جنبش راه سبز - خبرنامه |
- ویدئو سخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما - ۵ قسمت
- هفتهٔ سبز برنامهای از حمید دباشی - قسمت سیزدهم
- حکم دادگاه صفایی فراهانی صادر شد
- مشایی : سخنان علی مطهری سخیف است
- مادر شهید در آخرین نشست احمدی نژاد چه می گفت؟
- نماهنگی به یاد سید علی موسوی
- نواب صفوی و آیت الله بروجردی
- اعتراف کیهان
- توصیه سایت توکلی به لاریجانی
- زمین لرزه هائیتی: مرگ، ویرانی، گرسنگی، غارت، ترس و ناآرامی
ویدئو سخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما - ۵ قسمت Posted: قسمت اول لینک برای دانلود قسمت اول نسخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما.gp
قسمت دوم لینک برای دانلود قسمت دوم سخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما.gp
قسمت سوم لینک برای دانلود قسمت سوم سخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما .gp
قسمت چهارم لینک برای دانلود قسمت چهارم سخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما .gp
قسمت پنجم لینک برای دانلود سخنان انتقادی جواد اطاعت در برنامهٔ رو به فردا صدا سیما قسمت پنجم .gp |
هفتهٔ سبز برنامهای از حمید دباشی - قسمت سیزدهم Posted: |
حکم دادگاه صفایی فراهانی صادر شد Posted: شبکه جنبش راه سبز (جرس): حكم شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامي تهران درباره 6 نفر از بازداشت شدگان صادر شد. به گزارش پايگاه اطلاعرساني دادسراي عمومي و انقلاب تهران، اين 6 نفر در احكام صادره جداگانه به اتهام "اجتماع و تباني عليه امنيت" و "اهانت به مسئولين ارشد نظام" و "اخلال در نظم عمومي" حسب مورد به حبس و جزاي نقدي محكوم شدهاند. اين گزارش حاكي است پرونده اين محكومان در صورت اعتراض به دادگاه تجديدنظر ارسال كه در صورت تاييد احكام صادره، انتشار اسامي آنان قابل اعلام خواهد بود. همچنين دادگاه در مورد دو نفر ديگر از متهمان اين پروندهها نيز پس از انجام محاكمه اتخاذ تصميم خواهد كرد. اين گزارش اضافه كرد: در پي اتمام رسيدگي به اتهامات "محسن صفايي فراهاني"، راي محكوميت نامبرده توسط شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامي صادر شده است كه مراتب به وي ابلاغ و در صورت اعتراض، پرونده به دادگاه تجديد نظر ارسال خواهد شد. |
مشایی : سخنان علی مطهری سخیف است Posted: شبکه جنبش راه سبز (حرس): رئیس دفتر احمدی نژاد سخنان علی مطهری را سخیف و دور از انتظار دانست. به گزارش ایلنا،اسفندیار رحیممشایی در حاشیه مراسم ثبت ملی چادر و حجاب اقوام ایرانی در فهرست میراث معنوی در جمع خبرنگاران در پاسخ به سوالی مبنی بر اظهارات علی مطهری نماینده مجلس مبنی بر اینكه احمدینژاد باید به خاطر حوادث پس از انتخابات از مردم عذرخواهی كند و احتمال شكایت دولت از وی اظهار داشت: شكایات زیاد شده است و حتما هم پیگیری میكنیم و در این مورد نیز از طریق معاونت حقوقی ریاستجمهوری پیگیری خواهیم كرد. وی با بیان اینكه این نوع اظهارات آنقدر سخیف و دور از انتظار است كه اساسا نقد آنها نیز موضوعیتی ندارد در مورد اینكه آیا این نوع اظهارات سرپوش گذاشتن بر روی جرم سران فتنه نیست اظهار داشت: شما بهتر از من میفهمید سوال شما سوال نیست جواب است و مردم بیشتر از همه میفهمند و قضاوت آنها تعیینكننده است و هر كس كه حرف میزند مسوول حرفهای خود است و اگر به حرفهایش هم رسیدگی نشود زمان به حرفهای وی رسیدگی خواهد كرد. گفتنی است گویا خبرنگاران پرسشی از مشایی درباره اظهارات جدیدش درباره پیامبران الهی نكرده اند! |
مادر شهید در آخرین نشست احمدی نژاد چه می گفت؟ Posted: شبکه جنبش راه سبز (جرس): حضور و سخنرانی احمدی نژاد در استان خوزستان، همچنان با حاشیه ها و شعارهایی همراه بود كه برخی با اهداف سیاسی و برخی بیانگر مشكلات مردم بود. به گزارش خبرنگار آینده از اهواز، هنگامی كه احمدی نژاد در آخرین سخنرانی خود در تالار مهر اهواز در جمع خانواده های ایثارگر و شاهد در حال سخنرانی بود، زنی كه گفته شد مادر شهید است، برخاست و با فریاد سخنانی را ایراد كرد. سخنان این مادر شهید نامفهوم بود ولی به حدی شدید بود كه نیروهای انتظامات سالن بارها خواستند وی را به سكوت دعوت كنند ولی این مادر شهید حاضر به سكوت نشد.
احمدی نژاد به این مادر شهید گفت: چشم، به این موضوع هم می رسیم، چشم چشم
در این شرایط باز هم این مادر شهید حاضر به سكوت نشد و سخنان خود را ادامه داد تا حدی كه احمدی نژاد سخنرانی خود را قطع كرد و لحظاتی به سخنان وی گوش داد و وقتی سخنان این مادر شهید با گریه و جیغ همراه شد، احمدی نژاد گفت: گفتم كه چشم، چشم بعد از سخنرانی در خدمت شما هستم این مادر شهید همچنان به سخنان خود ادامه داد و دخترش نیز با وی همنوا شد كه در این شرایط احمدی نژاد گفت: گفتم كه در خدمت شما هستم، اما اگر قصد دیگری دارید، حرف دیگری است در این شرایط احمدی نژاد سخنان خود را ادامه داد. فردی از داخل سالن با صدای بلند گفت: مرگ بر منافق و همه شعار دادند مرگ بر منافق، بار دیگر گفت: مرگ بر آمریكا و همه جواب دادند مرگ بر آمریكا. بار دیگر گفت: مرگ بر ضد ولایت فقیه همه شعار دادند مرگ بر ضد ولایت فقیه. اما زمانی كه وی گفت مرگ بر موسوی همه سكوت كردند و هیچ كس پاسخی نداد و احمدی نژاد با دیدن این شرایط سخنان خود را سریعا از سر گرفت. بارها در بین سخنان احمدی نژاد افرادی خاص كه قبل از سخنرانی احمدی نژاد وارد سالن شده بودند شعار مرگ بر كروبی دادند ولی حضار كه از خانواده معظم شهدا بودند، با سكوت به این افراد بی اعتنایی كردند. این موضوع البته در روز اول به نحوی دیگر دنبال شد و در مصلای مهدیه اهواز كه در كنار مردم برخی افراد به صورت سازماندهی از برخی پایگاه ها و مدارس حضور داشتند، افرادی در جمع با سر دادن شعار مرگ بر موسوی و مرگ بر كروبی موفق شدند بارها سخنرانی احمدی نژاد را قطع كنند و احمدی نژاد نیز تا زمانی كه این شعارها ساكت نمی شد سخنرانی خود را از سر نمی گرفت. لیدر شعار زمانی كه موسوی جزایری از لفظ جنبش سبز اموی، لعنت الله علیهم استفاده كرد، نیز شعار مرگ بر كروبی سر داد. یك بار نیز از وسط جمع لیدر شعار دهنده شعاری خلاف سلیقه وی سر داد و شعار ما بیكاریم او مورد استقبال جمعیت قرار گرفت كه احمدی نژاد خود از بالای سن سخنرانی خود را قطع كرد و به وی اشاره كرد و گفت: رئیس! رئیس! |
Posted: |
Posted: فرید مدرسی -
«همانطور که اخویش (هادی) برای ما تعریف میکرد: بچه که بود، سعی میکرد که مثلا یک صندلی بگذارد و برود روی صندلی بنشیند و زنها را جمع کند که بیایید برای شما میخواهم روضه بخوانم، میخواهم برای شما صحبت بکنم. از بچگی علاقه زیادی به روحانیت و این مسائل داشت. یک آدم نحیف و لاغر بود؛ خیلی لاغر، 40 یا 45 کیلو وزن داشت. خیلی سادهزیست بود. اکثر شبها سعی میکرد که نماز شب بخواند و در نماز بهخصوص در رکوع و سجودش خیلی دقت داشت که هر کسی که ناظر ایشان میشد، اصلا بیاختیار شیفته این حالت معنوی میشد. کلمات خاصی هم از خودش ابداع میکرد؛ در قنوت، رکوع، سجود و در موقع بیان که با خدا صحبت میکرد. ترس هم نداشت. از هیچچیز نمیترسید. یکی از ویژگیهایش، اینکه وی اعتقاد زیادی هم به استخاره داشت؛ یعنی اکثر کارهای مهمی که میخواست انجام دهد یا کسی امروز عقب ماموریتی برود و بزند، استخاره میکرد. تحصیلات کلاسیکش، دیپلم مدرسه صنعتی بود. علوم قدیمی هم یک مقداری در موقعی که درس کلاسیک میخواند، خوانده بود. یک مقدار از درسش را در مسجد قندی (خانیآباد) گذراند. آنجا یک مدرسی بود که درس عربی و درس قدیمی را پهلوی ایشان خوانده بود. تقریبا دو سال هم نجف آمد و آنجا درس خواند.»(1) این روایتی از حاج «مهدی عراقی»، يكي از همراهان «سیدمجتبی میرلوحی» معروف به «نواب صفوی»، رهبر گروه فدائیان اسلام است که او را در این چند جمله با ادبیات خاص خود، به زیبایی و به روشنی تصویر میکند و سیمای فکری و ظاهری او را به نمایش میگذارد. طلبه جوانی که بیش از دو دهه تاریخ معاصر را مسحور خود کرد و ترورهای او و گروهش تیتر یک روزنامههای آن دوره شد. نواب را با لباس روحانیت میشناختند و شعائر و اهداف مذهبیاش را «تندروی» میخواندند. آنانی که او را دوست میداشتند، هم از بیان واژه «احساستی و تندرو» برای او و افراد گروهش ابایی نداشتند. آقای علی دوانی که از اقوام یکی از همراهان نزدیک نواب (سیدعبدالحسین واحدی) بود، میگفت: «در میان همه خوبی که فدائیان داشتند، دارای این نقص و عیب هم بودند که بسیار احساساتی و در این راه مرز و بومی نمیشناختند و به موقع کمتر به نصایح ناصحین و خیرخواهی مصلحین گوش میدادند. هر ضربتی هم خوردند، از همین احساساتی بودن زایدالوصف بود که آن هم از شدت علاقه آنها به هدف نشات میگرفت...»(2) اینگونه بود که «در نجف، بعد از مطالعه کتاب (کسروی)، کتاب را پهلو دو تا از مراجع نجف میبرد و نظر آنها را میخواهد. یکی علامه امینی، صاحب کتاب الغدیر و یکی هم حاجآقا حسین قمی... آقای قمی کتاب را مطالعه و حکم ارتداد نویسنده کتاب را اعلام میکند. اما آقای امینی متوجه میشود که منظور سید از این سوال چیست. توصیه میکند که شما بهتر است به درست اینجا ادامه بدهید... بعد ایشان اصرار میکند که در هر حال شما نظرتان را بگویید و ایشان نظرش را نمیگوید و اصرار داشت که ایشان به درسش ادامه بدهد. ولی سید وسائلش را جمع میکند و حرکت میکند به طرف تهران.»(۳) *** نواب صفوی اگرچه برای ترور «احمد کسروی» به ایران آمد و با آیتالله «سیدابوالقاسم کاشانی» طرح دوستی ريخت و رفتارهای ضدمذهبی رژیم پهلوی را برنتابید و برای تشکیل «حکومت اسلامی» گام برداشت، اما در این مسیر، آرا و منویات مرجعیت عامه آن دوره (آیتالله العظمی حاجآقا حسین طباطبایی بروجردی) به مذاقش خوش نیامد. به دفاع از شعائر مذهبی برخاسته بود که مواضع زعیم آن را در تضاد با آن شعائر میدید. آنچنان دلخور بود که در اواخر دهه 20، کتابی به نام «راهنمای حقایق» نوشت و با تندترین الفاظ به مرجعیت ناهمسو با خود سخن گفت که بخشی از آن قابل ذکر نبود و نیست: «تو ای عالم اسلامی، تو ای بیوفا، علوم آلمحمد و معارف الهی تحصیل نمودی، آنگاه که افکارت بدین معارف نورانی پرورش یافت و در گلستان نورانی حق پر و بال یافتی، روش و لباست را تغییر دادی و در صف بدعتگزاران و ظالمین قرار گرفته، بیرحمانه با جعل قوانین خلاف اسلام و اجراي نقشههای دشمنان اسلام، همه روزه بر پیکر اسلام ضربات شدیدی نواختی، تو ای بیوفا بشر، ایکاش وفاداری را از {...} آموخته بودی؛ تو برای مرجعیت و ریاست خود آنقدر که کوشیدی، به خدا برای حفظ اساس اسلام یک هزارم آن در تمام مدت عمرت کوشش نکردی. به خدا آن گاهی که احساس کوچکترین خطری برای عنوان و مقام دنیای خود کنی، مهیای هر اقدامی و تکفیری و تفسیقی میباشی و گرچه به بنیاد مقدس اسلام لطماتی وارد آید، اما اگر در پیش چشمت محصول مصائب انبیا و محمد و آل محمد و محصول خون مقدس حضرت سیدالشهداء حسینبن فاطمه(ع) جگرگوشه پیغمبر را آتش زنند، تا جایی که برای شخصیت خود احساس خطر نکنی، باکت نیست و به روی خود نمیآوری... تو ای بیوفا، اگر در محراب و بر مسند پیغمبر و مرجعیت اسلام هم قرار گرفتی، با دشمنان دنیاپرست اسلام بیشتر تماس میگرفتی و مهربانتر بودی و با دلسوختگان و فداکاران اسلام و علمای فداکار و دلسوخته و رنجکشیده اسلام و اولیاء خدا درشتی و مخالفت نمودی؛ به حدی که برای جنگیدن با آنها و پشتیبانی کردن از دشمنان اسلام بهخاطر حفظ منافع دنیای خود از عناوین روحانیت و اسلام هم بر علیه آن دلسوختگان اسلام و دین خدا استفاده نمودی. آخ، آخ ای بشر بیوفا! به خدا، {...} باوفا، از تو بیوفا شریفتر است.»(4) او در این کتاب، در فصلی به نام «طریق اصلاح عموم طبقات» به روحانیت میپردازد و مینویسد: «مراجع تقلید بایستی کسانی که در لباس روحانیت و مرجعیت بوده و صلاحیت این مقام را ندارند و وجودشان ناپاک بوده و در باطن امر دوستان و معاونین دشمنان اسلام و اجنبیها و خائنین هستند، در هر کجا که هستند آنان را به جامعه معرفی نموده و از لباس و هدف مقدس روحانیت بیرونشان آرند، تا اسلام و مسلمین از جنایات مرموز آنان مصون و اساس مقدس روحانیت هم از مفاسد آنها منزه ماند...» در این بخش نواب از مراجع میخواهد تا مرجعیت را به شرط آنکه صلاحیت این مقام را نداشته باشند، خلع کنند.»(5) فدائیان اسلام و رهبرشان نهتنها در خفا این گفتار و این نظرات را بيان نميكردند، بلکه بهدنبال آن بودند كه در اندک زمان ممکن این مواضع را به گوش آیتالله بروجردی برسانند. آقای محمدباقر محسنیملایری، از نزدیکان آیتالله بروجردی به یاد آورده است: «در آن زمان، در کوچه مسگرها منزل داشتم. مرحوم نواب صفوی با آقایان واحدی و گلسرخی آمدند آنجا و به من فرمودند: «جزوهای چاپ شده هست، چون تو به آیتالله بروجردی نزدیک هستی، جزوه را به عرض ایشان برسانید.» جزوه راجع به تعیین وظایف مرجع و روحانیت بود. تا آن را خواندم به آقای نواب صفوی گفتم: «اگر مشکلات مالی دارید، من توسط آیتالله بروجردی آن را رفع کنم و اگر ندارید، من این جزوه را به ایشان نمیدهم و انتشار آن صلاح نیست.» فردای آن روز رفتم خدمت آقای بروجردی. شرفیاب که شدم چند نفر آنجا بودند. شیخ علی لر بود و دو، سه نفر دیگر. در مورد جزوه متذکر شدم، آقا فرمودند: «این آقایان تکلیف روحانیت را معین کردند!» معلوم شد که جزوه را برای آقا هم فرستادهاند. یکی از حضار متذکر شد: «شاید آقای آیتالله سیدمحمدتقی (خوانساری) و آقای (سید صدرالدین) صدر از این معانی اطلاع داشته باشند.» یعنی (کار فدائیان اسلام) مورد تایید آقایان باشد. مرحوم آیتالله بروجردی رو کردند به حاجشیخ اسماعیل معزیملایری فرمودند: «از طرف من بروید خدمت آقای صدر و آسیدمحمدتقی و چگونگی را سوال کنید که آیا (نویسندگان جزوه) مورد تایید شما هستند یا خیر؟» ایشان رفت و بعد از دو ساعت برگشت و اظهار داشت: «آقای سیدمحمدتقی فرمودند: خیر، مورد تایید من نیست. آقای صدر هم فرمودند: من این تکلیف را میدانم که معنویات آیتالله بروجردی صرفا برای حفظ روحانیت است و باید حفظ شود و من از این جریان اطلاعی ندارم...»(6) آقای سیدمرتضی مبرقعی از منبریهای آن دوره و از نزدیکان بیت آیتالله بروجردی به صراحت درباره نظر نواب صفوی معتقد است: «نواب صفوی آقای بروجردی را قبول نداشت. مثلا عقیدهاش این بود که آنها (طلاب) بیایند دنبال او. من به نواب گفتم: آخر معنا ندارد ما بلند شویم و بیاییم دنبال تو!»(7) آیتالله حسینعلی منتظری هم اگرچه مبارزه فدائیان اسلام با رژیم وقت را میپسندید و از آن اظهار رضایت میکرد، اما گفته است: «اینها در ضمن شعارها و تظاهراتشان نسبت به مرحوم آیتالله العظمی آقای بروجردی تعبیرات خوبی نداشتند. گاهی بعضیشان گفته بودند: در صدر اسلام هم ریشقرمزها را جلو انداختند و علی را خانهنشین کردند...»(8) او درباره نظر امام خمینی هم درباره رفتارهای فدائیان ادامه داده است: «پیش امام درس میخواندیم، صحبت از همین کارهای فدائیان که میشد، ایشان میگفت: این تندرویهای اینها محکوم است. اینها وضع حوزه را به هم میزنند. خوب متین حرف بزنید، آخر این چه جور حرف زدنی است که اینها دارند؟ این تندرویهای اینها غلط است...»(9) آیتالله سیدمحمدرضا گلپایگانی هم به آقای علی دوانی درباره فعالیتهای این گروه در قم گفته بود: «پس این همه تعطیل کردن درسها در فیضیه و سخنرانیهای آنها در فیضیه و صحن و سر و صداها چیست، چرا اعتنا به آقای بروجردی نمیکنند؟... حالا آقای نواب که وارد جریان نیست میخواهد چه کند، حیف نیست حوزه به این خوبی و آرامی را بههم بزنند که معلوم نیست به کجا بکشد؟...»(10) این اعتراضها از آن جهت در محافل عمومی و خصوصی حوزه علمیه قم مطرح میشد که آقای سید عباس خاتمیزدی آن را نقل کرده است: «دامنه فعالیت و نفوذ فداییان اسلام در شهر مقدس قم نیز در همان ایام فوق العاده زیاد شده بود؛ به طوری که کم کم داشتند زمام حوزه علمیه قم را در اختیار میگرفتند...»(11) آقای محمد یزدی هم در این باره ادامه داده بود: «در آن روزها، در حوزه علمیه این تفکر جان گرفت که فدائیان اسلام، قصد متلاشی کردن حوزه را دارند و میخواهند حوزه را از سمت کار علمی و فرهنگی به سوی مبارزه مسلحانه سوق دهند. حتی معروف شد که مرحوم آیتالله بروجردی(ره) به افرادی دستور داده است که جلو نشر افکار مرحوم نواب صفوی را در میان طلاب بگیرند و اگر لازم شد، با آنها برخورد فیزیکی نمایند... مرحوم آیتالله بروجردی که در راس حوزه قرار داشتند، طبیعی بود که به دلیل سمتی که داشتند و اعتقاد به لزوم حفظ و صیانت از حوه علمیه و جلوگیری از فروپاشی آن، با فدائیان موافق نباشند... »(12) نواب صفوی هم در مورد مقصود و هدف فعالیت طلاب «فدائیان اسلام» در این دوره به صراحت گفته بود: «مخصوصا به حاجسیدهاشم حسینی (یکی از اعضای شاخص فدائیان اسلام در قم)... گفتم برو قم و در آنجا انقلاب برپا کن.»(13) اوج فعالیتهای فدائیان اسلام در قم، در زمان تشییع جنازه رضاخان در قم بود که آنان تمام تلاش خود را کردند که این اقدام صورت نگیرد، البته آیتالله بروجردی هم در اعتراض به این اقدام رژیم، از قم خارج شد. فدائیان در این زمان از هر اقدامی برای جلوگیری از این مساله استفاده کردند که آقای علی دوانی یکی از این موارد را ذکر کرده بود: « دیدم سید عبدالحسین واحدی (یکی از اعضای شاخص فدائیان در قم) با مداد پشت قوطی مقوایی سیگار هما نوشته است: «سید مرتضی برقعی (از منبریهای قم)! اگر در مجلس ختم رضاخان پلید، این مرد جهنمی منبر رفتی شکمت را مانند سگ پاره میکنیم.» پرسیدیم چه میکنید؟ (برقعی) گفت: مگر میشود پا روی منبر ختم شاه گذارد! بهتون بگم اینها این کار را میکنندها! یک وقت میبینی از منبر آمدم پایین، زدند لت و پارم کردند، کار اینها حساب و کتابی ندارد.»(14) تنها تجمعات و اعتراضات سیاسی فدائیان اسلام در قم، باعث گلایه و رنجش مخالفان حوزویشان و به ویژه آیتالله بروجردی نشده، بلکه به مسائل دیگر هم کشیده شده بود. آیتالله سیدمحمدباقر سلطانی اینگونه آن را روایت کرده است: «من یک شب ماه مبارک رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نواب صفوی صحبت کردم و آنچه را آیتاللهالعظمی برجردی نمیپسندیدند، به ایشان تذکر دادم. به ایشان گفتم: بعضی از کارهای شما، باعث انزجار از شما میشود؛ لذا آیتالله برجرودی از شما رنجیدهاند. به صلاح شما نیست که با آیتالله بروجردی مخالفت کنید. این، مثل این میماند که در داخل کشتی با ناخدای کشتی در بیفتید... نامههای فراوانی از افراد مختلف میآمد که فدائیان اسلام، مراجعه کرده بودند برای کمک مالی... مثلا برای کسی نوشته بودند که شما باید فلان مقدار پول بدهید و به قیام کمک کنید؛ و الا سر و کارت با اینها (منظور خنجر یا اسلحهای بود که شکلش را کشیده بودند) خواهد بود. افراد میترسیدند و به آیتالله بروجردی شکایت میبردند... آیتالله بروجردی میفرمودند: «آخر دعوت به اسلام و مبارزه برای اسلام که بدین صورت نیست. با تهدید و غصب اموال مردم که نمیشود، مبارزه کرد.» به مرحوم نواب این مطلب را گفتم، در پاسخ گفت: «ما به قصد قرض میگیریم. آنچه میگیریم، برای تشکیل حکومت علوی است. هدف ما، مقدس و مقدم بر اینهاست. هنگامی که حکومت علوی را تشکیل دادیم، قرض مردم را میپردازیم...» فدائیان اسلام مدرسه فیضیه را محل سخنرانی و فعالیت خود قرار داده بودند. هرچه به ایشان تذکر داده میشد که مدرسه محل تحصیل است؛ نه جای این کارها، اثر نمیکرد. از ایشان بسیار شکایت میشد. این امور باعث شد تا برخی مزاحم ایشان شوند و از برگزاری سخنرانی ممانعت کنند. مسائلی پیش میآمد که برای بدبینکردن آیتالله بروجردی به ایشان بسیار موثر بود...»(15) پس ار اوج گرفتن وگسترده شدن فعالیتهای فدائیان اسلام در قم، آیتالله بروجردی انتقاد از آنان را علنی کرد و این مباحث را به سر درس خارج در مسجد اعظم قم برد. آقای سیدعباس خاتمیزدی اینگونه روایت کرده است: « با بالا گرفتن قدرت فدائیان اسلام در قم و نفوذی که در میان طلاب جوان پیدا کرده بودند، مرحوم آیتالله بروجردی به دلايلی که شاید چندان روشن نباشد صلاح دید که در مقابل اینها بایستد و به هر نحو ممکن آنها را از قم بیرون کند. ایشان ابتدا از در نصیحت وارد شد و از طلاب هوادار این گروه خواست که به جای مسائل سیاسی و دنبالهروی این گروه و آن گروه سیاسی تمام هم و غمشان را مصروف درس و بحث كنند. آن مرحوم در همین زمینه میفرمود: «من اگرچه چندان پراستعداد نبودم، ولی با همان استعداد متوسط و حافظه خوبی که داشتم، تمام اوقاتم را در راه علم و مطالعه گذاشتم و با وصف حال، به جایی که میخواستم، نرسیدم. وای به حال شما که اکثر اوقات عمرتان را در غیر علم و امور بیحاصل تلف میکنید.» مرحوم آقای بروجردی در مرحله بعد با لحن نسبتا تندی خود فدائیان اسلام را مخاطب قرار داد و ضمن تقبیح عملکردشان گفت: شما حق ندارید، با کارهایتان وضع و اوضاع شهر را به هم بریزید و آرامش را از قم بگیرید. ایشان در مرحله آخر با تهدید به تکفیر این گروه، زمینه را برای اقدامات عملی فراهم کرد...»(16) حاج مهدی عراقی نیز این مساله را بهگونهای دیگر با لحنی انتقادی بیان کرده است: « (آيتالله) بروجردی در روز چهارشنبه تقریبا 20 اردیبهشت ماه، وقتی سر درس حاضر میشود، عوض اینکه شروع کند به درس دادن، مسائلی که خرده خرده به او گفته بودند و در او موثر واقع شده بود، مطرح میکند عدهای گرگ هستند که به لباس میش درآمده اند، با حوزه مخالف هستند، با من مخالف هستند، میخواهند حوزه را تخریب کنند و میخواهند کاری کنند که در حوزه بسته شود و ما نتوانیم به درس و بحثمان ادامه بدهیم. اینهایی که این کار را میکنند، چون دشمن من هستند، دشمن خدا هستند. حکم تکفیرشان را میدهد، از منبر هم میآید پایین...»(17) آقای محمد واعظزاده هم گفته است: « آیتالله بروجردی روی خوشی به آن حرکت (فدائیان اسلام) نشان نمیداد. در آغاز سعی میکرد که آنان را با موعظه از این کار باز دارد. مکرر در ضمن درس میگفت: «اینان (فدائیان اسلام) طلاب و سادات جوانی هستند؛ ناراحت و عصبانی. باید موعظه بشوند. من از آنان میخواهم که این کارها را دنبال نکنند... » اینگونه سخنان، هر از چندگاه، در ضمن درس از ایشان شنیده میشد. تا اینکه سال تحصیلی به پایان رسید و قرار بود حوزه، تعطیل شود. حضرت آیتالله بروجردی در روز آخر درس، طبق معمول برای شاگردان موعظه کرد. در ضمن موعظه گفت: «اینان یعنی با این موقعیت و وضع مرجعیت من مخالفند. کسانی که از این گروه حمایت میکنند، انسان در عدالت و اسلامیت آنان شک میکند»... آیتالله بروجردی معتقد بود، تلاش این گروه به مصلحت حوزه نیست. در آن دوره، عدهای از ما طلاب شاید همینطور میاندیشیدیم. این تندرویها و این سبک کار را به مصلحت حوزه نمیدانستیم. وقتی آن اندیشه، قوت گرفت که میشنیدیم: عدهای از فدائیان اسلام، در جلسات خصوصی به آیتالله بروجردی توهین کردهاند که معلوم نیست شایعه بود یا حقیقت داشت. احتمال دارد همینگونه حرکتها و برخوردها، باعث شد که آیتالله خوانساری یک مقداری خود را از این گروه کنار کشید...»(18) در گزارش شهربانی وقت هم به این اعتراض آیتالله اشاره شده است: «آیتالله بروجردی در سر کلاس گفتهاند: اخیرا بعضی از طلبهها پارهای مذاکرات نموده و دست به اقداماتی میزنند که خارج از وظیفه طلاب علوم روحانی میباشد و حتی بر علیه خود من و سایر طلاب صحبتهایی کردهاند که از مراتب مطلع و به مکنونات خاطر آنها پی بردهام. این اشخاص را نمیتوان جزو طلاب علوم دینیه دانست و باید آنان را از ردیف طالبین علوم روحانی مردود و مطرود نمود و طلاب حقیقی باید به وظايف روحانی خود آشنا و عمل نمایند.»(19) در زمان برافروخته شدن آتش انتقادات آیتالله بروجردی، فدائیان اسلام هم کوتاه نيامدند و بر مواضع خود همچنان تاکید کردند؛ حتی دست به رویارویی زدند. آقای علی دوانی خاطره منحصر به فرد خود را اینگونه روایت کرده است: « در آن روزها بنا بود، آیت الله کاشانی از سفری یا گویا سفر حج مراجعت کند. تنگ غروب بود که آمدم بیرونی یعنی منزل مرحوم واحدی، دیدم واحدی و آقاسید هاشم حسینی در اتاق نشستهاند. آقاسید هاشم گفت: بده آقای دوانی بخواند، ببینیم چه میگوید. واحدی گفت: نه، آقای دوانی ممکن است سخنی بگوید که خوشایند ما نباشد. گفتم: موضوع چیست؟ گفتند: اعلامیهای نوشتهایم، این است بخوانید! دیدم اعلامیه مختصری است به اندازه کف دست. نوشته بودند: حضرت آیتالله بروجردی! گمان نمیکنیم غیرت دینی شما از آیتالله قمی کمتر باشد. ایشان وقتی دیدند، رضاخان پهلوی میخواهد اتحادشکل کند، اعتراض کردند تا تبعید شدند. دنبال مطلب را به یادم ندارم. خلاصه بسیار زننده و تقریبا برای آیتالله بروجردی توهینآمیز بود. از خواندن آن به وحشت افتادم. گفتند: ها؟ گفتم: میخواهید این را پخش کنید؟! گفتند: آری. گفتم: شما را به خدا نکنید. مگر نمیدانید آیتالله بروجردی چه گفتهاند؟ میترسم بریزند شما را مضروب کنند. گفتند: چه کسانی؟! گفتم: خیلیها، این روزها گفتهاند شما وابسته به خارج هستید و در پشت این حرکات، نقشهای دارید. پخش نکنید. گفتند: خیلی خوب. با بیاعتنایی برخاستند و گفتند: زودتر برویم، دیر شده. گفتم: کجا؟ گفتند: فیضیه، در بین دو نماز آن را پخش میکنیم. بالاخره تکلیف ما با آقای بروجردی و اطرافیان ایشان باید معلوم شود! این را گفتند و از خانه بیرون رفتند.»(20) پس از پخش این اطلاعیه میان دو نماز آیتالله خوانساری در مدرسه فیضیه بود که نزاع فیزیکی میان اعضای فدائیان اسلام و طلاب حامی آیتالله بروجردی رخ داد. آقای سيدعباس خاتم یزدی در این باره گفته است: « در نهایت بعضی از طلبههای خرمآباد مثل شیخ علی لر و شیخ ماشاءالله با چوب و چماق به جان اعضای این گروه افتادند و آنها را از قم بیرون کردند. حامیان فدائیان هم مثل مرحوم آقای خوانساری و حضرت امام(ره) وقتی دیدند که خود آقای بروجردی با فدائیان مخالف است، از مرحوم نواب و سران فدائیان اسلام خواستند که به قم رفت و آمد نکنند...»(21) آقای محمد یزدی هم افزوده است: «گروه فدائیان اسلام به دلیل بیمهریهایی که از سوی علما نسبت به آنها شد، مرکز فعالیت خود را از قم به تهران منتقل کردند.»(22) البته آقای محمد واعظزاده عاقبت اعضای فدائیان اسلام در قم به چند گونه ترسیم کرده است: «برخی از آنان را گفتند باید از حوزه بروند که رفتند. برخی را به طور موقت بیرون کردند. یک عده هم در قم بودند ولی شهریهشان را برای همیشه قطع کردند. یک عده را هم برای مدتی شهریهشان را قطع کردند ولی باواسطه، دو مرتبه برقرار شد...» (23) آیتالله محمدفاضل لنکرانی به صراحت دلیل این نوع رفتار آنان در فضای حوزه علمیه قم را به «تشکیلات آیتالله کاشانی» منتسب کرده است: «فدائیان اسلام با اینکه افراد مومنی بودند و دارای هدفی مقدس، ولی تحت تاثیر بیت آیتالله کاشانی قرار گرفته بودند. به خاطر تحرکاتی که از ناحیه تشکیلات آیتالله کاشانی میشد، اینان در برابر آیتالله بروجردی و حوزه خیلی بد عمل میکردند، به طوری که قضاوت عمومی این بود که اینان مخالف حوزه و آیتالله بروجردی هستند. طبعا در ذهن آیتالله بروجردی مطلب همین بود که اینان با حوزه و مرجعیت مخالفند...»(24) آقای واعظزاده هم در این راستا، تحلیلی ارائه و پایانی ناخوشایند را ترسیم کرده است: «قدری سادهاندیشی داشتند و تحت تاثیر افراد صاحب نفوذ که میخواستند از آب گلآلود ماهی بگیرند، قرار میگرفتند. در هر حال، آنان فعالیتهای خود را ادامه دادند تا پس از سقوط دولت دکتر مصدق همه را گرفتند و اعدام کردند و حرکت موثری از طرف حوزه در نجات ایشان مشاهده نشد و اگر بود، بیاثر ماند.»(25) پینوشتها: 1- ناگفتهها (خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)، موسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ اول، 1370، صص 128 – 127 (با اندکی ویراستاری) 2- دوانی، علی، مفاخر اسلام، ج 12، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ چهارم، 1379، صص 256 - 255 3- ناگفتهها (خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)، ص 22 – 21 4- رهنما، علی، نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، گام نو، تهران، چاپ اول، 1384، صص 59 – 58 5- همان، صص 58 – 57 6- کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی (تاریخ حوزه علمیه قم)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1380، صص 314 – 313 7- همان، ص 319 8 و 9 – همان، صص 322 – 321 10- مفاخر اسلام، ج 12، صص 260 – 259 11- خاطرات آیتالله خاتمیزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، بهار 1381، ص 57 12- خاطرات آیتالله محمد یزدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، چاپ اول، 1380، صص166 و 169 13- نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، ص 84 14- مفاخر اسلام، ج 12، صص 257 – 256 15- چشم و چراغ مرجعیت (مصاحبههای ویژه مجله حوزه با شاگردان آیتالله بروجردی)، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، چاپ اول، 1379، صص 44 – 43 16- خاطرات آیتالله خاتمیزدی، صص 59 – 58 17- ناگفتهها (خاطرات شهید حاج مهدی عراقی)، ص48 18- چشم و چراغ مرجعیت، صص 240 – 239 19- منظورالاجداد، سیدمحمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، شیرازه، تهران، چاپ اول، پاییز 1379، صص 463 – 462 20- مفاخر اسلام، ج 12، صص 261 – 260 21- خاطرات آیتالله خاتمیزدی، صص 59 – 58 22- خاطرات آیتالله محمد یزدی، ص 167 23- چشم و چراغ مرجعیت، ص 242 24- همان، ص 163 25- همان، ص 242 |
Posted: فرزانه روشن -
اعتراف کیهان به پروژه اعترافات ساختگی: سایت جرس، متعلق به جنبش راه سبز، پیش از این از قول منبعی مطلع خبر دادهبود صدا و سیمای جمهوری اسلامی در حال تهیه یک سلسله برنامه تلویزیونی با عنوان «فتنه در عاشورا» است که در آن شهروندان بهایی بازداشتشده پس از وقایع روز عاشورا اعتراف خواهند کرد که «با دستور هیات مرکزی جامعه بهاییان در تظاهرات روز عاشورا شرکت کردهبودند.» سایت جرس همچنین فاش کرد، فاز جدید اعترافسازی از روزنامهنگاران و فعلان سیاسی بازداشتشده پس از وقایع عاشورا در تلویزیون دولتی درحال تهیه و آمادهسازی است. یک روز پس از انتشار این اخبار در سایت جرس، روزنامه کیهان علیرغم حمله به این سایت، به صورت تلویحی شروع پروژه پخش اعترافات شهروندان بهایی و سایر بازداشتشدگان بعد از عاشورا را تائید کرد. روزنامه کیهان در ستون «خبر ویژه» ی خود نوشت: «اگر بهائیان مخالف خشونت و دخالت در سیاست هستند، پس در معرکهگیری رسوای ضدانقلاب در روز عاشورا و معارضه با اسلام و نظام اسلامی و امام حسین علیه السلام چه غلطی می کرده اند.» این روزنامه که از سرسختترین مدافعان دولت محمود احمدینژاد به حساب میآید در ادامه به توهین به مسوولان سایت جرس، و آیتاله منتظری، از مراجع تقلید منتقد جمهوری اسلامی، پرداخت و ایشان را فریب خورده و در خدمت اهداف شهرواندان بهایی توصیف کرد. کیهان درباره محسن کدیور نوشت: «محسن کدیور روحانینمای فراری و مقیم آمریکا تلاش گستردهای را انجام داد تا سرانجام با فریب آقای منتظری توانست از وی فتوایی درباره حقوق بهائیان بگیرد!» در جایی دیگر از این ستون با اشاره به نامهای دکتر عبدالکریم سروش و اکبر گنجی، افکار و عقاید ایشان را نیز در خدمت اهداف این اقلیت اعتقادی دانست و توهینهای خود را در ادامه متوجه عطااله مهاجرانی کرد. این در حالی است که این روزنامه در تیتر اصلی صفحه نخست گفتهبود: «مردان خداجوی موسوی، بهایی و تروریست از آب درآمدهاند.» عصبانیت روزنامه کیهان به این خاطر است که از نمایش در حال تدارک نیروهای امنیتی، پردهبرداری زود هنگامی صورت گرفتهاست و نقشههای این روزنامهی هوادار دولت برای دور تازه جنگ روانی علیه جنبش سبز با دشواریهایی مواجه شدهاست به نظر میرسد عصبانیت روزنامه کیهان به این خاطر است که از نمایش در حال تدارک نیروهای امنیتی، پردهبرداری زود هنگامی صورت گرفتهاست و نقشههای این روزنامهی هوادار دولت برای دور تازه جنگ روانی علیه جنبش سبز با دشواریهایی مواجه شدهاست. شهروندان بهایی یکی از گروههای اقلیتی اعتقادی هستند که به گفتهی نهادهای حقوق بشری مورد ظلم جمهوری اسلامی واقع شدهاند و اکثریت جمعیت ایشان در سی سال اخیر از ایران مهاجرت کردهاند. اغلب بازداشت شدگان بهایی در روزهای پس از وقایع عاشورا دستگیر شدهاند و همین ادعای حضور در معرکه گیری که کیهان بدان استناد میکند، رد و بی اعتبار نشان میدهد. از سوی دیگر جریان اعتراف سازی آنچنان که در فاز اول این طرح به اجرا درآمد علیرغم تلاش تبلیغاتی رسانههای دولتی موفقیت چندانی کسب نکرد. کیهان شریعتمدار روزنامه کیهان در سال ۱۳۲۱ انتشار خود را شروع کردهاست و به همراه روزنامه اطلاعات با سابقهترین روزنامههای تاریخ ایران هستند که هنوز منتشر میشوند. مدیرمسوول این دو روزنامه طبق یک سنت نانوشته از طرف رهبر جمهوری اسلامی تعیین میشود. تا پیش از درگذشت آیتاله خمینی این روزنامه همچون همتای دیگرش «اطلاعات»، توسط جناحچپ جمهوری اسلامی اداره میشد و مدیر مسوولی آن به عهده سید محمدخاتمی بود. پس از فوت آیتالهخمینی این روزنامه به دست حسین شریعتمداری افتاد. حسین شریعتمداری سابقهی طولانی در پروژههای توابسازی دارد و از دوستان نزدیک سعید امامی، مسوول تیم قتلهای سیاسی سالهای ۷۷- ۱۳۶۷، به شمار میرفت و به عنوان بازوی رسانهای این تیم عمل می کردهاست. حسین شریعتمداری به طور علنی یکی از افتخارات خود را توابسازی از احسان طبری، معروفترین ایدئولوگ کمونیسم در تاریخ ایران، عنوان میکند. کیهان در طول سالهای مدیرمسوولی شریعتمداری به انجام عملیاتهای روانی علیه فعالین مدنی سیاسی، احزاب، هنرمندان و … پرداخته است و زمینه را برای بازداشت یا ایجاد پروندههای قضایی علیه ایشان آمده میکردهاست. کیهان در طول سالهای مدیرمسوولی شریعتمداری به انجام عملیاتهای روانی علیه فعالین مدنی سیاسی، احزاب، هنرمندان و … پرداخته است و زمینه را برای بازداشت یا ایجاد پروندههای قضایی علیه ایشان آمده میکردهاست. این روزنامه بارها با شکایت اشخاص حقیقی و حقوقی در شعبههای قوه قضاییه روبرو شدهاست اما دستگاه قضایی هیچ گاه به پروندههای این روزنامه نپرداخت و یا در صورت مطرح شدن شکایات در دادگاه، پروندهها سرانجامی نیافت. مصونیت آهنی این روزنامه تا به حدی است که پروژه رانت خواری این روزنامه در مجلس ششم مطرح شد اما مجلس شورای اسلامی هم نتوانست سر انجامی به موضوع مطروحه بدهد. البته این روزنامه جوایزی را هم در این سالها نصیب خود کردهاست از جمله میتوان به جایزه بهترین و منصفترین منتقد دولت محمود احمدینژاد را در مراسم اختتامیه نمایشگاه مطبوعات اشاره کرد. |
Posted: وبسایت الف -
سخنان آیتالله لاریجانی رییس محترم قوهقضائیه در جمع دادستانهای كشور و مواضع بعدی ایشان پس از وقایع اسفبار روز عاشورای حسینی و واكنش مردمی گسترده، مباحثی را در برخی محافل سیاسی سبب شد كه آیا موضعگیری سیاسی رییس قوهقضائیه درست و منطبق با وظائفشان هست یا خیر. گرچه موضعگیری روسای پیشین قوه در امور سیاسی امری رایج بود، ولی شاید كمحرفی نسبی آیتالله لاریجانی و عدم ورود به مسایل سیاسی پیش از سخنرانی، چنین انتظاری را پدید آورده بود. شاید این بحث پاسخ به این پرسش بهتر روشن شود كه آیا رییس قوهقضائیه قاضی است یا سیاستمدار(یا هر دو)؟ دقت در اصول فصل یازدهم قانون اساسی كه به قوهقضائیه اختصاص دارد، پاسخ قسمت اول پرسش را روشن میسازد. وظایف رییس قوه، در اصل 158 چنین آمده است: 1) ایجاد تشكیلات لازم در دادگستری، 2) تهیه لوایح قضایی 3) استخدام قضات عادل و عزل و نصب آنها، بنابراین قضاوت به معنای خاص جزء وظایف وی شمرده نشده است. ولی اصل 157 نشان میدهد كه گرچه رییس قوه، قاضی هیچ پروندهای نیست و فصل خصومات و حل و فصل دعاوی برعهده قضات دادگستری است نه رییس قوه، ولی شان قاضیالقضات را دارد، زیرا ویژگیهای رییسقوه بر اساس این اصل، اجتهاد، عدالت، آگاهی به امور قضایی و مدیریت و تدبیر شمرده شده است كه «عالیترین مقام قوهقضائیه است». از طرف دیگر در اصولی جداگانه، رییس قوه قضائیه، در شان یك سیاستمدار ظاهر میشود. صدر اصل 156 قوهقضائیه را مسوول پشتیبانی از حقوق فردی و اجتماعی میشمرد و در بند اول آن نیز «احیای حقوق عام ... و آزادیهای مشروع» را از جمله وظائف آن قرار میدهد. روشن است كه رییس قوه نمیتواند سیاستمدار نباشد و دستگاه قضا در انجام این مسوولیت و وظائف موفق باشد. از این روشنتر اصل 176 است كه درباره شورای عالی امنیت ملی سخن میگوید. در شرح وظائف این شورا در این اصل آمده است: 1) تعیین سیاستهای دفاعی ـ امنیتی كشور 2) هماهنگ نمودن فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در ارتباط با تدابیر كل دفاعلی ـ امنیتی و 3) بهرهگیری از امكانات مادی و معنوی كشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی. دقت در وظائف ذكر شده به روشنی گویاست كه تصمیمگیری در آنها از شئونات یك سیاستمدار است. وقتی اصل 176 اعضای شورای عالی امنیت عالی امنیت ملی را میشمارد، در اولین بند از روسای قوای سهگانه یاد میكند. این به معنای آن است كه قانون اساسی شان سیاستمداری برای روسای قوا قایل است. بنابراین رییس قوهقضائیه یك سیاستمدار نیز هست. چرا نباشد، وقتی كه در تدبیر كلان حكومت به وی نقش سپرده شده است؟ آنچه با شان قاضیالقضات بودن ناسازگار است سیاستمداری وی نیست، بلكه سیاسی كاری است كه اگر بدان گرفتار باشد میل به نقض اصل یكصدوشصتوچهارم پیدا میشود، جایی كه در حمایت از قاضی و استقلال وی محدودیتهایی برای جابجایی و تعیین سمت قاضی و فشار آوردن به وی وضع شده است تا رییس قوهقضائیه نتواند تحت تاثیر تمایلات سیاسی قدرتش را برای فشار بر قاضی استفاده كند. زیرا چنانچه گذشت "استخدام، عزل و نصت، تغییر محل ماموریت و تعیین مشاغل و ترفیع قضات" از اختیارات رییس قوهقضائیه است (بند3 اصل 158). بحمدالله آیتالله لاریجانی در نطق خویش خطاب به دادستانهای محترم كشور از موضع یك سیاستمدار به شكل كلی سخن گفت و تحلیل سیاسی ارایه كرد. و نه از موضع یك قاضی كه حكمش در مصادیق است. ایشان در مقام تحلیل مسایل اخیر به شرح مبانی حقوق پرداخت و از عدم تقابل حقوق مردم و حاكمیت در حكومت مردمسالار یاد كرد و گفت: دادستان مدعی العلوم كیست؟ دولت است یا مردم؟ در دموكراسی بین این رو فرقی نیست. دولت منبعث از مردم است. البته ممكن است در این حكومتها. دولت به مردم اجحاف كند كه مدعی العموم مسوول رسیدگی است. بعد به اظهار نظر درباره وقایع اخیر میپردازد و میگوید: «در فتنه اخیر كسانی به نظام ظلم كردند و لطمات جبران ناپذیری وارد كردند. آیا كسانی كه یك دختر فراری را شهید قلمداد كردند و برای وی مجلس ختم گرفتند، در حالیكه دروغ بود، به نظام ظلم نكردهاند؟» آیتالله لاریجانی اضافه میكند: «به دادستانها و خودم عرض میكنم كه مسایل سیاسی واقعاً پیچیده است و كسب بصیرت لازم است. به همه دوستان قوهقضائیه عرض میكنم كه درست است كه قاضی نباید حكمش سیاسی باشد بلكه قاضی باید مستقل باشد و محكم برای خودش بایستد و سیاسی كاری نكند، ولی معنایش این نیست كه سیاست را نداند». ایشان در ادامه علت را چنین ذكر میكنن: «چطور میشود قاضی سیاست را نداند، در حالیكه برخی از مسایل ذاتاً ضد امنیت ملی است» البته در مورد قضاوت كه ورود در مصادیق است تاكید میكنند: «در مقام قضا؛ سیاسی كار نكنید. واقعاً حق و عدل را ببینید و از هیچ كس هم حرف شنوی نداشته باشید. این دنیای گذرا ارزش آن را ندارد كه عزت خود را برای كسی بگذارید. نه برای بنده و نه برای بزرگتر از بنده». مشی رییس قوهقضائیه در این جمله خلاصه میشود كه تاكید كردند: «سیاسیكاری در حكم یك بحث است و تشخیص موضوعات سیاسی بحث دیگر». با وجود آنكه این استدلال صحیح و متناسب با شئونات عقلی و مبتنی بر قانون اساسی است، این نكته را به رییس محترم قوهقضائیه هدیه میكنیم كه: برای تقویت استقلال قوهقضاییه حتیالمقدور چنان سخن بگویند و موضعگیری كنند كه تلقی به پیروی این قوه مهم از مقاصد سیاستمداران یا خدای ناخواسته سیاسیكاران برداشت نشود؛ گرچه میدانیم كه دشمنان زبان طعن و لعن خویش را در هر صورت در كام نخواهید كشید. |
زمین لرزه هائیتی: مرگ، ویرانی، گرسنگی، غارت، ترس و ناآرامی Posted: سعید زندگانی - چنین است زلزله ای که سه شنبه در هائیتی فقیرترین کشور نیمکره غربی زمین اتفاق افتاد و قربانیان آن بین 50 تا صد هزار نفر تخمین زده می شوند. سازمان صلیب سرخ جهانی تعداد تلفات زمین لرزه اخیر در هائیتی را 50 هزار نفر می داند که تاکنون هفت هزار نفر از آنان در گورستانهای دسته جمعی دفن شده اند. دولت هائیتی این تعداد را بین 50 تا 100 هزار نفر اعلام کرده است، اما برخی از خبرنگاران مستقر در مناطق زلزله زده می گویند این تعداد تنها در پایتخت میلیونی "پورتو پرانس" قربانی شده اند که مرکز زلزله در 15 کیلومتری آن بوده. اگر به شهر های اطراف پایتخت سر بزنید، هزاران نفر نیز در آن شهرها جان خود را از دست داده اند.
"میشائیل کوون" از سازمان "کمک به گرسنگان" که مرکز آن در آلمان قرار دارد، یکی از کسانی است که هنگام زلزله در هائیتی بوده و می گوید:" تعداد قربانیان را هیچگاه نمی توان دقیق آمار داد، اما مهمتر از مردگان، زندگانند که نباید گذاشت تلف شوند. هر روز که می گذرد، تعداد زیادی از مجروحین جان خود را از دست می دهند. تعداد کودکانی که در معرض خطر قرار دارند نزدیک به دومیلیون نفر است که یا پدر و مادر خود را از دست داده اند و یا خود مجروح شده اند که باید به آنها رسیدگی کرد. از همین رو، مهم ترین نیاز کنونی هائیتی رساندن آب و غذا و دارو به این سرزمین است."
کمک ها شروع شده، سازمان ملل صد میلیون، آمریکا صد میلیون، بانک جهانی صد میلیون، صندوق بین المللی پول صد میلیون، بریتانیا و برزیل هر یک ده میلیون، اتحادیه اروپا پنج میلیون دلار کمک نقدی می کنند وهواپیماهای حامل غذا و آب و لباس و دارو پشت سر هم در فرودگاه "پورتو پرنس" به زمین می نشینند. اما به گفته "کاترین الیاس" خبرنگار بی.بی.سی. "در شهر نشانه ای از رسیدن این کمکها به مردم فلک زده دیده نمی شود." در زلزله چند سال پیش بم نیز که از قضا در همین روزها اتفاق افتاد، اوضاع همین بود و کامیونهای حامل کمکهای مردمی به دروازه این شهر رلزله زده که می رسیدند گم می شدند! رهبر که به بم رفت، قرار شد شهر یکساله سروسامان بگیرد اما هنوز پس از اینهمه سال بسیاری از مردم در کانتینر می خوابند!
در مرکز هائیتی، بندر زیبای "یورت د پرنس" که بسیاری از ساختمانهای آن بین صد درصد تا پنجاه درصد صدمه دیده اند، مردم اجساد قربانیان خود را که جا و مجال دفن کردن آنها نبوده، در خیابانها ردیف کرده و به صف در گذرگاهها خوابانده اند تا هرکس که از زمین و هوا بر آنها می گذرد بداند که بر قربانیان چه می رود. دولت می گوید که چون فرودگاه آسیب دیده، نشستن و برخاستن هواپیماها خطرناک است و بهمین جهت کمک رسانی به مردم کند پیش می رود. اما مردم می پرسند کمکهای رسیده چرا درست تقسیم نمی شود؟ بهمین جهت وقتی در جائی آب و غذائی می بینند به غارت آن می شتابند که معلوم است در این غارتها ضعفا هیچ نصیبی از خورد و خوراک و لباس ندارند. نا آرامی های نگران کننده نا آرامی ها بسیار نگران کننده است. چهار هزارزندانی از فرصت استفاده کرده و از زندان گریخته اند. ترس و وحشت مردم در حال فزونی است. مردان و پسران جوان هر چه را می بینند غارت می کنند چه کامیونی حامل مواد غذائی در حال عبور و چه فروشگاه نیمه ویرانی بجای مانده از زلزله. "الیزابت بایرز" فعال حقوق بشر می گوید: "چگونه می شود مردمی را که پنجاه ساعت است چیزی نخورده و ننوشیده اند از غارت بازداشت؟" تا جمعه شب 300 تن از نیروهای سازمان ملل برای ایجاد امنیت به هائیتی وارد شده اند که قرار است 5500 سرباز آمریکائی نیز به آنان بپیوندند. "شلا دروس" دختری از اهالی هائیتی که در برلین زندگی می کند، سه شب است خواب به چشمانش راه نیافته و ساعتهاست مقابل تلویزیون نشسته تا شاید از صفحه آن بتواند ببیند یا بشنود که بستگانش زنده اند. "یعقوب دومه" نیز در دانشگاه زاربروکن از درس و مشق افتاده چون نمی داند بر سر عزیزانش چه آمده؟ او یکبار توانسته تلفنی با پدرش صحبت کند و بداند که والدینش زنده اند اما پس از آن ارتباط تلفنی نیز قطع شده و او از دوستان و خویشاوندانش بی خیر است.
هائیتی یکی از فقیر ترین کشورهای دنیاست، در حالیکه با جلوه ها و جاذبه های طبیعی خود می تواند هر سال هزاران جهانگرد را به خود جلب کند. اما استعمار، اشغال و در گیریهای سیاسی داخلی همواره این امکان را از مردم رنگین پوست این کشور سلب کرده است. هائیتی ده میلیون نفر جمعیت دارد که به زبان فرانسه سخن می گویند چون زمانی مستعمره فرانسه بوده اند بهمین جهت "سارکوزی" رئیس جمهوری فرانسه خواستار تشکیل یک کنفرانس بین المللی برای بازسازی هائیتی شده است و باراک اوباما هم اعلام کرده که مسئله هائیتی برای دولت وی در اولویت قرار دارد. از سوی دیگر "ژان برتراند آریستید" رئیس جمهوری سابق هائیتی که در سال 2004 از مقام خود برکنار و تبعید شد، اعلام آمادگی کرده است به کشورش برگردد و به مردم کمک کند، در حالیکه "رنه پروال" رئیس جمهوری کنونی می گوید مامورین دولتی وظیفه خود را به خوبی انجام می دهند و به مردم زلزله زده کمک می رسانند! |
You are subscribed to email updates from جنبش راه سبز - همه گزارشها To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |