جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


مشایی به مجلس فراخوانده شد

Posted:



شبکه جنبش راه سبز(جرس): مجمع نمایندگان روحانی مجلس پس از انتقادات متعدد به مواضع مسئول دفتر رئیس جمهور، نهایتا مشائی را فراخواند تا درباره اظهاراتش به او تذکر بدهد.


محمدتقی رهبر رییس مجمع نمایندگان روحانی مجلس شورای اسلامی، از احتمال دعوت از اسفندیار رحیم‌مشائی رای حضور در جلسه‌ این مجمع خبر داد و به ایسنا گفت: با وجود این‌که تاکنون تذکرات زیادی را نسبت به اظهارات و مواضع ایشان ارایه کرده‌ایم، اما قصد داریم طی جلسه‌ای تذکرات لازم را به ایشان بدهیم.
به گفته وی دعوت از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و هم‌چنین وزیر آموزش و پرورش و مسوولان تعدادی از نهادهای فرهنگی نیز در دستور کار فراکسیون روحانیون مجلس قرار دارد.

 

 

مشایی از جمله خبرسازترین مردان احمدی نژاد است که حتی حامیان احمدی نژاد نیز نسبت به عملکرد و اظهارا ت او معترضند.
 

در پی پخش گزینشی سخنان امام و اعتراض سید حسن خمینی؛ نامه تشکر180 نماینده مجلس از صدا وسیما

Posted:



شبکه جنبش راه سبز(جرس): همزمان با ارسال نامه اعتراضی  حجت الاسلام سید حسن خمینی نوه امام خمینی (ره) به ضرغامی نسبت به انتخاب سخنان گزینشی امام راحل در ایام دهه فجرو پخش آن از صدا و سیما، با تلاش حامیان دولت در مجلس بیانیه ای با ۱۸۰ امضا منتشر و از عملکرد صدا و سیما و تولید برنامه “شاخص ” حمایت و تشکر کردند.

 

 

به گزارش کلمه این نمایندگان در بیانیه خود تاکید کردند:مسئولین صدا و سیما جمهوری اسلامی باید به راه خویش مطمئن باشند که امام‌خمینی (ره) نه وابسته به بیت خاصی است و نه در حصار زمان و مکان خاصی قرار می‌گیرد و نه در انحصار حزب و گروه خاص می‌باشد.

 

این در حالیست که دست اندرکاران این رسانه،  در ایام دهه فجر با انتخاب گزینشی و جهت دار سخنان امام راحل تلاش کردند با تخریب یک جریان سیاسی در راستای منافع و مقاصد جناح سیاسی معلوم الحال حرکت کنند. مسوولان صدا و سیما همچنان که در گذشته نشان داده اند امام راحل را نیز هزینه اهداف سیاسی و مقاصد جناحی خود کردند.

 

متن بیانیه نمایندگان به بدین شرح است:

انقلاب اسلامی ایران بزرگترین تحولی بود که به رهبری امام خمینی(ره)، ایران را از یک کشور وابسته به یک قدرت بی‌بدلیل مستقل تبدیل کرد.

از ابتدای انقلاب اسلامی قدرت‌هایی که منافع آنها به خطر افتاد، با عناصر ضد انقلاب داخلی و نفوذی‌هایی که از لحاظ اندیشه به بیگانگان غرب یا شرق وابسته بودند یک لحظه از کارشکنی، توطئه و معارضه علیه انقلاب خمینی دست برنداشتند.

رهبری‌های مدبرانه بی‌نظیر امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی را با سرافرازی تمام و با حمایت مردم و الطاف خداوند از همه پیچ و خم‌ها و فراز و نشیب‌ها عبور داد.

امروز نیز فتنه‌گران با همان ماهیت، شیوه‌ها و وابستگی‌ها به مقابله با ارکان نظام جمهوری اسلامی برخاسته‌اند. امروز نیز بیش از هر زمان جامعه انقلابی ما به رهنمودهای حضرت امام‌خمینی(ره) و تعیین ملاک حق و باطل نیازمند است.

بدین وسیله ما نمایندگان مجلس شورای اسلامی از صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران که در ایام پیروزی انقلاب اسلامی با برنامه‌های مناسب و پر جاذبه بار دیگر اندیشه افکار امام‌خمینی(ره) را به عنوان شاخص حق در معرض دید ملت ایران خصوصاً نسل‌های جدید قرار داده است و به تبیین رهبری‌های خودمندانه، فرزانه و قاطعانه امام‌خمینی (ره) پرداخته است، صمیمانه تشکر می‌‌کنیم.

مسئولین صدا و سیما جمهوری اسلامی باید به راه خویش مطمئن باشند که امام‌خمینی (ره) نه وابسته به بیت خاصی است و نه در حصار زمان و مکان خاصی قرار می‌گیرد و نه در انحصار حزب و گروه خاص می‌باشد. امام‌خمینی (ره) روح بیدار و زنده تاریخ در کالبد همه نسل‌ها و امت‌هاست و کلام و راهش گشاینده همه بن بست‌ها و افشاگر همه فتنه‌هایی است که اصل نظام آرمانی و الهی امام‌خمینی (ره) را هدف قرار داده است. مجدداً از برنامه‌های دهه فجر صدا و سیما خصوصاً برنامه‌ای شاخص سپاسگزاری می‌نماییم و خواستار ادامه بی‌وقفه این راه روشن و روشنگر می‌باشیم.

 

اعتراض نماینده مجلس

روز جمعه قدرت الله علیخانی عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس با اشاره به پخش گزینشی سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در صدا و سیما از نگارش نامه‌ای اعتراض آ‌میز و شدیداللحن از سوی یادگار امام(ره) خطاب به عزت‌الله ضرغامی خبر داده بود.

 

 حجت الاسلام قدرت الله علیخانی در گفتگو با «پارلمان‌نیوز»، گفت:«در آستانه ۲۲ بهمن، سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، وظیفه همگان به ویژه رسانه ملی این است که همه را به وحدت و رحمت و رافت که همان آرمانهای امام و منویات رهبری است دعوت کنیم و همگان را در این مراسم سرنوشت‌ساز همه ساله دعوت نمائیم.»

وی تاکید کرد:« می‌بایست شعار اصلی نظام و انقلاب که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است را فراموش نکنیم و خدایی ناکرده باعث آرزردگی روح امام عزیز و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نشویم.»

نماینده اصلاح‌طلب قزوین ادامه داد:«لیکن متاسفانه در این ایام به صورت گزینشی مطالبی از امام بزرگوار از طریق صدا و سیما پخش شده که مقدمه و مؤاخره آن برای بینندگان و شنودگان چندان مشخص نیست.»

علیخانی تصریح کرد:«این عمل باعث نگرانی پیروان آرمان‌های امام(ره) بخصوص بیت شریف امام و بویژه حضرت حجت الاسلام والمسلین حاج سید حسن آقای خمینی گردید.»

وی افزود:«به طوری که مطلع شدم، یادگار امام راحل، حضرت حجت‌الاسلام و المسلین حاج سید حسن آقای خمینی، نامه‌ای اعتراض آمیز و شدید اللحنی خطاب به ریاست محترم صدا و سیما نوشته‌اند.»

این عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس خاطر نشان کرد:«انتظار می‌رود ریاست محترم صدا و سیما با اشراف بیشتر نسبت به زیرمجموعه خود و مراقبت بیشتر، هر چه سریعتر نسبت به این موارد گزینشی عکس العمل لازم را نشان داده و جلوی این موارد را بگیرند و کار به جایی نرسد که نامه اعتراض‌آمیز حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید حسن خمینی برای آگاهی افکار عمومی منتشر شود.»

 

موج جدیدی از بازداشت روزنامه نگاران در آستانه 22 بهمن

Posted:



جنبش راه سبز(جرس): با نزدیک شدن به 22 بهمن موج جدیدی از بازداشت روزنامه نگاران ، هنرمندان و دانشجویان آغاز شده است.

 


بر اساس گزارشهای رسیده شب گذشته ماموران امنیتی با یورش به خانه روزنامه نگاران تعدادی از آنان را بازداشت و لوازم شخصی آنان را ضبط کردند.

از سوی دیگر بنا به گزارش های رسیده بسیاری از روزنامه نگارانی که پیش از این بازداشت شده بودند اما بعد از چند ماهی آزاد شده اند دوباره به وزارت اطلاعات احضار شده اند.

 

بازداشت احمد جلالی فراهانی توسط نیروهای امنیتی



 احمد جلالی فراهانی دبیر سرویس اجتماعی خبرگزاری مهر یک روز پس از اخراج از خبرگزاری مهر شب گذشته توسط نیروهای امنیتی که خود را ضابط قوه قضائیه معرفی کردند دستگیر و روانه زندان اوین شد.
به گزارش جرس، این افراد که هشت نفر بودند با یورش به خانه شخصی فراهانی بعد از دستگیری وی کیس کامپیوتر، کتابها و دستنوشته های او را نیز همراه با خود بردند.


احمد جلالی فراهانی از اواسط سال 87 به عنوان دبیر سرویس اجتماعی در خبرگزاری مهر مشغول بود و به صورت ناگهانی و بدون علت خاصی در روزهای گذشته از سوی مدیران خبرگزاری از وی خواسته شد رابطه خود با این خبرگزاری را قطع کند.

 


این اتفاق شائبه همکاری مسئولان خبرگزاری مهر که وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی است را با نیروهای امنیتی تقویت می کند. به نظر می رسد اخراج احمد فراهانی از این خبرگزاری نیمه دولتی به منظور کاستن از تبعات دستگیری وی صورت گرفته است.


فراهانی پیش از این و در زمان دولت اصلاحات در روزنامه ایران فعالیت می کرد که پس از پیروزی دولت احمدی نژاد و سپردن سکان این روزنامه به کاوه اشتهاردی از این روزنامه اخراج شد.

 

اکبر منتجبی دبیر سیاسی روزنامه اعتماد ملی بازداشت شد


اکبر منتجبی روزنامه نگار ساعت سه بامداد امروز بازداشت شد. به گزارش "میزان خبر"این روزنامه نگار قدیمی از همکاران روزنامه های شرق، هم میهن، همشهری و مجله شهروند امروز بود.


منتجبی در زمان انتخابات ریاست جمهوری مسئول بخش سیاسی روزنامه اعتماد ملی بود و در کمپین مهدی کروبی قرار داشت. پس از توقیف روزنامه اعتماد ملی، اکبر منتجبی در نشریه "ایران دخت" به صاحب امتیازی فاطمه کروبی همسر مهدی کروبی فعالیت می کرد. که توانست به همراه همکارانش و محمد قوچانی این نشریه را به یکی از مهمترین نشریات کنونی تبدیل کند.


اکبر منتجبی سابقه فعالیت در بیش از 27 روزنامه مطرح کشور دارد که تقریبا تمام این روزنامه ها توقیف شده اند.

  

بازداشت روزنامه نگاران زن


زینب کاظم خواه خبرنگار یک خبرگزاری دولتی ساعت 3 بامداد امروز یکشنبه با یورش 9 تن از ماموران وزارت اطلاعات به محل سکونت وی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. ماموران وزارت اطلاعات در مراجعه به منزل این خبرنگار با نشان دادن حکمی که اتهام ایشان را شرکت در تجمعات نوشته بود بازداشت و کلیه لوازم شخصی وی را ضبط کردند.

سمیه مومنی روزنامه نگار نشریه نسیم بیداری و از همکاران کمپین یک میلیون امضا نیز در لیست بازداشتی های امروز قرار داشته است.

همچنین از اصفهان خبر رسیده است ساعاتی پیش مهسا جزینی از همکاران روزنامه ایران (بخش اصفهان) و از فعالان حقوق زنان نیز بازداشت شده است.


بازداشت روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و مدنی بر آستانه سالگرد انقلاب مردم ایران با شدت تمام در دستور کار نیروهای اطلاعاتی و امنیتی قرار دارد و در این میان تاکنون 50 تن از آنها بازداشت شده اند.

 

مژده کتاب

Posted:



حسین کمالی -

 

بنا دارم درباره بعضی کتابهای تازه که به دستم می رسد، و پاره ای از انتشارات نوی که وصفشان را از کسی می شنوم يا جايی می خوانم، به اختصار سخنی بگويم و آنها را به دوستدران فرهنگ معرفی کنم.

 

پنج-شش سال پيش از اين نيز، زمانی که در کتابخانه دانشگاه کلمبيا کار می کردم، وب-نوشتی به نام  مژده کتاب  داشتم و گهگاه يادداشتهای کوتاهی در آن می گذاشتم، بيشتر به قصد نگه داشتن ردّی از کتابهای جديد برای پيگيريهای شخصی در آينده. خوشنود بودم که آن تلاش فروتنانه از ديد کتابدوستان پنهان نمانده، و گاه می شنيدم که ديگران نيز در آن فايده ای يافته اند.

 

مدّتی است که باز در انديشه تازه کردن عهد خويش با مژده کتاب بوده ام، و اينکه بکوشم از جهان فکر و فرهنگ خبری بگيرم و مژده ای بياورم، و هر هفته دو سه کتاب را معرفی کنم. اين بار گردانندگان بزرگوار سايت جرس تشويق کردند و پذيرفتند تا محصول کار را در معرض ديد و در دستـرس خوانندگان پرشمارشان قرار دهند، و من از اين لطف و حسن توجه سپاسگزارم. کس ندانست که پايان ره سبز کجاست/اين قدر هست که بانگ جرسی می شنويم.

 

مژده کتاب برگ سبزی است پيشکش به اهل کتاب و طائفه کتابخوانان که شمارشان فزونتر باد: با آروزی رويش و به بار کامل نشستن جنبش سبز مردم ايران که هر روز مثل گياه اندکی بيشترک قـد می کشد.

مراجع تقلید شیعه  وچالش جدید ولایت مطلقه فقیه

Posted:



اسدالله جعفری -

 

انتخابات اخیر جمهوری اسلامی ایران،از دو منظر ودیدگاه مهم وقابل تأمل است:1 – از نگاه مسائل داخلی وجنگ قدرت در ایران2 – دیدگاه سیاسی فقه شیعه.

 

از آنجای که من یک فرد افغانی هستم،وقانونا حق اظهار نظر پیرامون مسائل داخلی( مسائل جاری بین حکومت ومردم وتظاهرات خیابانی ومحاکمات وزندانی کردن ها) ایران ندارم،نمی توانم ونباید در این مورد سخن بگویم وسخن گفتن در این باره پیامد های قانونی دارد.

 

اما ازدیدگاه سیاسی فقه شیعه،این حق طبیعی ومذهبی من است که به عنوان یک فرد شیعه ازآن سخن بگویم وبه بررسی وتحلیل آن بپردازم.

 

مشروعیت ومقبولیت حکومت ها ازدیدگاه فقه شیعه

 

در فلسفه سیاست جهان معاصر،مشروعیت ومقبولیت حکومت ها،دوچیز است1 – قانونی اساسی کشور2 – رأی اکثریت شهروندان شرکت کننده در انتخابات.

اما مشروعیت حکومت ها ازنگاه فقه شیعه وکلام شیعه،رأی اکثریت نیست بلکه طبق قرائت فقه شیعه وکلام شیعه از حکومت، حق حکومت وتشریع قانون تکلیفی- حکومتی،از آن خدا ورسول وجانشینان منصوص رسول خدا می باشد.

 

طبق این قرائت از حکومت،مشروعیت حکومت وحاکم،تابع تأیید خدا ورسول خدا وجانشینان منصوص رسول است.اما بعد از غیبت آخرین جانشین منصوص رسول خدا امام زمان(عج) این مقام مشروعیت بخشی به جانشین های عام آن امام منصوص که عبارت باشداز علمای ربانی با صفت مرجعیت جامع الشرایط،منتقل شد.

اماتا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری علما ومرجعیت با پیشوایی امام خمینی به عنوان یک مرجع جامع الشرایط وافقه الفقهای عصر خود واتقی واعدل از متقین وعدول زعمای حوزه های علمیه، مسئله مقبولیت حکومت وحاکم، مطرح نبود.مشروعیت، مقبولیت را نیز به همراه داشت چنان که تاریخ شکل گیری حکومت های شیعه در طول تاریخ(از حکومت فاطمیون تاحکومت جمهوری اسلامی ایران)همین مسیر را پیموده اند که حکومت های صفویه وقاجار وپهلوی در ایران چنین بوده ومشروعیت خود را از طریق علمای در دربار خود مشروعیت می بخشید.

 

حکومت های صفویه وقاجار درایران با اینکه شاهی وحکومت های خانوادگی وارثی بودند اما تاج گذاری شاهان در محضر علما ( که ملقب به شیخ الشریعه وشیخ الاسلام بودند)صورت می گرفت وعلمای درجه اول حوزه های علمیه با حضور خود در مراسم تاج گذاری شاهان به شاه وحکومت شاه مشروعیت می بخشیدند وشاه می شد سایه خدا ونماینده نماینده امام.

حکومت شاه ایران نیز سیره حکومتی شاهان سابق را پی می گرفت چنان که شاه برای مشروعیت بخشی خود، مرجع بزرگ زمان خود مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را حرمت می نهاد وشخصیت فقهی وحقوقی چون امامی را به عنوان امام جمعه داشت.

 

لذا این تاریخمند بودن مشروعیت حکومت ها در قلمرو فقه شیعه بود که امام خمینی برای مشروعیت نهضت خود تأیید مراجع زمان را داشت وحوزه های علمیه وعلمای شهرستان های ایران، نیز همین همراه بودن مراجع را با امام خمینی وهمراه نبودن با شاه را فلسفه نامشروع بودن شاه وحکومت شاه تبلیغ می کردند ومردم رابه نام مرجعیت علیه شاه وحکومت شاه فرامی خواندند.

اما با ورود امام خمینی در ایران وسخنرانی ایشان در بهشت زهرا،اصل دیگر به اصل مشروعیت حکومت از دیدگاه فقه شیعه افزوده شد که اصل «مقبولیت حکومت از طریق رأی امت بود».

 

  امام خمینی در هنگام ورود به ایران در بهشت زهرا چنین گفت:

 اصل رژيم سلطنتي، خلاف قانون، قواعد عقلي و حقوق بشر
... ملت ما چه مي‌گفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ ملت ما يك مطلبش اين بود كه: اين سلطنت پهلوي از اول كه پايه‌گذاري شد، برخلاف قوانين بود.


آنهايي كه در سن من هستند، مي‌دانند و ديده‌اند كه مجلس موسسان كه تاسيس شد، با سرنيزه تاسيس شد، ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس موسسان. مجلس موسسان را با زور سرنيزه تاسيس كردند و با زور، وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضاشاه رأي سلطنت بدهند. پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود، بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است.
براي اينكه ما فرض مي‌كنيم كه يك ملتي تمامشان رأي دادند كه يك نفري سلطان باشد، بسيار خوب، اينها از باب اينكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأي آنها براي آنها قابل عمل است لكن اگر چنانچه يك ملتي رأي دادند (ولو تمامشان) به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي ملت پنجاه سال پيش از اين، سرنوشت ملت بعد را معين مي‌كند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است.


ما در زمان سابق، فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه نبوديم. اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنيم كه رأي مثبت دادند، اما رأي مثبت دادند بر آغامحمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها مي‌آيند. در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هيچ يك از ما زمان آغامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رأي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي رأي دادند كه زمان ما احمدشاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پيش از اين، صد و پنجاه سال پيش از اين، يك ملتي بوده، يك سرنوشتي داشته است و اختياري داشته، ولي او اختيار ماها را نداشته است كه يك سلطاني را بر ما مسلط كند.
ما فرض مي‌كنيم كه اين سلطنت پهلوي، اول كه تاسيس شد، به اختيار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختيار مردم تاسيس كردند و اين اسباب اين مي‌شود كه برفرض اين كه اين امر باطل صحيح باشد، فقط رضاخان سلطان باشد آن هم برآن اشخاصي كه در آن زمان بودند و اما محمدرضا سلطان باشد براين جمعيتي كه الان بيشترشان، بلكه الا بعض قليلي از آنها ادراك آن وقت را نكرده‌اند، چه حقي داشتند ملت در آن زمان سرنوشت‌ما را در اين زمان معين كنند؟ بنابراين سلطنت محمدرضا اولاً كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تاسيس شده بود مجلس، غيرقانوني است، پس سلطنت محمدرضا هم غيرقانوني است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنيم كه قانوني بوده، چه حقي آنها داشتند كه براي ما سرنوشت معين كنند؟ هر كسي سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهاي ما ولي ما هستند؟ مگر آن اشخاصي كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مي‌توانند سرنوشت يك ملتي را كه بعدها وجود پيدا مي‌كنند، آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانوني نيست.


علاوه بر اين، اين سلطنتي كه در آن وقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتي كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد، در اين زمان مي‌گويد كه ما نمي‌خواهيم اين سلطان را. وقتي كه اينها رأي دادند به اينكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضا شاه را، رژيم سلطنتي را نمي‌خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براي اينكه سلطنت او باطل است.
غيرقانوني بودن شاه، مجلس و دولت منبعث از آن


حالا مي‌آييم سراغ دولت‌هايي كه ناشي شده از سلطنت محمدرضا و مجلس‌هايي كه ما داريم. در تمام طول مشروطيت الا بعضي از زمان‌ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا. شما الان اطلاع داريد كه در اين مجلسي كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ايران هستيد، شما ملتي هستيد كه در تهران سكني داريد، من از شما مردم تهران سئوال مي‌كنم كه: آيا اين وكلايي كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا، شما اطلاع داشتيد كه اينها را خودتان تعيين كنيد؟ اكثر اين مردم مي‌شناسند اين افرادي را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكيل مجلس سنا يا مجلس شورا در مجلس هستند؟ يا اين هم با زور تعيين شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسي كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضايت مردم است، اين مجلس، مجلس غيرقانوني است. بنابراين اينهايي كه در مجلس نشسته‌اند و مال ملت را گرفته‌اند به عنوان اينكه حقوق هر ـ فرض كنيد كه ـ وكيلي اينقدر است، اين حقوق را حق نداشتند بگيرند و ضامن هستند. آنهايي هم كه در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتي كه ناشي مي‌شود از يك شاهي كه خودش و پدرش غيرقانوني است، خودش علاوه بر او غيرقانوني است، وكلايي كه تعيين كرده است غيرقانوني است، دولتي كه از همچو مجلسي و همچو سلطاني انشاء بشود، اين دولت غيرقانوني است.
اين ملت حرفي را كه داشتند در زمان محمدرضا خان، مي‌گفتند كه: «اين سلطنت را ما نمي‌خواهيم و سرنوشت ما با خودماست» در حالا هم مي‌گويند كه: «ما اين وكلا را غير قانوني مي‌دانيم، اين مجلس سنا را غيرقانوني مي‌دانيم، اين دولت را غيرقانوني مي‌دانيم.» آيا كسي كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است و همه آنها غيرقانوني هستند، مي‌شود كه قانوني باشد؟ ما مي‌گوييم كه: شما غيرقانوني هستيد بايد برويد.


ما اعلام مي‌كنيم كه الان دولتي كه به اسم دولت قانوني خودش را معرفي مي‌كند، حتي خودش قبول ندارد كه قانوني است.خودش تا چند سال پيش از اين، تا آن وقتي كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غيرقانوني است، حالا چه شده است كه مي‌گويد من قانوني هستم؟
اين مجلس غيرقانوني است. از خود وكلا بپرسيد كه: «آيا شما را ملت تعيين كرده است؟» هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مي‌دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه‌اش، در حوزه انتخابيه‌اش از مردم سئوال مي‌كنيم كه: «اين آقا آيا وكيل شما هست؟
......
من دولت تعيين مي‌كنم، من تو دهن اين دولت مي‌زنم، من دولت تعيين مي‌كنم، من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم، من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد، (تكبير حضار) اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمريكا از اين پشتيباني كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتيباني بكنيد، انگليس هم از اين پشتيباني كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيباني بكنيد. يك نفر آدمي كه نه ملت قبولش دارد نه هيچ يك از طبقات ملت از هرجا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مي‌آورند توي خيابان‌ها، از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مي‌كنند، از اين حرف‌ها هم مي‌زنند، لكن ملت اين است، اين ملت است (اشاره به حضار). مي‌گويد كه: «در يك مملكت كه دوتا دولت نمي‌شود.» خوب واضح است اين، يك مملكت دوتا دولت ندارد، لكن دولت غيرقانوني بايد برود. تو غير قانوني هستي، دولتي كه ما مي‌گوييم، دولتي است كه متكي به آراء ملت است، متكي به حكم خداست. تو بايد يا خدا را انكار كني يا ملت را.


-(صحيفه نور، ج 4، ص 281ـ287 به نقل از سایت روز نامه اطلاعات)
همین سخنرانی امام خمینی اصل جدیدی را درفقه سیاسی شیعه بنام اصل مقبولیت حکومت از طریق رأی اکثریت امت اسلامی،به وجود آورد ودرواقع آشتی دادن فقه خدامحور با دموکراسی از همین سخنرانی رهبر انقلاب اسلامی سرمنشأ گرفت وآغاز شد وبعد از همین سخنرانی بود که روشنفکران دینی وعلمای نو اندیش به قرائت جدید از حکومت دینی پرداختند که در عین حالی که دینی باشد دموکراتیک هم باشد ومشروعیت دینی اش توأم با مقبولیت امت باشد.

امام خمینی حکم حکومتی خود برای نخست وزیری آقای بازرگان را به پشتبانی همین اصل مشروعیت دینی ومقبولیت خود از طرف مردم مستند نمود وتنفیذ حکم ریاست جمهوری آقای بنی صدر را نیز با استناد به رأی مردم تنفیذ نمود وحتی برکناری آقای بنی صدر را به مجلس منتخب مردم واگذار نمود تا اصل عدم مقبولیت آقای بنی صدر از ناحیه نمایندگان منتخب مردم محقق شود وبا عدم مقبولیت ازناحیه مردم، عدم مشروعیت ایشان را امام صحه گذارد. 

 براساس همین سیره امام خمینی بود که بعد از انتخابات، خاتمی ،موسوی و کروبی در نامه ای سرگشاده به مراجع خواستار دخالت آنها در این امر شدند. در این نامه که در 3 مرداد ماه منشر شد ضمن تشریح اتفاقات این نامه آوردند : تنها راه برون رفت از این وضعیت، اقدام قاطع و شفاف نسبت به توقف فرایند امنیتی ساختن فضای پس از انتخابات، کوتاه کردن دست عوامل غیرمسئول، آزادی تمامی بازداشت‌شدگان و بازگرداندن روند رسیدگی به اتهامات به مجاری قانونی است. از شما مراجع عظام تقلید به عنوان مرجع و ملجأ ملت شریف ایران می‌خواهیم که پیامدهای زیانبار اتخاذ شیوه‌های قانون‌گریزانه را به دستگاه‌های ذیربط خاطرنشان ساخته و آنان را نسبت به اشاعة بیدادگری در نظام جمهوری اسلامی برحذر دارید. »

 

اما به این نامه سران جنبش سبز،تنها مرجع عالیقدر جهان تشیع وتئوریسن ولایت فقیه آیت الله العظمی منتظری(ره) ومرجع نواندیش ومقرر تحریرالوسیله امام خمینی آیت الله العظمی صانعی،پاسخ دادند چنانکه فقیه آزاده وپارسا آیت الله العظمی منتظری در پاسخ نامه سرگشاده سران جنبش سبز نوشت:

« عزیزانى که اکنون در زندان ها اسیر هستند و از آنان با زور و شکنجه اعتراف و مصاحبه مىگیرند و هر روز جنازه یکى از‏ ‏آن عزیزان را به خانواده ها تحویل مىدهند چه گناهى کرده اند؟ جز این که به تخلفات عدیده و تقلب در انتخابات به طور‏ ‏مسالمت آمیز و آرام اعتراض داشتند و خواستار احقاق حقوق از دست رفته خود بودند؟"وی همچنین به شیوه اعتراف گیر ی دولت انتقاد کرد و گفت :" این گونه اعترافات هیچ مبناى شرعى و قانونى ندارد»

 اما آیت الله صانعی که دردوران حصر آقای منتظری درکنار مرجع تقلید سنت اندیش اما معتقد به فقه حکومتی ولایت فقیه، آیت الله العظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی،مرجع مورد قبول حکومت وملجأ ومرجع پیروان خط امام وروشنفکران دینی بودند، این بار بیش از بیش درکنار فقیه عالیقدر منتظری ماند وبه نامه های معترضان پاسخ می داد :

«: ً آیا سزاوار بود که پاسخ انتقاد و اعتراض آنها را چنین بدهیم و ناخواسته ایجاد بحران نماییم و تمام آن اعتراض ها را به دول خارجی نسبت داده و بی اعتنا به سرنوشت محتوم تمام مستبدان و ظالمان، آنها را وابسته به دنیای غرب بدانیم؟" 

 

اما نکته مهم اینجا بود که آیت الله صانعی برای این برخوردها حکم شرعی داد وآنها را معصیت کبیره دانست .»

این پاسخ دادن های ایشان از جایگاه مرجعیت ورویکرد جامعه معترض وروشنفکران دینی وملی مذهبی به ایشان، بزرگ ترین نهاد دینی حکومتی «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» را بر آن داشت که مرجعیت آیت الله صانعی را غیر شرعی اعلام کند تا از این طریق مشروعیت دینی پاسخ های ایشان  به معترضان ومشروعیت دینی اعتراض معترضان را عقیم گذارد.

ولی غیر ازاین سه مرجع، دیگر مراجع مستقر در قم ونجف یا سکوت کردند ویا هردو طرف را به وحدت ورفع اختلافات دعوت نمودند.

روحانیون حکومتی نیمه مرجع چون آیت الله محمد یزدی ومحمد تقی مصباح یزدی علیه سران جنبش سبز ویا به اصطلاح خود شان سران فتنه موضع روشن وآشکار گرفتند واز آموزه های دینی «محارب»،«مفسد فی الارض»و«مرتد» استفاده نمودند تا اینکه آیت الله منتظری به رحمت خدا پیوست وصف بندی جدید در میان مراجع قم پدید آمد ومراجع به سه دسته تقسیم شدند1 مراجع همراه 2مراجع مخالف 3 – ومراجع خانه نشین. که آیت الله العظمی وحید خراسانی از مراجع خانه نشین ومراجع چون صانعی وبیات ودستغیب موافق جنبش سبز ومراجع چون آیت الله العظمی نوری همدانی وناصر مکارم شیرازی از موافقان دولت ومخالفان جنبش سبز هستند.

 

آخرین نامه آقای کروبی وبخشی آن که خطاب به مرجعیت است،در همین راستا می باشد وحکایت از جایگاه رفیع مرجعیت در مذهب شیعه دارد.

حال با این توضیح کوتاه وگویا به بررسی نامه آقای کروبی وچالش های قرائت ولایت مطلقه فقیه می پردازیم.

ابتدا بخشی از نامه آقای کروبی راکه خطاب به مراجع است،می خوانیم:

«من از مراجع بزرگ تقلید و علمای اعلام و حوزه های علمیه و تمام رجال و شخصیت های معتبر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و نیز از عقلای بزرگ قوم از سر دلسوزی درخواست می کنم تا دیر نشده بدور از مشاجرات لفظی بی حاصل، با ارائه طرح های واقع بینانه به داد اسلام و مردم برسند. مراجع معزز میدانند که آنچه امروز بر این کشور و مردم می گذرد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، بنام اسلام و تشیع و روحانیت است. بنابراین هر کس به اندازه توانش باید از آبروی اسلام و حقوق مردم دفاع کند.»

در این نامه آقای کروبی از مراجع استمداد یاری نموده واین یاری طلبیدن خود از مراجع را برای آن برجسته نموده که مسائل جاری ایران بنام اسلام وروحانیت رقم می خورد ودر فردای تاریخ بنام حکومت دینی وروحانی به باز خوانی گرفته می شود.

 

همین نکته در نامه این روحانی پیر است که فقه شیعه ومرجعیت شیعه را به آزمون بزرگ تاریخ فرامی خواند وهمین مسئله فقهی واسلامی مذهبی است که برای من افغانی این اجازه را می دهد که به عنوان یک شیعه نه شهر وند ایرانی،درباره فقه شیعه ومرجعیت شیعه سخن بگویم وچالش های ولایت فقیه را برشمارم.

آنچه در نامه شیخ مهدی کروبی آمده است درست است. این نظام موجود ایران از روز اول مشروعیت خود را از اسلام وروحانیت گرفته وبر همین اساس بزرگان این نظام، این نظام را الگوی برای استقرار حکومت اسلامی دردیگر ملل اسلامی می خواند وحتی ولی فقیه منتخب در ایران را ولی امر مسلمین می نامد وشخص آیت الله خامنه ای خود را مرجع بیرون از مرز های ایران نامید.درکشور های چون افغانستان،پاکستان،سوریه... نمایندگی دارد وبرای حوزه های علمیه شهریه می دهد.

اما چالش جدید ی که تئوری ولایت فقیه با آن رو برو است در همین نامه شیخ مهدی کروبی نهفته است وآن عبارت از مقبولیت حکومت است.

چالش بین مشروعیت ومقبولیت در این است که آیت الله خامنه ای این دولت را تنفیذ نموده وقاعدتا طبق تئوری ولایت فقیه این دولت مشروعیت دارد ولی آنچه در خیابان های تهران می گذرد وبزرگان دینی وسیاسی درنامه ها وبیانیه های خود به آن اشاره می کند حکایت از عدم مقبولیت دولت است.

حال حوزه های علمیه ومراجع اگر به تنفیذ ولی فقیه صحه گذارند واین دولت را دولت مشروع بنامند،مشروعیت دولت محقق می شود ولی سه چالش دیگر چهره می نمایند :1 – ولایت فقیه رنگ استبداد دینی ودیکتاتوری می گیرد.2 – استقلال مرجعیت وحوزه های دینی از بین می رودوحکومتی شدن نهاد های فقهی تحقق می یابد.3 – ولایت ولی فقیه با حد اقل درجه فقاهت بر افقه الفقها پیش میاید.

 

چالش اول 

ولایت فقیه،حکومت دینی با رضایت مردم است وضمیمه شدن رضایت مردم است که حکومت ولایت فقیه را از حکومت های شاهی واستبدادی ودیکتاتوری، متمایز می کند. چنان که در سخنرانی امام خمینی در هنگام ورودش در ایران دربهشت زهرا دیدیم که امام خمینی به عدم رضایت مردم از حکومت وشاه استناد نمود وحق انتخاب مردم را برای تعیین نوع حکومت وشخص حاکم، به رسمیت شناخت.

اکنون این حکومت مورد قبول ولی فقیه اما غیر قابل قبول از طرف مردم، مرجعیت شیعه وحوزه های علمیه را با چالش بزرگ  ماندن درکنار دولت مشروع غیر مقبول امت وپشت کردن به امت، روبرو نموده است.

اگر مراجع دولت را به رسمیت بشناسند، مردم راکه رکن اصلی دین وحوزه ومرجعیت است ازدست می دهند ومردم ازمرجعیت وحوزه های علمیه رو برمی تابند. اما اگر در کنار مردم بایستند واز به رسمیت شناختن دولت دست بردارند وحق انتخاب واعتراض امت را به رسمیت بشناسند،تئوری ولایت فقیه خدشه بر می دارد وتنفیذ ولی فقیه چه می شود؟

 

چالش دوم

استقلال مرجعیت وحوزه های علمیه شیعه تاریخی به بلندای خود مذهب شیعه دارد.همین استقلال مرجعیت شیعه وحوزه های شیعه بوده که حکومت های استبدادی ودیکتاتوری راکه لباس دین واسلام بر تن داشتند، از سریر اقتدار به اسفل السافلین ذلت فرود آورد.

استقلال مرجعیت شیعه از حکومت ها بود که مذهب شیعه را یک مذهب معترض ومبارز وضد ستم ودیکتاتوری، تکامل بخشید وتاریخ بیاد ندارد که مرجعیت شیعه پشت به ملت کرده باشد ودر کنار حکومت وبر سرسفره حکومت باشند.

اکنون مرجعیت با حکومتی روبرو هستند که مشروعیت ولایت فقیه را دارد ومقبولیت امت را ندارد.اگر مراجع بر این مشروعیت صحه گذارند ومقبولیت را نادیده بگیرند اصل جمهوریت زیر سوال می رود وحکومتی شدن مرجعیت ووابستگی دولتی حوزه های علمیه ومراجع به عنوان یک بدعت نوظهور در مذهب شیعه محقق می شود.اگر مقبولیت را اصل قرار دهند، مشروعیت ولایت فقیه خدشه داد می گردد.

 

چالش سوم

چالش دیگر در مسئله ولایت فقیه،درجه فقاهت ولی فقیه است.طبق عقل وشرع ولی فقیه کسی هست که افقه واعدل فقها ی عصر خود باشد وچنانچه فردی شاخص به عنوان افقه واعدل نبود شورای فقاهت وشورای رهبری مطرح است.

اکنون پیروان هریک از مراجع، مرجع خود را افقه واعدل می نامند واگر افقه واعدل ندانند که تقلید جایز نیست.لذا از نظر فردی باید به این علم ویقین خلل ناپذیر دست یابد که مرجع تقلیدش افقه واعدل از دیگر فقهای عصراست تا تقلید از آن مرجع حجت شرعی یابد وعقلا وشرعا معذور ومأجور در پیشگاه خدا باشند.چنانکه تا نیم قرن قبل، مرجعیت شیعه متمرکز بود ومرجعیت با انتخاب شورای از فقها وزعمای حوزه مخصوصا حوزه کهن نجف اشرف  برگزیده می شد وبه سراسر جهان شیعه واسلام اعلام می شد ودیگر افراد نوعا نماینده منصوص آن مرجع وارجاع اعلم فالاعلم مطرح بود

حال سوال این است که ولی فقیه اگر افقه واعدل از همه است دیگر مراجع چرا علم مرجعیت می افرازند.اگر ولی فقیه افقه واعدل از دیگر فقهای عصر نیست پس طبق عقل وشرع باید شورای فقاهت وشورای رهبری دررأس باشد.

این در حالی است که در بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی  ایران اصل مرجعیت از شرایط رهبری حذف شده واین حذف شرط مرجعیت از ولی فقیه در تضاد آشکار با اصل ولایت مطلقه فقیه می باشد چون اصل ولایت مطلقه فقیه اصل عقلی افقه واعدل بودن ولی فقیه را متبادر می سازند وتا ولی فقیه افقه واعدل از همه ی فقهای عصر نباشد ولایت مطلقه ی او عقلا وشرعا محقق نمی شود.

این چالش از بزرگ ترین چالش های تئوری ولایت فقیه ومخصوصا ولایت مطلقه فقیه است.

اکنون مرجعیت وحوزه های علمیه شیعه با این سه چالش رو برو شده اند تا کدام را برگزینند وفردای تاریخ را چگونه رقم زنند.

 

*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.

پروتستانتيسم هنوز هم ممكن است

Posted:



مقصود فراستخواه -

 

488 سال پس از دادگاه مارتين لوتر و اقامه دعوي كليساي كاتوليك عليه او

18 آوريل 1521 »نشست ورمز« مارتين لوتر كشيش آلماني را كه دست به انجام اصلاحات در مسيحيت زده بود مورد تحقيق قرارداد. در اين جلسه پرسش هاي متعدد از او به عمل آمد و از او خواسته شد كه درستي نظراتش را اثبات كند. لوتر در پايان جلسه كه نوعي بازپرسي بود تاكيد كرد كه به اصلاحات ادامه خواهد داد و به تكفير پاپ كه دستگاه سلطنتي براي خود ايجاد كرده و براي كليساها و كشيش ها قيود زائد از جمله ممنوعيت ازدواج به وجود آورده اعتنا نخواهد كرد و به اين ترتيب يك شاخه از مذهب پروتستان پاگرفت. مذهب پروتستان خلاف كليساي كاتوليك، معتقد به بخشودگي مومنان به پشتوانه اجراي اوامر سنتي کليسا نبوده و در اين مذهب، هرانساني مي تواند بدون واسطه با خدا رابطه بگيرد. به نظر لوتر تنها واسط ميان انسان و خدا، مسيح مي تواند باشد كه در وجود خود، شان لاهوتي و ناسوتي را يكجا داشت. به مناسبت اين واقعه تاريخي كه بر انديشه غربي تاثير شگرفي دارد، مقصود فراستخواه به پرسش هاي ما پاسخ داده است. وي معتقد است پروتستانتيسم، همواركننده راه گذار اروپا از قرون وسطي به مدرنيته بوده است.

 

 

 

پروتستانتيسم چه جايگاهي در تاريخ انديشه غرب دارد؟ به بيان بهتر تفاوت و تفارق اثراتي که پروتستانتيسم، رفرماسيون و سکولاريزاسيون بر تاريخ اروپا گذاشته اند را چگونه مي توان تبيين کرد؟
    پروتستانتيسم در ميانه راه »غرب شدن غرب« پيدا شده است. فرايند هاي اوليه عقلاني شدن وعرفي شدن »دين باوري ودينداري« در مسيحيت غربي مدتها(دست کم، دو سه قرن) پيش از پرتستانتيسم ورفورم ديني آغاز شده بود وعوامل عيني وذهني خاص خود را داشت. اگر سکيولار را از واژه لاتيني »
Saeculum « وبه معناي زمان تاريخي وحوزه دنيوي (در مقايسه با »زمان ازلي« ) بگيريم، با اين حساب از وقتي برخي کشيشان با زمان تاريخي، کمي کنار آمدند و در آن با مردم سخن گفتند و همين که ايمان مومنان به يک مقدار با برخي ملاکها و هنجارهاي حوزه دنيوي کنار آمد ،مقدمات اوليه سکيولار شدن وعرفي شدن دين در مسيحيت آغاز شد. اين امر تاحدودي از سده هاي چهارم وپنجم ميلادي روي داد ولي هنوز بسيار ضعيف بود وبه يک اعتبار هنوزچندان سکيولار شدني در عالم مسيحي در کار نبود،زمينه هاي عيني نيز چندان فراهم نشده بود.


    در اواخر قرون وسطا و در قرن سيزده بود که تحت تاثير برخي تحولات در جامعه غربي؛ عقلاني شدن در جامعه غربي جاي پا پيدا کرد و در الهيات مسيحي هم راه يافت.تحولات نوپديدي مانند رشد مناسبات سوداگري، شهرنشيني، آشنايي با ملل وفرهنگ هاي ديگر، ترجمه آثار فلسفي،کشف مجدد ارسطو در تاريخ غربي،تحول در مدارس و پيدايش نخستين مراکز علمي ودانشگاه هاي غربي همچون کمبريج واکسفورد، ظهور گروه هاي اجتماعي وفکري جديد ومانند آن در اين ماجرا تاثير بسيار داشت. سن توماس را در اينجاي قضيه مي بينيم. وي مي کوشد تفسيري معقولتر از الهيات،دين باوري ودينداري به دست بدهد، تا حدودي به تمايز امر سياست با امر رستگاري اخروي مي پردازد. در قرن چهاردهم مارسيله پادوايي، پاپ را به دليل اينکه در صدد اعمال قدرت سياسي است،مورد انتقاد قرار مي دهد وکار او را مغاير با روح مسيحيت مي داند. ويليام اکامي نيز در همين قرن چهارده است که اقتدارگرايي سياسي دستگاه ديني را در رساله اش نقد مي کند و وظيفه پاپ را مرجعيت روحاني مستقلي مي داند که در خدمت مومنان مسيحي باشد، او از ايمان فردي به عنوان تجربه اي شخصي و اجتماع آزادانه مومنان براي تامين فلاح (نه متاع دنيوي) سخن مي گويد ومابقي قضايا.


    اينها همه به نوبه خود از يکسو حاصل تحول وتجدد در جوامع غربي بودند واز سوي ديگر آن را تسهيل وروان سازي مي کردند. در اين گفت وگو فرصت شرح اين مسائل نيست. فقط خواستم يادآوري بکنم که پرتستانتيسم،وسط راه عرفي شدن در برخي جوامع غربي به ميان آمده است. لوتر تحت تاثير تعاليم اکامي قرار داشت. از سوي ديگر زمينه هاي عيني لازم براي شکل گيري وپيشرفت رفورم ديني هم در غرب فراهم شده بود. يکي سرمايه داري در حال رشد بود. ديگري دولتهاي محلي بود، بيشتر پروتستانهاي اوليه در مقابل کليساي کاتوليک رم وطبقات پشت سر آنها، با طبقات سرمايه داري ودولتهاي محلي متحد شدند.(»وبر« درباب نسبت ميان آموزه ها و اخلاقيات پروتستاني با روح سرمايه داري بحث کرده است) همچنين بايد به تحولات فني و آموزشي اشاره کرد. اختراع گوتنبرگ، امکان توليد کتاب با نسخه هاي بيشتر را فراهم مي آورد، وقتي انجيل چاپ شد وبه دست بيشتر مردم افتاد، اين فکر تقويت شد که فهم وتفسير کتاب مقدس،امري رازآميز و انحصاري نيست.گسترش آموزش عمومي هم به اين فکر دامن مي زد و اعمال وآموزه هاي سلسله مراتب ديني را در معرض پرسش قرار مي داد. پس پرتستانتيسم و اصلاح ديني در خلاء رخ نمي داد وصرفا حاصل جلسه وسخنراني و گفتارهاي در هوا نبود،پشتگرم به برخي بسترهاي عيني بود، بدون زمينه هاي تکثر در ساخت اين جوامع، اصلاح طلبان ديني کاري را از پيش نمي بردند. مالکيت ريشه دار، وجود طبقات مستقل از دين ودولت، وجود دولت هاي مستقل محلي- ملي و مانند آن بود که اين فرصت را براي آنها فراهم مي آورد. حتي به يک جهت، ايده هاي اصلاح طلبانه ديني باز تاب اين معادلات قدرت و منافع در آن جوامع بود. نمونه اش جدا شدن زمين ها از اختيار کليساي کاتوليک و فئودال هاي پشت سرشان و قرار گرفتن آن در اختيار پروتستان هاي متحد با بورژوازي ودولت ملي بود.


    بنده به آن جهت،اين زواياي بحث را پر رنگ مي کنم که يادمان باشد پرتستانتيسم را گفتارهايي در خلاتلقي نکنيم و از نقش رهبران اصلاح دين »بيش- برآورد « نداشته باشيم،از سوي ديگر توجه داشته باشيم که برخي از آنها به نوبه خود عاملان تعارضات وتعصبات ديگري در برخي جوامع غربي شدند،اگر ضعف ها وناراستي هاي ساختي- کارکردي ِدستگاه کاتوليکي توسط آنان مورد انتقاد قرار مي گرفت، اما به جاي آن چه بسا افکار و اعمالي از سوي برخي رهبران پروتستان مي نشست که به گونه ديگري آميخته به خشونت وتعصب و تکفير وستيزه گري با علم وانديشه بود.اين نشان مي داد که خير وشرارت در سرشت بشر به هم آميخته است ودر متن هر نهضت»اعتراضي«، زمينه هاي تعصبات ونفرتها وخشونت هاي تازه اي لانه مي کند و پس از پيروزي وغلبه،با اشکال تازه اي سر برمي آورد. تنازعات مذهبي وجنگ هاي 30 ساله اروپا را فراموش نکنيم. امانيست ها وحتي برخي از رهبران انسانگرا وآزاديخواه کاتوليک وپروتستان(مانند آراسموس و تسوينگلي و کاستاليون ) به نقد جدي اين پيامدها پرداختند.اين جنگ ها بود که جامعه اروپايي را به مرحله اي جدي از »سکيولار شدن« سوق داد، آنها از منازعات عقيدتي ومذهبي خسته شده بودند، مذاکرات وستفالي در 1648 علاجي براي اين منازعات بود، اروپاييان به اين نتيجه رسيدند که حوزه عمومي مستقلي از اين يا آن عقيده مذهبي داشته باشند و به پلوراليسم مسالمت آميز مذهبي روي آوردند. به گمان بنده اين مهمترين وجه سکيولار شدن در اروپا وسپس در ايالات متحده بود که عرصه عمومي،منطق واخلاقيات مستقلي داشته باشد،به صورت پيشيني بر له يا عليه هيچ عقيده اي نباشد وتابع گفتگوي منصفانه،اقناع متقابل وتوافق رضايتبخش عمومي باشد.
    
    
    فکر لائيسيته و جدا شدن حوزه سياست و ديانت در اروپا چه نسبتي با نهضت مارتين لوتر و پروتستانتيسم دارد؟


    رسم بر اين است که لائيسيسم را از سکيولاريزاسيون تفکيک مي کنند. لائيسيسم يک پروژه سياسي خاصي بوده است که به صورت جنبش ها و انقلاب هايي؛عمدتا در حوزه هاي غير پروتستاني درگرفت.در اروپا اين پروژه بيشتر در کشورهايي با اقبال مواجه شد که کاتوليک بودند و هدف اصلي در آنها بيرون راندن اقتدار ومداخلات سازمان ديني از عرصه دولت و حوزه عمومي بود،علتش هم غالبا اين بود که در اين کشورها،»سازمان ديني« به نوعي در سياست واداره کشور، مساله ساز شده بود و نيروهاي اجتماعي واقتصادي خاصي را نمايندگي مي کرد که اين نيروها(مانند فئودال ها و...) با علايق ومنافع گروه هاي جديد و »پروژه تغيير« مخالفت داشتند.


    نمونه اروپايي لائيسيسم، در فرانسه تجربه شده است به ويژه آنکه در فرانسه نوعي سنت دولت گرايي به معناي مدرنيستي وجود داشت ودر آنجا دولت به صورت خود خوانده، خودش را مسوول پرورش شهروند مدرن مي دانست واصرار داشت که آنچه مانع پروژه او مي شود از حوزه عمومي بيرون برود.در اين کشور،سکيولار شدن بيشتر به نوع »دين- زدا«گرايش دارد(منظورم زدودن از فضاي عمومي است) تا »دين –جدا«. نمونه غير اروپايي اين پروژه لائيسيسم آنهم باز از نوع دين-زدا، به صورتي ديگر در روسيه لنيني خود را نشان داده است که در آنجا نيز به جاي مسيحيت پروتستاني،مذهب ارتدکس بود.


    عرض کردم که لائيسيسم يک پروژه سياسي بود اما سکيولاريزاسيون يک فرآيند بود وبيشتر به صورت تحولات عميق در مناسبات وافکار روي مي داد ودر پاسخ به پرسش قبلي حضرتعالي قدري توضيح دادم.در اين فرآيند، تمايزهاي نهادي از بطن تحولات عميق اقتصادي واجتماعي وفکري وفرهنگي سرچشمه مي گرفت،تحولاتي مانند تقسيم کار وتخصصي شدن و تکثر نيروها و افقي شدن مناسبات ميان آنها سبب مي شد که از جمله نهاد دين هم بيشتر به نقش ها وخدمات تخصصي خود معطوف بشود،هنجارهاي غير ديني را به رسميت بپذيرد ودر صدد سلطه نهادي بر ساير نهادها وحوزه ها نباشد. اين فرآيند عمدتا در کشورهايي مانند انگلستان،آلمان وايالات متحده تجربه شد که پروتستان بودند. بنده منابع بسياري را بررسي کرده ام که شواهد فراوان به دست داده اند. از تاثير اعتقادات واخلاقيات و روحيات خاص مسيحيان پيوريتن در ساختن جامعه آمريکايي و اهميت کار وتوليد و مدارا وديگر پذيري در آن. توکويل در تحليل دموکراسي آمريکا، فضاي اين کشور را از نزديک بررسي مي کند وبا وضع کشور خودش فرانسه مي سنجد. با اين حساب مي توان گفت که پروتستانتيسم در عين اينکه خود نتيجه فرآيند سکيولار شدن بود، در مجموع پشتيباني کننده اعتقادي، اخلاقي، فرهنگي و اجتماعي آن هم شد.
    
    
    نگاه مونيستي لوتر در برابر ثنويت آگوستيني که در فلسفه مسيحي قرون وسطايي رواج داشت، چگونه نگرشي است؟ به عبارت ديگر چگونه مي شود که دوگانه دنيا و آخرت و تفارق و تناقض شهرخدا و شهر زميني در نهضت پروتستانتيسم به وحدتي دست مي يابند که اين وحدت، خود دوباره سرمنشا جدايي امر قدسي و امر عرفي در تاريخ انديشه غربي مي شود؟


    بنده به اين موضوع که شما فرموديد مقداري متفاوت نگاه مي کنم. اتفاقا نسبتي ميان سنت اگوستيني وپروتستانتيسم وجود داشت. درست همانطور که فکر کاتوليکي معاصر نيز با سنت سن توماسي نسبت داشت. اجازه بدهيد عرض کنم.آگوستين،درست در آغاز قرون وسطا ايستاده است.در قرن چهار وپنج ميلادي؛ يک پاي او در تمدن باستاني رو به زوال يونان و در امپراتوري رو به انحطاط رم است که توسط ويزگوت ها غارت مي شد ويک پايش هم در آغاز دوره قرون وسطا در اروپاست که در آن دوره، ايمان مسيحي به عنوان پاسخ به از دست رفتن شوکت وانسجام سياسي،در حال گسترش بود. خود آگوستين در سي وچند سالگي به مسيحيت گرويده است.


    آگوستين،هنگامي »شهرخدا« را نوشت که شهر زميني اروپايي ها(امپراتوري رم)از هم گسسته وضعيف شده است.او همه شکوه وعظمت را در آن آسمان الهي نشان مي دهد که در برابر آلودگي هاي اين شهر زميني، سر به سر»قدسي« و پاکيزه ومنزه است و دل مي برد. الهيات محبت از اينجا نشات مي گيرد.الهياتي که بيش از عقل در قلب است وبيش از اينکه شناختي باشد،انگيزشي است. تنها پس از ايمان است که مي شود آن را فهميد. پس به اين معنا،آسمان در برابر زمين نيست بلکه در صدد التيام آن است. فقط بعدا وبه تدريج بود که دستگاه ديني در بخشي از قرون وسطا به نمايندگي از اين آسمان،اقتداري را به هم زد و تبديل به يکي از طرف هاي دعوا بر سر قدرت و ثروت در زمين شد (قبلابه شما گفتم که چگونه در اين عالم، خير با شر و شيطان در فرشته به هم آميخته است).


    اينجا بود که پروتستانتيسم به ميان آمد تا دوره گذار قرون وسطايي به مدرنيته در اروپا را همراهي بکند. اما اين در حالي است که دوره وزمانه عوض شده است و ديگر زمين؛ انحطاط آميز ودلسرد کننده نيست، امپراتوري رو به زوالي در کار نيست،نوزايي فکري وادبي،انسان گرايي و شور زندگي وپيشرفت است.در اينجا بود که بار ديگر آسمان به کمک زمين مي آيد، اما اين بار نه براي التيام بلکه براي تاييد وپشتيباني جنب وجوش کار وتلاش در آن.


    شما ببينيد که لوتر مي گويد کار بر روي زمين (براي توليد ارزش افزوده براي زيست اجتماعي بشر ) در حقيقت اجابت دعوت خداست. وقتي شما شغلي را برعهده مي گيريد ودر آن، صادقانه تلاش مي کنيد و وظايف خودتان را در جهت منافع مردم انجام مي دهيد،اين در واقع نوعي تقرب به خداست. نجات ورستگاري اخروي نه صرفا از طريق انجام دادن شعائر ديني( به تسبيح و سجاده ودلق) بلکه با خدمت به خلق و التزام به منافع عمومي نيز به دست مي آيد. مي بينيد که آسمان بدون اينکه بخواهد قواعد وهنجارهاي زميني را مختل بکند به تلطيف وتعالي آن مي پردازد واين همان سکيولار شدن از نوع تفکيک ميان امر قدسي وعرفي به معناي مثبت وسازنده وتعاملي کلمه است که مثلادر دوره اي از ساخته شدن ايالات متحده تجربه شد.
    
    
    آقاي دکتر! پس اين عرفي گرايي را مي توان ثمره پروتستانتيسم دانست؟
    نه، همانطور که عرض کردم،پروتستانتيسم خود حاصل فرآيندهاي عميق سکيولار شدن بود و در واقع نوعي عرفي شدن دين و همراهي مسالمت امر ديني با امر عرفي بود وبه نوبه خودش، ادامه عرفي شدن جامعه را هم تسهيل کرد.


    پروتستانتيسم با الهيات مسيحي چه نسبتي دارد؟ آيا در اديان و شرايع ديگر نيز مي توان از پروتستانتيسم سخن گفت؟


    پروتستانتيسم از ابتدا با نوعي الهيات مبتني بر »تجربه فردي« نسبت داشت.در پاسخ به سوال اول جناب عالي به ويليام اکامي اشاره کردم که در امر ايمان بر تجربه دروني فردي تاکيد مي کرد، همانجا عرض کردم که کساني مانند سن توماس به جاي مبتني کردن الهيات بر تجربه واحساس، مي خواستند آن را بر استدلال عقلي مبتني بکنند. پس دو رويکرد بود؛يکي رويکرد »الهيات تجربه گرا« ودومي »الهيات عقلگرا و استدلالگرا«. سنت کاتوليکي بيشتر به رويکرد دوم تمايل پيدا کرد تا بنيان محکم معرفتي براي يزدان شناسي مسيحي فراهم بياورد.اما در مقابل، کساني مانند ويليام اکامي بود که عمدتا رويکرد اول يعني »ابتناي ايمان بر تجربه« را داشت. يادآوري کردم که لوتر تحت تاثير اکامي بود. يه يک جهت شايد بتوانيم بگوييم که نسبتي ميان الهيات اکامي با الهيات محبت از نوع آنچه در سنت آگوستيني وجود داشت.


    بعدها که عقلانيت در غرب،توسعه يافت و با شک وآزمون علمي همراه شد،کانت در قرن هيجده به اين نتيجه رسيد که با استدلال عقلي؛ نه مي توان وجود خداوند را اثبات ونه نفي کرد، پس راه عقل نظري بشر به سوي خدا بسته است وتنها از طريق عقل عملي واخلاق است که مي شود با خدا زندگي کرد. در چنين شرايطي، الهيات کاتوليکي وارد دوره عسرت خود شد زيرا آن استدلال هاي متافيزيکي »پيشا کانتي« ديگر چندان مقبول خرد مدرن واقع نمي شد وبه اصطلاح چنگي به دل نمي زد. دستگاه فلسفي هگل شايد آخرين تلاش منسجم نظري براي الهيات پروتستاني بود ، اينجا بود که پروتستان ها دنبال همان رويکرد تجربه گرا وبه يک حساب شايد بتوان گفت دنبال سنت آگوستيني رفتند وهمين گرايش در الهيات پروتستاني، تحول وتوسعه يافت. نمونه شاخص آن، شلاير ماخر متكلم مسيحي و پروتستانِ هم سن و سال و هموطنِ هگل بود. وي الهيات را به جاي عقل نظري و معرفت فلسفي، به حوزه احساس و تجربه آدمي مربوط ساخت. اما بعدها کاتوليک ها، همچنان کوشيدند سنت عقلي الهيات را احيا بکنند و الهيات نوتوماسي را توسعه دادند که اينجا فرصت شرح آن نيست.


    پس به اين معنا مي توان گفت در تاريخ اديان الهي ديگر نيز امکان پيدايش چنين سنت هاي الهياتي وجود دارد. نمونه اش را در تاريخ اسلامي خودمان مي بينيم.هم الهيات متافيزيکي،فلسفي واستدلالي داشتيم (مانند فارابي وابن رشد ) وهم الهيات اشراقي وذوقي و کشفي وعرفاني(مانند شيخ اشراق وسهروردي وابن عربي) وهم ترکيب هاي مختلفي از آنها(مانند صدرالدين شيرازي). اما در دوره معاصر؛ الهيات ما نيز با همان دشواري ها روبه رو شده است.در حالي که الهيدانان سنتگراي ما همچون علامه طباطبايي در اصول فلسفه رئاليسم وحائري در هرم هستي،همچنان کوشيدند سنت عقلي پيشا مدرن را در الهيات بسط وترويج بدهند، نوانديشان ديني ما به آن قانع نشدند و با اقتباس از دستاوردهاي الهيات پروتستاني ،به تجربه ايماني و هرمنيوتيکس روي آوردند.
    
    
    آيا نهضت اصلاح طلبي که در 150 سال اخير در ايران شکل گرفته است را مي توان بديل آنچه دانست که در نهضت پروتستانتيسم در اروپا شکل گرفت؟
    بله، اصلاح طلبي ديني ما کم وبيش تحت تاثير تحولات غرب و از جمله نهضت پروتستانتيسم در اروپا بود،اين را از جمال الدين ونجم آبادي و نائيني تا طالقاني وبازرگان وشريعتي وسپس تا به امروز مي بينيم. اما چند فرق عمده در کار بود.يکي هم اين بود که در آنجا چنانکه عرض کردم اصلاح فکر ديني »پا به پا« و پشتگرم به فرايندهاي عميق »ساختي –کارکردي« مانند تقسيم کار اجتماعي، تفکيک نهادي، تحول در مناسبات، رشد گروه ها وطبقات جديد اجتماعي، قوي شدن نهادهاي صنفي ومدني، رشد بخش غيردولتي مولد در عرصه اقتصاد، تکثر ساختاري، تحول در دولت ومانند آن بود يعني توسعه انديشه ها وگرايش ها و رفتار ديني مستظهر به کل توسعه در جامعه بود و سپس به نوبه خود آن را تاييد هم مي کرد و در مجموع فقط گفتار ديني نبود که عوض مي شد بلکه زمينه هاي عيني و اجتماعي و فرهنگي هم در کار تبدل و تغيير و توسعه بود،اما به گمان بنده در ايران،بيشتر گفتارهاي ديني بود که به صورت ترجمه اي و وارداتي، آن هم بيشتر در سطح نخبگان نو مي شد بدون آنکه در آن حدواندازه، نهادها و مناسبات و رفتارشناسي ما توسعه پيدا بکند.اين را بنده در مقاله اي با عنوان »روشنفکري ديني،ايستاده بر سر« (در مقالات سمينار »مدرنيته دو«) توضيح داده ام و در آنجا به سخن مارکس اشاره کرده ام که گفته بود هرم فکري هگل بر سر ايستاده بود (و فکر مي کرد اول ايده است و بعد مناسبات) و من آن را بر قاعده نشانيدم.اگر هم با اين دو حد مفرط و اکستريم(يعني ايده آليسم و ماترياليسم) موافق نباشيم،اينقدر هست که ذهنيت ديني با زمينه ها و مناسبات عيني با هم عوض مي شود و در ايران عمق تحول و توسعه زمينه ها کمتر از تجددي است که در لايه هاي سطحي گفتارهاي نوانديشي ديني تظاهر مي يابد.

 

منبع: اعتماد ملی

22 بهمن به بیمارستان ها نروید

Posted:



جنبش راه سبز (جرس ): خبر های رسیده حاکی از آن است که ممکن است در روز 22 بهمن عده ای نفوذی در میان مردم شروع به توزیع مواد خوراکی و نوشیدنی مسموم کنند .

 

گفته می شود که ستاد کودتا به منظور شناسایی و دستگیری تظاهر کنندگان در صدد این هستند تا با توزیع مواد خوراکی مسموم ، مردم را راهی  بیمارستان ها کنند.  لذا از دریافت هر گونه مواد خوراکی و یا نوشیدنی از افراد ناشناس جدا خودداری کنید.

 

پیش از این خبر نگار جرس به نقل از پزشکان سبز، هشدار داده بود که در صورت هر گونه جراحت  به بیمارستان ها و مراکز درمانی مراجعه نکنید وتنها به دکترهای مورد اعتماد خود بروید. . این هشدارها به دنبال موج عظیمی از دستگیری مجروحان در بیمارستان ها و مراکز درمانی توسط افراد ناشناس در تجمعات قبل است

عده ای به نام طرفداری از ولایت فقیه، جلوی هر نقدی را می گیرند

Posted:



عماد افروغ -

 

وبلاگ مهمان > افروغ، عماد  - گفت وگو با دکتر عماد افروغ هم آسان است و هم سخت. آسان است از آن جهت که او مدون و دسته بندی شده سخن می گوید ونیز دشوار است از آن رو که پرسش ها بایستی حساب شده و پی در پی نگاه جامعه شناختی او را دنبال کنند. در این گفت گو با دکتر افروغ به بررسی تحلیلی از وجهه انتقادی انقلاب اسلامی پرداخته ایم.

 

تعریف و تحلیل اجمالی از انتقاد و گفتمان انتقادی چیست و چهارچوب یک گفتمان انتقادی مطلوب، سازنده و فراگیر چگونه شکل می گیرد؟
نقد به معنای سره از ناسره کردن و خوب و بد از هم تشخیص دادن است، برخی بر این اعتقادند که نقد صرفاً وجه منفی را نشان می‌دهد، اما نقد هم می‌تواند جنبه مثبت و هم جنبه منفی داشته باشد تا آنجا که حتی برخی اصطلاح نقد مثبت را بکار می‌برند.


در پاسخ به قسمت دوم سؤال شما، بایستی ما بتوانیم نخست بین ماقال و من قال تفکیک قائل شویم، ما وقتی در مقام نقد برمی‌آییم، نقدما نباید متوجه شخص نقد شونده باشد. بیشتر دل مشغولی ما، فکر نقد شونده و الگوی حاکم بر ذهن نقد شونده است. نکته دوم این است که نقد باید روشمند و مستدل بوده و همچنین دارای موضوعیت باشد. موضوعیت نقد بر خلاف این قولی که جا افتاده است، هیچ ربطی به دلسوزی منتقد و ارائه راه حل از سوی منتقد ندارد. متأسفانه به غلط جا افتاده که نقد دلسوزانه و همراه با راه حل باشد که اینها هیچ کدام شرط یک نقد خوب نیست.


قطع نظر از هر انگیزه‌ای که منتقد دارد و اینکه آیا راه حل بدهد یا ندهد در نقد باید بین انگیزه و انگیخته تفکیک قائل شد، نقد خوب ربطی به انگیزه منتقد ندارد، انگیخته باید خوب باشد. چه بسیار افرادی هستند که دلسوزی زیادی دارند اما نقدهای مخربی دارند. شرط دلسوزی و ارائه راه حل به عنوان شروط اجتماعی و تأثیرگذار محسوب می‌شوند و هیچ ربطی به شرط ماهوی نقد ندارد که این نکته‌ای است که کمتر به آن توجه می‌شود.


در مورد نقد دلسوزانه باید گفت مگر ما مکانیزمی برای نیت خوانی داریم؟ متاسفانه در کشور ما همه نیت خوان هستند. در حالی که هیج اهرمی برای این قضاوت در اختیار ما انسان ها نیست.
سعه‌ی صدر مخاطب هم خیلی مهم است که اگر صاحبان قدرت ما از سعه‌ی صدر کافی برخوردار باشند خواه ناخواه شاهد گسترش بیشتری در عرصه ی نقد خواهیم بود.


جامعه ای که از معرفت عقلانی بالایی برخوردار نیست ، جامعه ی منتقدی نیست. جامعه‌ای که با احساس گرایی و عاطفه گرایی پیوند خورده، جامعه ای که رابطه خوبی با عقل ندارد، احساسی، هیجانی و عاطفی است، خواه ناخواه جمودگرا و متحجر است و نمی شود توقع داست که نقد در آن ریشه بدواند.
بین نقد و عقلانیت رابطه است. هر چه از عقلانیت فاصله بگیریم بیشتر به سمت جمود گرایی و تحجر گرایی و سطحی نگری و صوری گرایی حرکت می کنیم. در این صورت توقع بسط و نشر گفتمان انتقادی را در جامعه نباید داشته باشیم. گفتمان های انتقادی باید توجه به این پیوند داشته باشند و در این باره آسیب شناسی هایی بشود و بکوشند نوعی عقلانیت، تفکر و معرفت عقلی در کشور حاکم شود.


بین نقد و تخریب تفاوت است و منتقد باید به این تفاوت مشرف باشد نقدی که روشمند و معقول و مستند نیست، نقد منصفانه ای هم نمی تواند باشد و می توان اسم آن را تخریب گذاشت. بنابراین منتقد باید متوجه تمایز نقد از تخریب باشد. ولی مخاطب اگر شرایط لازم را داشته باشد می تواند از تخریب هم یک فرصت بسازد. وقتی با سعه ی صدر، معقول و روشمند به تخریب ها پاسخ بدهید یک فرصت بدست می آید که هم عظمت و قابلیت خود را عرضه کرده است و هم دیگران متوجه می شوندکه این نقد نبوده بلکه تخریب بوده است.

یک سری مبانی شناخت شناسی دیگری هم برای گفتمان انتقادی وجود دارد. اینکه ما در روش شناسی به گونه ای اصلاح گرایانه پیش برویم یک وجه عرضی نیست بلکه جزء ذاتی یک روش است. ما سه نوع روش شناسی داریم: 1)پوزیتیویسم 2) هرمنوتیک 3) رئالیسم انتقادی. در روش پوزیتیویسم شما بیشتر به دنبال مهندسی اجتماعی هستید، در هرمنوتیک بیشتر به دنبال فهم و در رئالیسم انتقادی به دنبال اصلاح هستید. نوع نگاه شما به این عالم انتقاد را بر می تابد و بالطبع اصلاح را در بر دارد. ما معتقدیم بین ایده و واقعیت رابطه است. نباید واقعیت عالم را مفروض گرفت، ممکن است که در پس این واقعیت یک ایده ی غلطی بوده باشد بنابراین ما به عالم نگاه محافظه کارانه نداریم، نگاه انتقادی داریم. چون بین ایده و واقعیت رابطه است ممکن است ایده غلط به واقعیت غلط انجامیده باشد و بالطبع ایده درست به واقعیت دست بیانجامد.


در رئالیسم انتقادی عالم را به حوادث قابل مشاهده تقلیل نمی دهیم و برای عالم ضرورت قائل هستیم. این ضرورت ها ممکن است به حادثه تبدیل شده باشند و ممکن است تبدیل نشده یا به غلط تبدیل شده باشند. بنابراین همواره منتقد یک نگرش انتقادی و ضروری به پدیده های عالم دارد. بر حسب این نگرش انتقادی و ضروری به حوادث عالم است که به عنوان موجودی پرت شده و رها شده تلقی نمی شود و همواره سعی می کند با معیار های انتقادی خودش پیش برود.

 

در خصوص گفتمان انتقادی مطلوب جامعه معتقدم که انقلاب اسلامی با عنایت به وجهه فلسفی خود و لایه های تو در توی چهارگانه آن و با توجه به نسبت آن با هویت تاریخی و ایرانی از جامعیتی برخوردار است که معیار های کافی برای نقد در جامعه را در اختیار منتقدین قرار می دهد. یکی از اشکالات روز افزون ما خلط انقلاب اسلامی با جمهوری اسلامی است. انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی و سیاست ها و رفتار های دولتمردان تقلیل یافته است و هر اتفاقی که در جمهوری اسلامی رخ می دهد را توجیه می کنیم. از باب اینکه مبادا انقلاب اسلامی تضعیف شود. انقلاب اسلامی را باید به عنوان یک گفتمان انتقادی تلقی کرد، یک گفتمان جامعی که معیار هایی را برای نقد سیاست ها و رفتارها در اختیار شما قرار می دهد. هر جا که این سیاست ها و رفتار های موجود در جمهوری اسلامی با این معیار ها و این گفتمان و با جامعیت انقلاب اسلامی سازگار بود ،مورد تاییدما است و هر جا نبود مورد نقد ما است. هیچ فردی در نظام جمهوری اسلامی مقدس نیست، اگر تقدسی هم هست مربوط به جایگاه است و هیچ فردی هم مصون از نقد نیست. در نظام ولایی هم رهبر حق دارد هم امت. در نظام ولایت فقیه اگر فرمان رهبری شرعی است، نظارت مردم هم شرعی است و اگر فرمان رهبری با سه واسطه ی خدا، پیامبر و امام زمان(عج)شرعی می شود، نظارت مردم یا واسطه نمی خواهد یا تنها واسطه اش خداست. اما در وضع کنونی جامعه ما عده ای از باب طرفداری از ولایت فقیه جلوی هر نقدی را می گیرند و به هر منتقدی انگ ضدیت با ولایت فقیه می زنند و این یک واقعیت است که باید به آن توجه کرد.

نه انقلاب را به خوبی درک کرده ایم نه رابطه ی امت و رهبری را و به ما لطمه خواهد زد و به تدریج نظام جمهوری اسلامی را از درون پوک می کند و تنها فرم و شکلی از آن را باقی می گذارد. مادامی می توان به این انقلاب اسلامی دل بست که افراد بتوانند ذیل جمهوری اسلامی برخاسته و فریاد بزنند. فکر نکنید که در پس این اطاعت کورکورانه حیاتی خوابیده، بلکه یک خمودگی و انزوا نهفته است.
گفتمان انقلاب اسلامی باید مورد چالش قرار بگیرد تا احیا شود و زنده بماند والا خودش را با دستان خود از بین خواهد برد.

 

  آقای دکتر؛ اگر بازار نقد گسترده شود، در این میان افراد غیر خبره و یا حتی مغرض وارد جریان نقد و تخریب شوند چه تبعاتی خواهد داشت؟

این ها ترس هایی است که نوعاً القا می شود؛ اگر جامعه خودش به استقبال نقد درون گفتمانی برود و به ملزومات نقد درون گفتمانی پایبند باشد ، این خود به تقویت عرصه مدنی می انجامد و عرصه نقد خواه نا خواه اصلاحات خودش را در بر خواهد داشت. بترسید از زمانی که نقد درون گفتمانی جای خودش را به نقد برون گفتمانی بدهد، یعنی به جای اینکه انقلاب اسلامی لیبرالیسم و سکولاریسم را نقد کند، آن ها انقلاب اسلامی را به نقد بکشند و این چیزی است که در گذشته اتفاق افتاده است.

اگر نقد برون گفتمانی آمد یعنی فضا از اختیار مباحث نظری و انتقادی انقلاب خارج شده است و دست رقیب افتاده است، یعنی این رقبا هستند که عرصه مدنی را اشغال کرداند و قدرت نرم در اختیار رقیب قرار گرفته است. با توجه به فضیلت نقد آن کسی که قدرت نقد را دارد قدرت رسمی را هم در اختیار دارد. چون عرصه نقد عرصه شکل گیری بدیل ها، آرزوها و انتظارات است و وقتی نقد برون گفتمانی را حاکم ببینید این بدیل ها، انتظار ها و آرزوها توسط گفتمان دیگری در جامعه شکل می گیرد.

 

اما اگر نقد درون گفتمانی باشد و انقلاب اسلامی معیار نقد قرار بگیرد، این بدیل ها، انتظار ها، آرزوها انجم می شود .امیال و غایات همه در دل این گفتمان در حال شکل گیری است. یعنی با توجه به معیار های انقلاب اسلامی نقد سیاست ها و رفتار ها انجام می شود. البته ما مخالف نقد برون گفتمانی نیستیم و شرط حضور آن را نقد درون گفتمانی می دانیم. نقد درون گفتمانی باید بتواند با دکترین ها و ایدئولوژی ها ی رقیب مواجهه داشته باشد.

در حال حاضر وجه انتقادی انقلاب اسلامی خوب تئوریزه نشده و حتی در برخی جاها هم تضعیف هم شده است .یکی از علائم این تضعیف بر می گردد به حوزه های علمیه به عنوان یکی از منابع نظریه پردازی انقلاب اسلامی که امروزه قدرت اول انقلاب خودشان را هم ندارند و به شدت تضعیف شده اند و البته به دست خودشان تضعیف شده اند و علت آن خلاصه کردن قدرت در قدرت رسمی است. آنها از قدرت نقد و قدرت نظارت غافل شده اند.

 

در گذشته مراجع تقلید ما جایگاه ویژه‌ای داشتند، اما امروزه مراجع تقلید توسط برخی آقایان در جمهوری اسلامی مورد بی‌حرمتی قرار می‌گیرند، حالا یک وقت است که یک مواجهه انتقادی است و به صورت سوال مطرح می‌شود و زمانی در دفاع از یک فرد دولتی حرف‌های بی‌مایه‌ای زده می‌شود که متأسفانه هیچ کس هم حساسیتی نشان نمی‌دهد. قدرت در جمهوری اسلامی متأسفانه به وجه رسمی‌اش تقلیل پیدا کرده است و در برخی جهات حتی هدف شده است.

 

 وجود گفتمان انتقادی و یا عدم وجود گفتمان انتقادی در جامعه و یا حاکمیت، چه آثار و پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت؟ (با نگاه ویژه به جامعه و نظام اسلامی ما)

اگر نقد درون گفتمانی نباشد جای خود را به نقد برون گفتمانی می‌دهد و اگر نقد نباشد جای حقیقت و مصلحت عوض می‌شود و به تدریج با یک شکل‌گرایی روبرو می‌شوید و به مسیری می‌رویم که در واقع فقط شکل و ظاهری از آرمانهای انقلاب اسلامی باقی‌ می ماندو از محتوا دیگر خبری نخواهد بود. همان اتفاقی که بر سر نظام‌های اسلامی افتاد سراغ ما هم می‌آید و به تدریج انحراف شکل می‌گیرد، همانطور که یک شبه نظام علوی به اموی تبدیل نشده است. اگر اصحاب نقد حضور داشتند هیچگاه مصلحت جای حقیقت را نمی‌گرفت. صلح امام حسن علیه السلام یک صلح حقیقی واولا بالذات نبود و یک صلح عرض بود. به لحاظ اجتماعی این صلح پذیرفته می‌شود اما چه نسبتی بین معاویه و امام حسن علیه السلام است.به هر حال، بنا به دلایلی بنام مصلحت و بعضاً امنیت اتفاقاتی رخ می‌دهد ،انحراف ایجاد می‌کند.

 

 هر چیزی که بخواهد نقد بشود باید یک چهار چوب و حدود و ثغوری داشته باشد. بیشتر مفاهیمی که داریم بر اساس قرآن و سنت بنا شده ولی هیچ چهار چوب مدونی از آن ها ندارد و هر کس برای خود یک حدود و ثغوری مشخص می کند و بر اساس آن عمل می کند به عقید ی شما چاره ی این مساله چیست؟

من که ندیده ایم کسی اینگونه نقد کند، من نقدی اصلاً در کشور نمی بینم یعنی می خواهم بگویم ما آنقدر به لحاظ نقد عقب مانده شده ایم که این ها بحث های بعدی است. ای کاش ما در همین حد هم نقد داشتیم. من نه در جهت تئوریزه شدن انقلاب اهتمام وی‍ژه ای می بینم و نه در جهت بکارگیری انقلاب به عنوان ملاک نقد .آنجا که توقع نقد بیشتری داریم شاهد سکوت هستیم. البته نقد زمین نمی ماند و عده ی دیگری می آیند .و ان را ناشیانه به دست می گیرند. هم اکنون کسانی در حال پر کردن خلأ نقد هستند.

حوزه های علمیه در نظریه پردازی انقلاب اسلامی نقش داشته اند. امام به عنوان نظریه پرداز جمهوری اسلامی یک روحانی است که وابسته به حوزه است اما متاسفانه حوزه ی علمیه سکوت می کند، توجیه و تطهیر می کند و از نقش نظارتی خود غافل شده است. اگر پوشش جمهوری اسلامی نبود و اگر اعتماد مردم به اصحاب قدرت وصبغه ی دینی شان نبود، خدا می داند که این مردم چه میکردند.استاد شهید مرتضی مطهری (ره)در اخرین سخنرانی ها و گفتگو ها یخود به کرات نسبت به پر رنگ شدن تصدی گری روحانیت و غفلت از نقش نظارت هشدار دادند.

 

حکما و بزرگان مورد و تایید امام از جمله خواجه نصیر، نظر امام می گفتند که یکی از ویژگی های مدینه ی فاضله را صداقت میدانند، البته ما نمی گوییم در مقابل بیگانگان صادقانه عمل کنید و اسرار نظامی تان را افشا کنید،اما آیا مدرک جعلی اسرار محرمانه است که مصلحت نبوده است که با او برخورد شود.وقتی عالم و روشنفکر متعهد و حقیقت گرا نمی آید ،مردم قطع امید می کنند و به سراغ کانون ها و منابع دیگر می روند. این چند سال که شاهد نقدبرون گفتمانی بوده ایم به خاطر این بوده است که در بعد از جنگ شاهد عدم نقد بوده ایم . اگر در زمان جنگ نقد ها رواج داشت و دچار سکوت و توجیه نشده بودیم و در مقابل پراگماتیسم و ابزار گرایی سکوت نمی کردیم هیچ وقت نوبت به اباحه گرایی دولتی نمی‌رسید و هم اکنون ترس از این است که این اتفاق دوباره تکرار شود.

 

 لزوماً انتقاد از ایدئولوژی، مکتب، گفتمان و عملکرد، نشان‌دهنده عدم کارایی ایدئولوژی، مکتب، گفتمان و عملکرد است؟

 ایدئولوژی‌هایی باقی می مانند که مکانیزمی برای خود انتقادی خودشان تعبیه کرده باشند و اسلام به عنوان ‍ ایدئولوژی جامع این ساز و کارهای درونی را تعبیه کرده است و آن اصل امر به معروف و نهی از منکر است. این اصل اساسی است که مکانیزم های خود انتقادی جامعه‌ی اسلامی را تضمین می‌کند و بر اساس حق متقابل بین رهبر و مردم تعریف شده است که شامل لایه‌های دولت با دولت، دولت با مردم، مردم با مردم و مردم با دولت است. متاسفانه این اصل در جامعه‌ی ما به دو سطح مردم با مردم ودولت با مردم تقلیل یافته است . در کجا می‌توانید مشاهده کنید که مردم بتوانند مقابل دولتمردان بایستند ،حتی در دولت با دولتنیز یکدیگر توصیه میشود که به عیب جویی یکدیگر نپردازید و عیب های همدیگر را بر ملا نسازید .سطح دولت با مردم بسیار قدرتمند است و در صورت بروز کوچکترین خطا از سوی مردم با نان برخورد می شود اما نسبت به خطای بزرگان لا پوشانی صورت میگیرد.

 

انقلاب اسلامی 4لایه دارد: 1) لایه‌ی کل گرای توحیدی یا نگرش صدرایی 2) لایه‌ی اسلام خواهی ، آموزه های اسلامی و شیعی‌ 3) شعارهایی که در انقلاب داده شده: استقلال، آزادی،جمهوری اسلامی و4) قانون اساسی

وقتی می‌گوییم فلسفه‌ی صدرایی یعنی باید مکانیزم‌ها‌یی باشد که تحجر در این کشور راه پیدا نکند و اخباری گری در این کشور جا نیفتد. در مورد لایه‌های اسلامی به نظر می‌رسد که مکانیزم‌های آن خوب عمل نمی کند. اینکه مجلس خبرگان قانونی وضع کند که خبرگان توسط شورای نگهبان امتحان بشوند شبهه ی دوری ایجاد کرده است و این شبهه‌ی دور مغایر با روح نظارت خبرگان بر رهبری است. ممکن است که مکانیزم هایی به لحاظ ساختاری تعریف شده باشند اما به لحاظ محتوایی عمل نکنند که بر می‌گردد به نظارت عمومی و نظارت روشنفکران و نظارت حوزه های علمیه که کوتاه می آیند.

 

 بفرمانید راهکارهای ترویج گفتمان انتقادی و انتقاد سازنده از نظر شما چیست؟ با توجه به ویژگی‌ها و اختصاصات نظام جمهوری اسلامی راهکارهای ویژه در این خصوص چیست؟

از مهمترین راهکارهاتقویت عرصه ی نقد و تقویت عرصه ی مدنی است که این عرصه را ما تضعیف کرده ایم. یکی از کانون های قدرت مدنی حوزه های علمیه هستند، حوزه های علمیه ی ما امروزه قدرت گذشته ‌ی خودشان را ندارند و در مقوله ی وحدت حوزه و دانشگاه به جای آن که دانشگاه حوزوی بشود ما شاهد آن هستیم که حوزه دانشگاهی شده و حتی اگر حوزه بخواهد فعالیت های علمی انجام دهد،در برخی موارد باید از مراکز دانشگاهی اجازه بگیرد و این مایه ی تاسف است. نکته ی دوم این است که جمهوری اسلامی خوب فهم بشود، فلسفه ی سیاسی جمهوری اسلامی یک تعریف جدیدی برای مشروعیت را بدست می دهد، مشروعیت یا قانونیت حاوی دو مؤلفه ی شرعیت و مقبولیت است؛ یعنی نظام ما در صورتی مشروع و قانونی می شود که هم محتوای حکومت شرعی و اشخاص حاکم ویژگی خاص داشته باشند وهم حکومت مورد قبول و رضایت عامه ی مردم باشد. اگر این فلسفه ی سیاسی دو بعدی است نقد هم باید دو بعدی باشد. عده ای بایستی منتقد وجه شرعیت و همان عده یا عده ی دیگری منتقد وجه مقبولیت باشند.

 

سیر تاریخی نقد و انتقاد در بعد از انقلاب اسلامی ارایه بفرمایید و مقایسه اجمالی با قبل ار انقلاب داشته باشید؟

قبل از انقلاب فضای امنیتی خاصی حاکم بود. نظام سلطنتی رژیم ستم شاهی پهلوی به پشتوانه و حمایت بیگانگان چندان توجهی به حقوق مردم و آزادی های قانونی نداشت که دراین هیچ تردیدی نیست و در واکنش به استبداد حاکم است که این انقلاب شکل می گیرد. بعد از انقلاب نیز دارای فراز و فرودهایی بودیم که به 4 دوره نظام جمهوری اسلامی ایران تقسیم می شود:1)10 سال اول 2) از بعد از جنگ تادوران توسعه ی سیاسی 3) از توسعه ی سیاسی تا اصولگرایی 4)از اصولگرایی تا هم اکنون. معتقدم مهمترین دورانی که ما به گفتمان انقلاب اسلامی نزدیک بودیم همان دورن اول است، یعنی همان 10 سال اول که با وجود شرایط جنگی و تمرکز گرایی که حاکم است ما شاهد برگزاری انتخابات هستیم و همچنین شاهد تجلی تفکیک و افتراق به عنوان یکی از نشانه های توسعه ی سیاسی هستیم. بعد از جنگ اتفاقانی رخ می دهد و یک شرایطی حاکم می شود که از آن دوره به عنوان پراگماتیسم یا دوره ی توجیه و سکوت می‌توان یاد کرد و به تدریج نیز زمینه یکسری اتفاقات ناگوار فراهم می شود که عمدتاً بر می گردد به ابزار گرایی و سیاست های پراگماتیستی که زمینه را برای یک اباحه گرایی دولتی فراهم میکند که مشخصات و ویژگی های خاص خودش را دارد. ما در انتظار یک اصولگرایی خلاق و انتقادی بودیم که سر از یک اصولگرایی توده وار و عوام گرایانه در آورده ایم . ما هم اکنون در انتظار اصولگرایی خلاق و انتقادی هستیم که توجه جامعه را به عدالت جلب کند و آزادی را در این راستا ذبح نکند، عدالت را جامع ببینید و وجوه اقتصادی سیاسی و فرهنگی اش را ببیند و توجه کند.

 

 نقش و رسالت دانشگاهیان، استادان و نخبگان کشور در ترویج و بسط گفتمان‌های انتقادی چیست؟

ما معتقدیم روشنفکر روحانی و غیر روحانی ندارد، روشنفکران حقیقت گرایانی هستند که به نقد قدرت می پردازند و فاصله گیری ها از آرمان ها را مورد نقد قرار می دهند. نقد قدرت الزاماً منفی نیست می تواند مثبت هم باشد. در شرایط کنونی وضعیت ما تمرکزگرایی است و از طرفی فرمالیزم بر سیاست های علمی حاکم است، با فرمالیزم و تمرکز گرایی نمی شود کشور را به آن اهداف مطلوبش رساند . باید ضمن سیاست گذاری و نظارت بر دانشگاه ها استقلال عمل نیز برای این نهاد قائل شد . و اگر دانشگاه ها استقلال و آزادی عمل پیدا کردند یک رقابت بین دانشگاه ها شکل می گیرد، دانشجویان بومی گزینش می شوند و علم نیز متناسب با شرایط محیطی رشد پیدا می کند.

نظام آموزشی بدون توجه به ساختار شغلی و پتانسیل های محیطی مدام به توسعه ی رشته اقدام می کند، بدون این که این رشته نیازی را برآورده و آبی را گرم کند. آقایانی که حاکم بر نظام آموزشی ما بوده و هستند فهمی از فلسفه ی علم و معرفت شناسی علمی و جامعه شناسی علم متناسب با جامعه ما را ندارند، شاید در رشته ی خودشان تخصص داشته بودند اما درباره ی رشته ی خودشان تخصص نداشتند. متاسفانه کمیت گرایی، عدد و رقم گرایی و اینکه ما به هر قیمتی شده عظمت جمهوری اسلامی را به رخ بکشیم، همه از عوامل عقب رفت ما محسوب میشود . منتها قدرت به علت ابزار هایی که در ختیار دارد منتقدین این سیاست ها را ضد علم و خود را طرفدار علم روز القاء میکند.

 

 به عنوان آخرین سؤال نقش و رسالت رسانه‌ها و مطبوعات در ترویج و گسترش گفتمان‌های انتقادی را چگونه ارزیابی می کنید؟

مطبوعات و رسانه ها به عنوان رکن چهارم دموکراسی نقششان را خوب ایفا می کنند. اگر اصحاب رده ی اول روشنفکری خوب نقد کنند رسانه ها و مطبوعات از آن ها خط می گیرند ولی وقتی آن‌ها در صحنه حضور نداشته باشند ، رسانه ها که مروج یک اندیشه هستند مجبور به دریافت اندیشه از جای دیگر هستند

 

منبع: خبرآنلاین

محمدرضا خاتمی: به ما می گویند اول توبه کنید

Posted:



آنها شرطی می گذارند که اصلا گفت و گویی صورت نگیرد -

شبکه جنبش راه سبز(جرس): برادر رییس دولت اصلاحات درباره نامه سید محمد خاتمی به رهبر معظم انقلاب گفت :‌ ما هیچ کدام اصلا در جریان این نامه نبودیم تا اینکه تبلیغی روی این موضوع صورت گرفت و حساسیت هایی را برانگیخت و آقای خاتمی هم اظهاراتی را بیان کردند .این باعث شد تا در این باره با ایشان صحبت کنم.

 

 

محمد رضا خاتمی در گفت و گو با هفته نامه ایراندخت درباره توضیحات رییس جمهوری سابق افزود : آقای خاتمی به من گفتند که چندین ماه پیش شاید در تابستان نامه ای را نوشته اند که دیدگاههای مختلفی را به صورت روشن اعلام کردند و از محتوای نامه کسی جز ایشان و مقام معظم رهبری خبر ندارد .

 

 

وی تاکید کرد که آقای خاتمی هیچ گاه اصل نامه را تکذیب نکرد بلکه محتوای نامه و انچه در این باره مطرح شد را تکذیب کرده است. خاتمی همچنین اظهار داشت که برادرش  از طرف کسی نمایندگی ندارد که بخواهد نمایندگی یا میانجیگری کند .

 

وی  راهکار های خروج از بحران را استفاده از  عقل و منطق و قانون دانست و خاطر نشان کرد: مشکل اینجاست که طرف مقابل به ما می گوید که در ابتدا شما بیایید و توبه کنید. آنها شرطی می گذارند که اصلا گفت و گویی صورت نگیرد.

 

وی با تصریح بر اینکه در عرصه سیاست اعتراف به شکست معنا ندار،د گفت :ما نمی خواهیم طرف مقابل را خرد کنیم و او را خوار و ذلیل کنیم همین اینکه پذیرفته می شود راههای دیگری را بیازماییم ،کافی است .


خاتمی افزود:  طیف تندرویی حضوردارند که در جریان محافظه کار در اقلیتند . این طبف دو موضوع را قبول ندارد یکی حق انتخاب و دیگری عقل. در عوض می گویند کشور باید بر اساس تعبد اداره شود.

 

وی به مساله اختلافات میان اصلاح طلبان پرداخت و گفت : در همان زمانی که بحث امدن آقای خاتمی یا موسوی بود ،داشت اختلافی بین اصلاح طلبان شکل می گرفت اما بر اثر آسیب شناسی که بعد از انتخابات مجلس هشتم کرده بودیم، بلافاصله بر این اختلاف غلبه کردیم.

 

وی معترف شد که در انتخابات ریاست جمهوری نهم؛ تحلیل ها و تاکتیک هایمان اشتباه بود .

 

خاتمی همچنین خاطر نشان کرد که هیچ وقت در هیچ دوره ای همه اصلاح طلبان نمی توانند یک حرفی بزنند.

 

دادگاه عرب سرخی صبح امروز  برگزار شد

Posted:



جنبش راه سبز(جرس ): امروز دادگاه فیض الله عرب سرخی ،عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی برگزار شد .

 

به گزارش کلمه صبح امروز محاکمه فیض الله عرب سرخی در دادگاه انقلاب برگزار و اعلام شده حکم وی تا مدتی دیگر اعلام خواهد شد .

 

عرب سرخی پس از جریانات بعد از انتخابات در 16 تیرماه ،  بدون ارائه حکم قضائی در منزلش بازداشت شد . چندی پیش نیز به دلیل مقاومت در برابر ماموران امنیتی در زندان اوین، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به بیمارستانی متعلق به یکی از نهادهای نظامی در شمال غربی تهران منتقل شد.

 

گفتنی است امروز محسن امین زاده که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی معاون وزیر امور خارجه ایران بود، پس از اعلام نتیجه انتخابات همراه با تعدادی دیگری از سران جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دستگیر شد ، ،محمدرضا مقیسه عضو کمیته منتخب موسوی-کروبی برای پیگیری امور بازداشت شدگان و آسیب‌دیدگان که در منزلش بازداشت شده بود و حمزه کرمی نیز در دادگاه برای پیگیری امور مربوط به پرونده خود حاضر بوده اند که به گفته یکی از حاضران در دادگاه همگی از روحیه خوب برخوردار بوده اند.