که ما در اثر تغییر وضعیت حاکم بر کشور و سقوط رژیم شاه چه پیروزی بزرگی به دست آورده بودیم. با چنین حسی از پیروزی حتی با شنیدن اینکه عراق مثلا خان لیلی را گرفته اصلا کسی عراق را به حساب نمی‌آورد.

 

 

خود ارتش را بگوییم. نوعی ایدئولوژی ناسیونالیستی در زمان شاه به ارتش القا می‌شد و از تبلیغات خاکستری (یا به قول امروزی‌ها جنگ نرم) علیه عراق استفاده می‌کرد. در این جنگ نرم ارتش عراق ناچیز فرض شده بود. این نکات کم اهمیتی نیست و نباید نادیده گرفته شود. ضمن اینکه آن موقع انسجامی هم در سازمان ارتش نبود بلکه ارتش در حال گذار از اصول ایدئولوژیک رژیم گذشته به رژیم جدید بود. سپاه هم ماموریت اصلی‌اش جنگ نبود. ماموریت سپاه حفظ و حراست از کشور بود. در کل کشور سی هزار نیرو داشت و باید کل کشور را نگه می‌داشت. فردای روزی که عراق حمله کرد و خان لیلی را گرفت، سالگرد شهدای ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ بود، مردم در میدان شهدای ۱۷ شهریور تجمع کرده بودند و رییس‌جمهور بنی‌صدر سخنران مراسم بود. در این تجمع مردم نیامده بودند ببینند رییس‌جمهور درباره عراق و تهدیدات خارجی چه می‌خواهد بگوید بلکه آمده بودند ببینند که آیا اختلاف رییس‌جمهور با نخست‌وزیر رجایی به پایان رسیده یا نه؟ بنی‌صدر سخنرانی می‌کرد و می‌گفت رجایی نباید باشد و منافقین هم از او حمایت می‌کردند و بسیاری از مردم هم رجایی را می‌خواستند. بنابراین در کشور دعوا بود. برای همین مساله اصلی کشور جنگ نبود، مساله اصلی موضوعات داخلی بود. اصلا جنگ دیده نمی‌شد. حتی وقتی جنگ شروع شد تا زمانی که بنی‌صدر نرفته بود و حاکمیت یکدست نشده بود ما جبهه قوی نداشتیم.

 

 

حذف بنی‌صدر ورای درستی و غلط بودن آن باعث شد حکومت یکدست شود. حکومت که یکدست شد تازه تقسیم کار انجام شد. معلوم شد چه کسانی باید بروند بجنگند و چه کسانی باید کشور را اداره کنند. اما نگاه امام متفاوت بود؛ امام دقیقا خطر تهدید خارجی را به ویژه بعد از تصرف لانه جاسوسی احساس می‌کرد و از همین بابت بود که کمتر از یک ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا دستور تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی را صادر کرد.

 

 

 

مواضع بنی‌صدر در مورد جنگ را چطور ارزیابی می‌کنید؟ بنی‌صدر واقعا قصد تضعیف جبهه داخلی را داشت؟

 

ببینید صحبتی از بنی‌صدر راجع به قبل از جنگ وجود دارد که می‌گوید به ما حمله نمی‌شود. این تحلیل ممکن است دال بر خطای دید باشد. بدون تردید بنی‌صدر می‌خواست ما در جنگ پیروز شویم، اما روش‌های او روش‌های درستی نبود. در مورد اینکه آیا بنی‌صدر خائن بود یا نه، نگاه افرادی که او را خائن بالفطره می‌دانند یک نگاه افراطی است. به نظر من از وقتی که بنی‌صدر در حوزه سیاست داخلی با سازمان مجاهدین خلق علیه حاکمیت پیوند برقرار کرد عمل او خیانتکارانه است. می‌خواهم بگویم که خیانت بنی‌صدر در حوزه داخلی است نه در حوزه جنگ. هر چند که در حوزه جنگ مدیریت مقبولی نداشت. حالا بعضی‌ها این عدم مقبولیت روش‌ها را دال بر خیانت او می‌دانند که به نظر من این طور نبود. بنی‌صدری که در جبهه جنگ ترک (پشت) موتور می‌نشست و به خطوط مقدم سر می‌زد نمی‌تواند خائن باشد. من یقین دارم که بنی‌صدر می‌خواست در جنگ پیروز شویم، ولیکن می‌خواست از پیروزی در جنگ، برای پیروزی جناح خود در داخل حاکمیت بهره بگیرد. دوست داشت در جنگ پیروز شود تا در تهران حرف اول را بزند و رقبای خود را منزوی کند. خوب این اسمش خیانت جنگی نیست، اما اینکه آیا می‌توانست با این روش‌ها از پس عراق برآید؟ به نظر من نمی‌توانست، چون از پتانسیل‌های ملی ـ مردمی نمی‌توانست استفاده کند. حالا اینکه چرا نمی‌توانست از این پتانسیل‌ها استفاده کند بخشی از آن به دلیل مشاورانش بود و بخشی به خاطر دیدگاه‌هایش و بخشی هم به خاطر رقابت‌های داخلی بود.

 

 

 

یعنی برخی گروه‌ها نمی‌گذاشتند که بنی‌صدر کارش را انجام دهد؟

 

در واقع شدنی نبود. وقتی امام دستور تشکیل ارتش بیست میلیونی را آذر ۱۳۵۸ داد و در اسفند ۱۳۵۸ حکم فرماندهی کل قوا را برای بنی‌صدر صادر کرد، بنی‌صدر می‌گفت این ارتش بیست میلیونی بسیج باید زیر نظر من باشد، اما ساختار و ماهیت بسیج از جنس سپاه بود و سپاه هم خود برای عملی شدن این تدبیر اقدام کرده بود ولی بنی‌صدر می‌خواست ساختار و سازمان بسیج را آن طور که می‌پسندد بچیند. لذا تا زمانی که بنی‌صدر عزل نشده بود ۲ سازمان بسیج داشتیم که یکی تحت پوشش سپاه و دیگری تحت پوشش تیم بنی‌صدر بودند. بسیج رسمی تحت پوشش بنی‌صدر بود و فرمانده بسیج رسمی را او تعیین کرده بود و مجاهدین خلق هم به جهت جلب حمایت بنی‌صدر از این موقعیت سوء‌استفاده می‌کردند و در سازمان بسیج و آموزش آن نقش داشتند و دسترسی‌شان به تجهیزات آنان آسان بود. قدر مسلم نفوذ مجاهدین در بسیج اقدامی خطرناک و خائنانه تلقی می‌شد و اینها مشکلات کار بود.

 

 

 

بعد از آغاز رسمی جنگ از ۳۱ شهریورماه گویا اراده‌ای در بین مقام‌های ایرانی برای پایان دادن به جنگ وجود نداشته است. مثلا ۵ مهرماه ۵۹ رجایی می‌گوید: «هرگز حاضر به مذاکره با عراق نیستیم» یا دو روز بعد سیداحمد خمینی این طور می‌گوید: «ما مصمم هستیم جنگ را ادامه دهیم» و بنی‌صدر این طور می‌گوید: «میانجیگری بین حق و باطل بی‌معناست.» یا‌‌ همان موقع ایران اصلا در جلسه شورای امنیت شرکت نکرد. چرا مسوولان ایران تمایل به ادامه جنگ داشتند؟

 

سه موضوع را باید در اینجا اشاره کنم. یکی نگاه ما به نظام بین‌الملل است. ما در آن موقع حداکثر به جنبش عدم متعهد‌ها به عنوان یک نظام تقریبا مقبول نگاه می‌کردیم. به کنفرانس اسلامی هم یک نگاه مثبتی داشتیم ولی به سازمان ملل اصلا نگاه مثبتی نداشتیم. موضوع دیگر اینکه ما در فضایی بودیم که حس پیروزی داشتیم، بعد کسی آمده بود و حس پیروزی ما را تخریب کرده بود، ما نمی‌توانستیم به این شوکی که وارد شده بود به شکلی که شما مطرح کردید پاسخ بدهیم. سوم اینکه اگر طرفی آمد یک سرزمینی را اشغال کرد و بعد گفت بیاییم مذاکره کنیم این یعنی اینکه طرف از موضع بر‌تر می‌خواهد آنچه را که در زمین به دست نیاورده پشت میز مذاکره به ما تحمیل کند.

 

 

 

این درست است. ولی در هفته اول جنگ طی گفت‌و‌گویی که بنی‌صدر با نیوزویک انجام می‌دهد شرایط ما برای آتش‌بس، خروج عراق از خاک ایران و خاتمه تحرکات آن در کردستان و خوزستان اعلام شد. اما کمی بعد این مواضع در صحبت‌های مقامات ما چرخش پیدا می‌کند، مثلا دو هفته بعد از آغاز جنگ رجایی می‌گوید: «ایران مبارزه با عراق را تا ریشه‌کن کردن کفر در سرزمین عراق ادامه می‌دهد. اگر صدام حسین زنده دستگیر شود، او را محاکمه خواهیم کرد.» یا هاشمی این طور عنوان می‌کند که: «استراتژی کلی ما این است که جنگ را از حرکات کلی نظامی به طرف حرکات مردمی ببریم. امیدوارم نبردی که شروع شده با پایان بسیار خوبی ختم شود و ما بدون آن پایان دست‌بردار نخواهیم بود.» و به همین ترتیب سرهنگ جواد فکوری وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی معتقد بود: «با توجه به این جنگ و انقلاب اسلامی ایران این نظریه پدید آمده که در حال حاضر جنگ ما با عراق از مرحله کلاسیک خود خارج شده و نبرد ما به صورت جنگ مردمی درآمده است. پس جنگ ما، جنگ نظامی بین دو ارتش و بر سر مسائل ارضی و اقتصادی نیست، بلکه جنگ بین دو نظام اسلام و ضد اسلام است.» خوب وقتی ما شرایط آتش‌بس را از خروج عراق از مرز‌هایمان به سرنگونی رژیم عراق تغییر می‌دهیم یعنی اراده‌ای برای پایان دادن به جنگ نداشتیم و یا دست کم شرایط آن را بسیار دشوار کردیم.

 

 

ببینید نگاه همه مردم ما ایدئولوژیک بود حتی بنی‌صدر که می‌گوید میانجیگری بین حق و باطل بی‌معناست این نشان می‌دهد که چقدر ایدئولوژیک فکر می‌کرد. وقتی نخبگان و توده یک کشور این اندازه ایدئولوژیک نگاه می‌کنند امکان چنین راه کارهای پراگماتیستی اصلا وجود ندارد. بله ما در آغاز جنگ سه شرط داشتیم. اول اینکه ابتدائا عراق مناطق اشغال شده را تخلیه کرده و پشت مرز برود. اگر چنین کرد ما آماده پذیرش آتش‌بس خواهیم بود. دوم اینکه غرامت ما را بدهد و سوم اینکه عمل تجاوزکارانه‌اش محکوم شود. در راستای پیگیری این سه شرط کنفرانس غیرمتعهد‌ها برای گفت‌و‌گو بین دو طرف جنگ، خود را ناتوان‌تر از توقعات ما نشان داد. البته به نظر می‌رسد که جایگاه عراق در کنفرانس غیرمتعهد‌ها ریشه‌دار‌تر از این بود که آنها بتوانند از حقوق ایرانی‌ها که دوستان جدید و شکوهمندی بودند دفاع کنند لذا نقش میانجیگرایانه آنها در طول ۸ سال جنگ بین طرفین اعضای کنفرانس بسیار کم‌رنگ بود.

 

 

در سال آغازین جنگ بیشترین نقش میانجیگرانه را هیات صلح منتخب سازمان کنفرانس اسلامی داشت. در اسفند ۵۹ در اوج درگیری جناحی کشور که به درگیری ۱۴ اسفند مشهور است، کلیات طرح صلح هیات منتخب سازمان کنفرانس اسلامی مورد پذیرش ایران قرار گرفت. این مربوط به زمانی بود که قوای نظامی ما در زمین‌ گیر کرده بود؛ خرمشهر، قصرشیرین، مهران، شوش و... از دست رفته بود، یعنی ما در شش ماه اول هم که موفقیتی به دست نیاوردیم با هیات‌های صلح مذاکره می‌کردیم ولی هیات‌های مزبور قدرت دفاع از حقوق ما را نداشتند و نمی‌توانستند حتی کف خواسته‌های ما را تامین کنند.

 

 

اما سازمان ملل و شورای امنیت جایگاه مقبولی در افکار عمومی آن روز جامعه ما نداشتند، سازمانی که حقوق جوامع بشری را قربانی خواسته‌های قدرت‌های بزرگ می‌کند. البته امروز هم مردم ما اعتمادی به آن سازمان و آن شورا ندارند ولی در آغاز انقلاب فقط عدم اعتماد نبود بلکه نوعی بیزاری از این سازمان وجود داشت زیرا سازمانی که صرفا حامی منافع قدرت‌های جهانی است چگونه می‌تواند مورد اتکای کشور تازه انقلاب کرده‌ای باشد که تنها با اتکا به قدرت مردمی خود از زیر بار ستمگری نجات یافته و حمایت قدرت‌های بزرگ را از حکومت ستمگر پهلوی هنوز فراموش نکرده بود و چگونه ممکن است که به آن سازمان اعتماد کند.

 

 

یکی از شعارهای اساسی مردم در انقلاب خروش بر نظام سلطه بود، افکار عمومی مردم ایران نظام بین‌المللی را نظامی ظالمانه می‌دانست و به تغییر آن دل‌خوش کرده بود. انقلاب با این آرمان‌ها مردم را به صحنه آورده بود. به همین دلیل وقتی دانشجویان پیرو خط امام لانه جاسوسی را اشغال کردند همه ملت شادمانی کردند. از‌‌ همان اول انقلاب مردم شعار می‌دادند «بعد از شاه نوبت آمریکا است». از طرفی تحلیل‌ها این است که آمریکا دارد به ما حمله می‌کند و اتفاقا هم کار‌تر و هم برژنسکی کد می‌دهند که امیدواریم این جنگ ایران را سر عقل بیاورد. بعد ما برویم در سازمان ملل و بگوییم برای ما کاری بکنید؟ الان که سی سال گذشته آمریکایی‌ها هنوز اجازه نداده‌اند حتی برای یک‌ بار ایران به عنوان یکی از اعضای غیردایم شورای امنیت در شورای ۱۵ نفره عضویت داشته باشد. چگونه می‌توانستیم به در باغ سبز که اتفاقا هیچ‌گونه سبزینه‌ای در آن دیده نمی‌شد دل‌خوش کنیم؟

 

 

این شعار که کل نظام بین‌الملل ظالمانه است و باید عوض شود شعار کوچکی نبود و ما تا سال‌ها پشت این شعار ایستادیم. تقریبا از سال ۶۲ است که چرخشی در نگاه بین‌المللی ما ایجاد شد و ما نظام بین‌الملل را پذیرفتیم. البته سرمایه ما برای تحقق این نگاه آرمانی کافی نبود و با واقعیت‌ها همخوانی نداشت ولی آرمان زیبایی بود که بر تارک تاریخ این انقلاب باقی خواهد ماند، ضمن اینکه باید همیشه آرمان‌ها بلند‌تر از واقعیت ترسیم شوند لذا دست نیافتن به آن آرمان بلند دلیل بر عدم صحت این انتخاب نمی‌باشد.

 

 

آیا در آن زمان اختلافی میان نیروهای نظامی و سیاستمداران در رابطه با مواجهه با جنگ و ابعاد و ادامه آن وجود داشت؟

 

در ایران نظامی‌گری هرگز شبیه آن چیزی که در ترکیه یا پاکستان دیده می‌شود، نبوده است؛ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. در رژیم گذشته ارتش با وجودی که یکی از ارکان بسیار مهم رژیم پهلوی شناخته می‌شد نه تنها تصمیم‌گیرنده نبود که در تصمیم‌سازی هم نقش درجه اول نداشت بلکه صرفا اجراکننده تصمیمات عالی‌ترین مقام کشور یعنی شاهنشاه بود. در خاطرات ژنرال هایزر آمده که من در روزهای قبل از پیروزی انقلاب به ایران آمدم که ببینیم می‌شود کودتا کرد یا نه، دیدم شاه، ژنرال‌هایی را در ارتش پرورش داده که توان مدیریت کشور در وضعیت بحرانی را ندارند و فقط یاد گرفته‌اند دستورات را خوب اجرا کنند. پس ما چیزی به نام طبقه نظامی‌ها و سیاسی‌ها نه قبل از انقلاب داشتیم و نه بعد از انقلاب داریم. سپاه هم به عنوان نیرویی نظامی شناخته نمی‌شد. جنگ، سپاه را نظامی کرد. سپاه اگرچه معتقد بود سه بعد نظامی و عقیدتی و بعد فرهنگی دارد ولی آن موقع بعد نظامی‌اش ضعیف بود، تا جایی که میان ابوشریف فرمانده سپاه تهران و سپاه مرکزی اختلاف بود. ابوشریف می‌گفت که ما باید گردان‌های نظامی تشکیل بدهیم و ستاد سپاه می‌گفت این نظامی‌گری است و من نمی‌پذیرم. اتفاقا در یک دوره زمانی بنی‌صدر می‌خواست ابوشریف را فرمانده سپاه کند، ابوشریف از بچه‌های چریک دوره دیده در فلسطین بود. ایشان فرمانده سپاه تهران بود ولی بعد از حذف بنی‌صدر در سپاه نماند و لذا اندیشه نظامی‌گری در سپاه نیز خاموش شد. کاری به اینکه این نگاه درست بود یا غلط نداریم. مهم این است که این نگاه در سپاه نبود. سپاه بخشی از جریان سیاسی بود که می‌گفت من متعلق به خط امام هستم. سپاه به عنوان یک بخش مهم در این طیف شناخته می‌شد. تنها سپاه منطقه ۷ که مقرش کرمانشاه بود و کل منطقه آذربایجان غربی و کرمانشاه و کردستان را پوشش می‌داد و سپاه منطقه ۸ هم که بخش جنوبی ایلام و خوزستان را پوشش می‌داد حضور محوری در جنگ داشتند. بقیه سپاه، سپاه کشوری بود. جنگ بود که سپاه را به سلک نظامی‌گری وارد کرد و امروز سپاه را می‌توان یک سازمان نظامی فرض کرد که در دو دهه اخیر نقش مهمی در تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و اجرای تصمیم داشته است، ولی هنوز نمی‌توان نقش ثابتی برای سپاه در حوزه مدیریت کشور تعریف کرد و نیز نمی‌توان گفت که مدل نقش‌آفرینی سپاه در مدیریت کلان کشور با چه نمونه‌ای مشابهت دارد. سپاه در سال‌های اول انقلاب هم نقش راهبردی در مدیریت کلان کشور داشت اما از آنجایی که معتقدم در آن دوران عنوان سازمان نظامی متناسب با ماهیت سپاه نبود لذا عرض می‌کنم که ما در سال اول جنگ طبقه‌ای به نام نظامیانی که در مدیریت استراتژیک کشور نقش درجه اول را بازی کنند، نداشتیم.

 

 

 

واکنش مقامات ایرانی را در روزهای نخست حمله عراق به ایران چطور ارزیابی می‌کنید؟ چرا یک تحلیل واحد درباره طول مدت جنگ و ابعاد آن وجود نداشت؟

 

مهم‌ترین واکنش، عکس‌العملی است که امام اندکی بعد از هجوم سراسر ارتش عراق انجام داد. عراق در آغاز هجوم سراسری ابتدا با هجوم هوایی فرودگاه‌های مهم کشور را بمباران کرد. این عملیات عراق ضمن اینکه به فرودگاه‌های ما آسیب قابل توجهی زد و با هدف کاهش قدرت نیروی هوایی ما به اجرا درآمده بود، اما هدف روانی آن کمتر از سایر اهداف دشمن نبود؛ ولی امام عملیات پرهزینه دشمن را با کم‌ترین هزینه پاسخ داد، یعنی عملیات روانی را با عملیاتی روانی پاسخ گفت. هجوم ناگهانی نیروی هوایی عراق به اکثر فرودگاه‌های کشور، در کوتاه مدت اثر روانی خود را گذاشته بود و نوعی انفعال توام با تحیر در همه ایجاد کرده بود که خبر آمد منتظر پخش پیام امام خمینی از صدای جمهوری اسلامی ایران باشید. دقایقی بعد پیام امام پخش شد، امام در این پیام با تشبیه حمله عراق به دزدی و تشبیه بمباران آنها به سنگ‌اندازی گفت: «یک دزدی آمده سنگی انداخته و فرار کرده»، از سویی با اندک هزینه، عملیات روانی بزرگی را علیه مهاجمان تجاوزگر اجرا کرد و بخش مهمی از اهداف عراقی‌ها را خنثی ساخت و از سویی دیگر تحیر پیش آمده در اذهان خودی را برطرف کرد و وضعیت منفعلانه خودی‌ها را تغییر داد. بقیه مسوولان هم بر اساس تحلیل واحدی که بالاتفاق از علل بروز جنگ داشتند موضع‌گیری‌های مشابهی اتخاذ می‌کردند. لذا درباره علل بروز جنگ، مسوولان و حتی مردم تحلیل واحد داشتند. در نتیجه در ادراک آنچه اتفاق افتاده بود فهم مشترکی وجود داشت ولی نظام تازه متولد شده ما برای پیش‌بینی زمان طولانی و ابعاد جنگ تجربه جنگ در این ابعاد را نداشت، بلکه می‌توان ادعا کرد که دولتمردان سایر کشور‌ها نیز تجربه چنین جنگی را نداشتند؛ جنگی که یک سوی آن یک کشور تازه انقلاب کرده در حال تحریم و سوی دیگر آن کشور دیگری به نام عراق به نمایندگی از اتحادیه عرب، کنفرانس غیرمتعهد‌ها، کنفرانس اسلامی، خاورمیانه عربی و آمریکا و شوروی و متحدان و سازمان ملل متحد قرار است مانع از تثبیت و توسعه این انقلاب نوپا شود.

 

*منبع: تاریخ ایرانی
 

 


 

احمدی‌نژاد: آژانس انرژی اتمی اسامی دانشمندان هسته‌ای ایران را به اسرائیل داده است

Posted: 02 Oct 2011 07:32 PM PDT

 جرس: محمود احمدی‌نژاددر سخنان خود در اختتامیه کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین در اعتراض به تبعیض های حقوق و سیاسی بین المللی رایج در دنیا گفت: در تهران دانشمندان هسته ای را ترور می کنند و هیچ صدایی از سازمانهای بین المللی بلند نمی شود.

به گزارش مهر، احمدی نژاد با اشاره به ماجرای ترورهای سریالی دانشمندان هسته ای کشورمان ادعا کرد: بعد از اینکه ردیابی هایی را انجام دادیم متوجه شدیم آژانس انرژی اتمی اسامی دانشمندان هسته ای ایران را به دست صهیونیست ها رسانده و صهیونیست ها با دسترسی به این اطلاعات موفق به ترور دانشمندان کشورمان شدند.

این گفته احمدی نژاد در حالی است که طی دو سال گذشته چند تن از متخصصان فیزیک هسته ای در کشور ترور شده اند و نیروهای امنیتی ترور این افراد را به سازمانهای جاسوسی بیگانه نسبت داده اند.

چندی پیش نیز مجيد جمالي فاشي، کسي که به اعتراف خود دکتر مسعود علي‌محمدي را ترور کرده در جريان اعترافات خود که از شبکه تلويزيوني پرس.تي.وي پخش شد، گفت که پيش از انجام اين اقدام تروريستي در اراضي اشغالي تحت آموز‌ش‌هاي گسترده و لازم قرار گرفته بود.

انتخابات مجلس و تاکیدات رهبر جمهوری اسلامی در مورد یارانه های نقدی

Posted: 02 Oct 2011 06:17 PM PDT

 

 

 

منابع موثق به جرس خبر داده‌اند رهبر جمهوری اسلامی برای پرداخت پیوسته و بی کم و کاست یارانه‌ها در ماه های مانده تا انتخابات مجلس نهم، تاکیدات موکدی را به مسئولان مربوطه یادآور شده است.

 

بنا بر این گزارش ها، آقای خامنه ای بر تاثیر اثباتی پرداخت یارانه های نقدی در افزایش میزان مشارکت شهروندان در انتخابات اسفندماه، و نیز وابستگی روانی بخشی از شهروندان به ضرورت حضور در انتخابات به دلیل جلوگیری از احتمال قطع یارانه های نقدی، توجه و تاکید خاص دارد.

این گزارش می افزاید، از همین زاویه است که دست احمدی نژاد و باند مشایی برای چگونگی هزینه کرد درآمدهای حاصل از حذف یارانه ها، یا استفاده از منابع درآمدی کلان دیگر، باز گذاشته شده است.

 

از سوی رهبر جمهوری اسلامی توصیه هایی برای عدم چون و چرا در کار دولت احمدی نژاد، به دلیل اشاره شده (اهمیت پرداخت یارانه های نقدی به طور مستمر و بی خدشه) به جریان های رقیب و منتقد احمدی نژاد نیز از طریق برخی مسئولان ارشد نزدیک به بیت رهبری مطرح شده است.

 

خبرهای متعددی از تلاش ها و سیاست‌گزاری‌های حاکمیت سیاسی (به خصوص رهبر جمهوری اسلامی و هم‌پیمانان نظامی-رانتی-امنیتی‌اش) برای افزایش مشارکت شهروندان در انتخابات مجلس آتی، با توجه به بحران مشروعیت حاکمیت پس از انتخابات 88 و حوادث مترتب بر آن، شنیده می شود.

 

 

 

محکومیت آرش هنرورشجاعی به چهار سال زندان و شلاق

Posted: 02 Oct 2011 07:15 PM PDT

جرس: آرش (محمدصادق) هنرورشجاعی وبلاگ‌نویس روحانی و مدرس حوزه ی علمیه، امروز در دادگاه ویژه روحانیت به چهار سال حبس، هشتصد هزار تومان جریمه نقدی و پنجاه ضربه شلاق محکوم شد.

 

به گزارش «خانه حقوق بشر ایران» اتهامات اصلی وی اقدام علیه امنیت نظام، جاسوسی نظام جمهوری اسلامی و همکاری با سفارتخانه های اروپایی و … اعلام شده و این حکم بر مبنای این اتهامات صادر شده است.

 

این حکم پس ازحدود تحمل یک سال زندان که شامل ۶ ماه انفرادی در بند ۲۰۹ اطلاعات اوین و پنج ماه حضور در بند ۳۵۰ و تحمل شکنجه‌های فراوان گه عواقبی چون بیماری‌های متعدد و صعب العلاج برای وی به همراه داشته صادر شده است.
 

لازم به یادآوری است که پدر وی مرحوم دکتر تقی هنرور شجاعی)یک سال پیش در اثر بیماری به رحمت خداوند رفته و مادر پیر و بیمار او نیز در انتظار آزادی فرزندش روز شماری می‌کند و کسی را ندارد و فرزند دیگرش نیز در ایران زندگی نمی کند.
 

ضمن آرش هنرور شجاعی دارای تحصیلات دانشگاهی لیسانس حقوق – فوق لیسانس فلسفه – مسلط به چند زبان است. وی در تاریخ ششم آبان ماه سال گذشته در محل کارش در حوزه‌ی علمیه قم دستگیر شده و هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می‌برد.
 

چندی پیش مادرش با نگرانی از وضعیت  جسمانی او گفته بود  که مرتب در زندان از هوش می رود و باید روزی 16- 17 تا قرص بخورد تا بتواند شرایط دشوار زندان را تحمل کند.

 

تجربه تلخ  بانکداری اسلامی

Posted: 02 Oct 2011 06:09 PM PDT

احمد سعیدی

 

 
قرار بود که بانکداری اسلامی، مجری ایده های اقتصاد اسلامی باشد که در آن به عنوان مثال بهره و فرع ممنوع باشد و عقود اسلامی مبنای عمل بانکها قرار گیرد. همچون سایر سیاست های حکومتی، در این زمینه نیز چندان فرصت نقد و نظر به صاحبنظران امر داده نشد و به جای آن، تلاش شد مفاهیم اقتصادی را از بحث های مهم علمی به بحث های حوزوی تقلیل دهند.
 
با وجود این امر، توسط برخی کارشناسان نقدهای محافظه کارانه ای در چهارچوب همین سیستم به ایده هایی از این دست  وارد شد. به عنوان مثال دکتر غنی نژاد در مقاله ای تفصیلی ابراز داشته است که ارزیابی دو دهه تجربه بانکداری  بدون بهره نشان می دهد که در عمل نه تنها این بانکداری جایگزینی کارامدتر از بانکداری متعارف نیست، بلکه با تحمیل هزینه های غیر ضروری به اقتصاد جامعه، از تشکیل و تخصیص بهینه منابع پولی   جلوگیری می کند. به علاوه، استفاده نادرست و نابه جا از مفهوم قرض الحسنه و بروز شبهه قوی درباره سود بانکی  و تلقی بهره(ربا)، از آن، سوای مشکلات  اقتصادی، معضلات اجتماعی و فرهنگی نیز ایجاد کرده است [1] .
 
بدیهی بود که چنین اظهاراتی  در نظام فکری به شدت متصلب حکومت ایران بازتابی نیابد و حتی  این اظهارات می توانست و می تواند به عنوان نمودی از جنگ توهم آلود نرم تلقی شود و به برخوردهای سلبی و قهری منجر گردد. اگر از دیدگاهی کلی تر به این موضوع بپردازیم، در واقع حکومت دینی که معتقد به اقتصاد اسلامی است، به اقتصاد به عنوان یک علم مدرن که دستاورد بشر معاصر هست نگاه نمی اندازد، بلکه همچنان معتقد به دخالت در امور بشری مطابق با اصول دینی است که در خلال سالها و قرن های متوالی روز به روز فربه تر شده و حوزه دخالتش گسترده تر. چنین نظامی یا یک سره با همه دستاوردهای مدرن مخالف است و یا در بهترین حالت، تا جایی به علم مدرن اجازه تحرک می دهد که مخالف با اندیشه های دینی نباشد.  به عنوان مثال ایرج توتونچیان، استادیار دانشگاه الزهرا و یکی از مدافعان اقتصاد اسلامی معتقد است که: باید همگان بپذیریم آرای خداوند حق وتو نسبت به تمام عقول دنیوی را دارند. احکام خداوند قطعی و یقینی است و جای بحث و چون و چرا ندارند... منبع ما برای استنباط مفاهیم اقتصادی باید قرآن و احادیث باشد. وی با عتراض به روند تعداد زیاد کتب منتشره می گوید: با وجود چنین منابع بی نظیری (قرآن و احادیث) برای درک مفاهیم اقتصادی دنبال چه چیزی (در این کتب) می گردیم.  [2].
پرواضح است که چنین نظام فکری مرتبا با تناقض های عملی و نظری مواجه می شود. اما حکومت به جای برخورد معقولانه، برای حل این تعارضات، از یک سو به  اسلامی کردن دانشگاه ها می اندیشد و از سوی دیگر به حذف اساتید، کتب،  و حتی رشته هایی می پردازد که ممکن است در مقابل اندیشه های دینی قرار بگیرند و این تعارضات را به نقد بکشند. همچنین،  به موازات حذف دیدگاه های مخالف، تنها به افرادی اجازه تحرک در فضای علمی و اجرایی داده می شود که یا واقعا به این بحث ها اعتقاد داشته باشند و یا اینکه در عین عدم اعتقاد، بپذیرند که  مجری این دیدگاه ها شوند. به عنوان مثال در همین موضوع اختلاس اخیر، دفاع خاوری مدیرعامل فراری بانک ملی  از بانکداری اسلامی [3] می تواند جالب توجه باشد.
 
رویکرد حکومت هر چه باشد،  واقعیت این است که حذف دیدگاه های اقتصادی مغایر با بحث های دینی، لزوما به معنی حل کردن مشکلات پیش روی نیست. اقتصاد فرایندی پیچیده  است که لزوما از آیین نامه های حکومتی دنباله روی نمی کند. همین موضوع اختلاس های متعدد در سیستم بانکی کشور که تقریبا همه بانکهای کشور را درگیر خود ساخته است به خوبی به عمق ناکارآمدی سیاستهای بانکداری اسلامی دلالت می کند. حتی در یکی از موضع گیریها، مصطفی پورمحمدی ریس سازمان بازرسی کل کشور نیز ناخودآگاه وقتی به ریشه یابی این اتفاقات می پردازد، دلیل وقوع این اختلاس ها را  پایین بودن نرخ بهره وام های بانکی  [4]می داند و خود به خود به شکست سیاست های بانکداری اسلامی اذعان می کند
 
اگرچه به نظر نمی آید که حکومت ایدئولوژیک ایران حاضر باشد که تن به حقیقت بدهد و بپذیرد که شان دین و امور دنیوی و بشری همچون اقتصاد و جامعه و سیاست  را از هم تفکیک کند اما واقعیت ها چندان به این تصمیم حکومت توجهی نمی کنند و زمانی می رسد که باید ادعای حکومت در تحقق یک نظام آرمانگرایانه مورد بررسی قرار گیرد. اقتصاد اسلامی که ادعای تنزه طلبی داشت اکنون تنها پس از گذشت سی سال به یکی از فاسد ترین نظام های اقتصادی دنیا تبدیل شده است. بدیهی است که اقتصاد تنها یک وجه از حکومت دینی است. وجوه دیگرهمچون وجوه اجتماعی و سیاسی  نیز در جایگاه بهتری قرار ندارند.
 
در این میان البته راحت ترین مفر برای مدافعان حکومت دینی این است که مدعی شوند آنچه که اجرا می شود حکومت دینی نیست و لابد توقع دارند که فرصتی بیابند تا دوباره سرمایه های کشور را در آزمون و خطایی دیگر به هدر دهند. فی الواقع، نسخه ای که توسط مدعیان جدید اقتصاد اسلامی مطرح می شود بین همان اقتصاد اسلامی سنتی و اقتصاد مدرن معلق است و تلاش می شود که روکشی از اندیشه های دینی بر شیوه های مدرن بکشند و ظاهر را مذهبی نگه دارند و باطن را تا حدی منطبق بر اصول مدرن بنا کنند. اما واقعیت این است که چنین شیوه ای نهایتا به تشتت بیشتر در عرصه اقتصادی منجر می شود. محصول دیدگاهی که اقتصاد را همچنان یک علم مدرن ارزیابی نمی کند و تنها برحسب ضرورت حاضر به دست کشیدن از برخی دیدگاه های سنتی و تطبیق با اصول اقتصاد مدرن می شود، ملغمه ای از سیاست های ناهمگون و البته ناکارآمد است.  شاید توصیه های دکتر غنی نژاد که درپایان همان مقاله اش مطرح کرده است بتواند راهگشا باشد: اصرار بر اشتباهات نظری و عقب نشینی  در عمل فضیلت نیست؛ فضیلت در پذیرفتن حقیقت و تصحیح اشتباهات است.  [1]
 
[1] - غنی‌نژاد، موسی،  نقدی نظری بر بانکداری اسلامی، رستاک
[2]- توتونچیان، ایرج، برای اقتصاد اسلامی هیچ کاری نکردیم ، مصاحبه با پایگاه تحلیل تبینی برهان
[3] - بانكداري اسلامي: قوت ها، مشكلات و چالش ها: نگاه دكتر خاوري، مديرعامل بانك سپه، به نظام بانكداري ص 68
[4] - مصطفی پورمحمدی، مصاحبه با خبرنگاران، هفت مهر 1390
 
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
 

ناگفته هایی از مرگ بهنام گنجی دوست کوهیار گودرزی

Posted: 02 Oct 2011 05:43 PM PDT

جرس: در پی خودکشی بهنام گنجی و نهال سحابی و انتشارخبرهای گوناگون و بعضا متضادی در رابطه با این دو جوان در رسانه ها، یکی از دوستان بهنام توضیحاتی در این رابطه ارائه کرده است. 

 
در همین خصوص یکی از دوستان بهنام گنجی که نخواست نامش فاش شود در گفتگو با "جرس" از انتشار شایعات متعدد در مورد این پرونده گلایه کرد: " در رابطه با اتفاق ناگواری که برای نهال سحابی و بهنام گنجی روی داده و وضعیت نامعلوم کوهیار گودرزی تاکنون دروغ ها ، اغراق ها ، شایعات و حواشی زیادی با هدف منحرف کردن افکار عمومی از اصل موضوع، از سوی افراد مشکوک و نهادهای امنیتی مطرح شده است."

 
این فرد مطلع ضمن تکذیب بازداشت نهال سحابی، گفت: " فردی سومی که همراه بهنام و کوهیار بازداشت شده یکی از دوستان بهنام بوده که ایشان هم مانند بهنام هیچ فعالیت سیاسی یا حقوق بشری نداشته و هم اکنون آزاد است. لذا خودکشی نهال هیچ ارتباط مستقیمی به بازداشت کوهیار ندارد. نهال و بهنام خیلی به هم علاقه داشتند، حالا اینکه علاقه این دو به هم از چه جنسی بوده طبیعتا حوزه ی شخصی آنان است و برای دیگران نامکشوف. ضمن این که تجسس های بی مورد در این موضوع باعث آزردگی خانواده ها شده است."
 
وی همچنین در رابطه با علت خوددکشی نهال سحابی افزود: " نهال مانند خیلی از ما جوانها دچار مشکلات و شکست هایی در زندگی شخصی اش بود. او چند سال قبل از همسرش جدا شده بود؛ مانند اکثر مردم ایران از هواداران جنبش سبز بود؛ و به خاطر شرایط فعلی کشور مایوس و ناامید شده بود. و در نهایت و مهمتر ازهمه، خودکشی ناگهانی بهنام، نهال را به حدی از تاثر و تالم روحی رساند که ایشان نیز به شیوه بهنام به زندگی خودش پایان داد."
این دوست بهنام گنجی که پس از آزادی وی با او در رابطه با مسائل دوران بازداشت صحبت کرده، همچنین به جرس گفت: " بهنام گنجی خیبری در تاریخ نهم مرداد در منزل شخصی اش و همراه کوهیار گودرزی و یکی دیگر از دوستانش بازداشت شد؛  و بعد اتهام اجتماع و تبانی جهت اقدام علیه امنیت ملی در شعبه دوم دادسرای اوین به او تفهیم شد. تاکید می کنم که این تنها اتهامی بوده که به بهنام تفهیم شده است. بهنام هیچ فعالیت سیاسی و حقوق بشری ای نداشته و به تبع آن هیچگونه آمادگی ذهنی برای بازداشت ناگهانی و انتقال به سلولهای انفرادی بند 240 زندان اوین و بازجویی های طولانی و هر روزه همراه با چشم بند و تحت فشارهای روحی و روانی نداشت."

وی می افزاید: "بازداشت بدون وجود ادله کافی و تنها به صرف دوستی با کوهیار، بازداشت بدون احضاریه و طی مراحل قانونی و همچنین نگهداری در سلول انفرادی، بازجویی بدون حضور وکیل و تحت فشارها و القائات روحی-روانی شدید بازجوها ، زدن چشم بند و تحقیر متهم، همگی در مورد بهنام صورت گرفته، و همه این اقدامات طبق قوانین داخلی و بین المللی از مصادیق بارز شکنجه محسوب می شود."
 
دوست بهنام گنجی می افزاید: " فشارها بر بهنام به نحوی بوده است که وی بعد از آزادی از زندان اوین دچار افسردگی شدید شد. خانواده اش او را نزد روانپزشک بردند، و روانپزشک زمانی برای بستری شدن و تحت درمان قرار گرفتن وی مشخص کرده بود. مامورهای امنیتی پس از انتشار خبر خودکشی بهنام در رسانه ها با هدف سکوت خانواده به روش های مختلف خانواده گنجی را اذیت و آزار کرده اند. ممکن است هم اکنون مشابه این رفتارها و فشارها بر خانواده نهال سحابی نیز وارد آمده باشد. لذا دستگاه قضایی باید در رابطه با بازداشت خودسرانه و فراقانونی بهنام گنجی و اتفاقاتی که در دوران بازداشت بر وی گذشته است و نهایتا مرگ وی و همچنین فشارهای غیرقانونی بر خانواده گنجی پاسخگو باشد و زوایای پنهان بازداشت وی را مشخص کند. "
 
دوست بهنام گنجی در رابطه با وضع نامعلوم کوهیار گودرزی ابراز نگرانی می کند و می گوید: " در مورد کوهیار اما همچنان وضعیت و سرنوشت وی در ابهام کامل است. مسئولان قضایی و امنیتی مسئولیت بازداشت وی را بر عهده نگرفته اند. مکان نگهداری وی و نهاد بازداشت کننده وی مشخص نیست و با توجه به اینکه از زمان بازداشت کوهیار تاکنون اجازه هیچ تماس یا ملاقاتی به وی داده نشده ،هم اکنون نگرانی شدیدی در رابطه با سلامتی این فعال حقوق بشری وجود دارد.خانم پروین مخترع، مادر کوهیار نیز یک روز پس از بازداشت فرزندش بازداشت شده و تاکنون در زندان کرمان نگهداری شده است. علی رغم اختیار وکیل محلی توسط خانواده اش ، ایشان از حق داشتن وکیل در همه جلسات بازپرسی و دادگاه محروم بوده است . وکیل خانم مخترع با وجود مراجعات مکرر به زندان کرمان موفق به ملاقات با ایشان و حتی گرفتن امضا وکالت نامه از موکلش نشده است."

وی درنهایت ضمن طرح پرسش هایی در مورد وضعیت کوهیار گودرزی، خواهان آزادی  وی و مادرش شد: 
" آیا کوهیار زنده است؟ اگر زنده و سالم است و تحت فشارهای غیرقانونی برای اعتراف گیری قرار ندارد ، چرا با گذشت بیش از دو ماه از بازداشتش هنوز حتی یک تماس تلفنی یا ملاقات با خانواده اش نداشته است؟ کوهیار با دستور کدام نهاد قضایی و توسط چه گروهی بازداشت شده و هم اکنون در کدام بازداشتگاه است؟ بازداشت و محاکمه غیر قانونی مادرش که هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته با چه هدفی صورت گرفته است؟ مسئولان قضایی باید هر چه سریع تر با خاتمه دادن به اقدامات غیرقانونی دستگاه های امنیتی، کوهیار گودرزی و مادرش را آزاد کنند و به نگرانی ها در مورد آنها پایان دهند.‏ "
 

آغاز بکار شورای ملی سوریه

Posted: 02 Oct 2011 06:43 PM PDT

جرس: در ادامه اعتراضات به حکومت سوریه، مخالفان دولت این کشور برای مقابله با حکومت بشار اسد، رئیس جمهور جبهه ای مشترک و متحد تشکیل داده‌اند.



رهبران مخالفان حکومت سوریه بعد از نشستی دوروزه در استانبول ترکیه اعلام کردند که بر سر اهداف و ساختار" شورای ملی سوریه"، تشکل سیاسی مخالفان به توافق رسیده‌اند.

به گزارش بی بی سی به نقل از مخالفان، شورای ملی سوریه قصد دارد معرف سوریه ای دموکراتیک و جدید باشد و تمام شهروندان سوری می‌توانند به آن ملحق شوند. خبر تشکیل این شورا نخستین بار ماه گذشته اعلام شد.

در همین حال بر اساس گزارش‌ها ارتش سوریه کنترل شهر مرکزی رستن را به دست گرفته است.
این شهر که با ۴۰ هزار نفر جمعیت در استان ناآرام حُمص واقع شده، در روزهای اخیر شاهد درگیری‌های شدید میان نیروهای ارتش سوریه و نظامیانی بود که از تیراندازی به سوی معترضان سرباز زده بودند.
بر اساس برخی گزارش‌ها تاکنون ۲۷۰۰ نفر در شش ماه گذشته و در جریان اعتراض‌‌ها علیه حکومت بشار اسد در سوریه کشته شده‌اند.
رد دخالت خارجی‌ها
برهان غلیون، که به عنوان رئیس شورای ملی سوریه برگزیده شده می‌گوید این شورا موفق شده مخالفان در داخل و خارج از سوریه را با هم متحد کند.

با وجود توافق بر سر اهداف و ساختار شورای ملی سوریه، اختلاف نظرهایی نیز در میان گروه‌های مختلف این شورا وجود دارد
آقای غلیون به خبرگزاری فرانسه گفت: "این شورا گروهی مستقل و مظهر حاکمیت مردم سوریه در مبارزاتشان برای کسب آزادی است... این شورا هرگونه دخالت خارجی را که باعث تضعیف حاکمیت مردم سوریه شود، رد می‌کند."
برهان غلیون که یک چهره دانشگاهی ساکن فرانسه است، ماه گذشته به رهبری شورای ملی سوریه برگزیده شد.
این شورا دارای حامیانی اسلام‌گرا و ملی‌گراست و "کمیته‌های هماهنگی محلی" آن وظیفه هماهنگ کردن فعالان و مخالفان داخل سوریه را به عهده دارند.
روز یکشنبه، هم مخالفان و هم تلویزیون دولتی سوریه اعلام کردند که نیروهای ارتش کنترل کامل شهر رستن، در ۱۶۰ کیلوتری شمال دمشق را به دست گرفته‌اند.
مخالفان حکومت سوریه می‌گویند ارتش ۲۵۰ تانک و خودروی زرهی برای سرکوب اعتراض ها به رستن فرستاد که از این تعداد ۵۰ خودرو روز یکشنبه شهر را ترک کردند.
گروه "ناظر حقوق بشر سوریه" که در بریتانیا مستقر است درباره وضعیت غیرنظامیان در شهر رستن به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفت: "ما اطلاعاتی در دست داریم که بر اساس آن ده‌ها نفر از غیرنظامیان کشته شده و در باغچه‌های خانه‌ها دفن شده‌اند."
خبرنگاران خارجی اجازه پوشش اعتراض ها در سوریه را ندارند و اخبار و گزارش‌ها در این باره از طرف منابع مستقل قابل تایید نیست.

آزادی تعدادی از دراویش گنابادی

Posted: 02 Oct 2011 06:37 PM PDT

جرس: علیرضا روشن ،علی کرمی ، مهدی اسانلو ، فرزانه نوری،فرزاد درویش و بهزاد نوری و علی آستارکی از دراویش گنابادی بازداشت شده امروز آزاد شدند.


به گزارش گزارشگران کمپین پاسداشت حقوق دراویش ، علیرضا روشن ،مهدی اسانلو،مهدی کرمی و علی آستارکی از دراویش گنابادی و اعضا وب سایت مجذوبان نور که در  سناریوسازی دستگاههای امنیتی بر علیه دراویش بازداشت و در بند 209 نگهداری می شدند ساعاتی پیش با قید کفالت آزاد شدند.

همچنین بر اساس این گزارش خانم فرزانه نوری و بهزاد نوری و فرزاد درویش نیز با قید وثیقه آزاد شدند.

گفتنی است ،فشار بر دراویش گنابادی در شهریور ماه امسال با بازداشت و ضرب و شتم بیش از 100 تن از دراویش شهرستان  های کوار ، سروستان و شیراز  و همچنین حمله به مدیران و پرسنل سایت مجذوبان نور در تهران و دستگیری آنان به شدت در حال افزایش است که این فشار ها با واکنش شدید و محکومیت مجامع بین المللی و سازمان های حقوق بشر از فشار گسترده بر دراویش گنابادی مواجه شده است.

 

عدم رسیدگی پزشکی به کاظمینی بروجردی، زندانی سیاسی

Posted: 02 Oct 2011 06:29 PM PDT

 جرس: کاظمینی بروجردی پس از نارحتی قلبی به بهداری زندان اوین مراجعه کرد اما مسئولین زندان اوین از رسیدگی به این زندانی عقیدتی سر باز زدند.

به گزارش هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شب گذشته پس از ناراحتی قلبی کاظمینی بروجردی زندانی عقیدتی محبوس در زندان اوین، بهداری زندان از رسیدگی به این زندانی خودداری کرده و خواستار اعزام سریع وی به بیمارستان خارج از زندان شد، اما مسئولین زندان اوین از رسیدگی و اعزام وی به بیمارستان خارج از زندان خودداری کرده‌اند.

عدم رسیدگی پزشکی به این زندانی در حالی ادامه دارد که وی در طی ۵ سال حبس، تاکنون از مرخصی درمانی محروم بوده است.
 

سیاست در آمریکا فلسطینی ها را نابود می کند

Posted: 02 Oct 2011 05:02 PM PDT

جیم لوب

 

 
 
دولت دست راستی بنیامین ناتانیاهو نخست وزیر اسرائیل نمی تواند بیش از این حد شادمان باشد. نه تنها بنا به گفته هایی  "ضداسراییلی ترین " رئیس جمهور امریکا برای چندمین بار تکرار کرد که "تعهد امریکا به حفظ امنیت اسرائیل غیرقابل تغییر است" ، وی همچنین در سخنرانی خود در این هفته در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به وضوح اعلام نمود که واشنگتن هرگونه طرح فلسطین برای تبدیل به یک کشور مستقل در شورای امنیت سازمان ملل متحد را وتو خواهد کرد.

او حتی یک بار هم به "اسکان" در سرزمین فلسطین و یا کلمه "اشغال" و یا عباراتی دیگر که به آن سرزمین ها و یا ساکنین آن اطلاق شود، اشاره نکرد. مضحک این است که قرار بر این بود که اوباما در این سخنرانی از مبارزات  اعراب برای خاتمه دادن به زمامداری حکومت های استبدادی منطقه، استقبال و قدردانی کند.
 
 در مقابل وی حتی به گرفتاری های جمعیت تحت محاصره در غزه و یا بازگشت به "مرز های سال ۱۹۶۷" به عنوان اساس یک راه حل دو- دولتی که در چهار ماه قبل ناتانیاهو و هم پیمانان امریکایی اش با بهت و غضب با آن مخالفت ورزیده بودند، اشاره نکرد.

در حقیقت پرزیدنت باراک حسین اوباما، همین لقبی که دست راستی ها و اسلام هراس های منتقد او مایلند او را خطاب کنند، هیچ مطلبی نگفت که حتی دست راست ترین شاخه دولت ناتانیاهو با آن مخالفت ورزد.

اوگیدور لیبرمن، وزیر خارجه اسرائیل و رهبر حزب یسار بیتینو که دست راستی و به گفته برخی شبه فاشیستی است، از این سخنرانی با شادی استقبال کرده و شخص ناتانیاهو نیز از این سخنرانی اوباما در شورای امنیت ملل متحد به عنوان "علامت افتخار" یاد کرد.

حنان اشروی، یکی از سیاستمداران کهنه کار فلسطینی به روزنامه ها آرتز اسرائیل گفت: "با گوش دادن به سخنان وی، انگار آدم فکر می کند که فلسطینیان سرزمین اسرائیل را اشغال کرده اند." حتی نیویورک تایمز نیز اشاره کرده که این سخنرانی ماهیت "منافقانه " اوباما در مورد شادی برای جنبش های دموکراسی خواهانه اعراب را نشان می دهد.

او اضافه کرد: "اوباما در سخنان خود موضع دوگانه ای اتخاذ می کند. وی مبارزات اعراب برای کسب آزادی در منطقه را از مبارزات آزادی خواهانه فلسطین که ۶۳ سال است سرزمین های آن ها اشغال شده ، متفاوت می داند."

اشروی همچنین گفت: "درست ما به دلیل آن مطالبی که می شنویم، دست به دامان سازمان ملل شده ایم." بسیاری از صاحب نظران  مسائل خاورمیانه در کل این هفته چنین موضعی داشتند : اوباما با طرفداری علنی از ناتانیاهو و علیه طرح فلسطین برای تبدیل به یک کشور مستقل شدن، انحصار ۲۰ ساله واشنگتن در میانجی گری فرایند شکست خورده "مذاکرات صلح" بین دو طرف را واگذار کرده است. این همان نکته ای است که نیکلاس سارکوزی رئیس جمهور فرانسه به طور ضمنی در اجلاس شورای امنیت سازمان ملل اشاره کرد و خواهان ارتقا جایگاه فلسطینیان به یک کشور غیرعضو گردید.
 .
به عقیده ی دنیل لوی یکی از مذاکره کنندگان سابق اسرائیل که هم اکنون در بنیاد آمریکای نوین در واشنگتن مشغول به کار است ، پرزیدنت سارکوزی با "مشاهده رد سرسختانه ناتانیاهو و عدم توانایی پرزیدنت اوباما در پیشبرد امور، به پیش بینی اوباما در ماه مه در حین اجلاس سالانه کمیته امور عمومی آمریکاییان و اسراییلیان عمل می کند. اوباما گفته بود که اگر مذاکرات صلح معتبری برگزار نگردد، دیگران وازجمله اروپاییان صبر خود را از دست داده و خواهان راه حل های جایگزینی در عوض مذاکرات مستقیم منجمله مطرح کردن موضوع در سازمان ملل متحد خواهند شد."

براساس همین منبع به دلیل  تقارن  با "دوران بیداری اعراب و آن که دموکراسی خواهان عرب تحمل کمتری نسبت به پایمالی حقوق فلسطینیان در مقایسه با حاکمان مستبد قبلی دارند،" یافتن راه حل های جایگزین ضروری تر می نماید.

بنابر این چرا اوباما که درهمین جایگاه مخصوص دقیقا در یک سال قبل ، این هفته را تعیین نمود تا در مورد تبدیل فلسطین به یک کشور مستقل توافق گردد، هم اکنون سرافکندانه تسلیم ناتایناهو و دست راستی های اسرائیل شده است؟

درحالی که مدافعان کابینه او مدعی هستند همه این تلاشها  برای زنده نگاه داشتن "پروسه صلح" و فرصت ها را برای برخوردهای خشونت آمیز بین فلسطینیان  و اسراییلیان به حداقل رساندن است، مسلما پاسخ به این سئوال سیاست است. به زبان روشن تر، این روند  قدرت لابی اسرائیل را در سال انتخابات نشان می دهد.

دیوید روتکوپف یکی از متخصصان امنیت ملی در مؤسسه کارنگی در وبلاگ خود "فورن پالسی دات کام" در این هفته نوشت: " یک بار دیگر اوبامای تحول آفرین در مقابل اوبامای سیاسی عقب نشینی نمود."

با توجه به کاهش میزان محبوبیت اوباما و وضعیت اقتصادی، که بهبود قابل ملاحظه ای در آینده نزدیکی نخواهد کرد، به نظر می رسد کاخ سفید و دموکرات های کنگره در باره دورنمای انتخابات نوامبر ۲۰۱۲ وحشت زده شده اند.

آن ها هیچ گونه عملی که پایگاه های اصلی آنها را، به ویژه رای دهندگان کلیمی ساکن در چند ایالت حساس به مخاطره اندازد، انجام نخواهند داد. همچنین مایل نیستند کمک کنندگان کلیمی  را که ۴۰ تا ۵۰ در صد هزینه های انتخابات دموکرات ها را می پردازند، نگران سازند.

از اوایل سال جاری، به ویژه از زمان بازدید ناتانیاهو در ماه مه که وی با استقبال گرمی در کنفرانس امریکاییان – اسرائیلیان(AIPAC ) روبرو گردید، برخی از هم پیمانان جمهوری خواه و دموکرات وی عمدا و مکررا تذکر داده که فشار اوباما به اسرائیل جهت توقف شهرک سازی و انجام اقدامات دیگر برای پیشبرد "مذاکرات صلح" باعث ناراحتی کلیمیان شده است. گفتنی است ۸۰ درصد کلیمیان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ به اوباما و حزب او رای دادند.

در هفته جاری همزمان با اجلاس سازمان ملل یکی از کاندیداهای  تی پارتی (Tea Party)  که توسط ادوارد کوچ شهردار سابق دموکرات حمایت شده بود (به نشانه اعتراض به سیاست های ضد اسراییلی منتسب به اوباما)، یک دموکرات کلیمی در انتخابات محلی کنگره در شهر پر از کلیمی نیویورک که برای ۹۰ سال گذشته دموکرات ها آن کرسی را صاحب بودند، شکست داد. سپس این اتفاق به باور عمومی تبدبل شد و صحنه را برای سخنرانی (تسلیم) اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل مهیا کرد.

قابل توجه است که تنها ۷ درصد کلیمیان ارتدکس در آن انتخابات اعلام کردند که سیاست های اوباما نسبت به اسرائیل در رای آن ها دخالت داشته است.

سرشماری گالوپ نشان می دهد درحالی که میزان محبوبیت اوباما در بین کلیمیان به شدت کاهش یافته ولیکن این میزان بی تناسب با تنزل عدم اعتماد به رهبری در بین کل مردم امریکا نیست.

این سرشماری که از اول اوت تا ۱۵ سپتامبر تهیه شده نشان می دهد که هنوز ۵۴درصد کلیمیان اوباما را تایید می کنند که این رقم ۱۳ درصد بالاتر از ۴۱ درصدی است که مردم امریکا او را تایید می کنند. این رقم همچنین در طول دوران ریاست جمهوری اوباما ۱۴ درصد تفاوت نشان می دهد.

بر طبق نظر ام جی روزنبرگ، یک تحلیل گر کهنه کار اسرائیلی در امور رسانه ای که سالیان دراز برای ایپک و کنگره امریکا که ایپک در آن نفوذ گسترده ای دارد، کار کرده، "موضوع بر سر جذب کمک کنندگان مالی است و نه رای دهندگان. شاید ایالت فلوریدا که ۵ درصد رای دهندگان را کلیمیان تشکیل می دهند، استثنا باشد." به گفته وی: "دلیل تسلیمی که ما اخیرا شاهد آن بوده ایم ، پول است."

روزنبرگ به ای پی اس گفت: "آنچه که ایپک و دیگر گروه های اصلی مانند اتحادیه ضدافترا و کمیته کلیمیان آمریکایی با انجامش موافقند آن است که کاخ سفید و کنگره را متقاعد سازند که هر دلاری که از هر کلیمی پرداخت می شود، برای اسرائیل اعطاء می گردد. در حقیقت کلیه کمک کنندگان کلیمی به دلایل آرمان ها و ایده های لیبرالی که معتقد به انهایند، مانند امنیت اجتماعی، ازدواج همجنس گرایان و محیط زیست ، این مبالغ را پرداخت می کنند."

بر طبق گفته روزنبرگ: "من مطمئنم که پرزیدنت اوباما معتقد است که این حمایت های مالی از جامعه کلیمی مشروط به حمایت از ناتانیاهو است و هر آنچه که وی هم اکنون انجام می دهد، به دلیل تمایلش در پیروزی در انتخابات دوره دوم ریاست جمهوریش است."



*منبع: ای. پی. اس