جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


بجای اینکه بشینیم فکر کنیم دفعهٔ بعدی کی است

Posted:



 

اشتباه نشود، خود من نیز ایرانی‌ ام، این متن دلیل بر پاک بودن من از این اشکالات نیست. مینویسم چون اینها در من و جامعه مشترک اند.

 

بجای اینکه بشینیم فکر کنیم دفعهٔ بعدی کی است، بشینیم اول فکر کنیم چی‌ شد که امروز اینجوری شد؟ چرا ما اونجوری که باید، یک خط قرمز پررنگ روی این ژیم نکشیدیم؟ تا بعد برویم سراغ یک قرار دیگر. تا زمانی‌ که دیدگاه مان را عوض نکنیم، اگر ۱۰۰۰ موقعیت دیگر هم داشته باشیم باز به همین نتیجه میرسیم. پس راهی‌ که انتخاب کردیم اشتباه است.باید مسیر مان، که خودمان هستیم، را تغییر بدم. این جنبش از میان جامعه می‌گذرد. هر وقت ما آدم‌ها تغییر کردیم، جنبش هم به نتیجه می‌رسد

.

اشکالات زیادی به ما ایرانی‌‌ها وارد است. ما ایرانی‌‌ها از نقد کردن میترسیم، از نقد خدا‌ای که میپرستیم تا نقد اطرافیان مان، تا نقد  خودمان  و تا نقد جنبش مان. اشتباه نشود، نقد با قضاوت فرق دارد. هیچ کسی‌ صلاحیت قضاوت در مورد دیگران را ندارد. ولی‌ نقد لازم است. نقدی که راهکار تقاضا کند و یا راهکار ارائه دهد. نترسیم ازینکه سران جنبشمان را نقد کنیم، و از همه مهم تر خودمان و جنبشمان را نقد کنیم. اشکالاتمان را بیابیم. متاسفانه اکثر ما ایرانی‌‌ها از این کار اساسی‌ گریزان ایم. چون میترسیم سیاهی‌های خودمان را به ما نشان بدهند

 

نکتهٔ دوم، تعصّب است ما. اکثر ما ایرانی‌‌ها در هنگام نقد مسائل و اشخاص، متعصب به موضوع نگاه می‌کنیم. گویی که میترسیم برای لحظه‌ای افراد را از دیدگاه اسلامی و عقیدتی نگاه نکنیم، و حتا برای یک نقد کوتاه خود را فقط در چهارچوب آن شرایط خاص  و آن شخص بگذاریم. تعصّب زبانی، مکانی، تعصب در تحلیل تاریخ، وقایع و هر آنچه افکار ما را به لرزه می‌‌اندازد.

 

ببینید، چرا میانگین است تاخیر مترو‌های ژاپن ۶ ثانیه است، ولی‌ برای ما گاهی‌ به نیم ساعت می‌کشد (تجربه کرده ام)؟. این وقت نشناسی و بدقولی زمانی‌ ما بدترین مشکل فردی و اجتماعی ما است

 

و در آخر، چرا ما گاهی‌ تند و گاهی‌ خسته می‌رویم؟ چرا در فاصله بین دو حرکت اجتماعی فراموش می‌کنیم که تحلیل و پیشبینی‌ کنیم؟ چرا ایرانی‌‌ها بخودشان می‌گویند مرده پرست؟ چرا بعد از هر اتفاق‌ای برای ۳- ۴ روز گرم و فعال می‌شویم و باز فراموش می‌کنیم تا اتفاق بعدی؟ همیشه در گروه‌های ما، چند نفری صحبت را به دست میگیرند و بقیه هم نگاه میکنند. این است اخلاق  اهریمن و قهرمان پروری‌ ما. همگی‌ ما ، با تمام دانسته‌ها و نادانی‌ هایمان، باید در بحث‌ها و تحلیل‌ها وارد شویم، نقد کنیم و پیشنهاد دهیم. هر کسی‌ از ما، یک روزنهٔ امید است. باور کنیم خودمان را. بعد از این ۸ ماه، ما باید منابع خبری برگزیده جنبش را داشته باشیم،  باید گروه‌های هماهنگ داشته باشیمباید گروه‌های پوستر سازی هماهنگ و پرکار داشته باشیم باید  افراد فرصت طلب و افراد  طرفدار دمکراسی را از هم تمیز داده باشیم و .... هرچه جلو تر می‌رویم، باید چشم مان را بیشتر باز کنیم تا مبادا خواب نتیجه را از ما برباید

 

بانوی عشق و ایمان

Posted:



حسن یوسفی اشکوری -

 

خبر دردناک و تأسف آوری بود: خاله درگذشت! خانم فهیمه محبی را می گویم. او خاله دوست مان آقای عنایت اتحاد بود و ما دوستان نزدیک در حلقه دوستداران دکتر شریعتی به این مناسبت او را همواره « خاله » صدا می زدیم. البته پس از آن که آشنایی ما بیشتر شد و به همکاریهای فرهنگی و ارتباط خانوادگی مستمر کشیده شد، به جد خانم محبی را خاله می دانستیم چرا که او به راستی برای فرزندان فکری و معنوی شریعتی و به طور کلی طیف نواندیشان اسلامی ( و بیشتر برای گروه ملی – مذهبی ها ) در طول سی سال اخیر یک مادر و یک خاله تمام عیار و فداکار و مهربان بود.

 

آشنایی من با خانم محبی به بهار سال 1363 باز می گردد. در همان بهار، به نظرم رسید که به مناسبت 29 خرداد سالروز درگذشت دکتر شریعتی مجلس یادبودی ولو در حد فاتحه خوانی معمول و سنتی در خانه ای و به طور خصوصی برگزار کنیم، مناسب و مفید خواهد بود. چرا که در آن سالیان امکان برگزاری مجلس در محافل عمومی اصلا نبود. این ایده خود را برای اولین بار با آقای دکتر حسن حبیبی در میان گذاشتم. در آن زمان هنوز مجلس اول به پایان نرسیده بود و من و دکتر حبیبی در مجلس بودیم. دلیل این مشورت با ایشان نیز دوستی دیرین حبیبی با شریعتی و مواضع سیاسی ایشان بود که در آن اوان ما را با ایشان نزدیک کرده و بر ارادت من به ایشان افزوده بود. اما ایشان گفت کار خوبی است اما در حال حاضر به دلایلی صلاح نیست ماها این کار را بکنیم و بهتر است باشد در فرصت مناسب تر. با توجه به اعتمادی که در آن ایام به ایشان داشتم، توجیه ایشان قانع کننده به نظر رسید. چندی بعد این ایده و گفتگو را با دوست دیگرمان دکتر سید محمد مهدی جعفری ( نماینده برزاجان ) در میان گذاشتم. جعفری نیز همان نظر را تأیید کرد و از این رو قانع شده و از آن فکر چشم پوشیدم. اما شاید در اواسط خرداد بود که در دیدار با دوست خوب دیگرمان مهندس نورالدین غروی ایده پیشین را با ایشان مطرح کردم اما او برخلاف دوستان دیگر از آن استقبال کرد و توجیهات مطرح شده را نیز نادرست دانست. از آنجا که در آن سالها فضای سیاسی و فرهنگی کشور به شدت بسته و خفقان آور بود و شریعتی زدایی نیز در دستور کار حاکمیت قرار داشت، مطمئن بودیم که در مکانی عمومی اجازه برگزاری مراسمی به یاد شریعتی را نمی دهند، از این رو تصمیم گرفتیم که در منزلی این مراسم را برگزار کنیم. اما منزل من و غروی به دلیل محدودیت فوق العاده جا مناسب نبود. پس از چندروز غروی بشارت داد منزل یکی از دوستان به نام عنایت اتحاد برای این کار مناسب است و می توانیم در آنجا مراسمی داشته باشیم. بدین ترتیب با آقای اتحاد آشنا شدم و پس از آشنایی دانستم که منزل ایشان در واقع منزل خاله اش خانم فهیمه محبی است و او، که هنوز ازدواج نکرده بود، با خاله اش در آن خانه زندگی می کند. به هر ترتیب در 29 خرداد 63 مراسمی برای بزرگداشت شریعتی در سه شب در منرل خانم محبی – اتحاد در خیابان سهروردی شمالی کوچه آبان ( شهید سعید محبی که پلاک را فعلا به یاد ندارم ) برگزار کردیم و این مراسم برخلاف انتظار ما از حد یک محفل محدود به مراتب فراتر رفت و افراد زیادی (شاید حدود چهارصد نفر که در آن سالها دور از انتظار بود) در آن محفل گرم شرکت کردند و در هر شب به مدت حدود پنج ساعت دو سخنرانی همراه با گفتگوهایی پرشور انجام شد. از آنجا که این مراسم با استقبال فراوان روبرو شد و احساس شد که تداوم آن می تواند مفید و مثبت باشد، بر آن شدیم که آن را ادامه دهیم و لذا در همان سال سالگرد آیت الله طالقانی را نیز در همانجا برگزار کردیم و این سنتی شد که در سالهای بعد نیز به این دو مناسبت مراسم برگزار شود و تا اواسط دهه هفتاد و فروختن خانه خاله این سنت پایید. خاطرات بسیار ارزشمندی از آن سالها و آن جلسات در ذهن ما و حتی شرکت کنندگان آن مانده است. از جمله مجاهدت و شجاعت و ایمان استوار و کم مانند خانم محبی در همراهی با دوستان برگزار کننده آن جلسات در برابر انواع تهدیدها و آسیبهای احتمالی مأموران رسمی و غیر رسمی و علنی و پنهان حاکمیت سیاه آن سالها بود که در آن اوان (مانند اکنون) هیچ گونه دگر اندیشی (حتی در حد برگزاری مراسم سالانه درگذشت کسانی چون شریعتی و طالقانی) را بر نمی تابید. بارها در سالهای نخست مأموران کلانتری به طور رسمی و مأموران امنیتی گاه رسمی و گاه غیر رسمی می خواستند جلسات برگزار نشود و بهانه شان عدم مجوز برای انجام چنین برنامه هایی بود اما خانم محبی با ایمان و شهامت و صراحت و صداقت مشهورش به عنوان صاحب خانه در برابر خواسته های غیر قانونی و تهدیدهای پنهان و آشکار گزمگان حکومتی می ایستاد و مسؤلیت همه چیز را بر عهده می گرفت. چند بار تلفنی تهدید کردند که خانه را منفجر خواهند کرد و یا به آتش خواهند کشید اما او بی اعتنا و با توکل به خداوند ایستاد و حتی در آن زمان به ماها نیز چیزی نگفت تا خللی در برنامه ها ایجاد نشود. او چنان مقاومت کرد تا جلسات سالانه را  در حریم خانه اش تحمیل و تثبیت کرد.

 

و اما در اواخر دهه شصت خانم محبی خانه مسکونی اش را فروخت و پول یک طبقه اش را اختصاص داد به فرزند جوان و شهیدش سعید محبی. خانم محبی همسر سرگرد محبی بود که در اوایل دهه سی در یک سانحه هوایی کشته شد و او نام فامیلی خود را از همسرش داشت. از آنجا که او یکی از افسران آزاده و ملی و طرفدار نخست وزیر ملی دکتر محمد مصدق بود و طبعا از نظر دولت برآمده از کودتای 28 مرداد نا مطلوب شمرده می شد، سانحه پیش آمده و کشته شدن افسر مصدقی در سالیان پس از کودتا مشکوک شمرده شد و از این رو او را شهید می دانستند. خانم محبی از همسرش سه فرزند ( دو پسر و یک دختر ) داشت که آنان را بدون سایه پدر، بزرگ کرد. این خانواده سالیانی در خارج از کشور در لندن زندگی می کردند و پس از انقلاب مادر و دختر به ایران آمدند و دو پسر او در خارج ماندگار شدند. فرزند کوچک دانشجو بود و زمانی که جنگ آغاز شد با احساس تعهد انسانی و ملی به وطن بازگشت و پس از مدتی کوتاه در جبهه نبرد جان باخت اما شرف و اعتبار نزد خدا و خلق به دست آورد. کوچه آن منزل به نام این شهید نامیده شد.

 

مادر این شهید شاهد و صادق، پول سهمیه فرزندش را ( که چند میلیونی می شد ) در اختیار جناب اتحاد و دوستان قرار داد و با رایزنی این سرمایه اولیه دستمایة تأسیس نهاد فرهنگی – خیریه « شط » شد و برای نشان دادن ارادت و پیوند فکری و سیاسی بانی اصلی و دیگر دست اندرکاران به شریعتی و طالقانی « شط » نامیده شد. برنامه های این نهاد فعالیت فرهنگی، با الهام از نهاد حسینیه ارشاد، فعالیت های فرهنگی در حوزة نواندیشی دینی و کارهای خدماتی مختلف ( از جمله اعطای بورسیه به دانشجویان نیازمند ) بود. پس از چند سال تلاش بی وقفه عنایت این نهاد موفق به اخذ مجوز و پروانه فعالیت قانونی از وزارت ارشاد شد. عنایت اتحاد مدیر عامل آن شد و کسانی چون مهندس عزت الله سحابی و دکتر جعفری و من نیز از اعضای هیئت مؤسس و یا هیئت مدیره شدند. هر چند در نهایت، به دلایلی، نهاد شط نتوانست به اهدافش برسد و فعال و اثرگذار باقی بماند اما نیت خیر خانم محبی و پول حلال شهید سعید منشاء خدماتی قابل توجه گردید.

 

در اوایل دهه هفتاد خبر رسید که دایره المعارف تشیع، به دلایلی از جمله بی توجهی و کارشکنی برخی مقامات مسؤل در بنیاد طاهر و نیز مقامات حکومتی، در معرض ورشکستگی و انحلال قرار گرفته است. پس از رایزنی هایی قرار شد بنیاد شط به یاری این نهاد فرهنگی و دینی بشتابد و اندک امکانات مادی خود را برای تداوم آن ( که تا آن زمان تنها دو جلد منتشر شده بود، در اختیار آن بگذارد. در پی این تصمیم خانم محبی به آنجا رفت و عملا مدیریت اجرایی دایره المعارف را بر عهده گرفت. او از آن زمان تا لحظه مرگش با تلاش های واقعا کم نظیر خود توانست انتشار دایره المعارف را به شمارة 13 برساند. این که او چگونه به این کار موفق شد، خود داستانی شگفت و شوق انگیز و در عین حال تلخ و اسف انگیز و سرشار از عبرت است. هر کس که این سالها با دایره المعارف همکاری کرده ( و من هفت سال از سوی شط عضو گروه ویراستاری دایره المعارف و نویسندة آن بودم ) و یا پای صحبت های خانم محبی نشسته باشد، کم و بیش با این داستان شنیدنی آشنا است. بویژه او بارها و بارها از کارشکنی های مقامات رسمی ( فرهنگی و سیاسی، روحانی و غیر روحانی ) یاد می کرد و به تلخی از آنها سخن می گفت. ظاهرا تمام بهانه این بود که شخیصتی چون احمد صدر حاج سید جوادی ( چهرة ملی و عضو نهضت آزادی ) در آنجا سمتی دارد. اما خانم محبی استوار ایستاد و از تمام امتیازاتی که ممکن بود در صورت حذف جناب صدر برای انتشار این مجموعه فرهنگی به دست آورد و از بار هزینه های کمر شکن روز افزون رها شود، چشم پوشید. حتی من برای کاستن از بار فشارهای سیاسی در کار این کار فرهنگی و دینی تمام عیار، از عضویت آن کنار رفتم.

 

به هرحال خانم محبی زنی بود شجاع و دلیر و با ایمان و استوار در فکر و منش و رفتار. می توان او را بانویی عاشق و با ایمان و صریح اللهجه نامید. صراحت گفتارش هر چند گاه مایه هایی از تلخی و درشتی داشت و از این رو گاه موجب رنجش افراد می شد، اما در نهایت به دل می نشست و تحسین انگیز بود. چند ماه پیش که شنیدم او بیمار است، تلفنی از حالش جویا شدم. بر خلاف تصور من خیلی سرزنده به نظر می رسید و حداقل در گفتارش نشانی از سستی و بیم از مرگ نبود. مانند همیشه از مشکلات گفت و از مقاماتی که چه گفته اند و چه کرده اند. اما او، باز مانند همیشه، متوکل بود و از عشق و ارادت خود به دین و تشیع و علی گفت و تأکید کرد که خود مولا ضامن موفقیت است و کارها پیش خواهد رفت. همواره در گفتار و رفتارش شوق وافر دینی و ارادت خالصش به اولیای دین و بویژه اهل بیت پیامبر دیده می شد. در عین حال پس از حدود نیم قرن عشق عمیق او به همسرش، که در جوانی او را از دست داده بود، به خوبی در گفتارش احساس می شد. او می گفت از پدرش و بیشتر از « سرگرد » درس زندگی و ایمان آموخته است. بارها به مناسبت از سخنان نغز « سرگرد » می گفت و برای اثبات مدعایش به آنها استناد و استشهاد می کرد. خاله خود چندان اهل اندیشه و علم نبود اما به راستی خادم علم و دین بود و در سی سال اخیر زندگی اش خالصانه در خدمت  دین و علم قرار داشت. از نظر سیاسی نیز با سیاست نیز میانه ای نداشت، اما از آغاز تا پایان خود را حامی و دلبسته ملیون مسلمان ( مصدق، طالقانی، بازرگان، شریعتی، سحابی و . . . ) و نواندیشان دینی می شمرد.

 

خدایش رحمت کند و پاداش صابران برای او باشد. او به جد حق بزرگی بر گردن همة ما و بر گردن اهل فرهنگ و قلم ایران دارد. نامش و خاطره اش جاودان باد.        

           

 

*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

اختصاصی جرس / تکذیب خبر قصد مسافرت میرحسین موسوی به تبریز

Posted:



شبکه جنبش راه سبز (جرس) : یکی از بستگان نزدیک میرحسین موسوی خبر سفر نخست وزیر دوران جنگ به شهر تبریز را تکذیب کرد.

یکی از نزدیکان موسوی با تکذیب این خبر به جرس گفت که آقای موسوی هیچ قصد و برنامه ای برای سفر به شهر تبریز را نداشته است و خبر خبرگزاری فارس کذب محض است.

گفتنی است روز گذشته خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران  مدعی شده بود که میرحسین موسوی قصد مسافرت به شهر تبریز را داشته اما پس از تجمع هواداران دولت در مقابل فرودگاه این شهر، موسوی از اقدام خود منصرف شده است.

رویه این رسانه وابسته به سپاه انتشار اخبارکذب و برهم زدن آرامش جامعه است.

وبسایت کلمه هک شد

Posted:



جنبش راه سبز(جرس): وبسایت کلمه هک شد. این وبسایت که اخبار میرحسین موسوی را پوشش می داد، ساعاتی پیش توسط ارتش سایبری هک شد. در این سایت نوشته شده است : به احترام رفراندومی که در 22 بهمن برگزار شد ومردمی که رای دادند و به احترام ملتی بزرگ و وطنی به نام ایران، بيشتر از اين مهره بازي افرادي که خود در آمريکا در امن و امان بسر می برند و شما به عنوان مهره استفاده ميکنند نباشيد . « فرزندان ایران زمین » پیش از این نیز وبسایتهای موج سبز، تویتر، فیس بوک و رادیو زمانه هک شده بودند.

فوری / آدرسهای جدید جرس بدنبال حمله ارتش سایبری

Posted:



 

  
از خوانندگان جرس درخواست می شود برای دریافت اخبار جرس به آدرس های زیر مراجعه کنند.
 
 

 

روزنامه نگاران را آزاد کنید

Posted:



کمپین جهانی «جامعه ما جامعه آزادی خواهد بود" تشکیل شد -

 

جنبش راه سبز(جرس): گروهی از سازمان‌های بین‌المللی روزنامه‌نگاران، نویسندگان و ناشران روز پنج‌شنبه همزمان با ۲۲ بهمن،‌ سی و یکمین سالگرد انقلاب سال ۱۳۵۷، با به راه انداختن کمپینی جهانی و در نامه‌ای سرگشاده به رهبر جمهوری اسلامی خواستار آن شدند که دستور آزادی دست‌کم ۶۰ روزنامه‌نگار و نویسنده دربند در ایران را صادر کند.


 
«کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران» در نیویورک یک هفته پیش از ۲۲ بهمن با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که ۴۷ روزنامه‌نگار در زندان‌های ایران به سر می‌برند که این میزان دستگیری از سال ۱۹۹۶ تاکنون در هیچ کشوری سابقه نداشته و ایران در این زمینه هم‌اکنون از چین هم پیشی گرفته است.
 
کمتر از یک هفته بعد و با ادامه موج دستگیری‌ها در کشور این رقم به دست‌کم ۶۰ روزنامه‌نگار و نویسنده و وبلاگ‌نویس رسید و به این ترتیب به گفته سازمان‌های بین‌المللی روزنامه‌نگاران و مطبوعات ایران به بزرگ‌ترین زندان اهالی مطبوعات در جهان تبدیل شد.


به گزارش رادیو فردا، اکنون شش سازمان معتبر «کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران»، قلم (پن)، گزارشگران بدون مرز، شاخص سانسور، «روزنامه‌نگاران کانادایی حامی آزادی بیان» و انجمن بین‌المللی ناشران برای اعمال فشار بر حکومت ایران و آزادی روزنامه‌نگاران دربند ایرانی کمپینی به راه انداخته‌اند که تا پایان بهار سال آینده در آمریکای شمالی و اروپا ادامه خواهد داشت.


این سازمان‌های حامی آزادی بیان نام کمپین جهانی خود را «جامعه ما جامعه آزادی خواهد بود» گذاشته‌اند که برگرفته از یکی از سخنرانی‌های آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۵۷ و بحبوحه انقلاب ایران است. بنیان‌گذار جمهوری اسلامی در این سخنرانی وعده داده بود که حکومت جدید ایران حامی آزادی بیان و مطبوعات باشد.


این در حالی است که «کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران» در بیانیه هفته گذشته خود اشاره کرده بود که تنها در دو ماه گذشته دست‌کم ۲۶ روزنامه‌نگار در ایران دستگیر شده‌اند، اما این آمار شامل بیش از ۵۰ روزنامه‌نگاری که در ماه‌های گذشته دستگیر و با ضمانت آزاد شده‌اند نمی‌شود.


شش سازمان حامی آزادی بیان در نامه خود به آقای علی خامنه‌ای اشاره کرده‌اند که در بخش اعظم سال‌های پس از انقلاب و بویژه ماه‌های پس از انتخابات جهان شاهد «سرکوب آشکار و علنی مخالفان، ساکت کردن روزنامه‌نگاران و نویسندگان و زندانی کردن شهروندانی بوده است که به راه‌پیمایی‌های مسالمت‌آمیز پیوسته‌اند».


در این نامه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی که به دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل ارسال شده آمده است:‌ «از شما نمی‌خواهیم که پای خود را از محدوده قوانین‌تان یا آرمان‌های انقلاب ایران فراتر بگذارید؛ بلکه می‌خواهیم به وعده‌ها و قول‌های آیت‌الله خمینی عمل کنید.»


در حالی در هشت ماه گذشته بیش از پنج هزار نفر از معترضان و روزنامه‌نگاران در ایران روانه زندان‌ها شده‌اند که دولت ایران خود در گزارشی که به شورای حقوق بشر سازمان ملل ارائه کرده اشاره می‌کند که قانون اساسی ایران حافظ حقوق اولیه بشر و آزادی‌های اساسی انسان‌ها همچون آزادی بیان است. این شورا دوشنبه هفته آینده برای بررسی پرونده حقوق بشر حکومت ایران در شهر ژنو سوئیس تشکیل جلسه می‌دهد.

فرانسه: تحریم ایران در جهت کمک به معترضان خواهد بود

Posted:



کشورهای جهان بشدت علیه سیاست های جمهوری اسلامی اعتراض کرده اند -

 

جنبش راه سبز(جرس): یک مقام ایرانی تولید اورانیوم 20 درصدی را مورد تایید قرار داده و وزیر امور خارجه فرانسه خواستار تحریم مقامات و نهادهای حکومتی ایران شده است.
 
روز جمعه، 23 بهمن (12 فوریه)، برنار کوشنر، وزیر امور خارجه فرانسه، در مصاحبه با رادیو فرانسه زبان اروپای 1 ضمن تاکید بر لزوم وضع تحریم های بین المللی جدید علیه ایران، گفته است که این تحریم ها باید مقامات و نهادهای حکومتی ایران را هدف قرار دهد.
 
به گزارش بی بی سی  کوشنر در پاسخ به این انتقاد که فرانسه و جامعه بین المللی کمکی به ایرانیان مخالف دولت نکرده گفت که وضع تحریم های جدید به منزله وارد کردن فشار بر رژیم ایران و در نتیجه، حمایت از مردم این کشور است.
 
وزیر خارجه فرانسه گفت "ما می کوشیم تحریم هایی را پیشنهاد نکنیم که به مردم ایران که، طبق اطلاعات ما، نود درصد آنان با دولت و هیات حاکمه و سلسه مراتب حکومتی این نظام دیکتاتوری مخالفند، آسیبی نرساند."
 
برنار کوشنر همچنین گفت که فرانسه و جامعه جهانی تا آنجا که امکان دارد، "از راه بازگویی حقایقی که به دست ما می رسد" به معترضان داخل ایران کمک کرده است.
 
وی دولت ایران را به تلاش برای استفاده بالقوه نظامی از فن آوری هسته ای متهم ساخت و گفت که "اتخاذ موضع سختگیرانه علیه برنامه های هسته ای دولت ایران، که مورد قبول ما هم نیست، به مقدار زیاد به مردم معترض در داخل ایران کمک می کند."
 
 کوشنر اظهار داشت که دولت فرانسه و سایر کشورهای جهان به شدت علیه سیاست های جمهوری اسلامی اعتراض کرده اند و با تاکید بر اینکه اولویت فرانسه، وضع تحریم های جدید جهانی علیه جمهوری اسلامی است، گفت "شاید فکر کنید این تلاش ها به نتیجه ای نخواهد رسید اما به نظر من، در نهایت بسیار مفید خواهد بود."
 
وزیر امور خارجه فرانسه افزود که اقداماتی برای تصویب تحریم های جدیدی علیه حکومت ایران در شورای امنیت در جریان است هر چند برای به نتیجه رسیدن این اقدامات، به زمان نیاز است زیرا لازم است نخست توافق سایر اعضای شورای امنیت، به خصوص چین با چنین مصوبه ای کسب شود.
 
 کوشنر یادآور شد که برخی دیگر از اعضای شورای امنیت، مانند برزیل و لبنان هم ممکن است به سادگی با وضع تحریم های سختگیرانه علیه ایران موافقت نکنند و در نتیحه، این نظر که تصویب قطعنامه جدیدی در شورای امنیت به زمان نیاز دارد "اظهار نظری بدبینانه نیست."
 
وزیر خارجه فرانسه به خصوص روابط یک ایران اتمی با گروه های تندرو در خاورمیانه را باعث نگرانی شدید خواند و هشدار داد که "مسایل دیگری هم وجود دارد که حتی خطرناکتر است که البته منظور من، مسلح کردن گروه هایی مانند حزب الله لبنان و حماس است."
 
 کوشنر در عین حال گفت "فرانسه و ایالات متحده معتقد نیستند که در حال حاضر، ایران توانایی تولید اورانیوم با خلوص 80 درصد را دارد اما گفتن اینکه اگر بخواهیم بمب اتمی بسازیم، می سازیم، باعث افزایش خطر و انزجار همگان، از جمله کشورهای عرب منطقه خاورمیانه می شود."
 

صادق آیینه وند: باید بپذیریم که سیره پیامبر در جامعه جاری نیست

Posted:




 شبکه جنبش راه سبز(جرس): متاسفانه باید بپذیریم که سیره پیامبر (ص) در جامعه اسلامی جاری نیست.

دکتر صادق آیینه وند، استاد تاریخ اسلام در گفت گو با خبر آنلاین با اشاره ضرورت درک درست از تاریخ صدر اسلام گفت: " متاسفانه فضای جامعه امکان انتقال و انعکاس درست سیر و سیره رسول خدا را از مبلغان و دغدغه داران دین گرفته است."

این استاد دانشگاه افزود:" نباید از پیامبر به شرح ساده ای از وقایع زندگی او اکتفا کنیم. متاسفانه باید بپذیریم که آنچه عموما منعکس می شود مسائلی سطحی و ساده است." وی افزود:" سیره به معنای شرح زندگی پیامبر اکرم (ص) یا بزرگان دین و شخصیتهای برجسته است و به نظر می‌رسد که مورّخان مسلمان در ابتدا بر آن بودند که طریقه زندگی و روش و راه و رسم پیامبر اکرم (ص) را به عنوان منبعی برای تأسّی و پیروی ارائه نمایند ولی به وقایع زندگی پیامبر بسنده کردند و غزوات و جنگهای پیامبر (ص) را بخشی از سیره شمردند."

دکتر آیینه وند ادامه داد:" مورّخان نخستین که در احوال و زندگی پیامبر اسلام (ص) کتاب نوشتند، عنوان تاریخ خود را «سیرة النبی» گذاشتند و محتمل است که می‌خواسته‌اند ضمن بیان تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص) سبک و روش خاص زندگی آن حضرت را که برای مسلمانان بهترین نمونه و سرمشق است بیان کنند، اما به همان تاریخ بسنده کرده‌اند، یا این بخش یعنی سبک و روش زندگی، در سایه مباحث دیگر قرار گرفت و به طور مستقل و مفصل و با ابوابی در جهت تبیین همه وجوه زندگی پیامبر (ص) مطرح نشد. بدین ترتیب از اواخر سده اوّل و اوایل سده دوم هجری اصطلاح «سیره» به معنای شرح وقایع دوران زندگی رسول خدا (ص) باب شد و منظور از آن: حوادث پیش از بعثت و حوادث پس از آن و جنگهای پیامبر بود. مورّخان بعدی نیز همین راه را ادامه دادند و «سیره» به عنوان «رفتار شناسی» و «روش شناسی» مورد عنایت و توجّه جدّی واقع نشده است."

آمادگی اتحادیه اروپا برای مجازات ایران در هفته های آتی

Posted:



اتحادیه اروپا منتظر شورای امنیت نمی ماند -

شبکه جنبش راه سبز(جرس):  آلکساندر ستوب، وزیر خارجۀ فنلاند که در اوتاوا پایتخت کانادا به سر می برد گفته است : در صورتی که شورای امنیت دست به اقدام نزند اتحادیه اروپا در روزها و هفته های آینده مجازات هایی را علیه جمهوری اسلامی تهران وضع خواهد کرد.

 

وزیر خارجۀ فنلاند در جای دیگری از اظهاراتش افزوده است : اگر تلاش های بین المللی برای گفتگو با تهران به نتیجه نرسد – چنانکه نیز تاکنون نرسیده است – اتحادیه اروپا آماده است تا تحریم های شدیدی را علیه جمهوری اسلامی اعمال کند.

 

وزیر خارجۀ فنلاند تصریح نموده است که تحریم های در نظر گرفته شده علیه جمهوری اسلامی عمدتاً شامل حوزه های مالی و انرژی خواهد شد.

 

به گزارش فرانس پرس، او سپس تأکید نموده : کانادا که ریاست گروه هشت کشور صنعتی جهان را برعهده دارد نقش هدایت کننده ای در این زمینه خواهد داشت، مضاف بر اینکه از چین نیز خواسته خواهد شد به دلیل مناسبات نزدیکش با ایران دولت تهران را متقاعد سازد که به قواعد بین المللی گردن نهد.

 

دیروز پنجشنبه کاترین آشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیۀ اروپا گفته بود که این اتحادیه از تلاش های مردم ایران برای رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر پشتیبانی می کند.

 

 

مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در جای دیگری از اظهاراتش روش رژیم اسلامی را در مقابل مردم ایران و جامعۀ جهانی مورد سرزنش قرار داده و گفته بود که انتخاب های رژیم اسلامی در قبال مردمش و نیز جامعۀ بین المللی کاملاً اشتباه است.

راه دشوار دمکراسی در ایران؛ در گفت و گوی جرس با نوام چامسکی

Posted:

راه دشوار دمکراسی در ایران؛ در گفت و گوی جرس با نوام چامسکی

فرید ادیب هاشمی -

 

"فرهنگ فیلسوفان مدرن امریکا" در باره ی چامسکی نوشته است که "او علاوه برموقعیت دانشگاهی اش به عنوان یک زبان شناس،به عنوان یک فعال چپ در عرصه ی سیاست نیز شناخته می شود. او در سال 1965 میلادی کمیته ای را به منظورتبلیغ برای خودداری شهروندان امریکایی از پرداخت مالیات در مخالفت با جنگ ویتنام، راه اندازی و اداره کرد و چهار سال بعد اولین کتاب خود را در سیاست با عنوان " قدرت امریکا و ماموران جدید" منتشرنمود. او در سال 1980 به یکی از چهره ها ی شاخص در زبان شناسی امریکا و با نفوذترین منتقد سیاست خارجی امریکا تبدیل شد".

 

چامسکی تا به امروز بیش از 101 عنوان کتاب منتشر کرده است. "دنیای تازه ی مقاومت بومی" و " امید و چشم انداز" عنوان دو کتاب تازه اوست که قرار است ماه آینده وارد بازار نشر شود. برخی از آثار او نیز به فارسی ترجمه شده است که موارد زیر از جمله ی آنهاست : "بهره کشی از مردم؛نئولیبرالیسم نظم جهانی"،"امریکای بزرگ و حقوق بشر"، دهه ی جنگ سرد"، "مثلث سرنوشت ساز؛فلسطین،امریکا و اسرائیل"،"دمکراسی بازدارنده"، "11سپتامبر"، "سلطه یا بقا ؛ طرح سلطه ی امریکایی" و "کنترل رسانه ها".

 

چامسکی را درعصر یک روز بسیار سرد زمستانی در دفتر کارش در ام آی تی در شهر کمبریج ملاقات کردم.امیدوار بودم که قرارساعت چهار من ، آخرین قرار ملاقات او باشد تا بتوانم نیم ساعت وقتم را  طولانی ترکنم.اما گپی کوتاه دراتاق انتظار،به معرفی میهمانی دیگر انجامید که از استرالیا آمده بود و برای ساعت چهار و نیم وقت ملاقات داشت. وقتی وارد دفتر کار چامسکی شدم پیرمرد محصوردرانبوه کتابهای روی میزش،به تمیز کردن پوشه ای پراز بریده ی روزنامه مشغول بود. وقتی مشغول عکس گرفتن از او بودم با خود فکر می کردم که این انبوه "بریده ی روزنامه" آنهم در سال 2010 و در طبقه ی هشتم یکی از دهها ساختمانی که به "انیستیتو ی تکنولوژی ماساچوست"(ام.آی .تی) شناخته می شود،آیا می تواند کور سوی امیدی برای تداوم عمر نسخه ی چاپی روزنامه ها در عصری که تحت سلطه ی اینترنت است باشد؟کاش فرصتی هم برای طرح این بحث می بود.

 

چامسکی نیز همچون بسیاری از متفکران و روشنفکران امریکایی از جنبش سبز مردم ایران حمایت می کند. در واقع بخشی از سخنان او در مراسم اعتصاب غذای ایرانیان در مقابل سازمان ملل در نیویورک در ماه جولای سال گذشته میلادی بهانه ی گفت و گوی من با چامسکی شد.او در آن سخنرانی گفته بود که"مردم ایران باید روی یک خط بسیار باریکی که بین مخالفت با نیروهای وحشی یک دیکتاتوری از یک سو  و دوری جستن از دشمنان منطقه ای و بین المللی ایران از سوی دیگر قرار دارد،حرکت کنند". این نگرانی، نقطه ی اشتراک بسیاری از کسانی است که دل در گرو استقلال و آزادی ایران دارند و مقابله با دیکتاتوری برای استقرار دمکراسی را همراه با هوشیاری و توجه به تجربه ها و واقعیت های تاریخی خواستارند.

 

چامسکی در عین ستایش ازشجاعت و تداوم ایستادگی مردم ایران دراحقاق حقوقشان می گوید یک تهدید و خطری وجود دارد مبنی بر اینکه این اعتراضات به سلاحی  تبدیل شود و در دست کسانی قرارگیرد که صرفا به دنبال ضربه زدن به ایران هستند. این نطریه پرداز امریکایی معتقد است که به گواهی تاریخ، در طول  حدود پنجاه وپنج سال گذشته، عملا روزی نبوده که ایالات متحد امریکا مردم ایران را تحت شکنجه قرار نداده باشد. به گفته ی او امریکا از دمکراسی در ایران به شرطی حمایت می کند که آن را درجهت منافع استراتژیک خود ببیند. به اعتقاد او حمایت امریکا از جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران بیشتر آسیب زننده است تا کمک رسان، زیرا این حمایت می تواند مواضع عناصر خشن تر در داخل حکومت ایران را تقویت کند.

 

چامسکی با ترسناک خواندن وضعیت حقوق بشر در ایران، جنبش آزادیخواهی مردم ایران را تنها منبع قدرت ملت ایران می داند و در باره ی شرایط خاص جنبش سبز که از یکسو با رژیمی دیکتاتورخو درگیراست و از سوی دیگر دولتی قدرتمند با سابقه دخالت و دشمنی پنجاه ساله را در برابر خود دارد، می گوید:"مردم ایران از هر کمک ممکن باید استفاده کنند. این همان خط و مسیر دشواری است که مردم ایران باید آن را طی کنند.آنها باید این مساله را درک کنند که ایالات متحد امریکا، یک گروه مبلغ مذهبی و یا گروهی از خیراندیشان نیکوکار نیست که امید داشته باشیم برای دنیا صلح و عدالت را به ارمغان بیاورد".

گفت و گو با نوام چامسکی را در ادامه می خوانید:  

    

 

 

شما در میان روشنفکران ایرانی به عنوان یکی از بزرگترین متفکران عصر حاضر و همچنین یکی از بارزترین شخصیتهای علمی منتقد سیاست خارجی امریکا شناخته می شوید. اکنون در آستانه ی سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران قرار داریم وشما خوب مطلعید که جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران در طول دو دهه ی گذشته فراز و نشیبهای فراوانی داشته است. ارزیابی شما از سیاست خارجی امریکا در برابر ایران چیست و اگر از شما بپرسم که آیا سیاستهای امریکا دریک جمع بندی کلی درجهت کمک به این جنبش  بوده است و یا به آن آسیب رسانده است،پاسخ شما چه خواهد بود؟

 

 

پروفسور نوام چامسکی: سیاست خارجی امریکا اصولا در جهت کمک رساندن ویا ضربه زدن به جنبش های دمکراسی خواهی طراحی وجهت دهی نشده است.بنا براین چنین بحثی اصولا فاقد موضوعیت است. اگر هم نتایجی در این زمینه وجود داشته است، باید آن را نتیجه ی ناخواسته و غیر مستقیم  سیاست خارجی امریکا بدانیم  نه نتیجه ی مستقیم سیاستی که دقیقا برای رسیدن به چنین نتیجه ای طراحی شده باشد. البته امریکا همیشه در حرف و بیان حامی جنبش های دمکراسی خواهی است که نمی توان آن را به حمایت جدی از آنها تعبیر و ترجمه کرد. امریکا همواره ادعا می کند که از دمکراسی و جنبش های دمکراسی خواهانه ی ملت ها حمایت می کند اما شرط لازم آن این است که این جنبش ها نه در قلمرو و حوزه ی تحت سلطه ی امریکا، بلکه صرفا در کشورهایی رخ داده باشد که به نوعی  دشمن امریکا تلقی می شوند.حتی تحلیلگران بسیار محافظه کار نیزبه این باور رسیده اند که امریکا صرفا در جاهایی وارد حمایت از جنبش های دمکراسی خواهی می شود که برای تامین منافع استراتژیکی و اقتصادی ایالات متحد امریکا ضروری باشد. در مورد ایران نیز می توانم بگویم که امریکا از دمکراسی در ایران حمایت می کند به شرط آنکه آن را درجهت  کمک به منافع خود ارزیابی کند.

 

اما در مورد اینکه سیاست های امریکا چه تاثیراتی برجنبش های دمکراسی خواهی داشته است، باید بگویم که ارزیابی آن مشکل است و قطعا کسان دیگر و مراکزی هستند که می توانند ارزیابی هایی بهتر از من ارائه دهند.  اما در مجموع می توانم بگویم که سیاست های امریکا شاید بیشتربه این جنبش ها آسیب رسانده است تا کمکی به آنها کرده باشد. دشمنی امریکا با ایران هیچ ربطی به کارکرد ایران در زمینه ی نقض حقوق بشر ندارد. نقض حقوق بشر در ایران وضعیت ترسناکی دارد،اما این وضعیت در عربستان سعودی به مراتب وحشتناکتر است. عربستان سعودی یک متحد مورد تایید امریکاست. دیکتاتوری بیرحمانه ی  حسنی مبارک در مصر نیز مثال قابل ذکر دیگری دراین زمینه است.یکی دو هفته قبل هنگامی که گروهی از امدادگران و کمک رسانان بین المللی قصد انتقال کمک های دارویی و عذایی را به نوار غزه داشتند از سوی نیروهای امنیتی مصر وحشیانه مورد حمله قرار گرفتند. این حمله در امریکا بازتابی نداشت. اما اگر چنین وضعی در ایران اتفاق افتاده بود، به تیتراول رسانه های امریکایی تبدیل می شد. هنگامی که اوباما برای سخنرانی معروف خود به قاهره رفته بود از سوی رسانه ها -البته نه چندان زیاد- مورد سئوال واقع شد که در مورد دیکتاتوری مبارک و تمایلات تمامیت خواهانه ی او که مورد بی توجهی امریکا واقع شده چه موضعی اتخاذ خواهد کرد؟ پاسخ اوباما این بود که او مایل نیست نامی از افراد ببرد. او گفت من اشاره ای به تمامیت خواهی او نخواهم کرد، او خوب عمل کرده و به امریکا کمک کرده است. بعد از سخنرانی قاهره، اگر برای کسی در این مورد شکی باقی مانده بود نیز اکنون برطرف شده است و نمی توان سخنانی که در باره ی نگرانی امریکا در باره ی حقوق بشر ابراز می شود را جدی گرفت. بله، امریکا موارد نقض حقوق بشر در ایران را در حرف وموضعگیری های کلامی مورد مخالفت قرار می دهد ودلیل آن نیز آن است که به نوعی درجهت مخالفت با دولت ایران است.

 

 

حمایت امریکا به جنبش آزای خواهانه در ایران آسیب می رساند

 

 

در مورد اینکه موضع دشمنی امریکا در برابر ایران چه تاثیری بر جنبش دمکراسی خواهانه ی مردم داشته است، اگر بخواهم منصفانه ارزیابی کنم باید بگویم که احتمالا به آن آسیب رسانده است. دیدگاههای دشمنانه امریکا، مواضع عناصرخشن تر در داخل حکومت ایران را تقویت و محکمترمی کند. به عنوان مثال در سال 2003که به نوعی یک دولت اصلاح طلب در ایران بر سر کار بود، به امریکا پیشنهاد کرد که بر سر تمام موضوعات مورد اختلاف( موضوع هسته ای، مساله ی فلسطین و اسرائیل و دیگر موضوعات) به مذاکره و معامله بپردازد.اگر ایالات متحد امریکا در آن زمان پاسخ مثبتی به این پیشنهاد داده بود،این امکان وجود داشت که پیشرفت هایی در هر دو زمینه حاصل شود؛ هم در جهت حل کردن موضوعات مورد اختلاف وهم در جهت گسترش و پیشبرد چشم اندازهای پیش روی ِ جنبش دمکراسی خواهانه مردم ایران.چنین رویکردی می توانست برای ایران نتیجه ی مثبتی همچون گشوده شدن درهایش به روی دنیا رابه دنبال داشته باشد. جنبش دمکراسی خواهانه ی ایران نیز می توانست از این بازشدن درها برای تقویت و استحکام قدرت خود استفاده کند. اما واکنش امریکا کاملا متفاوت بود. در آن زمان نه تنها دولت وقت امریکا- جورج بوش- پیشنهاد ایران را رد کرد، بلکه نماینده ی دولت سوئیس را نیزبه خاطر انتقال پیام، مورد عتاب قرار داد. این موضعگیری، در واقع به تندروها در ایران می گفت که برای ما  بهتر آنست که این حرکت را شکست دهیم . من حتی فکر می کنم که این موضعگیری، مردم ایران را به این نتیجه رساند که بهتر است از تندروها حمایت کنیم و دلیلشان نیز دشمنی ابراز شده از سوی قدرتی مثل امریکابود. در واقع دیدیم که در دوره ی کوتاهی بعد از این ماجرا، شخصی مثل احمدی نژاد برگزیده شد و دوره ی اصلاحگران معتدل نیز به پایان رسید.

 

به نظر من این ماجرا هنوز هم ادامه دارد.به عنوان مثال می توان به این سئوال اشاره کرد که آیا ایران از حق غنی سازی اورانیوم برخورداراست یا خیر؟امریکا مدعی است که ایران از چنین حقی برخوردار نیست واین خود  به یک موضوع بحث و مشاجره تبدیل شده است. اکثر دنیا دراین ماجرا حق را به ایران می دهند. کشورهای عضو جنبش عدم تعهد – که اکثریت کشورهای دنیا را شامل می شود-  قویا ومکررا از حق ایران درغنی سازی اورانیوم برای مقاصد صلح آمیز، به عنوان یک عضو امضا کننده ی پیمان منع گسترش سلاح های کشتار جمعی، حمایت کرده اند. حتی طبق آخرین نظر سنجی های انجام شده در امریکا، اکثریت امریکاییان نیزبا این حق ایران موافقت نشان داده اند. به نظر می رسد که حتی در داخل ایران نیزاین نظرمورد حمایت قوی مردم باشد. مخالفت امریکا با این حق، حساسیت ها را افزایش می دهد و افزایش حساسیت ها، ظرفیت ها و قابلیت ها ی تندروها را در ایران  برای درهم کوبیدن معترضان و مخالفان، افزایش می دهد. تندروها در برابر این موضع امریکا به خود خواهند گفت که ما باید متحد شده و در برابر این حملات از خود دفاع کنیم.

 

علاوه برآنچه در مورد موضع امریکا در برابر عربستان سعودی و مصرگفتم باید این نکته را نیزاضافه کنم که موضع امریکا در برابر سه کشور اسرائیل، هند و پاکستان - که هیچیک معاهده ی منع گسترش سلاح های کشتار جمعی را امضا نکرده اند- نیز به جدی گرفته نشدن مواضع امریکا کمک می کند. هرسه ی این کشورها دارای سلاح اتمی هستند و ایالات متحد امریکا نیز به برنامه های سلاح های هسته ای هرسه کشور کمک می کند.در مورد اسرائیل که ما نباید صحبت کنیم! اما در مورد پاکستان گفتنی است که  دولت ریگان اینطور وانمود کرد که چیزی در مورد برنامه سلاح های هسته ای آن نمی دانست. در مورد هند نیز دولت جورج بوش پا را از این نیز فراتر گذاشت و با امضای موافقتنامه ای هند را مجاز ساخت تا برنامه ی سلاح  هسته ای خود را با کمک گرفتن از امریکا کرد توسعه دهد.البته موافقتنامه ی یادشده مستقیما از سلاح هسته ای سخن نمی گفت اما توسعه ی  تکنولوژی هسته ای هند را با کمک امریکا مورد تاکید قرار می داد. این کمک در واقع دست هند را برای گسترش برنامه  هسته ای این کشور به سمت توسعه ی سلاح های هسته ای باز می گذارد.

 

در ماه اکتبر سال گذشته قطعنامه ای در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران تصویب شد که از همه ی کشورها می خواست به پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای بپیوندند که به پیروزی اوباما در مواجهه با ایران ترجمه شد. چنین پروپاگاندایی تنها با منکوب کردن کامل واقعیات ِ کاملا روشن ،به پیروزی می رسد. اما درهمان زمان آژانس بین المللی انرژی اتمی قطعنامه ای را به تصویب رساند که به موجب آن از اسرائیل خواسته شده بود تا با امضای پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای،درهای تاسیسات هسته ای خود را بر روی بازرسان این سازمان بگشاید.این قطعنامه علی رغم تلاش امریکا برای جلوگیری از تصویب آن، به تصویب رسید. خبر تصویب این قطعنامه علی رغم آنکه از سوی خبرگزاری ها مخابره شده بود اما در رسانه های امریکا انعکاس در خور توجهی نداشت. اما بلافاصله بعد از تصویب این قطعنامه، اوباما خارج از روال معمول گامهایی برداشت تا اسرائیل را به طور خصوصی مطمئن سازد که این قطعنامه در سیاست های امریکا نسبت به مسائل هسته ای اسرائیل تاثیری نخواهد داشت. در زمان تصویب قطعنامه ی 1887 شورای امنیت سازمان ملل،هند واکنش معترضانه ای به آن داشت و همزمان با اعتراض خود اعلام کرد که برنامه ی سلاح هسته ای خود را تا آنجا پیشرفت داده که قادراست با قدرتهای بزرگ، امریکا و روسیه، برابری کند. نه تنها این خبردر امریکا بازتابی نداشت، بلکه دولت اوباما هند را مطمئن ساخت که قطعنامه ی تصویب شده تاثیری در سیاست امریکا نسبت به هند نخواهد داشت.

 

به نظر من ادعاهای امریکا در برابر برنامه های هسته ای ایران را بدون تایید سازمان انرژی هسته ای نمی توان جدی گرفت. من از برنامه های هسته ای ایران مطلع نیستم. شاید هم ایرانی ها به دنبال سلاح هسته ای باشند اما اگرآنها چنین قصدی هم داشته باشند، صرفا به خاطراستفاده ازخاصیت بازدارندگی این سلاح ها خواهد بود و امکان استفاده از این سلاح ها و یا تهدید به استفاده از آنها، بسیار کم خواهد بود. ایران اگر از سلاح هسته ای استفاده کند،در عرض دو دقیقه از بین خواهد رفت. علی رغم مواضع نه چندان عاقلانه ی رهبران ایران، آنها تا کنون نشانه هایی مبنی بر تمایل به از بین رفتن کشور و یا از دست دادن موقعیت خود، بروز نداده اند. آنها نیز کم و بیش در این مورد عملگرا بوده و خواهند بود.

 

در این مورد گفتنی است که هفته ی گذشته امریکا اعلام کرد که برنامه ی موشکی خود درخلیج فارس را برای محافظت کشورهای منطقه دربرابرایران،تقویت خواهد کرد.به نظر من تهدیدی به نام حمله ی ایران وجود ندارد. درواقع برآورد اطلاعات جاسوسی آمریکا گویای آنست که بنا به دلایل کاملا روشن،خطرچنین تهدیدی بسیاراندک وغیر قابل توجه است. علاوه برآن، همگی براین باورند که "دفاع موشکی" اسلحه ای برای انجام "اولین حمله"(حمله ی پیشدستانه)است. دفاع موشکی، هیچ کشوری را در برابراولین حمله محافظت نخواهد کرد.اما اگر درست کار کند، می تواند کشورها را در برابر حملات تلافی جویانه محافظت کند.تحلیلگران امور استراتژیک با موضعگیری های سیاسی متفاوت دراین نکته متفق القولند که اگر کشوری قصد حمله ی موشکی داشته باشد، در برابراولین حمله ی آن کاری نمی توان کرد.امریکا با تقویت این سیستم موشکی به ایران می گوید که ما این تهدیدات را به منظور انجام حمله تشدید می کنیم. اسرائیل هم با اعزام زیردریایی هسته ای به دریای سرخ که با توافق مصر صورت گرفت، پیامی مبنی بر حمله به ایران ارسال می کند. مساله ی استقرار سیستم دفاع موشکی دراروپای شرقی هم که در زمان ریاست جمهوری جورج بوش دنبال می شد در همین راستا قابل ارزیابی است.اوباما در ابتدا اعلام کرد که با این برنامه مخالف است اما بعدا گفت که این سیستم را در شمال لهستان مستقر خواهد کرد.استقراراین سیستم در شمال لهستان قادر نخواهدبود که موشک احتمالی شلیک شده از ایران را متوقف کند.ایران مگر به دنبال خودکشی باشد که اروپا را مورد حمله ی موشکی قرار دهد.این سیستم، تهدیدی برای روسیه است و همگان نیزچنین تهدیدی را از استقرار آن در اروپا برداشت می کنند.این عمل باعث ایجاد تنش در روابط بین الملل می شود. در واقع تمام کاندیداهای ریاست جمهوری در امریکا، از جمله اوباما، بر تهدید آشکار ایران اصرار داشتند. همه آنها این عبارت معروف را به کار بردند که "همه گزینه ها روی میزاست" و این به معنای آنست که اگر بخواهیم،قادریم که به حمله ی اتمی علیه ایران دست بزنیم.این تهدید علنا در مغایرت با منشور سازمان ملل متحد قرار دارد که استفاده و یا تهدید به استفاده اززور در روابط بین الملل را منع کرده است. این تهدیدات در واقع اسلحه ی دیگری به دست تندروها درایران خواهد داد و آنها خواهند گفت که ما از هر طرف تحت حمله قرار داریم وباید اعتراضات را سرکوب کنیم. برداشت من این است که مردم هم متمایل به پذیرش این دیدگاه هستند.این طبیعی است که مردم به هنگام احساس خطر، خود را زیر چتر قدرت محفوظ بدارند.این سیاست ها در واقع به جنبش دمکراسی خواهانه ی مردم آسیب می رساند.

 

باید اضافه کنم که در سال 2006 ایران وارد مذاکره با اتحادیه اروپا شد و غنی سازی اورانیوم را معلق گذاشت. درآن زمان ایران موافقت کرد در صورت دریافت تضمین های امنیتی از سوی اتحادیه اروپا در برابر حملات امریکا و اسرائیل ، غنی سازی اورانیوم را متوقف کند.اما اروپایی ها نمی توانستند چنین تضمینی ارائه کنند زیرا قادر نبودند که امریکا و اسرائیل را وادار به توقف تهدید علیه ایران کنند. بنا بر این مذاکرات به شکست انجامید و ایران غنی سازی اورانیوم را از سر گرفت. این رفتارها در داخل ایران اینگونه ترجمه می شود که وقتی کسی نمی تواند جلوی این تهدیدات را بگیرد پس ما باید از خود دفاع کنیم.گرایش به سوی قدرت،عکس العمل طبیعی در برابر تهدید است. واکنش طبیعی مردم در کشورهایی که مورد تهدید قرار دارند نیز پذیرش قدرت حاکمان است. البته ممکن است که تصمیم درستی نباشد اما واکنشی طبیعی است. این واکنش حتی در مورد تهدیدات محدود و ملایم نیز طبیعی است چه رسد به تهدید از سوی قدرت بزرگی چون امریکا. من معتقدم که دقیقا به همین دلیل است که قوانین سختگیرانه علیه مردم  در اغلب کشورها  به تصویب می رسد ودر مورد ایران نیز ما شاهد یک تهدید واقعی هستیم. 

 

 

شجاعت و ایستادگی مردم ایران در احقاق حق شان ستودنی است

 

 

اجازه دهید به بخشی از سخنرانی کوتاه شما در اعتصاب غذای ایرانیان در ماه جولای گذشته در نیویورک اشاره کنم. در آن مراسم که در حمایت ازکشته شدگان و زندانیان جنبش سبز برگزار شده بود شما گفتید که مردم ایران باید روی یک خط بسیار باریکی که بین مخالفت با نیروهای وحشی یک دیکتاتوری از یک سو  و دوری جستن از دشمنان منطقه ای و بین المللی ایران از سوی دیگر قرار دارد، حرکت کنند. مایلم که شما این مساله  ی دشمنان منطقه ای و بین المللی را قدری بیشتر باز کنید وهمچنین توضیح دهید که چگونه مردم ایران باید این خواسته ی بسیار دشوار خود را دنبال کنند؟خطرات سر راه کدام است؟منبع قدرت احتمالی برای مردمی که در چنین شرایطی گرفتار آمده اند چیست؟ 

 

این جنبش مردمی، خود منبع قدرت ملت ایران است. شجاعت وتداوم ِ ایستادگی آنان در احقاق حقوقشان درحالی که درشرایط بسیارسختی قرار دارند، قابل تحسین است.آنها خیلی بهتر از من می دانند که چگونه عمل کنند و در واقع خیلی مضحک خواهد بود که من در این مورد به آنها توصیه کنم. اما می توانم بگویم که یک تهدید و خطری وجود دارد  مبنی بر اینکه این اعتراضات به سلاحی  تبدیل شود و در دست کسانی قرارگیرد که صرفا به دنبال ضربه زدن به ایران هستند. هنگامی که آیت الله ها و روحانیون ایرانی، امریکا را به عنوان دشمنی که خواهان نابودی ایران است معرفی می کنند، قدری بزرگنمایی درحرفهایشان دیده می شود اما در مجموع می توان گفت که این بزرگنمایی در باره ی واقعیتی است که وجود دارد. در این مورد تاریخ گواه است که  در طول  حدود پنجاه وپنج سال گذشته، عملا روزی نبوده که ایالات متحد امریکا مردم ایران را تحت شکنجه قرار نداده باشد. این رفتارها ابتدا با ساقط کردن دولت مصدق و نصب شاه در قدرت شروع شد و سپس با حمایت قوی از دیکتاتوری شاه ادامه یافت. حتی در اواخر حکومت شاه ، جیمی کارتررئیس جمهوری وقت امریکا، او را به خاطر علاقه به مردمش و کارنامه ی درخشانش در حقوق بشر! مورد تقدیر قرار داد. در آن دوره شاه در رسانه های امریکایی یک آدم خوب معرفی می شد و شکنجه ی مردم، مساله ای نبود. اما به محض سرنگونی شاه، ایالات متحد امریکا سریعا به سیاست تحلیل بردن و تضعیف رژیم جدید روی آورد. این سیاست، حتی قبل ازآنکه دشمنی و اقدامات تلافی جویانه بین دو کشوربه یک مساله جدی تبدیل شود، دنبال می شد. جیمی کارتر، رئیس جمهوری وقت امریکا، رابرت هایزر، ژنرال امریکایی عضو"ناتو"(پیمان آتلانتیک شمالی) را به تهران فرستاد تا بررسی کند که آیا امکان استفاده ازارتش ایران - که رابطه ی نزدیکی با پنتاگون داشت- برای ساقط کردن دولت جدید وجود دارد که پاسخ منفی بود.به فاصله ی کمی بعد از آن امریکا اقدام به ارسال سلاح به داخل ایران کرد. این سلاح ها با سرمایه ی عربستان سعودی و از طریق اسرائیل ارسال شد. این اقدام نه برای تقویت ایران بلکه به منظور سقوط دولت جدید صورت گرفت. این یک رویه ی معمول و استاندارد برای سرنگونی دولت های غیر نظامی است. معمولا از طریق ارسال اسلحه به داخل کشورها، ارتباطات لازم با نیروهای مسلح –به عنوان تنها نیرویی که می تواند دولت را ساقط کند- برقرار و تثبیت می شود.این کاربه صورت کاملا آشکار و علنی انجام شد. حتی سفیر اسرائیل در امریکا در این باره خیلی روشن و واضح صحبت کرد.او گفت که از قبل نوعی رابطه با نیروهای نظامی وجود داشته است و ما می خواهیم که این رابطه را تقویت کنیم چرا که آنها می توانند دولت را ساقط کنند.در آن زمان وزارت امور خارجه ی امریکا از سفیر اسرائیل خواست تا در این باره ساکت باشد زیرا امریکا مایل نبود در این باره حرفی زده شود.اما در همان زمان خانم"یوری لوبرانی" نماینده ی وقت دولت اسرائیل در ایران زمان شاه - که رابطه ی خیلی نزدیکی هم با شاه داشت- با بی بی سی صحبت کرد و گفت که ما به این دلیل اقدام به ارسال سلاح به ایران کردیم تا بتوانیم عناصری در بین نیروهای نظامی ایران پیدا کنیم که بتوانیم به وسیله ی آنها این دولت را ساقط کنیم. او گفت شاید برای این کارضروری باشد که ده هزار نفر را در خیابان بکشیم.این طرح در سال 1984 از سوی سازمان اطلاعاتی ایران فاش و خنثی شد.به فاصله ی کمی بعد ازآن مساله ی ارسال سلاح به ایران تحت عنوان "معامله ی اسلحه برای آزادی گروگانها"مطرح شد. من فکر می کنم این مساله هیچ ربطی به گروگانها نداشت. این مساله زمانی شروع شد که گروگانی در کار نبود. در واقع اولین گروگانها در لبنان، ایرانی ها بودند اما کسی در باره ی آنها صحبت نمی کند.آن معامله در واقع ادامه ی برنامه ای بود که از قبل وجود داشت.این مساله نیر لو رفت و تبدیل به افتضاح سیاسی شد.

 

مورد دیگری که قابل ذکر است، حمایت امریکا از عراق در حمله به ایران است. در آن زمان صدام حسین شخصیت مورد علاقه امریکا بود. رونالد ریگان، رئیس جمهوری وقت امریکا، در سال 1982 نام عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کرد تا بتواند حمایت های لازم نظامی و غیر نظامی را از او به عمل آورد. "رمزفیلد" به عنوان فرستاده ی ریگان به عراق رفت و با صدام حیسن دست داد. در واقع ایالات متحد امریکا عراق را برنده ی جنگ کرد. در زمانی که به پایان جنگ نزدیک می شدیم، ایالات متحد امریکا خیلی راحت وارد جنگ با ایران شد و از کشتی های عراقی که به وسیله ی ایرانی ها محاصره شده بودند حمایت و پشتیبانی کرد.این مساله ی کوچکی نبود. متعهد بودن امریکا به عراق در واقع با تضمینی که امریکا به صدام داد کاملا مشخص شد.این تصمینی بود که هیچ کشوری به غیر از اسرائیل از آن برخوردار نبود. به او اجازه داده شد که به کشتی جنگی امریکا حمله موشکی انجام دهد و جمعی از سربازان امریکایی را بکشد.

 

بعد از آن مساله ی ناو هواپیما بر" یو اس اس وینسنس" پیش آمد. در آن مورد امریکا یک هواپیمای مسافربری ایران را سرنگون کرد که بیش از 290 مسافر در جریان آن کشته شدند. اعلام شد که مساله، یک تصادف بود که شاید هم بود، اما مسئولان آن ناو به خاطر این کار از رئیس جمهوری بعدی امریکا با اعطای مدال،پاداش گرفتند. این مساله به رهبران ایران گفت که ما نمی توانیم با امریکا بجنگیم. در همان زمان امریکا نیمی از کشتی های نیروی دریایی ایران را غرق کرد و نشان داد که کماکان از صدام در جنگ با ایران حمایت می کند. البته این حمایت با پایان جنگ، نه تنها خاتمه نیافت بلکه گسترش نیز یافت.در سال 1989، جورج بوش از مهندسان هسته ای عراق برای بازدید ازامریکا دعوت به عمل آورد تا درزمینه های موشکی وتولید سلاح های هسته ای آموزش های پیشرفته ببینند. خوب این به غیر از کمک به تثبیت و گسترش قدرت صدام حسین معنای دیگری نداشت و ایران نیز به این نکته پی برده بود. اما درهمان زمان ایران نه تنها تحت تحریمهای اقتصادی قرار داشت بلکه تحریمها نیز سختتر و سختتر می شد.

 

بنا براین اگر به زمان حال برگردیم می توانیم بگوییم که این یک حقیقت است که از سال 1953 تا کنون، لحظه ای نبوده که امریکا از شکنجه و آزار مردم ایران دست برداشته باشد.

 

دراین زمینه موارد دیگری هم هست که می توان به آنها اشاره کرد.مساله ی هسته ای از جمله ی آنهاست.برای مواجه شدن  با بحران هسته ای راه حل بسیارخوب، ایجاد حوزه ی عاری از سلاح های هسته ای درمنطقه است. ایالات متحد امریکا و بریتانیا متعهد به این مساله هستند.قطعنامه ی 687 شورای امنیت سازمان ملل متحد که در سال 1991به تصویب رسید می گوید که عراق باید سلاح های کشتار جمعی خود را از بین ببرد. بند 14 این قطعنامه می گوید که تمام دولتها متعهد به ایجاد حوزه ی عاری از سلاح هسته ای در منطقه هستند. امریکا و بریتانیا،به طور مشخص، خواستارفرجام و تجدید نظردر آن شدند تا برای اشغال عراق پوشش قانونی برای خود ایجاد کنند.(البته این موضوع در رسانه ها گزارش نشد، اما واقعیت دارد) خوب اگر این قطعنامه اجرا می شد، چه اتفاقی می افتاد؟ احتمالا می توانست به بحران سلاح های هسته ای پایان دهد. مردم امریکا شدیدا خواهان آنند. مردم ایران نیز عمیقا خواهان اجرای آن هستند.البته اجرای این قطعنامه به معنای آن خواهد بود که اسرائیل باید درهای تاسیسات و زرادخانه ی سلاح های هسته ای خود را به روی بازرسان بین المللی بازکند و به همین دلیل اجرای این قطعنامه در دستور کار این کشورها قرار نگرفت. این قطعنامه از یک سیاست بسیار معقول سخن می گوید که اکثریت مردم جهان از آن حمایت می کنند. اجرای این قطعنامه می تواند به سرعت بحران هسته ای را در جهان محدود کرده و به بخشی از آن پایان دهد.     

 

فصل مشترک ایران و چین در کنترل رسانه ها

   

همانطور که مطلعید، روزنامه ی حزب کمونیست چین اخیرا اعلام کرد که ایالات متحد امریکا از نوعی جنگ اینترنتی برای تحریک ناآرامی های بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران استفاده می کند. این گفته واکنشی بود به سخنان هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه امریکا در باره ی ضرورت استفاده ی آزادانه از اینترنت در چین.برداشت شما از این اعلام روزنامه ی چینی چیست؟آیا آنها ایالات متحد امریکا را به این خاطر متهم می کنند که هردو در شرایطی مشابه قرار دارند و علاوه بر تحت کنترل گرفتن رسانه ها، کشور را با مقامات منصوب شده -ونه انتخاب شده- اداره می کنند و یا آنکه در این بیانیه واقعیت هایی هم وجود دارد؟

 

 

به نظر من قدری از هر دوواقعیت مطرح شده در سئوال را می توان در این بیانیه دید. چنین ادعایی به طور قطع در جهت منافع دولت چین است و می توان آن را از این زاویه مورد ارزیابی قرار داد. اما از سوی دیگر باعث تعجب نخواهد بود اگر ادعای مطرح شده واقعیت داشته باشد. حدس من این است که واقعیت دارد.اما اینکه این اقدامات امریکا چه مقدار  تاثیر خواهد داشت باید بگویم که نمی دانم،شاید هم تاثیر آن هیچ باشد.البته باعث تعجب خواهد بود که امریکا به دنبال تحریک ناآرامی ها در ایران نباشد. در واقع ما می دانیم که امریکا ازحرکتهای شورشی گروههای تروریستی و دیگران حمایت می کرده است. چنین اقدامی برای امریکا یک کار طبیعی است و کاملا مطابق طبع آن است.

 

 

مردم ایران از هر کمک ممکن باید استفاده کنند

 

 

اما برای مردم ایران که در یک موقعیت بسیار پیچیده ای گرفتار آمده اند،باید یک راه درست و منطقی وجود داشته باشد. آنها در شرایطی گرفتار شده اند که از یک طرف با قدرتی مثل امریکا سروکار دارند که آن سابقه ی نه چندان روشن را در رابطه با ایران دارد و از طرف دیگر با رنجهای ناشی از یک حکومت استبدادی دست و پنجه نرم می کنند که آزادی های اولیه را نیز از آنها دریغ می دارد.

 

مردم ایران از هر کمک ممکن باید استفاده کنند. این همان خط و مسیر دشواری است که مردم ایران باید آن را طی کنند.آنها باید این مساله را درک کنند که ایالات متحد امریکا، یک گروه مبلغ مذهبی و یا گروهی از خیراندیشان نیکوکار نیست که امید داشته باشیم برای دنیا صلح و عدالت را به ارمغان بیاورد. امریکا یک دولت قدرتمند است که بر مبنای منافع خود عمل می کند وما می دانیم که کمک به مردم ایران، هیچگاه منفعت ایالات متحد امریکا نبوده است. نیم قرن سند و مدرک در این مورد وجود دارد.از سوی دیگرایالت متحد امریکا  در طول تاریخ از گروههای مختلف در درون کشورهایی که با آنها دشمنی دارد نیزحمایت کرده است.به عنوان مثال امریکا از دمکراسی و آزادی در اروپای شرقی حمایت می کرد. اما در همان حال جنبش های آزادیخواهانه در الساوادور و گواتمالا را سرکوب می کرد. این رفتار و سلوک امریکاست و نباید از آن متعجب شد.

 

از فرصتی که در اختیار من گذاشتید سپاسگزارم. هنوز سئوالهای بسیاری باقی مانده است .امیدوارم که در فرصت و دیداری دیگر، بیش از این در باره ی ایران وامریکا صحبت کنیم.