جنبش راه سبز - خبرنامه

جنبش راه سبز - خبرنامه


بشیر نظری به یک سال حبس تعزیری محکوم شد

Posted: 17 Feb 2014 07:19 AM PST

جرس: بشیر نظری فرزند سردار شهید حجت نظری به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.  

 

وی در صفحه‌ی شخصی فیس‌بوکش با اعلام این خبر نوشت: "امروز برای ابلاغ حکم، به دادگاه انقلاب رفتم. به شعبه‌ای که گفتند منحل شده، اما امروز معلوم شد فقط قاضی پیرعباسی، از آن‌جا رفته و کسی دیگر، مسولیت وی را در شعبه‌ی 26 بر عهده گرفته است.

 

امروز به من ابلاغ شد، به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و نیز «توهین به رییس جمهور»! به یک سال حبس تعزیری محکوم شدم. هرچند این یک سال حبس تعزیری، تا پنج سال تعلیق شده، اما در عمل شاید تفاوت چندانی برایم نداشته باشد.


پی‌نوشت:
1- در مرحله‌ی بازپرسی و نیز در جلسه‌ی رسیده‌گی دادگاه، تنها اتهام «تبلیغ علیه نظام» به من ابلاغ شد و سخنی از «توهین به رییس جمهور» به میان نیامد. اما در رای ذکر شده بود که در نوع خود، جالب است.

2- جناب قاضی لطف فرمودند چون بنده فرزند شهید بودم و خانواده‌ام، به خصوص پدر و مادرم به حکومت اسلامی خدمات شایان ارایه نموده‌اند، برای بنده اشد مجازات را در نظر گرفتند. جا دارد همین‌جا از ایشان تشکر کنم." 

گزینه‌های روز میز؛ از تهدید نظامی تا تبلیغ خیابانی

Posted: 17 Feb 2014 04:05 AM PST

فرشید آل داوود
جرس: پلاکاردهایی با عبارت «ما مشتاق گزینه‌های روی میزیم» در روز راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه امسال در دست راهپیمایان دیده می شود.

واکنشی به هشدار ایالات متحده مبنی بر اینکه استفاده از گزینه نظامی در صورت ناکام ماندن مذاکرات جاری روی میز قرار دارد. مقام‌ها و رسانه‌های حکومتی ایران می‌خواهند نشان دهند که هشدار آمریکا را جدی نگرفته‌اند. آن‌ها در مقابل این تهدید، با تهییج هواداران خود مدعی آمادگی برای مقابله نظامی با آمریکا شده‌اند.
.
گزینه‌های هماهنگ خطبه‌های نماز جمعه


خطیبان نماز جمعه هفته گذشته در اظهاراتی هماهنگ  به تفسیر گزینه‌های روی میز نظام در مقابل گزینه نظامی امریکا پرداختند. «حجت الاسلام صدیقی» خطیب نماز جمعه تهران با تاکید بر این‌که هر کشوری گزینه‌ نظامی داشته باشد مشت‌های ما آماده خرد کردن دندان آنهاست گفت: «ما مذاکره را قبول داریم و با هیچ کشوری سر جنگ نداریم.»


 موحدی کرمانی دیگر امام جمعه موقت تهران نیز با بیان اینکه گزینه نظامی آمریکا علیه ایران اصلیترین ضربه را به دشمنان و اسرائیل وارد خواهد کرد، گفت: «آمریکا اگر گزینه نظامی علیه ایران انتخاب کند، ضرر می‌کند. نظام سلطه می‌داند که جنگ با ایران ساده نیست. آمریکا نیز به خوبی می‌داند که ایران اسلامی حسابش از عراق و لبنان جداست.»


«احمد جنتی» دبیر شورای نگهبان نیز از جمله افرادی بود که به این موضوع واکنش نشان داد و گفت: «ملت ایران مشتاق همه گزینه‌های روی میز آمریکایی‌ها هستند تا ببینند آمریکایی‌ها چه تصمیمی دارند».
عبارات مشتمل بر جمله «روی میز و زیر میز به عنوان گزینه‌های نظام در اظهارات مسئولان مختلف ایرانی پس از آن آغاز شد که سران ایالات متحده بعد از توافقنامه ژنو جمهوری اسلامی را تهدید به کاربرد گزینه نظامی در صورت عدم کسب توافق نهایی کردند.


 سید احمد خاتمی در این میان، میز ایران را بیش از حد شلوغ جلوه داد و از گزینه‌های متعدد نام برد. وی در اهواز اظهار کرد: «این روز‌ها دشمن از گزینه‌های روی می‌زش علیه ملت ایران صحبت می‌کند ولی آن‌ها باید بدانند در برابر تمام گزینه‌هایشان، ملت ما هم گزینه‌هایی دارد و ملت ما گزینه مقاومت را رو خواهد کرد. از دیگر گزینه‌های روی می‌زی که وی نام برد گزینه وحدت و بصیرت بود.»
در این میان امامان جمعه در شهرستان‌ها نیز به صورت هماهنگ به تفسیر گزینه‌های جمهوری اسلامی در برابر گزینه‌های نظامی امریکا پرداختند.


سید احمدعلم الهدی امام جمعه مشهد با بیان اینکه مردم با حضور پرشور خود پاسخ قاطعانه به اظهارات آمریکایی‌ها دادند، ابراز کرد:« حضور پرشور مردم پاسخ قاطعانه ملت به گزینه‌های روی میز آمریکا بود:.»
وی افزود:« قطعا همه مردم در مقابل گزینه‌های روی میز آمریکا، رزمنده خواهند شد و در برابر استکبار خواهند ایستاد»
 اسدالله ایمانی امام جمعه شیراز هم از جمله گزینه سازان در برابر گزینه نظامی امریکا بود. وی گفت: «راهپیمایی امسال مردم در ۲۲ بهمن باعث شد که گزینه‌های روی میز آمریکا به زیر میز انتقال داده شود».


امام جمعه شیراز همچنین بیان کرد: «مردم در راهپیمایی امسال گزینه‌های روی میز آمریکا را به سخره گرفتند که حتی رئیس جمهور نیز گفت اگر گزینه نظامی روی میز قرار دارد عینک خود را تغییر دهید تا ببینید این گزینه کجا است.»


همچنین «حجت الاسلام سید مجتبی میردامادی» امام جمعه موقت اصفهان گفت: ‌ آمریکا در قبال اراده و عزم ملت متحد ایران هیچ گزینه‌ای روی میز خود ندارد.


« حاج شیخ محمد حسین زرندی» امام جمعه کرمانشاه نیز اظهارات مشابهی را مطرح کرد و گفت: «آمریکا بداند در کشور ایران که ۷۵ میلیون دیپلمات دارد باید تمام گزینه‌های روی میز خود را علیه ایران بردارد».


رونمایی از گزینه‌های روی میز مسئولان


در کنار گزینه‌های روی میز خطبای جمعه، مسئولان حکومتی هم وارد گود شده و در باره گزینه‌های روی میز نظام صحبت کردند. «عماد افروغ» چهره سرشناس اصولگرا گفت: «گزینه حضور ملت در ۲۲ بهمن باید روی میز مذاکره با ۱+۵ کوبیده شود.»


«سعید جلیلی» دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی هم که در راهپیمایی ۲۲ بهمن کرج حاضر شده بود با اشاره به گزینه‌های روی میز امریکا گفت: «تهدید، تحریم و گزینه نظامی گزینه‌های روی میز استکبار است، گزینه ملت ایران نیز یکی است و آن حضور همیشگی و دفاع از ولایت است».


جلیلی بیان کرد: «امروز دولت‌مردان آمریکایی حرف از گزینه نظامی روی میز می‌زنند، مگر این گزینه تاکنون روی میز نبود، مگر هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران را انجام نداند». «سرلشکر حسن فیروز آبادی» از دیگر افراد نظر دهنده در باره گزینه روی میز ایران بود. وی گفت: ‌ «صرف‌ نظر از اینکه امروز گزینه نظامی روی میز آمریکا به طنز در بین ملت‌‌ها تبدیل شده، بهتر است مقامات آمریکا قدری به عقب بازگردند و اگر خودشان به خاطر نمی‌آورند از مقامات قبلی سؤال کنند که چرا با وجود تهدیدات فراوان و استقرار نیرو و آمادگی تجهیزات، جرات حمله به ایران را پیدا نکردند».


«حجت‌الاسلام محمد محمدیان» رئیس نهاد نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی در دانشگاه‌ها هم تأکید کرد: «مقاومت و ایستادگی گزینه روی میز ملت ایران در پاسخ به تهدیدات دشمن است». وی افزود: «آمریکایی‌ها حتی جرأت روی میز گذاشتن آنچه که گفته‌اند را در میدان عمل ندارند».


«حسین دهقان» وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح دولت روحانی از دیگر مسئولانی است که واکنش منفی به گزینه نظامی امریکا داشته است. وی با اشاره به تهدید‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران، گفت: «هیچ گزینه روی می‌زی در اراده ملت ایران خلل ایجاد نمی‌کند».


«محمد اسماعیلی» نماینده زنجان هم از درون پارلمان به این موضوع واکنش نشان داد. این عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت: «ملت ایران طی ۳۵ سال گذشته، تمام گزینه‌های روی میز آمریکا را تجربه و مشاهده کرده است. امروز آمریکا ضعیف‌تر از حدی است که بخواهد گزینه‌های روی می‌زش را به رخ ملت ایران بکشد».


گزینه‌های سایر دست اندرکاران

گزینه‌های نظام در برابر امریکا در اظهارات مسئولان سطح پائین‌تر نیز مشاهده شد تا جائیکه مدیر آموزش و پرورش شهرستان بهار و کبودر آهنگ در استان همدان نیز گفت: «گزینه روی میز ملت ایران، حضور گسترده مردمی در صحنه هاست.».
دست اندرکاران نظامی ایران هم در این بین گزینه‌هایشان را رو کردند. به عنوان نمونه «محمد اسلامی» معاون تحقیقات صنعتی وزارت دفاع معاون وزیر دفاع با بیان اینکه تهدیدات علیه کشور ما برای مردم ایران اهمیتی ندارد، اظهار داشت: «همانطور که رئیس جمهور محترم فرمودند، دشمن باید عینک خود را عوض کند و واقعیت‌ها را ببیند. نیروهای مسلح ما در آمادگی کامل هستند و گزینه ما، پاسخ پشیمان‌کننده به تهدیدات است.»


همچنین سردار «محمد شعبانی» استاد دانشگاه امام حسین گفت: دشمن تمام گزینه‏‌های روی میز خود را علیه ما به کار بسته است و امروز هیچ گزینه‏‌ای روی میز ندارد و فقط با گزینه‏‌های امتحان شده و سوخته خود را سرگرم می‌‏‌کند تا تسلای خاطرش باشد.
اظهار نظرهای مسئولان رسمی و غیر رسمی در باره گزینه‌های روی میز نظام در برابر امریکا همچنان ادامه دارد و انتظار می‌رود که جریان دور آینده مذاکرات اتمی این گونه اظهارات در فضای رسانه‌ای و سیاسی ایران بیشتر هم شنیده شود.

 

 

خودسوزی یکی از کارکنان صنعت نفت جنوب مقابل وزارت نفت

Posted: 17 Feb 2014 03:17 AM PST

جرس: یکی از کارکنان صنعت نفت در مقابل وزارت نفت اقدام به خودسوزی کرد که بلافاصله با آمبولانس عازم بیمارستان نفت شد.  

 

به گزارش فارس، یکی از کارکنان صنعت نفت در مقابل وزارت نفت اقدام به خودسوزی کرد.

 

وی که ۵۸ سال دارد پس از ورود رئیس‌جمهور به ساختمان وزارت نفت اقدام به خودسوزی کرد که بلافاصله با آمبولانس عازم بیمارستان نفت شد.

 

بر اساس این گزارش گفته می‌شود وی ۵۵ درصد سوختگی دارد و احتمالا به زودی برای ادامه درمان به یکی از بیمارستان‌های تخصصی منتقل خواهد شد.

 

فرد یاد شده یکی از کارمندان صنعت نفت در جنوب کشور بوده است.

 

این گزارش حاکی است رئیس‌جمهور صبح امروز به منظور بازدید و سخنرانی در جمع کارکنان و مدیران ارشد صنعت نفت به وزارت نفت رفته است. 

 

مخالفت دادستانی با مرخصی نادر جانی به رغم شرایط دشوار جسمی

Posted: 17 Feb 2014 02:34 AM PST

جرس: مقامات مسئول در دادستانی تهران با مرخصی درمانی نادر جانی جانباز سبز دربند مخالفت می کند.  

 

به گزارش کلمه، علیرغم وعده قبلی و پی گیری های مکرر، دادستانی تهران با مرخصی درمانی نادر جانی از زندانیان سیاسی سبز مخالفت می کند.
 

این زندانی سیاسی و جانباز که به دلیل جراحات ناشی از حضور در جبهه های جنگ و جابجایی ترکش ها در بدن از درد شدید به ویژه در ناحیه سر رنج می برد، نیاز به مراقبت پزشکی خارج از زندان دارد.

 

نادر جانی که خانواده او در همدان ساکن هستند به علاوه سرپرست فرزندان برادر شهیدش “اسماعیل جانی” است و دیگر برادرش “داوود جانی” نیز از جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی است که مراجعات مکرر به دادستانی تهران که در یکی از نقاط آلوده تهران واقع است، این جانباز شیمیایی ۵۰ درصد را نیز بارها راهی بیمارستان کرده است.

 

نادر جانى از فعالان سیاسى اصلاح طلب همدان که چندى پس از عاشوراى ٨٨ براى اولین بار از سوى اطلاعات همدان بازداشت شده بود از اسفند سال ۹۱ جهت اجراى حکم ناعادلانه سه سال حبس که قاضى صلواتى براى او صادر کرده بود در اوین محبوس شد.

 

این جانباز جنگ تحمیلى و اسیر سبز طى این مدت بارها بر اثر شدت یافتن آثار جراحت و بیمارى اش به بهدارى زندان منتقل و تنها پس از تزریق چند مسکن قوى مجددا به بند بازگردانده شده است. 

مرتضوی: احمدی‌نژاد سناریوی فاضل لاریجانی را طراحی کرد

Posted: 16 Feb 2014 11:09 PM PST

جرس: رئیس سابق سازمان تأمین اجتماعی مدعی شده که از طرف احمدی‌نژاد برای "توطئه‌‌چینی" علیه فاضل لاریجانی تحت فشار بوده است.  

 

به گزارش روزنامه جمهوری اسلامی، سعید مرتضوی اخیراً در جلسه‌ای با برخی از مدیران سابق تأمین اجتماعی که در دفتر وی در خیابان شهید بهشتی برگزار شده، ادعا کرده است: از روزی که فشارها برای برکناری من از رأس سازمان تأمین اجتماعی افزایش پیدا کرد، احمدی نژاد سناریوی فاضل لاریجانی را برای من ترسیم و طراحی کرد.

 

مرتضوی گفت: در دوهله اول با این اقدام مخالفت کردم و برای آقای احمدی نژاد برهان و منطق خود را بازگو کردم که این کار خلاف اخلاق اسلامی و مصلحت نظام است اما ایشان برای خودشان منطق خاصی داشتند.

 

وی تاکید کرد: اصرارهای من مؤثر واقع نشد و در نهایت بافشاریهای احمدی نژاد مجبور شدم طراحی آن موضوع را با کمک برخی از دوستان در تأمین اجتماعی دنبال کنم. مرتضوی گفت: روز استیضاح وزیر کار نیز باز با پخش فیلم مذکور از سوی احمدی نژاد در صحن علنی مجلس مخالف بودم و مخالفت خود را به آقای مشایی اعلام کرده بودم اما احمدی نژاد در این رابطه حرف هیچ کسی را گوش نکرد و تنها به دنبال زدن ضربه زدن به رئیس مجلس بود.

 

مرتضوی اظهار کرد: وارد مهلکه‌ای شده‌ام که از اول با آن مخالف بودم، حالا به جای پاسخگویی احمدی نژاد من باید پاسخگو باشم!" 

 

محمود احمدی‌نژاد، بهمن ماه سال گذشته، در جلسه علنی مجلس که برای استیضاح وزیر تعاون٬ کار و رفاه اجتماعی برگزار شد، با پخش نوار مکالمه‌ای، برادران لاریجانی را به سوء استفاده از قدرت در فعالیت‌های اقتصادی متهم کرد.

 

احمدی نژاد گفت که این نوار که حدود ۲۵ دقیقه است، گزیده‌ای "رقیق" از ۲۳ یا ۲۴ ساعت مکالمه فاضل لاریجانی با سعید مرتضوی است که به طور کامل در اختیار رئیس مجلس و روسای کمیسیون ها قرار گرفت.


فاضل لاریجانی برادر علی لاریجانی (رئیس مجلس) و صادق لاریجانی (رئیس قوه قضائیه) است.


به گفته احمدی نژاد، فاضل لاریجانی در جلسه ای که با سعید مرتضوی، رئیس سازمان تأمین اجتماعی داشته، از او خواسته مقدمات آشنایی او را با یک فعال اقتصادی فراهم کند که خواستار خرید بعضی شرکت های سازمان مذکور بوده است.


وی گفت که فاضل لاریجانی تلویحا به آقای مرتضوی گفته بود که اگر شخص مذکور او را به عنوان مباشر خود تلقی کند، او خواهد توانست با توجه به نفوذ برادرانش مشکلاتی را که معمولا برای فعالیت های اقتصادی پیش می آید حل کند.


این افشاگری علیه فاضل لاریجانی که همراه با فیلم و اسناد بود هرگز از سوی قوه‌ی قضاییه مورد بررسی قرار نگرفت، اما مرتضوی، که خود متهم حوادث کهریزک و متهم به برخی فسادهای مالی است برای "اتهام‌زنی" به برادر روسای قوه قضاییه و مقننه، به دادگاه فراخوانده شد.

محمد رضایی فعال ملی- مذهبی از زندان آزاد شد

Posted: 16 Feb 2014 10:04 PM PST

جرس: محمد رضایی فعال ملی- مذهبی پس از اتمام حکم از زندان آزاد شد.  

 

به گزارش ملی- مذهبی این فعال سیاسی دو روز نیز بیشتراز حکم به اصطلاح قضائی اش در زندان باقی مانده بود.


محمد رضایی در سال ۱۳۸۲ به جرم تشکیل ان جی اویی برای مطالعات تاریخی و همکاری با تقی رحمانی ،رضا علیجانی و شهید هدی صابر در بند دو الف زیر نظر سپاه پاسداران بازجویی شده بود. 

مراسم گرامیداشت سه سال پایداری رهبران در حصر جنبش سبز برگزار شد

Posted: 16 Feb 2014 10:04 PM PST

جرس: مراسم گرامیداشت سه سال پایداری رهبران در حصر جنبش سبز روز شنبه ۲۶ بهمن ماه با حضور حامیان جنبش سبز از کشورهای مختلف در پاریس برگزار شد.  

 

به گزارش وب سایت سفیران سبز امید، در این مراسم که در دومین روز از سومین نشست سالانه سفیران سبز امید برگزار گردید، آقایان یوسفی اشکوری، امیرخسروی، مزروعی و امیرارجمند به بررسی آخرین وضعیت حصر و نحوه پیگیری رفع آن و نیز پیگیری سایر مطالبات تحول خواهان در فضای ایجاد شده پس از انتخابات ریاست جمهوری پرداختند. همچنین اغاز بکار تالیف «دانشنامه راه سبز امید، ویکی رسا» به آدرس اینترنتی http://www.wikirasa.org و گردآوری مجموعه کتاب های «روایت سبز» شامل بیانیه ها و سخنرانی های رهبران جنبش سبز، مجموعه «پدر، مادر ما باز هم متهمیم» شامل یادداشت های مصطفی تاج زاده در زندان، مجموعه «پیامهایی از زندان» شامل یادداشت های دانشجوی زندانی ضیاء نبوی، مجموعه «از پشت میله های زندان» شامل دل نوشته های خانواده های زندانیان سیاسی و مجموعه «ترانه های سبز» شامل اشعار سروده شده در جنبش سبز اعلام شد که این مجموعه ها بزودی بصورت چاپی و الکترونیکی در فروشگاه های آنلاین عرضه خواهند شد.

 

 

در این مراسم حسن یوسفی اشکوری پژوهشگر، فعال ملی مذهبی و نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی ابتدا با طرح این سوال که آیا پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ جنبش سبز هنوز موضوعیتی دارد گفت: نفس حضور مردم در انتخابات اخیر مثبت بود. مردم در انتخابات ۸۸ در اوج امیدواری به آقای موسوی و کروبی رای دادند و امسال در ناامیدی روزنه ای یافتند برای پیگیری مطالباتشان. حتی برآورده شدن بخش کوچکی از وعده های آقای روحانی نشانگر این است که جنبش سبز و آرمانهای مشترک ذکر شده در منشور جنبش سبز همچنان موضوعیت دارد. مطالبات بخش عظیمی از مردم همچنان به قوت خود باقیست و میزان اختیارات رئیس جمهور برای بهبود آزادی های مدنی کافی نبوده و بخش بزرگی از مشکلات در سایر بخشهای حاکمیت نهفته است.

 

این فعال ملی مذهبی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: دلیلی بر ادامه حصر و حبس عزیزان نیست. پس از پایان حصر رهبران جنبش اعلام راهپیمایی نخواهند کرد، بلکه به عرصه جامعه مدنی بازخواهند گشت و در راستای اصلاحات تدریجی حرکت خواهند کرد. جای افتخار برای ما و جامعه زنان دارد که سرکار خانم رهنورد در کنار همسر خود و آقای کروبی برای اولین بار در راس جنبش مدنی کشور قرار دارد. رهبران در حصر باید آزاد شوند، این حصر خلاف قوانین کشور و خلاف بین شرع است. وی در پایان اضافه کرد: نقد جدی دولت آقای روحانی توسط نهادهای مدنی و کارشناسان و صاحب نظران با بیانی معقول در واقع کمک به ایشان است و حتی قدرت چانه زنی ایشان را در برابر جناح مقابل تقویت می کند. باید از اقدامات مثبت دولت حمایت کامل نمود و در صورت پشت کردن به وعده ها آنرا بشدت نقد کرد.

 

در ادامه برنامه، بابک امیرخسروی فعال باسابقه سیاسی طی سخنانی گفت: انتقال آقای کروبی از خانه امن به منزل شخصی ایشان گشایش ناچیزی در شرایط حصر ایشان است. دشورای کار آزادی خواهان در مقایسه با یک سال پیش در این است که با نوعی دوگانگی در حاکمیت مواجه هستند و این ظرافت خاصی را در فعالیت ها می طلبد. اکنون نیروهای اصلاح طلب و اعتدالخواه در بخشی از حاکمیت حضور دارند و می دانیم که دولت منتخب مردم اولویت هایی از قبیل کاهش تحریم ها و بهبود اوضاع اقتصادی دارد. این ها البته برای ازادی خواهان نیز مهم اند. این طیف حساب دولت آقای روحانی را از بخش های تندروی حاکمیت جدا دانسته و از محدودیت های دولت آگاه اند. اما این ها نباید سبب شود که آنها نسبت به رفع حصر و پایان حبس ها کم توجه بمانند.

 

این فعال سیاسی در ادامه سخنرانی خود گفت: این سرمایه های گرانقدر بخاطر پیگیری خواست ملت ایران دچار محرومیت و حبس خانگی شده اند، همچنان که عزیزان بسیاری در بند هستند. تلاش برای پایان حصر و حبس آنها ادای دین و وظیفه و تکلیف سیاسی نیز است. پایان این ظلم ها نخستین گام و نشانه جدی از بازشدن فضای سیاسی کشور و عقب نشینی محافل اقتدارگرا خواهد بود. باید به صبر و امید اکتفا ننمود و از امکانات جامعه بین المللی نیز استفاده نمود. ضرورت دارد که کمیته علنی معتبری از ایرانیان سرشناس و شخصیت های بین المللی معتبر تشکیل و تمامی فعالیت های جهانی برای پایان حصر خانگی رهبران جنبش سبز را سامان دهد.

 

دیگر سخنران این مراسم علی مزروعی فعال سیاسی اصلاح طلب و نماینده مجلس ششم بود که در ضرورت استفاده از سرمایه اجتماعی گفت: سبب هر گونه تحولی در جامعه نیروی های داخل کشور هستند، و نتایج چندین دوره گذشته انتخابات ریاست جمهوری نشان داده که تحول خواهان دارای اکثریت آرا در جامعه هستند. باید راهی پیدا شود تا نیروی اجتماعی تحول خواهان را به یک نیروی مادی تبدیل کند. در یک مقطعی جنبش سبز توانست این نیروی مادی را ایجاد و آنرا به خیابان منتقل کند. ولی هم اکنون این نیروی اجتماعی تنها در انتخابات و جاهایی که هزینه کمتری دارد حضور پیدا می کند و این اهمیت انتخابات آینده را دوچندان می کند. برای بالقوه کردن این نیروی اجتماعی راهی جز ساماندهی و تشکل یابی وجود ندارد، که البته اقتدارگرایان تمام تشکل ها را از بین برده اند.

 

این فعال سیاسی در ادامه گفت: باید جامعه مدنی را زنده کرد، و بهمین دلیل است که بحشهایی از حاکمیت با هر گونه سازماندهی نیرو های جامعه مدنی مقابله می کند. این نیروی اجتماعی به کمک دولت آقای روحانی نیز خواهد آمد. نباید مباحث و مشکلات اقتصادی نیز فراموش شود، زیرا با وجود این دغدغه های اقتصادی و بیکاری زمینه کافی برای تحول خواهی وجود ندارد.

 

در بخش پایانی این برنامه دکتر اردشیر امیرارجمند استاد دانشگاه و سخنگوی شورای هماهنگی راه سبز امید با اشاره ای گذرا به پیدایش جنبش سبز گفت: خواست رهبران جنبش سبز اصلاح در چارچوب قانون اساسی بود و آنچه اتفاق افتاد تقاضای استیفای حق اعتراض بود. این حق یک معترض به نتیجه انتخابات است که اشتباه کند، و بر اساس همان اشتباه اعتراض کند بشرطی که در چارچوب قانون باشد. اما در مقابل مردم سرکوب شدند و حاکمیت تصور می کرد که با این سرکوب همه مجبور به سکوت خواهند شد. جنبش سبز درتظاهرات خیابانی خلاصه نمی شد، جایگاه جنبش قبل از هر چیزی در مطالبات پایدار مردم است. دیدیم که پیش بینی های آقایان موسوی و کروبی در رسیدن حاکمیت به بحران و سپس بن بست درست درآمد، و مقاومت رهبران در حصر سبب پذیرش وجود بحران در برخی سطوح حاکمیت و در نتیجه پذیرش برخی تغییرات گردید. یکی از نشانه های پیروزی جنبش سبز در انتخابات ۱۳۹۲ این است که حاکمیت نه نخواست که نتوانست تقلب کند. پیروزی کاندیدایی که طیف بزرگی از حامیان جنبش سبز از وی حمایت می کردند و از بخشی از گفتمان جنبش سبز پیروی می کرد از دیگر نشانه های حضور جنبش سبز بود. روشهای مبارزه مسالمت آمیز با موفقیت همراه بوده اند، و منشور جنبش سبز هنوز توانایی لازم برای گفتمان سازی دموکراتیک را دارد.

 

مشاور ارشد میرحسین موسوی در بخش دیگر از صحبت های خود گفت: در قضیه حصر سواات بسیاری مطرح است، چرا همچنان حصر ادامه دارد؟ چرا بعد از سه سال هیچ صورتبندی قضایی قابل قبولی از حصر ارایه نمی شود؟ چرا کسی مسئولیت قانونی صدور حکم حصر را بر عهده نمی گیرد؟ آنچه که دیده میشود تنها تلاش ناکام افرادی است که سعی در توجیه حصر می کننذ، و حرفهای ضد و نقیض رئیس قوه قضائیه و دادستان کل کشور است که اساسا وظیفه شان اتخاذ مواضع قضایی است نه سیاسی و نه ظاهر شدن در نقش رهبر یک حزب. آنچه شنیده میشود صرفا تهمت و افتراست بدون این که حتی یک دقیقه اجازه دفاع به متهم داده شود. این است معنای عدالت؟ کدامین قاعده شرعی اجازه چنین کاری را داده است؟ می گویند اگر رهبران در حصر را محاکمه کنیم فتنه جدیدی رخ می دهد، در حالیکه از سوی دیگر می گفتند اینها طرفدارانی ندارند. آیا کسی گفته که بعد از آزادی رهبران راهپیمایی خیابانی صورت خواهد گرفت؟

 

این استاد دانشگاه در خاتمه گفت: حتی بخشی از اصولگرایان و کسانی که تا دیروز افراطی بودند نیز می دانند که آزادی عزیزان به نفع آنها نیز است. هیچ گاه فرد موثری در جنبش سبز صحبتی از برد و باخت نکرده است، و خواست ما قبول حق تغییر سرنوشت مردم در چارچوب فانون اساسی است. دلیل عدم محاکمه رهبران جنبش سبز این است که نمیتوانند کیفرخواست قضایی قابل قبولی ارائه دهند، و حق دفاعی نیز به رهبران جنبش بدهند زیرا معلوم خواهد شد که چه کسی مسئول رسیدن کشور به این وضعیت است. حال آنکه این عزیزان را از حقوق طبیعی زندانیان محروم می کنند، مانند ارائه روزنامه، حتی روزنامه کیهان به مهندس موسوی که خود روزنامه نگار بوده است. بدانیم که دستاورد ما بقای ماست، چرا که بعد از این سالها و علیرغم تمام فراز و فرود ها و حصر و حبس ها، ملت ایران می توانند از همه برهه استفاده کنند و پیگیر مطالبات خود باشند. 

بهزاد نبوي تحزب را مي‌فهمد

Posted: 16 Feb 2014 12:35 PM PST

گفت‌وگو با عبدالله ناصري
ما زير بار حرف زور نمي‌رويم مگر اينكه زور، پرزور باشد. دل‌مان مي‌خواهد حزب فعال شود چون معتقديم كه غيرقانوني منحل شده است. 

 


علي شريعتي- ناهيد مولوي : عبدالله ناصري از چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب است كه اعتقاد سرسختانه به فعاليت و اخلاق حزبي در سياست دارد، وي كه سال‌ها سابقه كار تشكيلاتي در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را دارد در اين مصاحبه از اشتباه اصلاح‌طلبان در سال ۸۴ مي‌گويد و معتقد است كانديداتوري هاشمي‌رفسنجاني در سال ۸۴ به مراتب اشتباه بزرگ‌تري بود. اين استاد تاريخ دانشگاه معتقد است كه روند انحلال حزب مشاركت ايران اسلامي و همچنين حزب متبوعش سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پس از انتخابات جنجالي سال ۸۸ غيرقانوني بوده و دولت حسن روحاني بايد تكليفش را با اين موضوع مشخص كند. او مي‌گويد اگر حكم قبلي در مورد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي لغو شود برخي اعضاي آن حاضرند درخواست مجوز براي حزب جديد را به وزارت كشور بدهند.


يك ايرادي كه مطرح است، نبود چهره‌هاي شاخص در ميان اصلاح‌طلبان است. به‌نوعي كه بتوانند در قامت كانديداهاي اصلي اصلاح‌طلبان براي سمت‌هاي كليدي مطرح شوند. در انتخابات ۹۲ ما فقط آقاي خاتمي و هاشمي را به‌طور جدي داشتيم. آيا مي‌توانيم بگوييم كه چهره‌سازي در ميان اصلاح‌طلبان ضعيف است؟

آنچه بايد نسبت به آن دغدغه داشته باشيم، انديشه‌سازي است. اين از ويژگي‌هاي ما مسلمانان است كه چون بيشتر به «قهرمان تاريخي» توجه مي‌كنيم، اساسا ذهنيت تاريخي‌مان بر اساس قهرمان‌ها شكل گرفته كه اين امري معقول نيست چون با حذف آن قهرمان به هر وسيله‌يي اساسا دستاوردهاي او هم به يك معنا از بين مي‌رود. آن چيزي كه اتفاقا اصلاح‌طلبان بايد نسبت به آن دغدغه داشته باشند و به نظر من اصلاح‌طلبان اصيل نسبت به آن دغدغه دارند، بستر‌سازي براي تحول انديشه است. نتيجه اين ديدگاه، تلاش براي پيشبرد مانيفست فكري است كه اصلاح‌طلبي مي‌خواهد آن را نهادينه كند.


اما در شرايطي كه هنوز حزب قوي نداريم، در زمان انتخابات، اين چهره‌ها هستند كه مي‌توانند به عنوان نماد عمل كنند.

جامعه ايران اين ويژگي را دارد كه خود به خود چهره‌سازي ‌كند. يعني اگر يك تفكري شكل بگيرد و خوب تبيين شود، چهره هم شكل مي‌گيرد. ما اين تجربه را در سال ۷۶ داشتيم كه تا به امروز هم ماندگار شده و اتفاقا در همين انتخابات هم همين شد، به يك معنا بالاخره گفتمان اصلاح‌طلبي بود كه فضا را تغيير داد. درست است كه آقاي روحاني به جهت تشكيلاتي وابسته به تفكر غيراصلاح‌طلبي بود، ولي مهم اين بود كه شعارهايي كه آقاي روحاني مي‌داد, برگرفته از انديشه اصلاح‌طلبي بود، مانند حقوق شهروندي، توسعه فرهنگي و سياسي و توجه به اقوام.


خب بحث دقيقا اينجاست؛ گفتمان داريم اما چهره‌هايي براي طرحش نداريم؛ اگر آقاي خاتمي با مشكل مواجه شود، دست روي دست بايد بگذاريم كه چه كنيم؟

اين نكته را مي‌پذيرم. چهره اصلي جريان اصلاح‌طلبي يا در اين حوزه انتخابات، مشخصا آقاي عارف از انديشه اصلاح‌طلبي و از فضاي رواني- سياسي جامعه ايران كه مختصات خودش را دارد نتوانست به نحو مطلوب استفاده كند آنچنان كه آقاي روحاني بهره برد. اما به هر حال اگر اين تفكر و انديشه خوب تبيين شود و سازوكارهاي نهادينه‌سازي آن در جامعه خوب شكل بگيرد ديگر نبايد افسوس بخوريم چرا چهره نداريم!


گاهي هم چهره داريم اما مديريت حزبي نداريم كه بتوانيم از بين اين چهره‌ها به ائتلاف برسيم.


در سال ۸۴ هم اگر پيش‌بيني مي‌شد كه سرنوشت كشور با ۸ سال رياست آقاي احمدي‌نژاد و آن تفكر، به اينجا مي‌رسد، به نظر من تمام نامزدهاي منتسب به جبهه اصلاحات يك تصميم جدي مي‌گرفتند و يك نفر را مي‌آوردند در ميدان و آن يك نفر حتما مثل ۹۲ پيروز انتخابات بود و كشور هم به اينجا نمي‌رسيد.

در سال ۸۴ يكي از خطاهاي استراتژيك تنوع نامزد بود، ولي از آن مهم‌تر حضور آقاي هاشمي را خطاي بزرگ‌تر و استراتژيك‌تر مي‌دانم. آقاي هاشمي با توجه به اعتماد به نفس بالايي كه داشت، معتقد بود كه اگر ايشان بيايند به محض اينكه اعلام نامزدي كنند، سوت پايان انتخابات حتي زده مي‌شود. بعضي از دوستان و بعضي از جريان‌هاي سياسي هم تحليل‌شان اين بود كه ما هم مثل اصولگرايان حتما بايد به فردي غير‌روحاني يعني كلاهي فكر كنيم. سال ۸۴ فضايي بود كه نشان مي‌داد روحانيون و نماد روحانيت خيلي نمي‌تواند راي‌آوري داشته باشد.
 

۸۸ چطور؟

۸۸ يك اتفاق متفاوت افتاد. ۸۸ هم مثل ۸۴ از چند ماه قبل، اصلاح‌طلبان به يك جمع‌بندي رسيده بودند كه بهترين فرد، جناب آقاي مهندس موسوي است. خب آقاي مهندس موسوي ۸۴ نيامد، ۸۸ هم به‌طور جدي اعلام كرد كه من نمي‌آيم و نامزد مورد نظر من هم آقاي خاتمي است. آقاي خاتمي بالاخره با توجه به شرايط كشور و يك تصميم جمعي و جمع‌بندي خردجمعي به اين نتيجه رسيد با وجود ميل باطني خود بيايد. در نيمه بهمن ۸۷ و به دلايلي كه خب طبيعتا الان جاي بحث آن نيست، آقاي مهندس موسوي و اطرافيان او، جمع‌بندي اوليه را نقض كردند و پيغام دادند كه ايشان نامزد مي‌شود. خيلي از دوستان اصلاح‌طلب و خيلي از بزرگان نزديك به اصلاح‌طلبان پيغام دادند كه آقاي خاتمي كماكان در انتخابات بماند و اين هوشمندي آقاي خاتمي بود كه حتي آغاز اين دوگانگي را منشا يك انحراف و خطاي استراتژيك مي‌دانست و با درايت بلافاصله بعد از اعلام نامزدي مهندس موسوي، مسير «من يا مهندس» را رفتند و طبيعتا مهندس، نامزد مطلوب آقاي خاتمي بود و ايشان كناره‌گيري كردند و خب مهندس موسوي اساسا شد چهره اصلي جبهه اصلاحات يا نامزد اصلي آقاي خاتمي و انتظار خيلي‌ها هم همين بود كه آقاي كروبي ديگر وارد ميدان نشوند، ولي ايشان هم به اين جمع‌بندي رسيدند و مثل ۸۴ دوباره آمدند. بنابراين، به اين تفاوت اساسي ميان ۸۸ و ۸۴ بايد توجه كنيم. انتخابات ۸۸ اصلا يك مورد ويژه است. همه ابعادش به نظر من بايد مستقل سنجيده شود و به هيچ‌وجه با انتخابات ديگر نبايد مقايسه شود.


سال ۸۴ دكتر معين يك كانديداي حزبي بودند. آيا فكر مي‌كنيد حضور كانديداي حزبي يك اشتباه بود؟

به نظر من اشتباه از اينجا ناشي مي‌شود كه سياستمداران و احزاب شناخت دقيقي نسبت به جامعه و هويت اجتماعي مردم ايران ندارند. جامعه ما جامعه‌يي نيست كه هنوز دنبال رفتارهاي حزبي مثل جامعه توسعه‌يافته باشد. انتخابات مجلس ششم كلا تحت تاثير فضاي انتخابات ۷۶ بود. پيروزي ليست‌هاي ائتلافي اصلاح‌طلبان هم، وامدار گفتمان و شخصيت خود آقاي خاتمي بود نه به اين معنا كه چند حزب و تشكل، جبهه‌يي را شكل دادند، ليست واحدي داده و به پيروزي رسيده‌اند. ۸۴ هم اشتباه همين بود كه فكر مي‌كرديم جامعه ما جامعه حزب‌پذير شده و اگر يك نامزدي بعضي از مختصات را نداشته باشد، فقط به صرف معرفي شدن از طرف يك حزب بتواند راي‌آوري داشته باشد. تجربه هم اين شد كه آقاي معين راي خيلي خوبي آورد ولي آن راي مشخصا راي حوزه نخبگي و قشر تحزب‌پذير جامعه بود. در انتخابات ۹۲ هم حتما اگر آقاي خاتمي پاي انتخابات نمي‌آمد و آقاي هاشمي پاي نامزد مشخصي نمي‌آمد، حاج حسن آقا نمي‌آمد و مهم‌تر از اينها اگر ائتلافي صورت نمي‌گرفت حتما خروجي انتخابات آقاي روحاني نبود.


پس مي‌توانيم نتيجه بگيريم كه از سال ۸۴ تا ۹۲ اصلاح‌طلبان به يك بلوغ سياسي رسيدند؟

دقيقا. همان اشتباه ۸۴ اصلاح‌طلبان را در سال ۹۲ اصولگرايان تكرار كردند و متاسفانه درس نگرفتند. برعكس اصلاح‌طلبان به بلوغ خيلي خوبي رسيدند و واقع‌بين شدند.


چرا احزاب تنها در جامعه نخبه نفوذ دارند و بدنه اجتماعي و ريشه در جامعه ندارند؟ تا كي بايد بگوييم اين ضعف وجود دارد اما عملا براي رفعش كاري نكنيم؟

بدون تعارف جمهوري اسلامي از آغاز تا اينجا با توجه به چارچوب ذهني‌اي كه اين حكومت ديني را شكل داده و تئوري‌هايي كه اساسا مولد حكومت ديني و شيعي در جمهوري اسلامي هستند همخواني زيادي با پديده تحزب به معناي مصطلح و مدرنش ندارد. ببينيد روشنفكرترين روحانيون ما هم اكثرا به حزب، علاقه و علقه‌يي ندارند. مجمع روحانيون مبارز هم، چون حاصل يك تعارض با جامعه روحانيت مبارز بود، شكل گرفت.


يعني بين سياسيون هم تحزب‌گرايي، ريشه‌دار نيست؟

در بين اصلاح‌طلبان شاخص، اگر بخواهم يك نفر را نام ببريم كه خيلي جدي تحزب را با همه چارچو‌ب‌هاي حقوقي و سياسي و علمي‌اش، پذيرفته‌ و وفادار باشد، آقاي بهزاد نبوي است. نفر دوم هركسي كه باشد فاصله معنا‌داري با بهزاد نبوي دارد. علتش هم اين است كه نبوي، واقعا قبل از انقلاب كار تشكيلاتي كرده يعني تشكيلات در رگ و پوستش است، به همين جهت وقتي تفكر حزبي‌اش هم در انتخابات پيروز شد اساسا دنبال هيچ نوع سهم‌خواهي نيست. نبوي اول انقلاب وزير بوده و عضو كابينه و مسووليت‌هايي داشته. اما بعد از فوت امام هم كه از مسووليت‌هايش فاصله گرفته و حتي در قامت يك كارشناس رياست‌جمهوري يا يك كارشناس دولتي در دستگاه دولتي وارد شده است وقتي اين دو دوره را مقايسه مي‌كنيم، مي‌بينيم كه آقاي بهزاد نبوي در كارهاي كارشناسي و كارهاي كوچك خودش همانقدر جدي بود كه وقتي وزير صنايع سنگين. يك پروژه كوچك فرهنگي وقتي در مركز تحقيقات استراتژيك به او واگذار شده بود با همان جديتي دنبال اين پروژه بود كه وقتي معاون اجرايي نخست وزير بود. به خاطر اينكه ملكه‌اش شده كار تشكيلاتي. كار تشكيلاتي يك عوارضي هم دارد و ويژگي‌هايي هم دارد. اين ويژگي اين است كه وقتي تو در يك كار تشكيلاتي پيروز شدي، باز به آن تفكر فكر كني و نه به سهم‌خواهي در دولت. در اين قضيه هم آقاي نبوي فاصله معناداري دارد با سايرين. اين تفكر وي روي سازمان بسيار تاثيرگذاشته است.


شما بيشتر پرداختيد به عدم انطباق اصول اعتقادي جمهوري اسلامي با مبحث تحزب ولي سوال من اين بود كه چرا اين احزاب با جامعه و توده اجتماع ارتباط برقرار نكردند كه هرگاه اين احزاب در بزنگاه‌ها نياز به آراي جامعه داشتند، جامعه ‌از آنها حمايت كند؟

هيچ‌وقت در آموزه‌هاي ديني‌مان كارهاي حزبي و تحزب برايمان گفته و تبيين نشده است. به مراتب تشكل‌هاي عمومي‌تر مثل مسجد خيلي براي مردم ملموس‌تر است تا يك حزب. من اسمش را مي‌گذارم «تمسجد»، بيشتر كارها مسجدي است، كار هياتي. لذا اين يك واقعيتي است كه هيچ‌وقت كار حزبي آموزش داده نشده ولي كارهاي هياتي و جبهه‌يي و فراگير خيلي مورد استقبال قرار گرفته. ما كار حزبي را پذيرفتيم و به يك حزب خاص گرايش داريم ولي پدر و مادرهايمان نه! نهايتا ممكن است كه به حزب متبوع ما گرايش داشته باشند. ليست حزبي را به پدر و مادر بدهيد و به آن راي دهند ولي هيچ‌وقت حاضر نمي‌شوند كار مدرن حزبي كنند. اما يك بنياد خيريه اجتماعي اگر شكل بگيرد خيلي خوب در آن فعاليت مي‌كنند به همين جهت است كه احزاب بايد به توسعه‌هاي اجتماعي فكر كنند. احزاب سياسي براي اينكه بتوانند اثرگذار باشند بخش زيادي را بايد به توسعه اجتماعي اختصاص دهند. نهادهاي خيريه، نهادهاي آموزشي، نهادهاي مدني غير سياسي خيلي بهتر جواب مي‌دهند.


تجربه چنين موفقيت‌هايي را داريم؟

براي مثال آقاي محتشمي در جامعه، با دارالزهرا بيشتر شناخته مي‌شود تا مجمع روحانيون مبارز. به همين دليل دارالزهرا را مي‌بندند ولي به مجمع روحانيون مبارز كاري ندارند.


يعني برخورد با حزب‌گرايي توسط برخي نهادها هم موثر است؟

تا وقتي كه حكومت نخواهد و باور نداشته باشد كه بايد حزب در كشور ما نهادينه بشود كه به نظرم تا اين لحظه نمي‌خواهد! خيلي تا شرايط مطلوب فاصله داريم و اين از شاخص‌هاي كشورهاي جهان سوم و توسعه نيافته است. يك حزب مي‌آيد در يك دوره‌يي فعاليت مي‌كند و به جاهايي مي‌رسد اما در اوج فعاليت، با برخوردهاي حذفي نهادهاي قدرت مواجه مي‌شود.


با اين ويتريني كه تصوير مي‌كنيد، يعني آب در هاون كوبيدن است و بس؟ و نااميدي از آينده فعاليت حزبي؟

فكر مي‌كنم اتفاقا تجربه تركيه تجربه خوبي بوده و مي‌تواند در ايران هم پياده شود. باقيمانده نسل اخوان در تركيه يعني «حزب رفاه» عملا وقتي شروع كردند به توسعه اجتماعي، توانستند قدرت سياسي را بگيرند. يعني سال‌ها آمدند در شبكه‌هاي اجتماعي مثل خيريه، بخش‌هاي اقتصادي و بازرگاني و... كارهاي جدي كردند و حالا به عرصه‌يي رسيدند كه قدرت سياسي را در اختيار دارند. ما اگر بخواهيم كار حزبي جدي بكنيم بايد همين احزاب متكثر و متنوع را به‌طور جدي گسترش بدهيم. اما تلاش‌هاي اجتماعي و فرهنگي پيوسته و مداوم بايد باشد. توجه به كارهاي جبهه‌يي هم خيلي دوام نخواهد داشت.


اما تجربه جبهه مشاركت را داشتيم كه...

كار جبهه‌يي قائم مي‌شود به يك فرد و يك كاريزما و خروجي آنچناني هم ندارد. مثلا همين جبهه مشاركت در سال ۷۷ تحت تاثير فضاي انتخابات ۷۶ تاسيس شد. به قول سعيدحجاريان بين‌العباسين شد. از عباس عبدي تا عباس دوزدوزاني. اين شد ولي عملا چي؟ نه عبدي ماند در جبهه مشاركت نه دوزدوزاني.


و دليل شكست مشاركت در كار حزبي؟

حزب بايد عضو‌گيري‌هاي واقعي داشته باشد از درون بدنه جامعه؛ افرادي كه مرامنامه را قبول داشته باشند و پاي حزب بايستند. حزب نبايد سفارشي شكل بگيرد بلكه بايد خودجوش باشد. افرادي بايد بنشينند و به ضرورتي پي ببرند. مثل اتفاقي كه براي سازمان «مجاهدين انقلاب اسلامي» افتاد. در سازمان جريان راست و تندش زمينه‌يي را در سال‌هاي اول انقلاب ايجاد كرد كه امام موافقت كرد كه سازمان منحل شود و با مديريتي كه بهزاد نبوي كرد سازمان آرام منحل شد تا راستي‌هاي آن سوء استفاده نكنند ولي آغاز دهه ۷۰ مدت كوتاهي بعد از فوت امام، همان دوستان چپ سازمان به اين نتيجه رسيدند كه حالا بايد همان تفكر خط امامي سازمان را دوباره احيا كرد و سازمان جديد سال ۷۱ شكل گرفت و تاسيس شد. الان هم با اين انحلال كه صورت گرفته اگر فضا اقتضا كند و واقعا شرايط مهيا شود و حكومت حمايت كند، مي‌توان دوباره تشكل را احيا كرد. با اتفاقاتي كه سال ۸۸ افتاد زمان خوبي فراهم شد براي شناخت افراد و غربال و پوست انداختن اكثر جريان‌ها و حتما دوباره دوستان با خط فكر نزديك‌تر اگر انحلال را پذيرفته باشند، تشكل جديدي را شكل مي‌دهند. بنابراين حزب بايد با اعضاي تشكيل‌دهنده منسجم‌تر شروع به كار كند.


مي‌توان گفت كه حزب‌هاي كنوني، انگار مونتاژ شيك‌تري از حزب جمهوري اسلامي هستند؟

حزب جمهوري هم در سال‌هاي اول انقلاب مثل جبهه مشاركت در سال‌هاي اول دولت اصلاحات بود. حزب جمهوري به انحلال رسيد ولي جبهه مشاركت رفت به سمت يك واقع‌بيني و نزديك‌سازي افراد به هم. لذا خيلي‌ها هم از هيات موسس و هم از ديگر اعضا خود به خود فاصله گرفتند و امروز مشاركت خيلي تشكيلاتي‌تر شده به اين دليل كه افراد هم در شوراي مركزي و هم در بدنه اجتماعي به لحاظ فكري به هم نزديك ترند. بنابراين حزب به صورت فراگير وتوصيه‌يي اصلا جواب نمي‌دهد. با محوريت يك نفر اصلا جواب نمي‌دهد. حزب بايد خودجوش باشد.


آيا تفاوت مطالبات بيان شده توسط احزاب با مطالبات واقعي مردم يكي از علل دوري جامعه از احزاب نبوده است؟

احزاب اصلاح‌طلب در مرامنامه خود براي مثال درباره اقليت‌ها همان چيزي را كه در روح قانون اساسي است به عنوان مانيفست خود اعلام كردند اما چقدر حتي وقتي همين اصلاح‌طلبان به قدرت مي‌رسند، موفق مي‌شوند؟ تلاش مي‌كنند ولي توفيق كامل ميسر نيست. تا اين لحظه برخي آقايان، بعد از ۳۵ سال به‌طور جدي مساله تحزب و توسعه سياسي و توسعه نهادهاي سياسي را در كشور باور نكرده‌اند و خيلي هم به اين موضوع اهتمام ندارند البته با شبه‌حزب مي‌توانند كنار بيايند. همان‌طور كه در مدت هشت سال دولت آقاي احمدي‌نژاد نهادهاي متنوعي با هويت شبه حزبي در همه عرصه‌ها شكل گرفت ولي حزب به معناي مدرنش نيست.


آيا برنامه‌يي براي ايجاد شوراي فرماندهي اصلاح‌طلبان متشكل از افرادي مانند آقايان خاتمي، هاشمي، سيدحسن خميني و... براي راهبري اصلاح‌طلبان وجود دارد؟ يا از قدرت راهبري فردي مثل آقاي خاتمي استفاده خواهد شد؟

حسن كار حزبي اين است كه حرف آخر را فرد نمي‌زند، جمع مي‌زند. در جبهه اصلاحات هم يا بهتر بگويم در مشخص‌ترين و تازه‌ترين نهادش كه شوراي مشورتي آقاي خاتمي است، جمعي ۷۰ تا ۸۰ نفره به رياست آقاي خاتمي تشكيل جلسه مي‌دهند و در قالب كار گروه‌هاي متنوعي كار مي‌كنند. آنجا نيز تصميم جمعي است و آقاي خاتمي تنها يك‌جا قدرت شخصي‌اش را اعمال كرد و آن هم حق شخصي خودش بود كه با وجود نظر اكثريت شوراي مشورتي براي نامزد شدن، گفت نمي‌آيم ولي در بقيه موارد تابع نظر جمع بود وقتي بعضي‌ها آمدند زمزمه تكثر رهبري در جبهه اصلاحات را مطرح كردند، بدنه جبهه اصلاحات به اين درخواست و پيشنهاد پاسخ نداد و عملا اين اظهارنظر به شكست انجاميد. همه بزرگان جبهه اصلاحات هم خاتمي را به عنوان يك نماد پذيرفتند و دراين راستا و با يك رفتار جمعي برنامه‌هايشان را پيش خواهند برد. حتما هم براي آينده برنامه دارند، اما موفقيت يا عدم موفقيت‌شان منوط است به رفتاري كه آقاي روحاني و دولتش با شعار‌هاي انتخاباتي‌اش خواهد كرد.


نگاه جريان اصلاحات به افراد نزديك به اين جريان مانند آقاي ناطق نوري چيست؟

يكي از دستاوردهاي آقاي احمدي‌نژاد اين بود كه اصولگرايان عاقل را به اصلاح‌طلبان نزديك كرد. از اين بابت بايد سپاسگزار آقاي احمدي‌نژاد بود. اينقدر كشور را به بحران رساند كه آنهايي كه فارغ از امتيازات سياسي براي كشور دغدغه داشتند مثل آقايان ناطق يا مطهري آمدند در انتخابات ۹۲ همسو شدند با اصلاح‌طلبان و نقش خوبي هم داشتند. بنا نيست نه آقاي ناطق نوري با آن كسوت و سابقه سياسي كه يك اصولگرا شناخته مي‌شود، اصلاح‌طلب شود و نه جبهه اصلاحات چنين درخواستي از آقاي ناطق خواهد داشت. در لحظات بحراني و سرنوشت‌ساز، وقتي منافع ملي به هر چيز ديگري اولويت دارد، خود به خود جريانات سياسي رقيب ممكن است به هم برسند كه در انتخابات ۹۲ اين را ديديم اما اينكه آيا در انتخابات پيش‌رو (مجلس دهم) اصلاح‌طلبان دنبال چهره‌هاي اصولگراي عاقل و خردورز بروند، احتمالش وجود دارد. به دليل اينكه همان اتفاقي كه در دولت افتاد حتما بايد در قوه مقننه هم صورت بگيرد. در قوه مقننه بامجلس هفتم و مخصوصا مجلس هشتم به بعد، نيروهاي عجيب و غريبي وارد شدند كه نه قاعده قانونگذاري و نه قدرت سنجش منافع ملي را دارند. بنابراين جايشان در مجلس نيست اما تشكيلاتي آمدند. حتما اصلاح‌طلبان ترجيح مي‌دهند كه يك مجلس اصولگراي عاقلي داشته باشيم كه نماد و رييسش هم فرض كنيد آقاي ناطق نوري باشد كه مصلحت كشور و منافع ملي را بر هر چيز ديگري ترجيح مي‌دهد. حتما در اين شرايط اصلاح‌طلبان از اين سناريو حمايت خواهند كرد ولي بنا بر اين نيست كه اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس فعال نباشند و با تدابير خودشان به سمت نامزدهاي خودشان نروند البته اين يكي از بي‌تدبيري‌ها بود و فقط هم اظهارنظر شخصي بودكه برخي آمدند سرليستي جناب آقاي ناطق را مطرح كردند. حتي جمع‌بندي حزب متبوع هم نبود. حتي خود آقاي ناطق را هم اين اظهارنظر عصباني كرد و لذا سريعا عكس‌العمل نشان دادند و گفتند كه من با سياست خداحافظي كرده‌ام.


برنامه احزاب لغو مجوز شده براي آينده چيست؟

ما زير بار حرف زور نمي‌رويم مگر اينكه زور، پرزور باشد. دل‌مان مي‌خواهد حزب فعال شود چون معتقديم كه غيرقانوني منحل شده است. تا الان جز عكس‌العمل سخنگوي وزارت كشور، هيچ عكس‌العملي از دولت درباره سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و مشاركت نداشته‌ايم ولي به هر حال اين از مواردي هست كه دولت بايد درباره‌اش نظر بدهد و بايد تكليفش را با اين موضوع مشخص كند چون ما خبر موثق داريم كه بعد از انتخابات ۸۸ قوه قضاييه دنبال انحلال اين دو حزب نبوده بلكه دو وزارت اطلاعات و كشور دولت دهم دنبال انحلال اين دوحزب بودند. البته مراحل دادرسي طي نشده و حكم انحلال به صورت غيرقانوني صادر شده است. اگر حكم قبلي نقض نشود احتمالا برخي اعضاي سازمان با مرامنامه و اساسنامه دوباره درخواست حزب را خواهند داد ولي اينكه حالا به اين سرعت محقق بشود بعيد مي‌دانم. البته در سازمان به اين جمع‌بندي رسيده‌ايم كه هر نوع فعاليت و درخواست در اين شرايط اگر هزينه‌يي را بر آقاي روحاني و دولتش تحميل كند حتما دنبالش نخواهيم رفت.


جنبش اجتماعي كنوني بسيار متكثر است به‌طوري كه از سكولارها تا معتقدان افراد به حاكميت ديني و از ليبرال‌ها تا چپ‌ها و سوسياليست‌ها را در خود جاي داده است. آيا جبهه اصلاحات و احزاب اصلاح‌طلب برنامه‌يي براي جذب اين طيف گسترده دارند؟

نه مگر در خود احزاب مطرح شده باشد. مثلا سازمان تا زماني كه فعال بود، همان سياست جديدي كه يك مقدار درها باز شده بود و از نظر كمي خودش را توسعه مي‌داد، البته خيلي بطئي و كند. از زمان انحلال هم كه حزب تعطيل شده و هيچ فعاليتي ندارد. از بقيه احزاب خبر ندارم اما در شوراي مشورتي و شوراي هماهنگي هم تا جايي كه خبر دارم بحث جدي‌اي براي توسعه يا ايجاد يك فضاي حزبي گسترده شده نيست.


الان يكي از ضعف‌هاي اصلي، ميزان تحقق شعارهاي آقاي روحاني است. در صورت وجود احزاب قوي اين وظيفه بر عهده احزاب بود، در فقدان آنها چه شيوه‌يي بايد جايگزين شود؟

اصلا نهاد نظارتي و احتسابي وجود ندارد كه بيايند و بعد از پيروزي رييس‌جمهور كه يكسري شعارها داده است بررسي و بازخواست كند كه اين شعارها چه شد و به كجا رسيد؟ البته اين نقش را رسانه‌ها، فضاي اجتماعي و افكار عمومي مي‌توانند داشته باشند. مشخصا در فضاي اجتماعي، رسانه‌هاي پشتيباني‌كننده از آقاي روحاني بايد اين خواسته‌ها را دنبال كنند. بايد يك دور مرور كنند كه آقاي روحاني بزرگ‌ترين شعارهايش چه بوده؟ حقوق شهروندي، بحث اقوام. بحث حريم خصوصي، مسائل ۸۸، رفع حصر، بحث رسيدگي به پرونده زنداني‌ها بوده. اينها همه بايد به نظر من در فضاي رسانه‌يي و افكار عمومي احيا و با آرامش دنبال بشود.


خب برخي معتقدند كه زود است براي اين نوع فشار آوردن به آقاي روحاني.

البته عرض من به اين معنا نيست كه آقاي روحاني تحت فشار قرار بگيرد. آقاي روحاني در شرايط بسيار سختي كشور را تحويل گرفته است. به نظر مي‌رسد كه مسائلش را هم اولويت‌بندي كرده و همين‌كه مساله اولش شده پرونده هسته‌يي و مساله دومش حتما مساله اقتصادي هست، اما اين به آن معنا نيست كه ما فكر كنيم كه بحث توسعه سياسي و بحث زندانيان و رفع حصر مساله چندم باشد و به آنها توجه نكنيم. نه، اينها بعضا از يك زماني كه بگذرد به هم گره مي‌خورند يعني حتما اين اقبالي كه در عرصه بين‌المللي به آقاي روحاني و دولت او شده و خب ما نتيجه‌اش را نيز در توافق ژنو ديديم، اگر يك دوره‌يي از آن بگذرد و مسائل داخلي مورد توجه آقاي روحاني قرار نگيرد، افكار عمومي حامي آقاي روحاني حتما تحت تاثير قرار مي‌گيرند و تجديد نظر مي‌كنند.


البته آقاي روحاني در وعده‌هاي انتخاباتي براي رفع حصر، زمان يك ساله را اعلام كرده بودند.

بله درست است، ضمن آنكه تاكيد مي‌كنم كه گزارش صد روزه بسيار خوب و صادقانه و حد‌اقلي بود اما اين انتظارهم بود كه در آن گزارش بگويند كه تا به حال در اين زمينه چه فعاليت‌هايي انجام شده است؟ الان نزديك سه ماه است كه دبير مطلوب آقاي روحاني در شوراي‌عالي امنيت ملي منصوب شده‌اند ولي هنوز اين شورا يك اعلام موضع رسمي نكرده و جلسه رسمي نگذاشته است.
 

۸۸ يك اتفاق متفاوت افتاد. ۸۸ هم مثل ۸۴ از چند ماه قبل، اصلاح‌طلبان به يك جمع‌بندي رسيده بودند كه بهترين فرد، جناب آقاي مهندس موسوي است. خب آقاي مهندس موسوي ۸۴ نيامد، ۸۸ هم به‌طور جدي اعلام كرد كه من نمي‌آيم و نامزد مورد نظر من هم آقاي خاتمي است. آقاي خاتمي بالاخره با توجه به شرايط كشور و يك تصميم جمعي و جمع‌بندي خردجمعي به اين نتيجه رسيد با وجود ميل باطني خود بيايد


اعتماد
 

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.


پیکار برای رفع حصر و حبس؛ پیکار برای آزادی و دموکراسی

Posted: 16 Feb 2014 12:32 PM PST

بابک امیرخسروی
پیکار برای آزادی موسوی و کروبی و رهنورد و دیگر زندانیان، وظیفۀ اخلاقی و نیز تکلیفِ سیاسی ماست.  


یک سال پیش در همین پاریس، به ابتکار هواداران جنبش سبز، شاهد برگزاریِ نشستی، در اعتراض به حصر آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد و خواستار آزادی بی‌قید شرط آن عزیزان و سایر زندانیان سیاسی بودیم. مخاطب ما آن زمان، دستگاه حاکمۀ ایران در تمامت آن بود. چشم انداز سیاسی کشور نیز همچنان تاریک می نمود. بر این گمان بودیم که با انتخابات مهندسی شدۀ مورد نظر رهبر جمهوری اسلامی، خفقان سیاسی، امّا بدست بازیگران تازه، همچنان استمرار بیابد. حاکمیّت جمهوری اسلامی نیز بر این توهّم بود، که با ادامۀ حبس خانگیِ این بزرگواران و منزوی کردنشان، جنبش آزادی خواهی در ایران فروکش خواهدکرد. و این بزرگان نیز با گذشت زمان، احتمالاً از خاطره‌ها محو خواهند شد. حتّی بر این پندار بودند که تحمل سختی هایِ دورانِ حصر و زندان، آنان را به زانو درآورده و به تمکین و تسلیم، و به اصطلاح خودشان، به توبه واخواهد داشت. در آن نشست گفتم: «بی گمان راه و روش آنها شکست خواهد خورد. هم اکنون، صدایِ خِش خِش شکستنِ استخوان هایِ استبداد فردی، به گوش می رسد».


اوّلین صدایِ آن، با خیزش مردم ایران و آزادیخواهان کشور در انتخابات ریاست جمهوری، با حماسه و معجزه‌ای که آفریدند، به گوش جهانیان رسید. مردم با گفتن «نۀ بزرگ»، همۀ محاسباتِ یک انتخاباتِ مهندسی شده حاکمیّت را برهم ریختند، و شکاف بزرگی در صفوفِ حاکمیّت به وجود آوردند. حاصل آن انتخاب دکترحسن روحانی به ریاست جمهوری بود.

با روی کارآمدن دکتر حسن روحانی، امیدِ توام با خوشبینیِ همگان، این بود که هرچه زودتر، به حصرِ غیرقانونیِ آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد، که دیگر هیچ محمل و بهانه‌ای برای ادامۀ آن باقی نبود، پایان داده شود. و سایر زندانیان سیاسی نیز بی‌قید و شرط آزاد شوند. اطلاعاتِ دریافتی از داخلِ کشور، حاکی از آن بود که دولتِ تدبیر و اعتدال و دیگر مقامات و شخصیّت‌های صاحب نفوذ، در تلاش اند به این معضل پایان دهند. ولی متاسفانه کار با کندیِ بسیار پیش می رود. جناح راست و اقتدارگرای حاکمیّت دست بردار نیست. شاید این جناح و آیت الله خامنه‌ای در راس آنان، با قدرت نمائی در پافشاریِ لجوجانه بر ادامۀ حصر این عزیزان، می خواهند به مردم برسانند، که سکان کشتی همچنان در دست آن هاست. و از سویِ دیگر، ناتوانی دولت حسن روحانی را به رخ مردم به کشانند، و بسیاری از آنها را، که با دنیائی از امید و آرزو، به ایشان رای داده بودند، مایوس کنند و از وی رویگردان سازند. همین رفتار و سیاست است که موجب شده است تلاش‌های پشت پردۀ دولت و شخصیّت‌های بانفوذ، و درخواست‌ها و اعتراضات عمومی، تا به حال دستاورد چندانی نداشته باشد.

انتقالِ اخیر حجت‌الاسلام مهدی کرّوبی ازخانه امن وزارت اطلاعات به حصرخانگی، این بار درمنزل شخصی ایشان، و آن نیز با تدابیر امنیّتی فراوان، واقعاً ناچیز است. آقای محمدتقی کروبی فرزند ایشان گفته اند: «ماموران امنیتی تمامی راه‌های ارتباطی منزل شخصی او با خارج از منزل را قطع کرده اند. تلفن، اینترنت و ماهواره قطع شده، ماموران امنیتی در منزل آقای کروبی مستقر شده اند و در اطراف منزل نیز دوربین کار گذاشته شده است»! ملاحظه می شود که آنچه صورت گرفته است، گشایشِ ناچیزی در شرایط مکان و فضایِ حصرِ ایشان است. زیرا، همۀ محرومیّت‌های پیشین همچنان باشدّت برقرار است.
در وضعیّت حصر آقای موسوی و خانم رهنورد، کوچک‌ترین گشایشی حاصل نشده، و وضع‌شان همچنان به روال پیشین است. محسن اژه‌ای سخنگویِ دستگاه قضائی، صریحاً گفته است که تغییر محل، رفع حصر و یا تغییر سیاست نیست.

چگونه ممکن است در برابر این زورگوئی‌ها و بی‌اعتنائی به افکار عمومی ساکت ماند و از واکنش خودداری نمود؟

دشواری کارِ آزادی خواهان ایران درمقایسه با یک سال پیش، در این است که ما اینک با نوعی دوگانگی در حاکمیّت روبرو هستیم. اکنون، جناحی از نیروهای اعتدالی با گرایشاتِ اصلاح طلبی، بخشی از حاکمیّت و قدرت سیاسی اند. بدین جهت سیاست گذاری و موضع گیری در قبال دستگاه حاکمه، ظرافت و دقّت بیشتری را می طلبد. می دانیم که دولت منتخب مردم، اولویّت‌های خود را دارد. حلّ بحران هسته ای، کاستن از تنش هایِ بین الملی، به امید کاهشِ تحریم‌ها و بهبود وضع اقتصادی کشور و معیشتی مردم، اولویّت دولت روحانی است. بدیهی است که این‌ها اولویّت‌های ما نیزهست. بدین جهت، آزادی خواهان ایران با توجّه به دوگانگی در حاکمیّت، حساب دولت آقای روحانی را از سایر جناح هایِ راست افراطی حاکمیّت جدا می کنند و واقف به دشواری‌ها و محدودیّت هایِ ایشان در تلاش برای تحقق وعده‌های انتخاباتی‌شان هستند.

ولی این ملاحظات نباید موجب شود که اصلاح طلبان و آزادی خواهان ایران نسبت به سرنوشتِ عزیزانِ در حصر و بند، و آزادی شان، و آزادی سایر زندانیان سیاسی، کم توجّه باشند. من در سخنرانی یک سال پیش عرض کردم و باز تکرار می کنم که: پیکار در این راه، وظیفۀ اخلاقی و نیز وظیفه و تکلیفِ سیاسی ماست.
وظیفۀ اخلاقی است، زیرا این عزیزان و نیز دیگر زندانیان سیاسی، این سرمایه هایِ گرانقدرِ جامعۀ ما، بخاطرِ مبارزه برای آزادی و تامین حقوق شهروندی تک تک ما ایرانیان، دچارِ حبسِ خانگی و محرومیّت شده اند. و بسیاری دیگر از مبارزان راه آزادی نیز، دربند و زندان اند. تلاش ما برایِ رفعِ حصرِ آنها و آزادی زندانیان سیاسی، اَدایِ دینی است که این عزیزان به خاطرِ مبارزات‌شان بر دوش ما دارند، و حالا نیز همچنان در حصر و زندان و محرومیّت اند.

وظیفه و تکلیف سیاسی نیز هست. زیرا رفع حبس خانگیِ این بزرگان و آزادی دیگر زندانیان سیاسی که همگی بی‌گناهند، نخستین گام و نشانه‌ای نمادین از بازشدنِ نسبی ولی جدّیِ فضایِ سیاسیِ کشور و عقب نشینیِ محافل راست و اقتدارگرایِ حاکمیّت است. اگر نیک بنگریم، پیکار در این راستا، در ذاتِ خود پیکار برای آزادی و دموکراسی در کشور و کلید دستیابی به آن است.

آتش این تنور را باید همواره و تا آزادی آنها گرم نگه داشت. منظورم این است که به صبر و امید اکتفا نکرد. به نظرمی رسد که هنوز امکانات بیشتری وجود دارد که باید بهره برداری شود. فضای جهانی و بین المللی برای حمایت از مبارزان راه آزادی در ایران، بسیار مساعد است. باید هرچه بیشتر، از امکانات جامعۀ جهانی استفاده کرد و از این راه به حاکمیّت فشار آورد.

ضرورت دارد کمیتۀ علنی معتبری متشکل از ایرانیان سرشناس و شخصیّت‌های بین المللی معتبر خارجی تشکیل شود تا تمام فعالیت‌های جهانی برای رفع حبس خانگیِ موسوی و کرّوبی و خانم رهنورد، و نیز آزادی تمام زندانیان سیاسی را، سازمان بدهد و همۀ امکانات رسانه‌ای و دیدار با محافل خارجی و بین المللی را بکار اندازد. تا رفع حصر این عزیزان و آزادی همۀ زندانیان سیاسی، نباید لحظه‌ای آرام گرفت.

به امّید آن روز و به امیّد برقراری آزادی‌ها و دموکراسی پایدار در ایران!


*متن سخنرانی در نشست اعتراضی پاریس ۱۵ فوریه ۲۰۱۴، ۲۶ بهمن ۱۳۹۲

 

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

 

طلب مرگ بس است. زنده باد آزادی!

Posted: 16 Feb 2014 12:31 PM PST

محمد ملکی
آنچه با شعار «مرگ بر» این و آن آغاز گردید به مرگ خودمان، کشورمان، فرزندان و عزیزانمان ختم شد.  


بسم الحق
مردمی که از اعمال و رفتار خود و حاکمان خود بی خبرند، هرگز به آزادی و برابری دست نخواهند یافت. من در این نوشته گوشه ی کوچکی از این اطلاع رسانی و آگاهی بخشی را بعهده گرفته ام. امید که دیگر وطن دوستان که از این وضع رنج میبرند هم چنین کنند.

یکی دو سال پیش از تغییرنظام شاهنشاهی تحولاتی در ایران اتفاق افتاد که آینده ی کشور را رقم زد. خبر شهادت دکتر شریعتی ـ که مُبلّغِ اسلامِ عرفان، برابری و آزادی بود ـ در لندن (۲۹ خرداد ۵۶) و عکس العمل سرد آقای خمینی در نجف و قبل از آن اعلام تغییرمواضع ایدئولوژیک از سوی عده ای از افراد سازمان مجاهدین خلق و احتمال متلاشی شدن آن سازمان و روی کارآمدن کارتر از حزب دموکرات در آمریکا، همه ی این عوامل موجب شد آقای خمینی، نقشه ی پیاده کردن اسلام مورد علاقه خود را در سر بپروراند و با عده ی بسیار قلیل روحانی های طرفدارش در ایران ونجف به گفتگو و برنامه ریزی بنشیند.

حوادثی که در سال ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، بسیار قابل تأمل است. عید فطر سال ۵۷ مردم تصمیم گرفتند نماز عید را در تپه های قیطریه برگزار کنند. این مراسم به امامت دکتر مفتح و خطبه خوانی دکتر باهنر برگزار شد. اما با وجود اینکه پس از پایان نماز از بلندگوها بارها اعلام شد روحانیت برنامه ی دیگری ندارد و «آقایان» به مساجد خود برگردند دانشجویان نیت دیگری داشتند و آن راهپیمایی به سوی حسینیه ارشاد به بهانه ی بازگشایی آن بود. این راهپیمایی با شور و هیجان بسیار انجام شد و هر لحظه بر تعداد راهپیمایان افزوده می شد. مسیر راهپیمایی پس از عبور از پیچ شمیران و جلوی در بزرگ دانشگاه تهران تا میدان حر ادامه یافت. لازم به ذکر است تنها روحانی حاضر در این حرکت یک طلبه ی جوان به نام هادی غفاری بود. آن روز تصمیم گرفته شد برای ۱۷ شهریور، اجتماعی در میدان ژاله(شهداء فعلی) برگزار شود. این تظاهرات از سوی ارتشِ شاه به خاک و خون کشیده شد و بعدها به نام (جمعه ی سیاه) معروف شد.

جنب وجوشها و تحرکهای انجام شده به پیشکسوتی دانشجویان و دانش آموزان و بعضی از بازاریان انجام میشد، اما درهمین زمان، تابستان ۵۷ یک تحول مهم و تعیین کننده ی دیگری صورت گرفت و آن تشکیل «سازمان ملی دانشگاهیان ایران» ازسوی استادان دانشگاههای سراسر ایران بود. در جلسه ای که در دانشگاه پلی تکنیک تهران با حضور حدود۸۰ نماینده ی استادان تشکیل شد، شورای مرکزی سازمان انتخاب و رسماً شروع بکار کرد و همبستگی عمیقی بین دانشجویان و استادان برقرار شد که در پیشبرد انقلاب نقش بسیار چشمگیری داشت. هفته همبستگی بین مردم و دانشگاه، تحصن ۲۵ روزه ی استادان دانشگاه تهران در دبیرخانه ی دانشگاه و استادان دیگر دانشگاهها در وزارت علوم از جمله ثمرات این همبستگی بود.

راهپیمایی های چندمیلیونی به رهبری آیت اله طالقانی توده های مردم از زن و مرد را به صحنه ی مبارزه کشاند و دانشگاه تهران بعنوان سنگر آزادی محل اجتماعات گروههای مختلف گردید. روز ۱۳ آبان ۵۷ تظاهرات دانش آموزان که به طرف دانشگاه می آمدند با هجوم از سوی ارتش به خاک و خون کشیده شد وتعدادی کشته و مجروح بر جای گذاشت. پس از این حادثه دیگر یک لحظه تهران ودیگر شهرها و روستاهای کشور آرام نگرفت. ۲۳ دی روز پایان تحصن استادان دانشگاه تهران، با حضور آیت الله طالقانی مراسم پرشکوه بازگشایی دانشگاه با شرکت دههاهزار نفر انجام شد و چند روز بعد شاه از ایران رفت (۲۶ دی) و انقلاب لحظه به لحظه به پیروزی نزدیکتر میشد.

گذشته از شعار اصلی انقلاب که استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود متأسفانه بقیه ی شعارها بوی «مرگ» میداد. از جمله «مرگ بر شاه، مرگ بر شاه، مرگ برشاه»، «مرگ بر آمریکا»، «مرگ بر امپریالیسم» و انواع و اقسام طلب مرگها. کلمه «مرگ» در ذهنمان جا گرفت و تا امروز که ۳۵ سال از تغییر نظام شاهی به نظام شیخی میگذرد، این کلمه ی منحوس هنوز گریبان ما را رها نکرده است. مگر آن روزها فریاد نمیکردیم «تا شاه کفن نشود، این وطن، وطن نشود» ولی دیدیم شاه کفن شد ولی وطن، وطن نشد.

مگر در کشوری که نهال خشونت با خون آبیاری شد و رشد کرد جز «مرگ» ثمر دیگری میتوان از آن انتظار داشت؟ ۳۵ سال شعار «مرگ بر…» سردادیم و کمتر از «زنده باد» بهره گرفتیم.

هموطن؛ برای اینکه دوران خون و خشونت بار دیگر در کشور ما تکرار نگردد به گوشه هایی از آنچه در این مدت ۳۵ سال بر ما گذشت با به خدمت گرفتن «عقل» و نه «احساس بدون تعقل» نظری بیاندازیم تا به ریشه ها بیشتر و بهتر پی ببریم.

آقای خمینی با کوله باری از حرفهای قشنگ که خواسته مردم در شعارهای اصلی شان بود به ایران آمد و ملتی را با وعده های خود فریب داد یا بقول خودش «خدعه» کرد و پایه های دروغ و نیرنگ را استوار ساخت. باید عاقلانه اندیشید که چرا چنین شد و ما به این وضع گرفتار شدیم.

چرا وقتی آقای خمینی در پاریس زیر درخت سیب با آن منیّت و غرور می نشست و آن شعارهای توخالی که هرگز به آنها اعتقاد نداشت را میداد، ما سابقه ی خشونت ورزی او را در دوران زندگی اش فراموش کرده بودیم؟ چرا از نوشته ها و گفته هایش پی به افکارش نبرده بودیم؟ چرا وقتی هنگام ورود به ایران در هواپیما گفت : «هیچ احساسی ندارم» این گفته را حمل بر «فروتنی» او کردیم؟ چرا وقتی با آن غرور، دست در دست آن خلبان فرانسوی از هواپیما پیاده شد و روحانیون او را به محاصره خود درآورند، متوجه واقعیتها نشدیم؟ چرا وقتی در بهشت زهرا در نخستین سخن با مردم توی دهن این و آن زد و دولت تشکیل داد و آن حرفهای بی محتوا را بر زبان آورد، پی به ماهیت و نقشه هایش برای آینده نبردیم؟ چرا وقتی در مدرسه ی رفاه «قدّیس وار» می ایستاد تا عوام الناس، لباسهای خود را به سوی او پرت کنند تا «تبرک» شود، سخنی در اعتراض به این عمل شرک آلود نگفتیم؟ چرا ما، بله ما، او را در ماه به تخت نشاندیم و چشم به سوی ماه دوختیم تا او را در آنجا ببینیم ولی هیچ کس سخن به اعتراض نگشود؟

هموطن؛ آنچه نوشتم گوشه هایی از واقعیت بود که اکثریت قریب به اتفاق ما آنها را تأیید میکردیم و همه ی این اعمال قبل از رسیدن آقا به رهبری و قدرت بود. بگذارید اشاراتی هم داشته باشم به بعضی حوادث پس از تغییر نظام و آغاز رهبری رسمی آقای خمینی.

از بعد ازظهر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که توسط آقای رفسنجانی سقوط نظام شاهنشاهی و برپایی «نظام ولایی» اعلام شد ایران سرزمین «خون» و «خشونت» گردید. آقای خمینی وعده ی «مهر» و «محبت» داده بود اما چند روزی از این وعده ها نگذشت که اعدام سران حکومت سقوط کرده در دادگاههایی که نه قاضیهای آن صلاحیت قضاوت داشتند و نه از بدیهی ترین اصول یک دادگاه قانونی برخوردار بود آغاز گردید. نه از وکیل مدافع متهم خبری بود، نه از فرصت دفاع متهمین از خود و نه از محیطی که متهم احساس امنیت کند. به جای آیات رحمت و رحمانیت، با ملعبه قرار دادن یکی از آیات قرآن آن را روبروی متهم و در بالای سر به اصطلاح قاضی به دیوار دادگاه می آویختند تا متهم بداند که جز با حکم مرگ و نابودی از آنجا بیرون نخواهد آمد:

«اِنّما جزاوّالذین یٌحاربونَ الله و رسوله و یسعون فِیالاَرض فساداً اَن یٌقتلوا او یصلبو او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا منالارض ذالک لهم خزئی فیالدنیا و لهم فیالاخره عذابٌ عظیم»

«کیفر آنها که با خدا و پیامبرش میجنگند و یا سلب امنیت در سرزمین خود به تبهکاری میکوشند آن است که بسته به میزان جرم کشته شده یا به دار آویخته شوند یا بخشی از یک دست و یک پای آنان رادر جهت مخالف ببرند و یا از آن سرزمین تبعید گردند. این رسوایی آنها در دنیاست و در آخرت نیز عذابی بزرگ خواهند داشت» (سوره مائده آیه ۳۳)

و آقای خمینی که این دادگاهها به دستور او تشکیل شده بود، هرگز برای اینکه رأفت! اسلامی را هم به متهمین یادآور گردد حاضر نشد به دنبال این آیه به آیه ی بعدی هم نظری بیافکند که میفرماید :
«اِلّا الّذینَ تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلمو ان الله غفور رحیم»
«مگر کسانیکه قبل از آنکه دستگیرشان کنید، توبه کنند و بدانید که خدا آمرزگاری است مهربان.» (سوره مائده آیه ۳۴)

راستی مگر حاکمان جدید جای خدا ورسول نشسته بودند؟ مگر تعدادی از ارتشیانی که در چنان دادگاههای مسخره حکم اعدام برایشان صادر شد، در آخرین روزهای نظام شاهی با اعلام بیطرفی اعلام توبه نکرده بودند؟ پس چرا ما همه ی این بیرحمی ها را دیدیم و با سکوت به این اعمال رضایت دادیم؟ نتیجه چه شد؟ شترِ «خون و خشونت» پای خانه ی همه مان زانو زد.

از کشتارهای کردستان و گنبد و قتل عام، روستای قارنا چه بگویم؟ سکوت اکثر ما زخمی شد که هنوز پس از گذشت ۳۵ سال التیام نیافته است.

بیاد بیاوریم همان روزها عده ای از جوانان پیرو خط امام برخلاف عرف بین المللی از دیوارسفارت آمریکا بالا رفتند، آنجا را اشغال کردند و دهها کارمند سفارت را گروگان گرفتند. آقای خمینی این عمل زشت و زیانبار را که هنوز دود آن چشمهایمان را میسوزاند «انقلاب دوم» نامید و گروههای سیاسی از چپ و راست و مذهبی با برافراشتن خیمه و بارگاه به تأیید آن کار پرداختند و شعار مرگ بر آمریکا و امپریالیسم سردادند. گروههای سیاسی سعی داشتند هریک صدای خود را بلندتر کنند تا بیشتر انقلابی! بودن آنها ثابت شود. دولت بازرگان استعفا داد و ما، همین ماهای باصطلاح انقلابی، لقب «لیبرال» به او دادیم و لعن و نفرینش کردیم.

در حالی که آن روزها تغییر نظام هنوز یک ساله نشده بود، در پشت پرده حوادث دردناکی جریان داشت. گروهی که خود را امت حزب الله میدانستند و شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» سرمیدادند از درون حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کم کم سربرآوردند و به جان مخالفین و نقادان افتادند. سعی داشتند همه ی قدرتها را زیرسلطه خود درآورند، هیچگونه نقد و مخالفتی را برنمی تافتند. حتی کسانی مانند آیت اله طالقانی، مهندس بازرگان و … از دید آنها ضدانقلاب و عوامل امپریالیسم بودند و درهمان زمان که مردم انقلاب آفرین خواب طلایی آزادی و عدالت و برابری را میدیدند و در رویای جامعه ای عاری از ظلم و ستم و زندان و شکنجه به سر میبردند، جمعی از جوانان انقلابی تنها به دلیل نقد عملکرد تازه به قدرت رسیده ها در زندان کمیته که نام (توحید) بر آن نهاده بودند و دیگر زندان ها سخت ترین شکنجه ها را از سوی حزب اللهی ها تحمل میکردند و جز تعداد قلیلی از آینده نگران کسی باور چنین وقایعی را نمیکرد.

سال ۵۸ دوران تسلط حزب جمهوری اسلامی بر امور سیاسی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به امور نظامی و انتظامی و امنیتی بود. در این سال بازار انگ زنی و متهم سازی به جاسوسی برای این کشور و آن کشور رواج داشت. از جمله مهندس امیرانتظام سخنگوی دولت بازرگان متهم به جاسوسی برای غرب شد و این در حالی بود که بارها مهندس بازرگان نخست وزیر گفته بود او هر کاری کرده با مأموریت از طرف من بوده است. به سعادتی از رهبران مجاهدین اتهام جاسوسی برای شرق (شوروی) زده شد و او به زندان افتاد و بالاخره در سال ۱۳۶۰ به دست لاجوردی اعدام شد و این در حالی بود که پس از دستگیری سعادتی به جرم جاسوسی، آیت اله طالقانی بارها جاسوس بودن او را تکذیب کرده بود. در این سالها هرکس کوچکترین انتقادی به حاکمیت میکرد به نحوی زندان، شکنجه یا اعدام میشد.

پیام آقای خمینی به مناسبت فرارسیدن سال نو (۵۹) نشانگر برنامه های آینده بود. «آقا» در این پیام حملات سختی به دانشگاه و دانشگاهیان نمود و برنامه ی نظام برای سلطه بر دانشگاهها را اعلام کرد چرا که دانشگاههاتنها موسسات مستقلی بودند که اداره کنندگان آن با رأی مستقیم استادان و دانشجویان و کارمندان دانشگاه انتخاب میشدند و از استقلال و خودگردانی نسبی بهره مند بودند.

بلافاصله پس از پایان تعطیلات نوروزیِ دانشگاهها توطئه ها شکل گرفت و سردمداران نظام به پیروی از خط مشی آقای خمینی برای بستن دانشگاهها حمله ی نهایی را آغاز کردند. رفسنجانی به دانشگاه تبریز رفت و استارت کار را زد. بلافاصله به دانشگاهها اخطار داده شد که خود را برای حمله و اشغال از سوی حزب الله آماده کنند. بنی صدر رئیس جمهور، غافل از ریشه های توطئه خود عاملی برای اجرای آن شد. روز دوشنبه سوم اردیبهشت وقتی به دانشگاه تهران حمله شد و آنجا پس از خشونت بسیار، همراه با خون و خشونت اشغال شد، آقای بنی صدر این عمل را حاکمیت دولت بر دانشگاهها نامید. او نمی دانست که دراین توطئه پای خود او نیز گیر است و حزب جمهوری و آقای آیت، دبیر سیاسی حزب، نقشه ی برکناری او را هم کشیده اند. وقتی آن نوار معروف به “نوار آیت” افشاء شد تازه بنی صدر به عمق نقشه پی برد.

دانشگاهها با یک کودتا بنام انقلاب فرهنگی بسته شد و حزب جمهوری و دیگر عوامل آقای خمینی خود را آماده برای عزل بنی صدر می کردند. حادثه ی چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران و حمله به سخنرانی بنی صدر و شعارهای ضد رئیس جمهور از جمله «بنی صدر پینوشه، ایران شیلی نمیشه»، اوج حمله به بنی صدر ازسوی حزب و اطرافیان آقای خمینی بود. آخرین سنگر یعنی دانشگاهها هم تحت سلطه ی نظام ولایی قرار گرفت.

پس از آن حاکمیت شروع به حمله به صدام و تحریک مردم عراق برای تشکیل حکومتی نظیر آنچه در ایران وجود داشت نمود. اعدام آیت الله سید محمدباقر صدر و خواهرش به دست حکومت صدام بهانه ای شد تا آقای خامنه ای در نماز جمعه تهران (۱۳۵۹/۲/۵) مطالب تحریک کننده و توهین آمیزی را به زبان بیاورد. آقای خامنه ای در خطبه های نماز جمعه گفت:

«کشتن صدر اگرچه به دست پلیدترین و قصی القلب ترین و منفورترین نوکران و جلادترین نوکران آمریکا، صدام حسین اتفاق افتاد، ولی مسئول فقط صدام حسین نیست، صدام حسین یک آلت بی اراده بود، سگ درنده ای بود که او را به جان این انسان شریف و سید شریف و ارزنده و شهید بزرگوار و خواهر فاضل و عزیز و شاعر و مومن و مجاهدش انداختند.»

آقای خامنه ای در مقام امام جمعه تهران در همین سخنرانی صدام را تهدید به براندازی کرده و ارتش ایران را تشویق به نجات ملت عراق از دست حکومت حاضر عراق کرد:

«صدام حسین باید این نکته را بداند و دستگاههای حکومتی عراق بدانند که ملت ایران همچنانکه مبارزه اش با آمریکا یک مبارزه ی آشتی ناپذیر است، مبارزه اش با حکومت بعثی کافر عراق یک مبارزه ی آشتی ناپذیر است…ملت ایران و ارتش ایران باید بداند که مادامی که این جمعیت پلید و خائن در این حکومت تحمیلی برنیفتد مبارزه تمام شدنی نیست، آنها بوده اند که حمله کرده اند. اما امروز ما هستیم که باید از ملت مستضعف عراق دفاع کنیم…اینجا جنگ عرب و عجم نیست، جنگ اسلام و کفر است…ملت عراق باید مبارزه کند، باید بجنگد تا نظر الهی و پیروزی و یاری الهی بر او نازل شود.» (خطبه ی نماز جمعه آقای خامنه ای (۵۹/۲/۵) دانشگاه تهران)

خوانندگان عزیز حتماً توجه دارند که این تهدید و توهینها و تحریکها حدود ۴ ماه قبل از حمله ی صدام به ایران ایراد شده است.

سال ۱۳۵۸ حادثه ی بزرگ و زیانبار حمله به سفارت آمریکا و در سال ۱۳۵۹ با مقدمه هایی که چیده شد سال حمله ی عراق به ایران با آن همه ویرانگری و کشتار و اشغال قسمتی از خاک وطنمان بود. تمام این حوادث بزرگ و بگیر و ببندها از حمایت آقایان خمینی و خامنه ای برخوردار بود.

اما سال ۶۰ سال اوج خون و خشونت چه بر سر مردم آمد؟ از یک سو گروه گروه جوانها و دیگر مردان و زنان روانه ی جبهه ها میشدند. و از سوی دیگر به بهانه ی جنگ و مبارزه با دشمن، معترضین به وضع موجود و دگراندیشان را دسته دسته دستگیر و روانه زندان میکردند و در دادگاههای غیرقانونی و به اصطلاح «انقلابی» آنها را پس از شکنجه های وحشتناک یا «تواب» یا اعدام می نمودند. قدرت سپاه روز به روز زیادتر و دخالت ارتش در جبهه ها مرتب کاهش می یافت تا جایی که سپاهِ پاسداران یکه تاز و برنامه ریز جبهه ها شد. داوطلبان جنگیدن علیه دشمن بیشتر در اختیار سپاه قرار میگرفت و سپاه بود که برای آنها برنامه ریزی میکرد.
کشتار دگراندیشان در خیابان و بیابان و زندانها به بهانه ی جنگ با دشمن امری عادی شده بود. مردم وطن دوست با عشق به وطن و دفاع از سرزمین مادری به جبهه ها میرفتند و در کنار آن، سیل کمکهای مردمی به سوی جبهه ها روان بود. هیچ حساب و کتابی به مردم ارائه نمیشد که با این کمکها چه میکنند و گاهی آمارهای غیرواقعی داده می شد.

در هر حال رزمندگان ایرانی موفق شدند در خرداد سال ۶۱ خرمشهر را آزاد کنند و ارتش صدام را وادار به عقب نشینی کنند و یک پیروزی بزرگ به نام خود ثبت نمایند. پس از فتح خرمشهر با تمام تلاشهایی که از داخل و خارج کشور برای پایان جنگ صورت گرفت، عده ای که منافع خود را در ادامه ی جنگ میدیدند، جنگ دفاعی را تبدیل به جنگ تهاجمی کردند و وارد خاک عراق شدند و تمام تلاش خود را بکار گرفتند تا جنگ ۸ سال ادامه یابد و نتیجه آن صدها هزار شهید و مجروح و معلول و بقول آقای هاشمی رفسنجانی بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی برای ایران شد. برای یادآوری نظر آیت اله منتظری و مهندس مهدی بازرگان را در مخالفت با ادامه ی جنگ در اینجا ذکر میکنم. آقای منتظری مینویسد :

«پس از فتح خرمشهر بسیاری از افراد از جمله خود من مخالف ادامه ی جنگ بودیم و مطالبه خسارتهای جنگ نیز میسر بود و این معنا را تذکر میدادیم ولی با ذهنیتی که برای مرحوم امام درست کرده بودند جنگ ادامه یافت و بیشترین خسارتها مربوط به این قسمت از جنگ است، البته من شنیدم خود امام هم مخالف جنگ بوده اند ولی دیگران مصرّ به ادامه ی آن بوده اند.» (کتاب خاطرات آقای منتظری ص ۵۹۳)

مهندس مهدی بازرگان طی نامه ای به آقای خمینی که به صورت «محرمانه مستقیم» در سال ۱۳۶۴ نوشته شده و در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۹۱ به مناسبت سالگرد آغاز جنگ ایران و عراق برای اولین بار منتشر شد، درمورد ادامه ی جنگ چنین مینویسد:

«شرایط بسیار حاد و وحشتناکی که مبارزه طلبی و مسابقه ی اخیر ایران و عراق در کشتار و ویرانی به وجود آورده و دارد جنگ تحمیلی چهارساله را در منطقه به مراحل هلاکت بارتر و و حشیانه تر از جنگ جهانی میرساند، چنان بار سنگین و سوزان بر دوش و جان ما انداخته است که چون طاقت آن را نداشتیم رو به رهبر انقلاب و به مقام فرماندهی کل قوا آوردیم که گرداننده ی همه امور و تصمیم گیرنده ی جنگ و صلح است. شاید که با بینش خاص و ظرفیتی که دارید یک گوشه از اطلاع و از توکل واطمینان خود را به ما و به مردم مضطرب و مستأصل، زیر آتش و سنگ بدهید. ما از یک طرف نمیتوانیم تحمل این اوضاع و آینده ی محتملاً خانمان سوزتر و خدای نکرده خفت بار آنرا بنماییم و از طرف دیگر قادر نیستیم واقعیات عینی و سنن الهی را نادیده گرفته سلب مسئولیت از خود بکنیم و بگوییم چون ولی فقیه چنین دیده و خواسته اند و موفقیت نزدیک و نهایی مسلم است ما مبرای از تکلیف و تفکر و تذکر لازم میباشیم.» (قسمتی از نامه ی مهندس بازرگان به آقای خمینی ۶۴/۱۲/۳)
ولی آقای خمینی کسی نبود که به نصیحت ناصحان گوش فرا دهد، و تا هنگام نوشیدن جام زهر و قبول قطعنامه، جنگ را نعمت میدانستند! البته باید اقرار کرد که اگر ملت نقمت جنگ را بر دوش کشید گروهی از نعمت جنگ برخوردار شدند و امروز ثمره آن دزدیها و چپاولها را، ملت با تمام وجود احساس میکند.

به هرحال جنگ به پایان رسید و دهه ی شصت با آن همه کشتار در جبهه ها و زندانها و خیابانها و بیابانها و جنایت علیه بشریت به ویژه در سال ۶۷ کم کم به پایان خود نزدیک میشد. چند ماه بعد عمر آقای خمینی هم تمام شد و مرحله ی جدید آغاز گردید. با تغییر قانون اساسی و محدودتر شدن حقوق ملت وتبدیل ولایت فقیه به ولایت مطلقه ی فقیه، دوره ی به اصطلاح سازندگی به دست هاشمی رفسنجانی آغاز شد. ثروتهای چپاول شده از موقعیت جنگ، افزون و افزونتر شد. وضع معیشت مردم روز به روز بدتر و تورم به اوج خود رسید. دزدی و دروغ و فریب به جایی رسید که حاکمیت لازم دید هر صدای مخالفی خفه شود و سکوتی مرگبار بر همه جا حاکم گردد.
ترور و کشتارهای خارج از کشور، دستگیری معترضین (نامه ۹۰ نفر از شخصیتها و دستگیری و شکنجه های آنها) و بالاخره قتلهای زنجیره ای و جولان وزارت اطلاعات جزیی از اتفاقات دوران آقای هاشمی رفسنجانی در سمت رئیس جمهور است. گفته می‌شود که دهها ترور، انفجار و حوادثی نظیر کشتار میکونوس در این دوره صورت گرفته است. قدرت و ثروت بزرگان و سرداران سپاه و وابستگان به آنها به شیوه های مختلف از قبیل واردات غیرقانونی، قاچاق و دراختیار گرفتن بسیاری از بنادر برخلاف قانون و اندوختن ثروتهای بی حد و حساب از سوی سوداگران و… از نتایج دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی است.

از دیگر سو با این پندار که دشمنِ سرسخت (مجاهدین) تار و مار شده اند و دیگر خیالشان از آنها راحت شده به جان دگراندیشان و ناقدین در داخل و خارج کشور افتادند. مهمتر از همه که عوارض آن تا امروز ادامه دارد، قدرت روزافزون سپاه بود که کم کم به همه ی امور مسلط میشد و نظام ولایی و در رأس آن آقای خامنه ای به این امر دامن میزد تا پشتیبانهای محکمی دور و برخود داشته باشد. با پایان دوره ی هشت ساله ی ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و گسترش فساد و فقر و فحشا مردم چاره ای ندیدند جز اینکه به کاندیدای مورد حمایت آقای خامنه ای رأی ندهند و آقای خاتمی که در هرحال رقیب ناطق نوری و مدعی اصلاحات بود به ریاست جمهوری انتخاب شد. با پیدا شدن روزنه ی بسیار کوچکی در حاکمیت، فجایع دوره ی هیجده ساله ی نظام ولایی تا حدودی برای مردم آشکار شد و کم کم جمع کثیری از مردم متوجه شدند چه بر سر آن‌ها و کشور رفته است. داستان قتلهای زنجیرهای و آنچه در وزارت اطلاعات و دیگر سازمانهای اطلاعاتی موازی میگذشت گوشه هایی از ماجراست. داستان سعید امامی (اسلامی) چه بود؟ داستان شکنجه های همسر او برای اعتراف به وابستگی به صهیونیسم بین المللی چه شد؟ وقتی مسئله ی شکنجه مطرح شد و راقم این سطور در یک یادداشت و آقای رضا علیجانی (در روزنامه آریا که فردای آن روز توقیف شد) به فاجعه ی دهه شصت بویژه سال ۶۷ اشاره کردیم، کمکم شکنجه ها و جنایات نظام ولایی در داخل و خارج زندان تا حدودی روشن شد.

باید باور کنید یک حضرت آیت الله و مرجع تقلید شیعیان جهان و نایب برحق امام زمان هم میتواند راست نگوید و تهمت بزند. برای بسیاری سؤال بود که آیا چنین شخصیتی با آن خصوصیات و القاب میتواند چنین ناراستیهایی که بعدها افشا شد بر زبان جاری کند؟ اگر اعتقاد مردم به چنین افرادی سلب شود آیا بازسازی آن ممکن خواهد بود؟ در این صورت مردم دیگر به چه کسی اعتماد کنند و بپذیرند که اسلام دین راستی و صداقت است؟ وقتی افشاء شد که آقای خمینی حکم قتل زندانیان سیاسی که دوران محکومیت خود را میگذرانند داده است و هزاران زندانی در عرض چند روز حلق آویز شدند دیگر چه کسی اسلامِ رحمت و عدالت و صداقت را باور میکند؟ اگر امروز همه از رواج دروغ و خشونت می نالند، ریشه ی آن را باید در گذشته جستجو کرد.

اما در همین دوران سپاه پاسداران بیش از پیش قدرت گرفت و یک سوال در تمامی این سالها بی پاسخ ماند: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای چه بوجود آمد؟ اگر وظیفه ی سپاه، پاسداری از انقلاب اسلامی است پس باید به این پرسش پاسخ داده شود که انقلاب اسلامی چیست که سپاه باید از آن پاسداری کند. مگر هر انقلابی را از شعارهایش نمی شناسند؟ شعار انقلاب اسلامی چه بود؟ مگر مردم در انقلاب استقلال، آزادی، جمهوریت و اسلامیت را فریاد نمیکردند؟ آیا سپاه در پی تحقق این آرمانهای ملت ایران بوده یا وظیفه سرکوب و شکنجه و کشتار مردم را به عهده گرفته است؟ بسیجِ وابسته به سپاه در دانشگاهها و مدارس و ادارات و بازار چگونه با مردم رفتار کرده و میکند؟ سپاه و بسیج آزادی آفرینند یا آزادی کش؟ مگر سپاه نبود که اسفند سال ۷۹ دهها شخصیت دگراندیش از جمله نویسنده را ماهها در زندان مخوف عشرت آباد و در آن سلولهای یک متر در دو متر زندانی نمود و آن رفتار غیرانسانی را با آنها انجام داد و با چشم بسته آنها را به بازجوییهای شبانه میبرد و از هیچ توهین و تحقیر در مورد اسیران دریغ نکرد؟

مگر بسیاری از آنها با کاسبکاری از جنگ به سرداری نرسیدند و بر همه ی امور اقتصادی و سیاسی مسلط نشدند و ثروتهای کلان و کاخهای فرعونی برای خود و اقوام و فرزندانشان بنا نکردند و شکستن استخوان توده های فقیر مردم را زیر پاهایشان نشنیدند؟ و اگر کسی یا کسانی به این اعمال اعتراض کردند مگر با خون و خشونت با آنها برخورد نشد؟

متأسفانه بسیاری از این رفتارهای زشت و غیرانسانی در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی که ظاهراً برای تغییر آمده بود انجام شد و ادامه یافت.

پس از پایان دوره هشت ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی بعد از یک انتخابات پرسروصدا بالاخره آقای خامنه ای تحفه ای به مردم ایران ارزانی داشت که خوانندگان عزیز به کم و کیف آن آگاهند. دوره ای سراسر دروغ و نیرنگ و تزویر و ریا و ادعاهای مسخره مانند ایران آزادترین کشور جهان است، ایران رهبری جهان اسلام را به دست خواهد گرفت، امام زمان وکلا و وزرا را انتخاب کرده و ترّهاتی از این قبیل.

در این دوره بلایی بر سر مردم آورده شد که در سال ۸۸ مردم سر به شورش برداشتند و جنبش سبز با دهها کشته و مجروح و هزاران زندانی سیاسی را شاهد بودیم. بالاخره فقر و فلاکت، دزدی و دروغ و اعتیاد و فحشا به جایی رسید که صدای همه درآمد. درگیری بین حاکمان موجب افشاء آدم کشیها و شکنجه و تجاوزها در زندانها و اختلاسهای چندهزار میلیاردی و دخالت و آتش افروزی در جای جای کشورهای اسلامی و … شد. همه ی این اعمال در زمان ریاست جمهوری کسی صورت گرفت که مورد تأیید حضرت «آقا» بود و این حمایتها تا پایان دوره هشت ساله ی رئیس جمهوری احمدی نژاد ادامه داشت.

ولی وضع چنان آشفته و قابل انفجار شد که کشتیبان را سیاستی دگر آمد و آقای روحانی با ۱۸ میلیون رأی اعلام شده با یک سوم آراء مردمی که حق شرکت در انتخابات داشتند به ریاست جمهوری رسید. فشارهای کمرشکن تحریم ها و انزوای جهانی و نارضایتی روزافزون مردم، مقامات نظام ولایی را وادار کرد تا دست از جاه طلبی هسته ای بردارند و با روی کار آمدن آقای روحانی مقدمات نرمش در برابر قدرتهای غربی آماده شد و نهایتاً توافق نامه ژنو را به امضا برسانند. اما برای مردم این سوال باقی مانده که چرا دهها میلیارد دلار هزینه برای جاه طلبی هسته ای خرج شد؟ آخر اینکار که به قیمت فقر و ورشکستگی اقتصادی مملکت تمام شد چه سودی برای مردم ایران داشت؟

از طرف دیگر متأسفانه نرمش در خارج با نرمش در داخل همراه نبود و در این مدت زندان و حصر و خشونت و اعدام ادامه داشته و معلوم نیست چه زمانی قرار است به حقوق بشر و حقوق مردم ایران احترام گذاشته شود؟

این مرور کوتاه بر تاریخ ۳۵ سال گذشته نشان میدهد که آنچه با شعار «مرگ بر» این و آن آغاز گردید به مرگ خودمان، کشورمان، فرزندان و عزیزانمان ختم شد. یقیناً تمامی آنچه در این سالها گذشته و ظلمها و چپاولهایی که شده روزی باید در دادگاههای عادلانه و علنی که هیئت منصفه ی آن ملت ایران است رسیدگی شود تا مقصران و مجرمان اصلی شناخته شوند. هدف از محاکمات ملی نه انتقامجویی و بازسازی خشونت که تنها با هدف برپایی عدالت باید صورت گیرد، تا در آینده کسی جرأت انجام چنین جنایات و فجایعی را پیدا نکند. بیائیم با تجربه گیری از گذشته دیگر از «مرده باد» کمتر و از «زنده باد» بیشتر استفاده کنیم.
زنده باد آزادی، عدالت و حقیقت
زنده باد آگاهی
زنده باد برابری
زنده باد هشیاری 

منبع: سایت ملی-مذهبی 

 نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.