جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


شعری از الف ماهان

Posted:



الف ماهان -

میزان رطوبت
زاویه خورشید
ابرهای قلقلکی
از چیست سرخیِ ماهِ دیشب؟

رادیو بگیر، روزنامه
دیروز کشورِ ماهان
چند تُن بود
تولید شکنجه
صادرات کشته؟

 

حماسه خرداد

Posted:

???? : ایمان نبوی

حماسه خرداد

از آزادی تا آزادی، اندکی راه بیش نیست

تا طلوع سبز خورشید، این شب تار را آرام نیست

منهم یک سرباز جنبش آزادیم

Posted:



ASJJB -

منهم یک سرباز جنبش آزادیم

از تبار هزارهای تمدن و نژاد آریاییم

چشم گشوده شهرسبز قباد ساسانیم

غروری به سربلندی دماوند و قلبی به پاکی خلیجم

منم که فارس و ترک و کرد و لر و بلوچ وعربم

آری این منم من ایرانیم

دربند حرص و آز اسیران نفس و جهالتم

غریقی در دریای خروشان خون وقبامتم

در زیر تازیانه سرکوب پاره تنی با کرامتم

چشم به ساحل نجات از غریقان کشتی صداقتم

نگارشگر این پیام به مشعلداران نور و رهاییم

فریادی برخاسته از دلهای عاشق بهاریم

از هر مرام و مسلکم و با شما همراه گشته ام

همگامی همه نوید است آری بر این باورم

لیکن از شما گله مندم و در جستجوی چاره ام

 

چشم بسته دل خسته گام را برداشتید

با چه آماج وهدف این ره کور انگاشتید؟

سردی و سعبیت کوردلان را به چه چیز پنداشتید؟

چو زمستان و بهاران به برادر داشتید؟

 

مژده از کوتهی فکر ددان را دادید

عجبا ددمنشی را جه دلیلی دادید

سر فرهیختگان را به طنابی دادید

موج امید مراهم به مزاری دادید

 

چاره ما نه نماد است و نه رنگ و نه درفش

وقت آن استکه دستی به دعا برداریم

 

این سکوت است که فریاد مرا دریابد

نقطعه عطف دوباره بی صدا برداریم

 

پس بپا خیز تو ای کاوه آهنگر ما

روز جمعه آشنایان به نماز برداریم

 

من و ما خسته از این رنگ و ریا بر آنیم

غم وترس مادران را به دعا برداریم

 

رسد هر دم خبر از مرگ یاران / زمرگ پاک مردان , دلربایان

Posted:



امید – آ -

رسد هر دم خبر از مرگ یاران / زمرگ پاک مردان , دلربایان /
زتیر ودشنه وشمشیر بیداد / نباشد چاره ای مارا چو فریاد /
که کاخ دشمنی درهم بریزد / ستمگر نه , ستم اینجا بمیرد /
زشرح ماجرا تابی مرا نیست / زاشک دیدگان خوابی مرا نیست /
زشرم واژه ها در پیچ وتابم / به شهر تشنگی جویای آبم /
که جای لب سخن باشد به چشمان / چه گویم من زاندوه فراوان /
سی خرداد تهران کربلا شد / زکشتاری که اینجا بر ملا شد /
جوانان را به کهریزک ببردند / جوانان از شکنجه جان سپردند/
کسی مانند این دوران ندیده / زعاشورای تهران گر شنیده /
چنان کشتند وبستند وگرفتند / تو می گفتی که مستند یا خرفتند /
به راز آن جنایت پرده مانده / کسی شرح ستم کامل نخوانده /
هراسانم از این شهر پراز مرگ / ازاین دشت دروغ ومکر ونیرنگ/
ازاین شهر, ستمدیده به زندان / نمی بینی کسی را شاد وخندان /
همه لب ها به زیر بار آهند / همه چشمان اسیرانی به راهند /
ستمگر خنده دارد بر لبانش / سخن از دشمنی ورد زبانش /
زآئین مروت گشته او دور / که قدرت کرده چشمان ورا کور/
زند خنده به خون مردم پاک / به کشتن می دهد فرمان چه بی باک !!
زآزادی هراسی در دل او / کشد اورا که گوید رأی من کو ؟

امید – آ

تمدید قرار بازداشت جعفر پناهی برای دو ماه دیگر

Posted:



جرس: روز گذشته و پس از انتشار نامه جعفر پناهی به همکارانش در جشنواره کن ، قرار بازداشت موقت او تمدید شد.


بنا به گزارش رسیده به جرس ، قرار بازداشت موقت جعفر پناهی کارگردان در بند ایرانی ، به مدت دو ماه دیگر تمدید شده است.
 

گفتنی است جعفر پناهی، شامگاه دهم اسفندماه سال ۸۸ پس از یورش نیروهای امنیتی به منزلش به همراه همسر، دختر و ۱۲ نفر از مهمانانش بازداشت شد و گرچه همراهان آقای پناهی پس از چندی آزاد شدند، خود او با گذشت بیش از دو ماه از بازداشتش همچنان در زندان به سر می‌برد.

جعفر پناهی روز گذشته از زندان اوین خطاب به مدیر فستیوال کن پیامی منتشر کرد.

3 سال حبس آذر‌منصوری تأیید شد

Posted:



تبدیل حکم اعدام ولیان به سه سال و نیم حبس -

جرس:‌دادگاه تجدید‌نظر، رای شعبه 28 دادگاه انقلاب اسلامی تهران مبنی بر محكومیت آذر منصوری به تحمل 3 سال حبس تعزیری را تأیید كرد.

 

به گزارش روابط عمومی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، شعبه 54 دادگاه تجدید نظر استان تهران محمد امین ولیان را به سه سال و نیم حبس تعریزی و پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی محكوم كرد.

متهم پیش از این به اتهام محاربه به اعدام و تحمل شش ماه حبس تعزیری و پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی محكوم شده بود.

‌دادگاه تجدید‌نظر همچنین رای شعبه 28 دادگاه انقلاب اسلامی تهران مبنی بر محكومیت آذر منصوری به تحمل 3 سال حبس تعزیری را تائید كرد.

آذر منصوری در تاریخ 31 شهریورماه در ورامین بازداشت شد. او به هنگام بازگشت از منزل خواهرش در خیابان متوقف و توسط ماموران امنیتی دستگیر شد.آذر منصوری در تاریخ 31 شهریورماه در ورامین بازداشت شد. او به هنگام بازگشت از منزل خواهرش در خیابان متوقف و توسط ماموران امنیتی دستگیر شد.

وی 25 اسفند ماه به مرخصی آمد. طی این مدت شخصیتهای اصلاح طلب و دانشجویان به دیدار وی رفته اند.
 

در فوائد سفر احمدی نژاد به نیویورک

Posted:



فاطمه کشاورز -

 

     

هفتۀ پیش آبدارچی سیاه پوست دانشگاه ما که انسان مهربان و عدالت خواهی است ، و گاه گاه باهم از مشکلات زندگی گله می کنیم، از من پرسید "درست است که اگرکسی در رادیوی بی بی سی صحبت کند درایران خائن و جاسوس شمرده می شود؟"   گفتم بله درست است، این را از کجا فهمیدی؟ گفت چند شب پیش رئیس جمهورتان توی تلویزیون بود، درباره اش با یک مرد ایرانی که توی ساختمان ما زندگی میکند صحبت می کردم . او به من گفت. 


چند روز بعد رفته بودم قهوه بگیرم گفت رفتم توی "یوتیوب" دربارۀ ایران چیزهائی خواندم. میگویند آن خانمی که جایزۀ نوبل صلح برده اگر برود ایران ممکن است اعدامش کنند. درست است؟ گفتم هیچ بعید نیست، هم زن است، هم وکیل دادگستریست، هم طرفدار حقوق بشر. بعد هم چون جایزۀ نوبل برده معلوم است که خائن و وطن فروش است. تازه وکلای دادگستری که جایزۀ نوبل نبرده اند اگربروند دم زندان سراغ موکلشان رابگیرند معلوم است سرشان برای اعدام یا حبس ابد درد میکند مخصوصا اگر سئوالهای زیادی هم بکنند که مثلا چرا هیچکس توضیح نمیدهد که گناه موکل من چیست؟ این خانم که دیگر تکلیفش روشن است. کمی با حیرت نگاهم کرد بعد گفت پس چطور است که رئیس جمهورتان رفته بود دانشگاه دانشجو ها بیرونش کردند؟ باید خیلی نترس باشند.  گفتم آنهم درست است. 

جان کلام، سفرهای مکرر آقای احمدی نژاد به نیویورک و معرکه گیریهایشان در تلوزیونهای آمریکا  - با آنکه بعضی از ایرانیان خارج از کشور را درچار سوء هاضمه میکند- درواقع بسیار مفید است. بدلیل همین سفر اخیرایشان خیلی ها بعد از مدتی وقفه دوباره به "یوتیوب" سرزدند و به چشم خودشان دیدند که دانشجویان ایرانی دانشگاه تهران و شهید بهشتی چطوراز رئیس جمهور مردمی شان مثل جن از بسم الله فرارمی کنند. این سفر آخیر ایشان به آمریکا بطور خاص درخور تامل و گفتگوست.

آقای احمدی نژاد، در روزهای آغازین ماه مه سفر ششم خود را به آمریکا انجام داد آنهم سفری که به آن نیازی نبود. نه تنها هیچ رئیس مملکت دیگری درین جلسات حضور نداشت، وی هیچ پیشنهاد تازه ای نیزبا خود به همراه نیاورده بود. به محض ورود به آمریکا،ایشان در یک مصاحبۀ فارسی – و همان شب درمصاحبه با یک کانال تلویزیونی آمریکائی – اعلام داشت که خواهان جلب اعتماد هیچ دولتی نیست خصوصا ابر قدرت ها که خودشان از همه بیشتر سلاح اتمی انبار کرده اند. ازنکات دیگر حرفهای او تاکید بر واهمه نداشتن ایران از تحریم اقتصادی !!! و حملۀ نظامی بود. به مسخره گرفتن حملۀ احتمالی اسرائیل، دشمن خواندن خانم هیلاری کلینتون ، و این ادعا که بن لادن درتهران نیست بلکه در واشنگتن زندگی می کند جزء نکات جنبی مطرح شده بوسیلۀ آقای احمدی نژاد بودند. این سفرکه ظاهرا هدفش استفاده تبلیغاتی از میکروفون سازمان ملل متحد و ظاهر شدن درتلویزیون آمریکا بود، درعمل سرو صدای قابل توجهی براه نیانداخت. 

وقتی برای اولین بار در دورۀ اول ریاست جمهوری خود آقای احمدی نژاد شروع به استفاده از مصاحبه با رسانه های غربی کرد جهان سیاست با پدیدۀ جالبی روبروشد: رئیس جمهوری که  دیپلماسی را با چیزی شبیه به کتک کاری با بچه های محله اشتباه گرفته است. وسط کوچه ایستاده و مبارز می طلبد که یکی تو بزن یکی من ببینیم کداممان بیشتر دوام می آوریم. بعضی ها هم که از ادا و اصول های مزورانۀ سیاستمردان جهان خسته شده بودند خوشحال شدند که شخص نترسی وارد تصویرشده که حرفش را بی واهمه بزبان میآورد. حتی بعضی از ایرانیهای خارج ازکشوردر ابتدا از اینکه یک مقام رسمی ایرانی از زدن حرفهایش واهمه ای ندارد احساس غرور کردند. از قرار معلوم آقای احمدی نژاد  هم خیلی از خودشان خوششان آمد وخود را درنقش یک مبارز شجاع ضد امپریالیسم پسندیدند و سفرهای مکرر به آمریکا دردستور کار دولتشان قرار گرفت.

در این اندیشه که رسانه های غربی دربارۀ اعتراضات صلح آمیزمردم ایران به انتخابات1388 و فجایع هول انگیز پس از آن کنجکاوند و باید از کنجکاوی برای پوشاندن واقعیت استفاده کرد، آقای احمدی نژاد دوباره راهی آمریکا شد. طولی نکشید که ایرانیان مقیم خارج از کشور حیرت انگیز ترین مصاحبه ها را تماشا کردند. در این مصاحبه ها نه تنها مرگ ندا ها، سهراب ها و یعقوب ها به عوامل خارجی نسبت داده می شد بلکه فریب آمیز ترین ادعا ها از قبیل اینکه "درایران هیچکس بخاطر عقاید سیاسی اش در زندان نیست" براحتی برزبان آورده می شد. ایرانیان مقیم خارج ازکشور گیج ، حیرت زده، و عصبانی کلیپ های ویدئوی سخنان احمدی نژاد را برای هم می فرستادند غافل از آنکه این یک نعمت آسمانی است. وقتی انسان با دولتی غاصب و زورگو طرف است، دروغ هائی به این وضوح لطفی از جانب خداوندند چرا که با کمال روشنی طبیعت گروه حاکم و آمادگی شان را برای انکار فجایعی که خود مسئول آنند نشان می دهند. دروغ های واضح آقای احمدی نژاد در آن واحد دو خدمت بزرگ انجام داد. یکی نشان دادن چهرۀ حقیقی او به ایرانیان ساکن آمریکا که در واقعیت آن کوچکترین تریدی داشتند و دیگری به غیر ایرانیانی که ادعاهای حیرت انگیز او راهی اینترنت شان کرد تا صحنه های اعتراضات صلح آمیز مردم ایران و خشم و سرکوب و جنایت دولت حاکم را به چشم خود ببینند.

اما واقعیت این است که سوای دروغ پردازی و قلب حقایق که تخصص عمدۀ ایشان است،برخورد کلی رئیس جمهورمنتصب مان با مسائل جهانی دراین مصاحبه ها بسیار قابل تآمل است. درحقیقت، برخورد آقای احمدی نژاد با سیاستمداران و گزارشگران خارجی هیچ ربطی به  دیپلماسی ندارد بلکه از جنس حرکات کابوی وار آقای جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکاست.  یک سیاستمدار آگاه و اندیشمند ازحضور در یک رسانۀ جهانی به عنوان یک فرصت بین المللی برای بازکردن پیچیدگی های فرهنگی و سیاسی مملکتش سود می جوید نه برای به نمایش گذاشتن  متلک پرانی وحاضرجوابی خود. یک مصاحبه یک امکان لحظه ای و با ارزش است که نباید به یک بگو مگوی بی دلیل و بی حاصل تبدیل شود. وقتی که جورج استفانوپلیس خبرنگار ای.بی.سی. می گوید شایع شده که بن لادن در تهران است یک دیپلمات متفکر از او می پرسد " لطفا برای من توضیح بدهید که فایدۀ پنهان کردن بن لادن برای ایران چیست؟" یا حتی او را مستقیما مورد سئوال قرار می دهد که " خبرنگار گرامی، شما شغلتان ایجاب میک ند که تاریخچۀ دشمنی های القاعده با ایران را مطالعه کنید بعدا دریان باره گفتگو  کنید."  اما وقتی شخص مصاحبه شونده آقای احمدی نژاد بوده و برای قهرمان شدن آمده باشد میگوید "نخیربن لادن درتهران نیست در واشنگتن است." 

واقعیت این است باید به این قضیه از زاویۀ دیگری نگاه کرد و آن اینکه این دنبال دعوا گشتن آقای احمدی نژاد – سوای ذهن یکسونگرو بی بهرۀ ایشان از مهارت های دیپلماتیک –  دلیلی عمیق تر دارد که همانا نیاز به تراشیدن "دشمن خارجی" برای ایران است.  وقتی رئیس ملتی به همۀ مقامات رسمی دیگر (بغیر ازشاوز و مگابه) توهین کند، آنها را ضعیف و خفیف و دروغگو بخواند و بی وقفه مبارز بطلبد سرانجام پاسخ های خصمانه خواهد شنید. بالاخره یک مقام اروپائی، آمریکائی،  یا اسرائیلی پیدا می شود که یاوۀ تازه ای دربارۀ حمله به ایران برزبان براند. پس از آن همۀ معترضان داخل مملکت را آسانتر می شود به جرم اتصال ناپیدا و غیر قابل اثبات به این دشمن خارجی محکوم کرد و به جوخۀ اعدام یا چوبۀ دار سپرد. هرچه باشد سالگرد انتخابات حماسی  که در آن خس و خاشاک هوا نفس سرکوبگران را تنگ کرد نزدیک شده است و نوبت درآوردن چماق هاست.

اما تلخ ترین واقعیت برای رئیس جمهور منتصب مان این است که اگرروزی برخی از مردم جهان او را به عنوان رئیس جمهوری سنت گرا و تند رو اما مدافع طبقات محروم می شناختند، سفرهای مرتبش به آمریکا از چهرۀ واقعی او پرده برداشته و آنان را به کاویدن جزئیات فجایعی که در ایران روی می دهد روانه کرده است. به یمن تصاویر غیر قابل انکاری که در اینترنت  میچرخند، دیگر زمان زدن، کشتن و انکارکردن سپری شده. پدران و مادران دردکشیده و داغ دیدۀ ایرانی، جوانان درزندان مانده و مورد شکنجه قرار گرفتۀ آن مرز و بوم، نسل جوان که شادی کردن برایش حرام است ...همه و همه باید بدانند که هرگز جهان تا به این اندازه، و در سطوحی چنین گسترده، از درد آنها آگاه نبوده است. سهم آقای احمدی نژاد (با دروغ های واضح و حرکات کابوی وارشان) در این آگاهی جهانی  بهیچ وجه کوچک نیست. 

امروزه به یمن سایت های اینترنتی و رسانه های جمعی بسیاری ازمردم جهان می دانند که دولت ایران در سال جاری با بدار آویختن 388 نفر رکورد دوم جهان را در این زمینه داراست . می دانند که ایران بزرگترین زندان روزنامه نگاران جهان است و 68 گزارشگر رسمی روزنامه در زندانهای این "رئیس جمهور" مردمی بسرمیبرند. شرح حکم غیابی سیزده سال زندان مازیاربهاری که جرمش نوشتن برای نیوزویک است حیرت و وحشت عمومی را در سراسرجهان بر انگیخته است. حتی بسیاری از مردم عادی – مثل آبدارچی دانشگاه ما - فهمیده اند که در ایران اگر درجیب کسی کارت عضویت درکانون جهانی حقوق بشر پیدا شد پنج سال زندانش حتمی است. در هفته ای گذشت، این ها با حیرت و وحشت خواندند که دولت آقای احمدی نژاد بچه های مردم را پنج تا پنج تا اعدام می کند  آنهم بدون خبر دادن به وکیلشان (اگر وکیل داشته باشند) و یا به پدر و مادر داغدارشان.

مهم تر آنکه آنقدر ازمرده شان می ترسد که جنازه هایشان را هم تحویل پدرو مادرنمی دهد به خیال اینکه آبها از آسیاب خواهد افتاد. کم نیستند کسانی که این خبر را می خوانند و اهل هرکجای دنیا که باشند اولین فکرشان این است: چه خیال باطلی!


  *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 

 

کلوتید ریس شهروند فرانسوی به کشورش بازمی گردد

Posted:



به دنبال آزادی مجید کاکاوند -

جرس: یک هفته پس از آزادی مجید کاکاوند، بازرگان ایرانی بازداشتی در فرانسه، و بازگشت وی به ایران، گزارش‌ها حاکی از آن است که دادگاهی در ایران به کلوتید ریس، شهروند فرانسوی، اجازه داده است تا ایران را به مقصد کشورش ترک کند.

 


خبرگزاری فرانسه به نقل از محمدعلی مهدوی ثابت، وکیل خانم ریس، نوشته است که دادگاه رسیدگی‌کننده به پرونده این شهروند فرانسوی، گرچه وی را از اتهامات وارد شده تبرئه نکرده است اما به وی اجازه ترک ایران را داده است.

 

مهدوي ثابت در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا با اعلام اين مطلب اظهارداشت:‌شعبه 15 دادگاه انقلاب بعد از رسيدگي به اتهامات موكلم ، وي را جمعا به 10 سال زندان محكوم كرد اما باتوجه به شرايط خاص موكلم و مورد رافت اسلامي و ترحم نظامي جمهوري اسلامي قرار گرفتن،حبس وي به پرداخت جزاي نقدي به ميزان 3 ميليارد ريال تبديل شد.


وي ادامه داد:‌جزاي نقدي موكلم پرداخت شده و ديگر به حكم دادگاه بدوي هيچ اعتراضي صورت نگرفت.


وكيل ريس با تاكيد براينكه موكلش براي خروج از كشور با هيچ منع قانوني مواجه نيست،خاطرنشان كرد:صبح فردا براي اخذ پاسپورت موكلم اقدام خواهم كرد تا وي بتواند به كشور فرانسه بازگردد.


 
کلوتید ریس، شهروند ۲۴ ساله فرانسوی که به تدریس زبان فرانسه در دانشگاه اصفهان اشتغال داشت، دهم تيرماه ۸۸ پيش از سوار شدن به هواپيما به مقصد بيروت، توسط نيروهای امنيتی در فرودگاه بين‌المللی تهران بازداشت شد و مقام‌های ایرانی در آغاز اتهام وی را تهیه عکس از تظاهرات معترضان و ارسال آن به خارج از کشور توسط ایمیل عنوان کردند.


فردا نوشت:با این حال چندی بعد مهدی میرابوطالبی، سفیر ایران در پاریس، به روزنامه فرانسوی پاريزين گفت که خانم ريس به منظور جمع‌آوری اطلاعات در باره برنامه هسته‌ای ایران، اصفهان را برای زندگی انتخاب کرده بود.


کلوتید ریس پس از دستگیری مدتی را در زندان گذراند و به همراه عده‌ای دیگر از بازداشت‌شدگان پس از انتخابات در دادگاه‌های گروهی که از طریق تلویزیون ایران به نمایش گذاشته شد، حضور یافت.


در کيفر خواست ارائه شده در دادگاهی که در مرداد ماه ۸۸ برگزار شد نیز، اتهام خانم ريس «جمع‌آوری اطلاعات و حمايت از اغتشاشگران» عنوان شده بود.


همچنين در اين کيفرخواست برنامه‌های مبادلات دانشگاهی که خانم ريس از آن طريق به ايران آمده نيز يکی از کانال‌های براندازی نرم معرفی شد.


دولت فرانسه اتهام‌های وارده به شهروند اين کشور را بی‌پايه و اساس دانسته و نيکلا سارکوزی رئيس جمهوری اين کشور خواستار آزادی سريع وی شده است.


در نهایت دادگاه رسیدگی کننده به اتهام‌های خانم ریس پس از اعتراض شدید دولت فرانسه به بازداشت این شهروند فرانسوی، با آزادی وی به قید وثیقه موافقت کرد اما قرار شد که وی تا اتمام مراحل دادرسی و صدور حکم در سفارت فرانسه در تهران بماند.


در ماه‌های گذشته مقام‌های ایرانی چندین بار به صورت تلویحی اعلام کردند که در قبال آزادی زندانیان ایرانی در فرانسه از جمله مجید کاکاوند، بازرگان ایرانی که آمریکا خواستار استرداد وی به این کشور بود، حاضر به بازنگری در وضعیت کلوتید ریس هستند.


آمریکا این مهندس ایرانی را به نقض مقررات تحریم‌های ایران متهم کرده و به همین دلیل خواستار استرداد او بود. با این حال دادگاهی در فرانسه به تازگی با استرداد مجید کاکاوند مخالفت کرد و او به ایران بازگشت.
 

حکومت، سبزها و قومیّت ها

Posted:



علی همتیان -

 

 

با ورود و گسترش مدرنیته در ایران، ساختارهای اجتماعی و سیاسی سنتی فروریخت. جامعه ایران از اواخر قرن هیجدهم و با ورود تفکر و ابزارهای تکنولوژیک شیوه جدیدی از زندگی را تجربه کرد و آن را در زندگی روزمره خود محک زد. با ورود مدرنیته و تغییرات ناشی از آن، رویکرد و کنش جمعی اعضای هر قومیت و نیز ساختار درونی آن نیز متاثر شد. قبل از ورود مدرنیته، رویکرد و کنش اعضای هر قومیت براساس الگوهای فرهنگی معنا پیدا می‌کرد و اساسا اندیشه و انتخاب فردی در آن جایی نداشت. از طرفی همزیستی گروه‌های قومی مختلف باعث بروز تعاملات و مبادلات فرهنگی‌ای می‌شد که حاصل جمع جبری این کنش‌ها و روابط، پدید آمدن الگوهای مشترکی در شیوه زندگی و تفکر بود. اما با ورود مدرنیته این شیوه‌ها و مطالبات قومی جلوه‌های جدیدی به خود گرفت.



پس از تشکیل دولت متمرکز به دست رضاشاه و اصلاح و مدرن‌سازی ایران از بالا و توسط حاکمیت، ساختارهای قومی و عشایری ایران نیز تغییراتی به خود دید. رژیم پهلوی با اتخاذ سیاست سرکوب نظامی و تطمیع رهبران اقوام و سهیم کردن آن‌ها در حکومت، سعی کرد انسجام سیاسی-اقتصادی آن را بشکند. این کار سبب گردید تا قومیت‌ها در ایران رهبران سیاسی کلان خود را از دست بدهند و گسستگی اقتصاد درونی را تجربه کنند.



روند درهم شکسته شدن ساختارهای سنتی قدرت در گروه‌های قومی تا انقلاب ایران ادامه پیدا کرد. وقوع انقلاب ضربه‌ای اساسی به ساختارها وارد کرد و باعث درهم ریختگی هرم قدرت سیاسی گشت. سرمایه‌داری وابسته جای خود را به طبقات پایین‌تر داد، جابه‌جایی طبقاتی افزایش یافت، سطح آموزش ارتقا یافت و رسانه‌های حکومتی بر جامعه مسلط شد. جنگ باعث مهاجرت‌ها و جابه‌جایی گسترده شد و گسترش شبکه‌های اجتماعی و اطلاعاتی فاصله‌های موجود را کاهش و فردگرایی را تقویت کرد. اما هرگز نتوانست آن را نهادینه کند.



در اوایل انقلاب حضور و نفوذ تفکرات چپ‌گرا توانست موجی از مطالبات قومی را دامن بزند و گروهی از روشنفکران اقوام مختلف را با خود همراه سازد. و موجب بروز تنش‌هایی در کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان گردد. این امر سبب گردید از سویی موجی از مطالبات قومی و فرهنگی مانند انتشار نشریات به زبان بومی و یا تشکل‌های فرهنگی و ادبی و از سوی دیگر تشکلات زیرزمینی و جنبش‌های رادیکال ایجاد شود.



از طرفی بی‌عدالتی‌های اقتصادی و سیاسی که موجب افزایش محرومیت‌گروه‌های قومی به عنوان جوامع پیرامونی شد، راه را برای سیاسی شدن اقوام هموار کرد. با راه یافتن اصلاح‌طلبان به قدرت، روشنفکران گروه‌های قومی توانستند به برخی از مطالبات فرهنگی دست یابند. جنبش اصلاح‌طلبی و در صدر آن دولت آقای خاتمی تلاش‌هایی را برای بهبود وضعیت اقوام انجام داد و کوشید تا با عملی ساختن دو اصل قانون اساسی یعنی انتخابات شوراهای محلی و تاکید بر آزادی زبانی برای اقلیت‌ها کارهایی در راستای حل اختلافات انجام دهد و توانست موافقت ضمنی اقوام ایران را نسبت به دولت اصلاحات بدست آورد، اما موفق به تعمیق مطالبات قومی در لایه‌های قدرت نشد. همزمانی این جریانات با حوادث منطقه مانند اشغال عراق و افغانستان و تغییر ساختار سیاسی این کشورها و فراهم شدن مشارکت سیاسی اقوام مختلف در مدیریت آن کشورها، سطح مطالبات گروه‌های قومی نیز در ایران افزایش یافت و تبدیل به مطالبات جدی سیاسی شد.



رشد فردگرایی و هویت‌خواهی قومی با هم منجر به به کنش قومی گسترده در ایران شده است. این کنش جمعی خواستار تغییر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران است. بستر شکل‌گیری این کنش‌ها محرومیتی است که از طرف کنشگران قومی احساس می‌شود. این محرومیت در تمام مناسبات مختلف زندگی آن‌ها قابل لمس است. اقوام از بعد اقتصادی خود را در حاشیه می‌بینند و از توزیع ناعادلانه فرصت‌های اقتصادی و شغلی ناراضیند. از لحاظ اجتماعی، عدم برخورداری از مشارکت اجتماعی و سیاسی برابر در تصمیم‌گیری و ورود به حاکمیت باعث رنجش آن‌ها شده است. از بعد فرهنگی قومیت‌ها به شدت نگران از دست رفتن هویت بومی و یکسان‌سازی فرهنگی حکومت هستند. بی‌توجهی به ارزش‌های قومی و عدم شرایط لازم برای رشد فرهنگ بومی و همچنین کنترل و فشار بر نخبگان قومی و سرکوب رسانه‌ای برای همسان‌سازی ملی باعث محرومیت‌های جدی اقوام ایران شده است.



با روی کار آمدن دولت آقای احمدی‌نژاد، تلاش حاکمیت برای از بین بردن نهادهای واسط و گروه‌های میانجی برای سیطره هرچه بیشتر بر مردم سبب گردید تا قومیت‌ها به موضع‌گیری بپردازند و تبدیل به گروه‌های مخفی و رادیکال شوند.



اینک، حاکمیت با برنامه تبدیل جامعه ایران به توده‌های همشکل و همسان سعی دارد تا توده‌گرایی و امت‌سازی را در تمامی سطوح و طبقات جامعه اجرا کند و برای این مهم، باید تمام گروه‌های میانجی و احزاب و تشکل‌های واسط را از میان بردارد و مردم را بدون واسطه در جریان حاکمیت خود قرار دهد. یکی از نقاط مهم برای رسیدن به این هدف از بین بردن تفاوت‌های فرهنگی و ارزش‌های قومی است. رژیم با فشار، تهدید و تطمیع نخبگان قومی و بی‌عدالتی در توزیع منابع و امکانات اقتصادی و اجتماعی و سرکوب رسانه‌ای و جریان ضد تبلیغی علیه ارزش‌های قومی، بشدت سعی می‌کند تا تفاوت‌ها و چندگونگی‌های قومی که در جامعه ساری و جاری است از بین برده و توده‌های یکدست را پایه ریزی کند. حاکمیت با تخصیص بودجه‌های ناکافی مانع توسعه همه‌جانبه اقوام و گسترش فقر در حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی می‌شود. علت آن است که حاکمیت به طور فزاینده‌ای از این نارضایتی نگران است و از طرفی یکپارچگی ارزش‌ها را در دستور کار دارد.



درحالی که قانون اساسی، حقوق برابر برای اقلیت‌های قومی از جمله کاربرد زبان‌های محلی در رسانه‌های گروهی و نشریات را تضمین کرده است، اما در عمل این حقوق نادیده گرفته می‌شود و به‌صورت کامل رعایت نمی‌شود. 



حکومت ایران همانند هر حکومت دیگری، از جدایی‌طلبی بیم دارد و به آن بشدت واکنش نشان می‌دهد و همچنین نسبت به بهره‌برداری خارجیان از نارضایتی‌های اقلیت‌ها برای خودمختاری نگران است. اما عملکرد حاکمیت وکوتاهی در پیشبرد برنامه‌ها برای برطرف کردن تبعیض‌ها و نارضایتی‌های اقتصادی و فرهنگی، تنها می‌تواند به این نارضایتی‌ها و حرکت‌های رادیکال دامن بزند.



با توجه به فشارهای حاکمیت بر اقوام ایرانی و نارضایتی ناشی از آن و همچنین مدعای اصلی جنبش مردم ایران که همانا برابری و آزادی است. همچنین تشابه خواست‌های اقوام ایرانی، با خواست‌های عمومی جنبش اصلاح‌طلبی از قبیل دموکراسی، نظارت محلی، اصلاحات اقتصادی و عدم تحمیل قرائت خاصی از اسلام است، هماهنگی دارد.


با توجه به اهداف عمومی و شباهت‌ها و نزدیکی‌هایی که بین جنبش اصلاح‌طلبی و جنبش‌های قومی دیده می‌شود، می‌توان چنین استنباط کرد که توجه به خواست‌ها و مطالبات اقوام مختلف و نیز مشارکت آنان در سطح برنامه‌ریزی و توجه هرچه بیشتر به نیازها و خواست‌های واقعی این اقوام و رسیدگی و همگرایی بیشتر با آنان می‌تواند به عنوان اهرم فشار بر حاکمیت عمل کند و همگرایی و سازمان‌دهی جنبش را درونی‌تر و عمیق‌تر سازد. و از این حیث، گروه‌های بیشتری از مردم را با خود همراه نماید. و موجب ائتلاف حداکثری در این جنبش گردد. این ائتلاف و همبستگی سبب بسیج منابع و امکانات بیشتر در لایه‌های مردم و گسترش اهداف و خواسته‌های جنبش در سطح جامعه می شود. و باعث جذب بیشتر نیروهای خاکستری و ارتقا سطح کمی و کیفی جنبش خواهد شد. 


ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست

 

 

موسوی و تببین مرزهای جنبش

Posted:



علی حسین قاضی زاده -

 

 

هرچقدر خواسته ها و مطالبات ما شفاف تر باشد، در انتخاب هدف و مسیر یک صدا تر و منسجم تر عمل می نماییم. حتی اگر ثمره تبیین مرزهای جنبش، ریزش بخش اندکی از نیروهای همراه باشد، در عوض بخش باقی مانده را متحد تر و منسجم تر می سازد.

کاری که میرحسین موسوی در بیانیه شمارهء 11 و 17 خویش به انجام رساند، تبیین همین خواسته ها و شیوه اداره آنان از حاکمیت بود. به خصوص بیانیه شماره 17 که درست در بزنگاهی صادر شد که به دلیل اتفاقات پس از عاشورا، بیم آن می رفت تا ابتکار عمل به دست خشونت طلبانی بیافتد که در اردوی موافقان و مخالفان نظام کم هم نیستند.

بیانیه شماره 17 موسوی، مانیفست اصلاح طلبی و بیان اعتراض مطالبه محور رهبران جنبش بود. هر چند که آن بیانیه، ابتکار عمل را از دست همه گروههای خشونت طلب و برانداز به در آورد، اما در مواجهه با خواسته های رو به تعمیق جامعه و بدنه اجتماعی جنبش سبز، سوالات فراوانی را بی پاسخ گذارد. 

هرچند که حصول خواسته های 5 گانه موسوی در بیانیه شماره 17، تأمین کننده منافع بخش کثیری از پشتوانه اجتماعی جنبش سبز است، اما مکانیسم دستیابی به چنین خواسته هایی در مواجهه با حکومتی که همه روزنه های اصلاح را مسدود نموده، مهم ترین چالش چند ماه گذشته اصلاح طلبان با کسانی بود که روشهای اصلاح طلبانه را کارآمد نمی دانستند.

سخنان 22 اردیبهشتِ میرحسین موسوی، حاوی نکات جدیدی بود که بیش از هرچیز بیانگر به رسمیت شناختن همین دغدغه ها از سوی وی بود. میرحسین در این سخنان، ضمن تبیین شفاف هدفهای کوتاه مدت و بلند مدت جنبش، مسیر جنبش و مرزبندی آن با گروههای برانداز، به نکاتی اشاره کرد که نشان دهد مشی اصلاح طلبانه با علم به همه دغدغه های نسل امروز اتخاذ گشته نه با نادیده گرفتن آن.

گسترش مطالبات مردم

مهمترین نکته این سخنرانی به رسمیت شناختن تعمیق و گسترش مطالبات مردم است و دلیل آن را نه حادثه و اتفاق که تجزیه و تحلیل مسائل از سوی مردم می داند. راه حل موسوی برای پاسخ گویی به این مطالبات عظیم و ایجاد اجماع نسبی بین آنان، اجرای بی تنازل قانون اساسی است.

موسوی ضمن اینکه قانون اساسی را وحی منزل نمی داند و حق تغییر آن را برای مردم محفوظ می داند، تأکید می کند که: «در موقعیت فعلی و در مسیر حرکت جنبش، بخشی از مطالبات را مطابق با قانون اساسی موجود، می توانیم مرتب تر و با پشتوانه بیشتری عنوان کنیم و بعدها بتدریج خواهیم توانست آنرا نیز با همان مکانیسمی که در خودِ آن است، تغییرش دهیم.»

اهمیت جمله فوق به حدی هست که التزام یا عدم التزام بدان، به 2 مسیر و 2 هدف کاملا مجزا منتهی می گردد. به این ترتیب، همه آنهایی که موسوی را صالح ترین سخنگوی جنبش سبز می شناسند، در کوتاه مدت، تنها اجرای تمام و کمال قانون اساسی را از حاکمیت طلب می کنند. با این فرض، هدف، نه براندازی نظام که حفظ نظام است. هدف، بازگرداندن نظام به آرمانهای همان روزهایی است که سبب ساز پیروزی آن شد. هدف، اجبار مجریان به اجرای قانون است. هدف، تصفیه مجریان قانون شکن است. ناکارآمدی قانون زمانی احراز می گردد که بی کم و کاست به اجرا در آید. وقتی اراده ای به اجرای قانون نیست، مبارزه برای تغییر قانون، تنها اعمال هزینه به بدنه اجتماعی جنبش است. در جامعه ای که قانون ابزاری برای توجیه رفتار حاکمان است، سخن گفتن از تغییر قانون بیهوده است. 

خاتمی 8 سال تلاش خود را صرف این کرد که احترام به قانون بدل به یک فرهنگ گردد و در این راستا گامهای فراوانی نیز برداشت. اگر ماحصل تلاش جنبش سبز و رهبران آن ملزم نمودن حاکمان به اجرای بی کم و کاست قانون باشد، می توان گفت که تمام اهداف کوتاه مدت جنبش سبز، محقق گشته. آن روز، روز سخن گفتن از تغییر قانون ناکارآمد است. 

 

 *ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست